۱۳۸۹ بهمن ۲۴, یکشنبه

مهمترین خبرهای روز یکشنبه بخش سوّم تحلیل ها و آخرین گزارشات از اعتراضات، بازداشتها، زندان، و بیدادگاهها --- بیانیه ها

نوزایش چپ نو، به یمن “شجاعت آموختن” ممکن شده است. اکنون ما بر بنیاد انسانیت حقوق بشری به انسان و آزادی می نگریم و کوشیده و می کوشیم تا تعریفی از خود موافق مبانی و اصول اعلامیه جهانی حقوق بشر و بیانیه جهانی حقوق شهروندی بدست دهیم. تلاش های ما در همان راستائی قرار دارد که کارل مارکس در “مانیفیست” چنین به بیان در آورده بود؛ ” … آماج اصلی ما حرکت بسوی جامعه ایست که در آن رشد آزاد فرد، شرط رشد آزاد همگان است.”

انقلاب مردمان تونس و مصر علیه دیکتاتوری و برای آزادی، با پیروزی های نمایانی که با رویگردانی از “انقلاب اسلامی” و طرد “سرمشق” آیت الله خمینی، در مدتی کوتاه نصیب جامعه خود ساختەاند، تکانه تازەای در پهنه ساکت جنبش سبز پدید آورده است. نباید تردید کرد که تجاربی از این دست بر عطش آزادیخواهی مردم ایران خواهد افزود و اراده برای نافرمانی مدنی را، بعنوان راهبرد کار ساز در نبرد علیه استبداد ولائی –سپاهی، اعتبار افزون خواهد داد. اعتباری که تجربه مصر و تونس، تازه ترین پشتوانه آن است. بیش از پیش آشکار می شود که بیرون از یک رهبری سکولار- دموکراتیک، جنبش سبز قادر نخواهد بود که به استبداد ولائی- سپاهی در کشور پایان دهد و هدف خود را در دستیابی ایران به نظام دموکراسی مبتنی بر حقوق بشر، تحقق ببخشد. تصادفی نیست که در چهل سالگی رویداد سیاهکل آنچه که بیش از هر زمان مورد تاکید قرار می گیرد وحدت صفوف چپ دموکرات و سوسیالیست است، زیرا “کشور ما برای رهائی از بختک استبداد مذهبی و برای استقرار یک جمهوری دمکراتیک و سکولار در ایران، نیازمند یک چپ قدرتمند و موثر در حیات سیاسی کشور است.” (بیانیه مشترک سازمان اکثریت و اتحاد فدائیان خلق بمناسبت چهل سالگی سیاهکل)
بیژن جزنی سمت اصلی پیکار چریکها را “نبرد علیه دیکتاتوری” می شناخت. امروز، وقتی به آموزش های او وبه تجربه چهل ساله خود دقیق می شویم، به روشنی درک می کنیم که هر نبرد علیه دیکتاتوری، پیکاری در راه دموکراسی نیست. این عبرت هر چند حامل هشداری نسبت به راهبرد “اجرای بدون تنازل قانون اساسی” است، اما اهمیتش تنها در این خلاصه نیست. اهمیت آینده نگرانه این عبرت که برای آن بهائی سنگین پرداخته ایم، به اندازەایست که می توان آنرا از سرچشمەهای نوزایش چپ نو توصیف کرد!
چرا ما در نبرد علیه دیکتاتوری ناکام ماندیم؟ این یک پرسش کلیدی است و پاسخ نقاد و خردبنیاد به آن راهگشای حضور موثر ما در متن جنبش شهروندی مردم ایران برای ساختن ایران در آزادی، حقوق بشر، در تجدد و پیشرفت و عدالت است. پاسخ همین پرسش است که راه دگرگشت دموکراتیک در متن آرمانخواهی سوسیالیستی را به روی فدائیان خلق گشود و اکنون نوید بخش آنست که چپ ایران را از تفرقه برهاند و موجبات این را فراهم آورد تا از موجودیت بی رنگ در حاشیه جامعه به حضور مستقل اثرگذار در متن جامعه فرا بروید، و در جایگاه بایسته خود استوار گردد.
پرسش نبرد علیه دیکتاتوری، پرسش در باره انسان شهروند؛ صاحب اختیار و آزادی، در مقام تعیین کننده سرنوشت خود و کشور است. پرسش است در باره حق انتخاب و مالا” معطوف به حق حاکمیت ملت و این حقیقت که قدرت سیاسی ناشی از مردم است و نه برخاسته از دین و آئین، و هیچ مکتب و مسلک و یا زورآوری و جباریتی! از منظر این پرسش، موضوع مرکزی؛ انسان و آزادی اوست. آنچه که میان چپ کهنه و چپ نو خط فاصل روشن می کشد و آنها را متفاوت با یکدیگر می کند، تفاوت نگاه و تعریف آنان از انسان و آزادی است.
نوزایش چپ نو؛ نتیجه بیرون جهیدن از پارادایمی است که چپ ایران بر بنیاد آن تاسیس شد. از یک زاویه نگاه این فرجام نیک چالشی است که جنبش فدائی از بدو تولد خود، با نماد و نماینده این پارادایم در ایران – حزب توده ایران – در خود حمل می کرده است. چالشی که پژواک ضرورت نوزائی در چپ ایران بود. بر ما تقدیری از کشته آمدن سهراب بدست رستم رفت و در میدان نبرد، مغلوب “پدران” خود شدیم! اکنون مصمیم بر این تراژدی نقطه پایان بگذاریم. کوشش ما برای بازتابیدن خواست های پایەای نسل های جوان کشور و برسمیت شناختن جایگاه و نقش تعیین کننده آنها در برپائی و رهبری جنبش شهروندی ملت ایران؛ نشانەهائی از تصمیم ما برای غلبه بر این تراژدی است. در میهن ما نیز آنچه که در شرف تحقق است و تحقق خواهد یافت؛ پیروزی جدید بر قدیم، پسران بر پدران، و آینده بر گذشته است.
خطاست اگر تقدیری را که بر ما رفت، بیرون از تناسب قوائی درک کنیم که در جامعه و جان ما قدیم را بر جدید فضیلت و برتری می بخشید. سیطره “لنینیسم” بر اذهان ما فدائیان نیز از شمار حقایق تاریخ ماست! در این پارادایم، انسان و آزادی؛ یک مفهوم ایدئولوژیک و از مضمونی طبقاتی برخوردار است. به سخن روشن تر انسان مفهومی است قابل تجزیه با ساطور ایدئولوژی و علایق طبقاتی، و به تبع آن، آزادی نیز، آزادی برای همگان نیست. و در بیانی آرمانی برای “خلق زحمتکش” است و نه همه ایرانیان!
پیداست که در چنین افقی – دانسته و نادانسته- ما را با انسان ایرانی در مقام “شهروند” و صاحب اختیار و آزادی و در منزلت صاحب حق انتخاب و منشاء حاکمیت، جدا سری و جدائی پیش می آمد. چنان که در فاصله سالیان ۶١-۵٩ در شعاع پشتیبانی از “خط امام”، به طور مشخص عینیت یافت و پیش آمد! پیداست که مبانی تئوریکی راهنمای فعالیت ما بوده که موجب تعارضاتی با “آزادی” و آزادی برای “همه ایرانیان” می شده است. اما این شناخت و معرفت با همه اهمیتی که در تکوین نوزایش دموکراتیک داشت و دارد، بخش آسان فهم مساله و سطح بیرونی آن است. استوار کردن نوزایش دموکراتیک نیازمند نقد فرهنگی بود که در حافظه فرهنگی انسان ایرانی نقادانه بکاود و عامل فرهنگی تعارض با آزادی را در فرهنگ ما مورد شناسائی قرار دهد. این عامل فرهنگی – آنگونه که هگل در باره فهم ایرانیان از آزادی گفت – فهم درونی شده از آزادی، در مفهوم “آزادی وحدانی” – مفهومی در برابر آزادی همگانی- است. همین مفهوم است که در نزد ما ایرانیان، مستقل از اینکه در چپ، میانه، راست اپوزسیون قرار داریم و اسلام گرا یا عرفی مسلکیم؛ منش و بینش، کنش و واکنش، گفتار و رفتاری را به عرصه می آورد که در تعارض با آزادی است و از جمله فدائیان خلق را در نسبت-شان با آزادی، و خواست آزادی برای همه ایرانیان، با پارادوکس دست بگریبان می کرد!
نوزایش دموکراتیک در متن آرمانخواهی سوسیالیستی، بدون درک این پارادوکس، نا ممکن می بود واز این جاست که زدودن این پارادوکس اصلی از کارپایه نظری و برنامه عمل فدائیان خلق ، نه تنها پیش شرط پیوند بالنده با نسل های جوان کشور و جنبش شهروندی ملت ایران است بلکه در تعریف تازه از خود بعنوان چپ نو ایران، یک پیش شرط اساسی است.
نوزایش چپ نو، به یمن “شجاعت آموختن” ممکن شده است. اکنون ما بر بنیاد انسانیت حقوق بشری به انسان و آزادی می نگریم و کوشیده و می کوشیم تا تعریفی از خود موافق مبانی و اصول اعلامیه جهانی حقوق بشر و بیانیه جهانی حقوق شهروندی بدست دهیم. تلاش های ما در همان راستائی قرار دارد که کارل مارکس در “مانیفیست” چنین به بیان در آورده بود؛ ” … آماج اصلی ما حرکت بسوی جامعه ایست که در آن رشد آزاد فرد، شرط رشد آزاد همگان است.”
ما به این نوزایش با الهام از سنتی ریشه دار در جنبش خود؛ جنبش فدائی دست یافتەایم: سنتی که ما را در پیوند با مردم خودمان به تعریف در می آورد، چشم ما را برای دیدن مردم و گوش ما را برای شنیدن صدای مردم خود تیز می کند. از سر همین تیزی چشم و گوش ما برای دیدن و شنیدن مردم بود که در پرتو عبرت های بر گرفته از انقلاب بهمن ۵٧، عبرت های آموخته از اشتباهات خود در نخستین سال های انقلاب و تامل های ناشی از شگفتی فروپاشی “سوسیالیسم عملا” موجود”؛ هشیاری ها و بیداری های ما، رنگ “خردادی” به خود گرفت و در افق نگاه نقاد به دوم خرداد ٧۶، و رخداد های خرداد ٨٨، در افق مشارکت فعال، بالنده و هدفمند در جنبش شهروندی ملت ایران – جنبش سبز – بالیده و ثمر داده است.
بدترین خود بینی و کوته بینی خسرانبار خواهد بود اگر کسی این بالندگی و ثمر بخشی را خود غرضانه مصادره به مطلوب کند، یا در انحصار سامان و سازمان های “فدائیان خلق” در آورد! و یا حتی منحصر به ایران و ایرانیان بشناسد. به گمان من این بالندگی و ثمر بخشی نتیجه و ملتقای تحول آگاهی در مقیاس مردم ایران و مردمان منطقه و سراسر جهان است که تبلور خود را در خیزش نافرمانی مدنی و برآمد جنبش سبز در ایران، در جنبش برای “تغییر” در آمریکا که برای نخستین بار یک شهروند سیاهپوست را بر مسند ریاست جمهوری ایالات متحده نشاند؛ در انقلاب های تونس و مصر… باز می یابد. در همه آنها آن چیز که نمایان است، انفجار آگاهی جوان و انقلاب دیجیتالی، با هدف دستیابی به آزادی برای “همگان” است. در این زمان نیز- همانند زیست جهان نسلی که سیاهکل را بر پاداشت و جنبش فدائی را به عرصه آورد- محرک پنهان در تمام این خیزش ها و جنبش ها و انقلاب ها، ضرورت پیشروی انسان بسوی آزادی و عدالت است. از منظر این ضرورت است که می توان دید و درک کرد که سر برآوردن نهال نازک چپ نو از زمین سوختەی چپ کهنه، رویش بذری است که بسیار و بسیاران، در مقیاس تمام بشریت، بر بنیاد ارجمندترین تلاش ها و دستاوردهای خرد بشری آنرا افشاندەاند.
نوزایش دموکراتیک در متن آرمانخواهی سوسیالیستی در صفوف فدائیان خلق، قبل از هر چیز بر خاسته از متن جامعه ایران و پژواک ضرورت های عینی پاسخ نایافته و مطالبات سرکوب شده نسل های جدید ایران است. زنان و مردانی که بیش از ٧۵ در صد جمعیت کشور را تشکیل می دهند و برپا دارندگان جنبش سبز و نیروی پیکار جوی آن هستنند. لازم است بیاد آوریم که تولد جنبش فدائی، پی آمد گسترش اقشار اجتماعی جدید جامعه در دهه ۴٠ و ۵٠ بود که در پی “انقلاب سفید”، ابعاد و اعتبار تازه یافته و خواهان مشارکت در تعیین سرنوشت خود و کشورشان بودند. بیاد آوریم که دیکتاتوری شاه همه منافذ را به روی تحقق آن بسته بود و”سیاهکل” خروش خشمآهنگ همین انسداد بود. این یادآوری ها کمک می کند تا نوزایش چپ نو را، تبلور عالی مطالبات مدنی، سیاسی و اجتماعی نسل های جوان ایران امروز باز بشناسیم؛ زنان و مردانی که برپادارنده خیزش نافرمانی مدنی و هدایت کننده جنبش حقوق مدنی و شهروندی ملت ایران هستند.
ما در گام های نخست بازسازی اعتمادها هستیم و باید بتوانیم نشانه های مستندی را در میان آوریم که بیانگر درستی ارزیابی فوق و تائید کننده استواری و اصالت پیشروی ما در راه نوزائی و نواندیشی چپ ایران است. با این قصد و نیت مناسب می بینم؛ صدائی را که در “کنگره ششم” سازمان – ١٢ سال پیش – جنبش مدنی مردم ایران را بازتاب می داد، بی کاست و افزونی در پایان این یاد داشت تکرار کنم:
“در دوم خرداد ٧۶ و در همین هفته گذشته، در ٢٩ بهمن ٧٨، مردم ما سرنوشت تازه-ای برای جمهوری اسلامی ایران رقم زدند. این سرنوشت تازه برای ما هم سرنوشت تازه-ای پیشارو دارد… دوم خرداد و ٢٩ بهمن روزهائی تاریخی هستند اما کسی در باره معنای تاریخی این روزها، حرفی به میان نیاورده است…
دوم خرداد ٧۶ و ٢٩ بهمن ٧٨، به این دلیل روزهای تاریخی هستند که اکثریت قاطع مردم ما بر مطالبه-ای پا فشردند که از روشنگران عصر انقلاب مشروطیت گرفته تا بهترین نمایندگان جامعه روشنفکری ایران در دو دهه اخیر، تحقق آن را در ایران؛ پایان گذار از جامعه سنتی به جامعه مدنی توصیف کرده-اند… این مطالبه، مطالبه حقوق شهروندی بود… جنبشی که یک حیات جنینی صد سالەای داشت در این روزها متولد شد… صحیح این است آنرا جنبش حقوق مدنی مردم ایران نام بگذاریم. جنبشی که اهداف محوری آن استقرار دموکراسی و برپائی جامعه مدنی در کشور است. یعنی جامعه ای که جدائی دین از حکومت از ارکان آن بحساب می آید.
و اما سرنوشتی که پیشاروی ما قرار گرفته است، فرا رویاندن جنبش چپ ایران – جنبشی که با آرمانخواهی سوسیالیستی هویت دارد- به موالفەای از جنبش حقوق مدنی مردم ایران است. شرط مقدم این کار بدست دادن تعریف تازەای از چپ ایران است. جنبش چپ اگر آینده-ای برای خود می خواهد ناگزیر باید تعریف تازه-ای از خود بدست دهد. تعریفی موافق ذات و هستی جنبش حقوق مدنی مردم ایران… از ناحیه این جنبش است که ما به نقد فرهنگ سنتی چپ فرا خوانده می شویم و همین جنبش است که ما را در برابر ضرورتی قرار داده است که باید به آن پاسخ دهیم: ضرورت تجهیز چپ ایران به فرهنگ نوین سیاسی. چنین فرهنگی تنها از رهگذر نقد سرشت ایدئولوژیک جنبش چپ ایران در صفوف ما سرراست تواند کرد… هر دیدگاه ایدئولوژیک… بهمان نسبت نیز در تحقق دموکراسی ناپیگیر و سترون خواهد بود، و خواسته و ناخواسته در تعارض با ارزش های جنبش حقوق مدنی مردم ایران قرار خواهد داشت…” (آرشیو ایران امروز- اسفند١٣٧٨)
هر نوزایشی مستعد آسیب هائی است. تجربه چهل سال می آموزد که سازمان هر اندازه که به مطالبات آینده نگرانه پایه اجتماعی خود پایبند و در قبال آنان پاسخگو بوده، به همان اندازه در چیرگی بر آسیب ها و تداوم یک حیات بالنده با توفیق قرین بوده است. پایه اجتماعی سازمان، منبع حیات و سرچشمه بالندگی های آن است. نیروهای مدرن اجتماعی که آینده ایران را می خواهند و شبکه های اجتماعی پیشرو در جنبش شهروندی سبز؛ تکیه گاه اجتماعی ما هستد. تفصیل سخن در این باره در حوصله این یادداشت نیست. آنچه را که در این یادداشت لازم است بر آن تاکید کنم جستجوی راههای پیوند و درآمیزی سازمان با این نیرو ها و جنبش های آنان، بر خوردار کردن خود ازتوان و نیروی آینده ساز پیشرو ترین نمایندگانشان در جنبش کارگری، جنبش زنان برای برابری حقوق و جنبش های فمنیستی، جنبش دانشجوئی و جامعه روشنفکری، جنبش ضد تبعیض همبودهای قومی – زبانی در کردستان و آذربایجان و …، جنبش برای آزادی معتقدات دینی و باورهای وجدانی غیردینی، جنبش فعالین حقوق بشری، جنبش برای حفظ محیط زیست و حفاظت از طبیعت، جنبش برای پاسداری از میراث های فرهنگ و تاریخ ایران، جنبش برای برسمیت شناختن حق انتخاب شریک جنسی و… است.
“ما هم مردمی هستیم!”؛ مردمی که برای پایان دادن به نکبت نظام تبعیض، برای پایان دادن به نکبت نظام استبداد دینی و جباریت سپاهی، گام در راه پیکار دموکراتیک و خشونت پرهیز داریم؛ مردمی که “تغییر” برای ایران را می طلبیم. ایران را می خواهیم در آزادی؛ حقوق بشر، برابر حقوقی شهروندان، در پیشرفت و تجدد و… در عدالت. ما آزادی و عدالت را برای همگان می خواهیم؛ برای همه ایرانیان…! انتخاب ما؛ انتخاب نظام دموکراسی مبتنی بر حقوق بشر برای ایران است؛ یک جمهوری سکولار – دموکراتیک.
مردم را نمی توان از عرصه جامعه و پهنه تاریخ حذف کرد. پهنه جامعه و تاریخ، عرصه آفرینش های مردم است. مردم؛ سازندگان جامعه و تاریخ هستند. ما از مردم و مردمی هستیم.



صديق جھانى

حسنی مبارک رفت. وى يكى از فاسدترین نمايندگان نظام سرمايه‌دارى بود كه‌ ٣٠ سال‌ رھبرى يكى از ھارترين و ضد مردمی ترین حکومتهاى خاورمیانه را در دست داشت. حسنى مبارك، سر سختانه‌ براى حفظ دولت فاسدش مقاومت كرد. اما بعد از ١٨ روز كشمكش خونين خيابانى، سر انجام اراده انقلابی طبقه کارگر و ديگر محرومان جامعه‌، وى را فرارى داد. با فرار مبارك در روز ٢٢ بھمن كه‌ برابر است با قيام ٥٧ ايران، حكومت فاسد وى نيز به‌ زير كشيده‌ شد.
اين تغيان مدرن، نه‌تنھا شور و شعف بزرگى را در مصر بلكه‌ در كل منطقه‌ بوجود آورده‌ و انسانھاى تشنه آزادی و رهایی‌ ھم اكنون مى انديشند كه‌ با استفاده‌ از اين حركت عظيم اجتماعى، حكومتھاى فاسد و ديكتاتورى جامعه‌ خود را سرنگون سازند. امروز خوش ترین لحظه زندگی كارگران و محرومان مصر است. ما كارگران و محرومان جامعه‌ى ايران، خود را شريك اين پيروزى مى دانيم و از صميم قلب، اين دست آورد تاريخى را به‌ طبقه کارگر مصر شاد باش مى گويم.

رفقاى كارگر و مردم آزاده‌ مصر!
ما مطمئن بوديم كه‌ اين حكومت فاسد، در برابر اراده‌ آھنين شما دوام نمى آورد. اما در حال حاضر، مسئله‌ اصلى ثمر انقلاب است و ھنوز معلوم نيست از آن كى مى شود! تغيان شما، مدافعين نظام سرمايه‌دارى را به‌ لرزه‌ در آورده‌ و آنھا در ھراسند كه‌ يك خاورميانه‌ جديدى در راستاى منافع محرومان شكل بگيرد. در اين لحظات، كشور مصر و تونس اوقات سرنوشت سازى را طى مى كنند. هم اکنون شاھد تلاش قدرتھاى جھانى و بورژوازی بومی جھت حفظ ماشین دولتی، به ویژه ارتش هستیم. اين تلاشھا، حتی در میان سازمان ها و گروه های طرفدار انقلاب، توھم ايجاد كرده‌ و خيلى ھا به ارتش و ھم چنين به‌ نقش نوكرانى مثل امثال "البرادعى" و ... خوشبين مى باشند.
بعضى از سازمان های چپ تونسی و مصرى به‌ آشكار می گویند چون فرمانده نیروهای زمینی ارتش تونس با "بن علی" در مورد گشودن آتش به روی تظاهر کنندگان توافق نداشته، پس ارتش طرفدار انقلاب است! اما صرف نظر از عملکرد ارتش در چند روز اخير مصر، اين تنھا با اتکا به ارتش است که پليس تونس مجددأ به‌ جان قيام كنندگان افتاده‌ و روزى از نو سرکوب مى كند. از اين رو و در ھيچ جاى از دنيا ارتش مدافع انقلاب از پائين نبوده‌ است.
بنابراين، توھم را بايد ريخت چون ماشین سرکوب نظامی حرفه ای جدا از مردم و بالای سر مردم غیر مسلح است. اين نيروى سركوب، اگر امروز جرأت سرکوب نداشته باشد و یا آن را به صلاح نداند در جنبش های اعتراضی آینده به ویژه هنگامی که کارگران و توده های انقلابی نه فقط به ضد دیکتاتور مرتجعی مانند "بن علی" بلکه به ضد نظام سرمایه داری وارد عمل مى شود. در چنين برحه‌ تاريخى، مطمئنأ ارتش بمثابه‌ ماشين سركوب بورژوازى، دست روی دست نخواهد گذاشت و بی شک برای حفظ اساس استثمار و امتیازات طبقاتی وارد عمل خواهد شد. از اين رو، بايد توجه‌ داشته‌ باشيم كه‌ با سقوط اين دو حكومت فاسد و ضد كارگرى و از سوى ديگر حضور فعال طبقه‌ كارگر در صحنه‌ى جامعه‌، دوره ای انقلابی و پر طپشى آغاز شده‌ است. در اين دوره‌ى گذار، لازم است كه‌ طبقه‌ كارگر در تشكل ھاى ميليونى و حزب سياسى اش متحد شود و از اين طريق چرخ ھاى توليد را در دست بگيرد.
سرنگون كردن حكومتھاى جنايتكار و فاسد كار لازم و درستى است اما اين پايان ماجراء‌ نيست. زيرا ھدف ما دستيابى به‌ جامعه‌ى آزاد و فارغ از بردگى مى باشد. براى رسيدن به‌ آرزوى انسانى، لازم است كه‌ قبل از سرنگونى و در جريان فتح آخرين قلئه‌ى حكومتھاى سرمايه‌دارى، نقشه‌ عمل و برنامه‌ى سياسى براى اداره‌ى جامعه‌ داشته‌ باشيم. در حال حاضر، آن روز تاريخى فرا رسيده‌ كه‌ طبقه‌ كارگر و كمونيستھاى تونسى و مصرى بسوى كسب قدرت سياسى گام بردارند. در چنين روزى، نبايد پشت به‌ وعده‌ و اصلاحات از جانب نظامیان و شركا بست. امروز، روز ارائه‌ پلاتفرم كمونيستى و در كمترين حالت ايجاد جامعه‌ى سکولار و مدرن است. نبايد به‌ چيزى كمتر از اينگونه‌ مطالبات راضى بشويم.
صديق جھانى
٢٢ بھمن ١٣٨٩




انقلاب های تونس و مصر نیز مانند جنبش اعتراضی سال گذشته در ایران در وهله اول جنبش های ضد دیکتاتوری هستند و قبل از همه ناگزیرند با رژیم حاکم دست وپنجه نرم کنند. و مانند غالب جنبش های ضد دیکتاتوری، در دوره گشایش، با تظاهرات سیاسی اعتراضی و با مشارکت سنگین جوانان و به ویژه جوانان تحصیل کرده، مشخص می شوند.

اما انقلاب های تونس و مصر با جنبش ضد استبدادی سال گذشته ایران نیز شباهت ها و تفاوت هایی دارند که توجه به آنها مهم است. نخست نگاهی به شباهت ها:
۱ – انقلاب های تونس و مصر نیز مانند جنبش اعتراضی سال گذشته در ایران در وهله اول جنبش های ضد دیکتاتوری هستند و قبل از همه ناگزیرند با رژیم حاکم دست وپنجه نرم کنند. و مانند غالب جنبش های ضد دیکتاتوری، در دوره گشایش، با تظاهرات سیاسی اعتراضی و با مشارکت سنگین جوانان و به ویژه جوانان تحصیل کرده، مشخص می شوند.
۲ – هر سه مورد در دوره زمانی تقریباً واحدی روی می دهند و بنابراین “روح زمانۀ” واحدی را به نمایش می گذارند: به جای نظم جهانی دو قطبی دهه ۱۹۷۰ ، با هژمونی جهانی امریکا و جهانی شدن سرمایه مالی روبرو هستند و گفتمان سوسیالیستی یا (لا اقل) ضد سرمایه داری هنوز نتوانسته کاملاً از زیر آوار شکست های پیشین بیرون بیاید و به گفتمان برتر در میان مخالفان نظم سیاسی و اقتصادی مسلط بر جهان تبدیل شود.
۳ – هر سه شورش هایی هستند در دوره انقلاب اطلاعات و ارتباطات که ماهواره و اینترنت امکانات سازماندهی و پیام رسانی را به نحوی جهشی و مقایسه ناپذیر با پیش، می گستراند.
اما شورش سال گذشته ایران با انقلاب های تونس و مصر تفاوت های بزرگی دارد که باید به آنها توجه کرد:
۱ – جنبش ضد استبدادی سال گذشته ایران، برخلاف انقلاب های تونس و مصر، از شکاف میان “بالایی ها” به بیرون فوَران کرد؛ در گرماگرم یک بازی انتخاباتی که رژیم سعی می کرد مردم را به پای صندوق های رأی بکشاند و دلیلی برای مشروعیت خود درست کند. وهر چند جنبش بعد از رسوایی انتخابات توانست از محدوده جناح های حکومتی فراتر برود و بنیاد های خودِ نظام را هدف بگیرد ، ولی نتوانست همراه با رادیکالیزه شدن شعارهای اش، دامنه خود را گسترده تر سازد و بنابراین نتوانست به شکل گیری یک موقعیت انقلابی دامن بزند. در حالی که در تونس و مصر گرانی و بیکاری بود که فتیله شورش توده ای را دامن زد و با شتابی شگفت انگیز ، نمونه هایی کلاسیک از موقعیت انقلابی را به وجود آورد.
۲ – جنبش ۸۸ ایران شورشی بود علیه یک دیکتاتوری مذهبی که سرکوب سیاسی را با سرکوب مدنی گسترده و روزمره توده مردم تکمیل می کند. حکومتی که نمونه ای نادر از ادغام کامل دستگاه دولت و دستگاه روحانیت مذهب مسلط را پیش می برد و با تحمیل شریعت اسلامی بر یک جامعه عمدتاً شهری و نسبتاً مدرن ، همیشه در تنشی توده ای با بخش بزرگی از جامعه ، مخصوصاً طبقه میانی جدید و کارگران ( یدی و فکری ) ماهر و برنشستۀ شهری در صنعت و خدمات ، قرار می گیرد. در حالی که شورش مردم تونس و مصر علیه دیکتاتوری هایی است که علیرغم سرکوب خشن سیاسی ، در سرکوب مدنی گسترده ای درگیر نیستند.
۳ – جنبش ۸۸ ایران شورشی بود علیه نظامی که هر چند با خشونت تمام و در مقیاسی توده ای سرکوب می کند، ولی به دلیل نا بهنگامی فرهنگی و تناقضات درونی اش، هنوز نتوانسته است از ساختار متمرکز و یک پارچه ای برخوردار باشد. و این باعث می شود که همیشه بخشی از اختلافات جریان های درونی سیستم علنی شود و گاه به گاه ، منابع و فرصت های مساعدی برای برانگیختن اعتراضات “پائینی ها” فراهم بیاورد. در حالی که انقلاب های تونس و مصر شورش هایی هستند علیه دیکتاتوری های یک پارچه ای که به جای سرکوب های مدنی روزمره و تنش های سیاسی دوره ای پرسر وصدا ، با ایجاد فضای خفقان سیاسی حکومت می کنند.
۴ – جنبش ۸۸ ایران شورشی بود علیه یک دیکتاتوری رانت خوار نفتی که در آن مواضع کلیدی اقتصاد زیر کنترل مستقیم و غیر مستقیم دستگاه های مختلف دولتی و شبه دولتی قرار دارند و رژیم با استفاده از اهرم های اقتصادی خود می کوشد از همزمانی و همگرایی نارضایی های سیاسی و نارضایی های اقتصادی مردم جلوگیری کند. در حالی که انقلاب های تونس و مصر علیه دیکتاتوری هایی برخاسته اند که از قدرت مانوور دولت های نفتی برخوردار نیستند. مثلاً کافی است توجه داشته باشیم که حالا غالب تحلیل های سیاسی مربوط به مصر ، بر اهمیت کمک های ۵/۱ میلیارد دلاری سالانه امریکا به مصر تأکید می کنند ، در حالی که در ایران ، دیوان محاسبات مجلس از گم وگور شدن میلیاردها دلار در حساب دخل و خرج دولت صحبت می کند. وجود دولت نفتی به معنای فقر و نابرابری طبقاتی کمتر در ایران نیست ، بلکه به معنای قدرت مانوور اقتصادی بیشتر رژیم است. در حقیقت ، شاخص نابرابری طبقاتی ( یا شاخص جینی ) در ایران از همه کشورهای خاورمیانه و شمال افریقا بیشتر است.
۵ – جنبش ۸۸ ایران شورشی بود علیه رژیمی که علیرغم سرکوب گری و تاریک اندیشی فلج کننده، رژیمی مستقل و درگیر با امپریالیسم امریکا و قدرت های متحد آن است. و این باعث می شود که اولاً امپریالیسم امریکا و بسیاری از قدرت های متحد آن، در پی سرنگونی یا (دست کم) تضعیف جمهوری اسلامی باشند و بنابراین بخشی از مخالفان جمهوری اسلامی را متحد خود بدانند و تقویت کنند ؛ ثانیاً بخش بزرگی از مخالفان رژیم ، هر نوع مخالفت با طرح های زور گویانه امپریالیسم امریکا در قبال ایران و منطقه را کنار بگذارند ؛ و ثالثاً بخشی (هر چند محدود) از مردم، در دام توهمات ناسیونالیستی بغلتند و سرنگونی رژیم را خطری برای استقلال و موجودیتِ کشور بدانند. به عبارت دیگر ، در حالی که در تونس و مصر مبارزه علیه دیکتاتوری و مبارزه علیه امپریالیسم امریکا در همسویی باهم قرار دارند ، در ایران، این همسویی (دست کم برای بخش قابل توجهی از مخالفان رژیم) بی معنا می گردد.
تأملی در شباهت ها و تفاوت های یاد شده میان جنبش ضد استبدادی سال گذشته ایران و انقلاب های تونس و مصر ، نشان می دهد که اسلام گرایان در ایران بیش از هر جای دیگر بی اعتبار شده اند و جنبش ۸۸ ایران نخستین خیزش توده ای بزرگ مردم علیه اسلام گرایان بود. به عبارت دیگر، کشوری که پیش از کشورهای دیگر، جنبش اسلام گرایی را در قدرت نشانده بود، اکنون پیش از همه کشورهای اسلامی می خواهد آن را به زیر بکشد و جدایی دین از دولت را از طریق یک جنبش توده ای دموکراتیک به دست بیاورد. اما تناقضات جنبش ضد استبدادی سال گذشته نشان می دهد که این جنبش نمی توانست همه نیروهای لازم برای یک انقلاب توده ای معطوف به آزادی ، برابری و همبستگی انسانی را به میدان بکشاند. در عین حال فراموش نباید کرد که انقلاب های تونس و مصر نیز در آغاز راهند و هنوز معلوم نیست توانسته باشند آنچه را که ما نتوانستیم انجام بدهند. در چشم اندازهای ما و آنها هنوز نقطه های کور زیادی وجود دارد. اما باکی نیست؛ توده های ستمدیده به پا خاسته می توانند از همدیگر بیآموزند.

 

بمناسبت درگذشت ماموستا شیخ عزالدین حسینی

دریغ از رفت آن وارسته انسان پاکدل!
بزرگی این شیخ باورمند به دین در آن بود که درست در هنگامه برپایی بارگاه دین در کشور، پرچم ضرورت جدایی دین از قدرت سیاسی را در زادگاهش و در سراسر کردستان، در خطاب به همه سنی های کشور و خطاب به تمامی مسلمانان میهنش- ایران، برافراشت. این بزرگترین میراث اوست برای جنبش دمکراتیک ایران.

خبر رسید که پیرروشن اندیش کرد – ماموستا شیخ عزالدین حسینی، دیده از جهان بست، و فراوان دوستداران خود در هر آنجایی را که صدای آزادی برای کردستان و ایران بلند است، به سوگ نشاند.
شیخ، هفتاد سال تمام بر سر پیمان بماند: از همان نخستین روز های پیوستنش در آغاز دهه بیست شمسی به کومله ی ژیان کرد و پیشکسوت و الگوی تا به آخر زندگیش – قاضی محمد، تا دیروز پنجشنبه بیست و یکم بهمن ماه که آخرین روز تبعید سیاسی اش بود. در این هفتاد سال، روزگار چرخ بسیار خورد و شیخ نیز پستی و بلندی بسیار دید. او تجربه کرد جمهوری مهاباد در سال ١٣٢۴ تا ریاست هیئت نمایندگی خلق کرد در ١٣۵٨ را و جزا دید بارها نشستن در سلول تنگ حکومت نظامی شاه تا مهاجرت سی ساله از جور حکومت ولایت فقیه را. او را کسانی از اینسو “اسیر دین” و “گرفتارمذهب” گفتند و کسان بسیاری از آنسو”مرتد” و “شیخ بی دین” خواندند! او را “سازشکار” و “ترسو” نام دادند و بیشتر از آن به” لجاجت”، “قدرت طلبی” و”ماجراجویی” متهم اش کردند! اما او در این راه بس طولانی، بر سر آرمان خویش تا به آخر همان ماند که در ابتدا برگزیده بود، وهیچگاه هم بر یک روش نیایستاد تا مبادا که دچارانجماد فکری و سیاسی شود. این انسان بسیار نرم دل که عادت داشت به دعوت خستگی ناپذیر به صلح و آشتی، و به دوستی و تعاون، و عمده وقت زندگی اش به آشتی دهی و وساطت میان آدمیان و گروههای اجتماعی و سیاسی برای رسیدن به سازش ها گذشت، اما هر آنجا که نیاز به مقاومت می افتاد، در سخن گفتن پر شوراز مزیت جهاد و ایستادگی رزم جویانه لحظه ایی هم تردید به خود راه نمی داد. او بارها در این آزمون سرفراز شد.
بزرگی این شیخ باورمند به دین در آن بود که درست در هنگامه برپایی بارگاه دین در کشور، پرچم ضرورت جدایی دین از قدرت سیاسی را در زادگاهش و در سراسر کردستان، در خطاب به همه سنی های کشور و خطاب به تمامی مسلمانان میهنش- ایران، برافراشت. این بزرگترین میراث اوست برای جنبش دمکراتیک ایران. این میراث ارزشمند شیخ را، با خطوط درشت در تاریخ خواهند نوشت. و دقیق تر، این رویکرد شجاعانه و روشن بینانه از سوی یک شخصیت مذهبی آگاه به معرفت دینی، ثبت شده تاریخ است وفراروییده به نیروی تاریخی.
خانه شیخ در سال ١٣۵٨ که من خود بارها میهمان این انسان وارسته بودم، جایگاهی شده بود برای جمع آمد دینداران و بی دینان، مسیحی و یهودی و مسلمان، و شیعه و سنی. او خانه کوچک خود را محلی کرده بود برای تمرین همزیستی مسالمت آمیز انواع باورها، مینیاتوری از ایران آینده که باید تجلی پلورالیسم و چند گانگی باشد. و چادر خرد ترش در بالای کوهستان های برافراشته کردستان در زمانه جنگ و گریز، ملجایی برای رفع سوء تفاهم ها بین ناموافقان و جایی برای نزدیکی گروههای سیاسی ایستاده در برابر یورش استبداد به کردستان به یکدیگر.
او به کردستان عشق می ورزید، اما فقط و فقط زیر شعاع احترام به کرامت انسان فارغ از هر ملیت و مذهب و باوری که دارد. او میزبان مهربان و گشاده رو فارس و ترک ، ترکمن و بلوچ، لر و عرب، گیلک و مازی، بندری و خراسانی، آسوری و زردشتی و هر رنگ و نشان انسانی دیگر بود. او نشان داده بود که در هنگام قضاوت در باره انسان ها، بر رفتار و کردار تکیه دارد و نه جستجو در ذات انسانی! هم از اینرو بود که رفتار خود را بر اصلاح قرار می داد. او ازاصرار بر اصلاح طلبی بود که به انقلاب می رسید!
همه ما می دانیم که شیخ همه عمر خویش را به وارستگی طی کرد، اما نه به عافیت! او هر آنچه را که می توانست در راه آزادی هزینه کند کرد، مگر خود آزادی را! او عقیده مند بود و همیشه هم چنین ماند، اما همواره با این عقیده که داشتن عقیده آزاد است! براستی که آزاد مرد بزرگی را از دست داده ایم. دریغ.
در برابر نام ماندگار شیخ عزالدین حسینی، خاطره جاودانه او، و میراث های فکری و رفتاری وی سر به احترام خم می کنم و این ضایعه بزرگ را به همه بازماندگان شیخ، به مردم کردستان و همه ایرانیان آزادیخواه تسلیت می گویم.

 

پیام عیسی سحر خیز از زندان در رابطه با راهپیمایی ٢۵بهمن

با تبریک رهایی مردم تونس و مصر از اسارت دیکتاتورهایشان، امید دارم که دیکتاتور ایران را نیز شما مردم، رفتنی کنید. تاریخ آینه عبرت ماست. آنچه در مصر و تونس دیکتاتورها را رفتنی کرد، اراده مردمان بود. اراده ای که اگر بین ملت فراگیر شود و عزم مردمان راسخ، هیچ نیرویی را بر آن چیرگی نخواهد بود.
عیسی سحرخیز
شب محکوم به رفتن است، و تقدیر زنجیر به گسستن.
با تبریک رهایی مردم تونس و مصر از اسارت دیکتاتورهایشان، امید دارم که دیکتاتور ایران را نیز شما مردم، رفتنی کنید. تاریخ آینه عبرت ماست. آنچه در مصر و تونس دیکتاتورها را رفتنی کرد، اراده مردمان بود. اراده ای که اگر بین ملت فراگیر شود و عزم مردمان راسخ، هیچ نیرویی را بر آن چیرگی نخواهد بود.
آرزو می کردم که بین شما بودم و می توانستم همگام با شما در چنین روز تاریخی حضور داشته باشم، و فریاد خشمم بر سیاهی و نکبت را رها می کردم. ای کاش سعادتی بود که می توانستم بی شمار بودن را حس کنم. اکنون که چنین فرصتی ندارم، از درون سلول و پشت میله های زندان، با صدای رسا، از عزم شما برای حضور اعلام حمایت کرده و برای تان از صمیم قلب آرزوی پیروزی را خواهم داشت.
عیسی سحرخیز
۲۴ بهمن ۱۳۸۹
زندان رجایی شهر



با این حال مهمترین ابزار “توانستن بالائی ها” ابزار سرکوب آنها است. سؤال “آیا بالائی ها می توانند” نیز در اساس نه بر پایه مناسبات درون حکومتی، بلکه در مناسبات میان حاکمیت و مردم است که پاسخ نهائی اش را دریافت می دارد. تسلط بر این ابزار توسط حکومت امکان سرکوب اعتراضات توده ای را فراهم می آورد و تسلط گرایشی از حاکمیت بر این ابزار، امکان از میدان بدر کردن رقبا در حکومت را. تقریباً عموم قراین حاکی از آنند که هم و غم اصلی حاکمیت و هر یک از گرایشهای درون آن دوام و نیل به این تسلط دوگانه است.

مکثی بر مناسبات گرایشهای درون حاکمیت جمهوری اسلامی، به گونه ای که در هفته های اخیر در برآمدهای مسئولان و نهادهای تراز نخست آن علیه یک دیگر بروز یافته اند، این سؤال را برمی‌انگیزد که “آیا “بالائی”ها می‌توانند؟”.
این سؤال صرفاً در تأثیر از رویدادهای شگفت‌آور دو ماه گذشته در تونس، مصر، اردن و یمن، که در مدتی کوتاه به تحولات قابل توجهی – خاصه در تونس و مصر، انجامیده اند، نیست که مطرح می شود. شکی نیست البته که رویدادها و تحولات مذکور موجب طرح سؤالاتی از قبیل “آیا “بالائی”ها می توانند؟”، حداقل در صحنه سیاسی هر جامعۀ نیازمند تحول، از جمله ایران، بشود. “تونس تونست، …” که تکیه کلام سیاست تحول‌خواه هفته های اخیر در ایران بوده است، به هر نحو که تکمیل گردد، حاکی از رابطۀ ایجابی میان رویدادهای تونس و … با سؤال “آیا “بالائی”ها می‌توانند؟”، خاصه در جهان اکیداً “کوچک شده” امروزی است. با این حال “آیا “بالائی”ها می‌توانند؟” سؤالی است که مقدمتاً از کیفیت حیرت آور مناسبات مسئولان و نهادهای تراز نخست در حاکمیت جمهوری اسلامی در هفته های اخیر ناشی می شود.
برای کنکاش در این سؤال، بد نیست مرور مختصری بر چند مورد بروز یافته در دو هفته اخیر از مناسبات مذکور داشته باشیم: خصلت‌نمای این موارد نامۀ احمدی نژاد به نمایندگان مجلس است. احمدی نژاد در این نامه رفسنجانی را در مقام رئیس مجمع تشخیص مصلحت زیر آتش سنگین توپخانه گرفته است، اما علاوه بر این: ۱- نامه سرگشاده است و بنابراین طبیعت افشاگرانه دارد، ۲- نمایندگان مجلس مستقیماً مخاطب نامه اند و نه از طریق ریاست و مدیریت مجلس، یعنی این که “ریاست مجلس قابل این حرفها نیست”، ۳- نمایندگان مخاطب نامه اند تا در آن بخوانند که آنها صلاحیت وضع این و آن مصوبه را نداشته اند، ۴- در آن مجمع تشخیص مصلحت نظام و در رأس آن رفسنجانی به “اقدامات غیرقانونی، تداخل قوا، لوث مسئولیتها، مسلوب الاختیار کردن رئیس جمهور” و … متهم می شود، ۵¬- مجمع در این سعایت از همکاری رؤسای دو قوه مقننه و قضائیه نیز برخوردار بوده است، ۶- و سرانجام این که ولی فقیه به عنوان “رهبر نظام” نیز از تعرض مصون نمی ماند. در حاشیه هم باید افزود که هر چه احمدی نژاد بیشتر می‌کوشد تا عملکرد “غیرقانونی” و خلاف قانون اساسی قوای مختلف در جمهوری اسلامی را افشا کند، بیشتر وضع قانون اساسی را در چنبرۀ تناقضاتی که با آنها درگیر است، عیان می سازد. چنین نامه ای، علیرغم شناختی که در این چند سال از احمدی نژاد و غوغاسالاری اش نصیب جامعه شده، از زاویه ترسیم شکنندگی مناسبات میان گرایشهای درون جمهوری اسلامی حیرت آور است و به عنوان نمونه ای از “سیاست‌ورزی بدوی” نمونه وار.
متعاقباً سروکارمان با پاسخ مجمع تشخیص مصلحت به نامۀ احمدی نژاد است، که در ترسیم شکنندگی مناسبات مذکور و “سیاست‌ورزی بدوی” دست کمی از نامۀ پیشگفته ندارد. در پاسخ مجمع به نامۀ احمدی نژاد نیز می‌خوانیم: “اکبر هاشمی رفسنجانی پاسخ‌گویی به محمود احمدی‌نژاد را در شرایط کنونی دور از شأن و شئونات دلسوزان نظام می‌دانسته اما با درخواست اعضای مجمع قرار شده در پاسخ به احمدی‌نژاد نامه‌ای صرفاً حقوقی تنظیم شود.” در این “پاسخ صرفاً حقوقی” مجمع هم متقابلاً احمدی تژاد را به تجدید نظر در قانون اساسی متهم می کند و با استناداتی به قانون اساسی و تفاسیر شورای نگهبان دایر برای همسطحی جایگاه مجمع با جایگاه “رهبری نظام”، به او توصیه می کند که اگر قصد تغییر قانون اساسی را دارد، از مجاری قانونی اقدام کند و چنان که مشهود است از این فرو نمی‌گذارد که به احمدی نژاد حالی کند که او را قابل پاسخ نمی داند.
استیضاح بهبهانی وزیر راه و ترابری، توسط مجلس، عدم حضور بهبهانی [و احمدی نژاد] در مجلس برای ارائه توضیح، ندادن رأی اعتماد به بهبهانی توسط مجلس و در نتیجه برکناری او از وزارت، اعتراض احمدی نژاد به مجلس دایر بر این که “استیضاح غیرقانونی بوده و استیضاح کنندگان خودشان صد برابر ایراد دارند” و… سرانجام پرهیز احمدی نژاد از معرفی کاندیدای جدید برای وزارت راه و ترابری با این توجیه که تصمیم بر ادغام وزارت مذکور در وزارتخانه های دیگری است و بنابراین نیازی به معرفی وزیر جدید نیست، نمونه دیگری از رویدادهای مورد نظر است. با توجه به توازنهای پیشتر بروزیافته در مجلس در له و علیه احمدی نژاد، تعداد ۱۴۷ رأی موافق برکناری (عدم صلاحیت) و ۷۸ رأی مخالف برکناری وزیر راه و ترابری، این برداشت را تقویت می کند که انگیزه مجلس در این اقدام، مقدم بر آن که شمار بی سابقه و رکورد شده سوانح هوائی و رانندگی در ایران (با آخرین مورد کلان آن یعنی سقوط هواپیمائی در نزدیکی ارومیه که بیش از ۷۰ کشته بجا گذاشت) و دیگر ادله مربوط به عملکرد وزیر باشد، نشان دادن “ضرب شستی” به رئیس جمهور بوده است. جهانگیرزاده، نماینده ارومیه در مجلس که نقش بارزی در “سامان دادن” به استیضاح داشت، این نکته را پنهان نگذاشت و در گفتگوئی با ایسنا تاکید کرد: “نمایندگان استیضاح‌کننده عموماً متعهد شده‌اند که برای حفظ شأن مجلس تا آخر پای این استیضاح باشند.” طبعاً وقتی نمایندگان مجلس از زبان احمدی نژاد بشنوند که “دیگر نه مجلس بلکه دولت در رأس امور است” و در نامۀ سرگشاده اش بخوانند که این نمایندگان صلاحیت تصویب این و آن قانون را نداشته اند، باید هم به صرافت عمل بیافنتد.
صرفآً یک اشاره به این نکته که “در حالی که نمایندگان مجلس نسبت به تاخیر دولت در ارائه لایحه بودجه ابراز نگرانی کرده اند، دولت همچنان از اعلام زمان مشخص برای ارائه لایحه بودجه سال آینده خودداری می کند” و نیز آشکار شدن یک “ابهام ۲۱ میلیارد دلاری” دیگر در تراز مالی دولت، دامنۀ خودسری و گسیختگی در سطوح بالای قدرت را باز هم آشکارتر می‌کند.
در شمائی که فوقاً به دست داده شد، پاره ای از وجوه پاسخ “آیا بالائی ها می‌توانند؟” قابل تشخیص اند. قاعدتاً وجود اختلافات در درون گرایشهای حکومتی الزام نخست آن است که “بالائی”ها نتوانند. این اما ابداً کافی نیست. ۳۲ سال حیات جمهوری اسلامی تماماً توأم با چنین اختلافاتی بوده است. به عبارتی اختلاف در ذات جمهوری اسلامی است و این واقعیت آن را از ادامۀ حاکمیت اش مانع نمی شده است. اما وضعیت موجود در “بالا” را هم تنها با وجود اختلافات متعدد در گرایشهای درون آن نمی توان توصیف کرد. تعرض علنی این گرایشها علیه یکدیگر، فقدان یک اتوریتۀ فراجناحی یا “وحدت بخش”، اعم از ان که اتوریته ای حقیقی باشد یا حقوقی، تشتت و خودسری را نیز باید در توصیف وضع موجود “بالا” به کار گرفت. یکی از فونکسیونهای اصلی ولی فقیه در جمهوری اسلامی این است که “فصل الخطاب” باشد، یعنی حرف آخر را بزند. این در حالی است که خامنه ای به این عنوان و در این باره، در دو هفته اخیر نه تنها حرفی که حرف آخر باشد نزده، بلکه اصلاً حرفی نزده است. ما از پس از برآمد جنبش سبز و تقابل تمام قد خامنه ای با این جنبش، شاهد افول اتوریته او نه فقط در جامعه، بلکه در حاکمیت نیز بوده ایم. اما امروز بدشواری بتوان تنها از افول اتوریته خامنه ای سخن گفت. برآمدهای او، یا شاید درستتر آن باشد که گفته شود “برنیامد”های او، ترسیم کننده فردی ناتوان از سامان بخشیدن به اوضاعی است که رو به گسیختگی دارد.
روشن است در اوضاعی که هر کس دیگری را به عمل غیرفانونی متهم می کند و هر یک ادعای اتکا به منبع اصلی قانونیت و خاصه تفسیر قانون را دارد، آن گاه دیگر از خود قانون نیز به عنوان اتوریته ساماندهنده نمی تواند سخنی در میان باشد. درست از این قرار است انتساب مجلس توسط احمدی نژاد به اقدام عیرقانونی هنگام استیضاح وزیر راه و انتساب احمدی نژاد به عمل غیرقانونی توسط مجلس در هنگام پرهیز از حضور در مجلس برای ارائۀ توضیحات. و آیا خودسری به معنای “فارغ از قانون عمل کردن” فراتر از این، که احمدی نژاد اعلام کند وزارتی را منحل و آن را در وزارتهای دیگر ادغام خواهد کرد.
اینها همه نشانه هائی از آنند که “بالائی”ها نمی‌توانند. با این حال مهمترین ابزار “توانستن بالائی ها” ابزار سرکوب آنها است. سؤال “آیا بالائی ها می توانند” نیز در اساس نه بر پایه مناسبات درون حکومتی، بلکه در مناسبات میان حاکمیت و مردم است که پاسخ نهائی اش را دریافت می دارد. تسلط بر این ابزار توسط حکومت امکان سرکوب اعتراضات توده ای را فراهم می آورد و تسلط گرایشی از حاکمیت بر این ابزار، امکان از میدان بدر کردن رقبا در حکومت را. تقریباً عموم قراین حاکی از آنند که هم و غم اصلی حاکمیت و هر یک از گرایشهای درون آن دوام و  نیل به این تسلط دوگانه است.





زینت میرهاشمی

40 سال از حماسه سیاهکل گذشت. رویدادی که با عملیات مسلحانه در پاسگاه ژاندارمری سیاهکل، آغاز مبارزه سیاسی نظامی، علیه دیکتاتوری رژیم سلطنتی و تولد سازمان چریکهای فدایی خلق ایران را اعلام نمود.

تولدی که محصول سالها بحث، جدل و کنکاش در جنبش کمونیستی و حاصل همکاری دو جریان سیاسی رفقا مسعود احمد زاده، و بیژن جزنی بود. عملیات سیاهکل، صرفا یک ضربه به دشمن نبود، انفجار خشم فروخفته در جامعه بود و نه بن بست تعدادی از جوانان. بلکه فعالیت متفکرانه کنشگران جستجوگری بود که آگاه به مسائل جهانی و مسائل ایران بودند و از آن جایی که خود را در کانون تغییر و تحول جامعه و نیرویی مداخله گر و نه بی تفاوت می دانستند، در پاسخ به شرایط خاص ایران، مبارزه سیاسی، نظامی را پایه ریزی کردند.

عملیات سیاهکل تبلیغ به نفع مبارزه و مقاومت و به ضرر دیکتاتوری که خود را ضربه پذیرنمی دانست بود.
در این مورد نوشته های رفقا مسعود احمد زاده و بیزن جزنی، در مورد رستاخیز سیاهکل به میزان زیادی برای شناخت این رویداد گویا است. همچنین نوشته رفیق حمید اشرف با عنوان یک سال مبارزه چریکی در شهر و کوه نشان می دهد که در آن شرایط خاص برای شروع چنین حرکتی به اندازه ای که مقدور بوده و اصل مبارزه را مخدوش نمی کرده، تعمق شده است.

این عملیات و تولد یک سازمان سیاسی نظامی جدی و مداخله گر، در تاریخ جنبش کمونیستی و چپ ایران در آن دوره چنان نقش برجسته ای جهت سازماندهی و تشکل یابی نیروهای پراکنده کمونیست بازی کرد که هیچ کس را در برابر خود بی تفاوت نگذاشت و کسی در برابر آن نتوانست بی تفاوت بگذرد.
فداکاری، جان گذشتگی و ارزش گذاری مبارزه انقلابی رفقای دست اندر کار عملیات سیاهکل را پاس می داریم و تلاش می کنیم بنا به توانائیهایمان این ارزشها و پرنسیبها را در زندگی سیاسیمان به کار گیریم.

ما خود را زاده این جریان نوین کمونیستی می دانیم و آرمان انها را، راه و رسم خود می دانیم. تاکید می کنم ارزشهای انقلابی که رفقا در ان دوران افریدند همیشه زنده و پایدار است.
نمونه ای از آن مثلا سرود سراومد زمستون که سمبل شور و هیجان انقلابی جوانان فدایی بود که همان طور که در جریانش هستید دوباره بر زبانهاست.

گرامیداشت سیاهکل برای ما به عنوان نیرویی چب، تحولگرا چه معنایی می تواند داشته باشد. صرفا این که دور هم جمع شویم و یادی بکنیم و فردا دنبال راه و رسم خود برویم. ایا چون زاده این نیرو هستیم فقط وابستگیهای اخلاقی و عاطفی ما را دور هم جمع می کند.
خلاصه چه نگاهی به این رویداد داریم. نگاه ما به درسها و تجربیات حماسه سیاهکل از روزی که تدارک آن شروع شد، است.

نگاه سازندگان رستاخیز سیاهکل که 45 روز پس از این رویداد اعدام شدند به این عملیات می تواند موضوع بحث جداگانه ای باشد.
اما مستقل از نگاه آن رفقا به این رویداد، و تلاش ادامه دهندگان آن راه در جهت ساختن یک سازمان سیاسی نظامی و تاثیرات بزرگ آن ..مساله این است که آیا جنبش فدایی فقط یک رویداد تاریخی تاثیر گذار برای آن زمان بوده و یا برای مبارزه امروز هم درسهای قابل توجهی دارد؟

سه خصلت هویتی جنبش فدایی که به نظرم رمز و راز پایداری و ماندگاری آنان شد و چنان مُهر خود بر تحولات سیاسی تا انقلاب بهمن 1357 حَک کرد که از چپ و راست، همه افراد و جریانهای سیاسی اجتماعی با گرایشهای گوناگون، نتوانستند در مقابل آن بی تفاوت باشند،
مساله و درس امروز ما هم هست.
حجم مطالبی که طی 40 سال در مورد جنبش پیشتاز فدایی نوشته شده است و هنوز هم ادامه دارد، فرصت کهنه شدن و یا به تاریخ سپرده شدن این رویداد را نمی دهد.

اما این سه ویزگی چیست.
رفقای ما معتقد به شریعت سازی تئوریک و ایدئولوژیک نبودند. نظرات رهبران برجسته جنبش جهانی کمونیستی برای رفقای ما یک شریعت جامد نبود. برای آنان مارکسیسم رهنمود عمل بود که در هر زمان و مکان راهبردهای مبارزاتی خود را می تواند داشته باشد.
آنها در حالی که جهانی فکر می کردند، برای عمل مبارزاتی به به شرایط داخلی توجه اکید داشتند.

آنها وعده دهندگان بهشتی خیالی نبودند بلکه برملاکننده واقعیت جهنم موجود بودند.
مبارزه را به عنوان یک الگویی از پیش ساخته شده قبول نداشتند که خود را در قالب آن تعریق کنند. خود را مارکسیست می دانستند، اما مارکسیسم را آیه های آسمانی نمی دانستند.
برای ساختن حزب و تامین رهبری طبقه کارگر مبارزه را تعطیل نمی کردند و در انتظار روز موعود بی عمل نمی شدند..آنها به سوسیالیسم به عنوان راه رهایی بشریت اعتقاد داشتند اما از مبارزه علیه دیکتاتوری غافل نماندند.

این خصلت اول، امروز هم درس مهمی برای جنبش ماست.

دومین خصلت استقلال از قطبهای جهانی کمونیستی موجود ان زمان بود. برای همین رفقای ما الگو برداری نکردند. امروز البته قطب های کمونیستی قدرتمند که جاذبه الگو برداری داشته باشند وجود ندارد. اما الگو برداری نکردن و کپی نکردن همچنان برای امروز ما یک درس است.
ما شاهد هستیم که امروزه از مبارزه مسالمت آمیز یک بت طلایی ساخته اند و بدون توجه به شرایط مشخص چنین قطبهای نظری تا جایی پیش می روند که قیام مردم را کاری بیهوده ارزیابی می کنند. یک روز قطب چین و یا شوروی برای فعالان سیاسی نسخه پیچی می کرد و امروز این یا آن نظریه پرداز جنبش چپ جهانی ...ما شاهد آن هستیم که متاسفانه در جریانهای چپ جهانی گرایشهای نیرومندی هستند که محمود احمدی نژاد را نماینده زحمتکشان و توده های محروم ایران ارزیابی می کنند و قیام و جنبش بیشماران را تلاش طبقه متوسط. همان گونه که رفقای ما مستقل از زرادخانه تئوریک قطب های آن زمان عمل کردند، جنبش امروز ما نیز باید فاصله خود را با نظرات بسیار انحرافی در چپ موجود جهانی حفظ کند و این دومین درس از حماسه سیاهکل و حیات جنبش فدایی است.

خصلت سوم، جدی بودن حماسه سازان سیاهکل و جنبش چریکهای فدای خلق بود. جدی بودن یعنی تطابق حرف با عمل. هیچ انقلابی با حرف و نظریه تعریف نمی شود. نظریه انقلابی بدون عمل انقلابی محکم ترین دلیل برای جدی نبودن است.
رفقای ما در آن سالهای سخت، کنشگرانی بودند که تلاش کردند تئوریها و آنچه را که بدان معتقد بودند، آنچه را که ادعا می کردند را در عمل نشان دهند.

رفیق بیزن جزنی وقتی می گوید؛ پیشاهنگ قادر نیست بدون آن که خود مشعل سوزان و مظهر فداکاری و پایداری باشد، توده ها را در راه انقلاب بسیج کند.» بر همین اصل تاکید می کند
رفیق امیرپرویز پویان وقتی می گوید؛ تاریخ توالی فصول نیست، مسیر چشم اندازهای بدون بازگشت است و در این مسیر انسان آگاهانه نقش آفرین است بر همین اصل تاکید می کند.
رفیق مسعود احمد زاده وقتی می گوید برای حل مسایل تئوریک باید جدی بود بر همین اصل تاکید می کند.

تلاش نظری رفقای فدایی از حماسه سیاهکل تا انقلاب بهمن برای رسیدن به آزادی، دموکراسی، عدالت اجتماعی و سوسیالیسم در محدوده حرف زندانی نشد. آنها برای تحقق این ارمانها، به سازماندهی نیروی پیشتاز انقلاب، تشکیل سازمانی برای کار جمعی و مداخله گرانه، حفظ سازمان، و سرانجام آگاه کردن تودها برای تحول و برای ساختن دنیایی بهتر بود.

پس اگر بخواهم درسهای آن مبارزه برای امروز را خلاصه کنم بر سه اصل تاکید می کنم:

نفی شریعت سازی، مستقل و جدی بودن.
برای همین هم سازمان ما همچنان که در منشور آن قید شده یک سازمان کمونیستی است که سوسیالیسم را امری جهانی و تنها الترناتیو جامعه سرمایه داری و راه نجات بشریت از جنگ و فقر می داند و در شرایط کنونی مساله محوری مبارزه را تحقق انقلاب دموکراتیک و دموکراتیزه کردن جامعه می داند.
ما تضاد عمده را تضاد با دیکتاتوری دینی حاکم بر ایران می دانیم و راه تغییر برای رسیدن به توسعه ای پایدار و دموکراتیک که عدالت اجتماعی را همراه داشته باشد در دایره حکومت نمی دانیم و هیچ جناحی از قدرت را در این امر صالح نمی دانیم. ما خود را برانداز و در جبهه محاربان خود را تعریف می کنیم.

ما خود را جزیی از مبارزه مردم علیه دیکتاتوری و پیشتازان جنبشهای دموکراتیک مانند زنان، دانشجویان، کارگران و معلمان می دانیم.
اینها آموزه هایی است که توسط رفقای بینانگذارمان به ما رسیده است و می توانم به جرات بگویم نقطه پیوند سازمان ما با آنها نه وابستگی عاطفی و اخلاقی ما که به جای خود مهم است، بلکه وابستگی نظری ما و اعتقاد ما به سه اصلی هست که گفتم.

برای پایان دادن به حرفهایم نیاز داشتم تا در فشرده ترین جمله نگاهم به رستاخیز سیاهکل و جنبش چریکهای فدایی خلق را بیان کنم. رفیق عزیزم منصور امان مرا با قطعه کوتاهی که برای چهلمین سالگرد حماسه سیاهکل برای رادیو پیشگام نوشت یاری کرد. با یک جمله از این نوشته به صحبتهایم پایان می دهم:

گام اول صفایی، کلام آخر تاریخ طُغیان آزادی و عدالت بین البرز و هرمز بود؛ آرزوهای بزرگ و انسانی که آرمان گرایان این مرز و بوم آنها را زیستند و می زیند و عین واقعیت امروز و اکنون شان است.
پیروز باشید

*متن سخنرانی زینت میرهاشمی در همایش چهلمین سالگرد رستاخیز سیاهکل
شنبه 5 فوریه 2001 در آلمان –کلن



اسماعیل مولودی

اشاره به یک تجربه تاریخی در فرانسه در سال 1968

اعتراضات بر حق مردم مبارز مصر و پافشاریشان بر بر کناری محمد حسنی مبارک امروز جمعه 22 بهمن 1389 به سر انجام رسید. مبارک دیروز در یک نمایش تلویزونی اعلام کرد که نخواهد رفت و قول به انجام اصلاحات داد. اول صبح جمعه مرد مصمم در میدان التحریر ( این میعاد گاه مبارزان راه آزادی در شهر قاهره پایتخت مصر) دوباره جمع شدند و خیلی پکر به آینده ای نامعلوم نگاه میکردند. اما بر تصمیم خود پافشاری کردند. تظاهرات نیم میلوین نفری شهر اسماعیله و تجمع صدها هزاران نفر در مرکز مصر، روح دیگری به اعتراضات داد و مردم معترض بسوی کاخ ریاست جمهوری در اسماعلیه و قاهره راه افتادند. در گزارشات لحظه به لحظه تمامی خبر نگاران خارجی نگرانی پنهان مردم را هم منعکس میکردند. نگرانی مردم از اینکه ارتش و نیروهای مسلح چه تصمیمی خواهند گرفت و تا کی و چه اندازه خودرا پاسیو نشان میدهند. اینها ضمن وجود اعتراضات سوال جلو چشم هر تظاهر کننده مصری هم بود. اما مردم مصر نشان دادند که مصمم به برکناری حسنی مبارک هستند و بالاخره آخر وقت اداری امروز در ساعت 5 بعد ازظهر به وقت مصر معاون حسنی مبارک اعلام نمود که حسنی مبارک کاخ ریاست جمهوری را ترک کرده و در شرم الشیخ هستند. تمام اختیارات خود را به رهبری نظامی در مصر داده.
طبق معمول هر اعتراضی مردم به شادی و پایکوبی پرداختند و تمامی مصر غرق در شادی و هل هله شده. نوال سعداوی نویسنده مبارز جنبش زنان در مصر در مصاحبه با رادیوی سوئد اعلام کرد که رفتن حسنی مبارک پیروزی بزرگی برای زنان و مردان مصری است، باید بواقع جشن گرفت و برای مصری آزاد و سکولار باید تلاش کرد. آری باید این پیروزی بزرگ را به همه آزادیخواهان در دنیا و بخصوص به مردم مبارز و قهرمان مصر تبریک و تهنیت گفت. کاخ پوشالی دیکتاتورها در مقابل تصمیم فولادین مردم دوام نخواهد آورد. مردم مبارز مصر در 18 روز با دیکتاتور مصر و کل دستگاه سرکوبش در نبرد بودند، تا توانسنتد پنجه دیکتاتور را بشکنند.

قدم بعد!؟
مردم مصر قدم جدی و محکم خودرا برداشتند و دیکتاتور را از کاخ بیرون کردند. این قدم اول است و این یکی از بزرگترین پیروزی ها برای مردم مصر و مردم خاورمیانه و شمال آفریقاست. قطعا این پیروزی تازیخی تاثیر به سزایی در موقعیت سیاسی خاورمیانه خواهد داشت. اما تاریخا مبارزه مردم تنها با بیرون کردن دیکتاتور به سرانجام خود نخواهد رسید زیرا دم و دستگاه فاسد دیکتاتورها سخت جان تر است و اینجاست که باید اکنون مردم مصر به قدم آینده خود فکر کنند. رفتن حسنی مبارک از قاهره به شرم الشیخ و دادن همه قدرت خود به نیروهای مسلح، سوال بر انگیز باید باشد. زیرا این نوع اتفاقات در تاریخ کم نیستند. من یادم هست در جریان مبارزات دانشجویی سال 1968 (جنبش دانشجویی بنام 22 مارس) در فرانسه و نیز اعتراضات قدرتمند کارگران و مردم در پشتیبانی از دانشجویان در می سال 1968 در فرانسه دولت ژنرال دوگل را بشدت تحت فشار گذاشتند و خواستار استعفای دوگل از قدرت شدند. دو گل وقتی موقعیت را خیلی جدی دید، ژرژ پمپیدو نخست وزیر اعلام کرد همه خواستهای دانشجویان را بر آورد خواهند کرد. دوگل قدرت خودرا به نیروهای مسلح داد و برای چند روزی پاریس را ترک کرد و شایع کردند که دیگر دوگل بر نمیگردد. مردم خوشحال از این موضوع با این توهم به خانه رفتند که دیگر دوگل نیست. اما یک هفته بعد دوگل به پاریس برگشت و یک ضد حمله را سازمان داد و دوگل ایستها به خیابان ریختند و در پاریس حمام خون راه افتاد. تمامی دستاوردهای دانشجویان و مردم مبارز که چند ماه بدست آورده بودند پس گرفت، این بار با قدرت جنبش دانشجویی فرانسه را داغون کرد.

نقش عمل !

آری مبارک رفت و امروز مردم خوشحالند، اما از نظر همه انساهنی آزادیخواه و برابری طلب کار مردم مصر تمام نشده. باید رهبران جنبش اعتراضی در مصر از قدرت تشکل و تجمع مردم را به بهترین نحو استفاده کنند. خالی کردن میدان و به امید بستن به اصلاحات از طرف نظامیان، کاری عبس و نا سنجیده است. باید امروز پلاتفرم یک دولت سکولار و مدرن روی میز باشد و جلو چشم جامعه گرفته شود. وعده اصلاحات نظامیان به مردم،با خواست مردم برای نان، مسکن و آزادی فاصله زیادی دارد. امروز فقر در مصر بیداد میکند، بی مسکنی و آوارگی مردم را به تنگ آورده. نبودن آزادیهای سیاسی ، نبودن آزادی تشکل و انتشارات و مطبوعات مردم را در دنیای سیاه نا آگاهی ها قرار داده. پلاتفرم ما باید روشن در تداوم خواستهای و شعارهای رادیکال ماباشد که بتواند قدم های مارا محکم و محکم تر کند. تنها رفتن مبارک جواب شکم گرسنه خانواده های فقیر مردم مصر نیست. باید انقلاب را تداوم بخشید و ازتجربیات تاریخی درس گرفت. قدرت ما مردم در خیابان تعیین میشود. اگر مردم مصر به خانه هایشان بر گردند خطر جدی در انتظارشان خواهد بود. شاید کسی بگوید نمیتوان مردم گرسنه را تا ابد در خیابان نگهداشت! آری اما هشیاری سیاسی و حاضر به یراق بودن برای تداوم خواستهای انقلاب فقط با حضور مردم مبارز تضمین میشود که این باید در گرو یک تشکیلات حاضر و محکم باشد.


زنده باد مردم مبارز مصر
زنده باد تداوم انقلاب




پاینده باد انقلاب مصر، درود بیکران بر مردم دلیر مصر - سازمان چریکهای فدایی خلق ایران

پاینده باد انقلاب مصر، درود بیکران بر مردم دلیر مصر

سرانجام قیام 18 روزه زنان و مردان مصر اولین پیروزی خود را به دست آورد و امروز جمعه 22 بهمن 1389 برابر با 11 فوریه 2011، مردم مصر توانستند حسنی مبارک را که یک روز قبل بر باقی ماندن در مقام خود تاکید کرد، به زیر کشند. این پیروزی بر دیکتاتوری را به زنان و مردان دلیر مصر شادباش می گوئیم. آرزو می کنیم که مردم مصر بتوانند خواستهای برحق خود را که در 18 روز قیام بیان کردند کسب کنند.
قیام مردم مصر که شعله های سرکش آن در شهرهای قاهره، اسکندریه و سوئز چشم جهانیان را خیره کرده بود و پایداری قیام کنندگان در میدان آزادی(التحریر) اکنون و در گام اول به یک پیروزی دست یافته است. اما این پیروزی فقط گام اول است. مردم مصر در میان آزادی خطاب به رژیم مصر اعلام کرده بودند که؛ ما قانون اساسی شما را قبول نداریم و خودمان قانون اساسی را خواهیم نوشت. اکنون این مردم هستند که باید برای آینده تصمیم بگیرند و با پایداری و ادامه قیام خود، «شورای عالی نیروهای مسلح» را وادار کنند که برای تشکیل مجلس موسسان مهلت تعیین کرده و شرایط را برای برگزاری انتخاب آزاد فراهم کند.
مردم مصر که در قیام 18 روزه خود اعلام کردند؛ یا با شرافت زندگی می کنیم و یا همین جا می میریم، اکنون که مرحله اول انقلابشان به پیروزی دست یافته، حق دارند که سرنوشتشان را خودشان تعیین کنند.
پیروزی انقلاب یاسمین در تونس و پیروزی قیام مردم مصر، یک بار دیگر گفتمان انقلاب را به مساله روز دنیای سیاست تبدیل کرد و بدون تردید شرکت گروههای متنوع اجتماعی و سیاسی در این حرکت عظیم می تواند خوابهای پنبه دانی خامنه ای که برای مصادره انقلاب مصر دست به کار شده است را به کابوس تبدیل کند.
سازمان چریکهای فدایی خلق ایران با شادباش مجدد به مردم مصر همبستگی خود را با انقلاب و نیروهای ترقیخواه مصر اعلام می کند.
سازمان چریکهای فدایی خلق ایران
جمعه 22 بهمن 1389 - 11 فوریه 2011




م. چشمه

اخبار روز: 

خیزشهای مردم عرب شمال آفریقا و خاورمیانه در طی یک ماه گذشته که دیروز بالاخره به سقوط دیکتاتوری مبارک انجامید حقیقتاً جهان را حیرت زده کرده است. بجرأت میتوان گفت سوای مردم عرب، مردم هیچ کشوری باندازه مردم ایران در مورد سرنوشت نهائی این انقلابها حساس نیستند. چرا که از یکطرف میدانند این خیزشها بدون تردید ملهم از جنبش سبز ایران اند، و از طرف دیگر، سرانجام و پیآمد این خیزشها بدون شک میتواند تأثیرات مهمی بر جنبش آزادیخواهی مردم ایران داشته باشد.

از انقلابهای تونس و مصر چه میتوان آموخت؟
برخلاف نظریات اصلاح طلبان حکومتی و غیر حکومتی در طول بیست سی سال گذشته (بویژه قابل توجه آقای اکبر گنجی) عصر انقلابها کماکان پایان نپذیرفته و انقلابهای مردمی کماکان موتور و راهبرد اصلی برای نجات مردم اسیر و دربند دیکتاتوریهای لجوج، فاسد و اصلاح ناپذیر و در رأس آنها استبداد مذهبی توتالیتر حاکم بر ایران اند. تجربه شکست انقلاب ۵۷ در ایران و حاکم شدن بنیادگرایان مذهبی برای نیروهای مترقی منطقه، مردم مسلمان جهان و بویژه اپوزیسیون مجروح و شکست خورده ایران بسیار تلخ و بازدارنده بود. از یکطرف پاندول سیاسی ایران را که پیش از انقلاب متمایل به انحراف رمانتیسم انقلابی و چپ روی کودکانه بود، به قطب مقابل یعنی راست روی، محافظه کاری سیاسی و سازشکاری با ارتجاع سیاه ترغیب نمود. ترجمان این گرایش غالب بصورت مخالفت با ایده و پدیده انقلاب و خیزش مردمی، معادل دانستن انقلاب با خشونت، آشوب و بنیادگرائی، و در تحلیل نهائی تابو کردن واژه هائی مانند سرنگونی و انقلاب در فرهنگ سیاسی ایران بود. گفتمان غالب اصلاح طلبانه و تدریج گرا شرکت در انتخابات سراسر مخدوش را در همه موارد تجویز میکرد و انفعال و گفتار درمانی را به استراتژی خود بدل کرده بود. این گرایش سازشکارانه امروز نیز کماکان به رسوا ترین و مبتذل ترین وجه خود تا سطح نصیحت اخلاقی به ولی فقیه بزرگ مرتجع و جنایتکار ایران نزول کرده، و مسبب اصلی انشعابات اخیر در برخی از سازمانهای اپوزیسیون بوده است. سرمقاله "اخبار روز" در مقاله ای تحت عنوان " زنده باد انقلاب مصر" (۲۲ بهمن ٨۹) بدرستی به این مسأله اشاره کرده است:
"وحشت از انقلاب – به طور عام – وحشتی است گاه فلج کننده که به جان جنبش و مردم ما افتاده است و به تعبیر صحیح تر آن را به جان مردم و جنبش آن ها انداخته اند. در سال های اخیر، درک بسیار نادرست و غیرواقعی از انقلاب رواج داده شده است که هدف اول و مقدم آن حفظ جمهوری اسلامی ایران بوده است. مطابق چنین درکی انقلاب در هر حال و همیشه ضرورتا برابر است با خشونت، کشت و کشتار، ویرانی و هرج و مرج. آن چه تا امروز در تونس و سپس در ابعاد گسترده ای تری در مصر روی داده، این نتیجه گیری های غیرواقعی را باطل کرده است، اکنون بهترین وقت آن است که جنبش ما خود را از این افسون فلج کننده نجات دهد."
شکست تجربه جنبش دوم خرداد و تجربه انتخابات دهمین دوره ریاست جمهوری (۲۲ خرداد ٨٨) که موجب پیدایش جنبش سبز در ایران شد، گرایش اصلاح طلبی درون حکومتی و کار در چارچوب قانون اساسی را بسیار تضعیف نمود. انقلابهای تونس و مصر میتوانند میخی بر تابوت این گرایش بسیار بازدارنده در جنبش سیاسی ایران باشند. ایجاد تحول سیاسی- اجتماعی در ایران با هر واژه ای که آنرا توصیف کنیم (انقلاب، انقلاب مخملی، تحول ساختار شکن، انحلال، رفرم انقلابی، انقلاب اصلاح طلبانه، اصقلاب، ...)، در مقابله با رژیمهای استبدادی و بویژه توتالیتر- مذهبی-- سوای حمله خارجی-- بنظر تنها راه نجات مردم دربند می آید.
وقوع انقلاب اما ضمانتی بر موفقیت سرنوشت نهائی آن نیست، همانگونه که انقلاب ۵۷ ایران نیز در نتیجه سلطه ارتجاع مذهبی و خامی سیاسیون و روشنفکران، ایران را از چاله به چاه انداخت. اما در مقایسه با فرایندهای دیگر، انقلاب تنها راهبردی است که میتواند آنچنان ارکان جامعه را به لرزه در آورد که در نتیجه آن رژیمهای مستبد و ایدئولوژیک سقوط کرده و یا آنچنان ضعیف گردند که راه برای آغاز فرایند گذار به دمکراسی هموار شود. در عین حال انقلاب را نباید به مثابه یک گام ضربتی و هدفی سهل الوصول و زود گذر تلقی کرد، بلکه میبایست آنرا بمثابه فرایندی تلقی کرد که شامل مراحل مختلف است. پیروزی و یا شکست هر فرایند انقلابی بستگی به آن دارد که علاوه بر آماده بودن شرایط عینی آیا خط مشی و رهبری مترقی، دمکراتیک و هومانیست میتواند در رهبری آن قرار گیرد یا نه. در این رابطه، انقلاب موسوم به سبز ایران که در خرداد ٨٨ شروع شد با دادن هزینه های نسبی و وارد کردن ضربه سنگینی به رژیم (سلب مشروعیت آن در اذهان مردم ایران و جهان)، اکنون تا حدی فروکش کرده و یا بعبارتی یک مرحله را پشت سر گذاشته است. اینکه این انقلاب بتواند با الهام از انقلابهای تونس و مصر وارد مرحله جدیدی شود را بزودی شاهد خواهیم بود.

در عصر اطلاعات و اینترنت ضرب المثل "از یک جرقه حریق بر می خیزد" بیش از همیشه به حقیقت نزدیک است. خود سوزی یک جوان تونسی، یک افشاگری نوع ویکی لیکسی و یا یک تصویر اینترنتی در یوتوب ویا انتشار یک خبر در فیس بوک میتوانند پیامد های اجتماعی عظیمی را بهمراه داشته باشند. بهمین خاطر یأس روشنفکران ناشی از مشاهده "آرامش نسبی" در جامعه ایران اصلاً موردی ندارد.
تمرکز بر یک شعار رادیکال ملهم از تمایلات خفته جامعه که در مورد تونس و مصر مطالبه برکناری دیکتاتوری های این کشورها بود، یکی از عوامل موفقیت آنها بشمار می آمد. تجربه جنبش سبز ایران نیز نشان میدهد در جوامعی مانند ایران که رژیم کوچکترین حقی برای مردم قائل نیست و کلیه درخواستهای حتی "قانونی" مردم را نادیده گرفته و یا بشدید ترین وجهی سرکوب میکند، تحقق مطالبات آزادیخوانه مردم مانند آزادی زندانیان سیاسی، آزادی مطبوعات و یا انتخابات منوط به تغییر رژیم سیاسی در این کشورها است. در واقع شعار "مرگ بر دیکتاتور" و "مرگ بر اصل ولایت فقیه" از دستاوردهای جنبش سبز اند که میباید در مرحله کنونی بعنوان شعار اصلی جنبش در دستور کار آن قرار گیرند.

با الهام و درس آموزی از انقلابهای دمکراتیک مردم عرب که جنبش آنها تا این مرحله با رنگهای سنتی ناسیونالیستی، مذهبی، سوسیالیستی و ضد غربی آمیخته نشده، و با شناخت آنکه درصد عظیمی از شرکت کنندگان در انقلاب جوانان بیکار نا امید از آینده و قشرهای بستوه آمده از فقر و نابسامانی اند، اپوزیسیون ایران و جنبش سبز میبایست علاوه بر ترویج مطالبات آزادیخواهانه، مطالبات عدالت طلبانه را که مربوط به مسأله فقر، بیکاری و گرانی و درماندگی اقتصادی توده های عظیم مردم است در دستور کار خود قرار دهد. در عین حال ترویج این نکته که دست یابی به این مطالبات با وجود جمهوری خونبار اسلامی ممکن نخواهد بود همواره ضروری است. در نظر داشته باشیم که هم در تونس و هم مصر بخشهائی از کارگران و زحمتکشان به جرگه مبارزه با دیکتاتوری وارد شدند، در حالیکه در مورد جنبش سبز شرکت زحمتکشان و اقلیتهای قومی تا کنون آنچنان چشمگیر نبوده است.

هم اکنون بنظر میرسد دوباره پاندول سیاسی اپوزیسیون ایران از محافظه کاری و سازشکاری بسمت رادیکالیسم در حرکت باشد. در آینده نزدیک خطر میتواند انقلابیگری و چپ روی کودکانه و برخورد عجولانه به انقلاب سبز باشد. به باور من بخاطر تفاوتهای آشکار میان استبداد مذهبی حاکم بر ایران و رژیمهای سرنگون شده تونس و مصر، از جمله میزان شقاوت و بیرحمی رژیم ولایت فقیه، در آمد نفت و گاز در دست آن و استفاده ابزاری از مذهب، سرنگونی رژیم ولایت فقیه در ایران به آسانی سرنگونی رژیمهای مصر و تونس نخواهد بود و باحتمال بسیار زیاد یک فرایند فرسایشی همراه با افت و خیزهای بسیار را بدنبال خواهد داشت. یکی از دستاوردهای جنبش سبز در یکی دو سال گذشته قرار گرفتن تحول طلبان و اصلاح طلبان و از زاویه دیگری نیروهای مذهبی مترقی و نیروهای سکولار در یک کمپ و یا صف واحد در مقابل ارتجاع حاکم بود. نیروهای سکولار و مترقی در عین تن ندادن به کار در چارچوب قانون اساسی رژیم و با افشاگری در مورد "دوران طلائی امام" نباید نیروهای مذهبی را از خود دور کرده بسمت رژیم برانند. درک نادرست اپوزیسیون ایران از مقوله "همه با هم" و یا اتحاد اکثریت برای شکست اقلیت سرکوبگر و جائر از جمله مواردی است که میتواند موجب انحراف و چپ روی کودکانه گردد. در انقلاب ۵۷ اشکال قضیه اتحاد و یا اصل "همه با هم" نبود، بلکه در واقع درک غلط روشنفکران و سیاسیون از تحولات ایران و تشخیص نادرست آنان در مورد دشمن اصلی در ماههای پیش از انقلاب بود. اپوزیسیون مترقی ایران اگر درک درستی میداشت میبایست بجای وحدت با دار و دسته شیاد و ارتجاعی خمینی با شادروان شاهپور بختیار و هم نظران او وارد ائتلاف میگردید.
در میان اپوزیسیون ایران و بویژه طرفداران سلطنت نظریه ای وجود دارد که با مقایسه انقلابهای تونس و مصر با انقلاب ۵۷ ایران، مسیر حرکت این انقلابها را بسمت یک انقلاب بنیادگرایانه اسلامی محرز دانسته و در نتیجه از خیزش مردم این کشور ها برای کسب آزادی آنچنان حمایت نمیکند. به باور من شاید خطر اصلی برای این دو کشور نه بنیادگرائی اسلامی بلکه عدم راهیابی برای بهبود وضعیت اقتصادی محرومان این جوامع است که میتواند در آینده شورشهای کور و آشوبهای ویرانگر را بدنبال داشته باشد.

در جنبش سیاسی ایران و بویژه بخش چپ آن تمایل بسیار قوی در مبارزه با آنچه نئو لیبرالیسم (سرمایه داری وحشی) خوانده میشود وجود دارد. اما مبارزه و مخالفت با گرایشهای سرمایه داری وحشی از جمله تمرکز ثروت در دست اقلیت ناچیز جامعه و بی توجهی به زندگی زحمتکشان و محرومان جامعه، ترویج مصرف گرائی بی حد و مرز و بی توجهی به محیط زیست، و رشد بی رویه جمعیت یک چیز است و مخالفت با لیبرالیسم یعنی بازار آزاد، و آزادیهای سیاسی- اجتماعی مصرحه در منشور جهانی حقوق بشر و روند گیتی گرائی چیز دیگریست. اشتباه بزرگی است اگر بخشی از چپ ایران مرحله انقلاب پیش روی ایران را که انقلابی است دمکراتیک، انقلاب سوسیالیستی بپندارد. چگونه میتوان در حالیکه کشورهای صنعتی پیشرفته هنوز در مرحله سرمایه داری و یا حداکثر سوسیال دمکراسی اند در کشورهای جهان سوم و از جمله ایران انقلاب سوسیالیستی بر پا نمود؟ چرا از تاریج درس نمیگیریم!

م. چشمه، ۲۴ بهمن ۱٣٨۹



موج از پی موج می آید

اخبار روز: 


رادیو فرانسه: در کشورهای الجزایر و یمن، به رغم ممنوعیت هر نوع تظاهرات، راه‌پیمایی‌های چندهزار نفره برگزار شد. این تظاهرات گهگاه به درگیری با نیروهای امنیتی انجامید. الجزایری‌ها خواهان کناره‌گیری عبدالعزیز بوتفلقه، و یمنی‌ها خوهان استعفای علی عبدالله صالح شدند. این در حالی است که حتی در بحرین نیز، کسانی مشغول تدارک اعتراضات از طریق شبکه‍ی فیس‌بوک هستند.

یک روز پس از استعفای حسنی مبارک، جهان عرب همچنان در تب و تاب سیاسی است. علاوه بر تونس، در کشورهای اردن، مراکش، الجزایر ، یمن و بحرین، تظاهراتی شکل گرفته و یا برنامه‌هایی برای برگزاری تظاهرات تدارک دیده شده است.
در پایتخت الجزایر، با این که هر نوع تظاهرات توسط دولت ممنوع اعلام شد، حدود دو هزار نفر دست به راهپیمایی زدند.
قرار بود که تظاهرات، روز شنبه ساعت یازده صبح به وقت محلی آغاز شود. اما قبل از آن، درگیری‌هایی میان مردم و نیروهای امنیتی دیده شد.
پس از آغاز راهپیمایی، نزدیک به دوهزار نفر موفق شدند برای مدت کوتاهی سد سنگین نیروهای امنیتی را بشکافند ولی دوباره توسط آنها به محاصره درآمدند.
یکی از چهره‌های شناخته‌شده‌ای که در این تظاهرات حضور داشت، علی بالحج، شخصیت اسلامگرای معروف الجزایری بود که قبلاً به "جبهه‍ی اسلامی الجزایر" (منحل‌ شده) تعلق داشت.
به گفته‍ی شاهدان، سالخورده‌ترین شخصیت عضو اتحادیه ی دفاع از حقوق بشر الجزایر، علی یحیی عبدالنور که نود سال دارد، در این راهپیمایی مورد ضرب و شتم قرار گرفته است.
خبرگزاری فرانسه از غرب الجزایر گزارش می‌دهد که در شهر "اوران" نیز چند صد نفر به رغم محدودیت‌ها دست به راهپیمایی زدند.

در یمن
در مرکز شهر صنعا، پایتخت یمن، هزاران نفر از جوانان یمنی راهپیمایی کردند و خواهان کناره‌گیری رییس جمهور، علی عبدالله صالح شدند.
نزدیک به چهارهزار نفر شعار میدادند: "بعد از مبارک نوبت علی است".
به گزارش خبرگزاری فرانسه، میان تظاهرکنندگان و گروه‌های طرفدار رییس جمهور، درگیری‌هایی به وجود آمده است.
یک روز قبل (جمعه)، چندین هزار نفر، از جمله نمایندگان جناح مخالف و فعالان حقوق بشر، برای ابراز خوشحالی از رفتن حسنی مبارک، در صنعا راهپیمایی کرده بودند.


رادیو فردا: همزمان با ادامه جشن و پایکوبی مردم مصر در خیابان‌های قاهره به مناسبت سرنگونی دیکتاتوری حسنی مبارک، خبرگزاری فرانسه از ادامه اعتراضات مردمی به حکومت در دو کشور عربی دیگر، یمن و الجزایر، در روز شنبه خبر می‌دهد.
به دنبال فرار زین‌العابدین بن‌علی از تونس و آغاز اعتراضات به حکومت مبارک در مصر، دیگر کشورهای عربی هم شاهد آغاز اعتراضات بوده‌اند، تا آنجا که اغلب رسانه‌ها در ۲۴ ساعت گذشته این پرسش را مطرح کرده‌اند که «پس از مصر و تونس، حالا نوبت کیست؟».
در یمن که شاهد حکومت ۲۱ ساله علی عبدالله صالح بوده این اعتراضات به حدی بوده است که آقای صالح هفته گذشته در یک عقب‌نشینی آشکار و برای خاموش کردن صدای مردمش وعده داد که دیگر در انتخابات ریاست جمهوری نامزد نخواهد شد.
اما به نظر می‌رسد که وعده علی عبدالله صالح مخالفان او در کشور یمن را راضی نکرده است، چرا که به گفته خبرگزاری فرانسه روز شنبه «چند هزار دانشجو» با گردهم‌آیی در مرکز صنعا، پایتخت این کشور، خواستار کناره‌گیری او از قدرت شده‌اند.
این معترضان عمدتاً جوان که تعداد آنها چهار هزار تخمین زده شده است شعار می‌داده‌اند که «پس از مبارک، نوبت علی است».
در همین حال خبرگزاری فرانسه می‌گوید دو هزار تظاهرکننده نیز برای شرکت در یک راهپیمایی که از سوی دولت ممنوع اعلام شده در الجزیره، پایتخت الجزایر، گرد هم آمده‌اند.
این خبرگزاری می‌گوید که تقریبا ۳۰ هزار نیروی پلیس در مسیر اعلام‌شده این راه‌پیمایی مستقر شده‌اند و تاکنون چندین نفر از معترضان به دست آنها دستگیر شده‌اند.
حکومت الجزایر هفته گذشته برای آن که از اجرای این راه‌پیمایی جلوگیری کند وعده داد که به وضعیت اضطراری ۱۹ ساله در این کشور پایان دهد و آزادی‌های سیاسی و مدنی بیشتری برای مردم خود فراهم کند.
هفته‌نامه معتبر اکونومیست با ابداع شاخصی با نام طنزآمیز «شاخص پرتاب کفش» با توجه به عواملی چون جمعیت جوان کشورهای عربی، فساد و فقر در آنها و همین طور مدت حکومت دیکتاتورها در این کشورها پیش‌بینی کرده که یمن از همه این کشورها بی‌ثبات‌تر و نزدیک‌تر به ناآرامی منجر به سقوط حکومت است.
نام این شاخص اشاره به رسم مردم کشورهای عربی است که برای ابراز خشم و انزجار خود کفش‌ها را به هوا بلند می‌کنند یا آن را به طرف فرد منفور پرتاب می‌کنند.
در نمودار مجله اکونومیست از «شاخص پرتاب کفش» کشورهای لیبی، مصر، سوریه و عراق پس از کشور یمن قرار دارند.




علیه مجازات اعدام در ایران

اخبار روز: 

سایت اشتراک: روز شنبه ۲۳ بهمن برابر با ۱۲ فوریه احزاب چپ کشور ترکیه، سندیکاهای کارگری به همراه برخی فعالین مستقل و ایرانیان بویژه اعضای کمیته همبستگی کارگران ایران و ترکیه، با برگزاری مراسم با شکوهی به موج اخیر اعدام ها در ایران به شدت اعتراض کرده و همبستگی خود را با جنبش های مردمی منطقه در مصر، تونس و ایران اعلام کردند.

به گزارش سایت خبری - سیاسی اشتراک، فعالین چپ گرای ترک شعار های زیر را حمل می کردند:
پایان دهید! به اعدام ها در ایران
مرگ بر جمهوری اسلامی
نه به اعدام
قاتل انسانیت جمهوری اسلامی
حبیب الله لطیفی را آزاد کنید
به اعدام پایان دهید.





اخبار روز: 

ایلنا - علی پیرولی: افزایش ۲۰ درصدی نرخ اجاره بها رونق کسب و کار را به بنگاه‌های ملکی بازگرداند.
پس از چند سال رکود در بازار مسکن، بازار اجاره بها سنت شکنی کرد و در فصلی غیر متعارف با رشد قیمتی مواجه شد.
افزایش نرخ اجاره‌بهای مسکن در این فصل طی ٣۰ سال اخیر در بازار مسکن کشور بی‌سابقه اعلام شده است؛ به گونه‌ای که تحلیل‌گران می‌گویند اجاره بها سیب گرانی را گاز زده است.
هنوز حدود یک ماه به سال جدید و چند ماه به بازار نقل و انتقالات خانه مانده که رشد فزاینده نرخ اجاره‌بها همه دست‌اندرکاران بخش مسکن و به ویژه خانواده‌هایی که توان اجاره بالاتر را ندارند شوکه کرده است.
«برخی از مالکان نرخ اجاره ملک خود را افزایش دادند و عدم تمایل مالکین به دریافت ودیعه باعث شده تا اجاره‌بها نسبت به سال گذشته تلاطمی شدید را احساس کند»
این گفته یکی از مشاورین املاک بود که معتقد است تغییر رفتار مالکان در بازار اجاره‌بها باعث افزایش قیمت نرخ اجاره‌بها شده است و علت آن این است که دیگر سرمایه‌گذاری در بخش‌های دیگر برای مالکان مطلوب نیست.
برخی اعتقاد دارند به دلیل عدم امنیت در سرمایه‌گذاری سایر بخش‌های اقتصادی، مسکن همچنان به‌عنوان یک بخش بسیار مهم و تاثیرگذار در ثبات مالی سرمایه‌گذاران ایفای نقش می‌کند و به همین خاطر مالکان در این بخش در حال حاضر ترجیح می‌دهند که به جای دریافت رهن بیشتر فقط میزان اجاره را افزایش دهند.
لذا بار دیگر بخش مسکن این بار در حوزه اجاره خبرساز شده و با هجوم مالکان به این بخش برای درآمد بیشتر رشد تصاعدی نرخ اجاره‌بها به وقوع پیوسته است.
این پیام‌ها در حالی در بازار اجاره‌بها به گوش می‌رسد که برنامه‌ریزان اقتصادی دولت گویا از مدت‌ها پیش کابوس جهش قیمت اجاره‌بها را می‌دانستند لذا وزیر مسکن در تابستان سال‌جاری از دستورالعمل تعیین تعرفه نرخ اجاره‌بها خبر داد.
موضوعی که علاوه بر تعجب کارشناسان آنها را نیز به واکنش واداشت و به شدت از این موضوع انتقاد کردند.
صاحبنظران مسائل پولی با اشاره به اینکه تغییر رفتار مالکان در بازار اجاره مسکن ریشه در سیاست‌های اشتباه پولی دارد، معتقدند که گرایش شدید مالکان به کاهش ودیعه و افزایش تمایل آنها به دریافت اجاره باعث شده تا نرخ تورم نیز با روند نامحسوسی با افزایش مواجه باشد.
کارشناسان اعتقاد دارند کاهش دستوری سود سپرده‌ها به کاهش واقعی سود تسهیلات منجر نشده و بر همین اساس اصرار بر این تصمیم خطاست و به ویژه آنکه عوارض آن دامن گیر بازار مسکن به خصوص بازار اجاره بها شده است.
درحال حاضر، نرخ رهن هر واحد آپارتمان ۴۰ تا۷۰متری در منطقه نارمک بین ۱۵ تا ٣۰ میلیون تومان است که در مقایسه با سال گذشته در همین فصل ۲۰ درصد با افزایش مواجه شده است.
هر واحد آپارتمان ۴۰تا ۶۰ متری در منطقه پونک بین ٣۰ تا ٣۵میلیون تومان رهن داده می‌شود.
در مناطق جنوبی تهران و از خیابان انقلاب به پایین نیز آپارتمان‌ها در متراژ های گوناگون بین ۱۰ تا ۱۵ میلیون تومان رهن داده می‌شوند.
در شمال تهران و در مناطق ونک، تجریش نرخ رهن آپارتمانهای ۴۰تا ۷۰ متری از۴۰ تا ۶۰ میلیون تومان است.
در قیطریه و نیاوران نیز رهن آپارتمان ۴۰ تا ٨۰ متری بیش از ۷۰ میلیون تومان است.





اخبار روز: 

ملت مصر در مبارزه خود برای رسیدن به آزادی واستقرار نظامی دموکراتیک، با کناره گیری حسنی مبارک ریُیس جمهور این کشوراولین قدم ها را برای رسیدن به خواست های بحق خود بر داشته است. مردم ایران که از صد سال پیش تا کنون پیشتاز مبارزات ضد استبداد وآزادیخواهانه در منطقه بوده اند، دارای روابط دیرینه ای با ملت مصر است و در این لحظات حساس خود را در کنارآنان حس میکند و پیروزی حاصله تا کنون را بآنان تبریک میگوید. ما ایرانیان امید واریم که مبارزان راه آزادی در مصر با همان درایت و منشی که تا کنون برای پیشبرد خواستهای خود بخرج داده اند، قدمهای بعدی را نیز تا رسیدن بحاکمیت ملی خود بر دارند.

هیاُت اجرایی نهضت مقاومت ملی ایران از تظاهراتی که قرار است روز دوشنبه ۲٥ بهمن ۱٣٨۹ از طرف ایرانیان داخل و خارج از کشوردرمخالفت با نظام ولایت فقیه در ایران و پشتیبانی از مبارزات مردم مصربرگزار گردد پشتیبانی نموده و از همه ایرانیان آزاده میخواهد که در تدارک و موفقیت این تظاهرات حد اگثر کوشش خود را بکار گیرند.

ایران هر گز نخواهد مرد
هیآت اجرایی نهضت مقاومت ملی ایران
۲۴ بهمن ۱۳۸۹