۱۳۸۹ اردیبهشت ۱۸, شنبه

با سلام و درود به همه جان باختگان چه در بهشت زهراهای ایران چه در زندانهای ایران

با سلام و درود به همه جان باختگان چه در بهشت زهراهای ایران چه در زندانهای ایران
شنیده بودم که گفته بودند خاطرات خود را بنویسید. باشد می نویسم از بیرون درهای اوین و درون دیوارهای بلند آن
بیرون دیوارها از تابستان با هوای گرم و پشه شروع شد . شبها در کنار خانواده ها. همراه با آنها روزه باز کردیم و بر سر سفره های افطاریشان نشستیم. در تولدهایشان شرکت کردیم و در اندوه دوری شان گریستیم و در خوشحالی آزادی عزیزانشان خندیدیم و با هم بارها و بارها پیمان بستیم که تاآزادی حتی یک مبارز سنگر اوین را ترک نگوییم. هوا آرام آرام و بخاطر دل مادران و پدران و فرزندان و خواهران و برارادران اسیر در زندانها و اسیر در دل خاکها سرد می شد دوست نداشت زمستانی کند. آسمان دلش برای مردمی که می باید شبها و روزها به دنبال عزیزانشان در خیابانها و جلوی در زندانها و دادگاهها باشند می سوخت و سردی نمی کرد. دستها به آسمان رفت که خدایا ابر و باران و برف بفرست ما سرما را تحمل می کنیم تا هموطنان ما برای تابستان آب و میوه های خوش طعم ایرانی را بچشند و لب به میوه های وارداتی نزنند چرا که عزیزانی هم اکنون دربند هستند که به ورود میوه به کشور اعتراض داشتند برای دل آنها هم که شده برف ببار و سرما بیاور. سرمای طاقت فرسای بهمن از راه رسید با باران و بدون برف لازم. زورگویان نظام آب را در سطح پیاده روی اوین ول کردند تا زیر پای نه خسته عزیزان مشایعت کننده زندانیان ول شود و از سرما به خانه هایشان برگردند ولی مبارزان پشت دیوارهای اوین عزمشان راسخ تر از نیروی مقابل بود. نمی گویم دشمن چرا که آنها هم مامورند و برای یک لقمه نان تن به این کار می دهند آنها هم هم هیهنان ما هستند پس باید همه با هم گذشت کنیم تا بتوانیم ایرانی واقعی شویم. هم میهنان ما نیروی مقابل ما هستند آب را در پیاده رو ول می دادند و دوستان برای اینکه از ورود سرما به بدنهای نیرومند خود جلوگیری کنند پاهایشان را لای پنبه و دستمال کاغذی وجورابهای ضخیم می پوشاندند تا بتوانند سرما را شکست دهند و ساعتهای متوالی پشت دیوارها به انتظار آزادی بقیه باشند.
و آنطرف دیوار چه غوغای بود درون سلولها. همه منتظر ساعت 5 به بعد بعدازظهر بودند. تازه واردها برای آنها که قدیمی تر بودند خبر می آوردند که در پشت دیوارها شبها چه موجی از مردم در گرمای تابستان و حال در سرمای زمستان برای حمایت از شما دلیران در حال دست زدن و سوت زدن می باشند. در سکوت سلولها صدای سوتهای ممتد و گاه صدای دست زدنهای متوالی و گاه صدای صلوات می آمد و آن درونیها چه خوشحال از شنیدن صدای یارانشان. پس هنوز جنبش زنده است چه فرقی می کرد رنگ جنبش چه باشد مهم زنده بودن جنبش بود که هست.
حال اینک بهار رسیده. تعداد زیادی از یاران هنوز دربندند ولی گویا یاران پشت دیوارها از سرمای زمستان خسته شده اند و دیگر نیروهای مردمی برای حمایت یاران دربند نمی روند. دوستان و یاران آن درونیها دلشان به صدای دست زدن و سوت شما خوش است بیاید بار دیگر با هم شبهای اوین را براه اندازیم و بتوانیم دلگرمی برای عزیزان دربندمان باشیم تا روزها و شبهای کسالت آور زندان را راحتتر تحمل کنند. این شبها شبهای بهاری است بگذارید فصل جنبش پشت دیوارهای اوین کامل شود. از تابستان 88 شروع شد و تنها بهار را کم دارد. همه با هم شبهای بهاری را به پشت دیوارها ببریم تا فصل ملاقاتهای پشت دیواری کامل شود و ایران آزاد را ببینیم.
به امید آزادی ایران
نوشته از خواهر

بازجویان به همسرم می‌گفتند قاضی هم‌دست ماست؛ گفتگو با همسر سعید ملک‌پور

مصاحبه با خانم فاطمه افتخاری همسر سعید ملک پور که به جرم طراحی سایت که به عنوان سایت پورنو مورد استفاده قرار گرفته بود، در تاریخ ۱۳ مهر ۱۳۸۷ بازداشت شده است. این در حالی است که به گفته متهم وی از محتوای سایت هیچ اطلاعی نداشته و تنها یک طراح است که مثل پروژه های دیگر طراحی این سایت را نیز طراحی کرده و هیچ رابطه ای با گردانندگان سایت نداشته است. وی فارغ التحصیل دانشگاه شریف در رشته مهندسی‌ مواد و ساکن کانادا است که طی سفر خود به ایران برای دیدار از خانواده بازداشت می شود و اکنون با اتهاماتی خلاف واقع رو به رو گشته که با حضور یک متخصص کامپیوتر در دادگاه می توان آن را اثبات کرد.

چه اطلاعاتی راجع به پرونده همسرتان آقای سعید ملک پور و اتهامات وارده دارید؟
پرونده همسر من یک پرونده امنیتی است. من و ایشان هیچکدام سابقهٔ عضویت در حزب یا گروه فعال سیاسی نداشتیم. اتهامات تفهیم شده به ایشان: اقدام علیه امنیت ملی‌ با راه‌اندازی سایتهای پورنو، تبلیغ علیه نظام، ارتباط با بیگانگان، توهین به مقدسات اسلام، توهین به رهبر، توهین به رئیس جمهور .همسرم قویا اتهامات خود را در دادگاه رد کرده است. البته اینها اتهامات کلی‌ است و سعید از جزئیات پرونده‌اش اطلاعی ندارد، چون در طول بازداشت، او را مجبور کرده اند که پایین کاغذ‌های سفیدی امضا کند، که بعدا گویا طی ۱۷ ماهی که آقایان مشغول تکمیل پرونده بوده اند با مطالب مورد دلخواه و صلاح دیده شان پر شده است.

تا به حال چند جلسه دادگاه تشکیل شده آیا وکیل اجازه حضور داشته و موفق به خواندن پرونده شده است؟
تا کنون ۲ جلسه دادگاه تشکیل شده و جلسه سوم طبق گفته قاضی مقیسه در طی همین ماه خواهد بود. جلسه اول دادگاه ۲۵ اسفند تشکیل شد. گرچه به وکیل اطلاع داده بودند که دادگاه در تاریخ مقرر تشکیل نمی‌شود، اما صبح روز ۲۵ اسفند، دوستان همسرم از بند ۳۵۰ با خواهر همسرم تماس میگیرند که سعید را به دادگاه انقلاب بردند، ولی چون وکیل ایشان مسافرت بود، جلسه اول بدون وکیل برگزار شد.
گرچه به وکیل سعید اجازه مطالعه پرونده داده شده، اما اجازه ملاقات وی با موکلش داده نمی‌شود. من نمی دانم که این چه گونه دادرسی عادلانه ایست که در آن توقع میرود که فردی که از جزییات موارد اتهامی و استنادات آن بی‌خبر است از خود دفاع کند؟ وکیل از کجا باید بداند که همسر من چه کاری را انجام داده و چه را انجام نداده؟

در طی این مدت حقوق آقای سعید ملک پور به چه اشکالی نقض شده ( با اشاره مختصر به نامه)
۱۹ ماه است که همسر من در بازداشت موقت و بلا تکلیفی است. ظاهراً برخی مسئولان قضایی کوچکترین نگرانی از طولانی شدن زمان بازداشت موقت ندارند. گویی زندگی خانوادگی و شغلی بازداشت شدگان نزد آقایان کوچکترین ارزشی ندارد. همسرم طیٔ یک نامه سر گشاده، شرح تمام فجایعی که تحت لوای تحقیقات صادقانه و بیطرفانه دستگاه امنیتی بر وی گذشته بود، به اطلاع مسئولان قضایی رساند. آثار شکنجه همچنان مشهود است، فقط لازم است قاضی همسرم را به پزشکی‌ قانونی‌ ارجاع دهد تا تائید شود.
به هنگام صحبت کردن، فک ایشان صدا میدهد، که بر اثر در رفتگی به دلیل لگدهایی است که بر سر و صورت‌اش وارد شده. لرزش شدید دستها کاملا واضح است. کشف آثار سکته خفیف مغزی، که منجر به بی‌ ‌حسی و از کار افتادن موقت نیمه چپ بدن ایشان در دوران بازجویی شد، تشخیص پزشکی‌ چندان مشکلی‌ نیست. بیان این موارد، مخصوصا در دادگاه، در صورتی‌ به روند دادرسی عادلانه کمک می‌کند که برای قاضی از قبل تعیین تکلیف نشده باشد و قاضی اعتماد بدون چون و چرا به مأموران نداشته باشد و دغدغه اش به راستی‌ اعمال قانون باشد.

در طول مدت بازداشت سعید ملک پور با چه مشکلاتی روبه رو بودید و حقوق شما چقدر نقض شده؟
اگر بخواهم از مشکلات و حقوق نقض شده بگویم، آنقدر طولانی‌ میشود که از حوصله این مصاحبه خارج است. درد و رنجی که ما کشیدیم، دیگر چیز عجیب و تازه ایی نیست. الان که بطور مستمر پیگیر اخبار داخلی‌ ایران هستم، مخصوصاً با خواندن نامه‌ها و مصاحبه‌های خانواده‌های زندانیان وقایع بعد از انتخابات، خاطرات تمام آنچه در طول این ۱۹ ماه بر ما گذشت برایم زنده میشود. بی‌خبری و بی‌ اطلاعی از عزیزانشان، عدم پاسخگویی مسئولان قضایی، عدم اجازه دسترسی‌ وکیل به پرونده، بلاتکلیفی زجرآور خانواده‌ها و عزیز دربندشان، تمدید‌های مکرر قرار بازداشت موقت، خسته شدن فرسایشی خانواده ها و از همه سخت تر چشم انتظاری هر لحظه برای تماس تلفنی در دوران بازجویی.
اینکه با صدای هر زنگ تلفن قلبت چنان به تپش بیفتد که نکند او باشد، نکند اجازه داده اند بعد از هفته‌ها زنگ بزند. جالب اینجاست که در دورانی که سعید تحت بازجویی بود، به ما هم (مثل خانواده آقای نوری زاد) میگفتند که خود سعید تمایلی به تماس با خانواده ندارد و گرنه منعی برای تماس تلفنی وجود ندارد.
در طول این مدت چندین نامه به مسئولان قضائی فرستادیم، ولی‌ دریغ از یک پاسخ. پس از ملاقاتی با همسرم و دیدن وضعیت وخیم ایشان، خانواده توانستند با آقای آوایی، رئیس دادگستری استان تهران، ملاقات داشته باشند. ایشان صبورانه به صحبت‌هایمان گوش دادند و قول پیگیری دادند. اما متأسفانه در دورانی که سعید مرتضوی دادستان تهران بود، به فرستادگان آقای آوایی اجازه ملاقات با همسرم و بازرسی از بند ۲-الف داده نشد. البته بعدا پیگیری‌‌های مصرانه آقای جعفری دولت آبادی، و دستور صریح ایشان، در تسریع مرحله تکمیل پرونده بسیار موثر بود.

روند دادگاه تا کنون به چه شکل بوده؟ آیا قاضی به درخواست متهم مبنی بر حظور یک متخصص کامپیوتر که به روشن شدن موضوع کمک شایانی می کند توجهی نشان داده یا خیر؟
ما به این امید بودیم که مرحله دادرسی مرجعی باشد برای پیگیری و رسیدگی به حقوق نقض شده از ما و همسرم، گوشی باشد برای شنیدن آنچه بر ما گذشت، و قاضی نیتش کشف حقیقت باشد. اما گویا مشکل بزرگتر از این حرف ها است، و قاضی خود جای دادستان نشسته. به نظر من، عدم استقلال قضات مشکل بزرگ سیستم قضایی ماست. این مورد در نامه اخیر زندانیان بند ۳۵۰ به مراجع بطور مفصل تر شرح داده شده. در جریان بازجویی از سعید بارها به او گفته شده بود که «قاضی از خود ماست .پرونده ات را با پرینت ایمیل و عکس و موارد اینچنینی حجیم می‌کنیم که قاضی حوصله خواندن و بررسی آن را نداشته باشد و تنها به گزارش گردش کار و کیفرخواست توجه کند.» چه بسا که در دادگاه اخیر سعید، به مدت ۱۵ دقیقه، حتا همان گزارش گردش کار هم برای وی خوانده نشد و قاضی به جهت بی‌ حوصلگی به دفاعیات همسرم و وکیلش توجهی‌ نکرد، و مدام صحبت‌هايشان را قطع می کرد.
حتی قاضی مقیسه طی‌ نامه ایی رسمی‌ بازجویان سعید را به عنوان کارشناسان فنی‌ مورد اعتماد خود جهت مشاوره برای جلسه بعد دادگاه احضار کرده است. و این عمل در جواب درخواست همسرم مبنی بر بررسی پرونده اش توسط کارشناس فنی کامپیوتر مورد تائید قوه قضاییه که طبق قانون باید بیطرف باشد، صورت گرفت. درخواست قانونی سعید این بود که کارشناسان بی طرف پرونده را بررسی کنند تا اتهامات، بزرگنمایی ها و سند سازی هایی که از نظر فنی امکان ناپذیر نیستند، مشخص و به اطلاع قاضی برسانند. این حقی است‌ که در بند ۳ و۵ ماده ۱۹۳ قانون آيين دادرسي کيفري برای متهم قائل شده اند. قاضی مقیسه به گونه ایی تهدید آمیز و تنبیهی به علت این درخواست، بازجویان سعید را برای جلسه بعد دادگاه احضار کرده است.

کلام آخر
مواردی همچون همسر من، به عنوان یکی‌ از مصداق‌های زیر پا گذاشته شدن قوانین حقوقی و کیفری وضع شده در قوه قضائیه جمهوری اسلامی ایران میباشند، قوانینی که در آن برای متهم، مجرم، زندانی، فرای اتهامشان، تنها به جهت کرامت انسانی‌، حق و حقوقی قائل شده اند. در دستگاه قضائی ایران، با برچسب امنیتی زدن به پرونده ها، خود را فارغ از پایبندی به این قوانین قلمداد میکنند، و بعضا با این تفکر که «هدف، وسیله را توجیه می‌کند» و گاه به بهانه مصلحت نظام، هر روشی‌ را، از ضرب و شتم، شکنجه و اعمال فشارهای روحی و روانی، انفرادی های طولانی مدت و غیره، جهت گرفتن اعترافات از بازداشت شدگان مورد استفاده قرار میدهند. این روند کنونی، زیر پا گذاشته شدن مکرر این قوانین، اینکه ماموران نهادهای امنیتی تصمیم گیرنده اولی و آخری باشند، باعث ایجاد احساس یأس و بی‌ اعتمادی مردم نسبت به کارآمد بودن دستگاه قضايي می شود، که خطر بسیار بزرگی‌ برای امنیت جامعه است.
منبع: کمبته گزارشگران حقوق بشر

محکومیت قطعی کوهزاد اسماعیلی به سه سال حبس تعزیری

خبرگزاری هرانا - حکم سه سال حبس تعزیری سید کوهزاد اسماعیلی، مسئول شعبه گیلان سازمان ادوار تحکیم وحدت تنها ظرف مدت چند ساعت مورد تایید قرار گرفت.
سید کوهزاد اسماعیلی در گفتگویی با ادوار نیوز با بیان این مطلب گفت: "اتفاق عجیب و منحصر به فردی رخ داده است. حکم سه سال حبس در شعبه اول دادگاه انقلاب گیلان در روز سوم اسفند به وکیل اینجانب ابلاغ گردید به این ترتیب تا روز 23 اسفند مهلت قانونی برای تجدیدنظرخواهی وجود داشته است وکیل بنده نیز در آخرین روز لایحه تجدید نظر را تقدیم دادگاه کرد و این لایحه را به ثبت رساند. از آن تاریخ و بعد آزادی از زندان هر روز برای پیش گیری از اتفاقات غیر عادی که در گیلان کم هم نیست به شعبه مورد نظر مراجعه می کردم و روند ارجاع را به دقت زیر نظر داشتم و نهایت در روز 27 اسفند پرونده به شعبه اول دادگاه تجدید نظر استان به ریاست قاضی حشمتی ،رییس کل دادگستری استان گیلان و دادرسی قاضی احمدی گرمابدشتی ارجاع شد".
مسئول شعبه گیلان سازمان ادوار تحکیم وحدت ادامه داد: "چند روز پیش ماموران اجرای احکام دادسرای انقلاب رشت با حکم جلب اینجانب که توسط قاضی جاویدنیا، دادستان رشت صادر شده بود به منزل پدری من مراجعه می کنند در حالی که بنده نه تنها از صدور حکم در دادگاه تجدید نظر آگاه نبودم بلکه در دو نوبت با دیدار با رییس کل دادگستری گیلان در مورد پرونده صحبت کردم و ایشان هم نظر مثبتی داشتند به عبارتی حتی رییس کل دادگستری استان هم از صدور حکم بی خبر بود.سرانجام متوجه شدم شعبه اول دادگاه تجدید نظر استان در اقدامی بی سابقه و عجیب تنها در چند ساعت در همان روز 27 اسفند رای دادگاه بدوی را تایید نموده است".
این عضو سازمان دانش آموختگان گیلان با انتقاد از بی عدالتی و رویکرد دادگستری گیلان و دادستان رشت افزود: "دادستان رشت در حالی که نه رای به رویت بنده رسیده و نه ابلاغ شده و نه فرصت دادخواهی در دیوان سپری شده حکم جلب اینجانب را صادر کرده است در ثانی چگونه ممکن است در یک دادرسی عادلانه یک پرونده سنگین که حجم آن بالغ در صد ها صفحه می باشد تنها و تنها ظرف مدت چند ساعت آن هم در آخرین روز کاری سال مورد تایید قرار گیرد؟ چگونه ممکن است خدا و قانون مد نظر قضات این شعبه قرار داشته باشد اما به هیچ کدام از اشکالات بنده به دادنامه دادگاه بدوی که به شکلی کاملا عجولانه انشا شده بود کوچکترین توجهی نشود؟
سید کوهزاد اسماعیلی با ارائه گزارشی از پرونده خود گفت : "اکنون با رد درخواست اعمال ماده 18 توسط حوزه ریاست قوه قضاییه و رییس کل دادگستری گیلان تنها راه قانونی ممکن برای از بین بردن این اجحاف اعاده دادرسی است و من امیدوارم قضات دیوان عالی خارج از اعمال نفوذ نهادهای غیر صالح و غرض ورزی های شخصی در گیلان حکم به اعاده دارسی بدهند و حق ضایع شده را باز پس بگیرند".

محکومیت بیست و چهار نفر از دراویش گنابادی به زندان ، شلاق و تبعید

خبرگزاری هرانا - 24 تن از دراویش و پیروان سلسله نعمت اللهی گنابادی به اتهام "اخلال در نظم عمومی از طریق تجمع غیرقانونی"، به تحمل حبس، شلاق و تبعید به مناطق محروم محکوم شدند.

به گزارش سایت مجذوبان نور،  براساس رأی شعبه 101 دادگاه جزایی شهرستان گناباد ، 24 نفر از دراویش به نام های عبدالرضا کاشانی، علیرضا عباسی، نظر علی مروی، محمد مروی شهری، شکرالله حسینی  بیدختی، علی کاشانی، محمد کاشانی، سعید کاشانی، امیر روشن مجاور صوفی، علی محمد امانیان، روح الله صفری، احسان امانیان، علی عباسی بیدختی، ابراهیم عباس زاده، محمد علی جعفری، حسین مهدوی، حسین عباس زاده بیدختی، رحمت حسینی، رامین سلطانخواه، رضا کاخکی، بهروز مجاور صوفی، علی میر، ظفر علی مقیمی و حسن بلوچی بیدختی، به زندان، شلاق و تبعید محکوم شدند.
بر اساس این گزارش، 14 تن از دراویش به تحمل سه ماه و یک روز حبس تعلیقی ( به مدت سه سال ) و بیست و پنج ضربه شلاق تعزیری محکوم شده و 10 تن دیگر به نام های عبد الرضا کاشانی، علیرضا عباسی، نظر علی مروی شهری، محمد مروی شهری، شکرالله حسینی، علی کاشانی فر، محمد کاشانی، احسان امانیان، رامین سلطانخواه و ظفر علی مقیمی نیز با این بهانه که درتجمع دراویش در تیرماه سال گذشته ، نقش رهبر را ایفا و نسبت به تحریک سایر متهمین اقدام نموده اند به تحمل پنج ماه حبس تعزیری و پنجاه ضربه شلاق و اقامت اجباری به مدت یکسال در مناطق محروم، محکوم شدند.
در بخشی از این دادنامه آمده است : " تجمع چند صد نفری در جلو مکان و ادارات دولتی (زندان و دادگستری) قطعاً موجب اخلال در نظم و عبور و مرور می گردد و هر گونه تجمع و راهپیمائی بدون اخذ اجازه از مراجع ذیربط غیر قانونی تلقی می گردد " این مطالب در حالی در رأی دادگاه ذکر شده که برابر اصل 27 قانون اساسی ایران، تجمعات اعتراضی مسالمت آمیز از جمله حقوق شهروندان کشور است و نیازمند هیچگونه مجوزی نبوده و دولت موظف به تأمین امنیت این تجمعات می باشد .
گفتنی است در 28 تيرماه 88 يكي از دراويش گنابادی مرحوم شد كه پيكر ايشان علي رغم تهديد و فشار مأمورين امنيتي در آرامگاه خصوصي وي در مزار سلطاني بيدخت دفن گردید. متعاقب اين اقدام، همسر و دو فرزند و يكي از بستگان آن مرحوم و متصدي مزار سلطاني به دستور دادستان بازداشت شدند که اين اقدام، اعتراضات گسترده بازماندگان وي و دراويش را درپی داشت و با حضور در مقابل دادستاني ،‌ خواستار آزادي فوري بازداشتيها شدند. متأسفانه اين اجتماع قانوني دراويش با برخورد گارد پليس و پرتاب گاز اشك آور به خشونت کشیده شد و عده ای مورد ضرب و شتم قرار گرفته و جمعی دستگير  شدند.

هشتاد دختر و پسر دريک کنسرت غير قانونی بازداشت شدند

خبرگزاری هرانا - عباس جعفری دولت‌آبادی، دادستان تهران گفته است که پليس شامگاه پنجشنبه در جريان يک "کنسرت غير قانونی" در تهران ۸۰ دختر و پسر را  به اتهام "شرکت در مجالس لهو و لعب" بازداشت کرده است.

دادستان تهران در گفت وگو ايسنا، گفته است: "شب گذشته پليس امنيت اخلاقی ناجا با کسب اطلاعات مردمی متوجه شد، گروهی به صورت مخفيانه و حرفه‌ای بليت‌هايی را با قيمت ۳۰ تا ۳۵ هزار تومان برای شرکت در مراسم موسيقی زنده به فروش می‌رسانند؛ پليس با حکم قضايی وارد محل برگزاری اين کنسرت غيرقانونی می‌شود و در پی آن ۸۰ دختر و پسر با لباس نامناسب و در حالت غيرعادی را بازداشت می‌کنند."
عباس جعفری دولت‌آبادی اضافه کرده است: "پرونده اين ۸۰ دختر و پسر به اتهام شرکت در مجالس لهو و لعب و پنج نفر از فروشندگان بليت اين موسيقی زنده، به دادسرای ارشاد تهران ارجاع شده است".

دادستان تهران با اشاره به اين‌که "اين پنج نفر برگزار کننده موسيقی زنده برای هر اجرا، شبی ۵۰ ميليون ريال دريافت می‌کردند"، تصريح کرده است: "افرادی که برای اولين بار در زمينه تشکيل مجالس مبتذل و ضداخلاقی بليت می‌فروختند جوانان را در محلی جمع و سپس با هماهنگی آنها را به محل برگزاری اين پارتی شبانه منتقل می‌کردند."

عباس جعفری دولت آبادی همچنین گفته است:"اکثر افراد بازداشت شده در اين پارتی شبانه در حالت غيرعادی بودند و مقاديری مشروبات دست‌ساز و خارجی از اين محل کشف شده است."

دادستان تهران هویت این افراد را مشخص نکرده است.

به گزارش رادیو فردا، جلوگیری جمهوری اسلامی از فعاليت رسمی گروهای موسيقی که از آنها با عنوان گروههای "مبتذل" ياد می کند، باعث شده است تا اين گروه ها به صورت زير زمينی فعاليت کنند.

يکی از مقام های وزارت ارشاد دولت محمود احمدی نژاد پيشتر گفته بود اين افراد و گروهها موسيقی را به بهانه ای برای "رسيدن به اهداف ناسالم" خود قرار داده اند.

ايجاد محدوديت در اجرای کنسرت‌های زنده اين گروه ها باعث شده است که آنها در منزل يا باغ های بيرون از شهر اقدام به برگزاری کنسرت ‌کنند.

در همين زمينه، ماموران پليس جمهوری اسلامی در مردادماه سال ۱۳۸۶ در يورش به يک کنسرت راک زيرزمينی در منطقه محمدشهر کرج، ۲۳۰ تن را بازداشت کردند.

رسانه های وابسته دولت جمهوری اسلامی اعلام کرده بودند که در اين کنسرت، لوازم ضبط، سی دی، "لباس های دکولته، نوشيدنی های الکلی و مواد مخدر" کشف شده است.

وبسايت اينترنتی روزنامه "جام جم"، وابسته به صدا و سيمای جمهوری اسلامی، نيز در گزارشی زير عنوان "آوای رپ خوان ها با حضور پليس خاموش شد" نوشته بود: "در پی اطلاع ماموران انتظامی از يک فراخوان اينترنتی برای حضور جوانان در مراسم رپ خوانی در يکی از باغهای اطراف کرج ، موضوع در دستور کار ماموران قرار گرفت و با تحقيقات تخصصی مشخص شد، عاملان برگزاری اين پارتی پس از دعوت ، عنوان کرده اند بزودی با کسانی که تمايل به حضور دارند تماس خواهند گرفت  به طوری که هيچ يک از دعوت شدگان از مکان و زمان برگزاری پارتی رپ خوان ها اطلاع نداشتند."

جام جم هم چنين نوشته بود: "با جمع بندی اطلاعات مربوط به اين پارتی و گزارش موضوع ، ماموران با مجوز قضايی وارد باغ شدند و دهها دختر و پسر جوان را که با پوشش نامناسب در حال رقص و پايکوبی بودند، دستگير کردند."

اعتصاب غذای یونس آقایان زندانی اهل حق در زندان ارومیه

خبرگزاری هرانا - یونس آقایان شهروند آذربایجانی و از پیروان اهل حق(گوران) در زندان ارومیه از روز سه شنبه ۱۴ اردي بهشت ماه، دست به اعتصاب غذا زده است.
همسر این زندانی اهل حق می گوید یونس آقایان طی تماسی تلفنی از زندان ارومیه اعلام کرده است که در اعتراض به توهینهای صورت گرفته به عقاید اهل حق و آزار و اذیت خود خبر در زندان ارومیه دست به اعتصاب غذا زده است.
به گزارش ساوالان سسی، مدیر داخله زندان ارومیه در میان سایر زندانیان، یونس آقایان را مورد تحقیر قرار داده و به اعتقادات دینی اهل حق توهین می کند. بدنبال اعتراض آقایان به این رفتار مدیر داخله زندان، ماموران زندان وی را مورد ضرب و شتم قرار داده و او را از بند ۱۲ زندان که مخصوص نگهداری سیاسی است به محل نگهداری معتادان و قاتلان در بند ۱ زندان ارومیه منتقل کرده اند.

چندی پیش نیز سهند علي محمدي، بخشعلي محمدي، عباداله قاسم زاده دیگر زندانیان اهل حق که از یکسال پیش برای گذراندن بقیه دوره محکومیتشان از زندان ارومیه به زندان یزد تبعید شده بودند به سی ماه حبس تعزیری علاوه از محکومیت اولیه محکوم شده بودند.

یونس آقایان، مهدی قاسم زاده، سهند علي محمدي، بخشعلي محمدي و عباداله قاسم زاده از شهروندان آذربایجانی و از پیروان اهل حق(گوران) هستند. این افراد در پی درگیری های مسلحانه مهرماه ۱۳۸۳ بین نیروی انتظامی و جمعی از پیروان این فرقه در روستای اوچ تپه میاندوآب(قوشاچای) دستگیر و بعد از محاکمه به اعدام محکوم شده بودند.

دادگاه پس از اعتراض این پنج زندانی حکم اعدام صادره برای سهند علي محمدي ، بخشعلي محمدي و عباداله قاسم زاده را به ۱۳ سال حبس و تبعید به زندان یزد کاهش داد اما احکام اعدام یونس آقایان و مهدی قاسم زاده مورد تایید قرار گرفت.

مهدی قاسم زاده ۱۰ اسفند ۸۷ در زندان ارومیه اعدام شد و یونس آقایان در انتظار اجرای حکم به سر می برد.

قانون اساسی ایران در اصول ۱۲ و ۱۳ خود به حقوق اقلیتهای دینی و مذهبی اشاره کرده است اما در هیچکدام از این دو اصل حقوق اقلیتهای اهل حق، بهایی، صبی در ایران به رسمیت شناخته نشده است. حکومت ایران مانع از برگزاری آزادنه مراسمات مذهبی این فرق شده و آنها را دستگیر و مورد آزار و اذیت قرار داده و از حقوق انسانیشان محروم می کند.

فشاربرای اعتراف گیری از شیرین علم هولی و زینب جلالیان

خبرگزاری هرانا - شیرین علم هولی و زینب جلالیان، دو تن از فعالین زن کرد محکوم به اعدام و محبوس در زندان اوین، طی روزهای اخیر از طرف بازجوهای وزارت اطلاعات جهت اخذ اعترافات تلویزیونی تحت فشار قرار گرفته اند.
به گزارش کمپین بین المللی حقوق بشر، شیرین هولی روز دوشنبه گذشته برای بازجویی به بند ۲۰۹ زندان اوین منتقل شده و طی ساعت ها پرسش و پاسخ برای انجام مصاحبه تلویزیونی تحت فشار قرار گرفته است. به او گفته شده است که اگر با وزارت اطلاعات همکاری کند مجازات وی تخفیف داده خواهد شد.
شیرین علم هولی با انتشار دومین نامه خود وضعیت خود را تشریح کرده است. او در نامه اول خود به شرح آزارو اذیت های روحی وجسمی که در زندان سپاه و نیز در بند ۲۰۹ متحمل شده بود پرداخته بود. در دومین نامه او از تداوم این فشار ها سخن گفته است. او در این نامه نوشته است: "تاثیرات شکنجه به حدی است که غیر از کابوس از خود بیخود هم می شوم. به خاطر ضرباتی که بر سرم وارد کرده اند به سر دردی شدید گرفتارم و بعضی از روزها درد هجوم می آورد و سر دردم آنقدر شدید می شود که دیگر نمی دانم در اطرافم چه می گذرد." او افزوده است: "به بخاطر سر درد شدید بینی ام شروع به خونریزی می کند… هدیه دیگر آنها برای من ضعف بینایی چشمانم است که دایم تشدید می شود و هنوز به درخواستم برای عینک پاسخی نداده اند." در نهایت شیرین اشاره کرده است که "در روز دوازده اردیبهشت هشتاد و نه دوباره بعد از مدتها مرا برای بازجویی به ۲۰۹ بردند و اتهاماتشان را تکرار کردند و از من خواستند که با آنها همکاری کنم."وی به ماموران اطلاعات گفته است که مصاحبه نخواهد کرد.
هم چنین مقامات اطلاعاتی هفته گذشته به خانواده زینب جلالیان دیگرفعال کرد گفته اند که می توانند با فرزندشان ملاقات داشته باشد به شرط آنکه او را برای انجام مصاحبه تلویزیونی قانع کنند. درملاقات سه ساعته یاد شده زینب جلالیان با اصرار بر اینکه هیچ جرمی مرتکب نشده که بخواهد جلوی تلویزیون قرار بگیرد از انجام درخواست ماموران اطلاعاتی سرباز زده است.
موضوع اعتراف گیری از زندانیان برای برخی دیگر از فعالان حوزه زنان همچون محبوبه کرمی نیز گزارش شده است. یکی از نزدیکان محبوبه کرمی گفته است که مقامات اطلاعاتی به او گفته اند که اگر اعتراف نکند و جلوی دوربین قرار نگیرد مجازات سنگینی خواهد داشت.
محبوبه کرمی، فعال حقوق بشر، از قربانیان جدید پروژه اعتراف گیری است که ظاهرا برای رها شدن از فشارهای شدید جسمی و روحی قبول کرده است که جلوی دوربین های ماموران اطلاعات قرارگیرد.

نامه ای از شیرین علم هولی، زندانی محکوم به اعدام : من گروگانم

خبرگزاری هرانا - شیرین علم هولی متولد 13 خرداد 1360 از روستای دیم قشلاق در حوالی ماکوست. وی در اردی بهشت 1387 توسط سپاه پاسداران در تهران دستگیر شد. 25 روز اول بازداشت خود را در مکانی نامعلوم و تحت شکنجه شدید جسمی و روانی گذراند. پس از آن، به بند 209 زندان اوین تحویل داده شد و پس از تحمل 6 ماه حبس به بند نسوان این زندان منتقل گردید. در تاریخ 28 آذر ماه 1388 در شعبه 15 دادگاه انقلاب تهران، که به ریاست قاضی صلواتی برگزار شد به اتهام خروج غیرقانونی از مرز به تحمل دو سال حبس تغزیری و به اتهام محاربه از طریق ارتباط با پژاک، به اعدام محکوم شد. حکم در 13 دی ماه به وکیل وی، ابلاغ شده است، اما روند بررسی پرونده در دادگاه بدوی خارج از اصول قانونی بوده است. به همین منظور درخواست تجدید نظر در حکم صادره را به دادگاه ارائه شده است. اما تا کنون بدون جواب مانده است.

شیرین علم هولی در نامه اول به صراحت شکنجه های که بر وی شده است بیان داشته است. اشاره به مواردی از شکنجه های شدید جسمی و روانی کرده بود. متاسفانه امروز عواقب مرگبار آن شکنجه ها در خانم علم هولی بروز کرده است که در این نامه به روشنی به آن اشاره نموده است.

در نامه قبلی هم اشاره کرده بود که بازجوها خیلی تلاش کرده اند که اعتصاب وی را بشکنند، امروز هم سعی میکنند که در زیر فشار و با شروع کردن بازجویهای تکراری از ایشان اعتراف تلویزیونی بگیرند و کورد بودن خود را انکار و او و خانواده اش را در مقابل هم قرار بدهند.
متن نامه شیرین علم هولی: 
دوران زندانیم وارد سه سالگی خود شده است، یعنی سه سال زندگی زجر آور پشت میله های زندان اوین، که دو سال از آن دوران زندان را بلاتکلیف بدون وکیل و بدون وجود داشتن حکمی مبنی بر قرار بازداشتم را گذراندم. در مدت بلاتکلیفیم روزهای تلخی را در دست سپاه به سر بردم و بعد از آن هم دوران بازجویهای بند 209  شروع شد. بعد از دوران 209 بقیه مدت را در بند عمومی گذراندم . به در خواستهای مکرر من برای تعین تکلیفم پاسخ نمیداند. در نهایت حکم ناعادلانه اعدام را برایم صادر کردند.
من بابت چه چیزی حبس کشیده ام، یا باید اعدام شوم؟ آیا جواب به خاطر کرد بودنم است؟ پس میگویم: من کرد به دنیا آمده ام و به دلیل کرد بودنم زحمت محرومیت کشیده ام.
زبانم کردی است، که از طریق زبانم با خانواده و دوستان و آشنایانم رابطه بر قرار کرده ام و با آن بزرگ شده ام و زبانم پل پیوندمان است. اما اجاز ندارم با زبانم صحبت کنم و آن را بخوانم و تحصیل بکنم و در نهایت هم اجاز نمیدهند با زبان خودم بنویسم.
به من میگویند بیا و کرد بودنت را انکار کن، پس میگویم: اگر چنین کنم خودم را انکار کرده ام.
جناب قاضی محترم، آقای بازجو!!
در آن زمان که من را بازجویی میکردید حتی نمیتوانستم به زبان شما صحبت کنم و من در طی دو سال اخیر در زندان زنان زبان فارسی را از دوستانم آموختم، اما شما با زبان خود بازجوییم کردیت و محکمه ام کردید و حکم را برایم صادر کردید. این در حالی بوده که من درست نمیفهمیدم در اطرافم چه میگذرد و من نمیتوانستم از خود دفاع کنم.
شکنجه هایی که بر عیله من به کار گرفته اید، کابوس شبهایم شده، درد و رنجهای روزانه ام در اثر شکنجه های که شده بودم با من روزی را سپری میکنند. ضربهای که در دوران شکنجه به سرم وارد شده، باعث آسیب دیدگی در سرم شده است. بعضی از روزها دردها ی شدید هجوم میاورند. سر دردهایم آنقدر شدید میشود، که دیگر نمیدانم در اطرافم چه میگذرد، ساعاتها از خود بیخود میشوم و در نهایت از شدت درد، بینییم شروع به خونریزی میکند و بعد کم کم به حالت طبیعی برمیگردم و هوشیار میشوم.
هدیه دیگر آنها برای من ضعف بینایی چشمانم است که دائم تشدید میشود و هنوز هم به درخواستم برای عینک پاسخ نداده شده. وقتی وارد زندان شدم موهایم یک دست سیاه بود، حال که سومین سال را میگذرانم، هر روز شاهد سفید شدن بخشی از آنها هستم.
میدانم که شما نه تنها این کار را با من و خانواده ام نکرده اید، بلکه این شکنجه ها را برعلیه تمام فرزندان کرد و از جمله با کسانی مانند زینب (جلالیان) و روناک (صفارزاده) و ..... به کار برده اید. چشم مادران کرد هر روز در انتظار دیدن فرزندانشان اشک باران است، دائم نگرانند از اینکه چه اتفاقی در پیش است، با هر زنگ تلفنی وحشت شنیدن خبر اعدام فرزندانشان را دارند.
امروز 12 اردیبهشت 89 است (2/5/2010) و دوباره بعد از مدتها مرا برای بازجویی به بند 209 زندان اوین بردنند و دوباره اتهامات بی اساسشان را تکرار کردند. از من خواستنند، که با آنها همکاری کنم تا حکم اعدمم شکسته شود. من نمیدانم این همکاری چه معنی دارد، وقتی من چیزی بیشتر از آنچه که گفته ام برای گفتن ندارم. در نتیجه آنها از من خواستند تا آنچه را که میگویند تکرار کنم و من چنین نکردم. بازجو گفت: ما پارسال میخواستیم آزادت کنیم اما چون خانواده ات با ما همکاری نکردند به اینجا کشید. خود بازجو اعتراف کرد که من فقط گروگانی هستم در دست آنها و تا به هدفهای خود نرسند مرا نگاه خواهند داشت، یا در نتیجه اعدام خواهم شد، اما آزادی هرگز.
(لازم به ذکر است که خانم علم هولی در پایان نامه اش بعد از امضا و درج تاریخ، با کردی لاتین نوشته اند "سه ر که فتن" serkefitn ، که به معنای پیروزیست و ما هم در آخر نامه ایشان و در زیر تاریخ نوشتن نامه آن را گذاشته ایم، پس پیروزی در انتظار شیرین ما است)

شیرین علم هولی