۱۳۹۰ آبان ۱۶, دوشنبه

روز دوشنبه بخش سوّم، تحلیل ها و آخرین گزارشات از اعتراضات، بازداشتها، زندان، و بیدادگاهها --- بیانیه ها

ممانعت نیروی انتظامی از حضور گردشگران در کویر منجاب

خبرگزاری هرانا - در چند هفته اخیر نیروی انتظامی جاده کویر مرنجاب را مسدود نموده و از حضور گردشگران برای تماشای آثار باستانی این منطقه جلوگیری به عمل می آورد.

بنا بر این گزارش، پوشش و رفتار نامناسب و مغایر با پوشش مردم محلی این منطقه(!) از سوی ماموران انتظامی مستقر در این جاده، دلیل اصلی ممانعت از ورود گردشگران عنوان شده است. 

گردشگرانی که در آبان ماه (بهترین زمان سفر به مرنجاب) به این منطقه عزیمت کرده‌اند‌، با ممانعت نیروی انتظامی مواجه شده‌اند و ماموران با برخورد نامناسبی آنها را از کویر رانده‌اند و به گردشگرانی که با ثبت‌نام در تورهای مختلف و طی مسافت‌هایی بالغ بر 500 کیلومتر خود را به این منطقه رسانده‌اند، اعلام شده که مردم مذهبی و سنتی مناطق اطراف کاشان نمی‌توانند رفتارهای برخی از گردشگران را که بر خلاف آداب و رسوم و سنن خود می‌دانند، تحمل کنند! 

قابل ذکر است تا شعاع 35 کیلومتری کویر مرنجاب‌، هیچ نوع منطقه مسکونی وجود ندارد.

سازمان میراث فرهنگی و گردشگری که متولی اینگونه امور در کشور است‌، با گذشت نزدیک به 20 روز از این اتفاق‌، نه تنها اقدامی برای حل این نابسامانی انجام نداده‌، حتی به اطلاع‌رسانی به مردم و تورها در این مورد نیز نپرداخته است.

 

 

علی اخوان برای اجرای حکم زندان احضار شد

خبرگزاری هرانا - علی اخوان، از اعضای کانون مدافعان حقوق کارگر، برای اجرای حکم زندان احضار شد. 

به گزارش کانون مدافعات حقوق کارگر، دادگاه بدوی، اخوان را به سه سال حبس محکوم کرده بود. این حکم در دادگاه تجدید نظر، به «یک سال و نیم حبس تعزیری به اضافه یک سال و نیم حبس تعلیقی» تبدیل شد. بر طبق اخطاریه‌ای که به ضامن اخوان داده شده است، وی موظف است ظرف بیست روز از تاریخ ۱۲ آبان ۱۳۹۰ (تاریخ ابلاغ حکم به وکیلش) خود را به دادسرای زندان اوین معرفی کند. 

ساعت دو نیمه شب سیزدهم خرداد ۱۳۸۹، ماموران امنیتی به منزل شخصی علی اخوان وارد شده بودند و بدون داشتن حکم قانونی، پس از جست‌و‌جوی کامل منزل که بیش از دو ساعت به طول انجامیده بود، وی را دستگیر کرده و با خود برده بودند. اخوان تا هشتم تیر ۱۳۸۹ در بند ۲۰۹ زندان اوین محبوس و تحت بازجویی بود. وی با وثیقه هفتاد میلیون تومانی، آزاد شده بود.

 

 

 

 

ممانعت از نماز عید قربان اهل سنت در تهران و اصفهان

خبرگزاری هرانا -  پلیس امنیتی تهران با مراجعه به مکانهای معیّن برای برگزاری نماز عید، از برگزاری نماز عید قربان اهل سنت ممانعت به عمل آورد.
به گزارش سنی آنلاین، همچنین در برخی دیگر از کلان شهرهای کشور، مانند اصفهان، نیز با وجود مراجعات مکرّر مردم اهل سنت این شهرها و تقاضای مجوز برای برگزاری نماز عید، با اقامه نماز عید قربان مخالفت شده است.
این در حالی است که اهل سنت ایران، از داشتن مساجد در کلان شهرها محروم بوده و به ناچار نمازهای عید و جمعه خود را در منازل استیجاری برگزار می کنند، که متاسفانه از سال گذشته از برگزاری نماز عید در این اماکن جلوگیری شده و حتی برخی از این نمازخانه ها پلمب شده اند.
شیخ الاسلام مولانا عبدالحمید، نیز در خطبه های عید قربان زاهدان با انتقاد از ممانعت برگزاري نماز عيد اهل سنت در برخي کلان شهرها، مانند تهران و اصفهان، گفت: وقتي مي شنويم که در کشوري که افتخار نظام اسلامي را داراست، از برگزاري نماز عيد قربان اهل سنت در بسياري از کلان شهرها ممانعت به عمل آمده است، شرمنده مي شويم؛ این در حالی است که در هيچ کشوري در دنيا، شيعيان را از اداي نماز عيد و جمعه منع نمي کنند.

 

 

گزارش تصویری از مدرسه محروم چمه بن در مازندران

خبرگزاری هرانا - با گذشت بیش از یک ماه از آغاز سال تحصیلی جدید و مرگ دست کم یک دانش آموز به دلیل آموزش در محیط پر خطر مدارس فرسوده کشور همچنان مدارس محرومی در سراسر کشور وجود دارد.
گزارش تصویری زیر نمونه ای از مدارس محروم کشور در استان مازندران است که از سیستم گرمایشی مناسب، ساختمان مقاوم برخودار نیست.
گزارش تصویری از مدرسه چمه بن در مازندران:

 

 

تجمع اعتراضی کارگران اداره خطوط راه‌آهن استان مرکزی

خبرگزاری هرانا - عدادی از کارگران خطوط راه‌آهن استان مرکزی در اعتراض به خصوصی شدن و عدم پرداخت حقوق و دستمزد‌ها از ۲ تا ۱۱ ماه از ساعت ۱۰ صبح شنبه ۱۴ آبان ماه در مقابل ساختمان اداری راه‌آهن اراک اجتماع کردند.
به گزارش خبرنگار ایلنا، این کارگران معترض که با حداقل ۱۴ تا ۳۰ سال سابقه کار از دی ماه سال ۸۹ پس از واگذاری بخشی از خدمات راه‌اهن به بخش خصوصی به شرکت تراورز که از زیر مجموعه‌های شرکت «امیر آریا خسروی»، به شمار می‌رود با دارا بودن حکم استخدام کشوری و بیمه تامین اجتماعی از زیر مجموعه شرکت راه‌آهن دولت جمهوری اسلامی ایران به پرسنل شرکت تراورز تغییر وضعیت داده شده‌اند هر یک از ۲ تا ۱۱ ماه است که حقوق، دستمزد و اضافه‌کاری دریافت نکرده‌اند.
نماینده کارگران معترض به ایلنا گفت: کارگران اداره خطوط راه‌آهن در سخت‌ترین شرایط بدون لحظه‌ای توقف در کار و وقفه در انجام وظیفه با توجه به حساسیت کار و مقید بودن به حفظ جان و سلامتی هم‌وطنان به رغم عدم پرداخت حقوق‌ها و مشکلات مالی به انجام وظیفه وجدانی خود ادامه داده‌اند.

 

مرحله‌ی اول بازگشت به دوران طلائی: سانسور و جعل خبر!

image
 عليرضا رضائي
  • حضرت مسیح* در گفتگو با صدای امریکا تصریح کرد که رسانه‌های اولترا سبز محلی برای انتشار بدون سانسور اخبار جنبش سبز هستند. ما ضمن تأئید شدید تلاوت این حضرت، در اینجا تعدادی از خبرهای منتشره در این سایت‌ها به مراه اصل خبر را می‌آوریم:

یک خبر در سایت نرس: تمام خانواده‌ی کروبی با انتشار نامه‌ای و امضاء بیانیه‌ای و طی تماس‌های مکرر تلفنی، با اصرار به ما التماس کردند که از تاریخ دوازدهم آبان به بعد خبرهای شیخ شجاع فقط در سایت شما منتشر بشود.

اصل خبر که بعداً خود خانواده‌ی مزبور منتشر می‌کنند: صد نفر از نرس هر کدام روزی سیصد دفعه به یکی از اعضاء خانواده‌ی کروبی زنگ زدند گفتند به‌خدا ما پول نداریم، بدبختیم، سایت‌مان دارد بسته می‌شود ، هیچکس حاضر نیست برایمان کار بکند، هر مطلبی که منتشر می‌کنیم همه یک هفته بهمان فحش خواهر مادر می‌دهند، ملت به‌خاطر کارهای ما در این مدت حاضر نیستند دیگر حتی ریخت موسوی را ببینند، شما جان مادرتان خبرهای کروبی را به ما هم بدهید که منتشر کنیم، قول می‌دهیم که اگر درباره‌ی امام و نظام و رهبری نباشد سانسورش نکنیم. ضمناً این اتفاق در تاریخ 12 آبان یک سالی! افتاده.

یک خبر در تلویزیون نارسا: به نقل از سربازان گمنام نارسا صد و پنجاه و هشت زندانی بندهای سیاسی-امنیتی با انتشار نامه‌ای حمایت قاطع خود را از مواضع اخیر شورای هماهنگی راه سبز اعلام و بر تمامی مفاد آن تاکید کردند.
 اصل ماجرا: اردشیر امیر ارجمند دوباره رفت یکجائی یک چیزی از طرف جنبش سبز گفت که صدای همه درآمد. تمام سایت‌ها و وبلاگ‌ها چند روز پشت سر هم مطلب نوشتند و ملت برای هزارمین بار اعلام کردند که این بابا هر کی که هست به حضرت عباس نماینده‌ی ما نیست. ایشان ته تهش سخنگوی یک شورای عجیب غریب مجهول الهویه‌ای است که در اعلام مواضعش باز صد رحمت به مواضع جمهوری اسلامی. بعد از این اتفاق بعضی‌ها که طبق روال اسم ندارند ولی احتمالاً وجود دارند و عموماً با نام «منابع مطلع ما» خطاب می‌شوند می‌روند سراغ خانواده‌ی زندانیان سیاسی و ناگهان یک نامه از داخل زندان به اسم تعدادی از زندانیان در حمایت از مواضع شورا منتشر می‌شود. خبرنامه در ملاقات‌ها به داخل زندان می‌رود و هر کسی که اسمش توی نامه بود انتشار آنرا تکذیب می‌کند. این قسمت و قسمت‌های بعدی چون مهم نیست تلویزیون نارسا ترجیحاً قرآن پخش می‌کند.

یک خبر دیگر در سایت کلمپه*: نامه‌ی بیستم محمد نوری زاد به مقام معظم رهبری: شما آدم خیلی شریفی هستید و من از شما خواهش می‌کنم که همه از جمله خودتان را به تقوا دعوت کنید تا دسته جمعی رستگار بشویم.
 اصل نامه‌ی نوری زاد : به «شما» بعنوان یک «آدم» می‌گویم که در زندانها «خیلی» جنایت در حق کسانی که انسان‌های «شریفی هستند» اعمال می‌شود «و من از شما» می‌خواهم که دست از این جنایت‌ها بردارید و از خانواده‌ی زندانیان هم هر چقدر «خواهش بکنید که همه» از سر تقصیرات عوامل نظام «از جمله خودتان» بگذرند باز هم فایده ندارد و تازه شما ادعا دارید که همه «را به تقوا دعوت کنید تا» ریشه‌ی ظلم و ستم برچیده بشود حال آنکه خودتان بزرگترین دیکتاتور عالمید و روزی این ملت «دسته جمعی» شما را به زیر خواهند کشید ، باشد تا آن روز «رستگار بشویم»!




بیانیه بیش از ۱۲۰ نفر از روشن‌فکران ایرانی در محکومیت سرکوب‌گری نظام و تجاوز نظامی خارجی به ایران

image
در این بیانیه آمده است: «صدای اعتراض به سیاست سرکوب واختناق جمهوری اسلامی از همه جا از درون و برون ايران برمی خيزد. شايسته نيست گردهمايی يا تشريک مساعی مخالفان رژيم به کمک بيگانگان سازماندهی گردد، يا در چارچوب منافع و مقاصد دولتهای خارجی پيش رانده شود.»
متن این بیانیه که برای خودنویس ارسال شده، به شرح زیر است:

در  هفته‌های اخیر امواج نگران کننده‌ای از چند سو برخاسته، و تهدید ایران به حمله ی نظامی باز در دستور کار قرار گرفته و بعضی مقامات دولت آمریکا، اسرائیل، انگلستان، بعضی دول ديگر، و حتی شماری از مخالفان حکومت ايران در تأييد چنان تهاجمی سخنان فاقد دقت و دور از تدبير ابراز کرده‌اند. تحولات مهم و دوران‌ساز موسوم به بهار عرب، بويژه سرانجام عبرت آموز ديکتاتور ليبی و نظام تبعيض- محور او که با مداخله ی مستقيم و عملیات نظامی ناتو محقق گشت، اينک کسانی را بدين طمع انداخته است تا رهايی ايران از دست نظام ستمگر فقيه سالار را در اجرای سناریويی مشابه بجويند. چنين سخنان و اقدامات نامسئولانه‌ای خطر عظيمی را متوجه ملت و مملکت ايران می سازد، و مايه نگرانی ماست. 

ما امضاکنندگان اين نامه، گروهی از کوشندگان راه آزادی و مدافعان حقوق بشر، خواهان گذار به دموکراسی در ايران، و برپايی حاکميت برآمده از انتخابات عمومی و آزاد در راستای تأمین حقوق مدنی، سیاسی، اجتماعی، فرهنگی واقتصادی همه ی ایرانیان هستيم، و اميد می‌بريم تا در آينده ای نزديک نظامی در ايران قوام يابد که تمامی مردم ایران، زنان و مردان، از هر قوم، زبان و دین و باوری، بتوانند به شيوه ی برابر در اداره ی آن مشارکت آزادانه و حضور مؤثر داشته باشند. نظامی که نیمی از جمعیت کشور- زنان- را با تبعیض های ناروا از حقوق اساسی و برابر محروم نسازد. ما راه رسيدن به اين خواسته را التزام اکيد به حق حاکميت ملی، حفظ تماميت ارضی ايران، و استيفای همه جانبه حقوق مردم می‌دانيم.

رفتار جمهوری اسلامی ايران در عمر سی و اند ساله اش خلاف اين بوده است: از مجازات شتابزده سران رژيم پيشين بدون رعايت موازین قضايی ، سرکوبی اقليتهای قومی و مذهبی، نقض معاهدات بين المللی، شکنجه و کشتار زندانيان سياسی، تداوم عامدانه ی جنگی ويرانگر، حذف برنامه ريزی شده ی معارضان داخل و خارج از کشور، تا گسترش تروريسم دولتی. دستگاه ديکتاتوری ولايت فقيه اعمال ضدّبشری و خلاف اخلاق را همواره در لفاف ايدئولوژيک فروپيچيده، و مشی مسئوليت گريزی را در سايه ی شعارهای مزوّرانه پيش برده است: اين حکومت چه بسيار ستمگریها را به نام دين توجيه نموده، و چه فراوان معامله های غيرقانونی و زيانبار را با پرده پوشی انجام داده است. 

بی پایگی منطقی و بی محتوايی ادّعاهای فريبنده دستگاه ولايت فقيه اکنون بيش از هر زمان ديگر برملا گشته است، و فساد مالی لايه‌های حاکميت برخی از وفاداران به نظام حاکم را هم نگران کرده است. اينک اين رژيم تنها از راه ارعاب و اختناق، به پشتوانه‌ی زندان و شکنجه می کوشد قدرتنمايی کند. دور نيست روزی که ايرانيان کابوس ظلم و جهل را از سر بتارانند، و با همدلی و همقدمی کشورشان را به جايگاهی شايسته در عرصه جهان برسانند. تقارن اين فرصت تاريخی در ايران با تحولات دورانساز منطقه البته مايه ی اميدواری فراوان و نيز موجب فراخوان به تدبير و عقلانيت هر چه بيشتر است.

ما امضاکنندگان اين نامه نگرانيم که مبادا تشبث به مقولاتی همچون دخالت بشر دوستانه و حمايت از دموکراسی، دستمايه ی اقدامات ضدايرانی و جنايتهای غيرانسانی قرار گيرد. مبادا مفاهيم والا و آرمانی مانند دموکراسی، و کمکهای بشردوستانه و حقوق بشر نقاب قدرتپرستی و منفعت جويی عدّه ای قرارگيرد تا باز به ايران و ايرانی لطمه وارد سازند و کشور را به تباهی بيشتر بکشانند.

ما امضاکنندگان اين نامه معتقديم، و از سر مسووليت انسانی اعلام می‌کنيم که کمک‌های بشردوستانه و دموکراسی از دهانه‌ی توپ در نمی‌آيد؛ کمک‌های بشردوستانه و دموکراسی را موشکهای هدايت شده ارمغان نمی‌آورد؛ کمک‌های بشردوستانه و دموکراسی از شکم هواپيمای بمت افکن بر سر مردم فرو نمی‌ريزد ؛ کمکهای بشردوستانه و دموکراسی را طياره‌های بدون سرنشين کنترل از راه دور شليک نمی‌کند. ما با تهاجم نظامی به کشورمان ایران به هر مستمسک که باشد، از جمله بهانه‌ی نگرانی از ماجراجويي‌های نامسوولانه‌ی رژيم در فعاليت‌های هسته‌ای، مخالفيم. البته بهتر آن است که همه‌ی سلاح‌های هسته‌ای و کشتار جمعی يکسره از منطقه جمع‌آوری و خنثی شود. خيرخواهان مردم، از جمله حاملان و حاميان راستين دموکراسی برای ايران، خواه امروز درون مرزهای جغرافيايی کشور باشند خواه بيرون از آن، همصدا و همدرد با همه‌ی مردمند، و هرگز رضايت نمی‌دهند به حمله‌ی نظامی به ايران، به کشتن هزاران تن از آحاد ملت، و به تخريب زيرساخت‌هايی که در طیّ چندين نسل گام به گام با تحمل هزينه‌های گزاف ايجاد شده است. 

صدای اعتراض به سیاست سرکوب واختناق جمهوری اسلامی از همه جا از درون و برون ايران برمی‌خيزد. شايسته نيست گردهمايی يا تشريک مساعی مخالفان رژيم به کمک بيگانگان سازماندهی گردد، يا در چارچوب منافع و مقاصد دولت‌های خارجی پيش رانده شود. فعاليت‌ها نبايد پشت درهای بسته‌ی بريده از نظارت مردم و مشارکت مستقيم تمامی نیروهای اوپوزیسیون که برای تحقق دمکراسی و حقوق بشر در ایران مبارزه می کنند پنهان بماند.

ما امضاکنندگان اين نامه، با پرهيز از افتادن به دام دوگانه‌ی مغلطه آميز «يا رژيم ولايت فقيه يا خاورميانه جديد»، از همگان می‌خواهيم تا در اين برهه ی سرنوشت- ساز هم نسبت به سرکوب‌گری رژيم  هم نسبت به خطر تهاجم نظامی بيگانگان هشيار باشند و هشدار دهند. به ملاحظه‌ی مصلحت کشور به حکومت جمهوری اسلامی اکيداً توصيه می‌کنيم در جهت رفع ابهام از برنامه هسته ای کشور با آژانس انرژی اتمی و ناظران بين المللی همراهی کند تا دليلی برای تهديد به جنگ و ويرانی باقی نماند. از پژوهندگان آزاده می‌خواهيم تا هم فساد گسترده‌ی دستگاه ولايت فقيه را افشا کنند، هم نتايج ويرانگر نظامیگری جهانی را. 

امضاکنندگان:  

یرواند آبراهامیان، شجاع  آذری، سیروس آرین پور، داریوش آشوری، حمید احمدی،رضا افشاری، مهران ادیب،  ابوالفضل اردوخانی،  زینت اسماعیل زاده، رضا اغنمی، محمد جواد اکبرین، بابک امیر خسروی، نوشابه امیری،ابراهیم خلیفه سلطانی،  فریبا امینی، محمد امینی، مهدی امینی ، عبدالعلی بازرگان، گلبرگ باشی، منیره برادران، محمد برقعی ، نسرین بصیری، رضا بورقانی، بهروز بیات، فرزانه بذرپور،حمید بهشتی،کورش پارسا، سیاوش پارسانژاد، شهرنوش پارسی پور، اکرم پدرام نیا،علی پرسان، امیر پیشداد،  شهرام تهرانی، اسدالله تیورچی، محمد جلالی، رامین جهانبگلو، بهرام چوبینه،رضا حاجی، هوشنگ حسن یاری، فاطمه حقیقت جو، حمید حمیدی،محسن حیدریان، مهدی خانبابا تهرانی، حمید دباشی، پرویز دستمالچی،مهران راد، مصطفی رخ صفت، محسن رضوانی،علی رضایی، سعید رهنما، محمد رهبر، مینا زند، ماندانا زندیان، حمید زنگنه، حمید سالک، بهروز ستوده،  فرج سرکوهی، محمد سهیمی، جلال سرفراز، علی شاکری، احمد شاکری، معصومه شفیعی، پرویز شوکت، محمد صابر، شهلا صالح پور، احمد صدری، محمود صدری، فرهاد صوفی، اشکبوس طالبی، رضا علیجانی،  نورالدین غروی، رضا فانی یزدی، حسین فروزین، پرستو فروهر، منصور فرهنگ، پویان فخرایی، کامبیز قائم مقام، محسن قائم مقام، حسین قاضیان، فیروز قریشی، مصطفی قهرمانی، سام قندچی، مرتضی کاظمیان، عبدی کلانتری، مهرانگیز کار، عزیز کراملو، علی کشتگر، حسین کمالی، حمید کوثری، آزاده‌ی کیان، تقی کیمیایی اسدی، مهدی گرامی، ایرج گرگین، اکبر گنجی، رضا گوهرزاد، عبدالکریم لاهیجی، بهمن مبشری، ملیحه محمدی، مرتضی محیط، فرخنده مدرسی، عباس معروفی، رضا معینی،  حسن مکارمی، علی اکبر مهدی، هایده مغیثی، محمد علی مهرآسا، همایون مهمنش، زیبا میر حسینی، یاسر میردامادی، رضا نافعی، شیرین نشاط، اصغر نصرتی، مهدی نوربخش، محمد رضا نیکفر، بهمن نیرومند، سهیلا وحدتی، پروین وفایی، نادر هاشمی، عطا هودشتیان، حسین هوشمند، یوسف یزدی
،.         





دولت با «تاخیر» از خلبان قهرمان قدردانی کرد

image
کاپیتان شهبازی که با فرود هواپیمای بوئینگ ۷۲۷ بدون چرخ جلو بعد از پروازی چند ساعت از مسکو، جان مسافران و خدمه پرواز را نجات داده بود، با تاخیر مورد قدردانی مقام‌های دولتی قرار گرفت.
به گزارش سایت فردا، دیروز در در مراسمی با حضور وزیر راه و شهرسازی و مسئولان شرکت هواپیمایی ایران ایر از کاپیتان هوشنگ شهبازی تقدیر شد.
صدا و سیمای جمهوری اسلامی بعد از این اتفاق تنها به چند بار پخش نمایی از فرود آمدن هواپیما اکتفا کرده بود.
این در حالی است که خلبان شهبازی چند روزی اجازه پرواز نداشت. مطابق قوانین، تا زمان معلوم شدن دلایل فرود اضطراری، خلبان از حق پرواز منع می‌شود.
دیروز، نیک‌زاد وزیر راه گفت: « به دنبال اين هستيم تا فراتر از سطح وزارتخانه هم از ايشان تجليل شود.»او گفت: «با وجود تحريم‌هاي دشمن توانسته‌ايم مشكلات بخش هوايي كشور را برطرف كنيم.» این در حالی است که بنا به گزارش خبرگزاری‌ها، امروز یک هواپیمای دیگر «ایران ایر» به خاطر ترکیدن چرخ درء فرودگاهی در انگلستان ماندگار شده است.



محکومیت مهران فرجی به ۶ ماه حبس تعزیری و ۶ ماه حبس تعلیقی

سحام نیوز: شعبه ۳۶ دادگاه تجدید نظر مهران فرجی، خبرنگار گروه اجتماعی روزنامه شرق را به اتهام فعالیت تبلیغی علیه نظام به ۶ ماه حبس تعزیری و ۶ ماه حبس تعلیقی تا ۵ سال محکوم شده است.
به گزارش خبرهای رسیده به سحام، فرجی هجدهم آذر سال گذشته در حالیکه برای بازدید خانواده اش به قزوین رفته بود ازسوی ماموران وزارت اطلاعات بازداشت و به بند ۲۰۹ زندان اوین منتقل شد.
وی پس از تحمل دو ماه حبس در این بند، با قرار وثیقه صد میلیون تومانی آزاد شد.
حکم صادره برای مهران فرجی نهایی بوده و به دایره اجرای احکام زندان اوین ارسال شده است.
این فعال سابق دانشجویی دانشکده خبر در انتخابات پرابهام سال ۸۸ در ستاد انتخاباتی مهدی کروبی فعالیت می کرد و سابقه کار خبری در ایسنا، ایلنا و روزنامه کارگزاران، اعتمادملی و … را دارد.



شهر حمص، «منطقه‌ی فاجعه‌زده» اعلام شد

اپوزیسیون سوریه شهر محاصره شده حمص را "منطقه‌ی فاجعه‌زده" اعلام کرد و خواستار حضور ناظران بین‌المللی شد. گفته می‌شود که در دو روز گذشته دست‌کم ۲۳ تن از مخالفان در این شهر کشته شده‌اند. آب مواد غذایی در حمص کمیاب شده است.

روز دوشنبه (۱۵ آبان / ۶ نوامبر) نیز شهر حمص سوریه شاهد کشتار نیروهای مخالف دولت بود. به گزارش سازمان‌های مدافع حقوق بشر و شورای ملی سوریه که از مخالفان رژیم بعث تشکیل شده، تنها در روزهای یکشنبه و دوشنبه در شهر حمص دست‌کم ۲۳ نفر قربانی حمله‌های زمینی و هوایی نیروهای مسلح سوریه شده‌اند. شورای ملی سوریه به دلیل "کشتار وحشیانه‌ی" معترضان توسط نیروهای دولتی، شهر حمص  را "منطقه‌ی فاجعه‌زده" اعلام کرد و خواستار ارسال نیروهای دیده‌بان از جانب اتحادیه‌ی عرب و سازمان ملل به این شهر شد.
یکی از فعالان سیاسی سوری در لبنان به خبرگزاری آلمان گفته است که حمص با کمبود آب آشامیدنی و مواد خوراکی روبرو شده است.
نامه‌ی اعتراضی دولت سوریه

همزمان با حمله‌ی زمینی و هوایی نیروهای مسلح دولتی به شهر حمص، ولید المعلم، وزیر امور خارجه‌ی سوریه در نامه‌ای به اتحادیه‌ی عرب، سازمان ملل، روسیه، چین، هندوستان، برزیل و آفریقای جنوبی، ایالات متحده‌ی آمریکا را به تقویت "باند‌های جنابتکاران مسلح" متهم کرده است. او در این نامه مدعی شده که آمریکا با پشتیبانی از این "باند‌ها" به منافع ملی سوریه لطمه می‌زند.
خبرگزاری آلمان می‌نویسد که وزیر امور خارجه سوریه نامه‌ی اعتراضی خود را در پی اظهارات ویکتوریا نالند، سخنگوی وزارت امور خارجه‌ی ایالات متحده نوشته است. پس از این‌که دولت سوریه اعلام کرده بود که اگر مخالفان سلاح خود را تحویل دهند مورد عفو قرار می‌گیرند، نالند هشدار داده بود که نیروهای مخالف دولت نباید به این گونه وعده‌ها اعتماد کنند.
اعتراض به اتحادیه‌ی عرب
دولت سوریه ضمن اعتراض به اظهارنظرهای نبیل العربی، رئیس اتحادیه‌ی عرب تاکید کرد که این اتحادیه از حد خود پا را فراتر گذاشته است. خبرگزاری دولتی سوریه، سنا، به نقل از نماینده‌ی سوریه در اتحادیه‌ی عرب نوشت که این اتحادیه باید به جای مخالفت با دولت سوریه، میان دولت و معترضان این کشور میانجی‌گری کند.
اتحادیه عرب روز یکشنبه (۶ نوامبر / ۱۵ آبان) اعلام کرد که دولت سوریه به طرح توافق با این اتحادیه عمل نکرده و همچنان به اعمال خشونت علیه معترضان ادامه می‌دهد. به همین دلیل وزیران امور خارجه کشورهای عضو اتحادیه‌ی عرب روز شنبه آینده (۱۲ نوامبر) در قاهره برای بررسی مجدد اوضاع در سوریه گرد می‌آیند.
دبیرکل اتحادیه عرب یک بار دیگر به رهبری سوریه هشدار داد که شکست طرح درون‌عربی منجر به دخالت نیروهای بین‌المللی خواهد شد.
در طرح توافق روز چهارشنبه (۲ نوامبر / ۱۱ آبان) اتحادیه عرب و دولت سوریه پیش‌بینی شده بود که رژیم طی دو هفته به حضور نظامی خود در تمام شهرها پایان دهد. آزادی زندانیان سیاسی و اجازه‌ی ورود ناظران اتحادیه عرب و خبرنگاران خارجی به این کشور نیز مورد توافق قرار گرفته بود.





ادامه مشاجره بر سر ماهیت برنامه‌های هسته‌ای ایران

یوکیا آمانو، مدیر کل آژانس و علی‌اکبر صالحی، وزیر امور خارجه ایران

انتشار غیررسمی بخش‌های دیگری از گزارش آژانس درباره برنامه هسته‌ای ایران، واکنش‌های تند مقام‌های ارشد این کشور را برانگیخت. محمود احمدی‌نژاد، وزیر خارجه و امام جمعه تهران آژانس را به تبعیت از غرب متهم می‌کنند. 

برخی از رسانه‌های غربی با استناد به اظهارات منابع دیپلماتیک نوشته‌اند گزارش تازه‌ی یوکیا آمانو، مدیرکل آژانس بین‌المللی انرژی اتمی گمانه‌زنی‌ها در مورد ماهیت نظامی بخشی از برنامه‌های هسته‌ای ایران را تقویت می‌کند. با انتشار هر بخش تازه‌ از این گزارش، واکنش مقام‌های ارشد جمهوری اسلامی نسبت به مدیرکل آژانس شدیدتر می‌شود.


آزمایش انفجار هسته‌ای با کمک دانشمند شوروی سابق

روزنامه‌ واشنگتن پست در شماره‌ی روز دوشنبه (۶ نوامبر، ۱۶ آبان) نوشت، اسنادی در اختیار آژانس قرار گرفته که نشان می‌دهد یکی از دانشمندان هسته‌ای شوروی سابق دست‌کم پنج سال با مرکز تحقيقات فيزيک ايران همکاری داشته است. به نوشته‌ی واشنگتن‌پست وياچسلاو دانيلنکو در گفت‌وگو با کارشناسان آژانس تایید کرده که بخشی از همکاری او با جمهوری اسلامی "در زمينه آزمايش‌های انفجار هسته‌ای" بوده است.

تازه‌ترین گزارش یوکیا آمانو در مورد برنامه اتمی جمهوری اسلامی، قرار است روز سه شنبه یا چهارشنبه هفته‌ی جاری منتشر شود. منابع خبری غربی می‌نویسند در این گزارش به همکاری دانشمندان کره شمالی و پاکستان با ایران نیز اشاره شده است. آمانو پیش‌تر گفته است مدارکی در اختیار او قرار گرفته که نگرانی در مورد ماهیت نظامی فعالیت‌های هسته‌ای ایران را افزایش می‌دهد.

هشدار پرز در مورد عملیات یک‌جانبه اسرائیل

شمون پرز رئیس جمهور اسرائیل شامگاه جمعه در گفتگو با تلویزیون دولتی این کشور ابراز نگرانی کرد که ایران ممکن است تا شش ماه دیگر به سلاح اتمی دست پیدا کند. محمود احمدی‌نژاد در گفتگویی با روزنامه مصری الاخبار که روز ۱۶ آبان منتشر شد نگرانی‌های اسرائیل را در مورد خطر دست یافتن ایران به بمب هسته‌ای "سخنی یاوه و بیهوده" خواند و گفت: «ایران بمب هسته‌ای در اختیار ندارد.»

در روزهای گذشته گزارش‌هائی در مورد احتمال حمله نظامی اسرائيل به تاسیسات هسته‌ای ایران منتشر شده که اغلب ناظران احتمال آن را ضعیف ارزیابی می‌کنند. شیمون پرز گرچه احتمال عملیات نظامی برای متوقف کردن فعالیت‌های هسته‌ای ایران را منتفی نمی‌داند، به دولتمردان کشورش توصیه می‌کند از اقدام یک‌جانبه علیه جمهوری اسلامی پرهیز کنند.

صالحی: مرگ یک‌بار، شیون یک‌بار

محمود احمدی‌نژاد در مرکز غنی‌سازی نطنزمحمود احمدی‌نژاد در مرکز غنی‌سازی نطنزبه گزارش خبرگزاری فارس، احمدی‌نژاد در گفت‌وگو با الاخبار ادعا می‌کند: «ایران همواره در حال افزایش قدرت خود و درحال پیشرفت است، به همین دلیل موفق شد، وارد رقابت‌های بین‌المللی شود.» او می‌گوید اسرائیل و کشورهای غربی به ویژه آمریکا «از این قدرت ایران و نقشی که ایفا می‌کند، واهمه دارند و به همین دلیل تلاش می‌کنند، با بسیج کردن جهان جهت حمله نظامی به ایران این نقش ایران را متوقف کنند.»

گفته می‌شود در گزارش جدید آژانس اسنادی منتشر خواهد شد که حاوی "اطلاعاتی درباره تلاش ایران برای طراحی یک کلاهک هسته‌ای و جایگزینی آن با کلاهک‌ متعارف موشک شهاب- ۳ " است. علی اکبر صالحی، وزیر خارجه جمهوری اسلامی روز شنبه، ۱۴ آبان گفت این بحث قبلا هم مطرح شده و ایران در ۱۱۷ صفحه به آن پاسخ داده است.

به گزارش خبرگزاری مهر صالحی در یک نشست خبری گفته است:«اگر خیلی اصرار دارند که اسناد را منتشر کنند، خوب منتشر کنند. مرگ یک بار شیون یک بار. ما مشکلی با انتشار اسناد نداریم، اما معتقدیم مستندات آن‌ها بی پایه و اساس است.»

آلمان، طرفدار افزایش فشار سیاسی

در همین حال اغلب کشورهای غربی و روسیه معتقدند عملیات نظامی علیه ایران در شرایط حاضر کار درستی نیست. به گزارش خبرگزاری ریانووستی، سرگئی لاوروف وزیر خارجه روسیه، ۱۶ آبان در مسکو گفته است، حمله احتمالی اسرائیل به ایران اشتباهی جدی خواهد بود و می‌تواند عواقبی غیرقابل پیش‌بینی داشته باشد.

دولت آلمان توسل به اقدام نظامی علیه جمهوری اسلامی را رد می‌کند، اما برنامه اتمی ایران را "علت  تنش‌های گوناگون" می‌داند و معتقد است این کشور باید تلاش کند اعتماد جهانی را در مورد صلح‌آمیز بودن برنامه‌های هسته‌ای خود جلب کند. سخنگوی وزارت امور خارجه آلمان، آندرئاس پشکه، روز دوشنبه (۷ نوامبر / ۱۶ آبان) در برلین گفت:«اگر ایران به وظایف بین‌المللی خود در مورد شفافیت بخشیدن به برنامه اتمی‌اش عمل نکند، دولت آلمان تلاش خواهد کرد بر فشار سیاسی و دیپلماتیک خود بر این کشور بیفزاید.»

«آبروی آژانس را نبرید»

آندرئاس پشکه گزارش‌های مربوط به حمله نظامی احتمالی اسرائیل علیه ایران را گمانه‌زنی‌هایی ‌خواند که او مایل به اظهار نظر در مورد آن‌ها نیست. در تهران نیز مسئله گزارش تازه‌ی آژانس بین‌المللی انرژی اتمی در مورد ایران به یکی از موضوع‌های مراسم نماز "عید قربان" تبدیل شد. احمد خاتمی امام جمعه موقت تهران به یوکیا آمانو هشدار می‌دهد که «آبروی آژانس را با رفتار خود نبرد.»

به گزارش خبرگزاری مهر احمد خاتمی، صبح دوشنبه، ۱۶ آبان در دانشگاه تهران با اشاره به گزارش آینده آمانو گفت:«اگر قرار باشد او به عنوان یک ابزار بی‌اراده در دست آمریکا عمل کند و دروغی را به عنوان سند علیه ایران منتشر کند، مطمئن باشد که باقیمانده آبروی آژانس را پیش چشم افکار عمومی خواهد برد.»

جمهوری اسلامی مدعی است تمام فعالیت‌های هسته‌ایش ماهیتی صلح آمیز دارند اما از سوی آژانس متهم به عدم شفاف‌سازی برنامه‌هایش می‌شود.




جمشید برزگر
وی تاکید کرده است:"ما از اصل اول تا اصل ۱۷۷، به قانون احترام می‌گذاریم و همان‌طور که به اصل اول قانون اساسی احترام قائلیم به اصل ۱۷۷ هم احترام می‌گذاریم؛ اصل ۱۷۷ تغییر قانون اساسی را پیش‌بینی کرده است و باید بدانیم که اگر اصل اول قانون مقدس است، اصل ۱۷۷ هم مقدس است."

آقای دهقان همزمان از آغاز مقدمات تغییر قانون اساسی خبر داده و گفته است:" مدتی است که توسط کارشناسانی در زیرمجموعه دفتر مقام معظم رهبری در خصوص ایرادات قانون اساسی کار شده و مدتی است که این ایرادات قانون اساسی توسط همان کارشناسان مشخص شده است."
به گفته وی، "سال گذشته ده‌ها مورد از مواردی که باید مجددا در قانون اساسی مورد بازبینی و بازنگری قرار گیرد، به دستور دفتر رهبر معظم انقلاب به تیمی تخصصی از کارشناسان و حقوق‌دانان ارائه شد که تعدادی از این موارد مورد رسیدگی قرار گرفته و گزارش نتیجه بررسی‌های این تیم به دفتر ایشان تقدیم شد."
چرا اکنون؟
اعلام خبر بررسی ایرادات قانون اساسی در شرایطی صورت گرفته است که بحث در باره احتمال بازگشت سمت نخست وزیری و حذف پست ریاست جمهوری، ابهاماتی را در باره دور آینده انتخابات ریاست جمهوری که قرار است دو سال دیگر برگزار شود، پدید آورده است.
بحث در باره احتمال حذف پست ریاست جمهوری و بازگرداندن نخست وزیر به ساختار سیاسی جمهوری اسلامی، نخستین بار از سوی حمیدرضا کاتوزیان، از نمایندگان اصولگرای مجلس مطرح شد.
وی روز ۳۰ شهریور ماه امسال گفت:" اخیرا نظریه‌ای بین صاحب نظران سیاسی مطرح شده است، مبنی بر اینکه کشور ما با توجه به اینکه از نعمت ولایت فقیه و رهبر معظم انقلاب برخوردار است نیازی به وجود رییس جمهور در کشور نیست."
به گفته وی، "کشور می‌تواند به عنوان عالی ترین مقام اجرایی نخست وزیری داشته باشد که توسط مجلس انتخاب می شود."
کمتر از یک ماه بعد، آیت الله علی خامنه ای روز ۲۴ مهرماه در جریان سفر به کرمانشاه گفت:"در شرایط فعلی، نظام سیاسی کشور ریاستی است و رئیس‌جمهور با انتخاب مستقیم مردم برگزیده می‌شود که شیوه خوب و مؤثری است؛ اما اگر روزی در آینده احتمالا دور، احساس شود که نظام پارلمانی برای انتخاب مسئولان قوه مجریه بهتر است، هیچ اشکالی در تغییر ساز و کار فعلی وجود ندارد."
با آنکه آیت الله خامنه ای از آینده احتمالا دور سخن گفت، اما تقریبا همه ناظران، با اشاره به حوادث پس از انتخابات ریاست جمهوری سال ۱۳۸۸ و منازعات تعمیق یافته بین محمود احمدی نژاد و جریان حامی او با دیگر طیف های اصولگرایی که خود را به آیت الله خامنه ای نزدیک تر معرفی می کنند، زمان اعمال چنین تغییرات احتمالی را حتی تا قبل از دور جدید انتخابات ریاست جمهوری پیش بینی کرده اند.
ف
اکنون آقای دهقان نیز گفته است:"اینکه رهبر انقلاب بیایند و یک پیشنهاد در باره تغییر ساختار نظام سیاسی کشور مطرح کنند، به نظرم این پیشنهاد هدفمند و مبتنی بر یک سری اطلاعات و مطالعاتی است و اینکه بگوییم رهبر انقلاب اتفاقی جمله‌ای را مطرح کردند، واقعا این طور نیست بلکه پیشنهاد ایشان هدفمند و مبتنی بر اطلاعات، مطالعات و چند صد ساعت کار علمی بوده است."
تا کنون شماری از نمایندگان اصولگرای مجلس شورای اسلامی و از جمله علی لاریجانی، رئیس مجلس حمایت کرده اند. آقای لاریجانی با تاکید بر اینکه ساختار فعلی جمهوری اسلامی نه به تمامی ریاستی است و نه کاملا پارلمانی، ریشه برخی از منازعات و کشمکش های فعلی را مشکلات ساختاری دانسته و از طرح آیت الله خامنه ای دفاع کرده است.
در مقابل، محمود احمدی نژاد و چهره های نزدیک به او به این موضوع واکنشی نشان نداده اند و از اظهار نظر در باره آن خودداری کرده اند.
از سوی دیگر، اکبر هاشمی رفسنجانی، رئیس مجمع تشخیص مصلحت نظام به طور تلویحی از این طرح انتقاد و تاکید کرده است که چنین طرحی مستلزم تغییر در قانون اساسی است و اگر این تغییر با "ساز و کار خود" انجام نشود، منجر به "تضعیف جمهوریت نظام و "محدود و محصور" شدن قدرت انتخاب مردم می‌شود که به گفته او قطعا نمی تواند "مدنظر رهبری" باشد.
تغییر قانون اساسی؛ ضرورتی گریزناپذیر؟
بحث در باره تغییر قانون اساسی و نیز اعلام تشکیل و فعالیت گروه های کارشناسی برای بررسی ایرادهای موجود در متن فعلی قانون اساسی در حالی صورت می گیرد که در سال های گذشته، اصولگرایان حاکم به تندی نسبت به منتقدانی که بر ضرورت تغییر قانون اساسی تاکید می کردند، واکنش نشان داده اند.
در واقع، آیت الله علی خامنه ای و جناح اصولگرا، آخرین و تازه ترین حامیان ایده تغییر قانون اساسی هستند. قانون اساسی جمهوری اسلامی از همان آغاز با انتقاداتی روبه رو بود، اما رهبران جمهوری اسلامی با نادیده گرفتن آن انتقادها، تنها در سال ۱۳۶۸ و در پی دستور آیت الله خمینی، به بازنگری در آن در چارچوب اهداف و تعاریف جمهوری اسلامی پرداختند.
به رغم افزایش مطالباتی که اعمال تغییرات در قانون اساسی را ناگزیر می دانستند، رهبران جمهوری اسلامی با هر بحث و تلاشی برای تغییر قانون اساسی به تندی برخورد می کردند.
در ۲۲ سالی که از اولین و آخرین بازنگری در قانون اساسی جمهوری اسلامی می گذرد، تنها آیت الله خامنه ای و یا محافظه کاران و اصولگرایان مخالف تغییر قانون اساسی نبوده اند. در دوران اصلاحات، بخش اصلی جناح اصلاح طلب و در راس آن محمد خاتمی، رئیس جمهوری وقت هم با منتقدان وضعیت و خواستاران اعمال تغییراتی در قانون اساسی مخالفت می کردند؛ هر چند مواضع آنان در این زمینه، در دو سال گذشته دستخوش تحولات عمیقی شده است.
تا پیش از انتخابات ریاست جمهوری سال ۱۳۸۸ و حوادث پس از آن که به شکلی تعیین کننده و عمیق آرایش نیروهای سیاسی در ایران را به هم زد و به شکل گیری فضاهایی تازه و در هم ریختن مرزها و معیارهای حاکم در دوران سی ساله جمهوری اسلامی انجامید، هواداران تغییر قانون اساسی، عمدتا نیروهای خارج از حاکمیت و منتقدانی بوده اند که دامنه مطلوبشان از بحث تغییر قانون اساسی، گاه تا تعویض، تغییر و سرنگونی نظام جمهوری اسلامی گسترده بوده است.

بنابراین، اگرچه اکنون این رهبر جمهوری اسلامی است که خود تغییر در قانون اساسی را بدون اشکال دانسته و حتی گروه هایی را هم مامور بررسی ایرادهای آن کرده است، اما چنین بازنگری در صورت تحقق، کمترین وجه اشتراکی با آن بازنگری مورد نظر منتقدان جمهوری اسلامی نخواهد داشت.
منتقدان رویکرد رهبران جمهوری اسلامی و عملکرد نظام سیاسی حاکم بر ایران، تغییر و بازنگری در قانون اساسی را یکی از راهکارهای ممکن برای تقویت مبانی و ساختارهای حقوقی لازم برای بسط و تعمیق دموکراسی می دانند و هنگامی که از اصلاح قانون اساسی سخن می گویند، نظرشان عمدتا معطوف به برخی اصول مشخص، مانند اصول ۵۷، ۱۰۹ و ۱۱۰ قانون اساسی است؛ اصولی که مشخصا به بحث ولی فقیه و دامنه اختیارات او مربوط می شود.
حال آنکه، به نظر نمی رسد کارشناسانی که به گفته محمد دهقان در زیرمجموعه دفتر رهبری به بررسی ایرادات قانون اساسی پرداخته اند، اصولا از چنین منظری به قانون اساسی نگاه کرده باشند.
اما فارغ از آنکه هدف و خواسته هر یک از هواداران پیشین یا جدید ایده تغییر قانون اساسی چه بوده و چیست، مطرح شدن این موضوع از سوی جریان حاکم در قدرت، به خودی خود بیانگر آن است که چه از نگاه موافقان و چه از نگاه مخالفان و منتقدان، قانون اساسی موجود پاسخگوی نیازهای تحول یافته امروز نیست و ریشه دست کم بخشی از مشکلات کنونی را باید در متن قانون اساسی جست و جو کرد.
اما آیا بازنگری و اصلاح قانون اساسی می تواند مشکلات و کشمکش ها را چه در رابطه میان حکومت و مردم و چه در تنظیم مناسبات میان نیروهای حاضر در قدرت برطرف سازد یا حتی به شکلی معنادار از شدت آن بکاهد؟
میرحسین موسوی و مهدی کروبی از رهبران معترضان پس از انتخابات ریاست جمهوری، در سه سال گذشته، به رغم آنکه قانون اساسی را متنی عاری از برخی نواقص ندانسته و ضرورت اصلاح آن را از نظر دور نداشته اند، اما همواره بر ضرورت اجرای بدون تنازل قانون اساسی تاکید کرده اند.
این تاکید به معنای آن است که از نگاه آنان، حتی همین قانون اساسی موجود هم به طور کامل رعایت نمی شود و حاکمیت با برخورد گزینشی برخی اصول را معوق می گذارد و در مقابل تنها برخی دیگر از اصولی را پررنگ می کند که نه به حقوق مردم بلکه به دامنه اختیارات حاضران در قدرت مربوط می شود.
بر همین اساس، برخی از منتقدان می گویند که صرف بازنگری و اصلاح قانون اساسی به تنهایی نمی تواند به حل مشکلاتی بینجامد که ریشه و سببی فراتر از متنی مکتوب دارند. از این چشم انداز، آنچه که به اندازه خود قانون اهمیت دارد، ساز و کارهای اجرایی و نظارتی است که موجب می شود قانون، تنها در قامت کلمات و یک متن مکتوب ظاهر نشود.





تلاش دوباره بانک مرکزی برای 'تغییر نرخ سود بانکی'

کوروش پرویزیان عضو شورای پول و اعتبار از "تدوین طرح تغییر نرخ سود بانکی" خبر داده و گفته که بانک مرکزی این طرح را برای تصویب به شورای پول و اعتبار ارائه خواهد کرد.
آقای پرویزیان به خبرگزاری مهر گفته که رئیس کل بانک مرکزی بر اساس قانون می تواند طرح تغییر نرخ سود بانکی را به شورای پول و اعتبار ارائه کند.
این در حالی است که جلسه سه هفته پیش شورای پول و اعتبار برای بررسی افزایش نرخ سود به جنجال کشیده شد و با آنکه ابتدا این شورا افزایش نرخ سود بانکی را تصویب کرده بود اما به دلیل مخالفت برخی اعضای این شورا، مصوبه افزایش نرخ سود بانکی پس گرفته شد.
محمود بهمنی رئیس کل بانک مرکزی ایران که از مدافعان افزایش نرخ سود بانکی به خصوص نرخ سود سپرده ها به حساب می آید، سعی کرده تا مجوز افزایش نرخ سود بانکی را از شورای پول و اعتبار بگیرد اما تاکنون موفق نشده است.
طرح افزایش نرخ سود بانکی در شرایطی دنبال می شود که بازار ارز و طلا در ایران متلاطم است و نرخ برابری ارزهای بین المللی با ریال در بازار ایران به شدت افزایش پیدا کرده است.
تلاش های بانک مرکزی نیز برای کنترل نرخ ارز تاکنون بی ثمر مانده و کارشناسان اقتصادی می گویند بانک مرکزی برای کنترل نقدینگی سعی دارد تا نرخ سود سپرده ها را افزایش دهد.
شورای پول اعتبار اخیرا با افزایش سود اوراق مشارکت به میزان یک و نیم درصد که از سوی بانک مرکزی ارائه شده بود، موافقت کرد با این هدف که بانک مرکزی بتواند با عرضه اوراق مشارکت با سود ۱۷ درصدی، بخشی از نقدینگی را جذب کند.
حجم نقدینگی اکنون به بیشتر از ۳۰۰ هزار میلیارد تومان (۳۰۰ میلیارد دلار) رسیده است و افزایش نرخ تورم، کاهش سود سپرده ها و جذاب نبودن بازارهایی نظیر مسکن، خودرو و تلفن همراه باعث شده تا بخشی از نقدینگی به سمت بازار ارز و طلا هدایت شود.
در ابتدای سال، نرخ سود سپرده ها در حالی حدود یک و نیم تا دو درصد کاهش پیدا کرد که پیش بینی می شد بخشی از سپرده گذاران به دلیل بیشتر شدن نرخ تورم از سود سپرده های بانکی، پولهایشان را از بانکها بیرون بکشند.
گزارشها نشان می دهد که این تصمیم تاثیر منفی بر جای گذاشت و برای همین بانک مرکزی سعی دارد تا دوباره با افزایش نرخ سود سپرده ها، نرخ سود را به حالت قبلی برگرداند.
آقای پرویزیان می گوید که "نرخ ها باید به گونه ای تعیین شود که سپرده گذاران، تسهیلات گیرندگان و بانکهای کارگزار آنها احساس رضایت کنند."

محمود بهمنی، رئیس کل بانک مرکزی، برخلاف نظر دولت احمدی نژاد، مدافع افزایش نرخ سود سپرده های بانکی است
به گفته این عضو شورای پول و اعتبار، ۹۰ درصد سپرده گذاران سیستم بانکی مردم عادی هستند و "عموم مردم پول خود را در بانکها به عنوان سپرده، سپرده گذاری می کنند، بنابر این باید نسبت به حفظ ارزش پول خود مطمئن باشند.

مخالفت احمدی نژاد

محمود احمدی نژاد، رئیس جمهور ایران در اوایل دوره ریاست جمهوری اش شورای پول و اعتبار را به همراه ۲۷ شورای عالی دیگر منحل کرد اما چندی بعد با فشار مجلس و تصویب طرحی در این زمینه، دولت موظف به احیای شورای پول و اعتبار شد.
آقای احمدی نژاد از ابتدای دوره اول ریاست جمهوری اش دست به کاهش پی در پی نرخ سود سپرده های بانکی زد اما این اقدام به مرور با مخالفت کارشناسان امور پولی و اقتصاددان و حتی بانک مرکزی رو به رو شد.
کاهش نرخ سود بانکی به دستور آقای احمدی نژاد، به گفته او با هدف افزایش سرمایه گذاری و اشتغال صورت گرفت اما دو سال پس از آغاز ریاست جمهوری او بانک مرکزی طی گزارشی اعلام کرد که این اقدام "بدون توجه به رشد نقدینگی و نرخ تورم" به کاهش نرخ سود واقعی و زیاندهی بانک ها منجر شده است.
این کاهش نرخ سود، عمدتا با مخالفت شورای پول و اعتبار و پافشاری آقای احمدی نژاد انجام شده بود.
شورای پول و اعتبار حدود ۴۰ سال پیش و قبل از انقلاب اسلامی ایران تاسیس شد.در این شورا، وزیر اقتصاد و دارایی، وزیر بازرگانی، رئیس سازمان مدیریت و برنامه ریزی، دو نفر از وزرا به انتخاب هیات وزیران، دو کارشناس و متخصص پولی و بانکی به پیشنهاد رئیس کل بانک مرکزی و تائید رئیس جمهور، دادستان کل کشور، رئیس اتاق بازرگانی، رئیس اتاق تعاون و دو نماینده مجلس از کمیسیون های امور اقتصادی و برنامه و بودجه به عنوان ناظر عضویت دارند.

روز دوشنبه بخش دوّم، تحلیل ها و آخرین گزارشات از اعتراضات، بازداشتها، زندان، و بیدادگاهها --- بیانیه ها

خامنه ای

محمد دهقان عضو هیات رئیسه مجلس ایران گفته است دفتر آیت الله علی خامنه ای، رهبر جمهوری اسلامی، در یک سال گذشته یک تیم تخصصی از حقوقدانان را مامور کرده تا "ایرادات قانون اساسی را که باید مورد بازنگری قرار گیرد مورد بررسی قرار دهند."
آقای دهقان در گفتگو با خبرگزاری فارس گفته است که سال گذشته این تیم تخصصی متشکل از حقوقدانان زیر نظر دفتر رهبری تشکیل شد و "اقدام به بررسی ده‌ها مورد از موارد قانون اساسی برای بازبینی و بازنگری کرد و یک سری از ایرادات را مشخص کردند."
این عضو هیات رئیسه مجلس اضافه کرده است که تیم کارشناسی زیر نظر دفتر رهبر روی "ایرادات قانون اساسی" کار و این ایرادات را مشخص کرد و "گزارش نتیجه بررسی های این تیم به دفتر ایشان تقدیم شد."
آقای دهقان گفته است که عضو این تیم بازبینی قانون اساسی نیست اما از آن اطلاع دارد.
تغییر قانون اساسی در اصل ۱۷۷ قانون اساسی پیش بینی شده اما به گفته آقای دهقان "در برخی موارد اصلا نمی توانیم به قانون اساسی ورود کرده و آن را تغییر دهیم مانند اسلامیت، جمهوریت نظام، دین و مذهب رسمی، ولایت فقیه و ابتنای اداره حکومت به آرای مردم که در قانون اساسی مشخص شده است."
بنابر اصل ۱۷۷ قانون اساسی که در سال ۱۳۶۸ و در زمان بازنگری قانون اساسی به این قانون اضافه شد، رهبر جمهوری اسلامی می تواند پس از مشورت با مجمع تشخیص مصلحت نظام، موارد اصلاح قانون اساسی را به شورای بازنگری قانون اساسی پیشنهاد کند.
بنابر این اصل، در شورای بازنگری قانون اساسی اعضای شورای نگهبان، روسای سه قوه، اعضای ثابت مجمع تشخیص مصلحت، پنج عضو از اعضای مجلس خبرگان رهبری، ده نفر به انتخاب رهبر، سه نفر از اعضای هیات وزیران، سه نفر از قوه قضائیه، ده نفر از نمایندگان مجلس و سه نفر از دانشگاهیان عضویت دارند.
بنابر این اصل، مصوبات شورای بازنگری "پس از تائید وامضای مقام رهبری باید از طریق مراجعه به آراء عمومی، به تصویب اکثریت مطلق شرکت کنندگان در همه پرسی برسد."

بحث تغییر ساختار سیاسی

انتخابات در ایران

خبر تشکیل شورایی برای بازنگری قانون اساسی پس از آن انتشار می یابد که روز ۲۴ مهرماه، آیت الله خامنه ای در سخنانی در کرمانشاه با اشاره به حذف پست نخست‌وزیری از ساختار قوه مجریه ایران در ۲۲ سال پیش، تغییر مجدد ساختار حکومت جمهوری اسلامی را ممکن دانست.
رهبر جمهوری اسلامی گفت: "در شرایط فعلی، نظام سیاسی کشور ریاستی است و رئیس‌جمهور با انتخاب مستقیم مردم برگزیده می‌شود که شیوه خوب و مؤثری است؛ اما اگر روزی در آینده احتمالا دور، احساس شود که نظام پارلمانی برای انتخاب مسئولان قوه مجریه بهتر است، هیچ اشکالی در تغییر ساز و کار فعلی وجود ندارد."
پس از آن سخنان آیت الله خامنه ای، مقامات و رسانه های جمهوری اسلامی نظرات متفاوتی در این زمینه ابراز داشتند و آقای دهقان نیز هفته پیش این احتمال را مطرح کرد که ممکن است تا سال ۱۳۹۲ - دو سال دیگر - ساختار سیاسی کشور تغییر کند و انتخابات ریاست جمهوری آینده برگزار نشود.
دوره ریاست جمهوری محمود احمدی نژاد، که در نتیجه انتخابات بحث برانگیز دهمین دوره ریاست جمهوری بار دیگر به این سمت انتخاب شد، دو سال دیگر پایان می یابد و در نظام سیاسی کنونی، باید انتخابات برای تعیین رئیس جمهوری بعدی برگزار شود.
آقای دهقان با تاکید بر این نکته که تغییر در قانون اساسی بستگی به نظر آیت الله خامنه ای دارد، گفته بود که بعد از انتخابات مجلس نهم در سال ۱۳۹۱، اگر رهبر جمهوری اسلامی ایران دستور بازنگری در قانون اساسی را بدهد، ممکن است بتوان با برگزاری همه پرسی "کار را تمام کرد."
مطابق اولین اصل قانون اساسی ایران، نظام حکومتی ایران "جمهوری اسلامی" است که بر همین مبنا، این کشور دارای "رئیس جمهوری" است.
بنابر اولین قانون اساسی جمهوری اسلامی که در سال ۱۳۵۸ به تصویب رسید، در حکومت ایران علاوه بر رئیس جمهور، وجود نخست وزیر نیز پیش بینی شده بود.
اما بروز اختلافات شدید میان میرحسین موسوی، نخست وزیر وقت و علی خامنه ای، رئیس جمهور وقت در زمان حیات آیت الله خمینی، عده ای از مسئولان ارشد جمهوری اسلامی را به این نتیجه رساند که وجود همزمان این دو اجرایی موجب ناهماهنگی در قوه مجریه است.
در پی درگذشت آیت الله خمینی و به قدرت رسیدن آیت الله خامنه ای، قانون اساسی ایران در سال ۱۳۶۸ مورد بازنگری قرار گرفت و پست نخست وزیری از ساختار حکومتی ایران حذف شد.
آقای دهقان می گوید که الان ایران "نه دارای نظام پارلمانی و نه نظام ریاستی است، ما یک نظام نیمه پارلمانی و نیمه ریاست با تفوق پارلمان داریم."
به گفته وی یکی از شاخص های نظام ریاستی این است که رئیس جمهور "حتی می تواند مجلس را منحل کند اما در کشور ما رئیس جمهور رئیس الوزرا است، رئیس حکومت ولی فقیه است، در نظام ریاستی حرف آخر را رئیس جمهور می زند و نیروهای مسلح در اختیار رئیس جمهور است و رئیس جمهور در برابر پارلمان پاسخگو نیست و حتی می تواند قانون پارلمان را وتو کند. اما ما نظام ریاستی به این معنا نداریم."
این عضو هیات رئیسه مجلس تاکید کرده که "پارلمان فعلی ظرفیت آن را که از درونش رئیس قوه مجریه بیرون بیاید ندارد و باید آن را اصلاح کنیم."
به گفته وی، بدون "تحزب نمی توانیم یک پارلمان کارآمد داشته باشیم که بتوان از درون آن قوه مجریه را بیرون آورد."



مرگ یک دانشجوی کرد در کوی دانشگاه تهران

شب گذشته "جسد" میلاد رشید‌زاده، دانشجوی ترم اول دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران، در خوابگاه این دانشگاه پیدا شد.
به گزارش دانشجونیوز، میلاد رشید‌زاده، دانشجوی رشته مطالعات و برنامه‌ریزی علوم‌اجتماعی در مقطع کارشناسی، ورودی سال ۹۱-۹۰ و اهل ایلام بود که در کوی دانشگاه تهران سکونت داشت. روز گذشته دوستان این دانشجو، وی را در حالت "بی جان" و در اتاقش پیدا کردند.

گرچه هنوز دلیل مشخص مرگ این دانشجو مشخص نیست، اما امیر رستمی معاون دانشجویی دانشگاه تهران در اولین اظهار نظر دلیل مرگ این دانشجو را "سکته" اعلام کرده است.

خبرگزاری نیمه رسمی فارس در اینباره نوشته است که آقای رشیدزاده "پس از اعزام به بیمارستان شریعتی فوت کرده است." رستمی در گفتگو با فارس گفته است: "نظریه اولیه پزشکان بیمارستان شریعتی این بوده که این دانشجو به علت سکته فوت کرده است. اما جسد این دانشجو برای تحقیقات تکمیلی به پزشکی قانونی ارسال شده و نظریه نهایی در خصوص علت فوت این دانشجو را پزشکی قانونی اعلام خواهد کرد." فارس در خبر خود نام رستمی معاونت دانشگاه تهران را "قاسمی" ذکر کرده است.

خبرگزاری فارس همچنین از "تعدادی از دانشجویان کوی دانشگاه تهران" نقل کرده است که روز گذشته میلاد رشید‌زاده محلولی به رنگ چای را به آنان نشان داده و اعلام داشته هرکس این محلول را بنوشد می‌میرد و بنده هم از آن استفاده خواهم کرد.

امیر رستمی معاون دانشجویی دانشگاه تهران، از سابقه بیماری آقای رشیدزاده ابراز بی اطلاعی کرده است و به خبرگزای مهر گفته است که "خانواده وی نیز هنوز به موردی در این خصوص اشاره نکرده اند."

آقای رستمی همچنین با اشاره به زمان برگزاری مراسم تشییع دانشجوی فوت شده دانشگاه تهران، گفته است: "مراسم تشییع میلاد رشید زاده دانشجوی ترم اول رشته مطالعات و برنامه ریزی علوم اجتماعی که روز پنجشنبه در کوی دانشگاه تهران به علت سکته درگذشت، فردا شنبه ۱۴ آبان ماه در زادگاه این دانشجو و در ایلام با حضور برخی مسئولان دانشگاه تهران برگزار می شود."  





نوزده فعال سابق و فعلی دانشجویی ایران به اوباما: به مماشات با دیکتاتورها پایان دهید

نوزده فعال فعلی و سابق دانشجویی در ایران، هم‌زمان با سی و دومین سال‌روز اشغال و به گروگان گرفتن کارمندان سفارت آمریکا در تهران توسط «دانشجویان پیرو خط امام» در سال ۱۳۵۸ (۱۹۷۹)، در نامه‌ای خطاب به باراک اوباما رییس‌جمهور ایالات متحده ضمن اشاره به نامه‌ی سرگشادهٔ سال گذشته‌شان از او خواستند که به سیاست نرمش و مماشات با حاکمان تهران پایان دهد و با اتخاذ تحریم‌های هدفمند علیه سران جمهوری اسلامی و سرکوب‌گران و ناقضان حقوق بشر، در کنار مردم ایران بایستد.
به گزارش بامدادخبر، امضاکنندگان این نامه همچنین با تاکید بر اینکه خواهان حمایت نظامی آمریکا از مردم ایران برای مقابله با جمهوری اسلامی نیستند، از باراک اوباما خواسته‌اند که «پیگیر و مراقب باشد تا رسانه‌هایی که با پول مالیات دهنده‌های آمریکایی به راه افتاده‌اند به تریبون‌هایی برای طرفداران مماشات، حامیان جمهوری اسلامی و جریان‌های ضد غربی و ضدآمریکایی بدل نشوند.»

نیما راشدان، تحلیل‌گر سیاسی مقیم پراگ، سعید قاسمی‌نژاد، تحلیل‌گر سیاسی مقیم پاریس، یوحنا نجدی و بهزاد مهرانی (روزنامه‌نگار)، سلمان سیما، امیرحسین اعتمادی، رحیم همتی، امین ریاحی، پدرام رفعتی، علی‌رضا موسوی، علی نظری، سیاوش صفوی از فعالان دانشجویی با سابقهٔ بازداشت و محرومیت از تحصیل و چندین عضو انجمن‌های اسلامی دانشجویان، دفتر تحکیم وحدت و دانشجویان و دانش‌آموختگان لیبرال دانشگاه‌ها از جمله امضاکنندگان این نامه‌ هستند.

همچنین در میان امضاکنندگان، نام آرمان رضاخانی و نوید محبی دو تن از دانشجویانی که نام آن‌ها در نامهٔ سال گذشته فعالان به اوباما به عنوان دانشجویان زندانی آورده شده بود و امسال دیگر در بازداشت نیستند به چشم می‌خورد.

متن کامل نامه فعالان دانشجویی به باراک اوباما به همراه اسامی امضاکنندگان در ادامه می‌آید:

ریاست جمهور محترم ایالات متحده آمریکا

با سلام؛

سال گذشته در چنین روزی ما جمعی از فعالین دانشجویی شما را مخاطب خویش قرار دادیم تا توجه‌تان را به نقض گسترده حقوق بشر در ایران جلب نماییم و مسوولیت اخلاقی شما را در حمایت از مردم تحت ستم و سرکوب در ایران یادآور شویم.

در روز ۴ نوامبر ۱۹۷۹ گروهی از دانشجویان ایرانی که خود را پیرو خط امام (آیت‌الله خمینی) می‌خواندند به سفارت امریکا حمله کردند؛ دیپلمات‌ها و کارکنان آن را به گروگان گرفتند و آن سفارت را که بر اساس قوانین و عرف بین‌المللی بخشی از خاک آمریکا به شمار می‌رفت اشغال کردند. اقدامی بسیار اشتباه که به منافع ملی ایران آسیب جدی وارد کرد.

اینک با گذشت ۳۲ سال از آن رخ‌داد، مردم انقلابی آن روز خود گروگان حکومتی هستند که حتی‌‌ همان دانشجویان گروگان‌گیر را نیز امروز به زندان افکنده است.

مردم ایران در سال‌های اخیر بار‌ها نشان داده‌اند که خواهان رهایی از چنگال این نظام گروگان‌گیرند. مردم ما دو سال پیش در چنین روزی زیر باران گلوله وضربات باتوم از شما پرسیدند که با چه کسانی هستید؟ با آن‌ها (نظام گروگان‌گیر) یا با مردم؟ مردم با شعار «اوباما، اوباما، یا با اونا یا باما» مستقیما از شما یاری خواستند؛ اما شما بنا بر توصیه مشاورانی که گویا مشاوره‌های‌شان پیوسته به سود نظام جمهوری اسلامی و به زیان مردم ایران است به فکر گفتگو با «گروگان‌گیران‌» بودید تا آنان در اوج اعتراضات مسالمت‌آمیز مردم در خیابان‌های تهران با اعتماد به نفس بیشتر و خیال راحت‌تری به سرکوب مخالفان خود بپردازند.

اما چه سود برای شما که جمهوری اسلامی پاسخ‌ پیام‌های دوستی‌تان را با گروگان گرفتن کوهنوردان آمریکایی، ارسال محموله‌های سلاح به گروه‌های تروریستی در سوریه و لبنان و افغانستان و نیجریه، طرح ترور سفیر عربستان در واشنگتن و پیش بردن برنامه‌های اتمی‌اش به سمت تسلیحات هسته‌ای داد.

آقای رییس‌جمهور!

امروز برادران و خواهران ما در سوریه با بیش از چهار هزار تن کشته و ده‌ها هزار زندانی و مجروح در حال مبارزه با خاندان خونخوار اسد هستند و حاکمان بداندیش تهران همچنان به حمایت همه جانبه خود از دیکتاتور سوریه ادامه می‌دهند. که خود بهتر می‌دانند که سرنوشت دیکتاتور‌ها به هم گره خورده است و به زودی نوبت به خودشان خواهد رسید.

برادران و خواهران سوری ما از شما خواسته‌اند تا از آنان حمایت کنید و با ایجاد منطقه پرواز ممنوع از کشتار بیشتر آنان توسط دیکتاتور سوریه جلوگیری کنید. تا بدین لحظه نیز این همه کوتاهی از سوی دولت آمریکا در قبال جان مردم سوریه پذیرفتنی نیست. توصیه ما به شما آن است که به مماشات با حکومت دمشق پایان دهید. نظیر اشتباهی را که در طول جنبش سبز مرتکب شدید مرتکب نشوید و در کنار مردم سوریه بایستید و در این راه به زیاده‌خواهی‌های دو دولت‌ عمده‌ی حامی دیکتاتور -روسیه و چین- توجهی ننمایید.

جناب آقای اوباما!

شما علاوه بر رییس جمهور قدرتمند‌ترین کشور دنیا، برنده جایزه صلح نوبل نیز هستید و این مسوولیت اخلاقی شما را در جهت برقراری صلح و حفاظت از جان انسان‌ها دو چندان می‌کند. ما در نامه سال پیش خود از شما خواستیم پیگیر مسأله نقض حقوق بشر به ویژه در مورد دانشجویان ایرانی باشید. سه کوهنورد آمریکایی که خود مدتی گروگان نظام جمهوری اسلامی بودند، در کنار بسیاری از فعالان دانشجویی ایرانی می‌توانند شهادت بدهند که چه بر سر دانشجویان و فعالان جامعه مدنی ایران در زندان‌ها می‌آید. کار به جایی رسیده است که در هفته‌های اخیر این حکومت قرون وسطایی دانشجویانی را که موعد آزادی‌شان فرا می‌رسد پیش از آزادی شلاق می‌زند. گزارش سالیانه اخیر دبیر کل سازمان ملل در کنار گزارش مفصل‌تر آقای احمد شهید، گزارش‌گر تازه منصوب شده شورای حقوق بشر در امور ایران، تنها گوشه‌ای از نقض گستردهٔ حقوق بشر در زندان‌های ایران و زندان بزرگ‌تری به وسعت تمام ایران را در مقابل شما قرار می‌دهند.


امروز همه می‌دانیم که در دهه‌ی گذشته سیاست‌های منفعلانه و سهل‌انگاری جامعه جهانی منجر به ایجاد یک کره شمالی هسته‌ای گردید. ما معتقدیم که دستیابی جمهوری اسلامی ایران به سلاح‌های هسته‌ای و نامتعارف تکرار همان اشتباه است که باید جلوی آن گرفته شود.

بگذارید با صراحت بگوییم که ما خواهان کمک نظامی شما برای مقابله با جمهوری اسلامی نیستیم و نسبت به عواقب نامطلوب آن در شرایط کنونی هشدار می‌دهیم. ما خواهان آنیم که به آنچه خود گفته‌اید عمل کنید. تحریم عالی‌ترین مقامات جمهوری اسلامی و بستگان درجه‌ی یک‌شان، مسدود کردن حساب‌های بانکی‌شان، بلوکه کردن اموال و دارایی‌های‌شان، ممنوع کردن سفرشان به خارج از ایران را جدی بگیرید؛ تمامی شرکت‌هایی که سپاه در آن سهام دارد و مدیران این شرکت‌ها را تحریم کنید. دسترسی مردم ایران به اینترنت و ماهواره‌ها را تسهیل کنید و به گردش آزاد اطلاعات کمک کنید. با سانسور، فیلترینگ، پارازیت-افکنی‌ها و شنود مخالفان در ایران مقابله کنید و دولت‌ها و شرکت‌هایی را که در این زمینه به جمهوری اسلامی تجهیزات می‌دهند به شدت مجازات نمایید.

به تحریم‌هایی که تا کنون علیه فرماندهان سپاه و ناقضان حقوق‌بشر تصویب کرده‌اید پایبند باشید و دولت‌ها، نهادها و شرکت‌هایی که تحریم‌ها را دور می‌زنند و نقض می‌کنند تحت فشار بگذارید. به متحدان خود نیز برای عدم همکاری با حکومت ایران و اعمال تحریم‌ها فشار وارد کنید. پیگیر و مراقب باشید تا رسانه‌هایی که با پول مالیات دهنده‌های آمریکایی به راه افتاده‌اند به تریبون‌هایی برای طرفداران مماشات، حامیان جمهوری اسلامی و جریان‌های ضد غربی و ضدآمریکایی بدل نشوند.

بانک مرکزی ایران و خریدنفت از ایران را تحریم کنید. به این دلیل روشن که پول نفت ایران، سرمایهٔ خدادادی کشور ماست اما به جای ایجاد رفاه و بسترهای اقتصاد سالم، خرج تقویت ساختارهای امنیتی و نهادهای نظامی می‌شود، برای گسترش تروریسم استفاده می‌گردد و حکومت ایران از این سرمایه که از آن ملت ایران است، برای تقویت و شدت بخشیدن به سرکوب دموکراسی خواهی و آزادی خواهی ایران استفاده کرده است.

نرمش و مماشات با دیکتاتورها را پایان دهید و در یک کلام کمک کنید مردمی که شجاعانه به خیابان‌ها آمدند اما سرکوب جمهوری اسلامی و بی‌توجهی جامعه جهانی باعث شد نومیدانه به خانه‌های خود برگردند دوباره احساس کنند «بله! مامی‌توانیم.»

در این راه کارهایی که می‌توانید انجام دهید بسیارند اگر اراده‌ای برای انجام آن‌ها داشته باشید.

با احترام

-----------------------------
امضاکنندگان:

۱) امیرحسین اعتمادی - فعال سابق دانشجویی دانشگاه تهران - عضو دانشجویان و دانش‌آموختگان لیبرال دانشگاه‌ها

۲) علی تارخ - فعال دانشجویی دانشگاه آزاد شیراز - عضو ارشد ستاد دانشجویی میرحسین موسوی در فارس

۳) نیما راشدان - پژوهشگر و تحلیل‌گر سیاسی - فعال سابق دانشجویی

۴) آرمان رضاخانی - مقام اول و دوم جشنواره خوارزمی در سالهای ۸۷ و ۸۶ در رشته ریاضی و کاشف قانون ریاضی مثلثات و مربعات (رضاخانی)

۵) سحر رضازاده - فعال دانشجویی سابق دانشگاه تهران

۶) پدرام رفعتی - عضو شورای عمومی انجمن اسلامی دانشگاه پلی تکنیک، محروم از تحصیل

۷) امین ریاحی - عضو شورای عمومی دفتر تحکیم وحدت

۸) سلمان سیما - فعال دانشجویی دانشگاه آزاد - محروم از تحصیل

۹) سیاوش صفوی - فعال سابق دانشجویی دانشگاه مازندران

۱۰) احمد عشقیار - فعال دانشجویی دانشگاه تهران، عضو دانشجویان و دانش‌آموختگان لیبرال دانشگاه‌ها

۱۱) لیونا عیسی‌قلیان - فعال سابق دانشجویی دانشگاه تهران - عضو دانشجویان و دانش‌آموختگان لیبرال
دانشگاه‌ها

۱۲) سعید قاسمی‌نژاد - فعال سابق دانشجویی دانشگاه تهران - عضو دانشجویان و دانش‌آموختگان لیبرال دانشگاه‌ها

۱۳) نوید محبی - فعال دانشجویی دانشگاه آزاد - وبلاگ‌نویس

۱۴) مسعود مسجودی - عضو سابق انجمن اسلامی دانشجویان دانشکده‌ فنی دانشگاه تهران

۱۵) علی‌رضا موسوی - عضو سابق انجمن اسلامی دانشجویان دانشگاه علامه - عضو دانشجویان و دانش‌آموختگان لیبرال دانشگاه‌ها

۱۶) بهزاد مهرانی - روزنامه‌نگار و تحلیل‌گر سیاسی - عضو دانشجویان و دانش‌آموختگان لیبرال دانشگاه‌ها

۱۷) یوحنا نجدی - دانشجوی دکترای علوم سیاسی دانشگاه یو. اس. ‌ام مالزی - عضو دانشجویان و دانش‌آموختگان لیبرال دانشگاه‌ها

۱۸) علی نظری - فعال سابق دانشجویی دانشگاه مازندران

۱۹) رحیم همتی - مسوول سابق شاخه دانشجویی جنبش مسلمانان مبارز
بامداد خبر





آخرین دست نوشته های ضیا نبوی: «زندان و بازاندیشی در سیاست»

سید ضیا نبوی*، دانشجوی محروم از تحصیل دانشگاه نوشیروانی بابل، که به ده سال حبس تعزیری محکوم شده، در روزهای اسارت در زندان کلینیک اهواز اقدام به نگارش یادداشتی تحت عنوان «زندان و بازاندیشی در سیاست» نموده است. وی که در ۲۵ خرداد ۱۳۸۸ بازداشت شد، هم اکنون، بدون برخورداری از حق مرخصی، دوران محکومیت خود را در تبعید می گذراند.
به گزارش دانشجونیوز، ضیا نبوی که پس از نگارش مطلبی پیرامون شرایط بسیار نامناسب زندان کارون اهواز، که آن را مرز زندگی حیوانی و انسانی خوانده بود، به زندان کلینیک اهواز منتقل شده بود، چندی پیش پس از بهبود نسبی اوضاع زندان کارون، مجددا به آنجا بازگردانده شده است. وی در آخرین یادداشت خود، «زندان و بازاندیشی در سیاست»، که در شهریورماه امسال در زندان کلینیک اهواز نوشته شده است، از بازنگری در اندیشه های سیاسیش تحت تاثیر تجربه زندگی در زندان سخن می گوید. وی این مطلب را در ارتباط با مقاله «نقادی برخی پیش‌فرض‌های سیاسی- فلسفی کنش سیاسی» می داند که پیش از این منتشر شده بود.
ضیا نبوی، عضو سابق شورای مرکزی انجمن اسلامی دانشگاه صنعتی نوشیروانی بابل و سخنگوی شورای دفاع از حق تحصیل، در این یادداشت از دوران دانشجویی به عنوان فرصتی برای تجربه اندوزی، تجدید نظر کردن و مفهوم پردازی های جدید سخن می گوید: "«سیاست» برای من از اون دست مفاهیم جذاب و پر کششی بوده که علی الخصوص در دروان نوجوانی ام و پس از خرداد ٧٦ افسون عجیبی ایجاد کرده بود و من همیشه دلم می خواست معادل این مفهوم رو درون زندگی شخصی خودم پیدا کنم و این واژه رو ذیل تجربه ی زیسته ی خودم معنی کنم. در دوران دانشجوئی و درون فعالیت های انجمن اسلامی فرصتی ایجاد شد تا من این تجربه برای خودم ممکن کنم و یه جورهائی فهم مستقل از سیاست رو پیدا کنم. در طی این فعالیت ها تونستم اهمیت بسیاری از چیزهائی که از پیش خونده بودم رو درک کنم، و در مورد بسیاری از چیزهائی که قبلا پذیرفته بودم تجدید نظر کنم و همینطور بعضی تجربیات شخصی خودم رو که جنبه ی عمومی هم داشت مفهوم پردازی کنم."
در بخشی از این یادداشت، ضیا نبوی در مورد پی بردن به اهمیت «امنیت» در نگاه به مفهوم «دموکراسی» بر اثر تجربه زندان می نویسد: "مفهوم «دموکراسی» پیش از تجربه ی زندان، برای من بیشترین پیوند با مفهوم "آزادی" داشت. از اونجاکه در بیرون از زندان بزرگترین دغدغه من که یک زندگی کیفی بدون قید و بندهای بی موردی بود که می خواست آزادی درونی و بیرونی ام رو محدود کنه، لذا اون سئوالی که پرسش اصلی من در سیاست بود، این بود که «چطور می توان فرصت آزادنه زیستن را در دقیق ترین و پیچیده ترین معنای کلمه، برای انسان ها مهیا کرد؟» بدیهیه که در چنین گاهی مفهوم «قدرت» از اونجا که خصلتی کنترل کننده و مقید کننده و محدود کننده داشت، مذموم تلقی بشه و اگر چه نقش اون برای کنترل رفتارهای خطرناک انسان ها برام روشن بود اما هنوز تجربه ای رو از سر نگذرونده بودم که ضرورت قدرت رو به عنوان عامل انضباط بخش، درون سیاست و یا زندگی حس کنم... در زندان اما مسائلی که من با اون درگیر بودم تا حد زیادی عوض شد و اولویت های ذهنی ام هم به تبع اون تغییر کرد. اگه مسئله ی اصلی من پیش از زندان آزادی بود، دغدغه اصلی ام این بار و درون زندان «امنیت» شد!"
وی در مورد تغییر نگاهش به سیاست بر اثر تجربه ی زندان و ضرورت نوشتن این متن، چنین می گوید: "اینکه تجربه ی زندان چه تاثیری در نگاه من به سیاست گذاشته و چه تغییری در اون ایجاد کرده، مطلبیه که در این متن میخوام به اون بپردازم. در واقع ضرورت نوشتن چنین مطلبی در گفتگوهای کوتاه و مختصری که با دوستان بیرون از زندان داشتم، برام احساس شد، چرا که تعدای از دوستان که نوشته های زندانم رو خونده بودند، به تغییراتی که در نگاهم ایجاد شده اشاره کردند و بعضا به اونها انتقاد داشند و یا توضیح بیشتری رو لازم می دونستند و از اونجا که توضیح بیشتر و مبسوط در فرصت های کوتاه ممکن نیست، تصمیم گرفتم که توضیحاتم رو تبدیل به متن کنم، البته به شکلی که به کار دیگران هم بیاد."
به گزارش دانشجونیوز، متن کامل دست نوشته های ضیا نبوی، به شرح زیر است:
«آن کس که با روح زمانه اش ازدواج کند، به زودی خودش را بیوه خواهد یافت... »  -دین اینگ-
١-١ بشر در طول تاریخ مسیری طولانی، ناهموار و متکثر رو در تولید فرهنگ و تمدن پشت سر گذاشته و در این مسیر حجم عظیمی از دانش، ارزش و قانون را به وجود آورده که به هنگام تولد هر یک از ما انسان ها، پیشاپیش در زیست جهانمون وجود داره و ما در واقع به درونش پرتاب میشیم. از طرفی ما انسان ها برای اینکه متمدن و با فرهنگ بشیم، مجبوریم که این مسیر طولانی تاریخ بشر رو، البته به گونه ای خلاصه وار، فشرده و ناقص در طول عمرمون و در فرایند جامعه پذیری طی کنبم. و اینطوریه که انسانی معیار و مطابق عصر و جامعه ی خودمون میشیم. البته انسان هایی که محصول نهایی این فرایند در هر عصر هستند معمولا با هم تفاوت دارند. چرا که اولا زیست جهان های اونها شبیه هم نیست و ثانیا اینکه انسان ها مسیر جامعه پذیری رو منفعلانه طی نمی کنند.
در واقع انسان ها به واسطه ویژگی های خاص خودشون اعم از فیزیکی، منشی و شخصیتی، اخلاقی و غیره این توانایی رو دارند که در طی این مسیر تا حد نسبتا زیادی خلاق باشند. و به همین دلیل هم انسان های متفاوت با سبک های زندگی متفاوت در هر عصر و در هر جامعه و حتی خانواده زیاد هستند. بگذریم، همه این ها گفتم که برسم به این نکته که از بین همه این ادم های متفاوت سبک های متمایز زندگی اون دسته از ادم ها مورد علاقه من هستند که دلشون میخواد که همه این مسیری که بشر در طول تاریخ رفته (و خودشون در فرایند جامعه پذیری گذروندند) رو تا اون جا که ممکن به تنهایی و به اتکا به عقل و تجربه خودشون یکبار دیگه طی کنند. و همه اونچه که آموختند دوباره بسنجند و ارزش گذاری کنند. چنین سبکی از زندگی گاهی از اوقات پر زحمت مخاطره آمیز و حتی احمقانه است. پر زحمت به این خاطر که ادم مجبوره در مورد همه چیز مدام فکر کنه و دوباره فکر کنه. مخاطره آمیز به اون خاطر که معلوم نیست اخرش کجاست. به قول معروف تهش معلوم نیست. و احمقانه به این دلیل که گاهی به طرز عجیب و ساده لوحانه ای دست آوردهای قطعی بشر رو هم ندیده میگیره و به اون بی اعتنایی میکنه. با همه این اوصاف چنین نوعی از زندگی برای بعضی ها تنها شیوه ی قابل تحمل زندگی کردنه و فکر کنم اگر ازشون بپرسیم، قبول دارند که اینطوری زنگی کردن به زحمتش می ارزه! زندگی همواره توام با بازاندیشی ...
١-٢ «سیاست» برای من از اون دست مفاهیم جذاب و پر کششی بوده که علی الخصوص در دروان نوجوانی ام و پس از خرداد 76 افسون عجیبی ایجاد کرده بود و من همیشه دلم می خواست معادل این مفهوم رو درون زندگی شخصی خودم پیدا کنم و این واژه رو ذیل تجربه ی زیسته ی خودم معنی کنم. در دوران دانشجوئی و درون فعالیت های انجمن اسلامی فرصتی ایجاد شد تا من این تجربه برای خودم ممکن کنم و یه جورهائی فهم مستقل از سیاست رو پیدا کنم. در طی این فعالیت ها تونستم اهمیت بسیاری از چیزهائی که از پیش خونده بودم رو درک کنم، و در مورد بسیاری از چیزهائی که قبلا پذیرفته بودم تجدید نظر کنم و همینطور بعضی تجربیات شخصی خودم رو که جنبه ی عمومی هم داشت مفهوم پردازی کنم. من یکبار پیش از بازداشت تلاش کردم که ماحصل تجره های خودم در فعالیت های دانشجویی رو به صورت نظری جمع بندی کنم و نتیجه ی این تلاش هم مطلبی شد با عنوان « نقادی فرض های فلسفی-سیاسی کنش سیاسی» که وقتی الان به اون فکر میکنم می بینم که اصلا برام راضی کننده نیست. مسئله اینجاست که من به موازات علاقه به سیاست، به مقولاتی مانند فلسفه، روانشناسی، جامعه شناسی، هستی شناسی و ادبیات هم علاقه دارم و بعضی از این علائق جایگاه مهمتری از سیاست هم در ذهنم دارند.
از طرفی در ذهن من همیشه بین این مقولات اختلاط بوده و من نه به صورت جداگانه که به گونه ای تلفیقی به این مباحث نگاه میکنم. در واقع تلاش من اینه که به کمک تجربه ام ( که مجموعه ای از اتفاقات، ارتباطات، مطالعات، اعمال، افکار، احساسات و ... در اون دخیلند) یک جورهائی درک خودم از این مباحث به دست میارم و نقاط اشتراک و افتراق اونها رو با هم پیدا کنم و توی ذهنم روشن کنم. این کار تقریبا به صورت بزرگترین مشغله ذهنی من در اومده و ظاهرا قرار هم نیست در این مسیر هیچ  وقت به نقطه رضایت بخشی برسم! جمع بندی عملی تجربه ام در فعالیت های دانشجوئی  اما در قالب «شورای دفاع از حق تحصیل» ممکن شد که برعکس تجربه ی نظری ام، کاملا از اون رضایت دارم و بدون شکسته نفسی باید عرض کنم که بهترین و قابل دفاع ترین کاری بود که تاکنون در زندگی ام انجام دادم! در طی مدت حبس بارها از دوستانم شنیدم اگه کمی دیده شدم، نه به خاطر فعالیت های شورا و یا انجمن اسلامی، که به خاطر نوشته هایی بوده که از زندان بیرون دادم و این نکته انصافا برام خوشایند نیست. راستش اگر چه من از نوشته هام بدم نمی آد اما هیچ وقت پیشم محترم و عزیز نیومدند و در کل فکر نمیکنم که نوشته و یا حرف های یک فرد بتونه براش مایه احترام به نفس بشه. راستش همین متنی که پیش روی شماست رو احتمالا اگه چند ماه دیگه بخونم ممکن از بعضی جاهاش خنده ام بگیره و موقع بازنویسی کاملا تغییرش بدم، اما خب وقتی به تجربه ی شورا نگاه میکنم که تقریبا هیچ جایی درون فعالیت هام نبود که اگه برگردم، بخوام تصحیحش کنم، به جز این نکته که شاید تصمیم بگیرم اصلا شروعش نکنم، چون اینبار میدونم که آخرش ١٠ سال حبس در تبعیده ...!
١-٣ اینکه تجربه ی زندان چه تاثیری در نگاه من به سیاست گذاشته و چه تغییری در اون ایجاد کرده، مطلبیه که در این متن میخوام به اون بپردازم. در واقع ضرورت نوشتن چنین مطلبی در گفتگوهای کوتاه و مختصری که با دوستان بیرون از زندان داشتم، برام احساس شد، چرا که تعدای از دوستان که نوشته های زندانم رو خونده بودند، به تغییراتی که در نگاهم ایجاد شده اشاره کردند و بعضا به اونها انتقاد داشند و یا توضیح بیشتری رو لازم می دونستند و از اونجا که توضیح بیشتر و مبسوط در فرصت های کوتاه ممکن نیست، تصمیم گرفتم که توضیحاتم رو تبدیل به متن کنم، البته به شکلی که به کار دیگران هم بیاد. تصور خودم اینه که در ساختمان فکری ام نسبت به سیاست، تغییر زیادی ایجاد نشده و هیچ مفهوم جدید در ذهنم وارد نشده که بخواد موثر باشه، اما خب من این فرصت در زندان داشتم که در مورد مفاهیم بنیادینی که سیاست بر مبنای اونها استواره بیشتر فکر کنم و اهمیت اونها رو بیشتر و بهتر درک کنم. من تردید ندارم که در این نوشته هیچ نکته ی بدیع و جدیدی به لحاظ نظری نیست، اما خب شرحی از تجربیات من وجود داره که همون مفاهیم و نظرات گذشته رو دوباره محل سوالی قرار داده و بازتعریف کرده و همین تجربیات که من قراربه اون بپردازم...
٢-١ هر مفهمومی جدای از اون تعریف متعارف و بین الازمانی که داره، یک سری دلالت های شخصی هم درون ذهن هر فرد ایجاد میکنه که این دلالت ها به اتفاقات و رخدادهای منحصر به فرد زندگی هر انسان در نسبت با اون مفهوم مربوط میشه. مثلا مفهوم «ایمان» برای اون عارفی که دچار تجربه ی دینی شده مطمئنا فرق داره تا همین مفهوم برای یک آدم تشرعی که ایمان رو عمل به ضوابط شریعت می دونه و خب این تفاوت به تجربه های متفاوت این دو انسان بر می گرده. به همین معنا مفاهیم میتونند درون زندگی آدم محتوای متغیری داشته باشند و با تجریه های جدید،دلالت هاشون کمی عوض بشه و شاید هم به صورت بنیادی تغییر بکنه. با این مقدمه مبگم که مفهوم "دموکراسی" پیش از تجربه ی زندان، برای من بیشترین پیوند با مفهوم "آزادی" داشت. از اونجاکه در بیرون از زندان بزرگترین دغدغه من که یک زندگی کیفی بدون قید و بندهای بی موردی بود که می خواست آزادی درونی و بیرونی ام رو محدود کنه، لذا اون سئوالی که پرسش اصلی من در سیاست بود، این بود که «چطور می توان فرصت آزادنه زیستن را در دقیق ترین و پیچیده ترین معنای کلمه، برای انسان ها مهیا کرد؟» بدیهیه که در چنین گاهی مفهوم «قدرت: از اونجا که خصلتی کنترل کننده و مقید کننده و محدود کننده داشت، مذموم تلقی بشه و اگر چه نقش اون برای کنترل رفتارهای خطرناک انسان ها برام روشن بود اما هنوز تجربه ای رو از سر نگذرونده بودم که ضرورت قدرت رو به عنوان عامل انضباط بخش، درون سیاست و یا زندگی حس کنم. جهت گیری مشتاقانه ی من به طرف آزادی چنان بود که پیچیده ترین اشکال قدرت در معنای گفتمانی اون رو هم وارد درکم از سیاست کرده بودم و آزادی سیاسی رو حتی تا حدود چنین آزادی هائی بسط داده بودم... در زندان اما مسائلی که من با اون درگیر بودم تا حد زیادی عوض شد و اولویت های ذهنی ام هم به تبع اون تغییر کرد. اگه مسئله ی اصلی من پیش از زندان آزادی بود، دغدغه اصلی ام این بار و درون زندان «امنیت» شد!
خواسته ی من اینبار ابتدائا وضعیتی بود که کسی به من تعدی نکنه و از همین منظر بود که دموکراسی، در معنای حکومت «قانون» این بار برای من ارزشمند شد. در واقع در طی دوران حبس، از بازجوئی گرفته تا بازپرسی و دادگاه، صدور حکم، تبعید، جابه جائی و وقایعی که بعدا رخ داد، مهم ترین پرسشی که در معنای سیاسی برای من مطرح بود، این بود که؛ «چگونه می توان انسان ها را ملزم به رعایت حدود و مرزهائی کرد که به یکدیگر آسیب نرسانند؟» حقیقتا من در بعضی از اوقات در این دو سال و اندی، احساس توپی را داشتم که بازیچه ی یک بچه است و اون بچه از سر بازیگوشی ، اون رو به هرکجا که دلش بخواد شوت میزنه و این احساس با توجه به حساسیتی که در مورد آزادی ام داشتم، گاهی خیلی عصبانی ام می کرد! (بزرگترین دلخوشی ام در این بین این بود که ذهنم ظاهرا در کنترل خودمه و با منطق درونی  خودش حرکت میکنه!) در چنین شرایطی بود که به ضرورت بی برو برگرد قانونی که بتونه از ما در برابر اراده ی بی مهار دیگران حفاظت کنه پی بردم. وقتی خلاق نص صریح قانون جزائی کشور و بدون هیچ گونه مدرک یا سندی به اتهامی که با تمام وجودم ناسازگار بود، محکوم شدم، این جمله دوباره برای من معنا شد که « قانون ظالمانه، بهتر از عدم وجود قانون است...» آخه یک قانون ظالمانه حداقل تکلیف ادم رو مشخص میکنه که اگه چه کارهائی رو انجام بدیم، غیر قانونیه و تا چه حدی مجازات میشیم اما خب عاقبت بی قانونی اینه که فکر میکنی قراره بری دانشگاه اما سر آخر ده سال حبس در تبعید نصیبت میشه...! اگه در گذشته تعلق خاطرم به ابعاد پیچیده ی آزادی، من رو به متفکرین پساساختارگرا مثل ژیل دلوز و میشل فوکو پیوند می داد، این بار تجربه ی زندان من رو با جان لاک و توماس هابز همدل کرده بود که مسئله ی اصلی شون قانون و قرار داد اجتماعی بود!
چنین تغییری جز در بستر تجربیاتی که در این مدت از سر گذروندم قابل تحلیل نیست.حقیقتا گاهی من در بند ٦ زندان کارون احساس می کردم در مرز زندگی انسان و حیوان قرار دارم و توی اون شرایط هیچ چیزی برای من عزیزتر از قانون الزام آوری نبود که اولا بتونه سلامتی من رو تضمین بکنه ، در ثانی بتونه مرزهای شخصی رو برای من ایجاد کنه که من بتونم در اون فکر کنم! اگه کسی فکر کنه که اخلاق یا عرف میتونه چنین نقشی رو به جای قانون بازی کنه، به تمامی در اشتباهه! اگه من با این همه ادعا حاضر نبودم که فرصت خوابیدن روی تخت یا حمام کردن رو به دوستانم که مشکلاتی مثل من داشند، حتی تعارف بکنم، دیگه چه انتظاری میتونم از بقیه داشته باشم! کمبود امکانات و ازدحام جمعیت به شدت ذهنیت و رفتار انسان رو تحت الشعاع قرار میده و پرخاشگری و درگیری رو در انسان افزایش میده. گاهی اینقدر در طول روز در بند دعوا میدیدم که پبش خودم می گفتم بد نیست که یکی پیدا شه و همه رو یکبار گوشمالی بده تا دیگه اینطور به جون هم نیفتن. فکر میکنم دلیل استقبال مردم آلمان از هیتلر و مردم ایران از رضاخان، چیزی از جنس همین تصورات بود. وقتی هرج و مرج میشه و قانونی وجود نداره که مرز رفتار آدم ها روشن کنه که به هم آسیب نرسونند، اون وقته که آدم ها وسوسه میشن که یکی بیاد و به زور نظم رو حاکم کنه! البته من مطمئنا قصد ندارم دچار چنین اشتباهی بشم و چنین راه حل هائی بدم، در ضمن وضعیت ما هم اصلا شبیه اون تجربه ها نیست.
مسئله ما البته دموکراسی و ما می بایست تلاش کنیم که به سمتی حرکت کنیم که قانونها به گونه ای عقلانی و بر مبنای خرد جمعی تصویب بشه و اجرای اون هم به دولتی منتخب و مشروع واگذار بشه که نسبت به مردم و افکار عمومی پاسخگوست. اما اون نکته ای که حاصل تجربه ی منه و شاید هم به کار بقیه بیاد (اگر چه خیلی بدیهیه!) که دموکراسی اگر چه بهترین شیوه حکومته و بیشترین آزادی رو برای شهروندان میسر میکنه، اما خب در نهایت امر تضمین کننده ی این آزادیها، کلی قاعده و قانون اجباری و الزام آوره! اونچه که من از این تجربه یاد گرفتم اینه که در مسیر تلاش برای ایجاد دموکراسی، ارزش و شان مفهوم «قانون» رو تخفیف ندم و اهمیت اون رو نادیده نگیرم، که اینطوری برای ساختن بنای دموکراسی هیچ مصالحی باقی نمونه...!
٢-٢ «جامعه ی مدنی» مفهومی بود که تا پیش از انتخابات سال ٨٨، قبل از هر مفهومی؛ «تمایز» رو به ذهن من می آورد. زندگی کردن توی جامعه ای که ساختار های سیاسی، فرهنگی اون میل به یکدست کردن انسان ها، نادیده گرفتن تمایزهاشون داشت، من رو نسبت به تمام کسانی که تلاش می کردند تفاوت های خودشون (چه به لحاظ فکری، ارزشی، وجودی...) رو با وضع موجود جدی بگیرند و ازش دفاع کنن، علاقه مند می ساخت و جامعه ی مدنی هم از اونجا که اجازه ی به رسمیت شناختن چنین تفاوت هائی رو میداد، مفهومی ارزشمند بود. وقتی بیرون از زندان بودم احساس می کردم کمتر آدمی توی جامعه هست که بخواد تفاوت های خودش رو بخصوص در جائی که ممکمن بود، هرینه ای براش داشته باشه جدی بگیره و به اون بپردازه و همین نکته من رو وادار می کرد که برای اثبات تفاوت های خودم و ایجاد محیطی که دلخواه منه، درون فعالیت ها ی انجمن اسلامی با شورای دفاع از حق تحصیل انرژی زیادی رو صرف کنم. شاید اینطور بشه گفت که من در تمام زندگی ام خودم در همراهی کردن با دیگران نا توان می دیدم و نوعی نیروی قابل مقاومت درون من بود که باعث می شد جز به تشخیص خودم عمل نکنم! (من هنوز هم همین حس رو دارم، خب در گذز زمان تشخیص های من همیشه در حال تغییره...) این نکته در کنار اینکه معمولا در وضعیت هائی میفتم  که به دلخواهم نبود به من شخصیت انتقادی اعتراضی می داد... در جریان وقایع انتخابات اما اتفاقاتی افتاد که زمین بازی سیاست رو تا حد زیادی عوض کرد. این بار شکاف سیاسی به ناگهان در جامعه ایجاد شد و دو قطبی سیاسی فراگیری شکل گرفت. دو قطبی ای که احساس می شد دو طرف قضیه، این بار تفاوت هاشون رو با هم اصل گرفتند و نقاط اشتراکشون رو فراموش کردند (البته این فراموشی بیشتر از جانب حاکمیت بود)، خصومتی که به واسطه چنین فضائی به وجود اومده بود و خشونتی که به تبع اون شکل می گرفت من رو می ترسوند. یک هفته قبل از انتخابات پیامکی در مورد دانشجوهای ستاره دار به رئیس سابق بسیج دانشجوئی دانشگاه فرستادم که ارتباطاتمون فقط در سطح شوخی و خنده بود، اما این بار چنان جواب خصمانه و دندان شکنی به من داد که انصاقا ته دلم خالی شد.
برای من واقعا عجیب بود که اون آدم منعطف و خوش خنده ای که من می شناختم، چطور بواسطه فضای سیاسی اینقدر تغییر کرده و خودش رو در منتهی الیه اصولگرائی و عدم انعطاف تعریف کرده بود. همون روز از خشونت کلامی که داشت نسبت به آینده ی انتخابات احساس نگرانی کردم... فردای انتخابات وقتی شنیدم دانشگاه خودمون توی بابل شلوغ شده، از اونجا که دانشگاه نبودم سعی کردم با تماس گرفتن با بچه های انجمن اونها رو راضی کتم که کاری نکنند و این هم به خاطر همون نگرانی بود. حقیقتش من هیچ وقت مخالف برگزاری تجمع با تحصن دانشجوئی در دانشگاه نبودم و شاید پر سایقه ترین آدم هم در چنین کاری بودم، اما این بار وضعیت کنترل شده نبود و خواسته ها معلوم نبود! حتی یادمه روز دوشنبه ٢۵ خرداد وقتی تصمیم گرفتم توی اون تجمع معروف شرکت کنم، برای اولین بار در زندگی و فعالیت های داتشجوئی دچار استرس شده بودم. این استرس یدون تردید فقط قسمت کمی از اون ناشی از ترس هزینه دادن بود، مشکل اساسی این بود که من احساس می کردم دارم وارد بازی ای میشم که توش گم هستم! بازی ای که مدیریتش دست خودم نیست و نمی تونم روش تاثیری بگذارم. توی سال های دانشجوئی تجمع هایی گذاشتیم یا فعالیت هایی کردیم که احتمال برخورد با اون خیلی زیاد بود اما خب من همیشه می دونستم دقیقا چی میخوام و در ضمن می تونستم روی جریان بازی تاثیر بگذارم، اما این دفعه اینطور نبود. من نه می تونستم خودم راضی کنم که استقلالم رو نادیده بگیرم و نه اینکه نتیجه انتخابات رو می تونستم هضم کنم و باهاش کنار بیام، گیر افتادن بین این دو احساس قوی، بدجوری درگیرم کرده بود... من به همون دلیلی که نمی تونستم با فضای تک قطبی جامعه خودم رو سازگار کنم، این بار در کنار اومدن با دو قطبی شکل گرفته هم مشکل داشتم. در ضمن این دو قطبی سیاسی خصمانه، سرنوشت شخصی خودم رو هم به شدت تحت تاثیر قرار داده بود. من شک ندارم که اگه پیش از انتخابات بازداشت شده بودم، حداکثر یکی دو ماه توی زندان می موندم اما این بار نتیجه چیز وحشتناکی شد. این بار من خصومت و عدم همدلی رو در رفتار و گفتار بازجوها، باز پرس، قاضی و کلا همه یکسانی که طرف حساب من بودند به عینه می دیدم و از اینکه من نمی تونستم با حرفها و استدلالهام تاثیری روی اونها بگذارم، عمیقا احساس استیصال می کردم.
شاید بزرگترین هنری که من در روابط اجتماعی خودم می دیدم این بود که می تونستم به زبان آدم هائی با علائق و سلائق مختلف حرف بزنم و به همین جهت در دوران دانشجوئی نقطه اتصال تعداد زیادی افراد متفاوت و گاها متضاد بودم، اما خب این بار درست زمانی که سرنوشتم به چنین توانائی ای بود، قضیه میلنگید. من این بار تقریبا حق حرف زدن رو هم نداشتم و این به شدت من رو آزار می داد. ( راستش یکی از مهم ترین مخاطبانی که من معمولا توی نوشته در نظر دارم، بازجوهام، قاضی، بازپرس و کلا طرف مقابل سیاسی خودمه، اینقدر فرصت حرف زدن رو از من گرفتندکه به کلی عقده ای شدم!!) در چنین شرایطی بود که من قدر و ارزش مفهومی به نام «همدلی» رو کشف کردم. عاملی که سبب میشه ما نقاط اشتراکمون با همدبگه رو فراموش نکنیم و تفاوت و تمایز ما رو تا مرز خصومت و خشونت پیش نبره. این بار جامعه مدنی نه فقط از اون جهت که اجازه ی تفاوت رو می داد، بلکه از اونجا که اجازه گفت و گو در نتیجه ی پیدا کردن علائق مشترک رو می داد و در نتیجه شکاف های موجود در جامعه رو ترمیم می کرد ارزش پیدا کرده بود. اگه لحظه ی شکل گیری یک درگیری خشونت آمیزرو تصور کنیم می بینیم که یک شرط اساسی شکل گیری دعوا اینه که دو طرف همدیگه رو به موضوع مورد اختلاف، تقلیل بدن و این اتفاقیه که نباید اجازه داد درون جامعه بیافته، یعنی نباید اجازه بدیم که کل ساحت روابط اجتماعی به ساحت سیاسی تقلیل پیدا بکنه، چرا که چنین وضعی همیشه مستعد تولید خشونته.
من خوب میدونم که قدرت سیاسی حاکم بیشتر از هر گروهی عامل ایجاد چنین وضعیه اما خب ما هم گاهی از اوقات دقیقا همین کار رو می کنیم و مثلا گیر دادن به علی رضا افتخاری با خاطر رو بوسی اش با احمدی نژاد دقیقا چیزی از جنس همون کار صدا و سیما و مسئولین فرهنگی با فردی مثل استاد  شجریانه! مسئله اینجاست که هنر نباید ابزار سیاست بشه و هر کسی اینکار رو بکنه اشتباهه، چه ما، چه حاکمیت!... همدلی کردن کاری بود که من تا پیش از انتخابات بیشتر با همقطاران خودم و منتقدین وضع موجود انجام میدادم، اما الان به این نتیجه رسیدم که اتفاقا مخالفین سیاسی ام در اولویت همدلی اند! شاید کسی انتقاد کنه که همدلی کردن با مخالفین سیاسی، سبب محافظه کاری و فراموشی مطالبات سیاسی میشه، اما از نظر من اصلا اینطور نیست. اتفاقا اگه مخالفین ما به حسن نیت و سلامت نفس ما ذره ای هم حسن ظن داشته باشند، سبب میشه که ما در پیگیری مطالباتمون راحت تر هم به نتیجه برسیم، که البته اگر هم اینطور نشه در ضرورت همدلی کردن خللی پیش نمی آد. اونچه که به نظرمن باعث فراموشی خواسته های سیاسی ما و تعطیل شدن سیاست ورزی میشه، فراموش کردن تفاوت ها و تمایزهای ماست و اینکه بخوایم خودمون رو متظاهرانه به شکل مطلوب حاکمیت در بیاریم. همدلی کردن نافی دفاع ما از تفاوت هامون نیست، اتفاقا این دو مفهوم به صورت متقابل به همدیگه ارزش و اعتبار می بخشند و سیاست ورزی عقلانی و دموکراتیک رو ممکن می کنند...
٢-٣ مرز بین مدافعین و مخالفین دموکراسی در وضعیت فعلی جامعه کجاست؟ آیا بیرون از قدرت قرار داشتن و موضع انتقادی نسبت به اون داشتن، ضرورتا ما رو در صف دموکراسی خواهان قرار میده؟ آیا موضع انتقادی داشتن نسبت به قدرت سیاسی همیشه خوبه؟...
این سئوالها و پرسش هایی از این دست که به رابطه ی بین کنشگر سیاسی و قدرت بر میگرده، در سالهای دانشجویی کم و بیش برای من مطرح بوده و من هم پاسخ هائی برای این سئوالها داشتم که اگر چه کاملا قانعم نمی کرد اما خب خیلی هم در مورد اونها تردید نداشتم. من در بیرون از زندان خودم رو یک فعال دانشجوئی که جزئی از فعالین عرصه عمومیه، تعریف می کردم و اعتقاد داشتم که ما می بایست مرزهای خودمون رو با قدرت همیشه حفظ کنیم تا امکان انتقاد از اون داشته باشیم. قدرت از نظر من نیروی بی مهار و خطرناکی بود که اگه بواسطه انتقادهای عرصه ی عمومی کنترل نمی شد، می تونست خیلی خطرناک باشه. بنابراین ما می بایست تلاش میکردیم که با تقویت عرصه ی عمومی و تحکیم پایه های جامعه ی مدنی، قدرت سیاسی رو که میل به فربه شدن داشت، نحیف و نحیف تر کنیم تا در آخر به اون جایگاه معقول خودش در یک ساختار سیاسی دموکراتیک برسه. خیلی مشخصه که ضرورت پیشبرد چنین پروژه ای، قرار گرفتن در بیرون مدار قدرته و به همین دلیل من همیشه نسبت به نگاه سیاسی اصلاح طلبانی که پروژه دموکراتیزاسیون رو در درون قدرت تعریف می کردند زاویه داشتم و حتی زمانی که تصمیم گرفتم در انتخابات به نفع آقای کروبی فعالیت کنم این کار رو با کلی وسواس فکری انجام دادم. البته من قبول دارم که در بسیاری از اوقات کارآمدی این الگوی دوری از قدرت برای من تردید آمیز می شد (علی الخصوص زمانی که با یک شخصیت اصلاح طلب مواجه می شدم!) اما این انتقادها اینقدر قوی نبود که بتونه کاملا این الگو رو تغییر بده ولی خب در زندان این تغییر اتفاق افتاد. اول به این دلیل که من در زندان فهمیدم (متوجه شدن شاید فعل بهتری باشه!) که توی این مملکت کلی مشکل و بحران وجود داره که با حیات و ممات انسان ها سر و کار داره و نیاز به راه حل هایی عاجل و فوری داره که اتفاقا یک مدیریت نسبتا معقول که اصطکاکی هم  باسیاست نداره می تونه از پس اون مشکلات بر بیاد.
مثلا من در شهر اهواز و و زندان کارون و کلینیک تجربه کردم که یکی مصداق فاجعه بود و دیگری در حدو حدود استاندارد ها بود. در یکی آدم تا مرز حیوان فرو کاهیده می شد و توی دیگری انسان احساس می کرد یک شهرونده! حالا بیائید فرض کنیم که مدیریت زندان کلینیک به بهانه ی اینکه قدرت سیاسی در ایران غیر دموکراتیکه از پست خودش استعفا بده و بشه منتقد وضعیت حقوق بشر در زندان های ایران! آیا واقعا این کار عقلانیه؟! من نمیخوام کار منتقدین یا فعالین حقوق بشر رو تخفیف بدم اصلا خودم از توی زندان کارون نامه ای نوشتم و در مورد نقض حقوق بشر در اون زندان اطلاع رسانی کردم و برای اون کار خودم کلی احترام هم قائلم، اما خب احترام خیلی خیلی بیشتری رو برای مدیریت زندان کلینیک قائلم که علیرغم همه مشکلات و اینکه شاید هیچ کسی تلاش اخلاقی و انسانی او رو نمی دید، سعی میکرد که کوچکترین نقصی در شیوه ی مدیریتش وجود نداشته باشه! ( واقعا چه کسی میتونه ادعا کنه که اون کسی که بیرون از قدرته و به نفع دموکراسی حرف میزنه و شعار میده، از اون کسی که درون قدرته اما عقلانیت، مدارا و ضوابط دموکراتیک رو در عمل رعایت میکنه، دموکرات تره؟! ... نکته ی دیگه ای که این پرسش رو برای من جدی تر کرد، تجربه ی زندگی کردن با زندانیان سیاسی و در واقع کسانی بود که نماد دوری از قدرت و موضع انتقادی داشتن نسبت به اون بودند. من در زندان این فرصت رو داشتم که با جریان های سیاسی موجود در کشور و شخصیت های این جریانات زیست مشترک داشته باشم و از نزدیک درکی از روحیات و شخصیت اونها پیدا کنم و شیوه ی ورودشون به مسائل و مشکلات عمومی رو ببینم و بسنجم.
اگه بخوام به تجربه ام وفادار باشم باید بگم که علی رغم اینکه منش سیاسی و شخصیتی تعدادی از شخصیت های اصلاح طلب رو خیلی پسندیدم و تعدادی از فعالین سیاسی و مدنی هم جایگاه بسیار احترام انگیزی در ذهنم پیدا کردند و صد البته دوستان عزیز و خوش فکری هم پدا کردم، اما در کلیت امر، نوعی نگاه انتقادی جدی نسبت به منتقدین و مخالفین سیاسی در جامعه پیدا کردم و البته منظورم اصلا این نیست که کسانی که من به لحاظ سیاسی نپسندیدم، آدم های بد و یا مشکل داری بودند.، هرگز! اتفاق هر چه می گذره بیشتر به این نتیجه می رسم که چیزی به نام سو نیت در انسان ها وجود نداره و اگه به اندازه ی کافی به انسان ها نزدیک و همدل باشیم می تونیم ذهنیت و رفتارشون بفهمیم و درکشون کنیم اما خب این نکته ربطی به این نداره که اونها رو بشه دموکرات دونست. وقتی به ادم ها از چارچوب دنیای ذهنی خودشون نگاه کنیم، می بینیم که رفتارها و باورهاشون برای خودشون موجه و معتبره، حتی اگر یک دیکتاتور باشند!
مسئله اما اینجاست که دموکراسی یعنی تن دادن به قواعدی خاص در تصمیم گیری های عمومی که این قواعد می بایست از نگاه همه انسان ها منطقی و موجه باشه نه از نگاه یک فرد، یک گروه یا یک ایدئولوژی! به نظر من دموکرات بودن 3 تا شاخص داره که افراد بنا به دارا بودن این ویژگی ها صاحب فضیلت های دموکراتیک اند: 1- ورود کردن به مسائل عمومی و پذیرفتن مسئولیت جهت حل مسائلی که به صورت مشترک درگیر اون هستیم. 2- تعلق خاطر به گفتگوی انتقادی و گردن نهادن به حکم خرد جمعی در تصمیم گیری های عمومی 3- رعایت حریم خوصی انسان ها و به رسمیت شناختن و همدلی کردن با تفاوت و تکثر اونها در این عرصه... اگه این سه تا ویژگی به عنوان معیار در نظر بگیریم، باید بگم که بسیاری از زندانیان سیاسی و از جمله خودم در داشتن این ویژگی ها می لنگیم و فاقد برخی از این ویژگی ها و شاید هم همه ی اونها هستیم! البته من اصلا قصد ندارم برای زندانیان سیاسی دادگاه دموکراسی برگزار کنم و با کسی هم مشکل شخصی ندارم و روابطم هم با همه خوبه (مطمئنا باقی زندانیان هم این نکته روتایید می کنند!).
قصد من فقط اینه که اون ادعای اول رو رد بکنم و ثابت بکنم که نه از قدرت بیرون بودن و موضع انتقادی داشتن می تونه سندی برای دموکراسی خواهی باشه و نه داخل قدرت بودن افراد از جرگه ی دمکراسی خواهان بیرون میکنه! معیارهای دموکرات بودن از نظر من همون هائی هست که شمردم و این ربطی به داخل قدرت یا بیرون از اون بودن نداره ... شاید کسی انتقاد کنه که اینها که من گفتم مسائل فردی و شخصیتی و اخلاقیه و اصلا مسئله ی سیاست نیست ، چرا که مسئله ی سیاست، مسئله ی ساختارهاست و نه افراد! این انتقاد موجهه البته تا اونجائی که ما رو ملزم به این کنه که روابط گروهی مون رو چه در درون قدرت و چه در بیرون اون دموکراتیزه کنیم و اینکه فراموش نکنیم که روحیات دموکراتیک بیش از هر چیز با تمرین دموکراسی درون و روابط گروهی دموکراتیک تولید میشه، اما خب اگه این انتقاد قراره تبدیل به نوعی قضاوت و ارزشداوری بشه و بخواهیم بواسطه اون آدم ها رو به دو قطب درون و بیرون قدرت تقسیم کنیم و اینطوری براشون حکم های کلی صادر کنیم، ابدا منطقی نیست. به قول آلبر کامو در رمان سقوط: «جهنم چیزی نیست جز طبقه بندی یکباره و کلی انسان ها»
٣ این چیزهایی که تا حالا نوشتم با این فرض خوشبینانه که اگه کسی بخوندش، احتمالا انتقاداتی رو هم در ذهن مخاطب ایجاد می کنه که این بار در خوشبینانه ترین حالت هم امید ندارم که کسی حاضر باشه انتقاداتش رو به این نوشته بنویسه، احتمالا مخاطب، من رو اینقدر جدی نمی گیره یا به رسمیت نمی شناسه که بخواد انتقادی به نوشته هام وارد کنه و اگه هم کسی چنین نقدی کنه، احتمالا پیش خودش میگه این بدبخت فلک زده که حالا افتاده توی زندون ، چه کاریه که ما هم بیایم اش انتقاد کنیم و به هر حال از سر دلسوزی از انتقاد کردن منصرف میشه، بنابراین خودم تصمیم گرفتم چند تا انتقاد احتمالی رو حدس بزنم و پاسخ اونها رو بدم!! یک انتقاد میتونه این باشه که ادبیات و محتوای متن، محافظه کارانه هست و سویه های انتقادی اون با توجه به فضای سیاسی نامناسب کشور، کمرنگه...
در مورد این انتقاد باید بگم که اولا من قصد ندارم از بدیهیاتی بنویسم که هم من و هم مخاطب اون رو می دونه و نیازی به یادآوریش نیست و مثلا اینکه انتخابات آزاد نداریم، یا اینکه رسانه ها و مطبوعات آزاد نیستند، اینکه زندانی سیاسی داریم، اینکه دانشجوی ستاره دار و محروم از تحصیل داریم و بسیاری موارد از این دست نیازی به گفتن نداره و از اون دست بدیهیاتی هم نیست که فراموش بشه، ترجیح شخص خودم اینه که از منظر جدیدی به قضایای سیاسی نگاه کنم. در ضمن به هر حال من یک زندانی ام و علاقه ام به آزادی اگر بیشتر از دیگران نباشه، کمتر هم نیست، به همین دلیل و با توجه به اینکه یکبار به خاطر نوشته های زندانم دو هفته ای رو دوباره در بازداشتگاه اطلاعات بودم و صاحب پرونده ی جدیدی شدم، احتمالا خود سانسوری به صورت خودآگاه یا ناخودآگاه در نوشته هام رخ میده، اگر چه تا اونجا که خودم رو می شناسم، باید بگم که شاید به خاطر محافظه کاری بعضی نظراتم رو بیان نکنم اما خب هیچ وقت محتوای نظراتم رو عوض نمی کنم. البته ادبیات و لحن گفتار و نوشتار از این قاعده مستثنی است...
در مورد انتقادی نبودن نوشته باید بگم که اتفاقا این مطلب انتقادیه اما خطاب به خودم و منتقدین سیاسی وضع موجود. اگه قرار بود نامه ای به شخصیتی در حاکمیت یا قدرت بنویسم، اونوقت انتقادات خودم رو البته با همدلی بیشتر! می نوشتم اما خب اینجا مخاطب فرق داره. من فکر می کنم با بسته شدن فضای سیاسی و کمرنگ شدن عرصه ی نقد و گفتگو، همونقدر که نظارت بر رفتار قدرت سیاسی کم میشه و احتمال خودرایی و عدم پاسخگویی در اون افزایش پیدا میکنه، اپوزیسیون هم دچار بحران مشابهی می شه و احتمال تصمیم گیری های ناسنجیده و خطرناک در اونها افزایش پیدا می کنه. توی چنین شرایطی بد نیست که خودمون رو توی فضای نقد نگه داریم، که اگه نتونستیم جلوی اشتباهات حاکمیت رو بگیریم، حداقل روی خودمون کنترل داشته باشیم تا اشتباه یا حماقتی ازمون سر نزنه! ... باز هم شاید کسی بگه که چرا انتقاداتی که به خودت و منتقدین و فعالین سیاسی وارد میکنی،  همه از جنس محافظه کارانه هست و در این بین هیچ کس رو به ایستادگی یا مقاومت دعوت نمی کنی؟! در این مورد باید بگم گه اولا تجربیات من درون زندان من رو واقع گراتر و شاید هم به روایتی محافظه کار تر کرده و بنابراین تجربیاتی هم که انتقال میدم از همین جنسه! ثانیا من فکر نمیکنم که فعالیت کردن به صورت کلی و علی الخصوص در شرایط موجود که هزینه های موضع انتقادی زیاد و غیر قابل پیش بینیه، وظیفه ی کسی باشه که بواسطه ی ترک اون بشه به کسی خرده گرفت، تصمیم گرفتن برای ورود به چنین فعالیت هائی ، جز تصمیم گیری های اخلاقیه و من هم توی خودم نمی بینم که کسی رو برای ورود به چنین فعالیت هائی توصیه کنم. تنها خودم رو میتونم توصیه کنم که اون هم قرار نیست توی نوشته هام انعکاس پیدا کنه. در واقع این نوشته بیشتر خطاب به کسانیه که این تصمیم رو پیشاپیش گرفته اند و پس از اون صاحب مسائل و تجربیاتی شدند که کم و بیش با همدیگه در اون مشترک هستیم و لذا انتقال تجربه مون می تونه به کار همدیگه بیاد و یا اینکه جذاب باشه. انتقاد دیگه ای که ممکنه به این متن وارد باشه اینکه ادبیات مسخره و غیر مستدلی داره و همه چیز توش شخصیه و مثل اینکه نویسنده دچار توهمه که ادم مهمیه و تصوراتش می تونه برای دیگران جذاب باشه...
در پاسخ به این انتقاد، مخاطب رو رجوع میدم به متن «تکه پاره های زندگی» در بخش «نوشتن، چرا و چگونه؟» که در اون نوشته سعی کردم دلایل نوشتن و سبک نوشتن ام رو توضیح بدم اما نکته ای هست که چند وقتیه خودم رو هم مشغول کرده و اون اینکه چرا من فکر میکنم که اون چیزهائی که در ذهن و تجربه ی من میگذره و برای من جالبه، میتونه برای دیگران هم جالب باشه؟ بدترین پاسخ ممکن به این سئوال این میتونه باشه که من به خاطر توجه بیش از حدی  که در کودکی از اطرافیانم دریافت کردم و تمجید های بی دلیلی که از هوشم شده بود، دچار نوعی خودشیفتگی و اعتماد به نفس کاذب شدم و بنابراین در طول زندگی دچار این سو تفاهم شدم که آدم مهمی هستم و نظراتم هم جالبه! از اونجا که خودم از اون دست خواننده هائی هستم که نوشته ها رو معمولا به لحاظ سلامت روان نویسنده اش، تقسیم بندی و ارزشگذاری میکنم، بنابراین از اینکه ممکن کسی چنین اشکالی رو در نوشته هام پیدا کنه خیلی بهم بر میخوره، بنابراین این دفعه تصمیم گرفتم برای رفع این انتقاد از خواننده ی این مطلب معذرت خواهی کنم و بگم که اگه چنین اشکالاتی رو توی متنم دیده من رو ببخشه!...
و اما در پایان اون انتقادی که برای خودم خیلی خیلی مهمه اینه که، «چطور میشه مطمئن بود که اونچه نوشتم واقعا تجربیات و بازاندیشی های منه؟!» منظورم از این سئوال البته این نیست که من دروغ میگم یا چیزی از این دست، (که این احتمالات هم بعید نیست!) این پرسش در معنای فلسفی و هرمنوتیکی کلمه هست، یعنی اینکه چطور میشه ثابت کرد که من اونچه که در معنی دقیق کلمه تجربه کردم رو انتقال دادم؟ حقیقت اینه که موقع نوشتن و یا به زبان آوردن یک تجربه یا اندیشه، کلی اتفاق مهم در این بین میفته که معمولا دیده نمیشه و یا فراموش میشه. مثلا شرط اول اینکه همین متن روبروی شما نوشته بشه اینه که اول جهانی وجود داشته باشه که به تجربه دربیاد، دوم اینکه نفس یا خودی وجود داشته باشه که بتونه جهان رو تجربه کنه، سوم اینکه این نفس یا خود برای اینکه بتونه بفهمه، نیاز به نوع توانائی ذهنی داره که این توانائی جز به واسطه وجود جامعه و زیستن و تمرین کردن درون اون به دست نمی آد. چهارم اینکه ما برای اینکه تجربیاتمون رو تفسیر کنیم و بیان کنیم می بایست از این نظریه ها و الگوهای فکری موجود در جامعه تعدادی رو انتخاب کنیم و در قالب اون تجربیاتمون رو شکل بدیم و قابل انتقال به دیگری اش بکنیم. پس از همه ی این مراحل تازه این مخاطب ماست که در پایان با توجه به دستگاه مفهومی و تجربیات خودش نوشته ها و حرف های ما رو می فهمه و درک میکنه... همه ی اونچه که گفتم تا زمانی ساده و قابل تحمله که فکر میکنیم در این مسیر چند مرحله ای، اون تجربه ی ناب و بدیع اولیه، دست نخورده باقی میمونه و با کمترین تغییر و استهلاک انتقال پیدا میکنه، اما خب زمانی که بفهمیم در این مسیر تغییرات کیفی و کاملا بنیادی رخ می ده، دیگه نمیشه به سادگی با این قضیه کنار اومد! در چنین شرایطی دیگه هیچ چیز واقعی نیست (واقعی بودن در معنای متعین بودن نه در معنای وجود داشتن!) و همه ی مسائل بدیهی تبدیل به مسئله میشن! دنیا، آدم ها، افکار، احساسات، تجریه ها، در کل همه چیز تبدیل به پرسش ها و معماهایی میشن که حتی توی سلول انفرادی هم دست از سر آدم بر نمی دارند! فکر کردن به این مسائل، شکل و ریخت دنیا رو توی نگاه آدم به هم می ریزه و آدم حس میکنه که دیگه در هیچ مسئله ای پاش به هیچ جای محکمی بند نیست!
البته کم کم آدم یاد میگیره که بنا به حوزه ی علائق و ارتباطاتش، سطوح خاصی از واقعیت و بداهت رو موقتا بپذیره و از اون نقطه به اعمال و افکارش سامان بده،  البته با این فرض که همیشه می دونه که پیش فرض هائی رو پذیرفته که هنوز محل بحثه و جای تردید داره. من هم موقع نوشتن متنی که روبروی شماست، سطح خاصی از ارتباط رو پیشاپیش انتخاب کرده بودم و نکاتی رو پیش فرض گرفته بودم که خودم هم میدونم که خیلی به اونها مطئمن نیستم و جای بحث دارند! حتی قبول دارم که سطوحی از تردید وجود دارند که در اون شرایط «انسان» هم معنی نداره!  سطوحی که در اون جز سکوت و حیرت کاری از دست ما بر نمی آد... بگذریم، همه ی این توضیحات طولانی رو برای این آوردم که بگم؛ اگه کسی انتقاد کنه که این نوشته ها چیزی جز خیال بافی ها، زبان بازیها و یا احیانا دوست داشته های نویسنده اش نیست و ادعا کنه که از خوندن نوشته هام، به نتایجی کاملا متفاوت از روایت ها و ادعاها و نتیجه گیریهای من رسیده و حتی اگه بگه که من رو بهتر از من می شناسه و روایت من از خودم رو بی اعتبار بدونه! من در کمال همدلی و نهایت بی دفاعی باید بگم که واقعا نمیتونم ادعاش رو رد کنم و پیشاپیش تسلیمم...!!
شهریور ١٣٩٠-زندان کلینیک

*ضیا نبوی، دانش آموخته رشته مهندسی شیمی از دانشگاه صنعتی نوشیروانی بابل، در  ۲۵ خرداد ۱۳۸۸ توسط ماموران وزارت اطلاعات بازداشت شد.
ضیا نبوی، سخنگوی شورای دفاع از حق تحصیل، در آزمون کارشناسی ارشد سال ۸۷ موفق به کسب رتبه تک رقمی در رشته جامعه شناسی شد، با این وجود از ادامه تحصیل وی در مقطع کارشناسی ارشد جلوگیری به عمل آمد.
در ۲۲ دی ۸۸، شعبه ۲۶ دادگاه انقلاب به ریاست قاضی پیرعباسی، وی را به به ۱۵ سال زندان (۱۰ سال حبس در تبعید در شهرستان ایذه) و ۷۴ ضربه شلاق محکوم نمود. این حکم در شعبه ۵۴ دادگاه تجدید نظر به ۱۰ سال حبس تعزیری کاهش یافت.
این عضو سابق شورای مرکزی انجمن اسلامی دانشگاه صنعتی نوشیروانی بابل، در اول مهرماه ۸۹ به زندان کارون اهواز، که از وضعیت بسیار نامناسبی برخوردار است، تبعید شد. وی در اردیبهشت ماه سال ٩٠ به همراه ٢٥ زندانی سیاسی دیگر، به زندان دیگری به نام اردوگاه کلینیک در اهواز منتقل گشت. وی پس از چهارماه مجددا به زندان کارون بازگردانده شد.
ضیا نبوی، با گذشت بیش از دو سال از بازداشت، بدون استفاده از حق مرخصی، دوران محکومیت خود را در تبعید سپری می کند.




هرانا؛ صدور حکم حبس و اعدام برای دو زندانی سیاسی در ارومیه

خبرگزاری هرانا – بهروز آلخانی و اکبر اکبر‌پور پس از یک سال تحمل حبس در سلول‌های انفرادی از سوی دادگاه انقلاب ارومیه به اتهام محاربه به ترتیب به اعدام و ۱۳ سال حبس محکوم شدند.
بنا به اطلاع گزارشگران هرانا، ارگان خبری مجموعه فعالان حقوق بشر در ایران، این دو زندانی حدود یک سال پیش توسط اداره اطلاعات ارومیه بازداشت و مهر ماه سالجاری در شعبه یک دادگاه انقلاب ارومیه محاکمه شدند.
اتهام این افراد محاربه از طریق همکاری با گروه‌های معاند نظام اعلام شده است.

در حال حاضر این دو زندانی سیاسی که به دلیل یک سال حبس انفرادی در شرایط نامناسب روحی قرار دارند جهت عدم شناسایی به بند زندانیان مواد مخدر در زندان مرکزی ارومیه منتقل شده‌اند.

گفته می شود بهروز آلخانی به دلیل عدم تعادل روحی در زمان محاکمه نتوانسته از خود دفاع کند.




در زندان ۳ هزار نفری، ۱۳ هزار زندانی داریم!

خبرگزاری هرانا - محمود ذوقی در یکصد و سی‌امین جلسه علنی سومین دوره شورای اسلامی شهر مشهد، به بیان وضعیت زندان‌های مشهد پرداخت و گفت: آمار زندان مرکزی مشهد، اردوگاه چناران و کانون اصلاح و تربیت مشهد به طور میانگین وجود ۱۵٬۰۰۰ و ۹٬۹۵۳ زندانی را نشان می‌دهد.
وی با بیان اینکه وضعیت زندان مشهد از حیث تراکم زندانی نامطلوب است، تصریح کرد: ظرفیت اسمی زندان مشهد حداکثر ۳٬۰۰۰ نفر است اما در حال حاضر ۱۳٬۰۰۰ زندانی داریم.

دادستان عمومی و انقلاب مشهد ادامه داد: در ماه‌های اخیر کاهش ورودی به زندان مشهد داشتیم و مشهد تنها شهری بوده است که آمار زندانیان آن کاهش یافته ضمن اینکه در بعضی جرایم مانند جرایم مخل امنیت اجتماعی چاره‌ای جز زندانی کردن افراد نداریم.

وی با اشاره به محکومیت‌های مالی عنوان کرد: از مجلس انتظار داریم این قانون را اصلاح کند تا محکومیت‌های مالی منجر به زندانی شدن افراد نشود.





گزارش تصویری از ۱۳ آبان 


• داستان ساندیس گرفتن و شعار دادن دوباره در روز ۱۳ آبان در برابر «لانه جاسوسی» در تهران تکرار شد ...
اخبار روز: www.akhbar-rooz.com 
يکشنبه  ۱۵ آبان ۱٣۹۰ -  ۶ نوامبر ۲۰۱۱


 عکس ها از: ع. ف.