۱۳۸۹ فروردین ۲۶, پنجشنبه

وضعیت نامساعد روحی و جسمی محبوبه کرمی / صدور حکم زندان برای یکی از شرکت کنندگان در اعتراضات پس از انتخابات

اخبار روز: 

خبرگزاری هرانا – محبوبه کرمی، فعال حقوق بشر و زنان و از همکاران سابق مجموعه فعالان حقوق بشر در ایران در شرایط روحی و جسمی نامناسبی در بند ۲ الف نگهداری می شود.
بنا بر اطلاع گزارشگران هرانا، خانم محبوبه کرمی از اعضای سابق مجموعه فعالان حقوق بشر در ایران و فعال حقوق زنان که درپی سناریو سازی دستگاه امنیتی برای فعالان حقوق بشر در تاریخ ۱۱ اسفند ماه سال گذشته توسط اطلاعات سپاه بازداشت و به بند ۲ الف منتقل شده است، به دلیل ابتلا به بیماری آنفولانزا و عدم رسیدگی پزشکی در وضعیت جسمی نا مساعدی بسر می برد.
نامبرده هم چنین به دلیل سوگ مادرش و شرایط جسمی حاد پدرش تحت فشار روحی شدیدی قرار دارد و بازجویان پرونده برای تحت فشار قرار دادن او جهت انجام اعترافات تلویزیونی، تهدید به تمدید بازداشت وی کردند.
این در حالی است که قرار بازداشت خانم محبوبه کرمی در تاریخ ۱۱ اردیبهشت ماه به پایان می رسد و می بایست به دلیل اتمام بازجویی ها جهت تعیین قرار وثیقه به دادگاه انقلاب منتقل شود.
شایان ذکر است وی هم اکنون به همراه درسا سبحانی در یک سلول دو نفره نگهداری می شود.
 
صدور حکم زندان برای یکی از شرکت کنندگان در اعتراضات پس از انتخابات
خبرگزاری هرانا – قادر رحیمی، از شرکت کنندگان در اعتراضات مردمی پس از انتخابات، به یک سال حبس به مدت ۵ سال تعلیق محکوم شد.
بنا بر اطلاع گزارشگران هرانا، قادر رحیمی و مرتضی لایقی دو تن از معترضین به نتیجه انتخابات که چندین ماه به صورت بلاتکلیف در زندان اوین نگهداری می شوند روز سه شنبه به شعبه ۱۵ دادگاه انقلاب به ریاست قاضی صلواتی منتقل شده و یکی از متهمین به نام قادر رحیمی بدون تشکیل دادگاه به یک سال حبس به مدت ۵ سال تعلیق محکوم شد، همچنین ابلاغ حکم آقای مرتضی لایقی نیز به زمان دیگری محکوم شد.
لازم به ذکر است آقای قادر رحیمی که نسبت به نحوه برگزاری دادگاه اعتراض داشت مجبور به امضای حکم شد.

برای نصور نقی پور- رفیق روزهای بی روزن یادداشتی از سمین روزگرد

اخبار روز: 

 ثانیه های انتظار یکی پس از دیگری می گذرند و نمی دانیم رفیق روزهای بی روزن ما در چه حال است؟ ما دلتنگش شدیم، بیش از آنچه فکرش را می کردیم اما بیش تر گیجیم؛ می دانیم چگونه اما نمی دانیم چرا!؟
تو می گفتی آزادی بهانه نمی خواهد، اما حالا مثل اینکه حقیقت با تمام تلخی و زمختی اش دارد به ما می فهماند که حکایت آزادی تو و رفقای دیگر، بهانه می خواهد؛ هرچند که در کنج دیوارهای سرد اوین هم آزاد باشید...
به یاد آر. روزی را که اطلاعات سپاه من را احضار کرده بود را می گویم: پشت تلفن من من کنان با تو حرف می زدم و تو بدون هیچ هراسی می گفتی: من هیچ وقت کاری خلاف قانون نکردم و از هیچ چیز هم نمی ترسم. از حقوق بشر گفتی با اینکه، تعریف "انسان" هم تعریفی دیگرگونه به خود گرفته است چه رسد به حق که از پیش تر ها جور دیگری تعبیر می شد. تو از اینکه هیچ معاندتی از جانب ما در بین نیست می گفتی، غافل از اینکه عده ای "دشمنیت" را می پرستند و اگر کسی سر عنادی هم با ایشان نداشته باشد چندان به مزاجشان سازگار نیست.
به یاد آر. تابستان داغ ٨۷ را می گویم. من و تو و محمد، دربه در، دنبال یک قبرستان در خیابان های تهران از این طرف به آن طرف می رفتیم تا تاریخ بی مصرفمان را همان جا چال کنیم.
به یاد آر. آن بعد از ظهر دلگیر پاییزی را می گویم: به سر در دانشگاه تهران با حسرت نگاه می کردیم و تو به من می گفتی بی سواد؛ چون من هگل را برتر می دانستم و تو کانت را!
به یاد آر. ۱۹ بهمن را می گویم: به یادآوری تاریخی اش فعلا کاری ندارم(!) منظورم همین چند ماه قبل است، رفیقمان محمد را گرفته بودند و تو بی تاب و نگران بودی. چند روز بعد وقتی بازگشت اما انگار پس از سال ها دلت می خواست بلند بلند بخندی! این بار که محمد را گرفتند اما شرایط تو دیگرگونه بود نه می توانستی بخندی و نه اشک بریزی.
به یاد آر. صدای ممتد دستگاه های کارخانه ای که در آن روزی ۱۲ ساعت کار می کردی را می گویم! هیچ وقت نمی گذاشتند صدایت از پشت تلفن واضح به ما برسد، با فریاد اما چرا. امروز اما با فریاد هم صدایت را ندارم هرچند که بدانم چه می گویی! چرا که تو پشت میله های سرد و فولادی جا خوش کرده ای و من در به درم...
تاریخ می گوید که بیست و نه سال پیش در چنین روزی به میان آدم ها آمدی؛ هرچند که با آن ها غریبه باشی نیز. و من گمان می کنم همزمان با این زادروز تو در زندان تولدی دوباره خواهی یافت. می دانم این اواخر خسته بودی، بیش از همیشه. بلاتکلفی ها و سردرگمی ها می خواستند تو را له کنند اما روزگار تو را به کنج اوین برد تا قبل از هر چیز به خودت بفهماند، هیچ کس و هیچ چیز توانایی آن را نخواهد داشت. تو باید متولد شوی تا همراه با آن فصل نو و طلایی، مبارزه کلید بخورد. دیگر چیزی برای از دست دادن نیست؛ جز ایمان به سرآمدن زمستان و شکفتن بهاران...

شکفتنت مبارک نصور عزیز
بیست و پنجم فروردین ماه ۱٣٨۹
سیمین روزگرد

منبع: کمپین ۱۱ اسفند

آب آلوده در زندان - ده ها نفر از زندانیان به دلیل استمرار آلودگی شدید آب به بهداری زندان منتقل شدند

 
 اخبار روز: ده ها نفر از زندانیان به دلیل استمرار آلودگی شدید آب به بهداری زندان گوهر دشت منتقل شدند. آب آشامیدنی این زندان از نیمه های اسفند دچار آلودگی شده و در این مدت از سوی مسئولین زندان اقدامی برای رفع آلودگی آب صورت نگرفته است.
به گزارش فعالین حقوق بشر و دموکراسی در ایران طی دیروز و امروز ده ها نفر از زندانیان سیاسی و عادی به خاطر استمرار آلودگی آب در زندان گوهر دشت کرج و وخامت حال آنها به بهداری زندان منتقل شدند. روز چهارشنبه ۲۵ اردیبهشت در حدود ۱۵ نفر از زندانیان سیاسی و عادی بند ۴ به بهداری فرستاده شدند. همچنین تا ظهر روز پنجشنبه ۲۶ اردیبهشت بیش از ۲۰ نفر از زندانیان بند ۱ زندان گوهردشت کرج به بهداری زندان منتقل شدند. گفته می شود چنین شرایطی در بندهای ۲ ،۵ ، ۶ و بند زنان زندان گوهردشت نیز حاکم است.
زندانیان سیاسی و عادی در مدت کوتاهی پس از نوشیدن آب زندان که تنها امکان نوشیدن آب برای آنها است دچار عوارض زیر می شوند: اسهال، استفراغ، سرگیجه و بی حالی که بعد از مدت کوتاهی دیگر قادر به حرکت نیستند.
بهداری زندان در طی ۲ روز گذشته به زندانیان اعلام کرده است که از نوشیدن آب زندان خوداری کنند و فقط آب معدنی که در فروشگاه زندان موجود است مصرف نمایند. اکثر زندانیان قادر به خرید آب معدنی نیستند و ناچار به مصرف آب آلوده می باشند. بهداری و مسئولین زندان گوهردشت تاکنون برای حل آن هیچ اقدامی انجام نداده اند.
آب نوشیدنی زندانیان از چاههایی که در زندان حفر شده است تامین می گردد و از اسفند ماه بدلیل نشت فاضلاب به چاه ها، آب نوشیدنی زندان دچار آلودگی شدید شده است طوریکه که رنگ آب کدر و زرد می باشد و بوی بسیار بدی میدهد.

خبرهایی از زندان ها - آزادی محمدرضا لطفی، بلاتکلیفی سه بازداشتی عاشورا، قطعی شدن حکم یک فعال کرد...

اخبار روز:
محمد رضا لطفی یزدی، فعال حقوق بشر آزاد شد
خبرگزاری هرانا: محمد رضا لطفی یزدی، فعال حقوق بشر و فعال دانشجویی در شهر مشهد پس از گذشت ۴۵ روز از زندان اوین آزاد شد.
محمد رضا لطفی یزدی، فعال دانشجویی و از همکاران سابق مجموعه فعالان حقوق بشر در ایران که در یورش سازمان یافته به فعالان حقوق بشری بازداشت و به بند ۲ – الف زندان اوین، متعلق به سپاه پاسداران انقلاب اسلامی منتقل شده بود از این زندان آزاد شد.
پیشتر دو تن از همکاران سابق مجموعه فعالان حقوق بشر در ایران به نام های مجتبی گهستونی و محمد اولیایی فر که در یورش های سازمان یافته به فعالان حقوق بشر بازداشت شده بودند از زندان اوین آزاد شدند.

بلاتکلیفی سه بازداشت شده حوادث عاشورا
خبرگزاری هرانا: سه تن از بازداشت شدگان روز عاشورا بیش از ٣ ماه به صورت بلاتکلیف در اندرزگاه ۷ زندان اوین نگهداری می شوند.
بنا بر اطلاع گزارشگران هرانا، سه تن از بازداشت شدگان روز عاشورا به نامهای، سعید شکور پناه، جواد لطیف زاده ، پیمان کریمی که به اتهام شرکت در تجمعات اعتراضی پس از تحمل ۴۰ روز انفرادی همچنان پس از گذشت بیش از سه ماه از بازداشت شان به صورت بلاتکلیف در اندرزگاه ۷ زندان اوین به سر می برند.
این در حالی است که اکثر بازداشت شدگان روز عاشورا در اواخر سال ٨٨ به صورت دسته جمعی از زندان اوین آزاد شده اند.

تائیدحکم زندان یک فعال سیاسی
خبرگزاری دیدبان حقوق بشر کردستان: حکم زندان محمدقوامی فعال سیاسی که به اتهام ارتباط با یکی از احزاب کردی و خدشه وارد نمودن به استقلال و تمامیت ارضی به دو سال و چهار ماه حبس تعزیری از سوی شعبه دوم دادگاه انقلاب اسلامی سنندج محکوم شده بود، قطعی شد.
این حکم عینا توسط شعبه چهارم دادگاه تجدیدنظر استان کردستان تائید شد. وی پیشتر در بهمن ماه ٨۷ مدت سه ماه رادربازداشت گذراند که با قرار وثیقه پنجاه میلیون تومانی به طور موقت آزاد شد.

اخراج دختر ۱۴ ساله سما بهمنی، فعال حقوق بشر از مدرسه
خبرگزاری هرانا: روز شنبه هفته جاری مورخ ۲۱/۱/٨۹ ، خانم دبیری مدیر مدرسه نمونه نورالهدی بندرعباس بدون هیچ مقدمه و زمینه ای با جمع کردن دانش آموزان مدرسه از آنان خواست تا ارتباط خود را با آتنا بهمنی، دختر نوجوان سما بهمنی فعال حقوق بشر دربند قطع کنند.
مدیر مدرسه ضمن اتهام زنی به خانواده بهمنی و شخص سما بهمنی به پروپاگاندا برای علیه این خانواده و خاصه خانم سما بهمنی پرداخت.
در تماس اعتراضی خانواده بهمنی با مدیر مدرسه و تاکید بر لزوم توضیح وی در این باب، مدیریت مدرسه راهنمایی نورالهدی این موضوع را به خواست مسولان بالاتر عنوان داشته و ذکر نمودند که با پا در میانی وی تنها به آتنا بهمنی این اجازه داده شده که بیاید و بدون شرکت در کلاسها امتحان پایان سال خود را بدهد و بعد از آن نیز از این مدرسه علیرغم اینکه دانش آموز نمونه سه ساله اخیر بوده اخراج می شود.
مدیریت مدرسه راهنمایی دلایل اقدامات غیر اخلاقی و غیرانسانی خود را بدون هیج وجه قانونی به فعالیت های انسانی خانم سما بهمنی و دستور از بالا مرتبط کرده است. این در حالی است که دختر خانم بهمنی که کمتر از ۱۴ سال سن دارد اساسا نقشی در این میان عهده دار نبوده است و این موضوع که برای افزایش فشار بر این فعال حقوق بشر با تحت فشار گذاشتن دختر نوجوان ایشان صورت گیرد امری است به دور از هرگونه اصول حقوقی، انسانی و اخلاقی.
شایان ذکر است سما بهمنی، فعال حقوق بشر در پی عزیمت به شهر مهاباد برای پیگیری امور شخصی خود در مسیر برگشت در تاریخ ۱٣ بهمن ماه سال گذشته در تاکسی توسط نیروهای امنیتی بازداشت شد و ۹ فروردین ماه سال جاری در یک دادگاه غیرقانونی به ریاست قاضی خدادادی، به اتهام عضویت در مجموعه فعالان حقوق بشر در ایران به شش ماه حبس تعزیری و همینطور فعالیت تبلیغی علیه نظام نیز به شش ماه حبس تعزیری، جمعاْ یک سال زندان محکوم شده است.
سما بهمنی اهل بندرعباس، پیش تر در مردادماه سال ٨۷ به علت تلاش برای تهیه گزارشاتی از نقض حقوق بشر در منطقه کردستان و هم چنین حمایت از فرزاد کمانگر به همراه همسر خود بازداشت و توسط دادگاه انقلاب شهر سنندج به اتهام تبلیغ علیه نظام و عضویت در مجموعه فعالان حقوق بشر در ایران به سه سال حبس تعلیقی محکوم شده بود، در حکم عجیب صادره، وی از تردد در مناطق کردنشین و ارتباط با افراد دارای سابقه بازداشت سیاسی منع شده بود.

تداوم بازداشت و بلا تکلیفی زوج مسیحی در اصفهان
خبرگزاری هرانا: با گذشت بیش از ۴۵ روز که از زمان بازداشت یک زوج مسیحی توسط نیروهای امنیتی در اصفهان می گذرد ایشان همچنان در وضعیتی بلاتکلیف در زندان بسر می برند.
با گذشت ۴۵ روز از زمان بازداشت یک زوج مسیحی در اصفهان (۴۳۹ کیلومتری تهران –پایتخت ایران) ، تاکنون مسئولین امنیتی و مقامات قضایی آن شهر در مورد وضعیت آنان که در ۹ اسفند ۱۳۸۸ منزل مسکونی شان توسط نیروهای امنیتی لباس شخصی بازداشت شدند ، اظهار نظری نکرده است .
"حمید شفیعی" و همسرش "ریحانه آقاجری" که هم اکنون در زندان دستگرد اصفهان در بلاتکلیفی بسر می برند گزارشات حکایت از تداوم بازداشت آنها دارد.
منابع آگاه، محل نگهداری آقای شفیعی را بند الف – ط زندان دستگرد که بند ویژه زندانیان امنیتی در آن زندان می باشد و محل نگهداری خانم ریحانه آقاجری را بند زنان همان زندان گزارش داده اند .
با وجود تلاشها و پیگیری خانواده از جمله فرزندانشان در طی زمان بازداشت فقط یک بار در روز چهارشنبه ۱۸ فروردین پس از ۴۰ روز توانسته اند با ایشان ملاقات داشته باشند .
خانم "ریحانه آقاجری" از زمان بازداشت و در پی درخواست وی مبنی بر ملاقات و دیدار با فرزندانش که از سوی مقامات زندان پذیرفته نشده بود دست به اعتصاب غذا زد که شرط وی برای پایان این اعتصاب غذا دیدار فرزندانش بوده که تا قبل از آن محقق نشده بود .
لازم به یادآوریست، که "ریحانه آقاجری" و همسرش "حمید شفیعی" در ۹ اسفند ماه ۱۳۸۸ ( ۲۸ فوریه ۲۰۱۰) در منزل مسکونی شان در اصفهان مورد هجوم ماموران اطلاعاتی آن شهر قرار گرفتند. ماموران ضمن بازداشت آنان کتاب انجیل و بسیاری از وسائل شخصی آن دو را نیز از جمله خودرو وانت ایشان را نیز ضبط کردند.

دومین ملاقات درسا سبحانی با خانواده اش
خبرگزاری هرانا: صبح امروز خانواده ی درسا سبحانی، فعال حقوق بشر در بند، موفق به ملاقات با فرزند خود شدند.
درسا سبحانی، فعال حقوق بشر که در ۱۶ اسفند ماه سال گذشته در پی یورش سازمان یافته به فعالین حقوق بشر، بازداشت شده بود؛ صبح امروز برای دومین بار موفق به ملاقات با خانواده ی خود شد.
خانواده ی وی وضعیت جسمانی درسا سبحانی را به دلیل ابتلا به بیماری آنفولانزا و عدم رسیدگی پزشکی بسیار بد توصیف نمودند.
دادسرای مستقر در زندان اوین قرار بازداشت دو ماهه برای این زندانی صادر کرده است. وی هم اکنون در سلول دو نفره همراه با خانم محبوبه کرمی نگهداری می شود.
بازجویان پرونده برای تحت فشار قرار دادن این زندانی و گرفتن اعترافات تلویزیونی به وی اعلام کرده اند که قرار بازداشتش را تا ٣ ماه دیگر تمدید خواهند نمود.
این فعال حقوق بشری همچنین به دلیل اعتقاد به آئین بهایی تحت فشار مضاعف قرار گرفته است و به دلیل اعتقادات مذهبی مدت بیشتری در سلول انفرادی بسر برده است.

دادخواه، وکیل مجید توکلی: «لایحه اعتراضی، جهت ارائه به دادگاه تجدیدنظر تنظیم شده است»

کمیته گزارشگران حقوق بشر - محمدعلی دادخواه، وکیل مجید توکلی از «تنظیم دو لایحه جداگانه، توسط وی و موکلش» برای ارائه به دادگاه تجدیدنظر خبر داد.
دادخواه امیدوار است که با توجه به نداشتن حق دفاع از موکلش در دادگاه بدوی، «دیوان عدالت اداری با نقض حکم دادگاه بدوی، توکلی را در دادگاهی با حضور وکیل محاکمه کند.»
وکیل این فعال دانشجویی، همچنین نسبت به «بی‌توجهی» مسئولان قوه قضائیه به اصول قانون اساسی، به خصوص اصل ۳۵، اعتراض کرده و گفت «شرط تشکیل دادگاه، حضور وکیل متهم است.»
در دادگاه بدوی مجید توکلی بدون داشتن وکیل مجبور به دفاع از خود شد. این دادگاه که در شعبه ۱۵ دادگاه انقلاب برگزار شد و توکلی را به هشت سال و شش ماه حبس تعزیری، پنج سال محرومیت از فعالیت سیاسی و نیز پنج سال ممنوعیت خروج از کشور محکوم کرد.
به گفته دادخواه، دادگاه بدوی دفاعیات او به عنوان وکیل مجید توکلی را «به‌رغم در دست داشتن وکالت‌نامه» نپذیرفت و از حضور وی دردادگاه جلوگیری کرد.
مجید توکلی، در اردیبهشت ماه ۸۶، در جریان «پروژه جعل نشریات» بازداشت شده و حدود یک سال و نیم را به همراه احمد قصابان و احسان منصوری در بازداشت به سر برد.
توکلی بار دیگر در بهمن ۸۷ در مراسم سالگرد مهندس بازرگان مقابل حسینیه ارشاد بازداشت شد و قریب چهار ماه را در زندان سپری کرد.
این فعال دانشجویی، در ۱۶ آذرماه ۸۸، پس از سخنرانی در دانشگاه امیرکبیر برای سومین بار بازداشت شد و از آن تاریخ در زندان به سر می‌برد. لازم به ذکر است توکلی از ابتدای بازداشت، در سلول‌ انفرادی به سر می‌برد.

نامه سرگشاده ۱۶۰ وبلاگ نویس، روزنامه نگار و فعال مدنی خطاب به رییس قوه قضائیه در اعتراض به ادامه بازداشت و تحت فشار قرار دادن کاوه کرمانشاهی

جناب آقای آیت الله لاریجانی،
ریاست محترم قوه ی قضاییه
کاوه قاسمی کرمانشاهی، روزنامه نگار و فعال حقوق بشر که از 14 بهمن ماه امسال در بازداشت بسر می برد، تحت فشارهای شدید روحی و جسمی است تا به جرم "جاسوسی" اعتراف کند.
این فشارها در حالی است که کاوه کرمانشاهی بیش از 70 روز است در سلول انفرادی نگهداری می شود و در این مدت وکیل این فعال سرشناس حقوق بشر نتوانسته موکلش را ملاقات کند یا حتی به پرونده او دسترسی داشته باشد.
بگذارید واقعیاتی را درباره فعالیت های کاوه کرمانشاهی با شما در میان بگذاریم؛ این فعال کرمانشاهی که دانش آموخته رشته حقوق است، در سالهای اخیر به شکل کاملا شفاف، علنی، مسالمت آمیز و منطقی به دفاع از حقوق شهروندان کرد و نیز حمایت از خواسته های انسانی و برابری طلبانه زنان ایران پرداخته است. تمامی فعالیت های وی حول محور دفاع از حقوق شهروندی، حقوق بشر و آزادی های مصرح در قانون اساسی و میثاق های بین المللی بوده است.
کاوه به حدی شفاف بود که رونوشتی از همه کنش های حقوق بشری اش اعم از انتقاد، اعتراض و یا درخواست از مسئولان را برای نهاد امنیتی و یا قضایی ارسال می کرد و بارها و بارها با مسئولان بر سر رعایت حقوق بشر و یا نجات جان یک زندانی محکوم به اعدام، وارد مذاکره و گفتگو شده است. حوزه فعالیت کاوه کرمانشاهی، حقوق بشر و جامعه مدنی بوده و او هیچ گونه فعالیت خاص سیاسی نداشته است؛ او شخصیتی قابل اعتماد و مورد احترام فعالان مدنی و حقوق بشری ایرانی می باشد و تحت فشار قرار دادن وی برای اعتراف به ارتکاب جاسوسی، نگرانی شدیدی را در بین شهروندان، دوستان و فعالان مدنی و حقوق بشری دامن زده است.
با اینکه در قوانین ما تعریف مشخصی از عنوان جاسوس نشده است اما بر اساس برخی مواد قانونی، جاسوس کسی است که با عناوین غیرواقعی، اقدام به کسب اطلاعات، اسناد و مدارک محرمانه مربوط به اسرار نظامی، اقتصادی و سیاسی کرده تا آن را تسلیم کشورهای متخاصم کند.
کاوه کرمانشاهی به کدام اطلاعات محرمانه دسترسی داشته که انتشار آنها مصداق جاسوسی برای بیگانگان محسوب می شود؟ آیا خبررسانی بی طرفانه در خصوص وضعیت زندانیان عقیدتی، تلاش برای نجات جان انسانها، صلح طلبی و برابری طلبی و تاکید بر رعایت قانون اساسی و میثاق های بین اللمللی حقوق بشر معنایش جاسوسی است؟ کدام جاسوسی رونوشتی از همه فعالیت هایش را برای نهاد های امنیتی و قضایی ارسال می کند و با آنها بر سر رعایت حقوق شهروندان وارد گفتگو می شود؟
تحت فشار قرار دادن کاوه کرمانشاهی برای پذیرش این اتهام، غیر قابل قبول است و نگرانی زیادی را در بین افکار عمومی در پی داشته است. وجود کنشگران خوشنامی همچون کاوه کرمانشاهی و نوع فعالیت های آنها برای هر جامعه ای ضروری و حیاتی است. خفه کردن صدای فعالان مستقل حقوق بشر و مرعوب کردن آنها و جلوگیری از جریان اطلاع رسانی به هیچ عنوان راه به جایی نخواهد برد و هیچ دستاوردی نه برای جامعه و نه حاکمیت در پی نخواهد داشت.
ما، جمعی از فعالین مدنی، روزنامه نگاران و وبلاگنویسان، شدیدا نگران وضعیت جسمی و روحی کاوه کرمانشاهی هستیم و تحت فشار قرار دادن وی را به هر شکلی، غیر انسانی و غیرقانونی می دانیم. ما از جنابعالی به عنوان رییس قوه قضاییه درخواست می کنیم که اجازه پرونده سازی برای مدافعان حقوق بشر را ندهید. این قابل قبول نیست که مسببان فاجعه کهریزک و قاتلان کیانوش آسا، ندا آقا سلطان، سهراب اعرابی هنوز آزادند اما فعالان حقوق بشر که هیچ جرمی مرتکب نشده اند، به کوچک ترین بهانه ای فورا بازداشت می شوند و ماهها در انفرادی نگهداری می شوند و در نهایت به "محاربه" و یا" جاسوسی" متهم می شوند.
ما امضا کنندگان این بیانیه خواستار آزادی فوری و بی قید و شرط کاوه کرمانشاهی و توقف فشارهای امنیتی بر این فعال مدنی هستیم.
آیدا سعادت/ جلوه جواهری/ شهاب الدین شیخی/ فریبا داوودی مهاجر/ بلال مرادویسی/ گلاله بهرامی/ سیاوش بهمن/ سمانه موسوی/ روحی شفیعی/ شیوا نجو/ الهام قیطانچی/ کاوه قریشی/ نگین براتی/ زینب پیغمبرزاده/ محمد فلاح نیا/ فرناز کمالی/ هایده تابش/ فرشته شیرازی/ سپهر عاطفی/ دنیا راد/ ژینا مدرس گرجی/ امیر رشیدی/ رویا طلوعی/ بهاره علوی/ حسام میثاقی/ پردیس درخشنده/ فرشته قاضی/ محمد ایزدی/ سوسن محمدخانی غیاثوند/ هیمن محمودی/ رحمان جوانمردی/ محمد قائم مقامی/ کیانوش سنجری/ شهزاد حسینی/ خالید احمد/ رضوان مقدم/ شورانگیز داداشی/ علی عبدی/ علی افشاری/ علی معینی/ بهناز مهرانی/ رویا کاشفی/ بهرام اسماعیل بیگی/ شیرکو جهانی/ حامد صادقی صفت/ علی نیدازر/ محمدعلی توفیقی/ داریوش امانی راد/ پریسا کاکایی/ پویا عزیزی/ محمد حکیمی/ نازی عظیما/ امیرحسین اعتمادی/ سامان رسولپور/ سولماز ایکدر/ ژیلا حسن پور/ مصطفی خسروی/ سوسن طهماسبی/ ناهید میرحاج/ یاسر گلی/ شهرام صادقی/ مانی صورتگر/ سامان رحمانی/ کاوه آهنگر/ سارا محمدی/ شلر مامندی/ ئاسو صالح/ رها عسگری/ صبری نجفی/ شخوان ویسی/ مهشید راستی/ زهره اسدپور/ بهروز علوی/ بانو صابری/ کاوه رضایی/ علی طایفی/ آیدا قجر/ نفیسه آزاد/ رسول خلفی/ محسن نجاد/ مازیار صیرافی/ نسیم خسروی/ آرش بهمنی/ روح الله صوری/ نگار انسان/ شفق رحمانی/ مژگان ثروتی/ عسل اخوان/ عفت ماهباز/ غزاله جهانشاه/ ساسان امجدی/ منصور تیفوری/ آزاده فرامرزیها/ زویا اسکندریان/ حمید مومنی/ پیمان قیامی/ کژال نقشبندی/ سعید ولدبیگی/ ناهید مکری/ ژیلا گلعنبر/ داریوش آرایی اردکانی/ جلیل آزادیخواه/ مریم مالک/ نازلی فرخی/ پروین اردلان/ مهرنوش اعتمادی/ بهارک قهرمان/ نگار فکری/ الناز انصاری/ نگین شیخ الاسلامی/ منیره برادران/ علی هنری/ کیواندخت قهاری/ فروغ سمیع نیا/ کوروش سلیمی/ مریم حسین خواه/ مهرنوش رمضانعلی/ شهلا بهاردوست/ پریچهر نومانی/ سوفیا صدیق پور/ محمد محمدی/ فاروق معمار زاده/ حسن طالبی/ فرخنده جبارزادگان/ محمدرضا اسکندری/ طاهره خرمی/ محمدتوفیق اسدی/ طیبه اسدی/ سارا منصوری/ آریز داراپور/ روبان تبریزی/ احمد اندریاری/ فتح الله کیایی/ فاروق مهری/ دیلان سعیدی/ سارا حکیمی/ محمد حسین جعفری/ شیرین فامیلی/ سیاووش جلیلی/ مهرداد قاسمفر/ بابک خدایاری/ مژده امجدی/ رویا حسینی/ محمد حکمت شعار/ فرشته رییس دانایی/ بهنام شادروان/ نیکزاد زنگنه/ منوچهر آتش پوش/ مریم زندی/ بهرام عباسی/ آرش کیا/ محسن کاکه رش/ سلیمان شم/ سهیلا آرام/ مونا رفیعی/ روژین محمدی/

با وجود قرار قبلی، دادستان کرمانشاه با مادر کاوه کرمانشاهی ملاقات نکرد



کمیته گزارشگران حقوق بشر - روز گذشته، چهارشنبه ۲۵ فروردین، با وجود قرار قبلی، مادر کاوه کرمانشاهی موفق به ملاقات با دادستان کرمانشاه نشد.
مسئولان دادگاه انقلاب کرمانشاه، ساعت ۸:۳۰ را برای ملاقات فرنگیس داوودی با دادستان کرمانشاه از پیش تعیین کرده بودند اما پس از حضور وی در روز و ساعت مقرر اعلام شد: «دادستان کرمانشاه در محل حضور ندارد و نمی‌توانید با او ملاقات کنید.»
این درحالی است که بنابر آخرین گزارش‌ها، کاوه قاسمی کرمانشاهی فعال حقوق بشر، «تحت فشار و شکنجه شدید» برای اقرار به اتهام «جاسوسی» قرار دارد و از وضعیت روحی و جسمی مناسبی در بازداشتگاه اطلاعات کرمانشاه برخوردار نیست.
مادر کاوه پیش از این، با اشاره به مشکلات جسمی فرزندش و نیاز مبرم وی به پزشک متخصص، نسبت به وضعیت جسمی پسرش به شدت اظهار نگرانی کرده بود. این فعال حقوق بشر «چندین‌بار» از ناحیه دهان و دندان مورد عمل جراحی قرار گرفته و تحت «نظارت دائمی» پزشک بوده است.
کاوه قاسمی کرمانشاهی، فعال حقوق بشر، عضو کمپین یک میلیون امضا، سازمان حقوق بشر کردستان و عضو ادوار تحکیم وحدت، بیش از ۷۰ روز است که در سلول انفرادی بازداشتگاه اطلاعات کرمانشاه به سر می‌برد.

ما انسان را رعایت کرده ایم و عشق را.../ نامه شبنم مددزاده از بند نسوان زندان اوین

کمیته گزارشگران حقوق بشر - شبنم مددزاده، نایب دبیر شورای تهران دفتر تحکیم وحدت در روز یکم اسفند ماه ۱۳۸۷، توسط نیروهای امنیتی بازداشت شد. وی پس از گذراندن بیش از ۷۰ روز در سلول انفرادی به بند عمومی ۲۰۹ زندان اوین منتقل شد. علی‌رغم صدور قرار وثیقه دستگاه امنیتی بارها با آزادی وی مخالفت کرده است. در بهمن ماه سال جاری، شبنم و برادرش فرزاد مددزاده، هریک به پنج سال حبس تعزیری و تبعید به زندان رجایی‌شهر محکوم شدند.
نامه زیر، توسط شبنم مددزاده نوشته شده است:

به نام آگاهی ، آزادی و عدالت

5/11/88 ساعت 9:15 شب ، بند نسوان ، زندان اوین : بلندگو اسامی کسانی که قرار است فردا به دادگاه اعزام شوند را می‌خواند . در این لحظه صدای تمام تلویزیون‌ها قطع می‌شود و همه سکوت می‌کنند. در سلول تا به آخر باز می‌شود تا صدای بلندگو را بشنوند، می‌توان گفت این تنها زمانی است که در این کلونی سر و صدا می‌شود سکوت را احساس کرد. اسامی خوانده می‌شود . اسم من هم بین اسامی خوانده شده است. در طول 5 ماهی که در بند عمومی هستم این سومین باری است که اسمم برای دادگاه خوانده می‌شود اما هر بار جلسه دادرسی به خاطر قصور دادگاه تشکیل نشده است .
یک سال تمام را به انتظار برگزاری دادگاه پشت میله‌ها سپری کرده ام. اولین چیزی که بعد از شنیدن اسمم به ذهنم خطور می‌کند، دیدار برادرم، فرزاد است، که هر بار دیدنش تجدید انرژی برای تحمل تمام ناخواسته‌هایی است که هر شب و روز را باید با آنها سپری کنم و بی اختیار خدا خدا می کنم ماموری که قرار است فردا همراهی‌مان کند خوب باشد تا بتوانیم یک دل سیر همدیگر را ببینیم.
6/11/88 ساعت 7 صبح ، بند نسوان، زندان اوین، برای رفتن به دادگاه آماده می‌شوم و با دعای هم اتاقی هایم که " انشاالله با خبر خوش برگردی " راهی می شوم .
8:25 صبح بازداشتگاه موقت زندان اوین، مامور زنی که قرار است همراهم باشد اسمم را می خواند و دستبند را آماده می کند. بر خلاف زندانی های دیگر که ابا دارند از دستبند خوردن که مبادا کسی آنها را در دادگاه با دستبند ببیند –با آرامش – دستهایم را جلو می آورم که دستبند بزند، چرا که از دل ایمان آورده ام که در روزگاری که اندیشه رابه زنجیر می کشند و هر چراغ به دستی تا پستوی ذهنت را میگردد مبادا اندیشیده باشی . " زندان ،زنجیر و دستبند نه وهنی به ساحت آدمی که معیار ارزش های اوست ". به سمت اتوبوس روانه می شویم . وارد اتوبوس که می شوم بی اختیار در بین همه زندانیان که در چشم های تک تکشان موجی از نگرانی دیده می شود به دنبال فرزاد می گردم . چهره ای آشنا با لبخند همراهیم می کند ، نگاهش آرامم می کند و با آرامش روی صندلی اتوبوس می نشینم تا دادگاه .
در سالن دادگاه آغوش گرم و نگاههای محبت آمیز خواهر و پدرم پذیرای ماست. پدرم سعی می‌کند نگرانی و غمش را با لبخند بپوشاند. قلب بزرگش فریاد رس است و سرگردانی و ترس در پناهش به شجاعت می گراید و در آن لحظه کوتاه می‌خواهد این شجاعت را با تمام وجودش انتقال دهد گرم در آغوشم می کشد و در گوشم آرام می گوید " محکم باش " و من خوب می دانم که در دلش هزار آشوب است از برگزار شدن یا نشدن دادگاه ، چرا که این ششمین بار است که در این سالن ها انتظار برگزاری دادگاه ما را کشیده ودر طول مدت این یک سال سهمش از این انتظار و میراث محنت جفاکاران برایش از دست دادن بینایی چشمش بوده است.
به سمت اتاق قاضی می رویم ، منشی اعلام میکند تا آمدن کارشناس پرونده باید منتظر بمانید و ما در سالن دادگاه می‌نشینیم . بعد از مدتی بازجو‌ها را می بینم. با دیدنشان تمام صحنه های بازجویی ، تمامی فشارها ؛ وتوهین ها ، شکنجه ها و روزهای انفرادی گویی دوباره برایم تکرار می شوند و عین صفحه‌ی سینما در برابر چشمانم به نمایش در می آیند: چهره تکیده ورنجور فرزاد باصدای گرفته که بعد از ضرب وشتم پیش من آورده بودندش جلوی چشمانم می آید و حسی از کینه ونفرت بر من مستولی می‌شود . یاد روز ملاقاتی می‌افتم که بعد از داد و بیدادهای بازجو بر سر پدرم ، من و فرزاد فهمیدیم بر اثرفشارهایی که در دادگاه بر پدرم آمده بینایی یک چشمش را از دست داده و در آن لحظه تسلای این غم تنها این بیت بود که فرزاد به زبان ترکی خطاب به بازجو گفت " سن اگر زور دمیرسن میلتمی خوار ادیسن / گون لگر صفحه لگر چونر مجبور اولارسان گدسن " که این جفاهای رفته برای نشستن در مقابل قاضی محکمم می کنند . دادگاه با حضور نماینده دادستان ، و بازجوهای اطلاعات برگزار می شود . کیفرخواست خوانده می شود . اتهامات محاربه و تبلیغ علیه نظام ... در مقابل این اتهامات اجازه دفاع از ما سلب می‌شود .در مقابل دفاعیات فرزاد که من در مراحل بازجویی شکنجه شدم ، مرا مورد ضرب وشتم قرار دادند ، قاضی آثار شکنجه را می خواهد ! و این در حالی است که یک سال از بازداشت ما می گذرد. در طول یک سال هر زخمی التیام می یابد الا زخم روح ! اما کیست که آن را بشنود یا ببیند؟! در مقابل اعتراض ما قاضی جواب داد مشت و لگد که شکنجه محسوب نمی‌شود. دروغ می گویید!شما منافقها همه اینطوری هستید! این چنین بود که قاضی، قضاوت نکرده رای صادر می کرد و این به یقینت می رساند که در وجدان قاضی تنها تصویری از دغدغه عدالت کشیده شده است . بازجو ها هم درعین نمایش قدرت نه تنها از جانب خود بلکه از جانب تمامی همکارانشان ادعا کردند که هیچگونه شکنجه و هیچ ضرب وشتمی در بازداشتگاه صورت نمی گیرد ... داگاه تمام می شود و قاضی اعلام می کند که تا هفته آینده حکم صادر می شود . می دانیم همه چیز از پیش روشن است و حساب شده و پرده در لحظه ی معلوم فرو خواهد افتاد . تنها چیزی که راضیمان می کند اینست که بلاخره بعد از یک سال دادگاه تشکیل شد!
20/10/88 درست 15 روز از روز دادگاهی می گذرد ، دوباره اعزام می شویم به دادگاه برای ابلاغ حکم . پله های دادگاه را برای چهارمین بارو شاید آخرین بار بالا می رویم . تنها چند دقیقه بعد ، از حکمی که تمامی زندگیم را تحت الشعاع قرار خواهد داد با خبر می شویم در اتاق منشی به انتظار خواندن حکم می نشینیم. در نا باوری تمام منشی اجازه خواندن حکم را به ما نمی دهد وبه ما می گوید امضا کنید!! در حالی که نه تنها باید حکم برایمان خوانده شود بلکه رو نوشتی از حکم هم باید در اختیارمان قرار بگیرد که در مقابل اصرار من و فرزاد برای خواندن حکم با توهین های مدیر دفتر و توهینهای مامور زندان روبه رو می شویم . منشی می گوید حکمتان 5 سال رندان با تبعید به رجایی شهر است دیگر می خواهید چه بدانید ؟! با شنیدن حکم بی اختیار یاد روزی می افتم که در اعتراض به اتهام محاربه به بازجو، جوابم را چنین داد: فوقش 5 سال می گیری!
موقع برگشتن از پنجره اتوبوس مناظر اطرافم را می نگرم ، دستان بسته ام آزاد نبود تا هر چشم انداز را به جان در کشم . هر نغمه هر چشمه هر پرتو ، هر قله ، هر درخت و هرانسان را وهمه این مناظر راتنها به چشم باید نگاه کنم . در طول مسیر برگشت صحنه دادگاه ، مراحل قضاوت ،و حکمی که ناعادلانه داده شده بود می اندیشیدم ، قاضی که می خواست نشان دهد در عدالتش شائبه‌ای نیست در آن لحظه انسانیت را محکوم می کرد .
آقای مقیسه ای! رئیس شعبه 28 دادگاه انقلاب! همانطور که در روز دادگاه خطاب به شما گفتم ، باز گفته خود را تکرار میکنم ، حال که شما در مسند قضاوت نشسته اید و بنا به گفته خودتان بنا به قانون اسلام قضاوت می کنید داوری در پس این روزها و شب ها نشسته است .بی ردای شما قاضیان که ذاتش درایت و انصاف است و هیئتش زمان و اعمال همه ما تا جاودان جاویدان در گذرگاه ادوار داوری خواهد شد و وقتی که با قضاوت شما شاهین ترازویی که باید نماد عدالت و انصاف و برابری باشد به سمت کفه ی بازجویان و وزارت اطلاعات خم شد . برای من این نابرابری و بی عدالتی تنها تسلای عشقی بود که شاهین ترازو را به جانب کفه فردا خم می ، فردایی که حتی اندیشیدن به عدالت دست نایافته اش زیبا می نمایاندش. فردایی که گرمای آفتاب عشق و امید و عدالت و برابری را احساس می کنیم . زندان و زنجیر و شکنجه به افسانه ها خواهد پیوست و برقی که در چشمان یک اعدامی خواهد درخشید امید نام دارد . اگر چه با حکمی که شما داده اید تا 5 سال آینده من و برادرم را به بند می کشید ولی من فتح نامه های زمانمان را تقریر خواهم کرد . اگرچه این فتح نامه با خواندن نوشته شود یا در قالب سکوت .
روی سخنم با بازجویان وزارت اطلاعات است .هیچ وقت اولین روز بازجویی های مستمر و عذاب آور را فراموش نکرده و نخواهم کرد . یادتان است که در روز اول به من گفتید یک بار در تمام زندگیت به وزارت اطلاعات کشوری که در آن زندگی می کنی اعتماد کن ومن اکنون از شما این سوال را دارم، از کدام اعتماد سخن می گویید ؟ از یک سال بلا تکلیفی ؟ از سه ماه انفرادی ؟ از ضرب و شتم خود و برادرم؟ از 5 ساعت بازجویی از مادر بیمار و سالخورده ام در دادگاه؟ یا از 10 سال حکم با تبعید به رجایی شهر؟ ار کدام اعتماد حرف می زنید؟ و من بی آنکه بی اعتمادی را دوست داشته باشم به هیچ کدام از حرف های شما اعتماد نکرده و نمی کنم .
آقای کارشناس! وقتی که شما از دخترتان برایم حرف می زدید که دخترتان هم سن و سال من است در آن لحظه من نه به خودم که به تمامی دختران و پسران سرزمینم می اندیشیدم که " باتلاق تقدیر بی ترحم در پیش و دشنام پدران خسته در پشت و هیچ از امید و فردا در مشت " و سهمشان از زندگی هجمه ی طوفانی است که بی محابا گل زیبای زندگیشان را بدون آنکه بشکفد پر پر می کند و وقتی سه ماه مرا در سلول های انفرادی 209 نگه داشتی تا مرا در برابر تنهایی به زانو در بیاوری و در آن لحظه ی به ظاهر تنها، من با یاد و خاطره کسانی می زیستم که که عاشق ترین زندگان بودند " و نه به خاطر همه انسانها که به خاطر نوزاد دشمنشان شاید به خاک افتاده اند " و با تارهای قلب پرشور و پر تپششان آهنگ زندگی برای همه نسل ها نواخته اند .
جناب بازجو! شما می دانستید دندان برای تبسم نیز هست، اما تنها بر دریدید.
یاران دبستانیم با شما سخن می گویم ، شما هایی که از فاجعه آگاه هستید و غم نامه مرا پیشاپیش حرف به حرف باز می شناسید . اکنون که قرار است زندگی تا پنج سال آینده زیر سنگ چین دیوارهای زندان برایم سرود بخواند با شما سخن می گویم . اکنون من منظر جهان را تنها از رخنه حصارهای بی عدالتی و ظلم می بینم و سهمم از زمین خدا سیم های خاردار و تپه های اوین و آسمان زندانی شده با سیم های خاردار است . و این موج سنگین زمان است که بر من می گذرد . من با شما سخن می گویم . با این همه از یاد مبریم که " ما انسان را رعایت کرده ایم وعشق را."
آی هم کلاسی ها! ما نه تفنگ داریم نه چماق. ما تنها دلی کوچک داشتیم و عشق. عشق به انسانیت، عشق به بهاری که امسال برای دومین بار از پشت دیوارهای سرد اوین می گذرانمش.
در من فریاد زیستن است و می دانم فریاد من بی جواب نمی ماند . قلب های پاک شما جواب فریاد من است روزی چنان بر خواهیم آمد که تمام شهر حضور ما را در خواهند یافت.
روزی آزادی سرودی خواهد خواند
طولانی تر از هر غزل و ماندنی تر از ترانه...
روزی اینهمه زنجیر ، زندان و شکنجه
فرزندی خواهد زاد
فرزندی به نام آزادی
شبنم مدد زاده
بند نسوان زندان اوین
بهار89
ترجمه شعر ترکی : تو اگر زور می گویی و ملت مرا خوار می کنی / روزی خورشید طلوع خواهد کرد و صفحه بر خواهد گشت و در آن روز مجبور می شوی بروی