۱۳۹۰ اردیبهشت ۱۷, شنبه

روز شنبه بخش سوّم، تحلیل ها و آخرین گزارشات از اعتراضات، بازداشتها، زندان، و بیدادگاهها --- بیانیه ها





امین حصوری

اخبار روز:

1) در خیایان ها و اتوبان های کلان-شهرهای دنیایِ متروپل، تابلوهای بیلبورد، بخش زیادی از معناسازی فضای عمومی و سامان دهیِ ساحت نمادین زندگی روزمره ما را بر عهده دارند؛ خواه به آنها توجه کنیم و خواه نه (چون عموما بر مکانیزم های روانیِ ناخودآگاه و سطوح نیمه هوشیار ذهنِ مخاطبانِ چند ثانیه ای خود تکیه دارند)؛ به همین خاطر هم اغلب با بهترین کیفیت گرافیکی و خلاقیت های هنری و بصری و بالاترین تکنیک های فناوری دیجیتال عرضه می شوند. آهنگ تعویض بیلبودها و تغییر مضمون آنها مثل طلوع و غروب خورشید، نظمی روزمره، ولی نامحسوس دارد و با اینکه ما به ندرت زمان و نحوه تعویض آنها را می بینیم، اما بیلبوردها به طور پیوسته و منظم عوض می شوند تا فضای تبلیغ، یعنی منظر و موضوع نگاه شهروندان، بی وقفه و "به عدالت" میان کمپانی های مختلف توزیع گردد؛ غول هایی که برای فروش کالاهای خود نیازمندند که فروتنانه و با احترام، هر روز به ما اطلاعات تازه ای بدهند تا سلیقه های مصرفی ما ارتقاء بیابد، بلکه با کشف و گسترش نیازهای خود و سپس مصرف بیشتر و متنوع تر، بتوانیم فردیت (و رویاهای) خود را شکوفا و متحقق کنیم. چیزی که در این میان همچون یک استثناء، منطقِ ظاهری این نظم کاپیتالیستی (و لاجرم نگاه انتقادی به آن) را به چالش می کشد، تابلوهای بزرگی ست که گهگاه در سر راه ما قرار می گیرد، بی آنکه قصد فروش کالایی در میان باشد (غول های بی چشمداشت). منظورم تابلوهای رانندگی و نظایر آن نیست و نه حتی بیلبوردهای انتخاباتی (گر چه این دومی قصد تحمیل یا فروش محصولات احزاب "رسمی" سیاسی را دارد). مشخصا تابلوهایی مورد نظرم هستند که در آنها کودک یا زنی آفریقایی (یا هندی) با چشمان درشتِ معصوم به ما زل زده است، در حالیکه در جای دیگری از تابلو، عبارت ظریف و شاعرانه ای، وظایف انسانی ما نسبت به فقر و گرسنگی جهانی را به یادمان می آورد. معمولا تقاضایی در میان نیست و اگر هم باشد، آنقدر ناچیز است که (اگر فرصت کنیم) با اشتیاق تقبل می کنیم.
اگر نخواهیم خوشبینانه بپذیریم که این قطعات متفاوت، بخش هایی از جهان بکر انسانی هستند که به هر دلیل از گزند تهاجم سرمایه در امان مانده اند، (به ویژه اینکه همه شواهد نشان می دهد که در این دهکده کذایی جای تسخیر نشده ای باقی نمانده است)، به ناچار باید به دنبال آن باشیم که از معنای این وصله های "ناجور" در منطق جاریِ سرمایه در حوزه های نمادین، رمز گشایی کنیم.
به یک تعبیر می توان گفت سرمایه نیازمند آن است که از چشم اندازهای های بیرونی خود خشونت زدایی کند و هر از گاهی با ترفندهایی از این دست، چشم های ما را نوازش دهد؛ یعنی با ارائه کردن تصویر واقع نمایی از جهان و اشاره به "دردناک" بودن آن، به طور ضمنی وجود مناسباتی را القاء کند که در آن انسانیت و عدالت کماکان نقش مهمی دارند (چون از آنها حرف زده می شود)؛ مهمتر از همه، سرمایه نیازمند آن است که در ما "شهروند-مصرف کنندگان خاموش"، این احساس درونی را تقویت کند که ما به واسطه کمک های ناچیز خود و حتی دل سوزاندن های کوچک مان، در نجات بشریت سهم داریم و بدین ترتیب به ما احساسی از رضایت درونی دهد، که سویه دیگر انفعال است: چرا که در سطح کارکردهای کلانِ مربوط به بازتولید نظم مستقر، ما قدم به خیابان می نهیم تا نهایتا هر یک به سهم خود چرخه های متعدد و پیچیده تولید و توزیع و مصرف را در آرامش و انضباط به گردش در آوریم؛ در چنین مسیری، تامینِ حس رضایت درونی هم از یکسو عامل مهمی برای بالا بردن بازدهی شغلی است و هم از سوی دیگر ایفای نقش "شهروندِ مطلوب" را از جانب ما تضمین می کند. ذکر این مقایسه ناخوشایند بی مورد نیست که در گاوداری های مدرن، در حین وعده های شیردوشیِ روزانه، موزیک ملایمی پخش می شود تا فرآیند شیردهی به طور روان تری انجام گیرد (1).
بخش دیگری از سازوکارهای پنهان در این تابلوهای "بشر دوستانه" می تواند آن باشد که شهروندان (حداقل در لایه های نیمه هوشیار خود) تصور کنند در دنیایی به سر می برند که به رغم مشکلات و کاستی های اجتناب ناپذیر، دولت های متعلق به "جغرافیای دموکراتیک"، در حد توان شان در صدد کاهش آلام و مشکلات بشری هستند. در واقع از این منظر، این تابلوهای بزرگ با ارجاع غیرمستقیم به کمک رسانی ها و راهجویی های احتمالیِ سوژه های موهوم (مثل دولت ها، نهادهای بین المللی، توانگران نوعدوست و غیره)، اثرات درونی اخبار هولناک رسانه ها از فقر و بدبختیِ نقاط "واپس مانده" دنیا را نزد انبوه مخاطبانِ "دنیای پیشرفته" و ناظران بیرونی ترمیم می کنند. و علاوه بر آن، حس کاذبی از "در جهان بودن" و "مسئولیت جهانی" داشتن را نیز در آنها القاء می کنند؛ اما گسترش اجتماعی چنین دریافتی، نهایتا در خدمت "دخالت های بین المللی خیرخواهانه" در سرنوشت "مردم حاشیه ی جهان" قرار می گیرد؛ به بیان دیگر همان طور که با شرکت در انتخابات، حقوق شهروندیِ خود را در زمینه تعیین و اداره امور کشور به نمایندگان و دولتمردان آتی کشور واگذار می کنیم، در بستر وضعیت یاد شده و در ادامه آن تقسیم کار، بهبود نابسامانی های "دردناک" و غیرقابل انکار جهان را نیز به "نخبگان و کارشناسانِ" مربوطه می سپاریم! به این ترتیب این تابلوهای به ظاهر نجیب و بی آزار یکی از مسیرهای آماده سازی روانی جوامع برای "جنگ های بشر دوستانه" اند.

2) در کشورهای زیادی از دنیای پیرامونی، عمر مبارزه برای برخورداری از آزادی و عدالت و پایه ای ترین دستاوردهای بشری در حوزه زیست جمعی، از یک قرن فراتر رفته است. در مورد ایران با فرض اینکه مبارزات مشروطه خواهی نقطه شروع این تلاش تاریخی مردم ما بوده باشد، سال 1385 این تلاش صد ساله شد (در ناکام ماندن این فرآیند همین بس که جمهوری اسلامی برگزار کننده جشن صد سالگی انقلاب مشروطه در ایران بود!). یکی از نتایج پایدار مصاف بلند آزادیخواهی مردم علیه مستبدان و نفس استبداد، پرورش اجتماعی و ظهور مبارزان و روشنفکرانی بودند (و هستند) که یا بر سر آرمان جان باختند (و می بازند) و یا بخشی مهمی از عمر خود را در زندان یا در تبعید گذراندند (و می گذرانند). عده ای از نظریه پردازان معاصر ایرانی در تحلیل این تلاش های نافرجام (و طبعا متاثر از آنها)، به پژوهش های ژرف و خردمندانه ای دست زدند تا به ما نشان دهند که بنا به خصلت های فرهنگی پایدار و سنت های درونی شده در جامعه ما (سنت هایی که به "خوی درونی" مردم بدل شده اند)، به لحاظ منطقی نتیجه بهتری هم بر این تلاش ها قابل تصور نبود: چون مردم ما بنا به دلایل یاد شده و دلایل مفصل و پیچیده ای که این اندیشمندان در کتاب های پژوهشی خود به دقت شرح داده اند، اساسا پیش شرط های گذار به دموکراسی و دنیای متمدن و آزاد را نداشته اند و ندارند. لذا مستقل از ماهیت حاکمان و دولت ها و شرایط پیرامونی بین المللی، "تا زمانی که هر یک از ما خودمان را پالایش و اصلاح نکنیم، در بر همین پاشنه می چرخد (البته برخی از آنها معتقدند به دلیل عمق تباهی و انحطاط، برای پالایش فردی هم شانس زیادی نداریم)؛ یا به بیان "جامعه شناسی خودمانی": در شرایط موجود، لیاقت جامعه ای بهتر از این را نداریم". اگر از این رویکرد ایده آلیستی و تک ساحتی، که شباهت زیادی به "ژنتیک باوری فرهنگی" (2) دارد، بگذریم، در واقعیت تاریخی با شواهد زیادی مواجه می شویم که نشان می دهند درست در همین یکصد سال اخیر، در تمامی بحران ها و کشاکش های نافرجامی که زاده شکاف های متعدد درونی و نیاز عمومی جامعه ما برای رشد و تحول بود، استبداد حاکم همیشه از همدستی و همراهی دولت های بزرگ برخوردار بوده است و یا در صورت وجود اختلاف منافع/ رویکردها، دخالت مستقیم یا غیرمستقیم خارجی تعیین کننده بوده است [فهرست فشرده ای از این روند دخالتگرانه و سلطه جویانه در پانوشت (3) آورده شده است؛ نه به قصد خودفریبی و فرافکنی و یا تبرئه نسل های متوالی مردم ایران از اشتباهات تاریخی و نارسایی های فرهنگی و غیره، که این خود در افتادن از سویه دیگر بام تحلیلِ ناکامی های تاریخی ماست؛ بلکه صرفا به این قصد که نشان داده شود در روند دینامیزم تاریخی یک کشور عوامل زیادی دخیل اند که عوامل بیرونی و جهانی جایگاه ویژه ای در آن دارند. از قضا در دوران معاصر، موازنه قوای بین المللی و افزایش منافع و رقابت های دولت های بزرگ در حلقه های ضعیف نظام قدرت/ اقتصاد جهانی، وزن عوامل بیرونی را بیش از پیش سنگین کرده است و از طرفی رشد شتابناک شکاف های علمی و فناورانه و اقتصادی و نظامی میان کشورها، بر دامنه و شدت تاثیر گذاری عوامل بیرونی در سرنوشت عمومی یک کشور ضعیف افزوده است (چرخه معیوب)؛ وانگهی دولت های بزرگ به واسطه توان بالای اقتصادی و امنیتی و رسانه ای و نیز به پشتوانه تجربیات وسیع خود در این حوزه، از امکان دستکاری و به خدمت گرفتن برخی عوامل داخلی در کشورهای مقصد نیز برخوردارند؛ مثل بازی کردن با برگ مذهب و دامن زدن به بنیادگرایی اسلامی در خاورمیانه، به بازی گرفتن نیروهای اپوزیسیون یک حکومت، فضا سازی های رسانه ای و نظایر آن.
ملاحظاتی که با محوریت تاریخ معاصر ایران در بالا ذکر شد، به هیچ روی مختص ایران نیست؛ نگاهی کوتاه به تاریخ معاصر کشورهای خاورمیانه و شمال آفریقا (و آمریکای لاتین) به خوبی بیانگر شباهت های انکارناپذیر است. از سوی دیگر، رخدادهایی که در ماههای اخیر توجه همگان را به این بخش از جغرافیای سیاسی جهان برانگیخته است، برای نخستین بار مرزهای تصنعی را کنار زد و چشم های بسیاری از مردم این منطقه را به نزدیکی و هم سنخی دردهایشان نیز شباهت تاریخچه این دردهای مشترک گشود (در مورد ایرانیان، به دلیل غلبه ی پیش داوری های مرسوم، این روشن بینی تازگی بیشتری دارد). یک نتیجه مشخص این شباهت ها، آشکار شدن بیش از پیشِ هم سرنوشت بودن ملت ها در مسیر مبارزه و نیز هم سرنوشت بودن مبارزان راه آزادی و برابری در میان ملت هاست: قلم های شکسته و صداهای فروخفته در خفقان، زندان های مخوف مالامال از مبارزان و آزادیخواهان، خیل وسیع تبعیدیان در کشورهای هم جوار یا کشورهای اروپایی و آمریکای شمالی و البته انبوه گورهای بی نشان یا نشان دارِ جان باختگان.

3) هر چه سرمایه در فتح و باز تعریف و باز تقسیم جهان (از جمله بازارهای جهانی) جلوتر می رود، برای حفط و گسترش فتوحات خود، نیاز بیشتری به تسخیر و (در صورت توان) مسخ افکار عمومی جهانیان می یابد. در سطحی دیگر، هر چه دولت های بزرگ به نمایندگی قطب های جهانی تمرکز سرمایه (در رقابت ها و کشمکش های میان خود برای تعیین قلمروهای تحت نفوذ)، به حد بیشتری از دخالتگری های مستقیم در سرنوشت سایر ملل و یا صف بندی ها و قشون کشی های نظامی کشیده می شوند، به همان میزان هم این دولت ها ناچارند برای ترمیم وجهه رسمیِ مخدوش شده ی خود بیشتر بکوشند؛ وجهه ای که لااقل در ظاهر می بایست سنت های حقوقی لیبرال دموکراسی را محترم بشمارد و تصویر عمومی قانع کننده ای از بی طرف بودن و به لحاظ بین المللی خیرخواه بودن این دولت ها را نزد جهانیان و به ویژه شهروندان دنیای متروپل ترسیم نماید. در اینجا با سویه های به ظاهر متناقضی مواجهیم: برای مثال، همزمان که دولت های بزرگ (یا کمپانی های معظم واقع در قلمرو آنها) با مرتجع ترین حکومت ها و بدنام ترین نظام های دیکتاتوری پیمان های همکاری بلند مدت می بندند (نه فقط مبادلات اقتصادی، بلکه همکاری های راهبردی و امنیتی و نظامی و غیره)، و به موازاتِ تثبیت این نظام های مستبد (که از قضا شرکای اقتصادی بسیار خوبی هستند (4)) در روند پشتیبانی متقابل، مخالفان سیاسی این نظام ها خواه در زندان و خواه در تبعید مورد تشویق مجامع بین المللیِ به ظاهر بی طرف قرار می گیرند و به دریافت جایزه ها و نشان های بشردوستانه و آزادیخواهانه مفتخر می شوند. حتی دولتمردان کشورهای غربی نیز شهامت و ایستادگی و تلاش های آنها در راه آزادی و حقوق بشر را ارج نهاده می نهند و پیام های تبریک و همدردی می فرستند. به عبارتی برای خلق نمایش "نارضایتی و تقابل" و تضمین تاثیرگذاری آن در اذهان عمومی، محکومیت های "رسمی" و بیانیه های دیپلماتیک و هشدارهای لفظی به سرکوبگران به تنهایی کافی نیست و لازم است فضاهای فرهنگی هم به صورت مکمل تقویت شوند یا به خدمت گرفته شوند. به این ترتیب و به یاری این گونه مناسک سمبولیک (که به دقت توسط رسانه ها تزئین و دراماتیزه می شود)، دولت های بزرگ خود را در سمت مبارزات ملت های تحت ستم قرار می دهند، تا هم بر مناسبات بنیادی خود با حکومت های سرکوبگر و الزامات تداوم این مناسبات و نهایتا نقش قاطع خود در بازتولید چرخه های سرکوب و نابرابری در کشورهای پیرامونی سرپوش نهند و هم گفتمان های "مطلوب" را در روند این مبارزات تقویت یا تحمیل کنند. (طرفه آنکه این دولت ها خود میزبان پناهنجویان و پناهندگان و نیروهای اپوزیسیون رانده شده از آن کشورهای استبداد زده هستند، و به این ترتیب نمایش معصومیت کامل می شود).
به بیان دیگر، ارج نهادن نمادین به حقوق بشر و دموکراسی، دستمایه پنهان سازی و تداوم نقض سستماتیک و گسترده حقوق بشر و مکانیزم های بازتولید نظام های مستبد می گردد. این گونه است که مدیران دهکده جهانی، که مسئولیت تضمین و تسهیل گردش "آزادانه" سرمایه را به عهده دارند، نه تنها مخالفتی با گفتمان حقوق بشری ندارند، بلکه با جدیت در گسترش این گفتمانِ سیاست زدایی شده سهیم می شوند.
یک نتیجه ملموس این فرآیندِ "اشاره کردن برای پنهان سازی" آن است که در حالی که چشمان درشت کودک سیاه بر بیلبوردهای شهر های "دنیای شگفت انگیز نو" (5) به ما می نگرند، به احتمال بسیار زیاد شرکت های بزرگی از کشورهای میزبان بیلبورد ها، با وساطت سیاسی دولت های مطبوعشان در حال صدور اسلحه و تجهیزات نظامی به سایر کشورها و از جمله بسیاری از کشورهای آفریقایی هستند؛ جایی که در آنها قبایل مسلح و گروههای شبه نظامی کودکان سیاه را بی وقفه یتیم می سازند.
اما سویه تراژدیک ماجرا آنجاست که مبارزان کشورهای پیرامونی، اغلب آن قدر تحت فشار و در بی پناهی و استیصال قرار دارند که گاه چنین حمایت های سمبولیک و اعتبارهای بین المللی متعاقب آن، در نجات زندگی آنها یا تخفیف فشار طاقت فرسا از روی آنها موثر واقع می شود (6). هر چند بسیاری از آنها چنان درگیر نبردی طولانی و نزدیک با استبداد بوده اند و از طرفی چنان سرخوردگی یا دافعه ای نسبت به رویکردهای انتقادیِ کلان نگر (مثل نگرش های چپ) دارند، که خود مشتاقانه به ترویج گفتمان حقوق بشری رایج می پردازند و به درجات مختلف پرچمداران قدرتمند این "گفتمان جهانی شده" را نیز تطهیر می کنند. بنابراین دستگاه حقوق بشر نمادین، با تغییر یا بهبود سرنوشت برخی از مبارزان نامدار در کشورهای استبداد زده، در مواقع "ضروری" معجزه می کند، تا به برکت نمایش جهانیِ کرامات خود، پیروان جهان شمول کسب می کند؛ و این چرخ فعلا بر همین روال می چرخد.

12 اردیبهشت 1390


پانوشت:
1) این رهیافت "علمی" مدرن به ویژه در گاوداری های عظیمی رواج دارد که سوبسید دولتیِ سالانه هر راس گاو بیش از کل میزان فروش سالانه محصولات کشاورزی یک روستای نوعیِ آفریقایی است، تا در بازار "آزاد" جهانی، جایگاه انحصاری محصولات این کشورها در برابر کشاورزان تهیدست آفریقایی محفوظ بماند.
2) امین حصوری / «در نقد ژنتیک باوری فرهنگی»:
sarbalaee.blogspot.com
3) حمایت قوای روسی از محمد علی شاه در سرکوب مشروطه خواهان و فسخ دستاوردهای انقلاب مشروطه؛ اشغال ایران توسط قوای انگلیس و روس در طی جنگ جهانی اول و تعیین قلمروهای نفوذ و به محاق بردن نظام نوپای مشروطه؛ کودتای انگلیسی 1299 و پروسه بر آمدن رضا خان میر پنج به سلطنت مطلقه؛ اشغال ایران در 1941 توسط قوای انگلیس و شوروی و خلع رضا خان از قدرت و به تخت نشاندن "شاهزاده" جوان؛ همدستی شوروی با دولت قوام السلطنه در سرکوب انقلابیون فرقه دموکرات آذربایجان و کردستان؛ مشارکت فعالانه سرویس های امنیتی آمریکا و انگلیس در کودتای 28 مرداد سال 1332 و برکناری نخست وزیر منتخب مردم و نابود کردن تجربه نوپای آزادی های سیاسی؛ حمایت بی دریغ سیاسی و نظامی دولت آمریکا از پهلوی دوم در دوران خفقان پس از کودتا و سرکوب بی وقفه پس از آن تا اواسط سال 1357؛ حمایت دولت های اروپایی و آمریکا از جناح مذهبی و ارتجاعی انقلاب 57 و زمینه سازی برای عروج و تفوق خمینی و هوادارانش (نظیر خدمات رسانه ای دولت های اروپایی در پاریس و یا ماموریت ژنرال هاوزر در ایران برای همراه کردن سران ارتش)؛ همدستی حزب جمهوری خواه آمریکا با نمایندگان خمینی برای تعویق در آزادی گروگان ها به منظور کسب برتری ریگان بر کارتر، رئیس جمهور وقت و کاندیدای حزب دموکرات در انتخابات پیش رو [عاملی که موجب شد تا حرکت نمادین اشغال سفارت، در کمال ناباوری جهانیان 444 روز به طول انجامد و نهایتا در آستانه پیروزی ریگان خاتمه بیابد – دریاره این ماجرا که به اکتبر سورپرایز (October Surprise) معروف شد، کتاب ها و منابع متعددی در نشریات انگلیسی زبان وجود دارد. نظیر کتاب معروف رابرت دریفوس]؛ تحمیل جنگ ویرانگر 8 ساله به مردم ایران و عراق برای تنظیم و مهار ژئوپولتیک خاورمیانه و اقتصاد جهانی نفت و همزمان مشارکت آمریکا و اغلب دولت های اروپایی به همراه شوروی در فروش جنگ افزار به دو طرف درگیر [رسوایی فروش تجهزات نظامی آمریکایی با میانجی گری سازمان امنیتی اسرائیل به ایران و اختصاص بخشی از سود آن برای کمک به شبه نظامیان کنترا برای نبرد علیه دولت نوپای سوسیالیستی ساندنیست ها در نیکاراگوئه در فضای رسانه ای به ماجرای ایران-کنترا (Iran-Contra affair) معروف شد که روند قضایی پیچیده ای را هم به دنبال داشت. بر مبنای کتاب Profits of War (که با عنوان "پول خون" به فارسی برگردانده شده) این معامله پنهان تسلیحاتی تقریبا در تمام مدت جنگ ایران و عراق ادامه داشت و گردش مالی آن مجموعا در حدود 80 میلیارد دلار بوده است.
4) برای فهم میزان سخت جان بودن علایق اقتصادی در مناسبات میان "دموکراسی های موجود" و دیکتاتوری های شرور، شواهد تجربی زیادی از میان اخبار رسانه ها می توان یافت. مانند:
o رشد حجم مبادلات تجاری اتحادیه اروپا و آلمان با ایران در سال 2010:
www.dw-world.de
www.investiniran.ir
o کمک آلمان به «معامله مخفیانه» میان ایران و هند:
www.dw-world.de
o پنج برابر شدن حجم مبادلات تجاری میان ایران و اتریش در سال ۲۰۱۰:
www.radiofarda.com
اما به طور کلی، درک دقیق تر از مناسبات اقتصادی میان حکومت های مستبد و "دموکراسی های موجود" کارکردهای دقیق "میانجی سیاست" و چگونگی وابستگی متقابل این نظام ها به یکدیگر نیازمند کار پژوهشی گسترده ای است. یک مانع جدی در مسیر این پژوهش آن است که منابع مستند چنین تحقیقی (اگر نخواهیم صرفا به اخبار پراکنده رسانه ها تکیه کنیم) در اختیار خود دولت هاست!
5) "دنیای شگفت انگیز نو" نام کتاب معروفی است از آلدوکس هاکسلی در توصیف داستانیِ دنیای خیالی آینده. عنوان اصلی کتاب که در سال 1931 منتشر شده چنین است: Brave new World
6) بدون شک طرح این دیدگاه انتقادی، به معنی فروکاستن ارزش مبارزاتی کسانی که کاندیداهای دریافت جوایز حقوق بشری و یا ابژه های خبر ساز دستگاه جهانی حقوق بشر می شوند، نیست؛ هر کسی که دشواری های مبارزه با استبداد را از نزدیک لمس کرده باشد، هیچگاه نمی تواند ارزش تلاش های این مبارزان را نادیده بگیرد. در اینجا حتی بحث ارزشگزاری مشارکت در این نمایش های حقوق بشری هم در میان نیست (اگر محدودیت های متعدد، اساسا جایی برای انتخاب باقی بگذارد). و به ویژه نباید فراموش کرد که برخی از نهادهای معروف در زمینه حقوق بشر، به لحاظ تشکیلاتی تا حد زیادی مستقل اند، هر چند به دلیل آنکه عمدتا مرزبندی مشخصی با گفتمان مسلط حقوق بشر ندارند، نهایتا و در مقیاس کلان در مسیر بازتولید گفتمان های "قربانی محور" قرار می گیرند. هدف من در اینجا صرفا نشان دادن مکانیزمی بود که طی آن "سلطه شونده" به دلیل موقعیت ویژه خود، خواسته یا ناخواسته، به حلقه ای از زنجیره سلطه وابستگی می یابد؛ بنابراین در اینجا تاکید بر ماهیت تراژیک این موقعیت و قدرت هراس انگیز این مکانیزم، مورد نظر بود. هر چند سویه های کمیک هم کم نیست؛ مثلا اینکه مبارزان سابق ضد استعماری و دشمنان سابق امپریالیسم، امروزه حتی نفس وجود سلطه در مناسبات جهانی و روابط میان کشورها را انکار می کنند و گروه گروه به عنوان کارشناس و پژوهشگر و ژورنالیست به استخدام بنیادها و نهادها و رسانه هایی در می آیند که زیر نظر وزارت خارجه آمریکا برای گسترش "دموکراسی" در جهان پیرامونی فعالیت می کنند.





منوچهر صالحی
اخبار روز: 

در چند هفته گذشته برخی از ایرانیان انیران‌نشین با انتشار اعلامیه‌هائی تجاوز نیروهای نظامی دولت عراق به «شهرک اشرف» را محکوم کردند و از دیگران نیز خواستند که از حقوق پایمال شده ساکنین آن دفاع کنند.
در این که باید از حقوق انسان‌ها در برابر حکومت‌های خودکامه دفاع کرد، جای تردید نیست و در این رابطه نباید باورهای سیاسی را معیار سنجش قرار داد، زیرا هر انسانی، چه دوست و چه دشمن، از حقوقی انسانی برخوردار است که نباید پایمال شوند و دفاع از این حقوق وظیفه انکارناپذیر هر عنصر آزادی‌خواه و انسان‌دوستی است. بنابراین، باید تجاوز حکومت عراق به حقوق مجاهدین ساکن در «شهرک اشرف» را شدیدأ محکوم کرد.
اما اصل مسئله چیست؟ آیا حکومت عراق به حقوق مدنی مجاهدین ساکن در «شهرک اشرف» تجاوز کرد و یا آن که مجاهدین از حاکمیت ملی دولت عراق در این بخش از سرزمین خویش جلوگیری می‌کنند؟
یادآوری این نکته لازم است که مجاهدین خلق در دوران حکومت خودکامه صدام حسین که فاقد هرگونه مشروعیت دمکراتیک بود، به آن کشور رفتند و صدام حسین نیز تأسیسات یک سربازخانه خالی را در اختیار آن‌ها قرار داد و بخشی از زمین‌های اطراف آن سربازخانه را بدون موافقت صاحبان آن به مجاهدین واگذارد و به این ترتیب «شهرک اشرف» به‌وجود آمد. در این «شهرک» قانون دولت عراق حاکم نبود و بلکه صدام حسین دست رهبری مجاهدین را باز گذاشته بود و آن‌ها در آن شهرک بنا بر «قانون» خود می‌زیستند و در همین رابطه کسانی که قوانین درون‌سازمانی را پایمال می‌کردند، می‌توانستند بنا بر آن‌چه برخی از مجاهدین جدا شده گزارش کرده‌اند، زندانی و حتی شکنجه شوند.
پس از اشغال عراق توسط ارتش آمریکا و متحدینش، «شهرک اشرف» توسط ارتش آمریکا محاصره و ساکنین آن خلع سلاح شدند. در عوض آمریکا که خود نیروئی اشغالگر در عراق بود، دست مجاهدین را در اداره امور داخلی «شهرک اشرف» باز گذاشت و رهبری مجاهدین ‌توانست هم‌چون دوران صدام حسین درباره سرنوشت تک تک کسانی که داوطلبانه و یا به‌اجبار در آن «اردوگاه» به سر می‌بردند، تصمیم بگیرد و کسانی را که حاضر نبودند به ساز رهبری برقصند، گرفتار خشم خود سازد.
اما در سال 2009 ارتش آمریکا با ترک آن منطقه، سرپرستی «شهرک اشرف» را به حکومت عراق واگذارد و بنا بر قراردادی که میان آمریکائیان و حکومت عراق بسته شد، آن حکومت باید از تحویل مجاهدین به دولت ایران خودداری می‌کرد، مگر آن که مجاهدین داوطلبانه و بنا به اراده خود حاضر به بازگشت به ایران می‌بودند.
پس از آن که 2010 دومین انتخابات مجلس ملی عراق انجام شد و حکومتی از ائتلاف چند حزب سیاسی به‌وجود آمد که دارای مواضع سیاسی گاه سخت مخالف یک‌دیگرند، حکومت ائتلافی عراق که فقط بخشی از آن را احزاب شیعه تشکیل می‌دهند، خواهان کنترل این شهرک توسط نیروهای خود شد تا حاکمیت ملی خود را در این بخش از سرزمین خویش نیز اعمال کند. آن‌چه دولت عراق در «شهرک اشرف» تعقیب می‌کند، اصلی است پذیرفته شده در همه‌ی کشورهای دمکراتیک جهان بر این روال که هر کسی و هر گروه و سازمانی که در کشوری می‌زید و فعالیت می‌کند، باید تابع قوانین آن کشور باشد و باید دستگاه قضائی آن کشور درباره جرائمی که رخ می‌دهند، به داوری بنشیند. در کشوری که حکومتی برگزیده مردم وجود دارد، وظیفه چنین رژیمی اعمال حاکمیت ملی در سرزمین خویش است. رژیم عراق از مشروعیت مردمی برخوردار است و کسی نمی‌تواند مدعی شود حکومت عراق دست نشانده رژیم ایران است. وجود منافع مشترک منطقه‌ای نمی‌تواند سبب شود تا رژیم عراق را زائده رژیم نامشروع جمهوری ولایت فقیه بنامیم. مردم عراق در شرائط سخت اشغال سرزمین خویش توانستند با درایت و هوشیاری حکومتی را متحقق سازند که تا به اکنون توانسته است وحدت و حاکمیت ملی مردم عراق را تضمین کند.
اما مجاهدین خواهان ادامه وضعیتی‌اند که در دوران حکومت صدام حسین و نیروی اشغالگر آمریکا از آن برخوردار بودند. در آن دوران رژیم صدام دست رهبری مجاهدین را در اداره اردوگاه اشرف باز گذاشته بود، چون تا زمانی که قرارداد صلح میان ایران و عراق امضاء نشده بود، حضور مجاهدین در عراق مقابله‌ای بود با حضور «مجلس اعلای اسلامی عراق» در ایران. هم‌چنین ارتش اشغالگر آمریکا که خود حاکمیت ملی دولت عراق را نقض کرده بود، تا زمانی که «شهرک اشرف» را در قلمرو خود داشت، در رابطه با منافع منطقه‌ای خویش و مقابله با رژیم اسلامی، برای مجاهدین در اداره «شهرک اشرف» حقوق ویژه‌ای را در نظر گرفته بود.
اما رهبری مجاهدین خلق با دو انگیزه حاضر به پذیرش وضعیت موجود نیست. یکم آن که رهبری مجاهدین از باز شدن درهای «اردوگاه اشرف» وحشت دارد، زیرا می‌ترسد بسیاری از کسانی که سال‌ها در آن اردوگاه شست و شوی مغزی شده‌اند، با دیدن جهان بیرونی دچار عدم تعادل ایدئولوژیک شوند و از سازمان ببرند، به‌ویژه آن که اکثریت این افراد بیش‌تر از 50 سال سن دارند. دو دیگر آن که رهبری مجاهدین هنوز امیدوار است اسرائیل و آمریکا روزی با هدف سرنگون‌سازی رژیم ولایت فقیه به ایران حمله خواهند کرد و بنابراین به حضور نیروهای خود در چند صد کیلومتری مرزهای ایران نیاز دارد تا بتواند با مسلح ساختن این نیرو وارد ایران شود و با زور اسلحه قدرت سیاسی را تسخیر کند‼!
طی چند سال گذشته رهبری مجاهدین با به‌کارگیری همه گونه شگردهای سیاسی و حقوق‌بشری و جمع‌آوری امضاء و غیره ‌کوشید از اعمال حق حاکمیت دولت عراق بر «شهرک اشرف» جلوگیرد و در این رابطه برایش مهم نبود و نیست که چند تن از مجاهدین ساکن آن اردوگاه باید جان خود را فدا کنند، تا آن رهبری بتواند به افکار عمومی جهان تلقین کند که رژیم عراق قصد کشتار مجاهدین را دارد. در عوض خانم مریم رجوی برای نگاه‌داشتن 3400 مجاهد آواره و سرگردان در عراق و نقض حاکمیت ملی دولت این کشور بر بخشی از سرزمین خویش پیشنهاد خرید زمین‌ «شهرک اشرف» را به حکومت عراق می‌دهد با هدف تبدیل آن شهرک به سرزمینی بیرون از اقتدار حاکمیت (1) دولت عراق و واگذاری آن به «سازمان ملل». البته در مقابل این حاتم‌بخشی باید سازمان ملل متحد اداره «شهرک اشرف» را به مجاهدین واگذارد، یعنی ادامه وضعیت موجود.
فیلم‌هائی را که در «یوتیوب» می‌توان تماشا کرد، نشان می‌دهند که برخی از مجاهدین ساکن «شهرک اشرف» با ایجاد دیواری انسانی کوشیدند از پیش‌رفت نیروهای سواره ارتش عراق به درون اردوگاه اشرف جلوگیرند. آن‌ها با پیکرهای خود خودروهای نظامی را محاصره کردند و در مقابل، رانندگان آن خودروها بی‌رحمانه چند تنی از مجاهدین را کشتند و تعداد بیش‌تری را زخمی کردند. (2)
حکومت عراق با توجه به وضعیت کنونی به مجاهدین تا آخر سال میلادی جاری فرصت خروج از عراق را داده است. رهبری سازمانی که خود را نسبت به جان و زندگی اعضاء خود متعهد می‌داند، باید از هم اینک در پی یافتن راهی اساسی باشد. ادامه حضور مجاهدین در عراق یقینأ به فاجعه دیگری خواهد انجامید، زیرا اکثریت احزاب سیاسی عراق و به ویژه احزاب شیعه و کرد این کشور همکاری سازمان مجاهدین خلق با ارتش صدام حسین را در سرکوب خونین خیزش‌های شیعیان و کردهای آن کشور از یاد نبرده‌اند.
یکی از دوستان سرشناس چپ من که پس از آمدن آقایان بنی‌صدر و رجوی به پاریس و ایجاد «شورای ملی مقاومت» به آن تشکیلات پیوست و پس از آن که دید رجوی و مجاهدین می‌خواهند به عراق بروند، از آن سازمان استعفاء داد، روزی برایم تعریف کرد که از آقای مهدی ابریشمچی پرسید، اگر روزی جنگ پایان یافت و صدام حسین در نتیجه‌ی توافق با دولت ایران خواست آن‌ها را دستگیر و به ایران تحویل دهد، چه خواهند کرد؟ آقای ابریشمچی گفت «در آن صورت عاشورا راه خواهیم انداخت». کاری را که مجاهدین ساکن در «شهرک اشرف» در برابر خودروهای زرهی ارتش عراق انجام دادند، اگر «عاشورا» ننامیم، باید «کامی کاتسه» (3) پنداشت، روشی که خلبانان نیروی هوائی ژاپن در جنگ جهانی دوم در برابر ارتش آمریکا از آن بهره گرفتند. آن‌ها با سقوط هواپیماهای خود بر روی ناوهای جنگی آمریکا، یعنی با فداساختن جان خویش کوشیدند از پیش‌رفت نیروی دریائی آمریکا به سوی سواحل ژاپن جلوگیرند.
اما کسی که می‌خواهد «عاشورا» راه اندازد، باید هم‌چون امام حسین در میدان نبرد حاضر باشد و نه آن که در پاریس بیتوته کرده باشد و از اعضائی که چندین دهه است در انزوای اجتماعی به‌سر ‌برده‌اند، بخواهد جان خود را برای تحقق هدفی که مخالف با تمامی موازین حقوق بین‌المللی و حق حاکمیت ملی دولت عراق است، فدا سازند.
امیدوارم ملت ایران هیچ‌گاه گرفتار چنین رهبران پریشان اندیشه‌ای نشود.

msalehi@t-online.de
www.manouchehr-salehi.de


پانوشت‌ها:
1. Exterritoriales Gebiet
2. بنا بر ادعای تارنمای بی بی سی سازمان ملل متحد تعداد کشته‌شدگان را 36 تن اعلان کرده است، اما حکومت عراق مدعی است فقط 3 تن از مجاهدین به‌خاطر درگیر شدن با سربازان عراقی کشته شدند و مابقی مجاهدینی بودند که خواستند با بهره‌گیری از آن وضعیت از «اردوگاه اشرف» بگریزند و توسط خود مجاهدین به رگبار گلوله بسته و کشته شدند. در این رابطه بنگرید به آدرس زیر:
www.bbc.co.uk
Kamikaze .3




اخبار روز: 

کمیته دانشجویی دفاع از زندانیان سیاسی: همزمان با اعطای جایزه جهانی آزادی مطبوعات یونسکو به روزنامه‌نگار دربند احمد زیدآبادی، مراسم تقدیر از این روزنامه‌نگار زندانی در بند ویژه امنیتی زندانیان سیاسی زندان رجایی شهر کرج (گوهردشت) توسط زندانیان سیاسی این زندان برگزار شد.
به گزارش کمیته دانشجویی دفاع از زندانیان سیاسی (komitedefa.com)، در این مراسم ضمن تقدیر از رهپویان انسانیت، روزنامه‌نگاران و خبرنگاران عزیر و به پاس خدمات بشردوستانه این عزیزان مراسم تقدیر نمادین از احمد زیدآبادی و دیگر روزنامه نگاران زندانی به عمل آمد.
در این مراسم که توسط زندانیان سیاسی سالن ۱۲ بند چهار زندان رجایی شهر برگزار گردید، از حشمت‌الله طبرزدی، عیسی سحرخیز و مسعود باستانی دیگر روزنامه‌نگاران هم‌بندی نیز تقدیر به عمل آمد، و از زنان و مردانی که صادقانه در خدمت انسانیت و بشریت، این روزها تجربه تلخ سلول‌های زندان را تجربه می‌کنند نیز صحبت شد.
طی این مراسم حشمت‌الله طبرزدی دبیرکل جبهه دمکراتیک ایران از تاریخ مبارزه روزنامه‌نگاران ایران و از مشقت‌های آنان در حکومت‌های توتالیتر مذهبی صحبت کرد.
همچنین به نمایندگی تعدادی از زندانیان سیاسی، رسول بداغی و سعید رضایی اشعاری را خواندند، و خالد حردانی، از دوستان هم‌بندی سابق و روزنامه‌نگاران و از عدم امنیت آنان در ایران و جهان عرب، و از زنان روزنامه‌نگاری که در حال حاضر در زندان هستند صحبت کرد، که چگونه است که حکومتی که خود را اسلامی می‌داند زنان را فقط به خاطر قلمشان زندانی می‌کند.
در پایان احمد زیدآبادی ضمن تقدیر و تشکر از دوستان هم‌بندی خود گفت: «این جایزه متعلق به تمام روزنامه‌نگاران ایرانی است».
در خاتمه این مراسم سرود یار دبستانی توسط زندانیان سیاسی این بند خوانده شد.
لازم به یادآوری است که روز سه شنبه سیزدهم اردیبهشت ماه، جایزه جهانی آزادی مطبوعات یونسکو به طور غیابی به احمد زیدآبادی، روزنامه‌نگار و دبیرکل سازمان دانش آموختگان ایران (ادوار تحکیم وحدت) اعطا شد.
سازمان آموزشی، علمی و فرهنگی سازمان ملل متحد (یونسکو) پس از برگزیدن وی به عنوان برنده جایزه «گیلرمو کانو» اعلام کرده بود: «انتخاب احمد زیدآبادی ادای احترامی است به شجاعت و مقاومت استثنایی او و تعهد کم‌نظیرش به آزادی بیان، دموکراسی، حقوق بشر، تساهل، و انسانیت. این جایزه، علاوه بر او ادای احترامی است به ده‌ها روزنامه نگار ایرانی که در زندان هستند».






اخبار روز: 

ما جمعی از فعالان سیاسی کرد، نسبت به‌ تحریف واقعیات و درج مطالب خصومت گرایانه‌ سایت روزآنلاین علیه‌ ملیتهای داخل سرزمین ایران،معترض و گله‌مند هستیم ؛ و متاسفانه‌ این سایت به‌ پایگاهی برای برخی عناصر کوته‌اندیش درآمده است ، که با‌ متد آزموده‌ شده‌ وشکست خورده‌ قدیمی درزیر لوای مفاهیم فاشیستی ، نظیر: حفظ تمامیت ارضی ایران و ضدیت با تجزیه‌ طلبان اقدام به‌ کریه‌ نمودن مبارزات ملیتهای داخل سرزمین ایران می نماید؛ و بااستفاده‌ ازهمین روش به‌ آسانی مبارزات ملتهای تحت ستم را به‌ بیگانگان نسبت می دهند؛ نمونه‌ی اخیر، مبارزات ملت عرب را درخوزستان ایران می توان نام برد.
ما ضمن اعتراض ، عملکرد این سایت را به‌دور از پرنسیپهای فعالیت رسانه‌ای می دانیم. به‌ همین دلیل نکاتی را جهت تنویر افکار عمومی و پاسخگویی گردانندگان سایت به‌ امضاء کنندگان این متن لازم می دانیم.
پرواضح است ، که‌ این روزها جامعه‌ چند ملیتی ایران بسیار آسیب پذیرتر ازهمیشه‌ و احتمال اینکه‌ هرگونه‌ تغییر واقعی درایران ـ که‌ نسیم آن منطقه‌ رافراگرفته‌ ـ با فروپاشی چارچوب جغرافیای کشور همراه‌ باشد، ترس ازاین قضیه‌، به‌ تابویی برای تمامیت خواهان بدل شده‌است ؛ و ازاین زاویه‌ بسیاری از جریانات سیاسی تمامیت خواه‌ که‌ بینش فکریشان بی اعتنایی به‌ خواسته‌ ملیتهای تحت ستم بوده‌ است ، برای حفظ ساختار متمرکز ایران، دیکتاتوری موجود را برهرگونه‌ تغییرات بنیادین ترجیح می دهند، درهمچون فضایی برخی رسانه‌ها و سایتها که‌ وظیفه‌ اطلاع رسانی سالم وانعکاس واقعیتهای تاریخی و اجتماعی را به‌عهده‌ دارند ، به‌ جای درج رویدادهای جامعه‌ پیچیده‌ ایران وانتشار ستمی که‌ بر ملیتهای تحت ستم انجام می گیرد، با درج وچاپ مطالب توهین آمیز و تحریف مبارزات آنان، به‌خیال خود درصدد ترمیم شکافهای جامعه‌ و حفظ جغرافیای مملو از ظلم وستم هستند.
برخی از جریانات تمامیت خواه‌ حافظ منافع ملت فارس ، که‌ نگران ازدست دادن مستعمرات خود هستند، با تجزیه‌ طلب نامیدن فعالیت فعالان سیاسی ملیتهای تحت ستم و سنگرگرفتن در پشت این واژه‌ درصدد توجیه‌ افکار خود هستند، و دراین راستانسبت به‌ قتل وعام جوانان کرد، عرب و بلوچ توسط حاکمان مرکزی بی توجهه‌ و چشم خودرادرقبال جنایات یادشده‌ وفجایع روزمره‌ فروبسته‌اند. شاید به‌یاد آوردن این سخن شادروان دکتر عبدالرحمان قاسملو که‌ می گوید" درد ستم ملی را تنها ملت ستم کشیده‌ احساس می کند" کافی باشد که‌ درک مصیبتهایی ملتهای تحت ستم ازدید ستمگران قابل درک نیست. برای نمونه‌ وجود بیش از یک ونیم میلیون کارگر کرد در مناطق مرکزی ایران دربدترین شرایط بدون برخورداری از کمترین حقوق انسانی به‌شغلهای سخت نظیر کوره‌های آجرپزی، مزارع کشاورزی، پادویی، کارگری ساختمانی و شغلهای فصلی جز استثمار چه‌ معنی می تواند داشته‌ باشد‌؟هم چنین حضور یکصدهزار نفر نیروی اداری فارس زبان از مقام استاندار گرفته‌ تا مدیران ارشد و رده‌ پایین ادارات وشرکتها که‌ سرنوشت خلق کرد را در کردستان دردست گرفته‌اند، جز برده‌ نمودن یک ملت چه‌ اسمی را می توان روی آن گذاشت؟
تمامیت خواهان برای تثبیت نظام برده‌داری خود با القای این تصور که‌ درصورت تجزیه‌ ایران حمام خون به‌ راه‌ خواهد افتاد؛سعی در ایجاد واهمه در سطح جامعه‌ دارند ؛ و برای جلوگیری از عواقب این پیامد تاریخ کذایی ٣۰۰۰ساله‌ همزیستی این ملتها‌ ودرهم تنیدگی جامعه‌ ایران را تکرار می نمایند؛ و با اینگونه‌ استدلالات سعی بر حفظ مملکتی دارند، که‌ پایه‌های آن به‌علت ظلم تاریخی بیش ازپیش لرزان گشته است ؛‌ تزلزلی که‌ این روزها ایرانی بودن نه‌ اینکه‌ افتخاری به شمارنمی آید؛ بلکه‌ بسیار حساسیت برانگیز نیز شده‌است،تمامیت خواهان با تکرار نمودن این هشدارها در واقع انسان ستیزی و قساوت خود را به‌ رخ جامعه‌ و مردمان تحت ستم جامعه‌ می کشند ،تا به‌ هرشیوه‌ای آنان را وادار به‌عقب نشینی از خواست و اراده مستقل خود بکنند.لازم به ذکر است فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی و تبدیل شدن آن به شانزده کشور و به استقلال رسیدن ملتهای دیگر در بیست سال اخیر این حقیقت را اثبات می کند ، که لازم نیست برای فروپاشی سرزمین و نظامهای که بر مبنای زور و ظلم و استثمار و پایمال نمودن حق ملتهای دیگر بنا نهاده شده است به شیوه ای نوستالوژیکانه گریست. هرچند که‌ شکی درآن نیست درصورت یک رفراندوم واقعی بیش از نیمی از ایرانیان که‌ متعلق به‌ ملیتهای تحت ستم هستند، خواهان حق تعیین سرنوشت خود تاسرحد استقلال خواهند بود.
تمامیت خواهان برای حفظ نظام برده‌داری خود که‌ باچپاول و غارت وزوراسلحه‌ دوام یافته‌؛ ‌ اشتراکات ملی ملیتهای ایران راعلم نموده‌اند؛‌ و با بکارگیری جملاتی نظیر نژاد آریایی و ریشه‌ یابی زبانی درصدد راه‌ حلی پوسیده‌ برای توجیه‌ عقاید خود هستند؛ و به‌ خیال خود می توانند، با برخی جعلیات تاریخی زندان ملل را تداوم بخشند، بی خبرازاینکه‌ اشتراکات ملی و زبانی کردهاو بلوچها با فارسها عمیق ترازاشتراکات ملی اکراینیها و بلاروسها با روسها نیست؛ و درهم تنیدگی ملتهای ایران از درهم تنیدگی سوئدیها ونروژیها و دانمارکیها ریشه‌دارتر نیست، که‌ هرکدام ازآنان دارای کشور مستقل خود می باشند. خارج از این هیچ وصله‌ زبانی و نژادی میان عرب و ترک آذری و یاترکمن باملت فارس وجود ندارد که‌ بتوان ازنظام یک ملیتی ایران سخن به‌ میان آورد.‌ اگر ملت ترک آذری باتاریخ آزادیخواهانه‌ درخشانی که‌ دارد، در جریان انقلاب ۱٣۵۷ تحت تاثیر شیعه‌گری خمینی قرار گرفت، امروزه‌ نسبت به‌ پیامدهای زیانبار آن آگاه‌ گشته‌ و می دانند، که‌ چه‌ بهایی را برای آن پرداخته‌اند؛ و به‌ پیشرفتهای ملت برادر خود در جمهوری آذربایجان کاملا آگاه‌ هستند. در مورد جنبش ملت عرب نیز باید گفت؛ که‌ تمام طیفهای سیاسی ایران اعم ازچپ و راست و سلطنت طلب و مذهبی براین نکته‌ اتفاق نظر دارند، که‌ ملت عرب درجریان جنگ ایران و عراق در کنار ایران ماند؛ اما همین ملت امروزه‌ منزجرترین ملت علیه‌ ملت حاکم است. دراین مدت بارها ازسایت روزآنلاین مشاهده‌ شده‌ که‌ برخی از جریانات انقلابی کردستان رابه‌ میل خود تروریست و سعی بر تحریف واقعیتهای جامعه‌ کردستان دارند. اما آنچه‌ ‌حقیقت دارد، جنبش کردستان اعتبارخاصی دارد؛ و با هیچ یاوه‌ای نمی توان آنرا مخدوش نمود.
بدون تردید اگر متصدیان این سایت به‌ تاریخ ایران نگاه‌ جدی داشته‌ و درضمن به‌ تغییرات جهانی و روند پیشرفت ممالک دگر آشنا بودند، و اگر به‌ مفاهیم حقوق بشری که‌ گاها" برزبان می آورند، احترامی قائل بودند آنگونه‌ به‌ آسانی سایت خودرا پایگاهی برای افکار ضد بشری مهیا نمی ساختند. بااین همه‌ می توان نتیجه‌ گرفت، که‌ پیشرفت اجتماعی جامعه‌ مرکزی ایران و میزان بالای تحصیلکرده‌ و فرهیختگی آنان‌ نتوانسته‌ است، خردگرایی و توجه‌ به‌ آرمانهای انسانی را درجامعه‌ خود معنا بخشد.
گردانندگان محترم سایت روزآنلاین!
صبر وشکیبایی روشنفکران و فعالان سیاسی ملیتهای تحت ستم، درقبال کینه‌ توزیهای جریانات تمامیت خواه‌ درایران تاکنون به‌‌ سبب عدم یک فضای سیاسی و دراندیشه‌ این تصور که‌ منافع و نگاه‌ حاکمیت را از منافع و نگرش روشنفکران فارس متمایز نمود، اما رویدادهای چند دهه‌ اخیرثابت نمود، که‌منافع تمامیت خواهان و دیکتاتوران با منافع روشنفکرنماها و فعالین سیاسی گروه حاکم گره‌ خورده‌ است؛ و ادعاهای آزادیخواهی ژستی مضحکانه‌ بیش نیست. برای تامل بیشتر نگاهی به‌ تاریخ چند دهه‌ اخیر موارد بسیاری را آشکار می کند.
اگر تا دو سال پیش می شد، ایرانی را آنقدر منزه‌ جلوه‌ داد، که‌ جنایات انجام گرفته‌ در دوران حاکمیت جمهوری اسلامی ایران را به‌ عرب فلسطینی و لبنانی نسبت داد و ذات ایرانی را از خصلتهای انسان ستیزانه‌ مبرا دانست؛ اما امروزه با وجود‌ کفن پوشان ورامینی و دهها نهاد انسان ستیز که‌ ازاین مرزوبوم برخواسته‌اند؛‌ و در تلویزیونهای حکومتی آشکاراشعارقتل وکشتار سر می دهند ،که برای حفظ منافع یک حکومت مستبد حاضرند، حمام خون به‌راه‌ بیاندازند؛نشان از جامعه‌ای غیر عقلانی که‌ تمامیت خوهان حافظ آن هستند و همین خبیثان کفن پوش ! ‌ امروزه‌ درسرکوب مردم سوریه‌ حضورفعال دارند، اینهاهمان فاسدان دستگاه‌ بدنام ساواک دیروز بودند،که درامروز و فردای ایران کنونی بازهم همانا چماق دست تمامیت خواهان هستند و خواهند بود. بنابراین وقت آن فرارسیده‌ است ، که‌ نسبت به‌ فرهنگ خشونت طلبانه‌ جامعه‌ خود به‌نقد بپردازید؛ وبه‌ نسخه‌ پیچی برای ملتهای دیگر برنیایید.
کوتاه‌ سخن اینکه‌ مجریان این سایتها حداقل می توانند، به‌ گزارشهایی که‌ از طرف وجدانهای بیداری نظیر خانم پروین بختیار نژاد در مورد خوزستان تهیه‌ گردیده‌، توجه‌ نمایند، تا از‌ ابعاد فاجعه‌ای انسانی که‌ علیه‌ یک ملت چند میلیونی اتفاق افتاده‌ باخبر شوند و آنگاه‌ قضاوت نمایند ؛و می توانند به‌ مقایسه‌ قابلیتهای مناطق عرب نشین ایران با کشورهای حوزه‌ خلیج فارس بپردازند و بدانند،‌ اگر عربهای اماراتی تنها ازطریق پول نفت مملکتی آباد ساخته‌اند‌، خوزستان ایران خارج ازنفت وانرژی با منابع بسیاری ازکشاورزی غنی گرفته‌ تا آهن، سیمان، بنادر و کشتیرانی و ماهیگیری وتوریست در گرسنگی به‌سر می برند؛ و زندگی یک اماراتی کجا و یک عرب ایرانی کجا؟ تاوان این ملت چیست که به‌دام تمامیت خواهان مرکز افتاده‌اند؟ به‌ عبارتی دیگر اگراز سرمایه‌ ملی ملتهای تحت ستم بهره‌مند گشته‌اید، سپاسگزاری رسم آن است نه‌ سوراخ نمودن سفره‌را. و در یک کلام هرچیزی را که‌ می خواهید، حراج نمائید اما اخلاق روزنامه‌نگاری را پاس بدارید.

اسامی امضاء کنندگان:
دکتر حسین خلیقی
دکتر گلمراد مرادی
صدیق   بابایی
آسوصالح
سایت هه‌ڵوێست
سازمان زنان آذرمهر
کوسارفتاحی
بیژن قهرمانی
نگین شیخ الاسلامی
ساسان امجدی
عمرفتاحی سوئد
رضامنوچهری
عبید زارعی فعال مدنی
کورش صالح سوئد
حسین سعیدی سوئد
جمال علیالی
آزاد رستمی
بهمن میرلاشاری
شیرکوه‌ جیهانی
آرێز اندریاری
زاگرس اندریاری
جعفر تیکان تپه‌
غفور محمدی
کژال شیخ محمدی
ملائکه‌ علم هولی
منوچهر رضائی
محمد امینی
سلیمان چوکه‌له‌یی
صلاح بایزیدی
هادی صوفی زاده‌





اخبار روز: 
رضا شهابی عضو هیات مدیره سندیکای کارگران شرکت واخد اتوبوسرانی تهران و حومه که از تاریخ ۲۲ خرداد ۱۳۸۹ در بازداشت می باشد هر دو هفته یکبار روزهای پنجشنبه با خانواده خود ملاقات می کند.
طی آخرین ملاقاتی که خانواده ایشان داشته اند رضا با خونریزی بینی روبه رو بوده و به اظهار خانواده ایشان این مشکل جسمی از چند روز گذشته شروع شده و مسولین زندان برای بعد از تعطیلات اعلام کرده اند که نامبرده را نزد پزشک خواهند برد
سندیکای کارگران شرکت واحد ضمن ابراز نگرانی از وضعیت جسمی رضا شهابی خواهان رسیدگی فوری پزشکی برای این فعال کارگری می باشد

سندیکای کارگران شرکت واحد اتوبوسرانی تهران و حومه






اخبار روز: 

خواهان آزادی فوری و بی قید وشرط کارگران دستگیر شده اول ماه مه هستیم!

امسال به مناسبت اول ماه می به مانند گذشته و حتی گسترده ترشاهد فراخوان ها و بیانیه ها و در نهایت برگزاری مراسم اول ماه مه بودیم. فضای سرکوب و اختناق نتوانست جلو عزم کارگران برای برگزاری مراسم این روز را به شیوه های مختلف بگیرد زیرا برای کارگران این روز یک عرصه مهم از مبارزه برای تحقق مطالبات سیاسی و رفاهی شان است. اما از طرفی همه ما انتظار برخورد و سرکوب از طرف رژیم زخم خورده سرمایه داری با حرکت اول ماه می کارگران را داشتیم و در نهایت هم دیدیم که چگونه رژیم دیگرباره به صف کارگران و زحمتکشان این جامعه هجوم آورد و آنانی که خوشنامان و فعالین دلسوز این طبقه بودند را به بند کشیدند. هنوز فعالین کارگری همچون رضا شهابی، ابراهیم مددی، منصوراسانلو، بهنام ابراهیم زاده و... در بند بودند که در اول ماه می امسال هم فعالین خوشنامی همچون وفا قادری، غالب حسینی و یدالله قطبی و خالد حسینی در سنندج و نیز فعالین اتحادیه کارگری دزفول با نامهای فرشید محمدزاده، رضا گرجی، جعفر تقی نژاد، و حمید رضا سلوکی در بند رژیم اسلامی ایران افتادند. این اولین باری نیست که رژیم دست به چنین تهاجمی علیه کارگران می زند بنای این رژیم به مانند هر رژیم سرمایه داری دیگر بر استثمار و سرکوب کارگران استوار بوده و هست و خواهد بود. اما اینبار حمله رژیم سرمایه داری از ضعف و چند پارگی اش ناشی می شود نه از قدرت ثبات سیاسی و اقتصادی اش، هر سرکوبی نشان از قدرت و اقتدار ندارد بلکه چنگ و دندان نشان دادن گاهی از ترس و وحشت ناشی می شود. در این میان، مبارزه متحد و یکپارچه کارگران و زحمتکشان این جامعه است که می تواند دست رژیم سرمایه داری را از روی سر کارگران و زحمتکشان و نیز فعالین کارگری زندانی و سایر زندانیان سیاسی دیگر کوتاه کند.

نهادهای همبستگی با جنبش کارگری ایران ضمن اعلام حمایت و پشتیبانی خود از کارگران دستگیر شده در اول ماه می امسال و نیز سایر فعالین کارگری زندانی، با تمام توان در راه آزادی این عزیزان خواهد کوشید وآزادی بی قید و شرط تمامی این فعالین را خواستار است و از همینجا از تمامی دوستداران و همراهان جنبش کارگری می خواهد که با هر شیوه ممکن و بر اساس توانایی و امکانات محلی خود به کمپین آزادی فعالین و کارگران زندانی بپیوندند و صدای آنها را به گوش طبقه کارگر محلهای زیست و کار خود برسانند و خواهان آزادی فوری کارگران دستگیر شده در اول ماه می شوند.

زنده باد اول ماه می روز جهانی کارگران
نابود باد رژیم سرمایه داری ایران
کارگران زندانی باید فوراً آزاد گردند!
نهادهای همبستگی با جنبش کارگری در ایران – خارج کشور

می 2011

nhkommittehamahangi@gmail.com
کانون همبستگی کارگران ایران و کانادا –kanonhambastegi@gmail.com
ـ کمیته همبستگی با جنبش کارگری ایران- استرالیا proletarianunite@gmail.com
- کمیته دفاع از کارگران ایران – نروژ cdkargari@gmail.com
- همبستگی سوسیالیستی با کارگران ایران – فرانسه sstiran@yahoo.fr
- کانون همبستگی با کارگران ایران – فرانکفورت و حومه kanoonhf_2007@yahoo.de
- کانون همبستگی با جنبش کارگری ایران – هانوفر kanon.hannover@yahoo.de
- کمیته همبستگی کارگران ایران و سوئد isask@comhem.se
- کانون همبستگی با کارگران ایران – گوتنبرگ kanounhambastegi@gmail.com
- انجمن کارگری جمال چراغ ویسی info@ijcwa.com
- شبکه همبستگی کارگری iranwsn@fastmail.fm
- کمیته حمایت از کارگران ایران تورنتو کانادا toronto_committee@yahoo.ca
کانون همبستگی با کارگران در ایران – ایالت نورد راین وستفالن (آلمان) solidarity.labor@googlemail.com
iran.turkey.workers@gmail.com کمیته همبستگی کارگران ایران و ترکیه
leftalliance@yahoo.com - اتحاد چپ ایرانیان - واشنگتن      






اخبار روز: 

سه نهال و یک چنار
خالد چلنگ وکیل مدافع و یار فراموش ناشدنی جنبش چپ ترکیه درگذشت
وهاب انصاری

روز ۶ مای سالگرد اعدام دنیز گزمیش و یارانش از بنیانگزاران و رهبران جنبش چریکی ترکیه در سال ۱۹۷۲ میباشد. محاکمات دنیز و یارانش به درازا کشید. وکیل مدافع آنان خالد چلنگ در طول محاکمات دنیز و یارانش همواره در کنار آنان ماند و از آنان و آرمانهایشان دفاع کرد. به طوری که خالد چلنگ علاوه بر وکالت آنان به دوست و رفیقی قابل اطمینان و قابل اتکا برای دنیز و یارانش تبدیل شد. زمانی که بعد از گرفتن حکم اعدام، دنیز و یارانش بخاطر بدرفتاری پلیس و زندانبانان دست به اعتصاب غذا زدند، فقط خالد چلنگ با گفتن اینکه "دنیز اگر شما به این اعتصاب غذا ادامه بدهید و در یک حال نحیف و زاری به پای چوبه دار بروید. مخالفین و دشمنان شما بعد از اعدامتان تبلیغ خواهند کرد که دنیز و یارانش ترسیده بودند و با پاهای لرزان به پای چوبه دار رفتند." دنیز و یارانش را برای پایان اعتصاب غذا اقناع کرد.
دنیز و یارانش از خالد چلنگ خواستند که شب اعدام آنان در پیش آنان حضور داشته باشد، تا مبادا بعد از مرگ آنان حرفی بر خلاف واقع زده بشود. این درخواست دنیز و یارانش را خالد چلنگ پذیرفت. اما آن شب برای خالد چلنگ به کابوسی برای تمام عمرش تبدیل شد. کابوسی که هیچگاه از زندگی او رخت بر نبست. آقای خالد چلنگ تحت تاثیر محاکمات و رفقات و روابط عاطفی که با دنیز و یارانش شکل گرفته بود، بعد از اعدام دنیز و رفقایش رمانی با نام "لحظه‌های شب اعدام" نوشت. در طول تمامی این سالها همواره در سالگرد اعدام دنیز و یارانش آقای خالد چلنگ روز ۶ مای در سالگرد اعدام آنان بر سر مزار آنان حاضر شد و یادشان را گرامی داشت.
امسال گرامی داشت سالگرد اعدام دنیز و یارانش مصادف شد با فوت یار وفادار آنان آقای خالد چلنگ که درست شب ۶ مای ۲۰۱۱ در سن ٨۹ سالگی فوت کرد و در کنار دنیز گزمیش و یارانش به خاک سپرده شد. مراسم خاکسپاری خالد چلنگ با شرکت هزاران تن از یاران و هوادران دنیز گزمیش و یارانش و جنبش چپ ترکیه برگزار شد. نمایندگان و اعضا و دوستداران تمامی احزاب و سازمانها و نهادهای چپ ترکیه در این مراسم شرکت کرده بودند. بر سر مزار خالد چلنگ بنا به وصیتش سرود انترناسیونال خوانده شد. دخترانش و همسر خالد چلنگ و نمایندگان احزاب و شخصیتهای چپ ترکیه با سخنرانی بر سر مزار آنان یک بار دیگر با تاکید بر آرمانهای آنان بر زنده بودن و ادامه راه آنان تاکید کردند.


از طرف نماینده رهبری حزب امک EMEK Partisy ترکیه با تاکید بر مبارزات فراموش ناشدنی خالد چلنگ بیان شد. "خالد چلنگ، فقط به بیان آخرین حرفهای تاریخی دنیز گزمیش، یوسف اسلان و حسین اینان اکتفا نکرد، بلکه تا آخرین نفس مدافع و ادامه دهنده مبارزات آنان برای دمکراسی و آزادی باقی ماند. در ۶ مای هر سال مانند پدری که سه فرزندش را از دست داده باشد، منقلب شد، گریه کرد و علیه آنچه که گذشت طغیان کرد. وکیل دنیزها، در ٣۹مین سالگرد اعدام دنیزها در خاک وطنی که خیلی عزیزش میداشت، در قلب خلقش جاودانه شد."
در صحبتهای نماینده سندیکای نویسندگان ترکیه بر مخالفت و ایستادگی خالد چلنگ علیه سرکوب انقلابیون و انقلاب از طرف گروههای فاشیستی بعنوان وکیل مدافع آنان تاکید شد. در ادامه گفت: "او مبارزات خلق را توصیف کرد. آنگونه که خواست زندگی کرد و در قلب ما نیز جاودانه شد."
دختر خالد چلنگ، سرپیل SERPİL ÇELENK بر سر مزار پدرش گفت: "امروز ۶ مای، روزی است که دنیز، یوسف و حسین توسط نظامیان به قتل رسیدند و امروز پدرم، رفیقم، وکیلم به آنها پیوست. پدرم با مبارزات دنیزها یعنی سوسیالیسم، یعنی استقلال، یعنی دمکراسی، یعنی مبارزه برای یک دنیای بی طبقه و بدون استعمار آنقدر عجین شد که حتی برای اینکه با آنها باشد، بنظرم میاید روز مرگ خودش را هم همان روز انتخاب کرده است. ... پدرم چه چیزی را به ما یاد داد: پدرم به همه امان سر فرود نیاوردن را، به نظم سرمایه مطلقا تسلیم نشدن را، هیچ زمانی ترک نکردن مبارزه برای سوسیالیسم را، اعتقاد داشتن، سر بلند ایستادن، در برابر هیچ کس خم نشدن را، تا به آخر و تا نفس آخر بر دفاع و مبارزه برای اعتقادات را به ما یاد داد."
در مراسم خاکسپاری خالد چلنگ نمایندگان احزاب و شخصیتهای سیاسی و چپ ترکیه هر یک با گرامی داشت یاد و خاطره او بر جنبه ها و خصایل انسانی و مبارزاتی او تاکید کردند. با خواندن ترانه سرود یاد و خاطره او را گرامی داشتند. خیلی از کانالهای تلویزیونی ترکیه نیز این مراسم را پوشش خبری داده بودند.
یادش گرامی باد

وهاب انصاری
Wahab_anssari@yahoo.de
۶ مای ۲۰۱۱





اخبار روز:
اهواز نیوز: موج اعدام جوانان عرب در اهواز آغاز شد. طی روزهای گذشته خبرهایی در باره اعدام ۹ نفر از فعالان عرب اهوازی بر روی صفحات فیسبوک نقش بست تا این که روابط عمومی (بی) دادگستری استان خوزستان روز جمعه از اعدام چهار نفر در زندان کارون اهواز خبر داد. براساس این گزارش «الف. ع»، «ح. م»، «ج. ج» از سوی دادگاه کیفری استان به اعدام محکوم شدند و رای صادره درخصوص آنان، ازسوی دیوانعالی کشور تایید شد.
همچنین در همان روزحکم اعدام «غ. ف» به جرم ارتکاب به عمل منافی عفت در محل زندان کارون اهواز به اجرا درآمد. البته این از شگردهای همیشگی رژیم جمهوری اسلامی ایران است که فعالان سیاسی را تحت نام قاچاقچی یا مسایل دیگر به دار می آویزد.
در همین راستا گزارش های رسیده از شهر اهواز حاکی است که بی دادگستری اهواز با نصب پلاکاردهایی در خیابان های شهر اهواز از اعدام سه نفر از آن چه که متهمان به قتل ماموران انتظامی خوانده خبر داده است. لقب دو تن از این افراد “حیدری” گزارش شده که روز پنجشنبه ۱۵ اردیبهشت در سه راه حمیدیه به دار آویخته شده اند.
اکنون مردم عرب اهواز نگران اند که رژیم جمهوری اسلامی ایران شمار بیشتری از فعالان عرب را که در تظاهرات اخیر اهواز دستگیر کرده اعدام کند و از این بابت خواستار توجه رسانه های گروهی و سازمان های مدافع حقوق بشر و افشای برنامه های جنایتکارانه رژیم در اهواز و شهرهای تابعه هستند.



منصور امان
اگر چه شاید جدی گرفتن جدال قُدرت و ثروت روی دوش جن و پری و با زره ای از خرمُهره و طلسم شکن چندان ساده نباشد، اما مضمون هنگُفت و حقیقی نزاع و تابلوهای به کُلی غیر خُرافی که طرفهای زیر خیمه سیرک "نظام" بر سر دست می گردانند، تصویر به مراتب اعتنا پذیری از مُسابقه شکار ارواح ارایه می کند.
آنچه که در نگاه نخُست به چشم می آید، متُد مُشابه طرفین برای گُذاشتن دست یکدیگر زیر سنگ است؛ کیفیتی که می تواند حساسیت دو چندان باند "رهبر" و راست سُنتی نسبت به اقدامات رقیب برای "تسخیر اجنه" را توضیح دهد. چه، چنین کوششی، امتیاز ارتباط با عالم غیبی که تا پیش از این در انحصار ولی فقیه قرار داشت را به موضوع مُنازعه پذیر تبدیل کرده است.
از این زاویه، تاکتیک گرایش نظامی – امنیتی دولت یک نوآوری در چگونگی به پیش بردن جدالهای داخلی "نظام" به حساب نمی آید، بلکه برگرداندن ورقی است که رقیبش با آن بازی می کند، به این صورت که اگر آقای خامنه ای مشروعیت در اختیار داشتن قُدرت و ثروت را با "جن" ولی فقیه توجیه می کند، چرا شاگرد او نتواند "جن" خودش را داشته باشد و از کانال شخصی به جایی که "آقا" را از نظر سیاسی و اقتصادی پروار می کند، وصل شود؟ به ویژه که اکنون گردانندگان دُکان روبروی حُجره "آقا" با انتشار سند لیزری "ظُهور نزدیک است" روشن کرده اند که "مومنان" در "عصر ظُهور" امامزمان به سر می برند و همچون "دوران انتظار" نیازی به گرفتن وکیل و مدیوم برای سرک کشیدن به آن سوی ابرها ندارند.
بدینگونه موضوعی که در بهترین حالت می تواند سوژه یک بحث داغ بین لُژ نشینهای دارالمجانین باشد، به بستر کشمکش کاملا جدی میان "عُقلا و عُلما" ی جمهوری اسلامی تبدیل شده است و با این وجود آن را غیر طبیعی هم نمی توان بر شمرد!
راهکار گرایش نظامی – امنیتی دولت فقط انگاشتی را وُسعت بخشیده که ایدیولوژی سر هم بندی شده ی توسط آیت الله خُمینی گرد آن را خشت مالی کبریایی و قانون اساسی "نظام"، اُصول مادی شدن زمینی اش را سیاهه کرده است. نظام ولایت فقیهی آیت الله خُمینی، مشروعیت خویش را از عالم غیب و با آن توضیح می دهد، "نه یک کلمه بیشتر و نه یک کلمه کمتر"!
این چشم بندی ارزان نه فقط می بایست برای استبداد خشن سیاسی، فساد مالی، خلع ید از جامعه و "صغیر و مجنون" شمُردن شهروندان، بازار دُرُست کند، بلکه وظیفه داشت نمایندگان خدا و حُکومت شان را از شر رُقبای خاکی، نظر جامعه و صندوق رای رها ساخته و بهشت آنها را جاودان کند.
اکنون و پس از آنکه جُنبش اجتماعی این کُرسی را از زیر پای آقای خامنه ای کشید، ولی فقیه روی زمین لُخت با هماوردانی روبرو گردیده که از ارتفاع یکسانی چشم در چشم او دوخته اند و دست در همان کُلاهی دارند که "آقا" از آن خرگوش (جن) بیرون می کشد. باند نظامی – امنیتی دولت، آیینه ای است که نظام ولایت فقیه انحطاط خود را در آن به تماشا نشسته است.





19 دانشگاه اعلام کرده اند که در اعتصاب 25 اردیبهشت شرکت خواهند کرد

کانون حمایت ازخانواده جان باختگان و بازداشتی ها
از بیانیه جمعي از دانشجويان دانشگاه شهيد بهشتي:"همزمان با موج بهاري كه به خاورميانه وزيده, ايران نيز از عطر نسيم بي نصيب نمانده و بار ديگه دانشگاه, اين دژ استواري و ايستادگي از زير تل هجوم استبداد آزادي ستيز, قد راست كرد و مشتاقان آزادي را نويدي دوباره داد كه آري دانشگاه زنده است...
همزمان با ارديبهشت, اعتراضات دانشجويي با روز كارگر و معلم گره خورد و بار ديگر خواسته ي صنفي از گلوي جامعه سر برآورد و بن بست سكوت را شكست, چرا كه دانشجو هرگز ذلت نمي پذيرد.
اعمال فشارهايي از قبيل تفكيك جنسيتي, صدور احكام انضباطي و تعليق براي دانشجويان به بهانه هاي واهي, جز اين نيست كه اقتدار گرايان سعي در استيلاي فرمانروايي ولايي در دانشگاه ها دارند.
از اين رو و در پي فراخوان دانشجويان دانشگاه تهران و علوم پزشكي براي برگزاري اعتصاب و اعتراض عمومي در روز 25 ارديبهشت, از دانشجويان دعوت به حضور گسترده و فعال و برگزاري تجمعات در تمامي دانشگاه ها مي كنيم. چرا كه وقتي بيداد بر سرير قدرت مي تازد, خاموشي تقواي ما نيست."

دانشگاه هایی که با صدور بیانیه پیوستن به اعتصاب 25 اردیبهشت را اعلام کرده اند:

جمعی از اعضای انجمن اسلامی دانشگاه تهران
دانشجویان سبز دانشگاه امیر کبیر و دانشجویان معترض دانشگاه امیر کبیر
دانشجویان سبز دانشگاه بوعلی همدان
دانشجویان سبز دانشگاه گیلان
انجمن اسلامی دانشگاه آزاد اسلامی پیشوا-ورامین
دانشجویان سبز دانشگاه آزاد اسلامی ساری
دانشجویان سبز دانشگاه آزاد اسلامی رباط کریم
دانشجویان سبز دانشگاه آزاد کرج
دانشجویان سبز دانشگاه آزاد لاهیجان
دانشجویان سبز دانشگاه پیام نور مازنداران
دانشجویان سبز دانشگاه تبریز
دانشجویان سبز دانشگاه علوم پزشکی تبریز
دانشجویان سبز دانشگاه آزاد تبریز
دانشجویان سبز دانشگاه صنعتی سهند
دانشجويان سبز دانشگاه آزاد علوم و تحقیقات تهران
دانشجویان معترض دانشگاه هنر
دانشجویان سبز دانشگاه بهشتی
جمعی از دانشجویان دانشگاه علامه
جمعی از دانشجویان دانشگاه آزاد تهران جنوب

لینک صفحه فیس بوک 25 اردیبهشت

http://www.facebook.com/25ordibehesht#!/25ordibehesht?sk=wall






libya-in-the-crosshairs.pngبیش از یک ماه است که جنگ دیگری در منطقه پر آشوب و متلاطم خاورمیانه آغاز شده است. فرانسه، انگلستان و آمریکا در یک اقدام برنامه ریزی شده در ۱۷ مارس شورای امنیت سازمان ملل متحد را  وادار به تصویب قطعنامه ای برای اجرای منطقه پرواز ممنوع بر فراز لیبی کردند. پس از آن همانطور که پیش بینی اش دشوار نبود، عملا از قطعنامه فراتر رفتند و با داخل کردن ناتو در این ماجرا در حال ارتقاء این اقدام به یک جنگ تمام عیار هستند. اما از سوی دیگر این مساله قابل توجه است که این جنگ اکنون دارد به گونه ای دیگر جلوه داده میشود؛ بمثابه جنگی برای دفاع از شهروندان و غیرنظامیان و برای دفاع از حقوق بشر و با انگیزه های انسان دوستانه. این مساله اگرچه بیسابقه نیست، اما اینبار بنظر میرسد دستگاه تبلیغات جنگی و میدیای نوکر تا حدودی موفق شده اند این دستاویزهایشان را به مردم بقبولانند و بر متن سمپاتی عمیق جهانی به قیامها و انقلابات اخیر در خاورمیانه و شمال آفریقا ، سویه زشت و ضدبشری جنگها و دخالتهای نظامی صورت گرفته از سوی آمریکا و متحدانش در ناتو را بپوشانند. این مساله حتی تاثیر عمیقی بر جنبش ضد جنگ که در طول سالهای اخیر -بویژه در جریان حمله آمریکا به عراق در سال ۲۰۰۳- عروج کرده است بگذارد و آنرا منفعل و چند دسته کند و عملا امکان عمل متحدانه و کارساز -لااقل از نظر تبلیغاتی- را از این جنبش بگیرد، تا جائی که ما از زمان شروع جنگ در لیبی حتی شاهد یک تظاهرات ضد جنگ حتی از نوع محدود آن هم نبوده ایم. این پدیده و نیز سردرگمی و تردید نیروهای رادیکال و چپ و آزادیخواه در اتخاذ یک موضع منسجم در مقابل حمله به لیبی -حتی در سطح نظری- نگاهی دقیق تر به این رویداد و نقد "دخالت بشردوستانه!" ناتو را ضرور میسازد. در این مقاله هیچ لزومی برای اثبات ارتجاعی و آدمکش بودن رژیم قذافی نیست و تقریبا هیچ تحلیلگر سلیم العقلی در دفاع از قذافی قلم فرسائی نکرده است. مساله اما بر سر این است که در بحران پیچیده کنونی لیبی، دشمنی با قذافی و جنایات او، خواسته یا ناخواسته در اذهان عمومی در حال تبدیل شدن به دفاع از حملات ناتو و قبول تبلیغات و توجیهات جنگی آنهاست.

دخالت بشردوستانه
 

   این عبارت اکنون ترجیع بند مدافعان دخالت نظامی و برگ برنده آنها در توجیه این عمل و پتکی است که بلافاصله بر سر هر نیروئی کوبیده میشود که قصد انتقاد از آن را داشته باشد. جزء دوم این عبارت، یعنی صفت "بشردوستانه" هر کسی را که اندک آشنائی ای با اهداف، سابقه و کارنامه دولتهای امپریالیستی آمریکا و فرانسه و انگلیس - دولتهائی که سازماندهنده اصلی این جنگ هستند- داشته باشد به تردید جدی وامیدارد. تا کنون جنگهائی که رسما با ادعای دخالت بشردوستانه انجام گرفته اند تنها چیزی که از آنها حاصل نشده ایجاد شرایط اجتماعی ایمن و افزایش آسایش، امنیت و تامین معیارهای حداقلی زندگی برای مردمان ساکن کشورهای مورد مداخله است. حمله به سومالی(۱۹۹۳)، یوگسلاوی(۱۹۹۹)، افغانستان(۲۰۰۱) و عراق (۲۰۰۳) همگی کمابیش با بهانه های بشردوستانه توجیه شده اند در حالی که نتیجه آن ابدا قرابتی با هیچ معیار بشردوستانه ای نداشته است. تحلیل مشخص هر کدام از این موارد مقاله را به درازا میکشاند ، اما خواننده تنها با سرچ اسامی این کشورها در اینترنت میتواند به عمق فاجعه و آنچه که بر مردم این کشورها رفته و میرود پی ببرد. موضوع دیگر، استانداردهای دوگانه و ریاکاری حاکم بر سیاست رسمی آمریکا و متحدانش در زمینه باصطلاح دفاع از حقوق بشر و جلوگیری از جنایات جنگی است. در مواردی مثل حملات مداوم اسرائیل به فلسطینیان و حمله ۳۳ روزه و ویرانگر به لبنان، در کنگو که جنگی که در آن جریان دارد با پنج میلیون قربانی پس از جنگ دوم جهانی خونبارترین جنگ دهه های اخیر است، در جنگهای دهشتناک داخلی در بسیاری از کشورهای آفریقائی در سالهای اخیر از جمله رواندا و سومالی و...، در یمن و بحرین یعنی متحدان آمریکا و غرب که در ماههای اخیر با شدت تمام به سرکوب مخالفان پرداخته اند ، نه تنها هیچ صدائی از مداخله بشردوستانه نیست بلکه حتی کوچکترین اقدام برای توقف آنها صورت نگرفته است[۱] و حتی برخی از آنها با شراکت مستقیم آمریکا و متحدانش انجام گرفته است؛ بمباران ادامه دار مناطق شمال پاکستان به بهانه مبارزه با طالبان و در حقیقت کشتار و ویرانی روستاهای این منطقه مثال بارزی از این دست می باشد. از طرف دیگر خود وسیله ای که توسط آن این "جلوگیری از نقض حقوق بشر"  صورت میگیرد یعنی قوای نظامی و بمباران هوائی و احتمالا در آینده نزدیک پیاده کردن نیروهای نظامی برای تحت کنترل گرفتن لیبی، خود هیچ ربطی به هدف آن ندارد. همانطور که مورد یوگسلاوی بوضوح نشان میدهد، تلفات غیر نظامی و نابودی تاسیسات و زیرساختهای اقتصادی و اجتماعی (نیروگاهها، پلها ، راهها، و حتی مدارس و بیمارستانها) - چیزی که برای آن نام باکلاس و پاستوریزه collateral damage را وضع کرده اند- بدون شک جزء ضروری این عملیاتهای نظامی است. اما این موضوع غالبا مورد سانسور و بی توجهی رسانه های حاکم قرار میگیرد. در این خصوص جالب است که نه تنها مردم مناطق تحت کنترل دولت قذافی بلکه حتی شورشیان مسلح مخالف وی نیز قربانی این جنبه از حملات نظامی بوده اند. همچنین ذکر این نکته ضروری است که قذافی و حکومتش که اکنون همه جا در رسانه های حاکم بعنوان شر مجسم و قاتل و جانی تصویر میشود، در همین چند سال اخیر و با عادی سازی مناسبات سیاسی لیبی با غرب بویژه با آزاد سازی و مقررات زدائی اقتصاد لیبی و گشوده شدن بازار سرمایه گذاری و سودآوری در اوائل قرن ۲۱ مورد استقبال رهبران اروپائی و آمریکا قرار گرفت و با خط خوردن موقتی از لیست دولتهای شرور و طاغی بعنوان یکی از متحدان در مبارزه با تروریسم از کمکهای نظامی و سرمایه گذاری آنها برخوردار شد.
همه این فاکتورها بهمراه عدم تمایل آمریکا و متحدانش در ناتو و نیز شورای ملی انتقالی لیبی - که به نقش ارتجاعی آن خواهیم پرداخت - برای پذیرش طرحهای آتش بس ترکیه و اتحادیه آفریقا تردیدی باقی نمیگذارد که در این مورد هم "دخالت بشردوستانه" هیچ محلی از اعراب ندارد.

اهداف واقعی پشت دخالت بشر دوستانه
 

   اگر بخواهیم بطور فهرست وار نگاهی به اهداف و مقاصد واقعی دخالت نظامی در لیبی بیندازیم این موارد با اندکی دقت قابل تشخیص هستند :

۱-    یکی از اهداف مهم این جنگ که میتواند آن را در راستای جنگهای قبلی آمریکا و متحدانش بویژه در خاورمیانه و مناطق اطراف آن قرار دهد، تلاش برای گسترش حیطه مناطق نفوذ در مقابل رقبای دیگر با تکیه بر قدرت نظامی است. در زمینه بحران جهانی سرمایه داری و باز شدن فضای رقابت کشورهای قدرتمند نوظهور و رقیب آمریکا و  متحدان سنتی اش -بویژه کشورهای عضو BRICS (برزیل،روسیه،هند،چین،آفریقای جنوبی)- برای بازتعریف مناسبات قدرت و هژمونی در سطوح منطقه ای و جهانی ، تا کنون آمریکا و برخی متحدانش تلاش کرده اند تا برای حفظ و تثبیت هژمونی خود اساسا بر قدرت نظامی تکیه کنند. برجسته کردن نقش قدرت نظامی و لشکرکشی و نظامی کردن شرایط بویژه در نقاط حساسی چون خاورمیانه یکی از محورهای اصلی سیاست آمریکا در عصر پسا جنگ سرد بوده است. آمریکا در عصر افول تدریجی موقعیت برتر اقتصادی اش در جهان، توسعه طلبی جهانی خود را بیش از هر چیز بر مکانیسم های نظامی و جنگ متکی کرده است.

۲-    با شروع قیام در لیبی و حوادثی که به وضعیتی بحرانی انجامید - یعنی عدم احتساب توازن قوا از جانب نیروهای قیام کننده و آغاز مبارزه مسلحانه بسیار زودهنگام و لاجرم ضعف در برابر ارتش مجهز قذافی و بیرحمی و قساوت نیروهای دولتی لیبی - بهترین فرصت برای فرانسه،انگلستان و آمریکا فراهم شد تا به بهانه دفاع از غیر نظامیان و با مجوز سازمان ملل زمینه دخالت مستقیم خود در روند تحولات سیاسی لیبی بعنوان یکی از مراکز بحران در خاور میانه و شمال آفریقا و شکل دادن به آن و هدایتش در مسیر دلخواه، را هموار کنند. در حقیقت حمله نظامی به لیبی را میتوان حلقه دیگری از همان پروسه تلاش برای کنترل تحولات سیاسی خاورمیانه دانست؛ در بحرین و یمن با سرکوب عریان، در مصر و تونس با جابجائی قدرت درون هیئت حاکمه بواسطه ارتش و رژیم سابقی ها، و در لیبی که از قضا رژیمی تقریبا نافرمان و چموش در برابر خواسته های غرب و غیرقابل اعتماد دارد حمله نظامی. در تمامی این کشورها بورژوازی بومی آنها و یا بخشی از آن مستقیما در این روند منفعت دارد و در آن مشارکت کرده است. این مساله را در لیبی هم بوضوح میتوان دید؛ چراکه اندکی پس از اوجگیری شورشها و اعتراضات در لیبی، برخی از مقامات و اعضای هیئت حاکمه و نیز افسران و فرماندهان رده بالای ارتش ( برای مثال مصطفی عبدالجلیل وزیر دادگستری، عبدالفتاح یونس وزیر کشور و برخی سفرای لیبی در کشورهای اروپائی و اتحادیه عرب و سازمان ملل و...) با این فرض که به تاسی از مصر و تونس میتوانند قیام توده ای را در دستان خود بگیرند و آن را هدایت کنند و در آینده پس از قذافی برای خود جائی باز کنند، از رژیم جدا شده و با تشکیل شورای ملی انتقالی عملا توانستند رهبری قیام را در دست بگیرند. اتحادیه اروپا و آمریکا هم بلافاصله به کمک این شورا شتافتند، آن را تایید کرده و برسمیت شناختند و بسیاری از مهره ها و عوامل مطیع خود را در آن جاسازی کردند ( نمونه آن خلیفه هفتر، افسر سابق ارتش لیبی و دارای روابط وسیعی با سازمانهای اطلاعاتی آمریکا، است که اکنون تقریبا رهبری نظامی قیام را در دست دارد). این شورا اکنون بوضوح نقشی ارتجاعی دارد و با کنارزدن رادیکالیسم اولیه قیام و عدم بسط و گسترش توده ای اعتراضات و خودداری از انجام اقدامات متناظر با آن مانند تلاش برای بسیج کارگران بویژه در بخش صنایع نفت و پتروشیمی و هدایت قیام به سمت یک رویاروئی نظامی تمام عیار و زودرس و دست کمک دراز کردن به سوی اتحادیه اروپا و آمریکا عملا قیام لیبی را به قهقرا برد.

۳-    هدف پر اهمیت دیگر فراهم شدن فرصت مناسب برای کنار زدن و سرنگونی رژیم قذافی است. در استراتژی آمریکا برای خاورمیانه رژیم هائی از نوع جمهوری اسلامی ایران، عراق صدام حسین، سوریه بعث و لیبی قذافی، با تاکید کمتر یا بیشتر میبایست حذف بشوند و جای خود را به سیستمی کاملا ادغام شده  از لحاظ سیاسی و اقتصادی در نظام جهانی سرمایه داری تحت هژمونی آمریکا و شرکای دیگرش ( چیزی که قبلا به نام بلوک غرب معروف بود و اکنون با نام "جامعه بین المللی!" به کار خود ادامه میدهد) بدهند. جدای از درجه ارتجاعی بودن این رژیمها - که یکی از دیگری ارتجاعی ترند- هدف اصلی آمریکا و متحدانش برپائی دولتهائی ادغام شده و قابل اطمینان در این کشورهاست. همین مساله توضیحگر پافشاری کشورهای حمله کننده به لیبی بر رژیم چنج و سرنگونی قذافی است ( چیزی که صریحا برخلاف قطعنامه ۱۹۷۳ شورای امنیت سازمان ملل برای برقراری منطقه پرواز ممنوع بر فراز لیبی است).


۴-    دخالت نظامی ناتو، دخالتی که اکنون بر مبنای دستاویزی "انسان دوستانه" و طلب شده از جانب خود قیام کنندگان لیبی توجیه میشود، به آسانی به دخالت سیاسی-نظامی آمریکا،اتحادیه اروپا و ناتو بعنوان پلیس و ژاندارم جهانی در سراسر دنیا و بویژه در خاورمیانه و شمال آفریقای متشنج و درگیر انقلابات و قیامها و اعتراضات توده ای، حقانیت و اعتبار می بخشد و راه را برای گسترش دخالت امپریالیستی در روند حرکت آنها هموار میکند. ناتو و آمریکا تلاش میکنند با استفاده از آب مطهر دخالت بشردوستانه و دفاع از غیر نظامیان در لیبی، دستهای خونین خود در عراق و افغانستان را پاک کنند.

۵-    وجود منابع سوختهای فسیلی وسیع در لیبی ( حدود ۴۰ درصد کل منابع نفت آفریقا) یکی دیگر از چاشنی هائی است که دخالت نظامی در لیبی را اشتها آور میکند. گرچه قبل از این هم قراردادهای وسیعی از طرف دولت لیبی برای ایجاد و گسترش تاسیسات بهره برداری از نفت و گاز با دولتهای غربی به امضا رسیده بود، اما تحت کنترل کامل قرار دادن لیبی میتواند خیال آنها را از بابت حق انحصاری تسلط و تحصیل سود از منابع انرژی این کشور راحت کند. همچنین با توجه به اینکه پایگاه فرماندهی نظامی آمریکا در قاره آفریقا (آفریکوم )اکنون در کشور آلمان مستقر است، آمریکا با تسلط بر لیبی قادر به ایجاد یک پایگاه نظامی ثابت در آفریقا خواهد بود، که با توجه به حضور گسترش یابنده چین در آفریقا میتواند برگ برنده ای برای آمریکا باشد.

نتایج دخالت بشردوستانه ناتوantiwar.jpg
   
   هم اکنون بطور قاطع و حتمی نمیتوان درباه تبعات حمله نظامی به لیبی صحبت کرد. اما با توجه به شرایط سیاسی و بافت اجتماعی لیبی و نیز نتایجی که دخالت نظامی آمریکا و متحدانش در کشورهای دیگر داشته است، ابدا نمیتوان آینده ای مناسب برای لیبی تصور کرد. با وجود حملات ناتو هنوز نیروهای دولتی لیبی به پیشروی هر چند کند شده خود ادامه میدهند و یکی از احتمالات میتواند پیروزی نیروهای دولتی لیبی در این جنگ باشد [۲].  از طرف دیگر گسترش درگیریها و کشتار و جنگ داخلی طولانی مدت و جنگ قبیله ای و سربرآوردن دارو دسته های بنیادگرای اسلامی - که هم اکنون در صفوف قیام کنندگان حضور دارند و تلویحا از جانب ناتو هم حمایت میشوند- میتواند نتیجه دیگر این اوضاع باشد. حتی در صورت سرنگونی قذافی، دارودسته ها و گنگهای نظامی باقیمانده از رژیم او این توانائی را دارند که جامعه را وسیعا بی ثبات و ناامن کرده و ترور و بمبگذاری و ارعاب را به بخشی از زندگی هر روزه مردم تبدیل کنند. حتی در صورت عدم تحقق سناریوی سیاه و فروپاشی اجتماعی پس از سرنگونی قذافی و روی کار آمدن رهبری فعلی مخالفان یعنی شورای ملی انتقالی، تغییر چندانی به نفع زحمتکشان لیبی و پیشرفت موج انقلابی در خاورمیانه و شمال آفریقا حاصل نمیشود و دولت جدید با ادغام کامل اقتصادی-سیاسی-نظامی لیبی در غرب به همان مسیری میرود که دیگر رژیمهای دیکتاتوری سرمایه داری در جهان عرب رفته و میروند، که در این صورت آنها بدون هیچگونه افقی برای مردم و بدون اینکه قادر به برآورده کردن خواستهای آنها باشند، هر چه بیشتر از مردم فاصله گرفته و برای حفظ حکومت به سمت شرکای آمریکائی و اروپائی شان نزدیک خواهند شد. در تحلیل نهائی پیروزی هر کدام از طرفین جدال کنونی در لیبی برای کارگران و زحمتکشان چیزی جز شکست نخواهد بود.

چه میتوان کرد ؟

   ساختار روابط بین المللی در شرایط کنونی کاملا بر مبنایی امپریالیستی و برای تامین سلطه و نفوذ سرمایه داری جهانی است. بویژه در موقعیت و توازن قوای فعلی، آمریکا و برخی متحدان سنتی اش -انگلیس و فرانسه- پس از مواجهه با بحران کمرشکن اقتصادی تلاش دارند تا دایره نفوذ و هژمونی خود را به طرق میلیتاریستی گسترش دهند. آنچه که اکنون "جامعه بین المللی" نام گرفته است، هنوز مهر و نشان هژمونی آمریکا و متحدانش را بر خود دارد و هنوز آنها هستند که از طریق این نهادها (سازمان ملل، شورای امنیت، ناتو و نهادهای اقتصادی بین المللی) مقاصد خود را پیش میبرند.
   در این اوضاع هرگونه اعمال نفوذ، اقدام نظامی یا غیرنظامی -تحریم اقتصادی و...- از طرف قدرتهای حاکم بر جامعه جهانی به هر بهانه ای که صورت بگیرد، قبل از چیز تضمین کننده و به پیش برنده منافع کوتاه مدت و یا درازمدت اقتصادی،سیاسی و ژئوپلیتیک آنهاست. حتی در مواردی که به نام دخالت بشر دوستانه انجام میشوند، بر مبنای قانونمندی کثیف کنونی حاکم بر روابط بین الملل، دخالت نظامی و رژیم چنج و تصرف کشورها و یا تبدیل آنها به مناطق نفوذ بجای اینکه دستاوردی برای مردم و بهبود زندگی آنها داشته باشد، منافع امپریالیستی مشخصی را تامین میکند.
   سوای شرایط پدیدآورنده وضعیتهای اضطراری و وحشتناک در کشورهایی که در آنها دخالتهای "بشردوستانه" صورت میگیرد - شرایطی که هیچ تلاشی برای پیشگیری از آن از جانب "جامعه بین الملل" انجام نمیشود و یا خود این "جامعه بین الملل" عامل اصلی ایجاد کننده آن است- و سوای تبعات اسفبار و وحشتناک اینگونه دخالتها، بنظر میرسد تنها عامل توجیه کننده دخالت نظامی منطق انتخاب میان بد و بدتر و نبودن راه حل و آلترناتیو واقعا انسانی برای حل بحرانها و جنگهای فاجعه باری است که حقیقتا دخالتی از زاویه بشردوستانه میطلبند.
   در این بین دو راه حل بیشتر نیست؛ اولی قانونمند کردن و اصلاح ساختار روابط بین الملل و قاعده مند کردن آن بصورتی است که دخالت سازمان ملل و یا "جامعه جهانی" برای حل بحرانهای انسانی به تسلط قدرتهای بزرگ و یا حتی بدتر کردن اوضاع نینجامد و در ضمن انتخاب شده و بر مبنای معیارها و استانداردهای دوگانه و ریاکارانه نباشد. تحقق این راه حل در شرایط موجود بدون برهم زدن عمیق نظام اقتصادی و سیاسی امپریالیستی حاکم بر جهان به نفع آلترناتیوی انسانی ممکن نیست. راهکار دوم که اتفاقا پیش شرط اولی است ظهور قطبی دیگر در دنیای معاصر یعنی قطب ضد سرمایه داری، ضد قدرقدرتی امپریالیستی و ضد جنگ است که قادر باشد تا با تحمیل کشتار و جنگ و ترور به مردم عادی مقابله کند و از سقوط جوامع به قعر جنگ داخلی و سناریوی سیاه جلوگیری کند و حتی در مواردی مانند لیبی توانائی این را داشته باشد که دخالتی واقعا بشردوستانه را سازمان دهد و بر این مبنا ابتکار عمل را از سرمایه داری امپریالیستی بگیرد [۳].

***

[۱] آنطور که فاش شده است وزارت خارجه آمریکا حتی در یک معامله پنهانی با عربستان سعودی به توافق رسیدند که رژیم سعودی با لشکرکشی به بحرین به قلع و قمع مخالفان در این کشور بپردازد و رای مثبت اتحادیه عرب برای تجاوز به لیبی به بهانه ایجاد منطقه پرواز ممنوع و دفاع از جان غیرنظامیان را جلب کند و در مقابل آمریکا هم کار قذافی در لیبی را یکسره خواهد کرد .
[۲]  یکی از دلایل این پیشروی میتواند بالارفتن قدرت تبلیغاتی و پروپاگاندیستی رژیم قذافی باشد. قذافی پس از شروع حمله به لیبی با قیاس این حمله به یورش استعماری ایتالیا به لیبی در دهه دوم قرن بیستم و جنایات سبعانه آن و بازگشت به ضداستعماری گری ناسیونال-اسلامیستی دهه های اول قدرت گیری اش از طریق کودتای نظامی -ایدئولوژی ارتجاعی ای که کتاب سبز وی الهام گرفته از آن است-  و حتی مقایسه خود با عمر مختار، توانست از آب گل آلود ماهی بگیرد و توانائی بسیج دستگاه تبلیغاتی خود را بالا ببرد و عملا پایگاه توده ای خود را گسترش بخشد.
[۳] تبلیغات رسمی درباره حمله به لیبی اینطور وانمود میکنند که هیچ راه دیگری غیر از حمله و بمباران وجود ندارد. در حقیقت خود همین مساله و بستن راههای دیگر برای حل بحران لیبی از جانب ناتو بار دیگر تاکید میکند که این دخالت هدفی بشردوستانه ندارد. اگر جامعه جهانی قصد حل بحران لیبی را داشته باشد بیش از هر چیز باید بر فشارهای سیاسی و دیپلماتیک و حقوقی خود بر رژیم قذافی از طرق مختلف - مثلا از طریق اتحادیه عرب و اتحادیه آفریقا- بیفزاید و بر آتش بس فوری و غیر نظامی کردن درگیریها و نزاعها در لیبی پافشاری کند( امری که دقیقا عکس آنرا از جانب ناتو شاهد هستیم) ، از طرف دیگر برای کاستن از شدت تاثیرات سوء درگیریها بر غیرنظامیان به سرعت اقدام به تامین و توزیع کمکهای مکفی و قابل دسترس داروئی و غذائی و ... برای آسیب دیدگان کند و بدنبال ایجاد مناطق امن برای فرار قربانیان احتمالی خشونت در شهرها باشد. تمامی اینها در تبلیغات و پروپاگاندای رسمی "جامعه جهانی" غایب است و تنها چیزی که هدف عملیات ناتوست، رژیم چینج و برکناری قذافی از طریق نظامی و کوبیدن بر طبل جنگ داخلی در لیبی است.
بهزاد باقری
انتشار یافته در شماره سوم نشریه خاک





مسیرهای ورودی از میدان امام حسین به خیابان انقلاب توسط یگان ویژه نیروی انتظامی بسته است و مردم و خودروهای شخصی امکان عبور از خیابان انقلاب را ندارند.
bandahaye-hokoomati.jpgبه گزارش سایت ایران پرس نیوز به نقل از خبرنگار این سایت در تهران : سرتاسر این منطقه پراست از پلیس ضد شورش و لباس شخصی ها و بسیجیان. به هیچ عنوان طرفداران و وابستگان به باند خامنه ای و احمدی نژاد قابل تفکیک نیستند و تنها خود آنان از روی ظاهر یکدیگر را می شناسند! پلیس هیچگونه دخالتی نمی کند و به نظر می رسد ترجیح داده است تا در این فضای کاملا نامشخص تنها ناظر قضایا باشد.
بسیاری از این اوباش با لباس مشکی و موتور هستند و با فریاد و عربده کشی از نقطه ای به نقطه دیگر می روند و به صورت گله ای حرکت می کنند.
در برخی نقاط لکه های خون همچنان در کف زمین قابل مشاهده است.

درگیری شدید بین اوباش طرفدار خامنه ای و احمدی نژاد در میدان امام حسین
دقایقی پیش به دنبال درگیری شدید بین اوباش و بسجیان طرفدار سیدعلی خامنه ای و اوباش طرفدار محمود احمدی نژاد در میدان امام حسین تهران عده زیادی از دو طرف مجروح شدند.
شدت این درگیری ها که با استفاده از چوب و قمه است آنچنان سنگین است که نیروی انتظامی جرات دخالت ندارد. هر لحظه بر تعداد بسیجیان و چماقداران افزوده می شود.

درگیری و فحاشی مقابل نمایشگاه کتاب در حضور ماموران نیروی انتظامی
سایت حکومتی رجا نیوز گزارش داد در ساعت ۱۳ امروز در مقابل درب شمالی متروی مصلی و در بدو ورود به نمایشگاه کتاب، بازدیدکنندگان با حیرت تمام شاهد کمربندبازی عده ای از جوانان شدند که با کمی دقت در جدیت طرفین متوجه شدند که این یک بازی نیست و در واقع درگیری خیابانی است، در این درگیری که طرفین با کمربند و زنجیر به جان هم افتاده بودند عده ای از آنها از ناحیه سر دچار شکستگی و خونریزی شده بودند.
این درگیری تا جایی ادامه پیدا کرد که این افراد بعد از فحاشی های ناموسی به یکدیگر در برابر خانواده هایی که برای بازدید از نمایشگاه آمده بودند خودبه خود پراکنده شدند و این اقدامات در حالی اتفاق افتاد که نیروی انتظامی در فاصله ۱۰ متری آنها دارای یک ایستگاه با تعداد قابل توجهی نیرو بود.






نامه 9 زندانی سیاسی زن از زندان قرچک و شرح وضعیت غیرانسانی این زندان 
گفتگو با صادق نقاشکار

07/05/2011


زندانیان سیاسی زن که به تازگی به زندان قرچک منتقل شده اند در نامه ای پرسیده اند "در کجای دنیا، نتیجه ی درگیری برسرآب جوش ، تنبیه متعاقب آن کشیدن ناخن های دستان یک زندانی باشد؟ درکجای دنیا عده ای مرد باتوم به دست را به بند نگهداری زنان زندانی به قصد ضرب و شتم می فرستند؟"
به تازگی گروهی اززندانیان سیاسی زن به زندان قرچک ورامین منتقل شده اند و براساس گزارشهای فعالان حقوق بشر وضعیت نگران کننده و ناگواری دارند. افراد منتقل شده به زندان قرچک درتماس با خانواده های خود ازشرایط بسیار نامناسب این زندان و رفتار خشونت آمیزماموران زندان خبر داده اند.
به گزارش پایگاه اینترنتی فعالان حقوق بشری، این زندانیان در تماسهای تلفنی خود با خانواده هایشان اعلام کرده اند که زندان قرچک، کهریزک دیگری است که درآن به زندانیان حتی آب و غذا داده نمی شود و آب این زندان دربیشتر ساعات روز قطع است.
به رغم پیگیریهای خانواده های زندانیان منتقل شده به زندان قرچک، تاکنون جوابی به این خانواده ها درخصوص علت و هدف ازانتقال این زندانیان داده نشده است.
زندانیان سیاسی زن که درروزهای گذشته به زندان قرچک منتقل شده اند، نامه ای خطاب به مردم و مراجع تقلید، مسئولان جمهوری اسلامی و مجامع حقوق بشری در سراسر دنیا نوشته اند. این زندانیان سیاسی در این نامه، از شرایط بسیار دشوار درزندان قرچک خبر داده اند. دراین نامه ضمن برشمردن تنبیهات بسیار شدید و برخوردها و درگیری های میان زندانیان، این پرسش مطرح شده است که "در کجای دنیا، نتیجه ی درگیری برسرآب جوش ، تنبیه متعاقب آن کشیدن ناخن های دستان یک زندانی باشد؟ درکجای دنیا عده ای مرد باتوم به دست را به بند نگهداری زنان زندانی به قصد ضرب و شتم می فرستند؟ درکجای دنیا کودکان 14 و 15 ساله را درچنین شرایطی نگهداری می کنند؟ "
این زندانیان دراین نامه گفته اند" دریغا که شرمساریم از آنچه در اطرافمان می گذرد و دو چندان شرمساریم از آن که نظیر چنین فجایع غیر انسانی در مملکت ما به وقوع می پیوندد. کشوری که کباده ی تاریخ و فرهنگ و هنرش، دبدبه ی اسلام گرایی و انسان دوستی اش گوش فلک را کر کرده است."

پرسش دراینجاست که هدف از تبعید زندانیان سیاسی زن به چنین محلی چیست؟ آیا هدف، فراهم آوردن شرایط برای مرگ تدریجی این زندانیان سیاسی است؟




انهدام مخازن نفتی مصراته توسط نیروهای قذافی
نخست وزیر لیبی

نوشتۀ لیدا پرچمی
دراثرحملات هوائی ، چهارمخزن نفتی کاملاً ازمیان رفتند و آتش سوزی عظیمی که پس ازآن رخ داد، درحال حاضر به چهار مخزن دیگر رسیده است.
نیروهای معمرقذافی مخازن نفتی بندرمصراته را درغرب این کشور بمباران کردند.
همزمان با این رویداد، تعدادی از خمپاره های پرتاب شده توسط ارتش لیبی در درگیری های غرب کشور، به داخل خاک تونس اصابت کرد
دراثرحملات هوائی ، چهار مخزن نفتی کاملاً از میان رفتند و آتش سوزی عظیمی که پس از آن رخ داد، در حال حاضر به چهار مخزن دیگر رسیده است.
خبرگزاری رویترز از قول یکی از سخنگویان شورشیان، از عدم دسترسی آنان به امکانات مناسب برای اطفای حریق خبر می دهد و می افزاید از آنجا که این مخازن، سوخت مورد نیاز شهر مصراته را برای سه ماه تأمین می کرد ، مصراته با مشکل کمبود نفت روبرو خواهد شد.
به گزارش رویترز، توضیحات منابع شورشیان درمورد چگونگی حمله هوایی نیروهای قذافی متناقض است. آنها ابتدا از کاربرد هواپیما های سم پاشی در این عملیات صحبت کرده اند و سپس گفته اند که از سه هلیکوپتر هلال احمر برای بمباران استفاده شده و در گزارشی دیگر از پرتاب راکت درعملیات شناسایی هوایی توسط نیروهای قذافی خبر داده اند.
سخنگوی شورشیان می گوید که آنها پیش از آغاز حملات درمورد حضور هواپیماها به ناتو خبر داده بودند اما پاسخی دریافت نکرده بودند.
از سوی دیگر، نخست وزیر لیبی امروز خبر داد که وزارت دادگستری لیبی درحال تهیه طرح عفو پیشنهادی سران قبایل لیبی است.
به گفته نخست وزیر لیبی، این اقدام به درخواست صد تن از رؤسای قبایل، برای پایان دادن به جنگ داخلی صورت می گیرد.
این عده بدنبال برگزاری کنفرانس ملی سران قبایل لیبی در روز پنجشنبه، خواستار تدوین قانون عفو شورشیان شده بودند.
نخست وزیر لیبی اعلام کرد که از این پس این رهبران قبیله ای مسئول مذاکرات ملی هستند و مأموریت دارند تا با افراد و مجامع بین المللی یا حکومت ها وارد گفتگو شوند.
 




ادامۀ هشدارهای هواداران رهبری به رئیس جمهوری

مراسم عزاداری دختر پیامبر اسلام

نوشتۀ فواد روستائی
هشدارو اخطارطرفداران آیت الله خامنه ای به محمود احمدی نژاد امروزنیز ادامه داشت و ازجمله فرمانده کل سپاه در سخنانی ضمن تأکید بر ضرورت اطاعت محض از ولی فقیه به عنوان معیار انقلابی بودن گفت امروزبیش ازهرزمان دیگری به دعا برای حفظ جمهوری اسلامی ازشر جن و انس و شیاطین نیاز است.
انتقاد، حمله و هشدار به محمود احمدی نژاد، رئیس جمهوری اسلامی ایران، از سوی هواداران آیت الله خامنه ای- رهبر جمهوری اسلامی ایران- امروزنیزادامه داشت.
بیش از دوهفته پس از آغاز ماجرای استعفای وزیر اطلاعات و فرمان آیت الله خامنه ای به او مبنی بر ادامۀ کار در این سمت و غیبت ده روزۀ محمود احمدی نژاد از صحنۀ سیاست کشور، ظاهراً هنوزهم رئیس جمهوری ایران در مقابل رهبر کوتاه نیامده است.
حجت الاسلام کاظم صدیقی که در خطبه های دیروز نماز جمعه رئیس جمهوری اسلامی ایران را تهدید کرده بود که مقام رهبری می تواند حتا همسرش را براوحرام کند امروز در مراسم عزاداری دختر پیامبر اسلام لحن ملایم تری به خود گرفت و در راستای تحبیب محمود احمدی نژاد گفت خیلی ها تلاش می کنند احمدی نژاد را از ما جدا کنند. این روحانی هوادار آیت الله خامنه ای ضمن تأکید براین که رئیس جمهوری ایران گفته است این حسرت را بردل دشمنان خواهد گذارد افزود سخن تنها ملاک نیست و او ازاحمدی نژاد می خواهد دراسرع وقت دل مردم را شاد کند.
حجت الاسلام صدیقی در واکنش به این حرف احمدی نژاد که رابطۀ خود با آیت الله خامنه ای را رابطۀ فرزند و پدر خوانده بود گفت این رابطه رابطۀ پدر و فرزند نیست بلکه رئیس جمهوری رعیت و سرباز ولایت است.
آیت الله خزعلی، رئیس بنیاد بین المللی الغدیر، نیزدرهشداری به محمود احمدی نژاد گفت بهتر است دولت برخی از اشخاصی را که دارند نفوذ می کنند بردارد به طوری که نفوذی در داخل دولت نباشد.
هواداران رهبری دراین دعوا تلاش می کنند اسفندیار رحیم مشائی، رئیس دفتر احمدی نژاد، را مقصر اصلی در رویاروئی رئیس جمهوری و رهبری نشان دهند.
آیت الله خزعلی افزود "ما دست بردار نیستیم اول نصیحت می کنیم و اگر نصیحت عمل نکرد جور دیگری برخورد خواهیم کرد."
یکی دیگر از هشدارها را محمد علی جعفری، فرمانده کل سپاه پاسداران، مطرح کرد و گفت امروز بیش از هرزمان دیگری به دعا برای حفظ جمهوری اسلامی از شر جن و انس و شیاطین نیاز است.
فرمانده کل سپاه ضمن بیان این امر که دشمنان خارجی هرگز نمی توانند به ماهیت انقلاب اسلامی لطمه بزنند بر لزوم شناخت دشمنان داخلی تأکید کرد و گفت در مسیر انقلاب ماندن تنها در گرو اطاعت محض از ولی فقیه است.
محسن رضائی، دبیر مجمع تشخیص مصلحت نظام و فرمانده سپاه در دوران جنگ ایران و عراق، نیز به نوبۀ خود گفت در شرایط کنونی دولت نباید به خاطر یک وزارت خانه از رهبری فاصله بگیرد.
سید احمد خاتمی، عضو مجلس خبرگان رهبری، نیز در سخنانی احمدی نژاد را به داشتن زاویه با رهبری متهم کرده است.
سر انجام این که در پی انتشار گزارش هائی در سایت های مخالفان احمدی نژاد مبنی بر تعیین مهلت از سوی آیت الله خامنه ای برای محمود احمدی نژاد، پایگاه اطلاع رسانی رئیس جمهوری امروز با انتشار بیانیه ای این گزارش را نادست خواند و مورد تکذیب قرار داد.




برشی از «شرایط اسف‌بار» زندان کارون اهواز

بازدید وزیر دادگستری از زندان کارون اهواز در دی ماه ۸۸

ضیا نبوی و ۲۵ زندانی سیاسی دیگر از زندان کارون به اردوگاه کلینیک منتقل شده‌اند اما نامه‌ای که آقای نبوی پیش از این انتقال نوشت، نگرانی‌های تازه‌ای را رقم زد.

این دانشجوی محروم از تحصیل که این روز‌ها در حال سپری کردن ۱۰ سال حبس در تبعید است، در نامه‌اش از آنچه در زندان کارون اهواز می‌‌گذرد پرده برداشت و از شرایط تکان‌دهنده‌ای گفت که نه تنها مناسب بازپروری مجرمان نیست که آن‌ها را به خوی حیوانی هم عادت می‌‌دهد.
این در حالی است که عبدالکریم لاهیجی، حقوقدان و نایب رئیس فدراسیون بین‌المللی جوامع حقوق بشر به رادیو فردا می‌‌گوید، تنها تفاوت زندانی با دیگران باید در «سلب آزادای» باشد نه هیچ چیز دیگر:


«فرق زندانی با غیر زندانی، تنها و تنها در محرومیت او از آزادی است. یعنی زندانی چون مجازات می‌شود، به این مجازاتش، مجازات «سالب آزادی» می‌گویند. اما از نظر مسائل رفاهی، بهداشتی و از تمام آن حقوقی که در میثاق بین‌المللی به عنوان اصول مدنی، اجتماعی، فرهنگی و فردی به عنوان حقوق پایه‌ای انسان شناخته شده است، باید بهره‌مند باشد.»

توصیف پیمان روشن‌ضمیر، یکی از هم‌سلولی‌های سابق ضیا نبوی از زندان کارون اهواز اما از چیز دیگری خبر می‌دهد: «افرادی هستند آنجا که یک سال است دارند در حیاط می‌خوابند. باران که می‌بارد یا در زمستان و یا تابستان و گرمای ۵۰ درجه اهواز این افراد بالای ۱۵۰۰ نفر هستند که اتاق‌های زندان برایشان جا ندارد.»
او اضافه می‌کند: «یعنی اگر شما بخواهید همه افراد این زندان را به صورت سرپایی هم در اتاق‌ها جا بدهید جا نمی‌شوند. بنابراین ناچارند در حیاط بخوابند و باران که می‌‌بارد مجبور هستند پتوهای خود را جمع کنند و به گوشه حیاط پناه ببرند تا باران تمام شود. باران هم که تمام می‌شود حیاط کاملاً پر از آب و فاضلاب شده است و این افراد مراسمی دارند که فاضلاب را دوباره از حیاط خارج کنند و باز هم رخت خوابشان را همان‌جا پهن کنند و بخوابند.»
وی ادامه می‌دهد: «یخچال هم وقتی من به این زندان رفتم نبود. بچه‌ها می‌گفتند قبلاً در این بند یخچال بوده اما در یک بند دیگر داخل یک یخچال مواد پیدا کرده بودند و پس از آن همه یخچال‌ها را از همه بند‌ها جمع کرده بودند. همه مشکلات این زندان از جمعیت است. مثلاً یک آبگرمکن برای چهار حمام وجود داشت و در سرمای مستان، کل اتاق ما سرماخوردگی و آنفلوآنزا داشتند و این هم بیماری‌ای است که وقتی جمعیت زیاد باشد همه می‌گیرند.»
آقای روشن‌ضمیر همچنین از تعداد بالای زندانیان و تراکم غیراستاندارد زندان هم می‌‌گوید: «در اتاق سیاسی‌ها موقعی که من بودم ۵۲ نفر با هم بودند. این اتاق از اتاق‌های خوب بود. یعنی در خلوت‌ترین اتاق ۵۲ نفر با هم در یک اتاق هستند و همه تخت‌ها هم پر است و من و ضیا و خیلی‌های دیگر هم روی زمین می‌خوابیدیم. اتاقی هم که زندانیان سیاسی نبودند ۱۰۰ نفر در آن خوابیده بودند. کل حیاط را هم که زندانیان خوابیده‌اند.»
و از تفکیک زندانیان بر اساس جرائم، که در زندان کارون هم مثل خیلی از زندان‌های ایران فراموش شده: «تفکیک جرائم اصلاً نشده بود. بند شش که بند سیاسی است فقط در یک اتاقش زندانیان سیاسی هستند و بقیه اتاق‌ها زندانیان سیاسی نیستند بلکه اکثرشان زندانیان مواد هستند.»
آقای روشن‌ضمیر ادامه می‌دهد: «خیلی از این افراد هم آنجا مواد مصرف می‌‌کردند و گرایش مواد هم در میانشان بیشتر به شیشه بود و شیشه هم ماده مخدری است که تهوم‌‌آور است. کسی که شیشه می‌کشد هر لحظه ممکن است دچار یک سری توهمات بشود. ما بار‌ها آنجا شاهد بودیم که افراد به دیگران حمله می‌کردند. من خودم یک بار دیدم که یک زندانی بر سر زندانی دیگر آب جوش ریخت و گفتند به این دلیل این کار را کرده که توهم داشته که او با چاقو می‌خواهد به سویش حمله کند.»
بسیاری از ناظران سیاسی و اجتماعی می‌گویند اگر نظارت بین‌المللی بر زندان‌های ایران وجود داشت شاید کمتر چنین خبرهایی از داخل زندان‌ها می‌شنیدیم. نظارتی که عبدالکریم لاهیجی، حقوقدان می‌گوید جمهوری اسلامی ایران همه راه‌‌ها را بر آن بسته است:


«کار‌شناسان سازمان بین‌المللی زندان‌ها که مرکز آن در شهر لیون، یکی از شهرهای کشور فرانسه است، به همه کشور‌ها سفر می‌کنند و از همه زندان‌ها بازدید می‌کنند و بعد در مورد وضعیت این زندان‌ها گزارش می‌دهند. این سازمان، یک سازمان کاملاً مستقل است و هیچ ارتباطی با هیچ دولتی ندارد. سال‌هاست که کار‌شناسان این سازمان بین‌المللی برای بازدید از وضعیت زندان‌های ایران، چه زندان‌های عمومی و چه زندان‌های سیاسی، خواسته‌اند به ایران سفر کنند. اما متأسفانه این بازدید مورد موافقت جمهوری اسلامی قرار نگرفته است.»

اما این تنها زندانیان نیستند که شرایط زندان‌های ایران را غیرانسانی توصیف می‌کنند. اخیراً یک عضو کمیسیون قضایی مجلس هم درباره شرایط اسفبار زندان‌ها در ایران در صحن علنی مجلس تذکر داده و گفته بود تعداد زندانیان آنقدر زیاد است که هر دو نفر با یک پتو می‌خوابند و سازمان زندان‌ها حتی پول کافی برای تأمین لباس و غذای زندانیان هم ندارند.




پنتاگون پنج ویدئوی تازه از اسامه بن‌لادن منتشر کرد


وزارت دفاع ایالات متحده، پنتاگون، روز شنبه پنج ویدئو از اسامه بن‌لادن منتشر کرده که گفته می‌شود در حمله کماندوهای
 اسامه بن‌لادن در حال دیدن اخبار خود از تلویزیون( عکس از ویدئو  گرفته شده است) آمریکایی به محل اقامت وی در پاکستان به دست آمده است.
در یکی از ویدئوها اسامه بن‌لادن در برابر تلویزیون نشسته است و تصاویر خود را در شبکه‌های خبری مشاهده می‌کند.
در این تصاویر اسامه‌بن لادن کلاهی بر سر دارد و پتویی بر دوش و تصاویر خود را در یک شبکه عربی می‌بیند؛‌ ریش اسامه بن‌لادن در این ویدئو خاکستری است.
وزارت دفاع آمریکا این ویدئوهای اسامه بن‌لادن را بدون صدا منتشر کرده است.
پنتاگون می‌گوید این پنج ویدئوی منتشر شده در یورش نیروهای آمریکایی به محل اقامت اسامه بن‌لادن در شهر ابیت‌آباد در نزدیکی اسلام‌آباد به دست آمده است.
یکی از این ویدئوها در ماه اکتبر یا نوامبر سال ۲۰۱۰ تهیه شده و اسامه بن‌لادن همانند دیگر ویدوئوهایش به دوربین نگاه می‌کند و پیام خود را قرائت می‌کند.