۱۳۸۹ اسفند ۲۴, سه‌شنبه

مهمترین خبرهای روز سه شنبه بخش چهارم، تحلیل ها و آخرین گزارشات از اعتراضات، بازداشتها، زندان، و بیدادگاهها --- بیانیه ها

  

  
در گفت‌‌وگو با سجاد رضایی، دبیر انجمن دانشکده هنر مطرح شد

چه کسانی صانع ژاله را کشتند؟

پس از اعتراضات مردمی در روز 25 بهمن، خبرها از جان باختن حداقل دو تن حکایت داشت: صانع ژاله و محمد مختاری. در همان نخستین ساعات اعلام نام صانع ژاله، رسانه‌های نزدیک به اصول‌گرایان، از وی با عنوان یک "دانشجوی بسیجی" نام بردند. اتفاقی که با واکنش دوستان وی مواجه و در نهایت منجر به انتشار عکس‌های وی در دیدار با آیت‌الله منتظری شد. اما این پایان داستان نبود و صانع ژاله، از سوی حسین شریعتمداری، "نفوذی کیهان" در انجمن اسلامی نامیده شد.
سجاد رضایی، دبیر انجمن اسلامی دانشکده هنر، تشکلی که صانع ژاله در آن عضو بوده است، در گفت‌وگو با "روز" به ابعاد جدیدی از ماجرای صانع ژاله اشاره و برای نخستین بار فرضیه ترور این شهید 25 بهمن توسط تیم شریعتمداری را مطرح می‌کند.

آقای رضایی در نخستین روزهای جان باختن صانع ژاله، شما حضور پررنگی در دفاع از وی داشتید. اما مدتی این حضور کم‌رنگ‌تر شد. در این مدت اتفاق خاصی افتاده بود؟
 بعد از اتفاقی که برای صانع ژاله افتاد، من قصد نداشتم ورود این‌چنینی به قضیه پیدا کنم. اما بعد از دروغ‌هایی که درباره صانع گفته شد و همچنین سخنان حسین شریعتمداری که وقاحت را تا انتها رسانده بود، وظیفه خود دانستم که به عنوان دبیر انجمن از عضو تشکیلات خود دفاع کنم. در این مدت هم تهدیدهای زیادی وجود داشته و اتفاقات زیادی برای من و دوستان‌ام افتاده است. اتفاقاتی که برخی ناشی از مصاحبه‌ها بود و برخی دیگر به دلیل فعالیت‌های انجمن.
در این مدت بارها برای بازداشت من اقدام کردند. برخی روزها چند مامور مقابل خوابگاه بودند که در صورت خروج من، دستگیرم کنند. حتی ماموران لباس شخصی، وارد اتاق من در خوابگاه شده‌اند. بسیاری از دوستان‌ام مورد بازجویی و آزار و اذیت قرار گرفتند تا خبری از من به ماموران امنیتی بدهند. از طرف دیگر، گاهی خانواده‌ام هم مورد تهدید واقع شده‌اند. البته این تهدیدها دو سال است که ادامه دارد. بارها در این مدت با محل کار پدرم تماس گرفته‌ و با او صحبت کرده‌اند. زمانی به مادرم گفته بودند که ممکن است روزی جنازه پسرت کنارخیابان پیدا شود، به گونه‌ای که حتی صورت وی قابل شناسایی نباشد. این مساله مادرم را تا حد سکته پیش برد. به محل کار چند تن از دوستان‌ام مراجعه شد و...
از طرف دیگر بعد از بیانیه انجمن، به شدت دانشجویان را تحت فشار قرار دادند. 40 تن از دانشجویان رسما به گروگان گرفته شدند و سردار نقدی اعلام کرد که تا تکذیب بیانیه انجمن این دانشجویان، در بازداشت خواهند بود.  دوستان در این مدت به شدت تحت شکنجه قرار گرفتند. خود ماموران به دیگر دوستان گفتند که این افراد ساعت‌ها "آویزان" بوده‌اند. هر چند بسیاری از آن ها مقاومت کردند، . در نهایت از چند نفر از هم‌دانشگاهی‌های من که ترم 2 یا 3 بودند، تحت شکنجه اعترافاتی گرفتند که اساسا مضحک بود. اعترافاتی که بعدها درخبرگزاری فارس و اخبار بیست و سی – که اخبار اطلاعات سپاه را منتشر می‌کند – پخش شد. همه این‌ها فقط به خاطر این بود که انجمن اسلامی، تلاش کرد تا سناریوی این افراد درباره صانع ژاله را رسوا کند که فکر می‌کنم موفق هم شدیم.
این فشارها البته بر خانواده صانع هم زیاد بود. برادر او قانع را نتوانستد ساکت کنند، به همین دلیل بازداشت اش کردند. برادر دیگرش مدت ها تحت شکنجه بود تا توانستد از او فیلم کوتاهی  بگیرند. جالب است بدانید این فیلم، 7 یا 8 بار ضبط شد، چون برادر صانع در شرایطی نبود که بتواند درست صحبت کند و به شدت متاثر بود.

می شود بیشتر توضیح دهید که چرا شما خود و مجموعه انجمن را در این مورد، موفق می‌دانید؟
بله. شما ببینید انجمن ما از معدود انجمن‌هایی بود که منحل نشده بود، هر چند بودجه آن قطع شده بود. به فاصله چند روز از این اتفاقات، آقای رنجبران، اعلام می کند که این انجمن قانونی نیست و وجود ندارد. جالب است که خود من چندین بار برای کم کردن فشارها از روی انجمن، با ایشان ملاقات کرده بودم. یا روز قبل از تشییع جنازه صانع، چند نفر از نیروهای اطلاعاتی در دانشگاه من را بازجویی کردند و در آن جا رسما از من با عنوان دبیر انجمن نام می بردند. حالا می گویند که انجمنی وجود نداشته.

نیروهای اطلاعات در دانشگاه از شما بازجویی کردند؟
بله. جالب است بدانید که در همین جلسه بازجویی، وقتی رییس حراست خواست حرفی بزند، یکی از این افراد به وی گفت: "خفه شو!".جریان این گونه بود که بعد از شنیدن خبر فوت صانع، ما با بچه ها صحبت کردیم و دوستان در دانشگاه جمع شدند. من مشغول صحبت برای بچه ها بودم که مرا برای بازجویی بردند. ابتدا مدام فحاشی می کردند و به اعضای خانواده ام توهین می کردند. تهدید هم که سکه رایجی است در میان سربازان گمنام امام زمان! بعد از آن گفتند کاری نکنید ضدانقلاب سواستفاده کند. من در آن جا اعلام کردم که انجمن مراسم خود را در این زمینه برگزار خواهد کرد و آن ها هم موافقت کردند و همان لحظه مجوز این برنامه صادر شد.

ولی این برنامه برگزار نشد؟
بله متاسفانه. روز قبل از تشییع جنازه جمعیت زیادی در دانشگاه جمع شده بودند. دانشجویان قصد داشتند که به سمت در اصلی دانشگاه بروند. در آن جا هم تعداد زیادی ماموران لباس شخصی حضور داشتند و بیم برخورد شدیدی می رفت. من با توجه به این مسایل، تلاش کردم جلوی دانشجویان را بگیرم. الان که به این قضایا نگاه می کنم، تصور می کنم شاید کار من اشتباه بوده، که اگر این طور است از همه دانشجویان عذرخواهی می کنم. به هر حال ما تصور می کردیم که روز بعد، مراسم خودمان را برگزار خواهیم کرد. اما همان شب، منصور ارضی در مسجد ارگ برنامه ای گذاشت و افراد را تهییج کرد. سپس چندین و چند اتوبوس نیروهای بسیجی را از مناطق مختلف به دانشگاه آورد. روز بعد، وقتی ما وارد دانشگاه شدیم، دیدیم که تمام دانشگاه پر شده از پلاکاردهایی با مضمون بسیجی بودن صانع و افرادی که دانشجو نیستند. نمی دانیم ما بازی خوردیم یا زور وزارت اطلاعات به چماقداران منصور ارضی نرسید.

و به این ترتیب بسیجی‌ها، پیکر صانع را تشییع کردند؟
بله. جالب است که شب قبل از تشییع جنازه، یکی از اقوام صانع با من تماس گرفت. او به شدت نگران اخباری بود که درباره صانع منتشر می شد و صراحتا اعلام کرد که صانع، بسیجی نیست و خانواده وی قصد دارند این موضع را اعلام کنند و از من کمک خواست تا زمینه مصاحبه در این زمینه را فراهم کنم. اما متاسفانه، ناگهان تمامی موبایل ها قطع شد. یکی از اقوام صانع که بسیجی بود، به همراه همسر و خواهرش به منزل آن ها رفته بود و تلفن های منزل را نیز او جواب می داد. او بعد از اولین مصاحبه من نیز، با من تماس گرفت و شروع به فحاشی کرد.
روز تشییع جنازه هم که در دانشگاه واقعا جنایت ها اتفاق افتاد. دانشجویان را ابتدا در سالنی حبس کردند، در زمان خروج دانشجوها هم آن‌ها را از تونل وحشت گذراندند. یعنی نیروهای بسیجی، تونلی انسانی تشکیل دادند و هر دانشجویی که بیرون می آمد، با باتوم او را مورد ضرب و شتم قرار می دادند. در تمام روز نیز با باتوم و شوکر به بچه ها حمله می کردند.

و همه این‌ها برای اثبات بسیجی بودن صانع بود...
بله. جالب است که صانع ژاله عضو انجمن اسلامی بود.کارت عضویت داشت، در انجمن پرونده داشت. با ما به دیدار آیت الله منتظری و سعید حجاریان آمده بود. در ستاد مهندس موسوی فعال بود. در سخنرانی مهندس موسوی در سالن حجاب حضور داشت، در سالروز دوم خرداد در استادیوم آزادی حضور داشت. چطور یک فرد بسیجی می تواند در دیدار با آیت الله منتظری، به عنوان بزرگ ترین منتقد نظام حضور داشته باشد؟

البته حسین شریعتمداری، برای این مساله توجیهی سرهم کرد
من تعجب می کنم از این همه وقاحت حسین شریعتمداری. وقتی او این حرف ها را زد، همه بچه ها دچار بهت شده بودند از این همه رذالت. بگذارید نکته ای را بگویم. معروف است که حسین شریعتمداری، تحلیل و تصمیم نیروهای امنیتی را می نویسد. ببینید، او اعلام کرده بود که دانشجویان قصد دارند در دانشگاه خودزنی کنند تا جنجال ایجاد شود. در روز موعود، نیروهای بسیجی وارد دانشگاه شدند و دانشجویان را به شدت مضروب کردند. بعد او می نویسد که دیدید حرف من درست بود؟ به نظر من با توجه به سخنان شریعتمداری، ظن قوی وجود دارد که صانع ژاله توسط حسین شریعتمداری و تیم وی، شناسایی وهدفمند ترور شده باشد. چون می دانید او در مکانی خلوت مورد اصابت گلوله قرار گرفته است. آن‌ها می‌خواستند دانشجویی را به قتل برسانند و گناه آن‌ را به گردن جنبش سبز بیندازند. به نظر من با توجه به روحیات صانع که دوستان و ارتباطات زیادی نداشت، وی را مورد شناسایی قرار دادند. اما توجه نکرده بودند که وی عضو انجمن اسلامی است و همین نقشه آن ها را خراب کرد و باعث سخنان بعدی شریعتمداری شد.  هیچ بعید نیست که غیر از صانع، دانشجویان دیگری را درهم لیست ترور خود قرار داده بودند. به نظر من رسوایی آن‌ها در مساله صانع، باعث شد که نتوانند محمد مختاری را هم بسیجی جا بزنند. در واقع آن ها بعد از اینکه پروژه خودر ا شکست خورده دیدند، تصمیم گرفتند وجهه صانع را میان دانشجویان خراب کنند. آقای شریعتمداری، به MI6 می گوید MIX و ادعای فضل می کند.
جالب است من در دیداری که با یکی از مراجع تقلید داشتم، ایشان برایم تعریف می کرد که آقای خاتمی، در زمان ریاست جمهوری نزد آقای خامنه ای رفته و ضمن گله کردن از حسین شریعتمداری، کارهای او را باعث خراب شدن وجهه نظام دانسته و خواستار تعویض وی می شود. آقای خامنه‌ای در جواب آقای خاتمی گفتند که نظام به "سگ پارس کن" هم نیاز دارد. من زمانی که سخنان شریعتمداری را می شنیدم، مدام این خاطره در ذهنم وجود داشت و لبخند می زدم.


چرا مهدی کروبی ؟

"حاکمیت خودسرانه و زورگویانه بر ملت از ناپسند ترین شیوه های ظلم و طغیان و برتری جویی در زمین و غصب ردای کبریایی است، پس اهمال و سکوت در برابر چنین شجره ی خبیثه ای در هیچ یک از ادیان گذشته نیز قطع و یقین محتمل نخواهد بود...یکی دیگر از نیروهای نفرین شده که پس از مقوله ی جهل ملت از همه بزرگتر است و به دلی ل رسوخش در قلب ها و لازمه ی دیانت پنداشتن آن علاجش سخت ترو شاید ناممکن است شعبه ی استبداد دینی است." علامه میرزامحمد حسین نائینی
"انسان از جهت انسانیت خویش محترم و دارای حقوقی است و همه ی افراد بشر در استیفای حقوق انسانی اعم از حقوق عمومی، مدنی، جزایی و تجارت با یکدیگر برابرند. یعنی می توانند در استیفای  حق خود تلاش کنند." آیت الله العظمی حسینعلی منتظری
خواستم مطلبی بنویسم در ستایش مهدی کروبی که این روزها مظلومانه در جایی که نمی دانیم کجاست و در شرایطی که نمی دانیم چگونه است روزگار می گذراند. عزم راسخ کروبی برای مبارزه با کژی ها و ناراستی ها و سر فرود نیاوردنش برآستان ارباب بی مروت دنیا جرمی است که تاوانش برای او سرانجامی چنین بوده است؛هر چند که این فرجام نهایی نیست و احتمالا زمانی زندانبانان از کار خود نادم و زندان داران از کرده ی خویش به سختی متضرر خواهند شد.
باری غرض ستایش از مردی بود که طی یک دهه ی اخیر دفترش تنها ملجأ و سرپناه خانواده ی زندانیان سیاسی بود و  اکنون خود زندانی سیاسی است. مظلومیت او وقتی بیشتر می شود که در میان اخبار بازداشت رهبران سرافراز جنبش سبز، اخبار مربوط به مهدی کروبی و همسرش در حاشیه قرار می گیرد و...
شرح این هجران و این خون جگر/ این زمان بگذار تا وقت دگر
از خودم پرسیدم چه بگویم در ستایش مهدی کروبی؟ شجاعت و صراحتش که شهره ی آفاق است و حکایت ایستادگیش داستانی است که بر سر هر بازاری هست. در عین حال به رغم احساسات جریحه دار شده ام  دوست دارم در ستایش  سیاستمداری که دوستش دارم کمی از حد مدیحه گوییها، قصیده سراییها و حماسه تراشی های معمول در این اوقات فراتر روم.
نیک می دانم که کروبی نیز مانند هر انسان و سیاستمدار دیگری گاه راه خطا پیموده است و از آنجا که معصوم نیست در آینده نیز  شاید رفتار و گفتاری از او سر زند که از سوی اصحاب خرد مستوجب انتقاد و اعتراض باشد. هم از این رو ست که باید از هرگونه مطلق کردن دو رهبر جنبش سبز یعنی مهدی کروبی و میرحسین موسوی پرهیز کرد تا فردای روزی چون گذشته زیر بار بتی که خود تراشیده ایم له نشویم، مبادا که زیر بار سنگین آن هیچ مجالی برای پرسش و انتقاد نداشته باشیم.  تا آنجا که می دانم در سلوک اخلاقی شیخ مهدی هم شخصیت پرستی و بت تراشی جایی ندارد.
پرسش اصلی این نوشتار اما هنوز پابر جاست. به غیر از شجاعت، صراحت و ایستادگی چه خصوصیت یا خصوصیات دیگری در مهدی کروبی وجود دارد که او را مستوجب ستایش می کند؟
شاید عجیب باشد اگر بگویم من کروبی را به خاطر "شیخ" بودنش  می ستایم.و البته این پرسشی به جاست که چرا؟ در شیخوخیت شیخ مهدی چه چیزی نهفته است که سزاوار ستایش است؟
شیخوخیت شیخ مهدی را باید از دو منظر و دو مرحله یا به تعبیر مهندس بازرگان در مورد انقلاب ایران "در دو حرکت" تحلیل کرد.
شیخ اول؛ 1376  تا 1388
مهدی کروبی نقش بزرگی در کاندیداتوری محمد خاتمی و راضی کردن او برای شرکت در انتخابات ریاست جمهوری 1376 داشت. در واقع  همین "راضی کردن" ها مهمترین ویژگی شیخ مهدی اول است. عمده ی حیات سیاسی کروبی طی این دوران در "رایزنی" و تلاش برای "صلح و سازش" خلاصه می شود.
 اوج این دوره ریاست او بر مجلس ششم است. او در این دوره خود را در قامت سیاستمداری عملگرا، اهل تفاهم و میانه رو  معرفی کرد. در کارنامه ی این دوره ی  کروبی هم داستان معروف قانون مطبوعات هست هم اعتراضش به "حکم ننگین" هاشم آقاجری و عملکرد فوق العاده اش در قضیه ی زندانی شدن لقمانیان نماینده ی همدان. کروبی در تمام این دوره به دنبال "توازن و چانه زنی" است. از همان موقع بود که تلاش برای بهبود شرایط یا آزادی زندانیان سیاسی از راه رایزنی با رییس قوه ی قضائیه و دفتر رهبری در دستور کار کروبی قرار گرفت. استقبال شایسته از شادروان دکتر یدالله سحابی در دفتر رییس مجلس و تلاش برای آزادی زندانیان سیاسی ملی-مذهبی، فعالین دانشجویی و روزنامه نگاران در کارنامه ی این دوره ی فعالیت مهدی کروبی ثبت است. تلاشهایی که کم و بیش قرین موفقیت بود.
کروبی در این دوره به معنای واقعی کلمه "شیخ" است، مانند یک "شیخ کلاسیک"در پی صلح و سازش است و می کوشد در جریان و اثنای  جدالهای سیاسی "نه  سیخ بسوزد و نه کباب".
باری؛ بی جهت نیست که او خود را به صفت "شیخ اصلاحات" موصوف می کند. ایفای چنین نقشی البته ساده نیست، طعن شنیدن از دوست ودشمن، حداقل عاقبت ایفای چنین نقشی در فضای سیاسی ایران است. خصوصا که تلاشهای شیخ در بسیاری موارد -که از جمله مهمترین آنها رد صلاحیت های انتخابات مجلس هفتم بود- قرین موفقیت نبود و این ظن بسیاری را علیه او می انگیخت، سوء ظن هایی که اکنون می دانیم لااقل کسرکثیری از آنها بی وجه بوده است.
شیخ بودن شیخ در انتخابات سال 1384 هم  به یاری او نیامد. کلیت داستان را همه میدانند و زمان برای بیان برخی جزئیات تلخ و نامردمی ها البته مساعد و مناسب نیست، ثبت این جزئیات شاید وظیفه ای باشد بر دوش تاریخ نویسان.
به هر حال بعد از آن شکست مشکوک، کروبی به فعالیت در جامعه ی مدنی روی آورد، حزب زد، روزنامه منتشر کرد، و به تلاشها و رایزنی هایش ادامه داد؛ حتی خواست شبکه ی ماهواره ای تاسیس کند که نگذاشتند.
دفترکروبی همچنان پذیرای خانواده ی زندانیان سیاسی بود. شیخ هم برای احقاق حق دانشجویان محروم از تحصیل تلاش می کرد و هم به تخریب حسینیه ی دراویش گنابادی معترض می شد و در دفاع از حقوق آنها به مقامات نامه می نوشت و چانه می زد. این تلاش ها هم گاهی موفق بود و گاهی نه، گاهی مراحم  "بیت" شیخ را در احقاق حقی که می خواست کامیاب می کرد و گاه مقاومت اصحاب قدرت در وصل مقصود ناکامش می گذاشت، هر چه بود "شیخ"  تلاش خود را می کرد:نامه می نوشت، تلفن می زد، وقت ملاقات می گرفت و اصرار می کرد. این عملا بخشی از کاراکتر سیاسی او بود.
انتخابات ریاست جمهوری سال 1388 و وقایع پس از آن اما نقطه ی عطفی در زندگی سیاسی مهدی کروبی بود، چنانکه برای میرحسین نیز. آنچه در آن برهه گذشت موجب وداع کروبی با "شیخ اول" شد تا "شیخ دوم" متولد شود. فضای سیاسی ایران به سوی دو قطبی شدن می رفت و دیگر مجالی برای "صلح و سازش" های "شیخ اول" باقی نبود.
شیخ دوم، از 1388 تا امروز
داستان شیخ اول اما  آن روزی تمام شد که گفتند مجموعه ی آرای کروبی در تمام ایران سیصد هزار رای و کمتر از آرای باطله بوده است؛ادعایی که کمتر کسی باور کرد. البته ذکر این نکته هم ضروری است که با آغاز رسمی مبارزات انتخاباتی، گسست کروبی از"شیخ اول" آغاز گشته بود؛آنجا که پا به پای نیروهای تحولخواه و  به صراحت در راه طرح مطالبات دموکراتیک  طبقه ی متوسط می کوشید.
آنچه در جریان آن انتخابات و پس از اعلام نتایج پیش آمد، خوب یا بد فضای سیاست در ایران را سخت دو قطبی کرد.در آن فضا دیگر جایی برای "صلح و سازش" نمانده بود، جناح حاکم با قرار دادن کروبی در جایگاه آخر آن هم با آرایی کمتر از آرای باطله پیام واضحی به او داده بود.
حالا کروبی سه راه پیش رو داشت: اول تن سپردن به انقیاد و پذیرش سروری اصحاب قدرت، دوم سکوت و سوم مبارزه. کروبی البته راه سوم را انتخاب  کرد و در این راه پایداری در خور ستایشی از خود نشان داد. شیخ دوم در راه مبارزه با ظلم با کسی شوخی نداشت، محکم ایستاده بود، و کرد آنچه کرد و همه می دانیم، و بر سر او آمد آنچه آمد و همه می دانیم.
طی دو دهه ی اخیر اندیشه ی دموکراسی روز به روز جای فراخ تری در نظام فکری کروبی ایجاد کرده است. کروبی البته می کوشید این اندیشه را با سایر وجوه هویتی خویش  سازگار کند؛ هم با مسلمانی اش و هم با "آخوند" بودنش و درست از همین جا بود که شیخ دوم شروع به رشد و بالیدن کرد. شیخی که هم مسلمان مجتهد بود و هم خواهان دموکراسی. شیخ دوم گام به گام از مرده ریگ شیخ فضل الله فاصله گرفت  تا آنکه سرانجام به میراث فکری علامه میرزای نائینی چنگ زد. کروبی مشروعه خواه حالا مشروطه خواه بود و مشروطه خواهیش را با آخوند بودنش، مسلمان بودنش و حتی "خط امامی" بودنش کم و بیش سازگار کرده بود.
اگر رساله ی "تنبیه الامه و تنزیه المله" میرزای نائینی را باز خوانی کنیم به شباهت تام و تمام اندیشه و مشی سیاسی کروبی با این نوشتار مشهور میرزای نائینی پی می بریم. در واقع رساله میرزای نائینی مانیفست مسلمانان مشروطه خواه است؛مانیفستی که کروبی به طور ضمنی پذیرفته و مشی سیاسی و اظهار نظرهایش را بر اساس آن استوار کرده.
از این رو می توان کروبی را پیرو میرزای نائینی و از جنس افرادی چون شیخ اسماعیل محلاتی نویسنده ی رساله ی معروف "لعالی المربوطه فی وجوب المشروطه" دانست.
 اگر چه سابقه ی کروبی با آیت الله العظمی منتظری چندان خوب نبوده است اما در یک سال و  نیم گذشته و پس از تولد  "شیخ دوم" اشتراکات کروبی با این مرجع عالیقدر و بلندپایه ی شیعه بیشتر شد و البته آیت الله نیز تا زنده بود حمایت پدرانه ی خویش را از "شیخ دوم"  دریغ نکرد[  ناگفته نماند  که منتظری و نائینی در برخی مواضع فکری و فقهی با هم اختلاف جدی دارند]
طرفه اینکه نه تنها اندیشه ی کروبی را با نائینی که شجاعت کروبی را هم می توان با شجاعت دو سید عصر مشروطه- بهبهانی و طباطبایی - قیاس کرد. از این رو وجهه ی "مشروطه خواه" شیخ دوم بسیار پر رنگ و واضح است.
اگر مفاد شعارهای انتخاباتی، اظهار نظرها و بیانیه های کروبی پس از انتخابات را با دو رساله ی "حرمت مشروطه" نوشته ی شیخ فضل الله  و تنبیه الامه ی میرزای نائینی قیاس کنیم قرابت کامل اندیشه های کروبی با میرزای نائینی و  فاصله ی بعیدش با شیخ فضل الله را به روشنی درمی یابیم. این مهمترین تفاوت کروبی امروز با کروبی اول انقلاب است. مشروطه خواهی شجاعانه مقوم اندیشه و شخصیت شیخ دوم است: ترکیبی از میرزای نائینی و دوسید(بهبهانی و طباطبایی).
سخن به درازا کشید. در ستایش مهدی کروبی اما باز هم می توان داد سخن داد، می توان از اعتقاد او به کار حزبی، مشورت پذیری و رجوع به آرای کارشناسان و متخصصین نام برد و...
با این حال آنچه امروز بیش از همیشه کروبی را برای من قابل احترام می کند تولد "شیخ دوم" است. شیخی مشروطه خواه که با تکیه به شجاعت وصراحتش همانگونه که در نقل قول صدر این نوشته از علامه ی نائینی آمد می خواهد با "حاکمیت خودسرانه و زورگویانه بر ملت" بستیزد و آنگونه که از آیت الله العظمی منتظری نقل کردیم قصد آن دارد به دفاع از حقوق انسانها برخیزد و در استیفای حقوق آنها بکوشد.



درسوگ دهه هشتاد

ایستادن و پشت سر نگاه کردن چه قدرسخت است. این همه راه آمده و پای خسته و باز این همه رفتن و ندانستن که کجاها باید رسید.
 نفس آیا تا آن قله دور دوام دارد، عمر قد می دهد به پرچین  باغ  یک بار دیگر.
 ایستاده ایم به بلندای سال 90 ودشتِ یک دهه، مثل وسعت ایران که از جاده ها می بینیم تا افق پیوسته است.
 باور کردنی نیست.عمر و سال و ماه رفت و سالها شماره انداخت، آدمها آمدند به زندگی من و تو و رفتند. دل دادیم و گسستیم و ماندیم و نرفتیم و رفتیم و نرسیدیم.
 سال 80 از این دورها مثل خواب می ماند.هنوز سیدِ خوش قدم ما رییس جمهور بود و ما و خیلی های دیگر بودیم، جمعِ جمع. عشق بود و امید و ساعت به شوق می گذشت.
 شاید برای نسل من و ما که آرام به میان سالی می رسیم و دیگر آنقدرها هم موهامان سیاه نیست. این دهه که با بغض همراهیش می کنیم و دست تکان می دهیم و خرامان می رود تا همیشه، گُل عمر بود. درست مثل دو صفحه وسط مجله ای خوش آب و رنگ که بهترین عکس های یادگاری را می گذارند تا بعد بزنند بر دیوار.
 از سال 80 خیلی دور شدیم، هنوز آسمان تکه ابر سپیدی داشت و آن طرف آبی و این سو برف بر سر تو چال و از دار آباد که می آمدیم و از ونک که می گذشتیم، می رسیدیم به  دفتر یکی ازهمان روزنامه های زنجیره ای، کنار چنارهای صمیمی و صبورِ تهران. هنوزدوستان ما طعم زندان نداشتند و آنها که این دو سال پر زدند و در این دهه ماندگار شدند در خاطره ملی ما، بودند، گیرم که گمنام، زندگی می گذشت و زنده بودند.
بعضی چیزها را در تقدیر ننوشتند، به دست خود ماست و از ماست که بر ماست. احمدی نژاد در تقدیر ایرانی نبود. نباید که از پسِ این همه تلاش و انقلاب و اصلاح و آمدن هاشمی و خاتمی، این سیاهی می آمد. این ننگ در تقدیر ایرانی ما نبود و به رنگِ هفت سین ما نمی آمد.
تقدیر ایرانی می توانست این باشد که خاتمی برود و کسی مثل او بیاید و تورم مهاری گیرد و آزادی جانی و عاشقی کامی و نام ایران در دنیا به دوستی نامبردار شود و آبروی رفته به ابر بارانِ خیری باز گردد.
نه، نه، این مردِ دل سیاه، در سرنوشت ما نبود، مگر چند بار باید دوید و نرسید. در تاریخ پیر سرزمین ما، شوربختی و بد یمنی کم نبوده، اما درست در سال 84 و پس از دوره ای موفق و به زمانه ای که تازه میان سالان ما به عقل پای می گذاشتند و رجال انقلاب زده، چشم از مستی آرمانهای واهی به آب عبرت و عمر شسته بودند و دانسته بودند که صدای آرام شنیدن دارد و دست نوازش گرفتن و نه عربده و سیلی را خریداری هست، سیاهی دروغی بزرگ و تزویری عمیق، مثل بختک بر کوه و بر و دشت افتاد و سرنوشت خوشی را که به استمرار سامانی می گرفت، دزدید و رفت.
مگر تن ایران ما چند طاقت زنجیر و تازیانه دارد و مگر این نسل و نسل ها و فرزندان  و پدران و مادران تا کجا و کی می توانند به دست پینه بسته و دلِ رنجور و تن کبود، بسازنند و دم بر نیاورند و کم بخورند و گرد بخوابند.
از سال 84 دیگر بی عمر زنده ام من و اینم عجب مدار/روز فراق را که نهد در شمارعمر. سال پیش که آخرین نفرات سالهای دهه هشتاد بود، میرحسین عزیز کنار قرآن و سبزه و تُنگ ماهی نشست و سال صبر و استقامت رابه ما سپرد و کروبی نازنین، پیرانه سر جوانی کرد و میان داری.
 این دهه که گذشت روز قیامتی بود به بلندای ده سال، اگر به آن روز واپسین خوب و بد آدمها معلوم می شود و هر کس هر چه داشت را نمایان می کند و پرد ه ها کناری می رود و رخسار درونی آدمها، زشت و زیبا نمایان می شود، کاری که دهه قیامت نِمای هشتاد کرد، سیرت نُمایی بود.
 نشان داد که آیا می توان امیدی به اصلاح و عاقبت به خیری آدمها بست و داشت یا که نه.
آزمود ما را که آیا می توانیم عاشقی کنیم و انتخاب دل، یا هزار مصلحت وعاقبت اندیشی پیشه می کنیم و روزمره خواهیم شد و مثل سنگهای ته جوی صیقل خورده  و بی ارزش خواهیم ماند.
 دهه هشتاد وقت محک بود و گذشت. هرکس عاقبتی پیدا کرد، پیش کسوتان سیاست و رجال و السابقون همه پیدا شدند. حالا که به سال  نود رسیدیم، همه را شناخته ایم، خوبها و بدها ایستاده اند، خودمان را نیز شناختیم و اینکه چند مرده حلاجیم. وقت نتیجه گیری است و نوشتن قطعه آخر روایت زندگی که شاید بیش از این یک دهه بر ما وفا نکند.
بیهقی در روایت قتل حسنک وزیر که سالها بعد راویش شد و قصه اش را به سالی قیامت نشان، مثل همین آخرین روزهای دهه هشتاد گفت، اول ماجرای آنهایی را شرح می دهد که بر حسنک آن ستم را روا داشتند و جانش را گرفتند. امیر مسعود غزنوی مرده بود. بوسهل زوزنی که همه را به قتل حسنک تشویق می کرد افتاده بود به پیری و سخت جان می داد و دیگرانی که در آن خون شریک بودند هم این گوشه و آن گوشه یا در خاک رفته بودند و یا بر خاک نشسته.
 از بیهقی می آموزیم و نگاهی به دور و برمان می اندازیم. آیت الله سید علی خامنه ای در کهنسالی نام بد یافت و دستش خون رنگ شد تا در روز واپسین به نشانه اهل دوزخ برخیزد.
 احمدی نژاد طشت رسواییش از بام افتاد و صدای دروغش فروغی نیافت.
 احمد جنتی عمری را بر سر تعصب وبد خواهی گذراند و تا لب گور چشم دنیا دارش پر نشد.
هاشمی رفسنجانی با آن همه کژو مژ زیستن آبرویی یافت به سکوتی که نشانه همراهی با مظلوم بود و شاید خدای نیز مصلحت دید و به سکوتی از بد و خوبش در گذشت.
 بااین حال سوگِ دهه هشتاد، همچنان پا برجاست. این دهسال می توانست ایران را به جایی دیگر بَرد، می توانست آباد مان کند.امید به سال و شماره های تازه است، شاید امید و ایمان و عشق دستمان بگیرد، اگر دستمان را بالا ببریم هم به دعا و هم به نشانه بودن و زیر بار ستم نرفتن.     



اهانت به مسیحیان

آیت الله وحید خراسانی در درس خارج فقه در روز چهارشنبه 18اسفند 1389 گفته است:
"این مسیحیت با این ریشه در این كشور جوانان شیعه را گمراه می كند واینها روی ریاست خود دعوا دارند، یكی نیست به این دستگاه... بگوید این همه تبلیغات مسیحیت ضال و مضل حتی در قم به چه معناست؟ اینها را دارند به خورد این امت می دهند و درقبال اسلام، این دستگاه با این بساط اگر یك جایی یك كلمه بوئی برای تزلزل مقام من باشد همه آنجا حاضر می شوند، اما دین و ایمان از مغز این جوانها برده می شود همه در خفقان و خوابیده اند. دنبال مقام و مالند، دم از اسلام می زنند، بساط تبلیغ مسیحیت باید از این مملكت برچیده شود والا آبرو برای... نخواهم گذاشت"[1].
این اولین بار نیست که فقیهان/مراجع تقلید به مسیحیان اهانت کرده/می کنند. "ضلالت" قلمداد کردن یک دین، اگر اهانت به آن دین و پیروانش نیست، پس اهانت چیست؟ مگر جز این است که اگر فردی چنین نسبت ناروایی  را به اسلام نسبت دهد، از نظر فقیهان حداقل مصداق "سب النبی" بوده، حکمش اعدام است؟ پس چگونه است که یک مرجع تقلید چنین نسبت ناروایی به دین میلیون ها انسان شریف می دهد؟ انسان های مومنی که متأثر از همین دین، تاریخی بزرگ پدید آورده اند. کافی است به آنچه "هنر دینی/مسیحی" به شمار می رود، نگریسته شود. نظریه ی ماکس وبر درباره ی نسبت اخلاق مسیحی و مدرنیزاسیون جهان غرب را فعلاً نادیده می گیریم. مگر همین دین انسان هایی چون مادر ترزا پرورش نداده که تمام عمر خود را صرف خدمت به فقرای هندی کرد؟ امری که در تاریخ فقاهت شیعیان یک مصداق ندارد. سیمون وی یک نمونه ی برجسته ی دیگر همین دیانت است.
من نمی دانم  که آیت الله وحید خراسانی تا چه حد با دین مسیح آشنایی دارد. اما به چشم خود دیدم که یکی از مراجع تقلید فعلی، در جلسه ای با برادران اهل تسنن، موارد زیادی به یکی از فقیهان آنان نسبت داد. یکی از سنیان کتاب آن فقیه را شاهد آورد که چنان مستنداتی در آن وجود ندارد. معلوم شد که مرجع تقلید ما آن مدعیات را در کتب فقیهان شیعه خوانده است. فقیهانی که خود کتاب آن فقیه سنی را نخوانده بودند.
به طور قطع اکثر مراجع تقلید ما متون کلامی/فلسفی/عرفانی/فقهی  یهودیان/مسیحیان را نخوانده اند. مگر کتب ضاله ی یهودیان و مسیحیان "ارزش" خواندن دارد که آدمی وقت صرف آن کند؟ احتمالاً آنان کتاب مقدس را خوانده باشند. آنان مدعیات نامدلل و کاذبی درباره ی کتاب مقدس دارند که به سوی این نوع احکام اهانت آمیز سوقشان می دهد.
با معیارهای مقبول فقیهان، اگر کسی دین اسلام را دین "ضال و مضل" بخواند، به اسلام/قرآن/پیامبر اهانت کرده است. با همان معیار، اگر فقیه/مرجع مسلمانی یهودیت و مسیحیت را دین "ضال و مضل" بخواند؛ به آن ادیان اهانت کرده است. بدین ترتیب، ما مخالفت خود را با دو معیاری بودن آشکار می سازیم. اگر نسبت دادن عنوانی به اسلام اهانت باشد، نسبت دادن همان عنوان به یهودیت و مسیحیت هم اهانت باید به شمار رود. دشنام گویی در شأن آنان که مدعی مرجعیت" مردم اند، نیست. "مرجع دشنام گو"، "مقلد دشنام گو" پرورش می دهد.
اما فقیهان/مراجع تقلید راه فراری(موجه سازی) برای دشنام گویی خود برساخته اند. مدعای آنان این است: یهودیت و مسیحیت موجود، یهودیت و مسیحیت اصلی نیست، بلکه ؛ اینها "دین تحریف شده" اند. یهودیت و مسیحیت اصلی، "ضال و مضل" نیست، یهودیت و مسیحیت تاریخی/موجود که تحریف شده است، "ضال و مضل" است.
این مدعای ناموجه/کاذب با چه شواهد و قرائنی موجه و تأیید می شود؟ شاید باورتان نشود، اما مفسران و فقیهان مسلمان در طول تاریخ برای این مدعای ستبر خود حتی یک دلیل اقامه نکرده اند. آری نه راقم این سطور و نه هیچ فرد دیگری همه ی کتاب های مسلمین  نخوانده است، اما در کتاب هایی که این مدعا را تکرار می کنند، دلیلی ارائه نشده/نمی شود. پس مبنای این سخن چیست؟
مدعا این است: قرآن حقیقت مطلق(و نزد مراجعی چون آیت الله جوادی آملی مطلق حقیقت، چون همه ی حقایق را می توان از دل قرآن در آورد) است. مدعیات هر کتاب/دین دیگری، به میزانی که با مدعیات قرآن(به عنوان مثال:مدعیات تاریخی) سازگار باشد، صادق است. هر مدعایی در ادیان دیگر که با مدعیات قرآن ناسازگار باشد، کاذب/باطل است. با توجه به اینکه قرآن حضرت موسی و عیسی را پیامبران الهی به شمار آورده، وحی آن پیامبران هم صادق/حقیقت است. اما این وحی به دست انسان ها افتاده و آن را در طول تاریخ "تحریف" کرده اند. دلیل تحریف، ناسازگاری با قرآن است.
فرض کنید آیت الله وحید خراسانی و یک یهودی/مسیحی به دادگاهی بی طرف رفته اند تا در این خصوص داوری صورت گیرد. آیت الله وحید خراسانی مدعیات تاریخی آنان- به عنوان مثال آنچه درباره ی حضرت داود گفته اند- را کاذب و نسبت های ناروا به شمار می آورد. در برابر، متهمان یهودی/مسیحی می پرسند: دلیل شما براین مدعا چیست؟ آیت الله وحید خراسانی پاسخ می دهد:قرآن. یهودی/مسیحی متهم می پرسد: از کجا معلوم که آنچه در کتاب شما در این باره آمده است، صادق باشد. شما مدعیات تاریخی متن مقدس خود را با کدام شواهد و قرائن برون متنی(مستقل از دین) اثبات می کنید؟ ما هم همین پرسش را از شما داریم:کدام کتب تاریخی مدعیات قرآن درباره ی حضرت داود را تأیید می کنند؟ آیت الله وحید خراسانی- و دیگر فقیهان- پاسخ خواهند داد:ما هیچ شاهد و قرینه ی مستقلی نداریم، از نظر ما قرآن حقیقت محض است و هرچه با آن تعارض داشته باشد، کاذب/باطل است. قاضی دادگاه به طور طبیعی مدعای آیت الله وحید خراسانی را رد خواهد کرد. فقیهی که مدعی است دین دو هزار ساله ی مسیحیان را بهتر از خود آنان می شناسد، بدون آن که آگاهی چندانی از آن دین داشته باشد. "مسلمان مادر زاد"/مسلمان علتی است و اگر در ژاپن به دینا آمده بود، اینک شینتویی یا بودایی بود. این گونه نبوده که مراجع تقلید تمامی ادیان را مطالعه کرده و با دلیل به حقانیت اسلام پی برده و مسلمان شده باشند. بدون مطالعه ادیان دیگر، فقط و فقط به دلیل به دینا آمدن در یک خانواده ی شیعه در ایران، شیعه شده و از "حقانیت محض" آن و "باطل" بودن ادیانی که نمی شناسند، دقاع می کنند.
حال به مدعای برخی یهودیان/مسیحیان بنگرید. به گمان آنان، قرآن از روی کتب یهودی/مسیحی کپی شده است. مدعیان- برعکس مسلمان ها- سال هاست که با پژوهش های تاریخی فراوان در صدد اثبات مدعای خویشند. من به عنوان یک مسلمان نمی توانم مدعای آنان را بپذیرم، اما فقیهان/مراجع تقلید ما اساساً آن مدعیات را نخوانده اند، چه رسد به پاسخگویی مستدل بدانها.
بدین ترتیب ما با دو مدعای متعارض از سوی گروهی از مومنان ادیان مختلف روبرو هستیم. برخی  یهودیان/مسیحیان مدعی اند که قرآن از روی متون مقدس آنان رونویسی شده است. گروهی از عالمان مسلمان  نیز مدعی هستند که کتب مقدس یهودی/مسیحی موجود تحریف شده است. حق با کدام طرف است؟ شاید با هیچ کدام. داستان های تاریخی متون مقدس ادیان را ناواقع گرایانه/اسطوره ای به شمار آورید(آن چنان که برخی مفسران آورده اند)، حداقل این مسأله حل می شود[2].
همه به یاد  دارند که سخن ناموجه/کاذب پاپ درباره ی اسلام چه شورشی در جهان اسلام به پا کرد و مراجع تقلید قم را هم به واکنش واداشت. اگر خواهان "احترام" از سوی دیگران هستیم، باید به "دیگری" و "متفاوت" ها احترام بگذاریم. اینک مسلمان های زیادی در اروپا و آمریکا(حدود 7 میلیون تن) و کانادا زندگی می کنند. شاید کانادا بیش از همه جا مبلغ "چند فرهنگی" و  زیست صلح آمیز همه ی ادیان باشد. اینک کمیته ی امنیت ملی کنگره ی آمریکا به طور دو معیاری/تبعیض آمیز در حال بررسی افراط گرایی در میان مسلمان های آمریکایی است. چگونه است که شیعیان  و سنیان در کانادا و آمریکا و اروپا دین خود را تبلیغ می کنند، اما مسیحیان و یهودیان مجاز نیستند دین خود را در جوامع اسلامی تبلیغ کنند؟ البته، افکار/گفتار فقیهان درباره ی "جهاد ابتدایی" که آن را  "دفاع" قلمداد کرده و مدعی هستند اگر در جامعه ای اجازه ندهند کلمه ی توحید/اسلام تبلیغ شود، مسلمان ها مجازند به آن کشور حمله ی نظامی کرده و آن را به تسخیر در آورند و حتی به زور دیگران را مسلمان کنند، بر همگان روشن است. تازه اینها نظر بهترین فقیهان چون علامه ی طباطبایی(در المیزان)، مرتضی مطهری(در کتاب جهاد) و جوادی آملی(در تفسیر تسنیم) است[3].
مدعای نوشتار کنونی را می توان با استفاده ی از قاعده ی زرین (Golden Rule Theorem) هم مدلل کرد. یعنی، با دیگران(به عنوان مثال به اقلیت مسیحیان) فقط طوری رفتار کنید که رضایت می دهید در همان شرایط با شما(به عنوان مثال با اقلیت مسلمان)رفتار شود[4]. آیا آیت الله وحید راضی اند که اگر در موقعیت اقلیت قرار داشتند و مسیحیان در اکثریت بودند، همین رفتار را با وی( و شیعیان)می کردند. عربستان سعودی همین الگوی مقبول آیت الله وحید را با شیعیان انجام می دهد.
اما موضوع اساسی تری هم وجود دارد. آیت الله وحید خراسانی ناقض حقوق بشر است. او و دیگر فقیهان نتوانسته اند/نمی توانند در فضای آزاد(یعنی بازار آزاد رقابتی) دین خود را در کنار دین یهود/مسیح مطرح سازند. با همه ی سرکوب هایی که این رژیم فقیه سالار علیه یهودیان و مسیحیان کرده/می کند؛ و اساساً راهی برای تبلیغ یهودیت و مسیحیت باز نگذاشته(یک نمونه ی آن قتل فجیع دو کشیش مسیحی- دیباج و میکائیلیان در مرداد 1373- در پروژه ی قتل های زنجیره ای توسط سربازان گمنام امام زمان- یعنی وزرات اطلاعات- است. سه فقیه به ترتیب بر سربازان گمنام امام زمان فرماندهی می کردند: علی فلاحیان، هاشمی رفسنجانی و علی خامنه ای)، هنوز حضرت آیت الله اعتراف می نماید که حتی در شهر قم جوان هایی مجذوب مسیحیت شده اند. آیا وظیفه ی "مراجع تقلید" فقط روضه خوانی و فربه کردن هر چه بیشتر فقه است؟ کدام یک از مراجع تقلید کتابی علمی در مقایسه ی اسلام با یهودیت و مسیحیت نوشته است؟ با این همه، دشنام گویی کفایت نمی کند، حضرت آیت الله به "سلطان" جبار فرمان می دهد که:"بساط تبلیغ مسیحیت باید از این مملكت برچیده شود والا آبرو برای... نخواهم گذاشت".
این حکم ناقض حقوق بشر، از ضعف ایمان به دین خود حکایت می کند. اگر به حقانیت دین خود باور داریم، نباید از تبلیغ یهودیت و مسیحیت و بهائیت و بودیسم و... بهراسیم. هراس، نشانه ی تردید است. بگذارید پیروان ادیان مختلف آزادنه دین خود را تبلیغ/ترویج کنند، دین حق در این بازار خریداران بیشتری پیدا خواهد کرد. ممانعت و سرکوب، شأن جباران است. فقیهان به طرق مختلف برای خود "حق ویژه" برساخته اند. به عنوان نمونه، حکومت و زعامت "حق ویژه" ی فقیهان است. قضاوت حق فقیهان مرد است. نباید این "حق ویژه" را به آنان داد که به دیگر مومنان دشنام دهند، و کسی مجاز به انتقاد از آنان نباشد. نباید این "حق ویژه" را بدانان داد که فرمان سرکوب صادر کنند، و کسی مجاز نباشد بگوید:حضرت آیت الله، شما یکی از ناقضان حقوق بشر هستید. حضرت آیت الله با اینکه در حکومت نیست، و نشانی از مبارزه ی با حاکم ستمگر از خود بروز نداده، اما در قامت ستمگر ظاهر می شود. به جای آنکه به "سلطان جائر" که خود استاد سرکوب اقلیت های دینی است[5]، بگوید:مسیحیان و یهودیان و بهائیان و سنیان هم چون من و تو "انسان" اند، چرا بر آنها ستم روا می داری؟ به سلطان فرمان می دهد که ستمگری بر آنان را افزایش دهد. وگرنه، آبرو برای دولت باقی نخواهد گذارد.
"مرجع" تقلید ما فاقد حس ستم شناسی است. هزاران هزار جنایت و شکنجه و ظلم در سه دهه ی گذشته به وسیله ی این "نظام سلطانی فقیه سالار" رفته و می رود و این آیت الله آنها را ندیده یا نادیده گرفته است. این را می گویند، فقدان حس ستم شناسی و همدلی با مظلوم. اما حضرت آیت الله مطابق مذاق فقهی شان، سرکوب را خوب می شناسند و در مقام  آمر سرکوب هویدا می شوند. وقتی او حکم برچیدن بساط تبلیغ مسیحیت را صادر می کند، سربازان گمنام امام زمان-ـ امامی/طائب ها ـ- دست به کار شده و بساط آنان را به شیوه ای که بساط دیباج و میکائیان را برچیدند، بر می چینند. عدالت(حقوق بشر) داور مستقل آدمیان است، نه مشرب فقهی آیت الله. بر مبنای این میزان عدالت، مرجع تقلید حوزه ی علمیه ی قم، ناقض حقوق بشر و عدالت است.

پاورقی:
1-
جالب اینکه سایت کلمه روز بعد از سخنان آیت الله وحید خراسانی در خبری جانبدارانه نوشت:
"دیروز و به دنبال انتقاد آیت‌الله العظمی وحید خراسانی از حاکمیت به خاطر مشغول بودن به دعوای قدرت و بی‌تفاوتی نسبت به وضعیت اعتقادی جامعه، چند طلبه تندرو تلاش کردند جلسه درس ایشان را برهم بزنند که موفق نشدند... آیت‌الله وحید خراسانی دیروز در درس خارج اصول خود هشدار شدیداللحنی را نسبت به ترویج و تبلیغ مسیحیت در کشور و حتی شهر قم بیان کرد".
رجوع شود به لینک:  http://www. kaleme. com/1389/12/19/klm-51210/
2- مدعای ما این نیست که کلیه ی مدعیات صدق و کذب بردار ادیان را می توان/باید ناواقع گرایانه تفسیر کرد، بلکه این پیش فرض/پیش انگاشت را فقط درباره ی داستان های تاریخی چون داستان آدم و حوا، هابیل و قابیل، قوم لوط، حضرت سلیمان، حضرت ابراهیم، حضرت داود، عبور حضرت موسی از دریا، فاقد پدر بودن حضرت عیسی و... مطرح کردیم. جان هیک در عالم مسیحیت مدافع چنین رویکردی است. علی شریعتی و محمد عبده هم در میان مسلمانان، چنین رویکردی داشته اند. درست است که دو گزاره ی متناقض نمی توانند همزمان درست باشند و قبول یکی مستلزم رد دیگری است. اما ناواقع گرایانه به شمار آوردن قصص تاریخی ادیان، این مسأله را حل می کند. در عین حال، مسأله فقط این نیست که مدعیات اسلام با مدعیات مسیحیت تناقض دارد، مسأله این هم هست که در دل متون مقدس تک تک این ادیان مدعیات متعارض/ناسازگار وجود دارد. مفسران هم غالباً از طریق تأویل یکی این مسأله را حل می کنند(مانند مسأله ی جبر و اختیار در قرآن). به گمان ما همچنان می توان ادیان را از نظر معرفت شناختی و اخلاقی با یکدیگر مقایسه کرد و راه داوری درباره ی آنها همچنان گشوده است. در ضمن، ما از صدق اخلاقی، صدق معرفت شناختی را استنتاج نمی کنیم.
3- عموم مفسران و فقیهان مسلمان یهودیان و مسیحیان را ضال و مضل به شمار می آورند. آنان این نظر را در تفسیر آیات مختلف قرآن بیان کرده اند. به عنوان علامه ی طباطبایی در تفسیر المیزان در ذیل آیه 29 سوره ی توبه به صراحت نوشته است که اعتقادات یهودیان و مسیحیان درباره ی خداوند و زندگی پس از مرگ و نبوت باطل است و از نظر سبک زندگی هم چون به شریعت اسلام عمل نمی کنند، گمراه هستند. می گوید:
"اهل کتاب که به نبوت محمدبن عبدالله ایمان نیاورده اند کفار حقیقی هستند، ولو اینکه اعتقاد به خدا و روز جزا داشته باشند... علاوه ی بر اینکه اعتقادشان به خدا و روز جزا هم اعتقادی صحیح نیست، و مسأله ی مبدأ و معاد بر وفق حق تقریر نمی کنند، مثلاً در مسأله ی مبدأ که باید او را از هر شرکی بری و منزه بدانند مسیح و عزیز را فرزند او می دانند، و در نداشتن توحید با مشرکین فرقی ندارند، چون آنها نیز قائل به تعدد آلهه هستند، یک اله را پدر الهی دیگر، و یک اله را پسر الهی دیگر می دانند، و همچنین در مسأله ی معاد، که یهود قائل به کرامتند و مسیحیان قائل به تفدیه... [دلیل دیگر گمراهی یهودیان و مسیحیان این است که]یهودی عده ای از محرمات را که خداوند در سوره ی بقره و نسأ و سور دیگر برشمرده حلال دانسته اند، و نصاری خوردن مسکرات و گوشت خوک را حلال دانسته اند، و حال آنکه حرمت آن دو در دین موسی و عیسی و خاتم انبیأ مسلم است، و نیز مال مردم خوری را حلال می دانند... اهل کتاب با اینکه نشان های نبوت خاتم انبیأ را در کتب خود می خوانند و امارات آن را در وجود آن جناب مشاهده می کنند، و می بینند که او پلیدها را بر ایشان حرام می کند و طیبات را برای انان حلال می سازد، و غل و زنجیر هایی که ایشان از عقاید خرافی به دست و پای خود بسته می شکند، و آزادشان می سازد، معذالک زیر بار نمی روند و محرمات او را حلال می شمارند"(طباطبایی، المیزان، جلد 9، صص 320-  316).
بر مبنایی چنین پیش فرض هایی مسلمان کردن زوری یهودیان و مسیحیان یا کشتن آنها را واجب می کنند. طباطبایی در المیزان نوشته است که مسلمان کردن زوری هیچ پیامد سویی ندارد، برای اینکه یکی دو نسل که بگذرد، فرزندان مسلمان شده فراموش می کنند که والدینشان به زور مسلمان شده اند. به نوشته ی طباطبایی، سه راهی اسلام زوری یا مرگ یا زندگی ذلت بار، حکم جاودانه ی خداوند/اسلام است که هیچ کس قادر به نسخ آن نیست.
مرتضی مطهری کوشیده است تا جهاد ابتدایی تهاجمی(مسلمان کردن زوری) را "دفاعی" قلمداد کند. در هر صورت او نیز بر این باور است که مسلمانها حق دارند آئین خود را در همه جا به زور جنگ گسترش دهند و دیگران را مسلمان کنند، موانع هدف را هم از پیش پا بردارند، این جهاد دفاعی است. می گوید:
"این جور نیست که بشر هر چه را بخواهد و خودش انتخاب کرده است حقش باشد. انسان حقوق دارد ولی حقوق انسانی و آزادیهای انسانی، یعنی در مسیر انسانی... [انسانی]که از مسیر انسانیت منحرف شده، به خاطر انسانیت و حقوق انسانیت باید این زنجیر[ادیان غیر اسلام] به هر شکل هست از دست و پای این شخص باز کرد، اگر ممکن است، خودش را آزاد کرد، اگر نه، لااقل او را از سر راه دیگران برداشت"(مرتضی مطهری، آشنایی با قرآن، جلد سوم، انتشارات صدرا، ص228). مطهری در کتاب جهاد کاملاً این مدعا را تئوریزه می کند. یکی از توجیه های او این است که اسلام باید در همه ی جوامع آزادنه تبلیغ شود تا دیگران مسلمان شوند، اگر کشوری مانع آن شد، باید از طریق حمله ی نظامی و تسخیر آن کشور این عمل صورت گیرد. می گوید:"اسلام به خودش حق می دهد که دعوتش را در جهان منتشر بکند ولی اگر دعوتش بخواهد منتشر بشود فرع بر این است که آزادی برای نشر دعوت داشته باشد که بتواند برود دعوت خودش را منتشر بکند... از نظر اسلام این [نوع جهاد ابتدایی] هم جایز است برای اینکه یک نوع قیام در برابر ظلم است"(مرتضی مطهری، جهاد، انتشارات صدرا، چاپ یازدهم، آبان 1379، ص  48). "ما باید آزاد باشیم که عقیده و فکر خاصی[یعنی اسلام]را در میان هر ملتی تبلیغ کنیم... حالا اگر مانعی برای دعوت ما پیدا شود، ببینیم یک قدرتی آمده مانع می شود و می گوید من به شما اجازه نمی دهم، شما می روید افکار این مردم را خراب می کنید(می دانید که غالب حکومت ها فکر خراب را آن فکری می دانند که اگر پیدا بشود مردم مطیع این حکومت ها دیگر نیستند)، آیا با حکومت ها که مانع نشر دعوت [اسلام]در میان ملتها هستند، جایز است جنگیدن تا حدی که انها سقوط کنند و مانع نشر دعوت[اسلام] از میان برود یا نه؟ بله این هم جایز است این هم باز جنبه ی دفاع دارد، این هم جزء آن جهادهایی است که ماهیت آن جهادها در واقع دفاع است"(جهاد، صص 83-82).
آیت الله نوری همدانی هم در همین زمینه با تبعیت از طباطبایی/مطهری نوشته است:
"یقین داریم که در راه پیروزی حق و پاسداری از توحید و حیات انسانی، مواردی پیش خواهد آمد که اکراه و تحمیل به وجود آید. ولی این مسأله ای نیست که ما از آن ابا داشته باشیم؛زیرا اگر در این راه دلایلی قانع کننده ارائه شد و جای هیچ گونه اشکالی نماند، هر کس که از اطاعت سرپیچی کند[یعنی غیر مسلمان نپذیرفت که مسلمان شود] باید به زور او را به اطاعت وادار کرد. و این روش همه ی انقلابیها و همه ی حکومتهای عادل و همه ی راههای منصفانه است. ثانیاً افراد متمرد ناآگاه و لجباز عنود، فقط در یک نسل خواهند بود(نسلی که برای نخستین بار با آن مکتب آشنا می شود)و نسل بعد، پس از آنکه آگاهانه با فطرت و اصول توحید آشنا و براساس اصول اسلامی تربیت یافت، در همان راه فطری گام بر می دارد. پس چرا باید گفت:"مجبور شده که اسلام را بپذیرد؟"حال آنکه او خود، اسلام را درک کرده پذیرا شده است"(آیت الله نوری همدانی، جهاد، ص 302).
نظرات آیت الله جوادی آملی در این زمینه را در مقاله ی "مراجع تقلید: استوانه های اسلام" که در روز آن لاین 6 و 7 و 13 و 14 دی ماه 1389 منتشر شد، آورده ایم. رجوع شود به لینک:
http://www. roozonline. com/persian/news/newsitem/archive/2011/january/03/article/-d2d100bd5e. html
4- این قاعده که می گوید: نباید رفتارهای ما با دیگران(مثلاً یهودیان و مسیحیان و بهائیان) با خواسته هایمان درباره ی رفتاری که در موقعیت برعکس، نسبت به خود ما(مثلاً مسلمان ها)، انجام می شود، ناهماهنگ باشد؛ به شیوه های گوناگون بیان/روایت شده است. مطابق یک روایت:
ما کاری را نسبت به دیگری انجام نمی دهیم، مگر آنکه براین باور باشیم که آن کنش بی اشکال است. باور نمی کنیم که فعل مان بی اشکال است، مگر آنکه اعتقاد داشته باشیم که اگر در همان شرایط، همان کنش، نسبت به خود ما صورت گیرد، بی اشکال است. باور نخواهیم داشت که در همان شرایط، انجام آن کنش نسبت به ما  بی اشکال است، مگر آنکه راضی باشیم که در همان شرایط، همان کنش نسبت به ما صورت گیرد. بنابراین، هرگز فعلی را نسبت به دیگری انجام نخواهیم داد، مگر آنکه راضی باشیم در همان شرایط، همان کار نسبت به ما انجام شود.
5- علی خامنه ای در سفر مهرماه 1389 به شهر قم، خطاب به مردم آن شهر گفت:
"در داخل کشور، از طرق مختلف، [می خواهند] پایه‌هاى ایمان مردم، بخصوص نسل جوان را متزلزل کنند؛ از اشاعه‌ى بى‌بندوبارى و اباحیگرى، تا ترویج عرفانهاى کاذب - جنس بدلى عرفان حقیقى - تا ترویج بهائیت، تا ترویج شبکه‌ى کلیساهاى خانگى؛ اینها کارهائى است که امروز با مطالعه و تدبیر و پیش‌بینى دشمنان اسلام دارد انجام می گیرد؛ هدفش هم این است که دین را در جامعه ضعیف کند".
رجوع شود به لینک: http://farsi. khamenei. ir/speech-content?id=10302




آماده باش قضایی و انتظامی در سراسر کشور

نگرانی از حضور گسترده مردم در چهارشنبه سوری

در پی فراخوان فعالان جنبش سبز برای حضور مردم در مراسم چارشنبه سوری، مقامات انتظامی، قضایی و امنیتی جمهوری اسلامی در استانهای مختلف کشور ضمن تهدید مردم به برخورد وبازداشت، نیروهای خود را در حالت آماده باش قرار داده اند. این  درحالی است که در سال های گذشته نیز همواره نهادهای نظامی و انتظامی از حضور گسترده مردم در این سنت ایرانی با انواع ترفندها جلوگیری می کردند اما از سال پیش و همزمان با اوج گرفتن اعتراض های مردمی پس از انتخابات 88  برگزاری مراسم چهارشنبه سوری، هم برای مردم و هم برای حکومت شکلی دیگرگون پیدا کرده است.
درهمین باره روز گذشته رییس پلیس پیشگیری تهران از حضور نیروهای انتظامی در نقاط مختلف پایتخت در سه شنبه آخر سال خبر داد و گفت: "با توجه به شناسايي صورت گرفته در 111 نقطه تهران در مراكز تجاري، ماموران پليس در قالب پاس‌هاي پياده، گشت‌هاي موتوري و خودرويي حضور خواهند داشت تا امنيت براي شهروندان برقرار شود."
محسن خانچرلی با اشاره به ایست و بازرسی در وردی و خروج شهر تهران در ادامه افزود: "در بخش انتظامي كنترل مواداوليه محترقه از دو ماه پيش آغاز شده است و مكان‌هايي كه احتمال مي‌داديم اقدام به تهيه و توزيع مواداوليه موادمحترقه كنند، با توجه به سوابق سال‌هاي گذشته مورد بررسي قرار گرفت و انبارهايي كه احتمال داشت در اين رابطه مواد اوليه را در اختيار مردم بگذارند، توقيف شد. همچنین استقرار ایست و بازرسی در مبادی ورودی و خروجی شهر از دیگر اقدامات صورت گرفته با چهارشنبه آخر سال بوده است."
این مقام انتظامی با اشاره به بازداشت 119 نفر پیش از چهارشنبه سوری اضافه کرد: "با توجه به هماهنگي‌هايي كه با مقام قضايي صورت گرفته است، پليس با افرادي كه به هشدارهاي پليس توجه نكنند و اقدامات آنان موجب سلب آرامش مردم شود، برخورد خواهد كرد، همچنين پليس پيگيري‌هاي جدي را در ارتباط با شكايت‌هاي خصوصي مردم خواهد داشت و افرادي كه در ملاعام اقدام به چنين كاري كنند، دستگير و به مقامات قضايي معرفي خواهند شد.

چهارشنبه سوری و ضد انقلاب
از سوی دیگر روز یکشنبه رییس کل دادگستری استان تهران در مورد فراخوان های مختلف فعالان جنبش سبز درباره حضور مردم در مراسم چهارشنبه سوری گفت: "كاري كه ضدانقلاب مي‌كند اين است كه مي‌خواهد از پوشش جوانان مردم كه هيچ انگيزه‌ي ضدانقلابي ندارند و از ديد خودشان فقط مي‌خواهند يك سري كارهاي هيجاني انجام دهند استفاده كند و در صف اينها قاطي شود. اگر جوانان اجازه دادند كه ضدانقلاب در صفشان قاطي شود اينها هم آسيب خواهند ديد؛ چون تفكيك اينها كار سختي خواهد بود."
علیرضا آوایی بصورت تلویحی خانواده ها را تهدید کرد و افزود: "نزديك سال جديد هستيم. يعني شرايطي كه همه‌ي جامعه و كشور بايد از زندگي و طبيعت لذت ببرند و از مواهب دور هم بودن استفاده كنند. خانواده‌ها مراقبت كنند فرزندانشان به خاطر خامي و عدم تجربه، شادي زندگي را براي خود و بقيه‌ي مردم به عزا و ناراحتي تبديل نكنند."
رییس کل دادگستری تهران همچنین تصریح کرد: "اگر افرادي مرتكب جرمي شدند و فضا را براي بقيه‌ي مردم به هم ريختند، مزاحمت و خطر براي سايرين ايجاد كردند اين وظيفه‌ي دستگاه قضايي و نيروي انتظامي است كه طبق قانون با اينها مواجه شود. طبعا ممكن است تعدادي از اينها تا مدت‌ها، متناسب با جرمي كه مرتكب مي‌شوند در زندان باقي بمانند. اتفاقي كه ما علاقه نداريم پيش بيايد."
اظهارات این مقام قضایی و اعلام بازداشت طولانی مدت شهروندان در صورت دستگیری در چهارشنبه سوری درحالی است که پیش تر بهمن کارگر، معاون اجتماعی نیروی انتظامی نیز اعلام کرده بود که "متخلفان و مجرمانی که در چهارشنبه سوری بازداشت شوند تا پایان نوروز آزاد نخواهند شد".

مقامات قضایی استانها و چهارشنبه سوری سبز
آخرین اظهارات مقامات انتظامی و قضایی تهران در شرایطی است که همزمان مقامات مختلف استانهای کشور نیز ضمن تهدید به برخورد و بازداشت مردم در صورت برپایی هرگونه تجمع اعتراضی  از آماده باش نیروهای نظامی انتظامی و قضایی خبرداده اند.
در همین ارتباط علی افتخاری، معاون قضایی استان خوزستان  در آستانه مراسم چهارشنبه سوری گفت: "درباره برخورد جدي با متخلفان و افرادي كه ايجاد مزاحمت مي‌كنند به همه مراكز انتظامي و قضايي استان اطلاع‌رساني شده است و درنتيجه با همه افراد متخلف برخورد جدي مي‌شود. همه مراكز و مجموعه‌هاي مرتبط، مانند نيروي انتظامي و دستگاه قضايي اكنون آماده‌باش هستند و در قالب ستاد جمع‌آوري مواد محترقه، براي مقابله با افراد متخلف هماهنگ شده‌اند."
این مقام قضایی استان خوزستان هم تاکید کرد که افرادی که در چهارشنبه سوری دستگیر شوند برای مدت طولانی بازداشت خواهند بود.
همزمان علی ملکی دادستان کرمانشاه نیز با اشاره به مراسم چهارشنبه سوری اعلام کرد: " به همه افراد هشدار می دهیم که مواظب حرکات خود باشند، چرا که در شرایط کنونی، کشور ما در وضعیت حساسی قرار دارد و تمامی دشمنان از بروز چنین حرکاتی خوشحال خواهند شد. با هر گروه و یا شخص حقیقی یا حقوقی که بخواهد علیه مسئولین توهین یا حرکتی خلاف قانون انجام دهد، برابر قانون، برخورد قاطع صورت می گیرد."
دادستان کرمانشاه همچنین گفت: "همگان باید توجه داشته باشند که باید به نحوی عمل کنند که امنیت و آسایش دیگران را به خطر نیاندازند... به نیروی انتظامی دستور العمل داده ایم که در این ایام در اماکن پرتردد شهر حضور گسترده داشته باشند و برای جلوگیری از ورود مواد محترقه، ورودی و خروجی های شهر را کنترل کنند."
همچنین محمود ذوقی، دادستان شهر مشهد نیز با اشاره به فراخوان ها برای حضور مردم در مراسم چهارشنبه سوری گفت: "متاسفانه برخی سایت‌ها و رسانه‌های بیگانه به دنبال تحریك جوانان برای شلوغ كردن در این شب‌ هستند كه اكیدا به آن‌ها توصیه می‌كنم تحت تاثیر این جریانات قرار نگیرند."
دادستان مشهد در ادامه از دستگیری تعدادی افراد مرتبط با فراخوان راهپیمایی مردم در مراسم چهارشنبه سوری خبرداد و افزود: "برخی از تحریك كنندگان شناسایی و دستگیر شده‌اند و با بخش دیگر نیز برخورد خواهد شد و نگرانی من این است كه جوانان و نوجوانان تحت تاثیر این جریانات به اتهامات مجرمانه دست بزنند... فتنه‌گران بدانند این اتفاقات هیچ تاثیری در عزم ملت ایران ندارد."
محمود ذوقی البته  در تکمیل گفته های خود اضافه کرد که "تعداد دستگیرشدگان مشهد در حوادث اخیر زیاد نیست و همین تعداد محدود دستگیر شده بیشتر بی‌احتیاطی و خامی كردند و دستگیری جدی در خصوص اتفاقات اخیر جریان فتنه نداشتیم."
این مقام قضایی درباره  فضای امنیتی در شهر مشهد و حضور گسترده نیروهای ویژه انتظامی در سطح شهر نیز مدعی شد که"حضور این عزیزان صرفا برای ایجاد امنیت شهروندان است و اصلا به معنای ناامنی نیست و عدم حضور پلیس است كه می‌تواند احساس ناامنی را به وجود آورد."
احمد حاجی زاده، معاون امنیتی سیاسی استاندار قم نیز در همین باره ابراز نگرانی کرد  و گفت: "مردم قم اجازه فعاليت حتي به صورت كمرنگ به فتنه گران دراين استان نمي دهند. نگراني ما از چهارشنبه آخر سال فارغ از مسايل سياسي، اين است كه جوانان احساساتي شده و اقدام به كارهاي خطرناكي كنند كه براي خود خانواده و ديگران مشكل آفرين شود."
همچنین ذبیح الله خداییان، رییس کل دادگستری استان فارس با بیان اینکه "دشمنان انقلاب نیت های شوم و مغرضانه دارند" تاکید کرد: "بایستی  مردم و مسئولين با عوامل سوء استفاده از احساسات عمومي جامعه مدبرانه و آگاهانه برخورد نمایند."
او با اشاره به "همكاري گسترده دستگاه هاي امنيتي و قضايي فارس براي تامين امنيت چهارشنبه آخر سال" تهدید کرد که " با مخلان نظم و آرامش عمومي در چهارشنبه پايان سال با جديت برخورد مي شود."
همزمان جابر بانشی، دادستان شیراز  تاکید کرد که "شب چهارشنبه آخرسال با تجمع‌هاي غيرقانوني و مخلين نظم و آسايش عمومي به‌شدت برخورد خواهد شد. همچنین با افرادي که شب چهارشنبه پايان سال با خودرو حركاتي ساختارشکنانه و خلاف عفت عمومي مرتکب شوند، یا با استفاده از مواد‌ آتش‌زا و محترقه حریم خصوصی شهروندان را با مخاطره مواجه كنند، به‌شدت و براساس قانون برخورد مي‌شود."
این مقام قضایی شهر شیراز همچنین اعلام کرد که "براي رسيدگي سريع به پرونده بازداشت‌شدگان در اين  ايام دو شعبه ويژه اختصاص داده شده است."
مالک اژدر شریفی، رییس کل دادگستری استان آذربایجان شرقی هم با اشاره به حساسيت چهارشنبه سوري امسال نسبت به سال‌هاي گذشته گفت: "دشمنان و معاندين نظام و انقلاب پس از ناکام ماندن در عرصه هاي مختلف اين‌بار براي اين روز برنامه‌ريزي کرده‌اند که با آگاهي مردم هميشه در صحنه ايران اسلامي اين‌بار نيز شکست خواهند خورد."
همچنین سرهنگ ایمانی نژاد، فرمانده امنیتی نیروی انتظامی استان آذربایجان شرقی نیز تاکید کرد که "امسال اجازه هيچ‌گونه تجمعي به مردم داده نخواهد شدو برنامه امسال پليس هدايت مراسم چهارشنبه سوري به سمت خانواده محوري است و اين يعني همگان مي‌توانند در منزل خود اقدام به برگزاري مراسم كنند یا حداکثر در محله خود مي توانند شادي كنند."
در این میان دادستان شهر یاسوج هم طی اظهاراتی خطاب به مردم این شهر گفت: "هر كس در چهارشنبه آخر سال اقدام به هر گونه عمل و حركتي كه موجب اخلال در نظم، سلب آسايش و ايجاد صدمات بدني و مالي به مردم شود، برخود قانوني خواهد شد."
در کنار این اظهارات مقامات قضایی، فرماندهان انتظامی سایر استانهای کشور از جمله کرمان، اصفهان، گرگان، گیلان، لرستان، مازندران، یزد، مرکزی، کردستان نیز با اعلام آماده باش نیروهای خود از برخورد با شرکت کنندگان در تجمعات مراسم چهارشنبه سوری خبرداده اند.
این همه تهدیدات مقامات قضایی و انتظامی جمهوری اسلامی در حالی است که فعالان و رسانه های جنبش سبز روز گذشته بار دیگر خواستار حضور مردم در مراسم چهارشنبه سوری به عنوان آخرین سه شنبه اعتراضی  اسفندماه سال 89 شدند.




دکتر اکبر کرمی

اخبار روز: 

خ) پس از تجربه هول انگیز سلول های مخوف لنگرود قم در ماه محرم، هروقت صدای نوحه می شنیدم، بی اختیار، بی قراری عجیبی در جانم شعله می کشید و یادآوری می کرد که غسال ها هنوز پرکارند! آن چه به این بی قراری ها دامن می زد، نوای حزین نوحه هایی بود که همواره در هوای کثیف سلول شناور بود. هرچقدر در سلول های "آقا" هوای تازه کم بود، صدای حیدر، حیدر، فراوان شنیده می شود!
انگار بازهم نوای نوحه و عزا به گوش می رسید.
کجا طناب دار جدیدی بافته می شود؟ و چه کسی بهای این کینه جویی کور را خواهد پرداخت؟ چه ارتباطی است میان انفجار روضه خوانی و انبوه چوب های داری که یکی پس از دیگری افراشته می شود؟ چه نسبتی است میان فاجعه ای که بر ما آوار شده است و نوحه هایی که هروز از تریبون های رسمی شنیده می شود؟ آن رگ پنهانی که مداح و روضه خوان را به بازجو و شکنجه گر پیوند می دهد کجاست؟ چه چیزی این حجم انبوه نوحه خوانی و عزاداری برای حسین را به تکثیر تند زندان ها، سلول ها و سویت های آقا پیوند می دهد؟
مداحی از بیرون و بلند گوهای زندان نبود! یکی از زندانی ها بود که با سوز و آهی فراوان در رثای ابوالفضل می خواند و اشک می ریخت. ناله های ترکی اش بسیار غم انگیز بود و دل شکسته اش را فریاد می کشید!
این مداحی، غم سنگینی را بر جانم آوار کرد؛ این مداح یک کلاه بردار حرفه ای بود و مثل نفس کشیدن، کلاه بر می داشت! بارها و بارها سابقه ی زندان داشت و در زندان هم، دستش برای کلاه برداری کاملن باز بود. سربازان امام زمان او را وکیل بند کرده بودند و او هم با مداحی ها و خوش خدمتی هایش به آن ها کام می داد!
این تصویر در کنار تصویر زندانیان بی شماری که در زندان لنگرود قم - مثل جعفر طیار نماز می خوانند و به قول دوستی، انگار از صف اول نماز جماعت به اشتباه به زندان آمده بودند- دمل چرکینی است که روزی باید باز شود.
عزاداری برای مظلومیت حسین و یارانش و این همه راز و نیاز و نماز، چه نسبتی با تصویری دارد که از ما ساخته شده است؟ آیا این حجم عظیم خودآزاری ملی بازتاب وجدان معذبی نیست که به حال خود رها شده است؟ آیا این همه لعن و نفرین به یزید و شمر، کودتایی بر علیه شمرهای بی شمار و ازدیاد یزیدها و ابن زیادهای درون و برون ما نیست؟
چگونه می توان "در زندان ولایت فقیه" بود و با رگ و پوستت شکنجه، تحقیر و توهین را تجربه کرد و باز برای حسین اشک ریخت؟ این حسین کیست که حجاب حسین های زمانه ی ما شده است؟ این چه تصویری است که اجازه می دهد در سایه اش، بارها و بارها عاشورا آفریده شود؟ مثل آب خوردن خون ریخته شود و آزادی و برابری و آدمیت لگدمال شود؟ این ابوالفضل کیست که نمی گذارد، ابوالفضل های زمانه، کاشفان فروتن شوکران و وفاداران به انسانیت به چشم بیایند؟ بر این تاریخ خونبار چه گذشته است که مردمانش به آسانی از حمام خون می گذرند و بی غسل و وضو به نماز بر می خیزند؟! این حسین کیست که ظالم و مظلوم همه سنگش را به سینه می زنند؟ این چه ماترکی است، که پس از یک هزاره، هنوزنمی تواند بین ظالم و مظلوم فاصله بگذارد؟ مشکل چیست؟ و کجاست؟ هزاره ی پشت سرمان؟ چشم اندازی که در آن قرار گرفته ایم؟ یا عینک هایی که با آن به نظاره نشسته ایم؟
در هول و ولا بودم که بلند گوی بند صدایم کرد. خودم را به "زیر هشت" رساندم.
- آقای د. با شما کار دارد.
- متشکرم!
زیر هشت، زندانی بخت برگشته ای، با دست و پاهای دستبند زده، زیر مشت و لگد و باتوم بود و مدام به او فحاشی می شد. صحنه ای بسیار فجیع، اما تکراری، از ندامت گاهی که قربانیانش در ادبیات رسمی مددجو خوانده می شوند!
چند روحانی به شتاب از کریدور اصلی بندهای واحد یک می گشتند و کلاس نهج البلاغه، تازه تمام شده بود.
خودم را به دفتر آقای د. رساندم و پس از چاق سلامتی، روی صندلی ای که وجودش در زندان غنیمت بود، نشستم. آقای د. وقتی اطاق کاملن خالی شد، رو به من کرد و در حالی که تلاش می کرد از من دلجویی کند، پرسید:
- از خانمت خبر داری؟
- چند روز پیش تلفنی با ایشون صحبت کردم، حالش خوب بود.
- انگار خانمت، پا به قرص، دنبال کاراته و خیلی سر و صدا می کنه!
- آره، طفلک خیلی گرفتاره. هم دنبال کارهای منه، هم باید به کارهای روی زمین مانده برسه و هم باید به زندگی و رنوکا سر و سامان بده! این همه کار! خیلی شرمندشم.
- می دونی الان کجاست؟
- چطور مگه؟ مشکلی پیش اومده!؟
- نه، نه، مساله ای نیست...
راستش، می خواستم، می خواستم بهت بگم ...
از من نشنیده بگیر، خانمت را آوردند اینجا...
- چرا؟!
- به خاطر پی گیری کارات و مصاحبه با رسانه ها.
حالش خوبه، سلام بهت رسوند و گفت بهت بگم: اون خوبه.
اضطراب عجیبی به جانم چنگ انداخت، اما سعی کردم نشون بدم که به خودم مسلط هستم و از نگرانی بسیار فاصله دارم. نفس عمیقی کشیدم و ذهنم را برای اندیشیدن، از هوای گند و سنگین زندان پر کردم.
- حالش خوب بود؟
- خیلی. بیشتر نگران تو بود. به بند نسوان منتقل شد.
- می تونم ببینمش؟
- قانونن روزهای ملاقات باید بتونی، ولی فکر نمی کنم به شما اجازه بدن!
دکتر جان، نباید کسی بفهمه من بهت خبر دادم، برام خیلی خطرناکه! به هیچ کس چیزی نگو؛ و فردا هم، اگر با خانواده تماس گرفتی، نشون بده که بی خبری.
- ازش جدا شدم و با کوله ای سنگین به بند برگشتم و به تخت ام که حافظه ی بی خوابی ها و بی قراری هایم بود. آن شب، مثل خیلی از شب های دیگر، خوابم نبرد و با این احساس تلخ که "شیرین" در بند نسوان، اولین شب زندان را چگونه به صبح خواهد رساند، ثانیه ها را شماره کردم و آرام آرام اشک ریختم. چشمهایم را بستم، صورت ماهش را تصور کردم و به داشتنش غرق غرور شدم.
دردم سنگین بود اما در مقایسه با مظلومیت کسانی که در دهه ی نخست انقلاب و در سکوت ننگین پس از طلوع رمانتیسم خونین اسلام گرایی در دام افتادند، شکار شدند و برای همیشه خاموش شدند، چیزی نبود و می توانست با یک نفس عمیق و شمارش نفس های غسال ها که به شماره افتاده است، تحمل شود.
از انقلاب اسلامی چه می خواستیم و چه شد!
در جامعه ای که قرار بود مارکیست ها هم آزاد باشند و در دانشگاه صاحب کرسی، سرکوب و سانسور، مثل سونامی همه چیز را به کام خودش کشیده است و جز همراهی و سکوت، هیچ واکنشی تحمل نمی شود. رویایی که با شعار آزادی، گل کرد، به کابوسی ختم شد، که حالا به خاطر نوشتن و پرسیدن از آزادی و پی گیری این داستان پر اشک و آه در این زندان بزرگ، باید خانوادگی مهمان سوئیت آقا شد.
شدت سرکوب و سانسور نشان می دهد که از فانتزی اسلامی چیزی نمانده است. اگر از سرمایه های اسلامی و ملی چیزی مانده بود، لابد آقا برای پیش برد منویات خود نیازی به این همه عسس و عسکر نداشت. اگر هنوز فانتزی اسلامی زوری داشت، برای ماندن، آقا به زور لخت پناه نمی برد! اگر در دهه ی شصت، جمهوری اسلامی توانست با انبوه جوان کشی های خود، سر پا بیاستد، از آن رو بود که فانتزی اسلامی هنوز جوان بود و به تمامی ته نکشیده بود و ایرانیان بسیاری (متاسفانه) هنوز می توانستند با سکوت خود فرایند ننگین سرکوب و سانسور را همراهی کنند. حالا اما از یوتوپیای اسلامی خوشبختانه چیز زیادی نمانده است، تصاویری هم که اسلام گراها از جامعه ی اسلامی رویایی و ادعایی خود ترسیم می کنند، چنگی به دل نمی زند و موتور رومانتیک سنت گراها پیاده شده است.
راز مهاجرت آقا از ماه به چاه را باید در همین نکته جستجو کرد؛ و راز لخت تر شدن هر چه بیشتر قدرت را؛ و راز عبور وحشیانه از قانون را.
حالا آقا "زندان بان اعظم" است و به واسطه ی در اختیار داشتن کلید همه ی زندان های ریز و درشت، قانون را تعطیل و ایران را به زندانی بزرگ تبدیل کرده است که آداب شهربندی به تمامی در آن جاری است؛ سرکوب، سانسور و سکوت!      
بیشتر از شیرین، نگران رنوکا بودم و فکر می کردم برای اون قلب کوچیک تحمل این همه سختی و دوری، باید خیلی سخت باشه. فکر می کردم اون قلب کوچیک چه حالی الان داره و چگونه می تونه امشب بخوابه!
صبح، در اولین فرصت و با دشواری تمام به خونه زنگ زدم، پرستار رنوکا از بازداشت شیرین حرفی به میان نیاورد و من هم. رنوکا اما وقتی گوشی را گرفت، یک راست رفت سر اصل مطلب و گفت:
- بابا نترسیا! مامان هم اومد زندان پیش شما! "عزیز" دیشب با رادیو فردا مصاحبه کرد!
- راست می گی بابا؟ کی؟ چرا؟
- دیروز.
من هم می خوام برم پیش قاضی بگم: آقای قاضی بابای منا که ۷ ماهه گرفتید، حالا هم که مامانم را گرفتید، من را هم ببرید زندان، پیش مامان و بابام؛ آخه ما یک خانواده ایم!

ذ) بازداشت شیرین برای حاکمیت هزینه ی سنگینی داشت و حجم خبری انبوهی را به بار آورد. جای خالی شیرین در قم و در میان دوستان و آشنایان هم بسیار سنگین و تکان دهنده بود. سربازان گم نام امام زمان، توان ادامه ی بازداشت او را نداشتند و ناگزیر، چند روز بعد، با گرفتن یک وثیقه، مجبور به آزاد کردنش شدند. تلاش پادوهای زندان بان اعظم در تحمیل سکوت به خانواده ی من با شکست روبه رو شد. جای خالی شیرین را مادرم به خوبی و با شجاعت پر کرد و با مصاحبه ها و پی گیری هایش نشان داد که خانواده ی کرمی بیدی نیست که با این بادها بلرزد.
با خبرهایی که از بیرون می رسید بسیار امیدوار و دل گرم بودم. در همین حال و هوا بود که خبر برگزاری دادگاه فرمایشی دوم به زندان رسید. با توجه به داستانی که در دادگاه اول اتفاق افتاد، دیگر حتا زحمت نوشتن و تهیه ی لایحه را نیز به خود ندادم؛ چه، به خوبی می دانستم که قضات به عنوان ضابطین سربازان گم نام امام زمان، در صدور حکم و نوشتن دادنامه به چیزی که توجه ندارند، دفاعیات متهم است. داد، تنها چیزی است که در بیدادگاه های جمهوری اسلامی مورد توجه نیست!
روز ۲۰/۴/٨۹ با دستان دستبند خورده و البته با ترتیبات امنیتی تازه، به همراه چند تن از سربازان وظیفه، با یک مینی بوس امنیتی به دادگاه برده شدم. با توجه به درگیری ها و مشکلاتی که در دادگاه نخست و در دادگاه انقلاب روی داده بود، انتقال من به دادگاه، این بار، به گونه ای بسیار بی سر و صدا و از مسیری مخفی انجام گرفت؛ به طوری که بسیاری از دوستانی که برای دیدنم در بیرون دادگاه تجمع کرده بودند، از انتقال من به تالار دادگاه، در ساختمان اصلی دادگستری، بی خبر ماندند.
در شعبه ی ۱۰۱ دادگاه عمومی و جزایی، وکلایم و تعدادی از اعضای خانواده ام نشسته بودند. هنوز قاضی در اتاق دادگاه نبود و من فرصت داشتم با وکلا و برخی از اعضای خانواده ام احوال پرسی کنم. با دستان بسته، علارغم مخالفت سربازها دستانم را دور رنوکا حلقه کردم و با طپش قلبش آرامش گرفتم.
حضور خانواده ام در دادگاه بسیار آرامش بخش و دل گرم کننده بود؛ احساسی که متاسفانه خیلی دوام پیدا نکرد و با ورود قاضی پورموسوی و دستور او به بیرون کردن آن ها از اتاق، به کلی فروریخت. برگزاری علنی دادگاه ها سیاسی در جمهوری اسلامی - با وجود تاکید جدی قانون اساسی به آن – تمهیدی نیست که کارگزاران زندان بان اعظم و مناسبات استبدادی در جمهوری اسلامی ایران به آن تن دهند. با همه ی اصرار و ابرامی که اعضای خانواده ام برای حضور در دادگاه به خرج دادند، سربازها همه را بیرون کردند.
قاضی پور موسوی – آن طور که خودش گفت - از هم کلاسی های تحصیلی من و از آشنایان هم کسوت و قدیمی برادر بزرگترم بود. به احترام این آشنایی ها، به ناچار و با اصرار فراوان، تصمیم گرفت با حضور برادر بزرگ، مادر و دخترم در دادگاه موافقت کند.
بودن این کسانم در کنارم، در بی کسی عمیقی که زندان ها و زندان بان ها القا می کنند، در قربانگاهی که با دست های خود ساخته بودیم بسیار عبرت آمیز و اندیشه انگیز بود. خانواده ی ما در جریان انقلاب اسلامی نقش مهمی داشت. برادرم از انقلابیون پرکار سابق بود؛ انقلابی بی غل و غشی که خیلی زود صف خود را از صف دین کاران، دین فروشان و روحانیان حکومتی جدا و به قران پژوهی بسنده کرد. او بارها و بارها با زمزمه ی دلنشین آیاتی شورانگیز از قرآن و فراز هایی اندیشه ساز از نهج البلاغه تلاش کرده بود ایمان فروریخته ی مرا، در آوار درد و رنجی که تجربه ی چرکین جمهوری اسلامی به بار آورده بود، احیا کند و دل شکسته ی مرا به سرچشمه هایی از نور و آب و آیینه پیوند دهد! حالا در فشار روز افزون زندان بان اعظم و زندانبانان کوچک و بزرگش، خرمنش را در باد می دید! و حاصل کارش را در تاراج!
غم سنگینی را که در سطور صورتش می خواندم، هیچ گاه ندیده بودم و به یاد نمی آوردم. در همین حال و هوا بود که اختلاف من با قاضی پور موسوی بالا گرفت.
من در انکار بودم و او اصرار داشت که به رئیس جمهور توهین کرده ام. به اصرار از او خواستم نمونه ای از توهین های مرا ارایه دهد. گفتم: حتا اگر یک مورد توهین در بیش از صدها مقاله و مصاحبه بیابید، من دیگر اتهام ها را هم خواهم پذیرفت. قاضی که روشن بود به پرونده پر حجم روی میزکارش تسلطی ندارد و در امتداد مطالبات بازجوها و سربازان گم نام امام زمان طی طریق می کند، بادی به غب غب انداخت و صفحاتی از پرونده را جا به جا کرد و چون در یافتن نمونه ی توهین به رئیس جمهور احمدی نژاد ناکام ماند به فرازی از مقاله ی "چراغی بردار" - که در دفاع از کاندیداتوری مهدی کروبی در انتخابات دهم ریاست جمهوری، به رشته ی تحریر آمده بود – اشاره کرد و توهین به نهاد شورای نگهبان را که در کیفر خواست هم نبود، دلیل ادعای خود کرد.
- شما در مقاله ی "چراغی بردار" گفته ای: "در انتخاب پیش رو، مثل همیشه، قرار است از گزینه هایی که از فیلتر تنگ و بیمار شورای انتصابی نگهبان عبور کرده اند، مردم کسی را به عنوان رئیس قوه ی مجریه انتخاب کنند." آیا این توهین نیست؟
- نه خیر، این مورد به هیچ وجه مطابق با آنچه در منطوق قانون آمده است نمی تواند مصداق توهین باشد!
قاضی پور موسوی پیروزمندانه رو به برادرم کرد و از او پرسید: حاج آقا شما قضاوت کنید! "فیلتر تنگ و بیمار شورای نگهبان" توهین نیست؟
برادرم بی شک در حال اندیشه به آیه ای از قرآن بود که به آدمیان توصیه می کند: "همه ی قول ها را بشنوید و بهترین را انتخاب کنید" و نیز این اندیشه که چه شد، که این گونه شد؟ بر مسلمانان چه گذشته است و مسلمانان از چه گذشته اند، که از آن جا به این جا رسیده اند؟
به آرامی و با طنزی ملیح به قاضی گفت: چرا حاج آقا! به فیلتر شورای نگهبان توهین شده است!
مادرم - که نماینده ی سویه ی راست اسلام گرایی در خانواده ی ما بود – هم در دادگاه حضور داشت و با چشم هایی گشاد، وقوع فاجعه را از نزدیک می دید. او غرق در فانتزی اسطوره ای اسلام گراها، همیشه می گفت: "مسلمان، بد نمی شود". اگر کسی می توانست همه ی مسلمانان را قطار کند و نشان دهد که همه بد هستند، خیلی ساده می گفت: "اینها مسلمان نیستند"! در این اسطوره - که اسلام گراها مروج آنند و مسلمانان ساده دل بسیاری پیرو آن - هر ایده ای، هر چیزی و هر کسی بد باشد، به آسانی از مجموعه ی اسلام و مسلمانان خارج می شود.
حالا مادرم در دادگاهی نشسته است که زندان بان اعظم – به نام امام زمان – بر پا ساخته است و دادرسی ای را تماشا می کند که در نبود داد و امید، دل هر مادری را به درد می آورد. حالا حتمن او از خود می پرسد: اسلام ما به این بچه ها چه داد و چه گرفت؟
حالا مادرم، لابد، مثل همه ی مادران سرزمین دل شکسته ی من، خسته و تاکیده از تهاجم باد، سر بر بالین فراموشی خواهد نهاد و همه چیز را به خوابی عمیق خواهد سپرد، تا شاید کسی پیدا شود؛ کسی که زیستن را نه در غریزه و قاب، که در اندیشه و انقلاب جستجو کند؛ و با تلنگری شاید سفال خواب و سبوی اسطوره ی او را بشکند!
حضور رنوکا در دادگاه و در کنار من تجربه بسیار عجیبی بود. وقتی رنوکا پیروزمندانه صف سربازان را شکافت و با وقار و خرام کنار من آرام گرفت دل من هم قرار و آرام گرفت. نسل نو، خوشبختانه از حرف های قدیمی و کهنه – حتا اگر نونوار شده باشد – فاصله گرفته است و با افتخار، برای نفس کشیدن در هوای تازه بی تابی می کند.  
در این دادگاه، از حضور دادستان یا نماینده اش، دیگر خبری نبود؛ رسانه ای نبود! هیات منصفه ای نبود! وکلای مدافع، به لطف ترتیبات داهیانه ی زندانبان اعظم، به شیران بی یال و گوپالی می مانستند که امیدی به آن ها نمی شد بست؛ در غیبت قاضی، قضا و قضاوت، ضابطِ سربازان گم نام امام زمان، قاضی پورموسوی هم شاکی بود و هم دادرس!
در دادگاه نخست، به جرم تبلیغ علیه نظام جمهوری اسلامی، ایراد اهانت به مقام معظم رهبری و نگهداری ۱۵ فایل مبتذل و ۱۶٨۲ فایل صوتی مبتذل در رایانه به ٣ سال زندان، جریمه مالی و امحای هارد رایانه محکوم شدم. حالا اتهام های جدید من عبارت بودند از:
• توهین به مقام ریاست جمهوری
• نشر اکاذیب به منظور تشویش اذهان عمومی
• اشاعه ی فحشا از طریق تشویق به فساد و آزادی جنسی
دادگاه تشریفاتی بود و قاضی جز تکرار اتهام های واهی و فله ای روزنامه ی کیهان، حرفی از "جنس زمان" نداشت. دفاع از حقوق بشر، تشویش اذهان عمومی، فهمیده می شد و دفاع از حقوق زنان و حق مالکیت بر تن و تسلط بر بدن، به اشاعه ی فحشا ترجمه می گشت. آسیب شناسی نظری سکس وحشی - که حالا از تار و پود فرهنگ منحط ما بالا می رود - اشاعه ی فحشا تلقی می شد و دفاع از حق دادرسی عادلانه برای متهمان وابسته به گروه جندالله، تشویش اذهان عمومی. دست رنوکا را در دست هایم گرفتم و در حالی که به رویاهای معصوم دخترکان سرزمینم می اندیشیدم با خود گفتم: از هرچه بگذرم از رویاهای تو نخواهم گذشت. آزادی و برابری، الفبای دوست داشتن توست.   
اکبر کرمی
bozorgkarami@gmail.com




مهدی تاجیک

اخبار روز:
برتراند راسل در صفحات آغازین کتاب معروف خود به نام قدرت (۱) می نویسد :« از میان هوسهای بی پایان انسان ، هوسهای قدرت و شکوه از همه نیرومندترند ... در میان مردمان ضعیف ، عشق به قدرت به صورت میل به تسلیم شدن به رهبر در می آید ... کسانی که عشق شدیدی به قدرت ندارند بعید است که تاثیر فراوانی بر جریان حوادث داشته باشند ... بنابراین عشق به قدرت خصیصه کسانی است که در سلسله علل نقش مهمی بر عهده دارند.» راسل در ادامه مطلب خود تاکید می کند که عشق به قدرت انگیزه تحولاتی می باشد که وی معتقد است علوم اجتماعی باید آنها را بررسی نماید.(۲) هر چند در نگاه ارزشگرای شرق واژه قدرت به نحوی دیگر تعریف می گردد و برای تحلیل رفتار نخبگان شرقی رجوع به تعاریف غربی ناپسندید می باشد ولی بی شک در بررسی رفتارهای سیاسی هاشمی رفسنجانی بالاخص در یک دهه گذشته، می توان به این نکته دست یافت که رفتار های وی به غرب قدرتگرا بیشتر از شرق ارزشگرا نزدیک بوده است با این تفاوت که در سیاق سنتی شرق، مرجع اقتدار (٣) به مرجع قدرت بدل می گردد که این تحول اقتدار به قدرت با نوعی فضیلت تصنعی همراه است در حالی که در دید مدرن غرب مرجع اقتدار همان شهروندان جامعه می باشند که خود به نوعی مولد قدرت اند.

گرچه در این مقاله نمی گنجد که به بررسی تمامی کنشهای سیاسی یک دهه گذشته هاشمی در قبال تحولات جامعه سیاسی نا آرام ایران بپردازیم لکن به نظر می آید تحلیل رفتار هاشمی از دهمین انتخابات ریاست جمهوری تا هم اکنون به تنهایی موید نتیجه ای باشد که می خواهم در پایان این مقاله بدان دست یابیم. اولین اعلام موضع علنی هاشمی در قبال انتخابات دهمین دوره ریاست جمهوری نامه سرگشاده ایشان به رهبر انقلاب بود که پس از اتهاماتی که علیه وی و خانواده اش از سوی شخص احمدی نژاد در مناظره تلویزیونی با میر حسن موسوی عنوان گردید نگاشته شد. هاشمی در نگارش آن نامه تقریباً موضع انتخاباتی خود را به صورت علنی بیان نمود و زیرکانه اعتراضات پس از انتخابات را پیشگویی و به نوعی با نگارش این نامه جواز سکوت خود را در قبال آن تحولات تائید کرد. پس از آن نامه، سکوت معنا دار هاشمی در قبال حوادث پس از انتخابات امتداد یافت تا برگزاری نمازجمعه تاریخی تهران در تیر ماه ٨٨ به امامت وی ، که به نوعی آن نماز، آخرین نماز جمعه به امامت ایشان را رقم زد. هاشمی در خطبه های آن روز سعی نمود تا با گفتن سخنانی کنایه آمیز هم رضایت معترضین را جلب نماید و هم خشم اقتدارگرایان حاکم را بر نیانگیزد. پس از آن روز نیز هاشمی همواره سعی نمود با سخنانی دو پهلو موقعیت سیاسی خود را هم در میان معترضین به عنوان یک معترض و هم در میان رهبران اقتدارگرایان به عنوان یک حامی و دلسوز نظام حفظ نماید. فی الواقع تنها منتقدین و مخالفین جدی وی در این بازه زمانی بخش قابل توجهی از نیروی پیاده نظام اقتدارگرایان بوده است که هاشمی با زیرکی دریافته، مادامی که رضایت رهبران آنها را جلب نماید این لشگر پیاده نظام جز تبعیت از رهبران کاریزمایش دست به عکس العملی جدی علیه جایگاه قدرت وی در حاکمیت نخواهد زد.

از جناح معترضین بسیاری منتظر بودند هاشمی نیز در روزی خاص و زمانی مناسب همانند دو یار انقلابی دیرین خود مهدی کروبی و میر حسین موسوی علیه وضع موجود خروج نماید و نویسندگان و تئوری پردازان این جناح تازه تولد یافته در این خصوص مقالات و تحلیل های بسیاری ثبت نمودند و جامعه را مداوم به سمت این انتظار ناتمام سوق دادند، انتظاری بی پایان که گویا همچنان وجود دارد. با این حال واقعیت آنست که هاشمی مرد قدرت است ، روحانی که گرچه علم سیاست را نخوانده ولی از هر عالم سیاسی عالمتر است ، گرچه در غرب نزیسته ولی ارزشهایش غربیست، گرچه در میان رهبران آرمانگرا و گاه رویاگرای ایرانی پا به عرصه سیاست نهاده ولی در عرصه سیاست کنونی از هر رئالیستی واقعگراتر است. در واقع نگاه هاشمی به قدرت ، نگاهی رئالیستی است گرچه این نگاه در اخلاق شرق مذموم می باشد ولی هاشمی همواره نشان داده که به ارزش شرقی وقعی نمی نهد. در این چهارچوب تعریفی می توان مدعی شد که آنچه از بررسی تاریخی رفتارهای سیاسی هاشمی رفسنجانی بدست می آید جز این نمی باشد که هاشمی بدون قدرت همواره با مردم است و هاشمی با قدرت، بلاشک بر مردم است.

تظاهرات ۲۵ بهمن ماه و حضور گسترده اقشار مردم در آن روز معادلات اقتدارگرایان را به کلی بر هم زد. جنبشی که تا آن روز پایان یافته تلقی می گردید به نوعی پویایی و نشاط خود را به رخ اقتدارگرایان کشید. لذا اقتدارگرایان قصد برخورد مستقیم را با سران جنبش با قبول تمام عواقب و هزینه های آن نمودند زیرا در صورت ادامه یافتن دعوت مردم از سوی سران جنبش بیم آن می رفت که اعتراضات بعدی گستردگی بیشتری بیابد. با قطعی شدن تصمیم حاکمیت در این خصوص، هاشمی رفسنجانی نیز جهت گیری خود را عوض نمود و در مصاحبه ای تظاهرات ۲۵ بهمن را محکوم نمود. فی الواقع هاشمی با محکوم کردن اعتراضات بیست و پنج بهمن ماه بار دیگر نشان داد که آنچه برای او مهم است نه مطالبات مردمی بلکه جایگاه و قدرتش است. گرچه باز بسیاری از تحلیل گران و خوشبینان جناح معترضین آن مواضع را تقیه هاشمی برای ابقاء وی بر پست ریاست خبرگان رهبری عنوان نمودند ولی به نظر می آید واقعیت غیر از این می باشد.

در خصوص وقایع اخیر خبرگان نیز به نظر اینجانب هاشمی تا لحظات نهایی در پای کاندیداتوری خبرگان رهبری مقاوم ایستاد و زمانی که متوجه گردید با حضور آیت الله مهدوی کنی توان رقابت با این آیت الله را نخواهد یافت و دست های پشت پرده و گروههای فشار بر نمایندگان خبرگان فشار خواهند آورد که به وی رای ندهند و هنگامی که هاشمی از عدم انتخابش به عنوان رئیس مجلس خبرگان مطمئن گردید این ریاست را با زیرکی تمام و با نام ادب و اخلاق واگذار نمود مگرنه در اندیشه سیاسی هاشمی رهاکردن قدرت امر مرسومی نمی باشد.

فیخته می گوید:« همه چیز از من آغاز می شود» که صحیح تر این جمله پر مناقشه آنست که بگوئیم :«همه چیز برای من، از من آغاز می شود.» واقعیت آنست که در نزد ما نسل شصتی ها هاشمی از روزی برای ما شروع می شود که بر طبق قانون توانستیم در اولین انتخابات شرکت نمائیم یعنی انتخابات هفتمین دوره ریاست جمهوری که با ریاست سید محمد خاتمی آغاز گردید. برای ما نسل شصتی ها هاشمی رفسنجانی نه هاشمی ایدئالیست دهه های انقلاب بلکه هاشمی قدرت طلبی است که جز برای قدرت برای هیچ وجود دیگری ارزشی قائل نمی باشد و البته این واقعیتی است که بسیاری از معترضین و رهبران آنها از آن غافلند و هنوز تحلیلهایی از نوع دیگر بر رفتارهای هاشمی بیان داشته و یا می نگارند و از این نکته نیز غافلند که هاشمی ایی که خود بانی و مبدع این اوضاع است چگونه می تواند نقش خروج از این وضعیت را ایفا نماید. خلاصه کلام آنکه هاشمی همانند رئالیست های غربی در امری که منفعتی برایش نداشته باشد دست به فداکاری برای هیچ آرمان و هدفی هر چند مقدس نخواهد زد و مخالفت جویی فرزندان وی علاوه بر انگیزش های شخصی تک تک آنها، بازی است که به نظر می آید تا حدودی خود هاشمی آن را طراحی و هدایت نموده و می نماید ، بازی عوام فریبانه ای که همچنان ادامه دارد. در حقیقت هاشمی خواستار ماندگاری بر مسند قدرت است نگرشی همانند تالیران فرانسوی (۴) که می گفت : «برای من خود سکه مهم است و فرقی نمی کند روی این سکه عکس کدام شاه باشد.»

راسل در صفحات رو به پایان کتاب قدرت می نویسد: «سران حکومت (در کشاکش اعتراضات) با کناره گیری فقط قدرت خود را از دست می دهند و حال آنکه اگر کنار نروند مالاً جان خود را نیز از دست خواهند داد ولی کمتر حکومتی تاکنون این خردمندی را داشته است». راسل همچنین در ادامه می افزاید :«

کشوری است نگون بخت
که تا کنون نگونبخت تر از آن را
کس ندیده است ،
زیرا که آنجا زن و مرد را به دار می زنند
که چرا رخت سبز پوشیده ای» (۵)



۱)    POWER , a new social analysis / برتراند راسل
۲)    برتراند راسل، قدرت، صفحه ۲۷ ، ترجمه : نجف دریابندری، انتشارات خوارزمی، چاپ چهارم
٣)    قدرت مشروع را اغلب اقتدار می نامند / رابرت دال
۴)      talleyrand : سیاست مدار فرانسوی که نقش برجسته ای در هدایت کنگره وین (۱٨۱۵ میلادی) داشت.
۵)    برتراند راسل، قدرت، صفحه ۲٣۷ ، ترجمه : نجف دریابندری، انتشارات خوارزمی، چاپ چهارم

منبع: فیس بوک مهدی تاجیک




اخبار روز: 
 اخبار روز: همزمان با تاریک شدن هوا، مراسم سنتی چهارشنبه سوری در تهران و بسیاری از شهرهای ایران به صحنه های اعتراض علیه حکومت دیکتاتوری حاکم بر کشور تبدیل شده و مردم و جوانان در شعارهای خود بار دیگر شعارهای «مرگ بر دیکتاتور» و «مبارک، بن علی، نوبت سید علی» سر داده اند.
بنابر گزارش منابع مختلف در اینترنت، این مراسم اعتراضی علیرغم بسیج گسترده ی نظامی و آمادگی های امنیتی نیروهای سرکوبگر صورت گرفته است. همزمان با نزدیک شدن ساعات شروع مراسم چهارشنبه سوری، تمام پاساژها و مغازه ها در مناطقی که احتمال گسترش اعتراضات داده می شود، به دستور مقامات امنیتی و انتظامی تعطیل شده است. همچنین نیروهای سرکوبگر با حضور در میادین و چهارراه های اصلی عملا در شهر تهران حکومت نظامی غیررسمی برقرار کرده اند.
در سایر شهرهای بزرگ نیز وضعیت های مشابهی گزارش شده و نیروهای انتظامی و امنیتی در سطح شهرها حضور گسترده دارند. با این حال مردم در مناطق و محلات با روشن کردن آتش، انفجار ترقه و شعار دادن علیه حکومت کودتا، اعتراض خود را اعلام می دارند.
محلات مختلف در شهر تهران، از جمله مناطق جنوبی شهر نظیر اتابک، خزانه بخرایی، شوش و مولوی، خیابان مالک اشتر و جیحون، شهرهای شمالی نظیر رشت، اصفهان، مشهد، شیراز و تعدادی از شهرهای کردستان از جمله شهرهایی هستند که در آن ها مراسم چهارشنبه سوری به تظاهرات مخالفت با حکومت تبدیل شده است.

گزارش های بیشتر را در ستون آخرین خبرها بخوانید.




علم بهتر است یا ثروت؟

ونداد زمانی
ونداد زمانی- در بخش اول این یادداشت ضمن معرفی گذرای یک مهاجرِ متمول ایرانی ساکن تورنتو، فرصت شد تا اشاره‌ای شود به قشری از ایرانیان معاصر که توانستند از طریق هوش، پشتکار، جسارت و دلایل دیگر ثروتمند گردند. تعبیر نسبتاً منفی «نوکیسه» را هم ناخواسته به آن‌ها اطلاق کردم و خاطرنشان کردم که به دلیل عدم امنیت اجتماعی و اقتصادی، بسیاری از آن‌ها به کانادا که یکی از جزایر امن اقتصادی جهان است، مهاجرت می‌کنند.
از فرصت استفاده کردم و از طریق داستان «سایلاس لافام» نوشته‌ی ویلیام «دین هاولز»، یکی از نخستین نویسندگان واقع‌گرای آمریکا تلاش کردم نشان دهم که سرمایه‌داران تازه به دوران رسیده‌ی آمریکایی در اواخر قرن ۱۹ میلادی، هیبت و منشِ مشابهی با ثروت‌اندوخته‌های معاصر ایرانی داشتند. در این میان، نویسنده‌ی هوشمند امریکایی «هاولز» ابایی نداشت تا به کمک خلاقیت خوشبینانه‌ی خود، ترفندی به کار ببرد تا از دهاتی تازه پولدار شده‌ی آمریکایی چهره‌ی مثبتی بسازد و نشان دهد که قهرمان داستانش آقای «سایلاس لافام» دوست دارد تا هر چه زود‌تر با قشر فرهنگی، ثروتمند و ریشه‌دار امریکایی آشنا گردد و با آن‌ها همدم و معاشر گردد.
در این بخش از مقاله به واکنش یک نویسنده‌ی دیگر آمریکایی درباره‌ی قشر متمول نوکیسه‌ در آمریکا، در پایان قرن ۱۹ میلادی که مصادف بود با رشد بی‌حد و حصر اقتصاد صنعتی این کشور خواهم پرداخت. ناگفته نماند که زمینه‌های انباشت سرمایه‌ی آمریکایی به گونه‌ای چشمگیر تفاوت‌های بنیادین با شکل‌گیری تجمع ثروت در سه دهه‌ی گذشته‌ی ایران دارد اما اگر از حول و حوش روبنایی مسائل فاصله‌ی چندانی نگیریم، پی‌می‌بریم که با میلیونرهای تقریباً مشابهی (به فاصله صد سال) روبرو هستیم که با سرعتی باورنکردنی از نردبان ترقی اقتصادی بالا رفته‌اند.
ذکر این نکته نیز مجدداً ضروری به نظر می‌رسد که در طول یک قرن گذشته، شرایط اقتصادی و اجتماعی ایران امکان تداوم و بقای طبقه‌ی اشرافی را به حداقل رسانده است و به نظر می‌رسد قشر تازه‌ی پولداران ایرانی نه تنها از قابلیت ترقی‌خواهانه‌ی نوع واقعی سرمایه داری در کشورهای صنعتی برخوردار نیستند، بلکه مضافاً بر آن، از مبدأ و منشأ پایدار و معتبر برای تقلید و اتکا در درون اقشار ثروتمند ایران نیز نصیبی نمی‌برند.
به همین دلیل تأسف‌بار است که در این مقاله به سراغ «هنری جیمز» و داستان معروفش «مطالعه زندگی دیذی میلر» [1] می‌روم تا واکنش روشنفکر آمریکایی و سرانجام تلخی را که برای یکی از اعضای خانواده‌ی نوکیسه‌ی آمریکایی تدارک دیده است، مورد بازبینی قرار دهیم. داستانی که در آن «دیذی» قهرمان جوان، بشاش و بی‌پروا، فرزند یک خانواده‌ی تازه به دوران رسیده به اتفاق مادر و برادر کوچکش به اروپا می‌رود تا با محافل اشرافی و فرهنگ اروپایی آشنایی و مراوده پیدا کند.
داستان «دیذی میلر» بر عکسِ داستان «سایلاس لافام» که خوشبینانه و ایده‌الیستی به پایان می‌رسد از بیان واقع‌بینانه‌تری برخوردار است و در آن فرزندان تازه به دوران رسیده‌ها با نجیب‌زاده‌ها ازدواج نمی‌کنند. در این داستان متوجه می‌شویم که میل و عطشِ نوکیسه‌های آمریکایی برای پذیرش منش و رفتارِ بااصالت‌تر با مخالفت و مقاومت قهرمان اروپایی روبرو گشته و سرانجامی تلخ را برای دختر جوان رقم می‌زند.

هنری جیمز که در خلق راویان «مذبذب» [2] سرآمد عصر خویش است به خلق شخصیت نجیب‌زاده‌ی محافظه‌کار و مقیدی به نام «وینتربورن» [3] همت می‌گمارد که به «دیذی» توریست که به تازگی به ایتالیا رفته است دل می‌بندد. «وینتربورن» که محو زیبایی و شیفته‌ی روح سبکبال و بی‌قید و بند دختر جوان آمریکایی گشته است، بعد از مدتی رفتار او را دهاتی‌گونه می‌سنجد و با اعمال به ظاهر سبکسرانه‌ی «دیذی» احساس راحتی نمی‌کند و به خاطر فشار طبقه مرفه و جانماز آب‌کش اروپا، رفتار آزاد و بی‌پروای او را حمل بر جلف بودنش می‌‌کند.
هنری جیمز در داستان «مطالعه زندگی دیذی میلر» به جای آنکه پیوندی بین منش اخلاقی قدیم و جدید صورت بدهد امکان نزدیکی و پیوندشان را ناممکن ترسیم می‌کند و اجازه نمی‌دهد تا دو جوان از دو قشر مختلف به هم برسند. راوی داستان تمهید سمبولیکی تهیه می‌بیند و به زندگی «دیذی» که به نوعی بیماری اروپایی دچار شده است پایان می‌دهد.
تأسف‌بار‌تر از همه این است که از دست «وینتربورن»، مرد جوان فرهیخته‌ای که به همه‌ی فرهنگ اروپا تسلط دارد و به عنوان نمونه همه‌ی اشعار «بایرون» را از حفظ است نیز کاری برنمی‌آید. «وینتربورن» هم با قشر سنتی همسو می‌گردد و نمی‌تواند از زیبایی و عشق پاک «دیذی» بهره‌مند گردد.
به این دلیل نوع خاتمه داستان هنری جیمز و عدم درک دختری از خانواده‌ی تازه متمول شده را برای مقایسه برگزیدم تا به این امکان غیر فرخنده میدان دهم که طرد شدن «دیزی» شبیه موقعیتِ مرد میلیونر ایرانی است که به هوای امنیت اجتماعی و اقتصادی نه تاب و توان زندگی در ایران را دارد و نه امکان تماس با اقشار خارج‌نشینی که از ثبات روحی، رفتاری و فرهنگی نسبی برخوردارند.
امیدوارم توانسته باشم احساس حمایت و کنجکاوی نسبت به نوکیسه‌های معاصر ایران را کمابیش فراهم کنم و امیدوار باشم که شاید ما از عادت‌های تربیتی (و به نوعی مذهبی) خود فاصله بگیریم و از حس منفی و کمابیش ذاتی‌شده در اخلاق ایرانی‌مان نسبت به ثروتمندان و ثروت بکاهیم.
نگرانی‌ام این است که اگر به درک نسبی و همه‌جانبه‌تری از قشر متمول معاصر نرسیم، آن‌ها را به ناچار به سمت شعارهای پرطمطراق قشرهای فوق‌ارتجاعی و مذهبی بکشانیم که بیشتر از هر قشر دیگر به لحاظ پیوندهای فرهنگی و عاطفی با آن‌ها همخوانی دارند.
اگر در حال حاضر قشر جدیدآً ثروتمند شده‌ای وجود دارند که به اشکال غیر مستقیم ابراز می‌کنند از سیستم اقتصادی و اجتماعی موجود در ایران با وجود نفع بیکرانی که برده‌اند ناراضی هستند نتوانند با جامعه بزرگ شهری و به تعبیری جنبش سبز احساس راحتی کنند به «دیذی میلر»‌هایی تبدیل می‌شوند که امکان بالقوه شکوفایی وسودمندی‌شان از مردم ایران دریغ خواهد شد.

بخش اول
1- Henry James, Daisy Miller: A Study,
2- Unreliable Narrator
3- هنری جیمز حتی دو اسمی که برای قهرمانان متضادش برمی‌گزیند حکایت از عدم همراهی و همسویی شان دارد. « دیذی» گل وحشی و طبیعی است که نمی‌تواند در مجاورت دائم وینتربورنِ «زمستان زاده» سرد و بی روح باشد




اعدام و جایزه‌ی صلح نوبل

محسن کاکارش
محسن کاکارش- با وجود این‌که هنوز ۱۴تن از فعالان کرد در انتظار اعدام به‌سر می‌برند، اخیراً حکم اعدام عبدالله سروریان یکی از فعالان کرد لغو شده است.از ابتدای سال ۸۹دست کم شش تن از فعالان سیاسی و مدنی در زندان‌های ارومیه و اوین به دار آویخته شدند.
فعالان حقوق بشر می‌گویند، نقض حقوق بشر در سال‌های گذشته روندی تصاعدی در کردستان به خود گرفته است و آنان توانسته‌اند فهرست بلندبالایی از موارد نقض حقوق انسانی در این منطقه تهیه کنند.
فعالان حقوق بشر در کردستان، همواره با مشکلاتی روبه‌رو بوده و چندین تن از آنان به حبس‌هایی طولانی‌مدت محکوم شده‌اند.
هم اکنون محمد صدیق کبودوند، موسس سازمان حقوق بشر کردستان به ۱۱ سال زندان محکوم شده و در زندان اوین به سر می‌برد.همچنین کاوه قاسمی کرمانشاهی، فعال حقوق بشر به پنج سال زندان محکوم شده و اجلال قوامی، سخنگوی این سازمان در گفت‌وگو با رسانه‌ها تاکید کرده است که فعالیت‌های آنان به حداقل رسیده و حاکمیت هیچگونه فعالیت مدنی را برنمی‌تابد.
خانواده‌ی محمد صدیق کبودوند در سال گذشته‌ی میلادی طی نامه‌ای از دبیر كل سازمان ملل متحد، كمیساریای عالی حقوق بشر ملل متحد، رئیس شورای ملل متحد، كمیسیون حقوق بشر اروپا، سازمان عفو بین‌الملل، سازمان دیدبان حقوق بشر، گزارشگران بدون مرز، كمپین بین‌المللی حقوق بشر در ایران و وجدان‌های بیدار خواسته بودند برای رهایی آقای کبودوند از زندان و حمایت از نامزدی وی برای دریافت جایزه‌ی صلح نوبل ۲۰۱۱اقدامات لازم را به عمل آورند.

موسس سازمان حقوق بشر و جایزه‌ی صلح نوبل

در نامه‌ای که خانواده‌ی آقای کبودوند در پایگاه کردوند منتشر کرده‌اند آمده است: «كبودوند در دادگاهی غیر استاندارد و به شكلی تبعیض‌آمیز و به‌طور غیر قانونی به حبس سنگین محكوم شده است و طی سال‌های حبس همانند دیگر مردم كردستان مورد تبعیض و آپارتاید رسانه‌ای و حمایتی در داخل قرار گرفته و از نظر حمایت در خارج از كشور با تبعیض و تنگ‌نظری‌های گروه‌های ذی‌نفع لابی‌گر در محافل مختلف روبه‌رو بوده است.»
خانواده‌ی کبودوند در بخشی دیگر از نامه‌ی خود نوشته‌اند: «ما خانواده كبودوند از آن جنابان تقاضا داریم صدای كبودوند را به عنوان پدر معنوی حقوق بشر كردستان و خانواده و مردمش را بشنوید و برای رهایی ایشان از زندان غیر قانونی و با حمایت از وی در نامزدی دریافت جایزه صلح نوبل ۲۰۱۱اقدام مقتضی را به عمل آورید.»
به دنبال این انتشار این نامه، جمعی از فعالان مدنی کمپینی برای حمایت از درخواست خانواده‌ی کبودوند و نامزدی وی برای جایزه‌ی صلح نوبل تشکیل دادند.
ندا شهبازی یکی از اعضای این کمپین به زمانه گفت: «کار کمپین در واقع با نامه‌ی خانواده‌ی آقای کبودوند که در دسامبر ۲۰۱۰ نوشته بودند، آغاز به کار کرد و از برنده‌های پیشین جایزه‌ی صلح نوبل تقاضا کرده بودند که آقای کبودوند را برای این جایزه معرفی کنند. این یک جرقه‌ای بود که ما به فکر بیافتیم و احساس کنیم پیشنهاد به جایی است. به خاطر اینکه آقای کبودوند به عنوان موسس سازمان حقوق بشر کردستان و تنها به علت فعالیت‌های مدنی به ۱۱ سال زندان محکوم شده است. به هر حال ایشان عضوی از یک ملت زیردست ایرانی است. احساس کردیم فرصت مناسبی است. مردم کشور ما به خاطر فعالیت مدنی به ۱۱ سال زندان محکوم می‌شوند، چه برسد به این‌که فعالیت سیاسی داشته باشند.»
وی در پیوند با حمایت‌هایی که از نامزدی موسس سازمان حقوق بشر کردستان شده است، گفت: «اولین گامی که ما برداشتیم ایجاد پتیشن برای جلب حمایت‌های مردم ایران بود. به دنبال آن حمایت فعالان حقوق بشری و سیاسی و حتی احزاب سیاسی را جلب کردیم. یکی از نکات مثبت کمپین این بود که برخی از افراد آن هرکدام عضو یک حزب دیگر هستند ولی در کنار هم این فعالیت مدنی را شروع کرده‌اند. سعی کردیم با احزاب و برنده‌های جایزه‌ی صلح نوبل و پارلمانتارهایی که می‌دانیم حق معرفی کاندیدا دارند، تماس بگیریم. در نهایت هم حزب چپ نروژ از نامزدی آقای کبودوند حمایت و او را به عنوان نامزد معرفی کردند. نکته‌ی جالب این بود حتی پارلمانتارهای حزب سوسیالیست چپ هم وقتی بحث می‌کردند نه صرفاً به خاطر این‌که آقای کبودوند فعالیت‌های زیادی کرده و سازمان حقوق بشر کردستان را تاسیس کرده است، بلکه شاید این بهانه‌ای باشد برای معرفی وضعیت کردها در ایران.»
در دو سال اخیر محمد صدیق کبودوند سه‌بار سکته‌ی ناقص قلبی و مغزی داشته است. وضعیت جسمانی او باعث نگرانی خانواده و فعالان حقوق بشر در ایران شده است.
پریناز حسینی، همسر محمدصدیق کبودوند در رابطه با آخرین وضعیت وی به زمانه می‌گوید: «روز دوشنبه وی را ملاقات کردیم، اما با گذشت چهارسال از بازداشت ایشان هنوز نتوانسته‌ایم حتی یک روز هم برای ایشان مرخصی بگیریم. با توجه به آخرین گزارش در آبان ماه، متخصص‌هایی که ایشان را بعد از بیهوشی‌، معاینه کردند، گفته‌اند که او احتیاج به عمل جراحی پروستات و رفع گرفتگی رگ‌های قلب‌شون در خارج از زندان دارند.»
همسر آقای کبودوند همچنین می‌افزاید: «درخواست‌ها و پیگیری‌های ما برای گرفتن مرخصی هیچ نتیجه‌ای نداده و کماکان ایشان از این بیماریها رنج می‌برد. از لحاظ جسمانی هم روز به روز ضعیف‌تر می‌شوند.»
وی در مورد نامزدی آقای کبودوند برای جایزهی صلح نوبل می‌گوید: «با سعی و تلاش دوستان ایشان در مرحله‌ی اول نامزد شدند و این باعث خوشحالی خانواده و فکر کنم مردم کردستان شد. همه‌ی کوشش ما براین بوده که بتوانیم وضعیت مردم کردستان را به گوش جهانیان برسانیم.»
هم اکنون نام محمد صدیق کبودوند، رئیس سازمان دفاع از حقوق بشر کردستان در رتبه‌ی ششم فهرست نامزدهای دریافت جایزه‌ی نوبل صلح قرار گرفته است..بر اساس این گزارش در هفته‌ی گذشته حکم اعدام عبدالله سروریان، فعال کرد که هم اکنون در زندان سنندج به‌سر می‌برد، نقض شد.
این شهروند کرد که سابقه‌ی بیش از ۲۵سال خدمت در ارتش جمهوری اسلامی را دارد، به اتهام جاسوسی به اعدام محکوم شد.جعفر محمدی یکی از بستگان وی به زمانه گفت: «خوشبختانه حکم آقای سروریان در هفته‌ی گذشته لغو شد. پروندهی ایشان در دیوان عالی کشور بود و ما مطلع شدیم که حکم وی نقض شده است.»
وی همچنین گفت: «اتهام ایشان جاسوسی بود و این اتهام بی‌اساس است. وی تنها یک‌بار به منظور دیدار با اقوام خویش به کردستان عراق سفر کرده بود و هنگام بازگشت سال گذشته دستگیر شد.»
با وجود این‌که حکم آقای سروریان لغو شده است هم اکنون ۱4 فعال سیاسی و مدنی محکوم به اعدام در زندان‌ها به سر می‌برند که اسامی آنان عبارتند از: مصطفی سلیمی، حبیب‌الله لطیفی، زینب جلالیان، شیرکو معارفی، رشید آخکندی، انور رستمی، رستم ارکیا، سیدجمال محمدی، سیدسامی حسینی، حسن طالعی، عزیز محمدزاده، حبیب‌الله گلپری‌پور، زانیار مرادی و لقمان مرادی.




هکرهای بسیجی؛ از مانور تا واقعیت

سراج‌الدین میردامادی
سردار سرتیپ پاسدار علی فضلی، جانشین رئیس سازمان بسیج مستضعفین در اظهاراتی تهدید کرد: «هکرهای بسیجی به سایت‌های دشمنان انقلاب اسلامی حمله می‌کنند.» او همچنین افزود: «هیچ دفاعی بدون هجمه معنا ندارد. با توجه به این که عرصه‌ی جنگ به‌ویژه جنگ سایبری دوطرفه است، بنابراین دفاعی موفق است که هجمه‌ای توأم با فکر، اندیشه و برنامه داشته باشد.»


ابتدا از نیما راشدان، تحلیل‌گر سیاسی و کارشناس امنیت اینترنت مقیم جمهوری چک پرسیده‌ام: چقدر سپاه از فکر و اندیشه و فن‌آوری لازم برای مقابله‌ی اینترنتی با مخالفان حکومت برخوردار است؟
  نیما راشدان: به باور من آقای فضلی اطلاع چندانی از مطالب پیچیده‌ای مثل جنگ‌های سایبری و جنگ نرم‌افزاری ندارد. آقای سردار فضلی در بین فرماندهان سپاه به‌عنوان یک فرد و نیرویی بسیار غیر فکری و یک نیروی عملیاتی شناخته می‌شود. من فکر می‌کنم که بیانات ایشان تکرار یک‌سری مطالبی است که به‌هرحال به ایشان محول شده که باید آنها را عنوان کند. به گمان من سپاه پاسداران حتی با قدری زیاده‌نمایی و اغراق در مورد توانایی‌هایش در ارتش سایبری، قصد دارد به نوعی خود را هماورد این جنبش بزرگ کند که در شبکه‌های اجتماعی و در سایت‌ها توسط شهروندان ایرانی اداره می‌شود و گرایش‌شان به جنبش سبز هم به این دلیل است که گرایش عمده‌ی اکثریت جامعه‌ی ایران است. خصوصاً این که جامعه‌ی جوان هم به سمت نیروهای منتقد حاکمیت موجود در حرکت است.
  سردار فضلی سعی دارد یک نوع هماوردنمایی و یک نوع بزرگ‌نمایی نیروی سایبری سپاه را این‌جا عنوان کند که به باور من به نوعی تقاضای تخصیص منابع است؛ خصوصاً در زمانی که به‌هرحال پیرامون بودجه‌ی سال آینده بحث است. من فکر می‌کنم سپاه به شدت دنبال این است که در خصوص بحث سایبری بودجه‌ی هنگفتی را بگیرد و این بودجه را بین افرادی که با آن مرتبط هستند تقسیم کند و توان نیروی عملیاتی خود را بالا ببرد. براساس آن نُرمی که در ایران وجود دارد، اگر شما بودجه‌ای داشته باشید و بتوانید ۱۰ هزار نفر آدم به‌عنوان مبارزه‌ی سایبری استخدام کنید، از آنها حساب نخواهید خواست که به فرض شما چه نوع مبارزه‌ی سایبری انجام دادید و این موضوع‌ را در شبکه‌ی مرتبط با خودتان نگه خواهید داشت.
طی گزارشی که در اردیبهشت سال ۱۳۸۸ در «خبرگزاری فارس» منتشر شد، به نقل از مؤسسات نظامی‌ـ امنیتی آمریکا، اشاره شده بود که در گزارشی، آمریکایی‌ها تیم رصد سایبری سپاه را دارای بودجه‌ی ۷۶ میلیون دلاری اعلام کردند. به این ترتیب که فقط دو هزار و ۴۰۰ نفر در این ارتش به طور تمام وقت مشغول به کار هستند و ۱۲ هزار نفر هم نیروی ذخیره دارد. نظر شما در خصوص این توانایی، این قابلیت و این بودجه چیست؟
  اولاً اگر خبرگزاری فارس و سپاه پاسداران انقلاب اسلامی چنین توانی را داشتند، مجبور نبودند که میزبانی همین سایت خبرگزاری فارس را از یک شرکت کانادایی در کشور کانادا درخواست کنند. به خاطر این که حتی مدیریت همین خبرگزاری فارس را هم با یکسری اعتراض‌های بسیار محدود که در مقاطع مختلف انجام شد، نتوانستند انجام دهند. بنابراین اینها چنین توان تکنولوژیکی را نداشتند و مجبور شدند آن را از شرکت‌های خارجی بگیرند؛ همینطور «رجانیوز» و سایر سایت‌هایی که حامی دولت و سپاه هستند.
در این که بودجه‌ی بسیار هنگفت و نامحدودی در اختیار اینها قرار گرفته است، جای تردید نیست. اینها بستگان، منسوبان، خویشاوندان و آدم‌هایی را که به اینها سمپاتی بیشتری دارند، تحت عنوان ارتش سایبری استخدام می‌کنند و در عمل هیچ کاری هم انجام نمی‌دهند. حقوقی برای‌ آنها تعیین می‌کنند و به‌هرحال کسی هم حساب و کتابی از آنها نخواهد خواست. منتهی آن عملیاتی که انجام داده‌اند، اساساً با این اعداد و ارقامی که اینها اعلام می‌کنند قابل مقایسه نیست.
  اینها یک گروه چندنفره‌ را که به‌هرحال آشنایی بسیار مختصری با بحث کامپیوتر دارند، به پروژه‌ی گرداب بردند. کار شاخص‌شان هم این بود که یکسری افراد را در خارج از کشور فریب دادند و با پول و وعده‌های دیگر کشاندن‌شان داخل کشور، بازداشت‌شان کردند، دو سال شکنجه‌شان کردند و آنها هم در نهایت اعتراف کردند که با استکبار جهانی همکاری می‌کردند. چون فرض کنید فلان سایت پورنو را میزبانی می‌کردند که این سایت هم در کانادا است. حالا خود خبرگزاری فارس و پایگاه اطلاع‌رسانی مقام معظم رهبری هم در همان شرکت دارند میزبانی می‌کنند و کسی هم ادعا نمی‌کند که اینها پروژه‌ی استکبار جهانی است. ببینید! دولت ایران یک دولت ناکارآمد است. اساساً نبرد سایبری او هم ناکارآمد است. اساساً آن اطلاع‌رسانی که در رسانه‌های عمومی کشور وجود دارد هم ناکارآمد است.
  در خصوص عدم موفقیت فیلترینگ و تلاش برای حمله‌های اینترنت به سایت‌ها اگر ممکن است توضیح دهید.
  ایران یک سیاست چندگانه‌ی مهار اینترنت را از سال‌های گذشته در دستور کار داشت؛ از سال‌های گذشته حتی از زمان آقای سید محمد خاتمی، و آن بحث اینترنت ملی بود که اساس این تئوری نیز به نسبت کارآمد بود. یعنی اگر این تئوری در عمل درست اجرا می‌شد، به باور من می‌توانست اهدافی را که اینها در ذهن‌شان داشتند تا حدی تأمین کند. این نگاه به این شکل بود که چرا کاربران اینترنت ایرانی می‌روند به سایتی فرض کنید مثل سایت گویا که اولین و پرمخاطب‌ترین سایت اینترنتی در آن مقطع بود؛ یعنی ده‌سال پیش. اینها ارزیابی کردند و دیدند بسیاری از این کاربران اساساً برای مطالب سیاسی نیست که آنجا می‌روند. اینها برای مطالب اجتماعی یا به فرض موزیک و یا مثلاً عکس و تصاویر و نمایش و چیزهای عادی دیگر نیز از آنجا استفاده می‌کنند.
  دولت ایران با اختصاص بودجه‌هایی عظیم، که این بودجه‌ها واقعاً وجود داشتند، یک خبرگزاری به نام مثلاً «خبرگزاری موج» ایجاد کرد و ۹ میلیارد تومان برای یک‌سال به این خبرگزاری بودجه داد. دولت ایران با احداث یک مجموعه‌ی بسیار گسترده از سایت‌های مختلف، اقدام به اطلاع‌رسانی اجتماعی، سینمایی، موسیقی و مسائلی از این قبیل در عرصه‌ی اینترنت کرد و توانست بسیاری از این کاربرها را، که جذب شبکه‌های خارجی می‌شدند (به این معنا که سایت‌های خارجی را می‌دیدند)، در محدوده‌ی اینترنت کنترل شده و شبه اسلامی در داخل کشور نگه دارد. حتی میزان سانسورهایی که در آن اینترنت اعمال می‌شد، با رسانه‌های داخل کشور فرق داشت. آنجا خانم‌ها بی‌حجاب بودند، موزیک پاپ و موزیک خارجی وجود داشت، منتهی مطالب سیاسی، مطالب اعتقادی، مطالب تجزیه‌طلبانه و از این دست به شدت کنترل می‌شدند.
  به موازات آن هم آمدند چه کار کردند؟ آمدند یک شبکه‌ی بسیار خوب طراحی شده و سنگین و حرفه‌ای برای سایت‌هایی که به فرض مسائل سیاسی را عنوان می‌کردند و منتقد حاکمیت بودند راه‌اندازی کردند و چون کاربر به‌هرحال خسته می‌شد از این که از فیلتر عبور کند و به اندازه‌ی کافی هم مطالب داخلی در اختیار او قرار داشت، در همین مجموعه‌‌ی داخلی فعالیت می‌کرد. منتهی این سیاست شکست خورد. اولاً به خاطر این که توان تکنولوژیکی که سایت‌های داخلی ایران ارائه می‌کردند، قابل مقایسه با هماوردهای جهانی نبود.
  همین سایت فیس‌بوک یک پدیده‌ی جهانی است. یعنی دارد برای خودش تاریخ اطلاع‌رسانی و علوم ارتباطات را تغییر می‌دهد و یک دوره و یک گفتمان جدید را با خودش آورده است، اما یک سایت بسیار فکسنی مثل سایت کلوپ در ایران اساساً قابل رقابت با آن نبود. پس یک، این بود که شکست تکنولوژیک خورد. دوماً موانع ایدئولوژیکی که این آقایان داشتند، باعث می‌شد که نتوانند آن شبکه‌ی ملی اینترنتی سانسور شده و لایی خودشان را به حد کافی برای کاربران معمولی جذاب کنند. پس از مدت زمانی که کاربران اینترنتی در سایت‌های داخلی گشتند، شما می‌بینید که دوباره توجه به سمت سایت‌های خارجی و سایت‌هایی که خارج از ایران میزبانی می‌شوند سرازیر شد.
سخنان غیر قابل باور
در ادامه‌ی این گزارش به سراغ حنیف مزروعی، روزنامه‌نگار و کارشناس اینترنت رفته و پرسیده‌ام: ارزیابی کلی شما از اظهارات سردار فضلی در‌باره‌ی هکرهای بسیجی چیست؟
  حنیف مزروعی: نکته‌ای که وجود دارد این است که صحبت‌های آقای سردار فضلی برای کسانی که دارند ماجرا را پیگیری می‌کنند و در جریان اتفاق‌هایی هستند که از سوی ارتش سایبری می‌افتد کمی غیر قابل باور است. من شخصاً فکر می‌کنم که شاید این هکر بسیجی را، که سردار فضلی گفته‌اند، بیشتر باید با این عنوان تعریف کرد، با پول‌هایی که از طرف نیروهای نظامی و شبه‌ نظامی در اختیار بعضی جاها قرار می‌گیرد، برای حمله به رسانه‌های سبز و سایت‌های مخالف حکومت استفاده می‌شود. این که حالا از هکر بسیجی‌ گفته می‌شود، من فکر می‌کنم کمی اغراق‌آلود است.

با اطلاعاتی که ما داریم و منتشر هم شده، نشان می‌دهد که این نیروی هکرها یا این سیستم‌هایی که برای به تعطیلی کشاندن سایت‌ها و رسانه‌های مخالف جریان حاکم در جمهوری اسلامی فعالیت می‌کنند، بیشتر از طریق کشورهای خارجی انجام می‌شود. یعنی براساس اطلاعاتی که ما داریم، اینها طی قراردادهایی که با بعضی کشورها دارند، که حالا رابطه‌ی به نسبت خوبی هم با آنها دارند، آنها را برای تعطیلی این سایت‌ها وارد بازی کرده‌اند. در رابطه با صحبت‌های سردار فضلی هم من فکر می‌کنم تا حدودی بیشتر جو دادن به قضیه و بزرگ کردن کاری است که فقط با خرج کردن منابع مالی مردم و منابع مالی و بودجه‌‌ی عمومی کشور دارند انجام می‌دهند.
  چه سایت‌هایی در طول این یک‌سال‌ونیم، دو سال پس از جنبش توسط ارتش سایبری هک شده است؟
  ببینید هک شدن و حمله حدوداً بعد از دهمین انتخابات ریاست جمهوری یک روال عادی شد که در مقاطع مختلف نیز ادامه داشت. یعنی هر موقع که تجمعی برگزار می‌شد یا فشار اطلاع‌رسانی بالا بود، این هکرها و یا نهادهایی که این کار را انجام می‌دهند، فشارشان را بالا می‌بردند. به طور مشخص در این یک‌ماه اخیر بعد از ۲۵ بهمن ما شاهد نمونه‌هایی بودیم. به فرض در مواقعی که قرار بود تجمع خیابانی در تهران برگزار شود، اینها سعی می‌کردند تمام سایت‌هایی را که قرار بود در این زمینه اطلاع‌‌رسانی کنند، از مدار خارج‌ کنند و نگذارند که اطلاع‌رسانی بهینه‌ای انجام شود. شاید بتوان گفت که هدف اصلی هم همین سایت‌هایی بودند که به جنبش سبز وابسته هستند.
چرا فکر می‌کنید که خود ارتش سایبری چنین توانایی و قابلیت فنی را ندارد و حتماً یک نیروی خارجی هست که امکان هک کردن یا بستن و به تعطیلی کشاندن سایت‌های جنبش اعتراضی را دارد؟
  نه، این توانایی را دارد. این که من گفتم با جاهای دیگر است، آن یک بخش قضیه است، اما این که خودشان هم عملیات‌هایی انجام می‌دهند، این هم درست است. یعنی با استفاده از منابع دولتی و عمومی که پول بیت‌المال در اختیارشان هست، کارهایی انجام می‌دهند و این به‌هیچ عنوان قابل رد نیست. منتهی هدف اصلی‌شان این است که نگذارند اطلاع‌رسانی خلاف نظرشان و خلاف جریان حاکم در جمهوری اسلامی انجام شود و از این نظر ارتش سایبری یا هکر بسیجی یا هر اسم دیگری که روی آن بگذاریم، تمام تلاش‌شان روی همین قضیه متمرکز است.
اطلاعات برخی زندانی‌های آزادشده یا صحبت‌هایی که برخی مقامات جمهوری اسلامی می‌کنند، گویای آن است که به لحاظ دانش فنی، حداقل آن کسانی که رودرروی رسانه‌ها قرار می‌گیرند، برای مثلاً معرفی ارتش سایبری یا هکر بسیجی، هیچ اطلاعی ندارند. اگر شما صحبت وزیر اطلاعات را شنیده باشید، که در تلویزیون رسمی‌شان هم مطرح شد، ایشان وقتی وارد فضای مجازی می‌شد و صحبت از اینترنت می‌کرد، واقعاً مشخص بود هیچ دانش فنی ندارد و حتی به ایشان آموزش هم نداده‌اند که وقتی به یک رسانه‌ی عمومی می‌آید، بتواند به خوبی از نیروهای تحت امرش، که دارند کارهایی را انجام می‌دهند، دفاع کند. صحبت‌های آقای سردار فضلی هم روی همین حساب قابل تردید است و به نظر من ایشان هم فقط براساس کلیاتی حرف‌هایی زده که بیشتر شاید خنده‌دار باشد.



مرخصی نوروزی؛ دغدغه خانواده‌های زندانيان سياسی

در آستانه فرارسيدن نوروز با مرخصی عمادالدين باقی، بهاره هدايت و مهديه گلرو مخالفت شد.
خانواده‌های زندانيان سياسی ايران در آستانه سال نو دغدغه مرخصی نزديکان خود را دارند.
  به نوشته تارنماهای کلمه و جنبش راه سبز (جرس) در اين روزهای نزديک به نوروز خانواده‌های زندانيان سياسی با مراجعه به مقامات قضائی درخواست مرخصی چند روزه برای اعضای زندانی خانواده خود را داده‌اند.
فاطمه کمالی، همسر عمادالدين باقی، روزنامه‌نگار و فعال حقوق بشر که هم‌اکنون دوران محکوميت خود را در زندان می‌گذراند؛ به جرس گفته است با مرخصی همسرش مخالفت شده است.
وی گفت: «به دنبال پی‌گيری ما جهت مرخصی در ايام نوروز، از دفتر دادستانی شنيديم که با مرخصی آقای عمادالدين باقی "مخالفت" کرده‌اند اما وقتی که دليل اين مخالفت را پرسيديم فقط پاسخ شنيديم که حتما صلاح نمی دانند ايشان به مرخصی بيايند.»
فاطمه کمالی افزود: «اين‌که انتخاب افراد برای مرخصی چه معياری دارد نمی‌دانم و اين‌که چه مقدار بر اساس قانون است يا تدابير و سليقه شخصی نيز اعمال می‌گردد قابل تأمل است. ما درباره باقی نگران "دخالت‌های" غير قانونی و شخصی هستيم.»
همسر باقی ادامه داد: «در ابتدای سال نو و در حالی که انتظار داشتيم او از حق مرخصی بهره‌مند باشد نه تنها از مرخصی خبری نيست بلکه ديدار ۲۰ دقيقه‌ای کابينی و از پشت شيشه و با گوشی تلفن هم نداريم. حداقل انتظار اين است که با ورود به سال جديد تلفن‌های اين بند وصل شود و بتوانيم لااقل مکالمه تلفنی داشته باشيم.»
خانم کمالی گفت: « باقی سال گذشته هم نوروز را در زندان و در بازداشت موقت و تحت شرايط سخت در بند ۲۴۰ وزارت اطلاعات به‌سر برد و بعدأ متوجه شديم که حال او وخيم شده و دچار حمله تنفسی شده و در بيمارستان بستری شده بود.»
عمادالدين باقی به هفت سال زندان و پنج سال محروميت از حقوق مدنی و رسانه‌ای و سياسی محکوم شده است. وی پيش از اين نيز چهار سال و نيم زندان را در سه نوبت گذراند.
از سوی ديگر به گزارش کلمه، خانواده‌های بهاره هدايت و مهديه گلرو، دو فعال دانشجويی، با مراجعه به دادستانی متوجه شده‌اند که آن‌ها از مرخصی نوروزی و ملاقات حضوری با خانواده‌شان محروم هستند.
اين دو زندانی سياسی يک سال و نيم است که در زندان به‌سر می‌برند و در اين مدت هيچ‌گاه به مرخصی نيامده‌اند.
هدايت و گلرو اکنون سه ماه می‌شود که حتا از ملاقات کابينی با همسران و خانواده‌شان محروم هستند. بهاره هدايت به ۹ سال و نيم حبس قطعی و مهديه گلرو به سه سال حبس قطعی محکوم شده است.
  سايت کلمه همچنين نامه‌ای از همسران ابراهیم همت و حمید باکری، دو تن از کشته‌شدگان جنگ ايران و عراق خطاب به دادستان انقلاب منتشر کرده که طی آن خواسته شده است تا به زندانیان سیاسی مرخصی نوروزی داده شود.
آن‌ها در نامه خود نوشته‌اند: «در شرایطی که مجرمین خطرناک و سابقه‌دار و قاچاقچیان مواد مخدر از مرخصی نوروزی برای دیدار با خانواده‌های‌شان بهره‌مند می‌شوند، شایسته نیست که زندانیان سیاسی که بعضی از آن‌ها از رزمندگان دفاع مقدس و جان‌بازان جنگ تحمیلی بوده‌اند از این حق مسلم یک زندانی محروم باشند.»
کلمه نوشته است با وجود درخواست خانواده‌های زندانيان سياسی به‌نظر می‌رسد شرايط چندان اميدبخش نيست و بسياری از زندانيان سياسی بهار امسال را نيز پشت ديوارهای بلند و به دور از خانواده‌های‌شان بگذرانند.
بر اساس اين گزارش برای اعطای يک مرخصی کوتاه به يک زندانی سياسی، نهادهای مختلف از جمله وزارت اطلاعات و سپاه و از همه اين‌ها بالاتر بازجويان زندانی بايد موافقت کنند.

 




«لغو سفر پادشاه اردن به ايران»

حميد رسايی، نماينده مجلس ايران از لغو سفر ملک عبدالله، پادشاه اردن به ايران خبر داده است.
  رسايی به خبرگزاری فارس گفت: «با توجه به وضعيت بحرانی کنونی، سفر عبدالله اردنی به تهران با استقبال مسئولان عالی جمهوری اسلامی مواجه نشد.»
  اشاره رسایی به اعترضات مردمی در برخی از کشورهای عربی خاورمیانه علیه حاکمانشان است.
احمد توکلی يکی ديگر از نمايندگان مجلس ایران نیز روز گذشته در گفت‌وگو با خبرگزاری مهر از «مخالفت»‌ با سفر پادشاه اردن به ايران خبر داده بود اما با اين حال گفته است مشخص نيست در عمل چه اتفاقی بيفتد.
  توکلی دعوت از پادشاه اردن برای سفر به ايران را «اقدامی زشت» توصيف کرده بود.
  حميد رسايی که از اعضای فراکسيون انقلاب اسلامی مجلس هشتم است، افزوده دعوت از ملک عبدالله برای سفر به ايران مربوط به هفته‌های اخير نيست بلکه به حدود هشت ماه قبل باز می‌گردد.
وی گفت: «دعوت از ملک عبدالله براساس سياست‌های جمهوری اسلامی در راستای گسترش روابط با برخی کشورهای منطقه بوده که در عين اختلاف‌نظر، براساس منافع جمهوری اسلامی و ملت‌های مسلمان منطقه در طول اين سال‌ها برقرار بوده است.»
به گفته وی «آن روز که از ملک عبدالله و برخی سران کشورها برای سفر به تهران دعوت شده بود، وضعيت منطقه بحرانی نبود اما امروز با توجه به متزلزل بودن جايگاه رؤسای برخی‌ کشورها و اعتراضات مردمی به آن‌ها طبيعی است که بخواهند برای کسب آبرو و وجهه نزد مردم خود برای سفر به ايران دست و پا بزنند.»
  این نماینده حامی دولت افزوده: «عبدالله اردنی قصد داشت از دعوت قبلی رئيس‌جمهور کشورمان که در وضعيت طبيعی صورت گرفته، در شرايط بحرانی فعلی منطقه بهره‌برداری و به بهانه شرکت در جشن نوروز به تهران سفر کند تا از اين طريق برای خود مقبوليت کسب نمايد.»
  اشاره رسایی به جشن نوروز است که قرار است با حضور سران برخی از کشورها در ایران برگزار شود.
  همچنین شماری از نمايندگان مجلس ايران روز گذشته به سفر احتمالی ملک عبدالله، پادشاه اردن به ايران واکنش‌های تندی نشان دادند.
ملک عبدالله، پادشاه اردن پيش از اين در هنگام رياست‌جمهوری محمد خاتمی، رئيس‌جمهور پيشين ايران به اين کشور سفر کرده بود.
داريوش قنبری از نمايندگان اصلاح‌طلب مجلس به خبرگزاری فارس گفته بود در صورت ورود پادشاه اردن به ايران، مسئولان وزارت امور خارجه به مجلس فرا خوانده می‌‌شوند.
  علاالدین بروجردی، رئيس کميسيون امنيت ملی و سياست خارجی مجلس نیز به خبرگزاری مهر گفت در صورت انجام این سفر، مجلس به آن واکنش نشان می‌دهد.
به گفته بروجردی سفر ملک عبدالله به ايران را در مقطع کنونی «بدسليقگی سياسی» ارزیابی کرده است.
امروز سه‌شنبه ٢٤ اسفند نیز حشمت‌الله فلاحت‌پیشه، رئيس گروه دوستی ايران و اردن در مجلس هفتم و عضو کميسيون امنيت ملی و سياست خارجی مجلس هشتم در سرمقاله روزنامه آرمان نسبت به دعوت از پادشاه اردن واکنش نشان داد.
  وی نوشته است: «دستگاه ديپلماسی کشورمان بايد به مطالباتی که در اردن مطرح است توجه کنند چرا که اين مطالبات نشأت گرفته از انقلاب اسلامی ايران است. سفر ملک عبدالله به لحاظ مباحث راهبردی نيز جای تأمل و سؤال دارد، وقتی آمريکا در سال ۲۰۰۴ بحث خاورميانه بزرگ را مطرح کرد، اردن همراه با عربستان، ايران‌هراسی را در منطقه مطرح کرد و شاه اردن از جمله کسانی که از خطر هلال شيعی سخن می‌گفت؛ بر همين اساس نمی‌توان سفر پادشاه اردن به تهران را بدون تأمل دانست.»
  فلاحت‌پیشه افزوده: «سفر ملک‌عبدالله به تهران به هيچ‌ وجه توجيه‌پذير نيست، برخی‌ها تلاش دارند سياست خارجه ايران را به سمت و سويی ببرند که خاستگاه دستگاه ديپلماسی جمهوری اسلامی ايران با آن مغايرت دارد.»


زلزله‌ ديگری در ژاپن رخ داد

در حالی که زلزله و سونامی اخير، ژاپن را به سوی يک فاجعه هسته‌ای می‌برد زلزله‌ای ديگر با قدرت شش ريشتر در اين کشور به وقوع پيوست.
روزنامه ليبراسيون چاپ فرانسه خبر داد کانون اين زمين‌لرزه در منطقه شی‌زوکا واقع در ۱۲۰ کيلومتری جنوب شرقی توکيو، پايتخت ژاپن و در نزديکی کوه فوجی گزارش شده است.
آژانس هواشناسی ژاپن گفته است که عمق اين کانون ۱۰ کيلومتر بوده است.
زلزله جديد در حالی رخ داد که مقامات ژاپن اعلام کرده‌اند ميزان تشعشعات مواد راديواکتيو که از نيروگاه اتمی فوکوشيما نشت کرده است به مرز خطرناکی رسيده است.
در ساعت شش صبح امروز به وقت محلی، دولت ژاپن اعلام کرد، انفجار ديگری در رآکتور شماره دو نيروگاه هسته‌ای فوکوشيما به‌وقوع پيوسته است. اين انفجار به استخری که به منظور جلوگيری از نشت مواد راديواکتيو پيش‌بينی شده بود آسيب رساند.
خبرگزاری کيودو بامداد امروز گزارش داد که آزمايشات صورت گرفته در منطقه ايباراکی، که ميان فوکوشيما و توکيو قرار دارد نشان می‌دهند که ميزان مواد راديواکتيو نشت يافته بيش از حد معمول است.
پس از اين خبر نااوتو کان، نخست وزير ژاپن گفت در رآکتور شماره چهار نيروگاه هسته‌ای فوکوشيما آتش‌سوزی رخ داده است که پس از سه ساعت مأموران اعلام کردند اين آتش‌سوزی مهار شده است.
آژانس بين‌المللی انرژی اتمی نيز خبر داد که در پی آتش‌سوزی رآکتور شماره چهار، مواد راديواکتيو به‌طور مستقيم به فضا رفته‌اند.
با گذشت ساعتی سخنگوی دولت ژاپن از «افزايش اندک» درجه حرارت در رآکتورهای پنج و شش نيروگاه هسته‌ای فوکوشيما خبر داد.
در طول روز دو بار نيز گزارش شد که سطح مواد راديواکتيو در مرکز هسته‌ای فوکوشيما و همين‌طور در توکيو کاهش يافته است. يکی از مسئولان دولتی در توکيو گفت اين حد پايين آمده و تقريبأ به اندازه معمولی خود رسيده است اما ما همچنان بايد به دقت وضعيت را کنترل کنيم.»
با اين حال سازمان جهانی هواشناسی گفت جهت باد اين خطر را در بر دارد که مواد راديواکتيو احتمالی به سمت داخل ژاپن بروند.
نيمه شب گذشته مؤسسه ژئوفيزيک آمريکا بار ديگر قدرت زلزله ژاپن را محاسبه کرد و طبق داده‌های تازه به اين نتيجه رسيد که قدرت آن ۹ ريشتر بوده است و نه ۸,۹ ريشتر. بدين ترتيب زلزله اخير ژاپن چهارمين زلزله قوی جهان از سال ۱۹۰۰ ميلادی به اين سو است.
زلزله شيلی در سال ۱۹۶۰ با ۹,۵ ريشتر در رتبه نخست شديدترين زلزله‌های يک قرن اخير قرار دارد و پس از آن به ترتيب آلاسکا (آمريکا) در سال ۱۹۶۴ با ۹,۲، سوماترا (اندونزی) در سال ۲۰۰۴ با ۹,۱ و کامشاتکا (روسيه) در سال ۱۹۵۱ با ۹ ريشتر قدرت، قرار دارند.
بر اساس آخرين آمار منتشر شده توسط پليس ملی ژاپن، در اين زلزله تاکنون ۳۳۷۳ کشته، ۶۷۴۶ مفقود و ۱۸۹۷ نفر زخمی شده‌اند.
اين آمار بر اساس شناسايی هويت جنازه‌های يافت شده صورت گرفته است اما مقامات ژاپن احتمال می‌دهند که تعداد کشته‌شدگان از ۱۰ هزار نفر تجاوز کند.
رخداد زلزله در ژاپن و در پی آن آسيب‌های وارده بر نيروگاه هسته‌ای فوکوشيما کشورهای ديگری را که دارای نيروگاه‌های اتمی هستند به شدت نگران کرده است.
در همين رابطه ولاديمير پوتين، نخست وزير روسيه امروز دستور بازرسی نيروگاه‌های اتمی اين کشور را صادر کرد و آنگلا مرکل، صدر اعظم آلمان نيز اعلام نمود که هفت نيروگاه اتمی اين کشور فورأ به مدت سه ماه تعطيل خواهند شد. خانم مرکل گفت: «ما تمامی مراکز هسته‌ای را به لحاظ امنيتی مورد بازرسی قرار می‌دهيم.»
مدافعان محيط زيست جهان و فعالان صلح با فاجعه‌ای که در ژاپن رخ داد به فعاليت‌های ضد اتمی خود افزوده‌اند.
در کشورهای مختلف اروپا تجمع‌ها و تظاهرات‌های متعددی عليه استفاده از انرژی هسته‌ای برگزار می‌شود.
در اسپانيا اين فعالان خواهان بسته شدن مرکز هسته‌ای گارويا که قديمی‌ترين نيروگاه اين کشور است، شدند. آن‌ها به اين نيروگاه «خواهر دوقولوی فوکوشيما» لقب داده‌اند.
 




انتقاد تند نمایندگان مجلس ایران به اعزام نیروی نظامی به بحرین

اعزام نیروی نظامی کشورهای همجوار، به ویژه عربستان سعودی، به بحرین با انتقاد مقامات ایران رو به رو شده است. نمایندگان مجلس طی بیانیه‌ای اقدام عربستان سعودی را محکوم کردند و حاکمیت سعودی را نامشروع خواندند و تهدید کردند.

سخنگوی وزارت خارجه ایران گفت: «مطالبات مردم بحرین مشروع است كه به صورت مسالمت‌آمیز بیان می‌شود». به گزارش خبرگزاری ایلنا، رامین مهمان‌پرست افزود: «باید ازهر‌گونه خشونت در برخورد با این مطالبات جلوگیری شود». وی اظهار داشت که از نظر دولت ایران حضور نیروهای خارجی در بحرین قابل قبول نیست.
علی لاریجانی، رئیس مجلس شورای اسلامی، نیز طی سخنانی گفت که کشورهای منطقه با اعزام نیرو به بحرین، خود را در برابر «خشم جوشان مردم» قرار داده‌اند.
 به گزارش خبرگزاری آلمان، در حالی که از نظر سخنگوی وزارت خارجه ایران، هر نوع دخالتی از بیرون وضعیت را بغرنج‌تر می‌کند، ناظران سیاسی معتقدند، جمهوری اسلامی برادران شیعی خود در بحرین و عربستان سعودی را علیه حاکمیت سنی‌ می‌شوراند.
 جی کارنی، سخنگوی کاخ سفید، کشورهای عضو "شورای همکاری خلیج" فارس را فراخواند تا «از خود خویشتنداری نشان دهند و به حقوق مردم احترام بگذارند و به گونه‌ای عمل کنند تا به امر گفت‌وگو یاری رسانند و نه آن را از میان ببرند».

نمایندگان مجلس: حاکمیت عربستان سعودی نامشروع است

در بیانیه‌ای که روز سه‌شنبه (۲۴ اسفند / ۱۵ مارس) از سوی ۲۵۷ نماینده‌ی مجلس شورای اسلامی انتشار یافت، از اعتراضات مردم بحرین، لیبی و یمن حمایت شده است.
 به گزارش خبرگزاری ایرنا، این بیانیه می‌افزاید: «ملت‌های به پا خاسته در بحرین، لیبی و یمن تا سرنگونی حكام نامشروع خود از پای نخواهند نشست.»
 با وجود اعتراضات اقلیت شیعی در عربستان سعودی، این بیانیه هیچ اشاره‌ای به اعتراضات شیعیان در این کشور نکرده است.
 این نمایندگان در بیانیه‌ی خود اعزام نیروهای نظامی کشورهای عضو "شورای همکاری خلیج" فارس را محکوم کرده‌اند و عامل اصلی این اقدام را دولت آمریکا دانسته‌اند.
 این بیانیه به ویژه رهبری عربستان سعودی را مورد حمله قرار داده است. به گزارش خبرگزاری ایرنا، در این بیانیه تصریح شده: «تلاش‌های آمریكا و اعزام نیرو از سوی حكام عربستان به بحرین و آلوده شدن دست حاكمان این كشور به خون مردم بحرین نه تنها مانع اراده ملت بحرین نمی‌شود بلكه دخالت عمال عربستان سعودی در بحرین عواقب خطرناكی برای حاكمیت نامشروع رژیم سعودی خواهد داشت.»
روز دوشنبه (۲۳ مارس) بنا به درخواست دولت بحرین، کشورهای عضو "شورای همکاری خلیج" فارس نیروی نظامی به بحرین اعزام کردند. عربستان سعودی هم‌اکنون با یکهزار سرباز در بحرین حضور دارد.
 دولت بحرین چندین هفته است که با موج اعتراضات شیعیان رو به روست. بیش از ۶۰ درصد جمعیت بحرین را شیعیان تشکیل می‌دهند. گفته می‌شود، جمهوری اسلامی ایران از تشدید اعتراضات شیعیان علیه حاکمیت سنی بحرین حمایت می‌کند.




رادان: مراسم چهارشنبه‌سوری خانواده‌ها در کنار فرزندانشان بمانند

به گفته سردار احمد رضا رادان افرادی که در مراسم چهارشنبه‌سوری اقدام به ایجاد ناامنی کنند تا پایان تعطیلات در بازداشت باقی خواهند ماند. جانشین فرمانده نیروی انتظامی سه‌شنبه (۲۴ اسفند) همچنین اظهار داشت، خودرو افراد دستگیر شده در چهارشنبه آخر سال نیز توقیف خواهد شد.




کارگران از خط فقر فروتر می‌روند

شورای عالی کار حداقل دستمزد کارگران برای سال نود را ۳۳۰ هزار و ۳۰۰ تومان تعیین کرد. این افزایش نازل و ۹ درصدی، فاصله ۷۰۰ هزار تومانی خانواده‌های کارگری با خط فقر موجود را همچنان حفظ می‌کند.

حداقل حقوق کارگران در سال ۹۰ در شرایطی ۹ درصد افزایش خواهد یافت که نرخ تورم بر اساس آمارهای رسمی در بهمن‌ماه، یازده ممیز شش درصد بوده است.
حسین صادقی، معاون امور استان‌های خانه کارگر، در گفت‌وگو با خبرگزاری ایلنا،با اشاره به تورم موجود تاکید کرده که قدرت خرید کارگران در سال آینده بازهم کاهش خواهد یافت. وی افزوده که سفره کارگران در سال ۹۰ تهی‌تر از سال جاری خواهد بود.
 حسین صادقی با اشاره به‌پیش‌بینی تورم ۲۵ درصدی در سال آینده، از تشدید  مشکلات معیشتی کارگران ابراز نگرانی کرده است. وی خطاب به دولت پرسیده که «شورای‌عالی کار عدد ۹ درصد را با چه روشی محاسبه و اعلام کرده است؟»
 علیرضا حیدری، کارشناس اقتصادی در کمیته دستمزد خانه کارگر، نیز در گفت‌وگوی دیگری با خبرگزاری ایرنا تاکید کرده که خانوار‌های کارگری برای تامین حداقل نیازهای خوراکی خود، نیاز ماهانه به دستکم ۴۸۷ هزار تومان دریافتی دارند.
علیرضا حیدری افزوده که مبلغ یاد شده، به‌عنوان کمترین مخارج و بدون در نظر گرفتن هزینه‌های مربوط به مسکن، پوشاک، حمل و نقل، بهداشت و آموزش خانواده‌های کارگری در نظر گرفته شده است.

کارگران قربانیان اصلی حذف یارانه‌ها

سید محمد یاراحمدیان، عضو شورای‌عالی کار، به خبرگزاری‌ها گفته که بن کارگری در سال ۹۰ نیز با افزایش ۸ هزارتومانی به ۲۸ هزار تومان خواهد رسید. ولی‌الله صالحی، عضو دیگر شورای‌عالی کار، هم در گفت‌وگو با خبرگزاری ایلنا اعلام کرده که این شورا در باره حق مسکن کارگران در سال ۹۰ تصمیمی اتخاذ نکرده است.
ولی‌الله صالحی با اشاره به در نظر گرفتن بسته‌های حمایتی کارگران در اجرای قانون هدفمندی یارانه‌ها عنوان کرده که این موضوع در دستمزد سال آینده کارگران منظور شده، اما پیگیری آن به دلیل عدم اختیارات شورای‌عالی کار در نهادها و سازمان‌های دیگر صورت خواهد گرفت.
ماده ۴۱ قانون کار مقرر می‌کند که حداقل دستمزد کارگران بر پایه نرخ تورم اعلام شده توسط بانک مرکزی و تامین معیشت یک خانوار ۴ نفره استوار باشد. بسیاری ناظران اقتصادی می‌گویند که حذف یارانه حامل‌های انرژی بیشترین فشار را بر دوش خانواده‌های کارگری می‌گذارد و چالش‌های مالی این خانواده‌ها با اجرای قانون هدفمندکردن یارانه‌ها به نقطه بحران خواهد رسید.




فاجعه اتمی و افکار عمومی در ایران

نیروگاه بوشهر

نگرانی از بروز فاجعه‌ای اتمی در ژاپن، افکار عمومی کشورهای صنعتی را علیه نیروگاه‌های اتمی بسیج کرده است. در ایران اما اخبار مربوط به ژاپن در حاشیه قرار دارند و حساسیتی مردمی علیه مخاطرات اتمی مشاهده نمی‌شود.


تیتر آخرین شماره کیهان به بازدید ۵ ساعته آقای خامنه‌ای از نمایشگاه فناوری‌های راهبردی اختصاص یافته است. این روزنامه در گزارش خود با ستایش از طرح ملی "طراحی و ساخت رآکتور نیروگاه آزمایشی گداخت هسته‌ای به روش محصورسازی مغناطیسی"، تاکید کرده که گداخت هسته‌ای به‌عنوان یکی از پیشرفته‌ترین روش‌های تولید برق تا چند سال دیگر جایگزین روش کنونی شکافت هسته‌ای در ایران می‌شود.
خبرگزاری‌های ایلنا و ایرنا یا صدا و سیمای جمهوری اسلامی نیز سرخط خبرهای خود را به مسائل داخلی و منطقه‌ای اختصاص داده و زلزله ژاپن را عمدتا در ابعاد خسارت‌ها و خرابی‌ها پوشش می‌دهند.
زلزله ژاپن اما بحث مخاطرات بالقوه و بالفعل نیروگاه‌های اتمی و سیاست ‌دولت‌ها در این زمینه را به سوژه‌‌ی روز در جهان صنعتی و دمکراتیک تبدیل کرده است. تنها در آلمان ۱۱۰هزار نفر در روز دوشنبه (۱۴ مارس / ۲۳ اسفند) خواستار برچیده شدن نیروگاه‌های اتمی این کشور و جایگزینی انرژی‌های دیگر برای نیازهای جاری شدند.
به‌نظر می‌رسد افکار عمومی در ایران به دلیل انسدادها و تبلیغات موجود، دل‌مشغولی چندانی نسبت به مخاطرات انرژی اتمی نداشته باشد. از اپوزیسیون جمهوری اسلامی نیز انتقاد می‌شود که به اندازه لازم یا کافی، در باره نیازهای کلان جامعه و مردم روشنگری نکرده و برآوردی از هزینه‌های انسانی و زیست‌محیطی ماجراجویی‌‌های اتمی حاکمیت کنونی ندارد.
اهمیت موضوع اینجاست که ایران کشوری زلزله‌خیز است و کیفیت ساخت نیروگاه‌های اتمی و ضریب ایمنی و مقاومت آنها نیز به دلیل محرمانه بودن این پروژه‌ها بر کسی روشن نیست. رامین مهمانپرست، سخنگوی وزارت امور ‌خارجه ایران، در تازه‌ترین موضع‌گیری در پاسخ به یک خبرنگار اماراتی گفته که نیروگاه بوشهر در بالاترین استاندارد ایمنی به فعالیت خود ادامه می‌دهد و بهتر است کسی نگران نباشد.
دکتر جلال ایجادیBildunterschrift: Großansicht des Bildes mit der Bildunterschrift:  دکتر جلال ایجادی دکتر جلال ایجادی، استاد کرسی جامعه‌شناسی و اقتصاد و نماینده حزب سبزها در فرانسه، در گفتگو با دویچه‌وله، تاکید می‌کند که اپوزیسیون و افکار عمومی ایرانیان می‌توانند از فرصت کنونی برای روشنگری و به چالش کشیدن منافع نظامی و اقتصادی جمهوری اسلامی سود برند.
دویچه‌وله: فاجعه فوکوشیما افکار عمومی، مدافعان محیط زیست و نیروهای ضد سرمایه‌داری را علیه سیاست‌های دولت‌ها بسیج کرده است. الان بحث جایگزین کردن انرژی‌های تجدیدشونده به جای انرژی اتمی و رویکردهای تکنولوژیک دیگر مطرح است. فراخوان به این تغییر شدنی و منطقی است؟
جلال ایجادی: ابعاد فاجعه ژاپن هنوز روشن نیست، اما این زنگ خطری است برای جهان که نوع منابع انرژی مورد نیاز را مورد بررسی بیشتر قرار دهد.
امروزه دیگر همه می‌دانند که منافع فسیلی یکی از منابع اصلی آلودگی کره زمین است و انرژی‌های پاک و آفتاب را باید بر سایر انرژی‌ها ارجحیت داد. انرژی اتمی نیز دارای خطرات و ریسک‌های گسترده است.
در حال حاضر برخی کشورها مانند فرانسه ۸۰ درصد انرژی مورد نیاز خود را از طریق اتم تامین می‌کنند. آلمان هم ۲۰ درصد نیاز خود را از نیروگاه‌های اتمی می‌گیرد. اما باید با برنامه‌ریزی به سمت دور شدن از انرژی اتمی رفت.
این امر شدنی است، اما به اراده سیاسی حکمرانان در این و آن کشور و مجموعه‌ای امکانات اقتصادی و مالی و فنی بستگی دارد. آلمان در این زمینه الگوی خوبی است که چند سال قبل شروع کرده و وابستگی ۸۰ درصدی خود به انرژی اتمی را به ۲۰ درصد رسانده است.
در آلمان و فرانسه، دستکم تضمین‌هایی برای ایمن‌سازی و نظارت بر این نیروگاه‌ها هست و نیروی مقاومت قابل توجهی نیز علیه توسعه این نیروگاه‌ها وجود دارد. اما در کشورهایی چون چین یا ایران دولت‌ها هیچ تعهدی به شفاف‌سازی روند کار و ساخت این نیروگاه‌ها ندارند. جان و سلامتی مردم یا حفظ محیط زیست چقدر در این میان ناچیز شمرده می‌شود؟ اتفاق روی داده در فوکوشیما چه توجه ویژه‌ای به این موضوع را گوشزد می‌کند؟
باید یادآوری کرد که حتی در کشورهای صنعتی مانند فرانسه و ژاپن نیز شفافیت لازم در سیاست‌های اتمی وجود ندارد و این عرصه معمولا دستخوش مخفی‌کاری است.
در کشورهای استبدادی مانند چین یا ایران نیز اساسا بحث در باره مسائل اتمی ممنوع است و امکان هیچ ‌روشنگری‌ای نیست. سیاست اتمی ایران به این دلیل با استتار بیشتری همراه است و به‌دلیل تسلط جنبه‌های نظامی، خطرات و ریسک‌ها پنهان می‌مانند. طبعا گردانندگان این سیاست خواهان این نیستند که بخش‌های خطرناک این فعالیت‌ها آشکار شوند و تنها شعارها و اهداف‌ خود را در رسانه‌های وابسته و دولتی ترویج می‌کنند.
به نظر می‌رسد که تبلیغات تا حدودی غرور ایرانیان را تحت تاثیر قرار داده باشد که دارند به باشگاه دارندگان انرژی اتمی می‌‌‌پیوندند. از طرف دیگر انتقاد می‌شود که اپوزیسیون داخل و خارج از کشور بحث انرژی اتمی را عموما در سطح سیاسی آن دنبال کرده و از بخش‌های انسانی و زیست‌محیطی و مخاطرات آن غافل مانده است. با فاجعه پیش‌آمده در ژاپن چگونه می‌توان با هوشمندی در این عرصه روشنگری کرد؟
به نظر من بهتر است غرور یک ملت در ارتباط با توسعه تکنولوژی‌ها و سیاست‌های خطرناک قرار نگیرد و ملاک باید پیشرفت اجتماعی و رفاهی و زیست‌محیطی باشد.
رژیم ایران به دلیل منافع نظامی و اقتصادی خود، سیاست هسته‌ای را دنبال می‌کند و اپوزیسیون داخل از جمله آقایان موسوی و کروبی نیز با این سیاست همخوانی دارند.
اپوزیسیون مخالف این سیاست هم آن‌چنان که باید و شاید نظری ارائه نکرده است. برخی حتی مماشات کرده و می‌گویند که مخالف رژیم کنونی هستند، اما با طرح‌های اتمی به‌عنوان یک حق موافقند.
من فکر می‌کنم باید از فرصت کنونی بهره گرفت و بیش از گذشته این بحث را باز کرد که انرژی اتمی هم از نظر اقتصادی و محیط زیستی و هم از نظر امنیت جانی و سلامتی مردم دارای مخاطره است.
مهیندخت مصباح
تحریریه: کیواندخت قهاری



نامگذاری خیابانی در شهر پواتیه فرانسه به نام «شیرین عبادی»

يکی از خيابان های شهر «پواتيه» در فرانسه تغيير يافت و نام يک زن ايرانی فعال حقوق بشر را به خود گرفت.
مراسم نامگذاری و پرده برداری از پلاک «خيابان شيرين عبادی» شامگاه دوشنبه با حضور شهردار و عده ای از شخصيت ها و استادان دانشگاه اين شهر انجام شد.
شيرين عبادی که به اين مراسم دعوت شده بود، پس از شرکت در اين برنامه در گفت وگو با رادیو فردا ابتدا، در باره علت نامگذاری اين خيابان فرانسوی به نامش، چنين می گويد.
شيرين عبادی: شهر «پواتیه» در نزديکی پاريس است و در واقع دومين شهر با اهميت دانشگاهی در اين کشور است.
طبق تصميم شورای شهر در جهت ايجاد برابری بين حقوق زن و مرد، شش ميدان بزرگ و خيابان را به نام شش زن معروف نامگذاری کردند که يکی از اين ميادين به نام من نامگذاری شد.
پنج نفر ديگر از زن های اساتيد قديمی فرانسه بودند که متاسفانه هيچ کدام از آنها در قيد حيات نبودند و نام آنها به عنوان بزرگداشت شان قيد شده بود.
من چون فعلا در قيد حيات هستم، برای افتتاح خيابان «شيرين عبادی» به آنجا رفته بودم که با حضور شهردار و رییس دانشگاه پواتيه و تعدادی از اعضای شورای شهر و اساتيد اين خيابان افتتاح شد.
از اين فرصت استفاده می کنم و راجع به حکم صادره برای عبدالرضا تاجيک از شما سوال می کنم که در واقع متهم به عضويت در کانون مدافعان حقوق بشر در ايران شده است، که اين کانون را شما و چند تن ديگر از همکاران تان تاسيس کرديد. در اين مورد خبری داريد؟
متاسفانه آقای عبدالرضاتاجيک، خبرنگار شجاع ايرانی به شش سال حبس محکوم شده اند.پنج سال از اين حبس بابت عضويت در کانون مدافعان حقوق بشر صادر شده و يکسال ديگر به خاطر نشر اکاذيب بوده است.
عضويت در کانون مدافعان حقوق بشر، نه تنها جرم نيست، بلکه باعث افتخار نيز هست. زيرا بر اساس مصوبه عمومی سازمان ملل متحد در سال ۱۹۹۹، دولت ها مکلفند که مدافعان حقوق بشر را در انجام وظايفشان ياری کنند.
بر اساس اين مصوبه، مدافعين حقوق بشر می بايستی از مصونيت ويژه ای برای انجام فعاليت های خود برخوردار باشند.
دولت ايران نيز به اين قطعنامه رای مثبت داده است و بنابر اين در درجه نخست، اصولا دولت ايران بر طبق ضوابط بين المللی حق ندارد که کسی را به علت فعاليت های حقوق بشری محکوم کند.
در درجه دوم اينکه، آقای تاجيک عضو کانون مدافعان حقوق بشر نبودند بلکه همکار مطبوعاتی ما بودند که من به اين مسئله افتخار می کنم.
آقای تاجيک از يک دادرسی عادلانه محروم بودند، مدتها در حبس انفرادی به سر بردند. و همه ما می دانيم که اين محکوميت ها برای چيست؟ اين محکوميت ها برای اين است که آقای تاجيک مانند بسياری از خبرنگاران شجاعی که هم اکنون در زندان هستند، حاضر نشدند که قلمشان را در خدمت دولتيان بگذارد. ايشان حاضر نشد به دروغ چيزی را بنويسد.
شما قصد داريد در اين زمينه چکار کنيد؟
فعاليت در مورد آقای تاجيک هم مانند ساير روزنامه نگارانی که در بندند از مدتها پيش شروع شده است. ما برای هر کدام از اين افراد پرونده ای تشکيل داده و به گزارشگر ويژه بازداشت های خودسرانه و همچنين به کميساريای عالی حقوق بشر نيز اطلاع داده ايم.




انفجار کوره های اتمی در ژاپن و آينده طرح های اتمی ايران

راکتور اتمی بوشهر در ايران اولين کارخانه برق اتمی جهان خواهد بود که بعد از حادثه انفجار در فوکوشيمای ژاپن، فعال می شود. با وجود این، مقامات ايران در قبال حادثه اتمی اخير ژاپن، که از لحاظ شدت بلافاصله بعد از فاجعه چرنوبيل قرار گرفته است، و ضرورت تمهيدات ايمنی بيشتری در راکتور رو به تکميل بوشهر و همچنين راکتور آب سنگين در دست ساختمان اراک، سکوت اختيار کرده اند.
انفجار در دو کوره کارخانه برق اتمی ژاپن در فوکوشيما، در نتيجه زلزله کوبنده روز ۱۱ ماه مارس، و خطر نشت اتمی و تکرار فاجعه سال ۱۹۸۶ چرنوبيل در اوکراين، اروپا و آمريکا را به بازنگری طرح های موجود و آينده توليد برق با استفاده از انرژی هسته وا داشته است.
در واکنش به حادثه اتمی ژاپن و پس از بروز دومين انفجار در واحد شماره دو کارخانه برق اتمی فوکوشيما، آنگلا مرکل، صدر اعظم آلمان، دستور داد که به مدت سه ماه تمامی طرح های توسعه اتمی آن کشور متوقف و مطالعات ايمنی و حفاظتی تازه ای در اين رابطه صورت گيرد.
در اقدامی مشابه، سويس نيز طرح های در دست اجرای اتمی خود را متوقف ساخت. کشور فنلاند که بخش مهمی از برق مورد نياز خود را با استفاده از انرژی اتمی تامين مي کند اتخاذ تصميمات پيشگيرانه ای از اين دست را اعلام داشت.
در اسکاتلند دو کارخانه برق اتمی فعال اند و بيش از ۵۰ در صد از نيازهای برق اين کشور را تامين می کنند. گذشته از بحث دامنه داری که روز گذشته در زمينه آينده استفاده از برق اتمی در وست مينستر، پارلمان بريتانيا، آغاز شد و ديويد کامرون نخست وزير هم به آن پيوست، دولت محلی اسکاتلند، اعلام کرده که پس از بازنشسته شدن دو کارخانه موجود برق اتمی، برای تامين برق مورد نياز در آينده به منابع قابل تجديد انرژی رو خواهد آورد.
فرانسه نزديک به هفتاد درصد از برق توليدی خود را با استفاده از انرژی اتمی تامين می کند. به اين دليل، قيمت برق مصرفی در فرانسه به طور متوسط ۴۰ در صد از بقيه اروپا کمتر است. سهم انرژی اتمی در توليد ناخالص ملی و گردش صنايع آن کشور دارای اهميت غير قابل انکار است.
یکی از بازماندگان حادثه چرنوبیل در اوکراین
با وجود این، بعد از بروز انفجار دوم در کارخانه برق اتمی فوکوشيما، و افزايش خطر ذوب ميله های سوخت اتمی در يکی از کوره ها، اريک بسون وزير صنايع فرانسه در يک گفت و گوی راديويی اظهار داشت: «لرزه ناشی از حادثه اخير اتمی ژاپن در اروپا احساس می شود و در نتيجه مجادلات تازه ای که پيرامون ملاحظات حفاظتی، خطرات محيط زيستی و امنيت انرژی اتمی آغاز گرديده بازنگری های تازه ای در اين زمينه ها غير قابل اجتناب خواهد بود.»

دو سابقه و دو عقبگرد
بعد از حادثه انفجار سال ۱۹۷۹ در راکتور اتمی جزيره تری ميلی، نزديک ايالت پنسيلوانيا آمريکا، که طی آن قسمتی از سوخت اتمی در درون کوره ذوب شد و نشت مواد راديو اکتيو صورت گرفت، آمريکا بسياری از طرح های ايجاد کارخانه های برق اتمی خود را متوقف ساخت.
بعد از حادثه اتمی سال ۱۹۸۶ چرنوبيل، بسياری از کشورهای اروپايی طرح های توسعه اتمی خود را متوقف ساختند. ايتاليا بعد از نزديک به ۳۰ سال تعطيل برنامه های ايجاد راکتورهای اتمی، اخيرا با فرانسه برای توسعه انرژی اتمی وارد مذاکره شده بود.
بر اساس جدول تنظيمی آژانس بين المللی انرژی اتمی که برای محاسبه ميزان خطرناک بودن حوادث اتمی تنظيم شده، چرنوبيل در رديف هفتم (بالاترين مکان) قرار دارد.
در مورد حادثه اخير ژاپن، پاره ای از کشور های، منجمله فرانسه، آن را بعد از چرنوبيل، و بالاتر از حادثه اتمی جزيره تری ميلی، آن را در گروه شش قرار داده اند.
بر اساس جدول ياد شده، خطرهای هر گروه به ترتيب ده برابر بيشتر از گروه قبلی است.

سکوت ايران

به اين ترتيب حادثه اخير اتمی ژاپن را می بايد دومين حادثه خطرناک در تاريخ فعاليت راکتورهای اتمی جهان قلمداد کرد، اگر چه دولت ژاپن همچنان اين حادثه را در گروه چهار مخاطرات به حساب می آورد.
بی شک چنانچه کشورهای اروپايی منابعی کم خطر تراز انرژی اتمی داشتند، برای تامين برق به آن منابع رو می آوردند. ضمن آنکه اروپا در مقايسه با آسيا و بخشی از آمريکا، نسبت به خطر وقوع زلزله، دارای آسيب پذيری کمتری است.
ايران بر خلاف اروپا و مشابه ژاپن در خط مستقيم زلزله قرار دارد. اگرچه راکتور های جديد در مقابل زلزله تا حدودی دارای مصونيت اند، ولی ميزان اين مصونيت قطعی و بی انتها نيست.
در راکتور های آسيب ديده ژاپن حداکثر ملاحظات ممکن حفاظتی در قبال وقوع احتمالی زلزله در نظر گرفته شده بود. با وجود این، بعد از خاموش شدن خودکار راکتورها، دو انفجار در دو واحد از اين کارخانه اتمی رخ داد.
نگرانی بيشتر ژاپن و بقيه جهان خطر احتمالی ذوب اتمی در يکی از اين کوره ها و نشت مواد راديو اکتيو به خارج از کوره است.

راکتور بوشهر

راکتور بوشهر که توسط شرکت «روس اتم استروی» با تلفيق تکنولوژی ۴۰ سال پيش زيمنس، و روش تجديد نظر شده ساخت راکتورهای اتمی روسيه ساخته شده، با وجود در نظر گرفتن ملاحظات حفاظتی، به هيچ وجه محفوظ تر و ايمن تر از راکتورهای فوکوشيما نيست.
از اين جهت طی چند سال اخير، کشورهای خليج فارس، اگرچه با آميزه ای از انگيزه های سياسی، در هر حال نسبت به خطر های محيط زيستی بالقوه راکتور بوشهر هشدار داده اند.
عاملی که علاوه بر قديمی بودن تکنولوژی ساخت در راکتور بوشهر، و همچنين قرار داشتن ايران بر روی خط زلزله، زنگ خطر را بلندتر می کند، رويدادی است که در ماه ژانويه موجب خاموش ساختن کوره اصلی راکتور بوشهر و اجبار در خارج ساختن ميله های سوختی از آن شد.
دليل اصلی اين اقدام پيمانکار روسی، پيشگيری از ذوب (ميله های سوخت) اتمی در درون کوره اتمی راکتور بوشهر، بعد از رسوخ ويروس استاکس نت در آن معرفی شد.
در توضيح بيشتر پيرامون خطرات اين رويداد، ديميتری روگوزن، نماينده روسيه در ناتو، ضمن هشدار دادن نسبت به خطر های احتمالی استفاده از ويروس های سايبری، مانند استاکس نت، در ماه ژانويه، خطر بالقوه مرتبط با راکتور بوشهر را با حادثه سال ۱۹۸۶ چرنوبيل مقايسه کرد.
با وجود این، ايران همچنان تاثير استاکس نت را انکار و حتی از دلايل خارج ساختن سوخت از کوره اتمی راکتور بوشهر، پيش از اعلام موضوع توسط آژانس انرژی اتمی و تائيد آن از سوی پيمانکار روسی، سخنی به ميان نياورد.
اينک با بروز حادثه اتمی در فوکوشيما، خطر تکرار يک فاجعه اتمی در ايران جدی تر از پيش بنظر می رسد. اروپا اين خطر را اينک بسيار جدی تلقی می کند.

راکتور اراک

اما جدی ترین خطر از بروز حوادث احتمالی در راکتور آب سبک بوشهر که اينک به حال تعطيل درآمده، بروز حادثه اتمی در راکتور آب سنگين در دست ساختمان ايران در اراک است.
ايران مدعی است که اين راکتور را با طراحی داخلی می سازد ولی تاکنون از ارائه نقشه های فنی و نوع طراحی آن به آژانس خودداری ورزيده. در اقدامی خطرناکتر، ايران مدعی طراحی يک راکتور ۳۵۰ مگاواتی برای ساخت در دارخوين (اهواز) است.
بحران اتمی اخير ژاپن هشداری است در مورد احتمال جدی بروز حادثه ای مشابه در کشوری مانند ايران.
با توجه به اینکه ميزان رشد صنعتی کنونی کشور که در مقام مقايسه با ژاپن نيست، و همچنين نداشتن تجربه ساخت هر گونه راکتور اتمی در گذشته، حفظ شکل کنونی راکتور بوشهر، و به خصوص راه اندازی راکتور آب سنگين اراک و اجرای طرح اتمی دارخوين، می تواند ايران را در خطر يک فاجعه اتمی جدی قرار دهد.
اروپا به دليل محروم بودن از منابع گاز طبيعی تا حدودی مجبور به استفاده از انرژی اتمی بوده است. ايران با در اختيار داشتن دومين ذخيره بزرگ گاز طبيعی جهان تا ۳۰۰ سال قادر به بهره برداری از اين منابع است.



اسرائیل یک کشتی حامل «تسلیحات ایرانی»‌ را در مدیترانه توقیف کرد

اسرائیل روز سه‌شنبه یک کشتی باری را که می‌گوید حامل تسلیحات ایرانی بوده و برای جنگجویان فلسطینی ساکن نوار غزه ارسال می‌شده، در دریای مدیترانه توقیف کرده است.
به گزارش خبرگزاری رویترز، ارتش اسرائیل اعلام کرده است که تکاوران دریایی اسرائیل این کشتی آلمانی را که نام آن «ویکتوریا» است، در ۳۲۰ کیلومتری اسرائیل توقیف کرده است.
ارتش اسرائیل همچنین افزوده است که در بازرسی‌های اولیه این کشتی، سه محموله تسلیحاتی در این کشتی کشف شده است.
بنیامین نتانیاهو، نخست ‌وزیر اسرائیل، روز سه‌شنبه نیز «نیروهای تروریست» ساکن غزه را گیرندگان این محموله‌ اعلام کرده و افزوده است که ایران «منبع» ارسال این سلاح‌ها بوده است.
مقامات جمهوری اسلامی تا این لحظه در مورد این مسئله واکنشی نشان نداده‌اند.
ارتش اسرائیل افزوده است که این تسلیحات از بندر «لاذقیه» در سوریه ارسال شده و پس از یک توقف در بندر مرسین ترکیه به سمت اسکندریه مصر در حرکت بود. به نوشته رویترز، فلسطینیان به کمک شبکه‌ای از قاچاقچیان، تسلیحات و سایر مواد مورد نیاز خود را از مصر وارد نوار غزه می‌کنند.
ارتش اسرائیل تأکید کرده است که ترکیه هیچ دخالتی در ارسال این محموله تسلیحاتی نداشته است.
به گفته ارتش اسرائیل، افراد حاضر در این کشتی در مقابل تکاوران اسرائیلی مقاومتی نکرده‌اند و اکنون نیز این کشتی به سمت بندر اشدود اسرائیل در حرکت است تا پس از پهلو گرفتن تمام محموله آن مورد بازرسی قرار گیرد.
ارتش اسرائيل در آبان‌ماه ۸۸ نیز يک کشتی باری حامل سلاح ایرانی را در ۱۶۰ کيلومتری سواحل اين کشور در دريای مديترانه رديابی و توقيف کرد که بنا به اظهارات آن زمان نیروی دریایی اسرائیل، ۳۶ کانتینر از ۵۰۰ کانتینر آن حاوی سلاح‌های ساخت ایران از جمله راکت، تفنگ، گلوله خمپاره و نارنجک بود.
غزه از تابستان سال ۲۰۰۷ که حماس بر این باریکه مسلط شد، در محاصره بوده و اسرائیل تمامی راه‌های زمینی و دریایی برای ورود محموله به این منطقه را مسدود کرده است.



ابراهیم تاتلیسس، خواننده معروف ترکیه، ترور شد

ابراهيم تاليسس ۵۹ ساله که متولد شهر« شانلی اورفا» در کردستان ترکيه است دو بار دیگر در دهه ۹۰ مورد سوء قصد قرار گرفت ولی جان سالم به در برد. ابراهيم تاليسس ۵۹ ساله که متولد شهر« شانلی اورفا» در کردستان ترکيه است دو بار دیگر در دهه ۹۰ مورد سوء قصد قرار گرفت ولی جان سالم به در برد.
ابراهيم تاتليسس، خواننده معروف ترکیه، نيمه شب يکشنبه در نزديکی دفتر يک کانال تلويزيونی در استانبول از سوی افراد ناشناس ترور شد. مهاجمان که دستکم دو نفر بودند ۱۱ بار به سوی اتوموبيل تاتليسس شليک کرده اند که حداقل یک گلوله به سر او اصابت کرده است.
گزارش ها حاکی است سوء قصد کنندگان که سوار بر خودروی سياه رنگی بودند به سوی اتوموبيل ابراهيم تاتليسس آتش گشودند و اين خواننده محبوب ترکيه را از ناحيه سر به شدت مجروح کردند.
ابراهيم تاتليسس و سخنگوی مطبوعاتی او نيز که در خودرو بود، به بيمارستانی در نزديکی محل سوء قصد منتقل شدند. تا کنون سه عمل جراحی بر روی آقای تاتليسس انجام گرفته ولی وضعيت او همچنان بحرانی گزارش شده است.
پليس ترکيه هنوز نتوانسته هويت کسانی را که در اين سوء قصد دست داشتند مشخص کند ولی گفته مي شود خودروی سياه رنگی که اين حادثه از آن استفاده شد، شناسايی شده است.
ابراهيم تاليسس ۵۹ ساله که متولد شهر« شانلی اورفا» در کردستان ترکيه است دو بار دیگر در دهه ۹۰ مورد سوء قصد قرار گرفت ولی جان سالم به در برد.
اما اين بار به گفته نزديکان و پزشکان آقای تاتليسس، احتمال فلج شدن او وجود دارد.
ابراهيم تاتليسس که در ترکيه به «ايبو» معروف است در اوائل سال های ۱۹۷۰ فعاليت هنری خود را شروع کرد و اولين آلبوم او در سال ۱۹۷۵ به بازار آمد.
ايبو بعد از چند سال وقفه در کار آواز خوانی، درسال ۱۹۸۰ دومين آلبوم خود را منتشر کرد. ابراهيم تاتليسس بعد از ۳۵ سال فعاليت هنری نه تنها يکی از محبوترين خوانندگان ترکيه است بلکه در بسياری از کشورهای عربی، آسيای مرکزی، ايران و حتی يونان هم طرفداران زيادی دارد.
ايبو در کنار کار موسيقی در صنعت سينمای ترکيه هم فعال بود و علاوه بر ايفای نقش در دهها فيلم، تهيه کننده و کارگردان تعدادی از فيلمهای پرفروش ترکيه است.
ابراهيم تاتليسس کنسرت های زيادی در بيشتر شهرهای اروپایی اجرا کرده و در سال های اخير هم چندين بار در اربيل و سليمانيه/ در کردستان عراق به روی صحنه رفته است.
ساعاتی پيش فرماندار استانبول جزئيات بيشتری از جريان سوء قصد به جان ابراهيم تاتليسس را برای خبرنگران تشريح کرد.
به گفته او، مهاجمان که دستکم دو نفر بودند ۱۱ بار به سوی اتوموبيل تاتليسس شليک کرده اند که حداقل یک گلوله به سر او اصابت کرده است.
پزشکان بيمارستان می گويند این خواننده ترک هم اکنون در بيهوشی مصنوعی است و در بخش آی سی يو نگهداری می شود.



واکنش ها به افزايش ۳۰ هزار تومانی حداقل دستمزد کارگران

افزايش ۳۰ هزار تومانی حداقل دستمزد کارگران در ايران، واکنش هايی را به دنبال داشته است.
بر اساس مصوبه روز دوشنبه شورای عالی کار، حداقل دستمزد سال آينده کارگران به ميزان ۹ درصد افزايش يافت و اين شورا همچنين  ۲.۶ درصد به کمک هزينه خانوار در بخش بن نقدی کارگری اضافه کرد.
بدين ترتيب، حداقل دستمزد ماهانه کارگران از ۳۰۳ هزار تومان در سال جاری به ۳۳۰ هزار و ۳۰۰ تومان در سال آينده افزايش يافت.
ميزان افزايش ياد شده توسط اين نهاد دولتی در شرايطی اعلام می شود که بسياری از کارشناسان اقتصادی می گويند خط فقر در ايران حدود يک ميليون تومان در ماه است.
در اين زمينه، وبسايت خبرآنلاين نوشت: حداقل مورد نياز برای تامين معيشت يک خانوار چهار نفری، يک ميليون و ۳۵۹ هزار تومان بوده است.
علی، يک کارگر در استان خوزستان با اشاره به اينکه تعيين مبلغ ۳۳۰ هزا تومان حداقل دستمزد برای کارگران نمی تواند نيازهای يک خانوار کارگری را تامين کند، به راديو فردا می گويد: « اين مبلغ اصلا برای گذران زندگی يک خانواده کارگری با توجه به تورم جاری و گرانی موجود واقعا کم است.»
او با انتقاد از تصميم گيرندگان در مورد حداقل دستمزد کارگران می افزايد: «آنها بايد خودشان را جای ما قرار دهند. آيا آنها می توانند با اين حقوقی که برای ما تعيين می کنند، زندگی کنند؟»
ولی الله صالحی، عضو شورای عالی کار، در مورد دليل افزايش۱۱.۶ حداقل دستمزد سال آينده کارگران گفته است که تصميم اين شورا بر پايه نرخ تورم ۱۱.۶ درصدی پايان بهمن ماه امسال که توسط بانک مرکزی اعلام شده است، اتخاد شده است.
اين نرخ تورم در حالی مورد استناد شورای عالی کار قرار گرفته است، که شمار بسياری از کارشناسان اقتصادی بر اين باورند که نرخ تورم بيش از آن چيزی است که بانک مرکزی اعلام کرده است.
در اين ميان، وبسايت خبرآنلاين با اشاره به اينکه مصوبه شورای عالی کار تغيير نخواهد کرد، به نقل از محمد پارسا، رييس کانون عالی شوراهای اسلامی کار، نوشت: تبصره ای به مصوبه شورای عالی کار اضافه نشده است، چون دولت مطرح کرد که تورم سال آينده کمتر از ۱۱ درصد فعلی خواهد بود و تورم تک رقمی می شود.
اين در حاليست که حسن صادقی، معاون اموراستان‌های خانه کارگر، با اشاره به اينکه پيش بينی می شود، تورم سال آينده ۲۵ درصد باشد، گفت: سفره کارگران در سال ۹۰ تهی‌تر از سال جاری خواهد بود.
در همين ارتباط، به گزارش رسانه ها، پيشنهاد دولت برای افزايش حداقل دستمزد ماهانه کارگران برای سال آينده، حدود شش درصد و پيشنهاد کارفرمايان بين شش درصد تا ۱۱ درصد بوده است.
در اين حال، منوچهر اقبالی، دبير شورای هماهنگی کارفرمايان، به اين پرسش خبرآنلاين که چرا کارفرمايان رقم ۱۱.۶ را پذيرفتند، پاسخ داده است: کمتر از اين ميزان نمی شد و امکان پذير نبود. بالاخره کارگران بايد با اين پول بتوانند زندگی کنند.
از سوی ديگر، در شرايطی که دولت قول داده است که از طرق غير مستقيم به کارگران کمک کند، حميد حاج اسماعيلی، يک فعال کارگری، به روزنامه تهران امروز گفت: توضيحات دولت به هيچ‌وجه قانع‌کننده و شفاف نيست و دولت تنها به دادن وعده‌های کلی و غير شفاف اکتفا کرده است.
افزايش ۳۰ هزار تومانی حداقل دستمزد هفت ميليون و ۵۰۰ هزار کارگر در شرايطی اعلام شده است که تشکل های مستقل کارگری با توجه به گرانی روزافزون و پيامدهای ناشی از حذف يارانه ها، خواستار افزايش حداقل دستمزد کارگران به گونه ای شده بودند که هزينه های يک زندگی شرافتمندانه را برای آنان تامين کند.
سنديکای کارگران شرکت واحد اتوبوس رانی تهران و حومه، سنديکای کارگران شرکت نيشکر هفت تپه و اتحاديه آزاد کارگران ايران از جمله اين تشکل ها بوده اند که در بيانيه مشترک خود به بند دوم ماده ۴۱ قانون کار اشاره کرده اند.
در اين بند از قانون کار، بر توجه به هزينه‌های واقعی يک خانواده کارگری تاکيد شده است. 
 
 
 
 
 


اخبار روز: 

در واکنش به دخالت نظامی نیروهای ارتش عربستان سعودی در بحرین، سفیر عربستان در تهران روز سه شنبه به وزارت امورخارجه احضار و مراتب نگرانی و اعتراض رسمی جمهوری اسلامی ایران به این اقدام غیرقابل قبول به وی ابلاغ شد.
به گزارش واحد مرکزی خبر، حسین امیر عبداللهیان مدیرکل خلیج فارس و خاورمیانه وزارت امورخارجه با ابراز ناخرسندی از این اقدام ارتش عربستان گفت: آنچه در بحرین جریان دارد طرح مسالمت آمیز مطالبات مردم از حکومت است و انتظار می رفت که دولت عربستان سعودی با تدبیر و احساس مسئولیت منطقه ای و همسایگی با این رویدادها برخورد کند.
وی افزود: ورود نیروهای نظامی عربستان به بحرین نه تنها کمکی به حل موضوع نمی کند بلکه باعث پیچیده تر شدن رویدادها می شود و یک مسئله داخلی بحرین را به بحرانی منطقه ای تبدیل خواهد کرد که مغایر با تلاش برای برقراری ثبات و امنیت در کل منطقه مهم و حیاتی خلیج فارس تلقی می شود.
سفیر عربستان سعودی نیز در این دیدار گفت که موضع جمهوری اسلامی ایران را در اسرع وقت به کشور متبوعش منعکس خواهد کرد.