۱۳۸۹ تیر ۹, چهارشنبه

آخرین اخبار زندانیان سیاسی و مطبوعاتی

افزایش فشارها بر خانواده اسانلو

عکس از سایت کسوف
کمتر از یک هفته بعد از بازداشت و ضرب و شتم عروس منصور اسانلو، پسر کوچک این فعال سرشناس کارگری به دادگاه احضار شد و همزمان، حکم صادره در سال 81 برای هدی صابر، از فعالان ملی ـ مذهبی، به اجرای احکام فرستاده شد.آزادی نرگس محمدی نیز به امروز موکول شد و آن سوتر و در زاهدان، دو نفر از بازداشت شدگان بعد از انتخابات به اعدام محکوم شدند؛ برای 6 نفر دیگر نیز تقاضای اعدام شده است.

احضار پسر منصور اسانلو
پسر کوچک منصور اسانلو به شعبه 1027 فراخوانده شد و امروز می بایست در دادگاه حضور یابد.
پروانه اسانلو، همسر منصور اسانلو در مصاحبه با "روز" با بیان این خبر توضیح داد: پسر من روز دوم تیر ماه سال گذشته بازداشت و بعد از 18 روز آزاد شده و پرونده او منع تعقیب خورده بود؛ اما نمی دانیم باز چرا او را احضار کرده اند.
خانم اسانلو در تشریح پرونده پسرش گفت: روز دوم تیر خیابان ها آرام بودند و خبری از شلوغی های روزهای قبل نبود. پسرم برای خرید کفش بیرون رفت و او را به همراه تعدادی دیگر بازداشت کردند. خیلی آسیب روحی و روانی دیده بود 18 روز بعد آزاد  شد و بعد برای بازپرسی او را احضار کردند که من هم رفتم و پرونده پزشکی پسرم را هم بردم و گفتم که پسر من به دلیل جراحی سنگینی که روی جمجمه اش انجام شده، تحت نظر پزشک است و اکنون در جمجه او پروتز گذاشته اند و او اصلا از خانه بیرون هم نمی رود و با کسی هم ارتباط ندارد. از پسرم سئوال و جواب کردند و تمام شد بعد هم به پرونده اش منع تعقیب زدند.
خانم اسانلو افزود: دیروز باز زنگ زدند و گفتند پسرم باید در راستای همان پرونده به شعبه 1027 برود. نمی دانم چرا؟ آقای اسانلو که 4 سال است در زندان است و اکنون خانواده اش را این گونه تحت فشار قرار می دهند. قضیه عروسم تمام نشده، این مشکل را پیش آورده اند؛ همه اینها برای اعمال فشار به آقای اسانلو است. من دیروز که آقای اسانلو زنگ زد موضوع پسرم را نگفتم تا ببینیم امروز چه اتفاقی می افتد.
وی در خصوص وضعیت جسمی و روحی عروس اش، خانم زویا صمدی گفت: همچنان مشکل روحی دارد، اعصابش به هم ریخته است و دست راستش را هم نمی تواند تکان بدهد. زیر نظر پزشک است و از این پزشک به آن پزشک، مدام در رفت و آمد هستیم.
خانم اسانلو که پیش تر به "روز" گفته بود قضیه خانم صمدی را از طریق قانونی پی گیری خواهد کرد، خبر داد که به مراجع قضایی شکایت کرده و خواهان پی گیری قضایی موضوع شده است.

اجرای حکم 9 سال پیش هدی صابر
همزمان دکتر محمد شریف، وکیل دادگستری خبر داد که حکم سال 81 هدی صابر در مرحله اجرا است.
دکتر شریف در گفتگو با "روز" اظهار داشت: دیروز از اجرای احکام برای آقای صابر احضاریه فرستاده اند که در رابطه با پرونده سال 79 که حکم آن پرونده در سال 81 قطعی شده، است و از ایشان خواسته اند به اجرای احکام برود.
وکیل آقای صابر افزود: بر اساس آن حکم آقای صابر به 8 سال زندان محکوم شده اند و اکنون میخواهند آن حکم را اجرا کنند. من امروز به دادگاه می روم تا این موضوع را پی گیری کنم.
آقای شریف که وکالت نرگس محمدی را نیز بر عهده دارد به "روز" گفت: دیروز همسر خانم محمدی به دادگاه رفته؛ به او گفته بودند ساعت دو بیایید که مجددا ساعت دو رفته و گفته اند فردا وثیقه بیاورید. منتظریم ببینیم فردا چی می شود.

تعویق دادگاه محبوبه کرمی
دادگاه محبوبه کرمی، از فعالان جنبش زنان، به تعویق افتاد.براساس گزارش سایت تغییر برای برابری، پس از گذشت نزديک به ۱۲۰ روز از بازداشت محبوبه کرمی، فعال کمپين يک ميليون امضاء، دادگاه وی که قرار بود هفتم تيرماه برگزار شود، به تاريخ ۱۸ مردادماه موکول شد.
با وجود حضور محبوبه کرمی در شعبه ۲۶ دادگاه انقلاب تهران، به دليل عدم حضور پيرعباسی، قاضی دادگاه و فراهانی نماينده دادستان، جلسه دادگاه وی برگزار نشد. در حال حاضر، حدود چهار ماه است که محبوبه کرمی در بازداشت موقت به سر می برد، و با اينکه از مشکلات جسمی رنج می برد، قاضی پرونده حاضر به تقليل قرار نيست.

بلاتکلیفی سلمان سیما
سلمان سیما، عضو سازمان دانش آموختگان ایران نیز که از ۲۲ خردادماه سال جاری برای دومین بار طی یکسال گذشته بازداشت شده است، در وضع بلاتکلیفی در بند ۳۵۰ اوین نگهداری می شود.
به گزارش ادوارنیوز، درپی اعتصاب غذای چند روزه سلمان سیما در بند ۲ الف که طی آن وی سه بار جهت تزریق سرم به بهداری منتقل و یک بار نیز تا آستانه وضعیت کما و بی هوشی پیش رفت، این فعال دانشجویی دانشگاه آزاد به بند عمومی ۳۵۰ منتقل و به اعتصاب غذای خود پایان داد.
این درحالی است که قرار بازداشت موقت سلمان سیما در ابتدا به صورت ۵ روزه صادر شده بود، اما اکنون با گذشت ۱۷ روز از بازداشت مجدد وی در وضعیتی کاملا بلاتکلیف و با وجود پایان بازجویی ها در بند عمومی ۳۵۰ محبوس است.

آزادی عبدالله یوسف زادگان و بهزاد حیدری
عبدالله یوسف‌زادگان دانشجوی نخبه کشور روز دوشنبه ۷ تیرماه بعد از ۱۰۶ روز بازداشت، آزاد شد.
وی با قرار وثیقه ۹۰ میلیون تومانی آزاد شده است.
به گزارش آفتاب، عبدالله یوسف‏زادگان، دارنده‌ی مدال طلای المپیاد ادبی و دانشجوی برتر رشته‌ی حقوق، در تاریخ ۲۴ اسفند ماه ۱۳۸۸ بازداشت شده بود.
همچنین بهزاد حیدری دانشجوی رشته کشتی‌سازی دانشگاه صنعتی امیر کبیر و از اعضای انجمن اسلامی این دانشگاه که در تجمع اعتراضی روز ۲۲ خرداد در میدان انقلاب بازداشت شده بود، امروز آزاد شد.
حیدری پیش از این در سال ۱۳۸۵ به حکم کمیته انضباطی دانشگاه به ۲ ترم محرومیت از تحصیل محکوم شده بود.

انتقال حامد برائی به زندان سقز
حامد برائی زندانی کرد که حدود دو هفته پيش بازداشت شده بود روز پنج شنبه از بازداشتگاه به زندان مرکزی سقز منتقل گرديد.
به گزارش آژانس خبری موکریان، اتهام برائی همکاری با يکی از احزاب غير قانونی عنوان شده است.يادآور می گردد حامد برائی پيشتر نيز به اتهام همکاری با احزاب مخالف از سوی دادگاه انقلاب به زندان محکوم شده بود.

اعدام برای 8 شهروند در زاهدان
محمد مرزيه، دادستان عمومی و انقلاب زاهدان در نشستی مطبوعاتی گفت که برای آنچه "عوامل اغتشاشگر دهه فاطميه در زاهدان" ناميده می شوند، ۲ نفر محکوم به اعدام و برای ۶ نفر ديگر درخواست اعدام شده و برای ساير مقصرين که می توانستند از بروز اين حادثه جلوگيری کنند ولی کوتاهی کردند هم پرونده هايی در حال تکميل شدن است.
براساس گزارش وب سایت هرانا، درخرداد سال گذشته پس از انفجار مسجد امام علی و بنا به اظهارت ابراهيم حميدی، مديرکل دادگستری استان سيستان و بلوچستان، ۱۵۰ نفر از شهروندان اهل سنت توسط نيروی انتظامی دستگير شدند که اين هشت نفر جز دستگيرشدگان بودند.
انجمن فعالان حقوق بشر بلوچستان از سازمان عفو بين الملل، سازمان ديده بان حقوق بشر و شورای حقوق بشر سازمان ملل خواسته است در مقابل اعدام شهروندان بلوچ سکوت نکنند.

اینجا چیزی عاید من نمی‌شود به جز به سخره گرفتن زندان اوین

خبرگزاری حقوق بشر ایران
رهانا: هنگامه شهیدی روزنامه نگار زندانی است که به اتهام شرکت در اجتماعات غیر قانونی، تبانی به قصد بر هم زدن امنیت ،تبلیغ علیه نظام، اخلال در نظم عمومی و اهانت به ریاست جمهوری پس از ماهها بازداشت، به شش سال و سه ماه و یک روز حبس تعزیری محکوم شد. وی که پس از حدود چهار ماه بازداشت با قید وثیقه آزاد شده بود، مجددا یک روز پس از تایید حکم اش روانه زندان شد.
این روزنامه نگار دربند، در سالگرد بازداشت اش نامه ای را خطاب به دادستانی تهران نوشته است که متن آن در اختیار سایت تا آزادی روزنامه نگاران زندانی قرار گرفته است.
متن این نامه به شرح زیر است:
بسم الله الرحمن الرحیم
ریاست محترم دادستانی استان تهران جناب آقای جعفری دولت آبادی
سلام علیکم
در سالگرد بازداشت خود پس از دهمین دوره انتخابات ریاست جمهوری مطالبی را به استحضار می رسانم:
اگر به خاطر داشته باشید که مسلما به یاد دارید من همان زن زندانی سیاسی هستم (که البته از دیدگاه قوه قضاییه زندانی سیاسی وجود ندارد و سیاسیون، زندانی امنیتی تعریف می شوند)که پس از نوروز امسال در بازداشتگاه ۲۰۹ با شما آخرین ملاقا ت حضوری را داشتم و درآن زمان شما با خنده به من گفتید:” هنوز بر هم سر موضع هستی.” درآن ملاقات به عدم استفاده از امکانات مناسب برای زنان زندانی سیاسی مستقر درباز داشتگاه موقت ۲۰۹ معترض بودم و برای شما ازآخرین گفته های آخرین بازجویم آقای صالحی روایت کردم که ایشان با لذت تمام مرا به طی کردن کامل ۶ سال حبس ودوران محکومیت در بازداشتگاه ۲۰۹، بدون مرخصی و حتی امکان ملاقات حضوری تهدید کرد و تاکید کرد که ۲ سال دیگر به حکم من اضافه خواهد کرد و من در پاسخش جز نیشخندی انجام ندادم.به هر صورت من خرسند بودم لاقل در فضایی مطابق با شئونات یک زندانی سیاسی ایام حبس خود را سپری خواهم کرد.هرچند که تنها در تاریخ ۵ فروردین و به دستور جنابعالی تنها با مادرم اجازه ملاقات حضوری یافتم که آن هم با پیگیریهای مستمر از مراجع بالاتر بود و حتی قرار بود ۳ ساعت قبل از تحویل سال ۱۳۸۹ به مرخصی بیایم ،که همان آقای بازجو جلوی مرخصی مرا گرفت. با این عملکردها اینگونه به ذهن متبادل میشود که بحث استقلال قوا خصوصا در قوه قضاییه هنوز در مرحله حرف می گنجد و به مرحله عملی در نیامده است و گوییا فشار وزارت اطلاعات برقوه قضاییه بیشتر است و تهدیدات آقای صالحی موثر واقع شده است و وزارت اطلاعات همچنان ملاقات حضوری اینجانب را قطع و حتی امکان مرخصی برای درمان بیماریهایی که درداخل زندان به آن مبتلا شده ام را از من سلب نموده است و آخرین تهدید ایشان این بوده که در کمیته عفو مشروط وزارت اطلاعات جلوی عفو مشروط مرا که شرط آن طی کردن نصف دوران محکومیت می باشد را خواهد گرفت.
جناب آقای دادستان!
اگرچه رفتن به مرخصی حق هر زندانی(مددجو!) می باشد اما این را بدانید که علت درخواست مرخصی من این نبوده است که مطابق قانون،ایام مرخصی من جزو سنوات محکومیتم به حساب آید وآزادانه در بیرون باشم چرا که بیرون از زندان را جز یک زندان بزرگتر نمی دانم .اما جسم من بیمار است وروح من نیز در میان عداه ای از بیماران روحی ،معتاد ، بزه کار ، افراد شرور و … که برخی از آنها واقعا نیازمند بستری در” دارالمجانین” هستند ولی در میان افراد سالم زندگی می کنند و هر روز مشکلات عدیده ای را برای سیاسیون فراهم می آورند نیز بیمار شده است.
جناب آقای دولت آبادی!
روز یکشنبه که به دادسرای زندان اوین تشریف آورده بودید و با دو تن از زنان زندانی سیاسی ملاقات داشتید برای من دو پیغام داده بودید :اول اینکه اگر کسی انگشتی به من می زند جنجال به راه نیندازم که”ایها الناس مرا کتک زده اند”.اقای دادستان خوشبختانه بر طبق شواهد و مدارک موجود در حفاظت اطلاعات سازمان زندانها اینجانب به خاطر ضرب و شتم توسط خانم” مرجان جهان پناه” از ایشان شکایت به عمل آوردم و چند روز بعد ایشان به “امین اباد” جهت بستری شدن اعزام شدند. ضرب و شتم من به حدی شدید بود که تا چند روز درد آن در بدنم حس می شد.پس مطمئن باشید با یک انگشت زدن دردی به بدن وارد نمی شود که بخواهم وانمود به کتک خوردن بکنم که اصولا نیازی به این کار نیست در ثانی ممکن بود به جای ضربات مشت و لگدی که از سوی این بیمار روانی نصیب بنده گردید ضربات چاقو یا سرنگ آلوده به ویروس ایدز می بود در آنصورت هم باز شما شکایت داشتید که چرا این خبر به بیرون درزپیدا کرده است؟پیغام دوم شما به من در خصوص تماس تلفنی من باآقای کروبی بود که خواسته بودید دیگر با ایشان تماس نگیرم تا مرا به حضور بپذیرید.اگر چنین شرطی دارید بنده دیگر به هیچ عنوان تمایل به دیدار با جنابعالی ندارم لازم به ذکر می دانم آقای کروبی پدر معنوی من و من نیز دختر ایشان هستم و در مرحله بعد فراموش نکنید که اینجانب هنوز عضو حزب اعتماد ملی هستم ومشاور دبیر کل حزب یعنی آقای کروبی می باشم و تا کنون ازسوی کمیسیون ماده ۱۰احزاب فعالیت این حزب غیر قانونی اعلام نشده است و فقط دفاتر حزب به صورت غیر قانونی پلمپ گردیده است و همچنین در جاییکه عده ای اوباش برای یار دیرینه امام حرمت قائل نمی شوند و دائما برای وی مخاطره ایجاد میکنند در زندان برای رفع نگرانی چاره ای جز تماس تلفنی نیست و فکر نمی کنم از نظر قانونی منعی در این زمینه وجود داشته باشد و ما سفیحان را به خدا واگذار می کنیم.
جناب اقای دادستان!
به رغم ادعای شما مبنی بر ملاقات با خانواده های زندانیان سیاسی به طور مستمر از چهار ماه پیش تا کنون خانواده من درخواست ملاقات با جنابعالی را داده اند که هنوز جای سوال است چرا موافقت نشده است.تاکنون چندین بار عوامل شما به زندان آمده اند و از ما سوالات تکراری پرسیده اند و فرمهایی را که در آن نام ، نام خانوادگی ،میزان محکومیت،مدت سنوات حبس و… که بقیه را خودتان بهتر می دانید برای پر کردن به ما ارائه دادند در صورتی که این اطلاعات برایشان کاملا محرز است و اینکه هرکسی برگه مرخصی یا درخواستی را دارد برای دادستان ارسال کند و هنوز هیچیک از زندانیان زن سیاسی که تقاضاهایشان را ارائه داده اند پاسخی دریافت نکرده اند همچنین لطف کنید برای تنویر اذهان عمومی اسامی ۸۱ نفری که به مناسیت میلاد حضرت فاطمه زهرا مشمول عفو مقام معظم رهبری قرار گرفته اند را اعلام فرمایید چرا که این شبهه وجود دارد که اصولا کسی مشمول عفو قرار نگرفته است و لااقل از ۲۴ نفراز زنان زندانی سیاسی بند عمومی هیچ زنی آزاد نشده است .بنده نیز تا کنون چهار بار درخواست برای مرخصی درمانی جهت اعزام به بیمارستان ارائه داده ام و حتی متذکر شده ام ۴۸ ساعت با دستبند،پابند ، گردن بند و هر گونه بند دیگری که فکر می کنید لازم است مرا به بیمارستان حتی با هزینه شخصی خود منتقل کنید تا مشکلات و بیماریهای من مرتفع گرددعلی ایحال که شرط ملاقات حضوری را تماس نداشتن با آقای کروبی اعلام کرده اید باید اظهار کنم :”متاسفانه مقدور نمی باشد”
آقای جعفری دولت آبادی!
در زمان دستگیری مجدد من درششم اسفندماه ۸۸ وزارت اطلاعات شایعه کرد که چون خانم شهیدی قصد داشته است از کشورخارج شود ما وی راپیشتر بازداشت کردیم و حتی یک شایعه دیگری هم برای اینجانب پخش شد که در موقع مقتضی به اطلاع خواهم رساند.برای من این نکته بسیار جالب بود. چرا که هم نزدیک به چهار ماه با تبدیل قرار بازداشت به وثیقه در بیرون از زندان بودم و هم ویزای انگلستان را در پاسپورتم داشتم و هم پاسپورتم در اختیار خودم بود و فقط کافی بود خود را به یک کشور ثالث برسانم تا ایران را مثل بسیاری از افرادی که کشور را ترک کردند برای همیشه رها کنم.من اگر قصد ترک ایران را داشتم پس از نهمین دوره انتخابات ریاست جمهوری که برای ادامه تحصیل در مقطع دکترا به لندن رفته بودم هرگز باز نمی گشتم.در آنجا به دلیل محجبه بودن و حضور در همه مراسم های خاص مذهبی به من می گفتند شما از عوامل جمهوری اسلامی هستید و در اینجا هم بازجویان به من می گفتند که شما عامل بیگانگان هستید. نمی گویم که در این زمینه پیشنهاداتی نداشتم که بسیاری از دوستان از سر دلسوزی به من می گفتند اگر ۶ سال حکم دادگاه بدوی شما تایید شود چه خواهی کرد و من پاسخ میدادم:تابع قانون خواهم بود و اگر قطعا محکوم شوم در زندان فقط کتاب خواهم نوشت.و هنوز هم بر این اعتقادم که هیچ جرمی مرتکب نشده ام که شایسته و سزاوار چنین مجازاتی باشم.من اگر قصد تبلیغ علیه نظام داشتم در طول مدتی که خارج از زندان به قید وثیقه آزاد بودم و از همه رسانه های خارجی جهت مصاحبه با من تماس گرفته میشد رنج ها و بلا هایی را که ۱۲۵ روز بر من وارد شده بود را برای آنان بازگو می کردم اما برای حفظ آبروی نظام زبان در دهان گزیدم.من کاری نکرده ام که بخواهم از کشورم متواری شوم . این آب و خاک همانگونه که متعلق به شماست متعلق به من،خانواده ام ،فرزندم و وارثان من هم خواهد بود و هیچ گروه و جناحی نمی تواند ایران را به نام خود مصادره کنند.من در ایران ماندم چون جرمی مرتکب نشده ام،البته خدای ناکرده روی سخنم به برخی دوستان و همکارانم که شاید به خاطر شرایط جبر و فشار از ایران خارج شده اند نیست که چون از ایران مهاجرت کرده اند پس حتما جرمی را مرتکب شده اند بلکه روی سخنم با خودم بود تا بگویم و بگویم و بگویم که در ایران می مانم و بی گناهیم را ثابت می کنم حتی اگر راه آن تحمل کامل ۶ سال حبس تعزیری باشد.من فردی قانون مدار هستم و به قانون احترام می گذارم حتی اگر حکمی خلاف واقع برای من صادر شده باشد.من تا آخرین لحظه ای که مسئولان زیربط دریابند که بازداشت و حکم سنگین من نوعی انتقام گیری از شخص آقای کروبی و فشار به ایشان بوده است ، مسئولانه پای عواقب ۶ سال حبس تعزیری خود ایستاده ام.
جناب آقای جعفری دولت آبادی!
ضمن عرض تسلیت شهادت شهید بزرگوار آیت الله بهشتی دوران ریاست موفق ایشان در قوه قضاییه را یاد آور می شوم و اظهار شرمساری میکنم از اینکه من و پسر شهید بهشتی را با هم و با چشم بند از زیر عکسهای پدرش عبور دادند تا برای بازجویی به باز داشتگاه ۲۴۰ ببرند. آیت الله شاهرودی ویرانه ای را به گفته خودشان ازآیت الله یزدی تحویل گرفتند که این ویرانه در دوران آقای شاهرودی رو به آبادانی بود لطفا نگذارید این ویرانه ویرانه تر شود در خاتمه با این توضیحات
خواهشمندم اگر قرار است تهدیدات بازجویان من به طور کامل عملی شود لطفا اولین تهدید ایشان را نیزحتما به مرحله اجرا درآورید و مرابه بازداشتگاه ۲۰۹ که البته اکنون در دست تعمییر است و از این پس زندانیان زن سیاسی هم به بازداشتگاه ۲۴۰ انتقال می یابند بازگردانید.درجاییکه من حق نوشتن خاطرات روزانه خود را ندارم ،درجاییکه مواد خام تهیه کتابم توسط آقای دهقان زاده مسئول حفاظت اطلاعات سازمان زندانها ضبط میشود و باز پس داده نمی شود ،دیگر چه فرقی میان بندعمومی و بازداشتگاه موقت ۲۰۹ است؟
جناب آقای دادستان!
لطفا یا مرا به بازداشتگاه ۲۰۹ بازگردانید یا برای کمک به مردم غزه همراه با برادران داوطلب در بازداشتگاه ۳۵۰مرا نیز جهت کمک و امداد رسانی به غزه اعزام کنید که کمک در آنجا بسیار مثمر ثمر تر از حضور میان بزه کاران می باشد . مطمئن باشید اینجا چیزی عایدمن نمی شود به جز به سخره گرفتن زندان اوین.
هنگامه شهیدی بازداشتگاه ۲۱۶ نسوان زندان اوین
۹تیر۱۳۸۹ مطابق با اولین سالگرد بازداشت پس از انتخابات

هیجده ماه حبس برای ناصر سعیدی، از شهروندان کرد

 

خبرگزاری هرانا - ناصر سعیدی از شهروندان اهل بانه از سوی دادگاه انقلاب به 18 ماه حبس تعزیری محکوم شده است.
به گزارش آژانس خبری موکریان، آقای سعیدی به اتهام "همکاری با احزاب مخالف" و توسط دادگاه انقلاب سقز به تحمل 18 ماه حبس تعزیری محکوم شده است.
گفتنی است این شهروند بانه ای اخیراً از زندان سقز جهت سپری کردن دوران محکومیت به زندان بانه منتقل گردیده است.

فاطمه راگرفتند، یک کارت شهید دادند

مصاحبه از فرشته قاضی
روزآنلاین

حسن میر اسدالهی، همسر فاطمه سمسارپور در گفتگویی اعلام کرد دادسرای نظامی از او خواسته دیه بگیرد اما او حاضر به گرفتن دیه نیست. فاطمه سمسارپور به اتفاق پسرش، کاوه میراسدالهی روز 30 خرداد سال گذشته در جریان اعتراضات مردمی، در مقابل منزلشان مورد اصابت گلوله قرار گرفتند. خانم سمسارپور همان روز جان باخت اما پسرش بعد از دو جراحی سنگین، زنده ماند.
پیکر خانم سمسارپور، به گفته همسرش شبانه و در شهرستان بابل دفن شده است. آقای میراسدالهی که شکایت کرده و خواهان معرفی قاتل همسر و ضارب فرزندش شده است می گوید: آخرین جواب دادگاه این بود که ضارب شناسایی نشد و بهتر است دیه بگیرید.
در حین مصاحبه صدای پسر کوچک این خانواده که از پنجره شاهد گلوله خوردن مادر و برادرش بوده به گوش می رسد. او از پدرش گله میکند که: چرا باز این مسائل را تکرار میکنید. چرا آن صحنه ها را برای من زنده می کنید، بسه دیگه و...
کوشا میراسدالهی روز 30خرداد وقتی مادر و برادرش گلوله خوردند از پشت پنجره نظاره گر بود و به گفته پدرش به همین علت از نظر روحی ضربه خورده و تحت درمان روانپزشک است. این پسر که اکنون 13 سال دارد، در قالب شعری، شهادت مادرش را توصیف کرده است. او در این شعر مرگ مادرش را چنین توصیف کرده: گل او ریخت که ریخت، پرپر شد ولی این چشم ندید، گل او را بردند، بذر او بر دل ماست... جسم او را بردند، ریشه اش در تن ماست....
گفتگو با حسن میراسدالهی، همسر فاطمه سمسارپور را در ذیل بخوانید.

آقای میر اسدالهی، روز 30 خرداد چه اتفاقی افتاد؟
من از صبح رفته بودم سر کار؛ آن روز کارم زیاد بود و گفته بودم دیر برمیگردم. خانه ما در کوچه سینا است پشت مجتمع قضایی و نزدیک آزادی. آن روز همه جا شلوغ بود، من به خاطر بچه ها که یکی دانشجوی دانشگاه شریف بود و دومی هم در مدرسه مفید، نزدیک خوابگاه شریف درس می خواند، در نزدیک آزادی خانه گرفته ام. فاطمه گاهی می خندید و می گفت: این همه جا؛ تو ما را آوردی اینجا! و من می گفتم به خاطر بچه ها اینجا بهتر است و...
آن روز نگران بودم، ساعت 6 غروب دل شوره داشتم زنگ زدم خانه و با فاطمه حرف زدم؛ حالشان خوب بود و منزل بودند. ساعت 7 بود که دل شوره و استرس شدید آزارم میداد، پسر کوچکم کوشا زنگ زد اصلا نمی توانست حرف بزند. به سرعت راه افتادم سمت منزل، همه مسیرها بسته بود. اما هر طور بود خودم را به منزل رساندم. دیدم  پسر کوچکم هراسان و گریان در خانه است و فاطمه و کاوه نیستند. چند تن از همسایگان هم منزل ما بودند. آنها گفتند فاطمه و کاوه گلوله خورده اند.

این اتفاق چگونه رخ داده بود؟ همسر و فرزند شما چگونه تیر خورده بودند؟
حدود ساعت یک ربع به 7 بوده که فاطمه و بچه ها صدای انفجاری را در کوچه می شنوند.  فاطمه و کاوه سراسیمه پایین می روند ببینند چه خبر است. همسایه های دیگر هم پایین می آیند. چند نفر را می بینند که کلت به دست ایستاده اند. تعقیب و گریز با مردم به کوچه ما کشیده بود. جنب منزل ما، یک مجتمع چند طبقه است. رئیس مجتمع رو به نظامیانی که اسلحه به دست بودند، دستانش را بالا می برد و با اشاره به لوله گاز می گوید: شلیک نکنید، اینجا منفجر می شود. اما همان لحظه با گلوله به پای مرد همسایه می زنند و بلافاصله هم فاطمه و کاوه را که کنار او ایستاده بودند. فاطمه را به قلبش و کاوه را به شکمش می زنند. و همه اینها در حالی اتفاق می افتد که کوشا از پنجره همه را می دیده است.

بعد از تیراندازی چه اتفاقی می افتد؟ همسر و پسرتان و همچنین همسایه تان را کجا می برند؟
بااینکه نزدیک خانه ما درمانگاه بود و آمبولانس هم وجود داشت اما هیچ اقدامی نمی کنند. مردم خود آنها را به درمانگاه بهگر و سپس بیمارستان شهریار می برند. نمی دانم چگونه رفتم تا درمانگاه بهگر... در مسیر شاید حدود 20 بار باتوم خوردم اما  عین خیالم نبود.. اصلا نبودم انگار در این دنیا... چگونه می رفتم فقط خدا میداند... به درمانگاه رسیدم و پرسیدم؛ هیچ کس جوابگو نبود. تا پرستاری راهنمایی ام کرد. بعد وسایلی رادر گوشه ای تلنبار شده. دیدم در بین کوه وسایل ساعت مچی همسرم که سال گذشته برای تولدش خریده بودم بود. پرستارگفت برده اند شهریار... رفتم بیمارستان شهریار... همه چیز آشفته بود... رفتم بیمارستان شهریار، سراغ فاطمه و کاوه را گرفتم. پرستاری گفت خانمت فوت کرده اما پسرت زنده است. رفتم بالای سر کاوه، دیدم غرق در خون است. گفتند پزشک ندارند، مسیر ها بسته است و پزشک ها نتوانسته اند به بیمارستان برسند. فاطمه که نزدیک ساعت 7 گلوله خورده بود، مدتی طولانی بدون پزشک روی تخت افتاده و جان داده بود. دکتر که بعد آمد و دید گفت اگر به او رسیده بودند زنده می ماند.  ساعت حدود ده بود که دکتر دهخدا رسید. با سختی و داوطلبانه آمده بود. مسیر بسته بود و تمام طول راه، پشت فرمان و در حالیکه دستش کارت شناسایی و بیرون از پنجره بود، تا بیمارستان آمده بود. خدا خیرش دهد آن شب جان 6 نفر را نجات داد که یکی هم کاوه بود. کاوه را جراحی کرد. دو ماه تمام به روده اش دستگاه وصل بود و بعد دوباره جراحی شد. 25 سانتی متر از محل روده شکافته شد، آپاندیست اش را هم درآوردند و...

اکنون حال کاوه چطور است؟
الان حالش بهتر است و دانشگاه میرود. کاوه مهندس برق است. ورودی سال 83، دانشگاه شریف و در مقطع فوق لیسانس هم رتبه دوم را آورده بود و رشته ام بی ای می خواند.

چرا پیکر فاطمه را در بابل به خاک سپردید؟
رفتم جنازه را بگیرم پرسیدند شکایتی داری؟ از ترس اینکه جنازه را تحویل ندهند گفتم نه. از محل، استشهاد جمع کردیم که در تظاهرات نبوده و جلوی در منزلش بوده. بعد تعهد گرفتند که از کسی شکایت نکنم و اینکه مراسم برگزار نکنیم. تعهد را دادم، استشهاد را دادم و فاطمه را آوردند بهشت زهرا و شستند و تحویل دادند. ما هم بردیم به بابل که زادگاهمان است. شبانه بردیم  و در تنهایی و غربت به خاک سپردیم. ترسیدیم باز مشکلی پیش بیاید. بعد که به خاک سپردیم، رفتم به مادر فاطمه قضیه را گفتم که قبر دخترت اینجاست. نمیدانید چقدر سخت است. نمیدانید چه دردی است آدم در وطن خودش غریب باشد. فاطمه را ما در نهایت غربت و تنهایی به خاک سپردیم.

و بعد شکایت کردید؟
بله شکایت کردم، پرونده در دادسرای نظامی است. اما آخرین جوابی که به ما دادند این بود که شما در شکایتتان گفته اید "نظامی ناشناس" زده است. گفتم بله نظامی بوده اما ناشناس، چون ما اسم او را که نمی دانیم. گفتند پس ناشناس است و از بیت المال دیه بگیرید. اعتراض کردم؛ گفتم سلاح شناسایی شده، شما نوع گلوله را نیز شناسایی کرده اید، چطور نمی توانید شناسایی کنید آن روز چه کسانی در عملیات بودند، چه کسانی شلیک کرده اند و از اسلحه شان شلیک شده، اما هیچ جوابی ندادند.

به شما گفته اند گلوله از چه نوعی بوده؟
در گزارش نوشته اند. هم نوع کلت را مشخص کرده اند، هم گلوله را نوشته اند، از نوع نه میلی متری بوده است.

گواهی پزشکی قانونی چی؟ آیا در این گواهی اصابت گلوله را نوشته اند؟
بله نوشته اند فوت بر اثر اصابت گلوله.

گفتید کوشا شاهد گلوله خوردن مادر و برادرش بود. او در چه وضعیتی است؟
کوشا الان سیزده سال دارد. خدا میداند چی کشیدیم. فاطمه پر کشید. کاوه روی تخت بیمارستان بود و کوشا به شدت از نظر روانی به هم ریخته بود.  شب ها مدام از خواب می پرید و فغان میکرد. هوار می کشید گریه میکرد و نمی توانستیم آرامش کنیم. او الان تحت نظر روانپزشک است. احساسش برای مادرش را با شعری بیان کرده با اینکه کم سن است اما شعری که گفته خیلی تاثیر گذار است. سنتور میزند برای مادرش و... هم برای کوشا و هم برای کاوه، نمیدانستم چگونه باید موضوع را بگویم با آن وضعیت وحشتناکی که پشت سر می گذاشتند. از روانشناس کمک گرفتم و گفتم که مادرشان نیست و... خدا سر هیچ کسی نیاورد.

آقای میر اسدالهی، این روزها شما چه میکنید؟ گویا بازنشسته شده اید؛ جایی خواندم که اجباری شما را بازنشسته کرده اند صحت دارد؟
اجباری نبود. من ایران خودرو کا رمیکردم و مهر ماه از مدیران ایران خودرو درخواست کردم  به دلیل مشکلاتی که دارم و نمی توانم کار کنم با بازنشستگی ام موافقت کنند. خوشبختانه موافقت کردند هرچند که  علیرغم وعده هایشان با حداقل حقوق انجام شد و بیمه تکمیلی  هم چند ماهیست که قطع شده اما مهم نیست. الان نشسته ام خانه و خانه داری میکنم به دو پسرم می رسم که از درس عقب نیفتند و...
[در اینجا صدای کودکی به گوش می رسد]

آقای اسدالهی گویا صدای فریاد پسرتان است.
بله حرفهای مرا شنیده و به هم ریخته؛ فریاد می زند که تمامش کنم. می گوید بس است اینقدر آن صحنه ها را زنده نکنید برای من و... این بچه همه صحنه را به چشم خود دیده. من چگونه می توانم عمق درد و فاجعه را بیان کنم... به خاطر بچه ها نه فریاد زدم نه گریه کردم تا آنها آرام باشند. اما مگر می شود؟
شب ها با عکس فاطمه سخن میگویم؛ در خلوت خودم گریه می کنم و زار میزنم. زندگی مرا از هم پاشیدند و بعد از چند ماه بعد آقایانی آمدندکه بله این بار این جوری شده و عذر می خواهیم... بعد یک کارت به من دادند به عنوان شهید... همسر من که 26 سال عاشقانه زیستیم با یک کارت عوض شد... همین شد که دیگر کسی را به خانه ام راه نمیدهم؛ هر کسی زنگ زد که میخواهد بیاید گفتم همه زندگی مرا ویران کردید کجا بیایید؟ چرا بیایید؟

متاسفم که ناچار شدید این دردها را بازگویی کنید؛ اگر در پایان سخن خاصی دارید بفرمایید.
کلمه درد هم کم است در مقابل این چیزی که ما کشیدیم و می کشیم. صبح برای یک لقمه نان حلال بیرون میروی زنت را می کشند، پسرت را غرق در خون می کنند و پسر دیگرت همه را از پنجره می بیند. آخر این چه رسمی است؟ از استانداری آمده بودند خانه ما. به آنها گفتم شما در روضه هایتان از مظلومیت فاطمه می گویید و بعد فاطمه  مرا کشتید... منی که زمان انقلاب عکس  و بیانیه های آقای خمینی را پخش می کردم و مبارزه می کردم و حالا این پاداش من است؟ همسر و بچه من که اصلا خیابان هم نبودند گاهی می گویم کاش در تظاهرات بودند و سنگی هم زده بودند، آخر یک لحظه امده اند جلوی در خانه و این... تمام همسایه ها شاهد بودند همه دیده اند چه اتفاقی افتاده و...

دستگیری بیست و یک دختر و پسر در یک مهمانی

خبرگزاری هرانا - 21 دختر و پسر در اصفهان که اغلب آن ها را دانشجویان تهرانی تشکیل می دادند، در یک مهمانی بازداشت شدند.
به گزارش جهان نیوز، این گروه شامل 13 پسر و 9 دختر بوده اند که در یک جشن تولد شرکت کرده بودند که توسط نیروی انتظامی دستگیر و تحویل مراجع قضایی شدند.
بازداشت های دانشجویان در مهمانی های خصوصی در چند ماه اخیر افزایش چشمگیری داشته است.

وجود بيش از 900 هزار كودك متاهل در كشور

خبرگزاری هرانا - يك فعال حقوق كودك گفت: متاسفانه براساس آمارهاي رسمي بيش از 950 هزار كودك متاهل در كشور وجود دارد كه 85 درصد آنها دختر هستند.

محمدبنيازاده در گفت وگو با خبرنگار ايلنا با اعلام اينكه در مورد همسران كودك يا كودك همسرها آمارهاي گوناگوني وجود دارد تا كيد كرد: منابع رسمي حكايت از وجود 900 تا 950 هزار كودك همسر در كشور دارد اين در حالي است كه چنين اتفاقاتي در حوزه كودكان برخلاف كنوانسيون بين‌الملل حقوق كودك است.
او با بيان اينكه آمارهاي غير رسمي به واقعيتهاي ديگري در اين حوزه اشاره دارد، ادامه داد: قانون از يك سو كودك را زير 11 سال مي‌داند و آن را در فرايند انتخابات، فاقد توانايي تفكر، ‌تعقل و تصميم گيري براي انتخاب كانديدا مي‌داند اما سن ازدواج در كشور از سنين 9تا 13 سالگي تعريف مي‌شود.
عضو كانون فرهنگي – حمايت كودكان كار ادامه داد: سن كودك در زمان راي دادن مطابق با استانداردهاي بين‌المللي و قانوني تعريف مي‌شود اما با وارد شدن به حوزه كار، كودكان 15 تا 18 سال بنا به شرايطي مي‌توانند كار كنند و منافع كودك ناديده گرفته مي‌شود اين درحالي است كه به مقاوله نامه منع بدترين اشكال كار براي كودكان توجه نشده و نظارتي نيز بر مشاغل سخت كودكان زير 18 سال وجود ندارد.
به گفته بنيازاده متاسفانه دختران كم سن و سال و متاهل دركشور به جاي كودكي كردن، نشاط، ورزش و تحصيل بايد در موقعيت يك همسر و شريك جنسي ايفاي نقش كرده و تمام مسووليت‌هاي خطير همچون خانه داري را عهده دار شود در حالي كه تجربه بارداري و زايمان‌هاي پرخطر كه در اين سن بركودكان تحميل مي‌شود، عوارض و خطرات زيادي براي آنها و حتي فرزندانشان دارد.

حمله لباس شخصی ها به مهدی کروبی در دانشگاه شریف

خبرگزاری هرانا - مهدی کروبی، یکی از رهبران مخالفان دولت در ایران بعد از ظهر امروز هشتم تیرماه، در حالیکه در مراسم ختم پدر محمد رضا عارف، معاون اول محمد خاتمی، رئیس جمهور سابق ایران در مسجد دانشگاه صنعتی شریف حاضر شده بود، مورد حمله عده ای لباس شخصی قرار گرفت.
آقای کروبی در هنگام ورود با فریاد مخالفانی روبرو شد که علیه او شعار می دادند، اما او برای جلوگیری از بر هم خوردن مراسم، از مسجد خارج شد.

به گزارش بی بی سی، حدود دو هفته پیش هم آقای کروبی برای دیدار با آیت الله صانعی، از مراجع تقلید منتقد دولت در قم به این شهرسفر کرده بود، اما عده ای از افراد لباس شخصی در اعتراض به حضور او جلوی بیت آیت الله صانعی تجمع کردند و پس از خروج آقای کروبی به دفتر آقای صانعی حمله کردند.
آقای کروبی در مورد این وقایع گفت: "اگر زمان شاه یک شعبان بی مخ بود، اکنون این حاکمیت صدها شعبان بی مخ تربیت کرده است و این افراد باید بدانند که مهدی کروبی تا آخر ایستاده است و آماده پرداخت هرگونه هزینه ای در این راه است و تا گرفتن حق مردم از پا نخواهد نشت".
او درباره سابقه تشکیل گروه هایی که به گفته او عامل این گونه حملات هستند، گفت: "یک سال پس از رحلت امام، فرمانده بسیج وقت پیش من آمد و گفت قصد داریم تشکیلات و گردان هایی را در شهرهای کشور ایجاد کنیم. من ضمن مخالفت، علت تشکیل چنین تشکیلاتی را جویا شدم که وی هدف از تشکیل گردان های بسیج را مقابله با شورش ها و تظاهرات مردمی اعلام کرد و گفت که با نیروی بسیج می توانیم این تظاهرات را سرکوب کنیم".
آقای کروبی در ادامه با اظهار تاسف از سرنوشت بسیجی که به گفته او در زمان آیت الله خمینی 8 سال در جبهه ها جنگید و از کشور دفاع کرد، گفت: "بسیج کارش به جایی رسیده است که در دانشگاه ها با دانشگاهیان برخورد می کند، در مساجد مردم را کتک می زند، در رای گیری ها تقلب می کند، در خیابان ها به کشتار مردم می پردازد، در 14 خرداد جلوی سخنرانی نوه امام را می گیرد، و با حمله به خانه، دفاتر و مساجد مراجع و بسیاری جاهای دیگر، اقداماتی انجام داده است که نام و یاد بسیج را لکه دار کرده است".
به نظر می رسد با افزایش انتقادات مهدی کروبی از آیت الله خامنه ای، رهبر جمهوری اسلامی ایران، بر شدت حملات علیه او افزوده شده است.
آقای کروبی در بیانیه ای که اخیرا منتشر کرد، نوشته بود: "آنچه امروز تحت عنوان ولایت فقیه انجام می شود با اندیشه و عملکرد آیت الله خمینی متفاوت بوده و تیشه به ریشه قانون اساسی و جمهوری اسلامی برخواسته از رای مردم زده است".
او در این بیانیه گفته بود: "اختیار و دامنه ولایت فقیه آنقدر توسعه داده شد که بعید می دانم در مواردی این مقدار اختیار از سوی خداوند به پیامبران و ائمه معصومین نیز داده شده باشد و حتی گمان نمی کنم که خدا چنین حقی برای چنین برخوردی با بندگان را برای خودش نیز در نظر گرفته باشد".