۱۳۸۹ بهمن ۱۱, دوشنبه

مهمترین خبرهای روز دوشنبه بخش سوّم تحلیل ها و آخرین گزارشات از اعتراضات، بازداشتها، زندان، و بیدادگاهها --- بیانیه ها

مقاله تحلیلی دیلی میل از تحولات منطقه ای

فوران دموکراسی یا ظهور ایرانی دیگر

مصر برای پنجمین روز پیاپی غرق  تنش، هراس و امید بود. خیابان ها در شهرهای باستانی قاهره و اسکندریه دوباره از خشم سوزان و شهروندان نترس مملو شد؛ مردمی که در عطش سرنگونی رژیمی می سوزند که مدت ها به سرکوب و زندانی کردن آنها مشغول بوده است.
درحالیکه از فراز ساختمان های اصلی حزب مرکزی دود به آسمان برخواسته است، اجساد در سردخانه های تلنبار شده اند و تظاهرکنندگان از تانک ها بالا می روند و از سربازان می خواهند به صف معترضان بپیوندند، جای هیچ شبهه ای باقی نمی ماند که این حوادث ابعاد شگرفی دارند.
صرفنظر از آنچه ظرف روزهای آینده در مصر رخ دهد، ما اکنون در نقطه عطفی در تاریخ قرار گرفته ایم. این لحظه ای است که در آن قطعیت های قبلی فرو می ریزند و پیش بینی آینده به مراتب دشوارتر شده است. پیامد این حوادث می تواند بر همه ما تأثیر بگذارد.
مصرفقط سرزمین اهرام نیست بلکه پرجمعیت ترین کشور عربی است که در قلب خاورمیانه قرار گرفته و با اسرائیل نیز صلح برقرار کرده است. تاریخ این کشور از نفوذ مصر بر جهان اسلام حکایت دارد و جغرافیای آن بر افریقا و مدیترانه تأثیرگذار بوده است. به همین دلیل است که در روز جمعه، بهای سهام در بازارهای جهانی کاهش یافت و بهای طلا رو به افزایش گذاشت.
در کشوری که حسنی مبارک با سیاست مشت بسته به مدت طولانی حکمفرمایی کرده، مشاهده بوسه تظاهرکنندگان بر گونه نیروهای پلیس، به آتش کشیده شدن پاسگاه های پلیس و واژگون شدن خودروهای نظامی، اعجاب انگیز است.
قسمت اعظم خشم و غضب متوجه مبارک 82 ساله و فرمانده نیروی هوایی سابق است که خود را آماده جانشینی پسرش جمال می کرد.
مبارک با کنترل رسانه ها و تقلب در انتخابات، مخالفان خود را سرکوب کرده است. حزب او در انتخابات نوامبر برنده 500 کرسی از 518 کرسی مجلس این کشور شد.
جمعیت حاضر در خیابان های مصر را جوانان تشکیل می دهند؛ نسل عجیبی که از کمبود فرصت ها و افزایش بهای غذا به تنگ آمده اند. شصت درصد از مردم زیر 30 سال سن دارند و علیرغم برخوداری از تحصیلات مناسب، به سختی می توان گفت نیمی از آنها صاحب شغل اند.
سؤال اصلی این است که اتفاق بعدی چیست؟ دست کم 74 نفر کشته شدند و بیش از 2,000 نفر زخمی شده اند. اما تلاش نا اميدانه رئیس جمهور برای تغیییر در هیأت دولت، نتوانست اعتراضات را فرو بنشاند و تظاهرکنندگان به نادیده گرفتن درخواست های وی ادامه می دهند. حتی تانک ها برای تعطیلی اماکن توریستی به کار گرفته شده اند.
هنوز این احتمال وجود دارد که مبارک سررشته امور را در دست بگیرد اما به نظر نمی رسد ژنرال های مصری به وی یا پسرش اجازه شرکت در انتخابات ریاست جمهوری در اواخر سال جاری را بدهند. اما هنوز نظیر آنچه در تونس رخ داد، جای برای خوش بینی وجود دارد و این به معنای پایان رژیمی است که بر فساد و تقلب استوار بوده و قرار است با دولت مبتنی بر جامعه مدنی جایگزین شود.
همانطور که به دفعات بی شمار در تاریخ دیده ایم، تنش و نا آرامی از جنس رویدادهای بی نظم و قاعده اند. معمولاً با امید آغاز می شوند و با هراس پایان می پذیرند. هیچ مثالی بهتر از تظاهرات 1979 ایران نیست. جائیکه شاه در میان هلهله شادی سرنگون شد و سرانجام یک استبداد دینی به جای آن برقرار شد.
مصری های زیادی وجود دارند که می توانند کشور را به سوی دموکراسی پیش ببرند. نمونه آن هم حضور محمد البرادعی برنده جایزه صلح نوبل و رئیس سابق آژانس بین المللی انرژی هسته ای در میان مردم بود. او یک چهره محبوب است که تا نقطه اوج دیپلماسی بین المللی پیش رفته و بر سر موضوع عراق، در برابر آمریکایی ها ایستاد.
البته اخوان المسلمین، بزرگترین و قدیمی ترین سازمان اسلامگرای جهان، هنوز حرکتی نکرده است.  انتقاد شدید آنها از آمریکا  و کشور همسایه، اسرائیل، را نباید از یاد برد. نقش آنها هنوز نامشخص باقیمانده است.
دو چیز کاملاً روشن است. اولی به شکست سیاست غرب در ظهور استبداد به جای پیشبرد آزادی خواهان مربوط می شود. ما شاهد بوده ایم که تونی بلر به خرج مصری ها به سفر تفریحی رفته تا برای مردم سخنرانی کند و هیلاری کلینتون هم از دوستی اش با مبارک و همسرش به دنیا می گوید. جای تعجب ندارد که رهبران غربی برای رسیدن به فرمولی که پاسخی مناسب  به تحولات ماه جاری بدهد  تقلای بسیار کردند.
دوم اینکه جای تردیدی نیست که موج به راه افتاده از کشور کوچک تونس در حال رسیدن به سراسر منطقه است. نا آرامی هایی در الجزایر، اردن، مراکش و یمن برپا شده و دامنه آن حتی به اوگاندا هم رسیده است؛ جایی که مردم طرفدار رعایت حقوق بشر در پی استفاده از موقعیت های بوجود آمده از حولات اخیر هستند.
هیچ کس نمی داند دامنه اعتراضات تا کجا کشیده خواهد شد. آیا سلسله سرکوبگران و دیکتاتورها نظیر آنچه در 1989 در اروپای شرقی رخ داد به کناری زده خواهد شد یا، علیرغم ناخشنودی مردم، همچنان بر سر کار خواهد ماند.
در منطقه ای که چنین غنی از نفت است و نقش مرکزی را در ثبات جهانی ایفا می کند، پیامد های تهدید کننده، بسیار قابل توجه اند. اما صرفنظر از آنچه رخ بدهد، سرکوبگران یک چیز را به خوبی می دانند: رابطه آنها با مردمشان به اندازه فراعنه ای است که در زیر خروارها خاک در آرامگاه های خود مدفون شده اند.
منبع: دیلی میل- 30 ژانویه





گزارش واشنگتن پست از اجلاس داووس

با ایرانی ها و اتم شان چه باید کرد؟

دن پري
در نشست هاي مختلفي که در اجلاس داوس بین سیاستگذاران و کارشناسان آمریکایي، اروپایي و خاورمیانه برگزار شد یک نتیجه به دست آمد: ضد حمله ایران در صورت حمله نظامي به این کشور، مي تواند ویرانگر باشد.
دیپلمات سابق آمریکایي، ریچارد هاس، در جریان اجلاس داوس گفت که در صورت شكست راهكار دیپلماسی در برابر ایران، گزینه مناسب دیگری وجود ندارد. وي تلاش كرد تا در اظهارنظر خود درباره برنامه هسته اي ایران، از دیگر مقامات آمریكایی كه گزینه كارآمد در قبال ایران را حمله نظامي مي دانستند، فاصله بگیرد.
هاس در گفت و گوهای  خود، بارها و بارها با "تركی الفیصل" شاهزاده سعودي و رئیس سابق سازمان اطلاعات و امنیت عربستان سعودي مشاجره كرد، زیرا الفیصل اصرار داشت كه آمریكا باید با تحت فشار قرار دادن رژیم صهیونیستی به منظور دست كشیدن از تسلیحات هسته اي گزارش شده اش، ایران را نیز به تعلیق برنامه تسلیحات هسته اي، وا دارد.
پاسخ ریچارد هاس در برابر این اظهارنظر الفیصل، این بود كه  با توجه به سرعت و شتاب برنامه هسته ای ایران، زمانی برای انجام این كار وجود ندارد. هاس در ادامه این نشست اظهارنظر "علی باباجان " معاون نخست وزیر تركیه را رد کرد که گفته بود احتمال غیرنظامي بودن برنامه هسته اي ایران وجود دارد.
نشست روز گذشته اجلاس داووس همچنین اختلاف نظرهای اساسی را كه باعث جدایی قدرت هاي جهاني مي شود و تلاش های دیپلماتیك برای رسیدگي به موضوع هسته ای ایران را به هم مي ریزد، منعكس كرد: به نظر مي رسد تمام اعضاي شركت كننده در این اجلاس، مخالف فرضیه تولید سلاح هسته اي در ایران هستند اما در زمینه باور اظهارات ایران مبني بر صلح آمیز بودن برنامه هسته اي آن، اختلاف نظرهایي بین آنها وجود دارد و این مسئله حل نشده كه آیا حمله نظامی به ایران بدتر از تسلیم شدن در برابر برنامه هسته ای این كشور است یا نه .
دیپلمات سابق آمریكایي كه ریاست شوراي سیاست خارجي آمریكا كه یكي از اتاق های فکر متنفذ آمریكاست، بر عهده دارد، مدعی شد: ایران علاقه ای به تولید جدی برق ندارد، بیائید خودمان را فریب ندهیم. موضوع مورد بحث ما درباره تعهد پایدار ایران به دو موضوع است كه یا تسلیحات هسته ای تولید كنند و یا 90 درصد راهي را كه مي خواهند بروند؛ راهي كه از طریق آن شاید ایران با این باور كه می تواند بیشترین سود را بدون پرداخت بیشترین هزینه ها بدست آورد، به عنوان كشوري كه در آستانه دستیابی به تسلیحات هسته اي قرار دارد، اكتفا كند.
بیشتر اعضاي شركت كننده در این نشست كه به میزباني شبكه ماهواه اي "العربیه" انجام شد، تاكید داشتند كه به كارگیري دیپلماسی در برابر ایران، باید كانون تلاش هاي آنها باشد.
زو گوتنبرگ، وزیر دفاع آلمان نیز در این نشست گفت: "ما باید از هر فرصت دیپلماتیك برای دستیابی به هدف خود استفاده كنیم."
استدلال "علي باباجان"، معاون نخست وزیر تركیه این بود:« سوءتفاهم هاي زیادي بین جهان غرب و برخي از كشورهاي خاورمیانه از جمله ایران وجود دارد كه باعث به دردسر افتادن و انزواي رو به رشد ایران مي شود و در چنین شرایطي نمي توان راه حلي برای رسیدگی به برنامه هسته اي ایران پیدا كرد.»
هاس در پاسخ به این اظهارنظر باباجان گفت که مقامات ایراني، از دیپلماسي به عنوان تاكتیكي برای خرید زمان در جهت پیشبرد برنامه هسته اي خود استفاده مي كنند، و من فكر نمي كنم كه به كار گیري دیپلماسي در قبال ایران جوابگو باشد. من نگران این هستم كه در نهایت مجبور شویم بین دو گزینه غلط " پذیرش ایران هسته اي " و یا "حمله نظامي به ایران "، كه البته این گزینه دوم تا حدي مي تواند باعث به تعویق افتادن پیشرفت هسته اي ایران شود و در عین حال داراي درصد موفقیت پائیني است، یكي را انتخاب كنیم.
من بر این باورم كه اعمال فشار در این زمینه یك گزینه جدي است. ایران هسته اي، منطقه خاورمیانه را روي لبه تیغ قرار مي دهد. ایران هسته اي به منطقه اي ناپایدار و بسیار خطرناكي تبدیل خواهد شد و این موضوع مي تواند عواقب عظیمي در پي داشته باشد كه ما نباید آن را دست كم بگیریم.
الفیصل، شاهزاده عربستان سعودي كه به عنوان سفیر آمریكا فعالیت مي كرده است، در پاسخ به این سؤال كه آیا این احتمال وجود دارد كه پافشاري براي اعمال دموكراسي در خاورمیانه نگران كننده تر از ایران هسته اي باشد یا نه، گفت: "من نمي دانم  چون در عربستان سعودي ما نه تسلیحات هسته اي داریم و نه دموکراسي."
خالد البوعینین، یكي از مقامات عالیرتبه نظامي سابق خلیج فارس گفت:"احتمال حمله ایران به نیروهاي آمریكایي و اسرائیلي مستقر در خلیج فارس و درگیری دولت هاي حاشیه خلیج فارس هم وجود دارد."
تركی الفیصل، رئیس سابق سازمان اطلاعاتي عربستان سعودي و برادر سعود الفیصل وزیر آن کشور  گفت: "ایران هر كجایي از جهان را كه بتواند مورد حمله متقابل قرار خواهد داد و به این ترتیب كشور من و سایر كشورها در خط آتش قرار خواهند گرفت. ایران در هر جایي از جهان كه بتواند از آن استفاده كند، ذخایری  دارد."
گوتنبرگ، وزیر دفاع آلمان گفت: "از آنجائی كه اگر خاورمیانه در خط آتش قرار بگیرد، احتمال درگیري اروپا نیز وجود دارد ، و به این ترتیب فاجعه ای محض به وجود خواهد آمد، پس بیایید از روي سیاست از تصور چنین درگیری هایی دوري كنیم."
هاس در ادامه درباره احتمال مانع تراشی های ایران در زمینه نفتی اظهار نظر كرد و گفت: "من در جلسه گذشته آمریكا كه مربوط به بررسی راهكارهای ممكن در قبال برنامه هسته ای كره شمالی مطرح بود، شركت داشتم. در آن جلسه موضوع اعمال فشار بر كره شمالی نیز مطرح شد. با وجود كره شمالي و پاكستان كه در حال حاضر هر دو تسلیحات هسته اي در اختیار دارند، واكنش جهان در برابر این كشورها بیش از حد آسان گیرانه و بي قید بوده است: اگر مجموعه اي از تروریسم و مواد هسته اي مطرح باشد، احتمال اینكه این مجموعه خطرناك در طول عمر ما از پاكستان سرچشمه بگیرد، وجود دارد."
در پایان این اجلاس، تركی  با اعلام "سناریوی وحشتناك"، عاقبت با سایر اعضاي آمریكایی این اجلاس موافقت كرد.
واشنگتن پست، 28 ژانویه





همایون به هامون کشید

داریوش همایون، روزنامه نگار و اندیشمند برجسته، در غربت رخ در نقاب خاک کشید. او در زندگی چند باری از مرگ گریخته بود، اما پاشنه آشیلی که یادگار یکی از آن رویارویی هایش با مرگ بود سرانجام او را از پای نشاند. آن پاشنه و زخمش یادگار روزگار تندی و تعصب بود و چرخشگاهی برای سلوکی که او تجربه کرد. بسیارند آنان که پیکرشان از این زخمها پوشیده ولی روحشان در جزم اندیشی خشکیده است. وقتی صحبت روزگار همراهی اش با تشکل فاشیستی سومکا می شد می گفت: "جوانی و خامی آن روزگار حتی در چهره هایمان هویدا بود. داوود منشی زاده با آن سبیلش عین هیتلر بود و من هم با آن مدل موهایم شبیه گوبلز شده بودم".
به سخره کشیدن اشتباهات گذشته اش ختم به آن دوره نبود. زمانی که در یوتوب فیلم سخنانش برای اعلام حکومت نظامی در اصفهان را نشانش دادم، خندید و گفت: "داریوش همایون در نقش غلام حسین الهام". اعتراف به خطا در مورد دوره وزارتش و صراحتش در بیان اشتباهات شاه در روزگار انقلاب گاه شنونده را به شگفتی وا می داشت که او سلطنت طلب است. این انتقاد پذیری و اعتقاد به اینکه خطا ناکردنی نه کس، نه آیینی و نه حزبی است، ویژگی در او بود که در بزرگان ایران اگر نه نایاب، نادر است. آگاهی از گذشته و کج روی ها برای او آیینه ای بود که در آن خود را بازآفریده بود.
آخرین بار در هشتاد و یک سالگی دیدمش. توگویی خیال پیرشدن نداشت. او خود در مراسم بزرگداشتی که دوستان و دوستدارانش برایش ترتیب داده بودند گفته بود: "من به دلائل آشکار با خشنودی به نود ساله‌های چالاکی می‌نگرم که هیچ خیال پیر شدن به معنی از کار‌افتادگی به درجات قابل ملاحظه ندارند".
 این جوان اندیشی در برخوردش با جوانان بیش از هر زمان دیگر آشکار بود. گاه اگر برای شرکت در مراسمی با هم مسیر بودیم پیشنهاد می داد با هم همراه شویم نه برای اینکه از تجاربش و دانش وافرش مرا بهره مند کند، بلکه برای شنیدن نظرات جوانکی که یک چهارم او سن داشت.  در برابر پرگویی و یگانه گویی سالخوردگان هم دوره اش، همایون پر می شنید و زیاد می خواند تا بلکه عطش دانستنش را کمی فرو بنشاند. جوانفکری در نثرش و دیدگاههای سیاسی اش نیز جایگاه ویژه ای داشت. زمانی جنبش سبز را به ویکی پیدیا تشبیه کرده بود که هر کنشگری می تواند نقش خود در آن زند و روی خود در آن بیند. در حالی که پیرمردان هم سن او رنگ رایانه ندیده اند، اخبارش را از اینترنت می گرفت و از همان راه با جوانان در داخل کشور گپ می زد. او فرزند زمانه خود نبود و مرغ سبک بال افکارش از سپهر روزگارش فراتر می پرید، از همین رو مورد کم فهمی و بد فهمی قرار می گرفت. اما هر کس با افکارش آشنا می شد، بی توجه به وابستگی های سیاسی، نمی توانست به او احترام نگذارد. حتی نویسنده ای که، به دستور حکومت و به قصد تخریب شخصیت، از روی دفترچه خاطرات جوانی اش که در ایران مانده بود کتاب وزیر خاکستری را نوشته، نتوانسته این حس راپنهان کند.
مرگ چنین خواجه نه کاری است خرد که با مرگ او ایران یکی از فرهیخته ترین دگراندیشان و سیاست پیشگان اش را از دست داد و آسمان سیاست و فرهنگش تیره و تارتر شد. از آن زمان از ملک ادب حکم گزاران همه رفتند و میانمایگان و فرومایگان بر کشور مستولی شدند، ایران از تولید رجل استخوانداری چون علی اصغر خان حکمت، علی اکبر داور، تقی زاده، مشیر الدوله و مستوفی الممالک باز ماند. همایون یادآور و یکی از آخرین بازماندگان آن بزرگ مردان بود. اما او بیش از گذشتگانش ماندگار خواهد شد چرا که "آیندگان" را بنیان نهاد. از لابلای برگهای روزنامه اش مکتبی سر برآورد که در آن هزاران روزنامه نگار آموختند آگاهی چیست و چگونه باید آنرا به دیگران رساند.از دانه ای که او فشاند و نهالی که او نشاند، درختی سر برآورد که هنوز در برابر طوفان استبداد مقاومت می کند.  میراث او را امروز در نوشته ها و گفتارهای هزاران روزنامه نگار و نویسنده می توان یافت؛ حتی اگر آنها را التفاتی به این مهم نباشد.
بنیانگذار آیندگان در حالی به گذشته پیوست که خاورمیانه در مقابل ظلم و استبداد به پا خاسته است. اگر بود شاید نظریه جدیدی می پرداخت و طرح نویی در می انداخت. جایش خالی است.



معشوق کمان کشیده

"بنیانگذار" بر فراز انقلاب ایران در پرواز بود. کسی پرسید حس و حالتان چگونه است و گفت "هیچ". بر زمین که نشست خلقی آشفته رویش بودند. خیابان گلباران کردند و دست بر دست بردنش. همان دم شاهنشاهی رفته بود و فره ایزدی و امامت در "جذبه چشمان پیر" به هم آمیخت.
"روح مجعد" ایرانی، دوگانه شاه و امام را در لحظه های "مد انسانی"[1] به یگانگی عشق "امام خمینی" رسانید. بر خاک شهیدان خواندند که برخیزید[2 ]و امام در" خلسه هیچ" مشتی بر دولت کوبید و بخت بختیار گم شد. دیو رفته بود و فرشته درآمده و کسی نمی دانست، فرشته عشق نداند که چیست.[3 ]
شاید تنها "هومر" توانسته، آمدن خدای عشق را تصویر کند:
"پاهای او لطیف و نازک است/ هرگز آن را بر روی زمین نمی گذارد/ بلکه پیوسته بر فرق سر مردمان راه می پوید."[4]
فرود پرواز 12 بهمن سال 57، بر فرق مردمان بود. "معشوق وارگی" خمینی، نام رمز "هیچ" داشت ومعشوق به غایت تاریخ، رسم عاشق کشی می دانست و این جامه بر قامت او دوخته بود.
مردم پیشواز رفتند که شاید آسوده شوند از زخمهای ناسور مرهم نیافته، به تیر معشوق کمان کشیده.
تو کمان کشیده و در کمین، که زنی به تیرم و من، غمین
همه غمم بود ازهمین، که خدای نکرده خطاکنی[5]

تاریخ نیاز
 شاعرانگی و عرفان ایرانی، بر گوهرعشق تنیده است و این عشق با همه تطور زمان، تا همین معاصر ما، "اشعری" ماند و "اعتزالی" نشد[6].
 معشوق در قله های دور می ایستاد وعاشق "زرد رو" باید می ساخت و وفادار می ماند. عدل و انصاف آن بود که خسرو خوبان می کرد و همه عین عنایت بود. عشق "اشعری" عاقبتی خونین داشت و فنای عاشق در هجرانی سخت یا به مرگی تلخ و ناکام، عاقبت دلداگی.
 هر چه بود و به این گمان که آتش بر نیستان زد و این همه دفتر شعر آفرید و دستاورد عظیم بی مانندی چون مولانا داشت، کسی را یارای این نیست که آن همه تلاش روحانی را بی ثمر داند.
 اما اگر این عشق هولناک، از قنات فرد به خیابان می کشید و آدمیان بسیار را واله کسی می ساخت، دیگر آن خوبی ها نبود. درست مثل اینکه هسته ای را بشکافند، "انفجار نور" برمی خاست و حاصل زمین سوخته. عشق مردمان به معشوق کمان کشیده، "اشعری" بود.
اگر بپذیریم که نسل ها امتداد درد های هم اند، مشروطه به سرخوردگی رضاخان خورد و "بوف کور یاس" آفرید. در تلاشی دوباره سی ام تیرماه شکل گرفت و کودتایی از برون و درون مصدق ملی را واژگون کرد و زمستان شد و سرها در گریبان.
خرداد 42 هاله ای از کسی آمد که فریادش بر شاه در خاطره گنگ کودکان همان سال ماند تا بهمن 57 به یاد آورند، پیری که به سفر رفته بود با برف بازگشت.
 در این گذار سالها، ایران کشاکش هزار رزم پنهان مجاهد و فدایی بود و اندیشه های چپ بی خدا هم دم از عشق می زدند. به جای معشوق، مردم می گذاشتند و سازمان. و باختن آغاز می شد. اما این رئالیسم مادیگرا کجا و ایدآلیسم فرازمینی کجا؟
 شریعتی در حسینیه ارشاد، یکسره جرعه انقلاب را برعطش تشنگی های جوان می ریخت و با همان "عشق اشعری" همه چیز تفسیر خون می گرفت. خون دادن و خون خواستن. شریعتی می گفت "حسین" را خدای خواست تا کشته ببیند و آنچنان شیفته این حدیث بی مستند بود که یکسره کتاب عقلی_ تاریخی، " شهید جاوید" صالح نجف آبادی را کناری انداخت.
جشن های نیمه شعبان فرصتی بود، برای یاد آوری اینکه امام خواهد آمد و میان همه سرکوبهای شاه، این حس آمدن، سرکوب نشد که فواره زد به شعر و سینما و ترانه.
 حال و روز مردم هر روزگار را نه در سیاست و حکومت که باید در شعرها جست و ترانه ها و ترنم ها، به زمانه ما هنر هفتم نیز آیینه دار روح جامعه است.
در ترانه ها، زائران تشنه، زیر باران راهی می شدند و عشق به شکل پرواز پرنده بود. نگاه آبی عشق می کشت و مرگ آغاز راه قصه و عاقبت مولای سبز پوش اعتبار، عشق می آمد.[۷]
یکسال مانده به انقلاب، دو فیلم بر پرده سینما رفت که عاشقانش بر پای معشوق جان دادند.
"علی حاتمی" در سوته دلان، روایت عشق "مجید دوکله" را نقاشی کرد که "حبیب آقا ظروفچی" دل به او داشت و مجید دل در گرو زنی از قلعه های شهر و همه بر فنا می رفتند و عمری دیر رسیدند.
 آن سوتر "عزت دست پاچه" در فیلم "فریاد زیر آب" ساخته "سیروس الوند"، عاشق شد و در این راه جان باخت و تا نفس آخر می خواند: "خوشا عشق و خوشا خون جگر خوردن، خوشا مردن، خوشا از عاشقی مردن."
اینکه باید خون داد و تا نهایت عشق سرخ رفت. قصه ایران سالهای پنجاه است.
"نیاز" به "ناز" رسید در بهمن 57.
 لحظات پیروزی آنقدر خونین نبود، شاه رفت و ارتش تسلیم شد. فردای سقوط بر بام مدرسه رفاه "معشوق کمان کشیده" بر آمد و تیر باران از همان جا بارید. این تازه اول عشق بود. مردمان در صف روزنامه می ایستادند تا "نعش تیترها" را بخوانند و تمثال جنازه ببینند. خون داده بودند و خون می خواستند. عشق در این حالت یک "آدمخوارگی عاطفی" است.

تاریخ ناز 
"معشوق کمان کشیده" تا چشم کار می کرد پیر بود. رخساره او رویین تن وهر چه به سالهای دور رویم، باز سیمای عاقله مردی پیش روست. همیشه با وقار و با پیشانی بلند و بی لبخند.
 آیت الله منتظری از نزدیکترین ها به "امام" می گوید کسی را جرئت سوال در بحث نبود. اگر سوالی بود، کوتاه جواب می گفت و بر می خواست. در حوزه قم هم به رسم دیگر علما، طلبه داری نمی کرد و به فقه شهره نبود. آنچه از او می پسندیدند فلسفه ای به رنگ عرفان بود وهمین.
 "تمرین معشوقی" از همان روزها بوده است گویا. منتظری به یاد می آورد که "امام" دوستان اندک داشته و چندان با دیگران گرم و خو نمی گرفته، تنهایی و غروری که به کناره اش می رانده و گاه به ستیز با بزرگان می رسانده است.
"روح الله" در پی بی محلی دیدن از آیت الله العظمی بروجردی، قسم خورد که دیگر به خانه مرجع تام شیعه نرود و تا زمان مرگ بروجردی پای در بیت او نگذاشت. مرجع تامه که رفت، هیچ حرفی از "روح الله موسوی خمینی و مرجعیتش نبود".
منتظری می گوید، صبح آن روز "بیت آیت الله گلپایگانی" غریو صلوات بود و بیت" امام" سوت و کور، اصرار منتظری و مطهری بود که "روح الله " رساله ای منتشر کند و به نفرات مرجع بپیوندد.
 بنابر رسم " رساله" را نمی فروشند و رایگان به همه می دهند، "روح الله" ولی همه رساله ها را فروخت. حتی به منتظری هم رساله ای هدیه نداد. این خست نبود چه "روح الله" به ساده زیستی عادت داشت.
معشوق خریدار می خواست.
به انقلاب که رسید، عشق های موازی در کار آمد که همه به ستبر سینه "معشوق کمان کشیده" خوردند و خرد شدند. "آیت الله شریعتمداری" با آن کرو فر به حصر گرفتار شد. مسعود رجوی، جوان از زندان رسیده هم خواست تا شوری به پا کند و از بحث "شناخت" که در دانشگاه می پرداخت، روی سرخ کند و معشوقگی، اما شورجوانی به تجربه پیر نمی رسید. دست به اسلحه برد و هیچ نماند.
"معشوق کمان کشیده" می تاخت. به اشاره ای همه روزنامه ها بسته شد و به جمله او که روزنامه آیندگان نمی خواند، آیندگان به باستان پیوست. تنها اخمی کافی بود تا انجمن حجتیه بیانیه ای دهد و به گمان اینکه آن رهبر عظیم، مکدر است فعالیتش را متوقف کند. رقیب انجمن، بهاییان پیشتر بر باد رفته بودند.
جنگ جایی بود که "معشوق کمان کشیده" جان عشاق سپند رخ خود می دانست. گرچه حصر آبادان به فرمان با صلابتی شکست اما چراغ جنگ تا هشت سال بعد روشن بود. جنگ تارفع همه فتنه های عالم باید ادامه می داشت و صلح دفن اسلام بود.
مهندس بازرگان و عده ای جان به در برده از عشق، ناله هایی از استبداد سر می دادند اما، ندا می آمد که "نگویید انقلاب برای ما چه کرد، بگویید ما برای انقلاب چه کردیم."
قانون "خط امام" بود و" پیر ما گفت" ذکر همه قوا و کار بر "فرمان جماران" می رفت آنچنان که در سال 67، ندا آمد که باید همه به قانون بازگردیم.
"معشوق کمان کشیده" در همه این سالها دست بر سر انبوه عشاقی می کشید که میان همه گفته هایش
می گریستند. خنده او یک اتفاق بود. آنقدر که آرزوی "قیصر امین پور" شاعر مهربان انقلاب، لختی خندیدن معشوق بود : لبخند تو خلاصه خوبی هاست/ لختی بخند خنده گل زیباست

افسردگی معشوق
عشقی چنین خونریز البته دیر نمی پاید.قصه رنگ پریده و خون سرد، 8 حکایت اعدام و زندان و شهادت در جبهه هاست. جنگ تا لحظه ای که دیگر توان سینه خیزی نمانده بود، پیش رفت و آنگاه جام زهر به دست" معشوق کمان کشیده" بود.
 می گویند شاه اسماعیل صفوی پس از شکست چالدران با آن رشادتها افسرده شد و جان داد. این افسردگی بار دیگر هم رخ داد و اینبار جان گرفت. شاید اعدامهای سال 67 حاصل این فسردگی بود. آیا بنیانگذار به پوچی رسیده بود، با جنگ و کشته ها و بر باد رفته ها، که در آخرهای عمر این چنین
می سرود:
عمر را پایان رسید و یارم از در، در نیامد / قصه ام آخر شد و این غصه را آخر نیامد
جام مرگ آمد به دستم جام می هرگز ندیدم/ سالها بر من گذشت و لطفی از دلبر نیامد[9].
در اخبار بامدادی بانگ بر آوردند که معشوق رفته است، "خمینی روح خدا بود در کالبد زمان". الهه عشق باز هم بر فرق مردم پای گذاشت و تا آرامگاه رفت.
نسل تازه ایرانی دیگر دلبند کسی نیست، "خمینی" یک نام دور است که با عکس های پدربزرگ و مادر بزرگ زرد می شود و با خزان زمان می رود. اما هستند میانسالا ن رسیده به کهن سالی و جوانان پا نهاده به میان سالی که هنوز زخم یک عشق قدیمی بر دل دارند. گرچه دیگر نه شور عارفانه ای مانده و نه ذوق شا عرانه ای و آن چشمه، سرابی گذر کرده است.
 برای عاشقان قدیمی که مهری به دل داشتند، خالکوبی سرخ عشق خمینی به روزگاران" سبز" شد و بیرون نخواهد شد الا به روزگاران.

 پا نوشتها
1- وصف میشل فوکو از تظاهرات بهمن سال 57
2- سخنرانی آیت الله خمینی در بهشت زهرا، با سرود برخیزید ای شهیدان راه حق "آغاز شد.
3- ابیات حافظ
خلوت دل نیست جای صحبت اغیار / دیو چو بیرون رود فرشته در آید
فرشته عشق نداند که چیست ای ساقی/ بخواه جام و گلابی به خاک آدم ریز
4- ضیافت افلاطون به ترجمه فروغی
5-هاتف اصفهانی
6- اشعریان معتقد بودن که عدالت همان است که خدا می کند و بر او حرجی نیست اگر بنده صالح را به دوزخ اندازد. معتزله در این رای همداستان اشاعره نبودند و شیعیان به معتزله نزدیکند.
مولانا می فرماید : بر شاه خوبرویان واجب عطا نباشد ای زرد روی عاشق تو صبرکن وفا کن
7- ترانه های "ای عشق" و "مولای سبز پوش" از داریوش و ابی
8- مثنوی جا نانه ای از نیما یو شیج :
من ندانم با که گویم شرح درد / قصه رنگ پریده خون سرد
9- دیوان امام غزل کاروان عمر




توافق درکشتار

احمدی نژاد همان است که قرار بود باشد . خودش را از چاه جمکران بالا کشیده .به قبای سپاه و فقیهان شناخته شده چسبیده و ممکن است پرچم ایران باستان را هم بالا بکشد . قدرتش به راستی مطلقه است ." ولی فقیه است " ، اما فقیه نیست . لشکریان پنهان و پیدا دارد . تعدادشان زیاد نیست ، به اندازه ای است که می شود با تکیه بر آنها آدم کشت و سوگواران را به سخره گرفت . در این که احمدی نژاد خودش است و برای زندگی و شرافت کسانی که او را دوست ندارند پشیزی ارزش قائل نیست و به کسانی که او را حمایت می کنند همه چیز می دهد ، حرفی نیست .حرف اینجاست که منتقدان درون حکومتی او تا چه اندازه صداقت دارند وتا چه حد از سر دلسوزی برای جان و مال و شرافت مردم است که  بر احمدی نژاد می تازند . حرف اینجاست که  چرا   قضات مرگ آزادی عمل دارند  تا بی ترس از هر پیامدی مردم را حبس و اعدام و شکنجه کنند  ؟ چرا جوخه های مرگ در جمع حکومتی های منتقد احمدی نژاد با صدای مخالف روبرو نمی شود ؟  اینگونه پیداست که بر سر جان و شرافت و امنیت مردم درون آن حکومت توافق هائی  شده است . اگر نشده بود ، خون مردم صاحب پیدا می کرد و سوای خویشاوندان درجه یک ، صدای مخالفی از درون حکومت بر می خاست ، صدائی که در پی حفظ مقام و موقعیت خود نبود و احیانا بر پایه ی باورهای شخصی  ، دستکم از روز قیامت می ترسید و از آتش جهنم نیز . صداهائی که اکنون از درون حکومت  به گوش می رسد از برای حفظ موقعیت فردی و باندی است که  رسا شده است . خمینی بدیل با منزلتی داشت به نام منتظری که وقتی  متقاعد شد گردونه ی آدمکشی راه افتاده احساس تکلیف کرد و به عاقبت کار نیندیشید ، روبروی خمینی ایستاد و با صدای رسا اعتراض کرد . جمع بزرگی را از اعدام نجات داد و خود در زندان خانگی به مقاومت نشست .مخالفان احمدی نژاد درون حکومت در نقد سیاستهای او به انگیزه ی حمایت از حقوق مردم جدی نیستند . درست است که  درون حکومت مخالفان و منتقدانی دارد ، اما تا کنون حتا یکی از آنها صدا را از باب پیشگیری از ریختن خون مردم بلند نکرده است . همه شان از خود می گویند و قانون را رو به خود تعریف می کنند . نمی پرسند بر آن همه انسان که به آنها تا سالها لقب " اوباش و اراذل " دادند و در سوله های کهریزک روزی صد بار به مرگ راضی شان کردند چه گذشت ؟ نمی پرسند اساسا چه کسانی و با اتکا به کدام نیروی جهنمی   کهریزک را راه انداختند و چرا از آن همه مدعی حکومتی که امروز سر بر داشته اند و همه شان در حسرت احمدی نژاد شدن می سوزند ، طی سالها  یکی بر آن واقعه  خرده نگرفته است ؟ اقلیت های مجالس هفتم و هشتم که اصلاح طلب بوده اند واطلاعات کافی از کهریزک داشتند  چرا آن فاجعه را پیش از جنبش اعتراضی مردم و پیش از کشیده شدن پای جوانان معترض به آنجا علنی نکرده بودند  ؟ از این حیث چه فرقی بوده است بین اقلیت و اکثریت مجالس تا  مردم به آن دل خوش شده باشند . آیا کافی دانسته اند که حکومتی ها   به کسانی لقب " اوباش و اراذل " بدهند و آنها را یکباره از تبار انسان طرد کنند ؟

چند نفری از مجلسیان که آینده ی پست و مقام و منافع  خود را در خطردیده اند صدا در صدای یکدیگر انداخته اند و همیشه در هر مورد جا زده اند . خوب بخوانید و بشنوید آنها را . عموما از حق خود می گویند و حسرت روزگاری را می خورند که یک غیر فقیه هنوز به قدرت مطلقه نرسیده بود و با سرنیزه ی تضعیف قدرت  به جان شان نیفتاده بود . هراس برشان داشته که ثروت و مقام از دست بدهند و به حاشیه رانده بشوند ، هرچند شده اند . در منازعات درون حکومتی معادله ی قدرت چندان در هم ریخته که معلوم نیست کمیسیون اصل 90 مجلسی که آن قدر لاف قانونمندی می زند در چه کاربوده وهست . آخرین باری که از این کمیسیون خبر گرفته ایم دو سه هفته اخیر بود که ادعا شد وارد رسیدگی به شکایات ازاسفندیار مشائی مقام نزدیک به احمدی نژاد شده است . مجلس اگر مجلس بود ، در این دو سال که از حرکت وسیع و به خون نشسته ی مردم می گذرد ، کمیسیون اصل 90 آن به رسیدگی به  شکایات قربانیان و بازماندگان قربانیان سرکوب ها ، اعدام ها ، و شکنجه ها می پرداخت . مجلس اگر مجلس بود ، لاریجانی ها حساب برادری خود  را از مدیریت کشور جدا می کردند  و قوه قضائیه که رکورد اعدام را درسطح  جهان شکسته و پاسخگوی عدل و انصاف و تعهدات بین المللی نیست ، در پرونده های متعدد که شاکی فراوان دارد به شکایت ستمدیدگان از قوه قضائیه می رسید . اما برادر که نباید روبروی برادر بایستد ! از یک یا هر دو برادر لاریجانی که ریاست دو قوه مقننه و قضائیه را به عهده دارند حق داریم بپرسیم  این عدالت است که چند قاضی آدمکش هرروز به بهانه ای آدم بکشند و برادران هوای یکدیگر را به قدری  داشته باشند که لب از لب نجنبانند ، اما  به صورت آبکی از دراز دستی های احمدی نژاد به قانون که کام آنها را اندکی تلخ کرده سخن بگویند ؟ انصاف است که تازه به این هم قانع نشوند و از باب ماستمالی ، برادر دیگری را که در خارجه درس خوانده به ماموریت خارج از کشور بفرستند تا به زبان انگلیسی بگوید این آدمکشی ها نقض حقوق بشر نیست و بلکه محصول کار برادران در دو قوه مقننه و قضائیه است ؟

احمدی نژاد خودش است . از چاه جمکران خودش را بالا کشیده ، در دامان مصباح یزدی پرورش یافته و ثابت کرده که گردن کلفت است و به هر کجا که وابسته و دلبسته است ، عجالتا سوار آنها شده و تا اطلاع بعدی که زورمند تراز او کشف نشده و به درستی هم از او حساب کشی نشده بر اسب مراد سوار است . به علاوه خوب می داند منتقدان حکومتی اش هریک چندان آسیب پذیری دارند که از هر گوشه ی زندگی حکومتی شان چند پرونده ی فساد مالی بیرون می زند . از اینرو است که همه ی منتقدان حکومتی احمدی نژاد  نسبت به حکم صادره در مورد پرونده ی کهریزک جیک نمی زنند و نمی پرسند اصلا چرا کهریزک با آن شرایط ایجاد شده بوده ؟ و چرا تا پیش از صدور دستور مرتضوی بر انتقال مبارزان به آنجا از آن انتقاد نشده و اصل 90 مجالس هفتم و هشتم  آن را نادیده گرفته اند ؟

احمدی نژاد خودش است . یا از نعمت عقل بی بهره است و می خواهد ایران را به بهانه ی استقلال طلبی و مقاومت در برابر امریکا بر باد بدهد ، یا مامور است و معذور و از برخی نظامیانی فرمان می برد که اتفاقا بر خلاف شایعات هنوز نتوانسته اند کودتا کنند .اگر به سیاست زیانبار احمدی نژاد باور داشته باشیم ، ناچار به این باور هم می رسیم که در  این زمینه چینی  برای یک کودتای تمام عیار ، احمدی نژاد که ولی فقیه بی عبا و عمامه و زورمندی است ، اصلا و ابدا  تنها نیست . قوه قضائیه دستش در کار است تا مردم  را به اعدام های دسته جمعی عادت بدهد و بترساند ، تا جائی که نفس شان از ترس بند بیاید . مجلس شورای اسلامی دستش در کار است .  فقط چند نفری که دراستقرار استبداد دینی نقش ها داشته و دارند ، گاهی چند تائی امضا  بر ضد احمدی نژاد جمع می کنند و زود هم  پا پس می کشند . کمیسیون تحقیق و تفحص شان تعطیل است . کمیسیون اصل 90 شان می خواهد به ضرب رسیدگی به وضعیت مشائی ابراز وجود کند  ، کاری به کار مادران عزادار و داغدیده که از قانون شکنی و عدم پاسخگوئی و ظلم و بیداد ضجه می زنند ، ندارد . البته مجمع تشخیص مصلحت نظام و بخصوص رئیس آن  زیر ضرب است ، تازه وقتی هم که زیر ضرب احمدی نژاد نبود ، چندان ارباب رجوعی نداشت . به یاد نمی آوریم که رهبر مشتری راه حل های آن برای بحران زدائی بوده باشد . مجمع  زیر ضرب شورای نگهبان بود و سر به سر این شورای نظر کرده نمی گذاشت .
 به نظر می رسد مجموعه ی حکومتی  هماهنگ کار می کند . دست همه شان در کار است . جنگ درون حکومتی البته زرگری نیست ، اما بر پایه ی دفاع از حقوق مردم ، حق حیات مردم و حق اعتراض مردم و حق دفاع مردم هم استوار نیست .  یک چنین چالش درون حکومتی را مردم از روی ناچاری شاهد و ناظر می شوند ، اما به آن دل نمی بندند . در بند پیروزی این یا آن نیستند . فهم مطلب آسان است که دارند ما را بازمی گردانند به دهه ی طلائی اول انقلاب . در آن روزگار با این ادعا که  آقایان می خواهند  ما را به صدر اسلام ( با تعریف خودشان ) نزدیک کنند ، قتل عام شدیم  . اکنون دل در هوای صدر انقلاب بسته اند و جوخه ها ی اعدام دسته جمعی و کشتار چند هزار نفررا که در سال 1367  تحقق یافت می خواهند تکرار کنند  . پیش بینی آینده آسان است . دولت ایران به صورت یک مجموعه کاملا هماهنگ ، به نقض حقوق بشر به صورت مستمر، گسترده ، برنامه ریزی شده و سیستماتیک اقدام می کند . باید فکری کرد و چاره ای اندیشید و جامعه ی جهانی را به کمک طلبید . برای نمونه دولت هلند که یک شهروندش را اعدام کردند ، اگر به روابط اقتصادی خود با ایران ، حتی در مجموعه ی اتحادیه ی اروپا ادامه بدهد ، به نقض حقوق بشردر سطح جهان  یاری رسانده و دولت ایران را که در پی اعدام های وسیع دیگری است و هم اکنون در صدد است تا زندانیان مقاوم و نشکسته را اعدام کند ، تشویق می کند تا قتل عامی را که در دستور کار دارد به اجرا بگذارد . این دولت دست تنها نیست و تا زمانی که چنین است ، به آدمکشی می تواند ادامه بدهد . دعواهای حکومتی بر محور حفظ حقوق مردم جریان ندارد تا به بازیگران آن امید ببندیم . مردم از آن بهره ای نمی برند . درهای مذاکرات حقوق بشری هم به روی اروپا  بسته است و تمرکز روی انرژی هسته ای از جانب غرب ، روزنه ای برای این امیدها به جا  نگذاشته است . باقی می ماند همگرائی همه ی دستجات حقوق بشری داخلی و خارجی برای زیر فشار گذاشتن جامعه ی جهانی و نهادهای سازمان ملل متحد با هدف  نزدیک شدن به درهای بسته ی دادگاه کیفری لاهه . کاری بس دشوار که آدمکشی ها و تداوم نقض گسترده و سیستماتیک حقوق بشر در ایران ، آن را ایجاب می کند و سرانجام از آن گزیری نیست . حقوقدانان از سختی کار خبر دارند ، اما جز این راهی پیش رو نداریم . به فرض که احمدی نژاد مغلوب نبرد درون حکومتی بشود ، منتقدان و مخالفان او گلی به سر مردم نمی زنند . مگر اکنون که درست روز واقعه است ، به یک اعدام اعتراض می کنند ؟





واكنش ها به بيانيه ای برای مصر

فراعنه سبز؛ عنوان جدید موسوی و کروبی

سایت های وابسته به حامیان احمدی نژاد یکی پس از دیگری به بیانیه  میر حسین موسوی درباره تحولات اخیر خاورمیانه حمله، و آنرا پذیرفتن اتهاماتی دانسته اند که در طول سال گذشته از سوی اصولگرایان جمهوری اسلامی علیه رهبران جنبش سبز مطرح شد؛ رهبرانی که در این سایت ها از آنان به عنوان "فراعنه سبز" نام برده شده است.
موسوی در بیانیه خود تحولات اخیر خاورمیانه و وقایع این روزهای مصر و جنبش اعتراضی این منطقه را به جنبش اعتراضی مردم ایران تشیبه کرده و آن را ادامه راه جنبش سبز دانسته بود.

سکولاریزم، نقطه اشتراک
بیانیه روز شنبه میر حسین موسوی که به صورتی گسترده در رسانه های  فارسی زبان بازتاب یافت، بلافاصله پس از انتشار توسط رسانه های بین المللی مانند BBC، CNN و الجزیره و العربیه  نیز  پوشش داده شد.
این بیانه از حملات سایت های اصولگرای حامی دولت جمهوری اسلامی بی نصیب نماند و بسیاری از آنها همزمان با انتشار بیانیه موسوی را مورد حمله قرار دادند.
در همین راستا سایت رجا نیوز، نزدیک به احمدی نژاد، که از پیش قدمان حمله به رهبران جنبش سبز بوده، روز شنبه با انتشار یادداشتی به آخرین موضع میرحسین موسوی حمله کرد و آنرا یک "توهم جدید" نامید.
در این یادداشت که به قلم فردی به نام محمد حسين‌زاده  با عنوان "در حاشيه توهم جديد موسوي: نسبت جریان فتنه با تحولات مصر و تونس" منتشر شد، با ستایش تحولات اخیر در برخی از کشورهای خاورمیانه، برخی از تصاویر منتشر شده از اعتراضات خیابانی این کشورها، شبیه اتفاقات خرداد 88 در ایران دانسته شده است.
نویسنده رجا نیوز ضمن توصیف اعتراضات مردم تونس، مصر، اردن و یمن به «آشوب های خیابانی» در مورد بیانیه روز شنبه نخست وزیر زمان جنگ نوشته است: "شاید موسوی نیز در نوشته امروزش و در ادامه توهمات ادامه‌دار خود از همین جهت، جریان فتنه و این تحولات را در یک راستا می‌بیند. اما تفاوت های ماهوی این دو اتفاق یعنی، ایران 88 با آنچه در تونس، مصر، اردن و یمن می گذرد، در پیش بینی آینده سیاسی منطقه کمک می‌کند."
میرحسین موسوی در بیانیه خود "«نقطه آغازین آنچه در خیابان های تونس و صنعا و قاهره و اسکندریه و سوئز" رخ می دهد را در "تظاهرات چند میلیونی ۲۵ و۲۸ و۳۰ خرداد تهران" دانسته و آنها را به روزهایی تشبیه کرده بود که: "مردم با شعار رای من کجاست؟ به خیابان ها آمدند و مسالمت جویانه، حقوق از دست رفته خود را پی گرفتند."
اما نویسنده سایت رجا نیوز ضمن رد تشابه های موجود بین جنبش سبز و حرکت های اعتراضی خاورمیانه که میر حسین موسوی بر آن تاکید دارد، چنین نوشته: "معترضین به نتایج انتخابات ریاست جمهوری در ایران از لحاظ خاستگاه فکری غرب‌گرا بوده و سران آنها دارای روابط نزدیک و دوستانه با کشورهای غربی بودند؛ به‌طوریکه بعد از شکست فتنه‌ی سبز در ایران، عده ای از آنها لندن را به عنوان پناهگاهی برای فرار از خشم ملت ایران برگزیدند و عده ای دیگر به سمت ایالات متحده امریکا روانه شدند. اما آنچه مردم کشورهای عربی را به خشم و قیام واداشته است، غرب‌گرا بودن حاکمان آن‌هاست."
در هفته های گذشته و به دنبال بروز شورش های خیابانی در برخی کشورهای عربی، زین العابدین بن علی، رئیس جمهور 33 ساله تونس مجبور به فرار از این کشور شد. دامنه این ناآرامی ها سپس به کشورهای دیگری مانند اردن، یمن و مصر رسید. هم اکنون نزدیک به یک هفته از تظاهرات صدها هزار مصری مخالف مبارک در قاهره، اسکندریه، سوئز و برخی دیگر از شهرهای این کشور می گذرد. مخالفان در حال حاضر خیابان ها و میادین اصلی پایتخت 18 میلیون نفری مصر را در کنترل خود دارند.
رجا نیوز در ادامه مطلب خود علیه میر حسین موسوی آورده است: "در ایران، گروه‌های هدایت کننده آشوب ها همه در یک اصل مشترک بودند و آن سکولاریسم بود. از جبهه ملی و نهضت آزادی و سلطنت طلب و اصلاح طلب امریکایی تا بهایی و منافقین (مجاهدین خلق)، با شعار جمهوری ایرانی، وحدت نظر خود را در اصل سکولاریسم نشان دادند. این در حالی است که اصلی ترین گروه مخالف مبارک در مصر اخوان المسلمین است که مبنای حرکت آن، نگاه دینی و اسلامی است."
ادعای این سایت حامی محمود احمدی نژاد در شرایطی مطرح شده که به استناد اخبار و گزارش ها، علاوه بر تشکل اسلام گرای "اخوان المسلمین" شماری دیگر از تشکلهای غیر مذهبی که دربرگیرنده طیف های مختلف اپوزیسیون دولت مصر هستند در راس اعتراضات این کشور قرار دارند.در این میان گروه زیادی از متعرضان، حامی محمد البرادعی، برنده‌ی جایزه صلح نوبل هستند که روز پنجشنبه هفته گذشته برای شرکت در تظاهرات پس از نماز جمعه از وین به قاهره رفت تا به جمع تظاهرکنندگان در میدان اصلی پایتخت، میدان "تحریر" در قاهره بپیوندد.علاوه بر این دولت موقتی که به رهبری او تشکیل شده نیز مورد حمایت اخوان المسلمین  است.

سطل آشغال آتش زدن
رجا نیوز اما در حمله به بیانیه اخیر موسوی تنها نبود. جهان، سایت وابسته به علیرضا  زاکانی، نماینده اصولگرای مجلس نیز در مطلبی موضع اخیر میر حسین موسوی را به باد اتقاد گرفت.
این سایت در گزارشی با عنوان "میرحسین موسوی انقلاب مصر را ادامه راه جنبش سبز نامید"، مقایسه جنبش سبز با اعتراضات برخی از کشورهای عربی را "کاریکاتورگونه" توصیف کرد و نوشت: "موسوی براندازی حکومت دیکتاتوری عرب و نهضت سراپا غیرت و اقتدار مردم و جوانان مصر را به شیوه ای کاریکاتورگونه با سطل آشغال آتش زدن در تهران مقایسه کرده است."
جهان، که از آن به عنوان سایت حفاظت اطلاعات سپاه نیز یاد می شود، با نوشتن اینکه میر حسین موسوی "به  دروغ بزرگ سال ۸۸" شهرت دارد، به بخشی از بیانیه وی اشاره می کند که در آن گفته است: "اگرحکومت به حاکمیت مردم بر سرنوشت خود احترام می گذاشت و در انتخابات چند ماه پیش مصر آرای مردم را نمی دزدید، کار به شعار "اسقاط نظام" از سوی شعب عزیز مصر نمی رسید. و شاید هم متوجه نیستند که ادامه ی سیاست غلبه به وسیله ی ایجاد خوف، نهایتا در نقطه ای به ضد خود تبدیل و آنگاه آمدن «روز خشم» و روزهای غضب ملی اجتناب ناپذیر می شود. فراعنه معمولا زمانی صدای ملت را می شنوند که بسیار دیر شده است."
این سایت با استعاره گرفتن عنوان "فراعنه" و انتساب آن به رهبران جنبش سبز نوشته است: "بدون تردید مردم آزادیخواه و عدالتگرای مصری با دیکتاتور عرب همان می کنند که مردم ایران با فراعنه سبز کردند."

اعتراف به "براندازی"
شبکه ایران، اما سومین سایت اصولگرا بود که روز گذشته با متهم کردن میرحسین موسوی به "براندازی نظام"  و طرح این ادعا که موسوی این اتهام را پذیرفته است به آخرین بیانیه وی حمله کرد.
به نوشته این سایت: "آقای موسوی در بیانیه ای که در سایت خود منتشر کرده، با اشاره به اعتراضات گسترده مردمی در کشورهای عربی مانند مصر و تونس، به ارتباط خود با حامیان غربی سران این دو کشور اشاره ای نکرد اما ترجیح داد که به تایید انقلاب مردمی در آن کشورها بپردازد."
شکبه ایران نیز مانند رجا نیوز، دیگر سایت همسو، مطرح کردن تشابهات جنبش سبز با حرکتهای اعتراضی اخیر خاوریانه را "ادعایی جالب" توصیف کرد و معترضان به دولت احمدی نژاد را "آشوبگران خیابانی" نامید.
این سایت در ادامه نوشته است: "گرچه شواهد موجود از جمله حمایت علنی و حتی مالی کشورهای غربی و صهیونیست ها از آقای موسوی و حسنی مبارک، ادعای میرحسین درباره همسو دانستن مخالفان دیکتاتوری مبارک و جریان فتنه را بی اعتبار کرده اما اذعان ناخواسته او به موضوعی که از 20 ماه پیش به عنوان اتهام اصلی میرحسین مطرح بوده، قابل توجه است."
به نوشته شبکه ایران، موسوی در خرداد سال 88 حاضر نشده است به انتخابات "بی نظیر 22 خرداد و رای 40 میلیونی مردم" تن دهد و "حتی دست به اجرای طرحی زد که گفته شد نقشه ای آمریکایی-صهیونیستی و هدف آن براندازی نظام جمهوری اسلامی است."
این پایگاه خبری وابسته به اصولگرایان با اشاره به بیانیه روز شنبه میرحسین موسوی، عدم حمایت موسوی از حسنی مبارک را "وانمودی" برای پنهان کردن همسویی های این رهبر جنبش سبز با کاخ سفید  خوانده است.
این سایت ادعا کرده: "اسناد مختلفی هم که از کمک های مالی غرب به ویژه کاخ سفید به جریان فتنه منتشر شده آنان را به اعتراف درباره براندازی وانداشت."
در همین راستا در پایان یادداشت این سایت اصولگرا آمده است: "میرحسین موسوی در شرایطی به اتهام اصلی خود یعنی تلاش برای براندازی اذعان کرده است که مسئولان امنیتی و فعالان سیاسی پیش از این بارها تاکید کرده بودند حوادث سال گذشته ایران، یک نمونه کامل از براندازی با نقشه غربی بوده است."
پیشتر نیز بسیاری از مقامات دولت احمدی نژاد و شماری از حامیان جمهوری اسلامی، در مناسبت های مختلف رهبران جنبش سبز ایران و تعدادی از فعالان اصلی آن را متهم به "براندازی" و داشتن ارتباط با "بیگانگان" کرده اند.
در ادامه واکشنها به بیاینه اخیر موسوی، عباس جعفری دولت آبادی، خود از پاسخ به سئوال یکی از خبرنگاران در خصوص این بیانیه طفره رفت و تنها به گفتن اینکه "ما مواضع خود را قبلا اعلام كرده‌ايم" اکتفا کرد.




فرماندهان سپاه هم به جمع اعدامی‌ها پیوستند

اعدام به علت دیدار با امام زمان یا انتقاد از رهبر؟

یکی از فرماندهان سابق سپاه در جنگ به اتهام "ارتباط با امام دوازدهم شیعیان" به حکم دادگستری استان خوزستان اعدام شد. آن‌گونه که سایت خبری تغییر، به نقل از العربیه، اعلام کرده است، حکم اعدام "عبدالرضا غرابات" که از جمله فرماندهان سپاه در دوران جنگ بوده، پنج‌شنبه هفته گذشته اجرا شده گرچه هنوز هیچ منبع خبری دیگری، این مساله را تایید نکرده است.
خانواده این عضو سپاه پاسداران در سوسنگرد، اعلام کرده‌اند که بعد از اعدام وی در اهواز، هنوز موفق به دریافت جنازه نشده‌ و تاکید کرده‌اند که "خبر اعدام را از رسانه‌ها شنیدیم." اما در این گزارش، اشاره‌ای به منبع خبری منتشرکننده اعدام این فرد نشده است.
یکی از اعضای خانواده عبدالرضا غرابات، گفته است: "نظام خود مروج افکار امام زمانی است و احمدی‌نژاد بارها از تلویزیون بطور مستقیم وغیر مستقیم از ارتباط با امام زمان گفته است. چرا فقط فرزند ما اعدام می‌شود."
وی افزوده: "ما انتظار نداشتیم که عبدالرضا اعدام شود، چرا که در دوران جنگ خدمات فراوانی داشته است. به خصوص اینکه اتهام ارتباط با امام زمان تازگی ندارد و خود دولت‌مردان برخی اوقات این نوع ادعاها را مطرح می‌کنند."
بر اساس گزارش ها عبدالرضا غرابات پس از ادعای ارتباط با امام دوازدهم شیعیان توسط ماموران وزارت اطلاعات در شهر ‏سوسنگرد بازداشت شده و برای محاکمه به اهواز انتقال یافته بود. پس از صدور حکم اعدام در دادگاه روحانیت و تایید آن در دیوان عالی قضایی، حکم اعدام وی بامداد پنجشنبه گذشته در زندان کارون اهواز اجرا شد.‏
این عضو خانواده غرابات همچنین اضافه کرده است: عبدالرضا در زمان شاه فردی خوش‌گذران بود و هیچ گرایش دینی نداشت، اما پس از پیروزی انقلاب و آغاز جنگ به عضویت سپاه درآمد و در هشت سال جنگ، حضوری مداوم در خط مقدم جبهه داشت. پس از توقف جنگ عبدالرضا از ارتباط خود با امام زمان سخن گفت و ادعا کرد که امام زمان از نظام حاکم به رهبری آیت‌الله خامنه‌ای ناراضی است."
وی افزوده غرابات در مسجد جامع سوسنگرد برای تعدادی از جوانان این شهر درس اخلاق برگزار می‌کرد و برای سال‌ها آزادانه به تبلیغ افکار خود می‌پرداخت: "به تدریج بر پیروان آقای غرابات افزوده شد، به طوری که صدها نفر از شهرهای مختلف دیگر نیز با وی ارتباط برقرار کرده و به عضویت مجموعه‌ای که با نام «خط سیر و سلوک» بین مردم معروف شده بود در آمدند."
وی تاکید کرده: "فعالیت این گروه پس از پرداختن به رهبر جمهوری اسلامی ایران متوقف شد و عبدالرضا غرابات به اهواز تبعید اما پس از مدتی بازداشت و به اتهام ارتباط با امام زمان اعدام شد."

جمهوری‌اسلامی و ارتباط با امام زمان
ادعای رابطه با امام دوازدهم شیعیان، مساله جدیدی در جمهوری‌اسلامی نیست. در سال‌های گذشته - بخصوص پس از روی کار آمدن احمدی‌نژاد ـ افراد زیادی ادعا کردند که یا خود امام زمان هستند یا آنکه با وی ارتباط داشته‌اند.
افزایش تعداد این افراد باعث شد که دادستان کل ویژه روحانیت، نسبت به این نوع فعالیت‌ها واکنش نشان دهد. حجت‌الاسلام محمد سليمي، در این مورد گفته بود: "فعاليت مدعيان دروغين تحت عناوين مختلفي انجام مي‌شود... سوءاستفاده‌هاي مختلف از افراد محصول بهره‌برداري از شيوه‌هاي غلط است و بايد گفت که آنها چه مقدار بايد روي يک انسان کار کنند تا بتواند بنويسد که استاد بزرگوار شما عينک ما هستيد، تا که ما به وسيله شما امام زمان (عج) را ببينيم. يعني معلوم مي‌شود فرد مورد نظر مدعي است؛ پس ما به حق امام زمان قسمتان مي‌دهيم که راهي براي ما باز کنيد تا بيشتر بتوانيم از محضرتان استفاده کنيم چون مدتي است احساس گرسنگي شديد مي‌کنيم و هر مطلب جديدي درباره روح از شما مي‌شنوم احساس رشد مي‌کنم که باز تشنه‌تر مي‌شوم و به هر دري که مي‌زنيم تا شايد يک چيز را پيدا کنم و بخورم تا روحم سير شود ولي غذاهاي شما لذيذ‌تر، خوشمزه‌تر و مقوي‌تر است."
وی اضافه کرده بود: "اين مدعي دروغين در مورد تاليفات‌اش مي‌گويد؛ تاليفاتم رمان‌نويسي است و حقيقت خارجي ندارد و ديدم اگر به صورت رمان مطالب نوشته شود، باعث جذب بيشتر خوانندگان مي‌شود. بنابراين اين شيوه را به دست گرفتم و به عنوان ديدار، ملاقات، خواب و مراد نگاشتم و به خورد نسل جوان دادم."
در یکی از مشهورترین نمونه‌ها از این دست، فردی که در شهر قم ادعا می‌كرد امام دوازدهم است، ابتدا بازداشت و سپس اعدام شد. گفته می‌شد او كتابی ‌ تحت عنوان "القائم" را تبلیغ می‌كرد و مریدان بسیاری هم داشت. اما برخی از مراجع تقلید پس از ملاحظه این كتاب، حكم ارتداد وی را صادر كردند و او را مفسد فی‌الارض دانستند. این فرد پس از دستگیری ادعای خود را پس گرفت، اما در زندان مجددا بر سر ادعای قبلی خود بازگشت. پس از دستگیری او، پنج نفر دیگر نیز که ادعا كرده بودند امام دوازدهم، سیزدهم و یا چهاردهم هستند بازداشت شدند.
مدتی بعد یک مدعی دیگر امام زمان بودن هم در شهر کرمانشاه ظهور کرد. وی دارای دفاتر و مریدانی در شهرهای قم، کاشان، ساوه، بوشهر و شیراز بود. وی پس از بازداشت اعلام کرد: "میلیون‌ها تومان از مردم دریافت و دفاتر و منازلی در شهرهای مختلف را با کمک‌های مردمی اداره می‌کردم."
اما از جمله شهرهایی که چنین افرادی، در آن حضور پررنگی دارند، شیراز است. در سال‌های گذشته، فردی با لباس عربی به ادارات کل استان فارس می رفت و خود را خبرنگار اسلام معرفی می‌کرد. این فرد ادعا می‌کرد که دارای مقامات ویژه معنوی است و اوست که خبر ظهور امام زمان(را به همگان خواهد داد.
وی پس از مدتی بازداشت شد، اما بعد از ازادی ادعاهای خود را ادامه داد. در آن زمان گفته می‌شد که وی جلو منزل خود پرچمی نصب کرده که بر روی آن نوشته شده است: "آخرالزمان، خبرنگار دینی اسلام است!"
از این گونه افراد، که بسیاری از آن‌ها ادعای درمان بیمارانی را دارند که دارای امراض صعب‌العلاج هستند، در گوشه و کنار ایران بسیار می‌توان یافت.

مسوولان و امام زمان
گرچه بحث امام دوازدهم شیعیان همواره در میان مسوولان جمهوری‌اسلامی مطرح بوده، اما پس از روی کار آمدن احمدی‌نژاد در سال 84، این بحث‌ها شدت بیشتری یافته است. یکی از مشهورترین نمونه‌ها پیش از روی کار آمدن احمدی‌نژاد، سخنان آیت‌الله مشکینی رییس سابق مجلس خبرگان است که پس از انتخابات مجلس هفتم، مدعی شد: "امام زمان اعتبارنامه نمایندگان مجلس هفتم را تصویب کرده است."
احمدی‌نژاد هم سخنان خود در مجامع و دیدارهای بین‌المللی را با نام امام دوازدهم شیعیان آغاز می‌کند و در بسیاری  موارد کشور ایران را کشور امام زمان معرفی می‌کند. او حتی در آخرین مورد از این دست، پول واریزی برای یارانه‌ها به حساب‌های مردم را "پول امام زمان نامید. هر چند مدتی بعد گفت این حرف را آیت الله خامنه ای به او گفته است.در عین حال گفته می‌شود ادعاهای احمدی نژاد درباره امام دوازدهم شیعیان، ناشی از تفکرات اسفندیار رحیم‌مشایی است.
پیش از برگزاری انتخابات جنجالی بیست و دوم خرداد، رسول منتجب‌نیا، قائم‌مقام حزب اعتمادملی، با نگارش مقاله‌ای، نسبت به ادعای احمدی‌نژاد و همراهانش واکنش نشان داد. وی در مقاله خود قسمتی از ادعاهای احمدی‌نژاد درباره امام زمان را  آورده بود: " ر سال اول رياست‌جمهوري آقاي احمدي‌نژاد، با دو واسطه نقل شد كه ايشان در سفر استاني به سيستان و بلوچستان و در پاسخ به اعتراض يكي از معاونين كه اعتبارات كشور محدود است و چرا اين همه وعده‌هاي ده‌ها ميليارد توماني به هر شهر داده مي‌شود، گفته است: نگران نباشيد دو سال ديگر امام زمان (عج) ظهور مي‌كند و همه مشكلا‌ت را حل مي‌كند. نماينده‌اي از شوراي اسلا‌مي، نقل مي‌كرد روزي در ملا‌قات رئيس‌جمهور با مقام معظم رهبري ايشان نسبت به اظهاراتش و وعده ظهور حضرت در دو سال ديگر مورد اعتراض شديد رهبري واقع شد و در جواب گفت: "كساني كه با ايشان در تماس هستند، گفته‌اند" و پس از خروج از دفتر رهبري، اظهار كرده است: "ايشان تصور مي‌كند من رئيس‌جمهور او هستم، من رئيس‌جمهور امام زمان(عج) مي‌باشم."... بين خواص شايع است كه گاهي سر سفره خوراك، يك بشقاب و قاشق و چنگال را در جاي خالي كنار گذاشته و اظهار مي‌كنند اين براي آقا امام زمان است... شخصي نقل كرده است، روزي يكي از نزديكان رئيس‌جمهور من را دعوت به شركت در نماز جماعت آقا كرد و من به تصور اينكه امام جماعت، مقام رهبري است با او به محلي رفتيم. وقت نماز مشاهده كردم صف نماز تشكيل شد در حالي كه امام جماعت حضور ندارد و فقط سجاده‌اي پهن است، وقتي سوال كردم كه رهبري كي تشريف مي‌آورند؟ گفتند: هيس! امام جماعت، حضرت ولي عصر(عج) است."
اکنون اما، این ادعاها فراتر رفته و به آیت الله خامنه ای نیز رسیده است و بسیاری خبر از دیدارهای مکرر رهبر جمهوری‌اسلامی با امام زمان می‌دهند. از آن جمله، حجت‌الاسلام صدیقی، ادعا کرده است که آیت‌الله خامنه‌ای "ذخیره خداوند" است که برای رفع مشکلات به بیابان یا مسجد جمکران می‌رود و با امام دوازدهم شیعیان خلوت می‌کند: "در تمام مشکلاتی که برایش پیش می‌‌‌آید قبلش یا بیابان می‌رود و با حضرت خلوت می‌کند یا جمکران می‌رود و یا حرم حضرت رضا می‌رود، آنجا را در بغل می‌گیرد و کلید را از آنها می‌گیرد و درب‌ها را باز می‌کند. حضور در بیابان‌ها یا در مسجد جمکران برای رفع مشکلات سیره مستمر زندگی حضرت آقا بوده و هست."




رای اعتماد مجلس به علی‌اکبر صالحی

وزیر خارجه ممنوع الورود

مجلس شورای اسلامی، به علی اکبر صالحی به عنوان وزیر امور خارجه جدید جمهوری اسلامی رای مثبت داد. نمایندگان مجلس هشتم ظهر دیروز با 146 رای موافق، 60 مخالف و 35 رای ممتنع، سرپرست چند ماه اخیر وزارت امور خارجه را به عنوان وزیر جدید این وزارتخانه برگزیدند.
صالحی که پیش از این رئیس سازمان انرژی اتمی ایران بود، پس از برکناری جنجالی منوچهر متکی از سوی محمود احمدی نژاد به عنوان سرپرست این وزارتخانه تعیین شده بود. او دهمین وزیر امور خارجه جمهوری اسلامی پس از انقلاب بهمن 1357 است.
انتخاب صالحی به عنوان وزیر امور خارجه در شرایطی توسط نمایندگان مجلس هشتم صورت گرفت که برخی منابع خبری در روزهای گذشته از ممنوعیت ورود او به 27 کشور عضو اتحادیه اروپا خبر داده بودند.
بی بی سی فارسی چهار روز پیش گزارش داد که نام گزینه پیشنهادی دولت ایران برای بر عهده گرفتن مسئولیت وزارت امور خارجه در فهرست تحریم هایی قرار دارد که وزیران امور خارجه 27 کشور عضو اتحادیه اروپا تابستان امسال، علاوه بر تحریم های شورای امنیت سازمان ملل متحد علیه حکومت ایران تصویب کرده اند.
بنا بر این گزارش، نام علی اکبر صالحی در ردیف پانزدهم این فهرست قرار دارد و "دربرگیرنده شخصیت حقوقی او به عنوان رئیس سازمان انرژی اتمی ایران نیست و در عمل شخص او را هدف قرار می دهد."
بر مبنای این محدودیت، وزیر امور خارجه جدید جمهوری اسلامی اجازه ورود به کشورهای عضو اتحادیه اروپا را ندارد و دولت های این کشورها حق دارند در صورت ورود او به خاک خود، وی  را بازداشت و یا از کشور خود اخراج کنند.
البته بی بی سی فارسی همزمان با انتشار این گزارش در گفت‌وگو با یک حقوقدان بین المللی ایرانی، خبر از آن داد که مشکل ممنوع الورودی آقای صالحی به خاک اتحادیه اروپا آنقدرها هم جدی نیست که نتوان آن را به گونه ای حل کرد.
به گفته گیو میرفندرسکی، برای جلوگیری از چنین برخوردی، وزیر امور خارجه جمهوری اسلامی باید پیش از عزیمت به کشورهای عضو اتحادیه اروپا درخواست "مصونیت موردی" کند.
مطابق این قانون، شخص تحریم شده بنابر وظیفه یا ماموریت مشخص کاری وارد خاک اتحادیه اروپا می شود و اخراج یا دستگیری او توسط دولت های عضو این اتحادیه منتفی خواهد بود.
این وضعیت در مورد سفر احتمالی این فرد به ایالات متحده آمریکا برای حضور در اجلاس رسمی مرتبط با سازمان ملل هم وجود دارد.
گیو میرفندرسکی همچنین افزوده که با توجه به تغییر سمت آقای صالحی از ریاست سازمان انرژی اتمی به وزیر امور خارجه، این "امکان وجود دارد" که اتحادیه اروپا نام او را به طور کلی از فهرست شخصیت های تحریم شده خارج کند.
این در حالی است که محمد کوثری، عضو کمیسیون سیاست خارجی و امنیت ملی مجلس با تهدید کشورهای اروپایی به "اقدام متقابل" در صورت راه ندادن صالحی به خاک خود، گفته است که "اتخاذ چنین تصمیمی از جانب مسئولان اتحادیه اروپا كار عاقلانه ای نیست."

"از نتایج سحر"
محمود احمدی نژاد، رئیس جمهوری اسلامی که در جلسه دیروز مجلس حاضر شده بود تا در دفاع از وزیر پیشنهادیش سخن بگوید، قسمت عمده سخنان خود را به جای دفاع از صالحی به صحبت درباره هدفمندکردن یارانه ها و  آنچه "اندیشه جهانی انقلاب اسلامی" نامید، اختصاص داد.
با وجود این، احمدی نژاد در سخنان کوتاهی که در دفاع از صالحی بیان کرد، او را "برادري مومن و عميقا معتقد به آرمان‌ها، پيگير، ‌عالم و با تجربه و مسلط بر مسائل بين‌الملل و با يك كارنامه روشن در خدمت انقلاب اسلامي و آرمان‌هاي الهي" خواند و در عین حال خواستار ایجاد "تحول کامل" در ساختار وزارت امور خارجه متناسب با "ماموريت امروزي تاريخي ملت ايران" شد.
او گفت که: این مسئولیت در عرصه سياست خارجي يك مسووليت "آرماني، مكتبي، ‌الهي و تاريخي است" و ما بايد خود را آماده كنيم براي مواجه شدن و البته مديريت كردن و هدايت كردن "تحولات بزرگي كه در راه است."
احمدی نژاد افزود که در حال حاضر "گوشه‌اي از این تحولات را مي‌بينيم."
به گفته او، اين تازه "آغاز رها شدن انرژي متراكم شده در بشر" از قبل انقلاب اسلامي است و تازه سر باز كرده است و آغاز راه است: "باش تا صبح دولتت بدمد كاين هنوز از نتايج سحرست."
رئیس جمهوری اسلامی در پایان سخنرانی خود گفت که: ما نيازمند سياست خارجي فعال، شفاف، مقتدرانه، اثرگذار و ضابطه‌مند هستيم.
در این جلسه مصطفی کواکبیان، داریوش قنبری از فراکسیون اقلیت، علی مطهری از فراکسیون اصولگرایان و محمد عثمانی در مخالفت با گزینه پیشنهادی برای وزارت امور خارجه سخن گفتند.
در مقابل حسین سبحانی نیا، علاءالدین بروجردی، زهره الهیان و اکبر رنجبرزاده (هر چهار تن از فراکسیون اصولگرایان) در دفاع از علی اکبر صالحی به بیان دیدگاه های خود پرداختند.

برنامه‌های وزیر متولد کربلا
گزینه پیشنهادی احمدی نژاد برای وزارت امور خارجه نیز در سخنانی دستگاه ديپلماسي كشور را نيازمند "يك خيزش تحول‌آفرين جديد" دانست و گفت:در صورت تصدي وزارت امور خارجه شعار بنده ديپلماسي تحول‌آفرين و روابط خارجي عدالت‌محور است.
صالحی "گسترش و تعميم روابط با كشورهاي آفريقايي، همكاري فراگير با آمريكاي مركزي، جنوبی و لاتين، برقراري رابطه‌ي دو جانبه با كشورهاي عضو اتحاديه‌ي اروپا بر اساس احترام متقابل، مقابله با هجمه برنامه‌ريزي شده دشمنان، شكستن ساختارهاي بين‌المللي و جايگزيني ساختارهاي جديد در سازمان ملل، تقويت فن‌آوري‌هاي نوين به ويژه فن‌آوري‌هاي سايبري" را "اهداف اصلی" خود در وزارت امور خارجه عنوان کرد.
او همچنین "پرونده هسته ای" را یکی از "موضوعات اصلی" سیاست خارجی کشور دانست.
وزیر جدید امور خارجه، مبانی سیاست خارجی جمهوری اسلامی را مستند به "مفاهيم قرآن كريم، سيره پيامبر و آموزه‌هاي مكتب اهل بيت" دانست و گفت: "دستگاه ديپلماسي كشور با بهره‌مندي از آموزه‌هاي تعالي‌بخش اسلام، انديشه‌هاي امام راحل و ارشادات مقام معظم رهبري، تحقق اهداف و آرمان‌هاي نظام جمهوري اسلامي را در چارچوب قانون اساسي پیگیری می کند."
صالحی سپس "صيانت از امنيت و منافع ملي، پاسداري از حقوق كشور، ترويج پيام معنوي انقلاب اسلامي، تحكيم جايگاه جمهوري اسلامي ايران در تعاملات سياسي و اقتصادي منطقه و جهان از رهگذر مشاركت در مديريت جهاني، نهادينه نمودن و دفاع از فرهنگ مقاومت ضدصهيونيستي، حمايت از ملل مسلمان و مظلوم جهان، اصلاح ساختارها و مناسبات ناعادلانه بين‌المللي و تقويت روح همبستگي و اتحاد جهان اسلام" را "وظایف اصلی دستگاه دیپلماسی" جمهوری اسلامی عنوان کرد.
وزیر امور خارجه در سخنرانی خود هیچ اشاره مستقیمی به ایالات متحده آمریکا نکرد اما با "غير منطقي، غير اصولي و غير منصفانه" خواندن رفتار برخی اعضای اتحادیه اروپا در عین حال گفت که :"ما آماده‌ي گسترش و تعميق روابط دو جانبه با هر يك از كشورهاي عضو اين اتحاديه بر اساس روابط متين و استوار با اين اتحاديه بر اساس احترام متقابل هستيم."
او در سخنان خود بارها بر لزوم توجه به "فرمایشات مقام معظم رهبری" و "دیدگاه های رئیس جمهور" در سیاست خارجی  تاکید کرد.
صالحی همچنین از تلاش برای ایجاد "تغییر و تحول اساسی" در ساختار شورای امنیت سازمان ملل با همکاری کشورهای عضو جنبش عدم تعهد خبر داد اما هیچ اشاره ای به راهکارهایش برای پایان دادن به روند صدور قطعنامه های تحریم این شورا علیه برنامه هسته ای جمهوری اسلامی نکرد.
علی اکبر صالحی، در سال 1328 در شهر کربلا در عراق متولد شد. او مدرک دکترای خود در رشته فیزیک را از دانشگاه MIT آمریکا اخذ کرده و جزو نوابغ فیزیک هسته ای ایران است. صالحی پیش از این استادیار و رئیس دانشگاه صنعتی شریف، معاون دبیرکل سازمان کفرانس اسلامی و نماینده جمهوری اسلامی در سازمان بین المللی انرژی اتمی در زمان ریاست جمهوری سید محمد خاتمی بوده است.




اردشیر زارعی قنواتی

اخبار روز: 

دیدار سه روزه "هو جین تائو" رئیس جمهوری چین در روزهای ۱٨ تا ۲۱ ژانویه از ایالات متحده آمریکا را می توان یک دیدار تاریخی به حساب آورد. قبل از این دیدار مقامات ارشد دو کشور برای ایجاد زمینه های لازم و رئوس مذاکرات دوجانبه در نشست های دو رهبر، به طور متناوب با همدیگر رایزنی کرده اند. در آخرین مورد "رابرت گیتس" وزیر دفاع آمریکا با سفر به چین و در دیدار با ژنرال "لیانگ گانگلی" وزیر دفاع این کشور در خصوص مسائل نظامی و امنیت منطقه یی – جهانی به بحث و تبادل نظر پرداخت. گفته می شود در مذاکرات گیتس با همتای چینی خود در مورد مناسبات جدید جهت دستیابی به درک درست از سیاست های یکدیگر در خصوص سلاح های استراژیک، جنگ های سایبری، دفاع موشکی و استفاده از فضا برای اهداف نظامی هسته یی تبادل نظر صورت گرفته است. در حوزه سیاست خارجی نیز خانم "هیلاری کلینتون" روز ۱۴ ژانویه اظهار داشت "از زمان برقراری روابط دیپلماتیک بین دو کشور، چین به توسعه چشمگیری نایل آمده است و آمریکا نیز از این توسعه سود برده و از آن استقبال می کند". در یک نشست خبری در آستانه سفر هو جین تائو به آمریکا "تسوی تیان کایی" معاون وزارت امور خارجه چین نیز می گوید "این کشور انتظار دارد این دیدار به همکاری های همه جانبه بین دو کشور یاری رسانده و برای توسعه روابط بین آنان در عصر جدید راهگشا باشد". در عرصه اقتصاد هم با توجه به قدرت روز افزون چین و ارتقای موقعیت آن به عنوان دومین قدرت اقتصاد جهانی، پذیرش متقابل حریم منافع دو کشور یک الزام غیرقابل انکار است که نقشه اکونومی بین المللی را دگرگون می کند. هر چند که واشینگتن و پکن هر کدام پکیجی از درخواست و مطالبات مهم را برای مذاکرات چند روزه بین دو رهبر تدارک دیده اند اما هر دو در یک نکته اتفاق نظر داشته و آن اینکه این انتظارات متقابل می بایست در فضای همکاری و به رسمیت شناختن حریم دو قدرت برتر جهانی مورد بحث قرار گیرد. تاکید مقامات دو کشور مبنی بر اینکه رابطه ی بین چین و آمریکا مهم ترین رابطه بین المللی در عصر معاصر است و به همین دلیل ضرورت هماهنگی بین این دو قدرت از اولویت و اهمیت برخوردار می باشد، نشان می دهد که تقسیم قدرت و پذیرش حوزه های نفوذ دو کشور به یک امر اجتناب ناپذیر تبدیل شده است. هم اکنون پکن و واشینگتن در مجموع چیزی حدود ۴٣ درصد از حجم اقتصاد جهانی را در اختیار دارند. با توجه به افول قدرت های اروپایی و ژاپن، اقتصاد اول جهان که در حال رکود است به هماهنگی و بسط مناسبات با اقتصاد دوم جهان که رشد جهشی نزدیک به ۱۰ درصد را تجربه می کند، برای شکل بخشی به نظم نوین بین المللی و بالانس وضعیت درونی احتیاج مبرمی خواهد داشت. این هماهنگی بدون یک تغییر اساسی در مناسبات بین المللی و پذیرش شرایط جدید به هیچ وجه قابل تصور نبوده و به همین جهت یک ضرورت اجتناب ناپذیر و معادله متقابل، این دو قدرت برتر جهانی را به سمت یک تقسیم قدرت و پذیرندگی دوسویه سوق می دهد. نکته جالب در این بین تاثیر و سطح حجمی اقتصاد چین و آمریکا بر یکدیگر است که در شرایط کنونی دو قدرت رقیب را به دو شریک اصلی حتی در حوزه داخلی یکدیگر نیز تبدیل کرده است. به همین دلیل معادله جدید به یک معادله ارگانیکی دو مجهولی جهت می یابد که به همان میزان که برای حوزه داخلی دو کشور مهم می باشد برای ثبات عرصه بین المللی نیز از اهمیت و نقش تعیین کنندگی برخوردار است. سفر هو جین تائو به آمریکا در چنین شرایط و فضایی انجام می گیرد و به همین دلیل می بایست فارغ از بحث های موردی در خصوص اختلافات بین دو کشور، مدنظر قرار گیرد.                                    
بعد از جنگ جهانی دوم و پیروزی متفقین بر فاشیسم، "تئودور روزولت" رئیس جمهوری آمریکا در طی دو نشست در تهران و یالتا با "ژوزف استالین" رهبر شوروی و "وینستون چرچیل" نخست وزیر بریتانیا به عنوان پیروزمندان جهان پس از جنگ، نقشه سرزمینی جهان را دگرباره ترسیم کردند. در آن دوران تقسیم قدرت به صورت بازبینی در مرزهای سرزمینی و ترسیم حدود و ثغور حوزه های نفوذ انجام گردید. الزامات مناسبات قدرت در چنین وضعیتی با وجود اختلافات فاحش و ایدئولوژیک حداقل بین شوروی با دو عضو دیگر، منجر به ترسیم نقشه راهی گردید که حتی تا پایان دوران جنگ سرد به طور نسبی رعایت می شد. با فروپاشی شوروی و پایان جنگ سرد، جهان وارد مرحله نوینی از سیر تکوینی خود شد که در یک مرحله انتقالی هژمونی یکجانبه آمریکایی را موجب گردید و هم اینک با عبور از این مرحله انتقالی گام به دوران عصر نوین گذاشته است. یکی از مشخصه های عصر نوین تثبیت هژمونی اقتصاد بر سیاست بوده است و به همین جهت جهش اژدهای زرد به راس هرم قدرت، نوع جدیدی از مناسبات قدرت را الزام آور کرده است. اینکه در دوران کوتاه ریاست جمهوری "باراک اوباما" وی با لحاظ دیدار اخیر، ٨ بار با همتای چینی خود دیدار و رایزنی داشته است دقیقا گویای همین موقعیت عینی می باشد. حضور ٣ روزه رهبر چین در آمریکا به طور روشن موید یک "یالتای جدید" در وضعیت نوین بین المللی است که دو هژمون جهانی می بایست به مسائل دوجانبه و بین المللی رسیدگی کنند. هر چند که با توجه به تکثر در جهان معاصر دوران "تعیین تکلیف هرمی" برای بدنه ی تحتانی و میانی تا حدود زیادی سپری شده است اما این موضوع هرگز نافی نقش متفاوت و تعیین کنندگی قدرت های هژمونیک نخواهد بود. حضور اکتیو چین در عرصه بین المللی به خصوص در شرق آسیا، آسیای میانه، آمریکای لاتین و آفریقا و به تازگی در اروپای بحران زده، پتانسیل بالقوه و بالفعل این کشور را در حوزه فرامنطقه یی به محیط ژئوپلتیک و ژئواکونومیک جهانی تحمیل کرده است. از آنجا که الفبای سیاست و رمز سیاستمداری در دوران مدرن بر مدار درک درست از اوضاع و چربش همکاری بر رقابت برای کسب منافع بیشتر استوار می باشد، حداقل در فاز هرم قدرت جایگاه و موقعیت هژمون های برتر مسیر پذیرندگی را بر مسیر حذف ارجحیت می بخشد. در عینیت چنین شرایطی چین و آمریکا در چارچوب همکاری – رقابت در موقعیت نوین بین المللی به ناچار یا به اختیار دست به ترسیم مناسبات جدید زده و جایگاه خود را برای نظم بخشی به معادلات تازه بازتعریف خواهند کرد.





سعید کرامت

اخبار روز: 

صدای پای غول مصر در چند روز آخیر توجه سیاسی جهان را بخود جلب نموده است. این غول از قفس بیرون آمده است اما نمیداند مسیرش به کجا منتهی خواهد شد.
به عبارت دیگر، مردم مصر می دانند چی نمی خواهند اما نمی دانند چی میخواهند. در نتیجه در آن جامعه جنبشی سیال راه افتاده است. خیابانهای شهرهای مختلف مصر مبدل به میدان زدو خورد، تظاهراتها بی سازمان، بی پرچم و بی رهبری شده اند. غیر از برکناری مبارک، و خواستهای کلی تغییر قانون اساسی و انتخابات آزاد، شعار مهمی که منعکس کننده خواسته های رادیکال مدنی پیشرو، نظیر اشاره به ‌حقوق زنان، کارگران، و رفاهیات اجتماعی باشد چندان به چشم نمیخورد. نگاهی به ترکیب شرکت کنندگان این تظاهراتها، تصویر جنبشی خیلی مردانه از آن حرکت را به ذهن مبادره میکند. نقش زنان بسیار کم در آن دیده می شود. زنان پیشرو، ا‌حتمالا بعلت نگرانی از بقدرت رسیدن اسلامیستها، حضورشان کمرنگ است. حضورکارگران غیر قابل انکار است اما پرچمشان دیده نمیشود. کسی از خواسته اساسی شان مطلع نیست؛ سخنگو ندارند.
این جنبش اگر با این ویژگیها پیش برود، احتمال دارد که دیکتاتوری را سرنگون کند، اما سرنوشت اش ممکن است به دست جریاناتی بیفتد که به شیوه های دیگر روزگار مردم را تیره کنند. در شرایط کنونی زمانی که ‌‌‌حکومت کنترلش از دست بدهد هر حزب و جریانی که سازمان، کادر و تجربه داشته باشد خواهد توانست به یک بازیگر اصلی سیاسی جامعه مبدل شود. در ‌‌حالت کنونی، هرچند میدیای غربی تلاش دارند که محمد البرادعی، رییس پیشین سازمان بین المللی انرژی اتمی را زیر نور افکن قرار دهند، اما البرادعی در بهترین ‌حالت، نقشی را بازی خواهد کرد که ایاد علاوی در عراق، بعد از صدام حسین، ایفا نمود.
شواهد نشان میدهد که بازیگر اصلی این میدان بعد از مبارک، حزب اخوان المسلمین خواهد بود. شانس این ‌‌حزب بسیار است زیرا علاوه بر سابقه طولانی تقابل با دولت مبارک، هم اکنون دارای شبکه های تشکیلاتی   منسجم، سازمانهای غیر انتفاعی قابل توجه و مساجد است. کادرهای این حزب در راس خیلی از تشکلات ‌حرفه ای نظیر دانشگاهیان، وکلا، دانشجویان و پزشکان نقش تعیین کننده ایی دارند. این امکانات میتواند اخوان را مبدل به یک نیروی سیاسی هژمونیک مبدل کند.
هیچ یک از دو الترناتیو البرادعی و اخوان المسلمین نخواهند توانست پاسخگوی مطالبات اساسی مردم مصر باشند. البرادعی برنامه اقتصادی رژیم کنونی، وسیاست نیو-لیبرالیسم اقتصادی که در راستای سیاست کمپانیهای بزرگ و موسسات مالی نظیر بانک جهانی و آی ام آف را در قالب نمایش های پارلمانتاریستی در پیش خواهد گرفت. اولویت اخوان هم راضی نمودن خدا خواهد بود تا توجه به زندگی و خواست خلق. احتمال دارد این جریان جامعه مصر را به سوی یک جنگ ویرانگر با اسرائیل سوق بدهد وبا قوانین اسلامی دست و پای مردم را به زنجیری ببنند که جامعه حسرت زمان دیکتاتوری رژیم مبارک را بخورد.
البته این سناریوها سر نوشت محتوم مردم مصر نیست. مصر تاریخا مرکز روشنگری، صنعت و فرهنگ در منطقه بوده است. روشنفکران چپ و سکولار در مصر کم نیستند. اهمیت طبقه کارگر و مزد بگیر آن کشور و وجود جریانات چپ را نمیتوان نادیده گرفت. اما این اهمیت وقتی قابل لمس خواهد بود که این جریانات در یک جنبش همگانی صرفا ضد دیکتاتوری ‌‌حل نشوند و بتوانند یک افق پیشرو و انسانی در مقابل لااقل بخشی قابل توجهی از جامعه قرار دهند.


s.keramat@gmail.com




خسرو صدری

اخبار روز: 

"پرسترویکا" را در فرهنگ لغت، "تجدید ساختمان" معنی کرده اند. در فرهنگ سیاسی ولی این واژه، عقب نشینی های گام به گام "گارباچف" در مقابل غرب را تداعی می کند که سرانجام به سقوط اتحاد شوروی منجر شد.
درست یک ماه از شروع ناآرامی ها در تونس، که به فرار رئیس جمهور بن علی انجامید، می گذرد. در این یک ماه، مصر، یمن و اردن هم دستخوش ناآرامی های سیاسی کمابیش مشابهی شده اند.
باراک اوباما، که بسیاری او را "گارباچف آمریکا" نام نهاده اند، در پیام تلفنی ۲٨ ژانویه خود به حسنی مبارک، یکی از مهمترین متحدان خاورمیانه اش، می گوید که دولت مصر باید حقوق مردم این کشور را محترم شمرد. این اقدام ، برخورد "گارباچف" با "اریش هونکر" رهبر آلمان شرقی را به یاد می آورد که تنها چند هفته قبل از ۹ نوامبر ٨۹، روز سقوط دیوار، در برلین اورا صمیمانه در آغوش کشید و بوسید و آهسته به او گفت که چمدان هایش را ببندد. ترجمه "دیپلماتیک"ش این جمله از "گارباچف" بود که: "قطار تاریخ منتظر ما نخواهد ماند"! هونکر رفت، دیوار فروریخت و بجز "چائوشسکو" که با وجود عضویت کشورش، رومانی، در پیمان ورشو و کنترل ارتش این کشور توسط نیروهای این پیمان، به توهم "مستقل بودن" دچار شده بود، و سزایش را هم دید، بقیه روسای کشورهای بلوک شرق چون "وویزیچ یاروزلسکی" در لهستان، "ادوارد گریک" در بلغارستان، "یانوش کادار" در مجارستان و "گوستاو هوزاک" در چکسلواکی، با زبان خوش، "قدرت" را واگذار کردند و برگه بیمه عمر صادره در غرب را از دست "گارباچف"، که قول و قرارهای شکل "وادادن" را، با رقبا گذاشته بود، دریافت داشتند. گارباچف بعدها اظهار داشت که در دیدارش با هلموت کهل، صدراعظم وقت آلمان، ابتدا قراربود که فروپاشی دیواربه قرن ۲۱ موکول شود ولی بعد تصمیم دیگری می گیرند. دایره تغییرات البته درچارچوب هم پیمانان شوروی باقی نماند و یوگسلاوی غیرمتعهد هم، که ایستادگی اش در مقابل شوروی همیشه با "به به، چه چه" غرب مواجه می شد، طبق نقشه ای آماده، دردستورکار اولویت های "ناتو" پس از فروپاشی پیمان ورشو، تکه و پاره شد. "سوسیالیسم مستقل" آلبانیایی هم، که از آن به عنوان "تجربه منحصر به فرد" نام می بردند، با برهم خوردن توازن نیرو در اروپا، خودش داوطلبانه و بدون خونریزی، خود را منحله اعلام کرد. از آن سمت هم "مدل سوئدی"، که با پایان جنگ سرد، و از میان رفتن "خطر سرخ"، از همه آوانس های دریافتی از اتحادیه اروپا و آمریکا محروم شده بود، عمرش به سر رسید و بیکاری و رکود را تجربه کرد.
ماهیت تحولات اخیر کشورهای اسلامی را بدون بررسی وضعیت قدرت های اصلی بازیگر در صحنه جهانی یعنی آمریکا، اروپا، روسیه و چین، نمی توان سنجید. آمریکا و اروپا اینک با بحران مالی و اقتصادی، بدون چشم انداز امیدوار کننده، دست و پنجه نرم می کنند. روسیه هم مدت هاست که تنها می تواند به حفظ آنچه دارد، کمر همت بندد. تنها چین است که در حال حاضر به تنهایی بیش از صندوق بین المللی پول، وام می دهد و اقتصاد آمریکا را نیز، به گفته کارشناسان، به گروگان گرفته است. چینی ها، پیش از دیدار رئیس جمهور "هو چین تائو" از آمریکا، از لزوم جایگزینی "یوآن" واحد پول چین، به جای "دلار"، به عنوان ارز ذخیره بین المللی صحبت می کردند. فعلا ولی پس از دیدار، این خواست خود را کنار گذاشته اند.
از طرف دیگر نفوذ روزافزون چین در جهان اسلام و همسویی منافع استراتژیک این قدرت با "اسلام گرایی" برکسی پوشیده نیست. کافی است که به مقاله "لوموند دیپلماتیک ژانویه ۲۰۱۱ : "چین و عربستان سعودی: بازگشایی جاده ابریشم" و یا تحلیل "سعد محیو" در روزنامه "الخلیج " در تاریخ ۱۱ اکتبر۲۰۱۰ با عنوان: "چین و اسلام، اتحادی که جهان را تغییر می دهد"، مراجعه کنید تا مطمئن شوید که دیگر هیچ تحولی در این حوزه جغرافیایی و مذهبی، بدون عبور از میدان جاذبه سیاسی این ابرقدرت نوظهور، تحقق پذیر نیست.
با درنظر گرفتن این واقعیات است که "دومینوی ریزش مهره ها در کشورهای اسلامی" از طرفی و ضرورت انجام "پرسترویکا" در آمریکا، از طرف دیگر را، شاید بتوان در ارتباط با یکدیگر و متناسب با تغییرات پدیدآمده در توازن نیروها در جهان دانست.






محمدعلی اصفهانی

اخبار روز: 


«خاورمیانه ی بزرگ» ـ که از آنچه رسماً در کتاب ها «خاورمیانه» نامیده شده است گسترده تر است ـ به طرز غیر منتظره یی دارد دیگرگون می شود. نه فقط بر خلاف انتظار مردمان محروم این سرزمین، که بر خلاف انتظار طراحان نقش و نقشه یی دیگر از خاورمیانه و «خاورمیانه ی بزرگ» به روایت خودشان نیز. نقش و نقشه یی در تضاد کامل با نقش و نقشه یی که دارد شکل می گیرد.
متحدین آمریکا و اسراییل، به لرزه افتاده اند. در تونس، تقریباً می شود کار مردم را تا حدود قابل قبولی به فرجام نیک رسیده فرض کرد. و برای مصر و یمن نیز باید کمی صبور بود و دید که سیر حوادث، نهایتاً به کجا خواهد انجامید. من فکر می کنم که به سرانجام خوش. حداقل مثل سرانجام تونس.

اما در این «خاور میانه ی بزرگ»، کشور دیگری هم وجود دارد. ناسیونالیست نیستم. اصلاً. یعنی تقریباً اصلاً. ولی با این همه تحقیری که ملت ایران شده است، دلم می خواهد به جای نام ساده ی این کشور، یعنی نام «ایران»، از «سرزمین شیران» یاد کنم. شیرانی متشکل از انواع اقوام. از کرد و بلوچ و آذری و...
به یاد شعر اخوان ثالث می افتم. آن عزیز که بر خلاف تخلص خود (م. امید) پس از کودتای ۲۸ مرداد، سخت نا امید بود، اما باز هم گاه امیدوارانه می سرود:
گرچه می بافند بهر شیر ها زنجیر ها
بگسلند آخر ز هم زنجیر ها را شیر ها!

حاکمیت کنونی ایران، زیاد فکر نکنیم که از متحدین آمریکا و اسراییل نیست. هست. اما به نوعی دیگر. یعنی نه متحد همیشگی. و نه دوست. و نه مورد اعتماد. و نه وابسته، به آن صورت که کسانی می گویند، و حتی «سگ زنجیری امپریالیسم» می نامندش. با همان ادبیات تجربه شده و ناکارآمد گذشته اشان.
هیچ کدام این ها. اما مفید.
موقتاً مفید.
برای غارت. و بیشتر از آن: برای توجیه جنایت در خاورمیانه.
مگر این اسراییل نبود که خواهان انتخاب احمدی نژاد بود، و از سایه ی موسوی می ترسید، و می ترسد؟ و نیز از سایه ی پیروزی جنبش بر کودتاگران که بهترین یاور او در سیاست منطقه یی و جهانی اش هستند؟ (۱)

مفید.
موقتاً مفید.
و تا زمانی محدود. زمانی که به نظر می رسد که در صورت شکست کودتاگران، دیگر به پایان خواهد رسید.
طبعاً اگر شکست کودتاگران، معادل پیروزی ملت باشد، سیاست ایران ِ آزاد و آباد فردا، سیاست موازنه ی منفی خواهد بود. سیاستی که مبنای آن را همزیستی مسالمت آمیز با تمام جهان تشکیل خواهد داد. و این، گرچه با وابستگی نامحدود یا محدود، فرق می کند، اما جهان معاصر، چه بخواهد و چه همچون اسراییل و نئوکان ها (یا بهتر است بگوییم «باز» ها، چون در کان ها و در دموکرات ها هم از این نوع جانوران، به وفور یافت می شوند) نخواهد، چاره یی به جز تمکین در برابرش نخواهد داشت. (۲)

پیش تر از این ـ طی سالیان دراز ـ بار ها این را نوشته ام و شکافته ام که دشمنی خمینی و خمینی گرایان با آمریکا و اروپا ماهیتی ماقبل تاریخی و مربوط به عصر مادون سرمایه داری دارد. (۳)
چیزی که برای آمریکا و اروپا به صورت محدود، قابل تحمل است، در صورتی که سودش بیشتر از زیانش باشد.
و چیزی که برای آمریکا و اروپا به صورت نامحدود، غیر قابل تحمل است در صورتی که زیانش بیشتر از سودش باشد.
دشمنی اسراییل و حکومت هم، حتی در آن زمان که هنوز خمینی یی در کار بود، همان حکایت تحویل گرفتن سلاح های سفارش شده توسط شاه، از اسراییل، به منظور فتح قدس از طریق کربلاست، و حکایت ایران کنترا ست، و باقی ماجرا. یعنی ماجرا ها.

آمریکا، در عصر بوش پسر، تصمیم قطعی به تعیین تکلیف ایران از طریق حمله ی هوایی و زمینی به کشور ما داشت تا مثل آرزوی به گور برده شده ی پطر کبیر، اما درست در جهت جغرافیایی مخالف نظر او، از آب های گرم خلیج فارس تا آن طرف آب های سرد دریای مازندران را در زیر سلطه ی خود در آورد؛ و در این میان، عمده ترین مانع، چه به لحاظ حغرافیایی و چه به لحاظ استراتژیک، کشور ایران بود. و هست، و امیدوار باشیم که همچنان تا به همیشه باشد. و این آخری مشروط است به سرنگونی حکومت خلافت و ولایت، و استقرار یک جمهوری آزاد، مستقل و غیر وابسته، جدا از هر مسلک و مرام و مذهب و ایده ئولوژی، مقتدر، و برقرار کننده ی حداقل های عدالت اجتماعی و اقتصادی، در یک ایران یکپارچه ی یک میلیون و ششصد و چهل و هشت هزار کیلومتر مربعی. و این همه صفات و قیود و غیره، با هم. همه اشان با هم. بدون جا انداختن یکیشان حتی. به دست مردم. فقط مردم. نه کمر خدمت بستگان برای جناح های هار آمریکا و اسراییل و اعضای کابینه ی بوش...

حسنی مبارک که دارد ذوب می شود، می دانید کیست؟ «دوست» ترین متحد قوی آمریکا و اسراییل در منطقه. حتی به تعبیری ـ به لحاظ ساختار سیاسی و اجتماعی مصر ـ بیشتر از عربستان سعودی.
قاتل و به زندان و بند و شکنجه کشاننده ی هزار ها و هزار ها آزادی خواه و مخالف و مبارز. تا گلو فرو رفته در خون مردمان میهن خویش.
همدست جنایتکار اسراییل در قتل عام روزمره ی مردمان غزه، به این جرم که در یک انتخابات آزاد، به کسانی به جز محمود عباس ها اعتماد کردند. درست یا غلط و از سر ناچاری و در غیاب یک آلترناتیو مناسب تر. به جرم این که مبارزه را بر سازشی از ذلت بار ترین موضع با اسراییل ترجیح دادند، و در همان حال، به صدای رسا اعلام داشتند که آماده ی همه گونه مصالحه در صورت حفظ حقوق اولیه ی ملت فلسطین هستند. حتی نه در کادر فلسطین بزرگ. فلسطین دزدیده شده. بلکه در همان کادر مرز های قبل از ۱۹۶۷. یعنی پذیرش چیزی در حدود ۲۲ در صد از خاک فلسطین، و سپردن ۷۸ در صد بقیه به غاصب.
همه اشان. حتی سرسخت ترین هاشان مثل حماس. (۴)

«از سال ۱۹۶۸ سازمان های بزرگ فلسطینی، حتی گذشتی بزرگ کرده اند: با پیشنهاد کردن تشکیل تنها یک کشور واحد، بدون گرایش مذهبی ویژه، که در آن، یهودیان، مسیحیان، و مسلمانان، با یکدیگر در صلح، زندگی کنند؛ و از حقوق مساوی برخوردار باشند.
«این، اسراییل است که پیوسته این پیشنهاد را رد کرده است. پیوسته و پیوسته. این، اسراییل است که همیشه، با سماجت، بر ایده ی یک دولت قومی و نژادی خالص و اختصاص داده شده به یهودیان، چنگ آویخته است.
«فلسطینی ها حتی پذیرفته اند که به این اندک رضایت دهند که فقط ۲۲ در صد از سرزمین اصلی اشان به آن ها باز گردانیده شود. و باز، این، اسراییل است که حتی این خواست آن ها را هم رد می کند، و همزمان، به دزدیدن زمین های بیشتر، آرام آرام، ادامه می دهد.» (۵)

با فروریختن نظام ننگین حسنی مبارک، اسراییل، دیگر نخواهد توانست که گلوی مردم غزه را اینگونه راحت و بی دغدغه بفشارد. و کل محاسباتش در منطقه نیز در هم خواهد ریخت. کوچک ترین شکی در این نداشته باشیم. شکست مبارک، ضربه یی هولناک بر پیکر بنیادگرایی نژاد پرست نسل کش اسراییل خواهد بود.

در پی انتخابات آزاد فلسطین، و تشکیل دولت ائتلافی حماس و فتح، اسراییل و آمریکا و اروپا، به منظور درهم شکستن این حکومت و جدا کردن سست عنصران از بقیه، تحریم های بی رحمانه یی را علیه فلسطین برقرار کردند.
و سرانجام نیز، محمود عباس، به کمک اراذل و اوباش محمد دحلان، که روابط او با دستگاه های امنیتی اسراییل کاملاً رو شده است، در پی همین فشار ها، و در یک عمل تسلیم طلبانه، دست به کودتایی شکست خورده در غزه زد که منجر به اخراج نیرو های او از غزه و دو پاره شدن حکومت در فلسطین شد. (۶)
و از این تاریخ بود که اسراییل علاوه بر تحریم های قبلی، و علاوه بر چندنوبت قتل عام علنی و رسمی که با هجوم همه جانبه ی نیروهای نظامی به غزه انجام داد، به تحریمی بی نهایت بی رحمانه و فراتر از هر مقیاس و معیار تا کنون شناخته شده یی در جهان معاصر، علیه مردم غزه، دست زد. یک و نیم میلیون انسانِ روی هم تل انبار شده در باریکه یی به مساحت مجموعاً ۳۵۰ کیلومتر مربع. یک زندان با دوستاقبانی اسراییل، که هر زمان اراده کند وارد آن می شود و چند تن از زندانیان بی رمق و از پا افتاده به خاطر تحریم ها را یا می کشد، و یا با خود به شکنجه گاهی اختصاصی تر می برد.
و باز، روز از نو، و روزی دوستاقبان شکنجه گاه ۳۵۰ کیلومتر مربعی یک و میلیون نفری از نو.
و این همه، تا نوبت تهاجم نظامی همه جانبه ی بعدی.

غرض از نوشتن این مقاله، پرداختن به مسأله ی فلسطین و اسراییل نیست، و خوانندگان را به مجموعه مقالات مفصلی که در این زمینه، در صفحات خبر و نظر سایت ققنوس وجود دارند احاله می دهم تا از سخن اصلی به دور نمانیم. (۷)
اما حیفم می آید که داخل پرانتز، با اختصار کامل، از کنار دو موضوع زیر بگذرم:
۱ ـ محمود عباس، مزد همکاری با محمد دحلان را در کودتا، به خوبی دریافت کرد. چرا که به گزارش منابع متعدد فلسطینی وابسته یا نزدیک به محمود عباس، و نیز خبرگزاری ها و رسانه های عمومی جهان، محمد دحلان، باز هم با همکاری اسراییل، این بار، کودتای بزرگی را علیه خود محمود عباس تدارک دید، و حتی در همین تازه ترین سالگرد شهادت یاسر عرفات به دست اسراییل، قرار بر این بود که محمد دحلان و تمام اوباش او، به رام الله سرازیر شوند و حکومت محمود عباس را ساقط کنند.
فتح، چند دسته شده است، و دسته ی وفادار به محمود عباس، با اطلاع از این توطئه، تعداد بسیار زیادی از نیرو های محمد دحلان را دستگیر کردند، و همچنین ورود تمام اتوبوس های حامل نیرو های دحلان که به بهانه ی شرکت در مراسم یادبود عرفات، عازم رام الله شده بودند را به این شهر، ممنوع ساختند.
۲ ـ انتشار اسناد محرمانه، همراه با نقشه های علامت گذاری شده، در تلویزیون الجزیره، بازمانده ی اعتبار محمود عباس را نیز به زیر سئوال برد. محمود عباس ـ که رابرت فیسک، گزارشگر بسیار معتبر روزنامه ی ایتندیپندنت انگلستان، او را رسماً «عامل و آژان غرب در فلسطین» می نامد، و جان پیلجر، از برجسته ترین روزنامه نگاران گاردین و مطبوعات دیگر، و از معتبر ترین نویسندگان و مستندسازان جهان، او را کاندیدای دولتی از نوع دولت دست نشانده ی ویشی فرانسه ی هنگام اشغال، برای فلسطین معرفی می کند ـ مطابق این افشاگری جدید، پذیرفته بود که اسراییل با حفظ و گسترش کولونی های خود در سرزمین فلسطین، به فلسطینی ها امکانی بدهد شاید در حد اجازه ی داشتن پلیس مسلح به باتون، به جای ارتش، در کاروانسرایی بی درو پیکر تحت عنوان «کشور فلسطین» که سربازان اسراییل در هر زمان که اراده کنند در آن به رفت و آمد بپردازند، و مثلاً نگذارند که فلسطینی ها در هنگام برداشت محصول زیتونی که می کارند، مانع دزدیده شدن زیتون هاشان به وسیله ی کولون های مسلح شوند. دزدی مسلحانه یی که سال ها و سال ها و سال هاست با قلدری تمام و نفس کش طلبی تکرار می شود. چرا که زیتون مقدس، از آنِ نژاد مقدس و برگزیده ی خداوند است، و نه از آن ِ راهزنان دریایی موسوم به فلسطینی.

بگذاریم این حرف ها را برای بعد. منظور من کمک بی نظیر حسنی مبارک به اسراییل در خفه کردن مردم غزه، با بستن تمامی راه های کمک رسانی دارویی و غذایی به آن ها از طریق تنها امکان در دسترس مردم غزه، یعنی کشور مصر، و قتل روز مره ی مردم غزه، به خصوص کودکان و سالمندان و بیماران وزنان باردار و نوزادان، از گرسنگی و ضعف و نبودن امکانات اولیه ی درمانی بود.
و اینک لاشه ی این اهریمن، این عامل سیه روزی مردم مصر، این صاحب مخوف ترین زندان ها و شکنجه گاه ها، این خصم کارگران و زحمتکشان و تشکل هایشان، این دشمن سوگندخورده ی جهان عرب، در حال متلاشی شدن است.

اصلاً جای تعجب نبود که پریروز و دیروز و امروز، خبرگزازی های جهان، گزارش دادند که محمود عباس، و پادشاه عربستان سعودی، در تماس های تلفنی با حسنی مبارک، حمایت خود را از او در برابر مردم مصر اعلام کرده اند. به زبان دیپلوماتیک البته.

فردا، پس از، و یا همزمان با، تونس و مصر و یمن، نوبت مراکش ، نوبت اردن، نوبت عربستان سعودی، نوبت شیخ نشینان خلیج فارس، و تمامی «خاورمیانه ی بزرگ» فرا خواهد رسید.
نوبت ایران اما کی؟

این، خوشبینی نیست، بلکه واقع بینی است اگر بگوییم همچنان که جنبش دیگر مردمان خاورمیانه ی بزرگ، از جنبش بزرگ مردم ایران بسیار آموخته است، جنبش بزرگ مردم ایران نیز، از جنبش دیگر مردمان خاورمیانه ی بزرگ، بسیار آموخته است و بسیارتر نیز خواهد آموخت.

همه ی مسئولیت ها را بر گردن موسوی و دیگر یاران او نیاندازیم و منصف باشیم. همچنان که نمی توانیم گناه کم کاری های خود را به گردن اینان که صادقند و در حد توان خود و در چهارچوب ظرفیت سیاسی و سقف خواست های خود، به نفع جنبش کوشیده اند بیاندازیم.
اما در آستانه ی ۲۲ بهمن، مسئولیتی خطیر، در معنای بزرگ و خطرناک، بر عهده ی اینان است. چه بخواهند، و چه نخواهند.
و از «اینان»، منظورم شماست. شما «همراهان جنبش»: خانم رهنورد! آقای کروبی! و آقای موسوی! [بدون امام راحل لطفاً اما. امام راحل، رحلت کرد. یعنی به سفر رفت. به کجا؟ شما بهتر از من می دانید! به همانجا. مگر نمی گویید «ره»؟ ره، مخفف رفته همانجاست. چند دفعه این را باید گفت؟]
بی تردید، و بر خلاف همه ی لجن پراکنی ها علیه شما، بسیارانی از مردم، به شما حرمت می نهند، به شما اعتماد کرده اند، و به شما گوش خواهند سپرد.
... در این یک سال و نیم که از آغاز جنبش گذشته است، بارها دیده شده است که موسوی، در هزینه کردن از خویش، دست و دل باز است، اما همین که نوبت به مردم می رسد، او نگران هزینه ی نابجا کردن از آن هاست. نگرانی یی که نشان از احساس مسئولیت او دارد. چرا که آن کس که در هزینه کردن از خویش و چند تن از جنس و جنم خویش می هراسد، اما با دست و دلی باز، از دیگران هزینه می کند، دیگران را پول خرد هایی در جیب خود به حساب می آورد برای خرید مایحتاج خویش و چند تن از جنس و جنم خویش.
نگرانی موسوی و «همراهان جنبش»، قابل درک است. قابل درک و قابل احترام. اما به هر حال، مسئولیت سنگینی که بر دوش او و آن هاست، گاهی فراخواندن دیگران به خطر را نیز ایجاب می کند. خطری که نمی توان با «جنبش کور» از آن نام برد... (۸)

«خاورمیانه ی بزرگ»، به طرز غیر منتظره یی دارد دیگرگون می شود.
این فرصت را، این فرصت استثنایی را، و شاید این بهترین فرصت را، از دست ندهید.
و ندهیم!
چگونه؟
تو پای به راه در نه و هیچ مپرس
خود، راه بگویدت که چون باید رفت!
۱۱ بهمن ۱۳۸۹


توضیحات:
۱ ـ سخنان آتش افروزانه ی احمدی نژاد، جامعه ی جهانی را علیه کشور او متحد کرده است. و این یک خدمت بزرگ و کلیدی به اسراییل است.
این را رییس سابق موساد، افراییم هالیوی (هالیفی)، درتلویزیون عربی زبان «الحرّه» که تحت کارفرمایی آمریکا قرار دارد اظهار داشت.
او گفت که احمدی نژاد، هدیه یی بزرگ به اسراییل است. ما هرگز در موساد قادر نبودیم عملیاتی بهتر از آنچه احمدی نژاد برای ما انجام می دهد انجام دهیم.
«رییس سابق موساد: احمدی نژاد، هدیه یی بزرگ به اسراییل است!»، به همین قلم:
www.ghoghnoos.org

اگر محمود احمدی نژاد را مرم ایران در انتخابات ماه ژوئن، بار دیگر به عنوان رییس جمهوری خود انتخاب کنند، این هدیه یی به ما و لطفی در حق ماست... ما نیازمند به احمدی نژاد هستیم... بدون احمدی نژاد، کار ما در چالش با ایران دشوار خواهد بود...
این ها را در نشست بزرگ و تعیین کننده و پر سر و صدای ماه مه ۲۰۰۹«آیپاک»، بزرگترین و نیرومند ترین لابی اسراییل در آمریکا، دو تن از سخنرانان برجسته ی این لابی اظهار داشتند.
«بزرگترین لابی اسراییل در آمریکا خواهان انتخاب دوباره احمدی نژاد است!» ـ به همین قلم:
www.ghoghnoos.org

۲ ـ و از همین رو باید نسبت به آلترناتیو سازی در برابر جنبش مردمی مستقل ایران، به وسیله ی اینان حساس بود، که طبعاً فرمانبرداران زبون و دست نشانده و محتاج به خود را بر مردم و جنبش مردم ترجیح می دهند، و ای بسا اگر این جنبش به نقطه ی پیروزی نهایی نزدیک شود، دست به ماجراجویی هایی هم بزنند.

۳ ـ این موضوع، چه به صورت مستقل و چه در خلال ترجمه هایی یا مقاله هایی، به کرّات، مورد اشاره ی راقم این سطور قرار گرفته است. به عنوان نمونه:
«جنبش بی محابای خرداد، جنبش کمی با محابای سبز، و چند نوع خمینی»:
www.ghoghnoos.org

۴ ـ در نوامبر ۲۰۰۸، روزنامه ی بزرگ اسراییلی ها آرتص، در گزارشی به قلم خانم «امیره هس»روزنامه نگار صلح طلب و پرآوازه ی یهودی اسراییل، گزارش داد:
اسماعیل هنیه در ملاقات خود با ۱۱ نماینده ی پارلمان اروپا که به قصد اعتراض به محاصره ی غزه، به فلسطین رفته بودند اطلاع داده است که دولت حماس، علاوه بر یک «هدنه» (معادل «صلح» با اسراییل) حاضر است که اسراییل را در مرز های ۱۹۶۷ بپذیرد؛ و این پیشنهاد را هم به اسراییل ارائه داده است، اما اسراییل پیشنهاد او را رد کرده است. اسماعیل هنیه، به درخواست یکی از نمایندگان، بار دیگر پیشنهاد خود را تکرار کرد.» و... خیلی ساده: چند هفته بعد، تهاجم اسراییل به نوار غزه آغاز شد! تهاجمی کاملاً برنامه ریزی شده، و بعد از شکست بوش در انتخابات، و قبل از ورود رسمی اوباما به کاخ سفید. در مرحله ی انتقال قدرت در آمریکا.
در این باره، مقاله ی بسیار ارزشمند جان پیلجر با عنوان «هولوکاستی که انکار می شود؛ و سکوت آنان که حقیقت را می دانند»، به ترجمه ی همین قلم:
www.ghoghnoos.org

۵ ـ «گفتگوی دموکراتیک دزد ها با هم بر سر شیوه ی هرچه بهتر دزدیدن ـ پاسخ میشل کُلُن به مدافعان تعقیب قضایی فعالان کمپین بایکوت اسراییل»، به ترجمه ی همین قلم:
www.ghoghnoos.org

۶ ـ میشل وارشاوسکی، روزنامه نگار و نویسنده ی برجسته ی یهودی، در این مورد، توضیحات دقیقی داده است: «در فلسطین، چه کسی علیه چه کسی کودتا کرد؟» ، به ترجمه ی همین قلم:
www.ghoghnoos.org

۷ ـ از جمله به دو مقاله ی زیر، به همین قلم، همراه با لینک های آمده در آن ها:
«استریپ تیز مکتب «انسان دوستان» در تهاجم اسراییل به غزه»:
www.ghoghnoos.org

« غزه، و هفت پرسش و پاسخ در باب راست و دروغ مدعیان»:
www.ghoghnoos.org

۸ ـ «بزن، وگرنه می زنندت موسوی»، از راقم این سطور:
www.ghoghnoos.org




آقایان ماشاالله سلیمی . منوچهر مقصودنیا

نامی شاکری

اخبار روز: 

جنبش اصلاح طلبی مردم ایران در ایستگاه سبز، نه تنها حاکمان نظام ج ا ا بلکه منتقدان و اپوزیسیون براندازش را نیز دچار چالش جدی کرده است. حالا فقط حاکمان نظام ج اا ایران نیستند که برای هم خط و نشان می کشند و دوستان پریروز و دیروز و حتی چند ساعت قبلشان را با درشت ترین سخنان و کردارها از خود می رانند. در آن سو نیز طیف وسیعی از آنچه که خود را اوپوزیسیون نظام ج اا می خواند از رضا پهلوی و داریوش همایون تا فرخ نگهدار و دیگر فعالان چپ و میانه در جوش و خروشند. در یک سو، خطاب و عتاب آقای احمدی نژاد است در نامه ی سرگشاده به همدستان مرتجع و محافظه کارش در بالاترین ارکان نظام که گویا با چراغ خاموش در حال تغییر قانون اساسی ج اا اند! در دیگر سو،سرزنش و زخم زبان بی حد وحصر و ملاحظه ی طیف وسیع منتقدان و براندازان به امثال فرخ نگهدار که گویا به شعبده، در حال نجات قانون اساسی و نظام ج اا است!
در دیالوگ جاری پیرامون "هشدارنامه" ی آقای نگهدار به آیت الله خامنه ای و متن اعلام برائت آقایان تابان و پورمندی در نقد آن، آنچه که خوشایند و امیدوارکننده است، درهم ریختن برج و باروی باورها و اخلاق کهن و کلیشه شده است. حالا در زیر متن های مطول و مشعشع سرشار ازغلط های دیکته ای و انشایی و منطقی، نام ها و امضاهایی نمایان می شوند که تا ساعاتی پیش، اسطوره و قدیس می نموده اند! سبزتر باد این جنبش که در گستره اش همه چیز و همه کس در جوش و خروش آمده است.
متن مشترک آقایان ماشاءالله سلیمی و منوچهر مقصودنیا با عنوان "جنبش سبز و مشی اصلاح طلبی" یکی از مصداق های بارز این جوش وخروش است! متنی که احتمالا بیش از آنکه برای مخاطب یا "هدف"ش خواندنی باشد می توانست متضمن مفاهمه و مکاشفه ای جذاب برای نویسندگانش هم باشد که به نظرم نشده!

اول: متن با مرور مناقشه انگیز دهه اول انقلاب شروع می شود و به این جا می رسد که: "...زمان لازم بود تا جامعه از این بهت زدگی وسیع و فضای سیاسی وحشتناک ناشی از شدت سرکوب و خفقان خارج شده، بخود آمده و اتکا به نفسی دوباره برای پاسخ دادن به سوال چه باید کرد، را پیدا نماید. پاسخ های ناشی از گفتمان های قبل ازانقلاب و ده سال اول بعد از آن دیگر قانع کننده و کافی بنظر نمی رسید. جستجو، کنکاش، نقد و بررسی و پیداکردن گفتمان هائی که جوابگوی این چراها باشد، شروع گردید. دهه دوم برای دگراندیشان این گونه آغاز شد... گفتمان هائی مانند، دمکراسی، حقوق بشر، تعامل، مدارا، تحمل دیگراندیشان، آزادی، شیوه های مبارزاتی مسالمت آمیز، مخالفت با «انقلاب» و خونریزی، اصلاحات سیاسی و تحولات گام به گام وتدریجی و... و برای تغییرات سیاسی در بعد ملی و هدف استراتژیک دستیابی به حکومتی دمکراتیک، پارلمانی و..."
جذاب بودن گفتمان های آغاز دهه دوم برای دگراندیشان (که امیدوارم منظورشان فقط چپ ها نباشند!)، نمی تواند سببی برای مبهم ماندن "گفتمان های قبل از انقلاب و ده سال اول انقلاب" باشد! حقیقت آن است که "باگ" تمام نیروهای اجتماعی درگیر در انقلاب (اعم از آنانکه به قدرت رسیدند و آنانکه منتقد قدرت جدید شدند) در کج فهمی همان گفتمان های قبل از انقلاب بود و هست. نمی توان بدون "اصلاح" فهم آن گفتمان ها یکباره به "بهشت" گفتمان های "حقوق بشری" پرتاب شد! نفی تک صدایی و دیکتاتوری، نفی ناباوری به مردم در کسب اتوریته حاکمیتی و اتکاء به امپریالیسم آمریکا و نفی موانع توسعه دمکراتیک جامعه ایران، رئوس "قانع کننده و کافی" تمام گفتمان های ترقیخواه پیش و پس از انقلاب بوده و هست! "جنبش اصلاحات" برغم فهم نویسندگان متن، جنبش اصلاح رژیم جمهوری اسلامی ایران نبوده و نیست. جنبش فائق آمدن بر "موانع رشد و توسعه دمکراتیک جامعه ایران بوده و هست. جنبشی که در فرارو، ناچار از حذف "رژیم" آریامهری "به عنوان یک مانع از طریق انقلاب شد! (اگرچه نظام "پادشاهی" را از میان برنداشت!) چرا این جنبش و گفتمان های پیشا- پسا انقلابی آن باید محدود و منحصر به "دگراندیشان" می شد؟ چرا این جنبش که جنبش تمام مردم ایران است، نباید در نظام و حاکمان آن مخاطبانی می یافت؟ چرا این گفتمان نباید از سوی نیروهای انقلابی مسلمان (خط امامی ها، روحانیون مبارز، روشنفکران متدین، مجاهدین انقلاب اسلامی و...) که نیروهای اجتماعی وسیعی را در میان زحمتکشان هم نمایندگی می کردند، مورد توجه و پیگیری قرار می گرفت؟

دوم: متن، هدف گفتمان"اصلاح طلبی" را به "اصلاح رژیم" تنزل داده، در عین حال مفهوم "رژیم" و "نظام" را همسان می داند! اشاره به آنچه که این روزها در تونس و مصر می گذرد بی مناسبت نیست. هر دو کشور دارای قانون اساسی مترقی، نظام سیاسی دمکراتیک و ساخت حکومتی سکولار هستند. اما آقایان بن علی و حسنی مبارک در هر دو کشور (به علل متفاوت) دو "رژیم" اقتدارگرا و دیکتاتوری به راه انداخته اند! هدف جنبش اصلاح طلبی در هر دو کشور "حذف" و نه اصلاح "رژیم" با حفظ نظام سیاسی شان است. (به قول مهندس موسوی: "بازگشت بدون تنازل به قانون اساسی!") تهمت زدن به اصلاح طلبان ایران که گویا می خواهند "رژیم" اقتدارگرا و سرکوبگر حاکم را حفظ کنند، ناجوانمردانه است! با "حذف" اقتدارگرایی و سرکوبگری در همین نظام، مردم از دستاورد "انقلاب" شان دفاع می کنند و برای گام های بعدی تکوین دمکراسی اعم از "تغییر در قانون اساسی" یا "تغییر قانون اساسی" آموخته می شوند!

سوم: متن، درسراسرش "اصلاح طلبی" را درمقابل "تحول طلبی و دمکراسی خواهی" می گذارد و میان آنچه که "اصلاح طلبی" و "جایگزینی" (بخوان براندازی) می خواند مردد می ماند. از سویی جا به جا به قدرت جنبش اصلاح طلبی اذعان می کند. ازجمله: "... اگر واقع بینانه و بدور از تعصب نگاه کنیم، با تمامی تلاشی و نیروئی که تحول طلبی و دمکراسی خواهی داشته، اما بیش از همه مهر گفتمان اصلاح طلبی بر حرکت های این دو دهه خورده است...." و "...جنبش دوم خرداد، با استفاده از فرصت بدست آمده توانست فردی را به ریاست جمهوری برساند که کاندیدای ولی فقیه نبود، این جنبش توانست ترکیب مجلس شورای اسلامی را تغییر داده و اکثریت اصلاح طلبان را وارد آن نماید..." و "...اینبار با شرکت در انتخابات ریاست جمهوری ۲۲ خرداد ٨٨ دست به بسیج نیرو زد. بسیجی که نیروهائی هم از درون وهم از بیرون نظام در آن شرکت داشتند. و واقعبینانه باید پذیرفت که قدرتمندترین بسیج توده ای را بعد ازانقلاب اسلامی ۲۲ بهمن به نمایش گذاشت. حضور میلیونی مردم در خیابان ها، بخصوص جوانان قبل از برگزاری انتخابات، همکاری وسیع و تنگاتنگ دیدگاه ها و اندیشه های متفاوت و... آنچنان فضائی را بوجود آورد که هزینه تقلب از سوی نظام را برایش سنگین می کرد. وسنگین هم کرد..." و "...از سوی دیگر حمایت بخش قابل توجه ای از مردم از راه کار اصلاح طلبی، به جنبش بعد وسیعی داد. تقلب انتخاباتی و حضور مردم در فضای بوجود آمده آن در میدان، موجب اعتراضات میلیونی گردید..."
مگر یک فعال اجتماعی ترقیخواه (و نه الزاما کمونیست) چه می خواهد بجز به میدان آورد ن و درگیر کردن مردم برای مبارزه در راه احقاق حقوق خودشان! استفاده از فرصت های تاریخی برای ارتقاء دانش و تجارب سیاسی مردم، دامن زدن به "گفت و گو" میان مردم باهم، مردم با روشنفکران، مردم با حاکمیت ، مردم با احزاب و سازمان ها و... در کوران همین جنبش ها! آن گفتمان های باشکوه حقوق بشری و نظام پارلمانی دمکراتیک از ملکوت اعلا که به مردم نازل نمی شود!

چهارم: متن حتی در چارچوب منطق خودش در رجحان "براندازی" به "اصلاح طلبی" و غیرقابل جمع بودن این دو گفتمان، دچار تناقض ساختاری است: از طرفی قائل است به: "... اما این دو مشی سیاسی و استراتژی متفاوت همدیگر را قطع نکرده و نمی توانند با همدیگر متحد شوند. و درعمل هم نه تنها پشتیبانان این دو راه کار با یکدیگر متحد نشده اند، بلکه در پاره ای مواقع در مقابل هم قرار گرفته و انرژی ها را به هدر داده اند. جامعه برای تغییر و تحولی که بدان نیاز دارد نمی تواند همزمان از دو راه کار استراتژیک استفاده نماید. به همین دلیل مجبور به انتخاب می باشد ..." از سوی دیگر اذعان می کند به: "...جنبش اصلاح طلبی با دو رویداد بزرگ برآمد کرده است. جنبش دوم خرداد و جنبش سبز. با این تذکر که در جنبش سبز ما شاهد همکاری و هم آوائی دو راه کار برشمرده در بالا، بخصوص بعد از ۲۲ خرداد ٨٨ بوده ایم ..." و اقرار می کند به: "... مردم ولی اینبار به اعتراض خاموش به تقلب انتخاباتی، آنچنان که در دور قبل صورت گرفت، بسنده نکرده و به خیابان ها سرازیر شدند. نه تنها مردمی که در انتخابات شرکت کرده، بلکه آنهائی هم که درآن شرکت نداشتند.این خود نزدیکی و همگامی استراتژیک دو راه کار بیان شده در بالا را می رساند، اگر هدف دستیابی به خواست ها و مطالبات حقوق بشری و دمکراتیک باشد. این همکاری و تلاش های مشترک بخصوص در خارج از کشور نمایان بود. تشکل هائی با نیروهای از دو طیف متفاوت و مخالف هم در استراتژی های سیاسی، شکل گرفت که تا آنزمان قابل تصور نبود..." و یادآور می شود که: "... راه کار اصلاح طلبی در حرکتی وسیع و میلیونی خود به میدان آمد. حرکتی که در آن بخشی از نیروهای راه دیگر را هم در کنار خود داشت..."

پنجم: متن با کمال تاسف در اصرار بر آشفتگی حتی گاه دچار دروغ و تقلب هم می شود! آنجا که شعارهایی را به "اصلاح طلبان" نسبت می دهد که هیچ تناسبی با مواضع و دیدگاه های رهبرانشان ندارد. جنبش اصلاح طلبی مردم ایران درایستگاه سبزش در سه نوبت موفق به جلب همراهی میلیونی مردم شد: ۲۵ و ۲٨ و ٣۰ خرداد ۱٣٨٨. این دوستان اگر مستنداتی برای انتساب چنان شعارهایی به مردم ایران دارند، خوب است که ارائه کنند! بررسی رویداهای بعدی که با حضور و وحدت عمل نیروهای سرکوبگر و جیره خوار "رژیم" در بسیج از یک سو و نیروهای ضددمکراتیک و تروریست مخالف اصلاحات (آنها که جنبش دوم خرداد را "فتنه ی خاتمی خوانده اند و آنها که با این خوانش همراهی کرده اند!) از سوی دیگر، همراه بود، مجالی دیگر می طلبد.
ششم: متن در نهایت با خیال پردازی و خوش اشتهایی نویسندگانش به پایان می رسد. آنجا که: "... حاکمیت اجازه شکل گیری به چنین نهاد وسیعی را درداخل کشور نمی دهد؛ امکان عملی شدن این مهم در خارج از کشور، با شرط وجود بیشترین هماهنگی و تاثیرگذاری از داخل در آن، ممکن وعملی می باشد. ما به سهم خود تلاش خواهیم کرد تا در آینده به این مهم پرداخته و در حد توان خود به روشنتر شدن زوایایش کمک نمائیم..." این دوستان اگر مساعی خویش را صرف سر و سامان دادن به پریشان حالی و فقر نظری بسیاری از همان دوستان خارج نشین مان کنند، هنر کرده اند! درعین حال که به نظر نمی رسد، مردم ایران تمایلی داشته باشند تا بار دیگر به استقبال "ارفرانسی" دیگر در فرودگاه دیگر تهران بروند!

نامی شاکری – تهران ۱۱/بهمن/٨۹



این صدای تپش عصر ماست: حق تغییر برای مردم و عدالت برای همه

كاوه احمدی علی آبادی
عاقبت صدای صور را شنیدید؟ نه، بسیاری از شما تنها آنچه را كه دوست داشتید، شنیدید! همچنان كه اینك ظلم را تعمداً نمی بینید و با آدرس غلط دادن به دیگران، می خواهید حواس ها را به سوی دیگر منحرف كنید، غافل از این كه تنها خود را فریب می دهید، همچنان كه حكام تونس و بسیاری از كشورهای عربی، نخواستند بشنوند و تنها خود را فریب می دادند. خروش مردم تونس، نه آلوده به تظاهر به اسلام بود و نه درخواست برای به قدرت رساندن شیادانی كه به نام دین جنایت می كنند.
خواسته های آنان، خواسته های عدالت طلبانه بود، هم چنان كه آرای مردم جنوب سودان، حق حاكمیت برای مردم و حركت برای از میان برداشتن فقر، تبعیض، بی سوادی و كلیه بی عدالتی هایی بود كه عمدتاً توسط حاكمان ستمگری كه با نام یا بدون نام دین، ظلم می كنند و در عقب ماندگی نگه می دارند، اعمال می شود و به خیال خود از این طریق مردم را كنترل می كنند تا عاقبت در می یابند كه برای شنیدن دیگر خیلی دیر شده است. تازه باید شكر می كردند كه اگر این تنها فرجام دنیوی شان بود و وای بر آخرت شان!
جنوب سودان، یكی از فقیرترین مناطق جهان از بسیاری از جهات است. یا شاید بهتر باشد بگوییم، متأسفانه از نقاطی كه تعمداً توسط حكومتی كه خود را اسلامی می نامد، فقیر نگاه داشته شده اند. حكومتی كه ادیان دیگر را برنتابد و ظلم و تبعیض را به وجود آورد و تداوم بخشد، دفاع از آن دفاع از ظلم و مبارزه با آن جهاد در راه خداست. كسانی محق اند كه مانع از تجزیه كشورشان شوند كه ظلم و تبعیض نكرده و به عمد مردم ادیان و اقوام دیگر را در سطحی پایین تر نگه ندارند. اسلام چنان كه در قرآن آمده به مفهوم شریعت اسلامی نیست و قابل تقلیل به رسالت تنها محمد نیز نیست، بلكه حق طلبان و نیكوكارانی –ظالم و زیان رسان به دیگران نباشند- كه مطیع محض هیچ كس به جز خداوند نباشند – یعنی هیچ فرد یا حكومتی را چشم بسته صاحب اختیار خود نسازند- مسلمان اند، حال چه بر اساس یكی از كیش های ابراهیمی باشند، چه نباشد و چه نام محمد را شنیده باشند، چه نباشند.
اما مطیع كدام خدا؟ آن خدایی كه از رگ گردن به ما نزدیك تر است: یعنی فطرت الهی ما كه چون وجدان در ما بیدار می شود. خوب گوش كنید، چه می گویم: حكومتی كه از مسیحیان جنوب سودان تشكیل خواهد شد، اگر برای عدالت عمل كند –نه این كه چون برخی تنها شعار دهد- و از جهل، تبعیض و فقر و نابرابری ها بكاهد، "اسلامی" است و حكومتی كه پیش از این بر سودان به نام اسلام، ظلم می كرده و جنوبیان را مستضعف نگاه داشته، حكومت اسلامی نیست و حكام ظالمی كه به نام اسلام حكومت كردند، زشت ترین ظالمان، چون به نام دین جنایت و ظلم كردند. امروز تنها حكومت اسلامی حقیقی را كه می شناسم، دولت وقت تركیه است كه رهبری جهان اسلام را در دست دارد و تا در عمل اسلامی است –نه چون بسیاری در شعار- این پرچم به حق در دستانش خواهد ماند.
مردم تونس، و بدنبال آنان، مردم مصر، اردن، یمن و كشورهای عربی دیگر برای عدالت و حق حاكمیت بر سرنوشت شان قیام كردند. چنان كه حاكم پیشین تونس نیز بر اساس نارضایتی های گذشته مردمی سر كار آمده بود، اما چون خود در جایگاه قدرت به تدریج به همان حاكم ظالم بدل شد، توسط مردم به حق كنار رفت. خوشبختانه امروز خاورمیانه هم اسلام طالبانی را شناخته و از آن بیزار است و هم نقاب از چهره اسلام ریاكارانه افتاده است و آگاهی عمومی از طریق آخرین موج جهانی شدن – رسانه ها و اینترنت- آنقدر بالا رفته است كه عملاً شیادانی دیگر نمی توانند به نام دین بر مردم ظلم كنند. كشورهای عربی در آغاز راه هستند و آنان باید تمرین دموكراسی و عدالت كنند و حق آزادی در همه حقوق خصوصی را برای همگان به خصوص اقلیت ها و پیروان سایر ادیان را در عمل محترم شمارند. كشور ما، آن مرحله را گذرانده و اینك در مرحله ظهور زنده و خودجوش جامعه مدنی به سر می برد.
روی سخنم، به خصوص با روحانیون حكومتی است كه عافیت اختیار كرده و به خیال خام خود، از این طریق هم دنیا را می خواهند داشته باشند و هم آخرت – همان خوابی كه بیعت كنندگان با یزید دیده بودند- را، غافل از این كه اگر به راه كنونی شان تداوم بخشند، هر دو را خواهند باخت. قرار نیست كه علما به جای امر به معروف و نهی از منكر حكام، گوش به فرمان حاكمان شوند و برای رد گم كنی از ظلم شان، حواس ها را به خارج معطوف سازند – بی شك وقت پرداختن به مسائل خارجی نیز خواهد رسید- و مراجع و علما ابزار دست شان! این آخرین هشدارم به شماست: از شیادان فاصله بگیرید، همان گونه كه از گربه گَر فاصله می گیرند؛ از ظلم فاصله بگیرید، هم چنان كه از آتش سوزان فرار می كنند و از همراهی با ظلم بترسید، هم چنان كه یك مومن حقیقی از روز داوری به خود می لرزد. حجت تمام.






پلمپ انجمن اسلامی دانشكده نفت آبادان توسط حراست

دفتر انجمن اسلامی دانشگاه نفت آبادان با توجه به عدم حضور شورای مرکزی توسط حراست این دانشگاه تعطیل شد.
به گزارش دانشجو نیوز، بعد از ناپدید شدن و بازداشت حجت عربی، دانشجوی دانشگاه نفت آبادان و عضو انجمن اسلامی دانشجويان اين دانشگاه، شورای مرکزی انجمن اسلامی موقتا تعطیل شد. در میان این کشمکش ها حراست دانشگاه نفت آبادان از این فرصت استفاده کرد و دفتر انجمن اسلامی  را پلمپ و تعطیل کرد.
گفتنی است حجت عربی از روز پنجشنبه  ۲۳ دی ماه و بعد از یورش مامورین امنیتی به محل سکونت وی ناپدید شد. این دانشجو چند روز بعد در تماسی تلفنی با خانواده اش از بازداشت و نگهداری خود در بازداشتگاه اطلاعات آبادان خبر داد.
بعد از بازداشت حجت عربی، شورای دفاع از حق تحصيل با انتشار بیانیه ای این بازداشت را محکوم کرد و نوشت: "به نظر ميرسد بازداشت غيرقانوني ، خودسرانه و غيراخلاقي این دانشجوي محروم از تحصيل و ستاره دار همزمان با برگزاري امتحانات پايان ترم دانشجويان ، اقدامي در جهت اجراي محکومیت غيرقانوني كميته انضباطي دانشگاه آبادان است که حتي با معیار‌ آئین نامهٔ فعلی کمیته های انضباطی نیز، غیرقانونی‌ ميباشد."
آقای عربی پیش از این نیز از سوی مسئولین كمیته انضباطی دانشگاه آبادان در اقدامی غیرقانونی، حكم اخراج و محرومیت از تحصیل برای سه سال را دریافت کرده است. این حكم در حالی از سوی كمیته انضباطی دانشگاه آبادان صادر شده است كه طبق آیین نامه پر اشكال كمیته انضباطی دانشگاه ها صدور چنین حكمی در صلاحیت كمیته انضباطی دانشگاه نمی باشد. در آیین نامه كمیته انضباطی دانشگاه ها و مراكز آموزش عالی صدور حكم اخراج از دانشگاه فقط برای كسانی در نظر گرفته شده كه در محیط دانشگاه اقدام به قتل نمایند و یا دست به مبارزه مسلحانه بزنند. در این صورت نیز تنها كمیته مركزی انضباطی مستقر در وزارت علوم صلاحیت صدور  چنین حكمی را دارا میباشد.

لازم به ذکر است که در حال حاضر نزدیک به ۵۰ دانشجو در زندان های کشور وجود دارد.




احضار و تهدید خانواده مجید دری به خاطر اطلاع رسانی در باره فرزند زندانی شان

هفته گذشته و طی تماسی تلفنی، پدر مجید دری به اداره اطلاعات کرج احضار شد و در خصوص اطلاع رسانی خانواده این دانشجوی محروم از تحصیل ، مورد تهدید قرار گرفتند .
براساس گزارش های رسیده به کلمه، مسئولان اداره اطلاعات کرج ضمن تهدید پدر این دانشجوی زندانی و محروم از تحصیل وی را مجبور به امضای تعهدنامه مبنی بر عدم اطلاع رسانی در خصوص مظالم روا داشته شده بر پسرشان ، کردند.
در ادامه، ماموران اداره اطلاعات کرج، در حضور آقای دری، بصورت تلفنی مادر ” مجید دری ” را نیز احضار کردند و ضمن دیکته کردن متن تعهدنامه به آنها گفتند : در صورت هرگونه اطلاع رسانی در باره وضعیت مجید دری، وی را به زندان اهواز تبعید خواهند کرد و همین امر موجب عدم اطلاع رسانی خانواده آقای دری در این خصوص بوده است .
مجید دری، دانشجوی محروم از تحصیل دانشگاه علامه در شرایط بسیار سختی دوران حبس در تبعید خود را می گذراند و تنها روزی چند دقیقه حق مکالمه تلفنی با خانواده اش را دارد .
خانواده دری بارها از طریق قانونی پیگیر وضعیت پرونده پسرشان بوده اند اما مسئولان قوه قضائیه ضمن اذعان به عدم استقلال قضائی، حتی از دریافت متن تظلم خواهی این خانواده که خطاب به قوه قضائیه نوشته شده بود، خودداری کرده اند.
مجید دری بارها و بارها از اقدام خلاف فانون قاضی پیر عباسی در جلسه دادگاه و عدم اجازه دفاع به وی از اتهام محاربه و صدور حکم بر مبنای همین اتهام در جلسه آخر، به دادستان و قوه قضاییه شکایت برده است اما تاکنون تلاش وی و خانواده اش مبنی بر پیگیری قضایی اقدام خلاف قانون این قاضی در دادگاه انتظامی قضات بی نتیجه بوده است.
کلمه




تجمیع دانشگاه های پایتخت و کاهش ۲۵۰۰۰ هزار دانشجو در دانشگاه تهران

معاون وزیر علوم در نشست خبری در وزارت علوم، تحقیقات و فناوری درمورد افزایش ظرفیت پذیرش مقطع کارشناسی در دانشگاههای شهرستانها، افزایش ظرفیت پذیرش دانشجوی کارشناسی ارشد و دکتری در دانشگاههای تهران و کاهش جمعیت رشته های کارشناسی در دانشگاههای تهران را دنبال می کند گفت: درصورت پیاده شدن این طرح حدود 25 هزار نفر جمعیت در پایتخت کاهش پیدا خواهد کرد.
به گزارش دانشجو نیوز ، علی اکبر متکان در بخش دیگری از سخنان خود با اشاره به اثرات هدفمند کردن یارانه ها در مورد بودجه دانشگاهها در سال 90 گفت: انتظار داریم در بودجه سال 90 دانشگاهها حداقل 30 درصد رشد برای بودجه تملک سرمایه ای و 25 درصد رشد برای بودجه های هزینه ای بدون در نظر گرفتن فوق العاده ویژه داشته باشیم. البته این میزان رشد مورد انتظار منهای اثرات هدفمندی یارانه ها است..
معاون وزیر علوم با اشاره به بودجه های جدید برای موسسه های دینی و دانشگاه های مذهبی افزود: ردیف های جدیدی برای شبکه زنان دانشمند جهان اسلام، مرکز فعالیت های قرآن و عترت، برنامه جامع امور زنان و خانواده (بحث
های پژوهشی در حوزه زنان و بحث فرهنگ عفاف و حجاب)، حمایت از شرکتها و موسسات دانش بنیان، حمایت از صندوق نوآوری و شکوفایی، امور شاهد و ایثارگر و مرکز جذب اعضای هیئت علمی از معاونت برنامه ریزی و نظارت راهبردی ریاست جمهوری درخواست شده است.
بنا بر این گزارش، این ردیف بودجه ها در حالی مطرح می شود که بسیاری از دانشگاه ها و شبکه های دانشگاهی وابسته به دولت از حمایت های ویژه مالی مسئولین دولتی برخوردارند
متکان در پاسخ به اینکه تکلیف تجمیع دانشگاههای علامه طباطبایی و خواجه نصیر چه می شود تاکید کرد: دانشگاههای علامه طباطبایی و خواجه نصیر حتما در تهران تجمیع می شوند و به هیچ وجه از تهران خارج نخواهند شد.
وی از ثبت نام یک هزار و 200 نفر از کارکنان وزارت علوم و دانشگاههای تهران برای انتقال از تهران خبر داد و گفت: تا کنون 110 نفر را انتقال داده ایم. مشکلاتی در شهرستانها داریم که سیاست های دولت را به آن میزان که باید پیگیری نمی کنند و این منجر شده که مقداری روند انتقال کارکنان از تهران مقداری کند شود
وی در پاسخ به اینکه بحث انتقال معاونت دانشجویی وزارت علوم به سمنان تا چه حد صحت دارد گفت: بحث ایجاد سازمان امور دانشجویی مطرح است. پس از آنکه سازمان شدن این معاونت ابلاغ شود آنگاه برای انتقال این حوزه می توان تصمیم گرفت. معاونت دانشجویی در حال حاضر به واسطه وابستگی های مالی و اداری که به ستاد وزارت علوم دارد نمی تواند جدا شود
متکان در بخش دیگری از سخنان خود از قراری برای انتقال سازمان سنجش آموزش کشور به استان البرز و انتقال سازمان پژوهش های علمی صنعتی به ساوه خبر داد و گفت: البته انتقال این دو سازمان به استان البرز و استان مرکزی زمان انجام می شود که استانداران البرز و مرکزی امکانات لازم را برای این دو سازمان فراهم کنند
بنا به گزارش منابع خبری, چندی پیش کامران دانشجو وزیرعلوم، تحقیقات و فناوری نیز در جمع تعدادی از روسای دانشگاه‌های کشور با تاکید بر افزایش پذیرش دانشجویان در شهرستانها گفته بود : افزایش پذیرش دانشجویان در دانشگاههای شهرستانها سیاست وزارت علوم است که با سیاست دولت در خصوص کاهش جمعیت تهران به دلیل کاستن از تبعات زلزله احتمالی با هماهنگی و جدیت بیشتری دنبال خواهد شد.
شایان ذکر است این اظهارات به دنبال تاکیدات احمدی نژاد مبنی بر خروج وزارتخانه ها و سازمان های مهم پایتخت و همچنین دانشگاه ها صورت گرفته است.
به نظر می رسد که تداوم اعتراضات گسترده پس از انتخابات دانشجویان دانشگاه های تهران مسئولین را سخت بر آشفته و آنان را بر نداشته تا با انتقال این دانشگاه ها وشدت بخشیدن به فضای پادگانی سکوت مطلق را در آنها حاکم کنند.



نماينده فرمایشی كارگران در شوراي عالي كار:
برخي اعداد اعلام شده درباره دستمزد امكان تحقق ندارد


(تیتر از جنگ خبر)
خبرگزاري دانشجويان ايران - تهران
سرويس: كار و اشتغال

نماينده‌ كارگران در شوراي عالي كار در پي اعلام نظر برخي كميته‌ها و كميسيون‌هاي كارگري در زمينه دستمزد سال آينده اظهار كرد كه روند افزايش دستمزد بر اساس قانون مشخص است و شورا هنوز به جمع‌بندي نهايي در اين زمينه نرسيده است.

سليم بهرامي در گفت‌وگو با خبرنگار كار و اشتغال خبرگزاري دانشجويان ايران (ايسنا) تصريح كرد: شوراي عالي كار با ارزيابي دو مقوله‌ نرخ تورم و سبد معيشتي خانوار و نيز بررسي نظر كميته‌هاي تخصصي درباره ميزان دستمزد كارگران در سال 1390 تصميم‌ مي‌گيرد.

وي با اشاره به اعداد و ارقامي كه اين روزها براي حداقل دستمزد سال آينده مطرح مي‌شود، افزود: قطعا نظر كميته‌ها و تحقيقات ميداني آنها در تصميمات شوراي عالي كار مورد مطالعه قرار مي‌گيرد ولي به اعتقاد ما رقم‌هايي كه از سوي اين كميته‌ها اعلام مي‌شود، اغلب امكان تحقق ندارد.

وي ادامه داد: درست است كه ما نماينده‌ كارگري در شوراي عالي كار هستيم ولي آيا براي يك كارفرما با توجه به هزينه‌ بالاي توليدي امكان پرداخت اين مبالغ است؟ در واقع بحث افزايش هزينه توليد مولفه تاثيرگذاري در تعيين دستمزد است و نبايد ناديده گرفته ‌شود.

بهرامي با تاكيد بر اينكه بار افزايش هزينه‌هاي توليد معمولا به دوش كارگران قرار مي‌گيرد، گفت: بايد قبل از افزايش بي‌رويه‌ دستمزد كارگران، زيرساخت‌هاي توليد در كشور گسترش يابند تا با افزايش درآمد كارفرمايان دستمزد كارگران نيز بالا برود و به سطح معقولي برسد.

نماينده‌ كارگران در شوراي عالي كار همچنين موضوع هدفمندي يارانه‌ها را مورد توجه قرار داد و گفت: به اعتقاد ما تاثير موضوع هدفمندشدن يارانه‌ها براي هر دو گروه كارگر و كارفرما يكسان است و نبايد برخي ارجهيت را به قشر خاصي بدهند.

بهرامي در ادامه پيشنهاد كرد كه همانند كاركنان كه دولت به آنها سهام عدالت و كارت‌هاي اعتباري يك ميليون توماني ارائه مي‌كند اين امتياز نيز در اختيار كارگران هم قرار گيرد.

به گفته او كانون هماهنگي شوراهاي اسلامي كار كه بايد پيگير حقوق كارگران باشد مي‌تواند اين پيشنهاد را به دولت ارائه كند.

کارت‌هاي اعتباري خريد كه از ابتداي سال در اختيار كارمندان دولت قرار گرفته است از تسهيلات قرض‌الحسنه بانک‌ها تامين شده كه بازپرداخت آنها بدون سود بوده و پس از خريد ماهانه از حقوق کارکنان و بازنشستگان کسر مي‌شود.





دادگاهی دیگر برای نسرین ستوده؛
این بار به اتهام عدم رعایت حجاب اسلامی در فیلم سخنرانی


تغییر برای برابری
سه‌شنبه 12 بهمن دادگاه نسرين ستوده جهت رسيدگي به اتهام نداشتن حجاب در يك ويدئو، در شعبه 26 دادگاه انقلاب به ریاست قاضی پیرعباسی برگزار مي‌شود.

ستوده از روز سیزدهم شهریورماه در سلول انفرادی زندان اوین در بازداشت است. دادگاه دیگر او ۲۴ آبان ماه، در شعبه ٢۶ دادگاه انقلاب، به ریاست قاضی پیرعباسی و با تفهیم اتهامات «اقدام علیه امنیت ملی» و «تبلیغ علیه نظام» برگزار شد که از سوی این شعبه به ۱۱ سال حبس تعزیری، ۲۰ سال ممنوعیت خروج از کشور و ۲۰ سال محرومیت از وکالت محکوم شد. ستوده مدت زیادی از زمان بازداشت خود را در اعتصاب غذا به‌سر برده است.


لیلا جدیدی
پیرامون گماردن علی اکبر صالحی به منصب وزارت امور خارجه، سخنان زیادی گفته شده. بارز ترین این اظهار نظرات که اوضاع آشفته قوه مجریه و قضاییه را توصیف می کند را نمایندگان رژیم در مجلس ارتجاع در قالب موافق یا مخالف با وزارت وی بیان کرده اند. نتیجه گیری اما باز هم نشان از این امر دارد که سیاست و سیاستمداری، اداره کشور و روابط بین المللی تحت حکومت ولی فقیه همه و همه اموری هستند که واکنشهای تهاجمی و بحران زا را زیر بنا دارند و با هدف فرسوده سازی طرف مقابل تنظیم می شوند؛ امری که در نهایت همه وادار به پیشگیری از آن می شوند.
در صحنه داخلی در حالی که قایق یک پاروی خامنه ای به گل نشسته است، واکنش در برابر جامعه معترض، سرکوب و اعدام است. در سیاست خارجی نیز با فشار تحریمهای اقتصادی و بویژه تنگنای تحریمهای سیاسی، واکنشهای تهاجمی به امید فرسوده کردن طرفهای غربی افزایش پیدا می کند. تازه ترین آنها انتخاب آقای صالحی است؛ شخصی که نام او در لیست سیاه 27 کشور اروپایی قرار گرفته و این اقدام نه تنها به خاطر موقعیت حقوقی او به عنوان رییس سازمان انرژی هسته ای بلکه، همچنین به دلیل شخصیت حقیقی وی صورت گرفته است.
از سوی دیگر، حمایت صالحی در گذشته از موسویان که رژیم او را "سرسپرده" و "جاسوس" معرفی کرده و اکنون هم هنوز در میدان بازی است، برق دو روی خوب و بد سکه را به چشم غربیها خواهد زد.
جمهوری اسلامی با گماردن صالحی می تواند دو حرف زده باشد. اول اینکه پر اهمیت ترین بخش سیاست خارجی جمهوری اسلامی موضوع هسته ای است و همه روابط تحت الشعاع آن قرار دارد و در عین حال اینکه به تحریمها اهمیت نمی دهد. دوم آنکه اکنون دیگر غرب با یک طرف واحد و یک نقطه نظر واحد طرف است که هم می تواند با آنها کنار بیاید، هم نیاید.
بی جهت نیست که زهره الهیان، نماینده رژیم از تهران در مجلس ارتجاع گفت که به دلیل "حوادث حقوق بشر و قطعنامه ها"، مجلس باید "رای بالا" به او داده و وی را حمایت کند.



اگر ديوانگی کردم دلم خواست

پدرام فرزاد

می‌نشينی به مرور سوالاتی که قرار است جواب بدهی، می‌پردازی. تنها راهِ کم نياوردنت هم همين است؛ شايد هم فوت کوزه‌گری‌ات. آماده می‌شوی اسمت را بخوانند، بگويند کدام اتاق. می‌روی می‌بينی اين بار بازجو فرق کرده؛ جوان‌تر شده، خيلی جوان‌تر. شايد از خودت هم کم‌سن و سال‌تر. برای اين که جو را به نفع خودت عوض کنی و فضای ترس را از اتاق بيرون کنی، به او می‌گويی بزرگ‌ترت را بگو بيايد، با طرح‌کادی‌ها کاری ندارم
فصل جديد بگير و ببندها از اوايل خرداد امسال شروع شد، در هفته دوم خرداد به اوج رسيد، مانور نمايش قدرت نيروی انتظامی (نيرويی که فعلا تبديل به پادوی دو لشکر سيدالشهدا و حضرت رسول تهران شده است) در سطح شهر به منظور ارعاب و خالی کردن ته دل کسانی که می‌خواستند ياد دوستانی که ديگر در جمعشان نيستند را گرامی بدارند و رای‌های دزديده شده‌شان را نيز.
اعدام‌های اخير بدجوری ته دل مردم را خالی کرده، حتی به شهروندی که تبعه هلند بود نيز رحم نکردند. ظاهرا شمشير اينان برای ارعاب ملت از رو بسته شده؛ خيلی هم تابلو.
کش دادن زمان، کشتن وقت و آوردن بهانه‌های بنی‌اسرائيلی جهت صدور مجوز برای راهپيمايی‌ای که براساس نص صريح قانون اساسی، راهپيمايی نيازی به اخذ مجوز ندارد و تا زمانی که مخل نظم جامعه نشده، اقدام به حمل سلاح‌های سرد و گرم نشود و ... هيچ کس حق جلوگيری از راهپيمايی را ندارد و آوردن دسته دسته از جوانان و ميانسالان و حتی پيران به محلی به نام «هيئت تحقيق» به اين بهانه که به راديو فردا زنگ زده‌ايد، به راديو امريکا زنگ زده‌ايد، به راديو فلان و به تلويزيون بهمان زنگ زده‌ايد که بدون اين که قطره‌ای خون به مغرشان راه يابد که تشت رسوايی شنود تلفن از طريق عمله و اکره سپاه پاسداران (که ديگر صاحب مخابرات و وزارتخانه‌اش نيز شده) از بام بر زمين می‌افتد و صرفاَ به منظور ترساندن مردم که «بله... تلفن‌های شما شنود می‌شود» در حالی که از ترس شناسايی‌شان توسط بازجويی‌شونده‌ها حتی جرئت برداشتن ماسکی که روی صورتشان بود (ماسکی که جهت جلوگيری از ورود ذرات آلوده در هوا، جلوی بينی زده می‌شود) را نيز نداشتند، مبادا خودشان، خودشان را بشناسند، چون آنهايی که احضار شده بودند با حربه «انتظار» اين اشخاص، به قدری در خودشان بودند و غرق در ميان کارهايی که کرده و نکرده‌اند و دنبال جواب برای سوالاتی که قرار بود از آنها پرسيده شود که ديگر حتی يادشان نمی‌ماند بازجو که بود، چه شکلی بود، بلند قد، کوتاه، چاق، لاغر... اصلاً آدم بود يا جانوری شبيه آدم؟
داشتی به وقاحت رحيمی (معاون اول احمدی‌نژاد) فکر می‌کردی که چه راحت و ساد‌ه‌لوحانه سعی در بی‌گناه نشان دادن خود و تبرئه از اتهاماتی است که به وی وارد شده که صدايت می‌کنند و می‌نشانندت روی يک صندلی آهنی مربوط به حداقل ۲۰ سال قبل که با ديدنش، ياد دوره دبستان می‌افتی. از پشت سر و صدالبته به صورتی که حق برگرداندن سرت را هم نداری، شروع می‌کنند به پرسيدن سوال‌هايی که دلشان می‌خواهد.
درصورتی که تازه‌کار باشی، اول به حدی منتظرت می‌گذارند که استرس درونت را به منتها درجه ‌برسانند، به قدری که فقط بخواهی از آنجا بيايی بيرون و به خاطر همين بيرون آمدن حاضری هر انگی به تو می‌چسبانند را با تک مضراب «غلط کردم»، «اشتباه کردم» يا «قول می‌دهم ديگر تکرار نشود» تکميل کنی و با تکميل کردن فرم تعهدی که تو را وادار می‌کند عين هرچيزی غير از آدم فقط بروی سرکار، بيايی خانه، شامت را بخوری، حتی تلويزيون را نيز نگاه نکنی چون می‌ترسی مبادا از آن جعبه جادويی سری بيرون بيايد و بگويد «ديدی ديدمت!!» و سريع می‌خوابی.
تا ماه‌ها اين وضع زندگی‌ات است و شايد هم برای هميشه. می‌شوی همچون گوزنی که به جای کشتنت، فقط شاخ‌هايت را، سلاحت را، وسيله دفاعی‌ات و جلال و جبروتت را از تو گرفته‌اند و می‌مانی خودت و خودت؛ بدون هيچ عزتی، بدون کمترين احترامی درون جنگلی که تا ديروز برايشان سمبل مبارزه تا سرحد مرگ بودی.
اگر رفت و آمدت به اين مراکز محدود به اين يک بار نباشد و با استرس اوليه و انواع و اقسام بازجوها و کلمات محبت‌آميزشان (!!) کنار آمده باشی، راحت می‌نشينی و می‌شوی نظاره‌گر اطراف. چشم‌های جستجوگر، دل‌های بدون جگر، پسرهای با پدر، پدرهای بی‌پسر، دختران با مادر و بی‌مادر، مادران خون‌جگر و ... خرد شدن بی‌صدای غرور آدم‌ها را می‌بينی و می‌شنوی. عجب «دنيا»يی شدی دنيا، راستی چرا معکوس شدی؟ جای اين که آوار بر سر آدميان خراب کنند، سر آدميان را به همان سقفی می‌کوبند که قرار بود سرشان آوار شود. کدام قطعه اين پازل گم شده؟ خروج از حيوانيت، آدميت، محبت، شرافت، انسانيت يا ... کدام يک؟
آب که از سرت گذشته باشد ديگر برايت فرقی نمی‌کند چندمين بار است که احضار می‌شوی. انگار داری می‌روی سرکار، يا همان بقالی سر کوچه، شايد هم نانوايی که البته به خاطر در صف ايستادن، بيشتر به نانوايی شباهت دارد تا بقالی، منتها اينجا ديگر يک قرص نان را بدون صف نمی‌دهند. دليل؟ همه يک قرص نان می‌خواهند، همه. بعضی‌ها تک نفره می‌خواهند، بعضی ديگر با والدينشان اما همگی فقط يک نان می‌خواهند و بس.
يکی می‌گويد به خدا کاری نکرده‌ام که پايم به اينجا باز شود. تا حالا کلانتری هم نرفته‌ام چه رسد به وزارت اطلاعات. می‌گويی پدرجان، کسی که بايد اين حرف‌ها را بشنود من نيستم، آن آقايی است که ماسک زده بر صورتش و خيلی راحت انواع و اقسام الفاظ چارواداری را خيرات ديگران می‌کند. خيره نگاهت می‌کند و به تو می‌گويد: تو هم ... می‌گويی بله. من هم يکی مثل تو.
بلند می‌شود، می‌رود. انحنای فشار روزگار در گذران زندگی را بر هيکلش می‌بينی که شبيه پرانتز باز شده. چه کسی می‌داند؟ شايد روبروی اين پرانتز باز، پرانتز بسته‌ای قرار دارد که زندگی اين پيرمرد و پسرش نيز لای اين دو پرانتز تحت فشار و در حال له شدن است. دعا می‌کنی بازجويی‌اش زودتر تمام شود، قيمتش مهم نيست؛ حتی اگر بگويد «غلط کردم تلفن‌های بچه‌ام را چک نکردم». برايت مهم نيست به چه لطايف‌الحيلی از اينجا خارج شود، فقط دعا می‌کنی خارج شود؛ هرچه زودتر، بهتر....
می‌نشينی به مرور سوالاتی که قرار است جواب بدهی، می‌پردازی. تنها راهِ کم نياوردنت هم همين است؛ شايد هم فوت کوزه‌گری‌ات. آماده می‌شوی اسمت را بخوانند، بگويند کدام اتاق. می‌روی می‌بينی اين بار بازجو فرق کرده؛ جوان‌تر شده، خيلی جوان‌تر. شايد از خودت هم کم‌سن و سال‌تر. برای اين که جو را به نفع خودت عوض کنی و فضای ترس را از اتاق بيرون کنی، به او می‌گويی بزرگ‌ترت را بگو بيايد، با طرح‌کادی‌ها کاری ندارم.
نگاهت می‌کند، پرونده نيمچه قطورت را می‌بيند و می‌گويد ظاهرا قرار نيست آدم شوی؟ می‌گويی به تو اين حرف‌ها نيامده، بگو بزرگ‌ترت بيايد. دوست ندارم به يک بچه آموزش بازجويی بدهم. تمام سعی خودت را به کار می‌گيری تا مجبور شود بازجوهای بلندپايه‌تر از خودش را بياورد که حداقل شروع بازجويی را بلد باشند و با لنگ و پاچه گرفتن پسرخاله نشوند.
بازجوی قديمی می‌آيد، بدون ماسک. می‌شناسی‌اش. می‌شناسدت. ساعت‌ها با تو صحبت کرده‌ و سعی کرده، تمام سعی خودش را کرده تا تو را اصلاح کند اما خب، نشدی. دست خودت که نيست، همينی که هستی. اين، جواب هميشگی‌ات به بازپرس قديمی‌ات بود. فحش‌ها شنيدی، کتک‌ها خوردی، روزها و شب‌ها در بازداشتگاه‌های بی‌نام و نشان و ثبت نشده روی کاشی زمين يا کف سيمان شده خوابيدی، تابستان و زمستان هم نداشت. يکی، دو بار هم وقتی برای بردنت به دفتر، خانه يا محلی که در آن کار می‌کردی، آمدند، سابقه زد و خورد داری. هرچند در نهايت به نفع اينها قصه خاتمه پيدا کرد اما حداقل توانستی به آنها بفهمانی ترس نداری، اما يک مقدار «قاطی» داری! نشان داده‌ای (يا حتی ادای آن را درآورده‌ای) که ترسی از اينها نداری و اگر هم داشتی، ترست ريخته.
می‌نشيند پشت ميز. تعارف ندارد. می‌داند که می‌شناسی‌اش. می‌گويد چه بگويم؟ می‌گويی بازجو تويی. من چه بگويم؟ فقط انتظار پشيمانی نداشته باش که بيخود است.
بعد از اين چند سال که با هم سپری کرده‌ايد، حالا می‌توانيد برخلاف عرف آنجا، عين دوتا آدم، محترمانه با هم صحبت کنيد. می‌پرسی اين بار داستان چيست؟ حداقل اين دفعه خيالم راحت است پا روی دم کسی نگذاشته‌ام. مگر چند خبری که بدانم ، چيز ديگری نيست که بخواهم به خاطر آن احضار شوم. ظاهراً يک صفحه از بيلان ساليانه است که بايد تکميل شود.
می‌گويد بعد از اين همه سال رفتن و برگشتن، ديگر نمی‌خواهم کار به جايی برسد که مجبور شوم تهديدت کنم جلوی ادامه تحصيل و کار کردن اعضای خانواده‌ات را می‌گيرم. خودم هم می‌دانم درست نيست اما مجبورم نکن.
چند سال با اسامی مختلف، با امضاهای مختلف، با ضرباهنگ‌های مختلف نوشته‌ای، بدون اين که خودت را لو بدهی و لو نرفتی؛ يا زرنگ بودی يا خوش‌شانس.
اما اين بار تهديد سنگينی است، تنت می‌لرزد و ستون فقراتت تير می‌کشد. نمی‌توانی بفهمی کی قرار است اينها قواعد بازی جوانمردانه را رعايت کنند و به خاطر کاری که تو کرده‌ای، فقط با تو طرف شوند، نه با کسی که حتی يک بار هم در اين خط راه نرفته. کی؟ حاضر هستی هر بلايی سر خودت بياورند (همان طور که تا به حال آورده‌اند) اعتقادت است، ايمانت است، باورت است که به خاطر آن حاضری هرچيزی از خودت را هزينه کنی، اما ... پست‌ترين راه برخورد را برايت برمی‌گزينند. راهی که در آن «ديگران» بايد تاوان برنگشتنت را پس بدهند آن هم «ديگران»ی که از خون تو هستند، تمام دنيايت هستند و حاضر نيستی خون از دماغشان جاری شود. چه بايد کرد؟
خيلی دلت می‌خواهد به سياق قديم ميز و صندلی را (حتی اگر با دستبند به آن ميخکوبت کرده باشند) بکوبی به ديوار، پنجره را بشکنی و هرچه دم دستت می‌آيد را به هر طرف که دلت می‌خواهت پرت کنی و بريزند سرت و آن قدر با باتوم، شوکر و هر چيز ديگری که دارند بزنند تو را که از حال بروی، به درک که می‌زنند، خودت را خالی می‌کنی، همين مهم است... اما اين دفعه بايد فکر کرد. پای آينده چند نفر ديگر که برايت عزيزترين‌های دنيا هستند، به ميان آمده.
خودخواهی موقوف، سرتق نشو، خنگ‌بازی هم درنيار، چراغ روشنت را خاموش کن، يا نرو و يا چراغ خاموش برو؛ اين تنها راه است و بس.
وقتی چند وقتی ترجيح می‌دهی خانه‌نشين شوی، وقتی دست از نوشتن (گيريم برای دو هفته) می‌کشی و کاری به اتفاقاتی که می‌افتد نداری، همان عزيزترين‌هايت اولين کسانی هستند که به تو می‌خندند. طنز روزگار است ديگر؛ تلخ است و بدتر از زهرمار. بايد بخوری و تازه، بَه‌بَه هم بگويی. اين هم نوع ديگری از پررويی و کله‌شقی است. چه می‌دانند به خاطر رسيدن آنها به آرزويشان بايد از حداقل‌هايت هم بگذری، چه می‌دانند؟
برايت تحمل اين فشار روحی، بسيار سخت است، سنی نداری، هنوز ۴۰ سالت هم نشده، به خصوص اگر چند روز قبل با فشار خون ۱۷ بر روی ۱۰ رفته باشی اورژانس اولين بيمارستان سر راهت و نوار قلبت خبر از سکته‌ای داده باشد که خيلی مماس از بغل آن، رد شده باشی و کلا دست چپت تعطيل شده باشد و تايپ کردن مطالبت برای تو شده باشد مصيبت به تمام معنا. به ضرب و زور قسم آيه و قرآن و انواع و اقسام خالی‌بستن‌ها از دست دکتر و بيمارستانی که اصرار داشتند «حتما» بايد آن شب را بيمارستان بمانی تا شرايطت تثبيت شود در می‌روی، رضايت هم می‌دهی که اگر بلايی سرت آمد به صورت خودخواسته بوده ولاغير. بايد انجام دهی ولی برايت خيلی سخت است که جلوی ديگران، بيماری‌ات (يا بيماری‌هايت) را رو کنی و همچنان قبراق باقی بمانی که مبادا ذره‌ای افت در تو ببينند، بعضی‌هاشان (درست يا غلط) به تو دل بسته‌اند و چه کهنه‌درختی را برای تکيه زدن انتخاب کرده‌اند؛ درختی که کم کم از درون در حال خورده شدن و پوسيدن است و فقط نمايی از آن باقی مانده.
می‌زنی بيرون. کاری را بهانه می‌کنی و از محل کارت بيرون می‌روی. شروع می‌کنی پياده رفتن به ... کجا؟ هر طرف که شد... مهم نيست... فقط می‌روی... هميشه تنهايی را دوست داشتی، عاشقش بودی. تمام دوستانت از تو شاکی هستند که حتی يک بار هم با آنها خارج از تهران نبودی چه رسد به اين که چند روزی برای تفريح، جايی رفته باشيد.
شروع می‌کنی به تحليل کارهايت، تحليل خودت، شخصيتت. هنوز به چيزهايی که ايمان داشتی، مومنی. خب، جای خوشحالی دارد اما چرا خوشحال نيستی پس؟
پرايدی سبزرنگ برايت بوق می‌زند، فکر می‌کند مسافری و منتظر ماشين. دست چپت را به علامت «نه» بلند می‌کنی که برود پی کسی ديگر (خوشحالی که دختر نيستی، وگرنه بايد بارها اين دست چپ پر از دردت را بالا و پايين می‌کردی يا از پياده‌رو می‌رفتی). هيچ وقت از پياده‌روی در پياده‌رو خوشت نمی‌آمد، هنوز هم همان طور باقی مانده‌ای، فقط بزرگ‌تر شدنت باعث شده خجالت بکشی پا روی جدول‌های کنار خيابان بگذاری و حفظ تعادل کنی و بروی، مبادا يکراست داخل جوی آب سقوط کنی! زمانِ پايين آوردنِ دستت، درد را در قفسه سينه و پشتت «حس» می‌کنی؛ حس خوبی نيست، خبر خوبی نيز. اما حداقل جای خوشبختی دارد که قبل از زانو زدن، ايستاده می‌کشدت.
خوشبختانه (تو بگو بدبختانه) سيگاری هم نيستی که حداقل با کشيدن يک نخ سيگار، سر خودت را شيره بمالی شايد آرام شوی. مجبوری به قرص‌هايی که داری اکتفا کنی، با آن که می‌دانی آنها هم ديگر کارآيی ندارند.
پژوی ديگری از کنارت رد می‌شود؛ باز هم بوق‌زنان. گوگوش می‌خواتد: اگر ديوانگی کردم دلم خواست / زخود بيگانگی کردم دلم خواست...
برای خودت زمزمه می‌کنی: اگر ديوانگی کردم... بغض می‌کنی...




معرفی کابینه جدید مصر؛ وزیران کلیدی در مقام خود ابقاء شدند


در حالی که مخالفان حسنی مبارک خواهان کناره گیری وی از قدرت هستند، دولت جدید مصر روز دوشنبه تنها با دو تغییر نسبت به کابینه پیشین در حضور رییس جمهوری سوگند یاد کرد و همزمان اتحادیه اروپا از رهبر مصر خواسته است تا مذاکره با مخالفان را آغاز کند.
گزارش های منتشره حاکی است که در کابینه جدید، ژنرال محمود وجدی، رئيس اداره تحقيقات جنايی قاهره و رییس سازمان زندان های مصر به عنوان وزیر جدید کشور و سمیر محمد رضوان به عنوان وزیر امور اقتصاد معرفی شده اند.

در کابینه جدید، محمدحسین طنطاوی، وزیر دفاع با حفظ سمت به عنوان معاون نخست وزیر انتخاب شده و احمد ابوالغیط نیز سمت وزیر امور خارجه مصر را حفظ کرده است.
دولت مصر روز دوشنبه گفت که با احزاب سياسی در مورد وضعيت در اين کشور مذاکره خواهد کرد.
احمد شفيق، نخست وزير مصر که اوایل هفته جاری از سوی حسنی مبارک به اين سمت منصوب شده است، گفت که گفت و گوها با احزاب مخالف گسترش خواهد يافت تا به گفته او، مشارکت آنان در کشور افزايش يابد.
تغییرات جزئی در کابینه مصر در حالی صورت می گیرد که مخالفان حسنی مبارک اعلام کرده اند تا زمانی که وی از سمت خود کناره گیری نکند دست از اعتراض برنخواهند داشت.
آنها روز دوشنبه در میدان التحریر (آزادی) قاهره شعار می دادند که «ما خواهان سقوط رژیم هستیم.»
یکی از هواداران محمد البرادعی، از رهبران مخالفان در مصر، به خبرگزاری آسوشیتدپرس گفته است:«ما تصمیم هایی که مبارک از روز ۲۵ ژانویه – زمان آغاز اعتراض ها- اتخاذ کرده است به رسمیت نمی شناسیم.»
مقام های آمریکایی نیز در روزهای اخیر با ابراز نارضایتی از عملکرد حسنی مبارک گفته اند که تغییر دولت مصر ناکافی بوده و خواستار «اصلاحات واقعی» شده اند.

انتقال مسالمت آمیز قدرت

وزيران کشورهای عضو اتحاديه اروپا روز دوشنبه در نشست خود در بروکسل اعلام کردند که مصر نيازمند انتقال مسالمت آميز به دموکراسی است و به مردم اين کشور در مورد به قدرت رسيدن اسلام گرايان تندرو هشدار دادند.
کاترین اشتون، مسئول امور سیاست خارجی اتحادیه اروپا نیز از حسنی مبارک خواست تا هرچه سریعتر با مخالفان گفت و گو کرده و به خواسته های معترضان گوش دهد.
وی اظهار داشت: «باید به اعتراض های مشروع مردم مصر باید پاسخ داد. خواسته هایی چون عدالت و آینده بهتر باید با واکنش فوری، صریح، اثرگذار و اقدام های واقعی پاسخ داده شود.»
در همین حال شبکه تلویزیونی الجزیره که دفاتر آن در مصر بسته شده است اعلام کرد که شش خبرنگار آن از سوی نیروهای امنیتی بازداشت شده اند.
این خبرنگاران ساعاتی بعد آزاد شدند.
از سوی دیگر، بانک مرکزی مصر گفته است بانک های اين کشور روز سه شنبه و برای سومين روز تعطيل خواهند بود و هنوز تاريخ مشخصی درباره آغاز به کار مجدد آنها در نظر گرفته نشده است.

افزایش قیمت نفت

از سوی دیگر، خبرگزاری ها گزارش داده اند که به دنبال ادامه تظاهرات در مصر و نگرانی بازارهای بين المللی نسبت به ترانزيت نفت از کانال سوئز، قيمت نفت در بازارهای جهانی افزايش يافت و از جمله، بهای نفت توليد شده توسط کشورهای عضو سازمان اوپک به حدود يکصد دلار برای هر بشکه افزايش يافت.
کانال سوئز که دريای سرخ را به دريای مديترانه متصل می کند، آبراه استراتژيک و مهمی برای انجام مبادلات تجاری و نفتی جهان به شمار می رود و برای مثال، روزانه يک ميليون بشکه نفت خام توليدی خاورميانه از طريق کانال سوئز به بازارهای جهانی انتقال داده می شود.
در اين ميان، يک مقام شرکت اداره کننده کانال سوئز در مصر روز دوشنبه گفت که عبور و مرور در اين کانال به خاطر تظاهرات و نا آرامی های روزهای گذشته در مصر دچار اختلال نشده است.
از سوی دیگر، سالم البدری، دبير کل اوپک، روز دوشنبه اعلام کرد که اعضای اين سازمان آماده افزايش توليد روزانه نفت خود هستند.
با اين همه، وی خاطر نشان کرد که نيازی به توليد اضافی نفت تا زمان برگزاری نشست اوپک در ماه ژوئن سال جاری نمی بيند.

مخالفت با تغییر رژیم در اردن

جبهه عمل اسلامی اردن روز دوشنبه اعلام کرد که مذاکره با دولت اين کشور را آغاز کرده است و گفت: برخلاف آنچه که در مصر روی داد، اين جبهه به دنبال تغيير رژيم در اردن نيست.
به گزارش خبرگزاری فرانسه، زکی بنی رشيد، از اعضای هيئت اجرايی جبهه عمل اسلامی اردن، گفت که گروهی از اعضای اين جبهه روز يکشنبه با سمير رفيعی، نخست وزير اردن، ديدار کرده و درخواست های خود را به صورت کتبی به او تحويل داده اند.
استعفای دولت، اصلاح برخی از مواد قانون انتخاباتی و تشکيل دولت وحدت ملی به رياست نخست وزير منتخب از جمله اين درخواست ها بوده است.
کشور اردن در چند روز اخير، شاهد برگزاری تظاهراتی از سوی احزاب مخالف و سنديکاهای کارگری بوده است که خواستار اصلاحات سياسی و اقتصادی شده اند.



محسنی اژه‌ای: نامه محمود احمدی نژاد پاسخ حقوقی دارد


غلامحسین محسنی اژه‌ای، سخنگوی قوه قضائیه
سخنگوی قوه قضائیه می‌گوید نامه محمود احمدی نژاد به نمایندگان مجلس و انتقادش از روسای قوه قضائیه، مجمع تشخیص مصلحت و مجلس در خصوص موضوع بانک مرکزی، پاسخ حقوقی دارد، اما مصلحت بر این است که این مسائل عمومی نشود.
غلامحسین محسنی اژه‌ای، روز دوشنبه، ۱۱ بهمن، در نشست خبری خود گفت: «نامه رئیس جمهور پاسخ دارد، پاسخ حقوقی هم دارد و مطالبی که استناد داده شده نیز قابل جواب است اما در این شرایط این مباحث باید در حوزه کاری خود مطرح شود.»
وی افزود: «ما همه باید تلاش کنیم تا انسجام در کشور تقویت شود و مسائلی که مورد نقد و انتقاد است را در داخل جلسات، از جمله جلسه سران سه قوه حل کنیم و مسائلی که به عامه مردم ارتباط ندارد را به میان مردم نکشانیم.»
آقای احمدی نژاد در تاریخ چهارم بهمن، در نامه‌ای سرگشاده به مقام‌های ارشد قوای مقننه و قضائیه و مجمع تشخیص مصلحت نظام پیرامون موضوع بانک مرکزی، آن‌ها را متهم کرده بود که در پی مخدوش کردن وظایف قوه مجریه در این زمینه هستند.
در واکنش به این نامه آقای احمدی‌نژاد، محمد جعفر منتظری، رئیس دیوان عدالت اداری نیز روز دوشنبه، نامه آقای احمدی‌نژاد را «مشحون از اشکالات حقوقی و منطقی» و «دور از شأن و جایگاه ریاست جمهوری» دانست.
این مقام قضایی در ادامه افزود که نامه مزبور از سر خیرخواهی و مصلحت اندیشی نوشته نشده است و گفت: «روسای دو قوه مقننه و قضائیه بنا ندارند وارد عرصه پاسخ شوند... وظیفه خود می‌دانیم از کنار این‌گونه مسائل خصوصا با این نسبت‌های ناروا که در این نامه دیده می‌شود با درایت و عقلانیت و بصیرت گذر کنیم.»
دو قوه مقننه و قضائیه خواستار تغییر نحوه اداره بانک مرکزی هستند و بر سر آن با قوه مجریه اختلاف دارند که به دنبال بالا گرفتن این اختلافات، رهبر جمهوری اسلامی، بررسی مسئله بانک مرکزی را به عنوان یک «معضل» به شورای تشخیص مصلحت نظام واگذار کرده است.
این در حالی است که محمود احمدی‌نژاد در نامه خود، مجمع تشخیص مصلحت را به زیر پا گذاشتن قانون اساسی و «مصلوب الاختیار کردن» ریاست جمهوری متهم کرده و نوشته است: «نه رهبری معظم انقلاب و نه مردم انقلابی ایران اجازه تغییر قانون اساسی را به مجمع تشخیص مصلحت نداده‌اند.»
با این‌حال آقای اژه‌ای روز دوشنبه گفت که در چنین مواردی که اختلاف میان شورای نگهبان و مجلس شورای اسلامی مطرح است، نظر مجمع تشخیص مصلحت، «نظر نهایی است».
تصميم گيری نهايی بر سر چگونگی انتخاب رئيس کل بانک مرکزی هنوز قطعی نشده است.

«زهرا بهرامی قاچاقچی بود»

سخنگوی قوه قضائیه در بخش دیگر از صحبت‌های خود با اشاره به اعتراض هلند نسبت به اعدام زهرا بهرامی، شهروند ایرانی-‌هلندی گفت، این اعتراض را دخالت در امور داخلی ایران تلقی کرد و گفت: «تعجب می‌کنم کسانی که داعیه مبارزه با مواد مخدر دارند چطور از یک قاچاقچی حمایت می‌کنند.»
وی در ادامه با تأکید بر این که خانم بهرامی به یک «جریان قاچاق بین‌المللی» وصل بوده، افزود: «این فرد سه اسم داشته و با پاسپورت جعلی وارد ایران شده و روزی که دستگیر شد در دو مرحله از وی مواد مخدر کشف شد.»
آقای اژه‌ای همچنین خاطر نشان کرد که در مورد خانم بهرامی تمامی مراحل قانونی طی شده است.
زهرا بهرامی، زن ایران- هلندی به دنبال اعتراض‌های روز عاشورا به اتهام «جرایم امنیتی» بازداشت شد و در نهم بهمن ماه به اتهام «فروش و نگهداری مواد مخدر» اعدام شد.
این در حالی است که بنفشه نایب پور، دختر زهرا بهرامی پیشتر به رادیو فردا گفته بود که مادرش این اتهام را رد کرده بود و به قاضی پرونده گفته بود که تحت فشار مجبور به اعتراف شده بود.
آقای اژه‌ای در ادامه همچنین بر برخورد بر جرایم مربوط به مواد مخدر تأکید کرد و گفت: «نسبت به قاچاقچیان مواد مخدر هیچ اغماضی نخواهد شد و حجت تمام شده است».

«صدور حکم اعدام برای دو تن از فعالان شرکت‌های هرمی»
سخنگوی قوه قضائیه همچنین اعلام کرد که برای دو تن از فعالان شرکت‌های هرمی که در امور «سمعی و بصری» فعالیت می‌کردند حکم اعدام صادر شده است.
وی تأکید کرد که بر اساس قانون مبارزه با اخلال گران نظام اقتصادی، اگر فردی قصد ضربه زدن به کشور را داشته باشد، حکمش اعدام است.
آقای اژه‌ای در ادامه اعلام کرد که در تهران، در یک نوبت، «۲۰ شرکت هرمی» شناسایی و در یک مرحله «۳۰۰ نفر» دستگیر شدند که برخی از آن‌ها «با قرار مناسب»‌آزاد شده‌اند و برخی همچنان در بازداشت به سر می‌برند.
این در حالی است که خبرگزاری‌های ایران روز گذشته گزارش کردند که در روز یکشنبه در تهران، هزار نفر از اعضای شرکت‌های هرمی دستگیر شده و درب ۵۰ مکان فعالیت این افراد نیز پلمب شده است.

«حکم افساد فی‌الارض برای دو تن از گردانندگان سایت‌های مستهجن»


آقای محسنی اژه‌ای روز دوشنبه همچنین اعلام کرد که برای دو متهم به «افساد فی‌الارض» که به گفته وی در «سایت‌های مستهجن» فعالیت داشتند در دادگاه بدوی حکم صادر شده است و این احکام قطعی نیست.
آقای اژه‌ای روز دوشنبه اعلام کرد که با تلاش سپاه «عوامل مختلف این جریان» در استان‌های مختلف شناسایی شده‌اند.
روز گذشته نیز عباس جعفری دولت آبادی، دادستان عمومی و انقلاب تهران بدون ذکر نام اعلام کرد که حکم اعدام دو نفر از «مدیران سایت‌های مستهجن» در دو شعبه مختلف صادر و برای تأیید به دیوان عالی کشور ارسال شده است.
نزدیک به دو سال پیش سپاه جمهوری اسلامی اعلام کرد که مدیران و برخی افراد مرتبط با یک سایت اینترنتی مستهجن را دستگیر کرده‌اند. خبرگزاری‌ها نام مدیر اصلی این وبسایت را سعید ملک پور معرفی کردند.
این در حالی است که سعید ملک‌پور، شهروند ایرانی-‌کانادایی، که اعترافاتش از صدای و سیمای جمهوری اسلامی نیز پخش شده است، بارها تأکید کرده است که زیر شکنجه مجبور به اعتراف شده است.



دیده بان حقوق بشر: ایران رکورددار اعدام‌ در سال ۲۰۱۱ می شود


سازمان دیده‌بان حقوق بشر روز یکشنبه نسبت به افزایش اعدام‌ها در ایران ابراز نگرانی کرد و تخمین زد که در سال ۲۰۱۱، تعداد افراد اعدام شده در ایران می‌تواند به «بیش از هزار تن» برسد.
سارا لی ویتسون، مدیر بخش خاورمیانه این سازمان به خبرگزاری فرانسه گفت که اگر اعدام‌ها در ایران با سرعت کنونی پیش برود، مقامات «به راحتی» تا پیش از به پایان رسیدن سال ۲۰۱۱، «بیش از هزار نفر» را در ایران اعدام خواهند کرد.
این آمار در حالی ارائه شده است که بر اساس گزارش خبرگزاری فرانسه در سال ۲۰۱۰ دستکم ۱۷۹ نفر اعدام شده‌اند.
همچنین بر اساس گزارش سازمان عفو بین‌الملل، ایران در سال ۲۰۰۹، با اعدام دستکم ۳۸۸ نفر، پس از چین و عربستان سعودی بیشترین حکم اعدام در جهان را به اجرا رسانده بود.
خبرگزاری فرانسه می‌نویسد که گروه‌های حقوق بشری بر این باورند اعدام‌های ایران در سال ۲۰۱۱، سرعت گرفته است.
تنها در یک هفته گذشته ۱۷ نفر در ایران اعدام شده‌اند.
زهرا بهرامی، زن ایرانی-‌هلندی در تاریخ ۹ بهمن به اتهام «قاچاق مواد مخدر» اعدام شد.
پیش از آن و در تاریخ ۷ بهمن ۱۰ نفر از محکومان جرایم مواد مخد به دار آویخته شدند.
در تاریخ ۴ بهمن نیز، جعفر کاظمی و محمدعلی حاج‌آقایی به اتهام «همکاری با سازمان مجاهدین» در تهران اعدام شدند. این در حالی است که در همین روز سه نفر دیگر به اتهام «تجاوز به عنف» به دار آویخته شدند و یک نفر نیز به اتهام چندین فقره «قتل» اعدام شد.
با این احتساب، بر اساس اخبار منتشر شده در خبرگزاری‌های جمهوری اسلامی، در ۴۰ روز گذشته ۶۸ نفر در ایران اعدام شده‌اند.
این در حالی است که سازمان دیده‌بان حقوق بشر تخمین می‌زند که در این مدت دست‌کم ۷۴ نفر به دار آویخته شده باشند.
این سازمان در گزارش جهانی سال ۲۰۱۱ خود که در روزهای اولیه بهمن‌ماه منتشر شد، اعلام کرد که نقض حقوق بشر در ایران، در سال گذشته‌ میلادی، با افزایش اعدام، شکنجه و ارعاب، بحرانی‌تر از گذشته شده است.



بنی صدر: آنچه که از انقلاب ناکام ایران آموختم


ابوالحسن بنی صدر
ابوالحسن بنی صدر، اولین رییس جمهوری ایران که هم اکنون درپاریس به سر می برد در مطلبی در روزنامه نیویورک تایمز در بیست و هشتم ژانویه به تجربه انقلاب ایران و آنچه که هم اکنون در کشور هایی چون مصر و تونس می گذارد پرداخته است:
با برکناری يک خودکامه، انقلاب تونس اهميت خاصی در جهان عرب يافت و حصار سامان استبدادی را که توسط دولت های اروپايی و عرب حمايت می شد و ناگشودنی نشان می داد، شکست.
تظاهرات گسترده در مصر نشان داد که به زير کشيدن مستبدهای فاسد ديگر تنها يک رويا نيست. پيام تونس به ديگر ملت ها در منطقه اينست که خودکامکی ديگر تقدير نيست. جنبش دموکراتيک تونس خيزشی است که به حق ريشه در خاک خود دارد و برخلاف مورد حمله به عراق با قدرت های غربی در پيوند نيست.
تجربه های شخصی من می گويد که آينده، هم می تواند آبستن دموکراسی باشد و هم شاهد به قدرت رسيدن دوباره نوعی خودکامگی. برای اينکه دموکراسی را فراچنگ آورد و در را به روی خودکامگان بست، پيروی از اصولی لازم است.
نخست اين که جنبش بايد فاصله خود را با نخبگان رژيم پيشين حفظ کند. انقلاب ها زمانی به نتيجه می رسند که سامان های کهن به طور کامل پياده و بازسازی شده باشند. پايه های ساختارهای اقتصادی نئوليبرالی که حامی ديکتاتوری بن علی بود، گرچه لرزيده است اما هنوز به اندازه زيادی دست نخورده است و همان نخبگان بر آنها نظارت دارند.
از اين ديدگاه، مذاکره با نخبگان حکومت برای تشکيل دولت ائتلافی اشتباه بود. تنها زمانی به آنها می شود اطمينان کرد که داوطلبانه استعفاء دهند و بگذارند منتخبين مردم جای آنها را بگيرند.
دوم اين که تمام ساختار رژيم ديکتاتوری پيشين، بخش مجريه و قضايی بايد بازسازی شوند. خطا است اگر هدف های جنبش را به جابه جايی افراد محدود کنيم.
نبودِ تجربه در ميان توده مردم نبايد جنبش را ناگزير سازد که دست اندرکاران رژيم پيشين را به کار بگيرد. تجربه من در انقلاب بهمن ۵۷ در ايران به من آموخت که در هر گوشه ادارات دولتی هنوز می شود متخصصان ميهن پرست را يافت که خود را با وابستگی به رژيم پيشين آلوده نکرده اند و مشتاقانه می خواهند نقش سازنده ای در بازسازی کشور داشته باشند. اين نکته که نخبگان پيشين حاضر در دولت سهم بزرگی را در دست دارند نشان از خطری جدی است. اين شکاف بايد هرچه زودتر پر شود در غير اين صورت برگزيدگان رژيم پيشين قدرت را بازپس خواهند گرفت.
مردمی که در خيابانها بودند و رژيم را ساقط کردند نبايد برای لحظه ای بيانديشند که کارشان به پايان رسيده و می توانند به خانه خود برگردند و بقيه کار را به ساختار سياسی بسپارند. برعکس آنها بايد حضور خود را در کشور و در هر لايه از دولت با تشکيل شوراهای انقلابی حفظ کنند.
مردم نبايد به دنبال رهبرانی برای به دست گرفتن کارها بگردند. آنها بايد بدانند که هر کسی می تواند در جنبش تجربه رهبری را بياموزد.
فضاهای عمومی در دموکراسی ها به مردم تعلق دارند. وقتی که حس می شود مسئله ای وجود دارد بايد به خيابانها برگردند. فضاهای سياسی که مردم آنها را ترک می کنند ناگزير به دست سازمانهای سياسی پر می شود که سرانجام جز سرکوب هدفی ندارند.
با وجود اختلاف های بسيار ميان سکولارها و اسلام گرايان، سازمانهای سياسی بايد تعهدی مشترک در قبال ارزش های دموکراتيک و حقوق شهروندان نشان دهند.
با هر گونه دست درازی به حقوق فرد يا افرادی توسط دولت بايد به طور جمعی و توده ای مقابله شود.
درسی که متاسفانه از انقلاب ايران گرفتيم اين بود که بيشتر سازمانهای سياسی خود را به دموکراسی متعهد نکردند. در نبودِ يک جبهه متحد، آنها يک يک هدف روحانيون قدرت خواه شدند و به کنار زده شدند.
در جريان اين نخستين انقلاب به دور از خشونت در سده بيست و يکم و در يک کشور اسلامی، روشنفکران مسلمان به جای دست يافتن به قدرت نقش مهمی را در تشخيص، رشد و نمايش يک گفتمان اسلامی آزادی بر عهده دارند تا بتوانند ضمن حفظ حقوق و کرامت انسانی به شهروندان کشور فارغ از مذهب و جنسيت احترام بگذارند.
پس از انقلاب ايران، من ضمن اعتراض به محاکمات فرمايشی و اعدام وابستگان رژيم پيشين استدلال کردم که قدرت خواهی از جايی آغاز می شود که حقوق کسانی را که مرتکب جنايت شده اند، پايمال می کنيم. اين سرانجام به پايمال کردن حقوق افراد بيگناه منجر می شود. دفاع از حقوق شهروندان، شامل دفاع از حقوق وابستگان رژيم پيشين هم می شود. اگر حقوق اين افراد ملاحظه شود، می توان اطمينان حاصل کرد که حقوق ديگر شهروندان نيز مورد احترام واقع خواهد شد.
همچنانکه ديده ايم و بازهم شايد ببينيم، کسانی که قدرت را به دست می گيرند، با اعمال خشونت می خواهند خود را بر جامعه تحميل کنند. آنها اين کار را به اين دليل انجام می دهند که معتقدند مردم در برابر تضمين امنيت خود حاضر به از دست نهادن آزادی خود هستند و به اين ترتيب شکار خوبی برای خودکامگان يا احزاب اقتدار طلب می شوند.
برای بی اثر ساختن خشونت چنين گروه هايی هر دولت تازه بايد سرسختانه با وسوسه تاسيس گارد انقلابی ويژه خود مبارزه کند.
درسهای انقلاب معاصر ايران به ما آموخت که چنين سازمانهايی به سادگی می توانند به يک مافيای اقتصادی نظامی و دست افزار سرکوب نخبگان تازه بدل شوند. به جای اين کار بايد نيروهای موجود امنتيی را بازسازی کرد و آنها را به دموکراسی مدنی و حکومت قانون مقيد ساخت.
تجربه تونس به ما نشان داد که انقلاب می تواند بی نياز از يک خمينی قدرتخواه در فروپاشی خودکامگی کامياب شود. جنبش های اجتماعی افقی و خودانگيخته شانس بيشتری برای دست يابی به اهداف خود دارند.
اما انقلاب های اجتماعی آزمونهايی هستند که در سر راه آن در هر پيچی موانعی نهفته است. از اين رو نياز به يک مبارزه پيوسته و درازمدت دارند. راه برگشتی وجود ندارد. بازگشت تنها می تواند فرصتی به دست در کمين نشستگان بدهد که از خلاء قدرت استفاده کنند و همچنانکه در مورد ايران ديديم مردم بار ديگر برای به دست آوردن آزادی خود بپا خيزند.


فتوای قتل من در ايران صادر شده است

گفت‌وگوی دو خبرنگار آلمانی با محمد البرادعی، برگردان از جواد طالعی

محمد البرادعی
ترس از اخوان‌المسلمين بی‌مورد است. آن‌ها بنيادگرا نيستند، در ۵۰ سال گذشته هر خشونتی را رد کرده‌اند و به روشنی گفته‌اند که خواستار يک حکومت سکولار هستند. علاوه بر اين، به‌رغم برخورداری از اعتماد خيابان، از پشتيبانی اکثريت مردم مصر نيز برخوردار نيستند
محمد البرادعی سرپرست پيشين آژانس بين المللی انرژی اتمی، برنده نوبل صلح و رقيب انتخاباتی بالقوه حسنی مبارک، سه روز پس از ورود خود به قاهره مدعی شد که فتوای قتل او در ايران صادر شده است. البرادعی روز پنجشنبه ۲۶ ژانويه، با هدف پيوستن به اعتراضات مدنی هم ميهنان خود به قاهره بازگشت.
روز شنبه (۲۹ ژانويه) ، دو خبرنگار آلمانی، با البرادعی درباره تحولات مصر و نقشی که او می خواهد در اين تحولات ايفا کند، به گفت و گو نشستند. البرادعی يک سال پيش ضمن اعلام آمادگی خود برای شرکت در انتخابات رياست جمهوری آينده مصر، از حسنی مبارک رئيس جمهور فعلی خواسته بود که دست به اصلاحاتی بنيادين در عرصه های سياسی و اقتصادی بزند و راه مشارکت مردم را در تعيين سرنوشت خودشان هموار کند. سرپرست پيشين آژانس بين المللی انرژی اتمی در اين گفت و گو مدعی شد که چند روز پيش، فتوای قتل او از سوی يک گروه تروريستی ايرانی صادر شده، اما دولت مصر هيچ واکنشی در اين زمينه نشان نداده است.
جمهوری اسلامی ايران، در روزهای اخير، ضمن پخش مکرر صحنه های تظاهرات مردم مصر، می کوشد وانمود کند که آن ها، سی و دو سال پس از انقلاب اسلامی شکست خورده ايران، با پيروی از افکار آيت الله خمينی قصد رسيدن به يک نظام مذهبی شبيه ايران را دارند. رهبران جمهوری اسلامی، روی اخوان المسلمين و تاثيری که اين جريان افراطی ممکن است بتواند روی مردم فقير محله های محروم مصر بگذارد حساب می کنند. اما البرداعی می گويد که اخوان المسلمين خشونت را رد می کنند و خواستار يک حکومت سکولار هستند. بسياری از تحليل گران و روزنامه نگاران مصری هم معتقدند که نفوذ علمای الازهر، روی مسلمانان اهل سنت مصر بيش از اخوان المسلمين است و آن ها خواستار استقرار يک نظام اسلامی بنيادگرا نيستند.
برگردان متن کامل مصاحبه "گُئورگ هوفمن اوستنهف" و "گونتر مولر" با محمد البرادعی را در اينجا می خوانيد:
ج/ط

* از ميانه هفته گذشته، اوضاع مصر به وخامت گرائيد. رژيم مبارک برخورد خشونت آميز با تظاهرکنندگان را آغاز کرد. سه نفر کشته شدند. بعد ساختمان های دولتی در قاهره به آتش کشيده شدند. شما زودتر از آنچه در نظر داشتيد، از وين به مصر رفتيد. آنجا می خواهيد چه کنيد؟
- بله. من زودتر سفر کردم، زيرا حوادث سرعت گرفتند. من اکنون می خواهم در حدی که می توانم از مردم مصر پشتيبانی اخلاقی و سياسی کنم. علاوه بر اين می خواهم هرکاری که می توانم انجام بدهم تا روند امور مسالمت آميز بماند. متاسفانه رژيم به برخورد خشونت آميز با تظاهرات مسالمت آميز آغاز کرده. اما من به شما می گويم: اگر مبارک به اين روش ادامه دهد، انتقام تلخی پس خواهد داد.
* چرا روز سه شنبه، هنگامی که روز خشم اعلام شد در کنار تظاهرکنندگان نبوديد؟
- در اساس من به تقسيم کار اعتقاد دارم. من، در خارج، از طريق ارتباط با رسانه های بين المللی و مصری می توانستم از جنبش دموکراتيک در مصر پشتيبانی کنم. من، از چنان ارتباط هائی در سراسر جهان برخوردار هستم که بتوانم انسان ها را برای مسئله مردم مصر تجهيز کنم. علاوه بر اين، جوانان مصر بايد بدانند که آن ها بدون کمک من هم می توانند اين تظاهرات را سازماندهی کنند. آن ها نيازی به رهبر بالای سر ندارند.
* ترس از زندگی خودتان داريد؟
- نه. طبعا خطرات امنيتی يی وجود دارد که مايل نيستم درباره آن ها صحبت کنم. به تازگی يک گروه تروريست ايرانی، فتوای مرگ مرا صادر کرده است. برای من عجيب است که هيچکس از طرف دولت مصر اين فتوا را محکوم نکرد. من در حال حاضر هيچ گارد شخصی در قاهره ندارم. اما در اين مرحله از چرخش واقعی سياسی بايد در محل باشم.
* شما در گذشته از سوی برخی سازماندهندگان تظاهرات به تندی مورد انتقاد قرار گرفته ايد که بيش از حد ديپلمات هستيد و نمی خواهيد برای خواست های مردم بجنگيد.
- اين چيزها را جوان ها می گويند. اين، بی ترديد از آنجا هم ناشی می شود که آن ها از طريق حضور من احساس امنيت بيشتری می کنند. من دقيقا همين را می خواهم تغيير بدهم: تحول نبايد از يک فرد خاص ناشی شود. من، صدای مخالفان باقی می مانم، اما رهبر آن ها نيستم.
* چرخش در تونس خيلی سريع اتفاق افتاد. ظرف چند هفته، از دستفروشی که خودسوزی کرد تا تظاهرات خونين و سرنگونی رژيم بن علی. آيا سناريوی مشابهی در مصر هم ممکن است؟
- ما تا امروز در برابر اين مشکل قرار داريم که رژيم مبارک به شدت خودکامه عمل می کند و در برابر هر اصلاحاتی می ايستد. به عنوان نمونه، خود من اجازه ندارم در مصر حزب خودم را تاسيس کنم. بايد به سراغ حزب حاکم بروم و از آنجا اجازه بخواهم. حتی اگر موافقت شود، بايد به لحاظ نظری ۵ سال ديگر صبر کنم تا با حزب خودم به عنوان نامزد رياست جمهوری وارد صحنه شوم. به اين دليل ما بايد به صورت غيررسمی کار کنيم تا بتوانيم اثرگذار باشيم.
* غير رسمی يعنی اين که شرايط سرنگونی (حکومت) را فراهم کنيد؟
- من خواستار يک راه حل مسالمت آميز هستم. من در ماه های گذشته يک ميليون امضای مصری هائی را جمع کردم که خواهان اصلاح سيستم هستند. اين برای کشوری که مردمش از ۶ دهه پيش تحت فشار قرار دارند خيلی زياد است. مردم از اين که نامشان را بيان کنند می ترسند، چون که ممکن است بازداشت و شکنجه شوند. من همچنين به تحريم انتخاباتی توصيه می کنم که در اين ديکتاتوری فقط يک بازی است. بعد هم اين امکان وجود دارد که تظاهرات توده ای سبب تجديد نظر رژيم شود.
* مصر حالا راه تونس را می رود؟
- ممکن است. اما پيش شرط ها يکی نيستند. وضع تونس به لحاظ اقتصادی و اجتماعی خيلی بهتر است. در تونس يک طبقه متوسط مستقل و آگاه وجود دارد. اين طبقه متوسط در مصر از بين رفته است. ما نخبگان ثروتمند، يک قشر کوچک پائينی طبقه متوسط و يک لايه بزرگ فقير داريم.
* و برخلاف تونس، تعداد کارمندان دولت نيز خيلی زياد است.
- بله. بسياری از مردم برای حکومت کار می کنند. از اين طريق سيستم فاسدی به وجود آمده که اين گروه از انسان ها حاضر نيستند آن را از دست بدهند. خيلی ها از حقوق ويژه، تسهيلات و درآمدهای جانبی بهره می برند. خواست اصلاحات از سوی جوانانی دنبال می شود که ۶۰ درصد جمعيت را تشکيل می دهند. اين خواست کارگران و قشر پائينی طبقه متوسط نيز هست. خشم اين انسان ها شديد است. درآمد ۴۰ درصد مردم مصر کمتر از يک دلار در روز است. ۲۸ درصد جمعيت بی سواد است. بيکاری شديد و شرايط زندگی فاجعه بار است.
* آيا وضعيت در مصر انفجاری تر از تونس است؟
- بله. به طور مشخص. تونس در مقايسه ثروتمندتر از مصر است. در آنجا يک طبقه متوسط بزرگتر و سنت های سنديکائی هست. مساله مصر نيازهای ابتدائی است. نان و کره. رژيم اين را می داند، می ترسد و به همين دليل واکنش تهاجمی تری دارد. در روزهای پيش از تظاهرات بزرگ هفته گذشته، جوانان زيادی بازداشت شدند. آن ها را تهديد کردند که اگر به خيابان بريزند، خانواده هايشان مورد آزار قرار خواهند گرفت. به آن ها گفته شد که اگر با من همکاری کنند شکنجه يا کشته خواهند شد.
* يعنی رژيم مبارک نمی داند که در برابر خشم مردم چه واکنشی بايد نشان بدهد. در ساير کشورها دست کم نرخ مواد غذائی کاهش می يابد.
- بله. اين مهم است، اما فقط بخش کوچکی از راه حل خواهد بود. نيمی از مساحت قاهره را امروز حلبی آبادها تشکيل می دهند. ۸ ميليون نفر در زاغه ها زندگی می کنند. از بهداشت و امکانات آموزشی خبری نيست. مخالفان سرکوب می شوند. سيستم از هم می پاشد. در مصر بايد با صفر آغاز کرد. رژيم چشم و گوش خود را می بندد و واقعيت را ناديده می گيرد. اين برای من کاملا غيرقابل فهم است. هيچ راهی وجود ندارد، جز آن که اين رژيم بسته فورا باز شود.
* در هفته های گذشته با مبارک مکالمه تلفنی داشته ايد؟
- نه. و او هم با من تماسی نگرفته است.
* چرا به سراغ او نمی رويد؟
- ما در گذشته صحبت های زيادی با هم داشته ايم. من با او درباره همه نابسامانی ها حرف زده ام. اما دريافتم که خواستار تغيير اوضاع نيست. او فکر می کند که دموکراسی مملکت را به هرج و مرج می برد.
*خيلی از کشورهای غربی هم قضيه را طور ديگری نمی بينند. اين نگرانی وجود دارد که بنيادگرايان اسلامی به قدرت برسند.
- بله. بعد از سی سال ديکتاتوری، ممکن است راديکال ها برای به دست گرفتن قدرت از انقلاب سوء استفاده کنند. اما اين اشتباه است که تصور کنيم الزاما انتخاب ميان رژيم خودکامه يا دولت های بنيادگرای اسلامی وجود خواهد داشت که بخواهند حکومت خدا ايجاد کنند. اين در مورد مصری ها و بخش بزرگی از کشورهای عربی مصداق ندارد. يعنی مارکسيست ها، سوسياليست ها و ليبرال های زيادی وجود دارند. در خارج مثلا ترس از اخوان المسلمين مصر وجود دارد.
* به ناحق؟
- به يقين. اخوان المسلمين يک گروه محافظه کار مذهبی است. تعداد بی شماری استاد دانشگاه در آن هستند، از ۵۰ سال پيش هر نوع خشونتی را رد می کند و به روشنی می گويد که خواستار يک حکومت سکولار است. اخوان المسلمين از اعتماد خيابان برخوردار است، زيرا انجام آن بخش از خدمات اجتماعی را به عهده گرفته که حکومت رها کرده است. اما، اخوان المسلمين از پشتيبانی اکثريت مردم مصر برخوردار نيست. اگر مردم چشم اندازی داشته باشند، کاری بيابند و بتوانند تشکيل خانواده بدهند، اگر بتوانند بدون ترس آنچه را فکر می کنند به زبان بياورند، اگر آزادی مذهب وجود داشته باشد و بتوانند آنچه را می خواهند انتخاب کنند، افراطی گری ضعيف خواهد شد. تنها راه مقابله با بنيادگرائی، قدرت دادن به مردم است.
*وقايع تونس برای منطقه چه معنائی دارد؟ بعضی ها چنين می بينند که رژيم ها يکی پس از ديگری فرو خواهند ريخت. بعضی ها هم از "دانسيگ" جهان عرب نام می برند. يعنی پيش آغاز مراحل طولانی دگرگونی ها. شما چه فکر می کنيد؟
- تونس در هر حال يک پيام قدرتمند به ملت های عرب فرستاد:"بله. ما می توانيم". مثل شعار اوباما. مردم دهها سال است سرکوب را تجربه می کنند، اميدشان را از دست داده اند، در فرهنگ ترس زندگی می کنند. حالا آن ها می بينند که اگر به هم بپيوندند، می توانند چيزی را تغيير دهند. حتی يک ديکتاتور بی رحم را سرنگون کنند. طبعا کشورها متفاوت هستند. اما اين فقط به زمان بستگی دارد که ساير کشورها نيز مجبور به تغيير خود شوند.
*مبارک کی به دنبال بن علی به تبعيد خواهد رفت؟
- در حالی که آقای بن علی يکی از دوستان بزرگ غرب بود هيچکس فکر نمی کرد که تونس شبانه اينقدر تغيير کند. طبعا نمی دانيم که مبارک کی سوار هواپيما خواهد شد. اما وقايع روزهای گذشته نشان می دهند که همه چيز می تواند به سرعت اتفاق بيافتد.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
اصل گفت‌وگو:
www.profil.at/articles/1104/560/287508/aegypten-oppositions




مبارک خواهان گفت‌وگو با احزاب سیاسی مصر شد

حسنی مبارک

با توجه به ادامه‌ی تظاهرات اعتراضی در مصر، حسنی مبارک، احمد شفیق نخست‌وزیر خود را مامور کرد در مصر اصلاحات سیاسی انجام دهد. آلمان هشدار داد که سرکوب تظاهرات مسالمت‌آمیز، نیروهای افراطی را تقویت خواهد کرد.

 به گزارش یک خبرنگار فرستنده‌ی الجزیره، به‌رغم مقررات منع رفت و آمد، در شب دوشنبه چند صد تن از تظاهرکنندگان در میدان تحریر قاهره باقی ماند‌ه‌اند. شمار این افراد در ساعات بامدادی کاهش یافته و از این اجتماع درگیری گزارش نشده است. قاهره نسبت به روزهای گذشته شب نسبتا آرامی را از سرگذرانده است.
وعده‌ی اصلاحات سیاسی و اقتصادی
حسنی مبارک، رئيس‌جمهوری مصر، احمد شفیق، نخست‌وزیر خود را مامور کرده در مصر اصلاحات سیاسی انجام دهد. مبارک شامگاه یکشنبه (۳۰ ژانویه / ۱۰ بهمن) در نامه‌ای که در تلویزیون دولتی قرائت شد به شفیق نوشته که خواهان گام‌های همه‌جانبه برای اصلاح نظام سیاسی و قانون اساسی است. وی همچنین اعلام کرده که طرفدار «گفت‌وگو با همه‌ی احزاب» است.
مبارک از شفیق خواسته، اعتماد به اقتصاد مصر را دوباره برقرار کند. به دستور وی، یارانه‌های دولتی باید پا برجا بمانند، تورم کنترل شود و فرصت‌های شغلی ایجاد گردد. وعده‌های مبارک و تغییرات پرسنلی او در روزهای گذشته، تا کنون نتوانسته مخالفان را خشنود کند.
خبرگزاری دولتی منا گزارش داد که مبارک در یک گفت‌وگوی تلفنی با باراک اوباما، رئيس‌جمهوری آمریکا، درباره‌ی اصلاحات اقتصادی در مصر صحبت کرده است.
اوباما همچنین تلفنی با چند تن از رهبران کشورهای منطقه، درباره‌ی اوضاع مصر صحبت کرده است. کاخ سفید در واشنگتن شامگاه یکشنبه اعلام کرد که اوباما، با بنیامین نتانیاهو، نخست‌وزیر اسرائیل، رجب طیب اردوغان، نخست‌وزیر ترکیه، و ملک عبدالله، پادشاه عربستان سعودی، گفت‌وگوی تلفنی داشته است.
اوباما در این گفت‌وگوها خواستار «گذاری بانظم» در واکنش به «آمال مردم مصر» شده است. واشنگتن تا کنون خواهان کناره‌گیری حسنی مبارک، یعنی یکی از متحدان مهم آمریکا در منطقه، نشده است.
هشدار وزیر امور خارجه‌ی آلمان
گیدو وستروله، وزیر امور خارجه آلمانگیدو وستروله، وزیر امور خارجه‌ی آلمان، حسنی مبارک را فراخواند که با احزاب اپوزیسیون در این کشور وارد گفت‌وگو شود. وستروله روز دوشنبه (۳۱ ژانویه / ۱۱ بهمن) گفت آلمان طرفدار دولت یا اپوزیسیون مصر نیست، بلکه از ارزش‌هایی مانند حقوق بشر و دمکراسی در این کشور پشتیبانی می‌کند.
وی از دولت مصر خواست که مطالبات برحق مردم را برای آینده‌ای بهتر همراه با آزادی و حقوق شهروندی، با خشونت سرکوب نکند. وستروله هشدار داد که مقابله‌ی خشن با تظاهرات مسالمت‌آمیز، به افراطیون خدمت خواهد کرد و اسلام‌گرایان و بنیادگرایان آماده‌ی خشونت را نیرومند خواهد ساخت.
موضع چین درباره‌ی حوادث مصر
دولت چین اعلام کرد که آرزومند است اوضاع در مصر عادی شود. هونگ لی، سخنگوی وزارت امور خارجه‌ی چین، روز دوشنبه در پکن در واکنش به ادامه‌ی ناآرامی‌ها در مصر گفت، پکن روند حوادث مصر را با دقت دنبال می‌کند.
وی افزود که دو کشور پیوندهای دوستانه دارند. هونگ لی گفت: «ما امیدواریم مصر بتواند دوباره ثبات اجتماعی و نظم عادی را برقرار کند.»
شرکت هواپیمایی چین قصد دارد روز دوشنبه هواپیمایی به قاهره بفرستد تا اتباع این کشور را از مصر خارج کند. کشورهای دیگر از جمله، آمریکا، ژاپن و ترکیه نیز به اقدامی مشابه دست زده‌اند. کانادا از اتباع خود خواست که مصر را ترک کنند. وزارت امور خارجه‌ی آلمان نیز به شهروندان خود توصیه کرد از سفر به مصر پرهیز کنند.
پلیس به خیابان‌ها بازمی‌گردد
در گردهمایی شامگاه یکشنبه در میدان تحریر قاهره، محمد البرادعی، یکی از سیاستمداران اپوزیسیون، لحن خود را علیه مبارک تندتر کرد و خواستار کناره‌گیری او شد. وی گفت که مصر در آغاز دوره‌ی تازه‌ای ایستاده است. البرادعی همچنین گفت که در مصر در پی چند روز اعتراض، هرج و مرج و بی‌سالاری گسترش یافته است.
در مناطق مسکونی قاهره که پلیس خود را از آن عقب کشیده است، مردم گروه‌های محافظ تشکیل داده‌اند تا از غارت و دزدی جلوگیری کنند. در این مناطق نیز حضور نظامیان افزایش یافته است.
به گزارش رسانه‌های دولتی مصر، پلیس قصد دارد از امروز (دوشنبه ۳۱ ژانویه)، بار دیگر در این مناطق حضور یابد. در این میان اعلام شد که ساعات منع رفت و آمد افزایش یافته و از امروز از ساعت ۱۵ به وقت محلی، تا ۸ صبح برقرار خواهد بود.




الگوی اعتراضات در مصر؛ انقلاب اسلامی یا جنبش سبز؟

مصر شاهد اعتراض به دولت حسنی مبارک است. دیگر کشورهای عربی نیز روزهای ناآرامی‌ را سپری می‌کنند. ایرانیان که سال گذشته اعتراضات خونینی را تجربه کرده‌اند در فضای مجازی رخدادهای کشورهای عربی را با جدیت دنبال می‌کنند.

اعتراضات مخالفان دولت مصر وارد هفتمین روز خود شده است. در حالی که حسنی مبارک سعی کرده با تغییر دولت و انتخاب قائم مقام ریاست جمهوری نشان بدهد که در پی انجام اصلاحات سیاسی است اما معترضان می‌گویند مبارک باید از قدرت کناره‌گیری کند.
دور جدید اعتراضات در مصر که پس از تغییر دولت و سقوط رییس‌جمهور تونس آغاز شد بر دیگر کشورهای خاورمیانه نیز بی‌تاثیر نبوده است. در ایران نیز دو دیدگاه مختلف از سوی حکومت و اپوزیسیون درباره این تحولات مطرح شده است.
سید احمد خاتمی امام‌جمعه تهران و از حامیان آیت‌الله خامنه‌ای، اتفاقات مصر و تونس و لبنان را متاثر از انقلاب ۱۳۵۷ ایران می‌داند. وی مدعی است که این رخدادها به نوعی ادامه انقلاب اسلامی است.
میرحسین موسوی در میان معترضان به نتیجه دهمین انتخابات ریاست جمهوری ایراناز سوی دیگر میرحسین موسوی از رهبران مخالفان دولت ایران در واکنش به این اتفاقات مدعی شد: «بدون هیچ شکی نقطه‌ی آغازین آنچه در خیابان‌های تونس و صنعا و قاهره و اسکندریه و سوئز شاهد آن هستیم را باید در تظاهرات چند میلیونی ۲۵ و۲۸ و۳۰ خرداد تهران جستجو کرد. روزهایی که مردم با شعار "رای من کجاست؟" به خیابان‌ها آمدند و مسالمت‌جویانه، حقوق از دست رفته‌ی خود را پی گرفتند. امروز دامنه‌ی شعار "رای من کجاست؟" مردم ایران، به شعار "الشعب یرید اسقاط النظام" در قاهره و سوئز و اسکندریه رسیده است.»
کاربران ایرانی فضای مجازی نیز وقایع مصر را همچون تونس دنبال کرده‌اند و به مقایسه با حوادث پس از انتخابات ریاست جمهوری سال ۱۳۸۸ پرداخته‌اند.
معترضان مصری و طنز تلخ ایرانی
مینی‌مال‌نویسان در گودر، وبلاگستان و تویتر اعتراضات در مصر را دستمایه‌ی نوشته‌های خود کرده‌اند. یک کاربر اینترنت در وبلاگش به طنز نوشته است که «دیکتاتور مصر از جمهوری اسلامی جهت "دفع فتنه" و "رفع بلا"، درخواست یک کشتی ساندیس و تعداد زیادی پوستر از چهره‌ی تمام رخ احمدی‌نژاد کرده است.»
وبلاگ "‌صراحی" نیز دلایل "انقلاب در تونس و مصر" را این‌گونه برشمرده است: «استفاده از نوشابه‌های یک بار مصرف به جای نوشابه شیشه‌ای، عدم پخش اخبار در ساعت بیست و سی، کمبود مرتضوی، رادان و طائب و استفاده از نیروهای نظامی در درگیری‌های خیابانی به جای لباس شخصی‌ها.»
نویسنده این وبلاگ در ادامه موارد دیگری را نیز اضافه می‌کند: «کمبود امکانات تفریحی مانند کهریزک، اوین و رجائی‌شهر، عدم شیوع مننژیت در بازداشتگاه‌ها و بالابردن سطح انتظارت عمومی با عرضه رانی به جای ساندیس.»
اما وبلاگ "مینی‌مال‌های من" به آینده نظام سیاسی مصر چندان خوشبین نیست و معتقد است مصر به سوی اسلامی شدن پیش خواهد رفت: «از همین الان روزی را می‌بینم که مردم مصر، روزی هزاربار برای شادی روح حسنی مبارک طلب آمرزش کنند.»
مقایسه جنبش سبز و اتفاقات تونس و مصر
تظاهرات ضد حکومتی در مصردستگاه‌های تبلیغاتی در ایران توجه خود را به وقایع مصر معطوف کرده‌اند. مسوولان حکومتی نیز شادی خود را از این تحولات مخفی نمی‌کنند و حتی معتقدند استقرار جمهوری ‌اسلامی در ایران، در این اتفاقات سهم بسزایی داشته است.
وبلاگ "آهستان" با اشاره به اینکه به هیچ عنوان جنبش اعتراضی مردم ایران در سال گذشته قابل مقایسه با اتفاقات این روزهای مصر و تونس نیست، می‌افزاید: «اینکه سبزها (...) موفق نشدند اما مردم تونس و تا حدودی مردم مصر و یمن و اردن و عربستان موفق شدند، خود دلیل حقانیت مردم آن کشورها و ناحق بودن سبزهای متوهم است. اینکه حکومتی کمتر از یک ماه فرو می‌ریزد و رییس جمهور مستبدش فرار می‌کند، خود بزرگترین دلیل دیکتاتوری و غیرمردمی بودن چنان نظامی است و اینکه سبزهای آشوبگر، در طول چند ماه نتوانستند مردم را با خود همراه کنند، خود بزرگترین دلیل مردمی بودن نظام ماست.»
عاطفه امیری نظر دیگری دارد و این اعتراضات را از جهتی مشابه "جنبش سبز" ارزیابی می‌کند از جهاتی دیگر متفاوت. وی در وب‌سایت "کلمه" در مقایسه اتفاقات مصر و ایران به خشونت به کار گرفته شده توسط حکومت ایران برای مقابله با معترضان اشاره می‌کند: «فقط یک روز از کودتا گذشته بود که دولت ایران خبرنگاران رسانه‌های دنیا را از ایران اخراج کرد و مردم به ناچار با موبایل فیلم‌های ‌غیرحرفه‌ای گرفتند و روی فضای اینترنت منتشر کردند. هنوز اما دوربین‌های حرفه‌ای خبرنگاران در قاهره و دیگر شهرهای مصر روشن است و هر لحظه تصاویر اعتراض مردم را به دنیا مخابره می‌کنند.»
وی می‌افزاید: «هنوز از وجود کهریزک و تجاوز به معترضان و کشته شدن معترضان زیر شکنجه در مصر چیزی شنیده نشده است. اینجا حتی افشاگرانی که در باره کهریزک نوشتند راهی زندان شدند.»
نمایی از تظاهرات هواداران حکومت ایران
ما امید حسینی، نویسنده وبلاگ آهستان اتفاقات مصر را مشابه انقلاب اسلامی ایران می‌داند: «اگر شباهتی وجود داشته باشد، انقلاب مردم مصر و تونس را باید شبیه انقلاب اسلامی دانست که در هر دوی آنها، حکومت‌های دیکتاتوری وابسته به آمریکا در منطقه سقوط کردند و حرکت سبزها را هم باید شبیه انقلاب‌های رنگین و مخملی اوکراین و گرجستان و قرقیزستان دانست که حکومت‌هایی وابسته به آمریکا روی کار آمدند. پس سبزها به جای این خواب و خیال آشفته و تشبیه خنده‌دار خود به مردم تونس و مصر، بهتر است فکر کنند که چرا عرب‌ها توانستند و سبزها نتوانستند؟!»
مسیح علی‌نژاد، در وبلاگش ضمن اشاره به شادی حکومت ایران از اتفاقات مصر برخی حوادث سال گذشته ایران را بازخوانی کرده ‌است: «در تلویزیون ضرغامی چه ذوقی کرده‌اند کودتاچیان، چه شوقی برپاست در دل‌شان. چنان از ضرب و شتمِ مردمِ معترض و قطعِ تلفن و اس‌ام‌اس و اینترنت در مصر حرف می‌زنند که انگار نه انگار خودشان در همین یک سال و نیم گذشته نزدیک به صد نفر را در خیابان‌های ایران شهید کرده‌اند، چهار نفر را در زندان‌های ایران با ضرب و شتم و شکنجه کشته‌اند، چندین نفر را زخمی و فلج و قطع نخاع و خانه‌نشین کرده‌اند، هزاران نفر را زندانی کرده‌اند، هزاران نفر را با آزادیِ نیم بند به قید وثیقه  ساکت کرده‌اند، ده‌ها نفر را اعدام کرده‌اند، چندین روزنامه را بسته‌اند، صدها  سایت و وبلاگ را فیلتر کرده‌اند و حالا جشنِ  سقوط دیکتاتور همسایه را گرفته‌اند.»
این روزنامه‌نگار در پایان مطلبش خطاب به حکومت ایران نوشته است: «ای حکومتِ خوشحالِ بی‌دیکتاتور!  شما از اینکه ملت بریزد در خیابان و فقط به شما نگاه  کند هم می‌ترسید. شما از بوق زدنِ ملت هم می‌ترسید و باتوم می‌زنید، جشن‌تان برای سقوطِ دیکتاتورهای خاورمیانه، حکایتِ همان دزد است که ملتی برای گرفتنِ این دزد دنبالش می‌دویدند و خودِ دزد هم  هم از ترس داد می‌زد: دزد را بگیرید، دزد را بگیریدِ بگیرید.»
زیبایی های مصر و نقش زنان در اعتراضات
جادی در وبلاگ "کیبرد آزاد" دو عکس و یک ویدیو را به اشتراک گذاشته و به نظرش از زیبایی‌های این روزهای مصر است. تصویر اول مردی را نشان می‌دهد با این پلاکارد: «مبارک برو! تا من هم به خانه‌ام بازگردم و قصه تمام شود.»

عکس دوم یک پوستر است از ترکیب نماد "ناشناس" و ماسک فرعون‌های مصر و "فرمانی" به این مضمون در کنارش نوشته شده است: «اگر حکومت شما اینترنت را پایین آورد، شما حکومت‌تان را پایین بیاورید.»
حضور پررنگ زنان ایرانی در اعتراضات
این وبلاگ‌نویس همچنین یک ویدیو از درگیری مردم با نیروهای پلیس را به اشتراک گذاشته است. وی در توضیح این ویدیو برای کسانی که در ایران امکان دیدن آن را با سرعت پایین ندارد می‌نویسد: «مردم در جلوی پلیس ضد شورش هستن. پلیس که در حد خز، سنگ پرت می‌کنه به مردم و مردم هم با سنگ جواب می‌دن. پلیس ضدشورش تیر هوایی می‌زنه (احتمالا اعتقادات دینی، اخلاق یا عقلشون اجازه نمی‌ده مستقیم به مردم شلیک کنن) و در مقابل نفربرهای ارتش می‌آیند جلوی مردم و خودشون رو می‌کنن سپر. مردم پشت زره پوش‌های نظامی سنگر می‌گیرن و به پلیس سنگ پرت می‌کنن.»
جادی توضیح می‌دهد که این اتفاق به هیچ وجه به معنی پیوستن ارتش به مردم نیست: «بلکه نشون می‌ده که ارتش عقلش می‌رسه که کشتار راه نندازه یا حداقل رییس سی سال اخیر حکومت مصر اینقدر عقل به خرج می‌ده که از طریق کشتار مردم سعی نکنه کماکان رییس بمونه و حتی از ارتش استفاده می‌کنه که تا حد ممکن کار به خونریزی کشیده نشده.»
حضور زنان مصری در اعتراضات این کشور
نقش زنان در مصر نیز از دیگر نکاتی است که مورد توجه وبلاگ‌نویسان و کاربران اینترنت در ایران قرار گرفت. یک کاربر با انتشار تصاویر حضور زنان ایرانی در اعتراضات سال گذشته نوشت: «وقتی خبرهای مصر را از طریق ماهواره دنبال می‌کنیم کمتر صحنه‌ای است که در آن خانم‌ها حضور داشته باشند ولی یکی از نقاط تمایز جنبش سبز آن بود که خانم‌ها در صف مقدم و بسیار قوی ظاهر شدند.»
سارا، کاربر فیس‌بوک مسئله حضور زنان را از زاویه‌ای دیگر مقایسه کرده است. وی تصاویر برخورد خشونت‌بار پلیس ایران با زنان را در کنار معترضان زن مصری قرار داده و می‌نویسد: «عکس‌ها را نگاه کنید و معترضان و پلیس‌های دو کشور را مقایسه حقیقت این است که دیگر لازم نیست فسفر بسوزانیم و فکر کنیم که چرا آنها چنین و ما چنان.»
وی اضافه می‌کند: «(در ایران) توحش در حدی بود که از چنین صحنه‌ای حتی نمی‌شد عکس باز گرفت! در تصویری از مصر، پلیس ایستاده و سپرش را مقابلش گرفته و زن مصری با جسارت می‌تواند به پلیسش سنگ پرتاب کند.... سنگ! ما چی داشتیم؟ نشان سبز و گاهی چسبی بر دهان و گاهی ماسکی برای استتار! ما چه داشتیم؟ بطری آبی در دست نهایتا! و پلیس وحشیانه‌ترین رفتار را می‌کرد! و نیروهای سرکوبگر غیررسمی که دیگر هیچ!»



هشدار پرز در مورد خطر قدرت‌گیری اسلام‌گرایان در مصر

شیمون پرز، رئيس‌جمهوری اسرائیل

شیمون پرز، رئیس‌جمهوری اسرائیل، نسبت به امکان قدرت‌گیری یک رژیم تندرو اسلام‌گرا در مصر هشدار داد. رسانه‌های اسرائیلی از واکنش غرب نسبت به حوادث مصر به‌سختی انتقاد می‌کنند و آن را به ضرر ثبات در منطقه می‌دانند.

 به گزارش رادیو اسرائیل، پرز گفت که حکومت متعصبان مذهبی، از کمبود دمکراسی تحت ریاست‌جمهوری حسنی مبارک بهتر نیست. وی افزود: «ما احترام زیادی برای پرزیدنت مبارک قائل بوده و هنوز هستیم.»
رئيس‌جمهوری اسرائيل در نخستین موضعگیری علنی خود درباره‌ی ناآرامی‌های مصر همچنین گفت: «ما نمی‌گوییم هر کاری مبارک کرده درست بوده، ولی او کاری کرده که ما از بابت آن از او سپاسگزاریم: او صلح در خاورمیانه را حفظ کرد.»
شیمون پرز این سخنان را در مراسم پذیرایی از سفیران جدید در اورشلیم بیان کرد.
مبارک در گذشته بارها به عنوان میانجی در مذاکرات صلح خاورمیانه عمل کرده است. اسرائيل بیم آن دارد که با تغییر رژیم در مصر، اسلام‌گرایان اخوان‌المسلمین به قدرت برسند. جنبش حماس که کنترل باریکه‌ی غزه را به دست گرفته و با اسرائيل دشمن است، از بطن سازمان اخوان‌المسلمین به‌وجود آمده است.
هاآرتص: اسرائيل غرب را به پشتیبانی از مبارک فراخوانده
به گزارش روزنامه‌ی اسرائيلی «هاآرتص»، اسرائیل به غرب فشار آورده که انتقادها از حسنی مبارک، رئیس‌جمهوری مصر را کاهش دهد. این روزنامه در گزارشی به تاریخ دوشنبه (۳۱ ژانویه / ۱۱ بهمن) نوشته که این کشور طرفدار حفظ رژیم مبارک در مصر است تا ثبات منطقه را تامین کند.
سخنگوی وزارت امور خارجه‌ی اسرائیل روز دوشنبه حاضر نشد درباره‌ی این گزارش اظهارنظری بکند. بنیامین نتانیاهو، نخست‌وزیر اسرائیل، به اعضای کابینه‌ی خود دستور داده، درباره‌ی رویدادهای مصر موضع نگیرند.
با این همه، "هاآرتص" به نقل از محافل دولتی اسرائیل نوشته که وزارت امور خارجه‌ی اسرائیل در اورشلیم در روزهای آخر هفته، دستورالعملی برای نمایندگی‌های خود در کشورهای مهم فرستاده است. به سفیران اسرائیل در کشورهای آمریکا، کانادا، چین، روسیه و بسیاری از کشورهای اتحادیه‌ی اروپا دستور داده شده، در کشورهای میزبان خود، اهمیت ثبات در مصر را مورد تاکید قرار دهند.
تفسیرگران اسرائيلی، از واکنش ایالات متحده‌ی آمریکا نسبت به تظاهرات در مصر به سختی انتقاد کرده‌اند. در اسرائیل این استنباط به وجود آمده که باراک اوباما، رئیس‌جمهوری آمریکا، و وزیر امور خارجه‌اش، هیلاری کلینتون، به سادگی از مبارک روی گردانده‌اند.
اوباما روز یکشنبه (۳۰ ژانویه / ۱۰ بهمن) خواهان «گذار بانظم» به حکومتی در مصر شد که پاسخگوی «آمال مردم مصر» باشد. اینک یک روز بعد، مفسر روزنامه‌ی اسرائیلی «ماآریو» مقاله‌ای با عنوان «گلوله‌ای از پشت سر، توسط عمو سام» نوشته است.
یکی از نمایندگان دولت اسرائيل گفت: «آمریکایی‌ها و اروپایی‌ها تحت تاثیر افکار عمومی واقع می‌شوند و منافع واقعی خود را در نظر نمی‌گیرند.» وی افزود: «حتا اگر آنان نسبت به مبارک انتقاد دارند، باید به دوستانشان این احساس را بدهند که تنها نیستند. اردن و عربستان سعودی واکنش‌های غرب را می‌بینند که چگونه به مبارک پشت کرده است و این تاثیراتی بسیار جدی برجای خواهد گذاشت.»



ناآرامی‌های مصر و نوسانات بازار نفت

کارشناسان نگران تهدید امنیت کانال سوئز و اخلال در صدور نفت

ناآرامی‌های مصر بازار جهانی نفت را دستخوش نوسان شدید کرده است. کارشناسان بیمناک آن‌هستند که این ناآرامی‌ها به کشورهای نفت‌خیز آفریقا و خاورمیانه سرایت کند و انتقال نفت از تنگه سوئز با دشواری روبرو شود.


در نتیجه ناآرامی‌های مصر و نگرانی‌از سرایت این ناآرامی‌ها به کشورهای نفت‌خیز منطقه، مثل الجزایر، لیبی، عربستان سعودی، کویت و ایران، بهای نفت خام در روزهای گذشته دستخوش نوسان شدید شد.

اهمیت کانال سوئز

مصر نفت چندانی تولید نمی‌کند، اما روزانه یک میلیون بشکه نفت از کانال سوئز روانه بازارهای جهانی می‌شود. ناظران بیمناک آن هستند که امنیت کانال سوئز به خطر بیافتد.
 به‌گزارش روزنامه "فرانکفورتر آلگماینه تسایتونگ"، روز جمعه گذشته (۲۸ ژانویه / ۸ بهمن)، بلافاصله پس از ابراز نگرانی کاخ سفید نسبت به اوضاع مصر، بهای هر بشکه نفت خام حدود دو دلار افزایش یافت. به این ترتیب، نرخ هر بشکه نفت تگزاس به ۸۸ دلار و ۷۶ سنت رسید.
افزایش بها، سحرگاه روز دوشنبه (۳۱ ژانویه / ۱۱ بهمن) نیز ادامه یافت. نرخ هر بشکه نفت برنت که در دریای شمال تولید می‌شود و مرغوب‌ترین نفت جهان است، به ۹۹ دلار و ۹۵ سنت هم رسید. این قیمتی است که در ۲۴ ماه گذشته سابقه نداشته است.

نقش احتمالی اوپک

ناظران بازار، ناآرامی‌های مصر را خطری برای تمام منطقه می‌دانند. خاورمیانه تولیدکننده حدود ۴۰ درصد نیاز نفت جهان است و سرایت ناآرامی‌های مصر به کشورهای نفت‌خیز دیگر می‌تواند مانع از تامین انرژی جهان شود.
تحلیل‌گران مرکز مطالعات انرژی در اتریش معتقدند که در صورت ادامه ناآرامی‌های مصر بهای نفت از بشکه‌ای ۱۰۰ دلار نیز فراتر خواهد رفت. به گفته آن‌ها، ممکن است همین وضعیت سبب شود که اوپک از میزان ذخائر خود بکاهد. اما محمدعلی خطیبی، وزیر نفت ایران و رئیس فعلی اوپک، این نگرانی را بی‌مورد دانسته است. "فرانکفورتر آلگماینه تسایتونگ" به نقل از خطیبی می‌نویسد: «تا به حال درخواستی برای تشکیل نشست ویژه اوپک نرسیده است.»

همایش بین‌المللی انرژی

نشست عادی اوپک در ماه ژوئن برپا خواهد شد، اما سه هفته دیگر، نمایندگان کشورهای مصرف‌کننده نفت و وزیران نفت کشورهای تولید‌کننده، در همایش بین‌المللی انرژی که در عربستان سعودی تشکیل می‌شود، به گفت‌وگو خواهند نشست.
 یافتن راه‌کارهائی برای کنترل نرخ نفت، احتمالا در دستور کار این همایش قرار خواهد گرفت، زیرا اوپک و مصرف‌کنندگان نفت، تمایلی به افزایش بهای نفت ندارند. این امر می‌تواند در شرایطی که جهان صنعتی می‌کوشد عوارض بحران مالی جهانی را درمان کند، بار دیگر باعث کاهش رشد اقتصادی جهان می‌شود.

جواد طالعی
تحریریه: کیواندخت قهاری




سوری‌ها در سکوت، بحران در جهان عرب را دنبال می‌کنند


در شرایطی که ناآرامی و چالش‌های بزرگ سیاسی برخی از کشورهای عربی را فراگرفته در سوریه که یک نظام دیکتاتوری و تک حزبی بیش از نیم قرن بر آن حکومت می‌کند همه چیز در ظاهر بسیار آرام به نظر می‌رسد. اما در زیر این ظاهر آرام می‌توان دید که اکثریت مردم سوریه به شدت تحت تأثیر حوادثی قرار گرفته‌اند که در کشورهای همسایه روی می‌دهد.
خبرگزاری رویترز در گزارشی تحلیلی از وضعیت سوریه در روزهای اخیر می‌نویسد که دولت سوریه تاکنون در مورد تظاهرات گسترده و بی‌سابقه مردم مصر علیه حکومت حسنی مبارک هیچ اظهار نظری نکرده است. کنترل شدید دولت سوریه بر رسانه‌های جمعی باعث شده که مردم این کشور که آن‌ها نیز با مشکلاتی شبیه مصر از جمله فقر و بیکاری دست و پنجه نرم می‌کنند تا حد زیادی از اوضاع بی‌خبر مانده و یا امکان بیان دیدگاههای خود را نداشته باشند.
یک مرد سوری در پاسخ به سؤال خبرنگار رویترز می‌گوید: «مردم از بیان دیدگاه‌های خود هراس دارند ولی در خفا همه مبارک را لعنت می‌کنند.» مرد دیگری می‌گوید: «دولت منتظر چیست؟ آنها می‌خواهند آنقدر صبر کنند که بی‌ثباتی دامن سوریه را نیز بگیرد؟ حکومت باید هر چه زود‌تر فضای سیاسی کشور را باز‌تر کند.»
خبرگزاری رویترز سپس می‌افزاید که هیچ نشانه‌ای حاکی از آغاز اصلاحات در سوریه تحت تأثیر حوادث مصر دیده نمی‌شود. دولت سوریه از یک ماه پیش که ناآرامی‌ها در تونس آغاز شد و سپس به مصر کشیده شد با اقداماتی سریع و همه جانبه سعی کرده است دگراندیشان و منتقدان حکومت را مهار و منفعل سازد.
دولت سوریه یارانه مهم سوخت و بنزین را افزایش داده، کنترل بر شبکه اینترنت را سخت‌تر کرده و همزمان دادگاه ویژه امنیتی کشور یک سیاستمدار با سابقه و چپ‌گرا را به جرم بحث در مورد تغییر در ساختار انحصاری قدرت به هفت سال زندان محکوم کرده است.
با وجودی که حکومت‌های سوریه و مصر در مورد مسایل منطقه‌ای همیشه در دو قطب مخالف بوده و هر یک از جناح‌ها و گروه‌های فلسطینی یا لبنانی رقیب حمایت می‌کنند اما در هر دو کشور سال‌هاست که مقررات سختگیرانه «شرایط اضطراری» حاکم است و در هر دو کشور اختلاف طبقاتی بین فقرا و اقشار مرفه بسیار شدید است، بیکاری بیداد می‌کند و فساد مالی و حکومتی بسیار گسترده است.
سرانه تولید ناخالص ملی سوریه و مصر تقریباً برابر و حدود دو هزار و ۵۰۰ دلار است. هر دو کشور محل عبور رودخانه‌های بسیار بزرگی هستند اما مدیریت نادرست منابع آب در سوریه مناطق شرقی این کشور در جوار مرز با عراق و ترکیه را به صحراهای خشک بدل کرده است.
بحران آب در مناطق شرقی سوریه که مناطق کشاورزی مهم این کشور قلمداد می‌شوند طی پنج سال گذشته باعث مهاجرت صد‌ها هزار نفر از روستاییان این مناطق شده است. تظاهرات خشونت‌آمیز اقلیت کرد ساکن شرق سوریه در سال ۲۰۰۴ به شدت سرکوب شده و شماری کشته برجای گذاشت.
گزارشی که سال گذشته توسط سازمان ملل متحد منتشر شد می‌گوید که جمعیتی قریب به ۸۰۰ هزار نفر از ساکنان مناطق شرقی سوریه از بحران آب آسیب دیده و در «فقر مطلق» زندگی می‌کنند. دراین گزارش تأکید می‌شود که این مردم باید از اقدامات حمایتی بیشتری توسط دولت سوریه برخوردار شوند.
خبرگزاری رویترز یادآوری می‌کند که همین مناطق فقیر در شرق سوریه در عین حال محل استخراج بخش اعظم نفت خام این کشور هستند. تولید نفت در این مناطق حدود ۶۰۰ هزار بشکه در روز است ولی به عنوان نمادی از فاصله شدید بین فقرا و لایه‌های مرفه در سوریه می‌توان دید که ساکنان این منطقه از این درآمد هنگفت هیچ بهره‌ای نمی‌برند.
یک مهندس بیکار به خبرگزاری رویترز می‌گوید: «نارضایتی در این کشور بسیار زیاد است. بسیاری از ساکنان مناطق شرقی اکنون تمام زندگی خود را از دست داده و در زاغه‌های حاشیه شهرهای بزرگ زندگی می‌کنند.»
یک وکیل سوری که در اروپا تحصیل کرده می‌گوید: «نمونه تونس و مصر نشان داد که فساد مالی و حکومتی واقعاً گسترده و مبارزه با آن دشوار است ولی این حوادث نشان داد که وقتی عمر یک رژیم به پایان برد میلیارد‌ها دلاری که این دیکتاتور‌ها و افراد وابسته به آنها دزدیده‌اند به آنها هیچ کمکی نخواهد کرد.»
خبرگزاری رویترز سپس خاطر نشان می‌کند که در سوریه همه طرفدار تغییر نیستند. سوریه کشوری است که جمعیت آن شامل گروه‌های قومی و دینی بسیار متنوعی است. بسیاری از افراد لایه‌های تحصیلکرده و متخصص می‌گویند که به خاطر سطح پایین استانداردهای فرهنگی و آموزشی و تضعیف شدید لایه‌های متوسط جامعه در دهه اخیر اگر رژیم فعلی سوریه ساقط شود ممکن است هرج و مرج و بی‌قانونی جای آن را بگیرد.
یک پزشک سوری که مطب آن درمحلات مرفه‌نشین شهر دمشق است می‌گوید: «در حال حاضر حداقل ما می‌دانیم که چه کسی یا چه گروهی بر کشور حکومت می‌کند. اگر این وضعیت تغییر کند بعید است که طبقه متوسط یا اقشاری که از اینترنت و فیس بوک استفاده می‌کنند به قدرت برسند. حکومت باید سیستم آموزشی کشور را بازسازی کرده و قوه قضایی را پاکسازی کند. فرصت چندانی برای سوریه باقی نمانده است.




صادق صبا: اثرات صرفه‌جویی بودجه در بی‌بی‌سی فارسی اندک خواهد بود


صادق صبا، رئیس بخش فارسی سرویس جهانی بی‌بی‌سی
سرویس جهانی بی‌بی‌سی اعلام کرد که در پیوند با صرفه‌جویی‌های دولت بریتانیا، قصد دارد مبلغی در حدود ۵۰ میلیون پوند استرلینگ را صرفه‌جویی کند.
در بیانیه‌ای که هفته گذشته در این باره منتشر شد، مدیران بی‌بی سی گفته‌اند که احتمالاً طی ماه‌های آینده بیش از ۵۰۰ نفر بیکار یا بازخرید خواهند شد.
صادق صبا، رئیس بخش فارسی بی‌بی‌سی، به پرسش‌هایی در این زمینه پاسخ گفته است.



  • آقای صبا آیا این صرفه‌جویی‌ها شامل بخش فارسی هم خواهد شد یا خیر؟ صرفه‌جویی‌هایی که بی. بی. سی جهانی باید در موردش تصمیم می‌گرفت تا انجام شود، البته شامل بخش فارسی بی‌بی‌سی هم می‌شود. ولی صرفه‌جویی بخش فارسی که ما ناچار به انجام آن هستیم در مقایسه با بخش‌های دیگر و زبان‌های دیگر در سرویس جهانی بی‌بی‌سی، بسیار ناچیز و اندک خواهد بود.
نتیجه مستقیم این صرفه‌جویی‌ها این خواهد بود که متأسفانه بخش فارسی بی. بی. سی از این پس، رادیوی شامگاهی‌اش را که به «جام جهان‌نما» معروف است، از دست خواهد داد.
البته در برنامه‌های تلویزیونی، تغییرات عمده‌ای صورت نمی‌گیرد و سایت فارسی بی. بی. سی هم نه تنها وضعش بد‌تر نخواهد شد که البته بهتر هم خواهد شد.
  • آیا در زمان و همچنین تولید برنامه‌های فارسی، به خصوص تلویزیون بی. بی. سی فارسی هم صرفه‌جویی خواهد شد؟ در بودجه تولید برنامه‌ها هم تغییری به وجود خواهد آمد؟
تغییر عمده‌ای در تلویزیون ایجاد نخواهد شد. ولی شما می‌دانید که هر تشکیلات رسانه‌ای اگر به طور سالانه به بودجه‌اش افزوده نشود، با توجه به افزایش تورم و مخارج موجود و مجموعه کمبود‌ها، به این معنا خواهد بود که مقداری در کیفیت برنامه‌های تولیدی آن رسانه تأثیرگذار خواهد بود.
درست است که من گفتم اثرات این صرفه‌جویی در تلویزیون بخش فارسی عمده نخواهد بود. ولی افزایش بودجه هم نخواهیم داشت. طبیعتاً این مسئله اثر خود را تا حدی بر تلویزیون بی‌بی‌سی خواهد گذاشت.
ولی در مجموع ما سعی می‌کنیم تغییرات عمده‌ای در برنامه‌های تلویزیونی ایجاد نشود. صرفه‌جویی که لازم است در بخش برنامه‌های تلویزیونی اجرا شود، اندک است و می‌شود آن را با بعضی تصمیمات در درون بی. بی. سی و کاستن برخی هزینه‌ها، جبران کرد و بدان دست یافت، بدون اینکه اثر مستقیمی بر کیفیت برنامه‌های تلویزیونی داشته باشد.
  • بر اساس اخبار منتشر شده، در آینده حدود ۶۵۰ تن از کارکنان بی. بی. سی، کار خود را از دست خواهند داد. آیا از بخش فارسی هم کسی اخراج یا بازخرید خواهد شد؟
تعدیل این ۶۵۰ نفر نیروی بی‌بی‌سی در طول دو سال انجام خواهد گرفت. در سال اول این تعداد، ۴۸۰ نفر خواهند بود.
بی‌بی‌سی تمام سعی‌اش را می‌کند که کسی اخراج نشود و اجباراً کارش را از دست ندهد و تلاش می‌شود با لغو قرارداد کسانی که قراردادهای کوتاه مدت دارند، بازنشسته‌ها و یا پست‌های خالی این صرفه‌جویی‌ها را انجام دهد.
ولی به هر حال چون درصد صرفه‌جویی آنقدر زیاد است که طبیعتاً تنها با این اقدامات نمی‌شود به میزان لازم دست یافت. در هر حال عده‌ای در کل بخش جهانی بی‌بی‌سی، کارشان را از دست خواهند داد. اما این عده در بی‌بی‌سی فارسی بسیار بسیار اندک خواهند بود.
  • فرمودید که از شما انتظار صرفه‌جویی می‌رود، چند درصد از بودجه شما شامل این صرفه‌جویی خواهد شد؟
چیزی حدود ۵ یا ۶ درصد از ما انتظار صرفه‌جویی می‌رود که البته‌‌ همان طور که گفتم تلاش می‌کنیم با برخی اقدامات در درون تشکیلات و با کاستن برخی هزینه‌ها به آن دست پیدا کنیم.
طبعاً بستن رادیوی ما خودش بخشی از این هزینه‌ها را کاهش خواهد داد و ما امیدواریم که ناچار نشویم که کسی را علیرغم می‌لش از کار بیکار کنیم.
  • آن طور که از محتوای کلام شما برمی‌آید، احتمال دارد که رادیوی بی. بی. سی فارسی، برنامه‌هایش را قطع کند؟
بله. چیزی که در مورد بی‌بی‌سی فارسی رخ خواهد داد این خواهد بود که برنامه شامگاهی رادیوی بی‌بی‌سی قطع خواهد شد ولی برنامه بامدادی رادیو فعلاً ادامه پیدا خواهد کرد، مگر اینکه در آینده صرفه‌جویی‌های بیشتری به ما تحمیل شود و ما ناچار باشیم تصمیمات دیگری اتخاد کنیم.