۱۳۸۹ آبان ۱۶, یکشنبه

مهمترین خبرهای روز یکشنبه بخش دوّم، تحلیل ها و آخرین گزارشات از اعتراضات، بازداشتها، زندان، و بیدادگاهها --- بیانیه ها

کارگران ایرانی و نبرد برای تنازع بقا

بسیاری واحدهای صنعتی و خدماتی ایران به دلیل شرایط شکننده‌ی اقتصادی، قادر به پرداخت دستمزد کارکنان خود نیستند. کارگران در اعتراض به موج بیکاری و حقوق معوقه، اعتصاب و تحصن می‌کنند، اما پاسخ بیشتر تهدید به اخراج است.


 آشنایان به مسائل صنعت و تولید در ایران می‌گویند، تعطیلی واحدهای تولیدی یا فعالیت آنها با کمترین ظرفیت، پیامد مستقیم تحریم‌‌های بین‌المللی علیه ایران است. فشار خارجی و مدیریت ناکارآمد، موجب شده که این واحدها یکی پس از دیگری ورشکست شوند یا برای بقای خود، سیاست اخراج و تعدیل کارکنان را در پیش گیرند. برخی از این واحدها همچنان به کار ادامه می‌دهند اما تراز منفی بستانکار وبدهکار خود را با پرداخت نامنظم و چندماه یکبار دستمزد کارکنان و کارگران جبران می‌کنند.
شرایط کنونی بسیاری از کارگران را ناچار کرده که تنها به حفظ کار خود بیندیشند و به هر قراردادی تن بدهند. کارفرمایان آنها را با قراردادهای "سفید امضا" و با دستمزدهای نازل به کار می‌گمارند، اما این حقوق ناچیز نیز با تاخیر به آنها پرداخت می‌شود. برخی کارگران ۲۰ ماه حقوق معوقه دارند، اما از بیم بیکاری و به امید بهبود اوضاع باز هم به‌سر کار می‌روند.
کاسه صبر کارگران لبریز می‌شود

وبسایت "جرس" گزارش می‌دهد که کارگران نصب پالایشگاه آبادان در تجمع اعتراضی خود، شیشه‌های محل کار خود را شکسته‌اند. کارفرما در پی این اقدام، ضمن پرداخت یک‌ماه از حقوق معوقه آنان، دستکم سی تن را اخراج کرده است.
گردهمایی ده‌ها کارگر سازمان فضای سبز شهرداری آبادان در اعتراض به سه ماه حقوق پرداخت نشده نیز بدون پاسخ مانده است. سرپرست شهرداری آبادان، دلیل تاخیر در پرداخت حقوق و بیمه کارگران را مسدود بودن حساب آن از جانب سازمان مالیات بر ارزش افزوده عنوان کرده است.
دستمزد و حق بیمه کارگران لاستیک‌سازی البرز نیز از تیرماه سال ۸۹ پرداخت نشده است. این واحد تولیدی با مشکلات مالی و تامین مواد اولیه روبروست. اخبار موجود حاکی از آن است که اعتصاب دو هفته‌ای کارگران این کارخانه در اعتراض به حقوق معوقه خود، با قول مدیریت برای گرفتن وام به پایان رسیده است.
فرهاد 
شعبانیکارگران فازهای ۱۴ تا ۱۵ میدان گازی پارس جنوبی نیز بیش از سه ماه است که حقوق دریافت نکرده‌اند. این در حالی است که کارفرمای فازهای ۱۴ و ۱۵ سپاه پاسداران است.
کارگران سیمان دورود، روغن نباتی پارس قو و نساجی مازندران نیز در اعتراض به مشکلات مالی، حقوق معوقه و شرایط بیمه و قرارداد خود، دست به تجمع و تحصن زده‌اند. سی نفر از کارگران سیمان دورود که خواستار رسمی شدن خود بوده‌اند، به اتهام اغتشاش دستگیر شده‌اند.
خبرگزاری "فارس" گزارش داده که ۷۵۰ نفر از کارگران نساجی مازندران، روز ۱۲ آبان ۸۹ پس از راهپیمایی از محل این واحد تولیدی، مقابل فرمانداری قائم‌شهر تحصن کرده‌اند. مدیر عامل این کارخانه قول داده که یک ماه از حقوق معوقه کارگران را تا ۲۳ آبان پرداخت کند.
تلاش برای حداقل معاش

فرهاد شعبانی، فعال کارگری مقیم سوئد در باره شرایط کنونی کارگران و کارکنان بخش صنعت و تولید در ایران می‌گوید: «با وجودی که قانون کار، حق اعتصاب را به رسمیت نمی‌شناسد، منحنی اعتصاب‌های کارگری در ایران در چند ماه گذشته بالا رفته است. در مقایسه این دوره با دوره‌های قبل نیز می‌توان دید که اعتصاب‌ها دارند به صنایع کلیدی و دولتی می‌رسند.»
فرهاد شعبانی تاکید می‌کند که کارگران در اوضاع کنونی دیگر نه برای حقوق صنفی بلکه برای ادامه حیات و معاش، مبارزه و اعتصاب می‌کنند. این فعال کارگری با ابراز نگرانی از پیامدهای اجرای طرح هدفمند کردن یارانه‌ها می‌گوید: «در آینده وضع کارگران بدتر خواهد شد. احتمال زیادی هست که بسیاری از واحدهای تولیدی به دلیل یا بهانه آن که دیگر کمکی دریافت نمی‌کنند، دست به اخراج و تعدیل کارکنان خود بزنند.»
مهیندخت مصباح
تحریریه: مصطفی ملکان

 

 

پیام به نشست صلح و اتحاد جهانی در لندن

خاتمی: برای رفع هرگونه ظلم و تبعیض یکدیگر را یاری دهیم


سید محمد خاتمی که از زمره سخنرانان مدعو به نشست صلح و اتحاد جهانی (GPU) در لندن بود، متن سخنرانی خود را برای قرائت در اجلاس در اختیار برگزارکنندگان گذاشت. به گزارش وبسایت سیدمحمد خاتمی، این نشست که با موضوع اسلام هراسی و خشونت و راهکارهای فائق آمدن بر آن در روزهای اول و دوم آبان ماه برگزار شد، چندمین نشست بین المللی است که سید محمد خاتمی به دلیل ایجاد برخی محدودیت ها امکان حضور در آن را نیافته است.
متن کامل این سخنرانی وی در پی می آید:
به نام خدا
گرچه شرق و غرب هر دو دارای جهانهای متعددی هستند، ولی اگر به تسامح بپذیریم که غرب جهانی دارد که دارای وحدت و هویت مشخص است و اسلام نیز دارای جهانی با چنین ویژگی هایی است، آیا لازمه چنین نظری برخورد گریزناپذیر میان جهان اسلام و جهان غرب است؟ چنانکه در ”شبه نظریه برخورد تمدن ها“ بر آن تأکید شده است یا اینکه می توان از گفت و گو و تعامل میان این دو جهان صحبت کرد؛ امری که نظریه گفت و گوی تمدن ها بر آن تأکید دارد.
البته نمی توان و نباید از ذهنیتی که در اثر رویدادهای تاریخی برای این دو جهان پیش آمده است و احیاناً کار تعامل را مشکل کرده و می کند غفلت کرد.
تاریخ شاهد جنگهای صلیبی بوده است که دو جهان غرب مسیحی و شرق اسلامی را در برابر هم قرار داده است و موجب نوعی کینه تاریخی میان وابستگان این دو عالم شده است. از سوی دیگر تهاجم مسلمانان به غرب را می بینیم که حتی برای مدتی نسبتا دراز بخش های مهمی از غرب تحت سیطره مسلمانان بود. ولی این هر دو برخورد اگر منشاء جنبه های منفی عاطفی بوده است، به لحاظ تمدنی و عقلانی و فرهنگی آثار بسیار مهمی برای هر دو جهان بخصوص غرب داشته است و غرب از جهان اسلام و مسلمانان بسیار آموخته، چنانکه هیچگاه نمی توان تأثیر اسلام و تمدن مسلمانان را در تحولی که در غرب به پیدایش جهان متجدد انجامید نادیده انگاشت.
این رویاروییها به همین جا ختم نشد. پس از آن نیز باز شاهد مواجهه های فاجعه آمیز غرب با شرق بوده ایم و این بار غرب در چهره استعماری خود با شرق و جنوب و از جمله جهان اسلام روبرو شد و خسارات معنوی و مادی فراوانی به بار آورد.
کشورهای اسلامی در مدتی بیش از دو قرن تحت استیلای مستقیم استعمار بودند و اگر سلطه مستقیم غرب هم نبود مردم این جهان محکوم حکم ظالمانه حکومت های مستبد و فاسد وابسته به غرب بودند، حکومت هایی که برآمده از اراده و انتخاب مردم نبودند بلکه حافظ منافع مادی و استراتژیک دولتهای غربی در کشورها و منطقه خود بودند.
در این مدت حرکت ها و جنبش هایی نیز در جهان اسلام پدید آمده است که بعضاً از ایدئولوژی اسلامی بهره می گرفته اند و برخی دارای ایدئولوژی های غیراسلامی بودند که آن را از غرب عاریت گرفته بودند، هرچند بر ضد غرب به کار می بردند.
وجه مشترک این جنبش ها از جمله این بود که غرب را در وجهه استعماری آن می دیدند و نسبت به آن نگاه بدبینانه و ستیزجویانه داشتند.
امروز علاوه بر اینکه مرزهای ارتباط بشر با یکدیگر از میان برداشته شده است یا شدیداً نازک و محدود شده است باید به نحوه ای دیگر از رابطه اندیشید که هر دو جهان از آن بهره مثبت بگیرند.
چنانکه می دانیم انبوهی از مسلمانان در اروپا و کشورهای غربی زندگی می کنند که با کمال تأسف با مشکلاتی روبرو هستند که عمدتاً تاریخی و عاطفی است این مشکلات از یک سو ناشی از برداشت و بینش غلط حکومت ها و نظامهای غربی است که سبب شده است به مسلمانان نه به عنوان شهروندان درجه یک بلکه به عنوان بیگانه هایی که هویت و استقلال فکری و مدنی غرب را مورد تهدید قرار می دهند بنگرند و آشکارا یا در عمل آنان را تحت فشارهای روحی و سیاسی و اجتماعی می گذارند.
از سوی دیگر برخی از مسلمانان نیز همچنان به نظامهای غربی به عنوان نظامهایی که در بیرون از مرزهای ملی خود با چهره ای استعماری با مسلمانان روبرو شده و همه منافع و منابع مادی و معنوی آنان را به نفع خود مصادره کرده و با تحمیل حکومت های فاسد و مستبد به تحقیر و تضییع حقوق آنان پرداخته اند می نگرند.
اینها از جمله اموری است که اگر بخواهیم شاهد وضعیتی بهتر برای هر دو طرف باشیم باید تغییر کند.
من اما می خواهم به وجه دیگری از قضیه نگاه کنم که می تواند امید بخش باشد.
اگر از موانع سخت تاریخی گذر کنیم و اندکی به عمق بنگریم در می یابیم که جهان اسلام تنها جهانی است که می تواند مستقیما با غرب گفت و گو کند. اینکه خاورمیانه بخصوص ایران مسیر عبور سیاحان اروپایی به آسیای دور و چین و هند بوده است تنها نکته ای تاریخی و جغرافیایی مربوط به گذشته نیست. در آن رمز و رازی نهفته است که اگر هوشمندانه رازگشایی کنیم افق های دلپذیر و امیدوار کننده ای را روبروی خود خواهیم دید.
غرب بنا بر دلایل سیاسی مدتی سعی کرد با اعراض از عالم اسلام مستقیماً با چین و هند و سایر ملتهای آن مناطق گفت و گو کند اما این کار تنها در سطح نخبگان باقی مانده و خواهد ماند و موجب همزبانی میان این دو جهان در سطح عام نشده است.
و من می گویم گفت و گوئی که موجب جریان یافتن هوای تازه در فرهنگ غرب شود و این هوای تازه عمومیت پیدا کند گفت و گو با عالم اسلام است.
به اجمال به پاره ای از عناصر اصلی زبان مشترک برای گفت وگو میان اسلام و غرب اشاره می کنم.
الف) وابستگی این دو جهان به دو دین وحیانی ابراهیمی که دارای مشترکات فراوان بوده و این مشترکات هم در ذات دو دین و نه عوارض آن است.
مسیحیت، یهودیت و اسلام، این سه دین توحیدی بزرگ دارای بیشترین عناصر مشترک فکری و ایمانی هستند و بخصوص نمی توان از تأثیر شدید متکلمان و فیلسوفان بزرگ غربی از متفکران و فیلسوفان اسلامی پس از رشد کلام و فلسفه اسلامی یاد نکرد.
ب) یونان میراث مشترک غرب مسیحی و تمدن غربی و شرق مسلمان و تمدن اسلامی است. با نادیده گرفتن تأثیر انتقال فلسفه یونان با واسطه زبانهایی چون سریانی و پهلوی و عربی به غرب بخش بزرگی از ظرایف تاریخ فلسفه یونان و غرب برای همیشه ناشناخته می ماند.
البته ریشه های مشترک درخت فرهنگ و تمدن و دانش ملل غربی یعنی میراث یونانی لاتینی و یهودی و مسیحی غرب الزاما موجب پدید آمدن آثار همگون و یکنواخت نشده است. این عدم تطابق در آثار بزرگ فکری و فرهنگی غرب بدان حد است که باید در استناد به واقعیت تاریخی و فرهنگی واحدی به نام غرب بسیار محتاط باشیم. گرچه با چشم پوشی از دیگر ویژگی های غربیان و با توجه به وجوه اشتراک متعدد میان ایشان شاید مجاز باشیم از واقعیتی مستمر در طول دو هزار و پانصد سال تمدن بشری به نام غرب سخن بگوییم ولی همزمان در عین حال نباید تکثر موجود در این امر کلی واحد را مورد غفلت قرار دهیم. غرب وحدتی دارد که با کثرت تعارض ندارد و این حقیقت در مورد شرق هم صادق است.
این کثرت در عین وحدت در هر دو جهان زمینه های فهم بیشتر و آسان تر از یکدیگر را فراهم می آورد و می تواند هر دو طرف را در کشف کاستی های آنان توانمند تر کند.
به هر حال برای رسیدن به ذهنیتی بهتر که غرب و شرق به طور عام و غرب و جهان اسلام به طور خاص در عین برخورداری از هویت ویژه خود بتوانند در کنار یکدیگر و برخوردار از امنیت و حرمت باشند باید اموری را مد نظر قرار داد که به بعض آنها اشاره می کنم.
۱- باید هر دو جهان بر آثار منفی برخوردهای تاریخی غلبه کنند و کینه هایی که به هیچ وجه ریشه در عمق فرهنگ های متفاوت دو جهان ندارد به دور بریزند و بخصوص در این مورد باید از تأثیر منفی نیروهای متعصب افراطی خشونت گرا که همواره بر طبل کین توزی و برخورد می کوبند و به سادگی ابزار دست قدرتهایی می شوند که منفعت خود را در جنگ و ستیز میان جهان اسلام و جهان مسیحیت و جهان غرب می دانند غافل نماند که نمونه آن را در پیشنهاد و بعد عمل جنایتکارانه اهانت به قرآن کریم دیدیم که الحق جهان اسلام را برانگیخت و جهان مسیحیت نیز در برابر آن موضع درست گرفت. ما مسلمانان نیز نباید این جنایت و دیوانگی را به حساب آیین بزرگ مسیحیت و مسیحیان مؤمن و خردمند بگذاریم.
۲- غرب باید بپذیرد که دوران استعمار به سر آمده است و نمی تواند و نباید به بهانه تأمین منابع به اصطلاح حیاتی خود که به غلط آن را منافع بشری معرفی می کند به هر اقدامی علیه دیگران دست بزند.
غرب باید از غرور قرن نوزدهمی خود دست بردارد، بخصوص با توجه به آثار بحرانی که در فرهنگ و تمدن غرب بوجود آمده است و از جمله متفکران بزرگی در خود غرب آن را مورد توجه قرار داده اند.
در اینجا توجه به این نکته ضروری است که متأسفانه در دهه های اخیر بخصوص پس از فروپاشی رقیب جهانی غرب یعنی اردوگاه سوسیالیسم، آنان که دچار توهمات دوران استعمار بودند و همواره برای تأمین سلطه جهانی خود به دشمن فرضی نیاز داشتند اسلام را به جای رقیب دیرینه خود نهادند و جهان رو به رشد و اندیشه استقلال طلب جان گرفته در جهان اسلام را همان دشمن فرضی به حساب آوردند و از دل این توهم خطرناک پدیده ویرانگر ”اسلام هراسی“ در آمد که تاکنون خسارات فراوانی برای هر دو طرف به بار آورده است هر دو سوی ماجرا بخصوص اندیشمندان غربی باید با این پدیده شوم نیز به مبارزه برخیزند و همچنانکه جهان اسلام نیز نباید رنجهایی که از سوی غرب سیاسی تحمل کرده است به صورت غرب ستیزی (مراد وجهه مدنی غرب است) ابراز کند.
غرب می تواند با اعلام پایان دوران استعمار به هر دو صورت قدیم و جدید خود و با هر نام و عنوان دیگر افق را به سوی جهانی که بیشتر بر مدار مشترکات ملت ها و تمدن ها و بخصوص تمدن اسلام و غرب می چرخد باز کند.
۳- غرب باید بداند همانگونه که بسیاری از متفکران ژرف اندیش آن دیده اند و گفته اند که امروز تمدنی که به وسیله سلطنت تکنیک عالم گیر شده است گرفتار بیماریهایی است که پرشورترین مدافعان آن نیز نمی توانند آنها را انکار کنند و از جمله غفلت از ”امر قدسی“ و حتی ستیز با آن است. غرب می تواند از اسلام بسیار بیاموزد و نقائص تمدن بزرگ خود را که دست آوردهای عظیمی نیز داشته است رفع کند. همانگونه که مسلمانان می توانند و باید بسیار از غرب بیاموزند.
در حوزه تمدن و تفکر غیرغربی از جمله در حوزه تمدن و تفکر اسلامی نیز نیازمند تجدید نظر در پاره ای از مواضع و امور هستیم.
اولاً: تفکیک میان حقیقت اسلام با آنچه به نام اسلام در تاریخ تحقق یافته است و تکیه شجاعانه بر اجتهادی پویا و متناسب با زمان و مکان.
ثانیاً: تفکیک میان وجهه استعماری و سیاسی تمدن غرب با جنبه فکری و فرهنگی آن و پذیرش دست آوردهای عظیمی که داشته است و نیز توجه به وجوه مشترک میان تمدن اسلامی و تمدن غربی.
ثالثاً: ساخت و پرداخت زبانی که با آن بتوان با جهان مقهور تکنیک گفت و گو کرد. این زبان کاملاً معدوم نیست ولی هنوز چندان نبالیده است که بتواند بی تزلزل و آشکارا معانی و مفاهیم موجود در ریشه های خود را بازسازی کند.
نهایتاً می خواهم بگویم با پذیرش وحدت روح بشری و با تکیه بر اصول اخلاقی عام و روشنی که ضامن زندگی صلح آمیز و عادلانه انسان می شود باید امیدوار و با نشاط برای رفع هرگونه ظلم و تبعیض به یکدیگر اعتماد کنیم و یکدیگر را یاری برسانیم.
سخن زیبای قرآن که ”گوته“ متفکر و شاعر بزرگ آلمانی به زیباترین وجهی آن را ترجمه کرده است بهترین کلامی است که در این بحث می توان به آن استناد کرد:
”ولله المشرق و المغرب“
غربی باید مسلمانان را به عنوان بخشی از جامعه خود و شهروندانی به حساب آورد که از همه حقوقی که برای بشر و هم وطنان خود به رسمیت شناخته شده است برخوردارند، از جمله حفظ هویت و سنتهای آنها و مسلمانان نیز باید به عنوان شهروندان جهان غرب در عین پایبندی به آیین و فرهنگ خود به مقتضیات زیستن در جهان غرب نیز توجه داشته باشند.

 

 

شکایت عبدالله مومنی از شکنجه گرهایش در زندان اوین


عبدالله مومنی سخنگوی سازمان ادوار تحکیم وحدت از افرادی که در مدت بازداشتش در بند۲۰۹ به طور مستقیم یا غیر مستقیم در شکنجه اش نقش داشته اند، شکایت کرد. او شکایت نامه خود را پس از تنظیم در دادسرای اوین به دادستان تهران عباس جعفری دولت آبادی تحویل داد.
به گزارش خبرنگار کلمه، این فعال دانشجویی دربند در این شکایتنامه از سعید مرتضوی، دادستان قبلی تهران، حیدری فر بازپرس دادگاه انقلاب و از متهمان اصلی حوادث بازداشتگاه کهریزک، قاضی صلواتی رییس شعبه ۱۵ دادگاه انقلاب و بازجوهای وزارت اطلاعات از جمله بازجویی به نام سید صالحی مشهور به سید شکایت کرده است. کسانی که مومنی آنها را در شکایتنامه اش شکنجه گران اصلی اش خوانده است .
عبدالله مومنی هم اکنون در بند ۳۵۰ زندان اوین به سر می برد . او چندی پیش نامه ای را از زندان خطاب به رهبری نوشت نامه ای که در آن به شرح شکنجه هایی که بر وی در هنگام بازجویی وارد آمده بود اشاره می کرد .
عبدالله در بخشی از نامه اش به رفتارهای بازجویی اشاره کرده که در زندان اوین به نام سید معروف است بازجویی که همیشه متهمانش را کتک می زند و به آنها فحاشی می کند. او به این رفتارهای خود افتخار می کند و خود را “تهرانی ساواک” می نامد. تهرانی به گفته زندانیان زمان شاه یکی از بی رحم ترین بازجوها ی آن دوران محسوب می شده و همواره زندانیان را به طرز وحشتناکی شکنجه می کرده است . وی پس از انقلاب اعدام شد.
عبدالله بارها توسط بازجو سید صالحی شکنجه می شده و حیدری فر بازپرس هم نه تنها با این شکنجه ها مخالفتی نمی کرد، بلکه با آنها همراهی هم نشان می داد. قاضی صلواتی قاضی پرونده وی هم هر بار عبدالله را می دید به او توصیه می کرد که اگر نظر بازجویش را بر اورده نکند حکم سنگینی خواهد گرفت .
شکنجه هایی که “سید ” به زندانیان وارد کرده بارها مورد اعتراض مسئولان زندان ۲۰۹ وزارت اطلاعات هم قرار گرفته و حتی گاه برخی از مسوولان بند ۲۰۹ از زندانیان خواسته اند اجازه ندهند او چنین رفتاری با آنها داشته باشد. برخی از بازجوها هم برای به حرف آوردن زندانیان آنها را تهدید می کنند که سید را به سراغ آنها می فرستند.
سید صالحی بارها گفته که من باید عبدالله مومنی را بشکنم و تا این کار را نکنم او را رها نخواهم کرد. “سید صالحی” بازجوی پرونده بسیاری از زندانیان حوادث پس از انتخابات از جمله حمزه کرمی نیز بوده است. او بارها به زندانیان می گفت: من می توانم شما را برای همیشه در اینجا نگه دارم . می توانم از قاضی بخواهم سالها برایتان حکم زندان بزنند. نمی گذارم به این زودی ها دادگاه شما تشکیل شود.
این موارد نشان می دهد که روال و سازوکار قانونی برای رسیدگی به پرونده زندانیان وجود ندارد. سرنوشت زندانیان سیاسی در دست افرادی کم دانش و بی تجربه که دارای مشکلات فراوانی هستند، قرار دارد.
مومنی در نامه اش خطاب به رهبر انقلاب درباره همین رفتارها نوشته است :« ضرب و شتم و رفتارهای غیر قانونی از همان لحظه اول بازداشت من آغاز شد. در جریان دستگیری درحالیکه گاز اشک آور که تا پیش از آن در خیابانها استفاده می شد در فضای بسته مرا به حالت خفگی انداخته و امکان هرگونه تحرکی را از من سلب کرده بود ماموران دست بردار نبوده و با کینه و دشمنی چنان مرا به زیر مشت و لگد گرفتند که با بینی، دهان و دندانهایی خونین و دستان و پاهایی زنجیرشده به مسئولان شان در زندان اوین تحویل شدم؛ و جالب آنکه وقتی به ماموران که حدود بیست نفر بودند در برابر فحاشی و ضرب و شتم می گفتم که از شما به قاضی شکایت می کنم، با فحش های رکیک آنها و الفاظ وقیحانه به خودم و قاضی مواجه می شدم. این البته دستگرمی آغاز کار بازجویان بر روی جسم و روح من بود. از همان ابتدای بازداشت درحالیکه مدام در گوشم می خواندند که “نظام ترک برداشته” با این وعده مواجه بودم که “شماها اعدام خواهید شد”. انتظار تحقق این وعده تا مدتها بارها وقتی در طی شبانه و روز بدون هیچ توضیحی مرا از سلولی به سلولی دیگر و از بندی به بندی دیگر منتقل می کردند مرا در بیم و هراس نسبت به ادامه حیات خویش قرار می داد. طی ۸۶ روز انفرادی هیچ وقت آسمان را ندیدم و طی هفت ماه بازداشت در بندهای امنیتی ۲۰۹ و ۲۴۰ تنها شش بار از “حق هواخوری” برخوردار شدم و پس از دوران انفرادی و حتی پایان بازجویی و برگزاری دادگاه هر دو هفته تنها یک بار اجازه تماس تلفنی کوتاهی آن هم با حضور بازجو با خانواده را داشتم».
وی در چهارصدمین روز بازداشت خود در زندان خطاب به رهبری همچنین نوشت :
پس از بازداشت به شرح فوق، روانه انفرادی در سلول ۱۰۱ بند ۲۰۹ اوین شدم و در بدو ورود متوجه وجود مدفوع در زیر موکت سلول شده و اعتراض کردم، پاسخم این بود که “شایسته بیشتر از این نیستی.
از بند ۲۰۹ نیز پس از دو روز مرا به بند ۲۴۰ منتقل کردند و در اختیار وزارت اطلاعات قرار گرفتم، شرایط زندان سخت تر و غیرانسانی تر شد. برخلاف مصوبه مجلس ششم و دستور آیت الله شاهرودی که هر دو سلول انفرادی را یکی کرده بودند تا سوئیت بشود، در اینجا هر سلول انفرادی را تقسیم به دوسلول کرده بودند با ابعاد ۶۰/۱ در ۲۰/۲ متر (به شکلی که عرض سلول از قد من کوتاه تر بوده و تنها در یک وضعیت امکان درازکشیدن داشتم). یک سطل فلزی که بر سر چاه توالت جهت اجابت مزاج گزارده بودند و یک شیرآب در بالای آن نیز داخل سلولی به همین اندازه بود تا زندانی برای نیازهای اولیه نیز از سلول بیرون آورده نشود. در فضای قبر مانند سلول و سکوت گورستانی بند، متاسفانه وضعیت سلول نیز به شکلی بود که جهت قبله به سمت سطل فلزی مذکور بوده و فاصله سجده گاه زندانی با آن حدود یک وجب بود و نورافکنی هم ۲۴ ساعته روشن بود تا مبادا زندانی هوس خواب در سر بپرورد تحمل انفرادی و بازجویی های طولانی امری بود که باید به آن عادت می کردم. اما درکنار انفرادی، بی خوابی های مکرر در نتیجه جلسات بازجویی چند ساعته و ایستادن بر روی یک پا و ضرب و شتم و سیلی های پیاپی نیز ترجیع بند این روزها بود. فشارها و آزار ناشی از عدم اطاعت از خواست بازجویان آنقدر بود که گاهی باعث می شد در حین بازجویی از هوش بروم..
گاهی نیز که گویی باید مشت آهنین از آستین بازجو بیرون می آمد، چنین می شد و چندین بار آنچنان بازجوی پرونده، گلویم را تا حد خفگی می فشرد که بی هوش برزمین می افتادم و تا روزها از شدت درد در ناحیه گلو، خوردن آب و غذا برای ام زجرآور می شد. البته صدمات ناشی از شکنجه تنها متوجه یک زندانی چون من نیست بلکه به شخص بازجو و شکنجه گر نیز آسیب می رساند تا جایی که به یاد دارم در جریان یکی از بازجویی ها پس از ضربات متعدد و مکرر بازجو که با پشت دست به دهان و دندانهایم می کوبید متوجه ایراد جرح بر انگشتان دست اش شدم.».
.
مومنی در نامه اش تاکید کرده است «:بدین ترتیب بازجویی ها تنها یک هدف داشت: بریدن زندانی و اعتراف او به آنچه بازجو می خواهد و البته وقتی می پرسیدم که چگونه می توان برای اعتراف گرفتن دست به چنین رفتارهایی زد، پاسخی چنین می شنیدم که “به گفته بنیانگذار انقلاب، حفظ نظام اوجب واجبات است.»
مومنی در نامه اش همچنین نوشته است :«در ماه اول بازجویی مدام این جمله را از زبان بازجوها می شنیدم که “خونی ریخته شده و نظام ترک برداشته و خیلی از شماها باید اعدام شوید و شاکی شما نیز نظام است”. هر بار نیز که در بازجویی “مطابق میل بازجو” و به تعبیر آنها “مطابق مصلحت نظام” پاسخ نمی گفتم، گفته می شد که “یا جواب باید مطابق آنچه باشد که ما می خواهیم یا باید همین برگه بازجویی را بخوری و قورت بدهی” و این فقط تهدید نبود بلکه پس از رد خواسته هایشان با زور و فشار برگه های بازجویی به من خورانده می شد و جالب آنکه این عمل حتی یکبار در ماه مبارک رمضان و در هنگامی که روزه دار بودم نیز انجام شد، البته وقتی کتک زدن و فحش های ناموسی در شب های مبارک قدر حرمتی نداشته باشد، دیگر هر رفتاری مجاز خواهد بود.
مومنی در این باره خطاب به رهبر انقلاب نوشته است :« تخصص بازجوی نظام جمهوری اسلامی و به اصطلاح سربازان گمان امام زمان در استعمال الفاظ رکیک و فحش های ناموسی – رکیک ترین فحش هایی که به هیچ عنوان در این نامه نمی توان به آن اشاره کرد و حتی برای اولین بار در عمرم به گوشم می خورد- برای ام تجربه دردناکی بود و در ادامه همین بازجویی ها و فحاشی ها وقتی از بازجوی خود می شنیدم که “بلایی سرت می آوریم که وقتی بیرون اسم ۲۴۰ را شنیدی بدنت بلرزد”، از خود می پرسیدم که چگونه یک دستگاه امنیتی می تواند با چنین تهدیدها و ارعاب هایی امنیت را در کشور برقرار کند و عاقبت چنین روش هایی به کجا خواهد رسید؟ آیا با تکیه بر انهدام روانی و شخصیتی زندانیان به عنوان حلقه مکمل شکنجه و سرکوب می توان به عدالت دست یافت؟ اینکه در رفتار ضابطان هیچ ضابطه ای جز قاعده اعتراف گیری به هر قیمت، حکفرما نباشد با کدام اصول اخلاقی، شرعی و انسانی سازگار است؟ بازجویان در تمام طول بازجویی بارها به مادر مرحومه ام که زنی مومنه و مادر شهید است ، با بدترین وجه ممکنه ، مورد فحش وناسزا و الفاظ رکیک قرار می دادند، همسر فداکارم، بارها برغم آنکه زنی مسلمان و مومنه و همسر شهید است( و با آنکه می دانستند من با همسر برادر شهیدم ازدواج نموده ام) به عنوان….. می نامیدند و خواهران و نوامیس مرا به فجیع ترین وجه ممکن با لقب …. مورد دشنام و توهین قرار می دادند. این ابراز مکرر الفاظ ناشایست از مدافعین نظام اسلامی شامل حال برادر شهیدم نیز می شد و هدیه ی خانواده ما به مهین را منافق می خواندند.»
سرانجام عبدالله خطاب به رهبر انقلاب توضیح می دهد که چگونه بعد از این همه تهدید و توهین و بعد از اینکه بازجو بارها سرش را در چاه توالت فرو برد تا جایی که بارها دهان و حلقش از کثافات توالت انباشته می شد به آنچه بازجویان خواسته اند تن در داده و اعتراف کرده است هر چند او در همین نامه که از زندان نوشته شده بار دیگر تاکید می کند که همچنان به اعتقاداتی که پیش از بازداشت داشته پایبند است و سخنانی را که تحت فشار در دادگاه روخوانی کرده، بیان اعتقاد ات خود نمی داند .
عبدالله مومنی هم اکنون به عنوان یک زندانی از کسانی به دستگاه قضا شکایت برده که هنوز در راس قدرت هستند یا از حاشیه های امن برخوردارند آیا این بار دادستان تهران به داد یک زندانی مظلوم توجه خواهد کرد و داد او را از شکنجه گرانش خواهد ستاند یا شکایت این زندانی نیز تنها برگی دیگر را به برگهای تاریخ این کشور خواهد افزود ؟

 

انتقال تمامی زندانیان سیاسی زن به بند متادون اوین

تمامی زندانیان سیاسی زن در زندان اوین به قرنطینه متادون بند نسوان منتقل شده اند.
براساس گزارش های رسیده به کلمه، در حالی که در روزهای گذشته، اخباری مبنی بر قطع ارتباطات تلفنی زنان زندانی سیاسی منتشر شده بود، امروز یکی از زندانیان عادی در تماسی از زندان، خبر داده که تمامی زنان اتاق سیاسی از چهارشنبه شب به قرنطینه متادون انتقال یافته‌اند و تمامی ارتباطات و تماس‌های آنان با دنیای خارج قطع شده است.
مسئولان زندان تاکنون از خروج زنان سیاسی از قرنطینه جهت هواخوری و یا شرکت در کلاس‌های فرهنگی بند نسوان نیز خودداری کرده‌اند و از وضع سلامتی این زنان زندانی هیچ‌گونه اطلاعی در دست نیست.
قطع تماسهای زنان زندانی و انتقال آنان به قرنطینه متادون که محل نگهداری مجرمین معتاد بوده و جهت ترک اعتیاد از آن استفاده می‌شود، نگرانی خانواده‌های زندانیان سیاسی زن را در پی داشته است. این خانواده‌ها در طی پنج روز گذشته در بی‌خبری مطلق از وضعیت عزیزان خود به سر می‌برند.
گزارشها حاکی است، پس از قطع تماس‌های تلفنی زندانیان سیاسی، زنان نسبت به این تصمیم به شدت اعتراض کرده‌اند. در این اعتراض ها حتی زندانیان عادی بند نیز با آنان همراه شدند که در پی آن، یکی از زندانیان عادی به مدت ۱۰ روز به سلول انفرادی انتقال یافته است.
پس از این اعتراض ها، مسئولان زندان، اتاق زندانیان سیاسی در بند زنان را خالی کرده و همه زندانیان سیاسی زن را به قرنطینه متادون منتقل کرده‌اند. از آن زمان تاکنون، هیچ گونه اطلاعی از شرایط زنان زندانی در دست نیست.
افزایش فشارها بر زنان زندانی پس از آن صورت می‌گیرد که هفته گذشته ریاست زندان اوین تغییر کرد. در پی این تغییرات، ابتدا ” بهاره هدایت” فعال دانشجویی زندانی، که مسئولیت کتابخانه بند زنان را بر عهده داشت، از این مسئولیت کنار گذاشته شد و سپس تماس های تلفنی زنان با خارج از زندان قطع شد.


جامعه پرستاری مبهوت از مخالفت دولت و مجلس

سازمان نظام پرستاری جمهوری اسلامی ایران با صدور بیانیه‌ای خطاب به روسای قوای مقننه و مجریه کشور، نسبت به مخالفت مجلس و دولت با استخدام نیروهای بهداشتی و درمانی در برنامه پنجم توسعه کشور واکنش نشان داد.
در این بیانیه آمده است:
ریاست محترم مجلس شورای اسلامی
ریاست محترم جمهوری اسلامی ایران
در کمال بهت و حیرت ‌امروز یکشنبه ۱۶/۸/۸۹ جامعه پرستاری کشور شاهد مخالفتی عجیب و باورنکردنی نماینده دولت و عدم همراهی اکثریت نمایندگان مجلس برای استخدام نیروهای بهداشتی، درمانی و به خصوص پرستاران در برنامه پنجم توسعه بودند و این در حالی بود که مقام معظم رهبری، ریاست محترم جمهور و اکثر صاحبنظران کمیسیون بهداشت مجلس بر ضرورت استخدام پرستاران برای رفع مشکلات فعلی سیستم بهداشتی درمانی کشور و ارتقاء خدمات درمانی به مردم شریف ایران که ولی‌نعمتان همه ما هستند تاکید داشته‌اند.
واگذاری تصمیم استخدام پرستاران به دولت و وزارت بهداشت در حالی است که بیش از ۶ماه از دستور رئیس محترم جمهور برای استخدام پرستاران می‌گذرد و همواره مسئولین دولت از جمله معاونت منابع انسانی و نظارت و راهبردی ریاست جمهوری و شخص وزیر محترم بهداشت بر عدم وجود مجوز و لزوم تصویب قانون درمجلس تأکید داشته‌اند و پرستاران شش ماه در انتظار تصمیم امروز مجلس بوده‌اند.
سازمان نظام پرستاری به عنوان نماینده قانونی پرستاران تحت فشار شدید این جامعه برای پی‌گیری موضوع بوده و همواره سعی نموده است از طرق قانونی و با همدلی‌ کامل دولت و مجلس این مسئله را حل نماید ولی در این لحظه هیچ جواب قانع‌کننده‌ای برای جامعه بزرگ ۱۶۰ هزار نفری پرستاران ندارد.
لذا سازمان در این بیانیه از ریاست محترم جمهور و ریاست محترم مجلس برای بازنگری در این تصمیم درخواست عاجل دارد.
همچنین ضمن احترام به کلیه قوانین کشوری و فقط در چهارچوب پیگیریهای صنفی و در جهت دفاع از حقوق مردم شورای‌عالی سازمان ضمن برگزاری جلسه‌ای اضطراری در اسرع وقت به نمایندگی از پرستاران در رابطه با مسائل جاری تصمیم‌گیری خواهد نمود.
همچنین این سازمان درخواست دیدار فوری با رئیس‌‌محترم جمهوری را برای بررسی مسائل دارد.
همچنین دبیرکل خانه پرستار با اشاره به مخالفت مجلس و دولت با پیشنهاد استخدام نیروی پرستاری در طول برنامه پنجم، اظهارداشت: جامعه پرستاری با این تصمیمات غیرکارشناسی ملتهب شده و سلامت مردم در طول برنامه پنجم بدتر می‌شود.
محمد شریفی‌مقدم به مخالفت مجلس و دولت با پیشنهاد سه تن از اعضای کمیسیون بهداشت و درمان مجلس برای جذب نیروی پرستاری در طول برنامه پنجم اشاره کرد و افزود: پیشنهاد این بود که در طول برنامه پنجم تعداد نیروی پرستاری به ازای هر تخت بیمارستانی از ۶ دهم به ۱٫۳ نفر برسد.
در این پیشنهاد که از سوی حسینعلی شهریاری، انوشیروان محسنی بندپی و سیدامیر حسین قاضی‌زاده مطرح شده بود آمده است که دولت موظف است سالانه ۱۵ هزار نفر از نیروهای بهداشتی و درمانی را به گونه‌ای استخدام کند که حداقل ۵۵ درصد آن را کادر پرستاری تشکیل دهند.
شریفی مقدم با اشاره به مخالفت نماینده دولت در کمیسیون تلفیق مجلس مبنی بر جذب ۲۳ هزار نیروی پرستاری، افزود: متاسفانه استدلالهای غیرکارشناسی نماینده دولت در جلسه امروز مجلس نیز باعث شد نمایندگان مردم با این پیشنهاد مخالفت کنند.
به گفته وی، نماینده دولت عنوان داشته که استخدام پرستاران در هیئت دولت مطرح است و نیازی به آوردن آن در برنامه پنجم نیست.
شریفی‌مقدم افزود: اگر ساز و کار استخدام ۲۳ هزار پرستار در دولت دنبال می شود چرا وزیر بهداشت اجرای آن را منوط به تصمیم مجلس دانسته است.
دبیرکل خانه پرستار با تاکید بر اینکه جامعه پرستاری کشور از این تصمیم غیرکارشناسی ملتهب است، تصریح کرد: این وضعیت باعث شده که هیچ چیز قابل پیش بینی نباشد و معلوم نیست واکنش جامعه پرستاری به این تصمیم چه خواهد بود.
وی ادامه داد: عدم شفاف سازی و خلاف واقع گویی مجموعه دولت با جامعه پرستاری کشور باعث شده که به شعور پرستاران توهین شود. زیرا اگر قرار بر استخدام نبود، از همان ابتدا اعلام می کردند و نیازی نبود که وزیر بهداشت توپ استخدام را به زمین مجلس بیاندازد.
شریفی‌مقدم افزود: قطعا با این تصمیم‌های غیرکارشناسی جامعه پرستاری تا پایان برنامه پنجم نابود می شود. خدمات پرستاری به شدت افت خواهد کرد و در سیستم پرستاری عقبگرد خواهیم داشت.
دبیرکل خانه پرستار، عواقب چنین تصمیم‌های غیرکارشناسی را متوجه سلامت مردم دانست و گفت: بعد از این اگر کسی بیمار شد باید یک پرستار با خود بیاورد یا همراه داشته باشد تا بتواند از او مراقبت کند چون نه مجلس و نه دولت برنامه ای برای حل این مشکل ندارند.


جرس: در حالی که رييس قوه‌قضاييه در ديدار با اعضاي فراكسيون دانشگاهيان مجلس از آمادگي دستگاه قضايي براي تدوين جرم سياسي خبر داده بود،معاون حقوقي قوه‌قضاييه،گفت: فعلا تدوين جرم سياسي را در دستور كار نداريم.
  علي رازيني در گفت‌وگو با خبرنگار ايلنا ، در پاسخ به اين پرسش كه با توجه به اينكه در آخرين جلسات مسوولان عالي قضايي در دوره رياست آيت‌الله هاشمي شاهرودي لايحه جرم سياسي به تصويب مقامات عالي قضايي كشور رسيده بود، چرا اين لايحه براي سير مراحل قانوني به دولت ارسال نشده است، گفت:‌ در قانون اساسي عنوان شده كه رسيدگي به جرائم سياسي بايد با حضور هيات منصفه برگزار شود .
معاون حقوقي قوه قضاييه اصل 126 قانون اساسي را از اصول مترقي اين قانون دانست و اظهارداشت:‌ در طول دو- سه دهه گذشته فرصتي براي تدوين قانون جامع و كاملي در اين‌باره بوجود نيامد، اما معتقدم كه هرچه سريع‌تر قوه قضاييه با كمك قواي مقننه و مجريه بايد اين لايحه را تدوين، تصويب و اجرايي كند. 
 وي در پاسخ به اين پرسش كه آيا لايحه جرم سياسي مصوب مسوولان عالي قضايي داراي اشكالاتي بود كه رييس قوه‌قضاييه از آمادگي اين دستگاه براي تدوين جرم سياسي خبرداد بود، گفت: خير داراي مشكل نبوده ، اما رييس قوه‌قضاييه بدنبال كامل‌تر كردن اين لايحه است.
رازيني در پاسخ به پرسش ديگر مبني براينكه آيا در حال حاضر معاونت حقوقي به دنبال تدوين و تكميل لايحه جرم سياسي است، اظهارداشت:‌ در حال حاضر معاونت حقوقي تدوين اين لايحه را در دستور كار ندارد ، اما به محض اينكه رييس قوه‌قضاييه كليات اين بحث را عنوان كند، در معاونت حقوقي به تدوين اين لايحه خواهيم پرداخت.
وي در خصوص اولويت‌كاري معاونت حقوقي در حال حاضر نيز گفت: باتوجه به اينكه مجلس شوراي اسلامي در حال بررسي برنامه پنجم توسعه كشور است ، ما نيز در حاشيه آن بر روي بخش مربوط به قوه‌قضاييه كار مي‌كنيم تا بتوانيم در 5 سال آينده مسير را براي خدمت بيشتر به مردم فراهم كنيم.
 این در حالی است که روز گذشته نعمت احمدی با استقبال از تعریف جرم سیاسی اظهار داشت: از آن‌جا كه در امور كيفري هرگاه قانوني به نفع متهم باشد عطف بماسبق مي‌شود، لذا با تصويب لايحه جرم سياسي مي‌توان پرونده‌هاي افرادي را كه اكنون دوران محكوميت خود را سپري مي‌كنند مورد اعاده دادرسي قرار داد و از اين طريق در راستاي جذب حداكثري كه مورد تاكيد رهبري است، عمل كرد.



بی خبری از نازنین خسروانی و ادامه اعتصاب نسرین ستوده

رضا خندان: همسرم دست از زندگی شسته است

ادامه اعتصاب غذای نسرین ستوده و بی خبری مطلق از وضعیت نازنین خسروانی، نگرانی افکار عمومی  را بر انگیخته است.نازنین خسروانی، روزنامه نگار بسیاری از روزنامه های اصلاح طلب است که روز پنج شنبه توسط نیروهای امنیتی بازداشت شد و علیرغم گذشت 5 روز از بازداشت او، تاکنون هیچ پاسخی درباره اتهام، وضعیت و محل نگهداری او به خانواده اش داده نشده است.
براساس گزارش ها روز گذشته به خانواده نازنین خسروانی که برای پی گیری وضعیت فرزندشان به زندان اوین مراجعه کرده بودند گفته شده نام این روزنامه نگار در فهرست زندانیان اوین ثبت نشده است.
خانم خسروانی، خبرنگار روزنامه های نوروز، بهار، یاس نو، کارگزاران، سرمایه و... است اما از دو سال پیش تاکنون با هیچ روزنامه ای همکاری نمیکرد.

اتهام جدید نسرین ستوده
رضا خندان، همسر نسرین ستوده درمصاحبه با "روز" از ادامه اعتصاب غذای خشک این حقوقدان خبر داه و ضمن ابراز نگرانی از وضعیت همسرش اعلام کرد مسئولیت هر گونه آسیبی به خانم ستوده بر عهده مسئولان قضایی و امنیتی کشور است.
وی همچنین خبر از ملاقات روز گذشته نسیم غنوی، وکیل خانم ستوده با او در زندان اوین می دهد و می گوید علاوه بر اتهام اقدام علیه امنیت ملی و تبانی و اجتماع، اتهام دیگری نیز به خانم ستوده تفهیم شده که عضویت در کانون مدافعان حقوق بشر است.
همسر خانم ستوده توضیح میدهد: "دیروز خانم غنوی و همچنین مادر خانم ستوده موفق شدند به طور جداگانه با او دیدار کنند. ابتدا قرار بود مادر خانم ستوده به اتفاق خواهر ایشان به ملاقات بروند اما متاسفانه اجازه ندادند و مادر ایشان را روی ویلچر داخل زندان بردند و با توجه به شرایط جسمانی و وضعیت ایشان ما نتوانستیم از طریق ایشان کوچکترین خبری در مورد نسرین بگیریم و حتی مطمئن نیستیم که ایشان میدانستند در زندان ملاقات میکنند و به زندان میروند یا نه. اما به هر حال فکر میکنم دیدار با ایشان برای خانم ستوده خوب بوده است."
وی می افزاید: "دیروز برای اولین بار خانم غنوی موفق شد با خانم ستوده ملاقات کند؛ متاسفانه درباره پرونده خود خانم ستوده حرفی نزده اند و تنها درباره پرونده هایی که او وکالت آنها را بر عهده داشته صحبت کرده اند چون به هر حال این پرونده ها باید رسیدگی و تکلیف آنها روشن شود. درباره پرونده خود خانم ستوده نیز روز سه شنبه یا چهارشنبه آقای عبدالفتاح سلطانی به زندان خواهند رفت و امیدوارم مشکل خاصی پیش نیاید و بتوانند خانم ستوده را ملاقات کنند."
آقای خندان در خصوص وضعیت روحی و جسمانی همسرش توضیح میدهد: "به گفته خانم غنوی، نسرین به شدت لاغر و استخوانی شده و حتی قدرت حرف زدن نیز نداشته است. روز پنج شنبه خواهر نسرین و مهراوه و نیما به ملاقات او رفتند.خواهرش می گوید نمی توانست راه برود اما مشکلی برای حرف زدن نداشت اما دیروز که خانم غنوی، نسرین را دیده می گوید اصلا قدرت حرف زدن هم نداشت و ما به شدت نگران هستیم. در اعتصاب خشک ظرف سه روز آب بدن تخلیه می شود و ما نمیدانیم آیا به نسرین سرم زده اند یا نه. دیروز هم اجازه نداده خانم غنوی در این مورد حرفی بزند و به ادامه اعتصاب غذا مصمم بوده. خانم غنوی می گوید هر چه تلاش کردم در این مورد حرف بزنم نگذاشت.  نمیدانم چه باید کرد؛ نه اجازه میدهند من به ملاقات او بروم و نه میگذارند پیام های دیگران به گوش او برسد.من به این نتیجه رسیده ام که آقایان بدشان نمی آید طرف خودش را از بین ببرد و یا در شرایطی قرار بگیرد که اگر او را آزاد هم بکنند تا مدتها نتواند سر پا بایستد؛گرنه هم باید به من اجازه ملاقات میدادند و هم میگذاشتند افرادی که نسرین با آنها رودروایسی دارد او را ببینند و او را راضی کنند تا اعتصاب غذایش را بشکند."
آقای خندان که تاکنون موفق به ملاقات به همسرش نشده و تنها سه مکالمه کوتاه تلفنی با همسرش داشته می افزاید: "یکبار روزهای اول بازداشت تماس گرفت و یکبار نیز یک تماس سه ثانیه ای بود که خبر از اعتصاب غذای اولش داد. روز یکشنبه سومین تماس همسرم بود که گفت بعد از ظهر با بچه ها به ملاقات او برویم و من هم به او گفتم چرا شرایطت عادی نمی شود و ملاقات نمی دهند و انفرادی هستی  در حالیکه پرونده ات به دادگاه رفته و... اما تا همین را گفتم یک دفعه دگرگون شد و پرسید «یعنی چی پرونده ام دادگاه رفته و به من نگفته اند و قرار نبود و گفته بودند ظرف 60 روز یعنی انقضای قرار بازداشت آزاد می شوم و...» متوجه شدم که از هیچ چیز خبری نداشت.وعده وعیدهایی داده بودند و تا گوشی تلفن را گذاشته دست به اعتصاب غذا زده است. بعد از ظهر هم به اوین رفتیم اما باز به من اجازه ندادند و گفتند بچه ها باید تنها داخل زندان بروند که من اجازه چنین مساله ای را ندادم."

دست از جان شسته
وی می افزاید: "نمیدانم چرا از او مخفی کرده اند؛ حتی نمی دانست پرونده اش کجا است و همین باعث اعتصاب غذای او شده. حتی دادستان هم به دیدارش رفته اما نتیجه ای نداشته و روز پنج شنبه که خواهر نسرین به اتفاق بچه ها به ملاقات او رفته اند یکباره دیده اند که حال او خوب نیست و متوجه شده اند که در اعتصاب غذا است. به شدت لاغر شده و صورتش به تیرگی گراییده دخترم خیلی گریه کرده و گفته اگر اعتصابت را نشکنی من هم بیرون که رفتم اعتصاب خواهم کرد، همان جا خواهر نسرین وقت دادگاه را به او می گوید که درگیری پیش می آید و ماموران گیر میدهند که چرا وقت دادگاه را به او گفتید و... باور کنید وقتی بچه ها با خواهر خانم ستوده از در زندان خارج شدند من وحشتناک ترین صحنه زندگی ام را دیدم همه وحشت زده بودند و گریه میکردند و...."
همسر خانم ستوده با بیان اینکه رفتار عجیب و غریبی با این حقوقدان در پیش گرفته شده می گوید: "ما تا به حال چنین چیزی ندیده بودیم که حتی زمان دادگاه را از زندانی مخفی کنند.واقعا نمی فهمم چرا اینقدر این مساله سری است و نباید خانم ستوده بداند دادگاهش چه زمانی است.  نزدیک یک ماه از اظهار نظر بازپرس می گذرد و بازجویی های همسرم تمام شده و اگر با وثیقه هم او را آزاد نمی کنند لااقل باید او را به بند عمومی می فرستادند؛ اما نه تنها اینکار را نکردند حتی اجازه نمی دهند حرفی با او زده شود. 20 دقیقه ملاقات را باید هم خانم ستوده و هم خواهر ایشان تنها بگویند که حال من خوب است و حال شما چطور است و.... هیچ حرف دیگری هم نباید زده شود."
آقای خندان می افزاید: "خانم ستوده، وکیل این مملکت است؛ این چه رفتاری است؟ واقعانمیدانیم چی می گذرد و چرا چنین برخوردی می کنند. یک یادداشت برای عاطفی برای دخترم مهراوه نوشته؛ هم یادداشت را از او گرفته اند و هم کاغذ و خودکار را و حتی اجازه نداده اند لایحه دفاعیه بنویسد. سارا شورد شهروند امریکایی را همه دیدیم چگونه از خانواده اش پذیرایی کردند و در هتل ملاقات دادند و... حالا با نسرین که شهروند ایرانی است چنین می کنند. مگر نسرین چیکار کرده؟ او زندگی و کارش در حبابی شیشه ای بود که همه عالم میدانستند و هیچ چیزی برای مخفی کردن نداشت."
وی سپس با ابراز نگرانی از وضعیت سلامتی همسرش می پرسد: "اگر خانم ستوده خدا نکرده دچار ایست قلبی شود چه کسی پاسخگو خواهد بود؟"
همسر این حقوقدان می گوید: "برداشت من این است که هر چه جلوتر می رویم درجه اهمیت موضوع از بین می رود و آقایان خیلی هم استقبال می کنند از اینکه نسرین با اعتصاب خشک به خودش آسیب برساند من خیلی تلاش کردم نامه ها و پیام های افراد مختلف را به نسرین برسانیم اما اجازه ندادند.فکر میکنم میگذارند لحظه آخر؛ اگر ببینند طرف در حال مرگ است و آبرویشان می رود، او را زنده  نگه میدارند."
آقای خندان با آرزوی سلامتی برای همه زندانیان و همه کسانی که در شرایط بحرانی به سر می برند می گوید: "آرزو میکنم شرایطی پیش نیاید که کسی دست به چنین کاری بزند و دست از زندگی بشوید. قبلا برای من همیشه سئوال بود چطور کسی به جایی میرسد که دست به اعتصاب میزند. نسرین هم که بیرون بود اصلا در چنین فضایی نبو؛د اما نمیدانم چی بر او گذشته و با او چه کرده اند که خواهرش بعد از ملاقات می گفت از او پرسیدم تحت فشار هستی؟ هیچ جوابی نداد انگار که قدرت جواب دادن نداشت. متاسفانه خبر نداریم چکار کرده اند که نسرین جانش را نادیده گرفته ودست از جان شسته و به گفته خواهرش انگار دیگر بی خیال زندگی و جانش شده است."



خانواده متهمان پرونده جاسوسی برای انگلیس در مصاحبه با روز:

دروغ می گویند

مادر هژیر ابراهیمی، از جمله زندانیانی که  مقامات امنیتی ـ قضایی آنها را متهم به جاسوسی برای دولت انگلستان کرده، با رد اتهامات وارده علیه فرزندش در مصاحبه با روز می گوید: "پسرم هیچگاه عضو احزاب کرد نبوده است. او حتی حاضر به پیگیری اخبار تلویزیون های این احزاب هم نبود، چه برسد به عضوت در آنها. او یک راننده تاکسی ساده بود. مردم مریوان دوستش داشتند و احترام خاصی برایش قائل بودند."
اقبال مرادی، پدر یکی دیگر از متهمان این پرونده نیز اتهامات مطرح شده علیه پسرش را بی اساس می خواند و می گوید: "پسرم در هیچ مقطعی و تحت هیچ شرایطی کمترین ارتباطی با کومله و هیچ جریان سیاسی دیگری نداشته است. او به هنگام دستگیری کمتر از شانزده سال سن داشت."
رسانه­های وابسته به دولت، روز پنجشنبه هفته گذشته به نقل از وزارت اطلاعات جمهوری اسلامی، از بازداشت "چهار تروريست" مرتبط با دولت بريتانيا در شهر مريوان خبر دادند.براساس  گزارش­ اين رسانه ها دستگیرشدگان طی دو سال گذشته، مرتکب پنج  ترور شده­اند. آنها همچنین خبر داده بودند که از مجيد بختياری، هژير ابراهيمی، لقمان مرادی و زنيار مرادی، اسلحه، اسناد و مدارکی به دست آمده که نشانگر رابطه آنها با اعضای کومله در کردستان است.
کومله اما طی بیانیه­هایی هر گونه ارتباط این افراد را با این حزب تکذیب کرده؛ فعالان کرد هم طرح این اتهامات را مبهم و مشکوک توصیف می کنند و معتقدند این موضوع تلاشی دیگر در راستای امنیتی کردن فضای کردستان و قربانی کردن جوانان کرد است.
رشته اتهامات بی اساس
روز پنجشنبه هفته گذشته، پرس تی وی، شبکه انگلیسی زبان خبری جمهوری اسلامی به نقل از  وزارت اطلاعات ايران، اعلام کرد  افراد بازداشت شده اعتراف کرده اند به آنها  گفته شده بود در ازای هر قتل ۲۰ هزار دلار دريافت خواهند کرد، اما آنان فقط هشت هزار دلار برای هر قتل دريافت کرده اند.
وزارت اطلاعات همچنین ادعا کرده افراد دستگیر شده با اعضای حزب کومله در ارتباط بوده و از فردی به نام جليل فتاحی، از رهبران کومله و ساکن بریتانیا، در شهر سليمانيه عراق دستور می گرفته اند.
اما حزب کومله در اطلاعیه­ای هر گونه وابستگی این افراد به سازمان خود را تکذیب کرده است.
در اطلاعیه حزب کومله کردستان آمده است: "ما اکیدا اعلام میکنیم که این افراد هیچ وابستگی به حزب کومه له کردستان ایران نداشته و ندارند و اصولا کومله نه در این عمل و نه در هیچگونه قتل و عملیات مسلحانه شرکت ندارد و راه مبارزه سیاسی را به نفع جنبش کردستان و آرمانهای مردم کرد و دموکراسی در ایران میداند."
کومله زحمتکشان کردستان، نام یکی دیگر از احزاب کرد به رهبری عمر ایلخانیزاده است که در سال ۲۰۰۷ از حزب کومله کردستان ایران که رهبری آن به عهده عبدالله مهتدی است جدا شد. افرادی از این حزب که مقر آن در منطقه حکومتی کردستان عراق و نزدیکی شهر سلیمانیه است در دوسال اخیر به داخل خاک کردستان ایران بازگشته و درگیری هایی با نیروهای نظامی جمهوری اسلامی داشته اند.
این حزب نیز در بیانیه ای هر گونه رابطه افراد بازداشت شده با سازمان خود را تکذیب کرده و آن را "سناریوی دیگری از سوی جمهوری اسلامی علیه جنبش آزادی خواهی کردستان و علیه کومه له" دانسته است.
پرس تی وی اما در گزارش خود اطلاعیه وزارت اطلاعات را به سازمان جاسوسی و اطلاعاتی برون مرزی بریتانیا ارتباط داده که هفته پیش رئیس آن در سخنانی از کارهای اطلاعاتی این سازمان برای متوقف کردن تلاش های هسته­ای ایران خبر داده بود؛ سخنانی که پرس تی وی آن را اعترافی به  فعالیت های جاسوسی در ایران تلقی کرده است.
وزارت خارجه بریتانیا نیز در اطلاعیه کوتاهی درباره اتهامات مطرح شده از سوی جمهوری اسلامی  اعلام کرد: "این موضوع تازه ترین مورد از رشته اتهامات بی اساسی است که جمهوری اسلامی طی سی سال گذشته هر چند وقت یک بار مطرح و در روابط دو کشور مشکل ایجاد کرده است."

عروسی را به عزا تبدیل کردند
همزمان خانواده های بازداشت شدگان و یک حامی حقوق بشر کرد در مصاحبه با روز ضمن رد اتهامات وارده از نهاد های مدافع حقوق بشر می خواهند نسبت به برگزاری یک دادگاه عادلانه واکنش نشان دهند.
از خانم آمنه حیدری، مادر هژیر ابراهیمی، از جمله افرادی که جمهوی اسلامی آنها را متهم به جاسوسی برای دولت انگلستان کرده، در مورد چگونگی بازداشت فرزندش می پرسم. او داستان را اینگونه بیان می کند: "هژیر در 12 مرداد ماه سال جاری، یعنی روزی که فردای آن قرار بود مراسم عروسی اش برگزار شود بازداشت شد. با پسرم تا ساعت 2 بعد از ظهر مشغول خرید های مربوط به مراسم عروسی بودیم. هنگام بازگشت به خانه در مقابل در منزل افراد ناشناسی را دیدم. آز آنجایی که آنها لباس شخصی به تن داشتند، به آنها دقت نکردم. پسرم من را از ماشین پیاده کرد و گفت به منزل نامزدش می رود. ساعاتی بعد اما نامزدش تلفن زد و سراغش را گرفت. من تعجب کردم. نامزدش گفت که به تلفن همراه هژیر زنگ زده و او هم تنها توانسته است بگوید که با چند شخص فارس زبان درگیر شده است. قرار شده بود بعدا به نامزدش تلفن بزند. اما او بعد از مدتی نگران شده و باز هم به گوشی تلفن هژیر زنگ می زند که آنطرف خط شخصی به وی گفته که حق ندارد تا ساعت چهار به تلفن زنگ بزند.  ساعت چهار ابتدا از موبایل خودم به هژیر زنگ زدم، کسی گوشی را برنداشت. با تلفن ثابت زنگ زدم، این بار صدای پسرم را آنسوی خط شنیدم که گفت عروسی را به هم بزنم.  این را گفت و تلفن قطع شد."
خانم حیدری می افزاید: "در تماس بعدی که دقایقی بعد از آن صورت گرفت، از او خواهش کردم بگوید کجاست. گفت جایی هستم که نمی توانم صحبت کنم. اصرار کردم، گفت همان جای قبلی هستم. تلفن قطع شد. روز سه شنبه هژیر دستگیر شد، تا روز شنبه تلاشهایمان برای پیدا کردن محل نگهداری او بی نتیجه ماند. روز شنبه به ستاد خبری مریوان مراجعه کردیم. آنها گفتند که هژیر پس از بازداشت، به اداره اطلاعات سنندج منتقل شده و از دست آنها هیچ کاری بر نمی آید."
از او علت بازداشت پسرش را می پرسم، می گوید: "زمستان سال گذشته بود، ماشینش را وسط خیابان توقیف کرده و پس از تفتیش، آن را به اداره اطلاعات برده بودند. پسرم را بعد از چند ساعت آزاد کردند. اما در طول آن هفته چندین بار دیگر او را احضار کردند و مورد بازجویی قرار دادند. ظاهرا این بازجویی ها در ارتباط با سفرهای پسرم به کردستان عراق بوده؛ سفرهایی که پسرم از اساس آنها رارد کرده است."
مادر هژیر ابراهیمی می افزاید: "از آن تاریخ به بعد، پسرم دیگر به اداره اطلاعات احضار نشد تا 12 مرداد ماه سال جاری. بعد از اطلاع از انتقال وی به سنندج، ما به اداره اطلاعات مراجعه کردیم. بدون آنکه موفق به ملاقات شویم آنها گفتند که خودشان با ما تماس می گیرند. آنها به اتهامات پسرم اشاره ای نکردند، گفتند خودش تماس میگیرد. بعد از گذشت 9 روز هژیر تماس گرفت، با صدایی بغض گرفته از شرایط به وجود آمده و وضعیت نامناسبش شکایت داشت. تاکید کرد که از سوی مسئولان زندان تهدید شده که در مورد اتهاماتم صحبت نکند. بعد از آن تماس، ماه ها از هژیر خبر نداشتیم تا هفته گذشته که موضوع اتهامات مطرح شده علیه وی از تلویزیون و رسانه­ها پخش شد."
یکی از اتهامات مطرح شده علیه هژیر ابراهیمی داشتن ارتباط با حزب کومله است. اما آیا او واقعا عضو این حزب بوده است؟ مادرش می گوید: "پسرم هیچگاه عضو احزاب کرد نبوده است. او حتی حاضر به پیگیری اخبار تلویزیون های این احزاب هم نبود چه برسد به عضوت در آنها. او یک راننده تاکسی بود. مردم مریوان دوستش داشتند و احترام خاصی برایش قائل بودند."
از خانم حیدری در مورد سایر متهمین سئوال می کنیم. می گوید: "آنها را نمی شناسم. دیگر متهم ها از دوسال قبل دستگیر شده اند. اما پسر من تنها سه ماه از بازداشتش می گذرد."
مادر این متهم به "جاسوسی" در پایان از نهادهای حقوق بشری می خواهد در راستای اثبات بی گناهی پسرش تلاش کنند. می گوید: "خدا را خوش نمی آید شب عروسی پسرم را به عزا تبدیل کردند. اگر نهاد های حقوق بشری نسبت به وضع پرونده پسرم بی تفاوت باشند، من خودکشی خواهم کرد. هم من هم خواهرش. زندگی من از زندگی پسرم جدا نیست. پسر من بی گناه است. سه ماه است نامزدش در انتظار آزادی و مراسم عروسی است. آنها زیباترین روز زندگی پسرم را از وی گرفتند، عروسی را به عزا تبدیل کردند. تمام مردم مریوان پسرم را می شناسند، او یک راننده تاکسی معصوم و جوانی سر به زیر و مودب بود."

پسرم سیاسی نبوده است
اقبال مرادی، پدر زانیار مردای یکی دیگر از متهمین است. وی هم اکنون به همراه خانواده اش ساکن کردستان عراق است و آنطور که خودش می گوید به عنوان یک فعال سیاسی مستقل در این منطقه فعالیت می کند.
از او در مورد تاریخ بازداشت فرزندش می پرسیم. می گوید: "در تاریخ 20 اسفند 1387 در عمق خاک کردستان عراق مورد سوء قصد نیروهای امنیتی جمهوری اسلامی قرار گرفتم و به شدت مجروح شدم. هشت روز پس از این حادثه زانیار در مریوان دستگیر شد. نزدیک به بیست ماه است که زانیار در زندان است. از آن زمان به بعد ما هیچ اطلاعی از سرنوشت فرزندمان نداریم. از خانواده ما تنها زانیار داخل ایران مانده بود، بقیه ما سالهاست که به دلایل سیاسی از ایران خارج شده و در کردستان عراق ساکن هستیم. در طول مدت بازداشت به جز یک بار که پدربزرگ و مادربزرگش موفق به ملاقات وی شدند، هیچ اطلاع دیگری از وی نداشته ایم. این موضوع را هم از رسانه­ها شنیدیم."
به گفته­ی آقای مرادی، زانیار در آن ملاقات گفته بود که آنها اتهامات غیر مستندی را علیه ما مطرح کرده اند؛ آنطور که او می گوید تصور پسرش این بوده که بازداشت وی برای تحت فشار قرار دادن پدرش بوده است.
در مورد اتهام عضویت در کومله می پرسیم. او داشتن هر گونه ارتباط پسرش  با این حزب  راتکذیب می کند: "پسرم در هیچ مقطعی و تحت هیچ شرایطی کمترین ارتباطی با کومله و هیچ جریان سیاسی دیگری نداشته است. او به هنگام دستگیری کمتر از شانزده سال سن داشته. هیچ یک از جریان های سیاسی فردی با این سن و سال رابرای فعالیت نمی پذیرد."

داستان دنباله دار "هیوا تاب"
به آقای مرادی می گویم پرس تی وی به نقل از وزارت اطلاعات گفته است پسر وی به همراه بقیه متهمان از شخصی به اسم "جلیل فتاحیان" دستور می گرفته است، آیا او این شخص را می شناسد؟ می گوید :"شخصی به این اسم را نمی شناسم. من سالهاست در کردستان عراق زندگی می کنم و ارتباط تشکیلاتی با گروه های سیاسی ندارم."
پس  علل بازداشت پسرش چه می تواند باشد؟ می گوید: "از جمله اتهاماتی که علیه فرزند من و دیگر بازداشت شدگان مطرح است، دست داشتن در انجام چندین ترور در کردستان است. این ترورها در واقع از سوی نهاد های امنیتی جمهوری اسلامی و به طور مشخص تحت فرماندهی شخصی به عنوان هیوا تاب انجام گرفته است. حال مقامات جمهوری اسلامی بعد از گذشت نزدیک به 2 سال از بازداشت، بدون ارائه هیچ سندی و تنها با اکتفا به اقرار متهمان می گویند آنها در این ترورها دست داشته اند. موضوع ترور ها و ارتباط آن با عناصر هیوا تاب آنقدر بدیهی است که لازم به توضیح بیشتر نیست. این را افکار عمومی مریوان و کردستان به خوبی می دانند."
هیوا تاب، همان شخصی است که چندی پیش مجله نیشن آمریکا با معرفی او به عنوان"سرهنگ سپاه" ادعا کرده بود در بازداشت سه کوهنورد آمریکایی در کردستان عراق دست داشته است.  این شخص به نوشته مجله نیشن، بعد از واقعه بازداشت آمریکایی ها به جرم قاچاق، آدم ربایی و قتل فرزند و برادرزاده مصطفی شیرزادی، امام جمعه مریوان، دستگیر و زندانی شده است.
بنا به اطلاع منابع خبری کردستان ایران، هیوا تاب یکی از عوامل کلیدی سپاه پاسداران در منطقه کردستان بوده است که در پی سفر سال گذشته آیت الله خامنه ای به کردستان از کار برکنار و هم اکنون در بازداشت به سر می برد. به گزارش روانیوز، به دنبال مراجعه چهار تهرانی به منطقه کردستان که خود را مهندس برق معرفی کرده بودند و در پی مراجعه آنها به اداره اطلاعات شهر مریوان، تعدادی از اسناد محرمانه سپاه پاسداران کردستان (تیپ احمد کاظمی) و اداره اطلاعات به تهران منتقل می شود.
در پی مراجعه این افراد به اطلاعات و سپاه پاسداران مریوان، شایعه­ی اینکه "هیوا تاب" فرمانده سپاه پاسداران کردستان شده است تقویت می شود. بر پایه همین گزارش ماموران اطلاعات در پی سفر آیت الله خامنه ای به کردستان و ترورهای سال گذشته، پرونده "هیوا تاب" را بررسی می کنند و سپس در بدنه سپاه کردستان گمانه زنی هایی در مورد وی مطرح می شود. اما بعد از ترور فرزندان امام جمعه شهر مریوان، یک گروه تحقیقاتی دیگر به ریاست وزیر کشور و مصطفی محمد نجار برای پیداکردن سرنخ ترورهای زنجیره ای وارد کردستان می شوند. در پی تحقیقات صورت گرفته بر روی پرونده های محرمانه بلا فاصله "هیوا تاب" از سوی نیروهای امنیتی دستگیر و به تهران منتقل می شود.
حال آقای مرادی، پدر یکی از متهمان در مورد هیوا تاب می گوید: "این شخص مسئول اطلاعات برون مرزی مریوان بود که در طول سالهای گذشته در کشته شدن ده ها شهروند کرد دست داشته است. او از حدود دو سال پیش مفقود الاثر است. اما مقامات جمهوری اسلامی ادعا می کنند که وی را دستگیر کرده اند. اما تصور مردم منطقه این است که نامبرده در زندان به سر نمی برد و تحت حمایت نهادهای امنیتی جمهوری اسلامی در یکی از شهرهای ایران به سر می برد."

وادار به اعتراف شده اند
فعالان مدنی کرد نیز در مصابحه با روز، اتهامات مطرح شده از سوی وزارت اطلاعات علیه این چهار جوان کرد را تلاشی دیگر برای امنیتی کردن فضای کردستان می دانند.
رحمان جوانمردی، حامی حقوق بشر کرد، در مصاحبه با روز می گوید: "امنیتی کردن هر منطقه‌ای در ایران بلاشک در جهت سرکوب فعالیت مدنی و مطالبات حقوق بشری در آن منطقه است. برای امنیتی کردن کردستان در دو سال گذشته ترورهای زیادی  صورت گرفته که بیشتر قربانیان ان شهروندان کرد و کمتر از نیروهای جمهوری اسلامی بوده‌اند. گاهی این ترورها بطور بسیار واضحی و با مدارک انکار ناپذیری  توسط عوامل جمهوری اسلامی صورت گرفته که مورد هیوا تاب یکی از این موارد است و در مواردی نیز تسویه‌حسابهای داخلی نیروهای وابسته به جمهوری اسلامی باعث آن شده است."
به گفته­ی آقای جوانمردی "با توجه به پرونده‌های کسانی که فقط فعالیت مدنی داشته یا فعالیتهای سیاسی آنها غیر نظامی بوده می بینیم که اتهام جاسوسی و قتل و فعالیت برای احزابی که شاخه نظامی دارند، تنها برای سنگین نمودن پرونده و با توسل به‌آن، صدور احکام سنگین صورت می گیرد."
این فعال حقوق بشر کرد در پایان با "مشکوک" و "مبهم" خواندن پرونده متهمان به جاسوسی برای دولت انگلستان، می گوید: "4جوان کرد را طی یک سال و نیم  گذشته  و بطور منفصل از همدیگر بازداشت کرده‌اند، یکی از این جوانها هنگام بازداشت هنوز دارای سن قانونی نبوده است.  اینک به این چهار جوان ۲ اتهام بسیار سنگین بسته‌اند. آنها را به ارتکاب ۵  فقره قتل و جاسوسی برای کشور انگلستان متهم کرده‌اند. این ۵ ترور مورد ادعای وزارت اطلاعات، معلوم نیست چه زمانی بوده و با چه انگیزه‌ای صورت گرفته است. این جوانان زیر شکنجه وادار به اعتراف شده‌اند. تا بحال نه وکیل مدافع داشته و  نه  از ملاقات و دیگر حقوق یک زندانی برخوردار بوده‌اند. بنابراین ما از نهادهای مدافع حقوق بشر می خواهیم که در راستای تشکیل یک دادگاه عادلانه و برخورداری از وکیل مدافع و سایر حقوق یک زندانی و بازداشتی از این چهار جوان و خانواده­های آنها حمایت کنند."



.... و عشق صدای فاصله هاست

غروب دلگیرو نفسگیر چهارشنبه 13 آبان ماه 88، وقتی که صدای مهیب در لعنتی سلول انفرادی سردو بی روح شماره 5 بند 240 زندان اوین در گوشم طنین انداخت، دیگر قطعا باورم شد که دوباره طلبیده ما را این عشاق خانه، این ولایت زندان...
 چند دقیقه بعد که زندانبان به شدت دریچه پانزده سانتی متردر پانزده سانتی متر آن درب آهنی را هم دریغ کرد ازمن، فهمیدم که این زندان با زندان قبلی حسابی توفیر دارد که لامصب این یکی هم سرد است و هم سخت و هم تبعیدگاهی است در خود اوین، اما بدترین عذابش این بار فراغ یار است که "فراغ یار نه آن می کند که بتوان گفت ".
 تا نشستم کف سلول روی آن موکت کهنه و نازک و نه چندان تمیز پهن شده بر کف سلول، قبل از آنکه سوز سرما مرا به خودم بیاورد ذهنم رفت سراغ بدو بیراه گفتنها به خودم که ای لعنت به من که چرا آن روز با وجود خبر از حمله شبانه ماموران و پی جویی اشان از ما در شب قبلش، باز با کدام توجیه من و نفسم دوباره یک راست در این تهران درندشت با این همه وسعت و شلوغی آمدیم کوچه کبکانیان، همان جا ( و شاید تنها جایی ) که ماموران در کمین امان بودند؟ هرچه با خودم کلنجار رفتم نفهمیدم که بعد از 4- 5 ماه دربه دری و بی خانمانی و گذراندن یک شب آوارگی در میان باران شدید شهر تهران و با آن همه بلاتکلیفی همان روز چرا دوباره آمدیم دم خانه محمد همان جا که به کمینمان نشسته بودند و می دانستیم و دیدیم که به کمینمان آمده اند، تازه چرا نفس را با خودم بردم؟ چرا حرفش را که مدام بعد از دیدن آن ماشین سمند بژ دم خانه محمد می گفت بریم نشنیدم؟ و چرا و چرا و چرا و...
 خودم به درک که افتادم در این کنج انفرادی که گیرم چند کیلویی اضافه وزنم را کم کنم و بسازم خودم را که رها شده بود این جان بی مبالات، اما مطمئن بودم تن بیمار و دل زخم دیده نفسم از پس آن همه مصیبتی که کشیده در این سال ها دیگر تاب ندارد بی رحمی زندان را، که دراین سال های مصیبت، هر چه بود پس از رفتن آن نازنین پری، بودم در کنارش تا لا اقل شانه ای برای گریه کردن هایش باشم. اما این مصیبت را چه کنم که جدایمان کرده اند و اسیر شده ایم، اسیر تنهایی، تنهایی عریان.
 دیگرجز فکرو خیال نفیسه، هیچ فکری به ذهنم نمی رسید، حتی مهمانان منزلمان را که بیچاره ها نصف شب هاج و واج از تلاطم ما بیدار شدند و مات رفتن ما شدند را هم از یاد برده بودم، حتی چشمان نگران مادر را هم از یاد برده بودم که قاعده انفرادی همین است، یاد گرفتم از خودم و از دیگران ( به خصوص احمد نازنین ) که آدم گرفتار انفرادی نباید به هیچ کس و هیچ چیز جز خودش فکر کند که فکر دیگران و بی خبریشان بیچاره ات می کند، از پا می اندازد تو را در تنهایی انفرادی، تمرکزت را می گیرد، و میشکنی از فکر و خیال و بیچارگی. اما مگر می شود از فکر نفیسه هم بیرون آمد؟
 مرور می کنم اتفاقات شب قبل و روز دستگیری را، آنجا که وقتی یکی از دوستان خبر از ملاقات نگار و محمد و بی تابی اشان پس از 10 – 20 روز دوری از هم را در زندان داد ( که هردو 10 -20 روز قبلش دستگیر شده بودند) یک هو دلم ریخت و خودم و نفیسه را بی هیچ مقدمه ای جای آنها گذاشتم و چه می دانستم که ملاقات دوباره ما 30-40 روز به طول خواهد انجامید، دوباره یادم آمد همان شب را که بعد از چندین ساعت پرسه زدنها و آوارگی در خیابانهای خیس تهران وقتی به لطف یکی دو تا از دوستان دم دمه های صبح جایی برای خواب چند ساعته پیدا کردیم و نمی دانم چرا رو کردم به نفیسه و گفتم شاید فردا شب دیگر در اوین بخوابیم و چه سق سیاهی داشتم من که همین طور هم شد.ویادم آمد همان صبح را که وفتی داشتیم میزدیم بیرون با توکل به حضرت دوست، رو کردم به نفیسه که خالی کن جیبهایت را و نمی دانم چرا گفتم یادمان باشد مقداری پول برداریم که در اوین پول لازم میشود برای خرید های حداقلی!؟ و ای لعنت به من که آخرش هم یادم رفت اصلا پولی بدهم به نفیسه.
 و هیچ وقت از یاد نمی برم آن روز صبح روی پل عابر میدان هفت تیر که میلاد اسدی عزیز را سرآسیمه و آشفته دیدم که خبر از پی جویی اش توسط ماموران می داد و ای کاش بیشتر باهم حرف می زدیم آن روز اگر می دانستم که تا حداقل یک سال بعد هم دیگر نمی بینم چشمان معصومانه میلاد عزیز را.
 و هی مرور می کردم آخرین باری که دستهای کوچک نفیسه را در آن ماشین لعنتی در دستم می فشردم در حالی که سرمان را زیر صندلی خم کرده بودندو چشم بند زده بودند به هر دو مان و میبردنمان به ستاد پیگیری و یادم می آمد که چه جوری همدیگر را دلداری می دادیم با کلامی، اشاره ای، لبخندی، شوخی ای و....وبارها و بارها به یاد آوردم شیطنت نفیسه را در راهروهای 209 وقتی که با آنهمه عتاب و تندی ماموران باز به ترفندی خودش را کنار من که رو به دیوار با چشم بند روی زمین نشسته بودم رساند با اشاره پا به من فهماند که نزدیکش هستم هنوز و وقتی هم که مرا از 209 می بردند به 240 با کلامی بدرقه ام کرد نازنین و همین ها را 50 روز تمام مرور می کردم و با مرور همان تک جمله ها، نه تک کلمه ها شوری می گرفتم و امیدی.
 نمی دانم چند ساعت گذشت ولی به خودم که آمدم دیدم سوز سرما امانم را بریده و دارم تیریک تیریک می لرزم از سرمای استخوان سوز آن شب اوین بعد از باران. و لا مصب سرما به اوج خودش رسید در آن روزها و رحمی هم نمی کرد به بی لباسی و بی گرمایی ما.
 باید به خودم مسلط می شدم، برای خودم استراتژی ای تعریف می کردم که چگونه برهانم خودم را از این مخمصه. خود زندان و انفرادی و اسیری اش یک طرف، مهمتر از آن کلافگی و سردرگمی های زندان بود که از پا می اندازد آدم را. هیچ چیز آنجا نیست که خودت را مشغول کنی تا زمان لعنتی بگذرد، وامان از بی خبری، بی خبری از آنچه بیرون می گذرد، بی خبری از خانواده و حجم دل نگرانی هایشان، بی خبری از دوستان که چه می کنند و چه بر سرشان آمده در این روزگار پرحادثه بیرون، نمی دانی محمد را هم گرفته اند؟ از اعظم چه خبر؟بهاره و مهدی و میلاد چه شدند؟ از آقا مصطفی و بهزاد و مهندس صفایی و آقا محسن و....چه خبر؟ شهاب را رها نکردند؟ سعید را چه؟ حکم عبداله به کجا رسید؟ از احمد آقا چه خبر؟ تا 141 روز انفرادی اش را که می دانم همین جایی بوده که من بودم بعدش کجا رفته؟ راستی میر حسین امان را چه بلایی بر سرش آوردند؟ از شیخ و سید چه خبر؟دیوانه ات می کند این بی خبری ها ! به حرفهای غریبه هایی که این جا می آیند و می برندت و استنتاقت می کنند هم که نمی شود اعتماد کرد. که نباید هم اعتماد کرد.
 اما همه این بی خبری ها یک طرف، امان و صد امان از بی خبری از یار! به خصوص وقتی تنها خبر قطعی ات از او این است که می دانی گرفته اندش و می دانی که جایش نا امن است و می دانی که با آنهمه مصیبتی که کشیده باز هم باید تحمل کند انفرادی و باز جویی و..... چشم از همه بی خبری ها هم اگر بپوشی بی خبری از یار را نمی شود بی خیالش شد که نباید بی خیال شد.که بی نفسی می کشد آدم را.
 چه کنم با این درد؟فراموشش کنم؟ خودم را بزنم به بی خیالی اش؟ بدهم به دست تقدیر؟هر گز ! هرگز! که می میرم از این بی خیالی دیگر.
 چرا فراموشش کنم؟ مگر عشق فراموش شدنی است؟ مگر عشق از دل همین فاصله ها رشد نمی کند؟ مگر عشق زنده نمی کند آدمی را؟ مگر از عشق زنده نمی زاید؟ چه می خواهم در این کنج انفرادی، جز عشق؟ و چه لمس شدنی است عشق دراین عشاق خانه !
 آری ! غم یار و غم یار و غم یار است که می رهاندم از این کلافگی، پرواز می دهد آدمی را به هرکجا که خواست، چه طی الارضی می کنی با این عشق ! زندان؟ انفرادی؟ سلول؟ در آهنی بی منفذ؟همه چه حقیرند در برابر پرواز عشق. گور پدر اینکه نمی گذارند حتی لحظه ای ببینی یار را، به درک که سلامت را و دعایت را هم نمی رسانند به یار. عشق خودش معجزه می کند با آنکه معشوقت را 40 روز یا بیشتر نمی بینی. خودش پیغام ها می رساند به یار درست همان که می خواستی. معجزه عشق را خیلی هایش را حتی همان جا در کنج انفرادی می بینی و می فهمی و بسیاریش را هم تازه وقتی بیرون آمدی با یار مرور می کنی. مگر نه آن بود که مدت ها می خواستم دعایم را که فلیتوکل علی اله فهو حسبه بود را به نفسم برسانم و نمی شد و آمدم و دیدم که روی صندلی استنتاق همان را نوشته بود نازنین نفیسه ام؟مگر غیر از آن بود که وقتی چیزی برایش آرزو می کردم که لا اقل تحمل زندان برایش آسان شود همان ها هم برایش پیش امده بود؟ چه حالی می داد وقتی روی دیوار اتاق بازجویی، یا زیر صندلی بازجویی ات اسم خودت را کنار یار می یافتی یا اگر هم نه میگذاشتی اسمت را کنار یار ! مگر دیوار وبتون ومیله آهنی و سلول و انفرادی می تواند جلو این عشق را بگیرد؟ کم نبود احساس های مشترکمان در لحظه های همسان که چقدر باهم بعد از زندان مرور کردیم و چه زیبا بود این حس و چه شورانگیز. حالا هرچه می خواهد آن بنده خدا داد بزند و تهدید کند و آن یکی بیاید دست بگذارد بیخ گلویم که ببرد صدای خواندن" مرغ سحر"م را...، ما که خوش بودیم با این عاشقیتمان.
 و خدا، خدا، خدا. خدایی که همان نزدیکی هابود مدام.لای پنجره های مشبک سلول انفرادی، وسط مهر نماز، بین ملاقاتم با نفیسه و... چه می گویم؟ خیلی خیلی نزدیک تر
نحن اقرب من حبل الورید
به شرط آنکه بنده باشی. عبد و طلبکارش نباشی، یادت نرود که در برابر عظمتش عاجزی و حقیر و نمی توانی طلبکارش باشی و مهمترین نعمت انفرادی همین بازیافتن عجز آدمی در برابر معبود است، که آخر چیزی و جایی برای کبرو غرورورزیدن نداری، آنجاست که فقط خودت هستی و تنهایی و عاشقیتت و خدا!
و چه معجزه ها کردو می کند این تنهایی و عشق و خدا.
 سخنم کوتاه کنم، آمدم این ها را نوشتم که همین را بگویم در سال روز اسیری امان که انفرادی و زندان با همه سختی و تنهایی وتلخی های جانکاهی که داشت دو اعجاز را به من و نفیسه یادآور شد که آن اعجاز عشق بود و خدا، و ما دو نفر هر دو این ها را باز یافتیم در آن محنت کده و این را می گویم برای تمامی زوج های سبزی که در این یکی دو سال اخیر که نه در طول سال ها به خاطر عقایدشان و تن ندادن به انچه که دیگران یا دیگری می خواهد چشیده اند طعم زندان و انفرادی و دربندی را. هر چند می دانم سهم من و نفیسه از هزینه ای که باید پرداخت برای رسیدن به هدف در برابر آنچه که بسیاری از عزیزان در این یکی دو سال کشیده اند بسیار اندک بوده است ولی مطمئنم که معجزه عشق و اعجاز الهی کار خود را خواهد کرد و با تمام وجود به اعجاز عشق و خدا باور دارم.
 بنابراین در این روزهای تلخ و سخت نوشته ام را تقدیم می کنم به بهاره و امین که میدانم ماههاست جز با واسطه شیشه های اتاق ملاقات های کابینی همدیگر را ندیده اند و تقدیم میکنم به مهسا و مسعود عزیز که میدانم چقدر دلتنگ هم هستند و تقدیم می کنم به فاطمه خانم و محمدرضا که حتی از ملاقات کابینی هم محرومند با آن همه غربت و تقدیم می کنم به فخری خانم و آقا مصطفی که هر روز عاشق ترند و تقدیم می کنم به فاطمه خانم وعبدالله و تقدیم میکنم به مهدیه خانم و احمد آقا وتقدیم میکنم به عاطفه و حسن عزیز و تقدیم میکنم به سمیرا و علی و تقدیم میکنم به خانم مجردی و اقا محسن وتقدیم میکنم به مهندس صفایی و همسر گرامی اشان و تقدیم میکنم به منصورخان و همسربزرگوارش وتفدیم به آقا عیسی وهمسرگرامی اش و تقدیم به...و تقدیم به همه زوج های سبزی که می دانم همگی اعجاز عشق و خدا را بهتر از من و نفیسه یافته اند.
به امید آنکه به زودی هجرانشان به وصل برسد و به پایان آید این ناله سرخوشان عشق.
 و عشق صدای فاصله هاست
صدای فاصله هایی که غرق ابهامند!؟
صدای فاصله هایی که مثل نقره تمیزند
... خوشا به حال درختان که عاشق نورند
و دست منبسط نور روی شانه آنهاست
...دچار باید بود، ... دچار یعنی عاشق!



سفر مجدد رهبر جمهوری اسلامی به قم

خامنه‌ای: احمدی‌نژاد که به خارج می رود نگران نیستم

تنها یک هفته پس از پایان سفر رهبر جمهوری اسلامی به شهر قم – که قرار بود ده روزه باشد و یک روز هم تمدید شد – خبرگزاری ها اعلام کرده اند آیت الله خامنه ای، برای دیدار با چند مرجع تقلید بار دیگر به این شهر رفته است. همزمان با سفر ایت الله خامنه ای به شهر قم، یک عضو جامعه مدرسین هم در مصاحبه با خبرگزاری فارس، به بیان ناگفته هایی از دیدار قبلی رهبر جمهوری اسلامی با اعضای جامعه مدرسین پرداخته و از جمله گفته است آیت الله خامنه ای در توضیح دلیل حمایتش از احمدی نژاد تاکید کرده که او تلاش نمی کند حاکمیت دوگانه تشکیل دهد.
به نوشته خبرگزاری مهر – وابسته به سازمان تبلیغات اسلامی –سفر آقای خامنه ای روز جمعه انجام شده و رهبر  جمهوری اسلامی به دیدار سه تن از مراجع تقلید رفته است. آیت‌الله مکارم شیرازی، آیت‌الله نوری همدانی و آیت‌الله جعفر سبحانی سه مرجع تقلیدی هستند که رهبر جمهوری اسلامی برای دیدار با آن ها به قم است.
هنوز از جزییات دیدار آقای خامنه ای با این سه مرجع تقلید و دلایل آن، خبری منتشر نشده است. این سه تن از مراجعی بودند که در سفر آیت الله خامنه ای به قم، با وی دیدار کرده بودند.
در سفر رهبر جمهوری اسلامی به قم، برخی از مراجع،  از جمله ایت الله وحید خراسانی – پدرزن آیت الله لاریجانی، رییس قوه قضاییه – و مراجع نزدیک به اصلاح طلبان همچون آیت الله موسوی اردبیلی و آیت الله صانعی، به دیدار وی نرفتند. در دیدارهای رهبر جمهوری اسلامی در قم، 12 تن از مراجع صاحب رساله در قم به دیدار وی رفتند که مهم ترین آن ها آیت الله شبیری زنجانی بود.
براساس نوشته سایت های مختلف، از جمله سایت امروز، این مرجع تقلید در دیدار با آیت الله خامنه ای، از وی خواسته علی شکوری راد، عضو شورای مرکزی حزب مشارکت، آزاد شود؛ اتفاقی که ظاهرا با نظر مثبت رهبر جمهوری اسلامی انجام شد.
درخواست ایت الله شبیری زنجانی پس از آن مطرح شد که خانواده تعدادی از زندانیان سیاسی،  همزمان با سفر رهبر جمهوری اسلامی به شهر قم، با انتشار نامه سرگشاده ای به مراجع تقلید، خواستار آن شدند که در دیدار با رهبر جمهوری اسلامی، درباره وضعیت زندانیان سیاسی از وی سئوال کنند.
گفته می شود علیرغم دیدگاه های انتقادی آیت الله شبیری زنجانی نسبت به نوع و نحوه عملکرد حکومت که بیشتر به واسطه تاثیر او از مکتب فقهی نجف و دیدگاه های آیت الله ابوالقاسم خویی حاصل شده، به علت آنکه وی استاد هر سه فرزند پسر آیت الله خامنه ای بوده، از احترام زیادی در بیت رهبر جمهوری اسلامی برخوردار است. به واسطه همین قرابت هم بود که آیت الله شبیری زنجانی، نقش مهمی در رفع حصر از آیت الله حسینعلی منتظری ایفا کرد. وی پس از درگذشت ایت الله منتظری، نماز میت را بر پیکر وی خواند.
به نوشته سایت موج سبزآزادی، به دنبال اعتراضات پس از انتخابات، این مرجع تقلید شیعه در دیدار با آیت الله صافی گلپایگانی از فرط ناراحتی به علت قتل عام مردم معترض به نتایج انتخابات به گریه افتاده بود.همچنین در آنزمان برخی اخبار حکایت از آن داشت که  او دو نامه اعتراضی شدیداللحن نیز به آیت الله خامنه ای نوشته و در آنها از سرکوب مردم توسط نیروهای امنیتی و نظامی به شدت انتقاد کرده است.

ناگفته های دیدار دوم آیت الله خامنه ای
اما همزمان با سفر ایت الله خامنه ای به شهر قم، یک عضو جامعه مدرسین در مصاحبه با خبرگزاری فارس، به بیان ناگفته هایی از دیدار رهبر جمهوری اسلامی، با اعضای جامعه مدرسین پرداخت.
آنگونه که این عضو جامعه مدرسین گفته سخنان رهبر جمهوری اسلامی در این دیدار، حول محور حمله به دولت پیشین و حمایت از دولت فعلی بوده است.
رهبر جمهوری اسلامی در ابتدای ورود خود به شهر قم، با اعضای جامعه مدرسین حوزه علمیه قم دیدار کرده بود، اما با آنکه قرار بود سفر وی به قم، ده روزه باشد، سفر خود را یک روز تمدید کرد تا مجددا با اعضای این تشکل روحانی دیدار کند.
عده ای از آگاهان سیاسی در آن زمان گفته بودند آیت الله خامنه ای در حال فراهم آوردن فضا برای معرفی فرزندش، مجتبی خامنه ای، به عنوان مجتهد، با هدف زمینه سازی برای انتقال پست رهبری جمهوری اسلامی در آینده به اوست. دیدار دوم وی با اعضای جامعه مدرسین حوزه علمیه قم هم در همین راستا تحلیل شد.
جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، عملا مدیریت حوزه علمیه قم را بر عهده دارد و به طور سنتی، نام مراجع تقلید را اعلام می کند. دو روز پس از درگذشت آیت الله اراکی، مرجع تقلید شیعه، جامعه مدرسین حوزه علمیه قم نام هفت آیت الله را به عنوان مراجع جایز التقلید اعلام کرد.
در فهرست اعلام شده توسط این تشکل روحانی، آیت الله محمد فاضل لنکرانی، آیت الله محمدتقی بهجت، آیت الله حسین وحید خراسانی، آیت الله میرزا جواد تبریزی، آیت الله سیدموسی شبیری زنجانی، آیت الله ناصر مکارم شیرازی و آیت الله سیدعلی خامنه ای، به عنوان مجتهدینی که امکان تقلید از آنها وجود دارد قرار داشت.
به این ترتیب، جامعه مدرسین حوزه علمیه قم نخستین تشکلی است که نام آیت الله خامنه ای را به عنوان یک "مرجع تقلید" مطرح کرد. همچنین این نخستین باری بود که یک تشکل اقدام به معرفی مرجع می کرد، در حالیکه در تاریخ شیعه معرفی مرجع در انحصار تشکل خاصی نبوده است.
آن گونه که حجت الاسلام اسلامیان به فارس گفته است:هنگامی كه بحث به دولت كشیده شد، دوستان مسائلی را مطرح كردند كه حضرت آقا در پاسخ فرمودند: "بنده از همه دولت‌ها حمایت كرده‌ام ولی این دولت با دولت‌های گذشته تفاوت دارد و فرق اساسی در این است كه تلاش نمی كند حاكمیت دوگانه درست كند."
اشاره رهبر جمهوری اسلامی به مقالاتی است که در زمان اصلاحات توسط سعید حجاریان، از اعضای حزب مشارکت با عنوان "حاکمیت دوگانه" نوشته می شد. حجاریان، در اسفندماه سال 78 ترور شد و توانایی حرکت را از دست داد. وی از جمله افرادی بود که به دنبال اعتراضات پس از انتخابات بازداشت و در دادگاه "اعتراف" کرد.
این عضو جامعه مدرسین افزوده است:رهبر انقلاب فرمودند: "امروز وقتی رئیس جمهور یا مسئول ارشدی از دولت به خارج از كشور می‌رود، من نگرانی ندارم اما قبلا نگران بودم كه مسئولان در خارج از كشور می خواهند چه بگویند؟»  و نمونه‌هایی نیز درباره سوء‌رفتارهای گذشته ذكر كردند و به عنوان مثال فرمودند: "یك بار در موضوع روابط با یك كشور اروپایی كاغذی آوردند و مطالبی مطرح كردند كه خلاف عزت بود و من جلوی آنها ‌ایستادم و حتی در مورد مشابهی ‌گفتم اگر این كار را بكنید، مخالفت خود را اعلام می‌كنم."
گرچه مفاد این "کاغذ" هنوز منتشر نشده است، اما گفته می شود منظور رهبر جمهوری اسلامی، بحث های مربوط به پرونده هسته ای است.طی هفته های گذشته، برخی رسانه های حامی دولت، بار دیگر به تیم مذاکره کننده هسته ای حمله کرده اند. این در حالیست که پیش از این بارها گفته شده تصمیمات در این زمینه، با هماهنگی رهبر جمهوری اسلامی، اخذ می شده؛ اینک سخنان آیت الله خامنه ای نشان می دهد که در واقع او برای این گروه، تصمیم می گرفته و آن ها را در صورت اتخاذ تصمیمی خلاف نظرش، تهدید می کرده است.
اسلامیان همچنین درباره رابطه دولت با رهبر جمهوری اسلامی چنین گفته: در  دیدار دوم جامعه با رهبر انقلاب یكی از دوستان مسئله حجاب و عفاف را مطرح كرد و حرف‌های او تعریض به بی ‌توجهی برخی مسئولان نسبت به حجاب فقهی بود كه آقا فرمودند "من این مطلب را قبول ندارم؛ مسئولان امروز همه حجاب فقهی را قبول دارند ولی اختلاف سلیقه در تاكتیك‌هاست...  دختری كه حجاب كاملی ندارد اما شب قدر یا در مجلس دعای كمیل شركت و به درگاه خداوند تضرع می‌كند و یا در راهپیمایی 22 بهمن تصویر امام را می‌گیرد، نمی‌توان گفت كه بی‌دین است بلكه نمی‌داند حجاب اسلامی چیست كه باید او را توجیه كرد".
وی افزوده: مقام معظم رهبری با قاطعیت فرمودند كه در شرایط كنونی اختلاف نظر هست و من هم برخی مسائل را قبول ندارم اما الان اگر رهبری چیزی بگوید، رئیس جمهور می‌پذیرد و به آن عمل می‌كند. و این مطلب بسیار مهم است كه برخلاف آنچه القا و تصور می‌شود كه آقای احمدی‌نژاد به حرف "رهبری گوش نمی‌دهد، آقا تصریح فرمودند كه اینگونه نیست. دولتمردان فعلی حرف حق و حرف نظام و حرف انقلاب را می‌زنند و جای نگرانی نیست" و بعد هم به موضوع طرح مكتب ایرانی اشاره كرده و فرمودند "من با طرح مكتب ایرانی مخالفم و نسبت به این موضوع به آقایان تذكر هم دادم ولی برداشتم این نیست كه منظور آنها مقابل قرار دادن ایرانیت در برابر اسلامیت باشد."
این عضو كمیسیون فرهنگی - اجتماعی مجلس خبرگان رهبری گفت: بحث صدا و سیما از دغدغه‌های به حقی بود كه برخی اعضای جامعه مدرسین در دیدار با رهبر فرزانه انقلاب مطرح كردند و ایشان هم در پاسخ فرمودند "من از عملكرد صدا و سیما دفاع نمی‌كنم و اشكال وارد است و خیلی هم برای این موضوع وقت می گذارم." آقا فرمودند "من به مسئولان صدا و سیما خیلی تذكر می‌دهم ولی با همه این تذكرات دردمندانه، این خروجی صدا و سیماست."


نازنین

راستش خیلی فرق نمی کند که بزرگترین زندان جهان برای روزنامه نگاران، اینجایی باشد که بهش می گویند ایران یا مقام دوم این عنوان پرافتخار متعلق به حکومتی باشد که روزگاری بنیانگذارانش بهشت برین را از پشت ویترین نشانمان دادند و در داخل مغازه به جای بهشت، آتش جهنم بهمان غالب کردند...
ایران بزرگترین زندان جهان برای روزنامه نگاران باشد یا نباشد، وحشتناک ترین و ظالمانه ترین زندان هست تا وقتی که "نازنین"ها در آن در بند باشند... "نازنین"هایی که گناهی جز بی گناهی ندارند و آگاهی، که گویی بزرگترین گناه در زندان ما همین است و تقسیم این گناه با دیگران.
گناهی که اگر برای زندانبان گناه است، برای "نازنین"ها، "رسالت" بود و هست و خواهد بود...
آرام که نه؛ پر سر و صدا از پله ها بالا می آمد و از آن در قهوه ای رنگ، هیکل ریزه خودش را رد می کرد و صاف می آمد می نشست روی آن صندلی سبز رنگ که انگار برای او درستش کرده بودند... تحریریه کارگزاران بود و سرویس سیاسی. دو تا میز قهوه ای سوخته را در یک نقطه به هم عمود کرده بودیم و هر یک گوشه ای از آنها را اشغال کرده بودیم. برادر مظلوم مان رضا تاجیک، یک سرش می نشست و فرشاد قربانپور آن سو تر در انتهای میز دیگر. محمد جواد روح هم بود و من...
اعظم ویسمه و "نازنین" خسروانی، تنها دختران پشت میز نشین سرویس سیاسی بودند. آن موقع که کار طاقت فرسای نوشتن گزارش و جمع کردن اخبار و دست آخر بستن صفحاتی که با خون دل تهیه می شدند، فرصتی دست می داد، زندان فراموشمان می شد و به هر "بهانه شادی" صدای خنده هایمان به آسمان می رفت. این دو دختر خواهران ما بودند، در خانواده ای که به حکم حرفه ای که بدان عشق می ورزیم، از خانواده حقیقی نیز صمیمی تر بود و ما شاد از داشتن چنین خواهرانی...
شاد بودیم و رها و سرخوش... محمد رهبر، آرش حسن نیا، نیلوفر محبعلی، ایلیا جزایری، بهراد مهرجو، آرش راهبر و... تحریریه کارگزاران سرشار از عشق بود... آنقدر به این خانواده بزرگمان دلخوش بودیم که یادمان می رفت در زندانی به بزرگی یک کشور قلم می زنیم...
یک بار به "نازنین" گفتم وقتی به خودمان نگاه می کنم که با چه دقتی مراقب تک تک کلمات و واژگانی که به روی کاغذ می آوریم، هستیم، یاد آنهایی می افتم که بمب خنثی می کنند و کوچکترین لرزش دستشان، حکم جانشان را دارد! اما او باز هم خندید و باز هم سر در کاغذ و قلمش برد که "نازنین" برای روزنامه نگار بودن به دنیا آمده بود...
می دانستیم چه مخاطراتی را پیش رو داریم، میراث دار سالها سانسور و خودسانسوری و مجازات و زندان بودن، اجازه فراموشی را به ما نمی داد. فراموش کردن اینکه هر آن ممکن است مردی، زنی با صورت گچی بیاید وسط تحریریه و با صدایی که از فرط بیچارگی می لرزد بگوید "تمام شد!"
خنده اما هیچگاه از صورت "نازنین" محو نمی شد. چهره او آنقدر با لبخند عجین و با غم بیگانه بود که هیچکس اشک هایش را وقتی از بیماری سخت پدرش باخبر شد، ندید...
حالا از آن تحریریه دوست داشتنی و دیگر تحریریه های پر جنب و جوش مطبوعات اصلاح طلب ایران چیزی باقی نمانده است... اگر تحریریه ای برجا مانده، کمتر صدای خنده ای از آن به گوش می رسد.
از سرویس سیاسی و تحریریه کارگزاران هم نشانی نمانده... عبدالرضا تاجیک، تنها و مظلوم در گوشه سلولش، روزها را شب و شب ها را روز می کند. اعظم ویسمه به تازگی از بند آزاد شده و دیگران هم هر یک به گونه ای در این جهان آواره اند.
ما مانده ایم و خاطرات دلخوشی ها و شادی هایی که روزگاری به عشق کشورمان و به عشق حرفه مان بروز می دادیم و با آنها تمرین فراموشی می کردیم. حالا ما مانده ایم و "نازنین"هایی که هنوز بی گناه به پشت میله های سرد فرستاده می شوند...



عقد قراردادهای کلان تجاری میان آمریکا و هند

باراک اوباما
 به همراه مانموهان سینگ، نخست‌وزیر هند

به گفته اوباما، آمریکا و هند بزودی چندین قرارداد تجاری به ارزش ۱۰ میلیارد دلار را منعقد می‌کنند. رئیس‌جمهور آمریکا تاکید کرد که هند یکی از بازارهای مهم جهان در آینده خواهد بود و آمریکا خواهان حضوری پررنگ در این کشور است.


باراک اوباما در دیدار خود از هند وعده داد که مناسبات بازرگانی میان دو کشور بزودی بهبودی چشمگیر خواهد داشت. اوباما روز شنبه (۱۵ آبان/۶ نوامبر) در جمع مدیران اقتصادی هند و آمریکا گفت: «دلیلی وجود ندارد که هند نتواند بزرگترین شریک تجاری آمریکا شود.»
 اوباما در کلان‌شهر بمبئی تصریح کرد که «هند کمتر از ۱۰ درصد صادرات خود را به آمریکا ارسال می‌کند و صادرات آمریکا به هند نیز تنها شامل ۲ درصد از کل کالاهای آمریکایی می‌شود.» وی افزود که حتا صادرات آمریکا به کشور هلند با جمعیتی به اندازه شهر بمبئی بیش از این مقدار است.
 اوباما به مدیران صنایع و اقتصاد دو کشور گفت که حجم صادرات آمریکا به هند در این سفر بالغ بر ۱۰ میلیارد دلار افزایش خواهد یافت. حجم مبادلات آمریکا و هند در سال ۲۰۰۹ میلادی بالغ بر ۶۰ میلیارد دلار بوده است. در این میان موازنه تجاری برای آمریکا منفی بوده و حدود ۲ / ۷ میلیارد دلار کسری نشان می‌دهد.
 اوباما با نگاهی به وضعیت نامطلوب اقتصادی در آمریکا گفت که «عقد قراردادهای اقتصادی در هند به معنای تضمین ۵۰ هزار فرصت شغلی در آمریکا است.» بنا به ارزیابی کارشناسان و حتا خود اوباما، شکست حزب دمکرات در انتخابات کنگره بیش از همه ناشی از ناخشنودی مردم از اوضاع اقتصادی و افزایش بیکاری در این کشور بوده است.
 به باور تحلیل‌گران اقتصادی، سفر اوباما رویکرد آمریکاییان به هند را نیز تغییر خواهد داد. هند در نگاه آمریکاییان کشوری است که با دستمزدهای پایین، سبب نابودی فرصت‌‌های شغلی در آمریکا شده و برخی شرکت‌های آمریکایی را حتا ترغیب کرده که مراکز تولیدی خود را به هند منتقل کنند.
 باراک اوباما
 در محل یادبود قربانیان حملات تروریستی در سال ۲۰۰۸ در بمبئیاین دید در نگاه دولت اوباما نیز وجود داشته است. واشنگتن در اوایل سال ۲۰۰۹ میلادی با ابراز نگرانی از رقابت با کالاهای ارزان هندی اعلام کرد که آن‌دسته از شرکت‌های آمریکایی که تولیدات خود را به هند منتقل می‌کنند از تسهیلات مالیاتی محروم خواهند شد. دولت آمریکا در آنزمان حتا از شهر "بنگلور"، مرکز فنآوری کامپیوتری و اطلاعاتی در هند به عنوان محل تجمع شرکت‌های آمریکایی نام برده بود.
 رئیس‌جمهوری آمریکا اعتراف کرد که بر خلاف گذشته معتقد است که «رویکرد گذشته به هند کلیشه‌ای قدیمی است و با واقعیت جهان امروز انطباق ندارد.» اوباما افزود: «در اصل هر دو کشور از مناسبات تجاری سود خواهند برد» و تعمیق روابط بازرگانی سبب رشد، رفاه و اشتغال‌زایی در هر دو کشور خواهد شد. اوباما تاکید کرد که «آمریکا، به آسیا بویژه به هند به عنوان بازار آتی جهان می‌نگرد.»

سهم شرکت‌های آمریکایی در هند
 شرکت بوئینگ با فروش ۳۰ هواپیمای مسافربری جت ۷۳۷ به شرکت هندی "اسپایس‌جت" قراردادی به میزان ۷ / ۲ میلیارد دلار به امضاء خواهند رساند. سهم جنرال الکتریک نیز حدود ۸۰۰ میلیون دلار برای فروش موتور برای هواپیماهای جنگنده خواهد بود.
 دو شرکت آمریکایی جنرال الکتریک و کاترپیلار نیز ساخت یک‌هزار لوکوموتیو دیزلی را برای راه‌آهن هند بر عهده گرفته‌‌اند. واشنگتن و دهلی‌نو همچنین از ساخت ده هواپیمای ترابری نظامی با همکاری شرکت بوئینگ به حجم ۵ / ۴ میلیارد دلار خبر دادند.
 هم‌زمان آمریکا محدودیت‌های صادراتی برای کالاهای این کشور به هند را لغو کرد. این محدودیت‌ها در سال ۱۹۸۸ در پی آزمایش بمب‌اتمی در هند مقرر شده بودند. بدین ترتیب امکان دستیابی هند به انتقال فنآوری پیشرفته از آمریکا هموار شده است.

بیم و امید‌های سیاسی هند
 اوباما روز یک‌شنبه دیداری با مانموهان سینگ، نخست‌وزیر هند در دهلی‌نو داشت و در روز دوشنبه (۷ نوامبر / ۱۷ آبان) نیز در پارلمان این کشور سخنرانی خواهد کرد. سیاستمداران هندی امیدوارند که جدا از بهبود مناسبات دو کشور، از برنامه‌های نظامی آمریکا در افغانستان نیز آگاهی یابند. سخنرانی 
اوباما در جمع مدیران صنایع و اقتصاد هند و آمریکا
هند نگران فعالیت‌های فزاینده طالبان در افغانستان و پاکستان است. هند مایل است که پیشاپیش از زمان خروج نیروهای ناتو از منطقه آگاهی داشته باشد تا خود را برای شرایط جدید آماده ‌کند.
 یکی از موضوع‌های مهم، تلاش‌های هند برای کسب عضویت دائم در شورای امنیت سازمان ملل است. سیاستمداران هندی خواهان حمایت اوباما از تلاش‌های خود در این زمینه هستند.
 آمریکا هند را به مثابه رقیبی برای بلندپروازی‌های چین در منطقه می‌داند و از طریق دهلی‌نو خواهان استقرار موازنه سیاسی، اقتصادی و نظامی در آسیا است. هند نیز با آگاهی از جایگاه خود می‌كوشد که در معادلات سیاسی جهان مشارکتی فعال داشته باشد و به گفته سیاستمداران این کشور «در این راه حاضر به قبول مسئولیت است».
 یکی از موضوعات مورد اختلاف میان هند و آمریکا، روابط واشنگتن با اسلام‌آباد است. هند از کمک‌های نظامی آمریکا به پاکستان، "دشمن دیرینه خود" ناخشنود است. هند پاکستان را متهم می‌کند که از تروریست‌های اسلام‌گرا پشتیبانی می‌کند. هند در حملات تروریستی در سال ۲۰۰۸ در شهر بمبئی سازمان امنیت پاکستان را متهم کرد که با تروریست‌ها ارتباط داشته و به آنها کمک کرده است.
 اومابا در محل اقامت خود و همسرش در هتل "تاج محل" در شهر بمبئی به نشانه همبستگی با مردم هند و به یاد قربانیان حمله تروریستی، در مراسم گرامی‌داشت کشته‌شدگان شرکت جست. "هتل تاج محل" جایی بود که عملیات تروریستی در دو سال پیش از آنجا آغاز شد.



محمود احمدی‌نژاد از «هزینه‌های بالای مترو تهران» انتقاد کرد


محمود احمدی‌نژاد، رئیس جمهور ایران، روز یکشنبه در دیدار با مدیران استان تهران ضمن اشاره به لزوم صرفه‌جوئی در هزینه‌ها، از آنچه که میزان هزینه‌های بالای مترو در چندین سال گذشته خواند، انتقاد کرد.
به گزارش خبرگزاری کار ایران،‌ایلنا، محمود احمدی‌نژاد در این زمینه گفت: «از سال ۶۶ تا کنون پنج هزار و ۷۰۰ میلیارد تومان هزینه مترو شده که اگر بهترین سیستم‌ها را از دنیا می‌خریدیم، مبلغ آن کمتر از این عدد می‌شد.»
وی در ادامه با اشاره به هزینه‌های بالای دولت در بخش اداری افزود: «از دیگران که نمی‌توانیم انتقاد کنیم چون اگر یک کلمه از کسی انتقاد کنیم قیامت می‌شود، اما از خودمان که می‌شود انتقاد کنیم.»
انتقاد از هزینه‌های مترو در حالی صورت می‌گیرد که محسن هاشمی، مدیر عامل متروی تهران و پسر اکبر هاشمی رفسنجانی و محمدباقر قالیباف،‌ شهردار تهران، بارها دولت را متهم کرده اند که بودجه کافی برای خرید قطعات و گسترش خطوط این شبکه تخصیص نداده است.
همچنین به دنبال ممانعت دولت از ابلاغ مصوبه برای تخصیص دو میلیارد دلار اعتبار از محل حساب ذخیره ارزی به متروی تهران، علی لاریجانی، رئیس مجلس، مردادماه شخصاً اقدام به ابلاغ این مصوبه کرد و موسی‌الرضا ثروتی، عضو کمیسیون برنامه و بودجه مجلس نیز تهدید کرد که در صورت عدم اجرای قانون تأمین اعتبار متروی تهران، وزیران مربوطه استیضاح خواهند شد.
جدال بر سر مترو زمانی بالا گرفت که محمود احمدی‌نژاد در آبان سال ۸۸ در یک گفت‌وگوی تلویزیونی گفت: «ما تصمیم گرفتیم که مدیریت مترو را به دولت برگردانیم و برای آن مدیر نیز انتخاب خواهیم کرد.»
به دنبال این اظهارات شورای شهر و رئیس مجلس شورای اسلامی،‌ مخالفت خود را با واگذاری متروی تهران به دولت اعلام کرده و علی لاریجانی با حمایت از محمدباقر قالیباف، شهردار تهران، از دولت خواست «به جای دنبال کردن مسائل دیگر» به حل مشکلات بپردازد.

«پنج میلیون نفر باید از تهران خارج شوند»
محمود احمدی‌نژاد روز یکشنبه همچنین با اشاره به کاهش تمرکز جمعیت در تهران اعلام کرد: «از کل استان تهران حداقل باید پنج میلیون نفر را منتقل کنیم که لااقل باید سه میلیون آن از شهر تهران باشد.»
رییس جمهور دلایل لزوم این انتقال را جمعیت «بیش از هشت میلیون نفری شهر تهران» و «بیش از ۱۲ میلیون و ۳۰۰ هزار نفر در استان تهران» و همچنین وجود «گسل‌های مهم در تهران و اطراف این شهر» عنوان کرد و گفت: «اگر این گسل‌ها وسط کویر قرار داشت نگران نبودیم و اگر جای کم جمعیت بود این قدر نگران نبودیم... گسل‌های تهران که به تدریج در حال فعال شدن هستند نگرانی‌ زیادی را ایجاد می‌کند که اگر خدای ناکرده اتفاقی در تهران بیفتد، بخش عظیمی از مردم در معرض خطر قطعی هستند.»
آقای احمدی نژاد همچنین با تأکید بر طرح دور کاری که پیشتر از سوی دولت پیشنهاد شده بود، خطاب به مدیران گفت: «به نحوی برنامه ریزی کنید که تا پایان سال ۴۰ درصد از کارمندان و کارکنان شما از طریق دور کاری و در خانه‌هایشان به انجام خدمات بپردازند.»
وی همچنین اجرای طرح دور کاری را موجب «تقویت آرامش خانواده‌ها» دانست و گفت: «برخی شیاطین می‌گویند که ای خانم‌ها به شهرستان نروید چرا که می‌خواهند با این کار شما را کنار بگذارند و یا به آقایان می‌گویند که نروید چرا که فلان و فلان می‌شود... حداقل می توان ۴۰ درصد از کارکنان را از طرق طرح در خانه مشغول نمود. از شما می‌پرسم آیا این عیب دارد؟»
پیش از این و در مرداد ماه سال جاری، دولت محمود احمدی‌نژاد دستگاه‌های اجرایی مستقر در تهران را مکلف کرد که تا پایان مرداد ماه، ۴۰ درصد از کارکنان خود را از تهران خارج کنند که با پایان این مهلت، معاونت پشتیبانی و منابع انسانی استانداری تهران اعلام کرد که هزار کارمند دولت در این مدت از تهران خارج شده‌اند.
همچنین اواسط مردادماه و با آغاز ماه رمضان، دولت بحث کاهش ساعات کاری در این ماه را از طریق طرح «دور کاری» یا کار در منزل به میان کشید که این بار و با اظهارات اخیر آقای احمدی‌نژاد به نظر می‌رسد که دولت تصمیم دارد بحث انتقال ۴۰ درصد از کارکنان به خارج از تهران را به «دور کاری» ۴۰ درصد از کارکنان تهران تغییر دهد.