۱۳۹۰ بهمن ۷, جمعه

مهمترین خبرهای روز جمعه بخش سوّم، تحلیل ها و آخرین گزارشات از اعتراضات، بازداشتها، زندان، و بیدادگاهها --- بیانیه ها

سال سرخ و سیاه

بیژن نیابتی
بخش دوم ـ ایران ـ بدیل انقلابی

مثلث شکست پروژه ضدانقلابی "انقلاب مخملی" و شارلاتانیسم اصلاح طلبی در ایران ، بجز اراده قاطع باند خامنه ای در حفظ قدرت به هرقیمت از سویی و ناتوانی و زبونی باند خاتمی ، موسوی ، کروبی در رقابت با قدرت ازسوی دیگر، یک ضلع سومی هم دارد و آن حضور زنده و فعال یک گفتمان رادیکال و انقلابی در میان آن "اقلیت ویژه"، یعنی "گفتمان سرنگونی" بوده و هست . همین ضلع سوم هم هست که شرایط ایران را برخلاف "بهارعربی" بسا پیچیده و متفاوت کرده است .
بدلیل حاکمیت بلاقید وشرط این گفتمان رادیکال در تار و پود این اقلیت ویژه است که از میان لجن "جنبش سبز" ، یعنی جنبش "اصلاح نظام" ، ققنوس غرقه به خون "جنبش سرخ" ، یعنی جنبش "اسقاط نظام"، دوباره پرمی کشد و خیابانها را همچون قیام عاشورای 88  به سیطره خود درمی آورد . بال گشودن این ققنوس همیشه سرخ مقاومت است که نقاب سبز را از چهره جنایتکاران  و خیانتکاران رنگارنگ همدست نظام پایین می کشد و صورتکهای سیاه را عیان می کند . ققنوسی که در درازنای تاریخ ایران اگرچه همواره با یک بال خون و یک بال خیانت ، ولی هرگز، هرگز، آسمان این خاک را ترک نکرده و به این سرزمین  و به این مردم پشت نکرده است .
آری ! تا هر زمان که "گفتمان سرنگونی قهرآمیز" در آسمان ایران در پرواز باشد ، هرگونه رفرم درهر شکل و فرم آن تنها راه به انقلاب خواهد برد و لاغیر ! این را بهتر از همه جناح خامنه ای فهم کرده و متناسب با همان خود را منقبض کرده و می کند . اگر کسی تصور می کند که خامنه ای نمی فهمد و یا نمی داند که استفاده از جرثومه ای همچون موسوی ، تا کجا از نظام جمهوری اسلامی در تمامیت آن مسئله حل خواهد کرد، سخت در اشتباه است . بی تردید او به منافع داخلی و بین المللی استفاده از موسوی و شعبده اصلاحات آگاه است . قبلا هم اینرا هشت سال در زمان خاتمی تجربه کرده است . 
اما او به مثابه مسئول اول حفظ نظام ، به حقیقت دیگری نیز آگاه است که شاید برای دیگران کمتر قابل فهم باشد و آن بهای سنگینی است که پذیرش "شکاف" بر نظامهای توتالیتر تحمیل می کنند . او می داند که تن دادن به هر میزان از شکاف در بالا ، کم یا زیاد ، زاویه ای را باز خواهد کرد که تا ثریا گشاده خواهد شد . این قانونمندی حاکم بر سیستمهای توتالیتر در شرایط  محاصره کامل می باشد . پوزیسیون و اپوزیسیون هم نمی شناسد . هرچه که فشار از بیرون افزایش پیدا کند ، درجه انقباض درونی را باید بالاتر برد . "خودی" و "نه خودی" کردن ملاء پیرامون ، تا بدانجا می رسد که نه برای دوست قابل فهم است و نه برای دشمن . سیستم برای حفظ خود دیگر نیاز به دوست ندارد . پیرو بی چون و چرا می خواهد . حامی دلسوز به درد نمی خورد ، به هوادار تیغ کش نیاز دارد . مهم نیست که دیگر "امت همیشه درصحنه" خیابانهای اطراف دانشگاه را پر نمی کند . مهم نیروی تیغ برکف "بسیج" است که باید درصحنه بماند .
اینجا دیگر نه جایی برای موسوی ، نخست وزیر "عصرطلایی" امام تازیانه و دار می ماند و نه ماوایی برای کروبی ، رئیس تبهکارمجلس اصلاحات . نه حقی برای رفسنجانی ، سردار کذایی سازندگی ! به رسمیت شناخته می شود و نه ارزشی برای خاتمی رئیس جمهور آبدارچی سابق نظام . حتی فرجه ای هم برای غرغر در لفافه علایی ، سردار سابق سپاه نباید داده شود . به غیر از این باید منتظر اجتماع گله های وحشی بسیج  حتی جلوی در خانه خود بود ، انهم با شعارهای کوبنده "اخراج باید گردد " و "اعدام باید گردد" و "تواب باید گردد" و "مرگ بر ضد ولایت فقیه" . آری !  یا ذوب در رهبری و یا  بیرون ! یا باید با ولایت مطلقه بود و یا بر او ! راه سومی نیست .
دراین نقطه بازهم سخن از اصلاحات گفتن، تنها بی شرافتی نیست . بی شعوری محض هم هست. صرفنظراز وحشت همیشگی اصحاب استحاله و اصلاح نظام از پرداخت هزینه ، بلاهت آشکارهم هست . زیاده تر از آن مزدوری بی جیره و مواجب در راستای تداوم سیستم توتالیتر هست . در نظامهای توتالیتر این تنها حکومت کننده نیست که مقصراست . حکومت شونده ای هم که تن به استبداد می دهد مقصر است . هیچ موجود دوپایی در جایگاه دیکتاتوری محض قرار نمی گیرد مگر آنکه پیشتر ، از پلکان شانه های "مردم همیشه درصحنه" تک به تک بالا رفته باشد .
ولی درست درنقطه مقابل ضرورت بی چون و چرای انقباض استبداد مذهبی ، طرح "خاورمیانه بزرگ" به دنبال انبساط  کامل سیستمهای سیاسی منطبق با "عصرگلوبالیزم" است . بدنبال "جامعه باز" است . با جدیت خواهان آن است که هیچ مانع و رادعی در مقابل حرکت آزادانه "سرمایه کلان" درهیچ کجای این دهکده جهانی وجود نداشته باشد . مدیریت گردش موزون این سرمایه اما تنها در صلاحیت "لیبرال دمکراسی" و یا به عبارتی "راست میانه" است . سیستمهای دیکتاتوری دیگر نه تنها بمانند دوران "جنگ سوم" موسوم به جنگ سرد ، کمک کننده نیستند بلکه بدلیل سهم خواهی و سنگ اندازی و بعضا جلوگیری از حرکت آزادانه سرمایه فراملی ، تبدیل به مانع و رادع گسترش و تثبیت گلوبالیسم شده اند . به این اعتبار ، "براندازی" نظامهای استبدادی غیروابسته و روی کار آوردن لیبرال دمکراتها و یا استحاله نرم و مخملی ساختار آنها به سمت راست میانه ، دغدغه اصلی جنگی است که در 11 سپتامبر 2001 بنام "جنگ علیه ترور" براه افتاده است . این تئوری در ایران جواب نمی دهد ."آنتاگونیسمی" که من از سالها پیش بر آن پای می فشارم ، ریشه در اینجا دارد .

براندازی نرم ، براندازی سخت

اخیرا بان کی مون ، دبیرکل سازمان ملل گفته است که دوران نظامهای استبدادی بسر آمده است . جدای نقش و وزن و جایگاه مترسکی بنام سازمان ملل ! در کادرنظم نوین ، با اینحال جناب دبیرکل عین واقعیت را می گوید . بواقع ما در آستانه پایان عصر دیکتاتورهای فردی و حکومتهای خاندانی قرار داریم . او روح و مضمون طرح "خاورمیانه بزرگ" را به زبان ساده بیان می کند . ویژگی هزاره سوم ، پیچیدگی آن است . نه تنها در زمینه تکنولوژی و ارتباطات بلکه در تمامی عرصه های زندگی سیاسی و اجتماعی . آس برنده نظامهای دیکتاتوری فردی ، توانایی سیستم در قطع ارتباط  "عنصراجتماعی" با "عنصر پیشتاز" بود . این توانایی درعصر ارتباطات و در دوران حاکمیت ماهواره و اینترنت دیگر محلی از اعراب ندارد . به عکس عامل و محرک بی ثبات کننده سیاسی و ناآرامیهای اجتماعی است . عصر ما عصر تقابل آلترناتیوهاست . دوران ، دوران سیستمهای پیچیده تر و کارآمدتر در رابطه با کنترل موزون عنصراجتماعی است .عصر بدیل سازیهاست . عصر جایگزینی دیکتاتوری پنهان سرمایه کلان در قالب دمکراسی لیبرالیستی است . این البته آن چیزی است که جناب دبیرکل از کنار آن چه ساده ، چه بسادگی ولی آگاهانه درمی گذرد .
آغاز قرن بیستم ، دوران حاکمیت دیکتاتوری عریان سرمایه یعنی عصر فاشیسم است . پیروزی بر فاشیسم ، معادل عروج سرمایه مالی است که خود را با بحران مالی 1929 ، در قله تعادل قوا تثبیت کرده است . در این نقطه دیگر نیازی به شمشیر برهنه سربازان ارتش استعمارگر نیست . در دوران "صدور سرمایه" ، بورژوازی دلال کارشمشیر را با اتکاء به یک دستگاه عریض و طویل استبدادی به خوبی انجام می دهد . در کوچه وخیابان دیگر نه سرباز بیگانه که سرباز و پلیس خودی است که در مقابل چشمان جامعه وابسته عمل می کند . در دوران کلونیالیزم ، ماهیت حکومت در کشورهای استعمارشده مهم نبود . در عصرامپریالیسم اما مهم است . دیگر حاکمیت جوامع وابسته نمی توانست حاکمیتهای فئودالی باشد . نیازعصر امپریالیسم ، استحاله نظام فئودالی به بورژوازیهای کمپرادور در این جوامع بود . رفرم ارضی شاه که تحت عنوان انقلاب سفید به جامعه عرضه شد و تصادفا امروزهم سالروز آن است ، نشانه همین ضرورت بود . اگر شاه تن به این استحاله طبقاتی نمی داد ، مجبور بود جایش را در همان آغاز دهه چهل خورشیدی به علی امینی بدهد .
عین همین ضرورت امروز هم در رابطه با سیستمهای سیاسی موجود است . نیاز عصر گلوبالیسم ، استحاله دیکتاتوریهای فردی و حکومتهای خاندانی به دمکراسیهای لیبرالی است .  اگر کسی این نقطه کلیدی را فهم نکرده باشد ، اصلا مقوله ای بنام "گلوبالیسم" را نفهمیده است . مشکل بخش بزرگی از چپ سنتی همین است . به همین دلیل هم هست که هنوز در چارچوب مناسبات جنگ سرد دست و پا می زند و با قانونمندیهای دوران "امپریالیسم" با مقولات پیچیده عصر"گلوبالیسم"  کلنجار می رود . دیکتاتوری ، ضرورت بی قید و شرط حفظ  و کنترل جوامع تحت سلطه در دوران جنگ سرد و حاکمیت امپریالیستی بود . اما همین دیکتاتوری سودمند عصر قدیم ، درعصر جدید تبدیل می شود به مانع و رادع حرکت آزادانه سرمایه کلان . یعنی اگر تئوری "گلوبالیسم" را بخواهم در یک جمله خلاصه کنم چیزی بیشتر از این نخواهد شد . جهانی بی مرز ، بی هیچ سد و مانعی فراروی چرخش آزادانه سرمایه کلان . همین . این روح و غایت نهایی "گلوبالیسم" است .
این اگرچه جمله ای کوتاه است ، اما تبعات متحقق شدن آن سری بس دراز دارد . قانونمندیهای جدید تضادهای جدیدی را هم به همراه می آورند . اینجا دیگر تضاد خلق و امپریالیسم که تضاد اصلی دوران امپریالیسم بود کاربردی ندارد . تضاد کار و سرمایه ، تضاد اصلی در سطح جهانی  و تضاد آزادی و استبداد ، تضاد عمده در درون دیکتاتوریهای بجا مانده از دوران جنگ سرد درعصرگلوبالیسم است . گزینش دوست و دشمن هم در مبارزه با استبداد  بویژه استبداد مذهبی  بطورخاص و دیکتاتوریهای ایدئولوژیک بطورعام دیگر تنها ماهیت طبقاتی صرف نخواهد داشت . ابعاد ملی هم نخواهد داشت .
مهمترین این تبعات اما همانگونه که جناب دبیرکل گفته است ، پایان عصر دیکتاتوری و ضرورت به روزکردن سیستمهای سیاسی در جهان است . یعنی ضرورت تغییررژیم در سیستمهای استبدادی برآمده از شرایط بهم خوردن تعادل قوا پس از فروپاشی اتحاد جماهیرشوروی سابق . یعنی همان محور اساسی طرح "خاورمیانه بزرگ". یعنی عراق و افغانستان .  یعنی تونس و مصر . یعنی لیبی و سوریه . یعنی ایران  و  ..... 
متناسب با ماهیت این دیکتاتوریها شیوه های تغییر در کشورهای مختلف متفاوت خواهد بود . این تغییر تنها سیستمهای سیاسی کشورهای دشمن را هدف نمی گیرد ، دستگاه استبداد و ساختارهای کهنه دول دوست را نیز شامل می شود . سرمایه کلان در شرایط انبساط  و درموضع قدرت ، نیازی به دوست ندارد . او هم بدنبال کارگزار و پیرو فرمانبردار است .   

1ـ  انقلاب مخملی ، گذار مسالمت آمیز ( تونس و مصر )

مهمترین و کم هزینه ترین شیوه تغییر در سیستمهای استبدادی غیروابسته ، گزینه موسوم به انقلاب مخملی یا براندازی نرم است . این نظریه که اساسا بر مبنای تئوریهای "جین شارپ" نظریه پرداز آمریکایی  و بنیانگذار بنیاد آلبرت اینشناین شکل گرفته ، یک محور اساسی دارد و آن هدایت تحول از طریق انتخابات است . به عبارت دیگر نظریه انقلاب مخملی یک نظریه اساسا انتخابات محور است . مشروعیت حاکمیت نیز برهمین اساس است . بر مبنای این نظریه ، پفیوزی مثل خاتمی منتخب مردم است و دولت کذایی اصلاحات ، دولت مشروع . جنگ برعلیه آنهم می شود تروریسم. به همین سادگی !
نظریه جین شارپ که در قالب کتاب مشهور او "از دیکتاتوری به دمکراسی" تئوریزه گشته و تا کنون به بیش از سی زبان ترجمه شده است ، در آغاز به مثابه رهنمودهای عملی او برای جنبش خواهان تغییر در میانمار در سال 1992 است ، اما متعاقبا پایه های نظری بسیاری از تحولات ساختاری در کشورهای بلوک شرق ازجمله صربستان ، گرجستان ، اوکرائین ، قرقیزستان و ... را تشکیل داده  و دامنه نفوذ آن تا جنبش کذایی سبز و انقلاب فیس بوکی تونس و مصرهم کشیده شده است .
هسته مرکزی فعالیتهای بنیاد آلبرت اینشتاین ، کار بر روی شیوه های مسالمت آمیز انتقال قدرت سیاسی است . چرا که هرگونه انتقال قدرتی که با استفاده از قهر صورت بگیرد ، لاجرم نیروهای غیرقابل کنترلی را بر سر کار می آورد که الزاما فرمانبردار نخواهند بود . بنابراین پیش از هر چیز می بایستی که در هر جنبش بالقوه ای ، عمل قهرآمیز را تحت عنوان خشونت هدف گرفته و تبدیل به تابو کرد .
این را اگر بشود فهم کرد آنگاه بهتر می توان ریشه های تئوریک ضدیت بسیاری از بازیگران صحنه سیاسی ایران در تبلیغ علیه استفاده از قهر انقلابی در مقابله با قهر ضدانقلابی حاکمیت  و تقدس مبارزه ! مسالمت آمیز را فهمید . برمبنای این نظریه، بدلیل آنکه قدرت دولت در اعمال خشونت بسا بیشتر از مردم هست . استفاده از خشونت از سوی نیروی مقابل دولت ، یعنی رفتن روی مین . یعنی پای گذاشتن به میدانی که در آن دیکتاتور برتری دارد . دمکراتها هرچقدر هم که دوام بیاورند در نهایت مغلوب برتری نظامی و تسلیحاتی دیکتاتورها خواهند شد . خلاصه در میدان عمل قهرآمیز که بدان مارک خشونت زده می شود ، حکم داده شده است که دیکتاتورها همیشه پیروزند و دمکراتها همیشه مغلوب . یعنی اینکه اصلا نیرویی که معتقد به مقاومت قهرآمیر در مقابله با دیکتاتوریست اصلا نیروی دمکراتیکی نمی تواند باشد . بدین ترتیب استفاده از خشونت تحت عنوان اعمال قانون ، عملا تنها در صلاحیت حاکمیت است و لاغیر ! استفاده غیر، از "عنصر قهر" درخارج حاکمیت هم معنایش هیچ نیست جز تروریسم . چیزی که در پروسه هدایت شونده و قابل کنترل انقلاب مخملی عملکرد زهرهلاهل را دارد . 
در ایران اما از "جرج سوروس"، مولتی میلیاردر یهودی مجارتبار آمریکایی به عنوان پدر انقلاب مخملی نام برده می شود. به نظرمن نقش سوروس بیشتر از آنکه جنبه تئوریک داشته باشد ، نقش سازمانده و تامین کننده مالی  و آموزشی نیروهای سیاسی پیش برنده انقلاب مخملی بر اساس تئوریهای استاد خود "کارل پوپر" است . او اینکار را تحت پوشش ایجاد بنیادهای گوناگون در بیش از سی کشور دنیا انجام داده است که اولین آن بنیاد ملی در مجارستان در سال 1984 بوده است . بنیادهایی که بگفته خود او نزدیک به نیم میلیارد دلار فقط بودجه رسمی سالانه آنان است . او تامین کننده مالی سازمان گزارشگران بدون مرز هم هست . کوتاه سخن ، او به باور من فراتر از آنکه نظریه پرداز انقلاب مخملی باشد ، تئوریسین "گلوبالسیم" و  مروج "جامعه باز" است . همان "جامعه بازی" که از مهمترین آماجهای "طرح خاورمیانه بزرگ" نیز هست . او تشکیلاتی به همین نام تحت عنوان "انستیتوی جامعه باز" را هم هدایت می کند . در ضمن سوروس از مخالفان سرسخت جرج دبلیو بوش و نئوکانها و عضو ارشد "جناح کبوترها" نیز هست .
بهرتقدیر ، پروژه انقلاب مخملی در ایران که ابتدا با خاتمی کلید خورده بود و با موسوی قرار بود که ادامه یابد ، با شکست مفتضحانه دارو دسته جرج سوروس ، عجالتا به بایگانی سپرده شده و عوامل آن یا در زندانهای ولی فقیه منتظر مرحله بعدیند و یا امثال اکبر گنجی ، محسن کدیور، عبداله مهاجرانی و ده ها نفر دیگر ...  به درون "جامعه باز" عقب نشینی کرده و به انتظاردور بعدی نشسته اند . برای هرکسی که بواقع با رژیم وحشی ولایت مطلقه چنگ در چنگ است ، از آغاز نیز واضح و مبرهن بود که هرچه در ایران جواب داشته باشد ، انقلاب مخملی جواب نداشته و ندارد. به غیر از این مقاومت سرفراز قهرآمیز در مقابل رژیم جلادان از همان ابتدا نیز مشروعیت نمی داشت .

2 ـ  اشغال نظامی ، تغییر تحمیلی  ( افغانستان و عراق )

راهکار نئوکانها برای تغییررژیمها در صورت عملی نبودن انقلاب مخملی ، تهاجم مستقیم نظامی یا براندازی سخت است . در  سیستم استبدادی بسته ای که نه انتخاباتی ممکن است و نه ارتش و نیروهای امنیتی یعنی قوای قهریه وصل به خارج است  و نه منفذی برای نفوذ و بسط سرمایه فراملی موجود می باشد ، راه دیگری هم برای تغییررژیم متصورنیست . تصور بازها بر این بود که  این راه حل برخلاف راه حل اولی نه تنها نیاز به سرمایه گذاری درازمدت نداشته و تغییرسریع رژیمهای یاغی ! را بدنبال دارد بلکه درآمد سرشاری را هم به کیسه گشاد سرمایه کلان خواهد ریخت . تصوری که اثبات عمق احمقانه بودن آن چند سالی نیاز به گذشت زمان داشت . این شیوه در افغانستان و عراق با موفقیت مقطعی به اجرا درآمد و دو رژیم طالبان و بعث در ظرف مدتی بسیار کمتر از آنچه که خیلی ها انتظارش را داشتند ، به زانو درآمدند .
اشکال کار در اینجا آن است که برخلاف راه حل اولی که ابتدا به ساکن آلترناتیوسازی صورت گرفته و کادرهای تغییر در درازمدت ساخته می شوند ، در شق اشغال نظامی  آلترناتیوی از قبل حاضر و آماده نیست و مدار شکل گیری حاکمیت پساجنگ ، اجبارا در میان نیروهایی بسته می شود که تنها در پروسه تغییر رژیم در صحنه حضور پیدا کرده اند . نیروهایی که آلترناتیو هرکه باشند آلترناتیو ساخته و پرداخته شده توسط اتاقهای فکر نئوکانها نیستند . حتی اگر مزدور با جیره و مواجبی همچون احمد چلبی هم در راس آلترناتیو فوق بوده باشد . این شیوه ابلهانه هم در عراق و هم در افغانستان با شکست مفتضحانه ای روبرو شده و ایالات متحده دست و پا زنان در افغانستان ، فعلا با بجا گذاشتن ویرانکده خونین عراق ، عمده نیروهای نظامیش را از آنجا  بیرون کشیده و این راه حل را هم عجالتا به بایگانی سپرده است .

3 ـ  دخالت بشردوستانه ، پوشش هوایی  ( لیبی  و سوریه )

شیوه مرضیه ای ! که بدنبال تجربه موفق لیبی ، دست بالا را در میان راه حلهای موجود در رابطه با سیاست "رژِیم چنج" پیدا کرده و نسبت به گزینه های دیگر هم کم هزینه و هم پردرآمد است ، سرمایه گذاری بر روی "عنصرداخلی" و قیامهای مردمی و دست سازی "آلترناتیو مطلوب" است . این آلترناتیو ملغمه ای از نیروهای سیاسی عملا موجود در خارج از حاکمیت ، نیروهای بینابینی میانه مردم و حاکمیت و معتقدان به رفرم در درون حاکمیت می باشد . ضرورت "مطلوب" گشتن آن این است که هژمونی آلترناتیو کذایی بی برو برگرد دراختیار بورژوازی ضدانقلابی وابسته به نظم نوین قرار داشته باشد . درغیراینصورت هرکه باشد و هرچه باشد "آلترناتیو مطلوب" نخواهد شد .
اصلا هم مهم نیست کسیکه در راس "آلترناتیو مطلوب" قرار داده می شود از چه سابقه ای برخوردار است . مهم این است که بخشی از نظام بوده باشد که بر راس نظام خروج کرده است . مهم انجام جنایت و یا مشارکت در آن نیست . مهم همسو بودن با "نظم نوین" است . غرغره کردن کدهای گلوبالیستی  و رعایت "نرمهای مجاز" مبارزاتی است . مهم نیست که فی المثل در نمونه لیبی ، کسیکه در راس شورای انتقالی گمارده می شود جنایتکاری باشد که سالهای متمادی در درون حاکمیت لیبی و درموضع وزیر دادگستری دولت قذافی مسئولیت مشترک تمامی ضلم و ستمی را برشانه های خود حمل می کند که در سرزمین لیبی صورت پذیرفته است . مهم آنست که در نقطه تعیین تکلیف نظام خود را به موقع ، از میانه رژیم حاکم به میانه "آلترناتیو مطلوب" انداخته باشد .
پشتوانه قانونی برای عملی شدن این گزینه اصل مسئولیت حفاظت یا ( آر تو پی ) است . این اصل که از الزامات صرف نظر ناکردنی طرح خاورمیانه بزرگ در کادر جنگ چهارم می باشد ، اصل اساسی حق حاکمیت ملی در مبحث حقوق خلقها را به کناری زده و آنرا تبدیل به زیرمجموعه اصل مسئولیت حفاظت می کند . یعنی دیگر به بهانه حق حاکمیت ملی نمی توان مردمی را کشتار کرد و دست "جامعه بین المللی" را به بهانه ممنوعیت دخالت در امور داخلی کشورهای عضو سازمان ملل بست . به عبارت بهتر اگر مسئولیت حفاظت با حق حاکمیت ملی در تضاد قرار بگیرد ، ( آر تو پی ) از اولویت برخوردار خواهد بود . یعنی "حق بشر" بر "حق حاکمیت" برتری دارد .
برمبنای این قانون بین المللی ، هر دولتی مسئول حفظ جان و امنیت اتباع خود می باشد . حالا اگر رژیمی برخلاف این مسئولیت قانونی نه تنها اقدام به حفظ جان  شهروندان خود نکرد و برعکس دست به سرکوب و کشتار مردم خود هم  زد  و این مردم هم بجای اینکه مثل گوسفند در خانه هایشان سنگر گرفته ، برخاسته و قیام کرده باشند ، مسئولیت جامعه جهانی است که به منظور حفاظت از این مردم توسط ارگانهای ذیربط بین المللی (مثل سازمان پیمان آتلانتیک شمالی) دخالت نظامی کند . دخالتی که دیگر در چارچوب حقوق بین الملل نامش تجاوزنظامی نبوده و برخوردار از مشروعیت حقوق بشریست . ارتش آزادی و یا آزادیبخشی هم که در این هیر و ویر تشکیل  و مسلح  می شود ، علیرغم استفاده گسترده از عنصر نظامی  و کشت و کشتارهای ضروری ! نه ماهیت تروریستی دارد و نه تسلیح آن غیرقانونی است . حمایتهای گسترده مالی و تسلیحاتی به آنهم که فی المثل در نمونه لیبی سر از ارقام نجومی میلیاردی درآورده بود ، کمک خارجی نامشروع به حساب نمی آید که هیچ ، دخالت انساندوستانه  و حمایت از حقوق بشر نام می گیرد .
هیچ رژیمی به صرف تهاجم نظامی ازهوا ، سقوط نمی کند . وارد کردن نیروهای زمینی و اشغال مستقیم نظامی ، شرط  بلافصل و صرف نظر ناکردنی برای برانداختن نظامهاست . دراین گزینه بالا ، برای"تغییررژِیم" نیازی به وارد کردن  نیروی پیاده نیست . نیروهای داخلی مخالف حاکمیت بشرط خنثی شدن نیروهای زرهی ارتش و فلج شدن نیروی هوایی دولتی ، با آزاد کردن منطقه ای که دررو خارجی هم داشته باشد ، ابتدا به تجمع و متعاقبا به پیشروی به سمت پایتخت اقدام خواهند کرد .
در تمامی این مراحل ، از آزادسازی منظقه تا تجمع نیرو و تا آمادگی  برای پیشروی به منظور تصرف مراکز قدرت دولتی ، نیروهای بین المللی با اعلام منطقه پرواز ممنوع و حاکمیت بر آسمان کشور مربوطه ، فضای تحرک نیروهای شبه نظامی داخلی را امن کرده و با بمباران مداوم ستونهای زرهی دولتی که با هدف سرکوب آنها به حرکت می آیند ، زمینه تصرف شهرها و مناطق مختلف را آماده می کنند . اینها همه البته در شرایطی امکانپذیر است که در داخل و یا حداقل در بخشهایی از سرزمین مربوطه قیامی مردمی برعلیه حاکمیت در جریان بوده باشد . در لیبی چنین بود و در سوریه چنین خواهد شد  و در ایران هم البته به گونه متفاوت تر شاید !

4 ـ  انقلاب ، سرنگونی قهرآمیز  ( ایران )

در خاورمیانه بزرگ ایران تنها کشوری است که امکان و ظرفیت یک انقلاب واقعی را دارد . این در ضمن یگانه راه جلوگیری از یک درگیری نظامی فاجعه بار است . چیزی که به باور من اجتناب ناپذیر است . ایران می تواند که در رقابت با بدیل رفرمیستی ترکیه برای بهارعربی و در تقابل با بدیل بنیادگرایی وهابی درعربستان ، الگو و بدیل انقلاب در پیش روی قیامهای منطقه باشد . در رابطه با انقلاب درایران هم شرایط عینی  و هم شرط ذهنی وجود دارد .
آری ! انقلاب ممکن است . شرط لازم برای متحقق شدن آن ریل عوض کردن سازمان رهبری کننده انقلاب و خروج از چارچوب قواعد بازی بین المللی است . تغییرخط  است . سرمایه گذاری بر روی جنبش سرخ  در داخل ایران است . انتقال کانون استراتژیک نبرد میان مردم و حاکمیت استبداد ولایت مطلقه به خیابانهای ایران است . آری ! ایران بواقع تنها کشوری است که در منطقه بهار عربی ، امکان و ظرفیت یک انقلاب واقعی را داراست . چرا که از هردوی پارامترهای ضروری تحقق انقلاب برخوردار است . وجود آتش گدازان "جنبش سرخ" در زیر خاکستر رکود "جنبش سبز" به مثابه شرط عینی و لازم برای تحقق انقلاب و نفس وجودی بخش سازمانیافته آن در قالب سازمان مجاهدین خلق ایران و دیگر نیروهای خواهان سرنگونی قهرآمیزنظام به مثابه شرط ذهنی و کافی ، نشاندهنده این پتانسیل بالقوه در چارچوب این گزینه ممکن هست . پتانسیل بالقوه ای که تنها  بر اساس استراتژی "سازماندهی قیام" در شهرها ، گزینه انقلاب را بالفعل می کند .
 بیژن نیابتی ، ششم بهمن1390


 

 
عدم شركت در نمايش انتخابات به‌ مثابه‌ راهكارى براى پيشبرد مبارزات مدنى
كامل نورانى فرد

بار ديگر صحنه‌ سياسی ايران با بحث انتخابات و شركت و عدم شركت، به‌ عرصه‌ جدل و برخورد افكار و انديشه‌هاى متفاوت مبدل گشته‌ است. در مقابل نيز بازى و سناريوى هميشگى سردمداران رژیم در راستاى رونق بخشى به‌ انتخابات، در چهارچوب جنگ زرگرى و تصاحب سهم بيشتر بين طيفهاى باند وه‌لى فقیه‌ و ژست عوامفريبانه‌ باند اصلاحات بر سر تحليل و شرط گـذارى براى شركت يا عدم شركت در انتخابات بالا گرفته‌ است.
مردم ايران با پديده‌ انتخابات در رژيم ددمنش آخوندى از همان نخستين سالهاى ذمامدارى اين رژيم با برگزارى انتخابات ١٢ فرودرين ٥٨ با مضمون "جمهورى اسلامى ، آرى يان نه‌؟" آشنا گرديد و مفهوم انتخابات در نظام فاشيسم....

مذهبى را به‌ خوبی درك نمودند. انتخاباتى كه‌ كاملا با اصول و مبانى مردم سالارى و دمكراسی و اصل جامعه‌ آزاد در تضادى آشتى ناپـذير بوده‌ و بر پايه‌ نظام دين سالارى و محدود به‌ جمعى كوچك و براساس ايدئولوژى ولايت مطلقه فقيه‌ بنياد نهاده‌ شده‌ است.
براى درك مفهوم و ماهيت پديده‌ انتخابات در نظام آخوندها با نگاهى اجمالى از همان تدوين و نگاشتن قوانين انتخابات معلوم مى گردد كه‌ قوانينى سراسر ناهمگون و در تضاد با قوانين رايج و منبطق با اصول دمكراسی مبنا قرار داده‌ شده‌اند. در قانون اساسی تدوين شده‌ آخوندى شاخص صلاحيت افراد براى كانديد شدن در هر انتخاباتى را باورمندى و پایيند بودن افراد به‌ يك خط و برنامه‌ مشخص (خط ولايت فقيه‌ ) و همچنين در انتخابات رياست جمهورى ملزم به‌ يك دين و مذهب و جنسيت قرار داده‌ و افرادى در خارج از اين دايره‌، حتى قادر نيستند خود را كانديد نمايند. در انتخابات مجلس و شوراهاى استان و شهرها نيز اگرچه‌ در ظاهر قادر نيستند اين محدوديتها را بدين شكل تطبيق و اعلام نمايند، اما در نهايت و در عمل افراد را به‌ اين جامه‌ نامقبول و آخوند پسند مى آلايند و افرادى كه‌ واجد شرايطند و راى كافى را نيز كسب نموده‌اند ناخودآگاه‌ و سيستماتيك پس از سپرى نمودن تمامى مراحل و فيلترهاى پيشرو با شخصيتى دگرگون و منقلب روبرو خواهند شد و به‌ مهره‌اى در صفحه‌ شطرنج آخوندها تبديل خواهند شد. در حقيقت فلسفه‌ بنيان نهادن تمامى نهاد و موسساتى همچون، شوراى نگهبان هيئت نظارت استانها و نظارت استصوابی و ... براى نيل به‌ اين مهم است. اگر شخصى نيز درمقابل اين دستگاه‌ ايستادگى نمايد، قادر به‌ ادامه‌ كار نخواهد بود و توسط عوامل دستگاه‌ به‌ حاشيه‌ رانده‌ خواهد شد. از همه‌ مهمتر نيز، اين حقيقت است كه‌ اگر بر فرض ممكن شخصى ضمير انسانى خود را همچنان حفظ نموده‌ و به‌ زورگويی و محدوديتهاى رژيم تن ندهد، با مكانى (مجلس) روبرو خواهد شد كه‌ فاقد كمترين اقتدار سياسی و قانونى است و اوامر و دستورات و پيريزى و نظارت قوانين و امورات جامعه‌ در مكان ديگرى (بيت رهبرى) صادر و تعيين تكليف خواهد شد. در يك كلام مى توان گفت پيمودن اين مسير صعب العبور و طويل براى رسيدن به‌ نقطه آغاز است.

با وجود اين توصيفات هدف از برگزارى نمايش انتخابات و سرمايه‌گـذارى كلان براى برگزارى پرشور و شركت گسترده‌ مردم توسط رژيمى آخوندى چيست؟ صرفنظر از فريب و انحراف اذهان عمومى داخل هدف از اين نمايش ژست دمكراتيك در سطح بين المللى و سرپوش نهادن بر جنايات و نقض فجيع حقوق بشر تحت عنوان وجود انتخابات و رعايت دمكراسی است. زمانى كه‌ نهادهاى حقوق بشرى و كشورهاى جهان صحنه‌هاى برگزراى انتخابات و شركت گسترده‌ مردمى را بنگرند، قادر نخواهند بود در اشكال و زمينه‌هاى گوناگون فشارهاى خود را علیه‌ رژيم متمركز نمايند، زیرا با پيش فرظ غلط، بخشيدن مشروعيت مردم از طريق انتخابات به‌ اين رژيم دچار اشتباهات محاسباتى و ترديد در شقاوت و درندگى اين نظام خواهند شد.
با توجه‌ به‌ اين موضوع بزرگترين هدف رژيم، فريب دادن جهانيان و وانمود كردن رعايت حقوق مردم به‌ تنگ آمده‌ ايران و نه‌ دغدغه‌ رعايت حقوق مسلم مردم در برگزيدن نماينده‌ و اشخاص مورد اعتماد خود است.
جاى تعجب است با اينكه‌ اكثريت مبارزين و روشنفكران و صاحبنظران بر اين واقعيات واقفند، باز دچار توهم و ترديد در رابطه با شركت و عدم شركت در انتخابات خواهند شد.
هر بار با سربرآوردن شخصى در جبهه‌ اصلاحات توهمات بالا گرفته‌ و اميدهاى واهى به‌ جامعه‌ تزريق ميشود و آنهم توسط كسانى كه‌ سابقه‌ مبارزات چندين ساله‌ در مقابل رژيم اصلاح ناپـذير آخوندى را دارند. بايد يكبار براى هميشه‌ اين واقعيت را بپـذيريم كه‌ هر جريان و طيفى در درون نظام چه‌ سبز و با هر رنگ و لعاب ديگرى قادر به‌ اصلاحات نيست و همه‌ مدعيان اصلاحات براى چندمين مرتبه‌ در بوته‌ آزمايش ايستادگى بر سر مدعيات خود شكست خورده‌ و به‌ ندامت و پشيمانى كشيده‌ شدند و باز مجيزگويی ولايت را پيشه‌ كرده‌اند.
يا از طرفى ديگر بهانه‌ ٢ مليتى بودن بعضى از شهرهاى كردستان به‌ وسيله‌اى براى ترغيب شركت مردم كردستان تبديل شده‌ و مى گويند اگر در اين شهرها مردم به‌ پاى صندوقهاى راى نروند، سهمشان را ملت مقابل كسب نموده‌ و از اين رو حقوق مردم پايمال مى شود. جاى دارد اين پرسش كليدى را مطرح نماييم كه‌ در طول ٣٢ سال حاكميت آخوندها وجود نمايندگان كورد چه‌ امتيازى را براى مردم كردستان بدنبال داشته‌ تا از اين واهمه‌ داشته‌ باشيم كه‌ در اين شهرهاى ٢ مليتى سهممان ضايع ميشود. مگر در طول اين ساليان كمترين حقوقمان توسط نمايندگان دست نشانده‌ رژيم تحقق يافته‌ و يا اوضاع اقتصادى بهبود يافته‌ و از آمار بيشمار بيكارى جوانان و نبود فرصتهاى شغلى در كردستان كاسته‌ شده‌ است. جواب اين سوالات را آقاى فخرالدين حيدرى نماينده‌ سقز و بانه‌ چندى پيش در سخنان پيش از نطق مجلس رژيم به‌ روشنى پاسخ دادند. ايشان در سخنانش به‌ اين حقيقت اعتراف نمود كه‌ روز به‌ روز بر شمار بيكارى جوانان تحصيلكرده‌ كورد افزوده‌ مى شود و وضعيت اقتصادى در بدترين حالت ممكن است و مردم را واقعا با مشكلات عديده‌اى مواجه‌ كرده‌ است و همچنين از وعده‌ و وعيدهاى احمدى نژاد به‌ مردم كردستان انتقاد نمود و گفت مردم را چرا فريب و سركار مى گـذاريد؟ بسيار خوب اين آقاى نماينده‌ شهرهاى بانه‌ و سقز به‌ يمن شكاف درونى نظام و جنگى كه‌ با جريان انحرافى به‌ راه‌ افتاده‌ قادر شد از احمدى نژاد كه‌ در حقيقت مسبب اصلى اوضاع وخيم كردستان به‌ تنهايی او نيست، انتقاد كند، آيا فرجى براى مردم كردستان حاصل مى شود؟ آيا مردم كردستان پس از اين سخنان نماينده‌، مشكلاتشان يكى پس از ديگرى رفع خواهند شد؟ به‌ گمان من ٣٢ سال حاكميت ولايت فقيه‌ به‌ خوبی جواب همه‌ پرسشها در اين زمينه‌ها را در بطن خود دارد.
به‌ هر حال نبايد از شرافت و صداقت بعضى از نماينده‌هاى راه‌ يافته‌ به‌ مجلس و ارگانهاى حاكميت ترديد نمود، اما تحقق خواسته‌هاى برحق مردم توسط نماينده‌ها و در مكانى به‌ اسم مجلس حرفى باطل و دست نيافتنى است، زيرا خانه‌ از پاى بست ويران است و اين حقيقت به‌ عينه‌ در مدت اين ساليان مشاهده‌ شده‌ است. در نهايت استقبال و تبليغ اين توهم نيز خيانت به‌ اعتماد مردم و كمك به‌ ماندگارى دستگاه‌ سركوب و جنايت رژيم آخوندى است.
آرى دعوت و تبليغ براى انتخابات تحت هر عنوان و با هر هدفى در نظام آخوندى و با تكيه‌ سردمداران آخوندى بر اريكه‌ قدرت كارى نادرست و باطل است.

امروزه‌ كه‌ بسترهاى پيشبرد مبارزات مدنى به‌ يمن خستگى ناپـذيرى و ارتقاْ سطح آگاهى عمومى بيش از گـذشته‌ فراهم گشته‌ و عليرغم فشارهاى حاكميت، مردم هر روز از طرق و شيوهاى متفاوتى مبارزات مدنى را در چهارچوب نافرمانيهاى مدنى و گسترش فعاليت NGO هاى مدنى به‌ پیش مى برند، عدم شركت در انتخابات به‌ مثابه‌ بهترين عرصه‌ پيشبرد مبارزات مدنى نيز قلمداد مى شود. عرصه‌ انتخابات كه‌ حاكميت به‌ شدت بدان براى كسب مشروعيت البته تنها از بعد بين المللى و نمايش دادن حضور مردم طى مشاركت در انتخابات احتياج دارد، جاى دارد به‌ بهترين شكل ممكن توسط مردم آگاه‌ و آزاديخواه ايران اين فرصت غنيمت شمرده‌ شود و به‌ عرصه‌اى براى پيشبرد مبارزات مدنى تبديل شده‌ و با عدم شركت عملا توطئه هاى رژيم آخوندى خنثى و به‌ درستى از اين حق مبرم عدم شركت در انتخابات استفاده‌ نماييم.
مصمئنا مردم كردستان تجربه‌ ٢٣ ارديبهشت را فراموش نكرده‌اند كه‌ در يك اتحاد كم نظير سراسر كردستان در اعتصابی همگون و عمومى فرو رفت. مردم كردستان تجارب شايسته‌اى در باب مبارزات مدنى دارند و همچون پيشگام اين نوع مبارزه‌ در كل ايران شناخته‌ مى شوند. لازم به‌ يادآوريست كه‌ اين اتحاد و همبستگى چشمگير ساير ملتهاى ايران را انگشت به‌ دهان نموده‌ و مورد ستايش و تحسين قرار گرفت. از سوى ديگر ضربه‌اى كه‌ بر پيكر رژيم ددمنش آخوندى وارد گشت بسيار كارى و سهمگين بود و باتوجه‌ به‌ ترس و واهمه‌اى كه‌ رژيم از اتحاد مردم دارد، اعتصاب سراسرى كردستان به‌ مناسبت اعدام ٥ تن از آزاديخواهان مبارز زندانى در روز ١٩ ارديبهشت پيام بسيار روشن ودر همان حال تهديدآمیزى را به‌ سران رژيم فرستاد. رژيم بيش از هر چیز از اتحاد و همفكرى مردم وحشت دارد و دچار تزلزل شده‌ و ابتكار عمل در برخورد با اين شيوه‌ مبارزات را از دست مى دهد. لازم است مردم كردستان از هر فرصتى براى تكرار اين تجربه‌ موفقيت آميز استفاده‌ نموده‌ و پيشگامى در اين نوع مبارزه‌ را نيز در سطح ايران بار ديگر تثبيت نمايند.
اين يك مسئوليت خطير مى باشد و هر فرد جامعه‌ بايد براى اداى اين مسئوليت تلاش نمايند. هيچ بهانه‌اى براى سر باز زدن از مسئوليتهايمان قابل قبول نيست. هر نوع فشار و محدوديتى توسط رژيم نبايد در راستاى پيشبرد اين مبارزه‌، مردم را دچار ترديد نمايد و اين يك واقعيت است كه‌ آزادى و نيل به‌ اهداف بهاى خود را نيز خواهد داشت و براى رسيدن به‌ آرزوهايمان بايد اين هزينه‌ را پرداخت نماييم.

 

 

نگاهي به جنبش دانشجويي چپ در دهه80 و ارتباط آن با جنبش کارگري
م.خراسانی


حسين حسيني در مقاله‌اي با عنوان «سير تحول جريان هاي چپ مارکسيستي دانشجويي» مينويسد
«يكي از پديده هاي انحرافي پديدآمده در محيط دانشگاه در فضاي بعد از 18 تير 1378باز توليد گروه هاي جريان چپ ماركسيستي است. اين گروه ها با هسته مركزي وابسته به گروهك هاي ضد انقلاب خارج كشور و برخي ايادي داخلي و لايه پيراموني متشكل از برخي سرخوردگان از سياست هاي فشار از پايين و چانه زني از بالاي مدعيان اصلاح طلبي، در سايه غفلت و بي اعتنايي به قوانين مدعيان سياست هاي تسامح و تساهل برخي مسئولان دانشگاهي عصر اصلاحات در برخي دانشگاه هاي كشور ، مجدداً متولد شده اند. جرياني كه سازماندهان اصلي آن، هدف غايي خود را از چنين اقدامي نه اعمال رفرم در سياست هاي جاري بلكه اعمال تغييرات ساختاري و اساسي در نظام جمهوري اسلامي ايران قرار داده بودند. اسناد موجود نشانگر اين مدعاست كه سازماندهان اصلي اين جريان ، فعاليت هاي آنان را در قالب هايي چون جريان هاي چريكي و نيز نقش آفريني در سازماندهي سنديكاهاي كارگري و در نهايت سازماندهي اغتشاشات خياباني تعريف كرده بودند.”
اما شبح جنبش دانشجويي در کنار مبارزات کارگري تشويشي اساسي است براي مدعيان استبداد و با نگاهي گذرا بر دو دوره مبارزات دانشجويي در ايران ميتوان نشان داد که چرا حتي کساني که به کمپين انتخاباتي آقايان موسوي و کروبي پيوستند چاره‌اي ندارند جز اينکه در کنار جنبش مستقل کارگري بايستاند و خواهان تغييرات بنيادي در آن جامعه شوند. کساني که دل در گرو انتخابات گذاشتند بهتر از هر کسي ميدانند شايد بتوان «کلمه کارگري « در آورد ولي نميتوان کلمات واقعي جنبش طبقه کارگر را در برخورد با يک جناح ابراز کرد چرا که وضعيت اقتصادي مملکت كه با اصلاحات آقاي رفسنجاني شروع شد و امروزه بسيار پيچيده‌تر از آنستکه بتوان عقربه را به عقب برگرداند و از دل يک انتخابات رياست جمهوري زندگي در شان انسان را پايه گذاري کرد.
پس از کشتار زندانيان سياسي اسير شده در دهه خونبار 60 و بويژه پس از انقلاب فرهنگي و در پي آن تصويب متمم قانون اساسي که منجر به ممنوعيت فعاليت گروههاي دگر انديش و علي الخصوص گروههاي چپ و معتقد به اصول مارکسيسم شد، ارتباط نظري و عملي اين طرز تفکر با بدنه کارگري و مردمي ايران قطع گرديد.
اما پس از قريب به بيست سال، اولين جرقه هاي فعاليت جديدچپها بعد از 18 تير 78 و استفاده از امکانات موجود قانوني بود که در پروسه آن در دانشگاه ها در دهه 80 و با ورود نسل جديدي ازفعالين چپ به دانشگاه‌ها و در ادامه در سالهاي 81 به بعد آغاز شد. اين دانشجويان به چند دسته تقسيم ميشدند:
1. کساني که بافعالين چپ قديم آشناوي داشتندكه از فعاليت سياسي سر خورده شده بودند و سرکوب هاي سالهاي قبل به ترس آنها از مبارزه ختم شده بود و اين ترس نيز به اطرافيان آنها منتقل شده بود و باعث انفعال اين دانشجويان در زمينه هاي فعاليت هاي سياسي و دانشجويي شده بود.
2. نيروهاي که يا بي توجه به ترس گذشتگان خود و يا با تشويق هاي تربيتي والدينشان تمايل به حضور در فعاليتهاي دانشجويي و سياسي در محيط دانشگاه را داشتند.ودرحقيقت به طور مستقلانه خواهان آزادي ودموكراس بودند
خلاصه اتفاقاتي که براي دانشجويان چپ فعال در دانشگاه ها افتاد:
• برخي از اين دانشجويان و تشكل هاي آنها به عرصه هاي فكري ديگركشيده شدند و گرايش ها و تمايلات چپ دمكرات، چپ راديكال و يا كلاً سوسيال دمكراسي در ميان دانشجويان تقويت شد. اين گرايش ها بر فعاليت هاي سياسي-مطبوعاتي خود افزودند. در واقع انتشار چندین نشريه علني و گاه نيمه علني با تيراژهاي متفاوت در عرصه هاي سياسي، اجتماعي، صنفي، علمي و... توسط دانشجويان با گرايش هاي سياسي با تعلقات اجتماعي مختلف در سراسر دانشگاه هاي ايران، باعث تقويت و گسترش تفکر چپ و نيز گسترش رابطه و نزديكي جناح هاي مختلف دانشجويي چپ درعرصه فعاليت هاي دانشجويي شد
• کساني که از طريق محافل کارگري و ادبي موجود و تا حدي از طريق وسايل ارتباط جمعي با خارج از کشور مطالب را دنبال ميکردند.
• نااميد شدن از اصلاحات سياسي بعد از دوم خرداد--استراتژي ناکارآمد «انتخاب ميان بد و بدتر»
• رفت و آمد بسياري از افراد و ارتباط گيري نزديک با نهادهاي غير ايراني
• وقايع بعد از يازده سپتامبر و عروج سياست ضد امريکایي در منطقه

شايد عده اي از فعالان جديد چپ دانشجويي که در دهه هشتاد به چپ گرايش پيدا کردند از خانوده هايي بودند كه با درجات كم و زياد نقشي در فعاليت گذشته ي چپ داشتند اما اکثر قريب به اتفاق اعضاي چپي كه دوباره در دانشگاه جوانه زده بودند كساني بودند كه با مطالعات شخصي خود و بدون تأثير خانوده و يا گذشتگان گرايش هاي ماركسيستي پيدا كرده بودند. که اين موضوع معضلات خودش را داشت که در ذیل به آن خواهيم پرداخت.
نسل جديد از فعالان چپ با نگاهي متفاوت وارد عمل شدند و شروع به فعاليت علني كردند كه معتقد به موضع گيري سياسي در راستاي ايدئولوژي فكري خود بودند و با انواع و اقسام روش ها از انتشار بيانيه و نشريه گرفته تا برگزاري جلسات سخنراني و نمايشگاه كتب چپ وامتالهم اعلام حضور كردند، در صورتي که برخی از پيشینيان آنها به دلايل گوناگوني كه بيشتر رنگ و بوي ملاحظات امنيتي داشت با حركت جدي سياسي چپ دانشجويي مخالفت مي كردند.
از سوي ديگر فضاي نسبتا باز سياسي ناشي از حاکميت سياسي به اصطلاح اصلاح طلبان حکومتي از سال 76 به بعد اجازه ابراز عقايد سياسي با گرايشهای سوسياليستي در دانشگاه ها را به دانشجويان ميداد. نکته حائز اهميت در اين دوران عدم وجود تشکلهاي سياسي و صنفي متعدد در دانشگاهها بود. در واقع پس از انقلاب فرهنگي تنها نهادهاي دانشجويي موجود در دانشگاهها انجمنهاي اسلامي وابسته به دفتر تحکيم حوزه و دانشگاه و بسيج دانشجويي بودند که اکثر دانشجويان با گرايشات سياسي اعم از چپ و راست (طرفداران گرایشات لیبرالیستی یا تفکرات ملی یا ملی مذهبی) به سمت انجمنهاي اسلامي جذب ميشدند. حتي انجمن هاي علمي گروههاي آموزشي به صورت نيمه فعال و خنثي نيز حضوري کمرنگ داشتند. اما پس از دوم خرداد شوراهاي صنفي و انجمن هاي علمي فعاليت خود را آغاز نموده و توانستند دانشجويان علاقمند را به خود جذب نمايند.با تمام اين تفاسير هنوز تشکلهاي مستقل صنفي و سياسي امکان بروز و ظهور نداشتند و از سوي حراست و نهاد هاي امنيتي با تشکيل اين تشکلها مخالفت ميشد. اما با باز شدن نسبي فضاي سياسي در دانشگاه ها امکان ديگري جهت تشکل يابي دانشجويان فراهم گرديد و آن مجوز نشريات دانشجويي با گرايشات مختلف بود.
سرکوب خونين دهه شصت فقط با از بين رفتن بهترين فرزندان جامعه خاتمه نيافت. رژيم هر حرکت جمعي را که از بنيان با آن مشکل داشت (چه در زندان و چه در جامعه) و نیز به هرگونه همکاري مشترک مردمی را که با عنوان یا شيوه شورایي و کمونيستي تشکیل میشد حمله ميکرد و بسياري افراد چه روزها که در انفرادي بسر نبردند و شايد جان خود را از دست ندادند. رژيمي که حتي نميتوانست حزب جمهوري اسلامي خود را بپذيرد زيرا میپنداشت شايد روز گاري همانند تمام ديگر عرصه ها تغيير کند. جامعه‌اي که در آن اساس مشترک زيستن و فکر کردن عواقب بسيار بدي داشت، بالطبع نميتوانست در کوتاه مدت نيروي مناسب خود را بوجود آورد. شايد سنت عدالتخواهي تاريخی صد ساله در ايران داشته باشد ولي سرکوب و عوارض اش در دو دهه پس از انقلاب تاثيراتي ايجاد كرد که نگذاشت اين مبارزه سير طبيعي خود را طی کند .
عده ای دو مشکل را برای جنبش دانشجویی جدید متصور میشوند.
1- زندگان آن دوره سياه به راحتي حاضر نبودند که تجربه اشان را انتقال دهند. به چه کسي و براي چه؟
این ایراد در عمل مطرح بود ولی استثنائاتی هم داشت. یکی از این دلایل این بود که در عمل اکثریت اعضای جنبش دانشجویی چپ از فعالان گذشته فرار میکردند. این مسئله بیشتر به دلیل برخورد توده ای ها و اکثریتی ها بود که میخواستند دانشجویان را به عنوان سیاهی لشکر خود و بدنه فرمانبردار خود در اختیار بگیرند و دانشجویان را مجری تفکرات مصالحه گرانه خود و حکومت کنند. همین مسئله باعث شده بود که دانشجویان نسبت به گذشتگان خود موضع منفی داشته باشند. اما بودند پیر سیاسیت مدارانی مثل ناصر زرافشان یا علیرضا ثقفی که همواره سعی میکردند دانشجویان ضمن حفظ استقلال سیاسی و هویتی از تجربیات قدیمی ها استفاده کنند. نمونه بارز این مسئله حضور دانشجویان چپ در هیئت تحریریه دو مجله نقد نو و راه آینده بود و حتی در اختیار گذاشتن کلید دفاتر مجلات مذکور. از طرف دیگر اختلاف سنی و هیجان طلبی دانشجویان و با احتیاط حرکت کردن نسل قبلی به خاطر تجربیات و سرکوب های دهه های گذشته باعث نوعی فاصله گرفتن از سوی دانشجویان شده بود. تبلیغات هیجان آلود و گمراه کننده احزاب خارج از کشور که هم از نظر امنیتی مشکل داشتند و هم از نظر فکری به انحرافات بسیاری مبتلا بودند باعث جذب برخی از دانشجویان به این احزاب و راه های نابخردانه آنها شده بود.)
2- نيروي جديد منابع قديم را در دسترس نداشت.
پاسخ این ایراد نیز به این صورت قابل طرح خواهد بود: بر خلاف تصور منابع اصیل مارکسیستی اکثرا انتشار میافتند و خاطرات فعالین گذشته هم هر روز چاپ میشدند و انتقال تجربه هم به خوبی صورت میگرفت. (از نظر نگارنده انحراف نسل جدید صرفا به خاطر قدرت طلبی و تمایل به کسب شهرت و هیجان طلبی بود. بهترين انتقال تجربه از طريق اينترنت بود و آنهم توسط کساني که در خارج بودند و نه به نسل گذشته تعلق داشتند و نه در همين دوره بهایي براي مبارزه اشان داده بودند.اکثر قريب به اتفاق اشان مبارزه را در خارج يادگرفته بودند و براي رسيدن به قدرت از هيچ کوششي کوتاهي نميکردند حتي به قيمت زندان و آواره گي براي جوانان نسل جديد. چرا که نسل گذشته با بررسي و نقد گذشته توانسته بود با امکانات محدود راهي در خور شرايط اش را پيدا کند و در هسته هاي آموزشي سالها بدون اعلام کاري خودشان را بازسازي ميکردند و چه بسا براي يک ارتباط بسيار ساده با تشکيلاتشان ماهها در جستجوي همديگر بودند. نسل قبل فداکاري را بخشي از عمل ميدانست و اعتماد در سطح بالا کارکرد داشت.
نه با يک مقاله به غرور کاذب دست ميافت و نه اکسيونيست بودن را فضيلت ميدانست. نزديکي با طبقه کارگر جزء جدايي ناپذير از مبارزه روزمره‌اي شده بود و گه گاه عمر فعال اين راه شايد چند ماهي بيشتر نبود.
چه بسا در موارد بسياري کساني جان خود را از دست ميدادند بدون آنکه دوست و همرزم کناري او نام اصلي او را بداند.

شنبه، 8 اسفند 1383 - شريف نيوزنوشت «شبکه کمونيست‌ها در دانشگاه‌هاي تهران» چند وقتى است كه زمزمه‏هاى حضور و فعاليت گروه‏ها و نشريات شبه كمونيستى در دانشگاه‏هاى تهران به گوش مى‏رسد.
هفته گذشته، نشريه «پيشاهنگ» در سطحى وسيع در دانشگاه صنعتى شريف منتشر شد. در اين نشريه كه با لوگويى شبيه نشريات گروه‏هاى كمونيستى در دهه ۵۰ ، منتشر شده، مطالبى درباره «خسرو گلسرخى» و «اميرپرويز پويان» از سران چريك‏هاى فدايى نوشته شده است.
گسترش فعاليت‏ها و ايده‏هاي چپ در دانشگاه و سبک کاري متمايز با سنت جنبش دانشجويي پس از انقلاب فرهنگي که حول انجمن‏هاي اسلامي و دفتر تحکيم وحدت دور مي‏زد، نشريات ديگري چون خاک، آرمان نو، امکان، اشتراک، پيشاهنگ، پيشرو، به پيش، آفتابکاران، اخگر، فرياد، گلوگاه و شورش را بوجود آورد که ما در زيرخلاصه اي از تاريخ آنرا بر ميشاريم.
از اولين نشريات دانشجويي ميتوان به نشريه هاي گَوَن، خاک و دانشگاه و مردم اشاره نمود.
گون نشريه اي بود که با دو گروه و در دو دانشگاه تهران و پلي تکنيک منتشر ميشدند. گونِ دانشگاه تهران نشريه اي کاملا ادبي بود و کاري به سياست نداشت. اما گون دانشگاه پلي تکنيک مجله اي نسبتا سياسي بود که پس از سه شماره نيز توقيف شد.
نشريه خاک که با تمايلات واضح مارکسيستي و با لُگويي شبيه به طرفداران تز سه جهاني مائو منتشر ميشد (اما در عمل مشیی لنینیستی را دنبال میکرد) مشي اي راديکال و بسيار تند داشت. سردبيران اين نشريه بهروز کريمي زاده دانشجوي اقتصاد دانشگاه تهران و کاوه عباسيان دانشجوي سينما در دانشگاه هنر و در دوره اي بهزاد باقري دانشجوي حقوق دانشگاه تهران بودند. کريمي زاده و عباسيان با تمايلات کمونيستي و با خط مشي ها مرتبط با حزب کمونيست کارگري يکي از جنجالي ترين و تند ترين فعالان دانشجویی دانشگاه هاي تهران بودند که در مواردي از جنبش هاي مسلحانه مارکسيستي در ايران اوايل انقلاب حمايت ميکردند. در مقابل اين نشريه نشريه "دانشگاه و مردم" به مدير مسئولي ارس احمدي بود که گرايشات توده اي و ريويزيونيستي داشت. اين نشريه با حمايت هاي دانشجوياني که از خانواده هاي توده اي و اکثريتي به دانشگاه ها راه يافته بودند به همراه چند نشريه ديگر من جمله "گون" ، "آفتابکاران" ، "انجمن تاريخ شفاهي" ، "پويان" و"کار و انديشه" در کانوني به نام "رستا" و با رهبری مزدک دانشور دانشجوي دندانپزشکي و "پيام روشنفکر" گرد آمده بودند و از خط مشي هاي حزب توده از جمله همکاري با جناح چپ حکومت حمايت ميکردند. کانون رستا در بدو امر با حضور نشريات خاک ، گون پلي تکنيک، آذرخش (انجمن تاريخ شفاهي چپ!!) هومان و "دانشگاه و مردم" تشکيل شد که در سال 83و در پي اصرار نشريه خاک مبني بر کار وفعالیت های سياسي اين نشريه، به بروز اختلاف نظر هاي عمده و در نهايت خروج خاک از رستا منتهي شد.
پس از خروج خاک از رستا، نشريات ديگري که با سياست ها و مشي رستا مبني بر عدم عمل سياسي همسو بودند به رستا پيوستند. پس از اين انشعابات و یارگیری های جدید اعضاي اين کانون به نسبت تشکيلات منسجم تري نسبت به طرفداران نشريه خاک داشتند. از اين ميان "پويان" با مدیر مسئولی آیدین اخوان، "کار و انديشه" به مدیر مسئولی دلارام علي،"آفتابکاران" با مدیر مسئولی کاوه مظفري و پيام روشنفکر و "انجمن تاريخ شفاهي" با همکاري دانشور بود. عده اي از اعضايي اين مجموعه بعدها در گروه دانشجويي "چپ شورايي" در دانشگاه علامه گرد آمدند. آنها پيرو نظريات چپ نو منجمله مکتب فرانکفورت بودند. اين گروه به راديکاليسم موجود در بطن چپ دانشجويي چنانکه گروه هاي ديگر چپ بدان اعتقاد داشتند پايبند نبوده و بيشتر بر کار فرهنگي و نشر مقالات و ترجمه متون چپ نو تاکيد داشتند. بعد ها و با خروج احمدي از ايران، دانشگاه و مردم توسط افرادي چون پریسا نصرآبادي، دانشجوي حقوق دانشگاه تهران و روزبه صف شکن دانشجوي علوم سياسي تهران اداره شد. اما همچنان منش غير سياسي خود را حفظ کرده و حتي در موارد خاصی مانند انتخابات يا اعتصاب کارگران شرکت واحد به مسائلي چون جهاني سازي ميپرداختند و موضع گيري در قبال اتفاقات روز ايران را از دستور کار خود خارج ميکردند. حتي در مواردي مانند جنگ 33 روزه حزب الله و اسرائيل در سال 85 اقدام به برگزاري راهپيمايي در پارک دانشجو و در محکوميت اسرائيل و در حمايت از نيروهاي حزب الله نمودند در حاليکه از حمايت نيروهاي انتظامي برخوردار بودند ، درحالي که گروه هاي نشریات ديگري همچون خاک يا آرمان نو بر مواضعي چون محکوميت بنياد گرايي مذهبي از جانب هر دوسوي جنگ پابرجا بودند و به همين خاطر امکان برگزاري تجمع در اماکن عمومي را نداشتند. و يا بطور مثال بيانيه در حمايت از شرکت در انتخابات رياست جمهوري به نفع مصطفي معين و اکبرهاشمي رفسنجاني در سال 84 که انتشارش از سوی دانشگاه و مردم بعدها موجب بروز اختلافات و تنش های متعددی گردید.
در سوي ديگر و در جبهه مقابل "رستا"، نشريات "آرمان نو" با همکاري آناهیتا حسيني و در دانشگاه تهران و "پيشرو" با به مدیر مسئولی مهدی گرايلو در دانشگاه شريف به تقويت و همراهي جبهه راديکال به محوريت نشريه خاک برآمدند.
دليل قرار گرفتن اين دو مجموعه در مقابل يکديگر مخالفت بعضي از دست اندرکاران با مشي نشريه خاک در کانون رستا بود. دليل ديگر آنرا شايد بتوان احساس خطر و از دست دادن اتوريته و تسلط شخصي دانشور بر مجموعه رستا دانست.همچنين پايبندي عده اي به سياست هاي حزب توده مبني برهرگونه عدم فعاليت سياسي مخالف با رژيم اسلامي دانست. دانشور که علاقه و سمپاتي شديدي به حزب توده و خط مشي هاي محافظه کارانه توده اي ها داشت، از سوي محافل توده اي حمايت هاي متعددي ميشد. نمونه اين مسئله چاپ و انتشار مجلات وابسته به کانون رستا در شکل و شمايل پر زرق و برق بود. در حاليکه گروه نشريات حول "خاک" از چاپي بسيار ساده و بي پيرايه برخوردار بودند و در نهايت صرفه جويي هاي مالي و با هزينه شخصي اعضاي تحريريه تهيه و چاپ ميشدند. اين نکته همواره در جنبش دانشجويي چپ از آغاز دهه 80 مطرح بود که بدنه جنبش دانشجويي به دليل وجود سنت قوي چپ در ايران و حضور بازماندگان معدود دهه وحشت تمايل به برقراري و ارتباط با سنت گذشته خود را داشت. نکته اما در اين بود که وابستگان محملي مانند رستا گذشته فکري خود (سنت توده ای و اکثریتی) را بدون هيچگونه انتقادي پذيرفته و در راستاي همان تفکرات و خط مشي ها مسير پيش روي خود را دنبال مينمودند. دليل اين مسئله هم آموزش هايي بود که اعضاي بازمانده از حزب توده و سازمان اکثريت از کودکي و دوران شکل گيري شخصيت نوجوانهاي خود به آنها آموزش ميداند. برنامه هاي متعدد تفريحي شامل مسافرتها، پيک نيک ها، برنامه هاي کوه نوردي و گلگشتها و نيز تجمعات خانوادگي که شامل برنامه هاي گوناگون فرهنگي و مطالعاتي متعدد و متنوع بود.
ساختار تشکيلاتي اين برنامه ها به نحوي که بود که به پرورش نيروهاي کاريزماتيک و رهبر منجر ميشد. از همين طريق بود که نيروهايي مانند مزدک دانشور و اطرافيانش توانستند کنترل و راهبري کانون رستا را در اختيار گرفته و به حذف نيروهاي مقابل خود اقدام نمايند. در حقيقت شاکله اصلي و تز تشکيل کانون رستا بنا بر اجتماع نيروهاي دانشجويي چپ به عنوان پیاده نظام تفکر محافظه کاری استوار بود. مسئله اي که با حذف نشرياتي چون خاک و عدم پذيرش نشرياتي چون آرمان نو به زير سوال رفته و در سال 85 منجر به جدايي بخشي از نيروها از مجموعه رستا گرديد. کانون رستا به طور مشخص خود را"چپ انتقادي" ميناميدند. عبارتي که صرفا به بهانه اي براي تمسخر چپ ها از سوي نيروهاي مخالف چپها و ليبرالهاي دانشگاه ها بدل گرديده بود. اصرار اعضاي رستا بر کار فرهنگي صرف آنهم در حوزه محدود دانشگاه ها و بدون پرداختن به مباني اصلي چپ که مارکسيسم و مبارزه طبقاتي را شامل ميگرديد نمايانگر نوعي از چپ بود که جناح ليبرال و تماميت خواه دانشگاه ها (که بويژه پس از به قدرت رسيدن اصلاح طلبان حکومتي در دانشگاه ها شکل گرفته و تقويت شده بود) تمايل به حضورش داشتند. اوج اين برخوردها برگزاري نشستي بود با عنوان "گفتگو با آمريکا" که باحضور ليبرالها، انجمن اسلامي، ملي گرايان و نماينده چپ هاي باصطلاح انتقادي (پريسا نصر آبادي) در دانشکده حقوق دانشگاه تهران برگزار شد. در اين پانل نصرآبادي چپ را فاقد عينيت و دارا نبودن توان تاثير گذاري در جامعه دانسته و تنها کارکرد چپ را به صورت جنبش هاي مدني ضد جنگ ارزيابي نمود. در نقد اين پانل و حضور نماينده کانون رستا (چپ انتقادي)، مجله پيشاهنگ (به نمايندگي از طرف نشريات خاک و آرمان نو) بيانيه تندي عليه اين پانل منتشر کرد و خط و مرز هاي خود را با اين کانون مشخص نمود.
اما وجه بارز و مشخص انشقاق اين دو گروه در 16 آذر سال 84 رخ داد. در اين مراسم که به ابتکار نشريه خاک و به طور مستقل در مقابل دانشکده فني برگزار شد. تعداد کمي (بالغ بر 20نفر) از نيروهاي راديکال چپ حضور داشتند و موفق به همراه نمودن دانشجويان در راهپيمايي در محوطه دانشگاه تهران شدند.
از اولين همراهي هاي خاک با جنبش کارگري، برگزاري نمايشگاه عکس در مراسم اول ماه مي سال 84 در سينما فردوسي تهران بود. در زمستان 84 ،14 نفر از دوستان و اعضاي تحريريه خاک در حمايت از اعتصاب کارگران شرکت واحد بازداشت شدند. در خرداد 85 و در پي اعتراضات دانشجويي دانشگاه تهران که به کوي دانشگاه نيز کشيده شد، نيروهاي چپ راديکال نقش عمده و محوري داشتند.
در آغاز سال تحصيلي 85-86 بخشي از اعضاي رستا با اتحاد با نيروهاي چپ راديکال (خاک، آرمان نو، پيشاهنگ) به تاسيس جبهه چپ راديکال مبادرت نمودند. اين افراد که بيشتر اعضاي تحريريه دانشگاه و مردم را تشکيل ميدادند پس از جدا شدن از رستا به دليل از دست دادن اتوريته در دانشگاه ها و کم رنگ شدن رستا و در مقابل تقويت شدن و جذب نيروي بيشتر از سوي نيروهاي عملگراي چپ سعي در جذب نيرو و يارگيري براي خود نمودند. اين اتحاد نتيجه بسيار خوب خود را مراسم روز دانشجو سال85 نشان داد. هيئت نمايندگان جبهه چپ راديکال در مذاکره با دفتر تحکيم وحدت به توافقاتي بر سر برگزاري مراسم مشترک رسيدند. نتيجه اما برگزاري مراسمي بود با توان و نيروي بالاي چپ ها در سازماندهي نيروها که در نهايت با اثبات قدرت چپ ها در دانشگاه و تخريب نمايشگاه کتاب نيروهاي چپ توسط ليبرال هاي دانشکده حقوق و اخراج خودسرانه و کودکانه آناهيتا حسيني از شوراي مرکزي انجمن اسلامي دانشکده حقوق به پايان رسيد. از ديگر نکات مثبت اتحاد نيروهاي چپ تشکيل کميته دانشجويي زنان بود. تشکیل اين کميته در پي اعتراض نيروهاي چپ به کمپين يک ميليون امضا و انتشار بيانيه اي در محکوميت اين کمپين توسط نشريه آرمان نو بود. از ديگر فعاليت هاي مشترک اين جبهه ميتوان به برگزاري با شکوه مراسم هشت مارس (روز جهاني زن) در دانشگاه تهران اشاره نمود. اين دوران زمان بروز و شکوفايي چپ دانشجويي بود به نحوي که عملا تبديل به قدرتي غير قابل انکار و تاثير گذار در دانشگاه ها شده بود. در همين زمان وبلاگ هاي فعالين دانشجويي چپ و نشريات دانشجويي محيط مجازي را به شدت تسخير کرده بودند و شبکه قدرتمندي از باز زايي چپ در عرصه مجازی را نمايندگي ميکردند. بحثها و پلميک هاي سياسي و تئوريک بسيار قدرتمندي را در اين وبلاگ ها ميشد يافت که بعضا حاوي درگيري ها و اختلاف نظر هاي شديد نيز بود.
اما پس از برگزاري مراسم 8 مارس اختلافات بين دو بخش از اين جبهه بروز پيدا کرد. منشا اين درگيري اختلاف بين چند نفر بر سر اوتوريته درون گروهي بود که منجر به جدايي بخشي از گروه چپ راديکال در ارديبهشت 86 و تشکيل جبهه ديگري با عنوان چپ کارگري شد. بخشي از اعضاي اين گروه به دليل وابستگي هاي عاطفي و شخصي و بعضي ديگر هم بنا به دلايلي همچون وجود کيش شخصيتي و در اعتراض به باند بازي هاي موجود درچپ راديکال با جبهه چپ کارگري همراه شدند. پس از اين جدايي اکثريت اعضاي تحريريه آرمان نو به چپ کارگري پيوستند.
اعضاي اين گروه عبارت بودند از محسن غمين و علی سالم دانشجوي پلي تکنيک، محسن ثقفي، احسان صفار و روزبهان امیری دانشجوي دانشگاه آزاد، آرش صفار از اعضاي تحريريه دانشگاه و مردم، کریم آسایش، پریسا نصر آبادی و هستی بزرگ نیا از دانشگاه تهران، نسیم سلطان بیگی و فواد شمس از دانشگاه علامه و کیوان امیری الیاسی از دانشگاه. عده‌اي از این افراد هم اقدام به چاپ و انتشار نشريه اي غير علني با نام کارگر نمودند.

اين عده در آستانه روز جهاني کارگر اقدام به چاپ و فروش جزوه هايي درباره جنبش کارگري و جمع آوري پول به نفع خانواده هاي کارگران زنداني در سال 86 نمودند. اما با بروز اختلافات بر سر هژموني و نيز حضور افرادي که علت همکاريشان مشکوک و دارای بار امنیتی بود و مورد سوء ظن ديگران بودند، دو تن از اعضا در پائيز 86 از چپ کارگري جدا شده و اقدام به چاپ بيانيه جدايي خود در محيط مجازي گرفتند. پس از مدتي و به دنبال بروز اختلاف نظر بر سر تصميمات خود سرانه و ارتباط برخی اعضا با شخصي به نام بینا داراب زند که از لحاظ اخلاقي فردی مسئله دار بود و به مواد مخدر اعتیاد داشت، روابط را بهم ميزد و در صدد تخریب اتحاد بین نیروها بود و همین مسئله باعث شده بود نیروهای تاثیر گذار به دشمنی ونه اختلاف نظر با یکدیگر بپردازند تاجائيکه ارتباطات خارج از محدوده جامعه ايران بر بدبيني ها بيشتر دامن زد و عده اي ديگر جدا شدند.
از سوي ديگر کساني که خود را چپ راديکال ميدانستند با بروز اختلاف بر سر هژموني دچار مشکلات عديده اي شدند و چپ راديکال نيز به دو گروه تقسيم شدند. در پائيز 86 چند نفر از اعضاي چپ راديکال به کردستان ايران رفته و اقدام به گروگان گرفتن فرزند يک سردار سپاه کرده و درخواست 200 هزار يورو پول نقد ميکنند. نيمي از اين مبلغ را به يکي از جريانات سياسي ميرسد و نيم ديگر را براي خود نگاه ميدارند. پس از اين واقعه به تهران برميگردند و به فعاليت علني در جنبش دانشجويي و کارگري ادامه ميدهند و براي برگزاري روز دانشجو به طور مستقل برنامه ريزي ميکنند. ماجراي گروگانگيري را نمیتوان از زاويه طبقاتي و در جهت مبارزه به حساب آورد بلکه بيشتر براي ثابت کردن پايبند بودن به تشکيلاتي بود که بعدها نه آن تشکيلات در رابطه با عملکردش به خود انتقاد کرد و نه دانشجويان از بازيچه دست آن‌ها شدن به ديگر دوستانشان جواب پس دادند.
اين نمونه بارز وابستگي و اطاعت كوركورانه از يك جريان دور از واقعيت هاي مو جود بود كه تجربه ای بس گرانبها اما پر هزينه را در پيش روي جنبش چپ قرار ميدهد تجربه اي كه به نابودي دست آورد يك دوره از مبارزات منجر شد ونمونه بارز آنارشيسم بود. جالب است كساني دستور انجام اين اعمال را دادند و با انجام آن موافقت نمودند همواره خط مشي چريكي ومسلحانه دهه پنجاه را به عنوان حركت جدا از مردم ميناميدند واصول خودشان را بر مبناي جدائي از آن نظرات قرار داده بودند واكنون خودشان جداترين حركات از مردم را انجام ميدادند وبيشترين ضربه را به جنبش دانشجوئي زدند كه در تاريخ جنبش دانشجوئي ايران بيسابقه بود.
هر دوي اين گروه ها داراي نمايندگاني در تشکلهاي کارگري بودند. تشکلهايي مانند: کميته هماهنگي براي ايجاد تشکلهاي کارگري، کميته پيگيري، شوراي هماهنگي و... . نمايندگان اين گروه ها در جلسات تشکلهاي ياد شده شرکت نموده و در برگزاري يا نوشتن يا انتشار بيانيه ها شرکت و همکاري ميکردند.
پس از ضربه 15 آذر 86 و دستگيري فعالان دانشجويي از سوي نيروهاي اطلاعاتي ارتباطات برخي از اين فعالين با گروه ها و احزاب اپوزيسيون خارج از کشور بر ملا گرديد و استقلال جنبش دانشجويي چپ به زير سوال رفت. متاسفانه عدم مقاومت به اصطلاح رهبران جنبش دانشجويي چپ در مقابل فشار هاي وارده از سوي اطلاعات منجر به لو دادن ها و نوشتن تک نويسي هاي متعددي عليه نيروهاي مستقل دانشجويي شد. تک نويسي هايي که بعضا شامل دروغ و بيان مسائلي غير واقعي بود.
پس از آزادي از زندان کساني که لیدر و رهبر گروه تلقی میشدند با هزينه رهبران حکمتيست و با پرداخت مبالغي سنگين موفق به جايگزيني وثيقه هاي خود با اسناد قلابي که از سوي افراد مشکوک تهيه شده بود شده و از کشور گريختند. کساني دیگر نيز که خود را از سران ،رهبران و نظریه پردازان دانشجویی میدانستند به صورت قانوني و با بهانه مداواي بيماري از کشور خارج شده و در حاليکه حتي يک ساعت تحت بازجويي و تعقيب نيروهاي امنيتي نبودند با طرح دروغين احضار از سوي دادگاه انقلاب و نزديک شدن به احزابي مانند کومله، موفق به اخذ پناهندگي سياسي شده و در اروپا به پيچيدن نسخه هفت رنگ براي فعالين داخل مبادرت نمودند. سايرين هم گوشه عزلت انتخاب کرده و حتي در آستانه انتخابات رياست جمهوري به عضويت ستادهاي انتخاباتي موسوي یا کروبی درآمده و براي اصلاح طلبان حکومتي تبليغات مينمودند.
م.خراسانی

 

 

لفاظی ورشکستگان به تقصیر

جعفر پویه
در آستانه ورشکستگی کامل اقتصادی کشور، روز گذشته (پنجشنبه) کوه بانک مرکزی موش زایید و محمود بهمنی، رییس کل این بانک اعلام کرد: "از روز شنبه ارز به صورت تک نرخی با قیمت 1226 تومان به متقاضیان عرضه خواهد شد."
بهمنی در حالی سعی می کند بازار متشنج ارز را با بلوف کنترل کند که گفته های تا کنونی او یکی از علل این بهم ریختگی است. کمتر کسی است که بپذیرد و باور کند که سقوط ارزش پول کشور با اعلام تک نرخی شدن ارز از سوی بانک مرکزی سامان می یابد. بهمنی و شرکایش در بانک مرکزی به خوبی می دانند که علت ورشکستگی اقتصادی کشور و سقوط ارزش پول ملی، تنها بازار ارز نیست. عدم اعتماد عمومی مردم به رژیم، ناتوانی در کنترل بحران بین المللی، تاثیر تحریمها بر اقتصاد کشور و از همه مهم تر، ناتوانی رژیم در انتقال پول نفت به داخل کشور، بحران اقتصادی جاری را دامن زده است. به همین دلیل است که دست اندرکاران اقتصاد رژیم ولایت فقیه دست به دامان وزارت اطلاعات و سپاه برای امنیتی کردن بازار پولی کشور و دستگیری مبادله کنندگان ارز زده اند.
همین افراد از دیروز تلاش می کنند با ادعای بیهوده تک نرخی کردن ارز، جلو اُفت ارزش ریال را بگیرند، اما آنها نمی گویند چگونه می خواهند جلو بالا رفتن قیمت ارزاق عمومی، کرایه خانه و بقیه کالاهای اساسی مردم را سد کنند؟
در همین روز احمدی نژاد، پادوی عاصی برکشیده رهبر جمهوری اسلامی در کرمان می گوید: "من به عنوان مطلع می‌گویم که هیچ مشکلی در اقتصاد کشور وجود ندارد و ما از ثبات اقتصادی برخوردار هستیم!"
از این گفته چنین برمی آید که گویا کسی به احمدی نژاد خبر نداده که در بازار ارز و کالاهای اساسی مردم چه می گذرد و او به کلی از وضعیت کشور بی خبر است. اینگونه خود را به جهالت زدن، فروپاشی ارزش پول ملی را حاشا کردن و همه چیز را خوب توصیف کردن، نه از بی خبری که از بی شرمی اوست.
با اعلام تک نرخی شدن ارز، باری از دوش اقتصاد رو به ورشکستگی کشور برداشته نمی شود. یاوه ثبات اقتصادی کشور احمدی نژاد را کسی نمی پذیرد؛ رژیم ولایت فقیه از مشروعیت مردمی و بین المللی برخوردار نیست. عدم اعتماد عمومی به رژیم و بی عاقبت دانستن آن از سوی مردم، یکی از علتهای عمده بحران اقتصادی کشور است. با وجود و حضور رژیم بی خردان و بلوف بازانی که کشور را به آستانه ورشکستگی کشانده اند، بحران اقتصادی همچنان مشکل اساسی مردم باقی خواهد ماند.

 

 


تصاویر گروگان‌های ایرانی
گروهی از اعضای سابق ارتش سوریه که به مخالفان بشار اسد پیوسته‌اند، ویدیویی منتشر کرده‌اند که به گفته آنها حاوی اعترافات پنج ایرانی‌است که روز ۳۰ آذر در شهر حمص ربوده شده اند.
این گروه از نظامیان سابق سوری که خود را گردان فاروق می نامند، اعلام کرده اند که تا وقتی دولت این کشور یکی از افسران شورشی بازداشت شده را آزاد نکند و به عملیات در شهر حمص پایان ندهد این ایرانیان را آزاد نخواهند کرد.
آنها می گویند که ۷ گروگان ایرانی در اختیار دارند، اما در فیلم منتشر شده در سایت یوتیوب ۵ نفر دیده می شوند.
تأیید اصالت این فیلم یا هویت کسانی که در آن دیده می شوند برای بی بی سی مقدور نیست، اما چهره آنها با عکس هایی که رسانه های ایران از ربوده شدگان در شهر حمص منتشر کردند شباهت دارد.
کسانی که در فیلم دیده می شوند به ترتیب خود را سجاد امیریان، احمد سهرابی، حسن حسنی، مجید قنبری و کیومرث قبادی معرفی می کنند.
این اسامی نیز با نام هایی که پیش تر توسط مقامات ایران منتشر شده بود مطابقت دارد.
در فیلم منتشر شده بیشتر کسی که خود را سجاد امیریان معرفی می کند سخن می گوید و سایرین تنها نام خود را به زبان می آورند.
کسی که خود را امیریان معرفی می کند به زبان فارسی می گوید که "درجه دار نیروهای مسلح انقلاب اسلامی" و مسئول این "تیم تخصصی ۵ نفره" است و در تاریخ ۲۴ مهرماه وارد سوریه شده است.
ایرانیان گروگان گرفته شده در حمص
او کارتی را نشان می دهد که نوشته های آن به دلیل کیفیت پائین فیلمبرداری قابل خواندن نیست.
به گفته او، سایر اعضای گروه در تاریخ های دیگری به سوریه رفته اند.
او می گوید: "اینجانب و تیم من تحت حمایت و پشتیبانی نیروهای امنیتی و اطلاعاتی سوریه به سرکوب و شلیک به مردم عادی می پرداختیم".
این شخص در ادامه به کشتن عده زیادی از مردم در شهر حمص، از جمله زنان و کودکان با دستور مستقیم "نیروهای امنیتی اطلاعاتی هوایی" شهر حمص "اعتراف" می کند.
در کنار این شخص یک اسلحه دوربین دار به دیوار تکیه داده شده است.
او در پایان اظهاراتش از آیت الله علی خامنه ای، رهبر ایران خواست که دستور بازگشت نیروهای مسلح ایران از سوریه را صادر کند تا گروه او بتوانند به خانه های خود باز گردند.
ایران و سوریه این گفته مخالفان حکومت بشار اسد را تکذیب می کنند که نیروهای مسلح ایران، به ویژه سپاه پاسداران، در سرکوب مخالفان در سوریه دست دارند.
مقامات ایران ایرانیان ربوده شده در شهر حمص را کارکنان شرکتی معرفی کرده اند که در حال احداث یک نیروگاه برق در این شهر بوده است.
در پایان فیلم منتشر شده، تعدادی کارت و پاسپورت ایرانی جلوی دوربین نشان داده می شود.

 

 

مقامات پاکستانی گفته اند که در اثر تیراندازی مرزبانان ایرانی، شش شهروند پاکستانی کشته شده و و دو روستایی دیگر زخمی شده اند.
به گفته مقامات محلی پاکستان، به نظر می رسد که دلیل تیراندازی مرزبانان ایرانی عبور این افراد همراه با گله خود از مرز دو کشور بوده است.
هارون نجفی زاده، خبرنگار بخش فارسی بی بی سی در اسلام آباد، می گوید که این افراد قصد داشتند شترهای همراه خود را به چابهار در ایران قاچاق کنند که در منطقه مرزی از پای در آمدند.
قاچاقچیان مواد مخدر نیز مرتبا از منطقه مرزی دو کشور در تردد هستند و برخی از قاچاقچیان مواد مخدر برای حمل مواد مخدر از شتر استفاده می کنند.
ممکن است این گروه از شهروندان پاکستانی که قصد عبور غیر مجاز از مرز و قاچاق شتر داشته اند، سهوا توسط مرزبانان ایرانی به عنوان قاچاقچی مواد مخدر تلقی شده باشند.
منابع پاکستانی گفته اند که مقامات ایرانی هنوز اجساد کشته شدگان این حادثه را تحویل نداده اند.
ایران و پاکستان بیش از ۸۰۰ کیلومتر مرز مشترک دارند و با توجه به علامت گذاری ناقص خطوط مرزی بین دو کشور، جدا از مسئله قاچاقچیان، عبور اشتباه آمیز از مرز نیز گاهی صورت می گیرد.
در اوایل ماه جاری، سه مرزبان ایرانی به اتهام عبور از مرز در تعقیب شهروندان پاکستانی، توسط ماموران پاکستانی بازداشت، اما بعدا آزاد شدند.

 

 

فعالان حقوق بشر در سوریه می گویند دست کم ۲۰ تن از معترضان و شش تن از نیروهای امنیتی در تازه‌ترین دور خشونت‌ها در این کشور کشته شده‌اند.
به گفته آنها، ۱۲ نفر در شهر درعا و پنج نفر نیز در شهر آلپو، دومین شهر سوریه، کشته شده اند. آلپو تا کنون نسبتا آرام بوده است.
پیشتر گزارش شده بود که ارتش سوریه قبل از سحر امروز (جمعه ۷ بهمن) دست به یک تهاجم گسترده علیه شهر حما زده اند.
روز قبل نیز بخش‌هایی از شهر حمص بمباران شده بود. این دو شهر از جمله پایگاه‌های اصلی مخالفان دولت بشار اسد، رییس جمهوری سوریه، هستند.
شهر حمص، واقع در ۱۶۰ کیلومتری شمال دمشق، سومین شهر بزرگ سوریه است و یک سازمان حقوق بشری سوری می گوید که ۳۳ نفر در این حمله کشته شده اند.
یکی از فعالان حقوق بشر این بمباران را یک قتل عام وحشتناک خواند.
درگیری‌هایی نیز در دوما، در حومه دمشق، بروز کرده است.
اعضای شورای امنیت سازمان ملل متحد قرار است درباره پیش‌نویس قطعنامه ای مذاکره کنند که خواهان کناره گیری بشار اسد است.
سازمان ملل متحد که ماه گذشته تعداد تخمینی افراد کشته شده در ناآرامی‌های سوریه را در طول سال گذشته بیش از ۵۴۰۰ نفر اعلام کرده بود، اینک می گوید که دیگر نمی تواند آمار دقیق یا حتی نسبتا دقیقی از تعداد کشته شدگان این ناآرامی ها ارائه دهد.
برخی دولت‌های غربی و متحدان عرب آنها اکنون خواستار ارائه پیش‌نویس قطعنامه ای به شورای امنیت سازمان ملل متحد در محکومیت این حمله هستند.
دفتر نمایندگی سوریه در سازمان ملل متحد گفته است که شورای امنیت پشت درهای بسته در خصوص اوضاع سوریه تشکیل جلسه خواهد داد.
در صورتی که متن پیش‌نویسی که مورد توافق اعضای دائم شورای امنیت باشد، تهیه شود؛ قطعنامه هفته آینده به رای عمومی همه اعضای شورا گذاشته خواهد شد.
قرار است که نبیل العربی، دبیر کل اتحادیه عرب، و شیخ حمد بن جاسم آل ثانی نخست وزیر قطر، برای گفتگو با اعضای شورای امنیت هفته آینده در مقر سازمان ملل حاضر شوند.
اتحادیه عرب از بشار اسد خواسته است که با انتقال قدرت به معاون خود مقدمات تشکیل یک دولت وحدت ملی را فراهم کند.

 

 

تظاهرات در بحرین
سازمان عفو بین الملل نیروهای امنیتی بحرین را به سوء استفاده از گاز اشک آور متهم کرده و خواستار انجام تحقیقاتی در این مورد شده است.
عفو بین الملل می گوید احتمال می رود عامل مرگ بیش از ۱۲ نفر، شلیک بیش از حد گاز اشک آور در مناطق مسکونی بوده باشد.
مقامات پلیس بحرین به شدت در تلاشند تا موجی از اعتراضات فزاینده را در این جزیره پادشاهی خلیج فارس مهار کنند.
جدیدترین مورد مرگی که فعالان می گویند دلیلش استفاده ماموران امنیتی از گاز اشک آور بوده، روز چهارشنبه رخ داده است.
خانواده سعید الحسن السکری، ۶۵ ساله، می گویند او روز سه شنبه بعد از شلیک سنگین گاز اشک آور در نزدیک منزلشان در روستایی شیعه نشین از حال رفت.
شیعیان بحرین مدتهاست که به آنچه تبعیض حاکمان سنی آن کشور علیه خود می دانند، اعتراض می کنند.
در ماه فوریه سال گذشته میلادی، معترضان طرفدار دموکراسی در بحرین مدتی کوتاه میدان لوء لوء (مروارید) منامه، پایتخت را به اشغال خود درآوردند.
از اواسط ماه مارس که نیروهای امنیتی معترضان را از این میدان بیرون راندند، تظاهرکنندگان که بیشترشان شیعه هستند، به اعتراضاتشان علیه حکومت بحرین ادامه دادند.

انتقاد از پلیس

به دنبال محکومیت بین المللی "نقض حقوق بشر در بحرین" شیخ حمد بن عیسی آل خلیفه، پادشاه بحرین، هیاتی از کارشناسان حقوق بشر مستقل را منصوب کرد تا در این مورد تحقیق کنند.
این هیات در گزارشی که در ماه نوامبر منتشر کرد، تایید کرد که نیروهای امنیتی بحرین علیه معترضان به زور متوسل شده و زندانیان را در بازداشتگاه ها به طور سازمان یافته مورد شکنجه قرار داده اند.
اما فعالان مخالف دولت در بحرین و همچنین سازمان‌های بین المللی مدافع حقوق بشر می گویند که برای جلوگیری از چنین رفتاری از سوی پلیس، اقدام چندانی صورت نگرفته است.
شاهدان عینی به بی بی سی گفته اند که ماموران امنیتی بحرین با زیر پا گذاشتن موازین بین المللی امضا شده توسط دولت آن کشور، به داخل خانه های مردم گاز اشک آور و نارنجک صوتی پرتاب می کنند.
عفو بین الملل خواستار آن شده است که در مورد تلفات گزارش شده، تحقیقاتی صورت بگیرد.
این سازمان مدافع حقوق بشر می گوید به نظر می رسد که مرگ شماری از افراد به دلیل تشدید عوارضی مانند آسم بوده که به آن مبتلا بوده اند.
از سال گذشته که ناآرامی ها در بحرین آغاز شد، تا کنون حداقل ۵۰ نفر از جمله چهار مامور امنیتی کشته شده اند.
وزارت کشور بحرین که مسئول نیروهای امنیتی این کشور است، هنوز به درخواست عفو بین الملل برای تحقیق در مورد دلیل مرگ‌های اخیر پاسخی نداده است.

 

نخستین سالگرد مرگ داریوش همایون، نماد فرهنگ مدارا

یکی از آخرین عکس‌های داریوش همایون

از درگذشت داریوش همایون روزنامه‌نگار و اندیشه‌ورز فرهنگی و سیاسی یک سال‌می‌گذرد. در سال‌های آخر زندگی همایون، بسیاری از او به عنوان «نماد تلاش برای توسعه فرهنگ مدارا» در میان ایرانیان یاد کرده‌اند.

«زندگی را تنها با نگاه به پس می توان دریافت، ولی تنها با نگاه به پیش می توان زیست.» بسیاری از کسانی که تلاش‌های فرهنگی و سیاسی داریوش همایون را دنبال کرده‌اند، معتقدند که او ضمن آگاهی ژرف از پیشینه تاریخی ایران، هرگز در افتخارات گذشته غرق نشد و با نگاه به جلو و امکانات پیش رو راه زندگی آینده ی خود را باز کرد. دغدغه تجدد و تمدن، از آغاز مشغله ی ذهنی همایون بود. آنچنان با سیاست درآمیخته بود که گویا سیاسی زاده شده است. اما آگاه بود که یک مرد سیاسی باید همه فن حریف باشد.
«ما همه بازیکنان میدان زندگی هستیم، هر چه میدان بهتر و تماشاگران بیشتر، بازی چشمگیرتر. مشکل ما در این گوشه‌های شوربخت‌تر جهان، این است که میدان را نیز تا حدودی خود باید بسازیم.»

همایون اما میدان ساز بود. از نفوذ در هیچ تجمعی خودداری نمی کرد. از چپ های دو آتشه ی استخواندار گرفته، تا جوانان طرفدار جنبش سبز. در سالگرد هشتادمین سال تولدش، از هر طیفی دیده می شد. همه گرداگرد او را  گرفته بودند. به نظر می رسید که تازه او را شناخته اند و یا این که شناختشان را نسبت به او عوض کرده اند. پیش از آن که کتاب "من و روزگارم"، خاطرات زندگی او در بستر تاریخ منتشر شود، فیلمی که از زندگی همایون نشان داده شد، پیش زمینه های سیاسی اش را آشکارتر ساخت. حقیقت آنقدر بی‌پرده بیان شد که به نظر مبالغه آمیز می آمد.
سیزده چهارده ساله بود که قدم به عرصه سیاست گذاشت. با چند دانش آموز هم سن و سال خود حزب "سومکا" را تشکیل داد که خود می گفت نسخه دیگری از حزب نازی هیتلری بود٬ بدون جنبه‌های یهودی ستیزی. دوستانش بعدها به پان ایرانیست‌ها پیوستند. وجود اشغالگران را در ایران بر نمی تابید و برای از میان برداشتنشان از هیچ حرکتی کوتاهی نمی کرد. از ساختن نارنجک‌های دستی گرفته تا پرتاب آن به خانه‌های مخالفان و طرفداران دولت انگلیس.
همان انگلیسی‌هائی که خود می  گفت: «با آن که در سیاست ضدانگلیسی بودم، معلمی بهتر از بریتانیائی‌ها برای خود نمی‌شناختم. دنیا از هیچ ملتی بیش از آن‌ها نگرفته و نیاموخته است.»
در یک زمین مین‌گذاری شده بر اثر انفجار مینی یکی از پاهایش آسیب دید و راه رفتن را نیز برایش مشکل کرد.

از زندگی بی آینده تا آیندگان

«من ماندم و یک زندگی در هم شکسته و بی آینده. هژده، نوزده سالم بود. از درس عقب‌مانده و بیکار و بی‌درآمد و معلول. هر چه کرده بودم بی‌نتیجه مانده بود. از بسیاری تفریحات و فعالیت‌های همسالانم بهره‌ای نداشتم، زیرا حتی نمی‌توانستم پا‌به‌پای آن‌ها گام بردارم. هر راهی به‌رویم بسته بود.»
داریوش همایون و یکی از یاران حزبی او، چندماه پیش از درگذشت در دویچه‌وله راه‌های بسته‌ی زندگی همایون اما هیچ‌گاه به بن‌بست ختم نشد. او هر دری را می گشائید تا راهی برای رسیدن به هدف بیابد. تا آن‌جا که گاه وسیله را هم فدای هدف می‌کرد. سرانجام حسابش را با تاریخ پاک کرد و از کابوس آن بیدار شد.
در پس آن چهره ی مصمم و پیشینه آمیخته با خشونت اما مردی نشسته بود که فردوسی را نمی توانست بدون گره‌ای در گلو بخواند، و پاره‌ای تکه‌های بوستان را نیز.
از فردوسی نه حکمت عملی، بلکه حس قهرمانی نجیبانه را، نجابت در معنای اشرافی آن که لزوما ربطی به خون ندارد گرفتم، که چند سالی بعد باز در بتهوون یافتم. در خواندن فرخی حالی داشتم که در شنیدن "برامس" دست می دهد.»
از "جفرسون" این جمله او را سرمشق زندگی قرار داده بود که : «حیطه واقعی شعر، دانشِ دلِ آدمی است و دانشی از این‌گونه که با خواندن به‌دست می‌آید به هر چه می‌ارزد.» و چنین بود که چشمه سار شاعران خراسانی را تشنه‌وار می‌نوشید.

اما دغدغه ی وطن آنی راحتش نمی گذاشت. دیدن آب آغشته به کثافت در شمال شهر، و کثافت آغشته به آب در جنوب شهرِ دوران کودکی از ذهنش بیرون نمی‌رفت. اگر نه "صد سال کشاکش با تجدد" که به راحتی می‌توان گفت از کودکی درکشاکش با آن بود.
برای رسیدن به این تجدد و گفتن حرف‌هائی که احتمالا شکل نوشتاری آن بیشتر تاثیر گذار بود، به روزنامه‌نگاری پناه برد. از ساده‌ترین کارها در روزنامه شروع  کرد تا به بنیانگذاری روزنامه صبح "آیندگان" برسد. روزنامه‌ای که در دل روشنفکران جا باز کرد و با آن‌که همه می دانستند دولت نیز دست اندر کار آن است، با آغوش باز از آن استقبال کردند. نثری زیبا اما نه چندان راحت داشت. از کوره‌راه‌های پر از سنگلاخ می گذشت تا خواننده را به قله‌ی هدف برساند.
همایون در سال های تبعید نه تنها به آن‌چه که کرده بود صریحا اعتراف کرد، بلکه به آن‌چه که نکرده و به او نسبت داده بودند نیز.همه جا شایع شده بود که نامه ی معروف "رشیدی مطلق" که بر ضد آیت‌الله خمینی نوشته شده بود، کار خود او بوده است. اما او در چند شماره روزنامه ی نیمروز چاپ لندن جزئیات ماجرا را شرح داد. نامه ای که در بسته به او داده بودند و بدون آن‌که آن‌را بخواند، بر اساس خواست نخست وزیر وقت به روزنامه اطلاعات داده بود.
جادوی یک کلمه
دکتر سیروس آموزگار، یکی از صمیمی‌ترین و قدیمی‌ترین دوستان داریوش همایون است. او سال گذشته در مراسم یادبود ‌همایون خاطره‌ای را از او تعریف کرد که نشان‌دهنده درون آرام و تنش‌گریز او بود:
همایون و آموزگار با خودروی آموزگار عازم جائی هستند. ماشینی دیگر جلوی ماشین آموزگار می پیچد. آموزگار با مانورهای معمول رانندگی در تهران، از بروز تصادف جلوگیری می‌کند. راننده خلافکار اما شیشه خودروی خود را پائین می کشد و شروع به داد و بیداد و فحاشی می‌کند. داریوش همایون بدون آن که از ماشین پیاده شود از راننده عذرخواهی می‌کند و می گوید حق با شماست! آموزگار می گوید این چه حقی است که به او می دهی؟ تازه عذر خواهی هم می کنی؟
همایون می گوید: «در قرن ما یک کلمه جادوئی وجود دارد که آدم ها عادت ندارند زیاد مصرفش کنند و آن کلمه ببخشید است. این که گفتیم ببخشید، نه از حد گناه او کاست و نه ما را که بی گناه بودیم گناهکار کرد.»
الهه خوشنام
تحریریه: جواد طالعی

 

محکومیت دبیر طیف علامه انجمن اسلامی دانشگاه فردوسی مشهد

سحام نیوز: یک فعال حقوق بشر محلی به کمپین بین المللی حقوق بشر در ایران گفت که محسن صنعتی پور دانشجوی کارشناسی شیمی دانشگاه فردوسی مشهد و دبیر طیف علامه انجمن اسلامی این دانشگاه طی حکم شعبه ۵ دادگاه انقلاب مشهد به ریاست قاضی کاووسی، به یک سال زندان محکوم شد. این حکم هفته ی گذشته به وکیل آقای صنعتی پور ابلاغ شده و قاضی اجرای احکام وی را برای اجرای حکم فراخوانده است. محسن صنعتی پور از فعالان دانشجویی مطبوعاتی بود که سابقه فعالیت در نشریاتِ دانشجوییِ توقیف شده کیان امروز، ژاژ، تاک، نسل من، ریشه و… را داشته و به تازگی به عضویتِ هیئت تحریریه هفته نامه و ماهنامه اترک(نشریه اصلاح طلبان خراسان) در آمده بود.
به گفته وی آقای صنعتی پورپس از انتخاباتِ بحث برانگیز ریاست جمهوری سال ۸۸, به دو ترم محرومیت از تحصیل از سوی کمیته ی انضباطی دانشگاه فردوسی محکوم شده بود و شهریور همان سال از سوی اداره اطلاعات مشهد بازداشت و مدت ۱۴ روز محبوس بود. با نزدیک شدن به انتخاباتِ مجلس نهم، فشارها بر فعالان مطبوعاتی و سیاسی رو به افزایش است که در مواردی با احضار و یا تماسهای تهدیدآمیز از سوی ماموران امنیتی این امر صورت پذیرفته است. نشریه اترک نیز طی هفته های گذشته از سوی اداره ی ارشاد مشهد اخطاریه دریافت کرده است.

 


وضعیت وخیم جسمانی مهدی خزعلی در هفدهمین روز اعتصاب غذا     جرس: مهدی خزعلی در حالی وارد هفدهمین روز اعتصاب غذای خود می شود که وضعیت جسمانی وی مناسب نیست. این نویسنده منتقد به اتهام توهین به رهبری و برادران لاریجانی و "مقاله 12 اسفند شهر بوی مرده میدهد" در نوزدهم دی ماه سال جاری همراه با ضرب و شتم بازداشت شد و به سلول انفرادی بند 209 انتقال یافت.
  خانواده مهدی خزعلی در خصوص آخرین وضعیت وی می گوید: "در این مدت یک بار اجازه ملاقات داده اند که متاسفانه این ملاقات هم با حضور ماموران انجام شد .ایشان در سلول انفرادی به مساحت دو متر در دو متر همراه فردی دیگر در بند 209 قرار دارند بنا بر گفته ی قاضی ایشان در ارتباط تلفنی و ملاقات آزاد بوده و در بند عمومی باید باشند اما علی رغم این گفته، او را در سلولی تنگ بدون هیچ امکانات بهداشتی قرار داده و از دادن خودکار به ایشان واهمه دارند."
خانواده خزعلی با اشاره به نحوه دستگیری و ضرب و شتم وی ادامه می دهد: "دستگیری ایشان که با خشونت شدیدی همراه بود باعث شکسته شدن دست و دندان ایشان شده و از ناحیه زانو دچار مشکل شدند ،دستگیری که همراه با شکنجه بود. در هنگام عزیمت ایشان به اوین در حیاط دادستانی در داخل ماشین وزارت اطلاعات ماموران دست شکسته و ورم کرده ی ایشان را فشار می دادند و دست دیگر را بر دهان وی می گذاشتند که فریادش بیرون نیاید. این در حالی است که علی رغم ارسال نامه توسط قاضی جهت رسیدگی به ایشان و معاینه پزشکی قانونی هنوز ایشان را به پزشکی قانونی نبرده اند."
دکتر مهدی خزعلی مدیر انتشارات حیّان و بنیان‌گذار مؤسّسهٔ فرهنگی انتشاراتی اباصالح است که در پی حوادث پس ار انتخابات سال 88 دستگیر و زندانی شد. در همان زمان آیت‌الله خزعلی در اعلامیّه‌ای از فرزندش اعلام برائت کرد و مهدی خزعلی نیز در بیانیّه‌ای ضمن تأکید بر ادای احترام به پیشگاه پدر و عرض دست‌بوسی گفت: "می‌فرمایند: اگر پدر راضی نباشد روزهٔ مستحبّی حرام است. می‌گویم که بلی؛ امّا جهاد واجب را می‌شود به امر پدر ترک کرد؟ مسئلهٔ رفع ظلم و استبداد است و بر همگان واجب و اذن پدر شرط نیست.
وی بار دیگر در مهر ماه سال 89 برای بازجویی به اوین منتقل شده و بازداشت شد. اتهام او اقدام بر علیه امنیت ملی و تشویش اذهان عمومی اعلام شد. این نویسنده منتقد پس از آزادی برای سومین بار در تیرماه سال نود بازداشت و پس از حدود یک ماه در ۲۳ مرداد به قید وثیقه آزاد شد. او پس از آزادی نامه های انتقاد آمیز جداگانه ای به رهبری و برادران لاریجانی نوشت و پس از مدتی همراه با ضرب و شتم که منجر به شکستن دست و دندانش شد بازداشت گردید.
خانواده این نویسنده منتقد با تاکید بر تداوم اعتصاب غذای او می افزاید: " تا به امروز ایشان 16 کیلو وزن خود را از دست داده اند و بر اثر ضربه شدیدی که به علت پرتاب شدن بر زمین توسط ماموران وزارت اطلاعات انجام شد دندانها لق شده و در خواست های مکرر ایشان برای رسیدگی پزشکی تاکنون بی نتیجه مانده است. ما نیزهمراه با پدر در بندمان روزه میگیریم و به خدا توکل میکنیم واز او استمداد میجوییم . اما با اینهمه روحیه ایشان با وجود اعتصاب غذا وفشار های روحی و روانی خوب و مثل همیشه آرام بود . بنا به گفته خودشان اعتصاب غذا در حقیقت فریاد و اعتراضی بردستگیری، نوع دستگیری ایشان و حکم قاضی است."
گفتنی است، مهدی خزعلی در وب سایت خود تاکید کرده بود "12 اسفند قطعا اولین انتخاباتی خواهد بود که در خانه خواهد ماند و پای هیچ صندوق رأی حاضر نخواهد شد."

 

هشتاد و شش کشته در سوریه و مخالفت مسکو با قطعنامۀ اعراب و اروپائیان


نوشتۀ فواد روستائی
 "گنادی گاتیلف"، معاون وزارت امورخارجۀ روسیه، امروز قطعنامۀ مشترک اتحادیۀ عرب و اروپائیان را "غیر قابل قبول" دانست و گفت در این قطعنامه به پیروی از طرح اخیر اتحادیۀ عرب از بشار اسد، رئیس جمهوری سوریه، خواسته شده است که از قدرت کناره گیری کند.


در ادمۀ خشونت ها در سوریه امروز (جمعه) دست کم بیست و سه نفر از مردم این کشور ججان خئد را از دست دادند.
افزون بر این، سازمان دیده بان حقوق بشر سوریه  نیز به نوبۀ خود از کشته شدن ٦٣ نفر از شهروندان این کشور در روز گذشته (پنجشنبه) خبر داد.
به گزارش این نهاد مدافع حقوق بشر سوریه، ٤٣ نفر از کشته شدن دیروز در این کشوررا غیرنظامیان سوری تشکیل می دهند.
در شهر حمص که از دیروز هدف یورش گستردۀ ارتش قرار گرفته است،٣٣ غیرنظامی از جمله ٩ کودک جان باخته اند.
همزمان با ادامۀ سرکوب خونین مردم از سوی رژیم سوریه، "شورای ملی سوریه" که مهم ترین گروه های اپوزیسیون این کشور را در بر می گیرد از شورای امنیت سازمان ملل متحد خواست رژیم سوریه را به خاطر جنایت علیه مردم این کشور محکوم کند.
قرار است شورای امنیت سازمان ملل متحد امشب برای رسیدگی به اوضاع در سوریه تشکیل جلسه دهد.
بان کی- مون، دبیر کل سازمان ملل متحد، از شورای امنیت خواست در نشست امشب خود رویکردی منسجم به سوریه داشته باشد.
دبیر کل سازمان ملل ابراز امیدواری کرد که شورای امنیت این سازمان بتواند به گونه ای بر خوردار از انسجام و یکدستی نسبت به اوضاع سوریه واکنش نشان دهد.
شایان یادآوری است که مخالفت روسیه و چین، دو عضو دائمی و دارای حق وتو در شورای امنیت، تا کنون مانع تصویب قطعنامه ای مبنی بر محکومیت رژیم سوریه به خاطر سرکوب مردم این کشور شده است.
به گفتۀ دیپلمات ها، کشورهای اروپائی عضو شورای امنیت و اتحادیۀ عرب از چند روزپیش سرگرم کار بر روی قطعنامه ای هستند که بتواند به نحوی پاسخگوی مخالفت روسیه باشد.
با وجود این، "گنادی گاتیلف"، معاون وزارت امورخارجۀ روسیه، امروز قطعنامۀ مشترک اتحادیۀ عرب و اروپائیان را "غیر قابل قبول" دانست و گفت در این قطعنامه به پیروی از طرح اخیر اتحادیۀ عرب از بشار اسد، رئیس جمهوری سوریه، خواسته شده است که از قدرت کناره گیری کند.
در این میان یکی از بلندپایگان "شورای ملی سوریه" امروز گفت عربستان سعودی بر آن است که این شور را به عنوان نمایندۀ رسمی مردم سوریه به رسمیت بشناسد.

 

 سی ویک کشته در سوء قصد علیه یک محله شیعه نشین


نوشتۀ رحمت قاسم بیگلو
درعراق، خشونت های خونین که ازحدود چهارهفته پیش آغازگردیده، امروز نیز ادامه یافت و ده قربانی به جای گذاشت.
  سوءقصد های پرکشتارهنگامی ازسرگرفته شد که آخرین واحدهای سربازان آمریکا این کشور را ترک و اداره امورامنیتی کاملاً به نیروهای ملی عراق سپرده شد.
طی هفته های اخیردراین سوءقصد ها که دراکثرمواقع با خودرو های انفجاری و سوءقصد های انتحاری صورت می گیرد بیش از یکصد پنجاه غیرنظامی جان خود را ازدست داده اند.
به گزارش خبرگزاری فرانسه امروز نیز درجریان انفجار مهیبی که با یک خودروی مملو ازمواد منفجره درنزدیکی بازار روز محله شیعه نشین بغداد صورت گرفت، حداقل سی و یک نفرکشته و شصت نفرزخمی گردیدند.

با افزایش نگرانی ها ازاختلافات سیاسی داخلی، که سوءقصد ها ی کنونی یکی ازپیامدهای آن می تواند باشد، خانم هیلاری کلینتون وزیرامورجارجه امریکا ، شب گذشته از رهبران جناح های سیاسی درعراق خواست تا به گفته وی "بخت رسیدن به جامعه مدرن، مرفه و دموکراتیک را ازدست ندهند".
وی ازکلیه طرف های سیاسی درگیردراین کشورخواست تا از طریق گفت و گو های سیاسی به سازندگی کشورخود بپردازند.
 



آیا تک نرخی شدن ارز در ایران راه حل بحران ارز است؟


نوشتۀ آرش ادیب زاده
محمود بهمنی، رییس کل بانک مرکزی
پس از هفته ها بحران در بازار ارز ایران و افزایش بی سابقۀ ارزش دلار در برابر ریال، سر انجام روز پنج شنبه بانک مرکزی جمهوری اسلامی برای مقابله با این پدیده اعلام کرد که ارز با قیمت 12260 ریال تک نرخی شده، از روز شنبه در کل سیستم بانکی ایران اعمال خواهد شد.  


در حالیکه تا چندی پیش دو نرخ مختلف برای بهای ارز در بازار ایران وجود داشت، از یک سو نرخ رسمی و دولتی به میزان 11300 ریال به ازای یک دلار آمریکا که مختص مبادلات دولتی و واردات کالا با مجوز رسمی بود، و از سوی دیگر نرخ بالاتر بازار آزاد که بنا به شرایط سیاسی ، اجتماعی و اقتصادی در نوسان بود.
ولی به دنبال تشدید تحریم های اقتصادی جامعۀ جهانی در هفته های اخیر سبب شد تا بانک مرکزی جمهوری اسلامی نتواند مثل سابق ارز به بازار تزریق کند و در نتیجه بهای ریال شدیدأ سقوط کرد.
حال برای جلوگیری از تشدید این بحران و کاهش بیش از پیش و نوسان ارزش ریال در برابر ارزهای خارجی، محمود بهمنی رئیس کل بانک مرکزی جمهوری اسلامی ایران رسمأ اعلام کرد که بر اساس محاسبات كارشناسان بانك مركزی نرخ ارز 12 هزار و 260 ریال تعیین شده است.
محمود بهمنی پس از اعلام تک نرخی شدن ارزتأکید کرد که برهمین اساس تمام گشایش های اعتبار ، حواله ها و واردات كالا با این نرخ انجام خواهند شد.  
همچنین رئیس کل بانک مرکزی متذکر شد که از این پس از بازار فرعی صرف نظر می شود و نرخ تعیین شده برای دانشجویان و مسافران نیز اعمال می شود و آنها پس از ارایه مبلغ مورد نظر ارز خود را در فرودگاه و با ارایه پاسپورت تحویل می گیرند.
رییس كل بانك مركزی ادامه داد: مسافرانی كه دارای پرواز های طولانی هستند از مبالغ بیشتری از ارز استفاده خواهند كرد و دیگر نیازی به مراجعه به بازار آزاد نیست.
از سوی دیگر در راستای اجرای سیاست یكسان سازی نرخ ارز از تاریخ هشتم بهمن ماه ، بانک مرکزی در بیانیه ای اعلام کرد که صرافان سراسر كشور مجازند با در نظر گرفتن هزینه های مربوط به نقل و انتقالات ارزی ، نرخ فروش ارز را حداكثر بین 3 الی 5 درصد بالاتر از نرخ مرجع بانك مركزی تعیین نمایند.
ضمنا نرخ فروش نقدی ارز به صورت اسكناس نیز با در نظر گرفتن هزینه های تامین اسكناس، حداكثر به میزان یك درصد بالاتر از نرخ مرجع این بانك خواهد بود.
صرافان سراسر كشور همچنین مكلفند، نسبت به ثبت دقیق اطلاعات مربوط به حواله، اسكناس و هزینه های مربوطه در سامانه سنا اقدام نموده و نرخ خرید و فروش ارز با شرایط فوق الذكر را بطور روزانه در تابلوی صرافی درج نمایند.
در این دستورالعمل تاكید شده است صرافانی كه بخشنامه ابلاغی این بانك را رعایت ننمایند، مجوز فعالیت آنها باطل خواهد شد.


مقایسۀ تحریم نفتی ایران با محاصرۀ پیامبر اسلام و یاران او از سوی امام جمعۀ موقت تهران


نوشتۀ فواد روستائی
آیت الله سید احمد خاتمی در واکنش به تصمیم اتحادیۀ اروپا مبنی بر تحریم نفتی جمهوری اسلامی ایران گفت این موضوع تازه ای نیست و دشمنان پیامبر نیز در محاصرِۀ سه سالۀ پیامبر و یارانش در "شعب ابی طالب" به وسیلۀ دیگر خانواده های قریش چنین کردند


 خطیب نماز جمعۀ تهران افزودهمچنین در جنگ خیبر نیز دشمنان، مسلمانان را در فشار شدید قرار دادند اما اسلام به راه خود ادامه داد.
امام جمعۀ موقت تهران افزود اروپائیان با تحریم نفت ایران بر مشکلات خود می افزایند زیرا قیمت نفت بالا رفته و ١١٠ دلار رسیده و ایران نیز برای خود مشتریانی دارد که ملتمسانه خواهان خرید نفت ایران هستند.
سیداحمد خاتمی آنگاه به این نتیجه گیری رسید که اروپا باتحریم نفت ایران خود را بدبخت کرده و با طناب پوسیدۀ آمریکا به ته چاه رفته است.
خطیب نماز جمعـه تهران باراک اوباما، رئیس جمهوری آمریکا را نیز از حملات و انتقادهای خود بی نصیب نگذاشت و از جمله گفت اوباما در سخنرانی اخیر خود فضولی های زیادی کرده و از جمله این که گفته است که ایران را منزوی کرده و جلوی اتمی شدن ایران را می گیرد.
سید احمد خاتمی آنگاه خطاب به اوباما و آمریکا گفت به کوری چشم شما، ایران اتمی شده است.

 


دستگیری نظامیان ایرانی در سوریه


نوشتۀ فواد روستائی
دو نفر ازاعضای ارتش سوریه آزاددر  بیانیۀ "ارتش سوریۀ آزاد" ضمن اعلام خبر دستگیری پنج نظامی ایران از آیت الله علی خامنه ای، رهبر جمهوری اسلامی ایران، خواسته شده است که حضور اعضای سپاه پاسداران انقلاب اسلامی ایران در سوریه را علناً به رسمیت بشناسد.


"ارتش سوریۀ آزاد" اعلام کرد ٥ نظامی ایران را در شهر حمص دستگیر کرده است.
"ارتش سوریۀ آزاد" ضمن اعلام این خبر از جمهوری اسلامی خواست کلیۀ نظامیان خود را "فوراً" از سوریه خارج کند.
بر اساس بیانیۀ "ارتش سوریۀ آزاد"،ایرانیان دستگیر شده زیر نظر سرویس اطلاعاتی نیروی هوائی سوریه کار می کرده اند و در گذرنامه های آنان ویزا، اجازه اقامت یا اجازۀ کاری به چشم نمی خورد.
"ارتش سوریۀ آزاد" از نظامیانی تشکیل شده است که از ماه مارس سال پیش تا کنون از ارتش جدا شده و به مردم پیوسته اند و هم اکنون در کنار مردم علیه رژیم می جنگند. مسئولان این ارتش مدعی اند که شمارشان به ٤٠٠٠٠ نفر می رسد.
در بیانیۀ ارتش آزاد سوریه به تاریخ دستگیری این ٥ ایرانی اشاره ای نشده است.
در این بیانیه از آیت الله علی خامنه ای، رهبر جمهوری اسلامی ایران، خواسته شده است که حضور اعضای سپاه پاسداران انقلاب اسلامی ایران در سوریه را علناً به رسمیت بشناسد. "ارتش سوریۀ آزاد" به پاسداران ایرانی تا پیش از ظهر فردا (شنبه) مهلت داده است تا از سوریه خارج شوند.
این سازمان در عین حال اعلام کرد دو ایرانی غیر نظامی نیز بازداشت شده اند ولی آزاد خواهند شد زیرا در نیروگاه برق حمص کار می کرده اند.
در اوائل ماه جاری نیز یک گروه ناشناس به نام "جنبش مقابله با گسترش تشیع در سوریه" مسئولیت ربودن ٥ شهروند ایرانی را به عهده گرفته بود. این عده در ماه دسامبر در حمص ربوده شده بودند.
سرانجام این که مقامات جمهوری اسلامی ایران دیروز در تهران از ربوده شدن ١١ زائر ایرانی در سوریه خبر داده بودند. به گفتۀ یک مقام ایرانی، مهاجمان اتوبوس حامل زائران را در راه دمشق متوقف کرده و ١١ مسافر ایرانی را با خود برده اند.


فراخوان ایران و قدرت های بزرگ به مذاکرات هسته ای از سوی دبیر کل سازمان ملل متحد


نوشتۀ فواد روستائی
دبیر کل سازمان ملل متحد ضمن فراخواندن دو طرف به مذاکره و پس از خاطر نشان کردن این نکته که تا به امروز ٥ قطعنامه در شورای امنیت این سازمان در ارتباط با فعالیت های هسته ی ایران به تصویب رسیده است گفت جمهوری اسلامی ایران باید خود را "کاملاً" با مفاد این قطعنامه ها تطبیق دهد.


بان کی- مون، دبیر کل سازمان متحد، از جمهوری اسلامی ایران و قدرت های بزرگ جهان خواست گفتگو بر سر پروندۀ هسته ای ایران را از سر گیرند.
بان کی- مون ضمن فرا خواندن کشورهای عضو گروه موسوم به گروه (١+٥) و جمهوری اسلامی ایران به از سرگیری مذاکرات تأکید کرد که برای حل بحران هسته ای ایران جز گفتگو و مذاکره گزینۀ دیگری وجود ندارد.
مذاکرات ایران و اعضای این گروه مرکب از ٥ عضو دائمی شورای امنیت (آمریکا، روسیه، چین، انگلیس و فرانسه) و آلمان از ژانویۀ سال 2011 میلادی متوقف مانده است.
دبیر کل سازمان ملل متحد پس از خاطر نشان کردن این نکته که تا به امروز ٥ قطعنامه در شورای امنیت این سازمان در ارتباط با فعالیت های هسته ی ایران به تصویب رسیده است گفت جمهوری اسلامی ایران باید خود را "کاملاً" با مفاد این قطعنامه ها تطبیق دهد. دبیر کل سازمان گفت ایران تا کنون به تعهدات خود در قبال این سازمان عمل نکرده است.
بان کی- مون تأکید کرد که مسئولان جمهوری اسلامی ایران باید ثابت کنند که فعالیت های هسته ای آنان غیر نظامی و مسالمت آمیز است.
یک سخنگوی وزارت امورخارجۀ آمریکا دیروز (پنجشنبه) سخنان محمود احمدی نژاد، رئیس جمهوری اسلامی ایران، را در مورد آمادگی این کشور برای از سرگیری مذاکرات هسته ای ناکافی خواند و گفت صرف گفتن این که ایران آمادۀ گفتگوست کافی نبوده و خواست های جامعۀ بین المللی از تهران را برآورده نمی کند.

سخنگوی وزارت امورخارجۀ آمریکا افزود تهران باید به نامۀ خانم کاترین اشتون، مسئول سیاست خارجی اتحادیۀ اروپا، پاسخ دهد.
آژانس بین المللی انرژی اتمی در آخرین گزارش خود در مورد فعالیت های هسته ای جمهوری اسلامی ایران که در روز ٨ نوامبر سال پیش منتشر شد، برای نخستین بار از ابعاد نظامی برنامۀ هسته ای ایران ابراز نگرانی کرد.
در پی انتشار این گزارش، تشدید تحریم ها علیه ایران از سوی آمریکا و اتحادیۀ اروپا در دستور کار قرار گرفت و به تحریم نفت و بانک مرکزی و بانک تجارت ایران از سوی اتحادیۀ اروپا و تحریم بانک مرکزی و بانک تجارت ایران از سوی آمریکا منجر شد.

 



برنامه نظارت بر حمايت از مدافعان حقوق بشر: به پيگرد و آزار محمد ملکی پايان دهيد

نوشتۀ شهلا رستمی
روز دوشنبه سوم بهمن ماه، برگه احضاريه ای از طرف دادستان عمومی انقلاب تهران، به دکتر محمد ملکی، اولین رئیس دانشگاه تهران پس از انقلاب، جهت اجرای حکم زندان ابلاغ شد.

گفتگو با قدسی میر معز
27/01/2012 by شهلا رستمی
در پی آن برنامه نظارت بر حمايت از مدافعان حقوق بشر، که برنامه مشترک «فدراسيون بين المللی جامعه های حقوق بشرو سازمان
جهانی مبارزه با شکنجه" است، با انتشار تماس های شماری از شخصیت های ایران، از همه خواستند به دولتمردان ايران نامه بنويسند و از آنها بخواهند به هر گونه آزار و اذيت، از جمله در سطح قضايی، عليه دکتر محمد ملکی و نيز تمام مدافعان حقوق بشر در ايران پايان دهند و تحت هر شرايطی، سلامت روحی و جسمانی دکتر محمد ملکی و نيز تمام مدافعان حقوق بشر و خانواده هايشان را در ايران تضمين کنند.
از قدسی میر معز، همسر محمد ملکی پرسیدم این اذیت و آزار به چه شکل انجام می گیرد و وضعیت جسمانی شوهرش چگونه است ؟
قدسی میر معز پس از برشمردن رویداد های گذشته ومی گوید او بار دیگر در روز شنبه آینده به بخش اجرای احکام دادسرای شهید مقدس زندان اوین احضار شده است.
دکترمحمد ملکی به دلیل اعتراض شديد به بسته شدن دانشگاه ها از تير 1360 تا مرداد 1365 به مدت پنج سال در زندان به سر برد. او دوباره در اسفند 1379 دستگير شد و بدون محاکمه بيش از شش ماه در بازداشت انفرادی ماند.
دکتر محمد ملکی برای سومین بار در مرداد 1388 به خاطر تحريم انتخابات رياست جمهوری و اعتراض به خشونت های پس از انتخابات دستگير شد و به اتهام ارتباط با گروه های مخالف بيش از شش ماه در زندان اوين ماند و در اسفند 1388 با وثيقه آزاد شد.
دکتر ملکی در شهريور 1390، گزارش کوتاهی به گزارشگر ويژه سازمان ملل برای ايران در باره شکنجه هايی که در زندان های دوران مختلف ديده است نوشت و در پی آن مورد بازجويی قرار گرفت و از سفر به بیرون از کشور منع شد.



سخنگوی فارسی زبان وزارت امورخارجه آمریکا: تحریم ها مثمر ثمر بوده است

آلن ایر، سخنگوی فارسی زبان وزارت خارجه امریکا
بعضی از این تحریم ها مربوط به رفتار ضد انسانی حکومت ایران یعنی نقض فاحش و مکرر حقوق بشر داخل ایران است و این تحریم ها تا حکومت ایران از این نقض فاحش حقوق بشر دست برندارد ادامه خواهد داشت اما این سری آخر تحریم ها مثل تحریم بانک مرکزی مربوط به عدم پای بندی ایران به وظایفش و تعهداتش در چارچوب معاهده ضد گسترش سلاح هسته ای است.

نوشته : دلبر توکلی
آمریکا و و دیگر متحدان غربی اش در اقدامی هماهنگ و در ادامه سیاست های خود از اعمال تحریم های جدید علیه نظام بانکی و صنایع پتروشیمی، نفت و گاز ایران خبر داد ه و فشار خود بر برنامه هسته ای ایران را افزایش داده اند.
باراک اوباما، رئیس جمهوری آمریکا با امضای یک فرمان اجرایی، برای نخستین بار صنعت پتروشیمی ایران را هدف تحریم های اقتصادی آمریکا قرار داد.
علاوه بر این تحریم ها ، آمریکا نام ایران را به عنوان یکی از متهمان به پولشویی اعلام کرده است. پیش از اعلام این خبر به وسیله وزیران امور خارجه و دارایی آمریکا، بریتانیا از اعمال تحریم های جدید خود علیه نظام بانکی ایران خبر داده بود.حال پرسش این است که اگر تحریم های جدید نیز نتواند رژیم ایران را پای میز مذاکره بکشاند آیا آخرین گزینه حمله به ایران خواهد بود؟
بیشترین لطمه را چه کسانی از این دورتحریم جدید تحریم ها می بینند، مردم یا رژیم ایران؟ در این خصوص گفت وگویی را با "آلن ایر" سخنگوی فارسی زبان وزارت خارجه امریکا انجام دادم که د رادامه می آید.
قصد و نیت اصلی دولت آمریکا ومتحدانش از این دور جدید تحریم ها چیست؟
همانگونه که فبلا رئیس جمهور" اوباما" فرمودند، این تحریم ها وسیله ای است تا حکومت ایران را ترغیب، تشویق ووادار کند تا به پای میز مذاکره بازگردد تا با مذاکرات موضوع برنامه هسته ای ایران را حل و فصل کنیم. پس هدف این آخرین سری تحریم ها وادارکردن دولت ایران به آمدن پای میز مذاکرات برای برنامه هسته ای است.
شما پیش از این در مورد یکی از اهداف راه اندازی سفارت مجازی آمریکا برای ایرانیان را ایجاد ارتباط بیشتر با مردم ایران اعلام کردید و بارها از این که پشتیبان مردم ایران هستید صحبت کردید اما با شروع تحریم های جدید علیه دولت و رژیم ایران بیشترین فشار بر مردم ایران وارد شده است و تورم و گرانی در همین مدت کوتاه به شکل چشمگیری خودش را نشان داده است، آیا هنوز هم معتقد هستید که دولت امریکا حامی مردم ایران است؟
البته همان طور که رئیس جمهور" اوباما" فرمودند، ما در کنار مردم ایران ایستاده ایم. با این همه، ما با دولت ایران کار درایم و همان طور که پرزیدنت" اوباما" در سخنرانی دیروز یا پریروز خود فرمودند، آمریکا عزم راسخ دارد که از دستیابی ایران به سلاح هسته ای جلوگیری کند و از این نظر با هم پیمانان مان متحد القول هستیم. پس هدف این تحریم ها افزایش فشار بر حکومت ایران است و واقعا مایه تاسف است که ملت ایران هم از این تحریم ها آسیب می بینند. دولت ایرن باید تلاش کند که با همکاری کامل و شفاف با جامعه جهانی این تحریم ها متوقف شود.
بسیاری از مردم ایران بر این باورند که آنها بیشترین آسیب را از تحریم های جدید می بینند و دولت ورژیم ایران برایش مشکلی پیش نمی آید و درنهایت شاید با آمریکا مذاکراتی انجام دهد و این وسط مردم زیان می بینند نظرشما چیست؟
همین دیروز در کرمان رئیس جمهور" احمدی نژاد" در مورد تحریم ها شکایت کرد. دو ماه پیش هم در حضور مجلس اعتراف کردند که این تحریم ها مثمر ثمر بوده است. یعنی بله قبول می کنیم که این تحریم ها بر مردم ایران اثر دارد اما بیشتر ین تاثیر بر حکومت ایران بوده و این از قول دولت مردان ایران آمده است .
آیا اگررژیم ایران پای میز مذاکره بیاد اما هم چنان در داخل ایران به سرکوب و رفتارهای ضد حقوق بشری خود ادامه دهد ،تحریم ها برداشته می شود؟
بعضی از این تحریم ها مربوط به رفتار ضد انسانی حکومت ایران یعنی نقض فاحش و مکرر حقوق بشر داخل ایران است و این تحریم ها تا حکومت ایران از این نقض فاحش حققو بشر دست بردارد ادامه خواهد داشت اما این سری آخر تحریم ها مثل تحریم بانک مرکزی مربوط به عدم پای بندی ایران به وظایفش و تعهداتش در چارچوب معاهده ضد گسترش سلاح هسته ای است .
اگر رژیم ایران با این تحریم ها هم پای میز مذاکره نیامد گزینه بعدی چه خواهد بود؟ آیا احتمال حمله نظامی به ایران آخرین راه حل خواهد بود؟
من نمی خواهم گمانه زنی کنم راجع به فرضیات مختلف و یا اگر این بشود یا آن نشود. به طور کلی همه ما می دانیم همان طور که رئیس جمهور" اوباما" در سخنرانی تازه اش فرموده است، حل وفصل مسالمت آمیز مسئله هسته ای ایران هنوز امکان پذیر است همه ی ما و جامعه جهانی ترجیح می دهیم که یک راه حل جامع و درازمدت مناسب و مرضی الطرفین یعنی مورد قبول و رضایت همه طرف از طریق مذاکرات با حسن نیت برسیم و با جدیت و با احترام متقابل این مطلوب همه ما است.
 


دولت فرانسه محکومیت و بازداشت روزنامه نگاران ایرانی را به شدت محکوم کرد

نوشتۀ شاهرخ بهزادی
برنارد والرو، سخنگوی وزارت امور خارجه فرانسهدولت فرانسه امروز بازداشت های اخیر روزنامه نگاران در ایران را به شدت محکوم کرد و از تهران خواست تا در باره احکام محکومیت به مرگ دو وبلاگ نویس ایرانی، سعید ملک پور و وحید اصغری تجدید نظر کند.


برنارد والرو سخنگوی وزارت امور خارجه فرانسه امروز اعلام کرد که دولت فرانسه از تأیید احکام محکومیت به مرگ سعید ملک پور و وحید اصغری دو روزنامه نگار و وبلاگ نویس ایرانی بوسیله دادگاههای جمهوری اسلامی شدیداً نگران می باشد.برنارد والرو افزود دولت فرانسه رسماً از مسئولان جمهوری اسلامی خواسته است تا نسبت به بازبینی این احکام غیر قابل قبول سریعاً اقدام نمایند.
سخنگوی وزارت امور خارجه فرانسه همچنین اعلام کرد که در آستانه انتخابات نمایند گان مجلس، که قرار است در دوم ماه مارس بر گزار گردد، اینگونه بازداشت ها و محکومیت ها افزون بر کنترل و سانسور روزنامه ها و اینترنت و پخش پارازیت بر روی امواج برخی از رسانه های شنیداری به منزله تجاوزات آشکار و غیر قابل انکار جمهوری اسلامی به حقوق بنیادین و اساسی شهروندان ایرانی در استفاده آزاد از اطلاعات می باشد.
در همین راستا دولت آمریکا نیز دیروز ضمن اعتراض شدید به تأیید احکام محکومیت به مرگ سعید ملک پور و وحید اصغری دو وبلاگ نویس ایرانی، بازداشت های اخیر روزنامه نگاران ایرانی، خصوصاً شهرام منوچهری، سهام الدین بورقانی، پرستو دو کوهکی و مرضیه رسولی رابه شدت محکوم کرد.
یاد آور می شویم که سعید ملک پور یک وبلاگ نویس ایرانی است که از سال 2004 در کشور کانادا اقامت داشته است. وی در سال 2008 به هنگام سفر به تهران برای آخرین دیدار از پدر مریض و رو به مرگش بوسیله مأمرین امنیتی جمهوری اسلامی بازداشت گردیده و سپس به اتهام اقدام علیه رژیم اسلامی و توهین به اسلام به مرگ محکوم شده است.




کنایه بی‌سابقه مصباح یزدی به احمدی‌نژاد:

برخی اهداف پلید را با لباس اسلامی دنبال می‌کنند

محمدتقی مصباح یزدی از کسانی سخن گفته که «با رموز روان‌شناختی و تبلیغات، بر باطل لباس حق می‌پوشاندند٬ اهداف پلید را با لباس اسلامی دنبال می‌کنند و دم از قانون و حمایت از مستضعفین می‌زنند.»
به گزارش روز پنجشنبه (ششم بهمن) مرکز خبر حوزه٬ آقای مصباح یزدی گفته اقدامات این افراد کار را به جایی رسانده که «بین همرزمان و دوستان» اختلاف ایجاد کرده است.
وی افزوده است: «در مورد اشخاص نباید تنها به ظواهر اکتفا کرد و اگر بدون تحقیق به کسی اعتماد کردید و مشکل اعتقادی و اخلاقی داشت، مسئول هستید.»
محمدتقی مصباح یزدی این سخنان را در شرایطی ایراد کرده که در دو انتخابات ریاست جمهوری سال ۱۳۸۴ و ۱۳۸۸ به صراحت از نامزدی محمود احمدی‌نژاد حمایت کرده بود.
مصباح یزدی در آن زمان علت حمایت از احمدی‌نژاد را مسائلی اعلام کرده بود که امروز‌‌ همان مسائل را نشانه کسانی می‌داند که قصد دارند جامعه را به این وسیله فریب دهند.
این روحانی نزدیک به علی خامنه‌ای همچون بسیاری از محافظه‌کاران٬ در ماه‌های اخیر هرچند انتقاد‌های تندی و تیزی متوجه احمدی‌نژاد کرده است٬ اما حاضر نشده به اشتباه خود و همفکرانش در حمایت از احمدی‌نژاد به صراحت اعتراف کند.
مصباح یزدی در بخش دیگری از سخنان خود به صراحت اعلام کرده با کسانی که می‌خواهند قدرت را در میان خود تقسیم کنند وحدتی صورت نخواهد گرفت.
منظور غیرمستقیم وی٬ «جبهه متحد اصول‌گرایان» به رهبری محمدرضا مهدوی کنی است که از سوی اعضای «جبهه پایداری» به «ساکتین فتنه» مشهورند.





احمدی‌نژاد خطاب به محافظه‌کاران منتقد دولت:

تا پایان عمر دولت اگر زنده باشم باید تحملم کنید

محمود احمدی‌نژاد به محافظه‌کاران منتقد خود گفت: «اگر زنده باشم تا پایان دوره دهم ریاست جمهوری باید مرا تحمل کنید.»
آقای احمدی‌نژاد این مطلب را روز پنجشنبه (ششم بهمن) در کرمان بیان کرده و خطاب به محافظه‌کاران گفته است: «درست است که با بنده مخالف هستید اما مرا ملت ایران انتخاب کرده است.»
رئیس دولت دهم از منتقدان و مخالفان محافظه‌کار خود خواسته اجازه دهند «ایران ساخته شود» و اگر همراهی نمی‌کنند٬ «مانع‌تراشی» نیز نکنند.
وی همچنین افزوده است: «اکنون دست و بال‌ها را بسته‌اید و به دلیل مصالح کشور سکوت می‌کنیم اما سینه‌خیز هم که شده برای آبادانی کشور حرکت می‌کنیم.»
احمدی‌نژاد در بخش دیگری از سخنان خود عده‌ای از چهره‌های سیاسی و خبرگزاری‌های داخلی «وابسته به برخی نهاد‌ها» را عامل آشفته کردن بازار ارز و طلا در ایران معرفی کرده است.
وی بدون آنکه نامی از سپاه پاسداران و خبرگزاری فارس ببرد٬ اظهار کرده که «مجموعه این فعالیت‌ها یک بازی زشت اقتصادی، سیاسی و رسانه‌ای و یک خیانت بزرگ» بوده است.
احمدی‌نژاد همچنین بدون آنکه به جریان‌های محافظه‌کار حاضر در انتخابات اشاره کند٬ خطاب به آن‌ها گفته است: «فکر می‌کنید که مردم به شما رأی می‌دهند؟ ملت ایران ملت فهیم و رشیدی است و با دقت انتخاب می‌کند و رأی می‌دهد.»
محمود احمدی‌نژاد از سوی حامیان علی خامنه‌ای به همدستی با آمریکا و غرب به منظور افزایش تاثیر تحریم‌ها بر اقتصاد ایران متهم شده است.
روزنامه کیهان و سایت «الف» نوشته‌اند احمدی‌نژاد با سکوت در برابر نابسامانی بازار سکه و ارز تلاش می‌کند رهبر جمهوری اسلامی را وادار به مذاکره با آمریکا کند.
وضعیت اقتصادی ایران در پی گسترش تحریم‌ها و نابسامانی‌ها در بازار سکه و ارز در ماه‌های اخیر به شدت بحرانی شده است.





پاسخ تیم احمدی‌نژاد به نماینده ولی‌فقیه در کیهان:

شریعتمداری «پیر» و کیهان «چلاق» و «خسته» است



سایت «ر‌ها پرس» وابسته به تیم احمدی‌نژاد٬ حسین شریعتمداری را «پیرمرد»٬ «بی‌شریعت» و «منحرف» خواند و نوشته که روزنامه کیهان٬ روزنامه‌ای «چلاق»٬ «خسته» و «امنیتی» است.
حسین شریعتمداری به عنوان نماینده ولی‌فقیه در موسسه کیهان٬ سال‌هاست مسئولیت اداره روزنامه کیهان و نشریات وابسته به این موسسه را بر عهده دارد.
آقای شریعتمداری پنجم بهمن ماه در یادداشتی محمود احمدی‌نژاد و دولت دهم را به همسویی با آمریکا به منظور افزایش تاثیر تحریم‌ها بر اقتصاد ایران متهم کرده است.
سایت «رها‌ پرس» نیز در واکنش به این یادداشت٬ روز پنجشنبه (ششم بهمن) در قالب قطعه‌ای ادبی خطاب به شریعتمداری نوشته که «آزاده» باشد و خود را برای «سقوط» آماده کند.
این سایت از شریعتمداری خواسته «فکری به حال روزنامه پوسیده کیهان» کرده و از اتهام‌زنی به دولت احمدی‌نژاد دست بردارد.
«ر‌ها پرس» در یادداشت دیگری شریعتمداری را فردی «منحرف» خوانده و نوشته «باید نگران تبعات لغزش برخی خواص حزب‌اللهی» بود.
حسین شریعتمداری مدت‌هاست به عنوان یکی از پایگاه‌های رسانه‌ای تحت نظر علی خامنه‌ای٬ حملات تند و تیز علیه محمود احمدی‌نژاد را آغاز کرده است.
شریعتمداری و روزنامه کیهان یکی از سرسخت‌ترین منتقدان اسفندیار رحیم‌مشایی و در ماه‌های اخیر شخص احمدی‌نژاد به شمار می‌روند.
این روزنامه بار‌ها از احمدی‌نژاد خواستار برکناری مشایی از مسئولیت‌های دولتی شده، اما احمدی‌نژاد تاکنون به هیچ یک از این درخواست‌ها اعتنایی نکرده است.
از دولت احمدی‌نژاد و روزنامه کیهان با عنوان دروغگو‌ترین دولت و روزنامه در تاریخ جمهوری اسلامی یاد می‌شود.





چهار روز پس از سکوت درباره بازگشت ناو‌های آمریکا به منطقه

نقدی: نظام تصمیم گرفت مقابل آمریکا نرمش به خرج دهد


محمدرضا نقدی٬ رئیس سازمان بسیج مستضعفین می‌گوید جمهوری اسلامی پس از دریافت نامه «ملتمسانه» آمریکا و از روی «مصلحت» به نیرو‌های آمریکایی اجازه داده در منطقه حضور داشته باشند.
به گزارش روز پنجشنبه (ششم بهمن) خبرگزاری ایرنا٬ آقای نقدی این مطلب را چهار روز پس از آنکه شناورهای آمریکا، بریتانیا و فرانسه با گذر از تنگه هرمز وارد خلیج فارس شدند٬ بیان کرده است.
این فرمانده بسیج ادعا کرده باراک اوباما٬ رئیس جمهوری آمریکا پس از هشدار فرمانده ارتش٬ نامه‌ای «ملتمسانه» نوشت که در ‌‌نهایت تصمیم گرفته شد با آمریکایی‌ها با «نرمش» برخورد شود.
روحانیون و نظامیان حاکم بر ایران در هفته‌های اخیر در پی بالا گرفتن تنش‌ها میان تهران و غرب به آمریکا و سایر کشور‌های اروپایی هشدار داده بودند آماده بستن تنگه هرمز هستند.
آن‌ها همچنین به مقام‌های آمریکایی اعلام کرده بودند اجازه نخواهند داد ناو‌های این کشور به خلیج فارس بازگردند٬ اما چهار روز پیش ناو هواپیمابر آبراهام لینکلن آمریکا، همراه با پنج کشتی جنگی دیگر بدون مزاحمتی به منطقه بازگشتند.
محمدرضا نقدی نخستین فرمانده نظامی است که پس از چهار روز سکوت فرماندهان نظامی٬ ادعا کرده ایران به خاطر «التماس» آمریکا اجازه بازگشت این کشور به خلیج فارس را داده است.
نقدی در عین حال گفته است: «آمریکا و کشورهای اروپایی در حال ژست گرفتن هستند٬ اما آن‌ها بسیار ضعیف‌تر از آن هستند که بخواهند برای ملت بزرگ ایران مشکلی ایجاد کنند.»

 


دیدار دانشجویان شیراز با خانواده مسعود سپهر، استاد دانشگاه در بند

دانشجویان آزادی خواه شیراز در راستای طرح گرامیداشت ستارگان دربند خانواده ی دانشگاه، در دومین ماه این حرکت نمادین، به دیدار خانواده ی دکتر مسعود سپهر رفتند.
به گزارش امروز، در این ملاقات به مناسبت گرامی داشت ستاره ی دربند دی ماه، استاد سبز دانشگاه، لوح یادبودی به خانواده ی سپهر اهدا شد.
در این دیدار دانشجویان با تاکید بر الگو گیری از اساتید استوار و فرهیخته ای چون دکتر مسعود سپهر، بازداشت غیرقانونی ایشان را محکوم کردند.
این عضو برجسته ی سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی و استاد علوم سیاسی در دانشگاه آزاد شیراز در تاریخ ۲۶ آبان توسط نیروهای امنیتی در منزل خویش بازداشت شده و تاکنون در بازداشتگاه معروف پلاک ۱۰۰ اداره ی اطلاعات شیراز در شرایط انفرادی محبوس است.
سپهر از چهره های سرشناس سیاسی فارس و از مهم ترین عوامل برگزاری تنها جلسه ی قانونی تقدیر از اعضای ستادهای مهندس موسوی و مهدی کروبی استان فارس هستند؛ جلسه ای در نوع خود بی همتا که در تابستان ۸۸ و در بحبوحه ی درگیریهای پس از انتخابات در تالار احسان شیراز برگزار شد.

 

یک کارشناس اقتصادی: افزایش نرخ سود سپرده‌های بانکی بیکاری را تشدید می‌کند

یک کار‌شناس اقتصادی اعلام کرد: افزایش نرخ سود سپرده‌های بانکی بیکاری و تورم را افزایش می‌دهد.
مهدی تقوی در گفتگو با ایلنا افزایش نرخ سود سپرده‌های بانکی را موجب افزایش بیکاری و تورم اعلام کرد و اظهار داشت: با افزایش نرخ سود سپرده‌های بانکی بانک‌ها نمی‌توانند با نرخ‌های فعلی به فعالان اقتصادی تسهیلات بدهند و مجبور به بالا بردن نرخ بهره تسهیلات خود می‌شوند که این اقدام موجب کاهش نرخ رشد اقتصادی می‌شود.
این اقتصاد‌دان، با اشاره به رکود اقتصادی موجود در کشور یاد آور شد: دولت به جای تقویت عرضه و ایجاد رونق در اقتصاد به‌ دنبال مهار تقاضا رفت و رکود تورمی‌ موجود را تشدید کرد.
تقوی با بیان اینکه آمار نرخ تورم با وضع زندگی مردم تناقض دارد گفت: سیاستگذاری‌های نادرست از جانب دولت دلیل اصلی ضعف در وضعیت اقتصادی موجود است.
این کار‌شناس اقتصادی با بیان اینکه مسیر اقتصاد ایران باعث افزایش نرخ بیکاری و کاهش تولیدات داخلی شده است یاد آور شد: با کاهش تولیدات داخلی عرضه نیز کاهش می‌یابد و رکود تورمی ‌آغاز می‌شود.
او در خصوص واردات بی‌رویه محصولات مصرفی به داخل کشور تصریح کرد: واردات بیش از حد به داخل کشور، از گسترش تولیدات داخلی جلوگیری می‌کند و باعث ورشکستگی تولیدکنندگان داخلی می‌شود.
تقوی، عدم‌ سرمایه‌گذاری و استفاده از ماشین‌آلات فرسوده در صنعت را موجب ورشکستگی بنگاه‌های اقتصادی و در نتیجه افزایش بیکاری و کاهش قدرت خرید عنوان کرد.