۱۳۸۹ آذر ۱۹, جمعه

مهمترین خبرهای روز جمعه بخش دوّم، تحلیل ها و آخرین گزارشات از اعتراضات، بازداشتها، زندان، و بیدادگاهها --- بیانیه ها









گفت‌‌وگو با مهرداد بزرگ، یکی از دانشجویان عضو «انجمن دانشجویان لیبرال دانشگاه‌‏های ایران»

نقاط ضعف و قوت جنبش دانشجویی کجاست؟

مریم محمدی
شانزدهم آذر یکی از روزهای حساس تاریخ سیاسی این کشور است که با تغییر نظام و حکومت نیز در تقویم ایران باقی مانده است.
Download it 
Here!
تحولات گوناگون سیاسی و اجتماعی در بیش از ۵۰ سال گذشته، از اهمیت این روز نکاسته است. گرچه همواره تحلیل‏های جدیدی را نسبت به مضمون فعالیت دانشجویی و دستاوردها و نقد و انتقاد نسبت به آن مطرح می‌شود.
به مناسبت این روز، در گفت‌وگو با مهرداد بزرگ، یکی از دانشجویان عضو «انجمن دانشجویان لیبرال دانشگاه‏های ایران»، به نقد و بررسی مقطعی از تاریخ جنبش دانشجویی ایران پرداخته‌ام.

نقطه‏ی عطف حرکت‏های دانشجویی را در سال‏های پس از انقلاب، در کجا می‏بینید؟
شاید بزرگ‏ترین نقطه‏عطف سال ۱۳۷۸ بوده است. فعالیت‏های قبل از سال ۷۸ که از یکی دو سال پیش از خرداد ۷۶ و با حضور آقای خاتمی به عنوان رئیس جمهور شروع شده بود، تا سال ۷۸ بیشتر هم‏سو با اصلاح‏طلب‏های حاکم در قدرت و جناح چپ حاکمیت در آن زمان بود.
از سال ۷۸، با اتفاق‌هایی که افتاد و عدم حمایت اصلاح‏طلب‏ها از حرکت‏های دانشجویی در تیرماه ۷۸ و این‏که دانشجویان خودشان را به نوعی بی‏پشت‏ و پناه دیدند، باعث شد در کل از تمام جناح‏های حاکمیت ببرند و نحله‏ای از حرکت مستقل دانشجویی شکل گرفت که در سال ۸۰ کاملاً عینی شد و بعد از آن، با شکافی که در اوایل دهه‏ی ۸۰ در درون دفتر تحکیم وحدت شکل گرفت و دو طیف علامه و شیراز از هم جدا شدند، یک حرکت تقریباً مستقل شکل گرفت که از یک طرف معطوف به انتقاد از قدرت و از طرف دیگر معطوف به فعالیت‏های صرفاً دانشجویی و مطالبه‏ی حقوق صنفی دانشجویی بود.
نقطه‌ی عطف بعدی حرکت‏های دانشجویی، روی کار آمدن آقای احمدی‏نژاد بود.
به این ترتیب، شما در نقد مسائلی که آن سال‏ها گذشت، امروز کم‏کاری اصلاح‏طلبان را هنوز می‏بینید.
می‏شد بهتر از این عمل کنند. یعنی نمی‏شود به بهانه‏ی این‏که آن موقع تحت فشار بودند، انتظار این را هم داشته باشند که دانشجویان هم سکوت کنند. به‏هرحال، وقتی به خانه‏ی کسی حمله می‏شود، قاعدتاً صدایش بلند می‏شود. حال یکی می‏تواند به او کمک کند و یکی هم می‏تواند پشتش را خالی کند و بگوید نه؛ تقصیر خودت بود.
نقطه‏ی آغاز دوران بعد را، شما انتخاب محمود احمدی‏نژاد می‏دانید. در این دوران، چه اتفاقی می‏افتد؟
اتفاقی که در دوره‏ی آقای احمدی‏نژاد افتاد، کارشکنی در فعالیت‏های دانشجویی بود. در اواخر دولت آقای خاتمی، در شورای عالی انقلاب فرهنگی، با حضور شخص وزیر علوم، دکتر معین و خود آقای خاتمی اساسنامه‏ی انجمن‏های اسلامی، به عنوان تنها تشکلی که حق فعالیت سیاسی داشت یا حداقل در عمل، حق فعالیت سیاسی داشت، به تصویب رسید.
اما آقای احمدی‏نژاد به این هم پای‏بند نبود و چون عمر فعالیت دانشجویی هم کم است و هیچ شورای مؤسسی نیست که مدام پی‏گیر مسائل تشکل‏های دانشجویی باشد، خیلی از تشکل‏ها را تعلیق کرد، خیلی از فعالان دانشجویی را احکام انضباطی و بازداشت‏های موقت داد. حرکت اولیه‏ی دولت نهم باعث شد که فعالان دانشجویی به این سمت بروند که به فکر بقای فعالیت دانشجویی و تشکل‏های دانشجویی باشند.
یعنی همه‏ی این فعالیت‏ها خلاصه شد در این که موجودیت تشکل‏ها حفظ بشود و فعالیت‏های سیاسی و اجتماعی به حاشیه رفت.
دقیقاً همین‏ بود. یعنی در حرکت‏هایی که سال‏های ۱۳۸۵ و ۸۶ در پلی‏تکنیک صورت می‏گرفت یا بعد از آن در دانشگاه علامه ادامه داشت، دعوا بر سر این بود که: به ما اجازه بدهید که انجمن اسلامی‏مان را داشته باشیم؛ انجمن منتخب دانشجویان است و این هم اساس‏نامه‏‌ی آن. یا از حق تحصیل‏شان دفاع می‏کردند، به صرف این‏که ما حق تحصیل و حق حضور در دانشگاه داریم. چیزی اضافه بر آن مطالبه نمی‏کردند. اینها حقوق اولیه است.
ولی بعد از آن، در سال ۸۸ و بعد از حوادث پس از انتخابات، برخوردهای شدیدی با فعالان دانشجویی شد. فکر می‏کنم احکام حبسی که برای دانشجویان بریدند، در مجموع بیشتر از صدسال شد. در چنین شرایطی، وقتی کسی وضعیت پرونده‏ی آقای ضیا نبوی را نگاه کند، دیگر هیچ‏وقت به فکر پی‏گیری و مطالبه‏ی حق تحصیل‏ش نمی‏افتد؛ نه مصاحبه‏ای می‏کند و نه حتی اسم‏اش را مطرح می‏کند که ستاره‏دار شده است. یا وقتی کسی نه‌سال و نیم حبس بهاره‏ هدایت را ببیند، دیگر به فکر مطالبه‏ی حق تحصیل‏اش نمی‏افتد.
به این ترتیب، شما معتقدید که دانشجویان، امروز فقط به تحصیل و حق تحصیل فکر می‏کنند و یا به این حداقل می‏توانند فکر کنند؟
بدون هیچ دغدغه‏ای. در پی هر دغدغه‏ی سیاسی، هر دغدغه‏ی اجتماعی و صنفی‏ای که در دانشجویان به‏وجود می‏آید، دغدغه‏ی حق تحصیل و بقای آن در دانشگاه هم هست. یعنی در کنار شبکه‏ی اجتماعی‏ای که قرار بود پیش‏برنده‏ی جنبش باشد، الان ما یک شبکه‏ی ترس می‏بینیم که بین همه‏ هست.
امروز در کنار هم نشستن و حتی حضور در یک جلسه‏ی کتاب‏خوانی و مطالعاتی هم برای دانشجویان هزینه دارد. سال گذشته، ما خودمان بازداشت شدیم، امسال می‏بینیم که روزنامه‏ی جوان و روزنامه‏ی کیهان برای دانشجویان اصلاح‏طلب عضو تشکل‏های رسمی دانشجویی، پرونده‏سازی می‏کنند. این روزنامه‏ها اسم دانشجویان را به‏صورت کامل و یا مخفف می‏نویسند و می‏گویند اینها می‏خواهند اغتشاش کنند. با این‏که اینها فقط می‏خواهند جلسه‏ای تشکیل بدهند.
در این فضای تقریباً ناامیدکننده‏ای که وجود دارد، آیا جنبش دانشجویی دستاوردی هم تاکنون داشته است؟
شاید بد نباشد از دستاورد‏ فعالیت‏های دانشجویی در سال ۷۸ بگوییم. در این سال یک حرکت مستقل دانشجویی شکل گرفت که مشروعیت حداقل لایه‏هایی از نظام و بخش‏هایی از حکومت را زیر سئوال برد و به نظر من، مطالبات مردم را عینی‏تر کرد.
چه در دولت اصلاحات و چه بعد از آن، در دولت آقای احمدی‏نژاد، این امکان به‏وجود آمد که مطالبات مردم و مطالبات دانشجویی، مستقل از معادلات سیاسی مطرح شود و این زنده بماند.
من حتی حرکت‏ها و موجی که بعد از انتخابات شکل گرفت و موجی که در حمایت از نامزدهای ریاست جمهوری شکل گرفت را نتیجه‏ی عملکرد فعالان دانشجویی می‏بینم. فعالان دانشجویی و جنبش‏های دیگری مانند جنبش زنان، جنبش سندیکاها و ... سبب شدند این مطالبات زنده بمانند.
به این ترتیب که شما محیط دانشگاه را تصویر کردید حاصل فعالیت‌های دانشجویی چه بوده یا افق آینده چیست؟
امروز من تنها افقی که برای فعالیت دانشجویی می‏بینم، صرفاً این است که کیان دانشگاه حفظ بشود. با حرف‏هایی که در مورد تغییر متون کتاب‌های درسی، اخراج استادان دانشگاه و دانشجویان زده می‏شود، به‏نظر من، تنها حرکتی که افق فعالیت دانشجویی می‏تواند باشد، این است که فضای دانشگاه از معنای آکادمیک خود که تولید اندیشه و دانش باشد، تهی نشود. در کنار این، به صورت ضمنی و تلویحی برود به سمت این‏که مطالبه‏ی اصلی‏‌اش که همان استقلال دانشگاه باشد را مطرح کند.
به این ‏ترتیب، برخلاف آن‏چه سنت جنبش دانشجویی بوده، شما وظیفه‏ی جنبش دانشجویی را در حال حاضر، نه تأثیرگذاری در مناسبات سیاسی- اجتماعی، بلکه نوعی حرکت در حوزه‏ی علمی- فنی می‏بینید.
من می‏گویم، وقتی ما نتوانیم خانه‏ی خودمان را حفظ کنیم، نمی‏توانیم برای دیگران و همسایه‏ها و سطح جامعه‏مان و کل جهان برنامه بدهیم. برای این‏که بگوییم تغییری در ایران صورت بگیرد، نمی‏توانیم حرفی بزنیم. دانشجویان این را فهمیده‏اند که توان تغییر در سطح جامعه را ندارند. حتی این را بگویم که توان تغییر در سطح سیاست‏های کلان دانشگاه را هم ندارند.
پس بهترین کاری که می‏توانند بکنند، این است که جدا از فعالیت‏های سیاسی، در جهت استقلال دانشگاه گام بردارند که گام اصلی برای تغییرات کلان یا حتی تغییرات درونی دانشگاه است. امکان فعالیت دانشجویی وقتی به‏وجود می‏آید که دانشجو برای این‏که فعالیتی انجام داده، پاسخگوی نهاد دانشگاهی باشد؛ حال کمیته‏ی انضباطی باشد، حراست دانشگاه باشد و یا هرجای دیگر و نه نهادهای اطلاعاتی و امنیتی. این گام اولیه به عنوان فعالیت‏های سیاسی است.
فعالیت علمی هم در گرو همین است. در گرو این است که استقلال دانشگاه حفظ بشود. امروز حتی مداحان و روضه‏خوان‏ها هم برای محتوای درسی و استادان دانشگاه‏ها نسخه‏پیچی می‏کنند و می‏گویند: فلان استاد منافق است، فلان استاد سکولار است، فلان استاد بی‏دین است و محتوای درس‌ها لاییک و غرب‏زده است و… اینها مسائلی است که فقط وقتی به‏وجود می‏آید که دانشگاه به عنوان یک نهاد مستقل شناخته نمی‏شود و حق حرف زدن ندارد.
هدف اصلی به نظر من، استقلال دانشگاه است و گام اولیه این است که نهاد دانشگاهی را حال به هر نوعی که می‌شود حفظ کنیم.
به‏نظر می‏رسد که شما به نتایج تازه‏ای رسیده‏اید. اگر این‏طور است در نگاهی که به حرکت جنبش دانشجویی تا حالا داشته‏اید، چه نقطه‏ی ضعفی می‏بینید؟ چه چیزی باعث شده که این مسائل در گذشته دیده نشود؟
نقطه‏ضعف جنبش دانشجویی، از نظر من، روی آوردن به افکار کل‏نگر و معطوف به قدرت است. این‏که ما می‏توانیم به فلان سیاست اعتراض کنیم و نتیجه بگیریم. در صورتی که توان و پتانسیل چنین حرکتی در جنبش دانشجویی نیست.
مثلاً می‌بینیم سه‏، چهار هزار دانشجو دور هم جمع می‏شوند و شعار «مرگ بر دیکتاتور» می‏دهند، اما این توان بین فعالان دانشجویی نیست که تغییر کلانی در کشور بدهند. یا به سیاست‏های کلی معترض می‏شوند، اما این چیزی نیست که در توان فعالان دانشجویی و در حد فضای دانشگاهی باشد.
پس یک نقطه‏ی ضعف را نگاه کل‏نگر جنبش دانشجویی می‏دانید؟
کل‌نگر، رمانتیک و احساس‏گرا. این‏ به‏نظر من آفت فعالیت دانشجویی است. چیز دیگری که هست، گسست نسلی‏‏ای است که در فعالان دانشجویی به‏وجود می‏آید. همچنین عدم اعتماد، امکان هرگونه سازماندهی و متشکل شدن‏ را از آنها می‏گیرد. این عدم اعتماد مانع از هرگونه شکل‏گیری فعالیت می‏شود.
این چیزی بود که گاهی در فعالان دانشجویی به‏وجود می‌آید، ولی مسئله‏ی اصلی روی آوردن به بحث‏های کلی و مسائلی بوده که در حد فضای دانشجویی و فعالیت دانشجویی نبوده است.





سندیکای اتوبوسرانی تهران خواستار آزادی فعالان کارگری شد


سنديکای کارگران شرکت واحد اتوبوسرانی تهران و حومه با ابراز نگرانی شديد از وضعيت سلامت رضا شهابی، عضو هيئت مديره اين تشکل کارگری، خواستار آزادی او و ساير اعضای زندانی اين سنديکا شد.
آقای شهابی که خرداد ماه سال جاری در بازداشت به سر می‌برد، از روز شنبه در اعتراض به عدم رسيدگی به پرونده اش در اعتصاب غذا به سر می‌برد.
در بيانيه‌ای که سنديکای کارگران شرکت واحد اتوبوسرانی تهران و حومه منتشر کرد، آمده است: «رضا شهابی قرار بود در روز ۱۹ مهر ماه با قرار وثيقه ۶۰ ميليون تومانی و در روزهای گذشته با امضای يک قرار جديد ۱۰۰ ميليونی آزاد شود، اما او  کماکان زندانی است.»
حسن شهابی، برادر اين فعال کارگر زندانی، در گفت‌وگو با راديو فردا  با اشاره به اينکه مقام‌های قوه قضاييه تاکنون دليل ادامه بازداشت وی را اعلام نکرده‌اند، می‌افزايد: «آقای شهابی فعال کارگری است و در سنديکای کارگری فعاليت می‌کند. اگر مطالبه حق و حقوق جرم است، به ما بگويند و اعلام کنند که اين کار جرم است. بگويند که حمايت از کارگر جرم است.»
در حال حاضر، ابراهيم مددی، رضا شهابی و مرتضی کمساری در زندان اوين، علی اکبر نظری در زندان قزل حصار و غلامرضا غلامحسينی و منصور اسانلو در زندان رجايی شهر کرج زندانی هستند.
آقايان مددی و اسانلو از سال ۱۳۸۶ به اتهام های امنيتی زندانی هستند.
همزمان با بازداشت شماری از اعضای سنديکای کارگران شرکت واحد اتوبوسرانی تهران و حومه، چند تن از اعضای سنديکای کارگران شرکت نيشکر هفت تپه به اتهام‌های امنيتی و سياسی به زندان محکوم شده اند. از جمله اين فعالان کارگری، رضا رخشان، رئيس هيئت مديره اين تشکل کارگری است که به شش ماه زندان محکوم شده است.
دوروری دايک، از سازمان عفو بين‌الملل، درباره بازداشت و زندانی کردن فعالان کارگری به راديو فردا می‌گويد: «متأسفانه پس از انتخابات رياست جمهوری سال گذشته در ايران، تهديدها و فشارها بر سنديکاهای کارگری مستقل شديدتر شده است و اين برخلاف تعهدهای ايران است که مقاوله‌نامه‌های بين‌المللی را امضا کرده است.»
برخورد با تشکل‌های کارگری و اعمال فشار بر فعالان کارگری در حالی صورت می‌گيرد که ايران با امضای مقاوله‌نامه‌های بين‌المللی متعهد به رعايت آزادی تشکل‌های کارگری است.
اما در ساليان اخير، ده‌ها فعال کارگری به اتهام‌های امنيتی، مانند اقدام عليه امنيت ملی، بازداشت و يا زندانی شده‌اند. ضمن آنکه شماری از کارگران و فعالان کارگری به دنبال اعتراض های صنفی، کار خود را از دست داده‌اند.
اعمال فشار بر قعالان و تشکل های کارگری در ايران با انتقادهای اتحاديه های کارگری در جهان مواجه شده است.
در آخرين مورد، کنفدراسيون بين‌المللی اتحاديه‌های کارگری نروژ با ارسال نامه به آيت الله علی خامنه ‌ای، رهبر جمهوری اسلامی ايران، شديدا به اعمال فشار بر تشکل ‌های مستقل کارگری در ايران اعتراض کرد.
اين کنفدراسيون از آيت الله خامنه ای خواستار پايان فوری هرگونه اعمال فشار بر فعالان کارگری در ايران و آزادی فوری منصور اسانلو، رئيس سنديکای کارگران شرکت واحد اتوبوسرانی تهران و حومه و سايز فعالان کارگر زندانی شد.

«مرگ بیش از دو هزار و ۵۰۰ نفر بر اثر آلودگی هوا در تهران»

در حالی که یکی از مسئولان شهرداری تهران از مرگ بیش از دو هزار و ۵۰۰ نفر در تهران بر اثر آلودگی هوا خبر داده است، انتقادها از اقدام‌هایی مانند آبپاشی تهران با استفاده از هواپیماهای سم‌پاش بالا گرفته است.
وحید نوروزی، مدیر عامل ستاد مرکزی معاینه فنی خودروهای تهران، روز چهارشنبه در وبلاگ خود از مرگ بیش از دو هزار و ۵۰۰ نفر بر اثر آلودگی هوا در تهران خبر داده است.
وی در این باره نوشته است: «حداقل فوتی در اثر ذرات معلق در سال در تهران ۲۶۵۸ نفر، منوکسید کربن ۱۵ نفر، ازون ۷۲ نفر و دی اکسید گوگرد ۸۹۶ نفر می‌باشد.»
پیشتر نیز کاظم ندافی، مدیر کل بهداشت محیط و کار وزارت بهداشت ایران در این باره به خبرگزاری فارس گفته بود: «وزارت بهداشت هر سال مطالعات دقیقی را درباره اثرات آلودگی هوا بر سلامت مردم انجام می‌دهد، این مطالعه سال گذشته نیز انجام شد و نشان داد که بین ۳۵۰۰ تا چهار هزار نفر به علت عوارض ناشی از آلودگی‌ها فوت کردند.»
وی همچنین با بیان این که مطالعات انجام شده تنها بر اساس آ‌لودگی ناشی از ذرات معلق در هوا و گاز مونوکسید کربن صورت گرفته، افزوده بود: «بیشتر افرادی که بر اثر آ‌لودگی هوا جان خود را از دست دادند به بیماری‌های قلبی، عروقی، تنفسی مثل آسم مبتلا بودند یا افراد سالخورده بودند.»
از سوی دیگر در حالی که آلودگی بالای هوای تهران همچنان ادامه دارد، انتقادها از اقدام‌هایی همچون آبپاشی با استفاده از هواپیماهای سمپاش برای مقابله با آلودگی هوا بالا گرفته است.
به گزارش خبرگزاری مهر، استفاده از هواپیماهای تک‌موتوره سمپاش برای پاشیدن آب بر فراز تهران با هدف کاستن از غلظت آلاینده‌ها به ویژه ذرات معلق در هوا روز سه‌شنبه با پرواز پنج هواپیما صورت گرفته بود.
با این حال به گفته کارشناسان محیط‌ زیست این اقدام کمترین تاثیری در بهبود کیفیت هوای تهران نداشته است وبه طوری که وضعیت هوا در پایتخت ایران در روزهای سه شنبه، چهارشنبه و پنجشنبه نیز همچنان در وضعیت هشدار باقی مانده است.
برخی دیگر از کارشناسان نیز نسبت به تاثیر احتمالی این گونه اقدامات در بارش باران‌های اسیدی هشدار داده‌اند.
هر چند بر اساس گزارش‌های منتشر شده، آبپاشی تهران با استفاده از هواپیماهای سمپاش وزارت کشاورزی صورت گرفته است، اما رسانه‌های ایران همچنان در این باره که چه کسی یا کسانی چنین ایده‌ای را که با انتقادهای فراوانی روبرو شده، مطرح کرده، به گمانه‌زنی خود ادامه می‌دهند.
مرضیه وحیددستجردی، وزیر بهداشت جمهوری اسلامی در این باره گفته است: «اگر آبپاشی با حجم وسیع صورت گیرد، ممکن است تا اندازه‌ای موثر باشد اما طبق گزارش‌های وزارت بهداشت، آب‌پاشی با حجم کم موثر نخواهد بود. میزان آب هواپیماهای سمپاش اندک و در حد مزرعه‌ای است.»
همچنین وحید نوروزی، نماینده شهرداری تهران در کارگروه کاهش آلودگی هوا نیز با «غیرمنطقی و بی‌فایده و در حد طنز» دانستن آبپاشی تهران گفته است:‌ «در عین حال این سوال مطرح است که چه میزان آب قرار است با چند هواپیما در تهران ۷۵۰ کیلومتر مربعی پاشیده شود؟»
حسن اصیلیان، معاون پیشین سازمان حفاظت محیط زیست ایران نیز با هشدار نسبت به پیامدهای این اقدام گفته است: «با بالا بودن غلظت برخی آلاینده‌ها مانند دی‌اکسید گوگرد و مونوکسید‌کربن در تهران و ترکیب آن با قطرات آب که توسط آب‌پاش‌ها پخش می‌شود، باران اسیدی در تهران شکل می‌گیرد.»
وی همچنین افزوده است: «اگر دی اکسید گوگرد در هوای تهران بالا باشد پس از ترکیب با آب اسید سولفوریک ایجاد کرده و در نهایت منجر به بارش باران اسیدی می‌شود یا اگر میزان غلظت اکسید‌های نیتروژن بالا باشد پس از ترکیب با آب ایجاد اسید‌نیتریک می‌کند.»
از سوی دیگر مهدی چمران، رئیس شورای شهر تهران، هم با ابراز تردید درباره تاثیر اقدام‌هایی از این دست در کاهش آلودگی هوای تهران گفته است:‌ «با این وضعیت آلودگی هوا، مردم به مرگ تدریجی دچار می‌شوند و با سپری شدن این ایام نیز به طور حتم معضل آلودگی هوا فراموش می‌شود.»
در همین میان خسرو دانشجو، سخنگوی شورای شهر تهران، درگفت و گو با رادیو فردا در باره منشا آلودگی هوای تهران گفته است: «در آمارهایی هم که در شورای شهر ارائه می‌شود، سهم به سزایی از آلودگی هوا را خودروهای سطح شهر تهران دارند و بخش عمده‌ای از آلودگی مربوط به خودروهایی است که سوخت‌های فسیلی مثل بنزین و گازوییل مصرف می‌‌کنند.»
این در حالی است که دولت محمود احمدی‌نژاد همچنان از پرداخت اعتبارهای ارزی تصویب شده برای توسعه متروی تهران،‌ که می‌تواند به کاهش استفاده از خودروهای شخصی در این شهر منجر شود،‌ خودداری می‌کند.
همچنین برخی گزارش‌ها حاکی از آن است که یکی از عوامل افزایش آلودگی هوای تهران در هفته‌های گذشته، استفاده از بنزین تولید شده در واحدهای پتروشیمی است که گفته می‌شود از کیفیت لازم برخوردار نیست و نسبت به بنزین تولید شده در پالایشگاه‌ها آلایندگی بیشتری دارد.
حسن بیگی، مدیرعامل پتروشیمی جم که یکی از مجتمع‌های تولیدکننده بنزین به شمار می‌آید، در این باره گفته است: «ما تنها خوراک تولید بنزین را به پالایشگاه‌ها تحویل می‌دهیم و پتروشیمی‌ها مسئول تحویل بنزین به خودروها نیستند.»
وی همچنین افزوده است: «مواد اولیه تولیدی در مجتمع‌های پتروشیمی پس از تحویل در پالایشگاه‌ها تبدیل به بنزین می‌شوند. بنابراین تولیدکنندگان بنزین باید به این موضوع پاسخ بدهند.»
در همین ارتباط روزنامه اطلاعات که روز چهارشنبه تیتر اول خود را به مساله آلودگی هوای تهران اختصاص داده و در گزارشی با عنوان «کیفیت پایین سوخت خودروها، عامل اصلی آلودگی هوا» به بررسی این موضوع پرداخته بود،‌ در تیتر یک شماره روز پنجشنبه خود نوشته است: «موفقیت بزرگ فرزندان ملت در تولید بنزین با کیفیت.»
به دنبال تشدید تحریم‌های جهانی علیه ایران و ایجاد محدودیت در فروش فرآورده‌های نفتی و به ویژه بنزین به این کشور از سوی شرکت‌های بزرگ بین‌المللی، مقام‌های ایرانی از «اقدام ضربتی» خود 
در تولید بنزین در داخل کشور خبر داده بودند، که درچارچوب آن برخی از واحدهای پتروشیمی به تولید بنزین  روی آورده‌اند.
حمیدرضا کاتوزیان، رئیس کمیسیون انرژی مجلس شورای اسلامی با انتقاد از این اقدام گفته بود: «بخش‌هایی از پتروشیمی که با هدف خودکفایی در تولید بنزین مورد استفاده قرار می‌گیرد، دچار مشکل تعمیر و نگهداری، فرسودگی و کمبود منابع می‌شوند.»

ایران، هم‌چنان بزرگ‌ترین زندان روزنامه‌نگاران در دنیا

لوگوی کارزار فدراسیون بین‌المللی 
روزنامه‌نگاران برای آزادی اعضای ایرانی خود
کمیته حمایت از روزنامه‌نگاران در تازه‌ترین آمار خود از روزنامه‌نگاران زندانی در دنیا اعلام کرد که ایران در کنار چین هم‌چنان بزرگ‌ترین زندان برای روزنامه‌نگاران است. این کمیته می‌گوید آمارش از روزنامه‌نگاران زندانی در ۱۴ سال گذشته بی‌سابقه است.
به گزارش این کمیته که مقر آن در شهر نیویورک است،‌ در حال حاضر ۱۴۵ تن از اصحاب مطبوعات و رسانه از سراسر جهان در زندان به سر می‌برند که از این تعداد ۳۴ تن در ایران زندانی هستند.
این کمیته می‌گوید در چین نیز ۳۴ تن، یعنی به تعداد روزنامه‌نگاران زندانی در ایران، روزنامه‌نگار زندانی وجود دارد. این در حالی است که چین بیش از ۱۵ برابر ایران جمعیت دارد.
این کمیته مدافع روزنامه‌نگاران در بیانیه‌ای که چهارشنبه شب به همین مناسبت منتشر کرد می‌گوید تقریبا نیمی از روزنامه‌نگاران زندانی دنیا در زندان‌های جمهوری اسلامی و چین به سر می‌برند.
این بیانیه همچنین می‌افزاید که «سرکوب پیوسته صداهای منتقد» در جمهوری اسلامی ایران و «سرکوب وحشیانه روزنامه‌نگاری قومی» در چین باعث شده است که تعداد روزنامه‌نگاران زندانی به بالاترین حد خود از سال ۱۹۹۶ تاکنون برسد.
کمیته حمایت از روزنامه‌نگاران در اسفندماه سال گذشته، ۱۳۸۸، نیز ایران را با ۵۲ روزنامه‌نگار زندانی «بزرگ‌ترین زندان روزنامه‌نگاران در جهان» خوانده بود.
کمیته نیویورکی حامی روزنامه‌نگاران در بیانیه خود می‌گوید که بر اساس سرشماری سالانه این کمیته تا روز ۹ آذرماه ۱۳۸۹ دقیقا ۱۴۵ گزارشگر، ادیتور و عکاس در زندان‌های دنیا به سر می‌برند. این آمار نسبت به همین تاریخ در سال گذشته میلادی، ۲۰۰۹، افزایشی ۹ نفری را نشان می‌دهد.
با این حساب این کمیته چهار روزنامه‌نگار دیگری را که روز سه‌شنبه گذشته همزمان با روز دانشجو در ایران در دفتر روزنامه شرق دستگیر و روانه زندان شدند محاسبه نکرده است.
عصر روز سه‌شنبه، مأموران امنيتی جمهوری اسلامی ايران با مراجعه به دفتر روزنامه اصلاح‌طلب شرق، احمد غلامی، سردبير، فرزانه روستايی، دبير گروه بين‌الملل، و کيوان مهرگان، دبير سرويس سياسی، را همراه با علی خدابخش، سرمايه‌گذار اين روزنامه، بازداشت کردند.
از میان ۲۸ کشوری که زندان‌بان روزنامه‌نگاران هستند، اریتره، برمه و ازبکستان پس از ایران و چین مقام‌های سوم تا پنجم را به خود اختصاص داده‌اند.
در بیانیه کمیته حمایت از روزنامه‌نگاران اشاره شده است که حبس اصحاب مطبوعات در ایران دیگر فقط به سرکوب پس از انتخابات سال ۱۳۸۸ مربوط نیست، و «سرکوب مداوم و پیوسته صداهای منتقد را شامل می‌شود، سرکوبی که تا امروز نیز ادامه دارد».
به دنبال انتخابات ریاست جمهوری سال گذشته در ایران و آغاز اعتراضات مردم به نتیجه آن، موجی از دستگیری‌ها در کشور آغاز شد که بیشترین قربانی آنها را روزنامه‌نگاران مطبوعات اصلاح‌طلب ایران تشکیل می‌دادند، موجی که پس از حدود یک سال و نیم هم‌چنان در ایران قربانی می‌گیرد.
کمیته حمایت از روزنامه‌نگاران همچنین اشاره کرده است که ایران و چین همواره با اتکا به اتهامات «مبهم ضد حکومتی» چون «اقدام علیه امنیت ملی» اصحاب مطبوعات را روانه زندان می‌کنند که «چیز تازه‌ای نیست» و ۷۲ روزنامه‌نگار دیگر از سراسر دنیا با همین نوع اتهامات محبوس هستند.




پوتین هم به جمع هواداران جولین آسانژ پیوست

ولادیمیر پوتین، نخست‌وزیر روسیه، روز پنجشنبه به جمع هواداران جولین آسانژ، پیوست و بازداشت بنیانگذار ویکی‌لیکس را «غیردموکراتیک» دانست.
ولادیمیر پوتین، نخست‌وزیر روسیه، روز پنجشنبه با انتقاد از دستگیری بنیانگذار ویکی‌لیکس گفت: «چرا آقای آسانژ به زندان افتاده است؟ آیا این دموکراسی است؟ به قول ما، دیگ به دیگ می‌گه روت سیاه.»
نخست‌وزیر روسیه افزود: «می‌خواهم توپ را به زمین همکاران آمریکایی‌ام بیندازم.»
افزون بر ولادیمیر پوتین شماری دیگری از رهبران و مقام‌های کشورهای جهان نیز از جولین آسانژ پشتیبانی کرده‌اند.
لولا ایگناسیو لولا داسیلوا، رئیس جمهوری برزیل، نیز با اعلام «همبستگی» با بنیانگذار ویکی‌لیکس، دستگیری آسانژ را مغایر با «آزادی بیان» دانسته است.
رئیس جمهوری برزیل گفت: «آنها وی را دستگیر کردند و من اعتراض زیادی نسبت به (نقض) آزادی بیان نمی‌بینم.»
از سوی دیگر، ناوی پیلای، کمیسر عالی حقوق بشر سازمان ملل، نیز با انتقاد از قطع خدمات‌دهی شرکت‌های خصوصی، بانک‌ها و موسسه‌های اعتباری، به ویکی‌لیکس، گفت: «این اقدامات می‌تواند به تلاش برای سانسور انتشار اطلاعات تعبیر شود.»
پیش از این کوین راد، وزیر خارجه استرالیا، نیز گفته بود که آمریکا به خاطر حفاظت نکردن از اسناد محرمانه خود، در افشای این اسناد مقصر است.
پس از بازداشت جولین آسانژ در لندن و احتمال استرداد وی به سوئد، موجی از هکرهای هوادار وی (هکتیویست‌‌ها) به وب‌سایت‌ها، شرکت‌ها و موسسه‌های خدماتی، نهادهایی که فعالیت‌های ویکی‌لیکس را محدود کرده یا از بازداشت بنیانگذار وی حمایت کرده‌اند، حمله کرده و در برخی موارد آنها را از کار انداخته‌اند.
جولین آسانژ، روز سه‌شنبه خود را به پلیس بریتانیا معرفی کرد و دادگاه نیز نپذیرفت که وی به قید ضمانت یا وثیقه آزاد باشد.
به دنبال حکم دادگاهی در سوئد که به بنیانگذار ویکی‌لیکس اتهام تجاوز زده است، سوئد از طریق اینترپل خواهان دستگیری وی شد.
استرداد جولین آسانژ به تصمیم دادگاه بریتانیایی بستگی دارد.





جولین آسانژ «مشعل‌دار بی‌طرف جستجوی حقیقت نیست»


به نظر می‌رسد که وب‌سایت ویکی‌لیکس افشای «توطئه‌گری خودکامگان» را هدف اصلی اقدامات خود قرار داده است. ولی آیا هدف وسیله را توجیه می‌کند؟ و گذشته از این که نظر ما در مورد افشاگری‌های ویکی‌لیکس چیست، اقدامات اخیر این وب‌سایت این سوال را به ذهن می‌آورد که هدف جولین آسانژ، مدیر و بنیان‌گذار ویکی‌لیکس، واقعا چیست؟
روزنامه گاردین چاپ لندن در مرور کارنامه ویکی‌لیکس می‌نویسد که دو مورد گذشته از افشاگری‌های این وب‌سایت در مورد حقایق ناگفته جنگ افغانستان و عراق با منش و اعتقادات جولین آسانژ که دولت آمریکا را مسئول فجایعی در این دو کشور می‌داند انطباق داشت. اما افشای مجموعه‌ای از ۲۵۰ هزار سند و یادداشت دیپلمات‌های آمریکایی با آن الگو انطباق ندارد. برملا کردن این اطلاعات هدف مشخص و مسیر خاصی ندارد.
برای مثال، برملا کردن موارد شخصی در مورد دیکتاتور کره شمالی برای افکار عمومی چه ارزشی دارد؟ حتی برخی بر این باورند که بخشی از اسنادی که در دور اخیر توسط ویکی‌لیکس برملا شده مثل ستون غیبت و شایعه‌پراکنی در روزنامه‌های عامه‌پسند است که جز جنجال به پا کردن هدف دیگری ندارند.
نویسنده گاردین تاکید می‌کند که بعید است جولین آسانژ این مطالب را بدون هیچ دقت یا هدف مشخصی منتشر کرده باشد. او اکنون در فهرست بازداشت اینترپل قرار دارد و توسط دادستانی سوئد به ارتکاب جرایم جنسی متهم شده و در بسیاری از کشورها حکم استرداد وی صادر شده است. بنابراین بعید است که وی هیچ اقدامی را با هدف مشخصی انجام ندهد. [این مطلب پیش از بازداشت آقای آسانژ در لندن نوشته شده است- رادیوفردا]
جولین آسانژ در مصاحبه‌ها و مقالات خود تصویر مشخص‌تری از اهداف واقعی خود ارائه می‌دهد که باید گفت تصویر چندان جالبی نیست. برای مثال، او می‌گوید یکی از اهداف وی مقابله با سیاست «مبارزه با تروریسم» است، به شکلی که رژیم‌هایی را هدف بگیرد که این سیاست را بابا کرده اند، اما خود در تروریسم دست دارند.
به اعتقاد وی، رژیم‌هایی که از روش‌های تروریستی استفاده می‌کنند شبکه‌های پنهانی و مخوفی هستند که با استفاده از بی‌اطلاعی مردم به کار خود ادامه می‌دهند. به اعتقاد جولین آسانژ، اگر حکومتی اقتدارگرا نباشد به پنهان‌کاری نیاز نخواهد داشت.
تحلیل‌گر گاردین در نقد دیدگاه جولین آسانژ می‌نویسد که از نگاه مدیر ویکی‌لیکس پنهان‌کاری مطلق عملا ناکارآمد است. روش‌های توطئه‌آمیز و پنهان‌کاری هیچ گاه به موفقیت کامل نخواهد رسید، چون عاملان پیشبرد آن همیشه از جزییات برنامه‌ها بی‌خبر هستند. تحلیل جولین آسانژ کاملا درست است و نمونه برجسته این تحلیل ناتوانی دستگاه‌های امنیتی آمریکا در پیشگیری از حملات یازده سپتامبر بود.
به همین خاطر بود که پس از این حملات دستگاه امنیتی آمریکا حجم بیشتری از اطلاعات را در میان بخش‌ها و ادارات مختلف به گردش در آورد. و جالب این که ویکی‌لیکس دقیقا از همین تغییر روش کار امنیتی آمریکا بهره جست و به اطلاعات محرمانه فراوانی دست یافت.
گاردین می‌نویسد که درست به همان روشی که دستگاه‌های امنیتی می‌کوشند در شبکه ارتباطات هسته‌های تروریستی نفوذ کرده و آن را مختل کنند جولین آسانژ نیز هدفش مختل کردن ارتباطات بین نهادهایی است که آنها را «اقتدارگران توطئه‌گر» می‌داند.
یکی از اهداف مهم جولین آسانژ شکست دادن دولت آمریکا به عنوان یک «دستگاه اقتدارگرای توطئه‌گر» است. هدف افشاگری‌های وی، به زعم خود او، این است که فضای خودهراسی ناشی از مخفی‌کاری شدید در ارگان‌های این حکومت را از بین ببرد.
آقای آسانژ در مصاحبه‌ای با هفته‌نامه تایم گفت: «آنها دو انتخاب دارند: یکی اصلاح روش کار اطلاعاتی خود به شیوه‌ای که به آن افتخار کرده و نتایج و جزییات آن را در اختیار افکار عمومی قرار دهند، و دیگری فرو رفتن در خود و بستن همه راه‌های انتقال اطلاعات که در آن صورت کارایی خود را از دست خواهند داد. برای من چنین پیامدی کاملا مطلوب است.»
تحلیل‌گر گاردین سپس می‌پرسد اگر از نگاه جولین آسانژ پنهان‌کاری با اقتدارگرایی ارتباط مستقیمی دارد، چرا روش کار خود ویکی‌لیکس تا این حد پنهان‌کارانه است؟ چرا منابع آن برملا نمی‌شوند؟ چرا رهبران و مسئولان آن همواره در خفا به سر می‌برند؟ پاسخ به این سوالات کاملا واضح است. اگر ویکی‌لیکس یک شبکه و سازمان بسیار باز و شفاف بود، حتما با مخالفت شدیدی روبه‌رو می‌شد. به همین خاطر طبق معیارهای جولین آسانژ ویکی‌لیکس درست به اندازه دولت آمریکا «اقتدارگرایی توطئه‌گر» است.
دولت آمریکا و متحدانش ممکن است مرتکب خطاها و اعمال غیرقانونی شوند، ولی مختل کردن کار این نهادها به خاطر مبارزه با پنهان‌کاری هدف پسندیده و قابل قبولی نیست. این استدلال که حکومت‌ها نباید به هیچ عنوان پنهان‌کاری داشته باشند کاملا نابخردانه است. و این استدلال که خود ویکی‌لیکس باید از این قاعده مستثنا باشد حتی نابخردانه‌تر از استدلال پیشین است.
فلسفه جولین آسانژ که شفافیت کامل در عرصه قدرت و حکومت‌گری را ترویج می‌کند یا متناقض و بی‌پایه است یا دور از صداقت. او باید خود را واقعا آن طور که هست معرفی کند: فردی مخالف سیاست خارجی آمریکا که قصد دارد آن را به هر وسیله و به هر قیمتی مختل کند. او مشعل‌دار بی‌طرف جستجوی حقیقت نیست. او در عالم واقعیت نوعی پنهان‌کاری را که پنهان‌کاری خود او است، بر نوع دیگری از پنهان‌کاری ترجیح می‌دهد.







خسرو صدری

اخبار روز: 

به نظر می آید که آسانژ، در جهان سیاست ،زمین لرزه ای پدید آورد که نه تنها برج و باروهای به ظاهر مستحکم زیادی را فروریخت ، بلکه لرزه براندام همه دیگر برج نشینان عالم نیز انداخت.
او با انتشارپیام های محرمانه (به قول خودش)" توطئه گران مقتدر"، ثابت کرد که برای صاحبان قدرت،" شفافیت " فقط آن زمان مطلوب است که افسارش در دست خودشان باشد و به قلب سپاه دشمنانشان حمله برد.
آسانژ، تاریخ را ورق زد، زیرا پس از این، هیچ ابرقدرت و قدرتی، جرئت آن را نخواهد داشت که چون گذشته، با خیالی آسوده، برای تسلط بر مردم خود و دیگران، به توطئه و تزویر متوسل شود و بپندارد که اگر همه جهان هم بوی توطئه را استشمام کرد ولی مدرک محکمه پسندی برای اثبات نخواهد یافت.
از این رو، افشا گری های "ویکی لیکس"، حتی اگر پس پرده اهداف دیگری هم جز "مبارزه با توطئه گران مقتدر"، داشته باشد، فصلی در تاریخ گشود که مردم جهان را برای اولین بار، به روئیت منتهی الیه دخمه های تصمیم گیری قدر قدرتان، امیدوار می سازد.
درخبرها آمده بود که برخی محافظه کاران آمریکا، خواستار اعدام "جولین آسانژ" شده اند. (اشپیگل آن لاین.۶ دسامبر۲۰۱۰).

 

 

پشتیبانی پوتین، لولا و کمیسر سازمان ملل از ویکی‌لیکس

جولیان اسانژ
 بنیانگذار ۳۶ ساله ویکی لیکس

تهدیدهای موسسات اعتباری ویزا و مسترکارد برای قطع شریان مالی ویکی‌لیکس، اعتراض کمیسریای عالی حقوق‌بشر سازمان ملل، روسیه و برزیل را برانگیخته‌ است. کمیسر عالی حقوق بشر، نگران گسترش دامنه سانسور است.

در پی دستگیری جولیان اسانژ بنیانگذار ویکی‌لیکس، اعتراض به فشارهائی که بر این سایت اینترنتی افشاگر وارد می‌شود، دامنه گسترده‌تری می‌یابد.  در این اعتراض، اکنون کمیسر عالی حقوق ‌بشر سازمان ملل متحد، نخست‌وزیر روسیه و رئیس‌جمهور برزیل، با هکرها همسو شده‌اند.
حمله به پایگاه اینترنتی دولت سوئد
به‌گزارش روزنامه سویسی "نویه‌تسورشر تسایتونگ"، یک سخنگوی گروه "آنانوموس" که تعدادی از هکرهای ورزیده در آن گرد آمده‌اند، اعلام کرده که «جنگ ما پایان نیافته است». همین گروه، در تازه‌ترین حرکت خود، سایت اینترنتی دولت سوئد را، چهارشنبه شب (۸ دسامبر) برای چند ساعت از کار انداخت.
پیش از این، پایگاه اینترنتی موسسه اعتباری ویزا مورد حمله هکرها قرار گرفته بود. این موسسه، اعلام کرده بود که حواله‌های ویکی‌لیکس را انجام نخواهد داد. نویه‌تسورشر تسایتونگ به نقل از یک سخنگوی گروه آنانوموس نوشته است:«ما می‌خواهیم که اینترنت را، همانطور که همیشه بوده، باز و آزاد نگه ‌داریم.»
نگرانی کمیسر حقوق‌بشر سازمان ملل
در کنار حملات هکرها، "ناوی پیلای" کمیسرعالی حقوق بشر سازمان ملل متحد نیز، روز پنجشنبه (۹ دسامبر) در لندن نسبت به فشارهائی که برای قطع شریان مالی ویکی‌لیکس بر موسساتی مثل ویزا و مسترکارد وارد آمده است، ابراز نگرانی کرد. خبرگزاری آلمان به نقل از این مقام نوشت:«این تلاش‌ها می‌تواند به عنوان سانسور انتشار اطلاعات تعبیر شود. به گونه‌ای که حق ویکی‌لیکس را در زمینه آزادی اظهار نظر نقض می‌کند.»
تاکنون چندین موسسه مالی و اعتباری، به‌خاطر انتشار اسناد وزارت‌خارجه آمریکا همکاری خود را با ویکی‌لیکس قطع کرده‌اند. موسسات اعتباری ویزا و مسترکارد مهمترین آن‌ها هستند. "آندرآس فینک" رئیس موسسه "داتا سل" به آسوشیتدپرس گفته است که علیه ویزا و مسترکارد اعلام جرم خواهد کرد. داتا‌سل امور مالی آنلاینی ویکی‌لیکس را اداره می‌کند.
اعتراض پوتین و لولا
همراه با کمیسر عالی حقوق بشر سازمان ملل متحد، رئيس جمهور برزیل و نخست‌وزیر روسیه هم به دستگیری جولیان آسانژ و فشارهائی که بر ویکی‌لیکس وارد آمده اعتراض کرده‌اند.
به گزارش خبرگزاری فرانسه، ولادیمیر پوتین نخست‌وزیر روسیه روز پنجشنبه در مسکو گفت: «وقتی از دموکراسی حرف می‌زنند باید آن را به صورت کامل بپذیرند. آمریکا باید اول در خانه خودش را جارو بکشد.»
لوئیز ایناسیو لولا دا سیلوا رئیس‌جمهور چپ‌گرای برزیل نیز، همبستگی کشورش را با جولیان آسانژ اعلام کرد. وی گفت: «اسناد گفت‌وگوهای محرمانه وزارت‌خارجه آمریکا که به وسیله سیرویس اینترنتی افشاگر ویکی‌لیکس منتشر شده، دیپلماسی‌یی را برملا کرده که دسترسی به آن غیرممکن به‌نظر می‌رسید.»
لولا که در مخالفت با ایالات متحده آمریکا با چاوز و احمدی‌نژاد روسای جمهوری ونزوئلا و ایران همصدا است، همچنین گفته است:«آن‌ها آسانژ را دستگیر کرده‌اند و من با توجه به آزادی عقیده، صدای اعتراض زیادی را نمی‌شنوم.»
جولیان آسانژ بنیانگذار ۳۶ ساله و استرالیائی ویکی‌لیکس، که از سوی دادگستری سوئد به تجاوز جنسی در این کشور متهم شده، روز سه‌شنبه (۷ دسامبر) خود را به پلیس لندن معرفی کرد و بازداشت شد. دادگستری بریتانیا هنوز درباره احتمال استرداد وی به سوئد موضعی اعلام نکرده است.

 

 

آزادی سکینه آشتیانی تکذیب شد

تصاویر پرس تی وی
به گفته پرس تی وی خانم آشتیانی و پسرش "صحنه جنایت" را تشریح کرده اند
یک شبکه تلویزیونی انگلیسی زبان متعلق به دولت ایران گزارش های منتشر شده در مورد آزادی سکینه محمدی آشتیانی، زن ایرانی محکوم به سنگسار را تکذیب کرده است.
سایت شبکه تلویزیونی "پرس تی وی" در خبری نوشته است که یک تیم تلویزیونی همراه با خانم آشتیانی به منزل این زن رفته تا وی "جزئیات قتل شوهرش را در صحنه جنایت" بازگو کند.
پرس تی وی تصاویری از خانم آشتیانی و فرزند او سجاد قادرزاده را ظاهرا در منزل آنان در شهر اسکو منتشر کرده است.
در خبر اولیه پرس تی وی، به آزادی خانم آشتیانی اشاره ای نشده و فقط گفته شده بود که قرار است نیمه شب جمعه به وقت محلی (۸ و ۳۰ دقیقه شب به وقت گرینویچ) برنامه ای درباره خانم آشتیانی از این شبکه تلویزیونی پخش شود.
همزمان، کمیته بین المللی ضد سنگسار مستقر در آلمان به نقل از "منابعی در ایران" به خبرگزاری ها گفت که خانم آشتیانی و پسرش از زندان آزاد شده اند.
به دنبال انتشار این گزارش ها، بسیاری از رسانه های خارجی اعلام کردند که خانم آشتیانی آزاد شده و برخی رسانه های خبری انگلیسی زبان از آزادی هوتن کیان، وکیل مدافع خانم آشتیانی، و دو روزنامه نگار آلمانی که در ارتباط با این پرونده بازداشت شده بودند هم خبر دادند.
پرس تی وی در خبری که در ساعات بامداد روز جمعه در سایت این شبکه تلویزیونی منتشر شد ضمن اعلام اینکه پسر و وکیل سکینه محمدی آشتیانی از جمله کسانی هستند که "با تیم تولید (این برنامه ویژه تلویزیونی) صحبت کرده اند" تلویحا خبر آزادی خانم آشتیانی را تکذیب کرد.
سکینه محمدی آشتیانی
شبکه های تلویزیونی داخل ایران تصاویر مبهمی از سکینه آشتیانی را پخش کردند
این شبکه تلویزیونی رسانه های غربی را متهم کرد که با جنجال تبلیغاتی و انتشار اخباری مبنی بر آزادی خانم آشتیانی، به دنبال بهره برداری های سیاسی و تضعیف جمهوری اسلامی بوده اند.
انتشار خبر آزادی خانم آشتیانی با استقبال و ابراز خرسندی شماری از گروه های مدافع حقوق بشر و مقام های ارشد کشورهای مختلف جهان از تصمیم مقامات جمهوری اسلامی در این مورد مواجه شده بود.
فرانکو فراتینی، وزیر خارجه ایتالیا، از این گزارش ابراز خشنودی کرد و مارین هارپر، همسر نخست وزیر کانادا نیز گفت از شنیدن گزارش های مربوط به رهایی احتمالی خانم آشتیانی از "حبس ناعادلانه" بسیار خوشحال شده است.
بانوی اول کانادا با صدور بیانیه ای در روز پنجشنبه گفت: "اگرچه خبر امروز دلگرم کننده است، اما هنوز باید اقدامات بیشتری برای بهبود زندگی زنان ایران انجام شود" و ابراز امیدواری کرد که زنان ایران هم یک روز از "همان امتیازات، حقوق و آزادی های زنان در کانادا" بهره مند شوند.
برنامه های تلویزیونی
در ماه های اخیر، خانم آشتیانی چند بار در شبکه تلویزیونی داخل ایران ظاهر شده و "اعتراف" کرده است که با مردی که شوهرش را به قتل رسانده، رابطه نامشروع داشته است.
در یکی از این برنامه های تلویزیونی، تصاویری از پسر سکینه محمدی آشتیانی نیز نشان داده شد که از تلاش برای جلب حمایت جهانی از لغو مجازات سنگسار مادرش ابراز پشیمانی می کرد و وکلای مدافع خانم آشتیانی را مسئول آبروریزی خانواده خود می دانست.
نمایندگان پارلمان اروپا
صدور حکم سنگسار آشتیانی با اعتراضاتی در سطح جهانی مواجه شده است
در برنامه های تلویزیونی پخش شده در ایران، چهره سکینه آشتیانی به طور مبهم نشان داده می شد اما شبکه پرس تی وی، عکس واضحی از خانم آشتیانی را در کنار پسرش منتشر کرده است.
سکینه محمدی آشتیانی، ۴۳ ساله، در سال ۲۰۰۶ به اتهام مشارکت در قتل همسرش و ارتکاب زنای محصنه در تبریز محاکمه و به سنگسار محکوم شد.
به دنبال فشارهای جهانی برای جلوگیری از اجرای حکم سنگسار، سرانجام قوه قضائیه ایران اعلام کرد که خانم آشتیانی به جرم دست داشتن در قتل همسرش به قصاص محکوم شده و اجرای حکم اعدام او بر حکم سنگسار اولویت دارد.
برخی رسانه های خبری گفتند که احتمال دارد مقامات قضایی ایران که با واکنش گسترده جهانی علیه مجازات سنگسار مواجه شده اند در صدد باشند خانم آشتیانی را به اتهام مشارکت در قتل همسرش، اعدام کنند.
به گفته آنان، در چنین صورتی، مقامات قضایی ضمن جلب رضایت طرفداران شدت عمل در پرونده های جنسی، از اجرای حکم سنگسار که طرفداران حقوق بشر آن را "ظالمانه، غیرانسانی و تحقیر آمیز" و در نتیجه، مغایر موازین حقوقی بین المللی می دانند نیز اجتناب خواهند کرد.
در عین حال، به گفته وکلای مدافع سکینه محمدی آشتیانی، موکل آنان در ارتباط با مشارکت در قتل به ده سال حبس محکوم شده و حکم اعدام مطرح نبوده است.
سازمان های جهانی حقوق بشر، اتحادیه اروپا و بسیاری دیگر از کشورها و مقامات ارشد کشورهای مختلف، از جمله برخی کشورهای دوست جمهوری اسلامی، خواستار لغو اجرای حکم سنگسار شده اند.
از جمله لوئیس ایناسیو لولا داسیلوا، رئیس جمهوری برزیل که روابط دوستانه ای با مقامات ایرانی دارد، گفته بود که کشورش حاضر است به خانم آشتیانی پناهندگی بدهد.
چندی پیش جواد لاریجانی، دبیر ستاد حقوق بشر قوه قضائیه و سرپرست هیات ایرانی در شورای حقوق بشر سازمان ملل متحد، از مجازات سنگسار دفاع کرد، اما گفت که خانم آشتیانی ممکن است اعدام نشود.




ویکی لیکس: کره شمالی 'در ساخت مراکز اتمی به برمه کمک می کند'

تین سین نخست وزیر برمه - رویترز
رهبران برنامه تلاش برای ساخت فناوری اتمی را رد کرده اند
براساس مکاتبات دیپلماتیک آمریکا که توسط وبسایت افشاگر ویکی لیکس منتشر شده، برمه ممکن است با حمایت کره شمالی سرگرم احداث تاسیسات موشکی و اتمی باشد.
این اسناد بر اظهارات شاهدان عینی استوار است که گفته اند کارگران کره شمالی در ساختن تاسیسات زیرزمینی در یک ناحیه جنگلی در برمه فعالیت دارند.
این گزارش باعث تشدید نگرانی در این مورد می شود که احتمال دارد حکومت برمه در صدد دستیابی به تسلیحات اتمی باشد هر چند مقامات این کشور چنین برنامه ای را تکذیب کرده اند.
ویکی لیکس تاکنون بیش از 1100 برگ سند شامل مکاتبات دیپلماتیک دولت آمریکا را فاش کرده است اما می گوید که 251 هزار سند را در اختیار دارد.
دستیابی و اقدام به انتشار محتوای مکاتبات دیپلماتیک آمریکا باعث ناخرسندی و نگرانی دولت این کشور شده است.
اسناد مربوط به احتمال فعالیت موشکی و هسته ای برمه مربوط به مکاتبات دیپلمات های آمریکایی طی شش سال است که حکایت از آن دارد که کارگران و بازرگانان خارجی محل احداث این مراکز را دیده اند.
یکی از این مکاتبات که در ماه اوت سال 2004 ارسال شده، به نقل از یک افسر واحدهای مهندسی ارتش برمه می نویسد که سامانه موشک های زمین به هوا در نقطه ای در شهر مینبو در غرب میانمار (برمه) در دست احداث است.
در این سند، که روزنامه گاردین آن را منتشر کرده، آمده است: "کره شمالی ها، با همکاری کارگران برمه ای، مشغول ساختن یک تاسیسات زیرزمینی محافظت شده با بتون" هستند.
تحلیلگران در گذشته این نگرانی را مطرح کرده بودند که برمه در همکاری با کره شمالی برای توسعه فناوری اتمی خود تلاش می کند، اما دولت برمه همواره این موضوع را رد کرده است.
جاناتان مارکوس، تحلیلگر امور دیپلماتیک در بی بی سی، می گوید که اکنون چندین ماه است که گزارش های متعددی در مطبوعات و مجلات تخصصی دایر بر اقدام برمه در ساختن تاسیساتی اتمی با کمک کره شمالی منتشر می شود.
او می افزاید که این گزارش ها عمدتا براساس اظهارات پناهندگانی که موفق به فرار از برمه شده اند و همچنین تصاویر ماهواره ای استوار است.

شکوری راد: صادق لاریجانی هم به موسوی تبریک گفته بود

علی شکوری راد
علی شکوری راد، نظرسنجی وزارت اطلاعات را قبل از انتخابات ریاست جمهوری، دلیلی بر مخدوش بودن انتخابات دانست
علی شکوری راد، عضو شورای مرکزی جبهه مشارکت ایران گفت که صادق لاریجانی، رئیس فعلی قوه قضائیه و عضو شورای نگهبان در زمان انتخابات ریاست جمهوری دهم، بعد از انتخابات به میرحسین موسوی، کاندیدای اصلاح طلب تبریک گفته بود.
آقای شکوری راد، در مناظره با عبدالرضا داوری، مدیر عامل سابق خبرگزاری دولتی ایرنا، که توسط بسیج دانشجویی دانشگاه لرستان برگزار شد، در دفاع از دیدگاه خود در مورد بروز تخلف در انتخابات اظهار داشت: "رسانه های خود شما گفتند که علی لاریجانی تلفنی به آقای موسوی تبریک گفت... چنین مطالبی راجع به آقای صادق لاریجانی نیز وجود دارد که تاکنون بنا به دلایلی رسانه‌ای نشده است و اگر لازم بود این کار انجام خواهد شد."
اظهارات آقای شکوری راد در مورد "تبریک علی لاریجانی به میرحسین موسوی"، ظاهرا اشاره ای به مطلب منتشر شده در سایت رجا نیوز، از حامیان دولت، در ۱۹ مرداد ۱۳۸۸ بوده است.
کاری که ایشان [علی لاریجانی] بعد از ظهر روز اخذ رأی کرد و تلفنی به موسوی، به بهانه حتمی شدن ریاست جمهوری‌اش تبریک گفت، قابل گذشت نیست، سایت رجا نیوز، ۱۹ مرداد ۱۳۸۸
در مطلب رجانیوز، از قول یک نماینده مجلس آمده بود: "کاری که ایشان (علی لاریجانی) بعد از ظهر روز اخذ رأی کرد و تلفنی به موسوی، به بهانه حتمی شدن ریاست جمهوری‌اش تبریک گفت، قابل گذشت نیست؛ زیرا او از جایگاه رئیس یک قوه و به عنوان کسی که قاعدتاً به اطلاعات و اخبار دست اول و محرمانه دسترسی دارد، وقتی به موسوی، آن هم قبل از پایان زمان رأی گیری تبریک گفت، در واقع او را دچار توهم و تشویق کرد تا مواضع فتنه انگیز و تحریک کننده بعدی را داشته باشد."
حدود یک سال پس از چاپ مطلب رجانیوز، خبرگزاری ایلنا از توزیع اطلاعیه ای علیه علی لاریجانی در حاشیه مراسم نمازجمعه ۲ مهر قم، توسط عده‌ای از هواداران دولت خبر داد.
به گزارش ایلنا، در این اطلاعیه که نویسندگان آن، خود را "جمع کثیری از طلاب، دانشجویان و مردم" نامیده بودند، ضمن انتقاد از موارد ناهمسویی آقای لاریجانی با دولت، خطاب به وی آمده بود: "گفته می‌شود شما به رقیب آقای احمدی‌نژاد رای داده‌اید و پیروزی او را نیز تلفنی تبریک گفته‌اید، هنوز تکذیب روشنی از شما در این زمینه شنیده نشده است."
در یک اظهار نظر خبرساز دیگر در مورد نتایج انتخابات ریاست جمهوری، علیرضا زاکانی نماینده اصولگرای مجلس، در سخنرانی خود در ۱ آذر ۱۳۸۸ اظهار داشت که نظرسنجی‌های وزارت اطلاعات و وزارت کشور و نیز جمع‌بندی شورای عالی امنیت ملی پیش از روز رای گیری، حاکی از آن بوده است که انتخابات به دور دوم کشیده می‌شود.
علیرضا زاکانی نماینده اصولگرای مجلس، در ۱ آذر ۱۳۸۸ گفت که نظرسنجی‌های وزارت اطلاعات و وزارت کشور پیش از انتخابات ریاست جمهوری، حاکی از آن بوده است که انتخابات به دور دوم کشیده می‌شود.
این اظهارات، که به معنی امکانپذیر نبودن پیروزی محمود احمدی نژاد در روز ۲۲ خرداد بود، از سوی سه دستگاه امنیتی فوق تکذیب نشد.
در مناظره علی شکوری راد و عبدالرضا داوری، مدیرعامل سابق ایرنا در واکنش به اشاره آقای شکوری راد به نظرسنجی وزارت اطلاعات قبل از انتخابات گفت: "من کاری به نظرسنجی وزارت اطلاعات ندارم، زیرا درون آن وزارتخانه طیف‌های مختلفی وجود دارد."
وی افزود: "در روز ۲۰ خرداد ۸۸ براساس آخرین نظرسنجی که در ایرنا انجام دادیم بیش از ۶۳ درصد آرا را احمدی‌نژاد کسب کرد و اگر تقلب بخواهد صورت گیرد حد و سقفی دارد."






گفت‌وگوی روزنامه‌ی زوددویچه تسایتونگ با مانا نیستانی، کاریکاتوریست ایرانی

«شانس بیاورم، زندان طولانی‌مدت در انتظارم است»

ناصر غیاثی
مانا نیستانی کاریکاتوریست اپوزیسیون ایرانی شده است؛ در حالی که خود را حتی فردی سیاسی نمی‌داند.مانا نیستانی یکی از مهم‌ترین کاریکاتوریست‌های سیاسی ِ ایران است. او پیش از آن‌که موفق به فرار به مالزی بشود، در زندان بدنام اوین محبوس بود. او در مالزی هم امنیت ندارد. یک گفت‌وگوی ایمیلی درباره‌ی طنز در کاریکاتور و مشکل ایرانی‌ها برای گرفتن پناهندگی در غرب با او انجام داده‌ایم که می‌خوانید:
آقای نیستانی، آیا مقامات ایرانی اهل طنزاند؟
آن‌ها استعداد به‌وجودآوردن وضعیت‌های مسخره را دارند، اما قادر نیستند به این [وضعیت‌های مسخره] بخندند. قاعده این است: با یک قیافه‌ی خیلی جدی کارهای خیلی احمقانه انجام بده، ادعا کن، در ایران آزادی بیان وجود دارد و همان روز چندین روزنامه‌ی اصلاح‌طلب را توقیف کن. چنین لحظه‌های متناقضی مرا یاد پتر سلرز در نقش کارآگاه کلوزه می‌اندازند. او هم خودش را خیلی جدی می‌گرفت؛ در حالی‌‌که تنها هرج و مرج ایجاد می‌کرد.
خود شما به‌عنوان فراری سیاسی در مالزی هستید و ...
وضع من به‌عبارتی گروتسک است. راستش خودم را یک آدم سیاسی واقعی نمی‌دانم. علاقه‌ی وافری به سینما، نقاشی، داستان‌های مصور و ادبیات دارم. اما چون در ایران تمام جنبه‌های زندگی آدم تحت کنترل است، هر نوع انحراف از هنجارها فوراً عملی به‌غایت سیاسی محسوب می‌شود.
شما به تازگی داستان مصور بلندی به نام «درگیر» را درباره‌ی یک خانواده‌ی تهرانی به پایان رسانده‌اید که ظاهراً مصداق همین نکته‌ای‌ست که به آن اشاره می‌کنید.
عنوان خودش گویاست. «درگیر» یعنی توی هچل افتادن یا در میان بودن پای کسی در یک ماجرا. موضوع زندگی روزمره‌ و کاملاً عادی است. اما همین زندگی عادی ِما همیشه امری سیاسی است. هر کس که در ایران فکر کند صاحب یک زندگی خصوصی است یا حق آزادی دارد، اپوزیسیون محسوب می‌شود.
پای خود شما به‌واسطه‌ی یک کارتون ساده به میان کشیده شد.
پیش‌تر من مسئول بخش جوانان مجله‌ی جمعه بودم. در مه ۲۰۰۶ تصویر پسری را کشیدم که با یک سوسک حرف می‌زد. سوسک نمی‌فهمید او چه می‌گوید و ‌پرسید: «نمنه؟» این واژه در اصل یک واژه‌ی ترکی ِآذری است؛ زبان مردمی که در شمال غربی ایران زندگی می‌کنند. اما در زبان روزمره‌ی فارسی هم به معنیِ «ها؟!» یا «چی فرمودید؟» است.


این تصویر موجب عکس‌العمل‌های شدیدی میان آذری‌ها شد: درگیرهای خیابانی، دستگیری‌ها و چند کشته ...
حتی یک لحظه هم به ذهنم خطور نکرده بود که امکان دارد این کلمه از نظر اقلیت آذری توهین محسوب شود. آن زمان در دانشگاه تبریز، شهری که غالب شهروندانش آذری هستند، ناآرام بود به این دلیل که احساس می‌کردند دولت با آن‌ها رفتار ناعادلانه‌ای دارد. تازه ناآرامی‌ها داشت فروکش می‌کرد که مجله دست یک دانشجو افتاد. بعد از آن جدایی‌طلب‌های افراطی این تصویر را بهانه قرار دادند. تمام شهرهایی که شهروند‌های آذری ساکن آن بودند شلوغ شد. دولت، من و سردبیر مجله را دستگیر و از فرصت برای سرکوب کنشگران آذربایجانی و حمله به روزنامه‌ها استفاده کرد. از سال ۲۰۰۰ بیش از ۱۰۰ روزنامه و مجله در ایران توقیف شده‌ است.
اجازه پیدا کردید نسبت به کج فهمی در مورد این موضع بگیرید؟
چه چیزهایی می‌گویید ها! در زندان اوین در یک سلول انفرادی ِ دوبله حبسم کردند. همین!
سلول انفرادی دوبله؟
سلول انفرادی معمولی به اندازه‌ی یک قبر است؛ دو متر در دو متر. بسیاری از زندانی‌هایی که در چنین سلول‌هایی حبس بودند، دیوانه شدند. به همین علت در شماری از بخش‌ها دو سلول را یکی کردند. من همراه با سردبیر مجله‌ی جمعه ۵۰ روز در یک سلول بزرگ دو متر در دو متر حبس بودم. پس از آن سه ماه هم بدون اتهام نگه‌ام داشتند. یک بار که به من مرخصی دادند با همسرم فرار کردم و سر از مالزی درآوردم. از این‌جا با رادیو زمانه کار کردم، اما در ابتدا از اشارات سیاسی پرهیز می‌کردم. هر چه باشد من اینجا تنها با روادید دانشجویی زندگی می‌کنم و مالزی و ایران رابطه‌ی بسیار خوبی با هم دارند. البته حکم من هنوز صادر نشده است. اگر دادگاه انقلاب محکومم کند، مالزی اخراجم خواهم کرد.
حکم شما کی صادر خواهد شد؟
هر روز ممکن است این اتفاق بیفتد. دادستانی تقاضای اشد مجازات کرده است و می‌گوید، تو مسئول تمام کشته‌ها و خرابی‌ها در طول راه‌پیمایی‌ها سال ۲۰۰۶ هستی.
چرا با این حال دوباره کشیدن کاریکاتور را از سر گرفتید؟
با شروع انتخابات در ژوئن دوباره شروع کردم. اگر یک نامزد اصلاح‌طلب پیروز می‌شد، پیروزی او برای ما به منزله‌ی رهایی می‌بود. تقلب در انتخابات همه چیز را خراب کرد. این‌که در عمل شرکت‌کنند‌گان در راه‌پیمایی‌ها کشته شدند، شوک بزرگی بود. چشمان ندا آقاسلطان را هرگز فراموش نخواهم کرد. فراموش نخواهم کرد چگونه در خیابان افتاده و فهمیده بود دارد از شدت خونریزی می‌میرد. ناچار بودم عکس‌العمل نشان بدهم.
ایرانی‌ها کاریکاتورهای شما را با علاقه‌ی زیادی در اینترنت جستجو می‌کنند. مبارزه بین شما و سانسور چه شکلی است؟
تارنمای هر دو مجله‌ی اینترنتیِ رادیو زمانه و مردمک که برای‌شان کار می‌کنم، فیلتر است. فیس بوک هم همین‌طور. اما بسیاری از ایرانی‌ها از نرم‌افزارهای فیلترشکن استفاده کرده، کاریکاتورهای مرا دان‌لود می‌کنند و با ایمیل برای هم می‌فرستند.
نقاشی‌های شما آدم را به یاد گئورگه گروستس و اوتو دیکس می‌اندازند. آیا خود شما هم معتقد به کاریکاتور هستید؟
بله. یا معتقد به طنز سیاهم. من گروستس را تحسین می‌کنم. بیش از آن تحت تاثیر تصویرگر آمریکایی براد هولاند هستم که استاد هاشورزنی است. یاد یاس درخشان [فرانسیسکو] گویا می‌افتم. کارتونیست آرژانتینی کینو از نظر من بی‌همتاست چرا که کمیک و ژرفا را به گونه‌ای نادر به هم پیوند می‌دهد.
اتفاقا همین هم نقطه‌ی قوت شماست. در تمام شهرها تظاهرات‌کنندگان در طول اعتراض نقاشی‌های شما را نشان می‌دادند.
این از سویی باعث افتخار من است. از سوی دیگر به روابط تنگاتنگ دیپلماتیک بین ایران و مالزی اشاره کردم. اگر مرا پس بفرستند، به خاطر کاریکاتورهای سال پیش حکم بسیار سخت‌تری صادر خواهد شد. اگر شانس بیاورم زندان طولانی‌مدت در انتظار من است. به همین خاطر تلاش می‌کنم به غرب بروم. مشکل است.
چه چیزی مشکل است؟
سعی کنید یک‌بار به‌عنوان ایرانی از آمریکا تقاضای ویزا بکنید. رفتار کارمندان سفارت‌خانه‌های غربی با آدمی مثل من همیشه مثل یک تروریست بالقوه است.
توهمات ِ خود شما هم در این مورد دخیل نیست؟
ببینید من یک کارتونیست بسیار معروف ایرانی هستم. پارسال کالج هنر و طراحی ساوانا در جورجیا می‌خواست به من بورس بدهد. تمام پرسش‌نامه‌های خاصی را که یک ایرانی باید در سفارت آمریکا پر کند، پر کردم، تمام انگیزه‌هایم را برایشان شرح دادم. سرانجام گفتند، تو ۳۷ سال داری و قبلاً در یک رشته‌ی دانشگاهی درس خوانده‌ای (که البته درست است. من مهندس معمارم) و به‌همین خاطر نمی‌توانی در یک رشته‌ی دیگر هم درس بخوانی. پرسیدم: آیا یک اروپایی هم نمی‌تواند در رشته‌ی دوم درس بخواند؟ واقعاً جانم در خطر است. اما حرفم را باور نکردند.



▪ ▪ ▪

بعدالتحریر: کمی پس از پایان جلسه‌ی هیئت تحریره نیستانی ایمیل فرستاد که سفارت آلمان در کوالالامپور به لطفِ سازمان خبرنگاران بدون مرز او را دعوت کرده است. موضوع دعوت‌نامه تقاضای روادید است.
روزنامه‌ی زوددویچه تسایتونگ تعدادی از آثار مانا نیستانی را با عنوان "قلم‌ ِ من، شمشیر" در این‌جا درج کرده است



ژان لوک گدار: آنکه گفت نه

اکبر فلاح‌زاده
ژان لوک گدار که به همراه اریک رومر، کلود شابرول، فرانسوا تروفو و دیگران جریان موج نو در سینما را به‌وجود آورد، فقط در سینما و علیه هالیوود هیاهو نکرده است. او علیه تابوهای فرهنگی- سیاسی و فلسفی هم شوریده، با کهنه‌خواهان در همه‌جا جنگیده و با فیلم «سلام بر مریم» با کلیسا هم درافتاده است.
او از نمادهای بیداری نسل شورشی سال‌های دهه‌ی ۶۰ در اروپاست که چراغ روشنگری را هنوز که هنوز است روشن نگه داشته است. او اخیراً اسکار افتخاری هالیوود را رد کرد، چون نمی‌خواست در سالخوردگی سرش را شیره بمالند. او معتقد است کسانی که در هالیوود به او جایزه می‌دهند، اصلاً فیلم‌هایش را ندیده‌اند. گدار البته از جایزه بدش نمی‌آید، او تاکنون جوایز متعددی و آخرین جایزه‌اش را همین چندی پیش در سوئیس دریافت کرده است.
روزنامه‌ی تاگس انسایگر به مناسبت جایزه‌ی بزرگی که در سوئیس به گدار داده‌اند، با او گفت‌وگو کرده است. در این گفت‌وگو از هر دری سخن به میان آمده: از حق کپی رایت، انقلاب فرانسه، فیلم‌های تارانتینو، «فیلم سوسیالیسم»، اروپای امروز، هالیوود و موضوعات دیگر. این گفت‌و‌گو را می‌خوانیم:
آقای گدار، شما بیش از ۳۰ سال است که در سوئیس زندگی‌ می‌‌کنید. به سیاست در این کشور علاقه دارید؟
نه، ابداً. من روحاً خیلی‌ فرانسوی‌ام. در فرانسه متولد شده‌ام. پاسپورت سوئیسی‌ام را بیست و یک سالم که بود، خریدم. یعنی‌ بابتش پول دادم. من خودم را سوئیسی نمی‌دانم. از تاریخ این کشور هم هیچ چیزی نمی‌دانم.


شما در انتخابات سوئیس شرکت نمی‌کنید؟
نه. در فرانسه هم شرکت نمی‌کنم.
اما فیلم تازه‌ی شما «فیلم سوسیالیسم» عنوان سیاسی و در عین حال چشمگیری دارد. می‌‌توانید بگویید منظورتان از این عنوان چیست؟
دوست نویسنده‌ام این عنوان را به من پیشنهاد داد. اگر اسم فیلم، آن‌طور که یک‌بار در نظر گرفته شد، فقط «سوسیالیسم» بود، آن‌وقت مردم می‌‌گفتند: آه، موضوع سر سوسیالیسم است، یعنی‌ سیاست حزبی، یعنی‌ که فیلم علیه سرمایه‌داری است. اما مسئله‌ی من سر چیز دیگری، سر چیزهای کهن است، سر اوهام. سر توتم‌های فرهنگی.
شاید بشود گفت سوسیالیسم وهم زمان ماست، وهمی که از ذهن بیرون رانده می‌‌شود. بله، طبیعی است. در این مورد چیزی عوض نشده. شکاف بین فقیر و غنی بزرگ‌تر شده. وضع اجتماعی ما تقریباً باز مثل قرون وسطی شده است، هنگامی که شاهزاده‌ها در خانه‌های اعیانی‌شان زندگی‌ می‌‌کردند. وقتی کسی‌ حقوق مناسبی می‌‌گیرد، من از خودم می‌پرسم آخر چرا آدم همیشه می‌‌خواهد درآمد بیشتری داشته باشد.
شما زمانی برای حفظ حقوق مؤلف در برابر دزدی و کپی‌برداری موضع گرفتید. در این فیلم هم مؤکداً علیه حق مؤلف هستید. چرا حق خودتان را زیر سؤال می‌‌برید؟
وقتی تلویزیون بابت فیلمی که نمایش می‌دهد، باید پول بدهد، طبیعتاً من هم از حق مؤلف سود می‌‌برم. اما وقتی قرار می‌شود حق مؤلف را کنار بگذاریم - که من با کنار گذاشتنش کاملاً موافقم - آن وقت من مؤلف باید دنبال راه دیگری باشم. کل مسئله این است که آدم مزد کافی‌ بگیرد. کسی‌ که درآمدش کافی‌ نیست، مجبور می‌‌شود دزدی کند. وقتی کارگران مزدشان کم است، این امر منجر می‌شود به این که قیام کنند. به همین دلیل بیمه‌های اجتماعی درست شده است. چه بسا بهتر باشد که کارگران بیشتر درآمد داشته باشند.
شما مشکلی در این نمی بینید که کسی‌ تصاویر یا اصلاً یک تکه کامل از فیلم شما را بدزدد؟
چه بهتر از این! من کل فیلم‌هایم را پیشکش می‌‌کنم. اصلاً حق مؤلف چیز بی‌خودی است. مؤلف حقی‌ ندارد، فقط وظیفه دارد.
برگردیم به موج نو: شما امروز میراث انقلاب اروپایی سینما را در کجا می‌‌بینید؟ انقلابی که خود شما نیم قرن قبل راه انداختید.
من دیگر خودم را خوب به‌جا نمی‌آورم، چون ما در این منطقه‌ای که زندگی می‌کنیم، جز تولیدات آمریکایی فیلم دیگری برای دیدن پیدا نمی‌کنیم. البته امروز هم یقیناً کارگردانانی هستند که سینمای خاص خودشان را دارند و می‌کوشند به‌عنوان مؤلف بیرون از سیستم حاکم فعالیت ‌کنند. هر چند که این اصطلاح مؤلف قوز بالا قوز شده.
یعنی چه؟ شما خودتان از بنیان‌گذاران نظریه‌ی مؤلف در سینما هستید.
ما قبلاً از «سیاست مؤلف» حرف می‌زدیم، اما کلمه‌ی سیاست به مرور زمان فراموش شد. آن‌وقت‌ها مؤلف سناریو مؤلف واقعی فیلم محسوب می‌‌شد. نوشتن هنوز هم با وجاهت‌تر از کارگردانی قلمداد می‌‌شود. ما آن‌وقت‌ها گفتیم: کارگردان، هر که می‌‌خواهد باشد، خوب یا بد، مؤلف فیلم است. آن‌وقت‌ها منظور از کارگردانی صرفاً هدایت بازیگران بود. کارگردانان کارشان فقط این بود که بازیگران را هدایت کنند.
حالا که اینطور است، پس بفرمایید مؤلف همین «فیلم سوسیالیسم» کیست؟
باعث درمان یک بیمار کیست؟ معلوم است که پزشک، اما همچنین خود بیمار. اگر بیمار وجود نداشته باشد، پزشک هم در کار نخواهد بود. در مورد «فیلم سوسیالیسم» می‌شود گفت: مؤلف این فیلم یک حس معین در اروپای امروز ماست، اروپایی که درست نمی‌داند به کجا می‌‌رود.
کوئنتین تارانتینو شرکت تولید فیلم‌اش را بر اساس عنوان یکی از فیلم‌های شما «گروه خارج گودها» نام گذارده. این موضوع باعث افتخار شماست، یا این‌که برای‌تان اهمیتی ندارد؟
چیزی که باعث ناراحتی‌ام می‌ شود این است که این یکی از فیلم‌های خیلی بد من است. اما اصلاً تعجب نمی‌کنم که آدمی مثل تارانتینو از قضا این فیلم مرا انتخاب کرده.
شما فیلم‌های تارانتینو را می‌بینید؟
شاید یکی‌ یا دو تا را دیده باشم. سعی می‌‌کنم در جریان امور باشم که کار سختی است. بعضی‌ فیلم ها را با DVD می‌‌بینم، که طبیعتاً کیفیت خود فیلم را ندارد.
نظرتان راجع به فیلم‌های او چیست؟
فیلم‌هایش کمی ساده هستند. پلیس هم درجا نمی‌گوید کی‌ مقصر است، بلکه قبل از نتیجه‌گیری کمی وقت صرف مطالعه‌ی شواهد می‌کند. تارانتینو از اول می‌گوید می‌‌خواهد چه‌کار کند. او همین را جلوی خبرنگاران هم تکرار می‌‌کند. با این حال باز خبرنگاران از او می‌پرسند که با فیلم مربوطه چه می‌خواهد بگوید، یا سؤال‌های مضحک مشابه.
به نظر شما خبرنگآران اگر از کارگردان نپرسند، پس از که بپرسند؟
از هیچکس. باید دست بردارند از این پرسش‌ها. چون فایده‌ای ندارد.
نوشتن در مورد فیلم هم یکی از ابزارهای انتقادی شما بود.
طبیعی است، ما هم نوشتیم. اما ایده‌ای که پشت موج نو بود، این‌بود که ما آن‌وقت‌ها سینما را کشف کرده بودیم.
البته سینمای هالیوود را.
هالیوود آن زمان جالب بود. استودیوها به کارگردانان حقوق ماهانه می‌‌دادند. کارگردانان مانند کارگران قراردادی بودند که می‌بایست فیلم‌نامه‌ها را پیاده می‌‌کردند. بعدا فیلم توسط همکاران استودیو تدوین می‌‌شد. تولیدکنندگان کارفرمایانی بودند، که آدم با آنها می‌‌توانست دعوا کند. بگذارید مثالی از ایتالیا بزنم: هنگامی که فلینی فیلم «جاده» را می‌ساخت، با تولیدکنندگانش به‌شدت دعوایش شد. اما اگر این تولید کنندگان نبودند، فلینی کسی‌ را نداشت که با آنها دعوا کند. این دعواها به نفع فیلم‌اش تمام شد. این چیزها دیگر ورافتاده.
آیا به این دلیل هم نیست که فیلم‌سازی دمکراتیزه شده است؟ به لطف فنون دیجیتالی دسترسی به دوربین امروزه خیلی‌ ساده‌تر و ارزان‌تر شده است.
این درست، اما مداد هم در دسترس و ارزان است. با این حال هر کسی‌ نمی‌تواند مانند شکسپیر بنویسد. بیشتر مردم هنوز نمی‌دانند چطور آدم با دوربین کار می‌‌کند. آنها هنوز سر در نمی‌آورند که دوربین دو دریچه دارد. دوربین می‌بایست ابزار اندیشه باشد.
منظورتان این است که انسان‌ها بر دوربین مسلط نیستند، بلکه دوربین بر آنها سلطه دارد؟
آدم‌ها بر دوربین سلطه دارند، اما دوربین برده‌ی آنها می‌‌شود. دوربین آزاد نیست. چنانچه یک دانشمند میکروسکوپ‌اش را همان‌طور به‌کار بگیرد که سه چهارم کارگردانان دوربین‌شان را به‌کار می‌گیرند، آن‌وقت این دانشمند هرگز چیزی کشف نمی‌کند.
تعداد فیلم‌های تولیدی افزایش یافته. شما در این افزایش شانسی نمی‌بینید؟
منظورتان از فیلم چیست؟ انبوه فیلم در تلویزیون و اینترنت را می‌‌گویید؟ سینما، آن‌گونه که ما آن‌ را از زمان برادران لومیر می‌‌شناختیم، از بین رفته. از سال‌های دهه‌ی۱۹۶۰ یا ۱۹۷۰ در بعضی لحظات به زندگی‌ ادامه می‌‌دهد، لحظاتی که در جشنواره‌ها آنها را جشن می‌‌گیرند. اما سینما به‌عنوان یک ابزار تولید دیگر وجود ندارد. سینما امروزه مثل یک مومیایی مصری شده است.
یعنی واقعاً اعتقاد دارید سینما مرده؟
چیزهای دیگری هست که اگر بخواهید می‌‌توانید به آنها باز هم سینما بگویید. یا بگذارید همین خانم را اینجا مثال بزنیم: او به من می‌‌گوید از فیلم تازه‌ی من خرسند است. اما هنگامی که فیلم من اکران می‌‌شود، او دیگر چیزی نمی‌گوید. او فیلم را نمی‌‌بیند، و من هم از او دلخور نیستم. همچنین شاید از من بپرسد آیا به کن می‌روم یا به هالیوود پرواز می‌‌کنم تا جایزه‌ام را دریافت کنم. اینها همه عبارات زبان رسانه‌ای است. خود فیلم‌ها دیگر اهمیتی ندارند.
پس تکلیف این جوایزی مانند اسکار برای یک عمر فعالیت هنری یا همین جایزه‌ی بزرگی که در سوئیس به شما می‌‌دهند، چه می‌شود؟ آیا اینها جوایزی هستند که به نماینده‌ی یک هنر رو به زوال می‌‌دهند؟
جهت اطلاع‌تان که این جوایز برای من چه معنی‌ می‌‌دهند: من فقط سعی‌ می‌‌کنم از این جوایز به‌عنوان سرمایه استفاده کنم. پول باشد یا موقعیت، من از آن استفاده می‌کنم تا کسی‌ را بیابم تا فیلم بعدی‌ام را تأمین مالی کند. می‌‌کوشم یک مقدار دورتر از این جوایز زندگی‌ کنم. البته امیدوارم که بهره‌ی بالایی پرداخت نکنم.
شما این را طنز تاریخ می‌بینید که از قضا آکادمی هالیوود برای یک عمر کار هنری از شما تقدیر می‌‌کند؟
ما همیشه هوای هالیوود را داشته‌ایم، همان‌طورکه هوای بعضی دولت‌های به‌خصوص را. ما در زمانی از هالیوود دفاع کردیم که مورد حمله قرار گرفته بود. گریفیث هم برای من به هالیوود متعلق است. اگر روح گریفیث بخواهد به من اسکار بدهد، البته که رد نمی‌کنم.
در فیلم تازه‌ی شما ایده‌آل‌های انقلابی اروپای عصر روشنگری - آزادی، برابری، برادری - از زبان یک بچه بیان می‌‌شود. آیا این نشان امید است یا تهدید؟
بچه‌ها در واقع امیدند، چون هیچ قاعده‌ی ثابت و معینی ندارند. اما آنها منطقی هم دارند، کلمه‌ای که مورد علاقه‌ی همه انقلابیون است، اما این منطق خیلی‌ مقتدرانه است. در هنگام مطالعه‌ی انقلاب فرانسه، می‌‌بینید که انقلابیون بزرگ تماماً نویسندگان شکست خورده، یا بازیگرانی بودند که روی صحنه هو شده‌ بودند. همین است که خود را در صحنه واقعی قرار دادند. انقلاب فرانسه یک تئاتر بود.
اما یک تئاتر خونین.
نه بیشتر و کمتر از روسیه یا آمریکای آن زمان. فکر می‌‌کنم رهبران انقلاب فرانسه در مورد اعلامیه‌ی حقوق بشر و حقوق شهروندی اشتباه کردند. آنها در آن اعلامیه فقط از جنبه‌ی حقوقی حق حرف می‌‌زنند، نه از جنبه‌ی اخلاقی‌ وظیفه. حق اما باید در پی وظیفه‌ی اخلاقی‌ بیاید. قدرت باید در خدمت عدالت قرار بگیرد، این را می‌توانید در کتاب «تفکرات» پاسکال بخوانید. قدرت سیراب نبود و تلاش می‌کرد بر عدالت رجحان داشته باشد. این‌طور شد که عدالت در خدمت قدرت قرار گرفت، و نه بر عکس.
در فیلم شما این سؤال مطرح می‌‌شود که آیا می‌توان چیزهایی را با هم مقایسه کرد که قابل قیاس نیستند. حتی مطرح می‌شود که باید این‌کار را کرد: مقایسه‌ی مثلاً هیتلر، ناپلئون، استالین، انقلاب فرانسه…
باید مقایسه کرد. این جمله در تلویزیون مدام به گوش می‌‌خورد که نباید چیزهای غیر قابل قیاس را با هم مقایسه کرد. من همیشه مایلم این حرف را رد کنم. چون درست برعکس، باید چیزها را با هم مقایسه کنیم که ببینیم آیا می‌شود این‌کار را کرد. وقتی چیزها ابتدا به‌سآکن با هم قابل قیاس باشند، دیگر چه معنی‌ دارد آنها را با هم مقایسه کنیم؟ اما هنگامی که هیتلر را با استالین مقایسه می‌‌کنیم و به طور اصولی آنها را بررسی می‌‌کنیم، یقین حاصل می‌‌کنیم که این دو با هم قابل قیاس نیستند.
همیشه نقاط مشترک هست، ولی هرگز نمی‌شود گفت: هردو با هم مساوی‌اند. سینما وقتی‌ جالب است که بتواند چیزی را نشان بدهد، بدون آن‌که نتیجه بگیرد یا قضاوت کند. موضوع این است که چیزها را طوری در رابطه با هم قرار دهیم، که بتوانیم یکباره بگوییم: عجب، این درست در همان زمان اتفاق افتاده که این یکی!
یعنی‌ تماشگران باید خودشان نتیجه بگیرند؟
بله، در صورتی که بتوانند. اما آنها به ندرت به چنین کاری قادرند. عذرشان هم موجه است. امروزه به‌واسطه‌ی تلویزیون با وضع فعلی کار مشکل‌تر شده است. در مورد «فیلم سوسیالیسم» قضیه‌ی سرراست این بود که من تازه حالا، با هشتاد سال سن، دریافته‌ام که پریکلس و سوفکلس در یک زمان زندگی می‌کردند. هنگامی‌که از یونان قدیم حرف می‌زنیم، منظورمان دمکراسی است، نه تراژدی.
دمکراسی و تراژدی همزمان ایجاد شدند. نتیجه می‌‌گیرم که هر جا دمکراسی هست، تراژدی هم هست. این قضیه با هر برنامه‌ی اخبار تلویزیون ثابت می‌شود: بیست تا تراژدی در مقابل حداکثر یک ذره خوشبختی ناقابل.
قسمت نخست «فیلم سوسیالیسم» بر روی یک کشتی تفریحی می‌‌گذرد. اما بعد از حرکت کشتی زود این حس ایجاد می‌‌شود که کشتی ثابت است.
دقیقاً. این کشتی‌ها همیشه شب‌ها که مسافران خوابند، طی مسیر می‌‌کنند. به همین دلیل این احساس ایجاد می‌‌شود که گویی آنها بی‌‌حرکت‌اند. به‌عنوان مثال از بندر ناپل راه می‌‌افتند و صبح روز بعد به اسکندریه می‌‌رسند. سپس بعد از شش ساعت طی مسیر با اتومبیل، فقط ده دقیقه وقت می‌‌ماند که جهانگردان اهرام مصر را ببینند. از این گذشته بعضی‌ مسافران به زحمت خود دریا را می‌ ‌ببیند، بس‌که کشتی بزرگ است.
کشتی همچنین تمثیلی برای اروپاست: آیا از این وضع سکون کشتی باید نتیجه بگیریم که شما نسبت به وضع امروز اروپا عمیقاً بدبین هستید؟
ترجیحاً مایل بودم بگویم خوشبین‌ام. ببینید: پدرم پزشک بود، یعنی اینکه می‌دانم وقتی کسی‌ بیمار است، باید دید چه‌اش است. مسافرانی که سوار این کشتی بودند، وضع‌شان خوب بود، ما کمی خسته شدیم و حوصله‌مان سر رفت. این مسئله بیشتر ناراحت کننده است. اما خوشبختانه بدبختی هست! ما در زمانه‌ی خیلی جالبی زندگی‌ می‌‌کنیم، چون همه‌جا امروزه وضع خراب است.
یک‌جا در فیلم نوشته‌ای دیده می‌شود که: «کجا می‌‌روی اروپا». برای این پرسش آیا پاسخی دارید؟
کجا می‌روی اروپا؟ من خودم جوابی ندارم. ایده‌ی اروپا امروزه توسط کنشگران فرمول‌بندی می‌‌شود. اروپا هر چه بیشتر شبیه سوئیس می‌‌شود، همین است که اروپا از سوئیس خوشش نمی‌آید. سوئیس مانند یک اروپای کوچک است، که کم یا بیش خوب کار می‌‌کند.
شما اروپا را یک پروژه‌ی شکست‌خورده می‌‌دانید؟
نه، اروپا قطعاً جنبه‌های خوبی هم دارد. اما این اروپای فعلی چنگی به دل نمی‌زند. یادم می‌‌آید بچه که بودم مأموران کنترل بلیت در قطارها به چند زبان صحبت می‌‌کردند. امروزه همه فقط به یک زبان حرف می‌‌زنند و در کنار آن انگلیسی‌ هم حرف می‌زنند. زبان‌ها هم دارند مانند خیلی چیزهای دیگر از بین می‌روند. پیشرفت‌هایی حاصل می‌شود، اما بسیاری از ایده‌های قدیمی به‌خاطر همین پیشرفت‌ها فراموش می‌شوند. وقتی‌ همه فقط انگلیسی‌ حرف بزنند، دیگر بحث و جدلی صورت نمی‌گیرد و تناقضی پیش نمی‌آید.
فیلم‌های شما که هست.
آه، آنها را که به‌ندرت کسی‌ می‌بیند.






حکم اعدام سعید ملک پور صادر شد

هر ساله موسسه صلح نوبل به هنگام اعطای جایزه صلح نوبل، از تمام دولتها از طریق سفارتخانه هایشان دعوت می کند تا در این مراسم شرکت کنند. امسال نیز این کمیته به روال همیشه، از همه سفارتخانه ها دعوت نمود تا دراین مراسم شرکت نمایند. در اقدامی بی سابقه این کمیته روز ۷ دسامبر با انتشار بیانیه ای مطبوعاتی، گزارشی از شرکت و عدم شرکت سفرای خارجی در مراسم اعطای جایزه صلح نوبل اعلام کرد: " کمیته صلح نوبل اعلام می دارد که تا روز ۶ دسامبر، ۴۶ سفارتخانه به دعوت کمیته صلح نوبل پاسخ مثبت داده و اعلام کرده اند که نماینده گان آنان در مراسم اعطای جایزه صلح نوبل به آقای ليو ژيائوبو در روز جمعه ۱۰ دسامبر شرکت خواهند کرد. سفارتخانه های الجزیره و سریلانکا تا کنون پاسخ نداده اند و ۱۷ سفارتخانه دیگر به دلائل مختلف به دعوت کمیته صلح نوبل پاسخ منفی داده اند.

این ۱۷ کشور بقرار زیر می باشند:

ایران، چین، روسیه، قرقیزستان، کلمبیا، تونس، عربستان سعودی، پاکستان، صربیا، عراق، ویتنام، افغانستان، ونزوئلا، مصر، کوبا و مراکش."
در متن بیانیه کمیته صلح نوبل آمده است، کشورهای نامبرده به دلائل متفاوتی این مراسم را بایکوت کرده اند، با نگاهی به لیست کشورهای بایکوت کننده، به راحتی می توان حدس زد که دلائل عدم شرکت این دولتها، نمی تواند زیاد هم متفاوت باشد، دلائل همه آنها، صرف نظر از انشاء نویسی های متفاوت، یک دلیل مشترک دارد که همه آنها را به هم نزدیک، متحد و وفادار می کند. نکته مشترک این دولتها آن است که همه آنها از جمله کشورهایی هستند که آشکارا و بطور سیستماتیک، قانونی و یا بهتراست بگوئیم دولتی در کشتار شهروندانشان سهیم هستند.
همه از جمله کشورهایی هستند که نمی خواهند در کشورهایشان حقوق بشر به رسمیت شناخته شود، شکنجه و مجازات اعدام از بین برود. همه از جمله کشورهایی هستند که دلائلی برای اینکه دولتهایشان انسانها را بکشند، دارند. این کشورها از جمله ۵۳ کشور در سراسر جهان هستند که مجازات اعدام را در قوانین خود گنجانده اند و هر روز و هر ساعت به قتل قانونی شهروندانشان مشغول هستند.
دولت های بایکوت کننده، راهی جز اعلام همبستگی و حمایت از رژیم دیکتاتور چین ندارند، چرا که عملکرد خود آنها نیز مانند رهبران جمهوری خلق چین، سرکوب آزادیهای فردی و اجتماعی مردم بوده و هست . از نمونه های مشخص سرکوب و اختناق در این کشورها می توانیم به اعدام، شکنجه، قطع اعضاء بدن، اعدام کودکان، تجاوز به دختران و زنان در زندانها، سنگسار زنان، بازداشتها و دادگاه های غیر قانونی، ایجاد رعب و وحشت و پیگرد مخالفین سیاسی و مدافعان حقوق بشر، تبعیض علیه زنان و دختران در قانون و در عمل، نقض حقوق اقلیت های مذهبی و قومی، مخالفت با برگزاری اجتماعات و گردهمایی های مسالمت آمیز، محدودیت و سانسور مطبوعات و وسایل ارتباط جمعی و کنترل اینترنت را می توان نام برد.
در طی سالهای گذشته همواره در میان رکوردارها و صدرنشین های اعدام ها در جهان، نام جمهوری اسلامی ایران و به اصطلاح جمهوری "خلق" چین بوده است. اگر دولت جمهوری سنگسار و اعدام اسلامی در ایران و امثال آن از چین حمایت نکند و مراسمی که قرار است جایزه صلح نوبل را به یک فعال حقوق بشرچینی ،اعطاء کند، بایکوت نکند، چه دولتی باید اینکار را بکند. اکنون سالهاست که این بده بستانهای تبهکارانه، برروابط رژیم های توتالیتر و ضد بشر حاکم شده و با قراردادهای سیاسی، اقتصادی و حتی امنیتی گره خورده است. این کشورها در نقض آشکار حقوق بشر در تمام اشکال و ابعاد آن دارای وجه اشتراک بوده و به دلیل ترس از تکرار این حادثه و اهدای جایزه کمیته صلح نوبل به معترضین، مبارزین سیاسی و حقوق بشری در این کشورها، مجبورند با دلائلی مشترک، این گونه مراسم ها را بایکوت کنند.



 

مهمترین خبرهای روز جمعه بخش اوّل، تحلیل ها و آخرین گزارشات از اعتراضات، بازداشتها، زندان، و بیدادگاهها --- بیانیه ها

مسعود نقره کار

اخبار روز:
پس از کشتار تابستان سال ۶۷ به ویژه پس از فرمان فتوای قتل سلمان رشدی, آیت الله خامنه ای, آیت الله هاشمی رفسنجانی، آیت الله جنتی، آیت الله مصباح یزدی، آیت الله محمد یزدی، سردار محمدرضا نقدی، حجت الاسلام فلاحیان، حجت الاسلام حسینیان, حجت الاسلام مصطفی پورمحمدی و ده ها معمم و غیر معمم دیگر،سیاست گزار موج جدید کشتار آزاد اندیشان و آزادی خواهان میهن مان شدند. وزارت اطلاعات، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، رادیو و تلویزیون، سازمان تبلیغات اسلامی، برنامه ریزان برنامه "هویت" و"چراغ" در رادیو تلویزیون، و جناح بازار"هیئت موتلفه اسلامی"، گروه های "فشار و کشتار" و... روزنامه های کیهان، رسالت، جمهوری اسلامی، هفته نامه کیهان هوایی، صبح و... نیز به عنوان ارگان های تبلیغاتی و اجرایی توطئه, جمع را تکمیل کردند.
همین مجموعه از طریق "گروه های فشار و کشتار" قتل دکتر کاظم سامی، عضو برجسته "جاما" و نماینده مردم تهران در اولین دوره انتخابات مجلس شورای اسلامی و وزیر بهداری را سبب شده بودند.
سال ۶۷, سال تشدید اختلاف میان جناح های حکومتی بود، که کنار گذاشتن آیت الله منتظری یکی از بارقه ها ی اش بود.
آیت الله منتظری که از سال ۱٣۶۴ مسئله رسیدگی به وضیعت زندان ها را مطرح کرده بود، از سال ۱٣۶۵ زیرفشارهای شدیدتری قرارگرفت. در پاییز ۱٣۶۵ مهدی هاشمی داماد و رئیس دفتر منتظری اعدام شد. دستگیری مهدی هاشمی و "اعترافات" او زمینه سازی برای کاهش نفوذ و بالاخره حذف منتظری بود. در زندان ها نیز طرفداران منتظری که مسئولیت هایی داشتند تصفیه شدند. منتطری اما در برابر کشتار سال ۱٣۶۷ واکنش نشان داد و آن را نادرست دانست.مخالفت منتظری در عرصه های دیگر نیز سرانجام باعث شد تا خمینی او را از "قائم مقام رهبری" عزل و خانه نشین کند. (یکشنبه ۶/۱/۶٨).
چنین ویژگی هایی، یعنی حذف رقبا و مخالفین درون حکومتی تازگی نداشت،واز ابتدای به قدرت رسیدن خمینی وجود داشت. خمینی بسیاری از یاران نزدک خود را مجبور به ترک وطن کرد و یا به جوخه های اعدام سپرد.
فاصله ی سال های ۱٣۶۷ تا ۱٣۷۱، در کنار عدم تحمل و کشتار دگراندیشان و مخالفان سیاسی و عقیدتی، اهل قلم "حزب اللهی" قلم شان را بیش از پیش به عرصه ی تهدید و تکفیر دگراندیشان کشاندند و نشان دادند که حاکمیت اسلامی و پیروانش تنها در ترور فیزیکی تبحر ندارند و کار ترور شخصیت را نیز استادانه انجام می دهند.
دی ماه سال ۱٣۷۱ از لاجوردی راجع به گزارش گالیندوپل- فرستاده ویژه سازمان ملل- در مورد وجود برخورد سوء و شکنجه در زندان های ایران، به ویژه زندان اوین، سوال شد، او گفت:
"... به این مسئله اعتقاد داریم که خشونت بزرگ ترین عامل بازدارنده است لذا با کوچک ترین خشونتی برخورد می کنیم، زیرا خشونت را بزرگ ترین سد در مقابل برنامه های فرهنگی زندان ها می دانیم. در زندان های ما نه تنها ضرب و جرح وجود ندارد بلکه با برخورد غیر محترمانه نیز برخورد می کنیم و هیچ کس حق ندارد با زندانی برخوردی غیر مودبانه داشته باشد تا چه رسد به این که شکنجه ای در کار باشد..."
در برخورد با اقلیت های مذهبی نیز جانشینان آیت الله خمینی راه صفویان و قاجاریان، به ویژه شیخ فضل الله نوری و "امام"شان را ادامه دادند.
به گزارش سازمان عفو بین الملل درفاصله ی سال ۱۹۷۹ تا ۱۹۹۲ (۱٣۵۷ تا ۱٣۷۱) حداقل ۲۰۰ نفر از بهائیان اعدام شدند، و صدها بهایی دیگر مورد تحقیر، تکفیر، ضرب و شتم قرار گرفته و یا در زندان ها شکنجه شدند.
براساس همین گزارش، ماه مه ۱۹۹۲ (۱٣۷۲) فیض الله مخودباد یک عضو ۷۷ ساله ی جمعیت یهودیان به "اتهام جاسوسی برای امریکا" دستگیر و در روز ۲۵ فوریه ۱۹۹۴ (۱٣۷۷) اعدام شد.
" از قرار معلوم اتهامات وی بر مبنای تلفن هایی است که وی با دوستان وآشنایان خود در اسرائیل و امریکا داشته است. اما واقعیت امر آن است که بازداشت، زندانی شدن و بالاخره اعدام وی به واسطه فعالیت های مذهبی او در جمعیت یهودیان تهران بوده است. جسد وی بعد از اعدام دارای علامت های شکنجه بوده و همچنین چشمان وی را از کاسه بیرون آورده بودند. برمبنای اطلاعات دریافت شده توسط سازمان عفو بین الملل، فیض الله مخوباد در عرض ۶ ماه زندانی بودن قبل از اعدامش، بارها به شدت شلاق خورده، مورد ضرب و شتم شدید قرار گرفته و چندین دندان خود را بر اثر ضربات مشت به دهان و صورت از دست داده بوده است."
قتل ٣ کشیش مسیحی، هایک هوسپیان مهر، تاتاووس میخائیلیان و مهدی دیباج در سال ۱۹۹۴ (۱٣۷٣) و نیز قتل حاج محمد ضیائی، رهبر اقلیت سنی در بندرعباس از دیگر جنایاتی ست که جمهوری اسلامی نسبت به اقلیت های مذهبی اعمال کرده است.
در همین سال رئیس جمهوری اسلامی، هاشمی رفسنجانی رفتار شرافتمندانه با زندانیان را مورد ستایش قرارداد.
رئیس قوه مجریه، آقای ابوالفضل موسوی تبریزی دادستان کل کشور و نماینده ی قوه قضائیه نیزدر آخرین روز سمینار سراسری مسئولان قضایی در هشتم تیر ماه ۱٣۷۲ مدعی شد که "مترقی ترین نوع حقوق بشر در جمهوری اسلامی حاکم است." در کنار رئیس جمهور رفسنجانی و دادستان کل کشور موسوی تبریزی، آقای لاجوردی رئیس زندان هم گفتند: "در ایران زندانی سیاسی وجود ندارد."
درهنگامه ی این ادعاهای غیرواقعی , سعیدی سیرجانی شاعر، نویسنده و پژوهشگر به جرم های   دروغین "جاسوسی، اهانت به اسلام، انجام عمل لواط، مصرف و فروش مواد مخدر" به زندان انداخته شد، و پس از شکنجه های فراوان جسمانی سرانجام در زندان جان باخت.
پس از قتل او چند نویسنده ی عضو" جمع مشورتی" کانون نویسندگان را به وزارت اطلاعات فراخواندند و آنان را تهدید کردند که حق ندارند درباره سیرجانی کلامی بگویند و یا چیزی بنویسند. سیرجانی اگر چه در زندان وادار به مصاحبه شد، اما پیش از دستگیری از آن جا که حدس می زد، به جاسوسی متهم اش کنند با زبانی سرخ و به طنز و طعنه در مقدمه ای بر رستم و اسفندیار نوشته بود: " گزارشگر این اشعار، از آن جانوران هفت خطی است که در سیزده سالگی از یک طرف برای تجزیه ایران با پیشه وری همکاری داشته و از طرف دیگر با دکتر بقایی کرمانی طرح تأسیس حزب زحمتکشان را می ریخته و در عین حال عضو رسمی حزب توده و از عوال ساواک آریامهری بوده است،" و خواننده را به شماره های پنج سال اخیر نشریات کیهان، کیهان هوایی و بولتن های محرمانه، ارجاع داده بود که وزارت اطلاعات علیه او منتشر کرده بود.
جرم سعیدی سیرجانی دفاع اش از آزادی بیان و قلم و جسارتش در بیان اعتقاداتش بود. او در سومین نامه اش خطاب به خامنه ای نوشت: " آدمیزاده ام و دلیلش همین نامه که در حکم فرمان آتش است و نوشیدن جام شوکران، بگذارید آیندگان بدانند که در سرزمین بلاخیز ایران هم بودند مردمی که دلیرانه از جان خود گذشتند و مردانه به استقبال مرگ رفتند." و باز او بود که به هراس "کوته آستینان" از قلم خود اشاره می کرد:
که دانند اگر خامه جنبان شوم
فرومایه را آفت جان شوم
پس از چندی جسد احمد میرعلایی، مترجم و پژوهشگر در پسکوچه های شهر اصفهان پیدا شد. جمهوری اسلامی ادعا کرد که میرعلایی بر اثر مصرف زیاد مشروبات الکلی جان باخته است.
جمهوری اسلامی علت درگذشت غفار حسینی مترجم و نویسنده را نیز، که جسدش در خانه اش پیدا شد، سکته مغزی اعلام کرد. کشتارها، برچسب سکته قلبی و سکته مغزی می خوردند.
هنوز اندوه سوگ غفار حسینی در سینه اهل قلم بود که ابراهیم زال زاده، روزنامه نگار و ناشر و سردبیر مجله معیار، و مدیر انتشارات "بامداد" و "ابتکار" مفقودالاثر شد. پاسداران اسلام پس از مدتی به خانواده اش خبر دادند که جسد او را پیدا کرده اند و در محلی به خاک سپرده اند.
«مهم ترین انگیزه قتل زال زاده نوشتن نامه ای سرگشاده از سوی ابراهیم زال زاده خطاب به هاشمی رفسنجانی است که در زمان سردبیری اش در مجله معیار با عنوان "آقای رئیس جمهوری، اجازه دهید اذان بی وقت بگوییم" نوشت و در آن نامه به صراحت نوشته بود: "آقای رئیس جمهورهیچ رژیمی در ایران پایدار نبوده و شما بهتر می دانید که اگر رژیم نتواند از تاریخ درس بگیرد و منطبق با خواست های مردم حرکت نکند، سرنگون خواهد شد."
در این سال اعلام شد که عباس امیر انتظام، معاون نخست وزیر در دولت بازرگان، که مدت ٣ سال به خانواده اش اجازه ملاقات با او نداده بودند، از بیماری های گوناگون رنج می برد، بیماری هایی که ناشی از شکنجه های روانی و جسمی بودند. او را سرانجام به بیمارستان منتقل کردند اما در بیمارستان نیز دست و پای او را با زنجیر به تخت قفل کردند و مأمورین نیز در اطرافش پاسداری می دادند.
و البته آقای هاشمی رفسنجانی در مصاحبه با جرج فادر رئیس و سردبیر مجله "بینش خاورمیانه" که بخشی از آن در "واشنگتن پست" (نهم ژانویه ۱۹۹۶) آمده است، در رابطه با حقوق بشر در ایران می گوید که او از "بی بی سی" شنیده است:
" در امریکا زندانیان که بیشتر سیاهپوستان هستند در حالی که پایشان در زنجیرست به کار گرفته می شوند". و بعد دلسوزانه اضافه می کند: "این فاجعه است. در ایران چنین چیزی وجود ندارد. زندانیان ایران حق دیدار خانواده هایشان را دارند. با آنان رفتاری شرافتمندانه می شود و در برابر کاری که می کنند دستمزد دریافت می کنند...."
در همان روزها پاسخ آقای امیر انتظام به خانم رناته اشمیت نماینده پارلمان و رئیس فراکسیون سوسیال دمکرات آلمان در مطبوعات انتشار یافت. خانم اشمیت در آغاز ماه فوریه از طریق سفارت آلمان نامه ای برای آقای امیرانتظام به مأموران زندان اوین می دهد. این نامه به او داده نمی شود. یک ماه و نیم بعد این نامه از کانال دیگری به آقای امیر انتظام می رسد. امیر انتظام در پاسخ با صراحت گفته است که او ۱۶ سال از حق دیدار خانواده و نوشتن نامه محروم است و حتی زمانی که او را برای درمان بیماری پس از ماه ها معطلی به بیمارستان می بردند، پاهای و دستانش زنجیرکردند. (عکس های این صحنه در شماره مخصوص مجله اکسپرس چاپ فرانسه منتشر شده است).
خبر پیدا شدن جسد احمد تفضلی معاون فرهنگ سرای زبان های ایران در صندوق عقب اتومبیل اش بر موج نگرانی افزود و...
" تفضلی روز ۲۴ دی ماه ۱٣۷۵ هنگامی که با اتومبیل خود از دانشگاه به خانه اش می رفت، ساعت ۲ بعد از ظهر نزدیک خانه اش در شمیران ناپدید شد و دوازده ساعت بعد جنازه او را با جمجمه شکسته و استخوان های از جا دررفته و شکسته و بدن خونین و مجروح در جاده ای دورافتاده در اطراف تهران پیدا کردند."
علیرغم این کشتارها، و نیز آزار و دستگیری نویسندگان و روزنامه نگاران اهل قلم، نه فقط ذره ای از خواست خود یعنی آزادی اندیشه ، بیان و قلم عقب ننشست، بلکه بر دامنه فعالیت خود برای تجدید فعالیت کانون نویسندگان ایران افزود.
جمهوری اسلامی نیز که از زبان رحیم صفوی، فرمانده سپاه پاسداران و سخنگوی نظامی خامنه ای وعده گردن زدن و زبان بریدن اهل قلم را داده بود، مثل همیشه به عهد خود عمل کرد. این بار ائتلاف خامنه ای ها، رحیم صفوی ها و قاتلین احمد کسروی (فدائیان اسلام و هیئت موتلفه اسلامی) به جان اهل قلم افتادند. آن ها با دستگیری و ضرب و شتم روزنامه نگاران و بستن روزنامه هایشان شروع کردند، و سپس ماشین کشتار خود را به راه انداختند.
محمد خاتمی، رئیس جمهوری اسلامی در اوایل شهریور ماه سال ۱٣۷۶گفت: « فکر را باید با فکر پاسخ گفت نه با داغ و درفش»، البته ایشان درجا تأکید کردند که در نظام اسلامی آزادی اندیشه و بیان محدود و مشروط است به عدم اخلال به مبانی اسلام و...”
چندی بعد حمید حاجی زاده شاعر کرمانی را همراه با پسر ۹ساله اش کارون، به ضرب کارد به قتل رساندند.
«... حمید حاجی زاده، شاعر معاصر کرمانی و پسر ۹ ساله اش، کارون در خواب و به شکل فجیعی توسط قاتل و یا قاتلانی به قتل رسیدند. این شاعر و فرزند خردسالش به ضرب چاقوی فرد یا افراد ناشناسی و به گونه بسیار فجیعی به قتل رسیده اند.
این جنایت در آخرین روزهای ماه شهریور رخ داد. به هنگام وقوع جنایت افراد خانواده شاعر معروف کرمانی در خواب بودند و متوجه حدوث فاجعه نشدند.
قاتل یا قاتلان قصد قتل حاجی زاده را داشته اند، اما پسر کوچک او که ابتدا توسط پدرش پنهان شده بود، به یاری پدر می آید، و حتا با قاتل یا قاتلان درگیر می شود، تا جایی که موی قاتل یا قاتلان در دست پسرک به قتل رسیده، دیده شده است. به همین دلیل پسر ۹ ساله اش نیز با ضربه چاقو به همراه پدرش به قتل می رسد...» (ر.ک به گزارش یک جنایت , مسعود نقره کار , سایت گویا , شهریور۱٣٨۵)
پیروز دوانی، نویسنده و فعال سیاسی نیزکه از سوم شهریور ماه ۱٣۷۷ از خانه بیرون رفته بود دیگر به خانه بازنگشت. اکبر گنجی در مقاله "عالیجناب خاکستری"، در روزنامه صبح امروز مورخ یکشنبه ۲٨ شهریور نوشت که پیروز دوانی در پایان شهریور ۱٣۷۷ به قتل رسیده است. روز ۲۷ نوامبر سال ۱۹۹٨، نامه سرگشاده ای با امضای جمعی از چهره های سیاسی خطاب به آقای خاتمی انتشار یافت که در آن تحقیق درباره وضعیت پیروز دوانی و قتل وی مطرح شده بود. در همین نامه تأکید شده بود: «به دنبال تماس های مشکوکی از سوی افرادی ناشناس مبنی بر بازداشت پیروز دوانی و سپس اعدام وی، مادر ایشان که سابقه ناراحتی قلبی داشته است، در اثر شنیدن این خبر با کمال تأسف سکته کرد و...»
اکبر گنجی روزنامه نگاری که روی پرونده قتل ها کار کرده است در مطلبی زیر عنوان "عالیجناب خاکستری" نوشت که دوانی در پایان شهریور به قتل رسیده است (صبح امروز، یکشنبه ۲٨ شهریور)." پیروز دوانی که از طرفداران حزب توده بود پس از انقلاب به زندان افتاد ولی پس از خلاصی از زندان، بیکار ننشست و به کارهای سیاسی به شکل علنی پرداخت. کارش این بود که پاره ای از بیانیه ها و یا مطالب را (از جمله نامه فرج سرکوهی) تایپ و تکثیر می کرد و به دفتر مجلات و روزنامه ها و یا محافل دیگر می برد.»
خانواده پیروز دوانی نیز طی نامه سرگشاده ای به محمد خاتمی، رئیس جمهور، خواستارمجازات آمران و عاملان قتل های زنجیره ای شدند؛ در قسمتی از این نامه آمده است:
«پیروز دوانی نویسنده، مترجم، محقق دردمند، آزادی خواه و وطن پرست روز سوم شهریور ماه ۱٣۷۷ از منزل خارج شده و دیگر هرگز به منزل بازنگشته است. تاکنون به همه مقامات مسئول مراجعه کرده ایم اما هیچ جوابی نشنیده ایم هرچه بیشتر از آن روز می گذرد روزگار ما تلخ تر می شود، نمی دانیم بر سر عزیزمان چه آمده و یا خواهد آمد. نکند سرنوشتی هم چون دیگر نویسندگان و آزادی خواهانی که یاران و دوستان پیروز دوانی بودند، داشته باشد.»
روز یکشنبه چهارم آذر ماه ۱٣۷۷(۲۹ نوامبر ۱۹۹٨) جسد مجید شریف مترجم و نویسنده از سوی خانواده اش در پی سه روز ناپدید شدن پیدا شد. ناصر احمدی از دوستان نزدیک مجید شریف در روز ۵ دسامبر ۱۹۹٨ در بخش هایی از گفت و گویش با رادیویی در شهر استکهلم گفت: «مجید شریف هنگام مرگ ۴۹ سال داشت. متأهل و صاحب یک فرزند بود...او فوق لیسانس فیزیک از امریکا و دکترای جامعه شناسی از فرانسه بود، نویسنده و مترجم توانایی بود. صرف نظر از مسئولیت تدوین آثار دکتر شریعتی حدود ۱۰۰ مقاله در نشریات گوناگون نوشت و ۲۰ کتاب و ترجمه هم داشت که برخی از آن ها عبارتند از: "اسلام راستین تولدی دوباره می یابد"، "اسلام منهای دمکراسی"، "خمینیسم به مثابه توتالیتاریسم خداسالارانه بی سرانجام" که تز دکترای جامعه شناسی اش بود و...، همچنین ترجمه "تاریخ یک ارتداد" به قلم روژه گارودی، "شرح حال روزا لوکزامبورگ"، "تاریخ یهود، مکتب یهود"،و چندین کتاب دیگر. مجید شریف شش اثرش را طی مدت سه سالی نوشت که به ایران بازگشت.»
در مورد چگونگی قتل مجید شریف، او پس از ذکر اظهارات منابع رسمی رژیم که علت مرگ را سکته قلبی اعلام کردند، گفت: «یوسف اشکوری آخرین نفری بوده که وی را عصر روز پیش از مفقود شدن، یعنی چهارشنبه در خانه شان دیده بود.»
ناصر احمدی گفت: «با توجه به این که مجید شریف در این سه سال به طور مرتب مورد بازجویی وزارت اطلاعات و امنیت رژیم قرار داشت تا علیه اپوزیسیون مطلب بنویسد و با رژیم همکاری کند، ولی او مقاومت کرد و به شدت علیه رژیم در این سه سال مطلب نوشت و حرف زد، مرگ ایشان مشکوک است.»
آذر ماه سال ۱٣۷۷ داریوش فروهر و پروانه فروهر، دو تن از آزادی خواهان میهن مان با ضربات متعدد کارد به قتل رسیدند، فاجعه ای که اعتراض های وسیعی در ایران و جهان سبب شد.
هنوز دو هفته از قتل فروهرها نگذشته بود که محمد مختاری ، شاعر، نویسنده و منتقد ناپدید شد. خبر در مسجد الرضا در ختم حمید مصدق (شاعر) به گوش اهل قلم رسید. یک هفته بعد جسد مختاری در بیابان های شهر ری پیدا شد.
پس از پیدا شدن جسد مختاری خبر ناپدید شدن محمد جعفر پوینده ,مترجم و منتقد, در روز ۱٨ آذر ماه، موجی از نگرانی وهراس در میان روشنفکران و پاره ای از مردم برانگیخت. جسد پوینده که مانند محمد مختاری خفه اش کرده بودند، در بیابان های اطراف تهران پیدا شد.
«هر کسی طنابی به دور گردن خود حس می کرد، چرا که پوینده و مختاری، برخلاف فروهر و خیلی های دیگر، با طناب خفه شده بودند. هر چیزی بیمناک بود، هر صدایی چون آواری بر سر شخص مردد فرود می آمد. یک روزنامه نگار که بعدها، نشریه اش تعطیل شد، می گفت همین که صدای پایی از پله ها می آید، دلم هری می ریزد.»
انتشار لیست های پیاپی، بر شدت دلهره می افزاید. شایعه وجود لیست هایی که قرار بود به وسیله باندهای مرگ نابود شوند خواب از چشم می ربود. لیست هایی که کسی آن ها را ندیده بود ولی همه از وجود آن خبر داشتند.
در چنین فضای هولناکی، "نسخه هایی از جزوه حجت الاسلام پروازی دست به دست می گشت و همه از خواندن آن بیش از پیش در اندیشه و دلهره فرو می رفتند. از دیدگاه بسیاری، جریان و افرادی که در این جزوه ذکر آن ها رفته بود، عامل قتل ها فرض می شدند. لیکن با پیگیری های بعدی و انتشار اطلاعیه وزارت اطلاعات، ماجرا از کانون جزوه ی معروف به "پروازی" دور شد.
پروازی در میان جمعی بسیجی پرده از روی تفکر خطرناکی برداشته بود؛ تفکری که همه جا را ناامن و همه کس را ترسان و لرزان می خواست، به خاتمی که تازه آمده بود هشدار می داد که: «کسانی ممکن است برای شما خطرزا باشند». او می گفت رئیس جمهور منتخب با بیست میلیون رأی آمده است، اما در تهران و قم دارد اتفاقاتی می افتد. سپس به کسانی اشاره می کرد که «مقاصد نادرستی دارند و با وزارت خانه های ارشاد، کشور و اطلاعات مرتبط اند و دارند سازمان دهی می کنند.»
پروازی، سپس به چگونگی تشکیل و تکمیل انصار حزب الله پرداخته بود و پس از شرح ماجراهایی در قم نوشته بود که «در تهران ماجرای دیگری است. داستان وحدت استراتژیک را سر داده اند و... وحدت استراتژیک این ها می تواند پیامدهای خطرناکی داشته باشد. یک طرف فاز اندیشه، و طرف دیگر عمل.»
۱۶ دی ماه ۱۳۷۷ وزارت اطلاعات اعتراف کرد که افراد "خودسر وزارت اطلاعات در ترور فروهرها، پوینده و مختاری دست داشته اند".
«... در این بحبوحه روح الله حسینیان رئیس مرکزاسناد انقلاب اسلامی که ادعا کرده بود "خودش زمانی قاتل بوده است" کوشید موضوع قتل ها را جناحی کرده، آن را به گردن جناح چپ بیندازد. حسینیان روز ۲۲ دی ماه در گفت و گویی با روزنامه کیهان مقتولان را ناصبی و مرتد خواند. وی همان شب در برنامه "چراغ" که به طور زنده پخش می شد هر آن چه را که در روزنامه کیهان گفته بود با تفصیل بیشتر و برای مخاطبان گسترده تر تلویزیون بازگفت.
حسینیان گفت مقتولان از مخالفان نظام بودند به طوری که بعضی از آن ها حتا مرتد بودند و عده ای دیگر ناصبی بوده و نسبت به ائمه اطهار جسارت می کردند. درباره قاتلان نظر او چنین بود که این نیروها مذهبی بودند و از لحاظ سیاسی طرفداران جناح چپ استحاله شده و از هواداران جدی خاتمی، و " تا آن جا که من از سوابق ممتد آن ها اطلاع دارم مسئول این جریان آدم اهل فکری بود.»
سردار محمد نقدی، فرمانده حفاظت اطلاعات نیروهای انتظامی نیز روز ۱۲ دی ماه ۱٣۷٨ در حاشیه مراسم سخنرانی اش در مسجد امام رضا در گفت و گو با خبرنگار "صبح امروز" گفت:
«قاتلان و مقتولان جنایت زنجیره ای از یک باند هستند و...»
این قتل ها و برخورد وزارت اطلاعات یادآور بسیاری از قتل های دیگر شد، قتل هایی که روزنامه سلام تعداد آن ها را حدود ۷۰ قتل اعلام کرد.
در این میان تلاش های افشاگرانه ی روزنامه نگاران، اهل قلم و نیز خانواده ی قربانیان سبب شدند تا چرایی و چگونگی برخی از این قتل ها روشن تر شود. قتل هایی که حسینیان در "مدرسه حقانی" درباره شان گفت: «قضیه قتل ها مثل این که گریبان ما را گرفته، هر چه می خواهیم فرار کنیم، راه فراری وجود ندارد.»
و "نیازی" نیز چگونگی وقوع قتل ها را اعلام کرد:
«قاتلان با همکاری یک نفر از آشنایان داریوش فروهر که احتمالاً جزو تشکیلات وابسته به وی بوده، ساعت ۹ و ۵ دقیقه شنبه شب (٣۰ آبان) به منزل وی مراجعه کرده اند.» و آن ها را به قتل رسانده اند.
اما قتل مختاری و پوینده شکلی دیگر داشت. «در مورد پوینده و مختاری نیز قاتلان آنان را شناسایی کرده و کمین می کنند و به شکل ربایش و جلب آنان را دستگیر کرده و با یک اتومبیل فولکس واگن به نقطه ای برده و به قتل می رسانند و سپس جنازه شان را در جایی انداخته و متواری می شوند.»
و به تدریج چهره قاتلین و روش کارشان، به ویژه سعید امامی (اسلامی) آشکارتر شد.
سازمان قضایی نیروهای مسلح دو روش" انهدام "را در اعلامیه خود شکافت: «در برنامه ریزی جهت از بین بردن اکثر سوژه ها درصدد آن بودند تا آن ها را در یک نشست یا جمع عمومی با انفجار یا بستن رگبار به قتل برسانند. اما به دلایل اجرایی از انجام این امر منصرف می شوند وجهت قتل افراد مورد نظر روش تک زنی را به صورت وحشیانه و فجیع به اجرا در می آورند. با این انگیزه که در هر حال آحاد مردم آن را تقبیح نموده و ضمن تحریک عواطف و احساسات، تداعی کننده ی وجود ناامنی حتا برای زن ها در منزل باشد.»
به یقین طرح به دره انداختن نویسندگان در دره های حیران یکی از طرح های جمعی بوده که ناکام مانده است و چه بسا پس از آن تک زنی را شدت بخشیده باشند.
«وقتی یادداشت آقای محمد علی (سفرارمنستان) را خواندم، حس عجیبی که این سال ها فضای روشنفکری ایران را جویده و له کرده، ذهنم را پر کرد. به خصوص وقتی نوشته بود که در هنگام پرس و جوی مأمورین در آن وضعیت دیگر ابا داشتند که بگویند "ما نویسنده ایم"، احساس وهن کردم از آن چه بر فرهنگ مان گذشت. در این سال ها جامعه ی روشنفکری ایران چنان زیر ضربه های شدید قرارگرفت که دچار خفگی کابوس واری شد. این فضا با پیدا شدن جسدهایی در گوشه و کنار هر چه بیش تر تشدید می شد. (امروز تنها نویسندگانی که کشته شده اند از این ترس خلاصی یافته اند. "مصلحین" راه خوبی برای نجات نویسندگان از "ترس" یافته اند.) هنگامی که اتوبوس حامل نویسندگان و شعرا به طرف دره در حرکت بود، من بیست ساله آن روزها با شوق وافر اخبار روشنفکری ایران را – که در غباری از سانسور و سکوت پنهان بود و تنها از طریق شفاهیات به دست مان می رسید – دنبال می کردم...»
و حسینیان در نطقی در دفاع از سعید امامی در مدرسه حقانی (که به مدرسه تررویست پرور اشتهار یافته) گفت: «شاید صدها عملیات برون مرزی... خیلی عملیات داشت و اعتقادش همین بود و...»
درمیان هیاهووهنگامه ی بحث و جدل پیرامون "قتل های زنجیره ای"(پیوست ۱۴)، ولی فقیه آیت الله خامنه ای، گهگاه نطق یا خطابه ای بر پا می کرد و ارزش و اهمیت جایگاهش را گوشزد می کرد و مخالفین با خود را فاسد می خواند. او در نماز فطر مصلای تهران انتقاد از دستگاه های مختلف رژیم از جمله از انتقادهایی که نسبت به شورای نگهبان و مجمع تشخیص مصلحت نظام و یا کار دادگاه ها به عمل می آمد، ابراز ناخرسندی شدید کرد و به ویژه تاکید داشت: «انتقادهای فزاینده از قوه قضاییه را نمی تواند تحمل کند». وی اظهارداشت مقامات دولت، سخنان و توصیه های مکرر او را در مورد ضرورت مبارزه با فقر، فساد و تبعیض و اولویت قائل شدن برای توسعه ی اقتصادی به جای توسعه ی سیاسی رعایت نمی کنند. خامنه ای گفت: «کسانی که در عمل یا زبان این نظریه را رد می کنند، یا خود از وجود فساد و تبعیض منتفع هستند و یا فریب فاسدان را خورده اند. »
در این میان ایجاد محدودیت، آزار و اذیت و تکفیر و زندان و شکنجه کردن اقلیت های مذهبی نیز ادامه یافت.
بهائیان هنوز بزرگ ترین قربانیان عقیدتی حکومت اسلامی بودند. اکثربهائیانی که در ایران زنده ماندند بالاجبار ترک دین خود کردند . «بهائیان هنوز ازدواج شان به رسمیت شناخته نمی شود، فرزندان آن ها از نظر شرع اسلام و حکومت اسلامی مشروع نیستند. جوانان شان حق ورود به دانشگاه ندارند و شهادت آن ها را محاکم قبول نمی کنند» و تعدادی از آنان در زندان ها و شکنجه گاه ها به سر می بردند.
یهودیان درمحیطی زندگی می کردند که حتی "آقای منوچهر الیاسی" نماینده یهودیان در مجلس شورای اسلامی موضوع دستگیری ۱٣ یهودی را به اتهام جاسوسی برای اسرائیل و امریکا سوء تفاهم خواند..
مسیحیان و زرتشتیان نیز شرایطی بهتر از یهودیان نداشتند، و مشمول اقلیت ستیزی حکومت اسلامی بودند و نمایندگان آنان در مجلس شورای اسلامی از ترس جان انگاری چاره ای جز نان قرض دادن به حکومت اسلامی نداشتند.
آقای باغومیان، نماینده ارمنیان در اشاره به سخنان انتقادآمیز خانم مادلن آلبرایت، وزیر امور خارجه ی امریکا (سال ۲۰۰۰)، که به رفتار حکومت اسلامی در قبال اقلیت های مذهبی، به ویژه مسیحیان اعتراض کرده بود، گفت:
«ما محتاج همدردی دیگران نیستیم و از حقوقی که به ما داده شده راضی هستیم.» و یا اقلیت دینی "مندایی" یا صائبین، که اقلیت دینی کوچکی در خوزستان (اهواز) هستند، به ادعای رهبرشان "شیخ سالم چحیلی"، «از آزادی دینی کاملی برخوردارند که این از وجود فضای مثبت آزادی دینی در ایران ناشی می شود.»
البته در کنار این تعریف و تمجیدهای مصلحت طلبانه و فرصت طلبانه ، حکومت گران حکومت اسلامی اما چهره ی اقلیت ستیز خود را پنهان نمی کردند. " روزنامه جمهوری اسلامی" در رابطه با بزرگداشت بابک خرم دین که در قلعه بابک (منطقه کلیبر آذربایجان شرقی) برگزار شد ، پیشاپیش این گونه به پیشواز رفت: «بابک خرم دین مزدکی و آدمکش بود.» و با آوردن نقل قول هایی از روحانیون حکومتی، انوشیروان وار به سراغ مزدکیان رفت!
آیت الله موسوی اردبیلی درباره بابک خرم دین گفت: «بابک خرم دین، کسی بود که اردبیل را تاراج کرد و در منطقه عرشه اردبیل به قدر موی سر به کشتار مردم اقدام کرد و تأثرانگیز است که بابک خرم دین به عنوان یکی از مفاخر اردبیل مطرح می شود در حالی که او مزدکی و آدم کش بوده است.»
آیت الله صافی گلپایگانی نیز در جواب یک سوال درباره بابک خرم دین نوشته است : «شبهه ای در کفر و الحاد بابک خرم دین نیست. ترویج افکار و دفاع از مواضع او ترویج باطل و معارضه با اسلام و برای تضعیف هویت اسلامی جامعه است و صرف بیت المال و مال شخصی در جهت اشاعه نام و یاد او همه حرام است. باید مسئولین امور جداً از این گرایش ها جلوگیری نمایند.»
مطهری نیز در "پانزده گفتار" گفته است: «بابک با ایرانی ها می جنگید نه با اعراب. بابک را ایرانی ها کشتند و ۲۵۰ هزار کشته دادند. ایرانی ها که با بابک می جنگیدند گرزی داشتند به نام کافرکوب. بابک با اسلام و مسلمین می جنگید.»
دشمنی حکومت اسلامی با اقلیت های مذهبی ودگراندیشان عقیدتی، چه در قانون اساسی این حکومت وچه در قانون مجازات اسلامی، چه در سیستم قضائی و چه در سیستم اداری و فرهنگی (آموزشی و تربیتی) و حتی زندگی خصوصی شان ... اَشکارا مشهود بوده است.
شبیخون به جشن های سال نو میلادی در ایران ، و دستگیری و زندان و شلاق و شکنجه ی مسیحیان و یهودیان و زرتشتیان نمونه های برملا شده ی عدم تحمل دگراندیشان عقیدتی بود.
سیر کمّی اقلیت های مذهبی در حکومت اسلامی، گواه دیگری بر رفتار این حکومت با دگراندیشان عقیدتی است.
«سیاست های اقلیت ستیزی حکومت اسلامی صرفنظر از بهره برداری به منظور تزریق فکر برتری جویانه به جوانان مسلمان از هدف های مالی و منفعت طلبانه غافل نمانده است.
ساختمان آن مدارس ارمنیان که از شاگردان تهی شده در معرض مصادره قرار گرفته اند. ورزشگاه آرارات که در زمان نخست وزیر مرحوم امیر عباس هویدا با استفاده از محل قبرستان چند صد ساله ارمنیان ونک ساخته شده و در تمامی این مدت زمین آن به طور بلامنازع در تصرف ارمنیان بود با ساختن وقف نامه استرداد و تخلیه آن مورد ادعای مقامات قرار گرفته است. پس از مراجعات بی شمار و مذاکرات مفصل از جانب خلیفه گری آخرالامر موافقت کرده اند که با دریافت چند میلیارد بابت اجاره این موسسه عظیم ورزشی و فرهنگی آن را فعلاً در تصرف ارمنیان باقی بگذارند.
یکی از جوانان ارمنی پس از خاتمه تحصیلات خود در رشته طب برای گذرانیدن دوره خارج از مرکز در یکی از شهرستان های کوچک به طبابت می پردازد. دو هفته پس از اشتغال این جوان امام جمعه شهر به منبر می رود و می گوید یک طبیب ارمنی به این جا آمده اگر خودش نرود ما بیرونش می کنیم. طبیب جوان نه فقط آن شهر را بلکه ظرف مدت کوتاهی سرزمین ایران را ترک می کند.»
و هنگامی که دسته دسته مسیحیان را دستگیر و به زندان می انداختند، می توان تصور کرد که چگونه رفتار خشن و غیر انسانی ای با اقلیت بابیان ( به ویژه بهائیان) و دگراندیشان سیاسی و مخالفین سیاسی و عقیدتی داشته و خواهند داشت.
در این میان قتل هایی که به عنوان " قتل های زنجیره ای" شناخته شده اند،بیش از فجایع دیگر واکنش هائی را در داخل و خارج از کشور سبب شدند.
افشاگری و پیگیری روشنفکران و روشنگران و خانواده های قربانیان در داخل، و نیز موج گسترده ی اعتراض در خارج از کشور مانع از ادامه ی کشتار دگراندیشان، آن گونه که پیش می رفت، شد.
عده ای به اتهام ارتکاب به قتل های زنجیره ای دستگیر شدند، پیش از محاکمه ی این عده، ناصر زرافشان، وکیل خانواده ی محمد مختاری و محمد جعفر پوینده دستگیر شد و پس از مدتی با قرار وثیقه آزاد شد. اما مجدا" دستگیر و زندانی شد.
سرانجام پس از محاکماتی نمایشی عاملین قتل های زنجیره ای را "محافلی خودسر" اعلام کردند، و نام هایی نیز به عنوان قاتل برشمردند: «سعید امامی، مصطفی کاظمی و مهرداد علیخانی».
پخش ویدئو(و سی دی) شکنجه ها و نحوه اعتراف گیری از برخی از متهمین این قتل ها، که مخفیانه تهیه شده بود، ، سبعیت ناباورانه ی شکنجه گران را نشان داد.
واکنش و اعتراض روشنفکران و روشنگران دینی نسبت به قتل های زنجیره ای و کشتار دگراندیشان نیز تحرک چشمگیری به فعالیت روشنفکران و روشنگران دینی داد. اکبر گنجی، محسن کدیور، عبدالکریم سروش، عبدالله نوری، عمادالدین باقی، حسن یوسفی اشکوری و ... ده ها شخصیت دیگر منادی آزادی و طرد و نفی خشونت و حذف شدند.
در این میان سه اثر اکبر گنجی اگر چه برای او زندان و شکنجه ره آورد داشت اما قاتلین و خشونت طلبان درون و بیرون حکومت اسلامی را رسواتر کرد.

***********

* این مطلب, گوشه ای از کتاب "مقدمه ای بر کشتار دگراندیشان در ایران" است. برای تهیه این کتاب می توانید با نویسنده کتاب تماس بگیرید. در ضمن زیر نویس ها و منابع به دلیل جحم زیاد درج نشدند, علاقه مندان به کتاب مراجعه نمایند. (م.ن)
mnoghrekar@hotmail.com




به مناسبت روز جهانی حقوق بشر زندانی وجدان: از مخالف سیاسی تا همجنسگرا
گفتگو با ان هریسون، کارشناس امور خاورمیانه عفو بین الملل
سهیلا وحدتی

اخبار روز: 

هنگامی که در دفاع از آزادی احساس و حق زندگی درباره «مردان دمکراسی خواه» و «زنان بدنام» مطلبی* نوشتم هنوز نمی دانستم که تعریف جدیدی که عفو بین الملل از "زندانی وجدان" ارائه می دهد** در حقیقت هر دو دسته مردان دمکراسی خواه و زنان زناکاری را که به زندان می افتند، در بر می گیرد و حقوق جنسی*** همانند حق آزادی عقیده و بیان خیلی جدی گرفته می شود. این تعریف جدید از زندانی وجدان دریکی از نامه نگاری هایی که اخیرا با دوستان عفو بین الملل در لندن داشتم به چشمم خورد. از آنجایی که در فرهنگ ما هنوز "زندان وجدان" و "زندانی سیاسی" مترادف شناخته می شود، از ان هریسون خواهش کردم که برای ما بیشتر در باره سیاست عفو بین الملل دراینباره توضیح دهد.

ان هریسون (Ann Harrison) ، کارشناس امور خاورمیانه است که از سال 1989 تاکنون به مدت سیزده سال در بخش خاورمیانه و شمال افریقای عفو بین الملل کار کرده است. وی درباره مسائل حقوق بشر در چندین کشور منطقه پژوهش نموده و کارزار براه انداخته که این کشورها ابتدا شامل اسرائیل و مناطق اشغالی و اردن و سپس لبنان و سوریه و در طول هفت سال گذشته ایران بوده است.

برگردان فارسی گفتگو با ان هریسون در زیر از نظر شما می گذرد.

وحدتی: مردم معمولا هنگامی که عبارت "زندانی وجدان" را می شنوند به زندانی سیاسی فکر می کنند ولی عفو بین الملل کسانی را هم که به خاطر رفتار یا رابطه جنسی شان در زندان هستند در این تعریف می گنجاند. لطفا درباره مواردی که زندانیان وجدان به خاطر رفتارهای جنسی یا روابط جنسی زندانی هستند توضیح دهید و اینکه چرا آنان نیز زندانی وجدان بشمار می آیند؟
هریسون: این درست است که سیاست عفو بین الملل درباره زندانیان وجدان – عبارتی که توسط این سازمان در پی پیدایش آن در سال 1961 اختراع شد – در طول سالها توسعه یافته است.
تصمیم ما برای اینکه کسانی را که تنها بخاطر روابط جنسی رضایت آمیز – با جنس مخالف یا همجنس خویش – زندانی اند به عنوان زندانیان وجدان بپذیریم، از این باور عفو بین الملل برمی خیزد که زنان و مردان باید بتوانند از حقوق جنسی و باروری خود بهره مند شوند که شامل حق انتخاب آزادانه شریک خود با شیوه ای به دور از اجبار، تبعیض و خشونت است. عفو بین الملل از این رو با قوانینی که روابط جنسی رضایت آمیز بزرگسالان را که در حریم خصوصی انجام می گیرد جرم می شمارد مخالف است. ما مخالفت قوانینی هستیم که رفتار جنسی رضایت آمیز را بین افراد همجنس جرم می شمارد، مثل قانون لواط که در بسیاری از حوزه های قضائی مانند نیجریه، هندوستان و ایران وجود دارد، حق آزادی بیان را نقض می کند و معمولا به خشونت علیه افراد متهم می انجامد و در برخی موارد به اعمال مجازات اعدام منجر می شود.
ما همچنین مخالف قوانینی مانند قانون زنا هستیم که رابطه جنسی رضایت آمیز زن و مرد را جرم می شمارد، فرقی نمی کند که این قانون کجا اعمال شود. "زنا" و رابطه جنسی غیرشرعی در استانداردهای بین المللی حقوق بشر به عنوان قانون شکنی بزهکارانه به شمار نمی روند. مجازات برای چنین "قانون شکنی هایی" نقض حقوق گوناگون است، از جمله حق حریم خصوصی، که در ماده 17 میثاق بین المللی حقوق سیاسی و مدنی مورد حمایت قرار گرفته است. ما درک می کنیم که زنان و مردان بسیاری در سراسر جهان زنا را تایید نمی کنند، ولی این یک مساله خصوصی است، بین دو همسر، و حکومت هیچ محلی برای کندوکاش یا پیگرد قانونی چنین کارهایی ندارد و هیچکس نباید فقط برمبنای چنین روابطی زندانی شود. افزون بر آن، جرم شمردن اینگونه "قانون شکنی ها" بر روی زنان بیشتر از مردان تاثیر می گذارد و به آزار زنان دامن می زند، از جمله مجازات زنان به خاطر اینکه تجاوز را گزارش داده اند یا نقض حق زندگی آنان در پی آنچه قتل "ناموسی" نامیده می شود و کمک می کند که مصونیت در قبال چنین بدرفتاری هایی ادامه یابد.
عفو بین الملل باور دارد که همه قوانین، مدنی یا مذهبی یا عرفی، باید با استانداردهای بین المللی حقوق بشر همخوانی داشته باشد. ما مخالف مجازات اعدام هستیم، همچنانکه مخالف مجازاتهای قضائی هستیم که به شکنجه بیانجامد، یا بیرحمانه، غیرانسانی یا تحقیرآمیز باشد مثل شلاق زدن، صرف نظر از اینکه جرم متهم چه بوده یا اینکه ماهیت قانونی که مجوز چنین مجازات هایی را صادر کرده چیست. سنگسار – که مجازات تعیین شده برای "زنای محصنه" در کشورهایی مثل ایران، نیجریه، پاکستان، عربستان سعودی، سودان، یمن و امارات متحده عربی است بویژه یک شیوه شنیع اعدام است که با تحریم بین المللی مجازات و دیگر اشکال رفتار یا مجازات بیرحمانه، غیرانسانی و تحقیرآمیز در تضاد است و هرگز نباید به عنوان یک شیوه مجازات به کار گرفته شود. این نگران کننده است که در ایالت آسه (Aceh) در اندونزی امکان اعدام به شیوه سنگسار در سال 2009 تعریف شد؛ و ما درخواست کرده ایم که این لغو شود.
وحدتی: آیا می توان گفت که تعریف وجدان از نظر عفو بین الملل تنها محدود به اندیشه ها و باورها نیست بلکه احساسات و عواطف را نیز دربر می گیرد؟
هریسون: من ترجیح می دهم که از زاویه استفاده از حقوق به آن نگاه کنم. تعریف سنتی زندانی وجدان شامل کسانی می شد که به خاطر استفاده صلح آمیز از حق آزادی بیان یا آزادی عقیده خود زندانی می شدند. پس از آن مواردی اضافه شد که شامل کسانی می شد که تنها به خاطر اینکه چه کسی هستند زندانی می شدند: به بیان دیگر حق آنها برای آزاد بودن از هرگونه تعیض نقض می شد. در پذیرفتن کسانی که تنها به خاطر رفتار جنسی رضایت آمیز بزرگسالان زندانی می شوند، ما تشخیص می دهیم که مردم حقوق جنسی و باروری دارند، و اینکه در چنین حالتی، این حقوق آنها نقض می شود.
تعریف حقوق جنسی و باروری – دو حوزه متفاوت ولی بهم پیوسته از حقوق – در بیست سال گذشته گسترش یافته است. اولین کنفرانس بین المللی که تعریف سلامت باروری را برگزید و سلامت باروری و جنسی را به عنوان یک موضوع قابل توجه تشخیص داد، کنفرانس بین المللی سازمان ملل متحد درباره جمعیت و توسعه بود که در سال 1994 در قاهره برگزار شد؛ یک سال پس از آن، جهارمین کنفرانس جهانی زنان سازمان ملل در پکن برگزار شد. هر دو کنفرانس حمایت از سلامت جنسی و باروری را به عنوان یک موضوع مهم عدالت اجتماعی قرار دادند.
وحدتی: ممکن است درباره حقوق جنسی و باروری بیشتر توضیح دهید؟
هریسون: حقوق جنسی و باروری پایه در حقوق بشر دارد و در قراردادهای حقوق بشر بین المللی، منطقه ای و قوانین اساسی کشورها و دیگر استانداردهای مربوط به حقوق بشر به رسمیت شناخته شده است. تحقق حقوق جنسی و باروری نیازمند احترام به حقوق مربوط به یکپارچگی جسمانی و روانی است، مانند حق زندگی، حق آزادی و امنیت فردی، حق آزادی از شکنجه و دیگر برخوردهای بیرحمانه، غیرانسانی و تحقیرآمیز، و حق حریم خصوصی و احترام برای زندگی خانوادگی، و نیز حقوق مربوط به آزادی وجدان و بیان و رها بودن از تبعیض. این حقوق بطور مستقیم درپیوند با اصولی است که مبنای حقوق جنسی و باروری است – یکپارچگی جسمانی و روانی فرد، خودمختاری او، و اصل عدم تبعیض برمبنای جنسیت، نژاد، خاستگاه ملیتی، تمایلات جنسی، نقص یا ناتوانی جسمانی (disability) یا وضعیت اجتماعی-اقتصادی.
برخوردارشدن از حقوق جنسی و باروری نیازمند احترام به حق فرد برای تصمیم گیری آزادانه در امور مربوط به تمایلات و رفتار جنسی و باروری خویش است. اینها شامل، ولی نه محدود به، این حقوق است:
تصمیم گیری آزادانه برای داشتن یا نداشتن فعالیت جنسی
مشارکت آزادانه در رابطه جنسی رضایت آمیز با جنس مخالف یا همجنس خود
تلاش برای یافتن زندگی جنسی ارضا کننده، امن و لذتبخش
انتخاب شریک زندگی
ازدواج رضایت آمیز
تصمیم آزادانه برای تعداد، زمان تولید وفاصله میان فرزندان
رهایی از بارورشدن به زور، بارداری اجباری، پیشگیری یا عقیم شدن اجباری و سقط جنین اجباری
رها بودن از هرگونه خشونت یا آزار بر مبنای جنس
همانگونه که عفو بین الملل برای دیگر جنبه های حقوق جنسی و باروری کارزار کرده، مانند حق زندگی و یکپارچگی بدن زنان که می تواند با ازدواج در سن پایین یا با ازدواج اجباری نقض شود، همچنین این سازمان برای کسانی که حقوق شان با دخالت حکومت ها در روابط جنسی خصوصی رضایت آمیز آنان نقض می شود کارزار می کند.
وحدتی: بسیار سپاسگزارم.

* مردان «دمکراسی‌خواه» و زنان «بدنام»/ در دفاع از آزادی احساس و حق زندگی، سهیلا وحدتی
www.soheila.org

**زندانی وجدان
کسی که به خاطر باورهای سیاسی، مذهبی یا دیگر باورهای آگاهانه، خاستگاه قومی، جنس، رنگ پوست، زبان، خاستگاه اجتماعی یا ملیتی، وضعیت اقتصادی، تولد، تمایل جنسی یا دیگر شرایط موقعیت خویش، زندانی می گردد یا از نظر فیزیکی محدود می شود - بدون آن که مرتکب خشونت شده باشد یا خشونت یا نفرت را تبلیغ کرده باشد.
هیچکس بطور دقیق نمی داند که چند نفر زندانی وجدان در سلولهای زندان ها در جهان دربند هستند. آنها توسط دولتها در کشورهایی با سیستم های اجتماعی و سیاسی گوناگون، و دربرخی موارد توسط گروههای سیاسی مسلح، گرفتار آمده اند.
آنچه مسلم است اینست: در ازای هرنامی که درخبرها پخش می شود، بسیار دیگرانی هستند که ناشناخته هستند.
برخی از زندانیان وجدان افراد برجسته، فعال و سرشناس در میان مردم هستند. بسیاری هنرمند، وکیل، سیاستمدار یا فعال سندیکایی هستند – کسانی که دیدگاه رسمی را به چالش می کشند. اما بیشتر زندانیان وجدان را زنان، مردان و حتی کودکان معمولی ای تشکیل می دهند که از قشرهای اجتماعی گوناگون برخاسته اند و بیشتر به خاطر آنکه کی هستند زندانی می شوند تا فعالیت سیاسی شان.
برخی از زندانیان وجدان در مخالفت مستقیم با تمامی سیستم دولتی عمل کرده اند، در حالیکه برخی در چارچوب قانونی سیستم سیاسی یک کشور کار کرده اند ولی باز هم زندانی شده اند. مردم به خاطر دلایل گوناگون می توانند زندانی وجدان شوند، از جمله:
- انجام فعالیت های سیاسی بدون خشونت، مشارکت در کار توسعه محلی؛
- تعلق به یک گروه اقلیت که برای خودمختاری مبارزه می کند؛
- پافشاری روی انجام مراسم مذهبی ای که حکومت تایید نمی کند؛
- شرکت در فعالیت های سندیکایی مانند اعتصاب و تظاهرات؛
- نوشتن مقاله هایی که درباره موارد نقض حقوق بشر که در کشورهای خودشان اتفاق می افتد هشدار دهنده است؛
- خودداری از انجام وظیفه خدمت در ارتش به خاطر وجدان (اعتراض آگاهانه) ؛
- خودداری از استفاده از زبان رسمی؛
- به خاطر اینکه در یک دهکده مشخصی زندگی می کنند؛
- به خاطر اینکه یکی از اعضای خانواده ناراضی سیاسی است که صدای اعتراض خود را بلند کرده است؛
- زنانی که تنها به خاطر جنس خود دچار محدودیت فیزیکی هستند (مانند افغانستان تحت حکومت طالبان) ؛
- به خاطر هویت جنسی واقعی یا شناخته شده خود و شرکت در رابطه جنسی رضایت آمیز یا فعالیت های میان بزرگسالان از جمله رابطه ها یا فعالیت های همجنسگرایی.
عفو بین الملل اصرار دارد که همه زندانیان وجدان فوری و بدون شرط آزاد شوند. تحت قوانین بین المللی، حکومتها حق ندارند که این افراد را دربند نگه دارند. این افراد دربند هستند به خاطرباورهایشان و یا به خاطر هویت شان، نه به خاطراینکه شاید جرمی مرتکب شده باشند.
عفو بین الملل تعریف مشخص و دقیقی از "زندانی وجدان" دارد. تصمیم گیری درباره اینکه آیا یک زندانی خاص در این دسته جای می گیرد معمولا نیازمند بررسی دقیق حقایق است و برمبنای اطلاعاتی که از منابع بسیاری جمع آوری شده انجام می گیرد. در موارد دشوار، ممکن است از یک گروه از اعضای داوطلب عفو بین الملل به نام «کمیته دائمی تعهد» نظرخواهی شود.
*** برای آگاهی بیشتر درباره تعریف و اسناد بین المللی مربوط به حقوق جنسی مراجعه کنید به:
حقوق جنسی/ جدیدترین گفتمان در زمینه حقوق بشر، آنا اِلنا آباندو / برگردان: سهیلا وحدتی
www.soheila.org


اخبار روز: 

اخبار روز: سومین کنگره حزب چپ اروپا در روزهای ٣، ۴ و ۵ دسامبر ۲۰۱۰ در پاریس با حضور ۲۴۹ نماینده از ۲۵ حزب چپ کمونیست، سوسالیست، کارگری و سبز و نمایندگانی از ۱٣ حزب بعنوان ناظر و کاندیدای پیوستن به حزب چپ اروپا برگزار شد. تعدادی نمایندگان کشورهای غیراروپائی از جمله فلسطین، صحرای غربی (پولیساریو)، حزب عدالت و صلح از کردستان ترکیه و سازمان فدائیان خلق ایران (اکثریت) به این کنگره دعوت شدند.

روز نخست ۶ حزب کشوری که کاندیدای پیوستن به حزب چپ اروپایی بودند، به عضویت این حزب اروپایی درآمدند. بدین ترتیب تعداد اعضاء اصلی به ٣۱ حزب رسید و همچنین این حزب اروپایی با ۷ حزب ناظر کار خود را برای دوره سه سا ل آینده آغاز کرد. لازم به یادآوریست که اولین کنگره موئسس در سال ۲۰۰۴ در رُم و دومین کنگره در سال ۲۰۰۷ در پراگ برگزار شدند.
                                       
در روز سوم آقای پییر لورانPIERRE LAURENT دبیر کل حزب کمونیست فرانسه به صدر رئیسه (پرزیدنت) و چهار معاون او با رای مخفی انتخاب شدند و شورای اداری (دفتر اجرائی) به طور توافقی از یک تا دو نماینده از هر حزب تشکیل شد.

در جریان مباحث در کنگره سخنرانان بر ضرورت شکل گیری یک جریان چپ قوی و تکثرگرا برای مقابله با سیاستهای نئولیبرالی حاکم بر اروپا و بحران مالی موجود ناشی از آن تاکید نمودند. در راستای تدوین "نقشه راه برای یک اروپای اجتماعی" پیشنهاد شد که بدیل سیاست بانک مرکزی اروپا در پیوند با سیاستهای دولت های حاکم برای نجات بانکها، صندوقی با کمک این بانک برای توسعه زیربنائی و ساختاری، آموزش، وام کم بهره به بنگاهای تولیدی تشکیل گردد و در میدان عمل و اعتراضات فعالیت همه احزاب در چارچوب کشوری به اعتراضات سراسری در اروپا اعتلاء داده شود. زیرا با تعمیق شدن بحران مالی، مشکلات مردم بیش از پیش ملموس و بر نهادهای اجتماعی اثرات منفی میگذارد. در صورت عدم پیگیری اعتراضات در فرانسه، یونان، اسپانیا، پرتغال، ایرلند، ایتالیا و کشورهای دیگر، سیاست های ریاضت اقتصادی شرایط زندگی را بمراتب وخیم تر می کند.

در این کنگره بیش از ۱۹ قطعنامه صادر شد که اکثر آن ها به مسائل حاد در اروپا و راه حل های لازم پرداخته است. از جمله در باره معضل بیکاری، فقرزدائی، مبارزه علیه سیاست های تهاجمی نئولیبرالی به دستاودرهای اجتماعی، علیه تبعیض جنسی و نژادی، مهاجر ستیزی، مخالفت با سیاست های خصمانه بعضی از کشورها با کولی ها، محکوم کردن سیاست بعضی از کشورهای اروپای مرکزی و شرقی در محدود و ممنوع کردن فعالیت احزاب کمونیست و تصفیه اعضاء آنها از ادارات، مخالفت با ناتو و سیاست هایش در بالکان، خروج از افغانستان، حمایت از تشکیل دولت فلسطین و طرح خلع سلاح اتمی در خاورمیانه و مخالفت با مسابقه تسلیحاتی... پیشنهاد یکی شدن قبرس در چارچوب فدرال و افشاء اشغال نظامی بخشی از قبرس توسط ارتش ترکیه، حمایت از گردش به چپ در آمریکای لاتین و ضرورت همکاری و تبادل نظر و تشکیل کمیسیون های مشترک با این کشورها.... و حمایت از مبارزات مردم صحرای غربی (پولیساریو). مورد اخیر باعث اعتراض و ترک کنگره توسط حزب پیشرفت و سوسیالیست مراکش شد ـ که شاید برای نزدیک کردن نظرات دعوت شده بود. این حزب حمایت از مبارزات مردم پولیساریو را تعرض به تمامیت ارضی کشورش میدانست.

در روز پایانی و پس از انتخاب صدر رئیسه، پییر لوران در سخنرانیش با بر شمردن آنچه در پیش رو دارد، در نخشی از سخنانش همبستگی خود را با مبارزات مردم ایران برای آزادی و دموکراسی را ابراز نمود.

 

اخبار روز: رضا شهابی عضو دربند سندیکای کارگران شرکت واحد اتوبوس رانی تهران و حومه از روز شنبه ی گذشته دست به اعتصاب غذا زده است و سندیکا با انتشار اطلاعیه ای نسبت به وضعیت او ابراز نگرانی کرده است.
روز ۵ شنبه ۱٨ آذر ماه ۱٣٨۹ خانواده رضا شهابی موفق شده اند با وی ملاقات کنند. بنابه اظهار خانواده رضا شهابی، این عضو در بند سندیکای کارگران شرکت واحد اتوبوسرانی تهران و حومه از روز شنبه به دلیل عدم رسیدگی به پرونده اش در اعتصاب غذا به سر می برد. رضا شهابی از تاریخ ۲۲ خرداد ۱٣٨۹ در زندان اوین به سر می برد. در تاریخ ۱۹ مهر ماه قرار بود وی با وثیقه ۶۰ میلیون تومانی از زندان آزاد شود که این امکان میسر نشد و در روزهای گذشته با امضای یک قرار جدید ۱۰۰ میلیونی که توسط ایشان امضا شده است کماکان در زندان به سر می برد.
در حال حاضر آقایان ابراهیم مددی، رضا شهابی و مرتضی کمساری در زندان اوین، علی اکبر نظری در زندان قزل حصار، غلامرضا غلامحسینی و منصور اسالو در زندان رجایی شهر در بازداشت به سر می برند.
سندیکای کارگران شرکت واحد اتوبوسرانی تهران و حومه دز اطلاعیه ی خود ضمن ابراز نگرانی شدید از وضعیت سلامت رضا شهابی خواهان رسیدگی هر چه سریعتر به پرونده وی و آزادی اعضای سندیکا شده است.

برای آزادی رضا تلاش کنیم
نامه ی سرگشاده ی خانواده ی رضا شهابی
به: کارگران ،تشکل های کارگری، نهادهای حقوق بشری و رسانه ها
همانطور که میدانید رضا شهابی، کارگر زندانی محبوس در بند ۲۰۹ زندان اوین، از روز شنبه ۱٣ آذرماه ٨۹ دست به اعتصاب غذای خشک زده است و با توجه به بیماری های عدیده پیشین و نیز بیماری هایی که در دوره ی شش ماهه ی زندان به آن دچار شده است، سلامت جانی وی شدیدا در معرض خطر است.
در حالی که در ۱۹ مهرماه،نامه ی آزادی وی صادر شده و ما برای آزادیش وثیقه ی ۶۰ میلیون تومانی تودیع کرده ایم. از طرفی هم به طور همزمان یک ابلاغیه برای وثیقه ی صد میلیون تومانی به امضای رضا رسانده اند. همچنین هر دو مقام قضایی معرفی شده به ما از در دست داشتن پرونده ی قضایی رضا شهابی اظهار بی اطلاعی می کنند.
رضا شهابی به مدت شش ماه است که به دلیل دفاع از حقوق کارگران در زندان محبوس است،
دو ماه است که با وجود صدور نامه ی آزادی هنوز در بند است و اکنون نیز سلامت او در معرض خطر جدی قرار دارد و ما نمیدانیم در اثر اعتصاب غذای خشک چه صدمات دیگری بر او وارد خواهد شد.
بدین وسیله از تمامی کارگران، تشکل های کارگری، نهادهای حقوق بشری و رسانه ها و تمامی وجدان های بیدار خواستاریم برای آزادی بی قید و شرط رضا شهابی و همکاران زندانیش و دیگر کارگران زندانی از هیچ کوششی فروگذار نکنند.

همسر ،برادران و اعضای خانواده ی رضا شهابی
پنجشنبه ۱٨ آذرماه ٨۹ - تهران

پیام ژان فرانسوا کورب از طرف ث ژ ت
به کارگر زندانی رضا شهابی
رفیق عزیز شهابی،
ما با خبر شدیم که شما وارد اعتصاب غذا شده اید. ضمن اینکه ما بخوبی به دلایل مشروع این اعتصاب آگاه هستیم و با اهداف و مبارزات شما اتفاق نظر داریم، ولی از شما تقاضا می کنیم که اعتصاب غذای خود را خاتمه دهید.
جنبش کارگری به همه مدافعینش احتیاج دارد و سندیکالیسم در ایران احتیاج به حضور، همکاری و کمک شما در این مبارزه مشترک دارد.
ث ژ ت همبستگی خود را با شما و تمامی فعالین زندانی اعلام میکند و به حمایت خود از شما و نیز آگاه نمودن افکار عمومی فرانسه از مبارزات حق طلبانه تان ادامه خواهد داد.   

ژان فرانسوا کورب



در دیدار رییس جمهور سابق کشورمان با خانواده هدایت طرح شد

خاتمی: وضعیت فعلی برای معتقدان به منافع ملی ناگوار است

حجت الاسلام والمسلمین سیدمحمد خاتمی همزمان با شانزدهم آذرماه، روز دانشجو، با حضور در منزل بهاره هدایت، عضو در بند شورای مرکزی دفتر تحکیم وحدت، با خانواده وی دیدار کرد.
به گزارش خبرنگار کلمه سیدمحمد خاتمی، ریاست جمهوری سابق کشورمان در این دیدار ضمن ابراز تاسف و تعجب از احکامی که این روزها برای دانشجویان صادر می شود گفت: نباید به گونه ای عمل شود که نحوه برخورد با دانشگاه و جامعه با الگویی که در کشورهای کمونیستی بود قابل مقایسه شود. این راه و این گونه برخورد با دانشگاه ها غلط و اشتباه است و این گونه برخوردها قطعا به نتیجه نمی رسد و شکست خواهد خورد.
خاتمی با اشاره به مراسم مختلف و متنوعی که امسال به مناسبت روز دانشجو در دانشگاه های سراسر کشور، از جمله دانشگاه امیرکبیر، تهران و قزوین، بر پا شد گفت: این مراسم که با تلاش تحسین برانگیز دانشجویان برای گرامی داشت ۱۶ آذرماه بر پا شد نشان داد که این گونه برخوردها بی اثر است و جنبش دانشجویی همچنان موتور محرک جنبش سبز است.
خاتمی تاکید کرد: برخلاف این که تصور می کردند سکوت و ناامیدی بر دانشگاه ها حاکم شده، این روز نشان داد دانشجویان با امید و نشاط همچنان در صحنه هستند.
رییس جمهور دوران اصلاحات با اشاره به احکامی که در روزهای اخیر برای برخی از فعالین سیاسی اصلاح طلب صادر شده و یا برگرداندن عماد الدین باقی به زندان وضعیت حاضر را برای معتقدان به منافع ملی ناگوار خواند و افزود متاسفانه برای فعالیت گروه ها و انجمنهای اسلامی مشکل ایجاد می کنند و معلوم نیست افراد و گروه هایی که به کار مخفی و غیرعلنی اعتقاد ندارند و خواستار اصلاح وضع موجود نیز هستند چگونه باید فعالیت کنند؟
سیدمحمد خاتمی همچنین با ابراز ناخشنودی از وضعیت دانشجویان زندانی، خصوصا بهاره هدایت، ابراز امیدواری کرد که عقلانیت به دستگاه تصمیم گیر در این خصوص بازگردد و فعالین دفتر تحکیم وحدت و سایر دانشجویان از زندان آزاد شوند تا کشور و نظام بتوانند از نیرو و دانش آن ها در مسیر پیشرفت و آبادانی استفاده کند.
در ابتدای این دیدار که تنی چند از اعضای ادوار تحکیم وحدت نیز حضور داشتند امین احمدیان، همسر بهاره هدایت، ضمن تشریح روند پرونده قضایی همسرش گفت: متاسفانه روال های پیش بینی شده در قانون به درستی طی نشد و برای فعالیت های دانشجویی که در چارچوب قانون توسط ایشان انجام شده بود حکم کم سابقه ۹ سال و نیم حبس صادر شد.
احمدیان در ادامه با اشاره به یک سالی که از بازداشت بهاره هدایت می گذرد، افزود: در این مدت علیرغم مراجعه و درخواست مکرر به دادستان تهران، متاسفانه نه تنها با مرخصی چند روزه برای وی هم موافقت نشده است. حتی در ۸ ماه گذشته با ملاقات حضوری هم موافقت نکرده اند. ازدو ماه پیش هم که زندانیان سیاسی بند نسوان را از حق تماس تلفن هم محروم کرده اند.
امین احمدیان، عضو شورای مرکزی سازمان دانش آموختگان ادوار، همچنین به تعداد بسیار زیاد دانشجویان زندانی اشاره کرد و گفت: متاسفانه هم اکنون تعداد زیادی از دانشجویان در زندان هستند که تعدادشان به بیش از ۵۰ نفر می رسد و برای اکثریت آن ها احکام سنگین چندین سال حبس صادر شده است. متاسفانه در این میان برخوردهای خشن و خلاف قانونی هم بعضا با دانشجویان در زندان شده است.
احمدیان در پایان به اعضای در بند دفتر تحکیم وحدت و سازمان ادوار تحکیم اشاره کرد و گفت: در حال حاضر زیدآبادی عبدالله مومنی، حسن اسدی زید آبادی علی جمالی، علی ملیحی میلاد اسدی، ضیا نبوی، مجید دری، مهدیه گلرو، و بسیاری دیگر از اعضای این دو نهاد برآمده از دانشگاه با احکام سنگین چندین سال حبس در زندان و در شرایط سختی به سر می برند.
گفتنی است بهاره هدایت دی ماه سال گذشته توسط وزارت اطلاعات بازداشت شد و در دادگاه به ۹ سال و نیم حبس تعزیری محکوم شد. حکمی که در دادگاه تجدیدنظر عینا تایید شد. وی از آن زمان تاکنون بدون استفاده از حق مرخصی در زندان اوین به سر می برد.


تهدید به شلاق و توهین و فحاشی قاضی در دادگاه سه دقیقه‌ای

نوری‌زاد: از روز شنبه، اعتصاب غذا می‌کنم

محمد نوری‌زاد، جهادگر سابق و روزنامه‌نگاری که به خاطر انتقاد از رهبری و چند تن از مسئولان فعلی نظام در زندان است، اعلام کرد که از روز شنبه بیستم آذرماه دست به اعتصاب غذای خشک خواهد زد.
به گزارش کلمه، آقای نوری‌زاد علت اعتصاب خود را “اعتراض به دادگاه نمایشی سه‌دقیقه‌ای مبنی بر شکایت وزارت اطلاعات و نیز بی‌اهمیتی مسئولان نسبت به بیماری وی” اعلام کرده و همچنین از فحاشی و توهین و تهدیدهای قاضی شعبه ۲۸ دادگاه انقلاب در همین دادگاه سه دقیقه‌ای خبر داده است.
بر اساس این گزارش، در متنی که یکی از متهمان سیاسی در اختیار سایت محمد نوری‌زاد قرار داده، فاش شده که قاضی مقیسه در همین دادگاه سه‌دقیقه‌ای، بر سر نوری‌زاد داد و فریاد می‌زده و صدای توهین‌هایی همچون “گم شو بیرون، اجنبی مزدور” و “می‌دهم شلاق بزنندت” در بیرون از دادگاه هم شنیده می‌شده است.
این متهم سیاسی که حضورش در دادگاه انقلاب با زمان محاکمه‌ی محمد نوری‌زاد همزمان شده، همچنین روایت کرده است: “در اتاق باز شد و دیدم دکتر محمد نوری زاد با رنگی پریده از در بیرون آمد. او را در آغوش کشیدم. او گفت: فلانی، من را ممنوع الملاقات کرده‌اند و در همین فرصت بدون هیچ تفهیم اتهامی و حق وکیلی من را به دو سال حبس به خاطر اعتراض به شکنجه های ماموران وزارت اطلاعات محکوم کردند. به قاضی گفتم من هیچ برگه ای را امضا نمی کنم و او عصبانی شد شروع کرد به فریاد که تو بیماری و بعد از سه دقیقه ! فقط سه دقیقه دادگاه با “گم شو برو بیرون مزدور اجنبی” اعلام حکم کرد.”
فاطمه ملکی، همسر محمد نوری‌زاد، نیز ضمن تایید این خبر، از چند هفته بی‌خبری از حال این زندانی سباسی خبر داده و همچنین در خبری که در وب‌سایت نوری‌زاد منتشر شده، اعلام شده که او پس از گذراندن ۱۱۰ روز حبس در قرنطینه، که هفتاد روز از آن را روزه بوده است، از روز شنبه بیستم آذر، در اعتراض به دادگاه نمایشی سه‌دقیقه‌ای و نیز بی‌اهمیتی مسئولان نسبت به بیماری وی، دست به اعتصاب غذای خشک خواهد زد.


عبدالرضا تاجیک، برنده جایزه بهترین روزنامه‌نگار سال

سازمان گزارشگران بدون مرز، عبدالرضا تاجیک،‌ روزنامه نگار زندانی در ایران،‌ را به عنوان برنده جایزه امسال بهترین روزنامه‌نگار سال خود اعلام کرده است.
به نوشته میزان خبر، سازمان گزارشگران بدون مرز که از آزادی بیان در سراسر جهان حمایت می‌کند، روز پنجشنبه عبدالرضا تاجیک،‌ روزنامه‌نگار زندانی در ایران را به عنوان بهترین روزنامه‌نگار سال ۲۰۱۰ انتخاب کرده است.
عبدالرضا تاجیک که به دنبال رویدادهای پس از انتخابات ریاست جمهوری خرداد ماه سال گذشته خورشیدی در ایران دو بار بازداشت و با قید وثیقه آزاد شده بود، یک بار دیگر در روز ۲۲ خرداد سال جاری و پس از مراجعه به دفتر پیگیری وزارت اطلاعات بازداشت شد و از آن زمان تاکنون همچنان در زندان به سر می‌برد.
آقای تاجیک علاوه بر همکاری با روزنامه‌های اصلاح‌طلبی مانند فتح، بنیان، بهار و شرق،‌ در زمینه حقوق بشر نیز فعالیت داشت و از اعضای کانون مدافعان حقوق بشر نیز بود.
ژان فرانسو‌ا ژولیار، دبیرکل سازمان گزارشگران بدون مرز، در باره اعطای جایزه بهترین روزنامه نگار سال به عبدالرضا تاجیک گفته است: «امیدواریم از طریق اعطای این جایزه موجبات آزادی این روزنامه‌نگار را فراهم کنیم.»



مادر ساجده کیانوش راد: آنها اگرقدرت داشتند،به سراغ تو و صدها جوان پاک و بیگناه نمی آمدند


مادر ساجده کیانوش راد پس از دوازده روز بی خبری دل نوشته ای را خطاب به دختر دربندش نوشت. او در این نامه نوشت: ” نگران نباش! آنها اگرقدرت داشتند،به سراغ تو و صدها جوان پاک و معصوم و بیگناه که حداکثر جرمشان قبول نداشتن روند حاکم فعلی است نمی آمدند. آنها خود می دانند که ضعیف هستند و برای همین شب و روز ادای قدرتمندان را در می آورند و با ارعاب و تهدید می خواهند مخالفان قانونی خود را خفه کنند یا به سازش و تسلیم وادارند.”
به گزارش کلمه، در حالی که بیش از  دوازده روز از بازداشت ساجده کیانوش راد، دختر دکتر کیانوش راد، عضو شورای مرکزی جبهه مشارکت ایران اسلامی می‌گذرد، تاکنون وی موفق به برقراری تماس تلفنی با خانواده‌اش نشده است.
ساجده کیانوش‌راد در پی هجوم نیروهای امنیتی در منزل خود همراه همسرش بازداشت و سپس به زندان اوین منتقل شد. همسر او بهروز شاهرخ‌نیا مدتی پس از بازداشت، آزاد شد. در حالی تاکنون ساجده کیانوش راد موفق به تماس با خانواده خود نشده است که پیش از این دادستان اعلام کرده بود که متهمین باید بیست و چهار ساعت پس از بازداشت حق این را داشته باشند که با خانواده خود تماس بگیرند.خانواده کیانوش‌راد نگران وضعیت جسمانی دخترشان هستند. وی با توجه به بیماری که دارد تحت نظر پزشک بوده و باید به طور مرتب دارو مصرف کند.
به گزارش کلمه متن این نامه به شرح زیر است:
به نام خدای منتقم
امام صادق :خدایا به آن کس که عقل دادی چه ندادی ، و به آن کس که عقل ندادی چه دادی؟
خداوندا
چشم و گوش سران اصلی فتنه بسته شده است تا حقایق را نبینند و درراه باطل خویش تا نابودی پیش روند.امروز سران اصلی فتنه که جوانان این مرزو بوم را فتنه گر می خوانند خود دریافته اند که هر روز بیش از پیش مردم را از دست می دهند.و حتی نمی توانند طرفداران خود را نیز قانع کنند.
آنها فکر می کنند قدرت دنیایی و پوشالی آنها ماندنی است و چه زشت که با دین ، قدرت خویش را توجیه می کنند ،
بله!آنها دادگاه دارند ، اسلحه دارند،زندان دارند ، پول دارند،تلویزیون دولتی ، رسانه دولتی ، مسجد دولتی و حسینیه دولتی ، هییت عزاداری دولتی و…..دارند ، اما خوب می دانند که دلهای مردم را از دست داده اند و این در حالی است که روشنفکران و تحصیل کردگان ، دانشجویان،بازاریان متدین و روحانیون غیر حکومتی از آنها تبری می جویند. روحانیون آزاده ای که دینشان را به نام و نان دنیا نفروخته اند و در اوج مظلومیت و فشارها،از دین خدا و مردم و عدالت و آزادی دفاع می کنند.
ساجده جان!
نگران نباش! آنها اگرقدرت داشتند،به سراغ تو و صدها جوان پاک و معصوم و بیگناه که حداکثر جرمشان قبول نداشتن روند حاکم فعلی است نمی آمدند. آنها خود می دانند که ضعیف هستند و برای همین شب و روز ادای قدرتمندان را در می آورند و با ارعاب و تهدید می خواهند مخالفان قانونی خود را خفه کنند یا به سازش و تسلیم وادارند.
آنها در اوج گریز از قانون و انجام اقدامات فراقانونی و تضییع حقوق مردم و به ویژه زندانیان سیاسی بی گناه و خانواده های مظلوم آن ها، مدعی هستند که در آزادترین و قانونمند ترین و عادلانه ترین کشوردنیا زندگی می کنیم و جالب آن که ، سخن دروغ خویش را بارها تکرار می کنند و هر روز از بنگاه سخن پراکنی دولتی آن را فریاد می زنند در حالی که دیگر اعضای خانواده شان نیز تأییدشان نمی کنند چه رسد به مردم آگاه و فهیم کشورمان و آزادگان دنیا.
ساجده جان!
تو در گذشته علاقه ای به فعالیت های سیاسی نداشتی، اما آنها تو و من را، و هزاران جوان و خانواده های دیگر را به سیاست کشاندند و راه آزادی خواهی را نشانمان دادند.
ساجده جان !
نگران نباش! حق پیروزو باطل از بین رفتنی است .
ساجده جان!
دلبندم،عزیزتر از جانم ،دلم برای نگاه معصومت، خنده هایت، سرزندگی و نشاطت متبلور در وجودت تنگ شده است .
ساجده جان!
دلم سخت گرفته است ،امروز کتاب پس از شهادت شریعتی را می خواندم،بر افروخته، اما شاداب شدم و به حقانیت راه جوانان پاک و سبز این سرزمین و راه حسینی آنها امیدوارتر شدم ، ولی دلم برای کسانی می سوزد که به نام دین و مصلحت به هر ذلتی تن می دهند تا زنده بمانند و به نام و نانی برسند،آنها مرده های خاموش و پلیدان تاریخند.
و خطاب به تمامی عافیت اندیشانی که حقیقت را می بینند اما آنرا فدای مصلحت نموده و سکوت کرده اند ،از زبان شریعتی می گویم:
وقتی در صحنه حق و باطل نیستی ، وقتی که شاهد عصر خودت نیستی،هر کجا می خواهی باش چه به نماز ایستاده باشی ، وچه به شراب بنشسته باشی،هر دو یکی است.
ساجده جان!
دوازده  روز گذشته است واجازه ی شنیدن صدایت را به من نداده اند.آنها چه فکر می کنند؟ مگر تو و  صدها جوان امثال تو چه کرده اید؟چرا اتهامات شما را نمی گویند تا مردم قضاوت کنند؟که چه کسی حقیقت را می گوید؟آیا شرکت در جلسه ی قرآن خانواده های زندانیان سیاسی هم جرم است،که تو را به آن دلیل دستگیر کرده اند؟
ساجده جان!
آنها همه چیز دارند اما خدا را ندارند و ما خدا را داریم واز همه چیز بی نیازیم. ما آنها را که کاشانه خوشبختی تو را در عنفوان جوانی به تاراج برده اند و همسرت را سرگردان و آشفته حال و ما را پریشان و مضطرب و بی خبر از تو نگاه داشته اند، به خدا و روز جزایش می سپاریم.
درود خدا بر حقیقت طلبان و صالحان و نفرین  خدا بر ستمگران باد.



واکنش مادر نازنين خسروانی به اظهارات دادستان: کدام جرم امنيتی؟ 
گفتند انشاءالله بچه ات زنده استجرس:
در واکنش به اظهارات اخير دادستان تهران مبنی بر اينکه نازنين خسروانی، روزنامه نگار در بند، "دارای جرائم امنيتی است که برخی از آنها را نيز خودش پذيرفته است" و "مصاحبه های مادر وی با رسانه های بيگانه کار وی را خراب تر می کند"، مادر اين زندانی مطبوعاتی تمامی موارد مذکور را رد کرد و مورد پاسخگویی قرار داد.
به گزارش کمپين بين المللی حقوق بشر در ايران، اعظم افشاريان در این زمینه می گوید "از صحبت دادستان محترم تهران خيلی متعجب شدم، او گفته که با دختر من در زندان ملاقات کرده است و او جرائم امنيتی دارد. اما نازنين يکسال ونيم اخير بيکار و در خانه بود يعنی بی کاری جرم امنيتی می شود.اين صحبت دادستان برای من خيلی سنگين تمام شد.من يکسال ونيم با نازنين در خانه بودم وکارش و زندگيش شفاف بود. کدام جرم امنيتی."
اعظم افشاريان در ادامه به کمپین گفت: "نازنين نزديک به ۴۰ روز است که در انفرادی به سر می برد و فقط يک ثانيه با من تماس گرفته و گفته که در انفرادی و بند ۲۰۹ است آنوقت آقای دادستان در اين بی خبری ۴۰ روزه در يک کنفرانس مطبوعاتی می گويد که نازنين خسروانی جرم امنيتی دارد آخر من که مادرش هستم نبايد بدانم اين جرم امنيتی چيست."
مادر اين روزنامه نگار در خصوص اينکه دادستان از گفتگوهای او با رسانه ها انتقاد کرده است به کمپين بين المللی حقوق بشر در ايران گفت: "گفتگو کردن حق من است. چون من هر روز به دادگاه انقلاب، دادستانی و زندان اوين می روم ويک کلمه جواب نمی گيرم. حالا فکر می کنم از طريق مصاحبه کردن شايد بتوانم صدايم را به گوش مسولان برسانم.اگر می دانستم که بچه ام سالم است که مصاحبه نمی کردم.من نامه نوشتم و خواهش کردم که به من اجازه ملاقات چند دقيقه ای با فرزندم را بدهند تا حداقل بدانم که او سالم و زنده است اما هر بار که به دادستانی می روم می گويند روی نامه ات درخواستی نخورده است، من هم فکر می کنم شايد اصلا نامه من را نخوانده اند يا به دستشان نرسيده پس ناچار مصاحبه می کنم تا شايد از اين طريق صدايم را بشنوند."
اعظم افشاريان در ادامه افزود: " آخرين باری که به دادستانی رفتم، ديگر گريه ام گرفت ، به معاون دادستان گفتم من فقط می خواهم بدانم که دخترم زنده است و او گفت که انشالله زنده است.اين جواب خيلی بدی برای يک مادراست. من فقط از آقای دادستان خواهش دارم که اجازه ملاقات حضوری با دخترم را به من بدهند تا بلکه بدانم حالش خوب است، ببينمش، صدايش را بشنوم."
گفتنی است عباس جعفری دولت‌آبادی دادستان عمومی و انقلاب تهران، روز سه شنبه ۱۶ آذر ماه ٨٩، با حضور در یك نشست خبری، در پاسخ به سوالی درباره آخرین وضعیت پرونده نازنین خسروانی ادعا کرده بود: "من هفته گذشته با خانم خسروانی ملاقات كردم و به او گفتم فكر می‌كنید در مورد شما چه می‌گویند؟ شما اسیر دست یك مشت آدم‌های مخالف حكومت شده‌اید. وی جرم‌های امنیتی دارد برخی از آن‌ها را نیز قبول دارد و تحقیقات هم در حال انجام است. ولی متاسفانه مادرش مرتب مصاحبه می‌كند. به مادرش گفتم اگر می‌خواهی به دخترت كمك كنی بهتر است به ضد انقلاب و جریانات مخالف حكومت كمك نكنی و یقین بدانید تاكید كردیم به تحقیقات سرعت ببخشند تا زودتر تعیین تكلیف شوند..."


کاهش احکام زندان علی جمالی و کیارش کامرانی
جرس:
 احکام زندان علی جمالی و کیارش کامرانی دوتن از زندانیان سیاسی بند ۳۵۰ کاهش یافت .
به گزارش کلمه، در پی آزادی تعدادی از زندانیان بند ۳۵۰ که در روز عید غدیر خم و با عنوان عفو و بخشودگی اتفاق افتاد، تعدادی از زندانیان سیاسی این بند نیز هر چند از زندان آزاد نشده بلکه با تقلیل حکم مواجه شده اند . علی جمالی ،فعال دانشجویی و کیارش کامرانی، دانشجوی زندانی از جمله این زندانیان هستند.علی جمالی با کاهش حکم ازچهار سال حبس قطعی به دو سال ، نیمی از حکم زندانش مورد بخشودگی قرار گرفته است.همچنین کیارش کامرانی ، دانشجوی زندانی هم حکم پنج سال حبس تعزیری اش به دو سال و نیم کاهش یافته است .کیارش کامرانی، دانشجوی کارشناسی ارشد اقتصاد دانشگاه پیام نور تهران روز عاشورا بازداشت شده بود.علی جمالی، عضو شورای مرکزی و مسوول کمیته سیاسی سازمان دانش‌آموختگان ایران (ادوار تحکیم وحدت) نیز ۳۱ مردادماه سال جاری بازداشت شده است . هم اکنون این دو زندانی در بند ۳۵۰ زندان اوین نگهداری می شوند تا باقیمانده دوران حبس شان را بگذرانند .


یک زندانی در رجایی شهر خودکشی کرد

خبرگزاری هرانا – یک زندانی  که به اتهام مالی در زندان رجایی شهر کرج محبوس بود دست به خودکشی زد.
بنا به اطلاع گزارشگران خبرگزاری مجموعه فعالان حقوق بشر در ایران"هرانا" روح الله نوروزی که به اتهام مالی در زندان رجایی شهر کرج محبوس بوده است به دلیل 11 ماه بلاتکلیفی اقدام به خودکشی کرده است.

مسئولین زندان پس از گذشت چند ساعت اقدام به مداوای این زندانی کردند و نامبرده هم اکنون در بهداری زندان بسر می برد.
شایان ذکر است، عدم رسیدگی پزشکی به زندانیان محبوس در زندان رجایی شهر همواره یکی از دغدغه های اصلی زندانیان این زندان است.


تقلیل حکم دو زندانی سیاسی بند ۳۵۰ زندان اوین

خبرگزاری هرانا - احکام زندان علی جمالی و کیارش کامرانی دوتن از زندانیان سیاسی بند ۳۵۰ کاهش یافت .
به گزارش کلمه، در پی آزادی تعدادی از زندانیان بند ۳۵۰ که در روز عید غدیر خم و با عنوان عفو و بخشودگی اتفاق افتاد، تعدادی از زندانیان سیاسی این بند نیز هر چند از زندان آزاد نشده بلکه با تقلیل حکم مواجه شده اند . علی جمالی ،فعال دانشجویی و کیارش کامرانی، دانشجوی زندانی از جمله این زندانیان هستند .
علی جمالی با کاهش حکم ازچهار سال حبس قطعی به دو سال ، نیمی از حکم زندانش مورد بخشودگی قرار گرفته است.همچنین کیارش کامرانی ، دانشجوی زندانی هم حکم پنج سال حبس تعزیری اش به دو سال و نیم کاهش یافته است .
کیارش کامرانی، دانشجوی کارشناسی ارشد اقتصاد دانشگاه پیام نور تهران روز عاشورا بازداشت شده بود.علی جمالی، عضو شورای مرکزی و مسوول کمیته سیاسی سازمان دانش‌آموختگان ایران (ادوار تحکیم وحدت) نیز ۳۱ مردادماه سال جاری بازداشت شده است . هم اکنون این دو زندانی در بند ۳۵۰ زندان اوین نگهداری می شوند تا باقیمانده دوران حبس شان را بگذرانند .


آزادی موقت سکینه محمدی جهت اعتراف تلویزیونی دیگر

خبرگزاری هرانا - شام‌گاه پنج‌شنبه، شبکه خبری انگلیسی زبان پرس تی.وی، منسوب به دولت جمهوری اسلامی در گزارشی خبر آزادی سکینه محمدی را تکذیب کرده است.
در گزارش پرس تی.وی آمده است که خانم سکینه محمدی هم‌راه با یک گروه تولید مستند این شبکه ماهواره‌ای به خانه خود آمده بوده تا روند به قتل رساندن همسرش را در محل جرم توضیح دهد.
این گزارش می‌افزاید که این گروه تولید تلویزیونی، مربوط به برنامه «ایران امروز» بودند که از پرس‌تی.وی پخش می‌شود.
به گفته پرس تی.وی علاوه بر خانم محمدی، فرزند او سجاد اصغرزاده و هوتن کیان وکیل وی نیز با تیم تولید پرس‌تی.وی مصاحبه کرده‌اند.
این در حالی است که بر اساس برخی گزارش‌ها در خبرگزاری‌های اروپایی، روز چهارشنبه، سکینه محمدی آشتیانی به طور موقت از زندان مرخص شده است.
به گزارش آنسا، خبرگزاری ایتالیا و به نقل از یورونیوز و خبرگزاری فرانسه، سکینه محمدی آشتیانی، فرزندش سجاد قنبرزاده و هوتن کیان وکیل خانم آشتیانی با تودیع وثیقه از زندان آزاد شده‌اند.


بی خبری از وضعیت مسعود لواسانی، روزنامه نگار محکوم به زندان

خبرگزاری هرانا - از وضعیت مسعود لواسانی، روزنامه نگاری که برای اجرای حکم زندان احضار شده بود، هیچ اطلاعی در دست نیست.
به گزارش جرس، لواسانی که روز ۱۶ آذر ماه برای اجرای حکم به زندان فراخوانده شده بود، تا کنون هیچ گونه تماسی با خانواده خود نداشته به همین دلیل از محل نگهداری وی و وضعیتش اطلاعی در دست نمی باشد.
این روزنامه‌نگار و وبلاگ‌نویس، چهارم مهرماه سال گذشته در منزل مسکونی خود بازداشت شد، که بعد از چندین ماه بازداشت، با تودیع وثیقه ۵۰۰ میلیون تومانی به مرخصی آمده بود.
بنا بر این گزارش، دادگاه تجدیدنظر حکم هشت سال و نیم زندان صادره از سوی شعبه‌ ۲۶ دادگاه انقلاب برای این روزنامه نگار را، به چهار سال و نیم حبس قطعی محکوم کرده بود و هفته اخیر در پی عدم تمدید مرخصی، به زندان احضار شده بود.


امیرهادی انواری، یکی دیگر از روزنامه نگاران روزنامه شرق نیز بازداشت شد

خبرگزاری هرانا - در ادامه موج بازداشت روزنامه نگاران و فعالان مطبوعاتی، امیر هادی انواری، یکی دیگر از خبرنگاران روزنامه شرق نیز، امروز پنجشنبه ۱٨ آذرماه بازداشت شد.
به گزارش جرس، انواری خبرنگار حوزه اقتصادی بود که سابقه فعالیت در روزنامه اعتماد و دیگر روزنامه های اصلاح طلب را دارد. گفتنی است روز سه شنبه هفته اخیر (۱۶ آذرماه) نیز، ماموران امنیتی به ساختمان روزنامه شرق یورش بردند و فرزانه روستایی، کیوان مهرگان و احمد غلامی و سرمایه گذار این روزنامه علی خدابخش را بازداشت نمودند.
هنوز از علت بازداشت انواری خبری منتشر نشده است، اما دادستان تهران، بازداشت روزنامه نگاران شرق را، "دلایل امنیتی" اعلام نموده بود.
روزنامه شرق تاکنون سه بار در سال‌های ٨٢، ٨٥ و ٨٦ مورد فشار و توقیف شده بود، که اولین بار این در سال ٨٢ با چاپ مطلبی در صفحه ویژه مشروطه تا پای توقیف پیش رفت، اما در نهایت، حکم توقیف آن، به حکم تغییر مدیر مسئول تبدیل شد.
در ۲۰ شهریور ماه سال ۱۳۸۵ نیز، به خاطر انتشار کاریکاتوری که در آن در یک صفحه شطرنج، اسب و الاغی ترسیم شده بود و بر گرد سر الاغ، هاله‌ای از نور مشاهده می‌شد، (همزمان با ادعای احمدی نژاد در مورد داشتن هاله نور) توقیف شد که پس از مدتی به حکم دادگاه، انتشار خود را از سر گرفت.
این روزنامه در ۱۵ مرداد ۸۶ ، به اتهام انتشار مطالب "خلاف عفت عمومی"، از سوی هیات نظارت بر مطبوعات توقیف گردید، که شعبه ۷۶ دادگاه کیفری استان تهران، ۲۴ شهریور ماه با نقض حکم هیات نظارت، رای به رفع توقیف آن داد.
روزنامه اصلاح طلب شرق، دور تازه انتشار خود را از اسفند ٨٨ آغاز کرده بود.
گفتنی است بعد از انتخابات ریاست جمهوری سال گذشته، جمع زیادی از روزنامه نگاران و فعالان مطبوعاتی ایران بازداشت و به حبس های طولانی، ممنوعیت از شغل مطبوعاتی و تبعید محکوم شده اند.


محکومیت مریم عباسی‌نژاد به سه سال حبس تعلیقی

خبرگزاری هرانا - مریم عباسی نژاد، دبیر سابق انجمن اسلامی دانشجویان دانشگاه تهران و علوم پزشکی تهران که در اردیبهشت ماه امسال برای هشت روز بازداشت شد، به سه سال حبس تعلیقی محکوم شد.
به گزارش منابع خبری، این فعال سابق دانشجویی پس از تبرئه شدن از اتهام اخلال در نظم عمومی، به اتهام اجتماع و تبانی با هدف اقدام مجرمانه علیه امنیت ملی کشور، از سوی شعبه ۲۶ دادگاه انقلاب به ریاست قاضی پیرعباسی، به سه سال حبس تعزیری محکوم شده که این محکومیت به مدت پنج سال به تعلیق درآمده است.
گفتنی است وی به این حکم اعتراض کرده، اما دادگاه تجدید نظر ایشان هنوز برگزار نشده است.

جواد وفایی، عضو حزب جامعه مدنی ایران بازداشت شد

خبرگزاری هرانا - جواد وفایی مسئول شاخه جوانان حزب جامعه مدنی ایران، روز چهارشنبه ۱٧ آذر، توسط مامورین اداره اطلاعات همدان در محل کار خود بازداشت شد.
به گزارش جرس، مامورین پس از تفتیش منزل وی کتاب ها،کامپیوتر و وسایل شخصی این فعال اصلاح طلب استان همدان را همراه خود بردند .
گفتنی است جواد وفایی که از بیماری رماتیسم رنج می برد در طول سال های گذشته بارها از سوی نیروهای امنیتی احضار و مورد بازجویی قرار گرفته بود و پس از رخدادهای انتخابات سال گذشته نیز به همراه سه تن از اعضای حزب جامعه مدنی از جمله حسین مجاهد دبیر کل حزب به شش ماه حبس تعلیقی محکوم شده بود.
هنوز از علت بازداشت مجدد، محل نگهداری و وضعیت فعلی وی، خبری منتشر نشده است.


هفتمین روز اعتصاب غذای غلامحسین عرشی

خبرگزاری هرانا - غلامحسین عرشی، از شهروندان معترض به نتیجه انتخابات ریاست جمهوری اواخر هفته گذشته پس از اعتراض به شرایط نامناسب بند ۳۵۰ به سلول انفرادی منتقل شد . او در اعتراض به این اقدام مسوولان زندان دست به اعتصلب غذا زد.از آغاز اعتصاب غذای وی بیش از هفت رور می گذرد.
به گزارش کلمه، وی در هفته های اخیر وضعیت جسمانی بسیار نامناسبی داشته، و بارها از مسوولان زندان خواسته است او را به بهداری زندان اوین انتقال دهند اما هربار مسوولان زندان از این کار سر باز زده اند. موضوعی که موجب اعتراض عرشی و دیگر هم بندان او به مسوولان زندان و به ویژه مسوول بند ۳۵۰ بزرگ نیا شده است .
وی که ۱۷ بهمن ماه سال گذشته بازداشت شد، روزهای زیادی را تحت شدید ترین فشارها در بند های ۲۰۹ و ۲۴۰ زندان اوین به سر برد و اکنون به دلیل ابتلا به دیسک کمر و گرفتگی عضلات در شرایط بحرانی به سر می برد .عرشی همچنین در مرداد ماه سال جاری به همراه ۱۶ نفر دیگر از زندانیان بند ۳۵۰ دست به اعتصاب غذا زد .دومین اعتصاب غذای این زندانی در سال جاری موجب نگرانی شدید خانواده این زندانی شده است .
غلامحسین عرشی توسط رییس شعبه ۱۵ دادگاه انقلاب ،قاضی صلواتی به چهار سال حبس تعزیری محکوم شده است .
خانواده این زندانی و همچنین هم بندان او تقاضای رسیدگی هر چه سریع تر به وضعیت این زندانی بیمار را دارند و خواستار آنند که او هر چه سریعتر از سلول انفرادی خارج و به بهداری زندان منتقل شود .