۱۳۸۹ مهر ۲۱, چهارشنبه

مهمترین خبرهای روز، تحلیل ها و آخرین گزارشات از اعتراضات، بازداشتها، زندان، و بیدادگاهها --- بیانیه ها


اخبار روز: 

سایت الف، مصوبات کمیسیون تلفیق برنامه ی پنج ساله ی توسعه را به معنای «قانونی کردن استبداد» ارزیابی کرد:

کمیسیون تلفیق برنامه پنج ساله پنجم توسعه دیروز موادی را با فشار و لابی سنگین دولت به برنامه الحاق کرد که بر اساس آن، اجرای تمام قوانین کشور منوط به اعتبارات بودجه ای و فراتر از آن موافقت معاون رییس جمهور خواهد بود.
به گزارش "الف"، کمیسیون تلفیق برنامه پنجم در اقدامی غیرقابل باور با فشار و لابی شدید دولت و همکاری برخی اعضای هیات رییسه کمیسیون تلفیق موادی را تصویب کرد که اگر در صحن علنی نیز تصویب شود، اجرای تمام قوانین کشور! منوط به موافقت معاون نظارت و برنامه ریزی رییس جمهور یا اختصاص اعتبار بودجه ای خواهد بود.
به عبارت دیگر، در حالیکه فرایند بودجه ریزی باید بر مبنای احکام برنامه صورت گیرد، عزیزی با همکاری برخی نمایندگان و هیات رییسه تلفیق به ویژه آقایان باهنر و عبداللهی ترتیبی را مقرر کرده اند که برنامه و "سایر قوانین کشور" [از از قانون اساسی تا تمام قوانین اصلی و روزمره کشور] منوط به اختصاص اعتبار بودجه یا موافقت دولت خواهد بود.
در این دو ماده که مشابه هم بوده و ماده دوم برای محکم کاری سرپیچی آتی دولت از قانون در کنار ماده اول به تصویب رسید آمده است:
    * کلیه احکام و تکالیف، اختیارات، وظایف و مسئولیت های مندرج در این قانون و سایر قوانین و مقررات صرفا در سقف اعتبارات مندرج در قوانین بودجه سنواتی الزام آور است.
    * کلیه قوانین و مقررات از جمله احکام قانون برنامه که مستلزم استفاده از منابع عمومی می باشد در حدود اعتبارات مندرج در قوانین بودجه سنواتی و با رعایت مراتب ابلاغ، اعتبار و موافقتنامه و تخصیص از سوی معاونت قابل اجرا خواهد بود.

به عبارت دیگر، دولت از این پس به راحتی خواهد توانست هر قانون کشور را که تمایل ندارد اجرا کند، به استفاده از منابع عمومی مرتبط کرده و با آن موافقت نکند!
مواد حیرت انگیز فوق در حالی تصویب می شود که در همین روز، با لابی عزیزی، دیوان محاسبات از فرایند بررسی گزارش نظارتی برنامه حذف شد.
دولتی ها با لابی سنگین، کمییسیون تلفیق را به وضعیتی تبدیل کرده اند که تعدادی از نمایندگان عملا به نماینده دستورات و نظرات معاونت تبدیل شده اند و فریاد و اعتراض نمایندگان معترض به جایی نمی رسد.

 



 




اخبار روز: 

۱. مقدمه
اینروزها ابهام و ناروشنی در مورد کانون اصلی قدرت در ایران بیش از هر زمان بچشم میخورد. نه تنها تحلیل گران ایرانی در مورد اینکه آیا ولی فقیه قدرت واقعی را در دست دارد یا سپاه پاسداران و یا حتی باند احمدی نژاد با هم هم نظر نیستند، بلکه سردمداران سیاست خارجی کشورهای غربی نیز در اظهارات خود چنین ناروشنی را بروز میدهند. بعنوان مثال رادیو فردا (۱) از خانم هیلاری کلینتون وزیر خارجه آمریکا نقل میکند که:"حکومت ایران در حال تبدیل شدن بیک دیکتاتوری نظامی با رنگ و لعاب ایدئولوژیک دینی است و سپاه پاسداران با همکاری برخی از روحانیون و رهبری سیاسی در حال گسترش قدرت خود هستند". چندی قبل ژنرال پترائوس حکومت ایرانرا حکومت "اوباش سالاران" نامیده بود. در همین رابطه بگفته صدای آمریکا ویلیام هیگ وزیر خارجه بریتانیا پس از ملاقات با منوچهر متکی همتای ایرانی اش در روز چهارشنبه ۲۹ سپتامبر گفت: "تشخیص اینکه تصمیم گیرنده در تهران کیست روز بروز دشوار تر می شود."
واقعیت اینستکه قدرت حقیقی و یا کانون اصلی قدرت در ایران پس از مرگ خمینی و بویژه در ده سال گذشته در پشت پرده ای از ابهام باقی مانده است. تا حد زیادی روشن است که ساختار حقوقی نظام جمهوری اسلامی و ارگانهای مربوطه از قبیل شورای نگهبان، مجلس تشخیص مصلحت نظام، قوه قضائیه و مجلس شورای اسلامی گرچه در زمینه اعمال حاکمیت کانون اصلی و حقیقی قدرت دارای نقش میباشند، ولی این نقش اولاً جانبی است و ثانیاً از استقلال راًی برخوردار نبوده وهمواره تابع اراده کانون اصلی قدرت قرار داشته است. استبداد روز افزون نقش احزاب و سازمانهای خودی را نیز ابتر و بلااثر کرده است. گرچه تا پایان ریاست جمهوری خاتمی نقش قوه مجریه نیز بگفته وی در حد "کارگزار" بود، اما اکنون و بویژه پس از دهمین انتخابات ریاست جمهوری نقش قوه مجریه بهمراه دستگاه ولایت فقیه و نیروهای امنیتی و نظامی برای عده زیادی ابهام آفرین بوده است. عوامل چندی را میتوان در پیدایش این معما و ناروشنی دخیل دانست. نگارنده در حد توان خود به پاره ای از آنان اشاره کرده و امیدوارم تا در این لحظه حساس تاریخی سایر هموطنان نیز در حد توان خود هر یک بر جوانبی از تاریک خانه مافیای حاکم و اصحاب حقیقی قدرت روشنی افکنند.
عوامل موثر در ناروشن بودن کانون اصلی قدرت در ایران از این زمره اند:
 ساختار مافیائی و مخفی نظام
 ساختار لایه لایه و موازی نظام
 سلطه خفقان، ارعاب، عدم آزادی مطبوعات، عدم آزادی احزاب و سندیکاها که باعث ناروشنی پایگاه اجتماعی و طبقاتی حاکمیت و سایر اقشار جامعه میگردد.
 عدم شفافیت در چند و چون هزینه کردن و مصرف ذخایر ملی از جمله، نفت، گاز، ارز و غیره
 عدم شفافیت در مناسبات اقتصادی - تجاری و شکل گیری مافیا های مالی رو به تزاید و خلع الساعه
 امتناع اصلاح طلبان حکومتی از در گیری با کانون اصلی قدرت و سپر بلا کردن احمدی نژاد

۲. نظرات اپوزیسیون در مورد حاکمیت در سال ٨۴
حدود پنج سال پیش پس از روی کار آمدن احمدی نژاد در نتیجه شگردها و تقلبات انتخابات نهمین دوره ریاست جمهوری تحلیلها و نظرات متنوعی در مورد تغییرات و تحولات درون هیئت حاکمه مطرح شدند. نگارنده نیز در حد خود باین موضوع اشاره ای داشت(۲). یکی از صاحب نظران اصلاح طلب درون مرزی آقای حمید رضا جلائی پور در این زمینه در مصاحبه ای تحلیل نسبتاً جامعی ارائه داد که مضمون آن بدینقرار بود. "در جبهه «محافظه‌کاران» قبل از دوم خرداد دست برتر با تشکل‌های سنتی و باسابقه مثل جامعه روحانیت و جامعه مدرسین و موتلفه بود. طیف جوان و رادیکال این قطب حاشیه‌ای و «دست دوم» بودند. نقش رهبری و خط دهی را جریان‌های سنتی ایفا می‌کرد. اما بعد از انتخابات شوراها در سال ٨۲ بخش تندرو دست برتر را نسبت به طیف جاافتاده و با سابقه کسب کرده است. پس از شکست‌ های سنگین محافظه‌کاران در انتخابات ریاست‌جمهوری و همین طور مجلس ششم با کارهایی که گردانندگانِ آبادگران کردند یعنی «استفاده از امکانات دولت پنهان» باعث وضعی شدند که محافظه‌کاران سنتی فکرش را نمی‌کردند و آن «پیروزی در انتخابات» بود." (٣) لازم به توضیح است که "جبهه محافظه کاران" در واقع همان "جناح راست" حاکمیت (شامل سنتی ها و افراطی ها) در مقابل "جناح چپ" حاکمیت یعنی اصلاح طلبان حکومتی آنزمان بود. در عین حال عباراتی مانند "دولت پنهان"، "حزب پادگانی" و امثالهم نیز همانند "تاریکخانه اشباح" وارد فرهنگ سیاسی ایران شدند. در همین زمان در خارج کشور آقای مجید زربخش یکی از صاحب نظران سیاسی با سابقه نیز بگونه ای همین تحلیل آقای جلائی پور را چنین بیان نمود: "پی گیری اوضاع ایران و از جمله تحولات در نیروهای حاکم نشان میدهد که از مدتها پیش و قبل از «انتخابات» دوره هفتم مجلس، ما با یک روند شکل گیری توازن قوای جدید و مألاً جابجائی در نیروهای حاکم روبرو هستیم. «انتخابات» مجلس هفتم یکی از پله های مهم این تغییر و گام نخست در جهت این استراتژی بود. مضمون اساسی این تغییر، تصاحب گام به گام قدرت و خلع ید از مافیای قدیمی توسط نسل بعدی و مافیای جدیدی است که در سالهای اخیر در عرصه های گوناگون قدرتمند شده بود. هسته اصلی مافیای جدید را نیروهای نظامی و شبه نظامی (سپاه و بسیج)، بخشی از کادرهای امنیتی، قضائی نسل بعد از انقلاب، عده ای از مدرسین و محصلین مدرسه حقانی، آخوندهائی چون مشگینی و مصباح یزدی و وابستگان حجتیه تشکیل میدهند. این شبکه مافیائی نظامی- امنیتی در سالهای گذشته با استفاده از قدرت و موقعیت خود و سلطه در بنادر، اسکله ها، فرودگاهها و بنیادها و میلیاردها دلار درآمد از قاچاق و شرکت در معاملات بازرگانی بیک قدرت مالی بزرگ تبدیل شده و نفوذ مافیائی خود را در این عرصه نیز گسترش داد. این نیروی جدید با توجه به اهرم ها و امکاناتی که در اختیار داشت، هر روز بیشتر در جهت تصاحب کامل قدرت و خارج ساختن رقباء مافیای قدیمی گام برداشته است."(۴)
از محتوای این دو نقل قول چنین بر میآید که در طی دهه گشته گروهبندی جدیدی جایگزین ساختار قبلی شده است، اما نقش "دولت پنهان" و یا کانون اصلی قدرت در این جابجائی روشن نیست. در آن زمان البته نظریه دیگری در مقابل این نظرات مطرح شد. آقای دکتر باقرزاده یکی از فعالان سیاسی و مدافعان حقوق بشر در خارج از کشور پس از روی کار آمدن احمدی نژاد در سال ٨۴ چنین نوشت: "ساختار قدرت در جمهوری اسلامی بیش از هر زمان دیگر در کنترل مافیای خودکامه و انتصابی حاکم در‌آمده است. پس از انتخابات ریاست جمهوری اخیر و شکست رفسنجانی در برابر احمدی‌نژاد، بسیاری بر این نظر بودند که دوران افول رفسنجانی‌ شروع شده است. تحولات اخیر نشان داد که این امر توهمی بیش نبوده است. مافیای خامنه‌ای/رفسنجانی در تقریبا تمامی حیات جمهوری اسلامی کنترل قدرت را در حکومت در دست داشته است و اکنون بیش از هر زمان دیگر این قدرت را از آن خود کرده است."(۵) اکنون بر کسی پوشیده نیست که وقایع ۵ سال گذشته و حوادث کودتای انتخاباتی خرداد ٨٨ نادرستی این نظریه را ثابت نمودند. گذشت زمان یک حقیقت را تأیید نموده و آن اینکه ستاره اقبال هاشمی رفسنجانی یکی از پایه گذاران حکومت اسلامی آنچنان افول کرده که وی بمنظور حفاظت خود و خانواده اش با تحمل خفت به مجیزگوی علی خامنه ای تبدیل شده است. گرچه نباید از نظر دور داشت که هنوز محافلی از اصلاح طلبان اخراج شده از حکومت و حتی جناحهائی از "اصولگران" امیدوارند که در " روز مبادا" هاشمی رفسنجانی کشتی طوفانزده و در حال غرق شدن نظام جمهوری اسلامی را بساحل نجات برساند.

۲- نظرات اپوزیسیون در حال حاضر
در عرصه حاکمیت سیاسی و یا سیاسی- نظامی ایران در حال حاضر چهار کانون قدرت بچشم میخورد: یکم: علی خامنه ای ولی فقیه و مافیای وابسته به بیت رهبری. دوم: باند احمدی نژاد شامل حلقه های ارومیه، علم و صنعت و کادرهای امنیتی- نظامی. سوم: ساختار نظامی-سیاسی-اقتصادی-امنیتی سپاه پاسداران. و چهارم: اردوگاه "اصولگران پراکنده" مخالف احمدی نژاد. لازم به تذکر نیست که اصلاح طلبان حکومتی بمثابه یک نیروی سیاسی که پس از پایان ریاست جمهوری خاتمی در حاشیه حکومت قرار گرفته بودند پس از کودتای دهمین انتخابات ریاست جمهوری کاملاً از حکومت رانده شدند.
در اوایل اولین دوره ریاست جمهوری احمدی نژاد کسی در سرسپردگی وی به دستگاه ولی فقیه کمتر تردید داشت. بعنوان مثال آقای مهرداد باباعلی یکی از جمهوریخوان دمکرات و لائیک بدرستی باین نکته اشاره نمود. وی در مقاله ای تحت عنوان "آرایش قوای جدید در حاکمیت جمهوری اسلامی" چنین نوشت: "طی هشت سال اخیر، اهرم اصلی خامنه ای برای اعمال ولایت، ورود نیروهای امنیتی، سپاه و بسیج به عرصه سیاست بوده است. مداخله سپاه در جریان اشغال فرودگاه امام خمینی در دومین دوره ریاست جمهوری خاتمی، احراز تعدادی از کرسیهای مجلس هفتم و برخی مصادر شورای شهر و روستا، اعمال نفوذ آشکار سپاه و بسیج در قراردادهای اقتصادی، بنیادها و شهرداری تهران و نیز در رسانه های گروهی و مطبوعات بالاخص کیهان و سرانجام نقش تعیین کننده نیروهای امنیتی- نظامی در کودتای انتخاباتی اخیر (منظور سال ٨۴ است) و تحمیل احمدی نژاد به عنوان رئیس جمهور حاکی از اهمیت روزافزون آنان در سیاست کشور است. به شکرانه این سیاست، احمدی نژاد بعنوان غلام حلقه بگوش مقام رهبری باید تابع منویات او باشد و بدینسان خامنه ای قادر خواهد گشت با مداخله در جزئی ترین مسائل حکومتی و کنترل مستقیم دستگاه امنیتی- اطلاعاتی و وزارت امور خارجه، جمهوریت را در ولایت ذوب کرده، اقتدار یکپارچه ولایت فقیه را تأمین کند."(۶). اما در یکی دو سال اخیر با گسترش چشمگیر نفوذ سپاه در عرصه های اقتصادی، سیاسی و امنیتی، اتخاذ پاره ای از مانورهای گیج کننده و مواضع چموشانه احمدی نژاد در مقابل خامنه ای (مورد رحیم مشائی)، به چالش گرفتن علنی مجلس شورای اسلامی توسط وی و بلند کردن پرچم ناسیونالیسم ایرانی که در محافل سیاسی اصول گرایان بعنوان حربه ای در مقابل اسلام سیاسی تلقی شد-- و عکس العملهای شدیدی را از جانب آنان بدنبال داشت-- تردیدهائی را در مورد تحول و آرایش جدید نیروهای حاکمیت سیاسی در میان اپوزیسیون سکولار بوجود آورده است. حتی بسیاری از اصولگرایان احمدی نژاد را به "قانون شکنی" و پشتیبانی از طرح "اسلام منهای روحانیت" متهم نمودند. خالی از لطف نیست که در اینجا به چند نظریه از جانب اپوزیسیون سکولار اشاره کنیم. سایت اخبار روز که منعکس کننده نظرات جناح رادیکال فدائیان اکثریت است در تحلیلی مهم نوشت: "حکومت اسلامی ایران حاصل ائتلاف چهار نیرو بود. روحانیت، بازار، روشنفکران دینی و اقشار حاشیه ای و لمپن که امروز به «لات و لوت ها» مشهور شده اند و همواره به عنوان نیروی ضربت حکومت در سرکوب مخالفین به کار گرفته می شدند و آماده بودند به هر جنایتی دست بزنند. روشنفکران دینی در حکومت اسلامی هیچ گاه نه قربتی یافتند و نه به نیروی تاثیرگذاری تبدیل شدند. اما سه نیروی دیگر ماندند و رابطه و سنگینی هر کدام در این رابطه هر بار به شکلی بروز کرد. این بار «لات و لوت ها»ی سابق که به نظامیان و امنیتی های میلیاردر امروز تبدیل شده اند در برابر ولی نعمتان سابق (بازار) و پدران معنوی خود (روحانیت) قد برافراشته اند. از لشکرکشی احمدی نژادی ها به مجلس و تهدید به توپ بستن آن تا حملات مداوم چهره های «اصولگرای» مجلس به دولت، از سرمقاله های گزنده ی حسین شریعتمداری و کیهانش علیه اطرافیان رئیس دولت تا اعلام حمایت بی قید و شرط خبرگزاری جمهوری اسلامی از احمدی نژاد، از تقسیم سایت های حکومتی به این وری و ان وری، همه نشانه های آن هستند که اردوی «اصولگرایان» یا همان کودتاچیان از نو در حال تقسیم و صف آرایی در برابر یکدیگر است.... به نظر ما باند نظامی – امنیتی ها به سوی یک جمهوری اسلامی بدون روحانیت روان هستند. جمهوری اسلامی ای که هم مذهبی باشد و هم مذهب مانع حکومت کردن در آن نباشد. مثل بقیه ی جمهوری اسلامی های موجود در دنیای ما. در چنین مدلی از حکومت، «ولایت فقیه» جایی نخواهد داشت." (۷)
در همین رابطه آقای داریوش (ب بی نیاز) نظرات مشابهی را مطرح کرده است: " اصولگرایان بخش دیگر نیروهای سیاسی در ایران هستند. درک اینان از اسلام سیاسی هنوز همان خمینیسم است. اصولگرایان مانند اصلاح‌طلبان یکدست نیستند و بسیاری از بخش‌های آن در میان قطب‌های قدرتمند جامعه سیال هستند. این بخش به لحاظ اقتصادی از یک سو به نهاد دولت متکی است و از سوی دیگر به یک سلسله بنیادها و تعاونی‌ها که زیر نظر آنها عمل می‌کند... با توجه به جابجایی بسیاری از این نیروها و تضعیف پایه‌های اقتصادی آن، می‌توان گفت که این بخش به تدریج در نیروی اول (اصلاح‌طلبان) و نیروی سوم (نئوحجتیه) حل خواهد شد.
نئوحجتیه نیروی سومی است که امروز هم قدرت اقتصادی دارد و هم قدرت سیاسی که در این باره در نوشتار «لیبرالهای آینده ایران» به آن اشاره شد. آماج آینده این نیروی سیاسی یک کشور سکولار مبتنی بر ایرانیت یعنی یک ناسیونالیسم بدخیم است. این سکولار- ناسیونالیست ‌های افراطی می‌توانند هم اصلاح‌طلبان و هم اصولگران را به چالش بکشانند و شانس آنها در این قمار سیاسی کم نیست." (٨) احتمالاً منظور آقای داریوش از نئو حجتیه ای ها دار و دسته احمدی نژاد و طرفداران نظامی- امنیتی آنان است که بزعم ایشان خواهان گذار از نظام ولایت فقیه و خلع ید از روحانیون اند.
عده دیگری از زاویه ای دیگر، با دور زدن ولی فقیه (تو گوئی احمدی نژاد قدرت اصلی را در ایران داراست) کلیه نابسامانیهای جامعه را به باند احمدی نژاد نسبت داده و توپخانه تبلیغاتی خود را اساساً بر روی او متمرکز کرده اند. از این زمره اند بسیاری از اصلاح طلبان حکومتی (سابق) که اکنون جناحی از جنبش سبز را نمایندگی میکنند، جناح طرفدار هاشمی رفسنجانی و بخشی از سکولارهای غیر مذهبی برون مرزی. اینان مکرراً و بصورت هر روزه به خامنه ای نصیحت کرده هشدار میدهند که پس از کنار گذاشته شدن اصلاح طلبان از حکومت، احمدی نژاد و دار و دسته سپاهی طرفدار او عاقبت بسراغ ولی فقیه نیز خواهند رفت و او را از تخت ولایت بزیر خواهند کشید. با تشدید اختلافات در میان صفوف اصولگرایان، پاره از آنها از آینده خود به هراس افتاده، همین گونه هشدارها را به خامنه ای تکرار میکنند.

٣. جمعبندی
برای اینکه بتوان به سوال "کانون اصلی قدرت در ایران کجاست؟" پاسخ داد، میبایست روشن نمود چه کسانی کنترل نیروهای نظامی و امنیتی را در ایران در دست دارند؟ آیا همین کسان شریانها و منابع مهم مالی و اقتصادی را کنترل میکنند؟ و آیا دارای پایگاه اجتماعی نسبتاً قابل ملاحظه هستند یا نه؟ امروز در پاسخ باینکه کانون اصلی قدرت در ایران کجاست و به چه سمت میرود سه نوع پاسخ داده شده است. یکم، کسانی یک مافیای امنیتی– نظامی در درون سپاه را که کنترل شریانهای نظامی، اقتصادی و امنیتی آنرا نیز در دست دارد، قدرت اصلی فرض میکنند. اینان معتقدند پیدایش این جریان ناشی از الزامات سرمایه مالی، نظامی، رانتی شکل گرفته در دوران اخیر است که در تحلیل نهائی از قبل پول نفت و گاز فربه شده است. این نظریه معتقد است که خامنه ای در موقعیت آچمز قرار گرفته و در مقابل این قدرت ناتوان است. نمایندگان سیاسی این جریان در مجلس و قوه قضائیه فعالند، و احمدی نژاد مبلغ و کارگزار آنها است. اینان اما توضیح نمیدهند که ترکیب این مافیای نظامی – امنیتی چیست؟ آیا مثلاً سران پاسدار کنونی و یا قبلی را شامل میشود؟
نظریه دوم بر این مبناست که قدرت اصلی در دست احمدی نژاد و حلقه های اطراف او میباشد، که با نفوذ و تکیه بر قدرتهای امنیتی و نظامی در درون سپاه و بسیج و شبه نظامیان فاشیست (لباس شخصی ها) با تکیه بر در آمدهای نفتی دولت و اقشار کم در آمد و حاشیه ای جامعه و بادرک ورشکستگی اسلام سیاسی روحانی محور، پرچم ناسیوناسیم ایرانی (نوع فاشیستی) را بلند کرده و در آینده نزدیک روحانیت و از جمله ولی فقیه را از قدرت ساقط خواهند کرد. این نظریه معتقد است که جناح احمدی نژاد با اعتقاد به نظرات انجمن حجتیه که مخالف ولایت فقیه و حکومت بلافصل روحانیت است، خود را نماینده بلاواسطه امام غایب شیعیان میداند و در تحلیل نهائی خواهان نوعی حکومت سکولار- فاشیستی ولی با رنگ مذهبی شیعه خرافی است.
نظریه سوم که نگارنده نیز بیشتر بآن متمایل است براین اعتقاد است که علی خامنه ای ولی فقیه با تکیه بر جایگاه ولایت فقیه بجا مانده از دوران خمینی توانست از طریق سازماندهی یک باند مافیائی در درون "بیت" اش با تصفیه سپاه پاسداران و تکیه بر آنان کنترل قدرت نظامی، و از طریق سپاه، شریانهای مالی و اقتصادی جامعه را کاملاً در کنترل خود در آورده، با ایجاد یک تشکیلات اطلاعاتی- امنیتی موازی (باز بکمک سپاه) و جیره خوارکردن و بسیج لشکر چند صد هزار نفره آخوندها در سراسر ایران (باستثنای تعداد قلیلی از جمله آیت آلله منتظری، صانعی، طاهری و...)، اعمال زور، ارعاب، کشتار، تجاوز و تقلب، حرکتهای آزادیخواهانه مردم را سرکوب کرده و رقیبان سیاسی خود یعنی اصلاح طلبان حکومتی را از حکومت اخراج کرده و یا در مورد هاشمی رفسنجانی به حاشیه براند. خامنه ای از همان دوران اول ریاست جمهوری خاتمی توانست از طریق حکم حکومتی آزادی مطبوعات را در ایران از میان برده، و انحصار کامل رسانه ای بدست آورد. در مقاله جامعی از طرف جمعی از فعالان سیاسی ایران، فرایند شکل گیری مافیای بیت رهبری به تفصیل توضیح داده شده است (۹).
اینکه خامنه ای توانسته است سران سپاه را بدلخواه هر چند سال یکبار جابجا و تعویض کند دلیل بر آنست که کماکان قدرت اصلی در بارگاه ولایت فقیه قرار دارد. پاره ای از سرکشی های احمدی نژاد در مقابل خامنه ای را میتوان ناشی از جاه طلبی های احمدی نژاد و جهت گیری آشکار خامنه ای در کودتای انتخاباتی سال ٨٨ بنفع وی دانست. چرا که عدم حمایت خامنه ای از سیاهکاریها و لگدپراکنی های وی بمثابه پیروزی جنبش سبز رقم خورده و میتواند در یک فرایند "دومینو" نتایج فاجعه باری برای خامنه ای داشته باشد. اینکه مهره های حساسی از درون حاکمیت اسلامی از جمله حسین شریعتمداری، آیت الله مصباح یزدی، سرلشکر فیروزآبادی، مرتضی نبوی، توکلی و دیگران مخالفت خود را با احمدی نژاد و نزدیکان وی علنی میکنند نه تنها نشانه تشدید اختلافات میان اصول گرایان است، بلکه اینان با اینکار میخواهند بر حاکمیت روحانیت و دستگاه ولایت فقیه مهر تایید بگذارند. آینکه حتی آقای باراک اوباما رئیس جمهور آمریکا پاسخ نامه های احمدی نژاد را به خامنه ای میدهد، خود نشانه آنست که رئیس جمهور آمریکا کماکان کانون اصلی قدرت را در بارگاه ولایت فقیه میداند. بنظر میرسد علیرغم نفوذ فزاینده سپاه پاسداران در کلیه ارکان جامعه (همین امروز اعلام شد سپاه موفق به کسب امتیاز پروژه ساختمان چند میلیارد دلاری شاهراه قم- مشهد شده است)، کنترل این تشکیلات نظامی- اقتصادی- امنیتی کماکان در دست خامنه ای و بیت او قرار دارد. مدرک قانع کننده ای بر اینکه خامنه ای در "چنبره سپاه" گیر کرده است هنوز موجود نیست.
خصوصیات حاکمیت اسلامی کنونی ایران کماکان تئوکراسی (روحانی سالاری) آنهم با تکیه بر قرائتی فاشیستی از شیعه دوازده امامی و بکار گرفتن لشگر آخوند ها در شئون اساسی جامعه (اینروزها در امر مغزشوئی کودکان دبستانی)، اوباش سالاری بخاطر میدان دادن به چاقوکش ها و لات و لوت های با مدرک و بدون مدرک، نظامی سالاری بخاطر تکیه بر سپاه و میدان دادن بآنها میباشد. آپارتاید یعنی تبعیض همه جانبه، سیاست راهنمای این حکومت است. تجربه حدود بیست سال از ولایت آیت الله خامنه ای نشان داده است که بر خلاف نظریه جا افتاده در اپوزیسیون مبنی بر عدم فرهمندی (کاریزما) وی، یا بر خلاف گفته منتسب به شادروان مهدی بازرگان که جامه ولایت را فقط بر تن خمینی زیبنده میدانست، خامنه ای در عمل ثابت کرده است که در این مدت زیرکانه توانسته است حاکمیت ارتجاع سیاه و کانون اصلی قدرت در ایران را با تکیه بر اکثریت شکننده آخوندها، سپاه و سایر اقشار واپسمانده جامعه رهبری کند. نفوذ کلامی او در توده های ناآگاه با در نظر گرفتن گذشت چند دهه از التهاب اولیه انقلاب آنچنان کمتر از خمینی نبوده است. خامنه ای فرزند خلف شیخ فضل الله نوری، روح الله خمینی، ادامه دهنده راه و منش فدائیان اسلام و اخوان المسلمین (مترجم کتاب سید قطب) و مخالف سرسخت تمدن و تجدد بوده است. سیاست "النصر بالرعب" و مبارزه با "تهاجم فرهنگی" بمثابه رکن اساسی سیاست داخلی و سیاست آمریکا ستیزی، حمایت از تروریسم و کسب بمب اتمی بمنظور سلطه بر منطقه و مقابله با غرب و اسرائیل بمثابه رکن اساسی سیاست خارجی وی ایران را هم اکنون در آستانه اضمحلال و تلاشی و خطر جنگ قرار داده است.
حاکمیت ولایت فقیه توانست با بسیج تمام نیروهای خود و با ارعاب جنایات یشماری از جمله قتل، شکنجه و تجاوز به عنف جنبش سبز را موقتاً سرکوب کند. لیکن جنبش سبز با پرداخت هزینه توانسته است در عرض یکسال ضربات هولناکی بر ساختار ولایت فقیه وارد آورده، آنرا در عرصه های داخلی و بین المللی بی اعتبار کرده و در مسیر سقوط نهائی قرار دهد.

م. چشمه
۱۹ مهر ٨۹


زیر نویس:
۱. "ایران در حال تبدیل شدن به یک دیکتاتوری نظامی است"، ایران امروز به نقل از رادیو فردا، ٨ سپتامبر ۲۰۱۰.
۲. "کانون اصلی قدرت در ایران کجاست؟"، م. چشمه، اخبار روز، ۵ آبان ٨۴
٣. " گفتگو با حمید رضا جلائی پور: جبهه «دولت اسلامی»..." گویا نیوز ۲۰ شهریور ٨۴
۴. " آرایش قوای جدید در حاکمیت جمهوری اسلامی" اخبار روز، ۹ مرداد ٨۴
۵. " تحکیم قدرت مافیای حاکم در جمهوری اسلامی" ایران امروز، ۱۲ مهر ٨۴
۶. " نظام جمهوری اسلامی و رژیم سیاسی بر آمده..." اخبار روز، ۱۶ مرداد ٨۴
۷. "«لات و لوت ها» در برابر روحانیت"، اخبار روز ۲۵ مرداد ٨۹.
٨. "از کشاکش نیروهای سیاسی"، ب. بی نیاز (داریوش)، اخبار روز، ۱۹ شهریور ٨۹
۹. "چشم اندازهای جنبش سبز"، جمعی از فعالان سیاسی ایران، اخبار روز، ۲۵ خرداد ٨۹.

 

 





اخبار روز - گزارش دریافتی: اعتصاب عمومی و تظاهرات خیابانی ٣.۵ میلیون فرانسوی علیه اصلاحات بازنشستگی سارکوزی روز سه شنبه فرانسه را تحت تاثیر قرار داد.
همانطور که در اطلاعیه ٨ اکتبر ۶ سندیکای فرانسوی ث.ف.د.ت، ث.ف.ت.ث، ث.ژ.ت، ف.س.یو ،سولیدر و یو.ن.س.آ پیش بینی شده بود:
روز دوازدهم اکتبر بدون شک یک روز بزرگ اعتصاب و تظاهرات خواهد بود چرا که در سراسر کشور اطلاعیه های مشترکی در این زمینه منتشر شده است. به همین جهت تشکلاتی که این اطلاعیه را امضاء نموده اند در روزهای آینده دور هم گرد می آیند تا برای گسترش جنبش رایزنی کنند. آن ها از هم اکنون از تشکلات محلی خود می خواهند تا در هر کارخانه، اداره و غیره گرد هم آیند و با تشکیل مجامع عمومی در رابطه با آهنگ، شکل و شیوه های ادامه جنبش تصمیم گیری نمایند.

بنا به گزارش ث.ژ.ت امروز سه و نیم میلیون فرانسوی با شرکت در ۲۴۴ تطاهرات خیابانی مخالفت خود را علیه اصلاحات بازنشستگی سارکوزی به نمایش گذاشتند. امروز علاوه ب رشرکت حقوق بگیران بخش دولتی و خصوصی و بازنشستگان، حضور گسترده دانش آموزان نشان از مبارزه متحدانه نسل های مختلف داشت. بنابر همین گزارش شرکت کارگران و کارمندان بخش دولتی و خصوصی در اعتصاب امروز بیشتر از اعتصاب ۷ سپتامبر در همین رابطه بود، نه تنها تعدادی بیشتری به اعتصابیون پیوستند بلکه در بعضی جاها تعداد شرکت کنندگان به ٨۰ درصد رسید.

روز سه شنبه بنا به گزارشات خبرگزاری های مختلف شرکت در اعتصاب عمومی هم چشمگیرتر بود، شرکت در اعتصاب در پالایشگاه ها، شرکت حمل و نقل بین شهری و شهری، حمل و نقل هوایی، فرهنگیان، پست، تلفن، برق و گاز امروز گسترده بود. دامنه اعتصاب به کارکنان برج ایفل هم رسید.

بنا به گزارش سندیکاهای دانشجویی س یو د و یو ن ف و اتحاد ملی دبیرستانی ها (یو ن ل)، شرکت دانشجویان و دانش آموزان در اعتصاب و تظاهرات امروز وسیع بود.

سندیکاهای امضا کننده اطلاعیه ٨ اکتبر، فرانسویان را به راهپیمای دیگری بتاریخ روز شنبه ۱۶ اکتبر فرا خوانده اند و در همین اطلاعیه یادآور شده اند:
قاطعیت اتحادیه ها علیه این قانون ذره ای خدشه دار نشده است. اتحادیه هایی که مشترکاً این اطلاعیه را امضاء کرده اند بار دیگر اعلام می کنند که مخالف افزایش سن بازنشستگی از شصت سال هستند و کماکان از بازنشستگی در شصت و پنج سالگی با حقوق کامل دفاع می کنند. این اتحادیه ها خواهان گشایش مذاکره و بحث برای یافتن راهی جهت نجات نظام بازنشستگی فرانسه هستند که بر اساس تقسیم منابع آن پی ریزی شده است و نه حساب های بازنشستگی فردی.

سندیکاها پس ازراهپیمایی امروز از همه کارگران و کارمندان خواسته اندکه در محل کارشان برپایه جلسات عمومی در زمینه ادامه حرکت بطور دمکراتیک تصمیم گیری نمایند.

سندیکاها دررابطه با چگونکی ادامه این حرکت اعتراضی نشست مشترکی را فردا برگزار خواهند نمود.

گزارش از: ناصر-پاریس

 



 اخبار روز: روز گذشته اعلام شد در انفجار پادگان امام علی متعلق به سپاه پاسداران گروه نامعلومی کشته و مجروح شده اند. دلیل این حادثه ی هولناک انفجار در یکی از زاغه های مهمات در این پادگان اعلام شده است. تا ظهر چهارشنبه اسامی ۱٨ تن از کسانی که در این حادثه کشته شده اند اعلام شده است. خبرگزاری های دولتی خبر این انفجار و پیامدهای ان را پوشش مناسبی نداده اند و در خرم آباد مردم با بدگمانی به اخبار منتشر شده واکنش نشان داده اند.
خبرگزاری مهر گزارشی در این زمینه منتشر کرده است که در ادامه می خوانید:


دیشب شب غریبی بود؛ هراسان به دنبال گرفتن اطلاعاتی از شهدای آتش سوزی و انفجار، به بیمارستانها و غسالخانه ها رفتیم . چیزی که بیش از همه قابل لمس بود اشکهای آرام خانواده های شهدای این حادثه بود که یادآور رشادتهای غریبانه مردمان لر در دوران دفاع مقدس است.
این گزارش خبری نیست چرا که اینجا دیگر خبری نیست و هر آنچه هست اشک است و ماتم و فغان...
برای تهیه گزارشی از وضعیت مجروحان به بیمارستان شهدای عشایر خرم آباد می روم؛ با خود هیچ وسیله خبرنگاری نمی برم چرا که صبح همه وسایل خبرنگاران را گرفته اند و من تنها یک شهروندم که باید بدانم در شهرم چه می گذرد.
از در بیمارستان به آرامی داخل می شوم، محوطه پر از اشک و ناله است، مادران شهدا هم آمده اند وهمسران مجروحان ضجه می کشند ...اینجا خبری نیست!
پشت در سالن بیمارستان نام برخی مجروحان را اعلام کرده اند ولی به اینها هم اعتمادی نیست چرا که شاید دقایقی قبل برخی از این مجروحان پرکشیده باشند.با دست به شیشه درمی کوبم ومی خواهم با برخی ازمجروحان ملاقات کنم! یکی می گوید خبرنگار است و پس از آن یکی از افراد فریاد می زند هر آنچه به همراه دارد بگیرید، مسئولیت با من!
مرا عقب می رانند و هرچه فریاد می زنم گویا اوضاع بدتر می شود؛ من وخبرنگار صدا و سیما پشت درسالن مانده ایم و اجازه ورود نمی دهند؛ این بار مدیر کل صدا و سیما می آید و به زحمت و با هزاران هماهنگی تنهایی به داخل می رود و من هنوز پشت در مانده ام!
چشم هایم را به در بیمارستان دوخته ام تا شاید کسی خبری بیاورد و این بار مردی آرام از آن سوی در شیشه ای سالن بیرون می آید و روی پله ها می نشیند! دستهایش را روی چشم هایش می گذارد و اشک می ریزد و زمزمه می کند:"سید هم رفت."
سریع دردفترچه یادداشتم به فهرست شهدا یک تن دیگراضافه می کنم ولی این خبر بیش از آنکه دفترچه ام را مبهوت کند جمعیت داخل محوطه را مبهوت کرده است.همه دور مردی که ازسالن بیرون آمده حلقه می زنند و ازاو جویای حال مجروحان می شوند.
ناخودآگاه به یاد صحنه هایی ازدوران دفاع مقدس که درفیلم های مستند دیده ام می افتم که خانواده های رزمندگان چه بی صبرانه از رزمندگان از خط برگشته سراغ عزیزانشان را می گیرند!
مرد همچنان اشک می ریزد و فریاد می زند که چرا این بار هم از غافله این شهدا جا مانده است، من هم به سبک خانواده های نگران پشت پنجره اتاق های مجروحان می روم، مجروحان حادثه جز بهت چیزی برای گفتن ندارند، آنها هنوز شوکه هستند!
پس از اینکه هیچ اطلاعاتی از بیمارستان شهدای عشایر به دست نیاوردم برای پیگیری آمار شهدا به سمت غسالخانه شهر خرم آباد در جوار قبرستان خضر به راه افتادم؛ هوا تاریک است و رفتن تا قبرستان شاید دلهره انگیز باشد.
در چند قدمی غسالخانه در حالی که افکارم پر از ترس و کنجکاوی است با جمعیتی از خانواده های شهدا که برای گرفتن پیکر فرزندانشان آمده اند مواجه می شوم و این بار شاید از اینکه در این فضا تنها نیستم خوشحال شوم ولی قلبم را دردی بزرگ فرا می گیرد.مادران ضجه می زنند، همسران شهدا که اغلب جوان هستند مبهوت اشک می ریزند، آنها هنوز باورشان نشده که دیگر شوهرانشان به خانه بازنمی گردند.
در غسالخانه را به روی هیچ کسی باز نمی کنند، در زدن بی فایده است با خود فکر می کنم حتما اینجا هم به بن بست خورده ام ولی ناگهان یکی از مسئولان پادگان امام علی را می بینم که برای گرفتن آمار شهدا به محل غسالخانه آمده است. در را به رویش باز می کنند و من هم به همراه چند نفر از خانواده های شهدا به زور وارد غسالخانه می شوم!
دیدن جنازه های فرزندان عزیز این سرزمین که بی جان در غسالخانه خفته اند تمام وجودم را آتش می زند، همه بدنهای شهدا سوخته است، انگار که آنان را از میان آتشی مهیب به اینجا آورده اند! چهره های آنان پر از نورانیتی است که شاید هیچ گاه در هیچ جا ندیده ام.
۱۴ تن از شهدایی که هویت شان مشخص است اینجا حضور دارند، نام آنها را یکی یکی می خوانند تا مسئول اعزامی از پادگان دورشان خط بکشد، نمی توانم نامشان را بنویسم چون سخت است ...!
اسامی برخی از شهدا را به ذهن می سپارم، شهید فیاضی، شهید سبحانی، شهید امانی، شهید فرج الهی، شهید حمید رضا سیف، شهید فاطمیان، شهید رشیدی نیا، شهید سجاد یاراحمدی و ...؛ می گویند در میان شهدا نام جوانی به چشم می خورد که متولد سال ۶٨ است و شاید به زحمت امسال ۲۱ سالش تمام می شد اگر...
در فضای سرد غسالخانه اشک گرمی در چشم هایم حلقه می زند و این بار دیگر نمی خواهم هیچ خبری از این همه غم بنویسم.
در لیستی که در دست این مسئول است سرک می کشم، نام ۲۵ نفر در آن است که به نظر می رسد شهید و مفقود شده اند. دور نام ۱۴ تن از شهدایی که درغسالخانه بودند خط می کشد. سه تن دیگر از شهدا قابل شناسایی نیستند. اصرارهای مسئول اعزامی از پادگان امام علی(ع) هم مسئول غسالخانه را راضی نمی کند که چهره آنها را نشان دهد؛ می گوید باید اینها به پزشکی قانونی بروند. با نگاهی به لیست در دست این مسئول و تماسی که با بیمارستان شهدای عشایر داشت تا حدودی متوجه می شوم که سه تن دیگر از شهدا در غسالخانه این بیمارستان هستند.
مسئول اعزامی ازپادگان امام علی(ع) می گوید که برخی از مجروحان در بیمارستان تامین اجتماعی خرم آباد بستری هستند. این در حالی است که برخی از مجروحانی که حالشان وخیم بوده است به تهران اعزام شده اند.
با یک دنیا غم و اندوه فضای غسالخانه را با آن همه پیکر نورانی می گذارم و می آیم! ساعت نزدیک هشت و نیم است و مردم در خانه هایشان منتظرند تا اخبار حاشیه ای ۲۰ و ٣۰ را ببینند و بدانند در پادگان امام علی چه گذشته است.
و این بار مسئولان سپاه از حادثه رخ داده خبر می دهند و از چند شهید که عروج کردند و از مجروحان سخن می رانند که به صورت سرپایی مداوا و مرخص شده اند!شهر خرم آباد سراسر بهت و نگرانی و تشویش است. هنوز هم باورشان نشده و کسی هم نمی خواهد واقعیت را برایشان بگوید.
سوار تاکسی می شوم تا این بار خبر را در جایی دیگر جستجو کنم. بیش از نیمی از شهدای این حادثه جنوب شهر نشین بوده اند و حال جنوب شهر خرم آباد پر از هیاهوی از دست رفتن جوانانش است.
به خانه برخی از شهدا می روم، با دیدن اوضاع روحی آنها دفترچه ام را پنهان می کنم و فاتحه می خوانم! در کناری می نشینم، یکی می گوید آمار شهدا بیشتر ازاین است، یکی دیگر که به نظر می رسد ازنیروهای پادگان است ازادامه آواربرداری و احتمال افزایش شهدا می گوید، یکی از غوغایی که درمقابل پادگان است حرف می زند وهر کدام نگرانند و هنوز مبهوت از حادثه حرف می زنند.
از این هیاهو خود را بیرون می کشم، سوار تاکسی می شوم تا دست خالی به خانه برگردم، ساعت حوالی ۱۰ شب است، دو روز عزای عمومی در لرستان اعلام شده است و هنوز خبری از پیام ها و ابراز همدردی با خرم آباد عزادار نیست. شهر خرم آباد آرام اشک می ریزد و برای غم از دست رفتن جوانان جان بر کفش هیچ تسلایی وجود ندارد.
شایعات همه شهر را فرا گرفته است و من به شایعه هایی که در تاکسی می شنوم با کنایه تنها لبخندی تلخ می زنم!

 

هاشمی: تا نظر امام حجت است، دانشگاه آزاد دولتی نخواهد شد

ورود آیت‌الله خمینی به دعوای دانشگاه‌آزاد

پس از آنکه رهبر جمهوری‌اسلامی، با ارسال نامه‌ای به اکبر هاشمی‌رفسنجانی و محمود احمدی‌نژاد، اعلام کرد وقف اموال دانشگاه آزاد صحیح نیست و امکان آن وجود ندارد، سایت اکبر هاشمی رفسنجانی، نسبت به این نظر واکنش نشان دادو به این ترتیب پای آیت الله خمینی، بنیانگذار جمهوری اسلامی نیز به میان کشیده شد.
در حالی که تنها چند ساعت از نامه آیت‌الله خامنه‌ای می‌گذشت، وب‌سایت وابسته به هاشمی رفسنجانی با انتشار مصاحبه ای قدیمی از او و به نقل از ایت الله خمینی نوشت: "تا نظر امام حجت است دانشگاه آزاد دولتی نخواهد شد".
رفسنجانی با یاداوری خاطراتش از یک میلیون تومان اهدایی آیت‌الله خمینی گفت: "گفتم مخالفند. می‌گویند این کار باید دولتی باشد، خصوصی نمی‌شود. ایشان (امام )گفتند: من این موضوع را حل می‌کنم و حل کردند."
رهبر جمهوری اسلامی در نامه خود نوشته بود: "پس از بحث و تحقیق توسط دو هیات فقهی و حقوقی، مشخص شد که وقف دانشگاه آزاد دارای اشکالات اساسی فقهی و حقوقی است از جمله، هم به لحاظ مشروعیت وقف مذکور و هم از جهت صلاحیت هیات محترم موسس در انشاء این وقف. همچنان که مشکل اساسی تحقق قبول مقام ذیصلاح نیز مطرح است، بنابراین وقف مزبور از لحاظ فقهی و حقوقی صحیح نیست".
وی همچنین در نامه خود با اشاره به تغییر اساسنامه دانشگاه آزاد، آورده بود: "با توجه به ماهیت غیرخصوصی و غیردولتی دانشگاه آزاد اسلامی، لازم است بندهای 5 و 10 مصوبه جدید شورای عالی انقلاب فرهنگی در مورد اساسنامه آن دانشگاه مورد بررسی مجدد قرار گرفته و اصلاح شود."
شورای عالی انقلاب فرهنگی با تغییر بندهای 5 و 10 ترکیب اعضای هیات امنا را به گونه ای قرار داده بود که نقش هیات موسس در آن به حداقل کاهش یافته و این شورا حق بیشتری برای دخالت در دانشگاه آزاد می یافت.
 بندهای 5 و 10 مصوبه جدید شورای عالی انقلاب فرهنگی به شرح زیر بودند:
5 ـ دانشگاه مؤسسه‌اي است عمومي و غيردولتي و اموال آن بعنوان اموال عمومي محسوب مي‌شود. هيچ يك از اعضاي هيأت مؤسس، هيأت امناء، مديران و ديگر اركان و مسئولين دانشگاه هيچ گونه حق مالكيت و حق انتفاع شخصي از اموال مزبور را ندارند و اموال و منافع مزبور منحصراً با رعايت مفاد اين اساسنامه و مقررات حاكم و با رعايت مصلحت دانشگاه، صرف هزينه‌ها و پيشرفت و توسعة فعاليت‌هاي دانشگاه خواهد شد.
10 ـ اعضاء هيات امناء عبارتند از:
1ـ پنج نفر از اعضاء هيات علمي تمام وقت دانشگاه‌ها در مرتبه دانشياري و يا بالاتر به پيشنهاد و تصويب شوراي عالي انقلاب فرهنگي.
2ـ چهار نفر از اعضاي هيات مؤسس كه حتماً يك نفر از آنها روحاني باشد.
3ـ وزراي علوم، تحقيقات و فناوري و بهداشت، درمان و آموزش پزشكي و يا نمايندگان آنها.
4ـ رئيس نهاد نمايندگي مقام معظم رهبري در دانشگاه‌ها يا معاون وي.
5 ـ رئيس دانشگاه (دبير هيات امناء).
اکنون و در حالی که پیش از این هاشمی رفسنجانی اعلام کرده بود "بر اساس فتوای رهبر و چهار مجتهد که در هیات موسس حضور داریم تصمیم به وقف این دانشگاه گرفته ایم، صیغه آن نیز خوانده شد و قبض و اقباض نیز انجام شد که فکر نمی کنیم کسی بتواند آن را بر هم بزند. اگر کسی توانست این کار را انجام دهد، از خداوند قوی تر است و از او پس می گیرد" براساس نظر صریح رهبر جمهوری اسلامی وقف دانشگاه آزاد از حیض انتفاع خارج شده، وباید دید هاشمی رفسنجانی می تواند چاره ای برای برون رفت از این بحران پیدا کند یا خیر؟

آیت الله خامنه ای و دانشگاه آزاد
این نخستین بار نیست که رهبر جمهوری اسلامی، در پرونده دانشگاه ازاد به میدان می آید و اظهارنظر می کند. در همین ارتباط می توان به نامه‌ای اشاره کرد که او خطاب به هاشمی رفسنجانی و احمدی نژاد نوشت و از آن ها خواست "بحث های ملال آور پیرامون دانشگاه آزاد" را خاتمه دهند. همین نامه منجر به شکل گیری هیات فقهی – حقوقی برای بررسی مساله وقف دانشگاه ازاد شد.
در پاییز ۱۳۸۶، رهبر جمهوری اسلامی، در جلسه ای با محمود احمدی نژاد، به او توصیه کرد درگیری بر سر دانشگاه آزاد را خاتمه دهد. محمود احمدی نژاد سه بار این توصیه غیر علنی را علنی کرد. در شهریور ۱۳۸۸، هیات امنای دانشگاه آزاد با صدور بیانیه ای از وقف اموال این دانشگاه با اجازه آیت الله خامنه ای خبر داد. این بیانیه به سرعت از سوی دفتر رهبری تکذیب شد و متعاقبا، رسانه های دولتی نوشتند که رهبری، تایید وقف را به "تایید مراجع ذی صلاح نظیر شورای عالی انقلاب فرهنگی" منوط دانسته است. پس از تکذیب خبر موافقت رهبری با وقف دانشگاه آزاد، رئیس مجمع تشخیص مصلحت نظام به دیدن او رفت تا یادآوری کند که آیت الله خامنه ای قبلا با وقف موافقت کرده است، و پاسخ شنید که این موافقت، فقط از "نظر فقهی" بوده است.
بعدها مشخص شد که اکبر هاشمی رفسنجانی در نامه ای به خامنه ای نوشته شورای عالی انقلاب فرهنگی از نظر قانونی حق ورود به بحث اساسنامه دانشگاه آزاد را ندارد؛او اما پاسخ خود را از "بخش حقوقی" دفتر رهبر جمهوری اسلامی دریافت کرد که تصریح داشت تغییر اساسنامه توسط شورای عالی انقلاب فرهنگی، قانونی است.
در آخرین روز خرداد گذشته، در حین بحث های نمایندگان مجلس در مورد مصوبه شورای عالی انقلاب فرهنگی راجع به دانشگاه آزاد، علی لاریجانی رئیس مجلس یادآوری کرد که به عقیده رهبری، مجلس نباید در مصوبات این شورا دخالت کند. در نیمه تیر ماه جاری، آیت الله خامنه ای با صدور علنی دو حکم جداگانه خطاب به اکبر هاشمی رفسنجانی و محمود احمدی نژاد، دستور داد که "فعلا" هم وقف دانشگاه آزاد و هم تصویب اساسنامه جدید آن متوقف شود.
اما اینک با نامه ایت الله خامنه ای به نظر می رسد که مساله بحث وقف دانشگاه آزاد را باید خاتمه یافته تلقی کرد، مگر آنکه هاشمی رفسنجانی در مقابل این حکم تسلیم نشود.

دانشگاه ازاد و هاشمی رفسنجانی: قاتق نان یا قاتل جان؟
دانشگاه آزاد اسلامی ایران دانشگاهی نیمه دولتی- نیمه خصوصی است که چهار سال پس از پیروزی انقلاب اسلامی ایران به دستور آیت الله خمینی تاسیس شد.
رئیس هیأت امنای دانشگاه آزاد هاشمی رفسنجانی و اعضای این هیأت راعلاوه بر وی، عبدالله جاسبی رئیس دانشگاه، عبدالکریم موسوی اردبیلی از مراجع تقلید، میرحسین موسوی نامزد معترض به نتایج انتخابات، حسن حبیبی معاون اول رئیس جمهور در دوره های ریاست جمهوری رفسنجانی و محمد خاتمی، علی ‌اکبر ولایتی مشاور رهبر جمهوری اسلامی، محسن قمی از فقهای شورای نگهبان قانون اساسی، حمید میرزاده و حسن خمینی، نوه آیت الله خمینی( پس از مرگ احمد خمینی) تشکیل می دهند.
پس از برگزاری انتخابات و اعتراضات گسترده به تقلب در انتخابات و موضع گیری های هاشمی رفسنجانی در حمایت از اعتراضات مردمی، و در جریان  چهارمین جلسه دادگاه فعالان سیاسی و روزنامه نگاران، حمزه کرمی، فعال مطبوعاتی در اعترافات  خود از مهدی هاشمی‌رفسنجانی، فرزند هاشمی‌رفسنجانی به عنوان یکی از عوامل اصلی پشت پرده "فتنه" نام برد و اعلام کرد مسئولان دانشگاه آزاد در مواردی چون "پول‌شویی" و "هزینه اموال بیت‌المال برای مصارف انتخاباتی" دست داشته‌اند. این اتهامات واکنش مهدی هاشمی را برانگیخت. وی با انتشار نامه‌ای ضمن رد اتهامات وارده اعلام کرد که "طرح ادعاهای واهی و سندسازی خلاف واقع بوده و قبل از اثبات در مراجع قضایی جرم و قابل تعقیب است".  فرزند هاشمی‌رفسنجانی در نامه خود همچنین با توجه به طرح این اتهامات در چهارمین جلسه دادگاه حوادث پس از انتخابات تصریح کرد: "این اقدام فرمایشی درست پس از آن انجام گرفته که خبر ارسال شکایت خانواده آیت‌الله هاشمی از آقای احمدی‌نژاد برای قوه قضاییه اعلام شده است."

دولت و دانشگاه آزاد
محمود احمدی‌نژاد و تیم همراهش، حمله به دانشگاه آزاد را بسیار زود شروع کردند. سخنان جاسبی مبنی بر کمبود بودجه دانشگاه آزاد و افزایش شهریه دانشجویان، و سپس تجمعات اعتراضی، دولت را وارد بحث دانشگاه آزاد کرد. جاسبی تنها سه ماه پس از اعلام این خبر، در دیدار با محمود احمدی‌نژاد، خبر از کاهش 10 تا 18 درصدی شهریه‌ها داد تا شاید اعتراضات کمی فروکش کند. این‌گونه بود که محمود احمدی‌نژاد، در ایلام گفت: "قرار شده است آقای جاسبی شهریه‎‎ها را پايین بیاورد. اگر این کار صورت نگیرد، جاسبی را جریمه می‌کنیم که سه فرزندش در دانشگاه آزاد درس بخوانند و اگر باز پایین نیامد، جریمه آقای جاسبی را سنگین‌تر خواهیم کرد."
این سخنان اما تنها آغازی بود برای عزم دولت در تصاحب دانشگاه آزاد. موسسه‌ای آموزشی که حجم دارایی‌های آن از سوی برخی بالغ بر 250000000000000 (دویست و پنجاه هزار میلیارد) تومان ارزیابی می‌شود.
مدتی بعد احمدی‌نژاد در سخنانی از "اقدام انقلابی" در خصوص دانشگاه آزاد خبر داد و گفت: "اگر دانشگاه آزاد شهریه‎‎ها را کاهش ندهد، درباره این دانشگاه تصمیم انقلابی خواهیم گرفت و همه ملت خوشحال خواهند شد."
این سخنان احمدی‌نژاد اما بی‌پاسخ نماند. اکبر هاشمی‌رفسنجانی که از وی به عنوان طرف اصلی این نزاع یاد می‌شود، با اشاره به سخنان احمدی‌نژاد، آن‌ها را "موذی‎گری" و "شرارت" خواند و  تاکید کرد که: "اگر قرار بود در مقابل این موذی‌گری‌‎ها عقب بنشینیم، باید به همان اتاق طلبگی برمی‌گشتیم و برای مردم مسئله می‌گفتیم."
هنوز چندی از سخنان هاشمی‌رفسنجانی نگذشته بود که غلام‌حسین الهام ـ که در آن زمان سمت سخنگویی دولت نهم را بر عهده داست - از توقف هرگونه "اقدام انقلابی و غیرانقلابی" دولت در مقابل دانشگاه آزاد خبر داد و گفت: "بحث دانشگاه آزاد بنابر دلایل و مصالحی از دستور کار رییس‌جمهور خارج شده است و دولت در مسایل دانشگاه آزاد مداخله‎ای ندارد."
در آن زمان ناظران سیاسی این سخنان را به رایزنی‌های هاشمی‌رفسنجانی با رهبر جمهوری اسلامی  و توصیه آیت‌الله خامنه‌ای به محمود احمدی‌نژاد، برای توقف فعالیت علیه دانشگاه آزاد ربط دادند.
برخی رسانه‌های اصول‌گرا هم در آن زمان اعلام کردند  احمدی‌نژاد، در جمع‌های خصوصی گفته است: "ما تا یک قدمی حصول نتیجه درباره موضوع دانشگاه آزاد به پیش رفتیم، اما به واسطه برخی مصالح و به توصیه بعضی از بزرگان، فعلا این امر را متوقف کرده‌ایم تا در وقت مقتضی اقدامات خود را مجددا آغاز کنیم."

شورای عالی انقلاب فرهنگی علیه دانشگاه آزاد
سکوت دولت و مقامات دولتی درباره دانشگاه آزاد، اما دیرپا نبود. در این مدت بسیاری از مسئولان دانشگاه آزاد، از مقاومت مسئولان وزارت علوم در برابر تاسیس واحدهای جدید دانشگاهی خبر دادند. مسئولان وزارت علوم نیز به صراحت از طرح خود برای توسعه دانشگاه پیام‌نور در تمامی مناطق کشور سخن راندند.
اما جنگ پنهان میان دولت و دانشگاه آزاد، دوامی طولانی نداشت. در حالی که بسیاری مشغول گمانه‌زنی برای اقدام بعدی دولت علیه دانشگاه ازاد بودند، ناگهان شورای‎عالی انقلاب فرهنگی اعلام کرد اصلاح اساس‌نامه دانشگاه آزاد را در دستور کار قرار خواهد داد.
این شورا که به ریاست عالی‌ترین مقام اجرایی کشور ـ رییس جمهور ـ تشکیل جلسه می‌دهد، در واقع نهادی است که اعضای‌اش با حکم رهبر جمهوری اسلامی مشخص می‌شوند. شورای عالی انقلاب فرهنگی، در ابتدای انقلاب و پس از تعطیلی دانشگاه‌ها، برای اسلامی کردن دروس ایجاد شد، اما پس از بازگشایی دانشگاه‌ها نیز هم‌چنان، تا امروز به کار خود ادامه داده است و بسیاری از تصمیمات مربوط به دانشگاه‌ها در این نهاد اخذ می‌شود.
اعلام بررسی اساس‌نامه دانشگاه آزاد، با واکنش اعضای هیات موسس این دانشگاه مواجه شد. این واکنش‌ها باعث  شد تا شورای عالی انقلاب فرهنگی، بررسی اساس‌نامه را دو هفته به تاخیر بیندازد، اما این بار عبدالله جاسبی رییس دانشگاه آزاد، در واکنش به این تصمیم چنین گفت: "هر وقت هیات موسس دانشگاه آزاد اساس‌نامه را اصلاح کرد این اصلاحات به شورای‎عالی انقلاب فرهنگی ارسال خواهد شد. شورای‎عالی انقلاب فرهنگی نیز پس از اینکه هیات موسس دانشگاه آزاد اصلاحات لازم را بر روی اساس‌نامه انجام داد، می‌تواند این مورد را بررسی کند."
درگیری‌های لفظی میان مسئولان شورای عالی انقلاب فرهنگی و دانشگاه آزاد، چندین ماه بدون وقفه ادامه یافت، بدون آنکه شورای عالی انقلاب فرهنگی وارد بحث تغییر اساس‌نامه این دانشگاه شود.

وقف برای کشیدن دندان طمع
در گیر و دار حوادث پس از انتخابات و انتقادات به هاشمی، بیانیه‌ای از سوی هیات موسس دانشگاه آزاد صادر شد که خشم حامیان دولت را برانگیخت. این بیانیه با اعلام وقف دارایی‌های دانشگاه آزاد که "پس از استیذان از مقام‌معظم رهبری" انجام شده بود، اعلام می‌کرد: "با توجه به مفاد اساسنامه دانشگاه آزاد اسلامی به عنوان هیات موسس و واقف و با انشا و امضای صیغه شرعی كلیه اموال غیرمنقول اعم از مشاع یا مفروض و دارائی های منقول بادوام حقوق امتیازات سهام و تمامی اجزا توابع و متعلقات مربوط به دانشگاه آزاد اسلامی شامل كلیه واحدها مراكز سازمان سما و سایر موسسات وابسته موجود در كشور جمهوری اسلامی ایران و سایر كشورها وقف خواهد شد."
  اطلاعیه دانشگاه آزاد همچنین اعلام می کرد که "1 ـ آیت الله اكبر هاشمی‌رفسنجانی 2 ـ دكتر عبدالله جاسبی 3 ـ مهندس میرحسین موسوی 4 ـ آیت الله عبدالكریم موسوی اردبیلی 5 ـ حجت الاسلام والمسلمین سیدحسن خمینی 6 ـ دكتر ابراهیم حسن حبیبی 7 ـ حجت الاسلام والمسلمین دكتر محسن قمی 8 ـ دكتر علی اكبر ولایتی 9 ـ دكتر حمید میرزاده" اعضای هیات موسس جدید این دانشگاه خواهند بود.
تنها چند روز پس از این بیانیه، دفتر ایت‌الله خامنه‌ای هرگونه موافقت وی با بحث وقف دانشگاه آزاد را رد کرد. اعلام خبر وقف دانشگاه آزاد، باعث موضع‌گیری شدید حامیان دولت علیه دانشگاه آزاد شد، اما عبدالله جاسبی، رییس این دانشگاه اعلام کرد که: "صیغه وقف را خوانده‎اند و کار تمام شده است."
بیانیه هیات موسس دانشگاه آزاد باعث شد تا شورای عالی انقلاب فرهنگی، کار بررسی اساس‌نامه دانشگاه آزاد را به طور جدی‌تری در دستور کار خود قرار دهد.
شورای عالی انقلاب فرهنگی، اموال دانشگاه آزاد را جزو اموال عمومی خواند و سخن از غیرقانونی بودن وقف این اموال به میان آورد. همچنین این شورا با اصلاح اسا‌س‌نامه دانشگاه آزاد، اعلام کرد که سیدشهاب‌الدین صدر، رییس سازمان نظام پزشكی و نماینده تهران در مجلس، نسرین سلطان خواه معاون علمی فناوری رییس جمهور و رییس بنیاد ملی نخبگان، محمدحسن شجاعی‌فرد رییس دانشكده مهندسی خودرو دانشگاه علم و صنعت، فرهاد دانشجو رییس سابق دانشگاه تربیت مدرس و فرهاد رهبر رییس دانشگاه تهران، به عنوان اعضای جدید هیات امنای این دانشگاه برگزیده شده‌اند و نخستین ماموریت آنان انتخاب رییسی جدید برای دانشگاه آزاد، و محدود شدن زمان ریاست بر این دانشگاه است. اما هاشمی‌رفسنجانی این مصوبه را "غیرشرعی و غیرقانونی" نامید.
از سوی دیگر محمد هاشمی، درباره وقف اموال دانشگاه ازاد چنین اظهارنظر کرد: "شاید این گونه بتوان دندان طمع برخی را کشید. در واقع این تصمیم برای تداوم و ثبات بزرگ‌ترین مرکز آموزشی غیردولتی کشورمان اتخاذ شده تا به نوعی دانشگاه را از تعرض جریان‌های سیاسی مصون نگه دارد و ظاهراً هم به نظر می‌رسد که تصمیم مورد اشاره جزو مورد ذکر شده، نمی‌تواند علت دیگری داشته باشد.  برای مصون نگهداشتن و در امان ماندن دانشگاه آزاد باید چاره‌ای اندیشیده می‌شد و شاید وقف کردن دانشگاه تنها کار و بهترین اقدامی بود که می‌توانستند انجام دهند".

اسناد محرمانه در دانشگاه آزاد
در حالی که بحث‌ها حول محور انتخاب اعضای جدید هیات امنای دانشگاه آزاد، ادامه داشت، اوایل خردادماه سال جاری، خبرگزاری مهر خبر از حمله عده‌ای از افراد لباس شخصی به دفتر هيات امنا و هيات موسس دانشگاه آزاد اسلامی داد. مهر به نقل از شاهدان عینی نوشت: "این افراد در حالی که اسلحه با خود داشتند، حدود چهار ساعت در این ساختمان حاضر بوده‌اند و همراه با تهديد و دست‌بند زدن به نگهبان های ساختمان و بازداشت موقت آن‌ها در محل، بعد از زير و رو کردن کليه وسايل موجود در آن تعدادی از مدارک، اسناد، کيس های کامپيوتری و اشيای مختلف ديگر را با خود خارج کردند."
این افراد به نگهبانان ساختمان اعلام کردند که با حکم دادستانی دست به این کار زده‌اند، مساله‌ای که ابتدا با تکذیب دادستانی مواجه شد، اما تنها چند روز بعد دادسرای انقلاب تهران خبر از آن داد که این "بازرسی" با مجوز این نهاد بوده و در جریان آن "اسناد محرمانه‌ای" به دست آمده است.  تنها چند روز پس از این اتفاق، حمله مشابهی نیز به دفتر فائزه هاشمی انجام شد، گرچه این بار هیچ نهادی مسئولیت آن را بر عهده نگرفت.
در این میان نخستین جلسه هیات موسس دانشگاه آزاد در شرایطی برگزار شد که اعضای هیات موسس نه تنها اجازه حضور نمایندگان تازه منصوب شده محمود احمدی نژاد در این جلسه را ندادند بلکه با دعوت از میرحسین موسوی، مخالفت مجدد خود با مصوبه اخیر شورای عالی انقلاب فرهنگی را ابراز داشتند. موسوی که در مصوبه اخیر شورای عالی انقلاب فرهنگی به ریاست احمدی نژاد، نامش از هیات موسس دانشگاه آزاد حذف شده بود، مهمان ویژه جلسه ای بود که توسط حامیان دولت به "از رو بستن شمشیر توسط دانشگاه آزاد" تعبیر شد. آنگونه که سایت های خبری حامی دولت گزارش دادند، حضور موسوی در جلسه هیات موسس دانشگاه آزاد به دعوت و اصرار اکبر هاشمی رفسنجانی، رئیس هیات موسس صورت گرفته بود. در این جلسه، هیات موسس این دانشگاه بار دیگر بر وقف اموال این دانشگاه تاکید کرد.
این در حالی بود که دادگاهی در تهران، حکم به محق بودن اعضای هیات موسس این دانشگاه می داد. حکمی که چند روز بعد توسط صادق لاریجانی، رییس قوه قضاییه، به دلیل "مخالفت با مصوبات شورای عالی انقلاب فرهنگی" وتو شد.
همچنین پس از مصوبه مجلس درباره قانونی بودن وقف اموال دانشگاه آزاد، حدود 200 نفر از نیروهای بسیج دانشجویی و انصار حزب الله با تجمع در برابر مجلس به سر دادن شعارهای تند و بی سابقه ای علیه نمایندگان مجلس هشتم و رئیس آن علی لاریجانی پرداختند. چند تن از نمایندگان حامی دولت مانند مهدی کوچک زاده و حمید رسایی نیز با حضور در جمع این افراد از آنها حمایت کردند؛مسئله ای که واکنش لاریجانی و برخی دیگر از نمایندگان مانند علی مطهری و کاظم دلخوش ـ از اعضای اصلی فراکسیون اصولگرایان ـ را برانگیخت. علی لاریجانی رئیس مجلس نیز در سخنانی با اشاره صریح به هدایت شده و هدفمند بودن اعتراضات علیه مدیریت دانشگاه آزاد از مراکز و نهادهایی که تجمعات علیه دانشگاه آزاد در مقابل مجلس راه انداخته بودند انتقاد کرد. با این حال مجلس تنها چند روز بعد، با تصویب طرحی جدید، طرح قبلی خود را نقض کرد.

 

مادر و وکیل رونقی ملکی در مصاحبه با روز:

شما را به خدا بنویسید با حسین چه می کنند

محمد علی دادخواه، وکیل حسین رونقی ملکی در مصاحبه با "روز" از ابلاغ حکم موکلش خبر داد و اتهامات این وبلاگ نویس را که به 15 سال حبس تعزیری محکوم شده "عضویت در گروه اینترنتی ایران پروکسی و تبلیغ علیه نظام، توهین به رهبری و توهین به رئیس جمهور" عنوان کرد.
همزمان زلیخا موسوی، مادر آقای رونقی ملکی به "روز" گفت فرزندش به اتهام عضویت در گروه ایران پروکسی و تبلیغ علیه نظام به ده و یک سال حبس، به اتهامات توهین به رهبری به دو سال و توهین به رئیس جمهور نیزبه دوسال حبس محکوم شده است.
حسین رونقی ملکی که با نام بابک خرمدین وبلاگ می نوشت، از 22 آذر سال گذشته در شهرستان ملکان بازداشت شده و از آن تاریخ تاکنون در بند 2 الف سپاه زندان اوین، زندانی است.
علیرغم برگزاری دادگاه و صدور و ابلاغ حکم دادگاه بدوی، آقای رونقی به گفته خانواده اش همچنان در سلول انفرادی به سر می برد.
آقای دادخواه، وکیل حسین رونقی ملکی که سه روز پیش حکم به او ابلاغ شده، در خصوص مستندات صدور چنین حکم سنگینی برای موکلش می گوید: گزارش ماموران اطلاعات، تک نویسی های برخی افراد و همچنین برخی اقرارهای آقای رونقی را به عنوان مستندات ذکر کرده اند.
به گفته آقای دادخواه، موکلش تمام اتهامات را در دادگاه رد کرده، اما استنباط های ماموران اطلاعات مبنای صدور کیفرخواست و متعاقبا صدور حکم شده است.
او می گوید: گفته اند که آقای رونقی در یک "گروهک اینترنتی" با نام ایران پروکسی فعالیت داشته و این گروه ضد منافع جمهوری اسلامی فعالیت میکرده است در حالیکه مستندات پرونده فقط تک نویسی ها و گزارش های ماموران اطلاعات درباره موکل بنده و گروه ایران پروکسی است و برخی اقرار های خود او؛  و در اصل مدارک و مستندات حقوقی و قضایی معتبری وجود ندارد.
وکیل آقای رونقی ملکی که قصد دارد نسبت به حکم صادره علیه موکلش، اعتراض کند، می گوید: من سه روز پیش حکم را که ابلاغ شد رویت کردم و قطعا تقاضای تجدید نظر خواهم داد.
آقای دادخواه از موکلش به عنوان یکی از سرمایه های انسانی کشور یاد می کند و می گوید: بزرگترین سرمایه هر کشوری، سرمایه انسانی است که می تواند کشور را به پیشرفت و ترقی برساند آقای رونقی هم یکی از این سرمایه هاست و نظام دادرسی مترقی به جای انتقام جویی باید تعلق خاطر به سرزمین و حفظ منافع کشور داشته باشد، وقتی بازجوها می گویند که آقای رونقی، نخبه است چرا باید این نخبه همچنان با گذشت بیش از ده ماه در سلول انفرادی باشد و از حقوق انسانی و متعارف یک زندانی نیز برخوردار نباشد؟ خودشان در صفحه 500 پرونده نوشته اند که با یک نخبه طرف هستند. پس باید با یک نخبه رفتار دیگری صورت گیرد و یک زندگی توام با رفاه و آرامش برای او مهیا شود تا از خلاقیت او بتوان بهره مند شد و من بارها این موارد را به قاضی پرونده گفته ام اما متاسفانه توجهی نشد.

305 روز انفرادی
زلیخا موسوی، مادر حسین رونقی ملکی نیز در مصاحبه با "روز" ضمن غیرقانونی خواندن حکم صادره برای فرزندش می گوید که حسین 305 روز است که در سلول انفرادی به سر می برد و هیچ یک از اتهامات وارده را نپذیرفته است.
خانم موسوی می گوید: برای حسین به اتهام عضویت در گروه ایران پروکسی و تبلیغ علیه نظام ؛ ده و یک سال حبس، وبه اتهامات توهین به رهبری؛ دو سال و توهین به رئیس جمهور نیز دوسال حبس داده اند اما این حکم کاملا غیر قانونی است و ما این حکم را قبول نداریم. حسین اتهاماتش را نپذیرفته و از طرفی اصلا به او اجازه نداده اند که حکم را بخواند و او را با کتک مجبور به امضای حکم کرده اند.
وی که از تیرماه تاکنون اجازه ملاقات با فرزندش را نیافته از تماس تلفنی روز گذشته آقای رونقی خبر می دهد و می گوید: نه به ما اجازه ملاقات میدهند و نه به آقای دادخواه. دیروز که حسین زنگ زد گفت نامه ای برای آقای دادخواه نوشته و به ماموران زندان داده اما نمیدانیم این نامه را به دست آقای دادخواه خواهند رساند یا نه، چون پیش از این حسین بارها برای دادستان تهران نامه نوشته اما اجازه نداده اند نامه به دست دادستان برسد.
مادر آقای رونقی می افزاید: حسین که زنگ زده بود گفت من فقط فعالیت حقوق بشری میکردم و همه هم میدانند و کار دیگری نداشتم. چند ماه است که اینجا هستم، اما هیچ یک از اتهامات را نپذیرفته ام و به هیچ عنوان نه اتهامات و نه حکم را نمی پذیرم.
خانم موسوی از فشارهایی که بر خانواده اش وارد می شود نیز خبر می دهد و میگوید: گفته اند حق مصاحبه ندارید و به خاطر مصاحبه هایی که پدر حسین انجام داده بود آمدند میخواستند او را بازداشت کنند. یازده مهر هم آقای ستاری، مسول سردفتر قاضی پیر عباسی به من گفت که هر چه شما می گویید برای ما می اورند و حق ندارید حرف بزنید و بعد هم تهدید کرد که من گفتم من یک مادرم و هر جایی لازم باشد درباره وضعیت پسرم حرف خواهم زد و نمی توانید دهان مرا ببندید. بعد گفت که حق پسرت اعدام بود و...
مادر آقای رونقی که به شدت از برخوردهای سردفتر قاضی پیرعباسی ناراحت است خبر میدهد که پرویز سهرابی، پسرعمه و حاج مهدی ستاری، برادر این سردفتر، 6 شهریور و 9 مهر در دو نوبت به شهرستان ملکان، محل سکونت خانواده حسین رونقی ملکی مراجعه کرده اند.
او می گوید: آقای ستاری آنها را فرستاده بود، آمدند با پدر حسین حرف زدند و چیزی گفتند که پدر حسین قبول نکرد و بعد این حکم را دادند.
خانم موسوی درباره درخواست این دو نفر توضیحی نمیدهد و اشاره میکند که خانواده او به شدت تحت فشارند و بیش از این نمی تواند توضیح دهد.
مادر حسین رونقی ملکی در ادامه می گوید: تاکنون حتی یکبار اجازه نداده اند من و پدر حسین با قاضی پرونده پسرم دیدار کنیم و حرف بزنیم. در این مورد به آقای ستاری هم اعتراض کردم که گفت اصلا حرف قاضی برای ما مهم نیست و تصمیم گیر ما هستیم. آقای ستاری خیلی حرفها به من زده که اصلا انتظارش را نداشتم؛ من یک مادرم و حسین عزیز دل من است.
وی ازادامه اعتصاب غذای فرزندش هم خبر می دهد و می گوید: چند روز پیش یک نفر ناشناس با ما تماس گرفت و گفت حسین از روزی که مجبور کردند حکم را امضا کند، در اعتصاب غذا است. بعد هم قطع کرد. حسین قبل از آن دو بار زنگ زده بود و حرفی در این مورد نمی زد این بار که زنگ زد از او پرسیدم و موضوع را گفتم که تایید کرد. حالش هم خوب نبود. صدایش به شدت ضعیف و بی حال بود.من واقعا نگران ام آخر این همه ظلم را به چه کسی باید بگویم؟ ده ماه است دقیقا 305 روز که بچه من در انفرادی است بدترین فشارها را آوردند که علیه خودش اقرار کند و مصاحبه تلویزیونی کند؛به او گفته بودند اگر مصاحبه کنی آزادت می کنیم. از ما هم خواستند. به او بگوییم که مصاحبه کند اما هم من و هم پدرش به حسین گفتیم که نباید چنین کند. من گفتم تو جگر گوشه من هستی و تو چیزی ات شود من می میرم اما دو سال به تو شیر داده ام و شرافت تو مهم تر است. چند بار چشمانش را بسته بودند و برده بودند که مصاحبه کند اما نکرده بود.
آقای رونقی در حالی همچنان در سلول انفرادی به سر می برد که  25 مرداد قرار وثیقه 300 میلیون تومانی برای این وبلاگ نویس صادر شد. وثیقه ای که از سوی خانواده اش تامین شد اما نه تنها حسین آزاد نشد بلکه قرار وثیقه مجددا به قرار بازداشت تبدیل شد.
خانم موسوی می گوید: گفتند سپاه نامه نوشته که حسین آزاد نشود و این نامه از سپاه آذربایجان بوده، بعد به من گفتند برو وثیقه ات را آزاد کن که گفتم نمی کنم تا روزی که پسرم آزاد شود. اما آقای ستاری به من میگوید شما ترک هستید و ما روی ترک ها خیلی حساسیت داریم و نمی گذاریم پسرت بیرون بیاید و....
مادر آقای رونقی در پایان می گوید: ما اینجا خیلی تحت فشاریم. پسر من بی گناه است و شما را به خدا به همه بگویید. بنویسید تا دادستان، وزیر اطلاعات و رئیس قوه قضائیه بشنوند و همه بدانند با ما چه کرده اند و میکنند.

 

فشار کمرشکن بحران ارزی بر مردم ایران

واحد پولی 
ریال هر روز بی‌ارزش‌تر می‌شود

با وجود وعده‌های دولت برای کنترل بهای ارز، صف صرافی‌ها همچنان طولانی است. گفته می‌شود مردم هیچ اعتمادی به فردای خود ندارند و ترجیح می‌دهند هرچه دارند را تبدیل به ارز کنند.

 مدیر یک شرکت ساختمانی به دویچه‌وله می‌گوید: «در عمرم اینقدر چک برگشتی نداشته‌ام. این وضع من و خیلی‌های دیگر است. وضع شرکت من دارد ساعت به ساعت خراب می‌شود. برای یک میلیون تومان مانده‌ام. از روزی که ارز بالا رفت، دیگر هیچ چیز به حالت اول برنگشت. نه شرکت‌های خصوصی، نه حتی شرکت‌های بزرگ و با نفوذ دولتی، پول ما را نمی‌دهند. بیشتر بدهکاران ما مثل خودمان نقدینگی ندارند، اگر هم پولی در بساط داشته باشند، آن را تبدیل به ارز می‌کنند.»

وی می‌افزاید: «آنقدر وضع من خراب است که احتیاج به دردسر بیشتر ندارم. پس خواهش می‌کنم نه اسم من را بیاورید نه حتی صدایم را پخش کنید.»
خبرگزاری کار ایران "ایلنا" از «رکود اقتصادی» می‌نویسد که «ایران را فراگرفته است؛ و هرچه بیشتر می‌گذرد دایره بیشتری از صنایع و واحدهای تولیدی را در بر می‌گیرد...»
کارشناسان می‌گویند، «بر این اقتصاد بحران‌زده کافی بود تلنگری وارد شود تا فاتحه بخش بزرگی از شرکت‌های متوسط و کوچک را بخواند.» این تلنگر تنش در بازار ارز بود که پس‌لرزه‌های آن همچنان باقی است.

علل بحران ارزی در ایران از نگاه یک کارشناس

حسن منصور استاد دانشکده عالی اقتصاد و بازرگانی در پاریس می‌گوید که بحران ارز به جایی رسیده که اگر کسی بتواند، حتی حاضر است خانه‌اش را هم بفروشد و تبدیل به ارز کند، «زیرا مردم فکر می‌کنند هر سرمایه‌ای هم داشته باشند در این اوضاع باد هوا خواهد شد!»
پروفسور حسن 
منصور، استاد دانشکده اقتصاد وبازرگانی در پاریس
این کارشناس اقتصاد معتقد است که تحریم‌ها و نوسانات بازار ارز در جهان تاثیر مستقیم بر افزایش بهای ارز در ایران نداشته‌اند. وی علت اصلی را در جای دیگر می‌بیند و می‌گوید:
 «البته عملیات بانکی با ایران مختل است و موجودی‌های ایران در بعضی از کشورها، به علت این‌که پول‌ها زیر نگین سپاه پاسداران است، بلوکه شده‌اند. این عوامل طبیعی است که گردش ارز در سیستم ایران را کاهش می‌دهد و به بحران دامن می‌زند. ولی اساس قضیه اینجا نیست. اصل قضیه این است که نرخ برابری ریال در برابر ارزهای خارجی یک نرخ تصنعی است و دولت این را با تزریق ارز در سیستم از طریق بانک مرکزی طی سالیان همین طوری نگه داشته است. در نتیجه پولی که سالانه در حدود ۲۵ تا ۳۰ درصد تورم داشته است، نمی‌تواند همان برابری را داشته باشد با پولی نظیر پوند و یورو و دلار که تورم‌شان در حدود ۲ درصد یا ۵ / ۱ درصد و یا حداکثر ۳ درصد بوده است. در طی چند سال بالاخره این خودش را تحمیل می‌کند و موجب می‌شود که آن نرخ تصنعی فروریزد.»
 بانک مرکزی ایران اعلام کرده است که «فروش مستقیم ارز به مصرف‌کنندگان از طریق صرافی بانک‌ها نه تنها قطع نشده است، بلکه علاوه بر عموم مصرف‌کنندگان، صرافی‌های دارای مجوز نیز می‌توانند ارز مورد نیاز خود را از طریق صرافی بانک‌ها دریافت کنند.»
حسن منصور درباره این ادعای بانک مرکزی می‌گوید:
«تقریباً دو هفته‌ی پیش بود که رئیس بانک مرکزی در دیداری که با نماینده‌ی رهبری، آقای ولایتی داشتند، اعلام کردند که اداره‌ی وضعیت ارز از عهده‌ی بانک مرکزی دیگر ساخته نیست، برای این‌که ارز کافی ندارند. بازار نسبت به این مسئله حساسیت زیادی دارد. از طرف دیگر طی همین یکی دو هفته‌ی گذشته است که جریان‌های ارزی نسبت به ایران محدود شده و بانک‌هایی حتی در امارات جلوی حرکت این پول‌ها به ایران را گرفته‌اند. در نتیجه این‌ها نوسان‌هایی است که به مسئله‌ی اساسی و بنیادی دامن می‌زند.»
 به گفته او مسأله‌ی بنیادی این است که طبق تمام برآوردهایی که صندوق بین‌المللی پول و بانک جهانی و اقتصاددانان انجام داده‌اند، «ارزش ریال در برابر دلار در حدود ۲۵۰۰ تومان تا ۳۰۰۰ تومان برای یک دلار باید باشد. این آن ارزشی است که اقتصاددانان به آن می‌گویند برابری مبتنی بر قدرت خرید. اگر این را معیار بگیریم، اصولاً با این قیمت است که واردات ایران با صادرات ایران می‌تواند برابری کند.»
فقر رو به 
گسترش در ایران 

شمشیر دولبه

بالا رفتن بهای ارز بحران عمیقی را دامن زده است. بحرانی که بانک مرکزی به سادگی قادر به مهار آن نیست. ولی پایین نگهداشتن بهای ارز هم ایران را به بازار «کالاهای بنجل چینی» تبدیل کرده است. حسن منصور می‌گوید، اگر ریال قیمت واقعی خود را پیدا نکند فاصله میان صادرات و واردات ایران تشدید خواهد شد:
 ایران در حدود ۸۰ میلیارد دلار واردات دارد. در برابر این حجم واردات، ۲۰ میلیارد دلار صادرات غیرنفتی دارد که حتی بسیاری از این اقلام نیز صادرات نفتی هستند. یعنی طراز بازرگانی خارجی‌ ایران نمی‌خواند و چون قیمت ریال به صورت تصنعی بالا نگه داشته شده است، ایران بسیاری از بازارهای خارجی را به رقبا باخته است و بیکاری کشورهای دیگر نظیر چین را به کشور وارد کرده ، کارخانجات داخلی ورشکسته شده، در حالی که تمامی اکثریت مواد مصرفی از خارج به‌ویژه از چین تأمین می‌شود. تا زمانی که تعادلی در نرخ ریال در بین ارزهای خارجی برقرار نشود، طبیعی است که مسئله‌ی صادرات و واردات همین طور خواهد بود. یعنی واردات به صورت بی‌رویه و بالا برای تمام بنجل‌های خارجی و صادرات دست تولیدکنندگان ایران بسته است و نمی‌توانند با این قیمت‌های تصنعی گران در بازار رقابت کنند.»

«بحران ارزی هدفمندی یارانه‌ها را بی‌اثر می‌کند»

ارگان‌های دولتی گناه را به گردن همه می‌اندازند جز سیاست‌های دولت. برخی از افزایش نرخ ارز ماجرایی جنایی − نظامی ساخته‌اند. سایت "آفتاب" به نقل از فرمانده نیروی انتظامی نوشته است که «دشمن با جمع‌آوری ارز از بازار داخلی می‌خواست به سیستم اقتصادی ضربه وارد کند».
 آقای احمدی مقدم خشنود است که «همین مساله باعث شد نقدینگی از بازار جمع‌‌آوری شود». ولی نقدینگی که به ضرب بالا رفتن قیمت دلار و یورو «جمع» شود، دردی از تورم و گرانی دوا نمی‌کند. بر اساس آخرین خبرها، قیمت لوازم خانگی هفت درصد افزایش پیدا کرده است.
 به گفته کارشناس اقتصاد، حسن منصور، این اول کار است. حذف یارانه‌ها در این شرایط می‌تواند به انفجار قیمت‌ها منجر شود. وی می‌گوید:
گفته می‌شود،
 برخی اقلام مواد غذایی در اروپا و آمریکا ارزان‌تر از ایران است
«فقط تصور کنید که دولت با قیمت موجود ارز تصمیم می‌گیرد مقداری به مردم یارانه بپردازد. فردا وقتی قیمت ارز به‌هم بخورد، این میزان به یک سومش تنزل خواهد کرد. یعنی پولی که دولت به مردم می‌دهد، دیگر کفاف ترمیم آن باخت مردم را نخواهد کرد. برای این که قیمت‌ها در ایران به صورت شوک بالا خواهد رفت و وقتی که قیمت ریال در برابر پول‌های دیگر ارزان‌تر شود، این قضیه تشدید خواهد شد.»
 با بالارفتن قیمت‌ها قدرت خرید ریال در برابر ارز کاهش خواهد یافت. در این صورت دولت ناگزیر است میلیاردها دلار در اختیار بانک‌ها بگذارد، تا بتواند نگرانی مردم را رفع کند. ولی به نظر حسن منصور «دست دولت از این بابت بسته است و بازار اعتمادی به ادعاهای دولت ندارد.»
 حسن منصور تاکید می‌کند که اقتصاد ایران در یک شرایط بحرانی است و بحران ارز فقط بخشی از آن است. از نظر وی، «بحران پولی، بحران بانکی، بیماری نظام بانکی که در واقع از سی سال پیش با تصویب قانون بانکداری بدون ربا آغاز شده است، هر روز تشدید شده و تاکنون میلیاردها دلار ثروت ملی را به هدر داده است.»

نیلوفر خسروی
تحریریه: داود خدابخش


دپیلماسی فعال آلمان برای آزادی خبرنگاران بازداشت شده در ایران

آنگلا مرکل 
صدراعظم آلمان

صدراعظم و وزیر خارجه آلمان در تلاش برای آزادی دو خبرنگار آلمانی هستند که در ایران دستگیر شده‌اند. گفته‌می‌شود اتهام‌هایی که مقامات ایرانی متوجه این دو آلمانی کرده‌اند، راه نجات آنها را دشوار می‌کند.

 دولت آلمان در تکاپوی جدی و پیگیر برای آزادی دو شهروند دستگیر شده این کشور در ایران است. خانم مرکل، صدراعظم آلمان به روزنامه‌نگاران گفته که وزارت خارجه و خودش از هیچ اقدام ممکن برای رهایی بازداشت‌شدگان فروگذاری نخواهند کرد.
 گیدو وستروله، وزیرخارجه آلمان که در حال حاضر در نیویورک به‌سر می‌برد، دوشنبه شب (۱۱ اکتبر / ۱۹ مهر) در تماس تلفنی با همتای ایرانی خود، منوچهرمتکی، خواستار آزادی فوری خبرنگار و عکاس آلمانی شد.
به موازات تلاش‌مقامات ارشد دولت، وزارت خارجه آلمان نیز در حال بررسی شرایط دستگیرشدگان و چگونگی آزادی آنهاست. اشپیگل آنلاین گزارش می‌دهد که صبح روز سه‌شنبه (۱۲ اکتبر / ۲۰ مهر)، چند دیپلمات آلمانی برای وساطت در این زمینه به سفارت ایران در برلین رفته‌اند.
 یکی از کارکنان سفارت آلمان در تهران کوشیده است در تبریز به ملاقات زندانیان آلمانی برود. سایر دپیلمات‌های مقیم ایران نیز از کانال‌های دیگر در صددند که با دادستانی یا مقامات دیگر جمهوری اسلامی برای رهایی این دو خبرنگار رایزنی کنند.
اشپیگل آنلاین در گزارش خود از آمادگی وزارت خارجه آلمان برای پرداخت جریمه جهت نقض مقررات روادید توریستی توسط این دو خبرنگار نیز خبرداده است.

احتمال استفاده از دو خبرنگار آلمانی به‌‌عنوان گروگان

اشپیگل آنلاین در تازه‌ترین گزارش خود از خطیر بودن اتهام‌های اعلام شده علیه دو خبرنگار آلمانی نوشته است. آن‌گونه که محسنی اژه‌ای، دادستان کل کشور و سخنگوی قوه قضاییه ایران اعلام کرده، این دو نفر بدون جواز کار و با روادید توریستی وارد ایران شده و به انجام مصاحبه با فرزند و وکیل سکینه محمدی آشتیانی، زن محکوم به سنگسار مبادرت کرده‌اند.
 مقامات جمهوری اسلامی پیش از این وکیل و خانواده خانم آشتیانی را از تماس و مصاحبه با خبرنگاران منع کرده و به آنان هشدار داده بودند که در غیراین صورت، به زندان خواهند افتاد.
اشپیگل آنلاین با یادآوری سوابق جمهوری اسلامی در بازداشت اتباع خارجی، تاکید کرده که نخستین واکنش‌ها از تهران، نشانگر کوشش ایران در استفاده سیاسی از شرایط دو خبرنگار آلمانی است. این دو خبرنگار متهم به تماس با شبکه "ضد انقلاب" در خارج کشور شده‌اند.
 نویسنده اشپیگل آنلاین در گزارش اخیر خود یادآوری کرده که دولت ایران کار خبرنگاری بدون مجوز در این کشور را تحریک‌آمیز می‌داند و ماه‌هاست که به خبرنگاران متقاضی، ویزای ورود به ایران را نمی‌دهد.
 خبرنگارانی هم که روادید سفربه ایران دریافت می‌کنند از نظارت و کنترل ماموران امنیتی روی خود و حق انتخاب محدود برای انجام مصاحبه،‌گله‌مند هستند.




واسلاو هاول خواستار آزادی نسرین ستوده شد

واسلاو هاول، 
رئیس‌جمهور پیشین جمهوری چک

واسلاو هاول، رئیس‌جمهور پیشین چک در یک همایش بین‌المللی در پراگ ضمن پشتیبانی از نسرین ستوده، خواستار آزادی فوری این وکیل ایرانی از زندان شد. سخنان هاول از سوی چهره‌های سرشناس حاضر در این همایش مورد پشتیبانی قرار گرفت.

 واسلاو هاول، رئیس‌جمهور پیشین جمهوری چک از مقامات جمهوری اسلامی خواست که نسرین ستوده، وکیل دادگستری را آزاد کنند. بنا به خبرهای رسیده دو هفته از اعتصاب غذای نسرین ستوده می‌گذرد، با این وجود گزارش‌های موثقی از وضعیت جسمی این وکیل محبوس در زندان اوین در دست نیست.

رئیس‌جمهور پیشین چک نیز با اطلاع از اعتصاب غذای ستوده درباره به خطر افتادن سلامت وی ابراز نگرانی کرده است. هاول که در مراسم پایانی همایش "فوروم ۲۰۰۰" سخنرانی می‌کرده به طور مستقیم از مقامات ایران خواست که هرچه زودتر نسرین ستوده را آزاد کنند.
رئیس‌جمهور پیشین چک، که خود نیز از مخالفان نظام کمونیستی سابق در کشورش بوده، از طریق شیرین عبادی درباره دستگیری و اعتصاب غذای ستوده آگاهی یافته است. شیرین عبادی به وی گفته است که احتمال می‌رود که وضع جسمانی ستوده مساعد نباشد.
نسرین ستوده وکیل بسیاری از شخصیت‌های سیاسی و مدافع حقوق‌بشر در ایران بوده است. از میان موکلان وی می‌توان به شیرین عبادی، دارنده نوبل صلح، حشمت‌الله طبرزدی، فعال سیاسی و عیسی سحرخیز، روزنامه‌نگار اشاره کرد.ستوده در گذشته وکالت متخلفان نوجوانی که با مجازات مرگ روبرو بوده‌اند را نیز برعهده داشته است.

واکنش مثبت شرکت‌کنندگان به سخنان هاول

بنا به خبرهای رسیده، رضا خندان، همسر ستوده نیز با ارائه گزارشی، کانون وکلای دادگستری را از وضعیت همسرش مطلع کرده است. کانون وکلای دادگستری خواهان اتخاذ اقداماتی جدید برای آزادی نسرین ستوده، به عنوان عضو این کانون است. اتهام نسرین ستوده "تبلیغ علیه نظام" و تبانی به قصد اقدام علیه امنیت ملی" ذکر شده است.
 ستوده تاکنون بارها تهدید شده بود که باید در انتظار پیامد فعالیت‌های حقوقی خود باشد. گروه‌های فشار از وی خواسته بودند که از وکالت شیرین عبادی دست بردارد.
 شیرین عبادی که در همایش "فوروم ۲۰۰۰" در جمهوری چک حضور دارد، با مثبت‌خواندن پیشتیبانی واسلاو هاول از ستوده و دیگر زندانیان سیاسی در ایران، از سخنان او تقدیر کرد. به گفته عبادی درخواست هاول برای آزادی زندانیان یادشده، از سوی شرکت‌کنندگان و مسئولان رسانه‌ها در همایش مورد پشتیبانی قرار گرفته و واکنش‌ها مثبت بوده است.
 شرکت‌کنندگان در همایش "فوروم ۲۰۰۰" امسال درباره مسایل زیست‌محیطی و حقوق‌بشری به بحث و تبادل نظر پرداختند. در این همایش که برای چهاردهمین بار در پراگ برگزار شد، شخصیت‌ها و چهره‌های سرشناس جهانی حضور داشتند.
 پیشتر کمپین بین‌المللی حقوق‌بشر نیز ضمن هشدار درباره سرکوب معترضان و منتقدان گفته بود که «دستگیری نسرین ستوده، جدیدترین اقدامی است که در راستای بازداشتن ایرانیان، مخصوصاَ آنهایی که منتقد مقامات هستند، انجام می‌پذیرد تا از دسترسی آنان به خدمات دفاعی مناسب وشایسته که حقی اساسی و متضمن محاکمه‌ای منصفانه می‌باشد، جلوگیری کند.»

نامه سرگشاده به رئیس قوه‌ی قضائیه

در همین حال، روز چهارشنبه، ۲۱ مهر، خانواده زندانیان سیاسی در ایران نیز در نامه‌ای سرگشاده به صادق لاریجانی، رئیس قوه‌ی قضائیه‌ی ایران، ضمن برشمردن فشارها و تضییفاتی که حکومت علیه زندانیان یادشده و بستگانش اعمال می‌کند، از پیشنهاد تشکیل کمیته حقیقت یاب  تعدادی از زندانیان سیاسی «برای بررسی حوادث بعد از انتخابات و به ویژه بازداشت های غیرقانونی و بی قانونی‌های اعمال شده در حق زندانیان سیاسی» حمایت کرده‌اند.
بخش دیگری از نامه یادشده به اعتراض به فشارها و بازداشت‌های وکلای زندانیان سیاسی و خانواده‌های آنها اختصاص یافته است. در ابن بخش از جمله به بازداشت نسرین ستوده انتقاد شده است: «ما می دانیم که نسرین ستوده که وکیل وظیفه شناس و متعهد و مادر دو فرزند خردسال است، نباید در زندان باشد تا در اعتراض اقدامات غیرقانونی دست به اعتصاب غذا بزند و روا نیست که خواهر عبدالرضا تاجیک و همسر دکتر محسن میردامادی به دلیل پی‌گیری وضعیت عزیزانشان بارها احضار شوند و حتی اطلاع‌رسانی احضارشان که ربطی به ایشان نداشته، موجب فشار بیشتر بر روی آنان شود.»



افزایش روزانه قیمت ها در ایران در آستانه هدفمند کردن یارانه ها


بازار بسيارى از كالاهاى 
وارداتى كه به طور مستقيم با قيمت ارز و تحولات بازار چهار راه استانبول در
 ارتباط است با رشد قيمت ها و يا توقف داد و ستد همراه شده اند.
محمد قبله، معاون كالاهاى مصرفى حمايت از مصرف كننده و توليد كننده وزارت بازرگانی ایران، برخى گراني هاى اخير در بازار خرده فروشى هاى تهران را تاييد مى كند.
البته او گرانى روغن و شكر را ناشى از افزايش قيمت جهانى اين دو كالا اعلام كرده است.
اين مقام مسئول در وزارت بازرگانى در عين حال از افزايش قيمت جهانى نهاده هايى همچون علوفه، ذرت ، جو و ديگر نهاده هاى كشاورزى خبر داده كه در آينده مى تواند قيمت محصولات كشاورزى مانند گوشت مرغ، تخم مرغ و انواع گوشت قرمز و فراورده هاى پروتئينى را در پى داشته باشد.
اما گزارش هفتگى بانك مركزى از قيمت خرده فروشى برخى از اقلام خوراكى و آشاميدنى در سطح شهر تهران، بيانگر افزايش قيمت ها در بازار كالاهاى بيشترى است.
مركز آمار ايران نيز در شهريور ماه از رشد بيش از ۲۰ درصدى اجاره بها در تهران در بهار امسال خبر داده بود. علاوه بر ثبت اين افزايش قيمت ها، نرخ برخى از كالاها كه قيمت گذارى آنها در دست دولت است، نيز افزايش يافته است.
قيمت بليط هواپيما براى پروازهاى داخلى از نيمه مهرماه رشدى ۳۰ درصدى را تجربه كرده است. البته حميد بهبهانى – وزير راه و ترابرى دولت دهم - اين افزايش قيمت ها را اين گونه توجيه مى كند:
«الان حدود چند سالى است كه هيچگونه تغييرى در قيمت بليط هاى هواپيما پيش نيامده است و همه ى خطوط هوايى بدهكارند. مضافا اينكه هيچگونه نوسازى نتواسته اند انجام بدهند، بالطبع ما نياز به هواپيماى جديد داريم. اگر همين جور با اين هواپيماها برويم تا جايى كه ديگر هواپيما قلبش سنگكوب كند و فرود بيايد، كار درستى نيست. و باز دوباره تلفات داريم و اين است كه حتما نياز داريم كه مقدارى شركت هاى خطوط هوايى بتوانند خودشان را بازسازى كنند.»
اما دليل اين افزايش، هر چه باشد رشد قيمت بليط پروازهاى داخلى مى تواند انتظارات تورمى در جامعه را افزايش دهد.
در همين حال تحولات چند هفته اخير در بازار ارز كه با افزايش كم سابقه قيمت دلار آغاز و با بروز نابسامانى در اين بازار ادامه يافته است، آثارى بر ديگر بازارها گذاشته است.
بازار بسيارى از كالاهاى وارداتى كه به طور مستقيم با قيمت ارز و تحولات بازار چهار راه استانبول در ارتباط است با رشد قيمت ها و يا توقف داد و ستد همراه شده اند.
فعالان بازار گوشى تلفن همراه و لوازم كامپيوترى و فروشندگان لوازم بهداشتى و آرايشى از جمله تاجرانى هستند كه ترجيح داده اند قيمت كالاهاى خود را با قيمت جديد بازار ارز قيمت گذارى كنند. يا از اساس با احتياط بيشتر خريد و فروش كنند.
اينها همگى در حالى است كه بانك مركزى روند نرخ تورم در ماه هاى اخير را رو به كاهش توصيف مى كند. هر چند احمد علوى، استاد اقتصاد دانشگاه استكهلم سوئد با ترديد به اين آمارها و گزارشهاى رسمى روبرو مى شود.

احمد علوى: اگر ما واقعيت را قيمت بازار بدانيم، در اين صورت مى بينيم كه مردم با تجربه روزمره شان چنين احساسى را ندارند. همچنين قيمت هايى كه از خرده فروشى و كلى فروشى كالاها در بازار عرضه مى شود، نشان نمى دهد كه قيمت ها كاهش پيدا كرده است.
وقوع چندين پيش فرض لازمه كاهش تورم است. و آن هم اين است كه نرخ رشد اقتصادى بايد افزايش پيدا كند. حال آنكه نرخ رشد اقتصادى امسال به گفته خود مسئولان بانك مركزى كاهش پيدا كرده است.
دوم اينكه مى بايست نقدينگى در اقتصاد كاهش پيدا كند. حال آنكه باز هم به گفته ى خود مسئولان بانك مركزى نقدينگى امسال نسبت به سال گذشته بسيار افزايش يافته است.
البته عامل سوم و چهارمى نيز وجود دارد، بايد كارايى استفاده از منابع اقتصادى نيز افزوده شود. يعنى ما بتوانيم از سرمايه نيروى كار، تكنولوژى بهترى در اقتصاد كشور ايجاد كنيم، كه چنين چيزى هم نبوده است. بنابر اين اساسا امكان كاهش تورم در ايران منتفى است.»
فريدون خاوند، اقتصاددان و تحليل گر مسائل اقتصادى ايران مقيم پاريس اما كاهش نرخ تورم در ايران را مورد تاييد نهادهايى همچون صندوق بين المللى پول مى داند.

وی با اين حال معتقد است كه نرخ تورم در ايران همچنان بالاست.

فريدون خاوند: صندوق بين المللى پول تاييد مى كند كه نرخ تورم ايران رو به كاهش است. ولى وقتى كه به آمار ارائه شده از سوى اين صندوق، دقيق تر نگاه مى كنيم مى بينيم كه نرخ تورم ايران در سطحى است به مراتب بالاتر از ميانگين نرخ تورم در جهان و همين طور نرخ تورم در منطقه خاورميانه و آفريقاى شمالى.
در ميان ۲۰ كشور اين منطقه، ايران در سال جارى ميلادى، بعد از مصر و سودان بالاترين نرخ تورم را داراست. و در واقع از لحاظ اين شاخص، هيجدهمين كشور در ميان ۲۰ كشور است.
نكته جالب توجه اين است كه عراق با وضعيت استثنايى و دشوارش، بر اساس گزارش صندوق بين المللى پول توانسته است نرخ تورم خودش را از ۵۳ درصد در سال ۲۰۰۶ به پنج درصد در سال ۲۰۱۰ تبديل كند كه به مراتب از نرخ تورم ايران كمتر است.»
افزايش قيمت كالاها و خدمات در ايران در آستانه اجراى احتمالى طرح هدفمند كردن يارانه ها كه خود برنامه اى مبتنى بر شوك قيمتى است، مى تواند آينده نگران كننده اى را براى جامعه ايران رقم بزند.

ناصر تقوایی: دست‌های پنهانی در کار است تا سینما را تعطیل کنند


بیشتر اوقات ناصر تقوایی به آموزش و انتقال 
تجربیات به نسل جوان می گذرد.
نام ناصر تقوایی در فرهنگ و هنر ایران کاملا شناخته شده است. سازنده «دایی جان ناپلئون»، «آرامش در حضور دیگران»، «نفرین»، «ناخدا خورشید» و «کاغذ بی خط» این روزها در تهران با آنکه در جریان اتفاقات و رخدادهای فرهنگ و هنری کشور است اما همچنان فرصت آفرینش هنری پیدا نمی کند و بیشتر اوقاتش به آموزش و انتقال تجربیاتش به نسل جوان می گذرد.
رویدادهای اخیر پیرامون جشن خانه سینما و اختلافات سینماگران با نهاد معاونت سینمایی وزارت ارشاد، باعث شد سراغ تقوایی برویم و از او که یکی از تقدیرشدگان همین جشن در بخش فیلم کوتاه و یکی از پایه گذاران نخستین تشکل های صنفی سینماگران است، درباره اوضاع فرهنگ و هنر کشور به ویژه سینما به گفت و گو بنشینیم.

رادیوفردا: آقای تقوایی! شرایط امروز سینمای ایران را با توجه به اتفاق های اخیر چگونه می بینید؟

ناصر تقوایی: آن چیزی که امروز هنوز گریبانگیر ماست، آن وقایع یا سلیقه هایی است که بعد از ملی شدن نفت بر هنر ما حاکم شده و فشاری که بر شعر و ادبیات ایران وارد شد. سابقه ذهنی ما در طول تاریخ این است که در حقیقت ملت ادبی هستیم، ادبیات همیشه هنر اول ما بوده و ارتباط خیلی مستقیمی با مردم ما داشته.

پس شما وضعیت فعلی سینمای ایران را مرتبط با اوضاع کلی فرهنگ و هنر و هنرمندان می بینید؟

بله. بله. این طبیعت رابطه حکومت های ما با هنرمندان ما بوده. خیلی وقایع بعد از انقلاب اسلامی عوض شده. ولی رابطه حکومت با هنرمندان ما عوض نشده. همان رابطه قبلی است. سکوت! حرف نزنید. ایده های خود را ننویسید. هر کاری که ما می گوییم بکنید. اینها مسائلی است که با هم سازگار نیستند.
متاسفانه دولت خودش را در یک دردسرهایی می اندازد هم آن دوره و هم این دوره که با تزریق مالی به این هنرها فی الواقع می خواهد یک نوعی افسار هنر را در دست بگیرد. ولی متوجه یک واقعیت نیست که هنرمند دلش می خواهد حرف خودش را بزند.

و اتفاقات اخیری که برای سینمای ایران افتاده را مرتبط با آن می دانید؟

اصلاً ماجرای خانه سینما را چیزی شبیه ماجرای کانون نویسندگان می بینم. هر کدام از این مسائل هنری را دست بگذارید رویش مثل تئاتر، سینما، ادبیات... بالاخره به یک تشکل هایی در جامعه ما احتیاج دارند برای حفظ حقوق و مسائل صنفی خودشان.
به دلیل قدرتی که شعرا و نویسندگان ما در گذشته داشتند و به دلیل محدودیت هایی که در چاپ، کنترلی که همیشه وزارت فرهنگ آن موقع و وزارت ارشاد الان در چاپ و چاپخانه ها دارد، این مقابله پیش آمده. حاصلش یک سانسور شدیدی بوده که روز به روز هم بدتر شده. زمانی رسید که فشار روی شعر و ادبیات ما به نهایت رسید.
این بود که شماری از نویسندگان ایران به طرف تئاتر هجوم می آورند. شروع می کنند نمایشنامه نوشتن و تئاتر ما رونق می گیرد. ولی باز دولت این جا به عنوان یک مانع ظاهر می شود. نمایش تئاتر سالن می خواهد. شما بر گردید به آن سالها که اکبر رادی و ساعدی شروع کردند. کدام سالن؟ یک تعدادی سالن در لاله زار و اینها بود که همان تئاترهای سنتی در آنها اجرا می شد و به درد همان ها می خورد.
فرهنگ و هنر آن موقع برای اینکه دست بگذارد و تئاتر را در کنترل خودش بگیرد، شروع کرد به سالن سازی. تئاتر سنگلج و تئاتر شهر و اینها. حالا شما می خواهید بروید مجوز سالن بگیرید، باید به خواسته های وزارت فرهنگ و هنر تن بدهید. یعنی سانسورش را این جوری اعمال می کرد. اگر با آن راه نمی آمدی، سالن نمی دادند.

نکته ای که درباره این موضوع به چشم می خورد، این است که در حوزه ادبیات، از ابتدای پیروزی انقلاب اسلامی با محدودیت هایی که پیش آمد، با جمعی که می توان گفت در حوزه ادبیات شاهدش بودیم بیشتر برخورد شد و کم کم به حاشیه رانده شدند. منتهی سینمای ایران با توجه به تاکیدات و حمایت هایی که به نوعی در ابتدای پیروزی انقلاب شد، الان به یک تناوری رسیده که به نوعی برخورد با سینما به دلیل شاکله و اهمیتی که دارد به سادگی برخورد با ادبیات نیست.

تاثیرگذاری بر ادبیات هم در همان دوره ای که ادبیات هنر اول ما بود، آن قدر آسان نبود. در آن زمان هم همین طور بود. منتهی یک خصلتی هست، من جاهای دیگر را نمی دانم، ولی در جامعه ما درست مثل یک آدمی که عضوش را از دست می دهد و عضوهای دیگر کمکش می کنند و آن نقص را جبران می کنند، در هنر ما هم اتفاق می افتد.
 بعد از انقلاب درست همان اتفاقی که برای سالن های تئاتر در آن دوره افتاد، برای سینما افتاد. ناگهان تمام سینماهای خوب مملکت مصادره شد و در اختیار وزارت ارشاد قرار گرفت. یا سازمان های دیگرشان. شما فیلم هم که می سازید به هر شکلی با اجازه، بی اجازه بعد از ده پانزده سال دویدن و جان کندن، حالا که می خواهی نمایشش بدهی، باید توی یکی از این سالن های رسمی برود و هر چیزی که مطابق میل شان نباشد آنجا قیچی شود.

ناصر تقوایی
گفتم وقتی فشار روی داستان نویس های ما زیاد می شود به نمایشنامه نویسی توجه کردند و تئاتر ما رونق گرفت. وقتی فشار روی تئاتر زیاد شد، سینمای ما رونق گرفت. خیلی از آن بازیگران تئاتر آمدند سینما و یک امکان تازه ای برای سینمای ما فراهم شد. هر کدام اینها هم یک رقیبی دارند به اسم هنر وطنی یا هر چه که می خواهید اسمش را بگذارید یا در سینما به قولی «فیلمفارسی». این است که دولت همیشه حامی آن بوده.
دولت آمده به عنوان کمک به هنر چه در آن دوره و چه این دوره یک بودجه هایی را گذاشته از طریق وزارتخانه های خودش. با این سرمایه گذاری فی الواقع می خواهد هنرمند را کنترل کند نه اینکه ابزار بیشتری برای کارش در اختیارش بگذارد. این تعارض از همین جا به وجود آمده.
بعد از انقلاب درست همان اتفاقی که گفتم برای سالن های تئاتر در آن دوره افتاد، برای سینما افتاد. ناگهان تمام سینماهای خوب مملکت مصادره شد و در اختیار وزارت ارشاد قرار گرفت. یا سازمان های دیگرشان. دقیقاً نمی دانم. شما فیلم هم که می سازید به هر شکلی با اجازه، بی اجازه بعد از ده پانزده سال دویدن و جان کندن، حالا که می خواهی نمایشش بدهی، باید توی یکی از این سالن های رسمی برود و هر چیزی که مطابق میل شان نباشد آنجا قیچی شود. در مورد کتاب و روزنامه بعد از انقلاب ماجرای سهمیه کاغذ پیش آمد. اصلاً کاغذی به شما نمی دهد که شما کتابی چاپ کنید. دیگر سانسوری اتفاق نمی افتد.

یعنی محدودیت از ابتدای شکل گیری یک اثر هنری اعمال می شود.

بله. از ابتدای شکل گیری. در مورد سینما سهمیه بندی نگاتیو اتفاق افتاده. نگاتیوی هم که به صورت آزاد وارد بازار می کردند، تعطیل شده، قدغن شده. فقط شما از یک موسسه به اسم فارابی باید می رفتید نگاتیو دریافت کنید. آن هم بعد از طی کردن هفت خوان رستم و تصویب فیلمنامه تان، تمام گروه...

ولی نکته ای که الان در اتفاقات خانه سینما دیده می شود، این است که تندترین مواضع از دو طرف است. دنباله این نوع برخوردها و شکل گیری مسائل می تواند...؟

من این را هم چیز تازه ای نمی بینم. متاسفانه دوستان ما که اکثرا هم بچه های فیلمساز بودند در گذشته و حالا متصدی کار دولتی شده اند، فراموش می کنند که سی سال است این وضع ادامه دارد. نه اینکه قبلاً این اتفاقات نیافتاده. چه حاصلی داشته از سی سال پیش تا امروز که امروز اگر اینها بکنند ممکن است، من نمی دانم خواسته مورد نظرشان چیست، به آن برسند. آیا خواسته مورد نظرشان این است که کسی کار نکند؟ فقط یک گروه به خصوصی کار کند؟ همه این اتفاقات در این سی سال افتاده.

نکته اینجاست که دولت به تناوری این بدنه سینمایی کمک کرده و حالا این بدنه تنومندی که شکل گرفته، خواسته ها و حداقل مطالباتش را مثل ساخت یک فیلم معمولی طلب می کند که حالا جلویش به نوعی گرفته می شود و از مطالبات صنفی مثل امنیت شغلی و مسائل دیگر برداشت های سیاسی می شود.

همان دوره ای هم که کمک می کرد، اوایل انقلاب، به فیلم های ماها که کمک نمی کرد. به فیلم یک نسل دیگری از فیلمسازانی که فکر می کرد متعلق به خودش اند و زاییده خودش اند، کمک می کرد.
ماها در ده، پانزده سال اول انقلاب همه مان دشواری داشتیم. منتهی به دلیل وجهه ای هم که در جامعه داشتیم نمی توانستند مستقیما به ما بگویند شما کار نکن. باید آن چنان دردسرهایی برای ما به وجود می آوردند که همه مان عصبی، متلاشی، اعصاب خراب... اصلاً کارنکردن را به کار ترجیح می دادیم.

اما نکته اینجاست که شما در آن زمان در مقایسه با دو دهه اخیر نمی توانستید فعالیت بیشتری داشته باشید؟

تنها حسنی که این دوران داشت، این است که در تمام دوران جنگ به دلیل بی پولی یا گاهاً فشارهای مالی که بر دولت وجود داشت، بودجه سینما به طور کلی قطع نشد. باز هم فیلم ساخته شد. بچه هایی که آن موقع سینما را می گرداندند، از این بابت دست مریزاد دارند. آن موقع هم نمی شد یک باره دست همه را از سینما قطع کرد. برای اینکه خودشان هم با سینما بیگانه بودند. به تدریج وارد سینما شدند و فاصله آن فیلم بازاری و فیلم فرهنگی را فهمیدند، به گذشته خود ما یک کم مراجعه کردند، فیلم های ما را دیدند و آشنا شدند. یک اعتمادهایی پیدا شد در جریان کار.
منتهی تمام خواسته آنها این بود که ما هم به سلیقه آدم دیگری رفتار کنیم. این کار از طرف نسل ما غیرممکن بود. برای اینکه هر کدام از ما سلیقه خودمان را داریم. تمام توفیق هایی که جمهوری اسلامی به دست آورده شما نگاه کنید با فیلم های خود من و کیارستمی شروع شد.
امیر نادری. چون برگردیم به آن سالها که اولین جوایز بین المللی هم آمد، فکر می کنم اولین جایزه معتبری که آمد با «ناخدا خورشید» آمد به سینما یا با فیلم نادری آمد. با فیلم های کیارستمی آمد. یک زمینه اعتمادی بین ما به وجود آورد. بالاخره نمی شد مانع کار ما شوند.
از یک طرف دیگر در روابط خارجی شان شاید به این فیلم ها احتیاج داشتند. سینما صنف بزرگی شد مخصوصاً به دلیل سرمایه گذاری که دولت در تولید فیلم کرد. نه در صنایع سینمایی ما متاسفانه. ای کاش این پول را در صنایع سینمایی صرف می کرد. حالا پول می دهد فیلمساز می تراشد.

چیزی هم که پیش می آید، اکثر سینماگرانی که به تدریج تربیت می شوند و پا به عرصه می گذارند بعد از مدتی باز هم با همین دولت دچار مشکل می شوند.

اینها هم همان بخش بچه های فرهنگی اند.

یعنی در واقع ذات فرهنگ این موضوع را شکل می دهد؟

بله. به فرهنگ مربوط است. دقیقا به فرهنگ مربوط است. این فیلم های آشغال، چیزی شبیه فیلمفارسی هایی که مدام دارد ساخته می شود، مشکلی ندارند که. این یکی. دوم این که توی سیاست کلی مملکت چیزی به نام «سازمان زدایی» به وجود آمده. همان چیزی که باعث شد کانون نویسندگان شکل نگیرد، خب حالا به نوعی این خانه سینما را هم مزاحم خودش می بیند، چون یک جای صنفی است.
ارشاد به این دلیل دست گذاشت روی این که در یک دوره ای که خود آقایانی که سینما را می گرداندند، چون خودشان هم معاون امور سینمایی و رییس فارابی و اینها بودند، این سینما را بردند به طرف وزارت ارشاد. آن زمان هر چند هم ما گفتیم توجه نکردند. حالا این کسانی که گرفتار حذف دارند می شوند، بازماندگان همان گروه آقای انوار، بهشتی و اینها هستند. بنیانگذار این خانه سینما خود من بودم. من بودم و یکی از دوستان دیگر که از آن ور سینما آمده بود...

البته در هیات موسس خانه سینما اسم شما به چشم نمی خورد.

دو نفر بودیم؛ من و آقای صباغ زاده. من زنگ زدم به آقای مهرجویی، به مسعود کیمیایی، علی حاتمی و بچه ها را همه را جمع کردیم یک جلسه گذاشتیم که آقا نمی شود. این صنف یک انجمنی، کانونی... چون آن موقع وزارت ارشاد نفرت داشت از اسم سندیکا. ایده اصلی اش از آنجا شروع شد. ولی یک موردی پیش آمد.
زمانی که آقای خاتمی از وزارت ارشاد رفت، من یک بار دیگر زنگ زدم رفتم دیدمش. گفتم آقا تا شما هستید، وقت این است که مثل تلویزیون، این سینما را از وزارت ارشاد جدا کنید و یک سازمان مستقل بکنیم. آن موقع این حرف مرا بعد از چندین سال قبول کردند. چهار پنج سال طول کشید.
سال ۷۲ که به طور رسمی این صنف انتخاباتش را برگزار کرد و شروع کرد به کار. شانسی که آوردیم و این رفت و در آن هیات عالی فرهنگ کشور تصویب شد، این بود که آقای خاتمی بعد شد رئیس جمهور. و الا اگر این گروه از سینما می رفت اصلاً ممکن بود خانه سینما تشکیل نشود. ولی اخیراً با تحولاتی که در دوره آقای احمدی نژاد به وجود آمده، آن سیستم کلی باید ظاهرا از وزارت ارشاد برچیده شود.

ولی سینماگران عموما می گویند که دولت مایل است الان نظارت خودش را بیشتر کند و نهادهای صنفی را تضعیف کند.

نظارت دولت در حداکثرش همیشه بوده و الان هم هست. آن نظارت، کار تولید نمی کند. آن نظارت کار را می خواباند. این فیلمی که آقایان مدعی هستند در سینما تولید نمی شود، آقا یک دانه اش را بسازید و ما هم ببینیم چیست و برویم کپی اش کنیم.

آقای تقوایی! آخرین بار در جشن خانه سینمای دو سال پیش بود که عنوان شد امکان دارد فیلم «چای تلخ» شما که نیمه تمام مانده، امکان ساخت دوباره اش پیش بیاید. هیچ اتفاقی دیگر بعد از آن نیافتاد؟

این هم از آن شوخی های بزرگ است. قبلاً به فیلمنامه های من اجازه نمی دادند یا بعد از کلی معطلی اجازه می دادند، ولی توی این سه فیلم آخر من اجازه فیلمنامه را هم داده اند و فیلم را هم شروع کرده ایم و بعد از اینکه نصف فیلم را گرفتیم تعطیلش کردند. به نوعی تعطیل شده که اصلا نمی دانید چرا. فقط کار پیش نمی رود. به این علت که این فیلم ها موضوع مربوط به جنگ داشتند.
من بچه خوزستانم. هشت سال سرزمین من بمباران شده. من اصلا رویم نمی شود بروم جنوب. این را وظیفه خودم می دیدم. چون فیلم در مورد جنگ ساختن در انحصار یک سازمان به خصوصی است به نام «دفاع مقدس».

با این حساب علاقمندان شما تا کی می توانند منتظر بمانند که یک فیلم جدید از شما ببینند؟

بعد از این انتخابات، باور کنید شاید تا مثلا همین هفته گذشته پانزدهمین تهیه کننده به من زنگ زده سر کار. ولی باز نگرانی من همین است. ولی من هم یک شرط گذاشتم، آقا اگر شما می خواهید کمک دولتی بگیرید، کمک باید به نام من باشد، تهیه کننده باشم که مطمئن باشم فردا وسط کار گلوی فیلم مرا نمی تواند بگیرد. شما یک تضمینی به من بدهید که این تعطیل نشود.

و در تلویزیون فکر می کنم با وجود خاطره خوشی که چندین نسل ایرانی ها با سریال «دایی جان ناپلئون» شما دارند بسیار بعید است شما بتوانید فعالیت داشته باشید؟

شغل ما سینماست. وقتی یک سفارشی به شما داده می شود که مطلوب تان است خب طبعاً می روید کار می کنید. و الا هیچ فیلمسازی علامه دهر نیست. آن موقع هم آقای (ایرج) گرگین آن پیشنهاد را به من داد. کتاب را هم نخوانده بودم. یک سفری به شیراز رفتم، مثلا ظهر از گرگین این کتاب را گرفتم، عصر می رفتم شیراز توی راه شروع کردم به خواندن. یادم می آید رسیدم به شیراز زنگ زدم که من آماده این کار هستم. چهل پنجاه صفحه اش را خوانده بودم.

من بعد از آن هم یک ایده سریالی بزرگی برای تلویزیون اجرا کردم. «کوچک جنگلی». من سه سال بود می نوشتم. دو سال تدارکاتش را انجام می دادم. به محض اینکه به فیلمبرداری رسید، آنچنان ناسازگاری با من شروع شد که دیدم عمرم را بردارم بیایم. و الا مثل علی حاتمی با سریال...

هزاردستان...

... راه ابریشم، که بعد شد هزاردستان، ده دوازده سال عمرم تلف می شد. تنها کسی که در این تلویزیون دلش می خواست این فیلم ساخته شود، خود آقای محمد هاشمی بود که آن موقع رئیس تلویزیون بود. یک نفر دیگر تمایلی به این کار نداشت.

در این شرایط شما چشم انداز کلی سینمای ایران را چگونه می بینید؟

من فکر می کنم دست های پنهانی در کار است که اصلا به نوعی تولید فیلم در ایران کم شود، کم شود تا خودش به تعطیلی برسد. این دو سه تا سالنی که در تهران ساخته اند جوابگو نیست.
من نمی دانم بچه های ما در وزارت ارشاد حواس شان هست یا نه. اینها در یک نوع انتقام گیری از همدیگر در طول این بیست، سی سال گذشته افتاده اند.
آن گروه معتقد است وقتی گروه رقیبش سر کار است، به آن امکان فعالیت نداده، حالا این یکی... یک دعوای داخل خانه با هم دارند. ولی واقعاً من نمی دانم حواس شان هست که این تعطیلی سینما به کجا دارد می کشد؟
امیدوارم این سری گفت و گوی بنده و شما را بشنوند و یک کمی واقعا به پشت این قضیه فکر کنند.



حنا مخملباف:‌ احمدی‌نژاد در سرزمین من نماد سانسور است

حنا مخملباف،
 فیلم‌ساز جوان ایرانی

در چارچوب جشنواره بین‌الملی فیلم بیروت، نمایش فیلم "روزهای سبز" ساخته‌ حنا مخملباف به دلیل سفر احمدی‌نژاد به این کشور لغو شد. کارگردان فیلم و رسانه‌های لبنان نسبت به این رویکرد اداره سانسور واکنش نشان دادند.

در آستانه‌ی سفر رسمی محمود احمدی‌‌نژاد، رئیس دولت جمهوری اسلامی به لبنان، اداره‌ی سانسور این کشور از مدیریت جشنواره‌ی بین‌المللی فیلم بیروت خواست از نمایش فیلم انتقادی "روزهای سبز" خودداری کند.
 کولِت نوفل، مدیر برنامه این جشنواره‌ی بین‌المللی در این زمینه به خبرگزاری فرانسه گفت که نمایش فیلم "روزهای سبز"، ساخته‌ی حنا مخملباف ممنوع نشده بلکه به زمان دیگری موکول شده است.
 قرار بوده است این فیلم روز چهارشنبه (۱۳ اکتبر)، روز ورود احمدی‌نژاد به لبنان، در جشنواره‌ی بین‌المللی به اکران گذاشته شود.
 در پی لغو نمایش فیلم، حنا مخملباف کارگردان ۲۲ ساله‌ی ایرانی با انتشار نامه‌ای خطاب به سینمادوستان لبنانی، به حذف نمایش فیلم خود در روزهای جشنواره و تعویق آن واکنش نشان داد.

این نامه روز دوشنبه (۱۱ اکتبر/ ۱۹ مهر) در سایت مخملباف منتشر شد.

حنا مخملباف: احمدی‌نژاد یک عوام‌فریب است
حزب‌الله 
لبنان خود را برای استقبال از احمدی‌نژاد آماده می‌کند 
حنا مخملباف که دختر فیلمساز ایرانی محسن مخملباف است، در این نامه مضمون فیلم خود را «روایتی واقعی» از انتخابات دوره دهم ریاست جمهوری در ایران اعلام کرد. وی خطاب به سینمادوستان لبنانی‌ها می‌نویسد: «احمدی‌نژاد دیروز رای ما را دزدید و امروز اعتماد شما را. قصد او یاری به شما نیست، همان‌گونه که قصدش خدمت به ایران نبود».
 حنا مخملباف در ادامه با تاکید بر افزایش فقر، زندان، شکنجه و تجاوز در دوره ریاست‌جمهوری احمدی‌نژاد، فریاد رئیس‌ دولت دهم علیه اسرائیل را «عوام فریبی در جهان اسلام» خواند که نتیجه‌اش برای لبنان «جنگ» خواهد بود.
 کارگردان فیلم "روزهای سبز" کمک مالی دولت احمدی‌نژاد به لبنان را «بهای خون روح بزرگ جوانان» این کشور خواند و متذکر شد «آنکه ندای ایران خود را این‌گونه خاموش کرد، چگونه ندای لبنان شما را خاموش نخواهد کرد؟».
 این برنده جایزه بهترین کارگردانی فستیوال بین‌المللی فیلم مستند حقوق بشر که چندی پیش آن را به محمد نوری‌زاد تقدیم کرده بود، در نامه خود احمدی‌نژاد را «نماد سانسور» در ایران معرفی کرد و متذکر شد «او هنوز به سرزمین شما نیامده سانسور را به ارمغان آورده است».
 وی در پایان از لبنانی‌ها خواست تا فیلم "روزهای سبز" را «به مادران داغ‌دار لبنانی نشان دهید و بگویید مادران داغ‌دار ایران به هم میگویند: احمدی‌نژاد و خامنه‌ای با نام خدا شروع می‌کنند اما جز به نفع شیطان تمام نمی‌کنند».

واکنش‌ رسانه‌های لبنانی به تعویق نمایش فیلم "روزهای سبز"

بیار ابی‌صعب، منتقد و نویسنده لبنانی در یادداشتی در روزنامه "الاخبار" (۱۱ اکتبر/ ۱۹ مهر) که رسانه‌ای نزدیک به حزب‌الله است، از پیشنهاد کمیته برگزار‌کننده‌ی جشنواره مبنی بر به تعویق درآمدن نمایش فیلم "روزهای سبز" خبر داد.
 وی با اشاره به ممنوعیت دو فیلم کارگردان ایتالیایی «پاولو بینفینوتی» در چشنواره‌ی سال گذشته که بنا به درخواست "شورای رسانه‌ای کاتولیک" بود، مدعی شد مخالفت‌ها با تعویق نمایش فیلم حنا مخملباف، بر اساس مصالح سیاسی صورت می‌گیرد.
 دیگر وب‌سایت‌ها و رسانه‌های عربی از جمله "صدای بیروت" با اشاره به حوادث پس از انتخابات دوره دهم ریاست جمهوری ایران، تعویق نمایش فیلم "روزهای سبز" و ممنوعیت نمایش آن در روزهای جشنواره را احترام به احمدی نژاد توصیف کردند.
 به اعتقاد آن‌ها این فیلم قرار بود کشته شدن ده‌ها نفر، زندانی شدن هزاران معترض ایرانی و ماه‌ها تظاهرات و اعتراضات در شهرهای مختلف ایران را روایت کند؛ اما به‌خاطر ورود احمدی‌نژاد به لبنان نمایش آن موقتا متوقف شده است.



مرضیه، خواننده ایرانی، در پاریس درگذشت


اشرف‌السادات مرتضایی با نام هنری مرضیه، از معروف‌ترین خوانندگان زن ایرانی، روز چهارشنبه، ۲۱ مهرماه ۱۳۸۹، در ۸۵ سالگی در اثر بیماری سرطان درگذشت.
مرضیه که از ابتدای دهه ۱۳۷۰ از ایران خارج شده و در فرانسه پناهندگی گرفته بود چندی بود که از بیماری پیشرفته سرطان رنج می‌برد.
مرضیه با نام اصلی اشرف‌السادات مرتضایی در سال ۱۳۰۴ شمسی در شهر تهران در خانواده‌ای هنردوست به دنیا آمد و به تشویق مادر خود به تمرین آوازخوانی پرداخت.
مرضیه از همان سال‌های آغازین زندگی خود در فرانسه به هواداری از سازمان مجاهدین خلق ایران پرداخت و به شورای ملی مقاومت ایران پیوست.



استقبال لبنانی‌های قدردان کمک‌های جمهوری اسلامی از احمدی‌نژاد

مجسمه آیت‌الله خامنه‌ای در جنوب لبنان

محمود احمدی‌نژاد، رئیس جمهوری اسلامی، روز چهارشنبه سفر مناقشه برانگیز خود به بیروت، پایتخت لبنان، را در میان استقبال «هزاران لبنانی شیعه» آغاز کرد. این در حالی است که مقامات حزب‌الله روز گذشته اعلام کردند که از سال ۲۰۰۶ نزدیک به یک میلیارد دلار ایران صرف بازسازی این کشور شده است.
به گزارش خبرگزاری رویترز، هزاران شیعه لبنان روز چهارشنبه در حاشیه مسیر فرودگاه بیروت تا کاخ ریاست جمهوری این کشور با پاشیدن برنج و انداختن گل بر سر آقای احمدی‌نژاد از او استقبال کرده‌اند.
در همین حال، به گزارش خبرگزاری دانشجویان ایران، ایسنا، رئیس دولت دهم جمهوری اسلامی در فرودگاه بیروت مورد استقبال عده‌ای از مسئولان بلندپایه لبنان از جمله نبیه بری، رئیس مجلس، جمعی از وزرا و نمایندگان مجلس این کشور، و همین طور نماینده سید حسن نصرالله، دبیرکل حزب‌الله لبنان، قرار گرفته است.
محمود احمدی‌نژاد در اولین بخش از سفر خود به کشور لبنان با میشل سلیمان، همتای لبنانی خود، دیدار خواهد داشت.
در حالی که تلویزیون دولتی ایران مراسم استقبال از محمود احمدی‌نژاد را به طور مستقیم نمایش می‌داد، خبرگزاری ایسنا همچنین می‌گوید که عده‌ای در فرودگاه بیروت به زبان فارسی شعار داده‌اند که «ابوالفضل علمدار، احمدی را نگه دار».
خبرگزاری رویترز به نقل از تعدادی از افرادی که به استقبال آقای احمدی نژاد رفته‌اند می‌گوید که آنها به دلیل بازسازی لبنان قدردان او هستند. «اگر او نبود، ما هنوز در چادر زندگی می‌کردیم.»
این در حالی است که عده زیاد دیگری در لبنان از جمله برخی از مقامات بلندپایه در دولت این کشور و به‌ویژه سنی‌مذهب‌های این کشور از سفر دوروزه آقای احمدی‌نژاد به بیروت ابراز ناخشنودی کرده‌اند.
به گفته خبرگزاری رویترز، بزرگ‌ترین فراکسیون در مجلس لبنان به رهبری سعد حریری، پسر رهبر فقید این کشور، محمود احمدی‌نژاد را متهم کرده است که از لبنان به عنوان «پایگاه ایران در مدیترانه» بهره می‌گیرد.
از سوى ديگر، هفته گذشته، پوسترهايى عليه آقای احمدى‌نژاد در خيابان‌هاى شهر تريپولى، در شمال لبنان، نصب شده بود که بر آنها صورت او با خط قرمز ضرب‌در خورده و زير آن به عربى نوشته شده بود: «لا أهلا" و لا سهلا"، لا بولايه الفقيه فى لبنان» (خوش نيامديد؛ نه به ولايت فقيه در لبنان).
محمود احمدی‌نژاد صبح روز چهارشنبه پیش از آغاز سفر خود به بیروت در واکنش به این ابراز احساسات منفی نسبت به خود آنها را بی‌اهمیت خواند و گفت که «طبیعی است که بدخواهان این موضوع را نپسندند».
او همچنین یکی از اهداف خود از این سفر را «تعميق روابط دوجانبه و افزايش همكاری‌‌های اقتصادی، علمی، گردشگری، بهداشتی، سياسی و سرمايه‌گذاری‌‌های مشترک» اعلام کرد.
با این حال رئیس جمهور ایران اشاره نکرد که ایران در مقابل کمک‌های فراوان خود تاکنون چه چیز از لبنان دریافت کرده است.
سفر رئیس جمهور ایران به لبنان در حالی انجام می‌شود که ایالات متحده نیز با ابراز نگرانی از این سفر، به اتباع آمریکایی ساکن لبنان در مورد امکان بروز خشونت هشدار داده و از شهروندان خود خواسته است تا به دلایل امنیتی ‌در مدت حضور آقای احمدی‌نژاد در لبنان به این کشور سفر نکنند.
طبق برنامه آقای احمدی‌نژاد روز پنج‌شنبه از شهرهای جنوبی لبنان در نزدیکی اسرائیل که در درگیری‌های سال ۲۰۰۶ به‌شدت آسیب دیدند دیدار خواهد کرد، شهرهایی که خانه‌های آنها اغلب با کمک مالی ایران بازسازی شده‌اند.


دادستان تهران: پنج نفر با پرونده جاسوسی به دادگاه می‌روند

عباس 
جعفری دولت‌آبادی، دادستان تهران

دادستان کل تهران روز چهارشنبه از تشکیل پنج پرونده جاسوسی با اتهام فروش اطلاعات به کشورهای خارجی توسط پنج شهروند ایرانی خبر داد. به گفته این مقام، آمریکایی‌ها در این زمینه و «برای خروج اطلاعات از کشور» تلاش‌های گسترده‌ای کرده‌اند.
عباس جعفری دولت‌آبادی، دادستان تهران، تنها چهار روز پس از آن این خبر را داده است که رئیس سازمان انرژی اتمی ایران اذعان کرد عده‌ای از کارمندان زیردستش اطلاعاتی را «به بیرون درز می‌دادند».
کمتر از دو هفته پیش نیز وزیر اطلاعات جمهوری اسلامی خبر داد که وزارتخانه متبوعش برای جلوگیری از «فعالیت تخریبی دشمن» تعدادی از «جاسوسان هسته‌ای» را بازداشت کرده است.
پس از آن که به دنبال آغاز اعتراضات مردم به نتیجه انتخابات ریاست جمهوری موج گسترده‌ای از دستگیری‌ها در ایران آغاز شد که عده بسیاری را به جرم همکاری با «دشمن» و همکاری در «جنگ نرم» روانه زندان‌ها کرد، اکنون نزدیک به یک ماه است که مقامات جمهوری اسلامی خبر از پدیده جاسوسی در ایران و دستگیری‌ در این زمینه خبر می‌دهند.
پیش از این تنها اتباع خارجی یا ایرانی‌های دارای تابعیت دوگانه به اتهام جاسوسی برای کشورهای خارجی بازداشت می‌شدند که اغلب آنها هم پس از مدتی حبس به‌رغم پافشاری مقامات جمهوری اسلامی بر وقوع جاسوسی آزاد و از کشور خارج شده‌اند.
دادستان تهران روز چهارشنبه ضمن خبر دادن از تشکیل پرونده جاسوسی برای پنج شهروند ایران به «مسئولان کشور» هشدار داده است که «مراقب افرادی باشند که در دست آنها اطلاعاتی سپرده شده است».
آقای جعفری دولت‌آبادی به تلاش «دشمنان برای نفوذ در ارگان‌های اجرایی» اشاره کرده و گفته است: «آمریکایی‌ها تلاش‌های گسترده‌ای را در این زمینه شروع کردند.»
رئیس سازمان انرژی اتمی ایران نیز هفته گذشته «کشورهای غربی» را متهم کرده بود که با «برقراری تماس» و «اغوا» کردن کارشناسان این سازمان از این افراد اطلاعات گرفته‌اند.
به گفته دادستان تهران، از پنج نفری که با پرونده جاسوسی به زودی به دادگاه خواهند رفت یکی سابقه «همکاری در حوزه هوایی و فضایی کشور» را دارد و دیگری که «در مورد مسائل شهر تهران» کار کرده اطلاعات ریزی را «در اختیار سرویس‌های اطلاعاتی بیگانگان» گذاشته است.
در این میان، به گفته عباس جعفری دولت‌آبادی، فردی متولد سال ۱۳۵۶ در قبال «مسائل قوه قضاییه و رایانه‌ای کشور» از سرویس‌های اطلاعاتی خارجی «وجوه زیادی دلار» دریافت کرده است.
در تیرماه گذشته، پس از بازگشت شهرام امیری به ایران، دو روزنامه آمریکایی واشینگتن پست و نیویورک تایمز از قول چند مقام آمریکایی خبر دادند که او چندین سال برای سازمان سیا خبرچینی کرده و در ازای دریافت پنج میلیون دلار اطلاعات «مفیدی» در اختیار این سازمان قرار داده است.
از سوی دیگر حسین رسام، کارمند ایرانی سفارت بریتانیا در تهران، که پس از انتخابات سال گذشته به جاسوسی برای دولت بریتانیا متهم شده و در دادگاه نیز به این جرم اعتراف کرده بود هفته گذشته در دادگاه تجدید نظر از این اتهام مبرا و حکم او از چهار سال حبس تعزیری به تنها یک سال حبس تعلیقی تبدیل شد.


قاضی ربيحاوی ـ ويژه خبرنامه گويا
با احترام به دکتر ناصر پاکدامن
و فهم او از آزادی بيان


کانون نويسندگان ايران برای من در بيست و دوسه سالگی ام شروع شد، بعد به خودم مفتخر شدم که من حالا عضو کانونی هستم که يکی از زيباترين بندهای اساسنامه اش آن است که از آزادی بيان سخن می گويد، از آزادی بيان بدون هيچ حد و مرزی، يعنی هيچکس حق ندارد من نويسنده را به بهانه ای و منطقی محدود بکند و بگويد که چه بنويسم و چه ننويسم، يا با آوردن دلايلی مانع از انتشار نوشته من بشود. تنها همين بند در آن اساسنامه هم کافی بود تا نشستهای کانون را در نظر من آنچنان جذاب و باشکوه کند.
پنهان نمی توان کرد که در ميان ما اعضاء کانون، کسانی هم بودند که يا پيش از عضويت، اساسنامه را نخوانده بودند، يا خوانده بودند اما نفهميده بودند که معنی بعضی از بندهای آن چه هست و همان عدم آگاهی ايشان گاهی باعث ميشد که در ميانه راه مشکلاتی برای کانون ايجاد بشود. و بودند اشخاصی که در جلسات عمومی و رأی گيری ها عملأ موضعی بگيرند ضد توافقنامه ای که خود آن را امضاء کرده بودند.

اما خدا را شکر که حضور روشنفکران فهميده ای مثل ناصر پاکدامن درمقام هيئت دبيره در آن دوره کانون، زود به ياد ما می آوردند که پای چه اساسنامه ای را امضاء کرده ايم پس اکنون درمقام يک عضو ناچار به رعايت آن هستيم. کار آسانی نبود و دکتر پاکدامن مسؤليت سنگينی را به عهده گرفته بود چون بعضی از ما ذهنمان خشک تر از اين حرفها بود و حالا حالا ها کار داشت که اين ذهنها آب بندی بشوند، با اين حال گمان می کنم مجموعه کانون به عنوان يک نهاد فرهنگی در همان مدت کم حضور توانست بر حرف و نظر خود ثابت قدم بماند و در پاسداری از آزادی بيان بدون حد و حصر، با هيچ بهانه و منطق و تهديدی سازش نکند. اگر نسل جوان امروز به مطالعه آنچه کانون نويسندگان ايران در همان مدت دوسه سال عمر تازه خود، در شکل اطلاعيه ، اعلاميه، مجله (انديشه آزاد) و جُنگ ادبی (نامه کانون) منتشر کرد بپردازد، اين موضوع را به وضوح مشاهده خواهد کرد.
بعد همان اساسنامه و وفاداری به آن بود که توجه ويژه رژيم تازه به قدرت رسيده را به سوی کانون نويسندگان ايران کشاند، توجهی با خشونت و با هجوم. بعد دستگيری های بعضی از اعضاء پيش آمد، حبس و شکنجه و اعدام و تبعيدهايی که بگونه ی گريز از وحشت و با وحشت شروع شد و ادامه يافت و همچنان ادامه دارد. بعضی از ما در حدود سی سال است ناخواسته در تبعيد هستند زيرا عقيده دارند آزادی بيان حد و مرز نمی شناسد و هيچکس در هيچ پُست و مقامی حق ندارد مانع خلق و انتشار آثار و يا حتی يک اثری هنری بشود.

ما در شرايطی بر اين باور پافشاری می کرديم که خطر را می ديديم چگونه در کوچه های اطراف محل تجمع ما پرسه می زد، چاقو و چماق به دست، منتظر فرمان حمله، تا اولی در سينه ما فرو رود و دومی بر فرق سرمان بکوبد، اما چاره ای جز ايستادگی و وفاداری به باور خود نداشتيم، پس راه خانه تا کانون و يا بلعکس را طی می کرديم لای انبوه وحشت و کابوس مرگ فجيع.
حالا البته که من در شروع پنجاه سالگی تفاوتهای زيادی دارم با آن جوان بيست ساله. انباری از تجربه های خواسته و ناخواسته، زندگی در مکانی ديگر با فرهنگی ديگر، و کوهی که هر روز تخته سنگم را به بالای قله آن حمل می کنم چاله چوله های غريبی دارد، بنابراين طبيعی هست که اينها از من انسان ديگری ساخته باشند، اما همه اين مصائب نتوانستند نظر مرا در اعتقاد به بی حد و حصر بودن آزادی بيان عوض بکنند. وقتی دوباره متوجه می شوم که من بخاطر داشتن چنين عقيده ای آن همه سختی را تحمل کرده ام دوباره به خودم می گويم خب اينهم معامله بدی نبود که با زندگی خودت کردی، اگرچه نتوانستی پسر مفيدی برای مادرت باشی لااقل توصيه او را بکار برده ای که ميگفت حرفت را بزن مادر جون نذار بمونه بگنده لای تخت سينه خودت که از داخل خفه ت بکنه، بريزش بيرون.

بعد، در يکی از همين روزها در اخبار می خوانم که دو روشنفکر معروف ايرانی ساکن اروپا (شيرين عبادی و اکبر گنجی) که خود را سخنگويان جنبش مردم ايران معرفی می کنند و جايزه های بسياری نيز از نهادهای اروپايی دريافت کرده اند دارند فرياد می زنند که: آزادی بيان چيز خوبی ست ولی اين آزادی حد و مرز خودش را دارد.
اين فريادهای اين دو ستاره روشنفکری ايران بصورت مصاحبه ها و سخنرانی ها، در اعتراض به اهدای جايزه ای به يک کاريکاتوريست دانمارکی است، جايزه ای که هر سال در کشور آلمان داده می شود به شخصی که برای آزادی بيان گام مثبتی برداشته، و اين جايزه را امسال به کورت وسترگارد دادند و اين خشم روشنفکران و رهبران جنبش سبز ما را برانگيخته و شاهگل منطق اين مخالفتها هم همين اصرار برای تعيين کردن حد و مرز آزادی بيان است.
برای من که در بالا شرح مصيبتم را آوردم، اين عبارت، عبارت عجيبی ست که آزادی بيان حد و مرز خودش را داشته باشد! کدام حد و کدام مرز؟ چه کسی به راستی باور دارد هنر را می شود در حد و مرزی نگه داشت؟ هنر اگر در چارچوب يک حد و مرز مشخص مانده بود که امروز به اين شکوه و جلال نرسيده بود.
متاسفانه من آنقدر ساده دل و زود باور نيستم که از شخصی مثل اکبر گنجی انتظار بيشتری داشته باشم. او خود را يک مسلمان معرفی کرده و اين مهمترين راه و روش او برای رسيدن به اهداف سياسی اش هست، هدفهايی که البته در جهت رفاه و به قدرت رسيدن عده ای از مردم ايران هست اما پيداست که در آن برای من نويسنده ی وفادار به آزادی بيان جايی نيست و نخواهد بود و چادر سبز او هرچقدر هم گسترده تر شود سرآخر هيچ تکه ای از آن سرپناهی برای من نخواهد داشت ولی به عنوان يک شهروند اروپايی که بايستی به سيستم حاکم بر کشور تازه ام با احترام و حسن نيت نگاه بکنم آنقدر زود باور هستم که ببينم دولتهای اروپايی اگر اين روشنفکر مسلمان ايرانی مخالف رژيم را اينچنين محترمانه حمايت ميکنند دليلش فقط حمايت از دمکراسی هست و ديگر هيچ. و فکر کردن به هرگونه اهداف پنهان پشت پرده در اين معامله يعنی پارانويای ايرانی من.
اما فکر می کردم لااقل شيرين عبادی که يک زن ايرانی است و مزه تلخ ستمهای مضاعف را در آن سرزمين چشيده و تحمل کرده خوب می داند که دشمنان آزادی بيان گاهی با منطق چاقو و چماق در صحنه ظاهر می شوند و گاهی با بهانه شرح روضه در ذم جريحه دار کردن احساسات مؤمنان. بلکه خود ايشان با خواندن همين روضه، جايزه دادن به يک هنرمند کاريکاتوريست را محکوم می کند. او موضوع کاريکاتورکشی حضرت محمد را يک طرح برنامه ريزی شده در جهت اسلام ستيزی معرفی کرده و بدون ارائه مدرکی روشن (و فقط از روی حدس و گمان) هنرمندی را به نفرت پراکنی متهم ميکند، با اينحال از آنجا که گفته اند به همه چيز بايد شک کرد زيرا شک کوه ها را به حرکت در می آورد، من می گويم ممکن هست که تئوری توطئه ای که خانم عبادی به آن اشاره ميکند واقعی باشد و اين کاريکاتورها با طرح و برنامه از پيش تعيين شده کشيده و منتشر شده اند و همراه با ايشان اين فرضيه را کامل تر می کنم که بنابراين بديهی ست که عاملان آن طرح پس از انتشار آن اشکال موهوم در نشريه ها نيازمند بلندگوهايی هستند که موضوع را در سراسر جهان و بخصوص در مناطق اسلامی فرياد بزنند، بلندگوهايی که بسوی گوش مسلمانان تنظيم شده تا احساسات و عواطف آنان را ترغيب و تشويق به جريحه دار شدن نمايند. پس مراقب باشيم که عاملان اين فتنه، روشنفکران نامدار ما را به ابزاری برای تبليغ اهداف شوم خود تبديل نکنند، آن روشنفکران ما که در انساندوستی شان شک نمی توان کرد ولی هنوز نمی دانند که در عالم هنر، هر گام تازه به سوی پُرسشی درباره تابوها و موضوعاتی که قرنهاست محل ممنوعه اعلام شده اند، يک گام مثبت است در بهبود فکر و اندشيه و روان انسان امروز؟ همين امروز که مسلمانان آن (مثل اقوام ديگر) بخشی هستند تنيده در همه ی ابعاد جهان و هر کدامشان (مثل هر انسان آگاه ديگر) واقف است که در اطراف او چه ميگذرد، پس ميداند که چندتا مُضحک قلمی منتشر شده در يک هرروزنامه آنقدر توانايی ندارد که احساسات قومی را جريحه دار بکند و باعث نفرت پراکنی بشود، ولی در عوض او بهتر می داند که ارسال سی هزار سرباز تازه نفس مُجهز به آخرين سلاح مرگبار (به عنوان اولين فرمان رئيس جمهور تازه به قدرت رسيده ی مثلا قدرتمندترين کشور جهان) به جانب سرزمينی که محل اقامت مسلمانان است آنقدر توانايی و قُدرت مخوف مُخرب دارد که احساسات آن قوم را بيش از اين حرفها جريحه دار کرده و بذر تلخ نفرت را در دل آن سرزمين بکارد.
خانم عبادی آيا به اهدای جايزه صلح نوبل به رئيس جمهور امريکا هم اعتراض کرد؟ اصلا مگر وظيفه ملی و ميهنی ما ايرانيان اعتراض به اهدای جوايز ناعادلانه در جهان است؟ هميشه هم نبايد انتظار داشت اين جايزه ها عادلانه اهدا بشوند، گاهی شرايطی پيش می آيد که جايزه ای عادلانه اهدا شود و گاهی ناعادلانه، خود ايشان به عنوان يک جايزه بگير جهانی شاهد اين نکته بوده هست، وگرنه تکرار موضوع جريحه دار شدن احساسات مردمی توسط بعضی از آثار هنری، تکرار همان روضه ای است که ما سالها در وزارت ارشاد می شنيديم. بخصوص در آن سالهايی که محمد خاتمی در رأس آن وزارت بود و ما با دو نوع مميز در آنجا مواجه بوديم، نوع اول که تکليفمان را به روشنی مشخص می کرد و مُهر غير قابل انتشار را بی هيچ حرف و سخنی بر کتاب می کوبيد، و نوع دوم اشخاصی بودند که به ما نشان می دادند خود آنها هم مايل به انتشارت کتابهای ما هستند اما نگرانند که نکند انتشار آن کتابها احساسات مردم معتقد به انقلاب و عواطف خانواده های شهدا را جريحه دار نمايد.
گفتم اما حاج آقا من گمان می کنم احساسات مردم معتقد به انقلاب و عواطف خانواده های شهدا بسيار قوی تر از آن هست که با پخش يکهزار نسخه کتاب من جريحه دار شود، باری آنها اصلا کتاب مرا رويت هم نخواهند کرد. گفت ولی بايد به اعتقادات مردم احترام گذاشت، شما که يک نويسنده هستيد بايد اين را بهتر از من بدانيد.
گفتم (يا بايد ميگفتم) حاج آقا من هم يکی از همين مردم هستم و آن يکهزار خواننده ی من از ميان همين مردم هستند، پس بياييد به عقايد و احساسات اينها هم احترام بگذاريم اگر که واقعا نگران احساسات و عواطف مردم هستيم. او خنديد، مرد خوبی بود، مهربان بود، از حرف من دلخور نشد و چيزی به تندی نگفت، فقط خنديد و گفت انشاالله توی کتابهای بعدی تون. بعد کتاب چاپ نشده ام را بطرفم هل داد و گفت خدا خيرتون بده. و چون می خواست نشان بدهد که توی دلش با من موافق هست گفت شايد در آينده بشه کارهايی کرد، حالا اجالتأ مؤيد باشيد.
اکتبر ۲۰۱۰


ورود به حافظیه ممنوع! مردم اجازه‌ ورود به مراسم یادروز حافظ را ندارند

به گزارش ایسنا، مراسم یادروز حافظ یکی دو سالی است که با جای خالی مردم و مشتاقان برگزار می‏شود و دوستداران حافظ باید پشت دیوارها برای بزرگداشت شاعر محبوب‌شان اجتماع کنند. مدعوان هم با ارائه‌ی شماره‌ی شناسنامه و مشخصات، اجازه‌ی ورود دارند!
مراسم بزرگداشت حافظ امسال در حالی در جوار آرامگاه این شاعر برگزار ‏شد که بسیاری از دوستداران حافظ به دلیل نداشتن کارت دعوت، اجازه‌ی ورود به حافظیه و شرکت در مراسم بزرگداشت حافظ را پیدا نکردند.
این جمع که اقشار مختلف جوان، دانشجو و کهنسال را در خود جای داده بود، به این نحوه‌ی برخورد اعتراض داشتند و آن را رویه‏ای نامناسب می‌دانستند که در سال‏های اول بزرگداشت حافظ وجود نداشته است و با اهداف یادروز حافظ همخوانی ندارد.
خبرنگاران و مدعوان به مراسم هم با مشکل مواجه بودند؛ به نحوی که ابتدا ارائه‌ی اطلاعات شناسنامه‏‌یی را برای ورود آنان ضروری اعلام کرده بودند و سپس حفاظت تنها راه ورودشان را ارائه‌ی کارت دعوت می‏دانست. حفاظت حتا با یکی از مسؤولان برپایی مراسم هم به دلیل حضور در گیت حفاظت، برخورد ناشایستی داشت.
این گزارش می‌افزاید، روابط عمومی استانداری فارس مشخصات کامل مدعوان به مراسم یادروز حافظ را ثبت می‌کرد؛ موردی که از سال گذشته تاکنون باب شده و پیش از این سابقه نداشت.




نامه سرگشاده خانواده های زندانیان سیاسی خطاب به رئیس قوه قضائیه

آقای لاریجانی! به راستی چه کسانی در امنیت اختلال ایجاد کردند؟


بیش از این کارنامه عمل قوه قضائیه را لکه دار نکنید
خانواده های زندانیان سیاسی نامه ی سرگشاده ای را خطاب به  رییس قوه قضاییه منتشر کردند.
به گزارش کلمه در این نامه خطاب به آیت الله صادق لاریجانی آمده است: ” به راستی اختلال در امنیت را چه کسانی به وجود آورده اند؟ آنان که در هجوم شبانه فردای انتخابات به خانه های ما ریختند و زن و مرد و پیر و جوان را به انفرادی و سلول و بند کشیدند، ماه ها خانواده ها و وکلایشان را در بی خبری نگاه داشتند و در همان دوران با شقاوت تمام برای گرفتن اعترافات کذب به شکنجه و آزار جسمی و روحی فرزندان بی گناه ملت پرداختند و سپس دادگاه های نمایشی و فرمایشی ترتیب داده با قرائت کیفرخواست عمومی مدیران خدوم، رزمندگان غیور ایران اسلامی را قبل از صدور هرگونه حکمی به عنوان متهم اتهامات خیالی خود، میهمان چشمان متحیر و بهت زده میلیون ها بیننده در سراسر کشور کردند و با صدور احکام  فله ای، عملا عدم استقلال قوه قضائیه را ثابت کردند.”
به گزارش کلمه متن این نامه به شرح زیر است:
بسم الله الرحمن الرحیم
حضرت آیـت الله صادق لاریجانی
با سلام
خدا را شاکریم که مسلمانیم و  از کودکی با آئین مسلمانی پرورش دیده ایم. آئین مسلمانی که توحیدش ما را از غیر خدا بی نیاز می کند و نبوتش راه هدایت را پیش پایمان می گشاید و عدالتش تعلق ما را به این دین و آیین منطبق با خواست های فطری بشری بیشتر و محکم تر می کند. ما جمعی از خانواده های زندانیان سیاسی که هم چون عزیزان آزاده دربندمان شاگرد مکتبی هستیم که سردار شهیدش، حسین (ع) دشمنان بی دین خود را به آزادگی فراخوانده است، اینک پس از گذشت یک سال و چهارماه از بازداشت های غیرقانونی و رفتارهای خلاف قانون با زندانیان سیاسی بعد از انتخابات و خانواده ها و وکلایشان خود را موظف به روشنگری و دادخواهی و پی گیری قانونی همه بی عدالتی ها، بی قانونی ها و تخلفات و تضییقات حقوقی و قضایی نسبت به عزیزانمان و خودمان و بعضا وکلایمان می دانیم. در آیین مسلمانی ما که تسلیم در برابر ستم گر را شریک شدن در گناه او می داند و گناه انظلام را بیشتر از گناه ظالم فرض کرده تا از استمرار ستم جلوگیری کند و در آیینی که به اهلش می آموزد که سخن حق خویش را در برابر حاکمان، بدون لکنت بیان کنند، این حق برایمان محفوظ است و تا آن جا که دانش حقوقی ما اجازه می دهد، در قوانین موضوعه توسط بندگان خدا نیز این حق اولیه برای مظلومان لحاظ شده است.
آقای قاضی القضات
ما همسران، مادران و فرزندان زندانیان سیاسی فارغ از دیدگاه ها و سلایق سیاسی مان، امروز حقوق اولیه فردی، خانوادگی و اجتماعی خود را مطالبه می کنیم. ما حق آزادی، امنیت، نشاط و یک زندگی عادی و طبیعی و بدون تنش را درخواست می کنیم و چقدر متأسفیم از این که به جای این که چتر قانون با مهربانی برسرمان گسترده باشد به نام قانون، چماق تهدید، فشار، احضار و قرار بازداشت را بر سرمان می کوبند و ما را وادار به سکوت و خاموشی می کنند. رسانه های دولتی و وابسته به دولت هم چنان بر طبل فتنه سیاه خود که از پیش از انتخابات ۸۸ شروع شده و روز به روز قوت گرفته، می کوبند. رسانه ملی در انحصار کامل جناح حاکم است و ما مظلومان قربانی کودتای نظامیان سوار بر مرکب قدرت، حتی اجازه اطلاع رسانی وضعیت خود و عزیزان دربند ستم را درهمین روزنه های اندک و محدود و فیلتر شده معترضین قانونی هم نداریم چرا که همه گفته ها و نوشته هایمان را اقدام علیه امنیت ملی قلمداد می کنند.
آقای لاریجانی ریاست محترم قوه قضائیه
به راستی اختلال در امنیت را چه کسانی به وجود آورده اند؟ آنان که در هجوم شبانه فردای انتخابات به خانه های ما ریختند و زن و مرد و پیر و جوان را به انفرادی و سلول و بندگران کشیدند، ماه ها خانواده ها و وکلایشان را در بی خبری نگاه داشتند و در همان دوران با شقاوت تمام برای گرفتن اعترافات کذب به شکنجه و آزار جسمی و روحی فرزندان بی گناه ملت پرداختند و سپس دادگاه های نمایشی و فرمایشی ترتیب داده با قرائت کیفرخواست عمومی مدیران خدوم، رزمندگان غیور ایران اسلامی را قبل از صدور هرگونه حکمی به عنوان متهم اتهامات خیالی خود، میهمان چشمان متحیر و بهت زده میلیون ها بیننده در سراسر کشور کردند و با صدور احکام  فله ای، عملا عدم استقلال قوه قضائیه را ثابت کردند. اینان مخل امنیت عمومی و مشوش اذهان عمومی بودند یا ما ستم دیدگان آشفته حال که شب هایمان به کابوس هجومی دوباره می گذشت و روزهایمان در سعی میان دادگاه و دادسرا و زندان سپری شد و ماه ها گذشت تا توانستیم ملاقاتی با عزیزان دربندمان داشته باشیم وبرای انجام وظیفه، شرح وضعیت آنان را به مردم که محرمند و دانستن حق آنهاست، ارائه کردیم.
جناب آقای لاریجانی
از شما تقاضا داریم به مقامات قضائی توصیه کنید که به واقع عالم را محضر خدا بدانند و برای اجرای قانون، ملاحظات سیاسی و جناحی و توصیه ها و الزامات مقامات امنیتی و سپاهی را بر حکمی که جاری می کنند و اقدامی که معمول می دارند، دخالت ندهند و در صورت اعمال فشار از ناحیه هر کس یا نهادی مردم را در جریان بگذارند. و برای رفع هرگونه شبهه و ابهامی در عملکرد قوه قضائیه که این روزها سخنگویش تلاش فراوان برای منزّه و مبرّا جلوه دادن آن می کند، از پیشنهاد تشکیل کمیته حقیقت یاب  تعدادی از زندانیان سیاسی برای بررسی حوادث بعد از انتخابات و به ویژه بازداشت های غیرقانونی و بی قانونی های اعمال شده در حق زندانیان سیاسی که به عمد و با سوء نیت، امنیتی شان می نامند، استقبال کنید تا سیه روی شود هر که در او غشّ باشد!
ریاست محترم قوه قضائیه
همان گونه که مستحضرید اعضای خانواده های زندانیان سیاسی یک سال و چندماه است که تحت فشار و ستم هستند. روا نیست که لااقل حق اعتراض از آنان گرفته نشود؟ بر شماست که مانع تضییقات بیشتری که موجب خارج شدن این عزیزان از حدود و چارچوب ها خواهد شد، باشید. احضار و بازجویی ایشان و وکلایشان و نیز تهدید به بازداشت آنان ما را بیش از پیش جریحه دار می کند. ما می دانیم که نسرین ستوده که وکیل وظیفه شناس و متعهد و مادر دو فرزند خردسال است، نباید در زندان باشد تا در اعتراض اقدامات غیرقانونی دست به اعتصاب غذا بزند و روا نیست که خواهر عبدالرضا تاجیک و همسر دکتر محسن میردامادی به دلیل پی گیری وضعیت عزیزانشان بارها احضار شوند و حتی اطلاع رسانی احضارشان که ربطی به ایشان نداشته، موجب فشار بیشتر بر روی آنان شود.
اقای قاضی القضات
ما خانواده های زندانیان سیاسی اعم از زنان، جوانان، اساتید، فرهنگیان، دانشجویان، روزنامه نگاران، مدیران و فعالان سیاسی، اینک یک خانواده ایم. بفرمایید حریم امن این خانواده  آسیب دیده و ستم کشیده را نگاه دارند. این خانواده حرمت دارد بگویید حرمت نگاه دارند و بیش از این کارنامه عمل قوه قضائیه را لکه دار نکنند تا مجبور شوند عده دیگری را به جرم سیاه نمایی احضار، تهدید و بازداشت کنند.
برای ما بالاتر از سیاهی هم رنگی است. رنگ سپید! کاش دل های همه ما به نور ایمان منور و پاک و سپید شود.
جمعی از خانواده های زندانیان سیاسی
۲۱ مهرماه ۱۳۸۹




مصاحبه با همسر شهید عبدالرضا موسوی

با خانواده شهدا به خاطر حمایت از موسوی، برخورد شد


خانواده شهدا میرحسین را به عنوان یک «شهید زنده» قبول دارند
کلمه: نزدیکی‌های میدان هروی، خیابانی است که از بیست و چند سال قبل، نامش شهید عبدالرضا موسوی گذاشته شده. همان شهیدی که یکی از شاگردان ممتاز دانشگاه تهران بود. همان شهیدی که همرزم برادر شهید جهان آرا در جبهه های جنگ بود. او فرزند یک سال و پنج‌ماهه‌اش را به خدا سپرد و برای دفاع از کشور و مردم و ارزشهای انقلاب به جبهه های جنگ رفت.
صدیقه زمانی همسر شهید عبدالرضا موسوی در گفت‌وگو با کلمه، درباره نسبت شهدا و جریانات امروز جامعه، می‌گوید: “اگر همسرم شهید نشده بود، این روزها برایش سخت بود، چون برای او حوادث پس از انتخابات غیر قابل تحمل بود.”
وی همچنین اضافه می‌کند: “متاسفانه این روزها تحمل مخالفت را ندارند و هیچ میدانی به مخالف داده نمی‌شود، ولو اینکه کسی که مخالفت می‌کند از خانواده شهدا باشد. اما من خانواده هم شهید همت را می‌شناسم که افراد معتقدی به آرمانها و خون شهدایشان هستند و هم با خانواده شهید باکری که هم قبل از انقلاب و هم بعد از انقلاب در صحنه انقلاب و دفاع از نظام حضور داشتند، رابطه دارم. بنابراین فقط تأسف خودم را از برخوردهای دیکتاتورمآبانه‌ای که با خانواده این شهدا صورت گرفته، اعلام می‌کنم.”
این همسر شهید خاطرنشان می‌کند که تنها خانواده‌های همت و باکری نبودند که هزینه دادند، او به برخورد حذفی با پدر شهید جهان‌آرا به خاطر حمایت از میرحسین موسوی اشاره می‌کند و نیز می‌گوید: “خیلی از خانواده‌های شهدا هزینه دادند، با هریک هم به یک نحو برخورد کردند. یکی از شهدا، عروسش در تظاهرات باتوم خورد. به خانواده‌ی یکی دیگر، منافق گفتند. به یکی دیگر اجازه فعالیت اجتماعی ندادند.”
وی با ذکر خاطراتی از ساده‌زیسنی میرحسین و خانواده‌اش، تاکید می‌کند که خانواده شهدا، مهندس موسوی را به عنوان یک شهید زنده قبول دارند و می‌افزاید: “همسر شهیدم تعریف می‌کرد که وقتی میرحسین به جبهه می‌رفتند، در سنگر رزمندگان استراحت می کردند و به سنگرهای بتونی نمی رفتند. مثل یک رزمنده و پاسدار در جبهه ها رفتار می کردند. مهندس موسوی قبل از اینکه نخست وزیر باشند یک رزمنده بودند که از میهن خودشان دفاع می کردند.”
همسر شهید موسوی از مردم می‌خواهد که راه حق را با آگاهی‌بخشی به یکدیگر پیشه کنند و دربرابر ظلم سکوت نکنند.  «کلمه» برای این روزها که بی احترامی به راه و رسم شهدا و خانواده آنها سکه رایج بازار شده است، با خانم صدیقه زمانی مصاحبه‌ای انجام داده که در ادامه می‌خوانید:
به عنوان یک همسر شهید، چه نگاهی به جنگ دارید؟
من که با پوست و گوشت خودم جنگ را حس کردم، به عنوان یک خرمشهری که عزیزان و خانه و کاشانه خودش را از دست داده، معتقدم که جنگ اصلا خوب نیست. البته در آن دوران، جنگ بر ما تحمیل شده بود و دفاع تنها چاره ما بود. در آن مقطع زمانی نظر حضرت امام (ره) این بود که زنان هم باید آموزش نظامی ببینند، چون این دفاع است و اگر ضرورتی پیش بیاید، زنان هم باید در این دفاع مقدس شرکت کنند.
اما به هرحال پیامدهای جنگ تا دو سه نسل به پیکره جامعه و خانواده که هسته اصلی جامعه است، صدمه می‌زند. به نظر می‌رسد که باید بیش از گذشته طرفدار صلح و امنیت باشیم.
باتوجه به اینکه نظر امام(ره) بر این بود که زنان هم فعالیتی در جبهه‌های جنگ داشته باشند، خودتان در جبهه‌ها فعالیت داشتید؟ و زنان دیگری را هم که فعال بوده باشند، می‌شناسید؟
ما در آن دوران به همراه خانم دعایی پور، مسئول بسیج خواهران کل کشور، زنان را آموزش نظامی می دادیم و اردوهای نظامی برگزار می‌کردیم. چون دفاع هم بر مرد و هم بر زن واجب بود.
این سوالی است که خیلی از جوانها این روزها از هم می پرسند. اگر دوباره جنگ شود، شما حاضرید در جنگ شرکت کنید؟
اگر یک شرایطی پیش آید که لازم باشد باز هم از ایران و نظام دفاع کنیم، فکر می‌کنم زن و مرد بسیج شوند و نگذارند که کشورشان دستخوش آسیب شود.
فکر می‌کنید که مسئولیت خانواده شهید بودن چیست؟ و در سوی دیگر هم مسئولیت دیگران نسبت به خانواده‌های شهدا چیست؟
بستگی به خود خانواده شهدا و مردم دارد، چون ما با خدا معامله کردیم و با اشخاص و افراد معامله نکردیم. ما معتقد به وعده‌های خداوندی هستیم. ما در زمان جنگ، دفاع و مقاومت و در قبل از انقلاب حضور در صحنه را بر خود یک تکلیف می‌دانستیم و به راحتی و آسایش فکر نمی‌کردیم. به نظر می رسد که در هر برهه زمانی باید بر اساس شرایط خاص آن مقطع، انسان اعتقادات خود را حفظ کند و هزینه اعتقادات خود را هم پرداخت کند.
در چند سال اخیر چه تغییری در مفهوم شهید و توجه به شهدا به وجود آمده؟ شما به عنوان یک عضو خانواده شهید فکر می‌کنید که نگاه مردم نسبت به قبل به خانواده شهدا تغییری کرده؟
ما توقعی از نظام نداریم، با خدا معامله کردیم و به تکلیف خود عمل کردیم. هر کسی یک تکلیف و اعتقاداتی دارد. یک مسلمان واقعی کسی است که وقتی که منافع و تعهداتش در دو مسیر متفاوت قرار می‌گیرد، در مسیر وفاداری به تعهدات و عمل به تکالیفش گام بردارد. بعضی از بیانات امام (ره) تاریخی هستند، مثلا امام می فرمود: “ما مامور به وظیفه‌ایم نه به نتیجه” یعنی ما باید به وظیفه اسلامی و انسانی خود عمل کنیم و ببینیم تکلیفمان چیست و در هر مقطعی به آن عمل کنیم.
در این بین بعضی از خانواده‌های شهدا مثل خانواده‌های شهید همت و باکری، به دلیل اعتقاداتشان و وفاداری به نظام خیلی هزینه پرداخت کردند. خیلی از خانواده‌های شهدای دیگر هم به مانند شهید محلاتی و جهان‌آرا هزینه پرداخت کردند.
به چه شکلی هزینه دادند؟ مواردی از نزدیکانتان سراغ دارید؟
من تقریبا همه دوستانم از خانواده شهدا هستند. به خاطر طرفداری از حق با همه آنها به نوعی برخورد شده است. با هریک از این خانواده‌ها به یک نحو برخورد کردند. یکی از شهدا، عروسش در تظاهرات باتوم خورد. به خانواده‌ی یکی دیگر، منافق گفتند. به یکی دیگر اجازه فعالیت اجتماعی ندادند.
شما می‌توانید یکی از برخوردهایی را که با خانواده شهدا شده، به صورت نمونه بیان کنید؟
پدر شهید جهان آرا که پیر مردم خرمشهر هستند، به نمایندگی از خانواده شهدا در انتخابات از مهندس میرحسین موسوی حمایت کردند. پس از انتخابات و در رمضان سال گذشته، ما در موسسه خیریه به پیشنهاد یکی از دوستان در وزارت نفت، برای ایتام خرمشهری می‌خواستیم از پرسنل و کارکنان وزارت نفت، حامی پیدا کنیم. بدین شکل که همانطور که بهزیستی و کمیته امداد برای ایتام حامی پیدا می‌کنند، ما هم ایتام خرمشهری را معرفی کنیم، پرسنل وزارت نفت به صورت داوطلبانه هرکدام هر چند نفر از ایتام را به سرپرستی بپذیرند و مبلغی را به حساب این ایتام واریز کنند. در مذاکرات اولیه همه چیز در بدنه کارشناسی خوب پیش رفت. ما پیشنهاد کردیم در جشن اولیه‌ای که برای این مهم برپا می‌شود، پدر شهید جهان آرا سخنرانی بپردازد. بدنه کارشناسی وزارت نفت هم با این طرح موافقت کردند. اما چند ماهی از ارائه طرح گذشت، موضوع را از کارشناسان پیگیری کردیم، گفتند که مدیران بالادستی مخالفت کردند. یکی از کارشناسان که با دفتر وزیر مرتبط بود، دلیل این مخالفت با این طرح از سوی مدیران بالاستی را انتخاب پدر شهید جهان آرا به عنوان سخنران عنوان کرد و گفت چون آقای جهان آرا از میرحسین موسوی حمایت کرده بود، ما این کار را نمی‌کنیم.
مسئولان برخوردهایشان حتی با خانواده‌های شهدا سیاسی است. این در حالی است که مسئولان باید بدانند شهدا متعلق به همه مردم و نظام هستند. همانطور که آنها به تکلیف خود عمل کردند، ما هم باید زینب‌گونه و حسین‌وار، وفادار به آرمانهای انقلاب و پایبند به اصول اولیه باقی بمانیم. کار خیریه کار سیاسی نبود، نباید به دلیل اینکه پدر شهید جهان آرا شال سبزی در جلسه‌ای به گردن انداخته، از عرصه کاری و اجتماعی کنار زده شود. جهان ارا یک فرد سیاسی نیست. حتی یک بار دیگر هم از آقای جهان ارا در وزارت نفت دعوت شد که سخرانی کنند، اما اجازه سخنرانی به دلیل طرفداری از حق به ایشان داده نشد.
وقتی با خانواده‌های شهدا برخورد شد، خانواده شهدا چه واکنشی نشان دادند؟
خانواده‌های شهدا یا منزوی شدند یا اینکه راه مبارزه علیه باطل را در پیش گرفتند. اما در هرحال دست از طرفداری از حق به صورت آشکار و پنهان برنداشتند.
تحت فشار قرار دادن خانواده شهدا مثل شهید باکری، همت، محلاتی، جهان آرا و تندگویان و خیلی از خانواده‌های دیگر شهدا از کی و چه زمانی شروع شده است؟ چه اتفاقی افتاده، مگر همسر شهید باکری و همت کتاب روایت فتح را چاپ نکردند، و همواره از نام این شهدا برای حفظ و انسجام نظام استفاده نمی‌شود؟ پس چه اتفاقاتی در جریان است که به تخریب و هتک حرمت خانواده شهدا دست می‌زنند؟
بعد از انتخابات و حمایت خانواده شهدا از میرحسین موسوی، رفتار برخی مسئولان با خانواده شهدا تغییر کرد و در بعضی موارد شاهد فشارهایی بر خانواده شهدا هستیم.
یک انتخابات در کشور برگزار شد و صلاحیت افراد را فیلترهای جمهوری اسلامی تایید کردند. انتخابات هم آزاد است و هرکس می‌تواند از هر کاندیدایی دوست دارد حمایت کند. آقای میرحسین موسوی یادگار هشت سال دفاع مقدس بودند و ما یک احترام خاصی برای ایشان قایل هستیم. مدیریت ایشان در زمان نخست وزیری و حضور حضرت امام، یک مدیریت بحران کاملا موفق بود و ایشان آزمایش و امتحانشان را با عملکرد خود در هشت سال دفاع مقدس برای ما خانواده شهدا پس دادند.
یک خاطره بگویم. من به یاد دارم در دوران دفاع مقدس در امور تربیتی آموزش و پرورش استان تهران فعالیت داشتم که اردوهای فرهنگی – نظامی در رامسر می گذاشتیم. کوکب و زهرا، دختران آقای میرحسین موسوی، دانش آموز بودند و به صورت گمنام و نه به عنوان دختر نخست وزیر در این اردوها شرکت می‌کردند. این‌قدر این بچه‌ها سر و وضعشان ساده بود که حتی از فقیرترین بچه‌های جنوب تهران هم پوشش و کفش و لباسشان ساده‌تر بود. دختران آقای میرحسین در چادرها با دانش آموزان استراحت می‌کردند و به میهمانسرا برای استراحت نمی‌آمدند. کفش‌های بچه‌های آقای میرحسین، کفش ملی بود که معلوم بود این کفش ها خیلی پوشیده شده؛ در حالی که کفش بچه‌های بسیاری از مسئولان، مارک‌های خارجی داشت و متفاوت بود. خانواده نخست وزیر امام، ساده‌زیست بودند و شعار هم نمی دادند. وقتی در شب آخر اردوهای آموزشی– نظامی دختران مطرح می‌کردیم که این بچه‌ها فرزندان نخست وزیر دوران دفاع مقدس هستند، همه خوشحال می‌شدند از دیدن مسئولانی که زندگی متوسطی در جامعه دارند و شعار هم نمی‌دهند، بلکه در عمل ساده‌زیستی را در جامعه اشاعه می‌دادند.
همسر شهیدم تعریف می‌کرد که وقتی میرحسین به جبهه می‌رفتند، در سنگر رزمندگان استراحت می کردند و به سنگرهای بتونی نمی رفتند.مثل یک رزمنده و پاسدار در جبهه ها رفتار می کردند.مهندس موسوی قبل از اینکه نخست وزیر باشند یک رزمنده بودند که از میهن خودشان دفاع می کردند.
صدا و سیما در هفته دفاع مقدس عکسهای شهید باکری و همت را نشان می‌داد، در میدان بهارستان تهران هم تی‌شرت‌هایی به مناسبت این هفته از عکسهای این شهدای بزرگوار تهیه شده بود که به مردم فروخته می‌شد. از طرفی هم در همان هفته به خانواده شهید باکری و همت حمله شد. چرا اینگونه تناقض در رفتار و عملکرد یک سری از مسئولان دیده می‌شود؟
من جواب سئوال شما را نمی‌دهم. متاسفانه این روزها تحمل مخالفت را ندارند و هیچ میدانی به مخالف داده نمی‌شود، ولو اینکه کسی که مخالفت می‌کند از خانواده شهدا باشد. اما من خانواده هم شهید همت را می‌شناسم که افراد معتقدی به آرمانها و خون شهدایشان هستند و هم با خانواده شهید باکری که هم قبل از انقلاب و هم بعد از انقلاب در صحنه انقلاب و دفاع از نظام حضور داشتند، رابطه دارم. بنابراین فقط تأسف خودم را از برخوردهای دیکتاتورمابانه‌ای که با خانواده این شهدا صورت گرفته، اعلام می‌کنم.
از طرفی در هفته دفاع مقدس آقای احمدی نژاد به برخی از خانواده‌های شهدا لوح تقدیر می‌دادند، از طرفی هم در خیابانها به دلیل شرکت در راهپیمایی اعتراضی با خانواده شهدا برخورد شد. نظرتان درباره اینگونه رفتار مسئولان چیست؟ برخی از خانواده شهدا معتقدند که این روزها بیش از گذشته از واژه شهید و شهدا سوء استفاده می‌شود، شما به عنوان همسر شهید نظرتان در این مورد چیست؟
رفتار آقای احمدی نژاد که خاص خودشان است و رفتار خوبی ندارند. ما از همین تلوزیون جمهوری اسلامی مناظره‌های انتخاباتی را نگاه کردیم. این ادبیات شایسته یک رییس دولت نبود. به‌کارگیری هر مکانیزمی برای دستیابی به قدرت در شان رئیس‌جمهور جمهوری اسلامی نیست. من این را بدون شناخت از ایشان نمی‌گویم. ما در طول جنگ هم با خانواده میرحسین موسوی ارتباط داشتیم و هم آقای احمدی نژاد را می‌شناختیم.
با توجه به شناختی که از احمدی نژاد دارم، می‌گویم که احمدی نژاد رجل سیاسی نبود که کاندید ریاست‌جمهوری شود. ایشان باید در کارهای اجرایی در سطوح میانی می‌ماندند، نه به عنوان یک مقام عالی قوه مجریه در جمهوری اسلامی، و بالعکس آقای میرحسین موسوی صداقتشان را در عمل و در دوران دفاع مقدس نشان دادند و به عنوان یک شهید زنده، خانواده شهدا قبولشان دارند.
ما به همین جهت چون مورد تایید امام بودند و از مدیران موفق زمان جنگ تحمیلی به شمار می‌رفتند، به طوری که در آن زمان نفت به دلیل تحریم به صورت قاچاق و بشکه‌ای ۴ دلار فروخته می‌شد اما تورمی در کار نبود. همه در آن زمان یک زندگی حداقل متوسطی داشتند و فشار به مردم نمی‌آمد. در حالی که الان جامعه به صورت طبقاتی شده و بیشترین فشار بر روی اقشار فرودست جامعه است.
فکر می کنید مسئولان نظام واقعا به ارزشهای انقلاب وفادار ماندند یا اینکه فقط از نام و جایگاه خانواده شهدا استفاده می‌کنند؟
متاسفانه این روزها بیشتر از گذشته، استفاده ابزاری از ارزشهای نظام و نام شهدا، خانواده شهدا را آزار می دهد. علت اینکه خانواده‌های شهدای جنگ تحمیلی از آقای میرحسین موسوی حمایت می‌کردند، این بود که امتحان خودشان در سخت ترین برهه زمانی با عملکرد و صداقتشان پس دادند.
الان همه قواعد بازی برهم خورده و بازی را از اول شروع کرده‌اند. یعنی همه مسائلی که نظام برای آن هزینه پرداخت کرده است، همه آن تجربه‌ها را کنار گذاشته‌ایم و همه کارها را دوباره به مرحله آزمون و خطا گرفته‌ایم. یعنی برخی از مسئولان به شیوه آزمایش و خطا و کورکورانه حرکت می‌کنند و این بزرگترین لطمه را از درون به نظام می‌زند.
الان باید چه کرد؟ وظیفه مردم و مسئولان در این مقطع زمانی چیست؟
وظیفه مسئولان مملکت این است که خودشان به آرامش مردم، امنیت و صلح وفادار باشند و تحمل مخالف را داشته باشند و مردم نیز به حرکت های حق‌طلبانه خودشان ادامه بدهند و وحدت خودشان را حفظ کنند. البته ما دوست نداریم که منافقان و ضدانقلاب‌ها از تضادهایی که در درون نظام هست، سوء استفاده کنند. پیکره نظام متعلق به مردم و خانواده شهداست. ما خانواده شهدا به نظام جمهوری اسلامی تعلق خاطر داریم، ولی دوست نداریم آنچه که نظام یک بار تجربه کرده، پس از سی سال دوباره تجربه شود. البته بزرگترین وظیفه مردم در این مقطع زمانی این است که به یکدیگر آگاهی‌بخشی کنند و آگاهانه حرکت کنند.
فکر می‌کنید اگر شهدا زنده بودند، الان چه کار می کردند؟
شهدا اگر بودند، راه حق را ادامه می‌دادند. شهدایی که من می‌شناسم، همه برای خودشان ایدئولوژی داشتند و از لحاظ علمی هم پربار بودند. برترین نخبگان جامعه بودند و به همین دلیل در دفاع مقدس گلچین شدند. شهدا اگر بودند، از این وضعیت ناراحت بودند.
شهدا هیچ گاه به دنبال منافع فردی خودشان نبودند، وگرنه شهید نمی شدند. آنها مدافع حق و حقیقت بودند و مدافع نظام بودند. امروز هم اگر بودند، مدافع افرادی بودند که از امتحان خودشان در این سی سال گذشته پیروز بیرون آمده‌اند.
شما خیلی سختی کشیدید تا فرزند شهید را بزرگ کردید. اگر شهید موسوی الان زنده بودند، فکر می‌کنید باز هم به جبهه‌های جنگ می‌رفتند؟
رنج‌ها و لذت‌ها متفاوت است و متناسب با نظام ارزشی هر فرد است. ما هر کاری آن روز کردیم، بنابر تکلیف الهی انجام دادیم. اما مطمئنم اگر شهید موسوی به شهادت نمی‌رسید، امروز برایش زندگی کردن خیلی سخت بود.
چرا فکر می‌کنید زندگی برای شهید موسوی سخت بود؟
بعد از انتخابات شرایط خیلی سختی پیش آمد. در این مقطع تاریخ نمی‌توان قضاوت کرد و آیندگان می توانند قضاوت درستی از آن داشته باشند. اما کلا نظام دچار چالش بحرانی شده است.
چه بحرانی؟
من معتقدم که مسئولان، نظام را قربانی کردند. تقاضای ما خانواده شهدا از مسئولان این است که همه اقشار و قومیت‌های مختلف با سلایق گوناگون در درون خانواده نظام جمهوری اسلامی ایران با امنیت و اسایش زندگی کنند. ما معتقدیم که شهید موسوی برای افراد به جبهه‌های جنگ نرفتند، بلکه برای حفظ نظام و ارزشها به جبهه‌های جنگ رفتند. شهید موسوی اتفاقا در یکی از سخنرانی‌های خود می‌گوید که ما برای اهداف متعالی خود به جبهه‌های جنگ می رویم، برای اینکه هویت جمهوری اسلامی حفظ شود و از ارزشها و آرمانهای انقلاب دفاع کنند.
چه انتظاری به عنوان یک همسر شهید از مسئولان جمهوری اسلامی دارید؟
من معتقدم که کشور در یک بحران است و وظیفه همه مسئولان این است که آرامش و امنیت را به مردم برگردانند.
با تشکر از فرصتی که در اختیار کلمه قرار دادید





بازخوانی آنچه در این روزها در زندان‌ها، خیابان‌ها و پادگان‌ها می‌گذرد

کاریکاتور اقتدار در مانورهای بی‌اعتبار

چکیده : تلاش برای شکستن جنبش سبز در بیرون زندان‌ها با امثال این مانور اقتدار، ادامه تلاش برای شکستن پایمردی‌های آزادگان جنبش سبز در زندان‌هاست، کما اینکه در شیوه‌ها و ابزارها هم مشترک است. اشتراکی که از همان اشتراک در نگاه و ذهنیت می‌آید.

کلمه: انتشار عکس های مانور موسوم به اقتدار، موجی از واکنشها را در افکار عمومی و فضای مجازی به همراه داشت. واکنشهایی که عمدتا به رفتار و گفتار موهن و تمسخرآمیز موجود در این نمایش و صحنه آرایی حکومتی و پلاکاردها و عکسهای منتشر شده آن اعتراض داشت و آنها را محکوم می‌کرد. اما فراتر از این اعتراضها و واکنشهای به‌حق و از سرِ دلسوزی، این نمایش و عکسهای آن نشانگر ذهنیتی در پسِ آن است، که شایسته تأمل و بررسی بیشتر است.
پرداختن به این نگاه و ذهنیت مهم است، چرا که نگاه و ذهنیتی عام و شایع در میان مسئولانی است که اینگونه تصمیم می‌گیرند، و از همین رو، این ذهنیت به طور مکرر خود را در مناسبتهای مختلف و به اشکال مختلف متجلی می‌کند. ویژگیهای اصلی این نگاه، ناچیز انگاشتن معترضین و منتقدین و به طور کلی هر کسی است که نظر یا عقیده ای مخالف آنان دارد. ایجاد تفرقه و اختلاف، خودی و غیرخودی کردن و زبان تمسخر و توهین از دیگر ویژگی‌های این نگاه است. دامنه این نگاه نیز از بزغاله و گوساله خطاب کردن متفکرین و منتقدین تا خس و خاشاک خواندن جمعیت معترضین و مجتمعین گسترده است. آنچه در عکسهای مانور اقتدار آشکار شد و موجب خشم خانواده های داغدیده، افراد رنج کشیده و حبس‌دیده و مردمان رای‌دزدیده شد، تجلی دیگری از همین نگاه بود.
مانور کاریکاتوری اقتدار نیروی انتظامی همان طور که از نام این مانور بر می آید، این نگاه خود را به جای مشروعیت و مقبولیت و مدنیت، با زور و خشونت و قدرت و اقتدار گره می‌زند و هویت خود را در برخورد قاطع، خشن و بی‌پروا با دشمنان و مخالفان خود می‌بیند. زبان تمسخر و توهین و تحقیر به کار رفته در شعارها و پلاکاردها، تنها سویه پنهان دیگری است از خشونت عریانی که در حضور پلیس و وسایل سرکوب آن دیده می‌شود. خشونت عریانی که البته برای بیننده تازگی ندارد: مانور “اقتدار” حقیقی را پیش از این مردم در خیابانها، در کتک خوردن مردان و زنان و پیرزنان و پیرمردان و خردسالان در روزهای پس از انتخابات، در شلیک گلوله به سوی معترضینی که تنها شعار صلح و نفی خشونت می‌دادند و حتی همین شعار را هم نمی‌دادند و سکوت می‌کردند، در زیر گرفتن راهپیمایان و عزاداران در ماه حرام و در پایین انداختن شان از روی پل، و … دیده‌اند.
نیروی انتظامی در حال کتک زدن مردم معترض اما حتی سویه خشونت پنهان و نرمِ عکسها هم برای بینندگان ناآشنا نیست: کسانی که با تحقیر و تمسخر زنان و مردان سبز و فروکاستن شعارها و خواسته‌هایشان می‌کوشند جنبش سبز را مسخره کنند، همان مردان و زنان آشنایی هستند که در طول انتخابات و پس از آن، این خشونتِ نرم را به شکل خشونت کلامی در میان مردمِ سبز می‌پراکندند. همان کسانی که قبل از انتخابات می‌کوشیدند جریان مسالمت‌آمیز و آرام گفتگوهای مردم را به سمت خشونت کلامی و گفتاری و گفتگویی ببرند، و همان کسانی که پس از انتخابات رکیک‌ترین الفاظ و ناسزاها را خطاب به خانواده ها و زنان و مردان روانه می‌کردند. همان کسانی که ادامه اندیشه و گفتار و رفتار بازجوهایی هستند که در زندانها خشونت سخت را با خشونت نرم ترکیب می‌کنند، تا برای زندانیان بی‌پناه و بی‌دفاعی که مثل آنها فکر نمی‌کنند، مانور اقتدار برگزار کنند، تا آنها را بشکنند.
به این معنا، تلاش برای شکستن جنبش سبز در بیرون زندان‌ها با امثال این مانور اقتدار، ادامه تلاش برای شکستن پایمردی‌های آزادگان جنبش سبز در زندان‌هاست، کما این که در شیوه‌ها و ابزارها هم مشترک است. اشتراکی که از همان اشتراک در نگاه و ذهنیت می‌آید. نگاهی که فکر می‌کند اعتراضها را جمع و بلکه حل کرده است، و حالا معدود کسانی که مانده‌اند باید زیر آتش غیظ خشم و خشونت او له شوند، تا اثری از فتنه آنها باقی نماند، چرا که باقی ماندن ذره ای از آنها هم در نظر او برای “مانور” و “اقتدار” او خطرناک است.
خشم و خشونت خالی شده به شکل تمسخر در رفتار توهین‌آمیز اراذل شرکت کننده در مانور اقتدار را باید ترکیبی از این دو حس متضاد دانست: حس سرمستی و سرخوشی از جمع کردن مخالفان و معترضان، و حس ترس و اضطراب به همراه آگاهی ناخودآگاه از حل نشدن مسئله و زنده بودن اعتراضات. و همین ترس از زنده ماندن جنبش است که باعث می‌شود ترتیب دهندگان مانور دست به تمسخر و وارونه‌نمایی بزنند و تصویر کاریکاتوریزه‌ای از شرکت‌کنندگان در جنبش و مطالبات و شعارهای آن بدهند، چرا که در ناخودآگاه خود از تصویر واقعی و وضعیت واقعی جنبش در هراس‌اند.
معنای حقیقی مانور اقتدار هم مشمول همین وارونه‌نمایی است، و در واقع نمایانگر عدم اقتدار است. و ترس از همین فقدان اقتدار حقیقی است که سبب می‌شود تلاش کنند، دست‌کم در سطح نمایش و مانور و اسم و نام هم که شده، آرامش را به خود و اردوگاه خود بازگردانند؛ چرا که اقتدار حقیقی نه از قدرت و زور و خشونت و سرکوب، که از مشروعیت حکومت و مقبولیت آن توسط مردم می‌آید.




جرس: تاجزاده صبح امروز در ملاقات با همسرش در واکنش به خبر برخی نشریات ارگان اسلام طالبانی-پادگانی مبنی بربازپس گیری شکایت ۷ شاکی از کودتاگران نظامی توسط ایشان گفت: باید بگویم هیچ یک از ما شکایتمان را پس نگرفته و نمی گیریم و اساسا در زندان بودن ما با این وضعیت، به همین علت است و دستگاه قضایی باید به مردم توضیح دهد که چرا به شکایت ما ترتیب اثر نمی دهد. تعلل قوه قضائیه در این زمینه به این معنی است که اراده مافوق آن مانع رسیدگی به شکایت ما از کودتاچیان است.

حرف های شاه را تکرار نکنید
به گزارش تحول سبز ، وی هم چنین گفت: این که مقامات قضائی ادعا می کنند که در ایران زندانی سیاسی نداریم درواقع حرف شاه را تکرار می کنند. او هم چنین ادعایی داشت و همواره در مصاحبه ها اعلام می کرد که زندانی سیاسی نداریم بلکه اقدام کنندگان علیه امنیت کشور در زندان به سر می برند. بنابرین این ادعا جدید نیست و متأسفانه اقتدارگراها ما را در این زمینه به چهل سال پیش بازگردانده اند. وی ادامه داد: علت این که حزب پادگانی نمی خواهد بپذیرد که ما زندانی سیاسی هستیم، در حالی که بزرگترین جرم امنیتی دوستانمان توسط ایشان اختلال در ترافیک طی یک تظاهرات چندمیلیونی اعلام شده، آن است که بهانه ای برای نقض حقوق شهروندی ما داشته باشند و نگذارند دادگاه های چهره های سیاسی براساس اصل ۱۶۸ قانون اساسی با حضور هیأت منصفه تشکیل شود. هم چنان که شاه نیز با امنیتی خواندن جرم مخالفان و منتقدان قانون گرای خویش، آنان را در دادگاه های نظامی محاکمه می کرد نه توسط دادگستری. طرفداران اسلام طالبانی-پادگانی می دانند که تشکیل هر دادگاه علنی نهایتا به افشای عملکرد خلاف قانون و سیاه کاری های آنان منجر خواهد شد.

با این شرایط اقتصادی و بی کفایتی مدیریتی گذر زمان به ضرر حزب پادگانی و به سود جنبش سبز است
تاجزاده هم چنین در ارتباط با شرایط موجود کشور گفت: اقتدارگراها در شرایط بسیار بدی به سر می برند. اختلافاتشان روز به روز گسترده تر، عمیق تر و علنی تر می شود. فساد درون حکومت هم بیشتر و آشکارتر شده است. قوم و خویش بازی، هزارفامیل و اشرافیت نظامی در مدیریت کشور حرف اول را می زند و مهم تر از همه بی کفایتی و تنگ نظری و ندانم کاری در اداره امور کشور روز به روز مشکلات عدیده اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی، سیاسی و بین المللی را افزایش می دهد. خود حضرات نیز از نارضایتی گسترده و روبه رشد مردم که صدای اعتراض مراجع بزرگوار را نیز بلند کرده، کاملا آگاهند و می دانند که با طرح حذف یارانه ها و افزایش بی سابقه قیمت ها نارضایتی وسیع تر و عمیق تر خواهد شد و به این ترتیب گذر زمان به ضرر حزب پادگانی و به سود جنبش سبز است.
کمربندها را محکم ببندیم
آینده ایران بی تردید سبز است و ایران برای همه ایرانیان خواهد شد
در این شرایط آنان دو راه بیشتر پیش پای خود ندارند. یا باید دست به سرکوب بیشتر و بگیر و ببند و گسترده تر بزنند تا به این ترتیب با راهبرد «النصر بالرعب» با حکومت براساس ایجاد ترس، قدرت را هم چنان دراختیار داشته و مخالفان را سرکوب کنند و یا این که راه دوم را پیش گیرند و حقوق شهروندان را به رسمیت بپذیرند و به اجرای بدون تنازل قانون اساسی و برپایی انتخابات آزاد با همه مقدماتش از جمله آزادی بیان، قلم، تحزب و تجمع، گردن نهند.
به نظر می رسد اقتدارگرایان هنوز جرأت پذیرش اشتباه استراتژیک خود را در یک سال و نیم گذشته ندارند و در صددند تا راه اول را هم چنان ادامه دهند با این که جهانیان می دانند زبان تهدید نشانه ضعف و سستی است و این روش ها و راهبرد بگیر و ببند و سرکوب در عصر گفتمان دموکراسی و عصر اتباطات آزاد و اینترنت و ماهواره و تلفن همراه محکوم به شکست قطعی است. به همین دلیل باید کمربندها را محکم تر بست و این مرحله را پشت سر گذاشت.
آینده ایران بلاتردید سبز است و ایران به زودی برای همه ایرانیان خواهد شد. انشاء الله .
 



درخواست همسر عبدالرضا قنبری از سازمانهای بین المللی: نگذارید يك 
معلم گمنام اعدام شودجرس: همسر عبدالرضا قنبری، معلمی که پس از حوادث عاشورا بازداشت و به اتهام محاربه به اعدام محکوم شد، با نگارش نامه‌ای در آستانه روزهاي جهاني معلم و مبارزه با اعدام، از سازمان‌های حقوق بشری خواسته است تا به سادگی از کنار تایید حکم اعدام این معلم عبور نکنند.

بنا به اخبار رسیده به جرس، سکینه حبیبی با گلایه از این که چون همسرش عضو هیچ حزب و گروهی نیست، اکنون در این روزهای سخت تنها مانده است، می‌خواهد تا برای توقف حکم تایید شده اعدام، عملی صورت گیرد.

 قنبری که بیش از ۱۴ سال سابقه تدریس دارد، ۲۴ دی ماه سال گذشته در محل تدریس خود بازداشت شد. او از سوی شعبه ۱۵ دادگاه انقلاب به ریاست قاضی صلواتی به اتهام محاربه از طریق ارتباط با گروه‌های معاند که از مصادیق این موضوع داشتن ایمیل‌های مشکوک و ارتباط با یکی از رسانه‌های تلویزیونی خارج از کشور عنوان شده به اعدام محکوم شد. حکم اعدام او در دادگاه تجدید نظر شعبه ۳۶ به ریاست قاضی زرگر تایید و به دایره اجرای احکام ارسال شد.

متن کامل نامه همسر عبدالرضا قنبري معلم محكوم به اعدام به شرح زیر است:

بسم الله الرحمن الرحيم
مقامات فرهنگي و تمامي وجدان‌هاي بيدار در سراسر جهان
كانون‌هاي معلمان
سازمان‌هاي حقوق بشري

سال‌ها پيش زماني كه در ايام دانشجويي با دو مناسبت جهاني پنجم و دهم اكتبر آشنا شدم، هرگز گمان نمي‌بردم كه اين دو روز چه ارتباطي با هم مي‌توانند داشته باشند و يا چه اتفاقي مي‌تواند زندگي مرا به نحو توامان به اين دو مناسبت گره بزند. پنجم اكتبر روز جهاني معلم و 10 اكتبر روز جهاني مبارزه با اعدام است.

البته در ايران ما روز معلم را با سالروز شهادت استاد مطهري شناخته و اعدام هم كه حكمي قانوني براي برخي جرايم محسوب مي‌شود.

هم اکنون سال‌ها از آن روزها گذشته و جز مراسم‌هاي رسمي و تشريفاتي، ديگر خبري از انديشه‌هاي استاد مطهري نيست. فردي كه مظهر آزادانديشي در حوزه دين و سياست بود. فردي كه به من و امثال من آموخت حجاب اجباري، ارزش زن مسلمان محسوب نشده و بسياري از زنان نسل مرا به گزينش اختياري پوشش و هويت اسلامي رهنمون ساخت.

امسال اين دو مناسبت جهاني در حالي فرا مي‌رسد كه عبدالرضا قنبري معلم گمنامي كه به جهت عدم عضويت در هيچ سازمان و حزب سياسي، سرنوشتش براي هيچ كس مهم نيست، در انتظار اجراي حكم اعدام به سر مي‌برد و هيچ فرد و يا نهاد سياسي و فرهنگي پيگير وضعيت وي نبوده و هيچ اقدامي براي توقف اين حكم صورت نمي‌پذيرد.

اخيراً آگاه شدم كه دكتر صدر حاج سيد جوادي در نامه‌اي خطاب به دبيركل سازمان ملل متحد، پاپ و رييس اتحاديه اروپا خواستار اقدامات اين شخصيت‌ها به منظور توقف اجراي حكم عبدالرضا قنبري شده است كه گمان نمي‌كنم اقدام خاصي از سوي اين مقامات صورت گرفته باشد.

اکنون منم زنی خسته و هم سرنوشت با عبد الرضا که ماه هاست از تایید حکم اعدامش می گذرد .منم زنی که هر روز را با هزاران وعده مقامات قضایی به صبح می رسانم و امروز در آستانه روز جهانی معلم و روز جهانی مبارزه با اعدام نا امید از همه مراجعات و مکاتبات مکرر با مقامات سیاسی ، قضایی و حتی مراجع عظام تقلید برای نجات معلمی نمونه و دلسوز که هر لحظه را با یاد شاگردانش می گذراند و پدری که دو فرزند تیزهوشش هر لحظه را در انتظار دست نوازشگرش سپری می کنند و مردی كه در اين بحبوحه و كشاكش دهر نيز به همسرش يادآور مي‌شود كه عاشق انسان است، حتي اگر اين انسان به او ظلم كرده باشد و قاضي و بازجويي باشند كه چنين سرنوشت هولناكي را براي او رقم زده‌اند، ماهها سکوت خود را شکسته و از تمامی جهانیان و به ویژه سازمانهای فرهنگی و حقوق بشری استمداد می طلبم تا اگر وجدان بیداری در هستی نفس می کشد مانع اجرای حکم اعدام همسرم شود.

نمي‌دانم درست است اگر از سازمان‌هاي فرهنگي و در راس آنان بنياد يونسكو درخواست كنم كه اگر سرنوشت همسران و پدران در دستور كار شما قرار ندارد، لطفا نگذاريد كه يك فعال فرهنگي و يك معلم گمنام تنها به جرم آن كه تنهاست و كسي را ندارد به سرنوشت جنايتكاران دچار شده و اعدام شود.

سكينه حبیبی
همسر دردمند و بي‌پناه عبدالرضا قنبري
 


سایه ابهام وگرانی بر سر بازار
جرس:همین روزها است که ساعت یازده شب، احتمالا در گفت گوی خبری شبکه دو، اعلام شود از فردا هدفمند سازی یارانه ها آغاز می شود.طرحی که ابعاد و جوانب مختلف آن و رویکرد دولت و میزان افزایش قیمت ها و مقدار یارانه های دریافتی مردم برای جامعه روشن نشده است .در آن سوی جامعه یعنی بازار التهاب ارز و سکه و طلا و اعتصاب و اعتراض داستان هر روزه شده است .دولت هم یا بازاریان  را تهدید به برخورد می کند یا در پس هر افزایش قیمتی آنها را مافیای برنج وآهن وسیگار ومسکن بر می شمرد واز خود رفع مسئولیت می کند .اما گرانی آن چیزی است که بی ملاحظه حلقه فشار را بر مردم هر روز تنگ تر می کند و این شهروندان عادی هستند که خارج از قیل و قال این و آن باید با گرانی کنار بیایند.

از کردستان تا شهرستانی

از فروشگاه شهروند کردستان تا خیابان شهرستانی میدان امام حسین 40دقیقه ای فاصله است .در یکی جنس ها بسته بندی شده و تمیز و مرتب عرضه می شوند .در یکی اما فله ای وسنتی .اما چه در شهروند این روزها قدم بزنی چه در شهرستانی افزایش قیمت کالاهای اساسی به طور هفتگی ودر بعضی موارد  روزانه بر شانه هایت سنگینی می کند .چنانچه فرشته که زنی 37ساله وکارمند اداره تعاون استان تهران است در فروشگاه شهروند هنگام خرید ، می گوید:«زندگی کردن در تهران ودوام آوردن مثل حفظ سلامتی وجان خود در میدان جنگ است .هزینه های زندگی در تهران و دیگر شهرهای بزرگ سرسام آور شده است .من شک ندارم خط فقر اگر علمی محاسبه شود در تهران هم اکنون بالای یک میلیون تومان است .»وی در توصیف شرایط زندگی خانواده خودش می گوید:«ما دوتا بچه داریم یکی کلاس سوم ابتدایی است ویکی هم اول راهنمایی.همسرمن در یک شرکت خصوصی حسابدار است .در خیابان گیشا فقط  ماهی 700هزار تومان برای خانه ای 110متری ماهانه اجاره می دهیم که عمده درآمد هردوی ما صرف آن می شود با صرف هزینه های آموزشی برای بچه ها که در حداقل ترین شکل صورت می گیرد وهزینه های خورد وخوراک به نیمه ماه نرسیده درامدمان ته می کشد ومجبوریم با مساعده وقرض گرفتن اوقات مان را بگذارنیم»

فرشته در حال خرید گوشت ومرغ است. قیمت ها را از وی جویا می شویم .در پاسخ می گوید:«گوشت چرخ کرده در بسته های یک کیلویی ماه پیش بسته ای 11500تومان بود ولی الان شده 13هزار تومان .مرغ البته در ماه رمضان یک کم گرانتر شده بود ولی الان اینجا من خریدم3200 تومان»

این در حالی است که قصابی ها ومرغ فروشی های معمولی در سطح شهر قیمتی که به شهروندان ارائه می کنند پایین تر از این مقدار است .درست در روزی که با فرشته در شهروند صحبت کردیم در یک مرغ فروشی در یوسف آباد مرغ کشتار روز 2890 تومان بود وگوشت چرخ کرده(درحضور مشتری چرخ شود)کیلیویی 12هزار تومان.اختلاف قیمت فروشگاه شهروند با دیگر مراکز خرید کشور موضوعی است که بارها مورد اعتراض نمایندگان شورا ی شهر قرار گرفته است ،اما یکی از مدیران شهروند کردستان این موضع را دستاویز موضوعی سیاسی می داند .وی در این رابطه بر این اعتقاد است اختلاف قیمتی اگر هست به خاطر خدمات جانبی است که روی کالا انجام می شود مانند پاک کردن مرغ وبسته بندی شیک وبهداشتی آن .همینطور گوشت های بسته بندی .وی در ادامه ابراز می کند که:دولت با شهردای تهران اختلاف دارد ومی خواهد از این موضوع دستاویزی برای تحت فشار قرار دادن شهرداری بهره ببرد »

گذشته از گفته های این مدیر فروشگاه شهروند، آن چیزی که روشن است فشار گرانی و افزایش روبه رشد قیمت ها در کشور بر مردم است .یک کارشناس اقتصادی در مورد اوضاع اقتصادی کشور در این روزها معتقد است:«ناامنی فضای اقتصادی کشور را فراگرفته است .از سویی به خاطر شرایط خاص تحریم واردات بسیاری از کالاها به ایران دچار اخلال شده است وطبعا بسیاری کار وسرمایه خود را از دست داده اند واز سوی دیگر هدفمند سازی یارانه ها تحول بزرگی است که فضا را به خود گرفته است.اما آنچه بیشتر مایه التهاب است عدم ارائه اطلاعات لازم به جامعه است .هنوز ابعاد ودقایق این تحول بزرگ در کشور برای فعالین اقتصادی ،صنعتی و خانوارها روشن نیست و این عدم وضوح و ابهام موجود فضا را به سمت تنش هدایت می کند .بهم ریختگی و افزایش های قیمت هایی  که در بازار های مختلف از مسکن گرفته تا میوه وبرنج در این روزها شاهدیم از این بابت است که  غول ابهام و تنش بر بازار ایران سایه انداخته است و آرامش را از بازار سلب کرده است .هر روز مردم شاهد اعتصاب یک بخش از بازار هستند که بی تردید در فعالیت های اقتصادی تاثیر خود را می گذارد و درنهایت در زندگی وسفره مردم .به گفته وی نیاز امروز کشور قبل از تحول بزرگ در هدفمند سازی آرامش است که از سوی دولت از مردم دریغ شده ومی شود»

از ماهی تا لپه وعدس داریم

 آن سو تر میدان امام حسین خیابان شهرستانی ، از اختلاف های شهرداری ودولت خبری نیست .بازاری شلوغ وکاسبانی که فارغ از سیاست وبسته بندی ،جنس به مشتری می دهند .از مرغ وماهی در این خیابان یافت می شود تا عدس ولپه وبرنج .سبزی های تازه ومیوه هم به وفور .چیزی مانند بازارهای معروف شهرهای شمالی .با همان شلوغی و هیاهو و صدالبته قیمت هایی که به گفته ید الله کارگر مرغ فروشی هر روز بر تخته سفید وایت برد خط می خورند و قیمتی تازه .

به گفته یدالله قیمت مرغ هر روز در تب وتاب است .کم پیش می آید کاهش داشته باشد ولی افزایش هر هفته بین 200تا 100تومان به طور معمول دارد .همینطور ماهی .قیمت مرغ  از نظر او نسبت به سال گذشته 1200 تومان افزایش داشته است .وی می گوید قیمت مواد  پروتیینی در ما رمضان بسیار نوسان داشت چون تقاضا بالا بود وعرضه محصولات با مشکل روبه رو بود ما یازده صبح مرغ تمام می کردیم »

این موضوع مورد تایید یک مقام دولتی نیز قرار گرفته بود.به گزارش آفتاب عباس قبادی، رئیس سازمان بازرگانی استان تهران با اشاره به ثابت بودن قیمت گوشت در ماه رمضان گفت: «قیمت گوشت گوسفندی در ماه رمضان نوسان زیادی داشت، این در حالی است که کشور در تولید گوشت گوسفند نیز فقیر شده است و نیاز بازار با واردات تامین می‌شود.وی در ادامه گفت: بر اساس مذاکرات انجام شده با فروشگاه‌های زنجیره ای، هر کیلوگرم لاشه گرم گوسفندی به قیمت 12 هزار تومان در درب فروشگاه تحویل داده می‌شود تا آنها با ارایه خدمات بسته بندی، گوشت را با قیمت مناسب در اختیار مشتریان قرار دهند. 

در نهایت هر کیلوگرم ران پاک کرده بدون چربی به عنوان مرغوب ترین نوع گوشت با قیمت 17 هزار تومان عرضه می شود»

دیگر کالاهای اساسی مانند برنج وحبوبات روزهای آرام تری نسبت به پروتیین سیر می کنند چرا که فصل برداشت کشاروزان است و به طور طبیعی قیمت ها رکو د را تجربه می کنند. به گزارش مهر، هم اکنون قیمت هر کیلوگرم برنج خزر 1650 تومان، دودی 1700 تومان، طارم 2400 تومان، صدری 2250 تومان و هاشمی 2400 در سطح بازار به چشم می خورد. »

اما از آنجاییکه برنج های خارجی با ممنوعیت واردات روبه رو شدند افزایش قیمیت این برنج ها با اینکه از نظر کیفیت در سطح مطلوبی نیستند مشاهده می شود .بنا برا ین گزارش؛ هم‌اکنون قیمت برنج‌های وارداتی هندی و پاکستانی تا حدودی افزایش قیمت را تجربه می‌کند. به گفته برخی فروشندگان، قیمت هر کیلوگرم از برنجهای هندی حداقل 200 تا 300 تومان افزایش یافته است. 

 در خیابان شهرستانی برنج محسن کمتر یافت می شود اما چند مغازه ای که دارند هم اکنون کیلویی2300 تومان است وپیش بینی برنج فروشهای بازار این است که بعلت ممنوعیت واردات، این برنج گرانتر هم خواهد شد.

هنوز یارانه ها برداشته نشده

این موارد  در حالی است که روزهای منتهی به هدفمند سازی یارانه ها در حال سپری شدن است وغالب کارشناسان وحتی مسئولین  معتقدند که با شروع این طرح افزایشی در قیمت کالاهای اساسی پدید خواهد آمد .به گزارش روزنامه دنیای اقتصاد محمد صادق مفتح، معاون وزیر بازرگانی با اشاره به اینکه اجرای قانون هدفمند کردن یارانه در بازار مصرف برخی اتفاقات غیر قابل پیش بینی را به همراه دارد، اظهار می کند: برخی اتفاقات قابل پیش بینی هستند که باید جلوی آن را گرفت، اما به هرحال، افزایش قیمت در برخی کالاها بدیهی است. از سوی دیگر، در کف بازار انتظار تورم وجود دارد و سوداگری در بازار و احتکار افزایش می یابد؛ بنابراین باید کاری کرد که قیمت ها بیشتر از حد منطقی، افزایش نیابد.»

به گفته وی طبیعت «هدفمندی یارانه ها» این است که قیمت ها 10 تا 20 درصد افزایش پیدا کند، نه 100 درصد و نه 50 درصد. اگر افزایش قیمت ها به بیش از 20 درصد برسد، معنایش این است که یک رفتار غیرطبیعی رخ داده و باید بازار را با مکانیزم های دیگری کنترل کرد»

این گفته ها در حالی است که برنامه مشخصی از سوی دولت برای کنترل تورم وگرانی ارائه نشده است واز ظواهر بر می آید که دولت نیز بر ابعاد مختلف موضوع اشراف ندارد چرا که به گفته مفتح حد افزایش قیمت ها تا سطح بیست درصد است که بسیار بعید می نماید .به گفته یکی از کاسبان خیابان شهرستانی تهران با هدفمند سازی یارانه ها باید در روزهای اول انتظار کمبود شدید کالاهای اساسی را داشت.پس از آن هم رشد قیمت ها بسیار بالاتر از بیست درصد خواهد بود .20درصد در شرایط عادی رقم می خورد ولی با این طرح شوک بزرگی به بازار وارد می شود.

در گزارش های بعدی به موضوع مسکن و افزایش قیمت آن  بعد از هدفمند سازی می پردازیم..



جرس: بنا به گزارش منابع موثق از تهران،  رئیس قوه قضائیه طی نامه ای از دخالتهای برخی اعضای متنفذ بیت رهبری در کار دادگاهها و زندانها به تلخی شکایت کرده خواستار جداکردن دادگاههای امنیتی سیاسی از قوه قضائیه و قبول مسئولیت شرعی آنها توسط مقام رهبری شده در غیر این صورت از رهبر خواسته استعفای وی را بپذیرد.

جرس خلاصه ای از این نامه تاریخی را چهار روز پیش منتشر کرد.
غلامحسین محسنی اژه ای دادستان کل کشور و سخنگوی قوه قضائیه در نشست خبری 19 مهر ماه خود خبر یادشده را تکذیب و اظهار داشت:  كار ضد انقلاب چيست؟ بخشي از فعاليت آنها واقعا بر هم ريختن روان جامعه، ايجاد اختلاف و راه‌اندازي جنگ رواني است. سخنگوي قوه‌قضائيه با بيان اينكه رسانه‌هاي ضد نظام مرتب دروغ ساخته و آنها را پمپاژ مي‌كنند، خاطر‌نشان كرد: شخصا اين خبر را ديدم و يقين داشتم كه سر تا پاي اين نامه دروغ است. اما وجود چنين نامه‌اي را از رئيس قوه قضائيه جويا شدم، كه ايشان اعلام كرده‌اند كه يك كلمه آن هم راست نيست. گاهي اوقات يك جعلي صورت مي‌گيرد كه هيچ بخشي از آن درست نيست.

گزارش خبرنگار جرس حاکی ست که غلامحسین محسنی اژه ای واقعیت را کتمان کرده و برای حفظ نظام رسما دروغ می گوید.

زمینه نامه تاریخی شهریور 89 لاریجانی

به گزارش خبرنگار جرس، در اواسط شهریور 89 صادق لاریجانی نزد پدر همسر خود آیت الله وحید خراسانی می رود تا وی را راضی به قبول ملاقات با آقای خامنه ای رهبر جمهوری اسلامی در سفر به قم کند.

این گزارش می افزاید آیت الله وحید نه تنها این ملاقات را نمی پذیرد، بلکه به شدت دامادش را مورد ملامت قرار می دهد که نکند دینت را به دنیا فروخته ای!؟ با توجه به ظلمی که بنام قوه قضائیه بر ملت انجام شده، اگر این مظالم را اصلاح نکنی عاقبتی جز عذاب جهنم نخواهی داشت.

در پی این انتقاد جدی استاد، شیخ صادق لاریجانی رئیس قوه قضائیه نامه ای در چهار صفحه و نیم برای سید علی خامنه ای رهبر جمهوری اسلامی نوشت. این نامه که یکی از مهمترین اسناد جمهوری اسلامی است، بسیاری از زوایای تاریک حوادث پس از انتخابات خرداد 1388 را روشن می کند. صادق لاریجانی در 24 مرداد 1388 از سوی رهبر جمهوری اسلامی به عنوان رئیس قوه قضائیه منصوب شده و این نامه اواخر شهریورماه  89 نوشته شده است.

وی در سطور ابتدائی نامه برخی نکات لازم را به یاد مافوق خود می آورد. خلاصه ای از این نامه که در اختیار جرس قرار گرفته بشرح زیر است:

شما از اوائل سال 1387 به من تکلیف کردید که در حوزه قوه قضائیه کارآموزی کنم و بتدریج مشخص فرمودید که بعد از اتمام ریاست ده ساله آیت الله سید محمود هاشمی شاهرودی مرا برای ریاست قوه قضائیه در نظر گرفته اید. برادرم علی [دکتر علی لاریجانی رئیس مجلس شورای اسلامی] از همان ابتدا با ریاست من بر قوه قضائیه مخالف بود، من این مطلب را با شما در میان گذاشتم، و شما اصرار کردید تا به نصیحت علی گوش نکنم.

شرائط چهارگانه قبول مسئولیت

من بعد از تامل و مشورت، اجابت فرمان جنابعالی را متوقف بر قبول چند شرط کردم:

اول. دست گروه مدرسه حقانی [سید ابراهیم رئیسی، شیخ علی رازینی] از قوه قضائیه کوتاه شود.

دوم. سعید مرتضوی [دادستان وقت تهران] عزل شود.

سوم. دفتر حضرتعالی [سید مجتبی خامنه ای و سید اصغر حجازی] در امور قوه قضائیه و وظایف من دخالت نکنند، و اینجانب مستقیما با خود جنابعالی کار کنم.

چهارم. با پرونده های درشت اقتصادی بدون هر گونه ملاحظه ای امکان برخورد داشته باشم.

جنابعالی با بزرگواری شرائط مرا تلقی به قبول فرمودید، تنها درباره شرط سوم اضافه فرمودید: سید مجتبی و حجازی پیغامهای مرا به شما ابلاغ خواهند کرد، نه بیشتر.

درخواست لغو حکم شبانه 21 خرداد 1388 رهبری

پس از برگزاری انتخابات خرداد 88 با توجه به توصیه های لازم الاتباع استاد و ابوزوجه، حضرت آیت الله وحید خراسانی که مرا اکیدا از ورود به دستگاه قضا نهی فرمودند، این بنده درخواست کردم مرا عفو بفرمائید، شما موکدا امر فرمودید که نظام به من احتیاج دارد و شانه خالی کردن از زیر بار مسئولیت را مجاز ندانستید.

من درخواست جدیدی خدمتتان مطرح کردم. حضرتعالی در آخرین ماههای ریاست آیت الله هاشمی شاهرودی استنادا به بندهای 2 و 3 اصل 176 قانون اساسی در شب 21 خرداد 1388 اختیار مطلق در جلوگیری از هر گونه تحرک معاندان نظام را از قوه قضائیه عزل و به شورای امنیت ملی تفویض فرمودید، شورای امنیت ملی نیز بصورت ضرب الاجل قاضی سعید مرتضوی دادستان تهران را مسئول اجرای فرمان حضرتعالی نمود. وی نیز بدون فوت وقت فورا به کلیه ضابطان خود مجوز بازداشت کلیه فعالان سیاسی را بدون طی مراحل قضائی و به صورت سفید امضا صادر کرده بود.

من صراحتا از حضرتعالی لغو این حکم را درخواست کردم. شما پذیرفتید و در عمل به ذیل اصل 176 قانون اساسی شورائی فرعی متشکل از سه نفر تشکیل شد تا وظایف پیشین محوله از سوی شما به شورای عالی امنیت ملی را متکفل شود، و دادستان تهران تحت امر این کمیته سه نفره امور مرتبط با فتنه را به لحاظ قضائی مدیریت کند و با مشورت با جنابعالی افراد ذیل به عنوان اعضای کمیته یادشده، قائم مقام شورای امنیت ملی در حوزه قضائی رسیدگی فتنه باشد: آقایان حجت الاسلام شیخ علی خَلَفی [دادستان سابق انتظامی قضات و رئیس حوزه ریاست قوه قضائیه از تاریخ 29 مرداد 88 ]، حجت الاسلام سید ابراهیم رئیسی [معاون اول قوه قضائیه] و حجت الاسلام شیخ غلامحسین محسنی اژه ای [وزیر سابق اطلاعات و دادستان کل کشور].

دخالت مجتبی خامنه ای، طائب و نقدی در امور قضائی

اگر چه حضرتعالی پذیرفتید که این کمیته زیر نظر مستقیم رئیس قوه قضائیه انجام وظیفه کند، اما متاسفانه این کمیته مصدر عملی تصمیمات قضائی نبود. احکام قضائی در دفتر شما [مقام معظم رهبری] توسط آقازاده محترم آقاسید مجتبی، حجت الاسلام سردار حسین طائب [فرمانده وقت بسیج و رئیس کنونی سازمان اطلاعات سپاه] و سردار محمدرضا نقدی [فرمانده فعلی بسیج] صادر و به آقای رئیسی عضو این کمیته ابلاغ می شد. من چند بار خواستم آقای رئیسی را عزل کنم، آقا سیدمجتبی اجازه نداد.

اگر چه ظاهرا بنده رئیس قوه قضائیه هستم، اما در واقع این فرزند شماست که از طریق ابراهیم رئیسی حکم قضائی صادر می کند. به استحضار شما می رسانم که دیگر نمی توانم شاهد این بی عدالتی ها باشم. اجازه دهید اهم این بی عدالتی ها را در زمان مسئولیت خود به عرض شما برسانم.

مصادیق بی عدالتی در حوزه قضائی

اول. احکام بازداشت و دستگیری متهمین امنیتی و سیاسی بدون رعایت قوانین خارج از قوه قضائیه صادر شده است.

دوم. زندانها و بازداشتگاهها بر خلاف آئین نامه سازمان زندانها اداره می شود.

سوم. روسای زندانها و بازداشتگاهها هیچ دخالت و نظارتی بر زندانیان امنیتی سیاسی ندارند.

چهارم. حتی آزادی و مرخصی اینگونه زندانیان تنها با تایید آقا سید مجتبی و ابلاغ آقای وحید [از اعضای بیت رهبری] انجام می گیرد.

پنجم. در زندانها کمترین شکنجه، سلول انفرای طویل المدت بوده است.

ششم. لازم به ذکر است که حتی زندانیانی که مشمول عفو حضرتعالی واقع شده اند، این عفو رهبری به آنها ابلاغ نشده تا عملا گروگان دفتر شما باشند.

هفتم. از همه مهمتر احکام دادگاهها توسط گروهی خارج از قوه قضائیه صادر شده و از سوی آقای رئیسی به قضات مربوطه ابلاغ شده است. من با شرمندگی عرض می کنم در پاسخ به قضات مستقل شریف قوه قضائیه حقیقتا درمانده ام.

هشتم. خانواده بیگناه زندانیان مورد اذیت و آزار واقع شده اند.

نهم. بدون اینکه  از سوی مراجع قانونی در قوه قضائیه مجوزی صادر کرده باشند، تلفنهای مردم شنود شده است. مسئول قانونی شنود از این همه شنود انجام شده بی خبر بوده است.به عرض می رساند که بسیاری از این شنودها مورد سوء استفاده اقتصادی، سیاسی و غیره قرار گرفته است.

بالاخره چون موارد فوق از سوی قضات مستقل شریف دادگستری مورد اعتراض قرار گرفته است، ازجانب افرادی که چندین بار در این نامه از آنها یاد شد، اینگونه توجیه شده است که کلیه این امور در راستای حفظ نظام صورت گرفته و حفظ نظام اوجب واجبات است، لذا کلیه تصمیمات یادشده مشروع است.

سه پیشنهاد مهم رئیس قوه قضائیه

از آنجا که حضرتعالی رهبر نظام و صاحب ولایت مطلقه امر هستید و تشخیص مصلحت نظام نیز شرعا به دست شماست، سه پیشنهاد مشخص را خدمتتان مطرح کرده تقاضای تعیین تکلیف دارم:

پیشنهاد اول. دادگاههای امنیتی سیاسی از قوه قضائیه جدا شده، همانند دادگاه ویژه روحانیت مستقیما زیر نظر ولایت مطلقه امر اداره شود. در این صورت جناب آقای رئیسی [معاون اول قوه قضائیه] به عنوان رئیس دادگاههای امنیتی سیاسی خدمتتان پیشنهاد می شود.

پیشنهاد دوم. اگر پیشنهاد اول مقبول نمی افتد، استدعا دارم مسئولیت شرعی کلیه امور مرتبط با زندانیان امنیتی سیاسی – که شمه ای از آن به عرضتان رسید – ولو شفاهی خودتان بپذیرید و این مهم را به من ابلاغ فرمائید تا عندالله حجت شرعی داشته باشم.

پیشنهاد سوم. اگر هیچیک از دو پیشنهاد فوق الذکر مقبول نمی افتد، جسارتا با استعفای این بنده موافقت فرمائید.


اهمیت تاریخی نامه لاریجانی


آنچه گذشت مضمون نامه تاریخی صادق لاریجانی به رهبر جمهوری اسلامی است. این نامه مهمترین سند بالاترین مقام قضائی کشور در اعتراض به تخلفات قضائی یک سال و نیم اخیر ایران است.

در زمان زمامداری سید علی خامنه ای وی هرگز زمام دادگاههای امنیتی، سیاسی و مطبوعاتی را به روسای پیشین قوه قضائیه (شیخ محمد یزدی و سید محمود هاشمی شاهرودی) نسپرد و با گماشتن افراد مطیعی مانند سعید مرتضوی عملا خود کار قضائی را به عهده داشت.

لاریجانی در این 14 ماه به وضوح دریافته که رئیس قوه قضائیه در حوزه امنیتی سیاسی همانند حوزه روحانیت فاقد هرگونه اختیار است. در این حوزه فرزند رهبر سید مجتبی و دو سردار سپاه طائب و نقدی و عاملشان ابراهیم رئیسی اختیاراتی به مراتب بیشتر از رئیس قوه قضائیه دارد.

اگر چه یزدی و شاهرودی نیز از این بی اختیاری در حوزه امنیتی سیاسی ناراضی بودند، اما حجم تخلفات دوره لاریجانی به دلیل اعتراض همگانی مردم پس از انتخابات سال 88 فوق العاده زیادتر است، از این رو طبیعی است که لاریجانی زبان به اعتراض بگشاید و خواستار به عهده گرفتن مسئولیت شرعی امور از جانب رهبری یا قبول استعفای وی گردد. در واقع همانند قبل از انقلاب که محاکمه معترضان و منتقدان توسط دادگاه نظامی و زیر نظر مستقیم اراده همایونی صورت می گرفت، رئیس قوه قضائیه نیز به این نتیجه رسیده است که با جدا کردن دادگاههای امنیتی سیاسی از قوه قضائیه ساحت دادگستری را از امور فرمایشی و بی عدالتی پاک نگاه دارد.

این نامه – که امیدواریم متن کامل و کلیشه آن را نیز بزودی در اختیار افکار عمومی قرار دهیم - سند انکارناپذیر دخالت مستقیم سید علی خامنه ای در احکام دادگاههای سیاسی امنیتی، فعال مایشاء بودن فرزند وی سید مجتبی خامنه ای، دخالت غیرقانونی سرداران سپاه از قبیل طائب و نقدی در کار قوه قضائیه و در یک کلام استبداد و خودکامگی رهبر جمهوری اسلامی است.

گزارش خبرنگار جرس حاکیست که پیش بینی می شود  با انتشار مضمون این نامه، نویسنده آن آیت الله شیخ صادق لاریجانی تحت فشار قرار خواهد گرفت. او ناگزیر خواهد بود بین ادامه ریاست و تکذیب آنچه نوشته است یا پایداری بر مفاد نامه اش یکی را انتخاب کند.

گفتنی ست که بلافاصله بعد از ارسال این نامه پرونده دو برادر وی (محمد جواد و فاضل) توسط سازمان اطلاعات سپاه به جریان انداخته شد.




احمدی‌نژاد برای لبنان و ایران صلح و آرامش نمی‌‌خواهد
جـــرس: همزمان با سفر محمود احمدی نژاد به لبنان و تبلیغات گسترده ای که با صرف هزینه های سنگین و کمک حزب الله به آن پوشش داده، جمعی از دانشگاهیان، روشنفکران و روزنامه‌نگاران ایرانی، با انتشار نامه ای سرگشاده خطاب به مردم لبنان، خاطرنشان کردند "امروز کسی به دیدار سرزمین شما آمده است که نه برای ایران آرامش و صلح و رفاه آورده است و نه برای لبنان به صلح و آرامش و رفاه فکر می‌کند."
این کنشگران خطاب به مردم لبنان خاطرنشان کرده اند "صلح و رفاه را تنها کسانی می‌توانند پاسداری کنند که تعهد خود را به آن پیشاپیش نشان داده باشند. احمدی‌نژاد سر جنگ و تحریک و تنش‌زایی دارد. او به مردم لبنان خدمتی نخواهد کرد چنان‌که به مردم ایران نکرده است."

متن این نامه که در تارنمای تهران ریویو منتشر شده، به همراه امضا کنندگان آن به شرح زیر است:

مردم عزیز لبنان
امروز کسی به دیدار سرزمین شما آمده است که نه برای ایران آرامش و صلح و رفاه آورده است و نه برای لبنان به صلح و آرامش و رفاه فکر می‌کند. محمود احمدی‌نژاد کسی که انتخابات سال ٢۰۰۹ را دزدید و خود را به جای منتخب حقیقی مردم به عنوان رئیس جمهور نامید؛ نماینده مردم ایران نیست.
مردم ایران برای مردم لبنان احترام عمیقی قائل‌اند و مردم لبنان نیز نمایندگان حقیقی ایرانیان را با عزت و سرافرازی ارج نهاده‌اند چنان‌که در سفر سال ٢۰۰٣ محمد خاتمی به لبنان شاهد بودیم.
خاتمی‌ها و موسوی‌ها نمایندگان مردم ایران‌اند، حتی اگر احمدی‌نژاد واقعا رای آورده بود، ما او را به عنوان نماینده مردم خود می‌شناختیم گرچه با سیاست‌هایش موافق نبودیم. اما سیاست‌های احمدی‌نژاد اکنون خطرناک‌تر از همیشه است چون می‌خواهد دزدیدن انتخابات و تقلب بزرگ و خیانت در آرای مردم ایران و رسوایی‌ها و خونریزی‌های پس از آن را با سیاست‌های هر روز تندتر و تحریک آمیزتر بپوشاند.
جانبداری او از یک گروه معین در لبنان در مقابل گروه‌های دیگر هم به تنش داخلی در لبنان می‌انجامد و هم سرپوشی برای ناتوانی او و فرصت سوزی‌هایی است که ایران را دچار تحریم گسترده کرده و با خطر جنگ احتمالی روبرو ساخته است. او می‌خواهد با افزایش تنش در لبنان و منطقه بر مشکلات داخلی خود سرپوش بگذارد و لبنان را وجه‌المصالحه درمعامله با آمریکا و قدرت‌های بزرگ کند.
احمدی‌نژاد ممکن است وعده‌های فریبنده برای کمک مالی بدهد اما اوضاع اقتصادی ایران تحت حکومت او و وضع سیاسی دولت‌اش بدتر از ان است که این وعده‌ها به عمل تبدیل شود. او از سفرش به لبنان تنها به قصد نمایشی سیاسی استفاده می‌کند و در آن برای مردم لبنان و ایران وسرنوشت امروز و آینده آن‌ها کوچکترین ارزشی قائل نیست.
امضا کنندگان این بیانیه به فرهنگ غنی لبنان اذعان دارند و پیوندهای مشترک ایران و لبنان را بزرگ می‌دارند و فکر می‌کنند که برای دفاع از صلح و آرامش و رفاه مردمان خود وظیفه اهل قلم و روزنامه‌نگاران و نویسندگان هر دو کشور است که در مقابل طرارانی مانند احمدی نژاد ساکت نباشند.
اجازه ندهیم احمدی نژاد ما و شما را بازی دهد و سرنوشت ما را به بازی بگیرد.
ما با همه احترامی که برای استقبال کنندگان وی در ضاحیه بیروت و جنوب لبنان قائلیم اعتماد به وی را سزاوار اهالی سرزمینی نمی‌دانیم که مهد ایمان و آزادی و تکثر و تنوع است. او نسبتی با نمادها و آرمان‌های فرهنگی و تاریخی لبنان و ایران ندارد و یک نمایشگر پوپولیست است که نباید به بازی او تن داد.
صلح و رفاه را تنها کسانی می‌توانند پاسداری کنند که تعهد خود را به آن پیشاپیش نشان داده باشند. احمدی‌نژاد سر جنگ و تحریک و تنش‌زایی دارد. او به مردم لبنان خدمتی نخواهد کرد چنان‌که به مردم ایران نکرده است.

نوشابه امیری
محمدجواد اکبرین
شهرنوش پارسی‌پور
محمد تاج‌دولتی
نیره توحیدی
مهدی جامی
فاطمه حقیقت‌جو
بیژن حکمت
رامین جهانبگلو
گیسو جهانگیری
حمید دباشی
احمد رافت
اردوان روزبه
کاظم علمداری
محمود فرجامی
آیدا قجر
عبدی کلانتری
آزاده کیان
محسن مخملباف
زیبا میرحسینی
علی مهتدی
علی‌اکبر مهدی
یاسر میردامادی
ابراهیم نبوی
شروین نکوئی
سعید ولدبیگی
نادر هاشمی




فراخوان عفو بین الملل برای لغو حکم اعدام سکینه آشتیانی

خبرگزاری هرانا - سازمان غیردولتی و مدافع حقوق بشر «عفو بین الملل»، در روز جهانی مبارزه با حکم اعدام (دهم اکتبر)، خواستار پایان یافتن تمام اعدام ها در ایران شده و خاطرنشان کرد که از کوشش های ایرانیان و مدافعان حقوق بشر در سراسر جهان برای پایان دادن به سنگسار در ایران و دیگر نقاط حمایت می کند.
این سازمان با انتشار بولتنی اختصاصی در باره سکینه آشتیانی، زندانی محکوم به اعدام در ایران، و شرح ماوقع آنچه گذشته و همچنین مطالبی از وکلای مدافع وی، از مردم سراسر جهان خواست با ارسال نامه به رهبرجمهوری اسلامی خواستار لغو حکم اعدام وی شوند.



انجمن روزنامه نگاران آلمان خواستار آزادی دو خبرنگار آلمانی در ایران شد

انجمن روزنامه نگاران آلمان از ایران خواست تا دو خبرنگار آلمانی را که در تبریز بازداشت شده اند آزاد کند.
غلامحسین محسنی اژه ای، سخنگوی قوه قضائیه ایران، روز دوشنبه گفت که این دو تن بدون مجوز خبرنگاری و با ویزای توریستی وارد ایران شده بودند.
به گفته آقای محسنی اژه ای این دو تن بعد از مصاحبه هایی درباره حکم اعدام سکینه محمدی آشتیانی بازداشت شده اند.
سخنگوی وزارت امورخارجه آلمان به خبرگزاری آلمان گفت که سفارت این کشور در تهران در تلاش است تا اطلاعاتی در این باره کسب کند.
خبرگزاری آلمان گزارش داد که بر اساس گزارشهایی تایید نشده، این دو تن، خبرنگاران یکی از نشریات عامه پسند آلمانی بوده اند.



آرش سقر به هشت سال حبس تعزیری محکوم شد

خبرگزاری هرانا - آرش سقر، فعال سیاسی، از سوی شعبه ۱۵ دادگاه انقلاب به ریاست قاضی صلواتی به هشت سال حبس تعزیزی و محرومیت پنج ساله از همه فعالیت های مطبوعاتی و سیاسی محکوم شد.
به گزارش کلمه، این فعال سیاسی که روز اول آذرماه سال گذشته، توسط ماموران امنیتی بازداشت شده است بعد از گذشت ده ماه حبس هم چنان در بند امنیتی ۲۰۹ زندان اوین نگهداری می شود.
تدوام نگهداری این فعال سیاسی در بند ۲۰۹ وزارت اطلاعات موجب شده که او تماس تلفنی محدودی با خانواده اش داشته و فقط یک هفته در میان می تواند خانواده و به خصوص فرزند خردسالش را ملاقات کند .وی ازامکان ملاقات حضوری با خانواده اش هم محروم است.
این فعال سیاسی ترکمن به اتهام اقدام علیه امنیت ملی از طریق جاسوسی برای بیگانگان به هشت سال حبس تعزیری محکوم شده است .اتهامی که در همه مراحل بازجویی و بازپرسی از سوی سقر رد شده است و هیچ مدرکی دال بر این اتهام در پرونده اش وجود ندارد.



محکومیت سعید مرادی نقده فعال دانشجویی، از ادامه تحصیل در مقطع کارشناسی ارشد

خبرگزاری هرانا - سعید مرادی نقده دانشجوی رشته حقوق دانشگاه گیلان، از فعالین دانشجویی و مدیر مسئول سابق نشریه "قوپوز" از سوی هیئت گزینش سازمان سنجش ممنوع  التحصیل اعلام شده است.
به گزارش دانشجو نیوز، سعید مرادی نقده در انتخابات ریاست جمهوری سال ۸۸ در ستاد اصلاح طلبان گیلان فعالیت می کرده است. وی هم چنین عضو شورای سردبیری نشریه "چاغری"، دبیر انجمن شهریار و انجمن اسلامی دانشگاه گیلان نیز بوده است.

این فعال دانشجویی اخیرا با ارسال نامه ای به نمایندگان مجلس اعتراض خود را از بی پاسخ ماندن پیگیریها و تلاشهایش در مراجعه به سازمان سنجش، مقامات ومسئولین کشوری بیان داشته است.
متن کامل این نامه به شرح زیر است:


بسم الله الرحمن الرحیم

اقرا باسمه ربک الذی خلق...

خدمت آقایان:
دکتر علی لاریجانی ،ریاست محترم مجلس شورای اسلامی

دکتر جواد جهانگیرزاده ،نماینده محترم مردم ارومیه
علی زنجانی حسنلویی،نماینده محترم مردم نقده و اشنویه

با سلام

چندین بار قصد کردم که دست به قلم شوم ونامه ای از سر درد به شما بنویسم اما قلم مرا یاری نکرد. در این چند سالی که در منصب نمایندگی مجلس قرار دارید مطمئنا از اوضاع دانشگاهیان ،اساتید و دانشجویان مطلع هستید ؟آیا کلماتی مانند نقلاب فرهنگی دوم، بازنشستگی اجباری اساتید دانشگاه، بازداشت وتعلیق دانشجویان منتقد دولت به گوشتان خورده است؟از گرفتاری عزیزان دانشجوی فعال در نشریات، انجمنهای اسلامی وکانونهای فرهنگی که توسط وزارت علوم تحقیقات و فناوری دولت کریمه آقای احمدی نژاد ایجاد شده آگاهید؟ حتما که مطلع و با خبرید که اینها خبرهای تازه ای نیستند.چرا که به فرموده امام (ره):«مجلس در راس امور است» و چه امری مهمتر از وضعیت دانشگاهها و موسسات آموزش عالی.
جناب آقای رئیس ونمایندگان محترم مجلس!
چندماهی از پیروزی آقای احمدی نژاددر انتخابات ریاست جمهوری84 نگذشته بودکه زمزمه هایی رسید مبنی بر ایجاد فضای امنیتی در دانشگاهها وشروع انقلاب فرهنگی دوم، افزایش فشار بر دانشجویان فعال و منتقد، توقیف نشریات دانشجویی و اینکه در آزمون کارشناسی ارشد عده زیادی از داوطلبین علیرغم کسب رتبه های عالی توسط هیئت گزینش سازمان سنجش ستاره دار شناخته شده و اجازه تحصیل در آن مقطع را به انها نداده اند.
این اتفاق در سالهای بعد نیز با شدت وحدت بیشتری تکرار شد.دانشجویان ستاره دار و خانواده های محترمشان با بیان اعتراض ونامه نگاری به نمایندگاه محترم مجلس، مقامات و مسئولین عالیرتبه نظام و اعلام شکایت به دیوان عدالت اداری خواستار رفع تبعیض واحقاق حق قانونی خود شدند.اما علی الظاهر دولت مهرورز و وزارت علوم محترمشان عزمشان را جزم کرده بودند تا به هر طریقی که شده تفسیرهای مجعول نادرست وخلاف واقع خود از فرمایشات امام خمینی و رهبر انقلاب را صورت تحقق ببخشند.امری که در دور دوم ریاست پر حرف وحدیثشان به حدی رسیده که حتی صدای مراجع تقلید ر نیز در آورده است.
مقام رهبری در وقایع تیر 78 فرمودند «خدا لعنت کند دستهایی را که نمیگذارند دانشجو سیاسی باشد».در سالهای اخیر نیز در دیدارهای مختلفی که با جامعه علمی _دانشگاهی کشور داشتند بر مسئولیت اجتماعی_سیاسی دانشجویان تاکید داشته و دارا بودن بینش و تحلیل از اوضاع کشور بدون دنباله روی از گروهها وجناهای سیاسی را از وظایف دانشگاهیان دانسته اند.اما متاسفانه آنچه در واقعیت به وقوع پیوسته خلاف این فرمایشات را میرساند.بازداشت وتعلیق صدها تن از فعالین دانشجویی آذربایجانی در سال 85 و تیر 87 به علاوه اتفاقات ناگوار خرداد 88 که دل هر ایرانی مسلمان را به درد می آورد تنها گوشه ای از واقعیات جامعه دانشگاهی است. دانشجویانی که اکثر آنها متعهد و از خانواده های با ایمانی بودند که نتوانستند وجدان خودرادر قبال اوضاع کشور خاموش نگهدارند و مسئولیت اجتماعی خود را از یاد نبردند اما چنان بلایی سرشان امد که خود خبر دارید.به خدا شرمم می آید در حالیکه دوستان وهمکلاسیهای من ماهها است که در بازداشت به سر میبرند و عده کثیری هم در حال سپری کردن حبسهای چندین ساله خود هستند در این اوضاع مدعای حق ادامه تحصیل خود را به شما عرضه کنم.

در هر حال جناب آقای رئیس و نمایندگان عزیز!
بنده سعید مرادی نقده،دانشجوی رشته حقوق دانشگاه گیلان و داوطلب کنکور کارشناسی ارشد سال 89 مثل چه بسیار از همقطاران و همردیفانم در طول دوران تحصیل با سودای تعالی خود و میهن اسلامی بدون اندک غفلتی در علم آموزی وتحقیق و پژوهش در فعالیتهای اجتماعی و سیاسی دانشجویی هم دستی داشته ام.سابقه بنده نیز گواه آن است که در مدت حضور در نهادهای و کانونهای دانشجویی و یا ستادهای انتخاباتی به هیچ وجه از قوانین عادی ورسمی کشور وآیین نامه های دانشگاهی تخطئی ننموده ام.
به طوریکه حتی یک اخطار کتبی هم از سوی کمیته انضباطی دانشگاه گیلان در یافت ننموده ام. جهت اطلاع میتوانید از حراست دانشگاه استعلام بفرمایید. لازم به ذکر است اگر چه دو بار که مدت هر یک کمتر از یک ماه بود خدمت دوستان امنیتی بازداشت شده ام اما خوشبختانه از سر رافت بوده یا حکمت و یا تقدیر تا به حال حکمی از محاکم قضایی در یافت نکرده ام. تا اینکه در این اواخر جهت رفع به اصطلاح نقایص!! پرونده کنکور کارشناسی ارشد به هیئت گزینش سازمان سنجش کراجعه کرده بودم که اطلاع یافتم آن هیئت مقرر فرموده اند که ادامه تحصیل به صلاح خود و خانواده ام نیست! و بدین ترتیب مرا از ادامه تحصیل در مقطع فوق لیسانس بازداشتند.

آقایان نماینده مجلس!
شما خود در جایگاهی قرار دارید که وظیفه اصلی آن بعد از قانونگذاری ،نظارت بر قوه مجریه وحسن اجرای قوانین مصوب مجلس شورای اسلامی است.ابزار قانونی این امر توسط قانونگذار سوال، تذکر واستیضاح تعیین شده است.تکرار این جمله امام(ره) که در ابتدا عرض کردم شایداساعه ادب خدمت نمایندگان باشد اما در این خزان پاییزی به نظر میرسد بیش از این بایستی مستمسک قرار گیرد که «مجلس در راس امور است». مطمئنا امور دانشگاه به ویژه وضعیت دانشجویان ستاره دار واجد اهمیت و ارزش و توجیه منطقی در محضر نمایندگاه مجلس هستند که لیاقت چند دقیقه سوال از ریاست جمهوری محترم ،وزیر علوم و مسئولین سازمان سنجش داشته باشند.حال درخواست دارم اگر مایلید اعتماد سلب شده دانشجویان ستاره دار از نمایندگان مجلس، مسئولین وزارت علوم و مخصوصا جناب آقای احمدی نژاد بیش از این زایل نگردد چندین تذکر و سوال ذیل را در حق ما مبذول فرمایید:
مگر نه اینست که دانشگاه را مبدا تحولات می شناسیم ودانشجو باید سیاسی باشد، پس چرا فعالین دانشجویی منتقد دولت متحمل هزینه های زیادی شده و از حق طبیعی خود جهت ادامه تحصیل محروم میشوند؟آیا با حق ادامه تحصیل آشنایی دارید و تا به حال به اصول 3،20،و 30 قانون اساسی ومواد 22 و 27 اعلامیه حقوق بشر و ماده 13 میثاق بین المللی حقوق اقتصادی اجتماعی وفرهنگی نگاهی انداخته اید؟ شاید این اصول را نیز همچون قطعنامه های شورای امنیت بی ارزش و عبث میپندارید واعتنایی به آنها قائل نیستید؟ اما بدانید باعث تاسف بسیار است که در مناظره های انتخاباتی به ویژه در مقابل همزبان عزیزم مهندس موسوی از پایبندی به قوانین دم میزدید اما به قوانین مصوب خودتان ترتیب اثر نداده و آنها را نقض میکنید. حل و رفع این تناقض آشکار و تبعیض آمیز بر عهده نمایندگان محترم مجلس است اما از آنجایی که ایشان را نازلتر از خود میدانید چندان امیدی با آن هم ندارم.
مگر نه اینکه در تعالم مذهبی ما مقام عالم والاتر از شهید شناخته شده است و حق تحصیل جزو حقوق اولیه شناخته شده است که اگر در چین هم باشد بایستی در جستجوی آن دریغ نورزیم؟ سه سال است که برای دانشجویان ناصالح از نظر سازمان سنجش کارنامه هم صادر نمیکنند آیا لیاقت دریافت کارنامه ی آزمونی که در آن ثبت نام و شرکت کرده ایم نیز نداریم؟

آقای رئیس جمهور وزیر محترم علوم و مسئولین سنجش!
من دانشجویی که با شما سخن میگویم بیش از یک سال است که پدر و مادرم جدا ازهم زندگی میکنند و مادرم با 4/3حقوق بازنشستگی پدرم زندگی من و برادر کوچکم را با خون دل و زحمات فراوان اداره میکند به امید انکه من و برادرم در دانشگاههای سراسری قبول شده و مدارج علمی را با افتخار طی کنیم..به همین دلیل تبعا بنده در کنار تحصیل و آماده سازی برای کنکورکارشناسی ارشد در این یک سال برای اینکه فشار زیادی به خانواده وارد نیاید مجبور بودم علاوه بر دانشجویی شغل شریف کار گری را هم تجربه کرده باشم. بنا براین چرا از همان ابتده صلاحیت من را بررسی نمیکنید تا اینهمه وقت و انرژی بیحاصل را به جای علم آموزی صرف کار بکنم که صلاحیت آن را دارم؟
راهی که در پیش گرفته اید نه به صلاح دانشجو نه دین و مذهب نه آینده انقلاب و نه حتی بشر است .دانشگاهی را که میخواهید با این اعمال و محدودیتها وممنوعیتها اسلامیش کنید به نظر میرسد اندک مایه های انسانی خود رادر حال از دست دادن است.
مگر میشود دانشگاه را از روح آکادمیک آن یعنی آزادی و آزاد اندیشی ونقد علمی محروم کرد و انتظار داشت که رتبه های علمی جها از ان کشور ما باشد؟
در پایان از نمایندگان هم زبان خودم میخواهم که این ضرب المثل شیرین تورکی آذربایجانی را هم بر مجلسیان و هم بر مسئولین اجرایی فعلی کشور متذکر شوند که «قیش گئدر آما اوزو قارالیخ کوموره قال »
سعید مرادی نقده دانشجوی ممنوع التحصیل کارشناسی ارشد سال 89

مهر ماه 1389 هجری شمسی




علی شکوری راد بازداشت شد

خبرگزاری هرانا - علی شکوری راد، عضو شورای مرکزی جبهه مشارکت، روز سه شنبه ٢۰ مهرماه ۸۹ بازداشت شد.
به گزارش جـــرس، این فعال اصلاح طلب که بامداد سه شنبه جهت "ادای پاره ای توضیحات" احضار شده بود، تا شامگاه به منزل بازنگشت و بر اساس شواهد موجود این عضو جبهه مشارکت نیز بازداشت شده است.
وی طی روزهای اخیر و بعد از اظهارات دادستان کل کشور پیرامون جبهه مشارکت و انحلال آن حزب، در مقام پاسخگویی به وی برآمده و سخنان وی را "متناقص" و دروغ های جدید" خوانده بود.
غلامحسین محسنی اژه ای، دادستان کل کشور و سخنگوی قوه قضاییه، در دو مصاحبه مطبوعاتی اخیر خود در رابطه با انحلال جبهه مشارکت و سازمان مجاهدین انقلاب، رای یکی از شعبات قضایی مبنی بر عدم انحلال آن دو تشکل را باطل خوانده و بر انحلال این دو تشکل اصلاح طلب تاکید کرده بود.
شکوری راد در نوشته خود تحت عنوان "افتضاح روی افتضاح؛ تناقض‌گویی و دروغ‌های جدید"، خاطرنشان کرده بود "آقای محسنی اژه ای کم کم نشان می دهد، بعد از قاضی مرتضوی که حقیقتاً یک پدیده تاریخی در دستگاه قضا بود، تمایل به پدیده شدن دارد با این تفاوت که قاضی مرتضوی، هم با هوش بود و هم مسائل را شخصی نمی کرد و به همین دلیل بموقع لیز می خورد و توانست ده سال بر کرسی دادستانی تکیه بزند اما آقای اژه ای بر حسب اشتهار این قابلیت ها را ندارد. لذا بعید است دوام چندانی بخصوص در سمت سخنگویی داشته باشد."
گفتنی است  علی شکوری راد طی روزهای گذشته دو بار احضار و بازجویی شده بود و روز گذشته پس از احضار مجدد، به گفته خانواده اش به منزل بازنگشته است. لازم به ذکر است که وبلاگ شکوری راد از ساعاتی پیش قابل دسترسی نیست.
هنوز از محل نگهداری و وضعیت شکوری راد خبری در دست نمی باشد.



آمانج محمدی به 2سال حبس تعزیری محکوم شد

خبرگزاری هرانا - آمانج محمدی، دبیر اسبق شورای صنفی دانشگاه علامه به دو سال حبس بدل از دو میلیون تومان محکوم شد.
بنا به اطلاع گزارشگران هرانا، فعالین دانشجویی کرد سال گذشته بعد از برگزاری تجمع اعتراضی نسبت به اعدام احسان فتاحیان در دانشگاه تهران در تاریخ 4/9/88 به اتهام اجتماع و تبانی بر علیه امنیت داخلی دستگیر و پس از 80 روز بازداشت در بندهای 240 و 209 زندان اوین با قرار وثیقه 50 میلیون تومانی آزاد شد.
نامبرده در تاریخ 31/6/89 به شعبه 28 دادگاه انقلاب تهران به ریاست قاضی مقیسه احضار و به دو سال حبس تعزیری بدل به 2میلیون جریمه نقدی محکوم شد.
همچنین پیشتر و پس از آزاد شدن از زندان از طرف کمیته انضباطی دانشگاه احضار و بدون حضور خود او در جلسه کمیته انضباطی (اجازه حضور در جلسه کمیته انضباطی به او داده نشده) به دو ترم تعلیق از تحصیل با احتساب در سنوات محکوم گشته است.



بازداشت نعیم آقایی فعال دانشجویی دانشگاه تهران


خبرگزاری هرانا - نعیم آقایی دبیر انجمن دموکراسی خواه دانشگاه تهران امروز سه شنبه بیستم مهرماه، در دادسرای نظامی بازدداشت شد.
به گزارش دانشجو نیوز، نعیم آقایی دیروز و امروز برای ادای توضیحاتی پیرامون پرونده کوی دانشگاه به سازمان قضایی نیروهای مسلح احضار شده بود.
نعیم آقایی امروز پس از مراجعه به سازمان قضایی نیروهای مسلح در همانجا بازداشت و روانه زندان می شود.
هنوز از محل زندانی شدن وی اطلاعی در دست نیست.
گفتنی است هم اکنون نعیم آقایی از اعضای دفتر تحکیم وحدت و دبیر انجمن دموکراسی خواه دانشگاه تهران می باشد.
قابل ذکر است احمدی نژاد در مهرماه سال جاری برخلاف رویه های روسای جمهوری اسلامی ایران که در آغاز سال تحصیلی دانشگاه ها، در دانشگاه تهران حضور یافته و سخنرانی می کردند به دلیل مخالفتهای شدید دانشجویان با وی و احتمال برخورد شدید دانشجویان با وی، تاکنون از حضور در دانشگاه تهران امتناع کرده است.
برخی از دوستان نعیم آقایی، بازدداشت را در همین راستا ارزیابی کرده اند.




هشتاد هزار نفر در ایران به ایدز مبتلا هستند

خبرگزاری هرانا - دکتر مرضیه وحید دستجردی، وزیر بهداشت ایران، آمار مبتلایان به ایدز را در این کشور بیش از ٨٠ هزار نفر اعلام کرد.
به گزارش رادیو زمانه، وزیر بهداشت امروز در حاشیه نشستی با مدیر اجرایی برنامه مشترک سازمان ملل متحد در زمینه ایدز، آمار رسمی افراد شناسایی شده را که به ایدز مبتلا هستند، ٢٢ هزار نفر اعلام کرد و افزود: "آمارهای واقعی مبتلایان به ایدز در كشورها باید چهار برابر آمارهای شناسایی ارزیابی شوند."
دکتر دستجردی هم چنین گفت که با گسترش «رفتارهای پرخطر جنسی» ممکن است در ایران «آتشفشانی از بیماری ایدز» رخ دهد.
وی از معتادان تزریقی به عنوان بیش‌ترین مبتلایان به ایدز در ایران نام برد.
وزیر بهداشت ایران همچنین گفت که «٥٠ درصد افراد خیابانی به ایدز مبتلا هستند.»
بر اساس آخرین آمار وزارت بهداشت ایران، روزانه بیش از چهار مورد جدید از ابتلا به ایدز در این کشور ثبت می‌شود.
وزارت بهداشت ایران می‌گوید که «معتادان تزریقی ٧٠/٥ درصد، روابط جنسی ١٧/٩ درصد و انتقال از مادر مبتلا به کودک ١/٧ درصد» مبتلایان به ایدز را تشکیل می‌دهند.
بر اساس آمارهای رسمی، در ایران ٩٢/٦ درصد مبتلایان به ایدز را مردان و ٧/٤ درصد را زنان تشکیل می‌دهند.
به گزارش منابع رسمی سازمان ملل، بیش از ٣٣ میلیون نفر در جهان حامل ویروس غیرفعال بیماری ایدز هستند.
گزارش های سازمان ملل می‌گوید که ٦٧ درصد حاملین ویروس در قاره آفریقا سکونت دارند.
بر اساس مصوبه سازمان ملل متحد، روز «اول دسامبر» از سال ١٩٨٨ به عنوان روز جهانی ایدز نعیین شده است.
در روز جهانی ایدز مردم لباس‌های‌شان را با روبان قرمز تزئین می‌کنند تا توجه و مراقبت در برابر HIV و ایدز را یادآوری کنند و به دیگران بگویند که تعهد و پایبندی و حمایت آن‌ها مورد نیاز است.
۹۵ درصد تمام آلوده شدگان به ایدز در کشورهای در حال توسعه هستند. ولی همچنان HIV به عنوان تهدیدی برای تمامی سنین و ملل باقی است.



یک زندانی بامداد چهارشنبه در شیراز اعدام خواهد شد/ تکمیلی

سه زندانی اعدامی دهدشت در روز شنبه در شیراز اعدام شدند
خبرگزاری هرانا - مسئولان قضایی مقرر کرده اند صبح فردا چهارشنبه بیستم مهرماه یک تن را در زندان شیراز اعدام خواهند کرد.
بنا به اطلاع گزارشگران هرانا، این شهروند اهل شهرستان دهدشت از توابع کهکیلویه و بویر احمد می باشد و برادر وی نیز چند روز قبل (َشنبه) به همراه دو زندانی در شیراز اعدام و اجساد آنان به شهرستان دهدشت جهت دفن انتقال داده شد.
پیشتر خبرگزاری هرانا اعدام سه تن از زندانیان را در شهر دهدشت اعلام کرده بود که بدین وسیله خبر مذکور تصحیح می شود.
هم چنین اتهام چهار تن  از سوی دادگاه شرکت در قتل دو مامور نیروی انتظامی و حمل و نگهداری مواد مخدر اعلام شده است.


اسامی زندانیان سیاسی محبوس در زندان ارومیه - شماره یک

خبرگزاری هرانا - واحد آمار، نشر و آثار مجموعه فعالان حقوق بشر در ایران در شناسایی زندانیان سیاسی گمنام اقدام به انتشار اسامی 28 تن از زندانیان محبوس در زندان مرکزی ارومیه نموده است.

اسامی زندانیان سیاسی محبوس در زندان ارومیه شماره یک

  1. حسین خضری، اهل ارومیه، به اتهام محاربه محکوم به اعدام
  2. ایرج محمدی، اهل مهاباد، به اتهام محاربه محکوم به اعدام
  3. سید سامی حسینی، اهل سلماس به اتهام محاربه محکوم به اعدام
  4. محمد امین آگوشی، اهل پیرانشهر به اتهام محاربه محکوم به اعدام
  5. احمد پولادخانی، اهل پیرانشهر به اتهام محاربه محکوم به اعدام
  6. علی صادقی، اهل سلماس به اتهام اقدام علیه امنیت ملی محکوم به حبس ابد
  7. عثمان مصطفی پور، اهل پیرانشهر به اتهام اقدام علیه امنیت ملی محکوم به 24 سال حبس تعزیری
  8. احمد تمویی، اهل شهرستان سلماس به اتهام محاربه محکوم به 15 سال حبس و تبعید به زندان مرکزی ارومیه
  9. بلال چیله گره، اهل ترکیه به اتهام اقدام علیه امنیت ملی محکوم به 10 سال حبس تعزیری
  10. مصطفی علی احمد، اهل سوریه به اتهام اقدام علیه امنیت ملی محکوم به 10 سال حبس تعزیری
  11. یوسف کاکه ممی، اهل مهاباد به اتهام اقدام علیه امنیت ملی به 9 سال حبس تعزیری و تبعید به زندان مرکزی ارومیه
  12. حسن سرداری، اهل کرمانشاه به اتهام اقدام علیه امنیت ملی محکوم به 3 سال حبس تعزیری
  13. عبدالله حسینی، اهل خوی به اتهام اقدام علیه امنیت ملی محکوم به 6 سال حبس تعزیری
  14. علی احمد سلیمان اهل عراق به اتهام اقدام علیه امنیت ملی محکوم به 5 سال حبس تعزیری
  15. حسین میرزایی، اهل شهرستان خوی به اتهام اقدام علیه امنیت ملی محکوم به 3 سال حبس تعزیری
  16. فضائی یامان، اهل ترکیه به اتهام اقدام علیه امنیت ملی محکوم به 3 سال حبس تعزیری
  17. جبرئیل پیر دهقان، اهل خوی به اتهام اقدام علیه امنیت ملی محکوم به 3 سال حبس تعزیری
  18. ابراهیم احسن، اهل شهرستان ماکو به اتهام اقدام علیه امنیت ملی محکوم به 5 سال حبس تعزیری
  19. ابراهیم شوربلاخی، اهل ماکو به اتهام اقدام علیه امنیت ملی محکوم به 3 سال و نیم حبس تعزیری
  20. احمد عمویی میلان، اهل ماکو به اتهام اقدام علیه امنیت ملی محکوم به 3 سال و نیم حبس تعزیری
  21. اسمت پاشایی، اهل ماکو به اتهام اقدام علیه امنیت ملی محکوم به سه سال و نیم حبس تعزیری
  22. میکائیل نیکوکار، اهل ماکو به اتهام همکاری با گروهای معاند محکوم به سه سال و نیم حبس تعزیری
  23. کاظم مورلی میلان، اهل ماکو به اتهام عضویت در گروه های معاند محکوم به دو سال حبس تعزیری
  24. علی حسین اندی، اهل ترکیه به اتهام عضویت در گروه های مخالف محکوم به 5 سال حبس تعزیری
  25. عبدالرحمان چنگالی، اهل پیرانشهر به اتهام اقدام علیه امنیت ملی محکوم به 5 سال حبس و تبعید در زندان مرکزی یزد
  26. عبدال صلاح عثمانی، اهل پیرانشهر به اتهام اقدام علیه امنیت ملی محکوم به 5 سال حبس و تبعید به زندان مرکزی یزد
  27. خلیل فرهنگ، اهل ارومیه به اتهام همکاری با گروه های مخالف نظام محکوم به 2 سال حبس تعزیری
  28. رشید پیشگیر، اهل نقده به اتهام همکاری با گروه های مخالف نظام محکوم به یکسال حبس تعزیری



محکومیت حکیم شفایی، از اساتید دانشگاه به یک سال حبس قطعی

خبرگزاری هرانا - دادگاه تجدیدنظر استان خراسان شمالی، حکم دادگاه بدوی برای یکی از استادان دانشگاه آزاد آن شهر را از سه سال حبس تعزیری به یک سال تقلیل داد.
به گزارش جرس، هادی حکیم شفایی، که از بازداشت شدگان حوادث بعد از انتخابات ریاست جمهوری بود، به اتهاماتی چون "اقدام علیه امنیت ملی کشور"، "فعالیت تبلیغی علیه نظام" و همچنین "توهین به رهبری" توسط شعبه دوم دادگاه انقلاب اسلامی بجنورد به سه سال زندان محکوم شده بود.
این حکم توسط شعبه چهارم دادگاه تجدیدنظر استان، به ریاست قاضی پیرگزی نقض و بدلیل برائت از اتهام اقدام علیه امنیت ملی، وی به یک سال حبس محکوم شد.