۱۳۹۰ فروردین ۳۱, چهارشنبه

روز چهار شنبه بخش چهارم، تحلیل ها و آخرین گزارشات از اعتراضات، بازداشتها، زندان، و بیدادگاهها --- بیانیه ها

گفت‌و‌گوی دویچه وله با داریوش آشوری
از سیاست دیروز تا فرهنگ امروز

آشوری

چندی پیش فرصتی دست داد تا دیداری داشته باشیم با داریوش آشوری. درباره زندگی و تلاش‌های فرهنگی این نویسنده و پژوهشگر بسیار گفته شده است. علی امینی کوشیده است با دیدی تازه و تا حدی شخصی پای صحبت آشوری بنشیند.

داریوش آشوری، نویسنده و پژوهشگر ایرانی برای شرکت در مراسم یادبودِ داریوش همایون به شهر کلن (آلمان) آمده است. (داریوش همایون از چهره‌های سیاسی و کارگزاران فرهنگی دوران زمامداری محمد رضا شاه پهلوی بود که روز ۸ بهمن ۱۳۸۹ برابر ۲۹ ژانویه ۲۰۱۱ در ژنو درگذشت). آقای آشوری به این مراسم دعوت شده و قرار است در آن سخنرانی کند. علی امینی گفت‌وگوی خود را از همین جا شروع می‌کند و از آشوری می‌پرسد تا چه حد با داریوش همایون آشنایی داشته است.
آشوری: من با نام و کارهای داریوش همایون از خیلی قدیم آشنا هستم. به یاد دارم که دانش‌آموزِ سیکلِ دوم دبیرستان البرز در تهران بودم، سال ۱۳۳۴- ۳۵، که مقاله‌های همایون را، که تفسیر سیاسی بود، در روزنامه‌ی اطلاعات می‌خواندم و از دید و سبک نگارش او بسیار خوش‌ام می‌آمد. من به نسبت سن و سالم، سواد و درکِ سیاسی خوبی داشتم. همایون با ذهنیتی روشنی و زبانی پخته و پاکیزه می‌نوشت که خوشایند من بود. آشنایی شخصی با همایون زمانی دست داد که او در "مؤسسه‌ی انتشارات فرانکلین" کار می‌کرد و سرپرست نشر کتاب‌های جیبی بود. من هم به آنجا رفت و آمد داشتم. آن جا دو سالی زیر سرپرستی دکتر غلامحسین مصاحب و پس از آن هم مدتی به عنوان ویراستار زیرِ دستِ نجف دریابندری کار می‌کردم. آن جا بود که از نزدیک با داریوش همایون آشنا شدم. آدمی مهربان بود و شخصیتی گیرا داشت. رابطه‌ی ما ادامه پیدا کرد و با این که در یک مسیر فکری نبودیم، هرازگاهی پیش می‌آمد که همدیگر را ببینیم و رابطه‌ی دوستانه‌ی خوبی داشتیم. این اواخر سه- چهار سالی بود که او را ندیده بودم، تا این که خبر مرگ‌اش را از تلویزیون شنیدم و بسیار اندوهناک شدم. او از کسانی بود که چون نباشند آدم حس می‌کند به‌راستی چیزی کم شده است. در این دو-سه دهه‌ی پس از انقلاب به اوج پختگی فکری و قلمی‌اش رسیده بود. روشن‌بینی و جسارتِ او در ارزیابیِ اصولیِ اوضاعِ سیاسی سبب شده بود که بابِ دیالوگ میانِ او و گروه‌هایی باز شود که پیش از آن دشمنانِ آشتی‌ناپذیرِ او شمرده می‌شدند. به گمانم محور ارتباط میان چند گروه با گرایش‌های فکری گوناگون شده بود که گذشته بسیار با هم ناسازگار بودند. به هر حال، برای من همیشه انسانی دوست‌داشتنی ‌بود، اگرچه هیچ‌گاه با هم در یک خطِ اندیشه و کار نبودیم.
روشنفکران پس از شهریور ۱۳۲۰
می‌دانید که داریوش همایون در جوانی از فعالان سازمان "سومکا" بود، یعنی گروهی با گرایش‌های راست افراطی، درحالی که شما در اردوی چپ بودید.
همایون به نسل پیش از من تعلق داشت. یعنی به نسلِ روشنفکران پرورش‌یافته در دوره‌ی رضاشاهی که گرایش تندِ ناسیونالیستی داشتند. او همیشه به این راه وفادار ماند. اما هرچه پیش آمد در روش و بینش گشاده‌نظرتر شد و سنجیده‌تر رفتار می‌کرد. اما من مال نسل پس از او هستم که با برافتادنِ رضا شاه و اشغال ایران و بعد جنبش ملی کردن نفت به رهبری دکتر محمد مصدق چشم به جهان باز کرد. من در دوران حکومت مصدق بیش از ۱۲ سال نداشتم که مثل بسیاری از هم‌نسل‌هایم وارد میدانِ کوشندگیِ سیاسی شدم. مدتی به "پان ایرانیسم" گرایش پیدا کردم، اما جاذبه‌ی "حزب توده" قوی‌تر بود و از آن جا که طبع روشنفکرانه داشتم به آن سو کشیده شدم.
 تا چه حد با حزب توده ارتباط تشکیلاتی داشتید؟
در همان ۱۲- ۱۳ سالگی به عنوان سمپاتیزان یا هوادارِ حزب کوشا بودم؛ تبلیغ می‌کردم، روزنامه می‌فروختم، اعلامیه به در و دیوار می‌چسباندم. پس از کودتای ۲۸ مرداد که ۱۵ ساله شدم توانستم عضو "سازمان دانش‌آموزان" شوم. اما چیزی نگذشت که با شکست حزب توده تمام تشکیلات، از جمله تشکیلاتِ دانش‌آموزی فرو پاشید. اما هم‌چنان هوادار حزب بودم تا آن که حمله‌ی تانک‌های ارتش سرخ به بوداپست، پایتختِ مجارستان، در سال ۱۹۵۶ تکانی به وجدانِ من داد و سبب شد که از کمونیسم ببُرم. از سال ۱۳۳۶ که در سال ششم رشته‌ی ادبی "دبیرستان دارالفنون" درس می‌خواندم، به گروه "نیروی سوم" پیوستم، به رهبری خلیل ملکی. در دوره دانشجویی هم در همان خط کوشا بودم.
 با وجود نفرت شدیدی که توده‌ای‌ها به خلیل ملکی داشتند، چطور به او گرایش پیدا کردید؟
شروع کردم به خواندن مجله‌ی "نبردِ زندگی" که ملکی در آن سال‌ها با امضای "دانشجوی علوم انسانی" در آن مقاله می‌نوشت، و دیدم که به خیلی از پرسش‌های من پاسخ می‌دهد. در کلاس ششم ادبیِ دبیرستان دارالفنون با یکی از کوشندگانِ "نیروی سوم" به نامِ حسین سرپولکی آشنا و دوست شدم و از راهِ او با باقی‌مانده‌ی تشکیلات نیروی سوم نزدیک شدم و دیدم که انسان‌های خوب و صادقی هستند. در دیدار با خودِ ملکی هم او را مردی محترم و شایسته و اندیشه‌گرِ سیاسیِ پخته‌ای دیدم.
اولین دیدار با ملکی کی بود؟
ملکی به فعالیت زیرزمینی باور نداشت و پس از بریدن از کمونیسم در اندیشه‌ی انقلابِ لنینی نبود، بلکه با تجربه‌ای که از کمونیسم و ادعاهای‌اش پیدا کرده بود، به سوسیال دموکراسی با روش‌های مبارزه‌یِ سیاسیِ بی‌خشونت گرایش یافته بود. به همین دلیل، در آن سال‌های سرکوب و سانسورِ پس از کودتای ۲٨ مرداد بر آن بود که باید برای هموار کردن راهِ فعالیتِ علنی تلاش کرد. او، با حفظِ باورهای سوسیالیستی، به مبارزه در خط "جبهه‌ی ملی" و راهِ مصدق گرایش داشت. در همین راستا در خیابان منوچهری در تهران آپارتمانی به نامِ  دفترِ مجله‌ی "نبرد زندگی" اجاره کرده بودند که در آن نشست‌های بازمانده‌ی تشکیلات نیروی سوم برگزار می‌شد. اولین بار ملکی را آن جا در آن جلسه‌ها دیدم. از تشکیلات کارگری و دانشجویی "نیروی سوم" در دور و برِ ملکی هنوز گروه‌هایی باقی مانده بود که من هم به آن‌ها پیوستم. در سال‌های دانشجویی در دانشکده‌ی حقوقِ دانشگاهِ تهران با این حزب بودم و با ملکی تماس دائم  داشتم.
 زندگی ملکی چگونه می‌گذشت؟
آشوری: خلیل ملکی را می‌توان پدر سوسیال دموکراسی ایران دانست.او در اصل دبیر شیمی بود، اما پس از کودتا بازنشسته‌اش کرده بودند و حقوق بازنشستگی دریافت می‌کرد. دو برادرش هم که اهل کسب و کار بودند و به او ارادت فراوان داشتند، او را یاری می‌کردند.
 در حلقه‌ی اطرافیان خلیل ملکی تا چه حد فعال بودید؟
ابتدا عضو کمیته‌ی دانشجویی "نیروی سوم" شدم. با تبدیلِ نام حزبِ زحمتکشانِ ملت ایران (نیروی سوم) به "جامعه‌ی سوسیالیست‌ها"، در کنگره‌ی "جامعه " در سال ۱۳۴۰، به عضویت کمیته‌ی مرکزیِ ۱۶ نفری و سپس هیئت اجرائیه‌ی ۷ نفری انتخاب شدم که رهبری تشکیلات را به عهده داشت. از سال ۱۳۴۲ که رژیم شاه حمله‌ی سراسری به تمام تشکیلاتِ "جبهه‌ی ملی دوم" را شروع کرد، "جامعه‌ی سوسیالیست‌ها" هم به شدت زیر فشار قرار گرفت. در این دوره خلیل ملکی، که هم از جانب رژیم زیرِ فشار بود و هم موج تبلیغاتیِ دشمنانه‌ی توده‌ای‌ها و دیگران او را رها نمی‌کرد، سخت خسته شده بود و قصد کناره‌گیری و حتا مهاجرت از کشور را داشت. سفری هم به اتریش کرد. اما به خاطر نداشتن پشتوانه‌ی مالی پس از چند ماه به ایران برگشت. پس از آن ما فعالیت برای تشکیلِ "جبهه‌ی ملی سوم" را شروع کردیم که مصدق ایده‌ی آن را داده بود، و در این راستا ارتباطِ سرراستی با دکتر مصدق برقرار کردیم. در آستانه‌ی تشکیلِ "جبهه‌ی ملی سوم" رژیم عده‌ای از فعالان "جامعه‌ی سوسیالیست‌ها" از جمله ملکی را دستگیر کرد.
پس از آن از شما فعالیت سیاسی چشمگیری دیده نشد.
ملکی پس از آزادی از زندان پیر و شکسته شده بود و در فضای سیاسی کشور هم، به دلیلِ سرکوبِ رژیم، امکانی برای فعالیت‌علنی نمانده بود. در واکنش به سیاستِ سرکوبِ رژیم، از اواسط دهه‌ی ۱۳۴۰ نطفه‌ی جریان‌های چریکی بسته شد. ملکی در دو-سه سال آخر زندگی بیمار و افسرده و از اوضاع سرخورده بود. من هم شوق کار سیاسی را از دست داده بودم. در آن سال‌های نیمه‌ی نخستِ دهه‌ی ۱۳۴۰ در مجله‌ی فردوسی و جاهای دیگر، از جمله نشریات حزبی‌مان،  مقاله‌های تحلیلِ سیاسی می‌نوشتم. اما با سختگیری‌های سانسورِ مطبوعات رفته‌رفته آن کار ناممکن شد و من هرچه بیشتر به دنبالِ فلسفه و ادبیات و مطالعات نظری در علوم سیاسی رفتم. "فرهنگِ سیاسی"، نخستین کتابِ من، فراورده‌ی این دوره بود. در همین دوره هم بود که شروع کردم به ترجمه‌ی "چنین گفت زرتشت" اثر نیچه. پس از آن تنها کاری که به عنوانِ فعالیتِ جمعی در آن شرکت داشتم، همراه با جلال آل‌احمد و جمعی از نویسندگان و شاعرانِ جوان، بر پا کردنِ "کانون نویسندگان ایران"، در سال ۱۳۴۶، بود که با رأی مجمع عمومیِ آن به عضویت اولین "هیئتِ دبیرانِ" پنج نفری‌اش درآمدم.
آل احمد مدت اندکی پس از آن درگذشت.
بله، ملکی و آل‌احمد در سال بعد، به فاصله‌ی دو-سه ماه درگذشتند.
ملکی در نامه‌ای از شما به نیکی یاد کرده است.
آشوری: جامعه سوسیالیست‌ها با مصدق ارتباطی سرراست برقرار کرده بود.بله، نامه‌ای‌ست که ملکی به دکتر مصدق نوشته. وقتی قصد داشت از ایران مهاجرت کند، به عنوان نوعی وصیت‌نامه، گزارشی از وضع نهضت ملی به مصدق نوشت و در آن گله‌های‌اش را از رهبری جبهه‌ی ملی بازگفت و در پایان یارانِ نزدیکِ خود در رهبریِ "جامعه‌ی سوسیالیست‌ها" را به مصدق معرفی کرد، از جمله مرا که عضو کمیته‌ی مرکزی و هیئت اجرائیِ آن بودم.
آیا ملکی اطرافیان یا دستیاران برجسته‌ای داشت؟
در اطراف ملکی، افراد خوب زیاد بودند؛ از نسل گذشته، از دوره‌ی انشعاب از حزب توده، روشنفکران ارزشمندی، مانندِ مهندس قندهاریان و دکتر وثیق که دوستی و ارادت‌شان را همچنان به او نگاه داشته بودند و عضوِ رهبریِ "جامعه‌ی سوسیالیست‌ها" بودند. از نزدیکانِ ملکی و بازمانده‌های "نیروی سوم" بیش از همه با منوچهر صفا نزدیک بودم، که هم روشنفکری روشن‌بین و خوش‌ذوق و خوش‌قلم بود و هم انسانی دل‌نشین.
آیا جلال آل‌احمد هم عضو "جامعه‌ی سوسیالیست‌ها" بود؟
خیر، آل‌احمد عضو تشکیلات نبود، اما با ملکی روابطِ نزدیکِ دوستانه داشت. ملکی از سال ۱۳۳۸ به این فکر افتاده بود که در زیرِ چتر قانون اساسی مشروطیت به کوشندگیِ علنیِ سیاسی بپردازد و نیروهای روشنفکری با گرایش سوسیالیستی را در سازمانی واحد گرد آورد و به رژیم هم بباوراند که وجودِ اپوزیسیون قانونی برای موجودیتِ آن خطرناک نیست و به سودِ کشور است، اما نتوانست. کسانی، از نسلِ کوشندگانِ پیش از ما، از جمله آل‌احمد، در آغاز از ایده‌ی ملکی استقبال کردند. اما وقتی کار جدی شد، نیامدند. آل‌احمد مدتی بعد با احمد فردید آشنا شد و به دنبالِ ایده‌ی "غرب‌زدگی" رفت و داستانِ آن کتابِ تاریخی، که می‌دانید. در نتیجه، از افقِ فکریِ ملکی دور شد. اما تا آخر به ملکی ارادتِ صمیمانه داشت، اگرچه درگیری هم زیاد داشتند. من خود شاهد بودم که ملکی بر سرِ همان کتاب چند بار بسیار تند با آل‌احمد برخورد کرد. آنگاه که من مقاله‌ی نقدِ "غرب‌زدگی" را منتشر کردم، ملکی جانبِ مرا گرفت و از حرف‌های من پشتیبانی کرد.
[ادامه دارد ...]
تحریریه: شیرین جزایری

اقتصاد ایران ؛ رکود طولانی و رشد ناچیز

در حالی که بنا به گزارش صندوق بین المللی پول، ایران در سال جاری با رشد اقتصادی صفر درصد روبرو خواهد بود، یک کارشناس مسايل اقتصادی بر این باور است که ایران با طولانی‌ترین دوران رکود اقتصادی خود دست و پنجه نرم می‌کند.

سعید لیلاز در مصاحبه با وب‌سایت "دیپلماسی ایرانی" با اشاره به گزارش صندوق بین‌المللی پول در مورد رشد اقتصادی ایران، تصریح می‌کند: «بانک مرکزی این پیش بینی را رد نکرده است، بلکه اذعان داشته است که این پیش بینی بدبینانه است. اگر آنچه که سه سال قبل اعلام شد درست بوده و بانک مرکزی تایید کرده است، احتمال آن وجود دارد که این ادعای صندوق بین‌المللی پول هم درست باشد.»
این کارشناس با پیش بینی اینکه رشد اقتصادی ایران بین صفر تا یک خواهد بود، می‌گوید: «ممکن است بدبینانه بودن از نظر رییس بانک مرکزی این باشه که صندوق بین‌المللی پول اعلام نکرده که بین صفر و یک است و فقط اعلام کرده که صفر است. »
صندوق بین المللی پول در تازه‌ترین گزارش خود پیش‌بینی کرد‌، رشد اقتصادی ایران در سال ۲۰۱۱ میلادی صفر و میزان تورم ۵ / ۲۲ درصد خواهد بود.
عدم اعلام رشد اقتصادی رسمی در ایران
بانک مرکزی ایران به عنوان مرجع رسمی اعلام میزان رشد اقتصادی کشور نزدیک به دو سال است از انتشار آمار رشد اقتصاد ایران خودداری می‌کند.
یکی از علت‌های این امر اختلاف با وزارت صنایع و خودداری این وزارت‌خانه در ارائه اطلاعات پایه برای مشخص شدن آمار مربوط به رشد بخش صنعت عنوان می‌شود. وزارت صنایع این اتهام را رد می‌کند.
دلیل دیگر می‌تواند روند نزولی رشد اقتصادی در ایران باشد که با ادعاهای دولت و برنامه‌های اصلی اقتصادی، همچون سند چشم‌انداز بیست‌ساله و برنامه پنج‌ساله توسعه، تناسبی ندارد.
بنابر  گزارش صندوق بین‌المللی پول، رشد اقتصادی در ایران که در سال گذشته‌ی میلادی یک درصد بوده در سال جاری به صفر سقوط خواهد کرد. همچنین پیش بینی می‌شود میزان تورم نیز از ۵ / ۱۲ درصد در سال ۲۰۱۰ به ۵ / ۲۲ درصد در سال ۲۰۱۱ برسد. بررسی‌های صندوق نشان می‌دهد متوسط رشد کشورهای خاورمیانه در سال گذشته ۸ / ۳ درصد و متوسط جهانی پنج درصد بوده است.
سعید لیلاز در ادامه مصاحبه خود مشاهده برخی تحرکات در بخش مسکن را منجر به "رونقی مختصر" در این بخش می‌داند اما معتقد است که دیگر بخش‌های اقتصادی همچنان راکد خواهند بود.
وی اضافه می‌کند: «رشد بسیار اندکی در صنعت رخ خواهد داد که در واقع کاهش رشد و یا رشد منفی ان را جبران می‌کند. بخش خدمات نیز اگر رشد منفی نداشته باشد، صفر خواهد بود و بخش نفت نیز به نظر می‌رسد که منفی باشد.»
لیلاز با اشاره به چهار سال رکود اقتصادی در ایران تاکید می‌کند: «در کنار رکود اقتصادی در سال ۱۳۳۷ تا ۱۳۴۱ ما شاهد طولانی‌ترین رکود در اقتصاد ایران هستیم.»
وی ارتباط میانی رکود اقتصادی ایران و تحولات کشورهای عربی را بسیار اندک می‌داند، زیرا تعامل و اتصال بین اقتصاد ایران و کشورهای منطقه اندک است. لیلاز ولی می‌افزاید: «اساسی‌ترین سود این تحولات برای ایران، افزایش قیمت نفت است، چرا که قیمت نفت بر اثر تحولات خاورمیانه به طور چشمگیری افزایش یافته است. البته عامل اصلی افزایش قیمت نفت در دنیا، رشد اقتصادی کشورهای غربی و چین و هند است. یعنی دلیل افزایش قیمت نفت در وهله اول رشد اقتصادی بالای جهان است و در وهله دوم تضعیف ارزش دلار در برابر یورو و سایر ارزهای معتبر جهان است. عامل دیگر افزایش قیمت نفت که عامل گذرا‌تر و ناپایدارتری است، تحولات خاورمیانه است. »
آقای لیلاز با ذکر این نکته که هر یک دلار افزایش در قیمت نفت ۸۰۰ میلیون دلار به درآمد نفتی ایران در طول یک سال اضافه می‌کند، می‌افزاید: «بنابراین من بر این باورم که تحولات منطقه نه تنها به ضرر ایران نیست، بلکه به سود ایران هم بوده است.»
توجه به رشد اقتصادی متوازن
از سوی دیگر محمد‌خوش‌چهره، نماینده سابق مجلس و استاد اقتصاد معتقد است در نظر نگرفتن بعضی جنبه‌های مادی و غیرمادی پیامدهای دستیابی به رشد اقتصادی در کشورهای در حال توسعه، اشکال‌ها و ایرادهایی را در پی خواهد داشت.
وی در مقاله‌ای که در روزنامه "شرق" چاپ تهران منتشر شده، برخی از مشکلات دستیابی "غیرمنطقی" به رشد اقتصادی را برداشت‌های بی‌رویه از منابع طبیعی، شکاف طبقاتی و گستردگی خط فقر، عوارض زیست‌محیطی، استقراض و بر جای گذاشتن بدهی برای دولت‌ها و به خطر انداختن سطح رفاه نسل‌های بعدی ارزیابی می‌کند.
بورس تهرانوی معتقد است که گرچه نتیجه طبیعی نرخ رشد اقتصادی باید بهبود عمومی سطح زندگی و ارتقای سطح رفاه مردم منجر شود ولی در بسیاری از کشور‌ها، اکثریت مردم از منافع نرخ رشد اقتصادی، کم‌بهره یا بی‌بهره هستند.
این استاد دانشگاه با انتقاد از رقابت دولت‌های مختلف برای نشان دادن رشد اقتصادی بیشتر با توسل به بازی با اعداد و ارقام، ارزیابی واقعی از نرخ رشد اقتصادی را در میزان تاثیرگذاری شاخص‌های منفرد یا ترکیبی در حوزه رفاه، اشتغال، سلامت، بهداشت، درصد آگاهی عمومی، افزایش آگاهی فردی و اجتماعی، مشارکت مردم در تصمیم‌گیری‌های سیاسی و کلان ملی و بهبود عمومی سطح زندگی می‌داند.
آقای خوش‌چهره نتیجه این "رقم سازی‌ها" را برداشت‌های بی‌رویه از منابع طبیعی و ذخایر تجدیدناپذیر‌ بدون توجه به ملاحظه‌های اجتماعی و زیست‌محیطی می‌داند.



اختیارات لاریجانی‌ها و ماجرای «تعقیب قانونی دولت»

علی لاریجانی، رئیس مجلس

رئيس مجلس از دولت به خاطر عدم تشکیل وزارت ورزش به قوه قضاییه شکایت کرده است. مجلسی که قاعدتا باید بتواند خود دولت را به مواخذه بکشاند چرا به قوه قضاییه پناه برده است؟

تشکیل وزارت ورزش هم به یکی از عرصه‌های زورآزمایی دولت و مجلس تبدیل شده تا جایی که نفس آن دیگر نه ربطی به تربیت بدنی جوانان  دارد نه ورزش ملی کشور.
مهلت قانونی تشکیل وزارت ورزش به گفته مسئولان تمام شده و هنوز قدمی از سوی دولت برای تشکیل آن برداشته نشده. نه وزیری برای آن در نظر گرفته شده است و نه «دخل و تصرف در مسایل مالی» آن به گفته محمد رضا باهنر، معاون نظارت مجلس «وجاهت قانونی» دارد. «وجاهتی» که ظاهرا برای رئیس جمهوری و جنجالی‌ترین معاون او، اسفندیار رحیم مشایی سرسوزنی اهمیت ندارد. مشایی به این اکتفا کرد که بگوید «تشکیل این وزارت‌خانه به صلاح نیست».

شکایت از دولت برای رسیدگی قانونی یا برای بازتاب بیرونی؟
علی لاریجانی، رئیس مجلس در شکایتی که به قوه قضاییه فرستاده، خواهان رسیدگی بی‌اعتنایی دولت به مصوبه مجلس شده است. مصوبه‌ای که سرنوشتی مشابه خیلی مصوبات دیگر پیدا کرده است: از ارائه طرح بودجه کشورگرفته تا طرح ادغام وزرات‌خانه‌ها تا برگماری و برکناری وزرا و غیره.
ابراهیم رئیسی، معاون اول قوه قضاییه روز گذشته به خبرگزاری ایسنا گفت که  شکایت لاریجانی با جدیت پیگیری خواهد شد. مصطفی پورمحمدی، رئیس سازمان بازرسی کل کشور هم گفت که اول «تذکر» داده می‌شود، بعد «پیگیری»، و سپس «اعلام» و اگر همه این‌ها موثر واقع نشد، آن‌گاه «تعقیب قانونی» خواهد شد.
البته رئيس مجلس می‌تواند هرزمان از رئیس دولت به خاطر عدم اجرای مصوبات مجلس از جمله الزام دولت به تاسیس وزارت ورزش جوانان به مراجع کیفری شکایت کند.
ولی قانون در عین حال ابزار لازم را به مجلس داده است تا دولت را موظف به پاسخگویی در برابر مصوبات قوه مقننه کند. آیا امکانات مجلس از قوه قضاییه و یا سازمان بازرسی برای «پیگیری» و «تذکر» و در نهایت استیضاح دولت بیشتر نیست؟ اگر مجلس زورش به دولت نرسد، آیا می‌شود انتظاری از قوه قضاییه داشت؟
شاید این اقدام بیش از آن که به امید تشکیل وزارت ورزش انجام شده باشد، برای طرح گسترده‌تر و بازتاب بیرونی آن انجام شده است. 
همه راه‌ها به رهبر ختم می‌شود
اگر قوه قضاییه از پس رسیدگی به شکایت قوه مقننه برنیاید، طبق قانون «مقام معظم رهبری» تنها مرجع ذیصلاح برای حل و فصل مجادله است. مقامی که بارها مجبور شده به صحنه بیاید و جلوی شدیدتر شدن حملات جناح‌های درگیر علیه یکدیگر را بگیرد.
شکایت علی لاریجانی از قوه مجریه به خاطر تشکیل نشدن وزارت وزرش هم جدا از بقیه موارد مورد مشاجره میان اصولگرایان حامی و مخالف احمدی‌نژاد نیست. مشکل این جاست که این بار پای خود «رهبر» هم در میان است و به عقیده برخی تحلیلگران خط  ونشان‌های رئیس دولت و اطرافیانش  در جنجالی که بر سر وزیر اطلاعات براه افتاده، خود رهبر را نیز نشانه رفته است.
 




«خامنه‏ای می‌تواند به‌راحتی احمدی‏نژاد را از عرصه‏ی سیاست حذف کند»

احمدی‌نژاد در آغاز نخستین دور ریاست جمهوری خود در سال ۲۰۰۵

نامه آیت‌الله خامنه‌ای به وزیر اطلاعات اقدامی بی‌سابقه است. آیا این نشانه‌ آغاز حذف احمدی‌نژاد است؟ مهدی مهدوی آزاد، روزنامه‌نگار معتقد است حذف احمدی‌نژاد عملی است اما این‌کار مشکلاتی برای آقای خامنه‌ای ایجاد خواهد کرد.

دویچه‏وله: آقای خامنه‏ای مستقیماً به وزیر اطلاعات نامه نوشته و از او خواسته که قرص و محکم سرجای خودش بماند. معنای چنین نامه‏ای به شکل مستقیم به یک وزیر، برای رییس جمهور، چیست؟
مهدی مهدوی‏آزاد: چنین نامه‏ای، حداقل در دوران صدارت آیت‏الله خامنه‏ای، یعنی در ۲۰ سال اخیر، بی‏سابقه بوده است. هیچ‏گاه آقای خامنه‏ای مستقیماً و به‏صورت رسمی، به یکی از وزرای دولت که رسماً و طبق قانون اساسی، تحت انعقیاد رییس جمهور هستند، چنین نامه‏ای ننوشته بود.
البته آقای خامنه‏ای در دولت آقای هاشمی رفسنجانی و در اواخر دوره‏ی آقای خاتمی، سعی کرد با ارتباط مستقیم با برخی از وزرا، قدرت خود را افزایش بدهد و خواسته‏های خود را بر آن‏ها تحمیل کند. اما چنین نامه‏ای نتیجه و معنایی ندارد جز این‏که آقای خامنه‏ای دارد تلاش می‏کند آقای احمدی‏نژاد را در آستانه‏ی انتخابات مجلس کمی تضعیف کند و وزنه‏ی قدرت را به سمت هواداران خودش، چرب‏تر و سنگین‏تر کند.
هدف تضعیف آقای احمدی‏نژاد است یا کنار گذاشتن او؟
جریان آقای احمدی‏نژاد و اسفندیار رحیم‏مشایی، یک جریان بی‏بن و مایه و یک جریان بی‏پشتوانه و یک جریان من‏درآوردی در عرصه‏ی سیاست ایران است. از نظر تئوریک، حذف آن‏ها کاملاً ممکن است، اما از نظر عملی، چون این جریان به کانون‏های قدرت و مشخصاً تاکید می‏کنم، به کانون‏های ثروت دسترسی کاملی پیدا کرده و برخی از محافل امنیتی را هم با خود همراه کرده است، می‏تواند کارشکنی‏های جد‏ی‏ای در مقابل روندی که آقای خامنه‏ای در پیش رو خواهد داشت، انجام بدهد.
این جدال میان اصول‌گرایان به کجا خواهد کشید؟ آیا نظر برخی تحلیل‏گران که معتقدند آقای خامنه‏ای اگر لازم بداند، آقای احمدی‏نژاد را به‏سادگی می‏تواند کنار بگذارد درست است یا نظر کسانی که معتقدند این هزینه‏ی سنگینی برای آقای خامنه‏ای دارد؟
با شرایط فعلی، آقای خامنه‏ای هنوز این قدرت را دارد که به راحتی آقای احمدی‏نژاد را از عرصه‏ی سیاست حذف کند. اشاره‏ای از آقای خامنه‏ای کافی است تا قوه‏ی قضاییه پرونده‏ی آقای رحیمی، معاون اول ایشان را بازگشایی کند و ایشان را بازداشت کند. اشاره‏ای کافی است تا اسفندیار رحیم‏مشایی بازداشت شود. اشاره‏ای کافی است تا حامیان ولایت فقیه و سپاه و بسیج از آقای احمدی‏نژاد فاصله بگیرند.
همان‏طور که ما می‏بینیم سایت "رجانیوز" که زمانی یکی از جدی‏ترین حامیان آقای احمدی‏نژاد بود و توسط خانم فاطمه‏ رجبی تأسیس شد، الان مطالب انتقادی شدیدی نسبت به رییس جمهور دارد و می‏گوید که چرا ایشان از حرف‏های ولایت تبعیت نمی‏کند.
در این میان، نقش مخالفانی که به عنوان جنبش سبز شناخته شده‏اند، چه خواهد بود؟ بسیاری به نقش کمرنگ هاشمی رفسنجانی و مخالفان سرکوب‌شده اشاره می‌کنند و بر این نظر هستند که آقای احمدی‏نژاد تا زمانی اهمیت داشت که بتواند این نیرو را سرکوب کند و الان دیگر اهمیت‏اش را از دست داده است. ارزیابی شما چیست؟
بعد از حذف آقای هاشمی رفسنجانی از ریاست مجلس خبرگان رهبری، بسیاری از نزدیکان آقای هاشمی، در محافل خصوصی، تاکید می‏کردند که این یک تاکتیک سیاسی از طرف آقای هاشمی بوده، برای این‏که در مرحله‏ی اول فشارها را از روی خودش کم کند و در مرحله‏ی دوم، دشمن مشترکی که هم جناح آقای خامنه‏ای و هم جناح احمدی‏نژاد و رحیم‏مشایی داشتند، یعنی آقای هاشمی را از عرصه کمی دورتر کند تا این دو جناح به خودشان مشغول بشوند.
من تصور می‏کنم، در شرایط فعلی، بازداشت آقایان موسوی و کروبی و انزوای بیشتر آقای هاشمی رفسنجانی، صرف‏نظر از درستی یا نادرستی تحلیل‏هایی که نزدیکان آقای هاشمی ارائه می‏دادند، باعث خواهد شد که جناح اقتدارگرا در داخل خودش دچار اختلافات و تناقضات بسیار شدیدی بشود و این اختلافات و تناقضات در آستانه‏ی انتخابات، به قول آقایان، به فتنه‏ی دیگری منجر بشود. یادتان باشد که آقای مصباح یزدی، هفته‏ی گذشته گفت: «آن چیزی که من به عنوان جریان نفوذی در دولت آقای احمدی‏نژاد می‏بینیم، بزرگ‏ترین خطری است که تاکنون، یعنی در ۱۴۰۰ سال گذشته، اسلام را تهدید کرده است».
اما این نکته را هم نباید فراموش کنیم که آقای احمدی‏نژاد هم در این میان یک بازی دارد و آن هم این است که می‏خواهد خاستگاه اجتماعی خود را تغییر بدهد. یعنی اگر زمانی کسانی به آقای احمدی‏نژاد رأی می‏دادند که وابسته به سپاه، بسیج و حامیان ولایت فقیه بودند، الان با تئوری‏های آقای رحیم‏مشایی، به عنوان مغز متفکر این جریان، آقای احمدی‏نژاد سعی می‏کند خاستگاه اجتماعی خود را به سمت طبقه‏ی متوسط، طبقه‏ی تحصیل‏کرده و طبقه‏ی معترض جامعه، یعنی کسانی که از ایستادن در مقابل آقای خامنه‏ای لذت می‏برند، انتقال بدهد که البته به گمان من، حتماً در این بازی مرموز و موذیانه شکست خواهد خورد.
اگر آقای احمدی‏نژاد شکست بخورد، به نظر شما، ترکیب بعدی بهتر از آن چیزی خواهد بود که الان هست؟
تا زمانی که حاکمیت بلامنازع و اقتدارگرایانه‏ی آقای خامنه‏ای و حامیان‏شان وجود دارد، ما تغییر اساسی‏ای در کاست قدرت و در ساختار حاکمیت مشاهده نخواهیم کرد؛ حتی اگر به قیمت اختلافات خیلی جدی تمام بشود. حتی اگر این اختلافات در ترکیب با نارضایتی‏های اقتصادی مردم، به دور جدیدی از شورش‏ها منتهی بشود، در نهایت، من تصور نمی‏کنم که در شرایط فعلی، ما امید چندانی به تغییرات به نفع جنبش دمکراسی‏خواهی و جنبش سکولار ایران داشته باشیم.
مریم انصاری
تحریریه: مصطفی ملکان




هشدار وزیر خارجه امارات و مفتی اعظم مصر به ایران

شیخ عبدالله بن زاید آل نهیان، وزیر خارجه امارات متحده عربی

وزیرخارجه امارات متحده عربی و مفتی اعظم مصر از جمهوری اسلامی ایران خواستند که از دخالت در مسائل داخلی کشورهای عربی منطقه بپرهیزد. دولت بحرین پیش از این ایران را به تحریک شیعیان این کشور متهم کرده است.

از زمان آغاز ناآرامی‌های بحرین، مناسبات جمهوری اسلامی ایران و کشورهای عربی حوزه خلیج فارس تیره‌تر از همیشه شده است. اکنون، شیخ عبدالله بن زاید آل‌نهیان وزیر خارجه امارات متحده عربی از تهران می‌خواهد که سیاست منطقه‌ای خود را مورد تجدید‌نظر قرار دهد.
ایران و استقلال کشورهای عربی
به گزارش خبرگزاری فرانسه، امروز (چهارشنبه ۳۱ فروردین، ۲۰ آوریل) وزیر خارجه امارات متحده عربی در یک کنفرانس خبری مشترک با کاترین آشتون مسئول روابط خارجی اتحادیه اروپا گفت: «ایران باید به وحدت و استقلال ملی کشورهای حوزه خلیج فارس احترام بگذارد و اجازه ندارد در مسائل داخلی این کشورها دخالت کند.»
کنفرانس خبری وزیر خارجه امارات متحده عربی و مسئول روابط خارجی اتحادیه اروپا در پی نشست مشترک وزرای خارجه کشورهای عضو شورای همکاری خلیج فارس و اتحادیه اروپا در ابوظبی برپا شد. ریاست این کنفرانس را شیخ عبدالله بن زاید آل نهیان به عهده داشت.
خبرگزاری فرانسه در گزارش خود تاکید می‌کند که ایران پشتیبانی خود را از اکثریت شیعی بحرین پنهان نمی‌کند و به تصمیم عربستان سعودی و امارات متحده عربی برای اعزام نیرو به این کشور اعتراض دارد. به همین دلیل، حکومت‌های عربی خلیج فارس، تهران را متهم می‌کنند که قصد بی‌ثبات کردن منطقه را دارد.
هشدار مفتی اعظم مصر
احمد محمد الطیب، مفتی اعظم مصر
همزمان با وزیرخارجه امارات متحده عربی، "احمد محمد الطیب" مفتی اعظم مصر و شیخ پرنفوذ الازهر نیز در یک کنفرانس خبری که در قاهره تشکیل شد، به ایران هشدار داد که از دخالت در امور داخلی کشورهای عربی بپرهیزد. الطیب بزرگترین مقام مذهبی اهل سنت است. وی گفت:«آنچه که در کشورهای عربی می‌گذرد موضوعی داخلی است و فقط به ملت‌های همین منطقه مربوط می‌شود.»
رسانه‌های دولتی ایران، اظهارات شیخ احمد محمد الطیب را خصمانه توصیف کردند.
به دنبال تیرگی مناسبات ایران و بحرین، تهران و منامه سفرای خود را احضار کردند. ایران تاکنون با ارسال سه نامه به مجامع بین‌المللی خواستار خروج نیروهای خارجی از خاک بحرین شده است. متقابلا بحرین اعلام کرده که دو ایرانی را به اتهام جاسوسی محاکمه خواهد کرد. پیش‌تر، کویت نیز دو ایرانی و یک شهروند خود را به اتهام عضویت در یک شبکه جاسوسی برای ایران به اعدام محکوم کرده بود.
در پی صدور این حکم، کویت همچنین سه دیپلمات ایرانی را از خاک خود اخراج کرد. جمهوری اسلامی نیز با عمل متقابل به این اقدام کویت پاسخ داد.
پیش از سقوط حسنی مبارک، آیت‌الله خامنه‌ای با ایراد خطبه عربی در مراسم نماز جمعه تهران، تحولات مصر و تونس را دنباله انقلاب اسلامی سال ۱۳۵۷ ایران خواند. این اظهارات حتی با اعتراض اخوان المسلمین مصر روبرو شد.



تصویب مجازات سگ گردانی در کمیسیون شوراهای مجلس

محمد جواد ابطحی، عضو کميسيون شوراهای مجلس، چهارشنبه گفت: «بر اساس مصوبه اخير اين کميسيون همراه داشتن سگ و هر حيوان نجس‌العين در مکان‌های عمومی ممنوع خواهد بود.»
 به گزارش خبرگزاری فارس، طبق مصوبه این كميسيون مقرر شده است مجازات حيوان‎گردی در محافل عمومی از يک تا پنج ميليون ريال باشد.
این مصوبه كميسيون شوراها جهت بررسی و تصويب در صحن علنی مجلس به هيئت رئيسه ارایه  می شود.
محمد جواد ابطحی عضو كميسيون شوراها و امور داخلی مجلس شوراي اسلامی به خبرگزاری فارس گفته است: «قرار است مجازات حيوان‎گردی در محافل عمومی از يک تا پنج ميليون ريال باشد.»
وی  در گفت‌وگو با خبرنگار خبرگزاري فارس اظهار داشت: «اعضاي كميسيون شوراها در جلسه اخير خود مباحثی را در خصوص موضوع سگ‌گردانی داشتند و نمايندگان نقطه نظرات خود را در اين خصوص عنوان كردند.»
در همین حال،آزاده معاونی روزنامه نگار ایرانی در مطلبی در این باره در هفته نامه «تایم» به سخنان مسئولان جمهوری اسلامی و مقررات اخیر برای مبارزه با نگهداری حیوانات خانگی مثل سگ پرداخته و در مقدمه این گزارش یادآوری می کند که حکومت ایران طی ده سال گذشته این پدیده که آن را به شدت ضد اسلامی می داند تحمل کرده است.
وی می افزاید در این سال ها در جریان اعمال فشارهای دوره ای و پراکنده، ماموران انتظامی در خیابان جلوی مردم را گرفته و سگ های آنان را گرفته و رسانه های دولتی به کرات برنامه ها و گزارش هایی در مورد گسترش و شیوع انواع بیماری ها توسط حیوانات خانگی پخش کرده اند.
آزاده معاونی یادآوری می کند که دوران نرمش و یا نادیده گرفتن حیوانات خانگی در ایران ظاهرا به سر رسیده است. اخیرا گروهی از نمایندگان طرحی را به مجلس پیشنهاد کرده اند که در صورت تصویب مالکیت سگ غیر قانونی خواهد شد و صاحبان آن ها طبق قوانین شرعی مجازات خواهند شد.
وی می افزاید در این پیش نویس قانونی یادآوری شده است که نگهداری سگ علاوه بر به خطر انداختن بهداشت و سلامت عمومی یک «معضل فرهنگی» و «تبعیت کورکورانه از مظاهر ناهنجار فرهنگ غربی» است.
در این پیش نویس این قانون برای اولین بار مجازات های مشخصی برای «مالکیت و یا گرداندن حیوانات ناپاک و خطرناک در سطح جامعه» پیش‌بینی شده است.
این تعاریف می تواند مالکیت گربه را نیز شامل شود ولی به نظر می رسد که در حال حاضر هدف اصلی مبارزه با سگ است.


در انتظار «فتنه»‌ای خونین‌تر: قیام پاسداران/بسیجی‌ها علیه طبقهٔ ممتاز روحانی

حتی یک سال پیش و بعد از سرکوب جنبش اعتراضی سبز به دشواری می‌شد تصور کرد که روزی دو بخش اقتدارگرایان یعنی روحانیت و طرفداران آن‌ها از یک سو و نظامیان و نظامی‌گرایان از سوی دیگر یکدیگر را فتنه‌گر خطاب کنند.
اما اکنون طرفداران دولت نسبت به زد و خوردهای خونین میان این دو جناح هشدار داده و وعده می‌دهند که کاخ‌های طرف مقابل به زودی فرو می‌ریزد. (دولت یار، ۳۰ فروردین ۱۳۹۰) منتقدان دولت نیز دولت را فاسد (احمد توکلی)، لیبرال (علی مطهری)، دیکتاتور (علی لاریجانی) و تحت سلطهٔ نفوذی‌های دشمن و منحرفان (حسین شریعتمداری) معرفی می‌کنند. نزاع بر سر چیست و چرا بالا گرفته است؟ دو طرف اصلی این نزاع از حیث نهادی کدامند؟

فتنه‌ای بزرگ‌تر

نظامی‌گرایان و روحانیت‌گرایان در شرایط پیش از انتخابات مجلس نهم از فتنه‌ای خونین و سنگین‌تر از اعتراضات سال ۱۳۸۸ سخن می‌گویند. طرفداران دولت این فتنه‌گری را نوعی کودتا علیه دولت دانسته و آن را به مخالفان روحانیت‌گرای خود نسبت می‌دهند: «آن چه باعث شده طرح کودتا علیه دولت احمدی‌نژاد به تاخیر بیفتد محبوبیت وی در میان عموم مردم است. گفته می‌شود گروه‌های مختلف با تشکیل کارگروه‌های خاص به دنبال بی‌اعتبار کردن احمدی‌نژاد در میان طرفداران خاصش و ایجاد جبهه‌ای متحد از مخالفین وی هستند.... مخالفانی که به زودی حرکت دولت را فلج خواهند کرد. با توجه به روحیه خاص احمدی‌نژاد احتمال دارد به زودی کشور صحنه یک رویارویی حیرت‌آور شود، معرکه‌ای که فتنه ۸۸ در برابر آن همچون بازی بچگانه خواهد بود.» (در مسیر انتحار، دولت یار، ۳۰ فروردین ۱۳۹۰)
در مقابل، روحانیون و طرفداران آن‌ها نیز از نفوذ فراماسون‌ها به دولت و فتنهٔ سهمگین آن‌ها سخن گفته‌اند. حتی مصباح یزدی که پیش از این از حامیان دولت احمدی‌نژاد بود به این جمع پیوسته است: «جای تعجب نیست اگر برخی از یاران امام روزی علیه اسلام و انقلاب به پا خیزند (همان گونه که سران فتنه گذشته این چنین کردند)، و جای تعجب نخواهد بود اگر برخی از کسانی که امروز دم از رهبری می‌زنند و از یاران رهبری هستند، فردا فتنه بزرگ‌تری را به وجود آورند... خطری که من احساس می‌کنم شدید‌ترین خطری است که تاکنون اسلام را تهدید کرده است و آن هم از سوی نفوذی‌هایی است که در بین خودی‌ها در حال رشد هستند.» (مصباح یزدی، الف، ۲۴ فروردین ۱۳۹۰)

صفوف از هم جدا می‌شوند

تبلیغاتچی‌های کارکشته‌ای مثل محمدتقی مصباح یزدی، احمد علم‌الهدی، منصور ارضی و حسین حدادیان دریافته‌اند که این نزاع از کجا سرچشمه گرفته و تا کجا می‌تواند ادامه پیدا کند. آن‌ها متوجه شده‌اند که پس از حذف جناح اصلاح‌طلبان نوبت به روحانیت حاکم و فرزندان‌شان در دو دههٔ حکومت خامنه‌ای رسیده است و به سرعت جبههٔ خود را در مقابل کسانی که می‌خواهند روحانیت را دست‌نشاندهٔ نظامیان کنند روشن ساخته‌اند. آن‌ها تا حد بر زمین زدن هاشمی رفسنجانی و ناطق نوری با این جبهه همراهی داشتند، اما نوبت که به محمد یزدی و مهدوی کنی و دیگر اعضای جامعه روحانیت مبارز تهران و جامعهٔ مدرسین برسد بدین معنی است که نفرات بعدی خود آن‌ها و همراهان‌شان خواهند بود.
مصباح پیش از بسیاری از روحانیون به این خطر در شرایط امروز و پس از حذف هزاران تن از مقامات دوران هاشمی رفسنجانی و خاتمی اشاره می‌کند: «حتی در بین مسئولان نیز کسانی که واقعا ولایت ‌فقیه را شناخته و بدان اعتقاد دارند کم‌اند و حتی عده‌ای معتقدند این‌ که یک روحانی آن هم به حکم دین در رأس مسائل کشور قرار بگیرد، امری اشتباه است... چگونه کسی که در عمرش با عالمی ارتباط نداشته و علاوه بر آن هر روز ضربه‌ای به اسلام می‌زند، می‌تواند برای اسلام مفید باشد، و معلوم نیست چه شده که برخی نیز به آن‌ها دل بسته‌اند.» (مصباح یزدی، الف، ۲۴ فروردین ۱۳۹۰)
گروهی از این هم فرا‌تر رفته و همراهان بی‌اعتقاد به روحانیت را یاغی و سرکش می‌خوانند: «مشایی بَیّن‌ الغَی و فردی است که انحرافش علنی شده.» (جهان نیوز، ۳۰ فروردین ۱۳۹۰) تیم احمدی‌نژاد با تمسک به هاله نور، موعودگرایی و سپس طرح مکتب ایرانی که آن‌ها را از روحانیت بی‌نیاز می‌کند باید انتظار این برخورد‌ها را می‌کشیده‌اند.
نفرات دسته دو تیم روحانیت یعنی محمدرضا باهنر، علی مطهری، لاریجانی‌ها و دیگر «آقازاده‌ها» که منافع خود را در برابر لباس‌شخصی‌های خودپرورده در خطر می‌بینند با همهٔ قوا تلاش دارند در زیر عبای روحانیت جای گرفته و احمدی‌نژاد و دوستان نظامی- امنیتی‌اش را متوقف کنند.

امتیازات آری، اما نه برای آن‌ها

مشکل نظامیان حامی احمدی‌نژاد تنها رفسنجانی و ناطق نوری نبود. آن‌ها با همهٔ «آقا»‌ها و «آقازاده‌»‌ها مشکل داشته و دارند و نمی‌توانند امتیازات و فخرفروشی‌ها و مدعیات اصالت‌تبار حاکمان روحانی و اعضای خانواده آنان در سه دهه‌ گذشته را بپذیرند (مثل نامهٔ صادق خرازی به منوچهر متکی که تصدی وزارت خارجه را شان افراد دارای اصالت‌تبار می‌داند: آفتاب، ۱۳ فروردین ۱۳۹۰). از همین جهت است که کسانی مثل علی مطهری را «آقازادهٔ ناخلف» نام می‌گذارند.
این نزاع هنوز مستقیما به سمت علی خامنه‌ای و روحانیون خاص درگاه وی مثل جنتی نشانه نرفته است، به دو دلیل: اول آن دستگاه تبلیغاتی حکومتی برنامه‌ای خاص برای مبرا کردن خامنه‌ای از فساد و امتیازات طبقهٔ ممتازهٔ روحانی دنبال کرده و هر گونه انتقاد از خامنه‌ای را نیز به‌شدت مجازات کرده است؛ و دوم آن که فرماندهان سپاه برای مقابله با روحانیون اشرافیت‌زده در این مرحله هنوز به خامنه‌ای به عنوان ولی فقیه نیاز دارند.
تضعیف همراهان روحانی خامنه‌ای و به حاشیه راندن آن‌ها راه را برای برخورد با خامنه‌ای و خانواده‌اش نیز همانند دیگر خانواده‌های حاکم در ایران (مثل خانوادهٔ خمینی یا رفسنجانی) فراهم خواهد کرد.

بسیجیان در برابر روحانیت

بسیجیان و پاسدارانی که در دههٔ شصت به امامان جمعه و جماعت اقتدا می‌کردند خود را از حیث ایدئولوژیک دنباله‌روی روحانیت می‌دیدند. اما سه دهه فساد و ادعای اصالت‌تبار و خویشاوندسالاری و اشرافی‌گری و امتیازخواهی و رانت‌خواری موجب شده است که اقتداکنندگان نسل تازه علیه روحانیون بشورند و خود را در موضعی فرا‌تر از حیث اخلاقی و استحقاق قدرت ببینند.
هاشمی رفسنجانی که خود یکی از هدف‌های حملهٔ این نسل است از این موضوع گلایه می‌کند: «یکی از مسئولان مرکز رسیدگی به امور مساجد به من گفت از ده پرونده‌ای که برای ما می‌‌آید، هشت پرونده مربوط به نیروهایی است که در مساجد هستند. یا امام جماعت از آن‌ها شکایت می‌کند یا آن‌ها اتهاماتی به امام جماعت می‌زنند و ما رسیدگی می‌کنیم.» (هاشمی رفسنجانی در آخرین ملاقات با خبرگان، تابناک، ۳۰ فروردین ۱۳۹۰)
«افراطی‌ها» در زبان هاشمی‌‌ همان پاسداران و بسیجیانی هستند که حکومت برای دوام خود و سرکوب مخالفان به آن‌ها اتکا دارد، اما دیگر زیر بار تقدس ریش‌سفیدان و شیوخ رانت‌خوار نمی‌روند: «با خیلی از علما و ائمه جمعه و جماعات ملاقات دارم که می‌آیند و درد دل می‌کنند. کمتر امام جماعت یا جمعه‌ای آمده که از افراد افراطی گله نکند که معمولاً جایی هم در مساجد دارند. می‌گویند توقع دارند ما آن چه را که خودشان می‌فهمند و می‌خواهند، بگوییم و اگر چیزی را نپسندند، فوری عکس‌العمل نشان می‌دهند و اهانت می‌کنند.» (هاشمی رفسنجانی در آخرین ملاقات با خبرگان، تابناک، ۳۰ فروردین ۱۳۹۰)

گرد و غبار‌ها فرو ننشسته است

پس از گذشت دو سال از زلزلهٔ خرداد ۱۳۸۸ در ساختار سیاسی جمهوری اسلامی، هنوز نیروهای جایگزین و سرکوبگر احساس ثبات نمی‌کنند. هر دو طرف نزاع کشور را به شدت بی‌ثبات تصور می‌کنند. حامیان دولت این تصور را به سنت‌گرایان و طرفداران روحانیت نسبت می‌دهند: «طبق برخی شواهد و قرائن تحلیل‌های گروه‌های خاص نشان داده که دولت در سال جاری با مشکلات عدیده اقتصادی مواجه شده و قطعا اعتراضات مردمی کشور را فرا خواهد گرفت.» (دولتِ یار، ۳۰ فروردین ۱۳۹۰) اما هر دو طرف به گونه‌ای رفتار می‌کنند که گویی این بی‌ثباتی را فرض گرفته‌اند.
یک طرف بیم دارد که «لات‌ها و شعبان بی‌مخ‌های» طرف مقابل به سمت مراکز تحت قدرت خود (مثل خیابان پاستور که دفتر رئیس دولت در آن واقع است) حرکت داده شوند (دولت یار، ۳۰ فروردین ۱۳۹۰) و طرف دیگر از نفوذی‌های طرف دیگر در دستگاه حکومتی نگران است: «متاسفانه با به کارگیری باند منحرف و نفوذی مورد اشاره [مشایی و همراهان]، این بی‌توجهی [رئیس جمهور به رای مردم] چه بخواهند و چه نخواهند... صورت پذیرفته است.» (حسین شریعتمداری، کیهان، ۳۰ فروردین ۱۳۹۰)
نزاع نظامیان و روحانیان تازه آشکار‌تر شده و با نزدیک شدن به انتخابات مجلس شدت خواهد یافت. این دو منابعی متفاوت از قدرت را در دست دارند، اما نظامی برای تقسیم بدون تنش و قاعده‌مند این منابع موجود نیست. در فقدان قواعد مورد توافق، این نزاع ممکن است شکل خونین نیز پیدا کند. تا هنگامی که چنین قواعدی شکل نگیرد نمی‌توان با یکپارچه اندیشی، اختلافات درون جناح‌های حاکم را به دعوای زرگری تقلیل داد و آن‌ها را جدی نگرفت.




یک روز با ملالی جویا
نویسنده: رابرت دریفوس 

ba-jooya.jpg
مترجم: سمیر 
چنانچه دیده میشود، یک رابطه مستقیم بین خیزش های دنیای عرب و ایران و وضعیت  بسیار ناگوار در افغانستان وجود ندارد. در افغانستان که به علت سه دهه جنگ به ویرانه مبدل شده، ایالات متحده امریکا  و ناتو آنرا اشغال نموده و تحت حاکمیت جنگ سالاران فاسد و سیاست مداران معامله گر قرار دارد، فعالین انقلابی و طرفدار دموکراسی با یک مشکل اضافی دیگر نیز مواجهند: بر خلاف مصر اینجا فرهنگ استفاده از فیس بوک، تویتر و سایر شبکه های اجتماعی  وجود ندارد، در اکثر مناطق این کشور نه برق وجود دارد و نه وسایل الکترونیک.
 ولی تمام این ها ملالی جویا را از تلاش باز نمیدارد.
من دیروز را با ملالی جویا در جنوب مریلند سپری کردم، جایی که او در حال سخنرانی در کالج سنت مری بود. کالج عمومی که در دهکده سنت مری قرار دارد. او یک زن جوان قابل توجه است، فعالی که در سالهای ١٩٩٠ مصروف فراگیری درس در یکی از کمپ ها در پاکستان بود؛ مکتبی که توسط  جمعیت انقلابی زنان افغانستان "راوا"  راه  اندازی شده بود. او در زمان طالبان مصروف تدریس در مکاتب زیر زمینی در زادگاهش در ولایت فراه بود، کلینیک های رایگان و یک  پرورشگاهی را  رهبری میکرد.  در سال ٢٠٠٣ زمانیکه ٢۵ سال داشت با ایستادن در لویه جرگه و انتقاد شدید از طالبان و جنگسالارانی که زیر حمایت امریکا به قدرت رسیده بودند در سطح جهان مطرح شد. او در سال ٢٠٠۵ به حیث نماینده پارلمان انتخاب شد. پارلمانی که تحت کنترول محافظه کاران متعصب، جنگسالاران و سیاستمداران فاسد قرار داشت. ولی دو سال بعد، در پی انتقادات شدید از پارلمان و دولت افغانستان عضویتش به حالت تعلیق درآمد. از آن بعد به شکل نیمه مخفی زندگی می کند و از چند سوء قصد جان سالم بدر برده است. در ٢٠١٠ ملالی جویا در لیست ١٠٠ شخصیت پرنفوذ سال مجله «تایم» جا گرفت.
به گفته جویا او میخواهد که نیروهای امریکایی و ناتو فوری از کشورش خارج شوند. "آنها باید اینجا را ترک کنند". "جنگ داخلی آینده خطرناکتر از جنگ داخلی فعلی نخواهد بود". او شدیدا ضد طالبان است و به همان اندازه مخالف اوباشان ائتلاف شمال و متحدانشان نیز است؛ کسانیکه از ٢٠٠١ به اینطرف مورد حمایت ایالات متحده قرار دارند و به همین ترتیب رئیس جمهور کرزی.
او در حال حاضر در سفرش به ایالات متحده مصروف معرفی کتاب جدیدش بنام "زنی در میان جنگسالاران" است. ابتدا سفرش بدلیل رد ویزه وی از جانب وزارت خارجه امریکا به تعویق افتاد، بهانه این بود که او وظیفه رسمی نداشته و به شکل مخفی زندگی می کند. اما این تصمیم در نتیجه اعتراضات گسترده جهانی تغییر کرد. یکی از کارمندان سفارت به او گفته بود "ما تو را بسیار خوب می شناسیم که کی هستی؟"
اگر شرایطی را که او تحت آن فعالیت میکند مشکل بنامیم حقیقت را کتمان کرده‌ایم. بخش اعظم رسانه ها تحت کنترول دولت و متحدانش قرار دارند. در مورد اینترنت می گوید: "کسانیکه به اینترنت دسترسی دارند بسیار محدود اند و تنها در حدود ٢ فیصد از افغان ها به فیس بوک و تویتر دسترسی دارند که بیشتر هم داکتر ها وغیره هستند." به گفته او نه تنها حکومت فاسد کرزی نومیدانه به طالبان تکیه می‌کند، بلکه پارلمان نیز امید خود را از دست داده است. او میگوید "شما میتوانید با انگشتان یک دست تعداد افراد طرفدار دموکراسی را در پارلمان بشمارید." در حالیکه تعداد معدودی احزاب و سازمان های غیر دولتی مترقی وجود دارند - از دید او "ضد بنیادگرا و طرفدار دموکراسی" -- که این نهاد های بعضا به شکل زیرزمینی فعالیت داشته و تعدادی هم به حاشیه سیاست رانده شده اند. او از "راوا"،  حزب همبستگی افغانستان، سازمان ارتقای توانمندی های زنان افغان و تعداد محدود دیگر به عنوان نمونه نام می برد.
با وجود مشکلات فراوانی که در مقابلش قرار دارد، او میگوید: "ما دو راه در پیش داریم؛ خاموش بنشینیم و یا به مبارزه ادامه دهیم. اما تا هنوز زنده‌ام با آنکه انتظار نداشتم تا به حال زنده بمانم." او هنوز هم نمیتواند در داخل افغانستان آزادانه سفر نماید، نمیتواند به ولایات برود، او برای امنیتش در کابل همیشه محل سکونتش را تغییر میدهد.
جویا در نطقش در سنت مری، که بوسیله بیش از صد محصل مجذوب سخنانش احاطه شده بود، به شرح دیدگاه هایش در مورد جنگ پرداخت. او با اندام کوچک خود در حالیکه به مشکل خود را به میکروفون میرساند، با مو های بلند و چشمان قهوه‌ای، دریشی تیره و شال روشن بر تن داشت و بطور غیر متوقع چادر به سر نداشت. صدایش که خشم پنهان را در خود داشت، گاهگاهی بلند میشد و من چهره های بیدار شنوندگان زن و مرد جوان را می دیدم که اندوه در آن نمایان بود. آنان بعدا پرسش های مناسب و ماهرانه‌ای مطرح کردند و نشان دادند که پیام جویا را هضم کرده اند.
"در کشور من نتیجه سیاست خارجی باراک اوباما، ازدیاد نیروی نظامی، قتل عام های بیشتر را به دنبال داشت". از سال ٢٠٠١ به اینطرف ایالات متحده امریکا  افغانستان را از " تابه داغ به آتش انداخته است."  و در ارتباط به استدلال آنانی که میگویند حضور ایالات متحده زنان را در مقابل جنایات طالبان و دیگر اسلامگرایان متعصب محافظت خواهد کرد میگوید: "جنگ هرگز به زنان افغانستان کمک نمیکند"
جویا مذاکره و گفتگو های سیاسی ایالات متحده و کرزی با طالبان را برای پایان دادن جنگ جدی نپنداشته و میگوید طالبان بوسیله امریکا و متحدانش، عربستان سعودی و پاکستان، ایجاد و حمایت می‌گردید و در نتیجه ممکن است که برای بار دیگر دولتی تحت رهبری و یا نفوذ طالبان را در صورتیکه حافظ منافع امریکا باشد بپذیرد. افزون بر آن او میگوید که هیچ و یا فرق کمی بین طالبان و دشمنان آنان در ائتلاف شمال وجود دارد، آنانیکه رهبرانشان مسئول قساوت های خونین در جریان جنگ های تنظیمی سال های ١٩٩٠ بودند. او عمیتقا مخالف اسلام سیاسی است و می‌گوید طالبان و جنگسالاران "اسلام را با سیاست درمی آمیزند و علیه مردم بکار میبرند."
او متعهد به مبارز پایدار است، به گفته او متحدانش درین مبارزه، مردم بیگناه افغانستان اند که عمیقا از طالبان و دشمنان آنان در دولت متنفر اند، "زنانیکه مورد تجاوز جنسی قرار گرفته اند، انسان هایی که غذای کافی برای خوردن ندارند، کسانیکه مورد بمباردمان های نیروهای امریکایی و ناتو قرار می‌گیرند؛ آنان قهرمانان من اند."
رابرت دریفوس، ویراستار همکار در مجله نیشن؛ روزنامه نگار تحقیقی در الکساندریه ویرجینیا و کارشناس سیاسی و امنیت ملی است. او نویسنده کتاب "بازی شیطانی: چگونه ایالات متحده بند از پای اسلام بنیادگرا گشود"، و همکار دایمی رسانه های "رولینگ استون"، "امریکن پراسپکت" و "مادر جونز" است.
مجله نیشن، ١۴ اپریل ٢٠١١
http://www.thenation.com/blog/۱۵۹۹۵۵/day-malalai-joya



سرمایه‌داری پیشرفته و نظامیگری
هدف از این مقاله بررسی جنبه‌های اقتصادی و سیاسی نظامی‌گری در دولت سرمایه‌داری پیشرفته است و بررسی تمامی ابعاد سیاسی و اقتصادی این دولت را مد نظر ندارد.
وقتی که دولت‌های سرمایه‌داری پیشرفته -که عمدتاً از اواخر قرن نوزدهم شکل پیدا کرده‌اند- را با دولت‌های مدرن اولیه مقایسه می‌کنیم درمی‌یابیم که با وجود اینکه دولت در جوامع سرمایه‌داری پیشرفته توسط غیر نظامیان اداره می‌گردد، این غیر نظامی شدن دولت با نظامی شدن جامعه براثر صنعتی شدن جنگ افزارها همراه است. ویژگی بارز جوامع صنعتی پیشرفته پیچیده‌گی و درهم تنیده شدن قلمرو مدنی و نظامی است. ارتباطات پیشرفته راه دور، تجهیزات الکترونیکی پیچیده زندگی مدرن امروزی، نظیر تلویزیون‌های ماهواره‌ای، هواپیماهای جت، مباحث مدیریت جدید از قبیل تحقیق در عملیات، آمار و نقشه‌های پیچیده ماهواره‌ای همگی ریشه در نیازمندی‌های نظامی دارند و اولین بار با انگیزه نظامی ساخته شده‌اند. ساخت تراشه‌های ریز میکروسکوپی با ذخیره بالای اطلاعاتی که امروزه در علوم مختلف استفاده می شود در ابتدا و مدتها قبل در جهت ارتقاء و بهره‌گیری تجهیزات نظامی مورد استفاده قرار می‌گرفته است. به عنوان مثال در جنگ خلیج فارس فرماندهان نظامی آمریکا از طریق تلفن‌های متحرکی که از ماهواره بخش خصوصی مرتبط می‌شدند با پایگاهشان تماس برقرار می‌کردند.
صنعتی شدن جنگ افزارها که در ظاهر برای کاربردهای در زمان صلح ساخته شده بودند، تصور سنتی میان زمان جنگ و زمان صلح را از بین بردند. در واقع حتی در زمان صلح ساخت و ارتقاء تجهیزات نظامی نه تنها کم نمی‌شود بلکه با شدت زیادی ادامه داشته و پیشرفته‌تر می‌گردد. زیرا در دوران جدید دفاع به معنای آمادگی همیشگی برای جنگ است. باید توجه داشت که برخلاف دوره‌های پیشین این نهادینه شدن نظامی‌گری مدرن همواره به معنای تمایل قوی به تجاوزگری نظامی نیست. بلکه به این معناست که آمادگی برای جنگ یک فعالیت مطلوب و معمول تلقی می‌گردد.
این دولتها به منظور تولید سیستم‌های تسلیحاتی پیشرفته و حفظ برتری فن‌آوری نظامی درگیر نوعی فعالیت نظامی دیوان سالاری می‌شوند که در برگیرنده منافع مشترک و مناسبات میان بخش‌های نظامی و دفاعی بوروکراسی دولتی و دیگر گروه‌های ذینفع نظیر صنایع ، سیاستمداران و حتی نهادهای ائتلافی بین‌المللی نظیر ناتو است. این سیستم با دستاویز قرار دادن تامین امنیت ملی منابع صنعتی و اقتصادی جامعه را در راستای نظام‌های تبلیغاتی پیچیده سازماندهی می‌کند که این امر لازمه در اختیار داشتن سرمایه و سرمایه‌گذاری در زمینه نظامی است. تجربه دو جنگ جهانی و حتی جنگهای نزدیک‌تری مانند جنگ خلیج فارس و نیز جنگ‌ها و پیامدهای پس از یازدهم سپتامبر تاییدی بر این مدعاست. نگاهی به هزینه‌ها و بودجه‌های نظامی کشورهای پیشرفته نشان می‌دهد که تا چه حد نظامی‌گری استقرار یافته قادر به سازماندهی و تغییر جهت در کل اقتصاد است. (بودجه دفاعی آمریکا درسال۹۰ دو برابر تولید ناخالص داخلی بلژیک و نزدیک به نصف تولید ناخالص داخلی بریتانیا بوده است. در سال ۲۰۱۰ بودجه نظامی آمریکا ۶۸۰ میلیارد دلار و بودجه دفاعی بریتانیا حدود ۴۳ میلیارد دلار بوده است.)
بسیاری از مارکسیست‌ها و گروه‌های مخالف این را ناشی از ماهیت سرمایه‌داری برای کسب سود با هزینه‌های نظامی دولت برای تنظیم اقتصاد می‌دانند. حضور جنگ یا تهدید آن، نیروهای اجتماعی و سیاسی را حول سرمایه‌داریِ مدیریت شده متبلور می‌سازد؛ یعنی مداخله دولت در اقتصاد و مدیریت به منظور تضمین اشتغال همراه با تامین خدمات رفاهی و ارائه امکانات از طریق دستاوردهای تکنولوژیکی ناشی از آن را فراهم می‌کند. این سرمایه‌داریِ مدیریت شده بر نوعی سازش طبقاتی تاریخی میان سرمایه و نیروی کار استوار است. که در آن دولت نقش یک میانجی عمده را ایفا می‌کند و تلاش می‌کند از طریق برنامه‌های رفاهی درصدی از نابرابری‌های سرمایه‌داری را تخفیف دهد.
ناامنی و تلاش برای برهم زدن صلح یکی از ویژگی‌های نظام دولت‌های پیشرفته سرمایه‌داری است و براین اساس دولت‌ها برای امنیت باید همواره برای جنگ آماده باشند. آمادگی برای جنگ دولت‌ها را برای مسابقه تسلیحاتی و مدرن کردن تجهیزات جنگی و به تبع آن افزایش تولید و فروش این گونه تجهیزات تشویق می‌کند. با وجود بحرانهای ادواری اقتصادی -که درسیستم جهانی اقتصاد سرمایه‌داری‌ نهادینه شده است- تولید این جنگ افزارها می‌بایست با بروز جنگ‌هایی (هرچند منطقه ای و نه جهانی) توجیه گردد. ازاین رو حتی پس از پیامدهای فاجعه‌بار دو جنگ جهانی به رغم خواست عمومی، هنوز دیپلماسی قادر به جلوگیری از جنگ و استمرار بخشیدن به صلح جهانی نمی‌باشد. جنگ‌های مدرن (برخلاف جنگ های پیشین که خصوصیتی اشرافی و شوالیه گونه داشتند) احساسات ملی توده‌ها را درگیر می‌کنند از این رو دولت سرمایه‌داری مدرن با دامن زدن به ناسیونالیسم و خطر تهدید امنیت مرزها، تصویری از دشمن همیشگی برای توده‌ها ترسیم می‌کند تا مسابقه تسلیحاتی و هزینه هنگفت آن را قابل پذیرش و توجیه نماید. چنانچه به گفته اریک هابسبام مرگ در راه وطن روز به روز بیشتر به محصول اجتناب ناپذیر صنعت نظامی تبدیل می شود.
از این روست که تلاش برای رسیدن به صلح از طریق کوچک کردن دستگاه‌های نظامی با مقاومت بخش‌هایی مواجه می‌شوند که از این وضعیت زیان می‌ببینند. نمونه بارز این موضوع را می‌توان در زمان جنگ سرد مشاهده کرد که سازندگان تسلیحات جنگی آمریکا و شوروی سابق همواره با کم کردن بودجه نظامی مخالفت می‌کردند و حتی پس از افول جنگ سرد این ماهیت نظامی‌گری سرمایه‌داری آشکارتر شده است.
در این میان نقش دولت‌های غیرمدرن، غیردموکراتیک و توتالیتر رادر نقاط مختلف دنیا نباید از قلم انداخت. این دولتها با حمایت غیرمستقیم و مقطعی دولت‌های مدرن و مورد تهدید قرار دادن صلح بین‌المللی، دستاویز مناسبی برای بروز جنگ و ادامه روند نظامی‌گری جهان امروز هستند حضور این دولت‌ها به ویژه در مناطق حساس و ژئوپلیتیک نظیر خاورمیانه به شرایط سیاسی و اقتصادی حساسیت ویژه‌ای می‌بخشد که حفظ امنیت این مناطق را با حداکثر قوای نظامی توجیه می‌نماید. دراین میان تبلیغات ایدئولوژیک و پوپولیستی در بسیج کردن مردم در دو سوی جبهه متخاصم تاثیر عمده‌ای دارد. از این روست که در قرن بیستم همواره شاهد بروز ناآرامی در این‌گونه مناطق و کشورها هستیم.
نتیجه اینکه آنچه به ریشه یابی علل جنگ و استقرار صلح پایدار کمک می‌کند تنها در شناسایی و محدود کردن دولت‌های مهاجم خلاصه نمی‌شود. آنچه جنگ و تبعات و ملزومات آن را باعث می‌شود تنها درگیری و تضاد کشورها و قدرت‌ها بر سر منافع سیاسی و یا حتی اقتصادی نیست (هرچند این عامل را نباید دست کم گرفت)، بلکه علت آن را باید در ماهیت نظامی‌گری دولت‌های سرمایه‌داری پیشرفته جستجو کرد. تا زمانی که ساختارهای اقتصادی و سیاسی و ماهیت نظامی‌گری دولت‌ها تغییر نکند نمی‌توان امیدی به صلح پایدار داشت.

کتاب شناسی:
- درآمدی بر فهم جامعه مدرن، دولت در جوامع سرمایه داری پیشرفته، نوشته آنتونی مک گرو، ترجمه عباس مخبر
- عصر امپراطوری، نوشته اریک هابسبام، ترجمه ناهید فروغان
- عصر نهایت ها، نوشته اریک هابسبام، ترجمه حسن مرتضوی
برگرفته از نشریه آگاهانه




اینترنت و تلفن همراه در پایتخت سوریه قطع شد

همزمان با شدت گرفتن اعتراضات مردمی در سوریه، برخی گزارش‌ها از قطع شدن اینترنت و تلفن همراه در دمشق پایتخت این کشور حکایت می‌کند.
به گزارش ایتنا به نقل از یونایتدپرس اینترنشنال، در شهر سویدا واقع در جنوب سوریه، هواداران بشار اسد با مخالفان وی درگیر شده اند. این درگیری در پی تجمع معترضان سوری در مقبره سلطان پاشا الاطرش قهرمان ملی سوریه واقع در این شهر روی داد. آنها به مناسبت شصت و پنجمین سالگرد استقلال سوریه از تحت قیمومیت فرانسه، به راهپیمایی پرداخته بودند. تظاهرکنندگان پیش‌تر در حلب دومین شهر بزرگ سوریه و ۱۱ شهر دیگر نیز راهپیمایی‌های مسالمت‌آمیزی برگزار کرده بودند.
بر اساس این گزارش، تجمع از پیش برنامه‌ریزی شده‌ی مردم در حومه شهر دمشق نیز باعث شده که دولت، اینترنت و شبکه تلفن همراه را در این منطقه قطع کند.
چند ماه پیش و همزمان با اوج گرفتن مخالفت‌های مردم مصر با حسنی مبارک، دیکتاتور مخلوع مصر، نیز دولتمردان سوری برای مدتی تمام سرویس‌های اینترنتی را قطع کردند تا از انتشار خبر اعتراضات تونس و مصر در بین مردم سوریه جلوگیری کنند.



سحام نیوز: گرانمایه‌پور، نماینده کاشان، در تذکری به احمدی نژاد خواستار حل مشکل حقوق معوقه ۲۹ ماهه کارگران شرکت ریسندگی کاشان شد.
به گزارش کلمه، علاوه بر این موضوع، « رعایت نکات ایمنی و حفاظتی در ساخت نیروگاه اتمی بوشهر » و « اقدام جهت مقابله با گردوغبار استان‌های غربی و جنوبی کشور» از جمله تذکرات مکتوب نمایندگان مجلس به مسولان اجرایی کشور بود که در پایان جلسه علنی مجلس قرائت شد.
در جلسه امروز مجلس، میگلی‌نژاد نماینده بوشهر به احمدی نژاد در خصوص لزوم رعایت نکات ایمنی و حفاظتی در ساخت نیروگاه اتمی بوشهر تذکر داد.
قنبری نماینده ایلام هم به احمدی نژاد تذکر داد و خواستار صدور دستور اقدام جهت مقابله با گردوغبار در استان ایلام شد.
عزتی و پولادی نمایندگان دهلران و ایلام نیز در همین باره به احمدی نژاد تذکر دادند و صدور دستور و اقدام جهت مقابله با گردوغبار استان‌های غربی و جنوبی کشور را خواستار شدند.
امروز همچنین قاضی‌پور‌ و محجوب نمایندگان ارومیه و تهران نیز در تذکری به وزیر رفاه و تأمین اجتماعی، اقدام فوری مطابق ماده ۳۶ قانون تأمین اجتماعی در جهت برقراری بازنشستگی مشاغل سخت و زیان‌آور کارگران شرکت ناز نخ قزوین را خواستار شدند.







فرمانده مرزبانی ناجا از افزایش هزار و ۷۰۰ درصدی کشف سلاح و ۲۶ درصدی مواد مخدر در فروردین ماه سال جاری خبر داد.
سرتیپ حسین ذوالفقاری با اشاره به برنامه‌های سال ۹۰ گفت: طی یک ماه اول سال با افزایش کم سابقه‌ای در کشف سلاح مواجه بودیم به طوری که نسبت به سال گذشته بیش از هزار و ۷۰۰ درصد رشد داشته و همچنین در کشف مواد مخدر ۲۶ درصد، مشروبات الکلی ۶۷ درصد و سوخت نیز ۲۶ درصد با افزایش روبرو بوده‌ایم.
وی افزود: براساس برآوردهای امنیتی در سال جاری سرمایه گذاری بیشتری بر روی گروه‌های مسلحی که در مناطق شمال غرب، غرب، جنوب و شرق کشور حضور دارند، انجام می‌شود.



محمد خاتمی، رئیس جمهور پیشین ایران، در دیدار با علی کروبی، فرزند مهدی و فاطمه کروبی که از حدود دو ماه پیش در حبس خانگی هستند، گفت امیدوار است میرحسین موسوی، مهدی کروبی و همسرانشان هر چه زودتر آزاد شوند "تا کمتر موجبات دلسردی علاقه‌مندان انقلاب فراهم آید."
به گزارش تلویزیون رسا، از رسانه های نزدیک به رهبران مخالفان حکومت ایران، آقای خاتمی در این دیدار با تاکید بر نقش مهم مهدی کروبی در دوران اصلاحات، او را "فرزند شجاع انقلاب" خوانده است.
علی کروبی، یکی از چهار فرزند مهدی کروبی، روز دوم اسفند ۸۸ در منزلش بازداشت شده بود که ۲۶ اسفند همان سال با سپردن وثیقه از زندان آزاد شد. اتهام علی کروبی جاسوسی برای یکی از کشورهای عربی ذکر شده است.




دنیای عرب امسال شاهد حوادث پیش بینی ناپذیری بوده است
از آغاز سال جاری میلادی دنیای عرب شاهد اعتراضات مردمی بی‌سابقه است. مردم برای دو هدف به خیابان می‌آیند: نظام دموکراسی که آزادی‌های مدنی را تأمین کند، و سامانی انسانی که در آن فساد و بی عدالتی جایی نداشته باشد.
این جنبش سراسری تا کنون دو حکومت را در تونس و مصر سرنگون کرده و نظام سیاسی را در کشورهای دیگر مانند لیبی و یمن و سوریه، به لرزه در آورده است.
بخش عربی بی‌بی‌سی از روشنفکران و نویسندگان برجسته عرب خواسته است که نظر خود را در نامه‌ای به جهان عرب درباره حوادث جاری بیان کنند.

هشدار نوری جانا، نویسنده تونسی

نوری جانا، نویسنده تونسی، نامه خود را خطاب به کودکان تونس نوشته است. او به آنها هشدار می‌دهد که اجازه ندهند بزرگتران از آنها برای خفه کردن جنبش انقلابی سوءاستفاده کنند.
این نویسنده تونسی که خود در جوانی در جنبش انقلابی میهن علیه دیکتاتوری و امپریالیسم فعال بود، هشدار می دهد که "به خاطر تسلط دیرپای اختناق، در جامعه او فرهنگ استبداد و دیکتاتوری همچنان زنده است. کسانی هستند که تلاش می‌کنند رژیمی شبیه حکومت بن علی را در تونس بر سر کار بیاورند. در برابر این افراد باید هشیار بود."
او به کودکان میهن خود توصیه می‌کند که در خیابان بمانند و از دستاوردهای جنبش دفاع کنند. به نظر او هنوز تحولات انقلابی بیشتری لازم است تا آینده‌ای شکوفا ساخته شود.
"از تونس، این کشور کوچک شمال افریقا بود که شراره جنبش انقلابی به سراسر دنیای عرب سرایت کرد. مردم تونس به ملت‌های دیگر آموختند که با دست خالی هم می‌توان در برابر ظلم و فساد ایستادگی کرد."
نوری جانا، نویسنده و اندیشمند تونسی، در دانشگاه کالیفرنیا در رشته ادبیات تطبیقی، زبان‌ها و فرهنگ‌های شرقی تدریس می‌کند.
او از کارشناسان برجسته در زمینه هنر و ادبیات عرب در مهاجرت به شمار می‌رود.
از آقای جانا نوشته‌هایی درباره سیر اندیشه در جهان عرب و همچنین متونی درباره مراحل ترجمه ادبیات عرب به زبان انگلیسی منتشر شده است.

دعوت أهداف سويف، نویسنده مصری

أهداف سويف از نویسندگان و پژوهشگران نامی مصر است. او نامه خود را به مردم میهن خود و جهان عرب به زبان عامیانه مصری نوشته است.
او در نامه خود از اهداف مردمی و مترقی جنبش مردم مصر پشتیبانی می‌کند و هموطنان خود را به مراقبت از این "مولود تازه" یعنی انقلاب ۲۵ ژانویه ۲۰۱۱ فرا می‌خواند.
خانم سویف به ویژه بر دلیری و هشیاری جوانان تأکید می کند؛ "آنها هستند که باید جنبش را رهبری کنند و آن را تا پیروزی دموکراسی و موازین حقوق بشر هدایت کنند."
او همچنین غرور و خرسندی خود را از مشارکت وسیع زنان مصر در جنبش انقلابی ابراز می‌دارد.
"مصر دومین ایستگاه جنبش انقلابی دنیای عرب بود. مردم قاهره با اعتراضات مسالمت‌آمیز طی تنها ۱۸ روز موفق شدند یکی از رژیم‌های نیرومند منطقه، که خود را ابدی می‌پنداشت، سرنگون کنند."
"حسنی مبارک و دو پسر او، که مصر را ملک شخصی خود می‌دانستند، اینک در بازداشت هستند."
از خانم سویف داستانی به نام "نقشه عشق" برای دریافت جایزه بوکر نامزد شد و به حدود ۳۰ زبان ترجمه شده است.
مقالات و نوشته‌های اهداف سویف در نشریات معتبر بین‌المللی به چاپ می‌رسد. از این نویسنده رمان‌های دیگری منتشر شده است، از جمله: "در چشم آفتاب" و دو مجموعه داستان: "عائشه" و"نوای شن".

نامه‌ای از أمجد ناصر، شاعر اردنی

هیوا زنگنه


أمجد ناصر، شاعر اردنی، می‌نویسد که "بهار انقلابات عربی" جهان را غافلگیر کرده است. به نظر او این جنبش فرخنده باید مدت ها پیش روی می‌داد تا در برابر جهانیان از غرور و حیثیت ملت‌های عرب دفاع کند.
او تاکید می‌کند که این انقلابات سرشتی تازه دارد، "زیرا با انگیزه‌های ایدئولوژیک صورت نگرفته و تقلید یا رونوشتی از سایر انقلاب‌ها نیست."
به نظر او آزادی انگیزه اصلی این انقلاب‌هاست. "ملت‌ها پس از دوران طولانی خمودگی و بندگی، علیه نظام‌های دشمن آزادی و زندگی انسانی طغیان کردند. رژیم‌های قبیله‌ای که در فساد و تحجر و عقب‌ماندگی غوطه‌ور بودند و از استثمار و سرکوب ملت خود ارتزاق می‌کردند."
امجد ناصر، شاعر و داستان‌نویس اردنی در لندن زندگی می‌کند. او از پیشروان نوآوری در شعر و نثر عربی شناخته می‌شود.
امجد ناصر سرپرست صفحات فرهنگی نشریه "القدس العربی" است که از سال ۱۹۸۹ در لندن منتشر می‌شود.
او به زبان عربی می‌نویسد، اما برخی از آثار او به زبان‌های انگلیسی و فرانسوی و ایتالیایی و اسپانیایی و آلمانی ترجمه شده است.
از داستان‌های امجد ناصر این آثار شناخته شده است: "خوشبخت آن که تو را دید!"، "چراگاه جان‌ها"، "تا باران نبارد!"

سخنان هیوا زنگنه، نویسنده و هنرمند عراقی

هیوا زنگنه (هيفاء زنكنه) هنرمند و داستان‌نویس کرد عراقی، جنبش کنونی جهان عرب را نه رویدادی ناگهانی، بلکه ادامه طبیعی جنبش‌های مردمی دهه‌های ۱۹۵۰ و ۱۹۶۰ می‌داند.
او در پیام خود به دنیای عرب می‌گوید که "در دهه‌های ۱۹۵۰ و ۱۹۶۰ مردم کشورهای عربی در مبارزه با استعمارگران هر روز خیابان‌ها را پر می‌کردند. آنها با قلبی سرشار از امید علیه ظلم و ستم مبارزه می‌کردند."
"توده‌های عرب با مبارزات دلیرانه موفق شدند بیگانگان را از کشورهای خود بیرون کنند، اما بدبختانه به زیر یوغ ستمگران خودی افتادند."
"همه آنها را خفته می‌پنداشتند، درحالی که آنها در دل نفرت و خشم انبار می‌کردند، که لاجرم روزی مشتعل شد و دامان ستمگران را گرفت."
خانم زنکنه (زنگنه) در سال های جوانی در اوایل دهه ۱۹۷۰ توسط رژیم بعث عراق به زندان افتاد. پس از آزادی از زندان، ناچار به ترک عراق شد. او پس از چند سال اقامت در سوریه و لبنان، در سال ۱۹۷۶ به بریتانیا مهاجرت کرد و از آن زمان تاکنون در لندن زندگی می‌کند.
هیوا زنگنه برای نشریات عربی و انگلیسی مقاله می‌نویسد. از داستان‌های او این آثار بیشتر شناخته شده است: "زنان در سفر"، "کلیدهای شهر" و"خانه مورچه".

پیام يوسف زيدان، نویسنده و پژوهشگر مصری

یوسف زیدان در پیام به توده‌های عرب نسبت به دو آفت انقلاب هشدار می‌دهد: خشم افراطی و گرایش به ویرانگری.

آقای زیدان می‌گوید که هر انقلاب از مراحل گوناگونی گذر می‌کند، که مرحله اول آن خشم و طغیان بر نظام پیشین است، اما این مرحله نمی‌تواند ابدی باشد؛ "خشم و غضب جوانان انقلابی باید پایانی داشته باشد."
به نظر این نویسنده، "هر انقلابی مشروعیت خود را از طغیان مردم عادی بر ظلم و ستم ریشه‌دار می‌گیرد. اما این انقلاب که به دست انسان‌های حق‌طلب صورت می‌گیرد، نباید به اعمال غیرانسانی دست بزند، و گرنه سرشت حقیقی و مشروعیت خود را از دست می‌دهد."
آقای زیدان می‌گوید که "انقلاب حرکتی عمومی است، پس باید تمام جامعه، از جمله زنان را از بند ستم‌های دیرین برهاند، و گرنه روز به روز محدودتر و منزوی‌تر می‌شود."
یوسف زیدان از نویسندگان و پژوهشگران نامی مصر است که آثاری در زمینه فرهنگ عرب و گردآوری و ثبت آثار خطی ارائه داده است.
از این نویسنده آثار بسیاری در زمینه اندیشه اسلامی، تصوف و تاریخ پزشکی در دنیای عرب منتشر شده است. از او چند رمان نیز به بازار آمده که با استقبال زیادی روبرو شده‌اند.
آقای زیدان به طور پی‌گیر برای نشریات مصری و عربی قلم می‌زند.
متن نامه‌های نویسندگان عرب را می‌توان با صدای خود آنها در سایت عربی بی‌بی‌سی گوش کرد.



احمد محمد الطیب
شیخ الازهر بالاترین مقام مذهبی اهل تسنن محسوب می شود
شیخ الازهر در مصر که بالاترین مقام مذهبی سنی مذهبان محسوب می شود درباره آنچه "دخالت ایران در امور کشورهای عربی" خوانده، به این کشور هشدار داده است.
احمد محمد الطیب در جریان یک کنفرانس خبری گفته است آنچه که در کشورهای عربی می گذرد موضوعی داخلی است و فقط به ملت های همین منطقه مربوط می شود.
رسانه های دولتی و نزدیک به حکومت در ایران اظهارات او را "خصمانه" توصیف کرده اند.
آقای الطیب که به عنوان شیخ الازهر مصر، مفتی اعظم این کشور و بالاترین مقام مذهبی اهل سنت محسوب می شود در جریان این کنفرانس خبری از رهبران کشورهای ليبی،‌ سوريه و يمن خواسته است تا به خواسته ملت هایشان در کسب آزادی و عدالت، بیشتر توجه کنند.
حسیب عمار، خبرنگار بی بی سی که پیش از این سال ها در مصر اقامت داشته است، می گوید که گفته های شیخ الازهر به عنوان بالاترین مقام مذهبی اهل سنت، بازتاب دهنده نگرانی کشورهای سنی از نقش ایران در تحولات منطقه است.
اظهارات شیخ الازهر در حالی بیان می شود که روابط ایران با کشورهای عربی خلیج فارس رو به تیرگی گذاشته است.
برخی از کارشناسان امور دیپلماتیک در منطقه خلیج فارس می گویند تنش به وجود آمده میان ایران و کشورهای عربی این منطقه از زمان پایان جنگ ایران و عراق که از صدام حسین رهبر سابق این کشور در برابر ایران حمایت می کردند، بی سابقه است.
به دنبال تحولات در بحرین و آغاز اعتراضات مردمی در این کشور، بحرین مواضع ایران را دخالت در امور داخلی خود خوانده و نسبت به ادامه آن هشدار داده است.
بحرین برای کنترل اوضاع در این کشور و سرکوب مخالفان از نیروهای نظامی امارات متحده عربی و عربستان سعودی خواسته در این کشور حاضر شوند.
ایران به شدت به این موضوع واکنش نشان داده و با ارسال سه نامه به مجامع بین المللی، از جمله شورای امنیت سازمان ملل، خواستار خروج نیروهای خارجی از خاک بحرین شده است.
بحرین می گوید تا زمانی که "تهدید ایران" ادامه داشته باشد، نیروهای خارجی برای حفاظت از این کشور در بحرین حضور خواهند داشت.
به دنبال تیرگی روابط ایران و بحرین، دو کشور سفرای خود را از تهران و منامه فراخوانده اند و بحرین اعلام کرده دو ایرانی را به اتهام جاسوسی محاکمه خواهد کرد.
پیش از این کویت ادعا کرده بود که یک "شبکه جاسوسی" برای ایران را کشف کرده است.
این کشور سه دیپلمات ایرانی را نیز از خاک خود اخراج کرده و ایران هم با عمل متقابل به این اقدام کویت پاسخ داده است.
موضع گیری ایران در برابر تحولات کشورهای عربی از زمان اعتراض ها در تونس آغاز شد. مقام های ایرانی تحولات تونس را الهام گرفته از انقلاب اسلامی توصیف کردند اما رهبران معترض در این کشور بلافاصله این موضوع را رد کردند.
مواضع مشابه ایران در تحولات مصر هم واکنش رهبران مخالف دولت وقت مصر را در پی داشت.
آیت الله علی خامنه ای رهبر جمهوری اسلامی، در گرماگرم تحولات مصر و پیش از سقوط حسنی مبارک رئیس جمهوری سابق این کشور، با ایراد خطبه عربی در نماز جمعه تهران تحولات مصر را ادامه انقلاب اسلامی ایران خوانده بود.
گفته های آیت الله خامنه ای با واکنش متفاوت برخی از گروه های مخالف دولت وقت مصر از جمله "اخوان المسلمین" رو به رو شده بود.



بازداشت یک هنرمند مریوانی توسط نیروهای امنیتی

خبرگزاری هرانا - شورش سعیدزاده هنرمند اهل مریوان توسط نیروهای امنیتی بازداشت شد.
به گزارش موکریان نیوز، روزیک شنبه ۲۸ فروردین ماه سال جاری، شورش سعیدزاده از فعالان فرهنگی شهر مریوان توسط نیروهای امنیتی این شهر در منزل خود دستگیر و به مکان نامعلومی منتقل شده است.
تا لحظه تنظیم خبر از علت بازداشت، محل نگهداری و اتهام احتمالی این هنرمند مریوانی خبری در دست نیست.
شایان ذکر است شورش سعیدزاده عضو هیأت مدیره انجمن موسیقی مریوان می‌باشد.



بازداشت یک شهروند کرد در شهرستان سلماس

خبرگزاری هرانا - در طی روزهای گذشته یکی از شهروندان کرد به نام "کامل ایوری" اهل روستای "اشنک" از توابع شهرستان سلماس بازداشت شده است.
بنا به اطلاع گزارشگران هرانا، ارگان خبری مجموعه فعالان حقوق بشر در ایران، کامل ایوری به ستاد خبری اداره اطلاعات شهر سلماس احضار و در محل این ستاد برای چندین ساعت مورد بازجویی ماموران اداره اطلاعات این شهر قرار می‌گیرد.
پس از این بازجویی‌ها ماموران اداره اطلاعات شهر سلماس روز یک شنبه مورخ ۲۸ فروردین ماه به منزل این شهروند کرد در روستای "اشنک" یورش برده و ضمن تفتیش منزل نامبرده اقدام به بازداشت وی کرده‌اند.
از محل نگهداری و اتهام این شهروند کرد اطلاعی در دست نیست.




۱۶ کارگر شرکت صنایع شوفاژ البرز بیکار شدند

خبرگزاری هرانا - عیدعلی کریمی، دبیر اجرایی خانه کارگر قزوین اعلام کرد که ۱۶ کارگر شرکت صنایع شوفاژ البرز قزوین به تازگی از کار بیکار شده اند.
دبیر اجرایی خانه کارگر قزوین در گفتگو با مهر با اشاره به مشکلات کارگران صنایع شوفاژ البرز، گفت: ۱۶ کارگر شرکت صنایع شوفاژ البرز قزوین در پی تغییر محل کارخانه از شهرصنعتی البرز به شهرک صنعتی لیا بیکار شده‌اند.
کریمی افزود در حال حاضر هیچ نهادی پاسخگوی این کارگران نیست.
وی خواستار رسیدگی سریع مسئولان و نهادهای مربوط به ویژه دستگاه‌های قضایی به مشکلات کارگران شرکت صنایع شوفاژ البرز شد.
این فعال کارگری در ادامه از فرار نمایندهٔ کارگران گفته است: این کارگران با تعیین یک نفر به عنوان نماینده تام الاختیار، بدنبال گرفتن حق خود بودند که متأسفانه نماینده آنان با دریافت۸۴ میلیون تومان که بخش اعظم آن مربوط به سنوات یک ماهه کارگران در مدت کار بود، فرار کرد.



احضار بیست تن از دانشجویان دانشگاه ارومیه به کمیتهٔ انضباطی

خبرگزاری هرانا - خبر‌ها حاکی از آن است که طی روزهای گذشته، بیست تن از دانشجویان ترک دانشگاه ارومیه به کمیته انضباطی احضار شده‌اند.
دانشجویانی که بعد از برد تیم تراکتور سازی تبریز مقابل استقلال تهران در محوطه خوابگاه دانشگاه ارومیه شروع به شادی و سر دادن شعارهایی مبنی بر خشک شدن دریاچهٔ اورمیه کرده بودند روز چهار شنبه ۲۴ فروردین ماه به کمیته انضباطی دانشگاه فرا خوانده شده‌اند.
بر اساس گزارش وبسایت اورنجی، از عاملین فرا خواندن این دانشجویان به کمیته انضباطی دانشگاه می‌توان به افرادی مثل "دکتر محبوب طالعی" (معاونت دانشجویی) و "قادر قوی پنجه" (سرپرست خوابگاه‌های نازلو) اشاره کرد.
گفته می‌شود این افراد طی سال‌های گذشته بار‌ها فعالین دانشجویی را به احضار به ادارهٔ اطلاعات نیز تهدید کرده بودند.




حسن ناهید، زندانی امنیتی براثر عدم رسیدگی پزشکی درگذشت

خبرگزاری هرانا - حسن ناهید، زندانی امنیتی براثر ابتلا به بیماری سرطان و عدم دریافت رسیدگی‌های ضروری پزشکی، درگذشت.
بنا بر گزارش کانون حمایت از خانواده جان باختگان و بازداشتی‌ها، حسن ناهید از جمله زندانیانی بود که در سال ۱۳۸۳ به اتهام افشای اسناد طبقه بندی شده، به سه سال حبس محکوم شده بود و مدت محکومیت خود را در بند ۳۵۰ زندان اوین، می‌گذراند. وی پس از پایان این دوره سه ساله نیز به دلیل عدم پرداخت ۶۳هزار یورو جریمه نقدی، سه سال دیگر را در بازداشت گذراند.
این زندانی با وجود بیماری سرطان، در دوره حبس با شرایط بسیار سختی مواجه بود چرا که مسئولین امر، از مداوای وی در بیمارستانی خارج از زندان جلوگیری می‌کردند و مانع از دریافت امکانات ضروری مداوایش گردیدند.
از اینرو آقای ناهید در ‌‌نهایت پس از انتقال دیرهنگامش به بیمارستان جان خود را از دست داد.
لازم به یادآوری است که در آغازین روزهای بهار امسال نیز زندانی سیاسی محسن دگمه چی بر اثر همین کارشکنی‌ها و اهمال مسئولین زندان، در شرایط بسیار طاقت فرسای جسمانی براثر بیماری سرطان، جان خود را از دست داد و در مورد او که در زندان رجایی شهر کرج زندانی بود نیز اولیه‌ترین خدمات درمانی ضروری، دریغ شد.

روز چهار شنبه بخش سوّم، تحلیل ها و آخرین گزارشات از اعتراضات، بازداشتها، زندان، و بیدادگاهها --- بیانیه ها

 سال زیبا

بيژن نيابتی                                                       
                                                                                                     
بخش اول : بحث منطقه


خیزش تونس سرآغاز خیزش شگفت انگیز جهان عرب در منطقه "خاورمیانه بزرگ" از شمال آفریقا تا خلیج فارس بود . خیزشی که برق خیره کننده اش ، سال 2011 میلادی را سراسر نورافشان کرده و بسا بسا چشمهای ظاهر را خیره  و چشمان بصیرت را نابینا کرده و خواهد کرد . در آنجایی که خیل روشنفکرانی چند ، هم عرض توده ها به تقدیس جنبشهای خودبخودی نشسته اند و نوید پیروزی انقلاب  و بهروزی خلق را می دهند ، می خواهم که لختی بیاسایم و گامی به پس بگذارم و آنگاه در خارج از حیطه  نور کورکننده  به تماشای صحنه بنشینم . نه صرفا بخاطر تحلیل صرف آنچه که می گذرد که بیشتر برای درس گیری از روند تغییرات در بیرون از ایران در راستای انقلاب در درون ایران . چرا که روند کنونی تغییرات درمنطقه خاورمیانه و شمال آفریقا تا آنجایی  که به طرح  استراتژيک "خاورمیانه بزرگ" و بازی قدرت در بالا برمی گردد ،نه تنها  جدای از پروسه تغییر در ایران نبوده و نیست که اساسا درارتباط ارگانیک با آن نیزمی باشد .

ابتدا می خواهم که دو حیطه را از یکدیگر جدا کنم . چرا که بسیاری از کج فهمی ها  و سوء تفاهمات در دنیای ما حاصل درهم ریختگی مرزها و در هم آمیختگی حیطه هاست . برای فهم منظورم مثالی می زنم . فرض کنید که شما می خواهید مقوله ای بنام دین را تحلیل و تفسیر کنید . برای آنکه درک درستی از دین  به مفهوم کلی آن بدست آورده شود ، باید ابتدا به ساکن حیطه آن مشخص گردیده و درهمان کادر هم به تحلیل دین نشسته شود . حیطه دین ، حیطه ایست  فلسفی  که موضوع آن پاسخ به چرایی ها  و باید و نبایدها و شاخص کردن خوب و بدهاست . هیچ ربطی به مقولات علمی ندارد .اگر این مشخص باشد دیگر کسی نه بدنبال رد دین با اتکاء به داده های علمی می رود و نه کسی زحمت اثبات دین از این طریق را به خود می دهد . چرا که موضوع علم پاسخ به چگونگی ها و متکی به تجربه است و تشریح  و اتکای دین بر باوراست و تبیین که اینهم اساسا موضوع فلسفه هست. یعنی که دین در یک کلام اثبات کردنی نیست ، باورکردنی است . یعنی که اگر این دو حیطه از هم جدا گشته بودند دیگر نه آن پزشک پوزیتیوست معروف در قرون گذشته بدنبال اثبات خدا در زیر چاقوی جراحیش سرگردان همی گشت و نه فلان پرفسور مصری عمرخود را درجهت اثبات دین مقدس از طریق کشف نظم معجزه آسای ریاضی ! میان آیات قرانی به هدر می داد . درسیاست هم جز این نیست . 

من خود در آغازعروج فتنه سبز نیز به همین جداسازی حیطه ها  با جدیت همت گماشتم . در آنجا نیز حیطه سیاست را از حیطه خیابان جدا کرده بودم . معتقد بودم که درعین حالی که  در حیطه خیابان ، از هرگونه اختلاف  با بدنه "جنبش سبز" ، باید اکیدا پرهیز گردد اما درحیطه سیاست ، پرچم "جنبش سرخ" را باید که به هر قیمت از آغشتگی به لجن اصلاح طلبی سبز بدور نگه داشت . چرا که درشرایطی که بدنه بالفعل"جنبش سبز" در خیابان ، نیروی بالقوه "جنبش سرخ" بود ، برعکس آن درصحنه سیاست  ، هرگونه نزدیکی عناصر آلوده و فرصت طلب منتسب به "جنبش سبز" به کادرهای "جنبش سرخ" ، به مانند سمی مهلک در تار و پود بدنه آن رسوخ کرده و آنرا فلج می ساخت . آنجا در خیابان ، برجسته کردن اختلافات چپ روی بود و اشتباهی محض درحالیکه اینجا در سیاست ، پوشانیدن تمایزات و مشخص نبودن پرچم ، راست روی هست و دنباله روی . حیطه ها اگر در این فتنه جدا نمی گشتند آنگاه  مرزها درهم آمیخته می شد و مبلغان ترسان مسالمت جوی  ضد خشونت در درون اسب تروای اصلاح طلبی و ساخت و پاخت از بالا به جولان در جبهه مبارزه و انقلاب مشغول بودند . 

در اینجا هم به جز این نیست . در این سال زیبا نیز ما با دو حیطه مجزا سر و کار داریم . دو حیطه ای که قانونمندیهای حاکم بر آنها نیزهیچ شباهتی به یکدیگرندارند .  حیطه بالا یعنی حیطه سیاست تجاوزکار ، توطئه گر، جنایتکار ، طراح  و دولت ساز ! یعنی همان سیاست بی پدر و مادری که  شاخص راهنمایش "سود" است و فقط "سود" آنهم به هرقیمت . همان سیاست ضد اخلاق و ضد ارزش  و در یک کلام سمبل دریافت کنندگی محض  و ... حیطه پایین یعنی حیطه خیابان ، خیابان غرقه به خون ، یعنی حیطه خلقهای مشتاق تغییر ، حیطه اشکها و لبخندها و آمال و آرزوها . نماد  پرداخت کننده گی در همیشه تاریخ  با دشنه خیانتی در پشت . بدون رهبری ، دولت ستیز اما  بی هیچ آلترناتیوی از خود و از میان خود !

جدا کردن حیطه ها  و جدا دیدن تفاوتها  کمک می کند که درعین تحسین و حمایت آنچه که در خیابان می گذرد ، با چشمانی باز از آنچه که در بالا و در مناسبات و محاسبات کانونهای قدرت جهانی نیز می گذرد غافل نماند . 

طرح "خاورمیانه بزرگ"

هفت سال پیش در مطلب مفصلی بنام "چشم انداز" به بررسی اجمالی طرحی پرداخته بودم بنام "طرح خاورمیانه بزرگ" . این طرح استراتژيک که عناصرکلیدی آن در اواخر دهه هشتاد و اوایل دهه نود میلادی  و در دوران فروپاشی اتحاد شوروی تئوریزه گشته و برای آن یک پریود زمانی 25 ساله هم درنظرگرفته شده بود ، عملا در 11 سپتامبر 2001 و با توطئه جنایتکارانه "جناح بازها " کلید خورده  و به رهبری  نئو کانها  به مرحله اجرا  درمی آید . این طرح که درمرکز استراتژی کلان تری بنام استراتژی "جهان تک قطبی" قراردارد ، تاکتیک محوری تحقق استراتژی مذکور بوده و به همین اعتبار نیز اهمیت استراتژیک  دارد . یعنی شکست و پیروزی آن ارتباط ارگانیک با شکست و پیروزی خود کلان استراتژی "جهان تک قطبی" دارد .
هدف نهایی این کلان استراتژی ، شکست چین  و کنترل قدرتهای جهانی نظیر فرانسه ، انگلستان ، روسیه ، آلمان ، ژاپن و قدرتهای منطقه ای مثل برزیل ، هند ، ترکیه  و ایران است . انرژی ، ابزاراین کنترل بوده و حاکمیت تنها ابرقدرت برمنابع انرژی ، از اهداف استراتژیک به شمار می آید . "طرح خاورمیانه بزرگ" راهکار "جناح بازها" درجهت تحقق اهداف فوق می باشد . شاخص پیروزی این طرح ، به قدرت رسیدن " لیبرال دمکراسی" در خاورمیانه بزرگ  است . عناصرتشکیل دهنده این طرح ، بسیار پیچیده  و  ابزارهای مورد استفاده  آن تماما مدرن ، انسانی و ترقیخواهانه ! می باشند . هدف اعلام شده  آن نیز مبارزه با سیستمهای استبدادی  و دیکتاتوری های غیرمنتخب و حمایت از دمکراسی هاست. آیا ازاین بهترهم می شود  ؟ !  می بایستی که از مبارزات مردم در "جوامع بسته" تحت حاکمیت مطلقه فقها و سلاطین و جمهوریهای سلطنتی ! حمایت سیاسی و نظامی شده  و از طریق انقلابات ! مخملی ، راه برای حاکمیت استراتژيک " لیبرال دمکراسی" در خاورمیانه بزرگ آماده گردیده  و درنهایت نیز همه جوامع بشری "باز" شده  و درهایشان  بروی حرکت آزادانه و بلامانع سرمایه کلان  گشوده شود .

با این تفاصیل تلاش لازم برای شناخت این طرح  و کشف شیوه های مناسب برخورد با آن برای نیروهای انقلاب دمکراتیک مردم ایران به باورمن از یک نقش  و اهمیت مبنایی برخوردار است . به غیرازاین  نیروهای فوق الذکر ، یا بی تعارف تبدیل به مهره های شطرنج بازی غولها می شوند و یا از صحنه  مداخله در روند تحولات در راه ، عملا کنار گذاشته می شوند . راه سومی نیست . پیش از ورود به بحث اما ، اشاره ای کوتاه به بخشی از "چشم انداز" خالی از فایده نیست حداقل برای خودم ! که مجبور به تکرار آنچه که قبلا نوشته ام نباشم  :

" ... بررسی اين طرح  پيچيده  و  شناخت  اهداف استراتژيک آن ، جايگاه  ويژه ای را  در برخورد درست با  "گلوباليستها"  و مقاومت استراتژيک در مقابل تجاوز آنان ، تشکيل داده  و افقهای تازه ای را  در مقابل نيروهای انقلابی منطقه می گشايد . پيچيدگی اين طرح به حدی است که با  کوچکترين اشتباهی از سوی نيروهای انقلاب ، هم زمينه خورده شدنشان بسيار آسانتر است و هم امکان بسيج نيروييشان بسيار سختتر ! شعارهای " گلوباليستها" چنان انتخاب شده اند که درصورت پيچيده نشدن نيروهای انقلابی و ساده ماندنشان ، بسرعت خلع شعار شده و عنصراجتماعی را دردامن راديکاليسم بنيادگرا رها  می سازند .  و کيست که اندکی با الفبای سياست آشنايی داشته باشد و نداند که خلع شعارشدن بسا خطرناکتر و موثرتر از خلع سلاح شدن می باشد !

هم اکنون جامعه ما و نيروهای سياسی آن، خواه ناخواه  درمعرض چنان گردبادی قراردارند که می رود تا بسياری ازمناسبات  طراز قديم را در جهت منافع استراتژيک تنها ابرقدرت موجود و در راستای تثبيت "حکومت واحد جهانی" ، برهم زده  و مفاهيم  و نرمهای متعارف در سياست بين الملل  را از نو تعريف نمايد .

اين بار اما شرايط  بسی  پيچيده تر از دورانهای قبلی  است .  چرا که اينبار  دزد  با چراغ  آمده است !  اينبار "امپرياليسم"  قبلی و " گلوباليسم "  فعلی  تنها با  ناپالم  و بمبهای اتمی بزرگ و کوچک و جنايت و کشتار و تجاوز به ميدان نيامده است . از آنها مهمتر با کوله باری از اميد  و رويا به نجات خلقها آمده است ! آمده تا خلقهای تحت ستم را از زير سم ستوران  ديکتاتورها برهاند ! "دمکراسی" در خورجين دارد و "جامعه مدنی" در آستين ! آمده تا حقوق پايمال شده بشرافغانی  و عراقی  و ايرانی را از غاصبان  درحاکميت  اعاده  کند !!

1ـ  دمکراسی

دمکراسی ، پرقدرت ترين ابزار استراتژيک " گلوباليستها "  در پروسه درازمدت " جنگ جهانی چهارم"  و در ميدان اصلی  جريان يافتن آن يعنی " منطقه خاورميانه بزرگ" می باشد !  در اين رابطه به اعتقاد من آمريکاييها بسيارجدی هستند واصلا  شعار نمی دهند !

دراينجا بلافاصله اين سوال مطرح می شود که چگونه چنين چيزی امکانپذيراست ؟  تبهکارانی که درطول عمردويست سيصد ساله شان به اندازه يک تاريخ ، جنايت  و وحشيگری را با خود حمل  می کنند و يادآوری نامشان در خاطره بشرسرکوب شده  و مورد تجاوز قرار گرفته آگاه ، تداعی ستم  و تجاوز و جنگ  و برده داری و نسل کشی  بوده  و سياست غالبشان در دوران  جنگ سرد ، اساسا حول حمايت از نظامهای ديکتاتوری می چرخيده است ،  با کدامين نور که به قلبشان تابيده، کمر به نجات خلقهای تحت سلطه جهان ، از زير سم ستوران ديکتاتورهای "غير منتخب" ! بسته و لباس نجات دهنده  برتن کرده اند ؟

واقعيت آنست  که بدون شناخت درست ويژگی های "جنگ چهارم" و  آماجهای مترتب بر آن ، فهم  ابزارهای  مورد استفاده  در اين نبرد پيچيده ،  بسادگی ميسر نيست ! عنصرغالب  دراين جنگ نه عنصر نظامی  که عنصر فرهنگی است .  برهمين اساس هم هست که تئوری "نبرد تمدنها" توسط  ساموئل هانتینگتون نظريه پرداز "جناح بازها" ، سالها پيش از" يازده سپتامبر" طراحی  وعرضه  میگردد .

در اين راستا ، تهاجمات نظامی تنها  يک نقش حاشيه ای را ايفا می کنند و نه بیشتر ! هدف اشاعه و تثبيت"فرهنگ برتر" و جاانداختن سيستم ارزشی يکسان درميان مردم جهان به مثابه ستون اصلی و ضرورت بنيادين تشکيل"حکومت جهانی واحد" و آخرين پله نردبانی است که پله های پايينتر آن يعنی ايجاد پايتخت جهان درنيويورک ، پارلمان جهان  تحت نام "سازمان ملل متحد" ، بدنبال " جنگ جهانی اول "...  و بنيانگذاری ارتش واحد جهانی  تحت نام "ناتو"  و سيستم بانکی واحدی بنام "بانک جهانی" و تمرکز سياست واحد پولی دنيا در کادر "صندوق بين المللی پول" و خلاصه قوه قضاييه واحد جهانی تحت عنوان دادگاه بين المللی لاهه و "تريبونال"  و پليس بين المللی محصول و دستاورد  دو جنگ جهانی ديگرمی باشند .  به اين می گويند : نظم نوين جهانی

نگاهی به پشت اسکناس يک دلاری آمريکايی بياندازيد !  به زبان لاتين جمله novus ordo seclorum   را می توان بوضوح  بر روی آن  تشخيص  داد !  به فارسی  دری  می شود " نظم  نوين سکت برگزيده " ! طرح  ده سال  و  بيست سال اخير نيست !  در اين رابطه در حوالی پايان جنگ اول خليج فارس موسوم به جنگ کويت ،  يکی از روزنامه نگاران هوادار "جرج بوش پدر" از  وی خواستار توضيح  نظم نوين جهانی می شود .  پاسخ او بدينگونه است :

it is quite  simply , wath  we say ,  goes !!
چيز ساده ای است !  ( یعنی ) هر چه ما بگوييم ، انجام شود !

برای اينکه خلقهای جهان اين چيز ساده !  را  بفهمند ، ابتدا بايستی  بتوانند به  زبان واحدی  مکالمه کنند از آن مهمتر برای جاافتادن اين نظم نوين ، "سيستم ارزشی واحد " و "فرهنگ واحدی" نيز ضروری می باشد که ازنان شب هم واجبتر است ! 

" پطرس غالی" دبيرکل سابق سازمان ملل متحد درنقش رياست انتصابی  پارلمان واحد جهانی در اين رابطه اينگونه رهنمود  می دهد :

ما بايستی همگی تلاش  کنيم  يک  فرهنگ جهانی واحد  بوجود آوريم  و همگی  دارای آن  فرهنگ گرديم .

بردن اين فرهنگ واحد به ميان جوامع بشری فقط در شرايطی امکان پذير است که اين جوامع ، "باز" گردند ! آنگونه که امکان تغيير" سيستم ارزشی"  جامعه بسته، از طريق  تسلط   بر سسيتم رسانه ای  يا " مديای آزاد " !  وجود داشته باشد . اينجاست که وجود نظامهای استبدادی باقيمانده از دوران جنگ سرد ، درتناقض با اين ضرورت قرار می گيرند ! درآن دوران بدليل وجود "قطب متقابل"، مقابله با تهديد خارج شدن کشورهای متعلق به بلوک غرب بدنبال يک انقلاب اجتماعی يا سياسی و پيوستن آنها به بلوک شرق نيازمند حاکميت نظامهای ديکتاتوری بود . اين نظامهای ديکتاتوری علیرغم آنکه بهترين آلترناتيو دوران جنگ سرد برای هر دو بلوک درجهت کنترل جامعه بودند با اينحال تهديدات خاص خودرا نيزبه همراه داشتند .

بزرگترين تهديد اين نظامها ، تبديل جوامع تحت سلطه به جوامع مستعد انقلاب بود . همين تهديد جدی نهايتا سياست جديد امپرياليستها در کشورهای وابسته به خود را بدنبال داشت که توسط  يک تشکيلات  فراماسونری بنام "کميسيون سه جانبه " تحت رهبری يک يهودی عضو ارشد "جناح کبوترها " بنام برژينسکی تئوريزه گرديده و دربرخی ازآن کشورها مثل فيليپين ، ترکيه ،  شيلی و نهايتا ايران نيز به مرحله اجرا درآمد . اساس اين طرح براين بود که با توجه به شدت و حدت تضادهای موجود در جوامع تحت سلطه ديکتاتوريهای وابسته به امپرياليسم ، اين جوامع  تبديل به بشکه های انفجاری شده اند که با تنها جرقه ای تماما به آتش کشيده خواهند شد . برای جلوگيری ازاين انفجاراجتماعی بايد سياستهايی را در پيش گرفت  که روند تحولات اين جوامع به تعبير برژينسکی ، از مسير هرج  و مرج ( بخوانيد انقلاب) به مسير تحولات منطقی  و قابل کنترل ( بخوانيد رفرم ) انداخته شود . بدين منظوراين جوامع بيش ازهرچيز به "سوپاپ اطمينانی" نياز دارند که بخارهای خطرناک حاصل ازبه تعارض کشيده شدن تضادهای اجتماعی را به بيرون جامعه هدايت کرده و جامعه را در مقابل تهديد يک انقلاب اجتماعی مصون کند . سياست  معروف حقوق بشر کارتر ،  در واقع همان  پروژه اجرايی محصول  رهنمودهای "کميسيون سه جانبه" بود .

تهديد ديگرنظامهای ديکتاتوری ، متوهم شدن ديکتاتورها  و سرکشيهای گاه و بيگاه آنان  و سهم بيشتر خواستن آنها هست ! علاوه بر آن يکدستی اجباری جامعه بدليل ماهيت استبدادی حاکميت ، خود به خود راه را بر ورود " عناصر فرهنگی" بيگانه می بندد  و اجازه باز شدن" جامعه بسته " را نمی دهد .  کفری که در  قاموس "گلوباليسم" بخشودنی نيست !

انقلاب انفورماتيک و پايان جنگ سوم    

شکست اتحاد شوروی و انقلاب عظيمی که در پهنه ارتباطات  در سالهای پايانی هزاره دوم ميلادی رخ داد ،  تمامی معادلات  طراز قديم را روانه زباله دانی تاريخ کرد . از يکسو با برچيده شدن بساط " جهان دوقطبی" و حاکميت بلامنازع تک  ابرقدرتی  بر جهان ، تهديد خروج جوامع  تحت سلطه و خزيدن آنها به قطب مقابل ، اساسا موضوعيت خود را ازدست داده  و به تبع آن نظامهای استبداد فردی حافظ منافع امپرياليسم نيز کارکرد خود را تماما ازدست می دهند تا جايی که خود اين نظامها به دلايلی که در بالا ذکرکردم ، در تقابل با سياستهای " گلوباليستها " قرار می گيرند . از سوی ديگر ، انقلابی که در پهنه ارتباطات صورت می گيرد ، همراه با خود دو پديده جديد را  وارد معادلات  طراز نوين  کرده که قانونمنديهای حاکم بر تحولات  اجتماعی  را زير و رو  می کند ! ويژگی اساسی اين دو پديده که اولی " ماهواره" و دومی " اينترنت "  نام دارد اين است که مرزهای  جغرافيای سياسی را به سادگی درنورديده  و تک تک آدمها را مستقيما  و بلاواسطه  مخاطب قرار می دهد .

با اتکاء به ايندو پديده و با داشتن امکانات نامحدود مالی ، بشرط بازشدن جامعه بسته ، می شود براحتی حزب  و سازمان  و چهره درست کرد ، به ميان مردم برد ، امکانات در اختيارشان گذاشت و برايشان تبليغ  کرد . ارتباطات  ضروری سياسيشان را تامين کرد و رقبای سياسيشان را چه با اتکاء به قدرت نظامی حاضر و آماده در بيخ گوششان و چه با فشارهای سياسی  و تبليغاتی  از ميدان  بدر کرد و نهايتا هم دريک انتخابات کاملا دمکراتيک ! مزدوران خود را برروی کار آورد .
"حاکميت منتخب مردمی" که برخلاف نظامهای استبدادی بقول " بوش پسر" نامنتخب موجود ، از مشروعيت رای مردم نيز برخوردار بوده و قراراست که تهديد هرانقلابی را از راههای کاملا دمکراتيک ! برای هميشه خنثی نمايد ! ضمن اينکه بسيار ساده تراز يک ديکتاتوری مادام العمر ، می توان از شر يک رئيس جمهورسرکشی که حداکثر دو دوره بيشتر نيز نتواند برسر کار بماند ( تاکتيکی که در خود آمريکا نيز پياده شده است ) راحت شده و او را با احترام تمام ، روانه  خانه کرد ! 

2ـ  حقوق بشر

جرج  بوش ( پدر) در اول فوريه 1992 ، طی يک سخنرانی در مجمع عمومی سازمان ملل متحد می گويد :
  
قوانين ملل متحد ، می توانند حقوق ملی  را از اعتبار بياندازند .

طرح اين مقوله از جانب وی به مفهوم قرار دادن قوانين مصوبه ملل متحد  درجايگاه " قانون اساسی" حکومت واحد جهانی  است که  قوانين اساسی ديگر در درون  حکومتهای ملی می بايست در چارچوب آن تصويب و به اجرا گذاشته شده و در تناقض با آن قرار گرفته  نشوند . ملل متحدی که تنها در شرايط   تحقق "جهان تک قطبی"، می تواند  در جايگاه واقعی خود به مثابه" پارلمان جهان"، کاربرد داشته باشد . دراين رابطه ابزار "حقوق بشر" ازهمان مقولاتی است که با استفاده از آن می توان نه تنها" حقوق ملتها"  را از اعتبار انداخت  که  حمايت همان  ملتها  را نيز  پشتوانه  سلب حاکميت ملی قرار داد !

حقوق بشر، دومين سلاح استراتژيک "گلوباليستها " در پروسه جنگ چهارم می باشد . دامنه اين حقوق ! نه تنها شامل   بشر به صفت فردی می شود ، بلکه اضافه بر گروههای سياسی و اقليتهای قومی ومذهبی ، گروه بنديهای اجتماعی گوناگون از جمله همجنس بازها را نيز شامل می گردد . بديهی  است  که حمايت از اين "بشر" متناسب با  نيازهای مشخص مرحله ای " گلوباليستها " و در نقاط  مشخصی از جغرافيای  سياسی جهان ، صورت گرفته  و عليرغم  جهانشمول بودنش ،  درهمه جا  و بطور يکسان  احساسات  انساندوستانه !  آنان را جريحه دار نمی کند . 

در اين رابطه دولتهای ملی ، حق جلوگيری از فعاليتهای افراد وتشکلهايی را که برعليه منافع ملی اقدام می کنند را نيز نداشته  و با چماق زيرپا گذاشتن حقوق انسانها  يا  به عقب نشينی  وادار می شوند  و يا در صورت مقاومت بايستی به انتظارعواقب  ناگوار حاصل از اين خودداری" غير قانونی" بمانند !  درست مثل افرادی که  در درون  جامعه  با  زير پا گذاشتن " قانون"  مرتکب جرم  می شوند .

بديهی است که بحث من در اينجا  اساسا شامل  استفاده ابزاری از اين مقوله ، توسط  گلوباليستها و در جهت منافع وآماجهای  آنان می گردد  و هيچ ربطی به ضرورت و حقانيت اصل جهانشمول"حقوق بشر" که در يک برداشت انقلابی وعميقا انسانی ، شامل تماميت  بشريت تحت ستم  و استثمار می باشد ، ندارد . 

بحث اين است که نشان دهم که " انقلاب " و نبرد بر سر جلب حمايت " خلق"  و تصاحب قدرت سياسی در شرايط  کنونی با  چه پيچيدگی هايی  روبروست و ساده ماندن در اين ميدان نه تنها کسب قدرت سياسی را نا ممکن می سازد که حمايت مردمی  را نيز به زيرعلامت سوآل می برد .

  3 ـ  ليبراليزم

ليبراليزم به مفهوم  تضمين آزادی رقابت سرمايه  و بازار آزاد  و تثبيت آن به مثابه الگوی اقتصادی ايده آل در کشورهای خاورميانه ، يکی از مهمترين " آماجهای" جناح بازها  در کادر طرح  خاورميانه بزرگ می باشد. اين مدل اقتصادی ، امکان  سرمايه گذاری کنسرن های غول پيکر و شرکتهای  فرا مليتی  را در کشورهای عضو جامعه جهانی ! فراهم آورده  و امنيت  سرمايه فراملی را تضمين می کند . روند  خصوصی  سازی  بی حد  و مرز  در اين مدل اقتصادی راه  بدانجا  می برد که هيچ  نهادی در " جامعه باز" از جمله مهمترين ابزار شکل دادن  به  ذهنيت اجتماعی  و "سيستم ارزشی" يعنی  سيستم رسانه ای  نيز از دسترس سرمايه  فراملی  بدور نخواهد ماند . عنصری که در شکل دادن به آن سيستم ارزشی واحد و آن فرهنگ واحدی که قبلا بدان اشاره کردم از يک نقش مبنايی برخوردار است .

4 ـ  جامعه مدنی 

ايجاد جوامع مدنی در "خاورميانه بزرگ " ،  يکی ديگر از آماجهای جناح  بازها  در پروسه به اصطلاح  دمکراتيزه کردن اين منطقه است . جامعه مدنی همان "جامعه بازی" است که در آن "برادر بزرگتر" بتواند با اتکاء به اصل حفاظت ازحقوق اقليتهای قومی و مذهبی  و ... در چارچوب "حقوق بشر" و در کادر يک" دمکراسی" پارلمانی ، به دست سازی"چهره ها"  و احزاب و سازمانهای  مطلوب خود بپردازد . در پناه قوانين " ليبراليسم" و با اتکاء به قدرت عظيم مالی و انحصارات  فرامليتی به خريد ارگانهای رسانه ای جامعه و تسلط بر ذهنيت اجتماعی اقدام نمايد  و ازاين طريق ،آن"چهره ها" و جريانات سياسی  را از طرق دمکراتيک  و بر اساس مشروعيت رای مردم  بر سر کار آورد  و ازهمه مهمتر در شرايطی که تمامی  تصميم گيريهای خود " گلوباليستها " درخفا و در پشت پرده  و به  شکل  کاملا غيردمکراتيک و از بالا ، صورت می پذيرد ، کليه تصميم گيريها و بحثهای استراتژيک و روابط  و مناسبات  موجود در اين جوامع باز ، می بايستی کاملا علنی و بازانجام  پذيرد !  دراينجا قصدم بيشتر، روشن کردن اهداف "جناح بازها" در استفاده از مقولاتی از اين دست می باشد و نه ورود به ماهيت  و کارکردهای "جامعه مدنی"  در مفهوم واقعی آن که  داستان ديگری است . 

5 ـ  نفی خشونت

نفی خشونت ، مهمترين  اصل  راهنما در رابطه با نيروهای سياسی شرکت کننده  در پروسه تغيير و تحولات منطقه ، در کادر طرح فوق می باشد . پذيرش اين اصل از سوی اين نيروها الزامی است و عدم پذيرش  آن  بطور خودکار به معنی نام نويسی  در جبهه تروريسم !

بکاربردن خشونت در تغييرنظامهای سياسی منطقه ، يا در حيطه وظايف نيروهای نظامی تنها ابرقدرت موجود به مثابه مجری  يگانه مرجع قانونی حاکم بر جهان است و يا  در توافق با او !  يعنی درست همان  کارکردی که نيروهای نظامی  و انتظامی  و  نهادهای اجرايی در "جامعه مدنی" برعهده دارند !  فراموش نکنيم که مهمترين ويژگی " جامعه مدنی" حاکميت قانون در آن می باشد ! دراينجاست که با کناررفتن پوشالهای موجود بر روی روند تغييرو تحولات سياسی چند سال اخير فی المثل ايران ، هم می توان بسادگی پی به حکمت ضد خشونت شدن جلادان و شکنجه گران خشونت مدارديروز و قاصدان ! مسالمت جوی 2خردادی خواهان "جامعه مدنی" امروز برد وهم پايه های سياسی و حقوقی آن استدلالی را که اساسا نام گذاری سازمان مجاهدين خلق را در ليست تروريستی  توجيه می کند ،  شناخت .... "

چشم انداز ، 18 آذر تا 19 بهمن 1383

و حالا درسالی که پیش رو داریم  و در پرتو تحولات زنجیره ای پیش رو در منطقه خاورمیانه بزرگ ، بسا بهتر و روشن تر  می توان آنچه را که در بالا آمد ، به نظم کشید . آنچه را که تا کنون رخ داده است فهم کرد و مسیری را که روند تحولات جاری ادامه خواهند داد ترسیم نموده و درسها و تجربه های گرانبهای آن را به خدمت انقلاب دمکراتیک نوین مردم ایران گرفت . 

اینترنت و ماهواره ، ابرابزارهای جنگ چهارم

در نبرد میان نیروهای خواهان تغییر در درون یک جامعه ( اعم از حاکمیت استبدادی و یا دمکراتیک ) و نیروهای خواهان  حفظ نظم موجود ، موضوع سیاست چگونگی دسترسی به آدمهاست . شیوه ها و ترفندهای بکار برده شده در جوامع به اصطلاح دمکراتیک در اینجا موضوع بحث من نیست . هدفم پرداختن به این معضل در جوامع استبدادی و بسته هست .

مهمترین کاری که حاکمیت استبدادی می کند این است که بهرقیمتی درکنار و هم عرض سرکوب پلیسی ـ نظامی نیروی خواهان تغییر ، به گسستن رابطه آنان با "عنصر اجتماعی" نائل شود . موفقیت سرکوب گسترده  و ریشه کنی نیروی فوق رابطه تنگاتنگی با میزان موفقیت حاکمیت در گسستن این رابطه و ایزولاسیون اجتماعی اپوزیسیون دارد . درنقطه مقابل هم همین معادله برقراراست. یعنی نیروی خواهان تغییرهم درکنارمبارزه سیاسی و یا درجاهایی نظامی خود تلاش می کند که ضمن حفظ ارتباطات موجود ، بدنبال کشف شیوه ها و امکانات دسترسی به آدمهای هرچه بیشتر و بسیج و هدایت "عنصراجتماعی" باشد .

در دوران جنگ سرد  تنها رادیو و نه حتی تلویزیون ،  ابرابزار جنگ تبلیغاتی بود که به تنهایی امکان گذار از مرزها ی جغرافیایی را داشت . اگرچه حاکمیت مورد تهاجم از امکان خفه کردن امواج آن با استفاده ازپخش پارازیت نیز برخوردار بود . با اینهمه این ابرابزار تا سالهای سال نقش مهمی در شکل دادن به تحولات سیاسی در دنیا بازی کرد . تا آنجا  که به خود ما برمی گردد ، کسی منکر نقش رسانه جلبی همچون  بی بی سی  در تحولات منجر به انقلاب ضد سلطنتی  و روی کار آمدن خمینی  و دار و دسته مرتجعش نمی تواند باشد .

امروز رادیو ، تلویزیون ملی ، دستگاه عریض و طویل رسانه های نوشتاری ، شبنامه ها و امکانات ارتباطی سنتی را باید از اساس فراموش کرد . هرکس که اینرا دیرتر بگیرد به همان میزان عقبتر است و هرکس که اینرا جدی نگیرد به همان اندازه جدی گرفته نخواهد شد . تا همینجا هم بسیاری لنگ لنگان و ناباورانه بدنبال فهم جایگاه این دو ابرابزار روانند .

"طرح خاورمیانه بزرگ " بربالهای این دو ابرابزار قراراست که به سرمنزل مقصود رسد . با این دوبال است که می توان به عنصراجتماعی دست یافت . سازماندهی کرد . گفتمان سازی کرد و ذهنیت اجتماعی را شکل داد . بر بال شبکه جهانی تنها امکان دسترسی به نخبگان جامعه وجود دارد ( نخبگان را در مفهوم عام آن بکار می برم . یعنی آن بخش از جامعه که  سواد دارد و سودای سیاست  دارد و درد نان هم  ندارد ) .  دستیابی به توده های  وسیع مردم  از اقشار نسبتا آگاه  تا عقب مانده ترین بخشهای جامعه  نیز رسالت  تلویزیونهای ماهواره ای  و تلفنهای همراه است . هرکسی شاید گاه و بیگاه تصویر روستاها  و حاشیه شهرهای بزرگ را یا از نزدیک و یا حداقل در تلویزیونها دیده باشد که چگونه برفراز خانه ها ، که چه بگویم بیغوله های ویران و تهی از نان ، چگونه جنگلی از بشقابهای ماهواره ای  رویانیده شده است . 

دراینجا یک پارامتر جدید در رابطه با ماهواره ، ضرورت خودی بودن رسانه هاست . یعنی برخلاف گذشته که  فرستنده ها  و بنگاه های سخن پراکنی مستقیما از کشورهای غیرخودی پخش برنامه کرده  و به آرم  و نام  قدرت مربوطه مزین بودند ، اینجا دیگر بدلیل پیچیدگی طرح ، وجود رسانه خودی بویژه در منطقه خاورمیانه عربی  ضرورت حیاتی دارد .

ضمن اینکه بنگاه های سخن پراکنی سنتی نیز البته با امکانات گسترده تر و طرح های جدیدتر همچنان بکار خود ادامه خواهند داد . سمبل و نماد این رسانه طراز نوین در رابطه با خاورمیانه عربی به باورمن تلویزیون قدرتمند الجزیره است . در مقاله "چشم انداز" درهمان هفت سال پیش بدین مطلب نیز اشارتی کوتاه کرده بودم  : 

" .... گلوباليستها نه تنها آتش آغاز "جنگ چهارم" را  در 11 سپتامبر 2001 افروختند بلکه دشمن دلخواه خود را هم معين کرده  و به آن چهره نيز داده اند . اين دشمن دلخواه هيچ چيز نيست جز بنیادگرایی اسلامی با  چهره مشخص اسامه بن لادن !  ميلياردر صاحب سرمايه ای که حکايت پيوندهای مستحکم اقتصادی ميان خانواده اش با خاندان بوش ، امروز ديگر حکايت پنهانی نيست ! نقش سازمان سيا در تشکيل ، تسليح و تامين مالی "القاعده" برعليه اتحاد شوروی سابق را نيز ديگر تنها خواجه حافظ شيرازی نمی داند !  براستی امروز چه کسی درميان توده های تشنه به خون يانکی ها درجهان محبوبتر وشناخته شده تر از اسامه بن لادن است ؟  کدامين چهره درجهان، شهرت او را دارد ؟ نقش دوپديده مولود انقلاب انفرماتيک يعنی اينترنت وماهواره در شناساندن چهره او به توده های ضد آمريکايی ـ ضد اسراييلی  تا کجا می باشد ؟ راستی هيچ به کارکرد تلويزيون ماهواره ای "الجزيره" فکر کرده ايد ؟ رسانه مستقلی !  که در قلب يکی از مرتجع ترين  و وابسته ترين  و مستبد ترين دولتهای عروسکی دست ساز استعمارکهن ، به پخش آزادانه برنامه هايی اشتغال دارد که در خود مهد آزادی !  يعنی آمريکا نيز بسادگی قابل پخش نيستند ! "بن لادن" را "الجزيره" درميان توده های خاورميانه چهره  کرد  و نه  CNN !

من ادعا می کنم  که "الجزيره"، يکی از مهمترين " ابزار" های گلوباليستها  در کادر "طرح خاورميانه بزرگ" می باشد !

رسانه ای که  قرار است با  پخش آزادانه " اطلاعات " و " تبليغات"  ضد آمريکايی  ــ  ضد اسراييلی ،  اعتماد  توده های  خاورميانه را متوجه خود نمايد .  اعتمادی  که هرگز امکان  نداشت  نثار  CNN , BBC  و يا VOX   گردد .  بگذريم ...."

چشم انداز ، 18 آذر تا 19 بهمن 1383

امروز "الجزیره" یک رسانه مورد اعتماد مردم در جهان عرب است . یک رسانه فراملیتی که مرزهای خاورمیانه عربی را می شکافد و توده ها را تغذیه اطلاعاتی می کند . علیه دیکتاتورها و پرچمدارگردش آزاد اطلاعات و جامعه مدنی و مبلغ و گزارشگر و مشوق انقلابات مخملی . نه فقط مورد اعتماد که مورد اعتبار "جامعه جهانی" کذایی هم هست . از سوی دیگر خبری از بن لادن هم نیست . انگار نه انگار که لشکرکشی به افغانستان بنام او انجام گردیده ، انگار نه انگار که زمانی نه چندان دور همه روزه جامعه جهانی ! با او چشم ازخواب برمی گشاد و با او چشم برهم می نهاد !

خلاصه می کنم . اینها تا آنجایست که به " حیطه بالا" یعنی حیطه سیاست برمی گردد . برای آنکه چشمهایمان باز باشد . برای آنکه بدانیم طرح ها و نقشه های کانونهای قدرت جهانی چیست و ما چگونه باید در رابطه با آن موضع بگیریم  و چگونه و کجا می شود تهدیدهای مشخص سیاسی علیه انقلاب را تبدیل به فرصتهای بی بدیلی بسود خلق و انقلاب کرد . برای آنکه خودمان را هم بهتر بتوانیم بشناسیم . بخاطر آنکه ریشه بسا بسا مواضع سیاسی و رنگ عوض کردنهای آدمها و جریانات حول و حوشمان را نیز بهتر فهم کنیم . برای آنکه بفهمیم چرا فی المثل حزب مشروطه ای که بند نافش را با سلطنت پهلوی برداشته بودند ، حالا عمد دارد که با پسوند لیبرال دمکرات شناخته شود . یا اینکه بواقع ریشه ضدخشونت شدن خط امامی همسفره  دیروز لاجوردی  و دلقک امروزی همچون ابراهیم نبوی ، یا  اکبرگنجی معروف به "اکبرپونز" و یا امثال فرخ نگهدار در کجا قرار دارد . برای فهم اینکه منشاء علمداری جامعه مدنی  توسط مقتدای همه اینها یعنی محمد خاتمی را هم بشود فهم کرد . از همه مهمتر مبارزه حقوق بشری  خیل بریدگان از مبارزه انقلابی  و دولایه خورانی را که هم می خواهند پز مبارزاتی دهند و هم هزینه ای ناچیز را نیز بهتر بتوان درک کرد !  خلاصه که هیچ نفعی اگر نداشته باشد  بر" راه  و همراه " نور می افکند .

و اما "حیطه پایین" اساسا دنیای دیگری است که قانونمندیهای خاص خود را دارد . طرح و برنامه و توطئه از بالا تا آنجایی کاربرد دارد که "عنصراجتماعی" در خانه نشسته است . از نقطه ای که این عنصر به خیابان آمد و توانست که در خیابان هم بماند ، معادله دیگر تفاوت خواهد کرد . ازاین نقطه به بعد روند اوضاع دیگر کاملا تحت کنترل بالا نیست . جلوی سیل را با سوراخی در سد می توان باز کرد . ولی اگر سیل سرازیر شد جلوی آنرا دیگردشوار بتوان گرفت .

در بالا فرض براین است که در کشورهای استبداد زده ای که حاکمیتشان تا بن استخوان فاسد و بیرحم هم هست ، می توان با اتکاء به سازماندهی اقشار متوسط که امکان دسترسی به سیستم های ارتباطی اینترنتی همچون فیس بوک ، توییتر و غیره  را دارند ، با استفاده از یک بهانه مثلا تقلب در یک انتخابات قلابی ، آنها را به خیابانها کشانید و به مقابله با دیکتاتوری ترغیب کرد . ضمن اینکه درراس رژیم نیز با کندن عناصرعاقلتری از حاکمیت که خط کلی را گرفته اند و ترکیب دادنشان با عناصر خودی در خارج حاکمیت ، "آلترناتیومطلوب" را شکل داده  و از طریق همان رسانه های مورد اعتماد در جامعه مطرح کرد. اینها همه بشرطی امکان موفقیت دارند که بتوان ارتش را خنثی نگه داشت  و توده ها را در خیابان نگه داشت .

مهمترین بخش طرح  درنقطه سرکوب عنصر اجتماعی در خیابان ، خودداری ارتش و نیروهای مسلح از ادامه اطاعت از فرد دیکتاتور است . با این عمل هم  ابزار سرکوب برای مراحل بعدی حفظ می شود و هم اعتبار آلترناتیو مطلوب بالا می رود . این همان روندی است که  یکبار در انقلاب بهمن در ایران تجربه شد و حالا هم بطور سیستماتیک در تونس و مصر پیاده گردیده است . یعنی حذف فرد دیکتاتور درعین حفظ ساختارهای نظام . درخبرها خواندم که پدری در مصرنام فرزند خود را فیس بوک گذاشته است . حق هم دارد ! نقش این کانون جاسوسی اینترنتی در تحولات اخیر کم نبوده است .
در لیبی این پروژه جواب نداشت . همانگونه که درعراق امکانپذیر نبود . همانطورکه در ایران هم جواب نخواهد داشت . پاسخ طرح خاورمیانه بزرگ به این معضل استفاده از نیروی قهراست . یعنی گزینه نظامی .  همانگونه که  دیروزدرعراق شد . همانطورکه  امروز در لیبی می شود و همانسان که  فردا در ایران باید که بشود . چرا که در این کشورها  نیروهای مسلح یعنی همان عنصرتعیین کننده در هر انقلاب  و تحول اجتماعی وصل به بیرون نیستند !  در اینجا دو گزینه وجود دارد . یکی گزینه اسرائیلی به معنی استفاده از ظرفیتهای قومی در قطعه قطعه کردن قدرتهای بزرگ منطقه ای با طرح شعارهایی همچون فدرالیسم ، حق تعیین سرنوشت  و نهایتا اعلام استقلال درکنار نابودکردن کل ساختارهای اقتصادی و اجتماعی از طریق  بمباران  و استفاده  از تسلیحات کشتارجمعی  و دیگری گزینه آمریکایی  به معنی تهاجم مستقیم نظامی و اشغال زمینی .


پایان بخش اول ، 31 فروردین 1390












اخبار روز: 

متن توافق کارگران پیمانکارپتروشیمی امیرکبیر با کارفرمای این مجتمع
بدنبال چند روز اعتصاب متوالی کارگران این پتروشیمی وحضور سمبلیک خانواده ها در بیش از یکساعت جلوی درب کارخانه ،در مذاکراتی که دیروز بین نمایندگان کارگران ومدیریت انجام شد،کارگران موفق شدند به خواسته هائی دست یابند .
رئوس این توافقات به شرح زیر است:
- اصلاح حقوق ازجمله افزایش حق بدی آب وهوا
-استفاده از امکانات رفاهی همانند پرسنل رسمی(ازجمله استفاده از مجموعه ورزشی،خدمات پروازی هواپیما، خدمات فرهنگی وسایرموارد)
-استفاده از سرویسهای شرکت(ترانسپورت)
- استفاده یکسان از رستوران مجتمع بین تمام پرسنل
-رفع تبعیض هنگام ورود وخروج بین کارگران پیمانکار و رسمی
-تعهد به عدم اخراج کارگران اعتصابی ومحاسبه پرداخت ایام اعتصاب
- اعزام نمایندگان کارگران به هزینه شرکت به تهران جهت پیگیری خواسته خود مبنی بر انجام قراردادهای جمعی ومستقیم با کارفرما
این توافقنامه بصورت مکتوب بین نمایندگان کارگران پیمانکار پتروشیمی امیرکبیر با مدیرتولید این مجتمع به امضاء رسید وکارگران به سرکارخود بازگشته ومطالبه اصلی خود مبنی برقراردادمستقیم را همچنان مفتوح نگهداشتند.
مدیریت مجتمع صراحتا اعلام داشت در صورتیکه این خواسته در اولین مجتمع پتروشیمی در منطقه اجرا شود،پتروشیمی امیرکبیر دومی خواهد بود.

پتروشیمی تندگویان
کارگران پیمانکار این مجتمع از امروز صبح در ادامه اعتصاب خود تجمع یکپارچه ای را در مقابل خیابان درب ورودی این کارخانه آغاز کردند.

پتروشیمی بندرامام
نمایندگان کارگران اعتصابی این پتروشیمی در مذاکره اول وقت با کارفرما به هیچ توافقی نرسیدند زیرا کارفرما شراط مذاکره را پایان تجمع در مقابل دفتر مرکزی شرکت و بازگشت کارگران به بخش ها و واحدهای خود قرار داده بود که کارگران نپذیرفته و مذاکره به حال تعلیق درآمد. با پیش آمدن این وضعیت کارگران با تشدید اعتراض خود هر یک ساعت یکبار دور میدان روبروی دفتر مرکزی شرکت دست به راهپیمائی زده و شعار میدادند. برخی از شعارهای امروز کارگران عبارت بوداز:
" نه تهدید نه حیله، همت ما همینه"
ظریف کار، ظریف کار، سکوت دیگر اثر ندارد
دفاتر پیمانکار تعطیل باید گردد"

منبع خبرها: اتحادیه آزاد کارگران ایران






اخبار روز: 

عالی جناب بان کی مون، دبیر کل سازمان ملل متحد،
سازمانها و نهادهای مدافع حقوق بشر
روز ١٩ فروردین ١٣٩٠ در یورش وحشیانه ی ارتش عراق به ساکنان کمپ اشرف که محل اسکان حدود 3400 تن از اعضای سازمان مجاهدین خلق ایران است دهها تن کشته، صدها تن مجروح و تعدادی اسیر شدند.
بر اساس آخرین اخبار منتشر شده در فاصله روز حمله تا کنون متاسفانه تعدادی از مجروحان به علت عدم امکان مداوا درگذشته اند.
این اقدام ارتش عراق که به دستور نخست وزیر عراق است یک امتیاز بزرگ به رژیم جمهوری اسلامی است که در دوران حیات خود به طور سیستماتیک ناقض حقوق بشر بوده است.
دولت عراق با این حمله ضد انسانی نشان داد که به موازین و کنوانسیونهای بین المللی مربوط به حقوق بشر و حقوق پناهندگان پایبند نیست و مهمتر از آن این که همه امکانات برای معالجه مجروحان را مسدود کرده و به رسانه های بین المللی اجازه نمی دهد که با ساکنان این کمپ گفتگو کنند.
ما امضا کنندگان با گرایشات سیاسی و اجتماعی متفاوت بر اساس اعتقاد به رعایت حقوق بشر در مورد همه انسانها، این حمله جنایتکارانه را قویاً محکوم می کنیم و خواستار آن هستیم که؛

1- کلیه مجروحان بلافاصله توسط صلیب سرخ به یک مرکز درمانی مناسب منتقل شوند و مورد مداوا قرا گیرند.
2- کلیه اسیر شدگان بلافاصله آزاد شوند.
3- ورود خبرنگاران به این کمپ بلا مانع اعلام شود و نهادهای بین المللی بتوانند آزادانه وارد این کمپ شوند.
4- امنیت ساکنان کمپ اشرف که افراد غیر مسلح هستند بر اساس قوانین بین المللی، از طرف سازمان ملل متحد تضمین شود و هرگونه خشونت از طرف دولت عراق علیه ساکنان این کمپ ممنوع اعلام شود.


مهناز هدایتی – شهلا بهاردوست – شهلا ابقری – حمید رضا برهانی – پرتو نوری علا – فرهاد مهدوی – مهرداد درویش پور – مو، نجف زاده – کتی شیبانی – فاطمه رضایی – سوفیا صدیق پور – شیوا مهبوبی – همایون مبصری – داریوش مجلسی – اکیر مَهدی – سیروس ملکوتی- جمیله ایرانی – رضا کریمی – حمید کرمانی – پروین کرمانی – شبنم اسدالهی – شاهین بغدادی – الهام ملک پور – شکوه میرزادگی – بهزاد مهرانی – کوروش بخشی – گلناز رسولی – ترانه جمشیدی – حسن ریوندی – آلاله جمشیدی – سونیا ایرانی – مریم افشاری – ژاله وفا – هاله هوشمند – امیر جواهری لنگرودی – سمیرا ادیب – پروین رجبی – سارا شاه محمدی – اصغر کیانی – محسن جمشیدی – محمد امیرانی – فتح الله کیاها – مصطفی مرید – پروین ایران دوست – اولی وساندن – فرزاد سلطان زاده نادری – حمید خلعت بری – فرید اشکان – منصور ایران دوست – علی احمدی – جعفر بابلی – هاجر لیواری – منوچهر فرح وشی – سیاوش بابایی – ایرج عابدینی – آفرین مستوفی – شهناز فدایی – شهلا باور – سیامک سهراب منش – مهناز غفاری – هوشنگ کیوانی هَفشِجانی – فلور مسعودی – بهمن امینی – فرح کریمی – غمزه یردوت – هادی هادیان – نیکی میرزایی – سیما کامیار – عزیز پاک نژاد – باقر فاطمی – فریبرز ممتهن – کیا منیر – وحید سلامی – تاراج کارین – سروش سکوت – آرش پارسیان – موسی توحیدی – حمید رضا عبادیان – سهیلا درستکار – پروین قاسمی – کیوان رفیعی – پری پوریا – مهرداد قادری – پَر عیسی – جواد جمشیدی – سوسو آقامیری – منیره سنگری – محمد رضا عظیمی نائینی – بهزاد یغوب پور – بابک سرفراز – مینا انتظاری – بابک آزادی – جواد پور مختار – امیر مسعودی – علی رضا بهجودی – رضی تاروردیان – زری اصفهانی – فریده چزنی – محسن ز ف ن د – رها مسافر – احد باقردایی – امرالله ابراهیمی – حسین احمدیان – لیلا جدیدی – داود پناه – وحید قاسمی – آمنه معاونی – مهناز سبحانی – آرش آسمانی – آرش کمان – نرگس غفاری – رباب عبدل رحیمی – مهرداد فتحی – جان بورکه – هما علیزاده – سیاوش جلیلی – علی رضا کاظمی – زهرا نعمت الهی – بانو صابری – ژیلا نقیب زاده – محمود طوسی – اسد طاهری – شیرین نریمان – حسین پناه – امید حبیبی نیا – ناهید شاهین – پرویر الف – علی شاکری – رضا علوی – سیامک نفتچی – ستاره وطن – شیدا شُبِیر – میترا سامانی – فرخ وطن – حسام میثاقی – گوهرتاج ویسی - پروین بصیری – فرامرز رفیعی – سام بَرکات – جو جوکس – سیما اشرفی نیا – الیزابت اسکوت – نجمه عبدالرحیمی – اکبر رجبی – فرخ حیدری – رضا صفری – دلارام احمدی – ساحل سیستانی – کوروش ایرانی – مصطفی احمدی – شاهین انزلی – فریبا توکلی – آسیه نریمان – شیدا کرمی – میترا واعظی – فائزه سامی – پروانه آدو – ج ایرانی – نادر معاونیان – آرام بیات – سعید پولادی – مهین معاونیان – سودابه معاونیان – پروین ملک- گوهر مراد – مسعود شب افروز – مخملی م – رویا پازوکی – ژوزفی اسدی – مسعود ایرانی سبز – سیمین شیرازی – حسین پناه – شعله آتش – حمید فیاض – سونیا قائمی – فرهاد کوهدانی – محمود کرم زاده – کوروش خاکی – فای معاونی – سلومه عمران – سیما یزدانی – حسن نایت هاشم – ن تبریزیان – جهانشاه رشیدیان – شکوه نَسَب – صمد جُدیری – توفیق عقیلی – مراد وحدانی – ژوزف هیرکانیان – آرش آسوری – علی دوست کام – پرستو مهدی نژاد – فریبا دشتی – دیانا زاپ – درویش رنجبر – شیرزان ایرانی – سالار مالکی – آراز م فانی – اسدالله پناهی مهر – ماری مون – رضا امیرپاشا – پیمان موسی – نایک نیک دست – رها مرادی – جهان یوسفی – جمشید مبارکی – بهرام چوبینه – نگار احمدی – کاظم تحویل زاده – مریم اهورا – سیاوش سعیدی – رضا مرادی – یاور استوار – علی پروین – حمید همت – آذر ناصری – صدرالدین تام – خدا کرم بخشی – حسن پور حسینی – علی رضا وحید دستجردی – رضا حسینی – احمد شافعی – داریوش آریان – حبیب احمدی زاد – وحید دستجردی – ایران آزاد – غلامحسین اصغری – جواد مظفری – ناهید زارع – مجتبی فتحی – محمد کریمی – مجید بیدار – حسن کناره فرد – بابی آذر –رضا بستانی – بهرام کِشتکار – سوسن مقدم – کامبیز سلطانین - مهدی ریاضی – میترا میرایی – امید دیمو – ایوب زاهد – هاله اُ – زویا همدانی – خسرو ایرانی – سیامک حق پرست – حبیب ایرانی – علی محمدی – پارسا هولی برن – علی کشتگر – سعید علامه زاده – فرزاد پائیز – محمد علی بوستانی – جلال مظفری – مریم تهرانی – عباس زیتعلی – آزاده سلیمانی – فاطمه درودی – علی نصیرپور – صادق جوادی – کاک هیوا – ویدا فرهودی – افسانه جنگجو – هاجر جمشیدی – بهمن خردادیان – آزاد مرادیان – بیژن رنجبر – رضا چرندابی – علی عباس زاده – علی محمدی – صبا سلیمی – کوشا ایرانی – وینوس ایرانی – علی رضا محسنی – الف ادریسی – عباس بختیاری – حسن مکارمی – رامین محمودی – پرستو آزاد – مادران ایرانی در هامبورک – سیما بهمن – کوروش ایرانی – استر تارورودی – عبدی هزارخانی – میترا حاجی نژاد – فرشته رئیش دانایی – مهرنوش ادیب – افسانه بهرامی – طاهره شفیعی – ناهید علی زاده – داود لطفی – آمنه امانپور – شادی محتشمی – علی مزارع کار – نکیسا بامداد – مسعود خواجه علی – رضا فرز کناری – مسعود خاجعلی – مجید نوروزی – بلیک پاررکر – حسن عرب زاده حجازی – ایرج پور شقاقی – مرتضی نائینی – کاظم فخاران – فیضی دهدشتی – ایرج ابشار – ستاره ما هستیم – سامان دوری – امیر ابراهیمی – سید علی حسین دوست – فرید فرهان – مهدی رازوی – آرتامیس آ – احسان قرایی – محسن نجاد – داریوش آرایی – زهره محسن پور – نعمت آزرم – امین نعمت الهی فرد – صابر قدری – روزبه امامی – سیما دینی – نرگس علی نژاد – اصغر سر پرست – ویکتوریا آزاد – سارا فنائیان – مریم جمشیدی – هیمن محمودی – عباس قراگوزلو – محمد رضا اسکندری – شهلا شهبازی – طاهره خرمی – رونیا رضوی – فردریک رومانوف – بابک گیلانی – بهرام مودت – شهلا ابراهیمی – فاطمه طیاری – جمشید انگورانی – سعید احمدی – رحمان شجاع – محمد شمال – علی رازی – سعید علی زاده – نیلام شبیر – اسماعیل مرادی – کیوان کابلی – شورش لرستانی – خندان بخشی – شهناز سلیمی – آرش آرش – سیروس کُهن – عاطفه اقبال – فرهاد منصوری – علی مهرابیان – سپیده فارسی – جواد جواهری – بونیتا پاپاستاهی – عبدالله محمدی – قدیر هاشم زاده – فریبا پور – مهران جراح لایق – سام تهرانی – ارژنگ نگین تاج – مازیار حقوقی – خسرو خواجه نوری – مریم نایب یزدی – کیوان پازوکی – علی ملک – زهره کریم زاده – سیاوش وطن پرست – کوروش نیکنام – مهری زازا – رضا ناصحی – جواد میرابدار – آرش بندری – کوروش آرمانی – عبدالرضا واندر – بهروز آزاد – سالی سلومه – م رضا ماسالی – ژوزف کیانی – نریمان حیدری – تور ایرانی – جعفر پویه – ایرج واحدی پور – فیروزه روحانی – نادر سرخوش – مو طهانی – جواد میرزایی – کوروش نیکنام – موریس فرد – سایه چومه – مسعود نجاره – تیم قائمی – ابوالفضل(پویا) جهاندار – حسین الهی – سیامک سهراب منش – امیر مختاری – جمشید جزستانی – علی ازاد – اوریت آزادی – مرسده محسنی – کاوه ایرانی – مهران پهرام – ناصر کرمی – گل کو – حسن دادبر – نقی عباسی – شهاب فیضی – اسماعیل ختایی – دانیل بهروز – اکبر شقایق – رحمت غلامی – محسن پویان مهر – شیوا نجو – ترانه اسدی – کیانوش رشیدی قادی – ناصر عبادی – مینا نیک – اردشیر کریمی – آذر ایراندوست – بهمن محمدی – محمد کسایی – محمد تقی زاده – خسرو خسروی – امیر رضوانی – حسین مختار زِباری – عبدالله عبدالهی – مهتاب محمدی – مهدی عبدالهی – زهرا دائمی – طوبا تبسم – مرضیه نیکو – جواد شفایی – عباس صفایی نوا – مجید علوی – فریدون صدر – بهنام بهنژاد – همایون شریفی – اردشیر انبارستانی – محمود سالخورده – احمد بابایی – آرمین کنانی – اسد طاهری – سارا کنانی – باران وفاق – ایرج محسنی – نرگس تبریزچی – حماد شیبانی – فربد رضانیا – کمال بایرام زاده – علی صدیقی – نیلوفر بیضایی – سیما دینی – حیدر اکبری – پویا جاوید – فریبا اکبری – ناهید حدادی – پویان آتشی – علی رضا طریقتی – بهروز پرتو – اسد احمدی – نسیم بهار – شکوفه جلال زاده – مجید نور – منوچهر مرعشی – فریدون رمضانی – فرهنگ تاولی – یدی لرستانی – بابک حسامی – اصغر هاوشکی – شمس یزدانی – محمد ز امیرانی – علی حسینی – میترا برگ بیدی – محمد علی صوفی زاده – کریستوفر فرشید – م، رضا برگ بیدی – منیژه موسوی – شایسته وطن دوست – مژگان برگ بیدی – مازیار ایزد پناه – مجتبی برگ بیدی – شکیبا بابری- منیژه وطن دوست – عباس محمدیان – ناصر سرفراز – قباد رضازاده – محسن غفاری زاد – عباس رحمتی – آزاده مبینی – هومن آزاد پور – آبتین آینه – سعید اطلس – اصغر اسکویی زاده – علی ادیبی – بهار ادیبی – فریده امینی – حسین پویا – آریا فلاحی – طوفان اشرفی – سامان فلاحی – علی رضا فلاحی – امید لرستانی – محمد محمدی – ثریا محمودی – اکیر اکبری – آرام آزادی – امیر کارگر – نسترن اداره چی – علی قاسمی – منوچهر بی غم – محمد حسین توتونچیان – حمید رضا طاهر زاده – ی صفایی – شهلا صفایی – اسماعیل رمضان خواهی – بهروز امید – حمید اسدالهی – حمید خرازی – محسن پویان مهر – کامران اسکویی – پیمانه میر شافی – لاله طریقی – شاهین سونگ – مینو ربیعی – کمال خشنود – آن اسکود – جاوید پور مختار – سیما شریفیان – مصطفی نیموی – نیما روشن – بهزاد زمانیان – سعید علی زاده – بیژن پویا – رِی بیگدلی – احمد البرزی – علی تهرانی – خشایار احمدیان – امین میر آفتاب – علی رضا افشارچی – نیما صفارلو – دریا آرامش – رَسا افشارچی – محمد جندقی سمنان – رضا نجات – بشیر امیرخانی – اشرف پاکزاد – رضا روستا – جواد شفیعی – مریم ایرانی – داود نوائیان – رسول رفاهی – عزیز رفاهی – رحیم خدادادی – سارا شیخی نارانی – ایرج ربیعی – مصطفی کریمیان – فرشید فتوحی – هدا ح – زهرا کیانی – زهره ساعتچی – ایرج جنتی عطایی – فریبرز ممتحن – هورا مستشاری – خسرو شهریاری – گیسو شاکری – سیامک میرزایی – مهدی یعقوبی – اکیر کبری – امیر کیا – ایوس جم – سعید تربتی – جواد دادستان – علی دوستکام – شعله ایرانی – سوسن سلیمیان – سعید درویش – سهیلا درویش – فَزی سُجودی – علی سیدی – امیر صالحی – شهلا مَردوست – مجید اشرفی - مراد اشرفی – کریم کریمی – الیس باهری – محمود سروش – حمید اسدیان – مهناز ایرانی – محمد رضا نادری – فران زهری – فرهاد داوری – سعید بِیکی – شیوا ا راد – سهیلا داوری – منشور وارسته – سعید صفا – آرش بادامی – اینگیریمو وی ویانه – فرخ فرخیار – بابی آذر – سَمَره حاج حمزه – امیر دها – مونا شیخ – محمد مزرعه کار – ماهرو خطیت – زری اصفهانی – سیمین نوری – نینا مُقانی – سعیده سعادتی – رها ابراهیمی – ناهید نعیمی – آیت آذرنگ – ر، پهلوان – احمد فوارق – احمد فلاح – ابراهیم رومی – آلن افتخاری – محمد قربانی – لَیا گوهری – مهرداد کاوسی – سعید نائینی – محمد نجفی – پارسا زبرجدی – مهران مقدم – ن، وانگ – دلارام دشتی – باران کوهی – مهرداد امیری – بابک آزاد – یاسر حسین زاده – خ، بندری – شاهین علوی – امین بیک – علی مهرابی – احمد پورمندی – صدرالدین ربانی – محمد قرایی – مرتضی رشیدیان – عبدل رضایی – امین نامداری – حسین ناظران – ناهید حسینی – حسین یعثوبی – مهدی خوشبو – مریم آرامش – محمد بهروزی – حمیده جلال زاده – فرهناز محمدی – آناهیتا پارسی – بهروز شهریاری – جواد تویسرکانی – س، سجادی – مهران ایرانی – یزدان حاج حمزه – مری ر – زهره جمشیدی – سارا زراسوند – آنا زراسوند – مجید دادوند – جمال بامدادی – بهرام اهوازی – فتحیه نقیب زاده – احمد راد – امیر مومبینی – کاظم اروانی – محمد مسگری – محمود غلامی زاده – یوسف پری زاد – کوروش جلالی – عباس پروینی – سامان سلوکی – سارا شریفی – ن، زاهد – لیزا پطروسیان – علی رضا رحمانی – جودیت دال – سید صدرالدین – آبنوس اسفندیاری – سعید مشهدی – غلام رضا فتح الهی – محمد رهاوردی – فریبرز نیک – آدرینا بانکسکا – کوهزاد الله بخشی – سید مهدی میر عرب شاهی – جلیل صنوبر – امیر جبلی – بهاره ایرانی – علی زمانی – شهرزاد مرشدی – نیما عرب محمدی – محمد امانی – شیدا ناصر زاده – شهریار اسکندری – جاوید شناسی – مسعود احمدی – مهران قدرخواه – فرهاد کهندانی – آ، دهبزرگی- گیل آوایی – مارتین شکری – سولماز تبریزی – پیمانه میر شفیعی – رضا توده – محمد طاهری – حمید سنگابی – معصومه ازلی – سنم احمدی – سیما طباطبایی – نازلی بهره بر – محمد ز امیرانی – بهروز آزاد – علی اکبر بهره بر – مهری هلند – ابی نیکزاد – داوید شیلد – فرشته خوشحال – مهران تهرانی – رضا احمدی – وحیده خرم رودی – شاهین سونگ – کتی سنجانی – مسعود کاشفی – سیامک سیا – فرهاد سیا – سینا ولدان – محمد امینی – شهریار مسدد- آ، آقایی – نهال مازندرانی – زینت آخوندی – محمد درویش – امیر احسانی – سیما مرادی – آرمین راد – همایون یوسف زاده – احمد معلمی – طیبه صفری – سعیده مستوفیان – حجت مقدم – علی رمضان – تینا جاوید پور – مارال وحدت – مریم کاوسی – ژاله فتاح – پرویز داوری – انیس یزدی – لطف الله، س – فرج الله، س – فروزان شاهنیا – سوسن شاهنیا – جان اسمیت – ملودی حجت – پرواز عظیمی – امیر نامداری – وفا شریعتمداری – نغمه، چ – کتایون معین – نادر اسکوکت – نیلوفر شوکت – سارا، ک- علیرضا، ک – علی رضا صادقی – شیوا سمرقندی – پیمان، ب – غزاله جهرمی – مریم صادقی – ترانه جهرمی – کرامت مومنی – جهانگیر مرودشتی – کاوه دهقان – الیزا تحویلدار – مونا تحویلدار – جیران فلاحت پیشه – جمشید فلاحت پیشه – زهره کشاورز – پریوش میری – مهوش میری – حسام عینی – فریماه سیمفرس – امیر اصفهانیان – ابوالفضل اکبری – همایون سیملقایی اصل – محمد شمس – روشنک، پ خرم آبادی – مسعود طاهری – شهرام معین – نریمان رضایی – یاسمین رضایی – مهران شیرازی – مرجان شیرازی – مریم – مهرانگیز فلاح زاده – محمود فلاح زاده – محبوبه فلاح زاده – انکارنا زمانیان – احمد رضا حجتی – یوسف مهدوی – عِمیرا مقدسی – غلامرضا دِلِر – جمشید – بهزاد بهنژاد – پدرام رضا زاده – بهرام راد – گلاره شهرودی – حسین فرزین – غدیر الله بخشی – مالک بهمن بهرامی – رحیم اورنج – علی مهرابی – سارا کرم زاده – رحیم مپر زاده – صبا هدایت – دانیل اسکندری – آیدین حقی – سیما حقی – زیبا، ج – داریوس، ش – سیروش، ش – فرامرز بایراملو – علی طاهری – فریده بایراملو – فرزانه بایراملو – پروین وحید – پری، آ – بیژن پویا – علی نیشابوری – حمیده، ح – فاطمه رجبی – میترا پور فرزانه – زروان امیدوار – الیاس خادمی – مسعود رهبر – فرید دشتی – منوچهر چراغیان – مارال زنجانی – مهدی شکری – مهرنوش شکری – مارتین اریکسون – نسرین کاشانی – حسن رجبی – میترا زردوستی – ماندانا تهرانی – فرید حیرانی – پوژا سدیدی – مسعود سدیدی – عبدالناصر سدیدی – ابراهیم حسینی – حسین عیوز ایهاری – علی بخردی – علی رضا تبریزی – مهین فیلابی – سارو ایرانی – مهدی باران – ابراهیم توانگر – اصغر اسماعیل زاده – احمد نعمت بخش – ناصر مرندی – فلور سلطانی – آوا پارسی – سیامک سعید پور – محسن جعفری – اصغر اسکویی زاده – مرتضی صادقی – حمید بحارایی – سیروس مختاری – آننه کلونتز – مسعود آزاده – امیر باقی – پوران قمی – مارگارت هوارتا – محمد رحمانی – معصومه خزعلی – رسول طُرفی – علی پویا – علی بوستانیه – هستی میرمحبی – داریوش ناصری – مریم پویا – آنیتا انگلود – علی صفری – مهرداد چنگیزی – سیامک، ن – بهنام سعیدی – بهروز پرتو – علی قاسمی – شاهو نعمتی – آناهیتا نیکان – علی نکویی – سارا داوری – فربود آریان – شهروز سعیدی – ماندانا ارغوانی – فران کازرونی – آن دمپسی – میترا الهیاری – گلپر پروانه – خسرو پروانه – اسماعیل مرادی – مهدی صدیق سرابی – حسن حسین زاده – زهرا غمچلی – احمد رضا روان بخش – محمد اسفندیاری دولابی - مهتاب اسفندیاری دولابی – حمید رضا اشفندیاری دولابی – تورج محمدی – فری اعظمی – ماریا یاکوبیان – مریم راد – روبین رحیمی – کوشا رضا زاده – قباد رضا زاده – علی جواد – مهناز احسانی – علی رضایی – بهروز رحیمی – سیامک مرادی – رامین اجلالی – الهه تازه – پارسا دیبا – حامد مدیهی – علی جاسمیان – نیک نورامن – آسیه نجف زاده – کیانوش بوستانی – چنگیز افتخار – آرش صبحانی – نیما ایرانی – سلیمان ایرانی – سوسن ایرانی – هیوا – امیر، گ – محمد دانشی – کیوان مشاهیر – بهرام فرقانی – مجتبی قطبی – محمود سراج – حسن جنتی – مریم شکوه ابادی – زینت بختیاری – علی فرهنگ – علی خوش سرور – میخائیل بونسمو – فلور مسعودی – ویولا بونسمو – حسین شمسایی – سیمین اسکویی – محسن روزبهانی – اولینا روزبهانی – مجتبی روزبهانی – فرانسیس مرادی – فریبا زنگنه – حسین پشتکار – ستار ترک – فرهاد کارگر – ایلون توران – مریم رحیمیان – مرضیه جیالک – داریوش بخشی – کلثوم عابدی – عصمت روبابی – شهرام همایونفر – سارا عبدالحسنی – فریده شیرازی – لیلی مازومدوست – محسن مازومدوست – محمد هادی محمدی – مهدی ملک محمدی – فیض الله نورانی – یاتوک راد – کامران اکبری کلهر – فهیمه رفیعی – حسین حسینی – شیوین کیا – دانش، ح نژاد – سامان ساراخانی – داریوش بیگدلی-

و تعدادی امضا از ایران که نام آنها درج نشده و در مجموع تا کنون(ساعت 3 صبح چهارشنبه شنبه 20 آپریل 2011) 1086 نفر امضا کرده اند.

امکان دارد که تعدادی از امضاها تکراری و یا به فارسی درست نوشته نشده باشد.

لیست اصلی امضاها در آدرس زیر است
www.gopetition.com



کمیته مبارزه برای آزادی زندانیان سیاسی


بیستم ژوئن روز حمایت از زندانیان سیاسی است!


تمامی زندانیان سیاسی باید بدون قید و شرط آزاد گردند!



بیستم ژوئن روز عهد و پیمان دوباره ما برای آزادی بی قید و شرط زندانیان سیاسی و خاتمه دادن به دستگاه جنون و جنایت جمهوری اسلامی است!

مردم٬ آزادیخواهان٬ انسانهای شریف؛

جهانیان باید بدانند که این حکومت با جنایت و کشتار پابرجاست! باید بدانند که جمهوری اسلامی با چوبه دار و کشتار و شکنجه و زندان متولد شده است و با خونریزی ادامه حیات میدهد! باید با خبر شوند که این حکومت از وحشت انقلاب و خیزش و قیام مردم حاضر است دست به هر جنایتی بزند تا ساعتی بر عمر کثیف خود بیفزاید! این حکومتی درنده است که در پرونده فردی و جمعی حاکمینش صدها فقره قتل عمد خوابیده است!

جهانیان باید زجرنامه هزاران زندانی سیاسی را در طی عمر پرنکبت جمهوری اسلامی بشنوند و از حقایق هولناک این حکومت آدمکش با خبر شوند. این صدای رسای ماست که جهانیان را٬ میلیونها انسان شریف و نوعدوست را درکنار ما قرار میدهد تا امر دفاع فوری و اضطراری از هزاران زنذانی سیاسی و صدها عزیزی که هر آن چوبه دار زندگیشان را تهدید میکند را میسر کند. یورش و گروگان گیری دایمی از میان مخالفان سیاسی٬ رفتار وحشیانه با زندانیان سیاسی٬ اخبار هولناک اعدامهای دستجمعی٬ کسب و کار هر روزه این حکومت است.


بیستم ژوئن فقط یکروز نیست! یک کمپین وسیع برای سازمان دادن جنبشی اعتراضی است که میخواهد جهان متمدن را برای پشتیبانی از خواست آزادی بی قید و شرط زندانیان سیاسی در ایران بسیج کند! واکنشی بین المللی نسبت به خطرات جدی که جان عزیزان ما را در زندانهای جمهوری اسلامی تهدید می کند٬ ایجاد نماید. بیستم ژوئن درعین حال سمبل اتحاد و عهد و پیمان ما برای آزادی بدون قید و شرط زندانیان سیاسی و پایین کشیدن چوبه های دار است!


مبارزات زندانیان سیاسی در سیاهچالهای مخوف اوین و رجایی شهر و همه زندانهای بیشمار جمهوری اسلامی حماسه ای عظیم است. این مبارزات شورانگیز لایق بزرگترین حمایت های و پشتیبانی های بین المللی است! هزاران زندانی سیاسی و خانواده های مضطرب و نگرانشان چشمشان به اقدامات بین المللی ماست.


شما ميتوانيد در اين روز در اشكال متنوع از زندانيان سياسى در ايران حمايت كنيد:

برپايى تظاهرات در مقابل سفارتخانه هاى رژيم اسلامى؛
ارسال نامه اعتراضى به رژيم ونامه به سازمانهاى بشردوست؛
برگزارى شب همبستگى با زندانيان سياسى در ايران؛

فشار به دولت کشورهای محل اقامتتان برای واکنش نشان دادن به جنایات رژيم و محکوم کردن آن؛

افشاگرى در رابطه با جنايات رژيم و آگاهگرى در ميان مردم كشور محل اقامتتان ؛

با دهها ابتكار دیگر شما ميتوانيد روز بیستم ژوئن را با قدرت هر چه بیشتر برگزار نماييد!


در بیستم ژوئن امسال يكبار ديگر اعلام ميكنيم:

زندانيان سياسى بايد بلادرنگ و بدون قيد و شرط آزاد گردند.
اعدامها بايد فورا متوقف شوند.

کمیته مبارزه برای آزادی زندانیان سیاسی

٢٠ آوریل ۲۰١١ برابر با ٣١ فروردين ١٣٩٠



Join us on 20th June 2011

Global day of action in support of political prisoners in Iran

The campaign to Free Political Prisoners in Iran (CFPPI) is organizing demonstrations in major cities across the world on 20th June 2011 to support political prisoners in Iran.


Since the Islamic regime of Iran took power in 1979, people in Iran have been deprived from their basic rights including their freedom of expression. Soon after the regime established its power, mass imprisonment and execution of thousands of dissident started. Since 1979, no opposition has been tolerated, and slightest resistance to the establishment has been faced with fiercest punishment. This has been the living situation in Iran for more than 30 years, and since then, the numbers of political prisoners have been on the rise; hundreds of them are in danger of being execution.


The Campaign to Free Political Prisoners in Iran (CFPPI) would like to appeal for your support of those men and women, boys and girls, students and intellectuals who are currently being held in solitary confinement waiting for their daily dose of torture, and even their death sentence to be carried out. These prisoners have been silenced by the regime in Iran just for practising their freedom of expression.


The world should know what is happening to thousands of men and women in prisons in Iran and that the Islamic Regime is responsible for this act of crime. The only way to stop this crime is through international solidarity and a united voice.


Join us on 20th June 2011 and help us to raise the voice of political prisoners in Iran throughout the world and be the voice of political prisoners in Iran.


Campaign to Free Political Prisoners in Iran (CFPPI)


20/04/2011



اخبار روز: 

خانم شیرین عبادی بعد از مدتها سکوت بالاخره سکوت خود را شکستند و در مورد مردم عرب اهواز چیزی نوشتند. که باید تشکر کرد. اما دریغا و افسوس که مردم عرب اهواز را عرب زبان خواندند و مشکل سیاسی اهواز را به مشکلی مذهبی فرقه ای تقلیل دادند. واقعیت این است که مردم عرب اهواز استقلال می خواهند.
اما این ابتدای راه است. ما می بایست باب گفتگو را باز کنیم. ولی یک مشکل بزرگ این باب را بسته است. برای امثال من که استقلال اهواز را می خواهم و اهواز را اشغال شده توسط فارس ها می دانم، آیا مجال گفتگویی هست؟ آیا رسانه های فارسی زبان و خصوصا بخش وزین و موقرشان آیا فرصتی به امثال من می دهند تا با آزادی تمام و صد در صد برخلاف میلشان چیزی بنویسیم و منتشر کنیم و دیالوگ کنیم؟ آیا من اهوازی می توانم به صورت آزاد از استقلال خواهی صحبت کنم؟
در همین بریتانیا که من زندگی می کنم صحبت استقلال خواهی اسکاتلند گرم است. فرصتی داشتم با الکس سالموند رهبر حزب استقلال اسکاتلند و وزیر اول اسکاتلند دیدار کنم. اسکاتلند از زمان بیانیه اتحادیه در سال ۱۷۰۷ جزوی از بریتانیا شد وبه دوران جنگهای خونین کوچک و بزرگ میان انگلیسی ها و اسکاتلندی ها پایان داد. و اصولا از زمان این اتحادیه است که مورخین انگلیسی کمابیش آن را مبدا تاریخ امپراطوری بریتانیا می دانند. الکس سالموند با فراغ بال و آزادی تمام و شفافیت و صراحت تمام خواستار جدایی و استقلال از بریتانیا است و خواستار ایجاد یک رفراندوم جدید است. دولت بریتانیا و رسانه های انگلستان هم بدون هیچ مانعی صحبت های وی را منتشر و مدام با وی مصاحبه می کنند!
بله در ایران وزارت اطلاعات هست، سپاه ،بسیج و نیروی انتظامی هست، اداره سانسور ارشاد اسلامی هست و در یک کلام برای امثال من آزادی و امکان صحبت کردن در مورد استقلال اهواز وجود ندارد. ولی آیا در جامعه رسانه ای فارس زبان آزاد و مدرن مستقر در غرب هم به امثال من این فرصت داده می شود که آزادانه از استقلال اهواز صحبت کنیم؟ به عبارت دیگر آیا آزادی بیان شامل استقلال خواهی هم می شود؟ آیا به ما اجازه گفتگو داده می شود یا در باز برهمان پاشنه قدیم باید بچرخد؟
این چالش و آزمایشی است برای نویسندگان، روشنفکران و روزنامه نگاران خوش قلم و صاحب فکر فارسی زبان که گردانندگان رسانه های فارسی در اروپا هستند. می بایست به آن پاسخی در خور توجه بدهند. معیار سنجش آزادی فرصت دادن به مخالفین صد در صدی است.


رضا وشاحی
موسس سازمان حقوق بشر اقلیت های ایران



گزارش رادیو پیام آزادی ازاعتراضات مردم عرب در مناطقی از استان خوزستان


گفتگو با آقای یوسف عزیزی بنی طرف




azizi.jpg یوسف عزیزی بنی طرف:
اکنون زندان سپیدار اهواز مملو از زندانیان عرب است که به خاطر قصد اقدام برای تظاهرات مسالمت آمیز و نه حتی انجام تظاهرات، با آتش نیروهای راسیست جمهوری اسلامی روبرو شده و دستگیر شده اند.
حق حاکمیت مردم عرب سلب شده و به پیرامون رانده شده اند. این ها با وجود عرب و کیان عرب مخالف اند و اصولا نمی خواهند عرب وجود داشته باشد
این عرب اهوازی (خوزستانی ) دیگر چیزی ندارد که از دست بدهد. و در شرایطی در این مناطق حکومت نظامی برقرار است به اعتراض بر می خیزند.
من از همه نیروهای سیاسی از احزاب دموکرات ،چپ و... می خواهم موضع بگیرند نباید سکوت کنند و باید این کشتار هموطنان عرب را محکوم کنند.

این گفت و گو را بشنوید


انتقاد ناصر حجازی از طرح هدفمندی یارانه ها


naser-hejazi.jpg

خبرآنلاین: ستاره در بستر بیماری فوتبال ایران می گوید حالش خوب نیست چون تاب دیدن شرایط سخت زندگی مردم را ندارد. او در این گفت و گو با وبسایت شخصی خود هم از هدفمندی یارانه ها نالیده و هم از فرار مغزها.
شکست استقلال مقابل پاختاکور را چطور ارزیابی می کنید ؟
استقلال می توانست بازنده نباشد ، پاختاکور قدرت چندانی نداشت،نمی خواهم ایراد بگیرم اما گل برهانی یکی از بهترین گلهای تاریخ زندگی اش بود ، برهانی بسیار با هوش و حرفه ای عمل کرد و روحیه بالایی گرفت .دیدگاه فنی من اینست که عدم تعویض برهانی با آن شرایط روحی و سرعت بالا و همینطور فرهاد مجیدی که کماکان معتقدم نباید تعویض شود مگر دچار مصدومیت گردد ، می توانست کمک بیشتری به استقلال کند.با این حال 2 بازی دیگر باقی مانده است و استقلال کماکان شانس صعود دارد.بایستی به کادر فنی و بازیکنان دلگرمی و امیدواری داد تا در 2 بازی آتی با همت و یکدلی صعود از این مرحله را جشن بگیرند و به آنچه استحقاقش را دارند ، دست یابند.در ضمن بایستی به محمدی این تذکر را بدهم که توپهایی که از فاصله دور به سمت دروازه ارسال می شود ،گلر بایستی از دروازه خارج شود و توپ را دفع کند .دلیلی ندارد در مواقع ارسال چنین توپهایی روی خط دروازه ایستاد.البته نا گفته نماند محمدی چندین موقعیت خطرناک را از حریف گرفت.
- امروز بذر پاشی چمن طبیعی کمپ اختصاصی استقلال با دستان شما انجام گرفت ، روند ساخت کمپ را چطور دیدید؟
فتح اله زاده کار خود را بلد است و استقلال را علیرغم شرایط سختی که ابتدای فصل داشت، بخوبی جمع و جور کرد.روند ساخت کمپ نیز بخوبی پیش میرود .با ساخت کمپ هزینه های استقلال نیز کاهش پیدا می کند و حتی باشگاه می تواند با برنامه هایی که فتح اله زاده دارد، درآمدزایی خوبی داشته باشد و از سازمان کمتر کمک گیرد. امروزه از تیمسار خسروانی بدلیل ساخت مجموعه های ورزشی بسیار برای استقلال و مردم به نیکی یاد می شود.فتح اله زاده نیز با پیگیری و اقدام در جهت نهایی شدن ساخت کمپ می تواند بیشتر از گذشته در یاد و قلب هواداران استقلال باقی بماند ، هر چند امیدوارم اجازه دهند تا او بخوبی کارهایش راپیش ببرد.معمولا عادت کرده اند کسانی که قصد خدمت به مردم را دارند ، بر کنار کنند و من شخصا امیدوارم این اتفاق برای فتح اله زاده نیفتد.در ضمن از سعیدلو می خواهم اجازه دهد تا فتح اله زاده به تنهایی استقلال را مدیریت کند .همانطور که تا به امروز موفق بوده است.استقلال نیازی به هیات مدیره ندارد.در ایران رسم بر این است که یک عده بیکار که دوست و رفیق مقامات هستند ، بعنوان اعضای هیات مدیره انتخاب می شوند وگرنه در تیمهای مطرح دنیا اعضای هیات مدیره بر اساس تخصص و تواناییهایشان انتخاب می گردند و از هیچ کوششی برای موفقیت تیم دریغ نمی کنند.اگر بر اساس قوانین کنفدراسیون آسیا در انتخاب اعضای هیات مدیره اجباری است ، اجازه دهید فتح اله زاده این انتخاب را انجام دهد تا در کارش دخالت نشود و در غیر این صورت ، عده ای را بصورت صوری انتخاب نمایید ، رستورانی خوب را هر از گاهی برایشان انتخاب کرده تا آنجا چلوکبابشان را صرف کنند و بروند دنبال زندگی اشان و در کار مدیرعامل و زیر مجموعه وی دخالت نکنند.
- علی کریمی در متنی احساسات خود را همانطور که حتما می دانید نسبت به شما بیان کرده است ، در این ارتباط صحبت خاصی دارید.
علی کریمی بازیکنی مردمی است که همسو بودنش با مردم را اثبات کرده است .فقط می توانم از این بازیکن که در دل مردم جای دارد و از راه دور احساسات خود را صادقانه نسبت به من ابراز داشته است ، قدردانی کنم و برای وی در تمامی مراحل زندگی آرزوی موفقیت نمایم.
در مراسم هایی از شما تجلیل و قدردانی کردند و هنرمندان، اهالی فوتبال و مطبوعات با شور و شوق خاصی در این مراسم شرکت کردند ، از پوری بنایی گرفته تا مدیران استقلال و پرسپولیس علیرغم مشغله های کاری بسیار.دلیل محبوبیت و توجه توده مردم به ناصر حجازی را در چه می دانید؟
مردم نسبت به من لطف دارند ، ناصر حجازی همواره سعی کرده تا از مردم جدا نباشد ، همیشه با مردم بوده ام و هر چه دارم از خدا و سپس لطف و محبت مردم است.من و امثال من مدیون مردم هستیم.آنها مرا حجازی کردند.اینها شعار نیست یا از روی تظاهر نمی گویم.خوشبختانه همه مرا به صراحت لهجه میشناسند. این که از مردم می گویم حرف دلم است.از اینکه می بینم بعضیها با زدن چند گل یا مورد توجه قرار گرفتن توسط مردم ، از همه طلبکار هستند ، ناراحت می شوم.
متاسفانه اینها وقتی توسط همین مردم بزرگ می شوند ادا در می آورند و فراموش می کنند که از کجا و چطور به چنین جایگاههایی رسیده اند .نمی دانند که فقط مشهور هستند و با این خصوصیات ا خلاقی محبوبیتی بین مردم ندارند.تختی به دلیل مدالها و قهرمانی هایش تختی نشد که اگر این طور بود،موحد یا حبیبی مدالهای بیشتری داشتند.تختی بدلیل مردمی بودنش تختی شد. از قدیم گفته اند که درخت هر چه پربارتر، افتاده تر.وقتی بیشتر مورد توجه قرار گرفتیم ،باید سر به زیر تر شده و ادبیات و رفتارمان را بهتر کنیم.
- بعد از مبتلا شدن ناصر حجازی به بیماری، روند مناسبی در راستای بهبودی شما می دیدیم اما بیکباره در طی 2-3 ماه اخیر افت و ضعف بدنی واضح و مشخصی را در شما شاهد هستیم ، توضیح می دهید؟
به من می گویند عصبانی نشوم ، مگر بی غیرتم وقتی درد و مشکلات مردم را به چشم می بینم ، با بی تفاوتی از کنار آن بگذرم.آمده اند و یارانه ها را قالب کرده اند.زندگی مردم بهتر نشده که بدتر هم شده است .خدمت به مردم یعنی فراهم کردن رفاه و آسایش آنها اما متاسفانه شاهد نداری و سختی زندگی مردم هستیم.دولت می گوید چهل هزار تومان در ماه به مردم کمک می کنیم ، مگر مردم گدا هستند ؟ مردم ایران روی گنج خوابیده اند ، نفت، گاز و... دولت حق ندارد به مردم کمک کند،دولت باید کار کند، خدمت کند و زحمت و دسترنج مردم را دودستی تقدیم آنها نماید.چهل هزار تومان در ماه به مردم می دهند و بعد ....
برای من قبض گاز می آمد چهل هزار تومان و حالا می آید یک میلیون تومان .گاز به کشور همسایه با مبلغی بمراتب کمتر از آنچه از مردم می گیرند ، صادر می شود.با دیدن این شرایط نباید عصبانی شوم ؟ نباید حرص بخورم و شرایط جسمانی ام مثل امروز شود.
من این حرفها را برای خودم نمی زنم.به هر حال از آنجایی که چهره شناخته شده ای هستم و مردم به من لطف دارند ، زندگی ام می گذرد حتی با اینکه بیماری ام بسیار پر هزینه است با لطف مسوولین بیمارستان کسری، مالک گسترش فولاد تبریز و اندوخته پس اندازم روزگار سپری می شود اما اگر مردم عادی شرایط امروز من را داشتند و با یک بیماری پر هزینه روبرو شوند ، چه باید بکنند؟بروند بمیرند؟من ناصر حجازی هستم ، سرد و گرم روزگار را چشیده ام . عمری از من گذشته است. هیچ ابایی هم ندارم که اگر من را ببرید وبا شلیک 2 تیر به زندگی ام خاتمه دهید. حرفهایم از سر دلسوزیست.کمی مراعات مردم را کنید..مردم را دوست داشته باشید تا آنها هم شما را دوست داشته باشند.مردم معنای خدمت را می دانند و اگر آن را احساس نمایند پا به پای دولت می ایستند و اگر نمی توانید رفاه مردم را فراهم سازید ، بروید .من 4 سال قبل و در اواسط فصل وقتی دیدم اعضای هیات مدیره با دخالتهایشان اجازه نمی دهند تا در تیم مردمی استقلال علیرغم توانایی ام کار کنم و ماندنم فایده ای ندارد بخاطر مردم در حالی که مرا می خواستند ، رفتم تا شاید دیگران بتوانند موفق باشند.مردم ایران قدرشناس هستند.قدر این قدرشناسی را بدانید.
- اما دولت در ارتباط با بحث یارانه ها حتما از نظر کارشناسان بسیاری استفاده کرده است .
اتفافا برای من هم جای سوال است که مگر اینها کارشناس ندارند؟از کجا این یارانه ها را آورده اند.اگر کشور های دیگر چنین کاری انجام دادند ، ابتدا شرایط و بستر کار را فراهم کردند و بعد اجرا نمودند. آیا در ایران این بستر فراهم بود؟ اینکه بگوییم مصرف نکنید ، فلان چیز را نخرید ، هزینه نکنید تا برایتان پس انداز شود ، هنر است؟
آخر یک کارگر که ماهی سیصد-چهارصد هزار تومان حقوق می گیرد و کرایه خانه، خرج زندگی و...دارد و حال باید سه برابر مبلغی که دولت می دهد ، به آنها برگرداند، چطور زندگی کند؟ نتیجه اش می شود فقر و فقر یعنی فساد ، فحشا ، طلاق و...از کدام کارشناس صحبت می کنید؟ کارشناسی فقط بازی با آمار و ارقام و زندگی در برج نیست.کارشناسی یعنی زندگی با مردم و لمس کردن درد و مشکلات آنها از نزدیک.
کارشناسی یعنی بدنبال پیدا کردن راهی جهت مقابله با ورود کالاهای چینی و رونق بخشیدن به تولیدات داخلی.امروز شاهد هستیم که کارخانه های ما یا ورشکسته هستند یا صاحبان آنها جهت جلوگیری از ورشکستگی، کارخانه هایشان را تعطیل می کنند و نتیجه آن بیکاری و دربدری کارگر ها است و این مشکلات در پایان باعث از هم پاشیده شدن کانون خانواده ها و ایجاد مشکالات اجتماعی و اخلاقی می شود.
ما کارشناسان واقعی و افراد تحصیلکرده و با دانش کم نداریم.حتی در مسافرتهای خارج از ایران وقتی با این افراد روبرو می شوم ، می گویند حاضریم با رقمی نصف آنچه در خارج از ایران به ما می دهند در خاک خودمان کار کنیم ، به عشق ایران اما امکانات و شرایط برای ما فراهم نیست.
می خواهم از دولت بپرسم که اجرای طرح یارانه ها اهمیت دارد یا یافتن راهی جهت جلوگیری از فرار مغز ها.هر چند مغزها بایستی فرار کنند که اگر باشند بسیاری از افرادی که به نا حق و بر اساس زدوبند در راس کارند ، خانه نشین خواهند شد. .همانطور که سطح علمی دانشگاهها را پایین آوردند تا افرادی که سلیقه ای وارد دانشگاه شده بودند، بتوانند فارغ التحصیل شوند.
اینکه وضعیت جسمانی ام شرایط امروزی را دارد ، بدلیل شرایطی است که می بینم و نمی توانم در قبال این مسایل و مشکلات مردم بی تفاوت باشم.به قول گاندی که می گوید : درد من تنهایی نیست ، بلکه مرگ ملتی است که برایشان گدایی را قناعت ، بی عرضگی را صبر و با تبسمی بر لب ، این حماقت را حکمت می نامند.
- از این بحث خارج شویم و بعنوان آخرین سوال اینکه از امیر رفیعی بعنوان مدیر برنامه های شما در برخی محافل یاد می شود ، اینطور است؟
من هیچگاه مدیر برنامه نداشته و نخواهم داشت.خودم قدرت و توانایی فکری جهت انجام کارهایم را داشته و دارم.امیر رفیعی مثل پسرم است و فردی با شخصیت و تحصلیکرده که در بسیاری از موارد با هم مشورت می کنیم.به رفیعی اعتماد دارم و او نیز به دلیل علاقه و رفاقت با من ، مدیریت پرتال شخصی ام را بر عهده گرفته است.در ضمن ایشان مشاور فتح اله زاده و دستیار من در کمیته فنی باشگاه استقلال است.

- و حرف پایانی.
یا رب روا مدار که گدا معتبر شود
گر معتبر شود ز خدا بی خبر شود








بیانیه مشترک مطبوعاتی
فدراسیون بین المللی جامعه های حقوق بشر (FIDH)
جامعه دفاع از حقوق بشر در ایران (LDDHI)
30 فروردین 1390



fidh-laddhi.jpg اعتراض عرب های ایرانی در اهواز، مرکز استان خوزستان در جنوب ایران، که در روز ۲۵ فروردین شروع شد، با سرکوب خشونت آمیز نیروهای امنیتی ایران روبرو شده است. بنا به گزارش ها، چندین نفر کشته و زخمی و عده زیادی دستگیر شده اند. خانم شیرین عبادی، برنده جایزه نوبل صلح ۲۰۰۳، در نامه ای به خانم پیلای، کمیساریای عالی حقوق بشر سازمان ملل، در روز دوشنبه 29 فروردین ۱۳۹۰، خواهان رسیدگی به وضع درگیری ها در خوزستان شد.


اعتراض های مسالمت آمیز اخیر در ششمین سالگشت اعتراض های اهواز در فروردین ۱۳۸۴ برگزار شد. در آن زمان، تعداد زیادی از مردم در اعتراض به سیاست دولتی انتقال عرب ها به نقاط دیگر کشور و سکونت دادن غیرعرب ها در خوزستان تظاهرات کرده بودند


دولتمردان جمهوری اسلامی سال هاست که تبعیض گسترده سیاسی، اقتصادی و فرهنگی در مورد عرب ها در خوزستان اعمال می کنند. تنها حزب سیاسی نماینده عرب ها در سال ۱۳۸۵ غیرقانونی اعلام شد. تعداد قابل توجهی از فعالان سیاسی عرب ایرانی، به ویژه پس از اعتراض های سال ۱۳۸۴، در خوزستان اعدام شده اند.


عرب ها، همچون گروه های قومی دیگر در ایران، از حق آموزش به زبان مادری محروم هستند. میزان بیکاری در میان عرب ها بسیار بالاتر از میزان متوسط در سطح کشور است. گزارشگر ویژه سازمان ملل برای مسکن مناسب در پی دیدار خود از ایران در سال ۲۰۰۵ به این نتایج رسید: عرب های ایران در خوزستان پیوسته در فقر و بدون دسترسی به مسکن و خدمات اساسی زندگی می کنند؛ دولت زمین های کشاورزی آنها را به قیمت های بسیار کمی تصاحب کرده است (E/CN.4/2006/41Add.2, 21 March 2006, Summary).
عبدالکریم لاهیجی، نایب رییس فدراسیون بین المللی جامعه های حقوق بشر و رییس جامعه دفاع از حقوق بشر در ایران گفت: «دولتمردان باید فورا تمام بازداشت شدگان را آزاد کنند و با انجام تحقیقات مسؤولان کشتار معترضان مسالمت جوی عرب را به دست عدالت بسپارند. سرکوب معترضان مسالمت جوی عرب تنها آخرین حلقه از رشته درازی از حملات به گروه های قومی ایران، یعنی عرب ها، آذری ها، بلوچ ها، کُردها، ترکمن ها و دیگران، از ابتدای تاسیس جمهوری اسلامی است. ما مطمئن هستیم که گزارشگر ویژه حقوق بشر در ایران بخش مهمی از گزارش خود را به شرایط وحشتناک گروه های قومی ایران اختصاص خواهد داد.



برای اطلاعات بیشتر در باره وضع گروه های قومی در ایران نگاه کنید به:











نوشتۀ بیژن برهمندی
جواد اکبرین در توضیح کوشش های دولت بقصد مقابله با آنچه که خود رواج دیدگاههای فمینیستی می نامند توضیح می دهد که اینها هم اینک در برخی دانشگاهها رشته مطالعات زنان را تعطیل کرده اند و علت آنرا تاثیر پذیری این رشته از فمینیسم عنوان کرده و خواهان متناسب کردن این رشته با فرهنگ اسلامی شده اند
با گذشت بیش از سی سال از حاکمیت جمهوری اسلامی در ایران، و به اتکای مبارزات همه جانبه زنان کشور بقصد دستیابی بر حقوق برابر جنسیتی، اینک با اطمینان می توان گفت که در میان صاحب نظران حقوق زن در اسلام و از جمله در میان روحانیون کشور، تفاوت نظر های آشکاری بوجود آمده است و این شکاف ایدئولوژیک در میان کارشناسان اسلامی بطور قطع مدیون یک جنبش مطالباتی وسیع در میان زنان کشور است که با مطرح کردن خواسته ها و توقعات خود در زمینه برابری های جنسیتی و بویژه کشاندن این مطالبات به عرصه عمومی و ترویج آن در میان اقشار مختلف اجتماعی، صاحب نظران را به چاره اندیشی واداشتند و از این رهگذر به بروز دریافت ها و روایت های متفاوت یاری رساندند.
بنظر می رسد که بروز این اختلاف دیدگاهها در باره حقوق زن در اسلام ، مقامات مسئول کشور را بر آن داشته است تا بحث در این باره را در دانشگاهها و هم چنین در حوزه های علمیه به نظم در آورند و از بروز تفاوت دیدگاهها در میان دانشجویان و نیز طلاب علوم دینی جلوگیری کنند.
در تحقق این امر چندی قبل رئیس شورای فرهنگی و اجتماعی زنان در دولت محمود احمدی نژاد، خانم منیره نوبخت در مصاحبه ای با خبرگزاری ایلنا، مدعی شد که وزارت علوم، رشته مطالعات زنان را مورد بازنگری قرار داده و اصلاحات لازم در این زمینه انجام گرفته است. او با بشارت این که اساساً دروس این رشته بزودی تغییر خواهند کرد، اعلام داشت که با تحقق تغییرات انجام گرفته، دیگر ترسی از رواج دیدگاههای فمینیستی از طریق رشته مطالعات زنان وجود ندارد.
خانم نوبخت مژده داد که رشته مطالعات زنان در چند مرکز حوزوی در قم نیز راه اندازی خواهد شد.
در گفتگوئی با اسلام پژوه مقیم پاریس، جواد اکبرین، او درباره تفاوت دیدگاهها نسبت به نابرابری های جنسیتی در میان مراجع تقلید توضیح می دهد و از مراجعی نام می برد که متون قرآنی درباره زنان را با مفهوم عدالت در روزگار ما سازگار نمی بینند و در نتیجه برابری جنسیتی در دوران معاصر را مورد حمایت قرار می دهند.
جواد اکبرین در توضیح کوشش های دولت بقصد مقابله با آنچه که خود رواج دیدگاههای فمینیستی می نامند توضیح می دهد که اینها هم اینک در برخی دانشگاهها رشته مطالعات زنان را تعطیل کرده اند و علت آنرا تاثیر پذیری این رشته از فمینیسم عنوان کرده و خواهان متناسب کردن این رشته با فرهنگ اسلامی شده اند.
بعقیده جواد اکبرین ، دولت می کوشد بنام اسلام و بکام نوعی عقب افتادگی که در حاکمیت وجود دارد، اهداف خود را پیش ببرد.
بعقیده او این ها دست و پا زدن هائی است بقصد حذف دستاورد های تمدن غرب در فرهنگ ، سیاست و آنچه که به ارتقاء سطح زنان کمک می کند.




بحران بی سابقه استعفا و ابقا وزیر اطلاعات همچنان ادامه دارد
تصویر آرشیوی

نوشتۀ بیژن برهمندی
امروز صبح دویست و شانزده نفر از نمایندگان مجلس اسلامی با انتشار نامه ای خطاب به احمدی نژاد از ابقای وزیر اطلاعات توسط رهبر جمهوری اسلامی حمایت کردند. انتشار علنی این نامه را می توان از نظر سیاسی یک لشکرکشی آشکار قوه مقننه علیه رئیس قوه اجرائیه قلمداد کرد.
در حالیکه تا اولین ساعات بعد از ظهر امروز دیگر همه منابع خبری در جمهوری اسلامی نامه حمایت آمیز آیت الله خامنه ای را خطاب به وزیر برکنار شده اطلاعات منتشر کرده اند، امروز صبح دویست و شانزده نفر از نمایندگان مجلس اسلامی با انتشار نامه ای خطاب به احمدی نژاد از ابقای وزیر اطلاعات توسط رهبر جمهوری اسلامی حمایت کردند. انتشار علنی این نامه را می توان از نظر سیاسی یک لشکرکشی آشکار قوه مقننه علیه رئیس قوه اجرائیه قلمداد کرد.
نویسندگان این نامه علاوه بر تاکید بر موضع آیت الله خامنه ای در عین حال یاد آوری کرده اند که اساساً "تغییر وزیر اطلاعات در شرایط کنونی به صلاح نبود".
انتشار این نامه با موج وسیعی از انتقادات نمایندگان مجلس علیه احمدی نژاد همزمان شده است. نماینه کرمانشاه امروز در نطق پیش از دستور خود رئیس جمهوری را تهدید کرد که "مردم ممکن است در رای خود تجدید نظر کنند"!
سایت الف وابسته به احمد توکلی نمایده مجلس، افشا کرد که احمدی نژاد از قبل هم خیال داشته است وزیر اطلاعات را برکنار کند که "با مخالفت آیت الله خامنه ای مواجه شده است". اگر این ادعا درست باشد معنایش این است که رئیس جمهوری در هنگام برکناری وزیر اطلاعات از مخالفت رهبر جمهوری اسلامی آگاه بوده است.
امروز حمید رسائی عضو فراکسیون انقلاب اسلامی مجلس با تذکر این که رهبری وزیر اطلاعات را ابقاء کرده است، مدعی شد که نامبرده در "مکتوبه ای به آقای احمدی نژاد و وزیر اطلاعات" خواهان ادامه کار وزیر مربوطه شده است. این در حالی است که متن نامه رهبر جمهوری اسلامی در جراید آشکارا نشان می دهد که نامه خطاب به شخص وزیر اطلاعات نوشته شده و هیچ نامی از احمدی نژاد در آن نیست.
رسائی هم چنین سایت "دولت یار" را که به گفته بسیاری از مفسران از رسانه های نزدیک به دولت، بویژه نزدیک به اسفندیار رحیم مشائی است، و البته از نامش نیز می توان به نزدیکی آن با دولت پی برد، "یک سایت دست چندم" نامید که "هیچ گونه انتصاب رسمی نیز ندارد". این سایت نیمه شب دیشب خبری منتشر کرد که گویا احمدی نژاد با رهبر جمهوری اسلامی ملاقات و او را قانع کرده است که وزیر اطلاعات برکنار شود. رسائی می گوید که صحت و سقم این خبر را تا ساعت سه بعد از نیمه شب مورد تحقیق قرار داده و به دروغ بودن آن پی برده است. او از دستگاه قضائی خواست تا به ناشران این خبر برخورد کنند!
امروز آیت الله عباس واعظ طبسی، تولیت آستان قدس رضوی در یک سخنرانی در مقابل ارتشیان شدیداً به برکناری وزیر اطلاعات حمله کرد و گفت "هیچ قدرتی نمی تواند در برابر امام جامعه تصمیم گیرنده باشد" او اضافه کرد که مشروعیت همه عزل و نصب ها با رهبری است.
در این میان، حمایت از نامه رهبری، ویژه گی دیگری هم پیدا کرده و آن حمله به "جریان انحرافی" است. این فرمول مدتی است که به نام مستعار اسفندیار رحیم مشاعی تبدیل شده و مخالفان او با این نام به وی حمله می کنند.
آیت الله خزعلی عضو مجلس خبرگان امروز از همه مسئولان خواست که به "تبعیت از حکم رهبری" جلوی نفوذ جریان انحرافی را در دولت بگیرند. او رئیس جمهوری را از قرار گرفتن زیر تاثیر "نفوذی ها" برحذر داشت.
جوان آن لاین" رسانه وابسته به گروهی از سپاهیان ، امروز بر ملا کرد که "لیدر جریان انحرافی" از چند روز پیش به تیم اجرائی خود آماده باش داده است!


زینت میرهاشمی
جوهر پیام فروردین احمدی نژاد و نامگذاری سال «جهاد اقتصادی» از طرف ولی فقیه خشک نشده، بی رنگ شده است. عبدالرضا ترابی عضو کمیسیون اقتصادی مجلس رژیم، نرخ واقعی بیکاری را «بالای 30 درصد» اعلام کرد. وی نرخ بیکاری اعلام شده از طرف دولت را غیر واقعی دانسته و بیکاری را از جمله چالشهای اساسی رژیم اعلام کرده است.
این کارگزار رژیم در حالی از این میزان نرخ بیکاری صحبت می کند که احمدی نژاد در پیام نوروزی اش ادعا کرد که «کشور نه تنها در رکود نیست بلکه در یک دوره فعال شکوفایی اقتصادی به سر می برد.»
صندوق بین المللی پول در آخرین گزارش اش در سال جاری میلادی نرخ رشد اقتصاد ایران را صفر در صد پیش بینی کرده است.
همه داده های آماری نهادهای پیرامون حکومت و شواهد عینی خراب شدن وضعیت معاشی مردم و نیز رکود در تولید و در پی آن افزایش فقر و بیکاری را تاکید می کنند.
مرکز آمار ایران در سال 89، نرخ بیکاری را 14.6 اعلام کرده و احمدی نژاد آن را حدود 9.75 گفته بود.
وضع آشفته بیان آمار از طرف کارگزاران و پایوران رژیم حکایت از بحران کار، تولید و وضعیت اقتصاد می کند. بر همین منظر نامگذاری سال جدید از طرف ولی فقیه را باید سال ورشکستگی بیشتر اقتصاد ارزیابی کرد.


آمریکا یک بانک کره شمالی را به خاطر ارتباط تسلیحاتی با ایران تحریم کرد

صدای آمریکا - 30 فروردین
ایالات متحده آمریکا یک موسسسه مالی کره شمالی را به اتهام دست داشتن در تجارت غیرقانونی سلاح با جمهوری اسلامی ایران تحریم کرد.
وزارت خزانه داری آمریکا روز سه شنبه گفت بانک «ایست لند» که با نام بانک «دونگبنگ» نیز شناخته می شود، یکی از مجاری اصلی تجارت تسلیحات متعارف کره شمالی است.
وزارت خزانه داری آمریک می گوید موسسه مالی کره ای، کمک کرده است که ترتیب فروش سلاح ها داده شود و از یک تولید کننده سلاح که گفته می شود به شرکت های دفاعی ایران اژدر و کمک های فنی ارائه کرده، حمایت های دیگری کرده است.
وزارت خزانه داری آمریکا گفت بانک ایست لند، با شرکت گرین پاین، یک تولید کننده سلاح در کره شمالی همکاری کرده است تا تحریم هایی که هم اکنون بر ایران اعمال شده است را دور بزند.
دیوید کوهن، یک مقام ارشد وزارت خزانه داری آمریکا گفت اقدام روز سه شنبه این وزارتخانه، تلاش های کره شمالی برای دور زدن تحریم ها و انجام فعالیت های غیر قانونی را افشا می کند و قابلیت های آن را برای « سوء استفاده از نظام مالی بین المللی»، محدود می کند.
با تحریم بانک ایست لند، هرگونه دارایی که این بانک در قلمرو آمریکا دارد توقیف می شود و اشخاص و شرکت های آمریکایی از انجام مبادلات با آن ممنوع می شوند.


افزایش اعتراض و اعتصاب‌های کارگری



اعتراضات کارگری
image
آن‌گونه که رسانه‌ها و خبرگزاری‌های داخلی گزارش داده‌اند، مشکلات کارگران باعث شده است که اعتراض و اعتصابات کارگری در نقاط مختلف ایران رو به افزایش است.
بسیاری از این اعتراضات به این دلیل است که این کارگران ماه‌هاست که از دریافت حقوق و مزایای خود محروم شده‌اند و به همین دلیل اعتراضات خود را آغاز کرده‌اند. 

ایسنا گزارش داه است که روز گذشته برخی از کارگران شرکت مخابراتی راه دور ايران در شيراز  دست به اعتراض زدند. اعرتاض این کارگران به این دلیل بوده که بیش از ۲۰ ماست حقوق خود را دریافت نکرده‌اند. از سوی دیگر یکی از دلایل اعتراض کارگران این بوده است که مصوبه دولت برای تزریق ۱۵ میلیارد تومان به این کارخانه هنوز اجرایی نشده است. اين کارگران در حد فاصل ساختمان استانداری فارس تا سازمان صنايع و معادن اين استان راهپيمايی کردند.

شرکت مخابراتی راه دور ايران از ۲۰ ماه قبل تاکنون و پس از واگذاری به بخش خصوصی به دليل مشکلات مالی دچار بحران شده است.

راهپيمايان با شعار «زندگی، معيشت حق مسلم ماست»، «مصوبات دولت اجرا بايد گردد» و «۲۰ ماه حقوق کارگر پرداخت بايد گردد» خواستار تسريع در اجرای مصوبات دولت و پرداخت مطالبات معوقات کارگران شدند.

خبرگزاری فارس نيز گزارش داده است که  که کارگران شرکت نازنخ قزوين  در مقابل مجلس‌ شورای اسلامی تجمع کردند. اين تجمع در اعتراض به پرداخت نشدن ۱۶ ماه دستمزد کارگران صورت گرفت. 

از سوی دیگر خبرکزاری مهر در گفت‌وگویی با ریيس پيشين کانون هماهنگی شوراهای اسلامی کار قزوين، به نقل از وی نوشته است که  بيش از ۱۱۰ کارگر شرکت گوشت زياران، حدود ۲۴ ماه است که حقوق نگرفته‌اند.

در همین حال رادیو فردا گفت‌وگویی با یکی از کارگران این کارخانه انجام داده است. وی به رادیو فردا گفته است: «از زمانی که شرکت به بخش خصوصی واگذار شد، مشکلات ما کارگران آغاز شد. مالک شرکت هم پس از اينکه نتوانست بودجه و کمکی از دولت دريافت کند، فراری شد و شرکت دوباره به مالکيت دولت بازگشت. از آن زمان هم کارگران از دولت فقط وعده شنيده‌اند. اخيرا به ۵۰ درصد کارگران گفته شده است که بايد خود را بازخريد کنند و در غير اينصورت، حقوقی هم به آنان تعلق نمی‌گيرد. به همين خاطر گروهی از کارگران، خود را بازخريد کردند.»

برخی از وب سایت‌های خبری نیز پیش از این گزارش داده بودند که برخی از کارگران کارخانه نساجی قزوین در مقابل نهاد ریاست جمهوری دست به تجمع زده‌اند. گفته می‌شود اعتراض این کارگران به این دلیل بوده است که بیش از یک سال است حقوق و مزایای خود را دریافت نکرده‌اند. 

در تحولی دیگر روزنامه اعتدال، که نزدیک به اصول‌گرایان حامی هاشمی‌رفسنجانی است، نوشته است که ۲۰۰ کارگر شرکت ذوب و فلزات ابهر که ز ۱۶ ماه است که حقوق خود دريافت نکرده‌اند، در تجمعی در مقابل فرمانداری ابهر، خواستار پرداخت حقوق و دو عيدی عقب افتاده خود شدند.



اما و اگرهای آشتی ملی - قسمت دوم



image
شاید هیچ‌کدام از طرفداران جنبش سبز نتوانند در کنار «مسعود ده‌نمکی» بنشینند و حاصل صحبت‌های‌شان بعد از چند دقیقه، جز فحاشی و اتهام چسباندن و یا سکوت پر از کینه نباشد. اما واقعیت این است که هر دو طرف ماجرا لااقل بر روی یک موضوع، اتفاق نظر دارند: «تبعیض، آزار دهنده است و ریشه‌هایش را باید خشکاند.» بقیه‌اش تفاوت بر سر نوع جهان‌بینی و نوع تکلم قشر بسیجی و قشر سکولار یا دیگر اقشار است.
در قسمت قبل، در مورد مختصات جامعه ایران و آنچه که می‌تواند این مجموعه را در زیر یک پرچم آشتی گرد آورد صحبت شد. گفتیم که «خطر مشترک» می‌تواند عامل آشتی و اتحاد شود. اکنون می‌خواهیم به این بپردازیم که چگونه می‌توان توجه اقشار مختلف را به لزوم این اتحاد معطوف کرد.

رسیدن به گفتمان مشترک، کلید آشتی
هر قشری از جوامع کلان، با توجه به تاریخ، جغرافیا و عوامل مختلف دیگر، چارچوب منافعی دارد که سازنده ی دیسکورس زندگی آن است. دیسکورس یا گفتمانی که فرهنگ، جهان‌بینی و زبان او را می‌سازد. برای برقراری ارتباط پایدار و سازنده با قشری از اقشار جامعه، بایستی گفتمان زندگی آن را شناخت و مفاهیم مورد نظر را در قالب آن گفتمان ریخت و ارائه کرد. قشر بازاری خرده پا، دانشجویان، عشایر، نسل‌های متاخر ایرانیان مهاجر، کشاورزان و .. هر کدام زبان و فضای فکری خود را دارند. یکی از بزرگ‌ترین ایرادهایی که به اصلاح‌طلبان وارد می‌شود این است که در طول ۸ سال ریاست جمهوری خاتمی، نتوانستند (یا نخواستند) با گفتمان اقشار مختلف جامعه‌ی ایران ارتباط برقرار کنند و مفاهیمی چون آزادی و دموکراسی را با دغدغه‌های درون هر قشر پیوند بزنند. دغدغه‌هایی مانند نیامدن باران ِ کشاورز خراسانی یا اضطراب و فشار حاصل از بیکاری بر جوان جنوب شهری و امید و آرزوی دختر شهرستانی برای داشتن زندگی بهتر... این‌ها هیچ‌کدام برای احزابی چون مشارکت (که می‌توانستند قوی‌ترین بازوی اجتماعی اصلاح‌طلبان باشند و فرصتی تاریخی را از دست دادند) مطرح نبود و اگر هم بود، می‌خواستند ارتباطی هرمی و دیکته شده از ‌«جمع شبه‌روشنفکر و شبه‌دموکرات» به اقشار دیگر اجتماع القا کنند و دست به شبیه‌سازی گسترده بزنند.
شناخت دیسکورس زندگی ِ لایه‌های مختلف جامعه‌ی ایران، از اولین قدم‌هایی است که می‌توان به سمت آشتی ملی برداشت. در این فرآیند شناخت، علاوه بر تخصص لازم، بایستی پیش داوری‌ها را از همان ابتدا کنار گذاشت. باید بدون تعصب، راه و روش زندگی این لایه‌ها، شکل کار و تولید و نوع رابطه‌ی اجتماعی و عاطفی‌شان با لایه‌های دیگر را شناخت و روشن کرد. و سپس در طی یک پروسه‌ی زبان‌شناسانه، روان‌شناسانه و جامعه‌شناسانه، گفتمانی مشترک از دل این زیر - گفتمان‌های جامعه‌ی ایران بیرون کشید تا بتوان حول آن گفتمان، به آشتی رسید.
یافتن «واژگان مشترک» در این پروسه، از مقتضیات اصلی آن محسوب می‌شود. این که هر واژه در چه فضایی و با چه معنایی مورد استفاده قرار می‌گیرد و مفاهیم مشترک که در ظروف مختلف کلامی ریخته می‌شوند، کدام‌اند.
مثالی می‌زنم. شاید هیچ‌کدام از طرفداران جنبش سبز نتوانند در کنار «مسعود ده‌نمکی» بنشینند و حاصل صحبت‌های‌شان بعد از چند دقیقه، جز فحاشی و اتهام چسباندن و یا سکوت پر از کینه نباشد. اما واقعیت این است که هر دو طرف ماجرا لااقل بر روی یک موضوع، اتفاق نظر دارند: «تبعیض، آزار دهنده است و ریشه‌هایش را باید خشکاند.»  بقیه‌اش تفاوت بر سر نوع جهان‌بینی و نوع تکلم قشر بسیجی و قشر سکولار یا دیگر اقشار است.
رسیدن به روشی مشترک برای حل معضلات جهان البته نشدنی است و اگر هم بشود، موضوع جالبی نیست. اما رسیدن به زبانی مشترک برای توضیح این روش‌ها، نه تنها مطلوب است، بلکه برای هر اقدام موثری ضروری هم هست.



شکایت دولت از سعید حدادیان و منصور ارضی

image
حدادیان در بخشی از سخنان خود اسفندیار رحیم مشایی را با عنوان «عورت احمدی‌نژاد» و «آدم بی شعور» خطاب کرده و از احمدی‌نژاد درخواست کرد تا این «عورت» را از خود جدا کند و به بیرون بیاندازد. منصور ارضی نیز که تا پیش از این از حامیان احمدی نژاد محسوب می‌شد گفته بود: «اين ملعون يهودي صفت الآن دارد پول خرج مي‌كند براي يك روزي كه اگر بخواهد كانديد شود.»
خبرگزاری رسمی دولت (ایرنا) در گزارشی به نقل از معاونت حقوقی ریاست جمهوری از جدي تر شدن پيگيري‌هاي قضايي دولت درباره پرونده هاي توهين، افترا و نشر اكاذيب علیه دولت  خبر داد.
فاطمه بداغی معاون حقوقی رئیس جمهور در گفتگو با خبرگزاری رسمی جمهوری اسلامی (ایرانا) گفته است: «مصمم هستيم تا زماني كه فضاي امنيت اخلاقي و حقوقي بر جامعه حاكم شود با رعايت ادب و احترام، حقوق دولت، رياست جمهوري و همه مقامات را پيگيري كنيم.»
او با اشاره به مطالب مطرح شده در برخي جرايد، مطبوعات و توسط بعضي اشخاص عليه دولت، اظهار داشت: «قانون مجازات اسلامي بكار بردن الفاظ ركيك را چنانچه مستوجب حد نباشد جرم دانسته و براي آن مجازات حبس و شلاق قرار داده است.»
به نظر می رسد سخنان معاون حقوقی احمدی‌نژاد در خصوص مطالب منتشر شده در جراید و مطبوعات علیه دولت اشاره غیرمستقیم به «روزنامه کیهان» و برخی خبرگزاری‌های حامی رهبر جمهوری اسلامی دارد که در طی روزهای اخیر حملات بی سابقه‌ای را به اسنفدیار رحیم مشایی رئیس دفتر محمود احمدی نژاد داشته‌اند و همچنین اشاره فاطمه بداغی به «الفاظ رکیک» نیز مربوط به سخنان هفته گذشته سعید حدادیان و منصور ارضی دو تن از مداحان تندوری حامی رهبر است که در حاشیه مراسم مذهبی در تهران علیه «رحیم مشایی» به زبان آورده بودند.
حدادیان در بخشی از سخنان خود اسفندیار رحیم مشایی را با عنوان «عورت احمدی‌نژاد» و «آدم بی شعور» خطاب کرده و از احمدی‌نژاد درخواست کرد تا این «عورت» را از خود جدا کند و به بیرون بیاندازد.
منصور ارضی نیز که تا پیش از این از حامیان احمدی نژاد محسوب می‌شد و حتی در سفرهای استانی نیز همراه هیات دولت بود در سخنانی خطاب به رحیم مشایی گقت:
«تو، رييس دفتر رييس جمهوري؟! يا بنگاه معاملات ملكي داري؟! اين ملعون يهودي صفت الآن دارد پول خرج مي‌كند براي يك روزي كه اگر بخواهد كانديد شود... آنهم با آن پرونده‌اش! و متأسفانه آن آقا {رييس جمهور} مي گويد به او كاري نداشته باشيد. ان شاألله من به وقتش همه چيز را خواهم گفت.»
فاطمه بداغی معاون حقوقی احمدی نژاد در پایان گفتگوی خود با خبرگزاری دولت با تاکید بر شکایت دولت علیه این افراد می گوید: «همه بايد مطيع فرمايشات مقام معظم رهبري باشيم چرا كه ايشان فرمودند توهين و افترا به ويژه در مراسم‌هاي مذهبي و نمازهاي جمعه، غلط اندر غلط است.»



رهبر به احمدی‌نژاد «سور» زد؛ وزیر اطلاعات ماندنی شد

imageسید علی خامنه‌ای در نامه‌ای به حجت‌الاسلام حیدر مصلحی به او نوشت: «از شما می‌خواهم بیش از پیش در انجام مأموریت‌های مهم داخلی و خارجی وزارت اطلاعات اهتمام به خرج دهید.»
در حالی که درگیری ظاهری یا واقعی بیت رهبری و نهاد ریاست‌جمهوری حول رفتن یا ماندن وزیر اطلاعات به سایت‌های مختلف کشیده است، آیت‌الله خامنه‌ای میخ آخر را محکم زد و در نامه‌ای که از رسانه‌ها منتشر شد، از مصلحی خواست تا در انجام ماموریت‌های اطلاعاتی «اهتمام» بیشتری به خرج دهد. این در حالی است که سایت نزدیک به دولت «دولت‌یار» دیروز مدعی شده بود که آیت‌الله خامنه‌ای و محمود احمدی‌نژاد پس از توضیحات ریاست جمهوری، بر سر کنار رفتن وزیر اطلاعات به توافق رسیده‌اند.
«پایگاه اطلاع رسانی رهبری» امروز این نامه را منتشر کرده است.
متن این نامه به شرح زیر است:
بسم‌الله الرحمن الرحیم
حجت ‌الاسلام جناب آقای مصلحی دام توفیقه
وزیر محترم اطلاعات
 استحکام و انسجام و روزآمدبودن دستگاه اطلاعاتی کشور یکی از پایه‌های مهم اقتدار نظام اسلامی است، لذا از شما می خواهم بیش از پیش در انجام مأموریتهای مهم داخلی و خارجی وزارت اطلاعات اهتمام به خرج داده و با سرمایه‌ عظیمی که آن وزارتخانه از نیروی انسانی توانمند و انقلابی و متدین و فن‌آوریهای روز برخوردار است و با حمایت دولت خدمتگزار و همکاری سایر نهادهای اطلاعاتی اجازه ندهید کوچکترین فترت و سستی در انجام وظائف قانونی آن دستگاه مهم پیش آید. برای شما و معاونان و مدیران محترم و همه‌ فرزندان عزیز انقلابی‌ام در وزارت اطلاعات دعا می کنم. موفق و مؤید باشید.
سیدعلی خامنه‌ای



گلناز امین


گزارش زندگی ما– شماره ١٤

شهرنوش پارسی‌پور - نخستین باری که گلناز امین را دیدم بهار سال ١٩٩٢ میلادی در لوس آنجلس بود. در پائیز سال قبل از آن در ایران بودم که بنیاد پژوهش‌های زنان ایران از من دعوت به عمل آورد که در سومین نشست این بنیاد در لوس آنجلس شرکت کنم. دعوت را پذیرفتم. دعوت‌های دیگری نیز از من به عمل آمد که همه را پذیرفتم. اما در اسفندماه‌‌ همان سال دوباره به زندان افتادم. این ماه اسفند مصادف شده بود با یکی از عزاداری‌های مذهبی.


حالا به یاد نمی‌آورم ماه رمضان بود و یا ماه محرم. در عین حال تعطیلات عید نیز به این مجموعه تعطیلات اضافه شده بود. و تقریبا یک ماه کامل عزاداری و تعطیلات عید باعث شد تا کار رسیدگی به پرونده من به تعویق افتد. در نتیجه برنامه ریزی سفر من که بنا بود در آغاز به آلمان بروم و سپس به سوئد و از آنجا به آمریکا تغییر شکل داد. دوران سفر به آلمان و سوئد را در زندان بودم و چند روز پیش از آغاز کنفرانس سه روزه بنیاد آزاد شدم. کبودی ناشی از ضربه هائی که یکی از ماموران جمهوری اسلامی به صورتم کوبیده بود هنوز باقی بود و قیافه غم انگیزی پیدا کرده بودم. مجبور بودم به سویس بروم تا بتوانم از سفارت آمریکا ویزا بگیرم. این بخش از برنامه نیز به یاری دوست نازنیم، روانشاد الهه سمیعی به انجام رسید. به خاطر می‌آورم که در هواپیمای سویس ایر که مرا به لوس انجلس می‌برد از آرامش عجیبی برخوردار بودم. پس از سال‌های دراز که زیر بار فشار روانی بودم اینک بر فراز اقیانوس اتلس به حرکت‌های دلقکی نگاه می‌کردم که از طریق تلویزیون مدار بسته با انجام حرکات ورزشی نشسته به مسافر این راه دور فرصتی می‌داد تا خستگی عضلانی را برطرف کند.
و در همین شهر لوس انجلس بود که گلناز امین را درمیان خیل دوستان آینده دیدم. این مقدمه‌ای شد برای آغاز یک دوستی عمیق و دراز مدت. در رسیدن به لوس آنجلس متوجه شدم که سه زن ایرانی، هما سرشار، افسانه نجم ابادی و گلناز امین بنیانگزاران بنیاد پژوهش‌های زنان ایران هستند. در عمل اما دو تن از آنان، یعنی هما سرشار و افسانه نجم ابادی از ادامه کار خودداری ورزیدند، اما گلناز امین کار را با علاقه ادامه داد و اینک در بهار سال ٢٠١١ بیست و دومین اجلاس این بنیاد در هلند برگزار خواهد شد. گلناز امین با پشتکار، علاقه و پای زنی قابل تحسینی کار برگزاری این کنفرانس‌ها را ادامه می‌دهد. اینک اما در بهار سال نود و دو او زنی بود باریک اندام و بسیار خوش لباس که لبخند از لبانش محو نمی‌شد. او در جریان برگزاری سومین کنفرانس بنیاد پژوهش‌ها میهماندار من بود و ‌‌نهایت محبت را در حق من روا داشت، که البته او تنها نبود و تمامی دوستانی که در این کنفرانس شرکت داشتند همین محبت را در حق من روا می‌داشتند. به گفته یکی از آن‌ها هفتصد دلار پول تلگراف هائئ شده بودکه آن‌ها بتوانند مرا از ایران و از زندان خارج کنند. در همین سال در جریان سفرهای متعدد به شهرهای مختلف آمریکا در بوستون که مکان زندگی گلناز امین بود که یک بار دیگر او را دیدم و در خانه زیبایش با او ناهار خوردم.
دوسال بعد دوباره در آمریکا بودم و این بار برای همیشه. لطف گلناز امین باز همیشه شامل حالم بوده است. گلناز زنی ست جدی و کوشا. او که از جمهوری اسلامی صدمه زیادی خورده و پدرش را در این رابطه از دست داده است باور دارد که باید کار کرد و کارکرد و کار کرد. آنان که با کنفرانس‌های بنیاد پژوهش‌های زنان آشنائی دارند می‌دانند که این بنیاد با چه نظم و دقتی جلسات خود را برگزار می‌کند.
بنیاد هرساله مبانی موضوعی نوینی را در رابطه با زنان مطرح می‌کند و سخنرانان برگزیده‌ای نظریات خود را در اختیار عموم قرار می‌دهند. گلناز امین همیشه در تمام این کنفرانس‌ها حضور دارد. پادرد شدید او نیز حتی قادر نیست این زن پرکار را از پای درآورد. من در برخی از این کنفرانس‌ها شرکت داشته‌ام. البته همیشه با لطف گلناز امین که یا مرا دعوت کرده است و یا اگر کنفرانس در نزدیکی محل زندگی من بوده است ترتیب شرکت رایگان مرا داده است. تا آنجا که به خاطر دارم در نوزدهمین کنفرانس بنیاد بود که مرا به عنوان زن برگزیده سال معرفی کردند. بدون شک حضور گلناز امین در این گزینش نقش داشته است. آن روز را که معرفی شدم به خاطر سپرده‌ام. به خوبی به یاد می‌آورم که گلناز با نگرانی مراقب بود تا همه کار‌ها به خوبی جریان داشته باشد. این کنفرانس در نزدیکی واشینگتن برگزار می‌شد. بنیاد خرج تهیه فیلمی مستند درباره مرا نیز تقبل کرده بود و مرضیه وفامهر فیلم را ساخته بود که با تشویق حاضران روبرو شد.
اما چند سال پیش از این کنفرانس، در سال دوهزار و سه که در رودایلند، در شهر پرووینس زندگی می‌کردم گلنار چندین بار از بوستون به دیدارم آمد. به اتفاق از کاخ هاثی دیدنی این منطقه بازدید می‌کردیم. گاهی نیز به سراغ عتیقه فروشی‌های دیدنی و جالب این منطقه می‌رفتیم. برطبق توضیح گلناز امین این عتیقه فروشی‌ها در سراسر امریکا بی‌همتا هستند. البته ما خرید چندانی نمی‌کردیم، اما تماشای این مجموعه آثار هنر بشری بسیار قابل تامل بود.
گلناز امین در خانواده‌ای بهائی به دنیا آمده است، اما هرگز ندیده‌ام که تعصب مذهبی داشته باشد. او هرگز داعیه مذهبی نداشته است. پدر او، مهدی امین امین در دوران جمهوری اسلامی اعدام شده است. می‌دانیم که بهائیان در جمهوری اسلامی به شدت تحت تعقیب هستند. هنگامی که می‌خواستم این نکته را بنویسم روز سیزدهم ماه دسامبر بود. فکر کردم شاید گلی امین علاقه‌ای به طرح این مسئله نداشته باشد. چون بسیار کم دیده‌ام که او درباره این حادثه دلخراش گفتی در میان آورد. پس به او تلفن کردم. هنگامی که مسئله را مطرح کردم بسیار منقلب شد. ظاهرا در‌‌ همان تاریخی زنگ زده بودم که پدر گلی اعدام شده بود. این مسئله مرا هم شگفت زده کرد.
و باز بیشتر شگفت زده هستم که این همه اعدام از برای چیست؟ چرا باید از بهائیان یا صاحبان دین‌ها و اندیشه‌های دیگر ترسید؟ روشن است که جمهوری اسلامی مردم ایران را صغیر می‌داند. و از این وحشت دارد که مردم، یعنی گوسفندان گله او رمه خود را ترک کنند. امروزه روز در در زمانه‌ای هستیم که صاحبان عقاید و ادیان مختلف بیش از پیش به یکدیگر نزدیک می‌شوند. دلایل متعددی وجود دارد که باعث می‌شود تعصبات مذهبی فروکش کند. اما در ایران هنوز این باور وجود دارد که همه باید عضو یک گله معین باشند. چنین است که بهائیان را اعدام می‌کنند و مسحیان ترور می‌شوند.
گلناز امین با پای زنی قابل تحسینی بنیاد پژوهش‌های زنان ایران را اداره می‌کند. هرگز ندیده‌ام از پدرش سخنی بگوید و یا در این مورد گله و شکایتی بکند. اما باید در کار برگزاری کنفرانس‌های این چنینی باشید تا بدانید چه کار سختی ست. کنفرانس هرساله در یکی از شهرهای جهان برگزار می‌شود. اهالی آن شهر به ویژه زنان در کار برگزاری کنفرانس همکاری می‌کنند. هرساله پس از بحث‌های زیاد موضوعی به عنوان طرح گفتگوهای سال بعد انتخاب می‌شود. در طی سال افرادی که علاقمند به شرکت در کنفرانس هستند سخنرانی هائی تهیه می‌کنند. نظم و ترتیب کنفرانس‌های بنیاد رشک برانگیز است. آیا اینکه پدر گلناز امین اعدام شده است عاملی در پای زنی او در ادامه این کار سترگ است؟ شاید به راستی گلناز در جستجوی پیدا کردن راهی بوده است تا خاطره پدر را گرامی دارد. اما هرگز دیده نشده است که در جریان کنفرانس از بهائیان سخنی در میان آید. یا گلناز امین پافشاری داشته باشد تا دیده شود. پس مرگ دلخراش پدر انگیزه اصلی گلی در ادامه دادن این راه خطیر نیست. تنها می‌توان گفت که او زنی ست سرسخت که کار خود را دوست می‌دارد. جهان از کمبود افرادی که صادقانه و با علاقه مسیری را دنبال می‌کنند رنج می‌برد. گفته می‌شود که اگر با علاقه و از سر وظیفه‌شناسی کاری، ولو کاری کوچک را ادامه دهیم به نتایج بزرگی خواهیم رسید. بدون شک گلی امین جزو آن دسته از مردمانی ست که سر خود را با آسودگی و وجدان پاکیزه بر بالش می‌گذارند.
یاد او گرامی باد و امید آنکه روزی این کنفرانس در ایران برگزار شود تا هموطنان داخل کشور بتوانند در آن شرکت کرده و بدون وحشت حرف بزنند. تا آن روز بیاید گلی دارد صبورانه کار می‌کند. کنفرانس این بنیاد مکان برخورد دوستان فعالی ست که هرساله با دست پر راهی این کنفرانس می‌شوند.



زنان یمنی و ناموس‌پرستی دیکتاتور


فروغ.ن.تمیمی- صدها زن یمنی روز شنبه گذشته در اعتراض به سخنان اخیر رئیس جمهور علی عبدالله صالح تظاهرات کردند.آنان از آغاز مبارزات فعلی علیه دولت این کشور همپای مردان درگردهمایی‌ها و تحصن‌ها حضور دارند. در سه ماه گذشته زنان یمنی با شرکت فعال در یک قیام ملی به جنگ دیکتاتوری رفته‌اند. اکثریت زنان یمنی درفقر شدید و تحمل تبعیضات بی‌شمار زندگی می‌کنند.
در چند ماه گذشته جهان عرب شاهد اوج گیری جنبش دموکراسی‌خواهی و عدالت‌جویی است. شرکت وسیع زنان عرب در مبارزه برای برپایی دموکراسی چهره جدیدی از زن مسلمان را درجهان مطرح می‌کند.
  مبارزات زنان تونسی علیه حکومت بن علی با تظاهرات خواهران مصری در میدان تحریر قاهره ادامه یافت و به زنان بن‌غازی در لیبی و سایر نقاط رسید. وجه مشترک همه این تلاش‌ها برپا داشتن یک جامعه دموکراتیک با حق انتخاب آزاد برای همه شهروندان در تعیین سرنوشت است. این روزها آزادی‌خواهی مانند ویروسی مسری، بسرعت درخاورمیانه پخش شده و مسبب بزرگترین تحول اجتماعی درتاریخ اعراب است.
  اما سیاسی شدن و حضور غیر منتظره هزاران زن یمنی درمیادین شهرها با ادعای براندازی حکومت و برپایی دموکراسی، دیکتاتور ترقی‌خواه و کراوات‌زده را سخت عصبانی کرده است. رئیس جمهور علی عبدالله صالح که ادعای مبارزه با بنیادگرایی و شبکه القاعده را هم یدک می کشد، ناگهان پس از چند هفته مشاهده تظاهرات زنان بیادش آمد که باید با فریاد : «آی مردان چه نشستید که ناموستان برباد رفت»، هزاران زن معترض را راهی خانه‌های‌شان کند.
   هفته گذشته پس از سه ماه مبارزه بی‌وقفه مردم، علی عبدالله صالح با ابراز انزجار از «خطر اختلاط زنان با مردان در تجمعات» ازبرباد رفتن غیرت مردان یمنی و نوامیس وطن گفت و از آنها خواست که برای حفظ «ناموس و آبرو» زنان را به خانه برگردانند!
  اما بلافاصله در اعتراض به سخنان توهین‌آمیز او صدها زن در خیابان‌های صنعا با پشتیبانی مردان به خیابان ریختند و برای هزارمین بار خواهان استعفای رئیس‌جمهور مادام العمر شدند. مردان یمنی سخنان او را تحقیرآمیز خواندند و خالد مدانی، سخنگوی جنبش جوانان مقاوم گفت چرا رئیس‌جمهور تا کنون به کلاس‌های درس مختلط در دانشگاه‌ها اعتراضی نداشت؟
  اکثریت زنان یمنی عباهای بلند برتن و روبنده‌های سیاه بر چهره دارند. این نوع پوشش بدون شک برای شرکت در تظاهرات و درگیر شدن با پلیس خیلی دست و پا گیر است. آنها نمی‌توانند درگیرودار معرکه تحرک کافی داشته باشند. شاید این یکی از دلایلی باشد که در آغاز حضورشان در اعتراضات چندان جدی گرفته نمی شد. اما وقتی زنان با جدیت به سازماندهی تظاهرات، راهپیمایی و اعتصاب در میدان « التغییر» در صنعا و شهرهای دیگر و کمک کردن به مجروحین اقدام کردند، به عنوان یک خطر بالقوه مطرح شدند.
  سوء‌استفاده عبدالله صالح از گفتمان بنیادگرایانه و فریاد: «ناموستان را به خانه برگردانید» در شرایطی که زنان سرتا پا پوشیده و برقع هم برچهره دارند، او را در صف بنیادگرایان خشکه مقدس قرار می‌دهد که برای حفظ روابط نابرابر میان دوجنس، مردان را به حفظ غیرت و آبرو و کنترل هرچه بیشتر زنان تشویق می‌کنند.
  یکی از معضلاتی که زنان یمنی و چه هم‌فکران‌شان در سرزمین‌های اسلامی با آن روبرو هستند، مخالفت شدید جامعه پدرسالار سنتی و مذهبی با کسب حقوق برابر به بهانه دفاع از ارزش‌های اسلامی و بومی است. این مخالفت گرایشات آزادی‌خواهانه و برابری‌طلب را با برچسب «غرب‌زدگی»، یا رواج فساد اخلاقی تحریم و با اتهام گسترش فرهنگ استعماری و ضد اسلامی تخطئه می‌کند.
  مذهبی‌های سنتی و بنیاد‌گرایی رادیکال اسلامی با ادعای حفظ ارزش‌های دینی در برابر تهاجم فرهنگی غرب به جنگ گفتمان برابری‌خواهی زنان رفته و از این طریق سعی درحفظ روابط قدرت و سلطه دارند. درتحلیل‌های ارائه شده توسط مبلغان اسلامی حوزه مذهب و فرهنگ بومی حوزه‌ای مقدس، ایستا، یک دست و غیر قابل تغییر است. هراقدام فردی یا جمعی برای متحول کردن روابط میان دو جنس در راستای برابری‌خواهی در چارچوب ارزش‌های حاکم مخالفت با مقدسات تلقی می‌شود که نابخشودنی و قابل مجازات است.
  مشاهده تظاهرات زنان یمنی پوشیده در عباها و روبنده های سیاه احساسات متناقضی را در بیننده بیدار می‌کند.این زنان محروم از رونمایی و آشکار کردن هویت فردی سیلاب‌وار می‌خروشند و خواهان تغییرات اساسی هستند. از انتخابات آزاد، مبارزه با فساد، فقر و ایجاد اشتغال در مصاحبه با رسانه‌های خارجی اغلب نام می‌برند. اما از آزادی های فردی و مثلا انتخاب آزادانه پوشش کمتر یاد می‌کنند و اغلب بر ارج نهادن برحجاب و سنت‌های جامعه تاکید دارند.
  چرا بسیاری از آنان بر حفظ ارزش‌های دینی و قومی که نابرابری جنسیتی را در آشکارترین فرم آن یعنی بی‌چهره‌گی و نداشتن هویتی انسانی مشروعیت می‌بخشد، اصرار دارند؟جواب این سوال آسان نیست و مجموعه‌ای گوناگون از دلایل را می‌توان برشمرد. اما بدون شک در شرایط فعلی مبارزه با بی‌سوادی، فقر و حق برخورداری ازحداقل امکانات زندگی برای اکثریت زنان یمنی در اولویت قرار دارد.
  اما هیچ جامعه و فرهنگی در دنیای امروز در تنهایی و خلاء ابدی قرار ندارد و تبادلات فرهنگی را هم نمی‌توان متوقف کرد. با گسترش ارتباط در عصر جهانی شدن و استفاده میلیون‌ها نفر از رسانه‌های اجتماعی، بنیادگرایی سنتی و رادیکال، دیگر در هیچ کشوری قادر به حذف جهان پیرامونی، کنترل همه نهادهای اجتماعی و حفظ تبعیضات علیه زنان برای ابد نیست.
 



منطق بی‌اخلاقیِ فوتبال ایران


بهنام دارایی‌زاده - جمعه هفته گذشته در جریان مسابقه فوتبال میان دو تیم حرفه‌ای و شناخته‌شده پایتخت، رویدادی اتفاق افتاد که از چند جهت جای تامل داشت: در دقایق پایانی مسابقه‌، دروازه‌بانِ یکی از تیم‌ها مدعی می‌شود که آسیب بدنی دیده و به سبب همین مصدومیت، توپ را به بیرون از زمین پرتاب می‌کند.
  معمولاً در چنین شرایطی، تیمِ حریف از فرصت پرتاب «اوت» و یا موقعیت به دست آمده استفاده نمی‌کند و پس از مداوای بازیکنِ مصدوم، توپ را مجدداً به بازیکنان حریف باز می‌گرداند، اما در بازیِ روز جمعه‌ در تهران این اتفاق نمی‌افتد و بنا به توصیه سرمربیِ نام‌آشنای تیم پرسپولیس، توپ در اختیار بازیکنان خودی قرار می‌گیرد و اتفاقاً منتهی به گل نیز می‌شود؛ گلی که نه تنها نتیجه نهایی بازی را رقم زد، بلکه منجر به خشونت‌ها‌ی کم‌نظیر و دامنه‌داری در میان بازیکنان هر دو تیم شد.
  روشن است که در چهارچوب یادداشت حاضر، قصد پرداختن به سویه‌های ورزشی ماجرا نیست؛ بلکه در این فرصت صرفاً می‌خواهم به برخی از ملاحظات اجتماعی- اخلاقی که پس از تماشایِ ویدئویی از این رویداد‌ها به نظرم رسید اشاره‌ای کنم.[١]
  یکم: بی‌گمان فروریزی بنیان‌های اخلاقی، تنها در چهارچوب مناسبات اقتصادی- سیاسی جامعه خود را نشان نمی‌دهد. فردی که به طور مستمر و روزمره در معرض مناسباتِ بیمارگونه اجتماع است، دلیلی ندارد که در یک عرصه‌‌‌ مشخص، رفتاری دگرگونه و متفاوت از خود نشان دهد. بی‌اعتمادی، فرصت‌طلبی، تعصب، عدم مدارا، خشونت‌ و ... همگی عناصری آشنا و شناخته‌شده از فرهنگ اجتماعی حاکم در ایران هستند؛ فرهنگی که رگه‌های مشخصی از آن را می‌توان در قالب مناسبات و روابطِ حرفه‌ای، شغلی و... بسیاری از شهروندان مشاهده کرد.
با این توصیف، خشونت‌هایی که هفته‌ گذشته در ورزشگاه آزادی تهران روی داد را باید بخشِ مشخصی از ساختِ چنین فرهنگی دانست. آن رویدادها امر مستقلی نبودند؛ نمی‌توان به طور مستقل و مجزا با اشاره کردن به مسائل مبهمی نظیر «بازی جوانمردانه» یا «لزوم خویشتن‌داری ورزشی» به تحلیل و ارزیابی رفتارِ ورزشکاران خاطی پرداخت.
  به بیانی دیگر، این خشونت‌ها، بخش مشخصی از واقعیت اجتماعی در ایران هستند که تنها از کانال و طریق رسانه، توانسته نمود جمعی پیدا کند. به طور حتم، اگر در خیابان‌های تهران نیز دوربینی نصب شود همه‌روزه می‌توان رفتارهای از این دست را مشاهده کرد. (در نظر بگیرید برخورد‌های خشونت‌آمیز میان دو راننده تاکسی را پس از یک تصادف ساده)
  دوم: در جوامع بسته‌ای به مانند ایران، برخی از برنامه‌های زنده ورزشی (برای نمونه مسابقات فوتبال و یا همین برنامه‌ی پربیننده ٩٠) می‌توانند واجد یک خصیصه‌ انحصاری باشند؛ خصیصه‌ای ناب و مغتنم که مشابه آن را در سایر برنامه‌های تلویزیونی نیز شاید نتوان معرفی کرد.
  در سایر برنامه‌های زنده تلویزیونی که در حوزه‌ها‌یی نظیر سیاست، اقتصاد، فرهنگ و... تولید و پخش می‌شوند، جدا از آن که معمولاً افراد مشخص و از پیش تعیین‌شده‌ای حضور دارند، همواره سعی می‌شود تا ملاحظات خاص و روشنی با دقت رعایت شود، اما در برنامه‌های ورزشیِ پرمخاطب (حتی با مختصات جامعه‌ای به مانند ایران) معمولاً این اتفاق نمی‌افتد و افراد و شهروندان عادی، حضوری پررنگ‌تر‌ دارند. حضوری که نمود جمعی و علنی آن، گاهی وقت‌ها می‌تواند بسیار مغتنم و قابل استناد باشد. در این همین ارتباط مایلم به نکته‌ای اشاره کنم؛ نکته‌ای که به زعم من، بازگوکننده بخش دیگری از فرهنگ اجتماعی حاکم بر فوتبال‌ و ورزش‌ حرفه‌ای در کشور است.
  در همین ویدئوی کوتاهِ چند‌دقیقه‌ای که از این مسابقه‌ فوتبال روی سایت یوتیوب قرار گرفته، گزارشگر محبوب و پرسابقه فوتبال ایران بارها از حرکت «غیر اخلاقی» و «زشت» بازیکنان تیمِ خاطی، به عنوان حرکتی «ناجوانمردانه» یاد می‌کند؛ حرکتی که به زعم او محکوم، ناپسند و غیر قابل‌ توجیه است.
پنهان نمی‌توان کرد که در فرهنگ گفتاری ما فارسی‌زبانان، اوصافی نظیر «نامردی» و «ناجوانمردانه» اوصافی کاملاً شناخته‌شده و پرکار بردند. بارها شنیده‌ایم که افراد، به منظور توصیف رفتارهایِ غیر اخلاقی، مذموم و حتی فرصت‌طلبانه‌ای که روزمره با آن مواجه می‌شوند، از واژگان و ترکیباتی استفاده می‌کنند که بارِ معنایی مشابهی دارند؛ واژگانی که آشکارا برآمده از «فرهنگ مردسالاری» حاکم بر جامعه ایران هستند. فرهنگی که نمودِ عینی آن را شاید کمتر بتوان در یک برنامه‌ زنده تلویزیونی با این ویژگی‌ها مشاهده کرد.
اساساً برخی از برنامه‌های تلویزیونِ ایران را باید جدی گرفت. به باور من، برنامه ورزشی ٩٠ ازجمله همین برنامه‌‌ها است که می‌تواند آگاهی‌های مفیدی از ذهنیت و نظام ارزشی مردم ایران به دست دهد. ادبیات، برخوردها و نوع نگاهی که میهمانان و کارشناسان و حتی تماشاگران این برنامه به کار می‌گیرند، بسیار شبیه به همان چیزهایی است که همه‌روزه در خیابان‌ها‌ی ایران دیده ‌می‌شود و این امر دقیقاً همان موضوعی است که ارزش استناد و بررسی‌های بیشتر دارد.
سوم: در ایران، مناسبات تجاریِ حاکم بر «ورزش حرفه‌ای» بر کسی پوشیده نیست؛ مناسباتی سراسر آلوده که متاسفانه برخلاف بسیاری دیگر از رانت‌خواری‌های دولتی،‌ توجه کمتری به آن می‌شود. به‌طور کلی، در فضای آلوده و منفعت‌طلبانه‌ای که ورزش به یک «بیزینس پرسود» تبدیل شده است، دلیلی وجود ندارد که ورزش امری «اخلاقی» بماند. این یک انتظار یا خواست کاملاً بی‌جا و بی‌پایه است؛ مگر بازار و روابط اقتصادی در ایران امری اخلاقی است که شاخه‌های مرتبط با آن اخلاقی باشد؟
  واقعیت این است که هر برد و باختی، دربردارنده منافع و هزینه‌‌های مالی قابل ملاحظه‌ای است. اگر سخن گفتن از «بازی جوانمردانه» یا مفاهیمی نظیر آن، هنوز به طور کامل «مضحک» به نظر نمی‌رسد، تنها دلیلش شاید این باشد که پاره‌ای از ارزش‌های سنتی در ورزشِ غیر حرفه‌ایِ ایران هنوز پابرجاست؛ ارزش‌هایی که الزاماً نیز قابلیت دفاع یا حمایت ندارد.
  در جامعه‌ بی‌اخلاق، دلیلی وجود ندارد که ورزش و حوزه‌های نظیر آن اخلاقی باشد. به نظر می‌آید که «قانون» در جوامعی همانند ایران که دچار فروپاشی اخلاقی است، ‌باید نقشی کارآمدتر و گسترده‌تر بیابد؛ نقش و کارکردی که «هنجارهایِ نامطمئنِ اخلاقی» به نوعی قادر به ایفای آن نیستند.

پی‌نوشت:

1. ویدئویی از رویدادهای این مسابقه را در اینجا می‌توانید ببینید.
ایمیل نویسنده: behnam@radiozamaneh.com


دولت احمدی نژاد منتقد نظام


مریم محمدی
وجود اختلاف میان محمود احمدی‌‏نژاد با شماری از اصول‏‌گرایان را امروز تقریباً همه نیروهای سیاسی تأیید می‏کنند؛اختلافاتی که در آغاز، تنها با اصول‏گرایان تندرو قابل مشاهده بود و اینک تقریباً همه‏ی گروه‏ها و چهره‏های شاخص مدعی اصول‏گرایی را در بر می‏گیرد و البته تفاسیر مختلفی از آن وجود دارد.

در مورد میزان و نحوه‏‌ی برخورد آیت‌‌الله علی خامنه‌‌ای با آقای احمدی‏‌نژاد تفاسیر گوناگونی وجود دارد. وضعیتی که روز یکشنبه، ۲۸ فروردین در پیوند با استعفای حیدر مصلحی، وزیر اطلاعات و پذیرش آن از جانب آقای احمدی‏‌نژاد و سپس ابطال آن از سوی رهبر حکومت اسلامی پیش آمد، دومین مورد از دخالت آشکار رهبری و موضع‏‌گیری در جهت خلاف اراده رئیس‌‌جمهور بود.

در مجموع فقط در طول این یک‏ ماه که از سال ۹۰ می‌‏گذرد، محمود احمدی‏‌نژاد در سه مورد کلان با اصول‏‌گرایان برخورد داشته و در واقع از آنان شکست خورده است. در دو مورد از این موارد، یعنی انتصاب رحیم مشایی و استعفای آقای مصلحی، به طور مستقیم در مقابل آیت‏‌الله خامنه‏‌ای نیز قرار داشته است.

شکست دیگر او در مقابل مجموعه‌‏ی اصول‏‌گرایان شکست، در زمینه برنامه بزرگ برگزاری جشن جهانی نوروز در سازمان ملل و تخت جمشید بود.
در گفت‏وگویی با دکتر علیرضا نامور حقیقی در کانادا، با تاکید بر اتفاقی که در وزارت اطلاعات افتاده است، به اختلاف‌های میان رئیس‌جمهور ایران و اصول‌گرایان پرداخته شده است

علیرضا نامور حقیقی: با توجه به روش‏های آقای احمدی‏نژاد در ارتباط با وزرا، برکناری آن‏ها و زمینه‏چینی‏های روانی برای استعفای آن‏ها، او حتی در مورد کسانی که رابطه نزدیکی با رهبری و بیت رهبری داشتند، مانند آقایان اژه‏ای، صفار هرندی، پورمحمدی و یا حتی لاریجانی که به استعفای ایشان از شورای امنیت ملی منجر شد، احساس کرد که این‏بار هم می‏تواند این کار را تکرار کند.
اما با توجه به این‏که این‏بار حوزه بازی آقای احمدی‏نژاد مسئله اطلاعات و امنیت بود و این‏که سیستم کشش آن را نداشت که در کمتر از دو سال، دو وزیر اطلاعات عوض کند و با توجه به این‏که معمولاً وزرای اطلاعات، در مجموع مورد تأیید آیت‏الله خامنه‏ای هستند، چنین وضعیتی نمی‏توانست به عنوان یک کارت سفید، دوباره به او به عنوان رئیس‌جمهور داده شود.
در حقیقت، این اقدام آیت‏الله خامنه‏ای سمبل هبوط تدریجی آقای احمدی‏نژاد از قدرت است. او در فروردین سال ۸۸، در ملاقات با اصول‏گرایان که خواهان سهم‏خواهی از وی در انتخابات ریاست جمهوری بودند گفته بود: «من قلم کسی را که بخواهد از دیوارهای این کاخ وارد ریاست جمهوری بشود، خرد می‏کنم» و مدعی شده بود که نیازی به حمایت اصول‏گرایان ندارد و خودش به تنهایی، آرای مردم را کسب خواهد کرد.

این هبوط تدریجی با لغو مراسم نوروز کلیک خورد. مراسمی که می‏خواستند در نیویورک و تخت‏جمشید برگزار کنند و در حقیقت، یک برنامه تبلیغاتی برای آقای مشایی در پمپاژ بحث مکتب ایرانی و ارتباط با ایرانیان مقیم خارج به‏شمار می‏رفت. هر دوی این مراسم لغو شدند. اگر دقت کنیم، به‏نظر می‏رسد قدرتی که آقای احمدی‏نژاد با چک سفید‏امضا در دوره اول ریاست جمهوری داشت، به‏پایان رسیده است.

مرحله بعدی چیست؟

ایشان از آن بهشت قدرت رانده می‏شود، ولی به‏تدریج و بدون این‏که اقدام حادی انجام بدهد. چنین اقدامی می‏تواند این مرحله را برای آقای احمدی‏نژاد تشدید کند.

اگر بپذیریم که موقعیت جدیدی در تقابل میان محمود احمدی‏نژاد و اصول‏گرایان پیش آمده، مماشاتی که تاکنون در مقابل او شده، چه معنایی داشته است؟ چرا اصول‏گرایان بعد از تجربه دوره اول، دوره دوم هم او را پذیرفتند و تا الان هم به ظاهر مماشات کرده‏اند؟

مسئله‏ این است که آقای احمدی‏نژاد سعی می‏کرد جناح اصول‏گرا را از «هیولای اصلاح‏طلب‏ها» بترساند و بگوید که هر نوع برخورد با او و دولتش، خود اصول‏گرایان و رهبری را زیر علامت سئوال می‏برد. چون ادعای اصول‏گرایان این بود که ایشان ۲۴ میلیون رأی آورده است.
آقای احمدی‏نژاد با گرو گرفتن در این قضیه و با گروگان گرفتن نهادهای قدرت در مورد مسئله هدفمندی یارانه‏ها که اگر این دولت تضعیف بشود یا شکست بخورد، شورش‏های شهری رخ خواهد داد و علاوه بر آن، با جاخالی دادن تمام مسائل خشونت‏بار بعد از انتخابات به سمت رهبری و نهاد قوه قضاییه، سعی می‏کرد آن‏ها را از این زاویه بترساند و خود را به عنوان تنها کارت بازی در دست نهادهای قدرت قرار بدهد.

چرا الان باید ترس اصول‏گرایان ریخته باشد؟

فشاری که از مسئله احیای اصلاح‏طلب‏ها وجود داشت یا احتمال خیزش اصلاح‏طلب‏ها به عنوان یک قدرت که بتواند تغییراتی ایجاد کند، کاهش پیدا کرده است. با افزایش قیمت نفت هم شانس موفقیت طرح هدفمندی یارانه‏ها افزایش پیدا می‏کند. در چنین وضعیتی، دولت دیگر آنقدر قدرت ندارد.
نکته دوم هم جاخالی‏هایی است که آقای احمدی‏نژاد و آقای مشایی بعد از انتخابات در مورد وضعیت دولت نسبت به نهادهای دیگر، چه در ارتباط با خشونت‏ها و چه در ارتباط با نزاع‏های سیستم داده بودند. آقای مشایی مدعی شده بود که نزاع بین رهبری و آقای رفسنجانی است و دولت دارد با زیرکی کارش را انجام می‏دهد؛ یعنی دارد جاخالی می‏دهد که بسیار مورد انتقاد واقع شده بود.
چنین تصویری باعث شد نهادهای قدرت حس کنند این نوع کارت سفید دادن به آقای احمدی‏نژاد، نه تنها کمکی به حل مسائل نظام نمی‏کند، بلکه می‏تواند مسائل آن را تشدید ‏کند.
روشی که آقای احمدی‏نژاد در حوزه امنیتی، در زمینه تغییرات سریع در درون سیستم و بارگذاری نیروهای جدید یا نیروهای وابسته به آقای مشایی (با توجه به سابقه حضور ایشان در وزارتخانه)، به‏کار برده از جمله عوامل برخورد امروز اصول‏گرایان است.
  تاکید اصول‏گرایان بر این است که آقای مصلحی به علت دخالت‏های آقای مشایی در مسئولیت‏های ایشان استعفا کرده‏اند. اگر این ارزیابی درست است، این دخالت‏ها در چه مواردی بوده و اصلاً چگونه آغاز شده است؟ چون آقای مصلحی هم بعد از آقای اژه‏ای، منتخب آقای احمدی‏نژاد بودند.
در دوره اول ریاست جمهوری آقای احمدی‏نژاد، آقای اژه‏ای به خاطر سوابقی که در قوه قضاییه، وزارت اطلاعات و سوابق حوزوی‏ای که داشت، بسیار از موضع بالا برخورد می‏کرد و آقای احمدی‏نژاد توانایی نفوذ در وزارتخانه را نداشت.
در حوادث بعد از انتخابات هم با این‏که مسئله اعتراضات انتخاباتی متوجه آقای احمدی‏نژاد و اصلاً شخص او بود، آقای احمدی‏نژاد فرافکنی کرد و آن را متوجه اشتباهات وزارت اطلاعات در پیش‏بینی حوادث بعد از انتخابات کرد. او با روش خاصی که همیشه انجام می‏دهد، کاری کرد که آقای اژه‏ای برکنار بشود. ایشان را عزل کرد و سعی کرد وزارتخانه را در جهت منافع خود و آقای مشایی پیش ببرد.
انتخاب آقای مصلحی از این بابت بود که آقای مصلحی پیش از انتخابات ۸۸ و زمانی که در اوقاف بود، از آقای احمدی‏نژاد حمایت‏های مادی و معنوی می‏کرد و فکر می‏کرد می‏تواند به راحتی با آقای احمدی‏نژاد کار کند. آقای احمدی‏نژاد قبل از انتخابات، قول‏هایی در این زمینه به آقای طائب داده بود.
ولی آقای مصلحی در عمل متوجه شد که اگر بخواهد به منویات آقایان احمدی‏نژاد و مشایی گوش بدهد، آن موقع از رهبری فاصله خواهد گرفت. با توجه به این‏که ایشان خود را مخدوم رهبری می‏داند، یعنی می‏داند که باید منویات رهبری را در وزارتخانه اجرا کند، اوایل این اعمال نفوذ و موردچینی آقای مشایی را نادیده گرفت و سعی کرد آن را جدی نگیرد. ولی به‏تدریج با توجه به نزدیک شدن انتخابات و تقاضاهایی که از ایشان می‏شد که باید این بار لبه حذف را متوجه اصول‏گرایان منتقد آقای احمدی‏نژاد کند، دیگر وارد این بازی نشد.
در برخورد با اصلاح‏طلبان و حتی در نقد آقای رفسنجانی هم، آقای مصلحی سخنان لازم را گفت و برخورد انجام داد، اما در این قسمت دیگر حاضر نشد همراهی کند و در عین حال سعی کرد در مقابل نیروهایی که از سمت آقای مشایی، سر این قضیه، گماشته می‏شود، مقاومت کند.
این وضعیت باعث شد که کار گره بخورد و چون آقای مصلحی به‏خوبی فهمیده بود که آقای احمدی‏نژاد رفتنی است و رهبری ماندنی است، طبیعی بود که از جنبه محاسبه‏سنجی صنفی و هم‏چنین از جنبه اعتقادی، به سمت رهبری برود.

در این موقعیت، بر اساس شناختی که از آقای احمدی‏نژاد، عملکرد و سیاست‏هایش وجود دارد٬ شما فکر می‌کنید او چه روشی را پیش بگیرد؟

تجربه نشان داده است که در این نوع موارد، آقای احمدی‏نژاد مدتی سکوت می‏کند، ولی بعد واکنش‏هایی یا در حوزه‏های دیگر و یا در همین حوزه نشان می‏دهد.
مثلاً ممکن است در کابینه با آقای مصلحی برخوردهای تندی کند، یا در حوزه‏های دیگر واکنش‏هایی نشان بدهد و برای جناح‏های سیاسی مقابلش خط و نشان بکشد؛ آن‌هم به جز این‏که بتواند سهم‏خواهی لازم را در انتخابات مجلس بگیرد. سهمی هم که ایشان می‏خواهد، حداقل ۵۰درصد است، ولی بعید می‏دانم بازی‏ها، آن‏طور که ایشان می‏خواهد پیش برود.
مضاف بر این‏که بخشی از این موارد هم بستگی به شانس و اقبال آقای احمدی‏نژاد دارد. مثلاً فرض کنید بحران خاورمیانه شدت بگیرد و قیمت‏های نفت بالا برود. یا در مورد بحران‏های ایران و مسئله هسته‏ای، مشکلات بین‏المللی جدی آغاز بشود که آن موقع مسئله دولت کم‏رنگ و فشار روی دولت کمتر بشود.
بدشانسی آقای احمدی‏نژاد اما این است که این فاکتورها رخ ندهد و آن موقع اگر آقای احمدی‏نژاد بخواهد روش گذشته خودش را پیش ببرد یا دچار این توهم بشود که آرای سال ۸۴ یا ۸۸ صرفاً متعلق به نظرات، دیدگاه‏ها و کاراکتر خودش است و نهادهای قدرت هیچ نقشی در پیروزی ایشان نداشته‏اند، چه در بسیج نیرو، چه در حمایت سیاسی و چه در فضاسازی افکار عمومی…

منظورتان جناح‏های مختلف اصول‏گرا هم هست؟

بله؛ نهادهای قدرت و جناح‏های مختلف اصول‏گرا. الان تصور آقای احمدی‏نژاد این است که چه در انتخابات ۱384 و چه در انتخابات سال ۱۳۸۸، با شخصیت و با دیدگاه‏های خودش به قدرت رسیده و در حقیقت اصول‏گراها به آقای احمدی‏نژاد احتیاج دارند. یعنی نظام محتاج آقای احمدی‏نژاد است و احمدی‏نژاد محتاج نظام نیست.
اگر دچار این توهم بشود و فاکتورهایی که برشمردم، به نفعش عمل نکند، ممکن است رهبری مانند گذشته‏ بگوید ریاست جمهوری اختیارات خودش را دارد و مجلس هم اختیارات خودش را. مجلس اگر بخواهد می‏تواند استیضاح کند. آن موقع ممکن است مانع جدی‏ای در مورد استیضاح به‏کار نبرند. این مسئله‏ای است که آقای احمدی‏نژاد با آن مواجه است.
حتی ممکن است قوه قضاییه با توجه به تخلفات زیادی که در مورد مسائل بودجه و غیره هست، آنها را در جهت عدم کفایت ریاست جمهوری علم کند.

فکر می‏کنید شخص محمود احمدی‏نژاد چنین روندی را پیش‏بینی می‏کند و در مقابل آن چه اندیشه‏ای دارد؟

آقای احمدی‏نژاد برای این‏که با این مسئله روبه‌رو نشود، از الان شروع کرده به جمع‏آوری اسناد و مدارک در مورد رقبای خودش در مجلس، در قوه قضاییه و حتی افرادی که منتسب به رهبری هستند. آقای احمدی‏نژاد و مشایی دارند این سندها را جمع‏آوری می‏کنند که اگر با آن وضعیت روبه‌رو شدند، جنگ اسناد را شروع کنند.

اسنادی در مورد مفاسد اقتصادی که آقای احمدی‏نژاد همیشه وعده آن را می‏دادند؟

بله؛ در حقیقت پالیزدارهای دو و سه ممکن است ظهور پیدا کنند، به عنوان سیاستی که آقای احمدی‏نژاد برای مقابله، پیش می‏برد.



تحریم ماموران و معذوران


هوشیار حسینی
پس از انتظاری نه چندان طولانی، اتحادیه اروپا فهرست به نسبت بلندبالایی از مقامات جمهوری اسلامی منتشر کرد که مورد تحریم این اتحادیه قرار گرفته‌اند. اتحادیه اروپا از تمام اعضای خود درخواست کرده است دارایی‌ها و اموال این افراد را توقیف کنند و در هنگام صدور ویزا، فهرست تحریمی‌ها را در نظر داشته باشند.
این فهرست، تعدادی از فرماندهان نظامی، شماری از قضات و مسئولین دادگستری و چهارتن از مسئولان زندان‌ها را در برمی‌گیرد. بدون شک تمام افراد نامبرده، از عوامل سرکوب و شکنجه و بازداشت و اعدام مخالفان هستند، اما هیچکدام به تنهایی قادر به آمریت سرکوب‌های اخیر نبوده‌اند. حتی فرماندهان قدرتمندی مانند «احمدی مقدم» و «عزیز جعفری» نمی‌توانند بدون توجه به دستور مقامات بالا‌تر یا تصمیم‌گیری‌های شورای عالی امنیت ملی، خودسرانه اقدام به سرکوب مخالفان کرده باشند. آن‌ها در مصاحبه‌های‌شان، به طور مکرر خود را مطیع منویات «رهبری» و پاسدار نظام معرفی کرده‌اند و به تلویح، یا به صراحت، شانه از بار آمریت کشتار‌ها خالی کرده‌اند. بنابراین همانگونه که یک سرباز می‌تواند به دلیل انجام وظیفه سربازی از زیر بار بسیاری از اشتباهات نظامی شانه خالی کند، فرماندهان سپاه و نیروی انتظامی هم، مسئولیت را برحسب سلسله مراتب، به مقام‌های بالا‌تر ارجاع می‌دهند.
در رابطه با قضات دادگستری‌ها، مسئولیت آن‌ها به مراتب سبک‌تر و نامشخص‌تر است. پس از وقوع کودتای انتخاباتی و قلع و قمع و بازداشت گسترده معترضان، اکنون بر همگان آشکار شده است که قضات دادگستری و قوه قضاییه از بازجویان و مسئولان دستگاه اطلاعات و سپاه پاسداران تبعیت می‌کنند. قضات دادگستری بدون توجه به احکام از پیش نگاشته شده ماموران اطلاعات و سپاه، نمی‌توانند حکمی برای متهم صادر کنند. با در نظر گرفتن سلسله مراتب قانونی، مسئولیت احکام ناعادلانه اعدام و بازداشت، به رئیس قوه قضاییه بازمی‌گردد. او فردی است که توسط شخص اول نظام منصوب شده و مسئول عملکرد نادرست افرادی است که تحت مدیریت او انجام وظیفه می‌کنند.
نقش قضات دادگستری در شرایط کنونی، مانند نقش یک مامور اجرای حکم است. همانگونه که یک مامور اجرای حکم اعدام، کارش تنها انداختن طناب به گردن محکوم و لگد زدن به چهارپایه است، قضات دادگستری نیز در پرونده‌های سیاسی یک مجری ساده بیش نیستند.
در فهرست تحریمی‌های اتحادیه اروپا، هیچ نامی از آمران و مسئولین بالا‌تر سرکوب‌ها برده نشده است. در این فهرست نمایشی، نامی از فرمانده کل قوا، آیت‌الله علی خامنه‌ای که مسئول تمام حوادث اخیر است دیده نمی‌شود. شاید اتحادیه اروپا نخواسته است تا مرز قطع رابطه با نظام جمهوری اسلامی پیش برود که قابل درک است. حتی عدم قرار دادن رئیس دولت کودتا نیز می‌تواند توجیه قانع‌کننده دیپلماتیک داشته باشد، اما محافظه‌کاری این فهرست تاحدی غلیظ شده است که حتی به حریم رهبری و رئیس جمهوری نزدیک نمی‌شود.
بر پایه گزارش‌های مکرر و مستند فراوان، اشخاصی همچون سردار وحید و مجتبی خامنه‌ای از مدیران مستقیم دستگاه سرکوب نظام هستند که مجموعه‌ای از فرماندهان نظامی و مسئولین دولتی و امنیتی را در سرکوب‌های اخیر مدیریت کرده‌اند. همچنین وزیر اطلاعات دولت کودتا، حیدر مصلحی، یکی از مسئولان بلندپایه جمهوری اسلامی است که دستگاه تحت مسئولیتش، صد‌ها مورد قتل و بازداشت و شکنجه را مرتکب شده است. در این فهرست ناقص، که گویا برای فریب فعالین حقوق بشر تهیه شده است، حتی اشاره‌ای به وزارت اطلاعات و مسئول آن نشده است. رئیس قوه قضائیه نیز همچون وزیر اطلاعات دولت کودتا از این فهرست پر طمطراق جسته است.
مشکلی اصلی فهرست تحریم این است که هرکدام از افراد نامبرده در فهرست را تنها می‌توان با یک حکم ساده اداری و حکومتی از کار برکنار کرد و به قول معروف آب هم از آب تکان نمی‌خورد. در واقع این فهرست راه را برای مذاکره در مورد نقص حقوق بشر با مسئولان ایرانی باز گذاشته است. جمهوری اسلامی می‌تواند با برکناری دائمی یا موقتی هریک از اشخاص نامبرده، خود را ملزم به رعایت موازین حقوق بشر نشان دهد. اگر چنین اقدامی از سوی ایران صورت بگیرد، اتحادیه اروپا وادار خواهد شد از گام بزرگ یا کوچک ایران در پای‌بندی به حقوق بشر تجلیل کند، اما در عالم واقع هیچ اتفاق خاصی نیفتاده است و تنها چند قاضی ناشناخته دادگستری به جای قضات ناشناخته قبلی گماشته شده‌اند.
الزام اتحادیه اروپا به مصادره دارایی‌های این افراد نیز خود داستان دیگری است که جنبه‌های فکاهی آن بر جدیت آن غلبه می‌کند.
با اینکه بسیاری از مقامات ایرانی در خارج از کشور سرمایه‌های زیادی را انباشته کرده‌اند، اما میزان این سرمایه‌ها مشخص نیست. بعید به نظر می‌رسد از این پس کشورهای اتحادیه اروپا فهرست دارایی‌های این افراد را، توقیف شده یا نه، منتشر کنند. قوانین بسیار سختگیرانه‌ای در رابطه با اعلام دارایی‌های افراد به طور علنی وجود دارد و عبور از این قوانین کار ساده‌ای نخواهد بود. بنابراین ما هیچگاه نخواهیم فهمید چه مقدار از ثروت این اشخاص در کدام کشور اروپایی بلوکه شده است. در نتیجه اجرای این تحریم نیز با مشکل همراه خواهد شد. به این دلیل که نمی‌توان انتظار داشت با شفافیت کامل اجرا شود.
از طرفی، کمی خنده‌دار به نظر می‌رسد اگر به میزان سرمایه‌گذاری‌های رئیس بند ۳۵۰ زندان اوین در اروپا فکر کنیم. یکی از افرادی که اسمش در فهرست تحریمی‌ها قرار گرفته و با اینکه رئیس یکی از بند‌های یکی از زندان‌های مشهور ایران است، نامش در کنار فرماندهان عالی‌رتبه سپاه قرار گرفته و ممکن است در‌‌ همان سمت محدودی که دارد به ثروت‌های آنچنانی دست یافته باشد.
فکر نمی‌کنم هیچکدام از اشخاص این فهرست بتوانند با توجیه این‌که مامور بوده‌اند و معذور، از مسئولیت جنایت‌های‌شان بگریزند. صد البته یک نظام دیکتاتوری خشن، ماموران خشن را به کار می‌گمارد اما بررسی جنایت‌های‌شان مقوله‌ای جدا از آمریت دارد. فهرست تحریم‌ها، ماموران و معذوران حکومتی را هدف قرار داده است و به آسانی از کنار آمران جنایت علیه بشریت گذشته است.
برای این‌که بفهمیم این فهرست تحریم تا چه اندازه مسخره و نمایشی و فریبکارانه است، کافی است به عنوان یک ایرانی آگاه و معترض به شرایط کنونی کشور، قلم و کاغذی برداریم و فهرست انتخابی خود را بنویسیم. چه کسانی را واجد شرایط تحریم می‌دانیم و چگونه آن‌ها را برحسب سبک یا سنگین بودن مسئولیت‌شان در سرکوب‌ها طبقه‌بندی می‌کنیم. من فهرست خودم را نوشته‌ام. تفاوت زیادی با فهرست پیشنهادی اتحادیه اروپا دارد.
در فهرست پیشنهادی من، افراد کمتری ردیف شده‌اند. سعی کرده‌ام مبنای انتخابم‌‌ همان معیار‌های حقوق بشری باشد که در اعلامیه جهانی قید شده‌اند و اتحادیه اروپا نیز به آن‌ها پای‌بند است. در این فهرست من تلاش کرده‌ام تنها به حقوق بشر در ایران جمهوری اسلامی استناد کنم، اما در فهرست اتحادیه اروپا، بازی با مسئله حقوق بشر، مبنا قرار داده شده است. آن‌ها این فهرست را برای آغاز یک بازی جدید با حکومت ایران تنظیم کرده‌اند؛ بازی تازه‌ای به موازات بازی مذاکرات هسته‌ای با ایران، که سال‌هاست ادامه دارد و به این زودی‌ها هم به آخر نخواهد رسید.

در همین رابطه:
اتحادیه اروپا و حقوق بشر در ایران


دادستان تهران: فرد توهين‌کننده به فائزه هاشمی بار ديگر بازداشت شد

عباس جعفری دولت‌آبادی گفت يکی از عوامل فيلم «ظهور نزديک است» دستگير شد. وی اعتصاب غذای زندانيان سياسی را تکذيب کرد.
به گزارش خبرگزاری‌های ايران، عباس جعفری دولت‌آبادی، دادستان تهران، امروز درباره پرونده فيلم «ظهور بسيار نزديک است»، توهين به فائزه هاشمی رفسنجانی، فرزند اکبر هاشمی رفسنجانی، رئيس شورای نگهبان و همچنين اعتصاب غذای زندانيان سياسی اظهار نظر کرد.
جعفری دولت‌آبادی گفت در مورد سی‌دی فيلم «ظهور بسيار نزديک است» علما و مراجع دينی اعتراضات بسياری کردند و تهيه‌کنندگان آن فکر نمی‌کردند با واکنش علمای دينی روبه‌رو شوند.
دادستان تهران گفت که دستگاه قضائی با اين موضوع با «کمی تأنی» برخورد کرد تا «حمايت معنوی» را به‌دست آورد.
وی افزود: «انتشار کذب در هر حوزه‌ای که باشد و پرداختن به مطالبی که موجب ترديد در اعتقادات مردم شود حتمأ جرم است و ورود دادستانی نيز بر همين مبنا بوده است.»
جعفری دولت‌آبادی با بيان اين‌که دو اتهام «توزيع سی‌دی بدون مجوز» و «نشر اکاذيب به قصد تشويش اذهان عمومی» برای يکی از عوامل اين فيلم پيش‌بينی شده، گفت: «فعلأ يکی از عوامل اين سی‌دی بازداشت است و تحقيق در مورد ساير متهمان ادامه دارد.»
دو روز پيش تارنمای برنا متعلق به سازمان ملی جوانان ايران به نقل از «منابع آگاه» خبر داده بود که علی اصغر سيجانی کارگردان اين فيلم دستگير شده است.
غلام‌حسين محسنی‌ اژه‌ای، دادستان کل و سخنگوی قوه قضائيه ايران نيز در همين روز از پی‌گيری قضايی فيلم «ظهور بسيار نزديک است» خبر داد.
در چند هفته اخير، انتشار فيلم مستند «ظهور بسيار نزديک است» واکنش‌های تندی را در پی داشته است. در اين فيلم گفته شده است که «به‌زودی دوازدهمين امام شيعيان ظهور می‌کند.»
  آيت‌الله ناصر مکارم شيرازی از مراجع تقليد شيعه، انتشار اين فيلم را «مشکوک» توصيف کرد و روزنامه کيهان که مدير آن را آيت‌الله علی خامنه‌ای، رهبر جمهوری اسلامی ايران منصوب می‌کند، در سرمقاله‌ای با انتقاد از اين فيلم نوشت که اين فيلم با هدف «تبليغات انتخاباتی» ساخته شده است.
همچنين روزنامه جمهوری اسلامی، نزديک به اصول‌گرايان نيز اين فيلم را نتيجه «ترويج هاله نورها» دانست.
  جعفری دولت‌آبادی در ادامه سخنان خود با بيان اين‌که عواملی که در تهيه و پشتيبانی مالی اين سی‌دی نقش داشتند هنوز شناسايی نشده‌اند، افزود: «هفت ميليون برای تهيه‌ اين سی‌دی هزينه شده است ولی بر اساس گزارش‌های اعلامی اين ميزان بيشتر از آن چيزی است که مطرح می‌شود. توزيع گسترده‌ دو ميليون نسخه سی‌دی در کشور بر اساس نقل‌هايی که شده، بيشتر از اين‌ها هزينه دارد.»
  دادستان تهران افزود تهيه‌کنندگان اين سی‌دی وابسته بودن خود به جايی را تکذيب کرده‌اند «ولی چنين کار گسترده‌ای حداقل بدون کار سازمانی مشخصی نمی‌توانسته صورت گيرد.»
  جعفری دولت‌آبادی در بخش ديگری از سخنان خود در مورد پرونده توهين به فائزه هاشمی، بدون بردن نام سعيد تاجيک، فرد توهين‌کننده، گفت که وی پيش از نوروز بازداشت شد اما اظهار پشيمانی کرد و قبل از عيد آزاد گرديد.
دادستان تهران افزود: «انتشار مطالب وی برای ما بسيار جای تعجب داشت... جای تعجب بود که چرا مجددأ حرف‌هايی زده که موجب تأسف مردم و مسئولان شده است.»

سعيد تاجيک فردی که سال گذشته به فائزه هاشمی و برخی از اعضای خانواده هاشمی توهين کرد و فيلم آن بر روی اينترنت منتشر شد٬ چندی پيش در گفت‌وگو با تارنمای روز‌آنلاين ضمن تأييد بازداشت و سپس آزادی خود و اين‌که در زندان اعتصاب غذا کرده بود؛ بار ديگر به برخی مقام‌های بلندپايه حکومتی و قوه قضائيه حمله کرد.
  دادستان تهران با اشاره به همين گفت‌وگو اعلام کرد که اين فرد به دليل توهين بار ديگر احضار شد و بازداشت گرديد.
وی افزود نفر دوم اين پرونده که فيلم را تهيه کرده، پيش از نوروز بازداشت شد و هنوز آزاد نشده است. دادستات تهران افزود تحقيقات از وی رو به پايان است و احتمال دارد که آزاد شود.
از عباس جعفری دولت‌آبادی در مورد اعتصاب غذای زندانيان پرسيده شد که وی آن را تکذيب نمود و گفت: «تا جايی که من اطلاع دارم اعتصاب غذايی وجود نداشته است. قضات و دوستان ما مرتب به زندان‌ها سرکشی می‌کنند.»
پيش از اين وب‌سايت‌های مخالف حکومت ايران خبر داده بودند که گروهی از زندانيان سياسی زندان رجايی‌شهر کرج در اعتراض به «وضعيت نامناسب» خود در اين زندان از روز يک‌شنبه ۲۱ فروردين‌ماه دست به اعتصاب غذا زده‌ بودند.
اين گروه از زندانيان پس از سه روز با قطع موقت اعتصاب خود در بيانيه‌ای اعلام کردند که در آينده به شکل پراکنده و در روزهای خاص به اعتصاب خود ادامه خواهند داد.
همچنين گفته می‌شد که فخرالسادات محتشمی‌پور، همسر مصطفی تاج‌زاده از زندانيان سياسی ايران و عضو جبهه مشارکت که در جريان بازداشت‌های دهم اسفندماه سال گذشته دستگير شده بود نيز در روزهای نوروز دست به اعتصاب غذا زده بود.
 



کويت اخراج ديپلمات‌های ايران را تأييد کرد


وزير امور خارجه کويت امروز تأييد کرد که ديپلمات‌های جمهوری اسلامی ايران از اين کشور اخراج شده‌اند.
به گزارش خبرگزاری فرانسه، شيخ محمد الصباح، وزير امور خارجه کويت در ابوظبی گفت که اين ديپلمات‌ها به اتهام «جاسوسی» از کويت اخراج شده‌اند. وی از تعداد اين ديپلمات‌ها چيزی نگفت.
وزير امور خارجه کويت در روز ۱۱ فروردين‌ماه جاری خبر داده بود که دولت اين کشور از سه ديپلمات ايرانی خواسته است به خاطر ارتباط با شبکه جاسوسی کشف‌شده در آن کشور، خاک کويت را ترک کنند.
وی گفت: «اين شبکه جاسوسی‌ با سپاه پاسداران ايران در ارتباط بود.»
اين تصميم دو روز پس از آن اعلام شد که دادگاهی در کويت دو ايرانی و يک کويتی را به جرم جاسوسی به اعدام محکوم کرده بود.
دولت کويت اين افراد را متهم ساخته بود که برای سپاه پاسداران ايران از پايگاه‌های کويتی و آمريکايی در خاک کويت اطلاعات جمع‌آوری می‌کرده‌اند.
رسانه‌های کويتی نوشتند که اين متهمان در آغاز به اتهامات خود اعتراف کردند اما در دادگاه اتهامات خود را قبول نکرده و گفته‌اند زير شکنجه مجبور به اعتراف شده‌اند.
دادگاه اين افراد از ماه اوت سال گذشته به صورت غيرعلنی برگزار شده بود.
پس از خبر متلاشی شدن «شبکه جاسوسی ايران» در کويت برخی از نمايندگان مجلس اين کشور خواهان اخراج سفير ايران شدند.
جمهوری اسلامی ايران تا کنون همه اتهامات کويت را رد کرده و در واکنش به ادعاهای دولت کويت و بازگردانده شدن برخی ديپلمات‌های ايرانی، روز ۲۱ فروردين سه ديپلمات کويتی را اخراج کرد.
اخراج ديپلمات‌های ايران در شرايطی صورت گرفته است که روابط جمهوری اسلامی ايران و کشورهای عربی خليج فارس به تيرگی گراييده است.
پس از رويدادهای بحرين و اعتراضات خيابانی در اين کشور و سپس ورود نيروهای نظامی عربستان و امارات متحده عربی به اين کشور، جمهوری اسلامی ايران به‌شدت دولت بحرين را مورد انتقاد قرار داد.
  وزيران امور خارجه کشورهای همکاری خليج فارس، متشکل از کشورهای عربستان سعودی، کويت، قطر، بحرين، عمان و امارات متحده عربی در واکنش به مواضع ايران در نشست خود در رياض، پايتخت عربستان، بيانيه‌ای منتشر ساختند و در آن از «دخالت ايران در امور داخلی و توطئه‌چينی عليه امنيت ملی» به شدت انتقاد نمودند.

 

بازداشت يکی از رهبران مخالفان در سوريه


يک روز پس از لغو قانون وضعيت فوق‌العاده در سوريه يکی از رهبران مخالف حکومت بازداشت شد.
به گزارش آسوشيتدپرس، مأموران امنيتی سوريه، محمود عيسی، يکی از رهبران مخالفان حکومت اين کشور را در منزل وی واقع در شهر حمص بازداشت کردند.
به گفته فعالان سياسی اين دستگيری در جريان يورش شب گذشته صورت گرفته است.
بازداشت محمود عيسی تنها پس از گذشت چند ساعت از لغو قانون وضعيت فوق‌العاده در سوريه، يکی از خواسته‌های اصلی مخالفان حکومت بشار اسد، به وقوع پيوست.
عبدالکريم ريحاوی، دبيرکل ليگ دفاع از حقوق بشر سوريه امروز اعلام کرد که مأموران امنيتی، محمود عيسی را پس از گفت‌وگوی تلويزيونی شب گذشته وی با شبکه الجزيره بازداشت کرده‌اند.
عبدلکريم ريحاوی با بيان اين‌که دستگيری محمود عيسی «بازداشتی خودسرانه» است اظهار اميدواری کرد که اين فعال سياسی پس از امضای لايحه لغو قانون وضعيت فوق‌العاده توسط بشار اسد، رئيس جمهوری سوريه، از زندان آزاد شود.
به گفته مازون درويش، از مدافعان دمکراسی در سوريه، مصاحبه عيسی با الجزيره خشم مقامات محلی در حمص را برانگيخته است.
روز گذشته دولت سوريه لايحه‌ای را به تصويب رساند که بر اساس آن قانون وضعيت فوق‌العاده که از سال ۱۹۶۳ بر اين کشور حاکم است لغو گرديد.
بشار اسد، رئيس جمهوری سوريه، پيش از آن‌که اين لايحه به مورد اجرا گذاشته شود می‌بايست آن را به امضا رساند.
قانون وضعيت فوق‌العاده آزادی‌های مدنی در جامعه را به شکل قابل ملاحظه‌ای کاهش می‌داد؛ آزادی تجمع و تظاهرات را محدود می‌ساخت و اجازه بازداشت «مظنونان و تهديدکنندگان امنيت کشور» را می‌داد.
همچنين قانون وضعيت فوق‌العاده به حکومت اجازه می‌داد تا رسانه‌ها و وسائل ارتباط جمعی تحت نظارت قرار گيرند.
از سوی ديگر کابينه دولت سوريه طرح دو قانون را به تصويب رسانده است که بر اساس آن‌ها حق تظاهرات آزاد خواهد بود و دادگاه‌های امنيتی دولتی لغو خواهند شد.
روز گذشته گزارش‌هايی از گردهمايی مخالفان حکومت در شهر حمص و تيراندازی نيروهای امنيتی به‌سوی مردم منتشر شد.
به گفته شاهدان عينی، پليس ابتدا با بلندگوهای خود با تجمع‌کنندگان ميدان «ساعت جديد» اين شهر سخن گفت و سپس نيروهای امنيتی وارد ميدان شده پس از پرتاب گاز اشک‌آور به روی مردم آتش گشودند.
گفته می‌شود در تيراندازی مأموران به سوی تجمع‌کنندگان چندين نفر کشته شده‌اند اما هنوز آمار دقيقی در اين رابطه منتشر نشده است.
اين گردهمايی از دوشنبه شب با حضور چند هزار نفر در ميدان «ساعت جديد» آغاز شده بود و شرکت‌کنندگان با خود چادر و مواد غذايی آورده و اعلام کرده بودند که «تا سرنگونی حکومت» در آن‌جا خواهند ماند.
آن‌ها با الهام از تحولات مصر، ميدان «ساعت جديد» را به‌شکل نمادين «ميدان تحرير» می‌ناميدند.
به گفته نهادهای غيردولتی، از آغاز تظاهرات مخالفان در سوريه تاکنون بيش از ۱۳۰ نفر کشته شده‌اند.