۱۳۸۹ مهر ۱۲, دوشنبه

مهمترین خبرهای روز ، تحلیل ها و آخرین گزارشات از اعتراضات، بازداشتها، زندان، و بیدادگاهها --- بیانیه ها

خطری بزرگ فضای سیاسی کشور را تهدید می کند




ebrahim-yazdi200.jpg
ما بر آنیم که سیاست کنونی حکومت ایران مستقیما زیر نظر کامل رهبری است. انتساب سرکوبها به نیروهای خود سر، لباس شخصی ها، مقامات امنیتی و نظامی همه برای پنهان کردن دست رهبری است. از این روی ما شخص رهبر را مسئول آنچه بر دکتر یزدی و بزرگان نهضت آزادی میرود، و هر گونه دستگیری یا سوء قصد به رهبران و فعالان جنبش سبز ،و هم چنین ترور ها و قتل های مشکوک، فشار برنیروهای اپوزیسیون و مبارزان راه آزادی و تلاشگران حقوق مدنی میدانیم. ادامه این سیاست بیرحمانه وویرانگر تمام ارزش های انقلاب را نابود کرده، منافع ملی ایران را به شدت پایمال نموده و راه هر گونه اصلاح را بسته وجامعه را به شدت به خطر می اندازد. ما خواستار آزادی هر چه سریعتر دستگیر شدگان نهضت آزادی و کلیه زندانیان سیاسی و پایان دادن به سیاست نظامی- امنیتی حاکم بر کشور هستیم.
دستگیری غیر قانونی دکتر ابراهیم یزدی ، مهندس هاشم صباغیان، دکتر سید علی اصغر غروی و دیگر بلند پایگان نهضت آزادی، قانون شکنی و تجاوز دیگری است در راستای حملات وتهدیدات اخیر به آقایان مهدی کروبی و میر حسین موسوی و دیگر شخصیت های برجسته جنبش سبز وهم چنین اوج گیری مجدد ترور مخالفان دولت و یاران جنبش سبز که حاضر به پنهانکاری جنایات و خلاف کاری هایی که شاهد بوده اند نشده اند، بستن غیر قانونی احزاب ،افزایش فشار بر فعالین جنبش زنان و جنبش های کارگری و اقلیت های قومی ومذهبی، دستگیری فعالان حقوق بشر، فعالان دانشجویی ومبارزات مدنی تمامی نشان آنند که حکومت امنیتی- نظامی کنونی عزم خود را جزم کرده که اپوزیسیون را نه تنها ساکت و سرکوب کرده بلکه به طور کامل ریشه کن و نابود کند. قانون شکنی ها و جنایاتی در این سطح و به این شدت روز افزون نمی تواند بدون اجازه و رهنمود مقام رهبری صورت بگیرد.

ما بر آنیم که سیاست کنونی حکومت ایران مستقیما زیر نظر کامل رهبری است. انتساب سرکوبها به نیروهای خود سر، لباس شخصی ها، مقامات امنیتی و نظامی همه برای پنهان کردن دست رهبری است. از این روی ما شخص رهبر را مسئول آنچه بر دکتر یزدی و بزرگان نهضت آزادی میرود، و هر گونه دستگیری یا سوء قصد به رهبران و فعالان جنبش سبز ،و هم چنین ترور ها و قتل های مشکوک، فشار برنیروهای اپوزیسیون و مبارزان راه آزادی و تلاشگران حقوق مدنی میدانیم. ادامه این سیاست بیرحمانه وویرانگر تمام ارزش های انقلاب را نابود کرده، منافع ملی ایران را به شدت پایمال نموده و راه هر گونه اصلاح را بسته وجامعه را به شدت به خطر می اندازد. ما خواستار آزادی هر چه سریعتر دستگیر شدگان نهضت آزادی و کلیه زندانیان سیاسی و پایان دادن به سیاست نظامی- امنیتی حاکم بر کشور هستیم.

جمشید اســدی - امیراعتــدالی - منوجهر افتــخاری - محمد اقتداری - مهدی امینی - پرستو انتصاری - مسعود آذری -مهران براتی - محمد برقعی - شهلا بهاردوست - بهروز بیات - علی پور نقوی - احمد پورمندی - شهرام تهرانی - نیره توحیدی - مجید تولایی - مهوش ثقفی - عاطفه جعفری - حسن جعفری - فرزاد جواهری - فاطمه حقیقت جو - محسن حیدریان - مهدی خان بابا تهرانی - اسماعیل ختایی - اکبر دوستدار - فرهاد روحی - حمید زنگنه - حمید سالک - منصور سحرخیز - سیامک سلطانی - داریوش سلطانی - محمد سهیمی - علی شاکری - کریم شامبیاتی - سعید شروینی - حمید شیرازی - کاظم علمداری - رضا فانی یزدی - مهدی فتاپور - منصور فرهنگ - پروین قاسمی - کبری قاسمی - کامبیز قائم مقام - یدی قربانی - عزیز کرملو - حسن کلانتری - مزدک لیماکشی - عفت ماهباز - ملیحه محمدی - مجید محمدی - پرویز مختاری - منوچهر مختاری - اکبر مهدی - غفور میرزایی - فرخ نگهدار - داوود نواییان - مهدی نور بخش – ن. نوری زاده - محمد رضا نیکفر - حسن یوسفی اشکوری
نگاهی به سند کنگره ۱۵ راه کارگر(هئیت اجرائی) بخش اول
مبارزه برای تعمیق دموکراسی بدون مبارزه علیه این بنیان ها نمی تواند پیش برده شود. به بیان دیگردموکراسی رادیکال ومعطوف به سوسیالیسم صرفا گسترش کمی دموکراسی بورژوائی نیست (رفرم) که چپ بتواند آن را نردبان پیشروی خود کند (تجربه سوسیال دموکراسی)؛ بلکه درعین بهره گیری ودفاع ازدست آوردهای مثبت “دموکراسی” موجود وتثبیت آنها، به معنای قراردادن آن به روی پایه های واقعی خود نیزهست


تقی روزبه
چنین پرسشی ازیک نیروی مدعی چپ وسوسیالیست درواقع تعجب آوراست ومنطقا بلاموضوع. چرا که یک مدعی سوسیالیسم اگرکه برای تبلیغ وترویج و سازمان یابی پایگاه اجتماعی آن مبارزه نکند، واگرکمونیزم به مثابه یک آلترناتیو واقعی برای نظام سرمایه داری و منبع الهام بخش تاکتیک ها وبرنامه واستراتژی او نباشد،اصلا چرا او باید خود را کمونیست یا سوسیالیست بنامد؟بااین همه پدیده های دوگانه که محصول تصادم گفتمان ها و نیروی های اجتماعی متضاد هستند همواره وجود داشته اند وازمواجهه با آن تازمانی که جامعه به طبقات تقسیم شده و این کشمکش ها وجود دارند،وگفتمان سروری طبقاتی حاکم است، گریزی نیست.دراین میان سلاح نقد عملی ونظری علیه نظم حاکم، مهمترین ابزار ما برای مقابله با چنین آسیب هائی هستند که درکمین نشسته اند.
ازسوی دیگر، یکسال پیش مبنای انشعاب این رفقا،اساسا عدم تحمل چندصدائی تحت عنوان “نه سازمان” بود. آنها با سودای دست یابی به یکدستی ویک پارچگی جداشدند وبرقامت نهیف فرقه گرائی لباس مبدل”اصول گرائی” پوشاندند.گرچه پلاتفرم “یک سازمان ویک صدا” که یک جا بقایای سکتاریسم وفرهنگ استبدادی وجان سخت لانه کرده دراندیشه وفرهنگ دیرینه جامعه ما ومیراث “سوسیالیسم” تجربه شده وفروپاشیده را باخود حمل می کرد، مهمترین دلیل این رفقا برای انشعاب وپراکندن بیشترصفوف چپ بشمارمی رفت؛ اما دربسترزمان وتلاطمات یکسال اخیرمعلوم شد، این جداسری آبستن دگردیسی های برنامه ای –ایدئولوژیکی نیزهست. چنانکه نگاهی به سندسیاسی مصوب آخرین کنگره آنها حاکی ازآن است که درپس این انشعاب علاوه برناشکیبائی دربرابرچند صدائی، عوامل دیگری ازجنس سیاسی-ایدئولوژیکی نیز دخیل بوده اند که حالا دارند خود را نمایان می سازند.
نگاهی به سند سیاسی کنگره اخیر آنها نشان دهنده چرخشی آشکاردررویکرد این رفقا ازگفتمان سوسیالیستی به سوی گفتمان “دموکراتیک” است.حتی اگرنخواهیم آن را با کلمه چرخش بیان کنیم، اما نمی توانیم منکرسنگین ترشدن وزنه “دموکراسی” نسبت به سوسیالیسم درمصوبات آنها باشیم. پراتیک هم اکنون موجود آنها نیزکمابیش تابعی است ازهمین رویکرد:ازگفتگوی رادیوئی با عناصری از چپ ها، “سبزهای اصلاح طلب”، تا گفتگو با سلطنت طلبان!آنها عملا نیز مشغول تقویت سنگر “دموکراسی” به عنوان وظیفه مقدم چپ هستند.
نوشته حاضرنقدی است برهمین چرخش یا رویکرد وشماری تناقضات مهم موجود در آن:
پیش ازپرداختن به آنها لازم به ذکراست که البته درسند بعضا نقاط مثبت ودرستی هم وجود دارند.مثلا دربخش آغازین سند که به اوضاع جهانی مربوط می شود، صرفنظرازدرست وغلط بودن تحلیل مشخص واجزاء آن،درمجموع رویکرد ضدسرمایه داری دارد.چنانکه درنتیجه گیری ازتوصیف اوضاع جهان، درمورد پیکارهای طبقاتی ویا محیط زیست چنین می خوانیم:
“طبقه کارگروزحمتکشان هم سرنوشت با آن ناگزیرند پیکارهای طبقاتی را ازحوزه تولید وکار فراتر ببرند ودرهمه عرصه های زندگی نابرابری ها را به چالش بطلبند ودرهم شکستن چهارچوب های خودِ نظام سرمایه داری را دردستورپیکارهایشان قرار بدهند” ویا”باتوجه به نقش سرمایه داری درتکوین بحران جهانی محیط زیست، مقابله با این بحران درصورتی می تواند مؤثرباشد که با مبارزه علیه سرمایه داری همراه بشود” اما گویا این ها صرفا برای خالی نبودن عریضه ویا ثبت درتاریخ نگاشته شده است.چراکه وقتی ازسپهرجهان وارد بحث ایران و فضای مشخص آن می شود،این رویکرد ضد سرمایه داری به سرعت رنگ می بازد ومعلوم می شود که ما با جزیره ای جدا و بی ارتباط با تحولات جهانی سروکارداریم که وادارمان می کند نقدا و تا اطلاع ثانوی به یک “دموکرات” تبدیل شویم و مبارزه برای “دموکراسی” را وظیفه واولویت نخست خود بدانیم. هم چنانکه دربخش آغازین وظایف نیز از تعطیل ناپذیربودن پیکار طبقاتی معطوف به سوسیالیسم، تحت هیچ شرایطی سخن به میان می آید واصول راهنمائی برای هویت سوسیالیستی ارائه می شود، اما تحقق پیش شرط هائی چون برابری سیاسی (همان برابری حقوقی و صوری سیاسی موجود درنظام سرمایه داری) سرنگونی جمهوری اسلامی وتأسیس دموکراسی را شرط گسترش پیکارهای طبقاتی معطوف به سوسیالیسم می داند (گوئی که نفس مبارزه برای سرنگونی یک دولتی باماهیت سرمایه داری ودرمناسبت سرمایه داری ربطی به پیکارهای طبقاتی معطوف به سوسیالیسم وازهم اکنون ندارد) سند با ورود به عرصه مشخص جنبش اعتراضی ایران در بند دوم، ضرورت مشارکت فعال در”جنبش ضداستبدادی وحمایت فعال ازگفتمان دموکراسی” را باصراحت بیشتری به عنوان وظیفه مقدم و اصلی خود تعریف می کند. بطوری که درهمه بندهای ُنه گانه “وظایف ما”می توان ردپای این گفتمان را بوضوح مشاهده کرد. تأکیدات مکررسند پیرامون این مسأله تردیدی درصحت ادعای فوق باقی نمی گذارد. چنانکه حتی درهمان پایان بنداول وظایف که مربوط به هویت ووظایف سوسیالیستی است، به “تأسیس دموکراسی” پس ازسرنگونی جمهوری اسلامی-والبته نه فقط دراین بند- اشاره کرده است.هدف اعلام شده فتح سنگر”دموکراسی” است که گویا باید ازدل “مبارزه ضداستبدادی” بیرون کشیده شود تا راه ورود به سوسیالیسم درمراحل بعدی گشوده گردد. بااین ترتیب راهبرد وخط راهنمای دیرپای سازمان راه کارگرکه درمبارزه برای سوسیالیسم ازهمین امروز(هم استراتژی وهم تاکتیک) خلاصه می شد وتأکید برپیوند جدائی ناپذیر دموکراسی وسوسیالیسم ازمشخصات آن بوده است، رنگ می بازد و به دوگانه ورطه دموکراسی وسوسیالیسم تبدیل می شود.سوسیالیسم با عقب نشینی به عرصه آرمانی واصول مجرد، فاقد جنبه کاربردی درتاکتیک واستراتژی می گردد وهمان داستان قدیمی تئوری مراحل انقلاب دوباره زنده می شود. دراینجا برای اجتناب ازتطویل کلام، تنها به شماری ازمهمترین فرازهای مربوط به این رویکرد اشاره می کنم.خواننده خود می تواند به متن سند برای مشاهده بقیه این گونه موارد مراجعه کند:
دربخش ارزیابی ازجنبش ضداستبدادی چنین می خوانیم:
“تقویت نیروهای دموکرات درمتن جنبش کنونی که حالا آشکارا امکانات محدودی دارند وعملاً به وسیله جریان های غیردموکراتیک به حاشیه رانده می شوند، اهمیت حیاتی دارد. نیروهایی که ازافق های پیشرو و انسانی دفاع می کنند، حتی اگرطرفدارسوسیالیسم نباشند، همراهان طبیعی ما درپیکارهای بزرگی هستند که در پیش روداریم . فراموش نباید کرد که هیچ انقلاب بزرگ فقط به وسیله یک طبقه انجام نمی گیرد و طبقه کارگر اگر نتواند اکثریت قاطع جامعه را با خود همراه سازد، به “پیروزی در نبرد دموکراسی” که شرط حیاتی پیش روی به سوی سوسیالیسم است، دست نخواهد یافت.” و یا درجای دیگر:”پیکارطبقاتی کارگران و زحمتکشان حتی برای دستیابی به دموکراسی پایدار ِصرفاً سیاسی اهمیت حیاتی دارد”.
دربخش وظایف این رویکرد باصراحت بیشتری مطرح میشود:
“پنجم – رصد کردن مطالبات دموکراتیک لایه های مختلف مردم و پیدا کردن فصل مشترک های موجود درمیان آنها، برای شکل دادن به یک جنبش مطالباتی توده ای که بتواند پایه محکم و قابل تکیه ای برای جنبش ضد دیکتاتوری فراهم بیاورد، یکی ازعاجل ترین ضرورت های مرحله سرنوشت ساز کنونی است. تنها ازاین طریق است که می توان پایه های اجتماعی جنبش رابه هم گره زد ویک جنبش توده ای دموکراتیک وواقعاً برخاسته ازاعماق جامعه ایرانی به وجود آورد
. ششم – تلاش برای شکل دادن به یک گفتمان دموکراتیک با قابلیتِ اشتعال وتوده گیری ِمتناسب با شرایط کنونی، یکی دیگر از ضرورت های عاجل برای مقابله با گفتمان های سیاسی ارتجاعی (خواه اصلاح طلب یا سرنگونی خواه است که درحال حاضر غلبه دارند یا بسیار نیرومندند. فراموش نباید کرد که جنبش ضد دیکتاتوری کنونی هنوز فاقد یک گفتمان توده ای دموکراتیک و انقلابی است)
حتی درآنجا که سند به ضرورت آرایش جنبش سوسیالیستی وطرح وظایف چپ می پردازد، نخستین دلیل تجمع چپ را تقویت گفتمان “دموکراسی” می داند وتنها درمرتبه واهمیت بعدی است که تمرکزروی مبارزات طبقه کارگرمورد توجه قرارمی گیرد. ودرادامه آن یعنی درمحورسوم همین بخش داشتن درک واحد ازمبارزه ضداستبدادی( ومبارزه برای گفتمان دموکراتیک با قابلیت اشتعال) شرط همکاری واتحاد هواداران سوسیالیست عنوان شده است! حالاخودتان نگاهی به این سه نکته بیاندازید:
هفتم- ضرورت مبارزه برای تجدید آرایش جنبش سوسیالیستی . بحران جهانی سرمایه داری، عریان شدن ورشکستگی خرافه های بورژوایی، و به ویژه، ضرورت مشارکت فعال چپ در جنبش ضد دیکتاتوری کنونی مردم ایران، توجه به اهمیت اتحاد هواداران سوسیالیسم را پررنگ تر از پیش ضروری می سازد. در این زمینه باید در محورهای زیر پیش برویم: یک – تقویت جریان دموکراتیک در جنبش ضد دیکتاتوری کنونی، بدون گسترش نفوذ اجتماعی چپ امکان ناپذیر است، روندی که اگر متناسب با آهنگ شتابان حوادث کنونی نباشد، خنثی خواهد شد.دوم،  تمرکز روی مبارزات طبقه کارگر نقطه همرایی اکثریت قاطع فعالان چپ است و در سال های اخیر در میان جریان های مختلف چپ پر رنگ تر شده است. پس این حوزه را باید جدی گرفت و تلاش کرد نوعی هم آهنگی و دوری از فرقه گرایی در این زمینه به وجود آید.
سوم ، چگونگی رابطه با جنبش ضد استبدادی کنونی یکی دیگر از حوزه هایی است که بدون برداشتی واحد یا دست کم مشابه نمی توان به اتحاد چپ فکر کرد. و ضرورت مبارزه فکری در این حوزه از اهمیت فوق العاده زیادی برخوردار است. زیرا با آن عده از چپ هایی که به نام سوسیالیسم و ضدیت با امپریالیسم با جنبش ضد استبدادی کنونی مردم ایران ضدیت می کنند (و در واقع دارند همان مواضع نورالدین کیانوری را در دوره انقلاب تکرار می کنند ، خواه خود آگاه باشند یا نه) نمی توان همکاری کرد. اما چپ هایی که در این مورد درک واحدی دارند، لااقل می توانند در مورد تقویت جریان دموکراتیک انقلابی در جنبش کنونی به توافق برسند و طبعاً راه را برای همکاری های بیشتر بر سر مسائل سوسیالیستی باز کنند”
البته سند فراموش می کند که می توان هم درجبهه ضداستبدادی بود-همانطورکه دردوره مبارزات ضداستبدادی -سلطنتی آستانه انقلاب ۵۷ شاهدش بودیم ویا ازقضا آنگونه که اکنون درصفوف جنبش ضداستبدادی-مذهبی مشاهده می کنیم وهم سیاست کیانوری ها را داشت.درواقع کیانوری بودن الزاما به معنی قرارداشتن در کنارجناح حاکم که اکنون منفورعالم وآدم است نیست، بلکه می تواند درصف جنبش ودرکناراپوزیسیون قانونی حاکمیت نیزجاخوش کرده وبه وظیفه آشتی طبقاتی وذبح سوسیالیسم بپردازد.
تأکید متواتربرگفتمان “دمکراسی” را درسطورنقل شده ازسند کنگره ملاحظه کردید، اما دربرابرآن دریغ ازیک اشاره نا قابل به گفتمان سوسیالیستی! البته وقتی گسترش پیکارهای طبقاتی معطوف به سوسیالیسم موکول به پس ازسرنگونی جمهوری اسلامی بشود، وفعلا مبارزه برای “دموکراسی” وظیفه نخست ماباشد، طرح گفتمان سوسیالیستی هم به عنوان وظیفه فرعی وعیرعمده، بناچارباید دراتاق انتظار برای فرارسیدن نوبت خود باشد.بهمین دلیل اولین اشکال اساسی سند را باید دررویکرد جدائی سوسیالیسم ودموکراسی ازیکدیگر وغیبت گفتمان سوسیالیستی دانست.
در نقد حاضر گفتمان دموکراتیک را درگیومه آورده ام تا روشن شودکه کجای کارمی لنگد. درواقع خود این درک ازدموکراسی ورابطه اش با سوسیالیسم معیوب وگسیخته بوده وآبشخوراصلی چنین رویکردی است.ایراد سند این نیست که چرا بردموکراسی تأکید می کند، بلکه آن است که باجداکردن دموکراسی وسوسیالیسم ازیکدیگر ودادن هویت مستقل ازپروژه سوسیالیسم به دموکراسی هردورا مسخ می کند.درواقع دموکراسی بورژوائی یا اگردقیق تربگوئیم درک وتعریف بورژوائی ازدموکراسی جای درک سوسیالیستی ازدموکراسی را می گیرد و مفهوم دموکراسی به امری فراطبقاتی وقائم به ذات تبدیل می گردد.دراین رویکرد “دموکراسی” به یک واقعیت مستقل وخود بسنده باهمان معنای محدود وتنگی که گویا با منافع ومبارزه طبقاتی ربطی ندارد ومی تواند فصل مشترک توافق طبقات گوناگون جامعه باشد تقلیل پیدامی کند.والبته وقتی سنگ بنای این دوگانگی گذاشته شد، آنگاه برداشتن گام دوم دشوارنخواهد بود، زیرا براین اساس وظیفه چپ مشارکت درآن وحمایت فعال از این “دموکراسی” است.بدین ترتیب آگاهانه یا ناآگاهانه، مدعیان سوسیالیسم تبدیل به جناح چپ بلوک بورژوائی و مبلغ آشتی طبقاتی می شوند که البته چیزی جزبازگشت به تجربه شکست خورده یکصدسال گذشته سوسیال دموکراسی وتجربه چپ رفرمیست وطنی ویا دربهترین حالت چپ های رادیکال-دموکرات نیست. رازاستحاله سوسیالیسم انقلابی ورادیکال درحوزه گفتمانی-نظری به سوسیالیسم بورژوائی دراین جداسازی وتقلیل دموکراسی سوسیالیستی به دموکراسی بورژوائی نهفته است که با پراتیک شدن آن درمبارزات اجتماعی این استحاله کامل شده است.
بی شک دراینجا مسأله نه برسر دست کم گرفتن اهمیت مبارزه هرچه گسترده ترعلیه استبداد (وبرای دموکراسی) بلکه چگونگی پیش برد آن است. مسأله برسربی توجهی به اهمیت سرنگونی به مثابه یک هدف تاکتیکی بسیارمهم وپیشارو وضرورت گسترش دامنه هرچه وسیع ترنبرد برای آن نیست، بلکه مسأله مورد منا قشه جدانبودن تاکتیک واستراتژی ازهم است واین که تحقق سرنگونی، آرایش استراتژیکی واهداف نیروهای سوسیالیستی را به “دموکراتیک” قبل ازسرنگونی و”سوسیالیستی” پس ازآن تقسیم نمی کند. پرسمان اصلی آن است که سرنگونی ازمنظرکدام رویکردی صورت می گیرد؟ براین اساس به بهانه اهمیت سرنگونی نمی توان جهت گیری های چپ را تااطلاع ثانوی درمحاق قراردارد و خود را به یک “دموکرات”تقلیل داد. مبارزه برای سوسیالیسم ازهم اکنون نه فقط به معنی نادیده گرفتن اهداف فوق نیست بلکه چپ وجنبش سوسیالیستی درراستای مبارزه برای آنهاست که موجودیت خویش را تحکیم می بخشند.واضافه کنم که چنین رویکردی هیچ ربطی هم به این تصور که گویا الزاما تحقق سرنگونی معادل برقراری آلترناتیو سوسیالیستی است ندارد. برپاکردن جهان نو وسوسیالیسم تنها بدست کارگران وزحمتکشان می تواند برقرارشود وبدون آمادگی واراده آزاد وآگاهانه آنها وتغییرتوازن نیروی اجتماعی بسودآن، هیچ راه میان بری وجودندارد و وظیفه مدعیان سوسیالیست نیزتقویت این آمادگی ازهمین امروزاست. مهم آنست که گفتمان سوسیالیستی بادست آویزقراردادن این گونه بهانه ها، خود را درصف ضداستبدادی ودقیقا ارتکاب همان خطای بزرگی که درانقلاب بهمن صورت گرفت، منحل وادغام نکند. بنابراین سرنگونی خط فاصل بین “دموکراسی” و”سوسیالیسم” نیست، مگرآنکه هردوی آنها مسخ شوند. پیکارهای طبقاتی، هم دراین سو وجود دارد و هم درآن سو.
برابری، هسته اصلی دموکراسی است
گرچه تعاریف تقلیل یافته ومسخ شده ازدموکراسی فراوانند وعموما حاکم براذهان؛ اما ایده اصلی نهفته دردموکراسی، برابری واعمال اراده مستقیم شهروندان است که بیان گرحق حاکمیت برابربرای همه و درواقع حکومت همه برهمه است(که دراین معنا تحقق “خود حکومتی” ویابه بیان دیگرحکومت هیچ کس برهیچ کس است) درحالی که سرمایه داری مفهوم این برابری را درمعنای محدودوصوری ودرعمل حکومت طبقه واقلیتی براکثریت وبا حفظ همه نابرابری ها بکارمی گیرد؛ سوسیالیسم رهائی بخش (درتمایزکیفی با آنچه که بنام سوسیالیسم دولتی ودرواقع نوعی سرمایه داری دولتی تحقق پیداکرد) با تعمیق آن به عرصه سیاسی با مشارکت مستقیم همه کارگران وزحمتکشان و افرادجامعه درسرنوشت خود، وبه عرصه برابری اقتصادی واجتماعی؛ این دموکراسی (موجود درجوامع بورژوائی) وارد فازکیفیتا جدید وانسانی تری می شود.ودقیقا به دلیل قرارگرفتن انسان های برابروآزاد درمرکزتوجه آن ورساندن دموکراسی به اوج معنای خود درعین حال به نفی اشکال طبقاتی، ناقص ومسخ شده می پردازد. سوسیالیسم با ارتقاء مفهوم حاکمیت به خودحکومتی و گره زدن رهائی سیاسی با رهائی اقتصادی وضمن جذب همه دست آوردهای دموکراتیک پیش ازخود است که می تواند به عنوان آلترناتیو “دموکراسی” های موجود در نظام حاکم عرض اندام کند.چناکه معلوم است این دموکراسی با گذرازالگوهائی که متضمن تفویض قدرت مولدین واقعی به نمایندگان وحلقات میانجی، ولاجرم تولید قدرت جداشده ولاجرم بیگانه وسرکوبگر برفراز ودربرابراستثمارشدگان هستند، متمایزمی گردد.پروژه بازگشت قدرت به منشأ اصلی خود وادغام “قدرت” ومولدین واقعی آن بایکدیگر، هدف این دموکراسی ترازنوین است. مبارزه برای دموکراسی مستقیم ومشارکتی بیان دیگری ازهمین رویکرداست. مسلما گذرازاشکال نمایندگی قدرت به اِعمال اشکال نوینی که متضمن مداخله مستقیم ومشارکتی وآزاد وآگاهانه هرچه بیشتر مولدین واقعی ثروت قدرت و توده های زحمتکش ونهایتا همه افراداجتماعی باشد، فرایند بغرنجی بوده و خلق الساعه صورت نمی گیرد. آفرینش اشکال نوین هم می تواند تنها درآزمون پراتیک اجتماعی وبدست سازندگان سوسیالیسم شکل بگیرد وحتی ممکن است بخشا بااستفاده ازاشکال انتقالی وترکیبی صورت گیرد،اما درهرحال انتقال مرکزثقل تصمیات به مجامع عمومی گوهروجانمایه آن را تشکیل می دهد. ازهمین رو هیچکدام ازاین دشواری های عبوربه فازدموکراسی سوسیالیستی نمی تواند توجیه گررها کردن این پروژه و روی آوردن به گفتمان “دموکراسی” توسط مدافعان گفتمان سوسیالیستی گردد. چرا که مبارزه برای دموکراسی دراین معنای گسترده ووسیع، خود بخشی ازهمان روند مبارزه برای سوسیالیسم و لازمه تحقق برابری اجتماعی که ازهمین امروزبرایش مبارزه می شود. چنین تمایزی بین دوگفتمان ودونوع پراتیک درواقع ازهمین امروزدرتمامی مناسبات و زوایای خردوکلان جامعه جاری است. اگرتاریخ طبقاتی، پیش تاریخ انسان، با جدائی قدرت وثروت اجتماعی ازمولدین واقعی ودر بهترین حالت انتقال قدرت به نمایندگان وحلقه های برگزیده شده به عنوان تجسم اراده عمومی گره خورده است ونظام های طبقاتی بدون آن قادربه حفظ وتداوم سلطه خود نیستند؛ آری دربرابرآن هدف وآرمان کمونیزم با نفی این جدائی و حلقات میانجی درتمامی سطوح، و فرایند یگانگی ثروت های اجتماعی وقدرت های جدا شده با مولدین وصاحبان واقعی آنها، گره خورده است.دراین معناست که گره خوردگی و پیوند ذاتی سوسیالیسم با دموکراسی مشهودمیشود.سوسیالیسم بدون دمکراسی ودموکراسی بدون سوسیالیسم وجود ندارد؛ مگرآنکه مفهوم هردوی آنها مسخ شده و تقلیل داده شوند. درچنین مواقعی معمولا رگبار اتهام غیرواقع بین بودن ازجانب مدافعان نظم موجود ازهرسوبه سمت کمونیست ها پرتاب می گردد و”واقعگرا” شدن به یک وسوسه واقعی تبدیل می گردد. پرسش اما این است که واقع گرابودن به چه معناست؟ شکی نست که هیچ پدیده ای مطلق نبوده وسیاهِ سیاه ویا سفیدِ سفیدنیست. دراین میان رنگ خاکستری واقعیتی غیرقابل کتمان است. اما مسأله این است که خود واقعیت یکدست نیست ودربرگیرنده گرایش ها وانکشاف های گوناگون ومتضاد هست. بنابراین مساله نه نادیده گرفتن نفس واقعیت بلکه مشاهده آن درتمام وجوه خوداست. اگردرنظربگیریم که بزرگترین واقعیت، قبل ارهرچیز، خودجامعه تقسیم شده به طبقات و الزامات برآمده ازاین تقسیم است، آنگاه معلوم می شود که بخشی ازواقعیت ومعمولا بخش مسلط، متعلق به گفتمان سلطه طبقاتی است وفرایندهای متضاد آن نیزبخش دیگری از واقعیت را تشکیل می دهد. گیرم که وجه مغلوب ولی درحال ستیز.ا ز این رو ی مشاهده واقعیت های اجتماعی الزاما به معنی پذیرفتن وتطهیرآن چه که وجود دارد(وغالبا وجه مسلط) نیست. درمتن تحولات اجتماعی اخگرسوزانی بنام انسان (وانسان عمیقا اجتماعی) وجود دارد که متناسب با توانائی های خود علیه قیدوبندهائی که بدست پایش پیچیده شده ومی شوند می آشوبد. بنابراین دیدن واقعیت ونقطه عزیمت قراردادن آن امری ضروری است؛ اما مسأله این است که درکجای واقعیت ودرکنارکدام وجه آن ایستاده ایم واین البته با رویکرد کلی وفارغ از واقعیت های تقسیم شده به طبقات تفاوت ماهوی دارد. بی شک باروشن کردن موقعیت خود به جوانب مختلف واقعیت های اجتماعی، دیدن امکانات وتوانائی های واقعیت های مغلوب ولی ستیزنده نیزبه نوبه خود دارای اهمیت است. اما، آنچه ازما خواسته می شود واقعیت گرائی به معنی پذیرش نظم وسلطه مستقر است.بی شک درجاتی ازدموکراسی ناقص و نیم بند در نظام های طبقاتی، چه بدلیل فشارازپائین به بورژوازی وچه بدلیل الزامات حفظ خود وتأمین رشدوتوسعه پایدار وجود دارد. بدون تمکین به درجه ای ازانعطاف پذیری و دموکراسی، بورژوازی اساسا قادربه ادامه حیات واعمال هژمونی خود نخواهد بود. مشاهده اشتراکات واقعی و انجام همسوئی ها و همراهی ها درمبارزه علیه استبداد حاکم بین طبقات وگفتمان های گوناگونی که درصفوف جنبش عمومی وجود دارند، بخشی از واقعیت خاکستری هستند؛ اما معادل انگا شتن این حد از”دموکراسی”و اشتراکات (فصل مشترک دوایرجداگانه) وهمسوئی پیرامون برخی از جنبه های دموکراسی؛ با کلیت دموکراسی واتلاق گفتمان دموکراسی به آن، معنائی جزپذیرفتن روایت بورژوازی ازدموکراسی وتمکین به گفتمان آن ندارد.درچنین حالتی سنگر گرفتن درپشت “واقعیت دموکراسی” را نمی توان مستمسک چنان رویکردی قرارداد.گواینکه طبقات حاکم همواره سعی می کنند که منافع، گفتمان و ظرفیت های خود را ظرفیت نهائی ومظهرپایان تاریخ وانمودسازند؛ وحال آنکه ازمنظرپرولتاریا وکمونیزم مبتنی بر خود حکومتی، همه آن ادعاها چیزی بیش از “پیش تاریخ” بشرنبوده و دموکراسی درمعنائی کیفیتا متفاوت، مداخله فعال و آگاهانه جنبش اکثریت عظیم کارگران وزحمتکشان وهمه افراد جامعه درهمه حوزه های زندگی اجتماعی تعریف می گردد. تنها چنین دموکراسی ی تجسم خود فرمانی وخود حکومتی این اکثریت عظیم ودرخدمت کلیت جامعه بشری، ومبین پیوند ناگسستنی رهائی سیاسی واقتصادی است. بنابراین تفاوت ماهوی وجود دارد بین آنچه که دموکراسی محصورشده درگیومه می نامیم با دموکراسی بسط یافته وفراگیر. چنانکه وجود برابری حتی صرفا “سیاسی” درجهان نابرابروانسانهای عمیقا نابرابر و در شرایطی که فضای سیاسی جامعه و جهان توسط انحصارات سیاسی ورسانه های کلان (وابسته به انحصارات اقتصادی) اشغال شده وبوسیله آنهاهدایت می شود، توهمی بیش نیست. گرچه بورژوازی توانسته باشد با هزاران ترفند وازجمله درونی کردن پندارهای خود درباورها وفرهنگ های استثمارشوندگادن، آن را به عنوان دموکراسی واقعی ومعادل حق حاکمیت برابرهمه مردم جا زده باشد.علیرغم سیطره چنین گفتمانی، اما ازسوی دیگرشاهدیم که مبارزه علیه نظم موجود جریان دارد و ازقضا مبارزه برای دموکراسی واقعی وازپائین، برای درهم شکستن قدرت های فائقه وماشین های دولتی بخش لاینفکی ازآن است که بسترعینی گفتمان مغایر ومتضاد باگفتمان حاکم را بوجود می آورد. البته این نیز واقعیت دارد که مردم درعین حال برای رفرم ها وبهبود “دموکراسی” های موجود وقابل تحمل کردن زندگی ومهمتر ازآن بسترسازی برای تجدید قوا و آرایش خود برای خیزهای بعدی مبارزه می کنند. اما این گونه مبارزه نه منافی مبارزه تعمیق یابنده وساختارشکنانه آنهاست؛ امری که درتند پیچ های تاریخی به روشنی نمایان می شود ونمونه ای ازآن را در خیزش سال گذشته کشورخود شاهدبودیم، ونه آنکه می تواند مستمسکی باشد برای نیروهای چپ ومدعی سوسیالیسم که هویت طبقاتی- اجتماعی خویش را وانهند وبه بازی درزمین طبقات دیگر بپردازند. ضمن آنکه به معنی بی اعتنائی چپ نسبت به اهمیت این سطح ازمبارزه-همان رنگ خاکستری- برای بهبودشرایط زندگی وبرای خواستهای بیواسطه وجاری نیست ونباید هم باشد.مبارزه برای رفرم ومبارزه برای انقلاب الزاما دربرابر همدیگرنیستند واساسا رفرم هائی که بااتکاء به مبارزات پائینی ها بدست آمده باشند، رفرم های راهگشائی هستندکه می توانند درخدمت انقلاب وتغییرات بزرگ اجتماعی باشند.این که سند درجائی برفتح سنگر دموکراسی و سپس گشودن راه پیشروی بسوی سوسیالیسم گفته مانیفست دراین باره اشاره ضمنی می کند،نمی تواند توجیه کننده بازی درزمین دیگران آنهم دردورانی باشد که سرمایه داری گندیده بیش ازپیش باولع پایان ناپذیری جهان را به تسخیرخود درمی آورد؛ ولاجرم سوسیالیسم به مثابه آلترناتیو تاریخی آن بیش ازهرزمانی ضرورت وحقانیت خود را نشان می دهد. توسل به چنین احتجاجاتی برای توجیه غلطیدن به صف “دموکراسی” نشان دهنده آن است که اولا تنظیم و تصویب کنندگان چنین سندی هنوزدردوره ماقبل کمون پاریس بسرمی برند که مارکس هنوزبه چگونگی شکل رهائی سیاسی متناسب بارهائی اقتصادی پی نبرده بود؛ چه تنها درپی تجربه کمون بود که مارکس تاحدی که تجربه کمون نشان می داد ازایده تصرف دستگاه دولت به اهمیت حیاتی درهم شکستن ماشین دولتی به مثابه شرط لازم برای عبوربه سوسیالیسم پی برد. بدیهی است که بین تصرف دستگاه دولت ودرهم شکستن ماشین دولتی تفاوتی عظیم وجود دارد، وثانیا به معنی نادیده گرفتن ضرورت بازخوانی تجارب بزرگ وآموزنده یک ونیم قرنی است که پس ازمارکس دربرابرنسل های جدید قراردارد.
این سؤال نیز مطرح است وقتی که خود سند چه درسطح جهان وچه دروجه داخل کشور به زمینه های نضج مبارزه طبقاتی واحتمال خیزش های توده های زحمتکش بدلیل جراحی اقتصادی وحذف یارانه ها اشاره می کند،به چه دلیل اولویت خویش را برتبلیغ وترویج گفتمان “دموکراتیک” بجای گفتمان سوسیالیسم قرارمی دهد؟
درانتهای این بخش یک باردیگرتأکیدکنم که انتقاد به بازی درزمین طبقات دیگر به معنی بی اعتنائی به دموکراسی وخرافه تعلق آن به بورژوازی نیست؛ بلکه درست برخلاف آن به معنی انتقاد به تقلیل آن به دموکراسی بورژوائی (دموکراسی اخته شده) ولاجرم بی اهمیت شمردن مبارزه برای یک دموکراسی واقعی(هم برابری سیاسی وهم برابری اقتصادی) ازهمین امروز وبراساس مبارزه طبقاتی هم اکنون موجود وفرارفتن ازآن است. دراین معنا دموکراسی اولا ازپائین وبسیج آگاهانه توده های کاروزحمت یعنی آن اکثریت عظیمی که استثمارمی شوند وبالقوه وبالفعل برابرنظم موجود قراردارند و برای برقراری “خود حکومتی” مبارزه می کنندسرچشمه می گیرد.و ثانیا پایان دادن به جدائی حوزه سیاست واقتصاد ازیکدیگر و تعمیق وتسری برابری (ودموکراسی) به حوزه ممنوع اقتصاد، مشخصه اصلی دیگر آن است.اگربخواهیم دموکراسی سوسیالیستی را دریک جمله کوتاه بیان کنیم، شاید بتوان آن را چنین نمایش داد: دموکراسی سوسیالیستی=سنگربندی وسازمان یابی کارگران وزحمتکشان برای خودحکومتی ومبارزه برای نفی جدائی قدرت وثروت ازمولدین واقعی آن.
نباید فراموش کنیم که “دموکراسی” بورژوائی با جدائی قدرت وثروت ازمولدین آن گره خورده و ازطریق توسل به حلقات میانجی (دراشکال ونهادهای گوناگون) درحوزه های گوناگون اقتصادی واجتماعی واداره جامعه است که فرادستی خود را تحمیل می کند. آنها دوستون اصلی سلطه بورژوازی و پایه های “دموکراسی” آن را تشکیل می دهند. بهمین دلیل مبارزه برای دموکراسی سوسیالیستی درعین حال مبارزه علیه این بنیان های دموکراسی بورژوائی نیزهست وهیچ کمونیستی نمی تواند با پذیرش دموکراسی به تعریف وروایت بورژوازی خود را خلع سلاح وبی هویت کند. مبارزه برای تعمیق دموکراسی بدون مبارزه علیه این بنیان ها نمی تواند پیش برده شود. به بیان دیگردموکراسی رادیکال ومعطوف به سوسیالیسم صرفا گسترش کمی دموکراسی بورژوائی نیست (رفرم) که چپ بتواند آن را نردبان پیشروی خود کند (تجربه سوسیال دموکراسی)؛ بلکه درعین بهره گیری ودفاع ازدست آوردهای مثبت “دموکراسی” موجود وتثبیت آنها، به معنای قراردادن آن به روی پایه های واقعی خود نیزهست. ودقیقا بهمین دلیل زمین مبارزه برای دموکراسی، برای چپ اجتماعی ورادیکال اساسا بیرون ازپارلمان ها ودرمتن جامعه وهرآنجائی قراردارد که نبض مبارزه طبقاتی می زند. ناتمام
*-سندسیاسی این کنگره را می توانید درلینک زیرمشاهده کنید:
http://www.rahekargar.net/congress_15/congress_15_sanade_siasi.htm

 

 

چرا اکبر گنجی چهره‌ای تيره از جنبش سبز ارائه می‌دهد؟ 

حميد فرخندهحميد فرخنده


شگفت‌انگيز است آقای گنجی که خود منادی دمکراسی، برخورد منصفانه با گذشته سياسی افراد و جريان‌های سياسی و همبستگی و اتحاد و اعتمادآفرينی است، خود به‌گونه ای می‌نويسد، می‌گويد و می‌خواهد که نه با منش انصاف نزديک است نه با روش و ادبيات اعتمادآفرين خوانايی دارد

hamidfarkhondeh@hotmail.com
آقای اکبر گنجی در سخنان اخير خود تحت عنوان "زمينه‌ها و محرک‌های تداوم جنبش دموکراسی‌خواهی ايران" در کليسای کارتويزر کلن در ورای گفتارهای طولانی و هميشگی خويش درباره دمکراسی، نحوه گذار به آن و چگونگی برخورد به گذشته، درباره موقعيت جنبش سبز به نکاتی اشاره داشت که درخور تامل است.
درحاليکه اخيرا مهندس ميرحسين موسوی شايعه اختلاف بين ايشان و آقايان کروبی و خاتمی را تکذيب کردند، بر مشورت و ديدار مکرر با آنان تاکيد کردند و پاسخ شايسته ای به نويسندگان روزنامه رسالت دادند، آقای گنجی همچنان از اختلاف ميان رهبران جنبش سبز می گويد. يکی از دستاوردهای جنبش سبز شفاف تر و صريح تر شدن سخنان سيد محمد خاتمی بوده است. آقای خاتمی چند روز پيش در سخنرانی به مناسبت سی امين سالگرد جنگ ايران و عراق از خانواده های باکری و همت در برابر هجمه سرداران کودتاچی و توهين های روزنامه کيهان باشجاعت و صراحت دفاع کرد و حتی خواستار به ميدان آمدن همرزمان پيشين اما ساکت همت و باکری برای دفاع از ارزش ها و آرمان هايی شد که اين سرداران بی مدعا برای آن کشته شدند.
چرا عليرغم تکذيب رهبران جنبش سبز آقای گنجی از اختلاف ميان آنان سخن می گويد؟ البته از آنجا که آقای گنجی از دوره دوم دولت محمد خاتمی با اصلاح طلبان وداع سياسی کرد، اکنون نيز مايل است ميان جنبش سبز که هم از نظر نيروهای رهبری کننده آن و هم از نظر خواسته های مطرح شده در آن، عمدتا تداوم جنبش اصلاحات اما به شکلی ديگر است، تمايز قائل شود.
جنگ آقای گنجی با فقيهان اسلامی شيعه در عرصه انديشه سياسی و جدال روشنفکری مذهبی و ديدگاهای سنتی از مذهب اسلام در ميدان برخورد انديشه ها و عقيده ها، البته محترم است. جنبش سبز اما با فقيهان سر جنگ ندارد. هم اکنون بخشی از ياوران بزرگ جنبش اعتراضی مردم ايران در زمره فقيهان هستند. فقهايی که با تفسير ظلم ستيزانه و دمکراسی خواهانه خود نقش مهمی در حمايت از خواست های آزاديخواهانه و عدالتخواهانه جنبش سبز داشته اند. فقيهانی همچون آيت الله فقيد منتظری، آيات عظام يوسف صانعی، بيات زنجانی و دستغيب آشکارا در مقابل تهاجم و تجاوز دستگاه ولايت فقيه و دولت کودتا ايستادند و ايستاده اند. حتی سکوت و اعتراض ضمنی برخی ديگر آيات عظام نيز بطور نسبی کمکی به جنبش سبز بوده است. طی شانزده ماهی که از تولد جنبش اعتراضی اخير می گذرد، مردم ايران شاهد بودند و هستند چگونه بيوت اين مراجع عاليقدر مورد هجوم اراذل و اوباش و ماموران نه چندان گمنام امام زمان قرار گرفت. جنبش سبز و رهبران و فعالان آن نه تنها با فقيهانی که از خواست های جنبش حمايت می کنند مسئله ای ندارند بلکه به پاسداشت هزينه هايی که آنان، خانواده ها و شاگردانشان پرداخته و می پردازند برای آنان ارج و احترام ويژه ای نيز قائل هستند.
حتی اگر عده ای با مطرح کردن مداوم امام زمان و لايروبی جاه جمکران قصد سوءاستفاده از باورهای مذهبی بخشی از مردم ايران داشته باشند، جنبش سبز اما نه با امام زمان سرجنگ ندارد و نه اصولا مطرح کردن بحث های اعتقادی از اين دست را به سود جنبش سبز می داند. جنبش سبز و رهبرانش در عين مخالفت صريح با اشاعه خرافه و خرافه پرستی، به باورها و اعتقادات مردم احترام می گذارند. تاکيدات مکرر آقای گنجی به عدم وجود امام زمان، شايد برای ايشان و دوستانشان که سال ها با اين اعتقادات زيسته اند نوعی جبران مافات باشد و يا حتی نوعی ادای دين به جوانان باورمندی باشد که شايد بخاطر تعاليم ايشان و دوستانشان در باورهای مذهبی خود سرسخت شدند، اما نه تنها يار شاطری برای رهبران جنبش سبز در داخل کشور نيست بلکه بار خاطر آنها نيز می شود.
آقای گنجی ديندار همواره بحث هايی مطرح می کند، آن هم نه در جايگاه يک روشنفکر مذهبی، بلکه در قامت يک فعال سياسی، که متعلق به حوزه اعتقادات و باورهای مذهبی مردم هستند و در عرصه سياسی مناقشه برانگيز. شبح تجربه تحول ايدئولوژيک در سازمان مجاهدين خلق در سال ۵۴، مارکسيست شدن بخش بزرگی از رهبران و فعالان اين سازمان و زخم چرکينی که اين تحول و آن هم با آن شيوه لااقل در بخشی از فعالان سياسی کشور از افق های فکری گوناگون پديد آورد، بر فراز بحث ها و گفتارهای آقای اکبر گنجی در پرواز است. خوشبختانه جامعه امروز ايران از حيث رشد فکری و بلوغ سياسی، هم در سطح رهبران هم در ميان مردم، قابل مقايسه با آن سال ها نيست، اما جنبش نوين مردم ايران در مقابل جبهه کودتا و ولايت مطلقه فقيه، نيازی به باز کردن جبهه جديدی ميان نيروهای خودی ذيل عنوان باورمندان به امام زمان يا غيرباورمندان به امام دوازدهم يا معتقدان به پرداخت وجوهات به فقيهان يا غيرمعتقدان به اين امر ندارد.
آقای گنجی در سخنان خود تلويحا برخی چهره ها و شخصيت های فعال در جنبش سبز را مورد انتقاد قرار داد که چرا در مرخصی های خود سکوت پيشه می کنند. معلم نيست چرا آقای گنجی بجای احترام به انتخاب يا سکوت و کم حرفی برخی از زجرکشيده ها و هزينه داده ها، به سکوت آنها اعتراض می کند. شايد آنها برای تجديد قوا يا بخاطر خانواده و فرزندان خويش يا از روی تاکتيک سياسی چنين راهی را برگزيده اند. آيا شايسته است آقای گنجی که خود از هزينه داده ها و رنج کشيدگان راه پرسنگلاخ دمکراسی در ايران و از طرفداران حقوق فردی اشخاص است، آن هم از خارج کشور بر آنان خرده گيرد؟
شگفت انگيز است آقای گنجی که خود منادی دمکراسی، برخورد منصفانه با گذشته سياسی افراد و جريان های سياسی و همبستگی و اتحاد و اعتمادآفرينی است، خود بگونه ای می نويسد، می گويد و می خواهد که نه با منش انصاف نزديک است نه با روش و ادبيات اعتمادآفرين خوانايی دارد و نه حاوی احترام به حق انتخاب افراد در چگونگی و ميزان پرداخت هزينه مبارزه سياسی است.
در همين زمينه:
[زمينه‌ها و محرک‌های تداوم جنبش دموکراسی‌خواهی ايران، متن کامل سخنرانی اکبر گنجی در کلن]
استکهلم- سوم اکتبر ۲۰۱۰
 
تحریم ها هم اکنون حوزه گسترده ای از اقتصاد کشور را در نوردیده اند. با قبول این که حجم بالایی از اقتصاد کشور در دست سپاه است، این به اصطلاح “فشار وآسیب” عمده به سپاه، باواسطه یا بیواسطه تاکنون تاثیر سویی برای اقشار فوق الذکر داشته و هرچه زمان بیشتری بگذرد و یا تحریم شدت بیشتری یابد، اوضاع را برای آنان وخیمتر خواهد کرد.

رضا جوشنی
گذشت هر روز از تحریمهای جدید علیه جمهوری اسلامی ایران، تأثیر ویرانگر آنها بر اقتصاد ایران و محدودیت امکانات جمهوری اسلامی برای مقابله با آنها را آشکارتر می کند. وضعیت فعلی تهدیدهای بسیاری را در خود نهفته دارد. اما آیا فرصتی نیز هست؟
این وضعیت نشریه کار- آنلاین را بر آن داشت تا، در جستجوی راه حلهای ممکنه برای برونرفت مسالمت آمیز از بحران، باب گفتگو در این باره را با تعداد هر چه وسیعتری از صاحبنظران و فعالان سیاسی بگشاید. در زیر پاسخ آقای رضا جوشنی به پرسش های نشریه کار- آنلاین را می خوانید.
————————————–

۱- نظرتان در مورد تحریمها چیست، آیا با آنها موافق اید یا مخالف؟
مقدمتاً باید یاد آور شد که قابل پیش بینی بود که امتناع از توافق ژنو از جانب جمهوری اسلامی وفعل وانفعالات متعاقب آن در عرصه مساله هسته ای توسط رژیم، کشورهای غربی بویژه آمریکا را به تمهیدات جدیدتر وسختتری سوق خواهد داد. ادامه سیاست کم اعتنایی به منافع ملی در تنظیم رابطه با آمریکا و فدا کردن آن پای استمرار خصومت و سیاست تقابل باآن کشور، جامعه ما رابه چالش بزرگتری کشانده است.
از آنجا که تحریم های آمریکا و اتحادیه اروپا در ادامه قطعنامه اخیر سازمان ملل متحد عرصه های گسترده تری رادر برمیگیرد که ضرر وزیان آن ازجمله متوجه اقشار وطبقات کم توان و متوسط جامعه از نظر معیشتی واجتماعی است وچه بسا دامنه این ضرر وزیان شدت بیشتری هم بگیرد، نمی توان با آنها موافق بود. در عین حال اتخاذ آن دسته از سیاستهای شایبه برانگیز مبنی بر حمایت ضمنی از تحریمهای بطور مداوم در حال تشدید، توسط افراد سازمانها و یا نهادهایی که درمقابل جامعه ومردم احساس مسئولیت می کنند، نمی تواند سیاستی به صواب و عاقلانه باشد.

۲- فکر می کنید تحریمها این بار نتیجه مورد انتظار کشورهای اعمال کننده را به بار آورند؟
اگر انتظار کشورهای اعمال کننده تسلیم و به زانو در آوردن جمهوری اسلامی باشد فکر نمی کنم چنین حاصلی  داشته باشد و اگر منظور آنان کشاندن رژیم پای میز مذاکره ای در سمت وسوی شفاف شدن برنامه هسته ای ایران باشد، تامین و تحقق چنین امری البته در شرایط استیصال رژیم ایران ناممکن نیست. در صورت اول شاید تشدیدی در تحریم ها صورت بگیرد، ولی راه حل نظامی نمی تواند محتمل باشد.

۳- یکی از دلایل اصلی موافقان تحریم این است که اگرچه تحریم بر مردم نیز فشار خواهد آورد، این را به عنوان هزینه باید پذیرفت. مهم این است که تحریم جمهوری اسلامی و به ویژه سپاه پاسداران را زیر فشار می گیرد. شما چه فکر می کنید؟
هزینه برای کدام فایده؟ آیا این هزینه هنگفت برای کسانی که در غم معیشت و نان اند و آنانی که دغدغه فضای باز و آزادیهای اجتماعی دارند، فایده ای خواهد داشت؟ تازه سپاه پاسداران که صرفاً یک سازمان سپاهی و انتظامی و نظامی نیست وگستره تحریم ها هم محدود به تجهیزات نظامی نیست. ( در باره تحریمهای تسلیحاتی صرف ضرور است که بحث جداگانه ای گشوده شود). تحریم ها هم اکنون حوزه گسترده ای از اقتصاد کشور را در نوردیده اند. با قبول این که حجم بالایی از اقتصاد کشور در دست سپاه است، این به اصطلاح “فشار وآسیب” عمده به سپاه، با واسطه یا بیواسطه تاکنون تاثیر سویی برای اقشار فوق الذکر داشته و هرچه زمان بیشتری بگذرد و یا تحریم شدت بیشتری یابد، اوضاع را برای آنان وخیمتر خواهد کرد.

۴- همچنین این استدلال را از مواقفان تحریم می شنویم که جنبش اعتراضی – مطالباتی جاری در جامعه (جنبش سبز) قادر خواهد بود از فشار وارده بر حاکمیت سود جوید و ابتکار عمل در عرصۀ سیاسی را به دست گیرد. شما چه فکر می کنید؟
چگونه چنین سودجویی در این فضای عدم برآمد آشکار جنبش سبز امکان پذیر است؟ علیرغم این که در مجموع سیاستهای جمهوری اسلامی زمینه ساز صدور قطعنامه های شورای امنیت و تحریم های مضاعف اخیر به حساب می آیند، در خوشبینانه ترین ارزیابی مردم گیج خواهند شد که آیا تقصیر بیشتر از جانب تحریم کنند گان است یا از جانب جمهوری اسلامی؟ چه بسا بخش قابل توجهی از مردم ما تحریمها را اززاویه “ستیز و دشمنی” آمریکا وغرب با ایران ببینند. رژیم جمهوری اسلامی هم صرفاً نظاره گر وقایع نیست. در بوق وکرنا می دمد و همه تبلیغات خود را متوجه گناه آمریکا و غرب می کند و وتوهمی را مدام دامن می زند که گویا دشمنی ذاتی جهان غرب است که انگیزه اصلی صدور قطعنامه ها و اعمال تحریمها است. بعید بنظر می رسد که جنبش سبز دراین گیرودار که دوره محدودیتها را طی می کند، توان افشاگریهای خنثی کننده داشته باشد و یا فرصتهایی از این بابت فراهم آید که از این او ضاع سودجویی نماید. قضیه پیچیده تر از آن است که جنبش سبز را یارای “سود جویی” از آن باشد.

۵- آیا در این “کشاکش هسته ای” شانس بردی برای جمهوری اسلامی می بینید؟
در این کشاکش طرف بازنده آشکارتر است تا طرف برنده. طرف بازنده اقشار و طبقات پیشگفته هستند. طرف برنده نه جمهوری اسلامی، بلکه کسانی هستند که دراین بلبشوی بزرگ از فرصت به اصطلاح مناسب سودجوییهای خود را دارند. این نکته برخی کشورهایی که به تحریم نمی پیوندند را نیز شامل می شود.

۶- ارزیابی تان از هدف برنامۀ هسته ای جمهوری اسلامی چیست: عزم جزم برای دفاع از “حق ملی” و کاربردهای صرفاً صلح آمیز یا برای دسترسی به سلاح اتمی یا تبدیل شدن به “قدرت هسته ای مجازی”، یا یک هدف ثالث؟
دفاع از حق ملی دراین مورد نمی تواند به واقعیت نزدیک باشد. البته این حکم که “دولتمردان مستبد هیچگاه منافع ملی کشورشان را منظور نمی دارند” درست نیست. حتی در باره جمهوری اسلامی هم نمی توان برای همه زمانها به یقین این حکم راداد، ولی در مورد مسئله برنامه هسته ای جمهوری اسلامی باید گوناگونی جوانب آن را لحاظ کرد؛ همان طوری که به یقین و ضرص قاطع نمی توان گفت که جمهوری اسلامی کاربردهای صرفاً صلح آمیز آن را مدنظر دارد. ولی آنچه واضح است این است که جمهوری اسلامی تاکنون توانسته روی مسئله برنامه هسته ای مانورهای زیادی بدهد و هنوز که هنوز است، اکثریت قابل توجهی از مردم کشور نسبت به برنامه رژیم در این رابطه چندان از سر مخالفت و اعتراض برنیامده اند و یا حتی با شک و تردید قابل توجهی به آن نمی نگرند.

۷- آیا وضع به طور اجتناب ناپذیری دارد به سمت افزایش تنشها و احتمالاً خشونت و درگیری کشیده می شود یا راه حل مسالمت آمیزی هست؟
از آنجا که جمهوری اسلامی سیاست نشنج زایی خود را کاهش نداده و بویژه به تحریکات خود در رابطه با مسئله اعراب واسراییل همچنان ادامه می دهد، شق کاهش تنش را نمی توان در چشم انداز نزدیک مشاهده کرد، مگر این که مسئولان جمهوری اسلامی، به ثقل ولی فقیه، مصلحت خود را در برخی کوتاه آمدن ها ببینند وبه طرقی به مذاکره رضایت دهند ویا با اکراه به آن تن دردهند. در آن صورت به میزان پایبندی جمهوری اسلامی به کوتاه آمدن ها ونیز به میزان کم و کیف توفیق و رضایت هر دو طرف از مذاکرات و اطمینان خاطر نسبی طرف آمریکا و اروپا از وضعیت، تنشهای موجود نیز کاهش پیدامی کنند. طبیعتاً در این صورت احتمال اعمال خشونت و درگیری هم به همان میزان کمتر خواهد شد. نمی توان این ارزیابی را که “حاکمیت متناظر با حل نسبی مشکل خود با آمریکا و تنظیم و حل نسبی رابطه با آن، الزاماً به سرکوب بیشتر جنبش روی خواهد آورد”، چندان وثیق دانست.



نماينده ايران در اوپک: آمارهای ارائه شده در مورد کاهش توليد نفت ايران اعتبار ندارد، ايلنا


آماری که تحت عنوان ميزان توليد کشورها منتشر می‌شود آماری است که اعداد و ارقام مراجع و منابع غير رسمی را نيز در خود دارد از اين رو آنچه تحت عنوان کاهش توليد نفت ايران منتشر می‌شود چندان محلی از اعراب ندارد.

ايلنا: آمارهای ارائه شده از سوی سازمان اوپک در خصوص کاهش توليد نفت ايران اعتبار ندارد.نماينده ايران در اوپک ضمن اعلام مطلب فوق در گفت‌وگو با ايلنا افزود: ما هر ماه آمار توليد نفت خود را به اوپک ارائه می‌دهيم اما اين آمار محرمانه است و قرار به انتشار آن نيست.
محمد علی خطيبی گفت: آماری که تحت عنوان ميزان توليد کشورها منتشر می‌شود، آماری است که اعداد و ارقام مراجع و منابع غير رسمی را نيز در خود دارد از اين رو آنچه تحت عنوان کاهش توليد نفت ايران منتشر می‌شود چندان محلی از اعراب ندارد و قابل توجه نيست.
او که از گفتن رقم فعلی توليد و صادرات با استناد به محرمانه بودن اين اخبار خودداری می‌کرد، ادامه داد: ايران در حد سهميه‌هايی که سازمان اوپک برايش پيش‌بينی کرده است نفت توليد می‌کند و ميزان انحراف از اين سهميه شايد کمتر از دو درصد باشد. به هر حال در برخی ماه‌ها رقم توليد نفت بالا می‌رود و در برخی ماه‌ها اين آمار کاهش می‌يابد اما در کل ايران در توليد نفت به سهميه‌های اعلامی از سوی اوپک پايبند است و با کاهش ميزان توليد نيز روبرو نيست.
پيش از اين محمود بهمنی رييس کل بانک مرکزی ميزان توليد نفت را ۴ميليون بشکه در روز اعلام کرد و گفت: از اين رقم دو ميليون بشکه نفت صادر می‌شود.





نماز جمعه امنیت جامعه را به خطر می اندازد

خانواده های اعضای نهضت آزادی ایران که روز جمعه و به اتهام برگزاری نماز جمعه "غیر قانونی" بازداشت شده اند در مصاحبه با "روز" اعلام کردند "باعث تاسف است که در جمهوری اسلامی، برای اقامه نماز جماعت باید مجوز گرفت در حالیکه در هیچ کجای دنیا، نماز جماعت مجوز نمی خواهد."
خانواده دکتر غروی از تماس تلفنی روز گذشته او خبر دادند اما خانواده های دکتر یزدی و آقای فرزدی به "روز" گفتند در بی خبری از وضعیت بازداشت شدگان به سر می برند.
ابراهیم یزدی، دبیر کل و هاشم صباغیان، عضو شورای مرکزی نهضت آزادی به اتفاق علی اصغر غروی، غفار فرزدی و احد رضایی، مسولان شاخه های اصفهان، تبریز و زنجان این تشکل سیاسی، ظهر جمعه پس از اقامه نماز و به اتهام برگزاری نماز جمعه غیر قانونی در شهر اصفهان بازداشت شدند.
آقایان ورپایی، عباس مصلحی و حقیقی از دیگر اعضای بازداشت شده نهضت آزادی هستند.
خبرگزاری ایرنا بلافاصله در خبری مدعی شد که این فعالان سیاسی به دلیل شرکت " در نماز جمعه غيرقانونی يکی از عناصر سابقه‌دار وهابی در اصفهان" بازداشت شده اند.

واکنش خانواده ها و آخرین وضعیت بازداشت شدگان
غفار فرزدی، مسول شاخه تبریز نهضت آزادی یکی از بازداشت شدگان است که خانواده اش از وضعیت او بی خبر هستند.
امین فرزدی، فرزند غفار فرزدی به "روز" می گوید: متاسفانه از روز جمعه هیچ اطلاعی از پدرم نداریم و نمیدانیم کجا و در چه شرایطی به سر می برد.
او می افزاید: پدرم دچار بیماری پروستات است و ما به شدت نگران ایم که داروهای ایشان به موقع نرسد. ایشان برای یک مجلس ترحیم رفته بودند و اکنون ما در بی خبری و نگرانی به سر می بریم.
خلیل یزدی، فرزند ابراهیم یزدی نیز به "روز" می گوید: هیچ خبری نداریم و فقط در سطح همین خبرهایی که در سایت ها منتشر شده اطلاع داریم.
آقای یزدی می افزاید: این اولین بار است که می شنویم نماز جماعت یا نماز جمعه را غیر قانونی کرده اند ما تا به حال نماز غیر قانونی نداشتیم و باعث تاسف است که در جمهوری اسلامی، نماز خواندن هم نیاز به مجوز دارد. در هیچ کجای دنیا چنین نیست؛حتی در امریکا و اسرائیل هم نماز خواندن نیازی به مجوز ندارد. در روسیه هم مسلمانان به راحتی نمازشان را اقامه می کنند.
فرزند دکتر یزدی با سپس با ابراز نگرانی از وضعیت پدرش می گوید: این بزرگترین ظلم است و دولت شرم هم ندارد بگوید که برای نماز بدون مجوز بازداشت کرده ایم. این بحث ها هیچ وقت در کشور ما نبوده و من متاسفم.
آقای یزدی می افزاید: فشار آوردند و پدر من فعالیت های سیاسی اش را کنار گذاشت؛ حال نمی گذارند نماز بخواند. متاسفم از اینکه اسلامی که آمد تا مردم را آزاد کند در کشور ما برای اسیر کردن مردم از آن استفاده میکنند.
آقای یزدی برای سومین بار است که بعد از انتخابات مخدوش 22 خرداد بازداشت می شود.
طاهره علیزاده، همسر دکتر غروی اما در مصاحبه با "روز" از انتقال ابراهیم یزدی و هاشم صباغیان به تهران خبر میدهد و می گوید: بعد ازاینکه بازداشت کردند ما به اتفاق آقای وحید صباغیان به ستاد خبری وزارت اطلاعات مراجعه کردیم؛ منتظر بودیم کسی پاسخی بدهد که دیدیم در یکی از اتاق ها باز است و آقای صباغیان در اتاق است. با ایشان حرف زدیم حالشان نسبتا خوب بود. آقای غروی را هم دیدیم که پرسنل آنجا آمدند و اجازه ندادند صحبتی بکنیم گفتند بروید خبر میدهیم و ما برگشتیم؛ تا دیروز که از اداره اطلاعات زنگ زدند و از من پرسیدند از دکتر چه خبری دارید؟ من هم گفتم دست شماست از من می پرسید؟ گفتند ما به او اجازه تلفن داده ایم اما خودش تمایلی ندارد به شما زنگ بزند... دوباره به دادگاه انقلاب و ستاد خبری رفتیم و گفتند که آقای صباغیان و آقای یزدی را به تهران منتقل کرده اند و بقیه در اصفهان در بازداشت هستند.
همسر دکتر غروی می افزاید: شب دکتر غروی زنگ زد و با پسرم صحبت کرد و گفت داروهایش را به اتفاق یک چهارپایه برای او ببریم. آقای غروی دیسک کمر شدیدی دارد و اصلا نمی تواند بنشیند و راه برود. به پسرم گفته در زندان هستم و کمرم خیلی درد میکند و پاهایم بی حس است،یک چهارپایه برای من بیاورید و به ستاد  خبری بدهید. من امروز به ستاد خبری میروم تا داروها و چهارپایه را بدهم و بگویم که ایشان استراحت مطلق بودند وآوردید زندان حالا یک چهارپایه هم ندارید به او بدهید؟

نماز و امنیت جامعه
طاهره علیزاده، همسر دکتر غروی در خصوص بازداشت همسرش و سایر اعضای نهضت آزادی نیز به "روز" می گوید: دختر آقای مسکین، یکی از اعضای نهضت آزادی فوت کرده بود و همه برای شرکت در مجلس ختم ایشان و عرض تسلیت به آقای مسکین به اصفهان آمده بودند. بعد از اتمام مراسم ختم در مسجد قرار بود همه برای صرف ناهار به منزل آقای مسکین بروند،اما به علت بیماری برخی از مهمانان از جمله دکتر یزدی و آقای فرزدی و دکتر غروی،قرار شد آنها به منزل دیگری بروند. رفتیم دقیقا موقع اذان بود و نماز را خواندیم که یکباره ریختند و گفتند نماز جمعه غیرقانونی برگزار کرده اید.
همسر دکتر غروی می افزاید: نماز از پیش تعیین شده ای نبود چون آقای غروی سه ماه است که استراحت مطلق هستند؛به ماموران اطلاعات هم گفتیم که دکتر در طی سه ماه، فقط روز خاکسپاری مهسا، دختر آقای مسکین و روز ختم ایشان از منزل خارج شدند اما خب بازداشت کردند و بردند.
مهدی مقدم، داماد دکتر غروی نیزاز برخورد خشن ماموران با اعضای نهضت آزادی به "روز" می گوید: لباس شخصی بودند و هیچ حکم و کارت شناسایی ارائه ندادند. وقتی سئوال کردیم، گفتند از وزارت اطلاعات هستند؛ برخی هم خود را بسیجی معرفی کردند. همه را داخل خانه محبوس کردند و برگه های بازجویی را دادند که پر کنید و بعد از چند ساعت آقایان یزدی، غروی، صباغین، فرزدی و رضایی را با خود بردند.
آقای مقدم می افزاید: رفتارشان با خشونت همراه بود و چون حکمی ارائه نداده بودند و مشخص هم نبود از چه ارگانی هستند همه مقاومت کردند که تا حکم ارائه ندهید نمی آییم اما خب با خشونت بردند و افرادی راکه مانع می شدند مورد ضرب و شتم قرار دادند.
به گفته آقای مقدم، ماموران گفته اند که "به صورت غیرقانونی نماز جمعه برگزار می کردید و ما مسئول هستیم که جلوی نماز جمعه را بگیریم چون امنیت جامعه را به خطر می اندازد".
خانم علیزاده، همسر دکتر غروی نیز با تاکید بر اینکه نماز قانونی و غیرقانونی ندارد می گوید: ما به وجوب نماز جمعه اعتقاد داریم. براساس آموزه های اسلام 5 نفر هم باشیم می ایستیم و نماز جماعت را می خوانیم به آقایان اطلاعاتی هم گفتم که یکی حکم خداست که واجب است و دیگری حکم شماکه غیرقانونی میدانید. ما کدام را اجرا کنیم؟ حکم خدا را زمین بگذاریم به خاطر اینکه شما قبول ندارید؟
به خانم علیزاده می گویم خبرگزاری ایرنا نوشته است: " نماز جمعه مزبور پيش از اين تعطيل شده بود اما يزدی و صباغيان با حضور خود، عناصر وهابی را برای برگزاری نماز جمعه تشجیع کرده اند"
همسر دکتر غروی در پاسخ به سابقه برگزاری نماز جمعه توسط دکتر غروی اشاره می کند و می گوید: پیش از این نماز جمعه توسط آیت الله غروی به طور مرتب برگزار می شد؛ پس از فوت ایشان هم دکتر غروی به طور مرتب نماز جمعه را اقامه میکردند تا اینکه یک بار ماموران حمله کردند و آن روز دکتر غروی نبود سپس احضارش کردند و گفتند باید تعهد دهید که دیگر نماز جمعه  نخوانید. بعد از آن این نماز تعطیل شد؛ بخصوص با شدت گرفتن بیماری آقای غروی و استراحت مطلق بودن ایشان عملا نمازی اقامه نشد تا روز جمعه که اصلا بحث نماز جمعه و چیز از پیش تعیین کننده ای نبود اما ریختند و بازداشت کردند.
از خانم علیزاده می پرسم چرا حکومت در خصوص برگزاری این نماز جمعه حساسیت دارد؟ پاسخ میدهد: شاید ترس از تجمع باشد بالاخره یک عده ای دور هم جمع می شوند و نماز میخوانند؛اما واقعا نمیدانیم قضیه چیست.

 

 

انيس نقاش

گفت‌وگو با انیس نقاش، یکی از مأموران ترور شاپور بختیار


گفت‌وگوی روزنامه دولتی ایران حدود يک هفته پيش با انيس نقاش انجام شده است اما به دليل مسائل با اهميتی که وی در اين مصاحبه درباره ترور شاپور بختيار بيان کرده است، آن را بار ديگر منتشر می‌کنيم.
روزنامه ايران دوشنبه ۲۲ شهريور
اگر مايل هستيد درباره ماجرای ترور بختيار هم صحبت کنيم؟
چرا که نه! من از حرف زدن درباره اين قضيه ترس و شرم ندارم. اين جزو افتخارات من است. به نظر من ايران در پوشش خبری جريان اولين ترور شاپوربختيار کوتاهی می‌کند، درمورد اين موضوع صحبت‌های فراوانی در خارج از ايران صورت گرفته است. خبرنگارهای فرانسوی زمانی که به من مراجعه می‌کنند و در صحبت‌های خود با من، واژه تروريست را به کار می‌برند در پاسخ به آنها می‌گويم:مگر فرانسوی‌ها مرتکب هيچ قتلی نشده‌اند؟ بعدش تک تک ترورهايی را که فرانسه مرتکب شده بود برايشان نام می‌برم.
زمانی که در زندان فرانسه بودم، يک هواپيمای آن کشور در آسمان منفجر شد. اينها گفتند کار ايران است و آمدند سراغ من که در زندان بودم.افسر اطلاعاتی آمد تا از من بازجويی کند، به او گفتم اصلاً فرض کن من جزو اطلاعات هستم و مافوقم به من دستور داده که بختيار را ترور کنم. من هم مثل تمام افسران اطلاعاتی دستور را اجراکردم، شما هم در الجزاير، سوئيس و... فلان کار و بهمان کار را کرده‌ايد و ۵۰ فقره از ترورهای دستگاه اطلاعاتی فرانسه را در کل دنيا رديف کردم. طرف خسته شد رفت و استراحت کرد، بعد دوباره برگشت به من گفت: سلام همکار. در بازجويی‌ها به آن افسر تأکيد کردم که فرق من با شما اين است که من ترور بختيار را بر اساس اعتقادات خودم انجام داده ام، ولی شما عقيده نداريد و فقط دستورات مافوقتان را اجرا می‌کنيد،من حق دارم که از اسلام خود دفاع کنم.شاپور بختيار در حال تدارک کودتا عليه ايران بود، اوحتی برای انجام اين کار۵۰ ميليون دلار از صدام کمک گرفته بود و امريکا نيز از او پشتيبانی می‌کرد.
کودتای نوژه طرح اوليه اين کودتا بودکه می‌خواستند شاه رابا آن همه جنايتی که انجام داده بود به ايران برگردانند.جمهوری اسلامی فقط می‌دانست که چنين عملياتی با چنين برنامه‌هايی عليه آن در حال اجراست ولی نيرويی برای مقابله و جلوگيری نداشت.حکم اعدام بختيار صادر شد. من به بچه‌های گفتم که بايد هرچه زودتر عمل کنيد چون اين آدم خطرناکی است ولی آنها هيچ اطلاعات و کانالی نداشتند. بهشان گفتم که من تجربه کار عملياتی دارم و اين کار را برعهده می‌گيرم. رفتم و کار شناسايی را انجام دادم و بعد از دو هفته بازگشتم و خبرشان کردم که منزل بختيار را پيدا کرده ام و حتی توانستم با ايشان مصاحبه کنم.طرح مدونی برای اجرای حکم اعدام بختيار تهيه کردم و دست به کار اجرايی کردن آن شدم که متأسفانه آقای خلخالی مرتکب اشتباه شد و در مصاحبه مدعی شد که برای اجرای حکم اعدام شاپور بختيار به پاريس،کماندو فرستاده‌ام. اينگونه شد که شاپور بختيار نه جواب تلفن می‌داد و نه وقت ملاقات و محافظين او نيز افزايش پيدا کردند.به اين ترتيب وقت ملاقاتی که با او گذاشته بودم و قرار بود همانجا کار را تمام کنم منتفی شد. همزمان با من تماس گرفتند و گفتند که اينجا بشدت از بابت کودتا نگرانی وجود دارد و بايد هر چه زودتر بختيار کشته شود.به اين ترتيب حجت بر من تمام شد و بر خودم واجب ديدم که هر کاری از دستم بر می‌آيد انجام بدهم. يک اسلحه ۷ ميليمتر با صدا خفه‌کن تهيه کردم و رفتم سراغ بختيار. اما اينها شک کردند و در ساختمان را به رويم باز نکردند.من هم بلافاصله تصميم گرفتم با گلوله قفل در را بشکنم و بروم داخل. اما چون در دفتر بختيار ضد گلوله بود، هيچ کاری نتوانستم بکنم.يکی از دو گلوله‌ای که به من خورد، متعلق به سلاح خودم بود که به در شليک کردم و کمانه کرد و برگشت سمت خودم.بعد هم که با پليس فرانسه درگير شدم و يک گلوله ديگر هم خوردم و دستگير شدم.

حالا ترور شاپور بختيار را داوطلبانه پذيرفتيد يا اينکه دستور به شما ابلاغ شد؟
ماجرا اين طور بود، در يک جلسه‌ای که محمد منتظری نيز حضور داشت اطلاعاتی از انجام يک کودتا مطرح شد، من اعلام کردم که بايد رفتارهای بختيار پيگيری و کودتا خنثی شود. محمد منتظری چون آن روزها تشکيلاتی تحت رهبری خود نداشت، گفت اين عمليات را بايد انجام داد. بعد از دستگيری من و فرار بنی صدر از ايران، بعضی از بچه‌های سپاه با امام ملاقات می‌کردند و درخواست داشتند که بنی صدر را ترور کنند اما امام نمی‌پذيرفت. نه به اين دليل که روابط سياسی ايران با فرانسه به هم بريزد، که اين گونه مسائل به هيچ وجه برای امام مطرح نبود. شاپور بختيار يک سياستمدار فاسد بود و بايد از بين می‌رفت.
آيا صحت دارد که شهيد عماد مغنيه برای آزادی شما از زندان فرانسه، از فرانسوی‌ها گروگانگيری کردند؟
خير، شهيد مغنيه چنين کاری نکرد. هشت فرانسوی در لبنان گروگان گرفته شده بودند و فرانسه برای آزادی اينها با ايران وارد مذاکره شد، چون ايران روی گروه‌های اسلامی لبنان نفوذ داشت. شروط متفاوتی مطرح بود. يکی از مواردمطرح شده درتوافق، آزادی من از زندان فرانسه بود. به همين دليل فردی به نمايندگی از طرف دولت فرانسه وارد سلول من شد تا با هم مذاکره کنيم، من پنج شرط گذاشتم:
اول؛ در دوران سلطنت محمدرضا پهلوی (شاه مخلوع) بين ايران و فرانسه توافق شده بود که آن کشور، نيروگاه هسته‌ای ايران را راه‌اندازی کند.
ايران نيز در ازای آن تقبل کرد مبلغ يک ميليارد دلار به فرانسه برای اجرای طرح‌های داخلی اين کشورکمک کند. با پيروزی انقلاب اسلامی، فرانسه از ساخت نيروگاه هسته‌ای خودداری کرد و پول دريافتی را نيز پس نداد.يکی از شروط من پس دادن اين مبلغ به ايران بود که چک اولش را در سازمان ملل دادند به آقای ولايتی و بقيه‌اش را هم اقساطی برگرداندند.
دوم: رجوی در فرانسه اردوگاهی برپا کرده و عليه جمهوری اسلامی فعاليت می‌کرد و دولت فرانسه نيز به آنها کمک می‌نمود، با آنها به توافق رسيدم که رجوی و اطرافيانش از فرانسه اخراج شوند، اين کار هم انجام شد و آنها به بغداد رفتند.
سوم، دو عراقی توسط دولت فرانسه از اين کشور اخراج و به دولت عراق تحويل داده شده بودند، صدام قصد اعدام آن دو را داشت. شرط شد که اينها به فرانسه برگردانده شوند.نماينده رئيس جمهورفرانسه شخصاً با يک هواپيمای اختصاصی به بغداد رفت و آنها را به اين کشور برگشت داد.
چهارم، در جنگ عراق عليه ايران، کشور فرانسه کمک‌های فراوانی به عراق می‌کرد و به آنها اسلحه می‌فروخت. برای آنها شرط کردم، به ايران هم بايد اسلحه بفروشند يا اينکه کمک خود را به عراق قطع کنند، دولت فرانسه گفت که نمی‌توانيم به شما اسلحه بفروشيم ولی کمک خود را به عراق قطع می‌کنيم.
پنجم،آزادی من و افرادی که من را در ترور بختيار همراهی کرده بودند. دولت فرانسه شروط مرا پذيرفت و گروگان‌های فرانسوی حاضر در لبنان آزاد شدند، اما من در زندان فرانسه باقی ماندم، به اين دليل که بين شيراک و ميتران اختلاف ايجاد شد. ابتدا ميتران با ايران مذاکره کرده بود و قول داد که با آزادی گروگانهای فرانسوی، من هم از زندان آزاد شوم و بعد از او شيراک به قدرت رسيد و اين مذاکرات را ادامه داد. در فرانسه قانونی است، مبنی براينکه تنها کسی که می‌تواند دستور آزادی زندانی را صادرکند شخص رئيس جمهور است. ميتران به شيراک گفت طی يک نامه کتبی تمام عواقب مذاکره با ايران را برعهده بگيرد ولی شيراک نمی‌پذيرفت. ميتران نيز درپاسخ اعلام کرد: من به خاطر شيراک اين قول را دادم و خود او بايد پاسخگو باشد.اختلاف اين دو باعث شدکه من در زندان بمانم.زمانی که اين اوضاع ادامه پيدا کرد، تصميم به اعتصاب غذا گرفتم و به آنها اعلام کردم، يا قول خود را به جمهوری اسلامی ايران اجرا می‌کنيد و يا اينکه من شهيد می‌شوم. در فرانسه قانونی وجود دارد مبنی بر اينکه بايد مراقب زندانی باشند، لذا با گذشت ۴۰ روز از اعتصاب غذا مرا به زور به تخت بستند و با ‌آمپول ويتامين مرا تقويت کردند. بعد از ۱۲۰ روز فرانسوی‌ها متوجه شدند که من در ادامه اعتصاب غذای خود مصمم هستم، به همين دليل آنها درخواست مذاکره با ايران نمودند، بعدش آقای رفيق‌دوست که وزير سپاه بود به نمايندگی از ايران وارد فرانسه شد و طی ملاقاتی به من اطمينان داد که با دولت فرانسه گفت‌وگو خواهدکرد. بعد ازچند روز مذاکره قرار شد که من از اعتصاب دست کشيده و در عوض دولت فرانسه بعداز ۴ ماه من را آزاد کند. در اين ديدارها آقای رفيق‌دوست قرآنی به من هديه داد که در ابتدای آن دست‌خط حضرت امام وجود داشت.
در اين چند سالی که از زندان آزاد شده ايد و با افزايش سن و سال تغييری در روحيات شما ايجاد شده؟
خير، خودم فکر می‌کنم هيچ تغييری در مسير فکری و سياسيم ايجاد نشده و هر آنچه که در گذشته انجام داده ام را صحيح می‌دانم. اما اگر پختگی حال حاضر را داشتم نقشه ترور بختيار را به طور حتم تغيير می‌دادم. در زمان وقوع ترور به علت کمبود وقت نتيجه عمليات ناموفق شد، اگر دو يا سه هفته صبر می‌کرديم و لوازم مناسب انتخاب می‌نموديم نتيجه اين عمليات بهتر از اين حاصل می‌شد. برنامه ترور بر اين اساس بود که من به همراه دو نفر ديگر از همراهانم به عنوان خبرنگار وارد اتاق بختيار شده و در حين مصاحبه با اسلحه صدا خفه کن او و همراهش را بدون اينکه صدايی بلند شود ترور کنيم به طوری که پليس‌های نگهبان جلوی منزل او متوجه نشوند.اما متأسفانه با اشتباه آقای خلخالی و صحبتی که انجام دادند، ديگر بختيار نه وقت مصاحبه می‌داد و حتی تلفن‌های ما را پاسخ نمی‌داد. محافظ‌های بختيار نيز افزايش پيدا کرد. ما مجبور شديم که ابتدا با کشتن افراد پليس در جلوی در منزل بختيار به زور وارد خانه او شويم و به زور تا پشت در اتاق بختيار نيز نفوذ کرديم ولی هرچه تلاش کردم نتوانستم وارد اتاقی که بختيار در آن حضور داشت بشوم، تا چهار ماه در زندان داشتم ديوانه می‌شدم که چطور نتوانسته ام يک در را باز کنم تا اينکه در دادگاه قاضی عکس‌های مربوط به در اتاق را نشان داد که از لايه‌های آهن ضد آتش تشکيل شده است لذا متوجه شدم که تلاش برای بازکردن آن بيهوده بوده است.

گفت‌وگو از حسين جودوی

 

 



تغییر برای برابری: جمعی از فعالین کمپین یک میلیون امضا به مناسبت آغاز سال تحصیلی با خانواده بهاره هدایت دیدار کردند. در این دیدار که شنبه ۱۰ مهر ماه در منزل پدر و مادر این عضو شورای مرکزی دفتر تحکیم صورت گرفت،‌ فعالین کمپین با قدردانی از تلاش های او در جنبش زنان و جنبش دانشجویی،‌ آروزی آزادی هر چه سریعتر بهاره را کردند. حضار همچنین دقایقی به صورت تلفنی با بهاره هدایت صحبت کردند.
امین احمدیان -همسر بهاره هدایت- نیز در این دیدار ضمن تشریح روند پرونده همسرش گفت: "هر چند بهاره از حق تماس تلفنی روزانه و ملاقات های کابینی هفتگی بر خوردار است، ‌اما متاسفانه از ۱٣ اردیبهشت تا کنون به مدت ۵ ماه است که از ملاقات حضوری با خانواده خود محروم بوده است." او همچنین اظهار امیدواری کرد که با توجه به اینکه بهاره هدایت در مدت بازداشت ده ماهه خود تا کنون به مرخصی نیامده است،‌ امکان مرخصی همسرش فراهم شود. شایان ذکر است که طبق قانون برخوداری از مرخصی و ملاقات حضوری ماهانه حق هر زندانی است.
بهاره هدایت از نهم دی ماه سال گذشته در بازداشت به سر می برد. او پیش از این نیز ۴ بار دیگر به دلیل فعالیت هایش در جنبش زنان و جنبش دانشجویی بازداشت شده بود. دادگاه انقلاب این فعال دانشجویی را به اتهام اجتماع و تبانی علیه نظام، توهین به رهبری و رئیس‌جمهوری و تبلیغ علیه نظام به ۷ سال و ۶ ماه زندان تعزیری محکوم کرده است. در پی صدور این حکم، حکم دو سال حبس تعلیقی که به دلیل شرکت در تجمع فعالین زن در ۲۲ خرداد ٨۵ صادر شده بود نیز، به اجرا درآمد.

 

 

«اگر حاکمیت می‌توانست، تا به حال موسوی و کروبی را دستگیر کرده بود»

دادستان کل کشور گفت‏، اگر "سران فتنه" توبه نکنند، با آنان برخورد خواهد شد. محمدعلی توفیقی، عضو سابق سازمان مجاهدین انقلاب، معتقد است اگر حکومت از عواقب دستگیری این دو واهمه نداشت تا به حال قطعا این کار را کرده بود.


 دویچه ‏وله: آقای توفیقی، آیا به‏نظر شما، نظام جمهوری اسلامی ایران در مرحله‏ای هست که دست به دستگیری آقایان موسوی و کروبی بزند؟
 
محمدعلی توفیقی: اگر این آقایان توان آن را داشتند که پاسخ‏گوی تبعات احتمالی بازداشت آقایان موسوی و کروبی باشند، قطعاً در یک‏ونیم  ‏سال گذشته‏ی بعد از وقایع انتخابات، این کار را انجام می‏دادند. چون آن‏ها به‏شدت نگران هستند که این موضوع می‏تواند دامنه‏ی ناآرامی‏ها و اعتراضات عمیق مردم را گسترش بدهد و آن‏ها را با بحران‏های جدیدی مواجه کند.
البته روشی هم که در پیش گرفته‏اند، این است که می‏خواهند حساسیت‏های جامعه را کاهش بدهند و موضوع را مشمول مرور زمان کنند، تا اگر این کار را انجام دادند، کم‏ترین تنش و کم‏ترین تبعات را برای‏شان داشته باشد. اما همان‏طور که گفتید، محدودیت‏های شدیدی در یکی دو ماه اخیر اتفاق افتاده؛ مانند بستن دفاتر کار این آقایان و همین‏طور برخورد با ملاقات‏کنندگان که آخرین مورد آن برخورد با خانواده‏های سرداران جنگ و بازجویی و بازداشت آنان بود.
همه‏ی این‏ها نشان می‏دهد که احتمال این‏که  قصد داشته باشند برخوردی بکنند، مقداری افزایش پیدا کرده است. اما به‏نظر من، شرایط داخلی و همین‏طور وضعیت خارجی، موقعیتی شکننده‏تر از آن را برای جمهوری اسلامی ایجاد کرده که بخواهد خود را با بحران جدیدی مواجه کند.

چه درصدی را به واکنش‏های احتمالی بین‏المللی اختصاص می‏دهید؟ چون اخیراً در درون اتحاد‏یه‏ی اروپا هم بحث‏هایی صورت گرفته، مبنی بر این‏که باید نسبت به برخوردهایی که با آقایان موسوی و کروبی شده، موضع‏گیری بشود. فکر می‏کنید اگر دستگیری‏ این دو نفر اتفاق بیفتد، آیا مثلاً اتحادیه‏ی اروپا ممکن است واکنشی نشان بدهد؟

طبیعتاً در یک سال و نیم گذشته، یکی از ویژگی‏های جنبش سبز این بود که برخلاف همه‏ی حرکت‏های اعتراضی‏ای که در ۳۱ سال گذشته وجود داشته، از یک حمایت معنوی و پشتیبانی بین‏المللی بسیار گسترده، در سطح اتحادیه‏ی اروپا و رؤسای جمهور بسیاری از کشورهای مهم، مانند امریکا، برخوردار بوده است.
با توجه به این‏که اساساً انتخابات ریاست جمهوری سال گذشته، موضوعی ابهام‏برانگیز بوده و اتحادیه‏ی اروپا چندین بار نسبت به برخورد با معترضین به نتایج این انتخابات واکنش نشان داده است، به‏نظر من، در صورت بازداشت آقایان موسوی و کروبی، به احتمال بسیار زیاد، اتحادیه‏ی اروپا و همین‏طور بسیاری از مجامع بین‏المللی و شخصیت‏های برجسته‏ی بین‏المللی قطعاً نسبت به این موضوع واکنش نشان خواهند داد.
یکی از نگرانی‏های حاکمان ایران هم همین موضوع است. چون آن‏ها امروز در جبهه‏های مختلفی در سطح بین‏المللی تحت فشار هستند. شما می‏بینید، حتی موضوع داخلی‏ای مانند محاکمه‏ی افرادی که سیاسی هم نیستند، تبدیل به یک جنجال بین‏المللی علیه ایران می‏شود.
اخیراً بعد از بحث هدف‏مند کردن یارانه‏ها و این‏که مدام تاریخ آغاز این طرح عقب می‏افتد، بحث‏هایی از سوی مقامات امنیتی و فرماند‏هان سپاه مطرح است که از آن با نام "فتنه‏ی اقتصادی" نام برده‏اند و گفته‏اند که دشمن درصدد است در جریان هدف‏مند کردن یارانه‏ها، فتنه‏ی دیگری به نام فتنه‏ی اقتصادی برپا کند. این نشان‏دهنده‏ی چیست؟ آیا واقعاً ممکن است اجرای این طرح باعث ایجاد ناآرامی، شورش یا اغتشاش بشود؟

واژه‏ی "فتنه"، واژه‏ی جدیدی است که از یک سال و نیم گذشته وارد ادبیات سیاسی حاکمان ایران شده است. اما مفهوم تازه‏ای نیست. در تمام سالیان گذشته، حاکمان ایران این‏گونه تصور کرده‏اند که همه‏ی مشکلاتی که در داخل کشور وجود دارد، نتیجه‏ی توطئه‏های استکبار جهانی، قدرت‏های بزرگ و… است که در برابر پیشرفت و توسعه‏ی ایران به‏صورت یک سد ایستاده‏اند. آن‏ها هرگز به این‏ نکته توجه نکرده‏اند که ممکن است ناتوانی و ناکارآمدی خود آن‏ها عامل بسیاری از این مشکلات باشد که گریبان‏گیر مردم و موجب وضعیت آشفته‏ی کشور است.
اخیراً هم که واژه‏ی "فتنه" تبدیل به واژه‏ی رسمی و ادبیات سیاسی جدید در میان حاکمان ایران شده است، به‏نظر می‏رسد که بازهم می‏خواهند با واژه‏ی فتنه، بر ناتوانی‏ها و ناکارآمدی‏های خود سرپوش بگذارند. تا دیروز فتنه‏ی سیاسی بود که کشورهای خارجی و اجانب علیه استقلال مردم ایران به‏کار می‏بردند و قصد داشتند در نتیجه‏ی انتخابات دخالت کنند و امروز این فتنه، تحت عنوان مسائل اقتصادی ادامه پیدا می‏کند.
در حالی که اساساً این‏گونه نیست. بخش عمده‏ای از آن‏چه این آقایان به عنوان "فتنه" از آن نام می‏برند،  برمی‏گردد به این‏که  این‏ها صلاحیت و استعداد حل مشکلات و مسائل کشور را ندارند و این‏که اصرار دارند "فتنه" تداوم پیدا کرده و از شکل سیاسی به شکل اقتصادی رسیده است، به‏نظر من، می‏تواند نشانه‏ی پیش‏بینی عمیق شدن بحران‏های سیاسی- اجتماعی باشد.

پیش‏بینی خود شما چیست؟ آیا ممکن است واقعاً بحران‏های اقتصادی مردم را به جایی برساند که یک‏بار دیگر ناآرامی‏ها این‏بار در اعتراض به وضعیت اقتصادی شروع شود؟

بحث هدف‏مند کردن یارانه‏ها، از اوایل شروع به‏کار آقای احمدی‏نژاد در سال ۱۳۸۴ و همین‏طور در سال ۸۵ مطرح بود و ایشان می‏خواستند این‏کار را شروع کنند. حتی قبل از این‏که با وضعیت سیاسی اخیر -که من فکر می‏کنم کاهش مشروعیت داخلی شدید و یک انزوای بین‏المللی گسترده‏تر هست- مواجه شوند، پیش‏بینی می‏شد که اجرای هدف‏مند کردن یارانه‏ها، می‏تواند بحران‏ها و شورش‏های اجتماعی را به‏همراه داشته باشد.
به‏خاطر این‏که قطع یارانه‏‏‏ها و واقعی کردن بسیاری از قیمت‏ها، طبیعتاً به اقشار ضعیف‏تر جامعه و کسانی که از درآمدهای پایین‏تری برخوردار هستند، فشار‏های بسیار سنگینی می‏تواند وارد کند که این فشارها می‏تواند خود را به صورت ناآرامی و شورش نشان بدهد. حال اگر به این مسئله، وقایعی را که در یک‏ونیم سال گذشته اتفاق افتاد، اضافه کنید و این‏که مردم چهره‏ای بسیار خشن از حکومت را شاهد بودند و ناآرامی‏ها و اعتراضات گسترش پیدا کرده، مجموعه‏ی این‏ها نشان می‏دهد که احتمال بحران و شورش‏ها و ناآرامی‏های اجتماعی، امری بسیار محتمل به‏نظر می‏رسد.
همین چند روز پیش، آقای خوش‏چهره که از اصول‏گرایان مجلس هشتم بودند و بعداً به مجلس راه پیدا نکردند، از اجرای هدف‏مند کردن یارانه‏ها به عنوان یک چاشنی برای بشکه‏ی باروت اسم بردند. چون ایشان هم می‏داند که این دولت، یعنی دولت آقای احمدی‏نژاد، توان علمی، اجرایی و تخصص برای انجام این کار را ندارد.

اگر چنین ناآرامی‏ها و اعتراضاتی روی بدهد، آیا جنبش سبز و سران آن در موقعیتی هستند که بتوانند آن را سازماندهی کرده و از آن به‏نفع جنبش اعتراضات مردمی استفاده کنند؟

پاسخ به این سؤال راحت نیست. به‏خاطر این‏که متأسفانه جنبش سبز، مقداری تحت تأثیر انسدادهای داخلی قرار گرفته است. اما نکته‏ای را که می‏خواهم بگویم، این است که از دیدگاه من، جنبش سبز اساساً چیزی نیست جز تجلی اعتراض‏های مردم به ناکارآمدی و ناشایستگی حاکمان موجود در ایران. آن‏ها چیز زیادی نمی‏خواهند. در واقع، مردم ایران یک زندگی سعادت‏مند، یک زندگی مرفه و یک زندگی شایسته‏ی یک فرد ایرانی را طلب می‏کنند و خواستار حکومتی هستند که با قوانین دمکراتیک اداره شود؛ مانند همه‏ی کشورهای دیگر دنیا که یک دمکراسی را به نمایش گذاشته‏اند. چیزی بیش از این نمی‏خواهند.
طبیعتاً، اگر اعتراضی به مسائل اقتصادی و اجتماعی بروز کند، می‏تواند در تشدید و تقویت جنبش سبز موثر باشد واحتمال این‏که بتوان از آن هم در سطح داخلی و هم در سطح بین‏المللی استفاده شود، بسیار زیاد است. منتها این‏‌همه، هوشمندی رهبران و جریان‏های دخیل در جنبش سبز را می‏طلبد.


 مصاحبه‌گر: میترا شجاعی
تحریریه: کیواندخت قهاری

 

«دیدار با مهدی کروبی تا اطلاع ثانوی ممنوع شده است»

محمدجواد حق‌شناس عضو شورای مرکزی حزب اعتماد ملی در گفت و گو با دویچه وله از منع دیدار افراد با مهدی کروبی خبر می‌دهد. هویت افرادی که چندین شب پیاپی در ماه رمضان به منزل مهدی کروبی حمله کرده بودند نیز همچنان نا‌معلوم است.

گمانه‌‌زنی‌ها درباره هویت نیروهای لباس ‌شخصی که در ماه رمضان، چندین شب پیاپی به منزل مهدی کروبی حمله کرده بودند، ادامه دارد. در تازه‌ترین اخبار، قدرت‌الله علیخانی، عضو فراکسیون اقلیت مجلس ایران در گفت و گو با خبرگزاری داخلی «ایلنا» گفته است: «هیچ کس حاظر نیست مسئولیت گروه‌های خودسر را بر عهده بگیرد.»
هویت حمله‌کنندگان به منزل کروبی
پیش‌تر مهدی کروبی در نامه‌ای سرگشاده با اشاره به حمله نیروهای لباس‌شخصی به منزل او نوشته بود: «این عده قلیل، روی شعبان بی‌مخ‌ها را سفید کرده‌اند.» در جریان این درگیری‌ها یکی از محافظان کروبی زخمی و در حالت کما به بیمارستان منتقل شد. در اولین واکنش رسمی از سوی مسئولین حکومت ایران به حملات پیاپی نیروهای لباس شخصی به منزل مهدی کروبی، سردار ساجدی‌نیا، رئیس پلیس تهران در گفت‌وگو با خبرنگاران رسانه‌های دولتی اعلام کرد:«هویت صد نفر از حمله‌کنندگان به منزل مهدی کروبی شناسایی شده و به مراجع قضایی معرفی شده‌اند.»
با گذشت دو روز از این اظهارات دادستان تهران سخنان رئیس پلیس تهران را تکذیب کرد. او اعلام کرد: «اين افراد به مراجع قضایی معرفی نشده‌اند و فرمانده پليس تهران بايد رسما اين موضوع را به دادستان اعلام كند.» سردار احمدی‌مقدم، یکی دیگر از فرماندهان پلیس تهران نیز اعلام کرد: «حدود صد نفر شناسايی شده‌اند اما اين‌طور نيست كه هر جا تجمعي شد پليس اقدام به دستگيری تجمع كنندگان و برخورد با آنان كند.»
محمد جواد حق‌شناس از اعضای شورای مرکزی حزب اعتماد ملی و مدیر مسئول روزنامه توقیف شده اعتماد ملی در گفت و گو با دویچه وله، درباره هویت نیروهای خودسر می‌گوید: «استناد من دقیقا به بالاترین مرجع نیروی انتظامی است. ایشان رسما اعلام کرده‌اند که این افراد شناسایی شده‌اند و در صورتی که مقامات قضایی بخواهند، نیروی انتظامی آمادگی آن را دارد که این افراد را معرفی کند. من فکر می‌کنم حتی بخشی از مقامات عالی‌رتبه روحانی، قضایی و حتی سیاسی هم اعلام کردند که برخوردهایی که با برخی از منتقدین سیاسی شکل می‌گیرد اگر در چارچوب قانون نباشد به هیچ‌وجه پذیرفته شدنی نیست.»

ممانعت از دیدار با مهدی کروبی

در روزهای گذشته همچنین نیروهای خودسر از رفت و آمد افراد به منزل مهدی کروبی جلوگیری می‌کنند. محمدجواد حق‌شناس می‌گوید: «در هفته گذشته، دیدار و مراجعه به منزل آقای کروبی با محدودیت روبه‌رو بود. یعنی توسط نهادها و مقامات ذیربط از این بازدیدها ممانعت به‌عمل می‌آمد. یک روز قبل از عید فطر همراه با یکی، دو تن از اعضای شورای مرکزی حزب اعتماد ملی قصد داشتیم دیداری با آقای کروبی داشته باشیم. آن‌جا اعلام کردند، تا اطلاع ثانوی امکان دیدار با آقای کروبی فراهم نیست.»
مدیر مسئول روزنامه توقیف شده اعتماد ملی همچنین درباره احتمال دستگیری مهدی کروبی و میر حسین موسوی در شرایط حاظر ایران می‌گوید:«بر این باور هستم، چیزی که اعلام شده و روی آن تاکید شده و مورد نیاز جامعه است، آرامشی‌ا‌ست که باید در جامعه گسترده شود.»
حق‌شناس همچنین گفت:«انتظار و پیش‌بینی من این است که مساله به آن سمت نخواهد رفت که نهایتا تبدیل به محاکمه آقای کروبی و آقای موسوی شود.»
حسین کرمانی
تحریریه: بهمن مهرداد

 

تلاش برای حذف روحانیان منتقد از فضای اینترنت

 

در هفته‌های اخیر پایگاه‌های اطلاع‌رسانی برخی روحانیان منتقد حکومت ایران چون آیت‌الله دستغیب، آیت‌الله صانعی و آیت‌الله بیات زنجانی مسدود شده‌اند. پیش از این سایت آیت‌الله منتظری نیز از دسترس کاربران ایرانی خارج شده بود.

 در ادامه‌ی فیلترینگ وبسایت‌های خبری و دیگر منابع اطلاع‌رسانی در ایران سایت‌های برخی روحانیان سرشناس و منتقد حاکمیت نیز در روزهای اخیر فیلتر و از دسترس کاربران خارج شده است.
خبرگزاری آفتاب، روز یک‌شنبه (۱۱ مهر/ ۳ اکتبر) خبر داد، پایگاه اطلاع‌رسانی دفتر آیت‌الله یوسف صانعی به دلائل نامعلومی فیلتر و دسترسی کاربران شهرهای مختلف ایران به این سایت مسدود شده است. همچنین سایت "کلمه" به نقل از "جرس" در همین روز خبر از فیلترینگ سایت دفتر آیت‌الله بیات زنجانی داد.
آیت‌الله علی‌محمد دستغیب در سخنرانی اخیر خود در مسجد قبای شیراز فیلتر شدن سایت دفتر خود در یک ماه گذشته را تایید کرد. سایت رسمی آیت‌الله منتظری نیز از خرداد ماه گذشته به جمع پایگاه‌های فیلتر شده پیوست. سایت آیت‌الله منتظری یک روز پس از بسته شدن دفتر او مسدود شد.
انتقاد آیت‌الله دستغیب
بر اساس گزارش سایت کلمه، آیت‌الله دستغیب نسبت به فیلتر شدن سایت دفتر خود که برای پاسخ‌گویی به سوالات شرعی مردم راه‌اندازی شده بود، انتقاد کرد و این عمل را مغایر با ادعای مسئولان جمهوری اسلامی مبنی بر «وجود آزادی بیان» خواند.
آیت‌الله 
دستغیب
وی با تاکید بر لزوم اطلاع‌رسانی صحیح و آگاهی‌بخشی به مردم تصریح کرد: «ما که نمی‌توانیم همراه آن‌ها بر این مرکب دروغی که درست کرده‌اند سوار شویم، اگر به قول خودتان آزادی است که ما طبق معلوم خود صحبت کرده‌ایم و نزاعی هم با کسی نداریم؛ بلکه به دنبال این هستیم که واقعیات گفته شود.»
آقای دستغیب با استناد به بخش‌هایی از قرآن گفت، نتیجه ظلم به مردم «هلاکت» است و حکومت‌های «ظالم» دائمی نخواهند بود. آیت‌الله دستغیب دلیل فیلتر شدن سایت دفتر خود را «انتقادات وی از مجلس خبرگان و حمایت‌اش از موسوی و کروبی» عنوان کرد.
علی‌محمد دستغیب، یوسف صانعی و بیات‌زنجانی از جمله روحانیان سرشناسی هستند که در حوادث پس از انتخابات دوره دهم ریاست جمهوری، مواضعی مغایر با مقام‌های رسمی جمهوری اسلامی داشتند و بارها از سوی حامیان مورد حمله قرار گرفتند.
 ظرف یک‌سال و نیم اخیر و پس از انتخابات دوره دهم ریاست‌جمهوری ایران، سانسور اینترنت به عنوان یکی از معضلات مردم ایران عنوان شده است.
کم شدن سرعت اینترنت، عدم دسترسی کاربران به شبکه‌های اجتماعی مانند فیس‌بوک و توئیتر، فیلتر شدن وب‌سایت‌های معترض و منتقد و قطع شدن موبایل‌ها از ابزار مقابله با اطلاع‌رسانی آزاد در ایران شناخته شده است.

 

نامه سرگشاده پدر ضیا نبوی به رئیس دیوان عالی کشور

پدر ضیاء نبوی دانشجوی ستاره دار و عضو انجمن اسلامی دانشگاه نوشیروانی بابِل که دو هفته پیش به زندان اهواز تبعید شد، با نگارش نامه ای به رئیس دیوان عالی کشور هرگونه ارتباط و وابستگی ضیاء، به گروه های مخالف جمهوری اسلامی را به شدت تکذیب کرده و می نویسد: "خانواده من جزء طبقات پایین اقتصادی جامعه و از صنف دهقانی- کارگری ساده روستایی هستند و من تمام عمربا زحمت وتلاش کار کرده ام تا لقمه حلالی برای فرزندانم کسب نمایم. اکنون در سن پنجاه وپنج سالگی تقریبا ناتوان از کارکردن هستم و چشم امید ما بعد از خدا همین پسرم است و این در حالی است که نه تنها او در کنار ما نیست بلکه ما حتی توان مالی کافی برای رفتن به ملاقاتش در جای دور افتاده ای چون اهواز را هم نداریم."
 لازم به ذکر است که پدر این دانشجوی در بند بعد از تبعید پسرش به زندان اهواز، بارها به تهران آمده تا با مقامات قضایی ملاقات کند اما او را به دیوان عالی دادرسی راه نداده اند.
 متن کامل این نامه به شرح زیر است:

بسمه تعالی
ریاست محترم دیوان عالی دادرسی
سلام علیکم،

با احترام به استحضار می رساند که این جانب سید علی اکبر نبوی چاشمی پدر سید ضیاء الدین نبوی چاشمی هستم. سید ضیاء در تاریخ بیست و پنجم خرداد ماه ۱۳۸۸ دستگیر شده بود حدود دو هفته ای است که به زندان اهواز منتقل (تبعید) شده است. تقریبا هیچ یک از اتهاماتی که فرزند من به خاطرآن ها محاکمه و محکوم شده است درست نیستند، به خصوص اتهام "ارتباط و همکاری با گروهک منافقین" که صد در صد نادرست ونابجا می باشد. من پسرم را به خوبی می شناسم و حاضرم به خدا سوگند یاد کنم که او هیچ ارتباط و وابستگی نه تنها به این سازمان بلکه به هیچ سازمان وگروهی ندارد. تاآنجا که من می دانم فرزندم جزء فعالین دانشجویی برای احقاق حق تحصیل خودشان بوده است و فعالیت هایش حتی اگر رنگ و بوی سیاسی هم گرفته باشد هرگز مخل نظم عمومی ویا اقدامی علیه امنیت کشور و...نبوده است. کلا ایشان هم جزء کسانی است که می خواهد به شکل مدنی ومسالمت امیز و از راه های قانونی در اصلاح امور کشور دخیل باشند و...
گذشته از این مسایل سید ضیاء تنها پسر من است وبعد از توکل وامید به خدا تنها تکیه گاه و امید آینده خانواده است.خانواده من جزء طبقات پایین اقتصادی جامعه و از صنف دهقانی- کارگری ساده روستای هستند و من تمام عمربا زحمت وتلاش کار کرده ام تا لقمه حلالی برای فرزندانم کسب نمایم.اکنون در سن پنجاه وپنج سالگی تقریبا ناتوان از کارکردن هستم و چشم امید ما بعد از خدا همین پسرم می باشد و این در حالی است که نه تنها او در کنار ما نیست بلکه ما حتی توان مالی کافی برای رفتن به ملاقاتش در جای دور افتاده ای چون اهواز را هم نداریم. اکنون امیدواریم که با عنایت خداوند و توجه شما فرزندمان به آغوش خانواده باز گردد.
 به همین دلیل از شما در خواست اعاده دادرسی و اجرای ماده ۲۷۲ را داشته و امیدوارم که با یک محاکمه عادلانه فرزندمان را ازاتهامات ناروایی که به او نسبت داده شده تبرئه نموده و به آغوش خانواده بازگردانید و با این کار خداپسندانه از خدا پاداش بگیرید.
 به عنوان اخرین کلام باید بگویم که خدا شاهد است که فرزند من هیچگونه وابستگی سیاسی به هیچ گروه خارج از کشور ندارد واگر هم کاری کرده باشد با عقل و درک خودش انجام داده است که امیدوارم به چشم اغماض به آنها نگریسته شده وبه جوانی وپاک نهادی او رحم کنید تا انشاءالله رحمت خدا شامل همه ما بشود.

با تشکر و سپاس
سید علی اکبر نبوی چاشمی
منبع: دانشجو نیوز

 

انزجار گزارش‌گران بدون مرزاز صدور سنگین‌ترین حکم زندان برای یک وبلاگ نویس

گزارش‌گران بدون مرز انزجار خود را از صدور سنگین‌ترین حکم زندان برای یک وبلاگ نویس در ایران اعلام می کند. حسین درخشان به نوزده سال و نیم زندان، پنج سال ممنوعیت فعالیت سیاسی و مطبوعاتی و جریمه مالی تحت نام “بازگرداندن وجوه اخذشده” به مبلغ ٣٧۵٠  یورو، ٢٩٠٠ دلار و ٢٠٠ پوند انگلیس، محکوم شده است.
” صدور چنین حکمی سنگینی علیه یک وبلاگ نویس در ایران بی‌سابقه است. این حکم نشانگر خواست تبدیل مورد حسین درخشان به “سرمشقی” برای دیگران است، در حالی که این پرونده، سناریو ساخته شده از سوی مقامات امنیتی – قضایی ایران است. ما خواهان دخالت شخص محمود احمدی نژاد برای آزادی این وبلاگ نویس هستیم. حسین درخشان در وبلاگ خود از اصول انقلاب اسلامی و رهبران آن و از سیاست های محمود احمدی نژاد دفاع می کرد، و با تضمین نزدیکان رئیس جمهور مبنی بر عدم دستگیری به ایران بازگشته بود. جامعه جهانی و کانادا نیز باید خواهان لغو این حکم سنگین و آزادی فوری حسین درخشان شوند.”
سایت عصر ایران صبح امروز خبر محکومیت حسین درخشان را منتشر کرد. ساندرین مورسیا دوست و شریک زندگی حسین درخشان در پاریس با تائید خبر به گزارشگران بدون مرز اعلام کرد که ” طی تماسی تلفنی این حکم به اطلاع خانواده وبلاگ نویس رسیده است”. حسین درخشان به اتهاماتی چون ” همکاری با دول متخاصم، تبلیغ علیه نظام، تبلیغ به نفع گروهک های ضد انقلاب، توهین به مقدسات و راه اندازی و مدیریت سایت های مبتذل و مستهجن” از سوی شعبه ١۵ دادگاه انقلاب اسلامی محکوم شده است. وی امکان اعتراض به حکم خود را در دادگاه تجدیدنظر دارد.
حسین درخشان، وبلاگ نویس از تاریخ ١١ آبان ١٣٨٧ پس از چندین بار احضار و بازجویی در تهران از سوی مقامات امنیتی بازداشت شد. پس از محاکمه‌ای ناعادلانه بدون امکان دفاع از خود در اختیار سپاه پاسداران قرار دارد. در اصل این وبلاگ‌نویس قربانی جنگ داخلی نهادها و جناح‌های اطلاعاتی و سپاه پاسداران انقلاب اسلامی شده است.
طومار درخواست آزادی حسین درخشان را بر روی فیس بوک امضا کنید.
گزارشگران بدون مرز انجمن بین المللی  دفاع از روزنامه نگاران زندانی و آزادی مطبوعات بر مبنای اصل ١٩ اعلامیه جهانی حقوق بشر  است

 

بيانبه كانون صنفي معلمان به مناسبت روز جهاني معلم

خبرگزاری هرانا - درآستانه روز جهاني معلم ( 13 مهر/5 اكتبر ) و در هفته دوم از آغاز سال تحصيلي،كانون صنفي معلمان بیانیه ای را صادر کرد.
متن این بیانیه که در اختیار خبرگزاری هرانا قرار گرفته است به شرح زیر است:
به نام خداوند جان و خرد

بيانبه کانون صنفی معلمان به مناسبت روز جهانی معلم ( ۱۳ مهر/۵ اکتبر/۲۰۱۰)

بهسازی با معلمان آغاز می گردد*
درآستانه روز جهانی معلم ( ۱۳ مهر/۵ اکتبر ) و در هفته دوم از آغاز سال تحصيلی،کانون صنفی معلمان به عنوان يک نهاد صنفی،وظيفه ی خود می داند ديدگاه ها و انتقادات خود نسبت به روند کلی آموزش و پرورش را با همکاران،مسئولان آموزش و پرورش و کشور در ميان گذارد. از نگاه ما آموزش و پرورش و مسائل آن فراتر از محدوده ی يک وزارت خانه است وحل مشکلات روز افزون آن نياز به عزمی ملی دارد . تنها در چنين شرايطی است که معلمان،جايگاه و منزلتی می يابند درخور مسئوليت سترگی که بردوش گرفته اند. با آغاز هرسال تحصيلی،ميليون ها کودک و نوجوان به مرحله ی نوينی از زندگی خود پا می گذارند. به ويژه نوباوگانی که برای نخستين بار آکنده از هيجان ، هراس و اميد از محيط کوچک و مآنوس خانواده به فضای بزرگتر و ناشناخته مدرسه گام می گذارند. از شادباش های رسمی و رسانه ای که بگذريم به عنوان دست اندرکاران تعليم و تربيت کشور،فعالان صنفی و البته والدينی که در تلاشند تا اندکی ژرف تر به شرايط آموزش و پرورش کشور بينديشند،نمی توانيم نگرانی خود را از سرنوشت اين کودکان ابراز ننماييم.
به عنوان معلم متاسفيم از اينکه در سامانه ای آموزشی فعاليت می کنيم که رشد و شکوفايی همه جانبه ی انسان را به فراموشی سپرده است و فرصت های آموزشی نه براساس برابری انسان ها که بر مبنای موقعيت و طبقه اقتصادی و اجتماعی در اختيارشان قرار می گيرد. آموزش و پرورشی که نقش محوری معلم را ناديده می گيرد و با نگاهی بخشنامه ای و يک سويه معلمان را در پايين ترين سطح هرمی قرار می دهد که در راس و سطوح ميانی آن مديران عموما سياسی،پياپی در حال رفت و آمدند.
نيز متاسفيم که در يک نظام آموزشی متمرکز و متکی به کتاب درسی واحد،کتاب هايی را تدريس می کنيم که سال به سال القائات ايدئولوژيک و سياسی – جناحی خاص،در آن ها رخنه بيشتری می يابد و ذهن کودکان ما را با تفکر علمی و انتقادی بيگانه می سازد. با حجم بالای مطالب و تکيه صرف بر حافظه،توان تجزيه و تحليل،ارزشيابی و نوآوری را از آن ها می گيرد. کتاب هايی که نه تنها يکی از زيبايی های جامعه ايرانی يعنی تنوع فرهنگی،قومی،زبانی و ... در آن ها ديده نمی شود بلکه به نقش موثر زنان در جامعه کنونی ايران بی اعتنا می ماند و يا کم ترين اهميت را به آن می دهد.
به عنوان فعالان صنفی و مدنی براين باوريم آموزش و پرورش ما به دليل ضعف و بی ثباتی مديريت،کسری بودجه مزمن و بی توجهی به برنامه ای بلند مدت،رسالت خود در تربيت اجتماعی دانش آموزان را به فراموشی سپرده است،ارتباط سازنده اجتماعی،اقتصادی و فرهنگی خود با جامعه را از دست داده و از همگامی با تحولات جهانی آموزش و پرورش بازمانده است. نظام آموزشی ما نقش موثر و از پيش انديشيده ای در آموزش مهارت های زندگی،چگونگی مقابله با آسيب های اجتماعی،آموزش حقوق شهروندی و سياسی به جوانان کشور ندارد. فارغ التحصيل آن،نه تنها مهارت های اجتماعی لازم را ندارد بلکه آمادگی برای ورود به بازار کار را نيز کسب نمی نمايد. با کارکردهای نوين آموزش و پرورش جهانی مانند آموزش محيط زيست،حقوق شهروندی و مردم سالاری و استفاده از فن آوری های نوين اطلاعات و ارتباطات در آموزش نيز بيگانه است. بی سبب نيست که علی رغم همه ی آسان گيری هايی که برای عبور دانش آموزان از مقاطع تحصيلی مختلف در نظر گرفته می شود،ميزان افت تحصيلی همواره رو به افزايش بوده و مدرسه به محيط کسالت باری برای دانش آموزان تبديل شده است که بيشتر آن ها در پی گريز از فضای بسته آن می باشند. ناچاريم جملاتی را که دست کم در يک دهه ی گذشته بارها تکرار کرده ايم بار ديگر بيان نماييم: نگاه مديران ارشد کشور به آموزش و پرورش به عنوان يک دستگاه مصرفی،قرار دادن آن در رده های آخر از نظرتخصيص بودجه و بی توجهی در به کارگيری نيروهای متخصص در سطوح مختلف آن،پيامدهای منفی گسترده ای را در سطح جامعه ايجاد نموده و خواهد نمود. پيامد هايی مانند افت تحصيلی و ترک تحصيل گسترده،ضعف مهارت های اجتماعی که نتيجه آن آسيب های اجتماعی از قبيل گسترش خشونت،اعتياد، طلاق در خانواده های جوان،بزهکاری به ويژه در ميان نوجوانان و جوانان،رشد پديده ای به نام کودکان کار،احساس ناکامی و افسردگی تنها بخشی از آن هاست. ناگفته پيداست هزينه های مادی و معنوی رويارويی با چنين آسيب هايی ده ها و شايد صدها برابر بودجه ای است که بايد به آموزش و پرورش اختصا ص داده شود. نگرانيم عليرغم پيشرفت فن آوری های نوين ارتباطی و ورود مستقيم و غير مستقيم آن ها به عرصه آموزش که تاثير گذاری و انتقال ارزش ها به مردم سراسر جهان به ويژه کودکان و نوجوانان را درپی دارد،دستگاه تعليم و تربيت کشور ما همچنان ساختار سنتی خود را حفظ نموده است. از تعاملی پويا و سازنده با جامعه ی ايرانی و جهانی بازمانده، روز به روز در تربيت نسل هايی که بناست حافظ فرهنگ و هويت ملی اين کشور باشند،نقش حاشيه ای تری ايفا می نمايد. نتيجه ديگر اين شرايط می تواند کاهش شديد شوق يادگيری وعلم آموزی و تمايل به گريز هرچه بيشتر از محيط های آموزشی و تلاش برای کسب مدرک به هر وسيله ی ممکن باشد. ما ايمان داريم راه برون رفت کشور از بسياری مشکلات فرهنگی،اجتماعی و اقتصادی که هم اکنون درگير آن است پرداختن به آموزش و پرورش در يک چارچوب ملی و ايجاد تحولات ساختاری و محتوايی بنيادی در آن است. بديهی است انجام کارهای عامه پسند مانند تغيير نام مقاطع تحصيلی،افطاری دادن وتکريم های کلامی تکراری از معلمان،مشکلات آموزش و پرورشی را که دانش آموزان،معلمان و به عبارتی بخش های گسترده ای از جامعه از آن ناراضی اند را حل نخواهد نمود. به طريق اولی سرکوب نهادهای صنفی منتقد و بازداشت معلمان معترض چاره ی دردهای آموزش و پرورش نيست،سهل است حضور معلمان دلسوزی همچون رسول بداقی ، هاشم خواستار،محمد داوری،عبداله مومنی و... در زندان در روزی که به نام معلمان جهان نام گذاری شده است برجان و روان فرهنگيان اندوهی گران،همراه با حسی از نارضايتی و ناامنی شغلی برجای می گذارد.
سخنی با وزير محترم آموزش و پرورش:
"من امروز آمده ام تادر اين وزارت خانه دست معلم را بگيرم و او را به قله برسانم"
در مدت ده ماهه ی وزارت شما،بارها شاهد و شنونده جملاتی از اين دست بوده ايم؛اما در راستای عملی نمودن آن ها کار موثر و برجسته ای نديده ايم . در ميان اقدامات شما دراين مدت شايد بتوان تنها از بيمه طلايی نامی به ميان آورد که تا حدودی رضايت خاطر نسبی فرهنگيان را درپی داشته است. اما رسيدن به اهداف بلندی که بسيار عنوان نموده و می نماييد راهکارهايی بنيادين و ساختاری می خواهد که در آموزش و پرورش نهادينه گردد و با تغيير وزير يا دولت به دست فراموشی سپرده نشود. در زير چند نمونه از پيشنهاداتی که در قوانين و آيين نامه های فعلی موجود است اما توجهی به آن ها نمی شود را مطرح می نماييم:
۱. طرح مديريت انتخابی مدرسه و مناطق آموزش و پرورش: همان طور که می دانيد براساس اين طرح مدير مدرسه با رای معلمان انتخاب می شود. بنا بر اين بود که طرح،گسترش يافته تا انتخابی شدن مسئولان مناطق نيز پيش برود. با روی کار آمدن دولت نهم اين برنامه کنار گذاشته شد و وزيران مختلف اين دولت هيچ گونه تمايلی به اجرای آن نداشتند چه رسد به گسترش آن. اگرچه اين طرح به تنهايی تغييری اساسی در آموزش و پرورش ايجاد نمی نمايد ليکن تا حدودی بر جايگاه آموزگاران و ارزش و انگيزه آن ها می افزايد . اکنون که وزير محترم دغدغه ی جايگاه معلمان را دارد می تواند اين طرح را احيا نموده و به طور جدی به اجرای آن اهتمام نمايد.
۲. تقويت جامعه مدنی و تشکل ها : سند ملی آموزش و پرورش که شما نيز بارها از آن سخن گفته ايد، نقش برجسته و قابل تاملی برای جامعه مدنی فرهنگيان در نظر گرفته است . از سياست گذاری و برنامه ريزی در آموزش و پرورش گرفته تا نظارت بر امور و ارزشيابی عملکرد مسئولان: "مشارکت معلمان در توليد طرح ها و برنامه های تربيتی و اصلاحی،توليد محتوا،تصميم گيری ها در سطح مدرسه،مناطق و کشور از طريق تشکل ها و انجمن های علمی و حرفه ای" در اين که وجود جامعه ی مدنی نيرومند،مبنای افزايش جايگاه فرهنگيان است،شکی وجود ندارد. بنابراين،چنان چه به راستی دغدغه ی بالا بردن جايگاه معلمان وجود دارد يکی از بهترين کارها،تقويت اين گونه نهادها و انجمن ها می باشد.
۳. تقويت شورای معلمان: در حال حاضر شورای معلمان مدارس به شکل کاملا نمايشی و بی اثر در هر سال تحصيلی حدود سه يا چهار جلسه برگزار می کند که به دليل بی انگيزگی شرکت کنندگان،فاقد هرگونه کارآيی است. به نظر می رسد مشکل اساسی اين شورا،نداشتن جايگاه در ساختار مديريتی مدرسه باشد. به عبارت ديگر برای نظرات و تصميمات احتمالی معلمان در اين شورا،هيچ گونه ضمانت اجرايی وجود ندارد. پيشنهاد می شود در چارچوب قوانين موجود،مصوبات اين شورا جنبه اجرايی يافته و افزون براين،با گسترش و تقويت شوراهای معلمان در سطح مناطق،استان ها و کشور،اين نهاد مهم آموزش و پرورش از محاق بيرون آيد و جايگاه واقعی خود را بيابد. نبايد فراموش کرد که شورای معلمان می تواند و بايد در برنامه ريزی های آموزشی و تربيتی مدرسه،تصميم گيرنده ای مهم باشد.
۴. مقابله با تضعيف نقش پرورشی معلمان : بی ترديد هر معلمی دارای دو نقش آموزشی و پرورشی است و مستقيم و غير مستقيم بر شکل گيری انديشه و شخصيت دانش آموز تاثير می گذارد. مدت هاست با پا فشاری بر پديده ای به نام مربی تربيتی و به تازگی،حضور روحانيون در مدرسه،به نظر می رسد معلمان را فقط برای ارائه ی آموزش های تخصصی می خواهند. وزير محترم می تواند با موضع گيری در مقابل اين روند و با دستورهای روشن،اين تصور درست و ارزشمند خود را جامه ی عمل بپوشاند که : "تحول واقعی در آموزش و پرورش با محوريت معلم شکل می گيرد،همه چيز فرع است."
کانون صنفی معلمان
۱۱ /۷/۱۳۸۹

*شعار EI (سازمان آموزش جهانی) برای روز جهانی معلم سال ۲۰۱۰
 


شیرین عبادی و هشت سازمان حقوق بشری: نسرین ستوده را آزاد کنید


شیرین عبادی، برنده جایزه صلح نوبل، همراه با هشت سازمان حقوق بشری بین‌المللی روز شنبه در بیانیه‌ای خواستار آزادی سریع و بی‌قید و شرط نسرین ستوده، وکیل دادگستری زندانی در ایران شدند.
به گزارش کمپین بین‌المللی حقوق بشر در ایران، شیرین عبادی همراه با سازمان‌های عفو بین‌الملل،‌دیده‌بان حقوق‌بشر، کمپین بین‌المللی حقوق بشر درایران، کمیسیون بین‌المللی حقوقدانان، فدراسیون بین‌المللی حقوق بشر، جامعه دفاع از حقوق بشر در ایران، اتحادیه بین‌المللی وکلا و سازمان جهانی علیه شکنجه، روز شنبه، ۱۰ مهرماه، در بیانیه‌ای ضمن اعتراض به دستگیری نسرین ستوده، وکیل دادگستری، خواستار آزادی سریع و بی‌قید و شرط وی شدند و همچنین نسبت به افزایش آزار و اذیت وکلای مدافع در ایران ابراز نگرانی کردند.
نسرین ستوده که وکالت فعالان سیاسی و حقوق بشری زندانی نظیر عیسی سحرخیز، روزنامه‌نگار و حشمت‌الله طبرزدی، رهبر سازمان توقیف شده جبهه دموکراتیک ایران را بر عهده دارد، روز ۱۳ شهریور، زمانی که برای پاسخ به احضاریه دادگاه به دادسرای اوین مراجعه کرده بود، بازداشت شد.
دلایل دستگیری خانم ستوده تا کنون مشخص نشده است ‌اما در احضاریه وی، خانم ستوده به «تبلیغ علیه نظام» و «تجمع و تبانی به قصد اقدام علیه امنیت ملی» متهم شده است.
به گزارش کمپین بین المللی حقوق بشر در ایران، رضا خندان، همسر خانم ستوده و نسیم غنوی، وکیل پرونده وی مورد هشدار قرار گرفته‌اند تا در خصوص پرونده خانم ستوده با رسانه‌ها صحبتی نکنند و در همین راستا آقای خندان که با رادیو فردا نیز در مورد وضعیت خانم ستوده صحبت کرده بود، برای بازجویی به شعبه یک دادگاه انقلاب احضار شد و به گفته شخص وی، مورد «یک سری تهدید» واقع شد.
این بیانیه همچنین می‌افزاید خانم ستوده که وکالت پرونده شیرین عبادی در ایران را در دست دارد قبلا مورد هشدار واقع شده بود تا «از وکالت شیرین عبادی دست بکشد و یا منتظر عواقب آن باشد.»
شیرین عبادی در این بیانیه گفته است: «اینک وکیل من، که خود او... دفاع از بسیاری از فعالان دیگر را به عهده دارد بازداشت شده است،‌ و وکیل مدافع او، به علت دفاع از او، تهدید به دستگیری شده است. کجاست عدالت اگر وکیل شما را برای دفاع از شما بازداشت کنند؟»
سازمان‌های مذکور همچنین در این بیانیه اعلام کردند که با وادار کردن وکلا به از دست دادن آزادی خود در راستای انجام وظایفشان، مقامات ایران در حال تضعیف بیشتر نظام قضایی «عمیقا معیوب» ایران هستند.

ابراز نگرانی از افزایش فشار بر وکلا در ایران
این بیانیه همچنین افزوده است که علاوه بر خانم ستوده، وکلا و فعالان حقوق بشری دیگر نیز در ایران تحت فشار هستند و در این زمینه به محمد اولیایی فرد، وکیل دادگستری و عضو هیئت مدیره کمیته دفاع از زندانیان سیاسی در ایران اشاره می‌کند که اکنون در حال تحمل یک‌سال حبس به دلیل اعتراض به اعدام بهنود شجاعی، موکلش است.
بهنود شجاعی به اتهام ارتکاب قتل در سن ۱۷ سالگی روز ۱۹ مهرماه ۱۳۸۸ و در سن ۲۱ سالگی به دار آویخته شد.
محمد اولیایی فرد که وکالت پرونده‌اش با نسرین ستوده است همچنین وکالت پرونده زندانیان عقیدتی از جمله اعضای اتحادیه‌های مستقل کارگری و متخلفین نوجوان را بر عهده دارد.
این بیانیه‌ همچنین به خطر محاکمه عبدالفتاح سلطانی و محمد‌علی دادخواه، دو وکیل و فعال حقوق بشر دیگر اشاره می‌کند که پس از انتخابات ریاست جمهوری ۱۳۸۸ دستگیر و چندی بعد به قید وثیقه آزاد شدند.
این دو وکیل اکنون در انتظار رسیدگی به پرونده خود هستند که بر اساس این بیانیه ممکن است به حبس آن‌ها و یا از دست دادن پروانه‌های وکالت شان منجر شود.
بیانیه یاد شده همچنین به محمد سیف زاده، دیگر وکیل دادگستری و عضو مؤسس کانون مدافعان حقوق بشر اشاره می‌کند که در حال حاضر به اتهام «تأسیس یک انجمن... به قصد اقدام علیه امنیت ملی» و «عضویت در انجمن به قصد اقدام علیه امنیت ملی» در انتظار محاکمه به سر می‌برد و می‌افزاید وی به همراه هادی اسماعیل‌زاده، عضو دیگر کانون مدافعان حقوق بشر از سال ۱۳۸۸ ممنوع‌الخروج هستند.
تنظیم کنندگان این بیانیه همچنین به وکلای دیگری اشاره می‌کنند که «برای امنیت خویش وادار به زندگی در تبعید شده‌اند» و در این میان به شیرین عبادی که پس از انتخابات ریاست جمهوری دیگر به ایران بازنگشته است اشاره می‌کنند.
در ادامه این بیانیه به شادی صدر دیگر وکیل دادگستری که پس از تحمل ۱۱ روز حبس در تیرماه ۱۳۸۸ از ایران خارج شد و همچنین محمد مصطفایی، وکیل پرونده سکینه محمدی آشتیانی، زن محکوم به سنگسار، که در مردادماه ۸۹ ایران را ترک کرد، اشاره شده است.
این بیانیه می‌نویسد که اگرچه ایران به طور رسمی از سال ۲۰۰۲ اعلام کرده است که گزارشگران مخصوص سازمان ملل در امور استقلال قضات و وکلا اجازه بازدید از کشور را دارند اما از سال ۲۰۰۵ تا کنون به هیچ کارشناس حقوق بشری اجازه داده نشده است تا برای تحقیق وارد ایران شود.
این بیانیه می‌افزاید که در حال حاضر هشت گزارشگر ویژه در انتظار مجوز دیدار هستند که هنوز از طرف مقامات ایرانی مورد موافقت قرار نگرفته است.
کلمه :مجید دری که از دانشجویان محروم از تحصیل دانشگاه علامه و از اعضای شورای دفاع از حق تحصیل است،بیش از ۱۵ ماه است که بدون حتی یک روز مرخصی در زندان اوین بسر می برد و تمام پیگیریهای خانواده و وکلایش برای گرفتن چند روز مرخصی برای او ،بدون پاسخ مانده است .
به گزارش کلمه ، این در حالی است که دادستان تهران در ملاقات حضوری با مادر دری ،قول مرخصی چند روزه را به وی داده بود اما پس از ارائه دو نامه مرخصی توسط خود او و خانواده اش،مسئولین دادستانی اعلام کرده اند نامه مرخصی او باز هم گم شده است. دری اکنون برای سومین بار درخواست مرخصی خود را تحویل مقامات قضایی داده است.
مجید در اثر فشارهای ناشی از زندان دچار میگرن و کم خونی شدید شده است.حتی یکبار در زندان دنده اش شکسته که برای جلوگیری از نگرانی و ناراحتی خانواده اش تا مدتها این موضوع را از آنها پنهان کرده بود.
پس از گذشت ۱۵ ماه از بازداشت مجید دری ،تلاشهای خانواده اش حتی برای باز پس گیری وسایل او از مقامات امنیتی نیز بی نتیجه مانده است. وسایلی که مقامات امنیتی بهنگام دستگیری وی با خود برده اند متعلق به شرکتی است که وی در آنجا شاغل بوده است.
تبعید ضیا نبوی به زندان اهواز و اعلام تغییر مکان تبعید مجید دری از ایذه به اهواز این نگرانی را افزایش داده است که او نیز به زودی به همین زندان منتقل شود .

گروه سیاسی-آزاده افروز: محمد علی الهی روحانی مقیم آمریکا در نشست احمدی نژاد با ایرانیان مقیم آمریکا پشت تریبون رفت و از احمدی نژاد پرسید:” چگونه است که شما درخواست ملاقات و مذاکره با بوش و اوباما می کنید ولی هرگز چنین در خواستی از مخالفان داخلی خود نکرده اید؟” این روحانی که موسوی و هاشمی و خاتمی و کروبی را در حضور احمدی نژاد نیروهای دلسوز و اصیل جمهوری اسلامی معرفی کرد و از او خواست تا زندانیان سیاسی را آزاد کند ، البته از احمدی نژاد همان حرفهایی شنید که خبرنگاران غربی شنیده بودند، او به وضوح همه چیز را وارونه کرد و باز هم مدعی شد که همه آزادند و کسی در زندان نیست .
پنجمین سفر احمدی نژاد و سخنرانی چندین باره اش در سازمان ملل متحد که رکوردی برای مقامات ایرانی به حساب می آید با دست و دلبازی ویژه ای برای خبرنگاران غربی همراه بود . احمدی نژاد که در تمام سالهای به قدرت رسیدنش تن به مصاحبه با روزنامه و رسانه منتقدی در داخل کشور نداده است در همین یک هفته ای به آمریکا دوازده بار به مصا حبه با خبر نگاران غیر ایرانی نشست . جالب اینجاست که احمدی نژاد در همین سفر های برون مرزی هم از مواجهه با خبرنگاران ایرانی مشغول در رسانه های خارجی بیم دارد.آنچنان که خبرنگار بخش فارسی بی بی سی این روحیه احمدی نژاد را به طعنه از او پرسید که چرا از رودرویی با خبرنگان ایرانی هراس دارید؟
احمدی نژاد تا به امروز ۶۱ مصاحبه با خبرنگاران خارجی انجام داده است که خبرنگاران رسانه های آمریکایی با ۱۸ مصا حبه در صدر این فهرست هستند، شمار گفت و گو های مفصل احمدی نژاد با خبرنگاران غربی که بی اعتنا به منزلت مقام سیاسی یک کشور انجام می شود و اشتیاق احمدی نژاد برای قرار گرفتن در کادر شبکه های بین المللی، آنچنان وضعی ساخته است که خبرنگاران غربی در مصاحبه با احمدی نژاد فرصت طبع آزمایی و آزمون و خطا پیدا کرده اند. پیش از سفر اخیر احمدی نژاد به آمریکا جزوه هایی از سوی خبرنگارن آمریکایی منتشر شده بود با این عنوان که:” با احمدی نژاد چگونه مصاحبه کنیم .” می توان گفت که برای خبر نگاران غربی احمدی نژاد به یک سوژه همیشه در دسترس تبدیل شده است. و خبرنگاران آمریکایی با دانستن اشتیاق او حتی به زحمت در انتظار بودن هم نمی افتند.
منوچهر متکی وزیر خارجه هم با علم به خصوصیت روانی آقای  احمدی نژاد پیش از آغاز مارتن مصاحبه های رییس متبوعش گفته بود که احمدی نژاد امسال هم به خبر سازترین فرد حاضر در اجلاس سازمان ملل تبدیل خواهد شد. جالب اینجاست که شور و شوق احمدی نژاد در مصاحبه با خبرنگاران اجازه نداد تا همراهان او فرصتی برای نطق و گفت و گویی پیدا کنند و تنها مشایی با گفت و شنید خیابانی با چند تن از مخالفان دولت موفق شد در کنار احمدی نژاد چند خبری را به خود اختصاص دهد.
اما با این همه چهره بشاش احمدی نژاد در برخورد با رسانه های داخلی به کلی متفاوت است. احمدی نژاد که با کریستین امان پور خبرنگار ایرانی الاصل شبکه سی ان ان ، بارها به گفتگو نشسته است. حاضر نشده است تا با روزنامه های ایرانی که منتقد دولت او هستند هیچ گونه گفتگویی داشته باشد. علاقه وافر احمدی ن‍‍ژاد به گفتگو با شبکه های آمریکایی نشان دادن این نیز هست که می خواهد برای خود شخصیتی مستقل در دیدگاه سیاستمداران غربی دست و پا کند. شخصیتی که مستقل از رهبری نظام  است. احمدی نژاد در مصاحبه با چارلی رز از عدم پاسخ اوباما به پیام تبریک و نامه اش گلایه کرده است و به صراحت گفته است که او به اوباما پیام تبریک داده و اوباما باید پاسخش را به احمدی نژاد می داده است و نه آیت الله خامنه ای. در این گفتگو چارلی رز به بی پاسخ گذاشتن نامه اوباما به رهبری ایران اشاره کرده بود.
به نظر می رسد گفتگو با رسانه های ایرانی گویا برای احمدی نژاد یک خطر به حساب می آید و همین طور گفتگوی منتقدان و مخالفان دولت با رسانه های خارجی برای دولت خطری بزرگتر به شمار می رود . اگر چه هیچ قانونی مصاحبه با جراید و رسانه های خارجی را جرم ندانسته است، سال گذشته وزارت اطلاعات در بیانیه ای که قانونگذاری به شمار می رفت، بسیاری از موسسات و رسانه های غربی را به عنوان خط قرمز دولت اعلام کرد و مصاحبه کنندگان و نویسندگان ایرانی که با این رسانه ها همکاری کنند را مجرم دانست.
اگر چه احمدی نژاد آزاد است تا با هر شبکه خارجی به گفت و گو بنشیند و جدای از رسانه پر هزینه صدا و سیما که دربست در اختیار پخش نظرات و گفتگو های اوست از امکانات بین المللی هم استفاده کند. اما مخالفان احمدی نژاد حق هیچ استفاده ای از هیچ رسانه ای چه داخلی و چه خارجی را ندارند. بسیاری از زندانیان در بند و محکومین دادگاههای فرمایشی یکی از جرمهایشان انتشار مطالب در سایت های خارج از کشور و احیانا مصاحبه با شبکه های خارجی است. از طرف دیگر روزنامه های منتشره در ایران هم حق ندارند صدای مخالفان را منعکس کنند و وزارت ارشاد در بخش نامه ای دستور داده است تا رسانه ها از انتشار هر گونه خبری از رهبران جنبش سبز خودداری کنند. بگذریم از اینکه وزیر ارشاد همراه نبودن با خواسته های دولت را هم از موجبات قطع یارنه دولتی به نشریات دانسته است.


جرس:روزهای پایانی شهریور ماه امسال سینما گران به روال چهارده سال گذشته دور هم جمع شدند تا " جشن خانه سینمای ایران" برگزار شود. هر چند که پیش از این نیز برگزاری این جشن همواره با حاشیه هایی همراه بوده است اما این بار با حاشیه های پرسر و صدایی که جمعی از وزارت ارشاد و روزنامه کیهان برای آن برپا کردند بیشتر رنگ و بوی سیاسی گرفت.

حاصل جشن خانه سینمای ایران توقیف ساخت یک فیلم و چند نامه و جوابیه بود که در رسانه های ایران منتشر شد.
 با گذشت بیش از دو هفته از پایان این مراسم درایران هنوز حرف و حدیث های آن پایان نیافته است و دلخوری میان اهالی سینما و دولت بیش از بیش نمایان شده است .


قصه از کجا شروع شد ؟

"امیدوارم وضع مملکت طوری شود که گلشیفته (فراهانی) بتواند برگردد، امیدوارم که بهرام بیضایی (نویسنده و کارگردان) برگردد. امیر نادری (کارگردان) بتواند در ایران فیلم بسازد و امیدوارم که جعفر پناهی (کارگردان) هم بتواند در ایران فیلم بسازد."
 این جملات امیدوار گونه ای بود که اصغر فرهادی هنگامی که جایزه بهترین کارگردانی سینما را دریافت می کرد از پشت تریبون خانه سینما خطاب به اهالی هنر گفت.
 فرهادی نمی دانست که همین چند جمله کوتاه می تواند سرنوشت فیلم تازه او را عوض کند. مجوز ساخت فیلم جدید اصغر فرهادی با نام "جدایی نادر از سیمین" در حالی لغو شد که فیلمبرداری آن در تهران شروع شده بود.


لغو مجوز به جرم اظهار امیدواری


جواد شمقدری ، معاون سینمایی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی گفت که دلیل لغو مجوز ساخت فیلم اصغر فرهادی به دلیل سخنان او در مراسم جشن خانه سینما بوده است.
 شمقدری گفت : " موضوع به خاطر صحبت هایی است که وی در مراسم جشن خانه سینما داشت و حرف هایی که ایشان زدند حرفهای جالبی نبودند. پس از آن به ایشان یک هفته فرصت می دهند حرف هایشان را اصلاح کنند اما این کار را انجام نمی دهند و سپس منجر به این تصمیم گیری می شود."


در ایران فیلم نمی سازم
شاید مهمترین واکنشی که یه این لغو مجوز نشان داده شد از طرف عباس کیارستمی بود. او اعلام کرد که تصمیم داشته است فیلم بعدی اش با نام " پدر و پسر" را در ایران بسازد اما با اتفاقاتی اینچنینی ترجیح می دهد که این فیلم را در خارج از کشور بسازد.

محمد مهدي عسگر پور ، مدير عامل خانه سينمای ایران هم  در واكنش به این لغو مجوز به روزنامه شرق  گفت : " تنها زماني كه به شئون اسلامي ، ديني ، مقامات امنيتي و مراجع و مقدسات توهين شده باشد پيگردهاي قانوني و برخورد با سخنران درنظر گرفته مي‌شود. سوال من اين است كه آقاي فرهادي در صحبتهايش به كدام يك از اينها توهين كرده است ؟"
 با این حال لغو مجوز فیلم جدید فرهادی تنها یکی از واکنش های دولتیان به این جشن بود.


از امام زمان عذر می خواهم

جواد شمقدری بعد از این مراسم بیانیه ای  نوشت که رسانه های ایران آن را منتشر کردند این بیانیه با " انا لله و انا الیه راجعون" آغاز شد.
 در این نامه از همه مردم ایران به خاطر برگزاری این جشن عذر خواهی شده بود. شمقدری ادعا کرد که کسانی در این جشن با هلهله و شادی آرزوی "پایان نظام جمهوری اسلامی " را کرده اند.
 او این رفتار را "آفت شاه نشینان" در سینمای ایران دانست که گاهی" گرفتار هیجان و گاهی لجبازی و گاهی غفلت و سرخوشی می شوند."
 روزنامه کیهان هم در مقاله ای تحت عنوان " عقده گشایی سیاسی در جشن خانه سینما" آورد : " چهاردهمین جشن خانه سینما در حالی به کار خود پایان داد که این کانون صنفی به جایگاه محفلی برای عقده گشایی سیاسی و حمایت از مخالفان نظام و تقدیر از پیاده نظام شناخته شده آمریکا و اسرائیل سقوط کرد.در این جشن برخی حاضران سخنانی مشابه نظرات شبکه های ماهواره ای بیگانه بر زبان آوردند."


همه چیز ثبت شده است

اما خانه سینما نکات اشاره شده در بیانیه شمقدری و روزنامه کیهان را توهین دانست و در جوابیه ای آورد : "آنچه در جشن سینمای ایران گذشت به استناد وقایع ثبت شده در حافظه دوربینها و حضور دهها خبرنگار و صدها تن از اهالی فرهیخته سینمای ایران به هیچ وجه با اتهاماتی که در بیانیه معاونت سینمایی آمده همخوانی و مطابقت نداشته و ندارد."

اما آن کسی که بالاترین مقام تصمیم گیرنده در این جریان بود طرف معاونت خود را گرفت و عملا بیانیه تکذیبی خانه سینما به هیچ انگاشته شد.


با کسی بحثی نداریم

محمد حسینی وزارت ارشاد که باید در این میان میانجی گری می کرد در حاشیه نشست خبری نمایشگاه رسانه‌های دیجیتال عملا از آنچه که شمقدری در بیانیه ی تسلیت آمیزش آورده بود حمایت  کرد.
 محمد حسینی گفت: "ما با هیچ شخصی از جمله آقای فرهادی یا دیگرانی که تحت تاثیر هیجانات حرفهایی زده‌اند بحثی نداریم. حرف ما با حلقه گردانان این محافل است. مسئله ما کسانی است که به صورت سازماندهی شده دارند ارزشهای اسلامی را زیر پا می‌گذارند."
 "البته خود آقای فرهادی هم متوجه شده که حرفهایش در جشن خانه سینما نامناسب بوده است. اینکه کسی آرزو کند که فردی ضد انقلاب مثل محسن مخملباف و خانواده‌اش برگردد به ایران و انتظار هم داشته باشد که ما برایش فرش قرمز پهن کنیم نشان می‌دهد که مسئله دیگر صنفی و سینمایی نیست."
 آقای حسینی گفت: "اینکه عده‌ای هم بیایند در آن فضا برای این حرفها سوت و کف بزنند از نظر ما محکوم است و قابل قبول نیست و به جد انتظار داریم که این روند را اصلاح کنند."


یک نامه تند به وزیر ارشاد

موضع گیری یک جانبه وزیر ارشاد در برابر این موضوع باعث  شد تا یکبار دیگر مدیر عامل خانه سینمای ایران دست به قلم ببرد.
 این نامه بیشتر از آنکه تکذیبیه ای باشد برای آنچه در جشن خانه سینمای ایران رخ داد انتقاد نامه ای بود به وزیری که از نظر عسگر پور تسلطش بر امور هنری جاری در کشور کم است.
 عسکر پور در نامه خود آورد : "د ر حوزه سینما، تعداد نشستهای جدی و تخصصی تان با دست اندرکاران به تعداد انگشتان یک دست هم نمی رسد. تسلط امروزتان به اوضاع سینما، تئاتر ، موسیقی و هنرهای تجسمی حدوداً مثل روز اوَلی است که همدیگر را دیدیم. همان موقع که هنوز نامزد احراز پست وزارت بودید و درخواست کمک کردید و بنده و تعدادی از اعضای هیأت مدیره خانه سینما و رؤسای صنوف، علیرغم فشارهای زیاد آن روزها، صادقانه و با برنامه ای مشخص و به قصد تعامل به دیدارتان آمدیم."


بیانیه های یک معاون

هرچند که وزیر ارشاد در برابر این نامه انتقادی سکوت کرد اما شمقدری یکبار دیگر بیانیه ای صادر کرد و این بار لحن عسگر پور را مشابه گروه های منافق دانست. او در بیانیه خود آورد : " در این نامه ادبیاتی از توده مسلک‌های سابق و لیبرال منش‌های امروز دیده می‌شود که سعی می‌کنند خشم و عصبانیت ناشی از عدم موفقیت‌های سیاسی‌شان را جبران کنند."
 بیانیه هشت ماده ای شمقدری به ذکر بی ادبی های این نامه انتقادی و اختلافات خانه سینما پرداخته بود. با این همه این بار شمقدری عسگر پور را متهم کرد که "مدیریت فعلی خانه سینما، دفتر مدیر عامل را به اتاق جنگ برای تحقق خواسته‌های جناحی و ترمیم شکست‌های سیاسی باندی که به آن وابسته است قرار داده است."


معذرت خواهی یک کارگردان

در میان تمام این نامه نگاری ها اصغر فرهادی که دل نگران مجوز از دست رفته آخرین ساخته اش بود در گفتگو با ایسنا بابت آرزویی که در جشن خانه سینمای ایران کرده بود عذر خواهی کرد.

فرهادی اعلام کرد که حرف هایش بد تعبیر شده است. معاونت سینمای وزارت ارشاد هم  از رفع توقیف فیلم جدایی نادر از سیمین به دنبال پیگیری‌های این كارگردان در دیدار با وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی و معاونت سینمایی خبر داد.

حمیدرضا دیبایی، مدیر روابط عمومی این معاونت به ایسنا گفت: "پیرو مصاحبه اصغر فرهادی و اعلام این كه در فضایی خاص مطالب حساسیت برانگیزی را عنوان كرده و هدف خاصی نداشته است و پیرو مواضع وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی كه گفتند صحنه گردانان اصلی مراسم باید پاسخ گو باشند."
 دور از ذهن نبود که جشن خانه سینمای ایران که امسال سبز تر از هر وقت دیگری برگزار شد پایانی این چنینی داشته باشد.
 همان زمان که عکس های رخشان بنی اعتماد با روسری سبز روی شبکه اجتماعی فیس بوک منتشر می شد و دست به دست می گشت ، همان زمان که آرزوی فرهادی برای برگشتن هنرمندان به ایران دهن به دهن می گشت کسانی هم تلاش می کردند تا همین پایگاه های کوچک را هم به مرز تعطیلی و پلمب برسانند.
 خانه سینمای ایران حالا در همان حایگاه خطرناکی ایستاده است که پیش از این انجمن صنفی روزنامه نگاران آنجا بود و هر صنف منتقد دیگری هم در همین جایگاه، میان بودن و نبودن ایستاده است .


پیوستن عبادی به کمپین خانواده بزرگ زندانیان سیاسی؛ محمد داوری 
فرزند من است
جرس: شیرین عبادی برنده ایرانی جایزه صلح نوبل، به کمپین « خانواده بزرگ زندانیان سیاسی» پیوست و اعلام کرد:   من نیز در کنار سایر کسانی که در این کمپین،  زندانیان سیاسی و عقیدتی داخل ایران را به عنوان عضوی از خانواده خود برگزیده و برای آن زندانی فعالیت می کنند،  از این پس محمد داوری روزنامه نگار دربندی که کمتر از او در رسانه های خبری نام برده می شود را به عنوان فررند خود بر می گزینم  و تا روزی که وی آزاد شود، نام او را همه جا بر زبان خواهم آورد . ‍  
 کمپین خانواده بزرگ زندانیان سیاسی پس از آنکه خانواده های زندانیان در ایران تحت فشارهای جدی امنیتی قرار گرفته بودند،  ابتدا در فضای  مجازی فیسبوک  و سپس به صورت جدی  تر با شعار "خانواده ام را آزاد کنید!"، در حمایت از زندانیان سیاسی و خانواده های این زندانیان، فعالیت خود را آغاز کرد.
  بر اساس برنامه های این کمپین که  با انگیزه  مشارکت دادن شهروندان در یک فعالیت بلند مدت مسالمت آمیز و مدنی شکل گرفته است، هر شهروند ایرانی یا غیر ایرانی که عضو کمپین می شود،  می تواند یک تاسه زندانی سیاسی را به عنوان عضو خانواده  خود انتخاب کند و تا زمان آزادی وی برای او  به صورت «آهسته» و «پیوسته» فعالیت کند. بدین طریق اعضای کمپین در کنار یکدیگر «خانواده بزرگ زندانیان سیاسی» را تشکیل می دهند.
 شیرین عبادی برنده جایزه صلح نوبل، اولین چهره سرشناس ایرانی است که  به این کمپین پیوست و ضمن اعلام حمایت از تک تک زندانیان سیاسی و عقیدتی از میان شمار زیاد زندانیان، محمد داوری معلم و روزنامه نگار زندانی را به عنوان عضوی از خانواده   خود معرفی کرده است .
 وی با بیان این نکته که دفاع  از تک تک زندانیان سیاسی و عقیدتی در ایران وظیفه من است، افزود:  ضمن آنکه  همه تلاشم را برای دفاع از کلیه زندانیان سیاسی و عقیدتی به کار خواهم گرفت، اما به دلیل اینکه در ایران نیستم تا بتوانم همانند گذشته در دادگاه حاضر شوم و روبروی قضاتی بایستم  که متاسفانه استقلال خود را از دست داده اند، بنابراین تصمیم گرفتم به این کمپین بپیوندم تا از  زندانیان سیاسی که مظلوم ترین اقشار جامعه هستند حمایت کرده و مردم را نیز دعوت کنم که به این کمپین بپیوندند و خود را به عنوان خانواده زندانیانی اعلام کنند که حتی حقوق قانونی شان هم در سیستم قضایی ایران زیرپا گذاشته شده است.
  برنده ایرانی جایزه صلح نوبل تصریح کرد:  همان روزهای نخست که خانواده های زندانیان تنها به دلیل پیگیری وضعیت خانواده های دربند خود تحت فشار قرار گرفته بودند، شنیدم که چنین کمپینی با هدف حمایت از خانواده های زندانیان می خواهد شکل بگیرد، لذا از همان زمان علاقه داشتم بهاره هدایت دانشجوی دربندی که به ده سال زندان محکوم شده است را به عنوان دخترم برگزینم و تا روز آزادی از او حمایت کنم شاید به این دلیل که وقتی خواهرم در ایران زندانی شد، او نیز بسیار به خواهرم کمک کرد.
 خانم عبادی ادامه داد: من بهاره هدایت را همچنان همانند دخترم می پندارم ، چنانچه چهره معصوم  و بی گناه او بسیاری از شب ها خواب را از چشمم گرفته است. از طرفی نمی توانم  رنج های عبدالرضا تاجیک، همکار عزیزم را فراموش کنم که بعد از انتخابات سه بار تنها به جرم پاک سرشتی زندانی شده است که ظاهرا در این دوران همین هم جرم اندکی برای آزادی خواهان نیست.
 وی همچنین به گزارش های اقتصادی بهمن احمدی امویی، روزنامه نگار دربند، اشاره کرد و گفت: چطور می شود روزنامه نگار با تجربه ای که گزارش های او را می توان به عنوان کتب درسی در کلاس های دانشگاه اقتصاد تدریس کرد، در گوشه زندان انداخت؟ من همیشه او و عبدالله مومنی معلم دربندی که تحت شدید ترین فشارهای بازجویان مقاومت کرد را تحسین می کنم.  از طرفی کیوان صمیمی روزنامه نگاری که خودش را پدر سایر دربندان اعلام می کند و تا پای جان برای باز ستاندن حقوق پسران دربند خود اعتصاب غذا کرد، از یادم نمی رود که اینک خود او با جسمی بیمار در زندان مقاومت می کند.
 خانم عبادی همچنین یاد آور شد : عیسی سحرخیز را هرگز کسی فراموش نمی کند که شهامت او اینک در عرصه های بین المللی بر سر زبان هاست، آنچنانکه نقدهای شجاعانه مصطفی تاجزاده نیز. از طرفی شجاعت نسرین ستوده مگر از یاد رفتنی است، وکیل  آزاده ای که فرزند خردسال خود را ندید تا مظلومان را ببیند ، محمد اولیایی فر از حقوق نوجوانانی که حکم اعدام گرفته اند دفاع کرد و کم نیستند زندانیان شجاعی که ما باید خارج از زندان امتداد صدای سانسور شده آنان و حامی خانواده هایشان باشیم.
 برنده ایرانی جایزه صلح نوبل با تاکید بر این نکته که در این مصاحبه کوتاه نمی شود نام تک تک زندانیان مقاوم و شجاعی را ذکر کرد که آوازه نیک شان جهانی را در برگرفته است، گفت:  اما همه این بزرگان نیز تاکید دارند از زندانیانی حمایت شود  که نامشان کمتر در رسانه ها درج  می شود و خانواده هایشان کمتر به رسانه ها دسترسی دارند بنابراین  من نیز  تصمیم گرفتم ضمن پیوستن به این کمپین، آقای محمد داوری را به عنوان پسرم برگزینم و تا زمانی که او در بند است من نیز با تمام قوا نام او را به زبان آورم. شاید این فرصتی شود که بشود به خاطر انسان های دیگر هم بیاوریم  که چگونه عده ای، در گوشه زندان بر سر آرمان های دموکراتیک خود ایستادگی کرده اند.
 خانم عبادی  از محمد داوری به عنوان زندانی مظلومی یاد کرد که شاید بسیاری از هم وطنان او از میزان فداکاری و مقاومت او با خبر نیستند .وی سپس افزود: روزنامه نگار، معلم و جانبازی که به جرم گردآوری اسناد شکنجه و تجاوزاتی که در کهریزک صورت گرفته بود خودش زندانی شد اما  در سخت ترین شرایط، فریب بازجویان را نخورد و بر سر پیمان خود برای افشای حقایق ایستاد، به همین دلیل از شهریورماه سال گذشته تا امروز بدون حتی یک روز مرخصی ولو با تودیع وثیقه در زندان به سر می برد، لذا  می خواهم از محمد داوری دفاع کنم  چرا که می دانم  او هرگز از بازجویانی که از روزنامه نگاران می خواهند تا  حقیقت را انکار کنند،  درخواست حمایت  نکرد.
 برنده ایرانی جایزه صلح نوبل در پایان دوباره تاکید کرد: ضمن دفاع از حقوق تمامی زندانیان عقیدتی و سیاسی، فکر می کنم پیوستن به کمپین خانواده بزرگ زندانیان سیاسی و برگزیدن نام یک زندانی به عنوان عضوی از خانواده هر یک از ما، می تواند  در تقویت شبکه های اجتماعی موثر باشد  تا همه مردم آزادیخواه همدیگر را پیدا کرده  و در کنار زندانیان مبارز با خانواده هایشان نیز همراه شوند.
 
نامه ای از اوین

 
دیروز از آن روزهای نحس بود. ضیا تبعید شد به زندان ایذه. ایذه زندان ندارد! احتمالا می برندش زندان کارون اهواز. صبح داشتم صبحانه می خوردم که [...] آمد و خبر داد که ضیا دارد وسایلش را جمع می کند که برود. [...] 4 بار گفت: "ضیا داره می ره ایذه." تا من متوجه ماجرا شدم. با این که گوشم می شنید اما مغزم نمی خواست باور کند. تنها کسی که می خندید، خود ضیا بود. اما خنده اش خنده حقیقی نبود.
خنده تلخ من از گریه غم انگیزتر است
چشمانش خشم و غم را فریاد می زد. علی ملیحی زار زار می گریست. عبدالله مومنی سرش را پایین انداخته بود و آرام گریه می کرد. ضیا مسخره بازی در می آورد و شوخی می کرد، اما فضا بسیار سنگین و غمگین بود. ضیا را بغل کردم و بوسیدم. آخرین گفت و گویم با ضیا دوشنبه پس از ملاقات در مورد بیانیه دانشجوهای 350 به مناسبت بازگشایی دانشگاه ها بود.
وقتی از پله ها بالا می رفت، برایش دست زدیم. ضیا رفت و شاید تا چند روز دیگر مجید هم برود پیشش. ضیا که رفت، به هواخوری رفتم. اعصابم بدجوری خورد بود و دلم گرفته بود. کنار مجید نشستم و ناگهان بغضم ترکید. ضیا 10 و مجید 6 سال زندان در تبعید ایذه دارند. اگر مجید برود...
عبدالله و علی ملیحی هنگام آمار غروب هم در هواخوری گریه می کردند. مجید پس از رفتن ضیا دچار سرگیجه شدید شد. حالش خیلی بد بود و آخر هم کارش به بهداری کشید.
هر چه فکر می کنم، یادم نمی آید مشابه چنین احکام ناعادلانه ای را برای دانشجوهای این سرزمین. دانشجوهایی که تنها اعتراض شان این بود که "چرا نمی گذارید تحصیل کنیم؟"
 جمعه 2 مهر 89- بند 350 زندان اوین
اهدای قلم طلايی آزادی سال ۲۰۱۰ به احمد زيدآبادی
جرس: موسسه جهانی مطبوعات، روز چهارشنبه ۶ اکتبر، طی مراسمی رسمی، قلم طلايی آزادی سال ۲۰۱۰ را به احمد زيدآبادی اهدا خواهد کرد. اين موسسه در سال ۱۹۴۸ تأسيس شده و مقر آن در شهر پاريس است. روزنامه نگاران ۱۲۲ کشور عضو اين موسسه هستند که تعداد آنها بالغ بر ۱۸۰۰ نفر است.
اکبر گنجی در فیس‌بوک شخصی‌اش با بیان این مطلب اهداف اصلی اين موسسه را دفاع و ارتقاء آزادی مطبوعات و کمک به استقلال مالی آنها، توسعه رسانه های مکتوب و ديجيتالی و برقراری شبکه های ارتباطی بين تحريريه و سردبيری نشريات در جهان، همکاری بين سازمان های عضو در سطح ملی، منطقه ای و بين المللی عنوان کرده است.
 اين موسسه هر سال در سطح جهان، يکی از روزنامه نگاران را به دليل فعاليت های آزادی خواهانه، به عنوان روزنامه نگار برتر جهان در آن سال انتخاب می کند و قلم طلايی آزادی را به او در يکی از شهرهای جهان اهداء می کند.
 تاکنون سه روزنامه نگار ايرانی فرج سرکوهی در سال ۱۹۹۹ زوريخ، اکبر گنجی در سال ۲۰۰۶ در مسکو، احمد زيدآبادی در سال ۲۰۱۰ در هامبورگ برنده قلم طلايی اين موسسه شده‌اند.

 احضار مجدد تعدادي از دانشجویان کوی و بازجویی آنان به جای برخورد با عاملان حمله به کوی دانشگاه

جرس: در حالی که امروز محسنی اژه‌ای خبر از بازداشت عاملان حادثه کوی دانشگاه داد، در خبر است که طی چند روز گذشته، دادسرای انتظامي نیروهای مسلح اقدام به احضار مجدد تعدادي از دانشجویان به اتهام "مشارکت در اغتشاشات کوی دانشگاه تهران در سال گذشته" کرده و برای برخي از آنان جلسات دادگاه ترتیب داده است. جلساتی که در طول هفته جاری و هفته‌های آینده برگزار خواهد شد.
بنا به اخبار رسیده به جرس، پیش از این نیز جمعي ديگر از دانشجویان دانشگاه تهران به اتهام "مشارکت در اغتشاشات کوی" محاکمه و احکام زندان دریافت کرده‌اند که از آن جمله عباس کاکایی دانشجوي دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران است که با همین اتهام، مدت 10 ماه است در زندان به سر می‌برد.
احکام زندان برای جمعی دیگر از دانشجويان نیز صادر شده که هنوز اجرایی نشده است. این‌ها همه در حالي صورت می‌گیرد که کمیته انضباطي دانشگاه تهران خود نیز راسا اقدام به صدور احکام طویل المدت محروميت از تحصیل برای دانشجويان کوی کرده است.
گفته می‌شود شکاف میان قوه قضاییه و وزارت اطلاعات سبب شده تا وزارت اطلاعات با مطرح کردن مداوم پرونده کوي دانشگاه و نام‌های دانشجویان، فضا را به نفع نیروهای خود موازنه کند و برخورد با عوامل اصلی حادثه کوی از جمله صادق محصولی که از نظر برخی، مسئول اصلی انتقال دانشجویان به "منفی چهار" وزارت کشور بوده است را ناممکن کند.
بسياری از دانشجویان معتقدند با توجه به سمت سابق فرهاد رهبر، رئیس دانشگاه تهران، به عنوان معاونت اقتصادی وزارت اطلاعات هیچ یک از اين اقدامات بدون هماهنگی او انجام نمی شود.
اما از سوی دیگر غلامحسین محسنی اژه ای امروز با اعلام اینکه پلیس مقصران حوادث کوی دانشگاه و کوی سبحان را شناسایی کرده گفت: تعدادی از این افراد بازداشت شده و پرونده آنان به دادگاه رفته است که پس از قطعی شدن حکم آنان اعلام می شود.
به گزارش مهر، دادستان کل کشور گفت: نیروهای پلیس در حال حاضر آمادگی صد درصدی برای برخورد با هر موضوع و مشکلی دارند.

 

تنها تشکل دانشجویی منتقد دولت در کرمان منحل شد

خبرگزاری هرانا - یک مقام مسئول در دانشگاه شهید باهنر کرمان از انحلال انجمن اسلامی این دانشگاه که تنها تشکل منتقد دولت در استان کرمان محسوب می‌شود، خبر داد.
به گزارش سایت «گفتار نو»، معاون دانشجویی و فرهنگی دانشگاه شهید باهنر کرمان گفت: ۳۰ مورد شکایت از انجمن اسلامی در زمینه هتک ‌حرمت و هتاکی گزارش شد و سه استاد حقوق دانشگاه بر انحلال آن رای دادند.
اکبر نظری در جمع خبرنگاران با اشاره به انحلال انجمن اسلامی دانشگاه شهید باهنر کرمان تصریح کرد: در دو ترم گذشته بیش از ۳۰ مورد شکایت از این انجمن گزارش شد که عمدتا در زمینه هتک‌ حرمت و هتاکی مطرح و عمده آنها از سوی اساتید و دانشجویان بود.
نظری گفت: این شکایت‌ها در هیئت نظارت بر تشکل‌های دانشجویی مطرح و مورد بررسی قرار گرفت و سپس به هیئت بدوی ارسال شد و چهار نفر از اساتید خبره دانشگاه که سه نفر آنها حقوقدان بودند، شکایات را بررسی و در نهایت حکم انحلال انجمن اسلامی دانشگاه از سوی هیئت نظارت بر تشکل‌های دانشگاهی صادر شد.
گفتنی است فعالیت انجمن اسلامی دانشجویان دانشگاه شهید باهنر کرمان از بهمن ماه سال گذشته، برای سومین بار در سالهای اخیر، به حال تعلیق درآمد و از روز گذشته، این تشکل دانشجویی منتقد دولت به طور کامل منحل اعلام شد.

 

حکم شلاق 2 فروشنده مواد مخدر در ملاء عام اجرا شد

خبرگزاری هرانا - روز چهارشنبه هفته گذشته و با حضور مردم  اهواز، حکم شلاق دو مرد به اتهام فروش مواد مخدر در اين شهرستان به اجرا درآمد.
به گزارش روابط عمومي دادگستري خوزستان، اين دو تن در عمليات هاي پاکسازي مناطق آلوده شهر اهواز که توسط دادسراي عمومي و انقلاب اهواز برگزار مي شود، دستگير شده بودند .
بر اساس آراء صادره، حکم شلاق ج.ع که از سوي دادگاه انقلاب اهواز به 12 سال و دو ماه حبس، 80 ضربه شلاق تعزيري در ملاء عام و پرداخت جزاي نقدي محکوم شده است، در منطقه کوي رمضان اهواز اجرا شد.
همچنين حکم شلاق م.م که به پنج سال و 50 روز حبس، 46 ضربه شلاق تعزيري و پرداخت جزاي نقدي محکوم شده است، نيز در همين روز و در منطقه خشايار اين شهرستان به اجرا درآمد.
در پايان مردم حاضر در محل، از اقدامات قاطع دادگستري اين شهرستان در برخورد با فروشندگان مواد مخدر و برهم زنندگان نظم عمومي، قدرداني کردند.

 

اعتصابات کارگری در دو کارخانه لاستیک سازی در تهران و کرمان

خبرگزاری هرانا - کارگران کارخانه لاستیک البرز(کیان تایر)، از روز شنبه در اعتراض به عدم پرداخت چهار ماه دستمزد معوقه خود و سایر مشکلات موجود در کارخانه دست به اعتصاب زدند که روز یکشنبه نیز ادامه یافت.
بر اساس گزارش «اتحادیه آزاد کارگران ایران»، کارگران پس از عدم توفیق مذاکرات با مدیریت کارخانه لاستیک البرز، "مدیران آن واحد صنعتی را از محل کارخانه بیرون کرده و خاطرنشان ساختند تا رسیدن به خواست های خود، کارخانه را ترک نخواهند کرد."
کارگران لاستیک البرز خواستار دریافت چهار ماه دستمزد خود و پرداخت حق بیمه های شان هستند که از تیر ماه امسال به سازمان تامین اجتماعی پرداخت نشده است.
اتحادیه آزاد کارگران ایران همچنین خبر داد که ۳۵۰۰ کارگر کارخانه لاستیک بارز در استان کرمان نیز، هفته گذشته در اعتراض به شرایط کاری خود و پرداخت نشدن اضافه کاری شان دست به اعتصابی سه روزه زدند.
این اعتصاب در پی وعده رئیس اداره کار کرمان برای رسیدگی به خواست های کارگران پایان یافت.
گفتنی است طی هفته ای که گذشت، كارگران كارخانه «چیلرسازی زهش» خاطرنشان کردند "با وجود فعال بودن خطوط تولید و فروش محصولات این كارخانه، طی سه ماه گذشته حقوق دریافت نكرده‌اند" و دست به اعتصاب زدند.
کارگران کارخانه کرپ ناز کرمانشاه نیز- همراه با اعتصاب- در مقابل ارگان های ذیربط دست به تجمعات اعتراضی زدند.
همزمان کارگران کارخانه روغن نباتی قو (واقع در جنوب تهران) ، دراعتراض به عملکرد مدیریت و پرداخت حقوق کارگران از محل فروش املاک شرکت، دست ازکار کشیدند.
و کارگران کارخانه ریسندگی کاشان، در حالیکه ماهها حقوق معوقه خود را طلب دارند و هیچیک از مسئولین نیز به آنها پاسخگو نیست، دست به اعتصاب زدند.

 

اعتصاب غذای بهنام ابراهیم زاده، فعال کارگری بازداشتی

خبرگزاری هرانا - بنا به گزارش فعالان حقوق بشری، بهنام (اسد) ابراهیم زاده، کارگر بازداشتی و فعال مدنی که از حدود ٤ ماه پیش به اتهام فعالیت های کارگری در انفرادی بند ٢٠٩ زندان اوین بسر می برد، از روز هفتم مهرماه – در اعتراض به تداوم بازداشت خود در سلول انفرادی و عدم رسیدگی به وضعیتش- دست به اعتصاب غذا زده است.
به گزارش «کمیته مبارزه برای آزادی زندانیان سیاسی ایران»، بهنام ابراهیم زاده که روز ٢٢ خرداد امسال بازداشت شده، بدلیل ایراد ضرب و شتم در هنگام دستگیری، قفسه سینه و پایش آسیب دیده و مدتهاست از درد شدید پا رنج می برد.
بهنام ابراهیم زاده طی ملاقاتی كه روز پنجشنبه ٨ مهر با خانواده خود داشت، همچنین از اعتصاب غذای خود - در اعتراض به اینكه وی را در این مدت در انفرادی نگاهداشته اند و با وجود درد شدید پا كاری برایش نمی كنند - از هفتم مهرماه خبر داد.
خانواده ابراهیم زاده می گویند بهنام همچنین به اینكه برایش وثیقه تعیین كرده اند، اعتراض دارد و معتقد است جرمی مرتکب نشده است تا بخواهد زندانی شود و برای آزاد شدنش نیز از زندان، وثیقه بپردازد.
گفتنی است برادر بهنام نیز، با سازماندهی یک کمپین در خصوص درخواست رسیدگی به وضعیت برادرش، خاطرنشان کرده است "ما مرتب به مقامات زندان مراجعه می كنیم و برای اینكه بهنام را از زندان بیرون بیاوریم، می گوییم وثیقه حاضریم، ولی جواب نمی دهند. می گویند خودمان تماس میگیریم و تماسی نمی گیرند و ما را سرمی دوانند و بهنام همچنان در زندان است."
برادر این فعال مدنی کارگری محبوس همچنین می گوید "بعضی هفته ها حتی ملاقات هم نداده اند و این وضعیت همسر و فرزند بهنام را بیش از بیش زیر فشار گذاشته است."
خانواده ابراهیم زاده خاطرنشان کرده اند ما به کمک همه انسانهای آزادیخواه در جهان نیاز داریم، ما به کمک همه کارگران و همه مردم نیاز داریم، تا بهنام و زندانیان سیاسی دیگر را از این وضعیت نجات دهیم.

 

محکومیت حشمت الله طبرزدی به ۹ سال حبس و ۷۴ ضربه شلاق

خبرگزاری هرانا - شعبه ۲۶ دادگاه انقلاب اسلامی تهران به ریاست قاضی پیر عباسی حشمت الله طبرزدی، فعال سرشناس سیاسی را را به ۹ سال حبس و ۷۴ ضربه شلاق محکوم کرد.
بنا به اطلاع گزارشگران هرانا، دادگاه موارد اتهامی حشمت الله طبرزدی را "اجتماع و تبانی برای ارتکاب جرایم بر ضد امنیت داخلی کشور" و "اهانت به مقام معظم رهبری" اعلام کرده است.
 حشمت الله طبرزدی، سخنگوی شورای همبستگی برای دمکراسی و حقوق بشر و دبیر کل جبهه دموکراتیک ایران، هم اکنون بیش از نه ماه است که در بازداشت بوده، که چهار ماه اخیر را به زندان رجایی شهر کرج تبعید شده و در شرایط سخت و با امکانات بهداشتی بسیار کم نگهداری می شود.

 

دستگيري يك شهروند بهايي در يزد

خبرگزاری هرانا - صبح روز شنبه 3 مهر ماه يك شهروند بهايي ساكن يزد به نام " وحيد قدرت " (54 ساله ) توسط ماموران امنيتي دستگير شده كه پس از چهار روز بازداشت درروز چهارشنبه 7 مهر ماه به زندان عمومي يزد منتقل مي گردد .
بنا به اطلاع گزارشگران هرانا، مسئولين ذي ربط تاكنون دليل مشخص و روشني براي اين بازداشت ارائه نداده اند فقط يكي از مسئولين اينگونه عنوان كرده كه نامبرده داراي شاكي خصوصي است.
قابل ذكر است كه " وحيد قدرت " پيش از اين در سال 84 به يك سال حبس تعليقي محكوم شده بوده است .
يادآوري مي شود در حال حاضر يك شهروند بهايي به نام سهيل روحاني فرد در حال گذراندن دوران محكوميت در زندان يزد مي باشد همچنين مهران بندي شهروند بهايي ديگر اهل يزد نيز محكوميت 3 ساله خود را به شكل تبعيد در زندان زابل مي گذراند .

 

برکناری یک استاد دانشگاه دیگر؛ اخراج عباس کاظمی به دستور رئیس دانشگاه تهران


خبرگزاری هرانا - با تصمیم مستقیم فرهاد رهبر، رئیس دانشگاه تهران، دکتر عباس کاظمی عضو هیات علمی گروه ارتباطات دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران از دانشگاه اخراج شد.
به گزارش جرس، دانشجویان در آغاز سال جاری با مشاهده کردند که واحدهای درسی این استاد حذف شده و وی در دانشکده حضور ندارد.
پيش از این نیز عبدالرضا سیف، رئيس دفتر فرهاد رهبر، خبر بازنشسته شده تني چند از اساتید دانشگاه تهران را اعلام کرده بود.
موج بازنشستگی اجباری و اخراج اساتید منتقد، از یک سال و نیم پیش در میان دانشگاه‌ها آغاز شده است و تاکنون بسیاری از اعضا هیات علمی دانشگاه‌ها را از فضای دانشگاه دور کرده است.

 

محسنی اژه ای: مقصران حوادث کوی دانشگاه و کوی سبحان شناسایی شده اند

خبرگزاری هرانا - غلامحسین محسنی اژه ای با اعلام اینکه پلیس مقصران حوادث کوی دانشگاه و کوی سبحان را شناسایی کرده گفت: تعدادی از این افراد بازداشت شده و پرونده آنان به دادگاه رفته است که پس از قطعی شدن حکم آنان اعلام می شود.
به گزارش خبرنگار مهر، دادستان کل کشور در حاشیه همایش اقتدار فرماندهی یگان ویژه گفت: نیروهای پلیس در حال حاضر آمادگی صد درصدی برای برخورد با هر موضوع و مشکلی دارند.
وی با اشاره به توانایی مبارزه نیروها با مسائل داخلی و خارجی افزود: بر اساس وظیفه ای که داریم باید همواره آمادگی لازم را برای مقابله با این مسائل داشته باشیم.
دادستان کل کشور ادامه داد: اگر هم مشکلی در کشور رخ دهد نیروهای ما آمادگی فائق آمدن به آن را دارند.
وی در ادامه بدون اشاره به تخریب اموال عمومی توسط نیروهای انتظامی و اعمال غیر قانونی لباس شخصی ها و ماموران امنیتی تصریح کرد: بسیاری از افرادی که در جریان فتنه سال قبل دخالت داشتند و اموال عمومی را تخریب کرده و به آرامش مردم لطمه زدند دستگیر شدند.
محسنی اژه ای برای چندمین بار طی ماههای گذشته، با بیان اینکه با سران فتنه اگر از ادامه کار خود دست نکشند، توبه نکنند و ظلمی را که به دولت و ملت کرده اند جبران نکنند برخورد می شود تصریح کرد: با این افراد در صورت توبه یک نوع برخورد و در صورت توبه نکردن به نحو دیگر برخورد می شود.
وی با اشاره به حوادث کوی دانشگاه و کوی سبحان گفت: در هر دو مورد پلیس به خوبی عمل کرده و مقصران را شناسایی کرده است. همچنین تعدادی از این افراد بازداشت شده و پرونده آنان به دادگاه رفته است که پس از قطعی شدن حکم آنان اعلام می شود.
این در حالی است که برغم حساسیت افکار عمومی بر این موضوع تاکنون هیچ خبری در این خصوص منتشر نشده است.
دادستان کل کشور در مورد تجمع کنندگان مقابل منزل کروبی افزود: دو تن از سرکرده های این جریان شناسایی و به دادگاه معرفی شدند.
پیش از این دادستان تهران از این موضوع ابراز بی اطلاعی کرده بود.

 

آخرین وضعیت صفایی فراهانی و نظر تیم پزشکی

خبرگزاری هرانا - محسن صفایی فراهانی، همچنان در بخش CCU یکی از بیمارستانهای قلب تهران بستری است و معالجات بر روی او ادامه داد.
به گزارش پارلمان‌نیوز، خانم خطیبی همسر صفایی فراهانی با اعلام این خبر افزود: براساس نظر گروه پزشکان معالج، دریچه‌های قلب ایشان دچار مشکل و نارسایی شده و پزشکان در حال بررسی نصب پیس میکر دائم برای دریچه های قلب هستند و در صورتی که با این کار پاسخ مثبت و مناسب گرفته نشود، بایستی عمل جراحی انجام شده و دریچه ها تعویض شود و به همین لحاظ ایشان کماکان به طور کامل تحت نظر دائم تیم پزشکی معالج خود قرار دارد.
وی همچنین خاطرنشان کرد که بنابر نظر کتبی گروه پزشکان متخصص (قلب، مغز و اعصاب، نورولوژیست و ..) هرگونه فشار عصبی و همچنین عدم رسیدگی فوری تخصصی پزشکی، ممکن است ایشان را دچار ایست قلبی نماید و نگرانی جدی ما نیز در همین زمینه و فراهم آمدن امکانی است که ایشان تحت چنین شرایطی به هیچ عنوان قرار نگیرد.