۱۳۹۰ اردیبهشت ۱۶, جمعه

روز جمعه بخش پنجم، تحلیل ها و آخرین گزارشات از اعتراضات، بازداشتها، زندان، و بیدادگاهها --- بیانیه ها


اخبار روز: 

نهادهای حقوق بشر، مجامع جهانی، نیروهای مترقی و آزادیخواه ، مردم متمدن و شریف ایران و مردم مبارز و دموکراسی طلب خلق کرد سال گذشته رژیم حاکم در روز یکشنبه ۱۹ اردیبهشت با یک سبعیت ناگهانی ۵ تن از
فرزندان رشید و برومند این سرزمین را مظلومانه به اعدام سپرد.
پنج تن از ستارگان ، (فرزاد کمانگر ، شیرین علم هویی ، فرهاد وکیلی ، علی حیدریان و مهدی اسلامیان) ستارگانی که « نمایندگان ندا و فریاد آزادیخواهی مردم کرد و ایران » بودند به دار آویخته شدند.
در این سالی که گذشت این رژیم با تهدید فشار بر زندانیان سیاسی و مدنی کرد و پلومب اموال آنان و آزار و اذیت خانواده های آنها، سرکوب را تجدید نموده است و میخواهد از این رهگذرمردم را به سکوت و جنبش را به عقب باز گرداند و ایران را به قبرستان آرام تبدیل نماید.
همکنون ۱٣ زندانی ساسی و مدنی کرد محکوم به اعدام هستند که از جمله آنها شیرکو معارفی و حبیب لطیفی در انتظار اجرای حکم اعدامشان میباشند. در سحرگاه ۱۹ اردیبهشت سال گذشته پنج از فرزندان راه آزادی و سنبل مقاومت در زندانهای رژیم را در سحرگاهی بی روح و در اوج بی خبری در زندان اوین به دار اوخیتن ، که نشانه بارز دیگری از درماندگی رژیم جمهوری اسلامی برای درهم شکستن مقاومت زندانیان سیاسی و خیزش آزادیخواهانه و برابری طلبانه مردم ایران و کردستان بود.
از این رو تمامی ملتمان و تمامی انسان های آزادیخواه و دموکرات را فرامی خوانیم که در سالگرد این عزیزان از شکوه این شهدا و تمامی شهدای راه آزادی انسان دفاع کنند و سکوت در برابر این اقدامات غیرانسانی، از سوی هیچ وجدان بیداری نباید پذیرفته شود و از تمامی مردم ایران و بخصوص مردم مبارز کردستان میخواهیم که ۱۹ اردیبهشت را به روز علیه اعدام تبدیل کنند و با اعتراض خود اعدام فعالان سیاسی را محکوم کرده و به سران رژیم اعلام نمایند که فرزندان آنها در زندانها تنها نخواهند بود.
در پایان ما به عنوان کمپین دفاع از زندانیان سیاسی و مدنی از کلیه نهادهای فوق و مجامع بین امللی خواهان مداخله موثر و فعال و فوری هستیم زیرا جان ، مال و امنیت زندانیان سیاسی و مدنی کرد در خطر جدی میباشد. و همان گونه که روز به روز بر آمار فعالین کرد محکوم به اعدام افزوده میشود و دستگاه قضایی و امنیتی رژیم جمهوری
اسلامی در پی اعدام یکایک این فعالین میباشد بر این اساس مداخه موثر و حمایت تمامی انسانهای آزاده و مجامع بین المللی در مقطع حساس کنونی از زندانیان سیاسی ومدنی کرد ،مانع از وقوع هر فاجعه وتراژدی دیگری میباشد.


انتقال وجیه الله گلپور به سلول محکومین به اعدام

خبرگزاری هرانا - وجیه الله میرزا گلپور شهروند ۷۱ ساله بهایی ساکن روستای صفرآباد ساری که چهار روز پیش به دستور بازجوی اداره اطلاعات با پابند در شهر تنکابن گردانده شد به سلولی منتقل شده که زندانیان محکوم به اعدام در آن نگهداری می‌شوند و نامبرده با آنکه از کهولت سن و بیماری قلبی رنج می‌برد ولی مجبور شده در کف سلول بخوابد.
بنا به اطلاع گزارشگران هرانا، نامبرده در آخرین ملاقات حضوری که با خانواده‌اش داشته است به ایشان گفته که بازجوی اطلاعات ایشان را تهدید کرده است که طی روزهای آینده بازجویی سختی خواهد داشت.
 قابل ذکر است وجیه الله میرزا گلپور در روز پنجشنبه ۸ اردیبهشت پس از احضار و معرفی خود به ستاد خبری اداره اطلاعات ساری بازداشت و پس از مدتی بدون ارائه هیچ دلیلی به تنکابن منتقل شده است.




بیانیه مادران پارک لاله برای روز معلم



ای معلم، درس زندگی و آزادگی را از تو آموختیم!
همه اش كه نمي شود ترسيد، راه كه بيفتيم ترسمان مي ريزد
" صمد بهرنگی"
روز معلم را در شرايطي بر گزار مي كنيم كه معلمان کشورمان از کوچکترین حقوق اجتماعی و صنفی خود محروم اند و هرگاه در برابر بی عدالتی های فریادشان به آسمان بلند شد، با وعده های پوچ و توخالی یا با آزار و شكنجه و زندان و اعدام و اخراج وادار به سکوت شدند.
روز معلم را در شرایطی برگزار می کنیم که ابراز عقيده و بيان و انديشه جرم است و سانسور و تفتيش عقايد حاکم، معلمان و فرهيختگان مان را به تنگ آورده است و دردناک تر اینکه اغلب این جرم تراشی ها از طرف کسانی اعمال می شود که خود از حداقل سواد بی بهره اند. حکومتی که با شعار آزادی و آزادگی به میدان آمد، ولی استادان و آموزگاران و دانشجویان و دانش آموزان را به بند کشید و زندان های ایران را تبدیل به دانشگاه و مدرسه و مدارس و دانشگاه ها را تبدیل به پادگان کرد.
ما مادران از صد سال پیش، معلم هایی چون صمد بهرنگی، ابوالحسن خانعلی و دیگر معلمان مبارز را تربیت کردیم که درس آزادگی را آموختند و فرزندانی هم نسل ما مادران پارک لاله به وجود آوردند که باز این تداوم انسانی، فرزندانی چون فرزاد کمانگر را به جامعه تحویل داد. فرزندانی که برای دلدادگی به بهروزی و رفع تبعیض از انسان ها، جان شان را در تیر کردند و شاگردانی آگاه و مبارز به بار نشاندند که حاضر نیستند وضع موجود را بی چون و چرا بپذیرند. دکتر خانعلی در سال 1340 در اعتصاب و اعتراض بزرگ معلمان به ضرب گلوله کشته شد. صمد بهرنگی در مورد او می گوید" از دکتر خانعلی یاد بگیرید و حقتان را بخواهید" .
صمد آموزگاری بود که به دانش آموزان اش راه رسیدن به اقیانوس را بدون ترس و وحشت آموخت، فرزندانی که برای رسیدن به اقیانوس بعد از بیست و چهار ساعت خواب، به بیداری رسیدند، نه چونان دانش آموزانی که به گرداب های تعصب و مردم آزاری رهنمون شدند و از این طریق فرزندان آزاده را به مسلخ و زندان و قتل گاه بردند یا با گلوله و چاقو و قمه در خیابان ها به خاک و خون کشیدند و گورستان هایی مانند بهشت زهرا که محل دفن مردگان مان بود را به محل دفن بسیاری از جان باختگان تبدیل کردند و خاوران ها و گورهای بی نام و نشان بسیاری را از سال های اول انقلاب تا به امروز در شهرهای مختلف کشورمان برپا داشتند..
ما مادران پارک لاله، ضمن قدردانی از تمامی معلمان آگاه و آزادی خواه کشورمان، روز نوزده ارديبهشت سالروز جان باختن معلم عشق و آزادي
فرزاد كمانگر را گرامي مي داریم و دوشادوش آنان از خواسته هاي صنفي و اجتماعي شان حمايت مي كنیم و خواستار آزادي تمامی معلمان در بند و زنداني هستیم.
ما تا رسیدن به خواست های مان که آزادی کلیه زندانیان سیاسی؛ لغو مجازات اعدام و محاکمه آمران و عاملان جنایت های سی و دو سال گذشته است، 
در کنار و همرا ه مردم مقاوم همچنان ایستاده ایم.
با آرزوي رسیدن به آزادي و برابری و برقراري عدالت اجتماعي
مادران پارک لاله(عزادار)
12 اردیبهشت 1390

لطفا دادنامه آزادی کارگران زندانی ( اسالو ) را امضا کرده و برای دوستان خود نیز بفرستید- حامیان مادران پارک لاله - مادران صلح دورتموند http://www.gopetition.com/



ناگفته‌های مهرانگیز کار؛ حکایت روزنامه‌نگاری که با خودکشی از زندان فرار کرد 

فایل صوتی در لینک مطلب موجود است

سیامک پورزند هنگام دیدار با دخترش، آزاده، در ایران، پنج سال پیش از سلطنت‌طلبی تا اصلاح‌طلبی،‌ از ۲۸ مرداد تا ۲ خرداد، و از فرهنگ تا سیاست تا فرار از زندان.
سنگسار ساختگی؟ ضرب و شتم و وادار کردن بانویی به اعتراف به رابطه نامشروع با سیامک پورزند؟ متهم کردن او به سازمان‌دهی «کنفرانس ایران پس از انتخابات مجلس ششم» معروف به کنفرانس برلین (رجوع کنید به پانویس)، در حالی که سیامک پورزند حتی در این کنفرانس حضور هم نداشت؟
برای شناخت بهتر از کوشش‌های فرهنگی سیامک پورزند قرار شد مصاحبه‌ای کوتاه با مهرانگیز کار در حد پنج دقیقه داشته باشیم. اما رشته کلام و پرسش در پرسش برای روشن شدن هر موضوع از مرز بیست و پنج دقیقه گذشت. حاصل گفت‌وگویی اختصاصی شد که مهرانگیز کار برای نخستین بار در آن پشت پرده ماجراهایی را که سرنوشت سیامک پورزند را رقم زد برملا می‌کند.

لیلی پورزند، دختر سیامک پورزند، نیز انتشار صدای پدر را وعده داده است که از آن چه بر او رفته است می‌گوید. تا آن موقع، شمه‌ای از مصائب سیامک پورزند را از زبان همسرش بشنوید.
  • رادیوفردا: خانم کار، نوع نگاه سیامک پورزند به سیاست و فرهنگ در طول زندگی‌شان چه طور بود؟
مهرانگیز کار: من همه زندگی با ایشان نبودم. ایشان ازدواج دیگری هم داشتند. ولی از نظر سیاسی، اگر بخواهید بدانید، بخشی از زندگی سیامک خیلی حمایت از سیاست‌های شاه بوده، قبل از این که از این مقطع دور شود.
ولی در دوران ملی شدن صنعت نفت، دوران شادروان مصدق، سیامک یکی از طرفداران پروپاقرص شادروان مصدق بوده و پیرو راه او بود. همراه شادروان داریوش فروهر کار می‌کرده. ولی بعد از ۲۸ مرداد آن چه در زندگی سیامک اتفاق افتاده از نظر سیاسی آدم در او یک اغتشاش می‌بیند. از این اغتشاش برای این که بتواند خودش را نجات دهد، دیگر کاملا وارد زندگی فرهنگی شده و تبدیل شده به شخصی که خواسته سینمای پیشرفته جهان را به ایرانیان از طریق مطبوعات یا ایجاد سینه‌کلوب یا از طریق به وجود آوردن فستیوال‌های سینمایی بشناساند.
اینجا بود که سیامک به عنوان سردبیر و رپر‌تر [گزارشگر] و صاحب‌نظر از این به بعد او را در مطبوعات سینمایی بسیار فعال می‌بینیم و در آمریکا در ارتباط با کارگردانان خیلی بزرگ و هنرپیشه‌های مشهور که این‌ها را معرفی می‌کرده به ایرانیان از طریق مطبوعات سینمایی.
اما مهم‌ترین حرکت سیاسی سیامک بعد از سال‌ها که از سیاست به صورت کلی دوری کرده بوده، از دوم خرداد ۱۳۷۶ شروع می‌شود. سیامک جذب جریان اصلاحات شد. از آن به بعد به سیامک نمی‌شود ابدا [انگ] سلطنت‌طلب را چسباند. سیامک از آن به بعد عاشق شور و حال آن دوران بود و بحث جامعه مدنی و مخصوصا مطبوعات اصلاح‌طلب و خودش را به در و دیوار می‌زد که بتواند این مطبوعات را مخصوصا به ایرانیان خارج از کشور که آن موقع اینترنت نبود معرفی کند. بنابراین در اینجا ما دوباره یک سیامکی را می‌بینیم که در کنار بسیاری از آقایان و خانم‌هایی قرار می‌گیرد که این‌ها انقلابی بودند و حالا اصلاح‌طلب شده‌اند.
  • خانم کار، درست پیش از انقلاب بهمن سال ۱۳۵۷، مسئول روابط عمومی دربار، سیامک زند که در مطبوعات خارجی آن موقع به صورت مخفف سیا زند درج می‌شد، در یک کنفرانس خبری در اروپا علیه نظام شاهنشاهی به افشاگری‌های گسترده دست زد و هنوز هم بعضی‌ها بر این استنباط‌اند که او‌‌ همان سیامک پورزند، همسر شما، بوده. شما در این باره اطلاعاتی دارید؟
بله. اتفاقا این موضوع خیلی مهمی است در زندگی سیامک بعد از انقلاب. یک ایرانی برجسته‌ای هستند تحصیل‌کرده به نام سیامک زند. بنده هم به ایشان ارادت دارم و تا مدت‌ها این دو بیوگرافی را سیستم امنیتی ایران و هنوز درست شکل نگرفته بود با همدیگر به صورت مخلوط و ترکیبی به آن نگاه می‌کرد به طوری که گاهی وقت‌ها سیامک پورزند اتهاماتش را برمی‌گرفتند از گذشته سیامک زند یا برعکس. سیامک زند را مورد بازجویی قرار می‌دادند بر اساس زندگی هنری سیامک پورزند. آقای سیامک زند الان در قید حیات‌اند و اگر شما پیدایش کنید... می‌توانند بیشتر توضیح دهند.
آن چه که شما دیدید در یکی از نشریات کنفدراسیون اگر درست می‌گویم و اشتباه نمی‌کنم سیامک زند است. نه سیامک پورزند. برای این که سیامک زند بود که اولین انتقاد‌ها را، با این که شخصی بود که او هم درون سیستم کار می‌کرد، بر ضد حکومت شاه شروع کرد به اعلام کردن در خارج از کشور و با بی‌بی‌سی مصاحبه کرد و این اختلاط موضوع تا سال‌ها ادامه داشت و سیستم امنیتی نمی‌توانست مرزبندی کند زندگی این دو نفر را و در نتیجه همیشه اسباب زحمت هر دو می‌شد. من گمان می‌کنم این تاکید بر سیامک زند کاملا مرتبط با زندگی سیاسی آقای سیامک زند و نه سیامک پورزند است. شما می‌توانید ایشان را پیدا کنید در تورونتو هستند و قرار است امروز هم بیایند دیدن من.
  • مشکلات آقای پورزند بعد از این شروع شد که شما از کنفرانس برلین برگشتید ایران. یک مروری می‌شود کنید، خیلی خلاصه، بر این مشکلات و آغازش؟
من باید خدمت‌تان عرض کنم که سیامک سال ۱۳۶۳ زیر ذره‌بین افراطیون و تندرو‌ها قرار گرفت و همین طور به بهانه‌های گوناگون سیامک را گاهی بازداشت می‌کردند و آزارش می‌دادند و بعد ر‌هایش می‌کردند. ولی هر بار که ما سیامک را تحویل می‌گرفتیم یک سیامک شکسته را تحویل می‌گرفتیم. سیامک درهم شکسته شده بود با این بازداشت‌های زیر دو ماه یا یک ماه. اما سیامک اعتماد به نفس‌اش را از دوم خرداد به دست آورد. علتش هم عشقش بود به مطبوعات اصلاح‌طلب. ولی سیامک پورزند کمترین نقشی در کنفرانس برلین نداشت و شاید شما باور نکنید که به لحاظ مسائل خصوصی که در زندگی زناشویی ما در آن دوران به وجود آمده بود، سیامک پورزند اساسا اطلاع نداشت که من دارم می‌روم برلین برای شرکت در کنفرانس.
خیلی برای من عجیب بود که وقتی وارد نخستین مرحله بازجویی شدم، اولین سوال این بود که تو همسر این هستی که یک پرونده قطوری جلویش بود که سیامک بود. بعد دومین سوالش این بود که به ما بگو که چه طور سیامک پورزند کنفرانس برلین را راه‌اندازی کرده، سازمان‌دهی کرده. که من اصلا آنجا شوکه شده بودم. برای این که باور نمی‌کرد قاضی. چون سیامک پورزند اطلاع نداشت که من می‌روم برلین. بنابراین کمترین نقشی نداشت.
اما من موافقم با این نظر که سیامک پورزند بعد از مسائل من در ارتباط با کنفرانس برلین خیلی‌خیلی مورد سوء‌ظن بیشتری قرار گرفت و به نظرشان رسید که ما یک زوجی هستیم که هر کدام داریم با شگردهای خودمان و با همکاری و همدستی با هم بر ضد جمهوری اسلامی کار می‌کنیم و می‌خواهیم این رژیم را سرنگون کنیم.
این هیچ واقعیت نداشت و سیامک فقط در حوزه مطبوعاتی حمایت‌کننده رفرم [اصلاحات] شده بود و من در حوزه‌های حقوق بشری و دموکراسی‌خواهی و جامعه مدنی و حوزه اجتماعی. ما دو تا خط جداگانه را هر کدام‌مان دنبال می‌کردیم و شاید با همدیگر بسیار هم اختلاف سلیقه داشتیم. اما کنفرانس برلین باعث شد که این توهم به وجود بیاید در آقایان که گویا ما خیلی با هم همکاری وسیع برای تضعیف نظام سیاسی جمهوری اسلامی می‌کنیم. اما به هیچ وجه او دخالتی نداشت، اما زیر ذره‌بین رفت و من در تمام بازجویی‌هایم این را می‌فهمیدم. در روز محاکمه من که خانم‌ها شهلا لاهیجی و فریده غیرت در آن حضور داشتند و محاکمه غیرعلنی بود خیلی صریح نماینده مدعی‌العموم در آن جلسه محاکمه اعلام کرد که ما به زودی با همسر شما برخورد سنگینی خواهیم کرد. و این ماجرایی بود که من تا حدودی پیش‌بینی‌اش را می‌کردم. ولی سیامک باورش نمی‌کرد و با این که من وقتی که محاکمه انجام شد از سیامک که آن موقع سوئد بود خواهش کردم، التماس کردم که برنگردد، او به حمایت اصلاح‌طلبان خیلی دل بست و حرف مرا نشنید و متاسفانه به ایران برگشت. دیگر وقایعی اتفاق افتاد که همه از آن اطلاع دارند.
  • یک تفسیر و تحلیلی هست که خانواده شما و در راس آن سیامک پورزند قربانی حرکت مخالفان برانداز نظام در کنفرانس برلین شد و آن بخشی از نظام به‌ویژه که درست نقطه مقابل این‌ها بود. نظر شما در این مورد چیست؟
هرکس تحلیل خودش را دارد. تحلیل‌ها در مورد سیامک از این به بعد به نظر من خیلی بیشتر هم در تعارض با واقعیت‌ها خواهد بود.
آن چه مسلم است کنفرانس برلین در تصور رادیکال‌هایی که می‌خواستند رفرم را محو کنند این بود که این یک برنامه‌ریزی دقیق بوده برای این که اپوزیسیون خارج و اپوزیسیون داخل با هم پیوند پیدا کنند. اولین حمله و هجوم سیستماتیک به رفرم در ایران بود. آقای سحابی هم که متاسفانه الان در وضعیت مناسبی نیستند، قربانی اصلی این ماجرا بودند. یعنی این اتهام را بیشتر بر ایشان سنگین کردند. گفتند که جلسه‌ای بوده و داشتید و می‌خواستید با هم ائتلاف کنید.
اما این به سیامک اصلا ارتباط نداشت. برای این که سیامک نه شرکت‌کننده در کنفرانس برلین بوده و نه روحش از کنفرانس برلین خبر داشته. من شرکت‌کننده بودم. من دعوت شده بودم. ولی وقتی که این‌ها با من مواجه شدند و دیدند که یک پرونده‌ای برای سیامک پورزند در اختیارشان هست این پرونده را به صورت ابزاری ازش بهره‌برداری کردند، برای این که بعدا بتوانند با استفاده از این که او همسر من است و او از اصلاحات حمایت می‌کند و من حتی قبل از اصلاحات از اصلاحات حمایت می‌کردم در مثلا ماهنامه زنان، خواستند که این را در جامعه تبلیغ کنند که اصلاح‌طلبان با عناصری که فرهنگ غربی را، به قول خودشان ابتذال فرهنگ غربی، را داشتند تبلیغ می‌کردند یا این که از حامیان سلطنت شاه بودند، با این‌ها همکاری می‌کند. حتی بر او تهمت بستند که میلیون‌ها دلار از دولت آمریکا گرفته و بین مطبوعات اصلاح‌طلب پخش کرده. در حالی که هرگز سندی در این مورد ارائه ندادند و بیشتر این‌ها پوشش مطبوعاتی پیدا می‌کرد برای این که مردم و پیروان خودشان را به این موضوع متقاعد کنند. ولی بعدا که ما خیلی جستجو کردیم این سال‌ها، این‌ها حتی یک سند هم در پرونده ندارند. آن چه دارند به خط سیامک است که همه را زیر فشار و شکنجه از سیامک گرفتند.
  • در مورد آن صحبتی که شد که ایشان رابطه نامشروع داشتند با فرد خاصی، شما چه اطلاعی دارید؟
در آن موقع من در ایران نبودم. سه ماه بود برای معالجه از ایران خارج شده بودم با اجازه آقایان. چهار سال محکومیت حبس داشتم ولی در مرحله تجدیدنظرخواهی بود. من و دخترم که آن موقع چهارده پانزده سالش بود از کشور آمدیم بیرون برای معالجه و من همیشه آن سال‌ها گرین‌کارت داشتم و با کارت سبز یعنی کارت اقامت نیازی نداشتم به این که حتی پناهنده شوم و نمی‌خواستم بشوم. چون باید برمی‌گشتم به ایران و لااقل به حرفه‌ام می‌پرداختم که وکالت بود.
اما بعد از سه ماه خواهر ایشان به من زنگ زد و گفت که خانمی که، اسمش هم اشکالی ندارد که من بگویم چون در تمام اطلاعیه‌ها و اعلامیه‌ها آمده، خانمی به نام ونوس فریمهر که مدیر داخلی آن مجتمع فرهنگی بود که سیامک در آن کار می‌کرد دو بار ربوده شده و بعد از تهدید و احیانا ضرب و شتم مجبورش کردند که از سیامک شکایت کند به عنوان کسی که می‌خواسته با او رابطه نامشروع برقرار کند و گفته بودند اگر تو این شکایت کتبی را ننویسی، ما تو را سنگسار می‌کنیم.
این زن هم که از قوانین سنگسار باخبر نبوده و حقوقدان نبوده، وحشت کرده بود و این شکایت را کرده بود. من از خواهر سیامک که مرحوم شده، پرسیدم که شما از کجا این اطلاعات را دارید؟ ایشان گفت که این خانم با من به تدریج دوست شده بود و با سیامک کار می‌کرد و گاهی هم می‌آمد خانه یک نهاری می‌خوردیم، ولی یک روز به من تلفن کرد و گفت من در فلان اتاق اورژانس یکی از این کلینیک‌ها بستری‌ام، شما بیایید عیادت من. او بخش‌هایی از بدنش را نشان داد که مورد ضرب قرار گرفته بود. در آنجا رئیس کل مجتمع هم حضور داشت برای این که این خانم او را هم صدا زده بود که بیا عیادت من. در آنجا به من گفت که من از سیامک شکایت کردم زیر ضرب و شتم و مرا ببخشید. اما آمدم اینجا خوابیدم که شما دو تا را صدا بزنم و بگویم که مرا ببخشید. مرا ناگزیر کردند. شاید منظورش این بوده که این اطلاع را سیامک پیدا کند و مثلا کشور را ترک کند. سیامک در آن موقع می‌توانست کشور را ترک کند. هم پاسپورت معتبر داشت و هم ویزای یکی دو تا از کشور‌ها از جمله کانادا را داشت. که ما قبل از این که ترک کنیم کمکش کرده بودیم که این ویزا‌ها را داشته باشد در صورتی که من در این سه ماه در خارج از کشور مردم، خودش را برساند به بچه‌ها و این‌ها را جمع و جور کند.
این اطلاعی است که من از این موضوع دارم و بعد هم سازمان ناظران حقوق بشر این اطلاع را به صورت کتبی به صورت بیانیه اعلام کرد در سطح جهان.
  • بعد به این ماجرا در پرونده سیامک پورزند استناد شد؟
برگ اول پرونده است برای بازداشت سیامک. با این برگ اولیه به این صورت که عرض کردم این‌ها شنیده‌های من است. به این صورت این برگ اول تنظیم شده و بعد که در اختیار گرفتند سیامک را... که اول هم آدم‌ربایی کرده بودند... بعد از آن زیر این تیغ گذاشتند که اولا آبروی تو را می‌بریم تو جلوی فرزندانت دیگر هیچ آبرویی نخواهی داشت. سیامک از آدم‌هایی بود که خیلی اهمیت می‌داد که مبادا بچه‌هایش درباره‌اش یک جور دیگری فکر کنند. ثانیا این که تو را سنگسار می‌کنیم.
یک روایت هست که اگر درست باشد وحشتناک است که سیامک را بردند در یک ساعتی به کنار گودال سنگسار و حتی شاید در گودال هم قرار داده‌اند، ولی ناگهان مثل اعدام‌های ناقص، اعدام‌های ساختگی که می‌کردند برای این که آدم‌ها را متلاشی کنند از نظر روانی ناگهان آمده‌اند گفته‌اند که «دست نگه دارید، دست نگه دارید. حاج آقا گفته‌اند که یک هفته دیگر به او وقت بدهید، شاید درست حرف بزند و نیازی به سنگسار نباشد.»
بنابراین آقای جعفر صابر ظفرقندی که رئیس آن دادگاه مجتمع فرودگاه مهرآباد بودند کارگردان این صحنه بودند، و همه کسانی که احضار شده بودند با منش و روش ایشان آشنایی دارند. گفته می‌شد ایشان از قضاتی هستند که از طرف رادیکال‌ها و تندرو‌ها کاشته شده‌اند در آن مجتمع برای این که شکار کنند سوژه‌هایی را به قول خودشان و سناریوسازی کنند با این سوژه‌ها زیر ضرب و شتم و قرار دادن‌شان در سردخانه و دوباره آوردن‌شان بیرون از سردخانه و انواع شکنجه‌ها، برای این که رفرم و اصلاحات را در ایران با این سناریو‌ها تضعیف کنند.
متاسفانه این قاضی‌‌ همان است که بر سیامک آن چه که از دستش بر می‌آمده انجام داده. روزی که خواسته بیاوردش جلوی تلویزیون به علت فشارهای بین‌المللی مجبور بودند. برای این که ما همه جا می‌گفتیم [سیامک] مرده، ما نمی‌دانیم زنده است. با آن حالت آوردندش جلوی تلویزیون. آقای ظفرقندی حتی ترسیده یک سلمانی خارج از زندان بیاورد و ریش و سبیل این مردی که تا روی سینه‌اش آمده بوده، اصلاح کند. خودش فرچه گرفته دستش. آمده و سیامک را اصلاح کرده مثلا. اگر کسی نگاه کند درست به آن فیلم، جای زخم‌ها را روی صورت سیامک می‌بیند که این با فرچه و چیزهای اولیه ریش‌تراشی، آقای قاضی ریش‌تراش شده. او را آوردند جلوی صفحه تلویزیون که آن اقاریر را مردم هم ببینند که البته هیچ کس باور نکرد و همه به ریش آقایان خندیدند.
  • روایتی را که می‌گویید گذاشته بودندشان توی گودال، روایت کیست؟
روایت خودش است.
  • خود آقای پورزند این را برای شما تعریف کردند؟
بله. پیغام دادند. ما که در تلفن نمی‌توانستیم حرف بزنیم.
  • خانم کار، این جای دیگری بازتاب پیدا نکرده بود.
البته خیلی چیز‌ها پیدا نکرده که ما داریم. البته که نکرده. زنده بود، ما می‌ترسیدیم که صدمه بزنند به او. ما برای امنیت آن آدم ارزش قائل بودیم. آن آدم برای ما عزیز بود. ما نمی‌خواستیم مسائلی را مطرح کنیم که بروند سراغش و دوباره آن تن لرزان و پیرش را صدمه بزنند. معلوم است که ما فقط خون خوردیم. گاهی حرف می‌زدیم. گاهی اشاره‌ای کردیم. ولی کارنامه آقای جعفر صابر ظفرقندی کارنامه‌ای است که تمام فعالان حقوق بشر ازش خبر دارند و همه آن‌ها که پرشان به پر ایشان رسیده ازش خبر دارند و متاسفانه این‌ها کسانی هستند که روی به قول خودشان خون شهدا بنای ظلم برپا کرده‌اند. برادر ایشان شهید شده، ایشان حق داشته که این قدر ظلم کند.
  • خانم کار، پیش‌بینی می‌کردید که سیامک پورزند، همسرتان، خودکشی کند؟
ابدا. برای این که این قدر دلش می‌خواست و امید داشت که بچه‌هایش را بعد از ده سال بغل کند، فقط بغل کند و بمیرد که هرگز من فکر نمی‌کردم. فکر می‌کردم می‌میرد. ولی این نقطه‌ای بود که سیامک به آن رسید و فهمید که حتی به او این حق طبیعی را نمی‌دهند که کشور را ترک کند یا حتی این حق طبیعی را به او نمی‌دهند که بچه‌هایش را زیر نظر خودشان مثلا در دوبی ببیند. به آن نقطه رسید سیامک که خودکشی کرد. سیامک عاشق زندگی بود. سیامک عاشق رنگ بود. سیامک عاشق مطبوعات رنگارنگ اصلاح‌طلبان بود.
سیامک روز دوم خرداد با ماشین خودش تمام شهر تهران را زیر پا می‌گذاشت، گریه می‌کرد و می‌گفت ببینید مملکت ایران دوباره زنده شد. شب که بعضی از ستاد‌ها را به علت هجوم مردم باز نگاه داشته بودند، در آن موقع به ما یک تور داد از تمام شهر تهران و گفت من دلم می‌خواهد آزاده‌ام، آن موقع آزاده حق رای نداشت، خیلی سنش کم بود، آزاده هم بداند که این مملکت مملکت مرده‌ای نیست و به ما شبانه تور داد در سطح تهران. این بهترین خاطره‌ای است که بچه‌ها ازش دارند.
  • شما گفتید که به خاطر این که آقای پورزند در ایران بودند و ممکن بود که فاش کردن بعضی نکات و ذکر روایتی که ایشان برای شما تعریف کرده بودند، برای ایشان خطر جانی داشته باشد یعنی به هر حال در محدودیت بیشتری قرار گیرند و مانع آمدن‌شان به خارج از کشور باشد که به آن امید داشتید، این صحبت‌ها را بازگو نکردید. الان که آقای پورزند دیگر در میان نیستند آیا شما برنامه‌ای دارید برای ذکر این مطالب و پیگیری پرونده ایشان؟
ما داریم فکر می‌کنیم و البته بچه‌هایش خیلی فعال هستند برای این که امید دارند که همان طور که خودش امید داشت و می‌گفت من زنده خواهم ماند تا یک کمیسیونی مثل کمیسیونی که در آفریقای جنوبی به وجود آمد، کمیسیون حقیقت و آشتی به وجود بیاید، کاری هم به تغییر رژیم نداشت، فقط می‌گفت من تنها آرزویم این است که چنین کمیسیونی به وجود بیاید و من بتوانم در آن کمیسیون حق‌خواهی کنم و روشن کنم که با من چه شده و چه برخوردی شده و ببخشم.
ما هم همین خواست او را می‌خواهیم دنبال کنیم. نه کمتر و نه بیشتر.
--------------------------------------------------------------
پانویس: کنفرانس «ایران پس از انتخابات» که بعدها در ایران به «کنفرانس برلین» مشهور شد همایشی سه‌روزه بود که از سوی حزب سبزهای آلمان و به دعوت بنیاد هاینریش بل از ۱۹ تا ۲۱ فروردین ۱۳۷۹ در خانه فرهنگ‌های جهان در برلین برگزار شد. این کنفرانس از یک سو با اعتراض برخی تشکل‌های اپوزیسیون خارج از کشور به تشنج کشیده شد، و از سوی دیگر در ایران نیز دستگاه قضایی شرکت‌کنندگان در کنفرانس را به اقدام علیه امنیت ملی و تبلیغ علیه نظام متهم کرد. چنگیز پهلوان، حمیدرضا جلایی‌پور، محمود دولت‌آبادی، فریبرز رئیس‌دانا، محمدعلی سپانلو، عزت‌الله سحابی، شهلا شرکت، علیرضا علوی‌تبار، مهرانگیز کار، جمیله کدیور، کاظم کردوانی، اکبر گنجی و حسن یوسفی اشکوری از جمله شرکت‌کنندگان در این کنفرانس بودند که سنگین‌ترین مجازات در این میان نصیب این دو نفر آخر شد.
 
 


لیلی پورزند: بزودی صدای پدر را در خصوص آنچه بر سرش آوردند، در اختیار عموم قرار خواهیم داد
جرس: سیامک پورزند روزنامه نگار با سابقه ایرانی با بیش از پنج دهه سابقه خدمت در رسانه‌های جمعی بویژه مطبوعات، روز جمعه نهم اردیبهشت ماه به زندگی خود پایان داد. او در دادگاهی غیرعلنی محاکمه و به یازده سال زندان محکوم شد.ه بود اما چندی بعد به دلیل وخامت حال جسمانی‌اش به بیمارستان منتقل شد و سپس در منزل شخصی تحت تدابیر امنیتی قرار داشت و تلاش اعضای خانواده وی برای دریافت اجازه خروج از کشور برای وی هیچگاه به نتیجه نرسید.
لی لی پورزند در رابطه با تلاش های خانواده برای رفع محدودیتها و فشارها می گوید: "ما هم برای برطرف شدن ممنوع الخروجی پدر و هم برای دریافت امان نامه (حتی لفظی و ضمنی) تلاشهای زیادی کردیم. از جمله نامه نگاری های متوالی به سران حکومتی، از رهبر و ریاست جمهوری و روسای قوه قضاییه و دادگاههایی که مسئول پرونده پدر بودند گرفته تا مقامات سفارتی خارج از کشور و حتی هر جای غیر رسمی که به ما امیدی می دادند تا رابطه ای ایجاد کنیم و تقاضایمان را کتبی یا شفاهی مطرح کنیم دریغ نکردیم، اما به هیچکدام از این نامه ها پاسخی داده نشد. تا اینکه این بلاتکلیفی همچنان ادامه داشت تا مردی از سن هفتاد و پنج سالگی تا هشتاد سالگی در بلاتکلیفی و تنهایی مطلق زندگی را بگذراند به این امید که بتواند روزی فرزندان و همسر خود را ببیند."
گفتنی است، مقامات قضایی جمهوری اسلامی به اتحادیه اروپا قول داده بودند که سیامک پورزند را به زودی آزاد خواهند کرد، اما هیچگاه این آزادی تحقق نیافت.
متن کامل گفتگوی "جرس" با لی لی پورزند دختر سیامک پورزند در پی می آید:

خانم پورزند، شما از مرگ پدرتان با عنوان خودکشی نام بردید می توانید در رابطه با علت آن صحبت بفرمایید.

علت مرگ پدر در حقیقت یک مرگ خواسته یا خودکشی در اعتراض به شرایط زندگی و بلاتکلیفی که او سالیان سال به اجبار تحمل می کرد، بود. پدر در حقیقت یکی از مهمترین قربانیان پروژه اطلاعات موازی دوران اصلاحات بود که ربوده شد و یکسال و اندی را در سلولهای انفرادی و مخفی سیستم اطلاعات موازی نگهداری شد و در جلوی دوربین های تلویزیون مجبور به اعتراف بر علیه خود و دیگران شد. و بدنبال آن به یازده سال حبس محکوم شد و همچنین یک پرونده باز محاربه هم داشت. بعد از آن یکسال و اندی هم تا سن هفتاد و چهار سالگی در زندان اوین بسر برد و نهایتا بدلیل بیماری و کهولت توسط نیروهای امنیتی به بیمارستان مدرس منتقل شد. عمل های زیادی بر روی وی انجام شد و بعد از آن به خانه برگشت اما زندان بزرگتری برای او ایجاد کردند و اجازه خروج از کشور را به او ندادند که بتواند فرزندان و همسر خود را ببیند. اعضای درجه یک خانواده هم بدلیل فعالیتهای حقوق بشری، سیاسی و فرهنگی که داشتند نمی توانستند به کشور بازگردند. خانواده هم اینقدر خسته و صدمه دیده بود که توان دیدن یک هزینه گزاف دیگر را با از دست دادن عزیز دیگری نداشته باشد.

می توانید از اقداماتی که برای برطرف شدن این محدودیتها از جمله ممنوع الخروجی پدرتان انجام دادید برایمان بگویید؟

ما هم برای برطرف شدن ممنوع الخروجی پدر و هم برای دریافت امان نامه حتی لفظی و ضمنی تلاشهای زیادی کردیم. از جمله نامه نگاری های متوالی به سران حکومتی از رهبر و ریاست جمهوری و روسای قوه قضاییه و دادگاههایی که مسئول پرونده پدر بودند گرفته تا مقامات سفارتی خارج از کشور و حتی هر جای غیر رسمی که به ما امیدی می دادند تا رابطه ای ایجاد کنیم و تقاضایمان را کتبی یا شفاهی مطرح کنیم دریغ نکردیم اما به هیچکدام از این نامه ها پاسخی داده نشد. تا اینکه این بلاتکلیفی همچنان ادامه داشت تا مردی از سن هفتاد و پنج سالگی تا هشتاد سالگی در بلاتکلیفی و تنهایی مطلق زندگی را می گذراند به این امید که بتواند روزی فرزندان و همسر خود را ببیند. این را هم اضافه کنم که امکان خروج غیرقانونی برای پدر مهیا بود اما ایشان هیچگاه حاضر نشد که این کار را انجام دهد.

علت آن چه بود؟

پدرعقیده داشت یا باید در ایران بماند و جان بسپارد یا به شکل قانونی از کشور خارج شود. و یا دادگاههای حقیقت یابی تشکیل شود و بررسی کنند که چرا با زندگی او چنین کردند.

خانم پورزند اشاره داشتید که پدرتان طی دوران زندان و فشارهای شدید مجبور به اعتراف اجباری شد. بعد از رهایی از زندان، هیچوقت از فشارها و شکنجه های آن دوران برای شما صحبت کردند؟

برای مدتهای مدید خیر و حتی در درد دلهایی که با دوستان می کرد می ترسید از آنچه بر سرش آورده اند حرف بزند چون از تکرار آن فشارها وحشت داشت. تا اینکه سال 2006 پدر احساس کرد که مجددا می خواهند او را ببرند. دلیلش هم مراجعه ماموران و بازپرس پرونده اش بود و متوجه شد که سناریو در حال تکرار شدن است و آنجا بود که تصمیم گرفت بخشی از آنچه که بر سرش آوردند را برای من بازگو کند. من صدای ایشان را دارم اما هیچوقت بخاطر امنیت ایشان آنها را پخش نکردم. حالا بعد از مرگ او و بعد از اینکه این دوران بحرانی بگذرد حتما صدای ایشان را در اختیار عموم قرار خواهم داد.

آقای پورزند یکی از روزنامه نگاران باسابقه ایران بودند . لطفا کمی در خصوص فعالیتهای فرهنگی و روزنامه نگاری ایشان برایمان بگویید؟

پدر خیلی زود و در سن جوانی فکر کنم هفده سالگی فعالیت مطبوعاتی خود را شروع کرد. ایشان اولین کلوپ سینمایی ایران را پایه گذاری کرد که به نوبه خود کاری نمونه در کل خاورمیانه بود. در مجله فردوسی و روزنامه کیهان و مجله های سینمایی قلم می زد...
تا بعد از انقلاب که سالها به اجبار خانه نشین بود دوباره کار خود را بعد از ده سال با کار فرهنگی آغاز کرد و سردبیر چند مجله علمی، فرهنگی و هنری و نشریه انجمن مهندسان راه و ساختمان ایران بود. در دوران اصلاحات هم بطور غیر رسمی شروع به فعالیت در روزنامه های اصلاح طلب کرد اما کار مهمی که انجام دادند مدیریت مجتمع فرهنگی غیردولتی در ایران بود و کارهای ماندگاری را در آنجا انجام داد تا اینکه ربوده شدند و سرنوشت چنین رقم خورد.
اما چیزی که پدر را برجسته می کرد عشق او به زندگی بود. دردی که ما الان تحمل می کنیم بسیار عمیق است به علت اینکه پدر علی رغم اینکه در طول زندگی و سختی هایی که در دوران زندان و شکنجه های آنجا، تحمل کرد اما عاشق حیات و رنگ بود. برای مثال در نامه هایی که به فرزندان خود می نوشت از چندین رنگ استفاده می کرد و از رنگهای شاد آبی، بنفش، سبز استفاده می کرد و الان که او نیست من فکر می کنم رنگ و متفاوت بودن را دوست داشت و براحتی عشق خود را به زبان می آورد و هیچ مرزی برای بروز احساساتش در هیچ شرایطی قائل نبود.

آخرین دیدار شما با پدر چه زمانی بود؟

سال 2001 بود که بعد از اینکه مادر از زندان آزاد شدند من به ایران رفتم. پدر خیلی انسان احساسی بود و در فرودگاه نمی توانست رفتن دوباره من را ببیند و حالش بد شد و آخرین حرفی که زد این بود که می خواهم تولد بعدیش را با من در کانادا جشن بگیرد اما دیدار ما در فرودگاه آخرین دیدار بود.

آیا قبل از مرگ پدرتان با ایشان صحبتی داشتید؟

من چهار ساعت قبل از مرگ پدر با او از طریق تلفن صحبت کردم. پدر مدتی بود که ناراحتی جسمی داشت و نمی خواست به بیمارستان برود و اضطراب شدیدی داشت که ریشه اش همان فشارهای سالهای اخیر و خشم از وضعیت موجود بود و می گفت هر بار که به بیمارستان می روم و درمانم می کنند حالم خوب می شود اما دوباره باید این شرایط و دوری را تحمل کنم، پس فایده ای ندارد. اما باز با او صحبت کردم و از پیگیری های جدید برای رفع ممنوع الخروجی دوباره برایش صحبت کردم تا قبول کرد اما وقتی گفتم دوستم می آید تا شما را به بیمارستان ببرد گفت اگر امکان دارد فردا اینکار را انجام دهم. بعد هم سوال عجیبی کرد که دوباره کی زنگ می زنی؟ و احساس کردم که مضطرب است و نیاز به حرف زدن دارد. گفتم سه ساعت دیگر زنگ می زنم و تلفن هم بالای سرم است هر زمان که احساس استرس داشتید زنگ بزنید. تا اینکه سه ساعت دیگر زنگ زدم جواب نداد و بعد متوجه شدم که در اعتراض به این شرایط دشوار خودکشی کرده است...

آیا اطلاع دارید که پدرتان پیش از مرگ نامه ای یا صدایی از خودشان بجا گذاشته اند یا خیر؟

زمانیکه این اتفاق افتاده ابتدا ماموران کلانتری به صحنه آمده اند اما بعد که پدر را شناسایی کردند ماموران امنیت ملی و دادگاه انقلاب و بخش جنایی وارد شده اند و به گفته شاهدان عینی ابتدا جسد را برده اند و بعد تمام نوشته ها و وسائل شخصی و خانوادگی زیادی را با خود برده و درب منزل را هم پلمپ کرده اند.

در پایان هر صحبتی دارید بفرمایید.

من فقط می خواهم بگویم رفتن پدر پیام بزرگی در خود داشت. پدر همیشه دوست داشت کارها و حرف هایش پیام داشته باشد و خیلی ما را نصحیت می کرد. به همین علت حرکت آخر ایشان یک پیام و یک نصحیت در خود داشت. پیام آن این بود که اگر ده سال تحمل کردیم لازم نیست این تحمل فقط بصورت منفعل باشد بلکه مرگ هم می تواند یک حرکت در مقابل ظلم و بی عدالتی باشد و پدر این روش را بعنوان اعتراض انتخاب و خودش را بدینگونه آزاد کرد و نشان داد که باید مبارزه کرد و ادامه داد و هیچگاه از پا ننشست. اما نصحیتی که در این حرکت بود خطاب به مسئولین حکومتی است که مرگ هم می تواند خبرساز شود و حرکت و فکر ایجاد کند. به نظر من این سرنوشت خانواده ما نبود بلکه این نمونه ای از هزاران هزار خانواده ایرانی است که یک عزیزی را در این سی و دو سال در راه آزادی از دست داده اند و عواقب چنین رفتارهایی چیزی نیست که فقط قربانی شکنجه و ناعدالتی را تحت تاثیر قرار دهد بلکه این یک روندی است که خانواده و دوستان و نسل های آینده را تحت تاثیر قرار می دهد.



ادامه تظاهرات ضددولتی در سوریه

تظاهرات ضددولتی در سوریه

روز جمعه چندین شهر سوریه بار دیگر شاهد تظاهرات ضددولتی بود. معترضان خواستار برکناری بشار اسد، رئيس جمهور و انجام اصلاحات دموکراتیک در کشور شدند. تظاهرات روز جمعه مخالفان بشار اسد دست‌کم ۵ کشته بجای گذاشت.

به‌رغم تهدیدهای نیروهای دولتی سوریه، چندین هزار نفر در چندین شهر این کشور از جمله در شهرهای "بانیاس" و "حمص" دست به تظاهرات زده و خواستار اصلاحات دموکراتیک در کشور شدند. نیروهای مخالف دولت بشار اسد در فراخوانی روز جمعه را "روز امتناع" نامیده و مردم را به تظاهرات ضددولتی دعوت کرده بودند.
در شهر "حمص" در غرب سوریه نیروهای امنیتی با سلاح‌های خودکار به سوی معترضان آتش گشودند که دستکم سه نفر از آنان کشته شدند. اجساد کشته‌ها به بیمارستان شهر منتقل شده است. معترضان در این شهر شعار می‌دادند: «مردم خواهان سقوط رژیم هستند». در این شهر ده‌ها تانک ارتش در نقاط مختلف مستقر شده‌اند و برگزاری تظاهرات "غیرمجاز" ممنوع اعلام شده بود.
در شهرهای "ادلب"، "بانیاس" و "جبله" در شمال و غرب سوریه نیز هزاران نفر با در دست داشتن شاخه‌های زیتون خواستار کناره‌گیری بشاراسد شدند. در شهر "جبله" زنان زیادی نیز در تظاهرات ضددولتی شرکت داشتند که با آتش گلوله‌های نیروهای امنیتی مواجه شدند.
تظاهرات در دمشق
در دمشق نیروهای امنیتی خیابان‌های مرکزی شهر را مسدود کرده و از حضور معترضان در این مناطق جلوگیری می‌کردند. با این‌حال خبرگزاری آلمان به نقل از شاهدان عینی گزارش داده که هزاران نفر در مناطق مختلف پایتخت به خیابان‌ها آمده و در تظاهرات ضددولتی شرکت کردند.
تلویزیون دولتی سوریه روز جمعه از شهروندان خواسته بود که از شرکت در "تظاهرات غیرمجاز" خودداری کنند. به گزارش خبرگزاری‌ها رفتار نیروهای امنیتی سوریه در برابر تظاهرات روز جمعه در شهرهای مختلف کشور، خشونت‌بار و خونین بود. گزارش‌ها حاکی است که در نآرامی‌های روز جمعه دست‌کم ۵ نفر کشته شده‌اند. برخی منابع تعداد کشته‌ها را ۹ نفر گزارش کرده‌اند.
در همین‌حال شبکه‌های خبری عربی‌زبان گزارش دادند که "ریاض سیف" یکی از رهبران  مخالف دولت سوریه روز جمعه در دمشق بازداشت شده است.
بان کی مون دبیرکل سازمان ملل متحد روز جمعه سفر ناظران سازمان ملل به سوریه جهت تحقیق درباره وضعیت انسانی در این کشور و رفتار دولت اسد با مردم کشور خبر داد.
دبیرکل سازمان ملل که برای دیداری از بلغارستان به صوفیه پایتخت این کشور سفر کرده، اعلام کرد که بشار اسد، رئیس جمهور سوریه در گفت‌وگوی تلفنی با وی، با سفر هیئت بازرسی سازمان ملل به آن کشور موافقت کرده است. نماینده سوریه در سازمان ملل پیشتر سفر چنین هیئتی به دمشق را رد کرده بود.
در ناآرامی‌های دو ما اخیر سوریه دست‌کم ۶۰۰ نفر در تیراندازی نیووهای امنیتی به سوی معترضان کشته شده‌اند. مخالفان شمار کشته‌ها را بیش از ۸۰۰ نفر اعلام می‌کنند.



اعلام مرگ بن‌لادن توسط القاعده

در متن گفته می‌شود که با مرگ رهبر این تشکیلات، راه مبارزه مسلحانه و

با گذشت چند روز از مرگ اسامه بن‌لادن، شبکه تروریستی القاعده، مرگ رهبر خود را تائید کرد. بیانیه رسمی القاعده بر ادامه "مبارزه جهادی" تأکید می‌کند و وعده می‌دهد که انتقام قتل رهبر خود را خواهد گرفت.

شبکه تروریستی القاعده در بیانیه‌ای رسمی از "شهادت" اسامه بن لادن خبر داد. بیانیه ۴ صفحه‌ای که به امضای "رهبری کل" شبکه تروریستی رسیده، به تاریخ ۳ مه صادر گشته و در سایتی نزدیک به شبکه القاعده منتشر شده است.
 در بیانیه گفته شده است: «بن لادن پیامبر نبود، بلکه مسلمانی عادی بود.» رهبری شبکه القاعده مردم پاکستان را به انتقام‌گیری از نیروهای امریکایی دعوت می‌کند، که بن لادن را در سرزمین آنها به قتل رساندند. در بیانیه همچنین گفته می‌شود: «نیروهای امریکایی با تمام امکانات و تجهیزات و ارتش‌ها و رسانه‌های جمعی خود نمی‌توانند آرمان بن لادن را نابود کنند.»
 بیانیه نسبت به اسناد مشابه "القاعده" بسیار طولانی است، اما لحن آن همچنان تهاجمی و خشونت‌آمیز است. در متن گفته می‌شود که با مرگ رهبر این تشکیلات، راه مبارزه مسلحانه و "جهاد علیه کافران" بسته نخواهد شد.
 به گزارش منابع رسمی ایالات متحده، بن‌لادن در سحرگاه روز دوشنبه دوم ماه مه توسط یگان‌های ویژه نیروی دریایی امریکا در ویلایی در شهر ابیت‌آباد در نزدیکی اسلام‌آباد، پایتخت پاکستان، کشته شد. گفته می‌شود که جسد بن لادن، "با رعایت مراسم اسلامی" در دریا مدفون شده است. ایالات متحده حاضر نشد، عکسی از جسد بن لادن منتشر کند. به همین دلیل در کشورهای اسلامی تردیدهایی درباره قتل رهبر القاعده شایع شده بود.

قتل در "شرایط مبهم"

از ایالات متحده انتقاد می‌شود که درباره شرایط قتل بن لادن اطلاعات کافی منتشر نکرده است. کمیسر عالی سازمان ملل در امور حقوق بشر و چند سازمان بین‌المللی دیگر، پیرامون مرگ بن لادن از ایالات متحده توضیح خواسته‌اند. دو هیئت ویژه دفاع از حقوق بشر روز جمعه (۶ مه) در ژنو گفتند: «آمریکا باید دلایلی روشن اقامه کند تا نشان دهد که عملیات قتل بن لادن با موازین حقوق ملت‌ها در تضاد نبوده است.» ناوی پیلای، کمیسر عالی سازمان ملل در امر حقوق بشر از آمریکا جزئیات بیشتری درباره شرایط مرگ بن لادن طلب کرده است.
مسلمانان افراطی در کراچی برای رهبر القاعده نماز میت برگزار کردند.
کارشناسان سازمان ملل عقیده دارند که در شرایطی خاص و به عنوان آخرین اقدام، می‌توان برای نجات جان انسان‌ها به قتل کسی اقدام کرد، اما "کشورهایی که خود را در پیکار با تروریسم می‌بینند، باید همواره اصل احترام به حیات انسانی را در نظر داشته باشند.»
 به نظر سازمان‌ای مدافع حقوق بشر، نیروهای آمریکایی باید این نکته را روشن کنند که در عملیات یورش به مخفیگاه بن لادن آیا به دستگیری او نیز فکر کرده‌اند، یا تنها تصمیم به قتل او گرفته بودند. مقامات امریکایی استدلال می‌کنند که رهبر القاعده در حمله‌ای غافلگیرانه به قتل رسیده، زیرا دست به مقاومت زده است. اما گزارش‌های بعدی نشان داد که بن لادن در جریان حمله مسلح نبوده است.
 منتقدان یادآور می‌شوند که از نظر آیین‌های حقوقی، با تروریست‌ها باید همچون بزهکاران رفتار کرد، یعنی آنها را تحت تعقیب قرار داد، دستگیر کرد و طبق موازین حقوقی به مجازات رساند.



عقب ماندن روشنفکران عرب از "بهار انقلاب‌ها"

روشنفکران از پایگاه اعتراض جوانان در میدان

موج انقلابی بی‌سابقه‌ای سراسر دنیای عرب را فرا گرفته است. تنها سردمداران فاسد و ستمگر هدف خشم و اعتراض جوانان نیستند. آنها برخی از روشنفکران را نیز به آستان‌بوسی در دستگاه استبداد متهم می‌کنند.

بیشتر رهبران کشورهای عرب، پادشاهان و امیران و شیوخ و حتی رؤسای جمهوری که مانند شاهان نظام موروثی به پا کردند، ثروت ملی کشورهای خود را دارایی شخصی می‌دانند. آنها با "بیت‌المال" برای خود عیش و عشرت و تجمل می‌خرند و زندگی افسانه‌ای به هم می‌زنند. اما آنها در عین حال با پول‌های "بادآورده" برای خود حیثیت و احترام هم خریداری کرده‌اند. آنها از شاعران مدیحه و از نویسندگان چاپلوسی می خواستند و بهای آن را با "دلارهای نفتی" پرداخت می‌کردند.
 در شرایط پرالتهاب کنونی که توفان خشم جوانان عرب، هر روز از کشوری به کشور دیگر سرایت می‌کند، بسیاری از روشنفکران سمت و سوی حرکت را گم کرده، در میان گردش سرسام‌آور حوادث سرگردان مانده‌اند.
برای جوانان انقلابی سوریه که مصمم به سرنگون کردن رژیم خانواده اسد هستند، روشنفکران و "مبارزان" نسل گذشته هیچ اعتباری ندارند. برای نمونه عظمی بشاره، یکی از روشنفکران بانفوذ عرب و نماینده پیشین پارلمان اسرائيل، وجهه و حیثیت خود را به طور کامل از دست داده است. آقای بشاره خشنودی خود را از سقوط بن علی در تونس و برکناری حسنی مبارک در مصر ابراز داشته، اما از بشار اسد، رئیس جمهور سوریه، حمایت کرده است.
آدونیس در تهران ادونیس، شاعر نامدار سوری، که در سراسر منطقه، از جمله در ایران، نام و آوازه‌ای درخور دارد، در مقاله‌ای در روزنامه "الحیات" با لحنی کجدار و مریز از رژیم سوریه سخن می‌گوید. برای جوانان خشمگینی که به جنبش اعتراض پیوسته‌اند، لحن این شاعر پذیرفتنی نیست. آنها دهها شاعر و نویسنده را متهم می‌کنند که از خزانه رهبران مستبد و فاسد نصیب برده‌اند.

روشنفکران عقب‌مانده از جنبش
در گذشته‌ای نه چندان دور، به ویژه در دهه‌های ۶۰ و ۷۰ میلادی، روشنفکران عرب فضای فرهنگی کشورهای خود را زیر فرمان داشتند. آنها همیشه منادی بیداری خلق بودند و در آثار خود رؤیای تحول تاریخی را با "جنبش انقلابی" پرورش می‌دادند. اما در جریان جنبشی که از تونس برخاست و به سرعت به مصر سرایت کرد و امروزه آثار آن کمابیش در تمام کشورهای عربی دیده می‌شود، روشنفکران "سنتی" نتوانستند پا به پای جنبشی که با نفس تازه و گرم جوانان به راه افتاده بود، پیش بیایند.
 به نظر کارشناسان، نخبگان فرهنگی جامعه از ایفای نقشی مؤثر در حرکت‌های انقلابی باز مانده‌اند. در جوامع عرب امروز، جوانان شور و شوق انقلابی خود را از واقعیات روزمره می‌گیرند، نه از خواب و خیال‌های روشنفکرانه. آنها به احزاب و سازمان‌های سیاسی اعتماد ندارند. حضور آنها در کنش سیاسی، به صورت مستقیم، در ارتباط سرراست با هم‌نسلان خود شکل می‌گیرد که امکانات فضای مجازی آن را تسهیل کرده است.

نقش تدارکاتی روشنفکران
برخی از صاحب‌نظران عقیده دارند که غیبت روشنفکران از "بهار انقلابات"، به معنای بی‌اهمیتی نقش آنها نیست. به نظر صادق جلال‌العظم، نویسنده و پژوهشگر برجسته سوری، روشنفکران پیشرو و مردم‌دوست در تدارک جنبش انقلابی کنونی نقش مهمی ایفا کرده‌اند. در سالهایی که جوامع عرب در خاموشی و خمودگی فرو رفته بودند، روشنفکران ندای جامعه مدنی و حقوق بشر سر داده بودند و با هزینه‌ای سنگین در برابر دستگاه استبداد ایستادند.
جلال‌العظم یادآوری می‌کند که تمام خواسته‌ها و آرزوهای نسل جوان امروز، که علیه نظام کهنه و پوسیده شوریده است را می‌توان در تلاش‌ها و مبارزات نسل پیشین یافت. ندای آزادی‌خواهی، احترام به حقوق شهروندان و نظامی بر پایه موازین حقوق بشر، همواره در شعارهای نسل پیش وجود داشت، منتها بیشتر در قالب ایدئولوژی‌های سیاسی عرضه می‌شد. این وجه عقیدتی در مبارزات امروز از بین رفته است. امروزه جوانان خواست‌های مشخص سیاسی را فارغ از ایدئولوژی‌های چپ و راست طرح می‌کنند.
 برخی از صاحب‌نظران معتقد هستند که رشته‌های پیوند فکری در جوامع کنونی از بین نرفته، بلکه شکلی تازه به خود گرفته است. نسل جوان به اندازه نیاز خود از آزمون‌ها و آموزه‌های نسل پیش آموخته است؛ در برابر، این نسل گذشته‌ی نخبگان سیاسی و فرهنگی است که نتوانسته نیازها و آرزوهای جوانان را به خوبی درک کند، و تا حدی به انکار آن برخاسته است.
روشنفکران "بی‌آبرو"
"حرفه" روشنفکری در کشورهای عربی، مانند سراسر جهان سوم، مشغله‌ای پردردسر و خطرناک است. کمتر کسی قادر است تنها بر پایه وجدان روشنفکری زندگی مستقل و آبرومندانه‌ای داشته باشد.
 نویسندگان و هنرمندان چه بسا ناگزیرند، به دلیل ترس یا از روی ریاکاری و فرصت‌طلبی، به دست‌بوس ارباب قدرت بروند. در این مواقع آنها قبل از هرچیز باورها و آرمان‌های اخلاقی خود را زیر پا می‌گذارند.
هنرمندان و شاعران در "زمانه عسرت" مسئولیتی بزرگ دارند، که چه بسا نتوانند بار سنگین آن را تحمل کنند. در شرایط خفقان و دیکتاتوری بسیاری از آنها برای ادامه زندگی یا حفظ شغل و موقعیت اجتماعی به سازش‌هایی ننگین دست می‌زنند که از چشم نسل آینده پنهان نمی‌ماند. جوانان با احساسات پاک و روحیه تهورآمیز از نسل پیشین انتظار دارند که در عمل به ادعاهای اخلاقی خود پای‌بند باشد.
 وقتی کسی مانند محمود درویش، شاعر نامی فلسطینی، از دست زمامدار مستبدی مانند بن علی، رهبر پیشین تونس، جایزه می‌گیرد، یا روشنفکری مانند جابر عصفور، پژوهشگر نامی مصر، از معمر قذافی، زمامدار دیکتاتور لیبی، جایزه ادبی دریافت می‌کند، نمی‌توان از جوانان انتظار داشت که با روشنفکران "دیروز" با احترام و اعتماد برخورد کنند.



ادامۀ تظاهرات و بن بست سیاسی در یمن
نوشتۀ فواد روستائی
با خودداری علی عبدالله صالح رئیس جمهوری یمن از قبول طرح میانجی گری شورای همکاری خلیج فارس و کناره گیری از قدرت در چهارچوب این طرح، در واقع بن بست سیاسی در یمن کماکان ادامه دارد.
ده ها هزار تن از مخالفان دولت امروزجمعه ششم ماه می در صنعا، پایتخت یمن، دست به تظاهرات زدند و برخواست خود مبنی برکناره گیری رئیس جمهوری این کشور پس از سی و سه سال حکومت بلامنازع پای فشردند.
تظاهرکنندگان علاوه بر برکناری علی عبدالله صالح با دادن شعارهائی خواستار محاکمۀ او نیز شده و ازعلی عبدالله صالح به عنوان "جلاد" یاد می کردند.
تظاهرات مشابهی نیزبا همین خواست و همین شعار در"تعز"، دومین شهر یمن برگزار شد. "تعز" در ٢٠٠ کیلومتری جنوب صنعا قرار دارد.
هواداران رژیم نیز به نوبۀ خود امروز در نزدیکی کاخ ریاست جمهوری در صنعا گرد آمدند تا پشتیبانی خود ازعلی عبدالله صالح را به نمایش بگذارند.
خبرگزاری فرانسه در گزارش خود در مورد تظاهرات امروز در یمن یادآور می شود که روزهای جمعه، روز برگزاری نماز جمعه، شهرهای یمن معمولاً به صحنۀ تظاهرات هواداران و مخالفان رژیم تبدیل می شود.
هواداران رژیم امروز را "روز امنیت و ثبات" و مخالفان رژیم آن را "روز وفاداری مردم جنوب یمن" نام گذاری کرده بودند.
از اواخر ماه فوریه که جنبش اعتراضی مردم یمن شروع شده تا تا به امروز دست کم ١٥٠ نفر جان خود را در اثر تیراندازی نیروهای دولتی به هواداران رژیم از دست داده اند.
مخالفان دولت یمن دیروز (پنجشنبه) از کشورهای عضو شورای همکاری خلیج فارس بر فشار خود بر علی عبدالله صالح برای کناره گیری از قدرت بیفزاید و زمینه را برای امضای توافقی در این مورد فراهم سازد.
پیش از این اعلام شده بود که دو طرف این توافق نامه را به زودی امضا می کنند اما بعداً علی عبدالله صالح تصمیم خود را عوض کرد و حاضر به پذیرش توافق و کناره گیری نشد.



خودکشی پرستاری که به علت بدحجابی از کار اخراج شده بود

خبرگزاری هرانا -  یکی از پرستاران بیمارستان امام حسین به دلیل اخراج از کار با خوردن قرص برنج خودکشی کرد.
به گزارش آخرین نیوز، به دنبال اخراج  آ. پرستار شاغل در بیمارستان امام حسین و بی نتیجه ماندن پیگیریهایش برای بازگشت دوباره به کار باعث شد وی با خوردن قرص برنج دست به خودکشی بزند.
با انتقال فرد مذکور به بخش اورژانس بیمارستان امام حسین پزشكان و همکارانش بلافاصله تلاش براي نجات جان وی را آغاز كردند اما این تلاش نتیجه نداد و او به خاطر شدت مسموميت جان سپرد. این حادثه موجی از ناراحتی را در این بیمارستان در پی داشته است.
شنیده ها حاکی از آن است که علت اخراج این پرستار عدم رعایت پوشش مناسب و  بدحجابی بوده است. پیگیری ها از مسئولان بیمارستان امام حسین برای کسب علت این حادثه و دلیل اخراج  پرستار  بی نتیجه بوده و بعضا با تهدیدهایی هم همراه بوده است.
گفتنی است  قرص‌های برنج به منظور حفظ و نگهداري برنج در انبارها و جلوگيري از تخريب آن‌ها توسط حشرات و همچنين دفع آفات ساير غلات انبار شده استفاده مي‌شود‌. به براساس اين گزارش، امروزه به دليل موجود بودن‌ اين قرص‌ها در منازل و دسترسي آسان،‌ به عنوان وسيله‌ايي براي خودكشي استفاده شده و جوانان با درگيري‌هاي بسيار جزيي به خوردن اين قرص‌ها اقدام مي‌كنند‌.
 
 

وزیر کشور حسنی مبارک به ۱۲ سال زندان محکوم شد

حبیب العدلی، وزیر کشور سابق مصر وزارت کشور مصر روز پنج‌شنبه اعلام کرد که حبیب العدی، وزیر کشور حکومت حسنی مبارک، به جرم پول‌شویی به دوازده سال زندان و پرداخت جریمه‌ای معادل دو میلیون و سیصد هزار دلار محکوم شده است.
علاوه بر این قرار محاکمه این وزیر سابق در کشور مصر به اتهام قتل تظاهرکنندگان برای روز ۲۱ ماه مه تعیین شده است.
این اقدامات دستگاه قضایی مصر برای محاکمه مقامات رژیم سابق پس از پیروزی اعتراضات گسترده مردم مصر صورت می‌گیرد که در ماه فوریه گذشته به برکناری حکومت سی ساله حسنی مبارک منجر شد. از آن زمان حسنی مبارک که گزارش می‌شود وضعیت سلامتی‌اش رو به وخامت است در استراحتگاهی در شرم‌الشیخ در جنوب مصر زندگی می‌کند.
خبر محکومیت وزیر سابقدر حالی منتشر شده است که روز چهارشنبه وزیر دادگستری مصر اعلام کرد اگر مشخص شود حسنی مبارک دستور تیراندازی به سوی تظاهرکنندگان را صادر کرده است، وی با مجازات اعدام روبه‌رو خواهد شد.
عبدالعزیز الجنیدی، وزیر دادگستری دولت جدید مصر، گفت: «یکی از اتهامات حسنی مبارک مشارکت در قتل شهدا و صدور دستور برای کشتن آگاهانه و عامدانه تظاهرکنندگان است. یک چنین جرمی مجازات شدیدی دارد که اعدام است.»
به گزارش شبکه خبری سی‌ان‌ان، وزیر دادگستری جدید مصر در اولین مصاحبه تلویزیونی خود پس از انتصابش هفته گذشته گفت که اگر جرائم حسنی مبارک ثابت شود دستگاه قضایی مصر در مورد محکوم کردن وی به مجازات اعدام تردید نخواهد کرد.
وزیر دادگستری مصر گفت: «قاضی دادگاه ممکن است در مواردی تصمیم بگیرد که حدی از بخشودگی را در نظر بگیرد، ولی به اعتقاد من در این مورد هیچ دلیل و استدلالی برای بخشش وجود ندارد. کشتن هشتصد نفر از شهروندان مصری که خواهان حقوق خود بوده و برای برکناری رژیمی مبارزه می‌کردند که مصر را به نابودی کشانده بود جنایتی هولناک است.»
ماه گذشته دادستانی مصر به توصیه پزشکان آقای مبارک از انتقال وی به بیمارستان نظامی در شهر قاهره منصرف شد. پزشکان گفته بودند که انتقال آقای مبارک باعث وخامت بیشتر وضعیت سلامتی او خواهد شد.
به گزارش شبکه خبری سی‌ان‌ان، سخنگوی دادستانی مصر روز ۲۶ آوریل اعلام کرد که پس از ملاحظه گزارش پزشکان معالج آقای مبارک، وزارت کشور پذیرفت که انتقال وی ممکن است وضعیت سلامتی وی را به خطر بیندازد.
اما عبدالعزیز الجنیدی، وزیر دادگستری مصر، می‌گوید که بر اساس گزارش‌هایی که وی دریافت کرده است حال حسنی مبارک خوب است. این مقام مصری افزود که گزارش‌های پزشکی نشان می‌دهد که در مواردی قلب آقای مبارک دچار حدی از اختلال بوده، ولی ضربان قلب و نبض وی تقریبا عادی است.
به گزارش شبکه خبری سی‌ان‌ان، یکی دیگر از موارد مهم از اتهامات حسنی مبارک فساد مالی و سوء استفاده از اموال و دارایی‌های دولتی است.
به گفته عبدالعزیز الجنیدی، «گزارش‌هایی وجود دارد که نشان می‌دهد ثروت رئیس جمهور سابق چندین میلیارد دلار است. تاکنون ما نتوانسته‌ایم رقم دقیق دارایی‌های او را تعیین کنیم، ولی تحقیقات در این زمینه در جریان است».


 
 
همزمان با هشدار بیش از ۱۰۰ وبلاگ‌نویس محافظه‌کار به احمدی‌نژاد

مصباح به طور تلویحی احمدی‌نژاد را دروغگو خواند

بیش از ۱۱۵ وبلاگ‌نویس محافظه‌کار با انتشار بیانیه‌ای به طور غیرمستقیم به محمود احمدی‌نژاد هشدار دادند تا زمانی از وی و دولتش حمایت خواهند کرد که تابع دستورات ولایت فقیه باشد.
در بیانیه این وبلاگ‌نویسان محافظه‌کار بدون آنکه نامی از احمدی‌نژاد آمده باشد٬ نوشته شده است: «حمایت‌ها و همراهی‌های ما با گروه‌ها و مسئولین تا زمانی است که در مسیر ارزش‌های الهی و اسلامی گام بردارند.»
این وبلاگ‌نویسان اضافه کرده‌اند: «ما با کسی عقد اخوت نبسته‌ایم و مرزهای اعتقادیمان را با تمام وجود حراست می‌کنیم.»
در بخش دیگری از این بیانیه از مسئولان جمهوری اسلامی {احمدی‌نژاد} خواسته شده است تا «ولایت پذیری عملی» خود را اثبات کنند و راه را بر هرگونه شایعه و حرف‌های حاشیه‌ای ببندند.
آن‌ها اضافه کرده‌اند: «معتقدیم که تبعیت از ولی فقیه در قالب سخنان زیبا نیست و باید این سخنان در عمل ظهور یابند.»
این بیانیه در شرایطی منتشر می‌شود که روحانیون و حامیان علی خامنه‌ای در روز‌های اخیر بار‌ها از احمدی‌نژاد خواسته‌اند پیروی از دستورات رهبر جمهوری اسلامی را به طور عملی نشان دهد.
حامیان خامنه‌ای در هفته‌های اخیر حملات منسجم و گسترده‌ای علیه تیم احمدی‌نژاد ترتیب داده‌ و به رئیس دولت دهم و نزدیکانش هشدار‌های صریحی درباره ادامه مقاومت در برابر دستور رهبر جمهوری اسلامی داده‌اند.
در هفته‌های اخیر چند وبلاگ‌نویس دیگر نیز در اعتراض‌ها به اقدامات دولت احمدی‌نژاد به صراحت اعلام کردند دیگر خود را «احمدی‌نژادی» نمی‌دانند.
دولت دهم در سال ۱۳۸۸ در جریان یک کودتای انتخاباتی و با حمایت سپاه و نظر مستقیم خامنه‌ای روی کار آمد٬ اما پس از گذشت کمتر از دو سال اختلاف‌ها میان آن‌ها و دولت نامشروع دهم افزایش یافته است.
حامیان خامنه‌ای از بی‌اعتنایی و مقاومت احمدی‌نژاد در برابر دستور بازگشت مصلحی به وزارت اطلاعات خشمگین هستند٬ اما احمدی‌نژاد تا کنون به خشم آن‌ها بی‌اعتنایی کرده و مانع از حضور مصلحی در جلسات هیات دولت شده است.
محمدتقی مصباح یزدی از جمله روحانیونی بود که روزگاری مدافع احمدی‌نژاد به‌شمار می‌رفت٬ اما در حال حاضر این روحانی تندرو به یکی از جدی‌ترین مخالفان و منتقدان رئیس دولت دهم تبدیل شده است.
آقای مصباح یزدی شب گذشته در دیدار با مسؤلان «قرارگاه عمار» گفت: «کدام عاقل به سراغ جن گیر و مرتاض می‌رود.»
وی در اظهارات جداگانه دیگری به طور غیرمستقیم احمدی‌نژاد را دروغگو خوانده و گفته است برخی «برای رسوا نشدن مدعی پیروی ولایت‌اند ولی رفتارشان نشان می‌دهد دروغ می‌گویند.»
مصباح یزدی افزوده که مردم «به سادگی فریب قسم‌های افرادی که خود را به دروغ پیرو ولایت فقیه معرفی می‌کنند، نمی‌خورند.»
 
 
 
 
با گذشت کمتر از دو سال از زمان تقلب به نفع احمدی‌نژاد:

طائب: می‌دانستیم تیم احمدی‌نژاد خطرناک است

مهدی طائب مسئول «قرارگاه عمار» اعلام کرد که حامیان علی خامنه‌ای از شش سال پیش می‌دانسته‌اند که تیم محمود احمدی‌نژاد افرادی «خطرناک» هستند.
آقای طائب گفته که تیم احمدی‌نژاد از شش سال قبل می‌خواستند یک آقایی {احمدی‌نژاد} را به موضع امروزش بکشانند «ولی شش سال آقا با دم عیسایی او را نگهداشت.»
اظهارات این روحانی حامی رهبر جمهوری اسلامی در شرایطی ایراد می‌شود که در انتخابات سال ۱۳۸۸ محافظه‌کاران با تقلبی گسترده در حالی که به گفته طائب می‌دانستند تیم احمدی‌نژاد خطرناک است٬ وی را در قدرت نگاه داشتند و اعتراض‌ها را سرکوب کردند.
با گذشت کمتر از دو سال از آن زمان٬ حالا مهدی طائب و بسیاری دیگر از روحانیون می‌گویند که تیم احمدی‌نژاد با «رمالان٬ جن‌گیران و ساحران» در ارتباط بوده و مقابل رهبر جمهوری اسلامی ایستاده است.
پیش‌تر میرحسین موسوی ار رهبران جنبش سبز در جریان تبلیغات انتخاباتی خود گفته بود که دولت احمدی‌نژاد به دولت «رمالان و کف بینان» تبدیل شده که آقای خامنه‌ای در نماز جمعه ۲۹ خرداد سال ۱۳۸۹ به گفته‌های موسوی واکنش نشان داد.
خامنه‌ای که در آن روز‌ها هرگونه وابستگی دولت احمدی‌نژاد با رمالان را رد می‌کرد٬ در روز‌های اخیر دست نزدیکان خود برای افشای این وابستگی را باز گذاشته است.
به گزارش روز جمعه (۱۶ اردیبهشت) مهدی طائب که از روحانیون نزدیک به خامنه‌ای است در تازه‌ترین حملات علیه رئیس دولت دهم٬ از تیم وی با عنوان «جریان خطرناک انحرافی» یاد کرده است.
وی بدون آنکه نامی از احمدی‌نژاد ببرد به موضوع خانه‌نشینی ۱۱ روزه وی در اعتراض به ابقای حیدر مصلحی در وزارت اطلاعات از سوی خامنه‌ای اشاره کرده و گفت که این کار رئیس دولت دهم «حرام» بود و وی باید بابت ایستادگی در برابر حکم خامنه‌ای «کفاره» بدهد.
مهدی طائب در بخش دیگری از سخنان خود خطاب به احمدی‌نژاد گفت: «شما یک استغفار به خدا بدهکاری والا متصف به عدالت نیستی.»
وی همچنین بدون آنکه نامی از اسفندیار رحیم‌مشایی ببرد٬ اظهار داشت: «حاشیه‌ساز جریان انحرافی٬ آدم خطرناکی است. خطرناک، کسی است که ریاضت کشیده و از راه ریاضت به یک جاهایی رسیده است.»
به گفته طائب «این آقا {رحیم‌مشایی} از زاویه ریاضت آمده بود، البته کسی که ریاضت بکشد به یک توانایی می‌رسد، می‌تواند پیشگویی کند. این آقای حاشیه‌ساز در ریاضت‌ها قدرتی به دست آورده و آرام آرام در برخی افراد نفوذ می‌کند و آن‌ها را می‌برد مقابل رهبری بایستد.»
  
 
 
این بیانیه در وبسایت های اسلامگرا منتشر شده است
بر اساس بیانیه ای که در وبسایت گروه های اسلامگرا منتشر شده، شبکه القاعده "مرگ اسامه بن لادن" رهبر این گروه را تایید کرده است.
در این بیانیه نوشته است خون وی "هدر نخواهد رفت" و القاعده به حمله های خود به آمریکا و متحدانش ادامه خواهد داد.
در جایی دیگر از این بیانیه نوشته شده، مرگ بن لادن آمریکا را "نفرین" می کند این بیانیه خواستار شورش در پاکستان شده است.
امروز جمعه (۶ مه)، تظاهرکنندگان در سراسر پاکستان علیه کشتن اسامه بن لادن دست به اعتراضاتی زده اند.
گزارش ها حاکی است نزدیک به هزار نفر بعد از مراسم نماز جمعه در مرکز ابیت آباد گرد هم آمدند.
آنها چرخ خودرو ها را به آتش کشیدند و ضمن مسدود کردن جاده اصلی شعار "مرگ بر آمریکا" و "تروریست، تروریست، آمریکا، تروریست" سر دادند.
در این بیانیه نوشته شده که به زودی یک نوار صوتی متعلق به رهبر القاعده که یک هفته پیش از مرگش ضبط شده بود، پخش خواهد شد.
در این بیانیه اخطار داده شده که خون اسامه بن لادن مثل یک نفرین، آمریکایی ها و مامورانشان را دنبال می کند و آنها را هر جا که باشند گرفتار خواهد کرد.
در ادامه نوشته شده: "شادی آنها تبدیل به یاس می شود و اشک آنها به خونشان آغشته می شود. ما از مردم مسلمان پاکستان که شیخ اسامه در خاکشان کشته شد، می خواهیم که قیام کنند."
احساسات ضد آمریکایی در تظاهرات مشابهی که در شهر کویته، مرکز ایالت بلوچستان در جنوب غربی پاکستان برگزار شد، مشاهده شده است.
خبرنگاران می گویند که مردم پاکستان عملیات نظامی آمریکا در ابیت آباد را به عنوان تجاوز به حاکمیت و تمامیت ارضی پاکستان تلقی می کنند.
آنها همچنین از دولت پاکستان برای آنکه اجازه داده است کماندوهای آمریکایی عملیات خود را انجام دهند، انتقاد کرده اند.
آنها ادعای دولت این کشور را مبنی بر بی اطلاعی از یورش نظامی آمریکا به مجتمع محل سکونت اسامه بن لادن، نمی پذیرند.
 
 
 
احمد خاتمی در نماز جمعه هفته گذشته نیز از محمود احمدی‌نژاد انتقاد کرده بود
احمد خاتمی، یکی از اعضای شورای نگهبان قانون اساسی ایران، عضو مجلس خبرگان رهبری و امام جمعه موقت تهران، درباره اختلاف محمود احمدی نژاد، رئیس جمهوری با آیت الله علی خامنه ای، رهبر ایران توضیحاتی داد و گفت که رفتار آقای احمدی نژاد در روزهای اخیر "زاویه با ولایت" بوده است.
اظهارات آقای خاتمی در گفت و گو با هفته نامه "شما"، ارگان رسمی حزب موتلفه اسلامی بیان شده است که از تشکل های سیاسی هوادار دولت فعلی محسوب می شود.
او به اختلافات اخیر بر سر ابقای وزیر اطلاعات توسط رهبر این کشور پرداخت و گفت: "این قضیه که مقام معظم رهبری دستوری فرموده‌اند، ولی آن پاسخگویی بایسته انجام نشده است، چه توجیهی دارد؟ انتظار ایده‌آلی که مردم داشتند، این بود که در اولین جلسه هیات دولت، آقای احمدی‌نژاد می‌فرمودند که بر اساس فرمایش مقام معظم رهبری و حکم حکومتی ایشان، آقای مصلحی همچنان وزیرند و من مقدمشان را گرامی می‌دارم و با ایشان کار می‌کنم. مردم این انتظار را داشتند، این ولایتمداری است و نپذیرفتن این امر، زاویه است. زاویه داشتن که تابلو نمی‌خواهد."
احمد خاتمی خطاب به محمود احمدی نژاد گفت: "جناب رئیس‌جمهوری که حداقل در دور دوم انتخابات با حمایت حامیان ولایت، به صحنه اجرائی کشور آمدند و در آخرین اظهار نظرشان که بعد از چند روز، در اولین جلسه هیات دولت ایراد کردند، به صراحت فرمودند که همراه با ولایت هستند. انتظار این بود که بلافاصله نظر حکومتی مقام معظم رهبری را تمکین کنند. این انتظار، انتظار بجا و به‌حقی بود که متأسفانه برآورده نشد. ایشان بعد از ۱۰ روز به ریاست جمهوری تشریف بردند، اما ما انتظار حتی یک دقیقه ناخشنودی را هم نداشتیم."
آقای خاتمی در ادامه با یادآوری اختلافات دو دهه گذشته آیت الله خامنه ای با میر حسین موسوی گفت: "مقام معظم رهبری، حداقل در دور دوم ریاست جمهوری خود، نخست‌وزیری آقای میرحسین موسوی را قبول نداشتند. برخی از بزرگان رفتند و با امام راحل صحبت کردند. امام فرمودند من تکلیف می‌دانم که در این عرصه این‌گونه وارد شویم. وقتی مقام معظم رهبری دیدند نظر امام این است، بلافاصله تمکین کردند."
احمد خاتمی در ادامه گفت با توجه به اینکه موضوع نزاع، حیدر مصلحی و وزارت اطلاعات بود، انتظار این بود که در جلسه هیات دولت، مردم آقای مصلحی را در جلسه ببینند. "در جلسه روز یکشنبه هیات گفته شد آقای مصلحی در قم بوده‌اند. البته هیچ کاری مهم تر از شرکت در جلسه هیات دولت نیست، اما به هر حال صلاح در این است که در جلسه بعدی، مردم جای آقای مصلحی را خالی نبینند. این انتظاری است که مردم از جناب رئیس‌جمهور دارند تا عملاً ببینند که ایشان تمکین کرده و وزیری که مقام معظم رهبری همچنان او را وزیر می‌شناسند، در هیات دولت حضور دارد."
این گفت و گو پیش از جلسه اخیر هیات دولت منتشر شده است که بر اساس بعضی گزارش ها، آقای احمدی نژاد در آن خواهان خروج آقای مصلحی از جلسه شده است.
این گزارش ها از سوی دفتر رئیس جمهوری تایید یا تکذیب نشد، اما عکس های منتشر شده از جلسه هیات دولت در سایت رسمی رئیس جمهوری ایران، نشان می داد که جای وزیر اطلاعات برای دومین بار پیاپی در هیات دولت خالی است.

'مردم حدس زدند در انتخابات، رهبری به آقای احمدی نژاد تمایل دارند'

مصاحبه کننده هفته نامه "شما" از احمد خاتمی درباره صحت نقل قولی پرسیده که برخی از سایت های هوادار دولت در دوران "قهر" محمود احمدی نژاد از او نقل کرده اند.
ادامه اختلاف نظر رئیس جمهور با رهبر ایران بر سر ابقای وزیر اطلاعات کابینه، به مهمترین موضوع سیاسی این کشور بدل شده است
هفته نامه شما پرسیده است: "این روزها زمزمه‌هایی می‌شنیدیم که برخی معتقدند آقای دکتر احمدی‌نژاد ۳۵ میلیون رأی داشته و به علت ولائی بودنش ۱۰ـ۱۲ میلیون رأی را از دست داده و اگر حمایت ولایت نبود، شاید ایشان رأی بیشتری می‌آورد. برخی معتقدند همین خط فکری منجر به جدائی رئیس‌جمهوری از رهبری شده است. آیا به نظر شما چنین چیزی محتمل هست که قشر خاکستری، بدون حمایت رهبری، حمایت پررنگی از این جریان داشته باشد؟"
آقای خاتمی در پاسخ گفته است که محمود احمدی نژاد را متهم نمی کند، اما اگر این نقل قول درست باشد، "جفاکارانه‌ترین حرف" است. "یعنی اگر بخواهیم یک مصداق جفا به رهبری را پیدا کنیم، آن مصداق همین است. جناب رئیس‌جمهوری و همراهانشان بهتر از همه می‌دانند که اگر حمایت‌های چهار سال گذشته مقام معظم رهبری نبود، هیچ کاری پیش نمی‌رفت... مقام معظم رهبری هرگز نه به‌طور خصوصی و نه عمومی نگفتند که به چه کسی رأی می‌دهند، ولی مردم ما حدس زدند که مقام معظم رهبری به آقای احمدی‌نژاد تمایل دارند و بر اساس این حدس، پای صندوق‌های رأی رفتند و رأی بالایی هم به ایشان دادند. قطع و یقین دارم که اگر حمایت رهبری نبود، قطعا آقای رئیس‌جمهور ریزش آرای فراوانی داشتند."
آیت الله خامنه ای رهبر ایران بیست و پنج روز مانده به انتخابات ریاست جمهوری بحث برانگیز سال ۱۳۸۸ که با اعلام پیروزی آقای احمدی نژاد همراه بود، در جریان سفر به کردستان از مردم خواسته بود با شرکت در انتخابات به نامزدی رای بدهند که "مانع از سر کار آمدن کسانی شوند که بخواهند در مقابل دشمن تسلیم شوند و آبروی ملت را ببرند."
بسیاری از ناظران مسائل ایران، گفته های آیت الله خامنه ای را حمایت از محمود احمدی نژاد تعبیر کردند.
طرفداران دو نامزد اصلاح طلب انتخابات، یعنی میرحسین موسوی و مهدی کروبی هم حمایت های مستقیم احمد جنتی، دبیر شورای نگهبان و احمد خاتمی و محمد یزدی، اعضای این شورا از آقای احمدی نژاد را خلاف قانون و نقض بی طرفی شورای نگهبان در انتخابات خواندند.
آقای خاتمی در این باره به هفته نامه "شما" گفته است که "بنده تلاشم در جهت رأی به جناب احمدی‌نژاد فقط به خاطر تمکین از نظر مقام معظم رهبری بوده است و بس و فکر می‌کنم اکثریت آرا ایشان از همین قبیل، یعنی آرا کسانی بود که عاشق مقام معظم رهبری هستند."
عضو شورای نگهبان قانون اساسی در مورد تحلیل همفکران خود از احتمال پیروزی میرحسین موسوی و مهدی کروبی گفته است: " تحلیل ما هم تحلیل درستی بود. برداشت ما این بود که اگر جریان فتنه رأی می‌آورد، مشکلات عدیده داشتیم."
احمد خاتمی در ادامه این گفت و گو از مخالفتش با اسفندیار رحیم مشایی سخن گفته و او را "آدم حاشیه داری" خوانده که رئیس جمهور حضور او را "به رخ" می کشد.
او گفته است که صلاح نمی داند فعلا وارد موضوع شود، اما "اگر روزی روزگاری قرار شد پرده ها کنار برود" به تفصیل به آن خواهد پرداخت.
آقای خاتمی ابراز امیدواری کرده است که محمود احمدی نژاد این گفت و گو را با دقت بخواند و باور کند که تمام تلاش این است که دو سال باقی مانده از ریاست جمهوری او با موفقیت به پایان برسد.
 
 
رضا داوری، استاد نامدار فلسفه در ایران در نشست نقد و بررسی کتاب جدیدش با نام "علوم انسانی و برنامه‌ریزی توسعه" که در مرکز فرهنگی شهر کتاب برگزار شده است نقدهای کم سابقه ای بر نظرات گذشته و مسائل جاری ایران داشته است و محتوا این کتاب را در مقایسه با دیگر آثارش "خطرناک" توصیف کرده است.
آقای داوری اردکانی در این نشست گفته است "می‌گویند گفتی مدرنیته به بن بست رسیده است. اگر گفتم عذرخواهی می‌کنم. حرف سیاست زده‌ام. البته منظور من این بوده که هر چیزی پایانی دارد نه اینکه این نظر بشود ابزار سیاست و شعار بدهیم. دیگر از شعار دادن پرهیز می‌کنم."
رضا داوری اردکانی، همواره به عنوان منتقد مدرنیته غرب مطرح بوده و منتقدانش او را متهم کرده اند که اعمال خشونت را در دوره ای برای حکومت تئوریزه کرده است.
او از سال ۱۳۶۳ تاکنون رئیس فرهنگستان علوم و عضو شورایعالی انقلاب فرهنگی، از "چهره های ماندگار" صداو سیمای جمهوری اسلامی و در زمره متفکران بحث‌برانگیز سی ساله گذشته است.
از او گاه به عنوان "فیلسوف جمهوری اسلامی" و گاه به عنوان کسی که مصالح فکری و تئوریک برای نظام جمهوری اسلامی مهیا کرده، یاد می‌کنند.
او در عین حال همیشه نقش یک "معلم فلسفه" را در فضای آکادمیک ایران حفظ کرده و‌ همزمان طی سی سال اخیر مناصب فرهنگی دولتی را نیز پذیرا بوده است.
داوری اردکانی؛ شاگرد فردید
آقای داوری از جمله شاگردان احمد فردید است، متفکری که زبانی آتشین را در نقد هر چیز از دوستان و شاگردان نزدیکش گرفته تا مدرنیته غربی به کار می گرفت.
فردید از آنجا که از نوعی تفکر انتظار حرف می‌زد، پس از انقلاب با چرخش‌هایی به سمت حاکمان وقت، همواره متهم به پریشانی گویی و القا خشونت در تفکر بوده است.
داوری اما راه نقد مدرنیته غرب را پیش گرفت و در کتاب "وضع کنونی تفکر در ایران" که در بدو انقلاب ۱۳۵۷ چاپ شد، خطوط کلی برای نوعی مواجهه با غرب را که البته غرب ستیزی حاکمانه بعد از انقلاب تلقی شد، پی ریخت.
می‌توان گفت این کتاب برداشت ‌هایی از همان طرح غرب‌زدگیِ فردید است.
با وقوع انقلاب، که نوعی متفاوت و ناشناخته از انقلاب‌ها بود- تا حدی که فیلسوفی مانند میشل فوکو را به ایران کشاند- ذوق زدگی و تلقی شکل‌گیری نوعی دیگر از "عالم" برابر دیدگان متفکرانی را در ایران به وجود آورد که همداستان و همدل با نظام تازه تاسیس بودند زیرا آن را الگویی بدون الگو می‌پنداشتند؛ طرح اندازی نویی که نه شرقی بود و نه غربی.
رضا داوری کتاب "انقلاب اسلامی و وضع کنونی عالم" را در چنین وضعیتی نوشت و عبدالکریم سروش، "دانش و ارزش" را و هر دو در مواجه با نظام تاسیس شده، خود را نه غربی - نه شرقی می‌دانستند، اما طرفه آنکه در گمان عام یکی پوینده راه لیبرال پوپری (عبدالکریم سروش) و دیگری شارح فاشیسم هایدگری (رضا داوری اردکانی) دانسته شدند.
داوری اردکانی و انقلاب فرهنگی
عبدالکریم سروش و رضا داوری اردکانی در اوان انقلاب بر کرسی‌‌هایی نشستند که تا به همین امروز محل نزاع است و هنوز زوایای آن به طور کامل برای افکار عمومی روشن نیست: انقلاب فرهنگی؛ محلی برای تصفیه‌ و پاکسازی اساتید از دانشگاه‌ها که اسلامی کردن آن، هنوز متولی مشخصی پیدا نکرده است.
دست اندرکاران وقت، به نوعی خود را مبرا از این پاکسازی‌ها می‌دانند. داوری اردکانی البته از سال ۱۳۶۳ وارد شورایعالی انقلاب فرهنگی شد، جایی که سیاست‌های کلی فرهنگی جمهوری اسلامی مورد بحث قرار می‌گیرد و با ستاد انقلاب فرهنگی که سروش در آن بود، متفاوت است.
سروشرضا داوری اردکانی خطاب به عبدالکریم سروش: این پوپر کیست که هم دشمنان انقلاب اسلامی در خارج از کشور اثر او را وسیله‌ی مخالفت کرده‌اند و هم در داخل جمهوری اسلامی گروهی برایش سر و دست و پا می‌شکنند و مخالفت با او را مخالفت با مقدسات می‌شمارند
جمهوری اسلامی از سی سال پیش همیشه آرزوی اسلامی کردن فرهنگ، مراکز آموزشی و دانشگاه را داشته است. افراطی‌ترین بخش این رویکرد همچنان در پی دینی کردن علوم انسانی بوده است.
بحثی که در دو سال اخیر یکبار دیگر خود را به صدر خبرها کشانده است. این بحثی است که بی ارتباط با جایگاه علمی و کاری رضا داوری اردکانی نیست.
چنانکه او در سخنرانی اخیرش که به نوعی نقد گذشته خود او محسوب می شود و هم پاسخی است به طرفداران اسلامی کردن علوم انسانی، گفته است: "مشکل این جامعه با کلیات حل نمی‌شود. علوم انسانی با شعار دینی نمی‌شود. چه کسی باید علوم انسانی را دینی کند؟ اهل سیاست؟ مردم کوچه و بازار؟ یا دانشمندان در دانشگاه‌ها؟"
داوری این بار بر اساس تجربه سی سال گذشته از ضدیت با غرب، اسلامی کردن علوم، برنامه ریزی‌های فرهنگی و معلمی فلسفه، به عنوان کسی که روزگاری مدعی طرح اندازی عالمی دیگر بود، می‌خواهد به روش خود، پاسخی درخور و با طمانینه‌ای به تمام کسانی که بر آتش ریشه کنی و ضدیت با علوم انسانی می‌دمند، بدهد: "... جامعه دینی می‌تواند بگوید من علمی می‌خواهم که متناسب با مبانی دینی باشد و این مسئله‌ای جدی است که می‌تواند همچون یک پرسش مورد توجه قرار گیرد. اما در اینجا باید پرسید منظور از این سخن چیست؟ آیا ممکن است علم، دینی شود؟ آیا ممکن است ریاضیات و علوم اجتماعی دینی شوند؟ و اگر فرض هم بگیریم که چنین می‌شود چگونه این امر ممکن است؟"
استاد فلسفه دانشگاه تهران، معتقتد است که فلسفه نباید به اغراض سیاسی آلوده شود، زیرا ساحت فکر، ساحتی متفاوت از امور جاری ست.
او در کتاب "فلسفه، سیاست، خشونت" می نویسد: اگر فلسفه، فلسفه حقیقی باشد در آن شأن آزادی هم حفظ می شود اما اگر فلسفه در خدمت سیاست قرار گیرد، در بهترین صورت به ایدئولوژی مبدل می شود." (ص ۲۱۷)
از نظر او، مسائل فلسفه همه معقولات ثانی‌اند. به همین علت فیلسوف از معقولات اول پرهیز می‌کند تا به معقولات ثانی،‌ مرحله‌ای از ادراک ورای امور جاری و روزمره، برسد. بدین ترتیب، در همان کتاب، به نوعی پاسخ عبدالکریم سروش را می‌دهد که گفته بود کار داوری اردکانی توجیه خشونت است.
دعوای سروش- داوری به نیمه‌ها و اواخر دهه شصت می‌رسد، زمانی که سروش مشغول طرح قبض و بسط دین بود، و داوری بر دیدگاه پوپری سروش خرده می گرفت، امری که حکومت را خوش می‌آمد زیرا سروش که خود زمانی ایدئولوگ نظام معرفی شده بود، و در نقد اندیشه مارکسیستیی رایج میان روشنفکران در تلاش بود، این بار در مقام منتقد دین ایدئولوژیک شده،‌ در برابر همان نظام ظاهر شد.
آقای داوری خطاب به عبدالکریم سروش نوشت: "این پوپر کیست که هم دشمنان انقلاب اسلامی در خارج از کشور اثر او را وسیله‌ مخالفت کرده‌اند و هم در داخل جمهوری اسلامی گروهی برایش سر و دست و پا می‌شکنند و مخالفت با او را مخالفت با مقدسات می‌شمارند."
این موضع، همچنان دیدگاه حاکم بر نظام است، چند سال پیش رهبر جمهوری اسلامی در یکی از سفرهایش ضمن سخنرانی برای دانشجویان و استادان دانشگاه، به مخالفت با رویکردی پوپری سروش اشاره کرد.
و اما سروش با خامه گزنده خود داوری را بی‌جواب نگذاشت: "دور نمی‌بینم که کیهان فرهنگی به نیت نیکوی تشدید مواجهات فرهنگی باز هم گام در صراط سنت سابق نهد و ناسزاهای دیگر را از ناسزاگویان رواج و انتشار دهد. امّا حاشا که دیگر از این قلک، کلامی در این مقام و مقالی در این مجال، ملال‌افزای ارباب کمال گردد . . . این برادران از نشر این‌گونه نوشتارها چه مقصودی دارند؟ و کدام خدمت را به کدام قشر می‌خواهند انجام دهند؟... آیا می‌خواهند گوی سبقت را از همه‌ی جراید بربایند و نشان دهند که حاضرند هر سخن بی‌دلیل و بی‌مایه و فحش‌آلودی را طبع کنند؟"
اکنون پس از سی و چند سال هزینه دادن‌ها، نه رضا داوری اردکانی در مقام ضدیت با غرب و مدرنیته است، نه عبدالکریم سروش در قامت ضدیت با مارکسیسم و ایدئولوگ نظام؛ هیچ کدام بر صراط خود باقی نماندند.
با این تفاوت که عبدالکریم سروش هنوز عذرخواهی نکرده اما آقای داوری، با نگاهی دوباره به گفته های سال های دور خود درباره مدرنیته، می گوید: عذر می‌خواهم.
آقای داوری اردکانی می گوید: "ما باید پیش پای خود و امکاناتمان را ببینیم و آن کاری را که می‌توانیم انجام دهیم. گاهی حرف‌هایی زدم که سیاست بود. عذرخواهی می‌کنم اگر دقیق نبوده است. مدام از من می‌پرسند هنوز مثل ۳۰ سال پیش فکر می‌کنی؟ من ایده‌آلیست سی سال پیش نیستم. امروز در پایان عمرم وصیت نامه نوشته‌ام. من در کتاب ما و تاریخ فلسفه اسلامی حرف‌های بی‌خطری گفته‌ام اما در این کتاب علوم انسانی و برنامه ریزی توسعه حرف‌هایی زده‌ام که می‌تواند خطرناک باشد."
 
 
 
صنعتبا بالا گرفتن انتقادها از دولت به خاطر بی توجهی به بخش تولید بعد از حذف یارانه ها، وزارت صنایع و معادن اعلام کرده است که تا پایان اردیبهشت واحدهای متقاضی دریافت وام به بانک ها معرفی می شوند.
رضا فاطمی امین سخنگوی وزارت صنایع و معادن به تلویزیون دولتی ایران گفته که تاکنون بیشر از ۹ هزار واحد صنعتی برای استفاده از "بسته حمایتی دولت" به این وزارتخانه مراجعه کرده اند.
به گفته آقای فاطمی امین، "ساختار قیمت گذاری، برنامه جبرانی و بهره وری سه محور بسته حمایتی از صنعت است که بعد از هدفمندی یارانه ها پیگیری می شود."
با گذشت چهار ماه و نیم از حذف یارانه ها و افزایش شدید قیمت مواد سوختی، گزارشها نشان می دهد که دولت کمک چندانی به واحدهای تولیدی نکرده است.
این در حالی است که بنابر قانون حذف یارانه ها دولت باید ۳۰ درصد درآمد ناشی از حذف یارانه ها را به واحدهای تولیدی اختصاص می داد.
با وجود گران شدن مواد سوختی، دولت مانع از افزایش قیمت کالاها شده است و بسیاری از واحدهای تولیدی اکنون با مشکلات جدی مواجه شده اند و نمایندگان مجلس نسبت به وضعیت آنها ابراز نگرانی کرده اند.
علی عباسپور نماینده تهران در هنگام بررسی لایحه بودجه در مجلس گفت که چرا باید بی دلیل به مردم پول بیشتری داده شود و بخش تولید فلج شود.
بنا بر قانون سهم خانوارها از درآمدهای ناشی از حذف یارانه ها پنجاه درصد بوده است اما برخی نمایندگان می گویند که دولت تمام پول را به خانوارها داده است.
احمد توکلی رئیس مرکز پژوهشهای مجلس در هنگام بررسی درآمدهای ناشی از افزایش قیمت ها گفت که "چون دولت می خواهد متناسب با یارانه هایی که سال گذشته به مردم پرداخت کرده، به اجرای این قانون ادامه دهد، یارانه بخش تولید را پرداخت نمی کند."

کاهش سهم تولید از درآمدهای حاصل از حذف یارانه

دولت در بودجه سال جاری ۶۲ هزار میلیارد تومان درآمد از محل حذف یارانه ها پیش بینی کرده بود که مجلس با آن مخالف بود زیرا به عقیده نمایندگان مجلس اگر دولت بخواهد به چنین درآمدی برسد باید دست کم قیمت های فعلی را بیشتر از دو برابر کند.
برای همین در صحن علنی مجلس، نمایندگان مجلس، دولت را موظف کردند تا حداکثر بیست درصد به قیمت ها اضافه کند.
بر این اساس حجم درآمدها نیز به ۴۶ هزار میلیارد تومان کاهش داده شد ولی اگر دولت بخواهد به هر نفر ۴۵ هزار و۵۰۰ تومان ماهانه پرداخت کند، باید نزدیک به هشتاد درصد آن را به خانوارها بپردازد.
مجلس
بیست درصد بقیه نیز به بخش صنعت و کشاورزی پرداخت خواهد شد. این تصمیم در حالی گرفته شد که در قانون حذف یارانه ها سهم بخش تولید یعنی صنعت و کشاورزی سی درصد است.
کارشناسان اقتصادی می گویند که بخش تولید که تا به حال با مشکلاتی رو به رو بوده، باید در انتظار مشکلات بیشتری باشد به خصوص که دولت تاکنون کمک چندانی به این بخش نکرده است.
وزارت صنایع و معادن می گوید که در یک سال آینده چهار هزار و ۵۰۰ میلیارد تومان (چهار و نیم میلیارد دلار) به صورت وام در اختیار بنگاههای تولیدی قرار خواهد داد.
این وزارتخانه پیش از این اعلام کرده بود که واحدهای آسیب پذیر بعد از حذف یارانه ها را شناسایی کرده و بعد از حذف یارانه ها از آنها حمایت خواهد کرد.
اکنون این وزارتخانه می گوید که واحدهای متقاضی دریافت تسهیلات تا پایان اردیبهشت به بانکها معرفی می شوند تا به آنها وام پرداخت شود.
با توجه به عملکرد تا کنون، تردید هایی نسبت به کمک های دولت به بخش تولید مطرح شده است اما حتی اگر دولت به وعده خود عمل کند باز مشکل واحدهای تولیدی حل نمی شود چون مسئله واحدهای تولیدی اکنون فراتر از پرداخت وام است.
در طول سالیان سال انرژی ارزان به عنوان مزیت تولید در ایران به حساب می آمد و واحدهای تولیدی نیز تلاشی برای مصرف کمتر انرژی نمی کردند.
عمده صنایع با تجهیزاتی کار می کنند که انرژی زیاد مصرف می کند و هدف اصلی در این مرحله از حذف یارانه ها این است که واحدهای تولیدی با دریافت وام، تجهیزات خود را بازسازی کنند تا مصرف انرژی آنها کمتر شود.
اما به نظر می رسد با توجه به تحریم های گسترده علیه ایران، واحدهای تولیدی راه دشواری برای بازسازی و نوسازی صنایع در پیش دارند و حتی اگر مشکلات مالی اکنون آنها رفع شود باز هم در کوتاه مدت قادر نخواهند بود تجهیزات مورد نیاز خود را تامین کنند.
 
 
 
با وجود پایان فصل صید ماهیان استخوانی در دریای خزر، مردم مناطق ساحلی شاهد مرگ هزاران قطعه ماهی هستند که خط نوار ساحلی را در برخی نقاط عوض کرده اند.
به گزارش خبرگزاری مهر، در گوشه و کنار سواحل مازندران به ویژه شهرهای غرب استان مازندران می توان انواع و اقسام ماهیان مرده و بی جان را مشاهده کرد.
به گزارش این خبرگزاری، سالیانه پنج میلیون تن مواد آلاینده از استانهای شمالی به دریای خزر می ریزد و این امر مایه مرگ تدریجی آبزیان دریا را رقم می زند. مهر هشدار داده در صورت تداوم این وضع، دریای خزر در آینده به یک "زباله دان" تبدیل خواهد شد.
مسئولان محیط زیست هنوز به این وضع که باعث نگرانی و ناراحتی مردم از ناتوانی مدیریتی مسئولان شده است، واکنشی نشان نداده اند.