۱۳۸۹ آذر ۹, سه‌شنبه

مهمترین خبرهای روزسه شنبه بخش اوّل، تحلیل ها و آخرین گزارشات از اعتراضات، بازداشتها، زندان، و بیدادگاهها --- بیانیه ها

مذاکرات ایران و ۱+۵ هفته آینده آغاز می‌شود

سخنگوی كاترين اشتون، مسئول سیاست خارجی اتحاديه اروپا اعلام کرده که دور تازه گفت‌وگوهای هسته‌ای بین خانم اشتون و سعید جلیلی، مذاکره کننده ارشد هسته‌ای ایران، ششم و هفتم دسامبر (١۵ و ١٦ آذر هفته آینده) آغاز می‌شود.
به گزارش رویترز، ماجا كوسيجانكيک، سخنگوی کاترین اشتون همچنین از دریافت پاسخ موافق ایران برای انجام مذاکرات در ژنو خبر داد.
خبرگزاری‌های ایران امروز گزارش دادند که دفتر دبیر شورای عالی امنیت ملی ایران اعلام کرده که بستر مناسب برای انجام گفت‌وگوها در ١۵ آذر فراهم شده است.
مقامات دولت ایران پیش از این گفته بودند که مایل هستند دور تازه مذاکرات هسته‌ای با گروه ۱+۵ که ١٤ ماه است متوقف شده، در کشور ترکیه برگزار شود.
آمریکا، روسیه، بریتانیا، فرانسه، چین و آلمان اعضای گروه ۱+۵ هستند که در رابطه با برنامه هسته‌ای ایران که به گفته آن‌ها در جهت «مقاصد نظامی» است، فعالیت می‌کنند. اما ایران می‌گوید که برنامه هسته‌ای‌اش، صلح‌آمیز است.
جمهوری اسلامی ايران و گروه ١+۵ پيش از اين دو دور مذاکرات را پشت سر گذاشته‌اند. کاترین اشتون که نمایندگی گروه ۱+۵ را بر عهده دارد، ۲۲ اکتبر، درنامه‌ای پیشنهاد داده بود که مذاکرات وین با ایران از تاریخ ۱۵ تا ۱۷ نوامبر از سر گرفته شود.
ایران در پاسخ به نامه اشتون، خواهان مذاکرات بر اساس نامه ١۵ تیر سعید جلیلی، دبیر شورای عالی امنیت ملی این کشور شد. جلیلی در نامه ١۵ تیر ٨٩ به اشتون، گفته بود که ایران «حول بسته پیشنهادی اردیبهشت ٨٧ حاضر به گفت‌وگو است.»
گروه ۱+۵ در سال ١٣٨٧ در یک بسته پیشنهادی اعلام کرد که پس از تعلیق غنی‌سازی اورانیوم از سوی ایران، حاضر است در زمینه‌های اقتصادی، انرژی، کشاورزی، محیط زیست و زیرساخت‌ها، مشوق‌هایی به ایران بدهد.
ایران اما در مقابل، یک بسته پیشنهادی دیگر به غرب ارائه کرد که در آن موضوعات گسترده‌تری مانند تروریسم، موادمخدر و برنامه هسته‌ای سایر کشورها گنجانده شده بود. اما آمریکا اعلام کرد محتویات اين بسته به «نگرانی‌ها درباره برنامه اتمی ایران» پاسخ نمی‌دهد.
محمود احمدی‌نژاد، رئیس‌جمهور ایران آبان‌ماه گذشته گفت که ایران در مورد «حقوق اساسی» خود با هیچ‌کس مذاکره نمی‌کند. احمدی‌نژاد خواهان مذاکراتی با غرب شد که به گفته وی بر پایه «عدالت و احترام» باشد.
کشورهای غربی می‌گویند که ایران باید در مورد برنامه هسته‌ای‌اش با جامعه جهانی وارد گفت‌وگو شود اما رئیس‌جمهور ایران با گسترش دادن محورهای مذاکرات، بارها خواهان گفت‌و‌گو بر سر «مشکلات جهانی» شده است.
شورای امنیت سازمان ملل برای تحت فشار قرار دادن ایران برای توقف برنامه هسته‌ای‌اش چهار قطعنامه تصویب کرده است. قطعنامه ١٩٢٩ خرداد ٨٩ به عنوان چهارمین قطعنامه علیه برنامه هسته‌ای ایران تصویب شد. بر اساس این قطعنامه، برنامه هسته‌ای، صنایع نظامی و افراد مرتبط با برنامه هسته‌ای ایران تحریم شده‌اند.


وزير اطلاعات:

«احتمال رابطه هواپيماربا با سرويس‌های جاسوسی»

حجت‌الاسلام حيدر مصلحی، وزير اطلاعات ايران گفت احتمالأ هواپيماربای هواپيمای مسير تهران - دمشق که سه روز پيش دستگير شد با سرويس‌های جاسوسی رابطه داشته است. وی گفت اکثر عاملان ترورهای غرب ايران دستگير شده‌اند.
به گزارش خبرگزاری دانشجويان ايران (ايسنا)، حيدر مصلحی امروز به خبرنگاران گفت فردی که شنبه گذشته قصد داشت تا هواپيمای تهران ـ دمشق را بربايد «فردی سرخورده در مسائل مختلف و دچار يک سری مشکلات» بود.
وزير اطلاعات ايران افزود: «هواپيماربا فرد بسيار ضعيف‌النفسی بوده و هيچ مطلب خاصی دال بر سابقه وی در اقدامات امنيتی يا ضد امنيتی درباره وی يافت نشده است.»
مصلحی افزود فرد مزبور «از نظر خانوادگی» مشکل داشته و وزارت اطلاعات تاکنون «به چيز خاصی» نرسيده است.
با اين حال وی احتمال ارتباط اين فرد با سرويس‌های جاسوسی را رد نکرد و گفت اين موضوع در حال بررسی است.
حيدر مصلحی، اين خبر غيررسمی که هواپيماربا قصد داشته هواپيمای مورد نظر را به سمت اسرائيل هدايت کند تأييد کرد و گفت خود هواپيماربا اين را گفته و خواسته وی اين بوده است.
روز شنبه ششم آذرماه خبرگزاری‌های ايران اعلام کردند که هواپيمای ايرباس متعلق به شرکت هواپيمايی جمهوری اسلامی ايران (هما) و با شماره پرواز ۵۱۷ که در آخرين ساعات شب جمعه تهران را به مقصد دمشق ترک کرده بود، در نزديکی شهر دمشق توسط يکی از مسافران مورد تهديد قرار گرفت.
بر اساس گزارش‌های فوق اين مسافر مدعی شده بود که بمبی در اختيار دارد و اين هواپيما بايد در کشور ديگری به زمين بنشيند.
با اين حال با دخالت امنيت پرواز، هواپيما در دمشق فرود می‌آيد و فرد مزبور پس از فرود هواپيما در فرودگاه اين شهر دستگير می‌شود.
خبرهای مربوط به اين هواپيماربايی متناقض بود. از سويی شاهرخ نوش‌آبادی، سخنگوی شرکت هواپيمايی هما گفت اين فرد هيچ سلاح گرم و سردی در اختيار نداشت و ظاهرأ «مشکل روانی» داشته است، اما خبرگزاری فارس از «منابع ديگر» خبر داد که رباينده به سلاح سرد مجهز بوده است.
با گذشت ساعاتی از اين خبر سپاه پاسداران انقلاب اسلامی ايران نيز اطلاعيه‌ای منتشر کرد و طی آن اعلام نمود فردی که قصد ربودن هواپيمای پرواز تهران - دمشق را داشت «فردی با هويت مشخص و از عناصر وابسته به ضد انقلاب» بوده است.
سپاه پاسداران از «اقدام قاطع و به موقع» گارد امنيت پرواز سپاه خبر داد و نوشت که اين فرد «با ايجاد رعب و وحشت درون پرواز و در بين مسافرين با ادعای بمبب‌گذاری و انجام مقدمات اوليه قصد ربايش اين هواپيما به مقصد مورد نظر را داشت.»
حيدر مصلحی در گفت‌وگوی امروز خود با خبرنگاران در رابطه با ترورهای چند ماهه اخير در مناطق غرب ايران اعلام کرد اکثر تروريست‌های اين حوادث دستگير و بخشی از آن‌ها نيز در درگيری با مأموران جمهوری اسلامی ايران کشته شده‌اند.
وی افزود وزارت اطلاعات در حال کسب اطلاعات بسيار خوبی در زمينه حوادث تروريستی اخير در غرب کشور است.
در ماه‌های شهريور و مهر امسال درگيری‌ها و عمليات تروريستی در غرب ايران افزايش يافت که عمده‌ترين آن‌ها بمب‌گذاری در جريان برگزاری رژه نيروهای مسلح به مناسبت «هفته دفاع مقدس» در شهر مهاباد بود که طی آن ١٢ نفر کشته و ٨١ تن ديگر زخمی شدند.
آخرين مورد نيز عصر روز ۱۵ مهرماه بود که در يک کمين مسلحانه در شهر سنندج چهار مأمور نيروی انتظامی و يک عابر پياده جان خود را از دست دادند.

تلاش برای سوءقصد به جان دکتر نوری‌زاده

سراج‌‌الدین میردامادی
افشاگری‏های سایت ویکی‏لیکس طی روزهای اخیر، هم‏چون یک بمب خبری در دنیا صدا کرده است. مقامات امریکایی مرتب خشم و ناخرسندی خود را از این افشاگری‏ها ابراز می‏کنند، ولی هنوز درباره‏ی سندیت اخبار منتشر شده اظهار نظری نکرده‏اند.
در میان انبوه افشاگری‏های این سایت، خبر تلاش دستگاه‏های امنیتی- اطلاعاتی جمهوری اسلامی توسط فردی به نام محمدرضا صادقی‏نیا، برای سوء قصد به دکتر علیرضا نوری‏‏زاده، روزنامه‏نگار و تحلیل‏گر سیاسی مقیم لندن، توجه محافل خبری و به‏ویژه رسانه‏های فارسی‏زبان را به‏خود جلب کرده است.
برای کسب اطلاعات بیشتر، ابتدا از دکتر علیرضا نوری‏زاده پرسیدم که نحوه‏ی آشنایی و ارتباط محمدرضا صادقی‏نیا با او چگونه بوده و به‏طور کلی این شخص کیست؟
آقای صادقی‏نیا هم مانند صدها جوانی که در طول روز از طریق ای‏میل یا تلفن با من از داخل و خارج ایران تماس می‏گیرند، درد دل می‏کنند، گاه گرفتاری‏هایی دارند و گاه کمک می‏خواهند، با من تماس گرفت.
دقیقاً یادم هست که یک عصر یک‏شنبه از امریکا به من تلفن زد. چون زمانی بود که مقداری فرصت داشتم با او مفصل‏تر صحبت کنم. ایشان ضمن صحبت‏های خود، گفت که از طرفداران آقای فولادوند بوده است. منظورم آقای فتح‏الله منوچهری است که به نام فولادوند تلویزیونی داشت و دیدی خیلی انتفادی نسبت به مذهب داشت.
آقای صادقی‌نیا گفت به نام «شورش» در تلویزیون فولادوند صحبت می‏کرده و کامنت می‏داده است، اما حالا از این موضوع زده شده و علاقه‏مند است با من بیشتر آشنا بشود، افکارم را دوست دارد و از این نوع حرف‏ها.
این مکالمات ادامه پیدا کرد و ایشان خود را چنان به افکار و نقطه‏نظرهای من مشتاق و علاقه‏مند نشان داد که حتی این علاقه را به عنوان یک علاقه‏ی شخصی هم ابراز کرد. به این معنا که گفت چون خود و خانواده‏اش هم کرد هستند، مرا خیلی دوست دارند و می‏دانند همسر من کرد است. پس ایشان دوجانبه مرا دوست دارد.
اولین باری هم که ایشان را دیدم در سفری بود که به امریکا داشتم. در لوس‏آنجلس بودم و ایشان در یکی از تلویزیون‏ها مرا دیده بود. ناگهان روز بعد، ایشان را در برابر ساختمان آن تلویزیون دیدم. هنوز قیافه‏اش را نمی‏شناختم. آمد جلو و گفت که من فلانی هستم. وقتی هم آمد، خیلی ابراز محبت و لطف کرد و عجیب حالت دوستانه‏ای داشت. این دیدار ما خیلی کوتاه بود. چون من باید از لوس‏آنجلس می‏رفتم.
مدتی گذشت و ایشان به من زنگ زد و گفت دارد به ایران می‏رود. وقتی هم به ایران رفت، از آن‏جا گاه‌گاهی به من تلفن می‏زد که: بله موقعیت شما چنین و چنان است، همه برنامه‏های شما را گوش می‏دهند و می‏بینند و…
مدتی از او خبری نبود تا این‏که روزی زنگ زد و گفت که دستگیر شده، ولی خوشبختانه نتوانسته‌اند چیزی پیدا کنند و آزاد شده است. بعد از آن هم به افغانستان رفت.
مدتی در افغانستان بود که به قول‏ خودش تجارت کند. حتی یادم هست که یک‏بار هم از آن‏جا به من زنگ زد و گفت که من می‏دانم شما با بسیاری از مسئولان افغان آشنایی دارید، می‏توانید سفارش مرا بکنید که اگر مشکلی برایم پیش آمد، به آنها مراجعه کنم؟ من نام یکی دو تن را به او گفتم، ولی خودم پی‌گیر کار نشدم.
ولی آن‏جایی برای من قضیه تقریباً شک‏برانگیز شد که ایشان یک‏بار از ایران زنگ زد و گفت دارد به لندن می‏آید و کار بسیار واجبی دارد و می‏خواهد حتماً مرا ببیند. بعدش هم باید دوباره به تهران برگردد و پدر و مادرش را که گرین‏کارت گرفته‏اند، به امریکا ببرد. این برای من عجیب بود که آدمی این همه خرج کند، به لندن بیاید و برای دو روز مرا ببیند. در حالی‏که او می‏توانست به امریکا برود و از آن‏جا به من تلفن بزند. این عجیب بود.
به‏هرحال ایشان به لندن آمد و باز نکته‏ای که یکی از همکاران من که خیلی روی این مسائل دقیق است، به آن توجه کرد این بود که ایشان علی‏رغم این‏که هتل‏های مختلفی در لندن هستند و حتی اگر می‏خواست نزدیک دفتر من باشد، باید به هتل دیگری می‏رفت، به هتلی رفت که لیلی پهلوی، دختر پادشاه پیشین ایران در آن‏جا درگذشته بود و صحبت‏های مختلفی درباره‏ی نوع مرگش بر زبان‏ها بود. ایشان به این هتل رفت و با اصرار عجیبی ما را به شام دعوت کرد و این‏که حداقل نوشیدنی‏ای با هم بنوشیم، اما هرچه اصرار کرد، ما نرفتیم.
نکته‏ی دیگر، تعداد عکس‏هایی بود که از من می‏گرفت. یعنی هرلحظه من می‏چرخیدم، او داشت عکس می‏گرفت. وقتی از او پرسیدیم چرا این کار را می‏کند، گفت که خود را مدیون می‏داند و گفت: می‏خواهم کتابی درباره‏ی نوری‏زاده منتشر کنم که دنیا بداند او از صبح تا شب چه می‏کند. به مردم کمک می‏کند، می‏نویسد، مصاحبه می‏کند و ... اصرار عجیبی هم داشت با خانواده‏ی من، به‏خصوص فرزندانم آشنا بشود که من آن را قبول نکردم.
این ملاقات در چه تاریخی بود؟
من دارم از اواخر سال ۲۰۰۸ صحبت می‏کنم. در همین سفر، او عکسی به ما از یک ویلای چند میلیاردی عجیب و غریب در شمال کشور نشان داد و گفت این ویلا را خریده است. این هم برای ما سئوال‏برانگیز بود که ایشان چگونه توانسته چنین ویلایی بخرد. مقداری هم از خودش اطلاعاتی داد و از جمله از یک پسرخاله‏ی کذایی گفت که در یک حزب کردی فعالیت می‏کند و جزو مسئولان پیشمرگ است. ما از طریق آن حزب تحقیق کردیم و آنها گفتند که اصلاً چنین کسی را نمی‏شناسند.
ایشان که به تهران برگشت و با پدر و مادرش به امریکا رفت، چند روز بعد کسی از منابع ما که در داخل وزارت اطلاعات است و تا به‏حال اطلاعات درجه‏ یکی به من داده، به من زنگ زد و با همین لحن گفت: «سید، این عکس‏هاتون این‏جا چه‏کار می‏کند؟ روی میز معاون وزیر من ۵۰ عکس از تو در حالات مختلف دیده‏ام. اینها، این‏جا چه‏کار می‏کنند؟» این‏جا بود که ما مقداری شک برمان داشت.
چند روز بعد، یعنی در ژانویه‏ی سال ۲۰۰۹ که مراسم سوگند آقای اوباما بود، من به امریکا رفتم و ایشان باز تا مرا در صدای امریکا دید، از ایالتش آمد و یکی دوبار با من و آقای جمشید چالنگی و یک‌بار هم با خانم منصوره پیرنیا که به یک میهمانی دعوت داشتیم، آمد و عجیب اصرار داشت برای من نوشیدنی بریزد که آقای چالنگی اجازه نداد.
دو سه ماه بعد از این‏که من به لندن برگشته بودم، پلیس ضد تروریست بریتانیا به سراغ من آمد و شروع کرد به تحقیق درباره‏ی این آدم و مرا مطلع کردند که این آقا در امریکا دستگیر شده و معلوم شده دنبال برنامه‏هایی بوده است.
بعد به امریکا هم که رفتم، اف‏بی‏آی با من صحبت کرد و اطلاعات دیگری به من دادند و به‏هرحال آشکار شد که این آقا با این هدف آمده بوده و ظاهراً هم به او گفته بودند تا می‏تواند در درجه‏ی اول از من اطلاعات جمع کند و بعد هم احتمالاً تصمیم نهایی‏اش را که همانا ریختن سم یا ماده‏ی دیگری در نوشیدنی من بود، عملی کند.
دستگیری آقای محمدرضا صادقی‏نیا توسط مقامات امریکایی و تلاشی که علیه شما داشته است هیچ‏گاه به طور رسمی منتشر نشد. چرا این تلاش‏ها به سکوت برگزار شد و چرا شما آن را افشا نکردید؟ آیا به تصمیم خودتان بود یا توصیه‏ی مقامات امنیتی امریکا و انگلیس؟
یکی از دلایلش تصمیم خودم بود. اولاً نمی‏خواستم جنجال کنم. سر این جور مسائل لزومی ندارد آدم جنجال کند که تعبیر شود به این‏که می‏خواسته برای خودش شهرت کسب کند. نه؛ من نیازی نداشتم. برای من مهم این بود که این ماجرا به‏خیر گذشته است.
از طرف دیگر، پلیس ایالات متحده، به‏خصوص اف‏بی‏آی، چون یکی از مأموران سابق‏شان در ایران گم شده بود، امیدوار بودند اطلاعاتی از این‏جا کسب کنند. بنابراین خیلی علاقه نداشتند راجع به این مسئله تبلیغات بشود.
پلیس بریتانیا هم به خود من واگذار کرد. باید این را بگویم که گفتند هرجور خودت صلاح می‏دانی، ولی همه نوع وسایل ایمنی را در اختیار من گذاشتند و گفتند خودت می‏توانی تصمیم بگیری.
من هم این‏طور تصمیم گرفتم، برای این‏که لزومی نداشت خانواده‏ام را در ایران نگران کنم و کسی فکر کند که من می‏خواهم کسب شهرت برای خودم بکنم. یعنی من بر این مبنا، به این برنامه نگاه کردم. الان هم من نبودم که منتشر کردم، بلکه در اسناد ویکی‏لیکس بوده است.
درباره‌ی این‌که می‏پرسید چرا خبری نشد باید بگویم زمانی که در امریکا بودم، نیویورک‏تایمز و واشنگتن‏پست، هر دو آمدند و با من در این زمینه گفت‏وگو کردند. آنها خبر را از منابع خودشان گرفته بودند. با من صحبت کردند و حتی تصویر این آقا را از منابع خودشان در پلیس هم به‏دست آورده بودند. اما دلیل این‌که چرا آن گفت‌وگو را چاپ نکردند، نمی‏دانم. باز شاید مصلحتی ایجاب می‏کرده است.
فقط خبر خیلی کوچکی شاید در دو سه خط، در یک روزنامه‏ی محلی در مورد دستگیری یک شهروند ایرانی، بدون توضیحات، چاپ شده بود.
آیا خود محمدرضا صادقی‏نیا پس از دستگیری اعترافی کرده است، یا اسناد و مدارک و مستندات دیگری، انگیزه و نیت سوءقصد به‏جان شما را تأیید می‏کند یا نه؟
تا آن‏جایی که من می‏دانم، ایشان اعترافاتی کرده و همکارانی هم داشته که احتمالاً آن همکارانش هم شناسایی شده‏اند. رژیم جمهوری اسلامی، آن‏طور که من فهمیده‏ام، در طول یک‏‏سال و نیم گذشته، بسیار تلاش کرده که ایشان را پس بگیرد.
ظاهراً مأمور بسیار مهمی برایش بوده است. روی او کار کرده‏اند، مدت‏ها او را آموزش داده‏اند و از طریق من هم خیلی‏ها را شناخت. وقتی به دفتر من آمد، چندنفری در دفتر بودند و او شروع کرد با آنان صحبت کردن و حتی علاقه‏مند بود به این‌که تلفن ردوبدل کند. همین‏طور در امریکا، یادم هست وقتی در جلسه‏ای سراغ ما آمد، خودش را به افرادی که دور و بر من بودند، معرفی کرد. یادم هست با مهر و عشقی که به من نشان می‏داد، آدم‏ها را تحت تاثیر قرار می‏داد.
بنابراین یک آدم آزموده و تحت تعلیم قرار گرفته‏ای بود و جمهوری اسلامی برای رهایی‌اش خیلی تلاش کرد. این‏که آقای احمدی‏نژاد مرتب از ایرانیان مظلوم می‏گوید، در درجه‏ی اول ایشان را می‏گوید. برای این‏که این آقا برای‏شان خیلی باارزش بوده است.

 جرس: 
رئيس اداره سياسي سپاه تصريح كرد: ترورهاي ديروز كه با مذاكرات آتي هسته‌اي نيز مرتبط است و اقدام براي ربايش هواپيماي ايراني براي انتقال آن به سرزمين‌هاي اشغالي، در جهت تحت‌الشعاع قرار دادن سفر سعد حريري به كشور بود.
سردار يدالله جواني در گفت‌وگو با فارس، با اشاره به ترور روز گذشته دو نفر از اساتيد هسته ای ادعا کرد:  دشمنان با ترور دو نفر از اساتيد فيزيك دانشگاه شهيد بهشتي كه مصادف با ترور سال گذشته ديگر استاد كشومان دكتر علي‌محمدي بود، سعي در ايجاد ناآرامي و بي‌ثباتي در كشور و سلب امنيت دانشمندان ايران اسلامي داشتند.
وی هیچ اشاره ای نکرد که چرا مقامات امنیتی هنوز در رابطه با ترور دکتر علیمحمدی توضیحی ارایه نکرده اند.
جواني بدون پرداختن به ضعف نیروهای امنیتی ادامه داد: دشمنان براي جلوگيري از اينكه جمهوري اسلامي ايران‌ در پناه ثبات، آرامش و امنيت به سرعت در حوزه علوم و فناوري‌هاي نوين در حال پيشرفت است، سعي در ايجاد ناهمواري‌هايي در اين مسير و جلوگيري از پيشرفت‌هاي علمي كشور و ناامن كردن آن براي دانشمندان ايران را دارند.
جواني با بيان اينكه همواره دشمنان در سال‌هاي گذشته به دنبال ايجاد ناامني در كشور بوده‌اند، گفت: اينكه آن‌ها بر روي دانشمندان و مراكز علمي ما تمركز كرده‌اند بيانگر نگراني دشمنان جمهوري اسلامي از دستاوردهاي علمي است كه موجب توجه مردم جهان به ملت ايران شده است بدين خاطر كه اين موضوع قابليت‌هاي دين را بواسطه استقرار نظامي ديني در كشور نشان مي‌دهد.
وي در خصوص اهميت حفاظت از جان دانشمندان  ، تأكيد كرد: كشور ما از اساتيد زيادي برخوردار است و دشمنان تنها به دنبال حذف چند نفر نيستند؛ چرا كه امروزه نسلي از پژوهشگران، انديشمندان و محققيني را در حوزه‌هاي گوناگون داريم و اگر دشمنان تصور مي‌كنند كه با ترور چند نفر از اساتيد، محققين و پژوهشگران، جامعه ايران را از حركت بازمي‌دارند در اشتباه به سر مي‌برند.
وي با این ادعا که ترورهاي روز گذشته با مذاكرات آتي هسته‌اي مرتبط است، تصريح كرد: علاوه بر در پيش بودن مذاكرات هسته‌اي، اين ترورها و نيز قصد ربايش هواپيماي جمهوري اسلامي و بردن آن به سرزمين فلسطين اشغالي، جهت تحت شعاع قرار دادن سفر سعد حريري به كشور نيز بود.
مساله ربودن هواپیما در حالی عنوان می شود که تاکنون از سوی وزیر اطلاعات و مسئولان هواپیمایی اظهارات متفاوتی عنوان می شود. در حالی که وزیر اطلاعات و مسئول ایران ایر بر اختلال روحی فرد هواپیما ربا تاکید داشتند، مقامات سپاه در تلاش برای نشان دادن وابستگی این فرد به عوامل ضد انقلاب هستند. 



جرس:
جمعی از زنان و مادران و مدافعان حقوق زنان، روز سه شنبه نهم آذرماه، با حضور در مجلس شورای اسلامی، نامه‌های امضاء شده توسط ۱۰ هزار نفر در اعتراض به ترویج چندهمسری را تحویل نمایندگان مجلس دادند.
به گزارش ایلنا، ظهر سه شنبه ۹ آذر ۱۳۸۹، جمعی از مدافعان حقوق برابر، با حضور در مجلس شورای اسلامی، ۱۰ هزار نامه اعتراضی با عنوان «چندهمسری را ممنوع کنید» به نمایندگان مجلس تحویل دادند.
این سی نفر با حضور در دفتر رئیس مجلس، ضمن توضیح خواسته خود، چهل تکه ‌ی از رنج زنان در رابطه با قانون چندهمسری را نیز نمایش دادند. در این چهل تکه، روایت چهل زن از شهرهای مختلف کشور درباره مشکلات ناشی از تعدد زوجات آمده بود. هم‌چنین، زنان حاضر در مجلس، نامه‌هایی را به صورت جداگانه به دفاتر کمیسیون حقوق و قضایی، و کمیسیون اجتماعی و فرهنگی مجلس تحویل دادند.
پیش از این نیز در تاریخ ۴ مهرماه امسال، بیش از پنج هزار نامه اعتراضی با عنوان "چندهمسری را ممنوع کنید"، به نمایندگان مجلس تحویل شده بود.
تاکنون، بررسی مواد تغییر یافته لایحه حمایت از خانواده در کمیسیون قضایی مجلس پایان یافته است، و قرار است بررسی مواد باقیمانده این لایحه بعد از بررسی برنامه پنجم توسعه در دستور کار صحن علنی مجلس قرار گیرد.
متن نامه ای که به دفتر رئیس مجلس تقدیم شده است،‌ بدین شرح است:
اعضای محترم کمیسیون حقوقی و قضایی مجلس شورای اسلامی
با سلام و احترام
بدین‌وسیله به اطلاع شما می‌رساند چنان‌چه مستحضرید در تاریخ ۴ مهرماه ۱۳۸۹ تعداد بیش از ۵ هزار نامه و امضای اعتراضی به ماده ۲۳ لایحه حمایت از خانواده، به کمیسیون حقوقی و قضایی مجلس تحویل شد تا مورد رسیدگی نمایندگان محترم قرار گیرد.
این بار نیز تعداد ۱۰ هزار نامه اعتراضی دیگر جمع‌آوری شده در اعتراض به ترویج چندهمسری در قالب لایحه حمایت از خانواده به پیوست تقدیم می‌گردد.
امید داریم که نمایندگان محترم بر اساس پایبندی به اصول عدالت و برابری حقوقی مصرح در قانون اساسی با پاسخ‌گویی مناسب به خواسته منع چندهمسری، بیش از این آرامش و امنیت خانواده ایرانی را تهدید نکنند.
 


دستگاههای امنیتی و انتظامی عوامل ترور را شناسایی و ریشه کن کنند
جرس:
جبهه مشارکت اسلامی با صدور بیانیه ای با محکوم کردن ترور دو استاد فیزیک دانشگاه شهید بهشتی ازمسئولان خواست به جای تمرکز بر فعالیتهای قانونی و شفاف نهادهای مدنی و بخصوص تهاجم به خانه های جوانانی که جز به اعتلای ایران نمی اندیشند اندکی نیز به وظایف ذاتی خود در شناسایی و ریشه کنی نهادها و عوامی ترور بنیاد بیندیشند.
در ادامه سوء قصد به جان استادان دانشگاه، صبح روز گذشته، در اثر دو انفجار همزمان در دو نقطه از شهر تهران به قصد ترور دو استاد مهندسی هسته ای دانشگاه شهید بهشتی در تهران، مجید شهریاری کشته و فریدون عباسی دوانی  به بیمارستان منتقل و درمان شد.
به گزارش نوروز متن کامل این بیانیه به شرح زیر است:

بسم الله الرحمن الرحیم
انا لله و انا الیه راجعون

ترور دد منشانه دو استاد برجسته و ارزشمند میهن اسلامی که منجر به شهادت یکی از این عزیزان شد جامعه ایران را با موجی از اندوه و تاسف روبرو کرد. این اقدام جنایتکارانه نه نشانه قدرت دشمنان این آب و خاک بلکه بیانگراوج ضعف و دنا ئت تروریسم است و مسلما بر همبستگی ملی در پیمودن قله های دانش و پیشرفت خواهد افزود.
جبهه مشارکت ایران اسلامی با عرض تسلیت به خانواده محترم استاد شهید و آرزوی شفای عاجل برای مجروحان این حادثه تروریستی از دستگاههای امنیتی و انتظامی می خواهد به جای تمرکز بر فعالیتهای قانونی و شفاف نهادهای مدنی و بخصوص تهاجم به خانه های جوانانی که جز به اعتلای ایران نمی اندیشند اندکی نیز به وظایف ذاتی خود در شناسایی و ریشه کنی نهادها و عوامی ترور بنیاد بیندیشند.

جبهه مشارکت ایران اسلامی
8/9/89



جرس: 
بهمن كشاورز می گوید: آنچه كه وكلا در موضع دفاع در دادگاه گفته و يا مي‌نويسند مشمول بند 3 است و در مورد مصاحبه جايي نديده‌ام كه ممنوع باشد و اگر هم در مرجعي چنين منعي برقرار شده باشد،اعلام عمومي نشده است.
 كشاورز درادامه نشست خبري درخصوص وضعيت وكلاي بازداشتي از جمله نسرين ستوده و كيان ارثي گفت: روز گذشته محاكمه خانم ستوده به صورت علني برگزار و بنده، جندقي و آقاي توسلي به عنوان تماشاچي در جلسه حضور داشتيم و محاكمه از نظر شكلي با رعايت آيين دادرسي كيفري برگزار شد و قرار شد ظرف يك هفته رئيس دادگاه حكم را صادر كند و دفاعياتي كه از سوي عبدالفتاح سلطاني وكيل پرونده صورت گرفت جامع و كامل بود.
رئيس اسكودا با بيان اينكه با توجه به بند چ ماده 3 اساس‌نامه، اسكودا وظيفه دفاع از حقوق وكلا را برعهده دارد، خاطرنشان كرد: از نظر حقوق و نظري در موارد بسياري تفسير برخي بنده و بسياري از همكاران از مواد قانون مجازات اسلامي با تفسيرهايي كه از سوي برخي مقامات قضايي و دادگاه صورت مي‌گيرد، تفاوت وجود دارد اما تصميم گيرنده در نهايت امر دادگاه‌ها هستند و اميدواريم در مورد همكاران ما چه از نظر شكلي و چه از نظر ماهيت قوانين به نحوي اجرا شود كه رفع مشكل شود.
كشاورز درخصوص انتقادات اخير رئيس قوه‌قضاييه از برخي وكلا و اينكه كانون وكلا بايد ذهنيت منفي كه براي مردم به وجود آمده را از بين ببرد،گفت: هر فردي 2 پرونده جداگانه دارد و وكيل عدليه نيز از اين امر مستثني نيست. پزشك مهندس، قاضي، روحاني و ديگر صنوف و اقشار يك اعتبار به اعتبار شغل خود داشته و جنبه ديگر وجودي آنها چيزي جدا از شغل آنها ست.
وي افزود: اگر مهندس يا پزشكي موضع‌گيري يا كاري كرد كه اين كار از نظر مقامات رسمي كشور واجد اشكالي بود به هيچ وجه نمي‌تواند آثار آن را به تمام آن صنف تسري داد. به موجب قانون اساسي افراد در داشتن عقايد و ابراز آن آزاد هستند و وكلا نيز از اين امر مستثني نيستند.
رئيس اسكودا ادامه داد: اگر احياناً با رسانه‌ها مصاحبه كرده و گفته آنها در بردارنده وصف مجرمانه‌اي بود شخصاً پاسخگو هستند. اما اين حركت و وصف مجرمانه را با فرض وجود نمي‌توان به آحاد آن صنف تسري داد و هر صنفي بايد از افراد و آحاد خود از جهت حقوق فردي و اجتماعي حمايت كند.
كشاورز تاكيد كرد: اتحاديه سراسري وكلا و كانون‌هاي وكلا وظيفه دارند از آحاد و صنف خود حمايت كرده و در حد توان موجباتي فراهم كرده كه اگر متهم به كاري هستند به اتهام آنها عادلانه و يا به عبارت بهتر منصفانه و با رعايت كليه ضوابط دادرسي و به ويژه حق دفاع رسيدگي شود.
وي اظهار داشت: در مورد وكلايي كه به لحاظ آنچه كه در موضع دفاع گفته و نوشته‌اند و مورد تعقيب كيفري قرار مي‌گيرند،كماكان تصريح به اين نكته را لازم مي‌دانم كه در رابطه با اين ماده قانون انتخاب وكيل از سوي اصحاب دعوا كه وكلا را در موضع دفاع، مشابه قضات از نظر امنيت و تصميمات قرار داده بايد اعمال شود و تعقيب آنها مسبوق به رسيدگي دادسرا و دادگاه انتظامي كانون متبوعشان باشد.
رئيس اسكودا تصريح كرد: كانون‌هاي وكلا نهايت دقت را در مورد رفتار صنفي و اخلاقي افراد و اعضاي خود دارند. اما بديهي است كه نه مي‌توانند نسبت به آنها تفتيش عقايد كنند و نه مي‌توانند با عقايد و افكار اجتماعي سياسي آنها معارضه كنند.
كشاورز در پاسخ به اين پرسش كه رئيس قوه‌قضاييه مصاحبه وكلا با برخي رسانه‌ها را وهن جامعه وكالت دانسته است از سوي ديگر شنيده مي‌شود كه اتهام برخي از وكلاي بازداشتي تبليغ عليه نظام از طريق مصاحبه است، با اين وجود آيا وكيل مي‌تواند در موضوع دفاع از موكل خود مصاحبه كند؟ گفت: آنچه كه وكلا در موضع دفاع در دادگاه گفته و يا مي‌نويسند مشمول بند 3 است و در مورد مصاحبه جايي نديده‌ام كه ممنوع باشد و اگر هم در مرجعي چنين منعي برقرار شده باشد،اعلام عمومي نشده است.
وي ادامه داد: از نظر شكل و ظرف اينكه فردي از ابزار‌هاي رسانه‌اي براي رساندن پيام خود به مخاطبين استفاده كند، منع قانوني ندارد و جرم نيست مگر اينكه صريحاً از طرف قانون‌گذار منع شده باشد، اما اگر محتواي مصاحبه حاوي توهين، افترا، و اشاعه اكاذيب باشد و يا احياناً اصرار و مطالبي كه افشاي آنها جرم است در اين مصاحبه‌ها فاش شود، مطلب چيز ديگري خواهد بود و در اينكه مرتكب امر وكيل باشد يا غير وكيل تفاوتي ندارد.
كشاورز اظهار داشت: در مورد تبليغ عليه نظام نظر بنده و برخي ديگر از همكاران با نظر برخي دادگاه‌ها از لحاظ تكنيكي و فني متفاوت است.
رئيس اسكودا در پاسخ به اين پرسش كه آيا اقدامي در رابطه با افزايش نرخ تمديد پروانه وكلا شده است، گفت: در همايش مازندران مقرر شد كه كانون مركز از طريق دكتر كاشاني و افرادي كه ايشان شخصاً برگزينند موضوع را از جهت علمي و فني كاملا بررسي و نسبت به تقديم دادخواست لازم به مرجع سالم اقدام كنند.
وي افزود: بديهي است كه چنين رقمي بخصوص براي وكلاي تازه كار جوان بسيار سنگين و غير قابل تحمل است. به ويژه كه اين رقم به عنوان هزينه خدمات قضائي توصيف شده است. واقعيت اين است كه وكلا از قوه قضائيه هيچ خدمتي دريافت نمي‌كنند و آنچه كه دريافت مي‌كنند همچون ساير مردم بهاي آن را مي‌پردازند، لذا دريافت 200 هزار به جاي 5 هزار تومان به ويژه در زمان هدفمند كردن يارانه‌ها محملي ندارد.
 رئيس اسكودا در پاسخ به اين پرسش كه رئيس قوه‌قضاييه مصاحبه وكلا با برخي رسانه‌ها را وهن جامعه وكالت دانسته است از سوي ديگر شنيده مي‌شود كه اتهام برخي از وكلاي بازداشتي تبليغ عليه نظام از طريق مصاحبه است، با اين وجود آيا وكيل مي‌تواند در موضوع دفاع از موكل خود مصاحبه كند؟ گفت: آنچه كه وكلا در موضع دفاع در دادگاه گفته و يا مي‌نويسند مشمول بند 3 است و در مورد مصاحبه جايي نديده‌ام كه ممنوع باشد و اگر هم در مرجعي چنين منعي برقرار شده باشد،اعلام عمومي نشده است.
به گزارش ايلنا، بهمن كشاورز در نشست خبري پيش از ظهر امروز خود به بيان توضيحاتي در رابطه با آزمون وكالت كه قرار است جمعه اين هفته برگزار شود پرداخت وگفت: آزمون امسال بيش از يك مرحله نخواهد بود و سوالات نيز به صورت 4 جوابي بوده و مضمون و مفاد آن متن قانون است.
رئيس اتحاديه سراسري كانون‌هاي وكلاي دادگستري ايران با بيان اينكه در آزمون پاسخ غلط نمره منفي خواهد داشت از شركت كنندگان در اين آزمون خواست كه با توجه به كثرت داوطلبان از پاسخ دادن به سوالاتي كه در جواب آن ترديد دارند، پرهيز كنند.
وي با بيان اينكه شايد در آزمون سال آينده برخي كانون‌ها علاقه‌مند به 2 مرحله‌اي كردن آزمون باشند، اظهار داشت: اتحاديه به كانون‌ها اعلام كرده كه اگر مي‌خواهند سال آينده آزمون 2 مرحله‌اي برگزار كنند، اين مسئله را تا 20 آذر به اتحاديه اعلام كنند و در غيراين‌صورت عدم اعلام به معناي عدم برگزاري آزمون به صورت 2 مرحله‌اي است.
كشاورز تاكيد كرد: همچنين مقرر شده در آزمون سال آينده فقط كساني حق ثبت‌نام داشته باشند كه برگه معافي دائم يا كارت پايان خدمت داشته باشند و به عبارت ديگر دانشجويان ارشد و يا دكترا كه معافيت تحصيلي دارند نخواهند توانست كه در آزمون شركت كنند و در اين رابطه ديگر سرمايه مالي و زماني نكنند.
رئيس اسكودا خاطرنشان كرد: امتحان آزمون امسال نيز در راس موعد خود برگزار خواهد شد و تعطيلات آخر هفته كه بخاطر آلودگي هوا ايجاد شده هيچ تاثيري در روند آزمون نخواهد داشت و درب حوزه‌ها 15 دقيقه مانده به ساعت 9 بسته خواهد شد و داوطلبان بايد به گونه‌اي برنامه‌ريزي كنند كه به موقع در حوزه‌ امتحاني خود حضور داشته باشند.
كشاورز افزود: افزودن هر درسي به مواد آزمون را هيات عمومي اسكودا رد كرد و بررسي‌هاي كه هم اكنون درحال جريان است براي آزمون اختبار پيش‌بيني‌هايي شود كه برخي دروس اضافه شود كه البته منابع آن هم به تبع آن اعلام خواهد شد.
كشاورز از اتخاذ تدابير امنيتي بالا و پيچيده‌ براي تامين و تضمين آزمون وكالت خبرداد.
وي تعداد داوطلبان را 36 هزار و 861 نفر عنوان كرد و افزود: از اين تعداد 17 هزار و 51 نفر خانم و 19 هزار و 817 نفر آقا هستند و در كانون‌هاي مركز، خراسان، اصفهان و قزوين تعداد خانم‌ها از آقايان بيشتر است.
رئيس اسكودا در ادامه سخنان خود به ماده 187 مكرر در قانون برنامه پنجم توسعه اشاره كرد و اظهار داشت: هم در قطعنامه همايش مازنداران و هم به شكل بيانه‌اي جداگانه در مورد اين مسئله صحبت شده است. شق اول اين ماده كه در كميسيون تلفيق اضافه شده است باعث بروز هرج و مرج وسيع در امر وكالت و حق دفاع مردم خواهد شد به نحوي كه غيرقابل كنترل خواهد بود و در شق دوم و سوم آن نيز خطوط، حد و مرز اعمال تصدي و حالكميت را برداشته و برهم مي‌زند.
كشاورز ابراز اميدواري كرد كه اين ماده را از دستور كار مجلس خارج يا حذف شود چرا كه در صورت تصويب به روزي خواهيم رسيد كه براي تدارك وضع ايجاد شده، لايحه‌اي دو فوريت يا سه فوريت به تصويب برسد.
رئيس اسكودا درخصوص اعلام نتايج آزمون وكالت نيز گفت: با توجه به اينكه آزمون در جمعه هفته جاري و در تاريخ 12 آذرماه برگزار مي‌شود طبق قرار داد با سازمان سنجش حداكثر بايد يك ماه بعد از تاريخ آزمون نتايج آن اعلام شود به همين دليل نتايج آزمون حداكثر تا 12 دي ماه اعلام خواهد شد.
وي درباره نتايج رايزني اتحاديه و كانون‌هاي وكلا و نمايندگان مجلس در رابطه با ماده 187 مكرر قانون برنامه پنجم اظهار داشت: متني از سوي كانون وكلاي مركز تهيه و به رئيس مجلس ارسال شده تا به دست ساير نمايندگان نيز برسد و در كنار آن كانون‌هاي وكلا نيز به نمايندگان استان خود رايزني كرده و اميدواريم اين روشن‌گري‌ها جواب دهد.
وي افزود:اگر ماده 187 برنامه سوم توسعه به لحاظ كارشناسي نشدن و گنجاندن در برنامه و اشكالات بر اجراي آن، مشكلاتي را به وجود آورد. اگر ماده 187 مكرر به تصويب برسد مشكلات صد چنداني فراهم خواهد كرد و قابل كنترل نيست.


پدر مهدی محمودیان: برخی مسئولان لیاقت شنیدن صدای ملت را ندارند
جرس: پدر مهدی محمودیان، روزنامه‌نگار عضو جبهه مشارکت و انجمن دفاع از حقوق زندانیان، که در جریان حوادث بعد از انتخابات سال گذشته، بدلیل روشنگری پیرامون بازداشتگاه کهریزک، جانباختگان اعتراضات و همچنین گورهای بدون نام در بهشت‌زهرا، در زندان به سر می برد، با اشاره به نامه فرزندش پیرامون وقایع زندان، خاطرنشان می کند "وقتی از آنچه بر سر فرزندم پیش آمده مطلع شدم، از خودم به عنوان یک مسلمان خجالت کشیدم که در حکومتی که نام اسلام را بر خود گذاشته است با بچه های مسلمانمان اینگونه رفتار می شود..."
 وی تاکید می کند "برخی مسئولان لیاقت شنیدن صدای ملت ایران را ندارند و تنها وقتی خارجی ها چیزی بگویند می شنوند. اما امیدوارم روزی که صدای ملت ایران شنیده می شود، روزی نباشد که نه از تاک نشانی باشد و نه از تاکنشان..."
  این پدر سالخورده از سرفه های ممتد فرزندش می گوید، حجم ریه ای که کوچک شده و دیگر نمی تواند حتی خنده های او را تحمل کند. مهدی که این روزها بریده بریده حرف می کند تا بتواند در لابه لای حرفهایش، نفسی تازه کند. 
محمودیان از روزنامه نگارانی است که نقش به سزایی در افشای جنایات رخ داده در بازداشتگاه مخوف کهریزک قبل و بعد از انتخابات داشت. گفته می شود او نخستین کسی است که دو سال قبل درباره اعمال روش های غیرانسانی و غیرقانونی با متهمان در این بازداشتگاه، اطلاع رسانی کرد. او از همان زمان اجرای طرح  ارتقای امنیت اجتماعی و دستگیری‌های شبانه‌ و کوچه به کوچه افراد،  گفته بود که هدف نهایی این طرح، زمینه‌سازی برای سرکوب فعالان سیاسی است.
هنر زيبای اين فعال حقوق بشری به اين خاطر ارزشمندتر است که وی انسان ها را به سياسی و غيرسياسی تقسيم نکرد بلکه از حقوق انسان ايرانی دفاع کرد. وی بدی حتی در حق مجرمان را نمی پسنديد چه برسد بدی در حق متهمان کهريزک.
 او خیلی پیشتر ،از اتفاقات بعد از انتخابات، از کهریزک گفته  و فریاد کرده بود. او ناله فرزندان و مادران بازداشتی های کهريزک را شنيده و بعد با تحقيق شخصی آن را محک زده بود.
  محموديان را بايد يک کارشناس آشنا به کهريزک دانست که تلاش کرد حتی با مقامات مسئول در مورد پايان دادن به وضعيت بازداشتگاه همکاری انسانی و حقوق بشری داشته باشد.
مهدی پس از انتخابات ریاست جمهوری سال گذشته نیز به روشنگری در باره زندانیان کهریزک، کشته‌شدگان حوادث انتخابات و گورهای بدون نام در بهشت‌زهرا پرداخت، که اواخر شهریور ماه ٨٨ در منزل مسکونی خود دستگیر شد.
جرمش معلوم است. نشانی قطعه ای از بهشت را داد. قطعه ٣۰٢.  همانجا که جوانانی که به جرم اعتراض و پرسشگری از رای شان در خیابان به خون غلتید بودند در آنجا تا ابد آرمیدند.  مامنی داد برای مادرانی که  مکانی برای اشکهایشان و بغضهای فروخورده شان بیابند.
وی در تاریخ ۲۶ اردیبهشت امسال در غیاب وکیلش در دادگاه بدوی به جرم تبانی علیه نظام به ۵ سال حبس تعزیری محکوم گردید و در ٣۰ شهریور ماه، این حکم عینا مورد تایید قرار گرفت و سپس به زندان گوهردشت منتقل گردید.
 در شرح آنچه بر این فعال اصلاح طلب در زندان و دوران بازداشت گذشته، از سرمای اوین و تن برهنه و رنجورش، ضرب و شتم و سلول سرد و تاریک، تنهای گوشه ای از آن را طی نامه ای به دادستان تهران به تحریر کشید، پدرش به جرس می گوید " گناه فرزند من جز اینکه گفت در کهریزک جوانان این مرز و بوم که پرورش یافته همین حکومت هستند تحت شکنجه قرار می گیرند، چیست؟ ... آقای دادستان اگر کاری از دست شما برنمی آید و اگر شجاعت کنار رفتن ندارید لااقل با وعده های خود نمک به زخم خانواده هایمان نریزید."
 متن مصاحبه هوشنگ محمودیان پدر افشاگر جنایات کهریزک با جرس به شرح زیر است:
 آخرین وضعیت مهدی در زندان چگونه است؟
همانطور که می دانید به ۵ سال زندان قطعی محکوم شده است و در حال حاضر بدون هیچ حکم قانونی به زندان رجایی شهر منتقل شده است.
 آیا در مورد مرخصی آمدن ایشان بعد از نزدیک به یک سال و نیم خبری دارید؟
خیر! ... گفته بودند قبل از ماه مبارک رمضان و با موافقت وزارت اطلاعات در عید فطر به مهدی مرخصی داده می شود. در حالیکه این وعده بارها در زمان های مختلف داده شده است، اما به هیچکدام از آنها عمل نشده است. پسر من به تایید پزشکی قانونی از عفونت ریه رنج می برد. زمانی که در زندان اوین بود بارها به دلیل تنگی نفس بیهوش شده و حتی به بیمارستان منتقل شده است، اما با آنکه پرشکان اوین، رجایی شهر و حتی پزشکی قانونی بر استمرار درمان تاکید کرده اند حتی برای ادامه درمان هم به وی مرخصی نمی دهند.
 آیا مهدی از قبل بیماری ریوی داشته است؟
خیر، مهدی از قبل هیچگونه بیماری نداشته است اما در زمان بازداشت در زندان وزارت اطلاعات در شبهای سرد زمستان پسرم را بدون لباس ساعت ها در هوای باز و زیر باران رها کرده بودند و تا یک ماه بعد در حالیکه به شدت سرما خورده بوده بدون هیچ گونه اقدام درمانی او را رها می کنند. این اقدام آنها به گفته پزشکان زندان اوین منجر به مننژیت و عفونت ریه می شود که بعد از آن هم حتی از دادن دارو به وی خودداری می شود. البته پس از انتقال مهدی به زندان رجایی شهر و پس از پیگیری های زیاد مادرش،  پزشکی قانونی وی را معاینه کرده و اعلام کرده است که حجم ریه مهدی کاهش پیدا کرده است.
 آقای محمودیان آیا مهدی در مورد این آزار و اذیت ها در بند ٢۰٩ به مسوولین قضایی اطلاع داده و یا شکایتی کرده است؟
مهدی اساسا به خاطر بیماری من و مادرش در مورد آزار و اذیت هایی که دیده چیزی نگفته است . اما وقتی بعد از دو ماه من و مادرش برای ملاقات به زندان وزارت اطلاعات رفتیم با صورت کبود و زخمی مهدی روبرو شدیم که به شدت سرفه می کرد، وقتی از او پرسیدیم با خنده های همیشگی اش گفت که چیزی نیست اما گفت که دلایلش را وقتی دادستان آقای جعفری دولت آبادی به بازداشتگاه رفته بوده به وی گفته است و در مورد آزار و اذیت هایی که شده است صحبت کرده بوده، ولی در روزهای گذشته نامه دیگری به دادستان نوشته است و کل جریان بازجویی هایش را برای وی شرح داده است که هر وقت صلاح بداند به انتشار عمومی آن خواهد پرداخت.
من خودم وقتی این نامه را خواندم از خودم به عنوان یک مسلمان خجالت کشیدم که در حکومتی که نام اسلام را بر خود گذاشته است با بچه های مسلمانمان اینگونه رفتار می شود. بچه من دو ماه زندگی و کارش را برای برگزاری انتخابات همین حکومت بدون هیچ گونه چشمداشتی گذاشت حتی مورد اعتراض ما هم قرار می گرفت و نتیجه اش این بود که شش ماه حتی نگذاشتند دختر هفت ساله اش را که در آستانه مدرسه رفتن بود ببیند.
 آیا دادستان پاسخی به این نامه داده است؟
خیر نه تنها پاسخی نداده است، که هیچ جوابی هم به ما نمی دهند. من نمی دانم پسر من چه گناهی مرتکب شده،  که اینقدر خطرناک است که حتی نباید برای چند روز به مرخصی بیاید. پسر من فقط یک روزنامه نگار است و به جز قلم هیچ ابزار دیگری در اختیار ندارد. اگر در مورد زندان کهریزک نوشت مسوولین ٢ سال بعد مجبور شدند که آنجا را تعطیل کنند. گناه فرزند من جز اینکه گفت در آنجا جوانان این مرز و بوم که پرورش یافته همین حکومت هستند تحت شکنجه قرار می گیرند، چیست؟ گناه فرزند من جز اینکه نشانی قطعه ٣۰٢ را داد تا مادران و پدرانی که فرزندانشان در خیابان کشته شده بودند حداقل گوری برای گریه هاشان بیابند، چیست؟ آقای دادستان اگر کاری از دست شما برنمی آید و اگر شجاعت کنار رفتن ندارید لااقل با وعده های خود نمک به زخم خانواده هایمان نریزید.
 آیا در پایان حرفی، سخنی و یا خواسته ای از مسئولان دارید؟
نه، برخی مسئولان لیاقت شنیدن صدای ملت ایران را ندارند و تنها وقتی خارجی ها چیزی بگویند می شنوند. اما امیدوارم روزی که صدای ملت ایران شنیده می شود روزی نباشد که نه از تاک نشان باشد و نه از تاکنشان. ما حرفهای خود و خواستهایمان را از همان خدایی می خواهیم که مهدی را به ما داده است. مطمئن هستم به امید همان خدا روزی نه چندان دور تمام کسانی که بدون دلیل در زندان هستند بر دوش ملت ایران به خانه هایشان برمی گردند. کما اینکه تمام آنها فرزندان همه ملت ایران هستند. لذا دلیلی ندارد در این مورد با مسئولان صحبت کنیم. سخنانم را با مردم ایران می گویم.
 اما درخواستی از مسئولان مربوطه دارم و آن هم این است که متاسفانه پس از هر بار مصاحبه مادرش یا من، ماموران با همسر سابق مهدی تماس می گیرند و او را تخت فشار قرار می دهند که این فشارها به زینب دختر ٨ساله مهدی منتقل می شود امیدوارم این بار این اتفاق نیفتد.



نقاط اشتراک دو روایت متفاوت از یک شهید

رامین رمضانی، گلوله جنگی و حکم تیری که قابل انکار نیست


کلمه – گروه سیاسی: نامش، مرامش و از دست رفتن جانش. این سه مورد، ظاهرا تنها واقعیت‌هایی است که درباره شهید رامین رمضانی مورد توافق است. او در حاشیه راهپیمایی ۲۵ خرداد، در جریان تیراندازی از پایگاه بسیج ابتدای خیابان محمدعلی جناح موسوم به “حوزه ۱۱۷ نینوا” به ضرب گلوله به شهادت رسید.
رامین رمضانی، جوانی است که جانش را در روز ۲۵ خرداد، بر اثر شلیک گلوله از دست داده است. رسانه‌های نزدیک به حکومت ادعا می‌کنند که “فتنه‌گران” عامل قتل او هستند، اما پدر او، مدعی است که لااقل یکی از قاتلان او را می‌شناسد: ظفرعلی براتلو، معاون امنیتی استاندار تهران، که به صدور دستور رگبار و استفاده از تیر جنگی توسط افراد حاضر در پایگاه بسیج مورد اشاره، اعتراف کرده است.
پدر رامین رمضانی سه روز قبل در مصاحبه با کلمه، با اشاره به آخرین مراجعه خود به دادگاه در ۱۷ مهرماه گذشته، از ادعای مقامات قضایی مبنی بر اینکه “قاتل را نمی‌توانیم پیدا کنیم” خبر داد و خاطرنشان کرد: “بعد از کشته شدن رامین به دیدن آقای ظفر علی برات لو معاونت اجتماعی – امنیتی استانداری تهران رفتم. او گفت که در آن روز ناچار شده اند دستور شلیک بدهند. او گفت وقتی شهر شلوغ شد ابتدا به دستور مقامات بالاتر به نیروهای مستقر در میدان گفته است ۴۰ دقیقه با گلوله پلاستیکی و مشقی مردم را پراکنده کنند، اما وقتی دیده اند که فایده ای ندارد دستور رگبار را صادر کرده اند . این آقا در چشمان من نگاه کرد و این حرفها را زد.”
چند ساعت پس از انتشار این مصاحبه در سایت کلمه، سایت راست‌گرای الف گزارشی از دیدار گروهی از فعالان حامی دولت در فضای مجازی با خانواده رامین رمضانی را به نقل از وبلاگ آذرپاد منتشر کرد که روایتی یکسره متفاوت را از شهادت این جوان و نیز ماجرای درگیری‌های جلوی پایگاه بسیج خیابان جناح ارائه می‌داد. سایت امروز بود که به تفاوت نگاه این دو روایت، توجه و آن را برجسته کرد.
هرچند در این گزارش نیز – برخلاف ادعاهای پیشین رسانه‌های حامی دولت – اعتراف می‌شود که از سوی “مافوق” دستور استفاده از “گلوله جنگی” صادر شده است و همچنین اذعان شده که مقام مافوق تاکید کرده که “هرطور شده از پایگاه حفاظت کنید”، اما با این حال روایتی که از سوی این حامیان دولت ارائه می‌شود، آنچنان است که گویی که رامین رمضانی و دیگر قربانیان آن روز، قصد تسخیر پایگاه بسیج را داشته‌اند و به همین خاطر به قتل رسیده‌اند!
جالب است که نویسنده وبلاگ آذرپاد هم تیتر مطلب خود را اینگونه انتخاب کرده است: “عاشورا در حوزه بسیج ۱۱۷ نینوا تکرار شد” اما مشخص نکرده که امام حسین و یزید آن صحنه چه کسانی بودند!
روایت پدر این شهید در جای دیگری هم با تصویری که حامیان احمدی نژاد ارائه می‌کنند، متفاوت است؛ آنجا که آنها می‌نویسند: “می دانستیم که خانواده‌اش تا حدودی سبز هستند، اما قرار بر شنیدن حرف‌هایشان شد.” ولی پدر این شهید در مصاحبه‌اش با کلمه، در پاسخ به این سؤال که آیا کسی از دولتی‌ها هم تا به حال به شما سر زده، می‌گوید: “یک بار از هلال احمر، یک بار هم از شهرداری و استانداری تهران به خانه ما آمدند. یک بار هم نه – ده نفر که می گفتند سپاهی اند یا وابسته به سپاه، آمدند. آنها فقط به حرفهای ما گوش دادند و سر تکان دادند و اظهار تاسف کردند و رفتند.”
او ادامه می‌دهد: “هر روز که می گذرد حال ما بدتر و بدتر می شود. همه می گویند گذشت زمان داغ را سرد می کند، ولی گذشت زمان برای ما هیچ فایده ای نداشته است و هر روز وضع روحی مان بدتر می شود. فکر می کنم دلیلش این است که می بینیم کسی نمی خواهد عدالت را در این باره اجرا کند. قاتلان رامین در امنیت کامل زندگی شان را می کنند و کسی کاری به کارشان ندارد و این واقعا دردآور است. این روزها بهترین جا برای من و مادر رامین بهشت زهرا و بر سر مزار رامین است. باور کنید هیچ جا نمی رویم، هیچ مهمانی و دعوتی را قبول نمی کنیم، آنقدر کاممان تلخ است که جایی به ما خوش نمی گذرد. می گوییم چرا کام دیگران را هم تلخ کنیم. ولی امیدوارم خداوند تقاص خون این جوان بی گناه و دیگر شهدای سبز را بگیرد.”


خانواده‌های زندانیان در دیدار با سیدمحمد خاتمی اعلام کردند:

برخی از موارد نقض آشکار حقوق زندانیان سیاسی

جمعی از خانواده های زندانیان سیاسی در دیدار با سید محمد خاتمی، چندین مورد از نمونه های نقض آشکار قانون و تضییع حقوق زندانیان را بازگو کردند.
به گزارش کلمه، روز سه شنبه تعدادی از خانواده های زندانیان سیاسی با حضور در دفتر سید محمد خاتمی رئیس جمهور سابق کشورمان با وی دیدار و گفت‌و‌گو کردند. این خانواده ها عید غدیر را به رئیس مرکز گفت‌و‌گوی تمدن ها تبریک گفته و هر یک به اختصار در مورد وضعیت عزیز دربند خود سخن گفتند.
در این جلسه همسران شاکیان از سردار مشفق و کودتاگران نظامی، از عدم رسیدگی به شکایت همسرانشان و بازداشت آنان بدون هیچ گونه جرمی حتی در حد اخلال در ترافیک! به شدت انتقاد کردند و خواستند که رسیدگی به این شکایت باید مورد تأکید همه دلسوزان قرار گیرد.
همسر و مادر ساجده کیانوش راد نیز در ادامه گزارشی از یورش هم زمان به منزل او و پدرش و بدرفتاری های اعمال شده و بازداشت او که مدتی است از پادرد شدیدی رنج می برد، ارائه دادند و بابت بی اطلاعی از او ابراز نگرانی کردند.
ناامنی های اخیر و یورش به خانه جوانان اصلاح طلب و ادامه روش ها و شیوه های غلط گذشته توسط مقامات امنیتی و قضائی از دیگر مواردی بود که خانواده ها نسبت به آن به شدت ابراز نگرانی کردند.
در این دیدار خانواده های زندانیان سیاسی همچنین از مواردی همچون نادیده گرفتن حقوق زندانیان توسط مقامات امنیتی که متاسفانه بر قوه قضائیه و مقامات قضائی سیطره دارند، شامل تماس تلفنی، ملاقات حضوری، مرخصی، امکانات بهداشتی و پزشکی تخصصی و غیره، بداخلاقی و بدرفتاری با برخی خانواده ها و نیز خود زندانیان و اعمال بعضی تنبیهات براثر کینه توزی، از جمله انفرادی و انتقال به دیگر زندان ها که پس از موارد قبلی اخیراً در مورد آقای کیوان صمیمی اعمال شده است)، ابراز شکایت کردند.
آنها همچنین از بی توجهی به شکایاتی که تعدادی از زندانیان مورد شکنجه قرار گرفته، داشته اند و تشدید فشارها و محدودیت ها بر روی آنان و خانواده هایشان، صدور احکام سنگین و غیرمتعارف و عجیب (مانند حکم ده سال زندان عماد بهاور و سی سال محرومیت از تحصیل ژیلا بنی یعقوب و احکام اعضای ادوار تحکیم و دانشجویان و روزنامه نگاران واحکام فله ای فعالان سیاسی) در قرنطینه نگاه داشتن طولانی مدت و دور نگه داشتن از سایر زندانیان سیاسی ( مورد آقای تاج زاده و نوری زاد) در انفرادی نگاه داشتن حتی پس از تشکیل دادگاه (مورد خانم ستوده) به شدت انتقاد کردند.
خانواده‌های زندانیان سیاسی همچنین به مشکلات دیگری از جمله شرایط سخت و ناگوار بند ۲۰۹ و عدم تشکیل دادگاه برای بعضی زندانیان این بند، شرایط سخت و تبعیض آمیز برای زنان زندانی سیاسی، شرایط سخت زندانیان تبعید شده به زندان های شهرهای دیگر، عدم اعمال تخفیف مجازات برای بعضی زندانیانی که از آنان خواسته بود تا عفو بنویسند به بهانه کم رنگ بودن میزان ابراز ندامت در آن، بی توجهی به وضعیت وخیم سلامت بعضی زندانیان و ندادن مرخصی به آنان (مانند آقای صفایی، سحرخیز، یزدی، تاجزاده، نوری زاد، میردامادی، کرمی، محمودیان، سلیمانی، مومنی، هنگامه شهیدی، خسروانی و دیگران) فشار بر خانواده ها برای شرکت در جلسات قرآن و دعای هفتگی شان، رسیدگی به مشکلات معیشتی برخی از آنان توسط خیرخواهان همراه و نیز برای اطلاع رسانی هایشان نسبت به رفتار غیرقانونی و عدم رعایت حقوق آنان، اشاره کردند.
در ادامه این دیدار، آقای خاتمی هم با تبریک عید غدیر خم به حاضرین، در ارتباط با رابطه غدیر و انقلاب اسلامی و نیز شرایط موجود کشورمان مطالبی ایراد کرد که مشروح ن به زودی منتشر خواهد شد.
در پایان دیدار خاتمی با خانواده های زندانیان سیاسی هم، یادداشت محمد نوری زاد که از سلسله یادداشت های گل ها و سیم خاردارها و خطاب به سید محمد خاتمی بود، توسط دختر این زندانی سیاسی قرائت شد.

فراخوان انجمن اسلامی پلی‌تکنیک برای بزرگداشت روز دانشجو در ۱۶ آذر

انجمن اسلامی دانشجویان دانشگاه امیرکبیر با انتشار فراخوانی از عموم دانشجویان سراسر کشور دعوت کرد تا در مراسم بزرگداشت روز دانشجو شرکت کنند و با یکدیگر فریاد “دانشگاه زنده است” سردهند.
به گزارش دانشجونیوز، انجمن دانشجویان امیرکبیر در بیانیه خود گفته است: “زنده ماندن و تقویت نقش جامعه ی مدنی و در راس آن جنبش دانشجویی برای آینده ی ایران بسیار حیاتی است.”
این انجمن همچنین در بیانیه خود جنبش دانشجویی را به “خاری در چشم استبداد” تعبیر کرده و از دانشجویان خواسته است “همچون گذشته به پیمودن راه سخت مبارزه ادامه دهند” تا “به هموطنان زخم خورده و ستم کشیده کشورمان نشان دهیم که اینجا، در دانشگاه، هنوز شعله ی امید زیر خاکستر تن ها مان روشن مانده است.”
متن کامل این بیانیه به شرح زیر است:
از ١۶ آذر ١٣٣٢، ۵۷ سالِ سخت گذشته است.
از آن روز که خون آذران اهورایی شریعت رضوی، بزرگ نیا و قندچی بر زمین دانشکده ی فنی دانشگاه تهران ریخت تا کنون، شرایط اجتماعی بارها دستخوش تحولات بزرگ شده، دانشگاه چندین و چند نسل از دانشجویان را به خود دیده و دولت ها و سیاست مداران بسیاری آمده اند و رفته اند، اما ١۶ آذر همواره یاد آور “آزادی خواهی و استبداد ستیزی” جنبش دانشجویی بوده است.
جنبش دانشجویی با وجود “انکارها”، فشارها و سرکوب بی وقفه و فزاینده، همواره در صف اول مبارزات آزادی خواهانه ی ملت ایران قرار داشته و بی پروا، صریح و بدون وابستگی و دل بستگی به هر آن چه که خود را جدا و برتر از اراده ی جمعی ملت تعریف می کند، به مبارزه با استبداد پرداخته است.
در سال های اخیر نیز جنبش دانشجویی با نقد صریح نا هنجاری های موجود در جامعه اعم از بی عدالتی، فساد اقتصادی و مدیریتی و فراتر از آن فساد سیاسی و ساختار غیر دموکراتیک حکومت، نقش دیده بانی جامعه مدنی را برای خود برگزیده است.
زنده ماندن و تقویت نقش جامعه ی مدنی و در راس آن جنبش دانشجویی برای آینده ی ایران بسیار حیاتی است. چرا که هدف آن چیزی نیست جز یافتن راه رسیدن به حکومتی که در مقابل رای دهندگان پاسخ گو باشد و پیمودن راهی به نام مردم اما مستقل از مردم را متصور نباشد. حکومتی که به سود خود و اقلیت های ممتازی که خود سازمان داده است در اقتصاد دست اندازی نکند. به جامعه ی جهانی هم چون دشمن و همواره با عینک توهم نگاه نکند و به نام ملت ایران روز به روز بر دشمنان ملت ایران نیفزاید، زندگی انسانی مردم تحت حکومت اش را مهم ترین اولویت خود بداند و به زور اسلحه و با یاری چماق به دستان خود خیابان ها را از حضور آرام و پر شور همان مردم خالی نکند. حکومتی که زندان های خود را به خاطر توهم خود ساخته ی طبقه ی حاکم، از دانشجویان و فعالین سیاسی پر نکند.
راه جنبش دانشجویی ایران از ابتدا تا کنون با منافع ملت ایران پیوندی ناگسستنی داشته و دقیقا به همین دلیل از همان ابتدا تا کنون هم چون خاری در چشم استبداد بوده است. چرا که آرمان ها و اهداف آن در تعارض آشکار با حکومت هایی قرار گرفته که اگر چه عناوین و حاکمان شان متفاوت بوده اند اما همگی آن ها شاخص های دیکتاتوری را تمام و کمال در خود گنجانده اند. جنبش دانشجویی ایران آگاه است که راه رسیدن به دموکراسی راهی طاقت فرسا و زمان بر است اما فراموش نکرده است که دست یابی به دموکراسی هرگز بدون پرداخت هزینه های گزاف و صرف زمان طولانی محقق نشده است. از این رو بر ماست که با انتخاب خواستی مناسب، آگاهانه و مبتنی بر واقعیات، برای هر چه آسان تر و کوتاه کردن مسیری که منجر به “تغییر” می شود بکوشیم.
انجمن اسلامی دانشجویان دانشگاه صنعتی امیرکبیر (پلی تکنیک تهران) طعم تلخ انواع برخوردهای سرکوب گرانه و تمامیت طلبانه ی اقتدار گرایان را چشیده است. در طول سال های گذشته اعضای این تشکل متحمل بیش ترین هزینه ها از قبیل تخریب ساختمان آن توسط دولت فاشیست احمدی نژاد، بازداشت های خودسرانه، زندان های طولانی مدت، اخراج، محرومیت از تحصیل و … شده اند، اما هم چنان با امید به آینده، استوار به راه خود ادامه می دهند.
به این اعتبار از تشکل های دانشجویی و انجمن های اسلامی دانشگاه های سراسر کشور می خواهیم که همچون گذشته به پیمودن راه سخت مبارزه ادامه دهند و با حفظ انسجام تشکیلاتی، زمینه ی تاثیر گذاری به هنگام نخبگان دانشگاهی را در موقعیت های تعیین کننده ی پیش رو فراهم آورند.
انجمن اسلامی دانشگاه امیرکبیر از عموم دانشجویان در سراسر کشور دعوت می کند در مراسم بزرگداشت روز دانشجو شرکت کنند تا همراه با هم بار دیگر فریاد بزنیم :”دانشگاه زنده است!” و به هموطنان زخم خورده و ستم کشیده کشورمان نشان دهیم که اینجا، در دانشگاه، هنوز شعله ی امید زیر خاکستر تن ها مان روشن مانده است.
وعده ی ما ١۶ آذر در خانه ی اول مان دانشگاه، آن جا که آینده ی ایران عزیز را رقم خواهیم زد.
به یاد یاران دبستانی دربند مان، به ویژه مجید توکلی شرف جنبش دانشجویی
به امید ایرانی آباد، آزاد و دموکراتیک
انجمن اسلامی دانشجویان دانشگاه صنعتی امیرکبیر
۹ آذر ۱۳۸۹



ناگفته‌هایی از فشارها، احضارها، توهین‌ها، تهدیدها و پرونده‌سازی‌ها برای این خانواده در یک سال و نیم اخیر

نامه کامران آسا به برادر شهیدش، کیانوش آسا

کامران آسا، برادر کیانوش آسا از شهدای جنبش سبز، در آستانه روز دانشجوی سال ۱۳۸۹ با نگارش نامه‌ای خطاب به برادر شهیدش، بخشهایی از رنجهای یک سال و نیمه این خانواده را بازگو کرد.
به گزارش کلمه، او در این نامه، علاوه بر شرح ماجرای تلاشهای خود و خانواده‌اش برای یافتن برادرش، به توضیح چگونگی برگزاری مراسم برای برادرش و برخوردهای صورت گرفته با آنها پس از این زمان پرداخته و همچنین ماجرای بازداشت خود و رفتارهای ماموران را شرح داده است.
کامران آسا در این نامه طولانی اما خواندنی، ایده‌ها و آرمانهای برادر شهیدش را بازخوانی کرده و همچنین ابراز امیدواری کرده که: “ظلم تحمیلی رفته بر ما بر هیچ خانواده دیگری تحمیل نگردد.” او همچنین پیشنهاد کرده که روز ۱۶ آذر در دانشگاه علم و صنعت، روز عزای این دانشگاه اعلام شود.
متن کامل نامه کامران آسا به برادر شهیدش، کیانوش آسا، را که نسخه‌ای از آن در اختیار کلمه قرار گرفته است، در ادامه می‌خوانید:
بنام حق و حقیقت
راه در جهان یکی است و آن راه راستی است
با درود فراوان به آنانکه در هر شرایطی از حقوق و ارزشهای انسانی دفاع می کنند و با احترام به لوح حقوق بشر کوروش، میراث و سند افتخار مردم ایران که دفاع از حق و آزادی و برابری انسانها را به جهانیان گوشزد کرده است و کرنش در برابر خون پاک و به ناحق ریخته کیانوش، پرده را کنار می‌زنم تا احساسم نفسی کشیده و بر چهره برگهای سپید، خط می کشم و برای کیانوش آسا یا همان کی ( بزرگ )، انوشه (نامیرا)، آسا (آسوده) می‌نویسم و اکنون و همیشه خود را در آن روزهای ماندگار قرار می‌دهم. آری این شب و روزها دلم سخت گرفته و بیاد کیانوش می‌گویم و می‌گریم.
کیانوش مهربان برادرم! سلام، سلامی به گرمی آتشگاه زرتشت، به بزرگی نام ایران و شرافت و اصالت قوم کرد. دراین روزگار بی‌پناهی سلام مرا از این خانه دلگیر بپذیر و پناهم باش. می خواهم گوشه‌ای از سفره دلی را برایت بگشایم که از کودکی با مهربانیهایت، خو گرفته است.
اکنون که این مطلب را برایت می‌نویسم چند روزی بیشتر به ۱۶ آذر ۱۳۸۹، روز دانشجو نمانده است. حدود۱۸ ماه از آن روزها می‌گذرد، روزهایی که برای همیشه در خاطرمان خواهد ماند. با خود فکر می کنم خدایا! این چه روزگاری است؟!
بگذار بگویم که سکوت تنبور و مرگ آرزوهایت که همانا مرگ ما و آرزوهایمان هست را باور ندارم.
آری برادر! می خواهم با تو گپ بزنم، از تو بگویم، از خودم، از خانواده و دوستانت، از روزهای سرد و سیاهی که سایه سنگینش را بر زندگی ما گسترده است.
ابتدا در کنار ابهت بیستون – که با قامتی استوار در همایش ثبت جهانیش حضور یافتی- قلم به دست گرفتم تا برایت بنویسم، بار دیگر در مقبره حضرت داوود از یادگاران دوران مادها و درکنار مزار پدرمان رستم و برادرمان فریدون، یکبار هم در کنار زیارتگاههای حضرت سلطان حقیقت و بابایادگار، یکبار در بلندای توچال، همچنین درکنار رودخانه سیروان و طاق فرهاد، که در حضور این مکانهای خاطره‌انگیز همیشه با گامهای محکم و در حالیکه تنبورت را همراه داشتی، با خانواده، دوستان و یاران دبستانی‌ات درآنجاهایی که تو پا گذاشتی قصد نوشتن کردم. اما قلم یاریم نداد به ناچار در خانه ای که مدتهاست قدمهایت، سکوتش را نشکسته، کنار میز مطالعه و صندلی خالی از وجود پرمهرت درخاموشی شبهای بیقراری با نظاره‌ی تصاویر زیبایت و دستنوشتها، نقاشی،طراحی و کاریکاتورهایت، تقدیرنامه های علمی و ورزشی و گوش دادن به صدای حماسی و نوای زلال تنبورت، حبس شده در چهاردیواری، کنار دایه (مادر) رنج کشیده که از بهترین مادران دنیاست، برادر بزرگ و دلشکسته مان عزیز و خواهران دلسوخته مان جماله، غزاله، پرستو و پریسا که هر یک سعی در پنهان کردن غمها و اشک‌هایشان را دارند، با یادآوری کوهی از خاطرات با تو سخن می گویم، سخنی از سردرد، دردی که آن دوشنبه زیبا را به غروبی خونین منتهی کرد و دردی که ذره ذره وجودمان را فرا گرفته است.
برادرم کیانوش! هر چقدر گذشته ام را با تو مرور می کنم بیشتر حیران هنر، متانت، مهر و صفا، صبوری و مسؤلیت‌پذیری‌هایت می‌شوم و احساس می‌کنم تو در کنارم هستی. این خاطرات، همه بغضها و غمهای بزرگی هستند که در برابر چشمانم قرار دارند و با یادآوری آنها، زندگیم را در غروب یک روز سرد پاییزی می بینم.
کیانوش جان! بسیارزودتر از اینها میخواستم با تو که در سخت ترین لحظات در کنارم بودی سخن بگویم و از تو بنویسم، اما نگرانی از اینکه مبادا این گفتن و نوشتن ها متأثر از فضای سهمگین ماههای آغازین عروجت مرا به سویی بکشاند که نه تو راضی باشی و نه من، پس خود را بدست زمان یعنی داناترین دانایان سپرده و ازآن پیروی نمودم.
با نظاره بر برگه‌ی گواهی فوتت که مقابل علت مرگ عبارت “خشونت به وسیله دیگران” به چشم می‌خورد در بهت و عزای این فاجعه‌ی بزرگ بوده و باورم نمی‌شود دیگر هیچوقت تو را ندیده و درکنارم نخواهی بود و در ذهنم نمی‌گنجد که رفتنت بی بازگشت بوده و خانه از وجود پر مهر و محبتت تهی گشته است.
روزها وماهها درگذرند و ما هر روز بدون حضور تو طلوع را به غروب رسانده و در این شرایط غمبارکه روح و جسممان رفته رفته خسته تر می‌شود، گذشته را برابر چشمانمان تصور میکنیم و در این شرایط اسفناک شیرینی آن خاطرات را در مقابل تلخی این غم بزرگ و جانسوز قرار میدهیم. دوران کودکی آن روزهای خوش وبی همتا، که پویا و سرشار از شادیها، مشتاق آینده‌ای روشن بودیم، چهار شنبه سوری، تحویل سال نو و نوروزها و جمع شدن اعضای خانواده گرد سفره هفت سین، میهمانی ها ،کوهنورِِدیها، ماهیگیریها، خاطرات گردش در طاق بستان، تنبور نوازی‌های عرفانی‌ات، پایکوبی در هنگام بازگشت هموطنان ازاسارت، خاطرات قناری بال شکسته‌ای که پرورش دادی تا نعمت آزادی را بچشد، لبخندهای مهربانانه‌ات در بازگشت از دانشگاه، مطالعه مستمر نشریات دانشگاهی و اصلاح طلب، خاطرات آخرین باری که درخوابگاه مجیدیه در کنار هم بودیم و صدای حزن‌انگیز کیومرث امیری، این شاعردلسوخته لک زبان کرمانشاه که اشعارش، تجسم دردهای امروز جامعه است را مشتاقانه با هم گوش دادیم، خاطرات تنبور نوازی‌هایت که با الهام از سید خلیل عالی-نژاد آن را شروع کرده و با شور و اشتیاق به تنبور نوازی حماسی آن را ادامه دادی و خاطره آخرین پیامت که در ساعت ۱۲و ۴۵ دقیقه ظهر روز دوشنبه ۲۵ خرداد ۸۸ برای دوستانت فرستادی و این پیام اکنون مهمترین پیام زندگی ماست.
آری نازنین برادرم، از دست رفتن وجود پرخاطره‌ات، دردناکترین غم زمانه را برایمان به همراه آورد و مسائل بسیاری دست به دست هم دادند تا دیگر از پرتو مهرت بهره‌مند نشویم و این رنج بزرگ، روح و جسممان را سخت بفشارد و به جایی برسیم که دیگر امیدمان نه یافتن و یا رهائیت از زندان که روشن شدن چگونگی این ظلم بزرگ رفته بر دودمان ما باشد.
کیانوش جان! بیاد داری در سال ۷۹ که زندگیمان رو به بهبودی نسبی نهاده بود به یکباره مرگ پدر، سنگینی سختی‌های تازه‌ای را بر ما تحمیل کرد. هرچند دایه با مهر مادرانه و صلابت پدرانه جای پدر و مادر را برایمان پر کرده بود تا اینکه توانستیم خود را با آن شرایط وفق داده و برای آرامشی نسبی و زندگی بهتر- که پدر و پدربزرگمان به دلیل جور برخی نامردمان روزگار خود، هیچگاه به آن نرسیدند- تلاش نمودیم و همه تلخی و تنگناههارا با صبر، تحمل و پشتکار گذراندیم. ما که از تبار رنج کشیدگان و قافله محرومان اجتماعی بودیم هیچگاه راضی نمی‌شدیم برای کم شدن مصائبمان در زندگی، اعتقادات خود را کنار گذاشته یا نسبت به آنها بی‌تفاوت باشیم. سالها در انجمن‌های زیست محیطی که جبهه سبز کرمانشاه با مسئولیت برادر بزرگمان عزیز، یکی از آن‌ها بود و دیگر گروههای عام‌المنفعه تلاش کردیم و با افتخار، داشته‌هایمان را صرف این امور نموده و در کنار افراد پاک و مظلوم بودیم، هر چند در این مسیر مشکلات فراوانی داشته و هر از گاهی ریاکاران و جاه طلبان سد راهمان می‌شدند، ولی با تلاش برای غلبه بر مشکلات، گاه با پیروزی و گاه با شکست حرکت کردیم و پیش رفتیم.
یادش بخیر! آن شب را که هم‌قسم شدیم تا در برابر مشکلات کوتاه نیامده و در این روزگار نامراد، پشتیبان هم باشیم و در این مسیر کوشا بوده، هدف را گم نکنیم، روز به روز تلاشهایمان را بیشتر کرده، به خود امید دهیم و هرجا که ناامیدی به سراغمان آمد ازدیگری کمک بگیریم.
مدت زیادی از آن شب نگذشته بود که تب وتاب انتخابات و حواشی آن، سراسر کشور را فرا گرفت و تلاش و تکاپوهای تو نیز بیشتر و بیشتر شد.چند روز مانده به انتخابات به کرمانشاه آمدی و در کنار هم بودیم. غروب شنبه۲۳خرداد هنگام بازگشت به دانشگاه، دو عکس کوچک را به دایه دادی و گفتی که تا دو هفته دیگر برمی‌گردی و باید آن عکسها را جهت عضویت در هیئت علمی دانشگاه کرمانشاه تحویل بدهی و به دایه گفتی: برای تعیین محل شغلت از بین صنعت نفت جنوب و پتروشیمی کرمانشاه، آنجا که دایه راضی باشد را انتخاب می‌کنی. دایه تو را قسم داد: مبادا در تظاهرات شرکت کنی و مشکلی برای پرونده تحصیلی‌ات ایجاد شود و ۱۸ سال زحمت و شب نخوابیدن‌هایت بی‌نتیجه بماند. او خواست تو را در آغوش بگیرد اما اجازه ندادی و گفتی: زود برمی‌گردم دایه! به من نگاه کن ببینم گریه می‌کنی؟! یا می‌خندی؟! و سپس با اشکهای او و بدرقه خانواده‌ات، زادگاهت را ترک کردی.
روز یکشنبه ۲۴ خرداد ۸۸ چندین بار با تو تماس داشتیم اما هربار گفتی همراه دوستان دانشجویی‌ات هستی و حالت خوب است. بعدها فهمیدیم که آنروز در تجمع ولیعصر و دیگر تجمع های تهران حضور داشتی و شب را در خوابگاه دانشگاه خواجه نصیر کنار دوستانت سپری کرده بودی و با تشریح اوضاع و شرایط از دوستانت خواسته بودی در تجمع مسالمت آمیز فردای آنروز شرکت کنند.
در روز ۲۵ خرداد ۸۸، برای اعتراض به نتایج انتخابات و با امید به بازشماری آراء همراه با بسیاری از مردم، دانشجویان، اساتید دانشگاه و قشر فرهیخته جامعه در راهپیمایی میدان امام حسین تا آزادی حضور داشتی.
در آن هنگام که ما در پی امور روزمره خود بودیم، در یک حرکت ضد انسانی، در اوج مظلومیت مورد اصابت گلوله قرار گرفتی وصدها کیلومتر دور از خانه و زادگاهت در خون خود غلتیدی، من به تعریف و تمجید از حرکت آزادیخواهانه ملت و نقد مخالفان آن می‌پرداختم و بعدها مشخص گردید در آن لحظاتی که من با شور و خروش وصف ناپذیری در مورد این امور می‌گفتم همزمان سرنوشت ما در پایتخت با سرب داغ هدف قرار گرفته است.
ای کاش تو هم مانند بسیاری از زخمی شدگان آن روز که اکنون کم و بیش بهبودی یافته اند، امروز در کنارمان بودی. اما افسوس! که تو رفتی و من و یارانت را تنها گذاشتی.
نمیدانیم در چه لحظه، ساعت وروزی قلب نازنینت از تپش باز ایستاده اما مطمئنیم در آن لحظات که از شدت درد به خود می پیچیدی خانواده، دوستان وآرزوهایت را در برابر دیدگانت می دیدی، از کارهای نیمه تمام و قولهایی که به دایه داده بودی خداحافظی کردی و غریب ، ناب و اهورایی شدی و به قاتلانت درس ایمان، شهامت و خداپرستی دادی.دفاع از آزادی و حقوق انسانی مجال دفاع از پایان نامه ات را نداد. تردیدی نیست زمان به خون غلتیدنت برج آزادی نظاره گر بوده و قول داده هر چه راکه دیده برای آیندگان تعریف کند.
از غروب شوم آن دوشنبه تا چهار روز بعد دیگر اطلاعی از تو در دست نیست. ظهر روز جمعه ۲۹ خرداد ۸۸، افراد ناشناس! پیکر پاک و خونینت را به پزشکی قانونی تهران تحویل می دهند.
کیانوش نازنین! در آن روزهای پر دلهره و اضطراب قصد داشتیم بعد از یافتنت، تو را در آغوشمان بفشاریم و غم و ترس وجودمان را به قلب مهربانت چشانده ونذرهای فراوان دایه، برای بازگشتت را ادا کنیم و برای جشن فارغ التحصیلی‌ات از دوره کارشناسی ارشد برنامه‌ها داشتیم.
در آن روزهای سرد و عذاب آور که من و خواهرمان پرستو در کلان شهر تهران برای یافتنت به هر سو می دویدیم، چه بر ما گذشت، چه برخوردهایی با ما کردند، چه‌ها دیدیم و چه‌ها شنیدیم داستان غم انگیز و بلندی است که اگر بتوانم و مرگ مهلتم بدهد روزی آن را به صورت یک رمان خواهم نوشت.
در آخرین روز یافتنت بود که احساس غریبی به من می‌‌گفت اتفاقی افتاده است، اما زیر بار سنگین این احساس نمی‌رفتم. لحظه‌ای که عکس چهره خون‌آلودت را دیدیم سعی کردیم در تصویر پیش رویمان نشانه‌ای بیابیم که ثابت کند متعلق به تو نیست اما موفق نشدیم، هر چند که دیدن تصویر کسی دیگر نیز بدان صورت برایمان دردناک بود. به بقیه دلداری میدادم که اشتباه نکنید این چهره، فقط شبیه به کیانوش است و مدام می‌گفتم: باید از پزشکی قانونی رفته و مجدداً در زندانها و بازداشتگاهها در جستجویت باشیم. ناگهان از گوشه دلم صدائی برخاست که چرا خودت را فریب می‌دهی؟ این چهره ی به خون خفته، همان کیانوش مهربان، برادرت و تلاشگر راه علم و هنر و موسیقی و عرفان است که قرار بود چند روزدیگر به زادگاهش بازگردد.حاضر بودیم هر بحرانی را تجربه کنیم ولی تصویرت را در آن چهارشنبه شوم نبینیم. اما به وضوح دیدیم که با چشمانی بسته و دهانی پر ازخون که مجال گفتن کلامی را نداشته آرام گرفته‌ای.
با دیدن تصویرت در روز چهارشنبه سوم تیر ۱۳۸۸ و دریافت مجوز رویت جسد در صبح روز بعد هنگامی که مأموران بعد از صحبتهای فراوان با ورود من، عزیز و پرستو به سالن تشریح پزشکی قانونی تهران موافقت کردند و تلفنهایمان را گرفتند…..، به بدترین شکل ممکن باترس و اضطرابی شدید که سراسر وجودم را فرا گرفته بود دست پرستو را گرفته و با ترس به دنبال عزیز می رفتم. همینکه وارد سالن تشریح شدیم در چند متری پیکری پوشیده که تنها چهره اش بیرون بود قرار گرفتیم. سه نفر آنجا ایستاده بودند. برادرمان عزیز جلو رفت و کنار آن سه نفر ایستاد. نمی خواستم جلو بروم اما به خود تکانی دادم و با خود گفتم ما که هنوز از چیزی مطمئن نشده ایم، قوی باش. به آهستگی و با احتیاط جلو رفتم، اما بر خلاف همه دعاها و آرزوهایم تو را بر روی تخت بیمارستانی آرام دیدم. بعد از آن دیگر نمیدانم چه شد! فقط یادم هست مأمورین هر سه نفرمان را به حیاط پزشکی قانونی منتقل کردند. درآنجا با فریادهایمان خبر این ظلم بزرگ را به آسمان رسانده و فریاد زدیم هر چه داشتیم در آتش خشم و خشونت قانون شکنان سوخت.
دیدیم که چه بیرحمانه و ناباورانه از دنیای آرزوهایت تنها دو گلوله آتشین به تو رسیده است. آن روز سرآغازی برای سوختن خاموش نشدنی خانواده‌مان در شعله‌های آتش بود.
وقتی تو را یافتیم، توانی در ما نبود که فارغ التحصیلی‌ات را جشن بگیریم، روح نازنینت پر کشیده بود و چقدرسخت! چقدر عمیق! عکس زیبایت را به قلبمان فشردیم، بوسیدیم و بازبه قلبمان فشردیم. همان زمان در کرمانشاه، خاک خسروان، در خانه کوچک ما غوغائی به پا بود. دایه هر چقدر زنگ می‌زند جوابی نمی‌گیرد تا اینکه کسی گوشی را بر می‌دارد و می-گوید: پرستو و کامران و بقیه تلفنهایشان را درخانه ما جا گذاشته‌اند. اما دایه باور نمی‌کند. در این اثنا دایی‌هایمان خانه را مرتب می‌کنند. اقوام در خانه ازدحام کرده و از میان جمعیت حاضر در آنجا هر کس چیزی می‌گوید. همه مردد، نگران و منتظر خبری از تو هستند. هر چند من از تهران تأکید کرده بودم که چیزی به دایه نگویند ولی یکی از بستگان دایه را از ماجرا با خبر می‌کند. در میان آن شلوغی یکباره دایه فریاد می‌زند، کیانوش کشته شده است؟! با کلام دایه خانه بر سر اعضاء خانواده و فامیلهایی که آنجا جمع بودند آوار می‌شود. افسوس! رخ داده بود آن‌چه که نباید اتفاق می‌افتاد.
خانه‌ام آتش گرفته است، آتشی جانسوز
هر طرف می سوزد این آتش
پرده ها و فرش ها را، تارشان با پود
……..
خانه‌ام آتش گرفته است، آتشی بی‌رحم
همچنان می‌سوزد این آتش
نقشهایی را که من بستم به خون دل
بر سر و چشم، در و دیوار
………
سوزد و سوزد
غنچه‌هایی را که پروردم به دشواری
در دهان گود گلدانها
روزهای سخت بیماری
……..
در پناه این مشبک شب
من به هر سو می دوم گریان
از این بیداد
می‌کنم فریاد، ای فریاد! ای فریاد
دیگر همه چیز تمام شده بود! خانواده و فامیلها در کرمانشاه بدان حال، و ما در تهران برای انتقال تو به کرمانشاه به هر سو می دویدیم. به علت برخوردن به تعطیلات آخرهفته، انجام مراحل قانونی تحویل پیکرت ، صبح شنبه ۶ تیر ۸۸ انجام شد و غروب دلگیر آنروز با هواپیمای تهران-کرمانشاه برای آخرین بار به زادگاهت بازگشتی.
در فرودگاه بعد از آنکه پیکر پاکت را که در تابوت بود از هواپیما پایین آوردیم و داخل آمبولانس گذاشتیم خیل عظیم بستگان، دوستان، دانشجویان، همشهریان و دلشکستگانی که از ساعت‌ها پیش در فرودگاه منتظر ورودت بودند هجوم آوردند و ناله ها سر دادند، چرا چشمانت را باز نکردی ؟! چرا برنخاستی و به آنها خوش آمد نگفتی؟! چه کسی این توان را از تو گرفته بود؟ ننگ بر او باد.
صبح روز یکشنبه ۷ تیر ماه ۸۸ در یک مراسم تشییع بزرگ با حضور نیروهای امنیتی فراوان پیکر پاکت را به خاک سپردیم. حلقه‌های گلی که قرار بود برای جشن فارغ التحصیلی-ات بر گردنت بیاویزیم بر سر مزارت پرپر شدند. تو در آرامگاهی قرار گرفتی که نیمی از آن برای دایه بود و به این شکل (آدمکشان) تو را تا ابد در زیر خاک و ما را تا آخر عمر عزادار کردند.
دکتر اشرفی‌زاده استادت، اعضای خانواده را جهت حضور در مراسم به دانشگاه علم و صنعت دعوت کرده اما هنگام برگزاری مراسم در دانشگاه، مسؤلان حراست و برخی مدیران آن دانشگاه با توسل به فریب مانع از حضور ما و همکلاسیهایت در کنار هم شدند.
در مراسم تشییع، ختم و چهلم، همکلاسی‌های دوران تحصیلت، همشهریان و اقشارمختلف مردم کُرد و غیر کُرد، شیعه، سنی، اهل حق، و دیگر اقلیت‌های مذهبی از کرمانشاه و کردستان و شهرهای گوناگون حضور داشتند، پیامهایی از خارج کشور برایمان ارسال شد. فعالان سیاسی و مدنی، انجمنهای غیر دولتی NGO و فعالان محیط زیست، شعرا، نویسندگان، روزنامه نگاران، خبرنگاران، دانشجویان، اساتید دانشگاه، وکلا و مردم لک زبان کرمانشاه و … حضورداشتند. مردم فارغ از هر گونه عقیده، مرام و مسلک با نشان دادن دو انگشت، مظلومیتت را فریاد زدند. با توجه به شرایط بسیار سخت امنیتی آن روزها، حضور چنان جمعیتی در خاطر مردم کرمانشاه برای همیشه نقش بست.
در مراسم چهلم که هزاران نفر شرکت داشتند در تالار شعارهای الله اکبر، عزا عزاست امروز، برادر شهیدم حقتو پس می گیرم ، می‌کشم می‌کشم آنکه برادرم کشت و … بویژه در قسمت زنان با شور و شدت زیادی سرداده شد. شرکت کنندگان در سوگ و عزا و با دلهای شکسته در مراسم شرکت کرده بودند ولی همین مراسم رسمی هم با دستور فرمانده انتظامی کرمانشاه در انتها به خشونت کشیده شد، عزیز و چند نفر دیگر از بستگان بازداشت شدند، اما با تلاش مردم از داخل ماشینهای امنیتی بیرون آورده شدند. تعداد زیادی از حاضرین در پایان مراسم روز چهلم مورد ضرب وشتم قرار گرفته و بازداشت شدند. هر یک از مردم حاضر بر سر مزار عزیزانشان نیز که از مأمورین امنیتی به خاطر این رفتارها انتقاد می کردند کتک خوردند. در جریان این هجوم نیروهای انتظامی و لباس شخصی، اسپری فلفل به صورت دایه، پرستو و پریسا و زنانی که صورتهایشان بر اثر شیون زخمی شده بود، پاشیدند. هرچند که یکی از قضات کرمانشاه حکم به تبرئه دستگیرشدگان داد و بی‌مبالاتی برخی فرماندهان امنیتی حاضر در پایان مراسم چهلم را باعث اتفاقات پیش آمده تشخیص داد، اما هیچوقت نه فرماندهان و نه مأمورین و نه لباس شخصی‌هایی که این برخوردها را با مردم داشتند بازخواست نشدند.
چند روز بعد از مراسم چهلم و زمانی که حضور فامیلها و بستگان آرام آرام کمتر شد، تازه به خود آمده بودیم که چه بر سرمان آمده است. روز به روز بیشتر اعضاء خانواده را درد و ماتمی وصف ناشدنی فرا می گرفت و خانه برای همه ی ما به ماتمکده ای تبدیل شده بود که وصف آن در قلم و بیان نمی گنجد.
در روز شانزدهم آذر که اعضای خانواده و همشهریان در کرمانشاه در تدارک انجام مراسمی بر سر مزارت بودند، من و بیژن رضایی دوست قدیمی‌ات با مشورت و هماهنگی نگهبانی ورودی دانشگاه علم و صنعت قصد داشتیم تاج گل مزین به چهره نازنینت را در دانشکده مهندسی شیمی قرار بدهیم، اما مأمورین امنیتی حاضر در آنجا مانع شدند. با وجود آنکه به آنها گفتیم که حاضریم به همراه آنها این کار را انجام بدهیم اما نپذیرفتند، تا اینکه بازداشت شدیم و ما را به کلانتری ۱۳۶« فرجام» در نزدیکی دانشگاه منتقل کردند و از آنجا ما را به پلیس امنیت تحویل دادند. در پلیس امنیت شش ساعت بازجویی مداوم که بسیاری از صحبت‌ها و سؤالها هیچ ربطی به ما نداشت، مانند اینکه: آقای هاشمی با آن قدرتش به این روز افتاده حالا شما دنبال چه چیزی هستید؟! و یا می گفتند مملکت مال شیعه‌هاست تلاش بیهوده نکنید به دستتان نمی‌رسد! از من و بیژن انجام گرفت.
روز بعد در یک بازپرسی سه دقیقه ای به ما گفته شد «در پرونده ی شما نوشته شده سطل آشغال آتیش زده‌اید»! و……. با اتهام “اخلال در نظم و امنیت عمومی”، دستور بازداشت و انتقال من به زندان اوین را صادر کرد و غروب به همراه بسیاری دیگر از بازداشتی‌های آن روز به بند …. اوین منتقل شدم. در آنجا ابتدا پنج روز در اتاقهای پنج نفری در بسته که بیشتر به انفرادی شباهت ماندگار شدم و سپس به بند عمومی اندرزگاه هفت اوین منتقل شدم و در آنجا در کنار دانشگاهیان، نخبگان و انسانهای فرهیخته‌ای که هر کسی از بودن در کنارشان لذت می برد روزهایی را سپری کردم.
در روز۱۴دی ماه۸۸ در جریان انتقال دسته جمعی با گروهی از زندانیان اوین مرا با غل و زنجیر به دست و پایم و درکامیون های انتقال اشرار و قاتلان با بدترین نوع برخورد مأمورین به زندان قزلحصار کرج منتقل کردند. در آنجا مرا به یکی از سالن هایی با شرایط کاملاً غیربهداشتی و جیره غذایی کم، تحویل دادند. قرار گرفتن در اتاق شش متری کنار ده نفر از فروشندگان و معتادان انواع مواد مخدر و اشرار حرفه ای که صحبتهایشان تنها از جرایم متعددی بود که سالهای متمادی انجام داده بودند، برخوردهای توهین آمیز با الفاظ رکیک از طرف زندانبانان و مخصوصاً زندانیانی که به سرپرستی ما گمارده شده بودند شرایط را برایم بسیار سخت کرده بود و هر‌گونه دفاع از حق خود در هر زمینه‌ای در نهایت به ضررم تمام می‌شد. نگهداری در هوای بسیار سرد صبح به گونه ای که توان ایستادن را از ما گرفته بود از جمله شرایطی بود که من در آنجا داشتم. چند شب از شدت سرماخوردگی و نداشتن پتوی قابل استفاده و دارو تا صبح به خود می‌لرزیدم و هر چقدر اصرار می‌کردم آب جوش هم به من ندادند. زمانی که درخواست رفتن به بهداری را داشتم در جواب گفتند به علت اینکه هفته گذشته برای بیماری قلبی به بهداری رفته‌ای، حق رفتن مجدد به بهداری را نداری! حشرات زیادی داخل اتاق وجود داشت که هر اقدامی جهت پاکسازی آنها بی‌نتیجه بود. تخت و امکانات محدود اتاق و سالن زندان نیز برای اشرار سابقه‌دار و مجرمان حرفه‌ای بود، نه افرادی مثل من که تنها به دلیل نشناختن نام انواع مواد مخدر، مورد غضب آنها بودم. هرچند در روز آزادیم یکی ازهمان زندانیان عروسکی را با نماد F به نشانه ی Freedom به من هدیه داد. بعد از آزادی با انتقالم به بیمارستان و تشخیص پزشک متخصص مبنی بر اینکه بیماری‌ام از نوع تب روده‌ی زندان است دستور بستری داد، اما بعد از ترخیص از بیمارستان، مدارک پزشکی‌ام توسط کسانی که در تعقیبم بودند ربوده شد. در همه‌ی آن روزهایی که در زندان بودم به غیر از روزهای تعطیل خانواده اکثراً برای پیگیری پرونده در راهروی دادگاهها سرگردان بودند و دکتر صالح نیکبخت که قبلاً وکالت پرونده‌ی تو را به عهده گرفته بود وکالت مرا نیز بر عهده داشت.
کیانوش جان! دانشجویان دانشگاه‌های علم و صنعت و رازی با تمام محدودیت‌ها برایت عزاداری و راهپیماییهایی برگزار کردند. روز سوم تیر ۸۸ زمانی که در حیاط پزشکی قانونی بودیم تماسهای بسیاری ازسوی دانشگاهیان و همکلاسیهایت در حالیکه گریه می کردند با ما گرفته می‌شد، از سیل تماس ها و نوع صحبتهایشان معلوم بود که آنها هم باور نمی کردند خبر صحت داشته باشد. اما پس از کسب اطمینان از شهادتت این خبر در پنجم تیرماه برای اولین بار در رسانه ها منتشر شد. پس از آن مراسم سوگواری در دانشگاه علم و صنعت، خوابگاه مجیدیه و دانشگاه رازی آغاز گردید. در روز ۶ تیر ۸۸ دانشجویان علم و صنعت برای برگزاری مراسم فردای آنروز برنامه‌ریزی کرده و در کل دانشگاه اعلام کردند به دنبال آن، شب هنگام مدیران دانشگاه، اقدام به پخش تراکت نمودند و فردای آن روز در صحن مسجد دانشگاه مراسمی نمایشی براه‌انداختند تا سخنران، الفاظی که در شأن برگزار کنندگان آن بود بر زبان آورد. اما دانشجویان در آن مراسم حضور نیافته و در تجمعهای دانشجویی که صدها نفر در آن حضور داشتند با فریادهای الله اکبر- دانشجو می‌میرد ذلت نمی‌پذیرد- کیانوش شهیدم حقتو پس می‌گیرم و ….. با در دست داشتن تصاویرت و حرکت در صحن دانشگاه جنایت رخ داده را محکوم کردند، آنها در برخی امتحانات حاضر نشدند، اعتصاب غذا کردند، تحصن‌هایی به راه انداختند و شعرهای یار دبستانی، مرز پرگهر و …… را سر دادند. پوسترهایی را طراحی کرده بودند و در پارکی که به نام “پارک شهید آسا”، نامگذاری کردند گردهمایی‌ها داشته و برایت در ۱۸ اسفند ۸۸ جشن تولد برگزار کردند و خودمان هم جشن تولدت را در شب ۲۹ اسفند ۸۸ و اول نوروز ۸۹ بر مزارت برگزار نمودیم.
دانشجویان هر بار کوشیدند فریاد مظلومیت تو و خانواده ات را به جامعه دانشگاهی ایران و جهانیان برسانند.
در کرمانشاه نیز تحصن‌هایی توسط دانشجویان رازی صورت گرفت که برخی از برگزار کنندگان این تحصن‌ها را بازداشت کردند.در دانشگاه علم و صنعت مقامی که بی‌شرمانه حتی در زمان به خون خفتنت نتوانست جلوی زبانش را بگیرد و در پاسخ به اعتراض همکلاسیها و یاران دبستانی‌ات که سعی کردند با تنها اهرمشان یعنی کف زدن، جلوی سخنان توهین آمیز او را در سالن دانشگاه بگیرند گفت: مگر شهیدتان رقاص بوده که می رقصید؟ و …. و همچنین تابلویی که مسؤلان دانشگاه علم و صنعت با مضمون: شهیدسازی از کسانی که خود به قتل رسانده اند و مظلوم نمایی و مراسم سازی برای فریب ساده لوحان، حمایت از عناصر ضد انقلاب، خیانتکاران، قانون شکنان و اسلام ستیزان را که به نمایش گذاشته بودند هرگز فراموش نخواهیم کرد. بدون تردیدعکسهایت باعث کوری چشمان دروغ‌پردازانی شده که توان دیدن آن را ندارند.
کیانوش عزیز! مطمئن باش که دوستداران و همکلاسیهایت همانگونه که تا کنون عمل کرده اند از این پس نیز پاسخ توهین هایی را که توسط هر مقامی بر زبان آورده شود خواهند داد.
طی این مدت مشخص شده است که هر نوع مراسم سوگواری برای تو در دانشگاه نیاز به مجوز دارد و مجوز آن هم قطعاً داده نخواهد شد، در حالیکه هر برخوردی با دانشجویانی که برایت سوگواری می‌کنند از سوی افراد داخل و خارج دانشگاه بلامانع است.
پیام، نامه و بیانیه‌های بسیاری از سوی دانشجویان دانشگاه علم و صنعت، رازی، انجمن اسلامی دانشجویان دانشکده داروسازی دانشگاه تهران، دانشجویان گروه بیوشیمی بالینی دانشگاه تهران و … به نام بلندت اهدا شده و این گرامیان همواره در کنار ما بوده‌اند. می‌توان تو را در نگاه و دل همه این دوستداران یافت که از تو به عنوان افتخار کشورمان ایران یادکرده اند.
نشریاتی که از نام تو به عنوان شهید یاد کردند توقیف شدند و برخی دانشجویان که قصد حضور بر مزارت داشتند را احضار و با تهدید و پرونده سازی عرصه را برایشان تنگ کردند.
کیانوش گرانقدر! سوگواریها و تجمع‌های دانشجویان در سوگ از دست دادنت، باعث شده که تا اوایل آذر ۱۳۸۹ در دو دانشگاه علم و صنعت ایران و رازی کرمانشاه، دهها دانشجو اخراج و یا از تحصیل تعلیق شده و صدها نفر در کمیته های انظباطی و نزد نیروهای خارج دانشگاه مورد بازجویی، تذکر و توبیخ قرار گیرند. بسیاری نیز مجبور به سپردن تعهدهایی شدند و برای برخی محدودیت‌هایی در نظر گرفته شده، ازجمله تعداد زیادی که از ورود به خوابگاه ها منع شده‌اند.
کیانوش نازنین! یکسال پس از تو به اندازه‌ی سالها بر ما گذشت. قبل از مراسم سالگرد گروهی از نیروهای امنیتی از تهران به کرمانشاه آمده و نیروهای امنیتی کرمانشاه را تا حدودی کنار زده و به بهانه‌ی واهی اینکه قصد دارند مرا از حضور در میان دانشجویان علم و صنعت در ۱۱ خرداد ۸۹ بازدارند، بدون ارائه‌ی هر گونه حکم قانونی شبانه هنگامی که از خانه‌ی خواهرمان جماله برمی‌گشتم مرا درخیابان بازداشت کردند اما هدفشان این بود که با این کار دیگران حساب دستشان بیاید.
روز بعد از دستگیری من و این بار با حکم دادستانی به بازرسی خانه می پردازند و حین بازرسی و بعد از آنکه عکسهای زنده یادان داریوش و پروانه فروهر در اتاقت را پاره کردند با اشاره به خواهرمان پریسا که اینهم با سواده! عنوان میکنند حکم بازداشت او را نیز دارند.
در طول مدت ده روزی که در بازداشتگاه انفرادی اطلاعات کرمانشاه بودم بازجوئیهای مختلفی از من صورت گرفت. یکی از جرم هایم قصد نوشتن نامه به آقای لاریجانی! رئیس قوه ی قضاییه بود.
در یکی ازشبها پس از آنکه ناگهانی از خواب بیدارم کردند در حالتی خواب‌آلود برگه‌ای را به من دادند امضاءکنم که آن زمان و پس از آن هر چقدر سعی کردم بفهمم که موضوع آن برگه چه بوده جوابی به من داده نشد.
بعد ازگذشت ده روز به همراه دوستانم حمید و اشکان مصیبیان که آنها نیز یک روز پس از بازداشت من بازداشت شده بودند به دادگاه برده و از آنجا به زندان دیزل آباد منتقل کردند. تا اینکه بعد از ظهر روز بیست و سوم خرداد یعنی دو روز قبل از سالگرد آزاد شدم.
نیروهای امنیتی با فشارهای مختلف سعی در عدم برگزاری مراسم سالگرد داشتند و به صورت گسترده ای نزد بستگان دور و نزدیک در محل کار و یا سکونتشان رفته و آنها را برای عدم شرکت در مراسم و هرگونه تحرکی تحت فشار قرار داده و تهدید به بازداشت کرده بودند، لباس شخصی‌ها از یک هفته قبل از روز سالگرد مسیرهای ورود و خروج منتهی به منزل ما را در کنترل داشته و با برخی از بستگان و آشنایان برخورد می‌کردند، خادم مسجد و تالاری که قصد استفاده از آن مکان برای مراسم سالگرد شهادتت را داشتیم تحت فشار قرار دادند تا مراسم هماهنگ شده با مقامات انتظامی استان در هیچ تالاری و به هیچ شکلی برگزار نشود و به ما گفتند: حق ندارید اعلامیه ساده‌ای هم جهت خبر رسانی منتشر کنید.
گروهای فشار نیز با ایجاد رعب و وحشت و بااین عنوان که در صورت برگزاری مراسم در تالارحمله مسلحانه خواهد شد سعی در ممانعت ارتباط همشهریان با ما را داشتند و پوستر های مزین به عکست را پاره کردند.
به ناچار مراسم سالگرد در منزل با تنبور نوازی حقانی و عرفانی توسط سید مهرداد مشعشعی از اساتید تنبور و با همخوانی و همراهی حاضران برگزار شد. در آن روز شاهد بودیم که نیروهای امنیتی انواع دوربین ها را در پشت بام ساختمان‌های اطراف و پاساژها نصب کرده و از مراسم فیلم می‌گرفتند. آن روز دو نفر از بستگان بازداشت شدند و کنترل محسوس و نامحسوس برای شناسایی مردمی که برای آمدن بر سر مزارت گردهم آمده بودند با دوربین های تصویر برداری صورت میگرفت. در حالیکه آن دوربینها نتوانسته بودند اسیدپاشان تعرض کننده به سنگ مزارت را شناسایی کنند! چه باید کرد زمانی که این درماندگان نمی‌توانند بفهمند این نام “کیانوش آسا” است که ماندگار می‌ماند و نه سنگ سفیدی که بر مزار است.
به مؤسسات چاپی که پوسترهایت را چاپ کرده بودند اخطار می دادند و حتی یکی از کارکنان آنها را ربوده و بعد از کتک کاری آزاد کردند.
عناصر فرصت طلب از باب آشنایی به میان خانواده وارد شده و سپس اخبار ساختگی خود را انتقال می دادند تا از این طریق به منافع مادی و یا کسب موقعیتی برسند.
برخی نیروهای امنیتی و لباس شخصی‌ها از ساز عرفانی تنبور که قدمتی چند هزار ساله نزد ایرانیان و مردم کرمانشاه دارد و سازی آیینی و مذهبی بوده واهمه دارند و به محض اینکه کسی بر سر مزارت تنبور به دست بگیرد آنها واکنش نشان می دهند.
اما همشهریان، دانشگاهیان، ایلهای مختلف از جمله ایل بزرگ سنجابی، بستگان و آشنایان، مادران عزادار، فعالان جنبش زنان، شعرا، نویسندگان، هنرمندان، روشنفکران، انجمن های غیر دولتی ، کارمندان ادارات، فعالان مدنی و سیاسی، نخبگان، فرهنگیان و بزرگان شهر، جامعه کُرد با شعار: «مژی بو مردن بمره بوژیان» (زندگی نکن برای مردن بمیر برای زندگی )، دلسوختگان از شهرهای مختلف، کردهای اهل حق کرمانشاه و بسیاری از مقامات استان در مراسم‌ سالگرد در کنار ما بودند.
در این مدت چندین بار برادرمان عزیز به مراجع امنیتی احضار گردیده و خواهرمان پرستو بارها تهدید به بازداشت و اخراج از کار شده است. من نیز به دلیل دو بار زندانی شدنم که باعث عدم حضورم درامتحانات پایان ترم شد از دانشگاه عقب افتادم.
در روز ۱۶ شهریورماه ۸۹ در جریان ملاقات با مهندس میرحسین موسوی و دکتر زهرا رهنورد، شش نفر از اعضای خانواده‌مان با رفتارهای توهین‌آمیز و غیر قانونی بازداشت شدیم و بازجویی شفاهی و کتبی از تک‌تک ما با چشمان بسته به مدت هفت ساعت مداوم صورت گرفت و بازجویان با این عنوان که با بازداشت خانواده از وقوع یک جرم بزرگ جلوگیری کرده‌اند! بعد از گریه‌های مداوم دایه هنگامی که می‌دید بعد از مرگ نازنین فرزندش، دیگر بچه‌هایش نیز گرفتار شده‌اند ما را مجبور به نوشتن تعهدهای غیرقانونی نمودند و علاوه بر این در طول یک سال و نیم اخیر تا آذر ۸۹ در هر کجا که ممکن بود به اشکال مختلف تک‌تک اعضای خانواده مورد تهدید مستقیم و غیرمستقیم نیروهای رسمی و غیررسمی قرار داشته‌ایم. ولی دراین میان بوده‌اند افراد و شخصیتهای بسیاری از نهادهای رسمی، کارشناسان انتظامی- امنیتی و نیروهای نظامی که درکنارمان بودند. علیرغم بی توجهی برخی از نشریات محلی به سرنوشت مردم و رسالت خود بودند نشریات محلی مانند هفته نامه ندای جامعه که رسالت خبررسانی خود را به جای آورده که مرهمی بر دل غمگینمان بود.
کیانوش جان! دوشنبه و پنجشنبه‌های هر هفته، روز دانشجو، چهارشنبه سوری، عید نوروز، سیزده بدر و مناسبتهایی از این دست برسر مزارت هستیم و همواره با تأسی از اعتقاداتت این دولت را هرگز به رسمیت نشناخته و هیچ زمانی و به هیچ شکلی هم به رسمیت نخواهیم شناخت و از هرگونه اداها و ژست‌های دلجویانه که به‌طور مستقیم و غیرمستقیم توسط مقامات این دولت صورت می‌گیرد تبری می‌جوییم.
با توجه به قرار داشتن در شرایط انحصار رسانه‌ای هر زمان که فرصتی ایجاد شده، گفته‌ایم و می‌گوییم:
• دلیل حضور کیانوش در تجمع میلیونی ۲۵ خرداد آزادی، اعتراض به وضع جامعه و احساس مسؤلیت نسبت به سرنوشت آن بوده است و گرنه او می‌توانست مشغول درس خواندن وامور شخصی خود باشد.
• تحولات سیاسی بیشتر متوجه کسانی می‌شود که سالها در پی کسب علم و آگاهی بوده اند و با دلی پاک، هنگامی که امور جاری را در تضاد با دانسته های خود می‌بینند به صحنه می آیند.
• قوانین حقوق بشر تأیید و تصویب شده جامعه جهانی، سرمایه مشترک نسلهای امروز و فردا بوده و رعایت آنها یک وظیفه عمومی و همگانی برای مردم و دولتهاست و نقض آن به هر بهانه‌ای محکوم است. ما جزء هیچ گروه سیاسی نبوده و نیستیم اما با آگاهی کامل از حقوق اجتماعی خود، این قتل را در تضاد با تمام قوانین حقوق بشر و قوانین جاری کشور می‌دانیم.
• کسی حق ندارد تحت هر عنوانی از جمله لباس شخصی، خودسر و یا در پوشش قانون اعمال خلاف قانون، شبه قانون و یا فراقانونی انجام دهد و حقوق اولیه افراد را پایمال کند چه برسد به اینکه در مورد مرگ یا زندگی کسی تصمیم بگیرد.
• از همه‌ی انجمن‌ها و فعالان حقوقی، اجتماعی، دانشگاهی و سیاسی برای پیگیری این جنایت بزرگ بخصوص زوایای پنهان آن کمک می‌طلبیم.
• ما ایمان داریم آه مظلوم و خون ریخته شده در برابر چشمان خلق خونریز را مجازات می‌کند این خون استوار بر فراز سپهر دانش ایستاده است و مشعل راه همه آنهایی هست که بر آنچه بدان ایمان دارند پایدارند و هر رنج و سختی را تحمل می‌نمایند.
• توهینهای بازپرسی که گفت: “این اهل‌حق های نامسلمان را باید کشت، ریختن خون آنها حلال است” را هیچگاه فراموش نخواهیم کرد.
• توهینهای پلیس امنیت که از زشت‌ترین کلمات و عبارات بر علیه جمعیت میلیونی ۲۵ خرداد و حتی جانباختگان آنروز استفاده کرد را در یادمان ثبت کرده‌ایم.
• قتل دانشجوی نخبه ارشد دانشگاه علم و صنعت ایران و یکی از با اخلاق ترین جوانان این سرزمین گناهی نابخشودنی و انتساب این جنایت کم نظیر به خارجیان دروغی بزرگ است.
• پناه ما اول به خداوند و سپس به قضات پاکدامنی است که شرافت را پیشه کار خود قرار داده اند .
• به زحمات وتلاشهای نیروهایی که فراتر از هر عقیده ای در پی ثبات و امنیت جامعه و حرکت به سوی استقرار قانون می باشند ارج نهاده، آنها را ازخود و خود را نیز از آنها میدانیم.
• گفته شده که از آسیب دیدگان بعد از انتخابات احقاق حق می‌شود برفرض کسانی که خسران مادی دیده‌اند خساراتشان جبران شود، زخمی‌شدگان مداوا گردند، و اگر از کسانی که خسارات آبرویی دیده‌اند دلجویی شود این دردها تقریباً جبران می شود، اما با چه روشی می‌توان این ضایعه بزرگ را جبران نمود؟! هرگونه بحث دیه و مواردی از این دست از جانب هر شخصی در هر مقامی، چیزی غیر از ناآگاهی از قداست خون کیانوش و دیگر جوانان این مرز و بوم نبوده و بدون هیچ بخششی منتظر حضور در دادگاهی هستیم که متهمان آن مسببان این جنایت باشند و در آنجا بسیاری از حرفهای گفته نشده را خواهیم گفت.
• بسیار علاقه‌مند بوده و هستیم که در کنار یاران کیانوش قرار گرفته و از دردها و رنجهایمان با آنها بگوئیم اما آن دانشگاه را کسانی اداره می کنند که کیانوش‌ها را غیر خودی می-دانند و این از افتخارات ما است.
• امیدواریم ظلم تحمیلی رفته بر ما بر هیچ خانواده دیگری تحمیل نگردد .
• امیداواریم جامعه به سویی برود که گروه فشاری فعالیت نداشته و حاکمیت قانون حکمفرما باشد.
• بجای آرزوهایمان که در صبح ۷ تیر۸۸ به همراه پیکر پاک کیانوش در دل خاک آرام گرفت محقق شدن خواسته‌های یاران دبستانی‌ او و به ثمر نشستن تلاش‌های فرهیختگان و دانشگاهیان را آرزو داریم و همواره امیدواریم جامعه به سویی برود که نخبگان با آسودگی خاطر، نشاط و پشتکار، امور علمی، فرهنگی، اجتماعی و سیاسی را در دست گرفته و جامعه از نیروهای دانشگاهی بهره کافی را کسب کند.
• از تمامی دوستان، همکلاسیها و همنوردان کیانوش بخصوص در دانشگاههای رازی و علوم پزشکی کرمانشاه و علم و صنعت، خواجه نصیر، امیرکبیر، شریف و تهران که از کیانوش عکس، فیلم یا دستنوشته ای دارند تقاضا داریم نمونه ای از آنرا به ما تحویل دهند.
• با کسب اجازه از اساتید و دانشجویان در دانشگاه‌هایی که کیانوشمان به عنوان ارزشمندترین هدیه خداوند به ما در آنها تحصیل کرده برای ارج نهادن به مقام انسانیت روز ۱۶ آذر ماه که نماد پیوند دانشگاه و جامعه است را روز عزای دانشگاه علم و صنعت عنوان کرده تا شاید بدین طریق بتوانیم از تکرار این فجایع هولناک و مصیبتهای جانکاه برای جامعه دانشگاهی و ملت ایران جلوگیری کنیم.
کیانوش نازنین! در اینجا می خواهم شعری از سید خلیل را که همواره با تنبور زمزمه میکردی برایت مرور کنم.
من ار زانکه که گشتم به مستی هلاک
به آئین مستان بریدم به خاک
به آب خرابات غسلم دهید
پس آنگاه بر دوش مستم نهید
به تابوتی از چوب تاکم کنید
به راه خرابات خاکم کنید
مریزید بر گور من جز شراب
میارید در ماتمم جز رباب
برادر مهربانم! من پیوند خود را با تو ناگسستنی، عمیق و نزدیکتر از همیشه می‌دانم و بررسی ابعاد گوناگون این جنایت را به ملت ایران، حتی آنهایی که در طیف فکری مقابل قرار دارند واگذار می کنم و قضاوت در مورد میزان و شدت این ظلم را به خانواده شهیدان، جانبازان و ایثارگران، زندانیان سیاسی و کسانی که عزیزانشان را به هر دلیلی از دست داده اند می‌سپارم. لازم است کسانی که نه ما تفکر آنها را قبول داریم و نه آنها تفکر ما را، ولی در این سرزمین کنار هم زندگی می‌کنیم به این درد بزرگ ما بنگرند و به جوانب مختلف این جنایت دقت کرده به قضاوت و نتیجه‌گیری بنشینند. این گفته‌ها تنها برگهایی از دردهای فراوان ما است که قلب و وجود ما را می‌فشارد.
کیانوش جان! با اعتقاد به اینکه زمان پاسخگوی بسیاری از سؤالها و ناگفته هاست و با توجه به این غم بزرگ به عنوان کوچک و برادرت تاروزی که زنده هستم عزادار و سیاهپوش خواهم بود. به امید اینکه مسئول باشیم تا با قلم جان یاد تو را زنده نگاه داریم، تو که گلبرگهایت را بی‌ادعا به ما ارزانی داشتی. در پایان تو را به دستهای مهربان خدا می‌سپارم.
آذر ۱۳۸۹
برادرت، کامران


نامه دیگری از خانواده‌های زندانیان سیاسی خطاب به علما و مراجع تقلید

آیا علی (ع) هم حقوق مخالفش را از بیت‌المال قطع می‌کرد؟ خواندن قرآن و دعا هم حرام شده است؟

خانواده‌های زندانیان سیاسی بار دیگر در نامه‌ای خطاب به علما و مراجع تقلید، آنها را در جریان وضعیت زندانیان و خانواده‌های ایشان قرار دادند و از آنها پرسیدند: آیا فتوای جدید مبنی بر حرمت خواندن قرآن و دعا و نماز در خانه زندانیان سیاسی منتقد دولت و رویه های غلط و انحرافی جاری در کشور صادر شده که ما از آن بی خبریم؟ و آیا کمک به خانواده هایی که سرپرست خانواده شان به ستم اسیر گشته و بعضی از کار بی کار گشته و بعضی کارمندان رسمی دولت در کمال تعجب حقوق ماهیانه شان قطع شده، و بعضا دچار مشکلات معیشتی شده اند، گناه کبیره و مستوجب عقوبت در همین دنیاست؟
به گزارش کلمه، در این نامه، خانواده زندانیان همچنین از مراجع پرسیده‌اند: آیا علی (ع) که هنوز شیرینی حکومت عادلانه اش در کام ایرانیان دوستدار عدل علوی باقی است، حقوق مخالفش را از بیت المال قطع می کرد و خانواده او را در تنگنا قرار می داد و انفاق کنندگان به آنان را مورد بازجویی و مذمت قرار می داد؟
متن کامل این نامه دردمندانه را که نسخه ای از آن در اختیار کلمه قرار گرفته، در ادامه می خوانید:
خدمت مراجع بزرگوار و علمای اعلام
سلام علیکم و علی عبادالله الصالحین
خدای را شاکریم که ما را به آیین مسلمانی آشنا کرد و رسالت مصطفوی و سیره نبوی و عدالت علوی را از طریق ائمه طاهرین و پس از آن به واسطه علما و بزرگوارانی وارسته و متخلق به اخلاق محمدی(ص) به ما شناساند.
خدای را شاکریم که به آیین مسلمانی تربیت شدیم و قدر گوهر انسانیت خویش شناختیم و برای پاس داشت همه حقوق انسانی و شرعی خود مهیا گشتیم.
حضرات علمای اعلام و مراجع گرانقدر
ما خانواده های زندانیان سیاسی پس از انتخابات تا کنون طی نامه های سرگشاده خدمت شما بزرگواران، مسئولین دستگاه قضائی و تقنینی و قاطبه ملت ایران از دردها و آلامی با شما سخن گفته ایم که تنها درد ما نیست بلکه درد یک ملت تحقیر شده و آسیب دیده و از آن فراتر درد جمیع آزاداندیشان عالم است.
از مصائبی که بر ما و عزیزان دربندمان گذشته و می گذرد بسیار گفته و نوشته ایم و شکوائیه ها و عریضه ها و رنج نامه ها تقریر کرده ایم و علیرغم اصرار بعضی مدعیان، هیچ گاه نخواستیم باور کنیم که روشنگری هایمان کاری عبث و بیهوده است.
ما به اثرگذاری این گونه شیوه های مدنی ایمان داریم چرا که پاسخش را پیش از این که از جانب مخاطبان اصلی نوشته ها و گفته هایمان بگیریم، از نیروهای امنیتی نظام اسلامی مان با واکنش های تند عصبی می گیریم.
دستگاه امنیتی که باید به دنبال استقرار امنیت در کشور عزیزمان باشد و نیست و ما هر روز با جلوه جدیدی از خشونت و ترور در خیابان ها مواجه می شویم که در عوض اهتمام به جلوگیری از آن، شاهد یورش خشم گنانه و کینه توزانه به خانه های امن شهروندان متدینی می شویم که جرمشان گاه تنها ابراز هم دردی با ماست.
حضرات آیات عظام
ما شاگردان مکتب زهرا(س) و علی (ع) هستیم و کتابمان قرآن است. ما به خواندن کتاب وحی عادت داریم و عمل کردن به آیه آیه آن را تمرین می کنیم تا آداب مسلمانی مان موجب نشر اسلام عزیز شود نه زور و فشار متأثر از نادانی مان.
خانواده زندانی سیاسی از زمان رژیم گذشته تا امروز سلاحش بکا بوده که در متن دعا به کارش آمده و ما نیز بیش از یک سال است که قرآن می خوانیم و دعا می کنیم و به درگاه خالقمان شکوه از ستم می بریم و تضرع کنان عزت عزیزان مان و پایداری خودمان را طلب می کنیم.
اما ظاهراً این همه به مذاق آقایان خوش نمی آید که پس از فشارهایی که تا کنون به خود ما برای تعطیلی این جلسات قرآن داشته اند اخیرا جسارت نموده با احضار و تهدید وبازداشت همراهان ما، آنان را به مخاطره انداخته اند که به قصد خیر انجام وظیفه مسلمانی نموده و از ما و فرزندان دور افتاده از پدر و والدین پیرو بیمار دردمند دوری از فرزند، دلجویی می کنند و دعای خیرشان را هدیه مستمری برای قوت قلب ما مظلومان قرار داده اند!
کاش برای این سوال جواب قانع کننده ای داشتند که این همه هراس از جمعی که در خانه یک زندانی سیاسی قرآن و دعا می خواند برای چیست ؟ و این همه آزار و فشار بر روی خانواده ها که از حداقل حقوق شرعی و قانونی خود مانند تماس تلفنی عزیزانشان و نیز ملاقات حضوری با آنان ماه هاست که محرومند و فشار بر روی بستگان و وابستگان این خانواده ها از چه روست.
بزرگواران مقوّم دین و دین داری در سرزمین ما
ما خانواده های زندانیان سیاسی پس از همه رنج هایی که براثر انواع تهمت ها، دروغ ها، تزویرها، نیرنگ ها و رفتار و گفتار منافقانه و تحقیرها که بر خود و عزیزانمان از طرف سردمداران خشونت و کینه توزی طی این یک سال و نیم تحمل کرده ایم، بسیار متأسفیم که می بینیم دایره این ایذاء و اذیت ها از خانواده های زندانیان سیاسی به فراتر از آن کشیده شده و مردان و زنان و جوانانی که وظیفه انسانی و شرعی خود را برای حمایت از خانواده های مظلوم حق طلبانی که تنها جرمشان نقد مشفقانه و اصلاح طلبانه بوده و هست، انجام می داده اند اینک در معرض هجوم و صدمات و لطمات جدی نیروهای امنیتی قرار گرفته اند.
اینک پرسش ما این است که آیا فتوای جدید مبنی بر حرمت خواندن قرآن و دعا و نماز در خانه زندانیان سیاسی منتقد دولت و رویه های غلط و انحرافی جاری در کشور صادر شده که ما از آن بی خبریم؟ و آیا کمک به خانواده هایی که سرپرست خانواده شان به ستم اسیر گشته و بعضی از کار بی کار گشته و بعضی کارمندان رسمی دولت در کمال تعجب حقوق ماهیانه شان قطع شده، و بعضا دچار مشکلات معیشتی شده اند، گناه کبیره و مستوجب عقوبت در همین دنیاست؟
آیا علی (ع) که هنوز شیرینی حکومت عادلانه اش در کام ایرانیان دوستدار عدل علوی باقی است، حقوق مخالفش را از بیت المال قطع می کرد و خانواده او را در تنگنا قرار می داد و انفاق کنندگان به آنان را مورد بازجویی و مذمت قرار می داد؟
چرا باید امروز مدعیان حکومت علوی خانواده های زندانیان سیاسی را در عسروحرج بگذارند و هرگونه کمک مادی و معنوی به ایشان را جرم تلقی کرده مجرمین را تحت پیگرد و فشار قرار دهند.
باید اذعان کنیم که شرفمندی و عزت نفس عزیزان ما و همه خانواده هایشان بسیار بیش از آن است که تمنای کمکی از کسی یا نهادی داشته باشند اما آیا این سیره حسنه رفع گرفتاری های خواهر و برادر دینی و هم نوعانی که اعضای یک پیکرند، در جایی نقض شده که نیروهای امنیتی نظام جمهوری اسلامی به دنبال خیرین با تقوا و بااخلاق می گرددند تا عقوبتشان کنند؟
آیا اینان نمی دانند که خانواده ها تنها با اعلام یک شماره حساب به نام خود می توانند سیل عطاهای کریمانه و متواضعانه مومنین و آزادگان ایرانی را جذب کنند که از قبل آن بتوان بسیار کارهای خیر و انسان دوستانه را سامان دهی کرد؟ کاش می دانستیم این همه هراس از هم دلی های مردم و عطوفت ها و دلجویی های مؤمنانه شان از چه روست!
حضرات آیات و مراجع عظام
ما اینک دردمندانه در ایام غدیریه و در آستانه ماه محرم روضه آل رسول الله (ص) بار دیگر سفره دل در پیشگاه شما باز کردیم تا خدای ناکرده از آن چه بر ما و این مردم شریف می گذرد بی خبر نمانید. چرا که می دانیم گزارش های واژگونه به شما زیاد می رسد و در کنار آن هم البته همه مقلدان شما بزرگواران گزارش گران مستقل و خداترسی هستند که مشاهداتشان را که زندگی ما و مصیبت های ما و حرف دل ماست به شما رسانده و می رسانند. اما لازم دیدیم که چون مجال دیدار حاصل نگشته، از طریق نامه سرگشاده خود مستقیماً حضرات را در جریان ماوقع بگذاریم تا هرگونه صلاح می دانند عمل کنند و ما را نیز از راهنمایی ها و دعای خیر خود فراموش نکنند.
والسلام علیکم ورحمة الله و برکاته
جمعی از خانواده های زندانیان سیاسی
۹/۹/۱۳۸۹


شکایت سحرخیز از محسنی اژه‌ای، به علت نشر اکاذیب و انکار شکنجه زندانیان

خبرگزاری هرانا - عیسی سحرخیز زندانی سیاسی زندان رجایی شهر در واکنش به اظهارات اخیر محسنی اژه ای دادستان کل کشور، در نامه ای به جعفری دولت آبادی دادستان تهران ضمن یادآوری شکایت نامه های قبلی خود نسبت به محسنی اژه ای و وزارت اطلاعات، در مورد ضرب و جرح و شکنجه های جسمی و روحی خود از وی خواست با پیگیری شکایتهای فوق از اشاعه اکاذیب توسط محسنی اژه ای جلوگیری کند.
ه گزارش تحول سبز، وی با بیان آسیبهای خود از شکنجه ها و ضرب و جرح در زمان بازداشت از جمله شکستگی کتف راست، پارگی تاندونهای پا و همینطور شکستگی قفسه سینه خود در حین بازجویی ها خواستار محاکمه آقای محسنی اژه ای به عنوان وزیر اطلاعات وقت شد و ادعای محسنی اژه ای مبنی بر عدم وجود شکنجه در بازداشتگاههای ایران – با وجود این همه شکایت و اعلام مصادیق شکنجه توسط بازداشت شدگان- را ادعایی مضحک دانست.

آسیب جسمی یک زندانی سیاسی تحت شکنجه در قروه

خبرگزاری هرانا - افشین حسین پناهی برادر انور حسین پناهی زندانی سیاسی به دلیل شکنجه جسمی در وزارت اطلاعات شهر قروه پنجاه درصد بینایی خود را از دست داده است.
بنا به اطلاع گزارشگران خبرگزاری حقوق بشر ایران "هرانا" وی در اثر فشار نیروهای اطلاعاتی برای مصاحبه تلویزیونی بر علیه یکی از احزاب کردی بینایی یکی از چشم های خود را از دست داده است.
لازم به ذکر است که مشخص نیست این از دست دادن بینایی موقتی هست یا دایمی که در این باره گزارش تکمیلی منتشر میشود.
این زندانی سیاسی بعد شکنجه های جسمی که باعث از دست دادن بینایی او شده به بهداری منتقل و بعد از یک ساعت دوباره به بازداشتگاه وزارت اطلاعات شهر قروه منتقل میشود.
افشین حسین پناهی که در شهریور ماه سالجاری به دلیل پیگیری پرونده برادرش بازداشت شده بود به یک سال زندان محکوم گردید.
اعضای خانواده انور حسین پناهی پس از بازداشت وی بارها از سوی نهادهای امنیتی احضار و مورد بازجویی قرار گرفته اند.


ممانعت قاضی صلواتی از پذیرش وکالتنامه وکیل دکتر ابراهیم یزدی

خبرگزاری هرانا - در آستانه برگزاری دادگاه دکتر ابراهیم یزدی دبیر کل نهضت ازادی ایران و سالمندترین زندانی سیاسی جهان در شانزدهم آذرماه، قاضی صلواتی از پذیرش وکیل این پرونده خودداری کرد .
به گزارش هرانا، در پی تعیین وقت دادرسی جهت رسیدگی به اتهامات دکتر ابراهیم یزدی، فریده غیرت ششم آذر به عنوان وکیل رسمی ایشان و به منظور ارایه وکالتنامه امضا شده از سوی دکتر یزدی پس از مراجعه به شعبه پانزدهم دادگاه انقلاب، با خودداری قاضی صلواتی و عدم پذیرش وکالتنامه روبرو شد.
صلواتی به بهانه آن که شخص دیگری می بایست وکیل این پرونده شود، از پذیرش وکیل رسمی دکتر یزدی خودداری کرده که این اقدام باعث افزایش نگرانی ها در خصوص روند دادرسی و امکان ارایه دفاعیات قانونی می شود. طبق اصل سی و پنجم قانون اساسی و مقررات آیین دادرسی کیفری، در همه دادگاه ها افراد خق دارند حداقل دو وکیل انتخاب کنند. یادآوری می شود خانم غیرت تا کنون در پرونده های مشابهی در همین شعبه به عنوان وکیل بدون هیچ مشکلی حضور داشته است.

ده ها نفر از فعالان سیاسی داخل و خارج کشور در روزهای اخیر نسبت به وضع سلامت دکتر یزدی ابراز نگرانی کرده و نسبت به روند غیر قانونی و غیراخلاقی بازداشت و محاکمه دکتر یزدی – وزیر امور خارجه دولت موقت و عضو شورای انقلاب –  اعتراض کرده اند.

عدم درمان پزشکی یک زندانی سیاسی

خبرگزاری هرانا - مامورن امنیتی از درمان پزشکی یک زندانی سیاسی محکوم به اعدام جلوگیری میکنند.
به گزارش فعالین حقوق بشر و دموکراسی، زندانی سیاسی محکوم به اعدام جعفر کاظمی از ناراحتی حاد رگ سیاتیک رنج می برد و دائم با دردهای شدید مواجه است دردها گاها به حدی شدید است که قدرت حرکت و یا سایر فعالیتهای معمول روزانه را از او سلب می کند.او هنگامی که در بند 209 زندان اوین بوده دچار این ناراحتی  گردیده است. وی در اثر شکنجه های وارده در بند 209 زندان اوین برای گرفتن اعترافات تلویزیونی، تعدادی از دنده هایش شکسته و تا کنون از این آسیب دیده گی ها رنج میبرد.
آقای کاظمی هنگام مراجعه به بهداری زندان با برخوردهای غیر متعارف مسئولین بهداری مواجه و مسئولین زندان از درمان جدی او خوداری می کنند. بهداری زندان تنها با دادن قرصهای تسکین دهنده و خواب آور اکتفا می کند. این در حالی است که او باید برای درمان رگ سیاتیکش تحت معالجه پزشک متخصص در بیمارستانهای خارج از زندان بستری شود.بهداری زندان برای رسیدگی به وضعیت حاد دندانهایش تقاضای مبلغ سنگینی نموده است تا داندانهای او را بکشند و نه درمان کنند .
لازم به یادآوری است که زندانی سیاسی جعفر کاظمی 27 شهریور ماه 1388 توسط مامورین وزارت اطلاعات با ضرب و شتم دستگیر و به سلولهای انفرادی بند 209 منتقل گردید. او به مدت 74 روز در سلول انفرادی تحت شکنجه قرار داشته است.


بلاتکلیفی نوید محبی در زندان آمل

خبرگزاری هرانا - در حالی که رسیدگی به پرونده‌ی نوید محبی، وبلاگ‌نویس جوان و از فعالان کمپین یک میلیون امضا، روز ۲۳ آبان ماه در دادگاه انقلاب شهر آمل انجام شده است، وی به بند جوانان زندان آمل که فاقد طبقه‌بندی و تفکیک جرائم است منتقل شده و در سلولی به همراه یک متهم به قتل نگهداری می‌شود.
به گزارش جرس، این بند از نظر تراکم زندانیان بسیار شلوغ و طبقه‌بندی تفکیک جرائم نیز در آن رعایت نمی‌شود. در حال حاضر در این بند که ظرفیت پذیرش ۵۰۰ نفر را دارد، ۷۰۰ زندانی نگهداری می‌شوند و وضعیت بهداشتی و کیفیت غذای این زندان نیز بسیار نامناسب است. در حالی که دادگاه نوید محبی بدون حضور وکیل مدافع و تنها با حضور پدر او برگزار شده بود اتهامات «اقدام علیه امنیت ملی، توهین به بنیانگذار و رهبر فعلی جمهوری اسلامی، تبلیغ علیه نظام از طریق ارتباط با رسانه‌های بیگانه» و «عضویت در کمپین یک میلیون امضاء و حمایت از اعضای آن» به وی تفهیم شد و دادگاه در خصوص اتهام «توهین به بنیانگذار و رهبر فعلی جمهوری اسلامی» به دفتر خاطرات ۱۲ تا ۱۶ سالگی این وبلاگ‌نویس استناد کرده است.
محبی، از ۲۷ شهریورماه در بازداشت به سر می‌برد. وی در منزل پدری‌اش در شهرستان آمل، طی یورش هشت نیروی امنیتی بازداشت شد. گفته می‌شود بازداشت وی همراه با «ضرب و شتم شدید» بوده و نیروهای امنیتی با «نشان‌دادن سلاح گرم، خانواده محبی را تهدید کرده‌اند».
چندی پیش، سازمان گزارشگران بدون مرز از نوید محبی، با عنوان «جوان‌ترین وبلاگ‌نویس زندانی جهان» نام برد. همچنین، جمعی از وبلاگ‌نویسان، فعالان مدنی و زنان با انتشار بیانیه‌ای نسبت به ادامه‌ی بازداشت و بلاتکلیفی نوید محبی اعتراض کرده بودند.


حمله نیروهای امنیتی به منزل فاطمه عرب سرخی

خبرگزاری هرانا - در آستانه ۱۶ آذر و همچنین عاشورا، نیروهای اطلاعاتی و امنیتی دور جدیدی از بازداشت و برخورد با جوانان اصلاح طلب را آغاز کرده اند
به گزارش خبرنگار تحول، پس از حمله چند روز گذشته نیروهای اطلاعاتی به منزل دکتر کیانوش راد عضو شورای مرکزی جبهه مشارکت ایران اسلامی و چند اصلاح طلب دیگر، ماموران امنیتی صبح امروز با حمله به خانه فاطمه عرب سرخی، کامپیوتر، پاسپورت، عکس، دست نوشته ها و وسایل شخصی او را با خود بردند. ماموران همچنین احضاریه را برای حضور در دادسرا به وی ارائه داده اند.‬ لازم به ذکر است که در چند روز گذشته نیروهای امنیتی به حمله به منازل برخی از جوانان اصلاح طلب، وسایل شخصی آنها را با خود برده و به آنها احضاریه داده اند. در یکی از این حملات که به منزل دختر دکتر کیانوش راد عضو شورای مرکزی جبهه مشارکت صورت گرفت ، دختر و داماد ایشان بازداشت شدند.

علیرضا کیانی، عضو منتخب دفتر تحکیم وحدت، آزاد شد

خبرگزاری هرانا - علیرضا کیانی یکی دیگر از اعضای منتخب دفتر تحکیم وحدت که در سلسله بازداشت های دانشجویی در روز ۱۶ آبان ماه، دستگیر شده بود، آزاد شد.
به گزارش دانشجونیوز علیرضا کیانی فعال دانشجویی مازندران امروز با قید کفالت از زندان اوین آزاد شده است. روز گذشته نیز محمد حیدرزاده یکی دیگر از اعضای منتخب دفتر تحکیم وحدت و از فعالین دانشجویی شهرکرد آزاد شد.
محمد حیدرزاده، محسن برزگر و علیرضا کیانی در روز ۱۶ آبان ماه و علی قلی زاده در روز ۱۴ آبان ماه دستگیر و سپس به زندان اوین منتقل شدند. پس از دستگیری این چهار فعال دانشجویی، روابط عمومی دفتر تحکیم وحدت با انتشار بیانیه ای بازداشت فعالین دانشجویی را محکوم کرد و خواستار آزادی دانشجویان دربند شد.
گفتنی است که بعد از دستگیری چهار عضو منتخب دفتر تحکیم وحدت، سیاوش حاتم، فعال دانشجویی و دبیر سابق انجمن اسلامی دانشگاه بوعلی همدان و از اعضای شورای عمومی دفتر تحکیم وحدت، نیز در تاریخ سه شنبه ۲ آذر ماه دستگیر شد.
پیش از این فعالین دانشجویی دانشگاه های مازندران و شهرکرد اعلام کرده بودند در صورت آزادی دوستانشان، در روز ۱۶ آذر دست به اعتراضاتی خواهند زد.

شهلا جاهد فردا اعدام می‌شود

خبرگزاری هرانا - در حالی که عبدالصمد خرمشاهی وکیل شهلا جاهد  گفته است که وی سحرگاه فردا در زندان اوین اعدام خواهد شد، برخی از منابع خبری از عدم اعدام وی خبر دادند.
عبدالصمد خرمشاهی وکیل مدافع شهلا جاهد در گفت و گو با فارس  درباره سرانجام اجرای حکم شهلا جاهد اظهار داشت: صبح امروز به واحد اجرای احکام رفتم و زمان اجرای حکم به من ابلاغ شد.
وی افزود: مسئولان واحد اجرای احکام دادسرا ضمن ابلاغ زمان اجرای حکم گفتند، قرار است این حکم سحرگاه فردا در محوطه زندان اوین اجرا شود.
یک منبع آگاه  به جرس گفت که شهلا جاهد برای اجرای حکم امروز صبح زود از بند نسوان به مکان دیگری انتقال یافته است.
پیش از این دادستان عمومی و انقلاب تهران در خصوص پرونده‌ شهلا جاهد نیز به ایسنا گفته بود که در حال حاضر پرونده به دادسرای امورجنایی اعاده شده و اگر موانع قانونی مثل گذشت شاکی رخ ندهد، این حکم در آینده‌ای نه چندان دور اجرا خواهد شد و برای اجرای حکم نیز تعیین وقت شده است.
در همین حال،  به گزارش خبرنگار خبرآنلاین صبح امروز در شعبه اجرای احکام دادسرای جنایی تهران و با حضور ناصر محمد خانی و فرزندش علیرضا و وکیل خانواده سحرخیزان(نوری) هیئت صلح وسازش دادسرای جنایی تلاش خود را برای جلب رضایت و جلوگیری از حکم قصاص آغاز کرد.
در جلسه مذکور با حضور هئیت صلح وسازش ابتدا قاضی جابری و دیگر اعضای هیئت تلاش گسترده ای پیرامون جلب رضایت خانواده مرحوم لاله سحرخیزان آغاز کردند که متاسفانه این جلسه بدون نتیجه پایان یافت و ناصر محمد خانی اعلام کرد وی وکالت دو فرزندش را بر عهده دارد و علاوه بر وی مادر لاله و دو خواهر او و یک برادرش که بعد از فوت پدرشان در این زمینه صاحب حق هستند، باید تصمیم گیری کنند.
این گزارش حاکی است پس از 3 ساعت بحث و گفتگو پیرامون حادثه جلسه بی نتیجه ماند و ناصر محمد خانی اعلام کرد مصاحبه های اخیر شهلا و وکیل مدافع وی، خانواده مرحوم لاله را جریح تر ساخته است.
در پی بی نتیجه ماندن جلسه و با توجه
به استیذان رییس قوه قضاییه مبنی بر اجرای حکم احتمالا حکم اعدام فردا با حضور خانواده مرحوم لاله سحر خیزان در محوطه زندان اوین اجرا خواهد شد.
یکی از اعضای هیئت صلح و سازش در ارتباط با حکم شهلا یه خبرنگار ما گفت ما هنوز نا امید نیستیم و با توکل بر خدا سعی خواهیم کرد صبح فردا تمام تلاش خود را بکار بگیریم تا بتوانیم در پای چوبه دار حکم رضایت را برای نجات شهلا از مرگ حتمی بگیریم.


ادامه بازداشت و صدور احکام سنگین برای فعالین سیاسی و مدنی کرد

خبرگزاری هرانا - در ادامه فشار بر فعالین سیاسی و مدنی کرد در طی روزهای گذشته تعدادی از این فعالین دانشجویی و مدنی کرد از سوی دادگاه های انقلاب به احکام سنگین محکوم گشته اند.
به گزارش پایگاه اطلاع رسانی نوروز تی وی، دلیر روزگرد دانشجوی کرد سقزی دانشگاه تهران که روز 27 جولای در بلوار هفت تیر از سوی نیروهای امنیتی بازداشت شده بود و مدت نزدیک به 75 روز در بازداشتگاه اداره اطلاعات  سنندج تحت شکنجه های روحی و جسمی شدید قرار گرفته بود، به اتهام همکاری با احزاب کردی مخالف دولت از سوی دادگاه انقلاب شهر سقز به 10 سال زندان و 4 سال تبعید به شهر سیرجان کرمان محکو شده است.
همچنین دانشجوی دیگری سقزی  به نام آریا حامدی دانشجوی دانشگاه رازی کرمانشاه که در رویدادهای بعد از انتخابات سال گذشته بازداشت شده بود و بعدا با تودیع وثیقه آزاد شده بود به حکم قطی 6 ماه زندان از سوی دادگاه تجدید نظر استان کرمانشاه محکوم شده است.
در ادامه صدور احکام سنگین برای فعالین مدنی کرد، رزگار مرادی حقوقدان سقزی که نزدیک به دو ماه پیش به اتهام همکاری با احزاب کرد توسط نیروهای امنیتی شهر سقز بازداشت شده بود، در یک دادگاه 5 دقیقه به 5 سال زندان محکوم گشته است. این فعال مدنی کرد به مدت نزدیک به 35 روز  در بازدشتگاه اداره اطلاعات تحت بازجویی و فشار شدید قرار گرفته است.
همچنین عبدالقادر شیری شاعر کرد اهل سقز و از فعالین فرهنگی انجمنهای ادبی این شهر که پیشتر توسط نیروهای امنیتی در شهر سنندج بازداشت شده بود به مدت 75 روز در بازداشتگاه اداره اطلاعات تحت فشارهای شدید برای اعتراف قرار گرفته بود، از سوی دادگاه انقلاب این شهر به اتهام همکاری با احزاب کردی  به 5 سال زندان محکوم گشته است.
از سوی دیگر بهروز طماسبی شهروند سنندجی که در شهر سقز توسط نیروهای امنیتی بازداشت شده بود و بعدا به بازداشتگاه اداره اطلاعات سنندج منتقل شده بود و به مدت نزدیک به 105 روز در این بازداشتگاه جهت اعتراف گیری از سوی بازجویان اداره اطلاعات تحت فشار بوده است، در تاریخ 24 نوامبر در دادگاه انقلاب این شهر محاکمه شده است.


عفو نامه امضا نکرد، مرخصی لغو شد

خبرگزاری هرانا - میلاد اسدی، عضو شورای مرکزی دفتر تحکیم وحدت، روز نهم آذرماه سال گذشته بازداشت شد. امروز مدت زمان بازداشت او به یک سال می رسد. میلاد اسدی از جمله زندانیانی بوده است که در این مدت از مرخصی نیز استفاده نکرده است. وی دردادگاه – که 3 بار تشکیل آن به تعویق افتاده بود -  به  هفت سال و نیم زندان محکوم شد. حکم اسدی در دادگاه تجدیدنظر نیز عینا تایید شد.
درباره وضعیت میلاد اسدی، گفت‌وگویی کردیم با نسیم سرابندی، از فعالان جنبش دانشجویی و فعالان حقوق زنان. خانم سرابندی، در این گفت‌وگو، به بررسی وضعیت میلاد اسدی. دیگر زندانیان جنبش دانشجویی پرداخته اند.
خانم سرابندی، از آخرین وضعیت آقای اسدی چه خبری وجود دارد؟ الان که یک سال از بازداشت ایشان می گذرد، چه وضعیتی دارند؟
متاسفانه خبر خاص و قابل ذکری وجود ندارد. در روزهای گذشته، موجی از امیدواری وجود داشت که با آزادی برخی از زندانیان سیاسی، میلاد هم بعد از یک سال به مرخصی بیاید. به خصوص آن که این شایعه این بار بسیار قوی بود. ولی متاسفانه این بار هم خبری از مرخصی میلاد نشد تا او سالگرد بازداشتش را هم در زندان به سر ببرد.

شاید بهتر باشد، از همان ابتدا داستان را دنبال کنیم. آقای اسدی چطور بازداشت شد؟
میلاد دقیقا نهم آذر سال گذشته در موجی که برای بازداشت فعالان دانشجویی آغاز شده بود، بازداشت شد. البته حدود یک ماه بود که میلاد تحت تعقیب بود، چندین بار نیروهای امنیتی برای بازداشت وی به مکان های مختلف رفته بودند، اما موفق به بازداشتش نشدند. تا این که روز نهم آذر ماه و در منزل میلاد، او را بازداشت می کنند. این بازداشت مصادف شد با جست‌وجوی منزل آن ها و البته ضبط وسایل شخصی میلاد که همراه وی به زندان برده شد.
در واقع آن زمان بازداشت میلاد، نوعی آغاز بود برای بازداشت و فشار بیشتر بر اعضای دفتر تحکیم. پیش از میلاد اسدی، عباس حکیم زاده در آبان ماه بازداشت شده بود، سپس بهاره هدایت یک روز پس از عاشورا بازداشت شد، چند روز بعد شاهد بازداشت مرتضی سیمیاری بودیم و در بهمنماه هم مهدی عربشاهی بازداشت شد. این بازداشت ها هم دلیلی نداشت جز تلاش برای افزایش فضای سرکوب و اختناق در دانشگاه ها و جلوگیری از گسترش اعتراضات دانشگاه ها. اگر در خاطر داشته باشید، آن زمان، دانشگاهها بسیار فعال بودند و همین مساله موجب شد که نیروهای امینتی تلاش کنند تا با سرکوب و فشار این موج اعتراضات در دانشگاه ها را از بین ببرند.

یعنی در واقع بازداشت آقای اسدی، مقدمه ای بود برای فشار بر جنبش دانشجویی؟
بله. این مساله حتی در نحوه برخورد با میلاد هم مشخص است. میلاد بیشتر از یک ماه در سلول انفرادی بود و بدون این که تفهیم اتهام شود، بازجویی پس می داد. بعد از آن هم به بند 240 منقل شده بود. شما در نظر بگیرید که یک ماه از میلاد خبری نبود و او بعد از یک ماه موفق شد با خانواده اش تماس بگیرد. اولین ملاقاتش با خانواده، حدودا 3 ماه بعد از بازداشتش بود. دادگاه میلاد هم که 3 بار به دلایل مختلف به تعویق افتاد تا این حکم سنگین و ناعادلانه برایش صادر شد.

مبنای صدور چنین حکم سنگینی چه بوده است؟ چون حداقل در میان اعضای شورای مرکزی تحکیم، حکم میلاد یکی از سنگین ترین حکم هاست؟
چیزی که دادگاه اعلام کرده، اتهاماتی چون عضویت در تحکیم، تبلیغ علیه نظام، برگزاری تجمع و.. بوده. اما به طور مشخص، این مسایل بهانه ای بیش نیست. مگر عضویت در یک تشکل قانونی دانشجویی جرم محسوب می شود؟ حکمی که برای میلاد صادر شده است، درواقع برای زهرچشم گرفتن از فعالان دانشجویی بوده است. برای آن بوده که تمامی فعالیت ها در دانشگاه به حال تعلیق درآید. شما اگر دقت کنید، حکم میلاد در ماه خرداد صادر شده است. یعنی نزدیک به 18 تیر و می دانید که اصولا ماه های خرداد و تیر، همیشه ماه های پرتلاطمی در دانشگاه بوده است. تصور افرادی که حکم را صادر کرده اند، این بود که با صدور چنین احکامی، می توانند دیگر فعالان دانشجویی را به سکوت وا دارند.

با این توجیه هم، نمی توان دلیلی برای عدم اجازه به استفاده از مرخصی، پیدا کرد
بله. متاسفانه نه تنها حکم صادر شده برای آقای اسدی غیرقانونی است، بلکه شرایطی که در زندان هم به وی تحمیل کرده اند، غیرقانونی است. شما اگر دقت کنید می بینید که بسیاری از فعالان دانشجوی، از جمله خانم هدایت، آقای ملیحی، آقای نبوی، آقای توکلی، آقای دری و حدود هفتاد فعال دانشجویی که در بند هستند، شرایط بسیار سختی را در زندان ها سپری می کنند. از طرف دیگر به بسیاری از اعضای موثر سازمان ها و احزاب و تشکل ها، اجازه مرخصی نمی دهند. به طور مثال می توان از آقای زیدابادی نام برد. و البته بسیاری از زندانیان سیاسی حوادث پس از انتخابات. این نشان می دهد که مسوولان از این مساله واهمه دارند که ازادی این افراد، باعث ایجاد موج جدیدی از اعتراضات در دانشگاه ها و جامعه شود.

پیگیری ها خانواده آقای اسدی هم تاکنون برای مرخصی به نتیجه ای نرسیده است. آیا دلیل مشخصی برای این امر اعلام شده؟ مثلا نهادهای امنیتی با مرخصی مخالفند یا...؟
خانواده آقای اسدی بارها برای مرخصی به دادگاه رفته اند. بارها به دادستانی، قوه قضاییه، نهادهای حقوق بشری و.. مراجعه کردهاند. گرچه گاهی قول هایی به آنان داده شده، اما هرگز این قول ها جامه عمل به خود نپوشیده اند. هیچ دلیل خاصی هم برای این مساله اعلام نشده است.
البته نباید فراموش کنیم که برخی مقامات قضایی و امنیتی، به زندان مراجعه کرده و از زندانیان – از جمله میلاد اسدی – خواسته بودند که نامه هایی را بنوسند که در آن ها از افکار و اعمال گذشته خود اظهار پشیمانی کرده و درخواست عفو ارائه دهند. اعلام شده بود که این نامه ها و درخواست عفو، می تواند باعث استفاده از مرخصی شود. میلاد و خیلی از زندانیان دیگر، این درخواست ها را امضا نکردند و همین باعث شد که از مرخصی محروم شوند.

خانم سرابندی، فکر می کنید بازداشت آقای اسدی، خانم هدایت و دیگر فعالان دانشجویی، تا چه حد می تواند روی فضای دانشگاه ها و تحرکات دانشجویی اثر بگذارد؟ آیا این گونه رفتارها می تواند باعث ایجاد واکنش منفی نسبت به فعالیت دردانشگاه از سوی دانشجویان شود؟
ببینید، دانشگاه بخشی از جامعه است و به طور حتم از آن تاثیر می گیرد. در حال حاضر، در جامعه سکوت نسبی برقرار است. سکوتی که البته من به شخصه آن را منفی ارزیابی نمی کنم. شاید سال گذشته، در چنین زمانی، توقعات و امیدهای بیشتری وجود داشت. یا شاهد تجمعات و اعتراضات دردانشگاه های مختلف بودیم. اما امسال وضع بدان گونه نیست. جو سرکوب و بازداشت فعالان دانشجویی، و همچنین تهدیدها و برخوردهایی که در دانشگاه ها انجام می گرد هم چون احکام مختلف اخراج، تعلیق از تحصیل، ستاره دار کردن دانشجویان و... شاید در کوتاه مدت تاثیر بگذارد، اما سابقه جنبش دانشجویی نشان می دهد که یان سکوت، سکوتی مقطعی است. جو سرکوب و اختناق، بالاخره و خیلی زود در هم خواهد شکست. سکوتی که الان در دانشگاه ها شاهدآن هستیم، در واقع آرامشی پیش از طوفان است. فعالان جنبش دانشجویی اکنون در حال ارزیابی گذشته و یافتن راه حل برای فعالیت در آینده هستند. تصورم این است که باز هم چون همیشه، این دانشگاه خواهد بود که علیه استبدا قیام می کند و جو سرکوب و اختناق را در هم می شکند.

منبع: رادیو زمانه


آسیب جسمی یک زندانی سیاسی تحت شکنجه در قروه

خبرگزاری هرانا - افشین حسین پناهی برادر انور حسین پناهی زندانی سیاسی به دلیل شکنجه جسمی در وزارت اطلاعات شهر قروه پنجاه درصد بینایی خود را از دست داده است.
بنا به اطلاع گزارشگران خبرگزاری حقوق بشر ایران "هرانا" وی در اثر فشار نیروهای اطلاعاتی برای مصاحبه تلویزیونی بر علیه یکی از احزاب کردی بینایی یکی از چشم های خود را از دست داده است.
لازم به ذکر است که مشخص نیست این از دست دادن بینایی موقتی هست یا دایمی که در این باره گزارش تکمیلی منتشر میشود.
این زندانی سیاسی بعد شکنجه های جسمی که باعث از دست دادن بینایی او شده به بهداری منتقل و بعد از یک ساعت دوباره به بازداشتگاه وزارت اطلاعات شهر قروه منتقل میشود.
افشین حسین پناهی که در شهریور ماه سالجاری به دلیل پیگیری پرونده برادرش بازداشت شده بود به یک سال زندان محکوم گردید.
اعضای خانواده انور حسین پناهی پس از بازداشت وی بارها از سوی نهادهای امنیتی احضار و مورد بازجویی قرار گرفته اند.

آغاز دوران محكوميت دو شهروند بهايي در قائم شهر

خبرگزاری هرانا - دو شهروند بهایی ساکن قائم شهر برای گذراندن دوران محکومیت خود به زندان قائم شهر منتقل شدند.
بنا به اطلاع گزارشگران خبرگزاری حقوق بشر ایران "هرانا" صبح روز شنبه 29 آبان ماه سال جاري يك شهروند بهايي ساكن قائم شهر مازندران به نام " سامان ثابتي " كه پيش از اين طبق حكم دادگاه انقلاب و تجديد نظر شهر مذكور به اتهام تبليغ عليه نظام به شش ماه حبس تعزيري محكوم شده بود به دايره اجراي احكام دادگستري قائم شهر احضار كه پس از معرفي در همان مكان بازداشت و براي گذراندن دوره محكوميت به زندان قائم شهر منتقل گرديد .
همچنين يك شهروند بهايي ديگر ساكن قائم شهر به نام مسعود عطائيان كه ماه گذشته طبق راي دادگاه تجديد نظرشهر مزبور به 10 ماه حبس تعزيري محكوم شده بود صبح روز يك شنبه 7 آذر ماه براي گذراندن دوره محكوميت راهي زندان قائم شهر شد .
قابل ذكر است بجز دو فرد فوق الذكر، يك شهروند بهايي ديگر نيز به نام فيروزه يگان اسدي در حال سپري كردن محكوميت 6 ماهه در زندان قائم شهر مي باشد .

عماد بهاور به ده سال زندان محکوم شد

خبرگزاری هرانا - عماد بهاور، مسوول شاخه جوانان نهضت آزادی از سوی قاضی صلواتی، رییس شعبه پانزده دادگاه انقلاب به تحمل دهسال حبس تعزیری محکوم شد.وی به اتهام تبانی برای تجمع بر ضد امنیت ملی، تبلیغ علیه نظام و توهین به رهبری محاکمه شده بود.
به گزارش جرس، این حکم در دادگاه انقلاب به بهاور ابلاغ شده و قابل تجدیدنظرخواهی است.
بهاور که عضو هسته مرکزی «پویش حمایت از خاتمی و موسوی» (موج سوم) نیز بوده در ۷ خرداد ۱۳۸۸ توسط دادگاه انقلاب بازداشت و اتهام وی تبلیغ علیه نظام عنوان شد.
وی پس از ۹۶ ساعت آزاد اما پس از اعلام نتایج انتخابات دوباره دستگیر شد و تحت فشار روانی برای اقرار تلوزیونی قرار گرفت. بهاور روز چهارشنبه هفتم مرداد ماه پس از تحمل ۴۶ روز زندان انفرادی از زندان آزاد شد.وی در ۱۶ اسفند ۱۳۸۸ در حالی که به دادگاه انقلاب برای آخرین دفاعیات احضار شده بود، دوباره بازداشت شد و هم اکنون در بند ۳۵۰ اوین به سر می برد.