۱۳۹۰ آذر ۱۲, شنبه

روز شنبه بخش اوّل، تحلیل ها و آخرین گزارشات از اعتراضات، بازداشتها، زندان، و بیدادگاهها --- بیانیه ها

همسر رضا شهابی: یک راننده شرکت واحد چه ارتباطی می تواند با بیگانگان داشته باشد؟

رضا شهابی، فعال کارگری و عضو هیأت‌ مدیره‌ سندیکای کارگران شرکت واحد اتوبوسرانی تهران و حومه از اول آذر ماه سال جاری در اعتصاب غذا بسر می برد. او در تماس تلفنی با خانواده علت این اعتصاب غذا را عدم رسیدگی به پرونده و نگه داشتن او در شرایط بلاتکلیف ذکر کرده است و در روز ملاقات در اعتراض به این وضعیت غیرقانونی از حضور در سالن ملاقات خودداری نمود.
ربابه رضایی در گفتگو با جرس می گوید: ” از اول آذر ماه یعنی ده روز است که آقای شهابی در اعتصاب غذا بسر می برند و ما بشدت نگران وضعیت جسمانی و سلامتی او هستیم. روز پنج شنبه هم که برای ملاقات ایشان به زندان رفتیم در اعتراض به این وضعیت حاضر نشد به سالن ملاقات بیاید. خوب با توجه به شرایط وخیم جسمانی او این اعتصاب غذا برایش خطرناک است. همسرم گفته تا از این بلاتکلیفی در نیاید به اعتصاب خود ادامه می دهد. هر چه از او خواستیم که اعتصاب نکند برایش خطرناک است اما گفت از این وضعیت خسته شده ام تا کی باید اینطور بلاتکلیف باشم و سختی را تحمل کنم آن هم بدون هیچ دلیل و به اتهامات واهی…”
رضا شهابی عضو هیئت مدیره سندیکای کارگران شرکت واحد تهران در ۲۲ خرداد ماه ۸۹ بازداشت شد و از آن زمان تاکنون در بند ۲۰۹ زندان اوین در بلاتکلیفی بسر می برد. در چهارم خرداد ماه در شعبه ی ۱۵ دادگاه انقلاب به ریاست قاضی صلواتی دادگاهی برای وی تشکیل دادند که در آن رضا شهابی و وکیل او تمامی اتهامات را رد کردند و خواستار اعلام حکم برائت و آزادی فوری رضا شهابی شدند اما تاکنون نه حکمی برای وی صادر گردید و نه او را آزاد کردند.
خانم رضایی در این خصوص بیان می کند: “از بعد از چهار خرداد ماه که آخرین جلسه دادگاه همسرم بود و بدون نتیجه به دادگاه بعدی موکول شد او همچنان بلاتکلیف است. در طی این نوزده ماه چند بار برای او دادگاه تشکیل دادند اما بدون نتیجه بود. من از مسئولین برای چندمین بار درخواست می کنم به پرونده همسر من قبل از اینکه اتفاقی برای او بیافتد، سریعا رسیدگی کنند. اگر جان همسر من به خطر بیافتد و راهی بیمارستان شود و کار از کار بگذرد، دیگر رسیدگی به پرونده او فایده ای ندارد…”
چندی پیش برادر این فعال کارگری از کارشکنی کارشناس پرونده برادرش خبر داده و گفته بود که کارشناس پرونده خود را قدرت مطلق دانسته و به ما گفته است: “دادگاه، قاضی و مقامات قضایی هیچ کاره هستند و همه چیز در دست من است و هر چه من تصمیم بگیرم همان می شود و تا رضا شهابی هم با من راه نیاید وضعیت به همین شکل باقیست.”
همسر رضا شهابی با رد اتهام ارتباط با بیگانه که به همسرش زده اند، ادامه می دهد: “ما الان هیچ اطلاعی از وضعیت عمومی او نداریم و بشدت نگران هستیم. اگر خدای ناکرده اتفاقی برای همسرم بیافتد مسئولیت آن بطور مستقیم بر گردن کارشناس پرونده اوست. پیش هر کس که مراجعه می کنم می گوید کارشناس پرونده مانع از رسیدگی به پرونده همسرم می شود و سر لج افتاده است. کارشناس پرونده هم حرف غیرمنطقی می زند و می گوید همسر من با بیگانه ارتباط داشته است و می گوید هر چه که من می گویم او قبول کند. آخر یک راننده شرکت واحد و یک کارگر ساده چه ارتباطی می تواند با بیگانه داشته باشد؟ مگر اینکه ارتباط با مردم، مسافران، همکاران و خانواده ارتباط با بیگانه تلقی شود! همسر من وقتی کاری را نکرده چطور زیر بار آن برود؟”
او می افزاید: “آقای کارشناس! شما که با همسر من لج کردی و او را در بلاتکلیفی نگه داشته اید جز اینکه به او و من و دو فرزندم آسیب می رسانید، چه نتیجه ای از این کار می گیرید؟ الان من و دختر و پسرم هم مثل اینکه در زندان هستیم و شرایطمان هیچ تفاوتی با شرایط زندان نمی کند. خدا را خوش نمی آید. آیا خودتان بچه و خانواده ندارید؟ درست نیست که یک راننده زحمتکش شرکت واحد و خانواده اش را اینقدر عذاب دهید.”
خانم رضایی با تاکید بر وضعیت وخیم جسمانی همسرش ابراز نگرانی کرده و اضافه می کند: “چند وقت پیش بخاطر مشکلات جسمانی بطور اورژانسی او را به بیمارستان انتقال دادند. ناراحتی گردنش تشدید شده و سمت چپ بدنش کلا از کار افتاده و پزشکان گفته اند که چون چند تا از مهره های گردنش آسیب دیده سریعا باید تحت عمل جراحی قرار بگیرد. ناراحتی های قلب و کلیه و معده هم که داشت شدت پیدا کرده است و کلا سیستم بدنش بهم ریخته است. بارها هم برای مرخصی استعلاجی درخواست دادم و پیگیری کردم اما هیچ نتیجه ای نداشته و جوابی به ما نداده اند. به هر جایی که شما فکرش را کنید مراجعه کردم به دادستان و رئیس قوه قضاییه و حتی رئیس [دولت] نامه نوشته ایم اما دریغ از یک پاسخ!”
وی با اشاره به وضعیت روحی نامناسب فرزندانشان ادامه می دهد: “روزیکه همسرم تلفن زد و حالش بد بود و گفت اعتصاب غذا کرده است. پسرم حالش بد شد و او را به بیمارستان بردم. این فقط یک نمونه از صدها اتفاقی است که بعد از بازداشت همسرم برای ما افتاده است. الان دو تا فرزندم شرایط روحی خیلی بدی دارند. آنها از شاگردان نمونه مدرسه بودند اما الان افت تحصیلی کرده اند و مدام بی تابی و ابراز ناراحتی می کنند.”
کانون مدافعان حقوق کارگر در اطلاعیه ای ضمن محکوم کردن برخورد ها و حبس های غیرقانونی فعالان کارگری نسبت به شرایط جسمانی رضا شهابی ابراز نگرانی کرده و این پرسش را مطرح کرده است که چرا در حالی که برخی از مسئولان، در ظاهر از مبارزات ضدسرمایه داری در کشورهای دیگر حمایت می کنند، در ایران، فعالان کارگری که جرمی جز دفاع از حقوق کارگران در برابر سرمایه داران و متجاوزان به حقوق کار و مردم ندارند، مورد آزار و تعقیب و زندان قرار می گیرند؟
همسر رضا شهابی می گوید: “در پایان لازم می دانم به عنوان همسر یک کارگر ساده و راننده شرکت واحد از همه کسانیکه در این مدت از ما حمایت کردند تشکر کنم. از تمام کارگران و دوستان آقای شهابی که با بیانیه ها و قلم های خود ما را حمایت کردند قدردانی می کنم.”




دیپلمات‌های اخراجی ایران در فرودگاه مهرآباد 

دیپلمات‌های اخراجی از لندن وارد تهران شدند. حدود ۱۵۰ تن از "دانشجویان" طرفدار جمهوری اسلامی برای استقبال از آنان به فرودگاه مهرآباد آمده بودند. این دیپلمات‌ها ولی در جمع استقبال‌کنندگان و خبرنگاران حاضر نشدند.

رامین مهمانپرست، سخنگوی وزارت امور خارجه‌ی ایران، كه روز شنبه‌ (۱۲ آذر / ۳ نوامبر) برای "خوش‌آمدگویی" به فرودگاه مهرآباد رفته بود، علت عدم حضور دیپلمات‌های اخراجی در مراسم استقبال خود را "خستگی بیش از حد" عنوان کرد و گفت: «آن‌ها مشغول کارهای خود هستند تا بتوانند هر چه سریع‌تر به منزلشان بروند.»

این مقام مسئول وزارت امور خارجه، در باره‌ی دلیل اخراج هیئت دیپلماسی ایران از لندن که تا ساعت ۲ بعداز ظهر روز جمعه (۱۱ آذر / ۲ نوامبر) فرصت ترک خاک بریتانیا را داشتند، گفت: «دولت بریتانیا احساس کرده که تحقیر شده است و برای این‌که این مسئله را تحت الشعاع قرار دهد با یک اقدام شتابزده دیپلمات‌های ایران را از خاک کشور خود اخراج کرد.»

این دپپلمات‌ها در پی حمله‌ی "دانشجویان ایرانی" به سفارت بریتانیا و مرکز فرهنگی این کشور در باغ قلهک تهران، از لندن اخراج شدند. ویلیام هیگ، وزیر امور خارجه‌ی بریتانیا، جمهوری اسلامی را متهم به "تحمل" این حمله‌ها به سفارت کشور خود کرده است.

سخنگوی وزارت امور خارجه در خصوص "برنامه‌های تلافی‌جویانه‌ی" دولت خود در این رابطه گفت: «البته ما در مقابل اقدام دولت انگلیس اقدام متقابلی خواهیم کرد و اگر قرار باشد در خصوص ارتباط با انگلیس تصمیمی گرفته شود حتماً آن تصمیم در راستای منافع کشور اتخاذ خواهد شد.»

واکنش کشورهای غربی به حمله به سفارت بریتانیا

در پی حمله به سفارت بریتانیا در تهران، کشورهای فرانسه، نروژ و هلند، سفیران خود را از تهران فراخواندند. لندن سفارت خود در تهران را بست. وزارت امور خارجه‌ی آلمان نیز روز چهارشنبه (۹ آذر/ ۳۰ نوامبر) با انتشار بیانیه‌ای از تصمیم گیدو وستروله، وزیر امور خارجه‌ی این کشور، مبنی بر خروج سفیر آلمان از تهران خبر داد و وی را به منظور مشورت به برلین فراخواند.

مقامات ایرانی از واکنش برخی از کشورهای غربی به پشتیبانی از بریتانیا، انتقاد کرده و به آنان هشدار دادند. سخنگوی وزارت امور خارجه‌ی ایران در این باره گفت: «دولت انگلیس تمام تلاش خود را به کار گرفته است که ارتباط خود با ایران را بین ایران و اتحادیه‌ی اروپا تعمیم دهد.» به گزارش خبرگزاری مهر، مهمانپرست در فرودگاه مهرآباد هم‌چنین افزود: «البته ما به کشورهای اروپایی گفته‌ایم که رابطه خود را با ایران به دلیل حاشیه‌هایی که انگلیس ایجاد می‌کند دچار مشکل نکنید. بدون شک دولت بریتانیا تاوان رفتار نامناسبش را با مردم ایران در طول سال‌های اخیر خواهد داد.»

اتحادیه‌ی اروپا تصمیم دارد، تحریم‌های بیشتری علیه ایران اعمال کند. تعیین مجازات‌های سخت‌تر علیه جمهوری اسلامی ایران، در راستای مناقشه بر سر برنامه اتمی این کشور صورت می‌گیرد.




احزاب اسلام‌گرا پیشتاز نخستین مرحله انتخابات مصر

کمیسیون انتخابات مصر اعلام کرد که در نخستین انتخابات این کشور پس از تحولات سیاسی اخیر، ۶۲ درصد دارندگان حق رای، آرای خود را به صندوق‌ها انداخته‌اند. به نظر می‌رسد که احزاب اسلام‌گرا در این انتخابات پیشتاز هستند.

نخستین انتخابات پس از سرنگونی حسنی مبارک، رئيس‌جمهوری پیشین مصر، با یک رکورد همراه بود. کمیسیون انتخابات مصر روز جمعه (۲ دسامبر/۱۱ آذر) اعلام کرد که در نخستین مرحله‌ی انتخابات سراسری مصر که در  شهرهای بزرگی چون قاهره و اسکندریه و نیز هفت ایالت دیگر برگزار شد، ۱۳ میلیون نفر حق رای داشتند که از آن میان ۸ میلیون نفر به پای صندوق‌ها رفته‌اند.
عبدالمعز ابراهیم، رئيس کمیته عالی انتخابات مصر، به رسانه‌ها گفت که این به معنای شرکت ۶۲ درصدی مردم در انتخابات و «از زمان فراعنه تا کنون» بالاترین رکورد است.
موفقیت اسلام‌گرایان
نتایج آرا هنوز رسما اعلام نشده، ولی به نظر می‌رسد که اسلام‌گرایان برندگان آشکار این انتخابات هستند. بیشترین آرا نصیب حزب اخوان‌المسلمین به نام "حزب آزادی و عدالت" شده است که طبق داده‌های غیررسمی حدود ۴۰ درصد آرا را از آن خود کرده است.
پس از این حزب اسلام‌گرا، حزب تندروی اسلام‌گرای "النور" متعلق به سلفی‌ها قرار دارد که طبق برآوردها، حدود ۲۰ درصد آرا را به دست آورده است. پس از اسلام‌گرایان، ائتلاف احزاب چپ و لیبرال در بسیاری از مناطق در جایگاه سوم قرار داشته است.
به نظر می‌رسد که بازندگان اصلی این انتخابات گروه‌های جوانان مصری موسوم به "جنبش ۶ آوریل" هستند که در جریان انقلاب مصر ابتکار عمل را به دست داشتند و بسیاری از حرکت‌های اعتراضی را سازمان دادند. این گروه‌ها در ماه‌های گذشته موفق نشدند از نظر سازمانی موقعیت خود را در میان احزاب سیاسی مصر تثبیت کنند.
مصر به کدام سو می‌رود؟
موفقیت احزاب اسلام‌گرای مصر می‌تواند بر حکومت‌های بر‌آمده از انتخابات تونس و حکومت اسلامی معتدل مراکش تاثیر بگذارد. یکی از رای‌دهندگان به گزارشگر رویترز گفت: «ما همه چیز را امتحان کرده‌ایم، چرا حکومت شریعت را تجربه نکنیم؟»
این درست همان موضوعی است که گروهی از مصری‌ها از آن هراس دارند. وحشت آن‌ها از این است که رشد نیروهای اسلام‌گرای افراطی بخشی از اقتصاد این کشور را که حیاتش به توریسم وابسته است، نابود کند. توریسم یکی از منابع اصلی درآمد این کشور ۸۰ میلیونی است.
در مقابل، حزب "آزادی و عدالت" وابسته به اخوان‌المسلمین که به نظر می‌رسد پیروز اصلی این انتخابات است، وعده داده است که هدف اولیه‌اش مبارزه با اختلاس و فساد مالی، شکوفایی اقتصادی و برقراری دمکراسی در مصر است.
جنبش جوانان "ششم آوریل" که آغازگر اعتراض‌ها در مصر علیه مبارک بود، معتقد است که هر حزبی که پیروز شود، حق ندارد مردم را نگران آینده خود کند. یکی از بلاگر‌های جوان می‌گوید که انقلاب‌شان دزدیده شده و آن‌ها به دنبال یافتن پاسخ این پرسش هستند که چه کسی ‌‌آن را دزدیده است؟
موفقیت حزب "آزادی و عدالت"، شاخه سیاسی اخوان‌المسلمین، تا حدودی قابل پیش‌بینی بود، زیرا احزاب لیبرال و جوانان "ششم آوریل" که بانیان انقلاب مصر بودند، نتوانستند با هم متحد شوند. ولی آن چه بسیاری را شگفت‌زده کرد، موفقیت سلفی‌های تندرو با شعارهای افراطی بود.
نیروهای اسلام‌گرای افراطی در مصر وعده برقراری قوانین سخت‌گیرانه‌تر اسلامی را داده‌اند. سخنگوی حزب "النور"، حزب سلفی‌های مصر گفته است: «خدا تعیین می‌کند چه چیز درست و چه چیز نادرست است.» او تاکید کرده است: «در کشور مسلمانان قرار نیست مردم خود تصمیم بگیرند که اجازه چه کارهایی را دارند.»
اخوان‌المسلمین و حزب "النور" این امکان را دارند که با قبضه کرسی‌های مجلس برای خود یک اکثریت ایجاد کنند. اما هنوز نسبت به این موضوع تردید وجود دارد که اخوان‌المسلمین خواهان ائتلاف با سلفی‌های افراطی باشند. در مقابل سلفی‌ها نیز معتقدند که حزب اخوان‌المسلمین سازش‌های زیادی کرده و دنبال استراتژی دیگری است.
به‌رغم برگزاری نخستین مرحله انتخابات مصر، اعتراضات در میدان تحریر قاهره ادامه دارد
پارلمان جدید در برابر وظایف سنگین
در هفته‌های آینده، انتخابات در ۱۸ ایالت دیگر مصر برگزار خواهد شد. گر چه پیروزی نهایی اسلام‌گرایان کمتر مورد تردید است، ولی با این همه‌ هنوز نمی‌توان از نتایج قطعی انتخابات مصر سخن گفت. نتایج نهایی انتخابات در اواسط ماه ژانویه اعلام خواهد شد.
مصر برای نخستین انتخابات آزاد خود پس از مبارک، روش پیچیده‌ای را برگزیده است. دو سوم نمایندگان پارلمان مصر از طریق احزاب و لیست‌های انتخاباتی برگزیده می‌شوند. از آن میان، یک سوم نامزدهایی هستند که مستقیما به پارلمان راه می‌یابند. قرار بر این است که دست‌کم نیمی از نمایندگان مجلس مصر کارگران و کشاورزان باشند.
پارلمان جدید مصر با وظایف سنگینی روبرو خواهد بود. این پارلمان باید قانون اساسی جدید را تدوین کند. سپس در ماه ژوئن سال ۲۰۱۲ انتخابات ریاست جمهوری در مصر برگزار خواهد شد. قرار است پس از آن شورای نظامی مصر که از زمان سرنگونی مبارک زمام امور کشور را به دست دارد، قدرت را به نیروهای غیرنظامی واگذارد.
این دوره‌ی گذار برای جنبش جوانان "۶ آوریل" بسیار طولانی است. به همین دلیل آن‌ها بار دیگر مردم را به تظاهرات گسترده فراخوانده‌اند. بیش از یک هفته است که میدان تحریر قاهره در اشغال نیروهای معترض است. در جریان اعتراضات اخیر دست‌کم ۴۲ تن جان باخته‌اند.
در این میان تلویزیون دولتی مصر اعلام کرد که کمال جنزوری، نخست وزیر جدید مصر، قصد دارد ۱۳ تن از وزرای کابینه‌ی پیشین را در پست‌های خود ابقا کند. دو تن از این وزرا، محمد عمر، وزیر امور خارجه، و اسامه هیکل، وزیر اطلاعات، خواهند بود. قرار است این افراد امروز شنبه (۳ دسامبر / ۱۲ آذر) سوگند یاد کنند. جنزوری وزرای کشور، بهداشت، دارایی، آموزش و دادگستری را تغییر داده است.
کابینه‌ی پیشین مصر به ریاست عصام شرف، در پی اعتراضات شدید در میدان تحریر، کناره‌گیری کرد.




گاردین: دفتر تحکیم وحدت و ادوار تحکیم حمله به سفارت بریتانیا را محکوم کردند

وب سایت روزنامه گاردین، در گزارشی که روز گذشته، پنج شنبه اول دسامبر منتشر شد، نوشته است که "دفتر تحکیم وحدت" و "ادوار تحکیم وحدت" اعلام کرده اند که حمله به سفارت بریتانیا توسط نیرو های وابسته به جمهوری اسلامی صورت گرفته است.
به گزارش دانشجونیوز، گاردین نوشته است که این دو سازمان دانشجویی مخالف در ایران، ضمن محکومیت حمله به سفارت بریتانیا، نیروهای وابسته به جمهوری اسلامی را پشت این حمله می دانند.
دفتر "تحکیم وحدت" و "ادوار تحکیم وحدت" دو گروهی که در بین دانشجویان ایرانی تاثیرگذار هستند در بیانیه هایی جداگانه، حمله ای که آغازگر یکی از بدترین بحران ها بین لندن و تهران بعد از انقلاب ۵۷ شده است، را به نقد کشیده اند.
روابط عمومی دفتر تحکیم وحدت در بیانیه خود گفته است "حمله به سفارت انگلستان در حالی به عنوان حمله 'گروهی از دانشجویان' در رسانه های انعکاس پیدا کرد که در جمع نیروهای شرکت کننده در این برنامه وابستگان به گروه فشار و برخی از نیروهای سپاه پاسدارن مشاهده می شوند که نسبتی با عنوان دانشجو نداشتند."
گاردین در ادامه با اشاره به تاریخچه ای از تحکیم وحدت، مینویسد که بعد از انتخابات جنجال برانگیز ریاست جمهوری در ایران تعدادی از اعضای تحکیم دستگیر شدند.
این وب سایت همچنین با اشاره به سازمان ادور تحکیم وحدت که متشکل از فارغ التحصیلان می باشد، مینویسد که آنها در بیانیه خود مهاجمان به سفارت بریتانیا را نیروهای وابسته به بسیج عنوان کرده اند.
گاردین سپس با اشاره به بازدید دیپلمات های غربی از سفارت بریتانیا، مینویسد که سفیر لهستان در تهران که کشورش ریاست دوره ای اتحادیه اروپا را بر عهده دارد خواستار یک نشست فوری با همتاهای خود شده است.
سفارت بریتانیا در خیابان فردوسی و اقامتگاه دیپلماتیک و مرکز فرهنگی بریتانیا در باغ قلهک تهران بعد از ظهر روز ۸ آذر (۲۹ نوامبر) مورد حمله گروهی از نیروهای وابسته به حکومت ایران قرار گرفت که در این حمله شمار زیادی از اسناد سوزانده شد و بخشی از دارایی های سفارت بریتانیا به سرقت رفت.



پاسخ مشاور کروبی و نماینده سابق مجلس به ادعاهای محمد رضا باهنر

سحام نیوز: اسماعیل گرامی مقدم، مشاور ارشد مهدی کروبی، در پاسخ به ادعای اخیر محمدرضا باهنر که مصاحبه جوانفکر با روزنامه توقیف شده اعتماد و حوادث روزنامه ایران را نمایانگر پیوند گروه انحرافی دولت با اصلاح طلبان دانسته، با تاکید بر اینکه اصلاح طلبان هیچ فصل مشترکی از پیدایش جریان انحرافی یا جریان دولت نداشته اند، به او یادآوری کرد:« به هزار و یک دلیل عامل پیدایش این جریان انحرافی و انحرافات بعدی درجمهوریت و اسلامیت نظام به همت جریان سیاسی شما هدایت یافته است.»
گرامی مقدم در توضیح تولد و ادامه حیات جریان انحرافی این سوال را هم از باهنر پرسیده که :” آیا آنهایی مقصرند که اجازه دادند درجریان انتخابات دهم ریاست جمهوری از همه امکانات دولتی و حکومتی از جمله توضیح پول و بکار گیری نیروها و نهاد های نظامی بهره گرفته شود تا این دولت مجددا” استقرار یابد یا مردمی که با سکوت به خیابان ها آمدند و از سر تظلم خواهی تنها خواست شان رای من کو بود؟! آنها با خشونت تمام و با شیوع های زشت سرکوب شدند، تا به ظن شما چه کسی ادامه قدرتش میسرگردد؟! رئیس دولت دهم یا جریان انحرافی؟! محمدرضا باهنر در نشست مطبوعاتی خود با طرح این ادعا که اخبار حاکی از ائتلاف جریان های فتنه و انحرافی در برخی حوزه های انتخابیه است، افزوده بود:«جریان انحرافی دست خود را زودتر رو کرد و روزنامه ایران استراتژی آنها را برملا کرد که سرپرست روزنامه ایران و خبرگزاری ایرنا که خود را مشاور رئیس جمهور می‌داند، گفت‌وگویی با روزنامه اعتماد داشت که نشانگر این پیوند بود.
نماینده سابق مجلس، باهنر را به عنوان نماینده ای مورد خطاب قرارداده که با سینه چاک کردن در مجلس هفتم مانع به حدنصاب رسیدن ۶۳ امضا سوال از رئیس دولت شده و این نکته را هم به او گوشزد کرده که “با نادیده گرفتن الزامات انتخابات که سید محمد خاتمی به عنوان شروط اصلاح طلبان برای حضور در انتخابات اعلام کرده است ، همچنان جریان شما و حکومت به دست خودتان به پرو بال دادن و تقویت جریان انحرافی اقدام می نمایید .”
متن کامل این یادداشت به شرح زیر است:

به نام خدا
جناب آقای مهندس باهنر مصاحبه اخیرشما برادر بزرگوار را با مطبوعات به دقت خواندم همه آن موارد که تحلیل شما از اوضاع و احوال آرایش نیروهای سیاسی اصول گرا می باشد درجای خود حق شما و محترم است.
اما درآن عبارت که صرفا” با یک دلیل واهی یعنی مصاحبه ی مشاور رئیس دولت با روزنامه اعتماد را دلیل پیوند میان اصلاح طلبان و جریان انحرافی می خوانید، جریان اصلاح طلبی که بی هیچ تردید ریشه ی عمیق در انقلاب دارد کاملا” از جاده انصاف و صداقت خارج شده اید و از اینکه در رفتارهای عملی سیاسی اجتماعی خود از مردان فرزانه ای چون برادر شهیدی به مانند محمد جواد باهنر که درمیان دوستان و همرزمان سیاسی اش به صداقت وانصاف شهره داشت ، فاصله گرفته اید! باعث تاثر و رنجش خاطراست و ای کاش فارغ از باورهای اعتقادی که من و شما داریم قدری هم در اظهاراتمان منش آزادگی را رعایت می کردیم! به همین دلیل بر آن شدم تا درسخنی کوتاه تاکید نمایم، نه تنها ما اصلاح طلبان هیچ فصل مشترکی از پیدایش جریان انحرافی یا جریان دولت نداشته ایم بلکه به هزار و یک دلیل عامل پیدایش این جریان انحرافی و انحرافات بعدی درجمهوریت و اسلامیت نظام به همت جریان سیاسی شما هدایت یافته است.
اینک که شما در این مصاحبه مشاور رئیس دولتی را انحرافی می خوانید و بدین ترتیب با حمایتی که رئیس دولت از ایشان و دیگر همکارانش می نماید درحقیقت پذیرفته اید که خود رئیس دولت سردمدار این جریان به تعبیر شما، انحرافی است، حتما خاطرتان نرفته است که چه عواملی و چه جریاناتی با پیگیری های مستمر موفق شدند که در انتخابات دوره نهم ریاست جمهوری به یکباره، جریان سازمان دهی پایگاه های بسیج و نهاد های نظامی حکومتی، از محمد باقر قالیباف به سمت حمایت از محمود احمدی نژاد تغییر جهت پیدا کند، که سند گفتار من نتایج آرای یکسان درهمه پایگاه های بسیج و پادگانهای نظامی است و سپس در مرحله دوم جناب عالی در روز پس از انتخابات در مجلس درجلسه فراکسیون اصولگرایان با دلایل مختلف توجیه کردید که بایستی همه جریانهای اصول گرا در پشت محمود احمدی نژاد در مقابل هاشمی رفسنجانی صف آرایی کنند به واقع در ریشه ی دواندن این جریان انحرافی نقش ایفا کردید.
جناب آقای مهندس باهنر! ما اقلیت مجلس هفتم که شش سال زودتر از شما به تمامی انحرافات سیاسی، اقتصادی و فرهنگی دولت احمدی نژاد واقف شدیم! و زمانی که از ابزار های قانونی خود نظیر سوال، تذکر، استیضاح و نطق های قبل از دستور در صدد آن برآمدیم تا کشور را که از ریل توسعه در حال خروج بود ممانعت به عمل آوریم این کدام نایب رئیس مجلس هفتم بود که با نفوذ خود در هیئت رئیسه و ارکان اجرائی آن، در مجلس مانع اصلی بکارگیری این ابزارهای قانونی شد و ده ها سوال نمایندگان مجلس از وزرای دولت را مسکوت گذاشت!؟ حداقل یادمان نرفته است که جناب عالی سینه چاک کردید و اجازه ندادید ۶۳ امضای ما به حد نصاب برای سوال از رئیس دولت نهم بیانجامد.
برادر بزرگوار! حتما خاطرتان هست در جلسه مشترک مجلس و دولت در روزهای آخر ماه رمضان سال ۸۵ ، آقای احمدی نژاد صریحا اعلام کرد من اعتقاد دارم از سال ۶۳ در نظام جمهوری اسلامی انحراف بزرگی اتفاق افتاده! و یک روز پس از عید سعید فطر در نطق قبل از دستورخودم، سوالاتی را در مورد این انحراف که دوران امام اتفاق افتاده از وی نمودم، بعد از آن در اعتراض به نطق این جانب فرمودید احمدی نژاد به دنبال جلوگیری از انحرافات در جمهوری اسلامی است حال چه شده است که شما خود او را و دولت او را انحرافی می دانید؟!
نائب رئیس محترم مجلس شورای اسلامی! آنهایی با جریان انحرافی هم پیمان و پیوند دائمی دارند که درانتخابات مجلس هشتم حتی تاب انتقادات از درون جریان اصول گرا را تحمل نکردند، تا جایی که عماد افروغ از کاندیداتوری منصرف شد و محمد خوش چهره در لیست اصول گرایان قرار نگرفت و بر سر تقسیم کرسی های مجلس هشتم وانتخابات ریاست جمهوری دهم با محمود احمدی نژاد تفاهم کردید و لیست تهران را منطبق بر آن ارائه نمودید.
دبیرکل محترم جامعه اسلامی مهندسین! آنهایی با احمدی نژاد هم پیمان اند که به او اجازه دادند در اجرای انتخابات شورای سوم و مجلس هشتم به هرشکلی که خواست و توانست جولان داد تا هم فکرانش را با تخلفات بی شمار در انتخابات به عرصه قدرت برساند.
آنهایی در تولد و ادامه حیات این جریان انحرافی شریکند که با سکوت خود اجازه دادند دروغ در ارائه گزارش ها آماری و گفتارها نهادینه شد به‌طوری که این دولت درتمامی محافل داخلی و خارجی به دولت انکار و دروغ شهره بازار سیاست شد.
آیا آنهایی مقصرند که اجازه دادند درجریان انتخابات دهم ریاست جمهوری از همه امکانات دولتی و حکومتی از جمله توضیح پول و بکار گیری نیروها و نهاد های نظامی بهره گرفته شود تا این دولت مجددا” استقراریابد (و از آن جهت شما شریک و هم پیاله این دولت مستقر هستید) یا مردمی که با سکوت به خیابان ها آمدند و از سر تظلم خواهی تنها خواست شان رای من کو بود؟! آنها با خشونت تمام و با شیوع های زشت سرکوب شدند، تا به ظن شما چه کسی ادامه قدرتش میسرگردد؟! رئیس دولت دهم یا جریان انحرافی؟!
آنهایی درتداوم این دولت بحران زا نقش اصلی دارند که به جای رسیدگی به شکایت دو تن از صحابه‌ی آیت الله خمینی یعنی آقایان کروبی و موسوی از هیچ گونه هتاکی و حرمت شکنی دریغ نکرده و نهایتا بدون مجوز قانونی آنها را محبوس نموده اند و ده ها تن ازفرزندان پاک این سرزمین، فعالان عرصه سیاسی مطبوعاتی و مسئولین سابق کشور را زندانی نموده اند، به باور من همچنان با نادیده گرفتن الزامات انتخابات که سید محمد خاتمی به عنوان شروط اصلاح طلبان برای حضور در انتخابات اعلام کرده است، همچنان جریان شما و حکومت به دست خودتان به پرو بال دادن و تقویت جریان انحرافی اقدام می نمایید.
کلام آخر اینکه جریان شما و حکومت چه بخواهد و چه نخواهد زمان آن امروز باشد یا فردا بایستی حداقل به یک سوال اساسی ملت ایران پاسخ دهید و آن این است که به چه دلیلی علی رغم همه هشدارهای دلسوازان کشور در شش سال گذشته از دولت مستقر و ادامه استقرار آن غیر مسئولانه حمایت نمودید و به چه دلیلی از آن در چند ماه گذشته روی گردان شده اید و آن را جریان انحرافی نامگذاری کرده اید، حال که به این نتیجه رسیده اید حمایت جریان اصول گرا و حکومت از دولت مستقر اشتباه بوده است حداقل انتظاری که افکار عمومی دارند این است که صادقانه از پیشگاه ملت ایران عذر خواهی و با برپایی رفراندم و انتخابات آزاد مقدمات کنارگیری خود از قدرت را فراهم آورید.
اسماعیل گرامی مقدم
۱۱ آذرماه ۱۳۹۰


استقبال از بازگشت دیپلمات های ایرانی، عکس از خبرگزاری مهر
استقبال از بازگشت دیپلمات های ایرانی، عکس از خبرگزاری مهر
دیپلمات های سفارت ایران در بریتانیا بامداد روز شنبه، ۱۲ آذرماه، وارد تهران شدند.
این دیپلمات ها در پی حملات به سفارت بریتانیا و مرکز فرهنگی این کشور در باغ قلهک تهران، از لندن اخراج شدند و بعد از ظهر جمعه با پایان یافتن ضرب الاجل دولت بریتانیا برای ترک خاک این کشور، از فرودگاه هیتروی لندن عازم تهران شدند.
بنابر گزارش خبرگزاری های ایران، تعدادی از اعضای بسیج دانشجویی دانشگاه ها در فرودگاه مهرآباد تهران از دیپلمات های ایرانی استقبال کردند.
خبرگزاری فارس گزارش داد که بعد از ورود هواپیما به خاک ایران، کاردار سابق سفارت ایران به نمایندگی از دیپلمات‌های ایرانی همراه با رامین مهمانپرست، سخنگوی وزارت امور خارجه، در جمع آنها حاضر شد.
رامین مهمانپرست هنگام ورود دیپلمات های ایرانی تصمیم بریتانیا در اخراج آنها را "عجولانه" خواند و ضمن اشاره به این موضوع که رابطه سیاسی دو کشور قطع نشده است، گفت پرچم ایران همچنان بر بالای سفارتخانه ایران در لندن برافراشته است.
آقای مهمانپرست در مورد بازدید روز پنجشنبه تعدادی از سفیران و دپپلمات های مقیم تهران از باغ قلهک و سفارت‌خانه بریتانیا در تهران برای اعلام همبستگی با دیپلمات های بریتانیایی گفت: این دیدار با هماهنگی وزارت خارجه انجام شد.
ویلیام هیگ، وزیر امور خارجه بریتانیا روز چهارشنبه در پارلمان گفت که کارکنان سفارت کشورش را از ایران خارج کرده و به دیپلمات های ایرانی ۴۸ ساعت فرصت داده است که خاک بریتانیا را ترک کنند. اما آقای هیگ در عین حال تاکید کرد که روابط دو کشور به طور کامل قطع نخواهد شد.

روز شمار شصت سال روابط ایران و بریتانیا

۲۷ اکتبر ۲۰۱۱: دامینیک جان چیلکات، سفیر جدید بریتانیا در تهران، در ملاقات با علی اکبر صالحی، وزیر امور خارجه جمهوری اسلامی، رونوشت استوارنامه خود را تسلیم کرد.
۱۵ نوامبر ۲۰۱۱: به دنبال بالا گرفن اختلافات درباره باغ سفارت بریتانیا در منطقه قلهک تهران، شهرداری تهران جریمه "تخلف سفارت بریتانیا در باغ قلهک در قطع درختان" این باغ را یک میلیارد و ۶۰۰ میلیون تومان اعلام کرد.
۲۱ نوامبر ۲۰۱۱ : بریتانیا، از اعمال تحریم های مالی تازه علیه ایران از جمله تحریم بانک مرکزی این کشور خبر داد.
۲۳ نوامبر۲۰۱۱ : نمایندگان مجلس ایران به دو فوریت طرحی رأی دادند که سطح روابط سیاسی این کشور با بریتانیا را به سطح کاردار کاهش می دهد.
۲۷ نوامبر ۲۰۱۱: مجلس ایران با رای اکثریت نمایندگان به طرح کاهش روابط ایران و بریتانیا رای داد. همزمان بریتانیا اعلام کرد که به این اقدام ایران "واکنش قاطعانه ای" نشان خواهد داد.
۲۸ نوامبر۲۰۱۱: شورای نگهبان در ایران طرح تصویب شده مجلس درباره کاهش روابط با بریتانیا را تایید کرد.
اظهارات آقای هیگ در واکنش به حمله روز قبل از آن به مراکز دیپلماتیک بریتانیا در تهران صورت گرفت.
سفارت بریتانیا در خیابان فردوسی و اقامتگاه دیپلماتیک و مرکز فرهنگی بریتانیا در باغ قلهک تهران بعد از ظهر سه شنبه ۸ آذر (۲۹ نوامبر) مورد حمله گروهی از معترضان به سیاست های بریتانیا قرار گرفت و اموال و مدارک آن تخریب شد.
این تشنج پس از آن رخ داد که مجلس ایران در روز یکشنبه در واکنش به تحریم شدن بانک مرکزی جمهوری اسلامی از سوی بریتانیا تصمیم به کاهش سطح روابط دوجانبه از سفیر به کاردار گرفت.
وزارت امور خارجه بریتانیا این حملات را غیرقابل قبول خواند و وزارت امور خارجه ایران از آن ابراز تأسف کرد.
دامینیک چیلکات، سفیر سابق بریتانیا در ایران، روز جمعه همزمان با خروج دیپلمات های ایرانی از لندن گفت بسیار روشن است که یورش و غارت سفارتخانه کشورش در تهران تحت حمایت حکومت جمهوری اسلامی بوده است.
آقای چیلکات در اولین واکنش به این ماجرا در گفتگو با بی بی سی گفت که در راس هرم رهبری ایران، جدال قدرت وجود دارد و بعضی از شخصیت ها می کوشند اعتبار و آوازه انقلابی خود را تقویت کنند.
او به بی بی سی گفت: "ایران از آن دست کشورهایی نیست که گروهی بصورت خودجوش تظاهرات و بعد به سفارتی خارجی حمله کنند. این نوع حرکت تنها با رضایت و حمایت حکومت صورت می گیرد. چندین دلیل هست و حالا که به گذشته نگاه می کنیم، می بینیم کاملا روشن است که این (حمله) تحت حمایت حکومت بوده است."
در پی حمله به مراکز دیپلماتیک بریتانیا در تهران، فرانسه، آلمان، هلند و ایتالیا سفیران خود را برای مشورت فراخواندند. نروژ نیز به مدت یک روز سفارتخانه خود را بست اما مجددا آن را باز کرد.
روابط ایران و بریتانیا در هفته های اخیر و در پی تشدید تحریم ها علیه ایران توسط دولت بریتانیا پرتنش بوده است.
وزرای امور خارجه اتحادیه اروپا روز پنجشنبه نیز در نشستی در بروکسل گسترش تحریم های این اتحادیه به ۱۴۱ شرکت و ۳۹ شخص ایرانی را تصویب کردند.
آنها همچنین توافق کردند که گفتگو در مورد اعمال تحریم علیه بخش های مالی، حمل و نقل و انرژی ایران را ادامه دهند.




با وجود توافق رئیس جمهور یمن برای برکناری، اعتراضات در این کشور همچنان ادامه داشته است
بر اساس گزارش‌ها، بر اثر گلوله‌باران توپخانه‌ای نیروهای تحت امر دولت در یمن، روز جمعه، دوم دسامبر، چهار نفر در شهر تعز کشته شده‌اند.
در دو روز گذشته دست‌کم ۲۰ نفر در تعز، دومین شهر بزرگ یمن، کشته شده‌اند.
پس از ماه‌ها ناآرامی و اعتراض مخالفان دولت، علی عبدالله صالح، رئیس جمهور یمن، روز ۲۳ نوامبر توافق‌نامه‌ای را برای کنار کشیدن از قدرت امضا کرد، ولی پس از این توافق، خشونت‌ها در یمن همچنان ادامه داشته است.
دادن مصونیت از پیگرد قضایی به آقای صالح در این توافق‌نامه، دلیل اصلی ادامه اعتراضات در یمن خوانده شده است و ده‌ها هزار معترض در خیابان‌ها حضور یافته‌اند. آنها می‌گویند که نباید به آقای صالح و دستیاران نزدیکش مصونیت داده می‌شد.
آقای صالح برای بیش از سی سال در یمن بر سر قدرت بوده است.
دولت یمن اعلام کرده است که انتخابات ریاست جمهوری آتی، یک سال زودتر از موعد، در فوریه سال ۲۰۱۲ میلادی (سه ماه دیگر) برگزار خواهد شد.
با کنار رفتن آقای صالح، عبدربه منصور هادی، معاون او، قدرت را تا زمان برگزاری انتخابات ریاست جمهوری در دست گرفته است.
گفته شده است که طبق توافق‌نامه‌ای که با وساطت کشورهای عربی به امضای آقای صالح رسید، او تا زمان برگزاری انتخابات، به طور تشریفاتی در سمت رئیس جمهور باقی می‌ماند.
آقای صالح یک روز پس از تعیین تاریخ برگزاری انتخابات در یمن، اعلام کرد که "خاطیان" در یمن مشمول عفو عمومی می‌شوند.
تلویزیون دولتی یمن اعلام کرد که این عفو عمومی شامل حال تمام افرادی می‌شود که در جریان اعتراضات اخیر در یمن دچار خطاهایی شده‌اند، ولی رئیس جمهور یمن کسانی را که قصد کشتن او را داشته‌اند، عفو نکرده است.
هرچند این موضوع با اعتراض‌هایی همراه بود و یکی از سخنگویان مخالفان علی عبدالله صالح ضمن رد اظهارات او گفت که چون بر اساس توافق انتقال قدرت که آقای صالح آن را امضا کرده، قدرت اکنون به نخست وزیر منتقل شده است، آقای صالح دیگر حق اتخاذ چنین تصمیم‌هایی را ندارد.



لئون پانه تا، وزیر دفاع آمریکا
آقای پانه تا می گوید هیج تهدیدی در خاورمیانه جدی تر از ظهور یک ایران اتمی نیست
لئون پانه تا، وزیر دفاع آمریکا می گوید که هرگونه اختلال در جریان آمد و شد دریایی در خلیج فارس برای آمریکا به مثابه "عبور از خط قرمز" است.
آقای پانه تا روز جمعه (دوم دسامبر - یازدهم آذر) گفت: "ایران یک تهدید بسیار جدی برای همه ما (کشورهای جهان) تلقی می شود."
او با اشاره به برنامه های هسته ای ایران گفت: "هیچ تهدیدی در خاورمیانه جدی تر از ظهور یک ایران اتمی نیست".
وی همچنین تاکید کرد که باراک اوباما، رئیس جمهوری آمریکا هیچگاه گزینه نظامی علیه برنامه هسته ای ایران را از مد نظر دور نکرده اما برای به کارگیری این گزینه یا هرگونه حمله احتمالی علیه مراکز هسته ای ایران، باید تمام جوانب به دقت بررسی شود.
آقای پانه تا در پاسخ به سوالی درباره احتمال حمله نظامی به ایران گفت: "حمله نظامی به مراکز هسته ای ایران، در بهترین حالت، تنها یک یا دو سال برنامه های اتمی این کشور را به تاخیر خواهد انداخت و ما باید درباره تمامی پیامدهای احتمالی چنین اقدامی به دقت فکر کنیم."
وزیر دفاع آمریکا، تبعات اقتصادی، سیاسی و منطقه ای حمله به ایران را چنین برشمرد که هرگونه حمله نظامی به ایران احتمالا حمایت های منطقه ای از حکومت این کشور را افزایش خواهد داد؛ بر اقتصاد جهان و منطقه تاثیر خواهد گذاشت و احتمالا ایران را برای آسیب رساندن به پایگاه ها و منافع آمریکا در کشورهای خاورمیانه تحریک خواهد کرد.

'اسرائیل از انزوا پرهیز کند'
وزیر دفاع آمریکا در جلسه پرسش و پاسخ امروز همچنین از اسرائیل خواست که برای جلوگیری از انزوای بیشتر در خاورمیانه تلاش کند.
وزیر دفاع آمریکا که ماه اکتبر گذشته به اسرائیل سفر کرده بود، از این کشور خواست که برای برقراری دوباره رایزنی ها با ترکیه و مصر، متحدان امنیتی اسرائیل در منطقه، بکوشد.
او گفت: "اسرائیل می تواند با کشورهایی که خواستار تثبیت اوضاع در منطقه هستند روابط خود را گسترش دهد. کشورهایی چون ترکیه، مصر و اردن."
آقای پانه تا به دولتمردان اسرائیل توصیه کرد که برای از سرگیری مذاکرات صلح با تشکیلات خودگردان فلسطین هم تلاش کنند.
او همچنین از دولت اسرائیل خواست که برای رفع نگرانی های خود از جانب تحولات سیاسی در مصر، به جای 'دوری گزینی' با مقام های مصری رایزنی کند.




نامه ی سیزدهم محمد نوری زاد به رهبری (اینک روضه!)

محمد نوریزاد
به نام خدایی که اشک آفرید
اینک روضه!

سلام به محضر رهبرگرامی حضرت آیت الله خامنه ای
بار دیگرمحرم سررسید و برای ما و شما که درنیمکره ی تاریکِ سرنوشتِ خویش گرفتار آمده ایم، فرصتی از تحرک و جولان پدید آورد. مگر این محرم، وگسیل منبریان مجیزگوی، وانطباق حسین و آل و راه او، با آل و راه ما، ورقِ سرنوشتِ ما بگرداند. ما و شما سخت به این محرم محتاجیم. آری سخت. چرا که هجوم تاریخیِ مردمان به مساجد و تکایا و حسینیه ها و خیابان ها، بیرقِ برقراری ما می افرازد وخشم ها را فرو می نشاند وحسرت ها را به حاشیه می راند. مردمی که از ظلم به ستوه آمده اند، چرا بجای آن که مشت ها و زنجیرها و قمه های بالا بُرده ی خود را برفرقِ ما فرود آرند، برسروسینه و فرق خود نکوبند؟ و برای این کوبشِ مستمر نیز بساطی از هیاهو نیارایند؟ مگر نه این که هراعتراض به خون می انجامد؟ چرا این خون، خونِ ما باشد؟ وچرا خونِ خود مردم نباشد؟
بله، این است نشانیِ غلطی که ما از کربلا و عاشورا به مردمانِ تاریخیِ خویش تحکم فرموده ایم. که چه؟ که آهای آدم های به تنگ آمده، اگر نسبت به فاجعه ای معترضید، واگر هویت ایمانی و اجتماعی تان به چارچرخِ ارابه های حاکمیت سپرده شده، واگر نفرت ها و کینه ها و انزجارها راه گلویتان را بسته، این شما و این کربلا. این شما و این شمر و حرمله. مظلومیت می خواهید؟ بفرمایید: مظلومیت حسین. شقاوت می خواهید؟ این هم شقاوت اشقیای صف بسته در برابر بانوان و کودکان حسین. ما حتی به زن یا مرد دردمندی که درجوارِ انفجار و عصیان و خروج است، اخم می کنیم که: خجالت بکش! مصیبت تو بیشتراست یا مصیبت حسین؟ گرفتاری تو بیشتر است یا گرفتاری زینب؟ به بچه های تو بیشتر ظلم شده یا به بچه های امام حسین؟ وچنان تنگنایی از شرمساری براو بار می کنیم تا همه ی خشم ها و نفرت ها و رنج ها و آسیب هایش را یکجا به دور اندازد و عقده های تلنبارش را واکند و تا می تواند برای امام حسین اشک بریزد و برسروسینه بکوبد و نفرت هایش را به دوردست های تاریخ، به سمت خانه ی خولی حواله کند.
رهبرگرامی،
این روزها، روز روضه های پرسوز است. روز جاری شدن اشک های گرم. و روز احاله ی خشم ها و نفرت ها به یک جای دور. اگر مشتاق شنودنِ یک روضه ی داغ و آتشین اید، نه برهمان صندلی همیشگی، ونه جلوی دوربین صداوسیما، که ناشناس برزمین خاک آلود یک محله ی پرت و یک روستای بی نشان فرو بنشینید تا من از حنجره ی ملتهب مردم برای شما روضه بخوانم. روضه ای که اگراز عهده ی خوانشِ آن برآیم، اشک چیست، خون خواهید گریست.
روضه ام را از جایی آغاز می کنم که معاویه از دنیا رفته است و یزید از امام حسین برای خلافتِ خویش بیعت می خواهد. وحسین، نه هرکسی است که تن به این مذلت آشکار بسپارد. پس خروج می کند. خروج، نه برای ستیز. که از مدینه. به کجا؟ به مکه. به جایی که حریم امنِ آن برهمگان محرز است. که یعنی: آهای مردم، آهای تاریخ، شاهد باشید که من و اهلم تأمین جانی نداریم. به جایی پناه می بریم که آزردنِ یک حشره در آن گناهی نابخشودنی است، چه برسد به ریختنِ خون یک انسان بی گناه.
امام حسین خروج کرد، نه به این دلیل که عمله ی حکومت مزاحم او بودند و نماز او را برنمی تافتند. ونه به این دلیل که چشم مردم به دیگری بود و به او نبود. بل به این دلیل که امام در همه ی ممالک اسلامی آن روزگار، یک منبرنداشت. همه ی درها به روی او بسته بود. و درستی راه پیامبر به غرقاب سلطنتِ خودکامگان انجامیده بود. این گونه بود که حسین منبر خود را به شانه گرفت و آن را در زمین کربلا بر زمین گذارد. تا شاید شنونده ای از راه برسد و سخن تاریخی او را شنود کند. گرچه جهلِ متراکم براو سنگ ببارد و دهانش را به ضرب نیزه و شمشیر بدوزد و اهلش را به اسیری بَرَد.
مردم ما نیز در سال های پیش از انقلاب، نه ازآن روی خروج کردند که آنان را آب و نان و روزنامه نبود. بل به این دلیل که هزار فامیل پهلوی عمده ی فرصت های محوری کشور را به پایه های تخت شاه بسته بودند و برای بقای همان تخت، مردمان معترض ما را به تخت می بستند و آنان را از هویت و استقلال تهی می کردند.
مردمان ما از رژیم پهلوی به رژیم اسلامی پناه آوردند. چرا که یک باور تاریخی به آنان می گفت: در هرکجا اگر احساس نا امنی با شماست، در رژیم اسلامی – بخاطر امتزاجِ غلیظ وعمیقش با خیرها و خوبی ها – جزامنیتِ محض با شما نخواهد بود. مردم بی پناه ما با گزینش ما، از نا امنی به امنیت، از سرسپردگی به استقلال، از نبود آزادی به آزادی، از حقارت به تکریم، از دزدی به پاکدستی، از بی هویتی به هویت، از بداخلاقی به اخلاق، وخلاصه از شیطان به خدا پناه آوردند. و صادقانه رشته های اختیار را به تمامی، آری به تمامی، به ما و شما سپردند.
مردم ما رژیم اسلامی را حریمی سرشار از امنیت فهم کرده بودند. که اگر در هرکجای این دنیا، نا بحق خون می ریزند و نا بحق حقی ومالی را جابجا می کنند، در رژیم اسلامی خونی نا بحق برزمین نخواهد ریخت و نابحق نیز حقی و مالی و فرصتی ضایع نخواهد شد. مردمان ما صمیمانه به پرچمی که امام خمینی و روحانیان خوش سابقه و خوش نامی چون مطهری و طالقانی و منتظری و بهشتی، از خدا و پیغمبر و اهل بیت بالا گرفته بودند و درهر فریادشان نیزعِطری از حکمت و درستی منتشر می شد، اعتماد کردند.
رأیِ” آری” به جمهوری اسلامی یعنی: ای مردم، شما اگرما را برگزینید، ما روحانیان و همراهانمان به شما نشان خواهیم داد انسان و انصاف و مهر یعنی چه! شما به ما رأی بدهید، تا ما به شما نشان بدهیم صیانت از حق مردم و خواست های بحق شان یعنی چه! واینگونه بود که روحانیان ما برمنبرهای تاریخی خود غریو می کردند: آهای ایرانیان، ما روحانیانی که لباس پیامبرو علی به تن داریم، نمی توانیم به چیزی غیراز حکمت ها و درستی های علی و اولاد علی روی بریم. ما را اگر انتخاب کنید ما بارانی از همه ی آن برکات آسمانی را برشما خواهیم بارید. ما آمده ایم تا انسانیت را بازتعریف کنیم. وآنچنان حق را ازانزوا به در آوریم که یک روستایی بی نشان از شوقِ یکسانیِ حقوقش با رهبرانِ سرشناسِ انقلاب پای بکوبد و دست افشانی کند.
مردمان ما که اساساً خوش باور و زود جوش اند، این بار نیزما و شما را باورکردند. مخصوصاً این سخن ما را که: درهیچ کجای تاریخ ایران، امضای یک روحانی پای یک سند استعماری ننشسته است. این مردم، آنقدر ساده و زود باور بودند که یکبار از خود نپرسیدند: امضا را کسی پای یک سند می نشاند که کاره ای باشد. روحانیان ما کجا کاره ای بوده اند که احتیاجی به امضای آنان بوده باشد؟ البته درادامه ی این نامه خواهم گفت: اکنون، آری اکنون، درپای کدام سند استعماری، امضای روحانیان ما ننشسته است؟!
امام حسین در مکه نیز در امان نبود. عده ای مأموریت یافته بودند که در خفا او را از پا درآورند. پس، با حاجیان بار بست و موقتاً در صحرای عرفات بارگشود. جمعی از کهنسالان و عالمان و بزرگان طوایف را گرد آورد و با آنان از تباهی ها سخن گفت. از این که: چه بودیم و چه شده ایم. به کجا می نگریستیم و به کجاها نزول کرده ایم. سخنرانی اش که پایان گرفت، به همگان خبرداد: من فردا حرکت می کنم. هرکه ازتباهی به تنگ آمده، و هرکس که خواهان نور است، با من همراه شود. پایان این خطابه از همان ابتدا روشن بود. مخاطبان او، آن همه راه را درنوردیده بودند تا “حاجی” شوند. نه آن که از نیمه راه مناسک، به سمت یک سرنوشت گنگ روانه شوند. امام از آن بزرگان و عالمان روی برگرداند و مثل همیشه به دامان خدا چنگ بُرد. وسخت گریست. و پایان کار خود را به خدا وانهاد. نامه های کوفیان اما راه او را به سمت کوفه کج کرد. از همه ی وسعت این کره ی خاکی، یک قطعه ی کوچک، یک زمین داغ، چشم به راه او بود: کربلا. جایی که از ملیون ها سال پیش به راهِ اوچشم داشت و برای کاروان کوچک او آغوش گشوده بود.
سرانجام وعده های ما وشما کارگر افتاد. ومردمی که با تردید به ریش ما و عبا و عمامه ی شما می نگریستند، کم کم مشتاق ما شدند. و باور کردند که از ریش ما ولباس متفاوت شما، وازهواداران سراسیمه وغصبناک این قیام همگانی، می توان انتظار لبخند و عاطفه و علم داشت. آنان با دو گوش خود از کلام امام و مطهری و همه ی ما، وعده های مفصلی از آزادی، و رواج پاکی، و غوغایی ازقشنگی های قانون شنیدند. ما آنقدر در جذب رأی مخالفان افراط کردیم که کمونیست های کشورمان نیز خود را در پس کرسیِ تدریسِ مارکسیسم تجسم کردند.
نامه های کوفیان نیزسراسروعده بود. که: اگربه سوی ما رو آری، ما تو را برخواهیم گزید و خاک قدمت را سرمه ی چشم خود خواهیم کرد. تو اگر به کوفه بیایی، برفرشی از دل های ما پا خواهی نهاد. درِ خانه های ما به شوق تو واگشوده است. جوانان وکودکان ما هرصبح به امید رویت جمال تو تا دروازه ی شهرمی روند و غروبگاه، مغموم و افسرده باز می آیند. بیا و مارا با نور آشنا کن. بیا وآزادیِ رفته را به میان ما بازآور. بیا و ما را با پاکی و پاکدستی بیامیز.
ایرانیان نیز با هزار حسرت و شوق به روی ما آغوش گشودند و ما را درشاه نشینِ دلِ خویش جای دادند و با انتخاب ما، همه ی مقدرات کشور را به ما سپردند. تا ما به نمایندگی از آنان، انسانیت را باز تعریف کنیم و به جهانِ چشم به راه، نشان بدهیم: دراین سوی کره ی زمین، آسمان آنقدر پایین آمده که مردم می توانند با دست های خود ستاره ها را لمس کنند و به صورت خودِ خورشید دست بکشند.
وما اما، همین که براسب مراد جا گرفتیم، بی خیالِ پیادگان و از پا درآمدگان، مهمیز زدیم و روی به تاخت بردیم. ناگهان از انبان دارایی های خود، یکی از شاگردان و مجاورانِ خود را برکشیدیم و سرورویش را آراستیم و خنجر و کُلتی به کمرش بستیم و مسلسلی حمایلش کردیم و به جان جامعه اش درانداختیم. و او، با همان خنجر و کلت و مسلسل، شروع کرد به باز تعریف انسانیت. اگر در زمان شاه، تکلیف مقصران و خطاکاران از یک دادگاه نیم بند بدرمی آمد، همو به مردم بهت زده ی ایران و جهان نشان داد که می شود بدون محاکمه ووکیل وبدون اعتنا به همان وعده های آسمانی، هربنی بشری را سینه ی دیوار نهاد و به شکمش خنجر فرو کرد و به سینه اش رگبار بست.
روانه کردن جلادی چون خلخالی به جان جامعه، تجلی میزان فهم ما از آسمان خدا بود. و معنای دیگر وعده ها وسخنان جاریِ ما وشما برمنبرهایمان. او می کشت، به ظاهر برای برقراری اسلام، و در باطن، برای برقراریِ خودما که بعد از قرن ها به نان و نوایی رسیده بودیم. وگرنه اگر ما را بصیرتی بود، گریبان دریدنِ خود خدا را به چشم می دیدیم. که فریاد می زد: آهای آنانی که هیاهویی به اسم جمهوری اسلامی به راه انداخته اید، در اسلام رحمت نیز هست. چرا به محض پیروزی، همانند فاتحان وحشیِ تاریخ، به اعدام و مصادره ی اموال مردم حریص شده اید؟ وچرا به گوشه ای از همان سخنان منبرتان، به روزِفتحِ مکه، به عفوعمومی پیامبر، به بخشودن همه ی قاتلان و خطاکاران روی نمی برید؟ چرا آنچنان تلخ بر بندگان من می نگرید و عرصه را برآنان تنگ می گیرید که بسیاری از نخبگان و ترسیدگان جلای وطن کنند؟ اما مگر در آن غوغا، صدای خدا به گوش کسی می رسید؟ این شد که خدا در انقلابی که به اسم او پا گرفته بود، از ما رو گرداند و ما را به حال خود وانهاد. تا هرخاکی که می توانیم برسر کنیم و خود به دست خود مقدمات زوال خود را پدید آوریم.
این گونه شد که با ظهور روحانیان عبوسی چون خلخالی و روح الله حسینیان و فلاحیان، لبخند و شادمانی به صورت مردم ما ماسید و خشکید. مردم با ناباوری به قیل و قال ما و به عربده های ما که نسبتی با مسلمانی نداشت، نگریستند و کم کم عقب نشستند. عقب نشستند؟ بیجا کردند! ما را با این مردم هنوز کارهاست. و: افتادیم به جان مردممان. و تا توانستیم در اطرافشان سیم خاردار کشیدیم. سوژه ی انقلابِ ما گویا نه آن افق های آسمانی، که اسیرکردن و به اسیری بردن مردمانِ خودمان بود. همان مردمی که به ما آری گفته بودند و ساده لوحانه مقدرات کشور را به ما گرسنگان وکمین کردگان و سیری ناپذیران سپرده بودند. ما ای عزیز، بسیار زود، آری بسیار زود، نقاب از چهره انداختیم و ذات پنهان خود را برملا کردیم. جوری که مردم در ناخود آگاه خود به ما می گفتند: آن آسمان پراز ستاره و خورشید را، آن وعده های بازتعریف انسانیت را، و ترمیم قرن ها تحقیر و سرشکستگی را نخواستیم، ما را بجای اولمان باز برید! ما مگر به این سخنِ باطنیِ مردممان اعتنا کردیم؟ تازه دنیا به ما روی آورده بود. ما را با این دنیا و با این مردم کارها پیشِ رو بود.
در کربلا، حسین و خویشان او به محاصره آمدند. به محاصره ی سپاهی تلخ روی و هیچ نفهم و عربده کش و گرسنه و بی وجاهت. هرچه امام به بزرگان سپاه می گفت: راه را برمن وا کنید تا من راهِ آمده را باز گردم، یا به جایی دور هجرت کنم، به او می خندیدند که: کجا؟ ما تازه همدیگر را یافته ایم. تو، یا از این صحرای سوزان بیرون نمی روی یا آنگونه خواهی شد که ما می خواهیم. چگونه؟ زبون! خوار، خفیف! ومگر حسین را با خفت سازگاری بود؟ او، امام درستی ها بود. امام پاکی ها و پایمردی ها. پس اینطور! به زانو در نمی افتی؟ نه که نمی افتم، من تنها در برابر خدا سرخم می کنم. آهای ای همه ی کوفیان، شمشیرها بیرون کشید و طومار این طاغیِ بدکیش را در هم بپیچید. دست نگهدارید! شما را به خدایی که می پرستید دست نگهدارید. اگر دین ندارید، آزاده باشید. شما را با من کینه است، با زنان و کودکان چرا این می کنید؟ ما را هم با تو هم با زنان و کودکان تو کارهاست.
شمشیرها به یکباره ازغلاف ها بیرون دویدند و یاران اندک امام یک به یک از پا درآمدند وجسم صد چاک خود او نیزدر زیر پای اسبان کوفیان فرش گردید. زنان و کودکان چه؟ به اسیری. کجا؟ کوفه وشام.
رهبرگرامی،
شاید تا کنون از این زاویه به کربلای ایران ننگریسته بودید. ما اشقیا، مردم فلک زده ی خویش را اسیرکردیم. برسر هیاهوهای بی سرانجامی چون تسخیر سفارت آمریکا، وجهه ی جهانی خود را آشفتیم و هزینه های فراوان و بی دلیلی را از جیب مردم خرج خصلتِ قلچماقیِ خود کردیم. آنچنان در عصبیت های فکری و اعتقادی فرو شدیم که همه ی آن وعده های داده شده و کرسی تدریس کمونیست ها را گلوله کردیم و برسروسینه ی مخالفان خود فرو کوفتیم. حسرت به دل مردم ما و دلِ مردمان جهان ماند تا از ما و انقلاب ما یک لبخند، و یک عنایت انسانی تماشا کنند. ما، روز به روز، و سال به سال، در خشم، در انتقام، در نفرت، درعصبیت، ودر کینه های تو در توی دقیانوسی فرو شدیم و گام به گام که نه، ناگهان از چشم مردم خود و از چشم مردمان جهان افتادیم. وشدیم: تنها. تنها؟ هرگز! مارا هنوزمردمانی اسیردر چنگ هست. مردمانی که ما راه هرگونه نفس کشیدن و اعتراض و یک ” نه” ی ساده را برآنان بسته بودیم.
راستی به نظر شما، تاریخ پیراست یا جوان؟ زن است یا مرد؟ شعور دارد یا ندارد؟ اگر از من بپرسید می گویم: تاریخ پیر باشد یا جوان، زن باشد یا مرد، شعور داشته باشد یا نه، اما یک ” شاهد” است. که سینه ای صبور و ثبت کننده دارد. باهزار هزار سخن پند آموز. که شاه بیت سخنان پند آموز او این است: “ظلم، رفتنی است”. من اما تاریخ را می بینم که از بلندای نگاهبانی اش به زیر می آید و بی طرفانه سطلِ رنگی را برمی دارد و انگشت رنگین خود را برپیشانی من می نشاند و دم گوشم می گوید: این نشانه ای است برای سالها بی خِردیِ تو، و برای سالها اصرار بر بی خِردی ات.
و باز انگشتش را در سطل رنگ فرو می بَرَد و انگشت رنگین خود را برپیشانی یکی دیگر می نشاند و دم گوشش می گوید: این نشانه ای است برای تشخیص سال ها فریب و سال ها هدر دادن سرمایه های پولی و انسانی و عاطفی و علمی مردم ایران.
وباز انگشت رنگین تاریخ را می بینم که برپیشانی یک روحانی جلیل القدر می نشیند و دم گوش آن روحانی می گوید: شیخ، تو قرار بود نور افشانی کنی. قرار بود دیگرانی را که سربه اندرون خانه ی مردم فرو برده اند، به جهنم و قانون هشدار دهی. نه این که دوهزار برگ شنود تلفنی دفتر آن فقیه مطرود را پیش امام ببری و علیه آن فقیه عالیقدر سعایت کنی. وهرگز نیز از امام نشنوی: این همه شنود، حرام اندر حرام است.
من صدای تاریخ را می شنوم که دم گوش همان روحانی می گوید: شیخ، توقرار بود مردم را با خدا آشتی دهی! قرار نبود هرکه تو را می بیند، نه از تو، که از خدا گریز کند. تو مگربرمنبر از سه طلاقه کردن دنیا نمی گفتی؟ یک نگاهی به خودت بیانداز. ببین غیر دنیا چه با خود داری؟
از دور که به جماعت خودمان می نگرم، هریک لکه ای برپیشانی داریم. نه لکه ی ننگ. که لکه ای تاریخی. برای عبرتِ دیگران. که ازما چه بیاموزند؟ بیاموزند: “ازهرچه نان می خورید، از خدا و دین او نان مخورید”! وما ای عزیز، تا توانستیم از دین خدا نان خوردیم و دهانمان را برای آنانی که متعجبانه به ما و به بلعشِ حریصانه ی ما می نگریستند ،کج کردیم.
رهبرگرامی،
کربلای سال شصت و یک هجری را رها کنید و به کربلای ایران بنگرید. کربلا اینجاست. شمر اینجاست . خولی اینجاست. سرهای به نیزه شده اینجاست. اسیراینجاست. زنان وطفلان پای برهنه و گریزان اینجایند. اشقیا اینجایند. آری اشقیا اینجایند. کجا؟ پاکان سپاه به کنار، یک نگاهی به چهره ی پاسداران فربه از مال حرام بیاندازید، پاسدارانی که نفس زنان از بالا کشیدن اموال مردم به نزد شما شتاب می کنند، اشقیا اینانند. کسانی که یک روز در صف مردم بودند و امروز به برکت دلارهای نفتی و اسکله های قاچاق وپیمانهای بدون مناقصه و سهام مخابرات و هزار فرصت اقتصادی و سیاسی واطلاعاتی، خنده کنان به فوج اسرا می نگرند و شلاق به دست، قهقهه سرمی دهند و اسلحه به دست، مراقب اند اسیری از صفِ اسارت خروج نکند.
افکار یخ بسته ی ما را داغیِ هسته ی خورشید نیز آب نمی کند. ما نیک می دانیم که بهترین راه آب کردن این افکار یخ زده، بازکردن راه رواجِ آن هاست. اما چرا به رواجِ افکارمان دل نمی سپریم؟ می دانید چرا؟ چون رواج افکار یخ بسته ی ما، درهرصورت به مرگ خود ما می انجامد. دیر یا زودش مهم نیست. مهم، مرگی است که در ذات افکار یخ بسته ی ما حیات دارد.
پیِ اشقیای تاریخ می گردید؟ پاکان وزارت اطلاعات به کنار، یک نگاهی به دزدان اطلاعات بیاندازید. اشقیا اینانند. کسانی که سربه اموال مردم و به حریم خصوصی مردم فرو برده اند و برای هر ایرانی پرونده ای از شنودها و رفت و آمدها برآورده اند. مأمورانی که نفسِ نمایندگان مجلس را بریده اند و نای یک اعتراض ساده را از آنان ستانده اند. مأمورانی که اسرای بی گناه خود را می زنند تا به هرآنچه که آنان می خواهند اعتراف کنند. چشم از اسرای سال شصت و یک هجری بگردانید. اسیراینجاست. درسلول های انفرادی وزارت اطلاعات. آیا بازجویی سربازان امام زمان از همسر سعید امامی را دیده اید؟ کدام شمرو خولی با زنان و دختران امام حسین آن کردند که اشقیای وزارت اطلاعات با زنان و دختران ما کرده و می کنند؟ بله، اسیر اینجاست. زن، مرد، پیر، جوان، کودک، نوزاد. به کجا چشم برده اید آقا؟
صادقانه بگویم: ما کلاهبرداریم. آری کلاهبردار. ما با مردممان عهدی بستیم و همان عهد را ناجوانمردانه و یکطرفه گسستیم. کلاهبرداری همه فن حریف شده ایم که زیرکانه به خودمان قرض می دهیم و از خودمان باج می کشیم. بوالعجبی کم نظیر شده ایم. عین دامادی شده ایم که همه چیز دارد الا جوانی. و همه را با همان جوانی ای که نداریم میخکوب دامادیِ خود کرده ایم.
چرا اشک می ریزید آقا جان؟ برای غارت اموال امام حسین گریه می کنید؟ غارت اینجاست. به پول هایی که سپاه بالا کشیده و می کشد، به پول هایی که رییس دولت و اعوانش بالا کشیده و می کشند، به پول هایی که از جیب مردم به جیب بشاراسد قاتل سرازیر می شود بنگرید. غارت اینجاست. پیش چشم ما وشما، درکربلای ایران. می بینم از پریشان حالی اسرا می سوزید؟ ای عزیز، پریشانی اینجاست. یک نگاهی به صورت مردم بیاندازید. چرا برصورت این مردم یک لبخند، آری یک لبخند صادقانه نمی بینید؟ چرا باید این مردم غارت شده بخندند؟ به شمر و خولی نفرین می کنید؟ وقتی ما جوان مردم را می کشیم و به آنان اجازه نمی دهیم برای جوان از دست رفته شان یک مجلس ساده ی ترحیم بپا کنند، این مردم، برای چه ما را شمرو خولی ندانند؟
ما را چه به دروغگویان و عهد شکنان کوفی؟ عهد شکن ماییم. دروغگو ماییم. ما با مهارت یک بازیگر گرسنه، و در یک کارناوال همگانی، فروتنیِ دروغینِ خود را به نمایش می گذاریم. شرمنده ام اما اجازه بدهید با صراحت بگویم: به یک جورتف مالی شخصیتی گرفتار آمده ایم. که هرروز صبح به صبح، نقاب دروغین مان را روغن مالی می کنیم تا کسی متعرضِ هویت مخدوش ما نشود. گرسنه ی شهرتیم. علاقه مندیم همه ی عقب ماندگی های تاریخی خود را با روغنِ دروغ برق بیاندازیم. دوست داریم مثل فواره بالا برویم. اصلاً هم به تبعاتِ بالا نشینیِ این فواره ی خیالین نمی اندیشیم. به بالا جهیدن ناگهانی خود امید داریم. بی خیالِ فرودی که مغز ما را فرش زمین کند. یک نگاهی به سند استحماری تأسیس نیروگاه اتمی بوشهر بیاندازید که چهار برابر پول داده ایم و چیزی نیزعایدمان نشده! نگاهی نیز به هجوم جنس های تحمیلی چینی بیاندازید. و به تعطیلی کارخانه ها و بی کاری جوانان و اعتیاد گسترده ی آنان و به پول های بی زبانی که به روسیه و چین، این دو غول بی شاخ و دم می پردازیم تاهوای ما را در شورای امنیت سازمان ملل داشته باشند؟ بازهم معتقدید: پای هیچ سند استعماری امضای یک روحانی ننشسته؟
راستی اساساً آیا شما خبردارید عده ای به اسم دانشجو با حیثت نداشته ی ما چه کردند؟ داستان تسخیر و تخریب سفارت انگلستان را می گویم. چرا با شتاب، با همان شتابی که به آقای احمدی نژاد تبریک گفتید و پیروزی اش را برهمگان مسجّل فرمودید، در تقبیحِ رفتارِ این دانشجونماهای هماهنگ، برنیاشفتید؟ یا اگر با رفتارشان موافقید، کارشان را تأیید نکردید؟ شما رهبر این مردمید. تسخیر و تخریب یک سفارتخانه ی بی پناه، قرار است کدام بخش از مردانگی و قلچماقیِ ما را به رخِ جهانیان بکشد؟ شمایی که در جزییات امور دخالت می فرمایید، چرا به تقبیح این فاجعه ی آسیب زا نپرداختید؟ چرا مردم فلک زده ی ما و نسل های بعدی ما باید هزینه ی جماعتی را بپردازند که از عقل تهی اند؟
به این سخن مفت رییس کمیسیون امنیت ملی مجلس دقت فرمایید: “تجمع دانشجویان در مقابل سفارت بریتانیا (ولابد تسخیر و تخریب آن) تجلی احساسات پاک درونی آنان بود”. این جناب، همان است که راهپیمایی با شکوه و ملیونی مردم تهران را که در سکوت و نظم و بدون خسارت انجام شد، تجلی فتنه نامید. ویا به این سخن سراسر دروغ رییس مجلس توجه فرمایید: ” اقدام دیروز دانشجویان( تسخیر و تخریب سفارت بریتانیا) نمادی از افکارعمومی بود”.
بله رهبر گرامی، این همان نقابی است که ما به صورت بسته ایم و به نیابت از مردم، جیب مردم را خالی می کنیم. اشقیایی شقی ترازخود ما سراغ دارید؟ کربلا اینجاست. مگر نه این که : هرزمین کربلا و هر ماهی محرم و هرروزی عاشوراست؟ به این دلیل است که در ابتدای این نوشته آوردم: ما به این محرم سخت محتاجیم. چرا مردمی که از ظلم به ستوه آمده اند، بجای آن که مشت ها و زنجیرها و قمه های بالا بُرده ی خود را برفرقِ ما فرود آرند، برسروسینه و فرق خود نکوبند؟ و برای این کوبشِ مستمر نیز بساطی از هیاهو نیارایند؟ مگر نه این که هراعتراض به خون می انجامد؟ چرا این خون، خونِ ما باشد؟ وچرا خونِ خود مردم نباشد؟ روضه ی من هنوز ادامه دارد. اشک مجال سخن گفتن از خود من واستانده. اگر موافقید به همین اندک بسنده کنیم.

والسلام
بدرود تا جمعه ای دیگر
با احترام و ادب: محمد نوری زاد
جمعه یازدهم آذرماه سال نود


محمود احمدی نژاد
اپوزیسیون حکومت ایران به مهمترین مساله ایران و جهان خارج، یعنی مساله هسته‌ای توجه کافی نشان نمی‌دهد
جمهوری اسلامی دچار بحرانی است که زاده تسری یافتن منش و روش آن در داخل کشور به روابط خارجی آن است. بحرانی که طبل جنگ را به صدا درآورده، نتیجه طبیعی روندی است که در سیاست ایران در سالهای اخیر ظاهر شده و غلبه پیدا کرده است.
در هر مذاکره موفقی دو سوی میز مذاکره باید راه را برای تفاهم باز کنند. هر گونه یکجانبه گرایی به بن بست می انجامد. این دقیقا همان اتفاقی است که در سیاست ایران افتاده است هم در سطح داخلی و هم در سطح جهانی. ایران به نتیجه سیاستی رسیده است که سالیانی پیش نماینده ولی فقیه در کیهان از آن به ترمز بریدن و یکطرفه رفتن تعبیر کرده بود.
حکومت ایران در دوران دولت محمود احمدی نژاد هر روز فضای سیاست داخلی را بیشتر به روی منتقدان و مخالفان بسته است و بی پروا به منش یکسویه خود برای حذف کامل مخالفان و یکدست سازی حاکمیت ادامه داده و اکنون به بن بست رسیده است. همین روند در سیاست خارجی هم اتفاق افتاده و ایران با رد درخواستهای مذاکره از سوی امریکا و بی اعتبار خواندن قطعنامه ها و تصمیم های نهادهای بین المللی بن بستی به وجود آورده است که راهی جز تهدید به جنگ و رویارویی باقی نگذاشته است. بر این اساس، به نظر من دیدگاههایی که معتقدند بحران فعلی عمدتا ناشی از رفتار خود جمهوری اسلامی است توصیف واقعبینانه تری از بحران به دست می دهند.

استعداد تغییر

بگذارید کمی به عقب برگردیم و ببینیم بین دو دوره تهدید شدن ایران به جنگ در دهه اخیر چه چیزهایی تغییر کرده است که ما را در شرایطی قرار می دهد که فکر کنیم وضعیت کنونی ناگزیر به تغییری اساسی خواهد انجامید یا از راه رویارویی تمام عیار یا از راه تغییر بنیادین سیاست های جمهوری اسلامی.
در اواخر سال ۲۰۰۴ و اوایل سال ۲۰۰۵ موج بزرگی در وبستان فارسی به وجود آمد که با تهدیدهای آن زمان دولت بوش در امریکا بر ضد ایران مخالفت می کرد. از آن زمان تا امروز ایران هرگز با این شدت و وضوح در معرض تهدید دوباره جنگ نبوده است.
از آن زمان بحثی به وجود آمد که من نیز مدافع آن بودم و آن اینکه بهترین راه تغییرات در ایران تغییر طبیعی و تدریجی و ناشی از تحولات درونی است و جنگ، دستاوردهای دموکراسی خواهی را نابود می کند. این فکر مرکزی با اندیشه های رفرمیستی آن دوران هماهنگ بود و با وجود روی کار آمدن اندیشه ضداصلاحات در شش سال اخیر گرچه به حاشیه رفته اما هنوز مطرح است. به نظر من و بسیاری دیگر تغییر تدریجی همچنان بهترین و معتبرترین شیوه تغییر در ایران است. بنابرین به طور اصولی نمی توانیم با تزهای جنگ طلبانه و تغییرات دفعی و اجباری و ناگهانی همدلی داشته باشیم. اما این همه ماجرا نیست.
وقتی در سالهای پیش از دولت "آخرالزمانی" آقای احمدی نژاد از تغییر تدریجی سخن می گفتیم به بستری از امکانات نظر داشتیم که هم در سیاست داخلی و دولت و هم در رسانه های متعدد عصر اصلاحات و هم در دانشگاه و میان مردم وجود داشت. عصر اصلاحات پرهزینه بود اما امید به تغییر واقعی بود و موتور مخالفت با جنگ بود زیرا اکثریت می توانستند بروشنی ببینند که جنگ امیدها به آینده ای بهتر را نابود خواهد کرد و امکان تغییر مسالمت آمیز را از بین خواهد برد.
به عبارت دیگر، اصلاح و تغییر تدریجی بهترین راه تحول سیاسی است اما همزمان باید میزان استعداد شرایط سیاسی را برای پذیرش تغییر سنجید و پیش چشم داشت. محسن رنانی، اقتصاد دان ایرانی متکی به همین نظر در تحلیل جنبش اشغال وال استریت به روزنامه شرق کلیک می گوید این جنبش نه برای نابودی نظام غربی بلکه برای اصلاح آن است و لیبرال دموکراسی را یکی از پراستعدادترین نظام ها برای پذیرش اصلاح تدریجی می داند.
بنابرین مساله بسادگی این است که ایرانیان بسیاری طرفدار تغییر تدریجی هستند اما آیا نظام هم استعدادش را دارد؟ تجربه شش سال گذشته از این بابت اهمیت دارد که فضا برای تغییر تدریجی روز به روز بسته تر شده است به طوری که بسیاری به این نتیجه می رسند که دیگر امکانی در نظام فعلی برای اصلاح و تغییر دیده نمی شود.
این از میان رفتن افق تغییر و امید به تحول تدریجی مساله ای کلیدی است. در این موقعیت باید دید راه چاره ما کدام است و آیا هنوز مدلهای پاسخگویی سال ۲۰۰۵ جوابگو هست؟ و اگر نیست راه حل تازه چیست؟ و جای جنگ در آن کدام است؟

بدترین سناریو

اگر امروز صدای مخالفت با جنگ به اندازه آن سالها رسا و پرقدرت و همه گیر نیست و جنگ به عنوان یک گزینه مورد توجه قرار گرفته است درست به دلیل ناامید شدن از امکان هر گونه تغییری به سود مردم در چارچوب تمرکزگرایی فعلی در جمهوری اسلامی است. بنابرین موضع بیانیه ۱۸۵ نفری که دولت ایران را در برتری یافتن گزینه جنگ مقصر می بیند موضعی اساسی است که با واقعیت های دوره اخیر جمهوری اسلامی کاملا پشتیبانی می شود.
بیانیه موسوم به "مخالفت فعال با جنگ" به عنوان راه حل عمدتا به دو مساله تاکید می کند: توقف غنی سازی و مدارا با جهان. اما بر اساس مدل ارتباطی سیاست داخلی با سیاست خارجی، مدارا با جهان بدون مدارا با مردم ایران ممکن نمی شود. اگر هم بشود مردم ایران و اپوزیسیون از آن بهره ای نخواهند داشت. زیرا یک سناریو می تواند این باشد که نظام برای بقای خود دست به معامله ای با غرب بزند ولی هرگز راه را برای تغییرات تدریجی در داخل باز نکند.
امیر محبیان از استراتژیست های ایرانی در کلیک تحلیلی که در سایت رهبری منتشر شده است به این نتیجه می رسد که طبل جنگ برای آن به صدا در آمده است که در «بدترین سناریو، نظام را از فاز تهاجمی به فاز بقاء بکشند و پای میز مذاکره برای تسلیم بنشانند».
به نظر من این سناریو برای مردم ایران و مخالفان فعال جنگ هم که به تغییرات تدریجی اعتقاد دارند «بدترین سناریو» است. سناریوی جانشین که می تواند هم مردم را برنده کند و هم جهان و جمهوری اسلامی را با کمترین هزینه از این بحران عبور دهد تلاش برای تغییرات داخلی است. باز کردن امکان تغییرات داخلی زمینه ساز آن خواهد بود که گزینه جنگ با قاطعیت رد شود و زمینه ای برای آن در اذهان عمومی باقی نماند.
اصولا اپوزیسیون مساله اش جنگ نیست. نه تنها به این دلیل که جنگ به نفع اپوزیسیون نیست و مخالفت اپوزیسیون هم تاثیری در تصمیم قدرتهای جهانی ندارد، بلکه به این دلیل که مساله اصلی اپوزیسیون راندن قدرت تمرکزطلب داخلی به حاشیه و به دست آوردن امتیاز آزادی در رسانه و فعالیت سیاسی و فرهنگ و رفتار اجتماعی است تا تغییر تدریجی ممکن شود. در واقع، مساله اصلی این است که اپوزیسیون به عنوان طیفی از نیروهای فعال سیاسی چگونه می تواند از شرایط ایجادشده به نفع خود و تقاضاهای مردم و نخبگان در جهت تامین آزادی های داخلی و متعادل ساختن فضای سیاسی استفاده کند.

کار اپوزیسیون

از اینجا ست که مخالفت با جنگ به خودی خود اهمیتی ندارد. مخالفت صرف با تنش زایی نظام هم به جایی نمی رسد. آنچه در اختیار نیروهای اپوزیسیون است مخالفت و افشاگری هدفمند در باره تنش زایی نظام است و خطراتی که این تنش زایی برای امنیت داخلی ایجاد می کند. مخالفت غیرفعال با جنگ یک کار بدون هزینه است و از نظر سیاسی فاقد ارزش. اپوزیسیون واقعی تنها در مقابله با تنش زایی نظام، به عنوان محور دردسرساز امنیت ملی، شناخته می شود. چپ یا راست بودن اش هم علی السویه است. بدون این مقابله فرق چندانی میان پوزیسیون و اپوزیسیون باقی نمی ماند.
احمد زیدآبادی روزنامه نگار سرشناس زندانی در کلیک تحلیلی در سال ۲۰۰۷ نوشته بود: «هنگامی می‌توان با حمله نظامی و یا تحریم اقتصادی علیه یک کشور با قاطعیت مخالفت کرد، که امکان اصلاحی یا کورسوی امیدی در آنجا وجود داشته باشد.» بنابرین اگر اپوزیسیون صلح طلب وظیفه فعالی برای خود قائل باشد همانا حفظ امکان اصلاح و امید به تغییر است.
اپوزیسیون صلح طلب باید راه این تغییر را هموار کند. باید از فشار بحران سیاسی استفاده کند و بحران را در جهت باز شدن فضای سیاسی و تامین آزادی ها و رواداری با جهان مدیریت کند. تا روز آخر قبل از جنگ می توان این سیاست را دنبال کرد. اما اگر جنگ درگرفت صورت مساله چیز دیگری می شود. برخلاف ادعاهایی که اینجا و آنجا مطرح می شود، به نظر من اپوزیسیون هرگز نمی تواند در کنار نظام، چنانی که هست، قرار بگیرد. این تنها یک شعار تهی است. نظام نامشروع تنها ست و تنها خواهد ماند. تنها از نظامی می توان دفاع کرد که در مقابل مردم خود نایستاده باشد. بنابرین، اگر کسی می خواهد فردای جنگ در کنار نظام قرار بگیرد هم باز باید امروز به باز کردن راه تنفس سیاسی و تامین آزادی های مردم فکر کند و نظام را وادارد که از مقابله با مردم خود دست بردارد. بجز این، راه مصالحه ای وجود ندارد. نه با جنگ طلب تنش زای حاکم می توان مصالحه کرد نه با نیروهای جنگ طلب خارجی که هدف شان نابودی ایران است. زیرا هر دو بخوبی می دانند که یک جنگ
منابع سرزمینی ما را برای دهه ها نابود می کند.
ایران اکنون میان دو نیروی جنگ طلب قرار گرفته است که یکی لاف می زند که آرزو دارد اسرائیل حمله کند و دیگری می خواهد ایران را از دور رقابت هسته ای به هر قیمتی هست بیرون کند. اپوزیسیون صلح طلب و آینده نگر نمی تواند به ویرانی ایران توصیه کند. هر گونه حمله به تاسیسات هسته ای ایران منابع آب و خاک را تا سالهای سال آلوده خواهد کرد. هوای مسموم از انتشار مواد رادیو اکتیو و سموم هسته ای دهها هزارنفر را در هر محل که مورد حمله قرار گیرد قربانی خواهد کرد و آنها هم که زنده بمانند تا سالها دست به گریبان بیماری های جدی خواهند بود. تاسیسات هسته ای ایران همگی در کناره شهرهای بزرگ ایجاد شده اند و آینده پس از جنگ در ایران آینده ای تاریک و مسموم است که ارزش به دست آوردن یک موقعیت سیاسی فرضی را از راه تشویق به جنگ ندارد. در مقابل این دو دیدگاه جنگ طلب داخلی و خارجی، اپوزیسیون ناچار باید کنار مردم ایستاده باشد تا مشروعیت سیاسی خود را از دست ندهد.
اپوزیسیون باید بکوشد مسیر تغییر کم هزینه را تبلیغ کند یعنی: آگاه سازی مردم ایران از پیامدهای هولناک زیستن پس از یک جنگ هسته ای. آگاه شدن مردم موجب می شود بر رهبر جمهوری اسلامی و حکومت او فشار آورند تا در روش سیاسی خود تجدید نظر کنند.
به نظر من شبکه روابط و سازماندهی فعلی اپوزیسیون هم نیاز به بازسازی و نوسازی دارد اما همین که هست نیز استراتژی درستی ندارد. شبکه های آگاه سازی محتوای مناسب نیاز زمان تولید نمی کنند. چنانکه در زمینه پیامدهای جنگ هسته ای با فقر آگاهی بخشی عجیبی روبرو هستیم. در واقع هنوز می شود گفت اپوزیسیون به مهمترین مساله ایران و جهان خارج یعنی مساله هسته ای توجه کافی نشان نمی دهد.
بنابرین برای مخالفت فعال و استراتژیک با جنگ دست کم نخست باید تولید محتوای مناسب و آگاهی بخش را در دستور کار گذاشت و سپس به بازسازی شبکه های سازماندهی پرداخت. راه کم هزینه برای همه ما فشار آوردن برای تغییرات سیاسی در عرصه داخلی و خارجی جمهوری اسلامی است تا راه جنگ بسته شود. بدون فشار برای تغییر، مخالفت با جنگ نوعی شعار راحت طلبانه و چه بسا ریاکارانه باشد.
بدون این جهت گیری و مخالفت فعال، جنگ اجتناب ناپذیر است.

گزینه عقلانی

در سالهای گذشته ما همه راههای ممکن را برای عقلانی کردن نظام سیاسی در ایران رفته ایم و به نتیجه نرسیده ایم. آخرین اش انتخابات ریاست جمهوری بود که به زندانی شدن نامزدهایی انجامید که امید را زنده کرده بودند. جهان نیز بارها به ایران فرصت داده است تا به مذاکره هدفدار و موثر بازگردد و صرفا به زمان خریدن و پیش بردن سیاست های ویرانگر هسته ای اش فکر نکند. بن بست کنونی ناشی از آن است که چون همه راهها را رفته ایم و به نتیجه نرسیده ایم راهی جز مقابله باقی نمانده است. ممکن است واقعا هم در عمل چنین شود و جمهوری اسلامی تنها با زور و ویرانی جنگ سر عقل بیاید که بسیار دیر خواهد بود و ایران تا سالها روی آبادی و شادی نخواهد دید. اما این هم ممکن است که جمهوری اسلامی راهی برای بقا پیدا کند بدون اینکه تغییرات داخلی را بپذیرد. هر دوی اینها خارج از حوزه نفوذ و تاثیر اپوزیسیون است. آنچه اپوزیسیون صلح طلب می تواند انجام دهد بهره گیری از فرصت برای باز کردن فضای تغییرات است. تغییراتی که بدون فروپاشی ما را به مقصد برساند. مقصدی که عقلانی کردن نظام و تامین آزادی سیاسی و مدارا با مردم خود و جهان، جزء جدایی ناپذیر آن است.
جنگ و فروپاشی بدترین گزینه هایند. ممکن است طاقت ما برای تحمل جمهوری اسلامی طاق شده باشد اما آینده پس از جنگ یا فروپاشی ناشی از جنگ بسیار تیره تر است. عقلانیت سیاسی اپوزیسیون در آن است که بتواند پایانی بر انقلاب و جنگ در ایران بگذارد و راه تغییر کم هزینه را هموار کند. برای این کار اپوزیسیون باید از دنباله روی و تکرار خارج شود و از فرصت ها به بهترین نحو برای نشان دادن رهبری سیاسی خود بهره ببرد.
نخبگان ایرانی بعد از سالهای رفرم و اصلاح طلبی گفتمان تازه ای مطرح نکرده اند. اکنون زمان آن است که قدم بعد از اصلاح طلبی روشن شود و برداشته شود. این گفتمان هر چه باشد نمی تواند در خدمت جنگ باشد یا به بهره گیری از فضای پس از جنگ بیاندیشد.



تحقق پدرسالاری در جنایتی به نام تجاوز/ هایا آزادی

هرگاه مسئله آزارجنسی یا تجاوز یا کتک زدن زنان در جامعه مطرح می‌شود بهانۀ جامعه برای نادیده گرفتن این گونه مسائل این است که چنین حوادثی برای مردان هم روی می‌دهد؛ یعنی اگر زنان کتک می‌خورند مردان هم کتک می‌خورند، اگر به زنان تجاوز می‌شود مردان هم در امان نیستند. جای تعجب است که چگونه بسیاری از ما متوجه نیستیم شمار مردانی که اینگونه آسیب می‌بینند به مراتب کمتر از زنان است. در واقع کانون تخیل آزار جنسی، بدن زنان است نه مردان و آزارجنسی و تجاوز مگر در موارد استثنائی کاری است که مردان با زنان می‌کنند.
به عقیده­ی دیلی (یکی از نظریه­پردازان در حوزه­ی زنان)، مردسالاری به واسطه خشونت و آزار و سرکوب، خویشتنِ حقیقی زنان را سرکوب می‌کند و به همین دلیل نابودیِ افسانه‌ها، نام‌ها، ساختارهای اجتماعی و ایدوئولوژی‌هایی که مردان برای سد کردنِ رشد تخیل زنانه به خدمت می‌گیرند برای زنان ضرورتی انکارناپذیر است.
تجاوز که مبنای آن نابرابری است در مردان و تا حدودی زنان، این ذهنیت را ایجاد می‌کند که زنان را دست کم بشمارند و حتی با زنان همچون انسان‌هایی ناقص رفتار کنند. به همین دلیل تجاوز را می‌توان و باید به منزلۀ اهانتی به انسانیت و نقض حقوق مدنی تحت کنترل درآورد. تجاوز، تحقیر صریح جنسی است که تبعاتی همچون تنزل مقام انسانی آنان به حد شی ء یا کالای جنسی، تحمل درد یا حقارت، آسیب روانی و تصویر شدن زن در موقعیت تسلیم یا بردگی برای زنان به دنبال دارد.
برخی از نظریه­پردازان نظیر کلارک و لوئیس معتقدند هراس از تجاوز جنسی روی همۀ زنان تأثیر می‌گذارد و تأثیر آن بر شیوۀ لباس پوشیدن، برنامه ریزی ساعات روزانه و مسیرهای آمد و شدِ زنان مانع از فعالیتهای آنان می‌شود و آزادیشان را محدود می‌کند. این وحشت به هیچ وجه بی‌اساس نیست چون هیچ زنی در برابر تجاوز مصونیت ندارد.
در بررسی مسئلۀ تجاوز باید سه موضوع را در نظر داشت: نخست آنکه چرا تجاوز روی می‌دهد و چه نگرش‌ها و باورهایی از آن حمایت می‌کنند؛ دوم بررسی قید و بندهای قانونی و اجتماعی که مانع از دست یابی زنان به حقوق قانونی خود است؛ و سوم درک احساس قربانیان تجاوز.
تجاوز جنسی نمایشی از خشونت و سلطه­جویی است که قربانی را از ارزش و اعتبار انسانی خالی می‌کند. تجاوز حتی می‌تواند عملی سیاسی باشد آنجا که اختیار بدن زن را از او سلب می‌کند و جزء مایملک مرد و دولت قرار می‌دهد. هیچ زنی از تجاوز در امان نیست و این به همه زنان می‌آموزد در انقیاد مردان‌اند و ایشان را در هراس دایم نگه می‌دارد. به این ترتیب تجاوز اهرم مؤثری برای مهار زنان و محدود کردن آزادی عملشان است. اما آنچه تجاوز را حفظ می‌کند هیچ توجیه زیست‌شناختی ندارد آنگونه که عده‌ای تصور می‌کنند مردان ذاتاً و طبیعتاً دارای غریزهء جنسی قوی و غیرقابل کنترل هستند چراکه شواهدی از پژوهش‌های مردم‌شناسانه نشان می‌دهد غریزه جنسی مردانه به نگرش‌ها و ارزش‌های فرهنگی بستگی دارد و در واقع ایدئولوژی مردسالار و مناسبات مردسالارانه است که تجاوز را حفظ می‌کند و به آن مشروعیت می‌بخشد. ایدئولوژی مردسالار، زنان را یا مادرانی مورد احترام و یا اشیائی جنسی برای کام­جویی مرد می‌داند. خواستِ مردان تصاحب است و در کنترل روابط جنسیِ زنان، مقاصد خودشان را دنبال می‌کنند. ایدئولوژی مردسالار در‌‌ همان حال که به ظاهر تجاوز را محکوم می‌کند در نهان با عادی شمردنش به آن مشروعیت می‌بخشد.
از سوی دیگر قربانیان تجاوز (همان زنان) غالباً در طی جریان دادرسی در دادگاه به محاکمه کشیده می‌شوند و گناه جرم به گردن خودشان می‌افتد. مقررات تأیید و اثبات در محاکمه‌های مربوط به تجاوز نقش مهمی بازی می‌کنند. در دادگاه‌ها پیش از آنکه به وضعیت روحی و جسمی زن قربانی توجهی شود قضات بایستی در مورد صحت مدارک مجاب شوند و مثلاً در قوانین فعلی باید شاهدی برای اثبات ادعای تجاوز وجود داشته باشد. از آنجا که به ندرت شاهدی بر وقوع تجاوز وجود دارد صدور حکم محکومیت در اینگونه موارد به دشواری انجام می‌شود. زنان خیلی پیش از اینکه کار به دادگاه بکشد مورد تحقیر و ناباوری قرار می‌گیرند و غالباً به خاطر شیوۀ بازجویی از قربانیان و شیوۀ انجام معایانات پزشکی تمایلی به گزارش موارد تجاوز ندارند.
رسیدن به این بصیرت که میل جنسی علت اصلی ستم بر زنان است و مردان از پیکر زنان علیه زنان بهره­برداری می‌کنند برای هر زنی که بخواهد جایگاه شخصی و سیاسی خود را در جامعه بشناسد ضرورتی انکارناپذیر است. چنانچه سلطه آشکار مردانه در حوزۀ خصوصی و نیمه خصوصی به چالش گرفته نشود، سلطۀ پنهان پدرسالاری در ساخت دولت، امنیت کامل خواهد داشت.

*فعال حقوق زنان
نویسنده: هایا آزادی
منبع: ماهنامه خط صلح
برای دریافت ماهنامه خط صلح اینجا کلیک کنید



تحریم های بین المللی و منافع ملی ایرانیان

عباس حکیم زاده
در هفته های اخیر با انتشار گزارش آژانس بین المللی انرژی اتمی، پرونده هسته ای ایران وارد مرحله ای تازه ای از دوران پر تنش خود شد و فصل جدیدی از رویارویی جهانی با این پرونده را گشود. افشای ادعای مقامات آمریکایی در خصوص دست داشتن ایران در طرح توطئه ترور سفیر عربستان سعودی در این کشور و زمزمه هایی که در خصوص نحوه تنظیم گزارش جدید آژانس انرژی اتمی از چند هفته قبل از انتشار آن به گوش می رسید، هشدار آغاز موج سنگینی از فشارها را بر جمهوری اسلامی ایران در آینده نزدیک می داد.
موجی که پس از گذشت چند هفته از افشای ادعای توطئه ترور، با عقب نشینی ایالات متحده از در پیش گرفتن تحریم های گسترده بر علیه ایران تا حدی فروکش کرده بود، این بار با تهدید جدی اسرائیل به حمله نظامی شکل تازه ای به خود گرفت. اما این تهدید نیز با انذار متحدان آمریکایی و اروپایی این کشور و عدم استقبال آن ها از این طرح رنگ باخت. حتی انتشار رسمی گزارش آژانس انرژی اتمی موجب اوج گیری مجدد این موج "رفت و برگشتی" نشد و به منظور همراهی کشورهایی چون روسیه و چین قطعنامه ای ملایم تر از آن چه که ابتدا مطرح بود در شورای حکام آژانس در مورد پرونده هسته ای ایران به تصویب رسید.
اما هفته گذشته به طور غیر منتظره ای خیز بلندی برای تحریم همه جانبه ایران از سوی بعضی از کشورهای اروپایی و آمریکایی برداشته شد. بریتانیا بدون هیچ مقدمه ای کلیه معاملات خود را با ایران متوقف و بانک مرکزی ایران را تحریم کرد. فرانسه به صورت جدی صحبت از تحریم نفت ایران و راه های جایگزین برای تامین نیاز جامعه جهانی مطرح کرد. هلند و ایتالیا هر یک به نوعی با این مسئله ابراز همراهی کردند. آمریکا صنعت پتروشیمی ایران را مشمول دایره تحریم های یکجانبه خود کرد و هشداری جدی در خصوص داد و ستد مالی شرکت ها و کمپانی ها با بانک مرکزی ایران صادر نمود. کانادا و کره جنوبی اعلام کردند در حال بررسی بیشتر برای همراهی با این تحریم ها هستند. همه این کشورها تلاش تازه ای برای همراه کردن متحدان خود با این تحریم ها آغاز کرده اند.
علت اوج گیری مجدد این موج طی هفته گذشته، گزارش هایی است که در خصوص نقش گسترده ایران در امر پولشویی در معامله با شرکت ها و بانک های اروپایی، دور زدن غیرقانونی تحریم های بین المللی و آزمایشاتی بر روی موشک های بالستیک (قاره پیما)  طی چند روز گذشته در اختیار قدرت های بزرگ قرار گرفته و نگرانی های آن ها را در خصوص نقش مخرب ایران در جامعه جهانی چندین برابر کرده است. به نظر می رسد هشداری که چند هفته پیش محمود احمدی نژاد در جمع حامیان خود داد، مانند دیگر ادعاهای او چندان هم بدون پشتوانه و خالی از واقعیت نبوده است. او گفته بود: "غربی‌ها به دنبال این هستند که با اتهام پول‌شویی، یعنی استفاده از پول قاچاق مواد مخدر برای تروریسم، بانک‌های ما را تحریم کنند. یک آقای احمقی هم در تلویزیون بعنوان کارشناس می‌آید و می‌گوید دولت پولشویی دارد و با این حرفش آبروی نظام را می‌برد و برای نظام مشکل ایجاد می‌کند."
این موج از تحریم های اقتصادی علیه ایران اگر به همین شدت به پیش برود و کشورهایی که بر آن تمرکز کرده اند موفق شوند دیگر قدرت های جهانی و کشورهای منطقه و هم مرز با ایران را نیز به طور موثری با خود همراه کنند، در واقع می توان گفت مهم ترین و موثرترین حلقه از سری تحریم های اقتصادی بر علیه ایران به اجرا در خواهد آمد. این مسئله اگر چه به درستی باید زنگ های خطر را در ایران به صدا درآورد، اما از آن سو نیز چون جزء آخرین برگ های قدرت های جهانی در بحث تحریم های اقتصادی علیه ایران است برای آن ها نیز گامی تعیین کننده خواهد بود.
اگر غرب نتواند با استفاده از این ابزار ایران را از پیگیری بخش حساسیت برانگیز برنامه اتمی و موشکی اش منصرف کند و آن را با موضعی قابل پذیرش بر سر میز مذاکره بازگرداند و یا حداقل موفق نشود جلوی پیشرفت این برنامه ها را از حالا به بعد بگیرد باید خود را برای اعلام شکست استراتژی خود در مقابله با برنامه اتمی ایران که در طول یک دهه گذشته در پیش گرفته بود، آماده کند. شکستی که ممکن است سیاستمداران خواب زده ایران را که در اندیشه خواباندن مچ "استکبار جهانی" هستند به وجد و هیجان آورد اما آن سوی خطرناک آن در نهایت حمله نظامی است. حمله ای که بیش از همه دودش به چشم مردم ایران خواهد رفت.
در پی تشدید بی سابقه تحریم های اقتصادی بار دیگر چند سوال جدی مطرح می شود: در بحث پرونده اتمی ایران، بخشی از مردم که به دنبال دموکراسی و آزادی های بیشتر هستند چه جایگاهی دارند؟ آیا باید در این کارزار پشت سر حاکمیت از به کرسی نشاندن یک حق ملی دفاع کرد؟ آیا تحریم های اقتصادی می تواند در روند پیگیری برنامه اتمی از سوی جمهوری اسلامی ایران اختلالی ایجاد کند یا این مردم هستند که بیشتر متضرر خواهند شد؟ راهکار مناسب برای رفع نگرانی های بین المللی، به طوری که ضربه کمتری به مردم ایران وارد کند چیست؟
منافع ایرانیان و اهداف جامعه جهانی در پرونده هسته ای
بخش عمده ای از مردم ایران دغدغه جدی دستیابی به یک دموکراسی پایدار در ایران بر مبنای رای اکثریت با رعایت حقوق اقلیت دارند. برای این منظور باید حاکمیت فعلی به طریقی تن به تغییر داده و از خوی و مشی تهاجمی اش نسبت به مردم بکاهد. همچنین برای تحقق این هدف باید شرایط و زمینه های لازم برای تحقق چنین هدفی مانند وجود طبقه متوسط شهرنشین، احزاب و نهادهای مدنی نسبتا قوی، همبستگی اجتماعی و... هم در جامعه وجود داشته باشد. در یک کشور عقب افتاده به سختی می توان دموکراسی پایدار ایجاد کرد.
از آن سو برای قدرت های جهانی ثبات، پایداری و امنیت مسئله اصلی است که تامین کننده منافع آنهاست. آن ها به حاکمیتی در ایران نیاز دارند که اولا پایدار باشد و بعد از آن بتواند با مسئولیت پذیری به ثبات و امنیت منطقه و جهان کمک کند. وجود دموکراسی در یک کشور اگر چه اولویت اول قدرت های جهانی نیست، ولی آن ها به این نتیجه رسیده اند که اگر در کشوری پتانسیلی برای تغییر وجود داشته باشد، ولی نسبت به این پتانسیل بی اعتنایی شود و غرب همچنان به همکاری و همراهی با دیکتاتور حاکم بر آن کشور تن بدهد، این شرایط پایدار نخواهد بود و در نهایت به بی ثباتی و نقض غرض منجر می شود. لذا اگر احساس کنند مردم کشوری آماده تغییر هستند، گزینه مطلوب تر برای آن ها گذار کم هزینه و کنترل شده آن کشورها به دموکراسی است.
در مسئله پرونده هسته ای ایران با توجه به گزارش های آژانس بین المللی انرژی اتمی به نظر می‌آید که ایران از سال ها پیش به دنبال رسیدن به آستانه تولید سلاح بوده و این تلاش را به صورت پررنگ یا کمرنگ هیچ زمان به طور کامل رها نکرده است. رسیدن ایران به چنین نقطه ای برای کنشگران سیاسی-اجتماعی و مردم باید به عنوان خط قرمز تلقی شود. در صورت رسیدن حاکمیت فعلی ایران به آستانه تولید سلاح اتمی، آن جا که قدرتی را یارای مقابله با خود نمی بیند به طور فزاینده تر و بی محاباتری به نقض حقوق مردم و عقب راندن آن ها دست می زند. شاید در چنین موقعیتی دیگر نتوان به نتیجه بخش بودن جنبش های اجتماعی در ایران امید بست و صرفا باید به کودتاهای نظامی و دست به دست شدن قدرت بین نظامیان دلخوش کرد. رسیدن ایران به چنین نقطه ای قطعا دستش را برای مداخله غیرمسئولانه در منطقه بازتر خواهد کرد. جمیع مسائل به تنزل روابط ایران به پایین ترین سطح ممکن با دنیا می انجامد، مانند شرایطی که امروز در کره شمالی شاهد آن هستیم.
برای جامعه جهانی نیز رسیدن ایران به تکنولوژی و توانایی سلاح اتمی از همان منظر فوق خط قرمز پر رنگی بوده و هست. اگر به هزینه هایی که جامعه جهانی در این راه پذیرا شده و تلاش ها و تکاپوهایی که تاکنون کرده نظری بیفکنیم درمیابیم که دنیا واقعا نگران برنامه اتمی ایران است و برای رسیدن به هدفی پشت پرده این برنامه را بهانه و دستاویز خود قرار نداده است.
تضاد استراتژی جامعه جهانی برای مقابله با برنامه اتمی ایران با منافع مردم
برای متقاعد کردن ایران به رفع این نگرانی، مستقیم ترین راهی که به ذهن می رسد ارائه مجموعه ای از مشوق ها و تنبیهات است که به صورت مرحله ای از کم به زیاد تنظیم شده و به تدریج با توجه به مشی و سیاست های ایران به اجرا گذاشته می شود. این موارد باید به صورتی تنظیم شود که اولا مصارفی در صنایع حساس دارند و دستیابی ایران را به این اقلام دشوار کند، ثانیا به وظیفه و نقش اصلی دولت، که اداره خود و امور جاری کشور است، مستقیما مربوط شود. اگر ایران به این هر دو بی اعتنایی کرد سعی می شود با اتخاذ تنبیهات سخت تر حاکمیت به سمت فلج شدن بیشتر پیش برود وطبعا در پی آن پیگیری بحث هسته ای هم به مشکل برخورد خواهد کرد. اگر در هر صورت این تنبیهات جواب نداد و پروژه هسته ای همچنان به پیش رفت در نهایت با یک حمله نظامی جلوی رسیدن ایران به این نقطه را خواهند گرفت. این استراتژی غرب از روز نخست تاکنون بوده است.
در خصوص نحوه برخورد غرب با این مسئله به منظور تامین نگرانی های جامعه جهانی، روش ها و استراتژی آن ها البته ممکن است با منافع مردم و هدفی که آن ها دنبال می کنند در تناقض و تضاد قرار گیرد. نخست این که ممکن است در میانه این کشاکش، جمهوری اسلامی با دنیا به سازش برسد و به صورت طبیعی بسته مشوق های اقتصادی و سیاسی را هم دریافت کند، درست سیاستی که سرهنگ قذافی در سال های آخر زمامداری اش در لیبی در پیش گرفت.
در این حالت نقش مردم خواهان تغییر و کنشگران سیاسی و اجتماعی بارز می شود. جامعه ایران بایستی خواسته خود مبنی بر تغییر به سمت دموکراسی را به شکل بارزی به نمایش بگذارد (همچنان که در جریان جنبش سبز این اتفاق افتاد) و در این راه تلاش کند. اپوزسیون و کنشگران ایرانی نیز باید بکوشند مسئله حقوق بشر در ایران را به مسئله ای مهم، و نه حاشیه ای و دست چندم، در سطح افکار عمومی دنیا مطرح کنند. در این صورت است که صرف رفع نگرانی های امنیتی غرب در خصوص پرونده هسته ای حلال همه مشکلات نیست و با این کار تنها یکی از نگرانی ها برطرف می شود. این مسئله تاکنون به حد قابل قبولی پیگیری شده و به پیش رفته است. به صورتی که چندین بار مقامات رده بالای جمهوری اسلامی نیز بر این نکته اذعان کرده اند که در صورت عقب نشینی از بحث هسته ای، غرب عقب نخواهد نشست و مجددا مسئله حقوق بشر را مطرح خواهد کرد.
دومین تضاد این است که وقتی دولت به لحاظ اقتصادی به سمت فلج شدن پیش برود، ناگزیر فشار زیادی نیز به جامعه وارد می‌آید. این واقعیتی است که نمی توان آن را نادیده گرفت. زمانی که چند دور تحریم های اقتصادی بر تصمیم و عزم جمهوری اسلامی بر ادامه پروژه حساسیت زای موشکی و اتمی اش تاثیر محسوسی نداشته، بالتبع این گمانه به وجود می‌آید که چرا غرب بر این راه که نه تنها بر تصمیم حاکمیت بی تاثیر است، بلکه مردم را بیشتر تحت فشار قرار می دهد و توان آن ها را برای تغییر تضعیف می کند پافشاری می کند؟ بهتر نیست روش های دیگری، همچون تحریم های سیاسی، در پیش گرفته شود؟
ناکارآمدی تحریم های سیاسی
از آن جا که غرب به صورت جدی به دنبال رفع نگرانی های خود در خصوص پرونده هسته ای ایران است به هر روشی که بتواند مانع این نگرانی ها شود تن خواهد داد. حتی اگر این روش ها متضمن دادن امتیازهای اقتصادی سنگین به جمهوری اسلامی و یا از آن سو تن دادن به تحریم پر خطر و پر هزینه نفت در برخورد با ایران باشد. اما تحریم های سیاسی که بعضا به عنوان جایگزین های تحریم های اقتصادی از سوی بعضی از فعالان و روشنفکران ایرانی پیشنهاد می شود نمی تواند در عرصه عمل چندان موثر واقع شود. در هر تحلیلی در خصوص مسائل جاری جهانی باید امکانات، ظرفیت ها و محدودیت های واقعا موجود در دنیا را در نظر گرفت.
مدل های ارائه شده برای تحت فشار گذاشتن حاکمیت بعضا تا به حال در دنیا سابقه نداشته است. لذا امکان پذیری آن ها در مرحله تصویب یا اجرا، پیامدها و سطح تاثیرگذاری آن ها مبهم و پیچده است و تا پخته شدن و به عرصه عمل آمدن راه بسیار درازی را در پیش دارد. ثانیا سازوکار و نحوه اجرای آن نامشخص است. در مسائل اقتصادی سازمان ملل می تواند به عنوان مثال به صورت واضح و روشن مواردی که کابرد دو گانه دارند را مشخص کرده و فروش آن اقلام را به ایران ممنوع سازد. اما در مسائل سیاسی چنین عینیتی وجود ندارد. اگر بر فرض مثال رفت و آمد دولتمردان جمهوری اسلامی را به کشورهای دیگر ممنوع کردند، آن گاه دنیا با چه مکانیزمی می تواند در مقابل استفاده ایران از جانشین های مختلف و غیررسمی برای این مقامات بایستد؟ سوم این که وقتی مسائلی به این وضوح در عرصه اقتصاد توسط برخی شرکت ها و کشورها دور زده می شود، بالتبع تحریم های ناشناخته و تجربه نشده سیاسی با سهولت بیشتری نادیده گرفته می شوند.
وانگهی، تاکنون در کنار تحریم های اقتصادی، تحریم سیاسی مختلفی هم از جانب اتحادیه اروپا یا آمریکا وضع و به مرحله اجرا درآمده است. انزوای ایران در بعد اقتصادی تاثیری خود به خودی بر سیاست خارجی داشته است. حتی در مقطعی دادگاهی در آلمان برای رهبری، ریاست جمهوری وقت و تعدادی از وزرا حکم جلب صادر کرد. اما تجربه نشان داده چنانچه قدرت عاقله و ذهن محاسبه گری بر ایران حاکم نباشد، سطح تاثیرگذاری چنین مواردی تقریبا ناچیز است.
امور بروکراتیک هر دولت بر پایه اقتصاد استوار است. می توان تصور کرد در حالتی که دنیا روابط اقتصادی گسترده ای با یک کشور دارد، اما صرفا به مقامات آن کشور اجازه سفر به سایر نقاط دنیا داده نشود، این گونه تحریم ها بیش از یک ژست سیاسی و عمل نمادین به نظر نمی‌آید تاثیر بیشتری داشته باشد. حال آن که هم اکنون نیز دولت ایران به جز تعداد انگشت شماری از کشورها، که اغلب جزء دولت های ضعیف و غیر تعیین کننده به شمار می روند، ارتباط چندانی با سایر کشورها ندارد. نگاهی به سفرهای خارجی وزیر امور خارجه ایران و ریاست جمهوری و بررسی دستاوردهای این سفرها موید این ادعاست.
برقراری ارتباطات اقتصادی دنیا با دولت ایران باعث می شود جمهوری اسلامی تحریم های سیاسی و اندک تحریم های اقتصادی که مستقیما به صنایع اتمی و موشکی اش مربوط می شود را با سهولت بیشتری دور بزند و برای این گونه مصارف شروع به تغییر شکل و تغییر کاربری انواع و اقسام کالاهایی که به صورت مجاز از بازار جهانی به دست می‌آورد، خواهد کرد. یا چون حال حاضر که سعی می کند انواع و اقسام اقلام مورد نیازش را از بازار سیاه تهیه کند، آن زمان معدود کالاهای تحریمی را از همین بازار تهیه خواهد کرد. با این تفاوت که در حال حاضر به سبب حساسیت شدید جامعه جهانی بر روی خرید هر کالای کوچک و بزرگی توسط ایران حساسیت وجود دارد. اما آن موقع آن موارد معدود در بده بستان های گسترده اقتصادی گم می شود. فراموش نکنیم که هیچ کجا به صورت رسمی و قانونی نقشه بمب و موارد دیگری که جمهوری اسلامی به آن ها دست یافته را عرضه نمی کنند و ایران تمام آن ها را در عین ممنوعیت و حساسیت جامعه جهانی در هزارتوی روابط گسترده اقتصادی خود تهیه و بر روی آن ها کار کرده است.
تحریم اقتصادی تنها گزینه کارآمد برای غرب قبل از حمله نظامی
تحریم اقتصادی، به عنوان یک ابزار فشار و اقدامی تنبیهی، مدلی از اعمال محدودیت است که انتظار می‌رود از طریق آن کشوری وادار به انجام عملی خاص یا عدم انجام عملی مشخص شود. تردید و شک در خصوص سودمندی تحریم های اقتصادی عمدتا به این نوع محدودیت‌ها مربوط می‌شود.در کشوری چون ایران که بخش بزرگی از اقتصاد آن دولتی است و دولت بزرگترین کارفرماست و در حالی که منبع مالی نفت در انحصار دولت است، طبعا حاکمیت بر سرچشمه منابع اقتصادی نشسته است. لذا بیشترین سود از مبادلات اقتصادی نصیب حاکمیت شده و آن چه که به صورت مازاد از پشت سدها این رودخانه جاری می شود نصیب بخش خصوصی می شود. در حالت اجرای تحریم های اقتصادی بهره اندکی که قبلا به بخش خصوصی می رسید نیز از او دریغ می شود و حاکمیت طبعا دیرتر از جامعه و بخش خصوصی به صورت مستقیم دست به گریبان تحریم های همه جانبه  شده و از آن ها متاثر می شود.
اما در این میان اولا به سبب آن که حساسیت فوق العاده بر مواردی که کاربرد نظامی و دو گانه دارد و محرومیت ایران از ابتیاع آن ها از بازهای جهانی، ثانیا به علت کند شدن سرعت چرخ اقتصاد، صنعت نظامی و اتمی ایران نیز با مشکل جدی مواجه می شود. همان گونه که تحریم های موجود بر صنایع حساس و حیاتی چون نفت و گاز تاثیر غیرقابل انکار گذاشته است، قطعا بر صنایع هسته ای و نظامی نیز بی تاثیر یا حتی کم تاثیر نبوده و روند پیشروی جمهوری اسلامی را در این زمینه کند کرده است.
تولید نفت خام در ایران هر سال رو به کاهش است و از حدود 6 میلیون بشکه در روز در دهه پنجاه به حدود 3 میلیون بشکه تنزل پیدا کرده است. روندی که هر ساله سیر نزولی حدود 300 هزار بشکه را نیز دارد. از آن سوگزارش آژانس انرژی اتمی به وضوح می گوید که فعالیت های خطرناک اتمی ایران از سال 2003 کمرنگ تر شده است. بخشی از این کمرنگ شدن را می توان به هراس دولت از واکنش جامعه جهانی نسبت داد، اما بخشی از آن هم قطعا تحت تاثیر تحریم های اقتصادی بوده است. همین مثال ها نشان می دهد که اگر چه ایران تلاش فراوانی برای دور زدن تحریم های اقتصادی انجام داده و می دهد، اما با وجود حساسیت روزافزون جامعه جهانی و تلاش برای بستن راه های فرار، این تاکتیک ایران آینده قابل اتکایی ندارد.
نمی تون انکار کرد که بخشی از اعتراضات مردمی اخیر در اثر نارضایتی آن ها از بحران بروکراتیک یا ناکارآمدی سیستم بوده و هست. ناکارآمدی که قطعا تنها علت آن تحریم های بین المللی نیست و علت اصلی، فروپاشی اقتصاد ایران در اثر سوء مدیریت دولت، سیاست های نادرست و فساد فراگیر در حاکمیت است. خاصه آن که اولین دور تحریم های بین المللی از اواسط دوره اول ریاست جمهوری احمدی نژاد به تصویب رسید و تا انتخابات اخیر ریاست جمهوری که به اعتراضات مردمی انجامید، مجال کافی برای تاثیرگذاری بر اقتصاد ایران را نیافته بود.
پیش از اثرگذاری تحریم های همه جانبه طبق آمارهای بنیاد پژوهش های مجلس بخش تولید در ایران با 55 درصد ظرفیت خود مشغول به کار بوده است. دولت نیز از روز نخست نشان داده که با اتخاذ سیاست های مختلف در زمینه های فرهنگی، اقتصادی، سیاسی و... به جنگ طبقه متوسط شهرنشین آمده است. لذا حتی اگر تحریم های بین المللی از روی ایران برداشته شود، با وجود سیاست های نادرست، فساد فراگیر و عدم شفافیت موجود در حاکمیت هیچ تضمینی نیست که اقتصاد ایران بتواند نفسی بکشد و شرکت های خصوصی به حیات خود ادامه دهند. تحریم های بین المللی نیز در این میان مزید بر علت شده است.
تحریم های اقتصادی مشروعیت بروکراتیک سیستم را به صورت مستقیم نشانه می رود و پایه اقتدار و نیروی سرکوب آن را نیز در بلندمدت سست می کند. در صورت وجود روابط گسترده اقتصادی با دنیا، دولت می تواند با پول های بادآورده بخش بزرگی از ضعف ها و مشکلات خود را بپوشاند و به یکه تازی خود ادامه دهد، همان کاری که تاکنون بارها انجام شده است. اما در حال حاضر دولت مجبور شده یارانه بخش تولید را به طور کامل قطع کند و فقط به پر کردن ماهانه حساب های مردم بیاندیشد تا بتواند با ظاهرسازی، از این ستون تا آن ستون فرجی برای خود خلق کند.
به هر روی نمی توان گفت تحریم اقتصادی تاثیر قابل انتظار خود را داشته است. چون اگر این اتفاق افتاده بود، به دنبال آن شرایط به کلی تغییر می کرد و در حال حاضر وضعیت پرونده هسته ای ایران در این مرحله نبود. علت اصلی پافشاری غرب از روز نخست بر این نکته تمام گزینه ها را روی میز نگه داشته، همین است. اما از آن سو نیز نمی توان تحریم های اقتصادی را بی اثر و یا حتی کم اثر دانست. در گذشته و در موارد مشابه هم تحریم های گسترده اقتصادی بود که در نهایت صدام حسین را بر سر جای خود نشاند، هوس قشون کشی گاه و بیگاه او به کشورهای همسایه را از بین برد، مانع از دخالت هایش در منطقه فلسطین و اسرائیل شد و او را وادار به تن دادن به بازرسی های مختلف سازمان های بین المللی کرد. وارد آمدن فشار به حاکمیت به این معناست که در اولین و ابتدایی ترین وظیفه و کارکرد خود، که اداره امور جاری کشور است، باز بمانند. امری که برای هر حکومتی فشاری جدی است.
اما در هر صورت اگر جمهوری اسلامی ایران در میانه این راه حاضر به تعلیق غنی سازی و دست برداشتن از برنامه های حساسیت زای موشکی و اتمی خود شود، یک فصل مهم از رویاریی ایران با جامعه جهانی به پایان خود می رسد. اما اگر در آینده این کشاکش به چنین نتیجه ای ختم نشود و در پیامد آن تحریم ها هر روز شکل جدی تری به خود بگیرد، اندک اندک ایران به وضعیتی مشابه وضعیت عراق اواخر دوره زمامداری صدام حسین یا وضعیت فعلی کره شمالی یا کوبا سوق پیدا خواهد کرد. در چنین حالتی اگر سیستم اقتصاد ایران به صورت جدی دچار اختلال شود خیال غرب و جامعه جهانی از بابت برنامه های اتمی ایران و دخالت در کشورهای منطقه تا حد زیادی آسوده خواهد شد.‏ اما اگر ایران همچنان راه های فراری جهت پیشبرد برنامه های خود بیابد، از نگاه غرب حمله نظامی به گزینه ناگزیر تبدیل می شود.
استراتژی غرب و منافع ملی ایرانیان
همان گونه که اشاره شد این استراتژی از جانب جامعه جهانی ظاهرا تنها راهی است که می تواند به عملی شدن رفع نگرانی ها و به نتیجه مطلوب رسیدن آن ها کمک کند. اما تعارض ها و تناقض های این استراتژی با آن چه مطلوب مردم ایران است همچنان پابرجاست. تحریم های اقتصادی جامعه ایران را ضعیف و رنجور می کند و گذار به دموکراسی را دشوارتر. حمله نظامی آثار به مراتب فاجعه بارتری نسبت به تحریم برای مردم دارد. همچنین دست روی دست گذاشتن و شاهد رسیدن ایران به آستانه تولید سلاح اتمی هم بودن راه چاره نیست که خود این تراژدی دردناک دیگری است. از آن سو پیشنهادات جایگزینی که تاکنون عرضه شده است نیز به ترتیبی که در بالا آمد چندان کارساز و کارآمد نیستند، لذا مورد اعتنا و توجه هم قرار نمی گیرند.
تحریم های اقتصادی اول از همه روی مردم تاثیر می گذارد، طبقه متوسط را بیش از پیش تضعیف می کند، ایران را هر روز و هر چه بیشتر تبدیل به زمین سوخته می کند و نتیجتا شرایط را برای ایجاد یک دموکراسی پایدار سخت تر و دشواتر می سازد. به همین دلیل است که اخلاقا نمی توان در مقام توصیه کننده به جامعه جهانی به تحریم های قرار گرفت.

اما از آن سو نیز چون پیشنهاد جایگزین کارآمدتری برای مقابله با برنامه های نگران کننده اتمی ایران وجود ندارد، مخالفت با تحریم بدون ارائه راه حل منطقی دیگری به عنوان جاگیزین، خود دعوت به بی عملی و صرفا نظاره کردن دامن زدن هر چه بیشتر حاکمیت ایران به نگرانی ها و نزدیک شدن هر روز و هر چه بیشتر به سلاح اتمی است. از آن جا که این موضوع از جنس مسائل اخلاقی است، تناقض موجود در آن نیز از جنس تناقض های لاینحل اخلاقی است. لذا به نظر می رسد فعالان و کنشگران ایرانی که با مفروضات فوق موافقند یا باید پیشنهادات جایگزین کارآمدی برای مقابله با برنامه اتمی ایران ارائه کنند و یا چاره ای جز سکوت در مقام توصیه سلبی یا ایجابی به جامعه جهانی در خصوص چگونگی برخورد با مسئله اتمی ایران نمی توانند داشته باشند. که این البته در مقام تحریم های اقتصادی است.

راه چاره
سکوت ناگزیر در مقابل تناقض موجود در مواجهه با نوع برخورد فعلی جامعه جهانی با پرونده اتمی ایران (تحریم های گسترده) به معنای انفعال نیست. بلکه فعالان مدنی و نیروهای اپوزسیون مانند گذشته می توانند/باید قضیه حقوق بشر در ایران را همچنان به شکل پر رنگی در افکار عمومی نگه دارند تا این مسئله دستخوش فراموشی و یا وجه المصالحه قدرت های جهانی با جمهوری اسلامی ایران بر سر برنامه هسته ای یا هر مسئله دیگری قرار نگیرد.

آن ها همچنین می توانند/باید این هشدار را به مردم ایران بدهند که تنها در صورت به صحنه آمدن است که می توان آینده امیدبخشی را رقم زد. چه حاکمیت در نهایت تن به مصالحه بدهد و چه ندهد، در صورت انفعال و عم تحرک مردم، آینده دردناکی در انتظار ماست. سناریوهای سه گانه تن ندادن حاکمیت به مصالحه (تحریم خردکننده-جنگ-دستیابی ایران به سلاح اتمی) در بالا توضیح داده شد. در صورت مصالحه و غائب بودن مردم ایران در صحنه، پیامدی مشابه سرنوشت مردم لیبی در دوران قذافی پس از مصالحه با غرب در انتظار ما خواهد بود.

اما اگر مردم فعالانه وارد صحنه شوند آن گاه می توانند معادلاتی که بر سرنوشتشان تاثیر حیاتی دارد را به دست خودشان تعیین کنند. تجربه کشورهای عربی نشان داده است وقتی مردم اراده به تحقق امری کنند، حتی وجود حمایت های مادی و معنوی غرب از دیکتاتورهای موجود نمی تواند سد راه و مانع تحقق خواست آن ها شود. مردم اگر وارد صحنه شوند و حاکمیت را تحت فشار قرار دهند می توانند آن را به دست کشیدن از جاه طلبی های اتمی و تن دادن به تعهدات بین المللی اش ترغیب کند. آن گاه است که به سبب این حضور دنیا نمی تواند حقوق مردم را در مصالحه با حاکمیت نادیده بگیرد. حضور تعیین کننده مردم همچنین می تواند راه را برای نه فقط خلاص شدن از شر پرونده اتمی ایران، که تحقق دیگر آرمان ها و آرزوها بگشاید. و این مهم در گرو اراده مردم برای تغییر و پذیرش هزینه هایی است که هر تغییری ناگزیر به همراه دارد.

در نهایت می توان گفت که گسترده تر شدن تحریم ها و جدی تر شدن رویارویی دنیا با برنامه اتمی ایران نه فقط هشداری برای حاکمیت و یا کشورهای غربی است، که هشداری مهم برای اپوزسیون و مردم ایران نیز هست.