۱۳۹۰ اردیبهشت ۴, یکشنبه

روز یکشنبه بخش دوّم، تحلیل ها و آخرین گزارشات از اعتراضات، بازداشتها، زندان، و بیدادگاهها --- بیانیه ها


اخبار روز - گزارش دریافتی: یکی از دوستان نزدیک بهنود رمضانی به مناسبت چهلمین روز شهادت این دانشجو نامه ای نوشته است. این دوست نزدیک بهنود رمضانی به دلایل امنیتی ترجیح داد که نامش افشا نشود. 

بهنود رمضانی دانشجوی ورودی ٨۹ دانشگاه صنعتی نوشیروانی بابل در شب چهارشنبه سوری توسط نیروهای بسیجی به شدت مورد ضرب و شتم قرار گرفته و به شهادت رسید. مراسم چهلم این دانشجوی شهید در روز جمعه دوم اردیبهشت در روستای قراخیل از توابع قائم شهر (زادگاه و محل دفن بهنود رمضانی) برگزار شد. با وجود اینکه مسئولین دانشگاه صنعتی نوشیروانی بابل اجازه ی برگزاری هیچ مراسم یادبودی برای این دانشجو در سطح دانشگاه را نداده اند اما دانشجویان این دانشگاه بارها تصاویر این دانشجوی شهید را در نقاط مختلف دانشگاه نصب کرده اند که هر بار این تصاویر توسط حراست دانشگاه امحا می شود. 
نامه ی دوست بهنود رمضانی در ذیل می آید: 

از یک دوست، هم فکر، هم خون و ... برای بهنودهای حال و آینده که جباران زمان برای حفظ قدرت خویش آن ها را طعمه مرگ می سازند. 
بسم المالک الجبار المنتقم 
آن کس که حقیقت را نمی داند بی شعور است، اما آن کس که حقیقت را می داند و آن را دروغ می نامد تبهکار است.    «برتولت برشت» 
اینک هر چه بی شعور بر زمین بوده، نقاب تبهکار به چهره کشیدند تا علاوه بر سرکوب حقیقت، دین را نیز به قربانگاه برند. مردانی با تسبیح اهریمنی به دست، خنجر کین به کمر، خباثتی نابخشودنی که در هیئت پیامبر نیز می نمایند و الله را خواستار این چنین درنده خویی می خوانند. 
آن الله و اسلام که ما شناختیم دگر است و این ها دگر! بسیار واجب است به اسلامی بودن حکومتی این چنین جبار، شک کردن؟! 
مگر آن پیرتان نگفته بود بی نیازی در مادیات را غنی بودن خود نخوانید(رایگانی آب،....)، فضایل معنوی را در شما به اوج خوهیم رساند؟ به اوج بردن ما پیشکشتان باد، ضحاک مفتی را در خود بکشید. اگر این چنین مَنشی منظور پیرتان بود؛ بسیار خرسندیم که سخنان این چنین پوچ و تهی از محتوا را پذیرا نبودیم و هم چنان در امیال حیوانی خود مانده ایم همان به که شما انسان باشید و ما هیچ نباشیم. 
بسیار وحشتناک می نماید که آن اندازه فردی بی دفاع، مورد ضرب و شتم قرار گیرد که جان دهد. اعمالی این چنین وحشیانه از حیواناتی درنده و بی شعور بروز خواهد کرد و لعنت خدا بر آنان باد که با ادعای داشتن اسلام و بی برنامگی، روح پاک و اهورایی بهنودهایمان را از کالبدشان تهی می سازند. هر انسان آزاده و بیدار که این موارد را درک می کند و می داند، به فراخور بی باکی، درد و ... فریاد بکشد و این کمترین انتظاری است که از یک «انسان» می رود. 
و اگر شهید را بر سر نام بهنودهای دوران بیاوریم، چشمان تنگ بعضی گشاد خواهد شد و برهان می آورند و از فقه و شرع و قرآن و ... می گویند که شهید این است و آن است ...... همان شرع و فقه ناقص شماست که سر بریده جوان را برای ما به ارمغان می آورد. مگر نه این که معنی شهید و شهادت، گواه و گواهی دادن هستند؟! بهنود نیز گواهی ظلمی که بر او و امثالش رفته را داد و ما نیز ظلم ظالمان و جور بی امانشان را بر مردم عصرمان شهادن می دهیم و به یقین می دانیم که روزی ساقط خواهند شد و ما تا ابد پایدار خواهیم بود. 
قسم به آه بر لب نشسته و اشک سرخ پدران و مادران بهنودها، که ما حوادثی این چنین تلخ را هرگز از یاد نخواهیم برد و تا یافتن پاسخ سوالمان فریاد خواهیم کشید. فریادهایمان به مثابه نامه هایی است که جز وجدان های بیدار آزادگان آن را دریافت نخواهند کرد. اگرچه جانمان را طعمه مرگ سازند، هرگز روحمان را در زندان تن اسیر نخواهیم داشت و هم چنان خواهیم راند تا قیامت. و هر انسان آزاده و وجدان بیدار باید از خود بپرسد و به دنبال پاسخ باشد که این گونه درندگان در شهرها و کوچه ها و خیابان هایمان به حال آمد و شد هستند و ما کمترین رنج حتی برای رسوا کردنشان را پذیرا نیستیم و آخر چرا؟ 
اصلا فرض بر این که وجدانی بیدار یافت نمی شود و همه خوابند و فرض بر این که هیچ نامه ای هم به مقصد نخواهد رسید و فرض که بعضی جباران در اینجا؛ نان از سفره، کلمه از کتاب، شکوفه از انار و تبسم از لبانمان را گرفته اند با رویاهایمان چه می کنند؟

 

مراسم چهلم بهنود رمضانی / فیلم

مادر شهید بهنود رمضانی بر سر مزار بخش هایی از این شعر را با چشمانی پر از اشک و گلویی پر از بغض با صدای بلند خواند: 

 همت کنید ای دوستان- دشمن به میدان آمده - با حرص خرس گشنه - با مکر شیطان آمده - آمد به قصد جان ما - بر ضد فرزندان ما - این سگ برای نان ما - نزدیک انبان آمده - هاراست، هار این بیشرف - شمشیر هم دارد به کف - یکصف شویم از هر طرف- جلاد انسان آمده - یکسر شده او را زنیم - شمشیر او را بشکنیم- پامال و نابودش کنیم - کو دشمن جان آمده

 

قدرت در دست کیست: آیت الله خامنه ای یا آقای احمدی نژاد؟ 

محمد برقعی

محمد برقعی
اگر به عملکرد آقای احمدی نژاد توجه کنیم متوجه هوش سیاسی او و یارانش می شویم. وی برای نخستین بار راهی را رفته که هیچ یک از پیشینیانش با آن آشنا نبودند. از این روی پایگاه قدرت جدیدی را در صحنه ی سیاست ایران ایجاد کرد. شیوه ای در قدرت که حتی بزرگانی چون امیرکبیر و دکتر مصدق و دکتر بنی صدر از آن غافل بودند. آقای احمدی نژاد از یارانش در بدترین شرایط حمایت می کند.

ویژه خبرنامه گویا
بخش اول
به ندرت دیده ام که وقتی در غیاب فردی مخالفانش از او بد می گویند دوستانش به دفاع از او برخیزند و به خاطر حمایت از دوست حاضر به خرید دردسر شوند
چند سالی است بحث است که آیا آیت الله خامنه ای دست بالا را دارد و احمدی نژاد مترسکی بیش نیست، و یا آقای احمدی نژاد با پشتوانه سپاه و نیروهای انتظامی خود قدرتی است که روزگاری روحانیون را برکنار و تکنوکرات ها را حاکم می کند. تا به حال شواهد بسیاری در رد یا قبول هر دو نظر گفته شده است، اما با گذر زمان می بینیم که در بسیاری از موارد آقای احمدی نژاد در مقابل آقای خامنه ای و یارانش می ایستد و لذا شبهه قدرت او مطرح می شود. از آن سو هم شاهدیم که تقریبا تمام سران پیشین و کنونی سپاه مثل علی شمخانی و محسن رضایی و محمدعلی جعفری علیه او موضع روشن می گیرند. این روزها شاهدیم که وزارت اطلاعات هم در دست او نیست و وزیر اطلاعات حیدر مصلحی به او تحمیل شده است.
یافتن پاسخ درست تری بر این سئوال در گرو فهم نوآوری و ابتکاری است که آقای احمدی نژاد و یارانش در صحنه سیاست ایران وارد کرده اند. ایشان با شناخت درست تفاوت قدرت (Power) و اقتدار (Authority) فصل نوینی در کتاب سیاست ایران باز کرده اند.
در تعریف قدرت گفته می شود که توانی است که دیگران را حتی برخلاف میلشان مجبور به اطاعت می کند، ولی اقتدار بستگی به سمت دارد و تا فردی در آن سمت است آن قدرت را هم دارد، اما چون به طور تاریخی ما هرچه می شناسیم قدرت است، لذا با اقتدار به ویژه به شکلی که امروزه در جهان مطرح است آشنایی نداریم.
ماکس وبر اقتدارو ومشروعیت آن را به سه دسته تقسیم می کند.
1ـ اقتدار موروثی: که شکل سلطنتی آن در ایران سابقه ی دیرینه دارد. قدرت آن بر دو پایه استوار بوده یکی سنت سلطنت و دیگری نیروی نظامی. لذا شاهان همیشه بزرگ ارتشداران بوده اند و شاه اسماعیل حتی در سال های ظاهراً مستی و بی خبری ، پس از شکست در جنگ چالدران، همیشه قزلباشان را به دور خود جمع داشت، و شاهان قاجار هیچگاه قدرت نظامی را به نخست وزیران ندادند ،حتی به امیرکبیر که اصلاح قشون را از اهداف اصلی خود کرده بود.
2ـ اقتدار کاریزماتیک یا فرهمند: قدرت این شخص در محبوبیت او نزد مردم و نفوذ کلام او است. به قول آقای محسنی اژه ای وقتی به آقای خمینی گفتند که عده ای از نظامیان قصد کودتا داشتند خندید و گفت که این احمق ها نمی فهمیدند بر فرض هم که سوار هواپیما شدند و چندین نقطه را بمباران کردند، بالاخره هواپیمای آنها باید به زمین بنشیند. آن وقت با مردم که به آنها حمله می کنند چه خواهند کرد؟ او می دانست که یک اعلام او میلیون ها انسان را به خیابان ها خواهد آورد، لذا برای حفظ قدرت خود به نیروی نظامی نیاز ندارد.
3ـ اتوریته عقلانی: که از ویژگی های جامعه ی مدرن است، هرچند در گذشته هم در شکل صاحبان سمت رد پای آن را می بینیم. قدرت آن بر دو پایه استوار است: نخست باور به مردم به "قانون" و اطاعت از صاحب مقام قانونی، دوم که امروزه با آن در عمل بیشتر و بیشتر آشنا شده یا می شویم ،شبکه یاران وفادار است . یعنی حزب و دسته و شبکه ای از افراد که منافع آنان چنان به هم گره خورده باشد که تا آخرین نفس از آن شبکه قدرت یا حزب دفاع کنند.این ویژگی دوم است که تا زمان آقای احمدی نژاد در ایران بسیار اندک مورد توجه قرار گرفته است و همین توجه او ویارانش که او را از سیاستمداران پیشین کاملا متمایز کرده است محور کار این نوشته است
احمدی نژاد: پدیده ای نو در سیاست ایران
وی با نظاره ی جامعه در این سالها با فراست دریافت که تصاحب مقام چندان مهم نیست. با مرگ آقای خمینی دوران اقتدار کاریزماتیک به سر آمده است. آقای خامنه ای هم با زیرکی راه سلاطین گذشته را در پیش گرفته و قدرت نظامی ـ امنیتی و بعدها قضایی را قبضه کرده است و توسط آنها هر روز بر قدرتش افزوده است و رقیبان را یکی پس از دیگری از صحنه بیرون می کند. و این اواخر هم در تلاش است که برای خود کاریزمایی هم دست و پا کند. آب دهانش شفا می شود، شعر هم می گوید. آیت الله های نوری و مصباح از ارتباط او با عالم غیب می گویند، و عده ای با رفتن او خود را روی زمین انداخته و جای پای او را می بوسند.
آقای احمدی نژاد مشاهده کرد که در این جامعه حتی نخبگان سیاسی هم فهمی از اقتدار عقلانی و قانونی ندارند، چه رسد به مردمی که اصلا تجربه ای در این زمینه ندارند. در این جامعه معمول است که هر کس قانونی را نمی پسندد از آن سر می پیچد و حتی به این تمرد خود هم افتخار می کند و آن را نشان پاکی و انقلابی بودن خود می داند. از این روی در کشوری که نه حکومتش و نه مردمش به قانون احترام نمی گذارند، مقام اداری ظرفی است توخالی و بادکنکی که با سوزن صاحب قدرت اصلی خالی می شود، تنها راهی که بجا مانده است ایجاد شبکه ای از یاران وفادار یا "باند" است. و به نظر می آید این را از مطالعه و مشاهده عملکرد سیاست در غرب فراگرفته باشد. برای مثال در شهر واشنگتن با تعویض رئیس جمهور یک روزه حدود سه هزار و پانصد مقام از سمت خود برکنار شده و یاران رئیس جمهور جدید و فعالان حزب او بر سر این سمت ها گمارده می شوند و این امر در سراسر جامعه ی آمریکا تا پایین ترین رده سمت های سیاسی انجام می شود و آنچه که تا حدود زیادی ثابت می ماند بخش تکنوکرات ها و افراد فنی هستند.آقای صفارهرندی پس از انتخابات دوره ی نهم و برنده شدن آقای احمدی نژاد گفت ما شش سال است روی شبکه ی قدرتمان کار کرده ایم و قصد داریم همه سمت ها را به یاران خود بدهیم، و در طول این سالها دیدیم که چنین کردند ، نه تنها در سطوح بالای سیاسی بلکه در سطح مقامات دوم و سوم و چهارم مملکت نیز چنین کردند. آنان نه تنها رؤسای دانشگاه ها بلکه رؤسای دپارتمان ها، و حتی اساتید، نه تنها وزیر خارجه و سفرا، بلکه کارمندان ارشد و دیپلمات ها، نه تنها وزیر بهداشت، بلکه رؤسای بیمارستان ها و بخش های مختلف بیمارستانی ،و با محکم تر شدن شبکه ی قدرتشان و بهره گیری از فرصت بعد از انتخابات نه تنها وزیر اطلاعات که حدود چهل تن از مقامات بالای وزارت اطلاعات را تعویض کرد ند. و آقای احمدی نژاداین سیاست را حتی در حد نمادین هم اجرا کرد. از جمله برکناری 14 مشاور رئیس جمهور در یک روز، مشاورانی که حتی برخی اصلا از اول آن سمت را نداشتند، یا سالها بود که در آن سمت کار نمی کردند.
اما شبکه ی "وفاداران" تنها به معنی انتصاب به سمت ها نیست، بلکه حمایت شدید از یکدیگر است. کاری که در فرهنگ سیاسی ما سابقه نداشته است. شاه آگاهانه و برطبق سنت سلطنت اجازه نمی داد که هیچ شبکه ای شکل گیرد، تا جایی که یکی از فرماندهان نظامی برایم گفت که ما می دانستیم شاه دوست دارد که ما از هم بد بگوییم و با هم رابطه ای نداشته باشیم ـ اوج سیاست تفرقه انداز و حکومت کن ـ لذا ما با توافق بین خودمان مطالبی را علیه یکدیگر به شاهنشاه می گفتیم ،و چون می دانستیم چه گفته شده است خود را برای دفع آن از پیش آماده می کردیم.به طور کلی سیاست آن بود که مقامات افراد پراکنده ای باشند که سرنخ تمام آنها به دست شاه باشد. هم او با بالا گرفتن مبارزات انقلابیون نخست وزیر و رئیس ساواک و چند تن از گزیده ترین افسران ارتش خود را زندانی کرد .
همین سنت در اپوزیسیون هم بود. آقای شاپور بختیار بدون توافق یاران قدیم جبهه ملی اش نخست وزیری را پذیرفت و سران جبهه ملی هم از او حمایت نکردند. آقای سنجابی که وزیر امور خارجه شد، چنان یاران جبهه ملی اش تنهایش گذاشتند که یکی دو ماهی بیشتر دوام نیاورد. مهندس بازرگان مورد حمله همگان بود، و تخته هدفی که هر تازه به میدان رسیده ای تیری به سوی او پرتاب می کرد. آقای رفسنجانی قدیمی ترین یارانش را فدا کرد. حتی در کتاب خاطراتش به نشان صداقت انقلابی اش شرح می دهد که در کشته شدن آیت الله لاهوتی ،پدر همسران دو دخترش ،سکوت کرد. همچنین دوست و هم سنگر سالیانش مهندس سحابی را دستگیر و زندان و شکنجه کرد. و در پاسخ آنکه چطور حرمت دوست دیرینه اش را نداشته، گفت می خواستم به او درسی بدهم . وی از این درس ها آنقدر داد که حال یارانش در حمایت از او بی رغبت هستند.
دوران آقای خاتمی که شهره است. بسیاری از خانواده ی دوستان قدیمش که زندانی شده بودند وقتی برای یاری نزد او می رفتند او یا روی نشان نمی داد، یا کاری نمی کرد. حتی وقتی وزرا و یارانش مورد حمله قرار گرفتند به دفاعشان همت نکرد و گذاشت گرگ ها یکی یکی یاران او را بدرند . در مجلس ششم که جمعی از وکلا به اعتراض تحصن کردند، نه دولت آقای خاتمی که حتی دیگر اصلاح طلبان هم آنان را تنها گذاشتند. آقای کروبی چه گلایه ها داشت که با تمام کمکی که به اصلاح طلبان کرده بود و بارها خود را به خاطر آنان به خطر انداخته بود ،در انتخابات دوران نهم او را تنها در کام گرگ ها رها کردند و حتی به او ضربه هم زدند.
ادامه ی این سنت را حال در جنبش سبز شاهدیم. تا رونقی بود هر کس می کوشید خود را به آن وصل کند. حتی کسانی که انتخابات را تحریم کرده بودند، یکباره وسط میدان پریدند و بدون هیچ توضیحی درباره ی نظر گذشته شان شعار "رأی من کو" را سر دادند و در حمایت از جنبش مقالات نوشتند و سخنرانی ها کردند و پیراهن و شال گردن سبز پوشیدند. اما جنبش که با سختی مواجه شد غرغر به موسوی و خاتمی ،و بعدتر کروبی، را آغاز کردند و گفتند اینان رهبران جنبش نیستند. و یا دست به افشاگری زدند که بله این سران خودشان با هم اختلاف دارند، و مثلا آقای خاتمی بیشتر از جنس آیت الله خامنه ای است تا موسوی ،و یا موسوی خود نخست وزیر دوران قتل عام 67 بوده. و حال هم صحبت از مرگ جنبش سبز و عبور از آن می کنند، بی آنکه بگویند رهبران سبز چه کار بهتری را می شد بکنند که نکردند؛ کاری ممکن نه ایده آلی.
این شیوه ی عمل نه ویژه شخصیت های سیاسی که در حقیقت از ویژگی های فرهنگی ما است و من در مقاله ی "انشعاب: بیماری فراگیر ایرانیان" به تفصیل به آن پرداخته ام. من به ندرت جمعی را دیده ام که فهمی از حمایت از گروه داشته باشد. این تجربه را نه در جمع اهل سیاست که در میان اهل هنر، دانشگاهیان، بازاریان، هم اداره ای ها و حتی در سطح خویشاوندان شاهد بوده ام. به ندرت دیده ام که وقتی در غیاب فردی مخالفانش از او بد می گویند دوستانش به دفاع از او برخیزند ،و به خاطر حمایت از دوست حاضر به خرید دردسر شوند.
حال با این ویژگی فرهنگی و سنت سیاسیون ما اگر به عملکرد آقای احمدی نژاد توجه کنیم متوجه هوش سیاسی او و یارانش می شویم. وی برای نخستین بار راهی را رفته که هیچ یک از پیشینیانش با آن آشنا نبودند. از این روی پایگاه قدرت جدیدی را در صحنه ی سیاست ایران ایجاد کرد. شیوه ای در قدرت که حتی بزرگانی چون امیرکبیر و دکتر مصدق و دکتر بنی صدر از آن غافل بودند. آقای احمدی نژاد از یارانش در بدترین شرایط حمایت می کند. از آقای کردان متقلب رد صلاحیت شده ای که کوس رسوایی اش را بر سر بام زدند. از معاونش رحیمی متهم به فساد مالی ،در حدی که حتی دادستان کشور هم با مجلسیان همراه شد و او را گناهکار اعلام کرد. وقتی مجلس آقای بهبهانی وزیر راه و استاد آقای احمدی نژاد را استیضاح و معزول کرد آقای احمدی نژاد تا مدتها او را بر سر کار نگه داشت ، بعد هم که مقاومت ممکن نشد وی را سرپرست آن وزارتخانه کرد ، بعد هم اعلام کرد که آن وزارت خانه را منحل می کند و سمت دیگری به او داد. داستان حمایت او از آقای رحیمی مشائی افسانه شده. از او نه تنها در مقابل مجلس که در مقابل حوزه ی علمیه قم، شورای نگهبان و حتی مقام رهبری حمایت کرد. و این اواخر که فشار چنان بالا گرفت که حتی آیت الله مصباح یزدی و نوری همدانی و مکارم شیرازی هم آشکارا علیه آقای مشایی جبهه گرفتند ،و کار بدانجا رسید که حمله به مشایی ورد زبان نوحه خوان ها هم شد تصمیم به عزل او گرفت، ولی وی را طرد نکرد، بلکه هم چنان با عزت و احترام در کنار خود نگه داشت ،و بدینسان گفت که من خاتمی و رفسنجانی و شاه و غیره نیستم که یار خود را قربانی کنم.
به این ترتیب او مفهوم "باندبازی" را به صورت واقعی وارد فرهنگ سیاسی ایران کرد و به جامعه در عمل نشان داد که هر کس که به این باند بپیوندد از حمایت کامل آن برخوردار می شود. همین سیاست سبب شد که باندی شکل بگیرد که در تمام سطوح جامعه و همه نیروها طرفداران سرسخت و مصمم خود را دارد. اعضاء این باند متعلق به یک نهاد مشخص نیستند. وی نشان داد که برعکس تصور عموم وی نماینده سپاه نیست، زیرا شاهدیم که بسیاری از سران سپاه چون شمخانی، محمدعلی جعفری علیه او موضع سخت گرفتند، اما از آنجا که بسیاری از سپاهیان جزو همین باند شده اند و از قراردادهای بسیار کلان پرسود بهره می گیرند، لذا این حملات موضع او را متزلزل نکرد، زیرا هم باندی های او مستقل از رهبری و مجلس و دیگر نهادها از این باند دفاع می کنند.
ویژگی بسیار مهم این باند آنست که چون شرط پیوست به آن فقط وفاداری به باند و حمایت بی چون و چرا از اعضای باند است، لذا بدنه ی اصلی آن افراد کم شخصیت، مهاجم، پررو، دروغگو و غیرمتخصص هستند؛ کسانی که شخصیت مستقل و نیرومندی ندارند و تنها با پیوستن به باند و حمایت باند امکان قدرت دارند. در این باند نه تکنوکرات های صاحب نام هستند، نه روحانیون شاخص، نه سیاسیون معتبر، نه هنرمند و کاسبکار و نه سپاهی و حفاظتی درجه اول. کافی ست نگاهی کنیم به خیل طرفداران او. روحانیون کم اعتبار و پایین رتبه ای چون سقا بی ریا، مرتضی آقاتهرانی، مشتی متخصص سیاسی هوچی مثل دکتر عباسی، مشتی نمایندگان کم مایه و ستیزه گر چون کوچک زاده و ستار هدایت خواه که وجه مشترک همه آنان بی مایگی، گستاخی، وقاحت، بی پروایی در دروغگویی و اتهام زنی ، و بالاخره اهل ستیز و ویرانی تا مدارا و سازندگی است.
به عبارتی ویژگی این باند ویژگی نوحه خوان ها است. گروهی که در میان مذهبیون معروف به بی بندوباری، بیسوادی، عوام فریبی و خرافه پرستی هستند. لذا اگر وزیر باشند چون کامران دانشجو، یا نماینده مجلس باشند چون رسایی، یاهنرمند باشند مثل علی معلم و فرج الله سلحشور و نادر طالب زاده، یا سپاهی باشند چون رستم قاسمی، یا استاد دانشگاه باشند مثل محمد مرندی، یادیپلمات باشند چون زاهدی و عبدالله سهرابی ، یا ازمسئولین تربیت بدنی کشور باشند چون محمد علی آبادی و علی سعیدی، همه نوحه خوان های گروه و حرفه ی خودشان هستند، با همان ویژگی های نوحه خوان ها، مذهبیون خرافی، زنجیرزن ها و قمه زنانی که نماز خواندنشان را جدی نمی گیرند، اما دهنی گرم دارند، عامه پسندند و چون دروغگویی را عیب نمی دانند هر وقت صلاح بدانند هر ادعای پوچی را می کنند. از جمله می گویند اگر پاسپورت ایرانی داشته باشید به هر کشوری که می روید مورد احترام خواهید بود و یا وزیر مسکن می گوید، سال آینده یک میلیون خانه می سازیم؛ کاری که از عهده ی پیشرفته ترین کشورها با تمام امکاناتش میسر نیست.
از آنجا که این جمع یک حزب نیستند، لذا به دور مرام و اصولی جمع نشده اند تا خط سیاسی معینی داشته باشند و بر سر اصولی در سیاست، مذهب، هنر و ادب، رابطه با جهان و غیره موضع یکدستی داشته باشند که بتوان آنان را در آن مورد پاسخگو دانست. سیاست بقا و حفظ قدرت ویژگی اصلی آنها است. کاری که تجلی کامل آن خود آقای احمدی نژاد است. مدعی رابطه با امام زمان و در عین حال دروغگویی بی پروا. با چنین ویژگی است که آقای دکتر عباسی به عنوان برنامه ریز سیاسی و متخصص سیاست جهانی مدعی می شوند که اقتصاددانان جهان به ایشان مراجعه می کنند تا فراگیرند که چگونه اقتصاد آمریکا را فلج کنند و آمریکا را تهدید می کند که اگر اراده کند در ظرف چند ماه تمام اقتصاد آن کشور را فلج می کند . دکتر مرندی به عنوان استاد دانشگاه آنقدر در مصاحبه های رادیو ـ تلویزیونی اش دروغ گفت و ادعاهای غیرقابل باور کرد که دیگر رسانه ای، حتی تلویزیون الجزیره، تمایلی به مصاحبه و شنیدن تحلیل ها و خبرهای او ندارد.
با چنین پشتوانه وسیعی در دولت و شبکه ی قدرت در سراسر کشور است که آیت الله خامنه ای متوجه شده که این قدرت جدید با سیاست بدیع و تازه خود تبدیل به نیرویی شده که دیگر سرنخ آن کاملا به دست او نیست.
در بخش دوم به رویارویی ناگزیر آیت الله خامنه ای و روحانیت حاکم با این پدیده ی نوین در سیاست ایران پرداخته می شود.

آقایان سنگ تحقق کدام آرمان ها را به سینه می زنید؟ 

بیژن صف سری

بيژن صف‌سری
از همه کسانی که دم از دغدغه تحقق آرمان های انقلاب را دارند می خواهم یک بار برای همیشه، برای آگاهی نسل امروز، صراحتا بگویند که، به واقع دغدغه تحقق کدام آرمان ها را دارند که امروز پس از گذشت سی و دو سال هنوز تحقق نیافته و ایشان امروز این چنین در تحقق آن احساس مسئولیت می کنند؟

ویژه خبرنامه گویا
بعد از شایعات و حرف و حدیث هایی فراوانی که در مورد استعقای وزیر اطلاعات و ابقا شدنش توسط رهبری نظام شنیده شد، اخیرا آقای خامنه ای در یک سخنرانی با گفتن این حرف که "هرجا احساس کند از مصلحت بزرگی غفلت می شود، وارد خواهد شد"، نه تنها برشایعات منتشر شده در مورد وجود اختلاف مابین خود و رئیس جمهور بر گزیدهخود صحه گذاشتند بلکه با مقید نشان دادن خود در تحقق ارمان های انقلاب، داغ ملتی را که 32 سال پیش برای وصول مطالبات بر حق خود بپا خاسته و تا امروز نه تنها به آن دست نیافته، بلکه یاد آوری از آن انقلاب و آرمان هایش هم حکم نیشتر زدن به دمل چرکین را می ماند طرفه آنکه در مقابل پرسش ها و شماتت های نسل امروز، وا مانده و هیچ توجیه ای جز با گفتن این واقعیت که انقلاب مان را به بی راهه بردند، ندارد، از این رو نگارنده نه بعنوان یک سیاست باز بلکه بعنوان یک روزنامه نگار که همواره در طول تاریخ پر فراز نشیب این قبیله، حکم سربازان بی جیر و مواجب ملت را داشتند، با نوشتن این وجیزه از همه کسانی که دم از دغدغه تحقق آرمان های انقلاب را دارند می خواهم که صرف نظر ازهمه آن شعار ها و کلی گویی ها که تاکنون از ارمان های انقلاب 57 به میان آمده، یک بار برای همیشه، برای آگاهی نسل امروز، صراحتا بگویند که ، به واقع دغدغه تحقق کدام ارمان ها را دارند؟ که امروز پس از گذشت سی و دو سال هنوز تحقق نیافته و ایشان امروز این چنین در تحقق آن احساس مسئولیت می کنند؟
بیادتان بیاورم که یکی از ارمان های انقلاب 57، تحقق عدالت بود ، واژه ای که به کرار درسخنان همه مسئولین امروز کشورمان و خاصه رهبری نظام و رئیس جمهور بر گزیده ایشان شنیده می شود که اگر از منظر دین و اسلام هم به این واژه بنگرند ، یکی از مهمترین شاخصه های آن بازهمین عدالت است ، وحال در چنین مقطعی از تاریخ کشورمان باید ازاین مدعیان پاسداری از ارمان های انقلاب پرسید ایا به نظر شما در قبیله ای که شما بر آن حکم می رانید عدالت حاکم است ؟ از اینکه از واژه قبیله به جای جامعه استفاده می کنم ،نه قصد توهین دارم و نه منظورم تحقیرکردن زمامداران امروز این اب و خاک است، چرا که فرق است بین قبیله و جامعه، بقول افلاطون جامعه را باید ساخت و آگا هانه هم باید ساخت اما قبیله احتیاج به قیم دارد که همه تصمیمات را او می گیرد و دیگران نقشی ندارند و همه چیز را برای خود و اطرافیان خود می خواهند و این یعنی همان شعار شرم آور فرمانروایانی است که در طول تاریخ این کهنه دیار، آمدند و رفتند و جز نام ننگی از خود بر جای نگذاشتند و از قضا یکی از اهداف و ارمان هایی که در سال 57 بدنبالش بودیم و هنوز هم هستیم ، عدالت بود تا دیگر فرمانروایانی نباشند که بگویند همه چیز برای ما و هیچ چیز برای ملت . و جالب است بدانید همه آن فرنانروایان به وقت چشم بر بستن از این دنیای فانی ، اگر نه به صدای بلند تا همه بشنوند و پند گیرند، اما بی شک در دل با خود می خواندند که :
از این دست استد م ، زان دست دادم
ستم کردم به مردم ، کرم نامش نهادم
باز بیادتان بیاورم ، که یکی دیگر از آرمان های انقلاب ریشه کن کردن اختناق و استبداد و میوه نامشروع آن یعنی قدرت مطلقه بود تا شهد آزادی و جمهوریت را به کام مردم بچشاند و کرامت انسانی را که به حاشیه رانده شده بود وارد متن نماید و بدینوسیله امکان و زمینه حاکمیت انسان بر سرنوشت سیاسی و اجتماعی خود را فراهم سازد. ، ایا اکنون با گذشت سه دهه از انقلاب ، این مدعیان به تحقق رساندن آرمان های انقلاب در پی تحقق چنین آرمانی هستند ؟ یا کماکان باید شاهد فربه تر شدن قدرت غیر پاسخگو یی باشیم که میل به مرید پروری وسرسپرده کردن مردم دارد و با هرگونه منتقد و معترض، برخورد قهری می کند و با تلاشی مذبوحانه ، قصد تولید فرهنگ تملق و چاپلوسی بصورت سلوک و رفتار ایرانی را دارد .
اقایان باور کنید اگر به واقع عزم راسخ در تحقق آرمان های انقلاب را داشته باشید ، تحقق همین دو ارمان از ده ها ارمان های فراموش شده انقلاب، ما را بس که تاکنون جز حرف همتی ندیده ایم چرا که:
در ره منزل لیلی که خطر هاست به جان
شرط اول قدم آنست که مجنون باشی
و اما آنچه باید در باره جنبش امروز مردم ایران صرف نظر از احتساب به گروه هایی که خود را متولی ان می دانند ، و آنانکه این خیزش مردمی را فتنه می خوانند گفته اید، این است که همواره در طول تاریخ وقوع هر جنبشی در واقع به نوعی نشئات گرفته از ذات جبری انسان های ازاده ای است که در مقابله با ظلم بی اختیار بر می خیزند ، آنچنانکه در سال 57 این چنین بود ، ودر حال حاضر در برخی از کشور های افریقایی هم بر پایه همین استدلال شگل گرفته است و انانکه چنین واکنش ملتی را بر علیه ظلم فتنه می دانند ، از ذات انسان که آزادی طلب است بی خبرند چرا که بنا بر اصل جبر و اختیار ، انسان ها در شرایط سلب ازادی های طبیعی خود لاجرم به روش های متوسل می شوند که در واقع به نوعی همان اتحاد برای رفع موانع کسب ازادی ها ی سلب شده آنهااست که به جنبش ازادیخواهی معروفند ، و درست نقل همان مثال مشهور ی است که زمانی نه چندان دور عالم و روحانی معروفی بنام مرحوم حاج شیخ حسین لنکرانی ، درتمثیل جالبی از کبریت و مشتعل شدنش ،در تعریف از اجبار و یا اختیار داشتن انسان ها ، به زبانی ساده بیان کرده است. می گویند وقتی از مرحوم آشیخ حسین لنگرانی ، پرسیدند انسان مجبور است یا مختار مطلق ؟ ایشان قوطی کبریتی را در دست چپ و چوبش را در دست راست گرفت و گفت ، الان نشانتان می دهم که انسان مجبور است یا مختار مطلق ، و بعد چوب کبریت را به بدنه باروتی قوطی کبریت کشید و گفت آیا به نظر شما این عمل یعنی کشیدن چوب کبریت به باروت ، جبر است یا اختیار ؟ مخاطب جواب داد ، اختیار است چون می توانیم چوب کبریت را به باروت نکشیم و هم می توانیم بکشیم تا چوب کبریت آتش بگیرد یا نگیرد . آشیخ حسین لنگرانی بار دیگر می پرسد ، وقتی کبریت را به بدنه باروت می کشیم ، اشتعال پدید آمده جبر است یا اختیار؟ و باز هم مخاطب در جواب می گوید ، اشتعال جبر است زیرا نمی شود ما چوب کبریت را به باروت بکشیم اما اشتعال صورت نگیرد و این دیگر دست ما نیست و چوب کبریت بی اختیار آتش می گیرد ، حال حکایت نه چنبش امروز ویا انقلاب 57 که نقل همه جنبش های ازادیخواهی در جهان است ، مگر می شود ظلم در جامعه ای بیداد کند و ملتی صبوری نمایند ؟ تحمل هم که باشد عاقبت روزی بسر خواهد رسید و بر علیه آن بر می خیزند، آنچنانکه تاریخ گواه این ادعا ست و ایضا آنچه امروز دربرخی از کشور های مسلمان شاهدیم ، و بر همین اساس جنبش امروز مردم ایران هم همچون انقلاب 57 و همه جنبش های که وجود داشته و بعداز این هم وجود خواهد داشت ، اجتناب ناپذیر و لاجرم است و نه فتنه، و این عمل لاجرم از فراوانی ظلم (کشیدن چوب کبریت به باروت) و به ستوه آمدن مردم (عمل اشتعال) بوجود می اید اما ظلم کردن اختیاری است ، انسان ها در بد و یا خوب بودنشان اختیاردارند و نه اجبار مطلق ، و انانکه با اعمال ظالمانه خود باعث جنبش مردم ستم دیده می شوند، نامی جز فتنه برای حق طلبی مردم ستم دیده نمی پسندند انچنانکه شاه هم انقلاب 57 را فتنه می خواند و سران کشور هایی که امروز با اعتراضات مردم خود روبر هستند آن را فتنه و دسیسه بیگانگان می خوانند .
من خود از نسل انقلابم و بدون شرم می گویم که برای آنچه آرزوی خود و نیاکانم در طول تارخ این کهنه دیار بوده است ، در جنبش همگانی سال 57 حضور داشته و در به ثمر رسیدن آن ، چون وظیفه ای نه تنها دینی که فرمان به مقابله با ظلم داده است و ایضا بعنوان وظیفه ای تاریخی ، شرکت داشته ام و امروز هم نه سر افکنده ام و نه کتمان می کنم، اما از اینکه در مقابل نسل پرسشگر امروز که همچون سی دو سال پیش از این من ، به دنبال خواست های بر حق خود به جنبش در آمده است، نمی توانم پاسخگوی چرایی تحقق نیافتن ارمان های که می پنداشتم با به ثمر رسیدن انقلاب 57 ، به آن دست می یابم ، باشم ، جز آنکه بگویم به ولای نجابت و صداقت نسل انقلاب 57 که نسل من است و امروز به مظان اتهامش اسیریم ما را به چنین عاقبتی کمان نبود.
bijan-safsari.com

رگ لاتی، شاهرگ فرهنگی و اخلاقی حکومت اسلامی

مسعود نقره کار

مسعود نقره‌کار
لات های شکل دهنده حکومت اسلامی بتدریج خود و نوچه های شان را در دستجات و گروه های مختلف سازمان دادند و به عناصر و لایه های حکومتی بدل شدند. امروز در هر سه قوه مجریه و مقننه و قضائیه و در سپاه و ارتش و بیت رهبرلات ها، به ویژه مداحان لات، نقشی کلیدی دارند.

ویژه خبرنامه گویا
مداح اهل بیت دولت امام زمان را آفتابه گرفت.
این مداح اهل بیت که بیش از دیگر لتوت حکومتی به داشتن رگ لاتی نازیده، نمونه ی واقعی رذالت و اوباشیگری ست.
مداح بیت رهبری با اتکا به همین رگ بر بالای منبر عورت احمدی نژاد را بی حجاب کرد.
**********************************************
استخوان بندی حکومت اسلامی، یعنی لات ها، با احساس تنگی جا به جان هم افتاده اند. این بار رگ لاتی حکومت گران درعربده جویی های یکی از مداحان اهل بیت آل عبا و بیت رهبری بیرون زده است. حاج سعید حدادیان، از مداحان لش و وبشی، که همه ی محسنات شکلی و محتوایی یک حزب الهی لات را دارد، احمدی نژاد ورحیم مشایی را" آفتابه گرفت".(1)
مداح بیت رهبری درمعرکه ای در" انتقاد" به عملکرد رحیم مشایی، ضمن تشبیه " مشایی ِ بی شعور" به آلت تناسلی احمدی نژاد خطاب به احمدی نژاد گفت :
".....چیه شما اینقد تبلیغ کنسرت ها رو می کنین، اینا نزده می رقصن، 5 تا دکترجمع کنن یه آخوند نمیشن. من امشب لاتی حرف می زنم .... احمدی نژاد تا از بهشت حزب الله بیرونت نکردن خودتو جمع کن , یالله بابا.."(2).
سعید حدادیان مداح مدعی ولایتمداری در معرکه گیری اش که در"جمع عاشقان سیدالشهداء" بر پا شده بود، با تاکید بر شباهت رحیم مشایی به عورت آقای احمدی نژاد، از رئیس دولت امام زمان خواست جلوی این آلت زشت را بپوشاند و آن را دور بیاندازد. مداح اهل بیت آل عبا و بیت رهبری که به گفته خودش یکبارنیز قصد داشت مشایی را " بزند" درمعرکه گیری اش لاتی حرف می زند تاهیچ رسانه ای نتواند حرف های اش را انتشار دهد (3). با این حال اما گله ی دیگری از لات های حکومتی که طرفداردولت لاتمداراحمدی نژاد هستند حرف های لاتی مداح ولایتمدار را با عذر خواهی از خوانندگان خود و امت مسلمان منتشر کرد. این گروه از لتوت و لشوش و اجامر دولتی که احمدی نژاد با ادب ترین شان است با ژستی مودبانه سعید حدادیان را " بی ادب و فحاش" خواندند و از ملت " فهیم و با فرهنگ " ایران خواستند در رابطه با " هتاکی" های این بی تربیت ِ " چرت و پرت" گو قضاوت کنند. (4) گله ی لات های احمدی نژادی تشبیه آقای مشایی به عورت رئیس دولت امام زمان توسط مداح عاشق ِ شید الشهدا را بدون توجه به عفت عمومی اوج حقارت و بی ادبی این" مداح هتاک " و " میرزابنویسی که مقام گرفته" است، اعلام کردند. (5)
مداحان، لات ترین های حکومت اسلامی
رگ لاتی ای که سعید حدادیان در برابر"جمع عاشقان سیدالشهداء" به آن نازیده است، شاهرگ فرهنگی و اخلاقی حکومت اسلامی، و از رگ های فرهنگی و اخلاقی در جامعه ما ست. با روی کار آمدن سلسله صفویان با ترویج وتحمیل ذکرمصیبت خوانی و مداحی خاندان آل عبا بخشی از لایه ی اجتماعی ای که پهلوانی و جوانمردی و عیاری ویژگی اش بود به ورطه مداحی و ذکر مصیبت خوانی و لات بازی سوق داد ه شد و به این طریق در این رگ فرهنگی و اخلاقی خونی دیگرگونه به جریان افتاد. (من در مقاله های متعدد و در کتاب مقدمه ای بر کشتار دگراندیشان در ایران به این "رگ لاتی" اشاره کرده ام).(6)
پیش از انقلاب بهمن لات ها– مداح وغیر مداح- در حاشیه ی نهادهای پادشاهی و مذهب یاری رسان دربار و روحانیون بودند، و پاندول وار میان قدرت مداران و دین مداران گذران می کردند، لات هایی که هیئت ها و دستجات عزاداری ، مجالس مذهبی، مساجد و تکایا و...محل تطهیر بزهکاری ها و خلاف کاری های مستمرشان بود. بخش بزرگی ازهمین جماعت در رابطه ای تنگاتنگ و دو جانبه با روحانیون سرانجام با ربودن انقلاب بهمن متولیان قدرت سیاسی شدند و درشکل دهی ِ حکومت اسلامی نقشی پر اهمیت ایفا کردند. نقش لات های مذهبی درترورها، بلواها و شورش های مذهبی و سرانجام انقلاب بهمن پوشیده نمانده است.
لات های شکل دهنده حکومت اسلامی بتدریج خود و نوچه های شان را در دستجات و گروه های مختلف سازمان دادند و به عناصر و لایه های حکومتی بدل شدند. امروز در هر سه قوه مجریه و مقننه و قضائیه و در سپاه و ارتش و بیت رهبرلات ها، به ویژه مداحان لات، نقشی کلیدی دارند.
*****
برخی از مشخصه های لتوت حکومتی، به ویژه مداحان لات: پرروئی ووقاحت، زبان ( گفتاری و رفتاری) (7)، دروغگویی، نترسی(کله خری) به دلیل روحیه پرخاشگرانه و تهاجمی (دعوایی)، حیله گری، خلافکاری و متدین بودن آن هاست. لات های حکومت اسلامی را شاید بتوان اینگونه دسته بندی کرد:
1- تحصیل کرده های لات، مثل دکتر محمود احمدی نژاد و بسیاری از اعضاء کابینه اش
2- روحانیون لات، مثل هادی غفاری و روح الله حسینیان
3- مداحان لات مثل سعید حدادیان و منصور ارضی
4- نظامیان لات ، اکثر فرماندهان سپاه و ارتش( نگاه کنید به نوارسردار قاسمی)(8)
5- نمایندگان لات مجلس شورای اسلامی( اکثریت نمایندگان این مجلس)
6- مسؤلین، کارکنان و ماموران لات شاغل دروزارت اطلاعات و زندان ها ( قمه کشان و شکنجه گران حرفه ای که با نام مستعار سربازان امام زمان جنایت کرده و می کنند.)

در این میانه اما مداحان لات ترین ها بودند و هستند، لات ترین هایی که صدای حکومت اسلامی اند. و شگفت نیست که گله ای از همین لات های کف بر دهان از آهنگران ( بلبل خمینی ) و کویتی پور و حسين فخري گرفته تا حاج منصور ارضی( شمس المادحين) و حاج سعید حدادیان و ده ها مداح دیگر در حکومت اسلامی به سیاستمدار، فیلسوف، اقتصاددان، دادستان و قاضی، معلم اخلاق بدل شده اند. این مجموعه، به ویژه منصور ارضی و سعید حدادیان و دارو دسته شان می روند تا مهر خود بر درگیری ها و تحولات درون حکومتی بکوبند.
*********
منابع:
1,4,5-www.hasbiiallah.parsiblog.com
2,3,7-http://www.youtube.com/watch?v=wonz0b4AMSs&feature=related
6- مسعود نقره کار : اراذل و اوباش حکومتی
http://www.iranian.com/main/2007-11
7- ویژگی زبان و کلام مداحان، به ویژه اشتراک زبان و کلام شان با گنده لات ها را می توان در مقایسه زبان و کلام سعید حدادیان و شعبان جعفری ( شعبون بی مخ) ملاحظه کرد.
سعید حدادیان به رئیس جمهور ورئیس دولت امام زمان می گوید :
" ...آقای احمدی نژاد عورتت زده بیرون، می برنشان، حزب الله اینجوریه، رگ لاتی مونم هس واسه اینجور موقع ها،عورتت زده بیرون بابا, یا الله, گندم کجارو خوردی؟" (منبع شماره 2)
و شعبان جعفری به زمان شاه اگر مردمی پای منبر آخوندی شلوغ می کردند و به حرف های آخوند توجه نمی کردند بالای منبر می رفت و می گفت:
" ایهاالناس، این آقا با منبرش تو کون خوار و مادر هرکی که شلوغ کنه" .( هما سرشار، شعبان جعفری، لس آنجلس، 1381)
8- parsdailynews.com

علی خامنه ای و ظن جاسوسی احمدی نژاد

اکبر گنجی

اکبر گنجی
نزاع کنونی میان اصول گرایان و احمدی نژاد "جنگ زرگری" است یا نزاعی واقعی؟ اگر جدی است،منشأ این نزاع چیست؟ مخالفان احمدی نژاد برای زدن او به چه اتهام هایی متوسل شده و می شوند؟دموکراسی خواهان چه وظیفه ای در قبال این نزاع دارند؟ نیروهای سیاسی/حزبی چه می توانند کرد؟این مقاله پیرامون همین پرسش هاست.  
ویژه خبرنامه گویا یکم- طرح مسأله: بخش نظامی/اطلاعاتی/امنیتی رژیم جمهوری اسلامی- به فرمان رهبر- با احمدی نژاد و یاران و همفکرانش رفتاری را آغاز کرده است که قبلاً علیه جنبش سبز(فتنه به قول آنها)صورت داد. روزنامه ی کیهان - که به همین بخش تعلق دارد و سلطان علی خامنه ای معمولاً مواضع صریح تر خود را از طریق صفحه ی دوم این نشریه به اطلاع دیگران می رساند- به مهمترین مرکز بازتولید چنین تصویری تبدیل شده است. متصل کردن احمدی نژاد و همفکرانش به دول غربی و طرح اتهاماتی چون همکاری با آمریکا و اسرائیل،از آن بدتر،مجری اوامر آن دول بودن، نشان می دهد که اگر احمدی نژاد حاضر به تبعیت محض نباشد،رهبر جمهوری اسلامی و نهادهای نظامی/امنیتی تحت امرش تا کجاها حاضرند پیش روند.
دوم- جاسوسی برای آمریکا و اسرائیل: همه به یاد دارند که کیهان و مابقی نهادهای نظامی/ اطلاعاتی / امنیتی جمهوری اسلامی بارها و بارها موسوی و کروبی و خاتمی را عامل موساد و سیا و سرویس اطلاعاتی انگلیس قلمداد کرده/می کنند[1]. حال نوبت احمدی نژاد رسیده است. او "فتنه ای بزرگتر و خطرناک تر از فتنه ی سبز" قلمداد می گردد. اما فقط این نیست. محسنی اژه ای، دادستان کل کشور و وزیر اطلاعات قبلی و از عاملان اصلی سرکوب سه دهه ی گذشته، در 1/2/90 کارهای احمدی نژاد- خصوصاً عزل وزیر اطلاعات- را "توجیه ناپذیر"،"قند آب کردن در دل دشمن" و اگر سلطان علی خامنه ای به داد نرسیده بود،منتهی شونده به در دست گرفتن "بسیاری از قلمروها توسط دشمن" قلمداد می کند[2].
بیان این سخنان از سوی فردی که در سه دهه ی گذشته از چهره های اصلی نهادهای سرکوب-از جمله اعدام های تابستان 67 - بوده و اینک دادستان کل کشور است،باید بسیار جدی گرفته شود.این مدعیات از "خط/سیاست" جدیدی در پشت صحنه حکایت دارد.
اما سرمقاله ی کیهان صریح تر و شفاف تر این "خط/سیاست" جدید را برملا می کند.از نقطه ی ضعیف تر احمدی نژاد- که تهاجمات وسیع طی ماه های گذشته در صدد نابودی کامل او بوده، یعنی مشایی- آغاز می کند[3]. کیهان سفر مشایی به اردن و سفر بقایی به یمن را علم کرده تا برکناری وزیر خارجه (منوچهر متکی) و عزل وزیر اطلاعات (مصلحی) را "فرمان انتحاری" آمریکا به "مهره های کم بهاتر خود در ایران" به شمار آورد. مشایی به دستور احمدی نژاد وزارت خارجه را دور زده و "ارتباط ويژه با پادشاه اسلام ستيز و مطلقاً آمريكايی اردن" برقرار کرده است.کار او،"بازی در زمین و نقشه ی دشمن" بوده است.اما امری که تحت فرمان دشمن بودن وی را اثبات می کند،"اصرار بر تداوم بازی در زمين دشمن"، برخلاف نظر وزارت خارجه و وزارت اطلاعات است. آمریکا و اسرائیل و انگلیس از طریق مشایی(احمدی نژاد)، سناریوی همیشگی خود را اجرا می کنند:
"دور زدن وزارت خارجه و بسترسازی برای فشلی و كم كاری آن در طول يك سال اخير، براساس سناريويی شك برانگيز و هماهنگ صورت گرفته است...سناريوی مذكور همواره در دستوركار سرويس های سه گانه ی سيا، موساد و اينتليجنس سرويس قرار داشته است. وزارت اطلاعات به ويژه طی 2 سؤال اخير به خاطر نقش آفرينی های درخشان و كم سابقه(از جمله در برابر فتنه ی 88 و شبكه ی موساد و گروهك ريگی و...) مورد حقد و كينه ی دشمنان تابلودار نظام و سرويس های بيگانه ای قرار داشته كه انهدام سناريوی 20 ساله ی خود را در فتنه ی سبز به چشم می ديدند"[4].
دشمن(دول غربی ورژیم صهیونیستی) می داند که:
"اين ضربه را بايد به خاكريز اول نظام- يعنی دولت و رئيس جمهور- بزنند اما نه از روبرو، بلكه از عمق دولت! و نه با گارد تقابل بلكه با نفوذ به روش اسب تروا. در شطرنج نيز وقتی مهره های دو حريف به مقابل هم می رسند و يكديگر را سد می كنند، تنها مهره ای كه امكان دور زدن و پريدن از روی مهره های حريف را دارد، مهره ی اسب است. اصطلاح نظامی آن- اگرچه نارسا- پياده كردن چترباز در عمق جبهه ی حريف و اصطلاح اطلاعاتی آن نفوذ و همرنگی و زدن شبيخون به هنگام غفلت از عمق جبهه ی مقابل است...قرائن و شواهد بسيار نشان می دهد دشمن پس از هزيمت در آن فتنه[حرکت سبز]، درصدد است به خاكريز اول نظام- دولت مكتبی و اصولگرا - از درون آن و به واسطه ی ايجاد تقابل و بن بست با نظام آسيب بزند"[5].
کیهان در نهایت پس از بازگو کردن هدف دشمن،راه نجاتی پیش پای احمدی نژاد قرار می دهد. می گوید:
"هدف اين پروژه زدن رگ و ريشه های حيات دولت به دست برخی عناصر نفوذی است. كدام درخت با قطع ريشه ها می تواند ادامه ی حيات دهد...اگر غفلت كنيم، توهم پيروزی برای ما سستی می آورد و ريشه های گنديده برای توطئه به هم می رسند...انتظار آن است كه احمدی نژاد، مالك اشتر باشد حتی اگر اين بار در تشخيص اين كه تير پرتاب شده از جانب دشمن - با امضای "م ن عبدالله الناصح"!- از سر خيانت و فريب است، به خطا رفته باشد"[6].
رویدادهای دیگری هم نشان می دهد که قرار است این خط دنبال شود. در 1/2/90، سعدالله زارعی، دیگر کیهان نویس،در اردوی دفتر تحکیم(شاخه ی بیت رهبری)، خطاب به آنان گفته است:
"از اواسط 1387 ما شاهد بوديم كه جريانی در داخل دولت در عرصه ی سياست خارجی و داخلی، معكوس عمل می ‌كند، كه اين امر را در موضع‌گيری راجع به رژيم صهيونيستی شاهد بوديم"[7].
روز بعد نوبت به سرلشکر جعفری،فرمانده ی کل سپاه پاسداران، رسید.او شکاف بین جریان اصول گرایی انقلابی و جریان انحرافی جدید را "عمیق" به شمار آورد و تحلیل های آنان را "به نفع امريكا و اسراييل" و مشابه تحلیل های وزیرخارجه ی آمریکا قلمداد کرد که از "عمق فاجعه ی انحراف" حکایت می کند.به گفته ی وی، این جریان انحرافی "قطعا مخالف انقلاب است و در آينده همين جريان در مقابل انقلاب اسلامی خواهد ايستاد...اين جريان در آينده به طور قطع به مقابله با انقلاب بلند خواهد شد". این جریان "خطرناک" و "در حال رشد" خود را پشت احمدی نژاد مخفی کرده است.به طور قطع این جریان شکست خواهد خورد،"اما اينكه اين اتفاق چطور و با چه حوادثی همراه باشد، معلوم نيست"[8].
هنوز چنده ماه بیشتر از دیدار سلطان علی خامنه ای با اعضای جامعه ی مدرسین حوزه ی علمیه ی قم نگذشته است. در آن دیدار، وی پس از شنیدن انتقادهای فقیهان از دولت گفت،در دوره ی هاشمی رفسنجانی و محمد خاتمی وقتی آنان به خارج رفته و با دولت های دیگر گفت و گو می کردند، وی به شدت نگران می شد که مبادا سازش یا خیانتی صورت گیرد. اما در دوره ی احمدی نژاد خیالش کاملاً راحت است و کوچکترین نگرانی از این بابت ندارد. علی خامنه ای می گوید در زمان هاشمی لیستی از کالاهای مورد تقاضاهای ایران را به دولت آلمان داده بودند که در مقابلش تعهدات زیادی متقبل می شدند و رهبری جلوی این کار را گرفته است. می گوید:
"بنده از همه ی دولت‌ها حمایت کرده‌ام ولی این دولت با دولت‌های گذشته تفاوت دارد و فرق اساسی در این است که تلاش نمی‌کنند حاکمیت دوگانه درست کند. در گذشته حرف دشمن القای حاکمیت دوگانه بود و در برخی ادوار هم برخی افراد دنبال القای این وضعیت در کشور بودند که دولت و مجلس در مقابل ولایت فقیه که محور نظام است، قرار دارد ولی الان اینگونه نیست.در شرایط کنونی اختلاف نظر هست و من هم برخی مسائل را قبول ندارم اما الان اگر رهبری چیزی بگوید، رئیس جمهور می‌پذیرد و به آن عمل می ‌کند. امروز وقتی رئیس جمهور یا مسئول ارشدی از دولت به خارج از کشور می‌ رود، من نگرانی ندارم اما قبلاً نگران بودم که مسئولان در خارج از کشور می‌خواهند چه بگویند؟ یک بار در موضوع روابط با یک کشور اروپایی کاغذی آوردند و مطالبی مطرح کردند که خلاف عزت بود و من جلوی آنها ‌ایستادم و حتی در مورد مشابهی ‌گفتم اگر این کار را بکنید، مخالفت خود را اعلام می‌کنم"[9].
چه رویدادی نظر رهبری را تغییر داده است؟ آیا تنها شاهد و قرینه سفر مشایی به اردون و سفر بقایی به یمن است؟ تحول دیگری همزمان با این اتفاقات روی داده که سلطان را نگران و مشکوک کرده است.اتحادیه ی اروپا در 23/1/90، سی و دو تن از مقامات ایرانی که در سرکوب مردم نقش اساسی داشته اند را- به دلیل نقض حقوق بشر- تحریم کرد[10].مهمترین نکته در این لیست آن است که هیچ یک از یاران و همفکران محمود احمدی نژاد در آن قرار ندارد.همه ی ناقضان حقوق بشر، یاران ولی فقیه هستند.این موضوعی است که سوء ظن وی را برانگیخته است.گفته می شود که به طور همزمان، برخی به او گزارش کرده اند که تیم احمدی نژاد با دول غربی مذاکرات پنهانی داشته و خود را مخالف سرکوب ها، موافق بهبود روابط و حل مسائل قلمداد کرده و علی خامنه ای و نیروهایش را سردمدار سرکوب و نزاع با غرب به شمار آورده است.برخی از مخالفان احمدی نژاد تا آنجا پیش رفته اند که لیست 32 نفره ی تحریمی را دست پخت رئیس جمهور و یارانش به شمار آورده اند.آنان به دول غربی گفته اند شما نیروهای رهبری را بزنید تا راه ما برای توافق و همکاری گشوده شود.
کار که به اینجا کشید،اعمال گذشته مورد بازخوانی تازه قرار گرفته و نامه نویسی به اوباما، پاپ و مذاکرات غیرعلنی با دولتمردان بیگانه از نو تفسیر می شوند.چرا احمدی نژاد حوزه ی سیاست خارجی را که قلمرو سلطانی بوده، می خواسته به چنگ آورد و مذاکرات بدون اجازه برگزار کرده است؟ به هرحال سلطان دوباره خود را مجبور دید که از "مواضع صحیح رهبری" دم زند و خمینی وار فریاد برآورد حمایت هایش از احمدی نژاد،حمایت از "شخص" نبوده، بلکه حمایت از "کار" و "خدمت" بوده و قاطعانه جلوی "انحراف" خواهد ایستاد:
"می ‌گويند در جمهوری اسلامی ايران شکاف و حاکميت دوگانه به‌ وجود آمده و رئيس‌جمهور، حرف رهبری را گوش نکرده است.رهبری هيچ‌گاه بنای دخالت در تصميم‌ها و کارهای دولت را ندارد، مگر آنجايی که احساس کند مصلحتی مورد غفلت قرار گرفته است. در قضيه اخير هم که چندان مهم نيست، احساس شد از مصلحت بزرگی غفلت شده است.نظام جمهوری اسلامی، دستگاه مقتدری است و رهبری هم محکم در مواضع صحيح خود ايستاده است.تا زمانی‌که من زنده هستم و مسئوليت دارم، نخواهم گذاشت حرکت عظيم ملت ايران به‌سوی آرمان‌ها، ذره‌ای منحرف شود...ملت و رهبری همواره از خط کار و خدمت حمایت می کنند و ملاک هم اشخاص نیستند بلکه ملاک اصلی خط کار و خدمت است"[11].
سوم- سرقت اسناد وزارت اطلاعات:احمدی نژاد و یارانش در روایدادهای اخیر با اتهام تازه ای مواجه شدند.روزنامه ی سپاه پاسداران(جوان آنلاین) در 29/1/90 آنان را به سرقت اسناد وزارت اطلاعات جهت استفاده علیه رقبای اصول گرای خود در انتخابات آینده متهم کرد.جوان نوشت:
"بهره برداری سیاسی از اسناد و اطلاعات و تلاش برای خصوصی سازی آنان مساله ای بوده که نهادهای امنیتی و اطلاعاتی همواره با آن روبرو بوده اند.این مساله که پیش از این در دوران دوم خرداد نیز خود را به نمایش گذاشته بود وجریانهای سیاسی درصدد نفوذ به دستگاه های امنیتی جهت تامین مقاصد خود بودند گویا این موضوع دراین ایام نیز مورد توجه یک جریان انحرافی است که تلاش دارد با بهره برداری خاص و خروج برخی اسناد و مدارک ویژه مقاصد خود را تامین و از عنصر اطلاعات به عنوان اهرمی برای ترغیب وتهدید برخی از جریان ها و چهره های سیاسی و پیشبرد اهداف سود بجوید.بی گمان این مساله و پی گیری آن خواه از سوی هر فرد و جریانی باشد مورد پذیرش مدیریت و بدنه نهادهای امنیتی نبوده و آنان تامین منافع ملی را به بازی های جریانی تنزل نمی دهند مساله ای که بی شک در این ایام نیز با این مقاومت ها روبرو هستیم".
این ماجرا نیز مسأله ی دیگری بود که آیت الله خامنه ای را وادار به اقدام مستقیم کرد.یکی از مدیران کل اسبق وزارت اطلاعات(از نویسندگان فعلی کیهان)،گوشزد کرده که حکم حکومتی رهبری به وزیر اطلاعات دارای یک نکته ی محوری است که باید بدان توجه شود. می گوید:
"لابد همگان دقت کرده اند که عنوان نامه خطاب به آقای مصلحی است، نه مقامی دیگر. حتی رونوشت نامه هم برای مسئول دیگری ارسال نشده است"[12].
نظامی/اطلاعاتی/امنیتی ها به صراحت به احمدی نژاد می گویند که آیت الله خامنه ای تو را "هیچ" به حساب آورده است.یعنی تو حتی در حد ارسال رونوشت نامه اهمیت نداری.سایت قالیباف(فردا) و دیگر سایت های نظامیان این نکته را به طور همزمان منتشر کردند.
سایت سرلشکر محسن رضایی(تابناک) هم در تحلیلی اختصاصی در این خصوص در 1/2/90 نوشت، با توجه به اینکه احمدی نژاد حاضر نشد نظر آیت الله خامنه ای را بر نظر خود مقدم بدارد،و رسانه های نزدیک به تیم رئیس جمهور با اخباری جهت دار افکار عمومی را تحریک نمودند،آیت الله خامنه ای:
"در نامه‌ای دقیق و ظریف، آن هم تنها خطاب به شخص آقای مصلحی، با این استعفا مخالفت و وی را تشویق به کار و تلاش بیشتر در حوزه تحت مدیریت خود کردند و دلیل آن هم مشخص بود:الف) شرایط سیاسی ـ امنیتی منطقه و داخل کشور.ب) شأن حاکمیتی وزارت اطلاعات بدین معنا که نهاد اطلاعاتی تنها برای دولت ـ قوه مجریه ـ‌ کار نمی‌کند، بلکه باید در برابر همه نهادهای حاکمیتی پاسخگو باشد... [بدین ترتیب،رهبری]فرصت را از دشمنان نظام برای بهره‌برداری سوء گرفتند"[13].
چهارم- احمدی نژاد و آخرین پیچ تاریخ: فشارها به رئیس جمهور جهت اخراج مشایی و دیگر یارانش از قوه ی مجریه به شدت افزایش یافته است.احمدی نژاد تاکنون در این زمینه سکوت کرده، ولی مخالفان اصول گرا مدعی مقاومت او در برابر حکم حکومتی سلطان هستند.در 1/2/90 آیت الله مصباح یزدی دوباره وارد میدان شد و احمدی نژاد و یارانش را منافقانی قلمداد کرد که "می‌گویند ما تابع ولایت هستیم ولی طور دیگری عمل می‌کنند"[14].
شاید احمدی نژاد واقعاً معتقد است که با امام زمان ارتباط دارد و امام زمان تدبیر و هدایت او را در دست گرفته است. اگر چنین باشد ،مشایی حلقه ی ارتباط او با امام زمان است.اوست که این دو را به یکدیگر وصل کرده است.متأثر از همین باور، احمدی نژاد رسالتی تاریخی برای خود قائل است.گویی او در "آخرین پیچ تاریخ" قرار گرفته و می بایست همه را از این "گردنه" عبور دهد. اما آیا عبور از "آخرین پیچ" و "گردنه" ی تاریخ و آغاز "دوران درخشان تاریخی" بدون مشایی که رابط او و "صاحب امر" است ، ممکن می باشد؟ به تعبیر دیگر، حذف مشایی به معنای قطع ارتباط است.ضمن آن که احمدی نژاد بخوبی آگاه است که هدف مخالفان نه مشایی، که زدن خود اوست[15].احمدی نژاد در 1/2/90 در کردستان در جمع مدیران گفت:
"اين اعتقاد شخصی من است كه همه انبيای الهی آرزو داشته‌اند زمان ما را درك كنند؛ چرا كه پيچ تند و آخرين پيچ تاريخ است و عبور از گردنه‌ای است كه نتيجه ی زحمات تمام انبيا است. قرار است در اين دوره از پيچ ظلم و تحقير، به دوره ی درخشانی تاريخی برسيم.‌امروز همه ی مدعيان شكست خورده‌اند، ماركسيست‌ها كارشان تمام شده است، وسرمايه‌داران هم به آخر خط رسيده‌اند و تنها راه بازگشت به راه انبيا الهی باقی مانده است"[16].
با اینکه تهاجم بی امان به "مکتب ایران" ادامه داشت، احمدی نژاد نمی توانست در این شرایط تحت فشار همه جانبه ی صنف روحانیت و نظامیان، طبقه ی متوسط ناراضی را نادیده بگیرد.می بایست همچنان بکوشد و طبقه ی متوسط را در این نزاع در جبهه ی خود قرار دهد.از این رو،در همین سخنرانی تمام هشدارهای مراجع تقلید را ناشنیده گرفت و یک بار دیگر پای ایران و ایرانیان را به وسط کشید و گفت:
"ما در ايران خدمت می ‌كنيم و برای ملتی كار می ‌كنيم كه پر افتخارترين ملت تاريخ است. همه ی مورخان اذعان دارند كه سهم ملت ايران در فرهنگ و تمدن جهانی بی ‌نظير است. ملت ايران رتبه ی اول را دارد و رقيبی هم ندارد...تنها ملتی كه در تاريخ تجلی فرهنگ و انسانيت، توحيد و عدالت بوده است ايران است. اين ناسيونالسيم نيست، ما پيرو دين حنيف هستيم، اما ايران و موجوديت آن يك نعمت خدادادی است وقتی عظمت ايران را می‌گويم به دنبال غرور نيستيم، بلكه می ‌خواهيم مسووليت‌های خودرا يادآوری كنيم. جز ملت ايران هيچ كس حرفی برای گفتن ندارد و اگر قرار است تغييری ايجاد شود پرچمداريش با كشور ماست"[17].
آیت الله مهدوی کنی نیز خبر داده که یکی از دولتی ها(احمدی نژاد؟) در دیداری به وی گفته است که روحانیت دیگر پایگاهی در میان مردم ندارد و باید مردم- خصوصاً طبقه ی متوسط - را با شعار دیگری(مکتب ایرانی) جذب کرد.اما مهدوی به او گفته است که روحانیت و ولی فقیه اساس کار است و آنها اجازه نمی دهند ماجرای مشروطه تکرار شود.اگر احمدی نژاد کنار رود هیچ اتفاقی نمی افتد، اما اگر قرار بر رفتن روحانیت باشد، همه چیز فرو می پاشد[18].
به طور طبیعی تحلیلی از پایگاه اجتماعی گروه ها احمدی نژاد را بدین گونه رویارویی کشانده است. او بر این باور است که روحانیت و اصول گرایان فاقد پایگاه اجتماعی اند.اقشار فقیر جامعه طرفدار او بوده و با شعارهایی که طی ماه های گذشته طرح کرده توانسته پایگاهی در میان طبقه ی متوسط هم برای خود فراهم آورد.شاید او گمان می کرد که برکناری غافلگیرانه ی وزیر اطلاعات موجب عکس العمل رهبری نشود. اما احتمال قوی تر شاید این باشد که واکنش رهبری را پیش بینی می کرد و می خواست که به دیگران بفهماند که در مقابل رهبری ایستاده است و سلطان نمی گذارد منتخب مردم کار کند.
علی خامنه ای در گام اول می کوشد تا با حذف یاران اصلی احمدی نژاد وی را کاملاً تحت کنترل در آورد تا دو سال آخر ریاست جمهوری بدون دردسر تمام شود.اما احمدی نژاد تجربه ی گذشته را پیش خود حاضر دارد. آیت الله خمینی یک بار داستان مثنوی مولوی درباره ی ورود سه تن به باغی را نقل کرد که باغبان میان آن سه تن اختلاف افکند و سپس خود را از شر یک یک آنها خلاص کرد. آقای خمینی به بنی صدر دائماً فشار می آورد که باید اطرافیان و دفترت را پاکسازی کنی .پس از عزل بنی صدر گفت:"به آقا گفتم بعضی از این افرادی که دور تو جمع شده اند گرگ هایی هستند که تو را به باد فنا می دهند،گوش نکرد"(انتشار مجدد تصویر این سخن توسط یکی از سایت های سپاه پاسدران قابل توجه است)[19]. دائماً آیت الله منتظری را می کوبید که بیت اش در دست منافقین و "باند جنایتکار سید مهدی هاشمی" است. این شیوه ی زدن را آیت الله خمینی به جانشین خود بخوبی آموخت. وقتی به خامنه ای فشار آورد که باید مواظب اطرافیانش باشد، او گردن نهاد.بعدها سلطان علی خامنه ای از همین شیوه علیه دیگران استفاده کرد.نامه ای که او در پاسخ استعفای آیت الله طاهری اصفهانی از امام جمعه ای اصفهان نوشت،فراموش نشود.علی خامنه ای در 21/4/81 در پاسخ آیت الله طاهری نوشت:
"در مسئله‌ فساد اقتصادی‌، همه‌ بايد مبارزه‌ را ابتدا از اطرافيان‌، نزديكان‌ و افراد ظاهرا مورد اعتماد خود شروع‌ نمايند.بلای‌ گرفتاری‌ در مشت‌ اطرافيان‌ نامطمئن‌ موجب‌ شد كه‌ يكی‌ از ياران‌ و شاگردان‌ نزديك‌ امام‌[آیت الله منتظری] در اواخر عمر آن‌ يگانه‌ ی زمان‌، مطرود ايشان‌ واقع‌ شود و او را از دخالت‌ در امور سياسی‌ منع‌ شرعی‌ كنند و باز اگر آن‌ شخص‌ به‌ اين‌ تصميم‌ و اخطار حكيمانه‌ ی استاد و مراد خود عمل‌ می ‌كرد يقينا مشكلات‌ بعدی‌ را برای‌ خود و كشور به‌ وجود نمی‌آورد"[20].
یعنی،وقتی پاکسازی اطرافیان پذیرفته نشد، عزل از قائم مقامی صورت گرفت.وقتی آیت الله منتظری به انتقادات و نافرمانی ادامه داد،توسط آقای خامنه ای در بیت خود پنج سال زندانی شد.احمدی نژاد نیز بخوبی آگاه است که یا باید از خیر همه ی یاران اصلی اش بگذرد و یا باید منتظر حذف باشد.اگر او بایستد ،به احتمال زیاد حذف خواهد شد.امام عزل از ریاست جمهوری به معنای طرد اجتماعی نخواهد بود. اگر در چارچوب اختیارات قانونی ریاست جمهوری بایستد،کار زیادی با او نمی توانند بکنند.باید انتخاب کند. راه به روی او گشوده است. می تواند در کنار مردم و با مرم باشد. مردم کسانی را که در مقابل سلاطین ستمگر بایستند دوست دارند.ظاهر کار نشان می دهد که او تا امروز(3/2/90) روی نظر خود ایستاده است. نه تنها وزیر اطلاعات را همراه خود به کردستان نبرد،بلکه هنوز وی را به جلسات هیأت دولت راه نداده است[21].
پنجم- وظیفه ی دموکراسی خواهان:آدمی ذات ثابتی ندارد که تغییر ناپذیر باشد.واقعیت های ستبر جهان خارج ایدئولوژی ها و آدمیان را تغییر می دهند. نه آیت الله صانعی، میر حسین موسوی، مهدی کروبی، محمد خاتمی، اصلاح طلبان آدم های دهه ی شصت اند؛ نه گروه های مارکسیست آن دوران.حتی سازمان مجاهدین خلق نیز امروزه همان شعارهایی را سر نمی دهد که در دهه ی شصت سر می داد.همین حکم درباره ی اصول گرایان و احمدی نژاد هم صادق است.همه می توانند تغییر کنند و همه تغییر کرده اند.نه می توان مدعی شد که فقط ما تغییر کرده ایم و دیگران در همان جای اول خود ایستاده اند؛ و نه می توان مدعی شد که ما از ابتدأ افرادی دموکرات،آزادی خواه و مدافع حقوق بشر بودیم.جهان همه را تغییر داده است.اما تغییر برخی بنیادین بوده و تغییر برخی سطحی. آنان که تغییر بنیادین کرده اند، برخی تغییرشان مثبت بوده و برخی منفی.تغییر برخی اصولی و محصول تأملات نظری بوده و تغییر برخی دیگر صرفا معلول مقتضیات قدرت سیاسی. در چنین سیاق/زمینه ای باید راه حل مسائل را جست و جو کرد[22].
آرمان "نظام دموکراتیک ملتزم به آزادی و حقوق بشر"،مستلزم جدایی نهاد دین از نهاد دولت است.یعنی دولت دموکراتیک: نهادی مقدس نیست،مجری احکام شریعت نیست،روحانیت در چنین حکومتی از "حقوق ویژه"(که یکی از آنها حق ویژه ی حکومت کردن است)برخوردار نیست.سکولاریسم در این معنا، شرط لازم گذار به دموکراسی است.سکولاریسم که نباشد،دموکراسی و حقوق بشر هم نخواهد بود. این خواست،مطالبه ای موجه/برحق و در عین حال "بنیادین" است.برخی گروه ها و پیروانشان هرگونه "تحول خواهی بنیادین مسالمت آمیز" را تحت عناوین "براندازی" ، "انقلاب"، "ساختارشکنی"،"فروپاشی به کمک دولتهای خارجی" و...رد می کنند.برمبنای این مدعا،مدعیات بعدی به شکل گزاره های ضروری برساخته می شوند:
الف- پذیرش عملی رژیم حقیقی(نظام موجود) و رژیم حقوقی(قانون اساسی).یعنی پذیرش "نظام سلطانی فقیه سالار" کنونی.
ب- تأکید بر اجرای همه ی اصول قانون اساسی.
ج- رقابت سیاسی در چارچوب های نظام.
د- شرکت در انتخابات و حمایت از یکی از جناح ها که به آرمان های ما نزدیکتر یا کم خطرتر است.
در طول سه دهه ی گذشته همیشه نوعی رقابت و نزاع بر سر قدرت/ثروت میان جناح های مختلف رژیم برقرار بوده است:خط امامی ها/مکتبی ها و لیبرال ها(سال های 61-58)،چپ ها و راست ها(دهه ی شصت)،هاشمیست ها و محافظه کاران(اوائل دهه ی هفتاد)،اصلاح طلبان و محافظه کاران/اصول گرایان (نیمه ی دوم دهه ی هفتاد به بعد)، سبزها و اصول گرایان(پایان دهه ی هشتاد)،اصول گرایان و احمدی نژادی ها(از نیمه ی دوم دهه ی هشتاد و اوج گیری آن در دو سال اخیر).
انتخابات ایران،ناعادلانه/غیر رقابتی/تقلبی/ناموثر(در هیچ صورتی به "انتقال قدرت" از زمامداران اصلی به مخالفان منتهی نمی شود)است.اما همیشه رقابتی میان جناح های طرد نشده ی رژیم(خودی ها) برقرار بوده و خواهد بود.برمبنای ایده ای که ذکر آن رفت،وقتی انتخابات محدود به اصلاح طلبان و اصول گرایان بود، می بایست در انتخابات شرکت کرد و به اصلاح طلبان رأی داد.وقتی اصلاح طلبان کاملاً حذف شدند و به آنها اجازه ی شرکت در انتخابات داده نشد،باید باز هم در انتخابات شرکت کرد و از میان اصول گرایان و احمدی نژادی ها، به گروهی که به ما نزدیکتر یا کم خطرتر است رأی داد.واقعیت را ببینید:چپ های دهه ی شصت تغییر کردند و به اصلاح طلبان دهه ی هفتاد و هشتاد تبدیل شدند. احمدی نژاد هم تغییر کرده و شعارهایی به مراتب رادیکال تر از اصلاح طلبان سر می دهد.
هاشمی رفسنجانی و "اصلاح طلبی خمینی محور" از سال 1384 تاکنون نوک تیز حمله ی خود را معطوف به احمدی نژاد کرده اند. هاشمی در این مدت،دائماً همه را به اجماع حول محور آیت الله خامنه ای فراخوانده است[23]. برای او حذف احمدی نژاد یک پیروزی به شمار می رود.از این رو تمام کوشش او معطوف به آن بود تا خود را نزدیکترین و بزرگترین مدافع رهبر نشان دهد.دستور العمل/راهکار هاشمی رفسنجانی چنین است: پشت سرآیت الله خامنه ای علیه احمدی نژاد[24]. سایت "کلمه" نیز همچنان همین سیاست را دنبال کرده و می خواهد به رهبری بقبولاند که خطر اصلی احمدی نژاد است، رهبر باید حمایت خود را از او بردارد، هاشمی رفسنجانی و محمد خاتمی و موسوی و کروبی از محمود احمدی نژاد به آیت الله خامنه ای نزدیکتر بوده و این گونه فرامین او را نادیده نمی گرفتند و نقض نمی کردند[25].
در اینکه احمدی نژاد و گروهش با مواضع و عملکرد خود اقشاری از جامعه را مجذوب خود کرده اند، شک و تردیدی وجود ندارد.سیاست های پوپولیستی و مسأله ی امام زمان ناظر به اقشار محروم جامعه و "مکتب ایرانی" و کوروش و موسیقی و حجاب و...معطوف به جذب طبقه ی متوسط است.شاید کسانی این ایده را مطرح سازند که در این نزاع، بهتر است از احمدی نژاد پشتیبانی کرد.اما این سیاست هم نادرست است.احمدی نژاد و یارانش همان افرادی هستند که علی خامنه ای بزرگشان کرد، برصدر نشاندشان، حمایتی از او به عمل آورد که تاکنون از هیچ کس به عمل نیاورده است.دستگاه های اطلاعاتی/امنیتی/ نظامی به فرمان سلطان احمدی نژاد را در دو انتخابات گذشته "بالا" آوردند و اینک به فرمان رهبری حمله ی به او را آغاز کرده اند.گمان می کرد که در قدرت هم دقیقاً همان بمانند که بودند،اما قدرت مقتضیاتی دارد.
در زمان انتخابات، وقتی اصول گرایان و گروه احمدی نژاد برنامه های خود را اعلام کردند،اگر برنامه ها و سیاست های متفاوتی در زمینه ی سیاست داخلی و خارجی داشته باشند، احزاب و گروه های معتقد به شرکت در انتخابات می توانند از یکی از طرفین حمایت بعمل آورند و یا به مردم بگویند که به یکی از طرفین رأی ندهید.
اما روشنفکر قلمرو عمومی وظیفه ی دیگری دارد. او باید سرشت اختلاف را توضیح دهد. یعنی علل و دلایل اختلاف، عوامل تشدید کننده ی آن و پیامدهایش را تبیین نماید. به عنوان مثال، باید بگوید که این نزاع معلول آن است که منابع اقتصادی در پروسه ی خصوصی سازی در دست چه کسانی قرار گیرد؟ و کنترل دستگاه اطلاعاتی در دست چه کسی باشد؟ یعنی، وزارت اطلاعات در همین نظام سلطانی اگر در اختیار قوه ی مجریه باشد، مجلس حداقلی از کنترل را به آن اعمال خواهد کرد.اما وقتی به سازمان تحت امر مستقیم رهبر تبدیل شود،به طور مطلق از کنترل عمومی خارج می گردد.هدف روشنفکر قلمرو عمومی تقرب به حقیقت، کاهش درد و رنج مردم، و نقد بی امان "قدرت متراکم" و "ثروت های بادآورده" است.روشنفکر قلمرو عمومی،"پادوی سیاسی" سیاستمداران نیست."مریدان سیاسی" انتظار دارند که روشنفکران وظایف اخلاقی خود را فراموش کرده و به کار ناشریف "پادویی سیاسی" اشتغال ورزند[26].
رژیم جمهوری اسلامی "نظام سلطانی فقیه سالار" است.اساس قدرت و ارکان آن در دست سلطان و همه ی قوا تحت ولایت مطلقه ی فقیه است(اصل 57 قانون اساسی).ولایت فقیه بنیاد این دیکتاتوری است. حمله ی به احمدی نژاد به معنای نادیده گرفتن بنیاد "استبداد دینی" حاکم بر ایران است.سلطان علی خامنه ای نظامی برساخته که کوچکترین اختلافی در آن به نزاعی بزرگ تبدیل شده و طرف نزاع که تا دیروز نظر کرده ی امام زمان بود، به عامل دشمن و جاسوس او مبدل می شود.دموکراسی خواهان در نظام سلطانی باید همه ی حمله های خود را معطوف به سلطان نمایند.حمایت از رهبری و همراهی با او فاجعه است. بقیه ی افراد-از جمله احمدی نژاد- به تبع نقشی که در دوام این نظام سرکوبگر دارند، باید دقیقاً نقد شوند.
نزاع "بالایی ها" برای "پائینی ها" نه تنها "امکان تنفس"، که "فرصت عمل" فراهم می آورد. انتخابات متقلبانه ی همین نظام سلطانی، یک "فرصت" بسیار خوب برای "بسیج اجتماعی"است.اگر چنین فرصتی مهیا شد، باید از آن برای برقراری "ارتباط" های سراسری- یعنی "شبکه های اجتماعی واقعی" نه ذهنی و مجازی- استفاده کرد. در چنین نظامی، بدون بسیج اجتماعی و نافرمانی مدنی،گذار به دموکراسی محقق نخواهد شد.
نزاع های "بالایی ها" یک فرصت مهم برای "قدرتمند کردن مردم" از طریق "سازمان یابی" های متنوع و متکثر پدید می آورد.از این فرصت باید استفاده کرد.اما از سخنان و اقداماتی که موجب اجماع بالایی ها خواهد شد، باید خودداری ورزید.اصلاح طلبان که نشان داده اند به دنبال گرفتن مجلس و قوه ی مجریه و شوراهای شهر هستند، بهتر است در شرایط کنونی سکوت کرده و هیچ سخنی پیرامون نزاع اصول گرایان و احمدی نژادی ها بر زبان جاری نسازند.هر سخنی از سوی آنان که بوی استفاده ی به نفع خود داشته باشد،موجب کاهش نزاع و فشار سلطان علی خامنه ای جهت وحدت زوری خواهد شد.دوام این نزاع پیامدهای گوناگونی دارد که باز هم باید درباره ی آن گفت و گو کرد.
[لینک به متن پی دی اف سه مقاله اکبر گنجی: تحلیل نزاع ھای سیاسی اخیر ایران]
[برای دسترسی به "پاورقی ها" بر روی این لینک کلیک کنید]

آیت الله خامنه ای: با فاش کردن اختلافات امنیت روانی جامعه را تهدید نکنید

نوشتۀ ناصر اعتمادی
آیت الله علی خامنه ای، رهبرجمهوری اسلامی ایران-تصویر آرشیوی
رهبر جمهوری اسلامی ایران با اعتراف ضمنی به وجود اختلافات در درون ساختار قدرت اسلامی اظهار داشت : اگر اختلاف نظری هم هست نباید با طرح علنی آن بهانه به دست رسانه های خارجی داد و امنیت روانی کشور را تهدید کرد.
 آیت الله خامنه ای رهبر جمهوری اسلامی ایران بعد از ظهر امروز در دیدار با وزیر کشور و جمعی از فرماندهان و مسئولان نیروی انتظامی از مسئولان و رسانه های داخلی خواست که در انعکاس اخبار طوری رفتار نکنند که احساس شود در کشور دو دستگی و اختلاف هست و به گفتۀ آیت الله خامنه ای آرامش روانی کشور تهدید شود. رهبر جمهوری اسلامی، سپس با اشاره به نحوۀ انعکاس سخنان دیروز خود توسط برخی رسانه های رسمی کشور گفت : متأسفانه برخوردی که برخی روزنامه ها با این سخنان کردند، به جای القای آرامش در کشور، القای دوگانگی و دعوا را می کرد. رهبر جمهوری اسلامی سپس گفت که رسانه های خارجی می کوشند برخی اختلاف نظرهای درون حکومت اسلامی را بزرگ جلوه دهند. آیت الله خامنه ای در ادامه تأکید کرد که اگر هم اختلاف نظری هست نباید اخم کرد و بهانه به دست رسانه های بیگانه داد. در روزهای گذشته عزل حیدر مصلحی از وزارت اطلاعات و انتصاب دوبارۀ وی به این مقام به تنش علنی بی سابقه ای میان رهبر و رییس جمهوری ایران تبدیل شد که به گفتۀ حامیان رهبر جمهوری اسلامی تاکنون حاضر به تمکین در برابر حکم رهبر جمهوری اسلامی مبنی بر گماردن دوبارۀ حیدر مصلحی به مقام وزارت اطلاعات نبوده است. فرماندۀ سپاه پاسداران، جعفر محمدی، امروز تلویحاً رییس جمهوری و اطرافیان وی را سرمنشا "فتنه آینده" دانست که به گفتۀ وی دیر یا زود به رویارویی نظام اسلامی با آنان منجر خواهد شد. جناح محافظه کار و طرفدار رهبر جمهوری اسلامی رییس دفتر محمود احمدی نژاد، اسفندیار رحیم مشایی، را به وجود آورندۀ جریان انحرافی توصیف می کند که گویا قصد دارد در پس رییس جمهوری و با تمسک به شعارهای مذهبی اساس نظام اسلامی را زیر سئوال ببرد. خود آیت الله خامنه ای دیروز طی سخنانی اظهار داشت که هر گاه صلاح بداند و غفلتی صورت بپذیرد در امور و تصمیم گیری های دولت دخالت می کند. رهبر جمهوری اسلامی همچنین گفته بود که تا زنده است نخواهد گذاشت انحرافی در اهداف نظام اسلامی ایران شکل بگیرد.
فرماندۀ سپاه پاسداران از جنگ نظام اسلامی با "فتنه جدید" خبر داد
محمد جعفری، فرماندۀ سپاه پاسداران ایران

نوشتۀ ناصر اعتمادی
فرماندۀ سپاه پاسداران بی آنکه صریحاً نامی از محمود احمدی نژاد ببرد مدعی شد که فتنه و جریان انحرافی جدید خود را در پس شخصیتی محبوب و موجه و اعتقادات مذهبی پنهان کرده که قصدش از میان بردن نظام اسلامی است.
محمد جعفری فرماندۀ سپاه پاسداران ایران پیش بینی کرد که نبرد آیندۀ نظام اسلامی با کسانی صورت خواهد گرفت که وی از آنان به عنوان نمایندگان "انحراف جدید" یا "فتنۀ آینده" یاد کرده که به گفتۀ محمد جعفری خود را در پس فرد محبوب و موجه ای نظیر رییس جمهوری ایران پنهان کرده اند. با این حال، فرماندۀ سپاه پاسداران ایران سکوت این فرد "موجه و محبوب" را در قبال این جریان انحرافی غیرطبیعی و برخلاف روال رایج در جمهوری اسلامی ایران دانسته و افزوده است که فتنۀ جدید قصدش مقابله و رویارویی با نظام اسلامی است. محمد جعفری در ادامه افزوده است که در قیاس با جنبش سبز، "فتنۀ جدید" خود را در پس مهدویت و عدالت پنهان کرده است. عماد افروغ از چهره های معروف اصولگرایان اخیراً با اشاره به همین نکته گفته بود : هدف کسانی که خود را در پس مهدویت و ظهور قریب الوقوع حضرت مهدی پنهان می کنند، ضدیت با اصل ولایت فقیه است. اخیراً محمدرضا نقدی فرماندۀ سازمان بسیج نیز در اظهاراتی مشابه تأکید کرده بود که جنگ با فتنۀ جدید بسیار دشوارتر و پیچیده تر از بحران های قبلی جمهوری اسلامی ایران است. آیت الله خامنه ای نیز در سخنرانی دیروزش با اشاره به ماجرای عزل و نصب حیدر مصلحی وزیر اطلاعات صریحاً گفت که تا زنده است نخواهد گذاشت ذره ای انحراف در اهداف نظام اسلامی صورت بپذریرد. سایت "الف"، وابسته به احمد توکلی چهرۀ شاخص اصولگرایان در مجلس اسلامی نوشت که برغم انتصاب دوبارۀ حیدر مصلحی در مقام خود از سوی رهبر جمهوری اسلامی، محمود احمدی نژاد همچنان از شرکت وزیر دفاع در جلسۀ دولت جلوگیری کرده و نامبرده حتا به سفر استانی رییس جمهوری به کردستان دعوت نشد. امروز اما، حیدر مصلحی در جلسۀ هیئت دولت شرکت کرد اما در غیبت محمود احمدی نژاد، معاون اول وی، محمدرضا رحیمی ریاست جلسۀ هیئت دولت را برعهده گرفت. هر چند رهبر جمهوری اسلامی دائماً مقامات حکومت ایران را به پرهیز از اختلاف و به ویژه علنی کردن آن فرامی خواند، اینبار اما خود او در کانون اختلافی مهم قرار گرفته که طرفدارانش در رأس قدرت از آن با عناوینی نظیر "فتنۀ جدید" و جنگ اجتناب ناپذیر با آن در آینده یاد می کنند.

محمــــود که عورت می‌برید در همه عُمر ... دیدی که یکی عورتِ محمود برید!

شابولی

از قدیم ، توی جمعِ بَر و بَچــــز ، مخصوصاً پسر بچه ها، یه اصطلاحی بود که می‌گفتن : «دست به مهره بازیه !!»
 هفتۀ پیش فایل صوتی حرف های «سعید حدادیان» یا همون حاج سعید خودمون،  راهی بازار شد و همه شنیدیم ...
 صحبت هایی که توی اون ابراز علاقه کرده بود یه دستی به سر و روی عورت دکتر مهندس محمود جون بکشه ... اما فکر می‌کنم اینجای کار را نخونده بود که ایشون، از جوون‌های قدیمه و تو کوچه خیابون‌... بزرگ شده که همیشه اونجا ها دست به مهره بازی بوده!!!
 از اونجا که ترک عادت موجب مرض است ... حاج سعید هم که دستی  به مهره رسونده ...  باید تا آخر پاش بایسته و بازی کنه!
 بازی‌ای که امروز صداش از گلوی دادستان تهران بلند شد و به احتمال زیاد در آیندۀ نزدیک از گلوی خود «حاج سعید» . البته اگه تا اون موقع حاج سعیدی موجود باشه و گلویی هم داشته باشه که ازش صدایی خارج شه و اون گلو را نبریده باشند.
 برادر عرضشی ... حاج سعید حدادیان ...دل به کار بده ... یا یک کاری را نکن ، یا اگه میکنی، خوب بکن، و اگر نه خب برو ... !
 البته دکتر هم یه کم باید حجب و حیا داشته باشه و عورتِ مبارک را جمع و جورش کنه! باید در نظر بگیره جوونهایی مثه حاج سعید هم دل دارن و ممکنه دلشون بخواد!

برای دوستان جرس: من اگر نیک‌ام، اگر بد، تو برو خود را باش

در لیستی که توسط سایت جرس منتشر شده نام زندانیانی قرار دارد که از زمان بازداشت تاکنون به مرخصی نیامده‌اند. لااقل درباره یکی از آنان اخبار موثقی وجود دارد که دو بار به دلایل مشابهی از اعطای مرخصی به وی خودداری شده است. خانواده وی اخیرا موفق شدند که امکان استفاده از مرخصی را برای وی فراهم کنند که با وجود تودیع وثیقه، هنوز امکان آن فراهم نشده است. اگر همین خبر جرس باعث محرومیت این زندانی از مرخصی، پس از حدود دو سال زندان شود، ایا مسوولان این سایت پاسخی برای خانواده وی دارند؟
۱- وجود اختلاف نظر در میان طیف‌های مختلف جنبش سبز و یا آنان که دل در گروی این جنبش دارند، از جمله موارد بدیهی است که نیاز به بازگویی مجدد آن نیست. حضور رنگین کمانی از طیف‌ها و نظرات مختلف در میان حامیان جنبش سبز، باعث تنوع در گوناگونی نظرات میان آن‌ها شده است.

چنین اختلافاتی در روزهای نخستین جنبس سبز البته کمتر به چشم می‌آمد. حضور گسترده مردم در خیابان‌ها و حجم بازداشت‌ها و شکنجه‌ها و اتفاقات مختلی که وجود داشت باعث شده بود که این گوناگونی‌ها در نظرات کمتر مورد توجه قرار گیرد. اما با کم‌سو شدن شعه حضور در خیابان‌ها، ناگهان این اختلافات نیز بیش از پیش خود را نمایان کرد و هر کسی از ظن خود تلاش کرد دلیل و علتی برای کم‌فروغ شدن جنبش سبز بیابد: یکی اصلاح‌طلبان را مقصر می‌دانست و دیگری طیف منتقدان آن‌ها را. عده‌ای از تندروی‌ گلایه می‌کردند و کسانی دیگر از کندروی.

در این میان هر روز که بیشتر گذشت، برخی تلاش کردند بی‌َعملی خود در فضای واقعی را با بیش فعالی در فضای مجازی جبران کنند. بازار اتهام‌زنی‌ها نیز داغ شد. یکی به تلاش برای حفظ نظام محکوم شد و دیگیری به دریافت وجه از نهادهای امنیتی برای اختلاف افکنی در میان مخالفان. 


۲- سایت خودنویس از زمان آغاز به کار خود همواره انتقادهای زیادی را به جان خریده است. یکی از نکات اصلی در انتقادها، عدم توجه نویسندگان «خودنویس» به «مصلحت زمانی» بوده است. منتقدان البته بر این تصور بودند و هستند که خودنویس سایتی است با شورای سردبیری که به افراد مختلف، سفارش نوشتن مطالب گوناگون را می‌دهد. پرواضح است که این‌گونه نیست. شورای سردبیری در خودنویس وظایفی متفاوت با شورای سردبیری در دیگر سایت‌ها دارد. 

باید قبول کرد که آن‌چه در خودنویس منتشر می‌شود، نظرات طیفی یا افرادی از ایرانیان است. ایرانیانی که به هر دلیل جایی در سایت‌های سبز پیدا نکرده‌اند و انتقادهای آنان از جنبش سبز هرگز به گوش کسی نرسیده بود. خودنویس محلی است برای تضارب آرا میان افراد مختلف. 

همین سایت خودنویس با این شیوه عمل، توسط بسیاری متهم به اختلاف‌افکنی در جنبش سبز شد. البته تا زمانی که انتقادها به نوع مطالب بود - که گاهی هم این انتقادات وارد و به جا بود - مشکلی وجود نداشت. اما مدتی است که این سایت و مسوولان آن متهم به موارد دیگری می‌شوند. جاسوس سپاه، مزدور رژیم، جیره‌خوار حکومت برای اختلاف‌افکنی در جتبش سبز و ... همه نمونه‌‌های کوچکی از این‌گونه اتهامات هستند. 

در یکی از جالب‌ترین این موارد، صفحه فیس‌بوک ۲۵ بهمن و دقایقی پس از آن وب‌سایت جرس، خبری را منتشر کردند که حجت‌الاسلام طایب اعلام کرده بود - نقل به مضمون - «به افرادی پول داده‌آیم تا با سخن گفتن از اعدام‌های ۶۷ به جنبش سبز لطمه بزندد.» برخی از دوستان در تلاش برای ضربه زدن به خودنویس حتی به قول و نقل حاج آقای طایب - با فرض صحت انجام این سخنرانی - نیز اعتماد کردند و از آن کاه، کوه‌ها ساختند. البته ایشان هرگزاعلام نکردند که دیگر سخنان آقای طایب را هم می‌پذیرند یا خیر!


۳- یکی از نقدهای وارده به سایت خودنویس، بر می گشت به انتشار برخی از گزارش‌ها در این سایت. از جمله می‌توان به گزارشی درباره تلویزیون رسا اشاره کرد که خودنویس با تکیه بر برخی از منابع اسامی تعدادی از همکاران احتمالی این رسانه [در خارج از کشور] را به صورت مخفف(حرف اول اسم)، آورده بود.

انتشار این گزارش در خودنویس با فریادهای وا جنبش سبزا و وا بی اخلاقیای برخی از دوستان مواجه شد. در حالی که تمامی افراد نام برده شده در گزارش خودنویس در خارج از کشور به سر می‌بردند، برخی اعلام کردند که انتشار نام آن‌ها باعث بروز مشکلات امنیتی خواهد شد و حتی از بازداشت دو تن توسط نیروهای امنیتی ایران سخن به میان آوردند!

انتشار بخش‌هایی از آن گزارش در روزنامه کیهان نیز فریادها را بلندتر کرد که «دیدید گفتیم خودنویس و کیهان همکار یکدیگر هستند!» البته این دوستان هرگز توجه نکردند که ایا صرف نقل مطالب در روزنامه کیهان به معنای همکاری است؟ اگر این‌طور است به همه این دوستان توصیه می‌کنم که سر به آرشیو اخبار ویژه روزنامه کیهان بزنند تا ببینند چه  حجم از اخبار و مقالات و گزارش‌ّهی وب سایت جرس در روزنامه کیهان منتشر شده است. 


۴- روزهای گذشته وب‌سایت جرس در اقدامی عجیب دست به انتشار زندانیان امضاکننده بیانیه‌های موسوم به «بیانیه ۲۳ نفر از زندانیان سیاسی» زده است. فارغ از صحت و سقم این بیانیه‌ها، نکته عجیب آن است که این اسامی در حالی منتشر شده که خود زندانیان مبادرت به این کار نورزیده‌اند. 

از سوی دیگر وب‌سایت جرس در همین گزارش - که نام زندانیان امضاکننده بیاینه‌ها را آورده است - با اشاره به برخی دیگر از بیانیه‌های امضا شده از درون زندان، نوشته: «بعد از انتشار نامه‌ها و بیانیه‌های مذکور، منابع خبری اعلام کردند که مسئولان زندان و مقامات امنیتی، فشار زیادی بر زندانیان سیاسی وارد می‌کنند تا نامه‌ها و بیانیه‌های صادر شده را تکذیب کنند. آنها بارها توسط مسوولان زندان به دادسرا فراخوانده و از آنها خواسته شده تا امضاهای خود را تکذیب کنند و اگرنه سلول انفرادی و دیگر تنبیه‌ها در انتظارشان خواهد بود. برای اغلب امضا کنندگان بیانیه‌ها، پرونده تازه قضایی تشکیل شده است. بر اساس گزارش فوق، به نظر می‌رسد به خاطر فشارهای وارده، این زندانیان سیاسی تصمیم گرفته‌اند بیانیه‌های خود را در سال تازه و از این به بعد، با عنوان کلی ۲۳نفر" منتشر کنند.»

یعنی این وب‌سایت خود آگاه است که زندانیان به دلیل فشارهای طاقت‌فرسا از انتشار نام امضاکنندگان خودداری کرده‌اند، اما باز هم دست به انتشار اسامی آن‌ها زده است. جالب است که دقایقی کوتاه پس از انتشار این خبر در جرس، وب‌سایت کلمه نیز این خبر را بازتاب داده است.

در لیستی که توسط سایت جرس منتشر شده نام زندانیانی قرار دارد که از زمان بازداشت تاکنون به مرخصی نیامده‌اند. لااقل درباره یکی از آنان اخبار موثقی وجود دارد که دو بار به دلایل مشابهی از اعطای مرخصی به وی خودداری شده است. خانواده وی اخیرا موفق شدند که امکان استفاده از مرخصی را برای وی فراهم کنند که با وجود تودیع وثیقه، هنوز امکان آن فراهم نشده است. اگر همین خبر جرس باعث محرومیت این زندانی از مرخصی، پس از حدود دو سال زندان شود، ایا مسوولان این سایت پاسخی برای خانواده وی دارند؟

اگر خبر سایت جرس باعث شود که پرونده‌های جدیدی برای این افراد باز و بر زمان محکومیت آنان اضافه شود، آیا مسوولان سایت جرس می‌توانند میزان محکومیت آنان را کم کنند؟ اساسا بر فرض صحت خبر جرس، چه لزومی برای انتشار نام این زندانیان وجود داشته است؟ آنان که مسایل سیاسی را تعقیب کنند خود می‌توانند به راحتی نویسنده بیانیه‌ها و امضاکنندگان آن‌ها را حدس بزنند. به خصوص با توجه به نامه‌ها و بیانیه‌هایی که در دوسال گذشته از سوی زندانیان منتشر شده است. خبر جرس کدام نیاز جامعه ایرانی را پاسخ می‌داده است و چه سودی می‌تواند داشته باشد به جز آن‌که دست‌آویزی باشد برای بازجویان که فشار بیشتری بر زندانیان وارد کنند؟

نگارنده بر این عقیده نیست که مسوولان وب‌سایت جرس یا دیگر مخالفان حکومت، با هر انگیزه‌ای، وابستگی امنیتی دارند و تلاش می‌کند از انگ زدن‌های این چنینی و بدون مسوولیت بپرهیزد. تنها برای مسوولان سایت جرس و دوستان سایت کلمه که چنین خبری را بازتاب داده‌اند، این نصیحت را دارد که وقتی سخن از «مصلحت جنبش سبز» و «روزنامه‌نگاری حرفه‌ای» می‌کنند و دیگران را متهم به همکاری با نهادهای امنیتی، توجه داشته باشند که خود لقمه حاضر و آماده در دهان نیروهای امنیتی قرار ندهند. بگذارید فردا که روز ملاقات زندانیان سربلند بند ۳۵۰ زندان اوین است بیاید و بگذرد، آن زمان است که خشم خانواده‌های زندانیان تبدیل به فریاد خواهد شد.

ببینم هنوز نظرت به نظر مموتی نزدیک‌تره؟!


image
خوشبختانه دعوای بیت و بیت بچه همچنان هر روز بهتر از دیروز ادامه دارد و در تازه‌ترین اقدام ، خبرگزاری ایرنا وابسته به بیت بچه خبر مربوط به تلاوت رهبری در اجتماع میلیون‌ها عاشق دل‌سوخته‌ی پدرسوخته را نصفه زد و اسباب کرکر خنده شد. به همین مناسبت دفتر رهبری طی اطلاعیه‌ای از این اقدام «ابراز تأسف» کرد و چون ابراز تأسف یک کار جدیدی است که تویش سی دفعه از دشمن استفاده نشده آن‌را همه جا منتشر نمود. بر این اساس ما ضمن استقبال خودجوش از این تو بقا من بقا (بی‌تربیت!) نحوه انتشار اخبار بیت و بیت بچه در رسانه‌های همدیگر را طی یک ماه آینده به شرح زیر پیش‌بینی می‌کنیم:


هفته اول :
سایت وابسته به بیت: احمدی نژاد در مراسم افتتاح صد و پنجاه و سه هزار و سیصد سانتریفیوژ جدید با اشاره به بیانات مقام معظم رهبری گفت رفت. وی با بیان اینکه رهبری برای همه خصوصاً دولت نعمت است افزود و در این مراسم تنی چند هم شرکت داشت. احمدی‌نژاد در پایان خطاب به رهبر انقلاب (پایان پیام)


سایت وابسته به بیت بچه: رهبر عظیم الشأن انقلاب در دیدار صمیمانه با هزاران مشتعل خودسوخته که امروز در محل برگزار و از نزدیک آن‌ها را فرمودند: توصیه‌ی بنده به دولت خدمتگزار این است که همچنین صد و بیست معلم شهید دیدار و گفتگو کردند . معظم له ضمن تقدیر از خدمات دولت که توسط گروه سرود شاهد برگزار شد (پایان پیام)


هفته دوم :
سایت وابسته به بیت: محمود باری دیگر در مجلس با زیر پا گذاشتن قانون به فرمایشات مقام عظمای ولایت اشاره کرد که مورد استهزاء حاضرین قرار گرفت. وی با تاکید بر نقش معظم له که در این هنگام نماینده‌ی سنقر و مورچه خورت به نشانه‌ی اعتراض صحن مجلس را ترک کردند. (پایان پیام)


سایت وابسته به بیت بچه: رهبر انقلاب طی چندمین سفر مشکوک خود به قم و جمعی از علما، فضلا، اندیشمندان با اشاره به تلاش‌های بی‌دریغ دولت. خاطر نشان می‌شود این چندمین باری است که رهبر انقلاب که حرم حضرت معصومه دلائل نزدیکی با دولت متأسفانه این سفر با استقبال ضعیف مردم مواجه گردید. (پایان پیام)


هفته سوم :
سایت وابسته به بیت: مموتی در تازه‌ترین توهین آشکار به ولی امر مسلمانان جهان و همزمان جمع کثیری از امت قهرمان ضمن تجدید بیعت با آرمانهای معظم له با امضاء طوماری خواستار جر دادن شدید دولت توسط خود شدند . در این مراسم برادر سعید تاجیک با ذکر خاطراتی از جانفشانی که بشدت مورد تجلیل قرار گرفت. (پایان پیام)


سایت وابسته به بیت بچه: رهبری با دخالت مجدد و نامربوط در امور جاری دولت که در تمامی امور فروگذار نموده و دولت ثابت قدم بدون واهمه از مشتی مزدور قسم خورده می‌نماید. دولت خدمتگزار از همینجا به تمام دیکتاتورهای داخلی و خارجی که از سرنوشت قذافی عبرت بگیرند تا (پایان پیام) نشود.


هفته آخر :
سایت وابسته به بیت: این الدنگ دوباره یک غارتی پرت کرد و این عمل شنیع و اهانت به آستان مبارک رهبر فرزانه‌ی انقلاب که همانا عصاره‌ی خون شهدا و در تازه‌ترین رسوائی دولت و صحبت‌های این خاک بر سر مبنی بر که توسط تشکل قانونی «سعید جردادگان آزاده» از ناحیه‌ی دهان مورد استعانت رهبر مسلمانان جهان قرار گرفت. (پایان پیام و دعوا)


سایت وابسته به بیت بچه: این سایت کلاً از دسترس خارج گردیده همکاران فنی در حال فرار و مشغول بازسازی آن هستند. از برگردان کدهای باقیمانده‌ی روی سایت به زبان ماشین و اتصال حروف آن به همدیگر این کلمات بدست می‌آید : بیشین ... بینیم ... بابا!

وزارت ارشاد به اشعار عاشقانه یک شاعر حکومتی مجوز نداد

وزارت ارشاد به مجموعه شعر عشقی – اجتماعی یک شاعر حکومتی مجوز انتشار نداده است. این شاعر که محمدجواد شاهمرادی نام دارد، چند ماه پیش، بابت شعرهای مذهبی‌اش در جشنواره‌ی دولتی شعر فجر برگزیده شد.

image وزارت ارشاد علت عدم اعطای مجوز به کتاب تازه‌ی این شاعر را «فقدان ارزش ادبی» اعلام کرده است. مشخص نیست که چرا شاعری که از سوی وزارت ارشاد به سرودن شعرهای بی‌ارزش متهم می‌شود، از سوی همین وزارتخانه شاعر برگزیده لقب گرفته است.به نظر می‌رسد وزارت ارشاد انتظار سرودن اشعاری به غیر از اشعار مذهبی و مناسبتی از شاعران مورد تأیید خود ندارد.
این شاعر پس از این‌که کتابش نتوانست از وزارت ارشاد مجوز بگیرد، در گفت‌وگو با یک خبرگزاری داخلی، لب به انتقاد گشوده و از وجود سانسور و نبودن روحیه پذیرش انتقاد اجتماعی تأسف خورده است. گویی این شاعر، پس از سال‌ها، برای اولین بار از وجود سانسور در ایران مطلع شده است و زمانی که از دستان وزیر ارشاد جایزه می‌گرفته از این موضوع بی‌خبر بوده است!

تلاش برای تصرف قوه مجریه

نبرد رسانه ای و حملات لفظی تند  رد و بدل شده بین مخالفان و مدافعان حلقه یاران احمدی نژاد از بعدی بحران دولت سازی در ایران را بازتاب می دهد و از سوی دیگر  ناکامی گرایش افراطی در تسخیر قوه مجریه را آشکار می کند. برخی از صاحبنظران معتقدند فقدان دولت مدرن و نبود چارچوبی مورد توافق برای حل و فصل منازعات درون قدرت علت اصلی نا آرامی ها و  بحران های کشور است که به صورت مستمر  بر بستر جدال نیروهای باقی مانده از سنت در مقابل  الزامات ساختار مدرن دولت  باز تولید می شود.
 انقلاب مشروطه آغاز تولد تجدد گرایی در ساختار حکومت بود. این تمایل به دلایل مختلف به سامان نرسید  و به  دولت مطلقه رضا شاه منتهی شد که کوشید  به ساختار حکومت مطلقه پادشاهی و فردی، رنگ ولعاب مدرن و ناسیونالیستی  ببخشد. این ترکیب نا متوازن و متعارض به فرزند وی به میراث رسید ولی وی نیز نتوانست بحران دولت را درمان کند و سرانجام در  تضاد بین  سیاست های نو گرایانه در عرصه اقتصاد و فرهنگ و اجتماع با حفظ شاکله سنتی حکومت که متعلق  به دو قرن پیش دنیا بود، قربانی شد.
امواج انقلاب، آن بخش از سنت گرایان ایدئولوژیک را  بالا کشید   که برای مقاومت در برابر  تجدد  به صف مبارزات سیاسی پیوسته بودند. تاسیس نهاد ولایت فقیه و تبدیل کردن آن به مرکز اصلی قدرت تمهید این گروه  برای مهار کردن دولت و قوه مجریه بود که بنا به جایگاه بالادستی در انتخابات، از اهمیت برخوردار بوده و رئیس جمهور حداقل در ظاهر مقام دوم کشور است.
اما ناسازگاری های  اسلامیت و جمهوریت در قانون اساسی عملا  در نا هماهنگی بین رئیس جمهور و ولی فقیه  تجلی  یافت.  اولین رئیس جمهور کارش به رویارویی کشید و مجبور به ترک کشور شد. مرگ زود هنگام به  رئیس جمهور دوم  فرصت نداد تا فرجام وی در اعمال حقوق قانونی  مشخص شود. آقای خامنه ای در  تصادم استفاده از حق خود  و دخالت های ولی فقیه میدان را خالی کرد  و نقش حاشیه ای تحمیلی را پذیرفت. در اصل وی نقش یک مقام تشریفاتی را داشت.
حکایت هاشمی رفسنجانی در ابتدای کار متفاوت بود. اصلاح قانون اساسی .منافع مشترک در نظم سیاسی جدید پس از درگذشت آیت الله خمینی  به وی اجازه داد تا در مقام رئیس جمهوری مقتدر ظاهر شود. ولی حذف رقبای درون حکومتی و تفاوت بینش، به ماه عسل وی و رهبری پایان داد.
دور دوم  ریاست جمهوری هاشمی عمدتا به چالش با گسترش نفوذ بیت رهبری در اداره کشور و عقب نشینی های پی در پی   گذشت. سید محمد خاتمی بر بستر نه گفتن مردم به  نظرات ولی فقیه رای آورد. قدرت یافتن گرایش های تجدد خواه در عرصه عمومی، نتیجه انتخابات ر ا بر خلاف خواست  آقای خامنه ای رقم زد. تمام هشت سال ریاست جمهوری وی به  برنامه ریزی و ترفند های مختلف بیت رهبری برای خنثی سازی برنامه اصلاحات سپری شد.
 پیروزی محمود احمدی نژاد، با خوشحالی بخش انتصابی و نیروهای ولایت مدار همراه بود که حضور فردی همسو و بزرگ شده در دامان عنایت و پشتیبانی رهبری سرانجام به  بحران دولت و تعیین تکلیف مساله قدرت  در ایران پایان می بخشد. از منظر آنان تبعیت رئیس جمهور از ولی فقیه، وفاداری به حاکمیت یکپارچه  و اجتناب از دوگانه کردن ساخت قدرت، قوه مجریه ورئیس جمهور ایده آل نظام ولایت فقیه را تحقق بخشیده  و تثبیت می سازد.
در پنجمین سال از دولت  احمدی نژاد گسترش شکاف ها و تجزیه اصول گرایان به گروه های مختلف بر این واقعیت دست می گذارد که بحران دولت و فیصله بخشی در ساختار قدرت ادامه دارد و نظام سیاسی مبتنی بر ولایت فقیه ناتوان از حل این بحران است. فصل الخطاب بودن رهبری ادعایی در سطح حرف است و در عمل نشانی از آن نمی توان جست  فقط در سایه دخالت های مکرر رهبری و  تهدید های امنیتی و قضایی  به صورت مقطعی و گذرا  امکان عملی کردن تصمیمات ولایی وجود دارد. به عبارت دیگر حاکمیت یکپارچه و مطیع در اوامر ولایت فقیه افسانه ای بیش نیست.  تلاش های آقای خامنه ای در کنترل و هدایت منازعات جناح های نظام در مسیر غیر مخرب و بهداشتی برای نظام سیاسی تا کنون  نا فرجام بوده است. برخلاف توصیه های موکد وی نهاد های قانونی  و همه گروه های مختلف ابایی از کشاندن تفاوت نظر های شان به عرصه عمومی ندارند و به  داوری های وی نیز در عمل تمکین نکرده  و از هر اقدامی برای کنار زدن رقیب استفاده می نمایند. از دید بخش مسلط قدرت هنوز اطمینان به دولت وجود ندارد  و مرتب باید توسط نهاد های انتصابی و در  راس آنها رهبری و همچنین گروه های فشار کنترل و مراقبت شود. چنین نگرشی مرتب دولت و ارتباط نهاد ولایت فقیه با آن را بحرانی می سازد. همچنین ساز و کاری نیز جز به صحنه آوردن نظامیان، تهدید های اهانت بار گروه های فشار و برخورد های  امنیتی برای حل منازعات قدرت وجود ندارد. نا پایداری و خصلت موقت و آرام بخش این راه حل ها آن ها را از درمان بحران عاجز می  سازد و  نا خواسته خود بدل  به عامل تداوم بخش  بحران می گردد.
اما از زاویه ای دیگر تحولات اخیر در بلوک قدرت باز دولت و وقوه مجریه  را در جایگاه مقاومت و چالش با نیروهای تندرو نشاند. گفتمان انقلابی دهه شصت که دوران ریاست جمهوری هاشمی رفسنجانی و خاتمی را انحراف از اصول ارزشی جمهوری اسلامی  و گرفتار شدن در توطئه استحاله دشمنان  می دانست، با روی کار آمدن احمدی نژاد می پنداشت که قوه مجریه در خدمت ترویج  اطاعت پذیری از ولایت، بسط اسلام فقاهتی و موعود گرا، مبارزه با فرهنگ غرب، استکبار ستیزی، عدالت منهای آزادی و.. قرار می گیرد. اما برخی از مواضع احمدی نژاد، امید های آنان را بر باد داد.  هشدار  فاطمه رجبی به احمدی نژاد  و بیان اینکه 25 ملیون رای به شخص  وی داده نشده است، توسط کسی که چند سال پیش وی را "معجزه بزرگ هزاره سوم" نامیده بود، وجه نمادین این روی گردانی و سرخوردگی را  آشکار می سازد.
در تمامی حوزه های نزاع و اختلاف بین احمدی نژاد  با  رهبری و بخش های نظامی  و روحانی، موضع حلقه یاران وی  از نیروهای افراطی  و سنتی  ملایم تر بوده و در مجموع از نظر نسبی  به  مطالبات مردم نزدیک تراست. البته باید متذکر شد که مواضع سیاسی گرایش های مختلف اصول گرا بیشتر از آنکه متکی به باور های شکل یافته سیاسی و اقتصادی و انگاره های هویتی  باشد ناشی از دوری و نزدیکی به قدرت است.
ضدیت با روحانیت سالاری  و عدم اعتقاد به  لزوم تبعیت از روحانیت  در قرائت از مذهب  و کسب بینش دینی ویژگی است که با برایند نظرات نیروهای تحول خواه  در ایران همخوانی دارد. حلقه یاران احمدی نژاد جدیدترین گروهی  هستند که به منهائیون ( اسلام منهای روحانیت)  پیوسته اند البته آنان بخش سنتی، دولت ساخته  و موعود گرای این جریان را تشکیل می دهند. استفاده از نماد های ملی و تاکید بر مکتب ایرانی در مقابل مکتب اسلامی، راهبرد فعال در سیاست خارجی و استقبال از ایجاد رابطه با آمریکا و گسترش مناسبات دیپلماتیک با کشور های منطقه مثل اردن، تاکید بر دوستی با ملت اسرائیل، موافقت با فضای باز فرهنگی، عدم دخالت در حوزه خصوصی افراد، حمایت از هنرمندان اعم از هنر پیشه ها و خواننده ها، موافقت با ورود زنان به استادیوم، حضور  مشایی در مجالسی که در آنها رقص های سنتی زنان  برگزار شده است، تاکید بر استفاده حداکثری از اختیارات دولت  و  بی توجهی به لزوم اخذ نظر رهبری در همه امور، عمده موارد اختلافات دولت با نیروهای اصول گرا است. تمامی این موارد موضع منتقدان اصول گرای احمدی نژاد تند تر و نزدیک تر به موضوعات  مورد  اعتراض افکار عمومی است.
البته تشابهاتی بین آنها پیرامون  مهدویت آخر الزمانی، تعلق به اسلام گرایی در حکومت، نظارت گریزی، اقتدار گرایی سیاسی و مخالفت با دموکراسی و... وجود دارد. در خصوص مهدویت باید توجه نمود  که گرایش خاص آنان با نظر رهبری تعارض قابل اعتنایی ندارد. در چند سال اخیر گروه هائی در کار ترویج بشارت ظهور نزدیک امام زمان فعال بوده اند. انتساب سید خراسانی به رهبری بیشتر از معرفی احمدی نژاد به عنوان مصداق شعیب ابن صالح تبلیغ شده است.
در مجموع آیت الله خامنه ای اکنون در  موقعیت دشواری  قرار دارد. او باید از دولتی روی بگرداند که تا کنون مورد حمایت اکید وی قرار داشته  و به صراحت دیدگاه های احمدی نژاد  را نزدیک به خود عنوان  کرده است. حال کشمکش اخیر و متوسل شدن وی به حکم حکومتی برای رعایت خطوط قرمزش  در دولت، درستی صحت مواضع او را زیر سئوال برده است. اکنون منتقدانش در حکومت  به خود حق می دهند تا هشدار آنها نسبت به بی اعتنایی  حلقه احمدی نژاد  به  اطاعت از رهبری را جبران کند و از سیاست های کنونی اش فاصله بگیرد.
 اگر چه نا فرمانی احمدی نژاد به لحاظ شکلی  نقض کننده دولت مطلوب ولایت مداران و حاکمیت یکپارچه است و رفتار خودسرانه و متوهمانه آنان پذیرای وفاداری به هیچ جریان و فردی در نظام نیست و برای رسیدن به اهدافش حاضر به تخریب هر کسی است ولی به لحاظ محتوایی مسیر متفاوت  ونزدیک تر به منتقدان آقای خامنه ای را در پیش گرفته است. تمایل احمدی نژاد از ابتدا قرار گرفتن درموضع مخالف سیاست های گذشته نظام بوده است و هم اکنون نیز نمی خواهد مسئولیتی در سرکوب جنبش سبز و مخالفان بر عهده بگیرد. این مساله ممکن است باعث شود که  رهبری به مانند چالش هایش با هاشمی و خاتمی در فکر پیدا کردن  فردی همسو با مواضع نیروهای افراطی و گفتمان انقلابی  باشد و چونان سوابق گذشته  بدون اعتنا به حمایت های قبلی، موضع انتقادی در برابر دولت در پیش بگیرد. بخصوص که شدت یافتن اوضاع نابسامان اقتصادی و ناتوانی دولت در مهار بحران های اقتصادی فرصت مناسبی را نیز در اختیار وی قرار می دهد. اما در عین حال  آرایش جدید نیروها در  حکومت ممکن است وی را به تعدیل مواضع بکشاند.
همچنین در آنسوی میدان اگر چه  فاصله حلقه یاران احمدی نژاد با گرایش های غالب در مردم زیاد است و نیروهای تحول خواه بدبینی و مخالفت زیادی با این گروه دارند اما ممکن است اتکاء آنها به جذب آراء لایه های خاکستری جامعه و بخصوص بخش هایی از جامعه مدرن  که نا رضایتی شان جنبه فرهنگی و غیر سیاسی دارد، منجر به تحولات دیگری در این جریان بشود. همانگونه که کارگزاران از جریان راست جدا شد و به مرور مواضعش به مردم نزدیک تر شد و یا جریان خط امام پس از خانه نشینی و تلاش برای جلب آراء مردم جهت حضور در صحنه سیاسی به تدریج  دگرگونی های چشمگیر هویتی ییدا کردند، ممکن است حلقه یاران احمد  نژاد  نیز دگردیسی های حیرت انگیزی پیدا کنند!
  درعین حال این حالت نیز متصور است  که در برابر رهبری و اکثریت نیروهای اصول گرا  تسلیم شوند و بپذیرند که مهمان موقت خوان قدرت بوده اند. آینده نشان خواه داد که در  به کدام پاشنه خواهد چرخید  اما ویژگی های احمدی نژاد نشان می دهد که وی به سادگی عرصه  را ترک نخواهد کرد.

خشم و نفرین بر تبعیض

بعید می دانم بشریت داغ هایی جگرسوزتر از تبعیض، نابرابری و فقررا تجربه کرده باشد. تجربه ای که در گوشه گوشه ذهن و دل می نشیند و با اندک تلنگری تلخی اش تمام وجود را پر می کند و کابوسش آدمی را رها نمی کند و به هر دری که می زنی تا خود را از آن رها کنی، غل وزنجیرش را از دست و پایت بیرون آوری تا آن را به گوشه ای پرتاب کنی، تا رها شوی، اما فایده ندارد. چرا که تو در جامعه ای زندگی می کنی که تارو پودش را با تبعیض و نابرابری تنیده اند.
به هر گوشه ای که رو می کنی جماعتی گرفتار آنند، زنان به دلیل زن بودنشان، اقوام به دلیل قومیتشان، اقلیتهای مذهبی به دلیل داشتن مذهبی دیگر، روشنفکران بدلیل داشتن اندیشه ای و...
مطالعه بر موضوعاتی مانند خودسوزی زنان، قتلهای ناموسی  باعث شد که بارها و بارها راهی خوزستان شوم. در خوزستان اولین چیزی که چشمان را خیره می کند، فقر مردمانی است که بیشتر منابع نفت و گاز ایران در آن قرار دارد، اما در هر خانه ای را که باز می کنی اولین چیزی که به رخت کشیده می شود، ذهنت را آشفته می سازد و دهها چرا بر زبانت می نشاند، فقر مفرط شمار فراوانی از مردمان است.در این سفر ها پای صحبت خوزستانی های بسیاری نشسته ام.از زن و مرد، پیر و جوان، عرب زبان و جز آن. اما کافی است تنها و تنها پرسشی را طرح کنی تا داغ در تبعیض بودن و به حاشیه راندن انها سر باز کند.با اولین سوالی که بپرسی، در مقابل دهها سوال قرار می گیری که جوابی برای آن نداری و نخواهی داشت.
- خانم عزیز می دانی  صدها هزار عربی که در خوزستان زندگی می کند و 8 سال جنگ را تحمل کرده اند و بیش از 16هزار عرب در جنگ هشت ساله کشته شده و دهها هزار مجروح بر روی دست ما گذاشته است.
- آیا می دانی که از حدود 80 میلیارد دلار درآمد سالانه نفت  حتی یک در صد آن هم به خوزستان تعلق نمی گیرد. آیا اطلاع داری که نرخ بیکاری عربها در شهرهایی چون خرمشهر بیش از 50% است؟
- آیا شمای روزنامه نگار می توانی از مسئولین سوال کنی : چرا بیش از 80% از نیروی کار صنایع نفت و گاز و پتروشیمی از غیر بومیان، معمولا از شهر های دیگر تامین می شود ؟ آیا خبر داری به بهانه طرح توسعه نیشکر خوزستان با مصادره زمین های کشاورزی، 80هزار روستایی مجبور به ترک زمین آبا و اجدای شان شده و حاشیه نشین شده اند. آیا به حاشیه های شهر اهواز رفته ای ؟ آیا شیلنگ اباد، کوت عبدالله، گاومیش آباد، ملاشیه  را دیده ای ؟
 در جواب این همه سوال فقط گفتم بله شیلنگ آباد و کوت عبدالله را دیده ام. ساعتها در آن جا قدم زده ام، چهره کریه فقر مفرطی را که مردم گرفتارش هستند ازنزدیک دیده ام؛ کوچه های باریک، خانه هایی همچون الونک، کوچک، محقر، سیم برقهایی که مانند کلاف سر در گم از تیرهای چراغ برق به هم پیچیده و از این سر کوچه به آن سر کوچه برده شده اند.
دوباره ادامه می دهد: وقتی شیلنگ آباد رفتی زنان دستفروش را دیدی که در سرما و گرما برای فروش چند کیلوخیار و گوجه باید تا غروب به آسفالت خیابان بچسبند، تا بتوانند نان بخور نمیری را به خانه ببرند. آیا می دانی اکثریت زنان دستفروش زنان عرب هستند.
پرسیدم: سهم شما عربها از مشاغل دولتی چگونه است ؟ دوباره آهی از نهادش بلند شد و گفت : آیا در باور شما می گنجد، کسانی که بیش از هفتاد در صد جمعیت این استان را تشکیل می دهند  کمتر از هفت در صد مناصب و پستهای کلیدی را دارند؟
آیا شما اطلاع دارید که از 17 نشریه ای که در استان خوزستان منتشر می شود، هیچکدام به زبان عربی نیستند. در برخی سالها یک ماهنامه عربی - فارسی به مدیر مسئولی یک غیر عرب منتشر شد که تعداد صفحات عربی ان اندک بود.
آیا مطبوعات به عنوان یک ابزار مدنی، وسیله ای برای طرح خواسته ها، منویات و دیدگاههای شهروندان بدون در نظر گرفتن قومیت آنها نیست؟ اگر اقوام نشریات خود را نداشته باشند چگونه خواهند توانست مسائل خود را مطرح کنند، چگونه می توانند با دیگر هموطنان خود گفتگو کنند. چگونه بین ما و شما، بین مردم و دولت مفاهمه و گفتگو برقرار خواهد شد.
ایا شما اطلاع دارید که حتی یک ناشر عرب در خوزستان نتوانسته مجوز نشرکتابهای عربی بگیرد. آیا از آمار بالای ترک تحصیل بچه های عرب و از آمار بالای بیسوادی در بین انان اطلاع دارید؟ آیا شما به عنوان یک زن می دانی که 90% زنان بالای 35سال عرب بیسوادند.ایا  می دانی در آمار آمده که از 35هزار معتاد استان خوزستان، 27هزار نفر عرب زبان هستند ؟
می بینی نابرابری بین ما و شما تا کجاست. به او گفتم بله ولی آیا این بار شما می دانید که من به عنوان یک زن که از بدو تولد تبعیض را با پوست و گوشت خودم لمس کرده ام و با آن زندگی کرده ام، شاید بهتر از هر کسی بتوانم درد تبعیض و نا برابری را احساس کنم و از ان متنفر باشم و بخوبی میدانم که هیچ رنجی عمیقتر و دردناکتر از در اقلیت بودن نیست. اقلیتی که از حداقل حقوق شهروندی برخوردار است و البته  باید به حداقل هانیز  قانع باشد و تحقیرها را با نجابت تحمل کند و تنها راه اثبات ایرانی بودنشان نیز سکوت بر هر چه که باید داشته باشند و ندارند.
اما دولتها بد نیست بدانند جامعه ایران در مسیر رشد و تحولاتی قرار گرفته اند که یکی از دغدغه های بزرگ آن حقوق شهروندی است. حقوقی شهروندان و  مسولیت های دولت.
دولت ها چه بخواهند و چه نخواهند، مورد پرسش شهروندان قرار می گیرند و بی اعتنایی دولت به پاسخگویی، پرسشها را جدی تر، شهروندان را مصرتر بر حقوقشان می سازد وجواب ندادن  دولت به مطالبات مردم شرایط بغرنجی را مهیا می کند که روزهای خشم را رقم خواهد زد.

فیدل، یکی نه مانند بت های دیگر

سی ان ان زنده پخش می کرد مراسم را، این خود تحولی بود، یعنی دوربین ها راه یافته اند به کوبا و مرزها تا حدی فروریخته است. از دیدگاه من فیدل کاسترو که  همچون مرغی گرفتار، نگاه بیمارش را به جلسه حزب کمونیست کوبا دوخته بود، یک مجسمه افتخار هنوز زنده بود. آنقدر ماند که  صحنه دراماتیک وداع  را ناظر باشد. دیگر نائی برای نطق های آتشین درش نبود. انگار به جای خودش و به جای همه هزاران نفر که در نیم قرن به او دلبسته بودند و به جای دوستش دکتر چه گوارا دارد تصمیم می گیرد. و این همان است که  روزی روزگاری، به سخنرانی های شورانگیز طولانی معبود و محبوب میلیون ها تن در همه جهان بود.
 تنها سرهنگ نبود که وقتی دریافت حمید پسرش  به دیوار اتاق خود، عکس این ریشو سیگار برگ بر دهان را در کنار عکس آن کلاه بره به سر چسبانده، تردید نکرد و فریاد کشید و کمربند چرمی قلابدار را در دست گرفت و پسر را به اتاق  رو به قبله کشاند. هر چه مادر حمید پشت اتاق مشت به در کوفت و سرهنگ  را قسم داد به اباعبدالله الحسین، به روح خانم بزرگ و آخرش هم با ناله گفت ترا به سر اعلیحضرت، فایده نکرد. سرهنگ نمی دانست این ننگ را باید کجا ببرد.
پریروز که فیدل کاسترو، در میان اشک آرام، بی تبلیغ و بی اغراق  اعضای شورای مرکزی حزب کمونیست کوبا، عملا از تمام سمت های حزبی و دولتی خود کنار رفت، گرچه جز فقر و تنگی معیشت از پنجاه سال رهبری وی به یادگار نمانده است اما این  قدر هست که غروری را به مردمانش فروخت که اکثریت مردم آن جزیره آن را، چنان گوهری هر شب زینت کلبه های کوچک محقرشان کرده اند. جای داوری نیست، داوری به مردمان هر جای جهان می ماند که چگونه بخت و ادبار را تعریف می کنند. اما این قدر هست که هنوز، بر خلاف میل و تحلیل کوبائیان تبعیدی، کاسترو محبوب ترین مردمان جزیره ای که  گوانتانامو در حاشیه اش برپاست. و بر افتخارات وی اینک جلسه دیروز هم افزوده شد. گرچه فعلا رائول برادر هشتاد ساله اش آن جا حضور دارد اما پیداست جانشین فیدل جوانی خواهد بود و  کوبا به هر جا مردمش بخواهند خواهند رفت. و این یعنی کاسترو بعد نیم قرن اداره کشورش با آبرومندترین وضعیتی که تا به حال در یک کشور نه مردم سالار متصور بوده، صحنه را ترک می کند. از میان آرمان خواهان کمتر زنده مانده ای بود که چنین افتخاری را کسب کرده باشد.
اما هیچ بعید نیست مزار فیدل کاسترو در میان بنای یادبود همگامش چه گوارا  در گوشه ای از هاوانا به احترام به یادگار بماند و برای سالیان در منظر توریست های جهان بنشینند تا بر کتیبه اش بخوانند که در میانه قرن بیستم میلادی چگونه جوانان ژولیده ای در یک جزیره کوچک در همسایگی آمریکای بزرگ نقشی زدند که بر صفحه روزگار ماند. و این یگانه خواهد بود، دست کم نسل حاضر تا هست شاخه گلی  لاغر بر گور کسی خواهد نهاد که روزگاری قهرمان جوانان آرمان خواه جهان بود و از هر طریق تاریخ جنگ سرد نوشته شود، با آن ریش و کت نظامی مظهر اعتراض و چریکی، در آن جا دارد. نگفته پیداست که این پایان، خوش خبری است برای آرمان خواهان دهه شصت که در گذر روزگار بت هایشان شکست، قهرمانانشان پوشالی و دروغین از آب در آمدند، اگر به قدرت دست یافتند. باری طاغوت هائی شدند صدبار بد کارتر از پیشینیان. نسلی که به تعبیر  وثوق الدوله بد آمد برایشان، از همین رو فلسفه هایشان باطل شد و منطقشان دروغ. مهر از گرمی بیفتد و ماه از فروغ.
این اسف که بت های قلابی شکستنی بودند، نسل آرمانخواهان دهه شصت را، به زبان برتولوچی، خیال بافان نام کرد. چرا که  قهرمانان ممدوح بعد از جنگ جهانی دوم که وجه مشترکشان مشتی بود که می خواستند به  دهان سرمایه داری بکوبند و نطق های آتشینی بود علیه امپریالیسم، ایدی امین یا پول پت شدند، موگابه یا چائوشسکو. بعض این قهرمانان، در زیر ظاهر جذاب عدالتخواهی شان گورهای جمعی و ثروت اندوخته یافت شد، بدتر این که همه جا خود را امنیت کشور پنداشتند و کشتن دیگران به بهانه حفظ امنیت کشور ممکن شان شد. گیرم اروپائی ها و چشم آبی ها زود غده های خود را برکندند – هیتلر، موسولینی، سالازار و فرانکو هایشان دیگر جا به فرزند و جانشین ندادند. اما مسلمانان خاورمیانه بت ها را آن قدر نگاه داشتند تا به عصر انفجار اطلاعات رسیدند و شدند صدام حسین، حسنی مبارک و بن علی. و نتوانست عدی و گمال و منتصر را به قدرت بنشانند ماندند تا روزگار  رنگ موهایشان را منقضی کرد و پارگی نقش های بزرگ صد متریشان سوژه عکاسان خبری شد و مجسمه های افتخارشان سرشکسته عروسک کودکان کوی.
و اینک پنجاه سال گذشته است از آن روزها که ریشوها از کوه به زیر آمدند و با فرار باتیستا دیکتاتور مورد حمایت آمریکا تازه نشستند روی مبل هائی که در عمرشان ندیده بودند و از هم پرسیدند حالا چکار کنیم. تقدیر هیچ کمک نکرد  فیدل را تا همچون هزاران پیرویش به تیر امپریالیزم کشته شود یا مانند هزاران دیگر زیر شکنجه از دنیا جدا شود، همچنان که رفیقش چه گوارا شد که در جنگل های بولیوی به چنگ ارتشیان عوامی و تجهیز شده سیا افتاد و سی سال بعد که جسدش پیدا شد آشکار گردید که راست می گفتند و این افسانه نبود که به زنده بودنش دست هایش را برای زجر دادنش کنده اند.
خوانده ایم که پلنگ برای مرگ به بالاترین صخره های کوه خود می رود، آن جا می میرد که این است شان پلنگ. دیکتاتورهای خاورمیانه ای، رفته ها و مانده ها، سرنوشتشان موش کوهی هم نیست بلکه سرنوشت تقدیری خرافه زده ای است که زندگی را از دیگران دریغ می دارد و بزرگ تر کارش وفاداری به همان خرافه هاست، آن هم نه با  به سیانوری لای دندان  بلکه همچون  موشی پنهان شده در مغاکی. بی هیچ مقاومتی، بهت زده از سرنوشتی که گمان داشتند خود انتخاب کرده اند. چنان که صدام حسین. و متمدن ترین قدرتمندان گرفتار انقلاب شده شاه آخرین ایران بود که نه مانند قذافی مردم را کشت نه مانند دیکتاتور ساحل عاج مردم را به جان هم انداخت و در زیر زمین کاخش پناه گرفت تا جائی که فرانسوی ها ریختند به بمباران و وقتی برکشیدند همسرش را سربازان گرسنه مرگ دیده اسباب بازی کردند.
اینکا جوانان دهه شصت، همان آرمانخواهان که شب ها به خبرهای ویت نام به خواب می رفتند، پیرانه سر، دریافته اند که آزادیشان چنان که تصور می کردند از لوله تفنگ گذر نمی کرد، فهمیدند که جهان را مردمانش با تصور و خیال می سازند. آن ها که  در لحظه موعود در نقطه مطلوب، دانسته و ندانسته جا گرفته بودند بعد ها که نقش فرمانده گرفتند، با تصور و خیال مردمان سروکار یافتند  و البته با تصور و خیال خود. چه عبدالناصر چه استالین، هیتلر  یا کندی. قدرت فسادآور بیشتر این ها را که در کاخ ها جا گرفته بودند از آرمان ها جدا کرد و در بتخانه های اسطوره ای آسمان ها جایشان داد. و گروهی دیگر جای پیشین آنان را گرفتند و آرمانشان شد برکندن اینان از قدرت. و این بازی و دور منحط ادامه یافت و نصیب مردمان سعادت نشد، رفاه نشد، آزادی نشد، یگانگی و به اندازگی نشد.
آن همه جوانان در سراسر جهان که به تقلید چه گوارا و فیدل کاسترو اسلحه ای به کمر بستند و به کوه زدند و کشته شدند، در دهه شصت میلادی، عصر  آرمان خواهان، هیچ خبر دقیق از روزگار و از خیال بت های خود نداشتند، بت ها هم گاه جز دو سه شعار چیزی در سرشان نبود. اگر هم صاحب نظری شدند بعد از رسیدن به قدرت بود که باسوادها  را به خدمت گرفتند و کتابشان نوشته شد. از میان بت ها کاسترو کسی بود که  ژان پل سارتر و ارنست همینگوی  ورقه اش را مهر کرده بودند و بعدها جینالولو بریجیدا و همه زیبارویان هالیوود، فرستادگان دوگل تا برسد با مارکز و مارادونا، بگو هر صاحب نامی از شمال آمریکا.  کاسترو بر قالیچه افسانه ای خیال نسل ما جا گرفته بود، می خواست یا نمی خواست، حتی اگر نمی دانست.
آن عصر عصری بود که  میهمان هر شبی خانه های حلبی و مقوائی محقر محرومان جز این سرگرمی نداشت که  شعارهای آرمانی بخواند و چطور اینان می توانستند سربه زیر بماندند وقتی  بزرگی در گوششان زمزمه می خواند جز زنجیر چیزی ندارید برای از دست دادن. این آتش به جان گرفته ها، باید سال ها می گذشت تا بدانند  فقر از سوراخی دیگر می آید و رشک چاره فقر نیست و جز زنجیر بسیار چیزها هست که می توان از کف داد و به نان هم نرسید. اما  وای به وقتی که انقلابیون شاعر شوند که صفه ای  در کنار پیامبران سزای آن هاست،  لنین باشند یا مائو،  آیت الله خمینی باشند یا عبدالناصر، اگر سند کاسترو را سارتر و مارکز مهر کردند، بر پای سند عبدالناصر هم ام کلثوم بوسه زده بود.
 کاسترو، همینش بس که از دامنه مه آلود سیراماسترا پائین آمده بود و ضدظلم بود، فقط هم نیامده بود که نامش با ضربه های کمربند سرهنگ  بر پشت حمید بنشیند. او بر این باور بود که بزرگ ترین کارها  در افتادن با قدرت ظالم بزرگ است، بگو ایالات متحده. فروختن فکر شورش در بازار برده فروشان بغداد، گفته اند آسان تر از بالارفتن از برج نظامیه هست. فیدل هم وقتی بر بال خیال ها نشست و در خیابان های هاوانا، فقیران تحقیردیده برایش هورا کشیدند تازه به گفتگو با آن انقلابی احساساتی چه گوارا  نشست، تازه معلومشان شد هیچ نمی دانند. سال ها گذشت تا هنگام ماجرای گروگان گیری و اشغال سفارت آمریکا برای آیت الله خمینی به عنوان یک تجربه دیده نوشت خیلی کارتر با ریگان فرق دارد کاری نکنید که جاده صاف کن این شوید. و این دیگر سخن آن جوان ریشو نبود که از سیراماسترا به زیر آمد. حالا در چرخاب روزگار چرخ ها خورده بود، در لای سنگ های آسیاب له شده بود، در نامه ای به خروشچف این را نوشته است. پیر شده، ماه پیش از قذافی خواست کنار برود و مانع از کشتار مردم لیبی شود. و به سخنانی که نوشته و شرحش در تاریخ قرن بیستم ثبت است نشان داد که انقلاب کوبا تجربه را  چه  گران خریده اند. بیهوده نیست که نان ندارند ولی رها کردن کاسترو برایشان گران است.
باری از دور چنین پیداست که کوبائی ها باور دارند که فیدل به آنان دروغ نگفت، پا به پای آنان آموخت و سوخت پیر شد در این خیال باطل که جامعه ای بی طبقه بسازد. اما خود طبقه ای بالادست نساخت. نامه های کاسترو در چهل سال رهبری، که چندین سال قبل به یک ناشر آمریکائی فروخت تا بخشی از کمبود بودجه کوبا را چاره کرده باشد، اگر در خیال نمانیم، شناسنامه  واقعیت های واقعی قرن بیستم است،  واقعی تر و آموزنده تر از همه کتاب ها که به نام قدرتمندان نوشته شد و می شود. عبرت آموزتر از هزاران نطق است که بربالا بلند میدان های شهر و صفه های رهبران ایراد می شود و گاه گوینده را در نشئه ای غرق می کند.
فیدل در آن گرم کن آبی رنگ، تن رها کرده، انگار یکی بود از خدایان باستان بود که به عصر تله ویزیون و اینترنت رسید. و این یک خدای گم کرده راه بازمانده از اساطیر ارزشش تنها به اشکی است که دیدیم بر گونه حاضران در اجلاس جاری هاوانا جاری شد با شنیدن این که باید بدون کاسترو خود را اداره کنند.  
مصاحبه روز با نماینده سابق مریوان در مجلس

حوادث کردستان، منجر به محرومیت بیشتر

همزمان با پایان سفر محمود احمدی نژاد به کردستان، نیروهای انتظامی جمهوری اسلامی با افراد مسلحی در پنج کیلومتری سنندج  درگیر شدند. اداره اطلاعات کردستان یک روز پس از این حادثه در بیانیه ای درگیری روز پنج شنبه یکم اردیبهشت ماه در روستای حسن‌آباد سنندج را به "وهابی های وابسته به بیگانه و استکبار جهانی" انتساب داد.
این حادثه که هفتمین رخداد مسلحانه در هفته های اخیر در منطقه است با واکنش جمع زیادی از روزنامه نگاران، فعالان مدنی، ناظران سیاسی کرد روبرو شده که ادامه درگیری ها را محصول شدت گرفتن اختلافات سپاه پاسداران با وزارت اطلاعات می دانند. عبدالله سهرابی، نماینده مردم مریوان در مجلس ششم  که از نزدیک ناظر بر رویدادهای کردستان است، گروه های "مذهبی متعصب" را به عنوان  یک جریان دخیل در این حوادث معرفی می کند.

"وهابی ها" یا  "گروهک های ضد انقلاب"؟
خبرگزاری‌های رسمی جمهوری اسلامی، روز پنج‌شنبه  یکم اردیبهشت ماه، از یک درگیری مسلحانه بین افراد ناشناس و نیروهای انتظامی در روستای حسن‌آباد واقع در پنج کیلومتری سنندج خبر دادند. لحظاتی بعد از این خبر، خبرگزاری فارس به نقل از یک منبع آگاه  اعلام کرد که "تعدادی از عوامل گروهک ضد انقلاب" خانواده‌ای را در روستای حسن‌آباد سنندج به گروگان گرفته اند.
دو روز بعد از ادعای این خبرگزاری وابسته به نیروهای امنیتی نظامی، روابط عمومی اداره کل اطلاعات استان کردستان، در اطلاعیه ای به تشریح جزئیات آنچه "هلاکت چهار تروریست" خوانده شده، پرداخته و  مسولیت حادثه حوادث اخیر کردستان را به "عوامل افراطی وهابی و وابسته به کشورهای بیگانه و استکبار جهانی در منطقه" انتساب داد.
به گزارش خبرگزاری مهر در سنندج، در این بیانیه خطاب به افکار عمومی تاکید شده است  که "سربازان گمنام امام زمان، با همکاری سپاه پاسداران انقلاب اسلامی و مشارکت موثر نیروی انتظامی موفق به "منهدم کردن خانه تیمی و به هلاکت رساندن چهار عنصر تروریست" شده اند و "مقادیری سلاح و مهمات و مواد انفجاری و مدارک درون گروهی کشف و ضبط گردید."
پیش از این اعلام خبرگزاری بین المللی "کردپرس"، وابسته به نیروهای امنیتی کردستان، به نقل از منابع آگاه اسامی کشته شدگان را امجد پیوند، عرفان احمدی کانی گلزار، کوروش شریفی و سیروان مومنی اعلام کرده بود.
هیچ فرد یا گروهی مسولیت حادثه روز پنجشبه سنندج را به عهده نگرفته است. اداره اطلاعات نیز در حالی مسولیت سلسله حوادث اخیرا متوجه گروه های افراطی مذهبی کرده اند که پیش در پاره ای موارد "گروهک های ضد انقلاب" مسول این حوادث معرفی شده بودند.

افزایش حوادث خشونتبار
حادثه روز پنج شبنه سنندج، هفتمین مورد از سلسله رویدادهای نظامی در مناطق کردنشین طی یک ماه گذشته است.  در آخرین مورد، دوشنبه هفته جاری دو بمب صوتی در دو نقطه متفاوت در ایلام منفجر شد.
 بر اساس اخبار و گزارش خبرگزاری های رسمی عملیات نظامی در مناطق کردنشین در طول ماه گذشته افزایش چشم گیری پیدا کرده است.
در یکی دیگر از تازه ترین موارد، دو بمب صوتی حوالی ساعت 21:40 دقیقه شنبه شب، 26 فرودین، در میدان آزادی شهر سنندج منفجر و باعث شکستن شیشه ساختمان های اطراف این میدان شد که همزمان با آن خبرنگار خبرگزاری جمهوری اسلامی به علت آنچه  پوشش اخبار "تروریستی" کردستان خوانده شده، از سوی افراد "ناشناس" بازداشت شد.
در یک مورد دیگر مربوط به اسفندماه سال گذشته می شود، بر اثر حمله افراد مسلح به یک پاسگاه مرزی نیروی انتظامی در شهر مریوان در کردستان ایران، ۴ نفر کشته و دو نفر دیگر زخمی شدند.
پیشتر نیز در همین ماه، چهار کارمند اداره محیط زیست سنندج به ضرب گلوله افراد ناشناس کشته شدند.

تعصب های مذهبی: منشاء ناآرامی ها
ناظران سیاسی کردستان در طول یک ماه گذشته نظرات متفاوتی در مورد حوادث اخیر این منطقه ارائه داده اند.
عبدالله سهرابی، نماینده کردستان در مجلس ششم، به روز می گوید: "به علت اینکه بسیاری از اطلاعات موجود در رابطه با این حوادث در اختیار نهادهای امنیتی است، نمی توان با جزئیات و با آگاهی کامل در خصوص آنها اظهار نظر کرد. بررسی چینن رویدادها بدون داشتن اطلاعات کامل و بررسی همه جانبه امکان پذیر نیست. اما بر اساس آنچه برخی از رسانه های حکومتی اعلام کرده اند و در پاره ای موارد مورد تائید افکار عمومی نیز هست، به نظر می رسد عامل بسیاری از این خشونت ها گروه های افراطی مذهبی منطقه هستند. این گروها می تواند گروه های مذهبی متعصب باشد، چه شیعه و چه سنی. ما فکر می کنیم منشاء  این ناآرامی ها تعصب های مذهبی است. متاسفانه این گروه ها دربسیاری از کشورهای خاورمیانه و از جمله خود ایران حضور دارند."
آقای سهرابی که از نزدیک ناظر بر این حوادث است، تاکید می کند: "تبعات این گونه حوادث در نهایت متوجه شهروندان عادی می شود. چراکه اینگونه حوادث همیشه بهانه و دستاویزی بوده اند برای تشدید محرومیت های اقتصادی و به تبع آن سرکوب بیشتر مردم."
به گفته این نماینده سابق مجلس: "این حوادث از طرف افراد و گروه هایی صورت می گیرد که منافع ملت کرد را مد نظر نمی گیرند. به همین شکل احزاب عمده کردستان نیز، احزابی که دارای گذشته هستند آگاهنه در میدان فعالیت می کنند با چنین رویدادهای خشونت آمیزی میانه ندارند، همانطور که این حوادث به صورت کلی از سوی مردم کردستان به ویژه مردم سنندج که این حوادث تقریبا آنجا متمرکز شده، همواره محکوم بوده است."
پیش از آقای سهرابی، مختار زارعی، تحلیگر مسائل سیاسی کردستان در مورد نقش گروه سلفی ها به روز گفته بود: "با توجه به اینکه این گروه در کردستان سازماندهی مشخصی ندارند و از ابزارهای رسانه ای استفاده نمی  کنند و معمولا نیز به علت بی برنامه بودن هیچ گاه مسئولیت حادثه ای را به صورت مشخص به عهده نمی گیرند، نمی توان به طور یقین گفت که این  اقدامات از سوی آنها صورت گرفته است."
او البته صورت مصداقی به نقش این گروه در برخی از حوادث سال گذشته نیز اشاره کرده بود.
اجلال قوامی، سخنگوی سازمان دفاع از حقوق بشر کردستان نیز پیش از این در ارتباط با انفجار بمب صوتی در سنندج در شامگاه 26 فروردین گفته بود: "این گمانه به صورت قوی مطرح است که گروه سلفی ها به تلافی درگیری های چند روز گذشته با نیروهای نظامی جمهوری اسلامی که  دو نفر از آنها کشته شده اند، مبادرت به این اقدام کرده باشند."
سلفی به گروهی از مسلمانان اهل سنت گفته می‌شود که تنها راه نجات مسلمانان را بازگشت به قوانین قرآن و سنت، طبق فهم "سلف صالح" می‌دانند. این گروه با هرگونه پیروی از شاخه‌های گوناگون دین و کیش‌گرایی مخالفند و معتقدند هر مسلمان به راحتی می‌تواند با مراجعه مستقیم به قرآن و سنت، دینش را بیاموزد. انگیزه اصلی این گروه مذهبی، تشکیل حکومت اسلامی است.
جمهوری اسلامی پیشتر نیز این گروه را به عنوان عاملین اصلی انفجار بمب در مراسم رژه نیروهای نظامی مهاباد در شهریور ماه سال گذشته و مسبب درگیری مسلحانه میدان آزادی سنندج در مهرماه همان سال معرفی کرده بود.

همزمانی حادثه سنندج با حضور احمدی نژاد در کردستان
در مقابل آن دسته از فعالانی که سلفی ها را به عنوان عامل اصلی حوادث اخیر معرفی کرده اند، گروهی دیگر مسبب این حوادث را اختلاف های درون حکومتی نهادهای امنیتی نظامی جمهوری اسلامی عنوان کرده اند.
این گمانه با تاکید بر همزمانی حادثه روز پنج شنبه، با سفر محمود احمدی‌نژاد و هیات همراه او به سنندج مرکز استان کردستان مطرح شده است.
 احمدی‌نژاد عصر پنج شنبه،  سنندج  را به منظور افتتاح یک هزار و ۶۱۲ واحد مسکونی مسکن مهر در استان ایلام ترک کرده بود و پس از شرکت در مراسم بهره برداری این واحدها، ‌به تهران بازگشت.
آسو صالح، روزنامه نگار و از فعالین سابق دانشجویی کرد، روز گذشته در یادداشتی با عنوان "رد پای حاکمیت در حوادث اخیر کردستان" که در وبسایت کردیش پرسپکتیو منتشر شده، به تشریح این فرضیه پرداخته  است.
در بخشی از نوشته این فعال کرد آمده است: "می توان احتمال داد که یکی از بازیگران حادثه ی پنج شنبه ی سنندج، نیروهای درون حاکمیت جمهوری اسلامی - یا همان هایی باشند که در ادبیات رژیم تحت عنوان "نیروهای خودسر" از آنها نام برده می شوند."
او در تشریح انگیزه های حاکمیت نوشته است: "مهمترین دلیل این اقدام، دلیلی است که برای همه آشنایی دارند و این امر تقریبا برای همه ثابت شده است. و آن تلاش برای مشروع جلوه دادن فضای امنیتی – حالت فوق العاده – در کردستان می باشد. دلیل دیگر که می تواند در چارچوب دلیل اول جای بگیرد، مضاعف نمودن فضای امنیتی در کرستان و در سالروز اعدام فرزاد کمانگر و همراهانش است."
دلیل دیگری را که این روزنامه نگار کرد در این خصوص مطرح کرده "اختلاف سنتی میان نیروهای امنیتی (اطلاعات) و نظامی (سپاه و نیروی انتظامی) در کردستان" است که البته به گفته او اگر آن را در کنار اختلاف درون حاکمیت در سطح کشوری – جریان پیش آمده در استعفا و ابقای مصلحی به عنوان وزیر اطلاعات – قرار دهیم، برجسته تر خود را نمایان می کند.
در همین راستا دریادداشتی که روز گذشته سایت الف آن را بر خروجی خود قرار داد و ساعاتی بعد حذف کرد، محمود احمدی نژاد به خاطر جای ندادن مصلحی در هیئت همراه دولت در جریان سفر به کردستان نکوهش شده بود.

دیگر واکنش ها
در ادمه واکنش ها به حوادث اخیر کردستان، امام جمعه سنندج با اشاره به اقدامات اخیر سلفی‌ها در كردستان گفت: "آنان از عوامل دشمنان اسلام هستند و از سوی یهودیان و استكبار جهانی حمایت می‌شوند."
به گزارش خبرگزرای فارس، حسام‌الدین مجتهدی، در خطبه های نماز جمعه این هفته گفته است: "گروه‌های تكفیری سلفی و افراطی حامیان تروریست جهانی و دست نشانده كشورهای استعمارگر هستند كه به بهانه احقاق حقوق مسلمانان دست به جنایت‌های وحشیانه و ضدبشری و كشتار می‌زنند."
در واکنشی دیگر، ایرج حسن‌زاده، معاون سیاسی امنیتی استان كردستان نیز با متهم کردن"وهابی ها" در حوادث اخیر کردستان گفت: "اعضای این گروه سعی بر بمب‌گذاری در محل تجمع و دیدار مردم با رئیس جمهوری در سفر سوم را داشتند كه مأموران گمنام امام زمان(عج) 3 نفر از آنها را به همراه مقادیر قابل توجهی مهمات دستگیر كردند."
گزارش آ ب ث از کمک های تهران به دمشق

ایران نگران سقوط بشار

روبرتو گونزالس
واشنگتن، استانبول، تهران، تل آویو، بیروت به گفته علی الایمان، تحلیلگر لبنانی، تحولات سوریه مورد توجه شدید این دولت هاست. او می گوید: "هرگونه تغییر و تحول در سوریه انعکاس گسترده ای در ایران و کشورهای عربی به دنبال خواهد داشت." اخیراً مارک ترنر، سخنگوی وزارت خارجه آمریکا، اظهار داشت که "اطلاعات موثقی مبنی بر کمک ایران به سوریه در دست است"؛ این کمک ها به هدف حمایت های لجستیکی و سرکوب تظاهرکنندگان انجام می شود. و این نکته ای است که بلافاصله مورد تکذیب هر دو دولت تهران و دمشق قرار گرفت.
با این حال، این اظهارات به خوبی نشان می دهند که کاخ سفید نگران رابطه نزدیک میان این دو کشور است. الایمان در ادامه می افزاید: "بی شک ائتلاف میان ایران و سوریه برای منافع ایالات متحده مناسب نیست. و درصورت بدتر شدن شرایط حکومت دمشق، پیامدهای وخیمی برای حکومت شیعه ایران به وجود خواهد آمد. دمشق پل ارتباطی میان حزب الله، حماس، و ایران است. نابود شدن این پل باعث تضعیف نفوذ جمهوری اسلامی در منطقه خاورنزدیک و تقویت مواضع ایالات متحده خواهد شد."
حکومت تهران علاوه بر مواجه شدن با مشکلاتی که تحولات در صحنه سیاسی سوریه رقم خواهد زد، باید روابط خود را با کشورهای خلیج فارس حفظ کند. این کشورها در آخرین نشست شورای همکاری خلیج فارس به "دخالت های جمهوری اسلامی در مسایل داخلی"، مانند حمایت از تظاهرات بحرین، اشاره کردند. و این رفتار کشورهای عربی واکنش مقامات جمهوری اسلامی را درپی داشت. محمود احمدی نژاد در این باره گفت: "ایالات متحده درتلاش است تا در روابط میان ایران و کشورهای عربی، و روابط میان شیعه و سنی ایجاد تنش کند."
در این راستا و براساس اطلاعات به دست آمده توسط آ ب ث، دولتمردان سوری به مدیران رسانه های داخلی گفته اند که "بزرگ انگاشتن اغتشاشات کشور بخشی از توطئه و دادن قدرت به سنی هاست". یکی از روزنامه نگاران محلی در این خصوص می گوید: "در اینجا دو جبهه وجود دارد: یک جبهه نماینده سوریه و تهران است که به وسیله نخبگان شیعه اداره می شود، و جبهه دیگر واشنگتن و متحدانش در خلیج فارس اند."

و اما اسراییل
شیمون پرز، رییس جمهور اسراییل، اظهار داشت که تحولات سوریه را با نگرانی دنبال می کند. یک رویداد بد شناخته شده بسیار بهتر از یک رویداد خوب شناخته نشده است. الایمان در این رابطه می گوید: "سوریه علی رغم مخالفت با سیاست های آمریکا و اسراییل، درتلاش است تا میان ملی گرایی و توافق صلح با اسراییل تعادل برقرار کند." و با اینکه سوریه به مسلح کردن حزب الله و حمایت از اعضای حماس متهم است، ولی از سال ۱۹۷۴ پس از جنگ یوم کیپور، هیچ گونه تنش و درگیری در مرزهای آن با اسراییل روی نداده است.
منبع: آ ب ث، ۲۲ آوریل
گزارش واشنگتن تایمز از تحریم های تازه آمریکا

مجازات برای صادرکنندگان تجهیزات رایانه ای به ایران

جری سیپیر
یک دادگاه عالی فدرال در واشنگتن دی سی، علیه سه نفر و دو شرکت به اتهام صادرات غیرقانونی میلیون ها دلار تجهیزات رایانه ای از ایالات متحده به ایران از طریق خاک امارات متحده عربی، اعلام جرم کرد. 
تاد هینن دستیار اجرایی دادستان کل امنیت ملی گفت جنگ شیه، 53 ساله، شهروند آمریکا و ساکن کوینز در نیویورک، مسعود حبیبیان 48 ساله و محسن معتمدیان 43 ساله شهروندان آمریکایی و ساکن کوستا مسا کالیفرنیا، بدون دریافت مجوزهای مربوطه از وزارت خزانه داری، به طور غیرقانونی میلیون ها دلار رایانه های دستی و تجهیزات به ایران صادر کرده اند. 
آقای شیه و شرکت وی در کوینز نیویورک، موسوم به شرکت تکنولوژی و تجارت سان رایز در شعبه کلمبیا در 27 مورد متهم شده از جمله به  تخطی از قانون اضطراری اقتصاد بین المللی (آی- ای- ای- پی- اِی)، تهیه اظهارنامه های تقلبی و اقدامات مجرمانه و تحصیل مال از طریق انجام این امور.
وی در 6 آوریل به دنبال صدور یک دادخواست جنایی در نیویورک بازداشت شد. آقای شیه در صورت مجرم شناخته شدن، با حداکثر 20 سال زندان و جریمه یک میلیون دلاری به ازای هر کدام از موارد اتهامی  و نیز پنج سال زندان برای هر کدام از موارد جعل محکوم خواهد شد.
حیبیبیان و معتمدیان و شرکت آنها به نام آنلاین مایکرو ال ال سی، در 32 مورد، با اتهاماتی از قبیل عدم شفافیت، زیر پا گذاشتن مقررات آی- ای- ای- پی- اِی، صدور اظهارنامه های جعلی و نیز ممانعت از اجرای عدالت روبرو هستند.
آنها در 7 آوریل با صدور دادخواست جنایی دستگیر شده اند. هر دو نفر در صورت مجرم شناخته شدن، با 20 سال زندان و 1 میلیون دلار جریمه به ازای هر یک از موارد زیر پاگذاشته شده از مقررات آی- ای- ای- پی- اِی، پنج سال زندان به ازای هر کدام از اظهارنامه های دروغین و 20 سال زندان به ازای هر کدام از موارد ممانعت از اجرای قانون روبرو خواهند شد.
این اتهامات پس از تحقیقات مشترک اداره مهاجرت و گمرک آمریکا (آی- سی- ای) و اداره صادرت وزارت بازرگانی مطرح شدند.
بر اساس دادخواست ارائه شده در خصوص شکایت جنایی از شیه، مأموران وزارت بازرگانی در سال 2006 به شرکت آقای شیه در نیویورک مراجعه می کنند و پس از ملاقات با وی، گوشزد می کنند که قوانین آمریکا صادرات کالا از این کشور به سایر کشورها، خصوصاً کشورهای تحریم شده ای نظیر ایران را زیر نظر دارد. مأموران ای- سی- ای در آوریل 2010 صدها رایانه دستی سان رایز به مقصد دوبی و با برگه خریدی از ایران را توقیف می کنند.
مأموران آی- سی- ای یکی از کارکنان شرکت را دستگیر کردند و وی پس از محکوم شناخته شدن در دسامبر 2010، شروع به همکاری با دولت کرد. در دادخواست آمده است این فرد در گفتگو با مأموران گفته است وی و شرکت وی در دوبی، ظرف سال های اخیر میلیون ها رایانه دستی جهت صادرات به ایران از آقای شیه خریده است و متوسط خرید ماهیانه 700هزار دلار بوده است.
در دادخواست آمده است مأموران مدارکی بدست آورده اند که از انتقال بیش از هزار رایانه شرکت آقای شیه به دوبی و سپس به ایران در فاصله آوریل تا مه 2010 حکایت می کنند.
در دادخواست تنظیم شده علیه آقایان حبیبیان و معتمدیان نیز آمده است یک شرکت در دوبی میلیون ها دلار رایانه دستی از شرکت آنلاین مایکرو خریداری کرده است و این دستگاه ها بعداً به ایران منتقل شده اند.
کارمند شرکت به مأموران فدرال گفت حبیبیان و معتمدیان ماهانه 300هزار دلار رایانه به این شرکت در دوبی می فروختند و "کاملاً از اینکه مقصد این رایانه ها ایران بوده است، مطلع بودند."
شاهد یاد شده در دسامبر 2010 با  این دو ایرانی اصل  دیدار کرده است و این دو نفر در جریان همین دیدار، شاهد را به تهیه یک برگ فروش جعلی تشویق کرده اند که نام ایران به عنوان مقصد نهایی از آن حذف شود و به جای آن خریداری در دوبی درج شود. علاوه بر این، در جریان ملاقات 5 ژانویه، آقای حبیبیان به شاهد که با اف بی آی همکاری می کرده است، توصیه کرد در خصوص معامله با ایران به مأموران فدرال دروغ بگوید.
این تحقیقات تحت نظر آنتونی آسونسیون، دستیار دادستان آمریکا، تی پاتریک مارتین از دفتر دادستانی آمریکا در شعبه کلمیبا و جاناتان سی پولینگ از اداره ضد جاسوسی شعبه امنیت ملی وزارت دادگستری دنبال می شود.
منبع: واشنگتن تایمز- 22 آوریل