۱۳۹۰ فروردین ۲۴, چهارشنبه

روز چهار شنبه بخش دوّم، تحلیل ها و آخرین گزارشات از اعتراضات، بازداشتها، زندان، و بیدادگاهها --- بیانیه ها

آقای مزروعی شاخص مردم‌اند اما ادعای شما حقيقت ندارد

محمدرضا شکوهی‌فرد

محمدرضا شکوهی‌فرد
اين نقدها را سال‌ها پيش همين جماعت نادان يادشده، بارها و بارها از سر دل‌سوزی برای آينده‌ی کشور به شما و دوستان‌تان چه در دوران صدرات و زعامت در مجلس چه باالاعم در هشت سال دوران فرصت‌سوزی اصلاحات داشتند و فراديدهای مصور امروز را در لابه‌لای سطور همين نقدها، نقدينه تقديم‌تان می‌کردند شايد اثری يابد که نيافت، اگر نادانی اين است و نادانان اينان، پس درود بر هر چه نادان

mrshokouhifard@gmail.com
پاسخ های آقای مزروعی به اغلب پرسشهای مطروحه در مصاحبه اخير با روزآنلاين، سرشار از ابهامات و تناقضاتی البته نه چندان غريب است که نه مختص شخص ايشان بل منبعث از درک مغلوط، آشفته و البته منفعت گرايانه بخش خاصی از اصلاح طلبان از شرايط سياسی اجتماعی امروز کشور و فراديدهای متصور برای آن است.
وآنکه توهين آميز است. نگاهی عاری از لحاظ مراتب اخلاق و ادب، عميقا دستوری، عامرانه و از موضع بالا که ديگرانی که ديگر می انديشند را به تمکين و لاغير فرامی خواند.
ايشان می گويد: "جنبش سبز جنبشی است که در دل جامعه ريشه دارد و افرادی که همراه جنبش هستند هم محکم و پايدار ايستاده اند منتهی شرايط را می سنجند و هزينه – فايده می کنند. چون اين جنبش يک جنبش حقوق مدار و اصلاح طلبانه است و می خواهد از طرق کاملا مسالمت آميز به اهداف خودش دست پيدا کند، اعضای آن هم با خردورزی و محاسبه گرانه عمل می کنند."
و در پاسخ به پرسش پسين نيز می فرمايند:
" نظری که درباره جنبش های کنونی در منطقه شمال آفريقا و خاورميانه مطرح است اين است که اين جنبش ها مانند جنبش های کلاسيک نيستند که در آنها سازماندهی و رهبری عمودی وجود داشته باشد بلکه اينها دارای ساختاری افقی هستند که حتی شکل گيری فعاليت ها در آنها بر اساس توافق نظر بين شبکه ها و خطوط افقی صورت می گيرد. به خاطر همين نه در تونس، نه در مصر و نه در ديگر کشورها شما رهبری برای جنبش نمی بينيد و تمام افراد حاضر به نوعی نقش رهبری را ايفا می کنند. در جنبش سبز هم چنين ساختاری حاکم است و با زندان خانگی آقايان موسوی و کروبی خيلی تفاوتی با گذشته نکرده و تاثيری بر جنبش نگذاشته است و جنبش مانند گذشته به حرکت خود ادامه خواهد داد."
خب، دوستان ِ جان، که نيک بختانه خود نيز اشراف بر نقش و جايگاه خود و همفکرانشان دارند و تصديق می فرمايند که شانی جز همراهان جنبش بر پيشانی شان مترتب نيست، ممکن است توضيح دهند چگونه يک يا چند همراه می توانند و به خود اجازه می دهند موکدا و به صورت دستوری که يا اين يا نه ابدا، برای کليت يک حرکت نام و صفت و شکل و ماهيت خاص و مطلوب خود (اصلاح طلبانه با تعاريف خودشان) را لحاظ کنند؟
ممکن است مرحمت فرموده توضيح دهند اين خرد ورزی و محاسبه مورد اشاره آيا خاصِ مطبوعِ اجماعِ محدود ايشان و دوستان و همفکرانشان در يک يا چند جبهه و جريان شناساست يا..... يا اجماعی حاصل از شفافيت، صراحت و صداقت در تعامل و تبادل افکار و استخراج وفاق با نيروی اجتماعی و سياسی همراه و رای جنبش سبز که عدادی عظيم را شامل می شود.
آقای مزروعی ممکن است توضيح دهند اين هزينه-فايده مورد اشاره ايشان دقيقا بر چه مبناييست و تشخيصش با کدامين افراد و جريان ها و چرا؟آقايان خدای ناکرده ، خودخوانده حامل و عامل اصلی و تنهای مطالبات جامعه نشده اند؟ شده اند؟ بدنه اجتماعی جنبشی که "در دل ها جا دارد" ايضا فعالين و نيروهای سياسی ديگری که ارتباط تشکيلاتی و سازمانی با اين دوستان ندارند، حق دارند آيا از چيستی و ماهيت و سير اين تشخيص و تميز هزينه ها و فايده ها مطلع باشند؟
به نکات خوبی اشاره کرده اند اما فورا به باتلاق تناقض می غلطند، ايشان در جايی به درستی از نقش هويت ساز و حرکت بخش جامعه سخن به زبان می آرايند و در جايی ديگر اين نقش و شان و مرتبه را با استفاده از عبارات ناميمون و ناگواری چون نادانان به صفت سخيفه می آلايند. در جايی از فرم افقی جنبش سبز و ديگر جنبش های اخيرالظهور منطقه می گويند و اينکه رسامان و خطاطان اصلی اين جنبش های شبکه های در هم تنيده و افقی اجتماعيست و بسط پيدا می کنند در لايه های مختلف جامعه و در جايی ديگر در پاسخ به پرسش ناظر بر چگونگی وانتقادات وارده به عملکرد شورای هماهنگی آنچنان گارد محافظه کارانه آن هم سرشار از آلاينده های بی ادبی و بدخلقی می گيرند که جز کذب ادعای قبليشان را به اذهان نمی نشاند و با ادبياتی سرشار از ابتذال و سخافت در کلام، از لزوم تمکين نيروها و جامعه به مثابه يک بايد بايد ولاغير ياد می کنند.
ايشان حسب معمول از مهندس مير حسين موسوی و حجت الاسلام مهدی کروبی زياد خرج کرده اند و طبعا آن دو عزيز هم ديد و دستشان از تاثير در شرايط حاضر کوتاه است، بايد از آقای مزروعی پرسيد اينکه می فرماييد "بنابراين جنبش سبز از منظر کسانی که آن را نمايندگی می کنند و اکثريت افرادی که در آن شرکت داشتند يک جنبش اصلاح طلبانه است. اصلا جنبش سبز چگونه شکل گرفت؟ با شرکت در انتخابات. يعنی مردمی که رای داده بودند دنبال اصلاح تدريجی ساختار بودند، همانها هم جنبش را ادامه دادند. بنابراين اگر شاخص مواضع آقايان موسوی و کروبی و خاتمی باشد، تکليف روشن است. ادعاهای ديگری هم که می شود پايه چندانی ندارد. شما توجه کنيد ۲۵ بهمن برای اين مردم به خيابان ها آمدند که موسوی و کروبی از آنها دعوت کردند. ديگران هم می توانند خودشان را آزمايش کنند ببينند چند نفر به درخواست آنها به خيابان می آيند. اين ادعاها و حرفهايی که زده می شود هيچ شاخصی برای صحتشان وجود ندارد اما درباره آقايان موسوی و کروبی به اندازه کافی دليل وجود دارد" دقيقا يعنی چه؟ بند بند اين پاسخ بوهای بدی می دهد؟ نمايندگی می کنند؟ چه کسانی؟ شما و دوستانتان ديگر نه؟ ثانيا شاخص اگر بايد در نظر گرفت اتفاقا نه مهندس موسوی و آقای کروبی بل اشاره اين عزيزان در بيانيه های مکرر خود بر يک اصل است: مردم، آری شاخص مردمند، که گر جز اين در فعل اين دو عزيز عيان بود اين حجم وسيع و معنوی همدلی اجتماعی با عزيزان نامبرده تا به اکنون متصور می بود.
اما برای آنکه اثبات شود ادعای شما و دوستانتان مبنی بر اقبال و التزام در عمل و علن به آراء و نگاه های مهندس موسوی حقيقت ندارد و جز دروغی بزرگ بيش نيست اشاره می کنم به بندهايی از بيانيه شماره يازده مهندس موسوی شايد گوش انصاف خواب يا بازيگوش شما را کمی بپيچاند اگر حقيقتا شاخص خودتان را نظرات مهندس موسوی و آقای کروبی معرفی می کنيد:
" قطعا جامعه ما برای محقق کردن فضای باثبات سياسی به احزاب صالح و قدرتمند نيازمند است و چه بسا زمانی که زمينه برای فعاليت موثر و مفيد سامان های سياسی فراهم شود اينجانب و برخی از همفکران شما نيز کوشش های خود را در چارچوب تشکلی متعارف از اين نوع قرار دهيم. اما راه سبز اميد تشکلی از اين نوع نيست. تحزب اساسا به معنای آن است که گروهی از همفکران در سازمانی مشخص و دارای سلسله مراتب شناخته شده گردهم بيايند.
همچنين در يک حزب تأکيد بر بيشترين همفکری و وحدت حداکثری در عقايد است، حال آن که راه ما به عنوان مسيری که تجديد و تقويت هويت ملی را هدف گرفته، بر وحدت حول حداقل نکات مشترک تکيه ميکند؛ مجموعه ای پيام محور و متشکل از تمامی سازوکارهای مدنی کوچک و بزرگ که در مسير خود هدفی مشترک را انتخاب کرده اند.صورت ظاهری اقداماتی که برای تداوم و تقويت حرکت کنونی مردم انتخاب ميشود در حکم لباسی است که بر قامت آن می دوزيم، و فاخرترين لباس ها تنها در صورتی برازنده خواهد بود که به فراخور واقعيت برده شود. واقعيت موجود در کشور ما نسبت به آنچه که در گذشته بود تغييرات شگرفی کرده است. آنچه اينک در جامعه ما نقش آفرينی ميکند شبکه اجتماعی خودجوش و توانمندی است که در ميان بخش وسيعی از مردم شکل گرفته و نسبت به پايمال شدن حقوق خود معترض است. اين شبکه دارای ويژگی های منحصر به فردی است که به هنگام تصميم گيری در مورد راه حل ها و اقدامات آتی، بايد به آن ها توجه کرد. آنچه اينجانب در پاسخ به سوال چه بايد کرد پيشنهاد ميکنم تقويت و تحکيم اين شبکه اجتماعی است." ( فرازی از بيانيه شماره يازده مهندس مير حسين موسوی) .
آقای مزروعی من بر اين نظر نيستم که القابی چون نادان سهوا و به گاه خروج عنان کلام از کف متانت از سوی شما نثار منتقدان شورا شده است، به هر روی آنان که طی سالها و ادوار گذشته رفتار شخص شما را در مراسم ها و همايش ها و جلسات و برخوردها به ياد دارند به خوبی معنای اين سخن را می فهمند، اما از آن سو تصور نمی کنم واکنش به اين بخش از سخن شما بايد فعلی بيش از تبليغ اين سخن توسط منتقدانتان باشد و سکوتی و بس، چه که مصداق لا اکراه تو خود بخوان حديث مفصل از اين مجمل است.
لازم می دانم نخست به اين مطلب اشاره کنم که اين نقدها را سال ها پيش همين جماعت نادان يادشده، بارها و بارها از سر دلسوزی برای آينده کشور به شما و دوستان تان چه در دوران صدرات و زعامت در مجلس چه باالاعم در هشت سال دوران فرصت سوزی اصلاحات داشتند و فراديدهای مصور امروز را در لابلای سطور همين نقدها، نقدينه تقديم تان می کردند شايد اثری يابد که نيافت، اگر نادانی اينست و نادانان اينان، پس درود بر هر چه نادان.
نادانان آنند که می دانند و به خيال اينکه خود به ندانستن زدن هاشان در آتی و فردا تحفه ای نصيب خود، دوستان (يا اگر خوشبينانه بنگريم خيرخواهيشان را باور داشته باشيم) جامعه شان خواهد کرد، ديگران را به اين القاب ملقب می کنند.
در پايان برای آنکه کذب ادعای ديگر شما و دوستانتان مبنی بر سلامت حاکم بر روند تشکيل و نسبتِ صحت سير فعل شورای هماهنگی با نظرات مهندس موسوی را اقلا از منظر خود تبيين کرده باشم ارجاعتان می دهم به بندی ديگر از بيانيه شماره يازده مهندس ميرحسين موسوی:
" با اين همه اولين قدم در راه حل پيشنهادی اينجانب آن است که ما ايرانيان، در هر کجای جهان که هستيم، بايد اين هسته های اجتماعی را در ميان خود تقويت کنيم. بايد خانه هايمان را رو در روی يکديگر بسازيم؛ به تعبير قرآن خانه های خود را قبله قرار دهيم، يعنی به اين هسته های اجتماعی که واحدهای بنيادين جامعه ما هستند بپردازيم، اهميت آنها را بشناسيم و بيش از پيش به آنها رو کنيم تا قدرتهای نهفته ای که دارند برای ما ظاهر شود. خانه های خود را قبله قرار دهيم؛ يعنی اگر تا پيش از اين هر دو ماه يک بار همديگر را ملاقات ميکرديم اينک هفته ای دوبار گرد هم جمع شويم. قدرت شبکه های اجتماعی ما در اين امر است."
اين دقيقا همان کاريست که شما می کنيد؟ نه؟
در اين زمينه:
[منتقدان شورای راه سبز در گفت ‌وگوی روز با علی مزروعی]



بحث آزاد در باره آيه ۳۴ سوره نساء

ابوالحسن بنی‌صدر

ابوالحسن بنی‌صدر
بحث آزاد پيرامون اين آيه، با تنی چند زن و مرد سوئدی دانشگاهی، بس عبرت‌آموز است. زيرا روشن می‌کند تفاوت بيان آزادی را از بيان قدرت در اندريافت يک آيه قرآن و، در همان حال، قرار گرفتن انسان را در وضعيت پذيرفتن حقيقت و يا گريز از بحث، به‌خاطر گريز از پذيرفتن حقيقت
پاسخ به پرسشهای ايرانيان از ابوالحسن بنی صدر
پاسخ به يکی ديگر از پرسشهای آقای کريمی را که در زير باز می آورم، بحث آزادی است که انجام گرفته است. پرسش ايشان اين بود:
در پاسخ به انتقادات آقای ژيژک به اسلام فرموده ايد: آقای ژيژک بر اصل ثنويت تک محوری در قرآن نگريسته و در نتيجه، واقعيت را وارونه ديده است.
لطف فرموده معنی و مفهوم و واقعيت آيه زير را برای من و ديگرانی که واقعيت را وارونه می بينيم شفاف و روشن مشخص کنيد. اگر ترجمه از عربی به فارسی غلط است بفرمائيد. تمنا دارم اگر ترجمه درست است معنای تسلط، برتری، مطيع، نافرمانی، زدن و تنبيه را برای ما و کسانيکه بر اصل ثنويت تک محوری به همه چيز نگاه ميکنند تبيين کنيد.
مردان را بر زنان تسلط و حق نگهبانی است بواسطه آن برتری که خدا بعضی را بر بعضی مقرر داشته و هم به واسطه آن که مردان از مال خود بايد به زنان نفقه دهند پس زنان شايسته و مطيع آنهايند که در غيبت مردان حافظ حقوق شوهران باشند و آنچه را که خدا بحفظ آن امر فرموده نگهدارند و زنانی که از مخالفت و نافرمانی آنان بيمناکيد بايد نخست آنها را موعظه کنيد اگر مطيع نشدند از خوابگاه آنها دوری گزينيد. ديگربارچنانچه مطيع نشدند آنها را بزدن تنبيه کنيد. چنانچه اطاعت کردند حق هيچگونه ستم نداريد که همانا خدا بزرگوار و عظيم الشان است.
اگر بر اصل ثنويت تک محوری در اين آيه ننگريم برتری بعضی بر بعضی ديگر را که خدا مقرر داشته ،يعنی تبعيض را ،چگونه معنا کنيم که تبعيض معنی ندهد؟
و متن آيه ۳۴ سوره نساء، به زبان عربی، اينست:
الرِّجَالُ قَوَّمُونَ عَلی النِّساءِ بِمَا فَضلَ اللَّهُ بَعْضهُمْ عَلی بَعْضٍ وَ بِمَا أَنفَقُوا مِنْ أَمْوَلِهِمْ فَالصلِحَت قَنِتَتٌ حَفِظتٌ لِّلْغَیْبِ بِمَا حَفِظ اللَّهُ وَ الَّتی تخَافُونَ نُشوزَهُنَّ فَعِظوهُنَّ وَ اهْجُرُوهُنَّ فی الْمَضاجِع وَ اضرِبُوهُنَّ فَإِنْ أَطعْنَکمْ فَلا تَبْغُوا عَلَيهِنَّ سبِيلاً إِنَّ اللَّهَ کانَ عَلِیًّا کبِيراً(۳۴)
بحث آزاد پيرامون اين آيه، با تنی چند زن و مرد سوئدی دانشگاهی، بس عبرت آموز است. زيرا روشن می کند تفاوت بيان آزادی را از بيان قدرت در اندريافت يک آيه قرآن و، در همان حال، قرار گرفتن انسان را در وضعيت پذيرفتن حقيقت و يا گريز از بحث، بخاطر گريز از پذيرفتن حقيقت. هم اکنون، در غرب، اسلام بمثابه بيان قدرت، دستمايه گرايشهای راست و راست افراطی شده است. نياز انسان امروز را به بيان آزادی و ضرورت اينگونه مباحث، نه تنها برای رهاکردن مسلمانان از باور توجيه گر زورمداری که برای رها کردن همه انسانها، از اين يا آن بيان قدرت می توان تصور کرد. قرار بر اين بود که طرف سوئدی بحث، ترتيب انتشار بحث را به زبان سوئدی و بسا زبانهای ديگر بدهد. به اين قرار هنوز عمل نکرده است.
ياآور می شوم که دوستان گرامی، خانم مينو و آقای مجيد محمدی محقق ، تنظيم کنندگان اين بحث بوده اند و، در آن، شرکت داشته اند.
❊ نامه از ابوالحسن بنی صدر به آقای مجيد محمدی محقق:
با سلام
يادداشت زير را در باره « نشوز » نوشتم. در مقايسه با کتاب (زن و زناشوئی)، توضيحی را در بردارد که ﺁن را شفاف و دقيق می کند . اين متن کوتاه را هرگاه با دانشگاهيان سوئدی در ميان بگذاريد و سپس، نظرها و سئوالهای ﺁنها را با اين جانب در ميان بنهيد، بسا بتوان متن را بازهم دقيق تر و شفاف تر کرد و مشکلی بزرگ را هم برای مسلمانها و هم برای بقيت انسان ها حل کرد. اين متن را برای کسی که اهل نظر است فرستاده ام و از او خواسته ام در باره مازوخيسم و درمان ﺁن، اگر تازه ای هست بيابد و اين جانب را از ﺁن ﺁگاه کند.
در ضمن، به خانمهای دانشگاهی يادﺁور شويد:
الف – با ﺁنکه بر اصول راهنمای قرﺁن و با توجه به خاصه های حق، در قرﺁن می نگرم و معنی که می کنم خالی از تناقض است و با ﺁيه های ديگر قرﺁن نيز تناقض ندارد، باز برﺁن نيستم که برداشت من، خالی از نقص است. هرچند تا حدی می دانم ترجمان بيان ﺁزادی است. شما نيز نپنداريد که هرﺁنچه می گوئيد حق است و قرﺁن را می بايد با نظر شما و بطور عمومی تر، با راه و روش غربيان سازگار کرد. زيرا شيوع نابسامانيها و بخصوص استبداد سکس ( به قول ميشل فوکو ) جای ترديد نمی گذارد که در غرب، هم زن کرامت و منزلت تمام عياری نجسته است و هم ﺁسيبهای اجتماعی روز افزون هستند و هم زن بعنوان سکس و نيروی کار و نيز عهده داری دو کار ( و نه دو مهر ) پدری و مادری استثمار می شود. و در غرب، راه حلی برای ﺁزادی و برخورداری انسان از کرامت و حقوقش يافته نشده است. کوشش اين جانب اين بوده است که بيان ﺁزادی را پيشنهاد کنم و، در ﺁن، برای مشکلهايی که قدرتمداری ببار ﺁورده است و می ﺁورد، راه حل پيشنهاد کنم. بقيه با شما است زيرا هدايت هرکس با خود او است.
❊يادداشت در باره مازوخيسم
۱ – نخست يادﺁور می شود که در برابر خشونت سه راه کار وجود دارد:
۱/۱ – خشونت را با خشونت پاسخ دادن.
۱/۲– در برابر خشونت، عدم خشونت را رويه کردن.
۱/۳– خشونت را به خشونت زدائی زدودن.
اما دو روش اول و دوم، خشونت را از ميان نمی برد بلکه ﺁن را تشديد می کند. در باره روش دوم اين توضيح را بجا می بينم که عدم خشونت در برابر خشونت، مقاومت نکردن در برابر زور است. مقاومت نکردن در برابر قدرت ( = زور ) به قدرت اجازه متمرکز و بزرگ شدن را ميدهد.
قرﺁن با دو روش اول مخالف و روش سوم را به انسان می ﺁموزد. قواعد خشونت زدائی را از جمله در کتب « عقل ﺁزاد » و « کرامت انسان » ﺁورده ام و در دسترس است.
هرگاه قرﺁن را بيان ﺁزادی بشماريم، ناگزير می دانيم که غافل نشدن از ﺁزادی، از جمله، در گرو بکار بردن روشهای خشونت زدائی است. بنا بر اين، در قرﺁن، دستور بکار بردن خشونت نمی تواند وجود داشته باشد و ندارد. می توانيد بپرسيد: پس ﺁيه ۳۴ سوره نساء که می گويد: اگر از نشوز زن ترسيديد و راه حل های ديگر بجائی نرسيدند، او را بزنيد از چه رو است؟
۲ - مازوخيسم و نارسيسيم و پاسيويسم سرشت زن را نمی سازند:
در باب مازوخيسم، فرويد اين نظر را ابراز می کند که طبيعت زن از مازوخيسم و نارسيسم و پاسيويسم سرشته است. بنا بر اين طبيعت، عمل جنسی که التذاد کامل بوجود ﺁورد، به ضرورت، با خشونت همراه است. نظر او موضوع انتقادها شده است. اما هرگاه مازوخيسم عموميت نداشت، نظر او ساختنی نيز نبود.
۲/۱ – قرﺁن مازوخيسم را سرشت زن نمی داند. ﺁن را همگانی نيز نمی داند. ﺁن را عارضه می داند. زيرا در ﺁيه ۳۴ سوره نساء می گويد: اگر از نشوز زن ترسيديد. می دانيم که اگر خشونت طلبی سرشت زن بود، بکار بردن «اگر » بی معنی و بی محل می شد. با وجود اين، نقص التذاذ جنسی ناشی از « ممنوع های جنسی » يکی از جهان شمول ترين مسائل بوده است و هست. از اين رو، قرﺁن بدان می پردازد.
۲/۲ – زن را فعل پذير نيز نمی داند. زيرا او را به مزرعه مانند می کند. هرگاه رابطه جنسی را به رابطه دانه و مزرعه تشبيه کنيم، در می يابيم که الف - زن و مرد، هر دو، فعال بايد باشند. ميان ﺁنها هيچ « ممنوع های جنسی » نبايد در کار ﺁيند. با وجود اين، بنا بر فضل هايی که زن را هستند، نقش بارورکردن ( مزرعه عشق )و ممکن کردن التذاذ جنسی را زن برعهده می گيرد. و
۲/۳ – زن را عاشق و ديوانه خود ( نارسيست) نيز نمی شمارد زيرا ب – زن به مرد اعتماد می کند و ﺁنگاه ﺁميزش می کند و مرد کمتر چنين است و ج – زن فضل معلمی عشق را دارد و به يمن ابراز عشق است که مانع می شود رابطه جنسی در يک فعل و انفعال مکانيکی ناچيز شود.
د – فضل بر انگيختن اعتماد به نفس در مرد را دارد.
اگر در پرتو اين سه انتقاد پيشين در نظری بنگريم که قرنها بعد اظهار شده است، از ديد قرآن مازوخيسم، را عارضه ای می يابيم که زن را از فضلهايش محروم و زندگی زناشوئی را سخت ﺁسيب پذير و التذاذ جنسی را اگر نه ناممکن، بسيار ناقص و محيط زندگی خانوادگی را خشونت بار و آماده انحراف و ﺁسيبهای اجتماعی می کند.
۳ - با مازوخيست کدام روش را بايد بکار برد ؟:
۳/۱- از سه روش، عدم خشونت روش درخور نيست. زيرا مازوخيسم بيماری خشونت طلبی است. عدم خشونت سبب می شود زن، در بيرون روابط زناشوئی، رابطه جنسی خشونت ﺁميز بجويد با ﺁسيبهای اجتماعی که در پی می ﺁورد
۳/۲- خشونت هرچند زن را از حالت نشوز خارج می کند، اما الف – در صورتی که تحقير ﺁميز باشد، بسا موجب تشديد بيماری می شود و ب – حتی اگر هم زن ﺁن را تحقير ﺁميز نيابد، نياز او را به خشونت بيشتر و گرفتار فعل پذيری و عشق به خود و پی ﺁمدهايش می کند. و ج – خشونت روشی نيست که قرﺁن پيشنهاد می کند هم به اين دليل که « در دين خشونت نيست » و هم به اين دليل که مشکل را حل نمی کند و مشکل بر مشکل می افزايد و هم به اين دليل که ناقض فضلهائی است که قرﺁن برای زن قائل است. د – اگر قصد از «ضرب» وارد کردن ضربه بر بدن زن، بقصد تحقير و تحت سلطه مرد در ﺁوردن زن باشد، اين مرد است که به زور گوئی و خشونت مبتلی می شود. پس زدن، ستم در حق مرد و زن، هر دو است و خداوند ستم روا نمی دارد . بنا بر اين،
۳/۳ – روشی که می ماند و با خشونت زدائی عمومی که قرﺁن می ﺁموزد سازگار است، خشونت زدائی می شود. ﺁنها که زدن را دليل برسميت شناختن سلطه مرد بر زن گمان می برند، اين پرسش را پيش می کشند: هرگاه معنی « ضرب » در ﺁيه، زدن باشد، چگونه ممکن است با زدن، خشونت زدائی کرد؟ در اين مورد، ما با خشونتی که راه را از چهار سو بسته باشد و خنثی کردنش جز به خشونت ميسر نباشد، سر و کار نداريم. با خشونت طلبی رويارو هستيم که ارضای جنسی او منوط به خشونت ديدن است. هرگاه ارضای جنسی زن در گرو برﺁوردن نياز او به خشونت باشد، ﺁيا اگر خشونت طلبی از نوعی بود که با بکار بردن خشونت ارضاء می شد، باز شوهر می بايد چنين می کرد ؟ پاسخ اينست:
با توجه به ﺁموزش قرﺁن که قوام زناشوئی را از جمله بر التذاذ جنسی کامل ( رابطه دانه و مزرعه ) می داند و از اين رو، « ممنوعيت های جنسی » ( ۱ ) را نفی می کند که در همه جامعه ها وسيله تحريک و تهديد و تنبيه زنان و مردان در روابط قدرت با يکديگرهستند و از مهمترين موانع التذاذ جنسی در روابط زناشوئی بشمارند، ﺁيه می بايد روشی را بياموزد که، بدان، زن الف – از عارضه مازوخيسم رها شود و ب – « ممنوع است های جنسی » را در رابطه با شوی بکار نبرد و ج – استعدادها و فضلهای خويش را باز يابد و ﺁنها را در زناشوئی بکار برد.
بدين قرار، هرگاه قرار باشد ﺁيه ۳۴ سوره نساء با ﺁيه هائی تناقض نداشته باشد که زنان و مردان را بعنوان انسان از حقوق و کرامت برخوردار می شمارد و اين حقوق را ذاتی می داند و بخصوص روش پيشنهادی به جای درمان عارضه، ﺁن را تشديد نکند، در ﺁيه، « ضرب » بايد معنائی را داشته باشد سازگار با ﺁزاد کردن زن از خشونت طلبی و رها شدن از احساس تحقير و تسليم:
نخست می بايد مطمئن شد که عامل « نشوز » مازوخيسم است. بسا ناشی از رابطه قوا ( ميان دو خانواده، ميان زن و شوهر ) و يا بکار بردن « ممنوع است های جنسی » برای وادار کردن شوهر به عملی که همسر می خواهد انجام گيرد و يا حتی ناشی از شيوه تربيت و عادت و يا ترسی از ترسها و نگرانی از نگرانيها باشد. پس، هرگاه روشهائی که ﺁيه می ﺁموزد مؤثر نشدند و اطمينان حاصل شد که نشوز ناشی از مازوخيسم است، بنا بر ﺁيه، به ترتيب زير می بايد عمل کرد:
زدن بمعنای بکار بردن زور بر ضد ديگری، يکی از معانی متعدد ضرب در عربی است. در قرﺁن، ضرب به ۱۴ معنی ﺁمده است (۲ ). معنائی بايد که هم شامل باشد و هم مانع. شامل باشد يعنی درمانهای مختلف را در برگيرد و شفاف باشد يعنی مورد را معين و قلمرو بکار بردن ﺁن را از موارد ديگر زندگی زناشوئی مشخص کند. از معانی کلمه، معنای درخور با روشی که قرﺁن، برای درمان نشوز می ﺁموزد، تحرک بخشيدن است. اين توضيح درخور است که الف - رابطه انسان با واقعيت، از جمله با همسر، رابطه مستقيم است. تنها عاملی که سبب می شود رابطه او با واقعيت غير مستقيم شود، قدرت ( = زور ) است. ب - خشونت طلبی و يا به خشونت بر انگيختن، بيماری است و اين بيماری که استعمال خشونت را « ناگزير » می کند، رابطه مستقيم و بدون مانع ميان دو همسر را ناممکن می کند. ج – بنا براين، درمان ﺁن، برداشتن مانع و مستقيم و بدون مانع کردن رابطه است. از اين رو، در مورد نشوز ناشی از مازوخيسم، ضرب در معنای تحرک بخشيدن رساتر و شفاف تر است. زيرا الف - خشونت طلبی انواع دارد و هريک را درمانی بايسته است و برانگيختن و تحرک بخشيدن معنائی شامل است زيرا تمام درمان ها را در بر می گيرد. ب – اسلام رابطه زناشوئی را بر عشق می نهد و نه بر روابط قوا، چرا روا بيند بستر که محل تحقق التذاذ کامل بخاطر انجام رابطه جنسی در بيکران عشقی بی خدشه است، محل استقرار رابطه قوا، ﺁنهم بر پايه سلطه مرد مجهز به اجازه بکار بردن خشونت بگردد؟ ج – محل بکاربردن روش را مشخص می کند: بستر و ﺁميزش جنسی دو همسر و ج - هم درمان برانگختن و تحرک بخشيدن می شود و محلی برای سوء استفاده از بستر برای ايجاد رابطه قوا نمی گذارد.
در اين زمان، روانکاوی و روان پزشکی وجود دارند. پس، هم نوع تحرک بخشيدن در خور هر مورد بيماری را می توان يافت و بکار برد و هم ﺁن نوع از مازوخيسم را می شود تشخيص دادکه جز با بکار بردن خشونت از ميان بر نمی خيزد. و روشی را يافت که همسر مازوخيست را از مازوخيسم درمان و شوهر را از اعتياد به بکار بردن خشونت بازدارد .
با وجود اين، وقتی معنی شامل و مانع شد و بطور شفاف روش را معين کرد، دو همسر با طرز فکر ديگری همبستر می شوند و در برانگيختن و برانگيخته شدن با يکديگر همکاری می کنند و خود نوع تحرک بخشی را به تجربه می يابند.
بدين قرار، ضرب، در مورد نشوز، تحرک جنسی بخشيدن معنی می يابد. پس، برای اينکه زن از خشونت طلبی بياسايد و حالت وجد و شوق ﺁميزش جنسی را بجويد، مرد می بايد او را از خشونت طلبی رها کند. بنا بر ﺁيه، روشی که مرد بکار می برد، به اندازه ای بايد باشد که زن ميل و شوق جنسی خود را بدست ﺁورد و به روی مرد باز شود ( دست دهد )، زياده برﺁن، زيانبخش می شود. زيرا از لحظه برانگيخته شدن وجد، تحرک بخشيدن بی محل می شود و ادامه دادن بدان، اين بار، مرد را از نظر جنسی فعل پذير می گرداند و التذاذ جنسی او و همسر را ناقص می کند.
● پرسيده ايد: هرگاه مرد مازوخيست بود چه بايد کرد ؟ چرا قرﺁن در اين باره ساکت است ؟ پاسخ اينست:
۱ - از ﺁنجا که زن فضل برانگيزنده مرد را، از جمله در همبستری دارد ، کار تحرک بخشيدن به مرد را انجام می دهد.
۲ - « ممنوع های جنسی » را بيشتر زنان بکار می برند. هرگاه بکار نبرند و نقش مزرعه عشق را ايفا کنند، در مرد، ولو مازوخيست باشد، شوق و تحرک جنسی را بوجود می ﺁورند.
۳ – و بنا بر قرآن، اگر مرد مبتلی به ساديسم – که مرد ها بيشتر بدان مبتلی می شوند - باشد، غير از اين که می بايد درمان شود. زن می تواند از او جدا شود.
------------------------------------------
۱ – ياد ﺁور می شود که در سال ۱۳۵۹ در ايران در پاسخ به پرسش خانم دانشجوئی که پرسيد: من با چند نفر از پسرهای دانشجو درمورد پوشيدن موی سر، و آن را به عنوان حجاب، قبول نداشتم و معتقد بودم که اگر لباسم متناسب باشد و خود را بپوشانم، همان حجاب است وهرکدام از اينان دليلی را پيش می کشيد که می گفت: ثابت شده است که موی زن اشعه ای توليد ميکند که روی مرد اثر ميگذارد. بطوری که اين باعث ميشود که مرد از حالت عادی خارج شود. حالا از شما ميخواهيم بگوييد که اين نظريه چه اندازه درست است؟
فرصت را برای طرح يکی از عمده ترين مسائل همه جامعه ها در همه زمانها مغتنم شمردم و اينطور توضيح دادم که مرد و زن با توان جذب يکديگر خلق شده اند و بايد نسبت بهم جاذبه داشته باشند و در زناشوئی اين جاذبه را نيز بکار بگيرند. « ممنوع است های جنسی » سبب می شوند که بهنگام ﺁميزش جنسی ميان دو همسر، التذاذ جنسی ناقص بگردد. از جمله پی ﺁمدها يکی اينست که هر يک از دو همسر برﺁن می شوند کمبود را با برقرار کردن رابطه جنسی، در بيرون از زناشوئی، جبران کنند. ( رجوع شود به صفحات آخر کتاب خانواده در اسلام چاپ ششم تيرماه ۱۳۵۹ در بخش سيستمهای اطلاعاتی ومساله حجاب )
بکار نگرفتن جاذبه در روابط زناشوئی، يکی از عمومی ترين « ممنوع است های جنسی » در همه جامعه ها است. يا بخاطر نوع تربيت و يا بخاطرعادت. با اين توجيه که به يکديگر عادت کرده اند. کار به بی اعتنائی جنسی زن و شوهر به يکديگر می کشد. اما تنها « ممنوع است های جنسی » نيست. اظهار ميل جنسی نکردن و حتی ابراز ميل همسر را بی پاسخ گذاشتن، در جامعه های مختلف، يکی ديگر از « ممنوع است های جنسی » است. بهنگام ﺁميزش نيز، بنا بر اين يا در ﺁن جامعه، يک رشته « ممنوع است های جنسی » وجود دارند که الف – بروز علاقه و عشق به يکديگر را ناممکن و ب – عمل جنسی بی قيد را ناميسر و بنا بر اين، ج – التذاذ جنسی را ناقص می کنند.
۲ - معانی که ضرب، در قرﺁن دارد عبارتند از
۱ – ضرب، بمعنای ﺁوردن: ضرب الله مثلا. خداوند مثال می ﺁورد يا مثال می زند ( قرﺁن، سوره های نحل و روم و يس و... )
۲ – ضرب، بمعنای برخاستن و قيام کردن: اذا ضربتم فی سبيل الله ( نساء ﺁيه ۹۴ )
۳ – ضرب، بمعنای درکاری بودن، در نورديدن ، سفر کردن : ان انتم ضربتم فی الارض ( مائده ﺁيه ۱۰۶ و...
۴ – ضرب، بمعنای سلب کردن: فضربنا علی ﺁذانهم فی الکهف ( شنوائی اصحاب کهف را از ﺁنها گرفتيم ) ( کهف ﺁيه ۱۱ )
۵ – ضرب، بمعنای مقايسه يا سئوال از راه جدل: قالو الهتنا خير اما هو؟ ما ضربوه لک الا جدلا ( زخرف ﺁيه ۵۸ )
۶ – ضرب، بمعنای دريغ کردن: افتضرب عنکم الذکر ( زخرف ﺁيه ۵ )
۷ – ضرب، بمعنای پوشاندن: وليضربن بخمرهن علی جيوبهن ( نور ﺁيه ۳۱ )
۸ - ضرب، زدن بقصد تنبيه: الملائکة يضربون وجوههم و ادبارهم ( انفال ﺁيه ۵۰ )
۹ – ضرب، بمعنای يافتن و ايجاد: فاضرب لهم طريقا فی البحر ( طه ﺁيه ۷۷ )
۱۰ – زدن بمعنای بريدن و قطع کردن: فضربوا فوق الاعناق ( انفال ﺁيه ۱۲ )
۱۱ – ضرب، بمعنای برانگيختن يا زدن به قصد برانگيختن باشد: فقلنا اضربو به بعضها کذلک يحی الله الموتی ( بقره ﺁيه ۷۲ ) و اضرِبُوهُنَّ ( نساء ﺁيه ۳۴ ) .
۱۲ – ضرب، بمعنای ساختن و ايجاد کردن: فضرب بينهم بسور ( حديد ﺁيه ۱۳ )
۱۳ – ضرب، بمعنای شکستن: فراغ عليهم ضربا باليمين ( صافات ﺁيه ۹۳ )
۱۴ - ضرب، بمعنای پای بر زمين کوبيدن بقصد ﺁشکار کردن زينت: و لا يضربن بارجلهن ليعلم ما يخفين من زينتهن ( نور ﺁيه ۳۱ )
دو ترجمه از ﺁيه ۳۴ سوره نساء:
فولادوند: مردان سرپرست زنانند به دليل آنکه خدا برخی از ايشان را بر برخی برتری داده و [نيز] به دليل آنکه از اموالشان خرج می‏کنند. پس زنان درستکار فرمانبردارند [و] به پاس آنچه خدا [برای آنان] حفظ کرده اسرار [شوهران خود] را حفظ می‏کنند و زنانی را که از نافرمانی آنان بيم داريد [نخست] پندشان دهيد و [بعد] در خوابگاه‏ها از ايشان دوری کنيد و [اگر تاثير نکرد] آنان را ترک کنيد پس اگر شما را اطاعت کردند [ديگر] بر آنها هيچ راهی [برای سرزنش] مجوييد که خدا والای بزرگ است.
مکارم شيرازی در تفسير نمونه، جلد سوم، صفحه ۳۶۹: مردان، سرپرست و خدمتگزار زنانند، بخاطر برتريهايی که (از نظر نظام اجتماع) خداوند برای بعضی نسبت به بعضی ديگر قرار داده است و به خاطر انفاقهايی که از اموالشان (در مورد زنان) می کنند، و زنان صالح، آنها هستند که متواضعند، و در غياب (همسر خود) اسرار و حقوق او را، در مقابل حقوقی که خدا برای آنان قرار داده، حفظ می‏کنند. و (اما) آن دسته از زنان را که از طغيان و مخالفتشان بيم داريد، پند و اندرز دهيد! و (اگر مؤ ثر واقع نشد،) در بستر از آنها دوری نماييد! و (اگر آنهم مؤ ثر نشد و هيچ راهی برای وادارکردن آنها به انجام وظايفشان جز شدت عمل، برای وادارکردن آنها به انجام وظايفشان نبود،) آنها را ترک کنيد! و اگر از شما پيروی کردند به آنها تعدی نکنيد و (بدانيد) خداوند بلند مرتبه و بزرگ است (و قدرت او بالاترين قدرتهاست.)
• هيچيک از اين دو، اضربوهن را زدن ترجمه نکرده اند. ترک کردن معنی کرده اند. با وجود اين، ترجمه هاشان نياز به اصلاح دارند زيرا تناقض در بردارند. چرا که اگر معنای اضربوهن ترک کردن باشند، با «فان اطعنکم» تناقض پيدا می کند. چراکه خودانگيختگی در آميزش جنسی را باز يافتن، نيازمند برانگيختن زن است.
تصحيح ترجمه: مردان بانی ثبات زندگی زنانند (قوام بنا بر معنی که مفردات الفاظ قرآن بدست می دهد)، بخاطر فضل ( بيشی) که خداوند به بعضی نسبت بعضی (مردان را نسبت به زنان و زنان را نسبت به مردان فضلها (بيشی ها) است) (۱) داده است. و به آنچه از اموال خود انفاق (وجوب نفقه بر مرد) می کنند. و زنان صالح آنانند که فروتنند و حافظ غيبی هستند که خداوند حفظش را مقرر فرموده است (در غياب شوهر، حافظ حقوق خانواده اند) و هرگاه از نشوز (عدم تمکين جنسی) آنان ترسيديد، پندشان دهيد، از همبستری اجتناب کنيد و آنها به تحرک آوريد (چنانکه ميل مرده زنده شود، معنای يازدهم ضرب در قرآن) و هرگاه رغبت کردند، (بنا بر مفردات، فعل طوع به فتح ط خودانگيخته به کاری رغبت کردن معنی می دهد)زياده روی (در برانگيختن) نکنيد. همانا خداوند علی و بزرگ است. (۲)
۱ – تا اين هنگام، شش فضل زنان بر مردان و شش فضل مردان بر زنان را در قرآن، بازيافته ام.از جمله، فضل مرد قوام بودن او است و فضل زن برانگيختن اعتماد به نفس در مرد و تشويش او را به آرامش بازگرداندن. ازدواج موفق ازدواجی است که حاصل توحيد فضلهای زن و شوهر باشد.
۲ – بنا بر آيه، در مورد زنان خشونت طلب بهنگام آميز جنسی (مازوخيست)، برانگيختن ميل رغبت جنسی روش است. اما اگر علت نشوز، جنسی نباشد و علت يا علتها ديگری موجب ناسازگاری دو همسر و بسا اختلاف آنها شده باشند، موضوع آيه ۳۵ همين سوره و آيه های ديگر می شوند.
با سلام خدمت آقای بنی صدر
يک شنبه پيش نامه را برای اين عزيزان فرستاديم و در آن متذکر شديم که اگر شما ديگر دل به اين کار نداريد به ما خبر دهيد. در جواب آمد که نه ما هنوز خواهان آن هستيم. و خانم انگريد خواهان متنی به انگليسی از خشونت زدائی شدند. ما نامه زير را در جواب نوشتيم.
کامروا باشيد – مجيد محقق
ما خوشحاليم که شما هنوز به ادامه دادن به بحث علاقه نشان می دهيد. اما می بايد زمان آن را مشخص کنيد. برای اطلاع خانم انگريد: کار آقای بنی صدر در حال ترجمه به انگليسی است. اين کار در ارتباط با کرامت انسان و خشونت زدائی است. اگر ترجمه حاضر باشد برای ما می فرستند که ما بلافاصله برای شما ارسال می کنيم.
در ارتباط با بحث شما من شخصاً سه محور را می بينم.
۱ـ شما راه حل پيشنهادی را در اتباط با آيه ۳۴ سوره ۴ را قبول نداريد و راه حل ديگری داريد.
۲ـ شما ترجمه آيه را قبول نداريد و( برای اين ترجمه متاسف هستيد) و ترجمه های ديگری داريد. ( مجيد: ايشان قبلا گفته بودند که از اين ترجمه بسيار متاسف است)
۳ـ چرا اين مسئله اصولاً مطرح شده است.
اگر شما نظری مقابل اين راه حل و ترجمه داريد، به عقيده من اول در باره راه حل بحث کنيد تا بعد برسيم سر قرآن و راه حل پيشنهادی قرآن.
در باره نکته دوم و سوم اگر مايل باشيد می توانيد با اسلام شناسان در سوئد تماس حاصل کنيد. البته آنها اگر مايل باشند می توانند در اين بحث شرکت کنند.
جواب خانم اينگريد به نامه بالا به قرار زير است:
سلام
بله هم نکته دوم و هم نکته سوم است. به نظر من بازيهای جنسی هيچ ايرادی ندارد و يک چيز خصوصی است و بيماری هم نيست. البته تا آنجا که دو طرف به ميل خود وارد آن بشوند و هيچکدام صدمه نبيند. من همچنين فکر می کنم که اين نظری معمول نزد ما سوئديها است. البته اگر اين در قران منظور است. به اين عنوان که همديگر را به اين ترتيب يعنی با استفاده از کمی خشونت تحريک کنند. اگر اينطور باشد با نظر گفته شده موافقم. اما معتقد هستم که در اين صورت بايد در باره اينکه زن هم مرد را بزند ( مرد را گاز بگيرد، پنچه بکشد، مو بکشد، ) هم آمده باشد.(۱ )
من از خنده روده بر می شوم وقتی به اين فکر می کنم که در قرآن دستور اينکه چگونه بازی سکسی برای اينکه طرفين خوشنود بشوند آمده است.
مجيد: اينجا ما تيتر مقاله شما را با لغتی که معنی اول آن زدن است و معنی دوم بر طبق کتاب لغت سوئد می تواند به عنوان زدن کودک هم باشد شروع کرديم. البته برای اينکه اين کنايه را هم برسانيم در داخل گيومه "..." قرار داديم. اما در خود ترجمه متن به کرات لغت تحريک استفاده شده و حتی يکبار هم لغت زدن به عنوان بالا استفاده نشده است. از اين ايراد گرفته اند. ما بنا است که فردا فرصت بکنيم جواب ايشان را بنويسيم. بطور کلی متاسفانه اين بار اول نيست که ايشان نخوانده متهم می کنند. دفعه قبل حقوق بشری را که روحانيان مسلمان انتشار داده اند را به شما نسبت داده بودند و می گفتند چطور آقای بنی صدر اين حرف ها را می زنند.
دنباله ترجمه نامه خانم اينگريد را می آورم:
اما نکته سوم هم مهم است. چرا قرﺁن فقط احتياج زن را در نظر گرفته است در صورتی که بسياری از مردان اين رفتار را دارا هستند. البته بسياری مردان ( و شايد بعضی از زنان ) رفتار ساديستی دارند. در ضمن اينکه رفتارهای جنسی ديگر هم که با " معمول" فرق دارد هم وجود دارند چرا آنها نيامده اند. (۲ )
اما من فکر می کنم که برای بحث ما لازم است که ابتدا قرآن در نظر خود نسبت به زن و مرد، روابط بين اين دو بازنگری کند بعد بنشينيم و بحث کنيم. در قوانين سوئد می تواند يک مرد بخاطر تجاوز حتی در محدوده زناشوئی محکوم بشود. به اين صورت که بزور روابط جنسی با زنش که خواهان نيست برقرار کند. اين آزادی مهمی است. آزادی اينکه زن خود در باره بدن خود تصميم بگيرد. ( اما اثبات جرم سخت است. اما همين که در قانون درج شده است يک نشان خوبی از طرف جامعه است که از اين عمل بيزاری می جويد) ( ۳ )
اينکه زن را به مزرعه تشبيه می کند نزد بسياری از مسلمانان به اين عنوان است که هر موقع مرد خواست روابط جنسی برقرار کند بدون در نظر گرفتن خواست زن و اين مخالف هم درک حقوقی و هم مخالف قوانين سوئد است. ( ۴ ) برای همين فکر می کنم تشبيه کردن زن به مزرعه عجيب است. زن حق دارد که او هم فعال در کاشتن تخم باشد ( به اين عنوان که خلاق و باز باشد) همانند مرد. اما شايد من اين شباهت سازی را اشتباه فهميدم.
در ضمن سقط جنين در سوئد هم بر اين اساس است که زن حق تصميم گيری دارد بر بدن خود. زن در سوئد می تواند تا هفته ۱۸ تصميم به سقط جنين بگيرد. به بيان ديگر جنين تا هفته ۱۸ جزئی از زن است. ( سئوالی سخت است بخاطر اينکه امروزه جنين زودتر و زودتر می تواند خارج از بدن مادر زنده بماند. به عقيده من قانون سوئد ۱۸ هفته را انتخاب کرده است که انتخاب خوبی است ). ( ۵ )
من معتقد هستم که قبل از وارد شدن به بحث بهتر است که آقای بنی صدر حقوق خانواده سوئد را بخوانند وگرنه ما حرف يکديگر را نمی فهميم.
• تذکر مجيد محمدی محقق: من برخی از قوانين زندگی زناشوئی را اينجا می آورم. اين قوانيين شامل ارث، زندگی زناشوئی، حقوق بچه ها، تقسيم مال ....ميباشند. آقای بنی صدر اين قوانين بسيار زياد هستند اما من آنچه را که راجع به موضوع بحث است بصورت خلاصه برای شما می آورم. اگر بخشی است که شما بيشتر می خواهيد بدانيد بگوئيد تا ما ترجمه کنيم. اما من اصلاً از اين خواست ايشان سر در نمی آورم. زيرا ايشان مسئول هستند که در بحث نکاتی را بياورند که به موضوع بحث مربوط می شوند. به هر صورت خلاصه قانون اينست:
ـ سن ازدواج ۱۸ سال است.
در مورد ارث:
ارث ميان بچه ها و نوه هايی که از بچه خود او هستند تقسيم می شود.
زن قبل از بچه ها حق ارث دارد. اين بدين معنی است که حق ارث بچه ها در عمل می بايد عقب بيفتد.
در باره زناشوئی:
عوامل زير ازدواج را باطل می کنند:
سن کم،
ازداوج با نزديکان،
ازدواج با کسی که در ازدواج با ديگری باشد.
ازدواج بر اساس زور،
ازدواج با وجود شرايط زير صحيح است:
ـ هم زن و هم مرد در هنگام ازدواج حاضر باشند.
ـ هر دو در حضور عاقد جواب آری بدهند،
ـ عاقد بيان کند که از اين به بعد ايندو زن و شوهر هستند،
ـ عاقد حق اينکار را داشته باشد.
با وجود شرايط زير، عقد ازدواج می تواند فسخ شود:
ـ يکی از طرفين مرده باشد،
ـ از هم طلاق گرفته باشند.
طلاق:
ـ طلاق در گرو تحقق شرايط زير است:
ـ يکی از طرفين درخواست طلاق کنند،
ـ هر دو درخواست طلاق کنند،
مال بر اساس زير تقسيم می شود:
ـ آن مال که به اسم يکی از طرفين نيست، بطور مساوی تقسيم می شود،
ـ آن مالی که به اسم يکی از طرفين است، مال همان طرف است.
و امور ديگر:
ـ در زمان زناشوئی هر دو مرد و زن مسئول خرج خانه هستند.
ـ بجز مواردی که قانون مشخص می کند هر کدام حق کامل بر مال خود دارند. از آن موارد که يک طرف به تنهايی نمی تواند تصميم بگيرد، يکی مورد خانه است.
می توان در ضمن از طريق قرارداد مشخص کرد که اموال به نام کدام يک باشد.
بعد از طلاق هر کس مسئول خرج خود است.

بحث آزاد در باره آيه ۳۴ سوره نساء (بخش دوم و پايانی)، ابوالحسن بنی‌صدر

❊پاسخ بنی صدر به خانم انگريد:
سرکار خانم انگريد گرامی
اشکالهای شما را خواندم. می کوشم اشکالهای شما را رفع کنم. پيش از ﺁن، يادﺁور می شوم که قرار ما بر اين نبود که رهنمود های قرﺁن را با قانون سوئد مقايسه کنيم يا بعکس. قرار ما بر اين بود که عقل هامان را ﺁزاد کنيم و ببينيم مسئله کدام است و ﺁيا رهنمود قرﺁن راه حل مسئله هست يا نه؟ ﺁيا اين راه حل درخور هست يا نه ؟ و اين امر که شما رفتار سوئدی ها و قانون سوئد را محور می کنيد و رهنمود قرﺁن را با ﺁن می سنجيد، روش صحيحی نيست. چرا که شما ثنويت ( دوﺁليسم ) را اصل راهنما می کنيد. در اين ثنويت، محور عالی رفتار و قانون سوئد است و محوری که بد است و اگر بخواهد خوب بشود می بايد خود را با رفتار و قانون سوئد تطبيق کند، ﺁموزش قرﺁن است. اين ثنويت شما را باز می دارد از ديدن واقعيت ﺁنطور که هست. از نيايش های پيامبر اسلام يکی اين بود: خداوندا ! مرا به ديدن واقعيت همان سان که هست توانا گردان.
پس از اين يادﺁوری، يادﺁوری دومی در خور است: روش صحيح بحث اينست که يک موضوع را تمام کنيم و ﺁنگاه به سراغ موضوع ديگر برويم. موضوع مورد بحث ما، ﺁيه ۳۴ سوره نساء، در قسمتی است که به نشوز مربوط می شود و راه حل پيشنهادی قرﺁن. لذا، اشکالهای ديگر شما را به بعد از رسيدن به نتيجه در اين باره باز می گذارم. از ۵ اشکال و يادﺁوری شما، اشکال اول به موضوع بحث مربوط می شود :
۱ - می نويسيد :
« به نظر من بازيهای جنسی هيچ ايرادی ندارد و يک چيز خصوصی است و بيماری هم نيست. البته تا آنجا که دو طرف به ميل خود وارد آن بشوند و هيچکدام صدمه نبيند. من همچنين فکر می کنم که اين نظری معمول نزد ما سوئديها است. البته اگر منظور قرآن بازيهای جنسی باشد. به اين عنوان که همديگر را به اين ترتيب يعنی با استفاده از کمی خشونت تحريک کنند. اگر اينطور باشد با نظر گفته شده موافقم. اما معتقد هستم که در اين صورت بايد در باره اينکه زن هم مرد را بزند ( مرد را: گاز بگيرد، پنچه بکشد، مو بکشد، ) هم آمده باشد.(۱ )
من از خنده روده بر می شوم وقتی به اين فکر می کنم که در قرآن دستور بازی سکسی آمده است برای اينکه طرفين خوشنود بشوند. »
۱/۱ - اما در نظر اسلام، در مغازله زن و شوهر، - که کاری ستوده است - خشونت محل پيدا نمی کند. خشونت زدائی محل پيدا می کند. روش عمومی خشونت زدائی است. چرا که هرگاه در مغازله نيز، خشونت محل پيدا کند، در تمامی قلمرو زندگی زناشوئی نيز، محل پيدا می کند. نظرگاه فلسفی رايج در غرب - انسان بنا بر سرشت، خشونت طلب است و نظر کسی چون فرويد که مازوخيسم را ذاتی زن می داند - و خو کردن به خشونت در بعدهای مختلف سياسی و اقتصادی و اجتماعی و فرهنگی، سبب شده اند خشونت در مغازله، در نظر شما، عادی و مطلوب جلوه کند. بنا بر اين ذهنيت، گمان برده ايد رهنمود قرﺁن، بکار بردن خشونت در بازی جنسی است. اگر از خنده روده بر شده ايد، بدين خاطر است. اما ﺁيا فکر نمی کنيد روا ديدن خشونت، حتی در مغازله، سخت گريه ﺁور باشد و هر انسان مسئولی را می بايد به اين فکر بياندازد که بايد از بار خشونت که بر رابطه ها، بخصوص بر رابطه زن و شوهر، سنگينی می کند، کاست؟
در حقيقت،
● مغازله برای ﺁنست که اگر خشونت زن و شوهر را از يکديگر و يا يکی از ﺁنها را از ديگری مکدر کرده است، رفع کند و همبستری التذاذ کامل را ببار ﺁورد.
● نقش اول و اصلی مغازله جلوگيری از محل پيدا کردن خشونت در رابطه زناشوئی است. بنا بر اين،
● بسا انواع خفيف مازوخيسم که، بعنوان مانع همبستری و التذاذ جنسی، موجب نشوز می شوند، از رهگذر مغازله، درمان می شوند.
۱/۲– ممنوعيت های جنسی ( انواع بکار بردن سکس برای برقرار کردن روابط قوا و در اين روابط دست بالا را پيدا کردن و ممنوع تصور کردن برخی از انواع ﺁميزشهای جنسی با همسر، بنا بر عرف و عادت ) که ﺁسيبهای اجتماعی بسيار– از جمله جستجوی التذاذ جنسی در بيرون از روابط زناشوئی و پی ﺁمدهای ﺁن - ببار می ﺁورند، موضوع اين ﺁيه نيست. موضوع ﺁن ﺁيه ( ۲۲۳ سوره بقره ) است که زن را مزرعه توصيف می کند و مورد اشکال شما قرار گرفته است. در موقع خود، به اشکال شما به تفصيل می پردازم. در اين جا، يادﺁور می شوم که الف - ﺁن ﺁيه، همبستری را از هرگونه قيد و بندی ﺁزاد می کند و ممنوعيت های جنسی را الغاء می کند. لذت بردن زن و مرد از يکديگر را ﺁزاد می کند. ب – زن را به مزرعه تشبيه می کند. بنا بر فرهنگی که انسان را مسلط بر طبيعت گمان می برد و می بينيم چسان طبيعت را تخريب می کند، زن پست شمرده می شود. اما بنا بر فرهنگی که ميان انسان و طبيعت توحيد برقرار می کند، نقش اصلی را مزرعه پيدا می کند. زن مزرعه و ﺁموزگار عشق است و مرد را در خود می گيرد و بارورمی کند. نقش اصلی را مرد که به قول شما دانه می کارد بازی نمی کند. مرد دانه نمی کارد خود دانه است و در مزرعه بارور می شود. بدين سان، نقش اصلی را مزرعه بازی می کند که دانه را بارور می کند. اگر مزرعه را ممنوعيت های جنسی نازا کنند و زن، در همبستری، ﺁزادی کامل خويش را باز نيابد و يا دانه عقيم باشد ( نشوز مرد موضوع ﺁيه ۱۲۸ سوره نساء ) دانه عشق ميوه التذاذ ببار نمی ﺁورد و ﺁسيبهای اجتماعی بسيار ببار می ﺁورد.
۱/۳- بدين قرار، همبستری می بايد ﺁزاد و از روی ميل انجام گيرد. چرا که هرگاه جز اين باشد، التذاذ جنسی ناقص می شود، به خشونت در روابط دو همسر نقش اول را می دهد و ﺁسيبهای بسيار ببار می ﺁورد. همان خشونت را ببار می ﺁورد که در جامعه سوئدی، در جامعه های غرب و در همه جامعه ها، بيشتر زنان قربانی ﺁنند.
از اين نظر است که نشوز، موضوع ﺁيه ۳۴ سوره نساء تمام اهميت خود را بدست می ﺁورد :
۱/۴- بدين قرار، بيشترين تأسف را از اين امر بايد داشت که نشوز نه در قوانين و نه دررفتار مردم غرب، موضوعيت پيدا نکرده است. باور به خشونت در روابط زناشوئی و به قول فوکو، ديکتاتوری سکس و نقشی که سکس و خشونتهای سکسی در اقتصاد سرمايه داری و « هنر » و رابطه های انسان ها با يکديگريافته است، موجب گسترش روز افزون خشونت گشته اند و هرگاه وضع بر همين منوال بماند، زنان بيش از پيش قربانی خشونت خواهند شد. بر غرب است که از خودمحوری باز ايستد، از سکس را محور زندگی در هر چهار بعد سياسی و اقتصادی و اجتماعی و فرهنگی کردن باز ايستد و خشونت زدائی را از روابط زناشوئی ﺁغاز کند. بر تمامی جامعه انسانی است که چنين کنند.
بدين قرار، در ﺁيه ۳۴ سوره نساء و ﺁيه های ديگر قرﺁن، اين خشونت زدائی است که تعليم داده می شود و نه خشونت گرائی: هرگاه نشوز زن بخاطر کدورت و يا پيشگری از محل پيدا کردن خشونت باشد و يا، بر اثر ممنوعيتهای جنسی باشد و يا مهمتر از اين دو، از رهگذر ابتلای زن به خشونت طلبی باشد، به ترتيب مغازله، ﺁزاد شدن و کردن از ممنوعيتهای جنسی و درمان مازوخيسم، روشهائی می شوند که محيط زناشوئی را سالم می کنند، محيط زناشوئی را محيط عشق شامل بعد معنوی و بعد مادی می کنند و، از جمله، التذاذ جنسی را کامل و خشونت را در اين محيط بی محل می کنند. با ﺁنکه زن مزرعه عشق است و او است که در همبستری مرد را بر می انگيزد – افسوس که بنا بر تربيت غلط در جامعه ها بر پايه مادون شمردن زن، کارپذيری جنسی عادت زن گشته و فرويد اين عادت را طبيعت زن انگاشته است-، در صورت نشوز ناشی از ابتلا به خشونت طلبی، بر مرد است که او را تا حد رغبت و ميل جستن، بر انگيزد. اين رهنمود از ﺁسيبهای اجتماعی بی شمار پيش گيری می کند و امکان خشونت زدائی در جامعه را فراهم می ﺁورد.
اميدوارم توانسته ام اهميت خشونت زدائی را توضيح دهم و معلوم کنم انسان امروز راه خشونت زدائی را دارد و به بيراهه می رود و، به قول قرﺁن، هر گروه به پندار و کردار خويش نيز دلشاد هستند. جريان ﺁزاد انديشه ها می بايد تا که عقل ها ﺁزاد شوند و بتوانند حقيقت را بجويند.
۷ ژوئيه ۲۰۰۷
ابوالحسن بنی صدر


Ingrid Karlsson to ..., me, minoo, Bo show details Dec 13 (2 days ago) Reply Hi Sia, Majid, Minoo and Bo, and Your Excellence Bani Sadr, I write this in English so that it can also be understood by Your Excellence Bani Sadr, First I want to send my Christmas and New Years Greetings to You All, I have not been in contact during the autumn, I was injured in my foot in the middle of the summer and after that I was silent and thinking. This was mainly because I after many letters especially in discussion with you, Sia, was given the impression that my tries to read the suras about women in the Koran were in vain. Sia, you finally told me that I was not reading the right translation. When I asked what translation I should read, even when I asked only for the translation of only 4:34 to either Swedish or English according to your special understanding, I was not given any text to read. Is there any? I recently read one translation in English where the Swedish word "aga" was translated "beat" in English, so I still have had no other views than that it is actually a physical punishment that is described. So I decided it was not much I could do more right now in this matter. If you cannot decide on which translation to offer me, I am given no possibility to judge for myself what could be right or wrong in relation to the UN human rights declaration. I am still waiting to hear how these verses, according to you, should be interpreted. Only, I have tried to find out the different views from different islam sides for instance through wikipedia (see http://en.wikipedia.org/wiki/An-Nisa%2C_34#Scriptural_text ). I have also read a few books by islamic women, for instance the book by the Iranian winner of the Nobel Peace Prize (was 2003?) Shirin Ebadi "Iran Awakening". This has increased my understanding, but then I have also so many other things to do which catch my time so I cannot continue to discuss something which is so unclear to me. And the many harsh life stories of islamic women to be read on internet give me troubles with believing in the more liberal islam. Where is it? And Why do I so seldom here and read Swedish islamic persons articulate and defend womens human rights within islam in public? Are you closed out from Swedish Newspapers or are the newspapers not receiving such articles for publishing? Mr Bani Sadr impressed on me when saying in his lecture here in Uppsala that all people should go back to the original text for a real understanding of what the Koran says. I also wanted to do that but I could not. I am not interested in theology and a thousand and one different interpretations and values of words. God should be clear in what he means. I hope you understand my situation. I have a true will to understand religion but for the time being I let these philosophical reasoning stay in the air. It does not mean anything to me when I have no text to relate to. I am very occupied, instead, of the practical implementation of shaping a more just and fair global development. Again, hope you have a very good christmas. I will go on christmas vacation early this year since my mother have got very ill and I want to spend extra long time with her. Please forward this letter to His Excellence Bani Sadr. Yours Sincerely, Ingrid Karlsson
خانم انگريد کارلسون سال نو را به شما تبريک می گويم. اميدوارم سلامت خويش را باز يافته ايد و شاداب هستيد. از خداوند مسئلت می کنم سال نو، سال صلح و رشد در ﺁزادی و برخورداری از حقوق انسان برای همه انسانها باشد. اما در باره نوشته شما، ياد ﺁور می شوم: ۱ – پيشنهاد بحث از شما بود و طرف بحث شما من هستم. معنای نوشته شما اينست که اشکالی در نظر من نمی يابيد. اما ترجمه ها از قرﺁن و خوانده های خود را با ﺁن سازگار نمی بينيد و به اين نتيجه می رسيد که ابهام بيش از ﺁنست که بتواند مبنای بحث مفيدی شود. اما ۲ – قرﺁن تصريح می کند که روشن و سر راست است. بنا بر قاعده نيز، « بيان ﺁزادی » روشن و « بيان قدرت » مبهم می شود. هرگاه بخواهند بيان ﺁزادی را در بيان قدرت از خود بيگانه کنند، روشن را مبهم می کنند. با اين ﺁيه نيز چنين کرده اند. با اين وجود، چنان نيست که شما گمان کرده ايد. از قرﺁن، هزار برداشت نمی توان کرد. از ﺁن دو برداشت بيشتر نمی توان کرد: يکی برداشت از قرﺁن بمثابه بيان ﺁزادی و ديگری برداشت از قرﺁن، بمثابه بيان قدرت. بيان ﺁزادی هم روشن و سرراست و هم خالی از تناقض است. بيان قدرت مبهم و پر از تناقض است. اگر به ترجمه ها که از ﺁيه ۳۴ سوره نساء شده اند ، مراجعه کنيد هم ﺁنها را مبهم می يابيد و هم متناقض. زيرا مبنای کار مترجمان اثبات قدرت و سلطه مرد بر زن بوده است. حال ﺁنکه ۳ – طوع در عربی (به فتح ط)، «با رغبت و داوطلبانه کاری را کردن» (بنابر مفردات الفاظ القرآن) معنی می دهد حال اگر ضرب را زدن بمعنای مجبور کردن به اطاعت معنی کنيم، با اطعنکم تناقض پيدا می کند. ﺁنها که اسلام را با فلسفه ارسطوئی ( بيان قدرتی که پيش از اسلام، مسيحت را از خود بيگانه کرد ) تطبيق کرده اند، چون اصل راهنما را ثنويت تک محوری ( ضد توحيد ) گردانده اند، پس محور فعال و مسلط مرد شده است و محور فعل پذير زن. ضرب را زدن نه بقصد برانگيختن ميل جنسی که به قصد مطيع کردن به جبر معنی کرده اند. و چون ديده اند، با کلمه اطعنکم تناقض پيدا می کند، معنی کلمه اطعنکم را هم اطاعت کردن به کره ( زور ) گردانده اند. بديهی است، پيش از اين کار، نشوز را خيانت به شوهر و يا مطلق نافرمانی معنی کرده اند. حال آنکه فعل «اطعنکم» معنی منظور از فعل «اضربوهن» رامعين می کند که به رغبت آوردن و تحرک بخشيدن است. حتی در باره زنان خشونت طلب (مازوخيست) نيز روش بکار بردنی نه خشونت که رها کردن او از خشونت است. بهرحال، معنی ای که از ﺁيه کرده اند، غير از معنی ای است که بهر يک از دو تقدير دارد. غفلت کرده اند که معنی ای که کرده اند، با خود و با ﺁيه های بسياری متناقض می شود. با خود متناقض می شود زيرا زدن سبب احساس تحقير و تسليم در کتک خورنده می شود. زنده شدن و جستن نشاط جنسی را ببار نمی آورد. زن فعل پذير باقی می ماند و التذاذ جنسی زن و مرد، هر دو، ناقص می شود. اما اضربوهن بمعنای برانگخيتن ميل چنانکه مرده ای زندگی يابد، در زن رغبت و خود انگيختگی پديد می آورد. و نيز، از جمله، با لا اکراه فی الدين و با ﺁيه ای که زن و مرد را برابر می شناسد و با ﺁيه هائی که حقوق انسان را ذاتی حيات انسان، از زن و مرد، می شناسند ( می توانيد به حقوق انسان در قرﺁن که به سوئدی ترجمه شده است رجوع کنيد) و با آيه ای که در باره رابطه پيامبر با همسران خويش است، تناقض پديد می آورد. در عوض، ترجمه ای که من در اختيار شما گذاشته ام، نه در خود و نه با هيچيک از ﺁيه های قرﺁن تناقض پيدا می کند. روشن و سر راست است . چرا چنين است؟ زيرا نه متأثر از بيان های قديم قدرت ( فلسفه ارسطوئی بخصوص ) و نه متأثر از بيان های جديد قدرت ( ايدئولوژيهای دست ساخت غرب ) است. برطبق اصول راهنمای قرﺁن که در ﺁيه هايش بنگری، همه را شفاف و سرراست و خالی از تناقض می يابی. يادﺁور می شود پس از ﺁنکه معلوم شد نشوز، دست ندادن بهنگام ﺁميزش جنسی است و ﺁيه معنائی را جست که دارد، بسيار شدند ﺁنها که برداشت خود را تصحيح کردند. حتی ﺁنها که ضرب را زدن ترجمه می کنند ( برعهده روان پزشک است که در باره مازوخيست چه اندازه از خشونت برای برانگيختن ميل به ﺁميزش جنسی را تجويز کند )، می پذيرند که مقصود برانگيختن به ﺁميزش جنسی است. در حقيقت، چون ﺁيه به شوهر رهنمود می دهد چگونه در زن ميل به ﺁميزش جنسی را بر انگيزد، از او می خواهد اگر زن رغبت کرد، باز ايست. ۴ – پيشنهاد بحث را پذيرفتم به اين قصد که حقيقت بر دو طرف بحث ﺁشکار شود و نيز به اين قصد که به رها شدن زن از موقعيت « سکس دوم » ( به قول سيمون دوبوار ) کمک کند. بر اين نبودم و نيستم که در جامعه های غرب، زنان ﺁزاد شده اند و حقوق جسته اند. هرچند وضعيت ﺁنها بهتر از زنان در جامعه های ديگر است اما همچنان قربانيان بدترين نوع استبداد، يعنی « ديکتاتوری سکس » ( به قول فوکو ) و نيز استثمار مضاعف هستند. و بر اين هستم که تا زمانی که زنان کرامت و ﺁزادی و حقوق خويش را باز نيابند، در جامعه ها، محور رابطه ها قدرت می ماند و زن و مرد و محيط زيست را ويران می کند. شاد و پيروز باشيد. خانم مينو و آقای مجيد محقق محمدی گرامی
با سلام
بحث با خانمهای سوئدی ( اين طور که به ياد دارم بيشتر از يک تن بودند ) تا نامه خانم انگريد کارلسون و پاسخ اين جانب به آن ادامه يافت. از آغاز، قرار بر اين شد که مسئله و راه حلی که قرآن پيشنهاد می کند، بی توجه به راه حلهای ديگر – اگر وجود داشته باشند - شناخته و نقد شود. روش صحيح بود. زيرا تا مسئله و راه حل آن شناخته نشود، نه نقد آن ميسر است و نه قابل مقايسه واقعی، و نه حتی صوری، با راه حلهای ديگر می شود. بنا بر اين بود که از تطبيق راه حل با راه حل غربی مسئله – تکرار می کنم اگر وجود داشته باشد - خود داری شود. توضيح اين که نه دو عقل توجيه گر که دو عقل آزاد بحث آزادی را به نتيجه برسانند. در عمل، طرف بحث، صاحب عقل توجيه گر از کار در آمد و کوشش اين جانب برای اين که او را از بند « الگوی سوئدی » آزاد کنم، بی نتيجه شد. عقل توجيه گر بود زيرا مدام، راه حل قرآن را با « الگوی سوئدی» که در سر داشت، مقايسه می کرد. با آنکه درک او از « مغازله » هم نوعی رابطه قوا است، بر آن بود که از اين جانب يکی از دو اعتراف را بگيرد:۱ - راه حل قرآن نادرست است و بايد آن را با راه حل سوئدی جانشين کرد. ۲ – هرگاه بنا بر « تفسير » ديگری از آيه باشد، بايد به ترتيبی بعمل آيد که با « الگوی سوئدی » انطباق بجويد. کار اين عقل نمی توانست به بن بست نکشد.
در حقيقت، در « الگوی سوئدی » نه چنين مسئله ای وجود دارد و نه بطريق اولی راه حلی برای آن. پاسخ خانم انگريد کارلسون معلوم می کند که نه مسئله و نه راه حل آن، در الگوی سوئدی وجود دارند. هرگاه عقل او توجيه گری را رها می کرد، دست کم، در مسئله ای چنين مهم و راه حل آن، تأمل می کرد و بر آن می شد تجربه اش کند.
راستی اينست که اصل راهنمای عقل توجيه گر ثنويت است. بنا بر اين، آميزش جنسی ميان زن و شوهر را نيز يک رابطه قوا می فهمد. از ديد چنين عقلی، چنين رابطه ای بی اشکال است. غافل از اين که وقتی در رختخواب نيز رابطه، رابطه قوا شد، استفاده از « ممنوعيت های جنسی » ناگزير می شود و عامل احساس حرمان جنسی می گردد. افزون بر اين، در جامعه هائی که در آنها، ميان زن و شوهر حتی در رختخواب نيز رابطه قوا برقرار باشد، در آنها، اين رابطه انسان ها را آلت فعل قدرت می کند و آزادی آنها را از آنها می ستاند. آسيب ها و نابسامانيهای اجتماعی برهم افزوده می شوند و ميزان ويرانگری بر ميزان سازندگی پيشی می گيرد. عقلها توجيه گر می شوند و در بن بست، زندگی در ويرانگری را « طبيعی » می انگارند و به توجيه آن می پردازند.
اين واقعيت که طرف بحث، موافقت نوک زبانی با توضيح اين جانب بعمل آورد اما از بحث باز ايستاد نيز بن بستی را گزارش می کند که عقل توجيه گر بدان می رسد و در آن می ماند. وگرنه، مسئله به او توضيح داده شد و فهم آن بسيار آسان بود و هست: هم بستری محل رابطه قوا نيست. آميزش جنسی دو همسر می بايد از همه منع ها و ممنوعيت های جنسی آزاد باشد. اين آزادی به دو همسر امکان می دهد در قلمروهای ديگر زندگی زناشوئی، رابطه قوا را با عشق بمعنای آزادی از محدود کننده ها، جانشين کنند. اما اگر بنا بر تربيت و يا بر اثر ابتلا ( برای مثال به مازوخيسم )، آزادی آميزش ميسر نشد، دو فعل آيه « اضربوهن » و « اطعنکم » راه حل دقيق را در اختيار می گذارند: از معانی که « ضرب » در قرآن دارد، يکی نيز براگيختن است. اين معنی با « اطعنکم » سازگار است. زيرا اطعن رغبت آزادانه ( طوع ) معنی می دهد. حال آنکه اگر ضرب زور درکار آوردن معنی می داد، فعلی می بايد بکار می رفت که اطاعت به جبر و کره معنی دهد. بدين قرار، حتی وقتی همسر به مازوخيسم مبتلا است و بدون بکار بردن خشونت لذت جنسی نمی برد، بر شوهر است که بر انگيختن رقبت در همسر را روش کند.
اما نه مسئله و نه راه حل آن نمی تواند موضوع قانون سوئد و يا هر کشور غربی ديگر بگردد. زيرا علاوه بر عادی انگاری روابط قوا، چنين مسئله و راه حل آن نمی تواند پای دولت را بميان آورد. مگر اينکه بنا بر اين تأکيد شود که همبستری رابطه قوا نيست. مسئله و راه حل آن موضوع رهنمود دين بمثابه بيان آزادی است. مسيحيت نتوانسته است به اين مسئله و راه حل آن بپردازد. زيرا انداختن بار « گناه اوليه » بر دوش زن و تحقير رابطه جنسی حتی ميان زن و شوهر و بسا ترويج ممنوعيت ها و منع های جنسی، از حل اين مسئله مهم ناتوانش ساخته است.
اين بحث تجربه ای آموزنده شد برای ما. زيرا روشن گشت که هرگاه خود را از منطق صوری رها کنيم و از قياس صوری آنچه خود داريم با آنچه در غرب متداول است باز ايستيم، می توانيم راه حل های آزاد کننده به تمامی انسانها پيشنهاد کنيم. اميدوارم طرف بحث به اين صرافت بيفتد که زندگی در روابط قوا زندگی آزاد نيست و زندگی در خشونت است. بيان آزادی می بايد روشهائی را در اختيار انسان بگذارد که او را از روابط قوا می رهند. کاهنده ترين روابط قوا که زاينده روابط قوا در همه بعدهای زندگی انسانها است، رابطه قوا در بستر است. هدايت هرکس با خود او است. پس بر طرف بحث است که راه خود را برگزيند.
شاد و پيروز باشيد.
۲۱ فروردين ۱۳۸۷ برابر ۹ آوريل ۲۰۰۸
خانم انگريد کارلسون گرامی
با سلام
خانم مينو و آقای مجيد محمدی محقق مرا از گفتگوی خود با شما آگاه کردند. ضرور ديدم، يکبار ديگر، چند نکته را يادآور شوم:
۱ – قرآن تصريح می کند که، در آن، (ميان آيه ها) اختلاف نيست چه رسد به تناقض. بنا بر اين، هر آيه دارای آن معنی بايد باشد که ميان آن آيه و آيه های ديگر، تناقض به جای خود، حتی اختلاف نيز بوجود نياورد. ترجمه ها از قرآن که شما به زبان سوئدی يا غير سوئدی در اختيار داريد، ترجمه های صحيح نيستند. زيرا آيه مورد بحث را در تناقض قرار می دهند با آيه های ديگر. برای مثال، ميان اين آيه با آيه ای که تصريح می کند «در دين اکراه نيست» و آيه ای که انسانها را از زن و مرد برابر می شمارد و آيه ها که حقوق انسان را به انسانها خاطر نشان می کنند، تناقض ايجاد می کند. پس ترجمه ای صحيح است که اين تناقض را بوجود نياورد و با کرامت و منزلت و حقوق زن خوانائی داشته باشد.
۲ – قرار شما بحث با اين جانب بود نه با ديگران. هدف بحث نيز رسيدن به حقيقت بود. بديهی است شما نظر خويش را برحق می دانيد. اين جانب نيز بر اين باورم که در جستجوی بيان آزادی هستم و روشی که برای شما تشريح کرده ام، موافق بيان آزادی است. بحث وقتی آزاد است که طرفين بحث خود را زندانی باور خويش نسازند و از راه نقد دو نظر، به حقی برسند که بسا هم دو طرف بر سر آن موافق شوند و هم بکار انسانهائی بيايد که خواهان برخورداری انسان از کرامت و حقوق خويش هستند.
۳ - در جهان ما، انسان دارد در برابر قدرت – که فرآورده رابطه های انسانها با يکديگر است – تنها و ناتوان می شود. پيشگيری از مرگ محيط زيست و شئی شدن انسان، بدان نياز دارد که انسانها بتوانند مانع ها را بردارند، عقلهای خويشتن را آزاد کنند. عقلهای آزادشان با يکديگر ارتباط برقرار کنند و به يمن جريان آزاد انديشه ها، انسان ها بيان آزادی را بازيابند و راهنمای خويش سازند.
رويه اين جانب اينست که وقتی وارد بحثی می شوم، تا به نتيجه رساندنش، از آن خارج نمی شوم مگر اين که طرف بحث از ادامه دادن بدان منصرف شود. سه نکته را يادآورشدم برای اين که از فايده بحث مطمئن شويد. ترديد نکنيد که بحث انجام گرفته، به هدف بسيار نزديک است. بنا براين، هرگاه بخواهيد به بحث ادامه دهيد و يا پرسشی - يا پرسشهائی – داشته باشيد، اين جانب آماده ام.
شاديها و کاميابی های شما روز افزون.
ابوالحسن بنی صدر
۱۶ ژوئيه ۲۰۰۸ برابر ۲۶ تير ۱۳۸۷



باز‌خوانی "کلاغ و گل سرخ"، روايتی مردانه از زندان‌ها و زندانيان جمهوری اسلامی

روحی شفيعی

کلاغ و گل سرخ
پوزش‌خواهی و بدهی به تاريخ شامل مرور‌ زمان و بخشودگی نمی‌شود. آن‌ها اگر نه به هيچ‌کس ديگر که به خانواده شفيعی، به ويژه آرش شفيعی، که سی سال است به پدری که به ياد نمی‌آورد افتخار می‌کند بدهکارند  
"زندان، يعنی رنج و بيان رنج زندان، يعنی سربازکردن خون جوش‌های قلب"
مهدی اصلانی، روايتگری ديگر است از تبارِ روايتگران آنچه در زندان‌های رژيم "پرعطوفت اسلامی" برسه نسل از جوانان ايران رفته و می‌رود. روايات زندان با آنکه در شرح رنج و درد و عمر سوخته زندانيان اشتراک فصل دارند، در عين حال هر يک دريچه تازه‌ای به روی خواننده باز می‌کنند تا اگر توان خواندن همه روايت داشته باشد سويه‌ای ديگر از روايت را باز يابد.
مهدی اصلانی را نديده‌ام، گو اينکه به خاطر لطفی که به برادر عزيز از دست رفته‌ام منوچهر شفيعی (هليل‌رودی) دارد، مرا "پاره‌ی جدامانده‌ی" او خوانده و به جرگه دوستان من درآمده است. در سال‌های سياه سه دهه اخير چه بسيار دوستانی که در رهگذر جابه‌جائی‌های ناخواسته و زندگی در تبعيد از دست داده‌ايم. يافتن دوستان جديد با وجوهی مشترک، که جای قدمت زمان را می‌گيرد غنيمتی است بس نادر.
از آن رو به مرور کتاب کلاغ و گل سرخ مهدی اصلانی پرداختم تا ادای دين کنم به اين دوست ناديده که واقعيت‌های تاريخی را با قلمی شيوا و ارائه مدارک و پانوشته‌های معتبر به رشته تحرير درآورده است. تکرار واقعيت‌های تاريخی با توجه به ذهن فراموشکار ما ايرانيان و تحريف عمدی و يا سهوی تاريخ، ضرورتی است بی‌بديل. بازگو کردن تاريخ در قالبِ خاطره نويسی (چه از نوع خاطرات اجتماعی و سياسی و شخصی افراد و چه خاطرات زندان) کاری است بس مشکل، با اين همه جامعه ايرانی در سال‌های اخير با توجه به اهميت ثبت تاريخ در نشاندن ياد به جای فراموشی موفق بوده‌. تا به امروز بيش از ۵۰ کتاب خاطرات زندان‌های جمهوری اسلامی (عمدتا توسط زنان) انتشار يافته است. کلاغ و گل سرخ يکی از بهترين و مستندترين آن‌هاست. خواندن کلاغ و گل سرخ را من با ديدی باز و بدور از هر احساسی دوبار خواندم تا بتوانم به شرح و تفسير آن بپردازم.
مهدی اصلانی در نوشتن کلاغ و گل سرخ از جان مايه می‌گذارد، زيرا که به قول خودش در دوران نوشتن اين کتاب دوبار کارش به بيمارستان قلب می‌کشد. در جداره قلبش نقطه‌ای سفيد‌رنگ پيدا می‌شود که در اصطلاح پزشکی به آن "خون جوش" می‌گويند. در پاسخ به پرسش پزشک چنين می‌گويد: "از من سئوال کرد آيا در زندگی‌ات لحظه‌های بسيار ناگوار داشته‌ای؟ پاسخ مثبت دادم. گفت: به عنوان مثال؟ پاسخ دادم: رفيقی داشتم که به هنگامِ خواب خُر‌خُر می‌کرد و من مجبور بودم صدای خُرخُر او را تحمل کنم. آن صدا تابستان‌کُش شد. يعنی آن صدا را بريدند. يعنی صاحبِ آن صدا ساکنِ خاوران شد. گفت: خاوران کجا است؟ پاسخ دادم: شهرِ مرده‌گانِ بی‌نشان. گفت: بس است. ضربانِ قلب¬ات برای همين نامنظم است."
مهدی اصلانی چيز‌های زيادی برای گفتن دارد و بالاتر از آن سئوالاتی بسيار مطرح می‌کند که احتمالاً سئوالات بسياری از جوانان دهه ۴۰ و ۵۰ ايران و سالخوردگان امروزين است. در پاسخ به برخی از آن‌ها خود به اين قانع می‌شود که ريشه‌هايش اورا به سازمان فدائی خلق پيوند دادند و فدايی همه زندگی و هويت او شد. ازريشه‌هايش می‌گويد که او را روانه زندان کردند و در پايان به شما می‌گويد سرچشمه رنج زندان او کجاست.
کلاغ و گل سرخ خاطرات سال‌های ۱٣۶۷-۱٣۶٣ زندان‌های رژيم جمهوری اسلامی است. به روايتی عاشقانه، "گل سرخ از خون عاشقان می‌رويد. کلاغ و گل سرخ روايت چشمی است که از منقار کلاغ‌ها گريخته است." آن چشم مهدی اصلانی است و بسيارانی ديگر که گفته‌اند و نوشته‌اند. چشمی که هرگز نخوابيد تا بازگو کند همه ‌آن‌چه را که کلاغان در پی نهان کردن آن‌ کو به کو و کوچه به کوچه غار غار کنان چنگ بر گلوی رهگذران افکندند.
کلاغ و گل سرخ در ۱۰ فصل و ۹ پيوست با قلمی شيوا اما مردانه نوشته شده است. مردانه از آن رو که زبان به کار گرفته شده در آن با زبان زنانی که خاطرات زندان نوشته‌اند تفاوت بسيار دارد. بخشی قابل ملاحظه در اين تفاوت‌ها عمدتا در به کاربردن الفاظ و فحش‌های مرسوم و منطق حاکم بر زندان مردان مشاهده می‌شود. مهدی اصلانی از کوچه برآمده با همان زبان و رفتار. زندان مردان و زندانی مرد در کلاغ و گل سرخ به حل و فصل مسائل روزمره و سرو سامان دادن به شرايط زندان همان‌گونه می‌نگرد که مردان در بيرون عمل می‌کنند. اين تفاوت نه مورد انتقاد است و نه صفتی می‌شود بدان اختصاص داد، اشاره بدان اما ضروريست.
بخش‌های اول در‌ بر‌گيرنده دوران کودکی و نوجوانی نويسنده در جنوب تهران، تا سياسی شدن او و پيوستن به سازمان فدائی و انقلاب ۵۷ است. در بخش‌‌ آغازين کتاب، روابط درون سازمانی و روند انشعاباتِ فدائيان، گرايش مسلط در پيروی و پيوستن به حزب توده و برچسب‌زنی‌های رهبری سازمان به ويژه فرخ نگهدار و جمشيد طاهری‌پور به انشعابيون و ترور شخصيت زنده‌ياد دکتر منوچهر شفيعی(هليل رودی) به درستی و شفافيت طرح می‌شود. در فصل‌های بعد مهدی اصلانی دستگيری و زندانی شدن خود، روابط درون زندان و زندانيان با يک‌ديگر و زندان‌بان را با ديدی موشکافانه و بی‌طرفانه روايت می‌کند. فصول آخر کتاب به تدارک کشتار زندانيان در سال ۶۷ و نحوه اجرای آن اختصاص دارد که به اعتقاد من مهمترين بخش کلاغ و گل سرخ است.
اصلانی همچون چشمی از دهان کلاغ ربوده شده، به حوادث پيش از شروع کشتار و نحوه انتخاب آنان‌که بايد به قول او سهميه خاوران شوند می‌نگرد. هنگام خواندن کلاغ و گل سرخ، آنجا که خواننده تصوری از رويداد صفحات بعد ندارد، راوی با گفتن:"سهميه خاوران شد" پنهانی‌ترين رگه‌های اعصاب را ايست می‌دهد، تا خواننده تصور نکند که در حال خواندن رمانی جاسوسی و خيالی است. در برگ برگِ صفحات کلاغ و گل سرخ، جوانانی خفته‌‌اند که همواره چشمشان بر تاريخ سرزمين داغديده ما باز خواهد بود تا اصلانی‌ها روايت آنانی که سر بر دار شدند را بازگو و مژده دهند روزی را که جلادان در مقابل محکمه‌ی وجدان و دادگاه تاريخ پاسخگوی خون‌های ريخته شده بر سنگ فرش‌های اوين و گوهردشت و کهريزک باشند.
فصل اول: اصلانی در خانواده‌ای پُر‌فرزند زاده شده است، ۶ فرزند پسر که وی "ته‌تغاری" خانواده محسوب می‌شد. حسين، ملقب به "تايتان" سومين پسر خانواده است، با فيزيک و شمايلی متفاوت از ديگران، شباهت به پدر ملقب به "علی بالشويک" که در هنگ قزاق خدمت کرده دارد. موبور، چشم‌آبی و بلند‌قامت. تايتان، پس از ناکامی در عشق به دختر يک سرهنگ عصيان می‌کند. پس از انقلاب اسلامی به هنگام عرق‌خوری در حمام محله سکته می‌کند و از دست می‌رود. برای مهدی کوچک، تايتان همواره نماد بی‌باکی و نترسی باقی می‌ماند. گرفتن ديپلم در خانواده‌ای اين‌گونه افتخاری بزرگ بود و مهدی در سال ۱٣۵۴ به اين افتخار نايل آمد، جوانی که رويای دانشگاه و کار و زندگی در سر می‌پروراند ناگهان با شروع انقلاب "به کانون تحولاتی پرت می‌شود که با ساز و کار آن نا‌آشناست" در آن روزها دشمنی با شاه مد شده بود. چرا که "حکم شور بود تا شعور" مهدی اصلانی همه آرزوهای خانواده و جوانی خود را هزينه کار سياسی می‌کند و به جرگه مخالفان شاه می‌پيوندد و تا بخواهد به دور خود بجنبد به عنوان هوادار سازمان فدائيان خلق سر از زندان در می‌آورد. در سال‌های زندان و آشنائی با دگر همرزمان و کسب تجربه‌هائی که احتمالا خارج از زندان غير ممکن می‌نمود سئوالات بسياری را برای ما طرح می‌کند و گاه خود پاسخگوی بعضی از آن سئوالات می‌شود. اصلانی در ابتدای نوشتار خود خواننده را به پاسخگوئی اين سئوال وامی‌دارد که چرا پيامدهای انقلاب ايران فرزندی به دنيا آورد که توسط قابله‌ای چون خمينی در دم تولد کشته شد؟ "جامعه‌ای که ۷۰ سال قبل و در نوزائی ناسيوناليسم ايرانی نخستين انقلاب روشنگری در منطقه خاورميانه را تجربه کرده بود ،چرا به آفت انقلاب اسلامی دچار شد و از طريق تونلی تاريک به جاده‌ای بی انتها و هولناک پای نهاد؟" علاوه بر چون و چرائی کژراهه انقلاب، از آنجا که چند سال از بهترين سال‌های عمر او در زندان به خاطر هواداری از سازمان فدائيان خلق به هدر رفته است، بررسی روند شکل‌گيری اين سازمان برای اصلانی و شايد بسياری از روشنفکران اهميت تاريخی دارد. اصلانی نگاهی گذرا به پيدايش تاريخچه سازمان چريکهای فدائی خلق دارد. جريانی که از يک محفل بسته مسلحانه قبل از انقلاب به بزرگترين نيروی چپ خاورميانه مبدل شد. جريانی که از ابتدا مشخص بود توان راهبری توده‌ هواداران پُر‌شمارش را ندارد. رهبران اين جريان خود نيز به وجود خود باور نداشتند. و طبق گفته امير ممبينی: "اول فکر می‌کرديم مرکزيت در جای ديگری است. از ميان رهبری اوليه تنها ۵ نفر قادر به نوشتن يک مطلب با حداقل استدلال بودند"
با وقوع انقلاب، اين جريان چريکی که اکثريت رهبران آن سال‌های طولانی در زندان بسر برده بودند، ناگاه به صحنه عملی سياست پرت شدند. جريانی به "بزرگی تنه يک دايناسور و کوچکی مغز يک گنجشک" اين هيولای کوچک‌مغز، شکار روباه پير و حيله‌گر حزبی بی‌آبرو نزد مردم ايران شد، تا در پناه سپر آنان، آبروی از دست‌رفته کودتای سال ٣۲ را باز يابد. در روند سال‌های اوليه انقلاب، دايناسور کوچک‌‌مغز بالاخره با چرخش به طرف حزب توده و به تبع آن هواداری از رهبر انقلاب اسلامی و "آرزوی سلامتی آيت‌الله خمينی" بسياری از هواداران پرشور و جوانش را از دست داد و در نتيجه انشعابات متعدد از دور سياست خارج و آرزوی دايناسورهای کوچک‌مغز برای مشارکت در دولت خمينی با تحولات تدريجی برای هميشه از ميان رفت.
به گفته اصلانی، از نيمه دوم سال ۱٣۵۹، برخی از رهبران فدائيان اکثريت سياستی به مراتب راست‌تر از حزب توده پيش گرفتند و بعد از خرداد ۱٣۶۰ ، به اعتراف برخی از رهبرانش به زائده حزب توده مبدل شدند. اصلانی در کلاغ و گل سرخ در مورد دو انشعاب اول اقليت و بعد جريان موسوم به شانزده آذر در سازمان فدائی انتقادات را به ويژه در مورد انشعاب شانزده آذر متوجه رهبری وقت آن دوره سازمان به ويژه افرادی نظير نگهدار و طاهری‌پور می‌داند. ادعای اصلانی، همه بر اساس مندرجات نشريات و نوشته‌های آن زمان سازمان اکثريت است. وی به درستی اين مسئله را عنوان می‌کند که "کسانی از رهبری اکثريت آگاهانه خط تبه‌کارانه‌ای را هدايت کردند، اما ترديدی نيست که گرايش مسلط بدنه اين سازمان به تباهی از بالا فرموده تن در نداد" اصلانی با تحليلی روشن از اوضاع آن دوران سازمان فدائی، به تفصيل از افرادی صحبت می‌کند که در کشاندن فدائيان به طرف حزب توده نقش کليدی داشتند. نقش‌های کليدی در هر جريان سياسی تعين‌کننده اصلی سمت و سوی آن جريان است: اصلانی با توجه به اسامی تشکيلاتی جمشيد طاهری‌پور و فرخ نگهدار (رحيم و صادق) در سازمان اکثريت، آن‌ها را دو تفنگداری می‌خواند که "بی‌رحمانه و ناصادقانه" هر مخالفی را با شيوه‌های ناآشنا با سنت فدائيان له می‌کردند، نگاهی که با آرمان اوليه فدائيان که عنصر صداقت کارپايه فعاليتشان بود، فاصله داشت. ترور شخصيت افرادی همچون قاسملو، امير انتظام، بنی‌صدر، هليل‌رودی، به تدريج از نيمه های ۱٣۵۹ آغاز شد. نزديکی سازمان اکثريت به حزب توده و رخداد ٣۰ خرداد ۱٣۶۰ و حوادث خونين آن و بعد فرار رجوی و بنی‌صدر در مرداد ماه آن سال موجب شد که نشريه اکثريت دفاع از خط امام را به گرايش مسلط سياسی خود بدل کند. بسياری از قرارگرفتن سازمان اکثريت در صف حاميان خط امام با عنوان "هم‌راهی با سيستم جنايت" نام می‌برند، آن چنان که اصلانی می‌گويد با "توده‌خور شدن" سازمان اکثريت در حوادث سال شصت، رهبری اين سازمان به ويژه نگهدار و طاهری‌پور، پليسی‌ترين شيوه‌های ممکن را در درون سازمان و در برخورد با مخالفان بکار گرفتند. در رابطه با انشعابِ شانزده آذر، طاهری‌پور در مصاحبه با نشريه کار اکثريت شماره ۱۴۱ دوم دی ماه ۱٣۶۰ مدعی می‌شود: دعوای اين آقايان (انشعاب ۱۶‌آذر) با ما خيلی شبيه دعوای بنی‌صدر با امام است. نگهدار نيز همين معنا را در نشريه کار اکثريت شماره ۱۴۰ چنين فرموله می‌کند: " راه کشتگر‌ها و هليل‌رودی‌ها راه وحدت نيست. من در اين‌جا به يادِ حرفِ امام می‌افتم که در رابطه با حرفِ بنی‌صدر و رجوی خائن که گفته بودند: به پاريس رفته‌اند که به ايران برگردند می‌گفت: "اگر می‌گوييد داريم بر می‌گرديم پس چرا فرار کرديد؟ چرا رفتيد؟" کشتگر‌ها و هليل‌رودی‌ها زيرِ شعارِ وحدت، وحدت را نقض می‌کنند. راهِ آن‌ها خواست و نيازِ امپرياليسم و عمالِ وی را تأمين می‌کند." در رابطه با ترور شخصيت افراد، نگهدار با فاصله‌ای ۲۵ ساله و البته پس از افشای آن توسط نقی حميديان، در کتاب "سفر با بالهای آرزو" در پاسخ به اکبر شالگونی، به عمل غير اخلاقی‌اش اعتراف می‌کند: "من شهادت می‌دهم که شک و شبه درست کردن پيرامون هليل رودی اگر هم برای تمام اعضای رهبری وقت سازمان کاملا ناهشيارانه بود برای من عامدانه بوده است".(۱)
فصل دوم: فصل دوم کلاغ و گل سرخ از رويدادهائی صحبت می‌کند که منجر به دستگيری نويسنده شدند.
او عاشق است. عاشق مريم، در حاليکه زندگی نيمه‌مخفی دارد و با ماشينی قراضه مسافر‌کشی می‌کند تا هزينه چنين زندگی را درآورد. امروز روزيست که با مريم صبحانه می‌خورد تا اورا به مدرسه برساند و هوس ديدار مادر دارد. ماشينی که با قرض و قوله خريده بود برايش دردسر‌آفرين می‌شود. ماشين خانه او بود و گاه آن را در ترمينال جنوب پارک می‌کرد و به بهانه مسافر‌کشی شب را در آن صبح می‌کرد. صبح دستگير شدن به دوستِ آسوری‌اش اميل گفت اول می‌رود سراغ مادر و بعد ماشين فروشِ جا... (فحش آبدار) و دوستش که صدايش بوی نگرانی می‌داد نهيب می‌زند که: نرو به نفعت نيست. نويسنده که فرزند کوچه است، با حکم و منطق کوچه بايد برود و می‌رود. به هنگام وداع، اميل که نمی‌تواند جلوی رفتنش را بگيرد فرياد بر می‌آورد که اصلا برو به جهنم. به تخ ... که گرفتنت (فحش آبدار) بخاری ماشين را گرم می‌کند که دستان مريم گرم شوند. نمی‌داند تا ساعاتی ديگر بايد برای هميشه با داغی دستان عزيزترين موجود زندگيش وداع کند. مريم از خانواده‌ای فرهنگی با سابقه توده‌ای است. وقتی به او می‌گويد می‌خواهد سراغ ماشين فروشه برود که سرش کلاه گذارده معصومانه ميگويد نرو مگه چقدر سرت کلاه گذاشته؟. ماشين را دورتر پارک می‌کند و به اين فکر می‌کند که منطق زندگی نيمه‌مخفی با او که در کوچه بزرگ شده ناسازگار است. از برابر همه دوران کودکی و نوجوانی رد می‌شود. سيد اسمال کله‌پز، کارگران آسفالت‌کار ترک، و ... زنگ خانه علی مشدی را بصدا در می‌آورد و عاليه خانم اصفهانی که خود تاريخی پشت سر دارد در را باز می‌کند. علی اقا خوابست و ميگويد که در بنگاه خدمت او ميرسد. خطر کرده و به منزل می‌رود، درب منزل مانند هميشه باز است و عطر نان تازه فضا را پر کرده است.به آهستگی به مادر سلام می‌کند: ننه اين‌همه نان سنگک برای چی؟ ننه جون چشمم به در است که يکی تون از راه برسيد. مادر برايش تبلور رنج زن ايرانی است. خوبی‌اش گاه آزار‌دهنده است، طوری که می‌شد از خشم دندان کليد کرد. اصلانی در اين فصل به مرور زندگی خانوادگی و روابط افراد فاميل، به ويژه نقش مادر می‌پردازد و ما را با دنيای تهرانِ قديم آشنا می‌کند. به هنگام خداحافظی مادر چند اسکناس مچاله شده از گوشه چارقد به او می‌دهد و وی روی برمی‌گرداند و بغض فرو می‌خورد تا اشک‌های مادر را نبيند. ساعاتی بعد توسط شکارچيان اطلاعات دستگير می‌شود. يک هفته در زندان بهارستان و بعد زندان کميته مشترک. اصلانی در فصل دوم کلاغ و گل سرخ ماجرای لورفتن و شناخته شدن و دستگيری خود را به تفصيل و دقت فراوان تشريح می‌کند. خواندن شرح شکنجه‌های روانی و جسمی زندانيان زندان‌های جمهوری اسلامی موی را بر تن هر خواننده‌ای راست می‌کند و تاب و توان از اعصاب باز می‌ستاند. "سوالات همچون پس لرزه های زلزله ای مخوف بر من وارد ميشد" سيد کاظم کاظمی (مجتبی) بازجوی اوليه با صراحت می‌گويد در تور بوده است اما قصد دستگيری‌اش را نداشته‌اند. - خيلی از دوستانت هم در بيرون هستند اما در تور بعد اسامی را ذکر می‌کندکه همه برای نويسنده آشنا هستند. پس از بازجوئی اوليه و تهديد اورا به اطاق تعزير می‌برند و با بستن به تخت شکنجه ابتدا از کشيدن شانه به کف پا استفاده می‌کنند و بعد کابل. او در زندان کتک و لگد زياد خورده است. عينکش را در چشمانش خورد کرده‌اند اما کابل را بلای جان هر زندانی می‌داند و هيچ شکنجه‌ای را با هدف تخليه اطلاعاتی هم‌پای کابل نمی‌داند. او در زندان يک بار کابل خورده است آن‌هم برای موردی که از آن بی اطلاع بوده است، اما بر اساس تجربه خود و ديگر هم‌بندان معتقد است: "در ميانِ همه¬ی ابزارهای سيستم‌های تخليه¬ی اطلاعاتی، کابل جواب‌بده‌ترين ‌شيوه ‌بوده است. ... با فرود آمدنِ هر ضربه‌ی کابل، نفس در سينه حبس می‌شود و به سختی در می‌آيد. خفقانِ ناشی از فرود آمدنِ کابل بر کفِ پا و دردِ ناشی از آن را بسياری از زندانيانِ زنِ کابل‌خورده تنها با دردِ زايمان قابلِ قياس دانسته‌اند. تفاوتِ کابل خوردن با دردِ زايمان شايد در آن باشد که زايمان دردی است خود‌خواسته و دل¬پذير که با زايشی انسانی توأم است و البته زمان محدودی دارد. کابل، اين بلای خانمان‌سوزِ هر زندانی اما چرک است و خون و درد که هدفی جز لکه‌دار کردنِ انسان ندارد." اصلانی طی مرحله‌ای از شکنجه و بازجوئی به موضوعی برمی‌خورد که "برق از سرش می‌پروراند" و آن‌هم گفتگوی دونفره‌ای بوده است که در ماشين بين او و دکتر مسعود نقره‌کار رد و بدل شده و عينا توسط بازجو نقل می‌شود. آن‌چنان که به او اين گونه القا می‌کنند که مسعود را گرفته‌اند و او همه چيز را آن‌طور که بازجو می‌گويد اعتراف کرده، آن‌هم اعتراف به فحش دادن به خمينی! در واقع در آن دوران حکومت از شيو‌ه‌های رايج اطلاعاتی نظير گرفتن فيلم و عکس و شنود استفاده می‌کرده، اما سازمان‌های سياسی آن‌قدر عقب‌مانده بودند که سر از اين تکنيک‌های ساده در نمی‌آوردند!
فصل سوم: انتقال به زندان اوين، مکانی که بقول او ديوارهايش بر سلاخی هزاران هزار شهادت می‌دهند. بند انتقالی و انفرادی که آن را آسايشگاه می‌ناميدند، گويا اين بند در سالهای ۱٣۶۲-۱٣۶۰توسط توابين ساخته شده بود! هر سلول انفرادی چند نفر در آن بسر می‌بردند. در انتهای هر بند دو سلول بزرگ‌تر شبيه اطاق که بين ٣۰-۲۰ نفر را در خود جای می‌دادند. هر اطاق يک توالت و دستشوئی با دوش کوچک داشت که قضای حاجت و شستن ظروف و دوش گرفتن همه در آن انجام می‌شد. گرما در بند آن‌چنان است که برخی مشکل تنفس پيدا می‌کنند و به نوبت روی زمين داز می‌کشند تا از طريق زير درب جريان هوای راهرو را تنفس کنند شب‌ها از شدت گرما بيهوش می‌شوند. دوزندانی مذهبی هر هفته چندين بار نيمه شب نياز به حمام رفتن و غسل پيدا می‌کردند و خواب را از ساير زندانيان می‌ربودند. يکی از ويژه‌گی‌های بارز کلاغ و گل سرخ جزئياتی است که در مورد زندانيان اعدام شده برای خواننده باز گو می‌شود. اين بازگوئی هم حال و هوای زندان به نمايش می‌گذارد و هم ثبت تاريخ مستند است. در زندان دوستی‌ها شکل می‌گيرند. رفيقانه و صادقانه. شک‌ها به يقين بدل می‌شوند و زندانی می‌آموزد تا چه حد بايد به هم‌بندانش اعتماد داشته و يا نداشته باشد. اصلانی هنگام بازگو کردن خاطرات از زندانيانی صحبت می‌کند که کسی آن‌ها را بياد نمی‌آورد. خسرو خسروی اهل روستائی در سنندج، شام نخورده او را فرا می‌خوانند و نزديک صبح همچون لاشه يک قربانی او را به درون اطاق پرتاب مبکنندو هيچ جای سالمی در بدنش نيست.
-خسرو چی شده؟
- نمی دانم. هيچ نگفتد. فقط می‌زدند و می‌گفتند بگو و من از همه جا بی‌خبر، آخه چی را بايد می‌گفتم. "تا نزديکی های ظهر زخم‌ها و صورت خسرو را با پارچه سفيد و اب گرم شستشو داديم".
باز برای بردنش آمدند. نگهبان اورا روی چهار چرخه غذا گذاشت و برد. و اين بار بيهوش بازش گرداندند. چشمانش از فرط تورم باز نمی‌شد انگار در بيهوشی بود. فرزاد، يکی از آن دو زندانی مذهبی همچون کودکان هق‌هق می‌کرد و هرچه نماز و دعا بلد بود برای رفع شر خواند. بار آخر که او را بردند اطمينان داشتيم که ديگر اورا نخواهيم ديد. به وقت وداع به تنها جای سالم بدن او يعنی موهای فرفريش دست زديم و بدرود گفتيم. در زندان مردان، مسائل درون زندان اهميت دارند. به شهادت خاطرات منتشر شده تاکنونی، فضای زندان مردان شايد از زندان زنان دوستانه‌تر باشد.برخی اختلافات لاينحل اما ريشه در دوران سال‌های دفاع تام و تمام سازمان اکثريت و حزب توده از خط امام (۱٣۶۲-۱٣۶۰) دارد. آن‌جا که برخی هواداران اين دو جريان اعلام کردند که حاضر به زندگی با ضد انقلاب نيستند. و کاسه خود را از آنان جدا کردند. اين موج بعدتر دامن حزب توده و سازمان اکثريت را هم گرفت، با اين همه زخمی که ماند التيام نيافت. روايت زندان در کلاغ و گل سرخ، تنها به مستراح رفتن و نوبت آن ختم نمی‌شود. مسائلی از قبيل واجبی کشيدن و نبود آب گرم ، سر و کله زدن با زندانبانان زبان نفهم ، نزديکی برخی از زندانيان يا تظاهر آنان به خواندن و فهم اسلام که در اين ميان برخی با خواندن آثار اسلامی واقعاً به اسلام گرويدند نظير احسان طبری، و بسياری برای سبک کردن خود به نماز خواندن روی آوردند. بازجو‌ها خوب می‌دانستند که فتح سنگر ايمانی زندانی (بويژه چپ‌ها) گامی مهم در به تسليم کشاندن آن‌هاست. اما نماز پايان کار نبود و تازه آغازی بود برای دعای کميل، خواندن سرود "خمينی ای امام" و ادای نماز و روزه‌های عقب‌افتاده و در برخی موارد جمع آوری اطلاعات از ساير زندانيان. در اين زمان دادگاه‌های فرمايشی چند دقيقه‌ای برگزار می‌شوند و برخی از زندانيان حکم‌هائی دريافت می‌کنند. دادگاه اصلانی ۱۵ دقيقه بطول می‌انجامد که با فحش و ناسزا همراه است. بدون محاسبه مدت بازداشت، ۶ سال حکم می‌گيرد و مقدمات انتقالش به قزل حصار آماده می‌شود.


باز‌خوانی "کلاغ و گل سرخ"، روايتی مردانه از زندان‌ها و زندانيان جمهوری اسلامی (بخش دوم و پايانی)، روحی شفيعی


فصل چهارم: قزل‌حصار چهارمين منزلگاه اصلانی است که به گفته وی يکی از سياه‌ترين دوران‌های نظام زندان حکومت اسلامی در فاصله سالهای ۶٣-۶۰ در اين زندان مخوف رخ داده است. آن‌جا که صدها جانِ‌جوان در قبر‌ها و تابوت‌های ابداعی حاج داود رحمانی به جنون رسيدند. در بدو ورود به قزل‌حصار با چهره‌هايی آشنا می‌شويم که "تابلو" هستند. به شيخی هم‌جنس‌گرا که هيچ سلولی حاضر به پذيرش او نيست. به چهره‌های شناخته شده‌ای از زندانيان چون ولی شانجانی (ولی بی‌گناه) از مجرمين عادی با اتهام سرقت مسلحانه و مهندس محمد زاهدی توده‌ای تحصيل کرده بلژيک که فارسی را با لهجه فرانسوی حرف می‌زند. اصلانی در اين بخش به تنش‌ها و تسويه حساب‌های سياسی اشاره می‌کند که انرژی غير‌قابل باوری از زندانی می‌گيرند و نيز نحوه زندگی متفاوتِ چپ‌ها و مجاهدين که در خور توجه است. زندانيان چپ به جهت تنوع سازمانی و گروهی برای هر موضوع ساده‌ای بايد ساعت‌ها بحث و گفتگو کنند در حاليکه زندانيان مجاهد برای حل تمامی مشکلات خود از سيستم فرماندهی واحد استفاده می‌کنند. برای هر روز برنامه دارند و تازه وقت هم کم می‌آورند.برای هر چيز يک مسئول تعين می‌کردند اما موضوعی که در آن‌ها فقدانش چشم‌گير بود همانا مطالعه سيستماتيک بود. از جمله کتاب‌هائی که در اوج انقلاب ايدئولوژيک و طلاق‌های تشکيلاتی می‌خوانند، قلعه الموت، (زندگی حسن صباح) نوشته پل آمير بود. موضوع محوری اين کتاب اطاعت مطلق از مافوق و فرماندهی واحد در فرقه اسماعيليه بود. به باور نويسنده در زندان دودسته زندانی وجود داشت. مجاهدين و ديگران. با تغييرات به وجود آمده در مديريت زندان و روی کار آمدن ميثم، در ابتدا همه امور بجز مسئوليت بندها به زندانيان واگذار شد. مسئولين جديد با تغيير شيوه هر صبح به "بچه‌ها" صبح بخير می‌گويند و به جای نوحه های گوش‌خراشِ آهنگران و کويتی‌پور، صدای شجريان و شهرام ناظری پخش می‌شود. سپردن امور بدست زندانيان با مشکلاتی نيز روبروست که از آن جمله صف آرائی ۲۰۰ زندانی با اعتقادات گوناگون در برابر ۲۰۰ زندانی مجاهد که حرف واحد می‌زدند. آن‌ها با متد سرباز‌خانه‌ای‌شان يک سازمان بودند با يک رای اما ساير زندانيان پراکنده. بسياری زمان را برای تسويه حساب مناسب يافته بودند. تمام بحث‌ها و گرفتاری‌های زندان به مانند نمونه‌ای از جامعه بزرگ ايران به پيشينه سياسی افراد بازمی‌گشت. اصلانی به درستی خاطر نشان می‌سازد: "ما فاقد روحيه شهروندی بوديم و بيگانه با اخلاق اجتماعی. در حاليکه در چند متری ما کسانی در جايگاه قدرت نشسته بودند که نيک می‌دانستيم بسياری پليدی ها را بر سرمان آوار کرده‌اند."
در دوران ميثم در قزل حصار تنها يک کانال دولتی تلويزيون از طريق آنتنی که به ويديوی مرکزی وصل بود برای بند رله می‌شد. "مخ‌های بند" که به اعتقاد لاجوردی اگر امکانات داشتند هليکوپتر می‌ساختند، مسئله را با ابتکار خود حل کردند آن‌ها توانستند که کانال‌های تلويزيون و حتی يک‌بار کانالی عربی را گرفته و رقص عربی هم تماشا کنند. اصلانی در اين فصل به تفصيل و با دقتی وسواسانه از روابط زندان و زندانی و ايجاد امکانات برای راحت‌تر شدن زندگی ، نحوه تقسيم پول زندانيان و خريد لوازم مورد احتياج ، مشکلات روزانه مربوط به غذا و چای و جيره کمون‌ها تا ابتکارات برخی از زندانيان برای بهتر شدن مزه و کيفيت غذا و حتی ساختن نوعی شراب با انجير و مستی تعدادی می‌گويد. نويسنده با بيان دو جنبه‌ی زندگی "ولنگارانه‌ی" برخی چپ‌ها و سيستم سربازخانه‌ای مجاهدين ما را با دنيای زندانی و روابط درونی آن‌ها آشنا می‌کند. از جمله نکات قابل ذکر پايان اين فصل مسئله مُهر‌زدگی در فرهنگ ايرانی است که به سادگی از حافظه جمعی پاک نمی‌شود. و نيز موقعيت ناشناسی برخی جريانات سياسی. اصلانی می‌گويد که اين پديده در قالب سياست چنانچه با عدم شناخت همراه باشد برای هر سازمان سياسی ويرانگر است. به عنوان مثال طرح نامناسب واگذاری امتياز نفت شمال به شوروی توسط حزب توده که ناسيوناليسم ايرانی را مجروح کرد و به شايعه فرمانبرداری از حزب کمونيست شوروی دامن زد و يا شعار محوری سازمان اکثريت در زمان جنگ ايران و عراق "پاسداران را به سلاح سنگين مجهز کنيد" که هنوز هم بر در و ديوار برخی نقاط تهران باقی است! و يا ادعای ابولحسن بنی صدر اولين ريئس جمهور اسلامی در ارتباط با ساطع شدن اشعه موی زنان در مناظره تلويزيونی که ميليون‌ها بيننده داشت، هريک به نحوی از حافظه زدودنی نيست. شرحی بر انقلاب يا فاجعه ايدئولوژيک در مجاهدين و ازدواج مريم و مسعود رجوی که آن را انقلاب نوين مردم ايران خواندند پايان دوره حيات سياسی سازمان مجاهدين و تبديل يک جريان سياسی به يک فرقه مذهبی تحت زعامت رجوی! پايان‌‌بخش فصل چهارم است.
فصل پنجم، گوهردشت: در سال ۱٣۶۵ مسئولين زندان تصميم می‌گيرند قزل‌حصار را به محل نگهداری زندانيان عادی اختصاص دهند و از اين رو در تابستان ۱٣۶۵ به ترتيب حروف الفبا همه زندانيان سياسی به گوهردشت که ششمين زندان اصلانی به شمار می‌آيد انتقال می‌يابند. در اين جا توابين را از ديگر زندانيان جدا می‌کنند و مسئوليت زندان در گوهردشت به خود زندانيان واگذار می‌شود.
نويسنده در اين بخش از کلاغ و گل سرخ به ديدارهای درد‌آور خانواده‌ها با عزيزانشان در زندان و مشکلات روزمره زندگی زندان می‌پردازد اما مهم‌تر از آن دريچه‌ای‌ست که در ارتباط با کشتار بزرگ کم کم بروی خواننده باز می‌کند و گرامی‌داشت ياد آنانی که بقول او سهميه خاوران شدند. از سرگرمی‌های کوچک زندان و مشاجره بر سر تماشای برنامه‌های تلويزيونی، نامه‌نگاری با رعايت مقررات که می بايست در ۵ خط نوشته شود! سرکوب ورزش و سفره جمعی، و تدارک برای کشتار های سال ۱٣۶۷. در همين دوران ميثم برکنار می‌شود و تيم جديد به رياست مرتضوی، و افرادی نظير ناصريان و حاج داوود لشکری موقعيتی ممتاز بدست می‌آورند. دو نفر آخر از عناصر کليدی کشتارهای سال۶۷ بودند. اين‌ها برخی کسان را به چوبه دار سپردند که با آن‌ها کينه‌ شخصی داشتند. گروه جديد زندانيان را گه‌گاه فرامی‌خوانند و مورد بازپرسی قرار می‌دهند که البته با کتک و ناسزا همراه است. از طرف ديگر سخت‌گيری نسبت به زندانيان بيشتر می‌شود. در بخش پنجم کلاغ و گل سرخ، اصلانی با مهارت خواننده را به سوی فاجعه کشتارها می‌کشاند و از افرادی صحبت می‌کند که خاورانی می‌شوند.
فصل ششم: تدارک کشتار بزرگ: "اواخر پائيز ۱٣۶۶ روزی همه ساکنان بند را به هواخوری بردند و پاسداران همه دست نوشته‌های زندانيان را جمع کردند و بدون هيچ توضيحی همه را به بازجوئی کتبی فراخواندند. دو ويژگی اين بازجوئی‌ها را از قبل متمايز می‌کرد، اول: سنگينی پرسش‌های عقيدتی نظير مسلمانی يا نه؟ مارکسيسم را قبول داری يا نه؟ دوم: هرگروه را قبل از آن‌که گروه قبلی به بند بازگردد احضار می‌کردند. يعنی کسی نمی‌دانست چه سوالاتی از دسته قبل پرسيده شده." همراه با اين تفتيش عقايد، ترکيب زندان نيز تغيير کرد و زندانيان در گوهردشت به مذهبی و غير مذهبی تقسيم شدند. جدا‌سازی ديگر براساس دوران محکوميت بود. در همين دوران عمليات کشتار شيميايی حلبچه و تهديدهای صدام و موقعيت ضعيف جمهوری اسلامی از وخامت اوضاع حکايت دارد. عمليات مجاهدين بنام آفتاب به رهبری مريم رجوی در مقابله با لشکر ۷۷ خراسان، بعد فتح موقت مهران در عمليات چلچراغ! جنگ در اوج است و نيروی دريائی آمريکا هواپيمای مسافری ايران را مورد هدف قرار می‌دهد و ٣۰۰ مسافر جان خود از دست می‌دهند. همه چيز نشان از وخامتِ حالِ حکومت دارد. از تيرماه سال ۶۷ بندهای مجاهدين به گونه‌ای"مناطق‌آزاد شده" بدل شده بود. گروه سرود تشکيل داده بودند. مديريت زندان به پاسداران دستور داده بودند با آن‌ها برخورد خشنی انجام ندهند! در مقابل پرسشِ اتهام؟ و پاسخ مجاهد، ديگر چون گذشته مورد ضرب و شتم قرار نمی‌گرفتند! نگهبانان چنان خود را در موضع ضعف نشان می‌دادند که گوئی همين فردا حاکميت سرنگون خواهد شد. به اعتقاد اصلانی، از جمله استثنائی بودن رژيم ايران آن‌که در ضعيفترين موقعيت عمليات غير قابل پيش‌بينی انجام می‌دهد. در تابستان ۱٣۶۷ اصلانی ساکن بند هشت است. دو بند هفت و هشت و فرعی بيست سهميه روز اول و دوم پروژه چپ کشی در گوهردشت هستند. چپ‌کشی از پنجم شهريور آغاز شد. اين سه بند به جهت موقعيت‌شان بخش بزرگی از حوادث "آن يکماه" را به تماشا نشستند زيرا که مشرف به حسينيه و آمفی تئاتر که اعدام‌ها در آن رخ می‌داد بودند. به گفته اصلانی داستان تابستان ۱٣۶۷ تاريخ قهرمانی زندان نيست. تنها تاريخ است و داستان به صلابه کشيدن يک نسل ويران‌شده. شکست انسان آرمان‌جو. داستان چشم‌بندها و دم‌پائی‌ها و عينک‌های تل‌انبار شده و بی‌صاحب و عوعوی سگ‌ها بر گورستان خاوران.

روز شمار کشتار: ۲۷ تير ماه گوينده راديو با صدائی بغض‌آلود خبرِ پذيرش قطعنامه ۵۹٨ شورای امنيت و سپس حکايت نوشيدن جام زهر را می‌خواند. روحيه پاسداران به شدت در‌هم شکسته است. در همين ايام تعدادی از زندانيان شهرهای مرزی نظير کرمانشاه را به جهت ناامن بودن به گوهردشت انتقال داده و بعد همه را بر دار می‌کنند. تلويزيون جنازه‌های سوخته و ماشين‌آلات در هم‌شکسته ارتش مقاومت را به نمايش می‌گذارد. روز ٣ مرداد عمليات فروغ جاويدان به قصد فتح تهران! آغاز و با همين بهانه از هفته اول مرداد، کشتار بزرگ زندانيان سياسی به فعل در آمد. هفتم مرداد، قطع تمامی کانال‌های ارتباطی با دنيای خارج. راديو تلويزيون، روزنامه‌ها و در نهايت ٨ مرداد قطع هواخوری و ملاقات.در اين روز همه زندانيان تنبيهی مشهدی به چوبه دار سپرده شدند (حدود ۱۰ نفر) پس از آن به سراغ مجاهدين ملی‌کش رفتند و بخش بزرگی در همان روز اعدام شدند از جمله فوتباليست با اخلاق و جوان اول باشگاه هما، مهشيد رزاقی! جمعه ۱۴ مرداد مشاهده می‌شود که کاميونی يخچال‌دار مقابل مقابل درب اصلی آمفی‌تئاتر و حسينيه پارک کرده است.تعدادی از پاسداران نقاب به صورت مشغول سم‌پاشی محوطه کنار حسينيه بودند. ما نمی‌ديديم. مسخ شده بوديم. کسانی از ميان ما می‌گفتند محوطه را برای کشت گل آماده می‌کنند تا در صورت عفو زندانيان محيط برای حضور خبرنگاران مناسب باشد!. هواخوری که از زندانيان دريغ شد آن‌ها که باغچه را گلکاری کرده و به گل‌ها عشق می‌ورزيدند، نگران آب دادن به گل‌هايشان بودند. در فاصله سه روز کاميون‌های يخچال‌دار در تردد بود. در اين دوران به اعتقاد اصلانی آن‌ها کور شده بودند، کوررنگی سياسی، سايه افراد را می‌ديدند، صورت‌ها را به ميله‌ها می‌چسباندند. هر بار صدای افتادن ۲۵-۲۰ جسد و اين موضوع ٣ تا ۴ بار در روز تکرار می‌شد. فردا و فرداهای ديگر! در خاطرات آيت‌الله منتظری آمده است که: "من آقايان نيری قاضی شرع اوين و اقای اشراقی دادستان و رئيسی معاون دادستان و پور‌محمدی را خواستم و گفتم لااقل در محرم دست نگهداريد. آقای نيری گفت ما تا الان ۷۵۰ نفر را اعدام کرده ايم. ۲۰۰ نفر را هم سر موضع جدا کرده‌ايم کلک اينها را بکنيم بعد هرچه بفرمائيد" تا آن تاريخ در گوهردشت ۴۵۰ مجاهد را اعدام کرده بودند. برخی از اين مجاهدان رد مهر بر پيشانی داشتند! از شنبه ۵ شهريور چپ کشی آغاز می‌شود. ساعتی پس از صبحانه دو نفر، فرامرز زمان‌زاده و سياوش سلطانی با چشم بند به بيرون برده می‌شوند. تصور آن بود که ملاقات در راه است. به فرامرز فرصت ندادند پيراهن تميزی را که در آخرين ملاقات با خانواده به او داده بودند به تن کند. نزديک ظهر سرو صدای غريبی از بند بالای سر شنيده می‌شود. بچه‌ها با پا به کف می‌کوبيدند تا علامت دهند که در حال خروج از بند هستند علت خروج را اما هيچ‌کس نمی‌دانست. روند حضور به اين صورت بود که مديريت زندان متشکل از داوود لشکری و ناصريان پس از احضار در فضائی پر از خشونت از زندانی می‌پرسيدند : گروهت را قبول داری؟ مسلمان هستی؟ حاضر به مصاحبه هستی؟ پاسخ منفی يا استنباط منفی قبولی در کنکور مرگ بود. قبل از ظهر ۶ شهريور درب هشت باز شد. نگهبانانی ناشناس، سرتراشيده و سياهپوش وارد شدند. دستور دادند هرچه سريعتر چشم بند بزنيم و خارج شويم. پس از مدتی معطلی در راهرو همان‌جا بما غذا دادند و به نوبت به دو اتاق داخل شديم .سئوال‌ها همان بود که اشاره شد.در جمع ٨۰ نفره حدود ۱۷ نفر به بند برگردانده شدند. باقی مانده در دوسمت راهروی زندان با چشم بسته به صف ايستادند. لحظاتی بعد سياه‌جامگان با کابل به جان ما افتادند و ما را در اتاقی خارج جای دادند. لحظاتی بعد ده نفر اول برای رفتن به نزد هيئت احضار می‌شوند. نفر اول صفی می‌شود که به راهروهای مرگ قدم می‌گذارند. به دنبال فرامين نگهبان به اشتباه به سمت ديگری می‌پيچد، صف به هم می‌ريزد و اين‌بار جهانبخش سرخوش به سر صف منتقل می‌شود. سمت راست راهرو به انتظار می‌نشيند. جهان بخش سرخوش به داخل اتاق رفته و لحظاتی بعد باز می‌گردد. ديگر هيچکس او را نمی‌بيند. او را به سمت چپ می‌برند به سوی مرگ، جائی که اصلانی بايد می‌رفت! در روزهای ۷. ٨ شهريور هيئت مرگ در گوهردشت دست از کار کشيد. دليل آن تاکنون مشخص نشده. اصلانی پس از سئوال و جواب به بند برگردانده می‌شود. اول سراغ دوستان را می‌گيرد: احمد، همايون، محمود، داريوش؟ و آن‌ها به همين سادگی نبودند. برای هميشه!
فصل هشتم: يکی از ويژگی‌های کلاغ و گل سرخ آن است که راوی هيچ مسئله‌ای را بدون پاسخ رها نکرده است. اعتقاد من برآن است که نوشتن بخش‌های نهائی کتاب بايستی برای مهدی اصلانی با درد و رنج بسيار همراه بوده باشد. بازگوئی آن‌همه جنايت کار آسانی نيست. به ويژه برای کسی که با چشمی باز شاهد و ناظر آن‌همه فجايع بوده و از آن‌ها جان بدر برده است. افرادی را می‌شناسم که زندانی دور رژيم شاه و خمينی بوده‌اند و با همه علاقه به بازگوئی خاطرات توان آن نداشته‌اند که بار دگر از دالان‌های درد عبور کنند. با آن‌که می‌دانند بازگو کردن فجايع تاريخ معاصر شايد راهی باشد برای جلوگيری از تکرار آن. سخن آخر در سئوال پس از کشتار رخ می‌نمايد. پس از کشتار همه زنده‌ماندگانِ چپ، مقابل اين سئوال کليدی قرار می‌گيرند: چرا ما را کشتند؟ چرا ما را نکشتند؟ کشتار تابستان ۶۷ يک حذف و تصفيه فيزيکی بود. مجاهدين به بهانه محاربه و چپ‌ها به بهانه ارتداد تصفيه شدند. ارتداد مجازات مرگ داشت، چيزی که چپ‌ها از آن بی‌خبر بودند. خمينی از ابتدا دروغ ‌گفت و ما نفهميديم، زيرا ساز و کارِ مذهب را نشناختيم. ارتداد انواع گوناگون دارد که اصلانی آن‌ها را برای خواننده توضيح می‌دهد. به اعتقاد او آيت‌الله خمينی دروغ را به يکی از بنيان‌های نظام اسلامی تبديل کرد و اخلاق را در ميان جانشينان و مريدان به کالائی ناياب. در آخرين بخش‌های کلاغ و گل سرخ اصلانی با دقتی موشکافانه به دلايل کشتار و توضيح برخی مباحث می‌پردازد که خواندن آن را توصيه می‌کنم. در پايان اين بازنگری از تعداد اعدام‌ها که با محاسبه نسبتا دقيق اصلانی به ٣۷۰۰ نفر در تابستان ۱٣۶۷ می‌رسد اشاره می‌کنم. کلاغ و گل سرخ نوشته‌‌ای‌ است به ياد ماندنی از روزگاری فراموش‌ناشدنی. روزگاری که هنوز هم با مرگ بنيان‌گذار حاکميت جنايت، مکافاتی بر آن نزول نکرده. روزگاری که گرچه تغيير ماهيت داه و بنيان‌گزاران آن زمان و سردمدان دوران اوليه انقلاب ايران خود اکنون در زندان و يا در معرض انواع تهمت‌ها و خطرها هستند. نوشتار پيش رو، سپاس من از دوست ناديده‌ای است که مرا يادگار به‌جامانده از آن جان نازنينی می‌داند که ما را تا انتهای جهان سوگوار خود کرد. بايد از همه آن‌ها که کمر همت بستند تا تاريخ زنده بماند اين سپاس را بجای آورد. با تشکر از مهدی اصلانی که با نوشتن کلاغ و گل سرخ به من فرصت داد تا نگفته‌ها را باز گويم، و با ياد نازنين برادرم، زنده ياد دکترمنوچهر شفيعی (هليل رودی) که ما را در ماتم ابدی از دست دادنش باقی گذارد.
***
۱- برای اطلاع بيشتر نگاه کنيد به مجادلات قلمی فرخ نگهدار با علی‌اکبر شالگونی در سال ۲۰۰۷، تارنمای روشنگری و نيز سفر با بالهای آرزو، نقی حميديان.
۲- زنده‌ياد دکترمنوچهر شفيعی (هليل رودی)، درسن ٣۶ سالگی در آبان ماه ۱٣۶۱ براثر بيماری مننژيت حاد به فاصله ۱۰ روز خانواده شفيعی را در ماتم ابدی فرو برد. وی يکی از شريف‌ترين انسان‌هائی بود که به ناحق به کار سياسی روی آورد. به ناحق از آن رو که سياست، آن گونه که در ايران رواج دارد کار آنانی است که کژراهگی و دروغ و تزوير پايه فکری‌شان را تشکيل می‌دهد و شمار سياستمدارانی که از اين قاعده بدور بوده‌اند بسيار اندک است. منوچهر جوانی دانشمند بود که دارای دو ليسانس علوم بازرگانی و علوم سياسی و يک فوق ليسانس در روابط بين المل از دانشگاه تهران همه با درجه عالی و دکترای اقتصاد از دانشگاه ايلی نويز ايالت شيکاگو و مدرس آن دانشگاه بود. در بحبوحه طغيان عليه سياست‌های شاه، به جرگه کنفدراسيون دانشجويان ايرانی پيوست و خانه چوبی متحرکش در شهر شامپين ايلی نويز محلی شد برای گرد‌همايی‌های دانشجويان. در سال ۱٣۵۵، در سفر به آمريکا در واشنگتن به ديدن من آمد. در طول اقامت يک شبه برای من بسيار گفت. از سياست‌های شاه و لزوم کار سياسی و سر آخر مرا با کوهی از جزوه و بروشور و اطلاعيه تنها گذارد تا برای يک سخنرانی به ايالت تگزاس برود. در مهرماه ۵۷ زمانی به ايران آمد که ما تازه مادرمان را از دست داده بوديم. با من به بهشت زهرا آمد و اندکی گريست و چند روز بعد به آمريکا بازگشت تا زندگی را جمع و جور کند و به ايران باز گردد. پس از بازگشت در دانشگاه تهران به کار تدريس مشغول و کلاس‌های درسش به پُر‌دانشجو‌ترين کلاس‌های دانشگاه تبديل شد. اينکه چه زمانی به سازمان فدائی پيوست بر من دانسته نيست، اما بعد از انقلاب به واسطه دانش همه‌جانبه، به ويژه در امر اقتصاد آن‌طور که بعدها دانستم عضو کميسيون اقتصادی سازمان شد. منوچهر در مورد جمهوری اسلامی هيچ ابهامی نداشت و از ابتدای انقلاب به ما هشدار می‌داد که اين‌ها به زودی به غيرخودی‌ها حمله می‌کنند. وی به ما می‌آموخت که چگونه مواظب باشيم گرفتار کميته و پاسداران نشويم. همان پاسدارانی که آقای نگهدار ندا می‌داد، به سلاح سنگين مجهزشان کنيد. منوچهر به همراهِ علی کشتگر، زنده‌ياد هيبت معينی (همايون) و چند نفر ديگر از سردمداران شناخته شده جنبش فدائی در مخالفت با انحلال سازمان فدايی و ادغام فداييان در حزب توده با بيانيه‌ای که در ۱۶ آذر ۱٣۶۰ منتشر شد از انحلال‌طلبان جدا و جريان موسوم به شانزده آذر را بنيان نهادند. اينان سعی در هشدار دادن به بدنه سازمان در زمينه خطر پيوستن به حزب توده داشتند، و از آن‌جا که رهبری اکثريت نمی‌توانست چهره‌های شناخته شده داخلی را مخدوش کند، نوک پيکان به طرف منوچهر نشانه رفت که به اصطلاح خارج کشوری بود. آقايان طاهری‌پور و نگهدار تا آن‌جا که قلم سياسی و سوادشان اجازه می‌داد و توانستند به او اتهاماتی نظير جاسوس سيا و امثالهم زدند، حتی تا آن‌جا پيش رفتند که در اقدامی شرم‌آور و غير‌اخلاقی همسر او را که از خانواده‌ای سنتی ترک بود و منوچهر در شيکاگو با او آشنا و در ايران ازدواج کرد را به "داشتنن مليت برزيلی" متهم(؟!) کردند! کسانی از اين طايفه حتی مرگ او را به خودکشی نسبت دادند. منوچهر، همواره در نوشته‌هايش از دو نام مستعار پرهام، برای نوشته‌های درونی و هليل‌رودی، برای نوشته‌های بيرونی استفاده می‌کرد. روزنامه مردم ارگان حزب توده ايران در جريانِ انشعاب شانزده‌آذر، با اقدامی پليسی، تمامی اسامی مستعاری که منوچهر برای نوشته‌هايش بکار می‌برد را هم‌آهنگ با برخی رهبران اکثريت برای استفاده ماموران امنيت رژيم افشا کردند، و برای آن‌که حکومتيان به هيچ‌ وجه دچار اشتباه احتمالی نشوند اين‌گونه آدرس کامل دادند: (ابراهيم شفيعی موسوم به منوچهر شفيعی، موسوم به پرهام، موسوم به دکتر هليل رودی و ...) شبی که منوچهر در اثر بيماری حاد مننژيت به کما رفت ما نمی‌دانستيم وی را بايد با چه نامی در بيمارستان بستری کنيم، چرا که همه نام‌ها به همت والای آقايان نگهدار و کيانوری از قبل افشا! شده بود. از تهران کلينيک تا هزار‌تخت‌خوابی و لقمان‌الدوله ... خوشبختانه دکترهای هوادار سازمان، دکترهای دوست و فاميل کم نبودند و به کمک آمدند. همه آن‌ها از جمله دکتر مسعود نقره‌کار و ... تا ساعات آخر بالای سر او نااميدانه تلاش کردند. يار‌فروشان اکثريتی بايد بدانند پوزش‌خواهی و بدهی به تاريخ شامل مرور‌ زمان و بخشودگی نمی‌شود. آن‌ها اگر نه به هيچ‌کس ديگر که به خانواده شفيعی، به ويژه آرش شفيعی، که سی سال است به پدری که به ياد نمی‌آورد افتخار می‌کند بدهکارند، پيش از آن اما يک معذرت‌خواهی بزرگتر به جنبش چپ ايران. و اگر هنوز حاضر به اين اعتراف تاريخی نيستند تاريخ، خود برايشان خارج از دسته‌بندی گروهی قضاوت کرده و خواهد کرد.
و تا هميشه هنوز ياد منوچهر را با شعری از شفيعی کدکنی که بر سنگ مزارش حک کرديم زنده می‌دارم :
ما راز شکفتن تو را می‌دانيم/ در هر قدمی بذر تو می‌افشانيم. و آنچه را هم که ننوشته‌ايم می‌خوانم:
تا لحظه جاودانه پيوستن/ در هر نفس زمان تو را می‌خوانيم
ما را سخن تو گفتن آموخته است/ برغنچه گل شکفتن آموخته است.
روحی شفيعی
نويسنده و جامعه‌شناس

کلاغ و گل سرخ: مهدی اصلانی
ناشر: مجله آرش. پخش کتاب فروغ
چاپ اول، تيرماه ٨٨. چاپ دوم شهريور ٨٨. چاپ سوم تابستان ٨۹
تمامی نقل قول‌ها برگرفته از چاپ دوم کلاغ و گل سرخ می‌باشد





مسوولیت سیاسی ما

گروهی از فعالان و روشنفکران سرشناس ایران در متن سرگشاده ای در قبال کشتار دهشتناک مجاهدین خلق در اردوگاه اشرف موضع گیری کرده اند.  روح متعادل و صلح جویانه مندرج در متن این نوشته شایسته قدردانی و حمایت است.
حقیقتی که آزادیخواهان ایران از لحظه سقوط رژیم صدام همواره دلهره وقوع آن را داشته اند. آزادیخواهان ایران می دانسته اند که نظر به ماهیت نیرویی که در عراق مسلط شده است اصرار  مجاهدین خلق بر حفظ "شهر اشرف" و حفظ تشکیلات مجاهدین سیاستی ماندگار نیست و با روند سیاسی جاری آن را به بن بست می کشاند.  از سال ها پیش روشن بود که ترک عراق و سکنی گرفتن در کشورهای پناهنده پذیر  تصمیمی درست برای رهبران آن سازمان است. 
زمانی که دولت امریکا حق حاکمیت بر عراق را به طور کامل به دولت عراق واگذار کرد نگرانی ها از نزدیک تر شدن روز فاجعه در دل ها شدت گرفت. بسیاری از تشکل های سیاسی، از جمله اتحاد جمهوری خواهان ایران، به درستی بر فوریت خروج مجاهدین از عراق و بر مسوولیت دولت ها برای تشویق مجاهدین به خروج از عراق تاکید کردند. 
متاسفانه رهبری سازمان مجاهدین وسیع ترین و کارساز ترین کمپین خود را برای کسب  "حق ماندن در شهر اشرف" متمرکز کرد.
اکنون نیز، نظر به اهداف سیاسی و خط مشی مجاهدین در قبال حکومت های حاکم بر عراق و ایران مسلم است که حفظ تشکیلات مجاهدین در "شهر اشرف" به درگیری و خشونت بیشتر آغشته خواهد شد. زمانی که مجاهدین در عراق مستقر شدند صدام حسین بر عراق مسلط بود و جنگ میان حکومت او و جمهوری اسلامی بشدت جریان داشت. مجاهدین نیز می خواستند با حکومت جمهوری اسلامی جنگ را ادامه دهند. لذا تحت حمایت بیکران و گشاده دستانه حکومت عراق قرار داشتند و دست کم امنیت ایشان کاملا در آن کشور تامین بود. روابط صدام با مجاهدین بسیار حسنه و روابط آنها با شیعیان و کردها بشدت تیره و خصمانه بود.
اکنون سازمان مجاهدین فعالانه برای سرنگونی هر دو رژیم حاکم بر ایران و عراق تلاش می کند. اکنون حکومت های ایران و عراق روابط و همکاری های تنگاتنگ دارند. 
در ماه های اخیر بخشی از قوی ترین و پر نفوذترین محافل سیاسی در ایالات متحده امریکا به پشتیبانی  فعال از  خانم رجوی – به عنوان رییس جمهور - و تکیه بر نیروی مستقر در کمپ اشرف برای تغییر رژیم در ایران برخاسته اند. طی سه ماهه اخیر 6 کنفرانس  مهم در این رابطه تشکیل شده و محتوای هر 6 کنفرانس تکیه بر نیروی مستقر در اشرف برای تغییر رژیم در ایران بوده است.
در این کنفرانس ها ژنرال جمیز جونز، مشاور امنیت ملی اوباما که نوامبر سال گذشته کنار رفت، گرداننده اصلی و چهره های پر نفوذ در سیاست امریکا فعال بوده اند. 
زمانی که این کنفرانس ها شروع شد  روشن بود که حکومت های حاکم بر ایران و عراق تحمل نخواهند کرد که طرح پیشنهادی ژنرال جونز برای ایران به اجرا گذاشته شود. در همان زمان نوشتم و تاکید کردم که بازی تازه ای آغاز شده که خطری ثانوی برای کشور و منطقه است.
محکومیت فاجعه ای که سحرگاه 19 فروردین در "شهر اشرف" رخ داد کم هزینه ترین و در عین حال ساده ترین و سرراست ترین وظیفه دموکراسی خواهان ایران است. اما مسوولیت ما  محدود به این "محکوم کردن" نیست. دموکراسی خواهان ایران در قبال سرنوشت 3500 انسانی که در دام سیاست نومحافظه کاران امریکایی و هوس های اسرائیلی برای ایران اسیرند، مسوولیت سنگین بر عهده دارند. سیاست و تصمیم مجاهدین دایر بر ماندن و آمادگی داشتن برای روز مبادا قابل دوام نیست. فشار و اصرار نومحافظه کاران برای استفاده از این نیرو برای اعمال فشار بر حکومت ایران باید متوقف شود.
زمان آنست که تا فاجعه تکرار نشده است، ضمن محکوم کردن هرگونه آدم کشی و خون ریزی توسط ارتش عراق، ضمن اعمال فشار بر دولت عراق برای اعلام موراتوریوم به سازمان مجاهدین و حامیان قدرتمند بین المللی آنان مراجعه و اصرار شود که تقاضای این سازمان برای اسکان اعضای خود در یک کشور امن به دبیرکل سازمان ملل متحد تسلیم شود. 
ایکاش در درخواست های بیان شده توسط خانم مریم رجوی که در مراسم یادبود قربانیان اخیر "شهر اشرف" در اورسوراواز عنوان شد و نیز در فهرست مطالبات چهارگانه مندرج در نامه روشنفکران و فعالان سیاسی ایرانی، علاوه بر محکومیت کشتار مجاهدان در "شهر اشرف" تاکید بر ضرورت، اهمیت و فوریتِ انتقال و اسکانِ "ساکنان شهر اشرف" در یک کشور امن مورد  توجه قرار می گرفت.
به طور مشخص پیشنهاد می کنم از  مجاهدین خلق و نیز ژنرال جمیز جونز و جان بولتون و خانم مری رابینسون و آقایان هوارد دین و پاتریک کندی که از ذی نفوذترین حامیان برقرار ماندن تشکیلات مجاهدین و شناسایی آن به عنوان جایگزین حکومت ایرانند، با تاکید بر خطر تکرار فاجعه انسانی،  خواسته شود مقدمات خروج این تشکیلات را  از عراق فراهم آورند  و برای آن تاریخ معین در نظر گرفته شود . در عین حال دولت عراق نیز تعهد کند که اعمال حاکمیت خود بر "شهر اشرف" را تا آن زمان به تعویق خواهد انداخت.




از هویدا تا صدام : بازخوانی بنیاد کج

پیشگفتار:
امیرعباس هویدا و صدام حسین هر یک از عالی ترین شخصیت های رژیم های پیشین ایران و عراق بودند که پس از به قدرت رسیدن رژیم جدید در این دو کشور، اعدام شدند. مجازات اعدام، وجه مشترک سرنوشت این دو بود اما در محاکمه این دو و میزان مجرمیت آنان تفاوت از زمین تا آسمان است که این مقاله، کوتاه و گذرا به آن می پردازد تا در عین حال مقایسه باشد با سرنوشت نامعلوم موسوی و کروبی که در بازداشت در ناکجاآباد (گفته می شود در خانه شان) قرار دارند اما به حکم کدامین دادگاه؟ این بی قانونی در حق رهبران جنبش سبز ناشی از کجاست؟

رعایت حقوق کیفری در رژیم های نوخاسته جمهوری اسلامی و عراق نوین
الف) جمهوری اسلامی: اعدام هویدا (مشت نمونه خروار)
سی دو سال پیش جمهوری اسلامی با شعار "برادری، برابری، حکومت عدل علی" در ایران شکل گرفت. انتظار اولیه از نظام جدید، گردن نهادن به قوانینی بود که در ادعای او پادشاه مشروطه (محمدرضا شاه پهلوی) حاضر به گردن نهادن به آن نبود. اما روزهای نخستین انقلاب برخلاف انتظار فرهیختگانی که با زیرپا نهادن قوانین جزایی کشور مخالفت می کردند، آغاز شد. ادعای محاکمه شخصیت های سیاسی- نظامی رژیم گذشته و سپس انتشار تصاویر اجساد آنان در جراید پر تیراژ کشور، شروع دورانی جدید را در کشور نوید می داد: دوران بی قانونی.
در قوانین کیفری ایران، اعدام سنگین ترین حکم قضایی برای مجرم تعیین شده است. روند کش و قوس دار تشخیص، صدور و اجرای حکم اعدام در قانون کشوری  همانطور که هر حقوقدانی بدان اعتراف دارد، اقدامی احتیاطی برای پرهیز از اجرای حکمی است که دیگر راه بازگشت برای جبران آن وجود ندارد. با این وجود در شب نخست پیروزی انقلاب اسلامی، چهار تن از سران رژیم گذشته (رحیمی، نصیری، خسروداد و ناجی) بدون هیچ محاکمه ای در بالای بام مدرسه رفاه اعدام شدند. ادعا شد این افراد محاکمه شده اند؛ محاکمه ای که نخستین  اصول دادرسی عادلانه در آن نادیده انگاشته شد. خاطرات ابراهیم یزدی عضو شورای انقلاب از این حادثه بسیار شنیدنی است. او می گوید در حالی که با اعدام بدون محاکمه این افراد مخالف بود، برای جلوگیری از اجرای حکم وقتی به صحنه رسید که کار از کار گذشته بود و خلخالی همراه با  عده ای دیگر در صدد تهیه و تدوین کیفرخواست علیه کشته شدگان بودند.( وقتی من رسیدم، خلخالی و تيم‌اش مشغول مذاكره برای نوشتن کیفرخواست علیه اعدام شدگان بودند. من بسيار عصبانی شدم و بر سر آنها فرياد زدم كه شما چه دينی داريد؟ اول مي‌كشيد بعد مي‌خواهيد كيفرخواست بنويسيد- 19بهمن 86 خواندنی ها -)
علاوه بر این افراد، در مورد هویدا و بسیاری دیگر نیز ماجرا به شیوه مشابه پیش رفت. هیچ فیلمی از محاکمه هویدا وجود ندارد. هیچ وکیلی ادعا نکرده است که وکالت مردی را که 13 سال بر مسند نخست وزیری ایران تکیه زده بود، برعهده داشته است. بدین ترتیب مقامات یک رژیم به دست رژیم جدید در طرفه العینی به اشد مجازات ( اعدام ) رسیده اند که اگر نبود قوانین جزایی کشور، صرف حضور روحانیان بلندپایه در زمام امور کشور کافی بود که دست کم اجازه نوشتن وصیت نامه را به محکومان بخت برگشته بنا بر سنت اسلامی بدهند در حالی که هرگز چنین نشد. این در حالی است که اجرای حکم هویدا در تاریخ 18 فروردین 58 ( کمتر از سه ماه از پیروزی انقلاب) بنا به اعتراف صادق خلخالی در وقت تنفس دادگاه و در راهروی مدرسه رفاه صورت گرفت. دلیل این عجله این بود که مبادا اجرای حکم دیر شده و عده ای به وساطت در تخفیف حکم او برآیند. هویدا فرصت نکرد حتی وصیت نامه ای از خود باقی بگذارد. جسد هویدا پس از سه ماه نگهداری در سردخانه پزشکی قانونی به خانواده اش تحویل داده شد تا با نام مستعار دفن گردد.

ب ) عراق نوین: اعدام صدام حسین
تنها برای مقایسه ای کوتاه و مشتی از هزاران خروار بی قانونی در نظام جمهوری اسلامی، روند دادرسی علیه صدام حسین، جنایتکاری که در پرونده جرایم خود حمله به ایران، کویت، کشتار حلبچه، قتل دامادهای خود و...دارد، مورد مقایسه قرار می گیرد.
1-    از زمان تسلیم صدام حسین به نیروهای عراقی توسط نیروهای امریکایی در 30 ژوئن 2004 تا زمان اجرای اعدام این جنایتکار در 30 دسامبر 2006 روند دادرسی علیه او تقریبا به مدت دو سال و نیم جریان داشت.
2-    کلیه جلسات دادگاه و حواشی آن زیر پوشش رسانه های داخلی و خارجی قرار گرفت.
3-    خانواده وی به ویژه دختران صدام در مدت دادرسی، دسترسی کامل به کلیه حقوق قانونی برای دفاع از صدام را داشتند.
4-    وکالت صدام حسین را در طول دادرسی یک کمیته  22 نفره از وکلای برجسته عراقی و غیرعراقی که ریاست آن به یک وکیل عراقی (خیلی الدیلمی) سپرده شده بود، برعهده داشت. از اعضای برجسته غیرعراقی وکلای مدافع صدام می توان رمزی کلارک وزیر دادگستری سابق امریکا را نام برد که به تیم وکیل مدافعان صدام کمک حقوقی می داد.
5-    پس از صدور قرار بدوی در 5 نوامبر 2006، دادگاه این حق را به وکیل صدام حسین داد تا  نسبت به رای صادره تقاضای فرجام کند. به دنبال فرجام خواهی وکیل صدام، پرونده به دیوان عالی دادگستری عراق احاله گردید ولی آن دادگاه نیز با تأیید رأی صادره، حکم بدوی را تنفیذ  کرد و سر انجام در بامداد 6 دسامبر همان سال حکم به دار آویختن صدام به مرحله اجرا گذاشته شد.
6-    در پی اعدام صدام، واکنش ها به این خبر در عراق متفاوت بود. در حالی که جمع بسیاری از مردم عراق به ویژه شیعیان و اکراد عراقی در بسیاری از شهر های عراق به شادی و پایکوبی می پرداختند، جمعی از طرفداران و بستگان صدام به ویژه در تکریت زادگاه او عزاداری می کردند. هر دو واکنش به خبر اعدام صدام، آزادانه توسط رسانه های داخلی و خارجی به سرتاسر جهان مخابره شد.
7-    پس از اجرای حکم، پیکر بی جان صدام به بستگان او تحویل داده شد. اینک در تکریت شهری که صدام در آن به خاک سپرده شده است، سنگ قبری برای او وجود دارد که روی آن نوشته اند: شهید صدام حسین.

تکرار مجدد تاریخ: اینبار در حق موسوی و کروبی
مدعای این نوشته آن نیست که در صدد تبرئه یا تخطئه امیرعباس هویدا یا صدام حسین برآید. آنچه منظور نظر این نوشته است آنکه مسلما اتهامات وارده به امیرعباس هویدا طی 13 سال نخست وزیری هرگز به  حد و اندازه جنایات صدام رییس جمهور عراق در مدت 33 سال نبود. هویدا هرگز جنگی را علیه کشورهای همسایه خود راه نیانداخت، مردم خود را با سلاح شیمیایی نکشت، دامادهای خود و خانواده پدرشان را تیرباران نکرد، آیت الله محمدباقر صدر و خواهرش را نکشت و...با وجود این، هیچ دادگاه صالحی به اتهامات او رسیدگی نکرد و بدون داشتن وکیل در راهروی یک مدرسه در وقت تنفس میان جلسه دادگاه به قتل رسید. آیا اگر تمامی اتهامات علیه او نیز درست بود، مقتضای دادگری و خردورزی آن نبود که روند دادرسی او به دقت به اجرا گذاشته می شد؟
مقایسه سرنوشت رقم خورده برای هویدا و صدام از آن به میان آمد تا بدانیم در جمهوری اسلامی کدامین بنیاد را  بنا نهادند. اگر قوانین جاری و ساری کشور در حق رجال دوره پهلوی با وسواس و دقت مراعات می شد، دشوار به سرنوشتی گرفتار می آمدیم که امروز گرفتار آنیم. وقتی در روز نخست قانونی زیرپا گذاشته شود، باید انتظار چنین روزی را داشت که همان دستگاه جبار فقط به اشارت انگشتی، حکم به دستگیری یاران و همسنگران پیشین خود دهد. نقل است آیت الله خامنه ای در دوران سختی به منزل میراسماعیل موسوی پناه می برد؛ همو که اینک اجازه بزرگداشت او را هم نمی دهد. درحالی که قاضی القضات کشور (صادق لاریجانی)، پیگیری قضائی سران فتنه! را منوط به حکم رهبری دانسته است، روزهای متوالی یکی پس از دیگری در بی خبری از وضعیت  دستگیری رهبران جنبش سبز موسوی و کروبی می گذرد. مگر نه این است که اصل بر برائت افراد است مگر آنکه خلاف آن ثابت شود؟ اگر مجرمند کدامین دادگاه حکم به مجرمیت آنان صادر کرده است؟ تناسب جرم و جزاء که باید بر مبنای قوانین ساری و جاری کشوری در نظر گرفته شود، چگونه در حق آنان مراعات شده است؟ اگر آنان سران فتنه اند، جرم همسرانشان چیست؟ حبس این افراد توسط کدامین ضابط قضایی به اجرا درآمده است؟ وانگهی مگر نه این است که شیخ شجاع کروبی خود پیشاپیش از حضور در دادگاه استقبال کرده بود تا در آنجا پرده از اسراری بگشاید که تا کنون لب فرو بسته است؟ پس چرا درخواست او اجابت نشد؟ مگر زهرا رهنورد نگفته بود که خود را برای چوبه دار آماده کرده است؟
جمهوری اسلامی در برابر این همه بی قانونی چه پاسخ دارد؟ فردا که گزارشگر ویژه برای ایران تعیین شود، جمهوری اسلامی خود را در پاسخ به همین یک پرسش از رفتاری که با دولتمردان خود کرده است، عاجز خواهد دید چه رسد پاسخ به پرونده کهریزک و هزاران پرونده مفتوح دیگر. رژیم جدید عراق در حق صدام حسین این بی قانونی را نکرد که جمهوری اسلامی در حق خدوم ترین فرزندان خود کرده است. داستان رسوایی جمهوری اسلامی را آیندگان با هزاران هزار نمونه و مثال خواهند نوشت ولی به راستی این همه بی قانونی چرا؟پاسخ را باید در شالوده ای یافت که جمهوری اسلامی از اساس بر آن بنیاد نهاده شده است. بنیاد بی قانونی که امروز در حق موسوی و کروبی و پیش از آنان در حق بسیاری دیگر( که مجال گفتنش نیست) اعمال می شود، از روز نخستین اعدام بر فراز بام مدرسه رفاه در شب پیروزی انقلاب اسلامی بنیاد نهاده شد.
سنگ اول چون نهد معمار کج ........تا ثریا می رود دیوار کج

دیپلمات مستعفی




شرایط بحرانی در منطقه خلیج فارس

استقرار نیروی زمینی ارتش در مرزهای کشور

همزمان با تیره شدن روابط جمهوری اسلامی با کشورهای منطقه، به ویژه عربستان سعودی و امارات متحده عربی بر سر ناآرامی های اخیر کشور بحرین و اسقرار پنجمین ناو نظامی سازمان ناتو در خلیج فارس، فرماندهان نیروهای دریایی و  زمینی ارتش جمهوری اسلامی نیز از گسترش مناطق عملیاتی و استقرار نیروهای تحت امرشان در تمام مناطق مرزی کشور خبر دادند.
سرتیپ احمدرضا پوردستان روز سه شنبه در یک کنفرانس خبری که به مناسبت "در پیش بودن روز ارتش" با نمایندگان خبرگزاری های داخلی برگزار کرد، گفت: "ما درحال حاضر وارد يك فاز جديدي از تهديدات شده ايم، تهديداتي كه به لحاظ نوع، شكل و اندازه با گذشته خيلي فرق دارد و بايد متناسب با آنها تغييرات جديدي در ساختار نظامي خود بوجود بياوريم."
او که هفته گذشته نیز از اجرای طرح جامع ساختاری ارتش تا پایان سال 90 خبرداده بود همچنین افزود: "در حال حاضر يگان هاي نيروي زميني ارتش تنها در نقاط مرزي غرب و شمال غرب كشور مستقر هستند در حاليكه با طرح تحول ساختاري و آمايش جديد يگان هاي نيروي زميني ارتش در همه نقاط مرزي كشور مستقر خواهند شد، ضمن اينكه شاهد ساخت و احداث پادگان هاي نظامي جديدي نيز در همه نقاط مرزي كشور خواهيم بود."
احمدرضا پوردستان هفته گذشته در جریان مراسم سالگرد کشته شدن علی صیادشیرازی، فرمانده سابق نیروی زمینی ارتش نیز گفته بود: "هر تهديدي كه بخواهد در مقابل ايران چهره خود را نشان دهد، در نطفه خفه خواهد شد."
پیش از این دریادار حبیب اله سیاری فرمانده نیروی دریایی ارتش نیز گفته بود: "منطقه عملياتي نيروي دريايي ارتش در سال 90 توسعه مي‌يابد و در سال آينده با اعزام ناوگروه‌هاي نيروي دريايي ارتش جمهوري اسلامي به خارج از منطقه خليج فارس محورهاي ديگري را نيز تحت كنترل خواهيم گرفت."
همچنین همزمان با اظهارات فرماندهان ارشد ارتش محمد پاکپور فرمانده نیروی زمینی سپاه پاسداران نیز ضمن اظهار نظر درباره شرایط منطقه و محکوم کردن اعزام نیروهای نظامی عربستان و امارات به بحرین برای مقابله با ناآرامی ها در این کشور اعلام کرد که "هرساله همايش فرماندهان يگان‌ها و قرارگاه‌هاي نيروي زميني سپاه در ارديبهشت ماه برگزار مي شد اما امسال به دليل اهميت موضوع و تبيين شاخص‌هاي لازم و ابلاغ برنامه‌ها به فرماندهان، اين همايش قدري زودتر صورت گرفت."
او نیز همچون فرمانده نیروی زمینی ارتش چند روز پیش درباره افزایش برخی تهدیدها برعلیه جمهوری اسلامی گفته بود: "نیروی زمینی سپاه همیشه آماده است و برنامه ما در سال جاری ایجاد آمادگی برای آینده است تا اگر تهدیدی وجود داشت بسرعت با آن مقابله کنیم."
البته روز گذشته برخی خبرگزاری های داخلی و همچنین سایت های وابسته به نهادهای نظامی به نقل از نشریه دوبی تایمز از استقرار پنجمین ناو نظامی سازمان پیمان آتلانتیک شمالی (ناتو) در سواحل دوبی خبردادند و از قول این نشریه نوشتند که " پنجمین ناو‌ سازمان ناتو دوشنبه با هدف گسترش روابط نظامي در مهم‌ترين بندر امارات متحده عربي پهلو گرفت."
برخی سایت خبری هم به نقل از همین نشریه نوشته بودند که این ناوهای نظامی و عمدتا مین یاب پیش از این پس از گذر از کانال سوئز در سواحل کشور بحرین و کویت پهلو گرفته بودند اما از روز دوشنبه با تغییر محل در سواحل بندر دوبی مستقر شده اند."
 پیش از این هم دو ناو جنگی و هواپیمابر ارتش آمریکا  در آبهای خلیج فارس مستقر شده بودند.
چند روز پیش شيخ عبدالله بن زياد آل نهيان، وزير خارجه امارات كه رياست نشست اخیر وزراي خارجه شوراي همكاري خليج فارس را برعهده داشت، پس از برگزاري اين نشست در گفت و گویی با روزنامه كويتي القبس از مواضع و دخالت های ایران در امور داخلی کشورهای منطقه بویژه بحرین به شدت انتقاد کرد.
وزیر خارجه امارات با اشاره به حضور نیروهای نظامی عربستان و امارات در بحرین گفته بود: "شوراي همكاري در مواجهه با تهاجم عراق به كويت متحد بود و در مقابل هر تهديد ديگري عليه مردمش هم متحد باقي می ماند."
در پی اعتراضات اخیر شیعیان در کشور بحرین و حضور نیروهای نظامی عربستان و امارات در این کشور، مقامات کشورهای عربی جمهوری اسلامی را به دخالت و دست داشتن در این ناآرامی ها متهم کرده اند.  مقامات بحرین هم تاکنون چند تبعه این کشور را به جرم جاسوسی و همکاری با سپاه پاسداران بازداشت کرده اند.
به دنبال این موضوع روز دوشنبه تعدادی از نیروهای لباس شخصی با پرچم های حزب الله در مقابل سفارت عربستان در تهران دست به تجمع و شعاردادن زدند . خبرگزاری ها اعلام کردند که پلیس با این افراد درگیر شده و تعدادی را دستگیر کرده است اما این افراد که سایت های خبری اصولگرا و حامی دولت از آنها به عنوان طلاب و دانشجویان بسیجی نام برده اند علی رغم حضور پلیس با پرتاب کوکتل مولوتوف (بمب های دست ساز آتش زا) قسمتی از محوطه سفارتخانه عربستان سعودی را به آتش کشیدند.
این در شرایطی است که هفته گذشته تنی چند از نمایندگان تندروی مجلس  از جمله روح الله حسینیان با اشاره به حضور نیروهای نظامی عربستان و امارات در بحرین خواستار اعزام نیروی نظامی از سوی جمهوری اسلامی به بحرین برای کمک به معترضان شده بودند.
روح الله حسینیان از جمله اعضای حامی دولت محمود احمدی نژاد در مجلس در این باره گفته بود: "دولت ايران نبايد از اين ابا داشته باشد، وقتی دولت عربستان قشون‌کشی می‌کند، ما هم بايد نيروهای نظامی خود را آماده کنيم و اجازه ندهيم مرزهای عربستان سعودی به ما نزديک شود."
همچنین حسن غفوری فرد از دیگر اعضای حامی دولت در مجلس نیز گفته بود: "تصمیم​گیری درباره استفاده از نیروی نظامی به بحرین در مرحله اول با فرماندهی کل قوا است و در صورتیکه ولی​فقیه مصلحتی را تشخیص دهند، حتما انجام خواهد شد."
او البته با انتقاد از اظهارات روح الله حسینیان تاکید کرده بود که "طبق قانون اساسی این کار امکان ندارد و قانون اساسی این اجازه را نداده است، مگر اینکه منافع جمهوری اسلامی ایران در خطر باشد.  اگر نخواهیم از اختیارات فرمانده کل قوا استفاده کنیم، به نظر می​رسد که قانون اساسی این اجازه را به ما نمی​دهد. اما اگر ولی​فقیه تشخیص دهند که جهان اسلام در خطر است، می​توانند در این زمینه تصمیم گیری کنند."
این درحالی است که برخی از طیف های تندروی سیاسی در کشور در صدد ایجاد مقدماتی برای اجرای دستور رهبر جمهوری اسلامی نیز هستند، چرا که در همین باره پیش از تعطیلات سال نو برخی سایت های خبری و روزنامه های کشور نامه ای منسوب به جمعی از شیعیان بحرین به رهبر جمهوری اسلامی را منتشر کرده بودند.
در این نامه که خبرگزاری جمهوری اسلامی ایرنا آن را هم پیش و هم پس از تعطیلات نوروزی منتشر کرد آمده بود: "ما گروهي از شيعيان بحرين هستيم كه از حضرتعالي تقليد مي‌كنيم و سيرت و سنت جنابعالي براي ما حجت است و اكنون از ظلم و ستم آل خليفه نزد جنابعالي شكايت مي‌كنيم.فشار بر ما سنگين شده است بحدي كه برادران و خواهران و عائله ما را در مقابل چشمانمان مي‌كشند و كسي فرياد رس ما نيست."
نویسندگان این نامه همچنین خطاب به آیت الله خامنه ای نوشته بودند: "از شما درخواست می‌کنیم برایمان دعا کنید زیرا اطمینان به استجابت آن داریم، جز با حضرتعالی با چه کسی رنج و آلام خود را در میان بگذاریم؟ هر طور که صلاح می‌دانید ما مقلدان و فرزندان خود را در بحرین یاری دهید."



سهراب رزاقی و موسوی خوئینی در مصاحبه با روز:

جامعه مدنی در ایران زیر زمینی می شود

مجلس شورای اسلامی در حال تصویب طرحی است که به گفته فعالان مدنی با هدف حذف نهادهای مدنی مستقل و جایگزینی نهادهای حکومت ساخته، به مجلس ارائه شده است.طرحی که بر مبنای آن، نه تنها کسانی که قصد تاسیس ان جی او و نهادهای مدنی دارند باید مراحل کامل تایید توسط وزارت اطلاعات و هیات های عالی نظارتی را طی کنند، بلکه نهادهایی که پیش از این و در سالیان گذشته نیز تاسیس شده اند می بایست مجددا خود را به ثبت برسانند و اگر در این فرایند  تایید نشوند،  به دستور هیات عالی، پروانه آنها ابطال و فعالیت آنها غیر قانونی اعلام خواهد شد.
پایگاه خبری عرصه سوم در این زمینه نوشته: نکته مهم انحلال غیراختیاری سازمان های غیردولتی است  که قبلا در اختیار دستگاه قضایی بود و تا حدودی امکان مداخله دستگاه امنیتی را با مشکل مواجه می کرد،‌  در این طرح  تنها قدرت مطلقه در عرصه جامعه مدنی، هیات عالی نظارت  است  که کلیه امور تاسیس، انحلال و نظارت برفعالیت سازمانهای غیر دولتی برعهده  دارد. ترکیب این هیات تشکیل شده از پنج نماینده دولتی، نمایندگان قوه قضاییه، وزارت خارجه، وزارت اطلاعات،‌ امور اوقاف، ‌امور مساجد، نیروی مقاومت بسیج و سازمان تبلیغات اسلامی است..
"روز" در مصاحبه با سهراب رزاقی، مدیر اجرایی پایگاه خبری عرصه سوم و علی اکبر موسوی خوئینی، نماینده سابق مجلس شورای اسلامی، این طرح و پیامدهای تصویب آن برای جامعه مدنی ایران را به گفتگو نشسته است.
پیامدهایی که به گفته این فعالان مدنی و سیاسی به شکل گیری جامعه مدنی زیر زمینی در ایران منجر خواهد شد و برخلاف خواست و هدف حکومت، جامعه مدنی واقعی در کنار جامعه مدنی بدلی همچنان به حیات خود ادامه خواهد داد.
هدف نابودی جامعه مدنی است

سهراب رزاقی که خود از فعالین شناخته شده جامعه مدنی ایران است به "روز" می گوید: براساس این طرح نهادهای مدنی باید ظرف 6 ماه خود را با وضعیت جدید تطبیق دهند در مورد آنها استعلام صورت می گیرد و خود به خود تعداد زیادی از این نهادها  حذف می شوند. از طرفی گفته شده که باید سه پنجم اعضای هیات موسس و هیات مدیره این نهادها متخصص باشند در حالیکه این نهادها توسط افراد داوطلب شکل می گیرند که لزوما متخصص هم نیستند. افراد دور هم جمع می شوند و کار داوطلبانه می کنند و برخی با توجه به توانایی در پاسخگویی به گروههای ذیربط خود به طور جدی شکل می گیرند و برخی دیگر از بین می روند.  اما با شکلی که در این طرح آمده این نهادها تکنوکرات می شوند.
عرصه سوم به اتفاق شیرین عبادی و 8 نهاد مدنی و حقوق بشری بیانیه ای منتشر کرده و نسبت به تصویب این طرح در مجلس ابراز نگرانی کرده اند.
منع ارتباطات بین المللی سازمان های غیر دولتی بدون کسب مجوز از هیات های عالی نظارت از جمله درموارد عضویت در سازمان های بین المللی، به ویژه شرکت در دوره های آموزشی یا نشست ها، عقد قرارداد یا توافقنامه ها و دریافت منابع مالی یا هر نوع کمک از سازمان های بین المللی از مواردی است که باعث نگرانی فعالان مدنی شده است.
از آقای رزاقی می پرسم آیا تصویب این طرح به منزله پایان حیات جامعه مدنی در ایران و با این هدف ارائه شده است؟ پاسخ می دهد: این طرح در اصل میخ دیگری بر تابوت ، انجمن های مدنی در ایران است و حق آزادی انجمن ها را سلب میکند و باعث می شود همه فضاهایی که مردم طی سالیان گذشته به دست آورده اند توسط دولت اشغال شود. از این رو تصویب این طرح به معنای نابودی سازمان های مستقل جامعه مدنی است و جامعه مدنی وابسته، مطیع و رام را شکل میدهد و در اصل جمعه مدنی بدلی را جایگزین جامعه مدنی واقعی میکند.

پایان جامعه مدنی
مکانیزم های برخورد و مقابله با این امر چیست و آیا نهادهای مدنی و سازمان های حقوق بشری غیر از انتشار بیانیه و اعتراض به مکانیزم های دیگری اندیشیده اند؟ این سئوالی است که آقای رزاقی در پاسخ بدان می گوید: دو کار را باید با هم پیش برد اول روشنگری نسبت به جریاناتی است که در ایران صورت می گیرد و باید ائتلاف بین المللی شکل داد. با توجه به زمزمه هایی که درباره قانون احزاب و اصلاحاتی که قصد دارند روی آن انجام دهند به گوش میرسد باید گفت انسداد و انقباضی که در جامعه مدنی در حال رخ دادن است در عرصه سیاسی و در مورد احزاب هم رخ خواهد داد. باید روشنگری کرد و از گزارشگر شورای حقوق بشر سازمان ملل خواست اقدام کند. در کنار این موضوع باید تلاش کنیم گرچه جامعه مدنی دچار انسداد  می شود و فضا بسته می شوداما به منزله پایان جامعه مدنی نباشد .
مدیر اجرایی عرصه سوم در این زمینه تصریح میکند: در اصل این انسداد و حتی تصویب این طرح و عملی کردن آن، به معنای پایان جامعه مدنی در ایران نیست و اگر اجازه ندهند نهادهای مدنی مستقل شکل بگیرند، جامعه مدنی زیر زمینی شکل خواهد گرفت لذا باید به ظرفیت سازی این جامعه مدنی فکر کنیم و کمک کنیم جامعه مدنی واقعی در کنار جامعه مدنی بدلی شکل بگیرد.

هراس حکومت از نهادهای مدنی
علی اکبر موسوی خوئینی، نگرانی و احساس ناامنی حکومت را عامل اصلی ارائه چنین طرحی به مجلس میداند. این نماینده سابق مجلس به "روز" می گوید: انتخابات اخیر مجلس و مسائل بعدی که اتفاق افتاد حکومت را نگران کرده و دارند برای انتخابات آتی مجلس و همچنین انتخابات ریاست جمهوری دوره بعد برنامه ریزی می کنند و احساس می کنند مزاحمت هایی از سوی نهادهای مدنی و ان جی او ها، ممکن است پیش بیاید.
او می افزاید: حکومت حتی از نهادهای مربوط به فقر، اعتیاد و حتی ان جی او های بهداشتی و کودکان و کار و ... که اساسا فعالیت آنها هیچ شکل سیاسی ندارد می ترسد؛ از جمع شدن چند آدم دور هم حتی در موضوعاتی مثل فقر یا اعتیاد به شدت می ترسد و نگرانی از این دارد که در موضوعاتی مثل انتخابات، خواسته های این نهادها با خواسته های حکومت همخوانی نداشته باشد. لذا میخواهند سیاستی که در قبال مجلس و انتخابات در پیش گرفتندرا در این زمینه نیز در پیش بگیرند. در اصل در انتخابات مجلس دیدند نظارت استصوابی کفایت نمیکند لذا سیاست شان را تغییر دادند و گفتند باید احراز صلاحیت شود و هزاران هزار افراد داوطلب را رد صلاحیت کردند. حالا می خواهند این بنا را در ارتباط با تشکل های مردم نهاد هم پیش بگیرند، در حالیکه قانون اساسی تصریح کرده اصل بر برائت افراد است اما این آقایان می گویند افراد باید ثابت کنند که با ما هستند و هر چه فرمانبردارتر هستند و ....
نماینده مجلس ششم نتیجه گیری میکند که این شیوه نهایتا به این منتهی می شود که به تعداد بسیار محدودی اجازه کار خواهند داد آن هم افرادی که مورد تایید خودشان هستند و در همه شئونات با آنها همراه و فرمانبردار هستند.
آقای موسوی نیز همچون آقای رزاقی ، طرح مجلس را گام نهایی برخورد با نهاد های مدنی میداند. او می گوید: تاکنون در دادن مجوز خیلی سخت گیری میکردند اما دیدند کفایت نمیکند؛ حتی نمیخواهند به نهادهایی که در قالب مساجد فعال هستند مجوز بدهند مگر اینکه از همراهی آنها با خود و فرمانبرداری شان اطمینان حاصل کنند. یعنی تا این سطح پیش می روند.
این عضو نمایندگان ادوار مجلس که سابقه فعالیت در جنبش دانشجویی و ادوار تحکیم وحدت را نیز دارد معتقد است که حکومت با این طرح ها نیز به هدف خود نخواهد رسید. او می گوید: من به شدت تردید دارم در اینکه این طرح بتواند خواسته ها و نیاز های حکومت را برآورده کند. کما اینکه در برخورد با مسائلی چون ماهواره و اینترنت هرگز موفق نشدند. دنیای امروز اجازه چنین مسائلی را به دیکتاتورهای خود کامه نمیدهد و نهادهای مردم ساخته و ان جی او ها در نهایت از این شکل رسمی خارج می شوند اما به فعالیت خود به شکل غیر رسمی ادامه خواهند داد و این عوارض و ضررهای بزرگتری برای خود حکومت دارد.
آقای موسوی سپس با اشاره به اینکه چنین طرحی خلاف اصل صریح قانون اساسی یعنی اصل برائت است می گوید که با این طرح، مسیر اخذ مجوز تغییر خواهد کرد. نهادهای مدنی و فعالان مدنی می توانند با استناد به این اصل قانونی به مراجه قضایی مراجعه و در این مورد شکایت کنند. مجمع تشخیص مصلحت و شورای نگهبان نیز در این زمینه باید به وظیفه خود عمل و این طرح را رد کنند اما اگر دستگاه قضایی  و این دو نهاد به وظیفه خود عمل نکردند می توان از طریق نهادهای مشروعی مثل سازمان ملل این قضیه را پی گیری کرد.

میخواهند سکوت قبرستانی ایجاد کنند
از آقای موسوی می پرسم آیا عدم موفقیت حکومت در کنترل نهادهای مدنی علیرغم همه سرکوب ها و بازداشت فعالان مدنی را می توان دلیلی برای ارائه چنین طرحی دانست؟ او می گوید: این هم یکی از دلایل است؛ می توان گفت باهمه سرکوب ها و برخوردهای امنیتی و قضایی و بازداشت های گسترده و اعدام های بی حساب و کتاب و رعب و وحشتی که ایجاد کردند اما بیش از 90 درصد بازداشت شدگان اعلام کردند روی مواضع خود هستند و زندان را ترجیح میدهند به اینکه از مواضع خود کوتاه بیایند. و این تاثیر روانی مهمی روی آقایان گذاشت و این دوره میخواهند نهادهای مدنی مستقل را از بین ببرند.
او یادآور می شود: اما دلیل مهم این است که برای انتخابات بعدی نگران هستند  و احساس ناامنی و نگرانی می کنند از بخش هایی که شناخت کافی ندارند و می ترسند این نهادهایی که کار سیاسی هم نمی کنند از حق رای خود استفاده کنند. می خواهند سکوت قبرستانی در ایران ایجاد کنند که این خیال باطلی بیش نیست و دیر یا زود مجبور خواهند بود به خواست مردم تن دهند.

نمایندگان خلاف آئین نامه مجلس عمل کردند
طرح مذکور در شرایطی در دستور کار مجلس قرار گرفته و بندهایی از آن به تصویب رسیده است که پیش از این از سوی نمایندگان مجلس رد شده بود. آقای رزاقی می گوید: این بحث ها از سال 85 وجود داشت؛ بعد از روی کار آمدن محمود احمدی نژاد و به دلیل رویکرد دموکراسی ستیزی که در جریان متبوع او وجود داشت این جریان راحت ترین گزینه را انتخاب کرده و به سمت آئین نامه ای جدید برای نهادهای مدنی رفته است. اما این به شکل دیگری رقم خورد یعنی آئین نامه را پس گرفتند و به شکل طرح از سوی نمایندگان مجلس مطرح شد. دی ماه 87 فوریت آن رای نیاورد و مسکوت ماند و به کمیسیون اجتماعی مجلس فرستاده شد. دو سال رفت و برگشت هایی بود تا اینکه دی ماه 89 در صحن علنی مطرح شد و کلیات آن رای نیاورد. بعد از آن و در حالیکه بر اساس آئین نامه داخلی مجلس طرحی که رد می شود تا 6 ماه اجازه طرح در جلسه علنی را ندارد،عده ای از نمایندگان حامی احمدی نژاد و نیروهای امنیتی فشار آوردند و در دستور جلسه قرار گرفت.
علی اکبر موسوی خوئینی ، نماینده سابق مجلس نیز این امر را روندی غیر قانونی ارزیابی می کند ومی گوید: این طرح بر خلاف آئین نامه داخلی مجلس مجددا در جلسه علنی مجلس مطرح شده است اما باید این را نیز در نظر داشت که در آئین نامه داخلی مجلس اینقدر تغییر و تحول ایجاد کرده اند که شاید راه گریزی برای چنین عمل غیر قانونی خود باز گذاشته باشند.





تصمیم مشترک اتحادیه اروپا و آمریکا

ناقضان حقوق‌بشر در ایران تحریم می‌شوند

مقامات اتحاديه اروپا توافق کرده‌اند که ۳۲ مقام ايرانی را به دليل نقض حقوق‌بشر مورد تحريم قرار دهند و علاوه بر ايجاد محدوديت در صدور ويزا برای آن‌ها، دارايی‌های اين افراد در کشورهای عضو اتحاديه اروپا را مسدود کنند. توافق اخير اتحاديه اروپا پس از آن صورت گرفت که این اتحادیه روز دوم فروردين ماه سال جاری بر لزوم تحريم ناقضان حقوق بشر در ايران تاکيد کرد. پیش از این شيرين عبادی، برنده جايزه صلح نوبل، از کشورهای عضو اتحاديه اروپا خواسته بود، حساب و دارايی‌های ۸۰ تن از مقام‌های ايرانی را مسدود و از سفر آن‌ها به اروپا جلوگيری کنند.
ويليام هيگ، وزير امور خارجه انگلیس، در اين زمينه به بی‌بی‌سی گفته است که «در جريان اعتراض‌های شمال آفريقا و خاورميانه، سرکوب‌گری رژيم تهران شديدتر شده است.»وی اظهار داشت: «بر اساس توافق وزیران امور خارجه ۲۷ کشور عضو اتحاديه اروپا، صدور ويزا برای ۳۲ مقام ايرانی ممنوع شده و دارايی‌های اين افراد نيز مسدود خواهد شد.» وی اضافه کرده است که « اتحاديه اروپا توافق کرد تا اقدام‌های شديدتری عليه ۳۲ نفر که به اعتقاد ما مسوول و عامل نقض حقوق بشر در ايران هستند به مرحله اجرا در آورد.»
گرچه اسامی این افراد اعلام نشده است، اما برخی اخبار غیررسمی حکایت از آن دارد که  نام حسن فیروزآبادی، رئیس ستاد کل نیروهای مسلح، مسعود جزایری، معاون رئیس ستاد کل، محمدعلی جعفری، فرمانده کل سپاه پاسداران، علی سعیدی، نماینده ولی فقیه در سپاه، یدالله جوانی، رئیس دفتر سیاسی سپاه، بهرام حسینی مطلق، فرمانده سپاه سیدالشهدا استان تهران، عبدالله عراقی و حسین همدانی، فرماندهان پیشین و فعلی سپاه محمدرسول الله ، محمد حجازی، فرمانده قرارگاه ثارالله سپاه تهران، علی خلیلی، معاون بهداری قرارگاه ثارالله اعضای سپاه پاسداران و حسین طائب، رئیس سازمان اطلاعات سپاه پاسداران در این فهرست قرار دارد. همچنین نام محمدرضا نقدی، رئیس سازمان بسیج مستضعفین، علی فضلی، معاون او، حسین الله کرم، - رئیس گروه انصار حزب الله -  و عباس کارگر جاوید، - بسیجی متهم به قتل ندا آقاسلطان - در این فهرست دیده می‌شود.
پیش از این برخی منابع خبری نزدیک به اتحادیه اروپا اعلام کرده بودند که این لیست ۸۰ نفره خواهد بود و اسماعیل احمدی‌مقدم، فرمانده کل، احمدرضا رادان، معاون وی، عزیزالله رجب‌زاده، فرمانده سابق نیروی انتظامی، حسین ساجدی‌نیا، فرمانده فعلی نیروی انتظامی تهران، علی‌رضا اکبرشاهی، فرمانده انتظامی استان‌های تهران و البرز و نبی‌الله حیدری، رییس پلیس فرودگاه‌های کشور، حیدر مصلحی، وزیر اطلاعات، مصطفی محمد نجار، وزیر کشور، صادق محصولی، وزیر پیشین کشور و وزیر فعلی رفاه، مرتضی بختیاری، وزیر دادگستری، محمد حسینی، وزیر ارشاد اسلامی، رضا تقی پور، وزیر ارتباطات و فناوری اطلاعات و کامران دانشجو، وزیر علوم به همراه تعدادی از معاونان وزرا، صادق لاریجانی، رئیس قوه قضائیه، ابراهیم رئیسی، معاول اول او، سعید مرتضوی، دادستان پیشین عمومی و انقلاب تهران، غلامحسین محسنی اژه‌ای، دادستان کل ایران و وزیر پیشین اطلاعات و عباس جعفری دولت آبادی، دادستان فعلی تهران و غلامحسین اسماعیلی، رئیس سازمان زندان ها،  قاضی ابوالقاسم صلواتی، قاضی محمد مقیسه، قاضی پیرعباسی، قاضی حسن حداد، قاضی علی اکبر حیدری فر، قاضی احمد زرگر، قاضی حاج محمدی، قاضی کاووسی، قاضی کابلی، قاضی سلطانی، قاضی یساقی و قاضی هاشم زاده، احمد جنتی، محمد یزدی، محمدتقی مصباح یزدی، احمد خاتمی، حسین شریعتمداری (مدیرمسئول روزنامه کیهان) و محمدعلی رامین (معاون پیشین مطبوعاتی وزیر ارشاد اسلامی) نیز در فهرست پیشنهادی برای افزوده شدن به نام افراد تحت تحریم اتحادیه اروپا قرار داشت. 
وزير خارجه انگلیس، حصر رهبران مخالفان، بازداشت روزنامه‌نگاران و صدور احکام اعدام را از مهم‌ترين موارد نقض حقوق بشر در ايران عنوان کرد. وی افزود: «به نظر می‌رسد ايران بر اين باور است که به دليل تغييراتی که در خاورميانه در حال وقوع است، می‌تواند وضعيت وخيم‌تری را از نظر حقوق‌بشر به وجود آورد.»

همچنين ايالات متحده آمريکا نیز از کشورهای اروپايی خواسته بود، همانند واشینگتن کسانی را که در نقض حقوق بشر در ايران دست داشته‌اند، هدف تحريم‌های خود قرار دهند. آمریکا تابستان سال گذشته هشت تن از مقام‌های ايرانی از جمله عزيز جعفری، فرمانده سپاه پاسداران، غلامحسين محسنی اژه‌ای، سخنگوی قوه قضاييه، سعيد مرتضوی، دادستان سابق تهران و حسين طائب معاون اطلاعات سپاه پاسداران را که گفته می‌شود در نقض حقوق بشر و به ويژه در کشتار معترضان به نتايج انتخابات رياست جمهوری سال گذشته در ايران دست داشتند، مورد تحريم قرار داد. آمریکا در اسفندماه گذشته، نام عباس جعفری دولت‌آبادی، دادستان تهران، و محمدرضا نقدی، فرمانده نيروی مقاومت بسيج را نیز به اين فهرست اضافه کرد. 
وزارت امور خارجه آمریکا هفته گذشته گزارش سالانه خود را در باره وضعیت حقوق بشر در ایران و جهان در سال ۲۰۱۰ میلادی منتشر کرد و در آن به انتقاد از نقض حقوق‌بشر در ایران پرداخت. وزارت امور خارجه آمریکا در گزارش خود با اعلام این که "در سال گذشته میلادی دست‌کم ۳۱۲ نفر در ایران اعدام شده‌اند" نوشته است در برخی موارد فعالان و دگراندیشان سیاسی به بهانه ارتکاب جرائمی مانند قاچاق مواد مخدر اعدام شده‌اند. بر اساس این گزارش برخی از گروه‌های طرفدار حقوق بشر شمار کسانی را که در سال گذشته در ایران اعدام شده‌اند، بیش از ۵۰۰ نفر اعلام کرده‌اند. در گزارش سالانه وزارت امور خارجه آمریکا،‌ همچنین حکومت جمهوری اسلامی متهم شده است‌ که حق شهروندان ایرانی را برای «تغییر مسالمت‌آمیز دولت از طریق انتخابات آزاد» محدود کرده و به سرکوب مخالفان که پس از انتخابات ریاست جمهوری سال ۱۳۸۸ آغاز شده، ادامه داده است. از دیگر موارد نقض حقوق بشر در ایران که در گزارش سالانه وزارت امور خارجه آمریکا بدان اشاره شده است، می‌توان به محدود ساختن آزادی‌های فردی و حق آزادی بیان و تجمعات و آزادی مذهب برای شهروندان ایرانی از سوی حکومت اشاره کرد. وزارت امور خارجه آمریکا در گزارش خود درباره وضعیت حقوق بشر در ایران از جمله به مرگ دست کم دو نفر بر اثر شکنجه در زندان‌‌های ایران در سال گذشته میلادی اشاره کرده است. بر اساس این گزارش یاور خدادوست، یک زندانی در زندان گوهردشت کرج بر اثر شکنجه درگذشته است و مسئولان زندان بارها به خانواده وی نسبت به پی‌گیری دلیل مرگش هشدار داده‌اند. همچنین زندانی دیگری به نام هادی آراوند نیز در سال گذشته میلادی در زندان ساری بر اثر شکنجه جان خود را از دست داده است. پیش از این وزارت امورخارجه انگلیس نیز پیش از این با انتشار گزارشی اعلام کرده بود وضعیت حقوق‌بشر ایران در سال گذشته میلادی بدترین وضعیت در طی ده سال گذشته بوده است. 
بان کی‌مون، دبير کل سازمان ملل، ۲۴ اسفندماه در گزارشی اعلام کرد که ايران سرکوب مخالفان را شدت بخشيده و بر ميزان اعدام زندانيان سياسی و نوجوانان مجرم و قاچاق‌چيان مواد مخدر افزوده است. در واکنش به وضعيت «وخيم» حقوق‌بشر در ايران، شورای حقوق‌بشر سازمان ملل در نشست چهارم فرودين ماه خود در ژنو با تعيين يک گزارش‌گر ويژه برای ايران موافقت کرد. بر اساس قطعنامه تصویب شده در این اجلاس،  اعزام گزارشگر ویژه حقوق‌بشر به ایران الزامی است. این در حالی است که پیش از این با لابی‌های هیات دیپلماتیک جمهوری‌اسلامی، از بروز چنین اتفاقی جلوگیری می‌شد. 




بی خبری از بازداشت شدگان آذربایجان

دفاع از حق بقا را هم بر نمی تابند

با گذشت بیش از ده روز از بازداشت فله ای معترضان به شرایط زیست محیطی در شهرهای مختلف آذربایجان و با وجود هشدار نماینده مجلس به حاکمیت و وعده های او برای آزادی بازداشت شدگان هنوز اطلاعی از وضعیت افرادی که هنوز در زندان به سر می برند در دست نیست.
مسئول روابط عمومی انجمن دفاع از زندانیان سیاسی آذربایجان در ایران در مصاحبه با روز با اشاره به بی نتیجه ماندن تلاش خانواده ها، نسبت به برخی از گزارش های تائید نشده در نورد شکنجه بازداشت شدگان و انتقال بعضی از آنها به زندان اوین ابراز نگرانی کرده است.
شورای هماهنگی مبارزات مدنی و حقوق شهروندی آذربايجان نیز با انتشار بيانيه‌ای نسبت به وضعيت بازداشت‌شدگان در تجمع‌های روز ۱۳ فروردين در  تبريز و اروميه ابراز نگرانی کرد و خواستار آزادی آنان شد.

اعتراض به طبیعت را هم برنمی تابند
به دنبال فراخوان "کمپين اعتراض به وضعيت درياچه اروميه" در روز 13 فروردین ماه یک گردهمایی اعتراضی نسبت به وضعیت دریاچه ارومیه در میدان آذربایجان تبریز و پارک ائللرباغی ارومیه برگزار شد که در نتیجه آن ۷۰ نفر در تبریز و بیش از 20  نفر در ارومیه بازداشت شدند.
به گزارش سايت دانشجو نيوز در روزهای گذشته سه تن از بازداشت‌شدگان این تجمع در شهرهای تبريز و اروميه به اداره اطلاعات تبريز انتقال يافته و شمار ديگری نيز به قيد وثيقه های پنج تا ۱۰ ميليون تومانی آزاد شده اند.
فعالان حقوق بشر آذربایجان نسبت به وضعیت آندسته دیگر از شرکت کنندگان در تجمع روز 13 فرودین که هنوز در بازداشت به سر میبرند ابراز نگرانی می کنند.
یاشار حکاک پور، مسئول روابط عمومی انجمن دفاع از زندانیان سیاسی آذربایجان در ایران، در ارتباط با آخرین وضعیت بازداشت شدگان به روز می گوید: "طبق آخرین گزارش هایی که به ما رسیده، پیگیری خانواده های آن دسته از افرادی که هنوز در بازداشت هستند ادامه دارد، اما تا این لحظه مسئولان قضایی از دادن پاسخ به خانواده سرباز زده اند. خانواده ها و وکلا اکثرا حتی نتوانسته اند با زندانیان تماس تلفنی یا ملاقات داشته باشند."
به گفته این فعال حقوق بشر آذربایجانی مقامات قضایی در برخی موارد حتی مسئولیت بازداشت تعدادی از شرکت کنندگان در تجمع اعتراضی روز 13 فرودین را نپذیرفته اند.
سخنگوی انجمن دفاع از زندانیان سیاسی  با ابراز نگرانی از برخی گزارش‌های تأييد نشده در مورد شکنجه بازداشت‌شدگان می‌ گوید: "شنیده ها حاکی است که احتمالا تعدادی از آنها طی روزهای آینده به زندان اوین تهران منتقل شوند."
آقای حکاک پور به نیابت از انجمن دفاع از زندانیان سیاسی آذربایجان می گوید: "ما از دولت جمهوری اسلامی می خواهیم هرچه زودتر این افراد را که به خاطر بیان مسالمت آمیز نظر وعقیده  خود بازداشت شده اند آزاد کند. این افراد صرفا به خاطر دفاع از حق بقای طبیعت آذربایجان و شرایط زیست محیطی خود دست به اعتراض زده اند. در هیچ جای دنیا با تجمعاتی از این دست برخورد امنیتی نمی شود، جای تاسف دارد که در ایران مقامات مسئول اعتراض در حمایت از طبیعت را هم برنمی تابند."

نماینده مجلس: برخورد قهری چه معنی دارد!
مقامات جمهوری اسلامی با گذشت بیش از ده روز به گزارش‌های مربوط به بازداشت‌های روز ۱۳ فروردين در تبريز و اروميه واکنش نشان نداده‌ اما برخی از نمایندگان مجلس این بازداشت ها را نوعی برخورد سیاسی با طرفداران محیط زیست دانسته اند.
غلامحسین مسعودی ریحانی، نماینده اهر در مجلس شورای اسلامی پنج شنبه گذشته با گلايه از بی‌توجهی مسئولان به بحران کم‌آبی درياچه اروميه گفت: "در روز سیزدهم فرودین ماه و همزمان با روز طبیعت، جمعی از مردم آذربایجان، در اعتراض به بی توجهی مسئولان به بحران این دریاچه و خطرات زیست محیطی این رخداد برای اهالی منطقه، تجمع کردند که متأسفانه، شماری از این معترضین دستگیر شدند."
این نماینده مجلس که عضو طیف اصلاح طلبان مجلس هشتم نیز هست، با اشاره به مراجعه خانواده های بازداشت شدگان به او گفت: "در حالی که جمعی نسبت به آینده محیط زیست آنقدر حساسند که حاضرند به کمک مسئولان بشتابند و اعلام می‌کنند، حاضرند حتی اگر شده با اشک خود دریاچه کهن ارومیه را سیراب کنند، برخورد قهری با آنها چه معنی دارد؟!"
نماینده اهر در گفتگوی شدیدالحن خود با سایت تابناک یادآور شد: "این درست نیست که با عده‌ای که مطالبات زیست محیطی دارند، برخورد سیاسی شود و بدین وسیله، راه انتقاد را بر روی شهروندان بست، همان گونه که مجلس شورای اسلامی نیز روز گذشته، آزادی تجمعات غیر سیاسی را تصویب کرد."
یاشار حکاک پور، مسئول روابط عمومی آداپ، انجمن دفاع از زندانیان سیاسی آذربایجان، با مثبت توصیف کردن اظهارات این نماینده مجلس می گوید: "در سالهای گذشته نیز برخی دیگر از نمایندگان مجلس نسبت به برخورد های امنیتی با مردم آذربایجان هشدار داده بودند. مساله اینجاست که مسئولان اطلاعاتی و امنیتی هشدار نمایندگان مجلس را جدی نمی گیرند و درواقع این انتقاد ها پاسخی نخواهد گرفت، چون تعین کننده نهایی در معادلات قضایی جمهوری اسلامی دستگاه های امنیتی است."

انتقال آبهای زیرزمینی؛ اقدامی سیاسی
اعتراضات مردم تبریز، ارومیه و برخی دیگر از شهرهای آذربایجان در واکنش به پایین آمدن سطح آب دریاچه ارومیه طی سالهای گذشته هم انجام گرفته است. بر اساس گزارشهای منتشر شده سطح آب دریاچه ارومیه نسبت به سال گذشته در همین زمان ۲۷ سانتی‌متر پایین‌تر رفته است.
کیومرث کلانتری، مدیرکل محیط زیست آذربایجان غربی پیش از این گفته بود: "براثر این کاهش، سطح شوره‌زارهای سواحل دریاچه به شدت در حال افزایش است."
او یادآوری کرده: "ورودی آب دریاچه ارومیه نیز در همین مدت ۱/۵ میلیارد متر مکعب نسبت به سال قبل کاهش نشان می‌دهد."
پیشتر نیز برخی از نمایندگان این منطقه در مجلس شورای اسلامی به نسبت به پیامدهای این بحران زیست محیطی هشدار داده بودند.
مسئول روابط عمومی انجمن دفاع از زندانیان سیاسی آذربایجانی در ایران، اما موضوع دریاچه ارومیه را فراتر از بی توجهی های زیست محیطی می داند. او می گوید: "حکومت ایران طی سالهای گذشته و بعد از اوج گرفتن مسائل اتنیکی سیاستی را در پیش گرفته که بر اساس آن آبهای زیر زمینی از مناطق قومی به دیگر مناطق ایران انتقال داده می شود. بر همین اساس منابع آبهای طبیعی طی سالهای گذشته با تهدیدات جدی روبرو بوده است و از این طریق فشار بر زندگی عادی مردم را آغاز کرده اند."
او با اشاره به اینکه مسئولان سازمان عفو بین المل در جریان این امر هستند، یادآوری می کند: "در دوران مشروطه نیز دول خارجی با کمک استبداد داخلی در صدد ایجاد قحطی در منطقه آذربایجان و ایجاد فشارهایی از این دست جهت سرکوب خواسته های سیاسی بودند."
یاشار حکاک پور در پایان، برخورد مسالمت آمیز با اعتراض های زیست محیطی  و دیگر مسائل در آذربایجان را از سوی دولت تنها راه حل این مساله ارزیابی می کند.

موضوعی ملموس برای مردم آذربایجان
پیشتر سازمان عفو بین المل، در بیانیه ای از مقامات جمهوری اسلامی خواسته بود تا "به سرعت و بدون قید و شرط"، حبیب پورولی، جلیل علمدار میلانی، علی سلیمی، سعید صیامی و سعید خیضرلو و دیگر معترضان و بازداشت شدگان روز 13 فروردین را آزاد کنند.
این سازمان حقوق بشری اعلام کرده بود کسانی که در ارتباط با ابراز نظرات خود به طور مسالمت آمیز و شرکت در تجمعات صلح آمیز دستگیر شده اند، زندانی عقیده به حساب میایند.
در ادامه این واکنش ها اول هفته جاری شورای هماهنگی مبارزات مدنی و حقوق شهروندی آذربایجان با انتشار بیانیه ای نسبت به وضعیت بازداشت شدگان در تبریز و ارومیه در روز ۱۳ فروردین ابراز نگرانی کرد.
به گزارش دانشجونیوز این شورا خواستار اقدام عاجل برای مشخص شدن وضعیت بازداشت شدگان شده است.
در بخشی از بیانیه این شورا آمده است: "آنچه حاکميت ايران در روز ۱۳ فروردين در تبريز و اروميه مرتکب شد، بار ديگر به همه مردمان ايران يادآوری می‌کند که اين استبداد و تماميت‌طلبی، فارس و ترک و کرد و عرب و بلوچ نمی‌شناسد و آنچه برايش اهميت دارد، منافع اقتصادی، سياسی و ايدئولوژيک گروه اندک و پر مدعای حاکم است.
شورای هماهنگی مبارزات مدنی و حقوق شهروندی آذربایجان آنچه را که "بازداشت، ضرب و شتم و کشتن شهروندان در خيابان‌ها" ناميده است موضوعی ملموس برای مردم آذربايجان دانسته که از حوادث خرداد ۸۵ تا رويدادهای پس از انتخابات ۸۸ و تا اکنون نیز در اين منطقه ادامه دارد.





هشدار اصولگرایان به احمدی‌نژاد

جریان خطرناک درون دولت را باید خشکاند

برخی از سایت های وابسته به جریان حاکم در جمهوری اسلامی، با انتشار مطالب جداگانه ای، به مسئولان دولت احمدی نژاد هشدار داده اند که در صورت سرباز زدن از دستورات رهبر جمهوری اسلامی "واژگون" خواهند شد.این سایت ها به بهانه سخنان اخیر علی اکبر جوانفکر، مشاور مطبوعاتی رئیس جمهور و رئیس خبرگزاری دولتی جمهوری اسلامی، تاکید کرده اند که باید "سرچشمه های جوشان جریان خطرناک" درون دولت اصولگرا را رصد كرد و "در ادامه خشكاند."
در یادداشت های جداگانه ای که سایت های الف، جهان، شمال و تعدادی دیگر از سایت های اصولگرا منتشر کرده اند، به آنچه "جریان انحرافی" دولت محمود احمدی نژاد عنوان شده، هشدار داده شده که چنانچه بخواهند در برابر دستورات آیت الله خامنه‌ای ایستادگی کنند، واژگون و از سرچشمه خشک خواهند شد.
پیش از این، علی اکبر جوانفکر، مشاور مطبوعاتی محمود احمدی نژاد، دستور رهبر جمهوری اسلامی درباره لزوم برکناری اسفندیار رحیم‌مشایی از پست معاون اولی رئیس‌جمهور را "نظر ارشادی" آیت الله خامنه‌ای عنوان کرده بود.
این سخن بدان معناست که محمود احمدی‌نژاد می توانست در صورت تمایل از اجرای این دستور رهبر جمهوری اسلامی خودداری کند.
مشاور مطبوعاتی احمدی نژاد در مصاحبه با روزنامه همشهری به این دستور رهبر جمهوری اسلامی اشاره کرده و گفته بود: "مقام معظم رهبری نظر ارشادی داده بودند نه نظر تكلیفی. وقتی نامه علنی شد، برای آقای رئیس‌جمهور تكلیف شد."

"ایام عزت مستدام"
این سخنان جوانفکر در شرایطی بیان شده که سایت رسمی آیت الله خامنه‌ای از نامه او به محمود احمدی نژاد برای برکناری مشایی به صراحت به عنوان "دستور عزل" نام برده است.
رهبر جمهوری اسلامی در نامه ای که آن را روز ۲۷ تیر سال ۱۳۸۸ خطاب به احمدی‌نژاد نوشت، انتصاب اسفندیار رحیم مشایی به سمت معاون اولی رئیس‌جمهوری را "بر خلاف مصلحت" احمدی‌نژاد و موجب "اختلاف و سرخوردگی" میان علاقمندان رئیس دولت عنوان کرد.
آیت الله خامنه ای در پایان نامه کوتاه خود نوشت که "لازم است انتصاب مزبور ملغی و كان لم یكن اعلام گردد."
در همین حال سایت الف، زیر نظر احمد توکلی، نماینده اصولگرای تهران و رئیس مرکز پژوهش های مجلس نیز در یادداشتی با عنوان "آقای جوانفکر، شما که شمایید" خطاب به مشاور مطبوعاتی رئیس جمهور نوشته است: "کجای این نامه ارشادی است؟ در مرام و ادبیات جنابعالی از چه زمانی «لازم است» را ارشادی می دانند؟"
در این یادداشت همچنین آمده است: "کاری نکنید تعبیر و تحلیل برخی افراد در مورد اینکه فتنه بعدی از درون اصولگرایان است به حقیقت بپیوندد و شما و امثال شما مصادیق آن باشید."
در ادامه این یادداشت با بیان اینکه "فرزندان ولایت در برخورد با هر فتنه چه چپ و چه راست، چه سبز و چه رنگهای دیگر تاخیر نمی کنند" خطاب به جوانفکر افزوده شده که "ضربت یاران و فرزندان ولایت را در برخورد با فتنه و فتنه گران دیده اید، امیدوارم به مرز چشیدن آن وارد نشوید."
در پایان یادداشت سایت الف که در سایت های دیگر اصولگرا نیز منتشر شده، آمده است: "آقای جوانفکر خیلی ها در انقلاب واژگون شدند، شما که شمایید."
محمود احمدی‌نژاد پس از انتخابات سال ۱۳۸۸ در حکمی اسفندیار رحیم‌مشایی را به عنوان معاون اول خود معرفی کرد که این اقدام او با واکنش‌های تندی از سوی منصوبان جریان حاکم، مراجع تقلید و حتی حامیان خود احمدی نژاد همراه شد.
مدتی بعد نامه‌ای از رهبر جمهوری اسلامی مبنی بر ضرورت کنار گذاشتن رحیم‌مشایی از این پست منتشر شد که احمدی‌نژ‌اد نسبت به اجرای مفاد آن بی‌اعتنایی کرد تا اینکه رحیم‌مشایی خود تصمیم به استعفا گرفت.
پس از استعفای رحیم‌مشایی٬ احمدی‌نژاد در نامه‌ای کوتاه خطاب به آیت الله خامنه‌ای خبر برکناری مشایی از معاونت اولی خود را اعلام کرد و در پایان نامه خود خطاب به او نوشت: "ایام عزت مستدام."
بسیاری از اصولگرایان معتقدند احمدی‌نژاد نسبت به این دستور آیت الله خامنه‌ای بی‌اعتنایی و با انتخاب رحیم مشایی به عنوان رئیس دفتر و مشاور ویژه خود عملا به رهبر جمهوری اسلامی دهن کجی کرده است.

حامیان خامنه‌ای و تقسیم بندی مولوی ـ- ارشادی
سایت "جهان‌نیوز" متعلق به علیرضا زاکانی، دیگر نماینده اصولگرای مجلس هم در واکنش به اظهارات جوانفکر نوشته است: "سرچشمه‌های جوشان این جریان خطرناک {در دولت احمدی نژاد} را باید به خوبی رصد کرد و البته در ادامه خشکاند."
این سایت اضافه کرده است: "افرادی که به دستورات مقام معظم رهبری قید ارشادی یا مولوی الصاق می‌کنند از این جهت بسیار خطرناکند که می‌توانند در هر لحظه‌ای و در مورد هر دستوری، به بهانه ارشادی بودن، آن را اجرا نکرده و مقاصد ناصواب خویش را دنبال کنند."
جهان با طرح این پرسش که "چه كسی در دولت به خود جرأت می دهد كه منویات مقام عظمای ولایت را طبقه بندی كند؟" افزوده است: "چه كسانی به این نگرش ها معتقدند. با امثال رئیس خبرگزاری دولت كه رسما اعلام می كند دستور مقام معظم رهبری پیرامون عزل مشایی، یك دستور ارشادی بوده است چه برخوردی خواهد شد؟"
تقسیم بندی احکام رهبر جمهوری اسلامی به دو دسته "مولوی" و "ارشادی" نخستین بار در دوره سوم مجلس شورای اسلامی صورت گرفت که طی آن، نمایندگان متعلق به جناح موسوم به راست که در اختلافات میان رئیس جمهور وقت (حجت الاسلام خامنه ای) و نخست وزیر (میرحسین موسوی) جانب رئیس جمهور را می گرفتند، دستور آیت الله خمینی درباره لزوم رای اعتماد به میرحسین موسوی را ارشادی عنوان کردند.
احمد آذری قمی، از نمایندگان حامی آیت الله خامنه ای که بعدها نقش پررنگی در رساندن او به مقام رهبری جمهوری اسلامی پس از درگذشت آیت الله خمینی ایفا کرد، فردی بود که این دستور رهبر فقید جمهوری اسلامی را ارشادی دانست.
به دنبال این مسئله، 99 نفر از نمایندگان جناح راست حامی آیت الله خامنه ای، با رد حکم آیت الله خمینی، به نخست وزیری میرحسین موسوی رای اعتماد ندادند.
اکبر هاشمی رفسنجانی، رئیس آن جلسه جنجالی در کتاب خاطرات خود در این خصوص می نویسد: "آذری قمی در مورد تائید امام از دولت، اظهارات بدی کرد که خالی از اهانت به امام نبود و در مجلس مورد اعتراض قرار گرفت."





رحيمي در فهرست مفسدان نيست

شكايت مشايي از مداح بیت رهبري

پس از  حملات به اسفندیار رحیم مشایی و ردیابی نقش وی در انتشار سی دی هایی درباره ظهور امام دوازدهم شیعیان و همچنین  پس از آنکه با ادعای رئیس دولت درباره "فهرست مفسدان اقتصادی" حرف و حدیث ها در خصوص محمدرضا رحیمی و باند فساد فاطمی افزایش یافته، علاوه بر آنکه محمود احمدی نژاد  در پایان جلسه دولت به تمجید از دو چهره جنجالی خود پرداخت و گفت به مشایی "غبطه" می خورد و رحیمی را "زلال" می داند،  رسانه های داخلی از ثبت شکایت دولت از منصور ارضی، مداح  بیت رهبر جمهوری اسلامی خبر دادند. به گزارش سایت جهان نیوز، این شکایت با امضای اسفندیار رحیم مشایی و با عنوان حقوقی "رئیس دفتر رئیس جمهور" ثبت شده است.
جهان نیوز می نویسد: "دفتر رییس جمهور در پی انتقادات حاج منصور ارضی علیه مشایی به مراجع قضایی شکایت کرد. این خبر را رسانه های مشایی منتشر و تلاش کردند انتقادات حاج منصور ارضی را توهین به وی وانمود کنند".
 منصور ارضی که از مداحان بیت آیت الله خامنه ای است، پیش از این با مقایسه مشایی  و سلمان رشدی و  استفاده از الفاظ رکیک، خشم خود را از برگزاری جشن دولتی نوروز و طرح مکتب ایرانی ابراز کرده بود.
به نوشته فرارو، منصور ارضی درباره مشایی گفته است: "از دفتر رئيس جمهور سخناني شنيده مي‌شود كه اصلا در شان رئيس جمهور نيست. این موجود در دولت عين... است و بايد فكري به حالش كرد. اگر پيرامون اين شخص عمل مناسبي صورت نگيرد من خودم درستش مي‌كنم!"
شکایت مشایی از منصور ارضی درحالی صورت می گیرد که به نوشته جهان نیوز "مجموعه مداحان اهل بیت مشهور در تهران عملکرد مشایی و سخنان وی را مورد انتقاد جدی قرار داده اند".
در تحولی دیگر، پس از آنکه محمود احمدی نژاد  در سخنان اخیر خود از عملکرد محمدرضا رحیمی، متهم ردیف اول پرونده فساد اقتصادی خانه فاطمی دفاع کرد، روز گذشته دادستان کل کشور فاش کرد که نام رحیمی در فهرست اسامی مفسدان اقتصادی که از سوی احمدی نژاد به قوه قضاییه ارائه شده، دیده نمی شود.
به گزارش ایسنا محسنی اژه ای، سخنگوي قوه قضاييه در نشست خبري خود در پاسخ به پرسشی مبنی بر اینکه آیا نام مفسدان اقتصادی خیابان فاطمی در لیست 250 مفسد اقتصادی که توسط احمدي نژاد ارائه شده است وجود داشت؟، گفت: "نه، نام مشابهی در این لیست وجود نداشت".
اژه اي در حالي از وجود نام رحيمي و ساير اعضاي شبكه فساد اقتصادي خانه فاطمي ابراز بي اطلاعي كرده است كه تا كنون ده ها بار نام او از سوي نيروهاي اصولگرا و نمايندگان مجلس به عنوان يكي از بزرگترين مفسدان اقتصادي برده شده  و حتي الياس نادران اسنادي نيز در اينباره ارائه داده است.
گفتني ست پيش از شكايت مشايي از منصور ارضي، شكايت مشابهي نيز از سوي رحيمي بر عليه نادران مطرح شده بود كه موجب شد وي در نامه اي به احمدي نژاد جلو استفاده از عناوين حقوقي را  در شكواييه ها بگيرد؛ اما اینک  با تكرار عنوان "رئيس دفتر" در ذيل شكايت مشايي، معلوم مي شود اعتنايي به اين نكته حقوقي نشده است.




بازبینی سختگیرانه برنامه تلویزیونی ۹۰

باید جمع کنیم برویم خانه

به هنگام پخش زنده برنامه ورزشی "90"  در شبکه سه سیمای جمهوری اسلامی، سختگیری بازبین امنیتی برنامه روی بعضی بخشهای آماده شده، باعث شد تا عادل فردوسی پور بگوید: یک ساعت از برنامه گذشته اما فیلم ها نرسیده (است) و اگر شرایط این طور باشد، باید جمع کنیم برویم خانه.
خبرگزاری دانشجویان ایران روز دوشنبه در گزارشی از رویدادهای پشت پرده این برنامه پرهوادار نوشت: فردوسی پور كه مشخص بود از نرسيدن بخش‌های مختلف برنامه و تاخير بخش بازبينی شبكه سه ناراحت است، چندين بار به صورت طعنه آميز به محمد فنايی كه كارشناس داوری بود، گفت "كلا چه خبر؟"
در برنامه دوشنبه شب، پخش مسابقه جنجالی پاس و راه آهن در همدان، موضوع اصلی سختگیری بازبینی فیلم های این برنامه بود.
در این مسابقه داور در آخرین لحظه های وقت تلف شده به رای دستیارش به زیان تیم مهمان، فرمان به خطای پنالتی داد تا پاس یک بر صفر برنده مسابقه شود. پایان مسابقه با هجوم راه آهنی ها به داور و دستیارانش و مداخله نیروی انتظامی همراه بود. در سوی دیگر میدان هم چند راه آهنی به علی اصغرمدیر روستا، سرمربی پاس حمله و او را مضروب کردند.
 به نوشته رسانه های ورزشی پس از رقابتهای سراسر جنجالی هفته بیست و نهم، جلسه ای در فدراسیون فوتبال تشکیل و دستور به سختگیری هر چه بیشتر در مورد این مسابقه ها صادر شد. در این هفته سرمربی ملوان را در تبریز با پرتاب شی سرنگون کردند و در سیزدهمین سالروز مرگ زنده یاد سیروس قایقران بدترین توهین ها به او شد. مسابقه نفت تهران و نفت آبادان به تبانی متهم شد. داور، سرمربی ذوب آهن را در مسابقه با پرسپولیس به دلیل پرخاش اخراج کرد. در کرمان دروازه بان ملی پوش سپاهان بدترین توهین ها را شنید و... 
 مهدی تارتار، سرمربی تیم راه آهن مدعی شد که نتیجه مسابقه ها در بیرون از زمین تعیین می شود و در زمین کاری نمی شود کرد. گفته تارتار و پرخاش بازیکنان تیم اش باعث شد که سرمربی علاوه بر محرومیت از مسابقه بعدی جریمه نقدی و توبیخ کتبی شود. چند بازیکن این تیم هم تا اطلاع بعدی محروم شدند. راه آهن هم اعلام کرد به عنوان اعتراض، مسابقه هفته سی ام در برابر استقلال را با تیم جوانانش بازی خواهد کرد. 
محمد فنايی به عنوان كارشناس داوری این برنامه اعلام كرد كه كمك داور در صحنه اعلام پنالتی به سود پاس دچار اشتباه شده است.
چنین بود که در برنامه نود ،فردوسی پور مسابقه پاس و راه آهن را جنجالی ترين بازی ليگ برتر در اين چند سال اخیر خواند.
از نکته های دومین برنامه 90  در سال نو که سخت مورد توجه رسانه های داخلی قرار گرفت، اشاره مجری برنامه به هنگام پخش تصویرهای ارسالی بینندگان برنامه از شهرهای مختلف ایران بود. با توجه به ادعای محمدرضا ساکت، مدیر عامل باشگاه سپاهان که برنامه 90 را "شهرستان ستیز" نامیده بود، فردوسی پور توجه شهرستانی ها را با واژه "خود جوش" کنایه زد که  اشاره به مفهوم سیاسی ویژه ای از موقعیتهای ساخته شده توسط دولت احمدی نژاد دارد.  




گزارش پریودیستا جایزه ای برای احمد زیدآبادی

قدردانی از یک زندانی آزادی

احمد زیدآبادی، روزنامه نگار ایرانی که درحال حاضر در زندان بسر می برد، برنده جایزه جهانی آزادی مطبوعات یونسکو و گیلرمو کانو امسال شد.
این جایزه جهانی در سال ۱۹۹۷ برای ارج نهادن به فعالیت یک شخص، نهاد یا سازمان در زمینه آزادی بیان و مطبوعات، به ویژه در شرایط سخت، تأسیس شده است.
برنده امسال این جایزه احمد زیدآبادی است: روزنامه نگار، تحلیلگر سیاسی و سردبیر روزنامه آزاد که همچنین با روزنامه همشهری، بخش فارسی بی بی سی و روزنامه اینترنتی دوزبانه روزآنلاین همکاری کرده است. زیدآبادی چندین مرتبه به دلیل فعالیت هایش بازداشت شده و اکنون نیز به دنبال انتخابات مناقشه آمیز جمهوری اسلامی در سال ۲۰۰۹ درحال سپری کردن حکم شش سال حبس خود می باشد.
ایرینا بوکووا، دبیرکل یونسکو، در مورد او می گوید: "احمد زیدآبادی در مدت فعالیت هایش بی وقفه و با شجاعت از آزادی بیان و آزادی مطبوعات دفاع کرده است." او در ادامه افزود: "با توجه به پیش رو داشتن روز جهانی آزادی مطبوعات و نگرانی های بسیاری که در مورد سلامت روحی و جسمانی وی وجود دارد، از دولتمردان جمهوری اسلامی می خواهم که احمدی زیدآبادی را آزاد کنند."
این روزنامه نگار ایرانی یکی از چندین روزنامه نگاری است که پس از انتخابات اخیر ریاست جمهوری در ایران دستگیر شده اند. او به "توطئه برای سرنگونی نظام" متهم شده و تا پایان عمر نیز امکان انجام حرفه روزنامه نگاری را نخواهد داشت. این جایزه همچنین تجلیلی از دیگر روزنامه نگاران ایرانی است که هم اکنون در زندان بسر می برند.
زیدآبادی همچنین جایزه قلم زرین آزادی را در سال ۲۰۱۰ از آن خود کرده است.






گزارش آ ب ث از درخواست بسیجیان

قطع زیارت به مکه و مدینه

گروه های داوطلب بسیجی در برابر سفارت عربستان تجمع کردند و از دولت ایران خواستند که مجوزهای صادر شده برای زیارت امکان مقدس مسلمانان مانند مکه و مدینه را باطل کند.
به نوشته خبرگزاری دولتی ایرنا، اعضای بسیج که اکثراً دانشجویان دانشگاه تهران بوده اند، اعلام آمادگی کرده اند که به عنوان داوطلب برای کمک به مخالفان شیعه به بحرین اعزام شوند. آنها همچنین خواستند که نام خیابابی که سفارت عربستان در آن قرار دارد به "خیابان شهدای بحرین" تغییر یابد.
این تجمع یک روز پس از آن انجام شد که محمود دولت آبادی، به دلیل درگیری ها در بحرین خواستار قطع رابطه با عربستان و امارات متحده عربی شده بود.
دولت آبادی نویسنده سرشناس ایرانی به گزارش  ایرنا گفته است: "در بحرین حمام خون به راه افتاده و مسلمان کشی و شیعه کشی توسط ظالمان صورت می گیرد. آنان مجروحان را حتی در بیمارستان ها نیز می کشند."
او پرسیده است: "دولت و مجلس ما در این رابطه چه کرده اند؟ آيا صحيح است مردم ما دور كعبه طواف كنند و خدمت رسول اكرم (ص) می رسند ولی اين همه مسلمان دارند كشته می شوند."
در راستای این استدلالات، مجلس توصیه کرده است که "روابط با عربستان و امارات هرچه سریعتر قطع شود، زیرا آنان مسؤول کشتار مسلمانان و شیعیان اند."
روز ۸ آوریل صدها نفر در برابر مقر سازمان ملل در تهران و سفارت عربستان سعودی تجمع کردند تا علیه سرکوب معترضان و مخالفان بحرینی اعتراض کنند.
این افراد که پس از نماز جمعه دست به تجمع زدند، شعار "مرگ بر حکومت سعودی" سرمی دادند. عربستان سعودی ماه گذشته در شورای همکاری خلیج فارس تصمیم به اعزام نیرو به بحرین گرفت تا برای کمک به رهبران سنی این کشور در برابر معترضان که اکثراً شیعه اند وارد عمل شوند.
تجمع کنندگان همچنین خواستار تعطیل شدن سفارت عربستان در تهران شدند که در این راستا درگیری هایی میان تجمع کنندگان و نیروهای انتظامی درگرفت.
آیت الله خامنه ای، رهبر انقلاب، و محمود احمدی نژاد هر دو از مخالفان بحرینی حمایت کرده اند و مداخله نیروهای نظامی توسط عربستان سعودی را محکوم کرده اند.
جمهوری اسلامی از اکثر شورش های مردمی در کشورهای عربی حمایت کرده و آن را "موج بیداری اسلامی" و افول قدرت و نفوذ ایالات متحده و اروپا در منطقه دانسته است. ازطرف دیگر، دولتمردان جمهوری اسلامی شورش های مردمی در سوریه را از دیگر شورش های منطقه متفاوت دانسته اند.
مخالفان ایرانی رفتار حکومت جمهوری اسلامی را "ریاکارانه" می دانند، زیرا این حکومت مردم خود را در زمان اعتراضات به شدت و به شکلی خشونت بار سرکوب کرده است.

منبع: آ ب ث، ۱۱ آوریل
[توضیح روز: هیچ منبع دیگری اعلامیه محمود دولت آبادی نویسنده کلیدر را تائید نکرده است]