۱۳۸۸ اسفند ۱۸, سه‌شنبه

گزارش یک مادر عزدار از شب های اوین

  • قاضی گفت: گریه کن تا آزادت کنم! دختر گفت: هرگز گریه نمی کنم. قاضی گفت: بگو غلط کردم وگرنه برایت ۷ سال زندان می برم، دختر گفت: ۷ سال زندانی می کشم ...

 دوشنبه ۱۷/۱۲/٨٨ مادران عزادار به مناسبت روز زن جلوی زندان اوین گرد هم آمدند تا این روز را کنار خانواده زندانیان و همراه با خانواده مادران دربند جشن بگیرند، تعداد مادران از هر شب بیشتر بود.
همسر یکی از مادران چندین شاخه گل سرخ و یک جعبه شیرینی آورده بود که گلهای سرخ را دخترش بین مادران عزادار و زنان دیگر و شیرینی را بین تمام مردم پخش کرند، هنگام دادن شاخه گل، روز زن را به زنان جلوی زندان تبریک می گفتند، زنان از این کار شاد شدند و هریک برای دختر جوان آرزوی بهترین ها را می کردند و از این کار با ارزش تشکر کردند.
در این شب حدود ۱۰ نفر آزاد شدند ولی حتی یک زن هم در میان آزاد شدگان نبود تا زنان احیانا دچار توهم نشوند!
چند تن از جوانانی که آزاد شده بودند دستانشان را به نشانه V بالا برده بودند که باز هم با استقبال گسترده مردم روبرو شدند، جوانی با کتاب و جزوه هایش آزاد شد و آخرین جوانی که آزاد شده بود از سوی یکی از هم بندی هایش که شب قبل آزاد شده بود و مردی تقریبا سالمند بود، مورد استقبال قرار گرفت.
او که روز ۲۲ بهمن بازداشت شده بود می گفت تنها دلیل بازداشتم ایرانی بودنم بود، پدربزرگ و مادربزرگ پیرش به استقبالش آمده بودند و از مردم برای حضورشان تشکر می کردند و مادربزرگش برای آزادی همه زندانیان دعا می کرد و مادری تسبیح سبز به مادربزرگ تقدیم کرد.

یکشنبه ۱۶/۱۲/٨٨ ما باز هم جلوی اوین بسر می بریم. حوالی ساعت ٨:٣۰ آقای عبدالله مومنی با وثیقه ٨۰۰ میلیونی برای ۵ شب از زندان خلاص شدند تا در کنار خانواده شان باشند. مردم با شادی از او استقبال کردند علاوه بر آن حدود ۱۵۰ نفر از دوستانش برای استقبال از او آمده بودند و لحظات پر شوری آفریده شد.
جوانی دیگر آزاد شد که وقتی پایین آمد برای لحظاتی دستش را به علامت V بالا برده بود که با تشویق بی امان مردم روبرو شد. وقتی به پایین پله ها رسید گفت خانواده ام از آزادیم اطلاع ندارند؛ موبایلی بدهید تا به آنها خبر دهم. یکی از مادران موبایلش را داد تا تماس بگیرد. مادرش از آن طرف جواب داد و او گفت: مامان شام چی داری؟ من شام خونه ام، من آزاد شدم بیاید دنبالم. و یکبار دیگر مردم برای روحیه بالایش تشویقش کردند و بعد تعریف کرد عصر با خانواده اش صحبت کرده بود و گفته بوده است: من دارم مقاومت می کنم شما هم مقاوم باشید بنابراین خود و خانواده اش انتظار آزادیش را نداشتند. وقتی مادر و خانواده سراسیمه و خوشحال رسیدند، مادر مدت ها او را در آغوش گرفته و گریه می کرد، مردم برای شادباش به مادر یکبار دیگر آنها را تشویق کردند و دوستی گفت: پسرت یک قهرمانه. دوستی دیگر گفت: آدم یا بچه نداشته باشه یا اگه

شنبه ۱۵/۱۲/٨٨ به اتفاق تعدادی از مادران عزادار دیگر از خانه ندا مستقیما به سمت زندان اوین رفتیم تا به مردم و خانواده زندانیان ملحق شویم. ما شاهد آزادی تعدادی از زندانیان بودیم و همراه با بقیه خانواده ها با آزادیشان شاد شدیم و به گرمی از آنان استقبال کردیم. در آن شب از تماس یکی از دوستان زندانیمان با خانواده مطلع شدیم که اظهار امیدواری می کرد تا پایان این هفته آزاد می شوند و ما هم بی صبرانه آرزوی دیدار دوباره شان را داریم.
در این شب جوانی آزاد شد که مورد استقبال مردم قرار گرفت. همسر و پدر همسرش شبهای متوالی انتظار آزادیش را کشیده بودند، پس از آزادیش پدر همسرش طی سخنرانی چند دقیقه ای از مردم و خانواده ها برای همراهی و همدردیشان بسیار تشکر کرد و گفت در تمام این شبها شما نگذاشتید لحظه ای احساس تنهایی کنیم، از تک تک مردم تشکر کرد و گفت از این پس هم ما شما را تنها نمی گذاریم.
چهارشنبه ۱۲/۱۲/٨٨ تعدادی از مادران عزادار مثل تمام شبهای دیگر برای حمایت از زندانیان در جلوی اوین حضور داریم.
امشب حدود ٣۰ تا ۴۰ نفر از زن و مرد و پیر و جوان از زندان آزاد شدند که تعدادی از آنها از روز عاشورا در اوین بسر می بردند. یکی از آزاد شدگان دختری بسیار کوچک جثه بود که دانشجوی کارشناسی ارشد دانشگاه شریف بود. او به همراه ۴ یا ۵ دختر دیگر آزاد شده بود. اعضای خانواده او به سرعت و با اشتیاق تمام به استقبالش رفتند و تعدادی از دوستانش نیز که چهره های آشنای هر شبه جمع جلوی اوین بودند بشدت همراه با بقیه مردم تشویقش می کردند. یکی از اقوامش تعریف می کرد در دادگاه قاضی به او گفت: گریه کن تا حکم آزادیت را بدهم! دختر گفت: من هرگز گریه نمی کنم. به او گفت بگو غلط کردم، اشتباه کردم تا آزادت کنم! گفت: من هیچ اشتباهی نکردم و هرگز نمی گویم غلط کردم . قاضی تهدید کرد برات ۷ سال زندان می برم و او گفت: ۷ سال زندانی می کشم. قاضی گفت برو باید ۷ سال اون تو بمونی. ولی بعد از یک ربع صدایش کرد و گفت: مرا از رو بردی، حالا برو وثیقه صد میلیونی تهیه کن تا آزاد شوی و خانواده اش بلافاصله وثیقه را آماده کردند و او آزاد شد. به همین دلیل همکلاسی های او مانند یک قهرمان از او استقبال کردند و سایر مردم جلوی اوین نیز با شنیدن این حکایت از جثه ای چنین ظریف، یکبار دیگر به داشتن چنین فرزندانی افتخار کردند و چندین و چند بار این دختر قهرمان مورد تشویق مردم، خانواده و دوستانش قرار گرفت.
فعالین حقوق بشر و دمکراسی در ایران