۱۳۹۰ دی ۲۲, پنجشنبه

مهمترین خبرهای روز پنجشنبه بخش اوّل، تحلیل ها و آخرین گزارشات از اعتراضات، بازداشتها، زندان، و بیدادگاهها --- بیانیه ها


فریبرز رئیس دانا

اخبار روز:
 چندین رفیق و دوست به من گفته ‏اند کاملاً روشن است که نظرت درباره‏ ی مداخله‏ های آمریکا و غرب در جهان و منطقه و کارکردهای نوامپریالیستی چیست اما در تغییر جو سیاسی اخیر مربوط به ایران می‏خواهیم روشن تر صحبت کنی. من بارها گفته‏ ام که روشن تر از آنچه گفته‏ ام چیزی نمی‏توانم گفت. اما این بار دوست تازه آشنایی چیز دیگری خواست. او گفت توجه زیادی در میان ایرانیان و کسانی که در جهان مسائل ایران را پی‏ می‏گیرند، نسبت به وقایع و وصف آرایی‏ های جدید در این جا مطرح شده‏ است. او گفت ضرورت دارد یک بار – و من گفتم به شرط آن که بیش از این نخواهی حرف تحویل بدهم – تکلیف کسانی را که در مورد مواضعت پیرامون جنگ احتمالی و نظرگاه‏ های انتقادیت به دولت ایران مطمئن نیستند، حرفی بزنی. شاید کسانی را از دوستدارانت نا امید کنی ولی از تو انتظار شجاعت اخلاقی در مقاطع تاریخی می‏رود. گفت تفاوت تو و چون توها با بقیه باید همین باشد. برای آخرین بار، مگر در وقت ضرورت که خود بدانم، حرفم را می‏زنم. دیگر صریح‏تر از این نمی‏شود.
کسانی در داخل و خارج، البته به ترتیب در پوشش و آشکار، از ضرورت مداخله‏ های بشر دوستانه آمریکا در ایران یاد می‏کنند زیرا به قول ایشان ایران در آنچنان وضعیت ناگوار و نگران کننده‏ ی ضد حقوق بشر قرار دارد که این ضرورت از سوی هر نیرویی با هر نیتی هم که باشد نه تنها قطعیت بلکه فوریت دارد. این کسان البته کتاب‏هایشان هم در ایران آزادانه چاپ می‏شود. نمونه‏ ی آن کاظم علمداری و عباس میلانی است. خیلی‏ ها از من و از یکدیگر می‏پرسند پس اینان کدام حقوق بشر را نشانه رفته‏ اند. عباس میلانی سوگلی روزنامه‏ ها و رسانه‏ های نولیبرال ایران است. این محافل از او و امثال او به عنوان روشنفکری آگاه و عمیق که حرفهایش گره‏ گشای اصلی مشکلات سیاسی و اجتماعی ایران تواند بود یاد می‏کنند. او درباره‏ ی نظریه‏ های مارکسیستی کتاب‏ها ترجمه می‏کند (البته ضد مارکسیستی و با رویکرد رسمی آمریکائی) و چاپ می‏شود. او مدام در رسانه‏ های رسمی غرب اعلام می‏کند که راه حل ایران آمریکایی شدن آن است از طریق انواع مداخله‏ ها و درگشایی‏ ها به روی نیروهای فرهنگی و سیاسی و اقتصادی غرب. و ما می‏شنویم که همه‏ ی آنها زیر لب زمزمه می‏کنند که اگر این مداخله‏ ها کار نکرد ناگزیر کار باید به مداخله‏ ی نظامی بکشد. یک نفر گفته بود چگونه است که آزادیخواهان در ایران گروه گروه زندانی می‏شوند اما رئیس دانا و ثقفی و حکیمی و مالجو در دانشکده‏ های علوم اجتماعی اجازه‏ ی صحت درباره‏ ی جنبش وال استریت می‏یابند. حقیقت این است که در آن دعوت دانشجویی، کسان دیگری هم که مخالف ما بودند در بحث شرکت داشتند و ضمناً درهای سالن نیز پیش از تشکیل‏ همایش بسته شد و بحث در اتاقکی و راهرویی در گرفت و البته با حضور علاقمندان زیاد و چند نفری هم سخنگو که از در دفاع از کاپیتالیسم درآمده بودند. حقیقت مهم تر این که من نه تنها برای این گفتگو بازخواست ‏شدم بلکه برای چاپ مجوزدار چند کتابم که در آن از سوسیالیسم و مارکس سخن گفته بودم محاکمه و محکوم شده‏ ام و اکنون در نوبت اجرای حکم مانده‏ ام. من این بحث و نقد را ادامه نمی‏دهم زیرا یا باید در این حد به گلایه‏ ی سطحی بسنده کنم یا باید حرفهای من چغلی علیه نویسندگانی که هم بی‏ دردسر کتابشان چاپ می‏شود و هم مبلغ مداخله‏ آمریکا هستند تلقی شود که ماهیتاً و به دلیل عضویت در کانون نویسندگان ایران، این سنگر دفاع از آزادی اندیشه و بیان، چنین نکرده و نمی‏کنم.
طرفداران مداخله‏ ی آمریکا در ایران چند دلیل دارند. یک دلیل پنهان اما اصلی آنان این است که ملت ایران نمی‏تواند خودش درباره‏ ی خودش تصمیم بگیرد و عمل کند. ملت، عقب مانده، فریب خورده و ناتوان است. این ملت می‏ رود رأی می‏دهد و به هر کس هم که رأی بدهد بالاخره با این رأی چارچوب و اساس نظام را پذیرفته است. این ملت را باید به ضرب رسانه‏ های ماهواره‏ای، موشک کروز، اجرای منطقه‏ ی پرواز ممنوع، اشغال نظامی و گماردن سرسپردگان بر سرشان به قرن بیست و یکم کشاند. از نظر اینان اما مادام که مردم رأی می‏دهند اما نه به نفع سلطه آمریکایی – و احیاناً اروپایی – رأیشان باطل است و عقلشان زایل. آنها رأی به اصلاح طلبان یا کسانی را که فکر می‏کردند (البته تا حد بسیار زیادی به نادرست چنین فکر می‏کردند) زمینه ساز و جاده کوب حضور سلطه آمریکایی می‏شوند رأی پاک و درست می‏دانستند و می‏دانند اما به محض آن که احمدی نژاد به یمن سیاست‏های راست گرایانه و تعدیل ساختاری و آمریکایی مسلک اقتصادی دو دولت هشت ساله‏ ی پیشین و درپی انبوه نا امیدی و نارضایتی ناشی از آن به قدرت رسید بحث را علیه همان انتخابات پیشینه‏ دار گشودند. اما بحث من این است که باید راه و روش انتخابات از اساس متحول شود و راه برای همگان در رسیدن به همه‏ ی موقعیت‏ ها باز شود. در روشنای این تحول است که ملت می‏تواند رشد کند و همین رشد است که نخواهد گذشت دغلکاری مداخله‏ ی بشر دوستانه، که به واقع همان امپریالیسم نو و جنگ افروزی در قالب بشر دوستی است، از این و آن در و پنجره وارد شود. من هیچ توهمی ندارم که بگویم فردا اگر زمینه‏ های مورد نظرم برای انتخابات سالم و آزاد و منصفانه آماده شد، حتماً من و ما برنده می‏شویم. اما همان قدر هم توهم ندارم، و حتی یقین دارم، که بخش عظیمی از این مردم به قدر وسع و با ادراک واقعی شان سّرِ درون این مداخله‏ های بشر دوستانه را می‏ شناسند و از آن روی بر می‏گردانند با مداخله‏ هایی از سوی دولتهای غربی مبتنی بر دوگانه هنجاری، تبعیض آمیز، نادیده گرفتن حقوق و قواعد بین‏‏ المللی، چه بسا جعلی و با طفره رفتن از انجام وظایف واقعی انسان دوستانه.
عبدالکریم لاهیجی که مخالف مداخله‏ های نظامی است (آن گونه که خود به صراحت می‏گفت) به عنوان یک حقوق دان ورزیده، در عرصه‏ ی حقوق بشر جهانی، می‏گفت برای آن مداخله‏ ها و مداخله‏ های نظامی، آنهم نه به صورت لشگرکشی بلکه برای ممانعت از عملکرد ضدانسانی حکومت‏ ها، یکی از این چهار شرط لازم است: ۱) دولت یا گروهی دست به نسل کشی زده باشد ۲) دولت یا گروهی به پاکسازی قومی اقدام کرده باشد، ٣) دولت یا گروهی مرتکب جنایت علیه بشریت شده باشد و ۴) دولت و ارتش آن یا نیروهای نظامی متخاصم مرتکب جنایت جنگی شده باشند. وقتی این حقوقدان مخالف دولت ایران این را توضیح می‏داد آقای جوانی که در برابرش نشسته بود و از مدعیاتش معلوم بود که چند کلاس هم درس خوانده و آن «علم مرده ریگ» آموخته است درآمد و گفت این کارها را که دولت ایران انجام نداده است (و این به طور ضمنی مورد تأیید دکتر لاهیجی هم بود) پس تکلیف ما چیست؟ باید دست روی دست بگذاریم؟ نه خیر الا و بالله آمریکا باید حمله‏ ی نظامی کند و این نظام برود. به او ، که بسی آن سوی‏ تر در سرزمین‏ های امن می‏زیست، کسی درنیامد بگوید اگر ارتش نجات بخش تو به میدان آمد و این سرزمین شد قتلگاه همان سربازان مزدور بدبخت و محروم ارتش‏ های مهاجم غرب و ناتو ، و حالا که دیگر نظام اجباری هم از نگرانی جشم زخم خوردن فرزندان بورژوازی وجود ندارد، چه کسی جواب مردم در همان دنیای مطلوبت را می‏ دهد. من و ما در ایران، به دلایل انسانی عمیقی طالب صلحیم و به همین دلیل تا افق دور دست ممکن علیه خشونت و جنگ ایستاده‏ ایم، مگر آن که به تأئید وجدان بشری ضرورت دفاع و صیانت انسانی قطعی شود. یاد آن تصنیف خیلی قدیمی می‏افتیم که در آن آمده بود (نقل به مضمون) «این بچه سربازهای کک و مکی تان را از این جا ببرید، سخت اندوهگین خواهیم بود اگر مجبور شدیم آنها را بکشیم و همین جا به خاک بسپاریم.»
باری، طرفداران مداخله‏ ی بشر دوستانه اغلب مانند آن آقا نیستند که صراحتاً حرفشان را بزنند و بگویند بروید بکشید تا جگر ما خنک شود، و نه این که بگویند یا علی عرفش کن من هم روش. شماری دل پنهان می‏کنند این سلسه‏ ی استدلالی را جور دیگری مطرح می‏کنند: اگر تحریم عادی جواب نداد چه می‏ شود؟ اگر تحریم گسترده جواب نداد چه؟ اگر تحریم‏های جدی (نفتی و بانکی و ...) بی پاسخ ماند چه باید کرد؟ اگر در پی آن مداخله‏ های بشر دوستانه در عرصه‏ های سیاسی و فرهنگی و رسانه‏ ای بی‏ نتیجه شد چه؟ اگر درپی نا آرامی‏ هایی اعلام منطقه‏ ی پرواز ممنوع به جایی نرسید چه باید کرد؟ اگر مسلح کردن مخالفان دولت (کاری نداریم که بخشی از این مخالفان، و نه جنگ جریان و جنگ سالاران، می‏توانند هم صلح دوست، هم آزادی خواه، هم عدالت خواه باشند) کار را به جنگ داخلی منطقه‏ ای کشاند اما نتیجه‏ ای نداد چه؟ اگر جنگ داخلی تمام عیار ایجاد شد چه؟ اگر مخالفان مسلح وابسته به خارج کسر آوردند و نیروهای آزادیخواه مستقل و مسئول هم سرشان بر باد رفت چه می‏شود؟ آیا درپی آن نباید نوبت به مداخله‏ ی مستقیم نظامی و حمله‏ ی بی‏ امان قدرت های جهنمی آمریکا و اروپا و ناتو برسد؟ سلسله‏ ی طبیعی و استدلال می‏گوید بله باید برسد و ادامه‏ می‏ دهد که پس برای حمله به ایران شتاب کنید. راستی کجا دیده‏ اید که در میان این نیروهای نجات بخش شما آزادیخواهان، استقلال طلبان، مخالفان سلطه‏ ی آمریکایی – اروپایی، جریان های کارگری، رادیکال‏ ها، سوسیالیست‏ ها و دموکرات ها جای گرفته باشند و بهانه‏ اشان هم کسر آوردن در مبارزه‏ ی داخلی باشد. البته این حرف آخری ربطی به تمایل و انگیزه‏ ی مداخله گرایان ندارد، آنها با تبلیغات و مهندسی وسیع، خود را تنها بدیل می‏ شمارند.
در همان نشستی که اشاره کردم، دکتر مجید محمدی هم نشسته که در ایران از استوارترین نظریه پردازان ژورنالیستی اصلاح طلبان دولتی بود و کتاب چاپ و اصلاح‏ طلبان را به راه راست هدایت می‏ کرد. همه می‏دانستیم باد آمریکا به منخرین کسانی چون او، مرتضی مردی‏ ها و جنان صفت افتاده است و یاد خدمتگذاری در نظام سلطه قند در دلشان آب می‏کند. او در آنجا درآمد و گفت: تحریم‏ های عراق از سوی آمریکا «خوب و نتیجه بخش» بوده‏ اند.
آقای دیگری که در برابر او نشسته بود پاسخ داد منظورتان ساعتی ۱۰۰ کودک است که در طول سال‏ های تحریم از بی‏دارویی و بی‏غذایی می‏مردند؟ و ادامه داد آیا خیلی برایتان دلچسب است که نیروهای آمریکایی و ناتویی بیایند ایران و از کشته‏ ها پشته بسازند بعد سرکار راه بیفتید قدم بر روی جنازه‏ ها بگذارید و بیایید بشوید «یک کسی» در ایران؟ شاید تکرار گفته‏ های آن مناظره که شماری از خوانندگان آن را دیده‏ اند خیلی جذاب نباشد اما من به این بهانه می‏خواهم ریشه‏ ها و آثار این گونه گرایش‏ ها را باز بشناسانم. البته طرفداران مداخله‏ ی بشر دوستانه می‏ دانند و چه بسا می‏خواهند آخر کار را و آن حضور نظامی است. اینان غمشان هم از آن نیروهای جوان ضدامپریالیست و عدالت‏خواه و آزادی خواه که در ایران جان باختند نبوده است زیرا یا از حیث ایدئولوزیک آنها را مستحق مرگ می‏دانستند یا این که آنان برایشان ابزاری بوده‏ اند برای رسیدن به قدرتی که هنوز برایش تلاش می‏ کنند و با هم‏پیمانی با هر شیطان جنگ افروز ابایی ندارند. من اما این جا در موقعیتی نیستم که بگویم عاملان و آمرانِ همه چیز را دقیقاً شناخته‏ ام، تفکیک کرده‏ ام، می‏ بخشم یا نمی‏ بخشم و فراموش می‏کنم یا نمی‏کنم. نه من در این جا در جایگاهی هستم که به عنوان یک انسان دهم میهن نسبت به مرگ و ویرانی و عفونت اجتماعی بسیار گسترده‏ ای که از جنگ و مداخله‏ ی امپریالیستی برخواهد خاست سخت دل پریش باشم. باید ذره‏ ای از تلاش برای آزادی و عدالت سلامت اجتماعی فروگذار نکنم و در این روزگار و وحشت، به جای این سو و آن سو غلطیدن و خود را باختن، به قول آن شاعر روس بگویم راه کجاست و چاه کجاست.
بررسی‏ ها و برآوردهایی در میان کارشناسان دولتی و مستقل آمریکا حاکی از آنند که نیروی نظامی غرب در حمله به ایران باید به یک جنگ بی انتها دست بزند تا به زعم خود پیروزمند از آن بیرون بیاید. ما نیز می‏دانیم تهاجم هوایی و جنگ‏ های محدود بر اقتدار دولت می‏ افزاید. این حرکت‏ ها در پی تحریم‏ ها فقط بدبختی و پس روی را نصیب ملت به ویژه کارگران و تهیدستان می‏کند. از آنجا که عوامل آمریکا برای اجرای عملیات جنگ، یعنی دولت های عربستان و اسرائیل، هر دو، در میان مردم منفورند، پس نتیجه آن می‏شود که مردم باید در حمله‏ های نظامی بمیرند و مفلوک شوند و دولت به جای انجام وظایف، فقط بر اقتدار و حقانیت خود بیفزاید.
من از کسانی نیستم که باور داشته باشم دشمنی با مردم اسرائیل و عرب های سرزمین‏ های همسایه در باور و خواست درونی مردم ما جای گرفته است. ابداً، مردم ما به باور من، صلح دوست‏ اند و آماده برای همزیستی خوب و بادوام، اما با حفظ حرمت و ارزش‏ های خود. تاکنون حتی در جریان تغییر سریع منش‏ ها در میان بخشی از جوانان لایه‏ های بالایی من ندیده‏ ام که گرایش‏ هایی جز این غالب باشد. این را تاریخ اجتماعی و عملکردهای مردم ما در جغرافیای معاصر هم نشان داده است. با این وصف کارکردهای فسادآمیز، سلطه گرانه، کشتارگرانه، عقب مانده و زورگویانه‏ ی این دولت‏ ها، هر یک به نوعی، مردم ما را نسبت به آنها بسیار منزجر و بدبین کرده است. مداخله‏ ی هوایی و موشکی غرب موقعیت دولت فعلی ایران را تثبیت می‏ کنند، و این هم که بنا به آنچه می‏گوید خواست آنان نیست. در همین حال باقی مانده‏ ی اعتبار عربستان در میان افکار عمومی مترقی جهان بر باد می‏رود و حکومت منفور اسرائیل نیز هر چه منفورتر می‏شود و آماج مخالفت‏ ها و کنش‏ های سیاسی و نظامی در منطقه قرار می‏گیرد. به هر حال اگر آنها بی‏ اعتنا به عواقب حمله‏ ی خود باشند و دولت های وابسته شامل تکلیف مرگ و زندگی خود را در این حمله ببینند و اگر حضور نظامی آمریکا و ناتو برای جنگ بی‏ انتها ضروری شود و صورت گیرد بی‏ تردید با مقاومت نیروهای نظامی و پاراتروپهایی در این سرزمین گسترده و جغرافیای پیچیده‏ ی آن رو به رو می‏شوند . اما این تنها واکنش نیست. نیروهای مردمی و چپ و کارگری در پی خواست‏ها و آرمان‏های خود با انگیزه‏ تر و مستقل‏ تر وارد عمل می‏شوند؛ عملی مستقلانه.
بخش فعال و اثرگذار روشنفکری ایران مبارزه‏ ی ضد امپریالیستی را در چارچوب صلح خواهی و دموکراسی خواهی گسترده‏ تر خواهد کرد. وحدت مردمی ریشه‏ دارتر و بیشتر خواهد شد. این فقط نظر من نیست، نظر تقریباً همه فعالانی است که در عرصه‏ ی اندیشه و عمل می‏شناسمشان. باری همان برآوردها که یاد کردم بر آنند که این جنگ طولانی خواهد بود با میلیون ها کشته و صدها هزار کشت ه‏ی نظامی نیروهای مداخله‏ گر، نابودی ۶۰ تا ۷۰ درصد زیر ساخت‏ ها، مجروح و معلول و بی‏ خانمانی و خرابی در شهرها، گسترش عملیات انتقامی و انتحاری و تهاجمی در همه جای جهان، به ویژه آمریکا و اروپا و به میدان کشیده شدن موثر پای شماری از نیروها در شماری از کشورها بر علیه منافع غرب و ازنابشان. این جنگ، چنان که وزیر دفاع ایالات متحده گفت، آینده‏ ای نامعلوم دارد.
یک بار خاطره‏ ای را نوشته‏ ام و این جا آن را باز می‏گویم. سفیر وقت سوئیس و حافظ منافع آمریکا در ایران در آستانه‏ ی حمله آمریکا به عراق به من که به همراه چند نفر دیگر در منزلش به شام مهمان بودیم با لحنی که خوشمان نیامد (و او پاسخش را هم شنید) گفت حضور آمریکا در عراق هر چه باشد آثارش از ویرانی و جنایت صدام کمتر است. من مخالف بودم و اصلاً چنین قیاسی را بی‏ نتیجه و گمراه کننده می‏ دانستم. به هر حال نظر آن سفیر محافظه کار سوئیس پاک نادرست از آب درآمد. شمار کشته‏ ها و مجروحان و معلولان و میزان خرابی‏ ها از حد گذشت. همین که آمریکا پایش را از عراق بیرون گذاشت (گر چه نه کامل) دور جدیدی از خشونت و تهدید جنگ داخلی دامن جامعه را گرفت. و نا امید کننده‏ تر آن که راه دموکراتیسم با دشواری‏ های سختی رو به رو شده است. نه این که اگر صدام می بود این راه هموار می‏شد. در واقع برعکس. اما راه مبارزه برای مردمِ گیر افتاده در عراق در چنگال صدام مخدوش شد و جایش را به نوعی دموکراسی ناپایدار تحمیلی داد . کسانی بر آنند که بالاخره این مداخله‏ ها موجب شد لیبی، تونس، مصر، عراق، افغانستان و سپس یمن و دیگر کشورهای منطقه رنگ دموکراسی را ببینند. آنها معمولاً به این پرسش نمی‏پردازند که آیا این جنبش‏ های مردمی یا پتانسیل انفجاری آن بود که این رنگ را آورد یا مداخله‏ های نظامی خارجی؟ یا این که بهتر و درست‏تر است بگوئیم ما وارث وضعیتی هستیم که اگر مداخله‏ ها نبودند خیلی بهتر از آب در می‏آمدند. من این قول را قبول دارم، اما این را هم می‏افزایم که البته غیاب جنبش‏ های مردمی و رهبری آن را در برخی از کشورها و جنبش‏ ها انکار نمی‏توان کرد اما راه آن اعمال اراده‏ ی مردمی از همه‏ ی جهان بود و نه مداخله‏ ی دولت های امپریالیستی با انگیزه‏ های واقعی غیردموکراتیک اما ناگزیر با پوشش دموکراسی خواهی.
چه بسا مداخله‏ ها از مولفه‏ های ویژه‏ ی سیاسی، ناشی از برخورد و تعارض غرب با دولتهای منطقه برمی‏ خیزد. نمونه‏ ی افغانستان گویا گر چه پیچیده‏ است. این کشور جایگاه وارثان همه‏ ی مداخله‏ های طولانی دستگاه‏ های نظامی و سیاسی و اطلاعاتی غرب و اشتباه‏ های اتجاد شوروی بود. بنابراین غرب به نوعی از در آشتی ناپذیری با دولت طالبان درآمد که هیچ ربطی به برنامه‏ ی زمان بندی و منطقه‏ بندی شده‏ ی مداخله برای دموکراسی و امنیت نداشت. همین غرب امروز برای طالبان در قطر دفتر دائمی علم می‏کند. آمریکا در عراق، که حتی در جریان جنگ با ایران به نوعی مورد حمایت یا دستکم عدم فشار از سوی غرب بود ، هیچ کوششی برای بهره‏ گیری از تحریم‏ های مرگ‏ آور به نفع تغییر یا تعدیل حکومت صدام و به نفع دموکراسی درون ساز انجام نداد. بهانه‏ ی همدستی صدام با بن لادن و وجود سلاح‏های کشتار جمعی همه دروغ بودند . این جنگ افروزی ویژه‏ ی دولت بوش بود که کار را به جایی کشاند که همه خیال کردند سرآغاز اختلاف، دشمنی غرب دموکرات با صدام جبار بوده است. در این حالت هم جا داشت و دارد به این بیندیشیم که در برابر این پدیده‏ های پیش رو وظیفه و تکلیف نیروهای مترقی و مردمی و مستقل چیست؟ به گمان من حتماً این وظیفه نه عبارت از تسلیم شدن به متجاوزان است و نه کوتاه آمدن در برابر خودکامگی. اگر مداخله‏ گران راست می‏گفتند سالهای سال با دیکتاتورهایی چون صدام و قذافی و مبارک و عبداله صالح و دیگران معاشات نمی‏کردند. نگاه کنید به فیلم‏ های مربوط به ملاقات‏هایی تهوع‏ آور که بیانگر روابط تونی بلر و قذافی‏ اند.
طرفداران مداخله‏ ی بشر دوستانه، حتی اگر معطوف به جنگ باشد، از نگرانی‏ هاشان از قدرت اتمی ایران (دستیبابی به بمب اتمی) می‏ هراسند. من هم از اساس با انرژی اتمی و دست کم در سطح فن شناسی موجود در جهان مخالفم چه برسد به بمب اتمی. اما من و دوستانم سالهای سال است علیه بمب اتمی و در دفاع از انرژی سبز و سالم می‏نویسیم و فعالیت می‏کنیم. سالهاست که زرادخانه‏ های آمریکا و روسیه و اروپا و اتمی‏‏ های کوچک‏تر و خطر بالقوه‏ ای را که گاه به شرایط بالفعل نزدیک می‏شود می‏شناسیم و آن را محکوم می‏کنیم. ما بر آنیم که باید جنبش جهانی مردمی علیه زرادخانه‏ های اتمی کار خود را شروع کند و به اضمحلال نیروی نظامی در جهان برسد. هر چند این حرفها آرزوگونه است اما مگر خواسته‏ های بشری جز در لباس آرمان های انسانی باید ظاهر شوند. اما نگران‏ ها از قدرت اتمی ایران تاکنون هرگز از نگرانی‏شان نسبت به وجود ۲۰۰ تا ٣۰۰ کلاهک اتمی در اسرائیل دم نزده‏ اند. به گمان آنان «دموکراسی»‏ها می‏توانند اتمی شوند چون توان و تمدن کنترل آن را دارند. و این به طور ضمنی یعنی این که هیروشیما و ناکازاکی و استفاده از سلاح‏های اتمی تضعیف شده در عراق را باید نادیده بگیرید زیرا از تمدن بزرگ جهانی باید هم همین چیزها سر بزند. گویی توحش چندین صد باره‏ ی اسرائیل در منطقه، که عامل اصلی بروز افراط‏گری ضد اسرائیلی به حساب می‏آمد، خود می‏تواند علامتی از همان تمدن معهود باشد. این که آمریکا هر ۱۰ – ۱۱ ماه یک بار در یک جنگ علیه کشور دیگر شرکت کرده یا آن را راه انداخته است و در همه‏ ی موارد آشکار و ناآشکار پشتوانه‏ ی اتمی خود را به عنوان ابزار از کار انداختن ذهن و اراده‏ ی مقاومت به کار برده است باز علامت همان تمدن خویشتن دارانه است.
هوشنگ امیر احمدی چیزی می‏گفت که باید برای اهل علم و تحلیل «واقعیت» سیاست جهان، که حالا به این نتیجه رسیده‏ اند که قدرت بازدارنده‏ ی نظامی آمریکا باید علیه ایران به کار بیفتد، برخوردار از ارزش استدلالی باشد. او می‏گفت ایران کشوری با اکثریت شیعه است و قرار گرفته در میان کشورهای سنی، ایران فارسی زبان است در مقابل کشورهای عربی زبان . ایران در همسایگی کشور اتمی پاکستان و همسایگی دریایی کشور اتمی هند قرار دارد . ایران سالهاست با اسرائیل (و اسرائیل با ایران) مخاصمه دارند و اسرائیل اتمی است . ایران از سوی آمریکا تهدید می‏شود (و شاید البته عامل آن خود دولت ایران باشد که از در آشتی در نیامده است) و آمریکا اتمی است و بنا به این دلایل، که از قلمروی «رفتار عقلایی» قدرت سیاسی در مناسبات جهانی بیرون می‏جوشند، ایران باید اتمی باشد (و البته اضافه می‏کرد که او خودش موافق این حکم نیست). بسیار خوب اهل علم پراگماتیسی این جا که می‏رسند واقعاً چه پاسخی می‏دهند. لابد آنها می‏خواهند بگویند بمب‏ های اتمی در پاکستان و اسرائیل قابل کنترل اما در ایران لجام گسیخته می‏شوند.
وقتی آمریکا به رهبری جورج بوش پسر می‏خواست به عراق حمله کند ادعا می‏کرد که حکومت صدام حسین دارای سلاحهای کشتار جمعی است . کالین پاول وزیر خارجه‏ ی وقت در سازمان ملل برای این موضوع سندها رو می‏کرد و وزیر دفاع و رئیس سازمان سیا نیز از اطلاعات دقیق محرمانه‏ اش می‏گفتند و بوش این رئیس جمهور مخبط نیز ، که بعدها زبان به درون کشید، آن زمان بر سر این موضوع قسم یاد می‏کرد. مداخله‏ ی بشر دوستانه آن زمان بشر را آماج سلاح‏های کشتار جمعی دولت عراق می‏دید اما همان زمان و پیش و پس آن از بشر فلسطینی، بشر ویتنامی، بشر گرانادایی، بشر کره‏ ای و بشرهای دیگر صحبتی به میان نمی‏آورد، چه برسد آن بشرهایی که به خاطر عقاید ضد ستم کاپیتالیستی خود کشته و سرکوب شده بودند. اما بعد از حمله به عراق در حالی که چشم جهانیان نگران و منتظر بود اشغالگران حتی نتوانستند حتی یک گونی کود شیمیایی را نیز که ممکن بود برای بمب سازی به کار برود به عنوان سند کشف کنند و نشان بدهند. دفتر بوش مخبط به نوعی گفت گویا اطلاعات غلط را به او غالب کرده بودند. وزیر خارجه هم زود و سربه‏ زیر از صحنه زد بیرون و نوبت به کاندالیزا رایس و دیک چینی رسید که گفته‏ اند آمده‏ ایم و خوب کاری هم کرده‏ ایم و باز هم می‏کنیم .
من نمی‏پذیرم که جا خالی دادن از تحمیل جنگ از سوی امپریالیسم علامت ضعف و عقب نشینی ملت است. اگر ملتی با هوشیاری اراده‏ ی قوی و اعتماد به نفس از جنگ بگریزد تا به استقلال و آزادی و رشد برسد، ملتی صاحب اقتدار است نه بر عکس. به این ترتیب نظر من گریز زدن هوشیارانه از صحنه‏ هایی است که آمریکا و اسرائیل و انگلیس می‏خواهند ما را به آن دچار کنند. اما من دولت ایران نیستم، کاری هم با آن ندارم و تنها خود را مشاور مردمی می‏دانم که مایلند با من هم اندیشی کنند. بسیار خوب اگر دولت ایران بر رأی خود برای غنی سازی پافشاری کرد و مورد حمله ویرانگرانه قرار گرفت چه کسی فردا ضامن خواهد بود اگر معلوم شود اساساً توان بمب سازی در ایران (کاری هم به نیت پنهان آن که اینجا هم مورد بحث من نیست ندارم) وجود نداشته است. چه خواهند گفت اگر ببینند لاشخورهای ابر قدرت نظامی آمریکا و ناتو در همه جا بالای سر ما در پروازاند و جنگ خواهان و مداخله‏ گرایان فقط برای مقابله با دشمن سیاسی خود همه‏ ی آنها را حریص‏ تر کرده است و دولت را مظلوم اما پر توان تر و آماده‏ تر به برخورد با منتقدان، به بهانه‏ ی جنگ.
من در اپوزیسیون خارج کشور بسیار شنیده‏ ام چیزی را که غلبه ندارد اما صدادار در آن تهیج برای مداخله است. یقین دارم مانند آنچه در افکار عمومی روشنفکری و سیاسی فعال ایران جاری است، در افکار مردمی ایرانیان خارج نیز جنگ و حق مداخله‏ ی یک سویه کاملاً طرد می‏شود. اما بررسی‏ های من در مورد اعلامیه‏ ها و موضع‏گیری‏ های خارج به خوبی و با پشتوانه‏ ی آماری به من نشان دادند هرچه جریان ها و افراد چپ ستیزتر، بیگانه‏ تر با عدالت، بی‏ اعتناتر به نیازهای تهیدستان و دشمن یا بی‏خیال تر نسبت به طبقه‏ ی کار کشور بودند ، همان اندازه هم بیشتر برای حضور آمریکا و مداخله‏ های بشر دوستانه‏ ی معطوف به کاربرد زور تلاش قلمی و قدمی می‏کردند. نمی‏گویم اشتثناء‏هایی ندیدم . اکبر گنجی یک کار همیشگی و مأمورتیش چپ ستیزی بوده و هست. معلوم است دیگر چون در ایران که بود چنین بود و حالا هم این گل به سبزه‏ ی جایزه‏ ی میلتون فریدمن اقتصاددان، نظریه‏ پرداز سلطه‏ ی سرمایه داری جهانی آرسته شد (در حالی که گنجی اصلاً اقتصاد نخوانده و چیزی از آن نمی‏داند). اما منصفانه بگویم، او در تغییر مواضعش و رویگردانی از جنگ و مداخله در میان کسانی که مورد نظرم است استثناء است (و ببینید که ما چگونه می‏توانیم به رغم دشمن‏ خوئی‏هایی، نظیر آنچه او می‏ کند گرایش‏های درست را قدر بدانیم و لطفاً از خود بپرسید که آیا آنها نیز سر سوزنی چنین می‏کنند؟).
موضوع را به صورت دیگری نگاه ‏کنیم. بر آنم که سیاست‏های دولت ایران حتی در همین ساختار قدرت و چارچوب حقوقی و سیاسی می‏توانست به گونه‏ ای طراحی شود که فرضتی برای تهدیدها و تحریم‏ها و آثار آن از جمله فروش و انتقال سریع و ناگهانی ٨٥ فروند هواپیمای اف ۱٥ به عربستان سعودی به ارزش ٣۰ میلیارد دلار فراهم نیاورد و بیش از همین مقدار نیز برای یکی دو ساله آینده هدف گذاری نشود. می‏توانست جلوی دور تازه‏ ای از مسابقه تسلیحاتی را که حاصلش نا امن کردن منطقه و یاری به اقتصاد امپریالیستی آمریکا و کمک به اجرای ابزارهای کینز‏گرایی نظامی (ترغیب تقاضای کل از طریق ترغیب نظامی گری و تقاضای اسلحه) است، بگیرد. اقبال سرمایه‏ داری جهان و آمریکا اکنون در برج نحس است اما اینجا می‏آیند کاری کنند که پس از فشارهای طولانی بر بنیه‏ ی زندگی مردم و ساز و کار اقتصاد درپی تحریم، غرب از طریق کینز‏گرایی نظامی بتواند مفرهای نجات را بیابد و در همان حال مردمِ سر به طغیان برداشته‏ ی همه جهان، و یک نماد ارزشمند آن جنبش وال استریت، را مأیوس می‏کند. اما فقط سیاست‏ هایی تهدیدی تحریک آمیز این طرف نیست که چنین می‏کند بلکه دلالان دخالت بشر دوستانه نیز به همان اندازه و شاید بیشتر کوره‏ ی مسابقه‏ ی تسلیحاتی را می‏دمند. گمان من آنست که ملت مقاوم، آزاد، آگاه و سربلند می‏تواند مهمترین، اصلی‏ترین و کارآمدترین نیرو در برابر تهاجم و تجاوز باشد. این ملت باید با جایگزین کردن همدلی و اراده‏ اش به جای بخش زیادی از هزینه‏ های نظامی از ورود به مسابقه تسلیحاتی بپرهیزد و به نفوذ امپریالیسم نو فرصت ندهد. اما این یعنی دموکراتیسم مشارکتی و این هم یقیناً با فساد و خودکامگی و تبعیض از این سو و با مداخله و جنگ از آن سو، با هر پوششی که باشد، مطلقاً جور در نمی‏آید.
جنگ البته به خودی خود بد است، دفاع خوب است، مبارزه عالی است اما همه‏ ی اینها در صحنه‏ ی عمل خط تمایز با جنگ طلبی را می‏یابند. جنگ اگر در ایران بر اثر حمله‏ ی غرب، ناتو یا متحدان منطقه‏ ای درگیرد به یکی از وحشتناک‏ ترین نمونه‏ های این گونه جنگ‏ ها بدل می‏شود. من در میان کسانی نیستم که می‏گویند جنگ بد است چون «کارساز» نیست، زیرا این نتیجه را می‏ دهد که بنابراین انواع مداخله‏ های دیگر یا انداختن بار آن به دوش ملت ایران و ملت‏ های همسایه خوب است. نه، جنگ بد است. جنگ تجاوز کارانه آمریکا و مستبدان در ایران، برای ما آزادی خواهان فرصت سوز است (من درباره‏ ی مبارزه و مقاومت رهایی بخش بحث دیگری دارم و ثابت می‏کنم آنجا نیز پرهیز از جنگ به معنای پرهیز از حرکت انقلابی نیست) این استدلال که اگر جنگ کار را یک طرفه می‏کند پس بگذار بکند بر چهار استدلال بی‏ پایه استوار است:
۱- این استدلال بر آنست که دشمنِ دشمن من دوست من است. در حالی که ابداً چنین نیست. من اگر با دولت ایران مسئله دارم و مسئله من هم اساسی و ساختاری است فضولی این امر به دولت نژادپرست و ارتش متجاوز اسرائیل نیامده است و ربطی هم به کارکردهای امپریالیسم نو به ویژه آمریکا و انگلستان و فرانسه ندارد. این چه مربوط است به دولت مرتجع عربستان سعودی که نوکرصفتانه به عنوان کارگزار آمریکا کار می‏کند و در آن کشور و در بحرین و یمن جنایت می‏کند. آنها دشمن دشمن من هم که باشند هرگز دوست من نیستند. کدام اراده و خرد سازمان یافته گفته است رفتن زیر لوای آنان وظیفه و برنامه‏ ی ماست. ما که سازمانی به آن صورت که موثر باشد نداریم که دستوری داده باشد و تازه اگر داشته باشیم هم دستور آن باید دموکراتیک و مبتنی بر اراده‏ ی خود ما باشد. اراده‏ ی ما سر سپردگی و اتحاد با ارتش ناتو را برای میهن نمی‏پذیرد. این جا پای ناسیونالیسم قوم گرایانه یا دولتی توخالی در میان نیست. پای سلطه‏ ی قومی و زبانی و دینی در میان نیست. پای آرمانها و دارایی‏ های مشترک توده‏ هایی است که با هم سالها زیسته‏ اند و دردها و تاریخ مشترک دارند. چه کسی گفته است که اگر در مثل نیروی انتظامی و قوه قضائیه جمهوری اسلامی ایران دشمن من است پس باندهای شرارت و قاچاق مواد مخدر که جوانان سرزمینمان را به خاک فلاکت می‏کشانند دوست من محسوب می‏شوند. واضح است که من در مبارزه علیه آسیب اجتماعی اعتیاد عواملی چون سوء مدیریت و فساد را نیز هدف می‏گیرم، با این وصف هرگز سوداگران ضدانسانی دوست من نتوانند بود.
۲- استدلال برآنست که گویا دلایلی که برای دست زدن به جنگ اعلام می‏شود، دلایل درست و صادقانه‏ ای‏ اند. مثلاً آمریکا برای دموکراسی و برای از بین بردن منشاء تروریسم و مقابله با سلاح‏های کشتار جمعی و دفاع از حقوق بشر و ایجاد ثبات و امنیت جهانی و منطقه‏ ای وارد کشورها می‏شود یا ماشین جنگی ناتو را به کار می‏اندازد. واقعاً آیا دموکراسی در عربستان سعودی و بحرین ضروری و خواستنی نیستند. آیا در عراق سلاح کشتار جمعی کشف شد. آیا القاعده خودش محصول شاهکار سازمان‏ های سیا ، اینتیلجنتس سرویس، اداره اطلاعات ارتش پاکستان و سرویس‏ های ویژه عربستان نبود. آیا آمریکا امروز دولت افغانستان را برای آشتی با طالبان، این مرتجعین و متحد دیرین القاعده، زیر فشار قرار نداده است. آیا آمریکا دموکراسی در ونزوئلا را بر می‏تابد. آیا حقوق بشر برایش شامل حقوق مساوی سوسیالیست‏ ها و مخالفان سلطه‏ ی آمریکایی هم می‏شود آیا تاکنون وجود ناوگان‏های عظیم و ارتش جهنمی آمریکا و اذنابش در منطقه‏ های جهان ثبات و امنیت و پرهیز از جنگ به بهانه پاسخ‏ ها همه منفی‏ اند. آیا آمریکا و متحدان غربی و ناتو اجازه می‏ دهند مثلاً کشورهای دموکراسی هند و برزیل هم به همین بهانه‏ ها به یمن و آفریقای مرکزی لشگرکشی کنند ، گرچه به اسرائیل اجازه و پشتیبانی تجاوز را می‏دهند.
٣- استدلال سوم این است که کارگزاران و مبلغان داوطلبان جنگ و فرماندهان نیروهاشان گویا «حق» هم دارند که جنگ را بر پا کنند. چنان دارند درباره‏ ی حقوق جنگ افروزی ناتو صحبت می‏کنند که گویا در باره‏ ی ملتی به جان آمده از نظام خود کامه صحبت می‏کنند. ملت به جان آمده‏ ی لیبی با مداخله‏ ها توأم با سرکشی و خودسری و پیمان شکنی ناتو (که قرار بود فقط مانع ورود اسلحه به نفع دولت قذافی شود، اما تمام عیار پا به کارزار و اسلحه رسانی گذاشت) در واقع له شد اما ناتو حق خود را برای کاربرد وحشیانه‏ ترین روش‏ ها برای نابودی دیکتاتور لیبی، این یارِ پیشین خود، حفظ کرد. آمریکا برای خود همیشه حق مداخله و ادامه‏ ی جنگ ویرانگر و ضدبشری و وحشیانه‏ را در ویتنام قائل بود و حق خود می‏دانست که میلیون ها ویتنامی مدافع آب و خاک و آرمانشان را نابود کند و یک وجب جای آباد باقی نگذارد. اما همین آمریکا در دهه‏ ی نود کلینتون را که از افتخاراتش مخالفت علنی با جنگ ویتنام بود به ریاست جمهوری برگزید و بعد دوباره بوشِ مخبطِ جنگ سالار را به جای آن انتخاب کرد. این چه حق و چه احقاق حقی است که این همه خودسرانه و بی‏ پدرو مادر است. درباره‏ ی اصالت و ماهیت این حق چه منبعی تصمیم گرفته است. در پاسخ می‏گویند این حق قرار نیست از پیش از جایی تفویض شده باشد، بلکه این حق از پیش موجود است زیرا قدرتها «موظف» به ایجاد ثبات در جهانند. اما همه‏ مان می‏ دانیم که تاریخ ۲۰۰ سال اخیر به ویژه تاریخ دو سه دهه‍ی‏ی اخیر پر است از توطئه، تحریک، جنگ افروزی، مداخله‏ ی نظامی، کودتاسازی و صدها طرح شرم آور ضد ثبات و امنیت. در واقع دولت های آمریکا تنها در شرایط ویژه‏ ای در برخی نقاط که سرگرم بهره‏ برداری خودشان بوده‏ اند نگران ثبات نبوده‏ اند اما همیشه از روح وحدت و استقلال طلبی و آرمان‏ های مستقلانه در جهان به خود لرزیده‏ اند. دموکراسی‏ خواهان صوری ما آیا نمی‏پرسند کجاست جای اندکی اثری از اراده‏ ی مردم جهان در ایجاد این گونه حق مداخله برای ثبات و آرامش زوری. نه نمی‏ پرسند زیرا آنها حق مداخله‏ ی صاحبان اصلی قدرت را مسلم و پیش فرض می‏ انگارند.
۴- استدلال چهارم از تسلیم شدگی ذهنی و تربیتی و عملی به قدرت بر می‏ خیزد. این استدلال می‏گوید منافع قدرت، به هر حال، باید به رسمیت شناخته شود و در مقابل آن. عملی برانگیزاننده صورت گیرد و خلاصه با قدرت باید مماشات و به آن تمکین کرد و نه کار دیگر. باید با صبوری منتظر مرحمت قدرت باقی ماند. این استدلال در داخل و خارج معیوب است. واقعیت این است که تحمل ستم و زورگویی داخلی و جهانی، به عنوان یک استراتژی، هرگز راه به رستگاری نبرده است. ستمگری و بهره‏ کشی ولع ذاتی سیری ناپذیر دارد. اما مهم‏تر، در دنیای ما چیزی به نام قوانین و قواعد بین‏ المللی وجود دارد که اتفاقاً صاحبان قدرت جهانی آن را بیشتر از همه زیر پا می‏گذارند (منظورم اتحاد شوروی نیست که بالاخره هم در مورد افغانستان با زیر پا گذاشتن قاعده‏ ی حاکمیت ملی بزرگترین اشتباه را که دودش به چشم سوسیالیسم رفت مرتکب شد). در داخل هم همین طور است. در شمار زیادی از کشورهای امروز قواعد و قوانینی وجود دارند که خود را حافظ حقوق مردم می‏شمارند – در واقع در جاهایی هم مثل عربستان یا سومالی چنین نیست. اما آنجا که قوانین اساسی و مدعی دفاع از حقوق بشر و مدنی وجود دارد می‏توان یقه‏ ی مسئولان را گرفت و قانون موجود و بی‏ قانونی دولتی را نشانشان داد و به همه هم گفت که مدیران و سیاستمداران و دستگاه‏های دولتی بیشتر و مخاطره آمیز از همه قوانین را زیر پای می‏گذارند یا از اجرا و شمول آن طفره می‏روند. فساد و ناامنی و خود کامگی ناشی از همین است. من اعتقادی به تسلیم شدن ذاتی و ابدی به قانون ندارم، نقد قانون و درخواست برای اصلاح و تعالی آن وظیفه‏ ی مبرم انسانی است که مسئولیت اجتماعی را می‏فهمد. وظیفه‏ ی مبارزان نقد و تحلیل و پیشنهادهای عملی و سازمان یافته برای نقد و حک و اصلاح قوانین است. من به نقد ریشه‏ گرا اعتقاد دارم و نه نقد صوری حقوقی.
در عرصه‏ ی بین‏ المللی بحث من می‏تواند متوجه قوانین تبعیض آمیز به نفع قدرت‏ ها باشد که منشاء سلطه‏ ی کاپیتالیستی و امپریالیستی (و حالا نوامپریالیستی دارد). با این وصف می‏توان و باید کشورهای متجاوز و جنگ طلب را از مجرای قوانین بین‏ المللی به چالش خواند و افکار عمومی جهانی را نسبت به آنها روشن کرد. البته این که می‏گویم تفاوت دارد با استفاده‏ ی ابزاری از قانون. باید در زیر چتر همین قوانین موجود از کشورهای جنگ افروز خواست که سر جای خودشان بنشینند. ضمناً اساس قوانین تبعیض آمیز را مورد نقد قرار دارد و برای دگرگونی ریشه‏ ای آن تلاش کرد . استدلال قدرت به هر حال باید در برابر استدلال قانون رنگ ببازد وگرنه در جریان بربریت سرمایه‏ داران و تجاوزگری سلطه‏ گران، جهان به جنگل توحش بزرگ شبیه‏ تر می‏شود تا جایی برای زندگی و همزیستی صلح آمیز.
ما نه تنها منکر وجود پدیده‏ ای به نام وظیفه‏ ی انسانی یاری رساندن به ابنای بشری که گیر ستم سیاسی، نظامی و اجتماعی افتاده‏ اند یا از قهر طبیعت رنج می‏برند یا در فقر و مذلت و ادبار به سرمی‏برند نیستیم، بلکه تمام تلاشمان آنست که این پدیده به تکلیف تبدیل شود زیرا حق همه‏ ی مردم جهان است که رنج نبرند. به نظر من منشاء این تکلیف باید حق همگانی و شیوه‏ ی اجرای آن دموکراتیک و مبتنی بر آرای مردم یا نهادهای مردم پایه باشد. این کار برای بدآمدهای طبیعی مثل سیل و زلزله شدنی تر است ولی برای یاری رساندن به مردمی که علیه حکومت می‏ستیزند جای بحث و مناقشه فراوان دارد. می‏توانیم باز مورد لیبی و حالا مورد سوریه را مثال بزنیم. مداخله‏ ی نظامی و جهت دهی به انقلاب لیبی نوعی مداخله‏ ی آشکار بود اما واقعاً نیت و انگیزه‏ ی آن از کجا می‏آمد؟ البته از همان جا که سالها حمایت از قذافی می‏آمد: منافع اقتصادی و سیاسی و البته به آن و انگیزه‏ ی ذاتی سیطره جویی.
شماری از تکالیف بشر دوستانه باید در نظام بین المللی حل شوند که با این ساختار نارسا و تبعیض‏ آمیز سازمان ملل و شورای امنیت مشکل بتوان به آن دست یافت. اما باید مبارزه برای دموکراتیسم جهانی را از همین دستاوردها شروع کرد. باید نقد کرد و فشار آورد و مردم همه‏ ی جهان را به یاری و به مقاومت در برابر دولتهای انحصارطلب و خودکامه فراخواند. من به نظام مالیات جهانی به ویژه برای نقل و انتقال‏های پولی و ارزی اعتقاد دارم. این مالیات انتقالی از داراها به ناداری‏ های جهان داد همان چیزی است که ابتدا به مالیات «تابین» اشتهار داشت. چند سال پیش تابین کمی قبل از درگذشتش نوشت و استدعا کرد که او را یک سوسیالیست ندانند او فقط غمخواری در نظام کاپیتالیستی بوده است. اما چند سال پیش نامه‏ ای هم از سوی ژاک شیراک به دست من رسید که در آن نسبت به این مالیات نقل و انتقال (نام تابین را نبرده بود) با دید مثبت نظر خواهی کرده بود. دیده‏ ایم که چگونه همین حداقل‏های سطحی و اصلاحی نیز در این جهان سلطه و بهره‏ کشی نادیده گرفته می‏شوند. شنیدم یکی از بزرگ سرمایه‏ داران در مواجهه با جنبش وال استریت راه حل داده بود که بیائیم و ۴۰ درصد از ثروتمان را بدهیم به فقیران آمریکایی (بی آن که بگوید خودمان در اینجا و جهان مسئول پدیداری آن بوده‏ ایم پس بیایید خودمان را پس بکشیم). او در برابر آن به نظر من بنیاد راکفلر بسیار واکنش جالبی نشان داده بود. او گفته بود بسیار خوب این پول را به دست چه کسی بسپاریم. باری کمک بشر دوستانه برای آن که موثر و جدی و پایدار شود به جز مشارکت مستمر دموکراتیک به اتوریته‏ ی جهانی نیز نیاز دارد.
هر چه هست ارتشی که سابقه‏ اش از کشتار سرخپوستان تا حمایت از بردگی سیاهان و بمباران اتمی، مداخله در کره ویتنام، فلسطین، گرانادا، گواتمالا، ایران، عراق، افغانستان، لیبی و جاهای دیگر امتداد می‏یابد نمی‏تواند دارای حق‏ و حق مداخله باشد. در مواردی این چنین صدای فریاد مردم را باید شنید نه فقط درخواست حاشیه‏ ی امن نشینان یا ستیزه‏ گران مشکوکی را که در دل جنبش‏ ها ظاهر می‏شوند.
در یک کلام ما در راه مبارزه برای آزادی به استقلال خود بسیار نیازمند و پای بندیم. بی‏ استقلال آزادی معنا ندارد چنان که بی‏ عدالت، آزادی و دموکراسی حاصل نمی‏ شود. همه‏ ی اینها ما را به پرهیز از جنگ رهنمون می‏شوند. امروز در ایران مخالفت فکری و عملی جدی با مداخله‏ ی نظامی، رمز مبارزه برای عدالت و آزادی در این گذرگاه خطیر است. باید با شجاعت در این باران وحشت بگوئیم ره کجاست و چاه کجا. ما به همدلی مردم جهان به شدت نیاز داریم زیرا مانند همه‏ ی آنها به آزادی و عدالت و پیشرفت فرهنگی و علمی نیازمندیم. ثروتمندان به طور کلی یار مردم نیستند اما آنها که دستشان به دهانشان می‏رسد شاید تا حدی امید بخش‏تر باشند. بیشترین امید در همدلی توده‏ ها و روشنفکران آنها برای فشار بر دولت‏ هاست تا از کارکرد دوگانه دست بشویند و اگر این دولت‏ ها در سمت مردم قرار نمی‏ گیرند سعی در جایگزین کردن تحمیلی دست نشانده‏ های و بهترین‏ های مناسب حال خود نداشته باشند.



تشدید تحریم های اقتصادی ایران به ضرر مردم است!

بهرام رحمانی
bahram.rehmani@gmail.com

جامعه کنونی ایران، بیش از هر زمان دیگری آبستن حوادث ناگوار و دهشتناک متعددی است. جامعه ای که اکثریت مردم آن، همواره در تشویش و نگرانی روزمره به سر می برند؛ و عامل اصلی همه معضلات و مشکلات اقتصادی و اجتماعی و به طور کلی همه فجایع انسانی آن نیز حکومت جهل و جنایت و غارتگر اسلامی است. بلاها و مصیبت هایی که حکومت اسلامی در این بیش از سه دهه حاکمیت خود بر سر اکثریت مردم ایران آورده است حقیقتا شایسته مردم هیچ جامعه ای نیست. به عبارت دیگر، تا روزی که حکومت اسلامی در این کشور حکم رانی می کند، مردم آن نیازی به دشمن خارجی ندارند.

مقامات حکومت اسلامی ایران، روز دوشنبه ۹ ژانویه 2012 - ۱۹ دی 1390، راه ‌اندازی تاسیسات «فردو» را اعلام کردند. گویا این مرکز توانایی تولید اورانیوم غنی شده بیست درصدی را دارد.
به دنبال انتشار این خبر، یک سخن گوی آژانس بین المللی انرژی اتمی، خبر حکومت اسلامی را مبنی بر آغاز غنی سازی درحد بیست درصد در فوردو، مورد تایید قرار داد.
جیل تودور، سخن گوی آژانس در بیانیه ای اعلام کرد: «آژانس بین المللی انرژی اتمی می تواند تایید کند که ایران تولید اورانیوم با غلظت ۲۰ درصد را در تاسیسات غنی سازی فردو شروع کرده است.» او افزود: «تمام مواد هسته ای در این تاسیسات تحت مهار و نظارت آژانس است.»
مقامات حکومت اسلامی ایران، ادعا می کنند: در تاسیسات فوردو اورانیوم، برای استفاده های پزشکی تا بیست درصد غنی سازی خواهد شد. هم زمان علی اصغر سلطانیه، نماینده حکومت اسلامی در آژانس، گفته که عملیات غنی سازی در فوردو تحت نظر آژانس بین المللی انرژی اتمی صورت می گیرد.
در پی انتشار خبر آغاز دور تازه غنی سازی اورانیوم در تاسیسات زیرزمینی «فوردو» در نزدیکی های شهر قم، دولت های غربی این اقدام ایران را ناقض تعهدات بین المللی ایران دانستند.
واکنش کشورهای آمریکا، آلمان، فرانسه و انگستان بلافاصله پس تایید آغاز غنی سازی در فوردو توسط آژانس بین المللی انرژی اتمی انتشار یافت.
از سوی دیگر، نشست وزرای اتحادیه اروپا بر سر اعمال تحریم ‌های تازه علیه ایران یک هفته زودتر برگزار خواهد شد. پیش ‌تر این نشست برای روز ۳۰ ژانویه 2012 - ۱۰ بهمن 1390 تعیین شده بود اما اکنون گفته می شود که وزرای امور خارجه اروپا روز ۲۳ ژانویه - سوم بهمن، برای اتخاذ تحریم‌ های شدیدتر علیه ایران دیدار خواهند کرد.
یکی از دیپلمات ‌های ارشد اتحادیه اروپا در گفتگو با خبرگزاری آلمان، تایید کرده است که وزرای اتحادیه اروپا در نشست خود در بروکسل، سیاست خود در مورد تحریم نفتی ایران و هم چنین ممنوعیت معامله با بانک مرکزی حکومت اسلامی را اعلام خواهند کرد.
محمود احمدی ‌نژاد، رییس جمهور حکومت اسلامی، در روز یک شنبه ۸ ژانویه‌ 2012، سفری پنج روزه را به مقصد آمریکای لاتین آغاز کرد و وارد ونزوئلا شد. این پنجمین سفر احمدی نژاد به ونزوئلاست که یکی از متحدان حکومت اسلامی ایران در منطقه آمریکای لاتین به شمار می ‌‌آید.
احمدی ‌نژاد، در سخن رانی مشترکی با هوگو چاوز، رییس جمهور ونزوئلا، اظهارات کشورهای غربی در مورد تلاش ایران برای ساخت بمب هسته‌ ای را به «جوکی» تشبیه کرده که بایستی به آن «خندید.»؟!
سفر احمدی ‌نژاد به آمریکای لاتین، در شرایطی صورت گرفته است که تحریم‌ های بین ‌المللی علیه ایران شدت گرفته و هم چنین تهدید به بستن تنگه هرمز با فشارهای روزافزون غرب روبروست.
به این ترتیب، رقابت ها و کشمکش دولت های غربی و حکومت اسلامی ایران، بار دیگر با مانورهای نظامی و تهدید بستن تنگه هرمز توسط حکومت اسلامی و جواب دولت آمریکا و فرمانده ناوگان آمریکا که گفته است این اجازه را به کسی نمی دهیم و هم چنین اعزام ناوشکن بریتانیایی به خلیج فارس و غیره به مرحله نگران کننده ای رسیده است.
مانور نیروی دریایی حکومت اسلامی در خلیج فارس و مانور مشترک آمریکا و اسرائیل و مانور مجدد سپاه پاسداران حکومت اسلامی و اعزام ناوشکن مدرن و مجهز بریتانیا به خلیج فارس و تلاش برای تحریم نفت و بانک مرکزی ایران، نشانه های اوج گیری بحران جدید و...، گوشه هایی از جنگ تبلیغاتی و تحریکات دولت های غربی و حکومت اسلامی هستند.
در حالی که حتی بحث لفظی بستن تنگه هرمز، بیش از همه ایران را از لحاظ اقتصادی تحت فشار قرار می دهد و تنش ها و فضای جنگی را بیش از پیش تشدید می کند.
به نوشته رسانه های بريتانيايی، دولت بريتانيا در واکنش به تهديدهای ايران مبنی بر مسدود کردن تنگه هرمز، مدرن ترين ناوشکن خود را به خليج فارس اعزام خواهد کرد تا باز بودن اين آب راه تجاری استراتژيک را تضمين کند. وزارت دفاع بريتانيا اعلام کرد که ناوشکن « اچ.ام.اس ديرينگ»، به زودی به ساير نيروهای بريتانيا مستقر در اين منطقه خواهد پيوست.
هم زمان وزير دفاع بريتانيا نيز در هشداری به حکومت اسلامی ايران گفت که بريتانيا، پيامدهای مهم تهديد برای مسدود کردن تنگه هرمز را تحمل نخواهد کرد. او، افزود که هرگونه اقدامی از سوی ايران برای مسدود کردن اين آبراه «غيرقانونی و ناموفق» خواهد بود و در صورت لزوم به روش نظامی با يک چنين اقدامی مقابله خواهد شد.
به گزارش روزنامه «ديلی ميل» چاپ لندن، اين ناوشکن تازه سازترين کشتی نيروی دريايی بريتانيا است و به شيوه ای بسيار مدرن طراحی و ساخته شده که رديابی و تشخيص موقعيت آن را بسيار دشوار می سازد. اين ناوشکن که دوره حرکت آزمايشی آن سال گذشته به پايان رسيد اولين فروند از شش ناوشکن مدرنی است که در اختيار نيروی دريايی بريتانيا قرار می گيرد.
اين ناوشکن هشت هزار تنی علاوه بر پيشرفته ترين رادار ۴۸ فروند موشک بسيار هوشمند ضد هوايی را حمل می کند که هم برای سرنگون کردن جت های جنگی و هم برای تعقيب و منهدم ساختن موشک های ميان برد قابل استفاده هستند. اين ناوشکن هم چنين تعدادی هلی کوپتر از نوع «لينکس» را حمل می کند که علاوه بر توانايی حمل و شليک موشک های ضد کشتی قادر به حمل ۶۰ نفر از نيروهای ويژه هستند.
دولت آمریکا نیز پس از تحریم بانک مرکزی ایران، اکنون فعالانه به دنبال تحریم نفتی ایران است و به نظر می رسد اتحادیه اروپا هم در نشست بهمن ماه خود در این مورد به توافق خواهد رسید.
بدون شک، تشدید تحریم های اقتصادی ایران و حمله نظامی به این کشور، به ضرر مردم ایران است. از این رو، هر فرد و جریانی که توجیه گر محاصره اقتصادی ایران و حمله نظامی به این کشور باشد نه در کنار مردم ایران، بلکه در کنار دولت های زورگو و متجاوز بر علیه مردم ایران قرار می گیرد. از سوی دیگر، هرگونه نزدیکی به حکومت اسلامی، به بهانه این که «وطن» در خطر است نیز آن روی همان سکه ای است که در مقابل مردم حق طلب و آزادی خواه و در کنار حکومت اسلامی قرار می گیرد.
در چنین شرایطی، هر فرد و جریان مبارز و آزادی خواه و انسان دوست نه در کنار دولت های قدرت مند غربی و نه در کنار حکومت اسلامی، بلکه در کنار کارگران، زنان، دانش جویان، جوانان، روزنامه نگاران، نویسندگان، هنرمندان و مردم محروم ایران می ایستد که در دهه های اخیر، همواره در جهت سرنگونی کلیت حکومت اسلامی و برپایی یک جامعه آزاد و برابر و مرفه و انسانی مبارزه کرده اند. و در عین حال با تحریم اقتصادی و حمله نظامی به ایران نیز شدیدا مخالف اند و بر بایکوت سیاسی حکومت اسلامی و تحریم فروش جنگ افزارها و ابزارهای پلیسی - نظامی به ایران تاکید می ورزند. این صدای مستقل و قدرت مند سیاسی و انسانی و موثر را باید رساتر کرد تا انسان های متوهم در دام جناح ها و گرایشات مختلف بورژوازی و رقابت های آن ها گرفتار نشوند. بنابراین، هیچ فرد مبارز و انقلابی و انسان دوست و عدالت خواهی هرگز خود را در این جدل ها و رقابت های دولت های سرمایه داری ذینفع نمی بیند و مخالف آن هاست.
تمام مردم ایران و هم چنین مردم آزاده جهان می دانند که حکومت اسلامی، نه نماینده اکثریت مردم ایران، بلکه دشمن آن هاست. این حکومت، دشمن آزادی، برابری، رفاه و شادی مردم ایران است. این حکومت، در این سی و سه سال حاکمیت جنایت کارانه خود، ده ها هزار انسان بی گناه مخالف خود را در زندان ها اعدام کرده است؛ اعدام های نخست انقلاب 57، اعدام های 60 تا 62 و به ویژه قتل عام زندانیان سیاسی در سال 67 و این که در حال حاضر نیز خبر اعدام ها روزانه از ایران شنیده می شود تنها گوشه هایی از انبوه جنایات این حکومت علیه بشریت هستند. این حکومت سی و سه است که زنان ایران را به طور سیستماتیک سرکوب می کند؛ کودکان قربانیان این حکومت جهل و جنایت و خرافه هستند و بارنشستگان نیز از هیچ گونه احترام و امکان ویژه ای برخوردار نیستند. آزادی های فردی و جمعی در این کشور نمایندگان خدا، گوهری دست نیافتنی ست.
سئوال این است که در این بیش از سه دهه جنایات حکومت اسلامی، روابط و مناسبات اقتصادی، سیاسی، دیپلماتیک و نظامی دولت های به اصطلاح دمکراتیک و متمدن غرب با حکومت اسلامی چگونه بوده است؟! فقط در یک جمله می توان گفت که شرم آور بوده است!
در این میان، تنها آن جهت گیری سیاسی و اجتماعی در رابطه با ایران می تواند به یک راه حل سرافرازانه و شرافتمندانه انسانی و آزادی خواهانه منجر شود که غرب در روابط و مناسبات سیاسی و دیپلماتیک و نظامی خود با حکومت اسلامی تجدیدنظر کند و اگر ذره ای انسانیت در وجودشان است راهی را در پیش گیرد که من عمیقا شک دارم به مبارزه کارگران، زنان، دانش جویان، نویسندگان و محرومان جامعه ایران علیه حکومت اسلامی لطمه نزند و مانع سرنگونی کلیت این حکومت نگردد. در این راستا، جلب حمایت تشکل های کارگری، نهادهای انسان دوست و مترقی، احزاب و سازمان ها و نیروهای سیاسی مخالف تبعیض و آپارتاید، جنگ و سرکوب، شکنجه و اعدام و چپ جهان است که دولت ها و نهادهای بین المللی را برای بایکوت سیاسی حکومت اسلامی و جلوگیری از حمله نظامی و تشدید تحریم های اقتصادی تحت فشار قرار بدهند.
در چنین شرایطی، رقابت های دولت های غربی با حکومت اسلامی، کم ترین ربطی به مبارزه آزادی خواهانه و برابری طلبانه مردم ایران در جهت سرنگونی حکومت اسلامی ندارد. از این رو، مخالفت دولت های غربی و در راس همه آمریکا با پروژه هسته ای حکومت اسلامی نیز ربطی به خواست مردم آزاده ایران و جهان که خواهان نابودی همه سلاح های کشتار جمعی هستند و آن را حق هیچ کشوری نمی دانند نیز ندارد. آن ها، صرفا چنین سیاستی را در راستای اهداف و سیاست های جهانی و منطقه ای شان پیش می برند و خود این دولت ها سازندگان و فروشندگان اصلی این سلاح های کشتار جمعی و ویران گر هستند و هم به سلاح های اتمی مجهزند و با کشورهای هم پیمان شان نیز در این موارد هیچ کاری ندارند.
اکنون که دولت آمریکا و متحدانش با جدیت بیش تر خواهان تحریم نفتی و بانک مرکزی ایران هستند؛ و گفته شده است که اعضای اتحادیه اروپا در مورد تحریم نفتی ایران به توافق اصولی رسیده اند؛ و قرار است جزئیات مربوط به طرح تحریم نفت ایران در اجلاس آینده نمایندگان ٢٧ کشور عضو اتحادیه اروپا بررسی شود، طبیعی ست که مخالفین تحریم ها اقتصادی نیز صدای خود را رساتر سازند.
بدون شک، اولین تاثیر مخرب این تحریم ها، باز هم افزایش سرسام آور قیمت ها و کمبود مواد و کالاهای مورد نیاز مردم خواهد بود. جامعه ایران که در حال حاضر با بی کاری و گرانی و فقر فزاینده ای روبروست با اعمال تحریم های جدید، با فلاکت بیش تری مواجه خواهد شد. بنابراین، اولین قربانیان این تحریم های اقتصادی، محروم ترین اقشار جامعه ایران خواهند بود.
در حالی که اگر حکومت اسلامی ایران، در بایکوت سیاسی قرار بگیرد؛ دیپلمات و نمایندگان آن از نهادهای بین المللی چون سازمان بین المللی کار، سازمان ملل و غیره اخراج گردند و سفارت خانه هایش در کشورهای مختلف تعطیل و تروریست - دیپلمات های آن اخراج گردند؛ فروش هرگونه تجهیزات پلیسی - نظامی و جنگ افزار به ایران ممنوع گردد؛ حساب های بانکی سران و مقامات و مسئولیت حکومت اسلامی مسدود گردد و اعلام گردد که هر کدام از سران حکومت اسلامی، در هر کشوری ظاهر شدند به عنوان جنایت علیه بشریت در ایران و هم چنین در کشورهایی چون آلمان، سوئیس، فرانسه، قبرس، ترکیه، اتریش، سوئد و غیره پرونده های ترورشان (ترور اعضای اپوزیسیون) موجود است دستگیر و در دادگاه های بین المللی چون دادگاه لاهه، محاکمه خواهد شد، نه تنها چنین سیاستی، لطمه ای به زیست و زندگی مردم ایران نمی زند، بلکه مستقیما حاکمیت جمهوری اسلامی را در سطح بین المللی در تنگنا و انزوا قرار می دهد.
در حقیقت این نوع تحریم ها و بایکوت سیاسی حکومت اسلامی، بیش از آن که فشاری به مردم باشد، مستقیما عامل تشدید فشار بر حکومت اسلامی خواهد بود و مهم تر از همه، روحیه مبارزاتی مردم آزاده ایران علیه این حکومت را نیز به مراتب بالا خواهد برد. بنابراین، روشن است که هر فرد آزادی خواه و انسان دوست و چپ با تحریم های اقتصادی ایران و هر کشور دیگری و جنگ طلبی همه طرفین درگیر در مساله اتمی ایران، به مخالفت فعال برخیزد و در مقابل بر بایکوت سیاسی و سرنگونی حکومت جهل و جنایت و ترور اسلامی، با مبارزه متحدانه کارگران و مردم آزاده ایران تاکید ورزد.

سه شنبه بیستم دی 1390 - دهم ژانویه 2012





منبع:کانون مدافعان حقوق کارگر

سمينار بررسی اقتصادی – اجتماعی جنبش وال استریت

دانشكده علوم اجتماعي تهران

متن كامل سخنراني عليرضا ثقفي

7 آذر 1390

خدمت دوستان سلام .چون بسياري از دوستان ايستاده اند بهتر است بحث را زودتر شروع كنيم تا زودتر هم بتوانيم تمام كنيم. موضوع بحث، جنبش ضد سرمايه داري وال استريت است. من ابتدا از انجمن جامعه شناسي تشكر مي كنيم كه به ما فرصت دادند اين سمينار برگزار شود. اما در مراكز خبري اعلام شد كه يكي از فعالين كارگري قديمي در سنندج تقاضا كرده بود يك چنين فضايي در اختيارشان قرار بگيرد و نيروهاي امنيتي مخالفت كردند. اگر همبستگي با جنبش وال استريت خوب است و مي شود انجام داد، چرا كارگران نبايد انجام دهند؟ بخصوص فردي كه تقاضا كرده بود يكي از فعالان قديمي كارگري است.
وارد بحث مي شوم. بحث اصلي وجود جنبش اشغال وال استريت به عنوان يك جنبش همگاني است. چون انجمن جامعه شناسي اين برنامه را تدارك ديده ، از اين مناسبت استفاده مي كنم تا بگويم يك تفاوت اساسي بين جامعه شناسي دانشگاهي و جامعه شناسي علمي وجود دارد. جامعه شناسي ؛علمي بود كه ابتدا از فلسفه جدا شد. ما مي دانيم فلاسفه ي قديم و اسكولاستيك كه قبل از قرن 19 مي زيستند ،عمدتا تلاش مي كردند جهان را تفسير كنند. فلاسفه از قرن 19 به بعد اين دستور را در كار خود قرار دادند كه نبايد جهان را فقط تفسير كرد، بلكه بايد جهان را تغيير داد. جامعه شناسي از نظر عملي بايد به فكر تغيير جهان باشد، در حالي كه جامعه شناسي دانشگاهي ما بيشتر به فكر تفسير جهان است. يا رشته ي آسيب شناسي هاي اجتماعي است مثلا چرا مردم شلوغ كردند. برويم راهي بيابيم تا راه حلي بدهيم به حكومتگران كه ديگر مردم شلوغ نكنند، يا اينكه چرا كودك خياباني زياد است برويم راه حلي بدهيم كه كودك خياباني كمتر شود يا جامعه شناسي بازار، كه چه كار كنيم كه فروش زياد بشود و...
از همين جا وارد بحث مي شويم : بنيان جنبش اشغال وال استريت بر تغيير جهان است نه تفسير آن. يعني اگر ما جامعه شناساني داشته باشيم و بتوانيم به آنها لقب جامعه شناس اطلاق كنيم، كساني هستند كه براي تغيير جهان حركت مي كنند. وقتي صحبت از تغيير مي كنيم، يعني آنچه كه داريم و آنچه كه موجود است از نابساماني ها،‌ازبي عدالتي ها‌، از اختلافات طبقاتي،‌از نابرابري ها، ازكودك خياباني از بي خانمان ها بايد تغيير كند. آنچه كه وجود دارد كه يك اقتصاد انگلي است كه در جامعه ي جهاني امروز وجود دارد بايد تغيير كند. جامعه شناسي بايد بنيانش را بر بررسي اين موضوع بگذارد، از اينجا بايد وارد قضيه شود.
حال مي خواهم به اين مساله بپردازم كه اساسا چه چيزي باعث شد ه كه عده اي خواهان تغيير وضع موجود مي شوند. ظاهرا در جنبش ضد سرمايه داري كه به اندازه ي كافي همه ي حضار از طريق اخبار با آن آشنا هستند و به بيشتر كشورها سرايت كرده، مبناي اصلي اين است كه سلطه بازار مالي بر جهان باعث بدبختي هاي موجود در سطح جوامع است. امريكا كه آغازگر اين جنبش است بيش از 40 ميليون فقير دارد. طبق آمار خودشان، نه تنها اين عده زير خط فقر هستند، بلكه حتا عده اي از خود سرمايه دارها هم از وضعيت موجود راضي نيستند، يعني كساني كه خودشان هم از اين خان نعمت سرمايه داري سود مي برند، دريك حالت نا امني قرار دارند. بازار مالي به اختاپوسي تبديل شده كه همه ي جامعه را تحت تسلط خودش قرار مي دهد.
بياييد به تاريخچه قضيه به طور گذرا نگاهي بياندازيم.
بعد از جنگ جهاني دوم، امريكا عمدتا بازار مالي جهان را در اختيار داشت. پول به عنوان يك وسيله ي مبادله ، در جوامع بشري از قديم وجود داشته است. اين وسيله مبادله باعث مي شد كه جامعه بشري بتواند كالاها را مبادله كند. ابتدا پول جايگزين كالاي معادل بود و بعد هم در كسترش مبادلات پولي بانك ها بوجود آمدند و پول منتشر كردند. بعد از جنگ جهاني دوم پول به دست دولت ها منتقل شد ، ميزان انتشار و ميزان گسترش آن در دست دولت ها قرار گرفت. در حالي كه قبل از جنگ هاي جهاني پول در دست بانك ها يا صرافهاي خصوصي بود و معادل آن طلا وجود داشت. در نظام برتن وودز كه بعد از جنگ جهاني دوم بوجود آمد، امريكا متعهد شد همواره كه در برابر هر 35 دلار يك اونس طلا داشته باشد. در اين نظام برتن وودز در حقيقت بانك دار جهان امريكا شد. يعني در مقابل هر دلار شما صاحب يك اونس طلا بوديد. اما به يك باره در سالهاي بعد از 1973 به علت همين بحران هايي كه سرمايه داري دچار آن شد؛ (كساني كه تاريخ سرمايه داري را مطالعه كرده اند مي دانند كه در اين سال بحراني سراسر جامعه ي سرمايه داري را در برگرفت) به يك باره امريكا اعلام كرد كه ديگر پشتوانه دلار طلا نيست. يعني در يك شب گويا جيب تمام مردم را در سراسر جهان خالي كردند.
درست در همين چيزهايي كه اين روزها مي بينيد. اگر در دو يا سه سال پيش شما مي توانستيد با صدهزار تومان يك سكه بخريد، امروز بايد 600 هزار تومان داشته باشيد تا همان سكه را بخريد. يعني پول جيب شما از سه سال پيش در اين بازار مالي به يك ششم تقليل پيدا كرده است. اين يك دزدي اشكار است. تمام دولت هاي سرمايه داري وقتي احساس كردند مي توانند اين كار را انجام دهند، آن را انجام دادند. به هر ميزان كه خواستند و نياز داشتند پول منتشر كردند. حتا برخي از اقتصاد دانان طرفدار نظام سرمايه داري مي گفتند چرا ما از مردم ماليات بگيريم، هر وقت پول لازم داشتيم چاپ مي كنيم. به راحتي جيب مردم را خالي مي كنيم. كار به جايي رسيد كه خود پول، نه به عنوان وسيله ي مبادله، بلكه به عنوان خودش، داراي ارزش شد و طبق آن اصطلاح عاميانه اي كه "پول، پول مي آورد" شروع كرد در سطح جهان حركت كردن. هر گاه كه سرمايه داري با بحران روبرو شد، آن بحران هاي سه مرحله اي، بلافاصله با تزريق پول سعي كردند بحران را حل كنند. سرمايه داري به هر مشكلي كه ميخورد راه حلش را در چاپ كردن پول جستجو ميكرد، اگر صنايعي ورشكست مي شد يا بازار مالي سقوط مي كرد و يا كارگراني بيكار مي شدند، راه حل همه تزريق پول بود. اين پول را در بازار تزريق مي كردند. اما سيستم ونظام سرمايه داري به راحتي اين پول ها را در بازار مالي جمع مي كرد. حتا در ايران هم ما اين را مي بينيم. يارانه هاي نقدي كه در يك سال گذشته بين مردم پخش شد، به راحتي در بازار مالي جمع شد، يعني بازار مالي و بورس ما كه قبل از پرداخت نقدي يارانه ها چيزي در حدود كمتر از صد ميليارد دلار در گردش داشت، با گردش يارانه ها ،به 140 ميليارد دلار رسيد . اين بازار آنقدر نازك نارنجي هست كه در اثر همين ماجراهاي يكي دو هفته ي اخير، مجددا 40 ميليارد دلار از ارزشش را ازدست داد. اين بازار مالي درحقيقت به صورت انگلي در جوامع سر مايه داري درآمده است كه هر چه مردم زحمت ميكشند، مي بلعد. انگل بايد از يك ميزبان اصلي ارتزاق كند. اگر در بدنه ي اصلي خوني درجريان نباشد انگل از بين مي رود، اكنون آنقدر اين انگل از جامعه بلعيده است كه كل بدنه نظام درحال احتضار است وديگر رمقي ندارد . اما بحث مهم آن است كه نظام سر مايه داري براي حفظ سودهاي خودش راهي جز همين انگل پروري يا رشد بازار مالي نداشته است به اين معني كه اگر سر مايه داري را دوباره به همان رقابت آزاد قرن نوزده بر گر دانيم ،و بازهم حاضر نباشد امتيازاتش را ازدست بدهد وهمچنان بر حرص وطمع خود پافشاري كند وبراي حفظ سود هايش حاصر به نابودي كره زمين باشد،مجددا به همين تسلط بازار مالي خواهد رسيد .اين بحث را در جاي ديگر پي ميگيرم.
يكي از راه حل هاي ديگري كه سر مايه داري همزمان با تزريق پول براي حل بحران هاي خود بر مي گزيد وسعي مي كرد با اين مساله مشكلات خود راحل كند، صدور سرمايه بود. از دهه ي 1990 صدور سرمايه را به كشورهاي ديگر آغاز كرد. از جمله به مناطق آزاد تجاري. طي اين مدت 1500 منطقه ي ‌آزاد تجاري در سراسر جهان از جمله چين و آسياي جنوب شرقي، مكزيك و حتا ايران مانند قشم وكيش و ... ايجاد شد. كه همه الگويي از بازار آزاد و صدور سرمايه بودند. . مي خواست با اين صدور سرمايه تورم مالي خود را حل كند.اما با اين همه بازار مالي به جايي رسيد كه آنقدر بزرگ شد كه ديگر امكان ارتزاق نداشت. آن زرق وبرق هايي كه بوجود آورده بودند، آن حباب قيمتي كه بوجود آمده بودند، به يك باره در 2008 شكست. خانه اي كه 700هزار دلار قيمت گذاري شده بود و روي آن وام بانكي داده شده بود به 300 هزار دلار رسيد. واقعيت قضيه اين بود كه حباب قيمتي تركيد كه در اثر باد شدن بازار مالي بوجود آمده بود و اين تركيدن باعث شد كه بحران خودش را نشان دهد و باز هم نسخه ي قبلي به كار گرفته شد كه بياييم با تزريق پول اين مساله را حل كنيم. اما اين بار، اين مريض جواب نداد و اين تزريق پول جديد نه تنها مشكل را حل نكرد بلكه بيشتر به بحران دامن زد. كاري ايجاد نكرد. كار به جايي رسيد كه خود طرفداران نظام سرمايه داري خواهان اين شدند كه سرمايه هايي كه خارج شده و رفته اند در چين يا مناطق آزاد تجاري ودرساير مناطق دنيا مشغول به كار هستند ،برگردند. تمام اميد سرمايه داري به اين بود كه از نيروي كار ارزان و فراواني كه در مناطق مختلف جهان است استفاده كند، اما استفاده از اين نيروي كار نه تنها دردي از او دوا نكرد، بلكه بر بحران آن افزود.
بازار مالي با اين وضعيت مواجه شد. اين اولين بار در تاريخ نيست كه نظامي با اين وضعيت روبرو مي شود. گنديدگي اين نظام در حدي است كه بخش هايي از خود اين نظام، امروزه باور دارند كه به بن بست رسيده اند. آن بازار رسمي سرمايه كه در دوران بعد از جنگ هم تا مدتي حاكم بود، بازگشت به دوران قبل تنها براي كارگران و زحمتكشان و دستمزدبگيران نيست كه آرزو شده است، اكنون براي خيلي از سرمايه داران نيز آرزو شده است. ما در دهه ي 60 و 70 شاهد اين بوديم كه شغل رسمي براي بيش از 70 تا80 درصد از نيروي كار وجود دارد. ولي از سال 1991 – 92 به بعد ، بعد از پيمان نفتا، ما شاهد هستيم كه تمام شغل هاي رسمي به قراردادهاي موقت تبديل شده است. بسياري از امتيازاتي كه سرمايه داري پس از جنگ جهاني دوم مجبور شد به كارگران و مردم در سراسر جهان بدهد، از بيست سال پيش شروع كرد به پس گرفتن. عين همين قضيه در مورد خود سرمايه داري رسمي هم بوجود آمد. يعني آن اقتصاد بازار رسمي به اقتصاد بازار قاچاق و غيررسمي و بازار مالي و انگلي تبديل شد. شما اگر دهه هاي قبل شاهد بوديد كه يك نفر با عده اي كارگر مي آمد وكالايي را توليد مي كرد و استثمار هم مي كرد، دراين بازارتوليد مي كرد، با آن بازار ديگر رقابت مي كرد. سعي مي كردند بازارها را بگيرند، اما در دوره ي اخير با حاكميت اين بازار مالي، به طور كامل اقتصاد رسمي تحت فشار و تسلط قرار گرفته است. حرف اول وآخر را بازار مالي مي زند و بهترين كالاي توليد شده اگر در چرخه بازار مالي قرار نگيرد امكان عرضه ندارد. بازار مالي آنقدر قوي است كه به راحتي وبا تبليغات وانحصار ميتواند كالائي را به بازار وارد كرده ويا از دور خارج كند .
يك اقتصاد انگلي درست شده شبيه آنچه كه اشرافيت دوران فئودالي در اواخر دوران خودش داشت. اين اقتصاد انگلي حتا سرمايه داران را هم راضي نمي كند. اين ناامني شغلي، اين ورشكستگي واين وضعيتي كه در اثر بحران مالي بوجود آمده است، آنها نه توان آن را ندارند كه مشكلي را حل كنند و نه راه حلي دارند. در مورد كارگران و زحمتكشان هم كه بارها و بارها گفته شده، وضعيت دشواري دارند. سرمايه داران هر روز سعي مي كنند با گسترش نا امني شغلي ، با بيكاري، با گرفتن خانه ها، خانه هايي كه نتوانسته اند وام هايشان را بدهند، آنها را تحت فشار بيشتر قرا دهند.
دومساله ديگر را مي خواستم مطرح كنم اما وقت من تمام شده است. اول مبارزات جديد، سازماندهي و حتا خواسته هايش و روش كارش و بسياري از مسايلي كه در پيش رو دارند با گذشته فرق مي كند. اميدوارم كه دوستان به اين تفاوتها بپردازند.
مساله ديگر راه حل هاي موجود هست. آيا راه حلي داريم؟ آيا باز هم سرمايه داري مي خواهد پول تزريق كند و با ايجاد يك حباب قيمت مشكل راحل كند؟ تمام شرائط نشان مي دهد كه توان اين كار را ندارد. سه ميليون نفر در پرتقال بيرون ريخته اند، در يونان همينطور اسپانيا، فرانسه انگليس، همه مشكل دارند، (خوشبختانه كشور ما كه مشكلي ندارد) اين مسايل بايد حل شود. راه حل هاي اين بحران بايد بحث بشود. چشم انداز هاي آينده همينطور. اين كه ما ميگوييم نظام سرمايه داري به بن بست رسيده، بايد روشن كنيم كه راه حل ما براي اين بحران چيست ؛ به اين مسائل بعدا خواهيم پرداخت.........

در پاسخ به سوال ها:
سوال: آقاي ثقفي ،شما ميگوئيد گسترش نظام مالي وگردش پول باعث به وجود آمدن اين بحران شده است لطفا به زبان ساده بفرمائيد جامعه بدون پول چگونه خواهد بود و تصور شما از آن چيست؟
جنبش اشغال وال استريت اساسا مي گويد بنيان را بر انسان بگذاريد. براي انسان ارزش قائل بشويد. چه آنهايي كه مخالفند و چه آنهايي كه موافقند، ما همه در درجه ي اول انسان هستيم. سعي كنيم در فضاي آكادميك، ژورناليستي و در هركجا كه هستيم، انسان وانسانيت حاكم باشد. براي هر كس هم كه مخالف ما هست اين حق را قائل شويم كه حرفش را بزند. تقريبا سوال هايي كه شد كم وبيش يكسان است: شمايي كه مي گوييد نظام سرمايه داري فاسد است، نظام سرمايه داري از پول سوءاستفاده مي كند، كارگر را استثمار مي كند، مي گوييد چه كار بايد كرد؟اصل سوالات اين است.
بحثي كه در اينجا مطرح است 1- براي هر سوالي كه مطرح مي شود ، دو جواب وجود دارد: يكي جواب نفي وديگري جواب اثبات. اين بخشي ازتفكر اسپينوزا است. وقتي مي گوييم ديوار سفيد است معني اش اين است كه آبي نيست، زرد نيست. درست است كه گفته ايم سفيد است ولي درعين حال هم گفته ايم كه قرمز و سبز و... هم نيست. اگر با ابتدايي ترين استدلال‌ها آشنايي داشته باشيم مي دانيم كه يك تعريف سلبي داريم ويك تعريف ايجابي. تعريف سلبي ما از نظام سرمايه داري روشن است. اين نظام الان حداقل با توجه به آمار جاهايي كه معتبر هستند مانند سازمان ملل اين نظام يك ميليارد و دويست ميليون نفر گرسنه دارد. اين نظام با آمارمعتبري كه خودش اعلام مي كند حداقل سه ميليارد نفر زير خط فقر دارد. اين آمار را من نمي دهم سازمان ملل مي دهد. من مي گويم هر انساني كه به دنيا مي آيد حق زندگي دارد به اندازه ي بقيه . شما با اين مخالفيد؟ من مي گويم هر انساني كه به دنيا مي آيد حق دارد غذا بخورد، شغل مناسبي داشته باشد، مسكن داشته باشد، محل گرمي و سردي در حد استانداردها براي زندگي داشته باشد ،از پوشاك و آموزش و بهداشت به اندازه ي كافي و به اندازه ي ديگران بهره مند باشد، شما با اين مخالفيد؟
-حضار: كي مخالف است...
بسياري از نظريه پردازان سرمايه داري ميگويند اين وضع نه تنها خوب است بلكه ضروري هم هست ،شما به گفته ها ونوشته هاي آنها توجه كنيد .....
اجازه بدهيد. من اكنون در زمينه جواب سلبي دارم صحبت مي كنم. هگل استدلالي داشت. هگل كه يكي از بزرگترين فلاسفه است. مي گفت: همه برسيم به آنجايي كه روي آن توافق داريم، برسيم به كف توافقات، آن وقت بحث را از آنجا شروع كنيم. ما همه با اين موافقيم كه در جهان نابرابري هست، ظلم هست، كودك خياباني هست و ... هست و اينكه بايد اين ها از بين برود. حالا مي رسيم به بخش دوم. بايد چيز ديگري غير از اين ساخته شود. آفرين. سر اين بحث داريم. سر اين بنشينيم صحبت كنيم. انگ نزنيم به هم، كه تو كمونيستي، تو آنارشيستي ، تو فلاني، پس تو چي مي گويي؟
بحثي را آقاي مالجو اشاره كردند كه بزرگان سوسياليسم ماركس و ... گفته اند كه نظام آينده ، يا بديل بايد در نظام قبلي شكل بگيرد. . من اين را در نوشته هاديده ام كه نظام آينده پس از سرمايه داري تفاوتي با نظام هاي قبلي دارد و ان اين است كه نظام آينده ابتدا در انديشه شكل مي گيرد بعد در اقتصاد، برخلاف نظام سرمايه داري كه ابتدا عليه فئوداليسم در اقتصاد شكل گرفت و نظام پس از سرمايه داري، به دليل اينكه سرمايه داري تمام مسامات زندگي را مسدود كرده است و سرزمين كشف نشده اي باقي نمي گذارد، نظام آينده ابتدا در فكر شكل مي گيرد. يعني من و شما بنشينيم فكر كنيم حالاكه سرمايه داري به اين بن بست رسيده است چه كار كنيم كه اين بن بست ها نباشد. نه اينكه من بگويم شما بياييد حرف مرا قبول كنيد و شما بگوييد نه همه حرف مرا قبول كنند. نه. بياييم ببينيم اين مشكلات را چگونه مي شود حل كرد و از درون اين نفي ها ايجاب بوجود مي آيد.همين سوالي كه شده مي خوانم:
"شما به ما تصوري از پول بدون پشتوانه داده ايد. آيا مي توانيد بگوييد آن گردش مالي سالم كه در آن فساد نباشد چگونه است؟ لطفا به زبان ساده بگوييد.
پول اساسا براي چه ايجاد شد؟ پول تاريخچه اي دارد. پول وسيله ي مبادله ي كالاست. پول كالاي معادل بوده است. اين تاريخچه پول را نمي خواهد چپ ها بگويند، راست ها بگويند، آدم اسميت مي گويد كه يك اقتصاددان است. ابتدا اين كالاي معادل كيسه هاي نمك بود. بعد پوست مي شمردند و مي دادند. يك زمين برابر با چند پوست. يك من گندم برابر با چند كيسه نمك. بعدها تبديل شد به كيسه هاي زر و... يعني كالايي توليد مي شد و فردي مي آمد آن كالا را مي گرفت و به جاي آن پول مي داد و از آن دست آن را مي داد و كالايي ديگر مي گرفت.
اكنون اين مفهوم اصلي پول دگرگون شده است. الان شما هزار تا اوراق بهادار داريد. اين اوراق صد هزار تومان مي ارزد. فردا اين ناگهان ده هزار تومان مي شود. پس فردا مي شود دويست هزار تومان. پول ديگر خاصيت اصلي خودش را كه وسيله ي مبادله بوده از دست داده است. پس اولين كاري كه مي شود كرد اين است كه اين خاصيت فعلي اش را از بين ببريم كه عمدتا فساد آور است و آن را وسيله ي مبادله كنيم. من يادم هست صحبت هايي در اين زمينه شده است. يكي از افرادي كه در همين جنبش اشغال وال استريت بود گفته بود: بايد سيستم تعاوني را رشد بدهيم. نمونه اي هم آورده بود كه مثلا دركانادا يك ساختماني درست كرده اند. همه اين سيستم را اجرا مي كنند اگر اجاره اي ، درآمدي هست آن را به صندوق آن تعاوني مي ريزند و ... اين يك پيشنهاد است. من نمي گويم پاسخ درست اين است. مي شود چيزهاي ايجابي را در موردش صحبت كرد. اما همه ي ما در مورد مسايل سلبي با هم توافق داريم. فكر مي كنم اين مي شود گامي براي اينكه بيشتر صحبت كنيم. ونظام آينده را نه بطور دستوري بلكه از ميان مبارزات واقعي معترضين به نظام موجود بيرون آورد....







Mehdi Sameeمحور خامنه ای، مالکی، اسد علیه تحول دمکراتیک
مهدی سامع
سال میلادی 2011 سال تحولات شگرف در صحنه جهانی بود. ستمگرانی که چندین دُهه بَذر استبداد، بی عدالتی و تبعیض کاشته بودند، مجبور به دِرو کردن طوفان شدند. بهار عرب، خیزش برآشفتگان و جنبش اشغال وال استریت، دگرگونیهای بزرگی در مناسبات بین ستمگران و ستمکشان
پدیدآورد. دیکتاتورهایی که چندین دهه بر شانه های مردم محروم سوار بودند، به زیر کشیده شدند. خود سوزی یک جوان 26 ساله تونسی بر خرمن خشم . نفرت توده های مردم جرقه ای زد که آتش آن هنوز شعله ور است. بن علی، مبارک و قذافی سرنگون شدند و انقلاب در سوریه در ستیز با دیکتاتوری بشار اسد به لحظه سرنوشت ساز خود نزدیک می شود. انقلابهای خاورمیانه ادامه دارد و مردم مصر با ادامه خیزشهای خود برگهای جدیدی در بهار عرب به ثبت می رسانند. بهار عرب ادامه دارد و نه پیروز شده و نه شکست خورده است. مُنفعلان گُندِه گو و آن دسته از روشنفکران کوته بین که خود را محور عالم حساب می کنند، از ابتدا حُکم به شکست انقلابهای بهار عرب دادند و به قدرت رسیدگان جدید که به نان و نوایی رسیده اند برای تثبیت موقعیت خود و به زنجیر کشیدن دوباره مردم از پیروزی قطعی و نهایی صحبت می کنند.
واقعیت این است که انقلابهای بهار عرب با همه نقاط قوت و ضعف آن ادامه دارد و اکنون این زنان و مردان سوریه هستند که با فداکاریهای بی نظیر خود، تاریخ را در خیابانها می نویسند. انقلاب مردم سوریه در بطن بهار عرب یکی از پیچیده ترین و در همان حال خونین ترین انقلابهای عصر جدید است. موقعیت جغرافیایی سوریه و مرزهای مشترک آن با اسرائیل، اردن، ترکیه، لبنان و عراق برای خانواده اسد این فرصت را به وجود آورده بود تا هرکدام از این کشورها به نوعی به تعادل موجود در سوریه وابسته شوند. در دوران جنگ سرد حکومت حافظ اسد از پشتیبانی شوروی سابق برخوردار بود و علیرغم این که هرگزدرگیر جنگی جدی با اسرائیل نشد، در جبهه پایداری علیه اشغالگری اسرائیل تعریف می شد. به قدرت رسیدن خمینی در ایران موقعیت ژئوپلیتیک رژیم حافظ اسد را تقویت کرد. در استراتژی دفاعی رژیم جمهوری اسلامی آن گونه که بارها سرکردگان رژیم به روشنی بیان کرده اند، سوریه جزیی از عمق استراتژیک نظام ولایت فقیه است. بدون این عمق استراتژیک، خامنه ای قادر به استفاده بهینه از حزب الله در لبنان که یک خطر جدی و بالفعل برای اسرائیل است نخواهد بود.
در مورد اهمیت استراتژیک رژیم بشار اسد برای خامنه ای حسن شیخ الاسلام، سفیر سابق رژیم ایران در سوریه می گوید:«من به شما عرض کنم سوریه برای جمهوری اسلامی ایران فقط سنگر مقاومت نیست، سوریه امنیتش امنیت جمهوری اسلامیه، دلایلی داره الان من باز فرصت نیست توضیح بدهم اگر لازم شد بدونید که پشتیبانی از اونچه که در لبنان باعث وحشت اسرائیله، و باعث وحشت آمریکاست، و امنیت ملی ما رو تضمین می‌کنه، یعنی مانع میشه که آمریکاییها یا اسرائیلیها مثلاً به بوشهر حمله کنند یا مثلاً به نظنز حمله کنند این راه رو این پشتیبانی رو سوریه داره، ملت ایران خوبه بدونه که سوریه جزء امنیت، امنیت سوریه جزء امنیت ملی ایرانه، غربیها هم این رو بدونن این اونجایی هست که ما کوتاه نخواهیم آمد.»(تلویزیون شبکه خبر، 22 آذر 1390)
رژیم حافظ اسد و پس از آن بشار اسد با توجه به پارامترهای واقعی تا جایی که توانسته از رژیم ایران باج گرفته است. اکنون انقلاب مردم سوریه در حال تعریف مجدد همه ی این تعادلها و بده و بستانها است. در این میان نقش دولت مالکی در عراق قابل توجه است. دولت مالکی نمی تواند خود را در بهار عرب تعریف کند و اساساً علیه تحولات دمکراتیک در خاورمیانه است. دولت مالکی نمی تواند خود را در اردوی کشورهای عربی تعریف کند چرا که ادامه حیاتش به حمایت ولایت خامنه ای و آمریکا بستگی دارد. بدین خاطر است که دولت مالکی در مورد انقلاب سوریه همراه و مجری سیاستهای خامنه ای است. در این همسویی و همراهی است که در عمل محوری از خامنه ای، مالکی و اسد در تقابل با خیزشهای خاورمیانه ایجاد می شود. نکته کمدی در همراهی نوری المالکی با خامنه ای این است که مالکی خیزش انقلابی مردم سوریه را وابسته به غرب اعلام می کند. در مورد این ادعای سخیف و خامنه ای پسند، برهان غلیون، رئیس شورای ملی سوریه گفت؛ کسانی که سوار بر تانکهای آمریکایی به قدرت رسیده اند نمی توانند به ما اتهام وابستگی به غرب بزنند.
موقعیت دولت نوری المالکی برای سید علی خامنه ای بسیار ویژه است. این منافع ملی عراق نیست که مالکی تمام توافقات اربیل برای دولت مشارکتی را زیر پا می گذارد. این منافع ملی مردم عراق نیست که دولت مالکی قلدرمابانه برای حذف معاون رئیس جمهور عراق و معاون خودش دست به توطئه می زند. و سرانجام این منافع مردم و کشور عراق نیست که دولت نوری المالکی برای کشتار مجدد مجاهدان کمپ اشرف تدارک دیده است. این دقیقاً منافع و مصالح ولایت خامنه ای است که مالکی را برای حفظ قدرتش به این سمت هدایت کرده و البته دولت آمریکا هم به اندازه کافی به این دولت قلدرمنش و توطئه گر میدان داده است.
وقتی دولت آمریکا برای یک تروریست شناخته شده فرش قرمز پهن می کند و به مزدوران سید علی خامنه ای در کاخ سفید خوش آمد می گوید، در عمل به عوامل خامنه ای برای توطئه گری علیه نیروهای دمکراتیک چراغ سبز نشان می دهد. روزنامه واشنگتن تایمز در شماره روز سه شنبه 22 آذر 1390(13 دسامبر 2011) نوشت:«یکی از فرماندهان سابق سپاه ایران، که FBI وی را یکی از عوامل عملیات سال 1996 که منجر به کشته شدن 19 نفر از نیروی نظامی آمریکایی شد، معرفی کرده است، به همراه نخست وزیر نوری المالکی روز دوشنبه به کاخ سفید آمد و در جلسه ای که اوباما پایان جنگ عراق را اعلام کرد حضور داشت...هادی فرهان الامیری، وزیر حمل و نقل دولت نوری المالکی است که به همراه وی به آمریکا رفته است تا در مورد آینده عراق و نفوذ ایران بحث کند. سخنگوی کاخ سفید هم از پذیرش و قبول اینکه الامیری در این جلسه حضور داشته، سر باز زد و تنها در مورد دولت عراق صحبت کرد. سفارت عراق هم هیچ توضیحی در مورد ماموریت الامیری در این سفر ارائه نداد. این شرم آور و در همان حال مسخره است که دولت آمریکا بر خلاف رای دادگاه استیناف فدرال در واشنگتن دی-سی در ژوییه 2010 (تیر ماه 1389) که تصریح می کند؛ دولت آمریكا با خارج نكردن سازمان مجاهدین خلق ایران از لیست تروریستی دچار خطا شده است، هنوز نام این سازمان را از لیست سازمانهای تروریستی حذف نکرده، از تروریست دست پروده خامنه ای پذیرایی می کند.
برای خامنه ای حفظ موقعیت در عراق و در نهایت تسلط کامل بر این کشور به مراتب از دستیابی به بمب اتمی مهمتر است. عراق حلقه واسط و نقطه کانونی برای توسعه هژمونی ولایت فقیه و توسعه بنیادگرایی اسلامی است. از همین مَنظَر تسلط ولایت فقیه در عراق برای جنبش آزادیخواهی خاورمیانه و شمال آفریقا بسیار خطرناکتر از دستیابی جمهوری اسلامی به بمب اتمی است. برای خامنه ای در شرایط کنونی دولت نوری المالکی به خاطر حفظ رژیم بشار اسد اهمیت دوچندان دارد و البته در استراتژی امنیتی خامنه ای نابودی مجاهدان شهر اشرف و همزمان حذف نیروهای سکولار در عراق، گام مهم و اساسی برای حفظ هژمونی در عراق و در منطقه است.
این سیاستی است که خامنه ای و عوامل او با جدیت پیگیری می کنند و باید به تاکید گفت که این مردم سوریه هستند که با خیزشهای خود این معادله را به هم می زنند و این جنبش و نیروهای دمکراتیک عراق هستند که با تلاشهای خود تعادل این معادله را به هم می زنند و سرانجام این زنان و مردان مقاوم کمپ اشرف هستند که با پایداری و مواضع اصولی خود که همراه با بیشترین انعطاف است، نقش مهم در به هم زدن این معادله ضد مردمی به عهده دارند. این موضوع از چشم ناظران و تحلیل گران جهانی پوشیده نیست .
روزنامه گاردین در شماره روز چهارشنبه 16 آذر 1390(7 دسامبر 2011) می نویسد:«با رفتن اسد از سوریه، حزب‌الله لبنان از کمکهای دمشق و تهران محروم خواهد ماند و رو به ضعف خواهد رفت. در نتیجه، قابلیتهای ایذایی خود را در مقابل اسراییل تا حدود زیادی از دست خواهد داد. با از دست رفتن تنها هم ‌پیمان جدی ایران، انزوای سیاسی تهران در منطقه تکمیل خواهد شد. عراق نیز در وضعیت بحرانی، تکیه گاه معتبری برای جمهوری اسلامی نخواهد بود...به‌دلیل آشکار شدن عمق اندک استراتژیکی ایران در زمینه‌های سیاسی، اقتصادی، و حتی دفاعی، جنگ فرسایشی کنونی علیه جمهوری اسلامی، باقی مانده قابلیتهای مقاومت ایران را هدف قرار داده است.»(رادیو فردا 24 آذر)

جمعبندی: سال میلادی 2011 با طوفانهای بنیان کَن آغاز شد. در تمامی این سال جهان شاهد جنبشها، قیامها، خیزشها و انقلابهای بزرگ بود. تا آن جا که به بهار عرب بر می گردد، در این کشاکشها و جدالها در کلی ترین شکل سه نیروی و یا سه جبهه بزرگ در ستیز و یا رقابت با هم نقش آفرینی کردند.
جبهه کشورهای بزرگ یا در تقابل با جنبشهای مردمی بودند و یا در همسویی برای مهار آن مداخله کردند.
جبهه نیروهای ارتجاعی که برای مصادره حرکت دمکراتیک مردم وارد صحنه شده اند. قلب و مغز این جبهه در تهران و در بیت خامنه ای قرار دارد و در لحظه کنونی محور خامنه ای، مالکی و بشار اسد نقش اصلی علیه تحول دمکراتیک در خاورمیانه به عهده دارد. انقلاب مردم سوریه به مساله کانونی این منطقه تبدیل شده و بنابرین برای جبهه بنیادگرایی اسلامی به رهبری سید علی خامنه ای حفظ بشار اسد مساله اساسی است.
جبهه نیروهای دمکراتیک و ترقیخواه که برای پیشرفت جامعه به سوی دمکراسی و عدالت به مبارزه سرنوشت ساز روی آورده اند.
برای همه آزادیخواهان، دمکراتها و عدالت طلبان جهان سالی که روزهای پایانی آن را شاهد هستیم، سال پیروزیهای بزرگ و البته سال بروز تهدیدهای جدیدی بود. آن دسته از روشنفکران به اصطلاح چپ که با برجسته کردن تهدیدها، مبلغ انفعال و بی عملی بودند در عمل، علیرغم لُغُز خوانیها و گُنده گوییهای خود، در جبهه دیکتاتورها و مرتجعان قرار داشتند.
ما آما با افتخار اعلام می کنیم که با آگاهی به همه فراز و نشیبهای تحولات سال 2011 میلادی، خود را جزیی از بهار عرب، جزیی از جنبش برآشفتگان و جزیی از جنبش اشغال وال استریت می دانیم و با آرزوی تحقق دمکراسی، برابری، آزادی و عدالت به استقبال سال آینده می رویم.

منبع: نبردخلق شماره 318، پنجشنبه 1 دی 1390 (22 دسامبر 2011)
http://www.iran-nabard.com/n318/yaddasht318.htm



تکمیلی: فرار مجری معروف و ویژه تلویزیون و احمدی‌نژاد، تکذیب شد

image
مجری معروف سیما و ویژه ریاست جمهوری به دلیل دست داشتن در اختلاس سه هزار میلیارد تومانی به خارج از کشور گریخت. اما البرزنیوز به نقل از یک مقام صدا و سیمای جمهوری اسلامی اعلام کرد که این مجری برای ادامه تحصیل در خارج از کشور به سر می‌برد.

وب‌سایت «عصر ایران» در این زمینه نوشت: «یک مجری معروف صداوسیما به دلیل مشخص شدن ارتباطات وی با اختلاس سه هزار میلیاردی، از کشور فرار کرد.»
این وب‌سایت بدون نام بردن از این مجری افزوده است که وی ارتباطاتی با گروه امیر منصور آریا و دیگر افراد صاحب نفوذ داشته و از این روابط برای کارچاق کنی استفاده می‌کرده است که با مشخص شدن این روابط در روند رسیدگی به پرونده اختلاس، مجری معروف به یکی از کشورهای غربی گریخته است.
گفتنی است رسانه‌های داخلی نام این مجری را قید نکرده‌اند؛ اما تنها مجری که مرتبط با پرونده اختلاس است مرتضی حیدری، مجری معروف شبکه دوم سیما است که به عنوان تنها فرد مورد اطمینان احمدی نژاد، همواره مصاحبه‌های فرمایشی با رییس جمهور را انجام می‌داد.
البرز نیوز اما امروز به نقل ازیک مقام سازمان صداوسيما نوشت: «مرتضی حيدري در خارج ازکشور مشغول تحصيل است و به طور متناوب به محل تحصيل خود رفت و آمد دارد و اين نمي‌تواند به مفهوم خروج دائم او از کشور باشد.»
البرز نیوز در پایان نوشت: «شايعاتي درباره فعاليت هاي گسترده اقتصادي اين چهره مشهور صداوسيما وجود دارد.»




تحریم؛ ظلمی مضاعف به ایرانیان بورلی هیلز

image‎۱-ایجاد «تغییر» در ایران هزینه خواهد داشت، گروه‌های مختلف برداشت خود از تغییر، و راه‌های کم کردن این هزینه‌ها را باید مشخص کنند، امروز بعد از یک تاخیر چندین ساله بالاخره حتی گروهی که راه «اصلاحات» را تبلیغ می‌کرده‌اند نیز متوجه شده‌اند که این نظام ظرفیت اصلاح ندارد و تنها راه رو به جلو برای مردم ایجاد تغییر است. اصرار به استفاده از کلمه «تغییر» به این خاطر است که همواره باید یادمان باشد که مردم ایران در یک فرایند چندین ساله و در یک گفتمان پیچیده و پیشرفته به روش‌های مختلفی‌ دست زده‌اند تا مسیر حکومت را «اصلاح» کنند، و این حکومت بوده است که صدا و خواست مردم را نادیده گرفته و نهایتاً صحنه را برای ایجاد تنش و خشونت آماده کرده است.

‎۲-سابقه‌ تغییر در کشورهای مختلف نشان می‌دهد که یک اپوزیسیون هوشمند و یک‌پارچه برای کم کردن این هزینه‌ها لازم است، ولی‌ کافی‌ نیست چه این حکومت است که باید نهایتا رفتار منطقی‌ از خود نشان دهد و راه را برای ایجاد تغییر باز کند. این تغییر می‌تواند مانند آفریقای جنوبی، از طریق تحریم‌ها و فشار افکار عمومی‌ به وجود بیاید یا مانند لیبی‌ از طریق حمله مستقیم نظامی، مانند مصر از طریق قیام مردمی، یا مانند عراق از طریق اشغال نظامی، ولی‌ این «ذات» حکومت است که برّ خورد اخر را دیکته می‌کند. حکومت با فریب سعی‌ خواهد کرد تا آنجا که می‌تواند هزینه تغییر را بالا ببرد و اگر اتفاقات ۱۰ سال اخیر ایران را مرور کنیم می‌بینیم که در این کار موفق بوده، تغییری که با در دست داشتن مجلس و ریاست جمهوری و با اتکا به ۲۰ میلیون رای امکان‌پذیر بود، امروز هزینه‌ای بسیار بالاتر دارد و این بدون در نظر گرفتن جان‌هایی‌ است که از آن روز‌ها تا امروز در این راه از دست رفته و ثروت ملی‌ که نابود شده است.

‎۳-می‌توان در مورد کم کردن هزینه ایجاد تغییر در ایران بحث کرد، ولی‌ متأسفانه، متأسفانه هزینه آن صفر نخواهد بود. آیا این هزینه یک حمله نظامی است؟ یک قیام مردمی فراگیر است یا یک تحریم تاثیرگذار یا ترکیبی‌ از همه اینها؟ هنگامی که مردم ایران در خیابان‌ها فریاد میزنند «اوباما یا با اونا یا با ما» احتمالا منظورشان این نبوده که اوباما مچ‌بند سبز دستش کند و سرود یار دبستانی را حفظ کند.(البته باید در مورد این که منظورشان دقیقا چه بوده از آقای کدیور سوال کرد) و «شاید» این درخواست موضع گیری از رئیس جمهور آمریکا پیامی است برای کمک به پایین آوردن هزینه جانی این تغییر، در این صورت مساله تحریم‌های تأثیرگذار هر چند اقتصاد مریض ایران را به مرز سقوط می‌کشد ولی‌ شاید (در شرایط امروز) کم هزینه‌ترین راه برای ایجاد تغییر باشد، و این بدین معنا نیست که حکومت در مواجهه با تحریم‌های فلج کننده قدرت را واگذار می‌کند، این فقط یک قدم است ولی‌ قدمی‌ بلند.

‎۴-بیشتر ایرانیان خارج‌نشینی که این روز‌ها برّ علیه تحریم یا اقدام جدی در رابطه با حکومت ایران موضع‌گیری می‌کنند و راه حل هم ارائه نمی‌دهند، از بقای حکومت، و از وضع موجود یا نفع سیاسی می‌برند یا نفع اقتصادی. حساب کسانی که منافع سیاسی دارند روشن است و همه با آنها آشناییم اما بقیه چه کسانی‌ هستند؟ آیا حتما و لزوما باید در معاملات نفتی‌ شریک جمهوری اسلامی بود یا «کار‌چاق‌کن» خرید هواپیما بود تا با شعار‌های مردم پسند انسان دوستانه به حفظ وضع موجود اصرار ورزید یا در سطوح پایین‌تری نیز می‌توان نه خواسته به رویه فاسد اقتصادی کمک کرد و بقای رژیم را تضمین کرد؟

‎۵-نرخ سرسام‌آور تورم، رشد بی‌‌حساب کتاب قیمت مسکن در ایران و وام‌های کم بهره در غرب، بسیاری از ایرانی‌‌های طبقه متوسط به بالا خارج نشین را بر آن داشت تا با اخذ وام از کشور‌هایی‌ که در آنها اقامت داشتند و سرمایه‌گذاری در بازار مسکن یا دیگر شاخه‌های اقتصاد مافیای ایران، نه به رونق اقتصاد بلکه به رونق فساد درسیستم اقتصادی مافیایی ایران کمک کنند، و امروز با جدی شدن تحریم‌ها و تمام شدن پشتوانه ارزی که از فروش نفت ایران برای رژیم به وجود آماده بود، و لاجرم بالا رفتن قیمت دلار این سرمایه‌گذاری‌ها به شدت به خطر افتاده‌اند و صدای این عاشقان وطن در خارج از ایران نیز گوش فلک را کار کرده، ایران را تحریم نکنید! مردم ایران صدمه می‌بینند مخصوصا مردم ایران ساکن کالیفرنیا!
‎قصد بر این نیست که گروهی را با انگ زدن جدا کرد، در همین کالیفرنیا کم نیستند ایرانیانی که بهای زیادی برای مبارزه با رژیم بیرون از فیسبوک پرداخت کرده‌اند و استفاده از اسم کالیفرنیا فقط برای تبیین کلیت بحث بود وگرنه دوستان در لندن  یا تورنتو یا جاهای دیگر کم در اقتصاد فاسد و مافیأی سرمایه‌گذاری نکرده‌اند، ولی‌ باید به هزینه‌ای که زندانیان سیاسی از سال ۵۷ تا به حال پرداخت کرده‌اند فکر کرد، باید فشار اقتصادی که به روستاییان مناطق محروم در ایلام و بلوچستان و ...به خاطر رونق اقتصاد رانتی مافیایی متحمل می‌شوند فکر کرد، متأسفانه کلّ ایران در سواحل شمال و مهمانی‌های شمال تهران و سفر به کیش خلاصه نمی‌شود و همه ایرانی‌‌ها از مزایای دو ملّیتی بودن بهره‌مند نیستند. باید به این اندیشید که بقای چنین حکومت فاسدی چه لطماتی به ایران و مردمش وارد می‌کند و یک بار برای همیشه این عمل جراحی درد آور را انجام داد.
‎ایجاد تغییر در ایران هزینه خواهد داشت، مردم ایران تا به حال با فدا کردن جان بهترین و پاک‌ترین فرزندانشان این هزینه را پرداخت کرده‌اند که بسیار بالاتر از هزینه گرانی نان و اجاره و ...هست، آیا ایرانیان خارج از ایران حاضرند با عدم همکاری اقتصادی با این مافیای مخوف و چشم پوشی از منافعی که این شرایط مریض اقتصادی برای افراد صاحب سرمایه فراهم آورده کمترین سهمی در پرداخت این هزینه داشته باشند؟



دانشگاه آزاد در قبضه سرداران به سود کیست؟

با اتمام دوران مدیریت عبدالله جاسبی بر دانشگاه آزاد اسلامی، حاکمیت نظامی بر دانشگاه سیطره پیدا می‌کند و فشار بیشتری بر گرده خانواده‌های منتفع وارد می‌شود و درآمد آن مازاد بر درآمد عمومی کشور صرف خفقان بیشتر و مصارف رانتی خواهد شد و لذا به یقین جای شعف نخواهد بود .خبری که عصر دیروز بر روی خروجی بعضی خبرگزاری‌ها قرار گرفت و بخصوص «خودنویس» ذوق زده  با تیتر «جاسبی پر» از آن استقبال کرد این بود: «عبدالله جاسبی برکنار و فرهاد دانشجو رییس دانشگاه آزاد اسلامی شد».
  بایستی به صراحت بگویم با شنیدن این خبر  انگار چیزی از دل من کنده شد و آن را باور نکردم و گشتم تا جایی ببینیم که این راست، «دروغ» باشد و تکذیب شود که البته خود جاسبی در مصاحبه با خبرگزاری‌ها اعلام نمود که هنوز ریاست «دانشجو» تایید نشده است چون به تایید رییس هیئت امنا( هاشمی رفسنجانی ) نرسیده است. اما رسانه‌های خبری داخلی در انعکاس این خبر اخیر جاسبی را «رییس سابق دانشگاه آزاد» معرفی نمودند که نشانگر  تایید خداحافظی نامبرده پس از سه دهه بر دانشگاه فوق  تلقی گردد.
اما آنچه سبب نگرانی من گردیده است نه برکناری جاسبی -که عضو هیئت پرنفوذ موتلفه می‌باشد و نقش این حزب در وقایع اخیر ایران برکسی پوشیده نیست  - و یا کاهش نفوذ هاشمی رفسنجانی در این دانشگاه بزرگ، که، انتصاب  و به یقین تحمیل فرهاد دانشجو می‌باشد. در واقع چنانچه ریاست دانشجو بر کرسی ریاست دانشگاه آزاد تایید و تحکیم گردد یکی دیگر از شریان‌های مالی و سرمایه‌ای کشور به سرداران سپاه و دولت نظامی وصل می‌گردد. دولت مستقر در طول سال‌های ۸۴ تا کنون قریب ۵۰۰ میلیارد دلار از ثروت حاصله از فروش نفت را حیف و میل نموده و یا صرف امور خاصه خویش نموده است. فزون بر آن با دست‌اندازی  سرداران فربه سپاه بر شریان‌های سودآور مانند مخابرات و اسکله‌های غیر قانونی واردات و صادرات قاچاق کالا درآمد هنگفت و سهم بسیار زیادی از اموال عمومی   به جیب‌های نامتناهی رانت خواران نظامی سرریز می‌گردد. حاکمیت نظامی با همین سرمایه‌های شگرف توانسته است تاکنون خفقان عمومی ایجاد نماید و جنبش عمومی مردم پس از انتخابات پر تنش خرداد ۸۸ –موسوم به جنبش سبز – را سرکوب و قلع و قمع نماید.
اما دانشگاه آزاد اسلامی که اموال آن از جیب مردم می‌باشد و سرمایه و درآمد آن حاصل  از شهریه دانشجویانی است که غالبا خانواده‌ها با سختی و مرارت تهیه می‌کنند  و به امید آینده بهتر فرزندان خویش آن را به حساب دانشگاه واریز می‌نمایند تاکنون ظاهرا از ید سپاهیان دور مانده است، هر چند این بدان معنی نیست که درآمدهای بسیار آن صرفا طبق آنچه متولیان دانشگاه ابراز می‌نمایند، هزینه امور آموزشی و تجهیز و گسترش دانشگاه شده باشد. اما به نظر می‌رسد علیرغم سوءاستفاده‌های احتمالی که حتما و حتما وجود داشته است، سهم زیادی از درآمدهای فوق صرف گسترش دانشگاه و امور تحقیقاتی و آموزشی شده است و با نگاهی منصفانه می‌توانیم نقش مثبت دانشگاه را در گستره کشور ایران مشاهده نماییم و رشد روزافزون این مجتمع عظیم را در میهنمان  نظاره کنیم.
خارج شدن اداره دانشگاه آزاد از دست جناح هاشمی رفسنجانی که اینک در شرف وقوع می‌باشد و افتادن آن بدست طرفداران احمدی‌نژاد می‌تواند برای تمام منتفعین دانشگاه اعم از دانشجو و استاد و حتی مردم واویلا باشد. در سال‌های اخیر حاکمیت دولت احمدی نژاد، از آنجا که رییس دولت آدم کینه‌جویی می‌باشد و برای انتقام‌گیری و نابودی شخص یا گروه خاصی که با آن صرفا لج نموده است به هر کار خیر و شری دست می‌یازد، برای نابودی این دانشگاه  عظیم هم همت گمارده است. گسترش مراکز دانشگاه پیام نور و جذب دانشجوی زیاد در آن قبل از آنکه برای رفاه حال مردم و خیل مشتاقان ورود به آموزش عالی باشد، برای رقابت با دانشگاه آزاد بوده است تا این دانشگاه را که تاکنون در ید قدرت نداشته است از حیات و تنفس دور نماید. در دورترین نقاط کشور موازی با دانشگاه آزاد، دانشگاه پیام نور با تنوع رشته‌های زیاد دایر و گسترش یافته است تا با شهریه کمتر افراد  بیشتری را به سوی خود جذب نماید. تاثیر این رقابت بوضوح آشکار است و کرسی‌های بسیاری در دو دانشگاه خالی مانده است و بویژه تعداد دانشجویان دانشگاه آزاد تا حدودی با کاهش مواجه شده است. دولت همچنین دانشگاه‌های دیگری با نام های غیر انتفاعی و علمی کاربردی و.... احداث و یا گسترش داده است تا ضربات بیشتری بر پیکره دانشگاه آزاد وارد نماید.
این رقابت‌ها البته در کل بسود مردم و طالبان مدارک دانشگاهی می‌باشد و تعداد افراد بیشتری توانسته‌اند به مراکز آموزش عالی راه‌یابند و البته وسوسه خروج از کشور برای ادامه تحصیل به دلیل محدودیت کلاس‌های دانشگاه بالطبع کاهش یافته است.
اما اگر اداره دانشگاه آنطور که به نظر می‌آید از دست مدیران و متولیان فعلی خارج شود و به چنگ حاکمیت بیافتد، آنوقت همان بلایی بسر آموزش عالی (در کل) خواهد افتاد که به سر همه کشور آمده است. آنوقت دیگر این رقابت لج و لجبازی هم نخواهد بود و بیش از آنکه متولیان آموزش عالی فکر دانشجویان باشند، به فکر جیب خویش خواهند بود. اگر اینک نتایج رقابت در زوایای مختلف اندکی به حال دانشجویان و یا حتی اساتید سودمند می‌باشد، با رفع رقابت و مدیریت یک‌سویه دیگر تکلیف معلوم است. به عبارتی همانطور که دولت نفت را بر سر سفره مردم آورد، تحصیل در دانشگاه‌ها را نیز رایگان خواهد نمود.
خواهیم دید که چطور دولت عدالت گستر مو را از ماست خواهد کشید و چگونه تسمه بر گرده کسانی خواهد کشید که شهریه دانشگاه را با هزار مشقت فراهم می‌نمایند. چه بسا با رفع رقابت مدیریتی و یک‌سویه شدن مدیران این نهاد قدرتمند آموزشی –مالی بدست سرداران بیافتد و هزینه آن روز به‌روز بیشتر و بیشتر شود و درآمد آن صرف انباشتن چربی در شکم رانت‌خواران گردد و  یقینا سهم آقا هم برای سرکوب بیشتر و اختناق شدیدتر و تقلب‌های انتخاباتی متعفن‌تر در نظر گرفته خواهد شد.
حتما شنیده‌اید آن لطیفه را که سهم رهبری و اکبری و امور دفتری نیز به همراه  کارکرد ناچیز اختری برگرده فرد منتفع می‌افتد؟!
و البته تجربیات نگارنده بر این است که هر جا در ایران کلا دست دولت بیافتد (صرف نظر از خوب یا بد بودن دولتیان) یا بعبارتی با  دولتی شدن موسسات، متاسفانه رو به ویرانی خواهد رفت. 





چرا آیت‌الله صانعی به خامنه‌ای نامه نمی‌نویسد؟

imageمحمد نوری‌زاد که در آخرین نامه انتقادی خود به علی خامنه‌ای؛ از دیگران نیز دعوت کرد تا در این مسیر او را همراهی کنند به تازگی از علت شرکت نکردن صانعی در کمپین نامه‌نویسی به رهبری گفته است.
به گزارش وب‌سایت محمد نوری‌زاد، این مستندساز در این زمینه گفته است که به تازگی با آیت‌الله صانعی دیدار کرده و وقتی از وی دلیل نامه ننوشتن به خامنه‌ای را پرسیده، صانعی به وی گفته است که خانه‌ی او محلی برای «تسکین آلام دردمندان» جمهوری اسلامی است و اگر برای رهبری نامه بنویسد ماموران امنیتی درب خانه‌اش را خواهند بست.
نوری زاد در این زمینه نوشته است: «جناب صانعی با شماره کردن دلایل بسیار تلویحا گفت که این خانه‌ی کوچک، محل رفت و آمد دردمندان و آسیب‌دیدگان بسیاری  است. ما از همین خانه‌ی کوچک، به‌قدر وسع خود، به آلام دردمندان مرهم می‌نهیم. می‌نشینیم و صبورانه دردها را می‌شنویم و اگر راهی پیش پا باشد، چاره‌اندیشی می‌کنیم.»
صانعی در ادامه به نوری‌زاد گفته است که اگر به کمپین نامه نویسی به خامنه‌ای می‌پیوست در خانه را «از پاشنه در می‌آوردند و آن را می‌بستند».
آیت‌الله صانعی به نوری‌زاد گفته است که وی درصدد بوده همانند سرکار خانم باکری، نه نامه‌ای به رهبر، که نامه‌ای به خود نوری‌زاد بنویسد اما در نهایت به این نتیجه رسیده که این اقدام «شایسته تقاضای» نوری‌زاد نبوده است.
گفتنی است محمد نوری‌زاد که آغازگر کمپین نامه‌نویسی‌های اعتراضی به رهبر جمهوری اسلامی است در نامه پانزدهم خود با نام بردن از بسیاری از شخصیت‌ها، از جمله صانعی و علایی و .. از آنان خواست به علی خامنه‌ای نامه‌های انتقادی بنویسند.




وقتی بیداری اسلامی شاخ می‌شود؛ آمادگی لیبی برای جایگزینی نفت ایران

image
لیبی برای جایگزینی نفت ایران اعلام آمادگی کرده و گفته است که حاضر است برای پر کردن شکافی که تحریم احتمالی نفت ایران از سوی اتحادیه اروپا ایجاد خواهد کرد همکاری کند.
به گزارش ندای سبز آزادی ویلی سووندال، وزیر خارجه دانمارک که هم‌اینک ریاست اتحادیه اروپا را برعهده دارد با اظهار آمادگی لیبی برای جایگزین کردن نفت خود در صورت تحریم ایران تایید کرده است که تصمیم این اتحادیه درخصوص تحریم مالی ایران در روز ۲۳ژانویه گرفته خواهد شد.
رئیس اتحادیه اروپا در این خصوص گفت که لیبی پس از قذافی به دنبال «ترمیم» هستند و می‌خواهند نفت خود را عرضه کنند و از این‌رو اعلام آمادگی کرده‌اند تا در صورت تحریم ایران؛ این شکاف را پرکنند.
ویلی سووندال به خبرنگاران گفت:‌ «کشورهای دیگر خلیج فارس، سعودی‌ها، کویتی‌ها و دیگران بسیار علاقه‌مند هستند که در چنین شرایطی تولید خود را افزایش دهند؛ و می‌دانیم که لیبیایی‌ها در حال ترمیم هستند تا به تولیدی که پیش از آغاز جنگ داشتند برسند.»
گفتنی است اتحادیه اروپا اخیرا اعلام کرد که سران این اتحادیه به طور اصولی و کلی با اعمال تحریم نفتی علیه ایران به توافق رسیده‌اند و اکنون باید در مورد زمان اجرای این تحریم به توافق برسند.



فشار بر زندانیان آزاد شده برای موضع‌گیری درباره‌ی انتخابات مجلس

image
کارتون: مانا نیستانی/روزآنلاین
ماموران وزارت اطلاعات در تماس تهدیدآمیز با برخی فعالان سیاسی در شهرهای مختلف ایران که از زندان آزاد شده‌اند، از آنان خواسته‌اند تا در قالب گفت‌وگو با رسانه‌ها و یا نگارش مقاله درباره ضرورت شرکت آحاد مردم و فعالان سیاسی در نهمین دوره انتخابات مجلس موضع‌گیری کنند.
با نزدیک شدن به انتخابات مجلس نهم، تلاش جمهوری اسلامی برای مشروعیت بخشی به این انتخابات (که اولین انتخابات پس از انتخابات جنجالی ریاست جمهوری در سال ۸۸ است) ادامه دارد.
در این خصوص جمهوری اسلامی سعی کرده است با ایجاد طیف‌های مختلف (همچون نزدیکان احمدی‌نژاد دربرابر هواداران خامنه‌ای) و نیز رد صلاحیت برخی منتقدان دولت، به این انتخابات فضایی رقابت‌گونه بدهد.
در این زمینه ابتدا هفته‌ی گذشته برخی رسانه‌ها خبر از رد صلاحیت برخی از منتقدان دولت توسط هیئت‌های اجرایی (که زیر نظر دولت است) دادند و این هیئت‌های اجرایی صلاحیت شماری از نمایندگان فعلی مجلس از جمله علی مطهری، حمیدرضا کاتوزیان، علی عباسپور تهرانی و علی‌رضا محجوب که از منتقدان سرسخت احمدی‌نژاد هستند را رد کردند.
اما در خبری دیگر که برخی رسانه‌های منتقد جمهوری اسلامی آن را منتشر کردند آمده است که مقامات جمهوری اسلامی زندانیان سیاسی آزاده شده را تحت فشار و تهدید بازجویان گذاشته‌اند تا از انتخابات مجلس نهم حمایت کنند.
وب‌سایت چمران نیوز در این زمینه نوشته است: «همزمان با موج جدید بازداشت فعالان سیاسی و روزنامه‌نگاران در روزهای اخیر؛ نهادهای امنیتی با برخی از زندانیان وقایع پس از انتخابات که هم اکنون در ایام مرخصی به سر می‌برند و یا مدتی است از زندان آزاد شده‌اند تماس گرفته و خواستار موضع‌گیری آنان در خصوص شرکت در انتخابات آینده مجلس شده‌اند.»
وب‌سایت کلمه نیز در این خصوص نوشته است: «ماموران وزارت اطلاعات در تماس تهدیدآمیز با برخی فعالان سیاسی در شهرهای مختلف ایران که از زندان آزاد شده‌اند، از آنان خواسته‌اند تا در قالب گفت‌وگو با رسانه‌ها و یا نگارش مقاله درباره ضرورت شرکت آحاد مردم و فعالان سیاسی در نهمین دوره انتخابات مجلس موضع‌گیری کنند.»





حمايت قاطع اردوغان از طارق الهاشمي؛
شيوه حاکميت عراق پذيرفتني نيست


(تیتر از جنگ خبر)
روزنامه خراسان - 21 دی
نخست وزير ترکيه به صراحت از طارق الهاشمي حمايت کرد و گفت: «اتهاماتي را که به طارق الهاشمي نسبت داده اند نمي توانم بپذيرم.» رجب طيب اردوغان تاکيد کرده است: «من هاشمي را از نزديک مي شناسم»
طارق الهاشمي پيش از اين گفته بود: «ما و برادران ترکيه اي اهل سنت هستيم و بايد از يکديگر حمايت کنيم»
کردپرس به نقل از روزنامه صباح ترکيه گزارش داد اردوغان در گفت و گوي رسانه اي اش از دولت عراق هم به شدت انتقاد کرده و گفته است: «متاسفانه عراق به گرداب خون تبديل شده و شيوه حاکميت اين کشور پذيرفتني نيست.»
نخست وزير ترکيه از گفت و گوهايش با اوباما در مورد عراق هم پرده برداشته و گفته است: «من هم در ديدار حضوري و هم در تماس تلفني با باراک اوباما و جو بايدن بر اين نکته تاکيد کردم که خروج نيروهاي آمريکا از عراق کار درستي نيست و اين نيروها بايد تا زمان استقرار دموکراسي در عراق بمانند.»
طارق الهاشمي نيز پيش از اين بارها اعلام کرده آمريکايي ها نبايد از عراق خارج مي شدند و آن ها اين کشور را به ايران تسليم کرده اند. در همين حال جان مک کين، سناتور ارشد کميته سرويس هاي مسلح آمريکا، به سي ان ان گفت: «به نظر من روشن و واضح است که يک روند از هم پاشيدگي در عراق آغاز شده که در نهايت به تقسيم عراق به 3 کشور منتهي مي‌شود.» مک کين معتقد است آمريکا بايد بخشي از نيروهايش را در عراق نگه مي‌داشت. همزمان با
اظهارات اردوغان، جلال طالباني، رئيس جمهور عراق، هم در گفت و گو با شبکه العربيه از معاونش حمايت کرده است: «طارق هاشمي هنوز معاون من است و از سمت خود برکنار نشده است.» به گفته طالباني هر متهمي تا زماني که اتهامش ثابت نشود بي گناه است.






دستگیری اعضای کمیته دفاع از رضا شهابی؛
آخرین خبر از وضعیت نابسامان رضا


کمیته هماهنگی - 21 دی
شریف ساعد پناه و مظفر صالح نیا از اعضای کمیته دفاع از رضا شهابی، کارگر و عضو اتحادیه آزاد کارگران ایران در شهر سنندج برای چندمین روز در بازداشت به سر میبرند و دستگاه قضایی برای آزادی موقت آنها قرار وثیقه ی 80 میلیونی صادر کرده است.
تنها جرم شریف ساعد پناه که یکی از فعالان کارگری خوشنام و زحمت کش در شهر سنندج می باشد و نیز تنها گناه مظفر صالح نیا دفاع از حق و حقوق انسانی و ابتدایی برای خود و دیگر هم طبقه ای هایشان می باشد.ادامه ی بازداشت ساعد پناه و صالح نیا به هر بهانه و انگ واهی از سوی تمامی اعضای کمیته دفاع از رضا شهابی محکوم میباشد و ما خواستار آزادی ایشان و پایان دادن به پرونده ی قضایی ایشان هستیم.
همچنین لازم به ذکر است که رضا شهابی کاملا بلاتکلیف در بخش جراحی اعصاب در بیمارستان امام خمینی به حال خود رها شده است و چندین بار دچار خونریزی از بینی شده است.پزشکان متوجه شده اند که این خونریزی ها در اثر صدمه دیدن رضا در دوران بازجویی در اوین میباشد.و مشخص شده که در اثر ضربات شدیدی که به سر او وارد آورده اند ضایعات و صدمات جبران ناپذیری در ناحیه ی سر و در اعصاب و مغز او به جا گذاشته اند.
پزشکان اعلام کرده اند که اکنون متوجه شده اند برای آمادگی برای عمل جراحی ضروری است علاوه بر دیگر بهبودی ها، این ضایعات مغزی ایجاد شده در اثر ضربه زدن به سر رضا نیز بهبود یابد.
بدین ترتیب هر روزه مشکل جسمی حاد ِ جدیدی توسط پزشکان کشف میشود که همگی مربوط به آزار و اذیت هایی است که در بازجویی ها و در زندان بر سر رضا شهابی آورده اند.
کمیته دفاع از رضا شهابی – چهارشنبه 21 دیماه 90
شماره تلفن سخنگوی کمیته دفاع از رضا شهابی ، آقای محمود صالحی : 09188747104

k.d.shahabi@gmail.com

www.k-d-shahabi.blogspot.com





سایت محافظه‌کار «ایران هسته‌ای» خبر داد:

ایران در برابر ترور‌ها آماده مقابله به مثل می‌شود

سایت محافظه‌کار «ایران هسته‌ای» اعلام کرد جمهوری اسلامی در واکنش به ترور دانشمندان هسته‌ای‌اش‌٬ خود را آماده مقابله به مثل با سرویس‌های جاسوسی غرب می‌کند.
این سایت روز چهارشنبه (۲۱ دی) به نقل از یک منبع امنیتی نوشته است: «جامعه اطلاعاتی ایران موقعیت بسیار خوبی برای طراحی عملیات‌های مقابله به مثل در مقابل ترورهای انجام شده از سوی سرویس‌های غربی قرار دارد.»
این منبع امنیتی که نامش فاش نشده٬ گفته که این موقعیت جامعه اطلاعاتی ایران بر مبنای اطلاعاتی است که «مجید جمالی فشی عامل ترور مسعود علی محمدی» از سرویس‌های جاسوسی غرب به خصوص موساد در اختیار آن‌ها قرار داده است.
این منبع همچنین افزوده است: «پاسخ ایران یک پاسخ {ترور دانشمندان هسته‌ای} فرامرزی و فرامنطقه‌ای است» و «آمران و مباشران این پروژه‌ها {ترور} هرگز در هیچ نقطه‌ای نباید احساس امنیت کنند.»
آن‌طور که وی گفته است: «ایران وارد دوران جدیدی از عملیات ویژه اطلاعاتی علیه دشمنان خود خواهد شد؛ امری که در آن مهارتی ویژه و منحصر بفرد دارد.»
حسین شریعتمداری نیز در شماره روز پنجشنبه (۲۲ دی) روزنامه کیهان از مقام‌های جمهوری اسلامی پرسیده چرا در برابر ترور دانشمندان هسته‌ای ایران دست به مقابله به مثل نمی‌زنند.
آقای شریعتمداری نوشته با تجربیاتی که سیستم اطلاعاتی جمهوری اسلامی دارد «ترور نظامیان و مقامات اسرائیلی به آسانی امکان پذیر است و این جرثومه‌های فساد به راحتی قابل شناسایی و به آسانی قابل دسترسی هستند.»
وی افزوده است: «امروزه جمهوری اسلامی ایران، فداییان پاکباخته و سینه چاک فراوانی در سراسر جهان دارد که تنها با یک اشاره از ژرفای دل و جان برای مجازات آن‌ها مایه می‌گذارند.»
مهدی محمدی٬ عضو شورای سردبیری روزنامه کیهان هم در واکنش به ترور احمدی روشن گفته است: «جمهوری اسلامی باید به مقابله به مثل پرداخته و کشورهای جنایتکار علیه ایران هزینه جنایات خودشان را عیناً بپردازند.»
این تهدید‌ها و خواست‌ها پس از آنکه مصطفی احمدی روشن٬ معاون بازرگانی تاسیسات هسته‌ای نطنز روز چهارشنبه (۲۱ دی) در جریان یک عملیات تروریستی در تهران کشته شد٬ مطرح شده است.
رسانه‌ها و برخی مقام‌های جمهوری اسلامی می‌گویند اسرائیل در ترور احمدی روشن و دیگر دانشمندان هسته‌ای ایران دست دارد.





«خبرگزاری دانشجو» وابسته به سازمان بسیج دانشجویی:

دور زدن تحریم‌ها علت ترور احمدی روشن است

«خبرگزاری دانشجو» وابسته به سازمان بسیج دانشجویی٬ مصطفی احمدی روشن را متخصص دور زدن تحریم‌های غرب علیه تهران معرفی کرد و نوشت این مسئله منجر به ترور وی شده است.
مصطفی احمدی روشن٬ معاون بازرگانی تاسیسات هسته‌ای نطنز روز چهارشنبه (۲۱ دی) در جریان یک عملیات تروریستی در تهران کشته شد.
«خبرگزاری دانشجو» نوشته که احمدی روشن برخلاف سه دانشمند هسته‌ای ترور شده٬ در بخش تجاری و بازرگانی برنامه‌ هسته‌ای ایران فعالیت می‌کرده است.
مسعود علیمحمدی٬ مجید شهریاری و داریوش رضایی‌نژاد سه دانشمندی هسته‌ای ایران هستند که طی دو سال گذشته ترور شده‌اند.
پرونده این ترور‌ها در نهاد‌های اطلاعاتی و قضائی همچنان در دست پیگیری است و مقام‌های جمهوری اسلامی تاکنون نتوانسته‌اند اسناد و مدارکی در اثبات ادعای خود مبنی بر دست داشتن اسرائیل در این ترور‌ها ارائه کنند.
آن‌طور که خبرگزاری وابسته به بسیج دانشجویی اعلام کرده است٬ احمدی روشن در بخش بازرگانی فعالیت داشته و توانسته بود تحریم‌های غرب را دور بزند.
«خبرگزاری دانشجو» در ادامه نوشته که آقای احمدی روشن «برای خرید یک قطعه حساس» که مشمول تحریم‌ها بود «از واسطه‌های متعدد استفاده می‌کرد به گونه‌ای که خریدار اصلی، یعنی جمهوری اسلامی قابل شناسایی نباشد.»
این خبرگزاری در پایان نوشته است: «احمدی کسی بود که همه تحریم‌ها را بی‌فایده کرده بود، بنابراین سرویس‌های جاسوسی غرب او را به عنوان یکی از موانع جدی کارآمدی تحریم‌ها شناسایی کرده و دستور حذف فیزیکی وی را صادر نموده‌اند.»
مقام‌های جمهوری اسلامی نیز می‌گویند که «درز عمدی» اطلاعاتی از سوی نهادهای بین‌المللی نظیر آژانس بین‌المللی انرژی اتمی٬ در کشته شدن احمدی روشن نقش داشته است.
خبرگزاری مهر گزارش کرده که بازرسان آژانس انرژی اتمی چندی پیش با احمدی روشن ملاقات داشته‌اند.
کاظم جلالی، سخنگوی کمیسیون امنیت ملی مجلس هم گفته است: «این نوع ترور‌ها نشان می‌دهد اطلاعاتی که از سوی جمهوری اسلامی به مجامع بین‌المللی داده شده، در اختیار دشمنان قرار گرفته است.»




مهدی طائب٬ رئیس قرارگاه عمار:

پوتین هم بی‌بصیرت بود٬ اما بعد بصیرت پیدا کرد


مهدی طائب٬ فرمانده قرارگاه «عمار» می‌گوید ولادیمیر پوتین٬ رئیس جمهوری سابق روسیه زمانی که به ایران سفر کرد٬ فردی «بی‌بصیرت» به مسائل جهانی بود که پس از دیدار با علی خامنه‌ای «بصیرت» پیدا کرد.
به گزارش روز پنجشنبه (۲۲ دی) خبرگزاری فارس٬ آقای طائب در جمع گروهی از مردم قائن گفته که پوتین بعد از دیدار با رهبر جمهوری اسلامی و بازگشت به روسیه٬ دستور انتقال سوخت هسته‌ای به ایران را صادر کرد.
به گفته این روحانی محافظه‌کار٬ پوتین در دیداری که با رهبر جمهوری اسلامی داشته اطمینان یافته آمریکا «توانایی» حمله به ایران را ندارد و به همین خاطر هم سوخت هسته‌ای نیروگاه بوشهر را تامین کرده است.
طائب همچنین مدعی شده که رئیس جمهوری سابق روسیه پس از دیدار با خامنه‌ای خطاب به برخی مقام‌های جمهوری اسلامی گفته است: «رهبر شما اطلاعاتی به من دادند که روسیه را از ایران بیشتر می‌شناختند.»
چهره خامنه‌ای پس از تائید نتیجه انتخابات سال ۸۸، حمایت از دولت نامشروع احمدی‌نژاد و دستور سرکوب اعتراض‌ها در میان مردم به شدت مخدوش شده است.
محافظه‌کاران تلاش می‌کنند با تعاریف اغراق‌آمیز، چهره مخدوش شده و جایگاه از دست رفته وی در میان مردم را بازیابند، به طوری که در این مدت روایت‌های نامعقولی از زندگی شخصی‌ او جعل و منتشر کرده‌اند.
مرداد ماه امسال نیز «خبرگزاری دانشجو» وابسته به سازمان بسیج دانشجویی به نقل از یک کار‌شناس روابط بین‌الملل نوشته بود میشل فوکو٬ متفکر فرانسوی گفته است: «محبوبیت آیت‌الله خامنه‌ای پهلو به افسانه می‌زند.»
منصور حاتمی که «خبرگزاری دانشجو» وی را کار‌شناس روابط بین‌الملل معرفی کرده٬ گفته بود ولادیمیر پوتین نخست وزیر کنونی روسیه علی خامنه‌ای را «مسیح معاصر» می‌داند.






سایت محافظه‌کار «تریبون مستضعفین»:

منحرفان اصلی محافظه‌کاران زالو صفت هستند


سایت محافظه‌کار «تریبون مستضعفین» با انتقاد از نحوه برخورد محافظه‌کاران با تیم محمود احمدی‌نژاد نوشت که «جریان اصلی انحراف٬ حلقه‌ محافظه‌کاران، مرفهان‌ بی‌درد و مقدس‌نمایان غیر انقلابی» هستند.
این سایت به نقل از وبلاگ «دو نوع اسلام دو نوع مسلمان» نوشته که جریان اصلی انحراف در جمهوری اسلامی «زالوصفتان و ماکیاولیست‌های مسلمانی است که در جایگاه خود، برای پیشبرد اهداف و آرمان‌های انفلاب جهادی نمی‌کنند.»
این سایت محافظه‌کار در ادامه آورده است: «جریان انحرافی مشکل اصلی دولت نیست، بلکه گفتمان شدنش از زیرکی گروه‌هایی است که می‌خواستند دولت احمدی‌نژاد را به لجن بکشند بدون اینکه حرفی از آن دست مشکلات بزنند که خودشان صد برابر به آن دچار بودند.»
محافظه‌کاران حامی علی خامنه‌ای مدت‌هاست از نزدیکان محمود احمدی‌نژاد با عنوان «جریان انحرافی» یاد کرده و انتقاد‌ها و حملات گسترده‌ای به آن‌ها می‌کنند.
نزدیکان احمدی‌نژاد هم بدون آنکه نامی از علی خامنه‌ای ببرند٬ به صراحت جریان محافظه‌کار نزدیک به وی را جریان «تزویری و تکفیری» نامیده و اعلام کرده‌اند با این جریان مبارزه خواهند کرد.
حامیان خامنه‌ای و احمدی‌نژاد از زمان علنی شدن اختلاف این دو مقام جمهوری اسلامی بر سر ادامه کار حیدر مصلحی در وزارت اطلاعات در برابر هم قرار گرفته و طی این مدت حملات متقابلی علیه یکدیگر کرده‌اند.



ژاپن: واردات نفت از ایران را کاهش می‌دهیم

سحام نیوز: ژاپن روز پنجشنبه اعلام کرد که در همراهی با تحریم‌های نفتی ایالات متحده علیه ایران، در صدد است از میزان واردات نفت از ایران بکاهد.
به گزارش رادیو فردا، جون ازومی، وزیر دارایی ژاپن، روز پنجشنبه، پس از دیدار با یک مقام ارشد آمریکایی در توکیو، با تأکید بر انکار ناپذیر بودن «مسئله توسعه برنامه اتمی» جمهوری اسلامی، اقدامات آمریکا در مقابله با این برنامه را قابل درک خواند و افزود که ژاپن در نظر دارد در برنامه‌ای «هرچه سریع‌تر» خرید نفت از ایران را کاهش دهد.
ژاپن حدود ۱۰ درصد از نفت مورد نیاز خود را از جمهوری اسلامی خریداری می‌کند و پیشتر تأکید کرده بود که حاضر نیست وارد نفت از ایران را متوقف کند.
ایالات متحده برای مقابله با برنامه اتمی جمهوری اسلامی ایران، تحریم‌های اقتصادی شدیدی را متوجه ایران کرده و خواستار همراهی همپیمانانش با این تحریم‌ها شده است.
تیموتی گایتنر، وزیر خزانه‌داری آمریکا، از روز چهارشنبه سفر خود به چین و ژاپن را با محوریت جلب حمایت این کشورها برای همراهی با تحریم‌های بخش انرژی ایران آغاز کرده است.
وی ابتدا به چین سفر کرد؛ سفری که جواب قاطعی را از سوی مقامات پکن در بر نداشت.
چین که بزرگترین وارد‌کننده نفت خام از ایران به شمار می‌رود، حامی قطعنامه‌های تحریمی شورای امنیت علیه ایران بوده، اما همواره مخالفت خود را با اعمال تحریم‌ها یک‌جانبه علیه ایران گوشزد کرده است.
با این‌حال ژاپن پس از مذاکرات روز پنجشنبه وزیر دارایی این کشور با وزیر خزانه داری آمریکا، به طور علنی از تمایلش برای کاهش واردات نفت از ایران خبر داد، اما تأکید کرده است که تحریم واردات غیر نفتی ایران نیاز به زمان بیشتری دارد.
ژاپن از خریداران گاز طبیعی ایران به شمار می‌رود.
وزیر خزانه‌داری آمریکا روز پنجشنبه از تصمیم توکیو برای کاهش سطح معاملات نفتی با ایران ابراز خرسندی کرد.
آقای گایتنر در ادامه تأکید کرد که آمریکا برای افزودن فشار اقتصادی بر جمهوری اسلامی در حال مذاکره با کشورهای مختلف است و خاطر نشان کرد که این اقدامات در «مراحل اولیه» قرار دارند.
موافقت ژاپن با همراهی با تحریم‌های ایالات متحده علیه ایران در حالی صورت می‌گیرد که این کشور در حال حاضر از لحاظ تأمین انرژی با وضعیت چندانی خوشایندی مواجه نیست و فعالیت اکثر نیروگاه‌های اتمی این کشور به دلایل مختلفی موقتا متوقف شده است.
با این‌حال تحلیل‌گران معتقدند که این اقدام توکیو تأثیر شدیدی بر روی اقتصاد و نیازمندی‌های حوزه انرژی ژاپن نخواهد گذاشت و این کشور می‌تواند نیاز‌های خود را از محل کشورهای نفت خیزی نظیر عربستان سعودی و امارات تأمین کند.



سازمان دانش آموختگان ایران (ادوار تحکیم وحدت) ترور پژوهشگر جوان کشور را محکوم کرد

سحام نیوز: روابط عمومی سازمان دانش آموختگان ایران (ادوار تحکیم وحدت) با صدور اطلاعیه اقدام تروریستی اخیر که منجر به کشته شدن پژوهشگر جوان کشور و زخمی شدن دو تن از هموطنان عزیزمان شد محکوم و در عین حال از نهادهای امنیتی و نظامی حاکم بر ایران خواست تا به جای ورود به عرصه های رقابت سیاسی و سرکشی به حوزه های خصوصی و عمومی جامعه، در جهت تامین امنیت و حفظ جان و مال شهروندان تلاش نماید.
متن کامل این اطلاعیه به گزارش ادوارنیوز به شرح ذیل است:
بسم الله الرحمن الرحیم
انا لله و انا الیه راجعون
فاجعه دردناک سوء قصد به جان مهندس مصطفی احمدی روشن یکی از سرمایه های علمی کشور، که منجر به جان باختن این پژوهشگر جوان و زخمی شدن دو تن دیگر از هموطنان عزیزمان شد، جامعه ایران را بیش از پیش در اندوه و هراس فرو برد.
سازمان دانش آموختگان ایران اسلامی (ادوار تحکیم وحدت) ضمن عرض تسلیت به خانواده محترم مرحوم مصطفی احمدی روشن و آرزوی شفای عاجل برای مجروحان این حادثه دردناک، ضمن اعلام انزجار از مسببان و محکومیت این فاجعه دردناک، به نهادها و دستگاه های امنیتی و نظامی نیز یادآور می شود که صیانت از جان و مال کلیه شهروندان به ویژه سرمایه های علمی و نخبگان این مرز و بوم، اولین و اساسی ترین وظیفه آن ها در این کشور است و طبعا ورود به عرصه های رقابت سیاسی و اشتغال به سرکوب مطالبات مردمی، امنیتی کردن فضای جامعه از طریق سرکشی به حوزه های خصوصی و عمومی فعالان سیاسی، دانشجویان و روزنامه نگاران، به ویژه در دو سال گذشته، این ارگان ها را از وظیفه ذاتی خود باز می دارد.
روابط عمومی
سازمان دانش آموختگان ایران اسلامی (ادوار تحکیم وحدت)
چهارشنبه ۲۱ دی ماه هزار و سیصد و نود



اطلاعیه دبیرخانه هیئت امناء دانشگاه آزاد درباره جلسه شب گذشته

سحام نیوز: حمید میرزاده دبیر هیئت موسس دانشگاه آزاد اسلامی پس از پایان جلسه امشب هیئت امنا این دانشگاه برای تعیین رئیس جدید، اطلاعیه دبیرخانه هیئت امنا را منتشر کرد. به گزارش مهر، اطلاعیه دبیرخانه هیئت امناء دانشگاه آزاد اسلامی به این شرح است:
جلسه هیئت امناء دانشگاه آزاد اسلامی به ریاست آیت الله هاشمی رفسنجانی و با حضور ۱۰ عضو حقیقی و حقوقی هیئت امنا در دفتر ریاست هیئت امنا در تاریخ ۲۱/۱۰/ ۹۰ تشکیل شد.
در ابتدای جلسه ریاست هیئت امناء از اعضاء خواست تا ۱۲ نفر از نامزدهای ریاست دانشگاه که تا تاریخ ۱۰/۱۰/۹۰ رزومه خود را به دفتر وزارت علوم ارسال کرده اند و نامشان در رسانه های جمعی اعلام شده در جلسه حضور یافته و سیاست های اجرائی و برنامه های خود را برای اداره دانشگاه به هیئت امناء ارائه کنند، جواب سوالات هیات امناء را بدهند و پس از آن رای گیری انجام شود. سپس هرکدام از نامزدها که رای بیشتری آورد به عنوان منتخب هیئت امناء به شورای عالی انقلاب فرهنگی اعلام شود. بعضی از اعضاء اعلام کردند مطالعه رزومه نامزدها کافی بوده و نیازی به حضورشان در جلسه نیست اما ریاست هیئت امناء و بعضی دیگر از اعضاء اعلام کردند برای تعیین نامزد مناسب باید این حق به همه نامزدها داده شود تا با حضور در جلسه از برنامه های خود دفاع کنند و نباید برای تعیین ریاست دانشگاه آزاد اسلامی به عنوان بزرگترین دانشگاه حضوری جهان طوری اقدام کنیم که فرصت ارائه برنامه های نامزدها را از آنها بگیریم.
آیت الله هاشمی رفسنجانی اعلام کرد ما هنوز طبق مفاد تبصره ذیل بند ﮪ ماده ۱۲ اساسنامه مصوب شورای عالی انقلاب فرهنگی در مهلت قانونی هستیم و اگر در این جلسه فرصت ارائه برنامه ها برای همه نامزدها فراهم نشد در مهلت مقرر مذکور بلافاصله جلسه هیئت امناء را می توانیم تشکیل دهیم تا انتخاب احسن انجام شود.
در اثناء مباحثات مذکور در مورد ضرورت یا عدم ضرورت حضور نامزدها که چند نفر از آنها برای حضور در جلسه هیئت امناء دعوت شده و منتظر حضور در جلسه بودند، برخی از اعضا بدون اینکه ریاست هیات امناء اعلام رای کند، با نوشتن رای خود و تنظیم صورت جلسه از ادامه حضور سایر نامزدها در جلسه جلوگیری کردند و جلسه به شکل یکطرفه ای به بن بست کشیده شد که رئیس هیئت امناء اعلام کرد این نحوه اقدام غیرقانونی و فاقد اعتبار است زیرا باید پس از حضور نامزدها و اعلام مراتب رای گیری توسط رئیس هیئت امناء، اخذ رای انجام می شد. بدین ترتیب جلسه مورخ ۲۱/۱۰/۹۰ هیئت امناء دانشگاه آزاد اسلامی بدون نتیجه قانونی پایان یافت.





رد پای سرویس های اطلاعاتی اسراییل در ترور دانشمندان هسته ای

غرب محکوم کرد، مهمانپرست گلایه

در حالی که امریکا و انگلیس ترور شهید احمدی روشن را محکوم کرده اند، سخنگوی وزارت خارجه از سکوت معنادار غرب در حذف فیزیکی دانشمندان هسته‌ای کشور گلایه کرده است.
روز گذشته در اثر یک اقدام تروریستی احمدی روشن از کارشناسان مرکز هسته ای نطنز و روشن فارغ التحصیل دانشگاه صنعتی شریف به همراه راننده خود ضیا قشقایی به شهادت رسیدند.
رامین مهمان‌پرست سخنگوی وزارت خارجه، در خصوص ترور شهید مصطفی احمدی ‌روشن، این ترور را در سالگرد شهادت علیمحمدی و نخبگان هسته‌ای کشور و با همان شیوه‌ صورت‌ گرفته، نشانگر اصرار رژیم صهیونیستی با حمایت برخی از کشورهای غربی به ویژه مقامات آمریکایی در متوسل شدن به شیوه‌های غیر انسانی تروریستی به منظور متوقف کردن فعالیت‌های هسته‌ای صلح‌آمیز کشور عنوان کرد.
در همین حال هیلاری کلینتون و سخنگوی شورای امنیت ملی کاخ سفید در واکنش به ترور مصطفی احمدی روشن، معاون بازرگانی تاسیسات غنی‌سازی نطنز، دست داشتن امریکا در هر گونه اقدام خشونت آمیز در ایران را با قاطعیت رد کرده است.
سخنگوی شورای امنیت ملی کاخ سفید گفته است: “ما همه انواع خشونت، از جمله این حادثه، را به شدت محکوم می کنیم.”
از سوی دیگر، الستر برت، معاون خاورمیانه ای وزارت امور خارجه بریتانیا نیز در گفتگو با تلویزیون بی بی سی فارسی ضمن رد هر نوع دخالت کشورش در این موضوع گفت: “ما کشتن غیرنظامیان را به هر شکل همواره محکوم کرده ایم.”
در همین حال، دبیرستاد حقوق بشر در نامه ای به خانم ناوی پیلای، کمیسر عالی حقوق بشر سازمان ملل از انفعال و سکوت مجامع جهانی در قبال ترور دانشمندان ایرانی انتقاد کرد و خواستار تعیین گزارشگر ویژه برای بررسی ترورها شد.
پیش از این رییس کل ستاد ارتش اسراییل گفته بود با حذف دانشمندان هسته ای ایران می تواند از تبدیل شدن این کشور به یک قدرت منطقه ای جلوگیری کرد.
کاظم جلالی، سخنگوی کمیسیون امنیت ملی و سیاست خارجی مجلس شورای اسلامی نیز گفته است که بارها مشخص شده است، برخی از ترورها ریشه در رفتارهای سیستم امنیتی و اطلاعاتی صهیونیست‌ها دارد.
وی به این نکته اشاره کرده است که این ترورها نشان می دهد اطلاعات داده شده از سوی جمهوری اسلامی ایران به مجامع بین المللی در اختیار سرویس های اطلاعاتی و امنیتی دشمنان قرار داده شده است.
گفنتی است سال گذشته، روزنامه انگلیسی زبان ایندیپندنت در مقاله‌ای تحت عنوان “کشنده ترین ترورکنندگان جهان” از موساد با عنوان “ماشین قاتل بی رحم اسراییل” یاد کرده بود با برشمردن ترورهای مسعود علی‌محمدی، مجید شهریاری و فریدون عباسی گفته بود که در همه این ترورها امضای سرویس مخفی اسراییل دیده می‌شود.



اخراج کارگران با ۲۰ سال سابقه کار و ده ماه حقوق معوقه

جمعی از کارگران کارخانه قطعه‌سازی کرج در مقابل مجلس شورای اسلامی تحصن کردند.
به گزارش ایلنا، در این تجمع پارچه‌نوشته‌ای خطاب به مسئولین در دست کارگران بود که بر روی آن نوشته شده بود:
«ما کارگران شرکت قطعه سازی فولادی کرج با بیش از ۲۰ سال سابقه کار به مدت ۱۰ ماه است که حقوق نگرفته‌ایم و این درحالی‌ست که با این سابقه کار اخراج شدیم.»
تجمع کنندگان به آرامی در مقابل مجلس شعار می دادند.
افزایش نرخ تورم، تعطیلی کارخانجات و گرانی امان از کارگران بریده است.




مرخصی دو روزه فیض الله عرب سرخی

فیض الله عرب سرخی، عضو ارشد سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی به یک مرخصی دو روزه آمد.
به گزارش خبرنگار کلمه، عرب سرخی چندی است به درد شدید مفاصل و استخوان مبتلا شده که ناشی از شرایط نامطلوب رفاهی و  وضعیت نامناسب تغذیه در زندان می باشد.
هفته پیش هم بندان فیض الله عرب سرخی خبر داده بودند وی بعلت شدت درد در طول یک شب چهار بار به بهداری اوین منتقل شده بود  و پزشکان تنها با تزریق مسکن تلاش می کردند درد وی را آرام کنند اما مسئولان زندان حاضر به انتقال وی به بیمارستان نشدند.
هم بندی های فیض الله عرب سرخی گفته بودند که وی علاوه بر درد شدید ناشی از مفاصل و استخوانها از شدت دندان درد، شبها نمی تواند بخوابد.
فیض الله عرب سرخی، عضو ارشد سازمان مجاهدین انقلا ب اسلامی نخستین بار در جریان بازداشتهای پس از انتخابات دهم ریاست جمهوری در تیرماه ۱۳۸۸ بازداشت و به ۶ سال حبس تعزیری محکوم شد. اتهامات وی اقدام علیه امنیت کشور و تبلیغ علیه نظام عنوان شده است.
معاون وزیر بازرگانی دولت سید محمد خاتمی یکی از هفت چهره اصلاح طلب شاکی پرونده ی کودتا می باشد.
وی بیش از ۱۰ ماه در انفرادی ها و سلول های چند نفره ی دوالف تحت بازجویی های سپاه قرار داشت.
عرب سرخی همچنین از امضا کنندگان نامه ی شکایت از سپاه و وزارت اطلاعات می باشد که در جریان این شکایت دوباره احضار و بازجویی شد. او یکی از ۱۲ زندانی معترض و اعتصاب کننده پس از شهادت هدی صابر در بند ۳۵۰ اوین است.
شهریور ماه جاری در یک اقدام غیرمنتظره عرب سرخی از زندان اوین آزاد شد که بعد از چند روز دوباره به زندان فرا خوانده شده و اعلام شد که برگه ی آزادی به اشتباه به وی ابلاغ شده است.




خانواده پروین مخترع: اجازه تماس تلفنی کوهیار و مادرش را ندادند
  جرس: روز دوازدهم دی ماه اولین جلسه رسیدگی به اتهامات کوهیار گودرزی بدون حضور وکیل برگزار شد. این فعال حقوق بشر از دادگاه درخواست استمهال کرد تا رسیدگی به پرونده، با معرفی و حضور وکیل برگزار شود. دادگاه نیز جلسه رسیدگی خود را به تعویق انداخت. پروین مخترع مادر کوهیار نیز که یک روز پس از بازداشت فرزندش، در کرمان دستگیر شده بود اخیرا از سوی دادگاه به تحمل 23 ماه حبس تعزیری محکوم شده است.
  خانواده پروین مخترع در خصوص آخرین وضعیت این مادر و فرزند در حبس به "جرس" می گوید: "روز دوازدهم دی ماه دادگاهی برای کوهیار تشکیل دادند اما به علت اینکه ایشان وکیل نداشتند تاریخ برگزاری دادگاه را به تعویق انداختند و قرار است در هفته آینده جلسه ای را برای رسیدگی به اتهامات وی برگزار کنند. برای پروین هم 23 ماه حبس تعزیری به اتهام توهین به رهبری و مصاحبه با رسانه های بیگانه در دادگاه بدوی  صادر کردند. خود پروین هم بعد از اینکه از این حکم غیرعادلانه باخبر شد خیلی ناراحت شد و الان از نظر روحی شرایط زیاد خوبی ندارد. دیروز وکیل پروین اعتراض خود را روی پرونده گذاشتند و قرار است طی بیست روز آینده دادگاه تجدید نظر تشکیل شود. حالا منتظریم ببینیم نتیجه تجدید نظر چه خواهد بود؟ البته خبرهایی به ما رسیده که کم کم یازده ماه را برای او صادر خواهند کرد و هنوز نمی دانیم داستانش چیست؟"
کوهیار گودرزی، ، روزنهم مردادماه بازداشت و به بند 209 زندان اوین منتقل شد. این عضو کمیته گزارشگران حقوق بشر بیش از دو ماه را در سلول انفرادی به سر برده و با گذشت شش ماه هنوز از ملاقات با بستگان خود محروم است. وی پیش از این بازداشت، در آذرماه سال 88، در راه عزیمت به شهر قم جهت شرکت در مراسم تشییع پیکر آیت‌الله منتظری بازداشت شده و به مدت یکسال در زندان به سر برده بود. در طی این یکسال، مادر وی در خصوص وضعیت و شرایط نگهداری فرزندش با رسانه ها مصاحبه و اطلاع رسانی می کرد.
خانواده مخترع ادامه می دهد: "کوهیارالان در زندان اوین است و ملاقات ندارد و فقط می تواند هفته ای یکبارتلفن بزند که البته تلفنهایش هم کنترل است و مراقب هستند که به کجا زنگ می زند. اما با این حال کوهیار از نظر روحی وضعیت خوبی دارد علی رغم اینکه خودش احتمال می دهد بین چهار تا شش ماه برایش حبس صادر کنند. به هرحال آدم قوی است و مقاومت خودش را در مقابل این شرایط حفظ کرده است. پروین هم در زندان کرمان و ممنوع المکالمه است اما ملاقات کابینی دارد. او در بند عمومی و با دزدها و قاچاقچیان در یکجا نگهداری می شود و شرایط مناسبی نیست. به علت اینکه پروین حق تماس تلفنی ندارد و نگران پسرش است به یکی از همین همبندی هایش شماره ما را داده بود که او هم به ما گفته بود پروین پول احتیاج دارد و شماره حساب خودش را به جای شماره پروین به ما داده بود و به این شکل از ما مبلغی را کلاهبرداری کردند. خلاصه همین را گفتم تا بدانید یک زندانی سیاسی با چه کسانی باید در یک بند نگهداری شود و چه مشکلاتی دارد..."
این منبع نزدیک به خانواده با تاکید بر نگرانی خانواده برای آنها بیان می کند: "خلاصه شرایطی است که خانواده بشدت نگران آنها است بویژه مادر پروین خیلی ناراحت است. سعی هم کردیم پروین از وضعیت کوهیار چیزی نفهمد و نگران شود. خیلی هم تلاش کردیم که این مادر و فرزند با هم تلفنی صحبت کنند اما متاسفانه اجازه ندادند. وضعیت اصلا خوبی نیست کوهیار تنها فرزند پروین است و با هم زندگی می کردند و به شدت به هم وابستگی عاطفی دارند و به روی هر دو فشار عاطفی زیادی است و برای هم خیلی دلتنگ و نگران هستند."
گفتنی است، برخورد با فعالان حقوق بشر در حالی صورت می گیرد که طبق گزارش مجموعه فعالان حقوق بشر در ایران، طی سال ۲۰۱۱ میلادی، از مجموع ۲۷۵۱ گزارش منتشره، ۱۱۲۰۰۷۷ مورد نقض حقوق بشر و حقوق شهروندی در ایران صورت گرفته است.



انتقال محسین امین زاده با دستبند و پابند از زندان به بیمارستان
 جـــرس: 
به گزارش منابع خبری جنبش سبز، محسن امین زاده ، زندانی سیاسی و معاون وزیر خارجه دولت اصلاحات برای انجام پاره ای از معاینات به بیمارستان منتقل شد.
به گزارش سایت شخصی محمد نوری زاد، وی روز پنجشنبه محسن امین زاده را در بیمارستان دیده است، که  چند سرباز با دست بند و پا بند کنارش بودند.
این نویسنده و هنرمند حامی جنبش، در آخرین پست خود در وبلاگ شخصی اش پیرامون مشاهدات روز پنجشنبه خود نوشته است: "خوب که نگاه کردم دیدم این مرد پنجاه و چند ساله ی محصور درمیان سربازان و یونیفورم پوشان، دکتر امین زاده، معاون وزارت خارجه ی دوران آقای خاتمی است. آقای امین زاده را از زندان اوین به اینجا آورده بودند تا قلب او نیز معاینه و بررسی شود. دردست یکی از سربازان، هم دست بند بود و هم پابند. واو هرازگاه با جابجایی آنها، ناخودآگاه به همگان می فهماند که این مردی که مجاورمن نشسته، زندانی است وکسی اجازه ی نشستن براین دو صندلی خالی را ندارد.
همسرآقای امین زاده را نیز دیدم. که بیرون ازسالن درراهرویی ایستاده بود و از پشت شیشه به قد وبالای شوی خویش می نگریست. من ندانسته به دیده بوسی آقای امین زاده رفتم اما اعتراض سربازان به من فهماند که به همان مختصر بسنده کنم و از آن مرد زندانی دوری کنم."
محمد نوری زاد ادامه می دهد: "تماشای امین زاده که جرم نبود. ایستادم و سیر تماشایش کردم. به مردی که تلاش مأموران اطلاعات برای شکستن او دروقت و بی وقت و نیمه های شبِ زندان و انفرادی بجایی نرسیده بود. برای او نیز تلاش کرده بودند یک نقطه ضعفی و یک ماجرای جنسی ردیف کنند و به ضرب بی آبرویی های رایجی که درآن به تبحر رسیده بودند، یک چند حرف مخالف از او دشت کنند و به کاروکسب خود رونقی بدهند، یا اجازه ندهند کارو کسبشان از رونق بیفتد. من درآن نگاه های هرازگاه، شکست یک زندانی را نمی دیدم. بلکه مردی را می دیدم که تنها جرمش سلامت اوست. وهمین او را پیروز می نمود و سرش را به ابرها می سایید. شکست را در جایی باید جست که نکبت دراو هوار می کشد. نکبت در دولتی که می شود اورا رکورد داربزرگترین کلاهبرداری از مردم دانست. نکبت در مجلسی که نخواست یا شهامت این را نداشت که روی پای خود بایستد و اجازه داد مثل کودکان و نوزادان دستش را بگیرند و پا به پایش برند. نکبت در دستگاه قضایی ای که شأن قضاوت را در این مُلک به خاک انداخت. و خود را مضحکه ی تاریخ کرد."
در ادامۀ این گزارش، محمد نوری زاد می نویسد: "کمی بعد، از طریق بلند گو اسم آقای امین زاده و زندان اوین و همراهان او را شنیدم. همه ی آنها برخاستند و پاسخ معاینات را گرفتند وبه سمت در خروجی به راه افتادند. منتظر بودم آن دست بند و پابند بکارآیند و این جانیِ خطرناک را با خفت وخواری از جلوی چشم کنجکاوان و ناظران عبور دهند. دیدم نه، این کار را نکردند. سربازی که دستبند و پا بند را از این دست به آن دست می داد، در سالن را باز کرد و امین زاده را با خود بیرون برد و بقیه نیز از پی آن دو. کمی که گذشت دیدم یک جوان یونیفرم پوش دیگر آمد و سراغ زندانی و همراهان او را گرفت. گفتند همین حالا بیرون رفتند. او از پی دوید و رفت تا از کاروان جا نماند. درمحوطه بیمارستان چهار نفر آقای امین زاده را اسکورت می کردند. دیدم پدرم تعجب کرده. گفتم پدرجان ما را دست کم نگیر. ما همه از بیخ و بن خطرناکیم. پسرت را از زندان برای مداوا به یک درمانگاه بردند با دوازده نفراسکورت."
این نویسنده و وبلاگ نویس که کمپین نامه نویسی به رهبر جمهوری اسلامی را راه اندازی کرده، در انتها می نویسد: درقانون دست بند و پابند برای زندانیان خطرناک و شرور پیش بینی شده است. که مبادا درمسیر دادگاه یا بیمارستان شیطنتی بکاربندند و پا بفرار بگذارند. منتها این روزها این دست بندها و پابندها برای زندانیان سیاسی عاملی برای تحقیر است. هم برای خود زندانی هم برای تماشاگران و بستگان او. که ببینید ما این فرد سیاسی را با چه خفتی جا بجا می کنیم! غافل از این که همان زندانی، با غرور قدم برمی دارد و با همان لبان فروبسته به همگان می گوید: طرف مقابل مرا ببینید که تحمل یک “چرا”ی ساده ی مرا نیز ندارد. مگر من چه گفته ام؟ وچه پرسیده ام؟ تنها گفته ام نباید دزدید. وتنها پرسیده ام: چرا می دزدید؟"
لازم به ذکر است؛ محسن امین زاده، فعال جنبش سبز و عضو جبهه مشارکت، خرداد ماه ۱۳۸۸ و در اولین روزهای اعتراض به نتایج انتخابات دستگیر و بعد از ماهها بازداشت، به اتهام‌های "اجتماع و تبانی به قصد برهم زدن امنیت کشور" و همچنین "تبلیغ علیه نظام"، به پنج سال حبس محکوم شد.
هفته گذشته در پی وخامت حال این زندانی سیاسی محبوس در اوین، معاون امنیتی دادستان تهران، از اعزام وی به بیمارستان جلوگیری کرده بود.
محسن امین زاده  قرار بود براساس نظریه پزشک قانونی طبق وقت تعیین شده برای درمان عارضه قلبی اش به بیمارستان مدرس اعزام شود، برای نخستین بار با دستور جلوگیری از اعزام بدون دستبند به بیمارستان مواجه شد و وی در مقابل، از پذیرش شیوه ناشایست و رنج آور اعزام بیماران با دستبند خودداری کرد و حاضر نشد که دست بند را قبول کند.





هاشمی رفسنجانی: نحوه انتخاب رئیس دانشگاه آزاد غیر قانونی و فاقد اعتبار است
 جـــرس:
در اولین واکنش به اعلام انتصاب فرهاد دانشجو به ریاست دانشگاه آزاد، که با تلاش دولتی ها صورت گرفت، هاشمی رفسنجانی، رئیس هیأت امنای آن دانشگاه، این روند را "غیر قانونی" خواند و طی بیانیه ای که از سوی دبیرخانه هیأت امنای دانشگاه آزاد صادر شد، این نحوه اقدام "غیر قانونی و فاقد اعتبار" ذکر شد.
در واکنش به این بیانیه، فرهاد دانشجو، که با تلاش و فشار دولتی ها به این پست منصوب شده، تأکید کرده است که روند رأی‌گیری در هیأت امنا قانونی بوده و وی رئیس دانشگاه آزاد می باشد.
بر اساس گزارش ها، جلسه روز چهارشنبه هیأت امنای دانشگاه آزاد، با حضور هاشمی رفسنجانی، سید حسن خمینی و حمید میرزاده (سه نماینده هیأت موسس)، محمد محمدیان (رئیس نهاد نمایندگی ولی فقیه در دانشگاه ها)، همچنین کامران دانشجو (وزیر علوم)، مرضیه وحید دستجردی (وزیر بهداشت)، فرهاد دانشجو، بهمن یزدی صمدی و فریدون عزیزی (سه نماینده شورای عالی انقلاب فرهنگی) و در نهایت عبدالله جاسبی (رئیس دانشگاه و دبیر هیأت امنا) برگزار شد، که در نهایت اعلام گردید فرهاد دانشجو به عنوان رئیس پیشنهادی این هیئت به شورای عالی انقلاب فرهنگی معرفی شده است.
فرهاد دانشجو در پایان جلسه پر چالش روز چهارشنبه گفته بود: "بنده رئیس پیشنهادی دانشگاه آزاد شدم و نتیجه آن به شورای عالی فرهنگی ارسال می‌شود."
به گزارش ایلنا، در واکنش به این موضوع، روز پنجشنبه، دبیرخانه هیأت امنای دانشگاه آزاد با صدور بیانیه ای ضمن اعلام نظر رئیس این هیأت، نوشته است که جلسه دیروز چهارشنبه ۲۱ دی این هیأت به ریاست هاشمی رفسنجانی برگزار شده و او در ابتدای جلسه خواسته است که نامزدهای ریاست دانشگاه در جلسه حاضر شوند و به سئوالات اعضای هیأت امنا پاسخ دهند و سپس رأی گیری انجام شود و هرکدام از نامزدها که رای بیشتری آورد به عنوان منتخب هیات امناء به شورای عالی انقلاب فرهنگی اعلام شود.
بر اساس این اطلاعیه، بعضی از اعضای هیأت امنا با این پیشنهاد مخالفت کرده اند و گفته اند که مطالعه سوابق نامزدها برای انتخاب رئیس جدید کافی است.
دبیرخانه هیأت امنای دانشگاه آزاد نوشته است که طرفداران مصاحبه با نامزدهای ریاست استدلال کرده اند که باید به این نامزدها فرصت ارائه برنامه و دفاع از آن داده شود و این کار می تواند در مهلت قانونی تعیین شده توسط شورای عالی انقلاب فرهنگی انجام شود، اما مخالفان این پیشنهاد "بدون اینکه ریاست هیأت امنا اعلام رأی کنند، با نوشتن رأی خود و نوشتن صورت جلسه" از پذیرفت نامزدهایی که برای حضور در جلسه در محل حاضر شده بودند خودداری کردند.
در بیانیه مذکور آمده است: "جلسه هیأت امنا به شکل یک طرفه ای به بن بست کشیده شد و بر این اساس، ریاست هیأت امنا اعلام کردند که این نحو اقدام، غیر قانونی و فاقد اعتبار است زیرا می بایست پس از حضور نامزدها و اعلام مراتب رأی گیری توسط رئیس هیأت امنا، اخذ رأی انجام می شد".
در انتهای بیانیۀ دانشگاه آزاد آمده است که جلسه مورخ ۲۱ دی ماه هیئت امناء آن دانشگاه "بدون نتیجه قانونی" پایان یافته است.

من هستم
در واکنش به این بیانیه فرهاد دانشجو با بیان اینکه ریاست جلسه دیروز "بر اساس مصوبه شورای عالی انقلاب فرهنگی" به عهده برادرش (کامران دانشجو، وزیر علوم) بوده و در آن رأی گیری انجام و او به عنوان رئیس پیشنهادی انتخاب شده است.
به گزارش مهر، فرهاد دانشجو بیانیه دبیرخانه هیأت امنای دانشگاه آزاد را "بیانیه اقلیت هیأت امناء یعنی ۴ نفری که رأی شان مقبول نبود" دانست و گفت: "طبیعی است که وقتی کاندیدای اقلیت در جلسه هیأت امنا رأی نمی آورد، عکس العمل غیر منطقی نشان دهند".
وی گفت که خواستن برنامه از نامزدهای ریاست دانشگاه در حالی که سیاست های هیأت امنا هنوز روشن نشده است، "سر کار گذاشتن و بی احترامی" به این نامزدها بوده است.
در آخرین گزارش اینکه، محمد محمدیان، رئیس نهاد نمایندگی رهبری در دانشگاه ها، اعلام کرده است که انتخاب فرهاد دانشجو "قطعی" است و شورای عالی انقلاب فرهنگی به زودی موضوع ریاست او را بررسی می کند.



سه شهروند مهابادی به ۱۵ سال زندان محکوم شدند

دادگاه انقلاب اسلامی مهاباد سه شهروند مهابادی به نام‌های "منصور دریانوش"، "شورش شکری افشار" و "ولی افشاری" را به حبس محکوم کرد.
به گزارش موکریان نیوز، دادگاه انقلاب اسلامی مهاباد سه شهروند اهل مهاباد، به نام‌های منصور دریانوش، شورش شکری افشار و ولی افشاری را هر کدام را به اتهام همکاری با یکی از احزاب کردی به ۵ سال حبس محکوم نموده است.
یادآور می‌گردد این افرد حدود یک سال پیش در مهاباد و بوکان توسط نیروهای امنیتی بازداشت و هم اکنون نیزدر زندان‌های مهاباد و ارومیه تحمل حبس می‌نمایند.



آمریکا و بریتانیا ترور مصطفی احمدی روشن را محکوم کردند

هیلاری کلینتون، وزیر امور خارجه آمریکا، در واکنش به ترور مصطفی احمدی روشن، معاون بازرگانی تاسیسات غنی‌سازی نطنز، دست داشتن کشورش در هر گونه اقدام خشونت آمیز در ایران را با قاطعیت رد کرده است.
مصطفی احمدی روشن صبح امروز، (۲۱ دی) در اثر انفجار یک بمب در منطقه سیدخندان تهران کشته شد. این بمب توسط یک موتورسوار به ماشین آقای احمدی روشن چسبانده بود.
خانم کلینتون گفت: "ما اعتقاد داریم که باید میان ایران، همسایگانش و جامعه بین المللی نوعی درک متقابل وجود داشته باشد،درکی که بر اساس آن، بتوان راه حلی برای رفتار تحریک آمیز ایران، پایان دادن به تلاش این کشور برای دستیابی به جنگ افزارهای هسته ای، پیوستن آن به جامعه بین‌المللی و اینکه عضوی موثر از این جامعه باشد، پیدا کرد."
وی افزود: "بسیاری از کشورها نگران رفتارهای تحریک آمیز ایران هستند."
آقای احمدی روشن فارغ التحصیل دانشگاه صنعتی شریف بود
ارین پلتن، سخنگوی شورای امنیت ملی کاخ سفید نیز دست داشتن آمریکا در کشته شدن وی را رد کرد و گفت: "ما همه انواع خشونت، از جمله این حادثه، را به شدت محکوم می کنیم."
ویکتوریا نولاند، سخنگوی وزارت امور خارجه آمریکا هم در واکنش به این موضوع گفت که کشورش هر گونه حمله به افراد بیگناه را محکوم می‌کند.
الستر برت، معاون خاورمیانه ای وزارت امور خارجه بریتانیا نیز در گفتگو با تلویزیون بی بی سی فارسی ضمن رد هر نوع دخالت کشورش در این موضوع گفت: "ما کشتن غیرنظامیان را به هر شکل همواره محکوم کرده ایم."
وی همچنین گفت که موضع بریتانیا در زمینه برنامه هسته ای ایران روشن است و بریتانیا خواهان ادامه گفتگوهای هسته ای با ایران است.
بعضی از رسانه ها و مقامات ایرانی پیشتر گفته بودند که آمریکا و اسرائیل در کشته شدن آقای احمدی روشن دست داشته اند.
نابر گزارش ها، مصطفی احمدی روشن در سال ۱۳۷۷ تحصیل در رشته مهندسی شیمی را در دانشگاه صنعتی شریف در تهران آغاز کرد و در سال تحصیلی ۸۲-۱۳۸۱ از این دانشگاه فارغ التحصیل شد.
سه دانشمند هسته ای دیگر ایران نیز قبلا هدف بمبگذاری قرار گرفته بودند.
حدود دو سال پیش (آذرماه ۱۳۸۹) مسعود علی‌محمدی، استاد فیزیک دانشگاه تهران به شیوه ای مشابه در تهران کشته شد.
یک سال پس از آن نیز، مجید شهریاری، استاد فیزیک دانشگاه شهید بهشتی (ملی) تهران در اثر انفجار یک بمب مغناطیسی که به اتومبیل پژو ۴۰۵ او چسبانده شده بود، در نزدیکی این دانشگاه کشته شد.
در همان روز، انفجار دیگری در حوالی همین محل گزارش شد که ظاهرا هدف از آن، ترور فریدون عباسی دوانی، از استادان فیزیک دانشگاه شهید بهشتی بود اما این توطئه ترور به نتیجه نرسید و آقای عباسی دوانی مجروح شد.
ایران این ترورها را نیز به کشورهای غربی نسبت داده بود.
ترور مصطفی احمدی روشن در زمانی صورت گرفته که تنش میان ایران و کشورهای غربی بر سر برنامه هسته ای این کشور به طور مرتب در حال افزایش است.
کشورهای غربی تحریم های ایران را شدت داده اند و ایران نیز تهدید کرده است که ممکن است تنگه هرمز را ببندد.
بی بی سی




تهدید حکومت ایران به مقابله به مثل در ارتباط با ترورها

پس از وقوع انفجار در تهران و کشته شدن معاون بازرگانی سایت نطنز در این انفجار، منابع خبری نزدیک به مقامات امنیتی اعلام نموده اند که «نوعی آمادگی بی سابقه برای انجام عملیات ویژه اطلاعاتی علیه کشورهای غربی در ایران در حال شکل گیری است.»
به گزارش دانشجونیوز، به دنبال ترور مصطفی احمدی روشن، معاون بازرگانی سایت نطنز و از مسئولان برنامه هسته ای ایران، برخی از مقام های امنیتی از برنامه ریزی جدی برای ورود به فاز مقابله به مثل خبر داده اند.
پس از آنکه صبح دیروز چهارشنبه همزمان با دومین سالگرد ترور دکتر علیمحمدی، انفجاری مهیب در مقابل دانشگاه علامه طباطبایی منجر به کشته و زخمی شدن چندین تن و از جمله مصطفی احمدی روشن، معاون بازرگانی سایت نطنز شد، یک منبع امنیتی از طراحی عملیات های مقابله به مثل در مقابل ترورهای انجام شده از سوی سرویس های غربی» خبر داده است.
خبرگزاری آفتاب به نقل از «منابع مطلع» نوشته است: «با توجه به اینکه ترور انجام در صبح روز چهارشنبه ۲۱ دی ۱۳۹۰ (۱۱ ژانویه ۲۰۱۲) یک ترور دارای امضا و کاملا شبیه ترور شهیدان مسعود علی محمدی و مجید شهریاری بوده است، بنابراین در جامعه اطلاعاتی ایران در این باره که مسئولان میز ایران در سرویس های اطلاعاتی اسراییل، امریکا و انگلیس پس پرده این تروها هستند هیچ تردیدی وجود ندارد.»
خبرگزاری ايرنا می گويد که مصطفی احمدی روشن، ۳۲ ساله و معاون بازرگانی سايت نطنز بوده است. وی در سال ۱۳۸۱ در رشته مهندسی شيمی از دانشگاه صنعتی شريف فارغ التحصيل شده بود.
سازمان انرژی اتمی جمهوری اسلامی، اعضای هيات دولت، نمايندگان مجلس، و شمار ديگری از شخصيت های نظامی و سياسی ايران ترور مصطفی احمدی روشن، یکی از معاون تاسيسات غنی سازی نطنز، را محکوم کردند.
یک منبع امنیتی به «ایران هسته ای» گفته است: «با توجه به اطلاعات دریافت شده از مجید جمالی فش عامل ترور شهید علی محمدی که وابستگی اثبات شده به موساد دارد، جامعه اطلاعاتی ایران اکنون از موقعیت بسیار خوبی برای طراحی عملیات های مقابله به مثل در مقابل ترورهای انجام شده از سوی سرویس های غربی قرار دارد.»
این منبع ادامه داد: «پاسخ ایران یک پاسخ فرامرزی و فرا منطقه ای است و از این راهبرد تبعیت می کند که هیچ کدام از آمران و مباشران این پروژه ها هرگز در هیچ نقطه ای نباید احساس امنیت کنند.»
وی در پایان همچنین گفته است: «ایران وارد دوران جدیدی از عملیات ویژه اطلاعای علیه دشمنان خود خواهد شد؛ امری که در آن مهارتی ویژه و منحصر بفرد دارد.»
مسعود علیمحمدی، داریوش رضایی نژاد، مجید شهریاری، فریدون عباسی، از جمله اساتیدی بوده اند که از سوی عوامل ناشناس ترور شده اند و حکومت ایران با «دانشمند هسته ای» معرفی کردن آنان، اسراییل را عامل این ترور ها دانسته است.
در حالی که مقامات جمهوری اسلامی دائما از اشراف اطلاعاتی و شکست سرویس های جاسوسی غربی و اسرائیل سخن می گویند، ترورهای جدید حاکی از عدم توان حاکمیت در محافظت از جان نیروها و متخصصان اتمی ایران است. محمدرضا رحیمی، معاون اول محمود احمدی نژاد، و شماری از نمایندگان مجلس در مصاحبه با خبرگزاری های داخلی، اسرائیل را عامل اصلی ترور آقای احمدی روشن معرفی کرده اند. اسرائیل تا کنون واکنش صریحی در رد و یا تایید ادعای مقامات ایران در دست داشتن در ترور متخصصان هسته ای نداشته است.
تهدید اسراییل از سوی شریعتمداری: "بگرد تا بگردیم"
حسین شریعتمداری، مدیر مسئول روزنامه حکومتی کیهان نیز صبح امروز در یادداشتی با عنوان "بگرد تا بگردیم" به موضوع ترور مصطفی احمدی روشن اشاره کرده و ضمن دفاع صریح از طرح ترور مقامات و نظامیان اسراییل، از آن به عنوان آموزه ای اسلامی و حقوقی یاد کرده است.
شریعتی در این یادداشتی که صبح امروز در روزنامه کیهان منتشر شده، نوشته است:
و اما، اكنون جاي اين سؤال است كه چرا جمهوري اسلامي ايران از حق قانوني خود براي مقابله به مثل كه نه فقط در آموزه هاي اسلامي، بلكه در تمامي نظام هاي حقوقي بين المللي تحت فصل RETALIATE به رسميت شمرده شده استفاده نمي كند؟! براي سيستم اطلاعاتي و امنيتي جمهوري اسلامي ايران كه طي 32 سال گذشته در جنگي تمام عيار با تمام سرويس هاي اطلاعاتي و امنيتي دشمن كارآزموده شده و تجربيات فراوان و پيچيده اي اندوخته است، ترور نظاميان و مقامات اسرائيلي به آساني امكان پذير است. اين جرثومه هاي فساد به راحتي قابل شناسايي و به آساني قابل دسترسي هستند. امروزه جمهوري اسلامي ايران، فداييان پاكباخته و سينه چاك فراواني در سراسر جهان دارد كه تنها با يك اشاره از ژرفاي دل و جان براي مجازات آنها مايه مي گذارند... به قول حاج بخشي، ماشاءالله، حزب الله و به قول شهيد همت سردار فاتح خيبر خطاب به فرمانده ارتش بعثي- از پشت بي سيم- بگرد تا بگرديم.




اخراج شروین فلاح دانشجوی بهایی دانشگاه بجنورد

تارنمای جمعیت مبارزه با تبعیض تحصیلی گزارش داده است که این دانشجو در روز ۲۰  دی ‌ماه امسال در حین امتحانات پایان ترم در ۲۰ دی ماه سال جاری به صورت شفاهی و بدون ذکر دلیل مشخص و  به جهت اعتقاد به “آیین بهائی” از دانشگاه اخراج شده است. وی از سال ۱۳۸۸ تا ۱۳۹۰ معماری دانشگاه غیر انتفاهی اندیشه جهرم دوره کاردانی را سپری کرده بود و مهر ۱۳۹۰ در رشته مهندسی تکنولوژی معماری دانشگاه بجنورد پذیرفته شد.
لازم به توضیح است که تنها در سال ۱۳۹۰ بیش از ۲۰ دانشجوی بهائی به دلیل “اعتقاد به آئین بهائی” از دانشگاه‌های مختلف نظیر صنعتی اصفهان، صنعتی شریف و دانشگاه شیراز اخراج شدند. از این جمله می‌توان به روح‌الله تشکر، بشیر تشکر، البرز نورانی، آوا توکلی، مونا مومنی، ارکیده آقایی، حنانه کنعانی، هومن رحمانیان، ملیکا وزیرزاده، نورا سهرنگی، فرنود جهانگیری، پویا محمّدی، شیده آبادی، دلارا دارابی، صهبا متحدین، سمیرا غلامی، شیما رنجبر، شادی مودی، نگار صالحی و درسا اله ­وردی اشاره کرد.
لازم به یادآوری است که ده‌ها دانشجوی بهائی دیگر نیز امسال به دلیل “نقص پرونده” در مرحله انتخاب رشته از ورود به دانشگاه محروم شدند.




رییس بهداری اوین مانع اعزام زندانیان سیاسی به بیمارستان می‌شود

تارنمای کلمه گزارش داده است که مجید رضا زاده در دستوری به پزشکان بهداری اوین اعلام کرده است که از اعلام وضعیت اضطراری برای زندانیان سیاسی خودداری کنند.اعلام وضعیت اضطراری از نظر قانونی مقامات زندان را ملزم به اعزام زندانی به بیمارستان می کند.
این در حالی است که بهداری زندان اوین فاقد پزشکان متخصص در زمینه مغز و اعصاب، اورولوژی، قلب، و ارتوپدی است.بهداری اوین همچنین از تجهیزات لازم پزشکی برای رساندن کمک به بیماران در مواقع اضطراری محروم است.
گفتنی است همین نوع برخورد رضا زاده در تابستان سال گذشته، موجب به شهادت رسیدن هدی صابر در پی اعتصاب غذا شد.
هدی صابر در اعتراض به مرگ هاله سحابی در پی ضرب و شتم ماموران امنیتی به وقوع پیوسته بود، دست به اعتصاب غذا زد که در نتیجه همین اعتصاب غذا و بی توجهی بهداری اوین، در زندان اوین جان باخت.
رضا زاده پس از این حادثه در مصاحبه ای با خبرگزاری دولتی ایرنا اعلام کرد که هدی صابر اصلا در اعتصاب غذا نبوده است. در واکنش به این ادعا همان موقع بیش از ۶۰ زندانی سیاسی در شهادتنامه ای اعلام کردند که هدی صابر در اثر اعتصاب غذا، بی توجهی بهداری و همچنین ضرب و شتم ماموران امنیتی در بهداری اوین به شهادت رسیده است.
خانواده های زندانیان سیاسی با توجه به رفتارهای رییس بهداری اوین به شدت نگران جان عزیران خود هستند و نگران اند که وی موجب بروز فاجعه هایی دیگر در اوین شود.
چندی پیش خانواده زندانیان سیاسی در بیانیه ای نسبت به وضعیت سلامتی زندانیان سیاسی ابراز نگرانی کرده و اظهار داشته بودند که بیماری های حادّ تشدید شده در زندان، بیماری هایی که حاصل حضور مداوم در زندان و شرایط غیربهداشتی آن است و عدم رسیدگی به وضعیت این بیماران که اکثر آنان دوران جوانی راپشت سر گذاشته اند نگرانی شدید خانواده ها را موجب شده است.



دادگاه کیفری استان تهران دو نفر را به اعدام محکوم کرد

خبرگزاری هرانا - شعبه ۷۹ دادگاه کیفری‌ استان تهران، به ریاست قاضی محمدی‌ کشکولی دو نفر را به اتهام تجاوز به عنف به اعدام و ۵۰ سال حبس محکوم کرد.
به گزارش فارس، این پرونده از سال ۸۴ و با شکایت زنی به پلیس آگاهی کرج گشوده شد. هم‌چنین در حالی حکم اعدام برای دو متهم پرونده صادر شده است که گفته می‌شود دسردسته باند ربودن و تجاوز به زنان کرجی همچنان متواری است.
بر اساس این گزارش سه نفر به نام‌های "مهدی"، "امید" و "حسن" زنان را سوار بر پیکان سفید رنگ خود کرده و بعد به بیابان‌های اطراف کرج می‌بردند و آن‌ها را مورد آزار و اذیت قرار می‌دادند. سپس پول‌ها و طلاهای این زنان را به سرقت برده و آن‌ها را رها می‌نمودند.
گفتنی است با توجه به متواری بودن متهم اصلی این پرونده، پرونده وی همچنان در دادگستری استان البرز مفتوح است.



محکومیت سه شهروند مهابادی به ۱۵ سال زندان

خبرگزاری هرانا - دادگاه انقلاب اسلامی مهاباد سه شهروند مهابادی به نام‌های "منصور دریانوش"، "شورش شکری افشار" و "ولی افشاری" را به حبس محکوم کرد.
به گزارش موکریان نیوز، دادگاه انقلاب اسلامی مهاباد سه شهروند اهل مهاباد، به نام‌های منصور دریانوش، شورش شکری افشار و ولی افشاری را هر کدام را به اتهام همکاری با یکی از احزاب کردی به ۵ سال حبس محکوم نموده است.
یادآور می‌گردد این افرد حدود یک سال پیش در مهاباد و بوکان توسط نیروهای امنیتی بازداشت و هم اکنون نیزدر زندان‌های مهاباد و ارومیه تحمل حبس می‌نمایند.




اخراج یک دانشجوی بهائی از دانشگاه گرگان

خبرگزاری هرانا - درسا اله‌وردی دانشجوی بهایی ورودی ۹۰ رشته‌ی مهندسی مکانیک ماشین‌های کشاورزی دانشگاه گرگان از دانشگاه اخراج شد.
به گزارش جمعیت مبارزه با تبعیض تحصیلی، این دانشجو در روز ۳۰ آبان‌ماه امسال طی تماس تلفنی متوجه می‌شود که به دلیل نقص پرونده باید به سازمان سنجش مراجعه کند. روز دوم آذر ماه در پی مراجعه این دانشجو، به وی ابلاغ می‌شود که به دلیل اعتقاد به "آیین بهائی" از دانشگاه اخراج شده است.
لازم به توضیح است که تنها در سال ۱۳۹۰ بیش از ۲۰ دانشجوی بهائی به دلیل "اعتقاد به آئین بهائی" از دانشگاه‌های مختلف نظیر صنعتی اصفهان، صنعتی شریف و دانشگاه شیراز اخراج شدند. از این جمله می‌توان به روح‌الله تشکر، بشیر تشکر، البرز نورانی، آوا توکلی، مونا مومنی، ارکیده آقایی، حنانه کنعانی، هومن رحمانیان، ملیکا وزیرزاده، نورا سهرنگی، فرنود جهانگیری، پویا محمّدی، شیده آبادی، دلارا دارابی، صهبا متحدین، سمیرا غلامی، شیما رنجبر، شادی مودی و نگار صالحی اشاره کرد.
گفتنی ست که ده‌ها دانشجوی بهائی دیگر نیز امسال به دلیل "نقص پرونده" در مرحله انتخاب رشته از ورود به دانشگاه محروم شدند.




هرانا؛ احضار محمد حسن یوسف پورسیفی به دادسرای اوین

خبرگزاری هرانا - دکتر محمد حسن یوسف پورسیفی بار دیگر برای ارائه آخرین دفاعیه خود به شعبه سوم بازپرسی دادگاه شهید مقدسی «اوین» فراخوانده شد.
بنا به اطلاع گزارشگران هرانا از تهران، اتهامات وی اقدام علیه امنیت ملی بخاطر عضویت در مجموعه فعالان حقوق بشر- توهین به مقدسات - تبلیغ علیه نظام - اجتماع و تبانی و نشر اکاذیب علیه نظام عنوان شده است.
یوسف‌پور فعال حقوق بشر و عضو روابط عمومی جمعیت کودکان کار و خیابان است که اواخر تیرماه سال جاری بعد از یک ماه بازداشت در بند دو الف سپاه و بند ۳۵۰ اوین به قید وثیقه ۱۵۰ میلیون تومانی تا موعد دادگاه بطور موقت آزاد شده بود.
شایان ذکر است که وی آخرین دفاعیه خود را روز قبل از آزادی‌اش به شعبه ذکر شده ارائه کرده و کلیه اتهامات وارده را رد کرده بود.




محکومیت دو نفر از اعضای سندیکا شرکت واحد به جزای نقدی

خبرگزاری هرانا - دو تن از اعضای سندیکای کارگران شرکت واحد اتوبوسرانی تهران به سه میلیون ریال جزای نقدی محکوم شدند.
به گزارش تارنمای سندیکا، علی اکبر نظری و مرتضی کمساری از اعضای سندیکای کارگران شرکت واحد اتوبوسرانی تهران و حومه که در مورخه ۸۹/۹/۲ از طرف بازپرسی شعبه دوم امنیت مستقر در اوین احضار و بازداشت شدند و پس از ۳۶روز با قید کفالت ازاد شده بودند،
پس از رسیدگی در دادگاه ویژه کارکنان دولت با محکومیت سه میلیون ریال جزای نقدی مواجه شده که بعد از اعتراض اقایان نظری و کمساری در دادگاه تجدید نظراین حکم تایید و با حضور نامبردگان اجرا شد




دو تن از دروایش گنابادی در تهران و شیراز بازداشت شدند

خبرگزاری هرانا - صبح امروز دو تن از دراویش گنابادی در شهرهای شیراز و تهران توسط نیروهای امنیتی بازداشت شدند.
به گزارش خبرنگار مجذوبان نور، ساعت شش صبح امروز مورخ ۲۱ دی‌ماه مامورین امنیتی به همراه حکم قضایی و با مراجعه به منزل خانم سیمین نعمت اللهی از دراویش گنابادی در تهران ایشان را بازداشت و به بند ۲۰۹ زندان اوین منتقل کرده‌اند.
در حکم بازداشت خانم نعمت اللهی اتهام ایشان تبلیغ علیه نظام ذکر شده بود.
طبق این گزارش آقای کسری نوری نیز ساعت ۴۵: ۶دقیقه در منزلشان توسط نیروهای امنیتی بازداشت شدند. آقای کسری نوری که از دراویش گنابادی ساکن شهر شیراز هستند صبح امروز توسط ۵ مامور امنیتی بازداشت شدند.
شایان ذکر است این بازداشت بدون ارائه حکم قضایی صورت گرفته و تا کنون پیگیری خانواده این درویش گنابادی برای اطلاع از وضعیت و محل نگهداری ایشان بی‌نتیجه مانده است.