۱۳۹۰ آذر ۱۹, شنبه

روز شنبه بخش اوّل، تحلیل ها و آخرین گزارشات از اعتراضات، بازداشتها، زندان، و بیدادگاهها --- بیانیه ها

عضو کمیته بررسی پرونده اختلاس بانک صادرات خبر داد:

احضار و بازجویی از ۴ نماینده مرتبط با اختلاس

غلامرضا اسداللهی٬ عضو کمیته ویژه بررسی پرونده اختلاس سه هزار میلیارد تومانی از احضار و بازجویی از چهار نماینده مجلس در رابطه با این پرونده خبر داد و احتمال داد برای دو متهم این پرونده حکم اعدام صادر شده باشد.
آقای اسد‌اللهی روز شنبه (۱۹ آذر) به سایت «قدس‌آنلاین» گفته که سه تا چهار نماینده‌ای که بازپرس آنها را احضار کرده است به گروه «امیر منصور آریا» کمک کرده‌ و با این گروه ارتباط داشته‌اند.
از گروه «امیر منصور آریا» که گفته می‌شود دارای ده‌ها شرکت اقتصادی است٬ به عنوان متهم ردیف اول این پرونده اختلاس سه هزار میلیارد تومانی در بانک صادرات یاد می‌‌شود.
پیش‌تر محمود احمدی بیغش عضو کمیسیون امنیت ملی مجلس از دست داشتن ۱۰ نماینده مجلس در این پرونده خبر داده و از قوه قضائیه خواسته بود نام آنها را اعلام کند.
علاء‌الدین بروجردی٬ ارسلان فتحی‌پور٬ محمد دهقان٬ جبار کوچکی‌نژاد و صمد مرعشی چهار نماینده‌ای هستند که پیش‌ از این نام آنها در ارتباط با پرونده اختلاس سه هزار میلیارد تومانی از سوی برخی رسانه‌ها منتشر شده بود.
پرونده اختلاس سه هزار میلیارد تومانی بانک صادرات به یکی از جنجالیترین مسائل سیاسی و اقتصادی در ایران تبدیل شده است.
محافظه‌کاران منتقد دولت دهم می‌گویند در این اختلاس نزدیکان احمدی‌نژاد دست دارند٬ اما رئیس دولت دهم این موضوع را رد کرده است.
احمدی‌نژاد و نزدیکانش تهدید کرده‌اند چنانچه حملات در این خصوص به آن‌ها ادامه یابد٬ دست به افشاگری علیه ۳۱۴ مقام در جمهوری اسلامی خواهند زد.
 





احمد علم‌الهدی٬ امام جمعه مشهد:

سرنگونی پهپاد آمریکا را، امام زمان مدیریت کرد


احمد علم‌الهدی٬ امام جمعه مشهد می‌گوید سرنگونی هواپیمای تجسسی آمریکا در ایران با مدیریت و عنایت امام دوازدهم شیعیان صورت گرفته است.
به گزارش خبرگزاری ایسنا٬ آقای علم‌الهدی در خطبه‌های نماز جمعه این هفته مشهد با اعلام این مطلب گفته که امام زمان در این خصوص به آمریکایی‌ها ضربه شست نشان داده است.
وی همچنین ادعا کرده که حوادث عاشورای امسال در کره زمین را امام دوازدهم شیعیان هدایت کرده است.
«هواپیمای بدون سرنشین تجسسی آمریکایی» آن‌طور که رسانه‌های جمهوری اسلامی اعلام کرده‌اند٬ توسط نیروهای مسلح ایران در زمانی نامعلوم در شرق کشور «سرنگون» شده است.
جمهوری اسلامی می‌گوید این هواپیما طی یک عملیات الکترونیکی سرنگون شده٬ اما مقام‌های آمریکایی علت سقوط آن را «نقص فنی» اعلام کرده‌اند.
مهم‌ترین گزار‌ه‌های گفته‌های احمد علم‌الهدی به این شرح است:
● امروز شاهد عاشورایی بودیم که فریاد «لبیک یا حسین» در خیابان‌های نیویورک و کنار گوش استکبار و آمریکا بلند شد.
● جمعیت میلیونی عزاداران لبنانی در حالی‌که هواپیماهای اسرائیل بالای سر آن‌ها در پرواز بودند و تهدید به بمباران کرده بودند، ‌یا اباعبدلله می‌گفتند که آدم دلش آب می‌شد.
● عاشورای امسال مدیریت می‌شد؛ عاشورایی نبود که مردم همین‌طور بریزند به خیابان‌ها و تصادفی پیش بیاید. نخیر، عاشورا اداره می‌شد. معلوم بود یک کسی دارد این عاشورا را نه در ایران و کربلا و نجف بلکه روی کره‌زمین مدیریت می‌کند.
● علم و فناوری را هم قبول دارم. اما آنچه این دو سه روز قبل اتفاق افتاد و این هواپیمای فوق‌ مدرن جاسوسی آمریکا را جان برکفان امام زمان با قدرت توانمند اندیشه الکترونیک خودشان تصرف کردند، آیا کاری عادی و مسئله‌ای معمولی بود؟
● بعضی پایگاه‌های اطلاع‌رسانی اعلام کرده‌اند، ‌ سازمان اطلاعات و امنیت انگلیس آماده‌باش داده‌ که ممکن است سپاه قدس از نظر تهاجم الکترونیک، ‌یک مرتبه تمام تشکیلات آن‌ها را در دنیا از بین ببرد. این‌ها در مقابل قضیه هواپیمای جاسوسی آمریکا اعلام آماده‌باش کرده‌اند.
● آن لحظه‌ای که این هواپیما وارد خاک ایران شده، چه پدافند سریعی ما داریم که بلافاصله از ورود هواپیما خبردار شده و سریع‌تر از پدافند ما، فعالیت‌های الکترونیک سربازان جان برکف امام زمان است که بلافاصله در سامانه رایانه‌ای این هواپیما تصرف کرده‌اند.
● در یک پایگاهی در آمریکا به نام پایگاه فضایی «نوآدا»، خلبانان آمریکایی مستقرند و هواپیماهای جاسوسی را در همه نقاط دنیا دارند هدایت می‌کنند، دستگاه‌های رایانه‌ای که به وسیله آن‌ها دارند این هواپیما‌ها را هدایت می‌کنند، در یک محیط حفاظت شده‌ای است که هم هوا و هم زمینش حفاظت شده و هم نفوذهای ویروسی و نفوذهای سیستم‌ها حفاظت شده است؛ در یک چنین فضایی دارند هدایت می‌کنند و این بچه‌های ما در این مملکت از کجا به آن فضا دست پیدا کردند؟ از کجا توانستند در آن پایگاه نفوذ کنند؟ و از کجا توانستند با نفوذ به آن پایگاه در یک فاصله‌ای کمتر از حتی یک ربع ساعت از هواپیما باخبر شوند، بگیرند، پایین بیاورند، سالم فرود بیاورند و تصاحب کنند و آن‌ها نفمند، این‌ها چه‌طور توانستند این کار را بکنند؟
● آن‌چیزی که برای ما مهم است این است که، آیا این فناوری بود؟ این علم تنها بود؟ اینکه یک مرتبه تمام دستگاه‌های آمریکایی خوابشان ببرد، عزیزان جان برکف ما بیدار و هوشیار باشند، ورود هواپیمایی را که شاید چند دقیقه بیشتر از خاک افغانستان فاصله نگرفته است، پدافند ما بفهمد، از مرکز الکترونیک ما مبادله اطلاعات بکند، این‌ها بلافاصله بروند وارد پایگاه فضایی نوآدای آمریکا بشوند و در سامانه رایانه‌ای آن تصرف کنند، همه‌اش هم در کمتر از یک ربع، آیا واقعا این فناوری است؟
● ما منکر فناوری و علم نیستیم، اما این توجه، بیداری، هوشیاری و این خواب دشمن هم فناوری است؟ برادران٬ خواهران٬ این انگشت غیبی وجود اقدس بقیه‌الله است. این مدیریت امام زمان است.
● معنای مدیریت کردن امام زمان نسبت به این مسائل این نیست که اگر ما هر کجای این مملکت در مدیریت خرابکاری کردیم به اسم امام‌ زمان بگذاریم. آنجایی که دیگر علم، فناوری، قدرت و بشر نمی‌تواند قصه را حل کند، وجود اقدس امام زمان حل می‌کند.
● دو بار آمریکا در سرزمین امام‌ رضا تصرف کرد. یک بار در اردیبهشت سال ۵۹، جریان طبس که آن روز طبس جزو استان خراسان بود که به آن ذلت دچار شدند. این دفعه دوم است. این‌ها وارد سرزمین خراسان می‌شوند، به استان خراسان تجاوز می‌کنند و این ضرب شست را وجود اقدس امام زمان به آن‌ها نشان می‌دهد.
● چند سال پیش یک قایق تندروی آمریکایی به دست سپاهیان اسلام افتاد، ‌ گفتند این قایق آن‌قدر فناوریش پیچیده است که کسی نمی‌تواند از آن استفاده کند. گفتند نمی‌شود اما ما امروز از آن قایق‌های تندرو تولید انبوه کرده‌ایم و تحویل یگان دریایی سپاه پاسداران و نیرویی دریایی در خلیج فارس و دریان عمان داده‌ایم.


منصور امان
با ورود ژاپُن به پروسه ی تشدید تحریمها علیه رژیم جمهوری اسلامی که پس از انتشار آخرین گُزارش آژانس بین المللی انرژی اتُمی به جریان افتاده، موضوع تحریم سیستم بانکی و نفتی مُلاها ابعاد و چشم انداز واقعی تری یافته و هر چه بیشتر به مرکز تصمیم گیری رانده شده است.
دولت ژاپن روز گُذشته (آدینه) اعلام کرد، تحریمهای جدیدی را علیه رژیم مُلاها به تصویب رسانده که شامل توقیف داراییهای 106 موسسه و سازمان و یک شخص و نیز ممنوعیت بانکهای ژاپُنی از مُعامله ارزی با سه بانک دیگر ایرانی می شود.
در پی تازه ترین تصمیم دولت ژاپن، شُمار بانکهای تحت تحریم توکیو به 20 عدد، موسسات و سازمانها به 267 عدد و افراد حقیقی و حُقوقی به 66 نفر افزایش یافته است.
پیوستن ژاپُن به دور جدید تحریمها به ویژه از آن رو اهمیت دارد که این کشور در کنار کُره جنوبی و هند از بُزُرگترین مُشتریان نفت جمهوری اسلامی است. بازار آسیایی نفت، اصلی ترین شاهدی است که مُخالفان تحریم نفتی رژیم مُلاها در اُروپا به آن استناد می ورزند. برای مثال، رییس کُنسرن نفتی توتال در آستانه نشست سران اتحادیه اُروپا تاکید کرد: "تحریم نفت ایران توسط اُروپا تاثیر مهمی بر ایران نخواهد گذاشت، چرا که این کشور می تواند به راحتی طلای سیاه خود را به کشورهای دیگر بفروشد."
آقای کریستوف دوماژوری در گذشته بر اهمیت مُعامله نفتی با تهران به گونه رادیکال تری تاکید ورزیده است. او در سال 1386 در برابر یک دادگاه فرانسوی اعتراف کرد که برای جوش دادن یک کاسبی پُر سود، به طرفهای ایرانی خود رشوه پرداخت کرده است.
در همین حال، سران اتحادیه اُروپا نیز در نشست روز گُذشته خود در بروکسل، زیر تصمیم قبلی خویش مبنی بر تشدید تحریمها علیه رژیم مُلاها خط تاکید کشیده و اعلام داشتند که وزیران خارجه اتحادیه اُروپا حداکثر تا ماه ژانویه در باره اقدامات مُشخص در این رابطه تصمیم خواهند گرفت.
این تقریبا اجتناب ناپذیر است که به همان گونه که مساله تحریمهای نفتی و بانکی رژیم مُلاها کُنج و زاویه لمس پذیرتری می باید، صف بندی داخلی و بین المللی مُوافقان و مُخالفان در برابر آن نیز پُر رنگ تر خواهد شد. دیدنی تر از هر چیز بر این صحنه ی عُمومی در روزها و هفته های آینده، هُنرنمایی اجباری بازیگران خجولی است که معمولا – به دلیل پیامدهای قانونی یا سیاسی - از پدیدار شدن در برابر نگاه همگانی پرهیز دارند.



مهدی سامع

جهان ما در آستانه تحولات عمیق و شگرفی قرار گرفته است. انقلابها در کشورهای عربی و شمال آفریقا و جنبش برآشفتگان و اشغال وال استریت مُهر خود را بر دومین دهه قرن بیست و یکمین می زند. کارل مارکس در جایی گفته است؛ وجود انسانهای رنجدیده ای که فکر می کنند و انسانهای متفکری که رنج می برند با این دنیای دَد مَنش و بی اثری که مایه لذت بعضی افراد مبتذل و با فکر محدود است، به ناچار وارد ستیز می شود. از زمانی که مارکس چنین سخنانی را بیان کرد تا امروز که جهان ما دستخوش رویدادهای بزرگی است، بارها ستمکشان علیه ستمگران قیام کردند و همچنان این ستیز برای آزادی و برابری ادامه دارد و اکنون ما شاهد صدای حق طلبانه مردم جهان هستیم که با جنبشها و قیامهای خود تاریخ قرن بیست و یکمین را در خیابانها می نویسند.
در دوران های انقلابی و هنگامی که تضادها در تمامی حوزه های حیات اجتماعی انباشت شده است، رویدادهای غیر قابل پیش بینی در مقابل چشمان شگفت زده ما اتفاق می افند. در روزهای قبل از 17 دسامبر سال 2011 در میان بیش از 7 میلیارد جمعیت جهان حتی یک نفر هم فکر نمی کرد که محمود بوعزیز، یک جوان زحمتکش تونسی، در واکنش به حرکت ظالمانه پلیس خود را به آتش می کشد و شعله های ناشی از سوختن گوشت و پوست و استخوان این جوان زحمتکش، کاخ مستبدان و ستمگران شمال آفریقا و خاورمیانه را به لرزه در می آورد. قیامها و انقلابهای بهار عرب و جنبش اشغال وال استریت برای ما ایرانیان که طی بیش از صد سال برای آزادی و عدالت پیکار کرده ایم و به ویژه طی بیش از سی سال تحت حاکمیت بک رژیم استبدادی و مذهبی که برای حفظ امنیت نظام اهریمنی ولایت فقیه از هیچ جنایتی دست بر نمی دارد، حاوی درسهای مهمی است.
نخستین مساله مهم این است که جنبش آزادیخواهانه و عدالت طلبانه زنان و مردان ایران جزیی از این جنبش جهانی است و در نتیجه خامنه ای و شرکا به هر میزان که عوامفریبی کنند و علیرغم هر تلاشی که برای رخنه در این جنبشها انجام دهند، نمی توانند این حرکتهای عظیم مردمی را از ما مصادره کنند. این که حکومت اجازه تظاهرات در حمایت از جنبش اشغال وال استریت و انقلابهای بهار عربی نمی دهد گویای این حقیقت است که رژیم ایران در این حرکتها زوال و نیستی خود را مشاهده می کند. این مردم ایران هستند که از پیشرفت و شکوفایی هر جنبش آزادیخواهان و برابری طلبانه شادمان می شوند و به سهم خود می کوشند تا به یاری مردمی که برای حقوق خود به پا خواسته اند بشتابند و این حکومت ایران است که که تاجایی که می تواند چوب لای چرخهای چنین جنبشهایی می گذارد و در مواری همچون سوریه آشکارا به حمایت از دیکتاتور سوریه عمل می کند. برای مردم ایران و به ویژه برای نخبگان و فعالان جنبش آزادیخواهی مردم ایران نباید جای تردیدی وجود داشته باشد که جنبشها و قیامهای کنونی، چه انقلابهای بهار عربی و چه جنبش برآشفتگان و اشغال وال استریت، از آن ماست. هر کاخ ستمی که فروبپاشد بر تخت سلطنت مطلقه خامنه ای لرزه می اندازد و هرجا که مردم برای آزادی حرکت کنند، کابوسی برای رژیم ایران به وجود می آید.
دومین مساله مهم نگرانیها و تشویشها در مورد آینده این تحولات و به ویژه در مورد آینده آنقلابهای بهار عرب است. دیکتاتورها در دوران حیات خود با سرکوب وحشیانه حرکتهای ترقیخواهانه و با به فلاکت کشیدن زندگی مردم چنین وانمود می کنند که ثبات و آرامش جامعه با حاکمیت آنان تامین می شود. تعدادی از این دیکتاتورها که در شرایط پس از جنگ جهانی دوم و در دوران جنگ سرد و در تقابل با آمریکا و در همسویی نسبی با اتحاد شوروی سابق به وجود آمده اند با صرف هزینه های گزاف و با به خدمت گرفتن تعدادی از محققان و اندیشمندان غربی، این گونه تبلیغ می کنند که جنبشهای مخالف آنان دست پرورده غرب به طور عام و آمریکا به طور خاص است که هدفش برانداختن استقلال کشور است. دست و دل بازی این مستبدان برای دلنوازی محققان از چنین دیکتاتورهایی معمولا با برگزاری تظاهرات حکومتی در مقابل جنبش مردمی همراه می شود و این خود دست مایه کار تئوریک آن دسته از نظریه پردازانی می شود که چشمانشان به سوی قدرت است و همزمان با قوی ترین تلسکوبها هم نمی توانند قیام حق طلبانه مردم را مشاهده کنند. یکی از تحلیگران فرانسوی که سرسختانه از دیکتاتورهایی مثل بشار اسد، قذافی، احمدی نژاد، خامنه ای و....دفاع می کند تری میسان سردبیر سایت خبری–تحلیلی ولترنت است. کتاب جنجالی «یازده سپتامبر دروغ بزرگ» از مهمترین کارهای این تحلیلگر فرانسوی در دوره اخیر است. در سایت ولترنت به وفور از سخنان خامنه ای برای مُوَجه نشان دادن سیاستهای مخرب و ماجراجویانه جمهوری اسلامی استفاده می شود.
در گیر ودار انقلاب مردم لیبی در روز ۶ اکتبر ٢٠١١، تلویزیون سوریه برنامه ویژه ای با شرکت تری میسان پخش کرد. در این برنامه، میسان از تجارب کار خود در لیبی سخن گفت. او برای ارائه تصویر واقعی از حوادث این کشور، در کسوت خبرنگار به لیبی سفر کرده بود. این گفتگو که در سایت ولترنت درج شد توسط آقای «ا. م. شیری» به فارسی ترجمه شده است. تری میسان در این گفتگو می گوید:«اول ژوئن(2011) در طرابلس تظاهرات عظیمی برگزار گردید. در حالی که کل جمعیت طرابلس یک و نیم میلیون نفر است، یک میلیون و ٧٠٠ هزار نفر، یعنی مردمی که از اطراف و اکناف به منظور اعلام پشتیبانی از دولت در مبارزه علیه ناتو به طرابلس آمده بودند، در این تظاهرات شرکت داشتند.» آقای تری میسان می داند، و اگر نمی داند خوب است بداند که دیکتاتورها با شارژ زَر و اعمال زور همیشه می توانند عده ای را برای معرکه گیری به میدان آورند. تری میسان در مورد گردهماییهای مردم شهرهای لیبی آن را جعلی می داند که «کانال الجزیره، میدان الخضراء و میدان باب العزیزیه طرابلس را در یکی از استودیوهای خود در قطر شبیه سازی» کردند.

در مورد سوریه از نگاه این محقق فرانسوی طرح و برنامه‌ای برای بی‌ثبات کردن این کشور توسط آمریکا به اجرا درآمده و به گفته او «جنایاتی که به سوریه نسبت داده‌اند هیچ‌گاه اتفاق نیفتاده است. رسانه‌ها طوری فضاسازی می کنند که وانمود شود بیشتر مردم سوریه خواهان سرنگون کردن دولت و نظام هستند. این شبکه‌ها تصاویری از اتفاقاتی پخش می‌کنند که هیچ‌گاه در سوریه اتفاق نیفتاده است.» تری میسان معتقد است که «بدون شک، بشار اسد محبوب‌ترین رهبر در خاورمیانه است. با وجود تحریک مردم علیه رژیم، خونریزی‌ها، باعث بیرون ریختن مردم در حمایت ملی از بشار اسد شد....تعداد افراد ضد دولتی که راهپیمائی اعتراضی داشتند حدود 150000 تا 200000 هزار از 22 میلیون جمعیت سوریه بود. در مقابل، حامیان حکومت، جمعیتی را به خیابانها کشاند که کشور سوریه تاکنون چنین تظاهراتی را بخود ندیده بود.....اینک ما شاهد کاربست همان متدها، همان تبلیغات کانالهای تلویزیونی علیه سوریه هستیم....هم اکنون کانال الجزیره استودیوی مخصوصی را برای شبیه سازی میدانهای عباسی و میعاد دمشق تأسیس کرده که بواسطه آن برای تکرار آنچه که لیبی انجام دادند، آماده می شود.»(ولترنت)
تیری میسان درگفتگو با خبرگزاری دولتی مهر در تاریخ 22 آبان سال گذشته نظراتش در مورد سیاستهای رژیم ایران و جنبش رنگین کمان مردم را بیان می کند. او می گوید:«غربیها دائماً در حال داستان سرایی در مورد پرونده هسته ای ایران هستند، اما همگان به خوبی می دانند آنچه که آنان ادعا می کنند مانند ادعایی که در مورد وجود تسلیحات کشتار جمعی در عراق می کردند، دروغ است.» این محقق فرانسوی همچنین مقاله ای با عنوان «شکست انقلاب رنگی در ایران» نوشته است. قبل از این که فرازهایی از این مقاله را نقل کنم یادآوری می کنم که این مطلب پس از آن منتشر شد که خامنه ای در یکی از سخنرانیهایش گفت:«چند سال بعد که قلمهای بسته شده ی آگاهان بین المللی روان شود، خواهید خواند که چه توطئه ی بزرگی پشت فتنه 88 بود و چه قصد عجیبی داشتند». به ماه هم نکشید که مقاله آقای تری میسان در سایت ولتر نت منتشر شد و پس از آن در رسانه های دولتی رژیم ایران بازتاب یافت. او می نویسد:«پس از آن که رئیس ستاد کل نیروهای مسلح آمریکا تأیید کرد نباید هیچ گونه حمله ی نظامی علیه ایران صورت گیرد، دولت بوش تصمیم گرفت یک انقلاب رنگی در ایران، به راه اندازد. سپس این تصمیم به تأیید دولت اوباما نیز رسید......پروژه و سناریوی بی ثبات کردن ایران با شکست مواجه شد.» از نگاه تری میسان:«سرنگونی دولت احمدی نژاد و نظام دینی و برپایی دولت انتقالی توسط میرحسین موسوی به عنوان مراحل چهارم و پنجم طرح آمریکا برای تغییر نظام سیاسی در ایران» بوده است. تحلیلگر فرانسوی اضافه می کند:«انقلاب سبز، آخرین مدل و جدیدترین نسخه از انقلابهای رنگی است که در ایران با شکست مواجه شد. ...عملیات و سناریوی انقلاب رنگی که در سال 2009 در ایران به اجرا درآمد، در فهرست طویل انقلابهای قلابی و ساختگی قرار دارد..افکار عمومی بین المللی واقعاً به این یقین رسیدند که دو میلیون نفر از مردم ایران به خیابانها ریختند، در حالی که رقم واقعی ده برابر کمتر از این مقدار بوده، این مبالغه های تبلیغاتی کمک شایانی کرد. زیرا آنها نیازی به ارائه مدرک برای ادعاهای خود نداشتند.» آقای تری میسان که مدعی حقیقت گویی است و شادمان از «شکست» جنبش مردم ایران، هیچگاه چشمانش را به هزاران فیلم مستند که نه از طریق شبکه های بزرگ خبری غرب بلکه از طریق جوانان ایران ضبط و در سراسر جهان پخش شد باز نمی کند.
هدف من از مستند کردن این یادداشت با دیدگاههای یکی از نظریه پردازان مدافع دیکتاتورهایی از قُماش خامنه ای، بشار اسد، قذافی و....تاکید بر این است که بخشی از نگرانیها و تشویشهای موجود محصول گفتمان سازیهای دستگاههای اطلاعاتی مستبدان است که عموماً و به طور غیر مستقیم از طریق بعضی از نظریه پردازان مطرح غربی که متاسفانه در مواردی با پوشش چپ هم مطرح می شود، می باشد.
با این حال نباید تصور کرد که انقلابهای بهار عرب و یا جنبش اشغال وال استریت در یک اتوبان 8 بانده در حال حرکت است. وقتی معمر قذافی دستگیر و بدون محاکمه و به طور وحشیانه کشته می شود، باید نگران آینده بود و این عمل غیر انسانی را محکوم کرد. حرفهای مصطفی عبدالجلیل رئیس شورای ملی انتقالی لیبی در روز یکشنبه 1 مهر در مورد لزوم قانونی شدن چندهمسری در لیبی نگرانی جدی ایجاد کرده است. وقتی اسلامگرایان مصری برای زنان شمشیر از رو بسته اند باید نگران آینده بود و در اندیشه غلبه بر این چالشهای سخت. هم اکنون مردم تونس و مصر در گیر ودار چنین چالشهایی هستند.
آینده بهار عرب بستگی به این دارد که به چه میزان افراد و جریانات مترقی، دمکرات و چپ در امر جامعه دخالت کرده و توده های مردم را حول خواسته های مشخص و به ویژه خواست آزادی، دمکراسی و عدالت گِرد آورند. عبور از شرایط دیکتاتوری یک مرحله از مسیر مبارزه برای آزادی است. این نه بدبینی است و نه خوش خیالی. تحولات پرشتاب و فروپاشی نظامهای کُهَن، شرایط عینی برای حضور نیروهای مترقی و پیشرو را ایجاد کرده است. در تاریخ انقلابهای لوکس و پاستوریزه وجود نداشته است. آزادی و برابری پر هزینه است و کسانی که آمادگی پرداخت این هزینه را داشته باشند، همچون زنان و مردان سوریه ای، می توانند در روند حرکت انقلاب موثر باشند. کسانی که می خواهند تمام شرایط برای پیشبرد نظریه خود فراهم شود و سپس دست به عمل بزنند و یا از حرکتی حمایت کنند، منفعلان بی بو و خاصیتی هستند که در پشت نقاب ریاکاری آگاهانه و یا نا آگاهانه خود، سیمای مفلوک و درهم شکسته شان را پنهان می کنند.
نگرانیهای مطرح شده تا جایی به جنبش دمکراسی خواهی و عدالت طلبی کمک می کند که سَدی در مقابل عبور از دیکتاتوری ایجاد نکند. آن دسته از نگرانیها در مورد آینده که مسیر مبارزه علیه دیکتاتورها را کُند می کند فقط و فقط کمک به تثبیت وضع موجود می کند و این در جوهر خود علیه انقلاب و تحول و به سود مستبدان حاکم است.
سومین مساله مهم، شناخت کانون ستیز و انتخاب شعار اصلی است. هیچ جنبش سیاسی بدون شناخت کانون ستیز و یا تضاد عمده نمی تواند بیشترین نیرو را بسیج کند. در کشورهای با نظامهای دیکتاتوری، کانون ستیز در مقابله با قدرت سیاسی در شکل مبارزه با دیکتاتور بارز می شود. این با مبارزه علیه کل نظام هیچ تضادی ندارد. بلکه تمرکز روی کانون ستیز راه را برای بسیج همگانی و ضربه به راس و محور نظام باز می کند. در تونس کانون ستیز رژیم بن علی بود و مردم خواستار سرنگونی آن بودند. شکل شعار «مردم خواستار سرنگونی نظام هستند» در مصر، مبارک باید برود بود. در لیبی نیز شعار و خواست اصلی و مرحله ای سقوط معمر قذافی بود. اکنون در سوریه کانون اصلی ستیز، رژیم بشار اسد است. همه سیاستها و راهکارهای زنان و مردان بپاخاسته سوریه پیرامون شعار بشار اسد باید برود تعریف و تبیین می شود. بدیهی است که با رفتن دیکتاتور نمی توان چِک سفید دموکراسی ارایه داد و یا فکر کرد که سقوط دیکتاتور به معنی رسیدن به بهشت موعود است. رفتن دیکتاتور یک مرحله الزامی در مسیر مبارزه برای آزادی و رهایی است و پیمودن این راه گریز ناپذیر است.
کانون ستیز در کشور ما در مقابله با نظام استبدادی مذهبی حاکم، اصل ولایت فقیه است. ولایت فقیه جوهر این نظام است و شعار مرگ بر اصل ولایت فقیه تمامیت رژیم را مورد حمله قرار می دهد. شعارهای مرگ بر دیکتاتور، مرگ بر خامنه ای صورتهای دیگری از شعار مرگ بر اصل ولایت فقیه است. شعار مرگ بر رژیم جمهوری اسلامی و یا شعار مرگ بر نظام بورژوایی جمهوری اسلامی و شعارهایی از این نوع کارساز و بسیج کننده نیست و این در حالی است که این شعارها را نمی توان غلط ارزیابی کرد. مَحَک درستی تعیین کانون ستیز، تضاد عمده و شعار اصلی قدرت متحد کننده و یسیج کننده آن است. اگر شعاری هر چقدر درست و دقیق نتواند توده ها را متحد و بسیج کند، این شعار برای انقلاب و قیام کارساز نخواهد بود و از همین منظر تا وقتی نظام کنونی بر ایران حاکم است، کانون ستیز و تضاد عمده و شعار اصلی اصل ولایت فقیه است. هیچ رویداد دیگری و منجمله جنگ خارجی احتمالی، هرچند به گُمان من در چشم انداز قابل ارزیابی چنین جنگی عملی نخواهد نشد، نمی تواند در کانون ستیز و تضاد عمده و شعار اصلی تغییر ایجاد کند. جنگ و حمله نظامی خارجی چه به صورت محدود و چه به صورت همه جانبه غیر قابل قبول و محکوم است اما باید این واقعیت را پذیرفت که جنگ واقعی و روزمره از طریق رژیم علیه مردم جریان دارد. دستگاه گفتمان سازی رژیم می کوشد با به راه انداختن دود و دَم جنگ خارجی، جنگی که علیه مردم به راه انداخته است را لاپوشانی کند و در این راه متاسفانه بعضی افراد و جریانات سیاسی که خود را در اپوزیسیون رژیم تعریف می کنند به دام افتاده اند.
در کمتر از یک سال سه دیکتاتور جَبار سرنگون شده اند و قیام مردم سوریه و یمن برای سرنگونی دیکتاتوری ادامه دارد. همزمان جنبش اشغال وال استریت راه دشواری را در پیش گرفته است. پیرامون کانون اصلی ستیز، تضاد عمده و شعار اصلی در این جنبشها نظرات گوناگونی وجود دارد که بحثهای مربوط به آن تا جایی که مقدور است در نبرد خلق منتشر می شود. تحولات یک سال گذشته و جنبشهای رنگین کمان بیشماران در تمامی جهان برای ما درسهای گرانبهایی دارد که باید از آن آموخت. به گمانم مهمترین این درسها تاکید درست بر کانون ستیز، تضاد عمده و شعار اصلی است.

منبع: نبرد خلق شماره 317، سه شنبه اول آذر 1390 - 22 نوامبر 2011
http://www.iran-nabard.com/n317/yadasht317.htm




اطلاعیه شماره 2 روزنامه دولت:
مسئولان عالیرتبه کشور به فوریت اقدامات لازم برای برخورد با مهاجمان را به عمل آورند

(تیتر از جنگ خبر)
شبکه ایران
درپی حوادث تأسفبار تعرض به مؤسسه فرهنگی - مطبوعاتی روابط عمومی مؤسسه اطلاعیه شماره 2 را در این باره صادر کرد

متن این اطلاعیه به این شرح است:
بسم‌الله الرحمن الرحیم
اتفاق افتاد آنچه باید از آن اجتناب می‌شد. به نابخردی شکستند، حریمی که باید حرمتش محفوظ می‌ماند. جراحت برداشت، قامتی که جسم و روحش نباید آسیب می‌دید. با این وجود، توقف در زمان و افسوس خوردن بر نبایدهایی که شرنگ آن همچنان در کام‌ها باقی است، با مسلمانی ما همجنس، با سر پر شور ما همساز و با افق نگاه و امیدهای برآمده از دلهای شیدایی ما همراز و هم آواز نیست. از نامحرمان پناه برده به دامان خصم، رو گرفتیم تا زخم هایمان را نبینند و القائات بی اساس شان را در باورهای فرزندان نیک نهاد این آب و خاک پاک، تزریق نکنند. تردید نداشته و نداریم که نظام مقدس اسلامی پاک‌تر از آن است که دامانش به رفتارهای برآمده از غفلت و بی خردی عده‌ای معدود، آلوده گردد. بنابراین تا آنجا که توانستیم
کظم غیض کردیم و زبان به بیان بدسگالی‌هایی که بر ما رفت نگشادیم تا کین ورزان و به کمین نشستگان، از فرصت شادمانی و پایکوبی محروم بمانند.
از حادثه تأسف بار تعرض به حریم مؤسسه فرهنگی – مطبوعاتی 20 روز سپری شده است. در این حادثه که اجتناب از آن مستلزم اندکی تدبیر و خردورزی بود، جمعاً 45 نفر از سردبیران، نویسندگان، دبیران و خبرنگاران نشریات زیر مجموعه این مؤسسه و همچنین مدیر مسئول متدین، متعهد و با سابقه روزنامه بازداشت شدند و سپس به اتهام واهی شرکت در گروگانگیری معاون دادستان تهران برای آنها پرونده‌سازی شد. شش نفر از همکارانمان مجروح شدند که برخی از آنها همچنان دوران درمان خود را طی می‌کنند. خسارات مادی قابل توجهی به مؤسسه وارد شد، دوربین‌های نصب شده را از جا کندند و به همراه رایانه ضبط کننده تصاویر با خود بردند. کارت‌های ملی و تلفن‌های همراه همکاران بازداشت شده را که بعداً با دخالت وزیر محترم کشور و استاندار محترم تهران آزاد شدند، توقیف کرده و به آنها بازنگردانده‌اند.
با وجود گذشت 20 روز از این حادثه اسف بار، آثار وضعی و روحی ناشی از آن همچنان باقی است و به انتظار افکار عمومی برای برخورد با خاطیان و متخلفان از قانون نیز پاسخ داده نشده است. عناصر متخلف همچنان بر سر کار خود باقی مانده‌اند و دادستان کل کشور به جای دلجویی از کارکنان مؤسسه فرهنگی و مطبوعاتی و وعده جبران آسیب‌های وارده، در آخرین کنفرانس مطبوعاتی‌اش، ضمن طرح برخی مطالب خلاف واقع، خواستار آن شده است تا با کارکنان روزنامه که به رفتار غیرقانونی عوامل دادستانی معترض بوده‌اند، برخورد شود.
ما مصرانه بر موضع خود مبنی بر ضرورت التزام همگان و بویژه دادستانی و عوامل آنها و همچنین نیروی انتظامی به رعایت قانون تأکید می‌کنیم و از مسئولان عالیرتبه کشور انتظار داریم تا به فوریت اقدامات لازم برای برخورد با عناصر متخلف و قانون‌شکن را به عمل آورند. همچنین انتظار داریم تا مدارک ضبط شده کارکنان روزنامه شامل کارت ملی و تلفن‌های همراه به آنان عودت داده شود و پرونده‌هایی که برپایه اتهام دروغین گروگانگیری تنظیم شده است، مسدود و ملغی الاثر اعلام گردد. از نگاه افکار عمومی و جامعه رسانه‌ای کشور برخورد با متخلفان و خاطیان رویداد تأسف بار تعرض به مؤسسه فرهنگی مطبوعاتی باید به‌گونه‌ای باشد که در آینده هیچ کس و هیچ نیرویی اجازه و جرأت بی قانونی و تعرض به محیط مطبوعاتی و بی‌حرمتی و فحاشی به روزنامه‌نگاران متعهد را نداشته باشد.

پایان مطلب/





سفیر ترکیه در واشنگتن:
ترکیه سلاح هسته‌ای ایران را تحمل نخواهد کرد


(تیتر از جنگ خبر)
تابناک
در روابط ایران و ترکیه، جایی برای سلاح هسته‌ای نیست؛ اینجا جایی نیست که سلاح هسته‌ای باشد.
به گزارش «تابناک»، «تودی زمان» به نقل از سفیر ترکیه در واشنگتن نوشته است که ترکیه خواهان روابط خوبی با ایران، همسایه شرقی خود است، ولی ترکیه هیچگاه ایران دارای سلاح هسته‌ای را تحمل نخواهد کرد.
بر پایه این گزارش، «نامیک تان» که در جمع دانشجویان دانشگاه جرج واشنگتن سخنرانی می‌کرد، در پاسخ به پرسشی درباره همراهی ترکیه در اعمال تحریم‌های بیشتر علیه ایران مکث کوتاهی کرده و گفته است که همه بحران‌ها باید از راه گفت‌وگو حل شود؛ اما هر تحریمی که سازمان ملل علیه ایران اعمال کند، با پشتیبانی ترکیه همراه خواهد بود.
وی در عین حال افزود: ترکیه هر کاری که لازم باشد، انجام خواهد داد تا از اجرای سیاست‌های منطقه‌ای ایرانی که مجهز به سلاح هسته‌ای باشد، جلوگیری کند.
سفیر ترکیه در واشنگتن همچنین تأیید کرد که ترکیه محموله‌ای از کالاهای خاص به مقصد ایران را توقیف کرده، ولی از مشخصات این کالاها سخنی نگفته است.
روابط ایران و ترکیه در ماه‌های اخیر پیرامون موضوع استقرار سپر موشکی ناتو در خاک ترکیه با تنش‌هایی همراه بوده است. ایران استقرار این سپر دفاعی را تهدیدی علیه امنیت ملی خود می‌داند که می‌تواند روابط دوستی دو کشور را با مشکلاتی همراه کند. در واقع، هرچند عضویت ترکیه در ناتو با پذیرش تعهداتی برای این کشور در قبال آن سازمان همراه است، این کشور هم باید نگرانی‌های ایران در حفاظت از امنیت شهروندان و تمامیت ارضی خویش را درک کند.
بی‌گمان، برای ایران حفظ امنیت شهروندان و تمامیت ارضی‌اش، مقدم بر رابطه با هر کشوری است. در واقع اگر ترکیه درصدد است که معادله قدرت را در رابطه با ایران بر پایه یک بازی برد ـ باخت پیش ببرد، باید انتظار پیامدهای خطرناک این بازی را داشته باشد.





جـــرس: 
بنا به گزارش منابع اقتصادی، درآمد دولت های نهم و دهم ، تنها ازمحل صادرات نفت خام، مالیات، خصوصی سازی و اوراق قرضه بالغ بر ۷۲۰ میلیارد دلار بوده است.
روزنامه شرق  در گزارشی با احتساب قروض دولت دهم، آن را رقمی معادل ۱۱۰ هزار میلیارد تومان برآورد کرده و آورده بود: به شهادت آمار، دولت نهم و دهم تنها از فروش نفت خام، بیشترین درآمد را در دولت‌های پس از انقلاب داشته است.
بر اساس آمارهای منتشر شده از سوی بانک مرکزی و وزارت نفت، میزان درآمد صادرات نفت خام در دولت نهم معادل ۲۷۹ میلیارد دلار بوده است و در دو سال ونیمی که از فعالیت دولت دهم می گذرد، از همین محل معادل ۱۹۲ میلیارد دلار درآمد کسب شده است و اگر پیش بینی نود میلیارد دلاری درآمد نفتی سال جاری (با احتساب متوسط ۱۱۴ دلاری قیمت هر بشکه نفت طی نیمه اول امسال) محقق شود دولت در سه سال فعالیت خود معادل ۲۲۶ میلیارد دلار درآمد کسب می کند و در مقایسه با دولت نهم تنها از همین محل با رشد ۱۴ درصدی درآمدها مواجه خواهد شد و در پایان سال ۹۰ کل درآمد صادرات نفت خام دو دولت به ۵۰۵ میلیارد دلار می رسد.
این درحالی‌ست که کل درآمد نفتی دولتهای اول تا هشتم(سالهای ۱۳۶۰ تا ۱۳۸۳) معادل ۴۳۳ میلیارد دلار بوده است.
از سویی در گزارش ماه گذشته روزنامه شرق رقم بدهی‌های دولت احمدی‌نژاد به بخش خصوصی، بانک‌ها و نهادهای عمومی، تنها بر اساس آمارهای در دسترس رقمی نزدیک به ۸۸ هزار میلیارد تومان برآورد شده است.
این رقم به همراه ۲۳ هزار میلیارد تومان بدهی دولت به بانک مرکزی، سرجمع بدهی‌های دولت را به ۱۱۰ هزار میلیارد تومان می‌رساند.
علاوه بر صادرات نفت خام، یکی دیگر از راه‌های درآمد دولت در شش سال گذشته، واگذاری شرکت‌های دولتی بوده است. کل درآمد حاصل از واگذاری شرکتهای دولتی (از سال ۸۱ تا پایان آبان ماه سال ۱۳۹۰) معادل ۸۷ هزارمیلیارد تومان است که بالغ بر ۸۵ هزار میلیارد تومان آن از سال ۸۴ تا پایان آبان ماه سال ۹۰ محقق شده است. بر اساس نرخ دلار در سال های مورد اشاره می توان گفت دولت های نهم و دهم تنها از محل واگذاری شرکتهای دولتی معادل ۸۶.۶ میلیارد دلار درآمد حاصل کرده است.
همچنین درآمدهای مالیاتی دولت به عنوان یکی از مهم ترین منابع در دوره احمدی‌نژاد از رشد قابل توجهی برخوردار بوده است که بخشی از آن به انجام تعهدات دولت‌های پیشین برمی‌گردد.
از سویی بر اساس آمارهای بانک مرکزی کل اوراق مشارکت منتشر شده توسط دولت ها طی سالهای ۷۳ تا ۸۳ معادل۵.۳هزار میلیارد تومان بوده است در حالی که طی سالهای ۸۴ تا ۸۹ در دولت های نهم و دهم معادل ۲۴ هزار میلیارد تومان اوراق مشارکت منتشر شده است.
با این حساب درآمدهای دولت از محل چهار منبع فوق در شش سال گذشته رقمی معادل ۷۱۹.۸۹ میلیارد دلار بوده است.
اما دولت با چنین درآمدی علاوه بر ۱۱۰ هزار میلیارد بدهی داخلی، ۲۲ میلیارد دلار بدهی خارجی داشته است.
در داخل کشور بیشترین بدهی دولت به بانک‌هاست. براساس گزارش‌های منتشرشده از سال ۸۴ تا ۸۹، ۳۰هزار میلیارد به بدهی دولت به بانک‌ها افزوده شده و بدهی کنونی احمدی‌نژاد تا آذرماه سال ۱۳۸۹ به رقمی معادل ۴۹هزار میلیارد تومان رسیده بوده است.
پس از بدهی دولت به بانک‌ها، بدهی ۲۳هزار و ۷۰۰میلیاردی دولت به سازمان تامین اجتماعی با رشد ۱۵ درصدی از سال ۸۴ تاکنون بیشترین بدهی دولت به فعالان اقتصادی به شمار می‌رود.
پس از این تامین اجتماعی و فعالان صنعت برق بزرگترین طلبکاران داخلی دولت هستند. همچنین مشاوران و پیمانکاران صنعت احداث با طلبکاری ۵۰۰۰میلیارد تومانی، شرکت مپنا با طلبکاری ۱۶۰۰میلیاردی از دولت در بخش نفت و نیرو و نیز فعالان صنعت آب با طلبکاری ۱۳۰۰میلیارد تومانی از دیگر طلبکاران به شمار می‌روند.
با اینحال احمدی‌نژاد نه تنها زیر بار پرداخت این بدهی‌ها نرفته است بلکه همواره بدهی دولت به بخش‌های مختلف را رد کرده و گفته که این ارقام تنها تعهدات دولت است که باید به انجام برساند.
اما با حساب میزان درآمدها و بدهی‌های دولت در شش سال گذشته می‌توان گفت که دولت نهم و دهم در زمان احمدی‌نژاد پردرآمدترین و مقروض‌ترین دولت‌ها بوده است.
به این محاسبات می‌توان کاهش سطح درآمد جامعه، گلایه‌های کارگران از وضعیت درآمد، افزایش تورم و ورشکستگی بخش تولید را هم اضافه کرد.





 جـــرس: نیروی هوایی اسرائیل پنج‌شنبه شب (۸ دسامبر/ ۱۷ آذر) نقاطی از نوار غزه را هدف حمله قرار داد، که در این حملات دستکم ۳ نفر کشته و ۱۲ تن دیگر – از جمله چندین کودک- زخمی‌ شدند.
درحالیکه ۷ تن از مجروحان، کودکان یک آپارتمان مورد اصابت بوده و وضعیت دو تن از آنها خطرناک گزارش شده، خبرگزاری آلمان گزارش داده است که ارتش اسرائیل هدف از حملات خود را "انهدام پایگاه‌های شبه نظامیان مسلح در نوار غزه" اعلام کرده است.
تلویزیون العالم نیز در این خصوص گزارش داده است که حمله جمعه شب هواپیماهای اسرائیل به غزه، منجر به هدف قرار گرفتن یک منزل در آن منطقه شد، که در نتیجه گروهی کشته و زخمی شدند.
بر اساس همین گزارش، کمیته فوریت‌های پزشکی و وضعیت فوق‌العاده در غزه اعلام کرد: ۷ تن از مجروحان کودک هستند که وضعیت دو تن از آنها خطرناک است.
حمله هوایی اسرائیل به غزه، چند ساعت پس از کشته شدن عصام البطش و صبحی البطش، از فعالان گردان‌های موسوم به «شهدای الاقصی» وابسته به فتح و گردان‌های موسوم به «القسام»، وابسته به حماس صورت گرفت.
خبرگزاری آلمان گزارش داده است که فلسطینیان در پاسخ به این اقدامات، ۶ راکت به جنوب اسرائیل شلیک کردند.
رادیو اسرائیل نیز مدعی شده است که ارتش اسرائیل از این رویداد (کشته شدن تعدادی از غیرنظامیان بیگناه از جمله کودکان) ابراز تأسف کرده است. ولی فلسطینیان می گویند که انتقام خون آنها را خواهند گرفت.




دیدار خانواده زندانیان سیاسی با علما و مراجع قم
دیدار خانواده زندانیان سیاسی با علما و مراجع قم
 
 جـــرس: 
 همزمان با تاسوعا و عاشورای حسینی، تعدادی از خانواده های زندانیان سیاسی با حضور در شهر قم و شرکت در مراسم و سوگواری ها، با برخی از علما و مراجع دیدار و گفتگو کردند.
گزارش های رسیده به جرس حاکیست که این خانواده ها با حضور در مراسم تاسوعا در مجمع محققین و مدرسین قم به سوگواری پرداخته و پس از آن به مناسبت سالگرد رحلت آیت الله منتظری، در بیت آن مرجع مردمی نیز حضور یافته و با احمد منتظری و سایر فرزندان آن فقیه عالیقدر دیدار کردند.
خانواده های زندانیان، همچنین از حضور و دلجوئی دختران واعضاء محترم بیت آن مرحوم در منازل برخی از خانواده ها تشکر و قدردانی نمودند.
این خانواده های زندانیان سیاسی، در روز عاشورا نیز با حضور در بیت مرجع مردمی و حامی جنبش سبز، آیت الله صانعی، از مشکلات و فشارهای وارده بر زندانیان و خانواده هایشان گفته و از مواردی چون : عدم آزادی برخی از زندانیان با وجود اتمام دوران محکومیت، بیماری های متعدد و بعضأ ناشناخته در زندان و عدم رسیدگی به آن، قرنطینه و انفرادی و بازجوئی در زمان اجرای حکم، زندان در تبعید - که در هیچ جایی از قانون به آن اشاره نشده - و همچنین عدم امکان تماس تلفنی، ملاقات حضوری و مرخصی، ممنوع الملاقات کردن های غیرقانونی، بازجوئی و تهدید خانواده ها، بی خبری کامل از وضعیت برخی از زندانیان سیاسی از جمله مهندس محمد توسلی، کوهیار گودرزی و تعدادی دیگر و به طور کلی عدم پاسخگویی مسئولین قضائی اظهار نگرانی کرده و خواستار اعلام نظر فقهی و حقوقی مراجع محترم عظام در مورد کلیه اقدامات غیر قانونی و غیر شرعی صورت گرفته در این سالها شدند.
بر اساس این گزارش، آیت الله صانعی با ابراز تأسف از رفتارها و برخوردهای صورت گرفته بیان داشت:
"متأسفانه این رفتارها که با نام اسلام انجام می شود، اسلام را وارونه جلوه داده و نسل جوان و نسل های بعدی را نسبت به اسلام بدبین می سازد در حالیکه اسلام واقعی می تواند باعث سعادت و خوشبختی باشد."
این مرجع منتقد حکومت، سپس با بیان وقایعی از عاشورا به جمله معروف پیشوای سوم شیعیان اشاره کرده و گفت: "تمام آزادی ها در همان یک جملۀ امام نهفته است که در شب عاشورا به یاران و خانواده اش فرمود «اتخذوا اللیل جنة: یعنی شب را برای خود سپر قرار دهید و بروید.» امام حسین حتی نماز را برای خدا دوست می داشت و حاضر نبود برای نماز فردی را به بند و حصر بکشد. در خصوص رفتار با خانواده ها نیز زمانی که امام به شمر می فرماید اینجا من و تو می جنگیم پس به زنان کاری نداشته باش، شمر با همۀ خباثتش به سربازانش گفت راست می گوید بروید و اول با خودش بجنگید و تا زمانی که امام زنده بود با بیت و حرمش کاری نداشتند."
آیت الله صانعی در پایان گفت: " باید به خدا پناه برد و به ابی عبدالله متمسک شد و دعا کرد. همچنین باید آگاه شد و آگاهی داد و راضی به ظلم و جنایت نشد همانطورکه آن امام معصوم فرموده اگر کسی در مشرق زمین ظلمی کرد و در مغرب زمین کسی راضی به آن بود، در آن ظلم شریک است."
پس از این دیدار ، خانواده ها با حضور در مراسم عاشورای آیت الله شبیری زنجانی، با خانواده و بیت این مرجع نیز دیدار کرده و شرح مختصری از وضعیت زندانی ها و خانواده هایشان را به عرض آنها رساندند.

بادامچیان: اصلاح‌طلبان نه حرفی برای گفتن دارند و نه سابقه‌ خوشی و چهره‌های موثری دارند

اسدالله بادامچیان رئیس فراکسیون موتلفه اسلامی در گفت‌وگو با نشریه ارگان این حزب درباره وضعیت جبهه اصلاحات مدعی شد: اصلاح‌طلبان حرفی برای ‏گفتن ندارند. آن‌ها در بین خودشان اختلاف دارند و آنچه که از آن‌ها باقی مانده دارای اختلاف ‏هستند که از مواضعشان روشن است. البته نگران هستند و کوشیده‌اند تا خودشان را دارای موقعیت و ‏پراهمیت نشان بدهند که اگر این‌ها نباشند مثلاً انتخابات چه می‌شود؟ و یا اینکه انتخابات پرشور، انتخاباتی است که اصلاح‌طلبان در مقابل اصول‌گرایان بایستد و با هم ‏صحنه انتخابات را داغ کنند!
بنا بر این گزارش این فعال سیاسی گفته است: این مسأله چیزی نیست که حتماً ضروری باشد زیرا ممکن ‏است همه گروه‌های سیاسی، احزاب و تشکل‌ها نباشند و فقط توده مردم باشند و توده مردم ‏قانون‌گذار می‌خواهند و به مجلس برای قانون‌گذاری و نظارت و مراقبت رای می‌دهند پس تمامی ‏بحث‌های دیگر آن‌ها تبلیغی است. البته کسی هم مانع حضور آن‌ها نیست و آن‌ها می‌توانند بیایند و در ‏انتخابات حضور داشته باشند. نظام از این‌ها احساس خطر نمی‌کند چنانچه در مجلس هشتم برخی ‏بودند اما این‌ها حرفی برای گفتن ندارند؛ بگویند برگردیم دولت خاتمی را احیا کنیم. دیگر چه کسی به ‏دنبال دولت خاتمی با آن همه مشکلاتش می‌رود! یا دولت میرحسین، در پاسخ باید ‏گفت هشت سال مملکت و مجلس در دست‌تان بوده آن موقع چه کرده‌اید؟ ‏
ملت ما هم هوشیار است زیرا اصلاح‌طلبان نه حرفی برای گفتن دارند و نه شعاری و نه سابقه‌ خوشی ‏برای مردم دارند و نه چهره‌های موثری دارند.



محرومیت آرش سقر از حق مرخصی بعد از دو سال زندان

در حالیکه بیش از دو سال از حبس آرش سقر یکی از اعضای ارشد ستاد انتخاباتی میرحسین موسوی در مناطق سنی نشین کشور می گذرد اما وی تاکنون از حق مرخصی “محروم” بوده است. خانواده این فعال سیاسی ترکمن بارها برای مرخصی او اقدام کرده اند اما هر بار با ممانعت اطلاعات روبرو می شوند و پاسخ شفافی هم در مورد علت آن نمی گیرند.
به گزارش جرس، همسر این فعال سیاسی ترکمن به دلیل محدودیت ها حاضر به مصاحبه نشد. به همین مناسبت یکی از نزدیکان آرش سقر در خصوص آخرین وضعیت وی می گوید: ” آرش از نظر روحی و جسمی در وضعیت مناسبی نیست.
الان نزدیک به دو سال و سه هفته است که در زندان بسر می برد و بحدی حساسیت بر روی او زیاد است که زمانیکه همسرش به علت بیماری سختی که دارند نیاز به عمل جراحی داشتند و حضور همسرش ضروری بود اما اجازه آمدن به مرخصی را به او ندادند، هیچ توضیح قانع کننده ای هم نمی دهند فقط می گویند نمی شود.”
او ادامه می دهد: “آرش از نظر جسمانی که به علت ناراحتی های زانو و دندانهایش باید تحت درمان قرار گیرد اما متاسفانه هر چه برای مرخصی اقدام کرده ایم پاسخی نمی دهند. این در حالی است که آرش پیش از زندان، هیچ مشکل و ناراحتی نداشت اما روز بروز حالش بدتر می شود و آسیب های جبران ناپذیری به او وارد می شود. الان فقط با مصرف قرص های مسکن این دردها را تحمل می کند. تصور کنید دو سال در شرایط زندان با وضعیت نامناسب و کیفیت پایین غذایی و بهداشتی چه انتظاری جز وخیم شدن حال او می توان داشت؟ در این مدت باید رسیدگی پزشکی می شدند زیرا هر انسانی حداقل یکبار در سال باید چکاپ پزشکی شود در حالیکه زندانیان سیاسی از آن “محروم” هستند.”
آرش سقر که از اول آذر ماه هشتاد و هشت تاکنون در زندان بسر می برد در ابتدا بدون هیچ مدرکی به جاسوسی برای ترکمنستان متهم اما بعد از آن تبرئه شد اما از سوی شعبه ۱۵ دادگاه انقلاب به ریاست قاضی صلواتی، به هشت سال حبس تعزیزی و محرومیت پنج ساله از همه فعالیت های مطبوعاتی و سیاسی محکوم گردید که این حکم در دادگاه تجدید نظر به پنج سال کاهش یافت.
گفتنی است، آزاده قرنجیک، همسر آرش سقر در نامه ای به رهبری که تاکنون بی پاسخ مانده، با اشاره به ظلمی که به آنها رفته است، نوشته است: “بنده اکثر مطالب مربوط به خاطرات زندانی بودن شما به خاطر فعالیتهای عقیدتی و سیاسی در دوران قبل از پیروزی انقلاب اسلامی را مطالعه کرده ­ام. اما هرچه گشتم کمتر دیدم که این چنین همسر و فرزندان شما را در تنگنای معاشرتی و معیشتی قرار داده باشند. چرا باید همسر من به خاطر ایمان و عقیده اش که ظاهراً و احیاناً با عقیده دیگران تفاوتهایی دارد این چنین آزار ببیند؟ آیا به نظر جنابعالی درست است که در روزگار سخت و سنگین و با این همه مضایق، حقوق و مزایای قانونی آرش سقر و همسرو فرزند وی را قطع نموده و خانواده ای هموطن و همدین را آواره سازند؟ اجازه ندهید قانون خدا بازیچه هوس و میل بعضی متصدیان و کارگزارانی شود که حقوق زنان و کودکان مسلمان را نادیده می گیرند.”
این منبع نزدیک به آرش سقر در ادامه با اشاره به مشکلات روحی که برای آرش و خانواده اش ایجاد شده، ادامه می دهد: “آرش از زمانی که با خبر شده که همسرش بیمار است از نظر روحی بهم ریخته و از اینکه نمی تواند در این شرایط دشوار کنار همسرش باشد و کمکش کند، بشدت ناراحت است و رنج می کشد. فقط هفته ای یکبار همسرش را ملاقات می کند و در طول هفته از او بی خبر است. با توجه به اینکه مسئولین از این مشکلات اطلاع دارند ما انتظار داشتیم حداقل عید قربان به ایشان مرخصی بدهند تا چند روزی در کنار همسرش باشد و به کارهای پزشکی او برسد. حتی همسرش هم خیلی چشم انتظار آمدن او بود و بودن آرش در کنارش باعث می شد از نظر روحی محکم و مقاوم شود و با بیماری خود مبارزه کند. اما متاسفانه نمی دانیم چه چیزی باعث می شود که حتی مسئولین نگاه انسانی به مسائل نداشته باشند. اما علیرغم تمام این دشواری ها ما هیچگاه امید خود را از دست نمی دهیم و به این اعتقاد داریم که همه چیز در دست خداست و به همین خاطر نیز امیدواریم بزودی آرش و همه زندانیان سیاسی آزاد شوند.”
او سخنان خود را اینگونه به پایان می برد: “ما از مسئولین می خواهیم حداقل به ما علت این همه حساسیت بر روی آرش را بگویند؟ چرا کسی پاسخ شفافی به ما نمی دهد؟! به دادستانی که مراجعه می کنیم در آنجا می گویند اجازه مرخصی در دست ما نیست و اطلاعات با مرخصی وی مخالفت می کند. اینطور هم که مشخص است بین مسئولین ناهماهنگی ها و اختلافاتی است که متاسفانه زندانیان سیاسی این وسط قربانی می شوند و هیچکس نیست که مسئولیت اجرای قانون و حقوق زندانیان سیاسی را بر عهده بگیرد. ما از مسئولین می خواهیم تا دیر نشده است حق ضایع شده زندانیان را به آنها بازگردانند و آنها را “آزاد” کنند.”



نامه ی چهاردهم محمد نوری زاد به رهبر جمهوری اسلامی؛ رهبران نیز می میرند

سحام نیوز: نوری زاد در چهاردهمین نامه خود به رهبری از مرگ رهبران سخن گفته است.
وی که هر جمعه برای رهبر جمهوری اسلامی نامه می نویسد، در بخشی از نامه اخیر خود آورده است: وای به روزی که مثلاً جناب آقای مصباح یزدی برسریر رهبریِ ما جلوس فرمایند. حال و روز ما با آن نگاه ویژه ای که ایشان به جایگاه ولی فقیه دارند و حتماً برای رهبری خویش به کمتر از اختیارات خودِ خدا نیزرضایت نمی دهند، تماشایی است. شاید به همین منظور بوده است که وی از سال ها پیش به این سوی، زیرکانه شاگردان خود را به هرکجای سپاه ( کانون قدرت و ثروت) تزریق فرموده اند. باورکنید تجسم این فردای هول انگیز، ما را به دعای شب و روز برای دوام عمرو بقای مستمرِ شما فرا بُرده است.
نورزی زاد با انتقاد از حصر خانگی میر حسین موسوی و مهدی کروبی خطاب به رهبر جمهوری اسلامی آورده است:
زندانی کردن اینان، تا چه اندازه به وجهه ی شما آسیب زد و به وجهه ی آنان افزود. می بینید که هرچه ضعف و بی عدالتی است به اسم ما وشما رقم خورده، وهرچه اعتبار و محرومیت و مظلومیت است برای آنان ذخیره شده است. او می پرسد: یک پرسش! شما اگر بجای آقایان موسوی وکروبی بودید، دوست داشتید با شما چگونه رفتار می کردند؟ حتماً به انصاف و عدل. پس چرا با این دو، بد کردید و نام خود را در امتداد نام حاکمان عبوس و تند خو ثبت فرمودید؟
او در نامه خود با انتقاد از عملکرد سپاه افزود است: هرکجا سخن از سپاه می گویم، غَرَضم همان رأس نشینان فربه از مال حرام است. جماعتی که برکوهی از پول و اسلحه خیمه بسته اند و به هیچ دستگاهی نیز پاسخگو نیستند. این تشکیلات سیری ناپذیری که شما به اسم سپاه آراسته اید و به هرکجای ما نفوذش داده اید، مگر به این سادگی ها در برابر رهبرآینده سرخم می کند؟

متن کامل این نامه از وبسایت محمدنوری زاد به شرح زیر است:
سلام به رهبر گرامی حضرت آیت الله خامنه ای
از دیرباز، همه ی ما را براین اصل اساسی متقاعد کرده اند که: پرنده ی مرگ، یک به یکِ ما را برخواهد چید و به وادیِ دوری که خود می داند کجاست، خواهد بُرد. در این میان، استثنایی در کارنیست. همه رفتنی هستیم. ما کمی زودتر و شما کمی بعد ازما. پس، قبول می فرمایید که رهبران نیز می میرند. گاه چون چوپانان: غریبانه، گاه چون مصلحان: سرفرازانه، وگاه چون صدام و قذافی: تلخ و مفتضحانه. مرگ، نشانه ی هماره ی بشرِ تاریخ بوده است تا او به حتمی بودن کوچِ این جهانیِ خود وقوف یابد و زندگی اش را با این غریو بزرگ هماهنگ کند. پا به پای مرگ، غفلت از مرگ نیز دست بکار برآوردنِ هوس ها و آرزوهای تمام نشدنیِ بشربوده است.
گاه به این می اندیشم که اگرغفلت نبود، بشرِتاریخ با تماشای اولین جنازه ی همنوعش، به غار تنهاییِ خویش فرو می خزید و همه ی عمر خود را درماتمِ مرگی که در کمین اوست سپری می کرد. اگر غفلت نبود، معنای زندگی این می شد: به دنیا آمدن برای از دنیا رفتن.
نیزبه این می اندیشم که فزونی وهمه زمانیِ غفلت، بشرِتاریخ را از آنسوی بامِ زندگی اش به زیرانداخته. بشرِغافل، آنچنان به فروبردنِ دنیای اطراف خود حریص است که زندگی را تنها در: به دنیا آمدن برای بلعیدن، معنا می کند. پیامبران الهی، خون دلها خوردند تا به این بشرِ سیری ناپذیر بفهمانند: درمیان بایست!
ما و شما به آدمیانی برمی خوریم که تا بیخِ مرگ، نه به مرگ می اندیشند و نه به زشتکاری های خود. اینان، آنچنان به تباه کردن زندگی خویش و به خراشیدن زندگی دیگران اصرار می ورزند که گویی تا جهان باقی است باقی اند. طوری که انگار نه تنها اختیار همه، که اختیار مرگ نیزبا آنان است. کسانی که به مرگ نمی اندیشند و خود را ابدی می پندارند و برای بلعیدنِ هرچه بیشتر، دست به دنده ی دنیا می برند، به کارهای مشابهی فرو می شوند: این جماعت، از تباه کردن حقوق مردم که نه، از تلف کردن خود مردم نیز پروا ندارند. مردم برای این جماعت، گوسفند و ابزار و سیاهی لشکرو پخمه و بدون حق اند. همه را به هرآنچه که خود می پسندند مشتاق می کنند. تشخیص فردیِ خود را برفرازِهرچه عقل و اندیشه ی جمعی است می نشانند. هرگز از بروز و ظهور تباهی های ناشی از خود محوری هایشان عبرت نمی گیرند. وحتی با برآمدنِ یک فاجعه، دامن برمی کشند که: نگفتم چنین مکنید؟! اینان برعقب ماندگی ها سرپوش می نهند. مردم را در شعار، ودر پوکیِ کارهای خود غلت می دهند. به هنگام شکست یا ورشکستگی، ملتمسانه دستِ دشمنی را که درخیال پرورانده اند می گیرند و می کشند و او را برای ترمیم کارهای خلافشان به رویارویی و ستیز می خوانند.
مباد آنچه از خصوصیت غافلان برشمردم، با حضرتِ خود مطابق فرمایید! نخیر، اینها که گفته آمد، به کسانی مربوط است که مستغرقِ دنیایند و هیچ به مرگ نمی اندیشند. ما و شما را اما از همان بدو کودکی، به مرگ اندیشی و ظلم گریزی و پاکدستی آموزش داده اند. پس این مشترکات را به دیگرانی وامی نهیم که با آموزه های ناب دینی ما نا آشنایند. با این همه، دوست دارم از باب دوستی، دست شما را بگیرم و جناب شما را به تماشای فردایی ببرم که عنقریب در کمین ما و شماست. می خواهم پرنده ی زیبای مرگ را بربام خانه ی حضرت شما بنشانم. می خواهم با چشم من به پایان کارِ این جهانی و آن جهانیِ خویش بنگرید. پس بربخیزید و دست مبارکتان را به من بدهید:
۱ – به روزی بیاندیشید که گویندگانِ شبکه های رادیویی و تلویزیونیِ ما با صدای بغض آلود می گویند: ” انا لله وانا الیه راجعون”. به محض درپیچیدن این صدا، مردمان ما – از هرقشر و طایفه – مابقی سخنِ گویندگان را فهم می کنند. من دراین سفر، بنا ندارم شما را به تماشای سوز و آه و سیاهپوشیِ میلیون ها عزادار ایرانی ببرم. و یا به تماشای تشییع با شکوه پیکرتان. بل شما را به تماشای عبورِ شهاب گونِ خیالاتی می برم که با همان ” انا للهِ” اولیه، به ذهن بزرگانی چون آقایان مصباح یزدی و مکارم شیرازی و نوری همدانی و هاشمی شاهرودی و برادران لاریجانی و احتمالاً جناب جنّتی می دود. اینان از همین اکنون، ودرتجسم آن احتمال حتمی، خود را یکی از گزینه های رهبریِ بعد از شما می دانند. وحتماً هم به تأسی از جناب شما، خواهان اختیارات فراوانِ دوران طویلِ رهبری شمایند.
۲ – اجازه بدهید پیش از تجسم مابقی داستان، صادقانه بگویم: من شخصاً حضرت شما را برای رهبری کشورمان از همه ی روحانیان وغیرروحانیانِ مصدرنشین، از روحانیانی چون مصباح یزدی و مهدوی کنی و جنتی و شیخ محمد یزدی وحتی ازهمه ی مراجع فعلی مناسب ترمی دانم. جناب شما از نگاه من، فردی هستید نطاق، اهل مطالعه، هنرشناس، هنردوست، اهل سیاست، شجاع، پرکار، زیرک، باهوش، پرحافظه، پیگیر، عالِم، و با خصوصیاتی اینچنین قابلِ اعتنا. با همه ی دارایی هایی که شما دارید و با هرآنچه که دیگران ندارند، حال و روز ما این است که می بینیم: ورشکسته وازهم گسسته. وای به روزی که مثلاً جناب آقای مصباح یزدی برسریر رهبریِ ما جلوس فرمایند. حال و روز ما با آن نگاه ویژه ای که ایشان به جایگاه ولی فقیه دارند و حتماً برای رهبری خویش به کمتر از اختیارات خودِ خدا نیزرضایت نمی دهند، تماشایی است. شاید به همین منظور بوده است که وی از سال ها پیش به این سوی، زیرکانه شاگردان خود را به هرکجای سپاه ( کانون قدرت و ثروت) تزریق فرموده اند. باورکنید تجسم این فردای هول انگیز، ما را به دعای شب و روز برای دوام عمرو بقای مستمرِ شما فرا بُرده است.
۳ – درباره سپاه، خود بهتر از همه ی ما می دانید که بدنه اش پاک و شریف است و این بدنه ی پاک، به شدت از کارهای خلافی که آن جماعتِ رأس نشینِ سپاه بدان مشغولند، متنفر و منزجراست. وچون فضای داخلی سپاه از هر مجموعه ای بسته تر و خفه تر و خوفناکتر است، کسی را از بدنه ی سپاه، امکان شکایت و اعتراض نیست. پس هرکجا سخن از سپاه می گویم، غَرَضم همان رأس نشینان فربه از مال حرام است. جماعتی که برکوهی از پول و اسلحه خیمه بسته اند و به هیچ دستگاهی نیز پاسخگو نیستند. این تشکیلات سیری ناپذیری که شما به اسم سپاه آراسته اید و به هرکجای ما نفوذش داده اید، مگر به این سادگی ها در برابر رهبرآینده سرخم می کند؟
۴ – بعد از وفات جناب شما، رأس نشینان سپاه، اجازه می دهند: خبرگان کهنسال به غوغای خویش فرو شوند و به هرکس که خود مشتاق اند، رأی بدهند. سپاه می داند: خروجی خبرگان باید از گذرگاهی بگذرد که او برای رهبر آینده تدارک دیده است. این گذرگاه، به اسلحه و به حساب بانکی سپاه ختم می شود. به فرض که خروجی خبرگان آقای مصباح باشد، یا آمیزه ای از آن چند نفری که برشمردم، آیا گمان شما براین است که سپاه در برابر اینان به اطاعت روی می بَرَد؟ هرگز. سپاه، رهبری آینده را – هرکس که باشد و هرکسانی که باشند – موم دست خود می خواهد. به همین خاطر، آقای مصباح یا شورای رهبری، بیش از خود شما به سپاه میدان که نه، باج خواهند داد تا رضایت او را برانگیزند و دل او را به دست آرند. فلاکت مردمان ما از همینجا بالا می گیرد. نیک بنگرید! آیا این همان سرنوشتی است که برای مردم ایران تدارک دیده اید؟
۵ – وادیِ مرگ ، وادی جولانِ ارواح ما آدمیان است. همان عرصه ای که پرده های دنیاوی از پیشِ چشم ما مردگان پس می رود. ارواح مردگان، از بُعدهای محدود دنیا، به دنیای بدون بُعد برزخ و آخرت دخول می کنند. همان معرکه ای که به زمان و طول و عرض و ارتفاع محدود نیست. درآنجا مردگان ای بسا بتوانند به روزی بنگرند که به دنیا آمده اند، و یا به روزها و ماه هایی که به مرور رشد کرده اند، و یا آنجا که به کهنسالی و مرگی ناگهانی درافتاده اند. شاید بتوانند به فرداها نیز بنگرند. و نتیجه ی اعمال خود را برنسل های آینده تماشا کنند. پس گذشته و حال و آینده، پیش چشم ما مردگان است. موافقید آیا به چند صحنه از گذشته و آینده ی خویش بنگریم؟
۶ – می بینم سربه سمتِ دویست سال آینده ی کشورمان گردانده اید و به بازی پرهیاهوی جمعی ازبچه های پا برهنه خیره مانده اید. می بینید که بازی می کنند. با دو توپ گِرد. دراین غوغای کودکانه آیا چیز خاصی توجهتان را جلب کرده؟ اگر مشتاق تماشای بازی این بچه های ژنده پوش هستید، من شما را به همین جا بازمی گردانم. فعلاً برویم. می خواهم با هم به گذشته بنگریم و چند برگ از دوران رهبری شما را ورق بزنیم.
۷ – روزهای نخستِ رهبری شماست. امام خمینی آنچنان بستر مناسبی برای رهبری شما فراهم آورده است که همه ی گرایش های سیاسی کشور بی چون و چرا سربه اطاعتِ جناب شما دارند. همه از هرکجا به شما تبریک می گویند. و شما به تعارف، به همه می فرمایید که دل به رهبری ندارید و تنها به اسلام و عزت مسلمین می اندیشید. همه ی دنیا فهمیده است که شما حداقل تا پنج یا ده سال آینده رهبرید. اما این برای دوستان شما که رهبری شما را مادام العمر می خواهند کافی نیست. نگرانی آنان به این است که مبادا جماعتی به مجلس خبرگان دخول کنند و چشم به فردِ دیگری بگردانند و سخن از ضعف های احتمالی شما برانند. و یا بنا به دلایلی که قانونی است، رهبری شما را در پنج سال و ده سال بعد، پایان یافته تلقی کنند. دوستان شما دست بکار می شوند و داستان نظارت استصوابی را باب می کنند. تا داوطلبانِ ورود به مجلس خبرگان، تنها از آن دروازه بگذرند. دروازه ای که حتما رو به شخص شما گشوده می شود و رو به شما نیز بسته می گردد.
این از گذشته، حالا یک نگاهی به آینده بیاندازید. اگر شما به قانون تن می سپردید و فضا را برای حضوردیگران فراهم می آوردید، ایران و ایرانیان حال و روز بهتری می داشتند.می بینید؟ این ، ایران فروشکسته ای ست که شما با رهبریِ مادام العمرِ خود برآورده اید، وآن، ایران متعادلی ست که دیگران می توانستند برآورند اما شما و دوستانتان مانع شدید.
۸ – از همان ابتدای رهبری، ترجیع بند سخنان شما، دشمنی با آمریکا بود. از این زاویه ای که ما مردگان ایستاده ایم، ذات هرسخن پیداست. می بینید که این دشمن دشمنی که شما درطول رهبری خویش فرمایش می فرمودید، بیش از آنکه به آمریکا و شرارت های آن مربوط باشد، به نیاز روانی یک جامعه ی جاهل و بیمار مربوط بود. شما به دشمنیِ با آمریکا نیاز داشتید. نه به آن خاطر که او مانع رشد مردم و شکوفایی کشورمان می شد. بل به این دلیل که ارتباط با او، ناتوانی ما وشما را برملا می کرد. واین ناتوانی، چه خوب که در سایه ی ” آمریکا نگذاشت وگرنه، تهاجم فرهنگی کرد وگرنه، اختلافات داخلی ما را مدیریت کرد وگرنه، همه را علیه ما شوراند وگرنه، اجازه نداد اسلام آنگونه که ما می خواهیم به صحنه آید وگرنه، دانشگاههای ما را ویران کرد وگرنه،….. به حاشیه افتد و دامان ما و شما را از بی کفایتی ها بدر ببرد.
۹ – خوب بنگرید، شما درست به همان راهی رفتید که پادشاهان و حاکمان تاریخ به برکشیدن هواداران بی تدبیر، و برنشاندن آنان برسرمسئولیت ها اصرارمی ورزیدند. اغلب امامان جمعه و نمایندگان ومدیران و وزرای منصوب شما هیچ سخنی و هیچ خاصیتی نداشتند الا جانبداری بی چون و چرا از جناب شما. شما متعمدانه چشم از نخبگان و اندیشمندان و باسوادان و دلسوزان کشور بر گرداندید، و آن سوتراز نخبگی وشایستگی، کسانی را به نمایندگی برگزیدید که پایه های برقراری شما را استحکام بخشند. گرچه این منتخبان، پخمه و ناکارآمد و بی سواد و عبوس و ناشایست باشند و روز به روز نیز مردمان و مخاطبان را از حوالی ما و شما وانقلاب فراری دهند. از همین بالا به ایران تباه شده ای بنگرید که نمایندگان هوادار شما با دخالت های بی دلیل و ناشیانه ی خود برآورده اند. حالا سربگردانید و به ایران آبادی بنگرید که اگر نمایندگان شما، فهیم و هوشمند و نافذ و وطن دوست و کارشناس و کارآمد و مدیرو منتقد و معترض و صریح می بودند. می بینید اشتباه شما کجا بود؟ شما به آن کسی که چاپلوس وبی سواد و ناشی بود اما نماز و هواداری اش را به رخ می کشید، بهای فراوان دادید، و کسی را که کارآمد و فهیم و منصف و هوشمند بود اما بی نماز و منتقد، از گردونه ی حضور به دورانداختید و حتی کاری کردید که او آسیب ورنجِ غربت را برخود هموار سازد و به دیاری دور گریز کند.
۱۰ – از همین بالا به ایرانیان مهاجری بنگرید که در دوره ی رهبری شما آواره ی جهان شدند. به سوز آنها و به نفرین ها و اشک های آنان خوب نگاه کنید. شما سالها بی تفاوت برجایگاه رهبری خود نشستید و تحقیر ایرانیان مهاجررا تماشا کردید. هرکشوری، آری هرکشوری، جانانه از حقوق مردمان مهاجر خود صیانت می کند. ما اما با احاله ی توهین ها و بی وطنی ها و ناسزاهای کیهانی به مهاجرانمان، به کشورهای میزبان خط دادیم که هرچه می توانند برایرانیانِ گریز کرده سخت بگیرند ومطمئن باشند که ما یک “چرا” از آنان نمی پرسیم.
شما دلیلِ باطنیِ این که ما چرا فضا را برای فرار آن همه ایرانی و بویژه برای ایرانیان متخصص وکاردان فراهم کردیم، وهمزمان، دلیل انزوای نخبگان و شایستگان داخلی را نیک می دانید: قامت ما کوتاه بود و سربلندان نباید در اطراف ما پرسه می زدند. والبته به این کوتاهی قامتمان، غوغایی از رنگ اسلامخواهی و اسلام گستری افشاندیم. که یعنی ما اگر برمردمان خود سخت می گیریم، غم اسلام داریم. و این که: مسلمانی، آدابی دارد. هرکه به این آداب مؤدّب نیست، فی امان الله. وهرچه توانستیم برسرمهاجرین خود کوفتیم که: آنان خواستار فاحشگی اند و ما را فاحشگی نیست. البته از همینجا می بینید که شخص شما بیش از دیگران از آمار فاحشگی های واقعی خبرداشتید. ازاعتیاد و مصرف مشروبات الکلی و تن فروشی دخترکان، تا هرزگی های پنهان و آشکارمسئولان طراز اول و طرازچندم کشور. نیز می بینید که این آسیبِ هول انگیز، هیچ به دخالتِ آن دشمنی که پای ثابت شعارهای شما بود، ربط ندارد. حالا سربه اینسوی بگردانید. و به ایران آباد و پویا و رشد یافته ای بنگرید که ما اگر به متخصصان و مهاجران فهیم و وطن دوستمان بها می دادیم، بدان دست می یافتیم. می بینید این ایران چه سرفراز و خواستنی است؟ حالا نگاهی به ایرانی بیاندازد که شما با داستان خودی و ناخودیِ خود برآوردید.
۱۱ – به چه می نگرید؟ به توپ بازی آن پسرکان ژنده پوش؟ به آنان سرخواهیم زد. فعلاً سری به سلول های انفرادی دوران رهبری شما بزنیم. می بینید؟ عده ای به هردلیل اینجا زندانی اند و در خود مچاله شده اند. من پیش از این نیز در باره ی ماموران وزارت اطلاعات با شما سخن گفته بودم. این که: عمده ی کارکنان این دستگاه، مثل سپاه، درستکار و زحمت کشند. اما قلیلی که اختیار کلی این دستگاه با آنان است، پلید و نفرت انگیز و هیولایند. وشما آقا جان از هیولا بودن این ماموران خبرداشتید. ومی دانستید که آنان با متهمین چه می کنند و چگونه آن اسلام گمشده را در این تنگناهای بلاتکلیفی به صحنه می آورند. وقتی حفظ نظام را از اوجب واجبات دانستیم، بدیهی است که تفسیر این وجوب، درهراداره و دستگاهی به معنی مستقلی می انجامد. اگر موافق باشید به یکی دوتا از این حفظ نظام ها سربزنیم تا بدانیم هیولاهای وزارت اطلاعات با متهمین چه می کنند. نه نه، قصد من سرزدن به این سلول نیست. بگذارید این چهارهیولا کار خود را بکنند.آنان با فرو کردن کله ی “حمزه کرمی” به داخل کاسه ی مستراح، مشغول حفظ نظام اند. مزاحم کارشان نشویم. در سلول مجاورنیز برادران برای حفظ نظام و برای به زانو درآوردن یکی از رقبای سیاسی شما، فیلمی را که مخفیانه از اتاق خواب او گرفته اند نشانش می دهند و او را به انتشار آن فیلم تهدید می کنند. برویم آقا جان، من هم مثل شما دارد حالم بهم می خورد.
۱۲ – متهم یک دختر جوان است. دانشجوست. او را با چشمان بسته به سلول کوچک بازجویی می برند و بریک صندلی رو به کنج دیوار می نشانند. کمی بعد جناب بازجو داخل می شود. دختر جوان به احترام او نیم خیز می شود. بازجو با لفظِ ” بنشین پتیاره” او را برجای خود می نشاند. دختر جوان یکی دو پرسش بازجو را با احترام پاسخ می گوید. بازجو با این عتاب که: ” با من لفظ قلم صحبت نکن سلیطه “، عمق شخصیت خود را به دختر جوان می شناساند. اتهام دختر چیست؟ اعتراض دانشجویی در دانشگاه. پس چرا مرد بازجو راجع به اولین تجربه ی جنسیِ دختر می پرسد؟ این یک شگرد همیشگی است، با دو خروجیِ پُرفایده. شگردی که هم به شکستن شخصیتِ متهم می انجامد، وهم برای فرد بازجو حال وهوایی فراهم می کند. دختر با شرم انکار می کند. اما فحش رکیک مرد بازجو، لرزه براندام دختر می نشاند.
پس چرا رو برگرداندید آقا جان؟ خوب نگاه کنید. اینها گوشه های کوچکی از روالِ جاریِ دستگاه اطلاعاتی ما و شما بوده است. ای امان از کنج ها و گوشه هایی که هیچ صدایی و هیچ نشانی از آنها به ما نرسید و کسی از هول و هراس و سوهانی که به روان متهمین کشیده می شد، خبر نگرفت. چاره ای نیست. باید به پرسش این هیولا پاسخ گفت. بله، یکبار بوده. بگو! چه بگویم؟ ریز به ریزآن تجربه را برای من شرح بده! چرا ریز به ریز؟ من که گفتم یکبار بوده. حرف زیادی نزن هرجاییِ کثیف! باشد، می گویم. پسری بود…. دختر می گرید. هیولا لگدی به صندلی او می زند. دختر که سخت دلتنگ آغوش گرم مادر و مهربانی های تمام نشدنی پدر است، می لرزد. صدای محزون اما شوخ پدر به جانش می دود: ” آهای مردم، مواظب باشید، این دخترمن خیلی شکننده است. نازک تر از گل به او نگویید. من او را لای زرورق بزرگ کرده ام”. باشد، می گویم. رفتیم یه جای خلوت و ….
درآن سلول کوچک، هیولا از شنیدن و تجسمِ جزییاتِ اولین تجربه ی جنسی دختر، سخت کیفور است. و دختر، خیسِ شرم. چه می گویم؟ جنازه ای است که نیم نفسی با اوست. این بازجویی هفت ساعت به درازا می انجامد. شش ساعت آن، ذکر جزء به جزءِ همان اولین تجربه است. هشت ماه بعد که دختر از زندان آزاد می شود، پیر شده است. خودتان می بینید که آقا جان!
۱۳ – حالا با هم به سلولی برویم که خود من – محمد نوری زاد- با چشمانی بسته، گرفتار هیولای دیگری هستم. این هیولا بعد از ضرب و شتم و باریدن ناسزا بر من و برتک تک اعضای خانواده ام، به فهرستی اشاره می کند که درآن، به بریدگانِ از سیدعلی اشاره شده. هیولا با صدای نکره اش می گوید: فهرست من می گوید: هرکه با سیدعلی درافتاده، خانواده اش، وخودش، بلحاظ اخلاقی از دست رفته اند. ومی گوید: عمده ی این آدمها از اصلاح طلبان هستند. وادامه می دهد: اسم تورا هم به این فهرست اضافه کرده ام. خانواده ی تو هم از دست رفته. این از خودت، آن از زنت، آن از دخترانت، آن هم از پسرانت. این خانواده است که تو داری؟ می گویم: من هم یک چند نفری سراغ دارم که اوضاع خانواده شان به هم ریخته. ببین آیا آنها نیزبا سیدعلی مشکل داشته اند؟ می غرّد که: بگو! می گویم: جناب آدم و حوا. دوپسرداشتند. یکی زد دیگری را کشت. ببین اینها با سیدعلی مشکل نداشته اند؟ یا جناب نوح(ع)، که درقرآن، هم زنش هم پسرش بدنام اند. ببین جناب نوح هم با سیدعلی مشکل داشته؟ یا جناب لوط. که اسم زنش در قرآن بد دررفته. اوچه؟ اوهم با سیدعلی مشکل داشته؟ یا پیامبرخودمان. که همسرش درجنگ جمل حضوریافت. یا امام حسن(ع). که با زهرهمسرش به شهادت رسید. یا این اواخر، خود امام خمینی که نوه اش را تبعید کرد. یا آقایان طالقانی و گیلانی و مشکینی و جنتی و خود حضرت آقا که شوهر خواهرش به عراق پناهنده شد؟ اینها همه با سیدعلی مشکل داشتند؟
۱۴ – گرایش های سیاسی، گاه با اعتراض می آمیزند. این یک واقعیت است. و نیزکاملاً قانونی. اما می بینید که در اتاق آقای رییس، سخن از“خفه کردنِ اعتراض در نطفه” است. دراین اتاق، اسم چند نفر برای سربریدن، واسم عده ای برای مفتضح شدن برسرزبان است. مأمورانی که برای سربریدن عجله دارند، با شتاب برای انجام تکلیف الهی خویش بیرون می دوند. حالا مانده اسم یکی از سیاسیون معترض. آقای رییس می گوید: می خواهم آنچنان زهر چشمی از او بگیرید که تا فیها خالدونش نفوذ کند. آقای معاون به او اطمینان می دهد: یک فیها خالدونی نشانش بدهم که در داستانها بنویسند. چگونه؟ دونفر ازلُمپن های اداره را خبرمی کنند. فلانی را می شناسید؟ بله، خوب هم می شناسیم. می خواهم ساعت دو نیمه شب، بروید بالای سرش. حالا چرا دو نصف شب؟ اینجوری بهتربه فیها خالدونش اثر می کند. چشم. دو نصف شب می رویم بالا سرش. از بغل زنش او را می کشید بیرون و جلوی زن وبچه اش می تپانید داخل گونی و می آوریدش اینجا! ای بچشم. ساعت دو نیمه شب است. بی سروصدا داخل می شوند. مرد سیاسی، در کنار همسرش خفته است. دستی با شتاب لحاف را پس می زند. زن بیدار می شود. دو مرد قلچماق، گونی را برسر مرد سیاسی می کشند. زن جیغ می کشد اما به سیلی یکی از لُمپنان به گوشه ای پرتاب می شود. بچه ها وحشت زده سرمی رسند. مرد لُمپن و همکار قلچماقش با نگاهی به زن و بچه ها که مثل بید می لرزند گونی به دوش بیرون می روند. به همین سادگی! می بینید آقا جان؟ یک پرسش!؟ در دوران رهبری شما، چه تعداد از این گونی ها پُرو خالی شده باشد خوب است؟ باز که به سمت آینده و به توپ بازی آن پسرکان ژنده پوش سرچرخاندید!
۱۵ – آقا جان، دراین صحنه ها که می بینید، پاسداران و برادران مشغول دزدی اند. پاسداران از اسکله ها و مناقصه ها و سهام مخابرات و معادن و هزار فرصت اختصاصی، وبرادران هم به سهم خود از هرکجا. اینجا که می بینید خانه ی متهمان سیاسی و غیر سیاسی است. دراین صحنه ها، هم دزدانِ اداره ی اطلاعات سپاه و هم دزدان وزارت اطلاعات، وسایل مردم را از خانه هایشان برداشته اند ومی برند. اینجا هم خانه ی خود من است که برادران و سپاهیان مشغول دزدی از خانه ام هستند.
کاش دست وزیر اطلاعات ودست آقای طائب را می گرفتید و با هر سخن، یک به یک انگشتانشان را خم می کردید و چشم در چشمشان می فرمودید: آقایان، یک این که دزدی با هرعنوان و باهرنیت، حتی برای حفظ نظام، دزدی است. وچی؟ فعلی است حرام. دو این که وسایل نوری زاد و دیگران را دوسال است برداشته اید و برده اید، چرا به آنها برنمی گردانید؟ ای شماهایی که اسم سیدعلی از دهان و زبانتان نمی افتد، اگربه آبروی خود بها نمی دهید، به فکر آبروی من باشید. سه این که: این کامپیوترها، یک قطعه ای دارند که کارحافظه را انجام می دهد. درعرضِ یک ساعت می شود همه ی حافظه ها را به یک جای دیگر منتقل کرد و اصل دستگاه را به صاحبش برگرداند. شماها که زیروبالای این حافظه ها را روبیده اید، پس چرا به اسم سیدعلی، آبروی سیدعلی را می برید. چهار این که: شما وقتی اموال مردم را به امانت می برید و برنمی گردانید و یک جوری که خودتان بهترمی دانید آنها را بالا می کشید، به دزدان دیگرمی فهمانید که: اینجا جمهوری اسلامی است و می شود با صدای بلند عربده کشید: گور پدرمردم و اموال مردم. پنج: آقایان، اگر هم بنای دزدیدن دارید و نمی توانید جلوی این خصلت متداولتان را بگیرید، حفظ آبروی مرا بکنید. مثل همین کاری که سران سپاه می کنند، بروید آن گوشه و کنارها تا کسی شما را در حال دزدی نبیند.



نگاه حقوقی مهرانگیز کار به قتل‌های زنجیره ای و سرانجام آن

سحام نیوز: درتحلیل حقوقی که پیش رو دارید خانم مهرانگیزکار حقوقدان، وکیل و نویسنده سرشناس کشور، به نقد قوانینی پرداخته است که عملا به کشتن افراد صورتی شرعی وقانونی می دهد. به گزارش کمپین حقوق بشر در ایران،  خانم کار ماده ۲۲۶ قانون مجازات اسلامی که می گوید ” قتل نفس در صورتی موجب قصاص است که مقتول شرعا مستحق کشتن نباشد و اگر مستحق قتل باشد قاتل باید استحقاق قتل او را طبق موازین در دادگاه اثبات کند ” را درخصوص قتل های زنجیره ای سال ۱۳۷۷ که طی آن محمدجعفر پوینده (پژوهشگر و نویسنده)، محمد مختاری (نویسنده)،پروانه اسکندری و داریوش فروهر (رهبر حزب ملت ایران) به قتل رسیدند بررسی می کند. برخی از نویسندگان وافرادی که پرونده قتل های زنجیره ای را از نزدیک دنبال کرده و در مورد ان نوشته اند معتقدند که شمار قتل های زنجیره ای فراتر از چهار موردی است که حکومت ایران انجام آن را به وسیله
نیروهای امنیتی خود پذیرفت و به رسمیت شناخت.
جانیان خوش اقبال

قوانین جزائی ایران با جانیانی که به عمد آدم می کشند دو گونه برخورد می کند. برخی را قدر می داند و بر صدر می نشاند و برخی را حکم بر دست و پا بریدن ، به صلیب کشیدن و قتل می دهد. در این یادداشت فقط به یک فقره از این تبعیض که به سبب آن قاتل می شود نور چشمی و مقتول می شود لاشه ای که حق حیات نداشته است می پردازم . موضوع این بحث به صورت مستقیم و غیر مستقیم با قتل های موسوم به زنجیره ای سال ۱۳۷۷ است که سالها جان عزیز روشنفکران و متفکران ایرانی بر سر آن گداشته شد ربط پیدا می کند. با نقل مواد و تبصره هائی از قانون مجازات اسلامی موضوع روشن می شود.به موجب ماده ۲۲۶ قانون مجازات اسلامی ” قتل نفس در صورتی موجب قصاص است که مقتول شرعا مستحق کشتن نباشد و اگر مستحق قتل باشد قاتل باید استحقاق قتل او را طبق موازین در دادگاه اثبات کند .”
بنابراین قانونگزار با یک تیر چند هدف را نشانه گرفته است. نخست آنکه به افراد اجازه داده تا بدون صدور حکم محکومیت لازم الاجرا از دادگاه صالحه تشخیص بدهند که چه کسی مستحق آن است که خونش ریخته بشود. دیگر این که تاکید دارد بر موازین شرعی برای توجیه این آدمکشی . به عبارت دیگر شمشیر قانون را به دست کسانی سپرده که می توانند به سهولت و حتا بی آنکه در سلسله مراتب حوزوی و دینی، مقام و منزلتی داشته باشند حکم بر اعدام شخص یا اشخاصی صادر کنند و حتا اختیار دارند آن را شخصا و به سلیقه خود به اجرا بگذارند. چنانچه این جانیان اتفاقا به دادگاه احضار بشوند فقط باید ثابت کنند به درستی جان کسی را که شرعا با آنها هم سلیقه نبوده گرفته اند. در این صورت مجازاتی در کار نیست.
وقتی به ابواب فقهی که در بر گیرنده موازین شرعی است مراجعه می کنیم، می بینیم بسیاری از مردم که از سوی مراجع قضائی تحت پیگرد نیستند، شرعا در خطر این قانون به سر می برند و از آنها سلب امنیت جانی شده است. قانونگزار با تصویب این قانون ومانند آن جان مردم را به مخاطره انداخته است. اینجاست که قانون کاملا بر ضد فلسفه قانونگزاری عمل می کند و به جای حفظ و حراست از جان شهروندان، اختیار زندگی و حق حیات آنها را می دهد به دست افراد خشکه مقدسی که آموزه های دینی را از مجتهدین و مراجع نزدیک به تفکر طالبانی گرفته اند و تربیت طالبانی دارند. در عمل در این سه دهه جانیانی که در پناه این قوانین از کسانی قطع حیات کرده اند با مراکز قدرت سیاسی-دینی خاصی مرتبط بوده و با تفتیش عقاید راه به حوزه زندگی خصوصی افراد مورد نظر و نشانه شده برده و بی ترس از مجازات، مرتکب قتل آنها شده اند. علاوه بر قتل های زنجیره ای که ضمن آن نخبگان ایران دوست را با این حربه سر به نیست کردند، در قتل های محفلی کرمان هم مردم عادی به قتل رسیدند و در هر دو پرونده ، این قوانین به کار آمد تا عوامل حکومتی، بی نیاز از پلیس و دادگاه سر هرکس را که لازم می دانستند زیر آب کنند و سپس راست راست پیش روی مردم داغدیده راه بروند.
به موجب ماده ۳۳۲ همان قانون “هرگاه ثابت شود که مامور نظامی یا انتظامی در اجرای دستور آمر قانونی اقدام به تیراندازی کرده و هیچ گونه تخلف از مقررات نکرده است، ضامن دیه مقتول نخواهد بود و جزء مواردی که مقتول و یا مصدوم مهدورالدم نبوده دیه به عهده بیت المال خواهد بود”.
قتل هائی را که مامورین در خیابانها به دستور آمریا آمران ، پس از انتخابات دهمین دوره ریاست جمهوری مرتکب شدند، از مصادیق این ماده قانونی برشمردند و اگر به برخی بازماندگان و صاحبان خون پیشنهاد دریافت دیه (خون بها) شده است، با این هدف بوده که جانیان و آمران از سوی مردم شناسائی نشده و در ضمن سروصدای قضیه هم در محافل جهانی حقوق بشر بخوابد و کسانی که از دولت خون بها می گیرند طبعا پرونده شان مختومه گشته و از دادخواهی و قصاص در می گذرند و لب خاموش می شوند.
به علاوه ماده ۲۹۵ قانون مجازات عمومی هم چند بند دارد که به موجب تبصره ۲ ذیل بند ج آن ” در صورتی که شخصی کسی را به اعتقاد قصاص یا به اعتقاد مهدورالدم بودن بکشد و این امر بر دادگاه ثابت شود و بعدا معلوم شود که مجنی علیه مورد قصاص و یا مهدورالدم نبوده است قتل به منزله خطای شبه عمد است و اگر ادعای خود را در مورد مهدورالدم بودن مقتول به اثبات برساند قصاص و دیه از او ساقط است.”
به این ترتیب به کمک ابزارهای گنجانده شده در قانون به فرد که بی تردید از عوامل حکومتی است اجازه داده اند : ۱ – دنبال مهدورالدم بگردد و مثلا برخی از منتقد ان و مخالفان حکومت را شکار کند، اسمشان را بگذارد “مهدورالم” به معنای کسی که خونش ارزشی ندارد ۲ – جان او را عمدا بگیرد ۳ –اگر بر حسب اتفاق و به علت سر و صدای جهانی گذارش به دادگاه افتاد، از جنایت خود دفاع کند . برای مقتول پرونده سازی کند و از پرداخت خون بها که مجازات حداقلی است معاف بشود. از پیش می داند که جنایت عمدی او را قانونگزار شبه عمد توصیف کرده است . لذا با دل قرص آدم می کشد و خود را معرفی می کند.
بنابراین عموم مردمی که در کار سیاست چون و چرا می کنند. عموم مردمی که در زندگی خصوصی بی آنکه آزارشان به کسی برسد به سلیقه خود و جفت شان از رابطه جنسی لذت می برند، عموم کسانی که از اسلام برگشته اند، عموم بی خدایان، عموم غیر مسلمانانی که از جمله سه اقلیت دینی شناخته شده در قانون اساسی نیستند، و بسیاری دیگر، طبق این قوانین ضد حقوق بشری جان و حیات شان در اختیار مشتی ظالم قرار گرفته است، به این صورت که اول کشته می شوند، پس از آن تازه به جرم شان در دادگاه رسیدگی می کنند، آن هم به خاطر گل روی جانیان که خودی هستند و از آن رو که می خواهند این جانیان عزیز حتا محکوم به پرداخت خون بها هم نشوند، دادگاه را تشکیل می دهند. چه بسا جانیانی از این تبار جایزه خوش اقبالی خود را می گیرند و دستشان در مراجع پر مداخلی مثل مبارزه با قاچاق کالا و مواد مخدر بند می شود.
آیا به قانونی که تبدیل به آلت قتاله شده و به این نظم حقوقی که جانی پرور است می توان احترام گذاشت ؟



محمد نوری زاد: حکم زندان ضیا نبوی «لجاجتی کودکانه» است

محمد نوری زاد، روزنامه‌نگار و فیلمسازمنتقد حکومت ایران که مدتی را به دلیل انتشار نامه های انتقادی به رهبر جمهوری اسلامی مدتی را در زندان اوین بسر برده است، در یادداشتی که در ارتباط با سید ضیا نبوی، دانشجوی زندانی نوشته، ضمن اشاره به بیگناهی وی تاکید کرده است که «در پس حکم های او جز لجاجتی کودکانه» وجود ندارد.
به گزارش دانشجونیوز، محمد نوری زاد که تاکنون ۱۴ نامه اعتراضی خطاب به آیت الله خامنه ای نوشته و با مقصر دانستن وی نسبت به آشفتگی شرایط موجود در ایران، نبست به ادامه وضعیت اسفناک هشدار داده بود، در جدیدترین یادداشت خود در مورد ضیا نبوی، دانشجوی زندانی و محروم از تحصیل، به آشنایی خود با وی در بند ۳۵۰ زندان اوین اشاره نموده و نوشته است که «از او بابت رنج هایی که بی دلیل متحمل می شود، عذر خواهی کردم.»
محمد نوری‌زاد در ۲۹ آذر ۱۳۸۸ به اتهام توهین به مسوولان و تبلیغ علیه نظام جمهوری اسلامی دستگیر و ۱۸ اردیبهشت ۱۳۹۰ آزاد شد.
وی نویسنده سابق روزنامه کیهان از جمله زندانیان سیاسی‌ست که در پی اثرات ناشی از اعتصاب غذای خشک در طول مدت زندان به بیمارستان منتقل شد‌ه‌ بود.
گفتنی است ضیاء نبوی، فعال دانشجویی و سخنگوی شورای دفاع از حق تحصیل بوده که پیشتر از سوی شعبه ۵۴ دادگاه تجدیدنظر به ۱۰ سال حبس تعزیری محکوم شده است.
پیش از این، شعبه ۲۶ دادگاه انقلاب، ضیاالدین نبوی را به ۱۵ سال حبس و ۷۴ ضربه شلاق محکوم کرده بود. اتهام‌های این فعال دانشجویی، «اجتماع و تبانی به جهت برهم زدن امنیت ملی، تبلیغ علیه نظام، اخلال در نظم عمومی، تشویش اذهان عمومی و همکاری با منافقین» عنوان شده بود.
متن کامل این یادداشت با عنوان «برای سید ضیا نبوی» که در اختیار دانشجونیوز قرار گرفته به شرح زیر است:
برای سید ضیاء نبوی
در بند 350 اوین، خدای خوب با من یار بود که با عده ای از جوانان فهیم و مقاوم آشنا شدم. سید خیلی زود بزرگی اش را به من ثابت کرد. آنجا که نامه ای مفصل از حقانیت خود را به من داد تا بخوانم و با او به مشاوره بنشینم. هرچه او در باره ی خود بیشتر سخن می گفت، من با صداقت او بیشتر جوش می خوردم. یک روز دوبازویش را گرفتم و از او بابت رنج هایی که بی دلیل متحمل می شود عذرخواهی کردم. این
کار همیشگی من شده بود که از جوانان زندانی پوزش بخواهم و به آنان بگویم: "شما را به خدا مارا ببخشایید. قرار نبود کار این انقلاب به اینجاها بکشد. " سیدضیا نبوی اکنون سومین سال حضورش را در زندان می گذراند. من در پس حکم های او جز لجاجتی کودکانه نمی بینم. انگار یکی بخواهد به تو بگوید : رویت را کم می کنم. برای من شاخ و شانه می کشی؟ سید به من آموخت که می توان جوان بود و به قدر کهنسالان فهیم و صبور و پراز تجربه بود به امید رهایی او و همراهان او؛
محمد نوری زاد




بیانیه جمعی از اعضای انجمن اسلامی دانشجویان دانشگاه تهران و علوم پزشکی تهران

یک هفته پس از انتشار بیانیه دفتر تحکیم وحدت و دعوت از دانشجویان برای زنده نگه داشتن اعتراض در دانشگاهها با راهکاری که دفتر تحکیم از آن به عنوان « تغییر رویکرد اعتراضات و کنترل هزینه ها» نام برده بود، جمعی از اعضای انجمن اسلامی دانشجویان دانشگاه تهران و علوم پزشکی با صدور بیانیه ای از دانشجویان دانشگاههای کشور خواستند تا برای خروج جنبش دانشجویی از انفعال کنونی و ساماندهی اعتراضات دانشجویی و همچنین جلوگیری از هزینه ها، اقدام به تشکیل تشکلات و تیم های دانشجویی در قالب فعالیت های غیر علنی بنمایند.
به گزارش دانشجونیوز، در قسمتی از این بیانیه آماده است: "ما جمعی از اعضای انجمن اسلامی دانشجویان دانشگاه تهران و علوم پزشکی تهران به عنوان قدیمی‌ترین و اثرگذارترین مجموعه دانشجویی کشور با عمری قریب هفت دهه، با توجه به شرایط سخت امنیتی ایجاد شده و هزینه دار شدن هر گونه فعالیت علنی در دانشگاه ها، ضمن تاکید مجدد بر استقلال جنبش دانشجویی و آرمانخواهی آن، از تمامی دانشجویان مسلمان سراسر کشور می خواهیم که برای خروج از انفعال کنونی و ساماندهی مجدد اعتراضات در راستای مقابله و پیکار با ظلم روز افزون دولت نفاق و همچنین ایجاد شرایط انقلابی، اقدام به تاسیس تشکیلات و تیم های متعدد دانشجویی در قالب فعالیت های غیر علنی بنمایند. البته شرح و تفصیل این طرح در مراحل بعدی و به زودی در قالب جزواتی در فضای سایبری منتشر خواهد شد. بی تردید نقش فضای سایبری و فعالین دانشجویی و پوشش مناسب رسانه ای در این حرکت بزرگ بسیار حائز اهمیت خواهد بود."
متن این بیانیه به شرح ذیل می باشد:
بسم الله الرحمن الرحیم
شانزدهم آذر ماه هر سال، یادآور شهادت مظلومانه سه آذر اهورایی است که عاشقانه با نثار خون خویش، آغازگر جنبشی از آگاهی، خردورزی و بیداری در میان جامعه دانشگاهی ایران گشتند و پرچم عدالتخواهی و استبداد ستیزی را بر فراز دانشگاههای این مرز و بوم به اهتزاز در آوردند.
شانزدهم آذر امسال را در حالی پشت سرگذاشتیم که استبداد و خفقان بر پیکره دانشگاههای کشور سایه ای شوم افکنده است. فعالین دانشجویی یا در بند بوده و یا هر یک به نوبه ای از تحصیل محروم گشته اند و جنبش دانشجویی با فشار و سرکوبی بی سابقه دچار انفعال و رکودی تاریخی گشته است بطوریکه دانشگاه تهران که همواره به نوعی مرکز تحولات و شروع خیزش های آزادیخواهانه جنبش دانشجویی بوده است در روز شانزدهم آذر ماه امسال محل نمایش تمسخر آمیز و حضور حقیرانه جمعیتی می گردد که به نام استاد و دانشجوی این دانشگاه دست به تجمع و تظاهرات، آن هم در دفاع از دولت نفاق می زنند. تجمعی تجهیزی که طبق معمول با مدیریت دفتر نمایندگی ولی فقیه و با هماهنگی ریاست دانشگاه صورت پذیرفته بود. همچنین این سکوت و انفعال در شانزدهم آذر در دیگر دانشگاههای کشور نیز به نوعی دیده شد که بی تردید این وضعیت کنونی با مهندسی و برنامه ریزی بلند مدت نیروهای امنیتی ایجاد گردیده که برقراری فضای پلیسی و امنیتی در دانشگاهها و بالا بردن هزینه مخالفت و انتقاد برای قشر دانشجو از سر فصل های آن بوده است.
گرچه نیکوست که در این روز از دانشجویان و اساتید دربند دانشگاه ها بالاخص دانشگاه تهران، احکام دادگاهی و انضباطی صادره برای دانشجویان، فضای به شدت امنیتی دانشگاه تهران، وضعیت اسفبار آموزشی و اعتراضات سرکوب شده صنفی ماه گذشته دانشجویان کوی دانشگاه سخن بگوئیم ولی معترفیم که دردمان، دردی بس فراتر از اینهاست. دردی که امروز اگر بر دوای آن نکوشیم جامعه را به نقطه ای بدون بازگشت رهنمون خواهد کرد.
آری ! این روزها شاهد آنیم که دولت نامشروع جهل و نفاق و ریا در حال نابودی تک تک دستاوردهای انقلاب عزیزمان می باشد. دولت جائری که به نام دین و اسلام، عرصه های اجتماعی، اقتصادی و سیاسی کشور را جولانگاه فرومایگانی نموده است که به هر حربه ای برای دست یافتن به اهداف خویش متوسل می شوند، سیاستی که در این مدت از اسلام رحمانی، چهره ای خشن، غیر عقلانی و غیر انسانی را چه در عرصه داخلی (مخصوصاً در میان نسل جوان) و چه در عرصه بین المللی ترسیم نموده است. امروز نظاره گر آنیم، دولتی که منافقانه مدعی احیای ارزشها، آرمانها و پاسداری از خون شهدا بود، خود مولد بزرگترین تقلب ها، اختلاس ها و جنایت های تاریخی ایران گشته است که هتک حرمت، ضرب و شتم و کشتار عزاداران حسینی در عاشورای خونین سال 88 تنها نمونه کوچکی از آن می باشد. دولتی که در عرصه سیاست خارجی با بی کفایتی و بی خردی خود ، امروز کشور را در معرض تحریم و انزوا و حتی در آستانه جنگ و نزاعی گریز ناپذیر قرار داده است. دولتی که همپیمانان خارجی اش سردمداران بدنام نظام های کمونیستی غربی و یا حاکمان جنایتکار و مستبد شرقی اند و حامیان داخلی اش جمعی از غافلان، مجیزگویان، منحرفان، مختلسان و بدنامان روزگار می باشند و مختصر آنکه امروز با دولتی مواجهیم که نه از جمهوریت نظام اثری باقی گذاشته است و نه از اسلامیت آن. از سویی جایگاه ولایت فقیهی که قرار بود پشتیبان انقلاب و حبل المتین مومنین و آخرین سنگر تسخیر ناپذیر انقلاب باشد، این روزها به نمادی از طاغوت بدل گشته است و ولی فقیهی بر جایگاهش تکیه زده است که برای ماندگاری بر قدرت به تائید دولت نفاق و دروغ پرداخت، تائیدی که بهایش از دست رفتن عزتی بود که خداوند به این جایگاه در نزد مردم داده بود، عزتی که خداوند بسادگی ستاند و جایش بذر خشم و کینه و نفرت را در دلها نشاند. آری ، بدین سان است که ما به این طاغوت کافر می شویم و فریاد «یُؤمِن بالله» سر می دهیم و همگان را به ولایت حقیقی که همان «عُروَةَ الوُثقی» است دعوت می نمائیم.
آری ! در زمانه ای قرار گرفته ایم که زمانه مرگ ارزشهاست. زمانه ای که در آن جمعی از بهترین یاران خدا در بند و یا در حصرند و بدترین دشمنان خدا در رئوس دولت نفاق قرار گرفته اند، دولتی که حق را باطل و باطل را حق جلوه می دهد، گویی که تاریخ دوباره تکرار گشته است. دیروز مولایمان حسین‌ ابن علی(ع) در آن صحرای نامردی عاشقانه فریاد زد : «انی لا اری الموت الی السعاده و الحیاه مع الظالمین الا برما» (من مرگ را چیزی جز سعادت و حیات در کنار ظالمان را جز خسران نمی‌دانم) و بر ماست که امروز نیز ما همان ندا را سر دهیم.
لذا ما جمعی از اعضای انجمن اسلامی دانشجویان دانشگاه تهران و علوم پزشکی تهران به عنوان قدیمی‌ترین و اثرگذارترین مجموعه دانشجویی کشور با عمری قریب هفت دهه، با توجه به شرایط سخت امنیتی ایجاد شده و هزینه دار شدن هر گونه فعالیت علنی در دانشگاه ها، ضمن تاکید مجدد بر استقلال جنبش دانشجویی و آرمانخواهی آن، از تمامی دانشجویان مسلمان سراسر کشور می خواهیم که برای خروج از انفعال کنونی و ساماندهی مجدد اعتراضات در راستای مقابله و پیکار با ظلم روز افزون دولت نفاق و همچنین ایجاد شرایط انقلابی، اقدام به تاسیس تشکیلات و تیم های متعدد دانشجویی در قالب فعالیت های غیر علنی بنمایند. البته شرح و تفصیل این طرح در مراحل بعدی و به زودی در قالب جزواتی در فضای سایبری منتشر خواهد شد. بی تردید نقش فضای سایبری و فعالین دانشجویی و پوشش مناسب رسانه ای در این حرکت بزرگ بسیار حائز اهمیت خواهد بود.
وَ انتَصَرُواْ مِن بَعْدِ مَا ظُلِمُواْ وَ سَيَعْلَمُ الَّذِينَ ظَلَمُواْ أَىَّ مُنقَلَبٍ يَنقَلِبُونَ
و بعد از آنیکه مظلوم واقع شدند (از خداوند) طلب نصرت نمودند و بزودی ستمگران خواهند دانست که به کدامین دگرگون گاه ، دگرگون خواهند شد
هجدهم آذر ماه هزار و سی صد و نود
جمعی از اعضای انجمن اسلامی دانشجویان دانشگاه تهران و علوم پزشکی



زنی در خمین همسرش را به علت ازدواج مجدد با اسید سوزاند

خبرگزاری هرانا - زن جوانی در شهرستان خمین و در پاسخ به ازدواج دوم همسرش، او را در خواب با اسید سوزاند.
بر اساس گزارش رسانه‌های دولتی این زن که در بازجویی‌های به عمل آمده به اسید پاشی بر روی صورت همسرش هنگامی که وی خواب بوده، اعتراف کرده و علت این امر را ازدواج مجدد همسرش ذکر کرده، توسط پلیس آگاهی شهرستان خمین بازداشت شده است.
این زن در بازجویی به پلیس گفته است: "شوهرم بدون اطلاع من با زنی آشنا شد و با هم ازدواج کردند. اختلاف‌هایمان از‌‌ همان موقع آغاز شد و درصدد انتقام از شوهرم بودم."
وی افزود: "وقتی شوهرم از خانه هوویم به دیدن من آمد، تصمیم گرفتم نقشه‌ام را عملی کنم و پس از تهیه اسید، وقتی او خوابید، بالای سرش رفتم و به صورتش اسید پاشیدم. به خاطر سوزش صورت و چشمانش از خواب بیدار شد و با فریاد کمک می‌خواست و..."
در پی این اعترافات، زن متهم با قرار قانونی روانه زندان شد. تحقیقات تکمیلی از او ادامه دارد.گفتنی ست که مرد مصدوم از ناحیه صورت بشدت آسیب دیده و در عین بی‌هوش توسط ماموران پلیس به بیمارستان منتقل شده است.



احضار علیرضا ثقفی، فعال کارگری جهت گذراندن دوران محکومیتش

خبرگزاری هرانا - علیرضا ثقفی، فعال کارگری جهت گذراندن دوران محکومیت ٣ سال حبس تعزیری احضار شده است.
یه گزارش کانون مدافع کارگر، مطابق متن اخطاریه‌ای که برای ضامن علیرضا ثقفی ارسال شده است وی باید ظرف مدت ۲۰ روز، از تاریخ رویت اخطاریه (۱۶ آذرماه ۱٣۹۰) نسبت به معرفی متهم اقدام نمایند.
این درحالی ست که حکم دادگاه تجدید نظر به این فعال کارگری یا وکیلش ابلاغ نشده است. علیرضا ثقفی خراسانی در جریان مراسم روز جهانی کارگر ۱٣٨٨ در پارک لاله بازداشت شد و در شعبهٔ ۲٨ دادگاه انقلاب به ٣ سال حبس تعزیری محکوم گردیده است.