۱۳۹۰ اردیبهشت ۱۴, چهارشنبه

روز چهار شنبه بخش دوّم، تحلیل ها و آخرین گزارشات از اعتراضات، بازداشتها، زندان، و بیدادگاهها --- بیانیه ها



بخش دوّم
در قسمت اول مصاحبه با آقای سید احمدی ، از اعضای قدیمی سازمان چریک های فدایی خلق ، به چگونگی روند تشکیل سازمان و فعالیت های اولیه و نیز بستر زمانی تشکیل گروه های مبارز مسلح و چریکی چپ در ایران اشاره شد . در قسمت پیش رو، وی نکات دیگری از خاطرات و تجربیات خود در فعالیت های سیاسی اش را روایت می کند.
در این بخش از مصاحبه محمد تقی سید احمدی جریان سیاسی منتج به چریک های فدایی را چنین تعریف می نماید
 « در سال 1340 فعاليت جبهه ملي دوم در   مشهد نسبت به ساير مناطق  به دلایل بستر مناسب اجتماعی  و امکان تحرک بیشتر حائز توجه  بود . جمعيت هاي وابسته به جبهه ملي در اين شهر تمايلات مذهبي داشتند. طاهر احمدزاده به عنوان مسئول كميته ی جبهه  ی ملي دوم، در مشهد، با محمد تقي شريعتي، در « كانون نشر حقايق اسلامي »،  همكاري و ارتباط داشت.
انجمن اسلامي دانش آموزان نیز با انجمن اسلامي دانشجويان و مهندسان در ارتباط بود   و فعاليت های چشم گيری داشتند. نفوذ نهضت آزادي در رهبري و هدايت اين كانون ها بيشتر از سایرجریان های جبهه ی ملی بود.  پس از شكست جبهه ملي دوم، امير پرويز پويان و مسعود احمد زاده كه سال هاي دوره دوم متوسطه (كلاس دهم) را مي گذراندند و نيز چند تن ديگر از دوستان آنان با طاهراحمد زاده (پدر چریک های فدایی جانباخته : مسعود و مجید )، كه گرايش به نهضت آزادي پيدا كرده بود، در ارتباط بودند.
در سال 1342 اميرپرويز پويان، كه در آ ن زمان، سال آخر دبیرستان را مي گذراند، در يك محفل مذهبي ـ سياسي تحت عنوان «نهضت علي»  همراه چند تن از دوستانش دستگير و بعد از يك هفته به قيد ضمانت آزاد مي شود، اين پرونده با دو ماه ونيم حکم محكوميت بسته مي شود.   
پويان در سال 44 تحصیلات دوران متوسطه اش را در مشهد تمام کرد و  در پائيز همان سال به  دانشكده ی ادبيات دانشگاه تهران وارد و در رشته ی علوم اجتماعي مشغول به تحصيل   شد. در همين سال مسعود احمد زاده  نیز به تهران آمد  و در رشته ی رياضي دانشكده علوم  ثبت نام  نمود. بايد گفت  در اين مقطع  پويان و احمد زاده افكار ملی و مذهبي داشتند، ولي به مرور به افكار ماركسيستي گرایش پيدا مي كنند.  بعدها علت گرايش پويان آشنایی وی با عباس مفتاحي عنوان شده است.
در سال هاي 44 ـ 1343 عباس مفتاحی، علاوه بر صفائي فراهاني، با سيف دليل صفائي، كيانزاد و غفورحسن پور رفاقت  و تبادل فكري داشت و تا سال 1346  نیز با  كاظم سلاحي  و علي طلوع هاشمي  -  از فعالين  دانشگاه پلي تكنيك - در ارتباط بود و از طريق همين ارتباط  نشريات گروه بيژن جزني را دريافت مي كرد.
كاظم  افكار ماركسيستي داشت، و طلوعي از دوستان هم مدرسه اي امير و مسعود در مشهد بود كه در دانشكده فني با عباس نيز آشنا شده بود. کاظم در فاصله سالهاي  44 ـ 42 به ماركسيسم روي آورده بود، و بعد از آشنائي با عباس، وي را به امير پرويز پويان و مسعود احمد زاده  معرفي كرده بود.
امیر پرویز پويان در سال1345 مارکسیزم را کاملا می پذیرد، ولي مسعود احمد زاده تا سال 46 هنوز افكار مذهبي خود را حفظ كرده بود، اما بعدها با    مطالعات آثار در دسترس ماركسيستی ، مانند رفقایش ، باقی مانده های رسوب و انقیاد مذهب را از خود دور می سازد و مارکسیست می شود .
     آغاز گر  مطالعات بسیاری از گروندگان به چپ مارکسیستی در آن سال ها  در مباني ماركسيسم را می توان    راديو پكن، كه آثار مائوتسه تونگ را در سال 46 پخش مي كرد، در نظر گرفت . در سال 46 پويان و احمدزاده با آشنائي نسبي به زبان انگليسي به ترجمه  ی مقالات و آثار سياسي و اجتماعي خارجي پرداختند.
     در اواخر سال 46 ، پويان، احمدزاده و عباس مفتاحي تصميم گرفتند كه هسته ی مركزي يك گروه مخفي و سیاسی  را  بوجود آورند . هدف از تشكيل اين گروه مخفي، مطالعه ی آثار ماركسيسم - لنينيسم و تحليل شرايط اقتصادي و اجتماعي ايران بود.  به دنبال همين تصميم در اوايل سال 47  پويان و احمد زاده از ميان دوستان ونزديكان خود در مشهد، شاخه ای ايجاد مي كنند كه حميد توكلي، بهمن آژنگ و مهدي لواساني  از جمله افراد اين شاخه بودند.
ماهها بعد پويان در جريان فعاليتهاي ادبي با صمد بهرنگي آشنا مي شود و صمد چند تن از دوستان مورد اعتمادش را در تبريز به پويان معرفي مي نمايد. بهروز دهقاني و عليرضا نابدل از جمله اين افراد بودند. پويان در اواخر تابستان 47 به همراه يكي ديگر از اعضاي گروه  براي تشكيل هسته اي در تبريز به اين شهر مي رود اما حادثه درگذشت  صمد بهرنگي  اولين خبري بوده كه در تبريز دريافت مي كند.
نهايتاَ شاخه يا هسته مركزي گروه توسط دهقاني، نابدل و مناف فلكي در اواسط همان سال در شهر تبريز  بوجود مي آيد.
در سال هاي 47 ـ 48 شاخه مشهد نفرات  ديگري را  همچون: سعيد آريان، شهين توكلي، غلامرضا گلوي،  سيد نوزادي، سالمي و محمد تقی سيد احمدي،  با کارکردها و   وظایف مختلف جذب مي نمايد. البته تا اين زمان چند نفر از كسانيكه از مدتها قبل با گروه رابطه داشتند، از جمله: كاظم سلاحي، مجيد احمد زاده و جواد سلاحي به آن پیوسته بودند  . هسته ی تبريز نيز در سال هاي 47 - 48 رشد كرده بود و اشرف دهقاني،  اصغر عرب هريسي، عباد احمدزاده، محمد تقي زاده، و جعفر اردبيل چي با آن ارتباط يافته بودند. 
در سال 48 شاخه ديگري در تبريز به وسيله اسداله مفتاحي بوجود مي آيد؛ در اين شاخه علاوه بر حضور خود اسدالله مفتاحي، تقي افشاني، يمين امين نيا، علي توسلي، احمد احمدي، حسن جعفري، رضوان خسروشاهي و بهروز حقي عضويت مي يابند. همچنين، در سال 1347 در مازندران نيز شاخه اي توسط عباس مفتاحي تشكيل شده بود
طي سالهاي 47 و48 ،گروه با مطالعات نسبي، انگيزه ی مبارزاتي  عليه رژيم پيدا مي كند؛ اما در اواخر سال 1348  در مقابل مسائل مهمي ـ در زمينه اتخاذ مشي مبارزاتي ـ قرار مي گيرد، چرا كه تا اين زمان گروه به مبارزه مسلحانه اعتقاد پيدا نكرده بود و خط مشي مشخصي را در پروسه ی مبارزاتي خود تعریف نکرده بود.
 مرحله ي دوم گروه احمد زاده، به اواخر سال 48 تا فروردين سال 50 اطلاق مي شود. در اين دوره گروه از طريق كاظم و جواد سلاحي با محفل ماركسيستي بيژن هیرمن پور ارتباط برقرار مي كنند و در سال 49 با اين محفل به وحدت مي رسند.حسن نوروزي، کریم حاجيان سه پله و خود هيرمن  پور از اين طريق به عضويت گروه احمدزاده در مي آيند . عبدالحسين براتي، ابراهيم دل افسرده و جلال نقاش نيز  سمپاتيزان گروه مي شوند. در همين سال حسين خوشنويس و علي سلماس نژاد توسط كاظم سلاحي به عضويت گروه در آمده، و احمد زيبرم توسط بهمن آژنگ در تهران به گروه معرفي مي شود. همچنين عباس جمشيدي  رودباري، جواد اسكوئي و اصغر ايزدي نيز به عضويت گروه در مي آيند. در تبريز نيز اكبر مؤيد به وسيله تقي افشاني به عضويت گروه در آمده و نورالدين رياضي، رحيم كياور، رقيه دانشگري توسط مناف فلكي با گروه رابطه پيدا مي كنند. »
منابع:
1.   اسناد موجود در نت
2.   خاطرات سید احمدی
     

بخش پنجم


بخش ششم

بخش هفتم


بخش هشتم


بخش نهم



بخش دهم


بخش یازدهم






بر اساس خبر رسیده

تهران: مراسم يادبود سيامک پورزند، پنج‌شنبه ۱۵ ارديبهشت

بنام خداوند داد آفرين
پناه جهان پشت ايران زمين
به اطلاع ملت فراز مند ايران ميرساند که مراسم ياد بود شادروان سيامک پور زند در روز پنج شنبه ۱۵ ارديبهشت از ساعت يازده الی دوازده و سی در ميدان دکتر فاطمی مسجد نور برگزار می گردد.
حضور تمامی کنشگران اجتماعی و سياسی، فعالان عرصه قلم و رسانه و ديگر گروه های ملت ايران باعث آرامش روان آن عزيز از ميان ما رفته و تسلای خاطر خانواده آن بزرگوار در برون مرز و ديگر فعالان عرصه هنر و فرهنگ خواهد گرديد.






شکارچیان اسامه بن ‌لادن چه کسانی بودند؟

یک کماندوی ناوی اس ای ال هنگام تفتیش یک کشتی در دریای سرخ

در پی قتل اسامه ‌بن ‌لادن در اقامتگاه اسرارآمیز وی، اکنون نام تیم ششم Navy Seal ارتش آمریکا بر سر زبان‌ها افتاده است. معنای اس ای ال چیست؟ این تشکیلات چه تعداد عضو دارد و چه نیروهایی آن را تشکیل می‌دهند؟


S-A-L در واقع حروف نخست واژه‌های انگلیسی Sea-Air و Land را تشکیل می‌دهند که به ترتیب به معنای دریا، هوا و زمین است. از همین نامگذاری روشن است که اعضای اس ای ال باید توانائی انجام عملیات فوق‌العاده در دریا و هوا و زمین را داشته باشند.
به گزارش "نویه سورشر سایتونگ" اعضای تشکیلات ناوی اس ای ال، تنها چند صد نفرند. آن‌ها در ایالات ویرجینیا مستقر هستند و در زبان رسمی Naval Special Warfare Development Group خوانده می‌شوند.
اعضای اس ای ال عضو واحدهای ویژه‌ای هستند که خودشان را "متخصصان خاموش" می‌نامند. آن‌ها اجازه ندارند رسما خودشان را مسئول قتل بن ‌لادن معرفی کنند. تیم ششم اس ای ال به‌طور عمده در افغانستان عمل می‌کند، اما ظرف سه سال گذشته عملیاتی نیز در یمن و سومالی انجام داده است.

زیر نظر مستقیم رئیس‌جمهور

رئیس‌جمهور آمریکا اجازه دارد اعضای اس‌ای ال و سایر یگان‌های ویژه را بدون نظارت سیا مامور انجام عملیات محرمانه کند. اما در حمله به محل استقرار بن‌لادن، لئون پانتا رئیس‌سیا به دستور مستقیم باراک اوباما فرماندهی تیم ششم اس ای ال را به عهده داشت.
عراق بهترین محل تمرین برای اعضای اس‌ای ال بود. آن‌ها همراه با اعضای یگان ویژه دیگری به نام "دلتا فورس" یاد گرفتند که در تعقیب بنیادگرایان روش‌های اف بی ‌ای (پلیس فدرال آمریکا) را مورد استفاده قرار دهند: حمله به هدف، کشتن افراد مشکوک، دستگیری دیگران و جمع آوری اسناد و مدارک.

گروه‌های ویژه عراق و افغانستان

در یک تقسیم کار غیررسمی، اعضای اس‌ای ال  مامور افغانستان و اعضای دلتا فورس مامور عراق شده‌اند. اما به‌رغم رقابت حرفه‌ای، همواره میان این دو واحد در انجام عملیات مختلف تبادل نیرو نیز وجود داشته است.
دلتا فورس در سال ۲۰۰۳ صدام حسین را به دام انداخت و پسران وی عدي و قصي را کشت. از همان زمان، بر سر شکار بن‌لادن میان این دو واحد رقابت وجود داشت.




هانیه؛ قربانی کودک‌آزاری و نبود شجاعت مدنی


روز ۳۰ فروردین، دختربچه هشت ساله‌ای در اثر ضرب و شتم ناپدری خود به شدت مجروح و در بیمارستان بستری شد. پزشک این کودک خواستار بازتاب این خبر در رسانه‌ها شده و گفته است که این مورد با بقیه موارد کودک‌آزاری تفاوت دارد.


دو ساعد دست و سر او شکسته، آثار سوختگی و شلاق بر بدن نحیف هشت‌ساله‌اش دیده می‌شود. چهار روز است که هیچ غذایی نخورده. زخم‌های کهنه‌اش عفونت کرده‌اند، چون شکنجه‌گر روی آن‌ها را با پلاستیک می‌پوشانده است. "هانیه" با مادر معتاد و ناپدری‌اش در جنوب ابرشهر تهران زندگی می‌کند. پزشک معالجش گفته کسی که او را شکنجه داده نمی‌تواند خلق و خوی انسانی داشته باشد.
اهالی محله جوادیه تهران از مدت‌ها پیش با صدای ناله‌ها و ضجه‌های کودکی در همسایگی‌شان خو گرفته بودند. آن‌ها خبر نداشتند که سال ۱۳۸۱ مجلس ایران قانونی را به تصویب رسانده که بر اساس آن کودک‌آزاری جرم عمومی محسوب می‌شود و نیاز به شاکی خصوصی ندارد و بر این اساس افراد موظفند موارد کودک‌آزاری را گزارش دهند. گویا در آنجا قانون "چهار دیواری، اختیاری" قوی‌تر از قانون مصوب مجلس عمل می‌کند.
 اما روز ۳۰ فروردین بالاخره کسی بی‌خبر یا باخبر از این قانون به کلانتری محل تلفن کرد. ساعتی بعد، ماموران دخترک نیمه‌جانی را به بیمارستان رسول اکرم منتقل کردند که حال نزارش متخصص پزشکی قانونی را نیز برآشفته ساخت تا به جایی که از رسانه‌ها خواست تا این مورد را گزارش دهند و خبرش را اعلام کنند.
دكتر كامران آقاخانی، متخصص پزشكی قانونی بيمارستان، به خبرنگار مهر گفته است: «ما موارد كودك‌آزاری زيادی را شاهد هستيم، اما وضعيت اين دختر قابل مقايسه با ساير كودك‌آزاری‌‌ها نيست. شدت آزار و شكنجه او به قدری دردناك است كه قابل شرح نيست».
دردناکی وضعیت هانیه، خواب دادستان تهران را نیز برآشفت. وی دو روز بعد در گفت و گو با خبرگزاری مهر شماره تلفنی را اعلام کرد که شهروندان تهرانی موظف هستند در صورت مشاهده هرگونه مورد کودک‌آزاری، توسط آن دادستانی را در جریان قرار دهند.
جعفری دولت‌آبادی تاکید کرد که هیچ مشکل قانونی برای مقابله با کودک‌آزاری وجود ندارد و حتی اگر کودک‌آزاری به مرگ منتهی شود، متهم قصاص خواهد شد.
البته بر اساس ماده ۲۲۰ قانون مجازات اسلامی، اگر پدر یا جد پدری فرزند خود را بکشد، قصاص نمی‌شود و تنها به پرداخت دیه به ورثه مقتول و تعزیر محکوم خواهد شد.
مشکل تعریف کودک در قوانین ایران
سپیده یوسف‌زاده فعال حقوق کودک می‌گوید:«این تنها تناقض قانونی موجود در زمینه کودک‌آزاری نیست.» به نظر وی بزرگترین تناقض قانونی در این زمینه تعریف قانونی کودک است که بر اساس قانون مصوب سال ۸۱ به تمامی افراد زیر ۱۸ سال اطلاق می‌شود، در حالی که در بقیه قوانین، این سن برای دختر ۹ سال تمام قمری و برای پسر ۱۵ سال است.
خانم یوسف‌زاده ضمن اشاره به مورد دیگری از این دوگانگی‌ها می‌گوید: «ماده ۵۹ قانون مجازات اسلامی و ماده  ۱۱۷۹ قانون مدنی اعلام می‌کنند والدین در حد متعارف می‌توانند کودک را تنبیه کنند و این هم یکی دیگر از موارد تناقض با قانون حمایت از حقوق کودک مصوب سال ۸۱ است».
البته دادستان تهران به این دو ماده قانونی اشاره کرده و گفته است: «ضرب و شتم کودکان از طریق شلاق و یا سوزاندن، تنبیه غیر متعارف است و در مواد ۳ و ۴ قانون حمایت از کودکان و نوجوانان نیز به مجازات این متهمان اشاره شده و دادستان‌ها باید این موضوعات را پیگیری کنند».
البته نه دادستان و نه قانون‌گذار مشخص نکرده‌اند که "حد متعارف تنبیه" چیست.
کودک‌آزاری تنها آزار جسمانی نیست
در قانون مصوب سال ۸۱ کودک‌آزاری محدود به اذیت و آزار جسمی کودک نیست، بلکه شامل آزار جسمی، روانی و اخلاقی نیز می‌شود. سپیده یوسف‌زاده با اشاره به عرف رایج در جامعه ایرانی، که پدر و مادر را مالک کودک می‌داند، می‌گوید: «وقتی پدر و مادر احساس می‌کنند مالک بچه هستند، ممکن است از انواع مختلف کودک آزاری که متوجه بچه‌ی‌شان می‌کنند غفلت داشته باشند. من فکر می‌کنم خلائی که الان در جامعه‌ی ما وجود دارد، گفتمان در مورد انواع مختلف کودک‌آزاری است. رابطه‌ی پدر و مادر با کودک‌شان، رابطه‌ی افرادی که به هر نوعی با کودک سروکار دارند، مثل مربی و معلم و پزشک باید تبیین شود. خلاء این گفتمان وجود دارد و تا یک فضای عمومی برای صحبت کردن، نوشتن و نشان دادن فیلم در این مورد نباشد، این آگاهی رسانی انجام نمی‌شود».
هانیه هم‌اکنون بیمار دو بیمارستان "مرکز مداوای سوختگی" و بیمارستانی عمومی است. پزشکش گفته برخی از شکستگی‌ها باید جراحی شود و جای سوختگی‌ها نیز ترمیم خواهد شد، اما کسی از ضربه‌ی روحی‌ای که بر اثر ماه‌ها شکنجه بر این دختر هشت ساله وارد شده سخن نگفته است.
ترس هانیه از ناپدری
آخرین گزارشی که روزنامه جام‌جم از وضعیت این دختر منتشر کرده این عنوان را دارد: «هانیه می‌ترسد». در این گزارش به ترس هانیه از شنیدن حتی نام ناپدری‌اش اشاره شده و از قول بازپرس پرونده نوشته شده: هربار که نام "حمید" تکرار می‌شود، بدن هانیه به لرزه می‌افتد.
ناپدری هم‌اکنون در بازداشت است، مادر هانیه به مرکز ترک اعتیاد منتقل شده و سرپرستی هانیه به طور موقت به اداره بهزیستی سپرده شده است. به گفته‌ی رئیس شعبه بازپرسی این پرونده، مجازات احتمالی ناپدری بین ۲ تا ۵ سال حبس، قصاص و دیه خواهد بود. وی همچنین گفته است که دستور شناسایی خانواده پدری و مادری هانیه صادر شده تا سرپرستی او به یکی از این دو خانواده واگذار شود.
ماندن در بهزیستی، زندگی با خانواده‌ی پدری که کسی هنوز نامش را هم نمی‌داند و یا رفتن به آستارا و ماندن در کنار پدر بزرگ و مادربزگ مادری؛ آیا سرنوشت بهتری در انتظار هانیه هشت ساله خواهد بود؟
یک فعال حقوق کودک می‌گوید گزارش دادن شکنجه و آزار یک کودک، دخالت در زندگی خصوصی افراد نیست؛ وظیفه‌ای است که زندگی اجتماعی بر دوش تک‌تک افراد می‌گذارد و این همان چیزی است که از آن با عنوان "شجاعت مدنی" یاد می‌شود. در تهران یا آستارا، در بین خانواده پدری یا مادری و صرف نظر از این‌که شکنجه‌کننده ولی قهری کودک باشد یا نامادری او، مهم این است که مردم شجاعت مدنی را از یاد نبرند.
نویسنده: میترا شجاعی
تحریریه: جواد طالعی


۱۰ ابزار و تاکتیک نظام‌های سرکوب‌گر برای مقابله با منتقدان آنلاین


سازمان‌های حقوق بشری می‌گویند امنیت روزنامه‌نگاران و وب‌نگاران بدتر شده است. نظام‌های سرکوب‌گر از چه شیوه‌ها و ابزاری برای سرکوب منتقدان بهره می‌برند؟ «کمیته دفاع از حقوق خبرنگاران» این شیوه‌ها را معرفی می‌کند.

 امروز، ۳ می ۲۰۱۱، بیست سال از انتشار فراخوان بیانیه‌ی معروف «ویندهوک» می‌گذرد. بیانیه‌ای که مبنایی برای حمایت از اصول بنیادین آزادی‌بیان در عرصه‌ی خبررسانی با اتکا به ماده‌ی ۱۹ اعلامیه‌ی جهانی حقوق بشر شد. ۲۰ سال بعد از انتشار «بیانیه‌ی ویندهوک» بنا به گفته‌ی کمیسر عالی حقوق بشر سازمان ملل متحدد، « سازمان گزارش‌گران بدون مرز» و «کمیته‌ی حمایت ازخبرنگاران»، بسیاری از اهداف این بیانیه هنوز محقق نشده‌اند و وضعیت آزادی بیان و امنیت خبرنگاران در بسیاری از کشورها هنوز با دشواری‌های جدی روبروست.
از سوی دیگر «خانه آزادی» که یک موسسه‌ی تحقیقاتی آمریکایی است می‌گوید از هر شش نفر ساکن کره‌ی زمین، فقط یک نفر می‌تواند ادعا کند در کشوری زندگی می‌کند که آزادی بیان و آزادی در عرصه‌ی خبررسانی در کشورش رعایت می‌شود. «کمیته‌ی حمایت از خبرنگاران» می‌گوید خاورمیانه یکی از مناقطق جغرافیایی است که بدترین وضعیت خبررسانی را دارد و حقوق انسانی و امنیت خبرنگاران این منطقه با چالش‌های جدی روبروست.
«کمیته حمایت از خبرنگاران» همچنین به مناسبت روز جهانی آزادی مطبوعات لیستی از ۱۰ ابزار و تاکتیک که کشورهای سرکوب‌گر برای مقابله و سرکوب آنلاین وب‌نگاران، خبرنگاران و شهروندان روزنامه‌نگار استفاده می‌کنند نیز انتشار داده است.

ابزارهای یکسان در اختیار سرکوب‌گران و منتقدان
بنا به گزارش «کمیته حمایت از خبرنگاران»  بسیاری از ابزارهای دیجیتال و امکانات آنلاینی که منتقدان نظام‌های سرکوب‌گر برای اطلاع‌رسانی در عرصه‌ی وب استفاده می‌کنند، همان ابزارهایی است که نظام سرکوب‌گر نیز برای مقابله و سانسور و شناسایی  طرفداران آزادی بیان به کار می‌برد. این گزارش برای مثال از ابزارها و امکانات آنلاینی چون ایمیل، تلفن‌های همراه دوربین‌دار، ارسال پیام کوتاه، به اشترا‌گذاری ویدیو و توئیتر نام می‌برد که نه تنها مدافعان آزادی بیان، که مخالفان آزادی بیان و سرکوب‌گران نیز از آن برای پیشبرد پروپاگاندای خود بهره می‌برند.بنا به گزارش «کمیته حمایت از خبرنگاران»ایران بیشتر از هر کشوری وب‌سایت فیلتر می‌کند
«کمیته حمایت از خبرنگاران»، ۱۰ ابزار و شیوه‌ی  سرکوب آنلاین را به این شکل دسته‌بندی می‌کند: فیلتریگ وبلاگ‌ها و ، سانسور وب‌سایت‌ها در مواقع حساس همچون انتخابات، عدم توسعه‌ی شبکه‌ی اینترنت، کنترل زیرساخت‌های اینترنت، حمله به سایت‌های مخالفان در تبعید، ارسال ایمیل‌های ویروسی به ایمیل مخالفان، مسدود کردن شبکه‌های اجتماعی، از کار انداختن  همه‌ی شبکه‌ی اینترنت سراسری کشور، بازداشت وبلاگ‌نویسان و حمله و اعمال خشونت به به روزنامه‌نگاران آنلاین.
بنا به این گزارش، کشورهایی که این شیوه‌ها را اعمال می‌کنند همه کشورهایی هستند که سال‌هاست سابقه‌ی بدی در مقابله با آزادی بیان دارند و آن‌چه حائز اهمیت است تطبیق و اعمال شیوه‌های قدیمی سانسور و مبارزه با منتقدان در فضای آنلاین است.

ایران؛ فیلترچی وب‌سایت‌ها و بزرگ‌ترین زندان وب‌نگاران
جمهوری اسلامی ایران، از اولین نظام‌های سیاسی است که  فیلتر و مسدودکردن دسترسی به وبلاگ‌ها و وب‌سایت‌های مخالف را آغاز کرد. وبلاگ‌نویسی در ایران حالا تاریخی ۱۰ ساله دارد و در بیشتر این سال‌ها وبلاگ‌های بسیاری توسط مقامات قضایی ایران فیلتر شده یا به طور کلی از سرویس‌های وبلاگ‌نویسی ایرانی چون «بلاگفا» و «پرشین بلاگ» حذف شده‌اند.
«کمیته حمایت از خبرنگاران» در گزارش خود از ایران به عنوان کشوری که بیش از سایرین از این شیوه برای مقابله با منتقدان استفاده می‌کند نام می‌برد. این گزارش می‌گوید فیلترینگ وبلاگ‌ها و وب‌سایت‌های خبری از بعد از انتخابات مناقشه‌برانگیز ریاست‌جمهوری ۸۸ شدت بیشتری گرفته و شیوه‌ی فیلترینگ نیز پیچیده‌تر شده است.  بنا به گزارش «کمیته حمایت از خبرنگاران» در ژانویه ۲۰۱۱، طراحان «تور» که ابزاری برای دورزدن فیلترینگ است، اعلام کردند که جمهوری اسلامی ایران سیستم فیلترینگ و شناسایی وب‌نگاران منتقد خود را ارتقا بخشیده و از شیوه‌های به‌روز و پیچیده‌ای برای از کار انداختن نرم‌افزارهای عبور از فیلتر استفاده می‌کند.
در اکتبر ۲۰۱۰، حسین رونقی ملکی، وبلاگ‌نویس ایرانی که نرم‌افزاری برای دور زدن فیلترینگ طراحی کرده بود و سعی داشت شیوه‌های عبور از فیلترینگ را به کاربران ایرانی آموزش دهد، به ۱۵ سال حبس تعزیری محکوم شد. «کمیته حمایت از خبرنگاران» می‌گوید در زمینه‌ی سانسور و اعمال فیلترینگ ایران حتا از چین که «پدر فیلترینگ جهان» است نیز جلو زده و همراه با چین با ۳۴ وب‌نگار زندانی، بزرگ‌ترین زندان ‌روزنامه‌نگاران آنلاین و وب‌نگار به شمار می‌رود.

چین، سردمدار ایمیل‌های ویروسی چین در کنار ایران بزرگ‌ترین زندان وب‌نگاران در جهان است
مسئولان اعمال فیلترینگ و سانسور در چین، به ایمیل‌های شخصی روزنامه‌نگاران مخالف ایمیل‌هایی حاوی اسپم‌های ویروسی با عنوانی گول‌زننده و قلابی می‌فرستند. بعد از اینکه دریافت‌کننده، ایمیل را باز کند کامپیوتر او ویروسی شده و مسئولان به اطلاعات ایمیل‌ها و شناسه‌های کاربری شخصی کاربر دسترسی پیدا می‌کنند، به فایل‌های شخصی او  نفوذ می‌کند و گاه حتا از کامپیوتر او برای حمله به کامپیوترهای دیگر چهره‌های مخالف استفاده می‌کنند.
«کمیته حمایت از خبرنگاران» در گزارش خود تاکید می‌کند که بنا به گفته‌ی متخصصان امنیت شبکه، دولت چین این شیوه را که به «پرتاب نیزه» معروف است، صرفن برای مقابله با روزنامه‌نگاران مخالف، فعالان جامعه‌ی مدنی و فعالان حقوق بشر در این کشور طراحی کرده است.

سوریه وبلاگ‌نویسان را بازداشت می‌کند
بیش از نیمی از روزنامه‌نگارن و شهروندان خبرنگار و وب‌نگارانی که در سال ۲۰۱۰ بازداشت شده‌اند، وبلاگـنویس بوده‌اند و در این میان سوریه، بیش از سایر کشورها از این شیوه‌ی دیرینه برای سرکوب منتقدان استفاده می‌کند.
طل الملوحی که یکی از جوان‌ترین زندانیان نبود آزادی بیان در جهان است، وقتی ۱۸ ساله بود به دلیل مطالب انتقادی که در سه وبلاگ خود درباره‌ی دولت سوریه و شیوه‌ی برخورد اسرائیل با فلسطینی‌ها می‌نوشت بازداشت شد. او در سال ۲۰۱۰ در دادگاهی که پشت درهای بسته بدون حضور خانواده و خبرنگاران برگزار شد، به ۵ سال حبس تعزیری محکوم شد. سوریه بیش از کشورهای دیگر وبلاگ‌نویسان منتقد را بازداشت می‌کند
در ماه مارس ۲۰۱۱، خالد الاختیار که از روزنامه‌نگاران آنلاین معروف سوریه است برای بیش از یک هفته بازداشت شد و دولت سوریه بار دیگر احمد ابوالخیر، وبلاگ‌نویس معروف سوریه‌ای را بازداشت کرده است.
در گزارش «کمیته حمایت از روزنامه‌نگاران» از روسیه به عنوان کشوری که از  خشونت و به‌ویژه خشونت فیزیکی علیه روزنامه‌نگاران به عنوان شیوه‌ی سرکوب استفاده می‌کند و از تونس در دوران زمامداری بن‌علی نیز به عنوان رژیمی که سابقه‌ی طولانی در سانسور شبکه‌های اجتماعی داشته نام برده می‌شود.



جوانان نسل اینترنت؛ قلب طپنده‌‌ی انقلاب سوریه

صفحه توییتر رامی ناخل، فعال اینترنتی سوری

در سوریه مردم به رغم سرکوب و کشتار به مبارزه با دولت بشار اسد ادامه می‌دهند. فعالان اینترنتی هم صدای مردم را به دنیا می‌رسانند. آن‌ها فیلم و خبر اعتراضات را در اینترنت می‌گذارند. چهره‌ی شاخص‌شان یک جوان ۲۸ ساله است.

اعتراضات مردمی در سوریه همچنان ادامه دارد. خشونت دولتی هم پا به پای آن. آن‌چنان که بسیاری از ناظران سیاسی اوضاع سوریه را این‌طور توصیف می‌کنند: «رسیدن به نقطه‌ی برگشت‌ناپذیر.» بر اساس گزارش‌ها از شروع تظاهرات در شهرهای مختلف سوریه تا کنون بیش از ۴۰۰ نفر کشته شده‌اند.
گزارشگران بدون مرز در روز سوم ماه مه، روز جهانی آزادی مطبوعات، بر دیوار سفارت سوریه در پاریس نوشت: «جوهر باید جاری شود، نه خون.»
اما اعتراضات مردمی سوریه را فعالان جوانی پیش می‌برند که انگشتان‌شان جوهری نیست، بلکه بر کیبورد لپ‌تاپ می‌لغزد و از امکانات دنیای آن‌لاین برای پیشبرد اهداف خود بر ضد رژیم چهل ساله‌ی خاندان اسد استفاده می‌کنند.
یکی از آن‌ها رامی ناخل است، جوان ۲۸ ساله‌ای که اکنون در خانه‌ای امن در بیروت به سر می‌برد، به گزارش همه گزارشگرانی که با او گفت‌وگو کرده‌اند، لپ‌تاپ او هیچ وقت بسته نمی‌شود، اعتیاد جدی به سیگار دارد و نگاه از اینترنت نمی‌دزدد، چشم‌های سبزش از بی‌خوابی‌های طولانی از حالت افتاده است.
 در طول گفت‌وگو بارها پیش می‌آید که اسکایپ‌اش زنگ بخورد. باید به رسانه‌ها جواب بدهد و صدای مردمی را که از کف خیابان‌های سوریه برایش پیغام می‌فرستند، به جهان برساند.
هر آن صحبت را با خبری قطع می‌کند: تظاهرات در این یا آن شهر، تعدادی دستگیری جدید، یا تعدادی کشته شده‌ی جدید... این اخباری‌ست که او از هم‌وطنان خود، از دیگر جوانان انقلابی عصر اینترنت دریافت می‌کند و در اختیار دنیا می‌گذارد.
او همان چهره‌ای‌ست که جهان از بهار دنیای عرب انتظار دارد، جوانی با تعهد بالا به آزادی اندیشه و تلاش بی‌توقف برای کسب آن با استفاده از ابزارهای نوین.
او نه تنها یک سوری که یک عضو پیوسته به دیگر جوانان تحول‌خواه خاورمیانه‌ست، جوانانی که در مصر تغییر را دیدند، یا ایرانی‌هایی که خون دادند و هنوز تلاش‌شان به ثمر ننشسته است. او یک انقلابی اینترنتی‌ست. آن‌هم در کشوری که بر اساس لیست ارایه شده از سوی سازمان جهانی "گزارشگران بدون مرز" همچون ایران، در میان ۱۰ کشور «دشمن اینترنت» است.

اسم مستعاری که شناخته شد
تنها یک هفته است که رامی ناخل، رامی ناخل شده است. پیش از آن و به مدت سه سال از هویت مستعار ملاث عامران استفاده می‌کرده است، از زمانی که در دمشق با دیگر دوستان جوانش نشریه‌ای اینترنتی داشته‌اند تا وقتی یک شبکه‌ی ایمیلی ساخته بود و اخبار مهم را به دیگر هم‌وطنان خود ایمیل می‌کرد و تا ژانویه ۲۰۱۱ که مجبور به ترک کشور شد، یعنی پس از ۴۰ بار بازجویی. مبارزات مردمی در سوریه به رغم کشتار ادامه دارد
در هر بار بازجویی، سوال محوری بازجویان از او این بود که آیا او فردی به نام ملاث عامران را می‌شناسد. او در نهایت تصمیم به ترک کشور گرفت اما نام "ملاث عامران" را هم با خودش به تبعید آورد، به دل بیروت در کشور لبنان. جایی که از تعقیب امنیتی‌های سوری در امان نماند.
او که توییتر و فیس‌بوک بسیار فعالی با نام "ملاث عامران" دارد و در آن عکس‌ها و اخبار دریافتی را به اشتراک می‌گذارد، یک پیغام فیس‌بوکی دریافت کرد، از سوی دستگاه امنیتی کشورش، سوریه. پیغامی که می‌گفت که هویت واقعی‌اش شناسایی شده و از او خواسته بود یا اعلام کناره‌گیری از دل مبارزات کند و یا انتظار این را بکشد که به سراغ خواهرش بروند (خانواده‌ی او در سوریه به سر می‌برند). تهدید هم شده بود که دسترسی به خودش هم کار سختی نیست.
پیش از این خواهرش به علت انتقاد از دولت در یک گفتگو در دانشگاه محل تحصیلش بازداشت شده بوده است.
رامی هویت خود را افشا کرد، به عنوان راهی برای حداقل برخورداری از امنیت در سایه نشریات غول‌پیکری نظیر گاردین، بی‌بی‌سی، نیویورک‌تایمزو ... که از او نقل‌قول می‌آورند. با این همه هر آن آماده‌ی فرار از محل اقامت خود است. اگرچه فعالیت مستمر روزانه در اینترنت عملاَ فرصتی برای فکر کردن زیاد به خطری که در کمینش است، نمی‌گذارد.
رامی هویت واقعی خود را افشا کرد اما همچنان توییتر و صفحه‌ی فیس‌بوکش با نام ملاث عامران قابل دسترسی‌ست، «برای احترام و حفظ رابطه با کسانی که در این سال‌ها او را دنبال می‌کرده‌اند» و او دوست ندارد که از صفحات شناخته‌شده‌اش کوچ کند به صفحه‌ای دیگر، هر چند که این صفحه نام اصلی او را بر خود داشته باشد.
رامی یا ملاث، فرقی نمی‌کند، او حالا سخنگوی غیررسمی جنبش سوریه است.

تونس و مصر، پیام‌آوران آزادی
دوروتی پرواز، خبرنگار الجزیره که در سوریه ناپدید شده است تلاش‌های فعالان اینترنتی در سوریه به فعالیت شجاعانه‌ی رامی محدود نمی‌شود، آن‌ها یک شبکه هستند. شبکه‌ای از همه گروه‌ها و از سنی تا مسیحی، از روزنامه‌نگار تا وکیل و پزشک و دانشجو در میان‌شان دیده می‌شود. آن‌هایی که به صورت مستقیم درگیر شبکه هستند اغلب جوان هستند، جوانانی ۲۰ یا ۳۰ ساله، بسیار با انگیزه، که مسلط به دانش اینترنت و زبان انگلیسی هستند.
به گواهی یکی از آن‌ها که ۲۶ ساله است و از دمشق با رسانه‌ها مصاحبه کرد و خواست تا نامش فاش نشود، وجه برجسته فعالیت‌های آن‌ها این است که نگاه‌شان به برادران و خواهران‌شان در مصر و تونس است. این جوان ۲۶ ساله یکی از افراد اصلی‌ست که از تظاهرات ضد دولتی در سوریه فیلم می‌گیرد و در یوتیوب می‌گذارد. او می‌گوید که تا پیش از انقلاب‌های تونس و مصر هیچ تصوری از آزادی نداشته است.
او اما برای محافظت خودش چه می‌کند؟ او می‌گوید که هر بار برای مخابره‌ی خبر و فیلم به کافی‌نت می‌رود، ۱۰ دقیقه بیش‌تر نمی‌ماند و دیگر تا مدت‌ها به آن کافی‌نت برنمی‌گردد.
با این همه خطر دستگیری از او و دیگر فعالانی نظیر او دور نیست: «بسیاری از دوستان من در روزهای اخیر دستگیر شده‌اند، بخصوص آن‌هایی که فعالان پشت کامپیوتر بوده‌‌اند،» این چیزی‌ست که فعال دیگری با نام رازان زیتونا، یک وکیل و محقق، به رسانه‌ها می‌گوید. او خود پیش از دستگیری قریب‌الوقوع‌اش به خارج از سوریه گریخته است و به فعالیت‌اش  در خارج از مرزها ادامه می‌دهد.

برای زنده‌ماندن‌اش توییت کنیم
توییتر، فیس‌بوک و دیگر رسانه‌های اجتماعی اینترنتی امکان وسیعی پدید آورده‌اند برای غالباَ جوانانی که سری پر شور دارند. صفحه‌ی " The Syrian Revolution 2011 الثورة السورية ضد بشار الاسد" در فیس‌بوک بیش از ۱۲۰ هزار عضو دارد.
اکانت @SyRevoSlogans در توییتر شعارهای جدید برای تظاهرات بعدی فراهم می‌آورد. بسیاری از شعارها از سوی فالوئرها پیشنهاد می‌شود.
از این دست اکانت‌های توییتر کم نیستند. مبارزه برای آزادی در دو سطح ادامه می‌یابد، کف خیابان و پشت کامپیوتر و در شبکه‌های اجتماعی.
دوشنبه، دوم ماه مه، که خبر ناپدید شدن دوروتی پرواز، خبرنگار جوان الجزیره در سوریه پخش شد، یکی او دوستان و همکاران سابق او ناامیدانه نوشت که تنها چیزی که اکنون به زنده ماندن دوروتی کمک می‌کند توجه جهانی به او از طریق پخش خبر اوست. او ادامه داد که اما در میان اخبار داغ مرتبط با کشته شدن بن لادن چه کسی می‌تواند توجه جهان را به دوروتی برگرداند.
او در ادامه با معرفی هشتگ ساخته شده برای رهایی دوروتی در توییتر (#FreeDorothy) نتیجه گرفت که «وقتی دوستت گم شده، تنها کاری که می‌توانی بکنی این است که توییت کنی!»
او از دیگران نیز خواست با استفاده از هشتگ #FreeDorothy به توییت کردن درباره او و خبررسانی از این طریق بپردازند.

مریم میرزا
تحریریه: یلدا کیانی


جولین آسانژ: «فیس‌بوک مخوف‌ترین شبکه‌ی جاسوسی تاریخ است»


جولین آسانژ در گفت‌وگویی جنجال‌برانگیز با نشریه «راشیا تودی» به «فیس‌بوک» حمله کرده و این شبکه‌ را شبکه‌ای جاسوسی نامیده است. خبر امکان خرید در فیس‌بوک و بازرسی ایمنی تولیدات سونی از دیگر موضوع‌های این مقاله‌اند.

جولین آسانژ، بنیان‌گذار «ویکی‌لیکس» در گفت‌وگویی با نشریه‌ی «راشیا تودی»، شبکه‌ی اجتماعی «فیس‌بوک» را «مخوف‌ترین شبکه‌ی جاسوسی که تا به‌حال ساخته شده است» نامید.
 آسانژ در گفت‌وگو با این نشریه‌ی روسی گفته است به عقیده‌ی او «فیس‌بوک» بانک اطلاعاتی از نام و احوال و سابقه‌ی افراد است که کاربران به شکل داوطلب این داده‌ها را تکمیل می‌کنند و به دست خود در اختیار سرویس‌های اطلاعاتی و امنیتی و در راس اش سرویس امنیتی آمریکا یعنی «سیا» قرار می‌دهند.
جولین آسانژ گفته است:« هرکس که دوستی را به صفحه‌ی خود در فیس‌بوک اضافه می‌کند، باید بداند که به شکل مجانی دارد به سرویس امنیتی و اطلاعاتی آمریکا سرویس می‌دهد و بانک اطلاعاتی آن‌ها را تکمیل می‌کند.» اوالبته تاکید می‌کند که به هیچ‌وجه فکر نمی‌کند مالک اصلی «فیس‌بوک» دولت آمریکاست، اما این حقیقت که سرویس اطلاعاتی امنیتی آمریکا به داده‌های ثبت‌شده در «فیس‌بوک» دسترسی دارد، به اندازه کافی خطرناک و نگران‌کننده است.
 آسانژ معتقد است:« آمریکا هر زمان بخواهد می‌تواند فشار سیاسی و حقوقی لازم را به فیس‌بوک وارد کند تا این داده‌ها در اختیارش قرار گیرد. »
بنیان‌گذار «ویکی‌لیکس» همچنین ادعا کرده است که «ویکی‌‌لیکس» هنوز اسناد بسیار مهم و محرمانه‌ای را که در اختیار دارد منتشر نکرده و گفته است برخی از این اسرار «شرم‌آور» هستند. آسانژ در گفت‌وگو با «راشیا تودی» از صنعت رسانه‌های جهانی و به‌ویژه رسانه‌های جریان اصلی نیز انتقاد کرده و گفته است این رسانه‌ها حقیقت را دست‌کاری شده در اختیار افکار عمومی قرار می‌دهند و کار چندانی برای جلوگیری از وقوع جنگ یا مقابله با نظام‌های فاسد انجام نمی‌دهند.
بازرسان امنیت سایبر، ایمنی تولیدات «سونی» را بازبینی می‌کنند
در پی حمله‌ی هکرها به پلی‌استیشن‌های تولید «سونی»، اطلاعات‌ کارت‌های اعتباری میلیون‌ها کاربر به سرقت رفته و یکی از بزرگ‌ترین فاجعه‌های امنیت فن‌آوری و سایبر سال‌های اخیر رقم خورده است.
هفته‌ی گذشته کمپانی بزرگ «سونی» اعلام کرد که هکرها به شبکه‌ی دستگاه‌های پلی استیشن تولید این کمپانی حمله کرده‌اند. در پی این حمله، دستگاه‌های پلی استیشن بیش از ۲۵ میلیون نفر از کاربران آلوده و اطلاعات شخصی بسیاری از آن‌ها از جمله نام، نشانی و حتا شماره‌های کارت‌های اعتباری آن‌ها به سرقت رفته است. «سونی» بعدتر اعلام کرد که رقم دستگاه‌هایی که آلوده به این ویروس شده‌اند به ۷۷ میلیون رسیده است.

«سونی» اعتراف کرده است که اطلاعات ۱۰۷۰۰ کارت بانکی حساب جاری کاربران در کشورهایی مثل هلند، آلمان، اتریش و اسپانیا نیز در پی این حملات، مورد دستبرد هکرها قرار گرفته است. این حمله‌ی هکرها نه فقط دستگاه‌های پلی استیشن، که در موارد متعددی کامپیوترهای شخصی و افزونه‌های بازی‌های اینترنتی در «فیس‌بوک» کاربران را هم مورد حمله قرار داد.
در پی جنجال‌های ناشی از این حمله‌ی هکرها و رخنه‌ی امنیتی که در نوع خود از بزرگ‌ترین فاجعه‌های امنیت فن‌آوری است، «سونی» اعلام کرده که  گروهی از بازرسان امنیت سایبر را استخدام کرده است تا ایمنی تولیدات و شبکه‌های «سونی» را مورد بازبینی قرار دهند.
پلیس فدرال آمریکا – اف بی آی- نیز وارد عمل شده و اعلام کرده‌اند که رخنه‌ی امنیتی ناشی از این حمله‌ی هکری و به‌ویژه اطلاعات کارت‌های اعتباری که مورد سرقت قرار گرفته‌‌اند را بررسی می‌کند. کمپانی «سونی» اعلام کرده است که برای همه‌ی کاربرانی که مورد حمله قرار گرفته‌اند ایمیل عذرخواهی خواهد فرستاد و عضویت آن‌ها را برای ۳۰ روز بدون دریافت هزینه تمدید خواهد کرد.
حالا دیگر می‌توان در «فیس‌بوک» خرید کرد
«فیس‌بوک» هر روز امکانات تازه‌ای را در اختبار کاربران خود قرار می‌دهد. یکی از این آخرین تحولات و امکانات/ امکان خرید آنلاین پوشاک در این شبکه‌ی اجتماعی است.
شرکت «شاپ اکسپرس» که یک مارک زنجیره‌ای آمریکایی است، همه مجموعه‌ی لباس‌های زنانه، مردانه و زیورآلات تولید خود را در صفحه‌ی «فیس‌بوک» قرار داده و مشتری‌ان می‌توانند از طریق «فیس‌بوک» کالای موردعلاقه‌ی خود را خریداری کنند.
«شاپ اکسپرس» هرچند از اولین شرکت‌هایی است که خرید «فیس‌بوکی» برای محصولات خود را به‌راه انداخته است، اما کمی قبل‌تر «اتحادیه خرده‌فروشان پوشاک انگلستان» مجموعه‌ی ۱۵۰ هزار محصول این اتحادیه را در «فیس‌بوک»، با عنوان «قابل خریداری در فیس‌بوک» عرضه کرده بود.

جیم رایت، معاون «شاپ اکسپرس» درباره‌ی افتتاح اخرید فیس‌بوکی گفته است:«ما به دنبال راه‌های تازه‌ای برای مشتری هستیم تا با ما بیشتر در تماس مستقیم قرار بگیرد و خریدش را هرجور که راحت‌تر است و به آسان‌ترین شیوه‌ها انجام دهد.»
در صفحه‌های «فیس‌بوک» هردو کمپانی «شاپ اکسپرس» و «اتحادیه خرده‌فروشان پوشاک انگلستان» کاربران می‌توانند مجموعه‌ی کامل عکس‌های لباس‌های تازه این دو کمپانی را لایک بزنند، نظر دهند، هم‌خوان کنند و هرمحصولی را که خریداری کرده‌اند روی دیوار «فیس‌بوک» خود به اشتراک گذارند.
کارشناسان آنلاین پیش‌بینی می‌کنند که در ماه‌های آتی طراحان و مارک‌های بزرگ دیگری نیز امکان خرید فیس‌بوکی محصولات خود را افتتاح کنند و این بزرگ‌ترین شبکه‌ی اجتماعی، به یکی از پلات‌فرم‌های خرید اینترنتی محبوب نیز تبدیل شود.
 



آیا احمدی‌نژاد برای جناح خامنه‌ای به حد کافی «اسلامی» است؟

عباس میلانی، استاد تاریخ و مدیر مطالعات ایران در دانشگاه استنفورد آمریکا، در مطلبی که وب‌سایت «فارن پالسی» منتشر کرده است به تحلیل جدال موجود بین جناح‌های حکومت ایران بر سر «مکتب ایرانی» و «مکتب اسلامی» پرداخته و می‌نویسد که آخرین مورد از کشمکش بین محمود احمدی‌نژاد و آیت‌الله خامنه‌ای ممکن است آخرین جدال احمدی‌نژاد باشد.
عباس میلانی در مقدمه این مطلب به زمینه‌های تاریخی و قدمت بحث بر سر هویت ملی و اسلامی ایرانیان پرداخته و اشاره می‌کند که بروز اختلاف نظر بین نخبگان یا دولتمردان ایرانی پیرامون ارجحیت عناصر ملی یا عناصر اسلامی بحث تازه‌ای نیست. حقیقت این است که هویت ایرانیان همواره دو عنصر مهم داشته، یکی سنت‌ها و میراث ماقبل اسلام است که در فلسفه و فرهنگ دوران مانی و زرتشت ریشه دارد و دیگری هم تاریخ سیزده قرن حاکمیت فرهنگ اسلامی بر مردم ایران.
یافتن نوعی تعادل یا همزیستی بین این دو عنصر مهم همیشه برای حاکمان ایران دشوار بوده است. شاهان سلسله پهلوی سعی کردند عنصر ماقبل اسلامی در فرهنگ ایران را تقویت کنند. نمونه آن برگزاری جشن‌های ۲۵۰۰ ساله پادشاهی ایران و حتی تغییر تقویم هجری شمسی به تقویم پهلوی در سال ۱۳۵۵ بود که البته دو سال بیشتر دوام نیاورد.
در دوران حکومت اسلامی تلاش گسترده و آگاهانه‌ای برای زدودن عناصر فرهنگی ماقبل اسلام آغاز شد. ایام باستانی از جمله نوروز به عنوان جشن‌های بت‌پرستان به حاشیه رانده شد و حتی در مواردی تلاش شد که آثار باستانی دوران پادشاهی قبل از اسلام از بین برده شود. در متون درسی و رشته‌های تاریخ و علوم اجتماعی دانشگاه‌ها سعی شد آن بخش از هویت ایرانی مسکوت گذاشته شده یا حتی حذف شود. اما مردم ایران در مقابل این اقدامات حکومت اسلامی مقاومت کردند و آئین‌های باستانی مثل جشن نوروز بیش از گذشته در میان مردم اهمیت پیدا کرد.
عباس میلانی می‌افزاید که وجود غرور ملی در بین ایرانیان باعث شده است که احمدی‌نژاد و مشاوران نزدیک وی مثل رحیم مشایی سعی کنند از این منبع برای افزودن بر قدرت خود در جدال با جناح‌های دیگر در جمهوری اسلامی بهره‌برداری کنند، و آن چه که آن‌ها «مکتب ایرانی اسلام» یا «اسلام ایرانی» نامیده‌اند در حقیقت سرپوشی است برای تبدیل نمودن تاریخچه افتخارآمیز ایران باستان به یکی از ستون‌های قدرت خود.
نمونه این تلاش را می‌توان در برنامه‌های دولت احمدی‌نژاد برای برگزاری مراسم نوروز و دعوت گروهی از سران کشورهای خارجی برای شرکت در این مراسم یا تلاش احمدی‌نژاد برای آوردن منشور کوروش به تهران مشاهده کرد. این اقدامات احمدی‌نژاد به شدت از سوی رقبای وی در حکومت مورد انتقاد قرار گرفت و حتی آیت‌الله خامنه‌ای به هنگام حضور سران کشورهای خارجی در تهران ترجیح داد به سفر رفته و از دیدار با آن‌ها امتناع کند.
در ایران تحت حاکمیت جمهوری اسلامی ارج نهادن به گذشته غیراسلامی این کشور چیزی در حد کفرگویی و تجزیه‌طلبی تلقی می‌شود. زمانی رهبران جمهوری اسلامی با تمام توان خود سعی می‌کردند دوران پادشاهی ماقبل اسلام را کتمان کرده یا حتی آن را لکه ننگی در تاریخ این سرزمین جلوه دهند. ولی اکنون احمدی‌نژاد با صرف هزینه‌های فراوان جلوه‌های بارز آن دوران را تقدیر کرده و مشاور ارشد وی رحیم مشایی در باب ملی‌گرایی ایرانی و «اسلام ایرانی» سخن می‌گوید.
عباس میلانی در ادامه تحلیل خود که در وب‌سایت «فارن پالسی» چاپ شده است می‌گوید که جدال بر سر این موضوع اکنون به حاد‌ترین مورد از کشمش‌های سیاسی پس از انتخابات سال ۲۰۰۹ بدل شده است.
این اختلاف عمیق بین رئیس جمهور و رهبر ایران در شرایطی روی می‌دهد که رهبران اصلاح‌طلبان، میرحسین موسوی و مهدی کروبی، هنوز در نوعی حبس به سر می‌برند و اکبر هاشمی رفسنجانی، دیگر چهره بانفوذ در جمهوری اسلامی، هنوز روابط خود را با آیت‌الله خامنه‌ای ترمیم نکرده است.
اکبر گنجی که معمولا اطلاعات قابل استنادی را منتشر می‌کند اخیرا گفته است که اطرافیان احمدی‌نژاد برای تنظیم فهرست مقامات ایرانی مورد تحریم اتحادیه اروپا با مقامات این اتحادیه همکاری کرده و به همین خاطر این فهرست فقط شامل افراد پیرامونی رهبر جمهوری اسلامی می‌شود.
به گفته اکبر گنجی، محمود احمدی‌نژاد یک گروه مورد اعتماد از مشاوران خود را به خارج اعزام کرده تا به طور پنهانی با مقامات آمریکایی و اروپایی مذاکره کنند. برخی از منابع در ایران می‌گویند که افراد نزدیک به احمدی‌نژاد قصد داشته‌اند با سرقت اطلاعات و مدارک از اسناد وزارت اطلاعات سایر شخصیت‌ها و مقامات حکومت اسلامی را تحت فشار قرار دهند.
به نوشته عباس میلانی، ماجرای اختلاف نظر بین رهبر و رئیس جمهور ایران بر سر وزارت اطلاعات اوج این جدال بوده و با وجود هشدارهای اطرافیان بیت رهبری و حتی اکثریت مجلس ایران به نظر می‌رسد که آقای احمدی‌نژاد حاضر نیست که به سادگی از موضع خود عقب‌نشینی کند.
برخی معتقدند که این سماجت احمدی‌نژاد و دست‌آویز قرار دادن هویت ملی ایرانی بخشی از آمادگی این جناح برای انتخابات آینده و دور نشان دادن خود از حکومت روحانیت و ولایت فقیه در افکار عمومی است. بر اساس این فرضیه احمدی‌نژاد به خوبی می‌داند که حاکمیت روحانیت در ایران تا چه حد منفور است و برکناری وزیر اطلاعات این رویارویی بین دو گروه را به حد انفجار رسانده است.
سوال دیگر این است که چرا آیت‌الله خامنه‌ای و پیروان وی در سپاه پاسداران و نهاد روحانیت در این مقطع تصمیم گرفتند که رقابت با احمدی‌نژاد را به جدالی جدی بدل کنند. به نظر می‌رسد که عامل اصلی در این تصمیم از یک سو وخامت اوضاع اقتصادی کشور و از سوی دیگر هراس رهبران ایران از سرایت موج جنبش‌های دموکراسی‌خواهی منطقه به درون مرزهای ایران است. در یک چنین اوضاعی به نظر می‌رسد که آیت‌الله خامنه‌ای و اطرافیان وی دارند زمینه‌ها را برای فدا کردن رئیس جمهور و مقصر شناختن وی در نابه‌سامانی اقتصادی فراهم می‌کنند.
اما آیا احمدی‌نژاد و حامیان وی بدون مبارزه‌ای جدی حاضر به تسلیم خواهند شد؟




قاچاق مواد مخدر و گروگانگيری، منابع مالی شبکه القاعده

مرگ اسامه بن لادن در کوتاه مدت ممکن است باعث تضعيف شبکه القاعده شود. اما فعاليت اين شبکه فقط متکی به رهبر آن نيست. همان طور که چندی پيش انتشار خبر بيماری « استيو جابز» موسس و مديرعامل شرکت «اپل» برای مدت کوتاهی ارزش سهام اين شرکت را کاهش داد ولی به فاصله کوتاهی بازار مالی دريافت که وی يک شبکه و ساختار بسيار کارآمد برای شرکت « اپل» ايجاد کرده است و بنابراين بهای سهام آن دوباره افزايش يافت.
«ريچل ارنفيلد» کارشناس مالی گروه های تروريستی و مدير مرکز پژوهشی «امريکن سنتر» برای دمکراسی، در مطلبی در ستون ديدگاه های شبکه خبری « سی ان ان » می نويسد که شکل سازماندهی گروه های «جهادی» از سال ۱۹۸۸ که توسط اسامه بن لادن و شيخ فلسطين عبدالله يوسف اعظم تشکيل شد تاکنون تغييرات زيادی کرده است.
شبکه القاعده چندين شاخه و زير مجموعه نسبتا مستقل دارد و بسياری ديگر از گروههای تندرو اسلامی که هر يک سازماندهی و منابع مستقل خود را دارند با اين شبکه همکاری می کنند.
بیشتر اين گروه ها برای تامين منابع مالی خود به فعاليت های غيرقانونی و تبهکارانه مثل قاچاق مواد مخدر، گروگانگيری و آدم ربايی مشغول هستند و اين اقدامات را در ارتباط و همکاری با شبکه های تبهکاری بين المللی پيش می برند.
به عنوان مثال شاخه ای از القاعده که در مغرب، شمال آفريقا، فعال است از سال ۲۰۰۳ تاکنون توانسته است با درآمد حاصل از آدم ربايی و دريافت باج به خصوص از طريق ربودن جهانگردان غربی خود را حفظ کند. اين مشکل به حدی برجسته شده که حتی شورای امنيت سازمان ملل متحد نيز در مورد آن قطعنامه ای صادر کرده است.
«ريچل ارنفيلد» در ادامه تحليل خود در «سی ان ان» می افزايد که قاچاق مواد مخدر و به ویژه قاچاق هرويين افعانستان يکی از منابع مالی عمده گروه طالبان، شبکه القاعده و هم پيمان های آنان در پاکستان، آسيای ميانه، آفريقا و آمريکای لاتين است.
در ماه ژانويه سال ۲۰۱۰ يک مقام اداره مبارزه با مواد مخدر آمريکا اعلام کرد که شبکه القاعده سال هاست که در کشورهای غرب آفريقا از قاچاقچيان مواد مخدر که کوکايين کلمبيا را به اروپا حمل می کنند، حق حساب می گيرد.
فعاليت القاعده در شبکه قاچاق مواد مخدر آمريکای لاتين از سالهای دهه ۱۹۹۰ مشخص شده بود و اخيرا شواهدی به دست آمده که نشان می دهد اين گروه با کارتل های مکزيکی قاچاق مواد مخدر ارتباط هايی را دارد که می تواند امکان دسترسی اين گروه به خاک آمريکا را فراهم کند.
طبق پيام ها و اسناد ديپلماتيک دولت آمريکا که توسط وب سايت «ويکی ليکس» منتشر شده است هنوز هم اعانه و کمک های مالی محافل سنی و تندرو عربستان سعودی بزرگترين منبع تامين مالی القاعده هستند. مقامات مالی و امنيتی آمريکا پس از حوادث يازده سپتامبر سال ۲۰۰۱ به عربستان سعودی فشار آوردند که منابع مالی القاعده را در آن کشور نابود کند ولی به نظر می رسد که از آن زمان تاکنون هيچ تغيير روی نداده و به گفته مقامات آمريکايی دولت عربستان نيز برخلاف وعده های خود اقدام موثری در اين زمينه انجام نداده است.
پليس پاکستان در سال ۲۰۰۹ گزارش داد که نهادهای به اصطلاح خيريه عربستان هنوز هم به گروه هايی مثل القاعده، طالبان و لشکر طيبه کمک مالی می دهند. طبق اين گزارش در سال ۲۰۰۹ حدود ۱۵ ميليون دلار کمک از سوی اين نهادها به گروههای تروريستی پاکستانی داده شده است از جمله گروه هايی که مسئول حملات انتحاری و ترور بی نظير بوتو نخست وزير سابق آن کشور هستند.
در ماه مه ۲۰۱۰ نيز يک رسانه مستقل در عراق براساس اسناد دولتی عربستان سعودی که به بيرون درز کرده بود مدعی شد که دولت عربستان هنوز هم با پول و ارسال اسلحه از شاخه القاعده در عراق حمايت می کند.
استیوارت لوی وزير خزانه داری سابق آمريکا در سال ۲۰۰۹ در گزارشی به کميته مالی مجلس سنا گفت: «بدون شک بخش زيادی از کمک های مالی که از سوی عربستان برای القاعده ارسال می شود در عراق هزينه می شود. علاوه بر اين بخش ديگری از اين پول به گروههای تروريستی در آسيای جنوبی و نقاط ديگر جهان پرداخت می شود.»
روزنامه «ساندی تايمز» در ماه می سال گذشته بخشی از گزارش اداره اطلاعات مالی دولت افغانستان را منتشر کرد که نشان می داد از سال ۲۰۰۶ تا ۲۰۱۰ حداقل يک ميليارد و پانصد ميليون دلار از عربستان سعودی به داخل افغانستان منتقل شده است و به احتمال فراوان بخش اعظم آن در اختيار گروه طالبان قرار گرفته است.
«ريچل ارنفيلد» در پايان تحليل خود به مسئله کشت مواد مخدر و توليد هرويين در افغانستان اشاره کرده و به دولت آمريکا توصيه می کند تا از روش های گوناگون و حتی با استفاده از فن آوری های بيولوژيک کشت مواد مخدر را در افغانستان ريشه کن کند. مواد مخدر در افغانستان يکی از منابع اصلی درآمد گروههايی نظير طالبان و القاعده هستند.
اسامه بن لادن کشته شده ولی پيروان «جهادی» وی به دنبال انجام حملات ديگری برای انتقام گرفتن خواهند بود. ولی افراد ، نهادها و دولت هايی که منابع مالی اين گروههای تروريست را تامين می کردند هنوز به کار خود ادامه می دهند.



گسترش اردوگاه های کار اجباری در کره شمالی

به گزارش روزنامه « نيويورک تايمز» تصاوير ماهواره ای جديد و شواهد و گفته های زندانيان سياسی و زندانبان های سابق نشان می دهد که شرايط در بازداشتگاه ها و اردوگاه های کار اجباری کره شمالی بسيار وخيم است و اين مراکز در حال گسترش هستند.
سازمان عفو بين الملل در گزارشی که روز چهارشنبه منتشر کرده می گويد که زندانيان سابق اردوگاه کار اجباری در «يودوک» می گويند که در اين بازداشتگاه به طور مستمر تحت شکنجه قرار گرفته و آنها را مجبور می کردند که صحنه تيرباران زندانيان ديگر را مشاهده کنند. در اين گزارش گفته می شود که جديدترين ارزيابی ها حاکی از آن است که هم اکنون جمعيتی حدود دويست هزار نفر در بازداشتگاه ها و اردوگاه های کار اجباری کره شمالی زندانی هستند.
«سام ظريفی»، مدير بخش آسيا و اقيانوسيه سازمان عفو بين الملل می گويد:« دولت کره شمالی در چند دهه گذشته همواره از پذيرش وجود بازداشتگاه های گسترده در این کشور امتناع کرده است. اين بازداشتگاه ها در نقاطی قرار دارند که تقريبا هيچکس از وجود آنها اطلاع ندارد و موازين بين المللی حقوق بشر در دفاع از زندانيان سياسی که ۶۰ سال پيش توسط جامعه بين المللی به تصويب رسيده، از سوی دولت کره شمالی نقض و کاملا ناديده گرفته می شود.»
سام ظريفی می افزايد که پس از مقايسه تصاوير ماهواره ای جديد با عکس های ده سال قبل، عفو بين الملل به شدت نگران گسترش ابعاد اين بازداشتگاه ها است.

روزنامه « نيويورک تايمز» با استناد به شواهد و نظر کارشناسان حقوق بشر می افزايد که اردوگاه های کار اجباری کره شمالی که به صورت مزارع کشاورزی يا کارخانه اداره می شوند مخوف ترين زندان های سياسی در سطح جهان هستند. براساس مطالعاتی که در اين زمينه صورت گرفته است در سال های اوليه زندانيانی که در آنها محبوس می شدند عمدتا مالکان، اعضای طرد شده دولت و حزب حاکم و يا کسانی بودند که در فعاليت های مذهبی شرکت داشتند.
اما در سال های اخير بر تعداد بازداشت ها و شمار زندانيان افزوده شده است. زندانيان سياسی سابق کره شمالی می گويند که در سال های اخير حکومت اين کشور هر کسی را که به وی مظنون باشد دستگير و روانه اين بازداشتگاه ها می کند. سيستم قضايی اين کشور نيز ديگر موازين حداقل و نمادين در بررسی پرونده ها يا صدور محکوميت برای افراد را رعايت نمی کند.
روزنامه « نيويورک تايمز» از قول «سن هيانگ سون» زنی که ۱۵ سال پيش به خاطر قحطی و گرسنگی قصد داشت از کره شمالی بگريزد می نويسد که وی توسط ماموران بازداشت شده و به چهار ماه زندان محکوم شد. وی بخشی از اين دوران زندان را در اردوگاههای کار اجباری مخصوص مخالفان و زندانيان سياسی سپری کرد.
«سن هيانگ سون» می گويد:« آن ها مرا با يک ميله الکتريکی شکنجه می دادند. آنها اين ميله را در نقاط مختلف بدن من فرو می کردند.»
گزارش جديد دولت آمريکا در مورد حقوق بشر در کره شمالی نيز می نويسد که زندانيان و ساکنان اين بازداشتگاهها همواره به وجود شکنجه و رفتارهای خشونت آميز اشاره کرده اند.
«جيونک کيونگ ايل» يکی از زندانيان سابق اردوگاه « يودوک» درگفت وگویی که ماه پيش با سازمان عفو بين الملل انجام داده گفت که مرگ زندانيان در اين اردوگاه يک امر عادی و روزانه است. او می افزايد که شرايط دشوار و غيرانسانی اين اردوگاه ها به شکلی است که مرگ افراد هيچ حرمتی ندارد.
جيونک کيونگ ايل می گويد :«برخلاف جوامع و شرايط عادی که آدم از مرگ ديگران متاثر می شود دراين اردوگاه ها نشانه ای از اين عواطف انسانی ديده نمی شود. چون اگر يک زندانی جسد زندانی مرده ای را تحويل مقامات داده و آن را دفن کند در مقابل ممکن است يک وعده غذا اضافی به وی بدهند.»
«من همراه چند نفر ديگر کار جمع آوری اجساد را انجام می داديم و آنها را دفن می کرديم. حقيقت اين است که پس از انجام اين کار به جای اينکه احساس ناراحتی و اندوه داشته باشيم به خاطر دريافت يک وعده غذای اضافی خوشحال می شديم.»



سازمان بازرسی کل، پرونده سازمان تربیت بدنی را به دادگاه فرستاد

مصطفی پورمحمدی، رئیس سازمان بازرسی کل کشور
مصطفی پورمحمدی، رئیس سازمان بازرسی کل کشور، ضمن اشاره به این که «فعالیت سازمان‌ تربیت بدنی غیرقانونی است» اعلام کرد که پرونده‌ دو سازمان ملی جوانان و تربیت‌بدنی به دادگاه فرستاده شده ‌است.
وی روز چهارشنبه افزود که «در تاریخ ۱۲ دی‌ماه و با تصویب مجلس شورای اسلامی باید وزارت ورزش و جوانان شکل می‌گرفت و تاخیر از آن، عملی غیرقانونی است.»
به گزارش خبرگزاری نیمه‌رسمی فارس، رئیس سازمان بازرسی کل کشور گفت: «از تاریخ ۱۲ اسفندماه سال گذشته تمام اقداماتی که در حوزه سازمان تربیت ‌بدنی صورت گرفته از نظر قانونی محل اشکال و مورد تعقیب است.»
وی افزود: «در این خصوص سازمان بازرسی کل کشور برای دو سازمان ملی جوانان و تربیت‌ بدنی گزارش‌هایی به دادسرای عمومی و انقلاب، دیوان محاسبات و دیوان عدالت اداری ارسال کرده و منتظر است تا این محاکم پرونده‌ها را بررسی کنند.»
تشکیل وزارتخانه ورزش و جوانان از حوزه‌های کشمکش طولانی میان دولت و مجلس است و با وجود مخالفت دولت دهم با تشکیل چنین وزارتخانه‌ای، مجلس می‌گوید که به علت «عدم پاسخ‌گویی سازمان تربیت بدنی به مجلس» و ارتباط کنونی تمامی مسائل حتی کوچک ورزشی کشور با محمود احمدی‌نژاد، ایجاد وزارت ورزش و نظارت مستقیم مجلس بر آن لازم است.
با وجود ابلاغ مصوبه به عنوان قانون رسمی کشور به محمود احمدی‌نژاد، وی هم‌چنان از انتصاب سرپرست برای وزارتخانه ورزش سر باز می‌زند.
از سوی دیگر دولت نیز می‌گوید که برای تشکیل این وزارتخانه با دولت مشورت لازم صورت نگرفته و این تصمیم نیاز به کار کارشناسی بیشتر دارد.
این در حالی است که مجلس می‌گوید که در این زمینه کار کارشناسی به اندازه کافی انجام شده ‌است.
با وجود تصویب ایجاد وزارت ورزش از سوی مجلس، نهایی شدن این مصوبه از سوی شورای نگهبان، و ابلاغ این مصوبه به عنوان قانون رسمی کشور به محمود احمدی‌نژاد توسط علی لاریجانی، رئیس مجلس، آقای احمدی‌نژاد هم‌چنان از انتصاب سرپرست برای این وزارتخانه سر باز می‌زند.
به گزارش خبرگزاری دانشجویان ایران، ایسنا، لطف‌الله فروزنده، معاون توسعه مدیریت و سرمایه انسانی رئیس جمهور، روز چهارشنبه در حاشیه جلسه هیئت دولت در این مورد گفت که محمود احمدی‌نژاد در مورد وزارت ورزش و جوانان نامه‌ای به آیت‌الله خامنه‌ای، رهبر جمهوری اسلامی، فرستاده ‌است.
وی از ذکر جزئیات این نامه خودداری کرد، اما افزود که «دولت در زمینه تشکیل وزارت ورزش و جوانان منتظر نتایج این نامه‌نگاری می‌ماند».
منوط دانستن تصمیم دولت به نتیجه این نامه‌نگاری در حالی است که علی لاریجانی مصوبه ایجاد وزارت ورزش را از تاریخ سی‌ام دی‌ماه ۱۳۸۹ به عنوان قانون رسمی کشور و در اجرای اصل ۱۲۳ قانون اساسی برای اجرا به رئیس جمهور ابلاغ کرده ‌است.
در پی خودداری دولت از معرفی سرپرست برای وزارت ورزش و جوانان، امیدوار رضایی، عضو هیئت رئیسه مجلس، روز ۳۱ فروردین جاری گفت که دولت قانوناً «دیگر نمی‌تواند برای وزارت ورزش و جوانان سرپرست معرفی کند».
وی افزود که «قانون تشکیل وزارت ورزش و جوانان باید بلافاصله پس از تصویب به مرحله اجرا گذاشته شده و سازمان‌های تربیت‌بدنی و ملی جوانان نیز منحل می‌شدند. در حال حاضر از زمان قانونی تشکیل وزارت ورزش و جوانان سه ماه گذشته و با این حساب، دولت به زمان پایانی تعیین سرپرست برای این وزارتخانه هم رسیده ‌است».
مجلس هم‌اینک ادامه فعالیت سازمان تربیت بدنی را غیرقانونی می‌داند و کلیه قراردادها، توافقات و پرداخت‌هایی که ذیل عنوان سازمان تربیت بدنی انجام می‌شود را بی‌اعتبار دانسته‌ است.
در این میان، کارلوس کی‌روش، سرمربی پرتغالی تیم ملی فوتبال ایران، نیز در اختلافات دولت و مجلس ایران گرفتار شده‌ است.
وی و دستیارانش که هنوز قسط اول قراردادهای خود را دریافت نکرده‌اند به فدراسیون فوتبال هشدار داده‌اند که تا چند روز دیگر منتظر دریافت حقوق خود می‌مانند، در غیر این‌ صورت ایران را ترک خواهند کرد.



بودجه نظامی و دفاعی ایران سه میلیارد دلار افزایش یافت

روزنامه‌های ایران روز چهارشنبه از افزایش سه میلیاردی در بودجه نظامی و دفاعی جمهوری اسلامی برای سال ۱۳۹۰ خبر دادند. به گفته احمد توکلی، نماینده مجلس، این افزایش به «دستور صریح» آیت‌الله خامنه‌ای تصویب شده است.
با تصویب مجلس شورای اسلامی، قرار شده است که از محل درآمد حاصل از صادرات نفت ایران، سه میلیارد دلار تحت عنوان «تقویت بنیه دفاعی» به بودجه نظامی جمهوری اسلامی افزوده شود.
به نوشته روزنامه کیهان، احمد توکلی، نماینده اصول‌گرای مجلس و رئیس مرکز تحقیقات این نهاد، اقدام مجلس مبنی بر افزایش بودجه نظامی جمهوری اسلامی را «ناشی از دستور صریح مقام رهبری» توصیف کرده است.
در حالی که از بودجه نظامی و دفاعی ایران در سال‌های گذشته آمار رسمی دقیقی در دست نیست، موسسه بین‌المللی تحقیقات صلح در استکهلم، سوئد، بودجه نظامی ایران در سال ۲۰۱۰ را قدری بیش از هفت میلیارد دلار تخمین زده است.
این در حالی است که تخمین همین موسسه از بودجه نظامی ایران در سال ۲۰۰۸ چیزی بیش از ۹ میلیارد دلار یا ۲.۷ درصد از تولید ناخالص داخلی کشور بوده است.

از سوی دیگر موسسه بین‌المللی مطالعات استراتژیک در لندن که سالانه از بودجه نظامی تمامی کشورها آمار ارائه می‌کند بودجه نظامی و دفاعی ایران در سال ۲۰۰۷ را چیزی بیش از هفت میلیارد دلار اعلام کرده است.
با توجه به این آمار از بودجه نظامی جمهوری اسلامی، دو کشور امارات متحده عربی با نزدیک به ۱۶ میلیارد دلار و عربستان سعودی با نزدیک به ۴۳ میلیارد دلار در مقام‌هایی بالاتر از ایران قرار می‌گیرند.

دستور خامنه‌ای به احمدی‌نژاد برای افزایش بودجه قوه قضاییه

اما دستور رهبر جمهوری اسلامی به محمود احمدی‌نژاد مبنی بر افزایش بودجه تنها به بودجه نظامی و دفاعی کشور محدود نبوده است.
روزنامه‌های جام جم و ابتکار در شماره‌های روز چهارشنبه خود از دیگر دستور آیت‌الله علی خامنه‌ای، این بار برای افزایش بودجه قوه قضاییه که ریاست آن را آیت‌الله لاریجانی بر عهده دارد خبر داده‌اند.
یک عضو کمیسیون حقوقی مجلس شورای اسلامی در این باره گفته است که آیت‌الله خامنه‌ای به دنبال «درخواست رئیس قوه قضاییه» به محمود احمدی‌نژاد دستور افزایش بودجه این قوه را داده است.



63 درصد در استادیوم آزادی

"جمعی از جوانان انقلابی و دانشجویان دانشگاه‌های تهران با هدف اعلام انزجار از جنایات آل‌خلیفه و آل‌سعود و دیكتاتوران حاكم بر كشورهای عربی و حمایت از قیام مردمی كشورهای عربی و اسلامی قصد دارند با حضور در ورزشگاه آزادی در روز بازی تیم‌های پرسپولیس و الاتحاد عربستان كه (سه‌شنبه) 13 اردیبهشت‌ماه برگزار می‌شود از موج بیداری اسلامی حمایت  و همدردی خود با مردم ستمدیده كشورهای بحرین، یمن، لیبی و دیگر كشورهای منطقه را اعلام كنند. همچنین این دانشجویان از تمام اقشار ملت ایران، بخصوص جوانان و تشكل‌های دانشجویی دعوت كرده اند تا با حضور در ورزشگاه آزادی در این حركت انقلابی شركت كنند."
این متن فراخوانی است که در هفته گذشته سایت ها و خبرگزاری های وابسته به جریان حاکم در ایران را به طور گسترده ای فرا گرفته بود. حزب اللهی ها تصمیم گرفته بودند با حضور در استادیوم آزادی، حمایت نمادین خود را از مردم بحرین اعلام کنند.
اصولگرایان و مسئولان جمهوری اسلامی، پادشاهی سنی مذهب عربستان سعودی را مسبب اصلی سرکوب مردم عمدتا شیعه بحرین در هفته های گذشته می دانند و به همین علت، حضور یک تیم فوتبال از کشور عربستان در تهران را فرصت مغتنمی برای بیان اعتراض خود به حکومت این کشور یافته بودند.
سایت هایی مانند الف، جهان، رجانیوز و... با اعلام فراخوان هایی از عموم جوانان انقلابی و امت حزب الله خواسته بودند تا با حضور گسترده و یکصد هزار نفری خود، اتحاد شیعیان و مسلمانان در برابر وهابی ها را به نمایش بگذارند و با سر دادن شعارهای ابتکاری در حمایت از مردم بحرین، خواب را به چشمان سعودی ها تیره کنند.
شعارهای پیشنهادی اولیه هم در همین سایت ها اعلام شده بود:
توپ تانک فشفشه، آل سعود دقت کن
پرسپولیس زلزله، آل سعود قاتله
بحرین هورا، خلیفه سوراخ
شیر سماور اگزوز خاور، تو چشم آل خلیفه بی پدر و مادر
بحرین چیکارش کرده، سولاخ سولاخش کرده (با تاکید این سایت ها بر حرف ل)
خلیفه حیا کن، مدینه رو رها کن
خلیفه سرنگون میشه، خدا می دونه که حقشه، به لطف بحرین و بچه ها، سعودی واژگون میشه
خوانندگان این سایت ها هم پیشنهادات تکمیلی خود را برای اضافه کردن به این شعارها در قسمت کامنتینگ اخبار مرتبط قرار می دادند:
سعودی حیا کن، بحرینی رو رها کن
مردم چرا نشستین، بحرین شده فلسطین
لا خلیفه لا سعود، آل فقط آل رسول
سعودی کم میاره، تانک وسط میاره
بمیری ایشالله، عبدالله عبدالله
و....
اما در حالیکه رسانه های جریان حاکم از تدارک یکصد هزار جوان انقلابی و مسلمان برای حضور در استادیوم آزادی و اعلام نفرت آنها از پادشاهی عربستان سعودی به جای تشویق پرسپولیس (نماینده ورزشی ایران) خبر می دادند، تصاویری که منتشر شد، جمعیت 20 نفره مشکی پوشی را نشان می داد که مقابل جایگاه ویژه زمین فوتبال استادیوم را به خود اختصاص داده بودند و تمام سرمایه امت حزب الله و همیشه در صحنه برای بازی روز سه شنبه را تشکیل می دادند. جماعتی که هرگز مشخص نشد چه شعارهایی سر دادند چون تعدادشان آنقدر اندک بودند که صدایشان به هیچ جا نمی رسید.
درست است که سایت های ورزشی، تعداد کل تماشگران بازی پرسپولیس و الاتحاد را تنها 3 هزار نفر اعلام کرده اند که با توجه به اهمیت این بازی، آنهم برای تیمی مانند پرسپولیس، رقم بسیار ناچیزی است اما شاید بتوان همین نسبت 2980 نفر به 20 نفر را که دیروز در استادیوم آزادی برقرار بود، به کل جامعه ایران تعمیم داد.بخصوص آنکه شعارهای نفرت پراکن و انقلابی مشکی پوشان در شعارهای قرمزدوستانی گم شده بود که در حمایت از اسطوره آبی ها یعنی ناصر حجازی که این روزها به یکی از نمادهای مخالفت با دولت 63 درصدی تبدیل شده، سر داده می شدند.





بازهم سالگرد بی فروغ رکن چهارم

در اساطير يونان، هكاتئوس، نامي است آشنا. مي گويند اين شخصيت اساطيري روزي مشعل بدست به غاري رفت كه قرن ها مردم تصور مي كردند، آن غار دروازه ي دوزخ است، و سه سگ با دم هاي مار گونه به نگهباني آن مشغولند، اما هكاتئوس با مشعل بيداري وارد آن غار شد تا نشان دهد نه دوزخي و نه دروازباني در كار است. نقل است از همان ايام جدال مشعل بدستان با آنانيكه بدون دروازه و دوزخ زندگي نمي توانند، آغاز شد و به باور اين قلم، قبيله ي بي ياور مطبوعات هم از مشعل بدستانند.
باز هم سالي گذشت وبار ديگر جهانيان روز گذشته به دلیل  گردش تقویم  و ایام سال ، یادی از وضعیت تاسف برانگیز  مطبوعات کردند  که هر ساله در چنین ایامی  (13 ارديبهشت )  روز جهانی مطبوعات را  پاس میدارند  كه مشعل بدستان روزگارانند. اما امسال هم چون سال های پسین، این جشن  در خور و شایسته  رکن چهارم  نبود ، و از این رو  گریه را به مستی، بهانه می کنم  تا بگویم  در بلاد اسلامی شده ی ما،  چون ساليان بر باد رفته، احرار و قلم بدستان مطبوعات به سوگ نشسته اند كه گويي كه در اين جشن بيگانه اند زیرا  از آن زمان كه، مطبوعات را در این کهنه دیار به عنوان "زينت"، "حزب كاغذي"، "سكوي پرش"، "سپر بلا"، "شر لازم" و "معبر" دانستند، مصيبت هاي مطبوعات اين آب و خاك هم مضاعف گرديدو نهاد واسط و قوه ي چهارم را  چرخ پنجم یعنی  وبال  گردن زورمندان  دانستند.
نقل حكايت مطبوعات اين آب و خاك، حكايت آن مرديست كه نام فرزندش را "صولت" نهاداما پس از رشد فرزند، از اينكه او را به اين نام بخواند، دچار ترس و وحشت مي شد؛ آنچنانكه پس از انقلاب كه در قانون اساسي، آزادي هاي مشروح براي مطبوعات در نظر گرفته شد و همگان آزادي مطبوعات را منتظر بودند، با اولين پرتو افكني احرار جرايد، آخم بر جبين آنانيكه دم از آزادي مطبوعات ميزدند نقش بست؛ تا بدانجا که امروز بنابر نوشته  رئیس انجمن صنفی روز نامه نگاران  ایران که  روز گذشته به مناسبت  این روز منتشر یافت، "فقط در دو سال گذشته بیش از 150 روزنامه نگار به بند و زندان کشیده شده اند با آن وضعی که همه می دانیم که 32 نفر آنها هنوز در زندان به سر می برند و برخی شان با محکومیت های سنگین عجیب و غریب چند سال محرومیت از فعالیت مطبوعاتی و زندان روبرو و با مجرمان زندانی خطرناک هم بند شده اند. بیش از چهل مطبوعه توسط هیات نظارت برمطبوعات توقیف و تعطیل شده و دهها روزنامه نگار بیکار شده اند و بدلیل نبود امنیت شغلی و استقلال حرفه ای بناچار یا این حرفه را ترک کرده اند و یا ترک یار و دیار کرده و آواره دنیا گشته اند تا شاید از تخصص و دانش خود در جایی دیگر بهره گیرند و گذران عمر و زندگی کنند."  
حال با چنین آماری این پرسش مطرح است که به واقع آنانيكه  مدال مدافع آزادي مطبوعات را در جهان به گردن آویختند و سنگ آن  را بر سينه مي كوبند  چه كرده اند؟ ایا جز صدور اطلاعيه و اعلاميه  های پر طمطراق  که همه ي تلاش اين دلسوختگان است، کار دیگری هم در راستای  آنچه  می گویند انجام داده اند؟ یا همواره با توقيف هر  نشريه اي و يا با دربند شدن هر قلم بدستي به نوشتن اعلاميه اي بسنده كردند تا مبادا از غافله عقب بمانند. اما از آن سوی ، در  تمام این سال ها، ملت ایران  دست کم  دو بار  باکمک های خود   لذت حمايت مردمي  را به اصحاب مطبوعات و احرار آن چشانده است ، اولين حمايت پس از توقيف فله اي مطبوعات در سال 79 بود كه با كمك مالي به روزنامه نگاران بيكار شده ي نشريات توقيف شده، آن هارا مورد حمايت چشمگير خود قراردادند.و دومين بار زماني بود كه  در انتخابات مجلس ششم، با راي  خود آن دسته از سياست بازاني كه مطبوعات را سكوي پرتاب خود كرده بودند، بعنوان روزنامه نگار،  بر کرسی های خانه  ملت نشاندند،  اگر چه این سیاست پیشگان قلم بدست به قدر وسع كوشيدند اما هرگز پاسخگوي انتظارات راي دهندگان خود نبودند. از همين رو است كه  بجز عامل سانسور و انقباض خبری در مطبوعات امروز ایران، ميان مردم و مطبوعات  نیز قهري در افتاده كه ديگر هيچ نشريه اي به تيراژ دلخواه آن سالهای شکوفایی  نخواهد رسید.
و حال سال ديگری و سالگرد دیگری از  روز جهاني مطبوعات،  بی طمطراق  و بی صدا  آمد و با چند اعلامیه و  مقاله در رسای ازادی مطبوعات، رد پایی  از این جشن باقی نماند تا سال دیگر و صدور اعلامیه های تازه تر.  و از این رو است که هر سال با سالگرد روز جهانی مطبوعات  دلمان ازنگون بختی این مهمترین رسانه  نوشتاری و  احرار جان به لب رسیده  آن مالش ميرود و با خود زمزمه کنان می خوانیم :
مرغان بساتین را منقار بریدند / اوراق ریاحین را طومار دریدند



پدر غرور ندارد، از بس که نان ندارد

توضیح: آنچه مرا بر آن داشت تا این صفحات را سیاه کنم، داستان غم انگیز روح الله کاکاوند، کارگر خدماتی شهرداری بوشهر است که چندی پیش بر اثر فشار های غیر قابل تحمل اقتصادی و روحی، به زندگی خویش پایان داد. وی پس از عدم دریافت بیش از 3 ماه حقوق، تحت ضرب و شتم قرار گرفتن به دلیل اعتراض به روند موجود و دریافت نامه عدم نیاز و اخراج، در خانه اقدام به خودسوزی کرد. (لازم به ذکر است شهرداری بوشهر و پیمان کار مورد نظر بلافاصله برای تطهیر نام خود، فرد مورد نظر را به اعتیاد و مرگ بر اثر آن متهم نمود.)
آنچه در این مقاله می آید تنها مطلبی کوتاه و تلاشی بسیار کوچک برای گرامیداشت روز کارگر است.
یازدهم اردیبهشت ( اولین روز ماه مه ) روز جهانی کارگر نام دارد. نام گذاری اولین روز ماه مه به عنوان روز کارگر از اعتصاب و تجمع کارگران در ایالات متحده آمریکا در چهارم مه سال 1886 نشئت می گیرد. در سال 1886 کارگران برای تعدیل شرایط کار و کاهش ساعات روزانه کار، دست به تجمع و اعتصابی سراسری زدند. در اصل قرار بر این بود تا در اول ماه مه، ساعات کار از ده به هشت ساعت کاهش یابد که چنین نشد و در نتیجه در گوشه و کنار این کشور، مجموعه کارگران بیش از یک هزار و دویست کارخانه و کارگاه دست به تجمعاتی زدند. شمار کارگران معترض شهر شیکاگو بیش از سایر شهرها و حدود ۹۰ هزار تن بود. در چهارمین روز تظاهرات شیکاگو، کارگران اعتصابی و هوادارانشان در "میدان بیده" جمع شده و به حرکت درآمده بودند. پس از تلاش پلیس برای متفرق کردن کارگران و حوادثی که به کشته و زخمی شدن تعدادی از نیروهای پلیس و کارگران معترض منجر شد، نیرو های پلیس به تیراندازی به سمت جمعیت پرداختند و موفق شدند با اعمال خشونت جمعیت را پراکنده سازند. آمار کشته‌شدگان آن روز اعلام نشد ولی اسامی انبوه مجروحان موجود است. در پی این حادثه، هشت تن به عنوان مسبّب دستگیر شدند که پنج نفر از آنان کارگران مهاجر آلمانی و یکی هم یک آلمانی تبعه آمریکا بود. دادگاه یکی از این دستگیرشدگان را به ۱۵ سال حبس محکوم کرد و بقیه محکوم به اعدام شدند که فرماندار ایالت مجازات دو تن از آنان را به حبس ابد تخفیف داد. یکی از محکومان به اعدام، پیش از اجرای حکم خودکشی کرد و چهار نفر دیگر به دار آویخته شدند.
با رسیدن اخبار مربوط به این تظاهرات، کشتار و اعدام به سایر کشورها، در گوشه و کنار جهان مراسم یادبودی برگزار شد و هر سال هم تکرار شد که به تدریج اول ماه مه، روز جهانی کارگر عنوان گرفت. چون اعدام‌شدگان شیکاگو عمدتا آلمانی بودند، در سال ۱۹۳۳ حزب نازی آلمان روز اول ماه مه را روز ملی و تعطیل عمومی اعلام کرد. از سال 1886 تا کنون هر سال درراستای استیفای حقوق کارگران و دفاع از حقوق ابتدایی انسانی از طبقه زحمتکش، در اقصی نقاط جهان مراسمی به عنوان یادبود برگزار می شود و کارگران و صنف های مختلف کارگری در جهت احقاق حقوق خود مراسم و راه پیمایی های مختلفی برگزار می کنند.
روز کارگر در ایران همچون سال های اخیر در شرایطی آغاز شد که کارگران ایرانی نیز همچون سایر اقشار جامعه از حقوق اساسی ابتدایی خود محروم می باشند، تعدادی از کارگران و فعالان صنفی کارگری همچون اسانلو، شهابی، مددی و...به دلیل تلاش در راستای استیفای این حقوق، تحت سخت ترین شرایط در زندان به سر می برند و تمامی تشکل های کارگری و صنفی غیر دولتی از برگزاری هر نوع بزرگداشت و راه پیمایی منع شدند. کانون نویسندگان ایران در بزرگداشت روز کارگر بیانیه ای صادر کرد و با اشاره به عدم صدور مجوز جهت برگزاری مراسم بزرگداشت روز کارگر، همچنین فضای امنیتی و خفقان موجود و سرکوب های گسترده، از روز جهانى كارگر، به عنوان روز جشن و سرور كارگران، روز تجديد پيمان براى دست‌يابى به حقوق صنفي، اجتماعى و سياسى طبقه‌ى كارگر یاد کرد.
شرایط نامساعد کنونی و سیاست های جاری سالی سخت را برای تمامی اقشار جامعه بخصوص کارگران و زحمتکشان نوید می دهد. منصور اسانلو رئیس هیات مدیره سندیکای شرکت واحد اتوبوسرانی تهران که از سال 1386 در زندان به سر می برد، به مناسبت روز کارگر نامه ای سرگشاده منتشر کرده است. وی که از بیماری شدید قلبی رنج می برد در نامه خود آورده است: "در شرایطی به استقبال اول ماه می‌ میرویم که دیکتاتوری و استبداد حاکم با روشهای فاشیستی مانع هرگونه حرکات اعتراضی شده‌اند و عملا به مردم می‌گویند از فقر و گرسنگی سختی بمیرید و صدایتان هم در نیاید. تمامی آزادیهای بیان شده در قانون اساسی و حقوق بین الملل و کنوانسیونهای جهانی را زیر پا گذاشته‌اند و مانع آزادی بیان و رسانه‌ای و تشکل یابی مستقل کارگران، کارمندان، پرستاران، پزشکان، معلمان، هنرمندان، اساتید دانشگاه‌ها، و دانشجویان و حتی صنوف صنعتی و خدماتی و کشاورزی می‌شوند."
"پدر غرور ندارد، از بس که نان ندارد"، داستان این روزهای بسیاری از کارگران میهنمان است که در نتیجه سیاست های مخرب و بیمار حاکمیت فشار هایی فزاینده را متحمل می شوند. کشوری که تنها درآمد های ناشی از فروش نفت خام و مواد نفتی و تولیدات پتروشیمی پنج سال اخیرش به بیش از 450 میلیارد دلار می رسد، با تعطیل شدن بیش از 90 در صد بخش های خصوصی و پیمان کاری و توقف و یا کاهش تولید بسیاری از واحدهای تولیدی روبرو و شاهد نرخ بالای بیکاری در میان جوانان و کارگران است.
عوامل بسیاری در این زمینه نقش آفرینی کرده اند. حاکمیت مطلقه فردی، تک قطبی و استبدادی موجود، که به هیچ وجه سودای تجدید نظر در سیاست ها و نظریات خود را ندارد، در کنار سرکوب گسترده نهاد های مدنی و صنفی، جلوگیری از امکان ایجاد فضای باز رسانه ای جهت اطلاع رسانی، اگاهی رسانی و برقراری جریان گردش اطلاعاتی آزاد، نقش بسیار پر رنگی در بوجود آمدن و تثبیت شرایط کنونی بازی می کند. سپردن شریان اصلی اقتصاد کشور در ابعاد گسترده به نهاد های نظامی، امنیتی و بخصوص سپاه پاسداران انقلاب اسلامی که وظیفه سرکوب اعتراضات پس از انتخابات دوره دهم ریاست جمهوری را بر عهده داشته، حیف و میل های فراوان در عرصه های مدیریت کلان کشور، واردات بی رویه کالا، سیاست های ماجراجویانه و به اصطلاح تهاجمی در سطح بین المللی که تحریم های جامعه جهانی، انزوا و کاهش سرمایه گذاری های خارجی را به همراه داشته، باج های سنگین به کشور های دیگر جهت جلب رای در محافل بین المللی در کنار بسیاری موارد ریز و درشت دیگر به توقف روند توسعه، رکود و نرخ منفی رشد اقتصادی ، رشد تورم و نرخ بیکاری بالا سرانجامیده است.
بر اساس گزارش تفصیلی که اخیرا در رابطه با نقض حقوق کارگران در ایران منتشر شده به بیش از سه میلیون مورد نقض حقوق کارگران در ایران اشاره شده که 450 مورد آن به ثبت حقوقی رسیده است. در این گزارش به 258 مورد تجمع و يا اعتصاب كارگري، عدم پرداخت بيش از 681 ماه حقوق كارگران ، محرومیت بیش از 15 هزار کارگر از حق بیمه درمانی و ثبت بيش از نيم ميليون بيكار در كشور اشاره شده است كه دست كم 10 در صد ايشان از كار اخراج و يا با تعديل نيرو مواجه شده اند و 90 در صد نيز به دليل تعطيلي كارخانه در بيكاري بسر مي برند
این روز ها کارگران تحت فشار های بسیار زیاد اقتصادی ناشی از تورم، گرانی و عدم دریافت ماه ها حقوق با مشکلات فراوانی دست و پنجه نرم می کنند. تعدادی از تشکل ها و صنف های کارگری همچون سندیکای کارگران شرکت واحد اتوبوسرانی تهران و حومه، اتحادیه آزاد کارگران ایران، هیات بازگشایی سندیکای کارگران نقاش و تزئینات ساختمان، هیات بازگشائی سندیکای فلز کار مکانیک، کانون مدافعان حقوق کارگر، کمیته پیگیری ایجاد تشکل های کارگری و... در تاریخ یازدهم اردیبهشت ماه 1390 به مناسبت روز کارگر قطع نامه ای صادر کردند و با اشاره به محرومیت کارگران ایرانی از حقوق ابتدایی انسانی و اجتماعی خود، سرکوب گسترده فعالان صنفی و برخورد با هرگونه فعالیت در راستای احقاق حقوق کارگری، افزایش سرسام آور قیمت حامل های انرژی، تغییر قوانین مربوط به بیمه کارگری به سود کارفرما و به ضرر کارگران و با ابراز انزجار از وضعیت موجود، مطالبات و خواسته های خود را بیان کردند
بر اساس بیانیه مذکور "آزادی بی قید و شرط برپایی تشکل های مستقل کارگری، اعتصاب، اعتراض، راهپیمائی، آزادی احزاب، تجمع و آزادی بیان و مطبوعات"، "تعیین دستمزدها توسط نماینده های واقعی کارگران بر اساس بالاترین استانداردهای زندگی بشر امروز"، "محو قراردادهای موقت و سفید امضاء، بر چیده شدن شرکتهای پیمانکاری و انعقاد قرارداد مستقیم و دسته جمعی، تامین امنیت شغلی کارگران و رعایت بالاترین استاندارد های بهداشت و ایمنی در محیطهای کار و زندگی"، "پرداخت بدون قید و شرط دستمزدهای معوقه کارگران"، "اصلاح قوانین مربوط به بیمه و لغو کلیه قوانین تبعیض آمیز نسبت به زنان و تضمین برابری کامل و بی قید و شرط حقوق زنان و مردان در تمامی عرصه های زندگی اجتماعی، اقتصادی، سیاسی، فرهنگی و خانوادگی" و... از جمله خواسته ها و مطالبات کارگران ایرانی است.
تعدادی از دانشگاهیان جهان نیز به مناسبت بزرگداشت روز جهانی کارگر نامه ای سرگشاده خطاب به کارگران ایرانی منتشر کردند. نام بزرگانی همچون نوام چامسکي، يرواند آبراهيميان، جان هالوي، آصف بيات، اسلاوی ژيژک، سعيد رهنما، هايده مغيثي و حميد دباشی در میان نویسندگان این نامه به چشم می خورد.
دراین نامه آمده است: "ديری نخواهد پائيد تا نسيم فرحبخش انقلاب نان و آزادی که از تونس آغاز شد و مصر را فرا گرفت و اکنون کل جهان عرب و شمال آفريقا را دستخوش تلاطم کرده است، به ايران نيز برسد. نظامی که بر بيعدالتی اجتماعي، بر انباشت بيکران ثروت در دست عده ای قليل و تمرکز بيکران فقر در ميان توده ای وسيع بنا شده است، پايدار نخواهد ماند. مبارزه عليه اين بيعدالتی اجتماعي، مبارزه برای جهانی بهتر و انساني، مبارزه برای آزادی واقعی بشر و نه آزادی سرمايه، اکنون به مرحله ای فرا روئيده است که ديگر فريب الترناتيوها و شبه انقلابات دروغين را نخواهد خورد. نويد تحقق اين جهان انسانی از هر زمان در سی سال گذشته نزديکتر شده است. به مبارزات رو به افزايش کارگران ويسکانسن و کارگران و توده محروم در انگلستان و فرانسه و سايرکشورها نگاه کنيد، اين صف رو به اعتلا را به روشنی خواهيد ديد. مطمئن باشيد که کارگران و توده محرومان جامعه ايران نيزدست بکار خواهند شد. زمان آزادی شما نزديک است. اميدوار باشيد و بدانيد که ما در روز جهانی کارگران به ياد شما نيز هستيم".
سال گذشته میرحسین موسوی جهت پاسداشت و دقاع از حقوق کارگران و معلمان پیامی تصویری منتشر کرد و با اشاره به مسائل و مشکلات کارگران و معلمان و ارتباط آن با مسائل عمده کشور، عدالت جویی و منزلت طلبی اجتماعی این دو قشر زحمتکش، لزوم بازگشت به قانون اساسی به عنوان میثاقی ملی و برچیدن فضای امنیتی، گفت: "شما عزیزان و شما کارگران ومعلمان بدانید که مسائل شما مسائل همه ملت ماست و جدا نیست. شما اگر در تشکیل شوراهای مستقل صنفی مشکل دارید و هر حرکتی که می کنید با محدودیت و دستگیری ها روبرو می شوید و در فعالیت خود دچار مشکل هستید. سر کلاس که می روید با خوف و رجا می روید چون نمی دانید که آیا می توانید حرف حق را بزنید و در برابر دانشجویان و دانش آموزان از حق دفاع کنید. با سینه برآمده و سری افراشته از حق دفاع کنید و از سفیدی سفید و سیاهی سیاه شهادت دهید و کوتاه نیایید و وقتی در این زمینه دچار تزلزل و خوف می شوید طبیعی است که این مساله مساله ملی است و مساله همه ماست. راهی که جنبش سبز در این زمینه در پیش می گیرد بر این اساس است."
اميدوار باشيد و بدانيد که ما در روز جهانی کارگران به ياد شما هستيم.
*عضو سازمان ادوار تحکیم



روز جهانی آزادی مطبوعات: بنيان قدرت دشمنان آزادی مطبوعات می‌لرزد

بيانيه گزارشگران بدون مرز

٣٨ رئيس دولت يا جنگ‌سالار دهشت‌آفرينان برای روزنامه‌نگاران
مرکزيت دستگاه سرکوب، مسئولان سياسی رژيمی آزادی‌ستيز، سازمان‌دهندگان مستقيم کارزارهای خشونت‌آميزعليه روزنامه‌نگاران، آن‌ها درندگان آزادی مطبوعات هستند ورسانه‌ها طعمه‌ی آن‌ها.
۳۸ دشمن آزادی مطبوعات در سال ۲۰۱۱، از آفريقای شمالی تا خاورميانه نقش‌آفرينان رويدادهای پرتنش و پرشور و هم‌چنين غم‌انگيز ماه‌های اخير هستند. در فهرست سال روان دشمنان آزادی مطبوعات تغييرات مهم در جهان عرب اتفاق افتاده است، برخی از قدرت به زير افتاده‌اند، نخستين آن‌ِها زين‌العابدين بن‌علی، رئيس جمهور تونس بود که در ۱۴ ژانويه ۲۰۱۱ قدرت را ترک کرد و زمينه‌ی امکان گذار دمکراتيک برای مردم فراهم آمد.
موقعيت ديگر دشمنان آزادی مطبوعات، مانند علی عبدالله صالح در يمن که با موج‌های اعتراضی در سراسر کشور رودرو است و يا همکار سوری‌اش بشارال‌اسعد که با دهشت‌آفرينی به خواست‌های دمکراتيک مردم پاسخ‌ها می‌دهد، با به لرزش درآمدن پايه‌های قدرت‌شان می‌تواند به زودی تغيير کند.
درباره معمرقذافی راهبر انقلاب ليبی که به راهبر خشونت کور عليه مردمش و ناديدن خواست‌های آنها بدل شده است، چه می‌توان گفت؟ و يا در باره‌ی حاکم بحرين بن عيسی آل خليفه که روزی بايد پاسخ‌گوی سرکوب گسترده معترضان دمکراسی خواه در کشورش و مرگ چهار تن از آنها در زندان، از جمله يک روزنامه‌نگار و موسس تنها روزنامه‌ی مخالفان، باشد.
‌آزادی بيان در اين منطقه، يکی از خواست‌های اوليه مردم است و گاه يکی از نخستين امتيازهای داده شد از سوی دولت‌های گذار، دستاوردی که هنوز شکننده است.
فهرست اقدامات عليه مطبوعات و رسانه‌ها در بهار عرب بهت‌آور است : از فريب‌کاری، بازداشت و دستگيری خودسرانه ، اخراج گزارشگران خارجی، تا ممنوعيت دسترسی به اطلاعات، تهديد و دهشت‌آفرينی و.. در اين چهارکشور(سوريه، ليبی، بحرين، يمن) ممانعت‌ از اطلاع‌رسانی تا حد قتل پيش رفته است. در ۱۹مارس محمد آل نبوس وب‌نگار درشهر بن قاضی ليبی، بدست تک تيراندازان به قتل رسيد، در ۱۸ مارس دو روزنامه‌نگار در يمن از سوی تيراندازان اجيرشده دولتی، هدف قرار گرفته‌ و از پای درآمدند.
در ليبی گزارش‌گران بدون مرز بيش از سی مورد بازداشت خودسرانه و به همين تعداد اخراج گزارشگران خارجی باز شماری کرده‌است. روش‌ها در همه‌جا مشابه است. در سوريه، بحرين و يا يمن، قدرت‌های حاکم، به تعديات خود برای دور نگاه داشتن رسانه‌ها از رويدادها افزوده‌اند، تا ازانتشار تصاوير سرکوب ممانعت کنند.
مطبوعات به ندرت در مناقشات تا اين حد به داوی تبديل شده است. رژيم‌های سرکوب‌گری که به شکل سنتی مخالف آزادی مطبوعات بودند، حال کنترل اطلاعات را به شاه‌کليدی ماندن در قدرت تبديل کرده‌اند.
فراموش نکنيم، روزنامه‌نگاران، چه آن‌جا که در تبادل آتش ميان معترضان و نيروهای دولتی گرفتار شدند، و چه آن‌جا که هدف مستقيم نيروهای دولتی قرار گرفتند، در هر دو حالت، خطر ناگزيری است که برای وظيفه اطلاع رسانی به جان می‌خرند.
از آغاز سال ميلادی تصويربرداران، که در اغلب اوقات در خط اول اطلاع‌رسانی و خط اول خشونت قرار دارند، هزينه سنگينی را پرداخت کرده‌اند. گزارش‌گران بدون مرز، ياد سه عکاس کشته شده در راه انجام وظيفه را گرامی می‌دارد. لوکاس ملبورگ دون‌گا، عکاس فرانسوی- آلمانی‌ که در ۱۴ژانويه ۲۰١١ به دست ماموران امنيتی در جريان تظاهراتی در شهرتونس زخمی و سه روز بعد در بيمارستان زندگی را وداع گفت، تيم هتراينگتون عکاس موسسه وانيتی فار و کريس هندورس عکاس موسه گتی ايماژ، که درشهرمصراتای ليبی به ضرب گلوله به قتل رسيدند.
دشمنان آزادی مطبوعات در ديگر نقاط جهان
در آسيا، برخی از رهبران تعويض شده‌اند، بدون آن‌که نظام آزادی‌ستيزی را که نمايندگی می‌کردند، تغيير کند. تين سين به جای تين شو در برمه قدرت را بدست گرفت. در ويتنام حزب کمونيست نگرين فوترونگ را به جانشينی نانگ دوک ‌مان به رياست حزب و کشور برگزيد. در اين دو کشور که ۱۴ روزنامه‌نگار(برمه) و ۱۸ وب‌نگار(ويتنام) در زندان به‌سر می‌برند، درنده‌ای به جای ديگری انتصاب شده است. آن‌ها نماد دو رژيمی هستند که دستگاه قضايی را در خدمت سانسور به‌کار گرفته و هيچ اميدی برای گشايش کشور نگشوده‌اند. منطق حزب واحد، منافع جناحی و حفظ وحدت ملی مشخصه اين ديکتاتورهای بسته است که از سرايت جنبش‌های آزادی‌خواهی دمکراتيک عصبی شده‌اند.
پس لرزه‌های بهار عرب بر سياست‌های دشمنان آزادی مطبوعات هوچين‌تا در چين و الهام علی اف در آذربايجان، که از سرايت آن به کشور خود بشدت می‌ترسند، بی‌تاثير نبوده است. در چين بيش از سی معترض، وکيل و مدافع حقوق بشر بدون آن‌که خبری ازسرنوشت‌شان منتشر شود، دستگير شده اند، از جمله هنرمند سرشناس بين‌المللی ای وی وی که محل بازداشت او نامعلوم است. در باکو تلاش برای تظاهرات با الگوی کشورهای عربی، مقامات آذربايجان را واداشته است که اقدامات عليه مخالفان و مطبوعات را افزايش دهند، ازجمله بازداشت تعدادی از کاربران فيس بوک، ربودن و تهديد گزارش‌گران روزنامه آزاد ليگ، دستگيری ولت وکوب کردن روزنامه‌نگارانی که سعی در پوشش خبری اعتراضات را دارند و در آخر مسدود کردن اينترنت.
ديگر درندگان آزادی مطبوعات، همچون عيساس افورکی در ارتيره، قربان‌قلی بردی محمداف در ترکمنستان، کيم جونگ ايل در کره شمالی، بدون هيچ تغييری در فهرست دشمنان آزادی مطبوعات در جايگاه خود هستند و همچنان بدترين رژيم‌های توتاليتر جهان را با شقاوتی وحشت‌آفرين هدايت می‌کنند. تمرکز افراطی قدرت، سرکوب و پروپاگاند دائمی، هيچ فضای آزادی باقی نمی‌گذارد.
دشمنان آزادی مطبوعات ايرانی- محمود احمدی‌نژاد که در انتخابات مورد مناقشه خرداد ١٣٨٨،مجددا به رياست جمهوری منتصب شد و علی خامنه‌ای رهبر جمهوری اسلامی، مسوولان اصلی سرکوب گسترده معترضان و برگزاری دادگاه‌های استالينی عليه مخالفان سياسی و روزنامه نگاران و مدافعان حقوق بشر، پس از اعتراض به انتخابات رياست جمهوری هستند. بيش از ٢٠٠ روزنامه‌نگار و وب‌نگار در ايران بازداشت و زندانی شدند. از اين تعداد ٤٠ نفر با اتهاماتی چون "توهين به مقام رهبری يا رئيس جمهور" و يا "جاسوسی, اقدام عليه امنيت ملی و نشر اکاذيب" همچنان در زندان بسر می‌برند. بيش از ١٠٠ روزنامه‌نگار و وبلاگ نويس مجبور به ترک کشور شده‌اند. در ايران امروز بيش از ٣٠٠٠ نفر از حرفه‌کاران رسانه‌ها به دليل توقيف رسانه و يا ممنوع کار شدن از سوی مقامات قضايی امنيتی، بيکار هستند. گزارشگران بدون مرز خواهان اعزام فوری گزارشگر ويژه سازمان ملل به ايران است. قعطنامه تعيين گزارش‌گر ويژه‌ برای بررسی و گزارش از وضعيت حقوق بشر در ايران در تاريخ ٢٤ مارس از سوی شورای حقوق بشر سازمان ملل به تصويب رسيده است.
در آن سوی آتلانتيک، يکی از درندگان شناخته شده آزادی مطبوعات به فهرست دشمنان آزادی مطبوعات در ٢٠١١ وارد شده است. شبه نظاميان زمين‌دار بزرگ ميگايل فاکوسه برخرم در هندوراس که در پی کودتای ۲۸ ژوئن ۲۰۰۹ با همکاری مستقيم ارتش و پليس به دهشت‌آفرينی عليه رسانه‌های مخالف اقدام می‌کنند. در اولين اقدام راديوهای محلی کوچک و کم‌درآمد را نشانه گرفته‌اند.
پاکستان و ساحل عاج، دو اولويت ٢٠١١
گزارش‌گران بدون مرز به گسترش فعاليت‌هايش در باره تعديات" جرايم سازمان يافته" عليه آزادی مطبوعات ادامه‌ می‌دهد. نخستين گزارش ‌در اين ‌باره در مارس ۲۰١١ منتشر شد. گروه‌های مافيايی به يکی از دشمنان آسيب‌رسان به آزادی مطبوعات بدل شده‌اند. در آستانه‌ی سفر کميسياريای عالی حقوق بشر سازمان ملل، ناوی پلای به مکزيک، اين گزارش تکميل و بازانتشار می‌يابد. در سال ۲۰۱۰، در مکزيک هفت روزنامه نگار به قتل رسيده‌اند. در پاکستان کشتار غم‌انگيز روزنامه‌نگاران ادامه دارد. در طی ۱۴ ماه، چهارده روزنامه‌نگار کشته شده‌اند. پاکستان يکی از خطرناک‌ترين کشورهای جهان برای مطبوعات است. در مناطق پر خطر مسوولان مطبوعات محلی، بايد موازين امنيتی حفاظت از روزنامه‌نگارانی را که بيشتر در معرض خطر هستند، افزايش دهند.
در اين دو کشور و هم‌چنين فيليپين، وجود واقعيتی به نام مصونيت از مجازات است که امنيت مطبوعات را در خطر قرار داده است. بی‌توجهی مسئولان محلی، آزادی عمل فضاحت‌بار مافيا و فساد گسترده عواملی هستند که باعث می‌شوند پرونده‌های اقدامات عليه روزنامه‌نگاران به شکل نادر به نتيجه‌ی برسند. برای آزادی مطبوعات هيچ‌ پيشرفتی بدون مبارزه با مصونيت از پيگرد قضايی، متصور نيست.
درباره اينترنت اولويت گزارش‌گران بدون مرز دفاع از بی‌طرفی اينترنت است که با تصويب برخی قوانين در خطر قرار گرفته است. گزارش‌گران بدون مرز با نگرانی شاهد اعمال فشار کم و بيش گسترده، بر روی شرکت‌های اين بخش‌ و از جمله شرکت‌های خدمات دهنده اينترنت است، که نقش هماهنگ‌کننده را در عرصه نت برعهده دارند.
ساحل عاج طی ماه‌های اخير در مرکز خبرهای جهان قرار داشت. گزارش‌گران بدون مرز در پی انجام ماموريت رصد کردن رسانه‌‌ای کارزار انتخاباتی رياست جمهوری در ماه‌های اکتبر و نوامبر ۲۰۱۰ همچنان وضعيت اين کشور را تحت نظر دارد و از جمله اولويت‌ها سال روان سازمان است. از حمله عليه روزنامه‌نگاران موافق با ال‌حسن اوتارا تا خطر تضيقات عليه هواداران لوران بک بو، پس از کسب قدرت از سوی رقيبش در ماه آوريل سال جاری، از نزديک بحران را دنبال می‌کند. در ترکيه (که گزارشگران بدون مرز ماموريتی در ماه آوريل انجام داد) ورای قوانين آزادی‌ستيز، از جمله قانون مبارزه با تروريسم و اقدام عليه امنيت دولت، رفتار دستگاه قضايی به دليل عدم آگاهی قضات از کارکرد مطبوعات تحقيق‌گرا، پرسش برانگيز است. دستگيری احمد سيک و نديم سنير دو روزنامه‌نگار مشهورترک برای کارهای تحقيقی‌شان در باره‌ی سازمان ارگانکن و عملکرد دستگاه قضايی و پليس ترک به خوبی نشانگر اين پديده است.
در منطقه اقليم کردستان عراق، نيروهای امنيتی احزاب در حاکميت، پاسخ مردم معترض و نااميد را با خشونت پاسخ دادند که روزنامه نگاران در صف اول اين اعمال خشونت‌ها بودند.
ويتنام در زير سيطره‌ی حزب کمونيستی که از برادر بزرگ چينی خود در عرصه عمومی و سرکوب الگوبرداری می‌کند، پيگرد قضايی عليه روزنامه‌نگاران و شهروند وب‌نگاران را افزايش داده است.
چين و ايران بزرگ ترين زندان روزنامه‌نگاران در جهان هم‌چنان از سوی گزارشگران بدون مرز تحت نظر قرار دارند.
برای بسياری از کشورهای جهان هم‌چون آذربايجان، ويتنام، اريتره و ديکتاتورهای آسيای مرکزی و در صدر آن‌ها ترکمنستان، ازبکستان، سکوت جامعه جهانی تنها قابل محکوم کردن نيست اين سکوت به معنای همدستی با اين رژيم هاست.
ما دولت‌های قانون‌مدار را فرا می‌خوانيم که در دفاع از آزادی مطبوعات در پشت منافع اقتصادی و ژئوپوليتک پنهان نشوند.




فمينيسم اسلامی، ابداع غرب

گفت‌وگوی هفته‌نامه چارلی هبدو فرانسه با شهلا شفيق، برگردان از سوده راد

شهلا شفيق
در ماه آوريل، هفته‌نامه شناخته‌شده فرانسوی "چارلی هبدو"، که با زبان طنز و بهره‌گيری از کاريکاتور به موضوعات اجتماعی، سياسی و فرهنگی می‌پردازد، شماره‌ی ويژه‌ای را به حقوق زنان اختصاص داده است. در اين ويژه‌نامه، گفت‌وگوی ژرار بيار، سردبير هفته‌نامه را با شهلا شفيق که آخرين کتاب او "اسلام سياسی، سکس و جنسيت، در پرتو تجربه ايران» به‌تازگی منتشر شده است می‌خوانيم. آن‌چه در ادامه می‌آيد، ترجمه‌ی اين گفت‌وگو است
ویژه خبرنامه گویا
چارلی هبدو: آيا در ايران جنبش فمينيستی سازمان يافته ای وجود دارد؟
شهلا شفيق: «ايران، در ميان کشورهايی که مسلمان ناميده می شوند – که البته من با اين برچسب هويتی مشکل دارم – کشوريست که از لحاظ جنبش فمينيستی جايگاه ويژه ای دارد. می توان گفت که جنبش برابری‌خواهی در ايران در اوايل قرن بيستم در جامعه‌ی ايرانی ظهور کرد. خيلی پيش‌تر از انقلاب اسلامی، ما انقلاب مشروطه را در تاريخ ايران داريم که با هدف پايان دادن به استبداد شاهنشاهی و گرايش به مردم‌سالاری آغاز شد و به برقراری قانون اساسی منجر گشت. بعد از اين انقلاب، ديکتاتوری تحت حکومت شاهان پهلوی از سر گرفته شد و از نهاد های دمکراتيک جز ظاهرآن باقی نماند. اين همان چيزيست که من آن را «مدرنيته مثله شده » می‌نامم، يعنی: مدرنيزه شدن، پيشرفت صنايع و شهريت و توسعه موسسات مدرن پذيرفته می‌شود و کشور در اين راه به پيش می‌رود ولی مدرنيته‌ی سياسی که نويدبخش آزادی اختيارات فردی و اجتماعی و سياسی است، پذيرفته نيست. در مورد اسلامگرايان هم همينطور است. آنها تمام برتری‌های مدرنيته، چون تکنيک، اتم، دانش و... را به‌کار می‌گيرند. همين که به خود تعيينی فرد شهروند که قلب مردم‌سالاری ست، می رسيم، جواب يکيست:« نه!»
چارلی هبدو: زنان در انقلاب ۱۹۷۹ چه نقشی داشتند؟

شهلا شفيق: شوربختی ايرانيان اين بود که تنها چند دهه پس از انقلاب مشروطه، انقلاب اسلامی رخ داد. اسلامگرايان با حمايت نيروهای چپ مانند مارکسيست‌ها، جهان سوم گراها - که باور داشتند که ارزش‌های دمکراتيک به زيرساخت‌های بورژوازی و امپرياليسم وابسته است - به قدرت رسيدند. اينگونه بود که رويا و آرمان « مدينه‌ی فاضله‌ی اسلامی » در سطح جامعه‌ی ايرانی قوت گرفت. اين تفکر اسلامگرا که می خواست انقلابی هم باشد، همچون بديلی سياسی در برابر « دمکراسی غربی» و مدل کمونيستی قرار گرفت. بر خلاف آنچه که خيلی ها می گويند، خمينی گرايان پيشتاز ترويج چنين اوتوپيائی نبودند، بلکه اسلامگرايان ميانه‌رو پرچمداران اين آرمان بودند که رواجش فضای فکری و فرهنگی را مسموم کرد. در آن زمان، در صفوف انقلاب، زنان حضور بسيار پررنگی داشتند. من که دانشجويی چپ‌گرا بودم و با شور بسيار در راهپيمايی‌ها شرکت می کردم، به خوبی به خاطر می آورم که چطور آرام آرام حضور کنشگران اسلامگرا بيشتر و بيشتر شد. آنها به ما می گفتند:« خواهرم، چرا با فاصله از مردان حرکت نمی کنيد؟ چرا حجاب را رعايت نمی کنيد؟» ما خوشبينانه با خود می گفتيم: اين حرکت‌ها مقتضی اين زمان است، اين‌ها که به قدرت نمی رسند و... ولی همه چيز برعکس شد. اما تفاوت اين بود که ترور که در استبداد شاهی ابزار سرکوب اپوزيسيون بود، در جمهوری اسلامی مرکز قدرت شد. تروری که مستقيماً آزادی های اجتماعی و فردی را هدف گرفته بود تا جامعه ای اسلامی متولد شود. و زنان در قلب اين پروژه قرار داشتند.
چارلی هبدو: چطور؟

شهلا شفيق: ويژگی تماميت طلبی اسلامگرا، سرکوب جنسيتی ست که به سرکوب فراگير و همگانی امکان گسترش می دهد. با کنترل سلطه‌گرانه روابط اجتماعی بين زنان و مردان، زنان را به اطاعت وامی‌دارند تا در ابعاد بزرگتر جامعه را مطيع کنند. اجباری شدن حجاب در اماکن عمومی و کنترل آن در خيابان‌ها موجب می شود حاکمان زنانی که «قانون» را رعايت نمی کنند تحت پيگرد قرار دهند، ولی همزمان کل جامعه را تحت اطاعت خود در آورند. اين حکومت پليسی فراگير، حول نظم جنسيتی و سلطه بر زنان شکل گرفته است. در زمان انقلاب ۳۰% دانشجويان زن بودند. البته توسعه‌ی اجتماعی همگن نبود و در روستاها و شهرها وضعيت بسيار متفاوت بود. اما در فضای شهری، زنان مرزهای محيط‌های « مردانه» را شکسته بودند. استراتژی اسلامگرايان اين بود که زنان حزب الله را برای ساختن جامعه‌ی دلخواه خود فراخواندند. چرا که اين بازسازی، بايد با سرکوب عده ای ديگر از زنان، يعنی آنهايی که مدل اسلامی را قبول نداشتند، صورت می‌گرفت. بجز کردها، زنها، اولين گروه اجتماعی بودند که در مقابل رژيم به پاخاستند. اجباری شدن پوشش و حجاب در محل کار، در اولين ماه جابه‌جايی قدرت، هزاران زن را در ۸ مارس ۱۹۷۹ به خيابان کشيد تا به اين قانون اعتراض کنند. «بدحجابی»، بلافاصله آغاز شد و به نشانه آشکار مخالفت با نظم مسلط تبديل شد و هنوز هم چنين است.
چارلی هبدو: زنان حزب اللهی بی گلايه در اين سرکوب همکاری و شرکت می کردند؟

شهلا شفيق: بله! اما اينطور بگوييم که آرام آرام، آنها هم به اين نتيجه رسيدند که چيز هايی در شريعت و دين هست که مطابق ميل آنها نيست ، مثل چند همسری مردان يا قوانين طلاق و... اين زنان اسلامگرا، خود مدافع قانونی بودند که خود آنها را به عنوان زن، سرکوب می کرد.اما بخش لاييک و سکولار جامعه، و از جمله روشنفکران، از بيان افکار خود حتی به طور تلويحی، برای مثال با ترجمه کردن آثار خارجی، دست نکشيدند. برخی زنان لاييک و برخی از فمينيست‌ها از اين فرصت مأيوس شدن زنان اسلامگرا استفاده کردند و در مجلات و مطبوعات مقاله‌هايی منتشر کردند. کم کم، گروهی از اين مطبوعات لحن خود را عوض کردند. اين آن چيزی بود که موجب شد در خارج از کشور، برخی مهاجران مفهوم پوچ « فمينيسم اسلامی » را ابداع کردند. فمينيسمی که در اسلام راهی می جويد. در حاليکه زنان اسلامگرا تنها خواستار اصلاحاتی در دين و شريعت بودند. آنها به هيچ وجه فمينسيت نبودند. اتفاقاً آنها فمينيسم را جزيی از امپرياليسم غرب می دانستند.
چارلی هبدو: بنابراين فمينيسم اسلامی يک ابداع خالص غربی است؟

شهلا شفيق: بله، ابداعی توسط مشتاقانی که فمينيسم اسلامی را نوعی فمينيسم ضد استعمار می دانستند. اما اين برچسب هويتی، درست مانند « مردم‌سالاری دينی» يا « حقوق بشر اسلامی»، يک ايده و تفکر جهانشمول را محدود و زندانی می کند. در آن زمان، من فکر نمی کردم که اين پديده می تواند به جامعه‌ی فرانسوی اينطور واگير پيدا کند. ولی در ايران، ما خيلی زود بن بست اين نوع فمينيسم را ديديم. حکومت که خود را برگزيده ی خدا می داند، به مطالبات آنها کاملاً بی محلی می کرد. به اين زنان که خواستار اصلاحاتی در قوانين شرعی بودند، پاسخ می داد: «شما که هستنيد که بخواهيد سخن خدا را به چالش بکشيد؟ قانون اسلامی قانونی الهی ست، پس ساکت باشيد!» و اينگونه بود که گروه زيادی از اين زنان اسلامگرا از حکومت اسلامی جدا شدند و حتی برخی به جمع سکولار ها پيوستند. البته هنوز هم بخشی از آنها، به خاطر رابطه‌ی مستقيمشان با قدرت يا به دليل مزايای مادی همچنان به رژيم وفادارند.
چارلی هبدو: آيا می توان گفت که زنان امروز قوی ترين مخالفان رژيم هستند؟

شهلا شفيق: در هر صورت در مناطق شهری، زنان بخش بزرگی از راهپيمايی های کنونی را تشکيل می دهند و حضورشان بسيار پررنگ است. امروز، فمينيسم در جامعه مطرح است. اصطلاح « جنس دوم »، در ايران اصطلاحی جاری شده است که در وبلاگ ها و فروم ها به چشم می خورد. مردان زيادی هم از اين نوع تفکر برابری‌خواه که به جهانشمولی گرايش دارد استقبال می کنند. در سال ۲۰۰۶، کمپين تغيير برای برابری، به فراخوان فمينيست‌های جوان راه‌اندازی شد و هدفش جمع‌آوری يک مليون امضا بود. اينان اعلام کردند که از آنجا که ايران پس از به قدرت رسيدن اسلامگرايان تعهد خود را به کنوانسيون های بين المللی که پيش تر پذيرفته بوده است، لغو نکرده است بايد به آنها عمل کند و کليه‌ی تبعيضات جنسيتی را حذف کند. بديهی ست که اين حرکت به شدت سرکوب شد و بسياری از کنشگران روانه‌ی زندان شدند. دادگاه انقلاب اسلامی کمپين و فعالانش را دشمن اجتماع خواند. حالا وارد يک مرحله‌ی جديد شده ايم که جامعه می‌خواهد تکليفش را با کل سيستم روشن کند و مسأله‌‌ی زنان در مرکز اين مبارزه برای مردم‌سالاريست. رژيم اسلامگرا مردها را صاحب اختيار خانواده قلمداد می کند و به آنها توهم قدرت مطلق پدرسالار را عرضه می کند، حال آنکه امروز مردها هم به فقدان حقوق شهروندی و اختيار و سهم‌شان در قدرت و ذعان يافته‌اند. بنابراين روشنفکرترين، پيشرفته‌ترين و باهوش‌ترين‌شان متوجه می‌شوند که اين نظام جز يک زندان سياسی با ميله‌هايی طلائی نيست. آنها هيچ قدرت سياسی ندارند و تنها قدرتی که به آنها داده شده است، قدرت تسلط بر زنان است. آنها که حاکم مطلق خانواده‌ قلمداد می شوند، از عهده‌ی اجرای اين نقش برنمی‌آيند، چه از نظر اقتصادی و چه از لحاظ اجتماعی. بنابراين هرروز سرخورده‌تر می‌شوند و می توانيد تصور کنيد که اگر زنان هم در مقابل اين نقش مقاومت کنند، اين سرخوردگی تاچه حد جدی می‌شود.
چارلی هبدو: پس می‌توان گفت که مبارزان مردم‌سالاری در ايران امروز فمينيسم را يکی از راه های منتهی به مردم‌سالاری می‌دانند؟

شهلا شفيق: بهتر است بگوييم که مبارزان جدی مردم‌سالاری به فمينيسم اعتقاد دارند. آگاهی ويژه‌ای در زمينه‌ی اهميت مسائل زنان در سطح جامعه و حنبش دانشجويی وجود دارد. ولی اين در مورد اصلاح‌طلبان اسلامی که به جمع مخالفان نظام و براندازان رژيم پيوسته اند، صدق نمی‌کند. واقعيت اينست که اين روزها جوانان از کلمه‌ی فمينيست ترسی ندارند. گفت و گوهايی در مورد استقلال جنسی و همجنسگرايی که هنوز در جامعه‌ی ايرانی تابوست، آغاز شده است، هرچند به سختی و به آرامی از سايه‌ی سالها انکار و مخفی شدن بيرون می آيند.
چارلی هبدو: شايد اين به اين دليل باشد که فرای يک چنين رژيمی، يک جامعه وجود دارد. شما در ماه ژوئن ۲۰۰۸، در مقاله ای که در روزنامه ی ليبراسيون با تيتر « بدن زنان، مکان عمومی» منتشر شد، از پدرتان نقل می کنيد که به شما زمانی که کودک بوديد می‌گفته است: «می‌بينی دخترم، زن بودن در اين مملکت،کار آسانی نيست.» با اين حال آن زمان هنوز با زمان آيت‌الله ها خيلی فاصله داشتيم.

شهلا شفيق: اين نه تنها يک مشکل فرهنگی، بلکه يک مسأله‌ی سياسی هم هست. زمان شاه، مدرنيته‌ی مثله شده که پيش‌تر درموردش صحبت کردم، موجب می‌شد که حتی اگر حکومت کاری برای زنان می‌کرد، تا اندازه‌ی زيادی در سايه باقی می‌ماند. چرا که حکومت از عکس‌العمل «مردم» می‌ترسيد. غيبت مردم‌سالاری اين چهره را هم دارد: اصلاحاتی صورت می‌گيرد ولی در جامعه گسترش نمی يابد و به نوعی مثله می شود. چرا که انجام‌پذيری آنها، با آموزش و آگاهی بخشی گسترده نمی‌شود. برای مثال، موضوع حق سقط جنين در برنامه‌ی تنظيم خانواده، از اين دست بود. در آن‌زمان من به مدرسه می‌رفتم و خيلی چيزها ياد می‌گرفتيم، ولی موضوع آموزش‌های جنسی کاملاً تابو بود و به هيچ وجه در اين مورد صحبت نمی‌شد، چرا که رژيم کوشش می‌کرد رو در روی سنت‌های حاکم قرارنگيرد. از آنجا که تقسيم قدرت وجود نداشت و طبقه‌‌ی متوسط مدرن هم جائی در قدرت نداشت، حاکم روبروی توده مردمی بود که می بايست تحت الحمايه‌ی او می‌بودند.
چارلی هبدو: در همين مقاله، شما می‌نويسيد:« بدن زنان، در سيستم پدرسالارشاخصيت خود را از دست می‌دهد تا مکانی عمومی برای ناموس گروهی شود. »

شهلا شفيق: دقيقاً همينطوراست و اين ناموس عمومی بوسيله ی تمامی سيستم‌ها محافظت می‌شود. بکارت يک تابو در بين همه‌ی طبقات جامعه بود و نه تنها در بين روستاييان. اين موضوع هنوز هم واقعيت دارد، چرا که بايد بر وضعيت دوران شاه، سی سال تبليغات دينی و ضد زن را هم افزود. در جاهايی که از نظر اجتماعی و اقصادی عقب‌افتاده هستند، قتل‌های ناموسی به مثابه عملی برای دفاع از حيثيت و هويت گروه ادامه دارد. برای مثال، در کردستان، پس از به قدرت رسيدن اسلامگرايان، تعداد ختنه‌ی زنان بسيار افزايش يافته است.
چارلی هبدو: نگاه شما به مناظرات در مورد حجاب و برقع در فرانسه چيست؟

شهلا شفيق: من فکر می‌کنم که اين مناظره‌ها تحريف شده هستند. پيش از هر چيز، من بين مناظره بر سر حجاب و مناظره در مورد برقع تفاوت قائل می‌شوم. موضوع حجاب و مناظره بر سر آن، منازعه ای بود که اسلامگراها به لاييک‌ها تحميل کردند و در محله‌ها بسيار بد تعبيرشد. بلافاصله اين مناظره بسيار انتزاعی شد. يعنی بحث در مورد دليل حجاب و ابعاد هويتی آن در محاق قرار گرفت با اين اشاره که حجاب کنونی، حجاب سنتی نيست و دختران اين نوع پوشش را انتخاب می کنند. بله، شايد انتخاب می‌کنند، ولی چرا به نتايج و اثرات اين انتخاب نمی پردازيم ؟. اين که زنان کاری را انجام دهند ثابت نمی کند که اين کار برای زنان خوب است. همين نکته در مورد مفهموم «فمينيسم اسلامی» هم صادق است. در ايران، زنانی انتخاب کردند که از حزب‌الله باشند اما اين واقعيت دليل آن نمی‌شود که عمل آنان برای زنان ايرانی يا جامعه مفيد باشد. اين حقيقتی ست که کاملاً در اين مناظرات ناديده گرفته شده‌است. مقوله‌ی انتخاب به نوعی تقديس می‌شود و به اسطوره بدل می‌ گردد. در متن جامعه‌ی فردگرای ما، اگر چه به اختيار اهميت زيادی داده می‌شود اما در بسياری موارد اختيار به انتخاب خلاصه می‌شود. وقتی در سوپرمارکت مشغول خريد هستيم و سبد خريدمان را از محصولاتی با مارک های مختلف پر می‌کنيم، در انتخاب آزاد هستيم، ولی رابطه‌ی اين حق انتخاب با خود تعيينی چيست؟ بله، برقع يک انتخاب است. دختری که برقع می‌پوشد به تلويزيون می‌آيد و می‌گويد خودش به اسلام گرويده است، - مثل يک سوم زنانی که در فرانسه برقع می‌پوشند و فرانسويانی هستند که مسلمان شده اند - ولی اين بدان مفهوم نيست که انتخاب آنها، انتخابی روشن‌انديش و اجتماعا مفيد است. در اين چنين استدلالهائی که برقع را به دليل آزادی توجيه می کنند استفاده وارونه‌ای از مفهوم آزادی می شود. انگار جامعه سوپرمارکتی بيش نيست و اين خانم، مارک برقع را برداشته است...
چارلی هبدو: آيا اينجا يک مشکل برخورد ذات گرايانه به مفاهيم داريم؟

شهلا شفيق: کاملاً. يک روز در سميناری يک آقای جامعه شناس در مورد نتايج پژوهشی که بر روی ۵۰ زن جوان محجبه انجام داده بود صحبت می‌کرد. نتيجه اين بود که اين خانم‌ها، «بهترين» های کلاس، خانواده، اينجا و آنجا بودند.من از او پرسيدم آيا هرگز به ذهنتان خطور کرده‌است که برويد از ۵۰ زن که مخالف حق سقط جنين يا مدافع مجازات مرگ هستند پژوهش کنيد؟ چرا چنين مطالعاتی نمی‌کنيد که همين نتايج را بدست بياوريد؟ چرا وقتی موضوع در مورد زنان مسلمان است چنين اجازه ای به خودتان می‌دهيد؟ و اصلاً چرا می گوييد محجبه‌ها «بهترين ها» هستند؟ آيا چنين حکمی بيانگر يک فانتزی مردانه در مورد زن ايده‌آل نيست ؟ زنی که سخن می گويد ، باهوش است و در همان حال باکره و وفادار است!
جامعه شناس مزبور پاسخ داد که اينطور نيست. ولی من فکر می کنم بواقع چنين است. در تصوير يک زن محجبه، يک فانتزی مردانه می‌بينم. حتی هنرمندانی هم جنبه‌های اروتيک حجاب را نمايش می‌دهند که البته نمی توان کاملاً منکر آن بود، ولی نه وقتی که به عنوان يک نماد پاکی طرح می شود، چيزی که هيچ ربطی به اروتيسم ندارد. ما در مورد نمادی صحبت می‍‌‌کنيم که به عنوان برچسبی به جنس زن تحميل شده است. شخصی که اين پوشش را دارد، در اجتماع اعلام می‌کند که از نظر جنسی يک زن است و از اين محدوده هم خارج نمی‌شود. او مراقب است چطور راه برود، چطور بخندد، چطور رفتار کند و..
چارلی هبدو: پس چطور بايد در مورد حجاب در محله‌ها صحبت کرد؟

شهلا شفيق: من فکر می‌کنم ما تا وقتی که روی مکانيزم‌هايی که منجر به تشويق چنين انتخاب‌هايی می‌شوند کار نکنيم، به هيچ موفقيتی نمی‌رسيم. ولی در محله‌ها ، کنش‌گران و تأثيرگذاران اجتماعی، امکانات لازم برای کار گسترده در زمينه‌ی خودتعيينی، آزادی جنسی و بديل‌سازی در تقابل با واعظان و تبليغات دائمی اينان از جمله بواسطه برنامه‌های تلويزيونی که از ساتلايت‌ها پخش می شود را ندارند. مردم‌سالاری اين هم هست و فقط در قانون‌گذاری برای ممنوع کردن کارها و رفتارهای خاص خلاصه نمی‌شود. کافی نيست که به شهروندان بگوييم شما بايد لاييک باشيد. وقتی به محله‌های مهاجرنشين می‌رويد و می بينيد که کلمه‌ی «فمينيسم» توسط برخی فرانسوی‌ها تحريم می‌شود، که بعضی مددکاران اجتماعی می‌گويند: «اين مفهوم برای مخاطبان ما مناسب نيست» نگران‌کننده است. و اين حتی در خارج از محله‌های فقيرنشين هم وجود دارد. در برخی مراکز اجتماعی فرهنگی، تصورات عجيبی در مورد فمينيسم و همجنسگرايی وجود دارد. در حاليکه فمينيسم امروز در مرکز دمکراسی است چرا که در عين حال هم بر زندگی خصوصی افراد و هم بر جهان تأثير دارد. ما ناگزيريم که روی خود و ديگران کار کنيم. فمينيسم را فقط مسئله زنان معرفی کردن، کار اشتباهيست و بايد به آن آگاه بود. و گاه می بينم که اين آگاهی در ميان فمينيست‌های ايرانی بيشتر است .من از ديدن آنچه در تونس و مصر می‌گذرد بسيار خوشنودم و با خودم می‌گويم. حالا به برخی زنان و مردان جوانی که در اين محله‌ها می‌گويند « نه، دمکراسی برای ما ساخته نشده » می‌توانيم بگوييم: چرا، ببينيند، واقعيت اينست که دمکراسی برای همه است.




صدور حکم بازداشت بین‌المللی برای قذافی

دادستان دادگاه جنایی بین المللی قرار است امروز گزارشی درباره جنایات نیروهای دیکتاتور لیبی به شورای امنیت ارائه کند و به این ترتیب اقدامات برای صدور حکم بازداشت بین‌المللی قذافی آغاز می‌شود.
به گزارش روزنامه انگلیسی گاردین، بر اساس گزارشی که قرار است “لوئیس مورینیو-اوکامپو ” امروز در شورای امنیت سازمان ملل ارائه کند مقامات ارشد لیبی به دلیل ارتکاب جرائم علیه بشریت با احکام بازداشت بین‌المللی روبرو خواهند شد.
دیپلمات‌های غربی اعلام کردند این اقدام با هدف افزایش فشار بین‌المللی بر طرابلس صورت می‌گیرد.
اوکامپو اعلام کرده است پنج حکم بازداشت احتمالا تا پنج هفته آینده با تصویب دادگاه بدوی جنایات بین‌المللی صادر خواهد شد.
این گزارش می‌افزاید هیچ اسمی از مقامات لیبیایی منتشر نشده اما تلویزیون العربیه گزارش داد این حکم‌های بازداشت شامل قذافی و فرزندش سیف الاسلام خواهد بود که ارتباطات قدرتمندی با انگلیس دارد.
دیگر مقامات لیبیایی که قرار است حکم بازداشت برای آنان صادر شود شامل “موسا کوسا ” وزیر امور خارجه سابق و “ابو زید عمر دورده ” مدیر کل سازمان امنیت خارجی لیبی خواهد بود.
شورای امنیت در ماه فوریه باتقاق آراء رای داد که سرکوب‌های خشونت آمیز قذافی به دادگاه جنایات بین‌المللی لاهه ارجاع داده شود.
اوکامپو به خبرگزاری رویترز نیز گفت: ما شواهد مستدلی از آغاز درگیری‌ها و تیراندازی به غیرنظامیان داریم. همچنین ما مدارک محکمی از جرائم اذیت و آزار داریم.





اتهام های تازه علیه "جریان انحرافی"

تدوین مدل روسی برای انتخابات

همزمان با انتشار اخبار غیر رسمی مبنی بر بازداشت عباس امیری فر، روز گذشته برخی سایت های اصولگرا در انتقاداتی تازه علیه وی، او را متهم کردند که قصد دارد با مدیریت "ستاد های انتخاباتی"  به عنوان "لیدر اصلی و حاشیه ساز"، مدل انتخاباتی پوتین –مدودف را در انتخابات پیاده کند.
سایت الف، وابسته به احمد توکلی روز گذشته خبر از آن داد که  "جریان انحرافی" اصولگرایان فعالیت های خود برای انتخابات آتی مجلس و ریاست جمهوری آغاز کرده  و در طرح انتخاباتی خود، نفوذ به شهر قم را در دستور کار قرار داده است. این سایت با اشاره به اظهارات شخصی که از او تحت عنوان "حجت الاسلام الف" نام برده، نوشته  "جریان انحرافی" پول های زیادی برای "رخنه" در شهر قم هزینه کرده است.
گفتنی است آنچنان که سایت های اصولگرا گزارش داده اند، ریاست ستاد های انتخاباتی این جریان در استان های کشور را  عباس امیری فر، روحانی حامی محمود احمدی نژاد بر عهده دارد.  دو روز پیش از انتشار این گزارش اخباری منتشر شد که از بازداشت امیری فر پرده بر می داشت. عباس امیری‌فر، دبیر کمیسیون فرهنگی دولت و از حامیان سرسخت اسفندیار رحیم مشایی است که گفته می شود روز یکشنبه به اتهام "مشارکت در توزیع" یک مستند آخرالزمانی بازداشت شده است. بازداشت وی به دستور دادگاه ویژه روحانیت صورت گرفته و خبر های تایید نشده ای مبنی بر آزادی وی هم منتشر شده است.
 حسین شریعتمداری، مدیر مسئول  کیهان، دو هفته قبل  توزیع سی دی های مستند مذکور را یک "ترفند تبلیغاتی" نامیده و تصریح کرده بود: "فيلم ياد شده يك ترفند تبليغاتي است و با هدف زمينه سازي انتخاباتي براي يك جريان منحرف سياسي توليد و توزيع شده است. جريان مرموز و مشكوكي كه چندان ناشناخته نيست و طي سال هاي اخير، بارها از نام مبارك مراد غايبمان، حضرت بقيه الله الاعظم-ارواحنا لتراب مقدمه الفداء- سوء استفاده كرده و مي كند "
سی دی های مستند "ظهور بسیار نزدیک است" اواخر سال گذشته به طور گسترده ای در شهر های بزرگ و کوچک به طور رایگان توزیع شد. مستندی که راوی  "آخر الزمان شیعی" بود و  با اشاره به ظهور قریب الوقوع امام دوازدهم شیعیان، برخی از رهبران جمهوری اسلامی را از فرماندهان سپاه مهدی موعود معرفی کرده بود.
 حسین فدایی، نماینده تهران هم هفته گذشته در جمع اساتید بسیجی با اشاره به طیف "انحرافی" اصولگرایان،  آن ها را به تئوریزه و تبلیغ اندیشه ای متهم کرده بود که به "ولایت فقیه" اعتقاد ندارند.او درباره مواضع این طیف پیرامون آرای انتخاباتی محمود احمدی نژاد گفته بود: "(جریان انحرافی) معتقد است اگر متدينان و رهبري و روحانيت از اين نامزد حمايت کردند، باعث ريزش آراي او شد اما به نظر من اگر برخي آدم‌هاي فاسد خود را به او نمي چسباندند، آراي او 4 تا 5 ميليون بيشتر مي‌شد."
اهمیت عباس امیری فر، در معادلات انتخاباتی طیف های مختلف اصولگرایان از نگاه سایت الف، به اندازه ای بالا است که از وی به عنوان "لیدر اصلی و حاشیه ساز" جریان انحرافی نام برده است؛کسی که قصد دارد با هماهنگی، مدیریت و خط دهی ستادهای انتخاباتی وابسته به محمود احمدی نژاد، مدل روسی را در عرصه ریاست جمهوری عرضه کند : پوتین-ـ مدودف
ولادیمیر پوتین رئیس جمهور روسیه در سال 2008 پس از دو دوره تصدی ریاست جمهوری، دیمیتری مدودف را که رئیس دفتر انتخاباتی وی و معاون اول نخست وزیر بود به عنوان کاندیدای مطلوب برای ریاست جمهوری معرفی کرد و خود به عنوان نخست وزیر نقش اصلی را در سیاست روسیه عهده دار شد. برخی کارشناسان معتقدند محمود احمدی نژادقصددارد با پایان دومین دوره ریاست جمهوری اش، اسفندیار رحیم مشایی را به عنوان کاندیدای انتخابات آتی ریاست جمهوری معرفی کند.
گفتنی است درست یک هفته پیش از دستگیری عباس امیری فر، فرمانده سپاه به انتقاد از "جریان فتنه آخرالزمانی" پرداخته و گفته بود: "جریان انحرافی یعنی کسانی که از مسیر اصول‌گرایی منحرف شدند و البته ما تعارف می‌کنیم که به آنها جریان انحرافی می‌گوییم، اما هرچه جلوتر می‌رویم و زاویه این انحراف با مسیر اصلی انقلاب بیشتر می‌شود، عمق این شکاف نمایان‌تر خواهد شد."
سردار محمد علی جعفری، همچنین  گفته بود جریانات جدید با "ترفند های جدید" قصد دارد با انقلاب "رویارو" شوند: "این جریان در آینده به طور قطع به مقابله با انقلاب بلند خواهد شد."
برخی منابع غیر رسمی در هفته های اخیر ادعا کرده اند عباس امیری فر گزینه توصیه شده رحیم مشایی به احمدی نژاد برای تصدی وزارت اطلاعات بوده است. محمود احمدی نژاد دو هفته پیش حیدر مصلحی وزیر اطلاعات را برکنار کرد که بلافاصله با واکنش آیت الله علی خامنه ای مواجه شد. رهبر جمهوری اسلامی با صدور حکمی به  رئیس دولت مستقر دستور داد  از عزل مصلحی صرف نظر کند. همین امر باعث شد محمود احمدی نژاد برای نزدیک به دوهفته در جلسات دولت شرکت نکند تا خشم خود را نسبت به حکم رهبر جمهوری اسلامی نشان داده باشد.
از سوی دیگر صراط نیوزهفته پیش  از قول عباس امیری فر نوشت وی خود را تنها گزينه در نظر گرفته شده برای تصدی وزارت اطلاعات نامیده و اين تصميم را غير قابل بازگشت خوانده است. سه روز پس از این ادعا بود که این کاندیدای وزارت اطلاعات توسط ماموران امنیتی بازداشت شد.
برخی ناظران می گویند بازداشت امیری فر می تواند نشانه ای از تلاش برای تضعیف، رئیس دولت و  اسنفندیار رحیم مشایی باشد.وی چند روز پیش در مصاحبه با شرق تلویحا محمود احمدی نژاد را با امام اول شیعیان مقایسه کرد: "ختم كلام اين است كه هركس احمدی‌نژاد را قبول دارد بايد مشايی و معتمدين ايشان را هم قبول داشته باشد. كسی كه امام را قبول داشت بايد معتمدين امام و كسی كه علی (ع) را قبول داشت بايد معتمدين علی را هم قبول می‌داشت."
وی همچنین  فروردین ماه در مصاحبه با فارس ضمن تمجید از رحیم مشایی، تاکید کرده بود او "زلال" است و احتمالا کاندیدای انتخابات ریاست جمهوری دوره یازدهم خواهد شد.
امیری فر دبیر‌کل جامعه وعاظ ولائی است که پس از  بروز اختلافات سیاسی در جریان انتخابات دهمین دوره ریاست جمهوری از جامعه وعاظ تهران جدا شد و به همراه جمعی از روحانیون، تشکل جامعه وعاظ ولائی را به وجود آورد.
وی در مصاحبه با روزنامه شرق از یک سو به اصلاح طلبان چراغ سبزداده و از سوی دیگر به طیف های سنتی اصولگرایان حمله کرده بود: "ما اصولگرايان را اصولگرا نمي دانيم و معتقديم اصولگرايي مانند جناح راست سنتي شده و خاصيتش را از دست داده است. ما ناممان اصولگرا نيست. جناح راست وقتي خاصيتش را از دست داد اسمش را عوض كرد. مثلا اسمش را گذاشت آبادگران تا رسيد به اصولگرايي. ما پيشنهاد كرديم در اتاق فكرمان يك اسم مناسبي براي خودمان تعيين كنيم. يك پيشنهادهايي هست اما هنوز به نتيجه نرسيده. اما قطعا اسم ما اصولگرا نيست."
روزنامه کیهان روز یکشنبه – در روز بازداشت امیری فر – در پاسخی تند به اظهارات امیری فر، وی را فردی معرفی کرد که يكي دو سال است در عرصه سياست "آفتابي" شده و هيچ سابقه فعاليت سياسي ندارد.




وزراتخانه‌های کار با رفاه و نفت با نیرو ادغام شدند

در جلسه هیئت دولت وزارتخانه‌های کار با رفاه و نفت با نیرو با هم ادغام شدند.
لطف الله فروزنده از ادغام وزارتخانه‌های کار و رفاه و نفت و نیرو در جلسه امروز هیئت دولت خبر داد.
گفتنی است پیش از این هیئت وزیران با ادغام وزارتخانه‌های صنایع و بازرگانی و مسکن و راه موافقت کرده بود.
براساس قانون برنامه پنجم توسعه ، وزارتخانه‌ها باید از ۲۲ وزارتخانه به ۱۷ وزارتخانه کاهش می‌یابد.




بلیط هواپیما گران می شود

نمایندگان مجلس شورای اسلامی مصوبه‌ای به لایحه بودجه سال ۹۰ افزودند که بر اساس آن دولت باید با افزایش قیمت بلیط پروازهای داخلی و خارجی هزینه ای را برای بهسازی و تجهیز فرودگاه‌های کوچک در نظر بگیرد.
به گزارش مهر، نمایندگان مجلس شورای اسلامی در پایان جلسه صبح چهارشنبه خود در بررسی لایحه بودجه ۹۰ و در ادامه بررسی پیشنهادهای الحاقی کمیسیون تخصصی به لایحه بودجه با تصویب پیشنهاد کمیسیون عمران موافقت کردند .
با تصویب این پیشنهاد مقرر شد با افزایش مالیات بر ارزش افزوده قیمت فروش بلیط پروازهای داخلی از ۲ درصد به ۵ درصد و افزایش مالیات بلیط های هر مسافر عازم خارج از کشور از ۷ هزار تومان به ۲۵ هزار تومان مبلغی برای نگهداری، بهسازی و تجهیز فرودگاه های کوچک و مناطق محروم، شرکت مادر تخصصی فرودگاه های کشور اختصاص یابد.
این پیشنهاد با ۱۲۵ رای موافق، ۱۵ رای مخالف و ۱۴ رای ممتنع به تصویب نمایندگان مجلس رسید.
















جنبش‌های زنان، جنبش فمنیستی و جنبش سبز- بخش دوم


تئوری‌های جنبش‌های اجتماعی:
نیلوفر شیدمهر
در بخش اول این مقاله تعریف جنبش های اجتماعی به طور خلاصه از منظر نظریه های مهم جنبش های اجتماعی با سه رویکرد (رویکرد رفتار جمعی، رویکرد نهادی و رویکرد جامعه مدنی) ارائه شد و  جنبش‌های زنان به عنوان جنبش اقلیت معرفی شد. جنبش‌های زنان جنبش‌هایی هستند که سعی دارند در درون جامعه مدنی از طریق الگوهای فرهنگی روابط و مناسبات تازه جنسیتی بوجود بیاورند و بر سر تاریخیت با نظم جنسیتی موجود در مبارزه‌اند. این جنبش‌ها در نهایت قصد کسب قلمرو و عرصه جدیدی برای بسط مفاهمه‌ای بدون هژمونی مردانه دارند.جنبش‌های زنان در میان طیفی از فعالیت آشکار (بسیج و اعتراض عمومی) تا دوره‌های نهفتگی در نوسان هستند. در دوره‌های نهفتگی، جنبش متوقف نمی‌شود.

 رویکرد فمینیست اسلامی
از نمایندگان این رویکرد خانم زیبا میرحسینی (که سال‌ها ساکن خارج از کشوربوده است) و خانم زهرا رهنورد هستند. کنشگران و نظریه‌پردازان این رویکرد خود را مسلمان و معتقد به دین اسلام می‌دانند و با نظام جمهوری اسلامی و ساختار قانون اساسی در کلیت آن مشکلی ندارند؛ گر چه با حاکمان وقت مخالفند. گویا تبعیض جنسیتی و نابرابری حقوقی در دولت‌های پیشین جمهوری اسلامی ایران پیش از احمدی‌نژاد، برای مثال زمان نخست‌وزیری موسوی یا دوران ولایت فقیه آقای خمینی، وجود نداشته است. زهرا رهنورد در معدود سخنان خود در این زمینه می‌گوید: «ما در جمهوری اسلامی به حقوق زنان امید داشتیم، اما حقوق زنان نیز مانند بسیاری پروژه‌های دیگر ناتمام ماند.»
  فمینیسم اسلامی در ایران نطفه‌اش در دوران بعد از انقلاب ۵۷ شکل می‌گیرد. در این زمان هویت زن مسلمان در مقابل به اصطلاح هویت‌سازی غربی ساخته می‌شود و زن به عنوان همراه مرد در حوزه عمومی تعریف می‌شود. به بیان دیگر نقش زن مسلمان در مشارکت سیاسی برجسته می‌شود.
«تحت این نوع مشارکت سیاسی، زنان مسلمان در بسیج مساجد، محافل وهیئت‌های مذهبی، شبکه‌های روضه‌خوانی، تظاهرات و راهپیمایی‌ها، و حضور در نمازهای جمعه سازماندهی می‌شوند. به عبارتی مفهوم مشارکت سیاسی زنان با تقلیل نقش صاحبان رای و فکر و عمل به تکثیر فرمانبرداران و مبلغان سیاسی حاکمیت تغییر و گسترش می‌یابد.»(اردلان، ۱۳۸۹، پاراگراف ۶). البته نباید از نظر دور نگه داشت که در اینجا چه هویت زن و چه مرد به عنوان شهروند ساخته نمی‌شود. از آنجا که در قانون اساسی جمهوری اسلامی، ملت، «امت یا ارتش سی میلیونی» تعریف می‌شود و ولی فقیه «ولی امت»، جامعه نه یک جامعه مدنی بلکه مجموعه‌ای از سربازان ولی فقیه محسوب می‌شود؛ یعنی توده یکپارچه‌ای که نقش فرمانبرداری دارد. چنان که در دهه اول رژیم جمهوری اسلامی، نهادهای مدنی به آن صورت وجود نداشت و آن‌ها هم که موجود بودند مورد حمله رژیم قرار گرفتند.
  دور بعدی فمینیسم اسلامی از زمان فائزه هاشمی و شهلا حبیبی، مشاور هاشمی رفسنجانی در امور زنان که در سومین کنفرانس جهانی زن در پکن به عنوان نماینده ایران شرکت کرد شکل گرفت. پروژه فائزه هاشمی این بود که زنان مسلمان معتقد به جمهوری اسلامی مانند او بتوانند جایگاه‌های مدیریتی و اجرایی بیشتری به دست بیاورند. همینطور زنان مسلمان بتوانند در حوزه عمومی مانند حوزه ورزش بیشتر حضور داشته باشند. خانم حبیبی نیز همیشه تاکید می‌کرد که اسلام بهترین راهکارها را برای زندگی مطلوب زنان ارائه داده و جایگاه زن را بر اساس دیدگاه‌های ناب محمدی ترسیم کرده است. جایگاه زن همانا جایگاه او به عنوان انسان در راه تکامل معنوی و نفسانی، جایگاه او در فعالیت‌های سیاسی اجتماعی، علمی و اقتصادی و جایگاه او به عنوان یک عضو خانواده است. شهلا حبیبی و دیگر فمینیست‌های اسلامی در این دوره به نقش زن در صیانت خانواده و پرورش فرزندان (به عنوان مادر) نقش کلیدی دادند.

این نوع تعریف از زن و دادن جایگاه به او با تعریف زن در قانون اساسی ایران هماهنگ است. در قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران هر جا که از زن حرف می‌زند پای خانواده که مقدس قلمداد می‌شود به میان می‌آید. در قسمت زن در قانون اساسی می‌خوانیم:«خانواده واحد بنیادین جامعه و کانون اصلی رشد و تعالی انسان‌است و توافق عقیدتی و آرمانی در تشکیل خانواده که زمینه‌ساز اصلی حرکت تکاملی و رشد یابنده انسان است، اصل اساسی بوده و فراهم کردن امکانات جهت نیل به این مقصود از وظایف حکومت‌اسلامی است‌. زن در چنین برداشتی [...] ضمن بازیافتن وظیفه خطیر و پرارج مادری در پرورش انسان‌های مکتبی پیشاهنگ و خود همرزم مردان درمیدان‌های فعال حیات می‌باشد و در نتیجه پذیرای مسوولیتی ‌خطیر‌تر و در دیدگاه اسلامی برخوردار از ارزش و کرامتی والاتر خواهد بود.»
در اصل ده قانون اساسی آمده:«از آنجا که خانواده واحد بنیادی جامعه اسلامی است‌، همه قوانین و مقررات و برنامه‌ریزی‌های مربوط باید در جهت آسان کردن‌تشکیل خانواده‌، پاسداری از قداست آن و استواری روابط خانوادگی ‌برپایه حقوق و اخلاق اسلامی باشد.»
  گروه اول فمینیست‌های اسلامی به قوانین حقوقی ایران در رابطه با زنان معترض نبودند، ولی گروه بعدی یعنی اصلاح‌گرا‌ها (مانند خانم شهلا شرکت، مدیر مجله زنان) کم‌کم آهنگ مخالفت با بعضی قوانین و برابری‌خواهی حقوقی را ساز کردند. آن‌ها هویت زن مسلمان را ارتقا بخشیدند؛ چرا که اعلام کردند زن مسلمان می‌تواند در امر تفسیر متون اسلامی و اصلاح قوانین دخالت کند. خانم‌های حقوقدان از جمله مهرانگیز کار که در مجله زنان می‌نوشتند از نمایندگان این هویت‌بخشی بودند. در دوره اصلاح‌طلبان کم‌کم نهادهای مدنی و سازمان‌های غیر دولتی زیادی در ایران شکل گرفتند و گفتمان دخالت مدنی شکل گرفت. در این راستا هویت دیگری از زن مسلمان به عنوان شهروند و فعال مدنی که می‌تواند با فعالیتش روی مسائل و سرنوشت خود اثر بگذارد ساخته شد.

درعین حال اما فمینیسم اسلامی در اکثر موارد حافظ و حامی عرف، سنت و فرهنگ غالب است که آن را فرهنگ بومی (یا فرهنگ اسلامی- ایرانی) می‌نامند. نمایندگان فمنیسم اسلامی مانند زیبا میرحسینی می‌گویند اگر فمینیسم می‌خواهد در ایران وجود داشته باشد باید به فمینیسم اسلامی تبدیل شده و به زبان فرهنگ صحبت کند و با سنت درگیر شود. بزرگ‌ترین نماد عرف، سنت و فرهنگ غالب خانواده است. این افراد معتقدند که ریشه تبعیض جنسیتی و نابرابری حقوقی در ایران قرائت خاصی از اسلام و متون اسلامی همچون قران و حدیث است که هم اکنون توسط حکومت و ولی فقیه وقت اعمال می‌شود. هدف اصلی جنبش فمینیست اسلامی ایرانی استخراج قوانین به نفع زنان از اسلام است.
  در اینجا نکته مهم این است که فمینیسم اسلامی اصلاح‌گرا تعریف دقیقی از زن، جنسیت و نفع زنان اعلام نکرده است. از نوشته آقای افشاری اینطور برمی‌آید که زن و مرد را «دو گونه متفاوت انسان اما با حقوق یکسان» می‌داند.(پاراگراف ۲۹) اصرار زیاد فمینیست‌های اسلامی مبنی بر این‌که زنان در جنبش‌ها و حرکت‌های اجتماعی، مانند انقلاب ۵۷ و جنبش سبز، هم‌دوش مردان هستند نمایانگر این است که آن‌ها زنان را گونه متفاوتی از انسان می‌دانند که هم‌دوش مردان حرکت می‌کند. در این تعریف مرد مرکزیت دارد و زن در ارتباط با مرد تعریف می‌شود.
  خانم زهرا رهنورد در معدود سخنانی که در مورد تعریف زن ایراد کرده گفته است: «جمله "فاطمه فاطمه است" حاکی از آن است که حضرت فاطمه فقط در مناسبات خانواده دیده نمی‌شود. او یک حقیقت وجودی است. آنچه ما در درجه اول می‌خواهیم این است که زن به عنوان واقعیت دیده شود که در این صورت، حیرانی قانونی نیز از بین می‌رود.»
  او ادامه می‌دهد: «حقیقت وجودی زن را بپذیریم، نه به عنوان همسر، دختر و یا مادر کسی. اگر به لحاظ کائناتی بپذیریم که زن یک واقعیت عینی و حقیقی است آن وقت حالت شیئی‌وارگی، فرمان‌پذیر بودن و تدوین قوانین قیم‌مآبانه برای زن برداشته خواهد شد.»(بدون تاریخ، پاراگراف ۵ و ۶)
  او زن را موجودی کائناتی می‌بیند نه موجودی اجتماعی. از این زاویه دید او به زن را می‌توان ذات‌گرایانه تلقی کرد. خانم رهنورد در مورد این‌که زن چطور واقعیت عینی و حقیقی است چیزی نمی‌گوید و جواب را به روشنفکران دینی ایرانی وامی‌گذارد. متاسفانه این روشنفکران هنوز در این مورد نظریه مشخصی ارائه نکرده‌اند.

نکات مهمی که باید در مورد فمینیسم اسلامی ایرانی و گفتمان آن در مورد جنبش زنان و جنبش سبز گفت این‌ها هستند:
۱- این‌ها معتقدند چیزی را می‌توان جنبش نامید که تعداد زیادی از مردم (اکثریت) دنباله‌رو آن باشند. به عبارت دیگر اینان مشروعیت جنبش‌ها را با تعداد دنباله‌روان آن‌ها اندازه می‌گیرند. افرادی همسو با گفتمان فمینیست‌های اسلامی نتیجه می‌گیرند. این‌که در روز ۸ مارس تعداد زیادی از زنان به دعوت «شورای راه سبز امید» به خیابان‌ها نیامدند نشانه مرگ قریب‌الوقوع جنبش زنان و مشروعیت نداشتن آن است.
۲- بعضی از این افراد معتقدند که «پیدایش جنبش مستلزم وجود یک گروه هماهنگ در مقام رهبری است تا با بهره‌گیری از وسایل ارتباط منظم با بدنه به بسیج عمل اعتراضی بپردازند.»(افشاری، پاراگراف ۱۳) اینان زهرا رهنورد و فاطمه کروبی را رهبران جنبش زنان می‌دانند. مسئله اینجاست که چنین شرطی برای پیدایش جنبش اجتماعی ساخته پرداخته ایشان است.
۳- این‌ها فکر می‌کنند تنها راه حل مسئله زنان در ایران یا به قول آقای افشاری «الغای تبعیض جنسیتی» و «انگاره ضعیفه» این است که زنان به علما و روشنفکران دینی یا زنان مسلمان حقوقدان که حرف‌شان مشروعیت دارد متوسل شوند تا آن‌ها با تفسیرهای جدید خود از اسلام و متون اسلامی زمینه را برای تغییر قوانین آماده کنند. وقتی قبل از انتخابات از آقای موسوی در مورد مسئله زنان پرسیدند او گفت مسئله زنان به ایشان ربط ندارد. زنان باید برای رسیدن به خواسته‌های‌شان و تغییر قوانین نزد مراجع عظام بروند و از ایشان بخواهند تا حکم به تغییر قوانین بدهند.
۴- نظریه‌پردازان فمینیست اسلامی معتقدند که جنبش زنان یا هر جنبشی در ایران احتیاج به مشروعیت دارد و مشروعیت خود را لزوماً از عرف غالب و اسلام می‌گیرد.
۵- بسیاری از این افراد جنبش زنان را مستقل نمی‌داند و می‌گوید: «اگرچه جنبش زنان جزیی از جنبش سبز است اما بر تارک جنبش سبز می‌درخشد. در جنبش سبز، زنان در نقش زن، مادر، دختر، همسر، جوان و پیر شرکت می‌کنند و حضورشان را در جنبش سبز نشان داده‌اند.» (رهنورد، بدون تاریخ، پاراگراف ۱۶ و ۱۵) اینان وانمود می‌کنند که غایت جنبش سبز تغییر حاکمیت فعلی (دولت احمدی‌نژاد) و رسیدن به مردم‌سالاری با حفظ کلیت نظام جمهوری اسلامی است. پس با رسیدن به این غایت با توجه به رای علما و روشنفکران دینی و حکومت وقت قوانین مربوط به زنان تعدیل شده و مشکلات حل می‌شود.
۶- اینان می‌گویند چون جنبش زنان جزئی از جنبش سبز است خواست اصلی جنبش زنان‌‌همان خواسته‌های جنبش سبز هستند،که در بالا شرح داده شد.
۷- اینان معتقدند با دموکراسی، تغییر حاکمان و قوانین همه مشکلات زنان حل می‌شود. چرا که جنبش زنان نه تنها هیچ مسئله‌ای با عرف جامعه و تعریف‌های آن از زن و مرد و جنسیت ندارد بلکه مشروعیتش را نیز از عرف می‌گیرد. از این گفته اینان می‌توان این‌طور نتیجه گرفت که جنبش زنان جنبشی مدت‌دار است و عمرش با پیروزی جنبش سبز به سر خواهد رسید.
  همانطور که پروین اردلان (۱۳۸۹) اشاره می‌کند، تناقض کار اینجاست که بسیاری از«زنان مسلمان تکلیف‌گرا» که استراتژی‌شان همواره مصلحت اسلامی- سیاسی بوده است «در تصمیم‌گیری سیاسی نقشی ندارند؛ و درهمین ساختار مردسالارانه و ایدئولوژیک هم حذف می‌شوند. علاوه بر قضاوت، از فقاهت و اجتهاد محرومند، نمی‌توانند رهبر شوند و ریاست قوای سه‌گانه را داشته باشند و یا حتی عضو شورای نگهبان، مجمع تشخیص مصلحت نظام و مجلس خبرگان رهبری شوند[...]. اتفاق جالب این است که زنان "مسلمان" زیادی هم که در دل همین ارزشگذاری‌ها بودند و بدان عمل می‌کردند، هرچه بیشتر از قدرت فاصله گرفتند بیشتر خواسته‌هایی سکولار طلب کردند.»(پاراگراف ۷) بسیاری از اصلاح‌گرا‌ها و کنشگران دیگر در برهه‌هایی با فمینیست اسلامی همراه شده‌اند چون هدف یا استراتژی خود را اصلاح قوانین و برابری حقوقی زنان قرار داده‌اند. ازجمله این کنشگران نوشین احمدی خراسانی، مهرانگیز کار و شیرین عبادی هستند. شماری از این افراد از توهم اصلاح‌گرایی درآمده‌اند. در این رابطه به مصاحبه خانم حقیقت‌جو با تلویزیون پارازیت رجوع کنید. امروزه از فمینیست اسلامی زهرا رهنورد، فاطمه کروبی و فائزه هاشمی مانده‌اند و«شورای راه سبز امید» که به این‌ها مشروعیت می‌بخشد.

رویکرد سکولار‌
کنشگران سکولار مانند خانم نیره توحیدی نه به این معتقدند که در ایران جنبش زنان لزوماً باید مشروعیتش را از اسلام و عرف بگیرد و نه به این‌که تنها راه مبارزه برابری‌خواهانه این است که دست به دامان علما و روشنفکران دینی مقبول اکثریت شد تا آن‌ها برداشت‌های جدیدی از اسلام و متون اسلامی ارائه بدهند و به این ترتیب بانی اصلاح قوانین موجود شوند. اینان یک از سدهای بزرگ جلوی رسیدن به مطالبات زنان را نظام قانون‌گریز، فرصت‌طلب، تئوتراتیک و ایدئولوژیک جمهوری اسلامی می‌دانند. سکولارها معتقدند که این نظام دامنه مبارزات و مطالبات زنان و همچنین هویت‌سازی از زن و جنسیت را محدود می‌کند و اجازه نمی‌دهد که این مبارزات و خواسته‌ها بیرون از شکل مصلحت اسلامی مطرح شوند. در این نظام، اسلام به عنوان ابزاری سیاسی برای جلوگیری از مشارکت زنان استفاده می‌شود. بعضی سکولارها مانند خانم شفیق، اسلام سیاسی را پدیده‌ای خطرناک می‌دانند. از مشخصه‌های اصلی گفتمان زنان سکولار این است که مخالف گفتمان محدودسازی خواسته‌های زنان زیر لوای مصلحت اسلامی و اجتماعی هستند.
کنشگران سکولار، در کنار دموکراسی‌خواهی، خواستار جدایی دین از دولت، تشکیل یک انتخابات آزاد برای تعیین شکل سیاسی نظام آینده و یک قانون اساسی جدید هستند.
  آنطور که نیره توحیدی (۱۳۸۹) می‌گوید، سکولار‌ها، کنشگران سکولار را لزوماً غیر مذهبی یا غیر مسلمان نمی‌دانند و هویت‌سازی برمبنای خودی/ غیر خودی میان زنان مذهبی و غیر مذهبی را باطل اعلام می‌کنند. هدف آن‌ها رسیدن به جامعه‌ای است که در آن «به کسی مربوط نباشد چه کسی مسلمان است یا عقیده مذهبی هر آدمی چیست. مهم برای ما برای این است که هر آدمی، چه بی‌دین و چه دیندار، حق دارد در متون دینی مداخله کند.»(پاراگراف ۸) سکولار‌ها هم هویت زن را بر مبنای گفتمان مدنی می‌سازند به عنوان شهروند و مداخله‌گر مدنی که می‌تواند با فعالیت‌هایش روی مسائل و سرنوشت خود اثر بگذارد و نقش بزرگی در تشکیل نهادهای مدنی و غیر دولتی داشته باشد.
  بعضی سکولار‌ها جنبش زنان را مستقل می‌دانند و جزوی از جنبش سبز نمی‌دانند. خانم اردلان بر اساس تجربیات مستند عینی می‌گوید که اتفاقاً خواسته‌های زنان در حرکت‌های اعتراضی بعد از انتخابات ۱۳۸۸ اجازه بروز نیافت و به عبارتی اعتراض‌های وسیع بعد از انتخابات جنبش زنان را در حاشیه قرار داد. بعضی دیگر مانند خانم توحیدی معتقدند برای این‌که مطالبات جنبش زنان گسترش پیدا کند، باید با جنبه‌های مدنی این جنبش سبز پیوند برقرار کرد.
  کنشگران سکولار مبارزه علیه تبعیض جنسیتی را به مبارزه برای تحقق برابری حقوقی محدود نمی‌کنند و به مبارزه فرهنگی برای توسعه آگاهی جنسیتی علیه مرد/ پدرسالاری به منظور تبیین تعریف‌های جدید از زن، مرد، زن/ مرد و هویت جنسیتی قائلند. برخلاف آقای افشاری اینان فکر نمی‌کنند که تبعیض جنسیتی یک قانون است که می‌شود آن را «الغا» کرد یا انگاره‌های مرد/ پدرسالاری یک شکل حکومتی است که می‌شود یک شبه به آن «پایان» داد! نیره توحیدی می‌نویسد: «اصولاً جنبش زنان از نوع جنبش‌های نوین اجتماعی است که جامعه محور است، نه دولت محور. به این معنا که تمرکز اصلی‌اش فرهنگ‌سازی است. ولی چون دولت یکی از نهادهای مهم فرهنگ‌سازی است، [...]، فمینیست‌ها ناگزیر باید با دولت هم تعامل و چالش داشته و آن را نقد کنند.[...] اما محور اصلی کار ما ساختن جامعه است، یعنی دگرگون کردن ارزش‌های فرهنگی، رفتارهای جنسیتی و اعتقادات و بازخورد‌ها نسبت به نقش‌های جنسیتی و برای همین مجبوریم با نهادهایی که بیشترین نقش را در فرهنگ‌سازی بازی می‌کنند بیشترین کار را انجام دهیم، از جمله آموزش و پرورش، خانواده، کار در خانواده، نقش مرد و زن و وظایفی که مرد و زن در خانه انجام می‌دهند [...]. به هر حال، نهادهای فرهنگ‌ساز از جمله رسانه‌ها و کتاب‌های آموزشی، ادبیات و هنر وقوانین خیلی مهم‌اند.»(پاراگراف ۱۱)

رویکرد عمل‌گرا
جنبش عمل‌گرا که خانم شادی صدر خود را یکی از آن‌ها می‌داند،[1] و به نظر من بیشترین سهم را در طرح خواسته‌های زنان و مبارزه حضوری و حتی مجازی برداشته است و حرکت‌های درخشان مانند کمپین ضد حجاب اجباری و ضد سنگسار را پیش برده است، بیشتر روی کنشگری و تدوین استراتژی در برهه‌های زمانی مختلف تمرکز کرده است. عمل‌گرایان مانند سکولار‌ها کمتر روی مفهوم‌های کلیدی فمینیستی تئوری‌پردازی کرده‌اند. آن‌ها در ‌‌نهایت زن را یک شهروند جامعه مدنی می‌دانند. خیلی از این افراد مانند شادی صدر، شیرین عبادی و نسرین ستوده وکیل دادگستری یا حقوقدان هستند و به این وسیله توانسته‌اند در چگونگی طرح حقوقی مطالبات زنان و شکل ارائه کمپین‌ها تاثیرات بزرگی بگذارند. بسیاری دیگر نیز روزنامه‌نگار/ نویسنده بوده یا هستند که نقش بزرگی در خبررسانی و آگاهی‌بخشی داشته‌اند.
اما از این‌ها که بگذریم بزرگ‌ترین نقش عمل‌گرایان تدوین استراتژی‌های درست برای پیشبرد اعتراض‌ها، کمپین‌ها و برابری‌خواهی حقوقی برای زنان بوده است. استراتژی عمل‌گرایان هم اعتراض‌های جمعی (فشار از پایین) و هم چانه‌زنی بوده است. عمل‌گرایان فکر نمی‌کنند که لزوماً باید زبان اسلام را برای پیشبرد مبارزات خود به کار ببرند وگرنه مخاطب ندارند.
  با این‌همه آن‌ها در مواردی از زبان اسلامی هم به عنوان یک استراتژی استفاده کرده‌اند. آن‌ها معتقدند که جنبش زنان یا فمینیسم اگر بخواهد در ایران برد داشته باشد باید در حد ممکن در بستر جامعه حرکت کند. هدف جنبش عمل‌گرا ادامه روند مطالبه محوری در خواسته‌های زنان بر اساس مشکلات روزمره آنان و واقعیات روزمره همچون ازدواج، طلاق، حضانت فرزند، ارث، نفقه، فرصت‌های شغلی و سیاسی، حجاب، خشونت خانگی و غیره است. هدف دیگرعمل‌گرایان عکس‌العمل نشان دادن به قوانین و لایحه‌ها و سیاست‌هایی همچون لایحه حمایت از خانواده یا باز کردن خانه‌های عفاف است که روی مسائل زنان اثر می‌گذارند.
  آگاهی دادن به زنان (برای مثال این‌که از همسر بخواهند در زمان عقد شروط عقدنامه را امضا کند یا به آنان حق مطلق طلاق بدهند یا آگاهی دادن به زنان توسط خانم عبادی که ازدواج نامه‌های با قید مهریه عند‌الستطاعه را امضاء نکنند) همه جزو تلاش‌های عمل‌گرایانه است. کنشگران عمل‌گرا در بسیاری از موارد به جای استفاده از زبان شرع، از زبان و استراتژی «مصلحت جامعه»، «فرهنگ ایرانیان» یا «عرف جامعه» استفاده می‌کنند. برای مثال اینان با عنوان این‌که چندهمسری مصلحت جامعه ما نیست به جنگ لایحه حمایت از خانواده رفتند و مانع تصویب آن شدند. کنشگران عمل‌گرا همواره خواسته‌اند تا از تناقضات حاکمیت استفاده کنند و خواسته‌های لحظه‌ای و فوری زنان را پیش ببرند. آن‌ها همین‌طور روی بندهایی از قانون اساسی مانند آزادی بیان و مطبوعات و تجمعات دست می‌گذارند تا بتوانند امکانات فعالیت‌های مدنی زنان را افزایش دهند. مسئله دیگری که عمل‌گرایان روی آن مانور داده‌اند مسئله قانونمداری جامعه، دستگاه حاکمیت و نهادهای دولتی است. مسلم است که حتی در ساختار رژیم فعلی و قوانین‌اش اگر سه قوه قانونمند عمل کنند راه برای طرح خواسته‌های زنان و اجرای آن‌ها باز‌تر می‌شود. این کنشگران همچنین بر مسئله حقوق بشر دست می‌گذارند تا بدین‌وسیله علیه تبعیض جنسیتی مبارزه کنند و از اعدام و حصر و شکنجه فعالین مدنی- سیاسی جلوگیری کنند. بزرگ‌ترین اقدام آن‌ها تلاش برای عضویت ایران در کنوانسیون رفع تبعیض علیه زنان بوده است که به خاطر وجود شورای نگهبان به بن بست خورد. آن‌ها فکر می‌کنند که دموکراسی بدون حقوق بشر دموکراسی واقعی نیست.
  مشکلات اصلی که زنان عمل‌گرا همواره با آن روبه‌رو بوده‌اند ساختار سلسله مراتبی شیعه، دل‌بخواهی نبودن تفسیر قانون و نیاز به مراجع مشروع و معتقد به اسلام برای خوانش‌های جدید، مشروعیت ندادن جامعه به زنان (به خصوص زنان غیر مسلمان) برای تفسیر متون دینی بوده است. این مشکلات تا حدود زیادی موجب شده‌اند که استراتژی‌های عمل‌گرایان ناکارا بماند. در پنج سال اخیر، به علت سرکوب و دستگیری‌های شدید، بسیاری از زنان عمل‌گرا دستگیر یا مجبور به تبعید اجباری شده‌اند. در ضمن، «فقدان نهادهای مدنی و ضربه‌پذیر کردن نهادهای موجود تاحدودی جنبش زنان را نیز با دشواری مواجه کرده است.»(اردلان، پاراگراف ۱۷) افشاری رکود حاضر در زمینه عمل‌گرایی را مرگ جنبش زنان می‌دانند. این تعبیر او در امتداد استراتژی‌ای است که به قول خانم اردلان «به دنبال مایوس‌سازی و فلج کردن هرگونه فعالیت اجتماعی و سیاسی برای حداقل یک دهه هست چون اگر به خاطر داشته باشید ما طی سه دهه اخیر، هر دهه با یک سرکوب و ریزش جدی مواجه بوده‌ایم تا نسل دیگری برآید یک دهه سپری شده است.» (همان)
  بیشتر فعالین عمل‌گرا، جنبش زنان را مستقل دانسته است و زایده‌ای از جنبش سبز نمی‌بینند. البته بعضی فکر می‌کنند که در شرایط مشخص زنان باید در استراتژی‌های خود بازبینی کنند و خواسته‌های عمومی‌تر مانند دموکراسی‌خواهی را مطرح کنند. مانند 30 سال گذشته، امروزهم، مسئله کلیدی عمل‌گرایان «باز نایستادن در هر حالتی... است. به عبارتی حفظ نیرو از یک‌سو و استراتژی از سوی دیگر. اگر فعالیت‌های محفلی پاسخگو نبود، به تشکیل گروه روی آوردیم. اگر اجازه تشکیل گروه نداشتیم در گروه‌های دیگر فعال شدیم. اگر امتیاز نشریه نداشتیم، خبرنامه منتشر کردیم. اگر خبرنامه را می‌گرفتند به سایت و شبکه‌های مجازی برای ارتباط روی آوردیم، اگر مانع تجمع و ارتباط‌مان با مردم شدند به اقدامات چهره به چهره پرداختیم، اگر مانع تشکیل گروه و ارتباط با فعالان جنبش‌های دیگر در ایران و خارج از ایران شدند به تشکیل ائتلاف و کمپین و شبکه پرداختیم، اگر شبکه‌ها ضعیف می‌کنند گروه‌هایی را که دردل این شبکه‌ها شکل گرفته‌اند عینیت بخشیم [...] در واقعا نهادینه کردن ایستایی تنها خطر بزرگ ما در جنبش زنان بوده است.» (پاراگراف ۱۹)
  چه سکولار‌ها و چه عمل‌گرایان بیشتر خواسته‌های عمومی زنان ایران مانند خواست حضانت و ولایت بر فرزند، حق طلاق، لغو چند همسری و بالا رفتن سن ازدواج را مطرح کرده‌اند که خواسته اقشار و طبقات مختلف اجتماعی از کشاورز و کارگر و... است و مختص یک قوم یا طبقه اجتماعی نمی‌شود.
نکته آخری که می‌خواهم بگویم و از اهمیت بالایی برخوردار است این است که ما به آن صورت نظریه‌پردازان سکولار نداریم. با آن که کسانی مانند خانم توحیدی و اردلان از آگاهی جنسیتی، جنسیت، خشونت، مسائل زنان، دموکراسی و جنبش‌های اجتماعی صحبت می‌کنند در مورد این مفاهیم تئوری‌پردازی نکرده‌اند و بیشتر کار خود را به کنشگری محدود کرده‌اند.

  ادامه دارد...

پانوشت:
[1]به میزگرد برنامه ی پرگار در بی بی سی تحت عنوان فمنیسم اسلامی مراجعه کنید



مرگ دوم بن لادن


ایرج ادیب زاده
با گذشت بیش از ۴۸ساعت از اعلام خبر کشته شدن اسامه بن‏لادن، رهبر شبکه تروریستی القاعده، خبرها، گزارش‏ها و تفسیرهای مربوط به آن، هم‏چنان تیتر نخست رسانه‏های خبری جهان است.
باراک اوباما، رئیس جمهوری امریکا، یکشنبه‏شب اعلام کرد که اسامه بن‏لادن، رهبر القاعده کشته شده است.

بن‏لادن در خانه‏ای لوکس، با تدابیر امنیتی شدید، در شهر ۹۰هزارنفری «ابیت‏آباد» به‏‏طور مخفی زندگی می‏کرد؛ مردی که مسئول مرگ هزاران نفر در رویداد ۱۱ سپتامبر و پس از آن بوده است.خبر کشته شدن بن‏لادن موجی از شادی در میان مردم آمریکا به‏وجود آورد. رسانه‏ها و مفسران سیاسی، این رویداد را موفقیتی بزرگ برای باراک اوباما، رئیس جمهور آمریکا، توصیف کردند که باید نامزدی خود را برای دور دوم ریاست جمهوری اعلام کند.

برای بررسی بیشتر موضوع کشته شدن بن‏لادن، با دکتر منصور فرهنگ، کارشناس سیاسی و استاد دانشگاه در نیویورک تماس گرفتم.

خبرها می‏گویند عملیات به اندازه‏ای سری بوده که حتی به مقامات پاکستانی هم اطلاع داده نشده بود. آیا موفقیت در این عملیات، می‏تواند موفقیت شخصی آقای اوباما هم به‏ حساب بیاید؟

منصور فرهنگ: به احتمال زیاد، این موفقیت می‏تواند به موقعیت سیاسی آقای اوباما در آمریکا کمک کند، ولی در رابطه با این‏که پاکستان نمی‏دانسته، سئوالی است که امروز برای بسیاری از ناظرین مطرح است که چطور ممکن است دولت پاکستان و تشکیلات اطلاعاتی پاکستان، نه تنها از حضور بن‏لادن در آن‏جا هیچ‏نوع اطلاعی نداشته باشند، بلکه از این عملیات نیز بی‏خبر باشند؟
  هیچ بعید نیست که دولت پاکستان از عملیات آمریکا مطلع بوده و حتی در سطح رهبری همکاری هم کرده‏اند، ولی به‏خاطر افکار عمومی که به‏هرحال حساسیت‏هایی وجود دارد راجع به این‏که حریم ملی پاکستان مورد تجاوز یک نیروی نظامی خارجی قرار بگیرد، تصمیم گرفته نقش خود را به شکل ابهام‏آمیز مطرح کند.
  نکته دیگری که در این‏جا وجود دارد، این است که کشتن بن‏لادن برای اکثریت بزرگ مردم آمریکا دستاوردی است که حس انتقامجویی آن‏ها را ارضا می‏کند. بنابراین اظهار خشنودی رسانه‏های گروهی و تظاهرات مردم و حتی تبریک‏گویی به پرزیدنت اوباما، سازمان سیا و نیروی ارتش آمریکا، کاملاً قابل فهم است.
  نکته جالبی که باید در این‏جا به آن اشاره کرد، این است که این‏گونه عملیات همیشه با مخاطرات، موانع و مشکلات غیر قابل پیش‏بینی توأم است. تجربه نشان داده است وقتی نتیجه دلخواه به‏دست می‏آید، طراحان و مجریان عملیات قهرمان می‏شوند، ولی اگر با شکست مواجه بشود، انتقادها و اعتراض‌ها به تلاش نافرجام حد و مرزی نمی‏شناسد.

مقایسه طرح کشتن بن‏لادن با عملیات فاجعه‏آمیز «طبس»، برای نجات گروگان‏های آمریکایی در ۳۱ سال پیش، گویای این واقعیت است. یعنی طبس باعث شکست کارتر در انتخابات سال ۱۹۸۰ شد؛ در حالی‏که امروز بسیاری از ناظرین می‏گویند، موفقیت اوباما در از بین بردن بن‏لادن، می‏تواند نقش بسیار مثبتی در محبوبیت او در افکار عمومی ایفا کند و حتی شانس او را در انتخابات آینده بالا ببرد.

مفسر سیاسی روزنامه فرانسوی «لوموند»، کشته شدن اسامه بن‏لادن را مرگ دوم رهبر القاعده توصیف کرده است. چرا که مرگ نخست او هم‏زمان بوده با انقلاب‏های جهان عرب که مردم برای آزادی و دمکراسی به خیابان‏ها آمدند و نه برای اسلام‏گرایی افراطی و عقاید بن‏لادن که با آزادی و دمکراسی مغایرت دارند. ارزیابی شما چیست؟

به نظر من، این ارزیابی در اصل صحیح است، ولی طنز تاریخ هم در همین نظریه نهفته است. به این شکل که ۲۴ سال قبل که القاعده تشکیل شد، برای این تشکیلات، تقابل با آمریکا و دست بردن به تروریسم علیه جهان غرب و خصوصاً آمریکا، یکی از راه‏هایی بود که بخواهند دولت‏های مستبد منطقه خاورمیانه یا کشورهای اسلامی را تضعیف کنند.
  بن‏لادن و دوستانش به این نتیجه رسیده بودند که کمک‏های آمریکا و حمایت این کشور از مستبدین عرب، حاکمیت آن‏ها را تثبیت کرده است. تا جایی که چالش با این حاکمیت‏ها در منطقه‏، کار بسیار مشکلی شده است.
  بنابراین فشار بر آمریکا و استفاده از تروریسم علیه امریکا، می‏تواند به تضعیف این دولت‏ها کمک کند. امید آقای بن‏لادن یا نظریه‏‏‏ی تئوریک او این بود که وقتی این دولت‏ها ساقط بشوند یا مورد چالش قرار بگیرند، بدیلی که در برابر آنها قرار دارد، اسلام‏گرایی مورد نظر آقای بن‏لادن است.
  حالا می‏بینیم که آن خواست بن‏لادن- که البته خواست او نبود، بلکه خواست اکثریت بزرگ مردم و بسیاری از ناظرین آزادی‏خواه بود- بر‏آورده شده و در کشورهای عربی برای اولین بار در تاریخ‏شان، توده‏های‏ مردم علیه استبداد قیام کرده‏اند، ولی در روند این قیام، در شعارهای‏شان و در خواسته‏های‏شان کوچک‏ترین اثری از اسلام‏گرایی آقای بن‏لادن نیست، بلکه تاکید روی آزادی‏های مدنی، حقوق بشر و دمکراسی است. آن چیزی که بن‏لادن در آن‏جا می‏خواست، برخلاف انتظار او، نتیجه‏ای می‏دهد که می‏تواند اسلام‏گرایی بن‏لادن را بسیار تضعیف کند.
  نکته دیگری هم که در این‏ زمینه وجود دارد این است که القاعده و به‏طور کلی گروه‏های اسلام‏گرای تندرو و از جمله رهبران مستبد ایران، سعی کردند که بتوانند روی این اعتراض‌های کشورهای عربی علیه مستبدین حاکم بر آن‏ها تاثیری بگذارند که هماهنگ با ایدئولوژی آن‏ها یعنی اسلام‏گرایی تندرو و نوعی اسلام فاشیستی باشد که امروز حاکم بر ایران و مورد نظر آقای بن‏لادن بوده است.
  واقعیت امر این است که در این رابطه شکست خورده‏اند و حالا مرگ بن‏لادن هم بیش از پیش می‏تواند جذابیت تبلیغات آن‏ها را برای توده‏های عرب تضعیف کند.

آیا می‏توان گفت که اسامه بن‏لادن با عقاید و فعالیت‏هایش، چهره‏ی جهان را در آغاز قرن بیست و یکم تغییر داد؟ می‏دانیم که آمریکا برای پاسخگویی به فاجعه ۱۱ سپتامبر، به عراق و افغانستان لشکرکشی کرد و هنوز هم در آن‏جاست. تدابیر امنیتی شدیدی هم بعد از ۱۱ سپتامبر در جهان آغاز شد که آزادی‏های شخصی را تا حدی از میان می‏برند.

تردیدی نیست که خطر تروریسم، آمریکا را در مرحله اساسی و همین‏طور کشورهای اروپایی را وادار کرد دست به اقداماتی بزنند. ازجمله حمله و اشغال افغانستان و جنگ با عراق و به‏طور کلی، تاکید زیاد روی مسائل امنیتی. تردیدی نیست که تحولی منفی در کشورهای غربی بود که مورد انتقاد و اعتراض بسیاری از نیروهای آزادیخواه قرار گرفته بود. ولی با نهایت تأسف، این واقعیت در جریان است و مرگ اسامه بن‏لادن به خودی خود، این موقعیت جهان را تغییر نمی‏دهد. برای این‏که گروه‏های متعلق به او، تشکیلاتی هستند که مرکزیت ندارند، بلکه گروه‏ها و عناصر مختلف، شبکه‏هایی تشکیل می‏دهند که می‏توانند تحت تاثیر تبلیغات القاعده یا دیگر گروه‏های تندروی اسلامی دست به اقداماتی بزنند، بدون این‏که از نظر تشکیلاتی، دستوربگیر آن‏ها یا وابسته به آن‏ها باشند.
  بنابراین این خطر ادامه پیدا خواهد کرد، اما تردیدی نیست که از بین رفتن بن‏لادن، هم از جهت سمبلیک و هم از جهت جذابیت شخصیتی که از او درست شده بود، به همه این گروه‏ها لطمه خواهد زد.
  هرچند که در کوتاه‏مدت، پی‏آمد کشته شدن بن‏لادن می‏توان مشوق اقدامات تروریستی طرفداران القاعده در اروپا و یا امریکا باشد، ولی در درازمدت، مرگ بن‏لادن به جذابیت و اهمیت نمادین القاعده لطمه‏ای خواهد زد که بدون تردید، به این سادگی‏ها، کسی نیست که بتواند این لطمه را جبران کند.

پرسشی که امروز خیلی مطرح بود، این بود که جسد اسامه بن‏لادن، چهره‏ای با آن همه سروصدا و جنجالی، به دریا انداخته شد؟

به نظر من، توضیحی که از طرف دولت و مقامات اطلاعاتی امریکا در این زمینه آمده، به‏هیچ‏وجه قابل قبول نیست. یعنی خیلی سخت است که آدم متقاعد بشود.
  من شخصاً فکر می‏کنم که نمی‏خواستند از او «امام‏زاده» بسازند. فکر می‏کردند اگر جسد او را به خانواده یا دوستانش تحویل بدهند، این جسد در جایی دفن بشود و هرجا که او دفن شده، امامزاده‏ای شود که باز بتوانند از این «امامزاده» استفاده‏ی تبلیغاتی کنند. همان‏طور که جسد خمینی را در ایران در جایی دفن کرده‏اند که فعلاً برای رژیم ایران، از نظر تبلیغاتی امامزاده‏ای شده است. برای جلوگیری از این کار، تصمیم گرفته‏اند جسد او را به دریا بیاندازند.

پرسش پایانی‏ام در مورد واکنش محتاطانه‏ی جمهوری اسلامی است. رامین مهمان‏پرست، سخنگوی وزارت خارجه گفته: «امیدواریم این اتفاق موجب استقرار صلح و آرامش در منطقه بشود.» به نظر شما، چرا ایران از تهدیدهای القاعده، در این سال‏ها در امان ماند؟

اولاً زمانی که طرفداران و حتی نزدیکان القاعده که بعد از حمله‏ امریکا به افغانستان، به ایران فرار کردند، ایران از فرستادن آن‏ها برای آمریکایی‏ها امتناع کرد. آن موقع البته ایران گفت در صورتی حاضر است این افراد را به آمریکا بدهد که آن‏ها نیز مجاهدینی را که در عراق هستند، به ایران بدهند. ولی به‏هرحال این‏که عده‏ای از اعضای القاعده در ایران امنیتی پیدا کردند، تأثیر داشته است.
  بعد هم به‏طور کلی، به‏خاطر حمله به شیعیان یا دشمنی القاعده با ایران، به خاطر وهابی‌گری یا جنگ شیعه و سنی که همیشه بین آن‏ها وجود داشته، ایران همیشه نسبت به القاعده و نسبت به طالبان، از بعد از حمله امریکا، رفتار دوگانه‏ای داشته است.
  از یک سو، ایران خیلی خوشحال بود که رژیم طالبان از بین رفت و سرانجام امریکایی‏ها توانستند بن‏لادن را سربه‏نیست کنند، ولی از طرف دیگر، وقتی این دستاوردها به عنوان موفقیتی برای آمریکا محسوب می‏شود یا از بین رفتن طالبان، ممکن است در آینده به ایجاد پایگاه‏های نظامی آمریکایی در افغانستان، در نزدیکی مرز ایران بیانجامد، موجب ناراحتی، نگرانی و اعتراض ایران است. همین وضع در عراق هم وجود دارد.
  خیلی جالب است که آمریکا و ایران در رابطه با از بین بردن طالبان و از بین بردن صدام حسین، هماهنگی و منافع مشترک داشتند. به همین دلیل هم بود که در هر دو مورد، هم در حمله به طالبان و هم در حمله به عراق، ایران در عمل از سیاست آمریکا حمایت کرد، ولی اهداف آن‏ها به هیچ‏وجه با هم همانند نبود و این اختلاف هدفی که داشتند، علی‏رغم هماهنگی اولیه برای از بین بردن آن‏ها، تا امروز هم وجود دارد. یعنی آمریکا و ایران در افغانستان و در عراق، رقیب یکدیگر برای گسترش نفوذ خودشان شده‏اند.
  از بین رفتن بن‏لادن هم دقیقاً در این خط قرار می‏گیرد. تردیدی نیست که دولت ایران بسیار خوشحال است که بن‏لادن از بین رفته. چون او دشمن رژیم ایران بود؛ حتی اگر در حال حاضر ایران را در اولویت برای حملات خودش قرار نداده بود.
  از طرف دیگر، اگر کشتن بن‏لادن بخواهد به افزایش نفوذ آمریکا کشیده شود، برای ایران موجب نگرانی است. بنابراین این پیچیدگی‏ها هم در سیاست آمریکا وجود دارد و هم در مواضع و رفتار ایران.
 



تحمیل اصلاح طلبی به حاکمیت


سراج‌الدین میردامادی
رجبعلی مزروعی، رئیس انجمن صنفی روزنامه‌نگاران ایران و سخنگوی شاخه برون‌مرزی «سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی» عصر روز شنبه۳۰ آوریل ۲۰۱۱ (۱۰ اردیبهشت ۱۳۹۰)، در یک نشست مطبوعاتی در سالن فرانسواکوپه، در پاریس ششم به پرسش‌های جمعی از خبرنگاران وب‌سایت‌های خبری و رسانه‌های فارسی‌زبان خارج از کشور پاسخ داد.


آقای مزروعی در پاسخ به پرسش خبرنگار رادیو زمانه، مبنی بر این‌که چه تلاش‌هایی به عمل آمده است برای این که جنبش سبز با جنبش کارگری پیوند بخورد، گفت: «فکر می‌کنم ابتدا باید در این زمینه بحث کنیم که آیا در ایران جنبش کارگری به مفهوم جنبش وجود دارد یا ندارد. برداشت من از بحث‌هایی که قبلاً در ایران مطرح می‌شد، این است که به آن مفهوم جنبش کارگری در ایران وجود ندارد. دلیلش هم این است که تشکل‌های کارگری مستقلی که می‌توانند نیروهای کارگری را در ایران سازماندهی کنند، تقریباً وجود ندارند و هر وقت هم که خواسته‌اند شکل بگیرند، سرکوب شده است. البته چند تشکل نیمه جان وجود دارند، ولی آن قدرت سازماندهی را ندارند.
  نکته‌ دیگر هم این که در اقتصاد دولتی ایران تقریباً کارگران مثل کارمندان به نوعی در استخدام دولت هستند. اگر بخواهیم بحث‌های جامعه‌شناسی کنیم، در ایران طبقه‌ی بورژوازی یا سرمایه‌داری صنعتی اصلاً وجود ندارد که در مقابل آن هم طبقه کارگر شکل گرفته باشد و بتواند جنبش کارگری داشته باشد. ولی تعریفی که در ایران می‌شود این است که کسانی که تحت پوشش قانون کار به کار گرفته می‌شوند، کارگر محسوب می‌شوند. اگر این تعریف را بپذیریم، در ایران می‌توان از جمعیت قابل توجهی به عنوان کارگر یاد کرد، ولی همان طور که گفتم، این‌ها سازماندهی ندارند و تشکل‌های مستقلی که بتوانند آن‌ها را به حرکت درآورند وجود ندارند. تشکل‌های نیمه‌جانی وجود دارند که عرض اندام کرده‌اند و در این سال‌ها سرکوب شده‌اند. نمونه مشخص‌ آن شرکت واحد اتوبوسرانی تهران است که البته یک تشکل مستقل بوده و تعدادی از مسئولین آن هنوز در زندان هستند. یا شرکت نیشکر هفت تپه که تشکلی داشت و اعتراض‌هایی نیز داشتند که رهبران آن نیز با محکومیت و زندان مواجه شدند و همچنین یکی دو تشکل دیگر.
  یکی از مشکلاتی که در ایران هست، این است که ارتباط سازمان‌یافته‌ای بین تشکل‌های سیاسی و تشکل‌های کارگری وجود ندارد و این نیز به‌هرحال یک مشکل است؛ ولی در قالب جنبش سبز، چون جنبش سبز یک حرکت فراگروهی و فراقشری و فراطبقه‌ای بوده، می‌توان گفت که بخشی از کارگران به‌هرحال حضور داشتند و این را از تعداد شهدایی که در قالب جنبش سبز شناسایی شدند و کارگر نیز بودند، می‌شود شناسایی کرد و نیروهایی که به‌هرحال ارتباط دارند.
  به نظر من ما در این مرحله‌ای که هستیم، بیشتر می‌توانیم هم از جهت آگاهی‌بخشی و طرح مطالبات جامعه‌ کارگری، آن‌ها را به سمت جنبش بکشانیم. ضمن آن که باید تلاش کنیم با تشکل‌های کارگری، با تشکل‌هایی که حتی در حالت نیمه‌جان وجود دارند، ارتباط برقرار شود و در مسیر جدیدی بتوانیم بین کارگران و جنبش سبز پیوند برقرار کنیم.»

اصلاح‌طلب‌ها و انتخابات مجلس
در ادامه این نشست خبری، خبرنگار وب‌سایت «روزآنلاین» درباره پیش‌‌شرط‌های محمد خاتمی برای ورود اصلاح‌طلب‌ها به انتخابات مجلس، پرسید: آیا این پیش‌ شرط‌های احزاب مشارکت و مجاهدین و سایر احزاب اصلاح‌طلب هم هست؟ اگر این پیش شرط‌ها محقق نشوند، آیا اصلاح‌طلبان انتخابات مجلس را تحریم می‌کنند؟

رئیس انجمن صنفی روزنامه‌نگاران ایران با اشاره به این‌که به نظر نمی‌رسد پیش‌شرط‌های‌ آقای خاتمی با مشاورت مثلاً گروه‌های اصلاح‌طلب مطرح شده باشد توضیح داد: «تا آنجایی که می‌دانم، گروه‌های اصلاح‌طلب با آن مخالفتی ندارند. نکته دوم این که فکر می‌کنم صحبت آقای خاتمی چندان حرف جدیدی نبوده است. شما اگر بیانیه شماره ۱۷ آقای مهندس موسوی را بخوانید، همین شرط‌ها در همان بیانیه نیز هست. یعنی آنجا پنج شرط است، اینجا آقای خاتمی سه شرط را گفت. ولی یکی اجرای بدون تنازل قانون اساسی است که همه آن شروط را در بر دارد.
البته برداشت من این بوده که از ابتدای جنبش سبز آقایان موسوی و کروبی و خاتمی نقش‌های متفاوتی را در آن بازی می‌کردند براساس صحبت‌هایی که با آقای موسوی و خاتمی داشتم، چنین استنباطی داشته‌ام که این یک تقسیم کار است. در واقع نقش‌های متفاوتی هست که مسیر همه‌شان یکی است. به نظر من اگر شرط‌های آقای خاتمی محقق شود، بخش زیادی از خواسته‌‌های جنبش سبز محقق شده است و چندان کسی نمی‌تواند با آن مخالفت کند، ولی اگر محقق نشود، فکر می‌کنم همین مسیری است که همه دارند می‌روند و خیلی در آن شک و شبهه نیست. این که مثلاً می‌گویند اگر محقق نشود آیا در انتخابات شرکت می‌کنند یا نه، من فکر می‌کنم جوابش خیلی روشن است. اگر وضعیت این باشد، می‌دانم در انتخابات شرکت نمی‌کنند.»

گقت‌وگوی جنجالی
خبرنگار وب‌سایت «خودنویس» با اشاره به گفت‌وگوی آقای مزروعی با «روزآنلاین» که در آن منتقدان شورای همآهنگی «راه سبز امید» را نادان خطاب کرده بود، پرسید: مهندس میرحسین موسوی تشکیلات راه سبز امید را نه یک حزب، بلکه بازتر از یک حزب می‌دانست. آیا شما این شورا را در همان مسیر می‌دانید یا خیر؟


آقای مزروعی با اشاره به جنجال پیرامون آن گفت‌وگو، توضیح داد: «باید دید سئوال چه بوده که من این جواب را دادم. آنجا سئوال می‌کند ک ه شورای هماهنگی نوعی انحصار ایجاد کرده یا انحصارگری کرده است. متوجه هستید! من جواب دادم این شورای هماهنگی را که کسی انتخاب نکرده، شورای هماهنگی منتخب رهبران آن، آقایان کروبی و موسوی است.»

نظر شما درباره این عدم شفافیتی که وجود دارد چیست؟ این که خیلی محدود است!

به این‌ها که دیگر کسی نمی‌تواند جواب دهد. شما اگر دسترسی به آقایان موسوی و کروبی پیدا کردید، باید آن‌ها به پرسش شما جواب دهند. یعنی این شورا، افراد شورایی که تعیین شدند که خودشان انحصارطلبی و انحصارگری نکردند.

آیا شما تأکید می‌کنید بر این که مثلاً بخشی از اسامی در این شورا باید مخفی بماند و این خواست صریح مهندس موسوی است؟!

شما باید بدانید این قطعی است، متوجه هستید. ولی من می‌خواهم بگویم این جوابی که من آنجا دادم، در برابر این سئوال بود و نه چیز دیگری. من می‌گویم این روشن است که این افرادی که تعیین شده‌اند، خودشان نرفته‌اند آنجا یا خودشان آنجا را نبسته‌اند. یک جای دیگری این افراد را انتخاب کرده است. بنابراین این‌ها چه انحصارطلبی کرده‌اند، چه بستگی به‌وجود آورده‌اند؟ در این دیالوگ این حرف گفته شده است. البته شاید من باید کمی دقت می‌کردم و کلمه دیگری به‌کار می‌بردم. پس شورا هیچ انحصارطلبی‌ای نکرده است. درست است یا نه؟ حالا سئوال دیگر این که این شورا چه باید کند را دیگر باید خود اعضای شورا جواب دهند و روی آن کار کنند.


راهبردهای اصلاح‌طلبی، انقلابی و محافظه‌کاری
در بخش پایانی این کنفرانس خبرنگار «ادوارنیوز» از رئیس انجمن صنفی روزنامه‌نگاران ایران و سخنگوی شاخه برون‌مرزی «سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی»، درباره آینده اصلاح‌طلبی در چهارچوب حکومت اسلامی پرسید.

  رجبعلی مزروعی در پاسخ به این پرسش راجع به راهبردهایی که در مواجهه با جامعه وجود دارد گفت: «سه راهبرد هست. راهبردهای اصلاح‌طلبی، انقلابی و محافظه‌کاری. لازم است این‌ها را کالبد شکافی کنیم تا ببینیم چه تفاوت‌هایی باهم دارند. الزاماً راهبرد اصلاح‌طلبی این نیست که ساختارها نباید اصلاح شوند. راهبرد اصلاح‌طلبی هم در روش و هم در هدف اصلاح‌طلبانه است، برای این که کمترین هزینه را به جامعه تحمیل کند، اما من برای این که به شما جواب دهم، باید موضوعی را بگویم. عید سال گذشته، سال ۸۹، دوستان ما در مجموع از زندان به مرخصی آمده بودند. دوستان جبهه مشارکت و سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی . آن روزها که دیگر وضعیت خیلی حاد و شعارها نیز رادیکال شده بود.
  ما چند نشست مفصل البته در همان شرایط در ایران داشتیم که آیا واقعاً دیگر می‌شود روی راهبرد اصلاح‌طلبی تکیه کرد و جلو رفت یا نه. ساعت‌ها بحث شد. جمع‌بندی همه دوستان این بود که بله، هنوزهم ما راهبرد اصلاح‌طلبی داریم و بحث‌های زندان را هم مطرح می‌کردند. البته دوستان دیگر هم از ادوار و غیره بودند که آن‌ها هم تقریباً در این بحث مشترک بودند. منتهی نظرشان این بود که حاکمیت موجود نشان داده است که به‌هیچ‌وجه نمی‌خواهد راه اصلاح‌طلبی را قبول کند.، ولی ما باید اصلاح‌طلبی را به سیستم تحمیل کنیم و این البته احتیاج دارد که نیروی اجتماعی بسازیم؛ احتیاج دارد که ساختار حقیقی قدرت را که جامعه است، به تدریج تغییر دهیم. یعنی ساختار معرفتی مردم را تغییر دهیم.
  ببینید! اصلاً این که چرا استبداد در ایران زاده می‌شود، ریشه در فرهنگ و تاریخ ما دارد. ریشه در تک تک ما دارد. ما باید بتوانیم آن ریشه‌ها را قطع کنیم. چون ما چندتا انقلاب کردیم و فکر کردیم که توانستیم آن را قطع کنیم، ولی این درخت دوباره شاخ و برگ داد. پس معلوم است که بیشتر رفته‌اند دنبال شاخ و برگ آن درخت، نرفتند دنبال ریشه‌ها. در واقع یکی از بزرگ‌ترین دستاوردهای جنبش سبز که به نظر من هم هرچه زمانمند می‌شود به نفع ماست، این است که چقدر بتوانیم ساختار معرفتی تک تک افرادمان را در جامعه‌مان اصلاح کنیم. درخت استبداد در فرهنگ ما ریشه دارد. ما باید این فرهنگ را اصلاح‌ کنیم. وگرنه این‌هایی که می‌آیند حاکمان ما می‌شوند که از کره‌ی مریخ نیامده‌اند! از همین جامعه ما بلند شده‌اند. ولی وقتی می‌آیند و قدرت می‌گیرند مستبد می‌شوند.
  بالاخره ما در انقلاب اسلامی تجربه کردیم. فکر می‌کردیم اگر قدرت را دست روحانیون بدهیم، دست آدم‌های باتقوا بدهیم، نمازشب خوان بدهیم، دیگر مشکل حل می‌شود، اما تجربه نشان داد که مشکل حل نمی‌شود، چون قدرت، روحانی و غیر روحانی و باتقوا و بی‌تقوا نمی‌شناسد. باید ساختار معرفتی جامعه را تغییر دهیم و آن ریشه‌های درونی را که در تک تک ما هست، در جامعه ما هست، با اهرم‌های اصلاح‌طلبی بتراشیم که اگر تحولی در جامعه اتفاق افتاد، دیگر آن درخت رشد نکند. این است که ما وظیفه داریم این اصلاح‌طلبی را به سیستم تحمیل کنیم؛ آن‌هم با نیروی اجتماعی که می‌سازیم. یعنی وقتی از نافرمانی مدنی یا از مقاومت مدنی می‌گوییم، این باید در درون جامعه ساخته شود. این دارد پیش می‌رود. به نظر من زمانمندشدن جنبش سبز هم دارد کمک می‌کند که بتوانیم این مسئله را حل کنیم. مجموعه این بحث‌هایی که در عرصه عمومی می‌شود، که بیشترش هم در اینترنت و در رسانه‌ها هست، به نظر من بزرگ‌ترین دستاورد جنبش است.»




مرگ بن لادن آغاز یا پایان یک روش؟



مریم محمدی
دوم ماه مای، دوازدهم اردیبهشت ماه، مهم‏ترین خبر در سطح جهان، بدون تردید خبر کشته شدن اسامه بن‏لادن، رهبر بزرگ‏ترین عملیات تروریستی جهان در سال ۲۰۰۱ بود. حادثه‏ای که نه تنها منجر به مرگ هزاران امریکایی، بلکه کشته شدن صدهاهزار نفر در منطقه‏ی خاورمیانه شد.


تحلیل‏ها پیرامون این اتفاق بزرگ، مسلماً از زوایای گوناگون آغاز خواهد شد. در برنامه‏ی امشب "روی خط زمانه" من سعی کرده‏ام تحلیل و نگاه ابوالحسن بنی‏صدر نخستین رییس جمهور ایران، عباس عبدی تحلیل‏گر و فعال سیاسی اصلاح‏طلب در تهران و هم‏چنین بهروز خسروزاده، محقق و تحلیل‏گر سیاسی در آلمان را جویا شوم.
  اولین نکته‏‌ای که آقای بنی‏‌صدر به آن اشاره می‌‏کند، این است که:
  ابوالحسن بنی‌صدر: اسامه بن‏‌لادن در « ابیت‏آباد» به قولی ۵۰ کیلومتری و به قول دیگری ۶۰ کیلومتری اسلام‏آباد، پایتخت پاکستان، در یک ویلا مورد حمله قرار گرفته و کشته شده است. می‏گویند محل اقامت او نزدیک یک مرکز نظامی هم بوده است.
  اسنادی که ویکی‏لیکس انتشار داد، حاکی از آن بود که اداره‏ی اطلاعات ارتش پاکستان، نه تنها با طالبان و القاعده ارتباط مستقیم دارد ، بلکه افسران‏ پاکستانی عملیات آن‏ها را در خاک افغانستان هدایت می‏کنند. حتی عملیات انتحاری و غیره را این افسران به آن‏ها می‏گویند که چگونه انجام بدهند.
  بنابراین، این امر که بن‏لادن در نزدیکی پایتخت پاکستان کشته شده، حاکی از آن است که اداره‏ی اطلاعات ارتش پاکستان نقشی در آن‏چه در افغانستان می‏گذرد، دارد.
  همان زمان که امریکا تصمیم گرفت به افغانستان حمله کند، قبل از حمله، یک تلویزیون آلمانی در برلین از من دعوت کرد و در آ‏ن‏جا من همین مسئله را عنوان کردم که قضیه با جنگ حل نمی‏شود، بلکه تشدید هم می‏شود. مسئله باید از لحاظ سیاسی حل بشود، آن‏هم از راه مهار کردن اداره‏ی اطلاعات ارتش پاکستان.
  بعد از گذشت این همه زمان که بن‏لادن به این ترتیب کشته می‏شود، روشن می‏شود که نه طالبان، نه القاعده و نه هیچ سازمان تروریستی‏ای در جهان، بدون رابطه با دولت‏ها، نه می‏توانند به‏وجود بیایند و نه می‏توانند فعال بشوند. این ماجرایی است که به قتل بن‏لادن انجامید.
  تأثیر آن در وضعیت آتی منطقه و یا معادلات بین‏‌المللی چه خواهد بود؟
  ابوالحسن بنی‎‏صدر: اول این‏که بن‏لادن به عنوان شخص، نمادی از یک سازماندهی و یک روش است که قبل از این‏که خود او کشته شود، در دنیای اسلام شکست خورده بود. شما می بینید که در این بین‏الملل انقلاب که از شمال آفریقا شروع شده و تا چین رفته است، این جنبش‌‏ها مسالمت‏آمیز و غیرخشونت‏آمیز است و آن طرز فکر هیچ جا نماینده‏ای ندارد. پس یک مرگ قبل از مرگی، به عنوان طرز فکر، در دنیای اسلام انجام گرفته بود.
  دوم این‏که این پدیده‏، پدیده‏ای است که غرب ایجاد کرده بود؛ هم به عنوان طرز فکر، به عنوان اسلام‏گرایی از نوع القاعده، طالبان و حتی رژیم ایران! این‏ها در دوران جنگ سرد، به‏خصوص در مسئله‏ی افغانستان، بعد از حمله‏ی روسیه به آن کشور، ساخته‏ی آمریکا و در واقع ساخته سازمان سیا بود. خود بن‏لادن هم پرورده‏ی سازمان سیا بود. این دیگر چیزی نیست که کسی نداند. خانم بوتو به لوموند گفت: «طالبان را سیاست انگلیس، حمایت پاکستان و پول عربستان به‏وجود آورد». این‏ها همه واقعیت‏هایی است که بر اعم مردم کشورهای ما دانسته بود، یا به‏تدریج دانسته شد.
  نتیجه این‏که، امیدوارم مرگ او به عنوان یک نماد، مرگ آن «ضداسلام» ی باشد که به اسم اسلام خشونت می‏گسترد در جهان و می‏گسترد هنوز. و این در دنیای اسلامی، آغاز روی آوردن به اسلام، به مثابه‏ی بیان آزادی باشد. آن‏طور که موجب استقرار دمکراسی در کشورهای ما بگردد.
  تضعیف بنیادگرایی اسلامی
آقای خسروزاده، تحلیل‏گر سیاسی نیز، هم‏چون آقای بنی‏صدر، در آغاز به ابهامات پیرامون محل و چگونگی کشته شدن بن‏لادن اشاره می‏کند، اگرچه با نگاه انتقادی کم‏تری.
  بهروز خسروزاده: به اعتقاد من، اولاً امریکایی‏ها این وظیفه را دارند که به شفاف‏سازی بپردازند. چون من امروز که این خبر را خواندم و ملاحظه کردم که آن منطقه کجا بوده و آن خانه در کجا و چه شرایطی بوده، خوب دیدم که مقداری سئوال‏برانگیز است.
به دام انداختن بن‏لادن این‏طور نیست که بر فرض آدم برود در خیابان بگردد یا این‏که شخص و فرد را ببیند و او را دستگیر کند. به‏هرحال خانه‏ای به این بزرگی و سه‏طبقه‏ای که مانند یک دژ می‏ماند، هم دژ، هم ویلا! بایستی در این چند سال، در دید نیروهای امنیتی، نظامی و اطلاعاتی هم پاکستان و هم امریکا می‏ بود.
به اعتقاد من، امریکا این وظیفه را دارد که به شفاف‏سازی بپردازد، وگرنه منطقه‏ی ما، منطقه‏ای است که مبتلا به تئوری توطئه است، پر از وسوسه‏های آن‏چنانی است که مثلاً: این‏ها همه توطئه و سناریوسازی است. اگر امریکا می‏خواهد این پیروزی را به یک پیروزی واقعی برساند، باید به سئوالات مبهمی که در حول و حوش این واقعه قرار دارد، پاسخ بدهد.
  و بعد از آن، فکر می‏کنید که حذف بن‏لادن از صحنه‏ی سیاسی، چه تأثیراتی در منطقه داشته باشد؟
  بهروز خسروزاده: مسئله‏ی قتل اسامه بن‏لادن را باید در چهارچوب تحولات منطقه‏ای اخیر دید. در این ورا، این واقعه تاثیر بسزایی در تحولات منطقه‏ای دارد.
  از ماه‏های پیش تا به این سو، جهان اسلام و به‏خصوص جهان عرب، دچار و دست‏خوش تحولات بسیار زیادی شده و به اعتقاد من، دو ویژگی بسیار بارز جهان اسلام و جهان عرب را به‏شدت مورد هدف و صدمه قرار داده است؛ یکی در ارتباط با دیکتاتورهای منطقه است که دوتن از دیکتاتورهای مقتدر جهان عرب ، حسنی‏ مبارک و بن‏علی، سرنگون شدند و بقیه هم به‏شدت تضعیف شده‏اند یا بعضی از آن‏ها در حال سقوط هستند.
  چنان‏چه این تحولات جهان عرب که از تونس شروع شد، به سمت دمکراسی، حتی دمکراسی نیم‏بند هم پیش برود، خود این به معنای تضعیف بنیادگرایی اسلامی در منطقه خواهد بود.
  این « اگر» چقدر محتمل است؟ چون ظاهراً شما هم معتقدید که وجه دیگری هم ممکن است. مثلاً ایجاد دیکتاتوری‏هایی که تمایلات بنیادگرایانه‏ی اسلامی هم داشته باشند، به جای حکومت‏های فعلی.
  بهروز خسروزاده: به‏ هرحال احتمال‏اش هست. به اعتقاد من، تحول به سمت دمکراسی است و دمکراسی نیم‏بند احتمال‏اش بیشتر است تا تحول به سوی بنیادگرایی اسلامی. چون حتی خود رهبران بنیادگرای اسلامی هم به این موضوع اذعان دارند که خمینی دوم یا جمهوری اسلامی دوم در منطقه جایی ندارد. آن‏ها هم اگر بخواهند در این بازی سیاسی نقشی بازی کنند، بایستی به انعطاف‏پذیری و اعتدال‏گرایی بگرایند.
  از میان رفتن شخص بن‏لادن، این تأثیرات را می‏گذارد؟
  بن‏لادن یک اسطوره بود؛ اسطوره‏ی اسلامیسم بسیار رادیکال و میلیتاریستی. یعنی اسطوره‏ای بود که به‏هرحال سال‏های سال در مقابل این همه نیروهای امنیتی و نظامی دوام آورده بود. این اسطوره الان شکسته شده و این یک پیروزی هم هست برای امریکا در منطقه.
  یعنی امریکا دارد قدرت خود را به انظار می‏گذارد و می‏گوید: کسی را از ما گریزی نیست، ما صدام حسین را با آن وضع گرفتیم، بن‏لادن را هم از بین بردیم. یعنی به‏هرحال این یک نمایش قدرت امریکاست و به تضعیف بنیادگرایی اسلامی کمک می‏کند.
  این‏ها هردو با هم‏دیگر در منطقه که احتمال جهش به سوی دمکراسی وجود دارد (به اعتقاد من، احتمال آن از سوق به سوی بنیادگرایی اسلامی بیشتر است) کشتن بن‏لادن به عنوان یک بنیادگرای اسلامی میلیتاریست رادیکال، در کل به سود جنبش ترقی‏خواه، دمکرات و آزادی‏خواه منطقه است.
  تأثیر مثبت مرگ بن لادن بر تحولات خاورمیانه!
  آقای عبدی بیشتر به تأثیرات بلند‏مدت این حادثه در وضعیت خاورمیانه تاکید می‏کند. اما او نیز هم‏چون آقای بنی‏صدر به شکست‏خوردگی سیاست القاعده و بن‏لادن در حوادث منطقه اشاره دارد:
  عباس عبدی: اتفاق‏هایی که در خاورمیانه رخ داد، ارتباطی به بن‏لادن نداشت و حتی می‏شود گفت نوعی بی‏محلی هم به او بود و در واقع، خاورمیانه به خودی خود به منزله‏ی شکست بن‏لادن هم محسوب می‏شد.
  ولی چرا این‏طور بود؟ چرا حتی جریانات اسلامی در خاورمیانه، در این تحولات اخیر، ارتباطی با القاعده نداشتند؟ و چرا اساساً القاعده هیچ حمایتی یا دخالتی در این ماجراها نداشت و یا ندارد؟

عباس عبدی: خب! دلیل اصلی آن ساخت این قضیه است. این نوع گروه‏ها رفتارهای مسالمت‏‏آمیز و خیابانی را محکوم هم می‏کنند. کاری که جنبش چریکی در دهه‏ی ۵۰ انجام می‏داد، نوعی محکوم کردن این نوع رفتارها هم بود. بنابراین هم آن‏ها استقبالی نداشتند و هم عرصه‏ی عمومی جامعه در کشورهای عربی، خیلی گرایشی به آن نگاه نداشتند.
  من تصور می‏کنم که در این قضایا، آن‏ها شکست‏خورده محسوب شدند. یعنی کلاً در این جریانات غایب بودند و خود غیبت آن‏ها موجب تضعیف بیشترشان هم شد. بنابراین الان که القاعده با این وضع مواجه شده، فکر می‏کنم تقریباً آخرین ضرباتی باشد که به آن‏ها در بلندمدت، وارد بشود.
  با ضربه‏ی نمادینی هم که به خودش خورده، فکر می‏کنم این شکست نهایی می‏شود و اتفاق‏های خاورمیانه به مسیر دیگری می‏رود. یعنی همین مسیری که هست، شدت پیدا می‏کند. از این نظر می‏شود گفت که نتایج آن برای مردم منطقه خیلی مثبت خواهد بود.
  البته نحوه‏ی برخورد امریکایی‏ها هم مهم است. اگر بوش بود، شاید نتایج به این سمت نمی‏رفت. او خیلی بد برخورد می‏کرد. ولی از ابتدا هم معلوم بود که اوباما مقداری با درایت و سیاست بهتری به این قضیه نگاه می‏کند.
  در کوتاه‏ مدت ممکن است چه اتفاقی بیافتد؟ آیا ممکن است واکنش‏های انتقام‏جویانه از طرف جریان القاعده و هواداران بن‏لادن صورت بگیرد؟
  در کوتاه‏مدت ممکن است در واکنش به این اتفاق، رفتارهایی از خودشان نشان بدهند. ولی همان‏طور که گفتم، اوباما مسلمان‏ها را تحریک نکرد و سعی کرد حتی هم‏دلی هم با آن‏ها بکند. به همین دلیل خیلی زمینه را برای انتقام‏گیری فراهم نکرد. اثرش در بلندمدت، مهم‏تر از کوتاه ‏مدت است.
 




حماس و فتح توافق‌نامه صلح امضا کردند


محمود عباس و خالد مشعل امروز در قاهره توافق‌نامه صلح ميان فتح و حماس را امضا کردند.
به گزارش رويترز، محمود عباس، رئيس دولت خودگردان فلسطين و رهبر سازمان فتح؛ و خالد مشعل، دبير هیأت سياسی حماس امروز چهارم ماه مه توافق‌نامه‌ای را امضا کردند که بر اساس آن بر جدايی نوار غزه و کرانه غربی رود اردن پايان خواهند بخشيد و راه را برای برگزاری انتخابات در سال آينده هموار خواهند ساخت.

محمود عباس گفت فلسطينی‌ها توافق کردند که «برای هميشه صفحه سياه جدايی را ورق بزنند.» وی همچنين بنيامين نتانياهو، نخست‌وزير اسرائيل را متهم ساخت که از آشتی فلسطينيان به‌عنوان بهانه‌ای برای جلوگيری از مذاکرات صلح استفاده می‌کند، در حالی که بايد ميان «شهرک‌سازی و صلح» يکی را برگزيند.

آخرين دور مذاکرات صلح اسرائيل و فلسطين که سپتامبر سال گذشته آغاز شد با ادامه شهرک‌سازی‌های اسرائيل در کرانه غربی رود اردن متوقف شد. نمايندگان فلسطين اعلام کرده بودند که در صورت ادامه شهرک‌سازی‌های اسرائيل مذاکرات صلح را ترک خواهند کرد.

خالد مشعل نيز طی سخنانی اعلام کرد «مبارزه مشترک ما عليه اسرائيل است.» وی اطمينان داد که دوران جدايی ميان فلسطينيان پشت سر گذاشته شده است.

وزير دفاع غير نظامی اسرائيل: پس از اين توافق چيزی تغيير نخواهد کرد. حماس و فتح در هيچ موردی با هم توافق نخواهند داشت
مشعل همچنين تأکيد نمود حماس برای دستيابی به «هدف ملی فلسطينيان» که همانا دولتی مستقل در غزه و کرانه غربی اردن است، تلاش خواهد نمود.

سلام فياض، نخست‌وزير دولت خودگردان فلسطين بر لزوم اجرای فوری اين توافق‌نامه تأکيد کرد. وی در رام‌الله گفت: «امضای توافق‌نامه توسط جنبش‌های فلسطينی رويدادی مسرت‌بخش است.»

آقای فياض افزود: «اين نخستين گام است. ما از مدت‌ها پيش منتظر چنين لحظه‌ای بوديم چرا که اتحاد ملی از اساسی‌ترين موضوعات برای دستيابی به دولت فلسطينی است.»

وی ادامه داد: «جهان شاهد خواهد بود که تشکيلات خودگردان فلسطين در يک جهت به پيش خواهد رفت و اين بسيار مهم است.»

سلام فياض تأکيد کرد: «اکنون بسيار اهميت دارد که بلافاصله اين توافق‌نامه را به اجرا درآوريم.»

اين توافق‌نامه پس از يک سال و نيم مذاکره امضا شده و اسرائيل به شدت آن را مورد انتقاد قرار داده است. به نظر اسرائيل چنين توافقی موجب تقويت حماس خواهد شد؛ گروهی که اسرائيل آن را «تروريست» می‌داند.

پس از آن‌که چهارشنبه هفتم ارديبهشت‌ماه خبر مذاکرات نهايی فتح و حماس منتشر شد ائتلاف حاکم بر اسرائيل به شدت آن را محکوم کرد و نتانياهو خطاب به محمود عباس گفت «يا صلح با اسرائيل را برگزيند يا توافق با حماس را.»

ماتان ويلنائی، وزير دفاع غير نظامی اسرائيل در سخنانی در راديوی اين کشور توافق حماس و فتح را پايدار ندانست و گفت: «پس از اين توافق چيزی تغيير نخواهد کرد. حماس و فتح در هيچ موردی با هم توافق نخواهند داشت. نمونه آن واکنش آن‌ها در مورد مرگ اسامه بن‌لادن است.»

مقامات فتح و حماس در رابطه با کشته شدن بن‌لادن توسط نيروهايی آمريکايی واکنش‌های متفاوتی داشتند. فتح آن را به‌سود صلح در جهان دانست اما اسماعيل هنيه، رهبر حماس بن‌لادن را «مجاهد عرب» خطاب کرد و گفت: «ما کشتن اين جهادگر مقدس، مسلمان و عرب را محکوم می‌کنيم و از پروردگار می‌خواهيم او را غريق رحمت خود سازد.»

وزير دفاع غير نظامی اسرائيل افزود: «در حالی‌که حماس در موقعيت ضعيفی قرار داشت، محمود عباس با پذيرش اين توافق‌نامه اشتباه کرد؛ موضوعی که انگيزه‌های حماس را برای نزديکی به فتح توضيح می‌دهد.»
به نظر ماتان ويلنائی، عباس می‌توانست پيش از امضای اين توافق‌نامه بر نياز «اعلام روشن حماس در به‌رسميت شناختن اسرائيل و محکوم ساختن تروريسم» تأکيد ورزد.

محمود عباس روز گذشته در قاهره اعلام کرد که اين توافق به چنين موضوعی نمی‌پردازد. وی گفت: «ما دولتی از تکنوکرات‌ها را تشکيل خواهيم داد و از حماس نخواهيم خواست که اسرائيل را به رسميت بشناسد.»
 




افزايش دوران محکوميت يک زندانی سياسی ديگر


يک سال ديگر به محکوميت ۱۱ سال زندان ابوالفضل عابدينی، روزنامه‌نگار و فعال حقوق بشر افزوده شد.
به گزارش تارنمای خبرگزاری حقوق بشر ايران (رهانا)، افزايش يک سال زندان به دوران محکوميت ابوالفضل عابدينی‌ به اتهام «تبليغ عليه نظام» صورت گرفته است.
حکم جديد عابدينی از سوی شعبه ۲۸ دادگاه انقلاب به رياست قاضی مقيسه صادر شد و به وی ابلاغ گرديد.
اين فعال حقوق بشر پيش از اين نيز به اتهام «تبليغ عليه نظام» محکوم به ۱۱ سال زندان شده بود و هم‌اکنون در حال سپری کردن اين محکوميت است. اين حکم توسط دادگاه تجديد نظر تأييد شده بود.
بدين ترتيب محکوميت ابوالفضل عابدينی‌ به ۱۲ سال زندان افزايش يافت.
عابدينی يک بار در تاریخ نهم تیر ۱۳۸۸ بازداشت شد و در چهارم آبان با قرار وثیقه از زندان آزاد گرديد. وی بار دوم ۱۲ اسفندماه همان سال بازداشت و به زندان اوين و بند دو ـ الف اين زندان منتقل شد.ابوالفضل عابدينی که از ناراحتی قلبی نيز رنج می‌برد، پس از محکوميت به زندان کارون اهواز برده شد و تا شهريورماه مدتی را در اين زندان با شرايط دشوار به‌سر برد.
وی در زندان اهواز مدتی ممنوع الملاقات بود و اجازه استفاده از تلفن را نداشت. فعالان حقوق بشر همچنين گزارش داده بودند که عابدينی در اين زندان مورد «ضرب و شتم شديد» نيز قرار گرفته بود.
روز گذشته تارنمای دانشجونيوز نيز از افزايش حکم بهاره هدايت، عضو شورای مرکزی دفتر تحکيم وحدت، مجيد توکلی از فعالان سرشناس دانشجويی و مهديه گلرو، عضو شورای دفاع از حق تحصيل، خبر داد.
  اين سه دانشجو که هم‌اکنون دوران محکوميت خود را در زندان سپری می‌کنند، بار ديگر از زندان اوين به دادگاه انقلاب منتقل شده و در رابطه با اتهامات جديد محاکمه و بلافاصله پس از دو روز هر سه به شش ماه حبس تعزيزی محکوم شدند.
محاکمه اخير اين دانشجويان به دليل انتشار پيام به‌مناسبت روز دانشجو از داخل زندان خطاب به دانشجويان ايران بود.
بهاره هدايت در نيمه‌شب دهم دی ماه ۱۳۸۸ در جريان اعتراضات پس از انتخابات رياست جمهوری برای پنجمين بار طی چهار سال اخير توسط وزارت اطلاعات بازداشت و روانه زندان اوين شد. دادگاه انقلاب وی را به ۹ سال و نيم زندان محکوم کرده بود که با افزودن حکم جديد مدت محکوميت وی به ۱۰ سال افزايش يافت.
همچينين مجيد توکلی دانشجوی دانشگاه اميرکبير تهران نيز که پس از بازداشت در ۱۶ آذر سال ۸۸ با حکم هفت سال و نيم حبس تعزيری در زندان رجايی‌شهر کرج به‌سر می‌برد با صدور حکم جديد به تحمل هشت سال زندان محکوم شده است.
مهديه گلرو فعال دانشجويی محروم از تحصيل و دبير انجمن اسلامی دانشکده اقتصاد علامه طباطبايی نيز روز يازدهم آذرماه سال گذشته بازداشت و در شعبه ۲۶ دادگاه انقلاب به دو سال زندان محکوم شده بود که با افزودن حکم جديد مدت محکوميت وی به دو سال و نيم افزايش يافت.
 



احمد زيدآبادی: نمی‌توانم رنج‌هايی را که بر من رفت فراموش کنم


جايزه جهانی آزادی مطبوعات يونسکو در غياب احمد زيدآبادی به وی تقديم شد. زيدآبادی پيامی به اين مراسم فرستاد.
به گزارش تارنمای يونسکو، جايزه «گيلرمو کانو» ۲۰۱۱، جايزه جهانی آزادی مطبوعات يونسکو سه‌شنبه در باشگاه ملی خبرنگاران در واشنگتن، به طور غيابی به احمد زيدآبادی، روزنامه نگار ايرانی که هم‌اکنون در زندان به‌سر می‌برد، اهدا شد.
در اين مراسم که هيلاری کلينتون وزير امور خارجه آمريکا نيز در يک پيام ويدئويی اهدای اين جايزه را به احمد زيدآبادی تبريک گفت؛ پيام زيدآبادی خوانده شد.
احمد زيدآبادی در پيام خود ضمن سپاس از دبير کل يونسکو، خانم ايرنا بوکوا و اعضای هیأت داوران به‌خاطر اهدای اين جايزه، نوشته است: «از اين‌که نمی‌توانم پيام واقعأ شايسته‌ای به اين‌مناسبت برای نشست شما بنويسم، متأسفم. همان‌طور که می‌دانيد دادگاه انقلاب مرا به شش سال زندان، پنج سال تبعيد و محروميت از فعاليت‌های سياسی، اجتماعی و روزنامه‌نگاری برای تمام زندگی، محکوم کرده است. دادگاه مرا از نوشتن و صحبت کردن ممنوع کرده است. در واقع هر پيامی از سوی من، به رنج‌های من و خانواده‌ام می‌افزايد.»
احمد زيدآبادی، ٢٤ خرداد ١٣٨٨، تنها دو روز پس از انتخابات بحث‌برانگيز دهمين دوره رياست جمهوری در ايران بازداشت شد و در آذر ماه ١٣٨٩ از سوی دادگاه انقلاب تهران حکم وی ابلاغ گرديد. اين حکم در دی‌ماه سال گذشته از سوی دادگاه تجديد نظر تأييد گرديد.
زيدآبادی در ادامه پيام خود تأکيد کرده است: «با وجود اين محدوديت آشکارا می‌گويم که در طول فعاليت حرفه‌ايم، هرگز به‌جز از قلم و گفتار خود از هيچ ابزار ديگری استفاده نکرده‌ام.»
اين روزنامه‌نگار زندانی افزوده است: «در انجام اين کار من در محدوده تنگ تعيين شده از سوی قوانين و مقرارت دولت ايران باقی ماندم. اما آن‌ها با پايمال کردن قوانين و مقررات خود رنج‌هايی را بر من تحميل کردند که فراتر از تحمل من بود. رنج‌هايی که با هفته‌ها به صليب کشيدن و يا زنده به‌گور ساختن قابل مقايسه است.»
احمد زيدآبادی نوشته است: «در زندان همواره تلاش کردم اين رنج‌ها را ببخشايم اما نمی‌توانم آن‌ها را فراموش کنم.»
زيدآبادی در بخش ديگری از پيام خود اهدای جايزه جهانی آزادی مطبوعات يونسکو را جايزه‌ای برای «تمام زندانيان عقيدتی ايران و همه همکاران در بند و در تبعيد» خود دانسته و آن را به خانواده خود، به‌ويژه همسر و فرزندانش تقديم کرده است.
وی در مورد خانواده خود نوشته است: «افزون بر درد و رنج روانی دو سال گذشته، آن‌ها به مدت ۱۰ سال در وحشت و اضطراب کوبيدن مأموران بر در خانه، زندگی می‌کردند. هر ملاقات غير منتظره قلب بی‌گناه و شکننده آن‌ها را به تپش وامی‌داشت.»
احمد زيدآبادی در پايان نامه خود نوشته است: «من اين جايزه را همچنين به مادر سهراب اعرابی و همه مادرانی که فرزندشان هرگز به خانه بازنگشت تقديم می‌کنم. آن را به همه مادران، خواهران، دختران و کودکانی تقديم می‌کنم که در درد و رنج زندگی می‌کنند چرا که عزيزشان در زندان است.»
روز هفتم آوريل سال جاری، خبر اهدای جايزه «گيلرمو کانو» ۲۰۱۱ از سوی يونسکو به احمد زيدآبادی منتشر شد.
دينا سانگور، رئيس هيأت داوران گفت: «اهدای اين جايزه به احمد زيدآبادی ارج‌گذاری به شجاعت استثنايی، مقاومت و تعهد اين روزنامه‌نگار در جهت آزادی بيان، دمکراسی و حقوق بشر، تساهل و انسانيت است.»
ايرنا بوکوا، دبير کل يونسکو با تأئيد تصميم هيأت داوران، ضمن درخواست آزادی اين روزنامه‌نگار گفت:‌«احمد زيدآبادی در تمام مدت فعاليت‌اش همواره و شجاعانه از آزادی مطبوعات و آزادی بيان، حق بنيادين بشر که پايه‌ ديگر آزادی‌های مدنی و عنصر کليدی برای جوامع باز و روامدار است دفاع کرده است.»
احمد زيدآبادی پيش از اين برنده جايزه قلم طلايی ٢٠١٠ مؤسسه جهانی مطبوعات نيز شده بود.
  جايزه جهانی آزادی مطبوعات سازمان يونسکو و «گيامورو کانو» در سال ١٩٩٧ از سوی کميته اجرايی يونسکو تأسيس و هر سال در روز جهانی آزادی مطبوعات به يک فرد يا سازمان و نهاد که از آزادی مطبوعات دفاع کرده، اهدا می‌شود.
نامزدهای دريافت اين جايزه از سوی دولت‌های عضو يونسکو و يا سازمان‌های بين‌المللی و محلی مدافع حقوق بشر معرفی می‌شوند.



احتمال کنارگذاشتن سعيد جليلی از پرونده هسته‌ای ايران


اظهارات علی‌اکبر صالحی، وزير امور خارجه ايران درباره پرونده هسته‌ای، گمانه‌زنی‌ها را درباره کنارگذاشن سعيد جليلی از مذاکرات هسته‌ای تقويت کرده است.
  روزنامه ابتکار چاپ تهران، امروز چهارشنبه ۱۴ ارديبهشت ۱۳۹۰ گزارش داده است: «اظهار نظر جديد علی اکبر صالحی وزير خارجه کشورمان در مورد آماده بودن جواب نامه خانم اشتون (مسئول سیاست خارجی اتحادیه اروپا) از سوی وزارت خارجه که پس از تأیيد رئيس‌جمهور از سوی آقای جليلی برای خانم اشتون ارسال شد، ابهاماتی را در محافل سياسی ايجاد کرده است.»
  اين گزارش می‌افزايد تا پيش از اين، تمام نامه‌هایی که اشتون در مورد موضوع هسته‌ای و گروه ۱+۵ برای ايران ارسال می‌کرد، مستقيماً به آدرس جليلی ارسال می‌شد و وی، مخاطب نامه‌های مسئول سیاست خارجی اتحادیه اروپا و گروه ۱+۵ بود. اما بعد از ديدار ماه فوريه سال ۲۰۱۱ علی اکبر صالحی با خانم اشتون در شهر بروکسل و در مقر اتحاديه اروپا، «به نظر می‌رسد شرايط به گونه‌ ديگری رقم خورده و اشتون به فکر سياست‌های تفرقه‌‌افکنانه افتاده است.»
روزنامه ابتکار افزوده: «به نظر می‌رسد تلاش کاترين اشتون، رئيس شورای سياست‌گذاری اتحاديه اروپا در اين مقطع، ايجاد تنش و اختلاف بين آقای صالحی و آقای جليلی است.»
  این روزنامه ادامه داده: «آن‌ها (اشتون و غرب) می‌خواهند با توجه بيش‌تر به آقای صالحی و پر رنگ کردن نقش وی، از نقش سعيد جليلی برای ادامه مذاکرات هسته‌ای کاسته و بدين ترتيب او را از مسير پرونده هسته ای ايران آرام آرام کنار بگذارند.»
  این گزارش افزوده: «برای رسيدن به اين هدف، اشتون تماس‌های متعددی را با آقای صالحی برقرار کرده و چندين بار هم در سخنرانی‌ها و کنفرانس‌های مطبوعاتی دست به مقايسه‌ بين شخصيت‌ آقايان جليلی و صالحی زده است. اين مسأله نشان‌دهنده اين موضوع است که اتحاديه اروپا تلاش ويژه‌ای برای به ثمر رساندن اين سناريوی نفاق و ايجاد اختلاف بين مسئولين دستگاه ديپلماسی کشور در پيش گرفته‌ است.»
  سعيد جليلی از مهرماه سال ۱۳۸۶ به عنوان دبير عالی شورای امنيت ملی ايران منصوب شد. وی در سه سال گذشته، مذاکره کننده ارشد هسته‌ای ایران بوده است.
  سعيد جليلی متولد ۱۳۴۴ در مشهد، دانش آموخته دوره دکتری روابط بين‌الملل از دانشگاه امام صادق و از دوستان نزديک و قديمی محمود احمدی‌نژاد، رييس جمهوری ايران است.
  پیشینه کاری وی در وزارت امور خارجه ايران بيش از ١٠ سال است و از جمله سوابق مديريتی وی در اين وزارت‌خانه، تصدی سمت مدير کل ارزيابی وزارت خارجه در زمان دولت محمد خاتمی، رئیس‌جمهور پیشین ایران بوده است.
  احتمال کنارگذاشتن سعید جلیلی از مذاکرات هسته‌ای در حالی مطرح شده که در دو هفته گذشته و پس از ماجرای جنجالی برکناری حیدر مصلحی از وزارت اطلاعات و ابقای وی توسط ایت‌الله علی خامنه‌ای، رهبر جمهوری اسلامی ایران، از سوی برخی منابع خبری ایران اعلام شد که احمدی‌نژاد یکی از شروط بازگشتش به هیأت دولت را برکناری سعید جلیلی اعلام کرده است.
  محمود احمدی‌نژاد پس از دخالت آیت‌الله خامنه‌ای در ابقای وزیر اطلاعات، بیش از یک هفته در خانه ماند و در جلسات هیأت دولت شرکت نکرد.
وی پس از بازگشت به هیأت دولت، وجود اختلافاتش را با رهبر ایران تأیید کرد اما گفت که «نوکر ولی‌فقیه» است و مشکلات نیز با گفت‌وگو حل می‌شود.
 




خودکشی یک شاعر تبعیدی کرد


از سه ماه پیش تاکنون از وریا مظهر، یکی از شاعران و نویسندگان کرد تبعیدی هیچ‌گونه نشانی در دست نیست. دوستان و نزدیکان وی از خودکشی او در تبعید فنلاند خبر داده‌اند.
بنا به گزارش‌هایی که به بخش فرهنگی رادیو زمانه رسیده است، وریا مظهر، شاعر و نویسنده خوش‌آتیه کرد در تبعید فنلاند پنج روز پیش ظاهراً خودکشی کرده است.
  نخستین بار خبر درگذشت وریا مظهر در برخی سایت‌های کردی و در سایت اخبار روز منتشر شد. دوستان و نزدیکان شاعر که برخی از آن‌ها از چهره‌های ادبی در تبعید به‌شمار می‌آیند و با وریا مظهر به طور منظم مکاتبه و مراوده داشتند، در شبکه‌های اجتماعی مانند فیس‌بوک و در برخی سایهای ادبی این خبر را تأیید کرده‌اند.
همچنین پس از تحقیقات گسترده، سرانجام نزدیک‌ترین دوست شاعر که در فنلاند با او آمد و شد داشت، خبر خودکشی وریا مظهر را تأیید کرد. به گفته او این شاعر و نویسنده تبعیدی پنج روز پیش خودکشی کرده است. اما در همان حال در گفت و گوی تلفنی همکاران ما با پدر وریا مظهر، آقای فاروغ مظهری، خبر خودکشی پسرش را تکذیب کرد. این گفت و گو در روزهای آینده در بخش فرهنگ زمانه منتشر خواهد شد. فاروغ مظهری، پدر وریا مظهر در این گفت و گو از کودکی و شرایط رشد وریا سخن می‌گوید.
وریا مظهر داستان‌ها و اشعارش را به زبان فارسی می‌نوشت، اما از نویسندگان و شاعران مطرح کرد ایرانی بود که از سال‌ها پیش در تبعید فنلاند زندگی می‌کرد.
وریا مظهر از شاعران نوپرداز و شورشی به‌شمار می‌آمد، و اشعار و داستان‌هایش را با زبانی ساده و گویا می‌نوشت.
  اشعار وریا مظهر از تلاش او برای دست یافتن به قالب‌های روایی تازه نشان دارد.
  در شعر وریا مظهر نوعی اندوه عمیق توأم با خشم به چشم می‌خورد. او در اشعارش مانند یک شورشی به روابط زندگی روزانه پشت پا می‌زند، اما در همان حال مانند یک شاعر از اندوه از دست دادن تکیه‌گاه‌های اجتماعی و خانوادگی رنج می‌برد.
  وریا مظهر برخی از اشعارش را به تنها دخترش «کلارا» هدیه داده و در پاره‌ای از اشعاری که پیش از خودکشی از او منتشر شده، با دخترش گفت‌و‌گویی عمیق و شاعرانه انجام می‌دهد.
  از وریا مظهر مجموعه داستان «چیدن قارچ به سبک فنلاندی» نیز منتشر شده است. این کتاب را نشر نی که از ناشران معتبر ایران به‌شمار می‌آید، در سال ۱۳۸۴منتشر کرد و در همان زمان با اقبال منتقدان و پاره‌ای از خواننئدگان مواجه شد.
  وریا مظهر در داستان‌نویسی نیز به زبان و طرح مستقل دست یافته و موفق شده سویه‌های روایی و دراماتیک ساده‌ترین و پیش‌پاافتاده‌ترین رویدادهای زندگی روزانه را کشف کند.
  وریا مظهر در داستان‌هایش یک شاعر و در شعرهایش یک داستان‌گو غمگین است که بر روابط حقیر زندگی طغیان می‌کند و آنها را همواره به چالش می‌کشد. دستاورد او در این میان یک اندوه عمیق و نهادینه شده است که با مرگ‌خواهی نیز گاهی پهلو می‌زند
  وریا مظهر در یکی از نامه‌هایی که از او به یادگار مانده می‌نویسد: «بله: "فراموشی"، چون که نباید همه وجوه رنج را فراموش کرد. بهتر است در چیزهایی که می‌نویسیم، پیشاپیش سهم عمده‌ای را برای این لغت بزرگ کنار گذاشته باشیم، وگرنه فقط رنج توی نوشته‌هایمان را همراه با رنج خود نوشتن منتقل و تحمیل کرده‌ایم و این انصافاً کار خوبی نیست. فراموشی هنری است که باید ظرافت‌هایش را آموخت تا آموخت که پس از این‌همه سکندری خوردن و افتادن باز بتوان برخاست و صد البته صبح‌ها هم توی آینه چهره خود را بازشناخت. این را کلارا این روزها با لبخندش به من می‌آموزد. همین که می‌توانم در لبخند کلارا کمی رنج دوری از او را فراموش کنم، یعنی که او گوشه‌ای از ظرافت‌های هنر فراموشی را به من می‌آموزد.»
کلارا، دختر این شاعر کرد هشت سال پیش متولد شد. اشعار وریا مظهر از یاد و خاطره‌ی کلارا مشحون است. بنا به برخی گزارش‌های تأیید نشده، در ماه‌های آخر زندگانی این شاعر تبعیدی، به برخی دلایل او از نظر قانونی اجازه نداشت دخترش را ملاقات کند.
از وریا مظهر در کانادا دو دفتر شعر با شمارگان بسیار اندک منتشر شده و در اختیار دوستان و دوستدارانش قرار گرفته است. مهم‌ترین داستان‌ها و اشعار او اما هنوز در ایران انتشار نیافته است.
  یکی از مجموعه اشعار وریا مظهر در سایت "مایند موتور" همراه با مقالاتی از او انتشار یافته است. وریا مظهر از شاعران نزدیک به حلقه‌ فکری "مایند موتور" به‌شمار می‌‌آمد.
  دوستان او در ایران به یاد این شاعر کرد شبی را به شعرخوانی خواهند گذراند و یاد و خاطره او را گرامی خواهند داشت.

در همین زمینه:
::کردستان شاعری خوب را از دست داد::
::اهمیت روزهای یکشنبه، وریا مظهر::
::دانلود مجموعه اشعار "داد نزدن در آینه کسی نیست" از وریا مظهر::
::دانلود ترجمه وریا مظهر از کتاب "مفت زندگی می کنیم، مفت! اثر شاعر ترک، اورهان ولی کانیک::





































بنگاه های اقتصادی در آستانه تعطیلی

بهای گاز، باز هم افزایش می یابد

از آغاز هدفمند سازی یارانه ها تا کنون، بهای گاز دو بار افزایش یافته و گویا این بار نیز مردم باید منتظر افزایش قیمت آن باشند. این در حالی است که بسیاری از بنگاه های اقتصادی به علت افزایش بهای گاز، توان رقابتی خود را از دست داده و به مرز تعطیلی کشیده شده اند.
به گزارش خبرگزاری مهر،  مطابق با فرمول قیمت گذاری گاز خانگی، ۱۲ ماه سال به دو بخش هفت ماهه نخست و پنج ماهه پایانی تقسیم بندی شده است که الگوهای مصرف این حامل انرژی در هر یک از این دو دوره زمانی با یکدیگر متفاوتند.
از ۲۸ آذر ماه سال گذشته همزمان با اجرای قانون هدفمندی یارانه ها محل سکونت مشترکان، از نظر آب و هوایی به پنج اقلیم (سرد یک،  دو،  سه،  معتدل و گرمسیری) تقسیم بندی شده و ۱۲ دامنه جدید مصرف گاز هم در این بخش مطابق با نوع اقلیم تعریف و اعمال شده است.
 گفته می شود با موافقت دولت و تعدیل اقلیم آب و هوایی در ۲۰۰ شهر،  مابه‌التفاوت قیمت گاز مشترکان خانگی این شهرها در قبوض دوره خردادماه محاسبه و پرداخت می‌شود،  ضمن آنکه افزایش قیمت گاز در سالجاری قطعی شده است.
با توجه به اجرای سیاست شهرستانی ـ منطقه ای در محاسبه گازبهای مشترکان بخش خانگی،  متوسط مصرف گاز طبیعی در ۳۶۳ شهر ایران مطابق با پنج اقلیم آب و هوایی تعیین شده که بر این اساس، شهرهای سردسیر مجاز به مصرف گاز بیشتری نسبت به شهرهای گرمسیری هستند.
مهر در این خصوص نوشته است: "با گذشت ۱۳۶ روز از آغاز اجرای قانون هدفمندی یارانه ها و افزایش انتقادها از نحوه محاسبه گازبهای مشترکان خانگی،  یک طرح جدید برای تعدیل بار مالی قبوض گاز در سه ماهه نخست اجرای این جراحی اقتصادی در سطح دولت نهایی شده است".
برای اولین بار در برنامه چهارم توسعه به منظور مدیریت و كنترل شتاب مصرف گاز خانگی 10 دهك مصرفی در سطح كشور تعریف شد كه این میزان مصرف گاز در هر یك از این دهك ها مطابق با شرایط آب و هوایی در پنج دسته سردسیر،  ‌سردسیر 2،  سردسیر 3،  معتدل و گرمسیر طبقه بندی شدند.
در همین حال،  متوسط مصرف گاز توسط دهك های مختلف به دو دوره هفت و پنج ماهه تقسیم شده كه بر اساس این طبقه بندی دامنه مصرف گاز مشتركان در هر یك از مناطق پنج گانه تعیین می شود. بنابر این گزارش، اقلیم آب و هوایی بیش از ۸۰۰ شهر در سراسر کشور مورد بازنگری مجدد قرار گرفته و در نهایت با موافقت ستاد هدفمندی یارانه ها اقلیم در ۲۰۰ شهر یک تا دو پله تعدیل شده است.
با اعمال این تغییرات گسترده در سطح اقلیم آب و هوایی این شهرها،  دامنه مصرف گاز طبیعی مشترکان خانگی افزایش می یابد و به عبارت دیگر در قبوض گاز مشترکان خانگی از ۲۸ آذر سال گذشته تا ۱۵ فروردین ماه سالجاری تعدیل قابل توجه قیمتی حاصل خواهد شد.
پیش بینی می شود با اصلاح اقلیمی این شهرها میزان گازبهای مشترکان خانگی کاهش قابل توجه ای پیدا کند و از سوی دیگر در آن دسته از شهرهایی که اصلاح اقلیم مصوب شده است مابه التفاوت قیمت گاز متناسب با اقلیم جدید محاسبه و به مشترکان خانگی باز پرداخت شود.
طبق اعلام مسئولان شرکت ملی گاز ایران این "ما به التفاوت قیمت" در نخستین قبض مشترکان خانگی به طور دقیق محاسبه و به صورت بستانکاری درج خواهد شد که پیش بینی می شود نخستین پرداخت این مبالغ در قبض دوره خرداد ماه اعمال شود.

نارضایتی مردم
در این رابطه سخنگوی کمیسیون انرژی مجلس با بیان اینکه دولت باید بر اساس برنامه قیمت گاز خانگی را پلکانی افزایش می‌داد،  گفت: "طبق برنامه تعریف شده دولت باید در طول پنج سال به بالاترین قیمت می‌رسید،  اما دولت در آغاز اجرای این قانون بالاترین قیمت را انتخاب کرده که موجب نارضایتی مردم شده است."
به نوشته خانه ملت، سیدعماد حسینی تصریح کرد: "اجرای قانون هدفمندی یارانه‌ها در زمان اوج مصرف گاز در سال گذشته یکی از علت‌های افزایش قیمت قبض گاز مصرفی خانگی است".
اما موافقان دولت می گویند مطابق با قانون هدفمندی یارانه ها مهلت قانونی تعرفه زمستانی گازبهای مشترکان خانگی ۱۵ فروردین ماه سالجاری به پایان رسیده است و باید تعرفه جدید گاز توسط دولت برای اجرا توسط شرکت ملی گاز تعیین و ابلاغ می شد. کارشناسان پیش بینی می کنند با تصویب قانون افزایش حداکثر ۲۰ درصدی قیمت گاز طبیعی در سالجاری،  گاز بهای مشترکان خانگی هم در ادامه سال افزایش یابد.
مطابق با اعلام رسمی وزارت نفت در هفت ماهه نخست امسال قیمت گاز در بخش کشاورزی هر متر مکعب ۱۰۰ تومان،  صنایع عمده هر متر مکعب ۷۰ تومان،  نیروگاهها هر مترمکعب ۸۰ تومان،  دستگاههای دولتی هر متر مکعب ۲۰۰ تومان،  سی. ان. جی ۳۰۰ تومان محاسبه خواهد شد.
از سوی دیگر،  میزان گازبهای واحدهای تجاری به دوگروه کم مصرف و پر مصرف تقسیم شده است و قیمت هر کدام از این واحدها متفاوت از دیگری محاسبه می شود.
بر اساس بودجه سال ۱۳۹۰ مجلس برای افزایش متوسط قیمت گاز در تمامی بخشها تا سقف ۲۰ درصد به دولت مجوز داده است که مطابق با این مصوبه امکان افزایش تا مرز ۲۰ درصد برای مشترکان وجود دارد.
با توجه به تثبیت قیمت گاز صنایع،  نیروگاهها و جایگاههای سی. ان. جی،  قیمت گاز دستگاههای دولتی و کشاورزی افزایش یافته است؛ از این رو برای اجرای مصوبات مجلس،  افزایش قیمت گاز خانگی برای هفت ماهه نخست سالجاری قطعی به نظر می رسد.
در این باره، سایت آفتاب نیوز در گزارشی آورده است که یکی از موارد قبض گاز یک مجتمع چهار واحدی مسکونی، در حالیکه قبل از افزایش نرخ گاز بها 70 هزار تومان صادر شده بود پس از مرحله اول طرح افزایش قیمت، ناگهان 600 هزار تومان و در مرحله دوم نیز 6 میلیون و 984 هزار تومان قبض صادر شده است که موجب شگفتی ساکنان این واحد مسکونی شده است. در مجتمع چهار واحدی دیگری نیز در مدت مشابه، گاز بهای 10 هزار تومانی به قبضی 339 هزار تومانی تبدیل شده است.





افشای پرونده فساد مالی رحیم‌مشایی

پروژه حذف دست راست احمدی‌نژاد کلید خورد

 سایت الف روز گذشته گزارشی را منتشر کرد که براساس آن اسفندیار رحیم‌مشایی و حمید بقایی از سهام‌داران شرکتی به نام سمگا هستند که به ادعای این سایت با سرمایه اولیه ۲۰ میلیارد تومان تاسیس شده و مدیرعامل آن مهدی جهانگیری، معاون سابق رحیم‌مشایی در سازمان میراث فرهنگی بوده است.
این سایت همچنین گزارش کرده است که علاوه بر مشایی و بقایی، مرتضی تمدن استاندار تهران نیز از اعضای این شرکت است. به نوشته الف از جمله رانت‌های ویژه این شرکت واگذاری مجانی بیش از یک میلیون مترمربع زمین در لویزان با مصوبه هیات دولت و همچنین واگذاری ۳۱ هزار مترمربع زمین در اطراف فرودگاه امام خمینی بوده که هزینه کارشناسی آن‌ها ۳ میلیارد تومان بوده است.
سایت نزدیک به احمد توکلی مدعی شده است که شرکت سمگا از زمان تاسیس تاکنون حداقل ۶ شرکت بزرگ اقماری تاسیس کرده که یکی از آن‌ها با عنوان بانک گردشگری، اکنون ۶۰۰ میلیارد تومان سرمایه دارد.
این سایت با اشاره به اینکه گزارش خود را پس از مشورت با وکلای دادگستری تنظیم کرده، آمادگی خود را برای حضور در دادگاه و دفاع از محتویات گزارش اعلام کرده است.
اما این تنها اتهام رحیم‌مشایی در روز گذشته نبود. علاوه بر گزارشی که توسط الف منتشر شد، خبرگزاری فارس هم به نقل از سخنگوی کمیسیون اصل ۹۰ مجلس اعلام کرد که احمدی‌نژاد دستور داده  به رابطه میان یک زن، که فارس وی را "رانت‌خوار" نامیده است، با دفتر وی رسیدگی شود. گفته می‌شود این زن در نقاط مختلف کشور مجوز تاسیس نهادهای گردشگری را گرفته و فرمانداران شهرهای مختلف را تهدید کرده که در صورت عدم صدور مجوز از طریق نهاد ریاست‌جمهوری با آن‌ها برخورد خواهد کرد.
پیش از این رضا گلپور نیز در نامه‌ای  خطاب به رحیم‌مشایی، وی را به فساد اخلاقی و رابطه نامشروع متهم کرده بود.




حجم واردات چند برابر می شود

باج کلان اقتصادی جمهوری اسلامی به چین

بر اساس گزارش های خبری که با تعویق بسیار به رسانه ها راه یافته اند، ایران و چین قراردادی به امضاء رسانده‌اند که بر اساس آن میزان "تبادلات تجاری" دوکشور تا میزان 100میلیارد دلار افزایش خواهد یافت.خبرگزاری‌ فارس به نقل ازعباس معمارنژاد، رييس كل گمرك جمهوري اسلامی اعلام کرده: "جمهوري اسلامي ايران و جمهوري خلق چين با امضاي يك موافقتنامه همكاري‌، ضمن تأكيد بر ضرورت تبادل اطلاعات و تجارب گمركي، نسبت به افزايش مبادلات تجاري بين دو كشور تا سقف 100 ميليارد دلار توافق كردند."
 این قرارداد و رقم 100 میلیارد دلار آنچنان بحث برانگیز بود که خبرگزاری رسمی دولت (ایرنا) ترجیح داد بخش‌هایی از حرف‌های رییس کل گمرک  را سانسور کند و رقم  این قرارداد را اعلام نکند.
«افزایش تبادلات تجاری بین ایران و چین» به معنای سیل واردات محصولات بی کیفیت چینی به ایران است؛آن هم در حالیکه صادرات تهران به پکن جز نفت، پسته و صنایع دستی نیست.
مجيدرضا حريري، نایب رییس اتاق ایران و چین در دی‌ماه سال 89 گفت: در حال حاضر چيني‌ها از ايران مواد اوليه معدني، پتروشيمي، نفت و مشتقات نفتي خريداري مي‌كنند و ما از آنها كالاهاي ساخته شده مي‌گيريم.
سقف و رکورد میزان مبادلات میان تهران-ـ پکن طبق اعلام رسمی مقامات جمهوری اسلامی حدود 30 میلیارد دلار است و ایران سالانه حدود 50 تن از نفت مورد نیاز چین  راکه ده درصد مصرف این کشور است تامین می کند. اینک با قرار داد جدید، ایران کالاهای بیشتری از چین وارد خواهد کرد؛یعنی همان "واردات بی رویه" که علی لاریجانی، رئیس مجلس هم به آن اعتراض کرده است.
اما این همه ماجرای رابطه اقتصادی چین با ایران نیست؛رییس کل گمرک از سهولت بیشتر گمرکی برای واردات از چین نیز خبر داده؛ "سهولت بیشترگمرکی" هم به این معناست که میزان گمرکات بر محصولات چینی کاهش خواهد یافت و یا در بهترین حالت افزایش نمی یابد؛سیاستی برعکس دیگر کشورهای دنیا در قبال واردات از چین.
کشورهای عضو سازمان تجارت آزاد (wto) از جمله امریکا برای حمایت از تولیدگران داخلی خود، با زیر پا گذاشتن قوانین این سازمان و بازار آزاد، به منظور حمایت از تولیدکنندگان داخلی، گمرک سنگینی بر محصولات چینی گذاشته اند؛امری که حتی به تنش‌های شدید دیپلماتیک بین آنها و چین منجر شده است.
کارشناسان دادن این امتیازات به چین را به سیاست جمهوری اسلامی برای برخورداری از حمایت های این کشور ربط می دهند، این در حالیست که رانت های اقتصادی کلان جمهوری اسلامی به چین چندان برای ایران مثمر ثمر نبوده.چین در شورای امنیت سازمان ملل متحد به هر چهار قطعنامه تحریم علیه ایران رای مثبت داده، و حتی بر اساس رایزنی‌های مقامات کاخ سفید، تحریم هایی بیش از آنچه که در سازمان ملل وضع شده علیه ایران به کار برده است. طبق اسناد به تازگی افشا شده ویکی لیکس، امریکا توانسته است بارها چین را از فروش برخی محصولات نظامی و غیر نظامی به ایران منصرف کند.نمونه آن عدم فروش سامانه های دفاع موشکی چین به ایران است که به نوعی مدل چینی، موشک‌های اس-‌‌300 روسی به شمار می رود.چین حتی با همراهی روسیه به عضویت کامل تهران در شورای همکاری منطقه ای "شانگهای" رای منفی داده است.






گزارش رادیو بین المللی فرانسه از مرگ بن لادن

یکی دیگر از دشمنان جمهوری اسلامی رفت

جمهوری اسلامی بسیار سریع نسبت به اعلام مرگ اسامه بن لادن، رهبر القاعده که در تاریخ ۲ می توسط ایالات متحده کشته شد، واکنش نشان داد. تهران همواره بن لادن را یک تروریست می دانست و از مرگ او استقبال کرد، ولی ازطرف دیگر اعلام داشت نمود که ایالات متحده دیگر بهانه ای برای حضور نظامی خود در منطقه ندارد.
در اولین واکنش ها، سخنگوی دیپلماسی جمهوری اسلامی گفت که با مرگ اسامه بن لادن، آمریکا و متحدانش دیگر توجیهی برای استقرار نیروهای خود در خاورنزدیک به بهانه مبارزه با تروریسم ندارند.
رامین مهمان پرست افزود که ایران هرگونه شکل تروریسم را محکوم می کند و امید آن دارد که مرگ بن لادن باعث ایجاد صلح و امنیت در منطقه شود. ایران که اکثر جمعیت آن را شیعیان تشکیل می دهند، همواره افراط گرایی بن لادن و طالبان در افغانستان را محکوم کرده است.
در سال ۲۰۰۱ زمانی که ایالات متحده به افغانستان حمله کرد، دولت تهران حتی به نیروهای آمریکایی کمک کرد و اطلاعاتی را در مورد طالبان دراختیار آنها قرار داد. در آن زمان، برخی از اعضای القاعده، به ویژه خانواده بن لادن، به ایران پناهنده شدند، ولی در اقامتگاه خود تحت نظارت کامل بودند. حکومت جمهوری اسلامی همواره از دولت حامد کرزای که با طالبان مبارزه می کند، حمایت کرده است.
جمهوری اسلامی حضور نیروهای آمریکایی در افغانستان، عراق و منطقه خلیج فارس را محکوم می کند. درحقیقت، ایالات متحده با کشتن بن لادن، به مانند صدام حسین، جمهوری اسلامی را از شرّ یکی دیگر از دشمنانش خلاص کرده است.
منبع: رادیو بین المللی فرانسه، ۲ می





دخالت خامنه ای در جزئیات بودجه 90

یک دستور دیگر، این بار بودجه قضاییه

رهبر جمهوری اسلامی در تازه ترین مداخله خود در امور اجرایی با ارسال نامه ای به احمدی نژاد از وی خواسته بودجه قوه قضاییه در سال 90 افزایش یابد. این نامه در شرایطی صادر شده که ماجرای برکناری و ابقاء مصلحی هنوز موضوع داغ رسانه های خبری است
 خبر ارسال این نامه در جلسه  دیروز مجلس  و هنگام بررسی بودجه سنواتی قوه قضاییه، توسط موسی غضنفرآبادی داده شد.
در گزارشی که از جلسه روز گذشته مجلس در رسانه های داخلی آمده، ماجرای ارسال "دستنوشته آقا" پس از ابراز مخالفت حیدری با افزایش بودجه قوه قضاییه اعلام و منجر به پس گرفتن مخالفت وی شد.
یک خبرنگار پارلمانی در این باره به روز می گوید: " پس از آنکه غضنفرآبادی از نامه آیت الله خامنه ای خبر داد دیگر نمایندگان مخالف نیز نام خود را از فهرست حذف کردند. پس از پایان جلسه علنی هم نماینده ای که مخالفت کرده بود،  به همکارانش از ارسال استغفاریه به محضر آقا خبر داد".
خبرگزاری مهر در گزارشی درباره ماجرای دیروز مجلس نوشته است: "بررسی بند 5 الحاقی که مربوط به بودجه قوه قضائیه با بحث‌های موافق و مخالف نمایندگان همراه بود. بر اساس این بند از بودجه اعتبارات هزینه‌ای و تملک دارائی‌های سرمایه‌ای دادگستری جمهوری اسلامی ایران و سازمان‌های وابسته به قوه قضائیه 100 درصد تخصیص یافته و پرداخت گردد. این بند ابتدا با مخالفت نورالله حیدری روبرو شد چرا که وی معتقد بود این بندها بودجه را از حالت قانونی خارج می‌کند و مجلس با این بندها نوعی بی‌انضباطی مالی را نهادینه می‌کند. اما موسی غضنفر‌آبادی عضو کمیسیون حقوقی از مشکلات دستگاه‌های قضایی سخن گفت و از نامه‌ای خبر داد که بعد از دیدار رئیس قوه قضائیه با مقام معظم رهبری درباره حل مشکلات قوه قضائیه نوشته شده است. وی با قرائت بخشی از این نامه گفت: رهبر انقلاب در این نامه متذکر شدند که «جناب آقای رئیس‌جمهور شایسته است بودجه قوه قضائیه برای سال 90 به صورت جهشی افزایش یابد.» با طرح این نامه در نهایت، حیدری نظر خود را پس گرفت".
خبرگزاری فارس نیز مشروح سخنان نماینده ای را که از ارسال این نامه خبر داده، منتشر کرد.
به گزارش فارس، غضنفرآبادی گفته است: "‌رئيس قوه قضائيه از رهبر معظم انقلاب درخواست كرده بودند كه اعتبارات دستگاه قضائي افزايش يابد. در همين رابطه حجت‌الاسلام محمدي گلپايگاني رئيس دفتر مقام معظم رهبري طي نامه‌اي خطاب به احمدي‌نژاد رئيس جمهور كشورمان نظر رهبر معظم انقلاب در رابطه با اين درخواست را به اطلاع رساندند. رئيس دفتر رهبر انقلاب نيز در اين نامه با تقديم سلام و تهنيت به نامه شماره 9000.45898.100 مورخ 6 بهمن 89 رياست محترم قوه قضائيه مبني بر درخواست اقدامات لازم براي رفع كمبود اعتبارات قوه قضائيه جهت حل مشكلات اداري و مالي متناسب با مشكلات و ماموريت‌هاي محوله اشاره كرده و اعلام كرده بودند كه رهبر معظم انقلاب اين جمله را در پي اين درخواست مرقوم فرموده‌اند كه "درخواست افزايش بودجه قوه‌قضائيه منطقي است و شايسته است براي سال 90 كه اولين سال اجرايي برنامه پنجم است اين جهش به صورت افزايشي پيش‌بيني شود."
اگر چه نتیجه این نامه تصویب فوری افزایش بودجه قوه قضاییه بود، اما سئوالاتی راهم درباره  "حکم حکومتی" بودن یا نبودن آن پدید آورد.





مقاله کریستین ساینس مانیتور در باره نظر اعراب

بن لادن دیگر جذاب نیست

کریستن چیک
خبر کشته شدن بن لادن در بسیاری از بخش های خاورمیانه با استقبال سردی مواجه شد و نشان از آن داشت که خیزش های اخیر درکشورهای عربی افکار و ایده های بن لادن را بیش از پیش نامربوط و کم طرفدارتر کرده است.
در مصر و برخی کشورهای عرب منطقه از بن لادن و افکار او به عنوان یادگاری از گذشته یاد می شود که ارتباط اندکی با نهضت مردم منطقه در اعتراضات صلح آمیز و قوی آنها دارد.
حسین شبوکشی روزنامه نگارنشریه سعودی الشرق الاوسط با اشاره به فردی که در یمن خودسوزی کرد و باعث به راه افتادن انقلاباتی درجهان عرب شد می گوید: "من فکر می کنم ما آشکارا از دوره بن لادن گذر کردیم؛ اکنون وارد دوره بوعزیزی شدیم." وی می گوید: "تفاوت عظیمی میان این دو وجود دارد. یک متعلق به گذشته ای پر حرمان و تاسف بار است در حالیکه دیگری نوید بخش آینده ای روشن است."
خبر کشته شدن بن لادن در مصر بحث های فراوانی را بر انگیخت، که حتی شامل بحث در باره زیر سئوال بردن صحت این خبر هم می شد؛ ولی از هیجان زیاد خبری نبود. محمد، دانشجوی دانشگاه قاهره می گوید: "ما واقعا دیگر اهمیتی به او نمی دادیم.  این برای ما خبر خیلی مهمی به حساب نمی آید. ما به القاعده نگاه نمی کنیم، بلکه بیشتر به فکر آن هستیم که چگونه می توانیم کشورمان را پس از انقلاب بسازیم."
در خیابان های صنعا، پایتخت یمن هم عکس العمل های مشابهی را شاهد بودیم. احمد الشفیعی، مغازه داری در صنعا می گوید: « خبر خوبی است. ولی در اینجا چندان اهمیتی ندارد.» بسیاری از یمنی ها و همچنین سوری ها می گویند ما آنقدر درگیر اعتراضات علیه رژیم های خود هستیم که برای پرداختن به خبر مرگ بن لادن چندان وقت نداریم.
حتی قبل از انقلاب مصر، که باعث سرنگونی حکومت حسنی مبارک در فوریه شد، کمتر کسی در آن کشور بن لادن را به زندگی خود مرتبط می دانستند. در مصر، گروه اخوان المسلمین که خشونت را رد می کند، مدت هاست که از  افراط گرایی فاصله گرفته است.
بی تفاوتی مصر نسبت به خبر کشته شدن بن لادن نشان دهنده ضربه شدیدی است که موفقیت اعتراضات صلح آمیز در مصر و تونس بر پیکر ایدئولوژی القاعده و تغییرات خشونت آمیز رژیم ها زده است.
فهمی هویدی، روزنامه نگار مصری که در مورد مسائل اسلامی می نویسد گفت: "اکنون آنها به بن لادن نیازی ندارند؛ به افکار و دستورات او نیازی نیست چون القاعده بخشی از نهضت مردم عرب نبود." وی گفت: "حتی در یمن، که شاخه هایی از القاعده در آن وجود دارد، هم این سازمان بخشی از اعتراضات مردم نبوده است."
القاعده اغلب دولت هایی نظیر مصر را به عنوان عروسک های خیمه شب بازی آمریکا و اسرائیل توصیف می کرده است. ولی اکنون مصریان مشاهده می کنند که پس از انقلاب موفقیت آمیز آنها دولت این کشور خط مشی مستقلی از آمریکا و اسرائیل در پیش گرفته است واین دستاور بدون استفاده از خشونت به دست آمده است. مصر پس از انقلاب این کشور روابط دوستانه تری با ایران برقرار کرده است و مرزهای خود به روی نوار غزه را باز کرده است تا آثار محاصره این منطقه توسط اسرائیل را محدود تر سازد و نیز تحقیقاتی را در زمینه قرارداد فروش گاز مصر به اسرائیل آغاز کرده است.
آقای هویدی گفت هرچند مصری ها معتقدند که مرگ بن لادن تاثیری بر زندگی آنها نخواهد داشت، ولی این موضوع در عراق، الجزیره و یمن که القاعده در آنها فعالیت هایی را انجام می دهد تاثیر بیشتری داشته است.
ولی حتی در یمن هم، که زادگاه اجداد بن لادن است و سازمان محلی "القاعده شبه جزیره عربستان" در سال های اخیر در آن رو به رشد بوده است، تحلیلگران می گویند خبر کشته شدن رهبر القاعده چندان با اهمیت تلقی نشد. در هر حال بن لادن بیشر یک رهبر نمادین بود که در جریان عملیات روزانه نبوده است و شاخه های آن مانند "القاعده شبه جزیره عربستان" رابطه کمی با رهبری القاعده در افغانستان و پاکستان داشته است.
در یمن هم اعتقاد بر این است که حرکت اعتراضی که اخیرا به راه افتاده است در حال کمرنگ کردن افراط گرایی در این کشور است.
عبدالغنی الایرانی، تحلیلگری سیاسی در یمن می گوید: "ممکن است کشته شدن بن لادن نوعی حرکت را به عضو گیری القاعده در منطقه بوجود آورد، ولی حرکت های سیاسی و پیگیری آزادی ها بیش از پیش بر ذهن جوانان غالب شده است.  آثار این خبر محدود خواهد بود."  وی گفت: "بن لادن از مسلمانانی مثل خود من تصویر زشتی ارائه داد."
البته روز دوشنبه  طرفداری هایی هم از رهبر القاعده در خاورمیانه انجام شد. برخی از مصریان مقیم آمریکا از حرکت وی علیه ایالات متحده تقدیر کردند.
شخصی که خود را فقط احمد معرفی کرد گفت: "من نمی توانم خوشحال باشم چون مبارزه او را با آمریکائیان اشغالگر را می ستودم."
اسماعیل الهانیه، رهبر گروه فلسطینی اسلامی حماس کشتن بن لادن را محکوم کرد و او را "جنگجوی مقدس" نامید.
ولی برخی دیگر از کشته شدن وی استقبال کردند. در لبنان یکی از مبارزین حزب الله، آمریکا را برای "بوجود آوردن" بن لادن محکوم کرد و از مبارزه وی علیه اشغالگران شوروی در افغانستان در دهه 1980 حمایت کرد ولی از کشته شدن وی استقبال کرد. ابومهدی گفت: "همه از کشته شدن او حمایت می کنند چون او علیه شیعیان بود."
منبع: کریستین ساینس مانیتور- 2 مه




رئیس سیا سکوت را شکست؛ جزئیات حمله به پناهگاه بن‌لادن


لئون پانتا، رئیس سازمان اطلاعات مرکزی آمریکا که در آینده نزدیک فعالیت خود به عنوان وزیر دفاع این کشور را آغاز خواهد کرد، در مصاحبه‌ای اختصاصی با مجله تایم، از جزئیات حمله به پایگاه بن‌لادن در پاکستان پرده برداشته است.


لئون پانتا در گفت‌وگوی اختصاصی با مجله تایم به صراحت گفته است که سیستم اطلاعاتی پاکستان در جریان این حمله قرار نداشته «چون اطلاع آنها می‌توانسته شکست این عملیات مهم را در پی داشته باشد.»
بلندپایه‌ترین مقام اطلاعاتی در ساختار سیاسی ایالات متحده که فرماندهی عملیات «دستگیری یا مرگ» اسامه بن‌لادن را بر عهده داشت، در نخستین مصاحبه خود پس از مرگ بن‌لادن گفته است: «مقامات آمریکایی به شدت نگران نشت اطلاعات مربوط به عملیات توسط مقامات پاکستانی بودند.»
مدت‌ها پیش از آن‌که لئون پانتا فرمان آغاز حمله را در ساعت ۱:۲۲ بعد از ظهر روز جمعه به وقت پاکستان، به نیروهای ویژه عملیات به فرماندهی ژنرال مک‌ریون صادر کند، مقامات ارشد سیا در حال بررسی احتمالات، ارزیابی اطلاعات و طراحی ساختار حمله بودند.
سازمان سیا به رغم تاکید آمریکا بر افزایش همکاری‌های اظلاعاتی با دیگر کشورها، ماجرای این حمله حیاتی را اصلا با مقامات پاکستانی در میان نگذاشت، «چون در این صورت ممکن بود آنها این اطلاعات را در اختیار کسانی قرار دهند که هدف این عملیات بود.»
مقامات ارشد دولت اوباما، در اتاق نظارت بر وضعیت عملیات
از «بمباران پناهگاه» تا حمله غافلگیرکننده
بمباران مستقیم پناهگاه با بمب‌افکن‌های B-2 مسلح به موشک‌های کروز، از گزینه‌هایی بود که مقامات آمریکایی در ذهن داشتند، اما به گفته آقای پانتا این گزینه که می‌توانست تخریب بیش از اندازه‌ای داشته باشد، در ساعات پایانی روز پنج‌شنبه هفته گذشته، کنار گذاشته شد و تصمیم گرفتند که متنظر بمانند تا اطلاعات بیشتری به دست آورند.
روز سه‌شنبه گذشته، لئون پانتا گروه ۱۵ نفره‌ای از دستیاران خود، از جمله رهبران تیم مبارزه با تروریسم سیا و تحلیلگران دفتر آسیا را گرد هم آورد تا صحت و سقم اطلاعات به دست آمده درباره مخفی‌گاه بن‌لادن در ایبت‌آباد را بررسی کنند.
شواهد بسیاری موید حضور بن‌لادن در آن مکان بود و تدابیر امنیتی القاعده در اطراف پناهگاه هم به دقت بررسی شده بود، اما ماهواره‌های آمریکایی نتوانستند تصویری از بن‌لادن یا یکی از اعضای خانواده‌اش را ثبت کنند.

یک مقام آگاه به تایم گفته که خانواده بن‌لادن از سال ۲۰۰۵ در ایبت‌آباد زندگی می‌کردندآقای پانتا می‌گوید اعضای این تیم ۱۵ نفره روی انجام حمله اتفاق نظر داشتند. برخی از اعضای این تیم همان کسانی بودند که ۳۲ سال پیش در زمان ریاست‌جمهوری جیمی کارتر، قرار بود عملیات نجات گروگان‌های آمریکایی در تهران را اجرا کنند که در صحرای طبس ناکام ماندند. برخی دیگر از آنها از مجریان عملیات پیچیده «سقوط بلک هاوک» بر ضد سومالی در سال ۱۹۹۳ بودند.
لئون پانتا معتقد است که شواهد کافی برای پذیرش ریسک چنین عملیاتی وجود داشت، اما دستیاران او بین ۶۰ تا ۸۰ درصد اطمینان داشتند که بن‌لادن در زمان عملیات در آن مکان حضور خواهد داشت، به همین خاطر تصمیم‌گیری نهایی درباره این حمله به عهده رئیس‌جمهور گذاشته شد.
باراک اوباما پس از شنیدن نظرات این تیم، دو گزینه پیش روی آنها قرار داد: عملیات از راه دور یا صبر بیشتر برای جمع‌آوری اطلاعات دقیق‌تر.
پرواز هلی‌کوپترها، به فرمان اوباما
آقای پانتا می‌گوید، به اعتقاد وی به تعویق انداختن عملیات لزوما نمی‌توانست جمع‌آوری اطلاعات بیشتر و دقیق‌تر را به دنبال داشته باشد. به همین خاطر او در حضور اوباما اعلام کرد که «با توجه به شرایط امنیتی در اطراف پناهگاه، اطلاعاتی که داریم حداکثر اطلاعاتی است که می‌توان به دست آورد و از زمان نبرد تورا بورا در سال ۲۰۰۱، هرگز تا این اندازه مطمئن به حضور بن‌لادن در مکانی خاص نبودیم.»
سرانجام روز جمعه، لئون پانتا دریافت که رئیس‌جمهور توضیحات او را قانع‌کننده دانسته و دستور کتبی آغاز عملیات هلی‌کوپترها را امضا کرده است. پس از دریافت دستور رسمی رئیس‌جمهور، او به ژنرال مک‌ریون فرمان داد که با تیم ویژه‌اش به آن مکان مشخص در ایبت‌آباد برود، در صورت حضور بن‌لادن او را دستگیر کنند و در غیر این صورت به سرعت مکان را ترک کنند.

طبقه هفتم ساختمان سازمان سیا، تبدیل به مرکز فرماندهی عملیات شد و پانتا که نظاره‌گر اقدامات تیم ژنرال مک‌ریون بود، می‌گوید تا پیش از شنیدن تاییدیه مک‌ریون مبنی بر رویت بن‌لادن «اوضاع در این اتاق متشنج و پراضطراب بود و نفس‌ها در سینه‌ها حبس».
بالاخره ژنرال مک‌ریون اسم رمز را بر زبان آورد: «جرونیمو»، یعنی بن‌لادن رویت شد. از آن لحظه تا زمانی که هلی‌کوپترهای عملیات مکان را ترک کردند، ۱۵ دقیقه طول کشید و سپس همهمه اتاق را فرا گرفت. عملیات با موفقیت انجام شده بود.
لئون پانتا که پیش از ترک سازمان سیا یک پیروزی بزرگ را به نام خود ثبت کرده، می‌گوید: «نیروهای ما اطلاعات و مدارک ارزشمندی از پناهگاه بن‌لادن به دست آورده‌اند، از جمله چند کامپیوتر و چندین دستگاه الکترونیک دیگر.»
یک منبع آگاه به نقل از یکی از همسران بن‌لادن که از این عملیات جان سالم به در برده، به مجله تایم گفته است که خانواده بن‌لادن از سال ۲۰۰۵ در همین مکان زندگی می‌کردند.
حالا با اطلاعات به دست آمده در نتیجه موفقیت این عملیات، پرسش‌ها و ابهاماتی پدید آمده است، مبنی بر این‌که آیا دولت پاکستان از مکان زندگی بن‌لادن مطلع بوده است؟
یکی از دستیاران آقای پانتا می‌گوید: «این ابهامات می‌تواند به نفع آمریکا تمام شود. مقامات پاکستانی حالا زیر فشار شدیدی هستند و همین باعث می‌شود که همکاری‌های بیشتری با ما بکنند. ما باید از این اهرم فشار استفاده کنیم تا طالبان را در مناطق دیگر زیر فشار شدیدتری قرار دهیم.»
احسان نوروزی
تحریریه: مصطفی ملکان