۱۳۹۰ فروردین ۱۸, پنجشنبه

روز پنجشنبه بخش دوّم، تحلیل ها و آخرین گزارشات از اعتراضات، بازداشتها، زندان، و بیدادگاهها --- بیانیه ها


فايل پی دی اف برای چاپ
     
آيا کسی هست اينجا که به ما بگويد «کرامت انساني» يعنی چه؟ و چرا فرضِ برخی از انديشمندان دين‌گرا بر اين است که انسان تحت هرشرايطی صاحب «کرامت» است يا بايد باشد؟ فرهنگ معين می گويد کرامت يعنی «بزرگی ورزيدن، جوانمرد گرديدن، بزرگي، بزرگواري، جوانمردي، دهش؛ بخشندگی (پس من خود سازم ايشان را از کرامت و نواخت ـ کشف االاسرار)؛ خارق عادتی که به دست ولی انجام يابد کرامت ناميده می شود؛ معجزه که از پيغمبر صادر گردد و کرامات جمع آن است.»  در فرهنگ عميد می خوانيم که کرامت چيزی نيست مگر «بزرگی و ارجمندي، بخشندگي، و امر خارق العاده ای که از کسی غير از پيامبر و امام ديده شود.»

به نظر می رسد که پيروان نبی و امام و شيخ تصميم گرفته اند برای واژة انگليسی «ديگنيتي» (dignity) اين معادل نچسب و آخوندي، ببخشيد عرفاني، را مرسوم کنند (همانند اصطلاحاتی چون «آفت»  و «رهزن» در مقام استعاره). اما «ديگنيتي» به سادگی يعنی شأن و منزلت انساني، و معنی آن در يک جامعة ليبرال دموکراتيک چيزی نيست مگر اينکه انسان ها احترام يکديگر را نگه دارند و در سخن و عمل به تحقير يکديگر برنخيزند. اين يک فراوردة تاريخی است، يک فضيلت جامعة مدرن که می تواند در شکل «حق» نيز وارد نظام حقوقی شود. واژة «کرامت» اما اين را نمی رساند و برعکس خصلتی ذاتگرايانه و متافيزيکی دارد، بدين معنی که انسان به نحو ذاتی و فراتاريخی صاحب کيفيتی سلب ناکردنی است به نام «کرامت» (شايد بدين خاطر که «اصل» او در جای ديگري، در «آن بالا»، خانه دارد!). اگر معادلی با بارمعنايی سکولارتر  برای واژهء «ديگنيتي» بيابيم، «حرمت» مثلاً، آنگاه راه فهم ما از بعد اخلاقی اين مفهوم نزد فيلسوفانی چون کانت هموارتر،  و پيوند آن با اومانيسم عصر رنسانس و سپس فلسفهء روشنگري، و بعدها اعلاميه های مربوط به حقوق بشر، واضع تر خواهد شد.

تأکيد بر کيفيتی به نام «کرامت» و اصرار بر پذيرش و رعايت آن، ما را چنان در حوزة اخلاقيات سنتی (بخوان موعظات و نصايح) نگه می دارد که گاه فراموش می کنيم بپرسيم اين کيفيت «چگونه» به دست می آيد، يا شرايط تحقق آن چيست. بله، اخلاقيات دينی نيز بر کرامت انسانی پا می فشارد اما با هدفی ديگر، «تأمين رضايت خداوند! رستگاری در آخرت!» و برای تحقق آن لحظه ای چوب تنبيه «اين بکن آن نکن / حلال وحرام» را زمين نمی گذارد. انسان ِ معصيت کرده صاحب کرامت نيست.  انسان غيرمؤمن يا منکر وجود الله، از کرامت بی بهره است. حال آنکه اگر توجه ما در اين ترکيب به «انساني» باشد، آنگاه می پذيريم که رعايت احترام يک انسان، به منظور تحقق زندگی صلح آميز در همينجا و هم‌اکنون است. توجه ما از خصوصيات ذاتی و باطنی يا روحانی به سمت شرايط اجتماعی و جامعه شناختی سوق می يابد. اينکه حرمت انسان در جامعه زمانی تأمين می شود که او گرسنه نباشد، صاحب  شغل آبرومند باشد، پاداش عادلانه بگيرد، بتواند برای کودکش اسبات تربيت و فرهنگ فراهم کند، در برابر بيماری و ناامنی صاحب ايمنی اجتماعی و بيمه باشد، و مهمتر از هرچيز «آزاد» باشد. انسان فقرزده، ترس خورده، آموزش نديده، خرافه پرست و بی پشت و پناه چگونه می تواند شأنی انسانی در جامعه کسب کند هراندازه هم که شما در برابر «کرامت» ذاتی او سر تعظيم فرود آريد؟ اين «کرامت» چه به او می دهد؟ قطعه ای از بهشت؟! انسان اسـير در پهنهء اجتماع فاقد حرمت است. 

حتا فيلسوف ليبرالی چون جان رالز که در نظرية عدالت خود اصل آزادی را مقدم بر برابری می گيرد، هنگامی که از مفهوم «احترام به خويش» (self-respect يا self-esteem) به عنوان «خير درجة اول» يا «خير نخستين» ياد می کند، خود می پذيرد که برای تحقق آن درجة معقولی از بی نيازی مادی از شرايط لازم است. قطعاً اين گفته نمی رساند که احترام تنها از شکم ‌سيری برمي‌آيد! جال رالز می نويسد، «اينکه خيرهای درجهء اول يا خيرهای نخستين از زمره شرايط لازم برای تحقق توان های اخلاقی اند و همان ها نيز وسايل مکفی جهت رسيدن به اهداف اجتماعی را شکل می دهند، خود فرض می گيرد که خواسته ها و ظرفيت های عام انسانی در مراحل ويژهء تحول خود و ملزومات پرورش اين استعدادها همراه با وابستگی های مربوط شان پيشاپيش فراهم بوده باشند.» (کتاب «ليبراليسم سياسي» به زبان انگليسي، خطابهء هشتم، بند چهارم، ص ۳۰۷) فراموش نکنيم که در صدر فهرست رالز از خيرهای اوليه «حقوق و آزادی ها»ی شهروندی قرار دارد. (برای مفهوم «احترام به خويش» نگاه کنيد به تئوری عدالت، بند ۶۷: «احترام به خود، کمالات، و شـرم».)

پيوند حرمت با آزادي، يعنی الزام تحقق حرمت انسان به حصول ارادهء خودمختار و «خويش ـ قانونگذار» در تاريخ، اصلی کانتی است. امانوئل کانت در ابتدای انديشيدن‌اش به مفهوم حرمت انساني، تحت تأثير ژان ژاک روسو اين خصلت را در نهاد نوع انسان به صرف انسان بودن تصور می کرد. اما در فلسفهء اخلاق پيشرفته اش، پشتوانهء حصول حرمت انسان را تحقق آزادی و سيستم حقوق در جامعه برشمرد. نزد کانت، حرمت ِبرابر انسانها از «عقلانيت» ناشی می شد که خود زيربنای اخلاقيات يونيورسال ِ غير دينی است. اين مبنای مفهومی است که من اينجا به جای «کرامت انساني» پيشنهاد می کنم و آن «حرمت شهروندی» (citizen dignity) يا «احترام شهروندی»  است.

اگر ما حرمت انسانی را خصلتی «طبيعي» (يا برعکس «الاهی») بپنداريم که همواره و در همه کس نهفته است آنگاه آنرا با نفس انسانيت همسرشت پنداشته ايم. اما اگر «انسانيت» خود برايندی از اجتماع انسانی باشد، اجتماعی که در فرايندی تاريخی شکل می گيرد و متحول می شود، و سازو کار آن با عقلانيت تاريخی که عقلانيتی نسبی و تکامل‌يابنده است گره خورده، نتيجهء اين برداشت تعريفی از حرمت خواهد بود که دارای نسبيت تاريخي، فرهنگي، و اجتماعی است. به همين سبب نيز در دوران متأخر، درواکنش به فلسفه های عصر روشنگري، متفکرانی را شاهد هستيم که ذاتی بودن «ارج و منزلت والای انساني» را هم، اعم از سکولارـ ليبرال يا دينی ـ عرفاني، به طور جدی مورد ترديد قرار داده اند (متفکران «پُست هيومانيست»ی چون نيچه، هايدگر، فرويد، و فوکو). همينجا بايد گفت اين تحول پُست مدرن برای ما ايرانی ها چاره ساز نيست. چرا؟ بسيار ساده است که ما از تعبيری مابعداومانيستي، که در فرهنگمان به درستی نمی شناسيم، به دامن بی حقيقتی های مزمن متافيزيک عرفانی (ماقبل اومانيستي) درغلطيم. مثلاً برداشتی که قصديت و سوبژکتيويتهء «موجود» (being) را کنار می نهد تا انسانيت را در بازبودن و پذيرا بودن منفعلانه در بستر خودآشکارشدن ِ«وجود» (Being) تعريف کند ــ چنين برداشتی جايی برای فرد خودقانونگذار ِ ليبرال دموکراتيک باقی نمی گذارد.  

چارلز تيلر فيلسوف کانادايی برآن است که «حرمت» (ديگنيتي) مفهومی است که جامعهء مدرن جانشين مفهوم «شرافت» (آنور ـ honor) در جامعهء سلسله مراتبی پيشامدرن کرده است. تيلر به درستی بر تاريخيت اين مفهوم در مقابل جامعهء سنتی و دين مدار انگشت می گذارد. حرمت، و برشناختن اين حرمت توسط ديگران، به دنبال تحول در مفهوم «هويت فرد» در اواخر قرن هجدهم پديد می آيد که هويتی است «فردی شده و از درون سرچشمه گرفته.» اين هويت درونی خود ناشی از تحولی تاريخی در سرچشمه های اخلاق ــ تشخيص نيک و بد ــ بود: اکنون ندايی که انسان مدرن اروپايی را به سمت عمل اخلاقی می کشيد از حس درونی خود او برمی آمد نه از محاسبهء آنچه که پاداش يا عقوبت اخروی برای وی تعيين کرده است. زندگانی معنی دار و به معنی واقعی کلمه صاحب اصالت، آن است که با اين حس معنوی قوی نهفته در عمق دل فرد در ارتباط باشد و نه با مفهومی فراتری به نام «خدا» يا «ايدهء نيک»! به گفتهء چارلز تيلر، که بيش از هر فيلسوف معاصر ديگری در بارهء پديدار شدن مفهوم «خود» در عصر جديد پژوهيده، «اين تحول، بخشی از چرخش عظيم ذهنی در فرهنگ مدرن بود، شکل تازه ای از درونمند بودگی (inwardness) که از طريق آن ما به تدريج به اين باور می رسيم که هريک از ما موجودی است واجد حوزهء عميق دروني.» (نگاه کنيد به کتاب «مباحثات فلسفي»، به زبان انگليسي، فصل دوازدهم: سياست های برشناختن، صص ۲۲۵-۲۲۸)

چند دهه است که در جوامع غربی اين مسأله مطرح شده است که «حرمت انساني» را بايد فراتر از محدوهء فردی (شهروند صاحب حق) برد و به گروه های اجتماعی يا فرهنگ ها نيز اشاعه داد، يعنی «حرمت» را در شکل گروهی و جمعی به حساب آورد. چرا؟ زيرا گروههای فرودست، خرده فرهنگ ها، و مليت های «متفاوت با جوامع ليبرال دموکراتيک غربي»، نبايد به خاطر «متفاوت» بودن خود مورد تحقير قرار گيرند. آنها نيز، به شکل «مجموعه» يا «فرهنگ متفاوت» بايد صاحب همان حرمتی باشند که ليبراليسم غربی برای شهروندان خود قايل است. «حرمت» ليبرال دموکراتيک، يعنی حرمت کانتی و رالزی و هابرماسي، از ويژگی های متفاوت فرهنگی فاکتور می گيرد تا به همهء افراد به تساوی به عنوان «شهروند» بنگرد و به همه ــ به تساوی ــ حقوق برابر شهروندی اعطا کند. رعايت اين نوع حرمت، شهروندان را موظف نمی کند که همهء باورها و  اشکال زندگی متفاوت اجتماعی را به يکسان «محترم» بدارند! آنها فقط موظفند حقوق شهروندی و احترام به شخصيت مدنی افراد را به رسميت بشناسند، اما احترام به آداب و عادات و رسومی که نمی پسندند و مذموم  می پندارند  در زمرهء  وظايف شهروندی آنها نيست (مثلاً حجاب زنان يا شلاق زدن مشروب خواران). حرمت چنين فرهنگی را چگونه بايد نگه داشت که پيروان آن خود را به حاشيه رانده و تحقيرشده احساس نکنند؟ اين خود مبحثی جدا است که فعلاً، در چارچوب انتقاد از مفهوم سنتی «کرامت»، به آن نمی پردازيم.

ملاحظه می کنيم که برای پرهيز از خشونت و آزار، برای مدارا و تحمل ديگري، و آگاه بودن نسبت به ارج تک تک انسانها، ما نيازی به مفهوم نادقيق و دينیِ«کرامت» نداريم. در يک ديد جامعه شناختي، «حرمت» يک ارزش ذاتی يا الاهی نيست، بلکه محصول سامانه ها و روابطی اجتماعی است که می توان برآن‌ها صفت «انساني» هم اطلاق کرد يا نکرد. احترام انسانی از جامعه به دست می آيد نه آنکه در نهاد فرد نشسته و منتظر به رسميت شاخته شدن باشد. (من اين عبارت رالز را می پسندم: «احترام به خود در مقام شهروند» ، نگاه کنيد به کتاب «ليبراليسم سياسي» به زبان انگليسي، خطابة دوم، بند هفتم، ص ۸۲). شما ممکن است بخواهيد باور کنيد که، «همهء انسان ها آزاد و صاحب حرمت با حقوق مساوی متولد می شوند.» (بيانيهء جهانی حقوق بشر) ولی حقيقتِ جامعه شناختی آن است که هيچکس با اين امتيازات «متولد نمی شود»! حرمت انسانی مفهومی تاريخی است (تاريخی: دارای نسبيت زمانی و مکاني) و در شکل مدرن خود فراوردهء جوامع ليبرال  دموکراتيک اروپايی و فرهنگ عصر روشنگری است و، به اين تعبير، قرابتی با «کرامت» های جاودانی و «کرامات» شيوخانه ندارد! اگر مفاهيم تاريخی و نسبی ديگری چون «حق»، «آزادي»، «عدالت»، و «صلح» را محقق سازيم، مطمئن باشيد «حرمت شهروندي» نيز به دست آمده، و ديگر نيازی به «کرامت انساني» نخواهيم داشت. ///

در همين رابطه:
درد هويت، نوشتهء عبدی کلانتری
http://abdee-kalantari.blogspot.com/2010/09/blog-post.html



از سیحون تا سیحان

شهزاده سمرقندی - رویدادهای اجتماعی در یک منطقه، بی‏‌شک هم از سرزمین‌‌های همسایه خود تاثیر می‏‌گیرند و هم بر آنها تاثیر می‌‌گذراند. به همین دلیل است که گاه اتفاق‌‌هایی که در کشورهای یمن، قزاقستان، ایران و تاجیکستان رخ می‏‌دهند، در بسیاری وجوه، شبیه هم هستند و حتی برخی معتقدند که این کشورها همان‌‌طور که تاریخ مشترک داشته‏‌اند، آینده مشترک نیز خواهند داشت.


در نخستین گزارش از سلسله مجموعه "از سیحون تا سیحان"، از تلاش‏‌های نسلی گفته شده است که در این مناطق به‏‌شدت رو به آزادی بیان و دمکراسی آورده‏‌اند. این توصیف را شاید بشود برای همه‏‌ی کشورهای آسیای میانه و آسیای مرکزی به کار برد؛ مناطقی که رو به سوی تحولات روزافزون دارند.

تورج اتابکی گذشته از این‏‌که استاد تاریخ است، بسیار نیز سفر کرده و تمام این مناطق را دیده است و تصویر روشنی از وضعیت دیروز و امروز آن دارد. در گفت‌‌وگویی کوتاه نخست از او پرسیده‌‌ام: چگونه است که ما یک جفت با نام‏‌های "سیحون" و "جیحون" در آسیای میانه و یک جفت رودخانه دیگر با نام‏‌های "سیحان" و "جیحان" در کنار دریای مدیترانه داریم؟

تورج اتابکی: ضبطی که ما برای نام‏‌های دو رود جیحون و سیحون داریم، به ضبط عربی برمی‌‏گردد. در زبان، ادبیات و تاریخ فارسی و یونانی ما این دو رود یا دو دریا را به نام‏‌های جیحون و سیحون نمی‏‌شناسیم. ما از آن‏‌ها با عناوین "امودریا" و "سیردریا" نام می‏‌بریم. این ضبطی که به نام جیحون و سیحون باقی مانده، ضبط عربی است.
احتمالاً زمانی که اعراب از شبه‏ جزیره عربستان در پایان قرن هفتم میلادی، به منطقه شرق نجد ایران و به آسیای مرکزی رسیدند، نامگذاری‌‏های خودشان را داشتند و ضبط جیحون و سیحون را بر اساس نام‏‏‌هایی برگزیدند که پیشتر در آسیای صغیر انتخاب کرده بودند.
این می‏‌تواند یک احتمال باشد، اما این‌‏که دقیقاً چه دوره‏‌ای ما نام‏‌های جیحون و سیحون را بر امودریا و سیردریا گذاشتیم، معلوم نیست. چون‏که جغرافیای تاریخی این منطقه همیشه از این دو رود با نام‏‌های امودریا و سیردریا نام می‏برد. مگر این‏که جغرافی‌دانان عرب باشند که وقتی به شهرها، رودها و دریاهای آسیای مرکزی می‏پردازند، از جیحون و سیحون نام می‏برند.

ما یک سیحان و جیحان دیگر هم داریم. آیا این‏‌ها با همدیگر ارتباطی از لحاظ تاریخی یا جغرافیایی دارند؟

همان‌‏طور که اشاره کردم، در ارتباط با نام‏‌ها همیشه یک تشابهات تاریخی وجود دارد. وقتی به قشون‏‌کشی یونانی‌‏‌ها به نجد ایران و آسیای مرکزی نگاه می‏‌کنید، می‏‌بینید در بسیاری از حوزه‏‌های تمدنی آسیای مرکزی، شهرهایی با نام "اسکندریه" داشته‏‌اید که به پایگاه‏‌های نظامی‏‌ای برمی‌‌گردد که سپاهیان اسکندر در این منطقه ایجاد کرده‏اند. وجه تشابه این شهرها، همان تجمع گروه‏‌های نظامی یونانی در منطقه است.
حال اگر به نام‌گذاری شهرها یا شهرهایی که بعد از حمله اعراب و در پایان قرن ششم میلادی ایجاد شد، نگاه کنیم، می‏‌توانیم بگوییم که اعراب بسیاری از نام‏‌های شهرهایی که خودشان در آن‏‌ها زندگی می‏‌کردند و یا پیشتر گرفته بودند را بر شهرهای تازه اطلاق می‏‌کردند یا محل‏‌های تازه درست می‏‌کردند.
البته این امر در فرهنگ بشری چیز تازه‏‌ای نیست، وقتی اروپایی‌‏ها به قاره امریکا رفتند و شهرها و محل‏‌های تازه ایجاد کردند، در آن‏ شهرها و محلات، نام‏‌های محلات و شهرهای اروپایی را گذاشتند. شما در ایالات متحده امریکا، شهر کمبریج، آکسفورد، نیوانگلند، نیوآمستردام (که نیویورک سابق بوده) و ... را دارید. پس این رفتار شناخته شده‏‌ای است که مهاجمان یا آمدگان به منطقه‏‌ای، تلاش می‏‌کنند نامگذاری‏‌ها را بر اساس پیشینه‏‌ی خودشان لحاظ کنند.

اما برای یک جوان امروزی، شاید تفاوت‏ بین سیحون تا سیحان زیاد روشن نباشد. اگر ممکن است توضیحی درباره‏ این منطقه بدهید. این منطقه که کدام منطقه‏ است و چه مردمی را در بر می‏گیرد؟

ما در تاریخ این منطقه را عمدتاً با نام "نجد ایران"، "ایران‌‏شهر"، "ایران‏‌زمین" می‏‌خوانیم. این نجد ایران جایگاه تجمع گروه‏‌ها و اقوام ایرانی‏‌تبار یا بعدها گروه‏‌های غیرایرانی‏‌تبار بوده که عمدتاً هم از قرن ۱۱ میلادی به این سو، ترکان را در خود جای داده است. در این منطقه، گروه‏‌های قومی ترک از قرن ۱۱ میلادی به این سو، رفته‏‌رفته در این‏‌جا یک‏‌جامان شدند و در کنارش، گروه‏‌های متفاوت اقوام ایرانی، از جمله کردها، بلوچ‏ها و فارس‏‌ها هم این‏‌جا زندگی می‏‌کردند.
این منطقه تمدن کاملاً ویژه‏‌ای هم با خود دارد که ما آن را با نام "تمدن ایران" می‌‏شناسیم. البته اشاره من به واژه‏‌ی ایران، تمدن ایران و نجد ایران، به‏هیچ‏‌روی به معنای انطباق آن به مرزهای جغرافیای سیاسی ایران کنونی نیست. فراتر از این‏‌ها می‏‌رود و در حقیقت، یک تعریف فرهنگی است.
این منطقه را که نگاه کنیم، بین دو فرهنگ جای گرفته است؛ از یک طرف فرهنگ غرب مقدونیه و فرهنگ یونان را در غرب این فرهنگ داریم و از طرف دیگر، فرهنگ شرق، یعنی چین و هم‏چنین هند را داریم. این سرزمین، یعنی نجد ایران، برای قرن‏‌ها و سده‌‏ها خو کرده بود که بین این دو فرهنگ جای بگیرد. یعنی حلقه واسط بین فرهنگ چین و هند از شرق و فرهنگ یونانی از غرب باشد.
از قرن ششم میلادی به این طرف، ما شاهد حضور فرهنگ دیگری هم در این سرزمین هستیم که با آمدنش از شمال سیبری به این‌‌‏جا، فرهنگ چینی را کمی پس زد و برای خودش جای بیشتری باز کرد. آن هم فرهنگ اقوام ترک بود که رفته‏‌رفته از قرن ششم میلادی به این سو، به این طرف آمدند و در این نجد جای گرفتند.
ما در این منطقه با تنوع فرهنگی بین فرهنگ ایران و فرهنگ ترک روبه‌‌رو هستیم؛ یا می‌‏توانیم بگوییم با تنوع فرهنگی بین فرهنگ فارس و فرهنگ ترک روبه‌‌رو هستیم. انعکاس آن را هم ما می‏‌توانیم در بسیاری از زمینه‏‌ها، از معماری گرفته تا ادبیات، ببینیم.



اتانازی

بخش نخست

محمدحسین نیری - اصولاً شخص تا چه حد نسبت به زمان و نوع مرگ خود حق دارد؟ آیا حق انسان بر بدن و زندگی خود آن قدر توسعه می‌یابد که او را مجاز به خودکشی کند؟ آیا باید به خواست بیماران برای مرگِ آسان احترام گذاشت یا حتی طبق قانون، پزشکان را موظف به کمک به آنان و تسهیل مرگ‌شان کرد؟ در ادامه سعی خواهم کرد با طرح گوشه‌ای از مباحث اخلاقی، فلسفی و حقوقی مربوط به موضوع و طرح نظرات مختلف، امکان پاسخ به این پرسش‌ها را بررسی کنم.
تردیدی نیست که بیماران، باید این حق را داشته باشند که نوع و چگونگی درمان خود را برگزینند. این حق بر پایه حق اساسی بیمار بر بدن خویش قابل تبیین است، ولی آیا رد یا توقف برنامه درمانی، در هنگامی که منجر به مرگ خودخواسته بیماران شود نیز امری پذیرفتنی است؟
اصولاً "اتانازی" یا "مرگ آسان" که در رژیم حقوقی برخی از کشورها نظیر هلند پذیرفته شده است، چه معنایی دارد و انواع آن کدام است؟
در سومین بخش از سلسله گفتارهای "حق بر بدن" که هر چهارشنبه در وب‌سایت زمانه منتشر می‌شود، بخش نخست از یادداشت محمدحسن نیری، پژوهشگر حقوق بشر در دانشگاه لندن را در ارتباط با "مشروعیت اتانازی و انواع آن" می‌خوانیم.
مرگ، شاید نامطلوب‌ترین واقعیت در زندگی هر انسانی باشد و ترس از مرگ و تلاش برای به تأخیر انداختن آن امری بدیهی دانسته می‌شود. با این وجود انسانی را تصور کنید که به سبب ابتلا به نوع کشنده و درمان‌ناپذیری از سرطان یا در اثر حادثه‌ای در بیمارستان بستری شده و اقدام‌های پزشکی قادر به درمان او و حتی گاه، قادر به تسکین دردهای او نیستند. طی روزها و ماه‌های آینده هر روز بر درد و رنج و ناتوانی او افزوده می‌شود و انتظار کشنده او برای مرگ، خود دردی دوچندان است. چنین بیماری پس از ناامیدی از تمام اقدامات پزشکی و اطمینان از این‌که معجزه‌ای رخ نخواهد داد، شاید تنها یک خواسته داشته باشد: رهایی از درد و رنج و مرگ راحت. بدون شک درخواست همه بیماران، درمان شدن و رهایی از بیماری است؛ اما گاه واقعیت تلخ بیماری و نبودن راه درمان، آن چنان در برابر بیمار قد می‌افرازد که درخواستی جز مرگ نمی‌کند.
اینجاست که پرسش‌های گوناگونی به ذهن می‌آید. از جمله این‌که آیا چنین بیماری از نظر اخلاقی حق دارد به زندگی خود خاتمه دهد؟ اصولاً شخص تا چه حد نسبت به زمان و نوع مرگ خود حق دارد؟ آیا حق انسان بر بدن و زندگی خود آن قدر توسعه می‌یابد که او را- حداقل در چنین شرایطی- مجاز به خودکشی کند؟ آیا باید به خواست بیماران برای مرگِ آسان احترام گذاشت یا حتی طبق قانون، پزشکان را موظف به کمک به آنان و تسهیل مرگ‌شان کرد؟ در ادامه سعی خواهم کرد با طرح گوشه‌ای از مباحث اخلاقی، فلسفی و حقوقی مربوط به موضوع و طرح نظرات مختلف، امکان پاسخ به این پرسش‌ها را بررسی کنم.

الف- تعریف اتانازی و انواع آن

واژه اتانازی تلفظ فرانسوی واژه‌ی یوتانیژیا (euthanasia) در زبان انگلیسی است که در حقیقت ریشه‌ای یونانی دارد و از دو جزء (eu) به معنای "خوب" و (thanasia) به معنای "مرگ" مشتق شده است. این اصطلاح نخستین‌بار توسط فرانسیس بیکن، فیلسوف شهیر انگلیسی قرن هفدهم، استفاده شد و بعد رواج پیدا کرد. در زبان فارسی اصطلاح‌های مختلفی از جمله "به‌مرگی"، "مرگ آسان" و "مرگ از روی ترحم" در همین معنا به کار می‌روند.
در تعریف کلی، اتانازی به "پایان دادن به زندگی یک بیمار لاعلاج توسط یا با کمک کادر درمانی بنا به تقاضای بیمار یا بستگان او یا کادر درمانی" اطلاق می‌شود. وجود عناصر شرطی و مردد در این تعریف بیانگر وجود انواع متفاوت از اتانازی است: در صورتی که اتانازی با درخواست بیمار انجام شود "داوطلبانه" (voluntary) و در غیر اینصورت "غیر داوطلبانه" (non-voluntary) یا اجباری است. همچنین اگر پایان دادن به زندگی بیمار به وسیله تزریق دارو یا روش دیگری صورت گیرد، اتانازی "فعال" (active) و در صورتی که روند درمان قطع شود و با تجویز داروهای مسکن بیمار به دست مرگ سپرده شود "غیر فعال" (passive) خواهد بود.
در این رابطه خودکشی با همکاری پزشک نیز قابل ذکر است که پزشک با علم به تصمیم بیمار مبنی بر خودکشی، داروی کشنده برای او تجویز می‌کند و تحت عنوان اتانازی "غیر مستقیم" از آن یاد می‌شود. در این فرض دخالت پزشک در حد همکاری (معاونت) است و بیمار خود داروی کشنده را مصرف می‌کند. این تفکیک بیشتر در حقوق کشورهایی منشا اثر است که تنها این فرض را قانونی کرده‌اند (مانند ایالت ارگون در ایالات متحده) یا مرتکبین را از مجازات مقرر معاف کرده‌اند؛ مانند سوئیس.[1]
در مردود بودن و قتل عمد محسوب شدن "اتانازی فعال غیر داوطلبانه" تردیدی وجود ندارد. یعنی فرضی که با تزریق داروی کشنده یا اقدامات دیگر (اغلب توسط کادر درمانی) به زندگی بیمار خاتمه داده شود، در حالی که بیمار قدرت تصمیم گیری دارد و خواستار این اقدام نیست، اما آنچه بیشتر موجب بحث‌های اخلاقی، فلسفی و حقوقی شده اتانازی داوطلبانه فعال و خودکشی با کمک پزشک است.
با پیشرفت‌هایی که در علم پزشکی صورت گرفته، مفاهیم "مرگ" و "زندگی" همانند بسیاری از مفاهیم دیگر تغییر یافته است. در زمان‌های گذشته به واسطه عدم وجود آنتی‌بیوتیک‌ها، تجهیزات تشخیصی و آزمایشگاهی و غیره، پزشکان نمی‌توانستند کار زیادی برای بیماران انجام دهند و فاصله میان ابتلا به بیماری‌های مهلک و مرگ اغلب کوتاه بود، اما امروزه به مدد پیشرفت‌های علم پزشکی این فاصله افزایش یافته است که البته گاه به تحمل درد و رنج برای مدت طولانی‌تر نیز منجر می‌شود. به علاوه برخلاف گذشته، امروز مردم بیشتر در بیمارستان‌ها و مراکز درمانی می‌میرند تا در منازل خود. امروزه انسان‌ها نوعاً در سنین بالاتر، با طی تدریجی مراحل بیماری و به طرق قابل پیش‌بینی‌تری می‌میرند.
همین جا اشاره کنیم که با وجود این تحولات، هنوز "بیمار" همان مفهوم سنتی را دارد: "دریافت‌کننده منفعل خدمات درمانی". البته از نیمه قرن بیستم تغییراتی در "حقوق بیماران" رخ داده، از جمله حق اطلاع بیمار از لاعلاج بودن بیماری‌اش؛ حقی که تا قبل از آن برای بیمار قائل نمی‌شدند و آشکارا بیمار یک موجود کاملاً خودمختار در نظر گرفته نمی‌شد و در برخی اظهارنظرها گاه از لحاظ حقوق انسانی در مرتبه‌ای نازل‌تر از افراد سالم قرار ‌داده می‌شد.

ب- مباحث مربوط به مرگ و خودکشی

بیشتر مباحث مربوط به اتانازی، ریشه در بحث‌های اخلاقی و فلسفی مربوط به مرگ و خودکشی دارند. اختلاف نظر در خصوص اخلاقی بودن خودکشی به حدود دو هزار سال پیش از میلاد و مصر باستان برمی‌گردد، ولی پدیده‌ی اتانازی و مرگ با کمک پزشک، پدیده‌ای جدید است و عمدتاً به میانه‌ی قرن بیستم برمی‌گردد و تمرکز آن بیش از مرگ بر بیماری و درد و رنج ناشی از آن است.
مفهوم مرگ و خودکشی زمانی به یکی از مهم‌ترین دلمشغولی‌های فلاسفه تبدیل شده بود؛ تا جایی که آلبرکامو، ادیب و فیلسوف فرانسوی، در کتاب "افسانه سیزیف" خود می‌گوید: تنها مسئله مهم در فلسفه، خودکشی است. او خودکشی را تنها موضوع مهم و واقعی در فلسفه می‌داند. برای او مسئله مهم، قضاوت درباره ارزش زیستن و یا زندگی نکردن است. او پاسخ به این پرسش را مهم‌ترین کار فلسفه می‌داند.
برای ورود به بحث فلسفی، ضروری است ابتدا قدری به پیشفرض‌های خود در این رابطه بیاندیشیم. ما در مورد مرگ پیشفرض‌هایی داریم که الزاماً درست نیستند:
۱- مرگ بد است.
۲- دیرتر مردن بهتر از زودتر مردن است.
۳- عمر طولانی بهتر از عمر کوتاه است.
۴- مرگ واقعه‌ای است که خارج از اراده ما اتفاق می‌افتد.
سِنِکا فیلسوف رواقی رومی [2] (چهار سال قبل از میلاد- ۶۵ بعد از میلاد) که به دستور نرون خودکشی کرد؛ در یکی از نامه‌هایش می‌نویسد: فضیلت در زندگی کردن نیست، بلکه در زندگی خوب است ... انسان خردمند تا زمانی که باید زندگی می‌کند نه تا زمانی که می‌تواند ... او همواره به کیفیت زندگی می‌اندیشد نه به کمیت آن ... مرگ زود یا دیر مهم نیست؛ مهم مرگ در سلامتی یا بیماری است ... در سلامتی مردن یعنی فرار از رنج بیماری ... همانگونه که خانه‌ای را برای سکونتم انتخاب می‌کنم، مرگم را نیز انتخاب می‌کنم ... به همان اندازه که زندگی طولانی الزاماً خوب نیست، مرگ طولانی الزاماً بد است ... زندگی انسان باید دیگران را هم راضی کند، ولی مرگ او و نوع آن، تنها باید خودش را راضی کند.
در واقع دیدگاه رواقیون در این خصوص این بود که انسان مسئول زمان و نوع مرگ خویش است. به عقیده آنها بر عهده ماست که فرصت تضمین‌کننده مرگ خوب را دریابیم. این فرصت گاهی به شکل خودکشی است، گاهی مرگ در سن پیری در بستر و گاه یک مرگ قهرمانانه. آنها اعتقاد داشتند مرگ خودخواسته در زمان صحیح و به دلایل صحیح، یک فضیلت (به مفهوم اخلاقی) است.

پی‌نوشت:
۱- طبق قانون مجازات سوئیس، اقدام به اتانازی داوطلبانه فعال جرم است (ماده ۱۱۴) ولی معاونت در آن جرم نیست. (ماده ۱۱۵)
ایمیل نویسنده: mhnayyeri@gmail.com
  یادداشت‌ها و ایده‌های خودتان را درباره سلسله گفتارهای «حق بر بدن» می‌توانید به این نشانی ارسال کنید: behnam@radiozamaneh.com




سازمان‌دهنده‌های تصویری و فوران ایده‌ها

لارن استارکی
برگردان: 
حمید پرنیان

لارن استارکی − شبکه‌ی کلمات، دیاگرام‌های ون، و نقشه‌های مفهومی را سازمان‌دهنده‌های تصویری می‌نامند، زیرا ایده‌ها را به طور تصویری سازمان می‌دهند. این سازمان‌دهنده‌ها به ما کمک می‌کنند که وقتی ذهنمان آشفته است و ایده‌های فراوانی داریم، بتوانیم راه‌حل مسایل را پیدا کنیم. در این بخش، نحوه‌ی استفاده از آن‌ها و دیگر سازمان‌دهنده‌های تصویری را یاد خواهیم گرفت.
وقتی مسئله‌ی واقعی را شناسایی و تعریف‌ کردیم، نوبت به آن می‌رسد که دنبال راه‌حل مناسب و کارآمد بگردیم. به این خاطر باید کاری کنیم که ایده‌ها فوران کنند. این کار، شگرد مهمی در حل مسئله است.
  فوران ایده‌ها به شما اجازه می‌دهد تا بدون این‌که پیش‌داوری داشته باشید، به ایده‌های زیادی نزدیک شوید. احتمالا قبلا شما در مردسه یا محل کارتان از مهارت فوران ایده‌ها استفاده کرده‌اید و این شیوه برایتان آشناست؛ شاید پیش آمده که فهرستی از ایده‌های مناسب یا راه‌حل‌های ممکن را روی کاغذ نوشته باشید. خب، بعد چه کاری باید انجام داد؟
هرچند فهرست ایده‌ها و راه‌حل‌ها می‌تواند اطلاعات را برای شما ثبت و ذخیره کند، اما به شما کمک نمی‌کند که فکرها و ایده‌هایتان را سازمان‌دهی کنید. سازمان‌دهنده‌های تصویری اما این کار را برایتان انجام می‌دهند. این سازمان‌دهنده‌ها شامل کلمات و تصاویری هستند که با انداختن یک نگاه کلی به آنها می‌توانید اطلاعات زیادی را مشاهده کنید.
شما با سازمان‌دادن تصویری اطلاعات، می‌توانید نقشه‌ی اندیشه‌ها و ایده‌هایتان را رسم کنید. این نقشه می‌تواند شما را به سمت تصمیم‌گیری و راه‌حل موثر راهنمایی کند.
سازمان‌دهنده‌های گرافیکی چه مزیتی نسبت به لیست‌ها یا فهرست‌ها دارند؟
سازمان‌دهنده‌های گرافیکی
الف) می‌توانند اطلاعات پیچیده را به نمایش بگذارند،
ب) به شما کمک می‌کنند که الگوها و روش‌های تفکرتان را بشناسید،
ج) کمک می‌کنند تا اطلاعات را گردآوری کرده و فشرده‌شان کنید،
د) بر روی مسئله متمرکز بمانید،
ه)‌ نشان می‌دهند که شما چه می‌دانید و چه چیزهایی را باید بدانید،
و) و دست‌آخر به شما کمک می‌کنند تا افکار و ایده‌های‌تان را تفسیر کنید. 
شما با سازمان‌دادن تصویری اطلاعات، می‌توانید نقشه‌ی اندیشه‌ها و ایده‌هایتان را رسم کنید. این نقشه می‌تواند شما را به سمت تصمیم‌گیری و راه‌حل موثر راهنمایی کند.
 
سازمان‌دهنده‌های گرافیکی پنج دسته‌ی کلی دارند:
۱. نقشه‌های مفهومی: موضوع‌ها یا مسایل ساده را بررسی می‌کنند.
۲. شبکه‌ها: به شما کمک می‌کنند تا در مورد مسایلی که علت‌ها و دلایل چندگانه دارند، راه‌حل‌های احتمالی را مشخص کنید.
۳. دیاگرام ون: با مقایسه‌کردن دو یا چند علت و دلیل مسئله، زمینه‌ی مشترک آن علت‌ها و دلایل را به شما نشان می‌دهد.
۴. جدول‌ها: که دو یا چند مؤلفه را با هم مقایسه می‌کنند و نقاط اختلاف آن‌ها را به شما نشان می‌دهند.
۵. جدول‌های مسئله/راه‌حل: مسئله و علل و عواقب آن را تعیین می‌کنند، و راه‌حل‌های احتمالی و عواقب آن راه‌حل‌ها را به شما نشان می‌دهند.

نقشه‌ی مفهومی
 
نقشه‌های مفهومی که نقشه‌های هدف هم نامیده می‌شوند، زمانی مورد استفاده قرار می‌گیرند که بخواهید موضوع ساده‌ای را بررسی کنید. برای رسم‌کردن این نقشه، یک دایره و اطراف آن چندتا خط میله‌مانند بکشید، به‌طوری که میله‌ها قائم بر دایره شوند.

حالا ایده یا مسئله‌ی اصلی را توی دایره بنویسید و هر یک از راه‌حل‌های احتمالی را کنار یکی از میله‌ها بنویسید.
 مثال زیر، به صورت تصویری نشان می‌دهد که تصمیم چیست و عواملی که در تصمیم‌گیری سهیم‌اند کدامند:



  تمرین

فرض کنید بخواهید بررسی کنید که آیا عضو انجمن بهداشت بشوید یا نه. دست‌کم پنج دلیل بیاورید چرا باید چنین کاری کنید. از نقشه‌ی مفهومی استفاده کنید و ایده‌های‌تان را سامان بدهید.

پاسخ:




شبکه‌های کلمات

شبکه‌ها، سازمان‌دهنده‌های تصویری‌ای هستند که از نقشه‌های مفهومی پیچیده‌تر و ساختاریافته‌تر هستند. این شبکه‌ها به شما کمک می‌کنند تا راه‌حل‌های احتمالی مسئله‌هایی را پیدا کنید که علت‌های زیادی دارند.
  برای رسم‌کردن نقشه‌ی مفهومی، دایره‌ای رسم کنید و مسئله را داخل آن بنویسید. بعد، دایره‌های دیگری با فاصله‌ی کمی در زیر آن دایره‌ی اصلی رسم کنید و هر یک از علت‌های مسئله را داخل این دایره‌های کوچک بنویسید. بعد، زیر دایره‌ی ردیف دوم هم دایره‌های دیگری رسم کنید و راه‌حل‌های احتمالی را داخل آن بنویسید. مثال:




تمرین

برای این مسئله شبکه‌ای رسم کنید:
  سهراب می‌خواهد هر ماه ۵۰هزار تومان پس‌انداز کند، اما هرماه که حساب-‌کتاب می‌کند نمی‌تواند این مبلغ را جور کند. علت، آن است که سهراب چهاربار در هفته در رستوران غذا می‌خورد، و چون سی‌دی‌های کرایه‌ای را سر موقع بازنمی‌گرداند مجبور است جریمه بدهد، و همچنین لباس زیاد می‌خرد. برای یافتن راه‌حل مشکل سهراب، از شبکه‌ی مفهومی استفاده کنید.

پاسخ




دیاگرام ون

دیاگرام ون (Venn Diagram)، روابط میان گروهی از چیزهایی را نشان می‌دهد که وجه مشترکی با هم دارند.
به دیاگرام ون، دیاگرام مجموعه‌ای یا گروهی می‌گویند. در ریاضیات، این نوع دیاگرام بویژه در نظریه‌ی مجموعه‌ها کاربرد دارد. عنوان آن را از نام ریاضی‌دان انگلیسی، جان ون، برگرفته‌اند.
  دیاگرام ون، مانند شبکه‌ی مفهومی، کمک می‌کند تا راه‌حل مسئله‌هایی را که دو یا سه علت و مؤلفه دارند، پیدا کنیم.
  برای رسم‌کردن دیاگرام ون:
الف) از خودتان بپرسید: ریشه‌های مختلف مسئله‌ی من کدام‌ها هستند؟
ب) هر ریشه و علت را در دایره‌ا‌ی بنویسید و دایره‌ها را طوری کنار هم قرار بدهید که مقداری هم‌پوشی داشته باشند (همان‌طور که در تصویر زیر می‌بینید).
ج) از خودتان بپرسید: چه کار متفاوتی می‌توانم انجام بدهم تا تک‌تک علت‌ها را از بین ببرم، یا چه‌طور می‌توانم این مؤلفه‌ها را با هم به کار بگیرم تا مسئله حل شود؟ و جواب را داخل مناطق هم‌پوش‌شده‌ی دو دایره بنویسید (دایره‌ی الف و دایره‌ی ب)
د) همین کار را با دایره‌های دیگر انجام دهید.

مثال
چند میلیون تومان به دستتان رسیده است. شما همیشه دلتان می‌خواسته به جزیره‌ی کیش سفر کنید، اما اتاق خواب شما نیاز به تعمیر دارد. به‌علاوه، یکی از دوستانتان می‌خواهد اتوموبیل‌اش را به نصف قیمت بفروشد. برای این‌که مشخص کنید، چه کاری باید با این پول انجام دهید، دیاگرام رسم کنید و پاسخ‌های احتمالی را بنویسید؛ از خودتان بپرسید کدام یک از پاسخ‌ها مهم‌تر یا ضروری‌تر است.



تمرین

منیره می‌خواهد بفهمد چگونه درخواست افزایش حقوق کند.
او سه دلیل برای این کار دارد:
− هزینه‌های زندگی افزایش یافته،
− از وقتی همکارش از شرکت بیرون رفته، او کارش دوبرابر شده،
− و در این سه سال گذشته هیچ افزایش حقوقی نداشته است.
هر کدام از این دلایل را توی یک دایره بگذارید و بعد تأمل کنید که دلایل منیره برای افزایش حقوق را به شکلی منطقی بیان کنید.

پاسخ




جدول

جدول‌ها هم در مقایسه‌ی دو یا چند چیز، کمک بزرگی می‌کنند. جدول‌ها به ما نشان می‌دهند که چه مواردی شبیه به هم هستند و چه مواردی با موارد دیگر متفاوت هستند.
  برای این‌که جدولی را درست رسم کنید، اول چیزهایی را که می‌خواهید با هم مقایسه کنید، انتخاب کنید و آن‌ها را فهرست کنید.
بعد دو یا چند حوزه را مشخص کنید، حوزه‌هایی که قرار است آن چیزها را در آن حوزه‌ها با هم بسنجید.
  احتمالا نیاز خواهید داشت که دست به تحقیق بزنید تا جدول‌تان را کامل کنید. اما جدول‌ها به شما کمک می‌کنند که در حین تحقیق، روی هدف‌تان متمرکز شوید و به سمت نتیجه‌گیری حرکت کنید.

نمونه

می‌خواهید تصمیم بگیرید که آیا کارتان را به استان دیگری انتقال بدهید یا این‌که در همین استانی که الان هستید بمانید. مواردی که باید بررسی شوند عبارتند از حقوق ماهیانه، کرایه‌ی خانه، مدرسه‌ی بچه‌ها، و استانداردهای زندگی.
از این موارد تنها موردی که برای شما روشن است، حقوق دریافتی شماست. بنابراین برای به دست آوردن اطلاعات درباره موارد دیگر باید در کتاب‌خانه یا اینترنت تحقیق کرد.
برای این‌که در تحقیق‌تان موفق باشید، جدولی رسم کنید و حقوق و کرایه‌ی خانه و مدرسه و استانداردهای زندگی را در ردیف اول قرار دهید و مواردِ انتقال به استان دیگر و ماندن در استان کنونی را در ستون اول بنویسید. حالا با توجه به موارد چهارگانه‌ی حقوق و کرایه‌ی خانه و مدرسه و استانداردهای زندگی، تصمیم بگیرید کدام گزینه مناسب‌تر است: انتقال به استان دیگر یا ماندن در استان کنونی.




تمرین

فرض کنید می‌خواهید تصمیم بگیرید که تلفن همراه جدیدی بخرید. جدولی رسم کنید و شرکت‌های مختلف تلفن همراه را با هم مقایسه کنید.

پاسخ

یکی از جدول‌های احتمالی، این‌گونه می‌شود:




جدول‌های مسئله/راه‌حل

فهرست‌بندی‌هایی نیز که با کمک، الفبا، اعداد رومی و ابجد و غیره صورت می‌گیرند، سازمان‌دهنده‌های تصویری هستند، اما در روند فوران ایده‌ها کارآیی خوبی ندارند. وقتی ایده‌ها را به صورت ابجد و ترتیب اعداد رومی مرتب می‌کنید مشخص‌کردن ارتباط درونی آن‌ها کار سختی خواهد بود.
مثلا سؤال پیش می‌آید که کدام از موارد موجود ایده‌ی اصلی است و کدام‌یک ایده‌ی جانبی و کمکی. گاهی تعیین این موضوع بسیار گیج‌کننده می‌شود.
در عوض، جدول مسئله/راه‌حل کمک بزرگی است.
جدول مسئله/راه‌حل همان اطلاعات را به شکل ساختاریافته‌تری نشان می‌دهد.
این جدول کمک می‌کند تا:
الف) مشکل یا مسئله را همراه با علل و عواقب آن رسم کنید،
ب) به راه‌حل‌ها برسید و حتی می‌توانید عواقب راه‌حل‌ها را حدس بزنید.

نمونه




تمرین

شرکت شما چکش تولید می‌کند. شرکت می‌خواهد هر چکش را به ازای ۳هزار تومان بفروشد. هزینه‌ی تولیدِ هر چکش ۲هزار و ۳۰۰ تومان است. رئیستان از شما می‌خواهد راهی پیدا کنید که هزینه‌ی تولید کاهش یابد تا سود شرکت افزایش پیدا کند. جدول مسئله/راه‌حل درست کنید و سعی کنید راه‌حلی برای این مشکل پیدا کنید.



راهنمایی‌هایی برای فوران ایده‌ها با استفاده از سازمان‌دهنده‌‌های تصویری

اگر در تصویری‌کردن مسئله‌تان دچار مشکل هستید یا نمی‌توانید راه‌حل را از این سازمان‌دهنده‌های تصویری بیرون بکشید، احتمالا مسئله‌تان را به‌طور شفاف و روشن تعریف نکرده‌اید. تا زمانی که ندانید به کجا می‌خواهید برسید، سازمان‌دادن اطلاعات غیرممکن است.

خلاصه‌ی بحث

سازمان‌دهنده‌های تصویری، ابزاری برای فوران ایده‌ها هستند.
این سازمان‌دهنده‌ها، نقشه‌های تصویری از فکر شما را رسم می‌کنند و الگوها و روندهایی را به شما نشان می‌دهند که قبلا انتظار دیدن‌شان را نداشتید.
سازمان‌دهندگان تصویری هم‌چنین می‌توانند به موضوع تمرکز شما عینیت بیشتری بدهند و منجر به راه‌حل‌های کارآمد و تصمیم‌های خردمندانه شوند.
 
ادامه دارد

توضیح مترجم: آنچه خواندید بخش ۴ از مجموعه‌ی "ورزیدگی در تفکر انتقادی" است. این مجموعه بر پایه‌ی ترجمه‌‌ای آزاد از کتاب زیر عرضه می‌شود:
Lauren Starkey, Critical thinking skills success in 20 minutes a day, New York 2010

بخش‌های پیشین:
۱. شناخت مسئله
۲. تعریف مسئله
۳. مشاهده‌ی هدفمند




احزاب ایرانی در خارج از کشور

مریم محمدی
اپوزیسیون ایرانی خارج از کشور، بیشترین همکاری‏ها را با جنبش سبز در ایران انجام داده است؛ تا بدان حد که شاید در تاریخ پس از انقلاب ایران، سابقه نداشته است، اما با این حال بحث‏های نظری و اختلاف‌های سیاسی میان اپوزیسیون خارج از کشور و فعالان سیاسی جنبش سبز در داخل، تقریباً پس از اوایل شکل‏گیری این جنبش آغاز شد.


یکی از مسائل همواره مورد بحث و چالش، مسئله رهبری جنبش سبز و چگونگی پیوند حامیان آن در داخل و خارج از کشور بوده است. برخی‏ این نظر را طرح کرد‏ند که رهبران شناخته شده جنبش سبز باید از کشور خارج شوند. گروهی معتقد بودند که اساساً رهبری جدیدی در خارج از کشور تشکیل شود. برخی نیز معتقد به نوعی همکاری در امر رهبری جنبش سبز با ترکیبی از چهره‏های داخل و خارج بودند.
با تشدید فشارها و محدودیت بیشتر برای فعالیت‏های سیاسی در ایران، تعیین اردشیر امیرارجمند و مجتبی واحدی، به عنوان نمایندگان میرحسین موسوی و مهدی کروبی در خارج از کشور، بیش از پیش به این بحث‏ها دامن زد تا این که روز شانزدهم فروردین علی مزروعی، چهره شناخته‏ شده "جبهه مشارکت ایران اسلامی" و از اعضای مؤسس آن، به طور رسمی به عنوان سخنگوی "سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی" یکی از احزاب فعال در جبهه مشارکت، اعلام شد.

در گفت‌گو با آقای مزروعی نخست از او پرسیده‌ام: آیا احزاب و نهادهای سیاسی در ایران، تصمیمی مبتنی بر انتقال نیروهای اصلی خود به خارج از کشور دارند؟

علی مزروعی: اگر بخواهم به سئوال شما دقیق‏تر جواب بدهم و تاریخی به موضوع نگاه کنم، در تاریخ معاصر ایران هروقت که فضای سیاسی در داخل بسته شده و یک انسداد کامل به‏وجود آمده است، جریان‏های سیاسی برای این‏که مبارزه خود را با آن فضای بسته ادامه بدهند، ناچار از فعالیت در خارج بودند. مثلاً بعد از کودتای ۲۸ مرداد می‏بینیم افرادی از جبهه ملی، بعدها از نهضت آزادی و حتی گروه‏هایی که معتقد به مشی مسلحانه بودند، در خارج از کشور فعالیت‏هایی داشتند.
بعد از انقلاب هم این حالت بوده، منتهی شرایط جدیدی که پس از کودتای انتخاباتی سال ۸۸ به‏وجود آمد، منجر به آن شد که دوباره فضای بسته‏ای ایجاد شود و کار تا جایی پیش رفت که دو تشکل شناخته‏شده‏ای که در سال‏های اخیر تأسیس شده‏اند و فعال بوده‏اند، با به‏کارگیری تمهیدات مختلف و از جمله توسل به دادگاه غیر قانونی و غیر علنی، بدون اطلاع قبلی حکم انحلال برای‏شان صادر شود و فشارها و فضای کار به گونه‏ای پیش برود که دیگر دوستان ما در داخل نتوانند به فعالیت‏های علنی خودشان ادامه بدهند. می‏دانید بخشی از نیروهای اصلی این دو تشکل در زندان هستند و یا در بیرون زیر فشار حکم‏هایی هستند که به آن‏ها داده شده و تحت نظرند.
در واقع، می‏توان گفت این شرایط باعث شده دوستان راه مفری را برای خودشان پیدا کنند. آن این بود که تلاش کردند با استفاده از افرادی که ارتباط تشکیلاتی با این تشکل‏ها داشتند و در خارج زندگی می‏کردند، بتوانند به نوعی فعالیت خود را در خارج ادامه بدهند و صدای خود را زنده نگاه دارند.

این‏طور که شما توضیح می‏دهید، احزاب تصمیم گرفته‏اند با استفاده از اعضایی که درخارج از کشور دارند، امکانی برای ادامه فعالیت سیاسی پیدا کنند. حال آن‏‏که اینطور نیز مطرح می‌شود که احزاب، اعضایی را از میان خودشان، به این منظور، به خارج از کشور فرستاده‏اند.

نه؛ چنین تصمیمی نبوده که این کار را بکنند. در واقع خواسته‏اند از فرصتی که افراد مرتبط با این تشکل‏ها در خارج دارند، استفاده کنند. برای این‏که دوستان ما بر این باورند که پایه اصلی فعالیت‏های سیاسی باید در داخل باشد و هر زمان این امکان فراهم بشود که آن‏ها بتوانند فعالیت علنی‏شان را در داخل انجام بدهند، این کار را خواهند کرد و برنامه‏ای هم برای فرستادن نیروهای داخل به خارج ندارند.
قبل از انقلاب هم عمدتاً افرادی که بیرون بودند، نیروهایی بودند که برای تحصیل و کارهای دیگر به خارج آمده بودند و از همان نیروها برای ادامه کار استفاده می‏شد.
یعنی برنامه‏ای برای انتقال افراد نبود. به لحاظ تاریخی، باز وقتی فضا در داخل بسته می‏شده، این اتفاق می‏افتاده است. الان هم تحلیل دوستان ما این نیست که انتقال به خارج بدهند. چون برداشت‏شان این است که هر اتفاقی و هر تغییری بخواهد در ایران انجام بشود، باید در داخل باشد و احزاب سیاسی هم وقتی فعال‏ هستند و مؤثرند که در داخل باشند. بنابراین فقط از امکان موجود خواسته‏اند استفاده کنند.

این پرسش هم مطرح است که چه نوع فعالیتی در خارج از کشور قرار است توسط این اعضا انجام بگیرد و چه اشکالی می‌تواند داشته باشد؟

آن‏چه من الان می‏توانم پاسخ بدهم، این است که ما فکر می‏کنیم باید صدای دوستانی که در داخل هستند را زنده نگاه داریم. هم از طریق رسانه‏ها به گوش داخل برسانیم و هم در عرصه جهانی، خواسته‏ها و مطالبات آن‏ها را پی‏گیری کنیم. ما فکر می‏کنیم این مهم‏ترین وظیفه‏ای است که الان باید انجام بشود.
فکر نمی‏کنم در خارج، غیر از این هم کاری بشود انجام داد. یعنی در خارج زمینه کارهای تشکیلاتی از قبیل عضو‏گیری، کادرسازی و ... به شکل گسترده وجود ندارد؛ به دلیل فاصله‏ای که بین آدم‏ها هست و گرایش‌ها و سلیقه‌ها و انگیزه‏هایی که وجود دارد. من فکر می‏کنم تنها کارکردی که الان می‏توان از این موضوع انتظار داشت، پیام‏رسانی است.

همان‏طور که می‏دانید خیلی‏ها بعد از آغاز جنبش سبز، معتقد بودند که رهبری این جنبش به دلیل مجموعه شرایطی که در ایران هست، باید در خارج از کشور باشد. محافلی هم تشکیل شد و در آینده هم ممکن است تشکیل بشود. برخی هم معتقد هستند که این رهبری در داخل و خارج باید باشد و به‏خصوص از نیروهای خارج از کشور، با توجه به گرایش‌های مختلف، برای شرکت در چنین جمعی به عنوان رهبری، استفاده بشود. شما فکر می‏کنید که این شکل از همکاری یا اساساً همکاری با سازمان‏ها و جریان‏های خارج از کشور، ممکن است تحت تأثیر حضور نیروهای داخل، نظیر شما، اتفاق بیفتد؟

من چون اطلاعاتی راجع به این افراد، نیروها و سازمان‏هایی که شما اشاره می‏کنید، ندارم و ارتباطی هم با آنها ندارم و نمی‏دانم چه ادعایی دارند و چه کاری می‏خواهند انجام بدهند، نمی‏توانم به سئوال شما جواب بدهم. ولی به‏لحاظ نظری، این را می‏دانم که جنبش سبز یک پدیده جدید است که خیلی با جنبش‏های کلاسیکی که رهبری متمرکز و هدایت شده دارند، هم‏خوانی ندارند.
به واقع می‏شود گفت، یکی از پدیده‏های رایج در جنبش سبز و همین‏طور جنبش‏های مردمی‏ خاورمیانه، این است که رهبری عمودی ندارد. این‏ها در قالب یک رهبری افقی شکل گرفته‏اند. به‏طوری که همه‏ی افرادی که علایق و سلایق مشترک دارند، در پیشبرد جنبش با هم همکاری و تعامل می‏کنند. به خاطر همین هم می‏بینیم که حتی آقایان موسوی، کروبی و خاتمی هم هیچ‏وقت ادعای رهبری نکرده‏اند و خود را تنها همراه جنبش سبز می‏دانند. این نکته‏ای است که اگر به آن توجه شود، بحث‏هایی که عده‏ای مطرح می‏کنند، دیگر موضوعیت پیدا نمی‌کند.
ضمن این که حتی اگر بخواهیم فکر کنیم که جنبش‏های مردمی‏، مانند جنبش سبز، رهبری‏ای از نوع عمودی را بخواهد در دل خود بپذیرد، با ادعا و حتی انتخاب افراد و گروه‏ها میسر نمی‏شود، بلکه این مردم و کنشگران جنبش هستند که بایستی در داخل این رهبری را بپذیرند و تفویض کنند. اگر بخواهیم از این منظر نگاه کنیم، فکر می‏کنم آن‏ها در حال حاضر، این رهبری را در چهره افرادی مانند آقای موسوی و کروبی و خاتمی پیدا کرده‏اند. نشانه آن هم این است که به دعوت آقایان موسوی و کروبی در روز ۲۵ بهمن به‏خوبی پاسخ داده شد، ولی می‏بینیم به دعوت‏هایی که دیگران می‏کنند، پاسخی داده نمی‏شود.
بنابراین رهبریت یک جنبش باید به صورت طبیعی و از دل آن جنبش دربیاید و البته این میدان برای همه باز است.

تشکیل "شورای هماهنگی راه سبز امید" در خارج از کشور، موجب اعتراض برخی از نیروهای اپوزیسیون شده که سال‏هاست کار می‏کنند و از جنبش سبز هم یا حمایت کرده‌اند یا اصلاً فعال آن بوده‏اند. آن‏ها معترضند که چرا شورایی بدون توجه به نیروهای دیگر در خارج از کشور تشکیل شده است. این عملکرد با آن‏چه شما می‏گویید که رهبری را نمی‏شود تعیین یا اعلام کرد، منافات ندارد؟

این اصلاً مقوله‏اش با آن فرق می‏کند. برای این‏که اگر پذیرفته شود که آقایان موسوی و کروبی رهبری این جنبش را از سوی مردم پیدا کرده‏اند، این شورا مشروعیت خود را از انتصاب آن دو نفر می‏گیرد و در واقع، ادعای این را ندارد که بخواهد رهبری کند.
تا جایی که من اطلاع دارم، این شورا از طرف آن دو نفر تعیین شده‏اند تا در غیاب آن‏ها، بتوانند به عنوان یک حلقه واسط عمل کنند. طبیعی است اگر شرایط حصر و زندان این دو نفر برداشته بشود، آن‏ها خودشان این وظیفه را انجام خواهند داد.
طبیعی است که این شورا از طرف کسانی هم که به آن دو نفر اعتماد کرده‏اند و رهبری‏شان را پذیرفته‏اند، پذیرفته می‏شود. ولی این باز راه را بر هیچ گروه، حزب، دسته و افرادی نمی‏بندد. این میدان، میدان بازی است، افراد و گروه‏ها می‏توانند خودشان را عرضه کنند. در نهایت این کنشگران جنبش هستند که خودشان می‏توانند به افراد و گروه‏های مدعی اعتماد بکنند یا نکنند.



جسد دو معدنچی در کرمان پس از ۱۱۴ روز از زير آوار خارج شد

جسد دو کارگر معدن پس از ۱۱۴ روز، از عمق ۶۰۰ متری معدن هجدک در استان کرمان خارج شد.
به گزارش خبرگزاری مهر، جسد اين دو معدنچی روز چهارشنبه ۱۷ فروردين جاری از عمق زمين خارج شده و جسد يک معدنچی ديگر هنوز کشف نشده است.
بنا بر اين گزارش، مسئولان شرکت زغال سنگ کرمان، علت تأخير در خروج جسد اين معدنچیان را «ريزش‌های مکرر زمين و احتمال ايجاد خطر برای امدادگران» اعلام کرده‌اند.
يعقوب فضلی، مدير روابط عمومی شرکت زغال‌سنگ کرمان به خبرگزاری مهر گفته است: «تمام نيروهای امدادی در راستای کشف جسد سوم درحال تلاش شبانه‌روزی هستند و اميدواريم به‌زودی آخرين جسد نيز کشف شود اما شرايط کار در اين مرحله از عمليات بسيار سخت است.»
  مقامات این شرکت به نام دو جسد کشف شده اشاره‌ای نکرده‌اند.
  حسين گريکی‌پور، مسلم نجفی، طیب والیان و حسين يزدی‌زاده چهار کارگری بودند که ۲۳ آذر ٨٩ با ريزش معدن زغال‌سنگ «اشکيلی» در شهر «هجدک» از توابع شهرستان راور، زیر آوار معدن دفن شدند.
  شهرستان راور در ١٤٠ کيلومتری کرمان در جنوب‌شرقی ايران قرار دارد.
در روز نخست ريزش معدن، جسد طيب واليان توسط نيروهای امدادی از زیر آوار معدن خارج شد.
  حسين ميرزايی، سرپرست شرکت معادن زغال‌سنگ کرمان مدتی پیش به خبرگزاری دانشجویان ایران (ايسنا)، گفته بود کار‌شناسان پيش‌بينی کرده‌اند که برای دسترسی به جسد سه معدنچي دیگر بايد ۶۰۰ هزار تا يک ميليون تن خا‌ک‌برداری شود.
  اسفند سال گذشته نیز محمدقيم دهقانی، عضو کميسيون اجتماعی مجلس شورای اسلامی ايران در گفت‌وگو با خبرگزاری کار، خواهان روشن شدن دليل اصلی ريزش معدن و جبران خسارت خانواده‌های قربانی شد.
وی افزود: «قربانيان حوادث معدن بيش‌تر کارگرانی هستند که برای تأمين هزينه‌های زندگی خود حاضر هستند تا در ازای دريافت مزد ناچيز به انجام کار طاقت‌فرسا در اعماق زمين مشغول شوند.»
دهقانی همچنين گفت بايد موضوع «صيانت از جان و سلامتی کارگران» محل‌های حادثه خيز مانند معادن در لايحه پيشنهادی دولت برای اصلاح قانون کار گنجانده شود.
محمدعلی کريمی نماينده کرمان و راور در مجلس ايران نيز گفته است در سال گذشته ٣٠ نفر بر اثر ريزش معدن در ايران جان داده‌اند.
  آذر سال ۸۸ نيز انفجار معدن باب‌نيزو در شهرستان زرند استان کرمان ٩ قربانی گرفته بود. استان کرمان يکی از مناطق استخراج زغال‌سنگ و مس در ايران است.



۱۰۰ فلسطينی توسط ارتش اسرائيل بازداشت شدند

ارتش اسرائيل امروز بيش از ۱۰۰ زن فلسطينی را در کرانه غربی اردن دستگير کرد.
به گزارش خبرگزاری فرانسه اين زنان در منطقه‌ای نزديک به شهر نابلس در کرانه غربی اردن بازداشت شدند.
اين اقدام در چارچوب تحقيقات در مورد قتل يک خانواده مهاجر يهودی انجام يافت.
شب گذشته صدها سرباز اسرائيلی وارد شهر عورتا، در هشت کيلومتری جنوب شرقی نابلس شده و حکومت نظامی اعلام کردند.
سربازان اسرائيلی سپس زنان را که برخی از آنان سالمند بودند، جمع‌آوری کرده به اردوگاه نظامی منتقل نمودند. در اردوگاه پس از آن‌که از زنان انگشت‌نگاری شد آن‌ها را مورد بازجويی قرار دادند. 
بنا به اين گزارش، در ادامه، بسياری از اين زنان آزاد شدند.
ارتش اسرائيل روز سه‌شنبه گذشته نيز نزديک به ۴۰ فلسطينی را در عورتا دستگير کرده و مورد بازجويی قرار داده بود.
نيروهای اسرائيلی از روز ۱۱ مارس که يک خانواده يهودی در يک شهرک اسرائيلی واقع در کنار شهر يتمار کشته شدند، به‌‌طور منظم به شهر عورتا نفوذ می‌‌کنند.
در کشتار خانواده يهودی، پدر و مادر و سه فرزند آن‌ها که يکی‌شان نوزاد بود در خواب کشته شدند.
ارتش اسرائيل همچنين پس از اين کشتار، از آن‌جا که آن را به فلسطينيان نسبت می‌دهد، در هفته اخير يک حکومت نظامی پنج روزه در عورتا اعلام کرده بود.
قاتلان کشتار خانواده اسرائيلی هنوز شناسايی نشده‌اند.
در هفته‌های گذشته تنش ميان اسرائيل و گروه‌های فلسطينی افزايش يافته است.
بعد از ظهر سوم فروردين‌ماه جاری در انفجار شديدی که در بيت‌المقدس (اورشليم)، پايتخت اسرائيل رخ داد دست‌کم يک نفر کشته و ۳۰ نفر زخمی شدند.
همچنين در بامداد همين روز پرتاب‌های راکت از سوی غزه به خاک اسرائيل گزارش شده بود.
اين بمب‌گذاری و حملات توپخانه‌ای در حالی صورت گرفت که در روزهای پيشين آن در حمله هوايی و توپخانه‌ای نيروهای اسرائيلی به محله الشجاعيه در شرق و الزيتون در جنوب غزه، دست‌کم هشت فلسطينی، از جمله سه کودک کشته شدند.
همچنين در نخستين روز فروردين، نيروهای اسرائيل به نوار غزه حمله کرده بودند که طی آن ۱۹ فلسطينی زخمی شدند.
در ماه سپتامبر سال گذشته با ميانجی‌گری آمريکا قرار بود دور تازه مذاکرات صلح ميان اسرائيل و دولت خودگردان فلسطين آغاز و به مدت يک سال ادامه يابد.
  فلسطينيان در اين مذاکرات خواهان توقف شهرک‌سازی‌های اسرائيل در کرانه غربی اردن شدند اما اسرائيل به خانه‌سازی‌های خود ادامه داد و عملأ اين مذاکرات بی‌نتيجه ماند.
 



وضعيت نگران‌کننده دبیر سرویس کتاب روزنامه شرق در زندان

سام محمودی سرایی، دبير سرويس کتاب روزنامه شرق که دهم اسفند سال ۱۳۸۹ بازداشت شده است، از نظر جسمی و روحی دارای وضعیتی «وخيم و نگران‌کننده» است.
بنا به گزارش رسیده به رادیو زمانه، وضعيت اين روزنامه‌نگار که از «مشکل مزمن ميگرن و دستگاه گوارش» رنج می‌برد در زندان «وخيم‌تر» شده است.
وی به دلیل بیماری باید از مصرف برخی غذاها خودداری و داروهایش را نیز به‌طور مرتب استفاده کند اما در زندان این موضوع رعایت نمی‌شود.
سام محمودی از زمان بازداشت تاکنون از ملاقات حضوری محروم بوده و تنها چند بار توانسته با خانواده‌اش تماس تلفنی بگيرد. قاضی سان‌ياری که پرونده وی را در شعبه هشتم دادياری دادگاه انقلاب بر عهده دارد با وجود اين‌که سام محمودی ممنوع‌الملاقات نيست اما با ملاقات حضوری وی مخالفت می‌کند.
«تبليغ عليه نظام و توهين به رهبری»، سرودن ترانه «من اعتراف می‌کنم ...» و «داشتن کتاب آيات شيطانی اثر سلمان رشدی» از جمله اتهامات وی اعلام شده است
  اين روزنامه‌نگار هم‌اکنون در بند قرنطينه زندان اوين به‌سر می‌برد.
وی در تماس‌های تلفنی‌اش از وضعيت روحی نامناسبی برخوردار بوده است. سام محمودی در اين تماس‌ها گفته که نگران است دادگاه برای وی حکم سنگينی صادر کند.
  «تبليغ عليه نظام و توهين به رهبری»، سرودن ترانه «من اعتراف می‌کنم ...» و «داشتن کتاب آيات شيطانی اثر سلمان رشدی» از جمله اتهامات وی اعلام شده است.
با اين حال سام محمودی در بازجويی‌ها گفته قصد داشته در سالروز صدور حکم مرگ سلمان رشدی از سوی آيت‌الله خمينی، ويژه‌نامه‌‌ای منتشر کند و به همين دليل کتاب آيات شيطانی را تهيه کرده تا درباره آن نقد بنويسد.
از سویی دیگر منزل این روزنامه‌نگار که استیجاری بوده تا دو هفته دیگر باید تخلیه شود و صاحب‌خانه به دلیل اتفاقی که برای این روزنامه‌نگار رخ داده، حاضر به تمدید قرارداد خانه نشده است. در همین حال صاحب‌خانه گفته است که مبلغ رهن خانه را تنها به سام محمودی تحویل می‌دهد.
به همین دلیل از این نظر، همسر وی نیز تحت فشار قرار دارد.
اين روزنامه‌نگار در رويدادهای شش دی‌ماه سال ۸۸ نيز بازداشت شده بود و در تاريخ ۲۱ بهمن‌ همان سال به قيد وثيقه ۳۰۰ ميليون تومانی از زندان آزاد گرديد.
  تعداد زیادی از روزنامه‌نگاران در جریان وقایع پس از انتخابات ریاست جمهوری سال گذشته ایران بازداشت شدند که تعدادی از آن‌ها پس از چند ماه حبس آزاد شدند و گروهی همچنان در زندان به‌سر می‌برند.
سازمان گزارشگران بدون مرز آذرماه گذشته در بيلان سال ۲۰۱۰ آزادی مطبوعات در جهان اعلام کرد که ايران با ٣٠ روزنامه‌نگار تبعيدی بيشترين تعداد فرار روزنامه‌نگاران را دارد.



درخواست کمک شیعیان بحرین از آیت‌الله خامنه‌ای

گروهی از شیعیان بحرین از آیت‌الله خامنه،ای درخواست یاری کرده‌اند. پیش‌تر از قول رهبر مخالفان بحرین گفته شده بود که او از ایران خواسته در امور بحرین دخالت نکند. ایران متهم به بهره‌برداری از بحران منظقه به نفع خود است.

خبرگزاری ایرنا گزارش داده است که گروهی از شیعیان بحرین در نامه‌ای به آیت‌الله خامنه‌ای، رهبر جمهوری اسلامی ایران از وی درخواست یاری کرده‌اند و نوشته‌اند که او هرطور صلاح می‌داند به "مقلدان و فرزندان خود" در بحرین یاری رساند.
روشن نیست که منظور این گروه از شیعیان از "یاری" رساندن آقای خامنه‌ای چگونه "یاری" است. حمایت معنوی یا دخالت از راه‌های دیگر. به هرحال از نظر غرب و کشورهای عرب منطقه "یاری" ایران به معنای تلاش برای سوءاستفاده از حرکت‌های اعتراضی در بحرین و سایر کشورهای عرب برای منافع خود است.
آیت‌الله علی خامنه‌ای، رهبر جمهوری اسلامی / حمد بن عیسی آل خلیفه، پادشاه بحرینحکومت ایران اگرچه این اتهام را رد می‌کند اما مواضعی که اتخاذ کرده موجب تقویت تنش‌ها میان این کشور و همسایگان عربی‌اش شده است. هشدار هفته گذشته مجلس ایران به عربستان سعودی و امارات متحده عربی نسبت به ارسال نیروی نظامی به بحرین و پیش از آن نیز طرح خواست سرنگونی دولت بحرین از جمله سیاست‌هایی است که به شدت به تنش‌ها دامن زد.
اکثریت مردم بحرین شیعه‌اند و این کشور زمانی متعلق به ایران بود. آیا ایران می‌تواند از نفوذ خود در میان بخشی از مردم بحرین برای سمت و سو دادن به تحولات آتی در این کشور استفاده کند؟
حدود ۸ روز پیش خبری از سوی خبرگزاری فرانسه منتشر شد دال بر این که علی سلمان، رهبر مخالفان بحرین از ایران خواسته است در امور این کشور دخالت نکند.
به دنبال انتشار این خبر سایت "انصار حزب‌الله" ادعا کرد که حرف‌های علی سلمان تحریف شده است. "سایت خبری انصار حزب‌الله" از قول جواد فیروز، نماینده مجلس و عضو حزب وفاق بحرین نوشت: «او - شيخ علي سلمان - گفت كه ما با دخالت هاي هر كشور، خواه ايران باشد و يا عربستان سعودی، مخالفيم و كشورهای خارجی نبايد در مسايل داخلی بحرين دخالت كنند»



بازداشت ۹ ایرانی در مالزی به اتهام قاچاق موادمخدر

باردیگر پلیس مالزی اعلام کرد که اعضای یک باند ایرانی قاچاق موادمخدر را بازداشت و بیش از ۷۰ کیلوگرم مخدر از اعضای باند ضبط کرده است. در سال ۲۰۱۰ میلادی ۹۰ ایرانی به اتهام حمل و قاچاق مخدر در مالزی بازداشت شده‌اند.

چهارشنبه، ۱۷ فروردین ماه، پلیس مالزی ۹ ایرانی را به اتهام قاچاق مواد مخدر بازداشت کرد. پلیس مالزی اعلام کرده است که ۷۰ کیلوگرم مت‌آمفتامین که در ایران به "شیشه" معروف و از روان‌گردان‌های رایج است را در محل سکونت این باند قاچاق مواد مخدر کشف و مصادره کرده است.
نور رشید ابراهیم، رئیس پلیس مبارزه با مواد مخدر مالزی در گفت‌وگویی با خبرگزاری فرانسه اعلام کرده است که مواد مخدر مصادره شده از این باند، ارزشی معادل دومیلیون و ۳۰۰ هزار دلار آمریکایی دارد. این مقام مبارزه با مواد مخدر در مالزی اعلام کرده که اعضای این باند در شهر کوالالامپور شناسایی و بازداشت شده‌اند، اما او از ذکر جزئیات دستگیری و محل دقیق اختفای مواد مخدر کشف شده خودداری کرده است.
خبرگزاری فرانسه گزارش می‌دهد که ۴ زن ایرانی نیز علاوه بر ۹ عضو دیگر باند به اتهام همکاری بازداشت ‌شده‌اند که اعضای باند و این ۴ زن همگی بین ۲۵ تا ۳۸ سال سن دارند. بنا به گفته‌های رئیس پلیس مبارزه با موادمخدر مالزی جز ۷۰ کیلوگرم "شیشه" تعداد ۵ دستگاه خودرو، دو لپ‌تاپ و ۲۶ ساعت گران‌قیمت نیز در محل سکونت اعضای این باند کشف و توقیف شده است. نور رشید ابراهیم، اعلام کرده است که فعالیت‌های این باند از اوایل ماه مارس سال جاری در مالزی شروع شده و اعضای این باند از راه مالزی، به استرالیا، نیوزیلند و ژاپن نیز مواد مخدر قاچاق کرده‌اند.
قاچاق مواد مخدر، جرم رایج میان ایرانیان مالزی

این اولین ‌بار نیست که یک باند قاچاق مواد مخدر که اعضایش ایرانی هستند، در مالزی شناسایی و اعضایش بازداشت می‌شوند. تنها در سال ۲۰۱۰، شمار ۹۰ ایرانی به جرم قاچاق موادمخدر در مالزی بازداشت شده و بیش از ۱۸۳ کیلوگرم موادمخدر در میان قاچاقچیان ایرانی کشف و توقیف شد. در سال ۲۰۰۹ نیز مجموعا ۶۸ ایرانی به جرم قاچاق موادمخدر و با بیش از ۹۰ کیلوگرم انواع موادمخدر شناسایی و بازداشت شده‌اند.
در ماه سپتامبر سال ۲۰۱۰، ایران و مالزی توافق‌نامه‌ای را برای گسترش همکاری برای مبارزه با قاچاق موادمخدر در ایران و مالزی امضا کردند. این توافق‌نامه که به امضای علی عبداللهی، معاون وزیرکشور در امور امنیت و داتوک ابو سمان یوسوپ، معاون وزیر امور داخلی مالزی رسید، مقامات امنیتی دو کشور را موظف ساخت که با همکاری و تبادل اطلاعات گسترده‌‌تری، فعالیت‌های مظنونین به قاچاق مواد مخدر از ایران به مالزی را زیرنظر گرفته و با قاچاق مقابله کنند.
علی عبداللهی، معاون وزیر کشور، بعد از امضای این توافق‌نامه از گسترش فعالیت قاچاقیان ایرانی در مالزی ابراز تاسف کرده بود، اما با این حال تاکید کرده بود که قاچاق موادمخدر از ایران به خارج از کشور کاهش چشمگیری یافته است.
به موجب قانون مالزی، قاچاق بیش از ۱۵ گرم هروئین و مشابه آن، حکم اعدام دارد.از آغاز سال ۲۰۱۱ میلادی نیز، پیش از بازداشت این ۹ نفر، شمار ۱۶ ایرانی دیگر نیز به اتهام حمل یا قاچاق موادمخدر بازداشت شده‌اند و پیشتر نور رشید ابراهیم، رئیس پلیس مبارزه با موادمخدر اعلام کرده بود:«بر این باوریم که همه موادمخدر توقیف‌شده از این افراد در ایران ساخته شده است.»
جرایم مواد مخدر، تنها اتهام ایرانیان زندانی در مالزی

در اسفندماه ۱۳۸۹، کانون وکلای دادگستری ایران نماینده‌ای را به "کار گروه آموزشی حقوق بشر" (کانون وکلای دادگستری مالزی) برای بررسی وضعیت زندانیان ایرانی در مالزی فرستاد. حسین عسگری‌راد، نماینده‌ی اعزامی کانون وکلای دادگستری کشور در گزارش خود اعلام کرد: «شمار ۱۶۵ ایرانی زندانی در مالزی به سر می‌برند و اتهام همه‌ی این ایرانیان زندانی حمل و قاچاق مواد مخدر است.»
عسگری‌راد اعلام کرده بود که اکثر این زندانیان در وضعیت غم‌انگیزی به‌سر برده، نه دسترسی به وکیل دارند، نه زبان محلی را بلدند و نه از امکانات ارتباطی مناسبی با خانواده خود برخوردارند. این در حالی است که بنا به گزارش این نماینده‌ی اعزامی کانون وکلای دادگستری، عده‌ای از این زندانیان به شکل خانوادگی بازداشت شده و همگی دستی در قاچاق مواد مخدر داشته‌اند.
به موجب قانون مالزی، قاچاق بیش از ۱۵ گرم هروئین و مشابه آن، حکم اعدام دارد. در بهمن ماه سال گذشته، دادگاه عالی مالزی یک ایرانی را به جرم حمل بیش از ۷ کیلوگرم متافتامین به اعدام محکوم کرد.
حسین عسگری‌راد، بعد از بازدید از زندانیان ایرانی در زندان‌های مالزی اعلام کرده بود که از مقامات قضایی مالزی قول گرفته‌اند که معاضدت قضایی لازم را با ایرانیان زندانی کنند و از سرکنسول ایران در مالزی نیز خواسته‌اند نسبت به وضعیت بهداشت، درمان و امکان تماس زندانیان با خانواده‌های خود در ایران توجه و پیگیری بیشتری داشته باشند.




کشته شدن ۲۵۰ پناهجو در دریای مدیترانه

لامپه‌دوسا نخستین آدرس اروپایی برای بسیاری از پناه‌جویان

قایق حامل آوارگان آفریقایی در دریایی توفانی در نزدیکی جزیره لامپه‌دوسا غرق شد و بیشتر سرنشینان آن کشته شدند. عفو بین‌الملل ضمن انتقاد شدید از سیاست اتحادیه اروپا در قبال پناهجویان، خواستار کمک به آوارگان در لیبی شد.

کشته شدن ۲۵۰ انسان پناهجو یکی از دلخراش‌ترین فاجعه‌ها در دریای مدیترانه در دهه‌های اخیر است. بنا بر آخرین خبرهای رسیده، کشتی غرق‌شده مملو از آوارگانی بوده که آرزوی رسیدن به اروپا را داشته‌اند.
در ساعت ۲ بامداد چهارشنبه (به وقت اروپای مرکزی) گارد ساحلی ایتالیا در نزدیکی جزیره "لامپه‌دوسا" مطلع می‌شود که قایقی در دریا دچار حادثه شده است. پس از گذشت بیش از دو ساعت امدادگران به محل حادثه رسیده و عملیات نجات آغاز می‌شود.
حادثه در ۷۰ کیلومتری جزیره لامپه‌دوسا و خارج از حریم دریایی ایتالیا و جزیره مالت رخ داده است. به گفته امدادگران، احتمالاَ حدود ۳۵۰ نفر در قایق بوده‌اند که تاکنون تنها ۵۳ نفر آنان نجات یافته‌اند. هنوز از سرنوشت مفقودشدگان اطلاعی در دست نیست.
قایق‌های آوارگان فاقد تجهیزات و امینی اولیه برای کشتی‌رانی در دریای مدیترانه هستند آوارگان از طریق یک تلفن همراه موفق شدند که مقامات ایتالیایی را از وضعیت خود آگاه سازند. باد شدید، دریای توفانی و تاریکی هوا موانع جدی برای نجات سرنشینان قایق بوده‌اند. هلی‌کوپترهای گارد ساحلی ایتالیا هنوز در پی یافتن مفقودشدگان هستند. به گفته فرمانده گارد ساحلی، «امید به یافتن مفقودشدگان بسیار کم است، اما جستجو همچنان ادامه دارد.»
 به گفته امدادگران، اغلب سرنشینان قایق از کشورهای آفریقایی بوده‌اند که بنا به تجربیات گذشته قادر به شنا کردن نبوده‌اند. احتمال می‌رود که این قایق از لیبی به مقصد اروپا در حرکت بوده است. گارد ساحلی ایتالیا اعلام کرد که قایق آوارگان به طول ۱۳ متر بوده و بیش از گنجایش خود سرنشین داشته است. بر اساس گفت‌وگوی امداگران با نجات‌یافتگان، اغلب آوارگان از کشورهای اریتره، سومالی، کشورهای مرکزی قاره آفریقا و ساحل عاج بوده‌اند.

انتقاد سازمان عفو ‌بین‌الملل از سیاست کشورهای اروپایی
در پی انتشار ابعاد فاجعه اخیر، سازمان عفو بین‌الملل خواهان ایجاد پل هوایی برای کمک به آوارگان در لیبی شد. مونیکا لوک، دبیرکل سازمان عفو‌بین‌الملل در آلمان اعلام کرد: «در حال حاضر حدود ۲۵۰۰ نفر روزانه از لیبی فرار می‌کنند.»
شرایط زیستی در جزیره لامپه‌دوسا برای آوارگان فاجعه‌آمیز است
به گفته مسئولان عفو‌بین‌الملل، کمبود مواد غذایی و دارو از یک‌سو و تهدیدات ناشی از جنگ از سوی دیگر آوارگان را مجبور به اقداماتی مخاطره‌آمیز می‌کند. تخمین زده می‌شود که در نزدیکی مرزهای لیبی حدود ۲۰۰ هزار نفر در شرایط بسیار بدی به سر می‌برند.
دبیرکل عفو‌ بین‌الملل تصریح کرد: «به‌رغم شرایط بحرانی در جهان عرب کشورهای اروپایی همچنان به سیاست اشتباه خود در قبال آوارگان ادامه می‌دهند.» به گفته لوک، اتحادیه اروپا به جای ارسال کمک‌های انسانی همچنان سرگرم بستن و مراقبت از مرزهای خود است. سازمان عفو‌بین‌الملل اتحادیه اروپا را متهم کرد که با اعزام قایق‌های گشتی و مراقبت‌های ویژه مرزی تنها درصدد جلوگیری از ورود آوارگان به اروپا است.
سازمان عفو‌ بین‌الملل از کشورهای اروپایی خواست، به توصیه‌های درونی کمیسیون اتحادیه اروپا عمل کرده و با پذیرش آوارگان از شمال آفریقا موافقت کنند. به گفته این سازمان حقوق بشری، طبق قوانین بین‌المللی کمک به آوارگان نیازمند بر روی دریا یک وظیفه به شمار می‌آید. دبیرکل سازمان عفو بین‌الملل در آلمان تاکید کرد: «وضعیت آوارگان در جزیره لامپه‌دوسا نیز فاجعه‌آمیز است.»



«اینترنت ملی»، رویای دوردست مسئولان فن‌آوری و ارتباطات ایران

حتا چین، که در فیلترینگ از دیگر کشورها پیشرفته‌تر است، هنوز نتوانسته اینترنت ملی را جایگزین اینترنت جهانی کند

«دروغ سیزده» برخی وب‌سایت‌ها درباره ‌تاریخ آغاز «اینترنت ملی» بار دیگر این بحث و امکان عملی آن را مطرح کرده است. امین ثابتی، وبلاگ‌نویس حوزه‌ی فن‌آوری از امکان اجرایی بودن چنین طرحی در ایران و راه‌کارهای جایگزین می‌گوید.

جمعه، دوازدهم فروردین ماه، خبری در وب‌سایت «کمترین» منتشر شد که از راه‌اندازی «اینترنت ملی» در شهریورماه سال جاری خبر می‌داد. وب‌سایت «کمترین» خیلی زود اعلام کرد که این خبر «دروغ سیزده» بوده و حقیقت ندارد؛ وزارت ارتباطات و فن‌آوری نیز در بیانیه‌ای خبر افتتاح اینترنت ملی در شهریور ماه سال جاری را تکذیب کرد.  با این حال تا همان وقت خبر در بسیاری از وب‌سایت‌ها و شبکه‌های اجتماعی بازنشر شده و واکنش‌های متعدد کاربران فضای مجازی را به دنبال داشت.
این اولین‌بار نیست که مسئولان دولتی ایران از طرح «اینترنت ملی» و جایگزین کردن شبکه‌ی اینترنتی ملی به جای شبکه‌ی جهانی صحبت کرده و خبر می‌دهند. پیش از این محمد سلیمانی، وزیر ارتباطات و فن‌آوری اطلاعات در گفت‌وگویی با خبرگزاری فارس اعلام کرده بود:«طبق برنامه‌ی زمان‌بندی شده، چارچوب کلی شبکه‌ی اینترنت ملی طراحی و تعیین شده و طراحی مفهومی این طرح نیز مراحل پایانی خود را طی می‌کند.»
سه سال بعد از این خبر، هنوز «اینترنت ملی» وارد فاز اجرایی هم نشده و به نظر نمی‌رسد به این زودی نیز چنین طرحی عملی باشد.
مسئولان از «اینترنت پاک» می‌گویند
نه تنها چندسالی است که مسئولان ارتباطات و فن‌آوری از طرح «اینترنت ملی» می‌گویند و هرازچندگاهی وعده‌ی تحقق این ایده در آینده‌ای نزدیک رامی‌دهند، که در اسفندماه سال گذشته، محمد سلیمانی، وزیر ارتباطات و فن‌آوری از تشکیل هسته‌های اولیه ایده «اینترنت پاک» در کشور هم خبر داد. سلیمانی گفت که ایران، نقطه‌ی شروع طرح «اینترنت پاک» خواهد بود و بعدتر اینترنت پاک در اختیار "همه بشریت" قرار خواهد گرفت.
علی حکیم جوادی، معاون وزیر ارتباطات نیز در اظهاراتی درباره‌ی چگونگی پروژه‌ی اینترنت پاک گفت:«اینترت پاک یک ایده است و باید دانشمندان، متفکران و متخصصان حوزه‌ی فن‌آوری اطلاعات درباره‌ی این ایده بحث کنند.»
ایران در آخرین گزارش «سازمان گزارشگران بدون مرز» به عنوان یکی از دوازده دشمن اینترنت در جهان شناخته شده و وضعیت سانسور و فیلترینگ اینترنت در ایران در سال گذشته شدت و اوج بیشتری گرفته است. ایران در فراهم کردن تجهیزات، امکانات و دانش فیلترینگ با چین، که پدر فیلترینگ اینترنت در جهان شناخته می‌شود، همکاری‌های نزدیکی دارد.
اینترانت در رویارویی با اینترنت
تاسیس «اینترنت ملی» در برنامه‌ی پنجم توسعه‌ی کشور نیز پیش‌بینی  شده استمهم‌ترین تفاوت اینترانت با اینترنت در محلی بودن ست. اینترانت یا «اینترنت ملی» نیز شبکه‌ای است که پروتکل‌های شبکه‌ی اینترنت را پشتیبانی می‌کند، اما تا به امروز کارکرد آن در سطح ادارات یا موسسه‌های دولتی بوده است. اینترانت تاریخچه‌ای چندان مشخص ندارد، یکی از دستاوردهای دوران هنوز کوتاه ‌اینترنت است.
اولین اینترانت‌در ایران از سال ۱۳۷۴ که نرم‌افزار سیستم عامل شبکه شرکت رایانه‌ای نت اسکیپ وارد ایران شد، نصب گردید و مورد استفاده قرار گرقت و به دلیل سهولت نصب اینترانت بر سیستم عامل شبکه، رواج یافت. اینترانت‌ها در سطح موسسات و ادارات، قرار است باعث تسهیل ارتباطات میان اعضای موسسه و اداره و ارتباط آن‌ها با مشتری شود. هم‌اکنون برخی از موسسه‌های دولتی ایران مثل دفاتر فروش بلیط‌های قطار یا برخی وزارت‌خانه‌ها و بانک‌ها از اینترانت استفاده می‌کنند.
اما مسئولان ارتباطات و فن‌آوری ایران با الهام از تلاش چین برای کنترل اینترنت کشور و راه‌اندازی نسخه‌ی بومی از شبکه‌های اجتماعی، موتورهای جست‌وجوگر و اخیراً مرورگر داخلی، تلاش دارند فعالیت‌های اینترنتی کاربران را با دقت بیشتری تحت نظر بگیرند و با شدت بیشتری محدود کنند. اما وزارت ارتباطات و فن‌آوری تا چه حد زیرساخت و امکانات لازم برای عملی کردن این خیال که چندسالی است هرازچندگاهی درباره‌اش داد سخن می‌دهند را در اختیار دارد؟
امین ثابتی، وبلاگ‌نویس حوزه‌ی فن‌آوری و مهندس مکانیک که در سال‌های اخیر به ویژه بحث‌های مربوط به «جنگ سایبری» و «جنگ نرم» در فضای وبلاگ‌نویسی فارسی را دنبال و تحلیل می‌کند به دویچه‌وله می‌گوید:«چین که استاد بزرگ و الگوی همه کشورهایی است که اینترنت را سانسور و فیلتر می‌کنند، هنوز نتوانسته اینترنت ملی در سطح کل کشور راه‌اندازی کند.  مگر اینکه بخواهد شبکه‌ی موازی با اینترنت راه بیندازد، به این معنا که اینترانتی برای دانشگاه‌ها و ادارات و موسسه‌های دولتی راه‌اندازی کند تا در صورت لزوم بتواند اینترنت جهانی را بر روی کاربر داخل ایران قطع کند، اما شبکه‌ی موازی که برای بورکراسی خود به راه انداخته است، در سطح دانشگاه‌ها و ادارات و موسسه‌ها با دسترسی گزینشی به محتوا کار کند.»
سال‌هاست که بحث اینترنت ملی یا اینترانت در کشور چین، در اخبار حوزه‌ی فن‌آوری مطرح است. عده‌ای از کارشناسان بر این عقیده‌اند که چین به دنبال اجرایی کردن چنین طرحی است و طرح اینترنت ملی را برای عملی کردن سانسور کامل و کنترل کاربران اینترنت نیاز دارد. با این حال برخی هم بر این عقیده هستند که چین آن‌چنان هم که در اخبار مطرح می‌شود، تمایلی به اینترانت در سطح کل کشور ندارد. امین ثابتی معتقد است:«چین علاقه‌ای به عملی کردن طرح اینترنت ملی ندارد. چین موتور جست‌وجوگر، شبکه‌ی اجتماعی داخلی  و اخیراً هم که مرورگر خود را دارد و کنترل با معرفی نسخه‌های بومی جست‌وجوگر و مرورگر به اندازه کافی آسان هست. چین دارد کل وب‌سایت‌ها و امکانات اینترنت را عملاً بومی می‌کند و روش دسترسی کاربر را با این بومی‌سازی تحت کنترل دقیق درآورده است. دیگر نیازی به جداسازی کل شبکه‌ی اینترنت خود از جهان ندارد.»
کاربران ایرانی در رویارویی با احتمال اینترنت ملی
بعد از آنکه شورای عالی انقلاب فرهنگی آیین‌نامه فیلترینگ را در دوران ریاست‌جمهوری سیدمحمد خاتمی تصویب و اجرایی کرد، دوران خوش و زودگذر اینترنت نسبتاً آزاد در ایران به پایان رسید و فیلترینگ سیستماتیک و گسترده‌ی وبلاگ‌ها و وب‌سایت‌ها در ایران آغاز شد. در مردادماه ۸۸ نیز «کارگروه تعیین مصادیق مجرمانه» در پی تصویب ماده ۲۲ قانون جرایم رایانه‌ای به ریاست دادستان کل کشور تشکیل شد که فیلتر وب‌سایت‌ها و وبلاگ‌ها را شدت و گستردگی بیشتری بخشید.
کاربران اینترنت در ایران و متخصصان فن‌آوری طرفدار آزادی اطلاعات در اینترنت، در طی این سال‌ها همواره تلاش کرده‌اند راه‌های جایگزینی برای عبور از فیلتر طراحی و معرفی کنند. از نشانی‌های اینترنتی جایگزین گرفته تا لینک‌های فیلتر شکن و نرم‌افزارهای عبور از فیلتر که بر کامپیوتر نصب می‌شود. اما اگر در آینده ادعاهای مسئولان فن‌اوری و ارتباطات عملی شده و «اینترنت ملی» جایگزین شود، چه باید کرد؟
امین ثابتی: «ایران زیرساخت‌های لازم برای راه‌اندازی اینترنت ملی را در اختیار ندارد. »امین ثابتی می‌گوید:«حقیقت این است که کاربر ایرانی راهی برای  مقابله با چنین امکانی ندارد. مسئولان روزی از اینترنت ملی می‌گویند و روزی دیگر از اینترنت پاک که باز منظورشان همان اینترانت در سطح کل کشور است. اما هیچ جزئیات مشخصی ارائه نمی‌شود که این اینترنت پاک یا ملی یا هرچیز دیگر، چه ویژگی‌های فنی دارد، می‌خواهد چطور عمل کند و سازوکارش از چه قرار است. دولت در ایران، سرویس‌دهنده‌ی اینترنت است و واقعیت این است که اگر بخواهد سرویس را قطع کند، به راحتی می‌تواند و کسی هم کاری نمی‌تواند بکند. وقتی هم کل ارتباط اینترنتی کاربر قطع شود، دیگر راهکار جایگزینی نمی‌تواند پیدا کند.»
چندسالی است که از طرح «اینترنت ماهواره‌ای» برای کمک به کاربران اینترنت در کشورهای تحت سرکوب در مجامع سیاسی و فن‌آوری صحبت می‌شود. ارسال امواج اینترنتی از طریق ماهواره‌که استفاده از آن در ایران فراگیر است، به نظر عملی‌ترین راه‌حل ممکن برای مقابله با احتمال اینترنت ملی می‌رسد.
در مبارزات مردمی ماه‌های اخیر در خاورمیانه و شمال آفریقا، به‌ویژه در مصر، روزهایی بود که دولت به طور کامل شبکه‌‌ی تلفن‌های کشور را از کار انداخت. شبکه‌ی اجتماعی «توئیتر» و شرکت «گوگل» برای کمک به فعالان معترض امکان تلفن زدن از طریق توئیتر  برای خبررسانی را در اختیار کاربران این کشور قرار دادند. امین ثابتی اما معتقد است اگر روزی ایران طرح اینترنت ملی را محقق کند، تنها امکان  جایگزین عملی که تا به امروز ساخته شده همان اینترنت ماهواره‌ای است. او می‌گوید:« شبکه‌های اجتماعی، شبکه‌های اطلاع‌رسانی هستند و از نظر فنی به هیچ‌وجه امکانات لازم برای مقابله با اینترنت ملی را در اختیار کاربر قرار نمی‌دهند. این شبکه‌ها امکانات فنی چندان پیچیده و مجهزی ندارند و به عبارتی کار فنی محسوب نمی‌شوند.»
تاسیس «اینترنت ملی» در برنامه‌ی پنجم توسعه‌ی کشور نیز پیش‌بینی شده و در دسته‌ی اهدافی است که دولت موظف به تحقق آن شده است. با این که مسئولان هرازچندگاهی از این طرح و فازهای اجرایی آن صحبت کرده و وعده‌ی تحقق می‌دهند، معلوم نیست با تجربه‌ی کدام کشور و چه زیرساخت‌ها و امکاناتی می‌خواهند این رویا را عملی کنند و جزئیات  چنین طرحی از چه قرار خواهد بود.

فرناز سیفی
تحریریه: یلدا کیانی



فعالیت‌های بانک تجاری ایران و اروپا زیر ذره‌بین دولت آلمان

وزارت‌خارجه آلمان می‌خواهد گردش کار در بانک تجاری ایران و اروپا را با دقت بررسی کند. چنانچه اتهام‌ جاری دایر بر دور زدن تحریم‌ها توسط این بانک محرز شوند، نام این بانک در فهرست موسسات تحریم شده در آلمان قرار می‌گیرد.

یکی از سخنگویان وزارت‌خارجه آلمان اعلام کرده که فعالیت بانک تجاری ایران و اروپا در هامبورگ زیر کنترل شدید قرار دارد. به تاکید وی، موجودیت این بانک موضوع مذاکرات آتی دولت آلمان با کشورهای دیگر از جمله آمریکا نیز خواهد بود.
 بانک تجاری ایران و اروپا در فهرست تحریم‌های آمریکا قرار دارد اما مشمول تحریم‌های اتحادیه اروپا در تابستان گذشته نمی‌شود. این بانک متهم به همکاری با مقامات ایرانی برای دور زدن تحریم‌های مالی علیه جمهوری اسلامی است.
بر اساس قطعنامه شورای امنیت و قطعنامه اتحادیه اروپا، نام بانک ایران و اروپا در هامبورگ در فهرست ضمیمه تحریم‌های بانکی قرار ندارد اما مسئولان آن موظفند مقامات آلمانی را از معاملات بالای ده هزار یورو مطلع سازند و همچنین برای انتقال وجوه بیشتر از ۴۰ هزار یورو، موافقت کتبی مقامات بانک مرکزی آلمان را جلب کنند.
 نام بانک یادشده نخستین بار در ماه ژوئن سال ۲۰۱۰ و پس از گزارش نشریه آمریکایی "وال استریت جورنال" بر سر زبان‌ها افتاد. این گزارش از فعالیت این بانک برای پوشش مالی معاملات مرتبط با شرکت‌های نظامی تامین کننده تجهیزات موشک بالستیک خبر می‌داد. مشارکت این بانک در معاملات میلیاردی برای ایران به‌فوریت توسط مسئولان آن تکذیب شد.
اما در ماه آوریل سال ۲۰۱۱، هفته نامه آلمانی "اشپیگل" از نقش محوری این بانک در معامله نفت میان ایران و هند پرده برداشت و بار دیگر نام و فعالیت آن را برجسته کرد. این گزارش روشن می‌ساخت که هند، پول نفت خریداری شده از ایران را طی توافق با دولت آلمان و در هماهنگی با بانک مرکزی این کشور، از طریق بانک تجاری ایران و اروپا پرداخت کرده است.
آکسل وبر، رئیس بانک مرکزی آلمان  اکسل وبر، رییس بانک مرکزی آلمان، در گفتگو با نشریه اقتصادی "هندلزبلات" تاکید کرده که هماهنگی این بانک در انتقال پول به ایران، طبق نظر و موافقت دولت آلمان بوده است. وی با ابراز نگرانی از زیر سایه رفتن استقلال بانک مرکزی آلمان، خواستار آن شده که نام بانک تجاری ایران و اروپا هرچه زودتر با مساعدت دولت آلمان در فهرست تحریم‌های اتحادیه اروپا قرارگیرد.
منافع تجاری آلمان
افزودن نام بانک تجاری ایران و اروپا به فهرست تحریم‌ها از ماه‌ها پیش مورد درخواست آمریکا بوده است. "هندلزبلات" می‌نویسد که فرانسه و بریتانیا و پاره‌ای کشورهای اروپایی دیگر نیز با این تحریم موافقند اما دولت آلمان همچنان با تصمیم در این عرصه مخالفت می‌ورزد.
 دولت آلمان عنوان می‌کند که مستنداتی در ارتباط با فعالیت این بانک و پروژه‌های اتمی ایران در اختیار ندارد، اما "هندلز بلات" می‌نویسد که اصل موضوع، ناشی از منافع اقتصادی آلمان است. حجم کالاهای صادر شده سرمایه‌داران آلمانی به ایران تنها در سال گذشته بالغ بر ۳ میلیارد و ۷۰۰ میلیون یورو بوده است.
 در این میان، دولت آلمان کمک در پرداخت پول نفت خریداری شده هند از ایران توسط بانک تجاری ایران و اروپا را متوقف کرده است. رسانه‌های هندی نیز گزارش داده‌اند که دولت هند در جستجوی بانک دیگری در اروپا برای پرداخت‌قروض خود به ایران برآمده است.
 دولت هند به دلیل تحریم‌های یک‌جانبه آمریکا و اروپا علیه طرح‌های هسته‌ای ایران، تسویه مبادلات ارزی با این کشور از طریق اتحادیه پایاپای آسیا را در ماه دسامبر ۲۰۱۰ متوقف کرد. ایران دومین صادرکننده نفت به هندوستان پس از عربستان سعودی است و سالیانه ۱۲ میلیارد دلار از این راه درآمد دارد.
از سوی دیگر، محمود بهمنی، رییس کل بانک مرکزی ایران در حاشیه اخبار مربوط به کنترل فعالیت این بانک در آلمان اعلام کرده، این نهاد که با سهام سهامداران ایرانی در آلمان به ثبت رسیده، هم‌چنان به کار خود و ایجاد تسهیلات در مبادلات تجاری با کشورهای دیگر ادامه خواهد داد.




زیر پوست لیبی

لوگوی وبلاگ Revolutionology

هزاران کشته ‌و زخمی‌ و آینده‌ای مبهم، تصویری است که رسانه‌ها از لیبی ارائه می‌دهند. یک شهروند آمریکایی اما لیبی را به گونه‌ای دیگر تجربه کرده است؛ رایان در جستجوی پاسخ این پرسش است که انقلاب لیبی چگونه به وقوع پیوست.

Susanne: „Mehdi, are you carring a gun? “/ Mehdi:”No “ / Susanne: “Under the circumstances, don’t you think that might be a good idea?”/ Mehdi: “We do’t need one”/ Susanne: “Why not?”/ Mehdi: “I have this.”[Rummages in the beat-up Mazda's glove compartment and pulls out... wait for it... a hand grenade]/ Susanne (stunned):”What the hell are you going to do with that?”/ Mehdi: “I’m going to throw it at Gaddafi when I see him.”
چند سطری از وبلاگ رایان مک آلدر http://revolutionology.wordpress.com که در لیبی به سر می‌برد و از اوضاع لیبی نه از طریق رسانه‌ها که از نزدیک و از طریق  همراهی و گفت‌وگو با مردم این کشور باخبر می‌شود.
رایان با مردم کوچه و خیابان حرف می‌زند. از فعالیت‌های روزمره‌‌شان در حالی که شرایط جنگ بر کشورشان حاکم است، می‌نویسد. از هر چه می‌بیند، عکس می‌گیرد و تلاش می‌کند تصویر واقعی از لیبی ارائه دهد. تصویری بر پایه‌ی تجربه‌هایی روزانه‌ از کشوری انقلاب‌زده. در وبلاگ او می‌توان لیبی‌ای را دید که در برنامه‌های خبری اثری از آن نیست، از نزدیکترین فاصله. مردم لیبی چه فکر می‌کنند، این روزها را چگونه سپری می‌کنند؟
رایان جامعه‌شناسی اهل کالیفرنیاست. پیش از لیبی در بحرین بود و کمی بعدتر در مصر. در لیبی هم قصد دارد تا ۱۸ آوریل بماند. او در وبلاگ‌اش توضیح می‌دهد که چرا خطر ِ در لیبی بودن را به جان خریده است: «انقلاب ۲۰۱۱ لیبی چگونه به وقوع پیوست؟ این "پرسش بزرگ" انگیزه‌ی تحقیق من شد.»
در نوشته‌های او با حسین، جوانی ۲۵ ساله آشنا می‌شویم و این‌‌که چگونه از ناآرامی‌ها باخبر شد و کی به صف معترضان پیوست. حسین می‌گوید که از همان آغاز پای ثابت اعتراض‌های خیابانی بوده است و فیس‌بوک در حضور او در خیابان نقش داشته‌ است.
محبوبت سارکوزی و آمریکایی‌ها
یکی از پست‌های این وبلاگ نویس آمریکایی با این جمله‌ی آغاز می‌شود: «کالیفرنیا دقیقاً شبیه لیبی است»، جمله‌ی آغازین فصل دوم کتابی  با نام (Spoken Libyan Arabic) از نویسنده‌ای آمریکایی. رایان هم با سفر به لیبی این جمله را تأیید می‌کند و از شباهت‌های میان سواحل لیبی و سواحل شنی این کشور زیر آسمان آبی با کالیفرنیا سخن می‌گوید. 
با تمام این شباهت‌ها، دنیای مردم لیبی از دنیای هم‌نوعان کالیفرنیایی ‌فرسنگ‌ها فاصله دارد. خیابا‌ن‌ها پراند از خودروهای ساخت کُره. جامعه‌شناس ماجراجوی آمریکایی می‌نویسد: «دوو و هیوندا را می‌توان همه جا دید. ماشین‌های ژاپنی کمی قدیمی‌ترند، دلیل آن هم گران بودن این خودروهاست. ماشین‌های دست‌دوم آمریکایی هم زیاد هستند. مارک‌های اروپایی اما به ندرت دیده می‌شوند.»
در نوشته‌های رایان با فاتح آشنا می‌شویم. فاتح مسافرکشی می‌کند و دووی ساخت ۹۶ را سال پیش ۳۰۰۰ دینار خریده است (تقریباً ۱۸۰۰ دلار)، خودرویی که به گفته‌ی او تمام زندگی‌اش است. فاتح با اشاره به این که شغل دولتی ندارد، می‌گوید: «قذافی به من هیچ چیز نمی‌دهد، این تاکسی همه‌ی آن چیزی است که برای تغذیه‌ کردن همسرم و دو کودکم دارم.»
نوشته‌های وبلاگ او فضایی را که در حال حاضر بر لیبی حکمفرماست به خوبی به تصویر می‌کشندنوشته‌های وبلاگ او فضایی را که در حال حاضر بر لیبی حکمفرماست به خوبی به تصویر می‌کشند. با خواندن نوشته‌های رایان خواننده پی می‌برد که مردم کوچه و خیابان در لیبی طرفداران سفت و سخت سارکوزی، رئیس جمهور فرانسه‌اند. رایان در نوشته‌ای با توضیح این‌که « این مطلب هیچ ارتباطی با نظر من در مورد سارکوزی ندارد، من تنها درباره‌ی نظر عمومی مردم لیبی در بنغاری می‌نویسم»، صدای مردمی را منعکس می‌کند که معتقدند سارکوزی "بهترین" است و "عاشق"‌ او هستند.
رایان از شهروندی درباره‌ی حس ‌و حالش به هنگام بمباران شهرهای لیبی توسط متحدان آمریکا می‌پرسد و کمی به عقب باز می‌گردد و این اتفاق را با بمباران سال ۱۹۸۶ طرابلس و بنغازی توسط نیروهای آمریکایی مقایسه می‌کند. طرف گفت‌وگو با اشاره به عدم دسترسی به رسانه‌ها برای مردم عادی در آن سال‌ها تآکید می‌کند که مردم لیبی نمی‌دانستند در دنیا چه خبر است. او ادامه می‌دهد، در آن سال‌ها تنها چیزی که می‌شنیدند، بد و بیراه‌هایی بوده که قذافی نثار آمریکا می‌کرد و می‌گوید: «اما حالا فرق می‌کند. ما حالا می‌دانیم در دنیا چه خبر است. ما امروز الجزیره و العربیه را داریم.»
عادت‌ها را جنگ عوض نکرده است
خوبی خواندن وبلاگ رایان این است که می‌توانی از فضایی به فضای دیگر سفر کنی. مثلاً این‌که مردم لیبی بعد از غذا چای شیرین می‌نوشند، اغلب چای سبز یا قهوه‌ی عربی که در فنجان‌های کوچک سرو می‌شود. یا مهمان اتاق‌های نشینمنی می‌شوی که در آن، «دورتادور (اتاق) نشسته بر روی راحتی‌های مخصوص (مخده) در حال دیدن آخرین خبرها در کانال الجزیره یا العربیه‌‌اند» که «همیشه روشن‌اند.»
رایان می‌پرسد که آیا تنها از وقتی در لیبی انقلاب شده، مردم شروع ‌کرده‌اند اخبار را بدون وقفه از طریق ماهواره در خانه‌هاشان ببینند؟ پاسخ منفی است، «الجزیره یا العربیه همیشه روشن‌اند، حالا چه انقلاب باشد چه نباشد.»
از نوشته‌های اوست که پی می‌بریم چرا در لیبی، به هنگام رانندگی نباید دست مشت کرده را با موزیک در هوا تکان داد. محمد به رایان توضیح می‌دهد: «دست مشت کرده در هوا، این کاری است که قذافی و یارانش انجام می‌دهند.»   
لیبی از ۱۵ فوریه تا کنون پای ثابت خبرهای جهان است. هزاران کشته و زخمی تا به این‌جا یادگار خیزشی است که هنوز پایانی برای آن نمی‌توان متصور بود. تصویری که از لیبی به سراسر جهان مخابره می‌شود نیز چیزی جز ناآرامی و ناامنی در برابر چشم بیننده نمی‌گذارد. وبلاگ رایان اما دریچه‌ای است به انگیزه‌ی مردمی که انقلاب کرده‌اند و روزمرگی ملتی که در کنار آتش و دود و خون، هم‌چنان زنده است و در کنار گریه، گاهی هم می‌خندد. تصویر ملتی که می‌داند با شنیدن صدای هر انفجاری نباید از جا برخاست و دست به تفنگ برد:
Me: “You guys hear that?” /Ahmad: “TNT.”/ Me: “You think it was an attack on the Transitional Council?” /Ahmad: “They’re fishing.”/Me: “Huh?” 
صید ماهی  با روش blast fishing. روشی که در آن با انفجار دینامیت ماهی‌ها را صید می‌کنند. کاری که هر چند غیر قانونی است اما شاید کشتن دسته‌جمعی ماهی‌ها این روزها در مقایسه با جنازه‌های بی‌شمار آدم‌ها در لیبی، چندان خودنمایی نمی‌کند.

یلدا کیانی
تحریریه: مصطفی ملکان




محسن مصطفوی در مصاحبه با ال پائیس

حفظ شرایط شهرها بسیار سخت است

محسن مصطفوی، آرشیتکت و استاد ایرانی تبار که تاکنون ریاست سه موسسه بزرگ آموزش معماری را به عهده داشته است در دنیا به عنوان شخصیتی معتبر شناخته می شود که درباره آینده معماری و شهرسازی و علوم مرتبط سخن های جدی دارد. وی هفته گذشته در شهری در اسپانیا درباره گسترش و توسعه شهرهای جدید سخن گفت که انعکاس وسیعی در اروپا یافت.
مصطفوی درحال حاضر ریاست دانشکده معماری دانشگاه هاروارد در ایالات متحده را برعهده دارد. او در گذشته ریاست دانشکده معماری دانشگاه کرنل و ریاست مدرسه معماری AA در لندن را برعهده داشته و یکی از داوران جایزه معتبر معماری آقاخان و از اعضای هیأت علمی مؤسسه ون آلن است.
این استاد و رییس دانشکده معماری دانشگاه هاروارد، معتقد است تحولات بزرگی که می توانند در این قرن تأثیرگذار باشند، با شکل جدیدی از تفکر و اندیشه مرتبط اند.
او در آخرین روز از اولین "نشست بین المللی گسترش و توسعه شهری" که توسط شهرداری شهر ویتوریا در شمال اسپانیا برگزار شده بود سخنرانی کرد. در سخنرانی آقای مصطفوی به استفاده از شیوه های نوین مانند نقشه هایی که در مکزیکوسیتی مورد استفاده قرار گرفته اند و با حس بویایی کار می کنند اشاره کرد: هر محله، یک بوی خاص.
او در مصاحبه ای با ال پائیس به برخی سؤالات پاسخ گفته است. این مصاحبه را می خوانید.

آیا می توان تا ۲۰ سال آینده از اثر ویتوریا مانند اثری که گوگنهایم در شهر بیلبائو گذاشته سخن بگوییم؟
شاید. در اسپانیا و به ویژه در منطقه باسک، به لطف مشخصه های اقتصادی، این امکان وجود دارد که شهرها را به صورت متفاوتی درک کنیم. شهر ویتوریا، به مانند دیگر شهرها، مدت هاست که در بطن توسعه های شهری قرار دارد. من فکر می کنم که مهم ترین عامل، میزان بالای تعهد و التزامی است که در این شهر دیده می شود. چنین چیزی در همه جا به چشم نمی خورد.

پیشنهادات این شهر برای دیگر شهرهای جهان حائزاهمیت بوده...
بله، ازیک طرف خطراتی وجود دارد که باید به استقبال آنها رفت و تجربیاتی که به دست آورده می شود، و ازطرف دیگر امکان و میزان دسترسی به اشکال جدیدی از دانش های علمی. فکر می کنم که دانش علمی را بتوان با تخیلات نو غنی کرد. و البته اینها برای شهری که شما می خواهید کافی نیست. بلکه باید شرایط و بسترسازی مناسبی انجام شود.

آیا علوم زیستی حرفی برای گفتن خواهند داشت، به عنوان مثال در طراحی شهرهای آینده؟
علوم زیستی به تنهایی خیر. بلکه باید با دیگر علوم و رشته ها آمیخته شوند. یکی از مسایلی که من به شدت به آن معتقدم و اکنون نیز در دانشکده ام درگیر آن هستیم، پرداختن به چندین موضوع و رشته مختلف دانشگاهی در آن واحد است. این مسأله به ما کمک می کند تا چیزهایی تولید کنیم که قبلاً در وهم  هم نمی گنجید.

آیا این یعنی جدا شدن از سنت گرایی؟
بی شک ما از سنت ها می آموزیم. این بدین معنی نیست که با آن مخالف باشیم و بخواهیم همه چیز نو شود. من دوست ندارم شاگردانی تربیت کنم که صرفاً آینده گرا باشند. بسیار مهم است که به فکر شرایط و ایده های جدید در شهرسازی باشیم، ولی باید برای شهرهایی که از قبل وجود داشتند  نیز امکانات جدیدی را فراهم کرد. زمانی که شخصی با یک محدودیت مواجه است با دو گزینه روبرو می شود: یا آن را به صورت یک نکته منفی می بیند که امکانات را کاهش می دهد، یا آن را به عنوان یک کاتالیزور می بیند که می تواند معیارها و زمینه های جدیدی را برای تصورات بعدی ایجاد کند.

شما همچنین از راه هایی سخن گفتید که ما را به دوام و پایداری طولانی مدت نزدیک می کند.
دوام و حفظ شرایط برای مدت طولانی مسأله بسیار مشکل و خسته کننده ای بوده است. اگر ما به چیزهایی که گفته می شود دوام دارند نگاه کنیم، می بینیم که بسیار ابتدایی هستند و چندان زیبا و جالب توجه به نظر نمی آیند. ما باید در برابر آن مقاومت کنیم.

چه فنآوری هایی در این قرن مهم ترین اند؟
فکر می کنم مهم ترین آن مربوط به ایجاد تحول در آنچه می اندیشیم باشد. باید تغییر و تحول را از خودمان آغاز کنیم.

لطفاً مثالی بزنید.
ما معمولاً فکر می کنیم که برخورداری از تصورات برگرفته از استعداد ذاتی برخی افراد است که توانایی های طراحی یا هنری دارند، درحالی که برخی دیگر بیشتر از جنبه علمی بهره می برند. همیشه می توان شرایط را بهتر کرد، همان طور که یادمان ها به ما کمک می کنند تا مطالب را بهتر در حافظه مان نگاه داریم.

منبع: ال پائیس، ۲ آوریل




مقاله فایننشیال تایمز درباره پشت پرده همکاری آلمان و هند

باز هم قدرت آمریکا راه ایران را بست

گرت وایزمن

به گفته مقامات آلمانی، هند موافقت کرده است که حواله های مالی برای پرداخت پول نفت ایران از طریق بانک های آلمانی را متوقف کند. برلین امیدوار است این اقدام هند، از فشار آمریکا بر آن کشور  برای برداشتن گام های بزرگتر بکاهد.
آمریکا برای برهم زدن توافقی که آن را برخلاف چهارچوب تحریم های سازمان ملل در جهت توقف برنامه هسته ای ایران تشخیص داده، به رایزنی در پشت صحنه مشغول بوده است. بر اساس توافق یاد شده، یک بانک آلمانی تحت مالکیت ایران و نیز بانک مرکزی آلمان، انتقال پول نفت به ایران را پردازش می کردند.
مسؤولان اعلام کردند گفتگو میان آلمان و هند به تعهد دهلی نو برای "توقف" این روند منجر شده است. یک مقام وزارت بازرگانی هند به خبرگزاری رویترز گفت، این وزارتخانه در ظرف روزهای آینده با برگزاری نشستی به دنبال یک راه حل دایمی تر خواهد بود.
هرچند آمریکا بانک آلمانی- ایرانی هندلزبانک (ای- آی- اچ) را سال گذشته در فهرست سیاه خود قرار داد، اما به گفته برلین، هیچ سندی که دال بر ارتباط این بانک با برنامه هسته ای ایران و یا تخطی از تحریم های سازمان ملل باشد، در اختیار ندارد.
آمریکا می گوید ای- آی- اچ به چهار بانک دیگری که خود مشمول تحریم های اتحادیه اروپا و آمریکا هستند، خدمات مالی ارائه می دهد. این بانک در عین حال، به عنوان یکی از معدود منابع باقیمانده ایران برای دسترسی به سیستم مالی اروپا، عمل می کند.
واشنگتن در عین حال می گوید هندلزبانک از طریق انجام مبادلات مالی میان یک صادر کننده تسلیحات و یک گروه به نمایندگی ازسوی ایران، مستقیماً به اشاعه جنگ افزار کمک کرده است.
فایننشیال تایمز مطلع شده است که سازمان اطلاعات آلمان، از یافتن اسنادی که مورد قبول دادگاه باشد بازمانده است. این امر بدان معنی بود که هندلزبانک هامبورگ آلمان از قرار گرفتن در فهرست تحریم های مالی اتحادیه اروپا برکنار  و مجازبود به دریافت یا پرداخت های مالی اقدام کند.
این رویداد برگی دیگر به فصل روابط گاه پرتنش آلمان و آمريکا بر سر ایران افزوده است. واشنگتن عزم و اراده آلمان برای اجرای تحریم های موجود، به دلیل روابط قدرتمند تجاری خود با ایران، را زیر سؤال برده است.
هند پس از خروج از اتحادیه پایاپای آسیایی، که ایران نیز در آن عضویت دارد، به استفاده از بوندزبانک و در نتیجه نظام مالی آلمان، به عنوان سیستم اصلی پرداخت های خود تشویق شد.
این سرآغاز یک تحرک پرخطر برای هند بود زیرا این کشور تلاش می کند میان فشار وارده از سوی آمریکا و الزامات اقتصادی برای تأمین انرژی و نیز صادرات محصولات هند، توازن برقرار کند. ایران حدود 12 درصد واردات نفتی هند را تأمین می کند و به این ترتیب، دومین تأمین کننده بزرگ نفت برای این کشور محسوب می شود. از سوی دیگر، ایران وارد کننده مهم برنج و چای هندی است.
مقامات برلین گفتند هرچند واردات نفت از ایران و پرداخت بهای نفت ناقض هیچ تحریمی نیست، اما هند موافقت کرده است که دیگراز طریق بانک مرکزی به هندلزبانک پرداختی نکند.
مقامات آگاه می گویند بوندزبانک پرداخت های اخیر را تنها پس از "رایزنی بسیار" با مقامات ارشد دولت فدرال انجام داده است.
منبع: فایننشیال تایمز- 5 آوریل




حلیل اسلیت از برگ برنده های اوباما:

راه های نفوذ به ایران بدون اسلحه

قبل از انتخابات ریاست جمهوری ایران در تاریخ ۱۲ ژوئن ۲۰۰۹، رییس جمهور باراک اوباما برای متقاعد کردن حکومت جمهوری اسلامی به چشم پوشی از برنامه هسته ای، بیشتر به هویج ها تکیه کرده بود تا به باتوم ها. ولی پس از سرکوب های خشونت بار معترضان به نتیجه انتخابات از سوی حکومت تهران، نسبت مشوق ها [هویج ها] و بازدارنده ها [باتوم ها] معکوس شد.
دولت اوباما چه شیوه هایی برای اعمال فشارهای غیرنظامی در قبال حکومتی که روز به روز سرکش تر و یاغی تر به نظر می رسد دراختیار دارد؟
مهم ترین تناقض در اقتصاد ایران بدین شرح است: با اینکه این کشور دومین ذخایر بزرگ نفت و گاز را در جهان دراختیار دارد و از لحاظ صادرات جهانی نفت نیز در مقام چهارم قرار دارد، ولی شرایط اسفبار زیرساختی آن این امکان را به وجود نیاورده که بتواند برای نیازهای داخلی خود بنزین کافی تولید کند و به همین دلیل مجبور است تا ۴۰ درصد از بنزین مصرفی خود را از بخش واردات تأمین نماید. بخش گاز ایران به شدت در برابر فشارهای خارجی آسیب پذیر است. همین مسأله به خوبی توضیح می دهد که چرا "لایحه تحریم بنزین تولید شده ایران" ازسوی بیش از ۲۰۰ نماینده و ۶۱ سناتور مورد تأیید قرار گرفت.
این لایحه به دولت آمریکا اجازه می دهد که عملیات شرکت های خارجی ای که برای ایران بنزین تأمین می کنند یا در انتقال گاز دست دارند مختل کند. شرکت هایی مانند شرکت نروژی "آکر کورنر پاورگاز"، پالایش کننده بنزین ایران، و همچنین شرکت بزرگ بیمه آلمانی "مونیخ ره"، بیمه کننده کشتی ها به مقصد ایران، مورد تحریم قرار خواهند گرفت.
درواقع، تحریم های پیش بینی شده در این لایحه امکان دستیابی این شرکت های خارجی به بازارها و سرمایه های آمریکایی را ازبین می برد. این لایحه بی شک فلج کننده ترین شکل فشار خواهد بود که به صورت تحریم اعمال می شود.
شیوه دیگر برای اعمال فشار، "قانون تحریم های ایران" است که در سال ۱۹۹۶ تصویب شده و براساس آن، شرکت های خارجی نمی توانند بیش از ۲۰ میلیون دلار در سال در بخش انرژی ایران سرمایه گذاری کنند. مشکل این است که این قانون هرگز به صورت کامل برای شرکت ها و سازمان های خارجی اجرا نشده و صرفاً برای مأیوس کردن شرکت های غول پیکری مانند "رویال داچ شل" هلندی، "توتال" فرانسه، "او. ام. وی." اطریش، و "انی" ایتالیا در بهره برداری های عظیم نفتی در ایران به کار گرفته شده. اگر این قانون تأثیر موردنظر را بر توتال و انی گذاشته است، ولی سرمایه گذاری شرکت رویال داچ شل در سال ۲۰۰۸ برای اولین بار طی چند سال از سقف ۲۰ میلیون دلار گذشت.
فعالیت های روزافزون شل در ایران باعث شد تا سازمان غیردولتی هلندی "کمیته ایران و هلند" با هدف توقف برنامه نظامی هسته ای تهران، در زمان نشست سالانه سهام داران در ماه می، سؤالات دردسرآفرین بسیاری را از یروئن فان در ویر، مدیر عامل رویال داچ شل، بپرسد، ازجمله اینکه آیا حقوق بشر در ایران ازسوی آن شرکت رعایت می شود و اینکه آیا آن شرکت به قوانین وضع شده آمریکا در مورد تحریم ها احترام می گذارد.  
فرانک فان دالن، نایب رییس کمیته ایران و هلند، و رییس سابق فدراسیون همجنس گرایان هلند در این رابطه اظهار داشت: "برای این کمیته قابل درک نیست چرا شرکت شل متوجه نمی شود که درحال جاودانه کردن حکومت بی رحم جمهوری اسلامی است. به علاوه، شرکت شل با توجه به سیاست فعلی ایالات متحده و تحریم های اعمال شده، با نادیده انگاشتن خطرات سرمایه گذاری در ایران، نسبت به منافع سهامداران خود بی اعتنا بوده است."
سری بعدی قوانین علیه ایران "قانون احیای تحریم های ایران" است که مورد حمایت هر دو اردوگاه در مجلس نمایندگان و مجلس سنا می باشد. این قانون از سوی رییس جمهور اوباما در زمانی که سناتور بود پیشنهاد شده است. براساس آن، دولت های محلی و ایالات می توانند از شرکت های بین المللی ای که در بخش انرژی ایران سرمایه گذاری می کنند خارج شوند. براساس آن همچنین بودجه های تأمین شده و سرمایه گذاران از پیگرد قضایی مصون خواهند بود.
جدا از قوانین پیشنهاد شده، ۱۴ ایالت قوانین عدم سرمایه گذاری را رسماً پذیرفته اند و ۶ ایالت سیاست عدم سرمایه گذاری در ایران را اتخاذ کرده اند.
مخاطب غیرمستقیم این قوانین آمریکا شرکت های اروپایی ای هستند که از زیرساخت های انرژی و تکنولوژیکی ایران نگهداری می کنند. رییس جمهور اوباما بین حکومت ایران و اروپایی که حریص انرژی است و می خواهد به ذخایر نفت ایران دست پیدا کند و فن آوری های پیچیده خود را به حکومت آن بفروشد گیر افتاده است. آلمان بزرگ ترین شریک بازرگانی ایران در اروپاست و حجم مبادلات بازرگانی میان این دو کشور در سال ۲۰۰۸ در حدود ۴ میلیارد یورو بوده است.
افشای این موضوع که شرکت بزرگ آلمانی زیمنس، به همراه شریک فنلاندی اش نوکیا، تجهیزات نظارت و شنود به حکومت جمهوری اسلامی فروخته اند، کم کم دارد در اروپا به یک رسوایی تبدیل می شود. این تجهیزات از ژوئن ۲۰۰۹ به حکومت تهران این امکان را داده تا در استفاده از اینترنت، تلفن های همراه و توئیتر محدودیت ایجاد کند.
با این حال، پارلمان فدرال آلمان نمی خواهد عرصه اقتصادی را بر بیش از ۵۰۰۰ شرکت آلمانی فعال در ایران تنگ کند یا قانونی را وضع نماید که روابط اقتصادی رو به گسترش با تهران را کاهش دهد. به همین دلیل است که رییس جمهور اوباما، استوارت لوی، معاون سابق وزارت خزانه داری در امور تروریسم و اطلاعات مالی دوره بوش را همچنان نگاه داشته است. او در سال ۲۰۰۷ سه بانک آلمانی [درسدن بانک، کومرتس بانک، دویچه بانک] را مجبور کرد تا فعالیت های خود را در ایران متوقف کنند.
رییس جمهور اوباما همچنین می تواند با تحریم بانک مرکزی ایران، فشار را بر حکومت جمهوری اسلامی افزایش دهد. ایالات متحده قبلاً برخی از بانک های ایرانی، مانند ملی، ملت، سپه، صادرات، و همچنین بانک توسعه صادرات را به دلیل حمایت از گسترش اتمی و تروریسم تحریم کرده است. درحال حاضر مبادلات این بانک ها تماماً ازسوی بانک مرکزی ایران انجام می شود. اگر رییس جمهور اوباما تدابیر شدیدی علیه بانک مرکزی اتخاذ کند، ممکن است کل سیستم مالی ایران بلوکه شود.
سازمان ها و شرکت های خارجی که برای مبادلات شان روی بانک مرکزی حساب می کنند، دیگر به سیستم مالی و بانکی آمریکا دسترسی نخواهند داشت. این شرکت ها که خود را بر سر دوراهی تجارت با ایران یا با ایالات متحده می بینند، بی شک مبادلات بازرگانی خود را با حکومت ایران قطع خواهند کرد.
منبع: اسلیت، ۲ آوریل