۱۳۸۹ بهمن ۲۳, شنبه

مهمترین خبرهای روز شنبه بخش دوّم تحلیل ها و آخرین گزارشات از اعتراضات، بازداشتها، زندان، و بیدادگاهها --- بیانیه ها

خانه تیمی مهرآباد جنوبی، ۸ تیر ۱۳۵۵- حمید اشرف در این خانه کشته شد.
خانه تیمی مهرآباد جنوبی، ۸ تیر ۱۳۵۵
نمی توان از ۸ تیر گفت، بدون اینکه از زمستان ۵۴ و بهار ۵۵ گذر کرد. ضربه ای که در هشتم تیر ۱۳۵۵ بر سازمان فدایی فرود آمد سخت ترین و سنگین ترین ضربه ای بود که سازمان در طول حیاتش خورده بود؛ نه به خاطر تعداد فداییانی که کشته شدند و یا امکاناتی که از دست رفت؛ که این حادثۀ تلخ را ما بارها از سر گذرانده بودیم، به خاطر اینکه در این ضربه رهبری سازمان و در رأس همه و برتر از همه، حمید اشرف، چریک ورزیده و برجسته ترین کادر عملیاتی و تشکیلاتی ما، همه با هم از بین رفتند.
قبلاً نیز پیش آمده بود که رهبران سازمان شهید بشوند، اما در آن شرایط و در آن سال، سنگین تر از همه، اتفاق افتاد. در آن روز، هشت تیر ۵۵، ما همۀ تخم مرغ هایمان را که در یک سبد گذاشته بودیم، از دست دادیم. جلسۀ مرکزیت سازمان هدف قرار گرفت و ساواک بعد از ماه ها پیگیری و تجسس، سرانجام حساس ترین لحظه را یافت و ضربه خود را فرود آورد.
اما، چرا می گویم نمی توان بدون یادآوری زمستان ۵۴ و بهار ۵۵ به هشتم تیر رسید؟ همان طور که تا به حال بارها اشاره شده، سازمان از زمستان ۵۴ زیر ضرب رفت.
با دستگیری بهمن روحی آهنگران و باز شدن رمز دفترچه یادداشت او توسط مأموران ساواک، ضربه ها شروع شد. البته در آن موقع ما هنوز نمی دانستیم که ساواک چطور به پایگاه های مختلف در شهرهای مختلف رسیده است؛ ولی یک چیز روشن بود، ضربه از دسته شمال شروع شده بود و آن موقع بهمن مسئول دسته شمال بود.

درباره نویسنده

شیدا نبوی (فاطی)، بعد از گذراندن یک دوره آموزشی روزنامه نگاری به کار در روزنامه کیهان پرداخت. و همزمان به تحصیل در رشته روزنامه نگاری هم ادامه داد و جزو اولین فارغ التحصیلان دانشکده روزنامه نگاری بود. او در سال ۵۲ در ارتباط با پخش و تکثیر کتاب "مبارزه مسلحانه، هم استراتژی هم تاکتیک" دستگیر شد و پس از گذراندن چند ماه در زندان، از روزنامه اخراج شد. او از طریق روابط زندان با سازمان در ارتباط قرار گرفت و سرانجام زیر فشار مراقبت های مداوم ساواک و تصمیم سازمان، به زندگی چریکی روی آورد. وی بعد از انقلاب در تحریریه نشریه کار حضور داشت و در جریان انشعاب اقلیت و اکثریت در صف اقلیت قرار گرفت. در سال ۱۳۶۲ و پس از خروج از ایران، در هیچ تشکیلات سیاسی عضو نشد و اکنون عضو هیئت تحریریه گاهنامه "چشم انداز" است.
در ساری، بابل، شاهی، گرگان و ... پایگاه ها و امکانات مخفی و اعضاء و هواداران علنی سازمان، همه زیر ضرب رفتند. در شهرهای مختلف به پایگاه های متعدد حمله شد و در درگیری های سختی که پیش آمد، تعداد بسیاری از فداییان شهید شدند.
برخی از این پایگاه ها تازه دایر شده و هنوز حرکتی در آنها صورت نگرفته بود و رفت و آمد زیادی نشده بود که ساواک بتواند آن را شناسایی کند.
ما هم پایگاه گرگان را تازه درست کرده بودیم. این پایگاه هیچ ارتباطی با پایگاه های دیگر نداشت و تنها دو نفر یعنی بهمن روحی آهنگران و زهرا آقانبی قلهکی (لیلا)، که به فاصله کوتاهی بعد از بهمن دستگیر شد، آدرس آن را می دانستند.
به هر حال، ما در آنجا درگیر شدیم و رفیق مسرور فرهنگ در همان جا شهید شد.
یک غروب، لیلا، مسئول تیم ما، در زمان مشخص شده به پایگاه نیامد. و این، در زندگی چریکی معنای شومی دارد. مسرور به پایگاه قبلی، که تلفن هم داشت، رفت تا ببیند علامتی وجود دارد یا نه. خبری نبود. رفیق مصطفی حسن پور به جایی در شهر دیگری تلفن کرد و باز هم خبری نبود.
اضطراب و نگرانی بالا می گرفت. ولی شب بود و ما هیچ چاره ای جز صبر نداشتیم. به علاوه چون یک پایگاه قدیمی و خالی در گرگان وجود داشت، قرار رفقا این بود که در صورت لزوم و در صورت دستگیری، آدرس آنجا را بدهند.
بنابراین، از این جهت خطری حس نمی کردیم. صبح مصطفی حسن پور و من به تلفنخانه رفتیم شاید بتوانیم با جایی تماس بگیریم، بی نتیجه برگشتیم و باز هم به خیال تخلیه پایگاه نیفتادیم چون قرار تخلیه نداشتیم و همین جا بگویم که این از اشتباهاتی بود که کمتر در سازمان پیش می آمد.
قرار تخلیه بعد از دو ساعت تأخیر یک رفیق، در هر شرایطی، اجباری بود. اگر بعد از دو ساعت رفیق دستگیر شده آدرس پایگاهی را می داد خیانت محسوب نمی شد. به هر حال، حسن پور گفت به شهر دیگری می رود تا مستقیماً تماس بگیرد. او رفت و ماریال مسرور فرهنگ، یوسف قانع خشک بیجاری و من، مشغول برنامه های روزانه خودمان بودیم.
یک بار هم من برای خرید چوب از خانه بیرون رفتم و در بازگشت، پیرزن گدایی را دیدم که در جلو خانه ما، در نبش کوچه ایستاده بود؛ خانه ما در نبش دو کوچه واقع بود و دو در داشت، کمی مشکوک شدم، و این را به رفقا گفتم.
مقداری غذا برداشتم و برای او بردم تا شاید بتوانم بفهمم کیست، قیافه مردانه و صدای کلفتی داشت و می شد گفت زن ریش داری است. غذا را دادم و گفتم ننه، چرا اینجا ایستاده ای، اینجا که کسی رد نمی شود. گفت منتظرم از خانه آن حاجی برایم گوشت بیاورند.
این را راست می گفت، همسایه ما از حج برگشته بود و آن روز گوسفند قربانی می کرد ولی درِِ خانه او به این کوچه باز نمی شد. کمی بعد، زنگ ناگهانی در و "همسایه جدید" که نردبان می خواست، برای ما غیرعادی بود.
من خواستم در را باز کنم که یوسف از پشت پنجره سالن نگاه کرد و فریاد زد:"نرو. مسلسل دارد". ما محاصره شده بودیم و می بایستی طرح فرار را اجرا می کردیم. می بایستی اسناد محرمانه سازمانی را که با صفر و دوصفر رده بندی می شد و زیاد هم بود، از بین می بردیم و از خانه می گریختیم.
همیشه اسناد دو صفر در هر شرایطی باید از بین می رفت و به دست دشمن نمی افتاد، حتی به قیمت از دست رفتن یک رفیق. آن روز یک هفته از مخفی شدن یوسف می گذشت و او هنوز مسلح نبود و فقط یک سیانور داشت. قرار بود مسرور در غیاب مصطفی مسلسلچی باشد و من عقبدار، و یوسف در میان ما که بتوانیم او را محافظت کنیم.
آنها مرتب به در می کوفتند و فریاد می زدند:"بازکن، بازکن". من مسئول اجرای طرح فرار بودم، بنزین را روی دو پیت مدارک دوصفر ریختم نگاهی به مسرور کردم که بدانم آماده است یا نه و او علامت داد که حاضر است. یوسف کبریت کشید و آن را روی پیت ها انداخت و آتش با صدای مهیبی شعله کشید. به محض اینکه ما اسناد را به آتش کشیدیم، صدای بی امان رگبار گلوله هم برخاست که به درهای آهنی خانه، در عقبی خانه و در واقع گاراژ، و پنجره ها می خورد و شیشه ها فرو می ریخت.
من می بایست از حیاط، یک نارنجک به بیرون می انداختم و مسرور با مسلسل از در اصلی خانه خارج می شد و بعد یوسف.
چنین کردیم و به محض اینکه من که سومین نفر بودم پایم را از در بیرون گذاشتم، دیدم که مسرور به جلو خم شد و افتاد. یوسف به سرعت مسلسل را از دست او کشید و با شعار مرگ بر شاه، اول رگباری بی هدف و بعد رگباری به مسرور بست و من که در این موقع با اسلحه ای در یک دست و کوکتل مولوتفی در دست دیگر، نزدیک دیوار ایستاده بودم، ضمن ستایش قاطعیت یوسف او را صدا می زدم که بیاید.
همین جا بگویم که این یک قرار سازمانی بود که وقتی می دیدیم رفیقی مجروح شده و امکان گریز از درگیری را ندارد و ما هم نمی توانیم او را با خود حمل کنیم، به عنوان یک وظیفه می بایست او را شهید می کردیم تا زنده به دست دشمن نیفتد.
دستگیری یک چریک زنده برای پلیس اهمیت فوق العاده داشت و با شکنجه های سخت و دشوار سعی می کرد از او اطلاعات بگیرد. جنگ بود. ما با رژیم در جنگ بودیم و جنگ هم قوانین خود را دارد.
به هر حال، ما هر دو شعار می دادیم و می دویدیم. شعار می دادیم و به مردمی که از لای درهای خانه ها سرک کشیده بودند می گفتیم بروید تو... بروید تو... .
در طرح فرار می بایست از کوچه ای می گذشتیم و من در آنجا علامت خطری برای دیگر اعضای پایگاه که در بیرون بودند، می زدم و همین کار را هم کردیم. آن موقع نمی دانستیم زهرا یا بهمن و یا مصطفی کدام یک این علامت را خواهند دید. هنوز نمی دانستیم کی ضربه خورده و کی سالم است.
ولی مصطفی حسن پور که غروب همان روز به گرگان مراجعه کرده بود، با دیدن این علامت فهمیده بود که مسئله ای برای ما پیش آمده و برگشته بود.

یکی دو روز بعد روزنامه ها را دیدیم که شرح این درگیری را نوشته بودند و عکس های خانه را هم چاپ کرده بودند. درها و پنجره ها مشبک شده و خانه سوخته بود. بعد از دیدن عکس ها تازه معنی واقعی و ترسناک آن همه صدای گلوله را فهمیدم!
آنها عکس مواد منفجره و شیمیایی و رنگ و وسایل چاپ و هرچه را که در خانه یافته بودند به عنوان اسناد جرم "خرابکاران" چاپ کرده و نوشته بودند که در این خانه یک دختر و یک پسر کشته شدند، در حالی که فقط مسرور کشته شده بود و من گریخته بودم.
در شهر گنبد، یوسف به خانه دو رفیق علنی که در بابل می شناخت تلفن کرد تا شاید بتوانیم به آنجا برویم. آنها هم ضربه خورده بودند. به هر حال، من و یوسف بعد از دویدن های زیاد، با مشکلات بسیار و چند بار عوض کردن اتوبوس و گذشتن از شهرهای مختلف خود را به تهران رساندیم و برای دو روز بعد قرار گذاشتیم و از هم جدا شدیم تا هر یک برای حفظ خود و ارتباط با سازمان امکانی بیابد.
قرارمان را در شرق تهران گذاشتیم که من بیشتر می شناختم. روز موعود من سر قرار رفتم ولی او را ندیدم. دو قرار اضطراری دیگر را هم اجرا کردم و او نیامد.
پریشان و نگران و بدون هیچ ارتباطی با سازمان در خیابان های آن منطقه راه می رفتم و فکر می کردم چه بکنم و به کجا پناه ببرم. امکاناتی که دو شب قبل را در آن گذرانده بودم و با کمال محبت و فداکاری خطر کرده و مرا پذیرفته و لباس و پول در اختیارم گذاشته بودند محدود بود و نمی توانستم دوباره به آن مراجعه کنم.
من در رسیدن به تهران و بعد از جدا شدن از یوسف به دو دوست قدیمی مراجعه کردم. با کمک آنها، آن روز و آن شب را در پستوی یک مغازه گذراندم و فردایش آنها مرا به خانه ای بردند.
پناهگاه دوم من خانمی بود که با دو بچه اش در آپارتمانی زندگی می کرد. دوستان گفته بودند که ممکن است پدر بچه ها برای دیدارشان بیاید، ولی آن خانم پذیرفته که مرا به عنوان دوستی قدیمی معرفی کند و نگذارد مسئله¬ای پیش بیاید.
آنها بعد از ساعتی، یک چمدان محتوی چند لباس و لوازم آرایش و حتی یک کلاه گیس برایم آوردند تا اگر لازم باشد بتوانم تغییر قیافه بدهم. ما شام مختصری خوردیم که به قول آن خانم مهربان و فداکار برای بچه هایش هم سئوال برانگیز بود: "چون می دانند که امکان ندارد من از مهمانی با نان و کالباس و پنیر پذیرایی کنم. بنابراین فهمیده اند که من با این مهمان خیلی احساس نزدیکی و صمیمت می کنم."
و به واقع هم صمیمت او فوق العاده بود. همان شبانه، بعد از این که بچه ها خوابیدند، دست به کار دوختن لباس برای من شد. ما در سالن خانه اش نشسته بودیم و حرف می زدیم. می گفت:"بالاخره رؤیای من به واقعیت پیوست و توانستم یکی از "آنها" را ببینم. همیشه با خود می گفتم آیا می شود یک روز من هم آنها را ببینم و برایشان کاری انجام بدهم. حالا دارم برایشان لباس می دوزم." و البته منظور از "آنها" چریک ها بودند.
او بسیار هیجان زده بود و با همان هیجان اما سریع پارچه را اندازه می گرفت و می برید و می دوخت. اتفاق خنده داری که هیجان آن شب را کامل کرد این بود که در همین لحظات هیاهویی در راهروها و پله های ساختمان برپا شد.
من فکر کردم ساواک پی به مخفیگاه من برده و حمله کرده است. طبیعتاً او نیز همین تصور را کرد. گفت:"تو بیرون نیا تا ببینم چه خبر است" و خودش در کمال شهامت از آپارتمانش بیرون رفت و بعد از چند دقیقه برگشت و با آرامش خیال گفت:"چیزی نیست. در آپارتمان طبقه پایین تر آتش سوزی کوچکی شده بود."
فردای آن شب، رفیق میزبان من، مرا با اتومبیل خود و با لباس نو، به منطقه ای دور از خانه شان برد و از هم جدا شدیم و دیگر هرگز ندیدمش. اما چهره مهربان و هیجان زده او همیشه در ذهنم است. به هر حال، من دیگر نمی توانستم به آن خانه برگردم. پریشان و مضطرب در کوچه ها راه می رفتم. حس می کردم که چریک بی ارتباط، تنهاترین آدم دنیاست. ناگهان منظره ای را دیدم که یک بار دیده بودم و نمی بایست می دیدم، یعنی نمی بایست نشانم می دادند.
معروف است که وزارت امور خارجه انگلیس اسناد محرمانه دولتی را هر سی سال منتشر می کند. من هم آنچه را اینک می گویم برای اولین بار است که بازگو می کنم. نه! دومین بار. چون همین چندی پیش آن را برای دوستی تعریف کردم. منظره ای که دیدم چادرهای عده ای کولی و خانه به دوش بود که در زمین نساخته ای برپا شده بود. ایستادم به تماشا.
می دانستم که این منظره را دیده ام. یادم آمد از پنجره پایگاهی آن را دیده ام که یکی دو ماه پیش وقتی رفیق پری آیتی (در فروردین ۵۵ در یک درگیری خیابانی در نارمک شهید شد) در یک شلیک سهوی از ناحیه کشاله ران زخمی شده بود، مرا برای چند روزی چشم بسته به آنجا برده بودند.
در ضمن، همان پایگاهی بود که قبل از آن هم، در هنگام مخفی شدنم به آنجا برده بودندم. من و پری دوستی صمیمانه ای داشتیم که در زندان شکل گرفته بود. یک روز نشسته بودیم و صحبت می کردیم. به پنجره این اتاق، پرده اتاق من در خانه پدریم آویخته بود که خودم آن را به پری داده بودم. به اضافه چرخ خیاطی خودم که آن را هم همراه پرده داده بودم و رفقا آن را برای عادی سازی خانه، پشت پنجره گذاشته بودند.
ما از فقر و نابسامانی و تبعیضات اجتماعی و .... حرف می زدیم و او ناگهان پرده اتاق را کنار زد و به من گفت نگاه کن چه زندگی هایی...آن روز هیچ کدام از ما فکر نمی کردیم همین حرکت ساده اما غیرمجاز، منجر به بازیافتن ارتباط من با سازمان می شود. غیرمجاز از این نظر که هیچ یک از اعضای یک تیم حق نداشتند راجع به محله و چگونگی وضع پایگاه با فرد چشم بسته ای که در آنجا بود صحبت کنند.
ولی پری بدون توجه این کار را کرد. البته هر دو متوجه اشتباه شدیم، ولی کار از کار گذشته بود و این آن موضوعی است که در تمام این سال ها، حتی آن وقت که از من پرسیدند چطور به آن پایگاه رسیدم، جز به طور گنگ و بدون بردن نام پری، به رفیق یثربی نگفتم.
چون نمی خواستم پری را در مظان اتهام بی دقتی و عدم احساس مسئولیت قرار بدهم. در واقع خودم را در معرض اتهام رعایت نکردن قاعده چشم بستگی قرار دادم، ولی تحمل این مسئله برایم راحت تر بود تا اینکه بخواهم برای تبرئه خودم رفیقی را در معرض انتقاد یا تنبیه قرار بدهم.
به هرحال، پرده همان و چرخ خیاطی همان بود. اینها همه برایم آشنا بود. کوچه تنگ با جوی بسیار باریکی در میان آن نیز همان بود. و این را دیگر دیده بودم. چون حتی وقتی چشم بسته به جایی می رفتیم دیگر زمین زیر پایمان را می دیدیم. نمی دانستم زنگ آن خانه را بزنم یا نه. حق دارم همین طوری به پایگاهی مراجعه کنم؟ آیا اصلاً این خانه سالم مانده بود؟ چه بسا که رفقا رفته باشند و مأموران ساواک در آن کمین کرده باشند؟ چه بسا... چه بسا..... و تردیدهای بسیار.
اما سرانجام تصمیم گرفتم زنگ در را بزنم و ... هرچه باداباد. خوشبختانه رفقا هنوز در آنجا بودند و در کمال حیرت و ناباوری مرا پذیرا شدند. چه اطمینان خاطری. باز هم در دامان سازمانم بودم.
برگردیم به موضوع اصلی. ضربه های زنجیره ای زمستان شمال به بهار تهران هم رسید و در آنجا پایگاه های متعدد ضربه خورد و رفقای بسیاری از دست رفتند.
ضربه ها پی در پی فرود می آمد. در فروردین و خرداد نیز ما آرامش نداشتیم. اما اینکه از اردیبهشت ۵۵ به عنوان یک تاریخ مشخص و یا یک ضربه مشخص حرف می زنیم به خاطر اهمیت افسانه ای یکی از درگیری های آن است که در آن، حمید اشرف از یکی از پایگاه های محاصره شده گریخت و تا بتواند خود را به پایگاه امنی برساند دو سه بار، در یک روز، در خیابان های تهران درگیر شد و سرانجام با مصادره یکی از ماشین های ساواک از معرکه گریخت.
البته این ماجرا، شرح مفصلی دارد و رفیق دختری که در آن روز همراه حمید از این درگیری ها می گریخت (آن طور که در ذهنم است صبا بیژن زاده) آن را نوشته بود و ما بعدها آن را خواندیم.
تلخی و سختی این روز را من که می بایست با رفیقی در تهران خانه بگیریم و همان روز با هم قرار داشتیم که به بنگاه ها مراجعه کنیم، چشیدم.
قرار این بود که من صبح به تنهایی دنبال خانه بگردم و بعد از ظهر همراه آن رفیق. بنا بود در منطقه تهران نو دنبال خانه باشیم. از مرکز شهر تاکسی گرفتم و آدرسی را در تهران نو دادم. در این منطقه، سرِ یکی از کوچه ها راه را بسته بودند و راننده گفت که دیگر نمی تواند جلوتر برود و نمی دانست چرا.
من پیاده شدم و فکر کردم جستجوی خود را از همان کوچه شروع کنم. وارد یک بنگاه معاملات ملکی شدم و گفتم حاج آقا دنبال یک خانه کرایه ای می گردم. گفت چکاره اید، من هم شغلی را برای شوهر خیالی خود تراشیدم و گفتم.
نگاهی کرد و در حالی که وارد پستوی دکانش می شد، گفت کمی صبر کنید... نگاهش به نظرم عجیب و مشکوک بود. درنگ نکردم و از بنگاه خارج شدم. کمی جلوتر دیدم اوضاع کوچه بشدت پلیسی و غیرعادی است و ماشین های پلیس و آمبولانس در رفت و آمدند.
به سرعت از آن کوچه بیرون رفتم، جاده تهران نو را قطع کردم و در کوچه های آن طرف به راه افتادم. بوق ماشین های پلیس و آژیر آمبولانس ها قطع نمی شد و پرواز هلیکوپترها هم اضافه شده بود.
در جای خلوتی چادرم را از سر برداشتم و ظاهرم را عوض کردم. فکر می کنم تا ساعت چهار بعد از ظهر که با آن رفیق قرار داشتم راه رفتم. قرار ما اجرا نشد، چرا؟ هنوز هم نمی دانم کدام یک از ما اشتباه کردیم. شاید هم من که تیتر روزنامه ها را دیده بودم.
باری، وقتی که در خیابان ها راه می رفتم تا خود را "پاک" کنم و به پایگاه برگردم، تیتر روزنامه ها که خبر از درگیری های مختلف در تهران و کشته شدن "خرابکاران" می داد، چیزی را در سرم فرو ریخت و کودکی که دست در دست پدر خود راه می رفت آن آوار را تکمیل کرد:"بابا، سرکار... هم کشته شده؟" ، "آره بابا".
"خرابکارها کشتنش؟" چند "خرابکار" کشته شده بودند؟ من که صبح آن روز هم در جاده تهران نو وضع غیرعادی شهر را دیده بودم و فهمیده بودم که اتفاقات مهمی افتاده است، با آواری در سر به پایگاه برگشتم و در آنجا خبر "ضربه اردیبهشت" را شنیدم.
به هر حال، در آن مقطع، سازمان به جز قطع کردن این زنجیر شوم و فهمیدن چگونگی بافت آن، و در واقع به جز حفظ خود، کار دیگری نمی توانست داشته باشد و نیرو و توان خود را در امر دیگری جز این نمی توانست به کار گیرد.
رفقای زیادی از بین رفته بودند. با از دست رفتن پایگاه ها و امکانات، رفقای بسیاری باید جابه جا می شدند و در عین حال، معیارهای امنیتی باید به شدت، و شاید بیش از همیشه، رعایت می شد.
اینها همه آن چیزی است که می توان در پاسخ اینکه سازمان در مقطع ضربات اردیبهشت چه وضعی داشت و دامنه این ضربه چقدر وسیع بود، سازمان چه می کرد و... و یا در آستانه هشت تیر وضع چگونه بود و ... گفت.
اما بعد از این ضربه ها چه شد و سازماندهی مجدد چگونه صورت گرفت؟ و من کجا و چگونه این خبر را شنیدم؟ روز هشتم تیر اصلاً من چه کاره و در کجا بودم؟
در اوایل تابستان، سه نفر را به مشهد بردند. من که از زنده ماندگان ضربه های شمال بودم و دو رفیق دیگر را. محمدرضا یثربی (مسعود) مسئول دسته ما بود.
او در قراری با محمدحسین حق نواز (منصور) ما را ترک کرد و منصور مرا (چشم بسته) به پایگاهی برد که در آن، اتاق را با پرده های پلاستیکی ضخیم به چند غرفه تقسیم کرده بودند و در هر غرفه یک یا دو نفر یا حتی بیشتر از رفقای فدایی به سر می بردند.
ضربه ها امکانات ما را از بین برده بود و خانه های سالم مانده بسیار اندک بود. بنابراین دیدن این وضع و به سر بردن در یک غرفه پلاستیکی جای تعجبی نداشت.
صبح زود، منصور مرا از آن خانه خارج کرد (البته باز هم چشم بسته). ما به یک گاراژ مسافربری در جنوب تهران رفتیم و این بار دیگر نه چشم بسته! در آنجا دو رفیق همسفر خود را دیدم. آنها توسط رفیق دختری (نسترن آل آقا) به آنجا آورده شده بودند.
نسترن هم رفت و ما چهار نفر با اتوبوس عازم مشهد شدیم. در آن شهر منصور که مسئول دستۀ مشهد بود، ما را به اتاق تکی خود برد.
اتاق تکی اصطلاحی بود برای اتاقی که رفقای پسر در خانه ای، معمولاً در مناطق فقیرنشین شهرها می گرفتند و آن را به عنوان پشت جبهه نگه می داشتند تا در مواقع لزوم مثلاً جابه جایی چشم بسته ها و یا در صورت پیش آمدن ضربه ای و مسئله ای، و یا اگر لازم باشد آدرس محل سکونت خود را به جایی بدهند، از آن استفاده کنند.
آدرس هر اتاق تکی را فقط رفیقی که آن را اجاره می کرد، می دانست. بنابراین معمولاً جاهای امنی بود که کمتر در معرض خطر قرار می گرفت. داشتن و حفظ اتاق تکی از وظایف رفقای پسر بود. اتاق تکی معمولاً با توجیهاتی مثل راننده یا شاگرد راننده بودن و مشاغلی از این دست که نیازی به اقامت هر شبه و دایمی در آنجا نداشت، اجاره می شد و رفقا هفته ای یا هر چند روزی یک بار به آنجا می رفتند. اتاق های تکی خدمات بسیاری به سازمان می کرد.
به هرحال، منصور ما را در مشهد به اتاق تکی خود برد. غروب رفیق جوان همسفر ما بیرون رفت که نان و غذایی بخرد. برگشت و گفت که آدم یا اتومبیل مشکوکی را در کوچه دیده است.
رفیق منصور که با تجربه تر و پخته تر بود، بیرون رفت و بلافاصله برگشت و ما را از آن خانه خارج کرد و به یک پایگاه سازمانی برد. یک خانه مستقل دو اتاقه. ما را در یک اتاق جا دادند و اهالی آن خانه، یک تیم سه یا چهار نفره، در اتاق دیگر بودند.
ما هر سه نسبت به آن خانه و آن رفقا چشم بسته بودیم، ولی از پشت در و پرده ای که بین دو اتاق وجود داشت با هم حرف می زدیم. بحث و مطالعه می کردیم و در ضمن کارهای کوچکی را هم انجام می دادیم، مثل تکثیر و فتوکپی جزوه ها و یا چرمدوزی و امثالهم.
ما می بایستی در مشهد خانه ای می گرفتیم و پایگاه تازه ای دایر می کردیم. اقامت ما در این خانه چند روزی طول کشید و منصور گفت که مجبور است به تهران برود. گفت که زود بر می گردد و ما حرکتمان را شروع می کنیم.

روز هشتم تیر، مثل همه روزها، صبح زود برخاستیم که بعد از ورزش و صبحانه، برنامه های روزانه را شروع کنیم. در اتاق دیگر رادیو بی.بی.سی. را گرفتند. متأسفانه آخر اخبار بود و ما فقط اسم حمید اشرف را شنیدیم و دیگر هیچ.
مسلم بود که اتفاقی افتاده است. رفیق لیلا (ویدا گلی آبکناری)، عضو آن تیم، از خانه بیرون رفت و پریشان و خراب، با روزنامه برگشت. ضربه فرود آمده بود و "حمید اشرف و ده خرابکار دیگر" کشته شده بودند.

جلسه مرکزیت سازمان در پایگاهی در محله مهرآباد جنوبی تهران مورد حمله قرار گرفته بود و یازده فدایی شهید شده بودند. همه این شهدا عضو مرکزیت سازمان نبودند و چند نفرشان رفقایی بودند که به خاطر ضربه های قبلی و در انتظار سازماندهی تازه و حرکت های جدید در آن خانه بودند، مثل رفقا طاهره خرم، یوسف قانع خشک بیجاری، علی اکبر وزیری، غلامرضا لایق مهربانی، افسرالسادات حسینی و غلامعلی خراط پور.
خراط پور(بهرام) مسئول اولین تیمی بود که من بعد از مخفی شدنم عضو آن بودم. علی اکبر وزیری رفیق بسیار جوان و نازنینی بود. او دانشجوی دانشگاه صنعتی آریامهر بود و تازه مخفی شده بود. با یوسف از درگیری گرگان گریخته بودم و بقیه رفقا را، البته به جز حق نواز و یثربی نمی شناختم.
سنگینی و تلخی و اندوه این روز فراموش شدنی نیست. تلخی و اندوهی بسیار بیشتر و عمیقتر از ۲۶ اردیبهشت. سئوالات بسیاری برای همه ما مطرح بود. هیچ کدام تصوری از ابعاد فاجعه نداشتیم. هیچ کدام نمی دانستیم حالا سازمان در چه وضعی است، ولی در یک مورد هیچ کدام کمترین تردید و تزلزلی نداشتیم، باید ادامه داد.
آن روز، رفیق حسن جان فرجودی (رحیم) که مسئول آن تیم و در غیاب منصور مسئول مشهد بود و از همه ما با سابقه تر و پر تجربه تر، به اتاق ما آمد. با او "چشم باز" شدیم.
رحیم که می دانست از این پس وظایف سنگین تری به عهده دارد، با تک تک ما صحبت کرد و هویت و سوابقمان را پرسید تا بتواند سازماندهی مان کند. یک اتاق تکی وجود داشت. ما را به آنجا بردند که ما هم بتوانیم حرکت کنیم. کار بسیار سخت بود. ارتباط ها گسسته بود و کسی نمی دانست کی زنده است و کدام امکان دست نخورده مانده است.
در این میان، بسیاری از رفقا، مثل من، هیچ امکان ارتباط و تماس گیری با بخش های دیگر سازمان نداشتیم، اما رفقایی مثل رحیم و هادی (احمد غلامیان لنگرودی) که هر یک مسئول تیمی بودند و سابقه چریکی شان بیش از ما بود، با مسئولان دیگر تیم ها ارتباط داشتند و یا می توانستند به کمک قرارهای اضطراری که با رفقای دیگر داشتند با آنها ارتباط بگیرند.
یادم است که من و هادی به محل های علامت چند قرار اضطراری که او داشت می رفتیم و هر بار چقدر غمگین و ناراحت بر می گشتیم. هیچ کس سر هیچ قراری نمی آمد و هیچ جا، هیچ علامت سلامتی نمی خورد. تا بالاخره روزی او علامتی را دید.
توصیف برق شادی در چشم های او و خوشحالی اش از پیدا کردن یک رفیق دیگر و دانستن اینکه او هم زنده است، آسان نیست. این رفیق بازیافته، رفیق علی (کیومرث سنجری) بود که توانسته بود خود را از تهران به مشهد برساند و به این ترتیب ارتباط ما با چند رفیق در تهران وصل شد.
هادی و من به تهران آمدیم. هادی با صبا بیژن زاده قرار داشت و من می بایست به خانه یکی از رفقای مخفی که می توانست نقطه احتمالی ارتباط باشد، مراجعه می کردم.
صبا به کمک یک رفیق علنی که آموزگار بود، اشرف (رفعت معماران)، اتاقی در یک مدرسه در غرب تهران گرفته بود. (این رفیق که بعدها مجبور شد مخفی شود، در سال ۵۶ در یک درگیری با ساواک در کمال رشادت جنگید، چند رفیق سازمانی را نجات داد و خود همراه با رفیقی دیگر شهید شد. او که موقع مراجعت از بیرون، متوجه شده بود منطقه در محاصره است عمداً با مأموران درگیر شد و به جنگ و گریز پرداخت تا رفقایی که در آن پایگاه بودند از محاصره با خبر شوند. و آن رفقا به سلامت از محاصره گریختند).
در آن موقع تابستان ها مدارس را در اختیار خانواده های فرهنگیان می گذاشتند که تعطیلات خود را در هر شهری که می خواهند بگذرانند و ما چند روز در آنجا ماندیم تا ارتباطات با رفقای باقی مانده در تهران ـ آنها که صبا تا آن موقع توانسته بود پیدایشان کند ـ برقرار شد و ما دوباره به مشهد برگشتیم.
در آنجا دانستیم که رفقای اصفهان هم ارتباط گرفته اند. هادی مرا برای انجام مأموریتی روانه آنجا کرد و هنگام رفتن به گاراژ نام و هویت مرا پرسید برای اینکه:"اگر ضربه خوردی بدانیم که تو بوده ای."
سفری سخت و پر خطر و بی نتیجه را گذراندم. یک روز تمام در اصفهان سرگردان بودم و چند بار قرار اجرا کردم و یکی دو بار هم با هادی در مشهد تلفنی صحبت کردم و او هر بار قرار را تمدید می کرد. قبل از آن روز، آن موقع که برای گردش و استراحت به اصفهان رفته بودم، هرگز فکر نمی کردم حضور یک زن در شهری مثل اصفهان آن همه سخت و توجه برانگیز باشد.
برایم حیرت آور بود. چرا آن قدر زن در خیابان ها کم بود، بویژه طرف های غروب و شب؟ چرا مردها انگار که هرگز زن دیگری ندیده بودند، این طور دنبال من راه می افتادند؟ چرا نمی توانستم سرپناهی برای شب پیدا کنم؟
می دانستم که در هتل ها نمی توانم جا بگیرم، چون هتل ها به یک زن تنها، آن هم بدون دریافت شناسنامه اتاق نمی دادند. درست است که ما چریک ها همیشه یک شناسنامه جعلی با خود داشتیم، ولی نه برای دادن آن به هتل! چون آنها تمام شب شناسنامه را نگه می داشتند و می دانستیم که فهرست مسافران هتل ها به پلیس داده می شود.
با این همه، به یکی دو هتل هم مراجعه کردم. عصر بود که برای رفع خستگی و گذراندن کمی وقت به یک حمام رفتم و در بیرون آمدن از آنجا، باز به هادی تلفن کردم و او گفت اگر می توانی شب جایی بمان و یک قرار هم فردا اجرا کن.
سعی کردم در خانه ها اتاقی بگیرم. دنبال یکی دو زن را گرفتم و گفتم که مسافرم، تنهایم، غریبم، جایی را ندارم، شاید که مرا به خانه شان ببرند. ولی همه روضه خوانی هایم بی اثر بود.
به هر حال باز به هادی تلفن کردم و گفتم که اتوبوس می گیرم و بر می گردم. به گاراژ رفتم. یادم نیست تی بی تی بود یا میهن تور. به هرحال از بدشانسی همان اتوبوسی که مرا آورده بود عازم تهران بود و من بی توجه به این مسئله سوار آن شدم، اتوبوس نسبتاً خلوت بود و این بار نوبت شاگرد راننده بود که به عنوان یک زن فراری و بی صاحب، به من بند کند که خوشبختانه با اخطار راننده لوطی مسلک اتوبوس دست از سرم برداشت.
اتوبوس به تهران رسید و دم گاراژ اعلام کردند که دو یا سه ساعت توقف دارد. بدترین جای ممکن بود. هم نزدیک محل کار سابق من و هم در دو قدمی کمیته مشترک "ضد خرابکاری".
تمام این دو سه ساعت را در اتوبوس ماندم، سرم را روی پشتی صندلی جلو گذاشتم و چادرم را روی صورتم کشیدم که یعنی خسته ام و خوابیده ام! بالاخره بعد از چهل و هشت ساعت، بیخواب و خسته، با دهان تاول زده از نگهداشتن مداوم کپسول سیانور در دهان، به مشهد برگشتم.
در مقایسه با این سفر، سفر تهران یک تعطیلات واقعی بود و مثلا خاطره حمامی که من و صبا با هم و در حالی که یک هندوانه را به عنوان بقچه حمام زیر بغل زده بودیم، آخر هیچ چیز نداشتیم جز رخت تنمان و اسلحه هامان، و فقط به خاطر وقت گذرانی به آنجا پناه برده بودیم، خاطره خوشی بود.
به هر حال، به تدریج ارتباط هایی از گوشه و کنار و از نقاط مختلف وصل می شد و رفقا هادی، رحیم و صبا در این پاکسازی و بازسازی و سازماندهی مجدد تشکیلات نقش اصلی و اساسی داشتند.
سازمان هیچ برنامه ای جز پاکسازی و بازسازی خود نمی توانست داشته باشد. کم کم می توانستیم ضربات را تحلیل کنیم و با اطلاعاتی که به تدریج جمع آوری می شد، می دانستیم که مأموران ساواک از طریق کنترل تلفن، به پایگاه های مخفی ما رسیده بودند و منشاء آن همان طور که گفتم دفترچه رمز بهمن بود.
با اینکه استفاده از تلفن در خانه های تلفن دار بسیار حساب شده و محدود بود و همیشه به تلفن به عنوان یک وسیله بسیار مفید و بسیار خطرناک نگاه می کردیم.
اما اینکه چرا ساواک به محض رسیدن به یک یا دو رفیق یا یک پایگاه، حمله نمی کرد، آن طور که قبل از این عمل می کرد، روشن است. سازمان در آن موقع بسیار رشد کرده بود و ساواک به زعم خود، می خواست ضربه نهایی را بزند و "خرابکاران" را ریشه کن کند. بنابراین همه اطلاعات را نگه می داشت و کنترل خود را ادامه می داد و در نهایت جلسه مرکزیت سازمان را هدف قرار داد. آن هم با آن تدارکات وسیع و همه جانبه.
روزگار تلخ و سختی را گذراندیم. با مرارت بسیار توانستیم هم از تور ساواک خارج شویم و خود را به اصطلاح پاک کنیم و هم کار و فعالیت سیاسی خود را از سر بگیریم.
البته روشن است که بار کیفی و مادی و توان سازمان از هر جهت کاهش یافته بود. کادرهای ورزیده سیاسی و تشکیلاتی و اجرایی ما از دست رفته بودند و هر گامی را باید با سختی و تأمل بسیار بر می داشتیم و این گام ها را برداشتیم و برداشتیم تا به انقلاب رسیدیم که داستان دیگری است و تاریخ دیگری دارد.
*این مطلب قبلا در سال ۱۳۷۷ در نشریه اتحاد کار، (برگی از تاریخ) ویژه هشت تیر ۱۳۵۵منتشر شده است.

 

 

خاطرات پزشک بیمارستان لاهیجان از شب واقعه سیاهکل

سیاهکل
درآمد: در پی انتشار ويژه نامه " جنبش چریکی در ایران؛ چهل سالگی عملیات سیاهکل"، یکی از خوانندگان وبسایت بی بی سی فارسی در ایران، که در زمان عملیات سیاهکل، کادر کشیک بیمارستان لاهیجان بوده است، خاطرات خود از آن دوره را برای ما ارسال کرده و خواسته است که نام وی را منتشر نکنیم.
نوزدهم بهمن ماه سال 1349 شمسی در تاریخ ایران جایگاه ویژه ای دارد. شامگاه چنین روزی در سیاهکل از بخش های تابعه شهرستان لاهیجان، گروه کوچکی از چریک ها به پاسگاه ژاندارمری سیاهکل حمله کردند و پس از خلع سلاح پرسنل پاسگاه، با غنیمت گرفتن یک مینی بوس به سوی کوه های اطراف حرکت کردند.
هوا در زمان حمله صاف و مهتابی بود، اما چند ساعت بعد برف شدیدی در گرفت و در مدتی کوتاه همه راه ها بسته شد.
اعضای گروه با مشقت و سختی بسیار خودشان را به ناحیه ای به نام گمل رساندند و به خانه یکی از روستاییان پناه بردند. چند نفر از چریک ها که به آن خانه نرفته و در میان برف ها محاصره شده بودند، روز بعد در جست وجوی وسیع نیروهای دولتی دستگیر و به ژاندارمری لاهیجان تحویل داده شدند.
شب های واقعه سیاهکل، شادروان دکترحسین پردیس و من کشیک شب بیمارستان لاهیجان بودیم. هنوز آن شب های بحرانی و حوادث حاشیه ای واقعه سیاهکل از خاطرم نرفته است.
اولین گروه مقتولان و مجروحان پاسگاه سیاهکل که به بیمارستان آورده شدند، مرکب بود از چند ژاندارم و چند نفر از اعضای خانواده ای که چریک ها در "گمل" به خانه آنها پناه برده بودند و بی تدبیریشان سبب شده بود تا آنها را در همان شب دستگیر کنند.
جریان دستگیری از این قرار بود که آنها کوله پشتی حاوی سلاح ها را در ایوان خانه گذاشته بودند و در اتاق با ساکنان خانه در باره اوضاع زندگی و دیگر مسایل صحبت می کردند و شام می خوردند.
در این میان، فردی به کوله پشتی آنها شک کرده و آن را باز و جست وجو می کند و اسلحه ها و نارنجک های درونش را می یابد.
سیاهکل
از سوی دیگر، در بیشتر دهات آن منطقه، دولت به کدخداها و دیگر عوامل خود دستور داده بود که موظف هستند هر حرکت مشکوکی را فوراً گزارش کنند؛ لذا خبر حضورشان را بلافاصله به سپاهی دانش منطقه دادند.
ضمن اینکه خودشان هم تصمیم گرفتند تا هنگام صرف شام روی چریک ها بیفتند، آنها را با طناب ببندند و تحویل مأمورانی که سر خواهند رسید بدهند.
این کار در یک چشم بر هم زدن انجام شد و اعضای خانواده حتی با "فرو کردن سیخ" به بدن چریک ها از جمله "هوشنگ نیری" مقاومتشان را در هم شکسته و آنها را به مأموران تحویل دادند.
یکی از اعضای مجروع آن خانواده زنی جوان بود. دیگر مجروح پاسگاه سیاهکل، شخصی بود به نام " اکبر وحدتی" که می گفتند رییس خانه انصاف سیاهکل بود و در زمان حمله چریک ها در اتاق رییس پاسگاه سیاهکل، مشغول صحبت با او بود.
شادروان دکتر امیرمظفر مظفری جراح بیمارستان را خبر کردم و او بلافاصله بر بالین آقای وحدتی حاضر شد. وحدتی فقط ناله می کرد و هرچه از او می پرسیدیم که چه اتفاقی افتاده است، در پاسخ فقط می گفت:"چی بگم از این مملکت؟!... چی بگم از این مملکت؟!".
بلافاصله او را به اتاق عمل بردیم. من هم در اتاق عمل بودم. باز هم راجع به چگونگی اتفاقی که برایش افتاده سؤال کردیم و باز او همان حرف ها را تکرار می کرد. متأسفانه او در اتاق عمل فوت کرد.
آن شب ها که کشیک بودم و طبق وظیفه پزشک به عیادت مجروحان می رفتم، سعی داشتم که اطلاعاتی هم به دست بیاورم. اعضای مجروح آن خانواده به خصوص آن دختر که چند شب بعد او را به تلویزیون آوردند، از اینکه چریک ها را تحویل مقامات دولتی داده اند، ابراز پشیمانی و ناراحتی می کردند.
از دهان همان دختر شنیدم که می گفت:"آقای دکترجون ! نودونی او جونون امه ره چقد منت گودن که ایشان آزادا کنیم اوشون امه واسی زحمت کشدرن ولی امه اوشون آه ناله گوش نودیم واوشون جون مین سخ فرو بودیم.....!!".
(آقای دکتر جان ! نمی دونید که آن جوان ها چقدر از ما خواهش و التماس می کردند که آزادشون کنیم. با اینکه اونها برای ما تلاش می کردند ما بدون توجه به آه و نالهشون، به تنشون سیخ فرو می کردیم!)
روز بعد که فرمانده های نظامی مختلف استان به عیادت آن خانواده آمدند، به هرکدام از آنها یک سکه طلا دادند و فیلمبرداری هم کردند.
به خاطر دارم که آنها پس از گرفتن سکه ها، پشیمانی خود را فراموش کرده و مقابل دوربین از شجاعت و شهامتی که در دستگیری چریک ها به خرج داده بودند، صحبت های زیادی کردند!
فردای آن روز چند نفر دیگر از چریک ها را در جنگل بازداشت کردند و به ژاندارمری لاهیجان تحویل دادند. من به اتفاق رییس بیمارستان برای مراقبت پزشکی به ژاندامری احضار شدیم. قیافه خونسرد یکی از این چریک ها را که به گمانم نامش (هادی) بنده خدا لنگرودی بود، همچنان به خاطر می آورم.




علی شریفیان – مجله هفته - مونترال
" اندیشه فلسفی اساس درکی سنجیده از سیاست است"
گفت و گو با «دکتر عطا هودشتیان» به مناسبت آغاز«جلسات درس فلسفه» در مونترال

عطا هودشتیان

ata-houdashtian1.jpg
علی شریفیان – مجله هفته - مونترال
a.sharifian@hafteh.ca‍
دکتر عطا هو دشتیان فارغ التحصیل از رشته فلسفه از دانشگاه سوربن پاریس و دارای درجه دکتری در رشته علوم سیاسی است. حوزه های اصلی تخصص وی جهانی شدن، فلسفه، مدرنیته، مسئله غرب و شرق و مسائل بین المللی است. وی از اوایل دهه نود میلادی تاکنون مشغول تدریس و پژوهش در دانشگاههای فرانسه و کشورهای مختلف دیگر بوده است. از وی مطالب گوناگونی درباره مدرنیته و جهانی شدن و فلسفه سیاسی و هستی شناسی به زبانهای فارسی، فرانسه و انگلیسی به چاپ رسیده است. هم اینک ایشان پژوهشگر دانشگاه پاریس و مدیر مدرسه عالی بین المللی مدیریت در مونترال کاناداست . دکتر هودشتیان همچنین در گفت و گو های متعددی در باره مسائل سیاسی و بویژه رویداد های بعد از انتخابات خرداد 1388 ایران با رسانه های مختلف داشته و نظر گاه های قابل توجه و تاملی در باره جنبش مردم ایران ارائه کرده است. وی به دعوت نگارخانه زاگرس « جلسات درس فلسفه » ای را در محل این نگارخانه در مونترال شروع می کند. به این مناسبت با وی گفت و گویی داشته ایم که می خوانید.

لازم به تذکر است که این جلسات برای پخش بعدی در یوتوب فیلم برداری میشوند. هم چنین، هم میهنان از سراسر دنیا می توانند از طریق اینترنت (پالتاک) این جلسات را بطور زنده دنبال کنند.

آقای دکتر هودشتیان با تشکر از شرکت شما در این گفت و گو ...«جلسات درس فلسفه» را با چه انگیزه و بنا بر چه ضرروت هایی برنامه ریزی کرده و شروع می کنید؟

---در پی پیشنهاد نگارخانه زاگرس در طی گفتگویی دوستانه با سرپرست این موسسه، که انسانی فرهنگ دوست و علاقه مند به فلسفه است، تشکیل این جلسات مطرح شد، و پس از آنکه با هم به بررسی نیازهای دانشجویان و دیگر هموطنان در شهر مونترال نشستیم، نتیجه آن شد که بالاخره کلاسهای فلسفه را، که پیش از این بارها قولش داده شده بود، برگزار کنیم. در سال 2009 یک بار دیگر با دوستان دلسوزی متعلق به یک حرکت دانشجویی دیگر این تصمیم گرفته شده بود، اما گرفتاریهای بسیار من امکان نداد که این وظیفه را عملی کنم. باید بگویم که نگارخانه زاگرس واقعا در این مدت پر انرژی و با اشتیاق کار کرده. نکته ای که بسیار مهم است که در این جلسات ما به عقاید شخصی افراد و سازمانها کاری نداریم. مهم آموزش فلسفه است.
تصمیم برآن شد که بجای کنفرانس و سخنرانی، "کلاس درس" بگذاریم. این بهترین راه برای آموزش متودیک فلسفه است. نمی خواهیم سرسری چیزی بگوییم و فردا فراموش شود. بلکه دستور و روش کاری در میان خواهد بود.

آموختن فلسفه و آشنایی با مبانی یا مقدمات و کلیات آن چه ضرورتی دارد؟ و چگونه و به چه کسانی می تواند در چه زمینه و یا زمینه هایی کمک کند؟

---آموزش فلسفه تنها یک کار آکادمیک و دانشگاهی نیست. فلسفه اساسا برای "نخبگان" و "فرهیختگان" بوجود نیامده، اگر چه بیشتر توسط آنها عرضه شده است. هدف و مقصود فلسفه پرورش فکر و بالندگی انسان است. هدف یاری رساندن به انسانها برای خروج از رخوت و ایستایی فکریست و این مسئله همه انسانها ست. بخاطر بیاوریم که سقراط، که نخستین بانی فلسفه بود، در خیابانها قدم میزد و با مردم عادی و خصوصا با جوانان گفتگو میکرد و مسائل پیچیده فلسفی را با آنها با زبانی ساده درمیان می گذاشت.
امروز نیز امکان گفتگو و نیاز به آن بیش از بیش در میان ما ایرانیان و خصوصا جوانان در داخل و خارج از ایران عمیقا به چشم میخورد. این نیاز وافر از یک سکته سیاسی ناگهانی ریشه میگیرد که در طول یک سال گذشته و در پی نشست ظاهری جنبش اعتراضی مدنی در جامعه ایران، خصوصا در میان پر مسئول ترین افراد، و دلسوز ترین و پرتب و تاب ترین افکار پدید آمده است. امروز پرسشها بسیار شده اند و فلسفه برای همین به میدان می آید. اندیشه فلسفی اساس درکی سنجیده از سیاست است . زیرا محل باز اندیشی یک فکر غیر شتابزده میباشد. امروز سیاست در ایران باید از آشفتگی و تحیج و عمل زدگی دست بشوید. باید از ناکرده ها و کرده ها هردو آموخت و آنها را در یک جدل فکری قرار داد.
فلسفه پاسخ های شسته و رفته تحویل انسانها نمی دهد، تا آنهایی که به تنبلی فکری دچارند،بیشتر در چاه بی بند و باری فرو روند. بلکه برعکس، فلسفه به ما می آموزد تا عمیق تر فکر کنیم، مسئولیت فکر مان را خود بعهده بگیریم و به طور سنجیده طرح پرسش کنیم.

از سوی دیگر، فلسفه می آموزد که "حقیقت"، هر چه هست و باید باشد، تنها در دست یک عده "فرهیخته" نیست، بلکه هر حقیقتی جای گفت و گو دارد و اساسا آگاهی یک "کشف" است، کشفی که بیش از هر چیز، محصول تبادل و بده و بستان های فکریست. هیچ استاد و معلم و رهبر و خالقی انحصار حقیقت را در دست ندارد. این جنبه عمیقا دمکراتیک فلسفه در روزگار حاضر، بی شک برای جوانان ما، در ایران آلوده به دشنه سرکوبگران و انحصار قدرت طلبان، بسیار حیاتی است. این کشف اما، تنها یک کشف "شهودی" نیست. فلسفه به آدمی فکر کردن می آموزد، و فکر کردن روش مند است. پس شیوه اندیشیدن، روش فکر و تحلیل کردن یکی دیگر از اهداف این کلاسها خواهد بود.

چه کسانی و با چه شرایطی می توانند در این جلسات شرکت کنند؟

--- در این جلسات، تلاش من این است که مباحثات را تا حد ممکن ساده و همه فهم عرضه کنم. بی شک کار آسانی نخواهد بود. اما قصد اولیه این است که این درسها برای همگان قابل استفاده باشد و هیچ نوع پیش درآمد آکادمیک، شرط و لازمه ورود و شرکت در این جلسات نباشد.
قصد داریم از این جلسات ویدئو تهیه کنیم و آنها را قسمت به قسمت و به ترتیب برای علاقمندان در یوتیوب قرار دهیم . تقاضاهایی هم از جاهای مختلف و بویژه از ایران برای پخش مستقیم آن رسیده است. در صددیم که جلسات بطور همزمان در پالتاک هم بطور زنده پخش شود.

آموزش فلسفه را در چه سطحی در این جلسات شروع می کنید؟

---چنانکه گفتم، سطح مباحثات کلی و همه فهم خواهد بود. فلسفه محل دیالوگ است. پس مقصود من و نیز برگزارکنندگان دلسوز نگارخانه زاگرس آن خواهد بود که شرکت کنندگان در هر سطحی، پرسشهای خود را عنوان کنند.
من هر پرسشی را همانند یک پیشنهاد می بینم، نه تنها یک «سئوال» و یا یک "تقاضا"، و صادقانه بر این باورم که گرداننده و گوینده جلسات – که من باشم- تنها کانال انتقال مفاهیم است و می گویم هر پرسشی که از انسان برمیخیزد، یک زندگی و یک هستی به تمام است. پس عمیقا قابل احترام و بسیار پر ارزش است. تلاش من این خواهد بود که برآن پرسش انسانی یک "فکر" و مهمتر از آن یک "روش فکر کردن"، بیافزایم. همین ...

در دراز مدت با چه دور نمایی مباحث، موضوعات، تاریخ فلسفه، مکتب های فلسفی و دیگر مسائل مربوط به فلسفه را در این جلسات ماهانه دنبال خواهید کرد؟

---در این جلسات مقصود این است که مکاتب با تاریخ گره بخورند، تا آنجا که درک فلسفه از طریق بررسی "تاریخ فلسفه" گام به گام ممکن گردد. من در جلسه نخست بحث را با این پرسش بنیادین که اساسا "فلسفه چیست؟" آغاز میکنم و بجای پاسخی تکراری که از روی دائرالمعارف ها کپی شده باشد و تحلیل ریشه کلمه لاتین آن، سعی خواهم کرد تا ضرورت و چیستی و چرایی فلسفه را با مفهوم و معنا و تعریف آن بیامیزم. بهر رو در پاسخ به پرسش شما، ضرورتا از یونان آغاز میکنم، به فلسفه ایرانی – اسلامی هم خواهم پرداخت و یالاخره سر از "عصر جدید" در آورده و جریانهایی چون : عصر روشنایی، رنسانس، پروتستانتیسم، ایده آلیسم دکارتی (فرانسوی)، روسو، هگل و کانت، و جریان پراگماتیسم انگلسی را بررسی میکنم. پا به پای آنها، فلسفه نیچه، روانشناسی فروید، نقد بعدی آن توسط یونگ، عمیقا به بحث گذاشته خواهند شد. پس از آن مکاتب پس از جنگ جهانی دوم، همچون "مکتب فرانکفورت"، فلسفه هایدگر، "ساختارشکنی" دریدا، آدورنو، هابرمس، فوکو، و دیگر جریانها، معرفی و مورد بحث قرار خواهند گرفت. البته هدف این است که گاه به گاه از تلاش گران و یا صاحب نظرانی هم که قادر به گشایش مباحثات باشند، برای معرفی یک فیلسوف و یا مکتب فلسفی ویژه ای به جلسات دعوت به عمل آید. .

در این جلسات به موارد مربوط به فلسفه از جمله فلسفه هنر، رابطه فلسفه با جامعه شناسی، تاریخ و سیاست و مانند اینها هم می پردازید؟

----دقیقا. این مسائل بی تردید به تاریخ فلسفه ارتباط مستقیم دارد و مورد بحث ما قرار خواهند گرفت.

آیا در این جلسات از دیدگاه فلسفی به مسائل روز مانند مسائل اجتماعی و یا رویداد های سیاسی و بویژه اوضاع و رویدادهای سیاسی ایران هم می پردازید؟

---- البته تاریخ فلسفه غرب مورد نظر قرار خواهد گرفت. لیکن هر جا که لازم باشد به مسائل ایران پرداخته خواهد شد. فراموش نکنیم، من نه "بطور کلی"، که بویژه برای ایرانیان خودمان سخن خواهم گفت. از اینرو، مباحثات را تا آنجا که ممکن باشد، به مسائل و مشکلات فکری جامعه ایرانی متصل خواهم کرد.

در قسمت « بحث و گفت و گو » که بعد از هر جلسه یک ساعته درس فلسفه خواهید داشت، چه مسائلی می توان مطرح کرد و شرکت کنندگان می توانند چه پرسش ها و موضوعاتی را با شما و دیگر شرکت کنندکان به بحث و تبادل نظر بگذارند؟

----به اعتقاد من همه زیبایی این جلسات همان یک ساعت پرسش و پاسخ و گفتگو خواهد بود. اگرنه متکلم وحده بودن برای یک معلم کار سختی نیست، لیکن، مسئله آنجا ست که بتوان دیگران را درگیر کرد تا از دل اینهمه به درک عالی تری از آگاهی و از تفکر و از خود رسید. از آنرو که فلسفه و اندیشمند فلسفی هیچ نقطه اتکایی (چون استاد و رهبر و خالق) ندارند، پس تنها به خود اتکاء میکند. و "خود" نیز چیزی نیست مگر "خرد" خود. جنبه خلاق فلسفی اندیشیدن این است که آدمی از بار مسولیت فکر کردن براحتی شانه خالی نمی کند و مسئولیت فکر و تصمیم را به دیگری نمی سپارد، و خود را دائما در برابر چالشهای جدید قرار میدهد.

برای شما و همه شرکت کنندگان در «جلسات درس فلسفه» آرزوی موفقیت داریم.
این گفت و گو روز 25 ژانویه برای مجله هفتــــــــــــه انجام شده است.

www.hoodashtian.com گرفته شده از سایت رسمی دکتر هودشتیان به آدرس

جلسات دروس فلسفی
توسط عطا هودشتیان

دومین جلسه: جمعه 11 فوویه 2011– ساعت 6 بعد از ظهر –
هر دو هفته یک بار

5155 Decarie, H3W 3C2, Montreal, Metro : SNOWDON
Tel: 514 489 8686, 514 690 6343
www.hoodashtian.com
در نگارخانه زاگروس - مونترال

اگر نمیتوانید در جلسه حاضر شوید، می توانید برنامه را ار طریق پالتاک گوش دهید:
PALTALK
ROOM: social issues and politics/other/philosophy into/Dr. Hoodashtian




طلافروشان به صفوف راهييمايي در روز 25 بهمن مي پيوندند

آژانس ايران خبر - 22 بهمن
جمعي ازطلافروشان تهران, طي بيانيه اي ازراهپيمايي و تظاهرات درروز 25بهمن حمايت كردند . متن كامل بيانيه به شرح زيراست :

مردم شريف تهران :
ما طلافروشان تهران اعلام ميكنيم كه مانندمردم مصرو تونس و درحمايت ازتظاهرات يكپارچه و ملي آنان دربرابرديكتاتورها ما نيز بايستي متحد و يكصدا شويم و فرياد آزادي و حق طلبي خودمان را به گوش همه جهانيان برسانيم . ديگرسكوت جائزنيست و بگذار همه چهانيان بفهمند كه ما در ايران و با سركوب روزافزون چه ميكشيم .
ما طلا فروشان تهران ضمن حمايت و شركت در تظاهرات دوشنبه 25بهمن ساعت 1500 از همه مردم شريف تهران ,پير و جوان , زن و مرد ميخواهيم كه در اين روز حق طلبي شركت كنند و دست دردست يكديگر جلو اين ظلمها و خيانتها را بگيريم .

جمعي ازطلا فروشان تهران

20-11-89


درصد کارگران گارگاه‌های بالای 20 نفر در قم باسوادند

خبرگزاری مهر
مدیر نهضت سواد آموزی قم از باسوادی 97 درصد از کارگران واحدهای تولید بالای 20 نفر خبر داد.

به گزارش خبرنگار مهر در قم، حجت‌الاسلام محمدرضا قاسمی‌نیا شامگاه سه‌شنبه در مراسم جشنواره امتنان، انتخاب و معرفی مفاخر ملی جامعه کار و کارگری و همچنین جشن با سوادی جامعه کارگری قم، با بیان اینکه به فرموده رهبر معظم انقلاب، استقلال کشور در گرو کارگران و کشاورزان است افزود: در این راستا سعی شده است تا بحث سواد آموزی در جامعه کارگری استان مورد توجه جدی قرار گیرد.

وی افزود: با تلاش همه کارگران و کارفرمایان عزیر در سال گذشته و با پیگیری‌های مستمر اداره کل صنایع و معادن و همچنین کار و امور اجتماعی توانستیم با برنامه‌ریزی‌هایی در راستای سوادآموزی به جامعه کارگری به موفقیت‌هایی دست یابیم.
وی خاطر نشان کرد: امروز 97 درصد واحدهای تولیدی بالای 20 کارگر در قم از نعمت سواد برخوردار شده‌اند.

وی با بیان اینکه قبل از پیروزی انقلاب اسلامی ایران در سال 55 در گروه سنی بین 10 تا 44 سال ,54 درصد از مردم قم از نعمت سواد برخوردار بودند اظهار داشت: این رقم در سال 85 به عدد 90 درصد رسیده اسیت‌.

مدیر نهضت سواد آموزی قم اضافه کرد: در برنامه چهارم توسعه گروه سنی 10 تا44 سال دو سال زودتر از برنامه به بیش از 97 درصد باسوادی دست یافتیم که در طی این مدت 100 نفر نیز به عنوان افراد موفق در نهضت سواد آموزی شناسایی و معرفی شده‌اند.

قاسمی‌نیا خاطر نشان کرد: امروز در بین کسانی که کار خود را از نهضت سواد آموزی شروع کردند اساتید حوزه و دانشگاه نیز وجود دارند که با زحمت و پشتکار خود به این جایگاه دست یافتند.

وی با بیان اینکه مسیر سوادآموزی در کارگاه‌های تولید و جامعه کارگری و کارفرمایی باید ادامه یابد خاطرنشان کرد: به کسانی کم سواد اطلاق می‌شود که کمتر از پنجم ابتدایی سواد دارند و کارفرمایان باید تلاش کنند تا در این راستا به منظور ارتقای سطح معلومات و سواد کارگران خود تلاش کنند چرا که این امر باعث رشد و بالندگی مجموعه آنها نیز خواهد شد.

قاسمی‌نیا با بیان اینکه 11 ماه بعد از پیروزی انقلاب اسلامی امام راحل دستور تشکیل نهضت سواد آموزی را دادند افزود: امام در 7 دی‌ماه 58 دستور تأسیس این نهاد را دادند و آنها مهمتر از حوایج و موارد دیگر نظیر بهداشت، مسکن و غیره برشمردند.

مدیر نهضت سواد آموزی قم عنوان کرد: در راستای اجرای طرح سوادآموزی جامعه کارگری، این عزیزان می‌توانند پس از فراگیری سواد، خودشان در بحث یادگیری قوانین کار، تولید و بهره وری، آشنایی با معارف و مفاهیم اسلامی، قرآن آموزی و همچنین چگونگی برقراری رابطه بین کارگر و کارفرما را فرا بگیرند.

وی با اعلام امادگی نهضت سواد آموزی استان برای مشارکت با کارگاه‌ها و کارفرمایانی که در مجموعه آنها افراد بی‌سواد وجود دارد تصریح کرد: نهضت سواد اموزی استان قم هزینه تحصیل این دسته از کارگران را پرداخت می‌کند و اگر در خانواده این اقشار کسانی هستند که از نعمت سواد محروم‌اند این افراد می‌توانند خود را به کارفرمایان معرفی تا در این زمینه برنامه‌ریزی‌هایی در جهت رفع بی‌سوادی صورت گیرد.



گزارش از کارخانه های "ثمین" و "نیل آبی زرجوب" رشت

کمیته هماهنگی - 22 بهمن
کارخانه ثمین

این کارخانه در شهر صنعتی رشت واقع است. وابسته به بخش خصوصی است ومالک آن فردی به نام حاجی قلمزن اهل اصفهان است. مدیر داخلی کارخانه فردی ضدکارگر به نام شادروان است . کارگران کارخانه در سه شیفت کار می کنند. در حال حاضر ١٢٠ کارگر در کارخانه مشغول به کار هستند که همه قراردادی اند. این کارگران توسط شرکت های کاریابی به کارخانه معرفی می شوند. این شرکت ها همان طور که می دانید درصد خود را هم از کارفرما می گیرند هم از کارگر. لازم به یادآوری است که در دو سال گذشته تعداد کارگران این کارخانه از ٢۵٠ نفر به ١٢٠ نفر رسیده است. محصول کارخانه تولید پلاستیک و کیسه های نایلونی است. دستمزد ناچیز کارگران همیشه با یک ماه تاخیر پرداخت می شود. کارگران دارای سرویس ایاب و ذهاب هستند ولی از سالن غذاخوری خبری نیست. دستمزد کارگران طبق مصوبه وزارت کار است، اما آنچه که به دستشان می رسد خیلی کمتر از آن است. به همین دلیل، کارگران مجبور به اضافه کاری می شوند. کارگران تشکل کارگری ندارند. تمامی این عوامل باعث شده که کارگران تن به استثمار شدید و بی حقوقی کامل بدهند و مثل آب خوردن قراردادهایشان فسخ و از کارخانه اخراج شوند.

*************

نیل آبی زرجوب

مطالبات معوقه کارگران شهرداری از شرکت سبز زیور

شرکت خدماتی نیل آبی زرجوب جایگزین شرکت خدماتی سبز زیور شد. همان طور که در گزارش های قبلی ذکر کرده ایم، شرکت خدماتی سبز زیور با بستن قرارداد در یک سال گذشته ، دی ماه ٨٨ الی دی ماه ٨٩ ، با شهرداری منطقه یک کارگران خدمات شهری را تحت استثمار خود در آورد . شرکت سبز زیور متعلق به فردی ضدکارگر به نام جمشیدی اهل کرج بود. وی تمام اضافه کاری های کارگران را، که در حدود ماهی ١۵٠ هزار الی ٢٠٠ هزار تومان می شد، بالا کشید. در طول این مدت، کارگری نیز به نام علی خوشبخت در حین کار شبانه جمع آوری زباله به علت افتادن سیم کابل مخابرات در گردنش به کف آسفالت سقوط کرد و کشته شد . خانواده علی خوشبخت هنوز نتوانسته اند خون بهای سرپرست خانواده شان را از این شرکت بگیرند و در راهروهای دادگاه های سرمایه داری سرگردانند. البته شرکت سبز زیور لطف فرموده و داماد علی خوشبخت را به جای وی به سر کار برده است.
اما در مورد شرکت خدماتی نیل آبی زرجوب. این شرکت متعلق به فردی به نام نصرتی اهل اباتر از توابع صومعه سرا است، که با اعمال نفوذ و به راه انداختن پارتی بازی در شورای شهر و شهرداری رشت توانست در این مناقصه برنده شود. در حالی که کارگران زحمتکش شهرداری هنوز عیدی و مزایای خود را از سال گذشته، که به طور متوسط از ٢۵٠ الی ٣٠٠ هزار تومان است، دریافت نکرده اند، نصرتی پرداخت آن را به مالک شرکت سبز زیور یعنی جمشیدی محول می کند. در این میان، به رغم اعتراضات مکرر کارگران نه شورای شهر و نه شهرداری رشت هیچ کدام کوچک ترین اقدامی نکرده اند. در سال گذشته، هرگاه کارگران اعتراض کردند یا اخراج شدند یا تعلیق از کار. در حال حاضر حدود ٢٠٠ کارگر خدماتی شهرداری تحت پوشش شرکت خدماتی نیل آبی زرجوب کار می کنند.


فعالان ضدسرمایه داری گیلان



ادامه شادمانی مردم مصر پس از استعفای مبارک

میدان تحریرپس از دو هفته بحران سیاسی در مصر که به استعفای حسنی مبارک از سمت ریاست جمهوری در شامگاه جمعه انجامید، در حالی که هنوز شادی مردم در قاهره و شهرهای دیگر ادامه دارد، زندگی در مصر تاحدی به حالت عادی برگشته است.
با طلوع آفتاب در مصر رفته رفته از جمعیت میدان تحریر کاسته شد و بخشی از این میدان برای عبور و مرور خودروها باز شده است. با این حال هنوز هزاران نفر در میدان تحریر به جشن و شادی مشغولند.
ارتش مصر ساعات اجرای قانون منع آمد و شد را کاهش داده است. تلویزیون دولتی مصر اعلام کرده است که از این به بعد، این قانون از ساعت دوازده نیمه شب تا شش صبح هر روز اجرا خواهد شد. همزمان حضور ارتش در سطح شهر احساس می شود و تانک های ارتش در بیرون ساختمان های دولتی و ساختمان تلویزیون، مستقر است.
پس از اعلام خبر استعفای آقای مبارک، ده ها هزار نفر از مردم مصر روز جمعه به معترضان در میدان تحریر پیوستند تا کناره گیری آقای مبارک پس از هجده روز ناآرامی گسترده را جشن بگیرند.
این پایکوبی تا ساعات آغاز بامداد ادامه داشت و مردم در سراسر شهر با آتش بازی و به صدا درآوردن بوق ماشین به رقص و پایکوبی پرداختند و سربازان را در آغوش گرفتند.
پس از استعفای آقای مبارک، شورای عالی نیروهای مسلح به رهبری فیلدمارشال محمد حسین طنطاوی، وزیر دفاع، اداره مصر را به گرفته است.
جان لاین خبرنگار بی بی سی در قاهره می گوید هنوز ارتش درباره اداره کشور جزییاتی اعلام نکرده است و هنوز معلوم نیست آیا عمر سلیمان، معاون ریاست جمهوری یا دیگر مقامات دولت آقای مبارک هنوز پست خود را حفظ کرده اند یا نه.
ارتش در طول اعتراض ها موضعی فراتر از جریان های سیاسی اتخاذ کرد و نیرویی برای حفظ وحدت ملی بود. اما گروه های مخالف به دنبال نشانه ای سریع و واضح از تغییر در سیاست کشور هستند و نمی خواهند فیلد مارشال طنطاوی نقشی مشابه با حسنی مبارک داشته باشد.
واکنش ها در منطقه و جهان
رهبران و دولت های کشورهای مختلف از کناره گیری آقای مبارک استقبال کرده اند و خواستار برگزاری انتخابات آزاد و عادلانه در مصر شده اند.
بان کی مون، دبیرکل سازمان ملل متحد از آقای مبارک به خاطر اتخاذ یک تصمیم سخت و کناره گیری از قدرت به خاطر منافع مصر تقدیر کرد و خواستار گذار سریع به سوی دموکراسی شد.
باراک اوباما، رئیس جمهوری ایالات متحده هم با استقبال از تحولات مصر، مردم این کشور را الهام بخش توصیف کرد. او گفت مردم مصر تشنه تغییر هستند و این تازه اول راه است.
آقای اوباما از ژنرال مایک مولن، رییس ستاد مشترک ارتش آمریکا خواسته است تا به اردن و اسرائیل سفر کند و با متحدان کلیدی آمریکا در منطقه درباره تاثیر تحولات مصر مذاکره کند. یکی از دستیاران آقای مولن، گفت که او در جریان این سفر با ملک عبدالله، پادشاه اردن و بنیامین نتانیاهو، نخست وزیر اسراییل دیدار خواهد کرد.
خبرگزاری رسمی کشور اردن در خبری اعلام کرده است که دولت این کشور به انتخاب مردم مصر احترام می گذارد و اطمینان دارد که نیروهای مسلح مصر باعث ایجاد ثبات در این کشور خواهند شد.
دولت ایران نیز کناره گیری حسنی مبارک را یک پیروزی بزرگ توصیف کرده است.
یک مقام رسمی اسرائیل که نامش اعلام نشده، به خبرگزاری رویترز گفته است که "امیدوارم استعفای آقای مبارک، روابط صلح‌آمیز مصر و اسرائیل را تحت تاثیر قرار ندهد."
در تونس، کشوری که ماه گذشته مردم رئیس جمهوری خود را سرنگون کردند، مردم در خیابان ها به جشن و شادی پرداختند.
دولت انتقالی تونس از مردم مصر برای برکناری حسنی مبارک و از ارتش این کشور به خاطر حس عمیق میهن پرستی آن تقدیر کرده است.
براساس گزارش ها مردم غزه هم پس از شنیدن خبر استعفای حسنی مبارک به شادی پرداخته اند. حماس، که کنترل غزه را به عهده دارد، این واقعه را آغاز انقلاب مصر خوانده است.
در لبنان، جنبش حزب الله، این "پیروزی بزرگ" را به مردم مصر تبریک گفت.



  جرس : در "هفت پرده" این هفته، اول به برلین می رویم تا شاهد همبستگی یکی از معتبرترین جشنواره های سینمائی جهان (برلیناله) با فیلمساز ایرانی جعفر پناهی باشیم؛ آنگاه مسائل بیست و نهمین دوره جشنواره سینمائی فجر در تهران را مرور می کنیم که چند روزی بیشتر به پایان آن نمانده اما همچنان دست در گریبان با کاستی های خود و اعتراض هنرمندان است؛ سپس گفت و گوی محمد رحمانیان کارگردان تئاتر را در مورد جو پلیسی حاکم بر این هنر در ایران می خوانیم و دست آخر سری می زنیم به دو کتاب جدید شعر از دکتر جواد مجابی که در سوئد منتشر شده است.  

همبستگی با پناهی در "برلیناله"

جشنواره بین المللی و معتبر سینمائی "برلیناله" در برلین آلمان تقریبا همزمان با جشنواره فجر در تهران جریان دارد. جالب این است که مراسم گشایش هردو این جشنواره ها به نوعی با ماجرای محکومیت فیلمساز برجسته ایرانی جعفر پناهی گره خورده است. در تهران، مسعود کیمیائی و پوران درخشنده دو فیلمساز سرشناس کشورمان در بزرگداشت خود، محترمانه و با احتیاط از قوه قضائیه جمهوری اسلامی خواستند که در حکمی که برای پناهی بریده اند ( شش سال حبس تعزیزی و بیست سال محرومیت از همه فعایتهای فرهنگی و اجتماعی) تجدید نظر کنند؛ اما دربرلین هرکس که در مورد پناهی سخن گفت، حکومت ایران را بخاطر سلب آزادی از مردم سرزنش کرد.
 
پناهی عضو هیئت داوران شصت و یکمین دوره "برلیناله" است. "دیتر کوسلیک" رئیس این جشنواره گفته است که در گفت و گو با پناهی به او پیشنهاد کرده اگر دولت ایران اجازه پرواز بدهد حتی حاضر است برای آوردنش به برلین یک هواپیمای اختصاصی به تهران بفرستد. "ایزابل روسلینی" بازیگر سرشناس ایتالیائی و رئیس هیئت داوران این دوره از "برلیناله" نیز با اشاره به اینکه آزادی اندیشه و بیان ابزار فیلمساز برای خلق یک فیلم است، می گوید: "با اینکه بعید است، ولی امیدوارم تا پایان جشنواره دولت ایران اجازه خروج به پناهی را بدهد. ما کسی را جایگزین او نخواهیم کرد و صندلی وی خالی خواهد ماند."
 در مراسم گشایش جشنواره برلین، "برند نویمان" وزیر فرهنگ آلمان حمایت خود را از پناهی و همبستگی عمیق "برلیناله" را با این فیلمساز ایرانی اعلام کرد و ضمن انتقاد از سلب آزادی فیلمسازان در چین و بویژه ایران، محدود کردن آزادیهای یک فیلمساز را حمله به پایه های آزادی دانست. پس از آن در میان تشویق حضار که ستارگان سرشناس سینمای جهان در میان آنان دیده می شدند، صندلی خالی جعفر پناهی بر روی صحنه آورده شد و ایزبلا روسلینی، رئیس‌هیئت داوران و دیتر کاسلیک، رئیس‌برلیناله ضمن معرفی دیگر اعضای هئیت داوران به دلایل غیبت پناهی اشاره کردند.
 ایرابل روسلینی در این قسمت نامه پناهی را خطاب به جشنواره سینمائی برلین قرائت کرد که در آن آمده است: "در دنیای یک فیلمساز، رویا و واقعیت در کنار هم جریان دارند. اووقایع را می بیند و از رویای خود به آنها رنگ می زند تا آرزوهایش را در آن شکل بدهد. Bildunterschrift:اعتراف می کنم من به عنوان يک فيلمساز که دغدغه‌های اجتماعی دارم، هر چند نمی‌توانم تصويرگر محدوديت‌ها، معضلات و مشکلات روز مردم جامعه‌ام باشم، اما نمی‌توانم آرزو نکنم که پس از بيست سال تمامی اين مسائل ازجامعه‌ام رخت برنبسته باشند، تا آن گاه که مجال ساختن می‌يابم، تصويرگر رفاه، آرامش و آسايش مردم کشورم باشم"!
 پس از پایان پیام پناهی به جشنواره برلین، حاضرین در سالن به احترام او از جا برخاستند و با کف زدن‌های ممتد همبستگی خود را با این فیلمساز ایرانی ابراز داشتند. در طول قرائت پیام، عکس‌های بزرگ پناهی و همکار محکومش رسول‌اف روی پرده به نمایش در می آمدند. فیلم "آفساید" ساخته پناهی نیز که با آن در سال 2006 جایزه "خرس نقره ای" این جشنواره را برده، روز جمعه 22 بهمن برای بزرگداشت او در "برلیناله" به نمایش درآمد و جالب اینجاست که او در همین روز به عنوان مهمان ویژه به دیدن فیلم "جدائی نادر از سیمین" در جشنواره فجر تهران رفته بود، فیلمی ساخته دوستش اصغر فرهادی که در جشنواره برلین نیز در بخش مسابقه حضور دارد.

یک میهمانی بنام "جشنواره" و تهدید میرکریمی

اما هر چه در "برلیناله" صحبت از آزادی اندیشه و بیان است، در جشنواره فجر تهران شکایت از سوی فیلمسازها و تهدید از سوی مسئولین ادامه دارد، از جمله رضا میرکریمی فیلمساز نامدار کشورمان که به خبرگزاری "ایسنا" گفته است: "من گفت‌وگويي داشتم و در آن گفت‌وگو برخي مطالبي كه درباره داوري مطرح كردم، باعث سوءتفاهم و انتقاد شده است. بحث من اصلا اين نيست كه فيلم من داوري شود يا نشود، اصلا بحثم را در سطح داوري پايين نمي‌آورم، بلكه صحبت من درباره شكل برگزاري جشنواره‌ي فيلم فجر است که باعث شد به برخي‌ از دست‌اندركاران جشنواره بر بخورد، درحاليكه وقتي در ايام پيروزي انقلاب هستيم نبايد صحبت‌هاي من كه فرزند انقلاب هستم، اينگونه مورد انتقاد قرار گيرد. دوستان بايد كمي ظرفيت نقد را بالا ببرند و در شرايطي كه جشن ماست همه خوشحال باشيم."
 
ميركريمي متذكر شد: "وقتي امشب برای نمایش فیلم "یک حبه قند" به برج ميلاد آمدم در لابي سالن از من خواستند حرفم را پس بگيرم و مرا تهديد كردند كه فيلم را نمايش نمي‌دهند تا من عذرخواهي نكنم و حرفم را پس بگيريم اما من همچنان بر روي حرف خودم هستم و انتقاد من به نحوه‌ي برگزاري جشنواره‌ي فيلم فجر به اين دوره هم محدود نمي‌شود. من گفتم جشنواره به يك مهمانی تبديل شده و خاصیتی ندارد، در حالیکه بايد موتور محرك سينما باشد و استعدادها و نخبه‌ها را كشف كند. در برگزاري جشنواره در سال‌هاي اخير سينما به عنوان يك هنر و هدف كمتر مورد توجه قرار گرفته و مسئولان بيشتر در فكر بيلان كاري خودشان هستند."
 اشاره میرکریمی که قبلا فیلم برجسته ای مانند "خیلی دور، خیلی نزدیک" را از او دیده ایم، به گفت و گویش با "خبرآنلاین" است که وقتی خبرنگار از او پرسید "فیلم‌های شما همیشه در جشنواره‌های گذشته مورد تحسین واقع شده است. امسال چقدر برای دریافت سیمرغ امیدوارید؟"، جواب داد: "بدون تعارف انگیزه‌ام را برای شرکت در بخش مسابقه جشنواره از دست دادم، نه به خاطر اینکه دوست ندارم جایزه بگیرم. چون به هر حال هر هنرمندی دوست دارد مورد تشویق قرار بگیرد و مورد توجه واقع شدن نیروی خوبی برای ادامه مسیر فراهم می‌کند، ولی امسال متاسفانه جشنواره از مسیر حرفه‌ای‌اش خارج شده است و نوع انتخاب فله‌ای فیلم‌ها برای بخش مسابقه و انتخاب هیئت داوران یک نوع نخبه‌ستیزی به عنوان سیاست اصلی جشنواره را نشان می‌دهد که در ارکان آن رسوخ کرده است و انگیزه حضور در رقابت را از فیلمسازان گرفته است. بنابراین خیلی برایم مهم نیست که از چنین جشنواره‌ای جایزه بگیرم." كارگردان «يك حبه قند» با اشاره به حاشيه‌هاي بوجود آمده است،تصريح كرد: "آنقدر مي‌فهم كه ممكن اين صحبت‌ها و حاشيه‌ها، به ضرر فيلمم تمام شود، ولي ترجيح دادم منافع شخص‌ام را به نفع منافع عمومي در نظر نگيرم."

تدوینگران: ما را قضاوت نکنید!

تعدادی از سینماگران که فیلمهایشان درجشنواره بیست و نهم فجر حضور دارد نیز، درخواست کرده اند کارهایشان در جشنواره مورد داوری قرار نگیرد. به گزارش خبرآنلاین، شنیده‌ها حاکی است کامبوزیا پرتوی فیلمنامه‌نویس فیلم سینمایی «خیابان‌های آرام» به کارگردانی کمال تبریزی پیش از شروع به کار جشنواره و در مواجهه با کنار گذاشتن فیلم «خانه پدری» ساخته کیانوش عیاری و تمام فیلم‌هایی که برخلاف قابلیت‌هایشان به حاشیه رانده شدند، اعلام کرده بود تمایلی به اینکه فیلمش درجشنواره امسال داوری شود ندارد.
 از سوی دیگرجمعی از تدوینگران سینمای ایران با انتشار نامه ای انصراف خود را از داوری آثارشان در جشنواره فجر اعلام کردند. در ابتدای این متن آمده است: "این نامه را در تاریخ 14/11/89 به دفترِ جشنواره فکس کردیم و تایید دریافت آن را گرفتیم. از آنجا که دبیرِ محترم جشنواره، در مصاحبه با خبرگزاری‌ها، از وجود آن اظهار بی‌اطلاعی کردند، فکر کردیم اگر دوباره هم فکس کنیم تضمینی وجود ندارد تا کارمندان دفتر جشنواره نامه را به ایشان تحویل دهند. لذا ناگزیر ، متن نامه را از طریق رسانه‌ها به اطلاع دبیر محترمِ جشنواره می‌رسانیم."
 ادامه متن نامه به این شرح است: "به نام خدا. تاریخ 14/11/89. دبیرِ محترمِ جشنواره‌یِ بیست‌و‌نهم فیلمِ فجر. جناب آقای مهدی مسعودشاهی! با احترام، همان‌طور که می‌دانید، با تصمیمِ هیات محترم انتخاب، تعدادِ فیلم‌های بخشِ مسابقه‌ این دوره از جشنواره با افزایش بی‌سابقه‌ پنجاه درصدی مواجه شده و مسلما هیات محترمِ داوری برای ارزیابیِ فیلم‌ها از منظرهای گوناگون و تخصص‌های مختلف سینما از جمله "تدوین فیلم"، نیازمند دقت و صرف زمان زیادی است که با این تعداد فیلم غیر ممکن به نظر می‌رسد، لذا جهت سهولت در امرِ داوری و پرهیز از ارزیابی شتابزده‌ آثار، ما امضاکنندگان زیر که جمعا یازده فیلم از بخشِ مسابقه را تدوین کرده‌ایم، تقاضا داریم هیات محترم داوران، تدوین این فیلم‌ها را موردِ بررسی قرار ندهد.  به این ترتیب فیلم‌هایِ بخش مسابقه به عدد مالوف دوره‌های پیشین جشنواره نزدیکتر خواهد شد. باشد تا در این زمان محدود باقی آثار با دقت و صحت بیشتری داوری شوند. با آرزوی توفیق جنابعالی."
 اسامی امضاکنندگان نامه به این شرح است: حسن حسندوست (تدوینگر فیلمهای آسمان محبوب – باد و مه – یه حبه قند – آقا یوسف)، مصطفی خرقه‌پوش (تدوینگر فیلمهای جرم – ورود آقایان ممنوع – راه ابی ابریشم)، بهرام دهقانی (اینجا بدون من)، هایده صفی‌یاری (جدائی نادر از سیمین – مهتاب روی سکو) و محمدرضا مویینی (سعادت آباد)

هیئت داوران شورایعالی تهیه کنندگان

وقتی پیش از شروع جشنواره فجر، ناصر صفاريان فیلمساز و منتقد سینمائی که از سوي انجمن منتقدان و نويسندگان سينمايي ايران براي داوري فيلم‌هاي جشنواره فجر امسال معرفي شده بود، از عضویت در هیئت داوران انصراف داد و طی یادداشتی در مورد علت انصراف خود نوشت: "متاسفانه شرایط به گونه ای شده است که دفع کردن و حذف کردن، شایسته تر از جذب کردن به نظر می رسد. الان هم با توجه به محدودیت های ایجاد شده و فضای خاص مدیریت جشنواره امسال، عملا امکانی برای حضور و داوری مناسب از سوی اینجانب وجود ندارد، پس بهترین کار و در واقع تنها کار ممکن، به نظر بنده این است"، معلوم شد از هیئت داوران رسمی جشنواره انتظار داوری مناسب و بیطرفانه نمی توان داشت.
به این ترتیب، به نظر می رسد داوری اصلی را گروهی انجام خواهند داد که شورایعالی تهیه کنندگان سینمای ایران معرفی کرده و چهره های سرشناس و با پشتوانه ای مانند امین تارخ (بازیگر) – مجید مجیدی (کارگردان) – کامبوزیا پرتوی (کارگردان) – مجتبی راعی (کارگردان) – مهدی فخیم زاده (بازیگر و کارگردان) – محمد رضا هنرمند (کارگردان) و منوچهر محمدی (تهیه کننده) در آن عضویت دارند. شورايعالي تهيه‌كنندگان با انتشار اطلاعيه‌اي؛ هيات داوران ویژه اين شورا را براي ارزيابي فيلم‌هاي بيست و نهمين جشنواره فيلم فجر معرفي كرد. متن اطلاعيه شورايعالي تهيه‌كنندگان سينماي ايران بشرح زير است:
"سينماگران نجيب ايران به سنت هرساله با رنج و سختي و عليرغم بي‌مهري و كج انديشي و ناملايمت‌هاي بسيار حاصل چندين ماه كار و تلاش بي‌وقفه خويش را فروتنانه به جشن بزرگ انقلاب مي‌رسانند. اداي دين اين مولد شايسته انقلاب اسلامي به ايام فجر هميشه مايه‌ي سربلندي و مباهات است. شورايعالي تهيه‌كنندگان سينماي ايران براساس اعلام قبلي برآن شد تا گوهرشناساني را در مقابل داوري به ارزيابي سينماي ايران و سينماگران ارزشمند دعوت نمايد. اين بزرگواران و عزيزان با پاسخ خود شورايعالي تهيه‌كنندگان را در اين امر مهم ياري نمودند. همانگونه كه قبلاً اعلام شده است، داوران محترم شورايعالي تهيه‌كنندگان كليه فيلم‌هاي ايراني حاضر در جشنواره فيلم فجر را مورد داوري قرار خواهند داد."

افخمی: پشت این فیلم من نبودم!

همانگونه که انتظار می رفت، بهروز افخمی پس از دیدن فیلمش "فرزند صبح" که زمان کودکی و دوره تبعید آیت الله خمینی را به تصویر کشیده، اعلام کرد که این فیلمی نیست که او ساخته و پشت این فیلم او نبوده است. به گزارش "ایسنا" در حالي كه ساعاتي قبل از نمايش اين فيلم گفته مي‌شد اكران آن به تعويق افتاده، سرانجام پس از پنج سال فيلم «فرزند صبح» شامگاه 19 بهمن ماه به نمايش درآمد و جمعيت زيادي در سالن «ميلاد» به تماشاي اين فيلم پرحاشيه نشستند
.
پس از گذشت نيمي از فيلم، طولاني‌بودن آن و عدم انسجام موضوع، باعث شد تماشاگران شروع به ترك سالن بكنند و آنهايي هم كه ماندند با خنديدن و دست‌زدن اعتراض خود را نشان دادند. بهروز افخمي كه تا انتهاي نمايش فيلم در كنار همسرش مرجان شيرمحمدي و پسرش و محمدرضا شريفي‌نيا در سالن حضور داشت، پس از پايان فيلم در محاصره‌ي خبرنگاران قرار گرفت و پاسخگوي اعتراضات آنها شد كه در نهايت با حضور در محل برپايي نشست‌هاي جشنواره خواستار پاسخگويي به سوالات شد.
 وي گفت: "من کارگردان این فیلم نیستم و تنها نویسنده آن هستم. من دو نامه در رسانه‌ها منتشر كردم و مبني بر درج نامم بر روي فيلم شكايت كردم. اين كار با تكنيك سوپر 35 گرفته شده است و بايد از وسط پرده صحنه‌هاي مورد نظر برداشته مي‌شد و براي چاپ آن، هيچ لابراتواري در ايران قادر به انجام آن نيست و از ابتداي فيلمبرداري هم معلوم بود بايد چنين كاري انجام شود."
 اين كارگردان پس از نمايش فيلم «فرزند صبح» در جشنواره‌ي فيلم فجر و واكنش‌هاي كه در پي نمايش اين فيلم بوجود آمد، در گفت‌وگو با خبرگزاری "ایسنا" با گلايه از مسوولين جشنواره مبني بر عدم حذف نام او از تيتراژ اين فيلم اظهار كرد: "مسوولين جشنواره كاري خلاف عرف كردند و وقتي آدم مي‌گويد فلان فيلم را كارگرداني نكرده‌ام و لطف كنيد از نمايش آن با اسم من جلوگيري كنيد، قاعدتا بايد رعايت كنند.
خيلي سعي كرده‌ام ببينم چه كسي مسووليت نسخه‌اي كه امشب به نمايش درآمد را بر عهده مي‌گيرد، اما متاسفانه نه از آقاي ارگاني خبري است ونه از آقاي شرف‌الدين و من مسوول چيزي كه به نمايش درآمد نيستم و اميدوارم اگر قرار است اين نسخه نمايش عمومي شود، اسم من را از تيتراژ دربياورند."
 افخمي درباره‌ي آينده‌ي اين فيلم گفت: "من با اين فيلم كاري ندارم، مگر اينكه صدا و تصوير فعلي كاملا دور ريخته شود و فيلم از ابتدا بر اساس تدوين زنده‌ياد سيف الله‌داد صداگذاري و دوبله، و موسيقي آن ساخته شود و اگر اين كار انجام شود مسووليت آن را مي‌پذيرم." اين كارگردان با بيان اينكه من از اقدام تهيه‌كننده و سرمايه‌گذار «فرزندصبح» متعجب هستم، گفت: "خيلي عجيب است و هر چه فكر مي‌كنم نمي‌فهمم كه چرا فيلم را به اين شكل به نمايش درآوردند؟! و چطور مي‌شود كسي بعد از 10 سال زحمت و خرج كردن چنين رفتاري را با فيلم خودش بكند و آن را نابود سازد. دوسال بعد از پايان فيلمبرداري دوستان شروع به تدوين مجدد كار كردند و برايش موسيقي ساختند و آن را صداگذاري كردند و با پرده كامل كه بايد بخشهايي از عكسهايش انتخاب و چاپ نهايي مي‌شد آن را نشان دادند كه در صحنه‌هايي ريل فيلمبرداري، پروژكتور و ماشين‌هايي كه در حال تردد هستند، ديده مي‌شود. آن چيزي كه امروز نمايش داده شد نه تصويرش و نه اندازه عكس‌هايي كه وجود دارد آن چيزي نيست كه من انتخاب كرده‌ام و ترتيب سكانس‌ها و صحنه‌ها مشكل دارد و نه كلام و نه دوبله فيلم مورد تاييد من نيست. لحن‌ها و لهجه خمين پر از ايراد است و موسيقي ربطي به كار ندارد و دائما در هر جايي كه مناسبتي هم ندارد؛ شنيده مي‌شود. آن چيزي كه امروز نمايش داده شد باعث تاسف بود و افسوس خوردم بابت 10 سال عمري كه بابت اين كار گذاشتم. براي من فقط يك بار اين فرصت وجود داشت كه فيلمي درباره شخصيتي كه دوست دارم بسازم و براي درآمدن فضا، گذشت زمان و حالت‌ها يك عمر گذراندم"!

خوب، خیلی خوب، عالی!

رسم است که در پایان هر سانس از نمایش فیلمهای جشنواره فجر، مردم در مورد فیلمها نظر می دهند تا به این ترتیب برنده "سیمرغ بلورین" بهترین فیلم جشنواره از نگاه مردم نیز مشخص شود. هر سال مردم با انتخاب یکی از گزینه های "ضعیف – متوسط – خوب" به فیلمها امتیاز می دادند اما امسال مسئولین جشنواره در یک اقدام عجیب این گزینه ها را به "خوب – خیلی خوب – عالی" تغییر داده و دبیر جشنواره در مورد این اقدام گفته است که هیچ فیلم متوسط و ضعیفی در جشنواره حضور ندارد!
 اما با اعتراض مردم، مسئولین بالاخره ناچار شدند روی صندوقها به روال سالهای گذشته عمل کنند و از روز 20 بهمن ماه صندوق ارسال نظرسنجي مردمي كه از ابتدا جشنواره با گزينه‌هاي خوب،خيلي خوب،عالي در بيرون سالن‌ها قرار گرفته بودند، به گزينه‌هاي خوب،متوسط،ضعيف تغيير كردند. البته برگه‌ي آراي مردمي چون چاپ شده است، همچنان گزينه‌هايش خوب،خيلي خوب،عالي است اما صندوق كه راي‌ها در آن انداخته مي‌شود، گزينه‌هايش تغيير كرد که گفته می شود در روزهای آینده گزینه های روی برگه ها نیز تغییر خواهد کرد.

"هامون باران" و جو پلیسی حاکم بر تئاتر

جشنواره تئاتر فجر از 23 بهمن آغاز می شود.چندی پیش در اخبار و گزارش‌ها از حضور دوباره محمد رحمانیان، نویسنده و کارگردان، در فضای تئاتر می‌شنیدیم و دبیر جشنواره بیست و نهم تئاتر فجر در صحبت‌های خود مکررا به این موضوع اشاره می ‌کرد و از آن به عنوان یکی از اتفاقات بااهمیت این جشنواره یاد می‌کرد.با وجود آغاز تمرین‌های این گروه و گذشت چند روز از آن، چندی پیش خبر تعطیلی این پروژه منتشر شد و اینکه در نیمه‌های کار، ممیزی‌های بسیاری بر کار اعمال شد.با این بهانه خبرگزاری "ایلنا" با محمد رحمانیان درباره اتفاقاتی که بر نمایش "هامون ‌بازان" افتاده و مدیریت تئاتر گفتگوی مفصلی انجام داده که این کارگردان در بخشی از آن گفته است:
"شب قبل از توقیف به ما گفتند بیایید با هم صحبت کنیم. وقتی رفتیم، لیستی بیشتر از پنجاه مورد اشکال به متن نمایشنامه، به ما اعلام کردند و طبیعی است من نمی‌توانم این همه اشکال را در متنی که قبلا تصویب شده قبول کنم و کار را تعطیل کردیم. من سر تمرین بودم که آقای حیدری (دبیر جشنواره) به من زنگ زدند که با هم صحبت کنیم. من سر تمرین بودم ولی بعد از آن، ساعت 5/10 شب به اتفاق آقای حبیب رضایی پیش ایشان رفتم که آقای رایانی مخصوص هم آنجا بودند و به من یک فهرست بیش از پنجاه مورد حذفیات دادند که شامل حذف یکی از شخصیت‌های اصلی بود، دو صحنه به صورت کامل باید حذف می‌شد و بیشتر از پنجاه مورد هم حذفیاتی بود که درون متن خط کشی شده بود و حدود دو پنجم متن بود . طبیعی بود که من چنین سلاخی را نپذیرم.

* شما اعتراض نکردید؟

ــ دیدار ما بیشتر از چند دقیقه طول نکشید. اولین چیزی که به ذهنم رسید، این بود که پس چرا اصلا ما را دعوت کردید و چرا بار اول که متن را خواندید، یک مورد هم ممیزی نداشته و ناگهان پنجاه مورد ممیزی داشته است؟! گویا گروه جدیدی آمدند به عنوان بازخوان و سانسورچی و این کار را کرده‌اند. به من مساله نمایش "هداگابلر" را گفتند و اینکه بعد از جریان به وجود آمده برای آن چنین اتفاقاتی افتاده است.

* کار شما چه ربطی به "هدا گابلر" دارد؟

ــ به هر حال اسم این نمایش را هم بردند و من هم گفتم همه این‌ها یک بازی است. گویا گروه جدیدی آمدند و برای هنرمندان شاخ و شانه می‌کشند. حتی یکی از آنها دستیار من را دیده بود و با حالتی تهدیدآمیز به او گفتند باید کار شما را بازبینی کنیم. یکی نیست به این افراد بگوید من مگر کدام نمایش را بدون بازبینی، تمرین و کار کردم؟! اتفاقا نمایش‌های من، بجز " روز حسین" که اصلا برای بازبینی نیامدند و نمایش بدون بازبینی توقیف شد، از آن دسته بوده که چندین بار بازبینی شده است. "عشقه" را پنج بار و "مانیفست چو" را چهار بار بازبینی کردند. حتی " مانیفست چو" چون به زبان انگلیسی بود، برای اینکه ما حرف خاصی نزنیم، هر شب بازبینی می‌شد.

* چقدر ممیزی‌ها را منصفانه می‌دانید؟

ــ به هر حال من در این فضا بزرگ شدم و خط قرمزها و باید و نبایدها را می‌شناسم. از یک جای دور از این مملکت نیامده‌ام که بخواهم بی‌محابا به نوشتن و کارگردانی شروع کنم. من معتقدم این کار یک مورد هم ممیزی نداشت کمااینکه کسانی‌که بیست روز پیش این نمایش را خوانده بودند، حتی یک مورد هم ممیزی به کار وارد نکرده بودند. این هجمه و ممیزی که ناگهان اعلام شد، جریان همان آدم‌هایی است که ازشان کلاه می‌خواهند ولی آنها سر می‌برند...اصلا چیزی به نام مدیریت تئاتر وجود ندارد. یک جوّ پلیسی را بر تئاتر حاکم کردند. ما را به صورت قلم به مزد فرض کردند که هرآنچه دلخواه دوستان است، روی صحنه بیاوریم در حالی که اصلا چنین چیزی نیست. در میان این 12 نفر شورای نظارت، استاد دانشگاه، بازیگر، نویسنده و کارگردان حضور دارد. اینها یک نمایش اجرا کنند، ببینیم چه کاری را اجرا می‌کنند. ببینیم آن نمایشی که استاندارد اینهاست و لابد نمایش "خوبه" است و ما نمایش "بَده"، چه چیزی است؟!

شعرهای مجابی در سوئد منتشر شد

در شرایطی که جو سانسور بر آثار فرهنگی و هنری در ایران حاکم است، برخی از نویسندگان کشورمان می کوشند آثار خود را در کشورهای دیگر به دست چاپ بسپارند. از جمله دکتر جواد مجابی شاعر، نویسنده، منتقد و نقاش نام اشنا که دو کتاب از مجموعه شعر هایش را در سوئد به دست چاپ سپرده است. اين دو مجموعه‌ دربرگيرنده‌ شعرهای او در سال‌هاي 88 و 89 است.
 از جواد مجابي قبلا هم رمان «شاعران در ميدان جنگ» در سوئد منتشر شده است. اين رمان كه به گفته‌ي نويسنده، گزارش روزانه‌ي تهران زير بمباران سال‌هاي جنگ است، در سال 67 با عنوان «شب ملخ» به چاپ رسيده است. همچنين كتاب «جونم واست بگه»، ديگر اثر اوست كه در اروپا عرضه شده است. چندي پيش، كتاب «شكل نوشتنم هستم» شامل مجموعه‌ي مقاله‌ها و گفت‌وشنودهاي مجابي در تهران منتشر شد.



رهنورد: خون شهدا نورافکن راه آزادی است جرس: زهرا رهنورد، نویسنده و استاد دانشگاه به دیدار خانواده مصطفی کریم بیگی، از شهدای حوادث عاشورای سال گذشته رفت .

به گزارش خبرنگار کلمه، در این دیدار که جمعی از زنان اصلاح طلب رهنورد را همراهی می کردند آنها ضمن دلجویی از خانواده این شهید روز عاشورا،مقاومت شان را ستودند .
مصطفی کریم بیگی در روز عاشورا در حوالی خیابان نوفل لوشاتو مورد اصابت گلوله قرار گرفت و به شهادت رسید. خانواده کریم بیگی تا روزها پس از شهادت او هیچ گونه اطلاعی از این موضوع نداشتند و تصور می کردند
که وی در روز عاشورا بازداشت شده تا اینکه هفته ها بعد خانواده وی جسد فرزندشان را در پزشکی قانونی شناسایی کردند . با اینکه منزل این شهید در تهران است ، اما ماموران امنیتی اجازه دفن او را در این شهر ندادند و خانواده وی مجبور شدند او را در جایی دور از محل سکونت خانواده اش یعنی شهریار کرج به خاک بسپارند .
‎سرانجام در روز ۲۲ دی ماه سال گذشته تنها با حضور پدر،مادر ، و خواهر مصطفی و هنگام غروب آفتاب، پیکر شهید کریم بیگی در شهریار به شکل مظلومانه ای به خاک سپرده می شود.
زهرارهنورد پس از شنیدن سخنان مادر این شهید و ظلمی که به این خانواده شده است افزود :« مقاومت مادر سلحشور این شهید ستودنی است و دیکتاتورها بدانند که این ظلم ها پایدار نخواهند ماند و قطره قطره خون شهدا از جمله مصطفی ها ،سهراب ها و نداها تمام منطقه را سیراب کرده و آزاد گی و رهایی از دیکتاتوری را فرا راه ملتها قرار داده است .»
وی گفت : «مطمئن باشید راه آزادی ادامه خواهد داشت و به زودی به مقصد خواهیم رسید و خون شهدا و آرمان های آنان نیز نورافکنی برای این راه است.»
در عاشورای سال گذشته، بنابر آمار رسمی نیروی انتظامی هشت نفر کشته و تعداد زیادی مجروح شدند.
 



   جرس : اعمال فشارهای سیاسی و امنیتی علیه رهبران و کنشگران جنبش سبز در آستانه راهپیمایی 25 بهمن ماه همچنان با واکنش های شدیدی از سوی هواداران جنبش روبروست. در شبکه های اجتماعی مجازی از شهروندان دعوت شده که با عملی کردن برنامه الله اکبرهای شبانه در شامگاه یکشنبه و دوشنبه ( 23 و 24 بهمن ) فریاد انزجار خود را از سرکوبهای حکومت ابراز کنند. جبهه مشارکت ایران نیز در بیانیه ای سرکوبهای تازه را نشانه هراس روز افزون متقلبان از رشد آگاهی مردم دانسته و آورده است که آنها " گمان می کنند با ایجاد ارعاب خواهند توانست مسیرآگاهی و پویائی ملت و پیش روی جنبش سبز را سد کنند." در همین حال تکاپو در شبکه اجتماعی جنبش برای همه گیر کردن دعوت از مردم به راهپیمایی 25 بهمن نیز با شیوه هایی خلاقه ادامه دارد و انتظار می رود که در سه روز مانده به 25 بهمن مجموعه ای از راه های تازه اطلاع رسانی به اجرا گذاشته شود.

اعتراف به سرزندگی جنبش

فشار علیه رهبران و حامیان جنبش سبز به طور مداوم در حال افزایش است و پس از آن که نیروهای امنیتی 8 نفر را در شامگاه چهارشنبه ( 20 بهمن ) بازداشت کردند گزارشها حکایت از بازداشت برخی فعالان دیگر در شامگاه پنجشنبه دارد. تاکنون نام "فریبا ابتهاج"، "کوروش زعیم" و "پیمان عارف" به عنوان بازداشتی های پنجشنبه منتشر شده است.ناظران بازداشتهای اخیر را تلاش از سر تشویش حکومت برای ناکام گذاشتن راهپیمایی جنبش سبز در 25 بهمن می دانند و احتمال می دهند که موج سرکوبها طی روزهای آینده همچنان ادامه داشته باشد. اظهارات اخیر مسوول سیاسی قرارگاه ثارالله تهران نیز که در آن به زنده بودن جنبش سبز در شهرهای کشور اعتراف شده است نشانه ای واضح از ترس و تشویش جریان حاکم است. "سردار شفیعی" در سخنانی با نام بردن از جنبش سبز به عنوان " جریان فتنه " اذعان کرده " مردم وانقلاب باید آگاه و هوشیار باشند و بدانند که جریان فتنه هنوز خاموش نشده است و در شهرهای مختلف جریان دارد." اظهارات این سردار سپاه در شرایطی مطرح می شود که رسانه ها و چهره های سیاسی حامی حکومت از ماه ها پیش مدعی پایان دادن به اعتراض های جنبش سبز هستند  و در تازه ترین ادعا از این دست پایگاه اینترنتی مشرق نیوز در یادداشتی پیرامون درخواست مجوز برای راهپیمایی 25 بهمن آورده است "درخواست مجوز برای تجمع  در حمایت از مردم مصر و تونس! بیش از هر چیز تلاش برای نشان دادن علائم حیاتی به جامعه سیاسی ایران از جانب کسانی است که اکنون دیگر اموات سیاسی محسوب می شوند." رهبران جنبش سبز همواره در واکنش به این گونه اظهارات گفته اند که اگر حکومت معتقد به ریزش پایگاه اجتماعی جنبش سبز است و از آن هراسی ندارد اجازه برگزاری یک راهپیمایی را به آنها بدهد تا واقعیت در خیابان روشن شود.

همبستگی ملی تشکل های دانشجویی
اعلام همبستگی گروه های دانشجویی در شهرهای مختلف کشور برای پیوستن به راهپیمایی 25 بهمن بخشی دیگر از مجموعه تلاش ها برای حضور پرشکوه معترضان در این روز است. طی ساعات گذشته چندین تشکل دانشجویی از جمله جمعی از دانشجویان و فعالان دانشجویی «دانشگاههای تهران و حومه»، «دانشگاه آزاد گرمسار»، «دانشگاه شیراز» و «دانشگاه آزاد محلات» ضمن حمایت از  فراخوان راهپیمایی و اعلام حضور خود، خواستار مشارکت همگانی در این زمینه شده اند. در بیانیه این تشکل های دانشجویی آماده است :" ...روز ٢۵ بهمن ، روز امتحان مردم ایران و از همه مهمتر روز امتحان حاكمیتی است كه ولی فقیهش در نماز جمعه هفته گذشته در مقابل چشم جهانیان، در خطبه های نماز جمعه اعلام كرد : ایران آزاد ترین كشور جهان است و ملت ایران میتوانند عقاید ونظرات خود را بیان كنند..." پیش از اعلام همبستگی این تشکل های دانشجویی برخی تشکل های دیگر نظیر دانشجویان دانشگاههای «انجمن سبز دانشگاه تهران شرق»، «آزاد واحد کرج»، «آزاد واحد رودهن» ، «دانشگاه شهرکرد» ، «دانشجویان سبز دانشگاه اشرفی اصفهانی»، «انجمن سبز دانشگاه تهران شرق»، «دانشجویان سبز دانشگاه آزاد قزوین» و «دانشجویان سبز دانشگاه آزاد خرم آباد» با انتشار بیانیه هایی همبستگی خود را با تجمع 25 بهمن ابراز داشته بودند. انتظار می رود موج همبستگی گروه های دانشجویی با راهپیمایی 25 بهمن در روزهای آینده با شدت بیشتری ادامه داشته باشد.

شیوه های خلاقانه آگاهی رسانی

فعالان اینترنتی جنبش سبز با آگاهی از احتمال قطع اینترنت و اختلال در تلفن های همراه طی روزهای آینده به فکر راه هایی هستند که بتوانند محدودیت های حکومتی را در چنین شرایطی دور بزنند. در شبکه های اجتماعی جنبش مجموعه ای از این راه ها پیشنهاد شده است. گروهی معتقدند که دعوت به راهپیمایی باید هرچه بیشتر به فضای واقعی جامعه برود که هم دامنه دربرگیری بیشتری دارد و هم امکان اختلال های حکومتی در آن اندک است. با توجه به فرصت کوتاه باقی مانده تا روز راهپیمایی عمده پیشنهادها در این زمینه مربوط به گسترش شعارنویسی، پخش تراکت، شبنامه و گفتگو با شهروندان در محیط های عمومی نظیر مترو، اتوبوس یا مراکز خرید است. با این حال روش های بدیعی هم از سوی گروهی از فعالان اینترنتی پیشنهاد شده که در نوع خود جالب توجه است. برای نمونه یک گروه از کاربران پیشنهاد امضای درخواستی را به شرکت " گوگل " کرده اند که سرویس تلفن های یک دقیقه ای خود را به مقصد ایران در این چند روز رایگان کند. پیشنهاد دهندگان این درخواست گفته اند که در صورت موافقت شرکت گوگل هر ایرانی خارج از کشور می تواند با ده ها نفر در ایران تماس بگیرد و از آنها برای شرکت در تظاهرات دعوت کند. در صفحه فیس بوک راهپیمایی 25 بهمن که تاکنون بیش از 30 هزار نفر در آن عضو شده اند نیز از ایرانیان خارج کشور تقاضا شده با استفاده از سرویس های ارایه دهنده خدمات تلفنی مانند "اسکایپ" و "گوگل ویس"، هواداران جنبش را در داخل کشور یاری دهند. در نگاه ناظران به دلیل محدودیت زمانی باقی مانده تا راهپیمایی 25 بهمن ماه ممکن است که این شیوه ها رواج و دربرگیری قابل انتظار را نداشته باشد اما می تواند در فرصتهای بعدی اعتراض به عنوان راههایی در دسترس و کم هزینه مورد توجه جدی قرار گیرند.




 جرس:
جمعی از زندانیان آزاد شده از زندان اوین با صدور بیانیه ای از اعلام راهپیمایی روز ۲۵ بهمن ماه که توسط رهبران جنبش سبز به منظور حمایت از قیام های مردمی در مصر و تونس اعلام شده، حمایت کرده اند .این راهپیمایی ظهر روز دوشنبه ساعت ۳ بعد از ظهر از میدان امام حسین تا میدان آزادی برگزار می شود .

به گزارش کلمه، این زندانیان سیاسی که بیشترشان از شهروندان معترض به نتایج انتخابات ریاست جمهوری بوده و به خاطر شرکت در تجمع های اعتراضی بازداشت شده بودند و روزهای پس از انتخابات سال گذشته را در زندان اوین گذرانده اند، در این بیانیه تاکید کرده اند که فرصت به وجود آمده باعث بروز شور و شوق بین مردم شده و می تواند فرصتی تاریخی را نیز برای مبارزات مردمی علیه دیکتاتوری و نیل به دمکراسی برای مردم ایران فراهم آورد.
این گروه از زندانیان که در ماههای اخیر از زندان آزاد شده اند، در بخش دیگری از بیانیه خود نوشته اند: ما نیز همانند دیگر مردم معترض در این تظاهرات مسالمت آمیز شرکت کرده و به حرکتهای اصلاحی و تدریجی دل می بندیم .در این موقعیت زمانی که انجام یک انتخابات آزاد به دور از ذهن است می توان با حضور در تجمع های مسالمت آمیز قدرت جنبش سبز را به همه دنیا نشان داد .ما امیدواریم که رهبران جنبش سبز تحت هیچ شرایطی اقدام به لغو این راهپیمایی اعتراضی نکنند.
 
آنها معتقدند :جنبش سبز پیشتاز دفاع از حقوق شهروندی و درخواست انتخابات آزاد در منطقه و در حرکتهای مردمی منطقه، بوده است و به همین دلیل اقایان موسوی و کروبی «به منظور اعلام همبستگی با حرکت های مردمی در منطقه، به ویژه قیام آزادی خواهانه مردم تونس و مصر بر علیه حکومت استبدادی در کشور اعلام راهپیمائی کرده اند.
آنها در پایان بار دیگر تاکید کرده اند که مردم بزرگ ایران به همراهی رهبران جنبش سبز هرگز نباید این فرصت تاریخی را فراموش کنند و همه با یکدیگر برای رسیدن به دمکراسی گام بردارند .




 
اولین رئیس جمهور ایران: اگر جنبش را رها کنید، بساط اعدام و شکنجه گسترده خواهد شد
جرس: اولین رئیس جمهور ایران پیش از کناره گیری حسنی مبارک از قدرت گفته بود "به یاد هموطنان می آورم که بارها این امر را هشدار دادم که اگر شما خیابانها را ترک کردید، جنبش را رها کردید بساط اعدام، داغ، درفش و شکنجه گسترده خواهد شد. مصری ها هم همین امر را گفته بودند که می دانیم که اگر جنبش را رها کنیم فردایش زندان، محاکمه و اعدام است، پس رها نکردند، چون رها نکردند پیروز شدند."
ابولحسن بنی‌صدر در بخشی از مصاحبه‌ای که اخیرا با رادیو عصرجدید داشت، درباره اعتراض مردم به حکومت گفت: "شما مردم اگر بیرون بیایید و بایستید و بگویید ما این حکومت را نمی خواهیم و بطور شفاف به حاکمیت جمهور مردم بله بگویید، می بینید که پیروز خواهید شد! ...اگر این هنر را کردید آنوقت افکار عمومی جهان که آماده است، به شما طور دیگری خواهد نگریست، مطمئن خواهد شد که این حکومت هم سرنوشتی مانند مصر و تونس خواهد داشت."
اولین رئیس جمهور ایران همچنین گفت "محمد البرادعی در گفتگو با نیوزویک می گوید که یک روحانی بسیار محافظه کار مصری به او گفته است شما باید توبه کنید برای اینکه با ولی امر که آقای مبارک است مخالفت کرده اید و کسی که با ولی امر مخالفت کند ولی امر حق دارد او را مجازات کند یعنی این آقای مبارک مثل آقای خامنه ای خود را ولی امر و صاحب اختیارات مطلق می داند. "
وی همچنی خاطرنشان کرد "اخوان المسلمین مصر در بیانیه خود از دولت مردمسالار و مدنی بدون صفت دینی جانبداری کرده است، این نشان می دهد که اگر جنبش در مصر موثر شده است یک دلیل آن تغییر طرز فکر دینی نه تنها مردم مصر بلکه حتی این اخوان المسلمین است. در تحقیق دیگری که اخیرا انتشار پیدا کرده است می گوید که الگوی فعالین زیر ۵۵ سال اخوان المسلمین، ترکیه است، نه گذشتگان اخوان المسلمین. پس چنین تغییری در اخوان المسلمین بوجود آمده است. اما این را یادآور شوم که وقتی سازمانی در قدرت نیست یک مطلب می گوید و زمانی که در قدرت است چیز دیگری خواهد گفت. پس سازماندهی دولت و خصوصا مراقبت عموم جمهور مردم است که میتواند مراقب حاصل کار انقلاب آن مردم باشد."
این فعال سیاسی همچنین افزود "تکلیف آقای مبارک در ۲ فوریه معین شده بود، یعنی آنروز حکومت مبارک هرچقدر توان داشت انجام داد تمام قوای خود اعم از پلیس، اطلاعات و لباس شخصی را جمع کرد تا به میدان التحریر حمله کنند، آنروز یک خبرگزاری از من پرسید که وضع را چگونه می بینم و پیش بینی ام چیست؟ گفتم که تکلیف جنبش مردم مصر و رژیم مصر همین امروز در میدان التحریر معین خواهد شد اگر قشون کشی بارک موفق شد و آن میدان را تصرف کرد، وی می تواند تا سپتامبر رییس جمهور بماند، اگر شکست خورد باید زودتر فکر رفتن بکند و تکلیف قطعی در میدان آزادی معین می شود و همینطور هم شد. مردم استقامت کردند و به همه آنهاییکه به خیابان در می آیند گفتند اولا خیابان متعلق به مردم است، دوما وقتی بیرون آمدی نباید بگذاری تو را به زور به خانه برگردانند، اگر به خانه برگشتی دیگر از فردایش داغ، درفش، زندان، شکنجه و اعدام در انتظارت خواهد بود.
به یاد هموطنان می آورم که بارها این امر را هشدار دادم که اگر شما خیابانها را ترک کردید جنبش را رها کردید بساط اعدام، داغ، درفش و شکنجه گسترده خواهد شد. مصری ها در همان روز به خبرنگار لیبراسیون روزنامه صبح فرانسه همین امر را گفته بودند که می دانیم که اگر جنبش را رها کنیم فردایش زندان، محاکمه و اعدام است، پس رها نکردند، چون رها نکردند پیروز شدند."
بنی صدر یادآور شد "شما کارزار مطبوعاتی گسترده ای که اسرائیل در دنیا راه انداخته را می بینید که می گوید سازمان یافته ترین نیروی مصر اخوان المسلمین است و اگر مبارک برود آنها دولت را تصرف می کنند و یک نظام مثل ایران حاکم می کنند، فرمایشات آقای خامنه ای دقیقا در خط و ربط آقای نتانیاهو است و آب به آسیاب او می ریزد. رهبر جمهوری اسلامی با اظهاراتش می گوید چنین خطری وجود دارد بجنبید!



وعده پرداخت عیدی کارمندان عملی نشد

در حالی وزیر اقتصاد از پرداخت عیدی ۳۱۸ هزار تومانی کارمندان تا پایان هفته گذشته خبر داده بود که این رقم هنوز به حساب کارکنان دولت واریز نشد.
به گزارش فارس سید شمس الدین حسینی وزیر امور اقتصادی و دارایی شنبه گذشته ۱۶ بهمن در حاشیه همایش روز جهانی گمرک از پرداخت عیدی ۳۱۸ هزار تومانی کارمندان تا پایان هفته خبر داده بود که این رقم هنوز به حساب کارمندان دولت پرداخت نشده است.
خبرنگار فارس برای پیگیری دلایل عدم واریز عیدی به حساب کارمندان دولت تلاش زیادی برای برقراری ارتباط با مسئولان مربوطه داشته، ولی کسی در این زمینه پاسخ‌گو نبوده است.



فضای امنیتی کارساز نبود؛ الجزایری ها هم به خیابان آمدند

به‌رغم تدابیر شدید امنیتی در الجزایر و به‌ویژه در پایتخت، تظاهرکنندگان خود را به میدان «اول می» در مرکز این شهر رساندند.
به گزارش ایلنا، طبق گزارش‌های منتشر شده تاکنون سه هزار تظاهرکننده موفق شدند با شکستن کمربند امنیتی اطراف میدان اول می خود را به تظاهرکنندگان برسانند.
شاهدان عینی از درگیری میان تظاهرکنندگان و نیروهای امنیتی در پایتخت خبر می‌دهند. پیش از این نیروهای امنیتی تمام ورودی‌های پایتخت را برای جلوگیری از رسیدن تظاهرکنندگان به الجزیره بستند.
در همین پایگاه خبری «العربیه» نیز گزارش داد که چند نماینده پارلمان و تعدادی از کسانی‌که به تظاهرات دعوت کردند، توسط نیروهای امنیتی الجزایر بازداشت شدند.
خبرگزاری «فرانسه» نیز از بازداشت تعدادی از تظاهرکنندگان در پایتخت الجزایر خبر داد.
دولت الجزایر برای جلوگیری از برگزاری تظاهرات در پایتخت بیش از ۳۰ هزار نیرو در الجزیره مستقر کرده است.
تظاهر کنندگان خواستار برکناری بوتفلیقه رییس جمهوری این کشور هستند.



بیانیه جبهه مشارکت در حمایت ازجنبش مردم منطقه:

عزم ملت ما اصلاحات و نه گفتن به مداخله نظامی‌ها برای مصون سازی نظام از سقوط است

جبهه مشارکت ایران اسلامی در همبستگی با جنبش های ازادیخواهانه منطقه و پیروزی جنبش های مردمی تونس و مصر بیانیه ای تحلیلی منتشر کرده است.
در بخشی از این بیانیه آمده است:مبارزه مردم تونس و مصر اعتباری تازه و جهانی به آنچه که «خیابان‌های جهان عرب» نامیده می‌شود بخشیده که تداعی کننده اعتبار نام ایران و ایرانی از پس انقلاب اسلامی و جنبش انتخاباتی سبز اخیر است.
به گزارش سایت نوروز متن این پیام به شرح زیر است:
بسم الله الرحمن الرحیم
مبارزه آزادیخواهانه پیروزمند مردم تونس علیه دیکتاتوری که از یک واکنش خودجوش و توده‌ای در دفاع از یک مظلوم آغاز شده بود، اکنون در ادامه منطقی خود به یک جنبش گسترده دموکراسی‌خواهی در سطح جهان عرب (اسلام) فرا روییده که سقوط دیکتاتور و برگزاری انتخابات آزاد و منصفانه فارغ از مداخله نیروهای نظامی و امنیتی در رأس مطالبات آن قرار دارد.
از فردای استقلال تونس و بویژه ظرف ۲۳ سال حکومت زین‌العابدین بن علی هرگز یک فضای انتخاباتی آزادانه و به دور از مداخله نیروهای نظامی در این کشور شکل نگرفت و در عوض سایه دیکتاتوری روز بروز سنگین تر و نقض حقوق بشر فراگیرتر شد. تبعید متفکرین و سرکوب دگراندیشان،‌ بازداشت‌های دلبخواه و به دور از محاکمه عادلانه، شکنجه زندانیان، سلب حق سازمان‌یابی اقشار اجتماعی و تشکل‌یابی شهروندان، سرکوب مدافعین حقوق بشر و فشار و محدودیت نویسندگان و روزنامه‌نگاران و وبلاگ‌نویسان و فعالان عرصه اینترنت و فضای مجازی و اعمال سانسور بر رسانه ها سکه رایج حاکمیت دیکتاتوری بود.
تجربه تونس نشان داد که فقر و فساد و تبعیض با دیکتاتوری همزاد و در غیاب جامعه مدنی همپای یکدیگر هستند و در سوی دیگر مطالبات عدالتخواهانه و مردمسالارانه نیز هرگز جدای از یکدیگر نیستند.
قیام پیروزمند مردم تونس همچنین بیانگر آن است که دیکتاتورها و مستبدین هر قدر هم که بتوانند در پس وعده‌های فریبنده «پیشرفت» و نیز نقش آفرینی نظامیان در پس صحنه های انتخابات چند صباحی بر اسب مراد بتازند، فرجامی جز سرنگونی نخواهند داشت و ثبات، آرامش و امنیت پایدار جز در سایه تامین آزادیهای مدنی و انتخابات آزاد و منصفانه ممکن نیست.
مبارزه آزادیخواهانه مردم تونس پیوندی تازه میان «خیابان» و «صندوق انتخابات» برقرار کرده و مطالبات مربوط به اصلاح قوانین انتخاباتی زنگ خطر را برای همه مستبدین و دیکتاتورها به صدا درآورده است.
اکنون دیگر دیکتاتورها و نظامیان مداخله‌گر در سیاست، نمی‌توانند بی‌اعتنا به مطالبات بیان شده در کف خیابان ها، فرد مورد نظر خود را از صندوق انتخابات بیرون بیاورند.
پیوندی که ملت عرب به ویژه جوانان و نسل جدید بین خیابان و انتخابات برقرار کرده‌اند، به نحو بارزتری در حرکت انقلابی ملت مصر مشاهده ‌شد. تا آن‌جا که این جنبش را نمی‌توان بدون نقش و تأثیری که سرخوردگی ملت و بخصوص جوانان از نحوه برگزاری انتخابات ریاست جمهوری ٢٠٠۵ و انتخابات اخیر مجلس ملی مصر که رئیس جمهور و حزب حاکم پیروز قاطع آنها معرفی شدند باز شناخت و آن را تحلیل و بررسی کرد و درس‌های لازم را از آن بدست آورد.
البته برگزاری انتخابات فرمایشی در طول دهه‌های حاکمیت نظامیان و دیکتاتورهای مادام‌العمر چیز جدیدی نیست، آنچه که جدید است ظهور یک نسل تحول‌خواه و مأنوس با اینترنت و سایت های اجتماعی نظیر فیس بوک و توییتر و جهان نگراست که می توانند شبکه های اجتماعی گسترده و سریع العمل را شکل دهند. مسأله این است که دیکتاتوری ها نمی‌توانند همچون سابق انتخابات را در جایی کاملاً دور از حوزه نظارت مردمی و بویژه نظارت چشمان مسلح به اینترنت برگزار کنند. تا آنجا که تقلب‌های گسترده انتخابات مجلس مصر در پاییز گذشته افشاگری گسترده در فضای مجازی اینترنت را به همراه داشت و شوق مشارکت‌جویی در تعیین سرنوشت از آن‌جا که پاسخ لازمه را در صندوق انتخابات و نمایندگان نیافت، تبدیل به مشارکت‌جویی ملی در شبکه‌های اجتماعی و شبکه‌های فضای مجازی و پس از آن در خیابانها شد. تصادفی نیست که این جنبش از سوی ناظرین و تحلیل‌گران بیرونی به عنوان یک «جنبش بدون رهبر» معرفی شده، زیرا آن گستردگی و تکثر بی‌کران این شبکه‌های اجتماعی و نیز شبکه‌های مساجد، قهوه‌خانه‌های عرب، سازمان‌های جامعه مدنی، جنبش‌های دانشجویی، جنبش زنان و … را هرگز نمی‌توان به انحصار یک رهبری واحد در آورد.
مبارزه مردم تونس و مصر اعتباری تازه و جهانی به آنچه که «خیابان‌های جهان عرب» نامیده می‌شود بخشیده که تداعی کننده اعتبار نام ایران و ایرانی از پس انقلاب اسلامی و جنبش انتخاباتی سبز اخیر است.
دقیقاً در همین نقطه است که می‌توان تشابه‌ها و برخی تفاوتهای انکار ناپذیر اوضاع در مصر و تونس و خاورمیانه را با وضعیت ایران پس از انتخابات سال گذشته دریافت.
شعار «الشعب یرید اسقاط النظام» که محوریتی بی‌چون و چرا در مصر یافت موضوع اجماعی جنبش سبز نیست. زیرا مصری‌ها سی سال دیکتاتوری و سیطره امنیتی‌ها و نظامیان بر عرصه سیاست تجربه و بدنبال تغییر آن بودند ، در حالی که در کشور ما مردم در سی و دوسال پیش درست در همین روزی که مبارک سقوط کرد انقلاب کرده و رژیم استبدادی و سلطنت موروثی را سرنگون کردند و حال سبزها بدنبال میراث این انقلاب یعنی اجرای بدون تنازل قانون اساسی به عنوان مطالبه و محور وفاق ملی است و اعتراض ها متوجه حاکمان تمامیت خواه و هسته‌‌های مداخله‌گر نظامی و امنیتی در عرصه سیاست و انتخابات است که قانون اساسی را به گروگان گرفته و تحت مخاطره و حتی اسقاط قرار داده‌اند.
اگر بخواهیم اوضاع دو کشور را مقایسه کنیم،در ایران بر خلاف مصر رخنه و نفوذ تباهی‌آور و انحطاط‌بخش امنیتی‌ها و هسته‌های سیاسی- نظامی در عرصه انتخابات و سیاست فعلاً‌ در نقطه‌های آغازین خود قرار دارد و از همین جا می‌توان به روشنی دریافت که عزم ملت ما در آری گفتن به انتخابات و نه گفتن به مداخله نظامی‌ها، یک عزم اصلاح‌طلبانه برای مصون سازی نظام از سقوط و انحطاط است که باید امید وار بود این پیام توسط حاکمیت شنیده شود .
از این تفاوت عمده و اساسی که بگذریم شباهت شگفت‌آوری بین مواضع، ادبیات و عملکرد هواداران رژیم مبارک و اقتدار گرایان ایران از یک سو و مطالبات آزادیخواهانه و تحول‌جویانه جوانان دو کشور در کف خیابان‌ها از دیگر سو مشاهده می شود. یعنی هم ادبیات روزنامه«الاهرام» و رسانه‌های رسمی مصر در متهم کردن تحول‌خواهان به «فتنه‌جویی»، بر هم زدن «نظم» و «ثبات» و امنیت و تمامیت ارضی کشور با ادبیات تریبون‌های رسمی مشابه در ایران نظیر کیهان و صدا و سیما و رسانه های همسو انطباق تام و تمام دارد و هم رویاها و آرمان‌های جوانان عرب برای «مصر فردا» با آنچه که جوانان ایران برای ایران امروز و ایران فردا می‌طلبند توازی دل‌انگیزی نشان می‌دهد.
«الاهرام» در حالی تحول‌خواهان عرب را متهم به فتنه و تحریک‌پذیری از «خارج» کرد که تندترین جناح‌های صهیونیستی در اسرائیل نیز بیش از هر کشور دیگر از گسترش و دامنه تحولات مصر اظهار نگرانی کردند و این نشان می‌دهد که اسرائیل از حاکمیت دموکراسی در کشورهای اسلامی هراس دارد و نه دیکتاتوری‌ها اعم از سکولار و دینی ، و گسترش دموکراسی و حقوق بشر و جامعه مدنی و آزادی بیان را منافی فلسفه وجودی خود می‌داند.
جبهه مشارکت ایران اسلامی با تبریک به جوانان و مردم تونس و مصر و درود به آزادیخواهان سایر کشورهای منطقه حمایت همه جانبه خود را از آنها برای کسب آزادی و استقرار دموکراسی اعلام می دارد و خود را در پیوند با آنها در این مسیر می یابد و می داند.
جبهه مشارکت ایران اسلامی
۲۳/۱۱/۸۹


خروج طرح حذف صفر از پول ملی از بایگانی; طرحی برای کنترل تورم و بی ارتباط با تورم؟

آیا طرح حذف صفرها از پول ملی، دوباره از کشوی کارشناسان بانک مرکزی بیرون آمده است؟ این طرح را یک بار دو سال پیش محمود بهمنی، رئیس بانک مرکزی با موکول کردن آن به هدفمندسازی یارانه‌ها، به بایگانی فرستاد و اینک زمزمه‌هایی برای جدی شدن آن آغاز شده است.
به گزارش فرارو؛ قائم مقام بانک مرکزی در میان خبرنگاران خبر از آماده شدن طرح کارشناسی حذف صفر از پول ملی داده است. سیدحمید پورمحمدی در مورد حذف ۳ صفر از واحد پولی کشور گفته است: «یکی از محورهای طرح تحول نظام بانکی موضوع رفرم پولی یا حذف صفرها است که همه مطالعات و برنامه های آن آماده شده است».
قائم مقام بانک مرکزی هم‌چنین اضافه کرد: «موضوع حذف صفرها از واحد پولی فعلا مسدود مانده است تا در زمان ارائه طرح تحول بانکی مطرح شود، اما این که چه خواهد شد و چگونه (حذف تعداد صفرها) به همان موضوع طرح تحول باز می‌گردد که محورهای آن اعلام خواهد شد».
موضوع حذف صفر از پول ملی، یکی از بحث‌هایی بود که بازار آن از میانه سال ۸۶ تا سال ۸۷ و در زمان ریاست طهماسب مظاهری بر بانک مرکزی، داغ بود، اما محمود بهمنی پس از بر سر کار آمدن در سمت رئیس بانک مرکزی جمهوری اسلامی ایران اظهار داشته بود: «حذف صفرهای اضافی در زمانی به مصلحت است که هدفمند کردن یارانه‌ها اجرا شده باشد. بعد از دیدن آثار و تبعات هدفمند کردن یارانه‌ها و وجود ثبات نرخ‌ها در بازار، باید برنامه‌ریزی مناسب برای حذف صفرهای اضافی انجام شود».
بهمنی دو سال پیش خبر از مطالعه بر روی منویات رئیس دولت درباره حذف صفر از پول‌های ملی داده بود و اینک که دو ماهی از آغاز هدفمندسازی یارانه‌ها می‌گذرد به نظر می‌رسد عزم بانک مرکزی بر این امر جدی شده است.
با این حال حذف صفر از پول ملی منتقدانی بسیار جدی دارد. بسیاری معتقدند، اگر حذف صفر به منظور کنترل تورم صورت می‌گیرد باید دانست که این اقدام ربطی به تورم پیدا نمی‌کند.
یک کارشناس بانکی می‌نویسد: «فردی را در نظر بگیرید که در شرایط یک اقتصاد غیر تورمی ۸۰ درصد از درآمد خود را مصرف کرده و ۲۰ درصد باقیمانده را پس انداز می‌کند. حال در اثر تورم و افزایش قیمت‌ها این فرد ناچار می‌شود که یا برای ادامه همان نحوه زندگی ۹۰درصد از درآمدش را مصرف کند که تنها ۱۰درصد برای پس‌انداز باقی می‌ماند و یا بازهم ۲۰درصد آن را پس انداز کند اما از مصرف خود کم کند یا الگوی مصرف خود را تغییر دهد. در هر دوی این حالت‌ها مقایسه این وضعیت با وضعیت گذشته در این فرد احساس عدم رضایت به وجود می‌آورد».
وی پس از تبیین این وضعیت فرضی می‌افزاید: « این که این آدم‌ها با چه واحد پولی داد و ستدهای خود را انجام می‌دهند تغییری در اصل موضوع و نتیجه نمی‌دهد. کاری که برداشتن چند صفر از جلوی عدد اسکناس‌ها می‌کند هم درآمدها و هم هزینه‌ها را به یک نسبت کوچک می‌کند. شاید تنها عامل خشنود کننده عدم نیاز به حمل مقدار زیادی اسکناس برای انجام معاملات باشد».
این اعتقاد در میان سایر صاحب‌نظران اقتصادی نیز وجود داشت. محمد طبیبیان معتقد بود این کار هیچ ثمره اقتصادی برای کشور در برنخواهد داشت.
مسعود نیلی می‌گفت: «کاستن از تعداد صفر‌های پول، فقط ضریب تبدیل کالا به واحد پول را ساده‌تر می‌کند». وی می‌افزود: «واحد پول هرچه که باشد، اگر با شدت افزایش یابد، در تورم انعکاس پیدا می‌کند و در این مورد فرق ندارد، پول را با چه واحدی مورد شمارش قرار دهیم».
البته بودند کسانی که از این طرح دفاع می‌کردند. بهاالدین حسینی هاشمی برای حذف صفرهای پول ملی ۷ مزیت عمده را برمی‌شمرد: «کاهش حجم اسکناس، سادگی در مبادلات، نگهداری ساده‌تر حساب‌ها، ارقام و ترازنامه‌ها، اشغال فضای کمتر آمار و اطلاعات مالی در حافظه و هارد رایانه‌ها، نقل و انتقال سهل‌تر پول، کاهش آثار روانی تورم و نیز صرفه جویی در وقت برای شمارش حجم زیاد اسکناس‌ها» این هفت مزیت عمده بوده اند.
وی با اذعان به زمان‌بر بودن این فرآیند، اظهار می‌داشت که این اقدام در نهایت به نفع اقتصاد کشور خواهد بود. وی هشدار داد که همزمان با حذف صفرها باید به همان نسبت قیمت‌ها نیز کاهش یابد تا به بروز برخی مشکلات در این خصوص منجر نشود.
اما تجربه حذف صفر از پول‌های ملی در کشورهای دیگر چگونه بوده است؟ کره جنوبی برای اولین بار پس از ۱۹۵۹ اقدام به حذف صفر از واحد پول ملی خود کرد تا بدین ترتیب تا حدی از مشکلات تورمی موجود در این کشور بکاهد و به توسعه بازارهای خود کمک کند اما نتیجه این تغییرات چیزی جز بروز تورمی شدید دراین کشور نبود.
در این میان عقیده احمد میدری، از همه قابل توجه‌تر است. وی‌ می‌گفت: «این سیاست هیچ تاثیری بر ارزش پول ملی ندارد و تنها یک تغییر بسیار روبنایی و ظاهری است. هم‌چنین این سیاست هیچ تاثیری روی تورم ندارد و به کنترل تورم منجر نخواهد شد و تنها بی‌ثباتی در اقتصاد به وجود می‌آورد».


تظاهرات در اردن به دعوت گروههای جوانان

در حالی که چهار روز از تشکیل دولت جدید اردن به ریاست معروف البخیت می‌گذرد اردن بار دیگر شاهد تظاهرات‌های اعتراض آمیز بود.
به گزارش ایسنا، به نقل از روزنامه الرای العام چاپ کویت، حدود ۱۵۰۰ شهروند اردنی بعد از نماز جمعه در مرکز امان پایتخت اردن از مقابل مسجد الحسین دست به تظاهرات زدند و این در حالی بود که تظاهرات دیگری با حضور صدها تن دیگر در منطقه دیگر امان برگزار شد که تظاهر کنندگان شعارهایی در حمایت از ملک عبدالله دوم، پادشاه اردن سر دادند.
تظاهر کنندگان که به دعوت گروه‌های جوانان دست به تظاهرات زده بودند این شعارها را سر دادند “دولت متحد ملی بر خلاف اهداف مردم عمل می‌کند” “قیمت بنزین باید پایین بیاید”.
همچنین در ۶۵ کیلومتری جنوب امان در منطقه ذبیان تظاهراتی از مقابل مسجد ذبیان با مشارکت بیش از ۶۰۰ تظاهر کننده برگزار شد.
این تظاهر کنندگان براندازی دولت البخیت و منحل کردن پارلمان و نیز تحقق خواسته‌های اقتصادی و بهبود وضعیت معیشتی را خواستار شدند و به افزایش قیمت کالاها اعتراض نمودند.
در منطقه کرک در ۱۳۵ کیلومتری جنوب امان نیز صدها تن با برگزاری تظاهراتی از مقابل مسجد العمری در مرکز شهر امان خواستار اصلاحات سیاسی فوری و جدی شدند.
تظاهر کنندگان همبستگی خود را با انقلاب ملت مصر اعلام کردند.
این تظاهر کنندگان از دولت جدید اردن انتقاد کردند و طی شعارهایی عدم رضایت خود را از دولت البخیت اعلام نمودند.
تظاهر کنندگان مواخذه عاملان فساد را خواستار شدند.
همچنین صدها تن از مردم اردن نیز در مقابل سفارت مصر در امان تحصن کرده و از انقلاب مردمی مصر حمایت کردند.
تظاهر کنندگان شعارهایی در حمایت از مردم مصر سر دادند.


منصور اسانلو به زندان رجایی شهر بازگردانده شد

خبرگزاری هرانا - منصور اسانلو، رئیس هیات مدیرهٔ سندیکای شرکت اتوبوسرانی تهران و حومه، علی رغم وضعیت حاد جسمی به زندان رجایی شهر منتقل شد.
بنا به اطلاع گزارشگران ارگان خبری مجموعه فعالان حقوق بشر در ایران «هرانا»، منصور اسانلو، ساعت ۹ شب روز جمعه ۲۲ بهمن ماه، در زندان رجایی شهر کرج به علت استفاده از غذای نامناسب زندان، دچار حملهٔ قلبی شده و پس از نیم ساعت از بند خارج و به بیمارستان رجایی شهر کرج منتقل شد.
مسئولین زندان با دستبند و پابند این زندانی را به بیمارستان منتقل کردند.
وی در حالت نیمه بیهوش (بدون ادراک و با چشمانی باز) و با چهره‌ای برافروخته به بیمارستان منتقل شده است و در حال حاضر نیز با وضعیت نامناسبی به بند ۴ منتقل شده است.
در همین راستا علی عوض‌زاده زندانی عادی و وکیل بند اندرزگاه ۴ به همراه حسین جهان شیری زندانی عادی محبوس در بند ۴ به دلیل کمک به زندانیان سیاسی جهت ارتباط با بیرون از زندان از سوی مسئولین زندان مورد ضرب و شتم قرار گرفتند.



صدور کیفرخواست اعدام برای چهار متهم حمله تروریستی چابهار

خبرگزاری هرانا - رئیس کل دادگستری استان سیستان و بلوچستان از صدور کیفرخواست اعدام برای چهار متهم حمله تروریستی روز تاسوعا در چابهار خبر داد و گفت: چندی پیش یکی از اعضای گروهک تروریستی ریگی (جندالله) قبل از عملیات انتحاری دستگیر شد. حجت‌الاسلام حمیدی در حاشیه سفر استانی رئیس قوه قضائیه به استان هرمزگان در جمع خبرنگاران در مورد آخرین وضعیت پرونده عاملان حمله تروریستی روز تاسوعا در چابهار گفت: تا کنون با شناسایی و بازپرسی چهار متهم پرونده، مراحل بازپرسی در دادسرا به اتمام رسیده و با صدور کیفرخواست به دادگاه ارجاع شده است که به زودی رسیدگی به پرونده عاملان حمله تروریستی روز تاسوعا در چابهار در مجتمع ویژه جرایم امنیتی زاهدان برگزار می‌شود.
وی افزود: اتهام این 4 متهم همکاری یا پناه دادن به تروریست‌ها و عضویت در گروهک تروریستی بوده که براساس قانون محارب هستند و حکم آنها اعدام است.
رئیس کل دادگستری استان سیستان و بلوچستان با بیان این که تا زمانی که گروهک‌های تروریستی فعال باشند مجازات عضویت در گروهک‌ها اعدام است، گفت: درخواست دادستانی زاهدان برای این چهار متهم اعدام است.
حمیدی در پاسخ به پرسشی مبنی بر اینکه آیا پرونده اعضای گروهک ریگی هنوز فعال است، گفت: اعضای گروهک ریگی هر کدام پرونده جداگانه‌ای دارند که در دادسرای استان به صورت فوق‌العاده خارج از نوبت یک به یک به آن رسیدگی می‌شود.
وی افزود: پرونده اعضای گروهک تروریستی ریگی هم اکنون در مرحله تعیین وکیل بوده و پس از انتخاب وکیل خارج از نوبت در دادگاه به صورت علنی رسیدگی می‌شود.
رئیس کل دادگستری استان سیستان و بلوچستان با بیان اینکه بعد از اعدام عبدالمالک ریگی اعضای هسته مرکزی این گروهک تروریستی به دنبال ناامنی بیشتر در منطقه بوده‌اند، گفت: با مراقبت و پوشش نیروهای اطلاعاتی در منطقه بسیاری از عملیاتهای تروریستی و انتحاری شناسایی و عاملان دستگیر شده‌اند.
وی افزود: چندی پیش یک عضو گروهک تروریستی ریگی توسط نیروهای اطلاعاتی قبل از اقدام شناسایی و دستگیر شد



محمدحسین مهیمنی فرزند استاندار سابق گلستان بازداشت شد

خبرگزاری هرانا - محمد حسین مهیمنی امروز 22 بهمن ساعت 10 شب، توسط نیروهای امنیتی در شهر گرگان بازداشت شد.
به گزارش ندای سبز، محمدحسین مهیمنی، فرزند محمدهاشم مهیمنی، استاندار گلستان در دوره اصلاحات و مدیرکل وزارت کشور در دوران وزارت عبدالله نوری و از شهرداران زندانی در جریان پرونده شهرداران تهران در ابتدای دولت خاتمی است، که امروز در شهر گرگان بازداشت شد.
در حال حاضر از محل انتقال وی و هویت نیروهای امنیتی اطلاعی در دست نیست.



مجتبی شایسته بازداشت شد

خبرگزاری هرانا - در ادامه بازداشت های چند روز گذشته، مجتبی شایسته روز گذشته در منزل خود بازداشت شد.
به گزارش کلمه، مجتبی شایسته  از جوانان اصلاح طلب و از اعضای جوان جبهه مشارکت ایران اسلامی بود.
از محل بازداشت و ضابط قضایی بازداشت کننده وی خبری تاکنون در دست نیست.



بازداشت فعالین دانشجویی دانشگاه آزاد قوچان در مشهد

خبرگزاری هرانا - تعدادی از دانشجویان دانشگاه آزاد قوچان شب گذشته در شهر مشهد بازداشت شدند.
به گزارش دانشجو نیوز، دانشجویان دانشگاه آزاد قوچان در ساعت ۲۳ بیست و یکم بهمن ماه توسط نیروهای امنیتی مشهد بازدشت شده اند.
اسامی بازداشت شدگان متعاقبا به محض دریافت به اطلاع خواهد رسید.
شایان ذکر است که طی روزهای اخیر و با نزدیك شدن به ۲۵ بهمن ماه، موج عظیمی از بازداشت فعالین دانشجویی و سیاسی به راه افتاده است.


یدالله اسلامی بازداشت شد

خبرگزاری هرانا - یدالله اسلامی، دبیرکل مجمع نمایندگان ادوار مجلس بعداز ظهر جمعه بازداشت شد.
به گزارش جرس، عصر روز جمعه چهار نفر از نیروهای امنیتی برای بازداشت اسلامی به منزل وی مراجعه کردند و پس از نشان دادن حکم قضایی و بازرسی منزل و ضبط  لپ تاپ، هارد کامپیوتر شخصی، اسلامی را با خود بردند.
این اتفاق در شرایطی می افتد که دو روز پیش مجمع نمایندگان ادوار بیانیه ای در ارتباط با راهپیمایی بیست و پنج بهمن داده بود.