۱۳۸۹ آذر ۲۶, جمعه

مهمترین خبرهای روز جمعه بخش اوّل، تحلیل ها و آخرین گزارشات از اعتراضات، بازداشتها، زندان، و بیدادگاهها --- بیانیه ها

تقدیم به مادران؛ پروین مخترع و منور هاشمی...
با تبریک آزادی کوهیار و به امید آزادی مجید

شالی به رنگ صلح بر گردن آزادی

کاوه کرمانشاهی


کوهیار بعد از آزادی
اتوبوس تاریکی شب را می‌شکافد و از دل زاگرس عبورم می‌دهد تا با روشنایی فردا پای دامنه‌ی البرز در آغوش آزادی رهایم سازد. قرار است کوهیار گودرزی با پایان دوره محکومیت یک ساله‌اش ‌‌از زندان گوهردشت آزاد شود. خوشحالم، آن‌قدر خوشحال که می‌توانم برای سومین شب متوالی روی صندلی اتوبوس بنشینم و به شوق دیدار کوهیار راه تازه برگشته را دوباره بپیمایم.
از سال‌ها پیش اسم کوهیار را در پیوند با فعالیت‌های حقوق بشری و مطالبی که می‌نوشت شنیده و خوانده بودم. به خصوص تلاش‌هایی که برای لغو احکام اعدام داشت. بعدها به واسطه‌ی زمینه‌ی مشترک فعالیت‌های‌مان با هم آشنا و آشناتر شدیم.
در مسیر جاده‌ی کرماشان به تهران آسمان گاه تند و گاه نرم می‌بارد. سر انگشتم را روی شیشه‌ی بخارگرفته‌ی اتوبوس می‌کشم. خطی که خمیده است، مثل لبخند. مثل پروین خانم که وقتی از پشت گوشی تلفن خبر آزادی کوهیار را داد خوشحال و خندان بود.

کوهیار و مادرش
طی این یک سال هر بار صدای نگران اما محکمش را شنیدم، ایستادگی و جسارت زنانه و مادرانه‌اش را ستودم. به قول معروف جاده کرمان تا تهران را صاف کرد از بس آمد و رفت. برای هر بار ملاقات در زندان. برای پیگیری پرونده در دادگاه و... خودش می‌گفت: «هم مادر کوهیارم و هم وکیلش.»
خوشحالم، برای آزادی کوهیاری که بسیار دوستش ‌دارم، ولی راستش بیش‌تر از آن‌که از آزادی او شادمان باشم، برای مادرش خوشحالم که حالا می‌تواند بعد از یک سال تنها فرزندش را در آغوش بکشد و مادر و پسر یکدیگر را غرق بوسه کنند. لذت دیدن چنین صحنه‌ایی خواب شبانگاهی در اتوبوس را که عادت همیشگی‌ام است تا نیمه‌ی راه از چشمانم می‌رباید.

از ساعت سه و نیم همراه با مادر و تعدادی از دوستان کوهیار ایستاده در هوای بسیار سرد دامنه‌های جنوبی البرز کوه چشم به درب آهنی و بزرگ زندان گوهردشت دوخته‌ایم تا کوهیار در برابر چشمان منتظرمان رخ بنماید، و پس از ساعت‌ها انتظار با غروب آفتاب، آن پسر آمد. با همان قامت افراشته، روحیه‌ی قوی و شوخ طبعی که داشت و دارد.
مادر و پسر عاشقانه و آزادانه در آغوش هم، با خنده بر لبان‌شان و بوسه‌هایی که نثار هم می‌کنند. شعله‌های آتش زبانه می‌کشد و با روشنایی و گرمای خود، تاریکی و سرمای گوهردشت را فراری می‌دهد. همگی‌مان دور آتش سرخی که افروخته‌ایم حلقه می‌زنیم و مادر مجید دری شال سفیدی را که خود بافته بر گردن کوهیار می‌اندازد.
مجید و کوهیار پیش از آن‌که مجید برای گذراندن پنج سال از حبس شش ساله‌ی خود به زندان بهبهان تبعید شود و کوهیار برای گذراندن ایام باقی مانده از حبس یک ساله‌اش به زندان گوهردشت انتقال یابد، در اوین با هم بوده‌اند. حالا پدر و مادر مجید با غمی به سنگینی شش سال آمده‌اند تا در کنار مادر کوهیار، آزادی دوست و همبند پسرشان را جشن بگیرند.
کوهیار و پدر مجید دری
در ساعت‌های انتظار تا آزادی کوهیار، در اتومبیل پدر و مادر مجید می‌نشینم. از پسرشان می‌گویند. از اخلاق و رفتار مجید، از چگونگی و دوران بازداشتش، از حکم بدوی و تجدیدنظر، از حبس و تبعید، از شرایط روحی و جسمی مجید و خودشان، از فامیلی که سراغ‌شان را نمی‌گیرند و دوستان نادیده‌ی مجید که به دیدن‌شان می‌روند، سختی‌های سفر به بهبهان و اسکان در آن شهر برای ملاقات هر باره فرزندشان. می‌گویند و می‌گویند. مادرش بیش‌تر. درد و دل می‌کند و گاهی اشک می‌ریزد و زود پاک می‌کند. می‌گوید مجید سفارش کرده که مقاوم باشیم، نشکنیم.
من سال‌هاست با این مادران سرافراز آشنایم. با درد و دل‌های‌شان، با رنج و سختی‌‌های‌شان، با بغض و اشک‌های‌شان. می‌شنوم و می‌بینم، اما کمتر می‌گویم. زبان و قلم ناتوانند از چرخیدن به نام‌ بزرگ‌شان. همیشه واژه کم می‌آورم برای تسکین‌ دردها و تحسین‌ مقاومت‌شان.

کوهیار می‌آید. برای مادرش شادی و برای پدر و مادر مجید امید آزادی می‌آورد. مادر کوهیار خوشحال است. دوستان کوهیار خوشحالند. مادر و پدر مجید هم. آن شال سفید دست‌بافت که رنگ صلح دارد و با عشق آزادی بافته شده، نشانه‌ی این شادی‌ و امید است.
همان شب بازمی‌گردم. سرخوش از آزادی کوهیار و امیدوار به آزادی مجید. این‌بار در سیاهی شب چهره‌ی پیر پدر مجید و چشمان اشک‌بار مادرش در شیشه‌ی بخارگرفته‌ی اتوبوس انعکاس می‌یابد. روی شیشه را خط می‌کشم و در بین قطره‌های اشک گونه‌ایی که در امتداد سرانگشتم روان می‌شوند، باز خطی خمیده شکل می‌گیرد که می‌خندد تا به مجید بگوید پدر و مادرت مقاوم ایستاده‌اند و آزادیت را به انتظار نشسته‌اند.




کوهیار، مادرش و مادر مجید دری

  مادر کوهیار گودرزی و پدر و مادر مجید دری

جندالله و جمهوری اسلامی، دو روی سکه خشونت

مریم محمدی
روز چهارشنبه ۲۴ آذرماه گروه «جندالله»، سازمان مسلح مخالف جمهوری اسلامی در بلوچستان، بار دیگر حادثه آفرید.
Download it 
Here!
آن‏طور که در خبرها آمده بود، چهارتن از افراد این گروه، طی عملیاتی انتحاری، حداقل ۳۹ نفر از مردمی را که برای شرکت در عزاداری ماه محرم اجتماع کرده بودند، به قتل رسانده و ده‏ها تن را مجروح کردند.
جندالله یا «جنبش مقاومت مردمی بلوچستان»، گروهی است که از سال ۱۳۸۲ عملیات مسلحانه را بر ضد حکومت جمهوری اسلامی آغاز کرده است و تاکنون صدها نفر از مأموران دولتی و مردم غیر نظامی منطقه را در بمبگذاری‏ها، گروگان‏گیری یا حملات مسلحانه به‏قتل رسانده است.
رهبر این گروه، عبدالمالک ریگی، سال گذشته، چهارم اسفندماه در یک عملیات پیچیده در خارج از کشور دستگیر و به ایران انتقال یافت.

گروه جندالله پس از دستگیری رهبرشان، عبدالمالک ریگی بنا به خواست او که در یک پیام تلویزیونی برای آنها ارسال شده بود، عملیات نظامی خود را متوقف کرده بودند. اما پس از اعدام ناگهانی او، در ۳۰ خرداد سال جاری، بار دیگر اقدامات خود را از سر گرفتند. عملیات دیروز یکی از بزرگ‏ترین و خشن‏ترین این اقدام‌ها بود.
قربانیان این‏گونه ترورها، چه نقشی در میان مخاصمات گروه‏ها با حکومت دارند؟ جمهوری اسلامی در این میان، چه مسئولیتی دارد؟ آیا راهی برای برون‏رفت از این بحران یا تخفیف این وضعیت موجود است؟
رحیم بندویی، از مسئولین «حزب مردم بلوچستان» در لندن به این پرسش‌ها پاسخ می‏دهد.
به‏نظر من، ریشه و عامل اساسی تمام این خشونت‏هایی که از جانبین، از سوی حاکمان و از سوی محکومین اعمال می‏شود، برمی‏گردد به سیاست‏هایی که نظام جمهوری اسلامی پایه‌ی آن را بر اساس تبعیض گذاشته است؛ چه تبعیض دینی باشد و چه تبعیض حقوقی، ملی و قومی. تا زمانی که این‏گونه‏ برخوردها است، شاهد چنین مسائلی هم خواهیم بود.
متأسفانه جمهوری اسلامی برای خشکاندن مشکلات، روش‏ خود را فقط روی سرکوب گذاشته است و فکر می‏کند فقط با سرکوب و اعدام می‏تواند این مسائل را حل کند.
در صورتی‏که تا زمانی که این تبعیض‏ها وجود دارد، مسلماً مبارزه هم خواهد بود. هرکسی به شیو‏ه‏ی خودش مبارزه می‏کند. هم‏چنان که شاهد هستیم، الان مدت‏هاست که بلوچستان شاهد مبارزه‏ی عده‏ای است که به شکل عملیات انتحاری دارند در مقابل رژیم قد علم می‏کنند.
مسئله این است که چنین اقدامات خشونت‌آمیزی، حتی به شکل عمل انتحاری، فقط علیه نیروهای حکومتی نیست. حتی کسانی که کشته می‏شوند، همه شیعه نیستند. تاکنون بسیاری از اهل سنت در این بمبگذاری‏ها و ترورها کشته شده‏اند.
در این شکی نیست که در حادثه‏ی تروریستی روز چهارشنبه در چاه‏بهار هم مسئله فقط شیعیان یا فارس‏ها نبوده‏اند. به‏هرحال وقتی عملیات تروریستی انجام می‌شود‏، کور است و نمی‏شناسد کی به کی است. آن‏جا مسلماً بلوچ هم بوده، سنی هم بوده و به‏هرحال از هر ملیتی و قومیتی بوده‏ است.
در این‏‏که عملیات انتحاری ره به جایی نخواهد برد و در این‏که سرکوب‏های وحشیانه‏ی جمهوری اسلامی هم ره به جایی نخواهد برد، هیچ شک و شبهه‏ای وجود ندارد. متأسفانه گویا گوش شنوایی نیست و آنهایی که کشور ایران را دارند می‏چرخانند، تنها راه مشکلات را فقط در سرکوب و در واقع، نوعی ترور دولتی می‏بینند.
زمانی که کسی را بالای دار می‏کشند و مردم را دعوت می‏کنند که برای تماشا بیایند، هدفی جز ایجاد رعب و وحشت در دل مردم و ترساندن آنها ندارند. این هم نوعی عمل تروریستی رسمی از سوی دولت است.
عین همین کار را هم طرف مقابل انجام می‏دهد. کار کسانی هم که به عنوان عملیات انتحاری انجام می‏گیرد، همین است و در میان توده‏های عادی مردم، ایجاد رعب و وحشت می‏کنند. حال آن‏که عاملان اصلی این‌همه تبعیض، ظلم و ستم، مردم عادی نیستند. عامل اصلی آن‏چه تاکنون شاهد هستیم، ریشه در سیاست‏های تبعیض‏گرایانه‌ی حاکم دارد. در حال حاضر تبعیض مذهبی هم به تبعیض‌هایی که در رژیم سابق وجود داشت، اضافه شده است.
به این ترتیب، آیا هیچ راهی برای از بین بردن یا تخفیف این تضاد وجود دارد؟
حتماً وجود دارد، اما به‏نظر می‏رسد که جمهوری اسلامی متأسفانه هیچ‏گونه روش مسالمت‏آمیزی را نمی‏پسندد. حال آن‏که مثلاً می‏توانست پس از این‏که عبدالمالک ریگی را دستگیر کرده بود، بهره‏برداری سیاسی کند و باعث کاهش این نوع عملیات بشود، اما دیدیم که چگونه و با چه سرعتی دست به اعدام می‏زند و در این زمینه چقدر رشد کرده و به کجا رسیده است.
به‏هرحال، عبدالمالک ریگی متهم به بسیاری جنایت‏ها و کشتارها علیه مردم عادی بود که فیلم، سند و عکس هم برای آن موجود است. به‏نظر شما، حکومت چه رفتار دیگری می‌توانست با او داشته باشد؟ در آن صورت، چه نتایج دیگری داشت؟
اولاً من مخالف با اعدام انسان‏ها هستم. مخصوصاً اگر این اعدام از سوی یک حکومت باشد. ثانیاً در ارتباط با مسئله‏ی خاص آقای عبدالمالک ریگی، با توجه به این‏که ایشان رهبر جندالله بودند، حرف‏شنوی بسیاری از ایشان در سطح بالا و در تمام آن تشکیلات و سازمان‏ متبوعش وجود داشت.
جمهوری اسلامی می‏توانست از وجود ایشان، در ارتباط با تخفیف تنش‏هایی که هست و حداقل کمتر کردن عملیات‏هایی که هم‏اکنون شاهد آن هستیم، استفاده کند. به همان شکلی که دولت ترکیه بعد از دستگیری آقای عبدالله اوجلان، رهبر پ‏ک‏ک، رفتار می‏کند.

دولت ترکیه اوجلان را اعدام نکرد، بلکه او را نگاه داشت. به‌طوری که حتی سران بالای حزبی‏شان می‏رفتند و با او می‏نشستند و در ارتباط با راه حل‏هایی که ایشان ارائه می‏دادند صحبت می‏کردند که چگونه این تنش‏ها را با این هدف که در منطقه ثبات و آرامش به‏وجود بیاید، کمتر کنند.
متأسفانه سیاستی که حاکمیت جمهوری اسلامی از بالا تا پایین دارد، فقط خشونت است؛ در هرکجا که نگاه می‏کنیم همین را می‌بینیم. اصلاً نمونه‏ی خود تهران را در ارتباط با جنبش سبز در نظر بگیرید. دیدیم که در آن‏جا هم علیه تظاهرات آرام و مدنی مردم چگونه حرکت می‏کردند. نیروهای سرکوبگر رژیم به جان مردم می‌افتادند. در کلیپ‏های ویدئویی‏ای که پخش می‏شد، می‏دیدیم که به قصد کشت مردم را می‏زدند.
جمهوری اسلامی در حالی که می‏توانست از وجود عبدالمالک ریگی برای کاهش تنش‌ها‏ استفاده کند و مسائل را بیشتر حلاجی کند، کسر شأن خود می‏دانست که به حرف‏های یکی از افراد این جامعه گوش بدهد. آن‌هم یکی از کسانی که به‏هرحال علیه مشکلات و اجحافاتی که مردم منطقه با آن مواجه بودند، به شیوه‏ی خودش، به مبارزه برخاسته بود.
متأسفانه شاهد بودیم که جمهوری اسلامی این کار را نکرد و دیدیم که جندالله اسم تمام عملیات انتحاری‏ای را که هم‏اکنون انجام می‏دهد، «انتقام» گذاشته است. نام عملیات اخیر «انتقام شماره‏ی ۲» بود و دقیقاً به مسئله‏ی اعدام عبدالمالک ریگی اشاره کرده‌اند.
در حالی که از یک طرف، با توجه به فرهنگی که در کل در منطقه حاکم است و از سوی دیگر با توجه به محبوبیتی که ریگی در سطح تشکیلات خودشان داشت، جمهوری اسلامی می‏توانست از او به عنوان یک فاکتور و یک کارت بازی در جهت تنش‏زادیی، استفاده کند.
متأسفانه با اعدام او، آن‏هم بدون تشکیل دادگاهی، به‏قول خودشان صالحه که مورد قبول طرفین باشد و وکیلی داشته باشد، این راه را بست. در حالی‏ که اگر محاکمه‏ی عبدالمالک ریگی به شکل یک دادگاه علنی در سطح بین‏المللی پخش می‏شد، جمهوری اسلامی می‏توانست از آن در جهتی که می‏خواست بهره‏برداری کند. ولی خُب می‏ترسید. به دلیل این‏که جمهوری اسلامی می‏داند در چنین دادگاه‏هایی مسائلی مطرح خواهند شد که به نفع خود جمهوری اسلامی نیست.
با صحنه‏ای که شما ترسیم می‏کنید، یعنی اصرار جمهوری اسلامی بر سیاست سرکوب و روش مخالفانی نظیر جندالله در منطقه، هیچ افقی برای گشایش این وضعیت از دو طرف موجود نیست. آیا هیچ سیاست دیگری، جریان سومی نیست که بتواند با مداخله‏ی خود در این روند، حداقل برخی مشکلات را تخفیف بدهد؟
متأسفانه احتمال حضور جریان سومی که تلاش‏ آن برای تغییر سیاست حاکم بتواند کارا باشد، در شرایط کنونی بسیار بعید به‏نظر می‏آید.
نیروی سوم، مسلماً نیروی‏هایی هستند که خواهان حاکمیت قانون در ایران‏اند و خواهان رفع تبعیض‌های بسیار آشکار و عیان در میان کل مردمان ایران هستند. هم‏چنان‏که می‏بینیم سرکوب عنان‏گسیخته‏ی جمهوری اسلامی امکان عملی شدن چنین راه‏حل‏هایی را نزدیک به صفر کرده است. دلیل آن هم همان‏طور که گفتم، سرکوب است. سرکوب بسیار عیانی که دارد انجام می‏دهد.
بنابراین من امکان حضور نیروی سومی را که بتواند چنین عملکرد و چنین گرایشی را در ایران حاکم بگرداند و خشونت‌ها را تخفیف دهد ضعیف می‌بینم. آن‌هم به دلیل حاکمیت بسیار عنان گسیخته و سرکوبی که جمهوری اسلامی از طریق نیروهای سرکوبگر و نیروهای اطلاعاتی امنیتی‏ خود انجام می‌دهد.
همان‏طور که اشاره کردید، در نظام گذشته هم این تبعیض‏ها و درگیری‏ها کم‏وبیش میان مردم سیستان و بلوچستان با حکومت مرکزی وجود داشته است. بعد از انقلاب هم این امر ادامه پیدا کرد. آیا در دوران پس از انقلاب، ایامی بوده که این تضادها تخفیف پیدا کند یا فرصتی برای حل بحران به‏وجود بیاید؟ یا این مشکلات همیشه تشدید شده است؟
بله؛ اگر آدم منصف باشد، می‏تواند ببیند در آن دورانی که اصلاح‏طلبان، به رهبری آقای خاتمی، کشور را می‏گرداندند، حداقل حاضر بودند گوش بدهند که مخالفان چه می‏گویند. این باعث شده بود اندکی در این کشمکش‏ها و کنش و واکنش‏ها تخفیف حاصل شود.
این دقیقاً در همان دورانی بود که جنبش اصلاحات شکل گرفته بود. در آن دوران، در بلوچستان ما شاهد یک سری حرکت‏های ادبی، فرهنگی و هنری بودیم. مثلاً «انجمن جوانان صدای عدالت» حاصل سیاست‏های حاکم آن زمان بود که گوش می‏دادند، ولی متأسفانه پس از آن دوران، حتی حاضر به شنیدن کلمات اندیشه مقابل هم نیستند که ببینند چه گفته می‏شود و اصلاً چه می‏گویند. یعنی به‏جز قهر و سرکوب بسیار بی‏محابا، سیاست دیگری الان در ایران حاکم نیست.



احمدی‌نژاد تروريست‌ها را «عوامل فتنه» خواند

محمود احمدی‌نژاد، رئيس جمهور ايران، در پيامی به‌مناسبت واقعه تروريستی چابهار، بمب‌گذاران اين حادثه را «عوامل فتنه» و «مدعيان دمکراسی و حقوق بشر» دانست.
به گزارش خبرگزاری‌های ايران محمود احمدی‌نژاد در پيام خود نوشته است رويداد چابهار «بار ديگر پرده از ماهيت واقعی مدعيان دمکراسی و حقوق بشر برداشت، البته عوامل فتنه بايد بدانند با همدستی و استخدام ايادی استکبار و حرکات تروريستی نمی توانند در وحدت شيعه و سنی خللی وارد نمايند.»

وی از دستگاه‌های امنيتی، اطلاعاتی و قضايی جمهوری اسلامی ايران خواست تا هر چه سريع‌تر نسبت به شناسايی و ريشه‌يابی آن اقدام کنند و عوامل اصلی آن را به «اشد مجازات» برسانند.
مسئولان جمهوری اسلامی ايران معمولأ وقايع پس از انتخابات بحث‌برانگيز دهمين دوره رياست جمهوری در اين کشور را «فتنه» و معترضان به نتايج آن را «فتنه‌گر» می‌خوانند. اين نخستين بار است که يک مقام کشوری از عمليات تروريستی با عنوان «فتنه» ياد می‌کند.
مسئولان جمهوری اسلامی ايران معمولأ وقايع پس از انتخابات را «فتنه» و معترضان به نتايج آن را «فتنه‌گر» می‌خوانند
همچنين مقامات دولتی ايران همواره در واکنش به اقدامات تروريستی در اين کشور، دولت‌های غربی، به‌ويژه آمريکا و انگليس را به‌عنوان عاملان آن معرفی کرده‌اند.
محمود احمدی‌نژاد با نام بردن از «مدعيان دمکراسی و حقوق بشر» به‌عنوان عاملان حادثه تروريستی چابهار، همچون گروه ديگری از مسئولان جمهوری اسلامی ايران، کشورهای غربی را عامل اين بمب‌گذاری معرفی کرده است.
پيش از اين مصطفی‌محمد نجار، وزير کشور ايران نيز گفته بود اين تروريست‌ها «عاملان استکبار جهانی» هستند و در پاکستان آموزش ديده‌اند.
علاءالدين بروجردی، رئيس کميسيون امنيت ملی و سياست خارجی مجلس نيز سازمان‌های اطلاعاتی انگليس و آمريکا را ياری‌دهنده عمليات تروريستی چابهار دانست و حجت‌الاسلام ابراهيم رئيسی، معاون اول قوه قضائيه ايران نيز گفت: «جريان مسبب اين حادثه هولناک با آمريکا و انگليس ارتباط مستقيم داشته است.»
کشورهای غربی، از جمله آمريکا، انگليس، فرانسه، اسپانيا، اتحاديه اروپا و همچنين دبيرکل سازمان ملل اين اقدام تروريستی را به‌شدت محکوم کرده‌اند.
روز ۲۴ آذرماه ۱۳۸۹ در يک عمليات تروريستی انتحاری در ميدان فرمانداری چابهار ده‌ها نفر کشته و زخمی شدند.
بر اساس آخرين گزارش‌های رسمی، در اين واقعه تاکنون ۳۵ نفر کشته‌شده‌ و ۸۶ نفر زخمی شده‌اند که حال چهار نفر از مجروحان وخيم گزارش شده است.
پيکر کشته‌شدگان اين حادثه امروز در چابهار تشييع شد.
گروه جندالله، که يک گروه مسلح سنی مذهب بلوچ است، طی اطلاعيه‌ای مسئوليت اين عمليات تروريستی را به عهده گرفته است.





جـرس: 
در آستانه شب یلدا و سالروز تولدِ ضیاء نبوی، دانشجوئی زندانیِ تبعیدی، چهار تشکل مدنی با صدور بیانیه ای مشترک، از عموم ایرانیان و فعالان، خواستار برگزاری مراسمی جهت گرامیداشتِ زادروزِ دانشجوی زندانی شدند.
فراخوان مشترك چهار تشکل مدنی برای گرامیداشت سالروزتولد ضیا نبوی در
 شب یلدا
به گزارش جرس، در بیانیه مذکور که كمپین دفاع از زندانیانی سیاسی تبعیدی، کمیته گزارشگران حقوق بشر، شورای دفاع از حق تحصیل و جمعیت مبارزه با تبعیض تحصیلی آن را صادر کرده اند، آمده است:
یلدای هزاران ساله باز در راه است، و ما که در طول تاریخ آموخته ایم که در سیطره ی فزونی یابنده ی تاریکی، نشانه های زوال بی انکارش را بیابیم، در این شب گسترده بر وطن از یاد نبریم ستاره های دربندمان را که پاره های نورند در دل تاریکی. از یاد نبریم قلب های پرنورشان را که بشارت رفتن شب داده اند و به همین جرم در بند شب اسیرند. از یاد نبریم آنان را که در برابر یاوه و ظلم سرخم نکردند و به راستی ایستادند و اکنون به همین جرم قامت بسته اند تا به زانو بیفکنندشان.
از یاد نبریم ضیا نبوی، ستاره دار سرفراز و سر به زیرمان را که بیست و شش یلدای پیش چشم به جهان گشود. از یاد نبریم کینه ی شب را که حتی به در بند کشیدن او آرام نگرفته است. از یاد نبریم خانواده ی دردمندش را که تبعید جوانشان، مجال دیدار گاه به گاه را نیز از آنان دریغ کرده است... و به احترامشان بر خیزیم، به احترام این نشانه های نا پایداری شبی که می کوشد فریب ماندگاریش را باور کنیم.
ضیا، متولد یلداست؛ ضیا خوب می‌داند که یلدای ظلم دوام نخواهد آورد، ضیا می‌داند که مبارزه برای آزادی انسان، برای کرامت نوع بشر و برای پایان استیلای سیاهی بر سرزمین ایران است. 
ضیا متولد شب یلداست، ستاره ای که در تبعید و دور از خانواده و عزیزانش شبهای سرد زندان را سپری میکند. ضیا شب تولدش را در تاریکای زندان به یاد همه مبارزان راه آزادی و شرافت صبح می کند.
ما یاران و دوستان ضیا، ما هموطنان و هم باوران او، به همراه خانواده اش، ضیافت یلدا را با امید به آزادی ضیا، با نام او و به یاد او به جشن می نشینیم.
قرار گذاشته ایم به ضیا بگوییم که به یادش هستیم حتی اگر کیلومترها فاصله بین ما و اوست. قرار گذاشته ایم برای ضیا بنویسیم، از بهترین و صمیمانه ترین آرزوهایمان برای بودنش برای آزادی اش. قرار گذاشته ایم به خانواده اش شادباش بگوییم، به مادرش دست مریزاد بگوییم برای پروردن آزاد مردی چون ضیا.
بیایید همراه هم در یلدای امسال ، سالگرد تولد ضیا را در هر کجای دنیا که هستیم و به هر ترتیبی که می توانیم از برگزاری تجمع و جلسه تا ضبط و انتشار یك پیام تبریك ساده به ضیا ، گرامی بداریم. 
همچنین از همه ایرانیان در سراسر دنیا دعوت می کنیم در شبكه های اجتماعی و خصوصا صفحه فیس بوکی که به همین مناسبت آماده شده پیام های تبریک خود را به هر شکل که می توانند (متن فیلم و تصویر) برای ضیا بنویسند. قرار است این نوشته ها، تبریک ها و پیام های دوستی در شب تولد ضیا به اطلاع وی برسد و مطمئن باشید نیرو و ایمانی که این قدم کوچک می آفریند همان قصه پیروزی امید و نور است بر تاریکی و شب
یادمان نرود فرزندان این خاک را، تبعیدی هایی که به جرم ناکرده، مزید بر سختی زندان، تبعید و دوری از خانواده را تحمل می کنند، یادمان نرود مجید دری ها و حامد روحی نژادها را یادمان نرود زندانیانی که سالیان دراز است کسی خبری ازآنها ندارد و در غربت روز را به شب و شب را به روز می رسانند.

یادمان نرود و به یاد همه آنها در این یلدای میلاد ضیا با همه آنان همدل شویم.

كمپین دفاع از زندانیانی سیاسی تبعیدی
کمیته گزارشگران حقوق بشر
شورای دفاع از حق تحصیل
جمعیت مبارزه با تبعیض تحصیلی




محتشمی پور: ما اجازه نخواهیم داد که آقایان هربلایی که می خواهند بر
 سرمان بیاورند جرس: اعضای خانواده محمد نوری‌زاد و فخرالسادات محتشمی‌پور، همسر مصطفی تاج‌زاده، که امروز برای کسب اطلاع از وضعیت همسرانشان و اعتراض به بی‌خبری از آنها به مقابل زندان اوین مراجعه کرده بودند با فحاشی و رفتارهای خشونت آمیز از سوی ماموران امنیتی بازداشت و مورد بازجویی قرار گرفتند که بعد از چند ساعت آزاد شدند. فاطمه ملکی، همسر محمد نوری‌زاد، که بر اثر فشارهای روحی در بازداشتگاه اوین دچار وخامت حال شده بود، بلافاصله پس از آزادی به بیمارستان منتقل و هم اکنون به دلیل بیماری قلبی در آنجا بستری است.
 به نوشته وب‌سایت نوری‌زاد، محمد نوری زاد که در ششمین روز از اعتصاب غذای خشک خود به سر می برد، دچار عوارض اعتصاب و وخامت حال شده، به طوری که در ساعات بامدادی عاشورا مأموران او را به زور به بیمارستان منتقل کرده اند. نوری زاد قبل از اعتصاب غذایش اعلام کرده بود روز عاشورا جنازه اش را بر سر ظالمین خواهد کوبید.
 همچنین مصطفی تاجزاده که هنوز در قرنطینه نگهداری می شود، در روزه سیاسی می باشد و بیش از سه هفته است که ملاقاتها و تماس تلفنی وی قطع گردیده است. فخرالسادات محتشمی پور با ابراز نگرانی از وضعیت همسرش می گوید: "ما اجازه نخواهیم داد که آقایان هربلایی که می خواهند بر سرمان بیاورند. و این خطاهایی که دارند انجام می دهند باید هزینه اش را بپردازند. همسرم باید تماس تلفنی و ملاقات داشته باشد و اگر ملاقات ها و تماس تلفنی ایشان برقرار نشود من به همین روند اعتراضی خود ادامه خواهم داد."
به همین مناسبت "جرس" با خانم محتشمی پور در خصوص بازداشت و بر خوردهای نامناسب نیروهای امنیتی با ایشان و خانواده نوری زاد به گفتگو پرداخته که متن آن در پی می آید:

خانم محتشمی پور لطفا بفرمایید امروز به چه منظوری به زندان اوین مراجعه کردید؟
همانطور که اطلاع دارید آقای نوری زاد از روز شنبه و ششمین روزی است که در اعتصاب غذا هستند. خانواده آقای نوری زاد هم در این مدت هیچ اطلاعی از ایشان نداشتند.آقایان تاجزاده و نوری زاد مدتی است که اجازه تماس تلفنی ندارند و ملاقات کابینی بیست دقیقه ای هم که در هفته داشتیم قطع شده است. مدت سه هفته است که ملاقات ها قطع شده و ما هیچ اطلاعی از وضعیت آنها نداریم و این وضعیت نگران کننده ای را بوجود آورده است. بعد از اینکه خبر انتقال آقای نوری زاد به علت شرایط وخیم جسمانی به خانواده ایشان رسید آنها بشدت نگران و آشفته شدند بهمین علت قرار گذاشتند که برای خواندن دعا و اطلاع از وضعیت وی جلوی اوین بروند. من هم مطلع شدم و از آنجاییکه سرنوشت آقای تاجزاده و آقای نوری زاد به هم گره خورده است من هم در جلوی زندان اوین به آنها ملحق شدم.

آقای تاجزاده هنوز در قرنطینه هستند؟
 بله، آقای تاجزاده بهمراه آقای نوری زاد در قرطینه هستند و آقای تاجزاده اگرچه در اعتصاب غذا نیست اما روزه سیاسی می گیرند و با توجه به ناراحتی های جسمانی که دارند من بشدت نگران وضعیت ایشان هستم. نگرانی های من هم برای همسرم و هم برای آقای نوری زاد است. به همین علت برای کسب اطلاع از وضعیت آنها و گرفتن ملاقات به زندان اوین مراجعه کردم. زمانیکه رسیدم خانواده آقای نوری زاد در حال خواندن زیارت عاشورا بودند.

چرا چند ماه آنها را در قرنطینه نگه داشته اند؟
 من خیلی از آقایان سوال کردم که چرا باید همسرم این همه مدت در قرنطینه نگهداری شود؟ به جای اینکه پاسخ مرا بدهند می گویند شما اقدام غیرقانونی کردید.

والله نمی دانم، من که پیگیر وضعیت همسرم هستم اقدام غیر قانونی است یا اینکه همسرم در قرنطینه؟ آقایان گویا قانون را نمی شناسند.

لطفا در خصوص بازداشتتان بفرمایید؟

زمانیکه مشغول خواندن زیارت عاشورا بودیم ماموران امنیتی حمله کردند و با رفتار بسیارخشن و غیر انسانی ما را داخل ماشین کردند. بحدی رفتار آنها بد و بی ادبانه بود که ما انتظار نداشتیم در بعد از ظهر روز عاشورا تعداد زیادی مامور امنیتی مرد با هتاکی و بی ادبی تمام با زن و بچه زندانیان چنین برخوردی کنند.

ماموران چند نفر بودند؟
زمانیکه من به آنجا رسیدم تعداد زیادی مامور با ماشین در آنجا مستقر شده بودند. ظاهرا به برادر آقای نوری زاد گفته بودند که بیایید صحبت کنیم تا یک راهی پیدا کنیم و شما بروید و ما به شما اطلاع می دهیم. در حال همین گفتگو بودند که یکدفعه یک عده مامور حمله کردند و اجازه ندادند که اینها به یک جمع بندی برسند که بمانند یا بروند. نیروهای امنیتی بسیار خشن و هتاکانه برخورد کردند و  رفتارشان به حدی خشن بود که خانم نوری زاد حالشان بد شد.

خانم تاجزاده مورد بازجویی هم قرار گرفتید؟
 بله، تک تک اعضای خانواده بازجویی شدند البته من بازجویی نشدم و گفتم: "چون در برگه نوشته شده "متهم دستگیر شده در روز عاشورا" من هیچگونه اتهامی را بر خودم نمی بینم و فقط آمده بودم که از حال همسرم مطلع شوم و جوابی برای شما ندارم و اعتراض من هم به این برخوردهای وحشیانه ای است که از سوی مردان نامحرم در روز عاشورا صورت گرفته است."

وضعیت جسمانی خانم نوری زاد چطور است؟
 از آنجا خانم نوری زاد به بیمارستان منتقل شدند و چون سابقه بیماری قلبی دارند که بر اثر این برخوردها شدت گرفت که پزشک معالجشان بشدت نگران بودند. پزشک با توجه به شرایط نامناسب ایشان وضرورت رسیدگی پزشکی وی را بستری کرد.

آقایان انتظارشان این است که هر بلایی که می خواهند بر سر ما و عزیزان ما در زندان بیاورند و ما سکوت کنیم که ما هم سکوت نخواهیم کرد. تا اطلاع از وضعیت همسرانمان این راه را ادامه خواهیم داد حتی خانم نوری زاد با آن حال وخیمشان حاضر نبودند به بیمارستان یا منزل بروند و می گفتند من باید همسرم را ببینم که اگر داروهای آرام بخش نبود امکان نداشت بتوانند ایشان را کنترل کنند.

حال خودتان بعد از این برخوردهای خشن و تهدید آمیز چطور است؟
 ما اجازه نخواهیم داد که آقایان هربلایی که می خواهند بر سرمان بیاورند. و این خطاهایی که دارند انجام می دهند باید هزینه اش را بپردازند. همسرم حتما باید تماس تلفنی و ملاقات داشته باشد و اگر ملاقات ها و تماس تلفنی ایشان برقرار نشود من به همین روند اعتراضی خودم ادامه خواهم داد. بعنوان همسر زندانی سیاسی این حق من است که پیگیر وضعیت همسرم باشم و نگران هستم. آقایان وعده می دهند اما عمل نمی کنند ضمن اینکه ملاقات ها و تماس تلفنی حق مسلم ما است. بنابراین از حق مسلم خود نخواهیم گذشت و سکوت نخواهیم کرد.

آیا با مراجع دیدار داشته اید؟

ما طی هفته گذشته با مراجع دیدار داشتیم و بسیاری از آنها رسما عدم رضایتشان از این وضعیت را اعلام می کردند ما هم قصدمان بیشتر اطلاع رسانی بود. من حتی به بعضی از این بزرگان گفتم که اگر شما باخبر شدید که ما را هم دستگیر کرده اند تعجب نکنید به علت اینکه خانواده زندانی سیاسی از نظر آقایان بالقوه مجرم است. یعنی آنها فکر می کنند که وقتی کسی را گرفتند خانواده اش باید سکوت کند در حالیکه در زمان شاه هم چنین چیزی مسبوق به سابقه نبوده است. زمانیکه یک نفر را زندانی می کنند طبیعتا خانواده اش پرسش می کند و وظیفه آنها این است که به پرسش ها پاسخ دهند. البته آقایان می خواهند که در کمال ذلت و حقارت این اتفاق بیافتد که ما زیر بار این مسئله نخواهیم رفت و من از طریق همین مکاتباتم اقدام خواهم کرد که احتمال دارد برنامه های عملی هم داشته باشم...

در پایان چه صحبتی با مسئولین دارید و خواسته هایتان چیست؟
 من باز خطاب به آقایان تاکید می کنم که این برخوردها به هیچوجه منجر به سکوت ما نخواهد شد بلکه اقدامات ما را "تشدید" خواهد کرد. یعنی اگر یک بخشی از خانواده الان معترض است کم کم این اعتراض به بقیه اعضاء و بعد از آن به جامعه تسری پیدا خواهد کرد که این قضیه به ضرر آقایان تمام خواهد شد پس بهتر است که هر چه زودتر این مسائل را حل کنند. خواسته ما تماس تلفنی و ملاقات حضوری است به علت اینکه از پشت کابین من نمی توانم بفهمم وضعیت همسرم چطور است. خواسته اصلی امان هم که همان "آزادی بی قید و شرط" عزیزانمان است.




کاری زینبی کنیم - قسمت سوم

وقتی زینب‌های زمانه، ابن‌زیاد‌ها را رسوا می‌کنند


کلمه – مهستی شیرازی:
“بر ماست که همچون زینب (س) با بازگویی حقیقت،
ملات کاخ دروغ را زائل کنیم. بر ماست که همچون تمامی خاندان حسین (ع)،
زنده نگه داشتن یاد شهدای گران‌قدر انقلاب، جنگ و حوادث پس از انتخابات
و آزادزنان و آزادمردان دربندمان را وظیفه‌ی همیشگی خود بدانیم ”
(میرحسین موسوی، پیامِ محرم)
محمد نوری زاد، یکی از اسیران سبز است. او را حر جنبش سبز می نامند. همسر نوری زاد، در یکی از مراسم عزاداری اباعبدالله الحسین حاضر می شود و در اقدامی روشنگرانه و زینب گونه نامه ای را می خواند و از عزاداران حسینی می خواهد تا «با شنیدن آن، در مرام و مسلک همسرش تامل کنند» و انصاف دهند که «چرا و چگونه» این حر زمانه در مقابل ابن زیادها ایستاده است.
نوری زاد در اعتراض به رفتارِ قاضی و محکمه در اعتصاب غذای خشک به سر می برد و به قول همسرش گفته است «من جانم را از دست می‌دهم و آنها فرصت را». فاطمه می گوید «من که همسرش هستم، می‌دانم که ایشان وقتی تصمیم به انجام کاری بگیرند، مصرانه آن را عملی می‌کنند و این موضوع با توجه به شرایط جسمی شان به شدت نگرانم می کند». فاطمه با آنکه چندین نامه به قوه قضاییه، دادستان و مسئولان نظام تنظیم کرده است، اما واقعا کسی نیست تا به فریادش برسد. جان همسرش در خطر است و کار خاصی هم از دستش بر نمی آید، حتی شرایط گفت‌وگو با او را هم ندارد تا شاید بتواند منصرفش کند. و اینک فاطمه بیش از همیشه نگران حر زمانه است، او را کاری زینبی باید. او صدایش را بلندتر می کند و «برای نجات جان همسرش در این شرایط بحرانی، دست مدد به سوی مردم، علما و بزرگان، سینماگران، هنرمندان، مجامع حقوق بشری و همه و همه دراز می کند» و می گوید «نوری زاد را دریابید. جان او در خطر است». او همچنین جلوی زندان می رود، بازداشت می شود و فشارهای جسمی و روحی کم رمق اش می کند. فاطمه اکنون در بیمارستان است، اما مرخص که شود، همچنان زینب وار فریاد خواهد زد.
* * *
عماد بهاور را هم اسیر کرده اند. وقتی او را به ده سال حبس محکوم می کنند، مادر عماد حقیقت حکم و ریشه ی ظلم را زینب وار افشا می کند که «این قاضی نبوده که حکم را داده و این حکم از قبل تعیین شده بوده است. روزی که عماد را دستگیر کردند، بازجویش گفت من ده سال حکم زندان برای عماد خواهم داد».
مادر عماد بارها و بار ها به دفتر دادستان رفته است و فهمیده است که «نمی تواند مسئولین را ببیند» و به ناچار می خواهد پیام مظلومیت فرزندش را برساند و امیدوار است که «از طریق تریبون های عمومی و رسانه ها مسئولین صدای او را بشنوند».
* * *
نسرین ستوده، را هم به اسارت برده اند. او وکیل بسیاری از زندانیان سبز است. او هم در اعتصاب غذا به سر می برد و گفته است تا «لغو کلیه احکام ناعادلانه بعد از انتخابات» به اعتصاب خود ادامه می دهد. همسر نسرین را تهدید کرده اند که نباید با رسانه ها مصاحبه کند و نباید مظلومیت نسرین را افشا کند. رضا خندان می گوید «از طرف وزارت اطلاعات با وکیل نسرین تماس گرفته و گفته‌اند حکم جلب شما و آقای خندان صادر شده و اگر مصاحبه کنید، شما دو نفر دستگیر خواهید شد». معلوم است که رضا گوشش به این تهدیدها بدهکار نیست و در هر فرصتی مظلومیت همسرش را افشا می کند. رضا خود نیز اسیر بوده است و خوب می داند که تنها ظالمانی چون ابن زیاد از افشای حقیقت و افشاگری های زینبی می ترسند.
* * *
کیانوش آسا، یکی از شهیدان سبز است. دانشجویان دانشگاه علم و صنعت، پارک و فضای سبزی را در دانشگاه به نام این دانشجوی شهید نامگذاری کرده اند تا پیام سبزش و مظلومیت شهادتِ او از یادها نرود. پیام سبزی که اگر شنیده نشود، دیر نیست که نام دانشگاه علم وصنعت را نیز به کیانوش آسا تغییر دهد. کاری که سالها پیش در دانشگاه صنعتی آریامهرِ سابق انجام شد و دانشجویان آن، در حرکتی خودجوش، نام آن را به شریف واقفی تغییر دادند، تا پیام این دانشجوی شهید همیشه زنده بماند و هیچ گاه فراموش نشود. مادر کیانوش آسا می گوید «هیچ یک از فشارها و تهدید ها باعث نمی شود، از خون فرزند بیگناهش بگذرد». او از کسانی که می خواهند خون فرزند بیگناهش را نادیده بگیرد و بیگناهی فرزندش را فراموش کند، سوالی زینب گونه دارد «چگونه فکر می کنند این تهدید ها مرا ساکت می کند؟»
آنها از مادر کیانوش می ترسند و «او را مدام تحت نظر دارند و همه رفت و آمدها و تلفن های منزلش را کنترل می کنند و در تمام این مدت حتی یکبار نتوانسته است با خیال راحت سر خاک کیانوش، بچه اش برود!». مراسم سالگرد کیانوش را در تالار لغو می کنند و در منزل هم بر نمی تابند که «مبادا مردم جمع شوند!». آن ها نمی خواهند سخنان زینب گونه ی این مادر به گوش مردم برسد. چون اگر تمامی دادستان ها و قاضی ها و بازپرس هایشان را گردآورند، پاسخی برای این مادر جگر سوخته و بی ادعا ندارند، وقتی در درددل هایش می گوید «یک بچه را کشته بودند و از بچه دیگرم می پرسیدند که چرا کیانوش در تجمع شرکت کرده! یعنی به جای اینکه در خصوص کشته شدن کیانوش به ما پاسخ دهند، ساعت ها از کامران بازجویی می کردند که چرا کیانوش در تجمع ۲۵ خرداد شرکت کرده است». و تا روزی که مدعیان قانون، پاسخی برای مادر کیانوش ندارند، «حرف هایی را که قاضی به کامران زد و او حضور داشت هرگز فراموش نخواهد کرد» و به ناچار «روزی ده بار نفرین اش می کند». گویی ظلم و ظالم و مظلوم، دین و آیین و مذهب نمی شناسد که این بار پیام های زینبی از زبان این اقلیت دینی شنیده می شوند و این درماندگی مجلسیان ابن زیاد است که تکرار می شود.
ادامه دارد


پیام ایستادگی شما را نسیم سبز رساند، اعتصابتان را بشکنید


میرحسین موسوی در پیامی خطاب به زندانیانی که در اعتصاب غذا به سر می‌برند، از همه‌ی آنها خواست که به اعتصاب غذای خود پایان دهند، چرا که به گفته‌ی وی، امروز دلبستگان به آزادی و عدالت و عظمت ایران نگران سلامت آنها هستند.
موسوی در این پیام کوتاه ابراز امیدواری کرده است که این زندانیان با شکستن اعتصاب غذای خود در این روزهای یاد و یادآوری حماسه‌ی حسینی، خانواده‌ها و همراهان جنبش سبز را از نگرانی نجات دهند.
به گزارش کلمه، نسرین ستوده، محمد نوری‌زاد، غلامحسین عرشی، رضا شهابی و آرش صادقی از جمله زندانیانی هستند که در اعتصاب غذا به سر می‌برند و اوضاع جسمی همه‌ی آنها وخیم گزارش شده است.
متن کامل پیام میرحسین موسوی خطاب به زندانیانی که در اعتصاب غذا به سر می‌برند، به شرح زیر است:
دوستان و همراهان در بند،
طرفداران آزادی و حقوق انسانی و پایبندان پر استقامت ارزش‌های ایرانی و اسلامی

ملت ما امروز بیش از همیشه از رنج‌ها و فداکاری‌های شما آگاه است. پیام ایستادگی شما را نسیم سبز آگاهی دهن به دهن و سینه به سینه به همه‌جای ایران عزیز رسانده است.
امروز دوستداران ملت می‌دانند در این راه زنان و مردانی دلیر آماده‌اند که تا آخرین نفس مقاومت کنند تا همچنان امید برای تحقق زندگی شایسته برای مردم زنده بماند.
ترکیب کسانی که امروز در زندان‌ها جان بر کف نهاده‌اند، قابل تأمل و عبرت است: زن و مرد و هنرمند و کارگر و حقوقدان و معلم؛ انسان‌هایی فرهیخته از هر صنف و طبقه و گروه و قشر.
دوستان جان بر کف
امروز دلبستگان به آزادی و عدالت و عظمت ایران، نگران سلامت شما هستند و امید آنکه شما با شکستن اعتصاب غذای خود در این روزهای یاد و یادآوری حماسه‌ی حسینی، خانواده‌ها و همراهان جنبش سبز را از نگرانی نجات دهید.
میرحسین موسوی




انتقال مهران فرجی، روزنامه نگار بازداشتی، به بند وزارت اطلاعات


بنا به گزارش منابع خبری، مهران فرجی، روزنامه نگاری که روز پنج شنبه ۱٨ آذرماه ٨٩ در خانه پدری خود در شهر قزوین دستگیر شده بود، هم اکنون در بند ٢٠٩ زندان اوین(بند وزارت اطلاعات) به سر می برد.
این روزنامه نگارِ بازداشتی، هفته گذشته در جریان دستگیریِ تعدادی از فعالان مطبوعاتی و خبرنگاران، بازداشت شده بود.
به گزارش خبرنگار جرس، این روزنامه نگار در تهران به فعالیت های خبری می پرداخت، اما طی سفری که هفته گذشته به قزوین داشت، در پی یورش نیروهیای امنیتی به خانه پدری اش دستگیر شد.
بر اساس این گزارش، خانواده فرجی از نهاد بازداشت کننده و محل نگهداری بی اطلاع بودند ،اما روز گذشته مشخص شد که مهران در ساعات اولیه پس از دستگیری به بند ٢٠٩ زندان اوین منتقل شده است.
مهران فرجی، سابقه همکاری با روزنامه‌های همشهری، اعتماد ملی، کارگزاران و همچنین خبرگزاری ایلنا را دارد . وی در انتخابات ریاست جمهوری سال گذشته نیز، در ستاد مهدی کروبی، فعالیت می‌کرد.
گفتنی است در جریان بازداشت های اخیر روزنامه نگاران، ریحانه طباطبایی، کیوان مهرگان، احمد غلامی، فرزانه روستایی و هادی انواری از همکاران روزنامه شرق و همچنین علی خدابخش سرمایه‌گذار این روزنامه بازداشت شده بودند، که هادی انواری در آستانه تاسوعا آزاد شد.
بنا به گزارش سازمان های بین المللی، ایران با داشتن بیشترین تعدادِ روزنامه نگارِ زندانی، بزرگترین زندان روزنامه نگاران در دنیا شناخته می شود.


دو نهاد مدافع حقوق بشر، سرکوب روزنامه نگاران و فعالان جامعه مدنی در ایران را محکوم کردند

خبرگزاری هرانا - در پی تشدید فشارها بر فعالان دانشجویی و مدنی و همچنین بازداشت های اخیرِ جمعی از روزنامه نگاران و دانشجویان، دو نهاد مدافع حقوق بشر، سرکوب روزنامه نگاران، دانشجویان و فعالان جامعه مدنی در ایران را محکوم کردند.
به گزارش رادیو اروپای آزاد دو نهاد فوق الذکر که در لندن مستقر می باشند و "فهرست سانسور" و "ماده نوزده" نام دارند، در بیانیه ای مشترک با اشاره به بازداشت چند تن از اعضای روزنامه اصلاح طلب شرق نوشتند، حکومت جمهوری اسلامی در آستانه عاشورا دور جدیدی از سرکوب را آغاز کرده است.
در بیانیۀ منتشر شده توسط این دو نهاد حقوق بشری، همچنین از گزارش ها درباره آزار و شکنجه زندانیان در ایران به شدت ابراز نگرانی شده است.
گفتنی است طی هفته ای که گذشت، بیش از هفتاد فعال دانشجویی، در جریان و بعد از مراسم روز دانشجو، در دانشگاهها و شهرهای مختلف از جمله تهران، شهرکرد و کرماشاه بازداشت و احضار شدند.
همچنین بالغ بر هفت روزنامه نگار بازداشت یا مشمول صدور احکام قضایی شدند.


نگرانی فدراسيون جهانی کارگران حمل و نقل از اعمال فشار بر جنبش کارگری در ايران

خبرگزاری هرانا - ديويد کاکرافت، دبير کل فدراسيون جهانی کارگران حمل و نقل، در نامه ای به محمود احمدی نژاد، رئيس جمهوری اسلامی، نگرانی عميق خود را از ادامه فشار بر جنبش مستقل کارگری در ايران ابراز داشت.
به گزارش رادیو فردا، در هفته های اخير، شماری از اعضای سنديکای کارگران شرکت واحد اتوبوس رانی تهران و حومه بازداشت شده اند. آقای کاکرافت به نيابت از سوی چهار ميليون و ۷۰۰ هزار نفر از اعضای فدراسيون جهانی کارگران حمل و نقل، همبستگی اين اتحاديه و ساير سازمان های کارگری و حقوق بشری را با فعالان کارگری در ايران اعلام داشت.
ديويد کاکرافت به محمود احمدی نژاد يادآوری کرد که ايران به عنوان عضو سازمان بين المللی کار، موظف به رعايت مقاوله نامه های بين المللی است و خواستار آزادی فوری تمامی فعالان کارگری در ايران شد.


نگرانی دیده‌بان حقوق بشر از افزایش حمله به معلمان در بلوچستان پاکستان

براساس گزارش سازمان دیده بان حقوق بشر، معلمان در ایالت بلوچستان پاکستان ، بیش از گذشته هدف پیکارجویان اسلام گرا و جدایی طلبان قرار می گیرند.
براساس این گزارش، در حدفاصل ژانویه ۲۰۰۸ تا اکتبر ۲۰۱۰ دست کم ۲۲ نفر در این ایالت کشته شده اند.
به رغم وجود ذخایر معدنی بسیار در منطقه بلوچستان که در جنوب غرب پاکستان واقع است، این منطقه همچنان یکی از فقیرترین مناطق پاکستان به شمار می رود.
بلوچستان پاکستان، مرکز قبایل محلی با اختلافات قومی زیاد و پایگاهی برای تندروهای مذهبی است و براساس گزارش منتشره از سوی دیده بان حقوق بشر تندروهای مذهبی و قبایل محلی هر دو، در حمله به معلمان ساکن این منطقه نقش اصلی دارند.
علی دایان حسن، از مقامات ارشد دیده بان حقوق بشر در منطقه جنوب آسیا به بی بی سی گفته است :" چنانچه این کشتارها متوقف نشود. اوضاع در آینده نه تنها برای کودکان ساکن در بلوچستان بلکه برای ایجاد هر گونه پیشرفتی در این کشور تیره و تار خواهد بود."
دیده بان حقوق بشر، اولین سازمان بین المللی حقوق بشری است که درباره روند رو به افزایش کشتار غیرنظامیان در بلوچستان مدرک ارائه می دهد.
یافته های این سازمان، برپایه شواهد و مدارکی است که از سوی وابستگان و همکاران قربانیان ارائه شده است.
براساس گزارش ها در حال حاضر، صدها معلم ساکن بلوچستان، متقاضی انتقال از این منطقه هستند.
اکثر کسانی که هدف پیکارجویان قرار گرفته اند، از ایالت پنجاب بوده اند. این افراد غالبا قربانی اختلافات قومی هستند و به تلافی آن چه که اقدامات خشونت آمیز ارتش که اکثریت اعضای آن پنجابی هستند، هدف قرار می گیرند.
گفته می شود گروههای تندروی سنی که از متحدان طالبانند هم در این کشتارها دخیل هستند.
این گروهها غالبا شیعیان را به ویژه در کویته، مرکز این ایالت هدف قرار می دهند.
با وجود اعزام نیروهای امنیتی بیشتر به بلوچستان، دولت پاکستان تاکنون نتوانسته از بروز شورش در این منطقه جلوگیری کند.
منبع: بی بی سی



قاضی گفت:حتما طناب اعدام را به گردنت می‌اندازم

نامه حبیب الله گلپری پور به رهبر ایران
خبرگزاری هرانا - حبیب الله گلپری پور زندانی سیاسی محکوم به اعدام در نامه ای به رهبر جمهوری اسلامی ضمن شرح شکنجه های جسمی و روحی خود در طول دوران بازداشت در پایان خطاب به رهبری می نویسد" اگر شما به مشکل بنده نرسیدید در مرحله بعد که از حمایت و نظارت شما ناامید شدم مجبور خواهم شد صدای عدالتخواهی خویش را به گوش سازمانها و ارگانهای بین‌المللی برسانم و شکایت‌نامه‌ای به دبیر کل سازمان ملل متحد ،شورای عالی حقوق بشر سازمان ملل متحد، دادگاه عالی لاهه ، سازمان دفاع از حقوق زندانیان سیاسی سازمان ملل متحد و هر ارگان و یا شخص حقوقی و بین‌الملی که در گیر مسائل حقوق بشری هستند مینویسم."
متن این نامه که در اختیار خبرگزاری هرانا قرار گرفته است به شرح زیر است:
خدمت رهبر جمهوری اسلامی ایران آیت‌الله خامنه‌ای
با عرض سلام .
این جانب زندانی حبیب‌الله گلپری پور که به اتهام اقدام علیه امنیت ملی توسط شعبه یک دادگاه انقلاب اسلامی مهاباد به اعدام محکوم شده‌ام که همین کیفرخواست اعدام نیز در یکی از شعبه‌های دیوان عالی کشور به تائید رسیده است .
با توجه به اینکه بنده به عنوان یک شهروند ایرانی در مراحل دستگیری و بازجوئی ودادگاهی خویش شاهد پایمال شدن حقوق اولیه‌ام شده‌ام و تا به حال نیز دستگاههای مربوطه در این امر به اجحافهایی که در پرونده بنده شده معترض که نشده‌اند هیچ, بلکه هیچ اقدامی در جهت اصلاح اشتباهات فاحش خویش نکرده‌اند.
بلکه مصرانه در پی اجرای ناعدالتی و نادیده گرفته شدن تظلم وارده بر بنده هستند به همین سبب بنده مجبور شدم به خاطر چندین دلیل که بیان می‌کنم به شما که به عنوان فرمانده کل قوای جمهوری اسلامی ایران هستید نامه ای نوشته و آن جناب را مطلع سازم و شکایت خویش را از ارگانهای سپاه پاسداران مهاباد ،اداره اطلاعات سنندج و ارومیه به شما می‌کنم و انتظار رسیدگی و پیگیری دارم.
اولا شما به عنوان رهبر جامعه بایستی از مسائل اتفاق افتاده در سایر ارگانها مطلع شوید و اگر خلافی و ظلمی در حق کسی می‌گردد جلوگیری نمائید.
ثانیا شما به عنوان رهبر معنوی جامعه مسئولیت شرعی دارید که به فریاد دادخواهی تمامی افرادی که شهروندی جمهوری اسلامی ایران را دارند برسید و در فردای قیامت اشتباهات زیر مجموعه‌های تحت الامر شما باعث تاوان پس دادن شما نباشد.
ثالثا چون شما فرمانده کل قوا هستید می‌توانید در مقابل قانون شکنی ارگانهای تحت‌الامرتان از جمله سپاه پاسداران انقلاب اسلامی ، وزارت اطلاعات و دستگاه قضائی توضیحات لازم را از آنها خواسته و همچنین اگر تخلفی صورت بگیرد می‌توانید خاطیان را مجازات کنید و این خود باعث اصلاح آن نهادها می‌گردد.
به شاهد امر در شرایط کنونی جامعه و به خصوص شرایط حاکم بر استان آذربایجان‌غربی که هم سپاه پاسداران و هم اداره اطلاعات فراتر از وظایف و اختیاراتشان عمل می‌کنند و هم دستگاه قضائی استان که به صورت سلیقه‌ای عمل می‌کند، فقط شما می‌توانید با دستورات و راهنمائی‌ها و نظارت خویش به نواقص ذکر شده رسیدگی و باعث کاهش رواج ظلم در ارگانهای این استان شوید. بعد از ذکر دلایلی که چرا به شما نامه نوشته‌ام ،اکنون با دلایلی که استناد به خود قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران و قوانین آئین دادرسی کیفری دارد عمق ظلمی را که به بنده شده است تا حدودی برایتان معلوم می‌سازم .
حالا برای روشن شدن مطالب نخست شرح مختصری از دستگیری و نحوه بازجوئی‌هایم در پنج ماه بازداشتم در سپاه پاسداران و اداره اطلاعات را برایتان می‌نویسم.
این جانب حبیب‌الله گلپری پور فرزند ناصر به شماره شناسنامه ٢٦٦٤ که در مورخ٤. ٧ . ٨٨ .در شهرستان مهاباد به اتهام اقدام علیه امنیت ملی توسط نیروهای سپاه پاسداران مهاباد دستگیر شدم . بنده جمعا ٥ ماه در بازداشت نیروهای سپاه پاسداران مهاباد و المهدی ارومیه و اداره اطلاعات سنندج و ارومیه بودم و در طول این ٥ ماه تحت شکنجه‌های فیزیکی و روحی زیر قرار گرفتم.

- شکستن دست راست توسط باجویان سپاه پاسداران مهاباد
- شکستن پای راست توسط بازجویان سپاه پاسداران مهاباد
- ضرب و شتم به مدت چندین ساعت در هر روز توسط بازجویان سپاه پاسداران مهاباد
- آویزان کردن از ناحیه دست و پاهایم به مدت چندین ساعت و حتی یک مرتبه به مدت ٢ روز توسط بازجویان سپاه پاسداران مهاباد.
- استفاده از شوک برقی برای شوک دادن به اعضای بدنم ،حتی اندامهای تناسلیم به دفعات توسط بازجویان سپاه پاسداران مهاباد.
- ترک خوردگی و خون ریزی پوست دست و پاها در اثر ضربات شلاق و هم وارد کردن جریان برق به بدنم توسط بازجویان سپاه پاسداران مهاباد .
- کتک زدن با میله آهنی به مدت یک هفته توسط بازجویان اداره اطلاعات سنندج.
- نشان دادن افراد شکنجه شده برای تضعیف اعصاب و روان و ایجاد فشار روحی و روانی توسط نیروهای اطلاعات سنندج.
- دستگیری اعضای خانواده‌ام و تهدید من و آنها برای اقرار به حرفهای دروغین و ساختگی بازجویان توسط بازجویان اداره اطلاعات سنندج.
- تهدید به مرگ به دفعات توسط بازجویان اداره اطلاعات سنندج.
- ایجاد صداهای گوش خراش توسط بلندگوهای بازداشتگاه و ایجاد فشار عصبی فوق تحمل برای اعمال شکنجه روحی و روانی توسط بازجویان اداره اطلاعات سنندج.
- فحاشیهای رکیک و ناموسی حتی توسط زندانبانان بازداشتگاه توسط اداره اطلاعات سنندج.
- در نقل و انتقالات متعدد به سپاه المهدی ارومیه و اداره اطلاعات سنندج که از سوی سپاه پاسداران مهاباد صورت میگرفت ،در بین راه‌ متحمل مشت و لگدهای ماموران بدرقه‌ام و ایجاد جو ناامن روحی در حین انتقالات توسط مامواران بدرقه سپاه پاسداران مهاباد.

خلاصه 5 ماه در ارگانهای امنیتی و اطلاعاتی فوق الذکر که شکنجه‌های فیزیکی جسمی و روحی شدید وغیر قابل تحمل بر من وارد شد به زندان شهرستان مهاباد منتقل گردیدم و بعد با حضور در یک جلسه چند دقیقه‌ای در شعبه بازپرسی دادگاه انقلاب اسلامی مهاباد که آقای شیخ لو بازپرسی را انجام داد ،فقط ایشان اسم و فامیل من را پرسید و بعد دستور انگشت زدن به کاغذی را داد و بنده با این توصیف بازپرسیم تمام شد.
در جلسه دادگاهیم که در شعبه یک دادگاه انقلاب اسلامی مهاباد به ریاست قاضی خدادادی انجام گرفت ،قبل از اینکه قاضی اسم و فامیل مرا پرسیده و شروع به طرح سوالی بکند ،بلادرنگ به بنده گفت، چرا با ماموران همکاری نکرده‌ای، اگر بالاتر از اعدام هم حکمی بود به شما می‌دادم . حتما طناب اعدام را به گردنت می‌اندازم و بعد گفت دادگاهی شما تمام شد.
در آن اولین و آخرین جلسه دادگاهیم فقط قاضی خدادی لایحه دفاعیه‌ای که وکیلم نوشته بود را گرفت و دادگاه را مختومه اعلام نمود. دادگاه نمایشی و چند دقیقه‌ای نیز این‌چنین گذشت .
خلاصه هفته بعد از دادگاهیم مرا به دادگاه انقلاب اسلامی مهاباد برده و شخصی مجهول الهویت که حتی نفهیدم چه سمت حقوقی دارد مطلبی را به طور شفاهی خواند و گفت این هم حکم و رای صادره شماست ،که تقریبا مضامین آن ابلاغیه شفاهی این چنین بود. جناب آقای حبیب‌الله گلپری پور فرزند ناصر شما به علت اقدام علیه امنیت ملی و فعالیت موثر،به عنوان محارب و مفسد فی الارض شناخته شده و به اعدام محکوم میگردی .وکیل بنده نیز بعدآ به حکم صادره اعتراض نموده که جواب اعتراض بعد از تقریبا ٣ ماه باز به طور شفاهی برایم ابلاغ شد و آن نیز حکایت از تائید رای اولیه در یکی از شعبات دیوان عالی کشور بود .
در این میان تعجب‌آورتر آنکه بنده که مدتی نیز به خاطر همین اتهام در اداره اطلاعات سنندج مورد بازجوئی و شکنجه‌های شدید فیزیکی و روحی قرار گرفته بودم ، دادگاه انقلاب اسلامی سنندج با نیابتی که به شعبه نیابت دادگاه انقلاب اسلامی مهاباد فرستاده بود از من در آن شعبه نیابت مهاباد نیز دوباره بازپرسی به عمل آمد و بعد از مدتی حکمی بسیار جالب برایم ابلاغ شد که دادگاه انقلاب اسلامی سنندج مرا به خاطر همین اتهام و اتهام علیه امنیت ملی با وثیقه‌ای ١٠ میلیون تومانی آزاد کرده بود.
حال فکر نمیکنم در هیچ کجای دنیا و حتی کشور ایران دستگاه قضائی این چنین شاهکاری داشته‌اند که فردی در دو شهر متفاوت به خاطر یک اتهام مورد بازجوئی قرار بگیرد و آن فرد به خاطر یک اتهام اتفاق افتاده به دو کیفر محکوم شده باشد ،که در یک دادگاه انقلاب اسلامی در شهر مهاباد به همان اتهام اعدام داده شود و در شهر دیگری یعنی سنندج ،دادگاه انقلاب اسلامی سنندج به همان اتهام قرار آزادی با وثیقه ١٠ میلیونی صادر کرده باشد.
خلاصه این را نیز باید جزو هشتمین عجایب دنیا در کتاب رکوردهای آن ثبت کنیم.
و یا به خاطر این پرکاری و دقت دستگاههای امنیتی و هم دستگاه قضائی کشور آنها را تشویق کنیم.
خلاصه با بیان مختصر و مفید ماوقع اکنون شروع می‌کنیم به اعلام دلایل تضاد حکم صادره با اصل قانون اساسی کشور و قوانین آئین دادرسی کشور که دلایل بنده از این قرار است.
هیچ کس را نمی‌توان دستگیر کرد مگر به حکم و یا ترتیبی که قانون معین میکند و در صورت بازداشت موضوع اتهام باید ذکر و دلایل بلافاصله کتبا به متهم ابلاغ و تفهیم شود و حداکثر ظرف مدت ٢٤ ساعت پرونده مقدماتی به مراجع صالح قضائی ارسال و مقدمات محاکمه در اسرع وقت فراهم گردد. متخلف از این اصل طبق قانون مجازات میشود.
خوب این متن کامل اصل ٣٢ قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران است. حال شما به من بگوئید چرا به هنگام دستگیری فقط اتهاماتی آنهم به طور شفاهی به بنده گفته و هم ٥ ماه در پیچ و خم بازداشتگاهها و ارگانهای اطلاعاتی مورد شکنجه قرار گرفتم و در ضمن آقایان مقدمات محاکمه را در اسرع وقت فراهم کردند ، یک سال بعد البته خواستند به قانون عمل کنند. در بازپرسی صحبت نکردم و در مرحله دادگاهی قاضی گفت اگر بالاتر از اعدام حکمی بود برایت صادر میکردم. اولین سخن خوب حتما ایشان هم به خاطر همین موضوع در اسرع وقت می‌خواستند دادگاه بدون شنیدن دفاعیان بنده در عرض حدود پنج دقیقه تمام کرده و سریعا حکم به اعدام من بدهند.
اصل برائت است. هیچکس از نظر قانون مجرم شناخته نمیشود مگر اینکه جرم او در دادگاه صالحه ثابت گردد و خوب این هم متن کامل اصل ٣٨ قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران است . ولی موضوعی که برایم جالب است و جای سوال این است که در پاراگراف آخر گفته شده ، جرم او در دادگاه صالحه ثابت گردد . ولی نمیدانم بگویم خوشبختانه و یا متاسفانه، نه جرم بنده در دادگاه صالح که حتی در بازداشتگاههای ارگانهای مذکور در حد فعالیتهای تبلیغی و فرهنگی موثر علیه نظام ثابت گردید، نه فعالیتهای نظامی و موثر و یا هر اقدام دیگر مسلحانه و من نمیدانم چرا حکم اعدام و جرم محارب به بنده داده و زدند.
بنده از همان روز اول که توسط سپاه پاسداران انقلاب اسلامی مهاباد دستگیرشدم و انتقالهای متعدد به بازداشگاههای المهدی ،سپاه پاسداران ارومیه ،اداره اطلاعات سنندج و اداره اطلاعات ارومیه که چند ماهی طول کشید مورد شکنجه‌های شدید فیزیکی و روحی روانی قرار گرفتم ،حال آنکه با توجه به اصل ٣٨ قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران آیا مراکز اطلاعاتی و امنیتی ذکر شده حق داشتند بنده را تحت انواع و اقسام شکنجه‌های جسمی و روحی و روانی فوق قرار دهند.
باتوجه به حکم صادره، استناد قاضی به دلایل و اقناعات سپاه بوده و بر این اساس اتهام محارب بر بنده زده شده است .حال آنکه باید به قاضی دادگاه و هم دیوان عالی کشور این ماده قانون آئین دادرسی کیفری را بنده متذکر گردم که اتهام محارب تنها از طریق
الف : یک بار اقرار متهم با شرط انکه اقرار کننده بالغ عاقل و بوده و اقرار وی با قصد و اختیار باشد.
ب: با شهادت فقط دو مرد عادل حکم. با بررسی پرونده بنده می‌بینند که نه اقراری از سوی بنده بوده و نه شاهدی. خوب آیا جای سوال این نیست که آقایان چگونه حکم بر محارب بودن من داده‌اند. بنا بر این بنده معتقدم که برخورد ارگانهای اطلاعاتی و امنیتی با بنده خارج از چهارچوب مجموعه قوانین اساسی جمهوری اسلامی ایران بوده است. ایران به ٣ معاهده بین‌المللی مهم حقوق بشری ملحق شده است ،که مهمترین آن اعلامیه جهانی حقوق بشر میباشد و رعایت حقوق بشر در چهارچوب قوانین اساسی جمهوری اسلامی ایران پیش بینی شده است.
اصل 32 دستگیری را با حکم و ترتیب قانون مقرر داشته و حداکثر مدت 24 ساعت مهلت جهت تشکیل پرونده و ارجاع به مراجع صالحه قضائی است . در حالی که بنده در تاریخ 88.7.4 دستگیر و در مورخ 88.12.17 یعنی به مدت 5 ماه بعد از دستگیری در شعبه بازپرسی حاضر شدام، یعنی بنده به مدت 5 ماه به طور غیر قانونی در اختیار ارگانهای اطلاعاتی و امنیتی و سپاه پاسداران بوده‌ام در طول این 5 ماه بر خلاف اصل 38 قانون اساسی تحت شدیدترین شکنجه‌ها قرار گرفته‌ام .
اصل 168 می‌گوید که رسیدگی به جرائم سیاسی و مطبوعاتی علنی است و با حضور هیئت منصفه در دادگستری صورت می‌گیرد. حال پرونده‌ای که برای بنده ردیف و آماده شده است سیاسی است و اگر مطالب بنده را خوانده باشید می‌بینید که بنده در یک جلسه بازپرسی مذکور و در جلسه دادگاهی خویش به جز خود ،قاضی و وکیل ،هیئت منصفه‌ای ندیم ، بلکه قاضی در بدو سخن با این مطلب که اگر بالاتر از اعدام حکمی بود برایت صادر میکردم به بنده اعلام کرد که روزهای قبل از دادگاهی حکم را صادر فرموده بودند، و احضار بنده و صرف2 الی 3 دقیقه مثلا برای برپائی دادگاه، حرکتی نمایشی بود ،بسا که متاسفانه نمایشی تراژیک از آب درآمد.

هتک حرمت و حیثیت کسی که به حکم قانون دستگیر ، بازداشت ،زندانی و یا تبعید شده به هر صورت که باشد ممنوع و موجب مجازات است، خوب این هم اصل 39 قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران، ولی متاسفانه به طوری که در شرح ماوقع دستگیری و ایام بازداشت و شکنجه که اشاره کردم ،هتک حرمت توسط زندان‌بانها هم صورت می‌گرفت.
حال نمی‌دانم این ممنوعیت و مجازات علاوه بر آقایان بازجویان سپاه پاسداران و اطلاعات شامل حال زندان‌بانهای ارگانهای امنیتی و اطلاعاتی نیز می‌شود و یا نه .
طبق اصل 57 قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران هر سه قوه مستقل از یکدیگرند.
ولی باز بنده شاهد بودم که در پرونده قضائی ،دادگاه که خود یکی از زیرمجموعه‌های دستگاه مستقل قضائی کشور است، به جای آنکه مستندات خود ، و سوالات متعدد و حتی جلسات متعدد رسیدگی به موضوع ،یعنی اتهام مربوطه را در دستور کار خویش قرار دهد، به تمامی پرونده سازیهای دستگاههای مجهول امنیتی و اطلاعاتی استناد کرد.
و بنا به گفته قاضی، چون با ماموران همکاری نکرده‌ام پس سنگین‌ترین حکم را صادر می‌کنند، آیا میتوان به مستقل بودن این قاضی اذعان کرد؟
در حالی که قاضی هر آنچه ارگانهای مذبورنوشته بودند پذیرفته ،و با عدم توجه به استقلال شغلی خویش و یا به هر علت دیگری که برایم معلوم و بارز نیست یک‌طرفه قضاوت کرد.
در مورد بازجوئی سپاه پاسداران مهاباد و المهدی ارومیه و اداره اطلاعات سنندج و ارومیه آیا مگر جز این نیست که این ارگانها طبق قوانین کیفری دستگاه قضائی، جزو ضابطین دادگستری محسوب میشوند ، حال با توجه به این قانون ماده 15 آئین دادرسی کیفری ، مگر تحت نظارت و تعلیمات مقام قضائی در کشف جرم و بازجوئی مقدماتی به دلایل جرم اقدام نمی‌کنند؟
پس در این میان آیا تمامی آن شکنجه‌های فیزیکی و روحی که در جریان بازجوئیها صورت گرفته به دستور قاضی‌های دستگاه قضائی بوده؟ یا آقایان بازجوها اقدام سرخود و غیرقانونی نموده‌اند؟ که اگر قاضی یا مقام قضائی شهرستان مهاباد، سنندج و ارومیه دستورقضائی مبنی بر اعمال شکنجه را داده‌اند باید توسط دادگاه عالی انتظامات قضات به تخلفات ایشان رسیدگی شود. و یا نه اگر بازجویان سپاه پاسداران و اداره اطلاعات به عنوان ضابطین قضائی تحت‌الامردستگاه قضائی خودسرانه و فقط با تشخیص و تصمیم شخصی ، سازمانی و غیر قانونی خودشان اقدام به شکنجه فیزیکی و روحی 5 ماهه بنده کرده‌اند، از تمامی ایشان که مسئولیت بازجوئی این پرونده را داشته‌اند شاکی بوده و تقاضا دارم که به جریان تک تک ایشان در یک دادگاه صالحه رسیدگی شود.
یکی از موارد استثنائی تشکیل پرونده برایم در مورد همین اتهام اقدام علیه امنیت ملی و فعالیت فرهنگی موثر علیه نظام در دو شهرستان متفاوت یعنی دادگاه انقلاب اسلامی مهاباد و هم سنندج به حالت جالبتر ،صدور دو رای متفاوت و مغایر اولیه دادگاه انقلاب اسلامی مهاباد که رای بر اعدام بنده صادر فرموده بودند و دومی یعنی رای دادگاه انقلاب اسلامی سنندج مبنی بر صدور قرار وثیقه ١٠ میلیون تومانی ، حال کسی نیست که از هر دو دادگاه محترم سوال کند که چرا
اولا، برای یک شخص که یک جرم مرتکب شده دو پرونده در دو شهرستان متفاوت باز شده؟
ثانیا ، چرا برای همان اتهام دادگاه انقلاب مهاباد اعدام و دادگاه انقلاب سنندج وثیقه ١٠ میلیون تومانی صادر می‌کند ، آیا این موضوع در تاریخ دادگاه انقلاب ایران و حتی دنیا سابقه داشته؟ و دیگر آنکه این اشد مجازات دادگاه انقلاب اسلامی مهاباد نوعی اغراق و حتی نشانگر آن نیست که فضای استان آذربایجان غربی توسط ارگانهای امنیتی بسیار ویژه توصیف شده و دادگاههای مربوطه نیز کاملا عنان کار را به نظریه‌های مثلا کارشناسی ارگانهای مورد بحث می‌دهند؟ و هیچ تلاش ، پرس و جو و حتی شنیدن اظهارات متهم را برای صدور رای به کار نمی‌برند.
آیا این است استقلال و عدالت قاضی؟
موضوع بسیار مهم دیگر آنکه بازپرس و قاضی هیچکدام تحقیق از بنده در موارد اتهامی اصلا به عمل نیاورده‌اند. به طوری که می‌دانیم طبق آئین دادرسی کیفری ابتدا قاضی هویت و مشخصات متهم و همچنین آدرس او را دقیقا سوال نموده و سپس موضوع اتهام و دلایل آن را به صورت صریح به متهم تفهیم می‌کند و آنگاه شروع به تحقیق می‌نماید.و سوالات باید مفید و روشن باشد . سوالات تلقینی یا اغفال یا اکراه یا اجبار متهم ممنوع است . چنانچه‌ متهم از دادن پاسخ امتناع نماید امتناع او در صورت جلسه قید میشود . حال کدامین مورد در مراحل پازپرسی و دادگاهی من اجرا شده؟ هیچکدام.
و دردآور انکه قاضی با جمله چرا با ماموران همکاری نکرده‌ای، اگر بالاتر از اعدام حکمی بود برایت صادر می‌کردم، در حقیقت خواستند به کدامین وظیفه خویش عمل کنند . و این سخنان قاضی مگر جز این را آشکار می‌سازد که از مقام خویش سوء استفاده کرده و قصاص قبل از جنایت نموده ؟
و آیا با چنین قضاتی ادعای آن را داریم که دستگاه قضائی طلایه‌دار عدالت‌خواهی است؟
طبق قوانین آئین دادرسی کیفری پس از انتشار رای باید در دادنامه صادره نکات زیر را رعایت کند.
الف : شماره دادنامه با ذکر تاریخ و شماره پرونده ب : مشخصات دادگاه رسیدگی کننده و قاضی آن ج: مشخصات طرفین دعوی د: دلایل و مستندات رای ه: ماهیت رای و قانونی که رای مستند به آن می‌باشد و همچنین رای دادگاه پس از امضای دادنامه در دفتر مخصوص دادگاه ثبت شود و رونوشت رای به طرفین دعوی داده شود.
حال بنده با توجه به قوانین کیفری خود دستگاه قضا، از آن مقام محترم می‌پرسم چرا دادگاه انقلاب اسلامی مهاباد پس از بیش از یک سال سپری شدن از صدور رای اولیه و همچنین چندین ماه پس تائید رای اولیه از سوی دیوان عالی کشورهیچ رونوشتی از هیچکدام ،یعنی نه رای بدوی و نه رای نهائی به بنده و وکلایم نداده‌اند؟
آیا این حق وکلای بنده نیست که لااقل یک رونوشت از حکمی که برایم انشا کرده‌اند را داشته باشم ، تا واقعا بخوانم قاضی محترم در آن دادنامه با استناد به کدام دلایل و مستندات متقن و محرز رای به محارب و مفسد فی‌الارض بودن من داده است ؟
آیا این تقاضای بسیار سنگینی است؟
و این ابلاغ نکردن کتبی رونوشت رای‌های صادره علیه من آیا خود بی قانونی نیست؟ آیا مجازاتی در بر ندارد؟ حداقل رونوشت دادنامه را به من ندادند تا با استناد به نوشته‌های موجود در آن اعتراضیه صحیحی بنویسم . این اعمال واقعا به چه منظور انجام می‌گیرد؟
آیا خود کسانی که باید الگوی رعایت قوانین باشد این چنین بی قانونی کنند فردا بنده از بازجویانم چه انتظاری خواهم داشت ؟ مطمئنا با این چنین منطقی که قضات دارند هیچ موقع به عدالت واقعی نخواهیم رسید .چون مرجعی که باید مامن امید و عدل و قسط باشد و جلو هرگونه پیشداوری و ظلم و جور را بگیرد خود به این مسائل آمیزه‌ شده و دامن میزند.
در آخر این جانب درد دل و وضعیت پیش آمده را برایتان نگاشتم تا دستور تشکیل دادگاهی علنی ، صالح و مستقل را برای رسیدگی به پرونده بنده صادر فرمائید.
اگر شما به مشکل بنده نرسیدید در مرحله بعد که از حمایت و نظارت شما ناامید شدم مجبور خواهم شد صدای عدالتخواهی خویش را به گوش سازمانها و ارگانهای بین‌المللی برسانم و شکایت‌نامه‌ای به دبیر کل سازمان ملل متحد ،شورای عالی حقوق بشر سازمان ملل متحد، دادگاه عالی لاهه ، سازمان دفاع از حقوق زندانیان سیاسی سازمان ملل متحد و هر ارگان و یا شخص حقوقی و بین‌الملی که در گیر مسائل حقوق بشری هستند مینویسم.
کمترین اثر این کار این خواهد بود که اقلا وجدانم آرام گیرد و روزی که از سوی دستگاه‌های مذبور به قتل رسیدم دچار عذاب وجدان نشوم .
به امید روزی که مسئولان جمهوری اسلامی ایران حداقل در حق شهروندان این مرز و بوم کمترین حقوقی را که در قانون اساسی کشور نوشته شده اجرا نمایند، و هیچگاه خود را بالاتر از قانون نپندارند و در هر مقام و پستی که داشته‌ باشند خویش را تابع قانون نوشته شده خودشان بدانند.

حبیب‌الله گلپری‌پور
زندانی سیاسی زندان مرکزی ارومیه بند


آخرین وضعیت حقوقی و جسمی رضا شریفی بوکانی در زندان رجایی شهر

خبرگزاری هرانا – رضا شریفی بوکانی زندانی سیاسی محبوس در زندان رجایی شهر کرج که به اتهام ارتباط و همکاری با یکی از احزاب کردی در اردیبهشت ماه سال جاری در تهران بازداشت شده بود جهت اخذ آخرین دفاعیات احضار شد.
بنا به اطلاع گزارشگران خبرگزاری مجموعه فعالان حقوق بشر در ایران(هرانا)، شعبه 7 بازپرسی دادگاه انقلاب شهریار در طی هفته جاری با این زندانی در زندان رجایی شهر برای اخذ آخرین دفاعیات ملاقات داشته است این در حالی است که این زندانی پیشتر از سوی شعبه 15 دادگاه انقلاب تهران به ریاست قاضی صلواتی احضار و محاکمه شده است. بازپرس پرونده بدون توضیحی در خصوص محتوای پرونده این زندانی در دادگاه انقلاب شهریار به وی اعلام داشته است که شما پرونده دیگری در تهران دارید که مربوط به ما نیست.
دادستانی تهران تا کنون از تبدیل قرار بازداشت وی به قرار وثیقه ممانعت به عمل آورده است و از سویی محاکمه این زندانی در دو پرونده جداگانه از نکات مبهمی است که دستگاه قضایی تا کنون پاسخ مشخصی به آن نداده است.
رضا شریفی بوکانی که به اتهام ارتباط با همکاری با یک حزی کردی بازداشت شده است به دلیل عضویت همزمان در سپاه پاسداران با اتهام جاسوسی نیز مواجه شده است وی هم اکنون بیش از هفت ماه است که در بازداشت موقت بسر می برد و حکمی از سوی دستگاه قضایی برای وی صادر نشده است.
این همه در حالی است که وی در زندان از بیماری های متعددی رنج می برد و می بایست در بیمارستان در خارج از زندان مورد درمان قرار گیرد هم چنین او از جمله افرادی است که اخیرات در پی شیوع یک ویروس ناشناخته در زندان، بدان مبتلا شده است.
مسئولین بهداری زندان که از امکانات بسیار محدودی برخوردار است از درمان جدی بیماری وی سرباز میزنند و این امر موجب تشدید بیماری وی و وخیم تر شدن وضعیت جسمی ایشان گشته است.



محاکمه مجدد ابوالفضل عابدینی، روزنامه نگار خوزستانی

خبرگزاری هرانا – ابوالفضل عابدینی نصر روزنامه نگار و فعال حقوق بشر جهت محاکمه مجدد در خصوص عضویت در مجموعه فعالان حقوق بشر در ایران به شعبه سوم بازپرسی احضار و مورد بازپرسی قرار گرفت.
بنا به اطلاع گزارشگران خبرگزاری مجموعه فعالان حقوق بشر در ایران، کیانمنش بازپرس شعبه سوم مستقر در زندان اوین یک شنبه هفته گذشته ابوالفضل عابدینی را جهت بازپرسی و کسب آخرین دفاعیات در خصوص پرونده 11 اسفند ماه به این شعبه احضار نمود.
 این در حالی است که شعبه یکم دادگاه انقلاب اهواز این فعال حقوق بشر را پیشتر در خصوص عضویت در مجموعه فعالان حقوق بشر در ایران به 5 سال حبس تعزیری محکوم کرده است.
برادر این زندانی سیاسی در گفتگو با گزارشگر هرانا اعلام کرد در ملاقات کابینی که روز یکشنیه با برادرش داشته است این موضوع به وی منتقل شده است وی هم چنین در خصوص آخرین وضعیت جسمی برادرش گفت: پس از انتقال ابوالفضل به زندان اوین وضعیت جسمی ایشان رو به بهبود بوده است اما کماکان از مشکلات قلبی رنج می برد.
وی در ادامه افزود: تماس های تلفنی وی به مانند سایر زندانیان محبوس در بند 350 قطع است و امکان ملاقات حضوری با وجود هفت درخواست تا کنون میسر نبوده است.
وی هم چنین در خصوص وکلای برادرش گفت: وکلای ابوالفضل آقایان جهانگیر محمودی و محمد اولیایی فرد نیز همچنان تحت فشار و یا در بازداشت هستند و مسئولین قضایی از وارد شدن وکیل سوم به پرونده وی مخالفت کردند.
ابوالفضل عابدینی، مسئول سابق روابط عمومی مجموعه فعالان حقوق بشر در ایران در پی یورش سازمان یافته اطلاعات سپاه پاسداران به فعالان حقوق بشری در 11 اسفند در شهر اهواز بازداشت شد وی در زمان بازداشت از سوی شعبه یکم دادگاه انقلاب به اتهام عضویت در مجموعه فعالان حقوق بشر در ایران، تبلیغ علیه نظام و ارتباط با دول متخاصم در مجموع به 11 سال حبس تعزیری محکوم شده است.


بازداشت پدر یكی از نوكیشان مسیحی در كرج

خبرگزاری هرانا -  "هاشم كریمی" پدر "حسین كریمی" از نوكیشان مسیحی توسط ماموران لباش شخصی در خانه خود بازداشت شد.
بنا به اطلاع گزارشگران خبرگزاری مجموعه فعالان حقوق بشر در ایران(هرانا)، ماموران امنیتی در روز دوشنبه ۱۵ آذرماه ۱۳۸۹ با ورود به خانه آقای "هاشم كریمی" در كرج ضمن تفتیش و بازرسی كامل خانه نامبرده را بدون هیچ توضیحی بازداشت و وی را به مكان نامعلومی انتقال دادند.
به گزارش " محبت نیوز" ماموران پس از ورود به خانه گویا قصد بازداشت فرزند ایشان حسین كریمی از نوكیشان مسیحی را داشتند و هنگامی كه موفق به یافتن وی نشده و متوجه شدند حسین از كشور خارج شده است پدر 63 ساله ایشان را بازداشت نمودند.
پس از بازداشت نامبرده همسر و فرزندان وی جهت اطلاع از وضعیت سلامت و محل نگهداری ایشان با مراجعه به اداره اطلاعات و سازمانهای مربوطه تاكنون موفق نشدند اطلاعاتی در این مورد كسب نمایند و مسئولین در این خصوص حاضر به جوابگویی نبوده و همچنان اطلاعی از وضعیت ایشان تا كنون در دسترس نیست.
حسین کریمی در گفتگو با گزارشگر هرانا دستگیری پدر خود را نوعی گروگانگیری دانسته تا از این طریق ضمن فشار بر ایشان وی را مجبور سازند به ایران بازگردد و خود را به نیروهای امنیتی معرفی كند.
به گزارش محبت نیوز، در روز ۹ آذر ماه ۱۳۸۹ درست ۶ روز پیش از بازداشت پدر ایشان ماموران امنیتی كرج با اطلاع از محل یك كلیسای خانگی كه وی سرپرستی آنجا را برعهده داشت ضمن هجوم به آنجا و بازداشت یكی از ساكنان آن كلیه وسیله از قبیل كتاب مقدس ، ارگ، جزوات مسیحی و یكدستگاه كامپیوتر را ضبط و با خود بردند .
این شهروند نوكیش مسیحی افزود: پس از این حادثه و با خبر شدن از هجوم ماموران به كلیسای خانگی كه سرپرستی آن را عهده دار بود و همچنین نظر به اینكه ایشان پرونده ایی با حكم دادگاه در وزارت اطلاعات داشت اقدام به خروج از كشور نمود.
لازم به ذكر است "حسین كریمی" از نوكیشان مسیحی ساكن كرج تا كنون بدفعات بخاطر اعتقاد و باورهای مسیحی خود بازداشت شده است . وی یكبار در تاریخ ۲۶ آبانماه ۱۳۸۷ توسط نیروهای امنیتی بازداشت و پس از انگشت نگاری و اخذ تعهد مبنی بر عدم فعالیت های مسیحی پس از چهار روز آزاد شد.
همچنین در نوبت دیگر در مورخه ۱۱ بهمن همان سال نیز بار دیگر بازداشت شد كه در نهایت به اتهام عضویت در كلیساهای خانگی ، بشارت انجیل ، برپایی جلسات كلیسایی درخانه ، در مورخه ۲۵ اسفند ماه ۱۳۸۷ در دادگاه انقلاب اسلامی شعبه ۱۹ دادیاری كرج ایشان به دو سال حبس تعلیقی محكوم گردید.
بر این اساس بازداشت هاشم كریمی پدر حسین كریمی به منزله فشار بر این پدر سالخورده و خانواده وی می باشد تا از این طریق فرزند ایشان "حسین كریمی" را كه در حال حاضر در خارج از كشور بسر می برد وادار كنند تا به كشور بازگردد.


مادر اشکان سهرابی، از جانباختگان اعتراضات سال ٨٨، به دادستانی انقلاب احضار شد

خبرگزاری هرانا -  مادر اشکان سهرابی یکی از جان باختگان اعتراضات سال گذشته به دادستانی انقلاب فراخوانده شده و برای وی احضاریه ای در رابطه با معرفی خود به دادستانی ارسال گردیده است.
به گزارش كانون حمايت ازخانواده هاي جان باختگان وبازداشتي ها ، حاکمیت بدنبال ایجاد فضای رعب و وحشت در بین خانواده های جانباختگان می باشد.
در همین راستا، مهدی رمضانی، پدر شهید رامین رمضانی نیز، از روز یکشنبه ۱۴ آذر در مراسم یادبودی که به مناسبت تولد امیر ارشد تاجمیر برگزار گردیده بود ،به همراه تعداد دیگری از مادران جانباختگان و خانواده های آنان بازداشت گردید.
تعدادی از نفرات بازداشت شده در این مراسم آزاد گردیدند و خانمها حکیمه شکری و ندا مستقیمی و آقای مهدی رمضانی تا کنون در اوین بازداشت می باشند و خانواده های آنان از وضعیت آنان مطلع نیستند.
گفتنی است روز گذشته (عاشورا)، ماموران امنیتی مانع برگزاری مراسم بزرگداشت جانباختگان عاشورای سال گذشته گردیدند و با اهانت و خشونت، خانواده های جانباختگان و تجمع کنندگانی که برای سوگ جانباختگان در بهشت زهرای تهران حضور داشتند را متفرق ساختند.


نهادهای امنیتی مانع برگزاری مراسم تاسوعا توسط دراویش شدند

خبرگزاری هرانا - در ادامه فشارها و ایجاد محدودیت برای دگراندیشانِ دینی، عقیدتی و مذهبی، طی روزهای اخیر ماموران امنیتی مانع از برگزاری مراسم شمع گذاریِ تاسوعا توسط دراویش شدند.
به گزارش سایت مجذوبان نور، جمعی از دراویش سلسله نعمت اللهی گنابادی به رسم سنت ، مراسم تاسوعا را با برافروختن شمع در محل حسینیه تخریب شده بروجرد برگزار کردند که این امر ممانعت مأمورین امنیتی از ادامه مراسم و عدم برگزاری آن در روز عاشورا را در پی داشت .
اداره اطلاعات بروجرد از روز قبل از تاسوعا با احضار چند تن از دراویش بروجرد، خواستار عدم حضور آنها در محل حسینيه تخریب شده این شهرستان شده بود .
براساس اين گزارش، شماری از مردم بروجرد درجریان برگزاری مراسم عزاداری تاسوعای حسینی ، انزجار خود را از تخريب حسینیه دراویش گنابادی در این شهر ابراز کردند .
يادآور می شود حسینیه دراویش نعمت اللهی گنابادی شهرستان بروجرد، در آبانماه سال ٨۶ با پشتیبانی نیروهای امنیتی و انتظامی به دست برخی عوامل افراطی و تندرو در آتش سوخت و سرانجام توسط لودرهای دولتی تخریب شد .


وضعیت وخیم زندانیان اعتصابی زندان اوین و عدم پاسخگویی مسئولین

خبرگزاری هرانا - همزمان با انتشار خبری مبنی بر اینکه "نسرین ستوده، وکیل دادگستری که در اعتصاب غذای خشک به سر می‌برد، به دلیل وخامت حالش به بهداری زندان منتقل شده و حاضر به شکستن اعتصاب غذایش نیست"، منابع حقوق بشری از وضعیت وخیم دیگر زندانیانِ اعتصاب کننده خبر می دهند.
به گزارش مدرسه فمینیستی، نسرین ستوده در سومین دور از اعتصاب غذای خود که طی صد روز بازداشتش به آن مبادرت کرده، این بار با توجه به تحلیل رفتن قوای جسمانی‌اش، وضعیت بسیار خطرناکی را پشت سر می‌گذارد.
نگرانی‌ها از وضعیت سلامتی نسرین ستوده بسیار زیاد است؛ و این در حالی است که به بهانه تعطیلات رسمی طولانی‌مدت، هیچ مسئولی در این‌باره پاسخ‌گو نیست.
آرش صادقی، دانشجوی کارشناسی ارشد فلسفه دانشگاه علامه طباطبایی و غلامحسین عرشی، از معترضان به نتایج انتخابات ریاست جمهوری از دیگر اعتصاب کنندگان زندان اوین هستند که وضعیت جسمانی بسیار نامناسبی دارند اما مسوولان زندان اوین بی‌توجه به خواسته‌های‌شان، آنها را در سلول‌های‌شان رها کرده‌اند. غلامحسین عرشی که مبتلا به دیسک کمر است با شرایط جسمانی بسیار نامناسب در اعتصاب غذا به‌سر می‌برد.
خانواده عرشی که در شهر کرج زندگی می کنند درباره وضعیت او بسیار نگرانند و در این شرایط دشوار با توجه به تعطیلی همه نهادهای رسمی هیچ راه‌کاری در پیش رو ندارند.
غلامحسین عرشی در تاریخ ۱۷ اسفند ماه سال ۱۳۸۸ بازداشت شد. او پس از چند ماه تحمل حبس در انفرادی های بند ۲۰۹ به بند ۳۵۰ زندان اوین منتقل شد و در دادگاهی که برایش تشکیل شد به یک سال حبس تعزیری محکوم شد. او یکی از زندانیانی بود که در مرداد ماه امسال نیز همراه ۱۶ زندانی دیگر بند ۳۵۰ دست به اعتصاب غذا زد .این زندانیان در اعتصاب غذایی دو هفته‌ای به شرایط نامناسب بند ۳۵۰ زندان اوین اعتراض کردند.
رضا شهابی، کارگر زندانی و محمد نوری زاد کارگردان سینما و روزنامه نگار نیزاز دیگر اعتصاب کنندگان زندان اوین هستند که شرایط جسمانی بسیار نامناسبی دارند و به بیمارستان منتقل شده‌اند. محمد نوری زاد در پی خونریزی معده به بیمارستان رفته است و از شرایط وی خبری در دست نمی باشد و رضا شهابی نیز در شرایط بسیار نامناسب جسمی اعتصاب غذای خشک را به تر تغییر داده اما هم‌چنان مسوولان به خواسته او که تعیین تکلیف پس از ۶ ماه بازداشت و علی‌رغم تودیع وثیقه ۶۰ میلیونی است بی‌توجهی می‌کنند.
طی روزهای اخیر، بسیاری از فعالان سیاسی مدنی و شخصیت های مختلف، خواستار پایان اعتصاب غذای این زندانیان شده بودند.


هفت نفر از طرفداران کاظمينی بروجردی بازداشت شدند

خبرگزاری هرانا - سازمان عفو بين الملل اعلام کرد: نيروهای امنيتی ايران طی هفته گذشته هفت نفر از طرفداران آيت الله حسين کاظمينی بروجردی را بازداشت کرده اند.
در این بیانیه آده است: طيبه حسينی، نگار غفار زاده، فروغ همتيار، مريم عظيمی، رويا عراقی و محمدرضا صادقی طرفداران آيت الله بروجردی روز چهارشنبه هفته گذشته در خانه هايشان در تهران توسط نيروهای امنيتی بازداشت شده اند. طبق اين گزارش، نيروهای امنيتی ايران پس از تفتيش منازل اين افراد کامپيوتر و وسايل شخصی اين افراد را با خود برده اند.
سازمان عفو بين الملل همچنين می گويد: محمد مهمان نواز يکی ديگر از هواداران آيت الله بروجردی نيز روز دوشنبه هفته گذشته به دادگاه ويژه روحانيت احضار شده بود که پس از حضور در اين دادگاه بازداشت شده است.
به گزارش رادیو فردا، سازمان عفو بين الملل می گويد: از سرنوشت و محل بازداشت اين افراد اطلاعی در دست نيست.
این سازمان طرفدار حقوق بشر تصریح کرده است که این افراد به دلیل اعتقادات خود بازداشت شده اند.
آيت‌الله کاظمينی بروجردی، از مخالفان تئوری ولايت فقيه و دخالت دين در سياست و موافق بازگشت به اصل دين سنتی است که مهرماه سال ۸۵ و به دنبال حمله نيروهای امنيتی به منزل شخصی او، دستگير و به زندان اوين منتقل شد.
در تيرماه سال ۸۶، آقای کاظمينی بروجردی در نامه‌ای که در رسانه‌ها انتشار يافت خطاب به «پاپ، دبير کل سازمان ملل،‌ پارلمان اروپا، سازمان‌ها و نهادهای حقوق بشر و دادگاه لاهه، روشنفکران و آزادی‌خواهان جهان و مبارزان دموکراسی» خواستار آن شد تا تدابيری اتخاذ شود که دادگاه وی به صورت علنی و در حضور نمايندگان خبرگزاری‌های بين‌المللی برگزار شود.
آقای کاظمينی بروجردی در آخرين جلسه دادگاه در شهريور ۸۶، به اتهام «محاربه» و «تبليغ عليه نظام»، خلع لباس و به تحمل يک سال حبس در تهران و ۱۰ سال زندان و تبعيد در شهر يزد محکوم شد.
مرکز اسناد انقلاب اسلامی، اتهام وی را «ادعای رهبری اسلام سنتی و دين سنتی» عنوان کرده است و سايت‌های حامی دولت نظير رجا نيوز، اعلام کرده‌اند که آقای کاظمينی بروجردی به «اقدام عليه امنيت ملی، ارتباط با بيگانگان» و ا«اظهارات دروغين در خصوص ارتباط با امام زمان» متهم شده‌است.



برگزاری مراسم عاشورا تحت تدابیر شدید امنیتی

خبرگزاری هرانا - تهران و شهرهای مختلف ایران، در عاشورای ۱٣٨٩، همزمان با اعلام آماده باش و آرایشِ یگان های انتظامی و شبه نظامیان بسیج و لباس شخصی ها، چهره ای مشابه حکومت های نظامی به خود گرفته و تحت کنترل محسوس نیروهای امنیتی و جو پلیسی قرار داشتند.
در این میان، اختلال در اکثر سیستمهای تلفن همراه، صف آرایی نیروهای یگان ویژه پاسداران در سطح شهر، کنترل دقیق و اطلاعاتیِ هیئت های عزاداری و همچنین گشت های پر تعداد و بعضا بازرسیِ شهروندان، تهران را به پادگانی بزرگ تبدیل کرده بود.

به گزارش جرس، این درحالی است که علیرغم ادعای چند ماه اخیر مقامات حکومت مبنی بر عدم وجود هرگونه نگرانی امنیتی، برقراری حالتی شبیه حکومت های نظامی در سطح برخی شهرها، حکایت از چیز دیگری داشت.
منابع متعدد خبری، روز پنجشنبه ٢۵ آذرماه ٨٩، در عین اینکه از شرایط کنترل شدید امنیتی خبر می دادند، گزارش هایی نیز از چند حرکت اعتراضی و برخوردهای سریع و خشن نیروهای انتظامی و لباس شخصی مخابره کردند.
برخورد با خانواده های زندانیان
از اواسط روز چهارشنبه (تاسوعا)، تهران به سمت فضایی مشابه پس از عاشورای ٨٨ پیش رفت و گزارش منابع خبری، تصاویر منتشره و شاهدان عینی حاکی از حضور گسترده نیروهای انتظامی و نفربرهای ضد شورش در خیابان های مرکزی تهران و پرواز هلیکوپترهای ناجا از نخستین ساعات روز عاشورا بود.
در پی تحصن و بست نشینی خانواده محمد نوری زاد، زندانیِ سیاسیِ اعتصابی، در مقابل زندان اوین، ظهر امروز اعضای این خانواده همراه با همسر مصطفی تاج زاده، دیگر زندانی سیاسی، دستگیر و به داخل زندان منتقل شدند. (دستگیر شدگان شامگاه عاشورا آزاد شدند و همسر نوری زاد به سی سی یو منتقل گردید.)
آخرین خبر در این زمینه اینکه حاكمیت مانع برگزاری مراسم شب شام غریبان توسط خانواده های زندانیان در مقابل درب اوین شده است.
جلوگیری از برگزاری مراسم نهضت آزادی و جنبش مسلمانان مبارز
در پی یورش روز گذشتۀ ماموران امنیتی به منزل هاشم صباغیان، از اعضای ارشد نهضت آزادی ایران و وزیر کشور دولت موقت، و همچنین بازداشت چندین ساعتۀ وی و یکی از روحانیونِ حامی جنبش سبز (سلیمانی)، ماموران امنیتی همچنین مانع برگزاری مراسم سوگواری عاشورا توسط فعالان نهضت آزادی شدند.
همچنین در راستای همین فشارها و اِعمال ممنوعیتها، ماموران امنیتی از تشکیل جلسه دوهفتگی شرح وتفسیر قرآن در منزل دکتر حبیب الله پیمان، دبیر کل جنبش مسلمانان مبارز، ممانعت بعمل آوردند.
سوگ فرزند و همسر و برادر و پدر، ممنوع
طی هفته ای که گذشت، همزمان با فشار حکومت و اعلام ممنوعیت درج و انتشار آگهیِ مراسم سالگرد جانباختگان عاشورای سال گذشته توسط دستگاههای امنیتی، به خانواده های آنان گفته شده بود که از برگزاری مراسم سالگرد در بهشت زهرا یا اماکن عمومی دیگر خودداری کنند.
با این وجود، اعلان هایی در سایت ها و وبلاگ های غیرحکومتی منتشر گردید که در آن ها از مردم خواسته شده بود تا روز عاشورا در مراسم سالگرد شهدای عاشورای ٨٨، در بهشت زهرای تهران حضور یابند.
بنا به گزارش منابع حقوق بشری و همچنین شاهدان عینی، امروز تعدادی از مادران وخانواده های جانباختگان که برای ادای احترام و مراسم یادبود شهیدان عاشورای ٨٨ به بهشت زهرا رفته بودند، هنگام مراجعه بر سر مزار سایر شهدای جنبش در قطعات مختلف با اعتراض و برخورد تند مأمورین امنیتی مواجه شدند.
تهران، پادگانی بزرگ
براساس گزارش كانون حمایت از خانواده جان باختگان وبازداشتی ها، امروز در بسیاری از دسته های عزاداری و حدفاصل آنها، لباس شخصی های بی سیم بدست مستقر بودند و جو را شدیدا کنترل می کردند.
گزارش هایی پراکنده نیز از بروز تشنج در دسته های عزاداری در چند نقطه تهران، توسط شهروندان در وبلاگ های مخالفان منتشر گردید، که رسانه های مستقل آن را تایید نکرده اند.
شهـــرهای دیگر، سوگ و اعتراض و بازداشت
بنا به گزارش منابع خبری، در روز پنج شنبه  ٢۵ آذر ماه (عاشورا)، جمع کثیری از مردم کرمانشاه و دوستداران کیانوش آسا، دانشجوی شهید جنبش سبز، بر مزار وی شهید حضور یافته و یاد وخاطره او را گرامی داشتند.
دراین گردهمایی که جمعی از دانشجویان دانشگاه رازی کرمانشاه و همکلاسیهای سابق کیانوش حضور داشتند شرکت کنندگان در غم فقدان کیانوش آسا به سوگ نشستند.
به مناسبت عاشورا و ایام سالگشت درگذشت مرحوم آیت الله العظمی منتظری، روز عاشورا با وجود فشار نیروهای امنیتی و حاکمیت جو پلیسی در شهرستان نجف آباد، جمعی از جوانان آن شهر، با تجمع در محل تولد آن مرجع مردمی، به سر دادن شعارهایی در حمایت از جنبش سبز و نفی دیکتاتوری سر دادند.
به گزارش منابع خبری جرس، جوانان، دانشجویان و مردم سبز نجف آباد، با سر دادن شعارهایی چون "دیکتاتور بداند، ما همگی منتظری گشته ایم"، "مرگ بر دیکتاتور" و "منتظری منتظری راهت ادامه دارد"، به سوگواری عاشورا پرداختند، که نیروهای امنیتی و اطلاعاتی که مرتبا به گرفتن فیلم و عکس و شناسایی مردم معترض مشغول بودند، با کمک نیروی انتظامی به متفرق کردن جمعیت پرداختند که منجر به درگیری و بازداشت چندین نفر و برقراری فضای پلیسی تشدید شد.
گزارش های پراکنده از تهران و شهرستان ها
گزارش مذکور و همچنین مشاهداتِ شهروندان از وقایع عاشورای امسال، موارد زیر را مخابره کرده اند، از جمله:
- بازداشت پنج جوان در حوالی ساعت دو و نیم بعد از ظهر در خیابان بهبودی توسط ماموران امنیتی
- استقرار نیروهای انتظامی با ون وموتور از میدان امام حسین تا دانشگاه شریف هرچند متر به چند متر بخصوص سر تقاطع ها ومیادین درزیر پل حافظ وپیچ شمیران
-  استقرارنیروهای گارد ویژه با زره پوش  درمیدان انقلاب ومیدان فردوسی  
-  استقرار انبوهی از ماموران انتظامی درخیابان انقلاب تقاطع وصال  به دلیل وجود پمپ بنزین
-  استقرار ماموران بر سر ایستگاه های مترو امام حسین، دروازه دولت، فردوسی، انقلاب و كنترل افراد در خروجی های مترو
-  مستقر كردن خودروهای انتظامی در پیچ شمیران 
-  استقرار نیروی انتظامی با ون وموتور در میدان توحید و ولیعصر
- استقرار ماموران یگان ویژه در بلوار كشاورز حدفاصل امیر آباد تا میدان ولیعصر به خصوص ابتدای خیابان ۱۶آذر، فلسطین، وصال و نبش پارك لاله 
-  استقرار نیروهای یگان ویژه به همراه اسلحه گاز اشك آوردر دست برخی از آنها در چهارراه ولیعصر
- گشت موتورهای لباس شخصی و بیسیم به دست در سراسر خیابان انقلاب و آزادی
-  ساختمان پلیس راهنمایی و رانندگی نبش رودکی نیز محل استقرار نیروهای گاردی زره پوش بود.
- پرواز هلی كوپتر در حوالی ظهر بر فراز میدان امام حسین 
- استقرار ماشین آتش نشانی در میدان انقلاب و میدان صنعت(شهرک غرب)
همچنین گزارش رسید که پایگاه بسیج مقداد، امروز مقرِ فعالِ شبه نظامیان بوده و نیروهایشان را از آنجا سازمان می دادند

دیگر گزارش ها که حکایت از حاکمیت جو امنیتی و فضای رعب و وحشت در پایتخت داشت، تجمع بسیجیان در ضلع شمالی میدان توحید، بلوار کشاور، میدان فردوسی، میدان ولیعصر، زیر پل حافظ، زیر پل پیچ شمیران و همچنین میدان امام حسین بود.
این گزارش ها همچنین از "حمله و دستگیری چهار تن در منطقه چهارباغ اصفهان توسط ماموران امنیتی"، "صف آرایی لباس شخصی ها و ماموران یگان ویژه در میدان قطب تبریز مقابل عزادارانی که شعار هیهات مناالذله سر می دادند"، "برخورد ماموران در شهر رشت با یکی از تجمعاتِ سوگواری و جراحت دونفر در همین رابطه" و همچنین استقرار یگان ویژه و لباس شخصی ها در اهواز و شیراز و بندرعباس، خبر داده اند.
بعد از به کارگیری تمهیدات پلیسی، انتظامی و امنیتی جهت کنترل شهروندان، شامگاه پنجشنبه (عاشورا) مقامات امنیتی حکومت، از "برگزاری مراسم عاشورا در امنیت کامل" خبر دادند.
احمد جنتی و برخی مقامات ارشد حکومت، طی هفته های اخیر از جنبش اعتراضی مردم ایران بعنوان "فتنه گرانی که هنوز آتـــش زیر خاکستر هستند" یاد کرده اند.
گفتنی است چند روز پیش در آستانۀ اولین سالگرد عاشورای خونین ٨٨، مهدی کروبی طی پیامی خاطرنشان کرد "مردم را کشته اند و می گویند خدا آبروی فتنه گران را برد. خدا آبروی آنهایی را برد که کهریزک به پا کردند. که مردم را از پل به پائین انداختند. آبروی آنهایی را بردکه خانواده ها را عزادار کردند. آنهایی که حق ملت را تضییع کردند."


هشت نفر به اتهام شرکت درعملیات تروریستی در چابهار بازداشت شدند

خبرگزاری هرانا - مقامات ایرانی روز پنجشنبه اعلام کردند که هشت نفر را به اتهام سازمان دهی عملیات تروریستی روز چهارشنبه در شهر "چابهار" در جنوب شرق ایران که منجر به کشته شدن 39 نفر شد، بازداشت کرده اند. این خبر را خبرگزاری "رویترز" به نقل از تلویزیون دولتی ایران گزارش داد.
به گزارش ریانووستی، نماینده وزارت اطلاعات ایران ضمن تاکید بر این نکته که چنین عملیاتی توسط ماموران ویژه "دشمنان ایران" صورت می گیرد در این زمینه گفت: "ماموران امنیتی در یک عملیات ویژه هشت تروریست را که در جنایت استان سیستان و بلوچستان شرکت داشتند، بازداشت کردند".
قبلا مقامات ایرانی اعلام کرده بودند که یک نفر از متهمین این عملیات تروریستی را در نزدیک مرز پاکستان دستگیر کرده اند.


هشدار عفو بین الملل به جمهوری اسلامی در آستانه عاشورا

خبرگزاری هرانا - سازمان حقوق بشری عفو بین الملل، در آستانه عاشورا و سالگرد سرکوب اعتراضات مردم ایران، ضمن صدور بیانیه ای خواستار خویشتنداری مقامات ایران در سالگرد اعتراضات روز عاشورا و آزادی تمامی زندانیان عقیدتی در ایران شد.
این سازمان بین المللی حامی حقوق بشر، در این بیانیه که در سایت خود درج نموده، از مقامات جمهوری اسلامی خواسته است تا فوراً و بدون هیچ پیش شرطی، افرادی که طی هفته های اخیر در ارتباط با فعالیت های صلح آمیز سیاسی و یا بشر دوستانه آنان بازداشت کرده است را آزاد کند.
عفو بین الملل همچنین خواستار توقف تمامی روندهای دادرسی شده است که امکان دارد نتیجه آنها، زندانی کردن بازداشت شدگان عقیدتی باشد و تاکید کرد که این در خواست در آستانه سالگرد مراسم عاشورا مطرح می شود.
این سازمان مدافع حقوق بشر، دربیانیه خود آورده است که امسال، از تمامی مقامات ایرانی می خواهد تا به حقوق شناخته شده بین المللی از جمله حق آزادی بیان و حق آزادی برپایی اجتماعات بطور کامل احترام بگذارند و اجازه برپایی اعتراضات صلح آمیز را بدهند.
سال گذشته در جریان مراسم هفتمین روز درگذشت مرحوم آیت الله منتظری، نیروهای نظامی، شبه نظامی و انتظامی، به همراهی لباس شخصی ها، سوگواران را مورد حمله و سرکوب قرار دادند، که تعدادی جان باختند، گروهی زخمی شدند و هزاران نفر روانه بازداشتگاهها و بعدا صدور احکام حبس و مجازات شلاق گردیدند.
منبع :جرس