۱۳۸۹ آذر ۱۶, سه‌شنبه

مهمترین خبرهای روز سه شنبه بخش اوّل، تحلیل ها و آخرین گزارشات از اعتراضات، بازداشتها، زندان، و بیدادگاهها --- بیانیه ها

تاسیس دانشگاه تهران، سرآغاز مبارزات دانشجویی

حمید حمیدی

در دوران ولایت عهدی عباس‌میرزا و وزارت قائم مقام اول و دوم، محصلین بسیاری که بیشتر آنها اشراف‌زادگان و فرزندان خوانین بودند، برای تحصیل به اروپا رفتند.
آنها با مشاهده‌ی میزان پیشرفت اروپایی‌ها، شیفته‌ی طرز زندگی آنها شده و با گذر زمان و به دنبال جست‌وجوی دلایل این پیشرفت‌ها، شیفته‌ی اندیشه‌های اجتماعی، فرهنگی و سیاسی آنها شدند. در این زمان کتاب‌های علمی و فنی بسیاری ترجمه و در اختیار عموم قرار گرفت. بدین‌ترتیب اندیشه‌های اجتماعی و سیاسی مختلف وارد کشور شد.
همین افکار و اندیشه‌ها در کنار دیگر مسایل سیاسی و اجتماعی در کشورهای منطقه، به‌ویژه عثمانی و روسیه، زمینه‌ساز جنبش مشروطه شد. با عزیمت دانشجویان بیشتر در اواخر قاجاریه و دوران پهلوی اول، هسته‌هایی از فعالیت‌های دانشجویی در آلمان و فرانسه شکل گرفت. ریشه‌ی اصلی حرکت دانشجویی که منجر به پدید آمدن ۱۶ آذر و روز دانشجو شد، از دانشسرای عالی و سپس دانشگاه تهران آغاز شد.
اگر بخواهیم ریشه‌های اولیه‌ی این حرکت را بشناسیم باید به تأسیس دانشگاه تهران در سال ۱۳۱۴ اشاره کنیم که سنگ بنای نظام نوین آموزش عالی به شمار می‌رود. تا سال ۱۳۱۳ هیچ دانشگاهی در ایران به معنای نوین آن وجود نداشت. به همین دلیل فارغ‌التحصیلان مدارس متوسطه باید از طریق بورس دولتی و یا بسته به تمکن مالی خانواده‌های خود، به خارج از کشور برای ادامه‌ی تحصیل اعزام می‌شدند. این مسئله به همراه عوامل دیگری چون تغییر بافت شهر تهران از یک بافت سنتی به نیمه مدرن و هم‌چنین نیاز به یک نهاد جدید و مطابق با شرایط روز به منظور تربیت و تأمین نیروی انسانی متخصص برای نظام اداری نوین و صنعت نوپای کشور، موجب شد که دانشگاه تهران بنیان گذارده شود.
دکتر سیداحمدرضا خضری، در بازخوانی خاطرات علی‌اصغر حکمت کفیل وزارت معارف در زمان تصویب قانون تأسیس دانشگاه تهران در مجلس شورای ملی، زمینه‌ی شکل‌گیری این دانشگاه را چنین شرح می‌دهد: «در بهمن‌ماه ۱۳۱۲ شمسی، جلسه‌ی هیئت دولت وقت تشکیل شد و در آن در موضوع آبادی تهران و زیبایی و شکوه ابنیه، عمارات و کاخ‌های زیبای آن سخن به میان آمد. مرحوم فروغی که در آن روز ریاست وزرا را برعهده داشت از یک‌سو و دیگر وزیران از سوی دیگر زبان به تحسین و تمجید شهر گشودند و برخی از آنان برای جلب رضایت شاه در این مقال، عنان از کف بدادند، اما در این میان مرحوم "علی اصغر حکمت"، کفیل وزارت معارف بی آن‌که پیشرفت‌های پایتخت را نادیده انگارد با لحنی محتاطانه چنین گفت: "البته که در آبادی و عظمت پایتخت شکی نیست ولی تنها نقص آشکار آن این است که "انیورسته" ندارد و حیف است که این شهر نوین از این حیث از دیگر بلاد بزرگ عالم، واپس ماند."
این سخنان ارزشمند تأثیر خود را بر جای نهاد و بی‌درنگ مقبول همگان افتاد از این رو آنان با تخصیص بودجه‌ی اولیه‌ای به میزان دو میلیون و ۵۰۰ هزار تومان به وزارت معارف اجازه دادند تا زمین مناسبی برای تأسیس دانشگاه بیابد و ساختمان آن را در اسرع وقت پدید آورد. علی اصغر حکمت بی‌درنگ دست به کار شد و جست‌وجو برای مکان‌یابی مناسب دانشگاه را با کمک و مشاوره‌ی "آندره گدار"، معمار چیره‌دست فرانسوی که در آن روزگار به عنوان مهندس در خدمت وزارت معارف بود آغاز کرد. آنان پس از جست‌وجوی بسیار در میان ابنیه، باغ‌ها و زمین‌های فراوان آن روز اطراف تهران باغ جلالیه را برای احداث دانشگاه برگزیدند.
در همین حال برخلاف امروز که یافتن زمین مناسب در شهر تهران برای ایجاد دانشگاهی عظیم تقریباً ناممکن است، در آن روزها زمین‌های فراوانی وجود داشت که صاحبان آنها نه تنها در فروش آنها امساکی نداشتند بلکه برای واگذاری به چنین مؤسساتی که مسلماً سود کلانی هم به دنبال داشت، سر و دست می‌شکستند. از همین رو بود که گروهی از مالکین اراضی بهجت‌آباد با سوءاستفاده‌هایی نظر وزیر مالیه‌ی وقت را جلب کرده بودند که زمین‌های آنها را برای تأسیس دانشگاه خریداری کند.
در حالی‌ که به نظر "موسیوگدار" عرصه‌ی آن زمین‌ها تنگ و موقعیت آنها سیل‌گیر بود و برای تأسیس دانشگاه به هیچ روی مناسب نبود. با این‌همه داور رجحان در جلسه‌ی هیئت دولت به سختی بر خرید اراضی بهجت‌آباد پای فشرد و نظر بیشتر اعضا را جلب کرد و سرانجام دولتیان، بهجت‌آباد را برگزیدند. در همین حال که علی‌اصغر حکمت دلشکسته و ناامید ناظر ماجرا بود، رضاشاه وارد شد و پس از اطلاع از موضوع با قلدری خاص خود اوضاع را بر هم زد و گفت: "باغ جلالیه را برگزینید. بهجت‌آباد ابداً شایسته نیست عرصه آن کم و اراضی آن سیل‌گیر است."
دولتیان در برابر این سخنان، زبان در کام کشیدند و احدی دم بر نیاورد. باری، باغ جلالیه در شمال تهران آن روز ما بین قریه امیرآباد و خندق شمالی تهران قرار داشت. این باغ زیبا که پوشیده از درختان کهنسال مثمر و غیر مثمر بود، در حدود ۱۳۰۰.ق در واپسین سال‌های حکومت ناصرالدین‌شاه قاجار به فرمان شاهزاده‌ای به نام جلال‌الدوله بنا یافته و در آن روز در مالکیت تاجری ترک به نام حاج رحیم آقای اتحادیه‌ی تبریزی بود. به هرحال باغ جلالیه از قرار متری پنج ریال و در جمع به مبلغ صدهزار تومان از این تاجر خریداری شد و "موسیوگدار" به سرعت مأمور تعیین حدود، نرده گذاری، طراحی و اجرای عملیات ساختمانی در آن شد.
در بامداد سوم خرداد ماه سال ۱۳۱۴ "محمدعلی فروغی" رئیس‌الوزرای وقت، کلنگ دانشکده‌ی طب را که در واقع نخستین دانشکده‌ی دانشگاه تهران بود، بر زمین زد و در بیست و چهارم اسفند ۱۳۱۶ یعنی پس از سی‌ماه و بیست و یک روز ساختمان آن دانشکده به همراه دانشکده‌های دندانپزشکی و داروسازی در ناحیه‌ی شمال و شمال شرقی و غربی پردیس دانشگاه پدید آمد. چندی بعد کلاس‌های درسی آن دانشکده که پیش از آن به سال ۱۲۹۷ توسط میرزااحمدخان بدر (نصیرالدوله) از دارالفنون جدا شده و به ریاست دکتر لقمان‌الدوله دایر شده بود، به این دانشکده‌ی جدیدالتاسیس منتقل شد و از این پس در زیر مجموعه‌ی دانشگاه تهران فعالیت خود را از سر گرفت.
کوی دانشگاه: پس از خاتمه‌ی دومین جنگ جهانی در سال ۱۳۲۳، آمری کاییان قریه‌ی امیرآباد را که در آن ایام شوم، پایگاه خود ساخته بودند، تخلیه کرده و ایران را ترک کردند. دولت وقت از موقعیت استفاده کرده و زمین‌ها و ساختمان‌های آن قریه را در آذر سال ۱۳۲۴ به دانشگاه تهران اختصاص داد تا به عنوان خوابگاه دختران و پسران دانشجو مورد استفاده قرار گیرد. مسئولان وقت دانشگاه با تکمیل و آماده‌سازی ساختمان‌ها و اراضی آنجا خوابگاهی مجهز و مناسب برای دانشجویان برپا کردند که اکنون کوی دانشگاه نام دارد.
مسجد: در سال ۱۳۳۵ و در دوره‌ی ریاست دکتر منوچهر اقبال در مرکز دانشگاه، نقشه‌ی مسجد بزرگ دانشگاه طراحی و به اجرا درآمد.
همزمان با آغاز عملیات ساختمانی و ایجاد فضاهای کالبدی دانشگاه کوشش برای تدوین سازمان و تشکیلات منظم آن که تنها در قالب ارائه و تصویب لایحه‌ای قانونی امکان‌پذیر بود آغاز شد. از همین رو بود که کمیسیونی از رجال نامی و برجسته‌ی آن روز تشکیل شد تا بدین مهم بپردازد. طرفه آن‌که اعضای کمیسیون مزبور هر کدام عصاره و دست‌پرورده‌ی مکاتب و نظام‌های فکری و فرهنگی گوناگون اعم از نمایندگان مکاتب سنتی و مدرن بودند. آن‌چه به عنوان پیش‌نویس لایحه عرضه کردند، به راستی برآیندی از سنت‌های علمی و آموزشی کهن ایرانی از جندی شاپور گرفته تا دارالفنون از یک سو و مدارس نوین و مدرن اروپایی از دیگر سو بود. نظری بر اسامی اعضای آن کمیسیون که نام‌شان در ذیل آمده گواه این سخن است:
۱- حاج سیدنصرالله تقوی، استاد مدرسه سپهسالار ۲- بدیع‌الزمان فروزانفر، دانش‌آموخته‌ی حوزه‌های علمی خراسان ۳- غلامحسین رهنما، استاد ریاضیات دارالفنون ۴- میرزا علی‌ا کبر دهخدا، رئیس مدرسه‌ی حقوق ۵- د کتر عیسی صدیق، دانش‌آموخته‌ی دانشگاه‌های اروپا و آمریکا ۶- دکتر رضازاده شفق، دانش‌آموخته‌ی دانشگاه برلین ۷- دکتر امیر اعلم، فارغ‌التحصیل دانش پزشکی از لیون فرانسه ۸- دکتر لقمان‌الدوله ادهم، رئیس مدرسه طب و دانش‌آموخته‌ی اونیورسته پاریس ۹- دکتر علی‌اکبر سیاسی، فارغ‌التحصیل دانشگاه پاریس و رئیس تعلیمات عالیه‌ی آن روز ۱۰- میرزا محمدعلی خان گرگانی، رئیس وقت اداره‌ی بازنشستگی و از مدیران کاردان و نام‌آشنا در مسائل اداری و سازمانی ۱۱- علی اصغر حکمت، کفیل وزارت معارف.
این استوانه‌های علمی و اداری پس از چندماه مطالعه، تبادل نظر و بررسی، لایحه‌ی قانونی تأسیس دانشگاه را در اسفند سال ۱۳۱۲ به مجلس شورای ملی پیشنهاد کردند و پس از دو ماه بررسی و مطالعه در کمیسیون معارف پارلمان سرانجام قانون تأسیس دانشگاه تهران در هشتم خرداد ۱۳۱۳ از تصویب مجلس شورای ملی گذشت و برگی زرین در تاریخ تأسیس نهادهای آموزشی در ایران ورق خورد و این بار قانون مزبور سرآغاز تأسیس نهادهای نوین آموزشی در تاریخ این مرز و بوم شد.» (بازخوانی خاطره‌ی مرحوم علی‌اصغر حکمت درباره‌ی تأسیس دانشگاه تهران - روزنامه‌ی همشهری سال ۱۳۸۳- شماره‌ی ۳۴۱۲)
در سال ۱۳۱۴ این دانشگاه با پنج دانشکده‌ی حقوق، پزشکی، فنی، علوم و ادبیات و ۸۸۶ دانشجو کار خود را آغاز کرد.
«این رقم در اوایل دهه‌ی ۱۹۴۰ میلادی به ۳۵۰۰ نفر افزایش یافت.» تأسیس دانشگاه تهران در این دوره‌ی زمانی، تحول بسیار مهمی بود که تأثیراتی بس شگرف و عمیق در بافت سیاسی، اجتماعی و فرهنگ جامعه برجای گذاشت. دانشجویان دانشگاه تهران (و سپس دیگر دانشگاه‌های دولتی) به طبقه‌ی خاصی تعلق نداشتند و چون تحصیلات رایگان بود، در آزمون سخت‌گیری می‌شد، لذا فقط استعداد و معلومات شرط ورود به دانشگاه شمرده می‌شد. تأثیر مهم دیگر دانشگاه در جامعه، دمیدن روح ظلم‌ستیزی در ذهن دانش‌آموختگان بود که این روحیه در تحرکات و فعالیت‌های دانشجویان تجلی می‌یافت.
در سال‌های دیکتاتوری رضاشاه، به واسطه‌ی حکومت وی و عدم امکان فعالیت‌های سیاسی، حرکت‌های دانشجویی نتوانست انتظارات لازم را در جهت تحقق دموکراسی و نقد دولت برآورده سازد. زیرا مهم‌ترین کار ویژه که رژیم از دانشگاه انتظار داشت تربیت متخصص، مدیر و معلم بود و به واسطه‌ی تصلب ساختاری خود نمی‌توانست حرکت‌های آزادی‌خواهانه را تحمل کند. (در محیط دانشجویی بحث‌های سیاسی نمی‌شد. اختناق حاکم بر جامعه بر محیط دانشجویی هم حکمفرما بود.) با این وجود اما گاهی خواست‌های صنفی دانشجویان به اشکال مختلف رنگ و بوی سیاسی به خود می‌گرفت و به اعتراض علیه رژیم تبدیل می‌شد. به عنوان مثال در سال ۱۳۱۵ (یک سال بعد از تشکیل دانشگاه تهران) گروه ارانی موسوم به ۵۳ نفر، اعتصابی را در دانشکده‌ی فنی و دانشسرای عالی راه انداخت که رهبری اعتصاب در دانشکده‌ی فنی با «تقی مکی‌نژاد» و در دانشسرای عالی با «محمدرضا قدوه» بود.
اعتصاب دانشجویان که در اعتراض به نداشتن معلم و کمبود وسایل بود با دخالت پلیس سرکوب و بعضی از دانشجویان پس از به چوب کشیدن، توبیخ شدند و موضوع به پدران‌شان نیز اطلاع داده شد. یک عده هم دستگیر و سپس آزاد شدند. از آن زمان به بعد رژیم به صورت رسمی از هرگونه فعالیت در دانشگاه ممانعت به عمل آورد. شدت اختناق ایجاد شده به حدی بود که هیچ تشکل دانشجویی خاصی در این دوران پا نگرفت و چند حرکت صنفی دانشجویان نیز که ناشی از اقدامات گروه روشنفکری ۵۳ نفر بود، به دلیل محدودیت تشکیلاتی و وجود قانون سال ۱۳۱۱ مجلس شورای ملی که هرگونه تبلیغ مرام اشتراکی را ممنوع می‌کرد، در عمل نتوانست بر فضای دانشگاه تأثیر چندانی داشته باشد. با لو رفتن ۵۳ نفر در سال ۱۳۱۷ و دستگیری اعضای آن، فعالیت‌های مطالعاتی و گاه صنفی این گروه در دانشگاه نیز تعطیل و رکودی کامل بر حرکت‌های سیاسی دانشجویان حکمفرما شد. البته تا سال ۱۳۲۰ حرکت‌های صنفی محدودی صورت گرفت که مهم‌ترین آن اعتراض دانشجویان به مسئله‌ی انجام خدمت وظیفه‌ی (سربازی) تمام فارغ‌التحصیلان رشته‌ی پزشکی بود.
در سال ۱۳۱۸ دولت تصمیم گرفت که برای رفع احتیاجات ارتش، تمام فارغ‌التحصیلان رشته‌ی پزشکی را به خدمت نظام اعزام کند. دانشجویان که با عدم واکنش اولیای دانشگاه مواجه شده بودند در یک حرکت هماهنگ و متحد، کلاس‌ها را تحریم کردند و دست به اعتصاب زدند. به دنبال اقدام و اعتراض دسته‌جمعی دانشجویان، رژیم ناچار به لغو تصمیم خود شد. در این حرکت گرچه عده‌ای از دانشجویان و رهبران آنها دستگیر و زندانی شدند ولی این اعتصاب خودجوش تجربه‌ی خوبی بود که از اتحاد دانشجویان مایه می‌گرفت.
به طور کلی در این دوران کوتاه، به واسطه‌ی نوپا بودن دانشگاه در ایران، نوع نظام سیاسی، عدم استقلال دانشگاه از ساخت حکومت و فقدان آزادی و بستر مناسب برای ایجاد تشکیلات گروه‌های سیاسی، زمینه‌ی فعالیت دانشجویان و شکل‌گیری «جنبش دانشجویی» به معنای فعال آن فراهم نشد. اصولاً این دوره را می‌توان به عنوان نقطه‌ی آغازی برای فراهم شدن بستر لازم مبارزات سیاسی در دوره‌ی فروپاشی رژیم استبدادی رضاخان و آغاز عصر تازه‌ای از آزادی‌های سیاسی دانست که این عصر با ورود متفقین به ایران در سوم شهریور سال ۱۳۲۰ و استعفای رضاشاه از سلطنت فرارسید.
فضای باز سیاسی ۱۳۳۲-۱۳۲۰
در روز سوم شهریور سال ۱۳۲۰، ارتش‌های شوروی و انگلیس از شمال و جنوب ایران وارد کشور شدند و به سرعت به سوی پایتخت پیشروی کردند. این اشغال گرچه روزهای سخت و همراه با رنج و فقر برای ملت ایران به دنبال آورد ولی از سوی دیگر نویددهنده‌ی آزادی و فضای باز سیاسی بود که سیاسیون و ملت ایران آن را در روزگار رضاشاه از یاد برده بودند. این دگرگونی و تحول به قدری تأثیرگذار بود که در کوتاه زمانی کشور را یکپارچه پر از شور و التهاب کرد و گروه‌ها، احزاب و روزنامه‌های متنوعی را به صحنه آورد؛ به طوری که در همان یکی دو سال اول اشغال ایران، حدود ۲۰ حزب مختلف تشکیل شد و نه تنها مبارزه برای آزادی بار دیگر در میان فعالان سیاسی رونق گرفت بلکه این مهم به لایه‌های دیگر جامعه به ویژه به میان دانشجویان، بازاریان و مردم فرودست گسترش یافت.
در سال‌های اولیه‌ی اشغال و به ویژه در دوران جنبش ملی شدن صنعت نفت، خیابان مقابل دانشگاه تهران به محلی برای بحث‌های سیاسی میان افراد و گروه‌ها تبدیل شد. این امر نقش بسیار مهمی در آگاهی و بیدارسازی مردم و به ویژه دانشجویان تازه وارد داشت.
در این دوران «تشکل‌های دانشجویی جدیدی با گرایش مذهبی، ملی و چپ تاسیس شدند و فعالیت صنفی ـ سیاسی را در دانشگاه تهران و دانشسرای‌عالی و پس از آن در سایر مراکز دانشگاهی در شهرهای تبریز، شیراز و کرج آغاز کردند.»
«از مهمترین اتفاقاتی که یک سال پس از اشغال ایران، در سطح آموزش عالی کشور رخ داد و تأثیرات مهمی بر فعال شدن حرکت دانشجویان گذاشت، تصویب "قانون استقلال دانشگاه تهران" از وزارت فرهنگ در تاریخ ۱۲ دی‌ماه ۱۳۲۱ در مجلس شورای ملی بود که موجب شد یک روز بعد، روسای دانشکده‌ها، دکتر علی ‌اکبر سیاسی رئیس دانشکده‌ی ادبیات را که از پایه‌گذاران عدم دخالت دولت در امور جاری دانشگاه به حساب می‌آمد، به ریاست دانشگاه مستقل انتخاب نمایند. (پس از ماجرای ۱۷ آذر ۱۳۲۱ قوام‌السلطنه تمام روزنامه‌ها و مجلات کشور را تعطیل کرده بود و مدیران آن را به زندان افکند. دکتر سیاسی وزیر فرهنگ وقت لایحه جدیدی به قید دوفوریت به مجلس داد و ضمن لغو تمام امتیازات برای صاحب امتیازی مطبوعات، اصول جدیدی را در نظر گرفت که یکی داشتن دیپلم متوسطه و دیگری بضاعت مالی بود. پس از سقوط کابینه‌ی احمد قوام، علی سهیلی به نخست‌وزیری منصوب شد و پست وزارت فرهنگ مجدداً به دکتر علی‌ اکبر سیاسی تفویض گردید.
در ۱۳۲۳ در کابینه‌ مرتضی قلی بیات (سهام السلطان) به وزارت مشاور برگزیده شد. در ۱۳۲۶ در کابینه‌ی ابراهیم حکیمی برای بار سوم وزیر فرهنگ شد و بالاخره در کابینه‌ی ساعد به وزارت امور خارجه معرفی گردید، و در ۱۳۲۵ عضویت هیئت نمایندگی ایران را در سازمان ملل عهده‌دار گردید.
دکتر علی اکبر سیاسی مجموعاً مدت ۱۲ سال ریاست دانشگاه تهران را عهده‌دار بود. در سال ۱۳۳۳ به موجب طرحی که از طرف یکی از نمایندگان به مجلس داده شد، انتخاب ریاست دانشگاه از رؤسای دانشکده‌ها سلب و قرار شد وزیر فرهنگ سه نفر از اساتید دانشگاه را که رتبه‌ی آنها از ۹ کمتر نباشد به شاه پیشنهاد کند و شاه یکی از آنها را انتخاب کند.
لذا جعفری وزیر فرهنگ وقت، سه نفر را پیشنهاد نمود. نفر اول دکتر منوچهر اقبال بود که به ریاست دانشگاه انتخاب گردید. دکتر اقبال برای تقدیر از خدمات دکتر سیاسی به وی مقام ریاست افتخاری دانشگاه تهران را داد.» (کتاب شرح رجال سیاسی نظامی معاصر ایران، جلد دوم، نوشته‌ی دکتر باقر عاقلی، انتشارات گفتار با همکاری نشر علم، ۱۳۸۰)
تا مقطع «ملی شدن صنعت نفت» تنها نیرویی که در فضای جدید ملموس و عینی‌تر حضور داشت، طیف چپ بود که دانشگاه را مرکزی برای فعالیت‌های سیاسی و فرهنگی خود قرار داد. این طیف که فعالیت آن بیشتر در قالب حزب توده متمرکز شده بود، از نیروها و کادرهای تحصیل‌ کرده برخوردار بود که بازوهای اجرایی آن را سازمان‌های قدرتمندی چون سازمان جوانان حزب توده، تشکیلات دموکراتیک زنان، جمعیت ملی مبارزه با استعمار، شورای متحده مرکزی کارگران و زحمت‌کشان و سازمان نظامی حزب توده تشکیل می‌دادند.
در مقابل این طیف، طیف ملی ـ مذهبی قرار داشت که از سال ۱۳۲۸ به عمده‌ترین نیروی فعال جامعه تبدیل شد. این دو نیرو در مسیر گسترش حوزه‌ی نفوذ و اقتدار خود در صحنه‌ی سیاسی ایران، به دانشگاه‌ها و دانشجویان توجه ویژه‌ای نشان می‌دادند که یکی از دلایل مهم آن پایگاه روشنفکری حزب توده و جبهه‌ی ملی ایران به رهبری دکتر مصدق بود.
اگر بخواهیم میزان نفوذ هر یک از این دو نیرو را در دانشگاه و در میان حرکت‌های دانشجویی روی یک منحنی زمان ترسیم کنیم، باید بگوییم تا سال ۱۳۲۸ حزب توده و سازمان‌های دانشجویی وابسته به آن، فضای سیاسی و فرهنگی دانشگاه تهران را به طور کامل در اختیار داشتند ولی با تغییر شرایط، به ویژه ممنوعیت فعالیت حزب در ۱۵ بهمن ۱۳۲۷، ضعف پایگاه آن در جامعه و گسترش نهضت مبارزه برای ملی شدن صنعت نفت به لایه‌های اجتماعی، این محور قدرت تقسیم و بیشتر به سوی نیروهای ملی و دانشجویان طرفدار جبهه‌ی ملی متمایل شد.

 
نگاهی به مبارزات دانشجویی و روز «دانشجو» در ایران-بخش اول 

تاسیس دانشگاه تهران، سرآغاز مبارزات دانشجویی

حمید حمیدی 
منبع:رادیو زمانه
در دوران ولایت عهدی عباس‌میرزا و وزارت قائم مقام اول و دوم، محصلین بسیاری که بیشتر آنها اشراف‌زادگان و فرزندان خوانین بودند، برای تحصیل به اروپا رفتند.
آنها با مشاهده‌ی میزان پیشرفت اروپایی‌ها، شیفته‌ی طرز زندگی آنها شده و با گذر زمان و به دنبال جست‌وجوی دلایل این پیشرفت‌ها، شیفته‌ی اندیشه‌های اجتماعی، فرهنگی و سیاسی آنها شدند. در این زمان کتاب‌های علمی و فنی بسیاری ترجمه و در اختیار عموم قرار گرفت. بدین‌ترتیب اندیشه‌های اجتماعی و سیاسی مختلف وارد کشور شد.
همین افکار و اندیشه‌ها در کنار دیگر مسایل سیاسی و اجتماعی در کشورهای منطقه، به‌ویژه عثمانی و روسیه، زمینه‌ساز جنبش مشروطه شد. با عزیمت دانشجویان بیشتر در اواخر قاجاریه و دوران پهلوی اول، هسته‌هایی از فعالیت‌های دانشجویی در آلمان و فرانسه شکل گرفت. ریشه‌ی اصلی حرکت دانشجویی که منجر به پدید آمدن ۱۶ آذر و روز دانشجو شد، از دانشسرای عالی و سپس دانشگاه تهران آغاز شد.
اگر بخواهیم ریشه‌های اولیه‌ی این حرکت را بشناسیم باید به تأسیس دانشگاه تهران در سال ۱۳۱۴ اشاره کنیم که سنگ بنای نظام نوین آموزش عالی به شمار می‌رود. تا سال ۱۳۱۳ هیچ دانشگاهی در ایران به معنای نوین آن وجود نداشت. به همین دلیل فارغ‌التحصیلان مدارس متوسطه باید از طریق بورس دولتی و یا بسته به تمکن مالی خانواده‌های خود، به خارج از کشور برای ادامه‌ی تحصیل اعزام می‌شدند. این مسئله به همراه عوامل دیگری چون تغییر بافت شهر تهران از یک بافت سنتی به نیمه مدرن و هم‌چنین نیاز به یک نهاد جدید و مطابق با شرایط روز به منظور تربیت و تأمین نیروی انسانی متخصص برای نظام اداری نوین و صنعت نوپای کشور، موجب شد که دانشگاه تهران بنیان گذارده شود.
دکتر سیداحمدرضا خضری، در بازخوانی خاطرات علی‌اصغر حکمت کفیل وزارت معارف در زمان تصویب قانون تأسیس دانشگاه تهران در مجلس شورای ملی، زمینه‌ی شکل‌گیری این دانشگاه را چنین شرح می‌دهد: «در بهمن‌ماه ۱۳۱۲ شمسی، جلسه‌ی هیئت دولت وقت تشکیل شد و در آن در موضوع آبادی تهران و زیبایی و شکوه ابنیه، عمارات و کاخ‌های زیبای آن سخن به میان آمد. مرحوم فروغی که در آن روز ریاست وزرا را برعهده داشت از یک‌سو و دیگر وزیران از سوی دیگر زبان به تحسین و تمجید شهر گشودند و برخی از آنان برای جلب رضایت شاه در این مقال، عنان از کف بدادند، اما در این میان مرحوم "علی اصغر حکمت"، کفیل وزارت معارف بی آن‌که پیشرفت‌های پایتخت را نادیده انگارد با لحنی محتاطانه چنین گفت: "البته که در آبادی و عظمت پایتخت شکی نیست ولی تنها نقص آشکار آن این است که "انیورسته" ندارد و حیف است که این شهر نوین از این حیث از دیگر بلاد بزرگ عالم، واپس ماند."
این سخنان ارزشمند تأثیر خود را بر جای نهاد و بی‌درنگ مقبول همگان افتاد از این رو آنان با تخصیص بودجه‌ی اولیه‌ای به میزان دو میلیون و ۵۰۰ هزار تومان به وزارت معارف اجازه دادند تا زمین مناسبی برای تأسیس دانشگاه بیابد و ساختمان آن را در اسرع وقت پدید آورد. علی اصغر حکمت بی‌درنگ دست به کار شد و جست‌وجو برای مکان‌یابی مناسب دانشگاه را با کمک و مشاوره‌ی "آندره گدار"، معمار چیره‌دست فرانسوی که در آن روزگار به عنوان مهندس در خدمت وزارت معارف بود آغاز کرد. آنان پس از جست‌وجوی بسیار در میان ابنیه، باغ‌ها و زمین‌های فراوان آن روز اطراف تهران باغ جلالیه را برای احداث دانشگاه برگزیدند.
در همین حال برخلاف امروز که یافتن زمین مناسب در شهر تهران برای ایجاد دانشگاهی عظیم تقریباً ناممکن است، در آن روزها زمین‌های فراوانی وجود داشت که صاحبان آنها نه تنها در فروش آنها امساکی نداشتند بلکه برای واگذاری به چنین مؤسساتی که مسلماً سود کلانی هم به دنبال داشت، سر و دست می‌شکستند. از همین رو بود که گروهی از مالکین اراضی بهجت‌آباد با سوءاستفاده‌هایی نظر وزیر مالیه‌ی وقت را جلب کرده بودند که زمین‌های آنها را برای تأسیس دانشگاه خریداری کند.
در حالی‌ که به نظر "موسیوگدار" عرصه‌ی آن زمین‌ها تنگ و موقعیت آنها سیل‌گیر بود و برای تأسیس دانشگاه به هیچ روی مناسب نبود. با این‌همه داور رجحان در جلسه‌ی هیئت دولت به سختی بر خرید اراضی بهجت‌آباد پای فشرد و نظر بیشتر اعضا را جلب کرد و سرانجام دولتیان، بهجت‌آباد را برگزیدند. در همین حال که علی‌اصغر حکمت دلشکسته و ناامید ناظر ماجرا بود، رضاشاه وارد شد و پس از اطلاع از موضوع با قلدری خاص خود اوضاع را بر هم زد و گفت: "باغ جلالیه را برگزینید. بهجت‌آباد ابداً شایسته نیست عرصه آن کم و اراضی آن سیل‌گیر است."
دولتیان در برابر این سخنان، زبان در کام کشیدند و احدی دم بر نیاورد. باری، باغ جلالیه در شمال تهران آن روز ما بین قریه امیرآباد و خندق شمالی تهران قرار داشت. این باغ زیبا که پوشیده از درختان کهنسال مثمر و غیر مثمر بود، در حدود ۱۳۰۰.ق در واپسین سال‌های حکومت ناصرالدین‌شاه قاجار به فرمان شاهزاده‌ای به نام جلال‌الدوله بنا یافته و در آن روز در مالکیت تاجری ترک به نام حاج رحیم آقای اتحادیه‌ی تبریزی بود. به هرحال باغ جلالیه از قرار متری پنج ریال و در جمع به مبلغ صدهزار تومان از این تاجر خریداری شد و "موسیوگدار" به سرعت مأمور تعیین حدود، نرده گذاری، طراحی و اجرای عملیات ساختمانی در آن شد.
در بامداد سوم خرداد ماه سال ۱۳۱۴ "محمدعلی فروغی" رئیس‌الوزرای وقت، کلنگ دانشکده‌ی طب را که در واقع نخستین دانشکده‌ی دانشگاه تهران بود، بر زمین زد و در بیست و چهارم اسفند ۱۳۱۶ یعنی پس از سی‌ماه و بیست و یک روز ساختمان آن دانشکده به همراه دانشکده‌های دندانپزشکی و داروسازی در ناحیه‌ی شمال و شمال شرقی و غربی پردیس دانشگاه پدید آمد. چندی بعد کلاس‌های درسی آن دانشکده که پیش از آن به سال ۱۲۹۷ توسط میرزااحمدخان بدر (نصیرالدوله) از دارالفنون جدا شده و به ریاست دکتر لقمان‌الدوله دایر شده بود، به این دانشکده‌ی جدیدالتاسیس منتقل شد و از این پس در زیر مجموعه‌ی دانشگاه تهران فعالیت خود را از سر گرفت.
کوی دانشگاه: پس از خاتمه‌ی دومین جنگ جهانی در سال ۱۳۲۳، آمری کاییان قریه‌ی امیرآباد را که در آن ایام شوم، پایگاه خود ساخته بودند، تخلیه کرده و ایران را ترک کردند. دولت وقت از موقعیت استفاده کرده و زمین‌ها و ساختمان‌های آن قریه را در آذر سال ۱۳۲۴ به دانشگاه تهران اختصاص داد تا به عنوان خوابگاه دختران و پسران دانشجو مورد استفاده قرار گیرد. مسئولان وقت دانشگاه با تکمیل و آماده‌سازی ساختمان‌ها و اراضی آنجا خوابگاهی مجهز و مناسب برای دانشجویان برپا کردند که اکنون کوی دانشگاه نام دارد.
مسجد: در سال ۱۳۳۵ و در دوره‌ی ریاست دکتر منوچهر اقبال در مرکز دانشگاه، نقشه‌ی مسجد بزرگ دانشگاه طراحی و به اجرا درآمد.
همزمان با آغاز عملیات ساختمانی و ایجاد فضاهای کالبدی دانشگاه کوشش برای تدوین سازمان و تشکیلات منظم آن که تنها در قالب ارائه و تصویب لایحه‌ای قانونی امکان‌پذیر بود آغاز شد. از همین رو بود که کمیسیونی از رجال نامی و برجسته‌ی آن روز تشکیل شد تا بدین مهم بپردازد. طرفه آن‌که اعضای کمیسیون مزبور هر کدام عصاره و دست‌پرورده‌ی مکاتب و نظام‌های فکری و فرهنگی گوناگون اعم از نمایندگان مکاتب سنتی و مدرن بودند. آن‌چه به عنوان پیش‌نویس لایحه عرضه کردند، به راستی برآیندی از سنت‌های علمی و آموزشی کهن ایرانی از جندی شاپور گرفته تا دارالفنون از یک سو و مدارس نوین و مدرن اروپایی از دیگر سو بود. نظری بر اسامی اعضای آن کمیسیون که نام‌شان در ذیل آمده گواه این سخن است:
۱- حاج سیدنصرالله تقوی، استاد مدرسه سپهسالار ۲- بدیع‌الزمان فروزانفر، دانش‌آموخته‌ی حوزه‌های علمی خراسان ۳- غلامحسین رهنما، استاد ریاضیات دارالفنون ۴- میرزا علی‌ا کبر دهخدا، رئیس مدرسه‌ی حقوق ۵- د کتر عیسی صدیق، دانش‌آموخته‌ی دانشگاه‌های اروپا و آمریکا ۶- دکتر رضازاده شفق، دانش‌آموخته‌ی دانشگاه برلین ۷- دکتر امیر اعلم، فارغ‌التحصیل دانش پزشکی از لیون فرانسه ۸- دکتر لقمان‌الدوله ادهم، رئیس مدرسه طب و دانش‌آموخته‌ی اونیورسته پاریس ۹- دکتر علی‌اکبر سیاسی، فارغ‌التحصیل دانشگاه پاریس و رئیس تعلیمات عالیه‌ی آن روز ۱۰- میرزا محمدعلی خان گرگانی، رئیس وقت اداره‌ی بازنشستگی و از مدیران کاردان و نام‌آشنا در مسائل اداری و سازمانی ۱۱- علی اصغر حکمت، کفیل وزارت معارف.
این استوانه‌های علمی و اداری پس از چندماه مطالعه، تبادل نظر و بررسی، لایحه‌ی قانونی تأسیس دانشگاه را در اسفند سال ۱۳۱۲ به مجلس شورای ملی پیشنهاد کردند و پس از دو ماه بررسی و مطالعه در کمیسیون معارف پارلمان سرانجام قانون تأسیس دانشگاه تهران در هشتم خرداد ۱۳۱۳ از تصویب مجلس شورای ملی گذشت و برگی زرین در تاریخ تأسیس نهادهای آموزشی در ایران ورق خورد و این بار قانون مزبور سرآغاز تأسیس نهادهای نوین آموزشی در تاریخ این مرز و بوم شد.» (بازخوانی خاطره‌ی مرحوم علی‌اصغر حکمت درباره‌ی تأسیس دانشگاه تهران - روزنامه‌ی همشهری سال ۱۳۸۳- شماره‌ی ۳۴۱۲)
در سال ۱۳۱۴ این دانشگاه با پنج دانشکده‌ی حقوق، پزشکی، فنی، علوم و ادبیات و ۸۸۶ دانشجو کار خود را آغاز کرد.
«این رقم در اوایل دهه‌ی ۱۹۴۰ میلادی به ۳۵۰۰ نفر افزایش یافت.» تأسیس دانشگاه تهران در این دوره‌ی زمانی، تحول بسیار مهمی بود که تأثیراتی بس شگرف و عمیق در بافت سیاسی، اجتماعی و فرهنگ جامعه برجای گذاشت. دانشجویان دانشگاه تهران (و سپس دیگر دانشگاه‌های دولتی) به طبقه‌ی خاصی تعلق نداشتند و چون تحصیلات رایگان بود، در آزمون سخت‌گیری می‌شد، لذا فقط استعداد و معلومات شرط ورود به دانشگاه شمرده می‌شد. تأثیر مهم دیگر دانشگاه در جامعه، دمیدن روح ظلم‌ستیزی در ذهن دانش‌آموختگان بود که این روحیه در تحرکات و فعالیت‌های دانشجویان تجلی می‌یافت.
در سال‌های دیکتاتوری رضاشاه، به واسطه‌ی حکومت وی و عدم امکان فعالیت‌های سیاسی، حرکت‌های دانشجویی نتوانست انتظارات لازم را در جهت تحقق دموکراسی و نقد دولت برآورده سازد. زیرا مهم‌ترین کار ویژه که رژیم از دانشگاه انتظار داشت تربیت متخصص، مدیر و معلم بود و به واسطه‌ی تصلب ساختاری خود نمی‌توانست حرکت‌های آزادی‌خواهانه را تحمل کند. (در محیط دانشجویی بحث‌های سیاسی نمی‌شد. اختناق حاکم بر جامعه بر محیط دانشجویی هم حکمفرما بود.) با این وجود اما گاهی خواست‌های صنفی دانشجویان به اشکال مختلف رنگ و بوی سیاسی به خود می‌گرفت و به اعتراض علیه رژیم تبدیل می‌شد. به عنوان مثال در سال ۱۳۱۵ (یک سال بعد از تشکیل دانشگاه تهران) گروه ارانی موسوم به ۵۳ نفر، اعتصابی را در دانشکده‌ی فنی و دانشسرای عالی راه انداخت که رهبری اعتصاب در دانشکده‌ی فنی با «تقی مکی‌نژاد» و در دانشسرای عالی با «محمدرضا قدوه» بود.
اعتصاب دانشجویان که در اعتراض به نداشتن معلم و کمبود وسایل بود با دخالت پلیس سرکوب و بعضی از دانشجویان پس از به چوب کشیدن، توبیخ شدند و موضوع به پدران‌شان نیز اطلاع داده شد. یک عده هم دستگیر و سپس آزاد شدند. از آن زمان به بعد رژیم به صورت رسمی از هرگونه فعالیت در دانشگاه ممانعت به عمل آورد. شدت اختناق ایجاد شده به حدی بود که هیچ تشکل دانشجویی خاصی در این دوران پا نگرفت و چند حرکت صنفی دانشجویان نیز که ناشی از اقدامات گروه روشنفکری ۵۳ نفر بود، به دلیل محدودیت تشکیلاتی و وجود قانون سال ۱۳۱۱ مجلس شورای ملی که هرگونه تبلیغ مرام اشتراکی را ممنوع می‌کرد، در عمل نتوانست بر فضای دانشگاه تأثیر چندانی داشته باشد. با لو رفتن ۵۳ نفر در سال ۱۳۱۷ و دستگیری اعضای آن، فعالیت‌های مطالعاتی و گاه صنفی این گروه در دانشگاه نیز تعطیل و رکودی کامل بر حرکت‌های سیاسی دانشجویان حکمفرما شد. البته تا سال ۱۳۲۰ حرکت‌های صنفی محدودی صورت گرفت که مهم‌ترین آن اعتراض دانشجویان به مسئله‌ی انجام خدمت وظیفه‌ی (سربازی) تمام فارغ‌التحصیلان رشته‌ی پزشکی بود.
در سال ۱۳۱۸ دولت تصمیم گرفت که برای رفع احتیاجات ارتش، تمام فارغ‌التحصیلان رشته‌ی پزشکی را به خدمت نظام اعزام کند. دانشجویان که با عدم واکنش اولیای دانشگاه مواجه شده بودند در یک حرکت هماهنگ و متحد، کلاس‌ها را تحریم کردند و دست به اعتصاب زدند. به دنبال اقدام و اعتراض دسته‌جمعی دانشجویان، رژیم ناچار به لغو تصمیم خود شد. در این حرکت گرچه عده‌ای از دانشجویان و رهبران آنها دستگیر و زندانی شدند ولی این اعتصاب خودجوش تجربه‌ی خوبی بود که از اتحاد دانشجویان مایه می‌گرفت.
به طور کلی در این دوران کوتاه، به واسطه‌ی نوپا بودن دانشگاه در ایران، نوع نظام سیاسی، عدم استقلال دانشگاه از ساخت حکومت و فقدان آزادی و بستر مناسب برای ایجاد تشکیلات گروه‌های سیاسی، زمینه‌ی فعالیت دانشجویان و شکل‌گیری «جنبش دانشجویی» به معنای فعال آن فراهم نشد. اصولاً این دوره را می‌توان به عنوان نقطه‌ی آغازی برای فراهم شدن بستر لازم مبارزات سیاسی در دوره‌ی فروپاشی رژیم استبدادی رضاخان و آغاز عصر تازه‌ای از آزادی‌های سیاسی دانست که این عصر با ورود متفقین به ایران در سوم شهریور سال ۱۳۲۰ و استعفای رضاشاه از سلطنت فرارسید.
فضای باز سیاسی ۱۳۳۲-۱۳۲۰
در روز سوم شهریور سال ۱۳۲۰، ارتش‌های شوروی و انگلیس از شمال و جنوب ایران وارد کشور شدند و به سرعت به سوی پایتخت پیشروی کردند. این اشغال گرچه روزهای سخت و همراه با رنج و فقر برای ملت ایران به دنبال آورد ولی از سوی دیگر نویددهنده‌ی آزادی و فضای باز سیاسی بود که سیاسیون و ملت ایران آن را در روزگار رضاشاه از یاد برده بودند. این دگرگونی و تحول به قدری تأثیرگذار بود که در کوتاه زمانی کشور را یکپارچه پر از شور و التهاب کرد و گروه‌ها، احزاب و روزنامه‌های متنوعی را به صحنه آورد؛ به طوری که در همان یکی دو سال اول اشغال ایران، حدود ۲۰ حزب مختلف تشکیل شد و نه تنها مبارزه برای آزادی بار دیگر در میان فعالان سیاسی رونق گرفت بلکه این مهم به لایه‌های دیگر جامعه به ویژه به میان دانشجویان، بازاریان و مردم فرودست گسترش یافت.
در سال‌های اولیه‌ی اشغال و به ویژه در دوران جنبش ملی شدن صنعت نفت، خیابان مقابل دانشگاه تهران به محلی برای بحث‌های سیاسی میان افراد و گروه‌ها تبدیل شد. این امر نقش بسیار مهمی در آگاهی و بیدارسازی مردم و به ویژه دانشجویان تازه وارد داشت.
در این دوران «تشکل‌های دانشجویی جدیدی با گرایش مذهبی، ملی و چپ تاسیس شدند و فعالیت صنفی ـ سیاسی را در دانشگاه تهران و دانشسرای‌عالی و پس از آن در سایر مراکز دانشگاهی در شهرهای تبریز، شیراز و کرج آغاز کردند.»
«از مهمترین اتفاقاتی که یک سال پس از اشغال ایران، در سطح آموزش عالی کشور رخ داد و تأثیرات مهمی بر فعال شدن حرکت دانشجویان گذاشت، تصویب "قانون استقلال دانشگاه تهران" از وزارت فرهنگ در تاریخ ۱۲ دی‌ماه ۱۳۲۱ در مجلس شورای ملی بود که موجب شد یک روز بعد، روسای دانشکده‌ها، دکتر علی ‌اکبر سیاسی رئیس دانشکده‌ی ادبیات را که از پایه‌گذاران عدم دخالت دولت در امور جاری دانشگاه به حساب می‌آمد، به ریاست دانشگاه مستقل انتخاب نمایند. (پس از ماجرای ۱۷ آذر ۱۳۲۱ قوام‌السلطنه تمام روزنامه‌ها و مجلات کشور را تعطیل کرده بود و مدیران آن را به زندان افکند. دکتر سیاسی وزیر فرهنگ وقت لایحه جدیدی به قید دوفوریت به مجلس داد و ضمن لغو تمام امتیازات برای صاحب امتیازی مطبوعات، اصول جدیدی را در نظر گرفت که یکی داشتن دیپلم متوسطه و دیگری بضاعت مالی بود. پس از سقوط کابینه‌ی احمد قوام، علی سهیلی به نخست‌وزیری منصوب شد و پست وزارت فرهنگ مجدداً به دکتر علی‌ اکبر سیاسی تفویض گردید.
در ۱۳۲۳ در کابینه‌ مرتضی قلی بیات (سهام السلطان) به وزارت مشاور برگزیده شد. در ۱۳۲۶ در کابینه‌ی ابراهیم حکیمی برای بار سوم وزیر فرهنگ شد و بالاخره در کابینه‌ی ساعد به وزارت امور خارجه معرفی گردید، و در ۱۳۲۵ عضویت هیئت نمایندگی ایران را در سازمان ملل عهده‌دار گردید.
دکتر علی اکبر سیاسی مجموعاً مدت ۱۲ سال ریاست دانشگاه تهران را عهده‌دار بود. در سال ۱۳۳۳ به موجب طرحی که از طرف یکی از نمایندگان به مجلس داده شد، انتخاب ریاست دانشگاه از رؤسای دانشکده‌ها سلب و قرار شد وزیر فرهنگ سه نفر از اساتید دانشگاه را که رتبه‌ی آنها از ۹ کمتر نباشد به شاه پیشنهاد کند و شاه یکی از آنها را انتخاب کند.
لذا جعفری وزیر فرهنگ وقت، سه نفر را پیشنهاد نمود. نفر اول دکتر منوچهر اقبال بود که به ریاست دانشگاه انتخاب گردید. دکتر اقبال برای تقدیر از خدمات دکتر سیاسی به وی مقام ریاست افتخاری دانشگاه تهران را داد.» (کتاب شرح رجال سیاسی نظامی معاصر ایران، جلد دوم، نوشته‌ی دکتر باقر عاقلی، انتشارات گفتار با همکاری نشر علم، ۱۳۸۰)
تا مقطع «ملی شدن صنعت نفت» تنها نیرویی که در فضای جدید ملموس و عینی‌تر حضور داشت، طیف چپ بود که دانشگاه را مرکزی برای فعالیت‌های سیاسی و فرهنگی خود قرار داد. این طیف که فعالیت آن بیشتر در قالب حزب توده متمرکز شده بود، از نیروها و کادرهای تحصیل‌ کرده برخوردار بود که بازوهای اجرایی آن را سازمان‌های قدرتمندی چون سازمان جوانان حزب توده، تشکیلات دموکراتیک زنان، جمعیت ملی مبارزه با استعمار، شورای متحده مرکزی کارگران و زحمت‌کشان و سازمان نظامی حزب توده تشکیل می‌دادند.
در مقابل این طیف، طیف ملی ـ مذهبی قرار داشت که از سال ۱۳۲۸ به عمده‌ترین نیروی فعال جامعه تبدیل شد. این دو نیرو در مسیر گسترش حوزه‌ی نفوذ و اقتدار خود در صحنه‌ی سیاسی ایران، به دانشگاه‌ها و دانشجویان توجه ویژه‌ای نشان می‌دادند که یکی از دلایل مهم آن پایگاه روشنفکری حزب توده و جبهه‌ی ملی ایران به رهبری دکتر مصدق بود.
اگر بخواهیم میزان نفوذ هر یک از این دو نیرو را در دانشگاه و در میان حرکت‌های دانشجویی روی یک منحنی زمان ترسیم کنیم، باید بگوییم تا سال ۱۳۲۸ حزب توده و سازمان‌های دانشجویی وابسته به آن، فضای سیاسی و فرهنگی دانشگاه تهران را به طور کامل در اختیار داشتند ولی با تغییر شرایط، به ویژه ممنوعیت فعالیت حزب در ۱۵ بهمن ۱۳۲۷، ضعف پایگاه آن در جامعه و گسترش نهضت مبارزه برای ملی شدن صنعت نفت به لایه‌های اجتماعی، این محور قدرت تقسیم و بیشتر به سوی نیروهای ملی و دانشجویان طرفدار جبهه‌ی ملی متمایل شد.



۱۶  آذر؛ مقابله با استبداد داخلی و استیلای خارجی در گفتگو با رضا 
علیجانیجرس: رضا علیجانی در گفتگویی که به مناسبت ۱۶ آذر با وی ترتیب داده شد معتقداست موضوعی که نه قدرت‌مندان و نه منتقدان و مخالفان به آن توجهی نمی‌کنند، انرژی و نیروی بی‌نهادی است که در همین یک سال و نیم اخیر در بستر جامعه ایران رها و آزاد شده است. در دوران انقلاب، و یا اصلاحات، انرژی آزادشده اجتماعی در نهادهای موجود پس از آن مثل احزاب، نشریات، نهادهای مدنی و... رسوب می‌کردند و قوام می‌یافتند، اما روندهای جاری غالب بویژه در یک سال و نیم اخیر نهادزدایی می‌کند و به شدت رویکردش اتمیزه و منفردسازی فضای اجتماعی و سیاسی است و خوش‌باورانه این امر را موفقیت می‌داند. شاید در ظاهر چنین باشد، اما این از پای‌بست ویران کردن خانه است، حتی خانه خودش. طبقه متوسط فرهنگی را که نمی‌توان نابود کرد، ناراضی‌ها هم که دود نشده و به هوا نرفته‌اند، بخش مهمی از تکنوکراسی و بوروکراسی کشور متکی به اینهاست... او می افزاید: هر قدر به دانشجو فشار بیاید، آیا او را قانع و راضی می‌کند؟ نه. فقط ساکت می‌کند. حکومت باید بر قلب‌ها باشد، نه سرها. مخصوصاً در جامعه جدید. متأسفانه امسال بدترین سال برای روز دانشجوست. اما حافظه تاریخی باز نشان از تکرار مکرر این فراز و نشیب‌ها دارد.

متن کامل این گفتگو با رضا علیجانی در پی می آید:

 آقاي عليجاني به 16 آذر روز دانشجو نزديك مي‌شويم شما چه تحليلي از جايگاه جنبش دانشجويي داريد؟

-          در ابتدا بايد اشاره كنم به سه قطره خون و سه آذر اهورايي دانشگاه (به تعبير شريعتي) كه مهرشان را به سرخي به تاريخ زدند و نداشان را پژواك صداي آزادي و رهايي از سلطه استبداد داخلي و استيلاي خارجي ساختند. اين دو بعد، يعني مقابله با استبداد داخلي و استيلاي خارجي، هيچ يك نبايد در پيام و درونمايه اين روز بزرگ در تاريخ ما ناديده گرفته و يا يكي به ديگري تحويل و تقليل داده شود. 16 آذر يادآور دفاع از حرمت آزادي در برابر استبداد و عزت استقلال و غرور ملي در برابر سلطه بيگانگان است، بيگانگاني كه باكودتاي 28 مرداد روند رشد آزادي و دموكراتيزاسيون را در كشور ما دچار اختلال كردند و شد آنچه شد.
 اما در رابطه با جايگاه جنبش دانشجويي، به لحاظ نظري، سه ديدگاه كلي وجود دارد: يك ديدگاه به تفكيك حوزه دانش و آكادمي با حوزه سياست و قدرت معتقد است، تفكيك دانشمند و سياستمدار به تعبير وبر؛ در اين ديدگاه وظيفه اصلي دانشگاه و دانشجو توليد دانش، نظريه، تكنولوژي؛‌ براي رشد علم و يا حل مشكلات جامعه در حوزه‌هاي گوناگون است. بنابراين حداكثر تحرك غيرعلمي دانشجو مي‌تواند مانند هر رده و صنف ديگر، تحركات صنفي باشد. (در ايران قبلاً آقاي زيباكلام چنين نظري داشت. الان نمي‌دانم ايشان چه نظري دارند).
اما رويكرد دوم، بنا به دلايل گوناگوني كه اكنون جاي بحث‌اش نيست، حداقل براي كشورهاي در حال توسعه، معتقد است كه جنبش دانشجويي بايد كاركرد سياسي هم داشته باشد. در ايران نيز برخي فعالان سابق جنبش دانشجويي چنين نظري داشته و چه در نظر و چه در عمل به مثابه يك حزب عمل مي‌كردند. و البته افراد ديگري هم چون آقاي عبدي هم بودند كه با همين رويكرد اما معتقد بودند «جنبش» دانشجويي به معناي جرياني كه سر و بدنه آن در داخل دانشگاه باشد، اساساً نادرست است و دانشجويان به علت سن و تجربه كمتر نمي‌توانند در نقش رهبري قرار بگيرند، بر اين اساس آنها بايد بدنه سري باشند كه در بيرون دانشگاه مثلاً در احزاب قرار دارند.
به هر حال رويكرد دوم نوعي كاركرد سياسي و حتي حزبي براي جنبش دانشجويي قائل است. اما رويكرد سوم به حضور در حوزه مدني و رويكرد مدني معتقد است. در ايران آقاي بشيريه تا حدي اين نظر را داشتند. در اين رويكرد جنبش دانشجويي به دنبال كسب يا حضور در قدرت و يا عليه آن و يا برعكس عامل و توجيه‌گر قدرت نيست، بلكه هم چون وجدان جامعه عمل مي‌كند، وبا حضور در حوزه مدني ناظر رفتار قدرت است. بنابراين هم مي‌تواند حامي برخي عملكردهاي قدرت و هم نقاد و معترض به برخي عملكردهايش باشد. من به اين رويكرد معتقدم. البته در يك شرايط آرماني كه نهادهاي اجتماعي مستقل – مثل احزاب، نهادهاي مدني و... – شكل گرفته و كاركرد و حفاظ و امنيت قانوني خود را داشته باشند، البته نظريه اول درست‌تر است و دانشجو بايد در دانشگاه به وظيفه اصلي‌اش بپردازد و فعاليت اجتماعي يا سياسي‌اش را در نهادهاي بيرون دانشگاه انجام دهد. اما در طول حيات دانشگاه از دوره رضاشاه تاكنون هيچ گاه ما اين شرايط نهادينه را نداشته‌ايم.

مخصوصاً حالا، با فشارهايي كه روي دانشگاه الان هست، آيا اميدي به تحقق هيچ كدام از اين رويكردها، حتي فعاليت صنفي، هست؟

از «اميد» حرف زديد، هيچ موقع در تاريخ سه دهه اخير ايران «موازنه اجتماعي» اين قدر اميدواركننده نبوده است.

چطور؟ شما كه در مصاحبه اخيرتان به مسئله مهم «تناسب قوا» و عدم توجه به اين امر، مخصوصاً از سوي برخي مخالفان در خارج از كشور، اشاره كرده‌ايد؟
آري آنجا بحث از تناسب قواي «سياسي» است. اما من الان به تناسب قواي «اجتماعي» اشاره كردم. اين دو با هم فرق دارند. به علت حضور عنصر «نفت» و سابقه ديرينه تمركز قدرت در ايران، موازنه سياسي در ايران مي‌تواند مستقل از موازنه اجتماعي باشد. از اواخر دوره قاجاريه كه ما وارد يك مرحله ناموزوني اجتماعي، سياسي، فرهنگي، اقتصادي شديم، جامعه ما يك جامعه ناموزون بود اما با غلبه وجه سنتي. اما به نظر مي‌رسد از اواسط دهه 60 (يعني حدود دو دهه، دو دهه و نيم گذشته) ما وارد مرحله جديدي شديم كه مي‌توانيم جامعه خود را هم چنان ناموزون اما با غلبه وجه مدرن بدانيم. دوم خرداد آشكاركننده اين تحول بود كه در اعماق جامعه ايران اتفاق افتاده بود. و اگر فشارهاي دهه 60 نبود اين اتفاق، به نظر من ده سال زودتر هم مي‌توانست اتفاق بيفتد. اين روندهم چنان زير پوست جامعه ايران در حال حركت است.

چه شاخص‌هايي براي اثبات اين نظر داريد؟
بحث مفصلي است. اين يك «انقلاب نامرئي» در جامعه ايران است. الان ديگر همه، اين بحث را قبول دارند. بنده هم كتابي؛ در واقع مجموعه مقالاتي، تحت همين عنوان دارم كه ده سال است در ارشاد خاك مي‌خورد. شاخص‌هاي اين نظر مبتني است بر رشد شهرنشيني، رشد طبقه متوسط (بويژه طبقه متوسط فرهنگي)، وسيعاً جوان بودن جامعه ايران، رشد سریع تحصيلات و تحصيلات عاليه (به ويژه در اقشاری پايين‌تر از دوران سابق)، رشد وسيع و گسترده رسانه‌هاي ارتباطي، رشد شتابان حضور زنان در عرصه‌هاي مختلف تا جايي كه دوسوم دانشگاه‌ها در اختيار آنهاست، حضور محسوس ايرانيان مهاجر در خارج از كشور كه فعالانه مسائل كشورشان را دنبال مي‌كنند، شكل‌گيري نهادهاي كوچك مدني در عرصه‌هاي مختلف و نظاير اينها.
 در انتخابات اخير، گفتار خاص و بينابيني آقاي موسوي نيز به تسريع روند این انقلاب نامرئی به نفع نیروهای مدرن جامعه ایران كمك كرد. البته بهترين و خوش‌يمن‌ترين چشم‌انداز مي‌تواند و بايد «تعامل» بين اين دو نيروي اصلي اجتماعي ايران باشد، مثل فرايندي كه در ژاپن پيش رفت و بدترين اتفاق نيز «تقابل» آنها و سعي عده‌اي از ماهيگيري از آب گل‌آلود در اين وسط! متأسفانه عنصر «نفت» و قدرتي كه مي‌تواند بدان متكي باشد به شدت سير تدريجي و روند طبيعي سنت – مدرنيته و محافظه‌كاري – تحول‌خواهي در ايران را دچار اختلال و اعوجاج كرده، به ويژه اگر در اين قدرت نظاميان دست بالاتر پيداكنند.

همين وضعي كه حالا شاهدش هستيم...
بله، در چند سال اخير افراد نظامي يا باسابقه نظامي در سه قوه كشور و در سطوح مختلف مديريتي حضور بسيار گسترده‌تر از سابق يافته‌اند. طعم قدرت سياسي و اقتصادي هم خيلي لذيذ است! اما تربيت و سلوك و شغل نظامي، مثل جراحان در شغل پزشكي است. البته خداي نكرده نمي‌خواهم جسارتي به هيچ شغلي بکنم، چه جراحان و چه نظاميان؛ اما تجربه عملي نشان مي‌دهد كه شما وقتي براي يك بيماري به چند پزشك مراجعه مي‌كنید، آنها كه جراح‌اند زودتر و بيشتر به عمل جراحي فكر مي‌كنند تا مداواهاي ديگر. نظاميان هم در سياست بيشتر به جراحي فكر مي‌كنند تا  مداواهاي ديگر! اما اين امر نه در سياست و نه به خصوص در اقتصاد اصلاً جواب نمي‌دهد. ده‌ها مثال داخلي و جهاني مي‌توان براي اين امر زد.
 البته نمي‌خواهم ساده‌سازي يا يكسان‌سازي كنم. آنها هم يكدست نيستند. بسياري از سپاهيان، به ويژه آنها كه سابقه و پيشينه‌اي در انقلاب و جنگ دارند، رگه‌هایي از آرمانخواهي هم چنان در درونشان دارند و داراي استقلال رأي و نظر هستند و با هر روندي هم كنار نمي‌آيند. من مدت‌هاست كه از منظر وجودي و اگزيستانسياليستي و انساني به افراد و پديده‌‌هاي اجتماعي مي‌نگرم. از اين منظر،  شايد برايتان عجيب باشد اما تجانس عجيبي بين بچه‌هاي زندان رفته و بچه‌هاي جبهه‌رفته، البته نه كم‌سن و سال‌هايي كه  شعارش را مي‌دهند، وجود دارد؛ جدا از نظرگاه‌ها و گاه عملکردهای سیاسی قضاوت‌شان.

چطور؟ 
آرمان‌خواهي براي آزادي، با آرمان‌خواهي براي استقلال تبعات وجودي و اخلاقي نسبتاً مشابهي دارد. ساده‌زيستي، گذشت، فداكاري، اخلاص و نظاير آن، بسيار شبيه هم است! عجيب نيست؟ اينها، هر دو با كساني كه در آن هنگام دغدغه‌هاي آزادي‌خواهي‌شان را كنار گذاشته و از ترس يا طمع به زندگي‌شان چسبيدند و يا آنهايي كه با كت و شلوار و كيف سامسونت پشت جبهه «شركت» زدند و به كسب مال پرداختند؛ بعضاً آلوده فساد مالي شدند و يا حداقل از رانت‌هايي استفاده كردند كه ديگران نداشتند، و يا با استفاده از امكانات و رانت‌هاي دولتي به تحصيل پرداختند؛ اينها با هم خيلي فرق دارند. به این ترتیب هم مبارزان و شهداي راه آزادي در تاريخ پرفراز و نشيب ما، و هم شهداي راه استقلال خيلي قابل احترام و الگوگيري انسانی‌اند. اينطور نيست؟

بله. اما امروز ما چه مي‌توانيم بكنيم؟ شما اخيراً از «مقدس‌سازي جوانان» انتقاد كرده‌ايد.
 آن مصاحبه من حجم‌اش حداقل سه برابر مطلبی است كه منتشر شد. خوب مي‌شد اگر نوار صوتی مصاحبه را هم روي سايت‌شان مي‌‌گذاشتند. البته من خودم كار مطبوعاتي كرده‌ام و مي‌دانم تنظيم يك مصاحبه و مخصوصاً خلاصه‌سازي آن چقدر سخت است. به هر حال در خلاصه‌سازي مصاحبه من، كه مي‌دانم زحمت زيادي هم برده، گاه بين دو مطلب، پرش وجود دارد و مقداري پراكنده شده. ماها هم عادت به از هر دري سخن گفتن داريم! اما در اين خلاصه كردن جملات يكي، دو تعبير آمده كه از من نبود. يكي‌اش همين «مقدس‌سازي» است (و يا تعبیر من «تخليه انرژی» كه به جایش «هدر رفتن انرژی» آمده). به هر حال حرف من اين است كه قبل از انقلاب خيلي‌ها اعم از سياسيون، چريك‌ها، روشنفكران، چپ‌ها، روحانيون؛ مخاطب‌شان را «قهرمان» مي‌ناميدند: خلق قهرمان، امت قهرمان، طبقه كارگر قهرمان. شايد هم به واقع، اينها قهرمان بودند. اما از يك نماي نزديك ميان همه اين اقشار آدم خوب و بد، هر دو، ديده مي‌شد و خود خوب‌ها هم نسبي بودند. و بايد جدا از خوبي‌ها و قهرماني‌هاشان، عيب‌هاشان هم ديده شده و آسيب‌شناسي مي‌شد. حالا مدتي است كه از جوانان هم «جوان قهرمان» ساخته مي‌شود. حال به هر دليل؛ براي راه باز كردن به دل جوانان، يا واقعاً با ديدن فداكاري‌هاي جوانان آنان را قهرمان مي‌دانند، و يا همه اهداف و آمالي كه خود به آن نرسيده‌اند را مثل يك پدر، در فرزندشان و يا در نسل‌ بعد آرزو مي‌كنند و تمايل‌شان در تحليل‌شان اثر مي‌گذارد. در جنبش سبز هم مواجه با همين پديده بوديم. تجليل، كه درست هم بود، اما با اغراق و آرزواندیشی ..‌.
 همين حالا هم در رابطه با تجربه‌هاي اقتصادي، روابط بين‌المللي ايران و يا حتی اجراي طرح يارانه‌ها شاهد همين نحوه تحليل كردن‌های همراه با اغراق و آرزواندیشی و نزدیک‌بینی هستيم. همان طور كه دوستان ما در جزوه «نداي صلح و آزادي» آورده‌اند حمله نظامي به ايران به ضرر مردم ايران، منافع ملي ما و روند دموكراتيزاسيون در ايران است. به همين شكل تحريم‌هاي اقتصادي به تخريب اقتصاد ملي ايران – به طور نسبي – مي‌پردازد، ولي فشارش به مردم منتقل مي‌شود. عده‌اي هم با تحليل‌هايي ذهني و دور از واقعيات اجتماعي – رواني مردم در ايران اين خيال و تصور را دارند كه فرضاً مردم بر اثر اين فشارها شورش مي‌كنند و يا به قدرت فشار مي‌آورند. اما تجربه تاريخي نشان مي‌دهد كه معمولاً و عموماً مردم ايران تحت فشار اقتصادي به درون خودشان فرو مي‌روند، اتميزه و منفرد مي‌شوند و بزه‌كاري و آسيب‌هاي اجتماعي رشد مي‌كند، نه شورش سياسي (و تا جايي كه دولت بتواند حتي نصف حقوق كارمندانش را بدهد با شورش مواجه نمي‌شود).
ضمن آنكه اساساً نزديك‌ترين راه به دموكراسي در ايران «حداقل رفاه» براي مردم و «فضا»ي نسبي تنفسي براي روشنفكران و فعالان سياسي و اجتماعي است نه تشديد مشکلات اقتصادي و يا تشديد فشارهای سياسي (همان طور که در دوره جنگ، عراق فکر می‌کرد با موشک زدن به شهرها و تحت فشار قرار دادن زندگی روزمره مردم، آنها علیه جنگ شورش می‌کنند، اما این محاسبه اشتباه بود).
بر اين اساس بود كه ما از تبادل سوخت هسته‌اي  حمايت كرديم و رفع تحريم‌ها را هم به نفع مردم ايران كه حق‌شان است زندگي راحت‌تري داشته باشند و هم به نفع روند دموكراتيزاسيون در ايران دانستيم. البته آقاي موسوي به این مبادله حمله كرد و بدون اينكه توضيحي بدهد آن را تشبيه به قرارداد تركمانچاي كرد. فكر نمي‌كنم غربي‌ها اين قدر ناآگاه و محروم از نظرات كارشناسي باشند كه نفهمند اين قرارداد تركمانچاي است و از پذيرش آن خودداري كنند. من فكر مي‌كنم آقاي موسوي در طي جنبش سبز، كه به تعبير يكي از بزرگان بيشتر اين جنبش آقاي موسوي را رهبري كرده تا آقاي موسوي اين جنبش را، در خيلي از مسائل تغيير نظر داده و به روز شده باشند اما در مورد روابط بين‌الملل هم چنان به روال چپ سنتي سابق مي‌انديشند. سير سخنراني‌ها و مواضع ايشان از مسجد نازي‌آباد تا كنون، اين سير تحول را نشان مي‌دهد. اما در مورد روابط بين‌الملل تحليل ايشان و موضع‌شان در رابطه با مسئله هسته‌اي عمدتاً سنتي و براساس تعارضات سياسي بود تا به روز و بر اساس منافع ملي یا روند دموکراتیزاسیون. آقاي موسوي خيلي فرق كرده، به جز مواردي معدود از جمله اين مسئله؛ هر چند هنوز مي‌خواهد يك اتصال و استمرار هويتي از خود نشان دهد و البته اين مشكلي است كه در برخي از اصلاح‌طلبان هست. مثلاً هر زمان، هر نقطه و هر جا كه خودشان ايستاده‌اند مي‌خواهند خط امام و يا نظرات مرحوم مطهري را هم در همان نقطه تعريف كنند. در حالي كه اين طور نيست. به طور مثال الان سياست و گفتار رسمي خارجی كشور در جريان غالب بيشتر به خط امام نزديك است تا گفتاري كه اصلاح‌طلبان در اين مورد دارند. هر چند شايد برخي اين نظر را قبول نداشته باشند. اما گفتار رسمي كنوني مثلاً در مستضعف‌گرايي عاطفي، نوع مواجهه با تكثر دروني سياسي جامعه، روابط بين‌الملل و استكبارستيزي و نظاير اينها جريان غالب خط امامي‌تر از اصلاح‌طلبان به نظر مي‌رسد، اما نمي‌دانم چرا آنها نمي‌خواهند اين حقيقت را بپذيرند و يا فكر مي‌كنند با همه مسائل فكري و تاريخي نيز بايد در چارچوب جدل‌هاي سياسي و تاكتيك‌هاي رقابت سياسي برخورد كرد. آقای موسوی به لحاظ هویتی پیشینه دیگری هم دارد که نمی‌دانم چرا نمی‌خواهد به آن برگردد.
 به هر حال به بحث قبلي‌مان برگردم در رابطه با اجراي يارانه‌ها نيز بايد واقع‌گرايانه‌ برخورد كرد نه متوهمانه و آرزوانديشانه و همان طور كه آقاي موسوي هم اخیراً به درستی گفت اصل طرح اصلاح و حذف يارانه‌ها، طرح درستی برای اصلاح ساختار اقتصادی ایران است، اما آن گونه که هم از علائم و قرائن بر می‌آید و هم اقتصاد‌دان‌ها به آن اشاره می‌کنند، نمی‌تواند توسط این مجریان که خودشان هم به تردید و هراس از این طرح افتاده‌اند (و طبق معمول اول حرف زده‌اند و بعد فکر کرده‌اند و عواقبش را سنجیده‌اند)، با این مجری‌ها و با این برنامه‌ها موفق باشد و بتواند به رشد و توسعه اقتصادی کشور، اصلاح قیمت‌ها، رشد تولید و رفع بیکاری منجر شود. البته من، از منظر ملی، دعا نمی‌کنم که شکست بخورد چون هر گونه اصلاح اقتصاد و رشد اشتغال را به نفع کشور، و مردم و روند دموکراتیزاسیون می‌دانم. اما سالی که نکوست از بهارش پیداست! ولی از طرف دیگر مسئله این است که عده‌ای نباید متوهمانه و آرزواندیشانه چشم به مثلاً عواقب اجتماعی طرح یارانه‌ها بدوزند. باز باید تأکید کرد که فقر ضد روند دموکراتیزاسیون است و رفاه به نفع آن.
به هر حال ما از اغراق، نزدیک‌بینی و آرزواندیشی، در تاریخ‌مان خیلی ضربه خورده‌ایم. به ویژه اینکه ما جامعه و ملتی هستیم ثنوی‌اندیش و ثنوی احساس. هم زیاد سیاه – سفید می‌کنیم و هم زود امیدوار - ناامید می‌شویم! وقتی روند تاریخ‌مان و تحولات اجتماعی‌مان شتاب می‌گیرد مطلق‌بین، خودبزرگ‌بین و نزدیک‌بین می‌شویم و مشکلات و موانع را به هیچ می‌گیریم و همین که به سربالایی برمی‌خوریم ناامید، خودکم‌بین و مأیوس می‌شویم. شما سرپایینی و  سربالایی‌های همین چند دهه اخیر را مرور کنید. سرپایینی سال‌های 27 تا 32، سربالایی بعد از کودتای 28 مرداد؛ سرپایینی 57 تا 60 و سربالایی دهه 60، سرپایینی جنبش اصلاحات و سربالایی بعد از شکست در انتخابات 88، سرپایینی جنبش سبز و سربالایی کنونی!

دوای این درد چیست؟
مهم‌ترین‌اش حافظه تاریخی؛ و درونی کردن و به کارگیری تجارب آن. حافظه تاریخی به ما عمق، تعادل و امید می‌دهد. تاریخ ایران از این سرپایینی - سربالایی‌ها زیاد داشته است. نه در سرپایینی‌هایش باید خیلی شادمانی کرد و نه در سربالایی‌هایش زانوی غم بغل کرد! تاریخ به ما می‌آموزد روند دموکراتیزاسیون در ایران مسابقه دوی استقامت است، نه دوی صد متر. با نگاه، توقع و توان دوی استقامت باید وارد مسابقه شد و نه با شتاب و نفس نفس یک دونده صد متر!

شما با همین نگاه به جنبش سبز پرداخته‌اید، و در زیر پوست جامعه نفوذ و دنباله‌اش را دیده‌اید؟
دقیقاً. جنبش سبز به معنای اعتراض خیابانی به نتایج انتخابات و یا تغییر رفتار قدرت در مرحله بعدی آن، اینک به سرفصل و به عبارتی پایان خود رسیده است (البته کارکرد خودش را هم داشته است). اما انرژی تحول‌خواه جامعه ایران، حذف که نشده و زیر پوست جامعه ادامه دارد. خوش‌باوری و ساده‌بینی شدیدی است اگر جناح غالب در ایران فکر کند با فتنه، فتنه گفتن به آن و یا با جمع کردن‌اش از خیابان، این «مسئله» اجتماعی (به معنای دقیق جامعه‌شناختی‌اش) را حل کرده است، این خوش‌خیالی می‌تواند عواقب شدیدی در آینده داشته باشد. همان طور که در رؤیای 8 ماهه بعد از انتخابات به سر بردن و از آن بیرون نیامدن و قدم در زمین واقعیت کنونی نگذاشتن نیز خوش‌خیالی غیرمسئولانه‌ای، حداقل برای افراد با تجربه‌تر و عمیق‌تر، است.

دوستان شما چه راه حلی دارند؟
از شما چه پنهان! همان طور که همه می‌دانند «ملی – مذهبی» بیشتر از یک تشکل، یک تفکر است. اما به عنوان یک تشکل همان طور که از دهه 70 هم تشبیه می‌کردیم، ملی - مذهبی‌ها یک مجمع‌الجزایرند با جزایر گوناگون. ما طیفی هستیم که البته میثاق فکری – سیاسی و پیشینه و اصول و اهداف عام مشترکی داریم، اما در درون خود همان طور که همگان می‌دانند متکثر هستیم. بر این اساس نظرات رسمی ما، به عنوان معدلی از نظرات گوناگون در بیانیه‌های رسمی مطرح می‌شود و غیر از آن یعنی هر مقاله یا مصاحبه، از جمله مطالبی که من یا هر دوست دیگری مثل من مطرح می‌کند، باید نظرات فردی تلقی شود. ما در رابطه با مسائل گوناگون مثلاً اصلاحات و اصلاح‌طلبان، کارکرد آقای خاتمی و دولت ایشان و به همین ترتیب جنبش سبز و مسائل آن مثل رهبری، سازماندهی و غیره و یا حتی در مسائل فکری و یا فرضاً تحلیل روابط بین‌الملل و نظایر آن؛ مثل همه احزاب مدرن، دارای طیفی از نظرات، البته در یک چارچوب کلی مشترک هستیم. مثلاً در رابطه با آقای خاتمی من چند هفته بعد از دوم خرداد در مصاحبه‌ای ایشان را به عنوان یک سید حسنی! تحلیل کردم که ویژگی‌های خاص خودشان را دارند و یا گفتم ایشان بیشتر گفتاردرمانی می‌کنند و باید با ایشان به صورت واقع‌بینانه و نه آرزواندیشانه نگریست. نقدهایم را هم همیشه البته با احترام و مسئولانه گفته‌ام. در همان موقع، شاید چند هفته از دوم خرداد نگذشته بود که ما در طرح روی جلد مجله ایران فردا عکس آقای خاتمی را روی یک توپ فوتبال کشیدیم! همان موقع برخی هم ناراحت شدند! البته ما قصد طعنه یا جسارتی نداشتیم و این طرح با الهام از یک جمله سرمقاله بود که مهندس سحابی مشفقانه به حاکمیت گفته بود ملت توپ را به زمین شما انداخته‌اند و حالا نوبت شماست که با ملت خوب بازی کنید. یعنی ما با آقای خاتمی که آن موقع خیلی هم محبوبیت داشتند کاریزماتیک برخورد نکردیم. با آقای موسوی و کروبی نیز همینطور است. ایشان نیز، با تعابیر وبر بگویم، نه جایگاه یا احترام کاریزماتیک دارند و نه سنتی، بلکه جایگاه‌شان مدنی و قراردادی بوده است. و این الزاما به معنای تأیید روایت‌های تاریخی آقای موسوی و یا رویکرد دین‌شناسی آقای کروبی نیست. من در رابطه با جنبش سبز، همانند روند اصلاحات؛ از یک سال و نیم پیش نظراتی با همین درونمایه‌ای داشتم که اخیرا مطرح کردم. البته در این مدت به توصیه دوستان از یک سو و شاید عدم آمادگی شنیده شدن این نحوه و رویکرد از طرف دیگر، کمتر در این باره بحث کرده‌ام (بجز مواردی معدود که بحث از تحلیل جنبش سبز از منظر تناسب قوا داشتم). اما الان به نظر می‌رسد دیگر معدلی از حتی سرسخت‌ترین طرفداران جنبش سبز نیز آمادگی شنیدن و تأمل در این رویکرد و مواجهه تحلیلی – استراتژیک را دارند.
 به هر حال ملی - مذهبی‌ها متکثرند و نظرات رسمی و عمومی در بیانیه‌های جمعی می‌آید. مثل اصلاحات، در رابطه با جنبش سبز نیز همینطور است. البته ملی - مذهبی‌ها از منظر هویت و ماهیت مستقل خود با این پدیده مواجه می‌شوند، اما می‌توانند نظرات متفاوتی هم داشته باشند. مثلاً در رابطه با شبکه‌های اجتماعی و کارکرد سیاسی آنها و یا اصلاً واقعی و حقیقی یا مجازی بودن آنها. ضمن آنکه کلاً وجود تکثر و تنوع آراء در درون هر جریان به پختگی و همه جانبه شدن نظرات نهایی و رسمی کمک می‌کند.
در رابطه با «راه حل» که شما سؤال کردید نیز همینطور است. نظرات رسمی دوستان ما را در بیانیه‌ها پیگیری کنید. اما شاید الان فرصت مناسبی برای تحلیل و نقد مسئولانه و بررسی و آسیب‌شناسی و انباشت نظریه و تجربه باشد، برای عمل بعدی...

یعنی وقت مناسبی است؟
کاملاً. از قضا الان یکی از کارهای مهم همین است. به قول مهندس سحابی هر تحول و جریان نویی از درون «نقد» بیرون می‌آید. تاریخ ایران، این را بارها نشان داده است. با تعصب به گذشته چسبیدن ما را دچار رمانتیسیسم و شعارهای پوپولیستی می‌کند و آرزواندیشانه به آینده پرداختن نیز همین نتیجه را دارد. بحث و دعواهای خارج از کشوری‌ها – البته نه همه آنها – را نگاه کنید همه دعواها روی «هدف‌گذاری» است تا «چه باید کرد» و برنامه عمل و  این آفت کمی نیست. همه هم دیگران را مقصر می‌دانند، اما الان باید دعوت به «نقد مسئولانه» کرد و به ویژه بررسی مواضعی که هر فرد خودش در فاصله عاشورا تا 22 بهمن داشته است، به جای متهم کردن دیگران. الان توقعات زیادی از آقای موسوی و کروبی وجود دارد اما به شرایط و توانمندی‌های آنها توجه نمی‌شود. آنها خیلی تنها و تحت فشارند. از قبل هم که امکان زیادی نداشتند. نباید از آنها انتظارات سوپرمنی داشت!

راه آینده از درون همین بستر نقد  باز می‌شود. اما باید به اصول پایه‌ای و راهنما نیز توجه کرد مثل تناسب قوا در عمل، عدم خلط حوزه نظری و ایدئولوژیک با حوزه عملی و استراتژیک، موازنه آزادی و منافع ملی، دو چشمی به جامعه و اقشار مردم نگاه کردن، تدریجی بودن هر تحول برگشت ناپذیر، چرخه شوم خشونت، ضرورت درون‌زا بودن تحولات اجتماعی، برهم نزدن آرایش نیروها با شاخص‌های غیرمنطقی، نگاه «تعاملی» هم به روابط بین‌الملل و هم به روابط داخلی و امثال اینها. به نظر نمی‌رسد این وضعیت و حالت فوق‌العاده امنیتی که الان وجود دارد بتواند دائمی شود. البته عده‌ای در چنین تصوری هستند. در آن صورت آیا جامعه را می‌خواهند تبدیل به یک دیگ بخار بدون حتی هیچ سوپاپ اطمینانی! بکنند؟ اما اگر این حالت فوق‌العاده کم‌رنگ شود. به عنوان یک حدس و گمانه‌زنی تصور می‌کنم پس از یک دوران کوتاه رکود و رخوت نوعی مطالبه‌گرایی ریشه‌ای نضج بگیرد و شاید هم پویش‌ها و جنبش‌های «خاص» باز سازنده و پیش‌درآمد پویش تحول‌خواهی «عام» شوند.

دانشجویان چه می‌توانند بکنند؟ ما در 16 آذر خیلی تحت فشاریم...
در اساس، همین کارها را. الان یک مشکل مهم که متأسفانه نه قدرت‌مندان و نه منتقدان و مخالفان به آن توجهی نمی‌کنند، انرژی و نیروی بی‌نهادی است که در همین یک سال و نیم اخیر در بستر جامعه ایران رها و آزاد شده است. در دوران انقلاب، و یا اصلاحات، انرژی آزادشده اجتماعی در نهادهای موجود پس از آن مثل احزاب، نشریات، نهادهای مدنی و... رسوب می‌کردند و قوام می‌یافتند، اما روندهای جاری غالب بویژه در یک سال و نیم اخیر نهادزدایی می‌کند و به شدت رویکردش اتمیزه و منفردسازی فضای اجتماعی و سیاسی است و خوش‌باورانه این امر را موفقیت می‌داند. شاید در ظاهر چنین باشد، اما این از پای‌بست ویران کردن خانه است، حتی خانه خودش. طبقه متوسط فرهنگی را که نمی‌توان نابود کرد، ناراضی‌ها هم که دود نشده و به هوا نرفته‌اند، بخش مهمی از تکنوکراسی و بوروکراسی کشور متکی به اینهاست. برخی به اصطلاح عقلای جریان راست هم به این امر اشاره کردند. پاک کردن صورت مسئله و حذف نیروهای اجتماعی تنها در آرزو و خیال ممکن است! اندکی نگرش کارشناسی و یا تجربه سیاسی، اگر چشمان‌مان را بر واقعیات نبندیم، بطلان این رویا را نشان می‌دهد. حال هر قدر به دانشجو فشار بیاید، آیا او را قانع و راضی می‌کند؟ نه. فقط ساکت می‌کند. حکومت باید بر قلب‌ها باشد، نه سرها. مخصوصاً در جامعه جدید. متأسفانه امسال بدترین سال برای روز دانشجوست. اما حافظه تاریخی باز نشان از تکرار مکرر این فراز و نشیب‌ها دارد. به قول علی حاتمی در فیلم کمال‌الملک دربار قجر از این بده - بستان‌ها زیاد دارد. تاریخ هم از این قبض و بسط‌ها و تداول ایام و چرخه زمان بسیار دارد. فشار زیاد است اما اگر من برای خودم شمعی به یاد شهدای 16 آذر روشن کنم، چه می‌خواهد بشود؟ اگر این شمع‌ها را فوت کنند، دل‌ها در درون خودشان از این شمع‌ها محافظت می‌کنند، تا بعد. و مهم همین ایمان است به حقیقت و به امید و جوانه‌های آن. جوان و دانشجو وجدان جامعه است، چه نوع از انسان‌ها وجدان‌شان را ساکت و خاموش می‌کنند؟



وانک لعلی خلق عظیم (قلم ۴)
و به خلق و خوی فوق العاده نیکویی آراسته شده ای
 برادرم محمد امین هادوی روز ٢٣ مهر ماه ١٣٨٩ هنگام خروج از کشور برای سفری تجاری در فرودگاه تهران توسط مامورین وزارت اطلاعات دستگیر شد. همانروز مامورین او را برای بازرسی منزل و دفتر کارش همراهی کرده و پس از آن دیگر خبری از وی نداریم، جز آنکه گفته اند امین در اوین است.
فردای آنروز شفیق، پسر ٢٧ ساله امین را تلفنی برای بازجویی به وزارت اطلاعات احضار کرده و حدود یک ساعت و نیم در مورد ملاقاتهای اخیر امین از او سوال کردند. چند روز بعد پدرم و برادرانم و خواهرانم و شفیق به وزارت اطلاعات مراجعه کرده و خواهان ملاقات با وزیر اطلاعات برای پیگیری وضعیت امین می شوند. پس از ساعتی معطلی، موفق به ملاقات شخصی که خود را بازپرس پرونده معرفی کرده می شوند و او به پدرم و برادرم می گوید موضوع به زودی حل می شود و از آنها می خواهد موضوع را رسانه ای نکنند.
چند روز پس از این ملاقات در تاریخ چهارم آبان ماه ١٣٨٩  مجددا برادر زاده ام شفیق را تلفنی احضار کرده و از او می خواهند که به تنهایی به وزارت اطلاعات برود زیرا باید مطالبی را به او بگویند که نمی توانند به پدر بزرگ و عموهایش بگویند. پس از مراجعه، چند مامور او را به دفتر شرکت آورده و پس از مدت کوتاهی او را با خود می برند و از آن تاریخ که بیش از ۴۰ روز می گذرد از او نیز خبری نداریم جز اینکه گفته اند او نیز در اوین است. شفیق طبق جدول دانشگاه قرار بود در نیمه آبانماه ١٣٨٩ از پایان نامه خود دفاع کند. او تا به امروزهرگز فعالیتی غیر از تحصیل و کار نداشته است و بیش از ۴۰ روز را بیگناه در زندان بسر می برد. پس از این واقعه پدرم نامه ای خطاب به وزیر  اطلاعات نوشت که رو نوشت آن نیز به رئیس قوه قضایه و روزنامه ها و سایت های خبری داده شد. پس از رسانه ای شدن موضوع، دادستان تهران در مصاحبه ای با خبرنگاران اعلام کرد که جرم محمد امین هادوی امنیتی است.
 یا غیاث المستغیثین. خداوندا از این ظلم آشکار به تو پناه می آورم و تو را می خوانم ای فریاد رس فریاد رس خواهان.
 در طول پنجاه و سه روز گذشته پدر پیر ٨٥ ساله ملاقات هایی کرده، پیام ها داده و نامه ها نوشته است. استمداد او از مراجع، مقامات قضایی و دولتی و غیر دولتی هیچیک نتیجه بخش نبوده است. هیچکس نمی داند یا نمی گوید که اتهام چیست؟ یا چرا گرفته اند؟ نه اجازه ملاقاتی، نه تلفنی و نه خبری!
 مادر ٨۰ ساله بیمارم آرام آرام اشک می ریزد و زیر لب امین امین می گوید و نگران شکنجه او است. همسرش بی تاب شوهر و فرزند و فرزندان دیگرش نگران پدر و برادر هستند. برادران و خواهرانم پنجشنبه ها به اوین می روند تا خبری گرفته و نقدینه ای برای خرید مایحناج بدهند.
  چرا چنین می کنند؟ ان لم یکن لکم دین و کنتم لاتخافون المعاد فکونوا احرارا فی دنیاکم (امام حسین ع) اگر دين نداريد و از معاد نمى‏ هراسيد در دنيا آزاده باشيد.
 یک هفته پیش از بازپرسی به برادر دیگرم زنگ زده شد و طی مکالمه تلفنی گفته شد که می خواهیم شفیق را با ضمانت یا کفالت آزاد کنیم. ظاهرا بازداشت موقت او فردای آنروز به پایان می رسید اما هنوز چشم به راهیم که شفیق بیاید و خبری از امین بگیریم. بازپرس پرونده در صحبتهایش تعریضی به اینجانب هم زده بود. فکر می کنم امین اسیر است و شفیق گروگان برای اینکه فشاری مضاعف بر امین وارد کنند.
 امین سه سال از من جوان تر است. از زمان کودکی خوش خلق و خوش رو، صبور و حلیم و بردبار، جسور و چالاک و دارای روحیه ای مثبت بود. دست و دل باز بود  و نسبت به مستحقان کریم.  خیلی  سریع دوست پیدا می کرد، در هر سن و سالی که بود دوستان بسیار داشت. با اعتماد بنفس بالایی که داشت به هر کس اعتماد می کرد مگر طرف به او ثابت می کرد که غیر قابل اعتماد است. جمع صفات حسنه در او چنان است که نامش بسیار با مسما است.
 اما محمد امین هادوی کیست؟  در خبرها از او بعنوان پسر دادستان پیشین انقلاب یاد شده است.  برای بهتر شناختن امین چند خاطره از او نقل می کنم:
 پاییز سال ١٣٥٧ حدود یک ماه به پایان خدمت سربازی امین مانده بود که امام خمینی از ارتشیان خواستند که پادگانها را ترک کنند. امین به پدرم تلفن کرده  و کسب تکلیف می کند. پدرم از او می پرسد مقلد چه کسی هستی؟ سوالی که خود جوابش را می دانست. امین پاسخ می دهد که مقلد امام است. پدرم به او می گوید پس چرا از من سوال می کنی، از مرجعت پیروی کن. امین نیز پادگان را ترک می کند. پس از انقلاب بعنوان محافظ و راننده پدرم دردادستانی کل انقلاب خدمت می کند. با شروع جنگ به همراه پدرم به جبهه رفته و در ستاد جنگهای نامنظم با شهید چمران همکاری می کند. شهید چمران از او به عنوان فرزند شجاع دادستان پیشین یاد می کند که فرماندهی اولین گروهی را داشت که وارد سوسنگرد شدند. پس از شهادت دکتر چمران امین به کارهای بازرگانی روی آورد تا زندگی خانواده اش را اداره کند. او سالها در کنار تعلیم و تربیت فرزندانش، به فعالیتهای صنعتی و معدنی مشغول بود. بعنوان صادر کننده نمونه کشور معرفی شد و در اوایل دهه هشتاد به عضویت اتاق بازرگانی تهران انتخاب شد. صرف وقت فراوان در فعالیتهای اتاق بازرگانی باعث شد که نتواند زمان لازم برای اداره امور شرکتش صرف کند و لذا برای دوره جاری اتاق بازرگانی کاندیدا نشد ولی در عوض به نگارش مقالات اقتصادی و مصاحبه می پرداخت. امین در آخرین مصاحبه ای که دو روز پس از بازداشتش در مشرق منتشر شد گفته بود که آمارهای اعلام شده ساختگی و کلیشه ای است و برای بهتر شدن اوضاع کسب و کار پیشنهاد افزایش سرمایه بانکها، استمهال بدهی و آزادسازی قیمت ارز را داده بود.  به گمان من بخشی از بازجویی های او مرتبط با مقالات و مصاحبه هایش می باشد. امین عضو هیچ حزب و گروهی نبود. اساسا بغیر از من هیچیک از اعضای خانواده ما به تاسی پدرم عضوهیچ حزبی نشدند.  امین منصفانه انتقاد می کرد. اگر در جایی به تصمیمات غلط افتصادی دولت ایرادی وارد می کرد، در نقطه مقابل نیز سیاستی را که به صلاح می دانست از آن دفاع می کرد. در اینجا به دو نمونه اشاره می کنم.

١. آقای احمدی نژاد پس از پیروزی در انتخابات ١٣٨۴  و قبل از تحلیف در مورد بورس اوراق بهادار عنوان کرد که بورس قمار است و در نتیجه این گفته شاخص بورس اوراق بهادار به میزان زیادی سقوط کرد. امین به همراه عده ای دیگر در اتاق بازرگانی از آقای احمدی نژاد درخواست تصحیح موضعش را کردند.
٢. چندی قبل با او در مورد هدفمندی یارانه ها صحبت کرده و داستان زیر را برایش بازگو کردم.
در سال ١٣٥٨  دولت موقت قصد حذف برخی یارانه ها را داشت و من بواسطه ای از موضوع مطلع شدم. یکی از بستگان نزدیکم که در آن زمان بسیار نگران افزایش قیمتها و فشار بر طبقه کم درآمد بود از من خواست موضوع را به اطلاع امام خمینی برسانم. شرخ مختصری نوشته و شب جمعه به منزل مرحوم آیت ا... اشراقی داماد امام رفته و آنرا به ایشان دادم. روز جمعه امام دستور توقف اجرای طرح را داد. به امین گفتم که می خواهم این موضوع را منتشر کنم تا شاید باعث تغییر در اجرای طرح هدفمندی یارانه ها شود. امین مخالفت کرد. او معتقد بود که برنامه حذف یارانه ها با اجرای سیاستهای صحیح باعث کاهش قیمتها و رقابت در بازار می شود و بعنوان نمونه حذف یارانه پودر لباسشویی و کاهش قیمت آنرا ذکر کرد.
تجربه بازداشتها و اعترافات تلویزیونی در ایام حبس و انکار آنها پس از آزادی این درس را به ما آموخته است که هیچگونه اعتمادی به سیستم اطلاعاتی و قضایی جمهوری اسلامی وجود ندارد. متاسفانه بعضی قضات تحت الامر بازجویان اطلاعاتی هستند که خود را سربازان امام زمان و آزاد به اعمال هر گونه عمل غیرانسانی و غیر اسلامی می دانند. امام زمان از داشتن چنین سربازان گمراهی مبرا است. در اینجا اعلام می کنم که هر گونه اعتراف شفاهی یا کتبی یا تلویزیونی از امین و یا شفیق منتشر شود تحت شکنجه و فشار اخذ شده و فاقد ارزش می باشد.
 وسیعلم الذین ظلموا ای منقلب ینقلبون (شعرا ٢٢٧) و بزودی ستمگران متوجه خواهند شد که به کدام بازگشتگاه باز می گردند.

دکتر احمد هادوی – استاد دانشگاه  
عضو نهضت آزادی ایران



جنبش اعتراضی مردم ایران و اصلاحات زنده است
جرس: مراسم روز دانشجو از سوی انجمن اسلامی دانشگاه تهران و علوم پزشکی تهران با عنوان «امید رساترین اعتراض» با حضور تعدادی از دانشجویان و سخنرانی مجید انصاری دبیر اجرایی مجمع روحانیون مبارز و عضو مجمع تشخیص مصلحت نظام، الهه کولایی استاد دانشگاه، محسن رهامی عضو انجمن اسلامی مدرسین دانشگاه‌ها و حمیدرضا جلایی‌پور استاد دانشگاه در سالن شهید چمران دانشکده فنی دانشگاه تهران برگزار شد.
 وجود موانع نباید کمترین خللی در اراده دانشجویان به‌وجود بیاورد 
مجید انصاری در این مراسم روز دانشجو و تقارن این روز با شب اول محرم را گرامی داشت و گفت: اگر در یک جمله بخواهیم حرکت سیدالشهدا(ع) را تعریف کنیم، باید بگوییم این حرکت، حرکتی اصلاح‌طلبانه درون جامعه اسلامی علیه پلیدی‌ها، پلشتی‌ها و انحرافاتی بود که حکومت استبداد اموی ایجاد کرد.
به گزارش ایسنا، وی با اشاره به شرایط جامعه، به‌خصوص جامعه دانشگاهی و بالاخص قشر دانشجو و هم‌چنین با اشاره به بیانیه قرائت شده از سوی انجمن اسلامی دانشگاه تهران و علوم پزشکی تهران خاطرنشان کرد که همه این شرایط «وظیفه ما را البته توام با امید به آینده‌ای روشن صدچندان می‌کند.»
وی گفت: وجود موانع نباید کمترین خللی در اراده اصلاح‌گری و تلاش و کوشش ارزشمند در میان دانشجویان به‌وجود بیاورد. 
 انصاری با اشاره به در پیش بودن ماه محرم به شرایطی که امام حسین(ع) در آن شرایط دست به قیام زدند، اظهار کرد: به عقیده من قبل از این‌که شمشیر بیرون کشیده از غلاف جهل و دنیاپرستی شمر، حسین(ع) را به مسلخ ببرد زبان زهراگین مبلغین اموی و دروغ‌پردازان تهمت‌افکن دستگاه بنی‌امیه حسین بن علی را به مسلخ برد.
این عضو مجمع روحانیون مبارز خطاب به دانشجویان گفت: امروز شما دانشجویان عزیز در آستانه محرم، کاری حسینی کردید و باید بدانید این محفل، محفل حسینی است؛ چراکه کل ارض کربلا و کل یوم عاشورا.
وی با اشاره به عنوان این همایش؛ «امید رساترین اعتراض» گفت: این جمله واقعا درست است؛ چراکه به هر ترتیب دشمنان پیشرفت، آزادی و دانشجویان و مخالفان شعار استقلال، آزادی، جمهوری اسلامی به دنبال این هستند که روح امید را در جامعه خاموش کنند و هر رفتاری که از خود نشان می‌دهند برای این است که همه را در مسیر راهی که خود طراحی کرده‌اند ببرند و امیدهای اصلاح‌طلبانه را از میان بردارند.
وی با بیان این‌که «هر جلوه‌ای از بیداری، پویایی و زنده بودن، گامی در جهت انقلاب اسلامی، آرمان‌های امام(ره) و حسین بن علی (ع) است» افزود: در طول یک سال گذشته حرف‌های زیادی مطرح شد و برخی بی‌امان تشکل‌ها و شخصیت‌هایی که برای آزادی این ملت جانفشانی کرده‌اند را متهم به بدترین اتهامات کردند. همچنین مراکزی از افراد افراطی شبانه‌روز کارشان دروغ‌پردازی، تهمت‌افکنی و تخریب سرمایه‌های ملی است.
انصاری همچنین در بخشی از سخنان خود به رخداد 13 آبان و تسخیر لانه جاسوسی اشاره و اظهار کرد: قهرمانان آن حادثه و نماینده حضرت امام، آیت‌الله موسوی‌خوینی‌ها از سوی برخی به موضوعاتی متهم می‌شوند که در آن زمان دستگاه‌های جاسوسی آمریکا آن اتهامات را وارد می‌کردند.
انصاری با بیان این‌که «ما با صراحت اعلام می‌کنیم جنبش اجتماعی ملت ایران و اصلاحات، جنبشی زنده است و زنده خواهد ماند»، تصریح کرد: من به عنوان دبیر اجرایی مجمع روحانیون مبارز بر این نکته تاکید می‌کنم امروز حرف‌هایی که از قول برخی فرصت‌طلبان که امروز دایه مهربان‌تر از مادر شده‌اند و از خارج از مجمع علیه مجمع روحانیون مبارز، شخصیت‌های مجمع مطرح می‌شود و صحبت از وجود اختلاف در مجمع می‌کنند مثل هزاران هزار دروغ دیگر که علیه سایر تشکل‌ها گفته می‌شود، بی‌اساس است.
وی با اشاره به بخشی از بیانات حضرت امام(ره) مبنی بر این‌که «حفظ نظام از اوجب واجبات است»، خاطرنشان کرد: نظام مجموعه‌ای از خواست‌های اساسی و ارزش‌های انسانی است که در شعارهای مردم متبلور شد و آزادی و کرامت انسانی را مورد توجه قرار داد.
وی هم‌چنین با اشاره به تاکیدات مقام معظم رهبری درباره ضرورت داشتن بصیرت مخاطب اول این بیانات را صداوسیما دانست و خواستار توجه این رسانه به بیانیه قرائت شده از سوی انجمن اسلامی انجمن اسلامی دانشگاه تهران و علوم پزشکی تهران شد.
دبیر اجرایی مجمع روحانیون مبارز همچنین در بخش دیگری از سخنان خود با انتقاد از شرایط اقتصادی اعلام کرد: حاضرم راجع به بحث‌های مربوط به مدیریت، اقتصاد، سیاست داخلی مناظره کنم.
وی همچنین نمایندگان مجلس شورای اسلامی را نیز خطاب قرار داد و با اشاره به سوگند نمایندگی‌شان از آن‌ها پرسید: چرا از اختیاری که مجلس به شما داده استفاده نمی‌کنید؟
وی همچنین به بیاناتی از بنیانگذار انقلاب اسلامی مبنی‌بر این‌که «من در میان شما باشم یا نباشم، نگذارید انقلاب به دست نااهلان و نامحرمانبیفتد»، اشاره کرد و گفت: باید برای شناخت نااهل و اهل، شاخص‌سازی واقعی شود.
انصاری همچنین توجه به فرمان هشت ماده‌ای امام خمینی(ره) را یک ضرورت خواند و گفت: دانشجویان باید این پیام را مورد توجه قرار دهند.

کسب علم مهمترین نیازها در حال حاضر است
 محسن رهامی نیز در این مراسم با گرامیداشت روز دانشجو، یاد دکتر شهریاری و دکتر علی‌محمدی را نیز پاس داشت و با تاکید بر این‌که « 16 آذر به عنوان روز دانشجو هیچ‌گاه در دل ما خاموش نمی‌شود»، گفت: ما چه زمانی که دانشجو بودیم و چه در حال حاضر، این پیمان را تجدید می‌کنیم و به همه عزیزان در این مسیر خسته نباشید، می‌گوییم. 
این عضو شورای مرکزی انجمن اسلامی مدرسین دانشگاه‌ها افزود: ما در روز دانشجو دور هم جمع می‌شویم تا یک بار دیگر مبارزه دانشجویان و دانشگاهیان با استبداد و استعمار و نقش خودمان را در این مبارزه، همچنین خواسته‌های‌مان را تبیین کنیم.
وی در ادامه با بیان این‌که «مسیر آزادی، مسیری پرسنگلاخ و پرخار، سخت و طولانی است»، گفت: از این‌که هر سال یک سال از مسیر طولانی، پرافتخار و پرعظمت آزادی، سربلندی و دموکراسی را طی می‌کنیم، به همه عزیزان خدا قوت می‌گوییم و امیدواریم که مسیر آینده را نیز با قوت بیشتر ادامه دهیم. آن‌چه ما برای رسیدن به اهداف خود به دست آورده‌ایم بیشتر از آن چیزی است که از دست داده‌ایم.
وی کسب آگاهی، دانش و علم را مهمترین نیازها در حال حاضر برشمرد و اظهار کرد: در این مسیر خسته نباشید گفتن به همدیگر و به دیگران و سر زدن به کسانی که آسیب دیده‌اند نیز نباید از یاد رود. در این راستا مطالعه نقطه‌ضعف‌هایی که در سال گذشته داشته‌ایم نیز باید مورد توجه قرار گیرد. اگر افق و چشم‌اندازی را برای خود در نظر بگیریم این نور به ما گرمی می‌بخشد.
رهامی همچنین به حادثه کوی دانشگاه اشاره و خاطرنشان کرد: ما پیش از این اعلام کرده‌ایم که شکستن حرمت دانشگاه، دانشجو و خوابگاه، شکستن حریم علم است و اگر نیروی انسانی کشور امنیت داشته باشد کشور با سربلندی حفظ می‌شود.
وی در بخش دیگری از سخنانش با بیان این‌که «بالاخره زمینه‌های انتخابات بعدی فراهم می‌شود و ما باید کاندیدا داشته باشیم و ستاد بزنیم»، گفت: خواسته‌های ما حتی در یک مورد خواسته‌های خارج از چارچوب قانون اساسی نبوده است. ما بر تمام اصول قانون اساسی پافشاری می‌کنیم.
وی همچنین جلوگیری از مهاجرت نخبگان را یک ضرورت خواند و خاطرنشان کرد: ما نمی‌خواهیم به مملکت‌مان کوچک‌ترین آسیبی برسد و راهی خارج از قانون اساسی طی شود، باید فکر و مغز را همین جا تولید کرد.

دانشگاه می‌تواند جامعه را به تعادل برساند 

الهه کولایی نیز با گرامیداشت روز دانشجو و تقارن این روز با اول محرم گفت: دانشگاه تهران از زمان تاسیس‌اش تاکنون همواره مظهر تقابل با نمادهای ظلم و ستم در کشور و حتی جهان بوده است و چه قبل و چه بعد از انقلاب اسلامی دانشجویان در روند تحولات کشور همواره اثرگذار بوده‌اند. 
  این استاد دانشگاه افزود: در این راستا پرسش اساسی مدرنیته را در جامعه‌ ایرانی با به‌دست آوردن مهارت‌های روز باید پاسخ دهیم ولی همواره دانشگاه‌ها در این راستا با تعارض و دوگانگی مواجه بودند، تعارضی که ریشه در تحولات ما داشته است و ریشه این تحول نوع مواجهه با دگرگون شدن بر اساس دستاوردهای جامعه‌ بشری است.
وی با اشاره به شرایط جامعه گفت: می‌توان گفت که دانشگاه این ظرفیت را دارد که بتواند جامعه را به تعادل برساند؛ الزامات اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی بر پایه یک نظام دموکراتیک که مردم ما به‌خوبی نشان داده‌اند شایستگی آن را دارند.
وی بازخوانی تاریخ معاصر و تحولات پیرامونی آن را یک ضرورت خواند و خاطرنشان کرد: اگر بتوانیم این موضوع را مورد توجه قرار دهیم به شرایطی که ما را به یک بازیگر حاشیه‌ای تبدیل می‌کند، دور خواهیم شد و البته با توجه به چنین موضوعی بر عهده ما تکلیفی سنگینی می‌کند.
امیدواریم دانشگاه‌های ما بتوانند نقش سازنده خود را در این مسیر ایفا کنند.

دفاع از عرصه عمومی نقد و بررسی 


حمیدرضا جلایی‌پور نیز در این مراسم اظهار کرد: با توجه به مطالعاتی که بنده انجام داده‌ام، به نتایجی از جمله این نتایج رسیدم که مهمترین چیزی که در عرصه دانشگاه می‌توان از آن دفاع کرد، دفاع از عرصه عمومی نقد و بررسی است. ‌باید دانست حتی اگر دموکراسی پارلمانی هم وجود داشته باشد اما عرصه عمومی نقد مورد توجه قرار نگیرد، دموکراسی تنها یک پوسته است که روحی ندارد.
این استاد دانشگاه خاطرنشان کرد: عرصه عمومی نقد و بررسی جایی است که از قدرت سیاسی، آکادمیک و اقتصادی مستقل است و در آن راحت می‌توان در مورد مسائل جامعه حرف زد.
وی با بیان این‌که «وجود چنین عرصه‌ای به جامعه حیات می‌دهد» گفت: در این راستا نکته‌ای که باید به آن توجه کرد این است که جنبش دانشجویی هیچ‌گاه مبلغ گفتمان ناسیونالیست تبلیغاتی عظمت‌طلب تفرقه‌افکن، بنیادگرایی فرقه‌ای، لیبرالیسم افسارگیسخته، نهلیسم و .... نبوده، بلکه مبلغ مردم‌سالاری بوده است.
وی به روز بودن جنبش دانشجویی را از ویژگی‌های مهم این جنبش عنوان و اظهار کرد: جنبش دانشجویی همواره از ارزش‌هایی چون احترام به غریبه‌ها و به دیگری دفاع کرده و مردم‌سالاری را استحکام بخشیده است.
جلایی‌پور تاکید کرد: علی‌رغم این‌که گفته می‌شود جنبش‌های دانشجویی در کشوری چون فرانسه مدنی بوده‌اند اما من می‌خواهم بگویم که جنبش دانشجویی در ایران مدنی بوده است.
 
 




شیوه جنبش مدنی پرهیز از خشونت است؛ نهراسید
جرس: سید محمد خاتمی در پیامی به همایش دانشجویی “امید، رساترین اعتراض” که امروز در دانشگاه تهران برگزار شد، خطاب به دانشجویان تاکید کرد: باید امیدوار بود، باید تلاش کرد و از دادن هزینه ها نهراسید و البته همواره روشی که عرضه شده است و روشی که دانشجویان ما به آن پایبند هستند و اصلاحات ما به آن پایبند است، پیروی از روش های مدنی و پرهیز از خشونت و نفی خشونت از طرف هرکس که می خواهد باشد. چه از طرف کسانی که قدرت را در دست دارند و چه از طرف کسانی که به هر حال ممکن است مسایل و اعتراضاتی داشته باشند. راه ما راه آرام جنبش مدنی است و پایبندی به معیارها و موازینی که ملت ما داشته است و از جمله در انقلاب بزرگش تجلی داشته است.
به گزارش کلمه، رئیس‌جمهور سابق اصلاح طلب در این پیام که به صورت تصویری برای دانشجویان ارسال شده بود و امروز در سالن شهید چمران دانشکده فنی دانشگاه تهران پخش شد، همچنین گفت: فضایی که امروز متاسفانه کم و بیش شاهد هستیم که نیست. فشارهایی که روی بسیاری از اساتید و دانشجویان می آید، درخور و در شان دانشگاه نظام جمهوری اسلامی نیست.
  
متن کامل این پیام بدین شرح است:

 بسم الله الرحمن الرحیم

بازهم شانزده آذر دیگر و بازهم بزرگداشت واقعه مهم، نه فقظ برای دانشگاه و دانشگاهیان که برای ملت شریف و بزرگوار ایران، واقعه ای که در تاریخ معاصر ما، نقش ممتازی داشته است و نشان دهنده پیشتازی و پیشگامی جامعه دانشگاهی ما در مسیر بلندی که ملت ما برای استقلال و آزادی و سربلندی داشته است و نیز امسال شانزده آذر مقارن است با اول محرم الحرام و هنگامی که مردم بزرگوار ما یاد و خاطره عاشورا و حضرت امام حسین (ع) را گرامی می دارند. این تقارن می تواند نماد پیوندی باشد که میان حرکت آزادی خواهانه و استقلال طلبانه و سرفرازی طلب ملت ما با پیام عاشورا و قیام عاشورا دارد. ملت ما برای آزادی، برای استقلال، برای رهایی از مدار عقب ماندگی تلاش می کند و برای این تلاش خود هزینه های فراوانی هم پرداخته است.
  بدون تردید ملت ما از محرم درس های بزرگی آموخته است. بزرگترین درس، زنده نگه داشتن روح امید برای حرکت دوران ساز خویش است. یعنی عاشورا به ما آموخت که در سخت ترین شرایط و با وجود کمبود امکانات و بودن همه عوامل علیه یک جریان، می توان با نشاط به آینده امید داشت، اقدام و حرکت کرد و ملت ما با همین الهام و درس آموزی از این محرم بوده است که در مبارزه خود با استبداد، با استعمار، با سرکوبی و برای رسیدن به آزادی و حاکمیت بر سرنوشت خود، بدون اینکه یاسی به خود راه بدهد و با وجود هزینه های فراوان راه را ادامه داده است و الحق که این ملت شایستگی های بزرگ خود را در مراحل و مقاطع مختلف تاریخ نشان داده است. از جمله در انقلاب مشروطیت، در نهضت مقاومت ملی و به خصوص در انقلاب بزرگ اسلامی حاصل کار و تلاش و حرکت این ملت و جنبش این ملت به سوی سرافرازی و استقلال و آزادی بوده است و در همه این لحظات راز و رمز پیروزی یعنی شکیبایی و صبر را و مقاومت و پایداری را در جان خود افزایش داده است.
شانزده آذر حادثه بزرگی بود که در سرمای استخوانسوز حاکمیت استبداد و استیلای جهانخواران رخ داد و مردم ما با پیشتازی دانشگاه ما و دانشجویان ما در مقابل کودتای آمریکایی و انگلیسی ایستادند و ابراز وجود کردند. کودتایی که به دست عوامل آمریکا و انگلیس، علیه دولت ملی دکترمصدق رخ داد. و ملت ما اعتراض خود را به این جریانی که ایجاد شده بود نشان داد و دانشگاه و دانشگاهیان ما هم در این امر پیشتاز بودند؛ خون سه شهید بزرگواری که در ۱۶ آذر به زمین ریخته شد آفتابی شد برای زندگی ملت ما و نشان داد که جنبش دانشجویی با ملت ما و خواست های او همراه است بلکه در عرصه های حساس و تعیین کننده نقش پیشتازی را دارد و پرچم دار حرکت کارهایی است که تا رسیدن به آزادی و استقلال و حاکمیت بر سرنوشت خود آرام نخواهد گرفت حرکتی که تداوم یافت و در انقلاب کبیر اسلامی تجلی ویژه‏ای داشت.
جنبش دانشجویی ما زنده بود و زنده است و زنده خواهد ماند. رسالت بزرگ دانشجو چون گذشته عبارت است از بیداری و بیداری گری، و روشن بینی و روشنگری، و امید برای آینده و تلاش برای جلوگیری از ضعف و فتور در حرکتی که به هر حال برای رسیدن به آرمان ها و اهدافش باید هزینه هایی بپردازد و این حرکت به سوی آزادی معنوی و مادی است و نیز رسالت دانشجو عبارت است از سیاست ورزی نه سیاست زدگی و استقلال نه تحت تاثیر جریان های خاصی که از بیرون بخواهند روی دانشگاه و دانشجویان اثر بگذارند. امروز نیازهای فراوان داریم که از جمله می توان مواردی را ذکر کرد:
یک: پرهیز از یاس و ناامیدی بخصوص با درس گرفتن از عاشورا و تقویت نشاط برای حرکت و درس گرفتن از قیام ابا عبدالله (ع) که در سخت ترین شرایط و با وجود کمترین امکانات می توان به آینده نگریست و آرمانخواهی و آزادی خواهی و جهت حرکت را تکاملی را رها نکرد. چه عنوان خوبی برای این نشست انتخاب شده است. امید، رساترین اعتراض، که اگر امید بود آینده هم تعیین کننده خواهد بود، برای مردمی که آرمانخواه هستند.
دوم: هوشیاری در برابر توطئه های درونی و بیرونی. کشور ما، ملت ما و انقلاب ما با مشکلات و توطئه های بزرگی روبه روست و در معرض آسیب هایی است. توطئه هایی که برای نابودی حرکت ملت ایران، برای سرنگونی نظامی که برآمده از خواست و اراده مردم است، یعنی جمهوری اسلامی و برای لطمه زدن به ایران، ایرانی و منافع ایران. ما نمونه های آن را در جنگ هشت ساله دیدیم. در رواج امواج سهمگین تروریسم، در این مملکت دیدیم. در تحریم ها و فشارهای سیاسی و تبلیغاتی علیه خودمان آزمودیم و هم اکنون هم این توطئه ها وجود دارد که نمونه های آن ترورها و کشتارهایی است که مسلما دست عوامل بیگانه را در آن نمی توان نادیده گرفت. از جمله طی یکی دو سال گذشته با هدف گرفتن شخصیت های علمی و استادان برجسته، در واقع تلاش می کنند تا ملت را از بازوهای توانمندی که برای پیشرفت و عظمت و عزت و آزادی دارند محروم کنند. این توطئه ها وجود داشته و وجود دارند و بیداری و روشن بینی حکم می کند که در مقابل این توطئه ها هوشیار باشیم. از طرف دیگر در درون هم، ما شاهد بعضی روشهای نادرست و سیاست های غلط هستیم که می تواند لااقل در مسیر توطئه های دشمن علیه مردم و کشورمان باشد. آن سیاست ها و روش هایی که می کوشد چهره نظام را، آگاهانه یا ناآگاهانه زشت جلوه دهد و جمهوری اسلامی را، جمهوری ای که با حقوق بشر، با ضوابط و معیارهای انسانی و اسلامی ناسازگار است و حتی قوانین مورد نظر و مورد تصویب خود را رعایت نمی کند، نشان دهد و با تبلیغات وسیع این چهره را زشت نشان دهند تا بتواند ضربه نهایی خود را بر این کشور وارد نمایند و همین رفتارها می تواند بهانه به دست دشمنانی بدهد که اصل ملت ایران؛ اصل انقلاب و اصل نظام ما را نمی خواهند. باید در مقابل همه توطئه ها، توطئه های درونی و بیرونی هشیار بود و جنبش دانشجویی ما، دانشگاهیان ما، نسل فرهیخته ما، اولی و احق هستند برای داشتن این هوشیاری و نیز سرایت دادن این هوشیاری به میان جامعه و آگاه کردن جامعه در همه جهات.
سوم: دانشگاه کانون بینش و دانش است و نقش بزرگی در انقلاب داشته است. شهدای بزرگ دانشجوی ما کم نیستند که در جنگ تحمیلی و در دفاع از تمامیت ارضی و ارزش های انقلاب ما فداکاری کردند و در عرصه های دیگر، در مبارزه با ترفندهای استعمار، در حرکت ها و جریاناتی که ضد آزادی و آبادانی کشور بود، جنبش دانشجویی ما نقش داشته و نقش خواهد داشت. این نشانه همان بینش درستی است که در دانشگاه های ما وجود دارد و امروز هم باید وجود داشته باشد؛ و امروز مهمترین وظیفه او برافراشته نگه داشتن پرچم آزادی خواهی، اخلاق مداری و پیشرفت جویی در جامعه است و نیز اهتمام به حقوق ملت و نیز دست آورد بزرگی که انقلاب اسلامی ما داشته، یعنی حاکمیت انسان بر سرنوشت خود و لوازم آن، یعنی آزادی های اساسی که از جمله در قانون اساسی ما مشخص شده است و به خصوص نسل دانشگاهی ما باید به همه قانون اساسی و بالاخص به فصل سوم قانون اساسی که بیان کننده حقوق ملت است اهتمام بکند و آگاهی خود را بالا ببرد و این آگاهی را در جامعه افزایش دهد.
 و چهارمین نکته اینکه، انجمن اسلامی دانشگاه تهران و علوم پزشکی تهران، این با سابقه ترین جریان آزادی خواه و مومن و متعهدی که در عین وفاداری به آرمان های انقلاب و امام به چارچوب های اساسی نظام همواره از حقوق ملت دفاع کرده است و از فضای امن و آزاد در جامعه دفاع کرده و خواستار فضایی شده است که همگان بتوانند، همه کسانی که به قانون اساسی در عمل پایبند هستند حضور فعال داشته باشند و حقوقشان تامین بشود و به خصوص دانشگاه ها در فضای باز و آزاد باشد. فضایی که امروز متاسفانه کم و بیش شاهد هستیم که نیست.
 فشارهایی که روی بسیاری از اساتید و دانشجویان می آید، درخور و در شان دانشگاه نظام جمهوری اسلامی نیست و انجمن اسلامی دانشجویان در عین پایبندی به دین، پایبندی به ارزش های انقلاب، پایبندی به چارچوب های نظام و قانون اساسی همواره تلاش کرده است که با آرامش و اعتدال و منطق این مسیر را ادامه دهد و در واقع رسالت ادامه راه جنبش آزادی خواهانه و استقلال طلبانه و عزت مدارانه جنبش دانشجویی را ادامه دهد. انشاءالله در آینده هم ادامه خواهد داد.
 امروز نقش مهم روشنگری، ایجاد تفاهم، اصلاح طلبی، عدالت خواهی، آزادی جویی و… مسایلی است که بر عهده همه دانشجویان به خصوص دانشجویان مسلمانی است که دلبسته به این انقلاب و نظام هستند و از روش هایی که می توانند در درجه اول لطمه به خود نظام بزنند، ناراحت اند و انکار می کنند. امیدوارم که ما همواره شاهد پیشرفت و اعتلا باشیم و امیدوار باشیم که آینده ای بهتر از امروز داشته باشیم و بتوانیم به آرمانهایی که اماممان داشت، آرمانهایی که در انقلاب ما بود، خواسته هایی که ملت ما داشت و از جمله در قانون اساسی ما منعکس هست برسیم و با یاری خداوند می رسیم .
 باید امیدوار بود، باید تلاش کرد و از دادن هزینه ها نهراسید و البته همواره روشی که عرضه شده است و روشی که دانشجویان ما به آن پایبند هستند و اصلاحات ما به آن پایبند است، پیروی از روش های مدنی و پرهیز از خشونت و نفی خشونت از طرف هرکس که می خواهد باشد. چه از طرف کسانی که قدرت را در دست دارند و چه از طرف کسانی که به هر حال ممکن است مسایل و اعتراضاتی داشته باشند.
 راه ما راه آرام جنبش مدنیست و پایبندی به معیارها و موازینی که ملت ما داشته است و از جمله در انقلاب بزرگش تجلی داشته است. امیدوارم که شاهد موفقیت همه اقشار جامعه در همه عرصه ها باشیم و آینده درخشان ملت را همگی مورد توجه قرار دهیم و با امید به آن سو حرکت کنیم.


در دیدار با جمعی از فعالان دانشجویی و خانواده دانشجویان دربند مطرح شد:

کروبی: این تعداد دانشجوی زندانی و محروم از تحصیل، نتیجه غم‌انگیزی برای جمهوری اسلامی است


مهدی کروبی در دیدار با جمعی از فعالان دانشجویی و خانواده دانشجویان دربند، به مناسب روز دانشجو با انتقاد از فشارها و محدودیتهای موجود از دانشجویان خواست ناامید نباشند و تاکید کرد که پیروزی نزدیک است. وی تصریح کرد که پیروزی و شکست منعطف به یک مقطع نیست و اتفاقات گوناگون در طول زمان رخ داد تا در نهایت انقلاب عظیم و مردمی ۵۷ حادث شد.
به گزارش تحول سبز، در ابتدای این دیدار اعضای خانواده دانشجویان سیاسی دربند به شرح مصائب خود و عزیزان دربندشان پرداختند و فعالان دانشجویی از فضای حاکم بر دانشگاه ها و چگونگی و نحوه ادامه حیات دانشجو به معنای واقعی کلمه در شرایط خفقان سخن گفتند.
مهدی کروبی نیز در این دیدار با تبریک شانزدهم آذرماه به دانشجویان، به شرح تاریخی و قیاس فعالیت های دانشگاهیان در ادوار گذشته پرداخت و گفت: شانزدهم آذرماه برای همه ما یادآور حرکت مقدس و انقلابی دانشجویان در شرایط بسیار سخت پس از کوتای ۲۸ مردادماه است؛ در چنین شرایطی در آذر سال ۳۲ که وضعیت سرکوب به شدت خفقان آور بود، تنها مکانی که نفس می کشید و فریاد آزادی خواهی از آن به گوش می رسید “دانشگاه” بود؛ اولین جایی که در راه آزادی خواهی ۳ شهید داد.
وی گفت: پس از کودتای مرداد این سرآغاز حرکتی عظیم بود که تا به امروز ادامه دارد و در هیچ مقطعی از برهه زمانی جنبش دانشجویی سکوت نکرده و همواره در جریان اتفاقات جامعه جاری و ساری بوده است. در آن سال ها اساتید گرانقدر طیف محروم همچون مهندس بازرگان، آیت الله طالقانی به دوره های حبس ۱۰ ساله محکوم شدند و آقای شیبانی به ۶ سال و سایرین نیز به همین ترتیب به زندان محکوم شدند.
از حدود سال ۴۰ به بعد فضای دانشگاه تئوریزه شد، پیروزی و شکست منعطف به یک مقطع نیست و اتفاقات گوناگون در طول زمان رخ داد تا در نهایت انقلاب عظیم و مردمی ۵۷ حادث شد.
کروبی ادامه داد: از همان ابتدا جنگ و ترور آغاز شد. باید بنشینیم و بررسی کنیم اکنون چرا بیشترین تعداد زندانیان سیاسی را داریم، چرا باید بیشترین فعال دانشجویی دربند را داشته باشیم، چرا اکنون شاهد بیشترین تعداد دانشجویان محروم از تحصیل و همچنین پناه جو هستیم؟ برای انقلاب و جمهوری اسلامی نتیجه بسیار غم انگیز بزرگی است. باید همواره روی ریل و مسیر درست حرکت کنیم.
وی گفت: توفان سهمگین در کمین، هیچ کس را بهره مند و سودمند نمی کند و قطعا در پی حادث شدن آن با توجه به مساحت و شرایط کشورمان وضع ما به مراتب از افغانستان و عراق اسفناک تر خواهد شد.
کروبی تصریح کرد: ما اکنون باید در حفظ نظام بکوشیم و در جهت اصلاح آن نهایت تلاش خود را به کار گیریم و از روی تدبیر و دوراندیشی شرایط جذب حداکثری و دفع حداقلی را فراهم آوریم.
وی در ادامه افزود فضای اقتصادی ما و همچنین دنیا ملتهب است، امروز همه نیروها باید به سمت تحصیل علم و دانش بروند و بودجه های مملکت صرف این اهداف عالی و پیشرفت ایران و ایرانی شود و نه اینکه به صورت کلان در بحث اطلاعاتی در راه نابه جا هزینه شود در حالی که ترور برخی از اساتید و پزشکان نه تنها انجام شده بلکه تا کنون موفق به کشف و معرفی عامرین این فاجعات نشده اند.
وی در پاسخ به سئوال یکی از دانشجویان در باب نزدیک بودن به سالگرد فوت آیت الله العظمی منتظری و بیانیه اخیر خانواده ایشان افزود: همواره برای مراجع و آیات اعظام ارزش و احترام قائل بوده اند حتی پیش از انقلاب اسلامی، هر ساله به حرمت آیت الله بروجردی در سالروز فوت در فروردین ماه مراسم داریم و این حرکت ۴۰ سال است که انجام می شود، برای تمام آیات اعظام سفر کرده بدین گونه بوده وهست، حال می‌آیند و اوضاع را به سمتی می برند که بیت داغدار آیت الله العظمی منتظری مظلوم خود طی بیانیه اعلام می کند در اولین سالگرد فوت این مرجع گرانقدر برنامه عمومی برگزار نخواهند کرد، قطعا آنان دلچرکین هستند از این بابت و برای جلوگیری از تکرار حوادث تلخ سال گذشته این تصمیم را اتخاذ کرده اند برای اینکه به مردم مجددا آسیب وارد نشود.
مهدی کروبی در تایید صحبت یکی از خانواده های حاضر در باب تشدید بی سابقه برخورد با منتقدین و دانشگاهیان افزود: در دوران مبارزات ما علیه رژیم فاسد طاغوت این اقدامات بی سابقه بوده است. بنده و همچنین سایر دوستان در طی دوران دانشجویی بارها به زندان افتاده ایم و پس از اتمام دوران محکومیت دوباره به دانشگاه و زندگی عادی خود بازگشته ایم و حتی سهمیه تحصیلی بسیاری از فعالین در خارج از کشور نیز قطع نمی شد، صدور چنین احکام سنگین و ظالمانه ای در مورد منتقدین و فعالین دانشجویی به ویژه زنان در حالی که هیچ یک اسلحه به دست نگرفته و حرکت خلاف امنیتی انجام نداده اند بحث برانگیز و باعث تاسف است، یکسری جریانات خاص با تنگ نظری هایی امروز سر کار آمده اند که کوچکترین انتقادات را تاب ندارند.
مهدی کروبی در پایان صحبت خود از حاضرین، تمامی دانشجویان و خانواده دانشجویان دربند خواست یاس و تردید به خود راه ندهند، این دوران گذراست و همه چیز به زودی به نحو احسن اصلاح خواهد شد.
در پایان، جمع حاضر به نمایندگی از فعالان دانشجویی بویژه زندانیان و خانواده آنها از تلاشها و پیگیری های شیخ مهدی کروبی چه قبل و چه پس از ۲۲ خردادماه ۸۸ و همچنین در زمان ریاست مجلس ششم و پیش از آن تقدیر و اظهار کردند: فعالیت خیرخواهانه و تلاش های بشردوستانه مهدی کروبی به خصوص در مورد زندانیان سیاسی و خانواده آنها هرگز از تاریخ این سرزمین پاک نخواهد شد و رادمردی و مجاهدت های شجاعانه و صادقانه وی در راه احقاق حقوق مظلومین همواره در ذهن و قلب ایرانیان ثبت خواهد شد.
در پایان مراسم نیز کروبی هدایایی به رسم یادبود و شادباش روز دانشجو به حضار تقدیم کرد.


پیام مشترک بهاره هدایت و مجید توکلی به مناسبت روز دانشجو:شما زبان گویای دانشجویان در داخل باشید


بهاره هدایت و مجید توکلی، دو دانشجوی آزاده دربند، اخیرا پیامی را از داخل زندان برای کمپین ۱۶ آذرارسال کرده اند. آنها در این پیام تلاشهای دانشجویان ایرانی خارج از کشور را ستوده اند و آنرا فرصت مناسبی برای حفظ و اعتلای جنبش دانشجویی دانسته اند. در بخشی از پیام بهاره هدایت و مجید توکلی خطاب به دانشجویان خارج از کشور آمده است: “همان گونه که تجربه مبارزات و تلاش های در خور توجه و تاثیرگذار دانشجویان پیش از انقلاب در خارج از کشور نشان داد، تلاش برای رسیدن به دموکراسی و آزادی در سرزمین مان، ایران، حد و مرز جغرافیایی نمی شناسد و می تواند در هر گوشه ای از جهان، متناسب با امکانات و فضای موجود، پیگیری شود. از همین رو تلاش های صورت گرفته در این زمینه و در سالیان اخیر قابل تقدیر است و لازم است که دانشجویان و فعالین دانشجویی حاضر در خارج از کشور که از فراغ بال و آزادی بیشتری برخوردار هستند قدر نیرو و امکانات خود را بدانند و بیش از این تلاش نمایند تا به مبارزات آزادی خواهانه ملت، که امروز با سرکوب های شدیدی در داخل مواجه است، حداکثر کمک و یاری را برسانند.”
به گزارش تغییر متن این پیام به شرح زیر است:
دوستان عزیز و یاران شفیق؛
فعالین عرصه دانشجویی در خارج از کشور
ما، دو تن از فعالین دانشجویی داخل ایران، تنها به جرم فریاد کردن در برابر استبداد و خودکامگی، به علت آزادیخواهی و تلاش برای نیل به دموکراسی و به خاطر پاسداشت حقوق ملت مظلوم در مقابل حاکمیت اقتدارگرا چندی است که توسط سربازان همین حاکمیت که نام پاسداران امنیت کشور بر خود نهاده اند، به عنوان عاملین ناامنی در کنج نمور زندان ها محبوس گشته ایم. ما از درون زندان های سرد ظلم و جور سلام های پرمهر و گرم از آتش آزادیخواهی خود را صمیمانه به شما تقدیم می داریم. اگر چه تن مان زخمی زخمه استبداد است، اما دلمان لبریز از مهر و شعله فروزان امید و سرمان سرخوش از تداوم راه پرافتخار آزادی خواهی است که بارش بر دوش ملت ایران در جای جای این گیتی است.
با خبر شدیم، یاران دبستانی مان در خارج از مرزهای جغرافیایی ایران، همراهان و همرزمان خود را در داخل و همچنین تداوم روند مبارزات آزادیخواهانه را فراموش نکرده اند و در آستانه روز دانشجو قرار است مراسمی به پاسداشت این روز برگزار کنند. از این رو بر آن شدیم تا چند کلمه ای با شما سخن گوییم.
دانشگاه، به عنوان نهادی مستقل از قدرت که همواره در تمام دنیا محل پرسشگری و نقادی است، پیوندی فراتر از مرزهای جغرافیایی دارد و فضای باز و آزاد موجود در دانشگاه های خارج از ایران این امکان را به فعالین دانشجویی حاضر در این دانشگاه ها می دهد تا با استفاده از امکان و فضای این دانشگاه ها پیوندهای دانشجویی و دانشگاهی را با دانشجویان و دانشگاهیان ایران مستحکم تر کنند. جنبش دانشجویی ایران در داخل کشور وظایفی دارد و متناسب با آن امکاناتی در اختیار دارد که می تواند در جهت فعالیت های مدنی خود از آن استفاده نماید. فعالین دانشجویی ایرانی خارج از کشور نیز امکانات و فضایی دیگر برای کمک و یاری به فعالیت های داخل در اختیار دارند و این تلاش ها می تواند مکمل یکدیگر در این روند باشد.
همان گونه که تجربه مبارزات و تلاش های در خور توجه و تاثیرگذار دانشجویان پیش از انقلاب در خارج از کشور نشان داد، تلاش برای رسیدن به دموکراسی و آزادی در سرزمین مان، ایران، حد و مرز جغرافیایی نمی شناسد و می تواند در هر گوشه ای از جهان، متناسب با امکانات و فضای موجود، پیگیری شود. از همین رو تلاش های صورت گرفته در این زمینه و در سالیان اخیر قابل تقدیر است و لازم است که دانشجویان و فعالین دانشجویی حاضر در خارج از کشور که از فراغ بال و آزادی بیشتری برخوردار هستند قدر نیرو و امکانات خود را بدانند و بیش از این تلاش نمایند تا به مبارزات آزادی خواهانه ملت، که امروز با سرکوب های شدیدی در داخل مواجه است، حداکثر کمک و یاری را برسانند.
در حالی که فضای پلیسی شدیدی، خصوصا در ارتباط با دانشجویان و دانشگاهیان، بر فضای ایران حاکم شده است، بر فعالین دانشجویی حاضر در خارج از ایران است که زبان گویا و بیانگر مطالبات دانشجویان در داخل باشند و صداها و دیدگاه های دانشجویان را در رسانه های جمعی و در سطح افکار عمومی بین المللی بازتاب دهند. در حالی که اقتدارگرایان از هیچ تلاشی برای خاموش کردن صدای منتقدین و مخالفین فروگذار نمی کنند و فعالین سیاسی و مدنی را به شدت تحت فشار قرار داده اند، آنان که دلشان با ایران و مردم ایران است و دستشان می رسد باید تلاش نمایند تا حساسیت جامعه جهانی را نسبت به نقض مداوم حقوق بشر و به خصوص نقض آزادی های آکادمیک در دانشگاه های ایران و در مضیقه قرار دادن اساتید و دانشجویان مستقل برانگیزند. تا با حساسیت بین المللی و فشار افکار عمومی قدری از شدت سرکوب در داخل کاسته شود. در این میان هدف قرار دادن سردمداران سرکوب دانشجویان و جنبش دانشجویی و حامیان تک صدایی در دانشگاه ها از اهیمت مصاعفی برخوردار است.
یکی از بزرگترین دستاوردها و مزیت های جنبش دانشجویی در دو دهه اخیر رونق بخشی به فضای تضارب آرا و نقادی دیدگاه های گوناگون در عرصه عمومی ایران با حضور صاحبنظران از دیدگاه های مختلف بوده است. اینک که تداوم این امر فرخنده توسط دولت پادگانی غیرممکن شده است، جنبش دانشجویی برون مرزی به ممد استفاده از فناوری های جدید ارتباطی و قابلیت های دنیای مجازی می تواند این خلاء را پر کند و کرسی های حقیقی گفتگو، آزاد اندیشی و برخورد آراء متنوع را بر پا دارد. قطعا فضای آزاد خارج از کشور فرصت مناسبی است تا با گفتگو و تبادل نظر بتوان به بحث و نقادی طرح هایی پرداخت که در زمینه حفظ و اعتلای جنبش دانشجویی مطرح شده اند. بدین ترتیب تمهیدات ساختار سلطه برای توقف پویایی فکر و اندیشه و تلاش های موازی جهت ایجاد آگاهی کاذب با شکست مواجه می گردد.
بار دیگر درودهای خود را بر تلاش های خالصانه ای که توسط دانشجویان فعال در خارج از کشور صورت می گیرد می فرستیم. ما عمیقا باور داریم که روزی دست در دست یکدیگر کبوترهای صلح و آزادی را در میهن مان پرواز خواهیم داد و اوج گیری شان را در آسمان آبی ایران به نظاره خواهیم نشست. به امید آن روز که چندان هم دور نیست….
بهاره هدایت، مجید توکلی


تلاش فعالان سبز بهبهان در حمایت و پشتیبانی از مجید دری، دانشجوی تبعیدی

گروهی از دانشجویان سبز دانشگاه آزاد واحد بهبهان، ۱۴ آذر و در آستانه روز دانشجو و همچنین به یاد مجید درّی، دانشجوی زندانی تبعید شده به بهبهان، اقدام به تکثیر و توزیع دهها حلقه سی دی و تراکت اعتراضی “سبز” در سطح دانشگاه نمودند.
به گزارش تحول سبز، این لوح های فشرده حاوی نماهنگ های جنبش سبز، تصاویر “شعارنویسی های اعتراضی بهبهان” و تعدادی از نماهنگ های دیگری بود، که ماههای بعد از انتخابات و به مناسبت های گوناگون توسط جنبش سبز در سراسر کشور ساخته شده بود ، می باشد .
تراکت اعتراضی پخش شده به همراه سی دی ها نیز، حاوی مطالبی گوناگون بود از جمله جملاتی از میر حسین موسوی و مرحوم آیت الله منتظری و تکلمه هایی پیرامون “آزادی ، برابری ، صلح ، صداقت”، “حقوق اقلیت ها ، حقوق زنان ، نفی خشونت سیاست اخلاقی” .
شگفتنی است جمله ای در بالای تراکت ها در جهت گرامیداشت روز دانشجو و همچنین مبارزات و ایستادگی های شجاعانه مجید دری نوشته شده بود : “به یاد مجید دری، دانشجوی محروم از تحصیل زندانی  تبعیدی به بهبهان”.
همزمان نسخه های زیادی از نامه ای که سبزهای بهبهان، اخیرا به مجید دری نوشته بودند در سطح شهر پخش شد .این گزارش خاطرنشان کرد نامه مذکور پاسخی بود به نامه مهر ماه این دانشجوی در بند که در مورد محبت مردم بهبهان نگاشته و به خانواده اش گفته بود “من دیگر در این شهر تنها نیستم” و همچنین اظهار همدردی با او و خانواده اش.


موج سوم ایدز در کشور در راه است

خبرگزاری هرانا - یک استاد دانشگاه گلستان و معاون دانشجویی دانشگاه آزاد علی آباد کتول از ورود موج سوم ایدز در مناطق مختلف کشور خبر داد.
به گزارش خبرنگار مهر در گگران، محمد تقی حیدری صبح سه شنبه در همایش "ایدز و راههای پیشگیری از آن" در این واحد دانشگاهی افزود: با توجه به ارتباط های جنسی و مصرف روان گردان ها در جوانان، ورود موج سوم ایدز در کشور در راه است. محمد تقی حیدری اظهار داشت: نقش خانواده ها در پایداری و استقامت فرزندان در برابر جذبه های فریبنده و ضداخلاقی بسیار حائز اهمیت است.
وی مشارکت همگانی برای تحقق این امر، تاثیر بالایی در کاهش آسیب‌های اجتماعی و کنترل و پیشگیری از این بیماری را‌ در جامعه دارد.
حیدری، هدف از برگزاری این همایش را افزایش آگاهی دانشجویان در مورد این بیماری خاص اعلام کرد و افزود:‌ مهمترین راه برای مبارزه با بیماری ایدز، همکاری همه‌جانبه مردم در بستن راه ایجاد و بروز این بیماری است.
وی آموزش چهره به چهره و آموزش توسط افراد در یک رده سنی را از عوامل موثر در کاهش بیماری دانست.


آغاز تجمع دانشجویی در دانشگاه امیرکبیر

خبرگزاری هرانا - دانشجویان دانشگاه امیرکبیر به پاس‌داشت 16 آذر و در حمایت از دانشجویان دربند، دست به تجمع اعتراضی زدند.
به گزارش دانشجونیوز، از ساعات ابتدای صبح امروز شانزدهم آذر 89 حدود 50 دانشجوی دانشگاه پلی تکنیک به این دانشگاه ممنوع الورود شده اند. نیروهای انتظامات بدون ارائه دلیل مشخص، از ورود این دانشجویان به دانشگاه جلوگیری می‌کنند. همچنین درهای دانشگاه توسط نیروهای امنیتی و پلیس محاصره شده و رفت و آمد دانشجویان توسط این نیروها نیز کنترل می شود.
در داخل دانشگاه نیز نیروهای انتظامات با حضور در پارک دانشگاه (محل اعلام شده برای تحصن امروز) از نشستن و ایستادن دانشجویان در آن جلوگیری می کنند.
بنا بر خبرهای رسیده تا کنون تعدادی از کلاس های صبح توسط دانشجویان تعطیل شده است.
برای قطع ارتباط فعالین دانشجویی با خارج از دانشگاه، اینترنت دانشگاه را کاملا قطع کرده اند. نیروهای بسیج تجمع دانشجویان را محاصره کرده اند و سعی دارند تا با متحصنان درگیری لفظی و فیزیکی ایجاد کنند.
براساس این گزارش لحظه به لحظه بر تعداد دانشجویان معترض افزوده می شود. تا کنون نیروهای پر تعداد انتظامات، حراست و بسیج از متفرق کردن دانشجویان ناکام مانده اند.

تعطيلي نساجي «تبد» به هفته دوم رسيد

خبرگزاری هرانا - كارخانه نساجي تبد براي دومين هفته متوالي تعطيل است و درهاي آن به روي 250 كارگر اين كارخانه بسته شده‌است/ 250 كارگر اين كارخانه نساجي نزديك به سه ماه حقوق معوقه از كارفرما طلبكار هستند.
عيد علي كريمي درگفت‌وگو باخبرنگار ايلنا گفت: كارخانه نساجي تبد براي دومين هفته متوالي تعطيل است و درهاي آن به روي 250 كارگر اين كارخانه بسته شده‌است.
اين فعال كارگري يادآور شد: هفته گذشته نيز اين واحد توليدي به دليل ناتواني مديريت در پرداخت مطالب كارگران تعطيل شده بود.
وي با بيان اينكه 250 كارگر نساجي تبه نزديك به سه ماه حقوق معوقه از كارفرما طلبكار هستند؛ گفت: اين كارخانه متعلق به بنياد جانبازان است.
كريمي با بيان اينكه در حال حاضر اكثر كارگران به صورت قراردادي مشغول به كار هستند گفت: در چنين شرايطي كه كارگران به دليل نبود امنيت شغلي قادر به پيگيري مطالبات خود نيست و بايد مسوولان دولتي از حقوق قانوني جامعه كارگري حمايت كند.
به گفته كريمي، ترس از اخراج و بيكاري باعث شده تا در بيشتر موارد كارگران قراردادي از پيگيري حقوق معوقه خود منصرف شوند.


تعطیلی دانشگاه آزاد اراک در روز دانشجو

خبرگزاری هرانا - دانشگاه آزاد اراک در روز دانشجو، از سوی مسئولان این دانشگاه بدون اطلاع قبلی دانشجویان تعطیل شد.
به گزارش جرس، دانشگاه آزاد اراک در ایام پس از انتخابات شاهد چندین تجمع بزرگ بود، امروز همزمان با روز دانشجو به دلیل سفر احمدی نژاد به این شهر، تعطیل شد.
تعداد زیادی از دانشجویان این دانشگاه امروز با درهای بسته دانشگاه مواجه شدند و در اعتراض به این مسئله در جلوی در دانشگاه تجمعی ترتیب دادند که با برخورد نیروهای امنیتی مواجه شد.


عضو کمیسیون امنیت ملی:زندان های ایران هتل هستند

خبرگزاری هرانا - پرویز سروری در مصاحبه ای با روزنامه شرق ،زندان های ایران را همانند هتل توصیف کرد .
به گزارش خبر آنلاین،پرویز سروری عضو کمیسیون امنیت ملی در گفت وگو با روزنامه شرق ضمن تاکید بر این موضوع که زندان های ما از استاندارد برخوردارند،اظهار داشت :من در مسافرت که به استانها داشتم  اززندان های رشت و کرمان و دیگر استان ها بازدید کردیم با جرات می گویم که زندان های مابیشتر شبیه هتل است .
وی در ادامه افزود :دیدار ما از زندان ها زمانی صورت می گرفت که زندانیان درخواب بودند و موضوع  دیدار ما  بررسی  مواردی همچون محدود شدن مرخصی زندانیان ،عدم تناسب گنجایش زندانیان و قرار گرفتن  زندانیان عادی با مواد مخدری در یک اتاق بود که قرار شد در این مورد تدابیری اندیشیده شود .


ابراز نگرانی کانادا از صدور حکم اعدام برای طراح وبسایت در ایران

خبرگزاری هرانا - کانادا می گوید که "عمیقا نگران" گزارش هایی حاکی از صدور حکم اعدام برای سعید ملک پور، یک ایرانی دارای اقامت کانادا، به جرم طراحی وبسایت های پورنوگرافی است.
گزارش ها حاکیست که سعید ملک پور، 35 ساله، به جرم طراحی و گرداندن سایت هایی که دولت ایران "مستهجن" می خواند بازداشت و روز شنبه به اعدام محکوم شد.
او از سال 2008 (مهر 1387) در ایران تحت بازداشت بوده است.
به گزارش بی بی سی، یک سخنگوی لارنس کانون وزیر خارجه کانادا گفت: "کانادا عمیقا نگران بی اعتنایی فاحش مقام های ایرانی به حقوق مردم ایران است."
او افزود: "به نظر می رسد که این یک مورد دیگر از صدور حکم اعدام برای کسی در ایران در پی یک فرآیند شدیدا سوال برانگیز باشد. ما همچنان از ایران می خواهیم به تعهدات داخلی و بین المللی اش احترام بگذارد و از عادلانه و صحیح بودن رویه قضایی برای همه شهروندان و دیگران اطمینان حاصل کند."
تبلیغ علیه نظام از طریق مدیریت سایت های مستهجن، توهین به مقدسات، توهین به رهبری، توهین به رئیس جمهور، ارتباط با گروه های معاند نظام، و فساد فی الارض از جمله اتهاماتی است که به سعید ملک پور وارد شده است.
گروهی از هواداران آقای ملک پور که کمپینی برای آزادی او به راه انداخته اند می گویند که او به عنوان یک طراح وبسایت کار می کرد و یک برنامه نرم افزاری برای آپلود کردن عکس در وبسایت ها نوشته بود.
به گفته آنها این نرم افزار بدون آگاهی آقای ملک پور برای ایجاد یک وبسایت پرونوگرافی به کار گرفته شد.
فاطمه افتخاری همسر آقای ملک پور این اتهامات را رد کرده و گفته است که تنها مستندات ارائه شده به دادگاه اعترافاتی است که همسر او "تحت شکنجه و فشار و تهدید علیه خود و خانواده اش انجام داده است" و اینکه همسرش را در زندان اوین ملاقات کرده و آثار شکنجه بر بدن او کاملا واضح بوده است.
خانم افتخاری اخیرا در نامه ای به رئیس قوه قضاییه ایران نسبت به صدور حکم اعدام برای او ابراز نگرانی کرده بود.
او گفت که شوهرش 12 ماه از حبس را در سلول انفرادی گذرانده و افزود که حتی اجازه نداشته است پرونده اش را بخواند تا بتواند از خود دفاع کند، یا حتی اجازه ملاقات مستمر با وکیل را نداشته است.
خانم افتخاری نوشت که اتهامات همسرش که در جریان یک دادگاه 15 دقیقه ای مطرح شده بود "خلاف واقع" است و نادرستی آن را به راحتی می توان با حضور یک متخصص علوم کامپیوتر در دادگاه ثابت کرد.
سعید ملک پور در سال 2004 به کانادا مهاجرت کرد اما در سال 2008 در جریان سفری به ایران برای دیدن پدرش بازداشت شد.


اخبار دانشگاه های ایران در آستانه روز دانشجو / 15 آذر ماه

خبرگزاری هرانا - مسئولین دانشگاه های کشور و نیروهای اطلاعاتی و امنیتی در آستانه روز دانشجو دست به اقداماتی در راستای ممانعت از برگزاری روز دانشجو زده اند و با شیوه های مختلف فضای امنیتی در دانشگاه ها ایجاد کردند.
در راستای اطلاع رسانی از نقض حقوق دانشجویان در طی این روز گزارشی از برخی اقدامات این عوامل جمع آوری شده است.
- جلوگیری نیروهای امنیتی از استقبال از محمد حیدرزاده در دانشگاه شهرکرد: انجمن اسلامی دانشگاه شهرکرد با انتشار بیانیه ای خبر از تجمع آرام در روز دانشجو در این دانشگاه داده است. در این بیانیه از حضور گسترده ماموران امنیتی به همراه حراست در روز ۱۵ آذر خبر داده و عنوان کرده که این حضور گسترده به منظور جلوگیری از استقبال محمد حیدرزاده بود.
- اعتراض دانشجویان دانشگاه صنعتی سهند تبریز به برنامه نمایشی مسئولین دانشگاه: در پی حضور نماینده ولی فقیه در مراسم روز دانشجو در دانشگاه صنعتی سهند تبریز و ایجاد انحراف جلسه پرسش و پاسخ این دانشگاه دانشجویان با خواندن سرود یاردبستانی و سر دادن شعارهای دانشجویی جلسه را ترک کردند.
- مراسم روز دانشجو با عنوان «امید، رساترین اعتراض» در دانشگاه تهران برگزار شد: این مراسم به همت انجمن اسلامی دانشگاه تهران و علوم پزشکی تهران، با حضور تعدادی از دانشجویان و با سخنرانی حجت‌الاسلام و المسلمین مجید انصاری دبیر اجرایی مجمع روحانیون مبارز و عضو مجمع تشخیص مصلحت نظام، الهه کولایی استاد دانشگاه، حجت‌الاسلام و المسلمین محسن رهامی عضو انجمن اسلامی مدرسین دانشگاه‌ها و حمیدرضا جلایی‌پور استاد دانشگاه در سالن شهید چمران دانشکده فنی این دانشگاه برگزار شد.
بیش از سه هزار نفر از دانشجویان دانشگاه تهران، با وجود کنترل شدید ورود و خروج به این دانشگاه توسط نیروهای امنیتی و حراست دانشگاه، در تالار شهید چمران دانشکده‌ی فنی و در صحن این دانشکده جمع شدند و با سر دادن شعارهای «مرگ بر دیکتاتور»، «یاحسین میرحسین»، «زندانی سیاسی آزاد باید گردد»، «دانشجو می‌میرد ذلت نمی‌پذیرد»، «نصر من الله و فتح قریب، ننگ بر این دولت مردم‌فریب»، «الله‌اکبر»، و در دست گرفتن پارچه و نمادهای سبز رنگ، یک بار دیگر اعتراض شدید خود را نسبت به کودتاگران نشان دادند.
این مراسم و تجمع در حالی برگزار شد که نیروهای امنیتی و پلیس حضور چشمگیری در اطراف دانشگاه داشتند. همچین نیروهای حراست از حضور فعالین دانشجویی به داخل دانشگاه جلوگیری می کردند. تجمع و مراسم اعتراضی امروز دانشجویان دانشگاه تهران در پی فعالیت ها و اقدامات روزهای گذشته دانشجویان برگزار شد.
- سه دانشجوی دانشگاه پیام نور اصفهان اخراج شدند: سه دانشجوی رشته حقوق دانشگاه پیام نور از این دانشگاه اخراج شدند، به خانم الهام سلیمی، محمد رضا مرتضوی و حسینعلی مسعودی، اعلام شده است  به علت اخلال در نظم عمومی دانشگاه و اعمال خلاف امنیت سیاسی قادر به تحصیل نیستند و از آنها خواسته شده در صورت اعتراض  مدارک و اعتراض خود را ظرف سه روز به دانشگاه ارسال کنند.
- بازداشت کوتاه مدت و اخراج پیمان عارف از محوطه دانشگاه تهران: در حاشیه برگزاری مراسم روز دانشجو در دانشگاه تهران پیمان عارف دانشجوی محروم از تحصیل این دانشگاه به حراست احضار و مورد بازجویی قرار گرفت.
- افزایش تمهیدات امنیتی در دانشگاه علم و صنعت: مسئولین دانشگاه علم و صنعت در آستانه روز دانشجو با نصب دوربین های مدار بسته در مقابل درب اصلی دانشگاه و پوشاندن نرده های دانشگاه برای ممانعت از روئیت داخل دانشگاه به استقبال روز دانشجو رفتند.
- ممانعت از انتشار نشریه دانشجویی افق در کرمان: مسئولین دانشگاه آزاد کرمان از چاپ و توزیع نشریه دانشجویی افق در آستانه روز دانشجو ممانعت به عمل آوردند.



نسرین ستوده دوباره اعتصاب غذای خشک کرد

خبرگزاری هرانا - نسرین ستوده، روز گذشته در تماس تلفنی با خانواده ش اعلام کرد که در اعتراض به ادامه بازداشت خود و دیگر زندانیان که با احکام ناعادلانه در زندان به سر می‌برند، دوباره از امروز(سه شنبه، شانزدهم آذرماه) دست به اعتصاب غذای خشک می زند و تا تحقق خواسته هایش دست از اعتصاب برنخواهد داشت.
به گزارش کلمه، براساس گفته های رضاخندان( همسرستوده) مهم ترین دلایل اعتصاب غذای مجدد ستوده به این شرح است:
- ادامه بازداشت موقت به مدت ۹۵ روز با وجود داشتن دو فرزند خردسال. در حالی که هیچ موردی برای جلوگیری از فک قرار بازداشت وجود ندارد و جلسه محاکمه ۹ روز پیش تمام شده است.
- وعده‌های چندین مسئول امنیتی و قضایی مبنی بر تبدیل قرار بازداشت و آزادی و عدم اجرای آنها.
- برگزاری جلسه دادگاه با تخلفات و موضع‌گیری‌های جانبدارانه قاضی رسیدگی کننده در حضور وکلا و روسای کانون وکلا و اتحادیه سراسر کانون‌های وکلا و دیگر همکاران و خارج شدن ایشان از دایره بی‌طرفی و در واقع اعلام عملی مجرم بودن نسرین ستوده قبل از اتمام رسیدگی و ختم جلسه دادگاه.
- ناپدید شدن ۱۲ فقره نامه و لایحه ارائه شده توسط ستوده که در پرونده موجود نیست.
- تهدید وکلا در جلسه دادگاه.
- اعلام سنگین‌تر شدن جرم استوده به دلیل انتخاب وکلایی که به زعم ایشان مورد قبول یا اعتماد دادگاه نیستند.
- نگهداری و اعمال فشار از طریق شرایط طاقت فرسای انفرادی ۲۰۹ اطلاعات از زمان بازداشت تاکنون به مدت ۹۵ روز .
- جلوگیری از ملاقات حضوری فرزندان خردسال که امکان ملاقات کابینی را ندارند. (به غیر از یک مورد در طول ۹۵ روز که آن هم به دلیل درگیری مامورین با خانواده موجب آزار بیشتر آنها شد.)
- اعمال محدودیت‌های مختلف از جمله عدم تحویل قلم و کاغذ.
- عدم اعلام به موقع فوت پدرنسرین ستوده به وی و جلوگیری از اعطای مرخصی به وی برای حضور در مراسم خاکسپاری.حق قانونی هر زندانی است که بتواند در این گونه موارد از مرخصی استفاده کند.
ستوده که از جمله به اتهام اقدام علیه امنیت ملی از روز ۱۳ شهریور بازداشت شده، تا کنون چندین بار در اعتراض به وضعیت رسیدگی به پرونده اش دست به اعتصاب غذا زده است.


حکم اعدام سعید ملک‌پور به صورت کتبی ابلاغ شد

خبرگزاری هرانا - حکم اعدام سعید ملک‌پور از سوی شعبه ۲۸ دادگاه انقلاب تهران به قضاوت مقیسه ابلاغ شد.
فاطمه افتخاری همسر ملک‌پور در گفت‌وگو با کمیته گزارشگران حقوق بشر، از ابلاغ کتبی حکم اعدام سعید ملک‌پور خبر داد. اتهامات سعید ملک‌پور در دادگاه «محاربه و افساد فی‌الارض از طريق تهيه و توزيع فيلم‌های مستهجن جهت فروپاشی نظام»؛ «اقدام عليه امنيت از طريق تبليغ عليه نظام و درج مطالب موهن»؛ «توهين به مقدسات و ضروريات دينی و درج تصاوير»؛ «توهين به رهبر و بنيانگذار جمهوری اسلامی» و نیز «تحصيل مال نامشروع» عنوان شده بود. این در حالی است که ملک‌پور در دادگاه این اتهامات را رد کرده است.
ملک‌پور که در ارتباط با پرونده جرایم رایانه ای موسوم به «مضلین ۲» از مهرماه سال ۱۳۸۷ بازداشت شده و تا کنون در زندان به سر می‌برد، پیش‌تر با انتشار نامه‌ای سرگشاده که توسط کمیته گزارشگران حقوق بشر منتشر شد، شکنجه‌هایی که منجر به اعترافات او علیه خود شده بود را به طور تفصیلی شرح داده بود.
او متولد خرداد ماه ١٣۵۴، فارغ‌التحصیل رشته مهندسی متالوژی از دانش‌گاه صنعتی شریف با سابقه‌ی کار کارشناسی در شرکت ایران خودرو، مرکز تحقیقات رازی‌ و یکی‌ از بازرسان شرکت گرما فلز بوده است که در مقطع کارشناسی ارشد دانش‌گاه ویکتوریا کانادا مشغول به تحصیل بود. ملک‌پور که از سال ۲۰۰۵ میلادی در کشور کانادا به طراحی‌ وب‌سایت اشتغال داشت، در مهرماه سال ۸۷ پس از ورود به ایران بازداشت شد.



چهار ماه حبس برای یکی از دراویش نعمت‌اللهی

خبرگزاری هرانا - دادگاه عمومی گناباد در جریان محاکمه‌ای غیابی، محمد مروی از دراویش سلسله نعمت‌اللهی گنابادی ساکن بیدخت را به دلیل مقاومت در مقابل ماموران دولت به تحمل چهار ماه حبس محکوم کرده است.
به گزارش خبرنگار سایت مجذوبان نور، قاضی شعبه 101 دادگاه جزایی گناباد در رای صادره بر اساس ماده 607 قانون مجازات اسلامی اتهام وی را مقاومت در مقابل ماموران دولت عنوان و وی را به تحمل چهار ماه حبس محکوم کرده است.
گفته می‌شود ماموران دولتی اتهام وی را نصب عکسی از رهبران سلسله گنابادی در محل دفتر خود عنوان کرده‌اند.
از سویی دیگر محمد مروی پیش از این نیز از سوی این دادگاه به اتهام اخلال در نظم عمومی به تحمل 5 ماه حبس و 50 ضربه شلاق تعزیری و اقامت اجباری به مدت یک سال در شهرستان درگز محکومیت قطعی یافته است.
یادآور می‌شود پس از مقاومت مروی در مقابل اقدام ماموران امنیتی، موهای سر وی به دستور دادستانی گناباد تراشیده شد که این امر هم‌دلی سایر دراویش گنابادی را در پی داشت و منجر شد سایر دراویش نیز در اقدامی سراسری موهای سر خود را بتراشند.

بازداشت و تهدید چند تن از اعضای خانواده شهدای سبز در بهشت زهرا

خبرگزاری هرانا - تعدادی از خانواده‌های شهیدان سبز و شرکت‌کنندگان در مراسم سالگرد تولد امیر ارشد تاجمیر، از شهدای جنبش سبز، روز گذشته در پی حضور در این مراسم برای چند ساعت بازداشت شدند و مورد بازجویی قرار گرفتند.
به گزارش جرس، روز گذشته خانواده امیر ارشد تاجمیر، از شهدای عاشورای سال گذشته، طبق سنت برخی خانواده‌های شهدا به مناسبت سالروز تولد او، بر سر مزارش در قطعه ۳۰۲ بهشت زهرای تهران حاضر شدند.
بر اساس این گزارش، در میان شرکت کنندگان این مراسم، اعضای خانواده شهیدان سهراب اعرابی، رامین رمضانی، مصطفی کریم بیگی و … که سال گذشته در جریان سرکوب معترضان کشته شدند، حضور داشتند. اما وقتی آنها بعد از پایان مراسم و تسلیت‌گویی به خانواده تاجمیر، برای فاتحه‌خوانی به سمت مزار شهید سهراب اعرابی حرکت می‌کنند، با ماموران امنیتی روبه‌رو می‌شوند که اقدام به دستگیری آنها می‌کنند.
گزارش خبرنگار کلمه حاکی است، خانواده‌های شهدای سبز از جمله مادر سهراب اعرابی نزدیک به شش ساعت مورد بازجویی قرار می‌گیرند و در نهایت، شب‌هنگام پس از بازرسی وسایلشان، آزاد می‌شوند.
همچنین گزارش‌هایی مبنی بر هجوم نیروهای امنیتی به منزل تعدادی از خانواده‌های شهدای جنبش سبز در شب گذشته وجود دارد که گویا با بازداشت موقت و تفتیش منازل ایشان و نیز ایجاد رعب و وحشت همراه بوده است، که در صورت دریافت جزئیات و اخبار تکمیلی در این خصوص، منتشر خواهد شد.
امیر ارشد تاجمیر یکی از کشته‌شدگان عاشورای خونین تهران و فرزند شهین مهین‌فر، گوینده و مجری باسابقه رادیو و تلویزیون، است که در هجوم خودروهای نیروهای انتظامی به مردم در میدان ولیعصر تهران مورد اصابت شدید قرار گرفت و سپس همان خودروها از روی بدن نیمه‌جان او رد شدند و او را به شهادت رساندند.