۱۳۸۹ فروردین ۱۷, سه‌شنبه

از خون فرزندم نمی گذرم

مادر رامین رمضانی، جوان 22 ساله ای که روز 25 خرداد در میدان آزادی بر اثر شلیک نیروهای امنیتی کشته شد در گفتگو با "روز" اعلام کرد فرزندش از سوی بنیاد شهید، به عنوان شهید معرفی شد.
رامین رمضانی، سرباز وظیفه ای بود که روز 25 خرداد و در حالیکه در مرخصی به سر می برد بر اثر اصابت گلوله ماموران جان باخت و شکایت خانواده او برای معرفی قاتل و یا قاتلان فرزندشان تاکنون بی نتیجه مانده است.
خانواده رامین رمضانی که طی ماههای گذشته، برای موافقت با درخواست بنیاد شهید، جهت اعلام فرزندشان به عنوان شهید از سوی این بنیاد، تحت فشار بودند سرانجام پس از مشورت با میرحسین موسوی و مهدی کروبی پذیرفتند که فرزندشان از سوی بنیاد شهید به عنوان شهید اعلام شود اما مشروط به اینکه هیچ گونه مواهبی برای خانواده آنها در نظر گرفته نشود.
مادر رامین در گفتگو با "روز" تاکید کرد که هرگز از خون فرزندش نخواهد گذشت و تا معرفی و مجازات قاتل فرزندش در هر رده و پست و مقامی که باشد، از پای نخواهد نشست.
این مصاحبه در پی می آید.

خانم رمضانی ، شما پیشتر اعلام کرده بودید که "دلم نمی خواهد که بنیاد شهید پسرم را به عنوان یک شهید و آن هم بسیجی معرفی کند". چه شد پذیرفتید این بنیاد فرزند شما را به عنوان شهید اعلام کند؟
پسر من، سرباز وظیفه بود و فرمانده او، آقای صوفی چون پسرم را خوب می شناخت و به بی گناهی او ایمان داشت اصرار میکرد که رامین از سوی بنیاد شهید به عنوان شهید اعلام شود اما ما نمی پذیرفتیم. بعد بارها از سوی این بنیاد با ما تماس گرفتند اما ما جواب رد دادیم و حتی به منزل ما نیز آمدند. من یک پسر دیگر هم دارم که باید سربازی برود و براساس قانون نظام وظیفه وقتی کسی در حین وظیفه کشته شود برادر او از سربازی معاف می شود و من برای این موضوع به نظام وظیفه مراجعه کردم اما گفتند این قانون شامل شما نمی شود چون رامین در حین مرخصی کشته شده است و اگر فرزند شما را شهید اعلام کنند برادر او از سربازی معاف می شود. ما هم با آقای میرحسین موسوی و هم چنین آقای مهدی کروبی مشورت کردیم و آقای موسوی گفتند که اعلام کردن شهید از سوی بنیاد شهید هیچ اشکالی ندارد و ذره ای از ارج و قرب رامین، کم نمی کند. آقای کروبی نیز گفتند که شهدای زمان شاه و شهدای جنگ و شهدای جنبش سبز، همه شان و منزلت بالایی دارند و برای این مملکت شهید شده اند و هیچ فرقی با هم ندارند. لذا ما هم پذیرفتیم که بنیاد شهید رامین را شهید اعلام کند.

یعنی شما برای معافیت فرزند دومتان از خدمت سربازی، این مساله را پذیرفتید؟
ما در حقیقت برای حمایت از فرزندانمان و معافیت پسرم این مساله را پذیرفتیم اما این نیز به صورت مشروط بوده یعنی ما به این شرط پذیرفته ایم که هیچ گونه مواهبی برای رامین و خانواده ما در نظر نگیرند و از سویی تاکید هم کردیم که رامین بسیجی نبود و نباید بسیجی اعلام شود؛ او فقط یک سرباز وظیفه بود. قبول کردند که برادر رامین معاف شود و شرط های ما را نیز پذیرفتند و گفتند که رامین هیچ حق و حقوقی ندارد و ما نیز گفتیم که اصلا هیچ حق و حقوقی نمی خواهیم. در عین حال باید یک توضیحی نیز بدهم و آن اینکه بچه برادر من در بمباران شهید شده و راکت مستقیم به منزل آنها اصابت کرده بود. او نیز شهید بود. ما بچه های بسیاری را در جنگ از دست دادیم و شهید شدند و امروز که این بچه هایمان شهید شدند هیچ کدام فرقی با هم ندارند. همه برای آزادی ایران شهید شده اند البته با این تفاوت که اگر دیروز بچه های ما را صدام حسینی که یک بیگانه بود به شهادت می رساند امروز بچه های ما را خود اینها شهید کردند کسانی که هم وطن ما بودند و ...... ما تنها به این دلیل پذیرفتیم که پسرمان سربازی نرود و حداقل او را داشته باشیم.

شما برای شناسایی قاتل رامین شکایت کرده بودید. این شکایت به کجا رسید؟ با این قضیه بنیاد شهید آیا شکایت خود را پی گیری خواهید کرد؟
بله ما شکایت کرده ایم و میخواهیم که قاتل و عاملان و آمران قتل رامین معرفی و مجازات شوند. در هر رده  و پست و مقامی که باشند فرقی نمیکند، باید معرفی و مجازات شوند و قطعا شکایت خود را پی گیری میکنیم و به هیچ عنوان از پی گیری شکایت خود منصرف نخواهیم شد و از خون فرزندمان  نمی گذریم.  با اینکه فعلا همه منکر می شوند و انگار که از آسمان تیر غیبی شلیک شده و به پسر من خورده است!

تا جایی که می دانم شکایت شما نیز همچون شکایات سایر خانواده های شهدا در دادسرای جنایی بود. آیا تاکنون پاسخی به شما داده اند؟
هیچ جوابی نمی دهند؛ هربار که مراجعه می کنیم پاسخی نمی گیریم. یکبار در پاسخ به اصرار من گفتند که پرونده شما در آگاهی است. من هم رفتم آگاهی و مامور پرونده در آگاهی از من پرسید که شما چه فکری می کنید؟ من هم گفتم مردم که آمدند خیابان، اسلحه نداشتند، خود عوامل رژیم اسلحه داشتند و مردم در نهایت سکوت و آرامش و به صورت مسالمت آمیز آمده بودند تا حق خود را پس بگیرند و رای خود را می خواستند که آنها رابه رگبار بستند و انشاالله به زودی خدا دستشان را رو کند تا مردمی که ناآگاهانه طرفدار آنها هستند آگاه شوند و بدانند چه اتفاقاتی افتاده است.

آیا رامین نیز برای پی گیری حق و رای خود به تجمع رفته بود یا اینکه به صورت اتفاقی  در میدان آزادی حضور داشت؟
رامین به آقای موسوی رای داده بود. او آدم سیاسی نبود اما حق طلب بود و برای دفاع از رای خود به تجمع رفته و به مردم پیوسته بود.

خانم رمضانی، رامین روز 25 خرداد و در میدان آزادی کشته شد شما چگونه از شهادت پسرتان خبردار شدید؟
روز 25 خرداد ، رامین که چند روز بود به مرخصی آمده بود ساعت حدود 2 بعد از ظهر از خانه بیرون رفت. اما یک اتفاق عجیب این بود که رامین چون مدام از خانه بیرون می رفت و برمی گشت اصلا خداحافظی نمی کرد؛ اما این بار به پدرش گفته بود که من بیرون می روم و اگر دیگر مرا ندیدید خداحافظ. آن شب که خانه نیامد ما با توجه به نوع خداحافظی رامین که گویا به او الهام شده بود بازنخواهد گشت به شدت نگران بودیم و احتمال بازداشت یا شهادتش را می دادیم. من مرتب با موبایل رامین تماس می گرفتم اما موبایل ها قطع بود تا دو روز بعد که موبایل ها وصل شد و مرتب زنگ می زدم زنگ می خورد  اما کسی جوابی نمی داد تا اینکه یکبار جواب داد و من زود گفتم: "بچه کجایی چرا جواب نمی دی؟ می دونی که من تازه جراحی قلب کرده ام و توان ندارم و ....." داشتم همین حرفها را می زدم که یک آقایی از پشت تلفن گفت من پسر شما نیستم و این موبایل را پیدا کرده ام و شما شماره ثابت خودتان را بدهید تا من با شما تماس بگیرم و موبایل پسرتان را برایتان بیاورم. من هم شماره منزل را دادم و ساعت 8 و نیمه شب زنگ زد و گفت: "اگر بچه تان را می خواهید بیایید بیمارستان بقیه الله و اگر مرا دیدید و از صدایم شناختید به روی خود نیاورید اما اگر امشب دستتان به جنازه پسرتان نرسد هیچ وقت نخواهد رسید".
اسم جنازه که آمد به شدت حال من و پدر رامین بد شد. اصلا شوکه بودیم و به دلیل شلوغی تهران از ساعت 8 و نیم تا 12 و نیم طول کشید که ما به این بیمارستان برسیم اما آنجا منکر شدند و گفتند که اصلا چنین جنازه ای وجود ندارد.

شما کجا پیکر رامین را شناسایی و تحویل گرفتید؟
ما به آگاهی رفتیم و شکایت کردیم اما می گفتند که خبری از پسر من ندارند. در این مدت  تمام بیمارستان های تهران و سردخانه ها را زیر پا می گذاشتیم بلکه خبری بگیریم. تا اینکه یکبار که به آگاهی رفته بودیم خانواده ای آمده بودند که پسر معتادشان از دو ماه پیش گم شده بود. من مشخصات پسرم را به این خانواده دادم. چون به آنها اجازه داده بودند عکس های جنازه های مجهول الهویه را ببینند. یکباره این آقا که عکس ها را می دید به من گفت طاقت دیدن عکس جنازه داری؟ و عکس رامین مرا در مانیتور نشان ام داد و ما شناسایی کردیم.

وقتی پیکر فرزندتان را تحویل گرفتید آیا کالبد شکافی شده بود؟ پیکر رامین در چه وضعیتی بود؟
رامین را بعد از اینکه تیر خورده بود، به بیمارستان شریعتی منتقل کرده بودند و وقتی پزشکان اعلام می کنند که او شهید شده بلافاصله سپاه، جنازه را گرفته و می برد. وقتی ما پیکر رامین را در پزشکی قانونی کهریزک تحویل گرفتیم روی جنازه نوشته بود ارجاع به پزشکی قانونی در 28 خرداد، در حالیکه پیکر رامین را روز 25 خرداد از بیمارستان برده بودند و سپاه در این سه روز ، جنازه پسرم را در کانتینر های گوشتی نگهداشته بود و جنازه ای که ما تحویل گرفتیم مانند یک لاشه یخ زده بود و ......او را کالبد شکافی کرده بودند. یک تیر خورده بود زیر سینه راست که خروجی اش انتهای تحتانی سمت چپ پشت بدنش بود و ریه ها و کلیه ها کاملا از بین رفته بود.

 برای تحویل پیکر رامین، آیا شروطی برای شما گذاشتند و از شما تعهدی گرفتند؟
از پدر رامین تعهد گرفتند که در سکوت کامل و بدون اغتشاش! رامین را تشییع و دفن کنیم. پدر رامین هم تعهد داد و ما به ناچار پیکر رامین را به محله خودمان نبردیم. مستقیم بردیم بهشت زهرا و به سردخانه بهشت زهرا سپردیم و روز بعد در بهشت زهرا تشییع و به خاک سپردیم. تعهد دادیم و مراعات کردیم چون نمی خواستیم برای سایر بچه هایمان مشکلی پیش بیاید.

رامین دقیقا چند سالش بود و در چه قطعه ای به خاک سپردید؟
رامین 22 سال داشت . 31 خرداد روز تولد او بود که ما خبر شهادت او را گرفتیم. اول تیر پیکر او را تحویلمان دادند و 2 تیر او را در قطعه 257 در ردیف 46 او را به خاک سپردیم. چند قدمی بیشتر با  قبر ندا فاصله ندارد.