۱۳۸۹ اسفند ۸, یکشنبه

مهمترین خبرهای روز یکشنبه بخش اوّل تحلیل ها و آخرین گزارشات از اعتراضات، بازداشتها، زندان، و بیدادگاهها --- بیانیه ها

کوروش عرفانی: اعتراضات خیابانی متداوم شرط لازم و اعتصاب شرط مکمل پیروزی جنبش است

تظاهرات نسبتا بزرگ مخالفان در ایران در روز ۲۵ بهمن ماه، به نظر میرسد که جنبش سبز را وارد مرحله ای جدیدی از مسیر خود کرده است. این تظاهرات از این رو حائز اهمیت بود که از یک طرف حضور خیابانی مردم بعد از وقفه ای تقریبا یکساله و در حالی که مسولین جمهوری اسلامی صحبت از تمام شدن جنبش میکردند، را به دنبال داشت و از طرف دیگر واکنش های تند مقامات ایران.
از همین روی در مصاحبه با شماری از فعالین سیاسی و اجتماعی نظرات آنها درباره تظاهرات ۲۵ بهمن و راه های پیش روی جنبش سبز را جویا شده ایم. در اولین بخش از این سلسه مصاحبه ها، وبسایت دانشجونیوز گفتگویی با دکتر کوروش عرفانی، جامعه شناس، انجام داده است.
دکتر عرفانی معتقد است که رمز پیروزی جنبش آزادیخواهی کنونی هر چه اجتماعی تر شدن آن است بدین معنی که پیوند زدن مطالبات سیاسی و فرهنگی لایه های متوسط جامعه با خواست های اقتصادی و اجتماعی لایه های محروم جامعه. آقای عرفانی در بخش دیگری از این مصاحبه درباره اعتراضات خیابانی معتقد است که اعتراضات خیابانی متداوم شرط لازم و اعتصاب شرط مکمل پیروزی جنبش است.
مشروح مصاحبه با دکتر کوروش عرفانی در زیر آماده است:
با توجه به وقایع روز ۲۵ بهمن ماه و رویدادهای پس از آن به نظر میرسد جنبش سبز وارد مرحله جدیدی از شکل گیری هویت و تغییر راهکارهای عملیاتی شده است. ارزیابی شما از رخدادهای پیش آمده چیست.
جنبش کنونی برای کسب آزادی است و تا رسیدن به این هدف زنده است و مثل هر موجود زنده ی دیگری در حال تحول. این جنبش فراز و نشیب بسیار داشته و خواهد داشت اما سمت آن مشخص است و تغییری در آن دیده نمی شود. هر بهانه ای می توانست برای جامعه ی به ستوه آمده ی ایران خوب باشد و وقتی حکومت تقلب انتخاباتی را رو کرد مردم فرصت را از دست ندادند. اما نمی توان هیچ مشکل ریشه داری را با راهکار های سطحی حل کرد. حکومت کنونی قدرت را ابدی می خواهد و نه موقت و برای همین نمی توان از او خواست که به دلیل خواست مردم نوع رابطه ی خویش با قدرت را تغییر دهد و آن را به منتخبین اکثریت بسپارد. این رابطه ی غیر عقلایی حاکمان با قدرت اعمال هر گونه راه حل منطقی را که نتواند به صورت جدی به عمق وابستگی این جماعت به قدرت بپردازد ناکام می گذارد. این عین مشکلی بود که سبب شد جنبش سبز در سال 88 به نتیجه نرسد. تصور جامعه از شدت قدرت پرستی باند کنونی از اساس غلط بود و بابت این اشتباه محاسباتی بهای سنگینی را هم از لحاظ انسانی و هم از حیث زمانی پرداختیم.
یک سال وقت لازم بود تا کنشگران اجتماعی دریابند برای کندن باند کنونی از قدرت نرمش و مسامحه بیش از حد ره به جایی نمی برد و قاطعیت کافی برای برون رفت از این بن بست لازم است. حرکت ۲۵ بهمن توسط جوانان جان به لب آمده به وضوح یک پیام داشت و آن این که ما خطرات را می شناسیم اما دیگر ترسی از آن نداریم. ما می دانیم که شما می کشید ولی می آییم، می دانیم که می زنید و دستگیر و شکنجه می کنید ولی باز برمی گردیم، زیرا هنوز به آن چه می خواهیم دست پیدا نکرده ایم. در حرکت اخیر یک چیز آشکار است: هدف گیری دقیق جنبش بر ستون نظام که چیزی نیست جز اصل ولایت فقیه. اگر سال پیش برخی از جناح های درون جنبش خامنه ای را به مثابه راه حل می دیدند، امسال همه او را به عنوان مشکل می بینند. ولایت فقیه دیگر راه برون رفت از بحران نیست خود بحران است.
این یک جهش کیفی در جنبش است که می توان از آن به عنوان توهم زدایی نام برد. جنبش دیگر نسبت به هیچ بخش، هیچ فرد و هیچ نهادی از نظام کنونی متوهم نیست و چاره ی کار را در تغییر بنیادین می بیند. بدیهی است که بیان این خواسته در پیوند با توان و قدرت تهاجمی جنبش است. هر چه حرکت قویتر و گسترده تر شود خواست کنار زدن کلیت نظام به صورتی آشکارتر در خواهد آمد. امروز خواست تغییر نظام یک انتخاب نیست، گزینه ی اجباری جنبش است که بود و نبود آن را تعیین می کند.
راهکارهای تازه ای که جنبش پیش گرفته است به خوبی این گرایش را نشان می دهد. دیگر به اکتفاء کردن به نوار سبز بر مچ دست و راهپیمایی سکوت خبری نیست، ین بار مشت گره کرده است و شعار مرگ بر اصل ولایت فقیه. هر گونه برخورد تعارف مآبانه و خجالتی با این واقعیت سبب قطع ارتباط با بدنه ی جنبش خواهد شد. این اشتباه سال گذشته برای بسیاری گران تمام شد، برای آنها که می خواستند نرمش ذهنی خویش را به جای رادیکالیسم عینی عاشورا جا بزنند و در این مسیر تا مرز نفی واقعیت ها پیش رفتند. این بار اما جنبش تا حدی خود را از این بندهای خودساخته رها ساخته است و بیشتر از آن چه بخواهد پای صحبت برخی شخصیت ها و رسانه ها بنشیند تا خط بگیرد، در خیابان و در مصاف با نیروهای سرکوبگر خط خویش را تعیین می کند. اگر سال پیش نظر بر عمل برتری داشت امسال کنش بر نظر سوار است. نظریه پردازی ها صورت گرفته است، زمان زمان عمل است.
با توجه به حصرخانگی رهبران جنبش سبز توسط حاکمیت و برخوردهای صورت گرفته با معترضین، به نظر شما راهکارهای موثر پیش روی جنبش سبز برای ادامه اعتراضات چگونه می باشد.
در واقع جنبش رهبر ندارد، رهبری دارد و این رهبری از دل ابتکارات و هماهنگی های جمعی بیرون می آید. ممکن است برخی نام ها و چهره ها نقش متمرکز کننده (کاتالیزور) را بازی کنند، اما تصور این که در نبود آنها جنبش برای همیشه تعطیل شود نادرست است. این جنبش ساختاری است نه جریانی. جنبش های ساختاری چند لایه هستند و از نوعی رهبری چندلایه ای پیروی می کنند و چندان به فرد ویژه ای وابستگی حیاتی ندارند. این چنین جنبشی ریشه ها و علت های خویش را در عملکرد کل ساختار نظام جمهوری اسلامی می یابد نه در حضور یک موج سیاسی که بتوان با دستگیری و حصر و حتی حبس و اعدام چند نفر به آن پایان داد. جنبش سبز فقط مرحله ی نخستین از یک جنبش اجتماعی بود که در طول زمان مراحل سخت دیگری را در پیش خواهد داشت، خلاصه کردن جنبش آزادیخواهی مردم ایران در خیزش اعتراض به نتیجه ی انتخابات، که عنوان جنبش سبز را به خود گرفت، نوعی ساده سازی پیچیدگی اجتماعی-سیاسی جامعه ی ایران است. در نتیجه باید با کمال صداقت و عینی گرایی رشد و تکامل جنبش را مشاهده گرد و دگرگونی آن را پاس داشت. برخورد ایستا با پدیده ی پویا ره به ذهنی گرایی و تعصب ورزی می برد.
این تصور که سرنوشت جنبش به موسوی و کروبی وابسته است مربوط به یک سال و نیم پیش است، یک سال و نیم بعد از آغاز جنبش این سرنوشت موسوی و کروبی است که به جنبش وابسته است. این تحول را نباید به طور غرض ورزانه ارزیابی کرد یا خواست که از آن چماقی برای کوبیدن بر سر حریفان سیاسی خویش ساخت. این نتیجه ی طبیعی تکامل جنبش است که مکانیزم های بازسازی و خودهدایت گری را در خویش پرورش داده است و اینک می رود که در مسیر تحول خود مسئولیت های سنگین تری را نیز بر عهده گیرد، مسئولیت حفاظت از جان کسانی که نقش مهمی در آن بازی کردند و یا مسئولیت ارائه ی راهکارهای عملی و کم هزینه برای به دست آوردن کامیابی های مقطعی و در نهایت دستیابی به پیروزی نهایی. این جنبش به واسطه ی اصالت اخلاقی خود که در مقابل حاکمیت اخلاق ستیز کنونی قرار می گیرد به جان انسان ها، هر که می خواهند باشند، بها می دهد. به همین دلیل حفظ جان شخصیت های مطرح صحنه ی مبارزه نیز در دستور کار آن قرار دارد. اما این به آن معنی نیست که اگر برخی از افراد نباشند جنبش در راه خود باز ماند. در این مسیر است که می بینیم علیرغم تمام محدودیت ها و حصر و حبس بازهم جنبش کار خود را می کند و راهکار می یابد. این راهکارها در عمل مورد آزمایش قرار می گیرد و پخته تر می شود، در این میان، چنانچه گفتیم، صد البته باید به حفاظت از جان انسان ها که ارزشمندترین پدیده هاست بهای فراوان داد، اما نمی توان از ترس مرگ مرد. باید خطر کرد و رفت و دید که چه راهکاری مسیر را برای پیروزی های کوچک و در نهایت برای پیروزی بزرگ باز می کند.
آیا شما فکر میکنید که حضور خیابانی معترضین به تنهایی میتواند خواسته های آنها را برآورده کند؟ و اساسا مدل تحولاتی که در کشور های عربی شاهد هستیم (حضور در خیابان ها تا رسیدن به نتیجه) برای ایران متصور است؟
حضور در خیابان تاکتیک است نه استراتژ ی. استراتژی اگر روشن باشد تاکتیک ها نیز جایگاه مناسب خود را می یابند. سال پیش جنبش استراتژی روشن و معین نداشت، هر کس از ظن خود یار او شده بود. یکی آرزوی دخالت ولی فقیه برای احقاق آراء شمارش نشده را داشت و دیگری براندازی رادیکال کل نظام را می خواست. این اغتشاش در تعریف هدف ها در نهایت تاکتیک های بکار بسته را در نوعی نبود مسیر استراتژیک مشخص به هدر داد. اما امسال به نظر می رسد که این گسست کمتر شده است ویک نوع هم نظری ضمنی یا آشکار روی هدف به وجود آمده است. تاکید شعارهای 25 بهمن و یک اسفند بر روی ولایت فقیه به خوبی نشان داد که هدف جنبش حذف نظام ولایت فقیه و استقرار یک نظام متعارف انتخاباتی بر سر جای آن است. اختلافی اگر باشد در مورد تاکتیک هاست. این که به سوی یک حرکت رادیکال برویم یا همچنان با شیوه ه ای نرم اما قاطع پیش رویم. به نظر می رسد که این اختلاف سلیقه ها در مورد روش دستیابی به این مقصد کمابیش مشابه نیز به مرور زمان و در گذر تجربه های پیش رو کمتر و کمتر خواهد شد. به عبارت دیگر این فقط نظر شرکت کنندگان در جنبش نیست که تعیین کننده ی روش کنشگری آنها خواهد بود، بلکه تاحد زیادی این واقعیت صحنه خواهد بود که شرکت کنندگان را به استفاده از برخی روش های موثرتر و کارآتر هدایت خواهد کرد. این البته حالت کاملا مکانیکی نخواهد داشت، اما واقع گرایی دست بالا را پیدا خواهد کرد.
به این ترتیب می بینیم که موضوع حضور در خیابان ها، در کنار سایر راهکارهای مناسب، برای دستیابی به هدف است. اگر هدف پایین کشیدن ولایت فقیه از اریکه ی قدرت است باید دید حضور در خیابان چگونه می تواند به این امر یاری رساند. دو موضوع در این باره مطرح می شود: نخست این که بدون حضور در خیابان نمی توان ولی فقیه را از قدرت دور ساخت، دوم این که با صرف حضور در خیابان نمی توان به این مهم دست یافت. پس اعتراضات خیابانی شرط لازم است اما شرط کافی آن چیز دیگری است. و آن چیست؟ بسیاری روی عنصر کمیت حضور مردم در صحنه تاکید دارند؛ این که باید میلیون ها نفر به خیابان ها بیایند. البته اگر چنین شود بهتر است اما این آن قدر ضروری نیست که یک عنصر دیگر و آن اعتصاب است. اگر اعتراضات خیابانی متداوم شرط لازم پیروزی جنبش است اعتصاب شرط مکمل آن است. با ترکیب اعتراضات خیابانی و اعتصاب های صنفی و سراسری دو اتفاق روی می دهد: از یکسو اعتصاب ها بنیان و بنیه ی حکومت را ضعیف می کند و از سوی دیگر اعتراضات خیابانی حکومت ضعیف شده را به واگذاری و عقب نشینی وادار می سازد. تهیه و تدارک اعتصابات صنفی و حرفه ای و سراسری امروز همان قدر ضروری است که پیش بینی برای سازماندهی اعتراضات خیابانی آینده.
بدون اعتصاب، حکومت با اتکاء به قدرت ناشی از چرخش چرخ های دستگاه دولت توانایی مقابله با اعتراضات خیابانی را دارد؛ از آن سوی بدون اعتراضات نیز صرف اعتصاب نمی تواند دولت را در مقابل بحران حاد اقتصادی و اجتماعی قرار دهد. از این رو، پیش بردن همزمان و موازی این دو لازم است تا بتوانند در یک مقطعی با هم تکمیل شده و کار را یکسره کنند.
در کشورهای تونس و مصر این ترکیب بسیار خوب عمل کرد و این امر به دلیل استثنا بودن آن ها نیست؛ این یک قانومندی است که هیچ حکومتی نمی تواند هم زمان هم از طریق اعتصاب منابع خود را از دست بدهد و هم در مقابل اعتراضات پیاپی منابع لازم را جهت ایستادگی داشته باشد اعتصاب پشتوانه های دولت را از میان می برد و تظاهرات خیابانی مستمر، دولت بدون پشتوانه را عقب می زند. این اصل شناخته شده و تجربه شده ای در تمامی جنبش های اعتراضی موفق در کشورهای دیکتاتوری است. در ایران نیز اگر بتوان اعتصاب دانشجویان، کارگران، معلمان و رانندگان را سازمان داد فضا برای تاثیر گذاری اعتراضات خیابانی فراهم می شود. در این میان اعتصاب کارکنان شرکت نفت می تواند بسیار حساس تر و موثرتر باشد.
با توجه به حضور گسترده دانشجویان دراعتراضات اخیر و ترس حاکمیت از سازماندهی دانشجویان در دانشگاه ها چه ارزیابی از نقش دانشجویان در اعتراضات آینده دارید؟
هر جنبشی به یک موتور اجتماعی نیاز دارد. تا زمانی که جنبش سیل بیکاران و محرومان را به صحنه آورد بازیگر عمده ی آن می تواند دانشجویان باشد. بحث از انتخابی است آگاهانه از جانب خود دانشجویان. در کشورهای استبدادی که حزب و سازمان سیاسی آزاد وجود ندارد دانشگاه فقط یک مرکز علمی نیست، یک پایگاه سیاسی است، یک کنش سرای اجتماعی است. دانشجویان می توانند ضعف اساسی نبود تشکل های سیاسی و اجتماعی آزاد و سازمانده را برطرف کنند. اما برای تامین این نقش و وظیفه ی تاریخی خود، دانشجویان نیاز به یک سازماندهی جدی دارند. بدون سازمانیابی درونی، جنبش دانشجویی در حد عده ای کنشگر درون دانشگاه ها که پیوسته نیز قربانی تورهای امنیتی و شکار دستگاه های سرکوب هستند در جا خواهد زد. برای گذراز این مرحله جنینی جنبش دانشجویی باید به بلوغ عملی دست یابد و این ممکن نیست مگر از طریق سازماندهی خود. در حال حاضر دانشجویان فعال و معترض در همه دانشگاه ها و دانشکده ها موجود هستند، اما اشکال کارشان در پراکندگی، عدم تماس منظم و نبود هماهنگی است. در صورتی که دانشجویان بتوانند مشکل نبود هماهنگی سراسری میان خویش را حل کنند می توانند تبدیل به یک نیروی قدرتمند اجتماعی شوند. بعد از کارگران و کارمندان دانشجویان پرشمارترین قشر متجمع در سطح کشور محسوب می شوند.
راهکار در این مورد کم نیست،اما بهترین آنها شاید ایجاد یک «شبکه سراسری دانشجویان ایران» باشد. یک شبکه ی در درجه ی اول مجازی که به ایجاد هماهنگی برای سازماندهی آکسیون های اعتراضی سراسری و کشوری همت می کند. یعنی تلاش می کند که به گونه ای عمل کند که یک حرکت اعتراضی هم زمان در دهها دانشگاه بزرگ کشور و توسط دهها هزار دانشجو صورت گیرد. این راز برون رفت از حرکت های ضعیف و پراکنده است. اگر دانشجویان بتوانند این شبکه را به صورت باز و آشکار و در قالب یک سیستم اینترنتی به وجود آورند می توانند حول محور یک ابتکار یا یک پیشنهاد به طور دسته جمعی و هماهنگ یک کنش اعتراضی سراسری را در سطح کشور برنامه ریزی و اجرا کنند. در این صورت کار نظم پیدا می کند. از یکسو در درون دانشگاه ها دانشجویان به کار آگاه سازی و سازماندهی درونی خود می پردازند و با ایجاد تیم ها و گروه های دانشجویی مخفی و نیمه علنی به کار جمعی روی می آورند و از سوی دیگر، شبکه سراسری مجموعه ی نیروهای فعال دانشگاه ها را برای حرکت های علنی با هم همسو و هماهنگ می سازد. در حال حاضر مورد اول به صورت کم یا بیش فعال در دانشگاه ها هست و خواهد بود، اما کمبود، مورد دوم است که باید توسط دانشجویان کنشگر به آن پرداخت.
با تشکر از وقتی که در اختیار ما قرار دادید، چنانچه در پایان صحبتی با خوانندگان وبسایت دانشجونیوز دارید بفرمایید.
به نظر می آید که پیروزی جنبش آزادیخواهی کنونی یا جنبش سبز یا هر چه که بخواهیم آن را بنامیم در یک نکته ی ساده است: هر چه اجتماعی تر شدن آن. یعنی پیوند زدن مطالبات سیاسی و فرهنگی لایه های متوسط جامعه با خواست های اقتصادی و اجتماعی لایه های محروم جامعه. این پیوند در حال حاضر وبا وخامت اوضاع اقتصادی ناشی از حذف یارانه ها از بستر مناسبی برخوردار است. اگر این دو سری نیروهای اجتماعی – طبقه ی متوسط و طبقه ی محروم - نسبت به هم و فعالیت های یکدیگر بی اعتناء باشند نتیجه ففط هرز رفتن انرژی ها و هدر رفتن فرصت ها خواهد بود. این دو نیروی اجتماعی باید به هم نزدیک شوند و با خوشامدگویی به طرح مطالبات یکدیگر در فعالیت های تبلیغاتی یا اعتراضی خود، راه را برای نوعی همسویی عملی باز کنند. به طور مثال تعیین محل یکی از تظاهرات روزهای آینده در جنوب شهر تهران به جای شمال یا مرکز شهر می تواند یک آزمایش تاریخی برای این فرضیه محسوب شود.
شکستن مرزهای جغرافیایی اعتراض گری و برداشتن دیوارهای طبقاتی و اجتماعی آن مهمترین ضرورت برای آینده جنبش است. نارضایتی مردم گسترده است اما ریشه های و علت های متعددی دارد، همسان پنداری همه ی معترضین جامعه یک خطای بزرگ محاسباتی خواهد بود. گشایش ذهنی ما باید به این ختم شود که محدودیت های جنبش را در سال گذشته مد نظر قرار دهیم و بدانیم که با شکستن این محدوده های خود ساخته ی جنبش می توان انرژی آن را آزاد کرد. توان حکومت در مقابله با خیزش های مردمی محدود است، کافی است یک بار تعداد خیزشگران از توان کمی نیروهای سرکوبگر در بگذرد تا آن چه که باید روی دهد. این محاسبه را مکانیکی ندانیم، منظور از این سفارش حضور فقط فیزیکی لایه های محروم جامعه در جنبش نیست، منظور یک پیوند ارگانیک میان قشرها و طبقاتی است که همگی در عرصه های مختلف قربانی ستم و استبداد و غارت حکومت کنونی هستند. درک منافع مشترک و ضرورت پرداخت مشترک به تعیین سرنوشت خویش بهترین ضمانت کامیابی در این عرصه است. اما این نمی تواند میسر باشد مگر آن که هر یک از ما خود را حصارهای طبقاتی دیدگاه هایمان در قبال جنبش کنونی رها سازیم. بر این نکته واقف باشیم که برخی عادت های حک شده در ناخودآگاه اجتماعی ما سبب می شود که جنبش را در برخی از محدوده های جغرافیایی، محتوایی و مطالبانی زندان کنیم و امکان رشد و گسترش حرکت را از میان ببریم یا بسیار کند کنیم.
بر اساس آن چه آمد نباید شک کنیم که امروز رها شدن از بند یک حکومت ظالم و فاسد نیازمند دیدی است که در ورای قشربندی اجتماعی یا قوم گرایی جغرافیایی قرار می گیرد. بی شک ما می خواهیم از بند این حاکمیت ضد مردمی رها شویم اما برای این منظور لازم است که خود را از بندهای خودساخته درونمان نیز رها سازیم. ترس و مصلحت نگری و قوم گرایی و گروه گرایی و خودمحوری را کنار بگذاریم و به سان انسان هایی بالغ، شجاع و همسو دست در دست هم سرنوشت خویش را به دست گیریم.
فراموش نکنیم کیفیت روش و نیرویی که سبب تغییر یک رژیم می شود تعیین کننده کیفیت آن چیزی خواهد بود که بعد از تغییر رژیم روی خواهد داد. بنابراین اگر در فاز کنونی با ماهیتی انسان مدار و دمکرات منش با یکدیگر در مسیر مبارزه کار کنیم شک نکنیم که همین جو و محتوا را برای دوره ی بعد از کنار زدن استبداد کنونی نیز خواهیم داشت.
پیوند نیروهای اجتماعی و قشرها و استان ها با هم در شرایط کنونی می تواند زمینه ساز دمکراسی و مشارکت جویی مردمی فردا باشد.




خیابان و دیالوگ با سرکوبگران

علی رضا مجلسی
مقدمه
از جنبشی که نام 'سبز' به خود گرفت اکنون قریب به دو سال می‌گذرد. اما آیا خواست‌های جنبش سبز تنها محدود به واکنش دربرابر عملکرد سیاسی حاکمیت در انتخابات دو سال گذشته است؟ آیا تنها یک کودتا موجب شده است که اقشاری از جامعه‌ی ایرانیان برای اعاده حق حاکمیت خود بر سرنوشت به خیابان‌ها بیایند؟ این تقلیل یک 'خواست' ملی است اگر این جنبش اجتماعی را ریشه در تنها یک انتخاب یا انتصاب بدانیم. خواست‌های اجتماعی و البته سیاسی ایرانیان (قومی/زبانی/مذهبی) ریشه‌های تاریخی دارد که قابل نادیده گرفتن نیست. این را اگر یک مبارزه‌ی تاریخی ندانیم یک گفت و گوی دراز مدت است میان دست کم دو گروه بزرگ با تعارضات مشخص در منافع اجتماعی. آنها که به دنبال آزادی‌‌اند و آنها که مخل مبانی آزادی‌اند. این تمایز که کلی و شعار گونه است مبنای چندین دهه اختلاف بارز اجتماعی و سیاسی در ایران بوده است.
گرچه هر گروهی می‌خواهد از ننگ تضاد با واژه ی محترم "آزادی" برهد و عنوان ضدیت با آن را به دیگری منسوب می‌کند اما نمی‌توان این واقعیت اجتماعی را از نظر دور داشت که هم‌اکنون در جامعه ایران به شکل عام دو دسته عرصه خیابان را برای عرض سخن برگزیده‌اند. گروهی که شعار آزادی خواهی می‌دهد و مرگ بر دیکتاتور می‌گوید و گروهی که با چوب دست و چاقو و گلوله دیگری را متهم به اغتشاش می‌کند.
این دسته بندی، طبقه‌ی اجتماعی خاصی را مد نظر ندارد بلکه اشتراک در وجوهی از افکار و بازنمایی رفتار اجتماعی مردمانی است که می‌تواند آنها را متعلق به دسته ی "ما" یا "آنها" کند. این تمایز تنها یک تمایز دیدگاهی است و دست کم در این نوشتار سعی می‌شود که با پیش فرضی تبعیض آمیز به این طبقه بندی نگریسته نشود.
این دسته بندی کلی میان "ما" و "آنها" یک دسته بندی تمام عیار و قالبی نیست. در میان همه‌ی دسته‌های اجتماعی خواه و ناخواه زیرگروه‌ها و شاخه‌های مختلف و حتا گرایش‌های متنوع با تضادهای داخلی دیده می‌شود. اما ترس یا اشتیاق از/به آرمان یا ایده‌آل یک گروه شاید هر کسی را وا دارد که به آن گروه احساس تعلق کند.
دیالوگ در خیابان
خواننده شاید با در نظر گرفتن مبانی اخلاقی گفت و گو، هیچ نسبتی میان شعار دادن و کتک زدن و اصول گفت و گو نیابد. اصول گفت و گو شاید بر مبنای یک فضا و موقعیت ایده‌آل توأم با همکاری محترمانه طرفین گفت و گو و پیش از همه چیز به دور از خشونت باشد. یک گفت و گوی ایده‌آل دو سویه، بی‌طرفانه با تقسیم عادلانه نوبت‌گیری و بر مبنای احترام متقابل است .
اما اگر کمی واقع‌بینانه به سنجش گفت و گوها در متن اجتماع طبقاتی بپردازیم به خصوص در حوزه‌ی سازمانی، نهاد-بنیاد و جوامع مدنی آیا چیزی جز نابرابری در توزیع گفتمان، یک‌جانبه گرایی به جای همکاری دو سویه، سلطه گرایی و مدیریت گفت و گو بر اساس قدرت به جای احترام متقابل و جز اینها بر اصول گفت و گو حاکم است؟ آیا گفت و گوی حاکمیت امروز ایران با مخالفان را نمی‌توان در چنین چارچوبی تعریف کرد؟ این جنبش و تظاهرات خیابانی آیا بخشی از یک گفت و گوی تاریخی مردم و حاکمیت نیست؟
دیالوگ بر سر چیست؟
دو سوی این گفت و گو "ما" و "آنها"ییم. هر کس می‌تواند خود را جزو "ما" یا "آنها" بداند و این یک تقسیم بندی اخلاقی نیست. موضوع این گفت و گو را می‌توان به 'انتخابات آزاد' و کمی بازتر به سیستم 'دموکراسی' (سازوکار صلح آمیز انتخاب، عزل و جانشینی حاکمان با رای مستقیم مردم ) تقلیل داد. بدین ترتیب چنین الگویی پیش روی ماست: ما.... [دموکراسی] .... آنها
ساده‌انگارانه می‌توان شعار خوب و بد داد و بحث را با خلط اینکه یک دسته بر حق‌اند و دسته‌ای دیگر بر باطل به بن‌بست کشاند. روش منطقی تر شاید پرسش از کیستی "ما" و "آنها" و چیستی موضوع گفت و گو یعنی "دموکراسی" باشد.
"ما" و "آنها" و یک گفت و گوی تاریخی
بگذارید از موضوع گفت و گو شروع کنیم. این که عده‌ای قرمه سبزی دوست دارند و عده‌ای پیتزا را بر آن ترجیح می‌دهند شاید به ظاهر امر کوچکی باشد اما تعصب عده‌ای بر حفظ یکی و حذف دیگری می‌تواند مبنای یک اختلاف خانوادگی حتا اجتماعی شود. می‌توان بر همین اساس عده‌ای را متحجرانی دانست که حاضر به پذیرش نوآوری، دستاوردهای تازه و ارزش‌های جدید نیستند یا با بر چسب غرب‌زدگی و عوامل بیگانه عده‌ای دیگر را متهم کرد که می‌‌خواهند ارزشهای سنتی را نادیده گرفته و به طبع هویت ملی را به خطر بیندازند. حتا می‌توان به اکثریتی که خواهان آشتی این دو گروه هستند تهمت سازشکارانی زد که می‌خواهند ملغمه‌ای مانند پیتزای قرمه سبزی درست کنند که در نتیجه ‌آن فرهنگ مقدس خودی با فرهنگ مهاجم غربی درهم شود و این قوم بی‌بصیرت‌ فریب خورده‌اند و اکثریتی‌اند که خیر و صلاح خویش نمی‌دانند.
این را مرور کنید از زمان ورود اولین بازرگانان خارجی و ورود پارچه و البسه متفاوت شرقی و غربی تا ورود چای و قند خوردنی‌های نامتعارف و تکنولوژی و کالاهای فرهنگی از رادیو و تلویزیون تا نوارهای صوتی و ویدئویی و گیرنده‌های ماهواره در ایران امروز. اما گفت و گو آیا بر سر پذیرش اقلام غربی و یا نپذیرفتن آن است؟
این اتفاقاً همان چیزی است که دسته‌ای خواهان نتیجه گیری و اجماع گروه‌ها به عنوان موضوع بحث هستند. به این ترتیب با پیش کشیدن حفظ ملیت و قومیت و مذهب و از این دست به عنوان ارزش مثبت در برابر بیگانه گرایی به عنوان ارزش منفی به تبلیغ در میان اقشار مختلف و در نتیجه عضو گیری و جذب دواطلبانه مردم در گروه‌های خود می‌پردازند. از آن سو نیز گروه‌های دیگر با رو در رو قرار دادن تحجرگرایی و مدرن شدن دست به مغلطه می‌زنند. و با کهنه خواندن برخی افکار و سنت‌ها به رد آنها می‌پردازند. در اینجا گفت و گوی میان نو و کهنه نیست که به آن بر چسب خوب و بد بزنیم. با ننگین جلوه دادن موضوع گفت و گو نمی‌توان آن را از بستر اجتماعی گفت و گو حذف کرد. مسلماً در تعریف چیستی سوژه‌ی گفت و گو منافع فردی و گروهی دخیل است اما بزرگ نمایی آن تا حد حفظ هویت ملی به عنوان تابوی غیر قابل بحث و خوار کردن و پیش پا افتاده جلوه دادن آن، ارزش تاریخی موضوع گفت و گو را نخواهد کاست.
به عقیده‌ی من هر دو منظر به تقلیل موضوع گفت و گو دست می‌زنند تا با بزرگ نمایی بیش از حد یا کوچک نمایی بیش از اندازه آنرا در حد یک موضوع تاریخ مصرف دار بکاهند. ارزش‌دار کردن موضوع گفت و گو با عناوینی چون تقابل میان خودی و بیگانه یا کهنه و نو موجب تقلیل موضوع گفت و گو نخواهد شد. چنان درباره‌ی موضوع گفت و گو صحبت می‌کنیم که اصل ماجرا انگار یا ساخته و پرداخته اجنبی (غرب گرایان دشمن مذهب) یا متظاهران سنتی (اغلب متوسلین به مذهب و دشمن توسعه ) بوده‌است. تو گویی که پیش از ورود اولین جهان‌گردان و شرق‌شناسان و بازرگانان هرگز گفت و گویی در این جامعه نبوده‌ است. ما همواره با سنت‌های خود راحت و در آرامش بودیم و به ناگهان دنیای ساکت و بی‌گفت و گوی ما با ورود اقلام و در پس آن فرهنگ بیگانه زیر و رو شد.
نه این گونه نیست و هرگز نبوده است. این یک مغلطه‌ی تاریخی است. ما همواره میان دوگانگی آن چه داشتیم و آن چه دستاورد نسل جدید بوده است در گفت و گوی مداوم بوده‌ایم. هر جامعه‌ یا دسته‌ای از مردم که گرد هم می‌آیند چنین‌اند. شدت و حدت آن گرچه بیش و کم دارد اما تنها یک جامعه‌ی مرده است که پویا نیست (جامعه‌ی مرده متشکل از اعضای مرده است!).
این گفت و گو را هرگز نه آغازی است و نه پایانی بر آن می‌توان تصور کرد.
مانند هر نوع گفت و گویی اما می‌توان از سکوت، قدرت سخنوری یا اقناع طرفین سخن گفت. این اقناع ولی دوره‌ی کوتاهی است که به زودی با پرسش بعدی به چالش کشیده می‌شود. کشش و تمایل اقشار مختلف به ورود به چنین گفت و گویی زمانی بارزتر است که موضوع گفت و گو از عرصه‌های میان فردی به میان گروه‌های اجتماعی و دامن‌گیر نهادهای اجتماعی می‌شود. اوج این گفت و گو زمانی است که منافع گروه‌های مختلف موجب موضع گیری و جانبداری از یکی از طرفین گفت و گو می‌شود.
بر هم ریختن ظاهری این گفت و گو با چوب و چماق هرگز منجر به توقف آن نمی‌شود.
روایت داربستی از موضوع گفت و گو
این آب و خاک هزاران سال است که با سنت کشورداری توسط یک نفر با عده‌ای مشاور که معتمد آن نفر بوده‌اند اداره شده است. حتا در مواقعی که انتخابی در سازوکار تعیین حاکمی بوده است باز هم این انتخاب هرگز توسط رأی مستقیم مردم نبوده است. در طول این گفت و گوی هزاران ساله میان مردم و حاکمیت اگر آن را به یک دور گردش شب و روز تصور کنیم، برهه‌هایی از تاریخ که ایرانیان توانسته‌اند خود، حاکم یا حاکمان را تغییر دهند به چند ثانیه هم نمی‌رسد.
دموکراسی یک ابزار است. روشی برای ادراه‌ی جامعه. و گروهی که با آن به مخالفت سخن می‌گویند (هرچند با گلوله و نیرنگ) آن را تنها یک ابزار غربی می‌دانند که با سنت‌های ما در تضاد است. آمدن چنین ابزاری بر تمامی جوارح فرهنگ اجتماعی و سیاسی ما تأثیر گذار خواهد بود و بیمناکی ایشان برای از دستن رفتن بسیاری از ارزشهای سنتی قابل درک است.
پس اختلاف جناح‌های درگیر در این گفت و گو تنها بر سر ابزار انتخاب حاکم نیست بلکه بر سر نگرشی است که چنین ابزاری با خود به همراه دارد و آن حق انتخاب است. حق انتخاب با خود حقوق دیگر می‌آورد و آن توزیع برابر حق سخن گفتن طرف‌های این گفت و گو است.
این گفت و گویی است که دهه‌هاست در جامعه‌ی ما میان نهادهای مختلف اجتماعی به خصوص در خانواده ها در جریان است. روش‌های قدیمی روابط اجتماعی در این گفت و گو در معرض نوسازی بوده‌است.
ابعاد این گفت و گو البته به گفت و گو میان زنان و مردان (برابری در توزیع منابع گفت و گو )، کودکان و بزرگسالان (حقوق کودکان در جامعه به خصوص در برابر والدین)، گفت و گو های قومی و مذهبی و اقشار مختلف (ناخداباوران در برابر خداباوران و یا دگرجنس‌گرایان در برابر همجنس‌گرایان) در جامعه باز می‌گردد.
در این گفت و گو جان‌مایه بحث که امروز به تظاهرات خیابانی بدل شده است این است که سنت‌گرایان همانقدر حق سخن گفتن دارند که گروه‌های مخالف آنان.
این تعامل به شکل داربستی است که پایه‌های آن در گفت و گوهای میان فردی (به خصوص در نهادهای مانند خانواده، مدرسه و دانشگاه و حتا حوزه‌های مذهبی) شکل گرفته و بالا رفتن و شاکله‌ی آن درنهادهای اجتماعی درنهایت به نوسازی مدیریت محافظه‌کار و کنترلگر امروز ایران ختم خواهد شد. دیگر پذیرفتنی نیست که پدر-پادشاه یا پدر-ولی فقیه به تنهایی برای فرزندان-رعایای تحت فرمان خود یک سویه هرچه می‌خواهد تکلیف کند. این گفت و گو دو سر دارد. برای صحبت کردن از دموکراسی و لازمه‌ی آن یعنی آزادی انتخاب، ناچار از سخن گفتن از تجدید روابط اجتماعی هستیم. ناچار از آزادی سخن و اندیشه هستیم. نمی‌توانیم در این گفت و گو از حقوق اولیه‌ی اجتماعی (حقوق بشر) و نوسازی نهادهای اجتماعی از خانواده و مدرسه و دانشگاه تا اتحادیه‌ها و احزاب و رسانه‌ها سخن به میان نیاوریم. به تعویق انداختن چنین گفت و گویی گرچه گاهی موجب سرخوردگی گروه‌های اجتماعی ذی نفع می‌شود اما در نهایت نتیجه نادیده گرفتن موضوع گفت و گو و بستن راه‌های ساده‌ی گفت و گو در میان رسانه و احزاب، بلند شدن صدای یک سوی این دیالوگ در خیابان است.

تظاهرات خیابانی ادامه یک دیالوگ
این گفت و گوی تمام عیار با ابعاد اجتماعی، فرهنگی، سیاسی و حتا اقتصادی است. گفت و گویی است تاریخی و علنی درباره‌ی حاکمیت مردم بر سرنوشت خویش و تن دادن حاکمیت به حقوق بشر که دست کم ریشه در یک سده‌ی گذشته دارد. گرچه امروز این گفت و گو با خشونت یکی از طرفین از میدان رسانه‌ها و احزاب به خیابان‌ها آمده است ولی راههای این گفت و گو هرگز بسته نخواهد شد و موضوع مورد مباحثه قابل حذف یا تقلیل نیست. طرف سرکوب‌گر در این گفت و گو دیگر نمی‌تواند به تمامی ابعاد این گفت و گو و کانال‌های رابطه مسلط باشد.
خلط مبحث و بستن راه‌های گفت و گوی رو در رو میان سران طرفین تنها موجب گسترش تظاهرات خیابانی و پیوستن بیشتر گروه‌های دیگر اجتماعی به جبهه تحول‌خواهان خواهد شد. جامعه در تعاملی پویا میان گروه‌های زیر مجموعه‌ی طرفین است. نه "ما" و نه "آنها" شامل یک گروه همگن و مدیریت شده نیست که تمامی اعضای آن به دستور سران از پای مذاکرات اجتماعی برخیزند و به برخورد فیزیکی و حذف طرف گفت و گو دست بزنند. دیگر با چوب دست و زور قانع کردن گروه‌هایی که منفعت خود را در تجدید روابط اجتماعی می‌بینند میسر نمی‌شود. دیگر حتا لازم به غلو بیش از اندازه درباره‌ی تهدیدات طرف مقابل نیست. شبکه‌های اجتماعی، گفتمان حاکم بر جامعه را به سمت گفت و گوی برابرخواهی سوق داده‌اند. سرکوبگری در زمانه‌ی ما به گفت و گو پایان نمی‌دهد. سکوت در این گفت و گوی تاریخی تنها نفس‌گیری کوتاه برای ادامه ابراز خواست‌های اجتماعی است.
با مذاکرات میان فردی، ادامه گفت و گو با گروه‌های زیر مجموعه و نشان دادن این که سرکوب دیگر به سکوت طرف آزادی خواه نمی‌انجامد می‌توان حامیان سرکوبگران را به اصل اولیه این گفت و گو یعنی بازشناختن حق طرف دیگر برای سخن گفتن وادار کرد.



بررسی اجمالی بر مقوله استبداد و دیکتاتوری و بررسی عمیق تمامیت خواهی در ایران معاصر (بخش اول)

حامد هنرخواه
در بحث درباره ریشه های به وجود آمدن نظام جمهوری اسلامی ایران، باید ابتدا نگاهی گذرا به مقوله استبداد و دیکتاتوری و سپس توتالیتاریسم (تمامیت خواهی)، داشته باشیم تا بتوانیم تفاوت ها و شباهت های موجود میان این نظام ها را برشمریم. بی شک شناخت ریشه های شکل گیری این نظام ها، چراغی است فراروی روش ها و مطالبات. چرا که باید بررسی کنیم که اگر درخواستی داریم؛ ماهیت طرف مقابل چیست و بحث کنیم که چگونه باید خواست و آزادی در پس چگونه تلاشی است. بنابراین شناخت ماهیت طرف مقابل، مقدم بر هر شناخت و بحثی است که در میان ما دربگیرد.
بی شک ریشه های توتالیتاریسم در شکل ماقبل آن (دیکتاتوری)، است و ریشه های دیکتاتوری در شکل ماقبل آن (استبداد)، است. بنابراین برای بررسی وضع موجود، نگاهی اجمالی بر تاریخ لازم است تا بتوان بر پایه آن ها، برخی مباحث را شرح داد.
استبداد:
تا قبل از جنبش مشروطه خواهی در ایران، نظام سیاسی کمابیش استبدادی بر ایران حاکم بوده است که وجه اشتراک آن با دو حالت پیشرفته تر (دیکتاتوری و توتالیتاریسم)، در این است که در هر سه حالت، قدرت – عمدتا سیاسی – در نظام سیاسی حاکم متمرکز شده است. یعنی جامعه مدنی یا وجود ندارد و یا اینکه بقایش به سختی ممکن است و نمی تواند مداوم باشد. به عنوان مثال از ارکان جامعه مدنی می توان به وجود احزاب اپوزیسیون (مخالف)، تشکل های غیر دولتی که با نیروی مردمی اداره می شوند و رسانه هایی که ابزار رصد حکومت برای افراد و گروه های مختلف اجتماعی هستند؛ نام برد. در حالت استبدادی و در ایران، ما فقط در اوایل قرن نوزدهم شاهد یک جنبش مترقی و با خواست های مدرن (بابی ها)، هستیم که اتحاد بین یکی از مراجع دین رسمی (میرزای شیرازی) و نهاد حکومتی شاه، آن ها را سرکوب می کند. (شرح جنبش تنباکو و عملکرد اعتراضی میرزای شیرازی و سازش نهایی با استبداد و استعمار فرانسویان که در پنهانی انجام شد. کتاب مقاومت شکننده از جان فوران)
دوره انتقال به دیکتاتوری:
با پیروزی جنبش مشروطه در ایران، ما وارد دورانی می شویم که روشنفکران در دوران مشروطه دوم (1288 تا 1299)، قدرت سیاسی زیادی پیدا کرده و چون نمایندگان مجلس کمابیش بر اساس خواست مردم انتخاب می شوند؛ مطالبات دموکراتیک و قدرت اجتماعی روشنفکران رو به افزایش است و نهاد روحانیت قدرت اجتماعی خود را در معرض تهدید دیده و موجبات قدرت گیری رضا شاه را فراهم می کند.
دوره دیکتاتوری:
این دوره به لحاظ تمرکز قدرت در نظام سیاسی، مثل حکومت استبدادی است. یعنی قدرت، بین نظام سیاسی و جامعه نوپدید مدنی تقسیم نمی شود اما نیاز به تظاهر به مشروطه خواهی و تظاهر به گرایش به نهادهای دموکراتیک (مجلس و دادگستری)، وجود دارد. چون جنبش مشروطه سبب به وجود آمدن یک ساختار اجتماعی (مطالبات مشروطه خواهی در میان قشر متوسط شهرنشینی که عمدتا بازاریان هستند ولی هنوز بسیار کمتر از روستاییان و حدود 20 درصد جمعیت هستند)، شده که این ساختار اجتماعی نیاز به تظاهر به دموکراسی را در نظام دیکتاتوری ایجاد کرده است. شباهت دیکتاتوری با استبداد در این است که در هر دو باید قدرت در یک فرد متمرکز شود ولی در حالت دیکتاتوری، نیاز به تظاهر به نهادهای دموکراتیک وجود دارد و در عین حال، فرد دیکتاتور سعی در خالی از محتوا کردن این نهادها و فرمایشی کردن آن ها دارد. که البته تا حدی موفق می شود و تا حدی نمی شود (دوران مصدق).
اما استبداد در ایران می رود تا حالت پیچیده تری به خود بگیرد.
دوره گذار به توتالیتاریسم:
پیش از هر نظام توتالیتاریستی (تمامیت خواهانه)، یک جنبش توتالیتاریستی وجود دارد که تبیین نحوه به وجود آمدن این جنبش ها بسیار بحث غامض و اما لازمی است. تبیین این حالت لازم است تا ما بتوانیم ریشه تمام رفتارهای بعدی را بررسی کنیم. همان گونه که برای فهم شخصیت یک فرد، گاهی باید دوران کودکی اش را بررسی کرد؛ در بررسی علل رفتار نظام های سیاسی نیز باید در گذشته آن ها بررسی کرد تا بقیه رفتارها را فهمید. اما نگاه نگارنده در این مقاله بر محور شخصیت ها و احزاب سیاسی، کمتر متمرکز است. بلکه به سبب کمبود تبیین در زمینه علل اجتماعی به وجود آمدن جمهوری اسلامی و رهبر تمامیت خواه، بر روی بررسی تحولات اجتماعی متمرکز است تا در نهایت، با شناخت این زمینه ها به تفاوت های انقلاب 57 و جنبش سبز پی برده و ناامیدی ها را بزداییم. بنابراین نتیجه گیری از این بحث تئوریک، می تواند بسیار کاربردی باشد.
در ایران، دوران نظام پهلوی با رشد مصرف مدرن، جامعه شهری دارد دچار ویژگی های بحران ارزشی می شود. به نحوی که شیوه های زندگی غربی و مصرف کالاهای لوکس در میان طبقات ثروتمند و تا حدودی هم متوسط، در حال افزایش است. از سوی دیگر اقدامات شاه باعث تخریب اقتصاد کشاورزی و رانده شدن روستاییان از روستاها به شهرهای بزرگ شده است. موج عظیمی از روستاییان به شهرها مهاجرت کرده و حلبی آبادها را در اطراف شهرهای بزرگ برپا می کنند. این افراد در مواجهه با ویژگی های جامعه شهری و مصرف لوکس طبقه متوسط و ثروتمند، دچار سرخوردگی و تحقیر شده است. از طرف دیگر ارزش های سنتی این روستاییان در جهان اجتماعی جدید، دچار بحران شده و هویت سنتی و قومی – قبیله ای این افراد در محیط شهری در خطر است. هویت، جوهره و مرکز شخصیت است و تمام رفتارها و شئون فرد را تنظیم می کند و وقتی هویت در خطر می افتد در واقع بقای آن فرد در خطر افتاده است. چون رفتارهای یادگیری شده در یک فرد، بقایش را تضمین می کند. این حالت سرگشتگی و بی هویتی و احساس تحقیر (نسبت به طبقات ثروتمند و متوسط)، در تمام جنبش های توتالیتاریستی (آلمان، شوروی و ایتالیا) وجود دارد (منتهی به انحاء مختلف که در ایران به خاطر مهاجرت سریع روستاییان به شهر پدید آمد) و فرد را آماده غلطیدن به سمت رهبران این جنبش ها می کند. این رهبران که در مواجهه با توده های بی سواد یا کم سواد و تازه شهرنشین شده، هستند؛ دقیقا به همین نیازها پاسخ می دهند و در جریان تاییدی که دریافت می کنند کم کم اعتماد به نفس یافته و یک حالت کاریزماتیک پیدا می کنند. این رهبران یک نظام ایدئولوژیک دوگرا را بر پایه های یک دین یا ایدئولوژی بنا می نهند که وجه مشخصه این ایدئولوژی ها در این است که ایدئولوژی جدید (در اینجا اسلام سیاسی که بر پایه اسلام حوزوی بنا شده)، در خدمت قدرت یابی و سپس بقای نظام های توتالیتر قرار می گیرد نه اینکه نظام توتالیتر برای محقق کردن ایدئولوژی باشد. این دقیقا محور تمام مشکلات بعدی است و ظریف ترین نکته در شناخت ماهیت این حکومت ها در همین نکته نهفته است. بنابراین وجه تبلیغاتی ایدئولوژی چه در مرحله قدرت یابی و چه در مرحله حفظ قدرت، مد نظر است و نه وجه اجرایی آن. چرا؟
(پاسخ به این سوال یکی از عمیق ترین ریشه های وضع موجود است که در بخش بعدی به آن پاسخ خواهم داد)



بیانیه جمعی از دانشجویان دانشگاه آزاد در محکومیت بازداشت فرناز کمالی و سعیده عسگری

جمعي از فعالين دانشگاه آزاد اسلامي، واحد تهران جنوب در بیانیه ای بازداشت فرناز كمالي و سعيده عسگري را محکوم کردند.
به گزارش دانشجو نیوز، در قسمتی از این بیانیه آماده است: "فرناز کمالی دانشجوی علوم سیاسی که جایش بین همکلاسی هایش در ترم دومِ تحصیلش خالی است و سعیده عسگری دانشجوی زبانِ فرانسه که از سال 86 مشغول به تحصیل در این دانشگاه بوده است در این هنگام که ایرانیان در شور و شوقِ خرید سال نو هستند، خریدارِ دیداری نو با خانواده هایشانند. خانواده های بی قراری که از یکِ اسفند تا کنون تنها یک بار صدای دلدارشان را شنیده اند."
متن کامل این بیانیه به شرح زیر است:
«به نام خداوند جان و خرد»
بیانیه ی جمعی از دانشجویان دانشگاه آزاد تهران جنوب
در محكوميت بازداشت فرناز كمالي و سعيده عسگري
حال که در تمامِ خاور میانه دادِ آزادی خواهان، بیدادِ بیدادگران را بر باد داده و برای خودکامگان راهی جز گوش دادن به ندای رسای آزادی خواهی مردمان باقی نمانده است، انتظار مي رفت که حاکمان ایران، حقِ اعتراض را برای شهروندان به رسمیت شناسد؛ و از آنجا که دانشجو همیشه فریاد مردم را به گوش حاکمان رسانده و دادِ ملت ستانده، نه تنها حق اعتراض آنها را بپذیرد، بلکه به استقبال آن نیز برود. اما شاهد بوديم زماني که مردم ایران و در صف نخست دانشجویان ، با استناد به اصل 27 قانون اساسی که تشکیل اجتماعات و راه‌پیمایی را بدون حمل سلاح آزاد دانستند و طبق حق قانونیِشان دست به اعتراض زدند، با واکنش خشونت آمیزِ حاکمیت روبرو شدند و هنگامی که می بینیم عده ای با خواستِ پلید خود حق را تحریف و از اظهار آن اعراض می کنند تا مصداق بارزِ «...فلا تَتَّبعوا الهوی اَن تعدِلو و این تلوُو أو تَعرِضوا فاِنَ اللهَ کان بما تعملون خبیرا» (135 نساء) باشند؛ نمی دانند که علاوه بر پروردگار، مردم هم به آنچه انجام می دهند آگاهند... وقتی که تمامیت‌خواهان به خیال خود گمان می کنند، با بستنِ صدای دانشجو، رأی و رای او را هم می توانند به بند کشند و در یکِ اسفند فرناز کمالی و سعیده عسگری، دانشجویانِ دانشگاه تهران مرکز را در خیابان دستگیر و سوار «سمند نقره ای» می کنند، باید بدانند که سمندِ «آگاهی» و «بینشِ» دانشجو، پیشروتر و تیزرو تر است. و به اميد خدا لبخندِ «رهایی» روی پهنه ی صورتِ دانشجویان نمایان خواهد شد و کمندِ «دادخواهی» روزی گریبان زورگویان را نیز خواهد گرفت. چرا كه همگان باور دارند فریادِ دانشجو در دانشگاه و خيابان چون فریادِ تیشهٔ فرهاد است در بیستون، و با اینکه فرهادهای بسیاری، جان در راهِ آزادی وعشق به وطن داده‌اند اما هر روز صدای تیشهٔ آزادی خواهی در بیستونِ ايران بلند‌تر و پر پژواک‌تر گشته است.
فرناز کمالی دانشجوی علوم سیاسی که جایش بین همکلاسی هایش در ترم دومِ تحصیلش خالی است و سعیده عسگری دانشجوی زبانِ فرانسه که از سال 86 مشغول به تحصیل در این دانشگاه بوده است در این هنگام که ایرانیان در شور و شوقِ خرید سال نو هستند، خریدارِ دیداری نو با خانواده هایشانند. خانواده های بی قراری که از یکِ اسفند تا کنون تنها یک بار صدای دلدارشان را شنیده اند. فشار بر روي دانشجويان دانشگاه آزاد در شرايطي شدت گرفته است كه بيش از يك سال است هم دانشگاهي سابقمان «علي مليحي» و قلم شيوايش در بند است. از اين رو ما جمعی از دانشجویانِ دانشگاهِ آزادِ تهران جنوب ضمن محكوم كردن بازداشت « فرناز كمالي» و «سعيده عسگري»، دو دانشجوي تهران مركز، به کسانی که آنها را به بند کشیده اند توصیه می کنیم که قبل از رسیدن سال نو، همکلاسی هایمان را آزاد و راه را براي فعاليتها و اعتراض هاي قانوني دانشجويان باز كنند چرا كه در صورت ادامه سركوب، دانشجویان تهران جنوب از این پس با استناد به اصول ۹، ۲۳ و ۲۷ قانون اساسی، روزهاي سبز اين دانشگاه در سال 88 را بار ديگر تكرار خواهند كرد.
چون سرآمد دولتِ شبهای وصل / بگذرد ایّام هجران نیز هم



بیانیه اعتراضی دانشجویان دانشگاه آزاد واحد تهران مركز نسبت به بازداشت فرناز کمالی

جمعی از دانشجویان و دوستان فرناز كمالي در دانشكده علوم سياسي دانشگاه آزاد واحد تهران مركز با صدور بیانیه ای نسبت به بازداشت فرناز کمالی اعتراض نمودند.
به گزارش دانشجو نیوز، فرناز کمالی دانشجوی علوم سیاسی این دانشگاه و از فعالين كمپين يك ميليون امضا براي رفع تبعيض از زنان، یک شنبه هفته گذشته دستگیر شد که تاكنون خبري از محل نگهداري وی در دست نیست. در همین راستا جمعی از دانشجویان دانشگاه آزاد واحد تهران مرکز و در اعتراض به این بازداشت می نویسند: "شايد اشتباه او اين بود كه قبل از وارد شدن به دانشگاه آزاد مركز نمي‌دانست جزم‌انديشي‌هاي مدعيان ولايت چه بر سر سميرا نصيري آورده است ؛ سميرايي كه تنها گناهش بي‌گناهي بود و در سردترين روزهاي زمستان 88 با تهديداتي از مسئولين امنيتي دانشكده علوم سياسي مبني بر تجاوز جنسي مجبور به ترك اين ديار شد و در فاصله يكسال بعد از ماجراي سميرا نصيري ، امروز فرناز كمالي در سيبل قرارگاه ثارالله قرار گرفته است."

متن کامل این بیانیه به شرح زیر است:

يكشنبه هفته‌اي كه گذشت فرناز كمالي از فعالين كمپين يك ميليون امضا براي رفع تبعيض از زنان پس از چند هفته تهديد مكرر در نزديكي چهارراه وليعصر توسط نيروهاي امنيتي ربوده شد و تاكنون خبري از محل نگهداري او در دست نيست.
فرناز از اولين اعضاي كمپين يك ميليون امضا بود و طي شش سال گذشته بيشتر تلاش خود را بر محور فعاليت‌هاي آموزشي و حقوقي قرار داده بود .
نگاه او به سياست تابعي بود از درد ؛ دردي كه ما زنان ايراني از بدو تولد در جامعه رسوب زده از تحجر و فقر فرهنگي با آن دست و پنجه نرم مي‌كنيم و هميشه مجبوريم براي باورهايي كه نمي‌دانيم از كجا براي ما ترسيم مي‌شوند خود را محدود مي‌كنيم: گاهي محدود به " يك كالاي جنسي براي مردان شهوت پرست " ، گاهي دستاويز آخوندهاي بي‌اطلاع از جامعه و هميشه محدود به " جنس دوم شناخته شدن " در تمام زندگي خصوصي و خانوادگي تا حس خرد شدن را درك كنيم .
فرناز هميشه تلاش مي‌كرد اسباب اين " خرد شدن " و تحقير را بيابد و هيچ وقت نگاه به منافع زودگذر و روزمرگي نداشت ؛ چه روزهايي كه در ستاد شهروند آزاد و پشت مهدي كروبي رفع تبعيض را فرياد مي‌زد و چه در ماه‌هاي بعد كودتا هيچ دغدغه‌اي برايش بالاتر از اين نبود كه براي " انساني زندگي كردن " مبارزه كند.

پارسال كه براي شركت در كنكور دانشگاه آزاد ثبت نام كرد و علوم سياسي مركز را به عنوان انتخاب اول خود زد ، به يكي از دوستانش گفته بود : سياست هم براي تبعيض زدايي و دفاع از زن بودن لازم است ؛ اما افسوس كه نمي‌دانست دانشگاه آزاد مركز حياط خلوت محفل نشيناني است كه هيچ پنداري جز امتداد تقدير برده‌گونه انسان‌ها ندارند و قرارگاه ثارالله براي اين تقدير برده‌گونه حاضر است هزاران دانشجوي حتي بيگانه با سياست را نيز به مسلخ ببرد .
در ماه‌هاي  گذشته و پس از اينكه يكي از فعالين سابق تشكل دانشجويي " آسا " در دانشگاه آزاد تهران مركز بازداشت و پس از چهل روز آزاد شد ، نيروهاي امنيتي قرارگاه ثارالله سپاه با زير نظر گرفتن دوستان او ، تني چند از دانشجويان تهران مركز را كه پس از مراسم جشن تولد در مهر 88 راهي شهرهاي خارج از پايتخت شده بودند مورد تهديد و ارعاب قرار دادند و اولين گزينه آنها هم فرناز بود .
شايد اشتباه او اين بود كه قبل از وارد شدن به دانشگاه آزاد مركز نمي‌دانست جزم‌انديشي‌هاي مدعيان ولايت چه بر سر سميرا نصيري آورده است ؛ سميرايي كه تنها گناهش بي‌گناهي بود و در سردترين روزهاي زمستان 88 با تهديداتي از مسئولين امنيتي دانشكده علوم سياسي مبني بر تجاوز جنسي مجبور به ترك اين ديار شد و در فاصله يكسال بعد از ماجراي سميرا نصيري ، امروز فرناز كمالي در سيبل قرارگاه ثارالله قرار گرفته است .
آن طور كه مي‌شنويم در روزهاي بعد از بازداشت فرناز كمالي تني چند از دانشجويان ورودي 89 دانشكده علوم سياسي تهران مركز هم در رابطه با ارتباط‌‌‌‌شان با فرناز كمالي مورد بازجويي اعضاي بسيج اين دانشكده واقع شده‌اند و با توجه به نوع پرونده‌سازي اطلاعات سپاه پاسداران در حيطه دانشگاه آزاد تهران مركز ، فرمانده آنها خواسته است تا همه نوع اطلاعاتي را كه در بازجويي مي‌تواند پرونده و فشار بر فرناز را افزايش دهد گردآوري كنند . اما چه روان دژم‌اند اين حضرات ولايت‌مدار كه نمي‌توانند بفهمند آدم ربايي و پرونده سازي براي يك زن نوانديش و كسي كه دغدغه‌اش جز انسانيت نيست نشانه‌ايست بر اثبات حماقت آنها !
پي‌نوشت : با هم به انتظار آزادي فرناز كمالي مي‌نشينيم و برايش آرزوي سلامتي و آرامش داريم .


بیانیه اعتراضی دانشجویان دانشگاه علم و صنعت نسبت به حضور کواکبیان در این دانشگاه

جمعی از فعالان سیاسی و صنفی دانشگاه علم و صنعت ایران با انتشار بیانیه ای به حضور مصطفی کواکبیان در جلسه ای با موضوع "نقش رسانه ها در فتنه ۸۸" در این دانشگاه اعتراض کردند.
به گزارش دانشجو نیوز، قرار است جلسه ای به دعوت بسیج این دانشگاه با موضوع "نقش رسانه ها در فتنه ۸۸" و با حضور آقایان کواکبیان و صفارهرندی برگزار شود. جمعی از دانشجویان دانشگاه علم و صنعت در بیانیه خود و در اعتراض به حضور کواکبیان نوشته اند: "این رفتار عجیب از ایشان (کواکبیان) این شائبه را به ذهن متبادر می کند که وی نیز همچون سایر، به ظاهر، نمایندگان مردم تنها به دنبال نگه داشتن خود در قدرت هستند و فراموش کرده اند که خود قدرت را از مردم گرفته اند و انتظارات مردم از ایشان چیست. آیا بجاست تهدیداتی آن هم از سوی اشخاصی که خود دشمن مردم هستند و هیچ اعتقادی به رای مردم نداشته و جایگاهی جز تنفر در میان ندارند، همچون احمد جنتی، این چنین بند را واداده و به نطق های آن چنانی در صحن مجلس برای شاد کردن دل دشمنان مردم و راضی نگه داشتن حکومت پوشالین و شخص خامنه ای بپردازند؟"

متن کامل این بیانیه به شرح زیر است:

با توجه به اعلامیه های نصب شده در دانشگاه علم و صنعت، جلسه ای با موضوع "نقش رسانه ها در فتنه ۸۸ " با حضور آقایان کواکبیان و صفارهرندی به دعوت بسیج این دانشگاه برگزار خواهد شد.
آنچه در این بین جای سوال و تعجب دارد، با توجه به سابقه ای که مسئولان دانشگاه در این زمینه از خود نشان داده اند، تایید شدن آقای کواکبیان برای حضور در دانشگاه است. مدت زیادی از عدم تایید حضور افراد مختلفی از طیف اصلاح طلبان نظیر عباس عبدی در دانشگاه نمی گذرد. حال باید دید به راستی چه شده است که حضور مصطفی کواکبیان در دانشگاهی که کاملا تحت نظر و اراده ی اقتدارگرایان و سرکوبگران وابسته به حکومت اداره می شود، مجاز شده است؟
اما سوال بزرگتر و مبهم تر آنجاست که آقای کواکبیان تن به حضور جلسه ای با چنین عنوان داده اند. مگر نه این که ایشان جزو طیف اقلیت مجلس هستند و تنها امید مردمی اند که به اصول دوم خرداد و اصلاح طلبی پایبندند و آن را در اعتراضات پس از انتخابات پیگیری می کردند؟ چگونه مجاب شده اند در جلسه ای که از اعتراضات مدنی مردم نسبت به کودتای ۸۸ با نام فتنه ۸۸ یاد شده است حاضر شوند تا با کمک ایشان به بررسی این موضوع پرداخته شود؟
این رفتار عجیب از ایشان این شائبه را به ذهن متبادر می کند که وی نیز همچون سایر، به ظاهر، نمایندگان مردم تنها به دنبال نگه داشتن خود در قدرت هستند و فراموش کرده اند که خود قدرت را از مردم گرفته اند و انتظارات مردم از ایشان چیست. آیا بجاست تهدیداتی آن هم از سوی اشخاصی که خود دشمن مردم هستند و هیچ اعتقادی به رای مردم نداشته و جایگاهی جز تنفر در میان ندارند، همچون احمد جنتی، این چنین بند را واداده و به نطق های آن چنانی در صحن مجلس برای شاد کردن دل دشمنان مردم و راضی نگه داشتن حکومت پوشالین و شخص خامنه ای بپردازند ؟
آیا در بیست و پنجم بهمن چکمه پوشان و مزدوران حکومتی سلاح های خود را کنار گذاشته بودند و از ضرب و شتم و کشتن مردم دست برداشته بودند که شخص کواکبیان پس از این حادثه به خوش خدمتی برای آنان روی آورده است ؟ آیا جز این بوده است که این بار وقاحت را به حدی رسانده اند که حتی به جنازه شهیدان نیز رحم نکرده و آن را نیز مصادره کرده اند ؟
ما به عنوان جمعی از فعالان سیاسی و صنفی دانشگاه علم و صنعت چنین رفتار دور از انتظار و توهین آمیزی را از سوی نماینده مردم، آقای کواکبیان که باید حامی مردم باشد نه یاری رسان قاتلان آنان، به شدت محکوم نموده و به ایشان متذکر می شویم تا دیر نشده است به آرمان ها و خواسته های مردم رجوع کنند و بیش از این کارنامه سیاسی خود را سیاه نکنند.



رمضان زاده، سخنگوی دولت اصلاحات به زندان اوین بازگردانده شد
   جرس: 
عبدالله رمضان زاده، قائم مقام جبهه مشارکت و سخنگوی دولت محمد خاتمی، روز شنبه هفتم اسفند ماه ٨٩ به زندان اوین بازگردانده شد.
  به گزارش منابع خبری جرس، صبح شنبه عبدالله رمضان زاده مجددا به اوین فراخوانده شد و دو تن از برادران عبدالله رمضان زاده که برای مشایعت همراهش بودند، مقابل درب زندان ابتدا به سختی و با ضربات خشن مشت ولگد ، باتوم مورد ضرب و شتم قرار گرفتند و سپس هر دو برادر وی نیز دستگیر شدند .
بنا به گزارش فوق، طی هفته گذشته بارها بازجویان رمضان زاده از او درخواست کرده بودند تا با انتشار اطلاعیه ای، نسبت به اطلاعیه های اخیر جبهه مشارکت و همچنین «شورای هماهنگی اصلاح طلبان کُرد» واکنش نشان دهد و ضمن تکذیب این اطلاعیه ها – که در حمایت از تجمعات خیابانی صادر شده بود- تاکید کند که این اطلاعیه ها ساختگی است. و در آخرین بازجویی نیز، به رمضان زاده ابلاغ شده بود بین بازگشت به زندان و تکذیب اطلاعیه ها یکی را انتخاب کند ، که عبدالله رمضان زاده با پافشاری بر مواضع خود، امروز رهسپار زندان شد.
از صبح امروز خبری از رمضان زاده و دو برادر دستگیر شده او منتشر نشده است.
در همین رابطه محمد رضا خاتمی نوشت: به او گفته بودند یا باید مصاحبه کنی و بیانیه بدهی در محکومیت ٢۵ بهمن و علیه جبهه مشارکت و یا به زندان برگردی و او همان کاری کرد که یک غیور می کند و به رسم معهود همه آزادمردان تن را به زندان جور سپرد اما آزادگی و مردانگی خود را نفروخت. اما درسوی دیگر در چند روز گذشته شاهد صفی از مرد نمایان بودیم که برای حفظ قدرت و متاع دنیا حاضر شدند حقیقت را لگد مال کنند، شرافت را بفروشند و ابروی خود را پیش ملت از دست بدهند شاید که محبوب قدرت بمانند و لذا چه بسا بر خلاف اعتقادات خود بر مظلو مان تاختند وهیزم آتش ظلم شدند.اینها همان هایی بودند که سالها می گفتند "ان الحیاة عقیدة و جهاد" اینها کجا و عبدالله رمضان زاده ها کجا؟

گفتنی است عبدالله رمضان زاده عصر روز ۲۳ خرداد ٨٨ پس از جلسه اضطراری حزب مشارکت در مورد نتایج انتخابات ریاست جمهوری در مسیر منزل به همراه فرزندش، توسط عده‌ای لباس شخصی متوقف و با ضرب و شتم بازداشت شد.
رمضان زاده از ۲۳ خرداد در بازداشتگاه ۲ الف زندان اوین تا یکصد و دهمین روز بعد از دستگیری در سلول انفرادی بازداشت بوده و تحت بازجویی‌های سنگین قرار گرفت و به مدت قریب به سه ماه به هیچ یک از اعضای خانواده رمضان زاده و همچنین وکلای وی اجازه ملاقات با وی را نداده‌ بودند. وی یک مصاحبه پس از دستگیری، ضمن بیان نحوه دستگیری خود و مضروب شدن توسط ماموران، تاکید کرد علی رغم فشار بازجویان برای انجام مصاحبه و اعتراف علیه دیگران، حاضر به انجام مصاحبه نشده‌ است.
این استاد دانشگاه تهران، در دادگاه انقلاب و سپس تجدیدنظر، به ۶ سال حبس محکوم شده بود.
 




 جرس:
کیوان صمیمی، روزنامه نگار زندانی مدتهاست که بدون مرخصی و ملاقات حضوری در زندان رجایی شهر نگهداری می شود.


به گزارش کلمه، این روزنامه نگار و فعال حقوق بشر چند ماه پیش از زندان اوین به زندان رجایی شهر منتقل شد .
خانواده صمیمی تاکنون چندین بار برای وی درخواست مرخصی کرده، اما ماموران وزارت اطلاعات با آن مخالفت کردند، آنها همچنین با ملاقات حضوری این روزنامه نگار نیز مخالفند .این در حالی است که بر اساس آیین نامه سازمان زندان ها هر زندانی حداقل یکبار در ماه حق دارد با خانواده اش به صورت حضوری ملاقات کند اما این حق اکنون از بسیاری از زندانیان سیاسی از جمله صمیمی سلب شده است.
کیوان صمیمی بهبهانی ، مدیر مسئول ماهنامه توقیف‌شده نامه و کمیته پی‌گیری بازداشت‌های خودسرانه، از جمله فعالان سیاسی است که پس از اعتراضات مردم به نتایج انتخابات ریاست جمهوری دهم بازداشت شد .
وی تنها یک روز پس انتخابات دستگیر و با اتهاماتی همچون زیر سوال بردن سلامت انتخابات و شرکت درتجمعات به شش سال زندان محکوم شد، صمیمی ۶۵ ساله سابقه چهار سال زندان در دوره حکومت شاه را نیز دارد و فقط یک بار آن هم در نوروز سال گذشته چند روزی به مرخصی آمد .
وی هم اکنون به همراه جمعی دیگر از زندانیان سیاسی حوادث پس از انتخابات از جمله احمد زید آبادی، مسعود باستانی، عیسی سحر خیز و …در زندان رجایی شهر به سر می برد، این زندانیان از حق تماس تلفنی با خانواده هایشان هم محرومند .



گزارش شاهدان عینی از تخلیه منزل کروبی و انتقال به محل نامعلوم
جرس:
بنا به گزارش منابع جرس، از شامگاه جمعه (ششم اسفندماه) مقامات امنیتی جمهوری اسلامی، مهدی کروبی و همسرش را از منزلشان خارج کرده و به محل نامعلومی انتقال داده اند و از سرنوشت آنها نیز خبری در دست نمی باشد.
  به گزارش منابع خبری جرس، یکی از شاهدان عینی با مراجعۀ  به کوچه ای که منزل مهدی کروبی در آن است، متوجه شد که نه تنها چراغ های منزلشان بطور کل خاموش بوده و اثری از حضور فرد یا افرادی در آن نمی باشد، بلکه از استقرار خودروهای نیروی انتظامی و همچنین لباس شخصی های پرسه زننده نیز خبری نیست و کوچه و محله از آنان – همراه با عدم حضور کروبی ها- تخلیه شده است.
منابع خبری شامگاه دیروز از انتقال آنها به یک «خانه امن» در اطراف شهر تهران خبر داده بودند، که صحت این خبر هنوز مشخص نشده است.
 همزمان از میرحسین موسوی و زهرا رهنورد نیز، روزهاست نه خبری در دسترس است و نه از وضعیت سلامتی آنان اطلاعاتی کسب شده است.
هنوز از وضعیت محل نگهداری و همچنین برخوردهای صورت گرفته با موسوی و همسرش، خبری منتشر نشده است و عدم تماس آنها با فرزندانشان و عدم ارتباط با جهان خارج، همچنان بر نگرانی ها افزوده است.


آنان که روزگاری تداعی رفتار شهدا بودند را چه شده است؟


نامه سرگشاده به سردار حاج علی فضلی

بسم رب الشهدا و الصدیقین
«الحمدلله الذی هدانا لهذا و ماکنا لنهتدی لولا ان هدانا الله »

ستایش خدای را که ما را براین مسیر راهنمایی کرد که اگر هدایت و لطف الهی نبود، ما بخود در این مسیر راه نمی یافتیم(اعراف /43)

جانشین محترم سازمان بسیج مستضعفین
سردار پاسدار حاج علی فضلی
با سلام

پیش از هر چیز لازم دانستم از آنجایی که در ایام عملیات پرافتخار والفجر 8 هستیم یاد و خاطره تمام فاتحان فاو ، علی الخصوص شهدای گمنام، شهدای غواص ،شهدایی که خط شکن شدند و پیکرهای مطهرشان را آب برد، شهدایی که آنطرف رودخانه جا ماندند، شهدایی که جا ماندند در جزیره ام الرصاص و کارخانه نمک ، پیکرهای مطهری که در جاده بصره فاو مفقود شدند و همه شهدایی که در طول 75 روز جهادِ بی توقع در این عملیات ، مردانه ایستادند و پس از آن دیگر حضور باصفایشان در بین نیروهای رزمنده حس نشد اما یاد و خاطره آنها همیشه در قلب ما زنده خواهد بود را گرامی بدارم.

این نامه ، نگاهیست انتقادی به بررسی عملکرد سپاه پاسداران و ارزیابی مواضع سراسر ایراد ِ اتخاذ شده از سوی این نهاد در ارتباط با اتفاقات اخیر کشور ، نگارنده اتخاذ این مواضع غلط و اشتباه که ضربه های جدی و جبران ناپذیری به سپاه زد و اعتماد مردم به این نهاد را به صفر رسانید و این مجموعه را در دید عموم جامعه از یک نهاد مردمی به یک سازمان مخوف حکومتی نبدیل نمود را متاثر از نفوذ برخی محفل های قدرت طلب و سود جو به سطوح کلان این مجموعه می داند و همینطور تحریف و تاویل بسیاری از آن اصولی که در گذشته برای سپاه پاسداران فصل الخطاب بوده است اما امروز به طور کامل عکس آنها رفتار میکند.

جدای از اینکه شما مخاطب اصلی این نامه هستید اما از تمام همکاران سابقم از نسل سوم سپاه گرفته تا فرماندهان این مجموعه دعوت می کنم چنانچه پاسخی شفاف به این ابهامات و اشکالات وارده دارند از هر طریقی می توانند اعلام نمایند ، این نامه را سرگشاده برای شما ارسال می کنم، تا مردم ایران نیز شاهد این ایرادات و مواضع اشتباه شما فرماندهان سپاه قرار گیرند و شاهد دادخواهی عضو سابقی از سپاه که خود روزگاری نه چندان دور در این نهاد مشغول به فعالیت بوده و معترف به ایرادات و اشکالات اساسی در این مجموعه است باشند.

اینجانب در راستای عمل به وظیفه شرعی خود که همانا امر به معروف و نهی از منکر می باشد و همینطور عمل به یک وظیفه اجتماعی از حیث احساس مسئولیت در برابر مشکلات،معضلات ،نارسایی ها ،ظلم ها و ستم هایی که عده ای فرصت طلب و سودجو بر جامعه مان اعمال میکنند و حرکت در مسیر برطرف کردن ریشه های این مشکلات، اقدام به نوشتن این نامه می نمایم امیدوارم در فضای خفقان فعلی که هر معترضی جایش در گوشه زندان است شما حداقل این حق را برای یک شهروند عادی جامعه ( نه صرفا عضو سابقی از سپاه ) قائل باشید که در راستای عمل به این وظایف بتواند شما را به عنوان یکی از فرماندهان با سابقه سپاه پاسداران،مجموعه ای که به گواه بسیاری از کارشناسان سیاسی و اجتماعی سرمنشا بسیاری از اختلافات و اعمال ظلم و ستم و ایجاد فضای سرکوب در جامعه شده است ، مورد خطاب قرار دهد و شما نیز این را وظیفه خود بدانید که به این ابهامات و ایرادات پاسخ بگویید.

فرماندهان سپاه به عنوان اصلی ترین نهاد نظامی،اطلاعاتی و امنیتی در کشور داعیه دار اجرای عدالت هستند و بی تردید باید به این مهم اشاره نمود که پاسخگوی بخشی از عدل است و همچنین بخشی از انصاف، شما کدام نوع پاسخگویی را بر خود مقدم می دانید؟ پاسخگویی به خدا ؟ پاسخگویی به مردم ؟ یا پاسخگویی به حکومت؟ یقینا بهتر از من می دانید حق الناس در ردیف حق الله قرار می گیرد در روایات متعددی اشاره به این مهم گردیده است حق الناس، چونان اخگرى سرخ و سوزان است كه بر دستان هركس قرار گيرد، تا مغز استخوان را مىسوزاند، اما گاه فاصله زمانى پايمال كردن حق ديگران تا درك اين سوزش، فاصله اى طولانى است متاسفانه امروز در جامعه ای زندگی می کنیم که هر روز شاهد پایمال شدن اولیه ترین حقوق انسانی در آن هستیم. اگر حقوق افراد در جامعه پايمال شود امنيت و ثبات جامعه و نيزآزادى و حرمت افراد از بين رفته و به تدريج هرج ومرج و تباهى و استبداد و خودكامگى حاكم مي گردد و جامعه به انحطاط كشانده مىشود.

خداوند در خصوص حق مردم سفارش های فراوانی نموده است و اگر شما در برابر این مردم پاسخ شفافی نداشته باشید آیا از پاسخ به خداوند میتوانید بگریزید؟امروز نوریزادها را به خاطر سوالاتشان و تنها سوالاتشان در زندان افکندند و از پاسخگویی به انتقاداتش گریختند و به جای پاسخ به سوال سعی در پاک کردن صورت مسئله دارند اما آیا فردا راهی برای فرار وجود دارد؟، شاید با بی اهمیت انگاشتن مطالبات این نامه که به جرأت می توانم بگویم مطالبه بخشی وسیعی از جامعه است از پاسخگویی بگریزید اما آیا از پاسخگویی به خداوند بزرگ می توان سرپیچی نمود؟هیهات! ولایمکن الفرار من حکومتک .

اما چرا مخاطب اصلی این نامه را شما قرار داده ام؟زیرا روزگاری شما را تداعی رفتار شهدا و رزمندگان می دانستم و هنوز حس می کنم بشود شما را متوجه مسیر ناصوابی که در آن قرار گرفته اید نمود.چون احساس میکنم اثرات همنشینی مستمر با شهدای عظیم الشانی چون شهید داوود آجرلو، ابراهیم کسائیان ، داوودحیدری ، علی رضا کیانپور ، سید حسین میررضی ، احمدرضا شاه نظر عراقی و هزاران تن دیگر که فرماندهیشان را در آن تاریخ پر افتخار بر عهده داشتید هنوز در روح شما وجود دارد. این را با شناختی که از شما دارم و دفعاتی که با شما از نزدیک روبرو شدم عمیقا درک کردم،شاید زمان خیلی مسائل را تغییر داده باشد اما با توجه به دلایل صدرالذکر وظیفه خود دانستم که نکاتی را برای شما بنویسم و خواستار رفع این ابهامات و پاسخ شفاف به آنها بشوم.

ایجاد آشوب و تخریب اموال عمومی از سوی نیروهای امنیتی

تمامی رسانه های خبری متفق القول در فضایی که دروغ نوعی هنر شده است و مسئولین نظام در دروغگویی والسابقون السابقون شده اند تصاویری را نشان دادند که در آن تصاویر بسیاری از اموال دولتی و شخصی مردم تخریب شده بود و این تصاویر را منتسب به معترضین نمودند جای هیچگونه تردیدی نیست که هر دستگاه امنیتی برای کنترل اوضاع و پیشگیری از دامنه دارتر شدن اعتراضات دست به مجموعه اقداماتی بزند، اما آیا تخریب اموال عمومی و بیت المال و اموال شخصی مردم از جمله شکستن شیشه خودروها،منازل،بانک ها و اقداماتی از این قبیل برای کنترل حادثه و نسبت دادن این قبیل اقدامات به معترضین و آشوب طلب جلوه دادن آنان در حکومت اسلامی توجیهی دارد؟ برای اثبات مدعایم دعوت میکنم این تصاویر را ببینید(1 ، 2 ، 3، 4 ، و ده ها تصویر دیگر ) .

مردمی که در روز 25 خرداد برای اعتراض به خیابان آمدند جز سکوت هیچ نکردند و دستگاه های امنیتی از هراس حضور میلیونی معترضان و ترس از دامنه دارتر شدن آن با دستور به نیروهای زیر مجموعه خود و شکستن شیشه های خودروهای شخصی و منازل و تخریب اموال عمومی سعی در ایجاد فضای آشوب و به نوعی هل دادن معترضین به این فضا را داشتند . آقای سردار فضلی شما در آن زمان فرمانده سپاه سیدالشهدا تهران و به نوعی یکی از ستون های اصلی کنترل اعتراضات مردمی بودید، در صحبت های پس از آن روزها شما معترضین را آشوب طلب خواندید و تعبیر شهر آشوب زده را به کرّات به کار بردید، اما آیا امکان دارد که شما ندانید که نیروهای شما بودند که اولین بار فضای شهر را به آشوب کشیدند و اسناد انکار ناپذیری این ادعا را ثابت می کند. آیا شما از آنچه نیروهایتان در سطح شهر انجام دادند بی خبر بودید؟ آیا اگر دیگر نیروها مانند نیروهای انتظامی و اطلاعاتی این فضا را ایجاد کردند شما توان اعتراض به آنان را نداشتید؟ اگر اتفاقی از پس عملکرد نیروهای شما از سوی معترضین افتاد مسبب و باعثش نیروهای شما بودند نیروهای امنیتی و انتظامی باعث تحریک معترضین جوان و نوجوانی شدند که به گواه تمام دوربین های خبری دنیا برای اولین حضور خیابانی خود چسب بر دهان خود زده بودند و اقدام به راهپیمایی سکوت نمودند.شما در مقابل این مردم و خداوند به واسطه این اقدامات نیروهای زیر مجموعه تان مسئول هستید و باید پاسخگو باشید.

شما در حال حاضر جانشین سازمان بسیج مستضعفین هستید مدت هاست که نیروهای زیر مجموعه شما به نام بسیج و با وجهه بسیجی سر و ته محل سکونت شیخ مهدی کروبی را می بندند و با قطع کردن برق و خطوط تلفن ، خانه وی را به سنگ می بندند و الفاظ رکیکی به کار میبرند همسایگان وی بارها از این مزاحمت ها شکایت نموده اند این شکایت را به کجا باید ببرند آیا این نیروها آشوب طلب نیستند؟ آیا نباید با آنها برخورد شود؟ شما هزاران بسیجی در زمان جنگ پرورش دادید و به میدان نبرد فرستادید و فرماندهیشان کردید کدام یک در سخت ترین شرایط لفظ ناپسندی از دهانش خارج شد؟ آیا اینها نیروهای شما نیستند؟اگر پاسخ منفیست پس نیروهای کجایند؟ نیروهای کجا هستند که برای یک زن (دختر آقای هاشمی) مزاحمت ایجاد می کنند و با شوکر به جان آنها می افتند؟ فرماندهانی چون شهید احمد کاظمی که در بدو ورود به نيروي هوايي یکی از اولین اقداماتش جمع آوری برجك‌هاي نگهباني مشرف به منازل مردم بود که استفاده امنیتی قابل ملاحظه ای هم نداشتند به این دلیل که مزاحمتی برای مردم ایجاد نکند و می گفت ما نباید هیچ گونه مزاحمتی را برای مردم فراهم سازیم اگرامروز بودند نیز مانند شما سکوت پیشه می کردند؟ آیا شما توان اعتراض به این وضعیت را ندارید یا اساسا از این وضعیت خرسندید؟ بارها فرماندهان بسیج، مسئولین دستگاه های امنیتی و انتظامی هر گونه وابستگی نیروهای آشوب طلب به خودشان را تکذیب کرده اند اینها چه کسانی هستند که در روز روشن شهر را به آشوب می کشند،فحاشی میکنند برای جماعتی وحشت ایجاد می کنند و باعث نارضایتیشان می شوند و نیروی انتظامی فقط نظارت میکند و شما نیز به عنوان فرماندهان عالیرتبه سپاه(مقام ذی صلاح امنیتی کشور) کلامی از دهانتان در اعتراض به این وضعیت خارج نمیشود؟ حمله به بیت امام خمینی از سوی بسیج در ماه محرم در هنگام روضه امام حسین (ع) با چوب و چماق چه توجیهی دارد؟ شما را چه شده است؟ (البته من به واسطه حضورم در سپاه و به خصوص نیروی مقاومت به خوبی میدانم که این نیروها سر در کجا دارند اما سکوت شما را درک نمی کنم)

آقای سردار فضلی به واقع تصور می کنید اعتراضات مردم ، آنهم نسل جوانی که از پشت همان پدرانی هستند که هشت سال در کنار شما با دست خالی در برابر چندین کشور دنیا ایستادند با توهین و اینگونه برچسب زدن ها چون آشوب طلب و فتنه گر و بی بصیرت خاموش می شود؟ شما با شهیدان بزرگواری چون شهید محمد ابراهیم همت،شهیدان باکری و شهدایی از این دست همسنگر بوده اید آیا روا داشتید که سالها پس از جنگ و شهادت این افراد، خانوادهای این سرداران همیشه پیروز توسط مشتی اوباش به نام بسیجی با باطوم به باد کتک گرفته شوند و کلامی از شما به نشانه اعتراض بلند نشود؟ آیا گمان میکنید با اقدامات رسانه های معلوم الحالی چون کیهان که منبع دامن زدن به فضای تهمت و دروغ و آشوب در کشور است با سببی و نسبی خواندن این خانواده ها و بی بصیرت خواندن خانواده سببی ریشه مشکلات رفع می گردد؟ آیا شما بی احترامی به خانواده معظم شهدا را تائید می کنید؟

نیروهای امنیتی با نسبت دادن بسیاری از کشته شدگان وقایع اخیر به نیروهای وابسته به بیگانه سعی در شانه خالی کردن از این گناه و معصیت بزرگ داشتند و در تمام اظهار نظر های رسمی از جمله خود شما اعلام گردید که نیروهای بسیج و سپاه به هیچ وجه از سلاح در کنترل اعتراضات خیاباتی استفاده ننمودند . تصاویر غیر قابل انکاری منتشر گردید که به خوبی نشان می داد نیروهای بسیج و سپاه مسلح به سلاح گرم هستند ، شاید بگویید در دفاع از خود مسلح شدند، آیا مردم معترض مسلح به سلاح گرم بودند که نیروهای بسیج و سپاه مسلح به خیابان آمدند اگر پاسخ آریست چرا تصویری از یک معترض مسلح به سلاح گرم تا به حال منتشر نگردیده است؟ آیا شما سیره امیرالمومنین علی (ع) را سرلوحه خود قرار داده اید یا اینکه برای حفظ حاکمیت هر نوع برخوردی را مجاز می دانید آیا غیر از این است که امیر مومنان علی "ع" در برخورد با مخالفان خود نیز تا حد امکان مدارا می کرد؟ ایشان فرموده اند به خدا قسم از رفتار عادلانه ... که خدا مرا بدان امر فرمود روی نمی گردانم ، آن حضرت در برخورد با خوارج نیز هرگز جانب مدارا را فرو نگذاشت و حلم و بردباری را به نهایت رساند. بارها هنگام ایراد خطبه و سخنرانی با سخنان اعتراض آمیز و توهین آمیز از این دست که (به حکمیت تن دادی و پستی را پذیرفتی - حکم جز خدا را نیست) رو به رو می گشت. اما پاسخ وی این بود که شما را از نماز گزاردن در مساجد باز نمی داریم - سهمیه بیت المالتان را قطع نمی کنیم و تا زمانی که دست به شمشیر نبرده اید با شما نمی جنگیم. گاه در حالی که مشغول نماز بود یکی از خوارج این آیه از قرآن را می خواند « به تو و به پیامبران پیش از تو وحی فرستادیم که اگر شرک ورزی اعمالت تباه خواهد شد» مقصود این بود که علی(ع) به دلیل پذیرش حکمیت کافر گردیده و از خواندن نماز بهره ای نمی برد." سپاهی که شما یکی از فرماندهان ارشدش هستید یک جوان و نواجوان مخالف را از تمام حقوق اولیه خود محروم می کند کدامیک از جوانانی که  برای اعتراض برای حقوق از دست رفته خود به خیابان ها آمدند سلاح به دست داشتند که شما اینگونه به مصافشان رفتید و مدت هاست تحت سخت ترین شرایط در زندان به سر می برند؟ آقای سردار فضلی! انصاف روا دارید.

تحریف و تاویل صحبت های بنیان گذار انقلاب

در جریان روایتی از عملیات کربلای چهار اوج ارادت خود را به آرمانهای انقلاب تشریح کرده اید اما سوال اینجاست چه شده است که صحبت های بنیان گذار انقلاب برایتان اینقدر کم اهمیت و بی اهمیت شده است؟ فرماندهان سپاه پاسداران که در هر جمله خود اشاره به جمله های ایشان دارند چه شده است که اینگونه همه این صحبت ها را زیر پا گذاشته اند و امروز آنها را تفسیر به مطلوب می کنند؟ برای نمونه به چند مورد اشاره می نمایم:

این عین صحبت های نقل شده از سوی بنیان گذار انقلاب است « من عرض می کنم به همه این قوا و به فرماندهان این قوا که این افراد در هیچیک از احزاب سیاسی، در هیچیک از گروه ها وارد نشوند. اگر ارتش یا سپاه پاسدار یا سایر قوای مسلحه در حزب وارد بشود، آن روز باید فاتحه آن ارتش را خواند. در حزب وارد نشوید، در گروه ها وارد نشوید اصلا . تکلیف الهی - شرعی همه شما این است که یا بروید حزب یا بیایید ارتش باشید» «...و کسانی که در رأس سپاه پاسداران هستند موظف هستند که ارتش را و سپاه را و سایر قوای مسلح را از احزاب کنار بزنند و اگر کسی در حزب هست، باید او را از ارتش بگویند یا در آنجا یا در اینجا و همین طور سپاه پاسداران و همین طور سایر قوای مسلح باید وارد در جهات سیاسی نشوند تا انسجام پیدا بشود. اگر وارد بشوید، بالا خره به هم خواهید زد خودتان را و بالا خره در مقابل هم خواهید ایستاد و نظام را به هم خواهید زد...»

«...برای سپاهی ها جایز نیست که وارد بشوند به دسته بندی و آن طرفدار آن یکی، آن یکی طرفدار آن یکی. به شما چه ربط دارد که در مجلس چه می گذرد؟ در امر انتخابات باز هم به من اطلا ع دادند که بین سپاهی ها هم باز صحبت هست. خوب! انتخابات در محل خودش دارد می شود، جریانی دارد، به سپاه چه کار دارد که آنها هم اختلا ف پیدا کنند؟ برای سپاه جایز نیست این. برای ارتش جایز نیست این. سپاهی را از آن تعهدی که دارد، از آن مطلبی که به عهده اوست باز می دارد و همین طور ارتش را. و ما در گفتارمان، در کردارمان که در محضر خدای تبارک و تعالی واقع است، باید فکر بکنیم...»

یا ایشان در زمان تشکیل وزارت سپاه اینچین عنوان نمودند «... باید سعی کنید جهات سیاسی در سپاه وارد نشود، که اگر افکار سیاسی وارد سپاه شود جهات نظامی آن از بین می رود. همیشه به سپاه سفارش کنید که آنان خودشان را یک جنگنده خدمتگزار مردم بدانند» از این دست جملات بسیار زیاد بود لذا برای جلوگیری از اطالۀ کلام به همین ها بسنده نمودم اما چه شده است که امروز شاهد اینگونه اظهارات از سوی فرماندهان سپاه هستیم ، سردار همدانی در مصاحبه ای اظهار نمود " این برداشت غلط و اشتباهی است كه فكر می‌كنند بسیجی‌ها نباید وارد عرصه‌های سیاسی شوند" و گفته اند " اینکه می گویند سپاه سیاسی شده درست نیست. اصلا سپاه از روز اول که تشکیل شد، سیاسی بوده است. سپاه اگر وارد عرصه سیاسی نشود اصلا سپاه نیست. " آیا شما نیز با این اظهارات موافقید؟ خطاب من همانگونه که در صدر نامه عرض کردم تمام نیروهای سپاه و فرماندهان این نهاد است نه تنها شما اما به واسطه همان مسائلی که در خلال نوشتار بدان اشاره نمودم از شما توقعی صد چندان برای پاسخگویی دارم.

از آنجایی که این نوشتار می تواند بسیار طولانی تر از این گردد و مسائلی چون چرایی تغییرات سپاه پیش از انتخابات ، نفوذ افرادی از چندین محفل از جمله نزدیکان به آیت الله مصباح که دارای آن تفکرات فوق رادیکال و مسموم هستند به راس این مجموعه ، حضور بازجویان قتل های زنجیره ای با آن افتضاحاتی که در کارنامه خود دارند در سازمان اطلاعات سپاه،عدم پاسخگویی مفسدان اقتصادی در راس دولتی که شما تمام قد در دفاع از آنان ایستاده اید به قانون و فساد ها و ریخت و پاش های گسترده در میان همین افراد و مواردی از این دست و سکوت شما در برابر آنها وجود دارد که این نامه را می تواند تبدیل به کتاب کند اما امید دارم تنها به موارد اشاره شده پاسخ دهید و اگر توفیقی حاصل شد در نوشتارهای بعدی به صورت گسترده تر به آن موراد نیز خواهم پرداخت.

در پایان از خداوند بزرگ آرزو می کنم در مسیری قرار بگیرید که فردای قیامت در برابر رفقای شهیدتان سرافکنده نباشید و رضایت خداوند متعال که در گرو رضایت خلقش است مشمول شما گردد .

وَ هُوَ الَّذِى يَقْبَلُ التَّوْبَةَ عَنْ عِبَادِهِ وَ يَعْفُواْ عَنِ السَّيَِّاتِ وَ يَعْلَمُ مَا تَفْعَلُون

احسان سلطانی
6 اسفند 1389




از گوشه گیری و ستیزه خویی با همسایگان است که این سخن ورد زبان عالم وعامی شده "هنر نزد ایرانیان است وبس".

سوالی این روزها ذهن بسیاری را به خود مشغول داشته .که انقلاب ایران حد اقل یکی از سه انقلاب بزرگ تاریخ و مسلما مردمی ترین و توده ای ترین انقلاب بود . جنبش سبز نیز  برای نخستین بار شیوه استفاده از وسایل الکترونیکی برای بسیج مردم را به جهان ارایه کرد . هردوی این رویدادها پوشش خبری استثنایی در جهان گرفتند . از آن سوی آنچه در تونس و سپس در مصر اتفاق افتاد تنها انفجار خشم انباشته فاقد تفکر منسجم ورهبری سیاسی و برنامه حداقلی بود.اما چرا همین خیزش ساده و شاید بتوان گفت کور چنین موج عظیمی را در منطقه ایجاد کرد وآتش آن هر روز گسترده تر و دیکتاتور سوزتر میشود. اما نه انقلاب ایران و نه جنبش سبز با تمام مزایا و قدرتشان منجر به خیزش مردمی و تحول سیاسی در هیچ کشوری نشدند، هرچند این به آن معنی نیست که بر ذهنیت مردم منطقه و حتی جهان تاثیر نگذاشته است. همه میدانند راه بسیاری است میان تاثیر تا ایجاد حرکت .
کوشش من آنست که که طی سه نوشته به شرح زیر، برای این سوال اساسی پاسخی بیابم :

- ابران کشوری گوشه گیر یا ایزوله در منطقه
-چرا انقلاب ایران اسلامی شد 
- دور نگری رهبریت

ایران کشوری گوشه گیر و ایزوله در منطقه

هر کشوری خود را متعلق به یک حوزه تمدنی میداند وبر آن است که در آن حوزه با همسایگان خود مشترکات تاریخی و فرهنگی دارد از جمله اروپائیان، آفریقائیان ،اعراب ،حوزه تمدن هندی یا چینی .بهمین سبب هم در میان این کشورها انواع و اقسام اتحادیه ها شکل گرفته و تحول در هر یک از کشورهای این مجموعه به سرعت سبب دگرگونی در دیگر اعضای آن مجموعه میشود اما ایرانیان خود را جدا از همسایگان خود میدانند. از جمله رابطه ما با اعراب خصمانه است و برآنیم که ما آریایی هستیم و آنان از نژاد سامی . وهیچگاه حمله اعراب به امپراطوری ایران را بر اعراب نبخشیده ایم حتی آگر بخش اصلی آنچه اعراب میخوانیم خود پس از اسلام و پذیرش به اجبار زبان عربی عرب شده باشند از جمله مصر و سوریه واینکه عراق بخشی از امپراتوری ایران بوده و بغداد ادامه همان تیسفونی باشد که پایتخت ساسانیان بوده است .

.این قهر و احساس بیگانگی از زمان شیعه شدن ما در حکومت صفویه چنان جا افتاد که روحانیت هم بر همین مبنا رابطه خصمانه با اعراب دارد و با آنکه همیشه نجف بزرگترین حوزه علمیه شیعیان بوده و مراجع تقلید بزرگ ما در آنجا بوده اند، وتقریبا همه هم ایرانی بودند، اما متدینین ما اعراب سنی مذهب را چون سعودیها قاتلین امامان خود میدانند ودر تعزیه ها عرب ها به صورت موجودات وحشی و خونخوار نشان داده میشوند . لذا با آنکه بسیاری از نوشته های روحانیون ما به عربی است اما در دیدار یاسر عرفات و دیگر شخصیت های عرب در روزهای اول انقلاب همه جا علما نیاز به مترجم داشتندو آقای خمینی در طول سالها ی طولانی تبعیدش در عراق با علما و مردم عراق تماسی نداشت .

. تا پیش از صفویه شیعیان مثل دیگر مذاهب اسلامی در کنار سنیان میزیستند، با اختلاف با یکدیگر نه نفرت عمیق ودشمنی بسیار. از این روی تا به امروز بحث است که آیا برای مثال سعدی، حافظ یا فردوسی شیعه بوده اند یا سنی و چه بسیار علمای به نام شیعه چون خواجه نصیرالدین طوسی یا علامه حلی در خدمت پادشاهان سنی مذهب بوده اند. امادولت صفویه بنا به مصالح سیاسی شیعه را ایدئولوژی حکومت خود کرد واز این روی تبلیغات وسیعی را علیه سنیان به راه انداخت. از نوشته های علمای شیعی در خدمت دربار چون علامه مجلسی تا قلندران کشکول به دست خوش آواز دوره گرد. پس از آن هم این حمله به سنیان از سوی روحانیت و حکومت چنان در حد وسیعی تبلیغ شد که نفرت از آنها در طی قرون در فرهنگ ما نهادینه شد وبدینسان ایران شیعی مذهب سنی ستیز از حوزه تمدن اسلامی بیرون رفت همان بلایی که محمد علی جناح با جدا شدن از هند بر سر پاکستان وبنگلادش آورد. این سنی ستیزی چنان در فرهنگ ما نهادینه شده که در این سالها که ایران ادعای رهبری جهان اسلام را دارد حاکمان مانع ساختن مسجد برای اهل تسنن میشوند و از نماز جمعه آنها ممانعت میکنند.

اگربدگویی از اعراب به عنوان سنیان غاصب حق اهل بیت نزد دینداران و روحانیون مارایج است نزد متجددین ودانشگاهیان ما ، با باور به برتری نژادآریایی این دشمنی ، دهها بار بیشتر است. واین زاده حکومت پهلوی است حکومت پهلوی بر آن شد که ایران باستان را بجای اسلام مشخصه اصلی هویت ما کند .این بار دستگاه تبلیغاتی حکومتی با علم کردن برتری نژاد ایرانی بر طبل نفرت از اعراب چنان کوبید که گویی همه مفاخر فرهنگی ما از جمله فردوسی ضد عرب و به نوعی ضد دین تحمیلی اعراب بر ما بودند(1) واین بار سنی ستیزی رنگ عرب ستیزی گرفت کارهای صادق هدایت و کسروی این نفرت از اعراب را به خوبی نشان میدهند .

با اوج گرفتن جنایات و سرکوبهای جمهوری اسلامی این بار نفرت از روحانیون و حکومت اسلامیشان سبب شد که اسلام بشود دین اعراب وروحانیون هم بشوندعرب ولذا حکومت جمهوری اسلامی بشود حکومت اعراب بر ایران وخشم بر روحانیت حاکم بر نفرت از اعراب چنان بیفزاید که با آن که از دیر باز همه نیروهای سیاسی ما با هر خط سیاسی با مبارزات مردم فلسطین همدردی داشتند، شعارهایی چنین سر داده شود "نه عزه نه لبنان جانم فدای ایران" . این گونه شعار ها وتبلیغات سراپا غلط و بی پایه به کمک تلویزیون های خارج از کشور فراگیر شد ، و به دلیل آن سوابق تاریخی که گفته شد، این کج فهمی ها سبب چنان نفرت و حس تحقیری در ما نسبت به همسایگان عربمان شده که حتی مصری ها هم از آن مستثنی نیستند. مصری هایی که به دلیل زبانشان مشهور به عرب بودن هستند، و با آنکه مصرتنها کشوری بود در دنیا که محمد رضا شاه آواره بی پناه را پناه داد . این نمک نشناسی ما چنان است که حتی سلطنت طلبان رغبتی به دیدن آرامگاه محمد رضا شاه در یک کشور عربی ندارند. در حالیکه اگر مزار او در یک کشور اروپایی یا آمریکای جنوبی یا شمالی و حتی در پاکستان یا ترکیه بود بسیاری از آنان به دیدار آن میرفتند بویژه در این سالها که نوستالژی دوران حکومت پهلوی ها بالا گرفته است.

ما با اعراب نیست که احساس بیگانگی داریم بلکه با افغان ها و تاجیک ها وازبکها ی همزبان وترکمن ها هم چنینیم و خاطرات ما از آنان غارتگری است . و با آنکه بیشتر افتخارات فرهنگی ما متعلق به بخارا ،سمرقند، بلخ ، هرات ودیگر شهرهایی که جزو کشور افغانستان و تاجیکستان و ازبکستان است می باشد اما چنا ن از بالا به مردم این کشورهای همزبان وهم فرهنگمان نگاه میکنیم که گویی آنان بزرگان ما را از ما میخواهند بدزدند . آخر مگر میشود این بزرگان نه به ملت برتر ایرانی که به این اقوام فرودست وکم فرهنگی که محمود واشرف افغان وتیمور لنگ از آنان است تعلق داشته باشند.این خود محوری و بیگانگی نسبت به این همسایگان ما چنان است که حتی بیشتر تحصیلکردگان ما نمیدانند که کدامین این ملت ها فارس زبان هستند واگر بر اثر تصادف با خبر میشویم که در یکی از این کشورها یکی از بزرگانی را که جزو مفاخر فرهنگی خودمان میدانیم تجلیل کرده اند و مجسمه بزرگانی چون نظامی، فردوسی، مولانا جلال الدین، رودکی را در میادین شهر های خود بر پا کرده اند بر خود می بالیم که این فرهنگ برتر و نابغه پرور ما است که آنان را به تحسین واداشته است (2)

نگاه ما به مردم پاکستان و هندوستان هم بهتر از این نیست ولذا علاقه چندانی هم به وقایع آن کشورها نداریم . عموم ما، حتی مردم کوچه وبازار مان، از آمریکا واروپا و حتی از کشورهای کوچکی که با ما رابطه هم نداشته اند چون سویس وبلژیک بیشترمیدانند تااز هند و پاکستان . زیرا ما خود رابیشترهمردیف کشورهای غربی میدانیم تا کشورهای عقب مانده ای چون پاکستان وهندوستان و بنگلا دش . اگر هم مطالبی پراکنده ای راجع به اینان میدانیم از منابع کشورهای غربی است.و اگر کار یک نویسنده هندی به فارسی ترجمه میشود نویسنده هندی انگلیسی شده، یعنی سلمان رشدی است، جالب آنکه ما در حالیکه از صبح تاشام ازجنایات اعراب در چهارده قرن پیش میگوییم هیچ احساس شرمی از جنایاتی که در هند کرده ایم ،آنهم نه یکبار که بارها، نداریم .وبا آنکه وامدار فرهنگ با شکوه هند(شامل پاکستان و بنگلادش)، که یکی از پربارترین فرهنگ های جهان است ،هستیم اما با تحقیر در آنان می نگریم . لذا چه کمیاب اند امثال متفکر بزرگ داریوش شایگان وپیگیر راه او رامین جهانبگلو ویا و مرحوم دکتر محمود تفضلی که همان محدود دانسته امان از فرهنگ وتمدن هند ومبارزات سیاسی آنان را وامدار آنان هستیم.

ترکها نیز مشمول همین حکم خود برتر بینی و خود محوری ما هستند واین آتش از زمان صفویه وستیز قدرت با همسایه قدرتمندمان دولت عثمانی شعله کشید ، و با طرح نژاد برتر آریایی در حکومت پهلوی افروخته تر شد تا بجایی که به غلط ترکان آناطولی را تورانیان دانستیم که یعنی ستیز ایرانی و ترک به پیش از دوران تاریخی و به زمان رستم وافراسیاب بر می گردد .این طرد و تحقیر چنان گسترده شد که از یک سده پیش دامن ایرانیان ترک زبان را هم گرفت. وستیز ورقابت ایران وعثمانی وتشدید آن با سیاست دولت مقتدر مرکزی آریایی کم کم تبدیل به ستیز ترک زبان وفارس زبان، حتی در داخل خاک ایران شد .

ترکمن و تاجیک وازبک نیز چنان از ذهن ما فارس ها ،که خود را ایرانیان اصیل میدانیم، بیرون هستند که کمتر ایرانی از رابطه جغرافیایی ما با آنان اطلاع درستی دارد. و صد البته که پیوستن شدن آنان به اتحاد جماهیر شوروی ،همان پیوند ضعیف را هم در دوران جنگ سرد چنان گسست ،که گویی آنان نه در همسایگی ما، که در گوشه دیگری از این کره خاکی زندگی می کنند .

کوتاه کلام آنکه ما خود را متعلق به گوشه ای از جهان که کشورمان در آن واقع شده است نمیدانیم، بلکه تصور میکنیم که در قاره اروپا هستیم یا باید باشیم ،جایی که حق ملت بزرگ و با هوش و لایق ایران است. بهمین سبب هم چندان علاقه ای به شناخت ،چه رسد به رابطه تنگاتنگ، با کشورهای همسایه امان نداریم. از جمله یکی از اساسی ترین سوالات ما ،که فکر عموم روشنفکران ما را به خود مشغول داشته است، مسئله سکولاریزم ،بویژه مورد سیاسی آن یعنی جدایی دین و حکومت است .من سالها ست در مجامع مختلف روشنفکرانمان مطرح کرده ام که چون هر ملتی با این مسئله نا گزیر است که از زاویه فرهنگی خود مواجه شود پس برای ما بیشتر از آنکه بدانیم کشورهای غربی مسیحی چگونه به این سوال پاسخ گفته اند مفید و یاری بخش خواهد بوداگر بدانیم کشورهای مسلمان و همسایگان ما چگونه با آن برخورد کرده اند . اما تجربه نشان داده که بیشتر روشنفکران مخاطب، این خواسته را بی معنی دانسته وبر آن بودند که چرخ را که هر بار که از نواختراع نمیکنند غرب همه این راهها را رفته ودر موردش هم بسیار نوشته است ،کافیست آنها را بیاموزیم . ودر این مورد فرق زیادی میان روشنفکران عرفی با روشنفکران دینیمان ندیدم .شاهد این مدعی پژوهش هایی است که در این زمینه شده است. همین تجربه را هم با موضوع برخورد سنت و مدرنیته داشتم .

بدینسان ما در منطقه ایزوله و جدا از همسایگانمان شدیم نه به دلیل مذهب شیعه که توسط صفویان، در اصل سنی،به زوردین رسمی کشورمان شده بود، ونه به دلیل تفاوت زبانمان با زبانهای ترکی و عربی.زیرا که زبان فارسی نه تنها زبان منطقه وسیعی شامل ایران و افغانستان وتاجیکستان وازبکستان هست که زبان دیوانی و ادبی امپراطوری عثمان و کشورهند پیش از تسلط انگلستان بود و نفوذ ادبی آن تا چین و بخش وسیعی ازآسیای میانه میرفت. ونه تنها حافظ فخر میکرد که از اشعارش در هند استقبال میشود که ابن بطوطه شرح میدهد که چگونه شاهد بوده که مطربان شعر سعدی را برای شاهزاده عاشق ویارش در بلم میخواندند .بلکه همان گونه که به اشارت آمد همه این جداییها در اثر سیاست های نامیمون حکومت هایمان در پنج قرن گذشته بود، که با ابزار کردن یک عامل فرهنگی به یاری تبلیغات حکومتی ایران را از همسایگان خود بیگانه و در هر دو حوزه تمدن اسلامی و تمدن ایرانی گوشه گیر کردند.

از این گوشه گیری و ستیزه خویی با همسایگانمان است که این سخن ورد زبان عالم وعامی ما شده است "هنر نزد ایرانیان است وبس". بر بخش اول این ادعا که " هنر نزد ایرانیان است" ایرادی نیست،زیرا هر ملتی به فرهنگ خود می بالد چه رسد به ما که به حق می توانیم بر خود ببالیم که تمدن ایرانی یکی از کهن ترین و بلکه بر دوامترین تمدنهای جهان است و سهم بزرگی دررشد فرهنگ بشری داشته است .اما آنچه آن را نادرست و بیمارگونه می کند واپسین بخش آن و کلمه "وبس" است .واین خود به روشنی بیانگر ادعای این بخش از این نوشتار است

در بخش دوم سخن بر سر آن خواهد بود که چرا انقلاب ایران ، در کشوری که از همه کشورهای اسلامی فرهنگ اسلامی ضعیف تری دارد،اسلامی شد.وچگونه بر پایی حکومت اسلامی به جدایی بیشترما از همسایگانمان انجامید .وچرا انقلاب (خیزش مردمی ) تونس ومصر چنان فراگیر شد ولی نه انقلاب اسلامی ایران دنباله روی یافت و نه جنبش سبزبا همه جاذبه خبری اش و حمایت وسیع غرب در نشرآن موجی را در منطقه ایجاد کرد.

------------------------------------
پانوشت
1- برای اصلاح کج فهمی ها درموردفردوسی وباورهای دینی ویاضدعربیش مراجعه کنیدبه مقاله "ایران،اسلامف وروشنفکرانعامی" نوشته دکترمحمودامیدسالاردرنشریه بخارا شماره 77و78 مهر-دی 1389
2- دکترچنگیزپهلوان بسیاردرمورداین بیگانگی ماازحوزه تمدن زبان فارسی نوشته است.ازجمله کتاب " فرهنگ شناسی" نشرقطره
3- برای درک درست ازسرزمین  توران مراجعه شود



جرس: مقام های جمهوری اسلامی طی هفته های اخیر حکومت های اقتدارگرای خاورمیانه را بابت مسایلی مورد سرزنش قرار داده اند که خود به انجام آن از سوی شهروندان ناراضی ایران متهم هستند.

 بسیاری از مقام های ارشد سیاسی،گروهی از مراجع و رسانه های حکومتی از دولت های منطقه خواسته اند که در مقابل جنبش های اعتراضی از خود خویشتنداری نشان دهند و سرکوب آنان را متوقف سازند.
تازه ترین اظهار نظر از این دست توسط "محمود احمدی نژاد" رییس دولت دهم ابراز شده است. او از عملکرد دولت لیبی در سرکوب معترضان ابراز حیرت کرده و گفته: "چگونه ممكن است حاكم یك كشور، مردم خود را به رگبار مسلسل، توپ و تانك ببندد و آنها را بكشد و بعد اعلام كند كه هركس حرفی بزند، او را خواهد كشت؟" این اظهارات از دید ناظران نشانه ای روشن از دو رویی جمهوری اسلامی است که علیرغم سرکوب شدید اعتراض های داخلی سعی دارد خود را مدافع جنبش های ضد دیکتاتوری در کشورهای منطقه معرفی کند.

حمایت به قصد جاه طلبی

انگیزه جمهوری اسلامی از در پیش گرفتن ژستی دموکراتیک و آزادی خوهانه در قبال تحولات کنونی منطقه تقریبا روشن است. مقام های تهران از کنار رفتن "زین العابدین بن علی" در تونس و "حسنی مبارک" در مصر خشنود هستند و اکنون نیز کنار رفتن معمر قذافی در لیبی را به نفع خود قلمداد می کنند. ناظران سیاسی معتقدند که ابراز خشنودی ایران نه به دلیل کنار رفتن حکومت هایی اقتدارگرا بلکه به این جهت است که بی ثباتی ناشی از تلاطم سیاسی در این کشورها فرصت را برای گسترش نفوذ جمهوری اسلامی فراهم خواهد کرد. مقام های ایرانی در کنار بهره برداری های سیاسی و امنیتی در صدد بهره برداری تبلیغی از این تحولات نیز هستند و به همین جهت با تقبیح رفتار حکومت های منطقه در سرکوب معترضان سعی دارند خود را مدافع حقوق شهروندی و طرفدار آزادی اعتراض معرفی کنند.

تبلیغات خیرخواهانه

نگاهی به موضع گیری های مقام های ایران طی هفته های اخیر تلاش آنها برای بهره برداری تبلیغی از تحولات اخیر خاورمیانه را به خوبی آشکار می کند. علاوه بر محمود احمدی نژاد که در موضع گیری اخیرش سرکوب معترضان لیبیایی توسط حکومت را تقبیح کرده و به سران منطقه گوشزد کرده که " مقاومت در برابر خواسته ملت‌ها نتیجه‌ای نخواهد داشت" گروهی از مراجع نزدیک به حکومت هم در بیانیه هایی خواهان پایان یافتن سرکوب معترضان بحرینی شده اند. برای نمونه "آیت الله مکارم شیرازی" در بیانیه ای به این مناسب، حوادث جاری در بحرین را دردناک دانسته و گفته "حاكمان ...در آنجا حمام خون به راه انداخته‌اند و شيعيان را كه هيچ گناهي جز درخواست احقاق حقوق از دست رفته خود ندارند ، به وحشيانه‌ترين وضعي به خاك و خون مي‌كشند." نظیر چنین موضع گیری هایی از سوی چهره های وابسته به جمهوری اسلامی در جریان مبارزات مردم مصر علیه حسنی مبارک هم به دفعات مشاهده شد،چنانکه "رامین مهمانپرست" سخنگوی وزارت امور خارجه در یک کنفرانس مطبوعاتی خواهان به رسمیت شناختن حق معترضان در بیان آزادانه مطالباتش توسط حکومت مبارک شد و از این که شهروندان معترض توسط رسانه های دولتی مصر به عنوان اغتشاشگر معرفی شده اند به شدت انتقاد کرد. "علی لاریجانی" رییس مجلس شورای اسلامی نیز در سخنانی نسبت به انسداد رسانه ای و ایجاد اختلال حکومت مصر در روند اطلاع رسانی از تحولات این کشور هشدار داد و گفت که " جوانان مصر آگاه هستند و با قطع اینترنت و شبکه ها دردی دوا نمی شود."

ادبیات سرکوب


موضع گیری به ظاهر مصلحانه جمهوری اسلامی در قبال تحولات منطقه بی باوری کامل شهروندان معترض ایرانی را در پی داشته است. مخالفان حکومت معتقدند که این ژست دموکراتیک چیزی جز نیرنگی تبلیغاتی نیست و نمی توان کوچکترین اعتنایی به آن داشت. رهبران جنبش سبز برای اثبات دورویی حکومت در جانبداری از جنبش های ضد دیکتاتوری خاورمیانه ماه گذشته از وزارت کشور خواستند که با راهپیمایی مسالمت آمیز سبزها در حمایت از مردم مصر و تونس موافقت کند. نتیجه تصمیم حکومت پیشاپیش معلوم بود. آنها نه تنها مجوز راهپیمایی را صادر نکردند بلکه با شدیدترین روشها دست به سرکوب معترضان در راهپیمایی 25 بهمن زدند و درست از همان روز رهبران جنبش را نیز در حصر کامل خانگی قرار دادند. خشونت کلامی چهره های حکومتی پس از این راهپیمایی به حدی افزایش یافت که گروهی از اعضای مجلس شورای اسلامی در صحن علنی شعار " مرگ بر موسوی و کروبی " سر دادند و خواهان اعدام رهبران جنبش سبز شدند. گروهی از لباس شخصی ها هم در تداوم مشی خشونت طلبی، تحصنی را در میدان ارک تهران ترتیب دادند و آدمک رهبران جنبش را اعدام کردند. این روند با کامل شدن حصر خانگی چهره های ارشد جنبش تداوم یافته و گزارشهای تازه درباره آرایش نظامی خیابانهای تهران نیز نشان از آمادگی حکومت برای دامن زدن به خشونت دارد.

خشونت در کلام و عمل

استفاده مقام های حکومت از واژگانی دارای بار معنایی خشونت آمیز و تهدید مکرر معترضان به اشد مجازات طی ماه های پس از انتخابات ریاست جمهوری به شکل محسوسی افزایش یافته است. خطبه آقای خامنه ای رهبر جمهوری اسلامی در نماز جمعه 29 خرداد سال پیش یکی از روشن ترین نمونه های ترویج خشونت حکومتی علیه معترضان محسوب می شود. او در آن خطبه، راهپیمایی مسالمت آمیز معترضان که بر اساس اصل 27 قانون اساسی باید از طرف حکومت به رسمیت شناخته شود را اردوکشی و زورآزمایی خیابانی خواند و گفت :" "اگر نخبگان سیاسی بخواهند قانون را زیر پا بگذارند، یا برای اصلاح ابرو، چشم را کور کنند، چه بخواهند و چه نخواهند مسئول خون ها و خشونت ها و هرج و مرج ها، آنهایند". فردای آن روز خیابان های تهران به صحنه خشونت بی حد و اندازه نیروهای امنیتی حکومتی علیه معترضان تبدیل شد و یکی از خون بارترین راهپیمایی های معترضان رقم خورد. هواداران جنبش سبز با مسوول دانستن رهبر ایران در شدت یافتن خشونت ها از خطبه 29 خرداد وی به عنوان " خطبه خون " یاد کردند و گفتند که او بدون هیچ قید و شرطی باید پاسخگوی خشونت ها علیه معترضان باشد.آهنگ سرکوب معترضان اما حتی پیش از این خطبه یعنی در واقع از شب انتخابات ریاست جمهوری نواخته شده بود و نهادهای نظامی و امنیتی زمینه استقرار فضای پادگانی یا به گفته برخی تحلیل گران " حکومت کودتا" را فراهم کرده بودند. محمود احمدی نژاد رییس دولت که احساس می کرد حکومت قادر به تثبیت وضع موجود است در سخنانی پس از اعلام نتیجه آرای ریاست جمهوری دست به تحقیر معترضان زد و آنها را خس و خاشاک هایی دانست که در رودخانه زلال ملت جایی ندارند. این سخنان کینه جویانه واکنشی غیرقابل منتظره را به همراه داشت و میلیونها هوادار جنبش سبز را واداشت تا با حضور در خیابانهای پایتخت بزرگترین راهپیمایی تاریخ معاصر ایران را رقم بزنند.

ادبیات سرکوب

ادبیات پرخاشگرانه ، عصبی و تهدید آمیز مقام های جمهوری اسلامی علیه معترضان نشانه ای واضح از ترس آنان تفسیر شده است. رهبران اقتداگرای منطقه نیز در واقع به دلیل ترس از دست دادن قدرت طی هفته های اخیر با ادبیاتی مشابه به شهروندان معترض در کشورشان حمله کرده اند. گاهی حتی واژه های به کار گرفته شده در زبان دیکتاتورهای عرب با آنچه بر زبان مقام های ایرانی جاری شده شباهت های معناداری را نشان می دهد که می توان ریشه های مشترک منطق دیکتاتوری را در آن یافت. برای نمونه معمر قذافی رییس جمهور مصر هفته گذشته مخالفان خود را حشراتی موذی خواند و سخن او شباهت بسیاری به اظهارات سه ماه پیش آقای خامنه ای داشت که معترضان را به میکروب تشبیه کرده بود. علاوه بر کاربرد واژگانی حاوی خشونت کلامی که مشی مشترک حاکمان اقتدار گرا را به نمایش می گذارد سیستم های حکومتی دیکتاتوری در زمینه اعمال خشونت های فیزیکی نیز رفتاری کاملا شبیه به هم را نشان می دهند. پدیده لباس شخصی ها که توسط حکومت برای مقابله با معترضان تغذیه مالی می شوند در همه دیکتاتوری های منطقه دیده می شود و تجربه نشان داده که سیستم های اقتداگرا هر گاه با بحران های شدید سیاسی روبرو هستند لباس شخصی ها را به میدان مبارزه با معترضان می فرستند تا علیرغم سلب مسوولیت از خود ضربه شستی به مخالفان نشان دهند و آنها را تا جای ممکن از ادامه اعتراض ها بازدارند.
تظاهرات سازماندهی شده نیز شیوه رایج دیگری است که حکومت های دیکتانوری خاورمیانه برای نمایش مشروعیت خود از آن بهره برداری می کنند. چنان که حسنی مبارک در میانه تظاهرات مخالفان، گروهی از نیروهای وابسته را برای اجرای یک نمایش تایید آمیز به خیابان فرستاد، معمر قذافی هفته گذشته این سناریو را پیاده کرد و در ایران هم تظاهرات سازماندهی شده 9 دی ماه سال گذشته با هدفی مشابه ترتیب داده شد. در همه این تجمع ها نیروهای لباس شخصی خود را فداییان رهبر کشور معرفی کرده اند.

تبلیغات بی ثمر


تحلیلگران سیاسی معتقدند الگوهای مشابه رفتاری حکومت های دیکتاتوری دست آنها را برای افکار عمومی رو کرده و کمتر کسی است که شعارهای آنها درباره داشتن پایگاه اجتماعی و مشروعیت عمومی را باور کند. تجربه جنبش های اخیر خاورمیانه نیز نشان داده که حربه های سیاسی و تبلیغاتی این حکومت ها کارایی خود را از دست داده اند. بی اعتنایی به ژست های تبلیغاتی جمهوری اسلامی در حمایت از جنبش های اخیر منطقه نیز نتیجه بی باوری فزاینده به سیستم های اقتدارگراست. بسیاری از نهادهای بین المللی و دولت ها طی روزهای اخیر به جمهوری اسلامی متذکر شده اند که اگر واقعا از حقوق مردم خاورمیانه برای اعتراض حمایت می کند چنین حقوقی را برای شهروندان خود نیز به رسمیت بشناسد. ایران این واکنش ها را نادیده گرفته و همچنان معترضان را تهدید می کند که در صورت علنی کردن اعتراض های خود با آنها برخوردی شدید خواهد شد. علاوه بر مقام های قضایی که به طور مداوم مدعی محاکمه قریب الوقوع رهبران جنبش سبز هستند برخی چهره های نظامی نیز به صراحت از قلع و قمع معترضان سخن می گویند.
سردار یزدی معاون حقوقی سپاه که یکی از حامیان سرسخت حکومت محسوب می شود به تازگی در سخنانی ادعا کرده " اگر رهبر انقلاب فرمان دهد چیزی از فتنه گران باقی نخواهد ماند." پیام او حاوی تهدید به خشونت آشکار و علنی علیه جان معترضان و به ویژه رهبران جنبش سبز است. تهدیدهایی از این دست به طور روزمره از سوی رسانه ها و چهره های حکومتی در مقیاسی وسیع اظهار می شود و گمان می رود در روزهای آینده باز هم بر حجم این تهدیدها افزوده شود.
ناظران با اشاره به عملکرد سرکوبگرانه جمهوری اسلامی در مقابل معترضان داخلی و تضاد آن با تبلیغاتی که در حمایت از جنبش های ضد دیکتاتوری منطقه صورت می گیرد معتقدند که این سیاست متضاد نتیجه رفتار متظاهرانه جمهوری اسلامی است و بعید است که افکار عمومی کشورهای عرب بدون در نظر گرفتن این تضاد درباره موضع تبلیغاتی تهران قضاوت کنند.
 



قیمت دلار از مرز ۱۱۰۰ تومان گذشت

قیمت دلار در بازار آزاد بین ۱۱۰۰ تا ۱۱۱۵ تومان فروخته می شود، این در حالی است که هنوز محدودیتهای عرضه دلار به نرخ اعلام شده توسط بانک مرکزی به صرافی ها ادامه دارد.
به گزارش مهر، صرافان میدان فردوسی امروز نرخ فروش دلار را بر روی تابلوهای خود ۱۰۴۰ تومان و برای خرید ۱۰۳۷ تومان تعیین کرده اند که البته تهیه آن با محدودیتهای فراوانی همراه است.
بازار سیاه دلالی فروش ارز این روزها پر رونق شده و دلالان بازار سیاه ارز و صرافی هایی که دلار را به نرخ آزاد می فروشند، نرخ فروش آن را بین ۱۱۰۰ تومان تا ۱۱۱۵ تومان اعلام می کنند.
با نزدیک شدن به ایام تعطیلات نوروزی و افزایش سفرهای خارج از کشور و نیاز بیشتر به دریافت ارز توسط مسافران، بازار فروش دلار و سایر ارزها هم داغ تر شده است.
با توجه به محدودیتهایی که برای تهیه ارز به نرخ دولتی و نرخ تعیین شده توسط بانک مرکزی برای صرافی های مجاز وجود دارد، مسافران مجبور به تهیه آن از بازار آزاد و سیاه با قیمتی بسیار بالاتر از نرخ معمول آن هستند.
به نظر می رسد اقدام بانک مرکزی در ارائه دلار به صورت محدود به متقاضیان واقعی و شرایط دشوار آن به بازار سیاه دلار بیشتر دامن زده است.
صرافی ها برای تهیه ارز دلار بر اساس ضوابط بانک مرکزی، این شرایط را به مشتریان اعلام می کنند: ۱- اصل بلیط ok شده یا پرینت بلیت مهر شده توسط آژانس هوایی و کپی آن ۲- اصل پاسپورت معتبر و کپی آن ۳- اصل خروجی پرداخت شده و کپی آن ۴- مبلغ پرداختی همراه مسافر نصف مسافر هوایی می باشد و برای هر دو به بلیط و خروجی مهر صرافی زده می شود. ۵- مبلغ ریالی دریافتی به صورت چک پول باشد.
همچنین نرخ فروش هر یورو امروز بر روی تابلوی صرافی ها ۱۴۲۹ تومان و نرخ خرید ۱۴۲۶ تومان و قیمت فروش پوند ۱۷۹۰ تومان و خرید ۱۷۹۵ تومان درج شده است.
قیمت آزاد هر یورو هم ۱۵۲۵ و قیمت آزاد هر پوند ۱۸۲۰ تومان اعلام شد. بانک مرکزی هم قیمت هر دلار را ۱۰۳۰ و هر یورو را ۱۴۱۷ تومان اعلام کرد.


چند سؤال بی‌پاسخ درباره‌ی سفر وزیر امور خارجه‌ی آلمان به ایران

جاوید قربان اوغلى
در آخرین روز و ساعات بهمن ماه سال جارى، دکتر على اکبر صالحى وزیر امور خارجه کشورمان، میزبان همتاى آلمانى خود آقاى گیدو وستروله بود. وزیر خارجه آلمان در اقامت چند ساعته خود در تهران علاوه بر همتاى ایرانى خود با آقاى احمدی نژاد ملاقات و گفتگو کرد و در اولین ساعات بامداد روز یکشنبه اول اسفند به همراه دو خبرنگار آلمانى روزنامه بیلد تهران را به مقصد برلین ترک کرد.
از زمان ورود آقاى وستروله به برلین، جو سنگینى با انتشار اخبار اهداف این سفر ساخته شد و در حالیکه ایران بر طبل پیروزى در «نقض تصمیم اتحادیه اروپا مبنى بر عدم اعزام وزارى خارجه عضو این اتحادیه به تهران» مى‌کوفت، در آن طرف مرزها، رسانه‌هاى بین‌المللى هدف وستروله از سفر به تهران را صرفاً «آزادى دو خبرنگار» ذکر کردند و حتى پا را از این فراتر گذاشته و دلیل ملاقات وزیر خارجه آلمان با احمدی نژاد را «مشروط کردن آزادى دو خبرنگار از سوی ایران به ملاقات با آقاى احمدی‌نژاد» ذکر کردند. امرى که عصبانیت وزیر آلمانى را در پى داشت. به ادعای این منابع خبری، چهره «درهم فشرده» آقاى وزیر در مقابل «چهره خندان» رئیس جمهور ایران در عکس منتشر شده بدلیل همین شرط و عصبانیت ناشی از ملاقات مذکور بود.
در این یادداشت سعى من بر آن است که با مرورى بر روند اخبار منتشر شده درباره این سفر به رویه ناصوابی که متأسفانه به سیاست حاکم خبرى در مسائل خارجى و البته داخلى کشور تبدیل شده است بپردازم.
ساعت ۱۳: ۱۸ روز سى‌ام بهمن، خبرگزارى فارس در خبرى تحت عنوان وزیر خارجه آلمان امشب به تهران مى‌آید نوشت: “به گزارش خبرنگار سیاست خارجى خبرگزارى فارس،‌وستروله وزیر خارجه آلمان به منظور گفت‌وگو و رایزنى با مقامات کشورمان امشب دوشنبه وارد تهران مى‌شود. وى در این سفر در خصوص بررسى راه‌هاى توسعه روابط دوجانبه و همچنین تحولات منطقه با مقامات جمهورى اسلامى ایران به بحث و رایزنى خواهد پرداخت”
همین خبرگزارى ساعت ۲۱:۳۰ در خروجی اخبار خود با درج لید خبر «به منظور گفت‌وگو درخصوص مناسبات تهران – برلین» نوشت: وزیر خارجه آلمان دقایقى پیش وارد تهران شد.
علیرغم این خبر در خصوص سفرآقاى وستروله وزیر خارجه آلمان به تهران، این سفر چند ساعت بیشتر طول نکشید و وزیری که به گفته خبرگزارى فارس حدود ساعت ۳۰: ۲۱ شنبه وارد تهران شده بود، پس از ملاقات با على اکبرصالحى، وزیرخارجه و محمود احمدى نژاد، رئیس جهور، که جهت ملاقات با وزیرخارجه آلمان از جزیره کیش به تهران آمده بود، اوایل بامداد روز یکشنبه تهران را به همراه دو خبرنگار آلمانى که مدت ۴ ماه در ایران در زندان بودند، ترک کرد.
وزراى خارجه ایران و آلمان در مصاحبه‌اى با اصحاب رسانه‌ها که در اولین ساعات بامداد یکشنبه در محل وزارت خارجه ترتیب یافته بود، شرکت کردند. آقاى وستروله در پاسخ به خبرنگار خبرگزارى فارس که موضع دولت آلمان درخصوص دسترسى ایران به انرژى صلح‌آمیز هسته‌اى و چرخه سوخت جویا شده بود، گفت: «موضع ما در این زمینه شناخته شده و در هماهنگى با موضع اروپا و نظام بین‌المللى تأکید کرد، من نیامده‌ام که به جاى ۳+۳ بحث و گفت‌وگو کنم.» (خبرگزارى فارس- خروجى شماره ۸۹۰۲۰۱۰۰۰۴ مورخ ۱/۱۲/۸۹).
وستروله پس از بازگشت به برلین به همراه دو خبرنگار آزاد شده روزنامه بیلد، در یک کنفرانس خبرى گفت: “سفرمن، در خدمت هدفى کاملاً مشخص بود. این دیدارى نبود که در آن مذاکرات مهمى صورت گرفته باشد”.
در همین حال حسن قشقاوى معاون وزیر خارجه این سفر را «شکستى براى اتحادیه اروپا» قلمداد کرد که وزیران خارجه آن قبلاً تصمیم گرفته‌اند به تهران نروند. قشقاوى گفت: دیدار وستروله این تصمیم را شکست. (قشقاوى در مصاحبه با خبرنگار پارلمانى ایرنا یکشنبه ۱/۱۲/۸۹)
در خصوص این سفر و حاشیه‌های خبری آن چند نکته قابل تامل است:
۱) حالى که جو غالب در اطلاع رسانى منابع رسمى و خبرگزارى‌هاى ایران، فارس و…. برمحورهایى که نمایانگر «پیروزى ایران در کارزار دیپلماتیک با اتحادیه اروپا» تأکید مى‌کند، منابع غربى و ازجمله آلمان سفر وستروله را صرفاً براى «آزادى دوخبرنگار» ذکر مى‌کنند.
۲) رسانه‌هاى خبرى غربی از «اجبار وستروله براى ملاقات با احمدى نژاد» به عنوان شرط آزادى دو خبرنگار خبر داده‌اند. موضوعى که سایت عصر ایران نیز بطور کامل آن را به نقل از خبرگزارى‌هاى دیگر نقل کرده است. آنچه که بر ابهام این ادعا می‌افزاید سکوت و یا عدم تکذیب این ادعا از سوی مقام‌های رسمى ایران است. روزنامه اتریشى «کلاتیه ساتیونگ» با این ادعا و چاپ عکسى از ملاقات وزیر خارجه آلمان با رئیس جمهور ایران نوشته است: آزادى خبرنگاران به دیدار وزیر خارجه با رئیس جمهو احمدى نژاد مشروط شد.
۳) در کنار این، فارغ از این نفى و انکار و ادعاهاى دو طرف سؤال دیگری مطرح است و آن اینکه:
آقاى احمدى نژاد در زمان حضور آقای وستروله در سفری داخلی در جزیره کیش بود. از نظر تشریفاتی وزیر خارجه آلمان (یا هر کشور دیگر) در صورت تمایل ملاقات با رئیس کشور باید به دیدن او برود، نه اینکه رئیس کشور براى ملاقات با یک وزیر (هر قدرهم که مهم باشد) سفر داخلى خود را نیمه تمام گذاشته و به پایتخت برگردد.
این رویه تشریفاتی در زمان سه رییس جمهور قبلی کشور(آیت الله خامنه ای، آقایان هاشمی رفسنجانی و خاتمی) بود و نگارنده شواهد متعددی در هر سه دوره مذکور دارد.
۴) چرا باید معاون وزیر خارجه با بیان مطالبى بی‌پایه موجب وهن کشور در رسانه‌ها و مقامات کشورهاى دیگر گردد تا جائى که از ملاقات وزیر خارجه آلمان با احمدى نژاد تحت عنوان «جنگ اعصاب وزیر» براى بردن دو خبرنگار یاد شود. عمر این نوع موضع گیری فقط چند ساعت است که با هدف مصرف داخلی ساخته شده و بلافاصله با افشا ماهیت و هدف سفر از طرف دیگر حیثیت کشور خدشه دارمی شود.
۵) چرا برخی رسانه‌های خبری اینقدر بر خبر یا خبرهایى که بى‌پایه و اساس هستند تکیه می کنند؟ آیا جواب صریح وزیر خارجه آلمان که گفت: «موضع ما در زمینه مساله هسته‌اى ایران شناخته شده و هماهنگى با موضع اروپا و نظام بین‌المللى است» کافى نبود که به این روند ناصواب پایان داده شود؟
سخن آخر اینکه تردید نباید کرد که اقدام على اکبر صالحى در حل و فصل و آزادى مشکل دو خبرنگار‌آلمانى، نمایانگر رویکرد جدیدی در رویه دیپلماتیک کشور در پرهیز از ماجراجویی در سیاست خارجی، حل و فصل مسائل جزئى براى تحقق اهداف مهم‌تر و چالش‌هاى بزرگتر و غلبه عقلانیت بر هوچیگری‌هایی است که کشور در پنج سال گذشته گرفتار آن شده بود. به نظرم اقدام وزیر خارجه جدید از عذرخواهى از همتاى اسپانیائى خود در ماجرای توهین به دیپلمات این کشور در ۲۵ بهمن نیز اقدامى درست، عقلانى و در چارچوب لجام زدن بر اقدامات غیرمسولانه در حوزه روابط خارجی بود.
منبع: دیپلماسی ایرانی



خانواده مازیار خسروی، روزنامه نگار زندانی، وی را در بیمارستان تحویل گرفتند

مازیار خسروی، روزنامه‌نگاری که تازه از زندان آزاد شده، به دلیل سکته ناقص قلبی در بیمارستان بستری شد.
به گزارش کلمه، این روزنامه نگار که روز ۲۲ بهمن در روزنامه شرق بازداشت شده بود پس از ۱۳ روز در حالی که وضعیت جسمانی‌اش به شدت نامناسب بود با قید کفالت آزاد شد. خانواده این روزنامه‌نگار، وی را در بیمارستانی وابسته به وزارت اطلاعات تحویل گرفتند و پس از آن وی را در بخش مراقبت‌های ویژه بیمارستان دیگری بستری کردند.
دبیر بین‌الملل روزنامه شرق سابقه دوبار سکته و جراحی قلب را دارد که در زندان به دلیل عدم دسترسی به داروهایش و عدم رسیدگی مناسب، دچار سکته ناقص قلبی و لختگی خون در قلب شده است و اکنون در سی سی یو بستری است.


مرکز پاسخ‌گویی درباره هدفمندکردن یارانه‌ها تعطیل شد

پیمانکار طرف قرارداد با سازمان هدفمندسازی یارانه‌ها گفت: به دلیل بی‌توجهی مسئولان وزارت رفاه و تامین اجتماعی و سازمان هدفمندسازی یارانه‌ها مرکز پاسخ‌گویی به هدفمند کردن یارانه‌ها تعطیل شد.
ولی فرنام درگفت‌وگو با ایلنا افزود: شرکت A.C.C که بنده مدیریت آنرا به عهده دارم با سازمان هدفمندسازی یارانه‌ها طرف قرارداد است و مسئول پاسخ‌گویی به هدفمند کردن یارانه‌ها به عهده این شرکت و ۹۰ پرسنل آن است.
وی با اشاره به این‌که مرکز پاسخ‌گویی به هدفمند کردن یارانه‌ها در منطقه ویژه پیام (کرج) مستقر است، اظهار داشت: این مرکز دارای ۲۴۰ خط تلفن است و وظیفه‌اش پاسخ‌گویی به سوالات مردم بود.
فرنام اظهار داشت: با گذشت ۴ ماه از قرارداد با سازمان هدفمند کردن یارانه‌ها این سازمان از اجرای تعهد خود نسبت به پرسنل و تامین هزینه‌های اجاره‌بهای ملک مورد نظر که متعلق به منطقه ویژه پیام است خود داری می‌کند.
وی با اشاره به مراجعه خود به وزارت رفاه و سازمان هدفمند کردن یارانه‌ها گفت: در شرایطی که رییس جمهور می‌گوید اتاق وزرا و مسئولان باید به روی مردم باز باشد ما نه تنها نتوانستیم وزیر رفاه را ملا قات کنیم و حتی مدیرکل پشتیبانی وزارت رفاه هم با برخورد خشن و غیر متعارف خود باعث بهت و تعجب ما شد.



واکنش مهدی خزعلی به رنجنامه دختران میرحسین

دکتر مهدی خزعلی در واکنش به رنجنامه دختران میرحسین موسوی و زهرا رهنورد در وبسایت خود نوشت:
نامه دختران موسوی را برایم ارسال کردند. نمی دانم با کدام قانون و کدام محکمه ورود آنها را به خانه پدری ممنوع کرده اند، ای کاش جناح حاکم می آموخت که بازی را در چارچوب قانون و قواعد آن اداره کند، دیکتاتورها هم آموخته اند که ظواهر قانونی را حفظ کنند، دوران سلاطین و تزار و سزار و امپراطور سرآمده است، دیگر بالای منبر و از فراز تخت سلطنت حکم بر دار کردن و گردن زدن صادر نمی کنند، امروز ظاهر قانون و محکمه را حفظ می کنند، یک قاضی قلم به مزد را می گمارند تا اوامر ملوکانه را تحریر و امضاء نماید، این که کار دشواری نیست!




دوازده سؤال مادر مهدی محمودیان از دادستان تهران

چرا با فرزندان انقلاب و خانواده‌های آنها اینچنین رفتار می‌شود؟

مادر مهدی محمودیان، روزنامه نگار و عضو در بند جبهه ی مشارکت ایران اسلامی که بیش از یک سال است در زندان رجایی شهر به سر می برد، در نامه ای ۱۲ سوال از دادستان تهران پرسیده است.
وی در باره ی نگارش نامه توضیح می دهد که بنا داشتم این سئوالات را به طور خصوصی از شما از طریق دست نوشته بپرسم که متاسفانه کارمندان شما این دست نوشته را از من نگرفتند و گفتند دادستان قبول نمی کند و ضمناً چنانچه به درخواست های من ترتیب اثر داده نشود سوالات دیگری از شما دارم که بعداً به آن می پردازم.
مهدی محمودیان که ۲۵ شهریور ۸۸ بازداشت شده بود به ۵ سال حبس تعزیری محکوم شده است. از وی به عنوان افشاگر جنایت کهریزک یاد می شود و گمانه ها حاکی از آن است که فشارهای بی مورد و متوالی بر این روزنامه نگار ناشی از افشاگری موثر وی بوده است.
متن کامل نامه ی مادر مهدی محمودیان که در اختیار کلمه قرار گرفته است به شرح زیر است:
جناب آقای جعفری دولت آبادی
دادستان محترم تهران
با سلام
احتراما اینجانب فاطمه الوندی مادر مهدی محمودیان زندانی و اسیر شما که در حال حاضر هفده ماه است، دوران محکومیت خود را حتی بدون استفاده از یک روز مرخصی در زندان رجایی شهر می گذراند ،بعنوان یک مادر و یک هموطن شما و بعنوان یک شهروند در نظام جمهوری اسلامی از شما بعنوان دادستان چند سوال دارم وامیدوارم با توجه به سمت ومسؤلیتی که بر عهده دارید پاسخگو باشید :
۱)آقای دادستان، فرزندم حدود ۹ماه در بند ۲۰۹اوین که تقریبا ۸۰ روز از آنرا در انفرادی بسر برد تحت شدیدترین شکنجه های روحی وروانی قرار گرفت . ده ها بار مورد ضرب وشتم قرار گرفت تا آنچه را که آنها می خواهند بگوید که شرح آنرا پیش از این نیز در طی نامه هایی برای شما نوشتم و هرگز پاسخ اثر گذاری ندیدم . به من بگویید که جرم فرزندم که فرزند ونسل انقلاب است چیست ؟ و چرا باید این روزها را در زندان بگذراند و این چنین مورد ظلم و ستم قرار گیرد؟
۲)آقای دادستان، فرزندم را در بند ۲۰۹ اوین فقط بخاطر اینکه مقررات آنجا مبنی بر هر ۶ ساعت یک بار به دستشویی رفتن را رعایت نکرد زندانبانان شما به شدت کتک زدند و به مدت ۸ ساعت در دمای صفر درجه دی ماه سال ۸۸ بدون لباس و در فضای باز نگه داشتند و منجر به سرما خوردگی شدید و عفونت ریه شد که در حال حاضر یکی از ریه های ایشان به کلی از بین رفته و با اینکه مراتب را بارها و بارها برای شما نوشتم به عنوان دادستان که می بایست داد ستمدیده را بستانید به من بگویید آخر چرا با فرزندم اینگونه رفتار می کنند؟
۳)آقای دادستان، دورانی که فرزندم در بند ۲۰۹ زندان مخوف اوین بود. بازجوها چندین بار با همسرش تماس گرفتند و از او خواستند که مهریه اش را به اجرا بگذارد تا مدت محکومیت مهدی زیادتر شود که البته ایشان از این کار امتناع کرد، آخر به من بگویید در کجای قانون، شریعت و انسانیت چنین روشی قابل قبول است و شما به عنوان دادستان به من بگویید چرا شنیدید و سکوت کردید؟
۴)آقای دادستان، باز جوهای اوین در دوران بازجویی به دفعات فرزندم را مورد ضرب وشتم و قرار دادند که آثار آن براساس تایید کتبی پزشک هنوز در بدنش موجود است و دچار ضایعه مغزی نیز شده و مرتباً بیهوش می شود و کسی پاسخگو نیست و شما به عنوان دادستان بگویید چرا؟
۵)آقای دادستان، بازجوها قبل از تشکیل دادگاه گفته بودند محکومیت فرزندم ۵ سال است و همکاران شما در دادگاه هم بدون توجه به دفاعیات فرزندم همان حکم ۵ سال را اعلام کردند شما بگویید چرا و چگونه بازجوها پیش از دادگاهی شدن از مدت زندانی فرزندم باخبر هستند و قضات شما همان حکمی را صادر کردند که بازها قبلا گفته بودند؟
۶)در دادگاه تجدید نظر به دفاعیات وکلای محترم هیچگونه توجهی نشد و دادگاه تجدید نظر هم همان حکم باز جوها را تایید کرد، شما بگویید چرا با وجودی که همه وکلا مطمئن بودند که حکم فرزندم خواهد شکست هیچ تغییری در آن ایجاد نشد؟
۷)آقای دادستان،فرزندم دارای یک دختر ۸ ساله بنام زینب است که در اثر دوری از پدر دچار اختلالات روحی وعصبی شده است و مرتباً سوال میکند چرا پدرم را زندانی کرده اند و به دلیل دوری از پدر دچار افسردگی شده است و ما برای او جوابی نداریم ،شما بعنوان دادستان که احتمالاً احساس پدری نیز دارید آیا می توانید به نوه ی ما بگویید چرا پدرش زندانی شده است؟
۸)آقای دادستان، در زندان رجایی شهر مدتی است که فرزندم مهدی محمودیان در اثر شکنجه هایی که بر او رفته است دچار بیماری قلبی، عفونت واز بین رفتن یکی از ریه ها و تنگی نفس، بی هوش شدن ناگهانی (که تا کنون اگر کمک سایر زندانیان نبود فقط خدا می داند چه اتفاقی برایش می افتاد) شده است و پزشک قانونی در سه ماه گذشته سه مرحله تایید کرده که باید در خارج از زندان مداوا شود و پزشک متخصص هم اعلام کرده ابتدا می بایست سی تی اسکن از مغز گرفته شود تا بتوان دارو تجویز نماید که تا کنون اینکار انجام نشده است ،شما بعنوان دادستان بگویید چرا؟
۹)آقای دادستان،در آخرین ملاقات کابینی هفته گذشته ،فرزندم گفت: که پس از بیهوشی ناگهانی به مدت چند ساعت در بهداری به حال خود رها شده و در نهایت به ایشان گفته شده دادستان در طی سه مرحله دستور کتبی مبنی بر عدم رسیدگی به وضعیت درمانی شما صادر کرده است که در سوابق بهداری منعکس است،شما بعنوان دادستان و یا یک پدر و یا یک مسؤل عالی رتبه در سیستم قضایی کشور به من بگویید چرا چنین دستوری صادر کرده اید و آیا عقل،شرع و اخلاق اسلامی کار شما را تایید میکند؟
۱۰)آقای دادستان ،بارها وبارها اعلام کرده ام سلامتی فرزندم در خطر است و مسُولیت حفظ جان و سلامتی فرزندم مهدی محمودیان با شخص جنابعالی است و بارها و بارها از شما درخواست کرده ام حالا که فاقد امکانات لازم برای حفظ سلامتی فرزند اسیرم هستید اجازه بدهید با هزینه شخصی که از راه کارگری و مشقت بسیار به دست آورده ایم نسبت به معالجه فرزندم اقدام کنیم که شما ترتیب اثر ندادید ،به ما بگویید چرا ؟
۱۱)آقای دادستان ،وقتی به دفتر شما جهت ستاندن داد از ظالمین مراجعه می کنیم بعضی همکاران شما رفتاری بسیار نا پسند و دور از شأن یک انسان با ما دارند و یا عنوان میکنند موارد گفته شده درباره فرزندمان دروغ است ،در حالیکه خود شما به این قضایا واقف هستید ولی آقای دادستان پنهان کاری تا کی و چرا؟
۱۲)آقای دادستان،فرزند من فرزند انقلاب است . چرا با فرزندان انقلاب و خانواده های آنها این چنین رفتار می شود ؟لطفاً به من و پدر مهدی محمودیان بگویید چرا؟
خدایا چنان کن سرانجام کار
تو خشنود باشی ما رستگار
با احترام – فاطمه الوندی
۲۰/ ۱۱/۱۳۸۹



نامه پزشکان به صادق لاریجانی: دکتر منصور نصیری کاشانی را آزاد کنید

پزشکان تیم های اضطراری در نامه ای به رئیس قوه قضاییه ضمن برشمردن خدمات دکتر منصور نصیری کاشانی، خواستار آزادی سریع وی شدند.
به گزارش جرس، در ادامه بازداشت های اخیر، دکتر منصور نصیری کاشانی استاد دانشگاه علوم پزشکی تهران به همراه دکتر علی اکبر پورفتح الله استاد دانشگاه تربیت مدرس از اعضای شورای مرکزی انجمن اسلامی جامعه پزشکی ایران نیز بازداشت شدند.
گفته می شود بازداشت این دو نفر به این علت بوده است که آنان به نمایندگی از طرف جامعه پزشکی به خانواده های زندانیان سیاسی رسیدگی می کرده اند تا در نبود عزیز در بندشان رنج کمتری بر آنها تحمیل شود.
متن نامه این پزشکان به شرح زیر است:
«بسمه تعالی»
حضرت آیت اله لاریجانی
رئیس محترم قوه قضائیه
سلام علیکم
دکتر منصور نصیری کاشانی استاد دانشگاه، پزشک متخصص و رزمنده دفاع مقدس که سالها سابقه خدمت صادقانه به نظام جمهوری اسلامی دارد و بعنوان عضو هیئت علمی به آموزش دانشجویان و ارائه خدمات درمانی به بیماران محروم در مرکز آموزشی وتحقیقاتی پوست و جذام مشغول بوده است بازداشت شده است. ما رزمندگان و پـزشکان تیم‌های اضطراری دوران دفاع مقدس دستگیـری بدون دلیل آحاد مملکت و بخصوص اعضای هیئت علمی دانشگاهها را محکوم می‌نمائیم و خواهان آزادی هر چه سریعتر ایشان می‌باشیم.
لیست پزشکان تیم های اضطراری دفاع مقدس
۱- دکتر محمد رضا ظفرقندی
۲-دکتر سید تقی نوربخش
۳-دکتر سعید سمنانیان
۴-دکتر محمدرضا واعظ مهدوی
۵-دکتر مرتضی خیرآبادی
۶-دکتر جعفر قائم پناه
۷- دکتر محمدعلی صدیقی گیلانی
۸-دکتر سیدرضا رئیس کرمی
۹-دکتر ایرج حریرچی
۱۰-دکتر علیرضا فرزاد
۱۱- دکتر مجتبی سالاریفر
۱۲- دکتر علی غفوری
۱۳- دکتر محمدصادق احمد آخوندی
۱۴-دکتر محمد بیات
۱۵- دکترایرج نجفی
۱۶- دکتر احمد علی نوربالا
۱۷- دکتر میر مصطفی سادات
۱۸-دکتر کاظم آشفته یزدی
۱۹- دکتر سید رسول میرشریفی
۲۰- دکتر نصرت اله عشقیار
۲۱-دکتر محمدجعفر اقبال
۲۲-دکتر امیررضا رکن
۲۳- دکتر وحید ضیائی
۲۴- دکتر فرامرز فلاحی
۲۵- دکتر زهرا احمدی نژاد
۲۶- دکتر عباس بصیری
۲۷- دکتر یاسین بنی طرفی
۲۸- دکتر حسین افشار
۲۹- دکتر محمدرضا سعیدی
۳۰- دکتر بهمن سراج
۳۱- دکتر مهدی شهرابی
۳۲- دکتر محمدرضا روح الهی
۳۳- دکتر حسن میرصالحیان
۳۴-دکتر فریدون معماری
۳۵- دکتر مسعود فلاحی نژاد
۳۶- دکتر جواد سلیمی
۳۷- دکتر سید محمد قدسی
۳۸- دکتر محمد قاسم محسنی
۳۹- دکتر قاسم میقانی
۴۰- دکتر حسن رزمی
۴۱- دکتر سیدجلال پورهاشمی
۴۲- دکتر فرزاد پیروزمند
۴۳- دکتر حبیب حاجی میرآقا
۴۴- دکتر حمید جلالی
۴۵- دکتر محمدرضا شریفیان
۴۶- دکتر سعید نوکار
۴۷-دکتر محمد رضا محمدی
۴۸-دکتر مرتضی تقوی
۴۹-دکتر سید مجید صاحبی
۵۰-دکتر ابوالفضل علوی
۵۱-دکتر مهدی عاشوری
۵۲-دکتر ابوالفضل شجاعی فرد
۵۳-دکتر محمدسعید شیخ رضائی
۵۴- دکتر عبدالله قربان زاده



توقف ناگهانی عرضه‌ی شیر یارانه‌ای

رییس اتحادیه مرکزی دامداران کشور از حذف ۲۰ درصدی شیر یارانه‌ای در استان تهران و حذف کامل عرضه شیر یارانه‌ای در سایر استان‌های دیگر خبر داد.
به گزارش ایسنا، سعید سلطانی گفت: وزارت بازرگانی به کارخانه‌های لبنی اعلام کرده از دیروز ۲۰ درصد از عرضه شیر یارانه‌ای را کاهش دهند که با این تصمیم ناگهانی میزان خرید شیر از دامداران کاهش یافته است. این در حالیست که در آستانه فصل بهار میزان شیردهی افزایش می‌یابد و همچنین قرار بود میزان تولید شیر به منظور افزایش مصرف سرانه آن افزایش و یارانه آن به دامداران اختصاص یابد.
وی تصریح کرد: هم اکنون کارخانه‌ها تحت فشار مضاعف قرار گرفته‌اند، چراکه علی رغم افزایش تولید، از میزان خرید کارخانه‌ها کاسته شده است. همچنین طی چهار سال اخیر قیمت خرید شیر از دامداران افزایشی نداشته در حالی که برای تهیه علوفه دام خود مجبور به دریافت وام هستند. از سوی دیگر کارخانه‌های لبنی هزینه شیر دریافت شده از دامداران را به بهانه اینکه اعتبار شیر یارانه‌ای هنوز از سوی دولت اختصاص نیافته نمی‌پردازند.
سلطانی میزان سرانه مصرف شیر در کشور را۱۱۰ کیلوگرم اعلام و اظهار کرد: علی‌رغم تلاش برای باقیماندن یارانه شیر به منظور افزایش مصرف سرانه به میزان حداقل ۱۶۰ کیلوگرم شیر یارانه‌ای که اغلب مورد مصرف دهک‌های پایین جامعه بوده در تهران کاهش و در استان‌های دیگر حذف شده است.
رییس اتحادیه مرکزی دامداران در ادامه افزود: با این تصمیم ناگهانی دام‌های مرغوب شیری که طی ۳۰ سال اخیر در واحدهای دامداری تامین شده است ظرف چند روز نابود خواهد شد چراکه هم اکنون دامداران به دلیل نپرداختن پول شیر تحویل داده شده به کارخانه‌ها برای تهیه علوفه دام که قیمت آن افزایش یافته، مجبور به تهیه وام هستند و به بنگاه‌های تامین علوفه بدهکارند. از سوی دیگر محصولشان فاسد شدنی است که اگر قرار باشد کارخانه‌ها خریدشان را کم کنند باید شیر تولیدی را دور بریزند یا گاوهای شیری را روانه کشتارگاه کنند.
وی خاطرنشان کرد: با توجه به کمبود کلسیم و مشکلات مفصلی و پوکی استخوان در کشورمان اگر یارانه شیر پرداخت نشود هزینه‌های دارو و درمان دولتی افزایش می‌یابد چرا که مصرف کنندگان توان خرید به قیمت آزاد را ندارند.
به گفته سلطانی سالانه دو میلیون و ۳۰۰ هزار تن شیر یارانه‌ای در کشور تولید می‌شود که اغلب مورد استفاده دهک‌های پایین جامعه قرار می‌گیرد که با اجرای این تصمیم عملا مصرف شیر برای قشر ضعیف جامعه کاهش می یابد.
رییس اتحادیه مرکزی دامداران یادآور شد: هم اکنون دو هزار و ۵۰۰ تن شیر خام در استان تهران تولید و از استان‌های دیگر شیر وارد کارخانه‌های لبنی می‌شود.
وی با بیان اینکه روند پرداخت یارانه شیر هنوز مشخص نیست، گفت: در این راستا به ریاست جمهوری، معاونت اول رییس جمهوری، وزیر جهاد کشاورزی، معاون اقتصادی طی نامه‌ای، اعلام آمادگی کرده‌ایم که اگر یارانه شیر به تولیدکنندگان اختصاص یابد نه تنها شیر یارانه‌ای تامین می‌شود بلکه قیمت سایر لبنیات هم کاهش خواهد یافت و مصرف سرانه شیر و لبنیات در کشورمان افزایش خواهد یافت.
سلطانی تاکید کرد: درحالی که دولت از مهرماه ۲۸۰ میلیارد تومان به کارخانه‌های لبنی به منظور یارانه شیر بدهکار است، کارخانه‌های لبنی به بهانه اینکه دولت این اعتبار را برایشان تامین نکرده بیش از ۵۰۰ میلیارد تومان به دامداران بدهکارند و دامداران هم اکنون تحت فشار مضاعف قرار دارند.


نماینده کاشمر: چرا طرح افزایش حقوق کارمندان به میزان تورم، از دستور خارج شده است؟

نماینده کاشمر در مجلس در تذکری خواهان در دستور قرار گرفتن طرح افزایش حقوق کارمندان دولت مطابق با افزایش تورم شد.
به گزارش ایسنا، محمدرضا خباز در تذکر خود با اشاره به اینکه پیش از این دو فوریت این طرح در صحن تصویب نشده بود و فقط یک فوریت آن به تصویب رسیده بود، گفت: این طرح به کمیسیون برنامه ارجاع شده بود اما در اینجا باید از این کمیسیون گله کنم که چرا در بررسی این طرح تاخیر ۸ الی ۹ ماه داشته است.
این عضو فراکسیون خط امام مجلس شورای اسلامی افزود: این طرح هفته گذشته در دستور کار صحن مجلس قرار گرفته بود اما از دستور خارج شد و این هفته نیز در دستور قرار ندارد.
خباز خاطر نشان کرد: این در حالی است که هدف این طرح استیفای حقوق از دست رفته کارکنان است.
ابوترابی‌فرد که ریاست جلسه را برعهده داشت در پاسخ به این تذکر، اظهار داشت: ظاهرا در گزارشی که کمیسیون ارایه داده در مورد طرح استفساریه مذکور مضمون استفساریه رد شده است؛ لذا رد استفساریه در دستور هفتگی قرار نمی‌گیرد.




نامه تشکر از مردم و برائت از اقتدارگرایان داخلی و خارجی را هم برنتافتند

محمد نوری زاد را هم دوباره به زندان باز گرداندند

محمد نوری زاد، مستند ساز و جهاد گر دوران دفاع مقدس در پی انتشار نامه تشکر اخیر وی به مردم و دوستانش بابت توجه به خانواده اش در دوران حبس و گلایه از ناجوانمردی های صورت گرفته از سوی اقتدارگرایان، بار دیگر به زندان بازگردانده شد.
به گزارش خبرنگارکلمه، نوری زاد که در پی نقض مکرر حقوق قانونی خود و سایر بازداشت شدگان و نحوه ی برخورد مقامات امنیتی و قضایی به اعتصاب غذاهای طولانی مبادرت ورزیده بود، دچار بیماری های شدید و متعاقبا عمل جراحی قرار گرفت و از  چند روز پیش از بیمارستان برای مرخصی درمانی به منزل اعزام شد. اما در پی انتشار نامه تشکر اخیر وی به مردم و دوستانش بابت توجه به خانواده اش در دوران حبس و گلایه از ناجوانمردی های صورت گرفته از سوی اقتدارگرایان، بار دیگر به زندان فراخوانده شد.
در بخشی از این نامه این گونه نوشته است: “من، محمد نوری زاد، از همه ی آنانی که در این چند وقت گذشته، به یادم بوده اند و با نگرانی، از وضع و حالم خبر می جسته اند و در غیاب من به خانواده ام سرمی زده اند و غم خواری می کرده اند، سپاسگزارم.”
وی زندان را نعمت چند جانبه ای دانسته که به او آموخته “همه ی اعتبارات دنیاوی و هیاهوهای این زمانی، چه سست و بی بنیان است و ادامه داده “من در زندان آموخته ام که همه ی اعتبارات دنیاوی و هیاهوهای این زمانی، چه سست و بی بنیان است. آموخته ام که چه زود می شود از آسمان بلند برخورداری، به زمین گرم نداری وبی کسی وفراموشی کوفته شد. بی آن که رعشه ای کوچک در مناسبات هستی که نه، در مناسبات معمول وجاری پیشین آدمی در افتد. باهمه ی رگ وپی ام، باورکرده و دانسته ام که فریبایی دنیا و دارایی ها نابجای آن، ماندگاری چندانی ندارد. و آنانی که با دغلکاری، گنج های غارت خود را در پس دروازه های پشت درپشت آن نهاده اند و برآن قفل های وانشدنی گمارده اند، چه خفتگان غافل و بیهوده کاری هستند”.
این کارگردان و مستندساز در بخش دیگری از این نامه نوشته “از همه ی آنانی نیز که در نبود من، هرچه به دهان خودشان و قلمشان و دوربین شان آمد، از من و خانواده ام گفتند و نوشتند و منتشر کردند، امتنان دارم. آنانی که هم خودشان و هم روزنامه ها و سایت ها و برنامه های تلویزیونی شان، درباره ی من و خانواده ام ناسزا پراکندند، به این اصل اولیه انسانی، و نه مسلمانی، که : یک جانبه بر کسی تاختن نشانه ی آشکار ظلم است، پشت کرده اند. من در زندان، آیا می توانستم پاسخ فلان یاوه گو را، و فلان روزنامه و سایت و برنامه ی تلویزیونی ای را که ابتدایی تری قاموس ادب انسانی را زیر پا نهاده و در غیاب من، به من و خانواده ام آواری از زشتی فرو می ریزد، پاسخ بگویم؟
این روزنامه‌نگار فعالیت هنری خود را از سال ۱۳۵۹ با پیوستن به گروه فیلم‌سازی جهاد سازندگی و برنامه روایت فتح مرتضی آوینی آغاز کرده بود. وی در یکسال گذشته  با نگارش نامه های دلسوزانه به  رهبری در دوران پس از انتخابات، مورد غضب اقتدارگرایان حاکم قرار گرفته و به سه سال و نیم حبس و تحمل ۵۰ ضربه شلاق محکوم شده بود.




رضا خاتمی: به عبدالله گفته بودند یا مصاحبه کن یا به زندان برگرد

عبدلله رمضان زاده بیانیه ها را تکذیب نکرد، به اوین بازگشت

عبدالله رمضان زاده ششمین شاکی در پرونده ی مشفق و سخنگوی دولت سید محمد خاتمی، روز شنبه هفتم اسفند ماه ٨٩ به زندان بازگشت.
به گزارش کلمه، رمضان زاده، قائم مقام جبهه مشارکت ایران اسلامی، که از هفته ی پیش بارها، تهدید به بازگردانده شدن به اوین شده بود صبح دیروز برای اجرای حکم ۶ ساله ی خود به اوین بازگشت.
بازجویان رمضان زاده، سخنگوی دولت اصلاحات که از موفق ترین استانداران استان کردستان در بحران ها بوده است، طی هفته گذشته بارها از او درخواست کرده بودند تا با انتشار اطلاعیه ای، نسبت به اطلاعیه های اخیر جبهه مشارکت و همچنین «شورای هماهنگی اصلاح طلبان کُرد» واکنش نشان دهد و ضمن تکذیب این اطلاعیه ها، که در حمایت از تجمعات خیابانی صادر شده بود، تاکید کند که این اطلاعیه ها ساختگی است.
همچنین در آخرین بازجویی نیز، به رمضان زاده ابلاغ شده بود بین بازگشت به زندان و تکذیب اطلاعیه ها یکی را انتخاب کند، که عبدالله رمضان زاده با پافشاری بر مواضع خود، رهسپار زندان شد.
این استاد علوم سیاسی دانشگاه تهران به گفته ی خود و دوستانش، پس از آزادی از زندان اوین در نوعی بلاتکلیفی به سر می برده و از مدت ها پیش وقتی دوستانش پس از امضای شکایت نامه از سردار مشفق و همکاران کودتاگرش یکی یکی به زندان احضار شدندد، خود را برای بازگشت آماده کرده بود.
گفتنی ست ماموران با خانواده ی رمضان زاده هنگام بدرقه و مشایعت وی در مقابل درب درگیر شده، ابتدا با ضربات مشت و لگد و باتوم برادران وی را مورد ضرب و شتم قرار گرفتند و سپس هر دو برادر دستگیر کردند .
این دستگیری چند ساعته منجر به صدور قرار وثیقه ی ۱۰ میلیون تومانی برای هر کدام از آن ها شد.
نحوه ی بازگشتن دکتر رمضان زاده به اوین یاد آور روز دستگیری وی در سال ۸۸ می باشد. زمانی که وی و پسرش را در خیابان و بدون ارائه ی حکم همراه با ضرب و شتم بازداشت نموده تا جایی که ماشین وی خون آلود شده بود.
گزارش ها حاکی از آن است که بخشی از کینه ی ماموران امنیتی از رمضان زاده مربوط به حمله ی عده ای لباس شخصی در همان جمعه ی انتخابات به ستاد قیطریه می باشد. به گفته ی شاهدان رمضان زاده آن روز جلوی افراد مسلح که به جوانان ستاد حمله کرده بودند ایستاد و با دست خالی آن ها را بازداشت کرد و تحویل پلیس داد.
دکتر رضا خاتمی عضو شورای مرکزی جبهه ی مشارکت ایران اسلامی در یادداشتی برای وی می گوید:
به نام خدای عزت بخش و ذلیل کننده
عبدالله رمضان زاده هم به سبز آباد اوین بازگشت. به او گفته بودند یا باید مصاحبه کنی و بیانیه بدهی در محکومیت ٢۵ بهمن و علیه جبهه مشارکت و یا به زندان برگردی و او همان کاری کرد که یک غیور می کند و به رسم معهود همه آزادمردان تن را به زندان جور سپرد اما آزادگی و مردانگی خود را نفروخت.
اما درسوی دیگر در چند روز گذشته شاهد صفی از مرد نمایان بودیم که برای حفظ قدرت و متاع دنیا حاضر شدند حقیقت را لگد مال کنند، شرافت را بفروشند و ابروی خود را پیش ملت از دست بدهند شاید که محبوب قدرت بمانند و لذا چه بسا بر خلاف اعتقادات خود بر مظلو مان تاختند وهیزم آتش ظلم شدند.اینها همان هایی بودند که سالها می گفتند “ان الحیاة عقیدة و جهاد”
اینها کجا و عبدالله رمضان زاده ها کجا؟
هل یستوی الاعمی والبصیر؟ فاعتبروا یا اولی الابصار



تدابیر جدید امنیتی در پایتخت

در آستانه دهم اسفند  روز راهپیمایی  سبز ها در اعتراض به حصر راهبران جنبش، و هم زمان با تشدید جو امنیتی و محدودیت دسترسی به رسانه ها و منابع غیر حکومتی، نیروی انتظامی جمهوری اسلامی دور تازه ای از برخورد با دارندگان دیش های ماهواره را در تهران آغاز کرد.
به گزارش خبرنگار کلمه، از اواسط هفته ی گذشته، نیروهای پلیس در مناطقی از تهران از جمله یوسف آباد، امیر آباد و ولیعصر و سعادت آباد، با ارائه ی حکم دادستانی، اقدام به جمع آوری دیش های ماهواره در منازل مسکونی کرده اند.
همچنان بر اساس گزارش های خبرنگاران در سطح شهر، با نزدیک شدن به روز دهم اسفند و وعده ی مردم سبز برای حضور در خیابان ها، نیروی انتظامی در شهرک اکباتان و آپادانا به طور وسیع و فراگیر تمام دیش ها و ال ان بی ها را ضبط کرده است.
وب سایت جرس در گزارشی اعلام کرده است: صبح روز شنبه (هفتم اسفند) ده ها مامور نیروی انتظامی با یورش به شهرک صدرا در دهکده المپیک صدها دیش ماهواره را جمع آوری کرده و با خود بردند.
به گفته شاهدان عینی ماموران پس از باز کردن «ال ان بی»، دیش ها را از وسط نصف کردند تا دوباره قابل استفاده مجدد نباشد. خاطر نشان می شود شهرک صدرا در دهکده المپیک نزدیک به سه هزار شهروند دارد که بنا به اظهار شاهدان ماموران تمام المبی های ساکنین را جمع آوری کردند و به ساکنان در باره استفاده مجدد از آن هشدار دادند.
لازم به ذکر است که گزارش های رسیده از برقراری فضای امنیتی در تهران از نرده کشی های گسترده در سرتاسر طول پیاده رو ها و جدا سازی خیابان از محوطه پیاده رو حکایت دارد که این امر در میدان هفت تیر و چند مرکز دیگر به خوبی مشهود است.




دعوت مادران سبز برای حضور در کنار مردم سبز در روز دهم اسفند

جمعی از مادران سبز که فرزندانشان به جرم های سیاسی در دو سال اخیر در زندان ها هستند و یا در این راه حق شهید شده اند با اعتقاد به حقانیت راه فرزندان اصلاح طلب خود دعوت آنان را لبیک گفته با توجه به دعوت شورای هماهنگی راه سبز امید، برای حضور در روز دهم اسفند، در اعتراض به حصر رهبران جنبش سبز، با بیانیه ای مردم را به این حضور سبز دعوت کردند.
در بخشی از این بیانیه آمده است: ما مادران سبز در این بیست ماه کودتایی یک چشم اشک، یک چشم خون، همراه فرزندانمان بودیم در کوچه و خیابان و پشت دیوارهای زندان های شهرها و دادگاه و دادسرا و پزشک قانونی و بر سر مزار شهدای جنبش سبز و همه تلاش های مسالمت آمیزشان را برای بازگرداندن سبزی و عزت و امنیت به خانه بزرگ و عزیزمان ایران با افتخار نظاره کردیم. اینک که در این برهه ی حساس از تاریخ ایران، دغدغه ی بزرگ فرزندان اصلاح طلب ما هم چون همه ی سبزاندیشان آزاده در سراسر دنیا، حمایت و حفاظت از رهبران جنبش سرفراز سبز ایران است، مگر می توان دعوت آنان به هم فکری و هم راهی را برای شکستن این حصر ناجوانمردانه نشنیده گرفت و بی اعتنا گذشت؟
متن این بیانیه که در اختیار کلمه قرار گرفته است بدین شرح می باشد:
به نام خداوندی که انسان را خلق کرد و به او نعمت بزرگ آزادی را هدیه داد
تولد من روز آشنایی با شماست.
“میرحسین موسوی”
«در مسیر سبزی که آغاز به پیمودن آن کرده ایم، فراز و نشیب های بسیار را پشت سر گذاشته و روز به روز بر وحدت و همدلی مان افزوده شد، و هر روز بر آرمان و ایمانمان استوارتر شدیم و هر لحظه امیدمان به پیروزی در راهی که برگزیدیم افزون تر شد و می شود. در کنار هم آموختیم که به قول موسوی عزیز جریان سبز و آرمان های سبزمان را زندگی کنیم و سبز بودن و تفکر سبز را در لایه لایه زندگی خود وارد کنیم و در این راه صبر و استقامت بورزیم.»
این ها بخشی از نگاشته های فرزندان اصلاح طلب ماست. فرزندانی که طی سالیان در آغوش گرم ما مهر و محبت آموختند، با وضو شیرشان دادیم تا معنویت با شیره جانشان عجین شود و همه آموختنی ها را با لالایی های شبانه در گوششان زمزمه کردیم تا ببالند و امروز این گونه سبز، این گونه استوار، این گونه آرمانی و آزادی خواه و عدالت طلب، این گونه راست و مستقیم در راه حق گام زن شوند.
ما مادران سبز در این بیست ماه کودتایی یک چشم اشک، یک چشم خون، همراه فرزندانمان بودیم در کوچه و خیابان و پشت دیوارهای زندان های شهرها و دادگاه و دادسرا و پزشک قانونی و بر سر مزار شهدای جنبش سبز و همه تلاش های مسالمت آمیزشان را برای بازگرداندن سبزی و عزت و امنیت به خانه بزرگ و عزیزمان ایران با افتخار نظاره کردیم. اینک که در این برهه ی حساس از تاریخ ایران، دغدغه ی بزرگ فرزندان اصلاح طلب ما هم چون همه ی سبزاندیشان آزاده در سراسر دنیا، حمایت و حفاظت از رهبران جنبش سرفراز سبز ایران است، مگر می توان دعوت آنان به هم فکری و هم راهی را برای شکستن این حصر ناجوانمردانه نشنیده گرفت و بی اعتنا گذشت؟
اینک پس از گذشت سی و دو سال از پیروزی انقلاب مردمی مان رهبری این جنبش اصلاحی به حق در دست فرزندان پاک و نجیب و فهیم ماست و ما مادرانه دستشان را می بوسیم و با افتخار همراهیشان می کنیم و شاخه گل های سپید را به نشانه صلح طلبی و آزادی خواهی برای دهم اسفندماه زادروز مبارک میرحسین موسوی نخست وزیر دوران دفاع مقدس و چهره آشنای شهیدان پاک و ایثارگران عزیز مهیا می کنیم تا همراه با فرزندان ایران زمین میدان میدان و کوچه کوچه شهرمان را با نام بزرگان میهن پرست و خدمتگزار ایران و ایرانی موسوی نجیب و شریف، مادر سبزها رهنورد عزیز، کروبی آزاده و شجاع و یار همراهش فاطمه کروبی آذین ببندیم. و در آستانه هفته درخت کاری نهال های سبز را در گوشه گوشه سرزمین سبزپرورمان، در خاک پاک ایران بنشانیم. ما نیز چون عزیزانمان از همه آزادگان دردآشنا و دلسوز ایران و ایرانی با هر گرایش و سلیقه ای، برای نمایش دل های پاک و اندیشه های سبز، دعوت به حضوری سرفرازانه و پرافتخار در این روز مبارک داریم.
مادران سبز ایران
۸/۱۲/۱۳۸۹



جمعی از دانشجویان دانشگاه آزاد خواستار آزادی فرناز کمالی و سعیده عسگری شدند

خبرگزاری هرانا - جمعی از فعالین دانشگاه آزاد اسلامی، واحد تهران جنوب در بیانیه‌ای بازداشت فرناز کمالی و سعیده عسگری را محکوم کردند.
به گزارش دانشجو نیوز، در قسمتی از این بیانیه آماده است: «فرناز کمالی دانشجوی علوم سیاسی که جایش بین همکلاسی‌هایش در ترم دومِ تحصیلش خالی است و سعیده عسگری دانشجوی زبانِ فرانسه که از سال ۸۶ مشغول به تحصیل در این دانشگاه بوده است در این هنگام که ایرانیان در شور و شوقِ خرید سال نو هستند، خریدارِ دیداری نو با خانواده هایشانند. خانواده‌های بی‌قراری که از یکِ اسفند تا کنون تنها یک بار صدای دلدارشان را شنیده‌اند.»
متن کامل این بیانیه به شرح زیر است:

«به نام خداوند جان و خرد»

بیانیهٔ جمعی از دانشجویان دانشگاه آزاد تهران جنوب

در محکومیت بازداشت فرناز کمالی و سعیده عسگری

حال که در تمامِ خاور میانه دادِ آزادی خواهان، بیدادِ بیدادگران را بر باد داده و برای خودکامگان راهی جز گوش دادن به ندای رسای آزادی خواهی مردمان باقی نمانده است، انتظار می‌رفت که حاکمان ایران، حقِ اعتراض را برای شهروندان به رسمیت شناسد؛ و از آنجا که دانشجو همیشه فریاد مردم را به گوش حاکمان رسانده و دادِ ملت ستانده، نه تنها حق اعتراض آن‌ها را بپذیرد، بلکه به استقبال آن نیز برود. اما شاهد بودیم زمانی که مردم ایران و در صف نخست دانشجویان، با استناد به اصل ۲۷ قانون اساسی که تشکیل اجتماعات و راه‌پیمایی را بدون حمل سلاح آزاد دانستند و طبق حق قانونیِشان دست به اعتراض زدند، با واکنش خشونت آمیزِ حاکمیت روبرو شدند و هنگامی که می‌بینیم عده‌ای با خواستِ پلید خود حق را تحریف و از اظهار آن اعراض می‌کنند تا مصداق بارزِ «... فلا تَتَّبعوا الهوی اَن تعدِلو و این تلوُو أو تَعرِضوا فاِنَ اللهَ کان بما تعملون خبیرا» (۱۳۵ نساء) باشند؛ نمی‌دانند که علاوه بر پروردگار، مردم هم به آنچه انجام می‌دهند آگاهند... وقتی که تمامیت‌خواهان به خیال خود گمان می‌کنند، با بستنِ صدای دانشجو، رأی و رای او را هم می‌توانند به بند کشند و در یکِ اسفند فرناز کمالی و سعیده عسگری، دانشجویانِ دانشگاه تهران مرکز را در خیابان دستگیر و سوار «سمند نقره‌ای» می‌کنند، باید بدانند که سمندِ «آگاهی» و «بینشِ» دانشجو، پیشرو‌تر و تیزرو‌تر است. و به امید خدا لبخندِ «رهایی» روی پهنهٔ صورتِ دانشجویان نمایان خواهد شد و کمندِ «دادخواهی» روزی گریبان زورگویان را نیز خواهد گرفت. چرا که همگان باور دارند فریادِ دانشجو در دانشگاه و خیابان چون فریادِ تیشهٔ فرهاد است در بیستون، و با اینکه فرهادهای بسیاری، جان در راهِ آزادی وعشق به وطن داده‌اند اما هر روز صدای تیشهٔ آزادی خواهی در بیستونِ ایران بلند‌تر و پر پژواک‌تر گشته است.

فرناز کمالی دانشجوی علوم سیاسی که جایش بین همکلاسی‌هایش در ترم دومِ تحصیلش خالی است و سعیده عسگری دانشجوی زبانِ فرانسه که از سال ۸۶ مشغول به تحصیل در این دانشگاه بوده است در این هنگام که ایرانیان در شور و شوقِ خرید سال نو هستند، خریدارِ دیداری نو با خانواده هایشانند. خانواده‌های بی‌قراری که از یکِ اسفند تا کنون تنها یک بار صدای دلدارشان را شنیده‌اند. فشار بر روی دانشجویان دانشگاه آزاد در شرایطی شدت گرفته است که بیش از یک سال است هم دانشگاهی سابقمان «علی ملیحی» و قلم شیوایش در بند است. از این رو ما جمعی از دانشجویانِ دانشگاهِ آزادِ تهران جنوب ضمن محکوم کردن بازداشت «فرناز کمالی» و «سعیده عسگری»، دو دانشجوی تهران مرکز، به کسانی که آن‌ها را به بند کشیده‌اند توصیه می‌کنیم که قبل از رسیدن سال نو، همکلاسی‌هایمان را آزاد و راه را برای فعالیت‌ها و اعتراض‌های قانونی دانشجویان باز کنند چرا که در صورت ادامه سرکوب، دانشجویان تهران جنوب از این پس با استناد به اصول ۹، ۲۳ و ۲۷ قانون اساسی، روزهای سبز این دانشگاه در سال ۸۸ را بار دیگر تکرار خواهند کرد.

چون سرآمد دولتِ شبهای وصل / بگذرد ایّام هجران نیز هم


۷۰ نفر از کارگران سد نعمت آبادِ اسدآباد حقوقی دریافت نکرده‌اند

خبرگزاری هرانا - دبیر اجرایی خانه کارگر استان همدان گفت: "۷۰ نفر از کارگران  سد نعمت آبادِ اسدآباد از مهرماه سالجاری تا کنون حقوق دریافت نکرده‌اند."
چنگیز اصلانی در گفت‌و‌گو با خبرنگار ایلنا اظهارداشت: "تعدادی از کارگران مشغول به کار در سد نعمت آباد ِاسدآباد طی تماسی تلفنی با خانه ی کارگر همدان اظهار داشتند که بیش از ۵ ماه است که کارفرما به آن‌ها حقوقی پرداخت نکرده است."
وی با اشاره به اینکه این کارگران به اداره کار وامور اجتماعی شهرستان اسدآباد مراجعه کرده‌اند اما پاسخی نگرفتند خواستار آن شد که اداره کار و امور اجتماعی استان همدان بازرسانی را به سد نعمت آباد اسدآباد اعزام کنند تا صحت و سقم این موضوع معلوم شده و حق و حقوق کارگران ضایع نشود.
دبیراجرایی خانه کارگر استان همدان همچنین از تعدیل و اخراج ۲ تن از کارگران شرکت سیم و کابل همدان خبر داد و گفت: "۲ نفر از کارگران این شرکت با مراجعه حضوری به خانه کارگر گفته اند که کارفرما پس از گذشت ۸ سال از قراردادشان اقدام به تعدیل و اخراج آن‌ها کرده است."
اصلانی در خصوص علت اخراج کارگران شرکت سیم و کابل همدان توضیح داد: "کارفرما علت تعدیل نیرو و اخراج کارگران را افزایش هزینه‌های سوخت بعد از هدفمند شدن یارانه‌ها اعلام کرده است."
وی تصریح کرده است که با توجه به شرایط موجود برخی کارفرمایان سودجویی می کنند.



اجرای بیش از‌٤٠ مورد اعدام طی ‌٧ ماه گذشته در اهواز

خبرگزاری هرانا -دادستان عمومی و انقلاب اهواز از اعدام بیش از ۴۰ نفر در طی ۷ ماه گذشته در این شهر خبر داد.
دادستان عمومی و انقلاب اهواز در اولین همایش مشترک قضایی انتظامی بررسی راهکارهای مبارزه با سرقت، گفت: "قصد داریم که مجازات شلاق سارقان را به طور علنی اجرا کنیم و درصدد هستیم تا سایر زندانیان مرتبط با جرم سرقت نیز در محل اجرای حکم حضور داشته باشند؛ سارقان مسلح نیز از این پس در شهر گردانده می‌شوند"
وی هم چنین از اجرای بیش از ۴۰ مورد حکم اعدام در هفت ماه گذشته خبر داد و افزود: "اجرای احکام همچنان ادامه دارد و در صورت موافقت رییس قوه قضاییه این احکام به صورت علنی اجرا می‌شوند."
فرهاد افشارنیا ادامه داد: "استفاده از قرارهای تامین سنگین‌تر و مجازات‌های حد به جای تعزیر و لغو مزایایی مانند مرخصی، رای باز و آزادی مشروط برای زندانیان مرتبط با جرایم سرقت، از برنامه‌های آینده این دادسرا است."
در این همایش یکی دیگر از مسئولان نیز مدعی شده است که پیشگیری از وقوع سرقت به معنای خفه کردن آن در نطفه است، و افزوده است:‌ "افرادی که فی‌نفسه سارق هستند و به رغم اعمال مجازات، متنبه نمی‌شوند، مهم‌ترین گروه هدف دستگاه قضا هستند."



ضرب وشتم شدید برادرزادهٔ اکبر هاشمی رفسنجانی

خبرگزاری هرانا - تنها سه روز پس از فحاشی ناموسی به فائزه هاشمی، دختر اکبر هاشمی رفسنجانی و حمله باشوکر به نوه‌های رییس مجمع تشخیص مصلحت نظام، برادرزادهٔ وی نیز که بر سر مزار مادر خود در حرم عبدالعظیم حضور یافته بود، به شدت مورد ضرب و شتم قرار گرفت و راهی بیمارستان گردید.
به گزارش وبسایت آینده، عصر پنجشنبه پنجم اسفندماه، ناصر هاشمی، برادرزاده اکبر هاشمی رفسنجانی که بر سر مزار مادر خود حاضر شده بود، هنگام تحویل ویلچر یکی از بستگان در حرم با فحاشی لباس شخصی‌ها مواجه شده و وقتی پاسخ آن‌ها را می‌دهد، به شدت مورد حمله و ضرب و جرح قرار گرفته و از ناحیه سر، سینه و دست‌ها مصدوم و راهی بیمارستان می‌گردد.
گفته می‌شود علیرضا توکلی بینا، فرزند مشاو رسابق احمدی‌نژاد و شوهرخواهر ناصر هاشمی که در صحنه حضور داشته، برای نجات وی از دست لباس شخصی‌ها وارد عمل شده که وی نیز به همراه ضیایی از دیگر اقوام، مورد مهرورزی لباس شخصی‌ها قرار می‌گیرد.
لازم به یادآوری ست که پس از درگذشت همسر قاسم هاشمی برادر اکبر هاشمی رفسنجانی، در مراسمی که روز سه شنبه در محل دفن وی در حرم عبدالعظیم برگزار شد، فائزه هاشمی مورد فحاشی ناموسی و بسیار رکیک دو تن از لباس شخصی‌ها قرار گرفت و دوتن از نواده‌های او که برای جلوگیری از تعرض لباس شخصی‌ها به دختر هاشمی دخالت کردند، با شوکر مورد حمله قرار گرفتند.
روز گذشته نیز ویدئویی از همین واقع در یوتوب و شبکه های اجتماعی منتشر شد که "خبرگزاری هرانا" به علت الفاظ بسیار رکیکی که لباس شخصی ها در آن استفاده می کنند، از انتشار آن معذور است.



صدور احکام محرومیت از تحصیل برای بیش از ۲۰۰ دانشجوی دانشگاه شیراز

خبرگزاری هرانا - بیش از ۲۰۰ تن از دانشجویان دانشگاه شیراز از سوی کمیته انضباطی به محرومیت تحصیلی محکوم شده‌اند.
به گزارش سایت صبح امید، نزدیک به اصلاح طلبان شیراز، علت محرومیت دانشجویان، حضور آنها در تجمع اعتراضی چهارشنبه گذشته عنوان شده و حداقل مدت محرومیت صادر شده برای این دانشجویان، دو ترم تحصیلی بوده است.
بر اساس این گزارش، تجمع روز چهارشنبه دانشجویان در محوطه‌ی پردیس ارم دانشگاه شیراز، در اعتراض به کشته شدن حامد نورمحمدی دانشجوی ترم چهار رشته‌ی زیست شناسی دانشگاه شیراز همزمان با تجمع اول اسفندماه، صورت گرفته و در جریان آن، چند تن از دانشجویان هم از سوی نیروهای حراست دستگیر شده‌اند.
گفته می شود، صدها تن از دانشجویان با حلقه زدن و تجمع در ورودی پردیس ارم شروع به خواندن یار دبستانی کردند و به احترام یاد حامد نورمحمدی یک دقیقه سکوت کردند و هنگامی که شعار "برادر شهیدم، آزادیت مبارک" سر می دادند با هجوم نیروهای حراست مواجه شدند.
این گزارش حاکی است پس از این تجمع، در اطراف پردیس ارم، میدان علم تا چهارراه ملاصدرا نیز جو شدید امنیتی برقرار بوده است.
در عین حال، ظهر روز شنبه ۷ اسفندماه نیز گروهی از دانشجویان در ساختمان شماره‌ی یک دانشکده‌ی علوم این دانشگاه، گرد هم آمدند تا در هفتمین روز درگذشت حامد نورمحمدی، یاد او را گرامی بدارند.
حامد نورمحمدی، دانشجوی ترم چهار رشته‌ی زیست شناسی دانشگاه شیراز بود که در روز اول اسفندماه و همزمان با تجمع اعتراضی دانشجویان، در یک تصادف رانندگی جان باخت. چگونگی مرگ او و علت سقوط و تصادفش هنوز در ابهام مانده است؛ دانشجویان معتقدند او را لباس‌شخصی‌ها از بالای پل به پایین انداخته و کشته‌اند، اما مسئولان دانشگاه اعلام می‌کنند که مرگ او ارتباطی با تجمع اول اسفند نداشته است.



بازداشت چندین شهروند در بوکان و مهاباد و انتقال به زندان ارومیه

خبرگزاری هرانا - چند تن از اهالی مهاباد و بوکان که تعدادی از آن‌ها عضو یک خانواده هستند توسط نیروهای امنیتی دستگیر شدند.
به گزارش آژانس خبری موکریان، علی، جعفر، شورش، ولی و حبیب افشاری، فتاح رسولزاده، هیمن و هادی حسن‌زاده، کریم مام کریمی و منصور دریانوش بازداشت شدگانی هستند که حدود دو ماه پیش در شهرهای مهاباد و بوکان دستگیر و روانه زندان ارومیه شدند.
آخرین خبر‌ها حاکی از آن است که جعفر، شورش، ولی و حبیب افشاری، فتاح رسولزاده، هادی حسن‌زاده و منصور دریانوش اخیراً به زندانهای مرکزی مهاباد و بوکان منتقل شده‌اند ولی از وضعیت علی افشاری، هیمن حسن‌زاده و کریم مام کریمی اطلاعی در دست نیست.
تاکنون هیچ علت یا عللی برای بازداشت این افراد از سوی مراجع قضائی اعلام نشده اما گفته می‌شود که این افراد به "همکاری با احزاب غیرقانونی" متهم شده‌اند.



محکومیت قطعی احسان عبده تبریزی به پنج سال حبس تعزیری

خبرگزاری هرانا - احسان عبده تبریزی از سوی دادگاه تجدید نظر به تحمل پنج سال حبس تعزیری محکوم شد.
به گزارش یکی از سایت های نزدیک به اصلاح طلبان، احسان عبده تبریزی دانشجوی ایرانی مقیم انگلیس در دادگاه تجدید نظر از اتهام رابطه با بیگانه حکم تبرئه گرفت و یپبه پنج سال حبس تعزیری محکوم شد.
وی پیش از این به هفت سال زندان محکوم شده بود که دو سال از آن مربوط به اتهام ارتباط با بیگانگان بود. شعبه ۵۴ دادگاه انقلاب در عین حال حکم پنج سال زندان عبده تبریزی، شامل دو سال حبس به اتهام توهین به رهبری و سه سال زندان به اتهام اجتماع و تبانی (از طریق حضور در تظاهرات مقابل سفارت ایران در لندن) را تایید کرد.
این زندانی سیاسی و پژوهشگر اکنون ۱۴ ماه است که در زندان به سر می برد و طی این مدت از حق استفاده از مرخصی محروم مانده است. دستور تبدیل بازداشت وی به وثیقه ۸۰ میلیون تومانی نیز که به وی ابلاغ شده بود، هرگز به مرحله اجرا گذاشته نشد.
گفتنی است، احسان عبده تبریزی طی ۱۸۳ روز بازداشت در سلول انفرادی و سلول های سه یا چهار نفره؛ دو بار اقدام به اعتصاب غذای اعتراضی کرد و در آستانه مرگ قرار گرفت.
این در حالی ست که روسا، استادان و دانشجویان دانشگاه های دورهام و ساسکس با ارسال نامه ها و اعتراضیه های متعدد به مقامات مسوول ایران، بارها خواستار آزادی فوری وی شده اند.



دستور وزارت اطلاعات به قاضی مقیسه برای فشار بیشتر به ۳ فعال دانشجویی

خبرگزاری هرانا - در پی افزایش فشار بر فعالان دانشجویی قاضی مقیسه، رئیس شعبه ۲۸ دادگاه انقلاب اسلامی تهران، بهاره هدایت، مهدیه گلرو و مجید توکلی را به صدور مجدد احکام طولانی مدت حبس و تبعید به نقاط دوردست تهدید نموده است.
بهاره هدایت، عضو شورای مرکزی دفتر تحکیم وحدت، پیش از این توسط همین شعبه به ۹ سال و نیم حبس محکوم شده بود.
مهدیه گلرو، نائب دبیر انجمن اسلامی دانشگاه علامه و عضو شورای دفاع از حق تحصیل، نیز به ۲ سال و چهار ماه حبس و مجید توکلی، عضو سابق شورای مرکزی انجمن اسلامی دانشگاه امیرکبیر، توسط شعبه ۱۵ دادگاه به ۸ سال حبس محکوم شده‌اند. چندی پیش این دانشجویان پیام‌هایی به مناسبت روز دانشجو از داخل زندان منتشر کردند. در پی این مسئله و ناکامی وزارت اطلاعات در تغییر مواضع فعالان دانشجویی تحت فشار، پرونده جدیدی برای این سه نفر در شعبه ۲۸ دادگاه انقلاب تشکیل شد.
به گزارش دانشجونیوز، در پی برگزاری جلسه دادگاه در تاریخ شنبه ۱۲ بهمن ماه، قاضی مقیسه از هدایت، گلرو و توکلی خواسته بود که با تکذیب بیانیه‌های منتشر شده و نوشته‌ها و مقالات صادر شده توسط ایشان از سایت‌ها و عاملان انتشار این مطالب نیز اعلام شکایت کنند. وی اعلام کرده بود که در صورت پذیرش خواست مسئولان امنیتی، تمامی اتهامات جاری این دانشجویان پایان یافته و این پرونده مختومه خواهد شد. این جلسه که بدون طی کردن مراحل قانونی و بدون حضور وکیل دانشجویان برگزار شده بود، این سه نفر ضمن رد درخواست قاضی، با غیرقانونی خواندن جلسه دادگاه خواهان حضور وکلای مدافع در جلسه دادگاه شده بودند.
تهدید دانشجویان به صدور مجدد احکام بلند مدت حبس و تبعید به نقاط دورافتاده در حالی صورت می‌گیرد، که مجید توکلی هم اکنون دوران حبس خود را در تبعید و در زندان رجایی شهر کرج طی می‌کند و کلیه تماس‌های تلفنی وی نیز قطع شده است. همچنین بهاره هدایت به همراه مهدیه گلرو چندین ماه است که از حق ملاقات محروم شده‌اند و تمامی تماس‌های تلفنی آن‌ها نیز قطع شده است. آن‌ها به همراه سایر زندانیان سیاسی زن در بند متادون که فاقد هر گونه امکانات بند عمومی است به سر می‌برند.
به نظر می‌‏رسد افزایش فشار بر دانشجویان از سوی عوامل قضائی وابسته به نیروهای امنیتی، در راستای ترس حاکمیت از تاثیرگذاری این فعالان دانشجویی بر فضای دانشگاه‌ها است.


سوریه، فضا را بازتر می‌کند؟

بشار اسد، رئیس جمهور سوریهحسام يعقوب ۲۲ ساله كه دانشجوى پزشكى است در كافه اینترنتی در دمشق پشت كامپيوترش نشسته و در فيس بوك با دوستانش معاشرت مى كند.
سورى ها براى اولين بار پس از سال ۲۰۰۷ اجازه يافته اند بدون استفاده از سرورهاى پروكسى(فيلتر شكن) كه در خارج كشور فعالند، از سايتهاى فيس بوك و يوتيوب استفاده كنند.
در واقع مقامات چيزى در اين مورد اعلام نكردند؛ اما رسانه ها چندى قبل گزارش دادند كه به ارائه دهندگان سرويس اينترنت گفته شده تا در پاسخ به درخواست جوانان سورى، فايروال(ديوار آتش) مورد استفاده براى فيلتر كردن اين سايتها را غير فعال كنند.
آقاى يعقوب مى گويد:"من از اول هم نفهميدم چرا اين سايتها را بستند كه حالا بخواهند بازشان كنند."
هنوز هم بسيارى از سايتها، مخصوصا وبلاگهاى منتقد وضعيت سوريه و همچنين ويكى پدياى عربى مسدود هستند.
اطمينان بيشتر
زياد حيدر، سردبير يكى از بخشهاى روزنامه هوادار دولت، الوطن مى گويد اين اقدامات نشانه بهبود و اطمينان بیشتر در دولت و دستگاه حاكم است.
او گفت: "اين اطمينان در دو سطح ديده مى شود. يكى اطمينان دولت به مردم و ديگرى اطمينان دولت به روشى كه براى اداره كشور به كار مى گيرد. به همين دليل دولت هيچ ترسى از باز كردن فضا ندارد."
اگر چه اين حركات را مى توان به عنوان اعطاى حقوقى جهت پيشگيرى از وقوع نا آرامى هايى مانند آنچه در تونس و مصر اتفاق افتاد تلقى كرد، اما با توجه به اينكه بسيارى از سورى ها پيش از اين هم با استفاده از پروكسى از اين سايتها استفاده مى كردند، نمى توان اين اقدام را به حساب كوتاه آمدن دولت در برابر مردم گذاشت.
وزارت امور خارجه آمريكا به سرعت خوشحالى خود را از اين اقدام سوريه ابراز کرد اما در عين حال از احتمال وجود خطر براى كاربران به دليل عدم وجود آزادى بيان واقعى ابراز نگرانى كرد.
آلك راس، يكى از مشاوران خانم كلينتون، وزير امور خارجه آمريكا، در توييتر نوشت: "از حركت مثبت سوريه در مورد فيس بوك و يوتيوب خوشحالم اما نگرانم كه عدم وجود آزادى بيان، كاربران را در معرض خطر قرار دهد."
چنين اقدامى در كشورى كه هزاران زندانى سياسى دارد، مى تواند دست دولت را در برخورد با مخالفان باز تر كند و علت اصلى نگرانيها هم همين است.
پروكسى و رمز عبور
فیس بوک در سوریه

تاكنون مردم از پروكسى هايى كه با استفاده از كلمه عبور محافظت مى شوند، يا ساير سايتهاى فیلترشکن مجانى براى دسترسى به فيس بوك استفاده مى كردند كه امكان کنترل پست هاى خصوصيشان را از دولت سلب مى كرد.
يك متخصص آى تى اهل سوريه كه نخواست نامش فاش شود به بى بى سى گفت "باز گذاشتن فيس بوك به دولت امكان كنترل بيشتر اطلاعات خصوصى را مى دهد."
او ادامه داد:"به نظر من آنها پس از آنچه درمصر و تونس اتفاق افتاده به اين نتيجه رسيده اند كه بهتر است با باز گذاشتن سايتها در جريان اتفاقات قرار بگيرند."
به تازگى در فيس بوك فراخوانى شبيه آنچه كه در مصر توانست دهها هزار نفر را به خيابان ها بكشد، براى "روز خشم" در دمشق داده شد.
صفحه تظاهرات در سوريه ۱۲ هزار حامى در فيس بوك پيدا كرد اما در نهايت اثرى از تظاهرات ديده نشد و تنها نتيجه آن حضور پررنگ نيروهاى امنيتى در اطراف ساختمان پارلمان كه قرار بود تظاهرات در مقابل آن انجام شود.
بشار اسد، رئيس جمهور سوريه، ماه پيش به وال استريت ژورنال گفته بود كه سوريه با مصر و تونس فرق مى كند و دولت سوريه به خواست مردم نزديك است.
اوگفت: "در سوريه شما مجبوريد مطابق خواست و باور مردم رفتار كنيد و همين سبب ثبات كشور مى شود. مساله اصلى همين است و اگر اتفاق نظر وجود نداشته باشد، خلاء ناشى از آن موجب نا آرامى خواهد شد."
بهار دمشق
با اين وجود، كاملا مشخص است كه دولتمردان سوريه تحت تاثير رخدادهاى ساير كشورهاى خاور ميانه قرار گرفته اند.
با شروع وقايع مصر، دولت سوريه با وجود آنكه قبلا اعلام كرده بود كه يارانه هايى را كه باعث تضعيف بودجه ملى مى شود، قطع خواهد كرد، سهميه سوخت حرارتى كاركنان بخش دولتى را افزايش داد.
آقاى اسد هم قول داد كه اصلاحات سياسى انجام دهد.
سوریه
اين رئيس جمهور ۴۵ ساله قدرت را در سال ۲۰۰۰ پس از سه دهه حكمرانى پدرش از او به ارث برد.
او آرام آرام در جهت كم كردن محدوديت رسانه ها و فعاليت هاى اقتصادى حركت كرده است.
اما اين قول هاى زود هنگام او براى آزادسازى فضا و اصلاحات- كه به عنوان بهار دمشق شهرت يافت- هيچگاه عملى نشد.
تحليلگران بر اين باورند كه مخالفت ياران قديمى و محافظه كار پدرش موجب شد تا اين وعده ها عملى نشود.
حكومت سوريه پس از اتفاقات اخير خاورميانه كنترل هاى امنيتى را افزايش داده اما این كشور از سال ۱۹۶۳ تاكنون همچنان تحت قوانين شرايط اضطرارى اداره مى شود.
چندى پيش ديدبان حقوق بشر خواستار آزادى فورى غسان النجار، رهبر گروه كوچك جريان دموكراتيك اسلامى شد. او در ۴ فوريه به علت دعوت به روز خشم كه در فيس بوك انجام شده بود بازداشت شد.
پيتر هارلينگ، يكى از مديران گروه بین المللی بحران مى گويد معلوم است كه وقتى منطقه در حال تغييرات شديد است، سوريه نيز بايد اصلاحات بسيار بيشترى انجام دهد.
آقاى هارلينگ مى گويد: "مساله خوشحال كردن كاربران فيس بوك نيست؛ آنچه از اين اتفاقات بر مى آيد آن است كه اصلاحات اساسى كه كشورى مانند سوريه و ساير كشورهاى منطقه به آن نياز دارند بايد به صورت جدى مد نظر قرار گيرد."



شورای امنیت قذافی را تحریم کرد

شورای امنیت
شورای امنیت سازمان ملل متحد با صدور قطعنامه ای، معمر قذافی رهبرلیبی، پنج تن از فرزندان او و تعدادی از مشاوران نزدیکش را تحریم کرده است.
این شورا همچنین خواهان محاکمه آقای قذافی در دادگاه بین المللی جزایی به اتهام ارتکاب جنایت علیه بشریت شده است.
علاوه بر این، قطعنامه ۱۹۷۰ شورای امنیت سازمان ملل متحد لیبی را تحریم تسلیحاتی کرده است.
شورای امنیت عصر شنبه پس از ساعت ها مذاکره با تصویب قطعنامه ای دارایی های آقای قذافی، پنج نفر از فرزندان او و هفده نفر از نزدیکانش را مسدود کرد.
اعضای شورای امنیت روز شنبه ساعت ها بر سر نحوه برخورد با سرکوب خشونت بار معترضان در لیبی بحث کردند.
هر پانزده عضو شورای امنیت در نهایت بر سر ارجاع آقای قذافی به محکمه دائمی جنایت های جنگی به توافق رسیدند.
بان کی مون، دبیر کل سازمان ملل متحد روز جمعه از شورای امنیت خواسته بود به سرعت و به طور قاطع در برابر سرکوب مخالفان و "نقض جدی حقوق بشر" در لیبی واکنش نشان دهد.
او هشدار داد: "در چنین شرایطی از دست رفتن زمان به معنای از دست رفتن جان مردم است."
بان کی مون گفت که بیش از یک هزار نفر طی روزهای اخیر در لیبی کشته شده، ۲۲ هزار نفر به تونس فرار کرده و ۱۵ هزار نفر دیگر هم به مصر پناه برده اند.

تشکیل دولت انتقالی

منابع خبری در لیبی از گفت و گو میان شخصیت های نظامی و مدنی برای تشکیل دولت انتقالی خبر می دهند.
مصطفی عبدالجلیل وزیر دادگستری مستعفی لیبی که به معترضان پیوسته است، می گوید نهادی متشکل از شخصیت های سیاسی و نظامی در حال فراهم کردن مقدمات برگزاری انتخابات در سه ماه آینده است.
سفرای لیبی در سازمان ملل متحد و ایالات متحده آمریکا از این طرح حمایت کرده اند. مذاکرات مربوط در شهر بنغازی که به دست مخالفان افتاده است، انجام می شود.
لیبی
سازمان ملل متحد می گوید بیشتر از یک هزار نفر در سرکوب گسترده مخالفان حکومت سرهنگ قذافی در ده روز گذشته جان خود را از دست داده اند.
سازمان های بین المللی هشدار داده اند که شبکه توزیع مواد غذایی در لیبی در حال فروپاشی است.

تسلط بر لیبی

این دومین بار است که شورای امنیت سازمان ملل متحد رهبر یک کشور را به دادگاه بین المللی جزایی ارجاع می دهد.
ابراهیم دباشی، معاون هیات نمایندگی لیبی در سازمان ملل که به مخالفان پیوسته است، پس از صدور قطعنامه ۱۹۷۰ شورای امنیت گفت تحریم های اعمال شده علیه سرهنگ قذافی به مردم کشورش روحیه خواهد داد.
این در حالی است که باراک اوباما، رئیس جمهوری آمریکا شنبه از معمر قذافی خواست از قدرت کناره گیری کند و از لیبی برود.
مخالفان دولت قذافی می گویند هشتاد درصد لیبی را در اختیار دارند ولی سیف الاسلام قذافی، پسر رهبر لیبی گفته است زندگی به طور طبیعی در دو سوم کشور در جریان است.
تایید ادعای دو طرف مشکل است ولی مخالفان کنترل بنغازی دومین شهر لیبی را در اختیار دارند و آقای قذافی توانسته تسلط خود را بر طرابلس، پایتخت حفظ کند.
با ادامه درگیری ها در لیبی، کشورهای مختلف در حال خارج کردن اتباع خود از این کشور هستند.
دو هواپیمای ترابری نظامی بریتانیا روز شنبه یکصد و پنجاه شهروند خارجی را از لیبی خارج کردند.
بریتانیا همچنین از تعطیلی موقت سفارت خود در طرابلس و خروج همه کارکنان آن از لیبی خبر داده است.
جرمی بوئن، سردبیر امور خاورمیانه بی بی سی از تجمع ده هزار نفر در خارج از ساختمان ترمینال فرودگاه طرابلس خبر می دهد. به گفته او چند هزار نفر هم در داخل ترمینال منتظر فرصت خروج از لیبی هستند.
بیشتر این افراد مصری هستند.
آمریکا موفق شد روز جمعه با استفاده از یک کشتی مسافربری، حدود سیصد شهروند خارجی را که نزدیک به یکصد و هشتاد نفر آنها از اتباع این کشور بودند را از لیبی خارج کند.



ناآرامی‌های منطقه به عمان هم رسید

سلطان بن قابوس، حاکم عمان
سلطان قابوس در سال ۱۹۷۰، با یک کودتا پدرش را برکنار کرد و قدرت را در دست گرفت
نیروهای امنیتی در شیخ نشین عمان به سمت تظاهرکنندگانی که خواهان اصلاحات سیاسی بودند، گاز اشک آور شلیک کرده اند.
زد و خورد میان معترضان با نیروهای امنیتی در شهر صنعتی صحار در شمال غربی مسقط، پایتخت این کشور روی داده است. در این درگیری ها تا کنون دو نفر کشته شده اند. پنج نفر نیز به علت پرتاب گاز اشک آور زخمی شده اند.
صدها تظاهرکننده برای دومین روز متوالی در این شهر جمع شده بودند.
در شهر صلاله در جنوب این کشور نیز تظاهرات مشابهی برگزار شده است.
سلطان بن قابوس، حاکم عمان به دنبال تظاهرات کوچکی که هفته پیش برگزار شد، روز شنبه برای کاهش تنش ها در این کشور، تغییراتی در کابینه این کشور ایجاد کرد.
گزارش ها حاکی از آن است که ارتش برای تقویت مواضع نیروهای امنیتی وارد عمل شده است.
عمان در گوشه جنوب شرقی شبه جزیره عربستان قرار گرفته و موقعیت استراتژیکی مهمی در دهانه خلیج فارس دارد.
سلطان قابوس در سال ۱۹۷۰، با یک کودتا پدرش را برکنار کرد و قدرت را در دست گرفت.
او از آن زمان، اصلاحات اقتصادی را شروع کرد و سرمایه گذاری دولت را در بهداشت و آموزش افزایش داد. این کشور دارای شورای قانونگذاری است، اما اختیارات زیادی ندارد.
مانند سایر کشورهای خلیج فارس، نفت منبع اصلی درآمد و بخش اعظم تولید ناخالص ملی این کشور است. کشاورزی و ماهیگیری نیز منابع درآمد مهمی به حساب می آیند.
عمان از جمله كشورهاى ميانه رو و در عين حال سنتگراى عربى به شمار مى رود و هم قبل و هم پس از انقلاب ۱۹۷۹، روابط حسنه اى با ايران داشته است. عمان همچنین یکی از متحدان قدیمی آمریکا در منطقه به شمار می رود.
مداخله نظامى ايران در عمان در سال ۱۹۷۰ سلطان قابوس، حاکم عمان را از سقوط حكومتش به دست شورشيان چپگرا رهانيد و باب رابطه نزديكى ميان دو كشور را گشود.
پس از انقلاب نيز در حالى كه اغلب دولتهاى عربى حوزه خليج فارس در جنگ ميان ايران و عراق جانب عراق را گرفته بودند، عمان سياست ميانجيگرى براى پايان بخشيدن به جنگ را در پيش گرفت.