خبرگزاری هرانا - ساسی مانکن، خواننده زير زمينی که در ایران به فعالیت می پرداخت، عصر روز شنبه ۷ فروردين در يکی از بازارهای جزيره کيش دستگير شد.
به گزارش عصر ایران، وی که از روزهای اول عيد برای گذران تعطيلات و برگزاری چند جشن خانگی به جزيره کيش سفر کرده است، در حالی که در يکی از بازارهای جزيره که توسط برخی از مسافرين شناسايی شده بود، توسط نيروهای نظامی اين جزيره دستگير شده است.
هنوز اطلاعات واثقی در مورد علت دستگيری وی به دست نيامده است.
اين در حالی است که اين روزها در جای جای جزيره کيش به خصوص در کنار سواحل و حتی کشتیهای مسافرتی جزيره کيش آهنگهای اين خواننده به گوش میخورد که بوسيله برخی قهوهخانه ها و مسافرين اجرا میشود
خبرگزاری هرانا - مهدی محمودیان، عضو جبهه مشارکت ایران اسلامی وضعیت جسمانی نامناسبی در زندان اوین دارد. به گزارش کلمه، این روزنامه نگار که پرده از وقایع کهریزک برداشته، از بیماری ریوی و تنفسی رنج می برد و در هفته گذشته در زندان بیهوش شده است.
محمودیان، اخیرا در تماسی با خانواده خود از بی توجهی مسئولان زندان به سلامت خود گلایه کرده است. بعد از این ماجرا خانواده ایشان به مسئولین قضایی مراجعه کرده اند اما تاکنون پاسخی به آنها داده نشده است. این روزنامه نگار و فعال حقوق بشر هفته گذشته در زندان اوین بیهوش شده است .او دو ماه پیش به عفونت ریوی مبتلا شد اما ماموران زندان با وجود آگاهی از این موضوع او را با لباس غیر کافی در هوای سرد نگه داشتند. محمودیان ۷ ماه است که در زندان اوین به سر می برد و به تازگی موفق شد دختر خردسال خود را ملاقات کند. گفتنی است، این روزنامه نگار بنا به وظیفه تعریف شده اطلاع رسانی و روزنامه نگاری در تمام دنیا از جمله افرادی بود که با نوشتن مطالبی درباره بازداشگاه کهریزک انتقادهایی و افشاگری هایی را در این باره مطرح کرد. او نخستین کسی است که دو سال قبل درباره اعمال روش های غیرانسانی و غیرقانونی با با متهمان در این بازداشتگاه، اطلاع رسانی کرد
خبرگزاری هرانا - وضعیت محمد یوسفی، دانشجوی دانشگاه صنعتی امیرکبیر علی رغم گذشت 110 روز از مدت بازداشت هنوز بلاتکلیف است.
به گزارش کمیته گزارشگران حقوق بشر، با گذشت بیش از ۱۱۰ روز از بازداشت یوسفی ، تلاش خانواده و نزدیکان او جهت تبدیل قرار بازداشت بینتیجه بوده و او همچنان در بند ۳۵۰ زندان اوین به سر میبرد.
وی در شعبه ۱۵ دادگاه انقلاب به ریاست قاضی صلواتی، به اتهام «اجتماع و تبانی به قصد اقدام علیه امنیت کشور» به چهار سال حبس تعزیری محکوم شد.
این درحالی است که به نظر میرسد علت صدور چنین حکم سنگینی، دوستی این دانشجو با مجید توکلی باشد.
به گفته نزدیکان محمد یوسفی، یکی از جملاتی که قاضی صلواتی در جلسه دادگاه، خطاب به وی اظهار داشته، این جمله بوده است: "غلط کردی با مجید خانم دوست شدی"
مراجعه مکرر خانوادهی رشیدی به دادستانی و دادگاه انقلاب تهران برای تبدیل قرار بازداشت و یا صدور مرخصی تاکنون بینتیجه مانده است. تنها پاسخ مراجع قضایی به خانوادهی وی این بوده که تنها صلواتی، قاضی پرونده وی میتواند دستور تبدیل قرار یا صدور مرخصی را صادر کند.
شایان ذکر است،محمد یوسفی، ورودی سال ۸۵ دانشکده مهندسی کشتیسازی دانشگاه صنعتی امیرکبیر (پلیتکنیک تهران)، در ۱۶ آذر سال گذشته در حالی که قصد ورود به دانشگاه را داشت، بازداشت شد.
تا آزادی روزنامه نگاران زندانی- مادر ابوالفضل عابدینی روزنامه نگار، در نامه ای خطاب به رئیس قوه قضاییه خواستار تعیین تکلیف فرزند خود شد.نامه این مادر رنج دیده به شرح زیر است:
با سلام واحترام و عرض تبریک سال نو
من مادر ابوالفضل عابدینی نصر یکی از روزنامه نگاران ایران عزیز هستم که این روز های سال نو شاهد در بند بودن فرزند بیمارم ونامشخص بودن وضعییت روحی و روانی وجسمی اش بزرگترین عیدی بود که طی سال های طول عمرم نصیبم شد، از 5 سال قبل تا به امروز هر ساله این جوان نحیف را دستگیر نموده و زیر شکنجه برده وبعد از گذراندن انفرادی های طولانی مدت با قید وثیقه های سنگین که همگی توسط مردم دلسوز تامین شده آزاد گردیده و درهیچ یک از این دادگاهها مجرم نبوده وبا سربلندی برائت دریافت کرده.
آخر به کدامین گناه مستحق این شکنجه ها استُ به گناه دفاع از کارگران نیشکر هفت تپه خوزستان ودفاع از سندیکای معامان ایران و دفاع از سندیکای کارگران شرکت اتوبوس رانی و اصناف دیگر و یا گناه بیان حقایق روز کشورمان؟. من از شما قاضی القضات می خواهم با رعایت عدل در پیشگاه عادل هستی، جهت مشخص شدن وضعییت بلاتکلیف فرزند 28 ساله بیمارم (ناراحتی قلبی شدید که نتیجه زندان در این سالها بوده است) تمام تلاش عادل گونه را بکار برده ونسبت به این جوان بیمار توجه ویژه ای نمایید. باشد که هر گونه اتفاقی برای ایشان بیفتد در پیشگاه پروردگار باری تعالی، حضرت عالی مسوول خواهی بود. لازم به ذکر می دانم که ایشان در سلولهای انفرادی بند 2 الف سپاه پاسداران در زندان اوین بدون ملاقات وتماس وارتباط با وکیل، اکنون به مدت یک ماه است که در حال بازجویی است.
با احترام
آساره عیوضی، مادر دردمند ابوالفضل عابدینی نصر روزنامه نگار در بند
کمیته گزارشگران حقوق بشر - مریم ضیاء، فعال حقوق کودک و زنان عصر امروز، دوشنبه ۹ فروردین آزاد شد.
در روزهای گذشته اخباری مبنی بر وضعیت وخیم جسمانی این فعال حقوق کودک و انتقال وی به بهداری اوین در پی اعتصاب غذای وی منتشر شده بود. پس از اظهار نظر پزشکان مبنی بر به صلاحنبودن ادامه بازداشت ضیاء به دلیل وخامت وضعیت جسمانی، قاضی پرونده با تبدیل قرار بازداشت او موافقت کرد و مریم ضیاء آزاد شد.
گفتنی است پیش از آغاز سال جدید، خانواده این فعال اجتماعی وثیقه ۳۰ میلیون تومانی تعیین شده برای وی را تودیع کردند اما بازجویان پرونده از آزادی وی ممانعت به عمل آوردند.
مریم ضیاء، فعال حقوق زنان و کودکان و مدیر جعیت تلاش برای جهانی شایسته کودک، صبح روز ۱۰ دی ماه سال گذشته و در پی بازداشتهای گسترده پس از وقایع عاشورا توسط نیروهای امنیتی بازداشت شد. وی پیش از این نیز در ۲۲ خردادماه سال ۱۳۸۵ در تجمعی که به قصد اعتراض به «قوانین نابرابر» از سوی فعالان زن در میدان هفت تیر برگزار شد، بازداشت شده بود.
رهانا: روز یکشنبه ۸ فروردین ماه خانم مریم ضیاء فعال کودکان در دوازدهمین روز اعتصای غذا بدلیل وخامت وضعیت جسمی به بهداری زندان اوین منتقل شد. وضعیت جسمی او از چند روز پیش حاد بود اما برای بیشتر تحت فشار قرار دادن وی از انتقال به بهداری خوداری می کردند. خانم ضیاء از افت شدید فشارخون، ضعف مفرط، سر درد شدید رنچ می برد و همچنین به سختی قادر به تحرک است
به گزارش فعالین حقوق بشر و دموکراسی از طرفی دیگر او را از سایر زنان زندانیان سیاسی جدا کرده اند و در سلول زندانیان عادی و خطرناک قرار دادهاند. خانواده حیات غیبی و خانواده ضیاء از وخامت وضعیت جسمی خانم ضیاء که منجر به انتقال او به بهداری زندان شده است در نگران فزاینده ای بسر می برند. آنها از زمان اعتصاب غدای خانم ضیاء موفق به ملاقات با او نشده اند تا از وضعیت او بیشتر مطلع شوند. خانم ضیاء از ناراحتیهای دیگر رنج می برد و می باید دارو مصرف کند. مصرف این داروها در حالت اعتصاب غدا وضعیت جسمی او را حادتر می کند. خانم ضیاء در اعتراض به ممانعت بازجوی وزارت اطلاعات فردی بنام یاسری از آزادی او علیرغم سپردن وثیقه روز ۲۶ اسفند ماه دست به اعتصاب غذا زد. آقای منصور حیات غیبی همسر خانم ضیاء از روز گذشته که شروع وقت اداری بود بطور مستمر و در طی وقت اداری پیگیری وضعیت همسرش در دادگاه انقلاب بود.اما دادگاه انقلاب برای طولانی تر کردن پروسه رسیدگی و وارد کردن فشار روحی و جسمی علیه خانم مریم ضیاء و خانواده اش دوباره این خانواده را مجبور به طی مراحلی که پیش از این و قبل از سال نو انجام گرفته شده کرده است. آنها از روز گذشته تا به حال درگیر این مسئله هستند و بقیه مراحل کار به روز دوشنبه موکول شده است. این در حالی است که خانم ضیاء در وضعیت حاد جسمی بسر می برد و خطر جدی جان او را تهدید می کند. لازم به یادآوری است که خانم مریم ضیاء ۴۰ ساله متاهل و دارای ۲ فرزند و از فعالین حقوق کودک می باشد.در تاریخ ۱۰ دی ماه با یورش مامورین وزارت اطلاعات دستگیر و به بند مخوف ۲۰۹ زندان اوین منتقل شد و پس ۲ ماه بازداشت در بند ۲۰۹ به بند زنان زندان اوین انتقال یافت. .
نه جعفر! جوابش نه بود. این همه به شوخی از ما پرسیدی و ما این همه بی توجه از کنار سوالت رد شدیم. تا بالاخره آنها به خانه ما آمدند و به سوالت جواب دادند! آنها در خانه ما بودند و ما هر کدام گوشه ای ایستاده بودیم. به هر جای خانه سر می زدند، می گشتند، بیرون می ریختند، ولی ما هر کدام با دست های بسته گوشه ای ایستاده بودیم. کامپیوتر، دوربین، فیلم ها، کاغذ های یادداشت، دفترچه ها، ... همه این ها را جمع می کردند و می بردند. مهم نبود. فقط می خواستم رفت و آمدشان قطع شود تا لحظه ای نگاهمان به هم بی افتد. می دانستم تو هم نگاهت به دنبال من و سولماز است. کارهایشان که تمام شد، قبل از این که ما را هم، مثل همان خرت و پرت ها جمع کنند و ببرند، بالاخره همدیگر را پیدا کردیم. تو فقط توانستی دست های بسته ات را کمی بالا بگیری و به من لبخند بزنی. خدا می داند همه توانم را جمع کردم که لبخندم بزرگ تر از تو باشد و، دست هایم بالاتر. در دلم به تو گفتم : مهم نیست. اقلا ً با همیم. من و تو و سولماز. پناه هم حتما ً پیش دوست هاشه، جاش هم امن... خیالی نیست. خیالی هم نبود، ما که همیشه پشت همیم. ولی خدا می داند چه قدر تلاش کردم که بماند آن لبخند بر صورتم، که پنهان کند ناراحتی ام را از فکر کردن به تو، تو که هر چه می شد به شوخی از ما می پرسیدی : یعنی آدم تو خونه خودش هم نمی تونه آزاد باشه؟ و آخرین بار با دست های بسته در خانه ات ایستاده بودی
*****
عمه فوت کرده بود و من که آن موقع کوچک بودم، نگاهم همه اش به تو بود. فکر می کردم مگر بابا از مردن خواهرش ناراحت نیست؟ طول کشید تا بفهمم تو ممکن است ناراحت باشی، اما گریه نمی کنی هیچ وقت. تو ممکن است از خیلی چیزها ناراحت باشی: ممکن است فیلم هایت را نمایش ندهند و ناراحت باشی، چهار سال در خانه بی کار بمانی و ناراحت باشی، با هزار جور تهدید و ممنوعیت روبرو شوی، نگذارند از ایران خارج شوی، بازجویی ات کنند و تو ناراحت باشی، از تو بخواهند به چیزهایی که برایت مهم است فکر نکنی و از آنها حرف نزنی و ناراحت باشی، حتی نزدیک ترین دوست هایت هم بخواهند تو ساکت بمانی و ناراحت باشی، و ممکن است به جایی برسی که کوچک ترین اتفاق های زندگی همه باعث بشوند تو فقط ناراحت باشی. اما گریه که نمی کنی هیچ وقت. در این مدت هر روز دلیلی برای گریه داشتی، و تو گریه نکردی، تا بالاخره روزی رسید که بغضت شکست، و من هیچ فکر نمی کردم آن روز، من دلیل ناراحتی تو باشم. آن شب قبل از این که ما را از خانه ببرند، خواستی با من حرف بزنی. نشد تنها باشیم. یکی از آن ها هم در راهروی خانه بالا سرمان ایستاده بود. مدام این پا و آن پا می کرد که تو زودتر حرفت را بزنی و عصبی ات کرده بود. دست هایت را بالا آوردی تا صورتم را نوازش کنی ولی مگر با دست های بسته می شد؟ و همان موقع بغضت شکست : سولماز ببخشید که به خاطر من... فقط قول بده نترسی. خوب؟ فقط نترس... و من خندیدم، به پهنای صورتم: من و ترس؟ نه بابا! برا چی بترسم؟ فقط بابا قول بده سیگار نکشیا، خوب؟ حیفه، حالا که ترک کردی... اصلا ً حواسم نبود که توی زندان خبری از سیگار نیست. فقط همه زورم را می زدم که حرف بزنم و بخندم، تا قایم کنم ناراحتی ام را از فکر کردن به تو ، تو که در این سال ها بارها میتوانستی زیر گریه بزنی و گریه نکرده بودی. و حالا برای آخرین بار در خانه جلوی من ایستاده بودی و صورتت خیس بود.
*****
اگر فکر کنی توی این مدت که نیستی بهتر شدم، اشتباه کردی. بدتر شدم، که بهتر نشدم! فقط دیگر کسی حال و حوصله غر زدن سرم را ندارد که پناه! چرا این قدر ساکتی، دو کلمه هم با آدم حرف نمی زنی ... زیاد با هم حرف نمی زدیم. من فکر می کردم که بهتر از هر کس میفهمم چرا تو توی این چند سال زیاد حوصله حرف زدن نداشتی، بی کاری و نشستن در خانه برای آدمی که تمام زندگی اش در سینما خلاصه می شد... من می فهمیدم، ولی چه کنم که من هم ساکت بودم و چیزی از این ها با تو نمی گفتم! آن شب دیروقت توی خیابان قدم می زدم. فکر می کردم به تو که بالاخره داشتی فیلم می ساختی. خوشحال بودم از تصمیمی که گرفتی، چون فیلمسازی برای تو یعنی برگشتن انرژی و زندگی و شکسته شدن آن سکوت لعنتی. قدم می زدم و فکر می کردم که تا چند دقیقه دیگر پیش تو هستم و مثل تو پرانرژی و پرحرف. خوشحال بودم از این که نزدیک میشوم به خانه، به کوچه بن بستی که این چند سال برگشتن از خانه دوستهایم به آن معنی بن بست و ناامیدی می داد، ولی حالا چند روز بود که همه چیز عوض شده بود و ... توی کوچه شلوغ بود، آدم هایی با لباس های یکدست، بی سیم به دست، دو تا وَن بزرگ مشکی. سر کوچه پشت درختی قایم شدم و نگاه کردم به آن ها، که وسایلی را در کیسه های مشکی داخل ماشین می کردند، و بعد آدم ها را، که یکی یکی با دست های بسته از درِ ساختمان بیرون میامدند. تمام گروه فیلمبرداری، تو، حتی مامان و سولماز. همه تان را سوار کردند. خشکم زده بود. ماشینها دنده عقب از کوچه بیرون آمدند و دور شدند. همه چیز شبیه به فیلمی شده بود که در سکانس بعدش من تنها، در خانه به هم ریخته و خالیمان ایستاده بودم. بقایای به هم ریخته وسایل فیلمبرداری و لوازم صحنه، و فیلمی که نگذاشتند هیچ وقت به پایان برسد. فیلمی که اگر ساخته میشد، قرار بود تنها به سادگی روایتگر داستان زندگی خانواده ای باشد، متفاوت از فیلم های قبلیت که در دل جامعه میگذشت. و اگر ساخته می شد، شاید شخصی ترین و انسانی ترین فیلمی محسوب می شد که تا به حال ساخته بودی. با این حال حالا هیچ کس سر صحنه نبود. صحنه پایانی، سکوت خانه بود که زننده تر از همیشه همه جا را پر کرده بود.
*****
آدم های زیادی به خانه ما آمده بودند و ما هر کدام گوشه ای نشسته بودیم. آنها می آمدند و میرفتند و سعی می کردند بگویند و بخندند، ولی ما هر کدام گوشه ای نشسته بودیم. من دستهایم را روی پایم گذاشته بودم و به آنها نگاه می کردم. فکر می کردم چه سال نویی؟ که چند دقیقه قبل از رسیدنش دست بسته تر و تنها تر از همیشه بدون تو در خانه مان نشسته ام... من و سولماز چند روز بعد آزاد شدیم، ولی تو را نگه داشتند. ماه آخر سال برایمان این طور گذشت که هر روز ساعت ها جلوی زندان منتظر تو بایستیم . کنار همه خانواده هایی که زندانی هایشان آزاد می شدند و از پله های روبروی درب زندان پایین می آمدند. همه برایشان دست می زدیم و آنها دستهایشان را به نشان آزادی به هوا میبردند. و ما منتظر بودیم تا شاید تو هم، با دستهای آزادت که به هوا برده ای، از پله ها پایین بیایی. هر روز آمدیم و هر روز تعداد آدم های جلوی زندان کمتر شد. تا ظهر آخرین روز سال که در آن هم سلولی تو هم آزاد شد و، ما ماندیم و درب بسته زندان و تو که هنوزهم آنجا بودی. چه سال نویی که در آن حتی نگذاشتند لحظه تحویل سال را جلوی درب زندان، و به خیال خودمان کنار تو باشیم؟ ما را به تحقیر و توهین از آنجا دور کردند و به خانه فرستادند، تا لحظه تحویل سال در خانه، به فکر تو باشیم که آخرین بار با دستهای بسته اینجا بودی. تا با وجود تمام دوستهایی که عیدشان را به خانه ما آورده بودند، نبود ِ تو بیشتر آزارمان دهد. تا فکر کنیم دوستهایمان که هیچ، اگر دنیا هم عیدشان را به خانه ما بیاورند، نبود تو را بیشتر و بیشتر احساس می کنیم...دو دقیقه مانده به تحویل سال. به ایوان می روم و دور از همه، می زنم زیر گریه. تو نیستی، و رمقی هم نیست برای لبخندی که بپوشاند غصه ام را. مطمئنم از آن روز که دستهایم را برای تو بالا بردم، آنها هنوزهم بسته اند. انگار آدم هیچ وقت، هیچ جا آزاد نیست جعفر، حتی توی خانه اش. من هم در زندان تو قدم می زنم، همانجا که در تنهایی ِ تو، سال نو تحویل میشود. چه سال نویی، که همه حواسم پیش دستهای توست...
*****
دائم دلیلی برای گریه کردن هست، و من مثل تو نیستم بابا، که آنها را ببینم و جلوی خودم را نگه دارم. تو را اذیت می کنند و من گریه می کنم، تو را به زندان می برند و من گریه میکنم. تو در زندان میمانی و من گریه می کنم. تو در زندان می مانی و سال نو می آید و من گریه میکنم. در تلویزیون همزمان با تحویل سال، چند تا تانک نشان می دهند که دارند شلیک می کنند. و من گریه ام از سر این فکر است که جایی زندگی می کنم که در آن نشان عید، تانک و گلوله است، و هدیه عید، زندانی بودن پدرم. این اولین سال است که دوست داشتم روزهای عید نیایند، و حالا که آمده اند، زودتر تمام شوند. روزهای عید تلخ تر از روزهای کاری اند. در روزهای کاری لااقل امیدی به رسیدگی به پرونده و آزادی تو هست، ولی عید و تعطیلی، یعنی سراسر ناامیدی... بعضی وقتها هست که فقط یک نفر تنهایی ات را پر می کند. آن یک نفر که نباشد، در حضور هزار نفر دیگر هم تو بیشتر حس می کنی که تنهایی. حالا هم دوست های زیادی پیش ما جمع می شوند تا تنها نباشیم. تانک ها در تلویزیون شلیک می کنند و تمام جاهای نشستن در خانه پر است. همه مبهوت تصویر تانک ها، و حواس من می رود سمت تنها جای خالی، صندلی پشت میز کامپیوتر، جای همیشگی تو. یادت هست که چقدر سر آن دعوا داشتیم؟ تا تو بلند میشدی پشت آن مینشستم و به اینترنت می رفتم. حالا صندلی همه اش خالی است، ولی رغبتی نیست. در اینترنت تنها چیزی که به چشمم می آید خبر دستگیری توست، و همین صندلی خالی هم هر لحظه دارد این خبر را به من میدهد. گفتم که، دائم دلیلی برای گریه کردن هست. نگاه کردن به یک صندلی من را به گریه میاندازد، و من اصلا ً مثل تو نیستم بابا...
*****
از وقتی که تو نیستی، بدتر شده ام. زیاد با کسی حرف نمی زنم. قدم می زنم در خیابان، در کوچه بن بستمان، در خانه، در اتاقم... خیال می کنم همه جا صحنه فیلمبرداری است، و من همیشه درست لحظه ای می رسم که گروه فیلمبرداری را دستگیر کرده اند و برده اند. خیال میکنم درون فیلمی قدم میزنم که هیچ وقت تمام نشده و نصفه، وصل شده به سکوتی بی نهایت : کارگردان در زندان است و هیچ حرفی برای گفتن نیست... با هر قدم سکوتم بدون تو، بزرگ تر شده ام، و حالا فکر می کنم که کارگردان همیشه در زندان بوده. یک بار به من گفتی : وقتی نمیگذارن کار کنی، انگار همه اش توی زندانی. و حالا دوست دارم ببینمت تا با تو حرف بزنم. و بگویم شاید بیشتر از هر کس میفهمم که تو خیلی وقتها پیش، قبل از این یک ماه، به زندان افتاده بودی، تنها، و برای همین با کسی حرف نمی زدی. میفهمم برای کسی که تمام زندگیش در سینما خلاصه می شود، بی کاری بدترین زندان است. این که می توانستی هر جا قدم بگذاری که صحنه کارت باشد، اما عذاب می کشیدی، چون نمیگذاشتند کار کنی، چون در زندان بودی.
تو حالا واقعا ً در زندانی، و در سلولت نشسته ای. نمی دانم اما، شاید تو حالا آزادتری!
جرس: کانال پنج تلویزیون (شبکه استان تهران) را در اختیار مسعود ده نمکی از سرکردگان سابق انصار حزب الله گذاشته اند تا هرشب نوروز بخشی از مجموعه طنزسطحی و نازل خود "دارا و ندار" را برای مردم به نمایش بگذارد که درآن "دارا" خانواده ای است تازه به دوران رسیده، ندید بدید و کم سواد که جوانان در آن همه "سبزند"، یعنی یا روسری سبزدارند یا پیراهن سبز می پوشند و حرفهای بی معنی می زنند! جایزه ده نمکی و دوستانش هم برای رویاروئی اینگونه با جنبش سبز مردم ایران، علاوه بر دریافت میلیونها تومان دستمزد بابت این کار، دعوت و تبلیغ برای بازیگرانش در برنامه ویژه تحویل سال نو و نمایش دوگانه "اخراجی ها" از تلویزیون است که بابت آنها نیز میلیونها تومان دستخوش می گیرد.
در آن سو اما، به فاصله اندکی از مرکز پخش صدا و سیما، دو تن از نامدارترین فیلمسازان و هنرمندان ایرانی "نوروز" و جشن سال نو را دور از خانواده و دوستانشان در زندان اوین به سرمی برند و تعطیلات را بدون اینکه اجازه ملاقات با عزیزانشان را داشته باشند، در سلول انفرادی بسر می آورند تا دنیا بداند هنر از نظر گروهی که امروز بر ایران حکومت می کند، همان است که ده نمکی و امثال او ارائه می دهند و اطاعت بی چون و چرا ازصاحبان قدرت را تبلیغ می کنند. در این "هنر" حکومتی، جائی برای آزادی و آزادگی نیست وگرنه همچون محمد نوری زاد و جعفر پناهی جائی بهتر از زندان اوین برای هنرمند وجود ندارد!
نوری زاد، فیلمساز و نویسنده مسلمان و معتقدی که جرمش این است که چند نامه سرگشاده به "رهبر" نوشته و در خطابی محترمانه نسبت به آنچه در کشور می گذرد به او هشدار داده است، دوم فروردین و پس از 93 روز بازداشت توانست طی تماس تلفنی با خانه، به همسر و دختر خود بگوید که مردانه بر عهد خود ایستاده و امیدوار است که بتواند دوران محکومیت خود را با آبرو سپری کند. پناهی نیز 27 اسفند در گفت و گوئی تلفنی با طاهره سعیدی همسرش گفته بود با اینکه همچنان در سلول انفرادی به سر می برد اما نمی خواهد هیچ اقدام اضافی برای آزادی او انجام گیرد: "مگر دیگر زندانیان سیاسی کس و کاری در جهان دارند؟ دوست دارم زندگی منهم شبیه دیگر زندانیان سیاسی ادامه پیدا کند."
یکماه در انفرادی اوین
جعفرپناهی فیلمساز نامدار و برجسته ایرانی را در نخستین ساعات بامداد یازده اسفند همراه همسر، دختر و همه میهمانانش دستگیر کردند ودر آغاز گفتند که جرم آنها هنری یا سیاسی نیست. اما پس از ساعاتی، سایت "تابناک" از زبان یک "منبع آگاه" نوشت که این گروه در خانه پناهی مشغول ساختن فیلمی علیه نظام بودند "که با هوشیاری دستگاههای امنیتی و با عملیات به هنگام، او و همکارانش دستگیر شدند." شایع بود که این فیلم بازسازی وقایع بازداشتگاه مخوف کهریزک است. اما بفاصله کوتاهی همه این گروه و پس از چند روز آخرین آنها "محمد رسول اف" آزاد شدند و پناهی تنها در زندان ماند؛ با این سوال که اگر جرم این گروه هنری یا سیاسی نبوده و فیلمی هم علیه نظام نمی ساخته اند که آزاد شده اند، پس دراین میان چرا پناهی را همچنان در سلول انفرادی نگاه داشته اند؟
این سوال در مورد نوری زاد هم وجود دارد و جواب در حقیقت همان است که دادستان دادگاه انقلاب تهران گفته: تا زمانی که افکار این هنرمندان مهار نشود جایشان در زندان است. زندان آنان اینک "اوین" نام دارد، اما به گفته پناهی در مصاحبه با بخش فارسی تلویزیون بی.بی.سی. که چند روز پیش از بازداشتش انجام شده، او که اجازه ندارد در کشور خود فیلم بسازد، در حقیقت در خانه خود زندانی است. دلیل زندانی شدن، ممنوع الخروج بودن و اجازه کار و فعالیت نداشتن هم این است که آنان آستان بوس درگاه "رهبر معظم" و ولایت مطلقه ایشان نیستند وبه خواست حکومت، حقیقت را کتمان نمی کنند و دروغ نمی گویند.
چند روز پس از بازداشت پناهی، دیده بان حقوق بشر طی نامه ای به قوه قضائیه ایران نوشت که یا اتهام این فیلمساز را به روشنی اعلام کنند یا او را فوری آزاد سازند. پس از آن عباس کیارستمی چهره جهانی سینمای ایران که روزگاری پناهی دستیار او بود، در نامه سرگشاده ای ضمن اعتراض به سیاست های وزارت ارشاد نوشت "آرزوی محال که محال نیست. منهم آرزو می کنم در کشور من هیچ هنرمندی بخاطر کار هنری در بند نباشد." اما بهمن قبادی دیگر فیلمساز برجسته ایرانی معتقد است سرنخ دیگر دست وزارت ارشاد نیست و این مسائل ریشه درنهادهای بالاتر دارد.
قبادی فیلمساز کرد ایرانی که او نیز مدتی ممنوع الخروج بود و پس از نمایش فیلم بدون مجوز خود "کسی از گربه های ایرانی خبر ندارد" در جشنواره سینمائی کن، جلای وطن کرد واینک در کردستان عراق به فعالیت مشغول است، در گفت و گوئی با در مورد زندانی شدن همکار و دوستش جعفر پناهی می گوید: :اینها تازه متوجه اهمیت و تاثیر هنر زیر زمینی شده اند و می خواهند ریشه آنرا بخشکانند. برای مقابله اما کار از کار گذشته است و این روند خاموش نخواهد شد، چون نسل دیگری در راه است که چندین برابر از من و پناهی شجاع تر است و بسیار هوشمندانه راه خود را باز می کند."
اعتراض ها و تلاشها
پس از نامه های دیده بان حقوق بشر و عباس کیارستمی، اعتراضها و تلاشهای جهانی برای آزادی جعفر پناهی آغاز شد:
هفدهم اسفند: تعدادی از سینماگران ایران با خانواده پناهی دیدار و از آنان دلجوئی کردند. در میان آنان فیلمسازان نامداری چون تهمینه میلانی، اصغر فرهادی، سامان مقدم و کامبوزیا پرتوی دیده می شدند. همان روز حزب سوسیالیست فرانسه در اعتراض به بازداشت پناهی حکومت جمهوری اسلامی را به داشتن سیاستهای سرکوبگرانه و زندانی کردن فعالان سیاسی، نویسندگان و روزنامه نگاران، وکلا و دانشجویان متهم کرد و خواستار آزادی جعفر پناهی شد.
هیجدهم اسفند: 227 تن از فیلمسازان، سینماگران، روشنفکران، هنرمندان و نویسندگان معتبر دنیا از کشورهای مختلف خواستار آزادی جعفر پناهی و محمد رسول اف شدند. رسول اف در آن هنگام همراه پناهی در زندان بود. در این نامه آمده است: "هیچ دلیلی برای دستگیری و زندانی کردن این کارگردان مطرح بین المللی وجود ندارد و این فیلمساز جهانی هم اکنون هزینه شجاعت و جرات خود را در انعکاس صدای مردم ایران و عقاید و مطالبات آنان را پرداخت می کند." در این نامه به دستگیری چند ماه قبل پناهی بر مزار شهید "ندا آقا سلطان" اشاره شده و از رئیس قوه قضائیه جمهوری اسلامی خواسته شده است به بازداشت "غیر منصفانه" و "ناعادلانه" این فیلمساز ایرانی پایان دهد، چرا که " در یک جامعه متمدن و امروزی، هنگامی که رفتار و اعمال حاکمان بوسیله هنرمندان جامعه زیر سوال برود و انکار شود، عملا تمدن آن جامعه مورد شک و انکار واقع می شود."
بیست و پنج اسنفند: پس از نمايش فيلم "كارنامه 40 ساله" که مانی حقیقی آنرا در مورد زندگی و کار داریوش مهرجوئی ساخته است، بیش از پنجاه نفر از کارگردانان و بازیگران سینمای ایران در نامه ای خطاب به مسئولین ذیربط نوشتند: "پاسخ ساخت فيلم، هرچند بدون مجوز، بازداشت و سلول انفرادي نيست. ما امضاكنندگان اين نامه مصرانه انتظار داريم كه وزراي فرهنگ و ارشاد اسلامي، اطلاعات و رياست محترم قوه قضائيه تا پيش از پايان سال و در آستانه عيد نوروز موجبات آزادي هنرمنداني را كه تنها گناهشان ساخت فيلم است، فراهم آورند."
اين نامه را هنرمنداني همچون محمد سرير، فرهاد توحيدي، اصغر فرهادي، رخشان بنياعتماد، مجتبي ميرطهماسب، ماني حقيقي، شادمهر راستين، سارا قرچه داغي، ابراهيم مختاري، حميرا رياضي، بهمن كيارستمي، مهتاب نصيرپور، محمد رحمانيان، مهناز افضلي،كامبوزيا پرتوي، فاطمه معتمدآريا، محسن عبدالوهاب، ناصر صفاريان، بهرام عظيم پور، مهرداد لشگري، سعيد ابراهيم زاده، آناهيتا آبا، محس اميريوسفي، كامران شيردل و تعدادی دیگر امضا کرده بودند.
سی اسفند: تعدادی از سینماگران ایران به نشانه همدردی با جعفر پناهی و محمد نوری زاد و خانواده آنها، لحظه تحویل سال را در کنار خانواده دیگر زندانیان سبز دربند در مقابل زندان اوین پای سفره هفت سین نشستند و برای آزادی آنان دعا کردند. بهمن فرمان آرا، تهمینه میلانی، مجتبی میر تهماسب و شادمهر راستین از جمله این سینماگران بودند.
سوم فروردین: در ادامه اعتراضات داخلی و خارجی به بازداشت و زندانی کردن محمد نوریزاد و جعفر پناهی، چهل و پنج کارگردان، بازیگر و هنرمند برجسته وصاحب نام ایرانی، با انتشار نامهای سرگشاده خواستار آزادی این دو هنرمند منتقد و دیگرزندانیانی شدند که به دلیل اعتراض به نقض حقوق اجتماعی، صنفی و شهروندی در بازداشت به سر میبرند. در این نامه ضمن احترام به "حق اعتراض به نقض حقوق اجتماعی و صنفی و شهروندی برای همه افراد جامعه" و محترم بودن "حق آزادی بیان و خلاقیت شغلی"، امضا کنندگان خواستار"آزادی نامشروط" محمدنوریزاد و جعفرپناهی و همه کسانی شدند که به دلايل فوق در بازداشت به سر میبرند.
آنان ضمن پرسش از حاکمان کشور و بیان این نکته که "آيا جز زور و فشار و بند راهی برای ادارهجامعه نيست و نمیتوان با اصلاحِ امور در راستای خواستههای طبيعی و قانونی و صنفی مَردُم، جای تشديد فضای مرگ و دلهره و دلسردی و نوميدی، جامعهای شاد و خلاق و اميدوار و سرزنده داشت؟"، به وضعیت فعلی انتقاد کرده و با اشاره به حلول سال نو خطاب به مسئولین نوشتند: "آیا سال نو وقت تجديدنظر درنحوهی رفتار با مَردُم، و دگرگونکردنِ حال به بهترين احوال نمی باشد؟"
در میان امضا کنندگان اسامی چهرهای درخشان سینما و تئاتر ایران همچون رخشان بنیاعتماد، بهرام بيضايی، کيومرث پوراحمد، ناصر تقوايی، هما روستا، حميد سمندريان، خسرو سينايی، اصغر فرهادی، مسعود کیمیائی، فاطمه معتمدآريا وتهمينه ميلانی دیده می شود.
مازیار میری: با افتخاراتمان اینگونه رفتار نکنیم
ششم فروردین: "خبر آنلاین" نامه ای از مازیار میری دیگر فیلمساز صاحب نام ایرانی و خالق آثاری چون "کتاب قانون"، "قطعه ناتمام" و مجموعه باارزش و پربیننده "شمس العماره" منتشر کرده است، نامه ای خواندنی و اندیشیدنی از یک فیلمساز سبز دیگر: "این روزها که بطور تصادفی در شهر ونیز ایتالیا هستم و به صورت تصادفی و همزمان جعفر پناهی در زندان!!! از زندان قدیمی و معروف میدان سان مارکو دیدن کردم. در طول بازدید از این موزه ای که روزانه بیش از دویست هزار نفر از آن بازدید می کنند، راهنمای ما مدام از نماد صلح و آرامش و دوستی برایمان گفت و وعده داد که در پائین ترین طبقه تصویری را خواهیم دید که زمان قدیم برای زندانیان پنجرهای رو به شهر اختصاص داده بودند که مدام در طول دوران محکومیت نماد شهر ونیز یعنی شیر بالدار را که همان نماد صلح و عدالت است، مقابل چشم داشته باشند و با باور این تصویر آزادی، دوران زندان را سپری کنند و باز چه تصادفی که صاحب شیر طلای شهر ونیز یعنی همان نماد صلح و عدالت و آرامش خود را در حبس میبیند و بیپنجرهای به سوی شهر!!!
نامه میری چنین پایان یافته است: "پناهی با باور مفهوم این شیر بالدار آن را به خیابانهای باغ فردوس برد و آن را تحویل موزه سینما داد تا شاید همگان به آن باور برسیم. کاش باورش کنیم که باور صلح دارد و باورش کنیم زیرا اینجا هر ایرانی با دیدن شیر بالدار یعنی همان نماد صلح و آرامش بیاختیار به برندهاش یعنی جعفر پناهی افتخار میکند. با افتخاراتمان اینگونه رفتار نکنیم."
جرس:احمد منتظری در یادداشتی که در سایت رسمی آیت الله منتظری منتشر شده با اشاره به نحوه برگزاری مراسم تشییع بانو ربانی همسر مرجع فقید بازداشت سی نفر از شرکت کنندگان در مراسم را محکوم و خواستار آزادی سریع آنان شده است.
متن این یادداشت که به قلم احمد منتظری می باشد، به این شرح است:
تشییع بی جنازه
بانویی از جهان رفت. بانویی که به واسطه همسر و فرزندش برای جهانیان شناخته شده بود. حاجیه خانم ربانی، همسر آیت الله العظمی منتظری، او که بیش از 60 سال بدون هیچ چشمداشت و گمنام مجاهده کرده و در پشت زندانهای ساواک در انتظار ملاقاتهای چند دقیقهای با همسر و فرزندش سر کرده و یا در تبعیدگاههای مختلف همراه و یار غمخوار همسرش بوده و مهمتر از همه پشتیبان و مایه دلگرمی و پناه خانوادههای مبارز و داغدار محسوب میشد ولی با کمال تأسف پیروزی انقلاب پایان رنجهای او نبود.
و اینک در حالیکه کمتر از 100 روز از درگذشت همسر بزرگوارش میگذشت او نیز رحلت نمود. طبیعی این بود که سازمانها و نهادها پیام تسلیت میدادند و بنیاد شهید انقلاب اسلامی برای این مادر شهید و جانباز مراسم یادبود میگرفت و مطمئنا شاگردان همسرش که اکنون از سران این نظامند به دلداری فرزندانش میآمدند. اما بازماندگان ایشان هیچگاه این چنین انتظاری نداشتهاند و عمری بیمهری را تجربه کرده و دیدهاند که عدهای به جای باز کردن گره با دست معمولا گرهها را کور میکنند. بازماندگان ایشان تنها میخواستند برای این مادر فداکار مراسمی معمولی مثل مراسم دیگر شهروندان برگزار نمایند، اما چه شده که مسئولین از این هم هراس دارند و نمایندهای از اطلاعات قم فرستادند تا پیام ممنوعیت تشییع پیکر مطهره آن مرحومه را به خانوادهاش ابلاغ کنند.
در جواب این نماینده اطلاعات مخالفت شدید نموده و گفتم برای خودتان و ما و نظام مشکل ایجاد نکنید. به دنبال رایزنی دوستان هنگام غروب مسئول اطلاعات قم به دفتر آمدند و به نظر میرسید که کمی از موضع پایین آمده و ابراز داشتند که میتوانید در حرم حضرت معصومه(س) تجمع کنید و جنازه را برای اقامه نماز میت به حرم میآوریم و از آنجا نیز آن را به 150 متری محل دفن برده و در آنجا تحویل خواهیم داد تا تشییع شود.
روز یکشنبه با تدابیر شدید امنیتی آن مرحومه به حرم منتقل شد و پس از اقامه نماز به امامت آیت الله العظمی شبیری زنجانی مجددا پیکر آن مرحومه توسط نیروهای امنیتی به گلزار شهدا(محل دفن) انتقال داده شد و مردم بدون جنازه با سردادن شعارهای: الله اکبر - لا اله الا الله - یا حجة ابن الحسن، عجل علی ظهورک - یا حضرت معصومه، منتظری مظلومه - عزا عزاست امروز، روز عزاست امروز، منتظری مظلوم صاحب عزاست امروز - تشییع بی جنازه، این هم یه ظلم تازه؛ راهی گلزار شهدا شدند.
هنگام مراجعت مردم از گلزار شهدا با اینکه به سفارش اینجانب عمل نمودند و با کمال آرامش آن محل را ترک میکردند متأسفانه حدود 30 نفر از خانمها و آقایان شرکتکننده در مراسم بازداشت شدند. اینجانب ضمن محکوم کردن این بازداشتها که شایسته نظام مردم سالار نیست امیدوارم هرچه زودتر آزادی حاصل گردد؛ و از این پس در تصمیم گیریها تدبیر و تعقل لازم به عمل آید.
گفت و گوی جرس با احمد منتظری
مراسم سوگواری همسر آیت الله منتظری؛ حاجیه خانم ربانی امشب بعد از نماز مغرب وعشا در بیت آن مرحوم برگزار می شود. احمد منتظری در گفت وگو با جرس به نحوه برگزاری مراسم تشییع وتدفین بانو ربانی مادر محترمشان اشاره کرد و افزود: در جریان مراسم خاکسپاری چندتن ازشرکت کنندگان که نقش برجسته تری در هدایت و نظم دهی جمعیت داشتند، دستگیر شدند وی اظهار امیدواری کرد که این افراد هر چه زودتر آزاد شوند. وی ابرازامیدواری کرد که مسئولان امنیتی شهرقم درایت و تدبیر لازم را بخرج دهند و با آزادی سریع این افراد، فضا را ملتهب نکنند و اجازه دهند که مراسم سوگواری این بانوی مومنه به آرامی برگزارشود. احمد منتظری خاطرنشان کرد که مقامات امنیتی شرکت کننده در مراسم قول داده اند که این افراد بزودی آزاد شوند. فرزند سوگوار آیت الله منتظری علت دستگیری این افراد را صرفا فعال بودن آنان در میان جمعیت و پرشور شعار دادن ذکر کرد و افزود: همانگونه که از مردم درخواست کرده بودیم،آنان مراقب اوضاع بودند و ازطرح شعارهایی تند پرهیز می کردندو نمادی هم به همراه نداشتند ولی صرف گفتن پرشور " لا اله الا الله" منجر به دستگیری تعدادی از شرکت کنندگان شد. حجت الاسلام احمد منتظری خاطر نشان کرد که نماز میت توسط آیت الله شبیری زنجانی اقامه شد و به رغم تعطیلی نوروزی، مردم تقبل زحمت کرده بودند و از شهرهای اصفهان ، نجف آباد و تهران برای شرکت در مراسم آمده بودند. درهمین حال اواز حضور غلامحسین کرباسچی، مهندس حجتی، مهندس میثمی، اعضای مجمع محققین ومدرسین قم، حجت الاسلام والمسلمین موسوی تبریزی ،حجت الاسلام و المسلیمن شهرستانی نماینده آیت الله سیستانی و آیت الله فیض در مراسم تشییع و خاکسپاری خبر داد. فرزند آیت الله منتظری همچنین ازتماس تلفنی آیات عظام صانعی ، گرامی(بعلت اقامت درمشهد) و موسوی اردبیلی ( بعلت کسالت) به بیت محترم آیت الله منتظری خبر داد. وی دررابطه با محل خاکسپاری افزود که سرانجام در محلی که حکومت در نظر گرفته بود در گلزار شهدا ، قطعه خانواده شهیدان، در کنار کتابخانه پیکر بانو ربانی به خاک سپرده شد. احمد منتظری خاطرنشان کرد که آمبولانس حامل پیکر مرحومه ربانی توسط پنج اسکورت به گلزار شهدا آورده شد و سرانجام با وساطت های انجام شده، خانواده توانستند در صد متری گلزار شهدا، جنازه را تحویل بگیرند وبه مراسم تدفین را برگزار کنند. وی از حضور لباس شخصی ها در بین جمعیت خبر داد که فشارآوردن و شتاب تلاش داشتند تا هر چه زودتر مراسم تدفین به پایان برسد و جمعیت متفرق شود. درادامه این گفت وگو فرزند بزرگ آیت الله منتظری به ویژگی های شخصیتی مادر محترمشان اشاره کرد و صبوری را ویژگی ممتاز وی خواند که در همه حال یار و یاور همسر خود بود در حصر و حبس و تبعید. وی به فعالیتهای اجتماعی بانو ربانی پرداخت و افزود که وی قبل و بعد از انقلاب در یاری رساندن به خانواده های بی سرپرست، خصوصا خانواده های زندانیان بسیار فعال بود و تلاش داشت تا آنان در نبود همسران و پدرانشان رنج کمتری را متحمل شوند. احمد منتظری به بیماری ایشان اشاره کرد که از زمان رحلت مرجع فقید تاکنون ادامه داشته و سرانجام منجر به فوت ایشان در بامداد هفتم فروردین شد. فرزند ارشد آیت الله منتظری روند کاری دفتر آیت الله را عادی خواند و اظهار امیدواری کرد که مشکلی برای ادامه کار این دفتر در آینده بوجود نیاید تابتوانند همچون گذشته ضمن برگزاری مراسم مذهبی و پاسخگویی به سوالات شرعی مردم به جمع آوری ونشرآثارمرجع فقید بپردازند .
جرس:مجموعه فعالان حقوق بشر در ایران طی اطلاعیه مطبوعاتی اسامی برخی از اعضا و همکاران بازداشت شده این مجموعه در ماه های اخیر را منتشر کرد.
به گزارش خبرگزاری هرانا متن کامل این اطلاعیه بدین شرح است:
مجموع اقدامات نیروهای امنیتی حکومت ایران بر علیه مدافعان حقوق بشر و خاصه مجموعه فعالان حقوق بشر در ایران از اواخر بهمن ماه آغاز و در 11 اسفندماه سال جاری اوج گرفت کماکان در جریان است، این اقدامات را که نهادهای امنیتی با عناوین پرطمطراق و زردی چون "مرصاد"، "شکست ارتش سایبری آمریکا"، "پروژه براندازی حقوق بشری" و امثالهم از آن یاد کردند، مجموعه فعالان حقوق بشر در ایران، با یک نام و آن نیز "سناریوی دستگاه امنیتی برای فعالان حقوق بشر" خواند و طی اطلاعیه ها و کنفرانس خبری به بررسی زوایای آن پرداخت.
مدیریت این پروژه که بر عهده سپاه پاسداران در تعامل با سایر نهادهای امنیتی است، در بندهای 2 الف سپاه و 209 اطلاعات در زندان اوین جاری است. افراد بازداشت شده در سراسر کشور به این زندان منتقل شده اند و پرونده های آنان در دادسرای مستقر در زندان اوین و به دور از امکان پیگیری خانواده و وکلای آنان مفتوح است.
اکثر بازداشت شدگان در سلولهای انفرادی، بدون حق تماس با خانواده، وکلا و در معرض بدرفتاری و شکنجه روحی و جسمی به سر می برند.
بنا برگزارشات دریافتی، افراد بازداشت شده شدیداً تحت فشار هستند تا ضمن پذیرش سناریوی جاری، در تداوم سناریوها و ویدئوهایی که بر علیه مجموعه فعالان حقوق بشر در ایران از رسانه ملی! پخش شد در مقابل دوربین های تلویزیونی برای بیان مطالب خلاف واقع که در تمامیت آن فعالان حقوق بشر ایرانی را نشانه می گیرد حاضر شوند.
اسامی تاکنون محرز شده بازداشت شدگان "سناریوی دستگاه امنیتی برای فعالان حقوق بشر" به شرح ذیل است (لیست به روز خواهد شد) :
1.ابوالفضل عابدینی (روزنامه نگار) - اهواز
2.سید مهدی خدایی (فعال سابق دانشجویی) - تهران
3.محبوبه کرمی - تهران
4.نصور نقی پور (روزنامه نگار و وبلاگ نویس) - قزوین
5.بهزاد مهرانی (روزنامه نگار و وبلاگ نویس) - کرج
6.میلاد ابراهیمیان (دانشجو) - تهران
7.محمد رضا لطفی یزدی (دانشجو) - مشهد
8.عبدالرضا احمدی - تهران
9.صالح شلماشی - سنندج
10.مرجان صفری - تهران
11.راضیه عالمی (دانشجو) - تهران
12.مجتبی بیات - قم
13.سمیه اجاقلو - اصفهان
14.تهمینه مومنی - ساری
15.سید سلمان حسینی - تهران
16.سپهر صوفی - کیش
17.مراد حسن لو (دانشجو) - تهران
18.نفیسه مجتهدی - تهران
19.شعله منصوری - تهران
20.دانیال صبحی (دانشجو) - تهران
21.شراره صبحی - تهران
22.مصطفی پیرعباسی - تهران
23.احمد نجف زاده - تهران
24.داور عباسی - تهران
25.پوپک ناظمی (دانشجو) - تهران
26.حسین حسین زاده - تهران
27.سجاد عالم زاده - تهران
28.محلا معین زاده (دانشجو) - تهران
29.دکتر وحید احمد فخرالدین (وکیل پایه یک و استاد دانشگاه) - اهواز
30.شهرام شکوفاییان (کارشناس کامپیوتر) - تهران
31.نیلوفر محرابی (دانشجو) - تهران
32.مجتبی گهستونی (روزنامه نگار) - اهواز
33.دکتر محمد حسن یوسف پور سیفی (تهیه کننده و کارگردان) - تهران
34.درسا سبحانی - ساری
35.لاله حسن پور (وبلاگ نویس) - تهران
همچنین تعداد دیگری از فعالان حقوق بشر بازداشت شده که دارای تاریخ بازداشت متفاوتی هستند اما در این سناریو مورد بازجویی و در معرض اتهام قرار گرفته اند عبارتند از :
36.سما بهمنی - مهاباد
37.حامد عسگري (دانشجو) - تهران
38.احسان ثابت - تهران
39.رسول بداقی (فعال صنفی) - تهران
40.علیرضا فیروزی (فعال دانشجویی) - تهران
41.رضا اکوانیان (وبلاگ نویس) - یاسوج
بنا به گزارشات رسیده از میان بازداشت شدگان مربوط به این سناریو در حال حاضر اعتصاب غذای رسول بداقی (6 فروردین ماه سال جاری)، ابوالفضل عابدینی (11 اسفندماه 88 – زمان بازداشت) و لاله حسن پور (25 اسفندماه 88 – زمان بازداشت) محرز شده است.
مجموعه فعالان حقوق بشر در ایران طی گزارشات و اطلاعیه های آتی به جزئیات بیشتری از سناریوی جاری و وضعیت افراد بازداشت شده که تنها به جرم فعالیت های انسان دوستانه در معرض خطر قرار گرفته اند خواهد پرداخت.
مادران عزادار ایرانی در حالی سال خورشیدی جدید و نوروز جهانی را آغاز می کنند که فرزندان شان را بی گناه در دل خاک مدفون کرده اند، یا سال هاست مفقود شده اند و یا در زندان ها بلاتکلیف یا با حکم های سنگین در بندند و عده ی زیادی نیز مجروح و معلول در کنج خانه ها در انتظار بهبودی اند.
ما، مادران با سکوت دسته جمعی خود در پارک لاله تهران صدای فرزندان مان و صدای خانواده های رنجدیده را فریاد زدیم و به گوش مقامات کشورمان و مردم ایران و جهان رساندیم.
مقامات امنیتی این حرکت را تاب نیاوردند و تعداد زیادی از مادران را به دفعات دستگیر و سپس آزاد کردند. در آخرین اقدام، به خانه های پنج نفر از حامیان مادران عزادار یورش بردند و آنها را به بند کشیدند که پس از پیگیری های مداوم خانواده ها و مادران عزادار و حامیان، پس از تحمل حدود 40 روز زندان، پیش از آغاز سال نو آزاد شدند.
آزادی خواهان بسیاری صدای اعتراض ما را شنیدند و به نام، خواهان آزادی مادران دربند شدند. شما مادران پلازا مایو نیز که سی و سه سال است برای رسیدن به خواسته های به حق خود از پای نمی نشنید، طنین صدای ما را شنیدید و در پیوند به درد مشترک مان از ما حمایت کردید. از حمایت شما و تمامی مردمی که برای آزادی مادران در بند ما را همراهی کردند بر خود می بالیم. درود بی پایان ما را در بهار زندگی پذیرا باشید.
به امید روزی که همه مردم ایران و جهان در صلح و امنیت، آزاد و برابر به طور عادلانه در کنار هم زندگی کنند.
• دیده بان حقوق بشر در اطلاعیه ای مطبوعاتی اعلام کرد طی چند هفته گذشته رسانه های دولتی، قوه قضائیه و نیروهای امنیتی ایران حملات هماهنگ شده ای علیه گروه های حقوق بشر تحت عنوان دفاع از کشور در برابر «جنگ سایبری» آغاز کرده اند ...
اخبار روز:
(نیویورک، ۲٣ مارس ۲۰۱۰) – دیده بان حقوق بشر امروز گفت طی چند هفته گذشته رسانه های دولتی، قوه قضائیه و نیروهای امنیتی ایران حملات هماهنگ شده ای علیه گروه های حقوق بشر تحت عنوان دفاع از کشور در برابر «جنگ سایبری» آغاز کرده اند.
مقامات دولتی به طور خودسرانه مدافعان حقوق بشر را بازداشت کرده، سایت های گروه های حقوق بشر را مسدود نموده، و اقدامات مطبوعاتی جهت اتهام زنی به گروه های جامعه مدنی و همدست خواندن آنها با سازمانهای امنیتی خارجی و گروه های تروریستی کرده اند.
جو استورک معاون بخش خاورمیانه حقوق بشر می گوید: «حکومت برای توجیه ساکت کردن معدود صداهای منتقد باقی مانده در کشور مجددا از روش قدیمی جاسوسی خارجی و تئوری های توطئه بهره می گیرد». او می افزاید: «اما کاملا واضح است که این اقدام چیزی بیش از بهانه ای دیگر برای سرکوب فعالان حقوق بشر نیست».
در ۱٣ مارس یعنی یک هفته پیش از آغاز سال نو ایرانی، دادسرای عمومی و انقلاب تهران اعلام کرد ٣۰ نفر در ارتباط با پروژه ای دستگیر شده اند که با حمایت مالی سازمان سیا و از طریق «جنگ سایبری» درصدد بی ثبات کردن حکومت بوده اند.
به گفته دفتر دادستان شبکه ای از گروه های مخالف پروژه ای را با کد «ایران پراکسی» اجرا کردند که تحت پوشش سازمان های حقوق بشر محلی از جمله کمیته گزارشگران حقوق بشر، کانون مدافعان حقوق بشر و مجموعه فعالان حقوق بشر در ایران بود. دفتر دادستان تا به امروز از افشای هویت بازداشت شدگن و شرایط بازداشت آنها خودداری کرده است.
دولت ایران به طور علنی به این گروه ها حمله کرده و وبسایت های گوناگون مجموعه فعالان حقوق بشر در ایران را مسدود کرده است. قوه قضائیه که شامل دفتر دادستان می باشد این شبکه را متهم به جرائم گوناگونی از جمله هک کردن سایت های دولتی، سازماندهی و حمایت از مخالفین خارجی و گروه های تروریستی (مانند مجاهدین خلق که گروهی غیرقانونی در ایران شمرده می شوند)، اجرای تجمعات غیرقانونی، انتشار اکاذیب، «جنگ روانی» و جاسوسی کرده است. با وجود این هیچ مدرکی جهت اثبات این اتهامات ارائه نشده است.
گرچه حکومت هیچ بیانیه رسمی درباره هویت این ٣۰ فرد بازداشت شده منتشر نکرده، اما گروه های حقوق بشر داخلی نگرانند که برخی از همکاران آنها که در جریان یورش های چند هفته گذشته نیروهای امنیتی بازداشت شده اند جزء این گروه باشند. در یک سلسله مقالاتی که بلافاصله پس از بیانیه دادستانی توسط رسانه های دولتی از جمله خبرگزاری «فارس»، «کیهان» و «گرداب» (وبسایتی که گرداننده آن سپاه پاسداران است) منتشر شد، دفتر دادستانی کمیته گزارشگران حقوق بشر را متهم به ایفای نقشی اساسی در طرح ریزی و اجرای پروژه «ایران پراکسی» کرد. این کمیته خود را سازمانی مستقل و غیرحزبی معرفی می کند که فعالیت های آن معطوف به جمع آوری مدارک و گزارش های مربوط به نقض حقوق بشر در کشور با هدف بهبود زندگی همه ایرانیان است.
یک سخنگوی کمیته گزارشگران حقوق بشر به دیده بان حقوق بشر گفته است: «به گفته خود خانواده ها در حکمی که [دستگیر کنندگان به دست داشتند] دقیقا واژه سایبری ... ذکر شده بود. حالا که این اتهامات مطرح شده خانواده ها تازه فهمیدند معنی سایبری چیست».
حکومت هفته هاست که سه نفر از ده عضو کمیته مرکزی این گروه را از جمله شیوا نظر آهاری، کوهیار گودرزی و نوید خانجانی بدون هیچ اتهامی در زندان اوین تهران بازداشت کرده است. نظر آهاری و گودرزی در ماه دسامبر بازداشت شده و خانجانی اوایل مارس ۲۰۱۰ دستگیر شد.
دو گروه دیگری که متهم به دست داشتن در «جنگ سایبری» شده اند کانون مدافعان حقوق بشر تحت رهبری شیرین عبادی برنده جایزه نوبل و مجموعه فعالان حقوق بشر در ایران هستند. هر دو گروه خود را سازمان های حقوق بشر غیرسیاسی می دانند که وقف بهبود وضع حقوق بشر در داخل ایران نموده اند.
گروه مجموعه فعالان حقوق بشر در ایران مورد حملات ویژه ای قرار گرفته است. این سازمان طی بیانیه ای که در اختیار دیده بان حقوق بشر قرار داده اظهار داشت در ۲ مارس امسال «نیروهای امنیتی عملیات وسیع و هماهنگی برای دستگیری اعضا و همکاران» آن آغاز کردند. بر اساس این بیانیه عملیات یاد شده شامل تلاش برای دستگیری ۲۹ نفر بود که سرانجام به دستگیری ۱۵ تن از اعضا و هواداران این سازمان انجامید. هیچ کدام از این بازداشت شدگان به طور رسمی متهم نشده اند. یکی از آنان فریده رفیعی خواهر کیوان رفیعی مدیر اجرائی سابق این سازمان است که هم اکنون در خارج از ایران به سر می برد. این گروه تاکید می کند که خانم رفیعی عضو مجموعه فعالان حقوق بشر نیست.
در ۱۴ مارس یعنی دو هفته پس از دستگیری اعضا و هواداران مجموعه فعالان حقوق بشر در ایران، وبسایت گرداب اعلام کرد سپاه پاسداران موفق به انهدام «۲۹ سایت متعلق به شبکه جاسوسی ... که با پوشش دروغین فعالین حقوق بشر فعالیت می کردند» شده اند. سه روز پس از آنکه حکومت وبسایت های فارسی و انگلیسی مجموعه فعالان حقوق بشر در ایران را مسدود کرد، این سازمان مامورین امنیتی ایران را متهم به دسترسی به وبسایت های گروه از طریق شکنجه یکی از اداره کنندگان سایت و وادار کردن او به افشای کدهای ورودی کرد.
در عین حال تلویزیون دولتی ایران بعنوان یکی از ابزار مبارزه با این گروه های حقوق بشر، اسامی، عکس ها و اطلاعات شخصی افرادی را که گفته می شود عضو این گروه ها هستند پخش کرده است. مدافعان حقوق بشر بر این باورند که بعضی از این اطلاعات از کامپیوترهای بازداشت شدگان در جریان دستگیری آنان توسط نیوروهای امنیتی به دست آورده شده اند. حکومت عکس ها و سایر اطلاعات شخصی را برای اتهام زنی اعضای بلند پایه بعضی از این گروه ها و ارتباط دادن آنها به گروه های تروریستی مخالف استفاده کرده است.
استورک می گوید: «اگر قرار باشد کسی در «جنگ سایبری» مجرم باشد، این خود حکومت است که حملات تبلیغاتی تمام عیاری علیه گروه های حقوق بشر داخلی به راه انداخته و اظهار نظر در فضای اینترنت را به انحصار خود در آورده است».
طی چند هفته گذشته هر سه گروه حقوق بشر یاد شده بیانیه هایی صادر و هرگونه دست داشتن در پروژه «ایران پراکسی» را رد کرده، بر استقلال خود از حکومت های خارجی تاکید کرده و حکومت را متهم به کمپین خطرناک دروغ و افترا کرده اند. کانون مدافعان حقوق بشر که دسامبر ۲۰۰٨ مجبور به تعطیلی دفتر خود شده اما وبسایتش همچنان فعال بوده، این حملات را تنها به منظور «پرونده سازی علیه فعالان حقوق بشر و نهادهای مدنی» خوانده است.
احمد باطبی سخنگوی مجموعه فعالان حقوق بشر در ایران و فعال دانشجویی سابق که اکنون در آمریکا اقامت دارد در مصاحبه ۲۱ مارس خود با «روز آنلاین» (وبسایتی فارسی زبان) اتهام های حکومت ایران را مبنی همکاری سازمان او با حکومتهای خارجی رد کرده و گفته است: «تا به امروز هیچ نوع کمکی [مالی] از هیچ سازمان و دولتی دریافت» نکرده ایم.
بار دیگر نیروهای ضد آزادی نگذاشتند مادران عزادار در 5شنبه آخر سال آن چنان که خود می خواستند گرد هم آیند و یاد عزیزان شان را گرامی دارند . مادران در حلقه نیروهای پلیس و لباس شخصی در فضای وحشت و تهدید و ارعاب ، مزار ندا ، سهراب ، اشکان و علیرضا مختاری و همه شهدای سبز گمنام قطعه 302 را گلباران کردند.
مادرانی که فرزندان شان مفقود شده و بیش از ده سال است از آنان بیخبرند فریاد می زدند ندا، سهراب ، اشکان به ما بگویید آیا پسران ما را دیده اید آیا آنان هم در کنار شما هستند ؟ و صدای هق هق گریه و فریاد مادران دیگر ، مادرانی که فرزند ان شان در بندند و نگران . درگیری لفظی ماموران و..لعن و نفرین مادران ...پراکنده کردن مردمی که دسته دسته گل بر مزارشهدای ملت می گذاشتند و زیر پا له کردن گل ها توسط نیروهایی که از همبستگی مردم وحشی می شدند .
شنبه شب نزدیک تحویل سال ، مادران هر یک به سلیقه خود هفت سین های زیبایی آماده کرده اند ، یکی با تور سبز ، یکی سنتی و یکی مدرن ولی همگی ساده و در انتظار فرصت اند که پشت دیوار زندان اوین بنشینند و کمی نزدیک به عزیزان شان سال را نو کنند . وای خدای من نکند اسرائیل حمله کرده و ما خبر نداریم یا رهبری می خواهد سان ببینید ! بدون فاصله ، ماموران خبردار، ایستاده اند . تعداد آنقدر زیاد است که فکر می کنی اینجا میدان جنگ است یا پادگان . عداه ای لباس شخصی هم به دنبال شکارند و چند نفراز آنها مشغول عکاسی و فیلم براداری . ماموران لباس شخصی پارک لاله را هم آورده اند که مادران را شناسایی کنند همان مامورانی که تا کنون 86 نفر از مادران را دستگیر کرده به جرم اینکه اعلام کرده اند : مادران زنده اند و خاموش نخواهند شد . یکی از مادران سینی هفت سین را از ماشین بیرون می آورد ، گردن کلفتی لباس شخصی سینی را از دستش می گیرد و به سمت پل پرتاب می کند . سینی های هفت سین در دست مادران مانداه اند ، نمی گذارند کسی از ماشین پیاده شود . به دختر جوانی که از ماشین پیاده می شود حمله می کنند دختر سیلی محکمی به گوش مامور می زند 7 نفری به جان دختر افتاده اند و می برندش با چند نفر تلاش می کنیم نزدیک شویم دنبالمان می کنند چند نفر از مادران و زنان جوان خودشان را به آنها می رسانند .همه را مثل اسرای جنگی می کشند به سمت ماشین های ون . نمی دانم بازداشتشان کردند یا پس از مدتی آزاد شدند . یک نفر می گوید در خیابان آزادشان کردند ولی من مطمئن نیستم . ای کاش خانواده های شان اطلاع بدهند که چه بلایی برسرشان آمده.هیچ نشانه ای جز درد مشترک مان از هم نداریم .به طور وحشیانه ای به جان مردم افتاده اند . برای چه ؟برای اجرای یک رسم و آیین ایرانی که مردم مسلمان همراه کتاب حافظ ، کتاب قران کریم هم در سفره می گذارند و سال هاست یک آیین ایرانی اسلامی شده است. ترس آقایان از چیست ؟همبستگی مادران داغدار و عزادار و مادرانی که فرزند در زندان دارند یا فرزندان شان مفقود شده چنان ترس و وحشت به جان این پسران و دختران بی خرد انداخته که هر دستوری را کور کورانه اجرا می کنند .
در اغاز سال نو دلم می خواهد به همه مامورانی که به حقوق مردم تجاوز می کنند بگویم که :
هیچ حکومتی ماندگار نیست از تاریخ درس بگیرید و خودتان را قربانی نکنید .