۱۳۹۰ فروردین ۱۲, جمعه

روز جمعه بخش سوّم، تحلیل ها و آخرین گزارشات از اعتراضات، بازداشتها، زندان، و بیدادگاهها --- بیانیه ها

هامبورگ: شرایط کنونی جنبش مدنی در ایران و راهکارهای پیشبرد آن



 


ما بمنظور تحول اجتماعی به نقد احتیاج داریم، یعنی، یک نظام اجتماعی، یا سیاسی و هرچیزی مشابه را که احتیاج به تحول دارد، مورد نقد قرار میدهیم و نه اینکه محاکمه می کنیم.

معلوم نیست که چرا یک نکته را جریانهای ترقی گرا هنوزهم نمیخواهند درک کنند. سوگند به مارکس و لنین، و مدح و ثنای دایمی از آنها تا جایی که دیگر هردو و بسیاری از این قبیل تبدیل به درخت های معجزه گر و یا محرابهای دیواری بیشمار ایتالیایی شده اند، بدون پرداختن به مضمون حضور تاریخی آنها، یعنی صنعتی شدن، و بخطا، یکی گرفتن صنعتی شدن و سرمایه داری، راه را برهرگونه تحول اجتماعی می بندد. فراموش نباید کرد که مسئله “الکتریفیکاسیون” بعد از اکتبر روسیه (طرح و اجرای شبکه سراسری برق) مضمونا شبیه ماشین شکستن دوران بدویت انقلاب صنعتی در انگلیس بوده است.
و اما چرا چنین است. یکی از بزرگترین و مهلک ترین، و حتا بذر پاش خشونت بودن، بخطا، ” محاکمه و محکمه پسند بودن” را برابربا نقد نظری گرفتن دانستن، است. ما بمنظور تحول اجتماعی به نقد احتیاج داریم، یعنی، یک نظام اجتماعی، یا سیاسی و هرچیزی مشابه را که احتیاج به تحول دارد، مورد نقد قرار میدهیم و نه اینکه محاکمه میکنیم. شاید بعد از مارکس، و با انگلس، و بالاخره لنین، بتوان گفت، که نگاه مارکسی که از هگل فرا گرفته بود، و تنها ضرورت را در سرو ته کردن او دیده بود، از نقد به “محاکمه” تبدیل شده باشد. اینکه از یکسو ضروریات شکافتن تاریخی و گشایش دورنمای تحولات عظیم و سراسری توسط شکستن حکومت تزاری و گرفتن قدرت سیاسی موجب این وضعیت شده بود، اما از سوی دیگر، خروج انگلس از حوزه تاریخ به حوزه طبیعت – در دیدگاه- را میتوان ریشه این خطا احتساب کرد. »مارکس و مارکسیسم “ناگهان” تبدیل به “دادستان و وکیل دعاوی شدند”، و نقد هم به “محاکمه و دادگاه” دگرگون شد. شاید امپری کریتیسیسم، را بیشتر بتوان یک ادعانامه قضایی دانست و پس محکمه پسند، و نه یک نقد و نوشته یی متفکرانه و نظریه پردازانه. انگلس فراموش کرده بود که دیالکتیک، قانون حاکم بین اشیائ طبیعت نبود، بلکه وساطت انسانی- یعنی باز سازی واقعیت در رهگذر اندیشه بود و ارتباط آن با خود واقعیت. با دیالکتیک طبیعت، ما شاید به انیمیسم باز گشتیم و مشابه بومیان بسیاری از مناطق، به تمام اشیاء و اعضائ طبیعت جان دادیم. اثر این خطا ریشه هرچه نقد و تحول طلبی بود را از مارکس گرفت. تحول درون تاریخ اتفاق میافتد و نه بین اشیائ طبیعت. حتا دیالکتیک بین این اشیاء با وساطت درک ما از طبیعت میتواند جاری باشد و نه اینکه برای سنگ و درخت و رودخانه روح قایل باشیم. جامعه معطوف و موضوع تحول لنین، با خروج از تاریخ، عملا، به نا-جامعه تبدیل شد. اشیا انسان شدند، و انسانها، اشیا. این اشکال را باید تراقی گرایی حل کند تا هم تحولات اجتماعی و ضرورت عینی وقوع آنها را با کلید “اتهام و جرم و خیانت” نخواند، و هم راه را برای درک نقادانه و متفکرانه باز کند. نقد باید ار اتهام، و محاکمه، و طبعا اعلان جرم منفک شود، که حتا بد ترین نظامات را نقد کنیم و نه محاکمه- محاکمه جانشینی را فلج میکند- مشگلاتی که بعد اکتبر بوجود آمدند- جامعه تحویل نگرفتند، تنها یک قطعه چوب یا سنگ، ویا شاید رودخانه یی و درختی بود. در ایران هم گذشته و رژیم سیاسی و نظام اجتماعی-اقتصادی پیشین نقد نشده است، در بهترین حالت “محاکمه” شده است- “محاکمه” شاید شکل ایدئولژی شده (سنگ شده) نقد باشد- پس میشود دوباره دادگاهی راه انداخت و محاکمه را از سر نو و با وکیل مدافعان چهار نسل بعد، و هیئت منصفه یی که از طریق دستکاری برچیده و ردیف میشوند برگزار کرد. – اتهام و جرم ودادگاه محدوده زمانی دارند- پس میشود آب رفته را باز گرداند- حتا گذشته یی “جدید” را نیز تعریف کرد. نقد مفهوم “سوپرامنتو” دارد– و تلافی جویی هدفش نیست. محاکمه تلافی جوست. نقد تحول گرا و تحول آفرین است، و اساسا، از این ضرورت ناشی میشود، در حالیکه، “محاکمه” نه تنها این ویژگیها را ندارد، بلکه، عمیقا، بازگشت گراست، و خشونت پرور.



آنچه که امپریالیسم جهانی امروز در لیبی و در بسیاری از کشورهای جهان انجام می دهد، هیچ نام دیگری ندارد جز جنگهای استعماری برای گسترش مناطق تحت نفوذ و سلطه بر ثروتهای طبیعی آنها، پیش از همه بر منابع نفت و گاز.

امپریالیسم جهانی به سرکردگی امپریالیسم ایالات متحده آمریکا با جنگهای استعماری گسترده ای که دو دهه اخیر آغاز کرده است، می رود تا زندگی نوع بشر را در روی کره خاک غیر ممکن سازد. این نظام غیرانسانی سرنوشت بشر را به قماری گذاشته است که هیچ برنده ای بر آن متصور نیست. این احتمال که قمار بزرگ بر سر سرنوشت بشری نه از واشنگتن، لندن و یا پاریس، بل که از تل آویو، ستاد سرفرماندهی صهیونیسم بین الملل اداره می شود، بعید بنظر نمی رسد. زیرا، آغاز جنبشهای رهائی بخش ملی در کشورهای اطراف اسرائیل، بزرگترین پایکاه نظامی استعمار در جهان، ممکن بود امنیت آن را بمخاطره بیاندازد.
آنچه که امپریالیسم جهانی امروز در لیبی و در بسیاری از کشورهای جهان انجام می دهد، هیچ نام دیگری ندارد جز جنگهای استعماری برای گسترش مناطق تحت نفوذ و سلطه بر ثروتهای طبیعی آنها، پیش از همه بر منابع نفت و گاز. در شرایط حاضر بدون بازخوانی و تبیین مجدد مقوله هایی از جمله، دورن، استعمار و استقلال، امپریالیسم و جنگ، صلح و دمکراسی بمثابه مبرمترین مسائل نظری برای پاسخ گوئی به حوادث دورانی که بشریت در آن بسر می برد، نمی توان نیروهای بالنده و پیشبرنده تکامل اجتماعی و نیروهای میرنده و ارتجاعی بازدارنده تکامل تاریخی را بدرستی تعیین کرد و تشخیص داد. هر کس و هر جریان سیاسی بدون توجه به اهمیت این مفاهیم، در زیر بمبارانهای تبلیغاتی امپریالیسم، می توانند همواره فریب یکسری اظهارات و مواعیظ اخلاقی سفیهانه را خورده، خواسته و یا ناخواسته، صرفنظر از شکل و شیوه آن، عملا نقش سرباز استعمار را بازی کنند.
ــ دوران:
بی تردید، دقیقترین تعریف دوران، همان تعریف علمی «دوران کنونی، دوران گذار از سرمایه داری به سوسیالیسم است»، می باشد. همه تلاشها برای بی اهمیت نشاندادن توجه به مفهوم دوران، در واقع تلاشهای ریاکارانه ای هستند در جهت بفراموشی سپردن ماتریالیسم تاریخی و قبول نظریه بی پایه و ضدعلمی پایان تاریخ که ایدئولوگهای بورژوازی سعی دارند باتکاء آن روند تکاملی جوامع انسانی را پایانیافته اعلام کرده، نظام امپریالیستی را سرنوشت ابدی جامعه بشری بخوانند.
نیروهای همسو با تکامل تاریخی، بدون تشخیص دوران و بدون شناخت همه دورانهای تکاملی و نظامهای اجتماعی- اقتصادی که جامعه بشری از سر گذرانده و در حال حاضر در آن بسر می برد، نمی توانند ماهیت حوادث امروزی را تعیین نموده و چشم انداز تکامل آتی را روشن سازند.
ــ امپریالیسم
امپریالیسم بمفهوم آخرین مرحله رشد و تکامل سرمایه داریست. این مرحله، بمعنی ختم تمام استعدادها و توانایی های بورژوازی برای تکامل و پیشبرد جامعه شمرده می شود. مرحله امپریالیستی سرمایه داری همراست با بحرانهای مداوم ساختاری در عرصه های سیاسی، اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی و ایدئولوژیک- نظری و تشدید تضادهای آشتی ناپذیر بین طبقات استثمارگر و استثمار شونده. مرحله امپریالیستی سرمایه داری یعنی اوجگیری مبارزات طبقاتی و تهاجم جنون آمیز امپریالیسم به دستآوردهای بشری و نیرویهای بالنده اجتماعی.
ــ استعمار و استعمار نو:
استعمار بمعنی سلطه و حاکمیت دولتهای پیشرفته سرمایه داری (امپریالیستی) بر کشورهای عقب نگه داشته شده، غارت ثروتها و استثمار لجام گسیخته مردم آنها. بعبارت دیگر، استعمار یعنی پایمال کردن استقلال سیاسی و اقتصادی مستعمرات و تبدیل آنها به زائده دولتهای استیلاگر.
متاسفانه این مقوله در سه دهه اخیر نه تنها از ادبیات سیاسی نیروهای ملی- میهنی، حتی از ادبیات اغلب جریانات کمونیستی نیز رخت بر بسته است. کشورهای اروپا، بخصوص کشورهای اروپای غربی و بعدها ایالات متحده آمریکا، که امروز به معبد و معبود ناآگاهان تبدیل شده اند، در مقام دولتهای سلطه گر، عامل و مسبب تمام بدبختی ها و تیره روزیهای جامعه بشری از آغاز دوران برده داری بوده اند که امروز هم تحت نام «دموکراسی» و «حقوق بشر»، به جنایات خود ادامه داده، کشورهای مختلف را بمباران و اشغال می کنند. این دولتها پس از اشغال جزایر خلیج فارس توسط پرتقالیها در سال ١۵٠٣، نظام استعماری را در جهان بنیان نهاده و در روند تاریخ توانستند به یک سیستم جهانی بدل سازند. سیستم مستعمرات، اگر چه در شرایط تغییر توازن قوای بین المللی به نفع نیروهای ترقیخواه پس از دومین جنگ جهانی و در نتیجه مبارزات رهائی بخش ملی خلقهای مستعمرات از هم پاشید، ولی دول استعمارگر که امروز سعی می کنند چهره متمدن نیز از خود نشان دهند، توانستند با حفظ برخی مستعمرات سنتی مثل کانادا، استرالیا، زلاند نو و گروهی دیگر تحت عنوان کشورهای «تحت الحمایه»، شکل جدیدی از استعمار را برقرار سازند که استعمار نو خوانده می شود. سیستم استعمار نو، در حالیکه از نظر شکل ظاهری با استعمار کهنه تفاوتهایی دارد، ولی بلحاظ ماهیت و محتوا، بسیار خشن تر از استعمار کهن است. به سخن ساده، استعمار نو عبارت است: از حاکم کردن باندها و گروههای مافیائی وابسته بومی بر مستعمرات. سیستم استعمار نو نیز مانند سلف خود، استقلال سیاسی، اقتصادی- اجتماعی هیچ کشوری را برسمیت نمی شناسد و حق خلقها در تعیین آزادانه سرنوشت و انتخاب راه رشد مستقل آنها را رد می کند.
در روزگار امروزی اکثریت قریب به اتفاق کشورهای جهان با سیستم نو استعماری و نیمه استعماری اداره می شوند. در دوران کنونی بر اساس هیچ نظریه علمی نمی توان کشورهایی مثل کره جنوبی، ترکیه، تایلند، مصر، کلمبیا، کویت، عربستان سعودی، لهستان و یا دهها کشور دیگر را گذشته از پیوندهای مرئی و نامرئی رژیمهای حاکم، مقامات کشوری و لشکری، سیستمهای نظامی- امنیتی، آقتصادی- اجتماعی آنها با نهادهای مشابه در کشورهای استیلاگر، حداقل بدلیل وجود پایگاهها و حضور دهها هزار نظامی امپریالیسم آمریکا در خاک این کشورها، کشورهای مستقلی خواند. بعبارت دیگر، وجود پایگاه نظامی خارجی در هر کشوری، بدون هیچ توجیه و تفسیری بمعنی نقض حق حاکمیت ملی و استقلال آن کشور خوانده می شود. این واقعیتی است که بدون درک آن، نه فقط هر گونه تلاش برای تأمین استقلال و آزادی کشورها و مبارزه برای برقراری صلح و امنیت جهانی قرین موفقیت نخواهد بود، حتی موجب اشتباه در تشخیص ماهیّت حوادث جهان امروزی نیز خواهد گردید.
ــ جنگ و نیروهای جنگی استعمار
جنگها بتعریف لنین «ادامه سیاستها»، سیاستهای شکست خورده هستند که برای اشغال سرزمینها و تسلط بر منابع و ثروتهای آنها به شکل حمله مسلحانه انجام می گیرد. در دوران حاضر نظام سرمایه داری همچون گذشته، مسبب اصلی و آغازگر همه جنگهاست. سریال جنگهای کنونی اگر بخواهیم شماره گذاری کنیم، هر یک بخشهایی از سومین جنگ جهانی هستند که سرمایه داری بمنظور گسترش مناطق استعماری و تأمین منافع نامشروع یغماگران بین المللی آغاز کرده است.
جنگهای استعماری به دوشکل آشکار پیش برده می شوند: جنگهای نظامی با مشارکت ماشین جنگی استعمار و متحدان مسلح آن و جنگهای تبلیغاتی- روانی- ایدئولوژیک.
تمامی جنگهای دوران حاضر، بخصوص جنگهای بعد از جنگ سرد، جنگهای استعماری محسوب می شوند که از حمله به یوگسلاوی و تجزیه بالکان آغاز و تا تجاوز نظامی دیوانه وار امپریالیسم به لیبی و بحرین ادامه دارد و همه اینها صرفنظر از هر توجیه و بهانه ای، بخشی از جنگ صلیبی امپریالیسم جهانی بر علیه بشریت ستمدیده جهان بشمار می رود. این جنگها بلحاظ ماهیت و خصلت، کمترین تفاوتی با جنگهای جهانی اول و دوم ندارند. ولی بلحاظ شکل و شیوه های پیشبرد و گستردگی جبهه ها، تفاوتهای محسوسی با هم دارند. از لحاظ ترکیب نیروهای مهاجم امپریالیستی و پراکندگی جغرافیای مناطق جنگی نیز تفاوتهایی بین آنها مشهود است.
با نظرداشت نقشه مناطق جنگهای استیلاگرانه، از افغانستان و پاکستان و عراق تا لبنان و فلسطین و لیبی که عموما در اطراف اسرائیل، بزرگترین پایگاه نظامی امپریالیسم در منطقه خاورمیانه و شمال آفریقا جریان دارد، بجرأت می توان گفت همه این جنگها، جنگهای استعماری در شرایط بحران ساختاری سرمایه داری هستند که هدف آنها تحکیم موقعیت امپریالیسم در مستعمرات و تأمین امنیت اسرائیل بمثابه مقر فرماندهی کل جنگهای امپریالیستی می باشند. با این توصیف، کمترین احتمال وجود ندارد که این جنگها در همین مناطق محدود بمانند. زیرا، جنگها محصول بلاواسطه سیاستهای بیخردانه و بحران نظام سرمایه داریست و نظام امپریالیستی- استعماری نیز امروز در گرداب عمیق بحران اقتصادی- مالی، سیاسی- ایدئولوژیک ساختاری گرفتار است.
ــ نیروی اصلی جنگهای استعماری
این نیروها شامل ارتش آمریکا با مجموعه صدها پایگاه نظامی آن در نقاط مختلف جهان، پیمان تجاوزگر آتلانتیک شمال (ناتو) می باشند.
ــ نیروهای کمکی جنگهای استعماری در داخل مستعمرات
دولتهای متروپل بمنظور تحکیم موقعیت خود در مستعمرات، علاوه بر رژیمهای دست نشانده و ارتشها و نیروهای پلیس و امنیتی وابسته در داخل مستعمرات، به داشتن نفوذ و جای پا در میان توده های مردم نیاز دارند. تحقق این نیاز از طریق رژیمهای دست نشانده که کلاًَ فاقد کمترین پایگاه اجتماعی در میان مردم هستند، کارآئی چندانی ندارد. به همین سبب، از راهها دیگری وارد عمل می شوند. کارآمدترین آنها تشکلها، سازمانها و انجمنهای بظاهر غیرطبقاتی، اعم از دمکراسی خواهی، حقوق بشری، خیریه، میسیونرهای مذهبی و همچنین، دفاتر و خبرنگاران آژانسهای خبری امپریالیستی هستند.
در مورد این گروهها این توضیح کافیست که در زندگی زمینی، هیچ تشکلی، هیچ گروهی و یا هیچ نظریه فراطبقاتی و غیرجانبدار نمی تواند وجود داشته باشد. هیچ نظریه ای نمی تواند هم طرفدار قاتل باشد و هم طرفدار مقتول. هیچ حقوق بشری، هیچ دموکراسی یی نمی تواند بی طرف بوده، هم از حقوق سارقان مسلح بین المللی که بحساب هر یک از آنها دهها میلیون انسان به آغوش فقر و فاقه و گرسنگی مفرط رانده شده اند، دفاع نماید و هم از حقوق قربانیان آنها. چگونه می توان هم از غارت دفاع کرد و هم با غارت شده همزبان بود! چنین ادعایی یک ریاکاری بیشرمانه است. این نوع بی طرفی، در واقعیت منطقی خود، یک تهاجم لجام گسیخته به ستمدیدگان بحساب می آید. هم از این رو، گروههای اخیر، هر یک بنحوی از انحاء، با تشکلهای غیر دولتی از قبیل «خانه آزادی» آمریکا، تشکیلات صهیونیستی «جامعه باز» بمدیریت جرج سورس و دیگر تشکلهای امپریالیستی مشابه، بعبارت اولی، با آژانسهای امنیتی امپریالیسم ارتباط دارند و در همآهنگی کامل با آنها عمل می کنند. بواسطه این سازمانها، از میان روشنفکران متزلزل که در دکان عطاری شان داروی هر دردی یافت می شود و بخشهای ناآگاه و متعصب جامعه سربازگیری می کنند، گروهای مسلح تروریستی و خرابکاری و بمبگذاری انتحاری تشکیل می دهند، قهرمانسازی می کنند و بمنظور خنثی سازی توان دفاعی نیروهای مقاومت ملی، وحدت ملی را در هم می شکنند. تشکیل گروههای تروریستی- جنایی القاعده و طالبان در افغانستان و پاکستان، جندالله در ایران، «جبهه ها» و یا «ارتش های آزادبیخش» در جمهوریهای شوروی، فدراسیون یوگسلاوی و در اویغورستان چین، فرآورده مستقیم فعالیت این قبیل تشکلهای به اصطلاح غیرطبقاتی هستند. مشکل بتوان دخالت این جریانات را در تحریک معترضان رژیم لیبی در حمله به پادگانها و شروع جنگ داخلی بمنظور زمینه سازی برای دخالت ماشین جنگی استعمار در این کشور انکار کرد. حتی بگفته ولادیمیر ژیرینوفسکی رئیس حزب لیبرال- دموکرات روسیه در مصاحبه با تلویزیون «راسیا ٢۴» (٢۵ ماه مارس)، راننده شخصی اسامه بن لادن، فرماندهی شورشیان شرق لیبی را بر عهده دارد.
گروههای یاد شده اساسا فرهنگ و تمدن امپریالیسم غرب را تبلیغ می کنند و رواج می دهند. فرهنگ و تمدن غربی یعنی، انکار آگاهانه تضادهای طبقاتی، یعنی، ترویج تئوری تسلیم طلبی و سازش طبقاتی. فرهنگ و تمدن غربی، مفهوم دیگری جز پذیرش بی چون و چرای سیادت و دیکتاتوری خشن بورژوازی و قبول هژمونی امپریالیسم جهانی به سرکردگی امپریالیسم آمریکا و معنایی جز تأئید حق امپریالیسم در استیلاگری و داشتن مستعمرات ندارد.
این تشکلها، بمثابه واحدهای تفکیک ناپذیر ماشین جنگی استعمار، برای تحقق سیاستهای امپریالیسم در داخل مستعمرات فعالیت می کنند تا اخلاف «متمدن» به بردگی گیرندگان ملل «وحشی» مستعمرات، امروز بکمک بمبهای «هوشمند» خوشه ای، فسفری و یا آغشته به اورانیوم، به سر خلقهای یوگسلاوی، افغانستان، فلسطین، لبنان، سومالی، عراق، لیبی و فردا، بر سر مردم دیگر کشورها، کرور- کرور «دموکراسی» و «حقوق بشر» بریزند.
ــ وسایل و ابزارهای جنگ تبلیغاتی- روانی- ایدئولوژیک استعمار
امپریالیسم جهانی بموازات ماشین جنگی بسیار عظیم خود، از وسایل و ابزارهای جنگ تبلیغاتی- روانی- ایدئولوژیکی گسترده ای برخوردار است. بکمک این ابزارها، جنگها را تئوریزه می کند، در اذهان عمومی آنها گریز ناپذیر می نمایاند، توده ها را شستشوی مغزی می دهد و روحیه وحدت ملی را بانحاء مختلف، از جمله با ایجاد خصومت بین خلقها و یا پیروان ادیان و مذاهب مختلف در هم می شکند تا توده ها توان مقابله با ماشین جنگی امپریالیسم را از دست بدهند. تجربه شکستن اتحاد ملی با تقسیم جمعیت کشور به کرد و عرب، شیعه و سنی، مسلمان و مسیحی و طوایف و قبایل مختلف در افغانستان، عراق، پاکستان، لبنان، لیبی، مصر، بحرین، یوگسلاوی، و بسیاری دیگر نمونه های بارزی از این دسیسه های استعماری هستند که در چهارچوب همان سیاست کهنه «تفرقه بیانداز، حکومت کن» به اجرا گذاشته می شود.
یکی از مهمترین ابزارهای جنگی امپریالیسم، فیلمهای هالیوودی و بازیهای رایانه ای «بزن- بکش» است که مدتهاست به هر خانه ای راه یافته و ایدئولوژی جنگ دولت آمریکا را تبلیغ می کنند. بکمک این فیلمها و بازیها، روحیه جنگ و خونریزی را از خردسالی به کودکان القاء کرده، آنها را با خونخواری و کشت و کشتار آشنا می سازند.
با در نظرداشت همین توضیحات مختصر، می توان به ماهیت حوادث جهان و همه اقدامات جنایی امپریالیسم جهانی پی برد و با قاطعیت تمام گفت: جنگی که امروز در بسیاری از نقاط جهان و از جمله در لیبی جریان دارد، جبهه گشوده شده تازه ای است در جنگهای استعماری غرب علیه مبارزات مردمی در راه کسب آزادی و تعیین راه رشد و ترقی اجتماعی مستقل. جنگی است برعلیه استقلال و آزادی این کشور و مستعمره سازی مجدد آن.
آیا می توان نظام استعماری- امپریالیستی را بر انداخت؟
البته که در وهله اول در سایه مبارزات سازمانیافته و در پرتو اتحاد و اتفاق نیروهای صلح و ترقی و تکامل جامعه برعلیه استعمار و امپریالیسم، می توان به چنین هدف مقدسی دست یافت. در شرایط امروزی و با نظرداشت توان نظامی ماشین جنگی استعمار و اوضاع اجتماعی- اقتصادی بغایت وخیم خلقهای جهان، فکر مقابله نظامی با آدمکشان بین المللی را باید از سر بیرون کرد. برای متوقف کردن ماشین جنگی امپریالیسم، راههای بغایت کارآمد تری هم وجود دارند. استعمار را می توان مثل لاک پشت به روی پشت گذاشت که هیچ تفاوت ماهوی با کشتن آن ندارد. مبارزه بی امان با حاکمیت دلار یعنی بر زمین زدن پشت امپریالیسم. این امر، مؤثرترین رویکرد برای خاموش کردن آتش جنگهای استعماری و تأمین استقلال مستعمرات و آزادی خلقها بشمار می آید. بر کسی پوشیده نیست که امپریالیسم امریکا تنها باتکاء چاپ بی حد و حساب دلار بی پشتوانه و صدور آن، هم اقتصاد جهان را به رکود و ورشکستگی می کشاند و هم هزینه جنگهای بی پایان، اشغال کشورها و کشتار انسانها را تأمین می کند. در همین رابطه بنظر می رسد، نیروهای صلح طلب و آزادیخواه جهان در هر کشوری می توانند در عین مبارزه برای سرنگون ساختن رژیمهای استبدادی و وابسته، با وادار ساختن دولتهای حاکم به انجام اقداماتی از قبیل:
ــ تعویض موجودیهای صندوق ذخیره ارزی از دلار به فلزات گرانبها و یا به هر چیز دیگر؛
ــ قطع معاملات بین المللی با دلار و برقراری روابط تجارت پایاپای بین طرفین معامله؛
ــ بستن تمام پایگاههای نظامی خارجی در همه کشورها، پیش از همه، تعطیل کردن صدها پایگاه جنگی آمریکا در هر نقطه جهان؛
ــ پایان دادن به دریافت هر گونه و به هر مقدار وام از صندوق بین المللی پول، بانک جهانی و تعلیق عضویت کشور در سازمان تجارت جهانی؛
ــ قطع کامل رواط تجاری در وهله اول با آمریکا و اسرائیل و اعمال ممنوعیت بر واردات کالای آنها از هر طریق دیگر؛
ــ تشویق و ترغیب توده ها به تحریم هر نوع کالای آمریکایی یا اسرائیلی؛
ــ قطع کامل روابط دیپلوماتیک با اسرائیل و تقلیل روابط دیپلوماتیک با آمریکا تا حد امور کنسولی؛
بموازات اینها، نیروهای صلح و ترقی همچنین می توانند با:
ــ سازماندهی توده ای مردم، بویژه طبقه انقلابی کارگر برای تجمع در اطراف پایگاههای جنگی آمریکا و ممانعت از ارائه هر گونه خدمات به آنها؛
ــ سازماندهی کارزار جهانی برای انحلال پیمان تجاوزگر ناتو؛
ــ گسترش همکاریها بین نیروهای صلح و ترقی در مقیاس جهانی و همآهنگ سازی برنامه های مبارزاتی آنها؛
ــ زیر نظر گرفتن فعالیتها و بذل توجه جدی به روابط و منابع مالی همه گروهها، سازمانها و انجمنهای بظاهر غیرطبقاتی، اعم از دمکراسی خواهی، حقوق بشری، خیریه، میسیونرهای مذهبی و همچنین، دفاتر و خبرنگاران خبرگزاریهای امپریالیستی؛
ــ تشکیل اتحاد وسیع بین خلقها و دولتهای ضدامپریالیستی و تشکیل کمیته هماهنگی و هدایت جنبشهای توده ای بر محور مبارزه با امپریالیسم- استعمار- صهیونیسم، بمثابه خطر اصلی که زندگی نوع بشر را در کره خاک تهدید می کند، می توانند ماشین جنگی استعماری را زمینگیر ساخته و جامعه بشری بسوی صلح و آزادی، ترقی و تکامل رهنمون سازند.
١٠ فروردین ١٣٩٠



فلسفه بودیستی شرق روی اسلوداک در سالهای جوانی تاثیر مهمی گذاشته بود. وی در سال ۱۹۸۰ در سن ۳۳ سالگی به هند رفت تا با افکار فرقه بگوان آشنا گردد… در آلمان دهه ۷۰ قرن گذشته، در زمان جنبش دانشجویی سال ۱۹۶۸ و در سالهای اوج جنگ سرد، جوانان به چند دسته تقسیم شدند، گروهی مثل اسلوداک دنبال بودا رفتند و گروهی دیگر به سازمانهای چریکی مانند ارتش سرخ آلمان پیوستند.

اسلوداک، فیلسوف معاصر آلمان، هر از گاهی در تلویزیون کانال دو این کشور، مجری یک برنامه شبه فلسفی است. فان توینن، فیلسوف بلژیکی، در یک کتاب بیوگرافیک در باره اسلوداک، او را از نیچه گرایان نو معرفی می کند. او آثار اسلوداک را گرچه طنزآمیز و اغراق آمیز، ولی پیچیده ارزیابی می کند.
در آثار اسلوداک خواننده با مطالبی فلسفی، ادبی، روانپژوهانه، سیاسی، اسطوره ای، و شبه علمی روبرو می گردد. اسلوداک همچون نیچه دارای استعداد خاص ادبی است. او در طول عمر آکادمیک و روشنفکری خود، هوادار متفکران و جریانات فلسفی گوناگونی بوده. منقدین فلسفی او را گاهی به خردگریزی و عرفان گرایی متهم می کنند. فلسفه بودیستی شرق روی اسلوداک در سالهای جوانی تاثیر مهمی گذاشته بود. وی در سال ۱۹۸۰ در سن ۳۳ سالگی به هند رفت تا با افکار فرقه بگوان آشنا گردد. او بگوان را یکی از متفکران قرن بیست می داند.
اسلوداک مدعی است که نویسندگی نوعی ترجمه است. در آلمان دهه ۷۰ قرن گذشته، در زمان جنبش دانشجویی سال ۱۹۶۸ و در سالهای اوج جنگ سرد، جوانان به چند دسته تقسیم شدند، گروهی مثل اسلوداک دنبال بودا رفتند و گروهی دیگر به سازمانهای چریکی مانند ارتش سرخ آلمان پیوستند.
ماتریالیسم دینوزیوسی اسلوداک کوششی است برای نزدیکی جریانات پست مارکسیستی و پست نیچه ای. آثار غالبا تحریک آمیز و ساده لوحانه اسلوداک نشان از تاثیر کتاب دانش فرهبخش نیچه دارند. با اشاره به کتاب “فیلسوفان روی صحنه تئاتر” اسلوداک، ادعا می شود که او خود و نیچه را از ردیف این گونه متفکران می داند.
اسلوداک فیلسوف را مانند نیچه، پزشک، پرستار و مواظب فرهنگ زمان خود بشمار می آورد. او نمی پرسد که انسان چیست، بلکه می گوید “انسان کجاست؟” این سئوال مکان شناسانه اسلوداک هم نیچه ای و هم هایدگری است. منقدین اسلوداک افکار او را مانند افکار نیچه برای جامعه آلمان خطرناک ارزیابی می کنند. نیچه دربیش از یک قرن پیش گفته بود که مسیحیان از طریق زشتیهایشان، خدا را به قتل رسانده اند.
برای اسلوداک افکار نیچه یک انگیزه برای تایید فلسفه کلبی است. او انسان کلبی را ماهیتا غیرسیاسی ولی دوستدار زندگی می داند. در نظر اسلوداک زندگی یک آزمایش برای تایید و یا رد شناخت کشف شده پیشین است. او مدعی است که تئوری در زمان یونان باستان موجب فرهبخشی و تئوری در زمان حال باعث تعجب و سرخوردگی انسان گردیده است. اسلوداک می نویسد که موضوع اصلی عصر حاضر این نیست که زمین بدور خورشید، بلکه پول بدور زمین می چرخد.
بعضی از مورخین فلسفه، اسلوداک را مانند هابرماس از نسل دوم تئوری انتقادی مکتب فرانکفورت بشمار می آورند. چون او می گوید که انقلاب موضوع اصلی تفکر واقعی است، بعضیها آثار او را بخشی از باستانشناسی انقلاب بطور عام می دانند. اسلوداک می نویسد که تفکر از خطر بوجود می آید، از بی‌خطری، افکاری متعادل و بی ارزش زائیده می شوند، پس عظمت و اهمیت یک فیلسوف وابسته به خطر محتوای آثارش است.
در نظر منقدین، اسلوداک با چنگ و دندان به مبارزه علیه بدبینی فرهنگی نظریه انتقادی می پردازد. او در زندگی گرایی خردگریزانه، شاگرد نیچه و مدافع فلسفه کلبی شیلر است. اسلوداک مدعی است که فلسفه کلبی موجب ازادی فرد می شود. فلسفه کلبی او ریشه در بشاشیت فلسفه هاینه و نیچه، طنز ناامید کیرکگارد و بخشی از فلسفه اگزیستنسیالیسم دارد.
اسلوداک اندیشه پست مدرنیسم را پست کپرنیک معنی می کند. او می گوید که از زمان کشفیات کپرنیک تاریخ تفکر گلوبال آغاز گردید. در نظر او همچون شعار لائوتسه، راه نقد از نقد راه می گذرد.
اسلوداک در کتاب “تحقیر توده ها” از آزادی فرد دفاع می کند. آدرنو جویای نجات بشر در هنر بود. اسلوداک به تقلید از آدرنو می گوید هنر جایی است که در آن عام و خاص با هم دیدار می کنند. او جنبش دانشجویی سال ۱۹۶۸ را یک انقلاب اجتماعی می داند که بر اثر ترس از سلاح اتمی و مسابقه تسلیحاتی زمان جنگ سرد آغاز شد.
مورخین سیر اندیشه غرب، اسلوداک را از تبار فیلسوفانی مانند مارکس، نیچه، فروید، آدرنو، هایدگر، لاکان، فوکو، دلوژ، و تفکر فرانسوی و اندیشه شرقی می دانند. اسلوداک بیشتر یک فیلسوف فرانسوی است تا یک اندیشمند آلمانی. نظریه انتقادی، مخصوصا تفکر مسیحایی آدرنو و بلوخ، فنومنولوژی هایدگر، ساختارگرائی لوی اشتروس و روانشناسی لاکان، فوکو و دریدا تاثیر مهمی روی اندیشه اسلوداک داشته اند.
او در نظریه انتقادی آلمانی مکتب فرانکفورت، در ردیف آدرنو و هابرماس قرار می گیرد. در نظر اسلوداک، سقراط خالق نظریه انتقادی، و افلاتون سیاستمدار محیط زیست و فلسفه و سیاست زندگی بوده است. اسلوداک مدعی است که انسان موجودی ناقص نیست بلکه حیوانی است عادتگرا. هایدگر می گفت که بی وطنی، سرنوشت جهانی بشر شده است. در نظر برشت، آگاهی طبقاتی انسان حتی از آغوش مادر شروع می شود.
پیتر اسلوداک، در سال ۱۹۴۷ در جنوب غربی آلمان بدنیا آمد. او اکنون استاد فلسفه در دانشگاه شهر کارلسروهه است. وی در سالهای دانشجویی به تحصیل فلسفه، تاریخ، زبان و ادبیات آلمانی پرداخت. پایاننامه دانشگاهی او در باره “ساختارگرایی بعنوان هرمنوتیک” و پایاننامه دکترایش در باره موضوع “ادبیات، تجربه زندگی، نظریه ژانرها و تاریخ اتوبیوگرافی در جمهوری وایمار” بود. اسلوداک تاکنون دو بار جایزه مقاله نویسی فلسفی را از آن خود نموده. در نظر او مقاله نویسی، مناسب ترین ژانر فلسفه گری است.
اسلوداک همچون دیوژن، فیلسوف یونان باستان، نظریه زندگی و عمل را گاهی با اغراق مطرح می نماید و فلسفه کلبی او دارای عناصر هجو و هزل است. از جمله آثار او کتاب “فیلسوفان روی صحنه تئاتر” است که به ماتریالیسم نیچه می پردازد. کتاب توهین به توده ها پیرامون مبارزه فرهنگی در جامعه مدرن می باشد. از جمله دیگر آثار او “تولد یعنی دیدار با زبان”، “بیگانگی جهان”، “مقررات پارک انسانی” و “در فضای درونی جهانی سرمایه” اند.




گزارش برگزاری کنفرانس بررسی چگونگی و روش‌های دستیابی به دموکراسی در ایران به مناسبت شصتمین سالگرد نخست وزیری دکتر محمد مصدق

کنفرانس بررسی چگونگی و روش‌های دستیابی به دموکراسی در ایران به مناسبت شصتمین سالگرد نخست وزیری دکتر محمد مصدق به همت بنیاد دانشگاهی دکتر محمد مصدق و مرکز چند فرهنگی آنجلینا پدروسو از دهم تا دوازدهم مارچ در دانشگاه نورت ایسترن ایلینوی شهر شیکاگوبرگزارشد. در این کنفرانس تنی چند از اساتید دانشگاه های امریکا، فعالان سیاسی، دانشجویی و حقوق بشر درباره ویژگی های دوران صدارت دکتر مصدق و شرایط امروزین جنبش دموکراسی خواهی در ایران سخنرانی و تبادل نظر کردند.
در اولین نشست روز اول این کنفرانس دکتر حمید اکبری، ماتیو فرزانه، کی مای کانگ و مایورا استفنز درباره چشم انداز انتقال مسالمت آمیز به دموکراسی در ایران و برمه گفتگو کردند.
در دومین نشست کنفرانس بررسی چگونگی و روش‌های دستیابی به دموکراسی در ایران، کریس توفولو، سانگمین بای، دیوید لمن و ماتیو فرزانه میزگردی با موضوع امکانات صلح جهانی: کشورها، گروه‌های غیر دولتی و جنبش های اجتماعی برگزار کردند و در ادامه آماندا رسپس، فرهنگ فرید و بابک رحیمی درباره کارکرد رسانه های اجتماعی و تغییرات غیر خشونت آمیز سخنرانی و تبادل نظر کردند.
قدرت تصویر برای تغییرات اجتماعی موضوع میزگرد پایانی روز اول این کنفرانس با حضور رضا دقتی عکاس شناخته شده ایرانی به همراه کریستی میلر و ریاست دانشگاه، خانم دکتر شارون هاس بود.
در دومین روز کنفرانس، بررسی چگونگی و روش‌های دستیابی به دموکراسی در ایران به مناسبت شصتمین سالگرد نخست وزیری دکتر محمد مصدق، مورا استفنز، مارک متاینی وکی مای کونگ به بررسی روش های مبارزه غیر خشونت آمیز گاندی و کارکرد آن در ایران، برمه و خاورمیانه پرداختند.
در میزگردهای عصر گاهی این کنفرانس ماتیو فرزانه، الیس آرباخ، میثاق پارسا و فریبا زرینه باف به ارزیابی جنبش سبز و حقوق بشر در ایران در چارچوب جنبش های کنونی و تاریخی در خاورمیانه پرداختد.
نشست بعدی دومین روز کنفرانس با سخنرانی رضا دقتی، هرمین والی زاده، یاسمین رینی، مایکل آنزیک در میزگردی به ریاست آذر خونانی تحت عنوان اهمیت نمادین دکتر مصدق برای استقرار دموکراسی در ایران همراه بود.
رضا دقتی عکاس شناخته شده ایرانی درباره ی اهمیت سمبولیک دکتر مصدق گفت: مصدق را نباید تنها به عنوان یک شخصیت تاریخی نگاه کرد بلکه باید وی را به عنوان چهره ای که راه او همچنان ادامه دارد و کسی که از زمانه خودش جلوتر بود دید. به یاد داشته باشیم که می گویند برخی از مردم از زمان خودشان جلوتر بودند و به نظرم مصدق هم از جمله آن افراد بود. من به یاد می آورم که در زمان کودکی‌ام می گفتند مصدق از زمان خودش جلوتر بود و افکار مصدق اهمیتش در این است که نگاه اش به آینده بود.
وی افزود: تاریخ ما کسانی چون مصدق را که برای آزادی مبارزه کردند، از لحاظ جسمی نابود شدند، به زندان افکنده شدند و یا کشته شدند اما راهشان نمرده است را بزرگ خواهد داشت.
این خبرنگار عکاس و فعال حقوق بشر در ادامه به نقل خاطره ای از احمد شاه مسعود پرداخت و گفت: در شرایطی که مسعود و یارانش در محاصره بودند و وضعیت آذوقه آنها در محدودیت شدید بود مسعود به من گفت برای بازدید از مکانی همراه آنها بروم و آنجا دیدم که عده قابل توجه ای از نیروهایش در جبهه به تمرین و آموزش کارهای پلیس و انتظامات مشغول بودند. تعجب کردم که در حال جنگ این آدم ها در آنجایند و مشغول چنین آموزشی هستند و دلیل چنین کاری را پرسیدم. احمد شاه مسعود در جواب گفت: دفعه قبل که کابل را گرفتیم آمادگی حفظ آن را نداشتیم و این نیروها را برای روزی که کابل را مجددا بازپس بگیریم به عنوان نیروی پلیس تعلیم می دهیم.
رضا دقتی افزود: این را گفتم که آینده نگری را فراموش نکنیم ما باید برای آینده آماده شویم تا وقتی که جمهوری اسلامی سقوط کرد، آماده باشیم. مصدق حرفهایی می زد که ما الان به آن حرف ها در منطقه می رسیم. شرایط امروز به گونه ای است که ما متوجه می شویم مصدق واقعا چه می خواست. الان کل منطقه خاورمیانه همان چیزی را که مصدق می خواست فریاد می زند اما آن کودتا باعث شد که کشورهای غربی به چپاول ثروت منطقه دست بزنند.
در ادامه این جلسه هرمین ولی زاده وکیل و حقوقدان ساکن آمریکا درباره اهمیت نمادین دکتر مصدق برای استقرار دموکراسی در ایران گفت: من از خانواده‌ای میایم که پیشینه ای سیاسی دارد و با مصدق و کودتای بیست و هشت مرداد آشنایی کامل دارد.
وی افزود: اندیشه مصدق نماد دموکراسی ایده‌آل برای ایران است. او ملی‌گرا بود، عاشق مردم اش بود، مصدق معتقد به برابری بدون در نظر گرفتن موقعیت اجتماعی، جنسیت یا هرگونه وابستگی مذهبی و سیاسی بود و به آزادی سیاسی، انتخابات آزاد و مطبوعات آزاد اعتقاد داشت و در عین حال نمی‌خواست به بت تبدیل شود.
فراموش نکنیم که مصدق این‌ها را برای موقعیت اجتماعی شصت سال پیش جامعه ایران می خواست. زمانی که جامعه ایرانی به‌خصوص زنان بی‌سواد بودند و مانند ما به اینترنت و شبکه‌های اجتماعی دسترسی نداشتند و با دنیای بیرون در ارتباط نبودند. حتی در آنزمان در آمریکا با سیاهان مانند شهروندان درجه دو برخورد می شد. فراموش نکنیم که در حال حاضر آموزش و پرورش، فن آوری، و تجربیات تاریخی ما به نفع ماست و دیگر از بقیه دنیا جدا نیستیم و معتقدم مستحق بدست آوردن آزادی و دموکراسی هستیم.
در ادامه این نشست یاسمین رینی مدیر برنامه‌های آسیایی در مرکز آنجلینا پدروسو برای امور چند فرهنگی دانشگاه نورت ایسترن ایلینوی سخنرانی کرد.
یاسمین رینی گفت: زمانی که من در جنوب هندوستان زندگی میکردم در منطقه ما تا فرسنگ ها هیچ وسیله نقلیه یا محصولات تکنولوژی مانند تلفن یا وسایل دیگر دیده نمی‌شد اما من از همان زمان با نام مصدق آشنا بودم. پدرم از دوستداران و طرفداران وی بود و برای ما خیلی جالب بود که یک ایرانی نفت ایران را ملی کرده و بریتانیا را وادار به پذیرش شکست دیگری کرده است.
مایک آنزیک دانش آموخته دانشگاه نورت ایسترن ایلینوی سخنران بعدی نشست بررسی اهمیت نمادین مصدق برای استقرار دموکراسی در ایران بود و در آغاز سخنانش خود را تحت تأثیر دکتر مصدق دانست و گفت: من به شدت تحت تأثیر مصدق و استقامت و پایداری او هستم و کتاب «همه مردان شاه» را به خاطر وی چند بار خوانده‌ام.
در ادامه از منصوره صبوری فیلم ساز مستقل ساکن بوستن به خاطر کوشش های اجتماعی که وی در شیکاگو برای ایران انجام داد قدردانی شد. دکتر حمیداکبری درباره این فیلمساز مستقل گفت: دوست داشتم منصوره صبوری روزی به شیکاگو بازگردد و بداند که ما قدردان همه تلاش‌های او در سالهای گذشته هستیم. کاری که صبوری میکرد در‌واقع پیروی از افکار مصدق برای کمک به دیگران بود و وی همیشه در کمک به دیگران پیشقدم بود.
کیانوش سنجری فعال حقوق بشر و زندانی سیاسی پیشین از خاطرات خود در ایران درباره خواندن کتاب های مربوط به مصدق و نیز روزهایی که به احمد آباد می رفتند سخن گفت. وی گفت: تفاوت آنچه در کتابهای درسی جمهوری اسلامی و آنچه در کتابهای آزاد بود حقیقت دکتر مصدق را به مردم نشان می داد.
سپس رضا مهاجری نژاد در باره ی چگونگی آشنای اش با دکتر مصدق سخن گفت و درباره اهمیت و شناخت دانشجویان کشورهای دیگر با رهبر نهضت ملی شدن نفت گفت: زمانی من و تعداد دیگری از دانشجویان کشورهای مختلف در کالیفرنیا تصمیم گرفتیم عده ای از شخصیت‌های بین المللی را الگوی دانشجویان کنیم اما چون خودم دکتر مصدق را خیلی دوست دارم نخواستم نظر بدهم ولی دوستان غیر ایرانی سه شخصیت بین المللی ماندلا، گاندی و همچنین دکتر محمد مصدق را انتخاب کردند.
وی افزود: مصدق را باید جدا از هر گروه و جناح دید و خط مشی مصدق را می‌توان در تمام مبارزات دانشجویی و آزادی خواهانه سالهای اخیر دید.
کوروش صحتی فعال دانشجویی و دیگر زندانی سیاسی پیشین حاضر در جلسه گفت: در زمانی که محصل بودم کتاب‌های درسی ما چهره دکتر مصدق را به گونه‌ای نشان می‌داد که پیر مردی بوده که به حرف‌های آیت الله کاشانی توجه نمی کرده و دچار اشتباه می‌شده اما همین تصویر باعث تحریک من شد که واقعیت را بدانم و درباره وی مطالعه کنم.
وی افزود: فکر می‌کنم هر کسی با مطالعه تاریخ متوجه شود که دکتر مصدق یکی از افراد بزرگ تمام تاریخ ایران باشد. کسانی که به مردم ایران خدمت کرده‌اند هرگز در تاریخ فراموش نمی شوند.
در پایان نشست اهمیت نمادین مصدق برای استقرار دموکراسی در ایران امیر سلطانی مدیر اجرایی بنیاد امید برای ایران درباره نحوه آشنایی اش با دکتر مصدق گفت: من از طریق دایی‌ام با دکتر مصدق آشنا شدم. وی عاشق دکتر مصدق بود و عمیقاً وی را دوست داشت. زمانی که دکتر مصدق در راس کار بود دایی‌ام که نوجوان دوازده ساله‌ای بود بدون اجازه خانواده اش به تظاهرات رفته بود و این باعث شد خانواده به بهانه تحصیل وی را به آمریکا بفرستد و این مصادف شد با سقوط دولت دکتر مصدق و هر وقت من ایشان را می‌دیدم به نظرم میامد که وی در یک تبعید خودساخته به سر می‌برد و دردی همه وجودش را گرفته ولی عشق به آزادی و عشق به وطن در دکتر مصدق در وجود دایی‌ام شکل گرفته بود و وی باعث آشنایی من و علاقه ام به دکتر مصدق شد.
در روز پایانی کنفرانس شصتمین سالگرد نخست وزیری دکتر محمد مصدق که دوازدهم مارچ در شهر شیکاگو برگزار شد، منیژه مرعشی، رضا مهاجری نژاد، کیانوش سنجری و کوروش صحتی در میزگردی به مدیریت میثاق پارسا به بررسی تأثیر جنبش های اجتماعی در ایران و چگونگی سازماندهی مؤثر در این جنبش ها برای دستیابی به دموکراسی سخنرانی کردند.
در این میزگرد منیژه مرعشی پژوهشگر مطالعات زنان از دانشگاه ایلینوی شیکاگو گفت: پس از پیروزی انقلاب زنان با قوانین سرکوبگری مواجه شدند که بخشی از مردان جامعه روشنفکری ایران با بهانه اینکه مسایل مهمتری پیش روی ماست با آن همگام شدند و خواست های زنان را غیر ضروری و به آینده موکول کردند اما زنان همچنان با سختی‌های فراوان به کارهایشان و در عین حال به تحصیل پرداختند و همین به رشد زنان در سراسر کشور کمک کرد و این به نظرم اهمیت بسیار زیادی دارد.
اگر در زمان شاه تحصیلات عالی مربوط به طبقه بالای جامعه بود انقلاب و محدود کردن زنها در امور اجتماعی کمک شایانی به پرداختن زنان طبقه متوسط و بدنه جامعه به تحصیلات عالیه کرد و زنان مذهبی و غیر مذهبی به نوعی در مقابل هم قرار گرفتند و در دوران اصلاحات این مسیله با اصلاحات در هم آمیخته شد و اهمیت این در آن است که امروز اینها در کنار هم کار می‌کنند و بر هم تأثیر می‌گذارند و در نهایت تأثیر آن را بر جنبش سراسری مردم ایران مشاهده می کنیم.
در ادامه این میزگرد کیانوش سنجری ضمن سپاس از دکتر حمید اکبری برای برگزاری این کنفرانس گفت: برگزاری چنین جلساتی برای ما که خارج از ایران هستیم یادآور این نکته است که وطنمان گرفتار چه مشکلاتی است و تمامی جنبش های آزادی خواهانه مردم ایران طی سال‌های گذشته مدیون همه زنانی است که به خاطر کوتاهی شلوار یا روسریشان در اداره اماکن شلاق خورده اند مورد توهین قرار گرفته‌اند اما مبارزه را ترک نکرده اند و یک مبارزه نانوشته را هر روز در خیابانها شاهد هستیم.
وی همچنین در باره نقش دانشجویانی که با از خودگذشتگی به مبارزه در راه آزادی و دموکراسی
پرداخته اند اشاره کرد و گفت: دانشجویانی مانند مجید توکلی … و اکبر محمدی جانباخته راه آزادی هرگز نبایند فراموش بشوند.
دانشجویانی که در انتخابات سال هشتاد و شش در ستادهای آقایان کروبی و موسوی شرکت داشتند این تأثیر را بر آقایان گذاشتند که مثلاً آقای کروبی آمد و به دولت به خاطر دانشجویان ممنوع التحصیل اعتراض کرد و در فیلم تبلیغاتی موسوی بخشی از زنان جلوی دوربین آمدند و مطالبات زنان را خواستار شدند. در‌واقع دانشجویان و زنان این دو کاندیدا را مجاب کردند که به خواسته هایشان توجه کنند. سماجت و شجاعت زنان و دانشجویان و جنبش های دانشجویی باعث شد شعارهای انتخاباتی کسانی که مردان نظام بودند تغییر کند و حالا حتی در بیانیه های کروبی و موسوی هم شاهد مطالبات دانشجویان و زنان هستیم و در بدنه این جنبش شاهد حضور زنان و مردانی از طبقات و نگرش‌های مختلف هستیم و این جنبش جنبشی نیست که رژیم توان محدود کردن یا سرکوب آن را داشته باشد.
کوروش صحتی زندانی سیاسی و فعال پیشین دانشجوئی نیز سخنانش را با گرامیداشت یاد دکتر محمد مصدق آغاز کرد. صحتی گفت : هم حکومت شاه و هم حکومت جمهوری اسلامی سعی در به فراموشی سپردن نام و راه مصدق کردند، اما همانطور که در ۱۴ اسفند ۱۳۵۷ در اولین سالگرد درگذشت مصدق پس از انقلاب ۵۷ آن جمعیت عظیم در احمد آباد و بر سر مزار وی حاضر شد امروز هم مصدق جایگاه ویژه ای در میان جوانان آزادیخواه ایرانی دارد.
صحتی افزود: دکتر مصدق در مجلس چهاردهم شورای ملی گفت که نجات وطن عظیمترین و عالیترین قانون است. من فکر میکنم که جوانانی که امروز در خیابانهای ایران فریاد آزادی سر میدهند هم بخوبی این درس را آموخته اند که هر قانونی که ملت و کشور را به سمت سقوط و نابودی ببرد را باید زیر پا گذشت. امروز ایرانیان آزادیخواه فریاد مرگ بر دیکتاتور و مرگ بر خامنه ای سر می دهند چرا که نجات کشورو سرنگونی استبداد را مهمترین وظیفه خود میدانند.
وی سپس به بررسی تحولات جنبش دانشجویی طی سالهای گذشته پراخت و گفت: هر وقت تحرکات اعتراضی دانشجویان زیاد می‌شود، سرسپردگان ولایت فقیه هم دچار ترس می شوند و هم حملات خود را به دانشجویان معترض شدت می بخشند. به طور مثال بعد از دور جدید اعتراضات پس از بیست و پنج بهمن ماه روزنامه کیهان بلندگوی تبلیغاتی آقای خامنه ای با یک مقام ناشناس امنیتی بلندپایه مصاحبه‌ای کرد و وی گفته بود ما هر چه می‌کشیم از دانشجویان است و ریشه تمام بحران های نظام را دانشجویان دانسته بود. در‌واقع دانشجویان موتور متحرک تمام جنبش های اعتراضی هستند.
سپس رضا مهاجری نژاد دانشجوی دوره کارشناسی ارشد علوم سیاسی دانشگاه ایالتی سانفرانسیسیکو و زندانی سیاسی پیشین گفت: هر چه زمان می‌گذرد و هر چه از مبارزات می‌گذرد به این امر اعتقاد بیشتری پیدا می‌کنم که شصت سال پیش دولتی در خاورمیانه بر سر کار آمد که به جدایی دین از سیاست و آزادی‌های فردی و آزادی رسانه‌ها اعتقاد داشت و از احزاب مخالف خود هم استقبال میکرد و حتی به لغو حکم اعدام توجه داشت و مسیله حقوق بشر تا این اندازه برایش مهم بود و این برای من خیلی قابل احترام است. مصدق مردی بود که از مشرق زمین درخشید و حتی مرد سال آن روزگار شد و به ما ایرانیان عزت بخشید اما متأسفانه امروز حتی رفتن به احمد آباد و آوردن نام مصدق بر زبان جرم است.
هیچ الگویی بهتر از الگوی دکتر مصدق را در ایران پیدا نمی‌کنیم که توامان به جدایی دین از حکومت و در عین حال به دموکراسی بپردازد آنهم در فضای جامعه آنروز ایران.
خاطرم هست زمانی که در زندان توحید بودم آقای ناطق نوری در یکی از سخنرانی‌های پیش از نماز جمعه گفت خطر اصلی گروه‌ها و احزاب مخالف نیستد خطر اصلی ملی گرایی جوانان است و جالب است که دکتر مصدق زمانی که مبارزه را آغاز می‌کند افراد گروه‌ها و احزاب مختلف آنروز همه در جبهه ملی جمع می‌شوند و به اصول دکتر مصدق باور دارند و کسی مانند خلیل ملکی در بیست و پنجم مرداد به دکتر مصدق می‌گوید راهی که شما می‌روید به جهنم ختم می‌شود اما من تا جهنم هم با شما خواهم آمد.
امروز هم معتقدم مسیله ای مانند به وجود آمدن جنبش سبز خیلی زودتر از این‌ها می‌توانست پیش بیاید اما مسایلی مانند یازده سپتامبر و نوع برخورد دولت ها با جمهوری اسلامی این امر را به تأخیر انداخت و اکنون شاهد به وجود آمدن پدیده‌ای به اسم احمدی نژاد و قدرت گرفتن نیروهایی مانند سپاه پاسداران هستیم و مجموعه این اتفاقات ضربه بزرگی به جنبش دانشجویی ایران زد. حتی متأسفانه امروز شاهد تحریف جنبش دموکراسی خواهی مردم ایران توسط عده‌ای از اصلاح طلبان هستیم.
دومین میزگرد روز پایانی کنفرانس به مدیریت لادن یزدیان و با حضور شبنم اسداللهی، بابک رحیمی و آماندا رسپس به نقش شبکه های اجتماعی اینترنتی و شبکه های مستقل در سازماندهی برای دموکراسی پرداخت.
بابک رحیمی استاد مطالعات ایرانی و اسلامی دانشگاه سان دیه گو گفت: موضوع شبکه های اجتماعی الزاما مختص شبکه های اینترنتی نیست و حتی روابط اجتماعی می تواند تبدیل به شبکه های اجتماعی شود. اشتباهی وجود دارد که خیلی ها فکر می کنند تکنولوژی اطلاعاتی وسیله ای است که یا می توان از آن به نفع خود استفاده کرد یا با سرکوب مردم مانع شد تا از طریق آن به دموکراسی دست نیابند. به نظر من تکنولوژی اطلاعاتی را باید در یک فضای عمومی دید. تصور کنید در یک پارک اتفاقات و گفتگوهای گوناگونی را می بینید مثلا عده ای مشغول غیبت هستند عده ای از بازنشستگان مشغول گفتگو هستند عده ای بحث سیاسی می کنند و غیره. اگر همه این اتفاقات را در نظر بگیرید همان پارک تبدیل می شود به یک شبکه اجتماعی پیچیده با صدا ها و چهره های مختلف. حالا شما این تصویر را ارتباط دهید به اینترنت. این هم مانند همان است با یک تفاوت اساسی و آن این است که در اینترنت شما آن فضای عمومی را می توانید به شکل دلخواهتان تغییر دهید. بهترین مثال فیلم آواتار است که دیدیم به چه زیبایی واقعیت را تغیر داده و به یک واقعیت جدید تبدیل کرده بود. اینکار در یک پارک عمومی بسیار مشکل است اما در اینترنت به راحتی امکان پذیر است.
دو نگاه کلی درباره تکنولوژی مدرن وجود دارد. یکی این است که دیدیم بعد از انقلاب صنعتی در اروپا رواج پیدا کرد و آن این است که جوهر تکنولوژی آزاد کننده است. این نیروی آزاد کننده می تواند اقتصادی سیاسی و غیره باشد. نگاه دیگری هم وجود دارد که منفی است و باز هم در اروپا شکل گرفت و تکنولوژی را ابزاری برای سلطه و قدرت می داند.
به نظر من اینترنت آزاد کننده است و میبینیم که در ایران تبدیل به آلترناتیوی برای مردم می شود که در آن حرفشان را بزنند. این را ما بعد از انتخابان و به وجود آمدن جنبش سبز در ایران دیدیم.
بعد از انتخابات اینترنت نقش شفاف سازی در ایران داشت و اتفاقات را به کمک ابزاری مانند موبایل در عرض مدت کوتاهی به شبکه های تلویزونی مانند سی ان ان فرستاد و دولت را مجبور به جوابگویی می کند.
اینترنت به نظرم جنبش های اجتماعی را طولانی تر می کند و بعد از سرکوب هم می بینیم که جنبش ها به زندگی خود ادامه می دهند و حتی قوی تر هم می شوند.
وی افزود: فراموش نکنیم که همین نقش را دولت ها هم می توانند برای مقابله با مردم در پیش بگیرند و حتی نظارت بر کار اپوزوسیون را گسترش می دهند. اینترنت منبع اطلاعاتی مهمی است که دولت ها هم از آن استفاده می کنند و در کشوری مثل ایران که اینترنت وابسته به دولت است اعمال محدودیت بیشتر می شود.
شبنم اسداللهی مجری و برنامه ساز مستقل رادیو در اوتاوا نامه ای را که نوشته یکی از اعضای جنبش بی رنگ ایران را خواند. نویسنده این نامه به نقل اتفاقی پرداخته بود که نقش شبکه های اجتماعی در برخورد با قوانین تبعیض آمیز برای زنان و اعمال محدودیت ها توسط همسرانشان برای مواردی مثل تحصیل می پرداخت. نویسنده این.نامه با زن دانشجویی که همسرش مخالف تحصیل او بود روبرو شده بود.
در ادامه این نشست آماندا رسپس دانشجوی رشته ارتباطات در زمینه بهداشت زنان و امید حبیبی نیا در سوییس از طریق اسکایپ به بررسی نقش شبکه های اجتماعی اینترنتی و رسانه های مستقل پرداختند.
امید حبیبی نیا روزنامه نگار ساکن سوییس گفت: مبارزه برای دستیابی به دموکراسی برای جوانان به امری ضروری تبدیل شده است اما سال گذشته در ایران جوانان دسترسی به هیچ تاکتیک عملی و یا حتی رسانه مستقلی نداشتند که هدایتشان کند یا چشم اندازهای آینده را برایشان ترسیم کند و از سویی با اصلاح طلبانی روبرو بودند که خواستار حضور در چارچوب نظام اسلامی بودند و از طرفی فرصتی تاریخی برای دستیابی به دموکراسی را در حال از دست رفتن می دیدند. در این میان نقش رسانه های اجتماعی مانند فیسبوک و تویتر در بین جوانان گسترش یافت و بلافاصله به مکانی برای تبادل نظر بیش از صدها هزار نفر از معترضین شد.
آخرین میزگرد کنفرانس بررسی چگونگی و روش های دستیابی به دموکراسی با سخنرانی رضا دقتی، سیروس بینا، امیر سلطانی، لادن یزدیان، به مدیریت دکتر حمید اکبری با موضوع چشم انداز دموکراسی در ایران: ارمغان دموکراسی برای ایران چیست آغاز شد.
در آغاز دکتراکبری اعلام کرد که این کنفرانس با یاد محمد علی کشاورز صدر و در تقدیر از هوشنگ کشاورز صدر برگزار شده است. وی از خدمات بی شمار خانواده کشاورز برای اعتلای نام مصدق و در راه آزادی و دموکراسی در ایران تقدیر نمود.
سخنران بعدی دکتر سیروس بینا استاد ممتاز رشته اقتصاد دانشگاه مینه سوتا گفت: پیش از این بالغ بر بیست ساعت درباره دکتر مصدق در رادیو آزادگان سخن گفته ام. می دانیم که از زمان مشروطیت افراد بزرگی وجو داشته اند که گرایش های سیاسی مختلفی هم داشته اند اما چرا مصدق نماد و سمبول مبارزات آزادی خواهانه می شود؟ مصدق کارهای به واقع اساسی کرده است اما برای بررسی این موضوع باید بازگردیم به صدر جنبش مشروطیت. جنبش مشروطه خواهی دو هدف عمده داشت، یکی مردم گرایی و دموکراسی خواهی بود و دوم خواهان استقلال بود. این دو هدف توامان هستند و جدایی ناپذیرند. بر این اساس ما می توانیم حرکت بزرگ دکتر مصدق را در زمان نخست وزیری اش ارزیابی کنیم. ملی شدن نفت توسط مصدق ارتباط مستقیم داشت با استقلال خواهی و دموکراسی خواهی مصدق برای مردم ایران. مصدق شصت سال پیش این کار را کرد و باید به عنوان یک سمبل جهانی ضد امپریالیسم شناخته شود. مصدق حق تعیین سرنوشت را فقط برای مردم ایران نمی خواست بلکه این را برای مردم شمال آفریقا، برای مردم آمریکای جنوبی و برای همه ملل جهان می خواست.
رضا دقتی در ادامه این نشست گفت: ما باید بتوانیم ابزار جنگ را به گونه ای که لازم است آماده کنیم. فعلا این جنگ به یک ابزار مهم احتیاج دارد و آن ابزار رسانه است. پس از انتخابات بیش از دویست روزنامه نگار از ایران خارج شده اند که بیشتر آنها از وضعیت خوبی برخوردار نیستند و ما یکی از مهمترین ابزار این جنگ را از دست داده ایم. بنابراین ایجاد رسانه برای این جنگ بسیار ضروری است. ما نیازمند رسانه هستیم تا بتوانیم با رژیم مقابله کنیم وقتی آنها هکر استخدام می کنند ما هم باید مقابله به مثل کنیم.
وی افزود: خیلی زجر آور است که شخصیتی مانند دکتر مصدق که به نظر من حتی پیشگام تر از گاندی بوده – چون گاندی فقط امپراتوری بریتانیا در هند را از بین برد اما مصدق در تلاش بود نظم نوین جهانی را از بین ببرد – کودکان ما امروز نشناسند.
لادن یزدیان پژوهشگر امور ایران و خاورمیانه در ادامه این نشست گفت: دموکراتیزه شدن پروسه ای بس دشوار و پیچیده است که در صورت احقاق آن در ایران تحولات بنیادینی هم در داخل و هم در پیرامون کشورمان پدید خوهد آمد. در زمینه مسایل داخلی حکومت دموکراتیک بر پایه مردم سالاری، مسیولیت پذیری دولت و تلاش برای برآورد کردن نیازهای اجتماعی مردم که از انقلاب مشروطیت خواستار آن بوده اند خواهد بود. واضح است که کف مطالبات مردم رعایت کامل و بی چون و چرای بیانیه حقوق بشر و میثاق های آن است که ایران خود امضا کننده آن بوده است و این جز با تغییر قانون اساسی میسر نمی شود.
در حال حاضر سیاست خارجی ایران نابخردانه و در جهت بقای رژیم و نه بر پایه پیشبرد منافع دراز مدت ملی در سطح بین المللی است.
این پژوهشگر امور ایران و خاورمیانه افزود: انزوای ایران به ویژه به دلیل دخالت منفی در کشور های منطقه، تلاش جهت جلوگیری از پیمان صلح در خاورمیانه و تشکیل کشور مستقل فلسطین در کنار اسراییل، و عدم شفافیت در برنامه هسته ایست.
انزوای ایران در منطقه و در سطح جهانی عاملی منفی و مانعی در راه پیشرفت است تا جاییکه کشور ترکیه با وجود نداشتن منابع نفتی توانسته است خود را به عنوان یکی از قدرت های نوظهور در سطح منطقه و جهان مطرح کند و حتی به میانجیگری بین ایران و کشورهای دیگر مبادرت ورزد که این خود نمونه کوچکی از فقدان درایت سیاسی حاکمیت است.
وی در پایان گفت: واضح است که ادامه سیستم به شکل کنونی غیرممکن است و تغییرات بنیادین اجتناب ناپذیر و در شرایط حاضر به دلیل پیش زمینه های تاریخی، سیاسی، و اجتماعی چشم انداز دموکراسی را در ایران مثبت ارزیابی می کنم
در پایان این نشست امیر سلطانی مدیر اجرایی بنیاد امید برای ایران گفت: ما باید از مردان و زنانی که برای دموکراسی در ایران مبارزه می کنند حمایت کنیم. من به عنوان عضوی از بنیاد امید برای ایران که توسط یک ایرانی وطن دوست، آقای خسرو سمنانی، تشکیل شده اعتقاد دارم که امروز حمایت از جنبش آزادی خواهانه مردم ایران وظیفه تک تک ما ایرانیان خارج نشین است.
در جریان برگزاری این کنفرانس به پاس قدردانی از تلاش های دموکراسی خواهانه دکتر مصدق، به همت دکتر حمید اکبری و همسرش، آذر خونانی، اتاق ویژه ای از سوی مسوولان دانشگاه نورت ایسترن ایلینوی به نام نخست وزیر فقید ایران ثبت دایم شد.




… طی یک سال گذشته تلاش‏هایی نیز در راستای قانونگزاری صورت گرفته که از آن جمله بررسی مجدد لایحه حمایت از خانواده است. اگرچه گاهی مسائل زنان تحت عنوان قوانینی مورد توجه قرار گرفته که به اندازه لایحه یادشده ارتباط آشکاری با زندگی زنان ایرانی ندارد. به طور کلی می توان گفت طرحها و لوایح بررسی شده در مجلس و اعلام مواضع نمایندگان در حوزه زنان حول سه موضوع عمده بوده اند: حجاب، خانواده و خانه داری.

از “تا قانون خانواده برابر”
محمدتقی رهبر نماینده اصفهان در مجلس در حاشیه جلسه علنی روز یکشنبه ۱۷ بهمن ماه امسال در جمع خبرنگاران با انتقاد شدید از محتوای فیلم «عصر جمعه» گفت: «این فیلم که در حال حاضر در حال اکران است، پنج سال توقیف بود و اجازه اکران به آن داده نمی‏شد زیرا یک فیلم مسئله‏داری بود».
وی گفت: «اینجانب فردی را به سینما فرستادم تا محتوای آن را ببیند که این فرد پس از مشاهده فیلم محتوای بد آن را تایید کرد».
رئیس مجمع نمایندگان روحانی مجلس گفت: «در این فیلم نشان داده می‏شود که یک فرد که در واقع نقش عمو را بازی می‏کند به برادرزاده خود تجاوز می‌کند».
رئیس مجمع نمایندگان روحانی مجلس در ادامه با انتقاد شدید از فیلم آتشکار گفت: «این فیلم در کمیسیون فرهنگی مجلس به نمایش درآمد و نمایندگان زن مجلس که در این جلسه حاضر بودند با دیدن محتوای آن، جلسه کمیسیون را ترک کردند چرا که محتوای آن بسیار بد و زننده بود».
رهبر گفت: «‌نمایندگان زن از دیدن این فیلم شرمسار شدند و ما به خوبی دریافتیم که هنر در کشور در حال ابتذال است»۱.
از حاصل کار مجلس هشتم در حوزه زنان طی یک سال گذشته بیشتر همین گونه حاشیه های خبری به چشم می‏آید. البته تلاش‏هایی نیز در راستای قانونگزاری صورت گرفته که از آن جمله بررسی مجدد لایحه حمایت از خانواده است. اگرچه گاهی مسائل زنان تحت عنوان قوانینی مورد توجه قرار گرفته که به اندازه لایحه یادشده ارتباط آشکاری با زندگی زنان ایرانی ندارد. به طور کلی می توان گفت طرح ها و لوایح بررسی شده در مجلس و اعلام مواضع نمایندگان در حوزه زنان حول سه موضوع عمده بوده است: حجاب، خانواده و خانه داری.
برنامه های بزرگ و زنان کوچک
یکی از مهم‏ترین مصوبات مجلس در طول یک سال گذشته برنامه پنجم توسعه است. در این سند پنج ساله که مصوب ۱۵ دی ماه سال ۸۹ است، ضمن چند ماده به مسائل زنان اشاره شده است. در این زمینه ماده ۲۳۰ این قانون نسبت به سایر مواد از اهمیت بیشتری برخوردار است. این ماده دولت را موظف به تدوین «برنامه جامع توسعه امور زنان و خانواده» با هدف «تقویت نهاد خانواده و جایگاه زنان در عرصه های اجتماعی و استیفای حقوق شرعی و قانونی بانوان در همه زمینه ها» می‏نماید. مطابق با این قانون برنامه مذکور بر این محورها استوار می‏شود: «تحکیم بنیان خانواده، بازنگری قوانین و مقررات مربوطه، پیشگیری از آسیب‏های اجتماعی، توسعه و ساماندهی امور اقتصادی- معیشتی با اولویت ساماندهی مشاغل خانگی برای زنان سرپرست خانوار و زنان بدسرپرست، تأمین اجتماعی، اوقات فراغت، پژوهش، گسترش فرهنگ عفاف و حجاب، ارتقاء سلامت، توسعۀ توانایی‏های سازمان‏های مردم نهاد، ارتقاء توانمندی‏های زنان مدیر و نخبه، توسعه تعاملات بین المللی، تعمیق باورهای دینی و اصلاح ساختار اداری تشکیلاتی زنان و خانواده».
از میان این فهرست طولانی موضوع عفاف و حجاب در چند ماده دیگر نیز مورد تاکید قرار گرفته است. ماده ۲۰۹ در راستای «تحکیم و ارتقاء امنیت اجتماعی، اخلاقی و پیشگیری و مقابله با هرگونه ناهنجاری فرهنگی و اجتماعی و اخلال در امنیت عمومی» اعلام می‏دارد: «…ب‏‏- کلیۀ دستگاه‏های اجرائی موظفند اقدامات لازم را برای اجرای طرح جامع فرهنگ عفاف و حجاب معمول داشته و نسبت به متناسب‏سازی محیط خدمتی با اقتضائات جامعه اسلامی اقدام نمایند». ماده ۱۹۶ اما نسبت به موضوع نگاهی به مراتب امنیتی دارد: «…ط-پشتیبانی از رده‏های مقاومت بسیج جامعه زنان به ویژه در فعالیت‏های مربوط به توسعه فرهنگ عفاف و حجاب و تحکیم بنیاد خانواده». ماده ۳۹ این قانون به توانمندسازی زنان سرپرست خانوار اشاره می‏کند و بند ج این ماده «تأمین حق سرانه بیمه اجتماعی زنان سرپرست خانوار نیازمند» را مورد توجه قرار داده است.
ماده ۲۲۷ نیز تدوین سندی با عنوان «سند ملی امنیت بانوان و کودکان در روابط اجتماعی» را در دستور کار قرار می‏دهد ولی تنها به نهادهای مسئول امر اشاره می‏کند و از محتوای این سند سخنی به میان نمی‏آورد.
ماده ۱۵ برنامه پنجم توسعه نیز به منظور «تحول بنیادین در آموزش عالی به ویژه در رشته‏های علوم انسانی» تأمین آموزش‏های مورد نیاز «متناسب با نقش دختران و پسران» را مطرح می‏کند.
نقش زنان در قانون یادشده تقریبا به موارد بالا محدود می‏شود. این در حالی است که سهم زنان در بودجه سالیانه نیز موضوعی بحث‏برانگیز بوده است. این طور که پیداست در لایحه بودجه سال ۹۰ سهم زیادی به زنان اختصاص نیافته است. داریوش قنبری، عضو کمیسیون اجتماعی مجلس در این رابطه می‏گوید: «برخلاف ادعاهایی که احمدی‌نژاد به هنگام ارائه لایحه داشتند موقعیت زنان در لایحه بودجه بهبودی پیدا نکرده است و بودجه خاصی برای بحث اشتغال زنان و آموزش آن‏ها دیده نشده است و در واقع می‌توان گفت اعتباراتی که منجر به ارتقاء موقعیت اجتماعی زنان شود در بودجه سال ۹۰ وجود ندارد». وی اعتبارات تخصیص یافته را تنها در غالب مرکز امور زنان و خانواده ریاست جمهوری می‏داند و در این باره می‏گوید: «مرکز امور زنان و خانواده ریاست جمهوری‌ فعالیت‌های بسیار ناچیزی در حوزه زنان انجام می‌دهند یعنی در واقع نمی‌توانیم فعالیت‌های این مرکز را مفید حال زنان بدانیم». او در ادامه می‏افزاید: «اعتبارات بودجه سال ۹۰ فقط برای مرکز امور زنان و خانواده در نظر گرفته شده و به نام زنان و به کام عده‌ای محدود است که شغل و مقام دارند بنابراین نباید منتظر باشیم اتفاق خاصی در سال آینده در حوزه زنان بیافتد۲. فاطمه آلیا، عضو فراکسیون زنان مجلس در آستانه سفر به نیویورک به منظور شرکت در اجلاس کمیسیون مقام زن، در این باره این گونه اظهار نظر می‏کند: «قانون بودجه مهم‏ترین قانون هر سال کشور است که در آن بودجه‌های مناسبی برای ارتقاء سطح علمی و اشتغال زنان اختصاص می‌یابد»۳. انتقادات نمایندگان مجلس از لایحه بودجه امسال بیشتر متوجه عدم اختصاص بودجه مناسب برای گسترش عفاف و حجاب است. فاطمه رهبر، عضو کمیسیون فرهنگی مجلس در این باره می‏گوید: «کمیسیون فرهنگی مجلس در رابطه با گسترش عفاف و حجاب مصوبه‌ای را تصویب کرد تا بحث گسترش فرهنگ عفاف و حجاب در سال ۹۰ اجرایی شود و به بهانه کمبود بودجه این موضوع تعطیل نشود»۴. مجلس شورای اسلامی در طول یک سال گذشته همواره صحنه اعلام مواضع متعدد و جنجال‏برانگیز نمایندگان در مورد پوشش زنان بوده است و نهادهای مسئول بارها برای پاسخ گویی در قبال اجرای طرح حجاب و عفاف به مجلس فرا خوانده شدند»۵.
ارتقای سازمانی مرکز امور زنان و خانواده از مباحث دیگری است که مدت مدیدی است از سوی بعضی نمایندگان مطرح می‏شود و به نتیجه ای هم نرسیده است. تا کنون دو پیشنهاد تبدیل این مرکز به وزارت خانه و ارتقای آن به سطح معاونت از سوی نمایندگان مطرح شده است. از طرف دیگر مرکز پژوهش های مجلس امکان ادغام این مرکز با وزارت خانه ای مانند وزارت رفاه و تامین اجتماعی را مطرح کرده است»۶. فاطمه آلیا در این باره می‏گوید: «در راستای افزایش اختیارات و وظایف این مرکز همچنین وجود وجوه مشترک با تأمین اجتماعی، این مرکز می‌تواند با وزارت رفاه و تأمین اجتماعی ادغام شود»۷. سخنان این عضو فراکسیون زنان مجلس در حالی بیان می‏شود که طیبه صفایی، رییس این فراکسیون ضمن مخالفت اساسی با طرح مباحثی تحت عنوان ادغام مرکز امور زنان در وزارت رفاه و تامین اجتماعی می‏گوید: «چه کسی این موضوع را مطرح کرده است که نه دولت از آن خبر دارد و نه مجلس و همه ما هم مدام این خبر را تکذیب می‌کنیم»۸.
برای مجلسیان فرقی نمی‏کند: خانه داری یا کار خانگی
طرح سازماندهی و حمایت از مشاغل خانگی روز ۲۸ فروردین ماه ۸۹ به تصویب مجلس رسید و اواخر بهار همین سال مورد تایید شورای نگهبان قرار گرفت. ماده ۲ این قانون، مشاغل خانگی را این گونه تعریف می‏کند: «منظور از مشاغل یا کسب و کار خانگی، آن دسته از فعالیت‏هایی است که با تصویب ستاد موضوع ماده ۳، توسط عضو یا اعضاء خانواده در فضای مسکونی در قالب یک طرح کسب و کار بدون مزاحمت و ایجاد اخلال در آرامش واحدهای مسکونی همجوار شکل می‏گیرد و منجر به تولید خدمت و یا کالای قابل عرضه به بازار خارج از محیط مسکونی می‏گردد». ماده ۷ این قانون نیز برای صاحبان مشاغل خانگی مزایایی از قبیل معافیت از عوارض و حمایت‏های مالیاتی را در نظر گرفته است.
قانون حمایت از مشاغل خانگی به کار زنان اختصاص ندارد و هیچ کجای این قانون نیز به این مساله اشاره نشده است. با این حال بیم آن می‏رود که این قانون در راستای سیاست خانه نشین کردن زنان مورد استفاده قرار گیرد که مدتی است از سوی مجلس و دولت دنبال می‏شود. برای نمونه نصر‌الله ترابی، عضو کمیسیون اجتماعی مجلس در خصوص قانون یادشده می‏گوید: «کسب و کارخانگی امروزه به عنوان راهی مهم برای ایجاد اشتغال است و توازن میان مسئولیت خانوادگی زنان و اشتغال آنها و ایجاد کار خانوادگی از جمله مزایای آن است»۹.
از روزهای آخر اسفند ۸۸ که شورای عالی انقلاب فرهنگی طرح کاهش ساعات کاری و منع کار زنان در شب را تصویب و به مجلس شورای اسلامی ارائه کرد تا امروز پیشنهادهای متعددی با هدف کاهش حضور زنان در سپهر عمومی مطرح شده است. دورکاری نیز از این جمله برنامه‏هاست که دولت تا کنون آن را با تصویب آیین‏نامه پیگیری کرده است اما در مجلس نیز هواداران بسیاری دارد. لاله افتخاری، مخبر فراکسیون زنان مجلس و از حامیان این طرح، کاهش حضور زنان در خارج از خانه را مفید می‏داند و در این باره می‏گوید: «لازمه اجتماعی شدن زنان این نیست که آن‌ها حتما به بیرون خانه‌هایشان بیایند»۱۰.
تلاش‌ها برای خانه نشین کردن زنان در حالی صورت می گیرد که مدت‏هاست وزارت رفاه اجرای طرح بیمه زنان خانه‏دار را متوقف کرده است و مجلس نیز در این زمینه اقدامی صورت نمی‏دهد. در واقع به نظر می‏آید نمایندگان بیش از آن که در پی حمایت از زنان خانه دار باشند به دنبال حمایت از خانه داری اند.
بار دیگر لایحه حمایت از خانواده
در ماه‏های پایانی سال دیگر خبری از مواد ۲۲، ۲۳ و ۲۴ لایحه حمایت از خانواده به گوش نمی‏رسد. به گفته‏ی نمایندگان۱۱ این مواد آبان ماه امسال با تغییرات جزئی در کمیسیون حقوقی و قضایی به تصویب رسیده و به صحن علنی ارسال شده تا در نوبت رسیدگی قرار گیرد. تحولات اخیر نشان از آن دارد که نمایندگان بیش از آنکه به اصلاحات اساسی در مواد یادشده تمایل داشته باشند در پی بخشیدن امتیازات قانونی به مراتب کم اهمیت‏تر به زنان اند. عضو کمیسیون حقوقی و قضایی مجلس از اعطای حق متقابلی به زنان برای محدود ساختن اشتغال مردان خبر می‏دهد. عبدالرضا مرادی در این باره می‏گوید: «همچنان که مرد می‌تواند زن را از ادامه فعالیت در شغلی که منافع خانواده را تهدید می‌کند باز دارد، زن نیز می‌تواند این کار را انجام دهد»۱۲.
به گفته نیره اخوان الحاقاتی به ماده ۲۳ لایحه حمایت از خانواده اضافه شده است تا به زعم او علاوه بر حقوقی که برای مرد در ‌خصوص ازدواج مجدد در نظر گرفته شده است، حقوقی نیز برای زن در نظر گرفته شود. این نماینده مجلس این الحاقات را چنین شرح می‏دهد: «اگر زن پس از فوت همسر مستمری او را دریافت کرد، با ازدواج مجدد، بیمه و مستمری همسر اولش قطع نشود. همچنین اگر زن از همسر دوم خود نیز مستمری دریافت ‌کرد، هر کدام از مستمری‌ها که بیشتر بود به او تعلق گیرد»۱۳.
با این حال مخبر کمیسیون حقوقی و قضایی از مصوبه ای خبر می‏دهد که در صورت تصویب در صحن علنی تحول مثبتی در قوانین تابعیت ایران خواهد بود. رحیمی در توضیح این ماده می‏گوید: «با تصویب کمیسیون از این پس فرزندان متولد شده از مادر ایرانی و پدر غیرایرانی، ایرانی محسوب می‌شوند. چرا که تعداد زیادی از دختران ایرانی با اتباع خارجی که بیشتر عراقی و افغانی هستند ازدواج کرده و در ایران زندگی می‌کنند اما فرزندان آنها شناسنامه ندارند چون بر اساس قوانین فعلی ایرانی محسوب نمی‌شوند اما بر اساس مصوبه کمیسیون فرزندانی که از مادران ایرانی متولد شوند حتی اگر پدر خارجی داشته باشند ایرانی محسوب می‌شوند»۱۴.
لایحه موسوم به حمایت از خانواده در سال ۹۰ و احتمالا بعد از تصویب لایحه بودجه بار دیگر به صحن علنی می‏رود.
مشروح تحولات لایحه حمایت از خانواده از آغاز سال ۸۹ تا آبان همین سال رااین جا بخوانید.
هدفمند کردن یارانه ها و سایر مصوبات
قانون هدفمندی یارانه ها: در پی تصویب و اجرای قانون هدفمندسازی یارانه ها مبلغ دریافتی خانوار به حساب سرپرست آن واریز می‏شود. مفروض داشتن مردان به عنوان سرپرست خانوار سبب پدید آمدن اشکالاتی در اجرای قانون مذکور شده است. این روند مورد اعتراض زنانی قرار گرفته که همسر آنان صلاحیت لازم را برای دریافت وجوه یادشده دارا نیستند و از سوی مسئولین زنان بدسرپرست نام گرفته اند. این مشکل قانونی بعد از تصویب هدفمندسازی یارانه ها مورد توجه عده ای از نمایندگان مجلس قرار گرفته است. عفت شریعتی در این باره این گونه اظهار نظر می‏کند: «باید از سوی دولت سازوکاری در نظر گرفته شود تا زنان بدسرپرست که همسران صالح و قابل اطمینانی ندارند، حداقل یارانه به دست خودشان برسد». این عضو کمیسیون اجتماعی مجلس پیشنهاد می‏دهد که مادر به عنوان سرپرست دوم خانواده برای دریافت یارانه‌ها معرفی شود و یارانه فرزندان را نیز دریافت کند۱۵. عده ای از زنان نماینده نیز در نامه ای به رییس دولت خواهان رسیدگی به این موضوع شده اند۱۶. اواخر دی ماه امسال سرپرست سازمان بهزیستی خبر از تهیه دستورالعملی می دهد که راهکارهایی اداری برای حل این مشکل در نظر گرفته است۱۷.
لایحه حمایت از کودکان بی‏سرپرست: این لایحه تا کنون در انتظار رفع ایرادتی است که شورای نگهبان وارد نموده است۱۸. لایحه حمایت از کودکان بی سرپرست شرایط فرزندخواندگی را تسهیل می‏کند. به صورتی که زنان مجرد بالای ۳۰ سال نیز می‏توانند نگهداری کودکان بی‏سرپرست یا بدسرپرست را بر عهده گیرند۱۹.
الحاق تبصره ای به قانون ارث: طبق ماده ۹۴۶ سابق زنان تنها از اموال منقول و ابنیه و اشجار زوج ارث می‏بردند. این ماده در ۶ بهمن ۱۳۸۷ اصلاح شد و به کلیه اموال تعمیم یافت. حال بر اساس تبصره ای که ۲۶ مرداد امسال به ماده ۹۴۶ قانون مدنی الحاق شده است، مفاد این ماده در خصوص وراث متوفایی هم که پیش از تصویب این قانون فوت کرده اما هنوز ترکه وی تقسیم نشده است، نیز اعمال خواهد شد۲۰.

یادداشت

۱- ایونا، ۱۳۸۹/۱۱/۱۷ http://www.wafa.ir/siasi/majles/520…
2- ایلنا، ۱۷/۱۲/۱۳۸۹http://www.ilna.ir/newstext.aspx?ID…
3- ایونا، ۱۳۸۹/۱۱/۱۷ http://www.wafa.ir/siasi/majles/519…
4- خبرگزاری فارس، ۲۳/۱۲/۱۳۸۹ http://www.farsnews.com/newstext.ph…
5- ایونا، ۱۳۸۹/۰۴/۱۴ http://www.wafa.ir/siasi/majles/984.html
6- ایسنا، ۰۶/۱۲/۱۳۸۹ http://isna.ir/ISNA/NewsView.aspx?I…
7- خبرگزاری فارس، ۲۰/۱۰/۱۳۸۹http://www.farsnews.com/newstext.ph…
8- تابناک، ۲۳/۱۱/۱۳۸۹ http://www.tabnak.ir/fa/news/147748…
9- خبرگزاری فارس، ۳۰/۰۸/۱۳۸۹ http://www.farsnews.com/newstext.ph…
10- خبرآنلاین، ۲۴/۱۰/۱۳۸۹http://www.khabaronline.ir/news-123…
11- ایونا، ۱۳۸۹/۰۸/۱۷http://www.wafa.ir/siasi/majles/412…
12- همان، ۱۳۸۹/۰۸/۲۳ http://www.wafa.ir/siasi/majles/424…
13- همان، ۱۳۸۹/۱۱/۲۶http://www.wafa.ir/siasi/majles/530…
14- همان، ۱۳۸۹/۱۲/۰۴http://www.wafa.ir/siasi/majles/539…
15- خبرآنلاین، ۱۲/۱۰/۱۳۸۹ http://www.khabaronline.ir/news-120…
16- ایونا، ۱۳۸۹/۱۰/۰۸ http://www.wafa.ir/siasi/majles/495…
17- تابناک، ۱۳ /۱۰/ ۱۳۸۹ http://www.tabnak.ir/fa/news/140219…
18- خبرگزاری مهر، ۱۳۸۹/۱۲/۱۰http://www.mehrnews.com/fa/newsdeta…
19- خبرآنلاین، ۱۱/۱۱/۱۳۸۸ http://www.khabaronline.ir/news-410…
20- جهان نیوز، ۲۶/۵/۱۳۸۹ http://www.jahannews.com/vdceoo8zvj…




مطالبه سازمان ما از جمهوری اسلامی در ارتباط با استفاده از انرژی هسته ای این بوده است که برنامه بلندمدت اش برای تامین انرژی کشور را اعلام کند. این خواست نه از بی پاسخی به “خیر یا شرّ انرژی هسته ای” است، بلکه بر  سازماندهی یک گفتمان و اخذ تصمیمی واقعاً ملی بر سر سیاست انرژیائی کشور نظر دارد. جامعۀ ما به این گفتمان نیاز دارد و “فوکوشیما” دلالت بر ضرورت آن.

گفتن ندارد که نه تنها شهروندان ایران، بلکه رویدادها و تحولات اجتماعی – سیاسی نیز، بر حسب آن که در کدام کشور رخ دهند، بر حسب آن که آن کشور دوست جمهوری اسلامی باشد یا خیر، برای مقامات جمهوری اسلامی به “خودی” و “غیرخودی” تفکیک می‌شوند. تفسیر این مقامات از آن رویدادها و برخوردشان با آن رویدادها هم، درست بر این پایه استوار اند. کیفیت عمل آنان نسبت به تحولات جاری در “دنیای عرب” و چگونگی انعکاس  این تحولات در رسانه های جمهوری اسلامی، به خوبی این انفکاک را آشکار می‌کند. برآمد مردم مصر علیه حسنی مبارک “بیداری اسلامی” و برآمد مردم سوریه علیه بشار اسد “فنته خارجی” معرفی می شوند.
این البته جای تعجبی ندارد. هر حاکمیت ایدئولوژیک یا ایدئولوژی‌زده، به طور خاص، و حتی تقریباً هر حاکمیتی کمابیش به چنین تفکیکی در رویدادهای اجتماعی – سیاسی دست می زند. جالب اما این است که برای مقامات جمهوری اسلامی فجایع طبیعی و سوانح فنی نیز موضوع چنین انفکاکی اند و تعبیر آنان از فجایع و سوانح مذکور و برخوردشان به آنها بستگی تقریباً اکیدی به این دارد که آیا فاجعه “خودی” است یا “غیرخودی”. به تعبیر آنان یک فاجعه طبیعی، اگر در ایران یا در “کشوری دوست” رخ دهد، آزمون اللهی است و اگر در جای دیگری وقوع یابد، نشانۀ قهر اللهی به بی بندوباری و معصیتهای مردم آن کشور بلازده. برخورد آنان به سوانح فنی نیز از قاعدۀ مشابهی تبعیت می‌کند. در برابر “سوانح خودی”: سکوت، انکار، توجیه، کوچک‌نمائی، تحریم اطلاعاتی مردم، دروغ … – بر حسب آن که با توسل به کدام یک از این ابزار عقب نشینی بیشتر بعدی منتفی شود، و در برابر “سوانح غیرخودی”: جنجال، بزرگنمائی و در هر حال تحریم اطلاعاتی مردم و دروغ.
زلزله و تسونامی در ژاپن و فاجعه فنی متعاقب آنها در نیروگاه فوکوشیما نمونه حیرت آوری از رفتار پیشگفته مقامات ایران را به دست می دهد. این رویداد – جدا از برانگیختن همدردی و همبستگی وسیع قلوب انسانی با مردم ژاپن در حالی که کمک پرسروصدای جمهوری اسلامی به بازماندگان سانحه تاکنون به واقع ناچیز بوده است، دغدغه عمومی نسبت به کاربرد تکنولوژی هسته ای برای تولید انرژی را مجدداً در لایه های گسترده ای از مردم، البته در جوامعی که مردم توسط حاکمان تحریم اطلاعاتی نمی شوند، برانگیخته است. خیر یا شرّ استفاده از  انرژی هسته ای (انرژی هسته ای و نه هر نوع استفاده صلح‌آمیز دیگر از تکنولوژی هسته‌ای) امروزه به مراتب وسیعتر از زمانی که “چرنوبیل” اتفاق افتاد، مورد پرسش و نیز تردید قرار گرفته است؛ در میان مردم، اهل فن و دانش، جامعه مدنی، سازمانهای سیاسی و نیز دولتها.
اگر واقعه چرنوبیل و هشدارهای آن را می‌شد با توسل به “شکنندگی تکنیک روسی” از سوئی و “خرابکاری برنامه‌ریزی شده” تخطئه کرد، “فوکوشیما” را با توسل به هیچ یک از اینها نمی‌توان. ژاپنِ نشسته بر قله های مدیریت، کیفیت، معماری ضدزلزله، تکنولوژی، از جمله تکنولوژی هسته ای[۱]…، و فوکوشیمای طراحی شده برای زلزله های سخت، دستخوش امواج زلزله و تسونامی می‌شوند. در ابتدا، این پروسه اصلی تولید انرژی اتمی نیست که آسیب می بیند، بلکه آسیب از یک پروسۀ جنبی آغاز می شود و گسترش می‌یابد. درست آن چیزی الفاق می افتد که مخالفان انرژی هسته ای هشدار می‌داده اند: تمام پروسه ها را در برابر تمام عوامل نمی‌توان ایمن کرد و فاجعه می تواند از یک گوشه کاملاً نامنتظر آغاز شود.
اگرچه دامنۀ اثرات مخرب “فوکوشیما” هنوز روشن نیست و ای بسا هرگز هم روشن نشود، اما شاید خبر امروز، چهارشنبه ۳۰ مارس، دایر بر ختم دائمی کار رآکتورهای ۱ تا ۴ و بررسی وضع ۲ رآکتور دیگر این نیروگاه را بتوان “خبر خوبی” تلقی کرد که مقدمتاً از مهار فاجعه و نیز از بازاندیشی سیاست انرژیائی در ژاپن حکایت دارد.
چنان که اشاره شد دغدغه ها و تردیدها به دولتها و حاکمان نیز کشیده شده اند. صد البته، و نه فقط در میان حاکمان که کاملاً قابل انتظار است مدافع منافع معینی باشند، بلکه در میان دانشمندان تراز نخست نیز، هستند کسانی چون پروفسور دکتر جوزف اومان از ام.آی.تی.، یعنی یکی از عالیترین مؤسسات تکنولوژیکی دنیا، که روزها پس از وقوع “فوکوشیما” انکارگرانه بگوید: “… تکرار می کنم، از رآکتورهای آسیب دیده نیروگاه فوکوشیما چندان میزان قابل توجهی از مواد رادیواکتیو آزاد نشده و آزاد هم نخواهد شد. منظورم از میزان قابل توجه هم، سطحی از تشعشع است که ممکن است کسی در جریان یک سفر هوائی راه دور و یا در اثر نوشیدن یک لیوان آبجو، که در مناطق با سطح بالای تشعشع طبیعی ساخته شده، دریافت کند.”
این حدود عدم احساس مسئولیت نسبت به جان انسانها و نادیده و ناشنیده گرفتن واقعیتها، با اظهاراتی که بدون مطالعه وضع از نزدیک صورت گرفته اند، اگر در تبعیت از این و آن منفعت و مصلحت گره خورده به تکنولوژیهای مربوطه نباشد، حداقل از تعصب به خویش و باورهای خویش ناشی می شود.
-   عدم احساس مسولیت نسبت به جان انسانها،
-   نادیده و ناشنیده گرفتن واقعیتها،
-   اظهارات بدون مطالعه وضع از نزدیک،
-   تبعیت از منفعت و مصلحت گره خورده به این یا آن تکنیک،
-   تعصب به خویش،
-   تعصب به باورهای خویش،
به نظر می رسد که صحبت دیگر نه بر سر اظهارات جوزف اومان پیشگفته، بلکه بر سر اظهارات دکتر احمدی نژاد در انکار خطرات مشابه برای کشور ما و ادعای ایمنی بیشتر نیروگاه بوشهر نسبت به نیروگاه های ژاپن باشد. به واقع هم اظهارات احمدی نژاد همۀ وجوه برشمرده را در خود دارد.
نیروگاه هسته ای بوشهر تا همین الان هم به یک فاجعه اقتصادی برای کشور ما تبدیل شده است و سوای تهدید از جانب سوانحی طبیعی چون زلزله، اگر آن را در چارچوب کلیتر برنامۀ اتمی جمهوری اسلامی قرار دهیم، پتانسیل بلایای دیگری را نیز دارد. هنوز مقامات جمهوری اسلامی توضیحی در باره تخلیه قلب رآکتور اتمی بوشهر از میله های سوخت، که چندی پیش به آن اقدام کردند، نداده اند و مادام که موضوع قابل سرپوشی بود، از این امر هیچ وانگذاشتند. احمدی نژاد می بایست به عوض باطل پراکنی در باره ایمنی نیروگاه بوشهر، مردم ما را از علل تخلیه آن از میله های سوخت مطلع می کرد و این واقعیت را با آنان درمیان می‌گذاشت که علیرغم سرمایه سوزیهای کلان ۴۰ ساله، این نیروگاه هنوز به راه نیافتاده است و این درحالی است که دورۀ استهلاک سرمایه گذاری در انرژی خورشیدی، مطابق بدبینانه ترین ارزیابی‌ها، ۳۰ سال است.
“فوکوشیما” آیینه ای است تا پاسخ به مسئله استفاده از انرژی اتمی، طبعاً به عنوان پاسخی “اینجائی و اکنونی” و نه پاسخی لازمان و لامکان، بار دیگر در پرتو آن نگریسته شود. مطالبه سازمان ما از جمهوری اسلامی در ارتباط با استفاده از انرژی هسته ای این بوده است که برنامه بلندمدت اش برای تامین انرژی کشور را اعلام کند. این خواست نه از بی پاسخی به “خیر یا شرّ انرژی هسته ای” است، بلکه بر سازماندهی یک گفتمان و اخذ تصمیمی واقعاً ملی بر سر سیاست انرژیائی کشور نظر دارد. جامعۀ ما به این گفتمان نیاز دارد و “فوکوشیما” دلالت بر ضرورت آن.

[۱] – ژاپن به دلیل تسلطی که بر تکنولوژی هسته ای و توانائی ای که برای تولید بمب اتمی در مدت زمان کوتاهی دارد، یک “قدرت هسته ای مجازی” محسوب می شود. تخمین در مورد این مدت زمان بین چند هفته تا ۹ ماه متغیر است.




اخبار روز: 

  دیروز چهارشنبه دهم فروردین ماه سایت تابناک از قول مقامات اطلاعاتی از دستگیری شخصی به نام سمکو خورشیدی خبر داد که یکی از طلا فروشان شهر بانه را به قتل رسانده و طلا و پول وی را به سرقت برده است. همچنین در سناریوی وزارت اطلاعات این شخص عضو کومه له نامیده شده و گویا "سمکو خورشیدی" توسط رفیق بهرام رضایی که به عنوان مسئول نظامی کومه له معرفی گردیده، به این مأموریت فرستاده شده است. ما ضمن اینکه همه این سناریو و دروغپردازیها را قویاً رد میکنیم، توضیحات زیر را برای اطلاع عموم ضروری میدانیم.
۱. سمکو خورشیدی در سالهای قبل مدت کوتاهی در صفوف پیشمرگان کومه له بوده و سپس اخراج شده و پس از مدتی ماندگاری در کردستان عراق، به ایران برگشته و حدود دو سال در آنجا ماندگار بوده و سپس بار دیگر به کردستان عراق برگشته و برای سرقت مسلحانه به کردستان ایران رفته است. وپس از مدتی با اظهار ندامت، خود را به ما معرفی نمود. این بار توسط ما بازداشت شد و مورد بازجویی قرار گرفت. در جریان بازجویی محرز گردید که نه تنها آدم شروری است بلکه روابط مشکوک و آلوده ای با اطلاعات رژیم پیدا نموده و مأموریت یافته تا اینبار و مطابق نقشه در صفوف کومه له جاگیر شود. پس از مدتی ماندن در زندان کومه له، آزاد شد و درخواست نمود تا کارت شناسایی به وی داده شود تا بتواند در کردستان عراق ماندگار گردد، ما حتی حاضر نبودیم برای یک روز هم او را پشتیبانی کنیم و در مقرهای خود نگهداریم. پرونده و بازجوییها با خط وی در آرشیو کومه له موجود است.
۲. در سناریوی وزارت اطلاعات از دو نفر کومه له ای دیگر هم که مشخصات کاملشان ذکر نشده، بحث به میان آمده است. برخلاف ادعای مقامات امنیتی رژیم، لازم است اعلام کنیم هیچ فرد وابسته به ما چه در جریان قتل طلافروش بیگناه بانه ای و چه در جریان درگیریهای شهر سنندج شرکت نداشته و دستگیر نشده است. ما این نوع ادعاها را در ادامه توطئه رژیم برای بحران سازی در کردستان به منظور ایجاد سیاست میلیتاریستی و در راستای مخدوش نمودن چهره سازمانهای سیاسی و بویژه کومه له، میدانیم. گذشته از اینها در مورد رویدادهای سنندج، استاندار و مقامات امنیتی استان به صراحت سلفیها را عامل این درگیریها معرفی کرده اند. اما علیرغم این هم، سایت تابناک و متأسفانه یک سایت کردی تلاش دارند تا به نوعی نام کومه له را وارد ماجرا نمایند.
٣. برخلاف ادعای رژیم و برخی از سایتهای وابسته به آن، رفیق بهرام رضایی دارای مسئولیتها و پستهای تشکیلاتی ذکر شده نیست. همچنین اساساً این مدت در کردستان حضور نداشته و دخالتی در این امور نداشته است.   
۴. یکی از شگردهای رژیم نا امن نمودن شهرهای کردستان به هر لحاظی است. بازجوئیهای سمکو و عوامل دیگری که به منظور نفوذ در سازمانهای سیاسی فرستاده شده اند و به عنوان داوطلب پیشمزگ مزاجعه کرده اند، نشان میدهد که دزدی، قتل و حتی تیراندازی بی هدف و حمله به مقر نیروهای رژیم را برایشان تجویز نموده اند تا بتوانند رعب و وحشت در میان مردم ایجاد کنند و هم توجیهی بیابند که فضا در کردستان را پلیسی کنند و به سیاست اعدام، شکنجه و زندان، تداوم دهند. در عرض سال گذشته شاهد چندین مورد ادعاهای این چنینی چه در جریان انفجار مهاباد و درگیریهای ماههای اخیر در سنندج و شهرهای دیگر بوده ایم. سایت تابناک که هم و غم خود را بر دشمنی با سازمانهای سیاسی جنبش کردستان و بدنام کردن این جنبش نه تنها در ایران، بلکه در همه بخشهای کردستان، قرار داده است، تا حال جز رسوایی نصیبی نبرده است و هیچ نهاد و رسانه مسئول و جدی در کردستان به اخبار دشمنکارانه و شایعات دروغین این سایت وقعی نمیگذارد.   
۵. کومله زحمتکشان کردستان به لحاظ سیاسی نیز این نوع اقدامات مسلحانه را مغایر با سیاست اعلام شده خود میداند و در شرایط کنونی بر مبارزات سیاسی و مدنی در کردستان تأکید میکند. همه احزاب شناخته شده و مسئول کردستان ایران نیز از چنین تحرکات و اتهاماتی بری هستند و مدتهاست طبل رسوایی این سیاست سران رژیم به صدا درآمده است. ما ضمن محکوم نمودن این توطئه و سناریوی دروغین رژیم، از همه رسانه ها و سایتهای اینترنتی میخواهیم که در این موارد هشیار باشند و از نشر اخبار دروغین و شایعات واهی و بی پایه نه تنها بپرهیزند، بلکه برای خنثی نمودن این توطئه ها تلاش نمایند.

دبیرخانه کومه له زحمتکشان کردستان
۱۱ فروردین ۱٣۹۰ هجری شمسی



اشاره های آقای محمد امینی در مقالهء «ای بسا آرزو که خاک شده!» در واقع به یک «سند داخلی ِ» شبکهء سکولارهای سبز ایران مربوط می شود که چندی پیش بعنوان یک «طرح پیشنهادی» برای اعضاء شبکه فرستاده شده تا در مورد آن نظر بدهند و هیچ معلوم نیست که ایشان سند پیشنهادی مزبور را از کدام ناحیه ای به دست آورده، آن را سندی رسمی و منتشر شده جلوه داده و نظرات خود را، آن هم همراه با یک سلسله مفروضات و جعلیات، بصورت این مقاله منتشر کرده اند. براستی اینگونه «خیانت کردن در امانت» از جانب کسی که این سند داخلی را در اختیار ایشان نهاده، و سپس مقاله نوشتن ایشان دربارهء یک سند داخلی که منتشر نشده، و به همین دلیل هم ایشان قادر نبوده اند در مقالهء خود مأخذی برای اشارات شان ذکر کنند، تا چه حد در اخلاق سیاسی ما موجه است؟ شبکهء سکولارهای سبز مسلماً پس از گردآوری نظرات اعضاء خود و نهائی ساختن این طرح، آن را بصورتی آشکار در معرض دید همگان قرار داده و در موردش پاسخگو خواهد بود. بعبارت دیگر، شتاب مغرضانهء آقای محمد امینی برای خفه کردن این طرح در نطفه نمی تواند موجب اعتنای ما به اینگونه چالشگری ها و ماجراجوئی های سیاسی مبتذل باشد.

اسماعیل نوری علا
مسئوول امور اجرائی شبکه سکولارهای سبز ایران





اخبار روز: 

بیانیه کمیته مرکزی سازمان اتحاد فدائیان خلق ایران:
پیرامون قطعنامه ۱۹۷۳ شورای امنیت سازمان ملل در باره ی لیبی

قطعنامه ۱۹۷۳ شورای امنیت که پیش نویس آن از سوی لبنان، بریتانیا و فرانسه ارائه شده بود، در روز ۱۷ مارس ۲۰۱۱، به تصویب رسید. هدف قطعنامه ایجاد منطقه ی پرواز ممنوع بر آسمان لیبی، جلوگیری از عملیات نیروی هوایی وفادار به معمر قذافی دیکتاتور لیبی علیه مخالفان و بمباران مردم در شهرهای آزاد شده است و به همین دلیل هم پرواز کلیه هواپیماهای غیرمجاز بر فراز این کشور را ممنوع اعلام کرده است. این قطعنامه به همه کشورهای عضو اجازه داده است برای اجرای آن از «تمام تدابیر لازم» استفاده کنند. قطعنامه ی ۱۹۷۳ درست زمانی به تصویب رسید که شهر «بن غازی» مهم ترین مرکز تجمع مخالفان حکومت قذافی در معرض یورش همه جانبه ی ارتش لیبی قرار داشت. شورای امنیت سازمان ملل قبل از آن با تصویب قطعنامه ی ۱۹۷۰ در ۲۶ فوریه ۲۰۱۱، از دولت لیبی خواسته بود که از کاربست خشونت علیه شهروندان احتراز جوید و تدابیر ضرور برای تامین درخواست های مردم را اتخاذ و موازین حقوق بشر را در برخورد با مخالفان رعایت کند. دولت لیبی از اجرای قطعنامه ۱۹۷۰ سر باز زده و با استفاده از همه وسائل به سرکوب مردم خود برخاسته است.
قطعنامه ۱۹۷۳ گامی در جهت دفاع از حق مخالفت و اعتراض به حکومت های مستبد است. بنا بر منطق این قطعنامه، سرکوب حکومتی و بمباران و کشتار مخالفان، نباید تحمل شود، باید مورد مواخذه ی بین المللی قرار گیرد و اقدامات عملی علیه متخلفان سازمان داده شود.
اهمیت این قطعنامه اما، بدون نادیده گرفتن مواضع متناقض دولت ها در تصویب آن، در اخطاری است که به همه ی حکومت های دیکتاتور و مستبد در مورد سیاست سرکوب مردم می دهد. امروز دیگر نقض حقوق بشر، سرکوب مخالفان و کشتار مردم، مساله فقط داخلی هیچ کشوری نیست. صدور قطعنامه ۱۹۷۳ از جمله انعکاس بیداری افکار عمومی جهانی در عصر جدید است که هر اتفاقی در هر کشوری رخ می دهد، بلافاصله در همه ی جهان منعکس می شود و همبستگی بین المللی را با قربانیان سرکوب و در دفاع از حقوق انسانی مخالفان حکومت های دیکتاتوری دامن می زند. دولت ها و نهادهای بین المللی دیگر نمی توانند چشم شان را بر این واقعیت ها ببندند. به همین دلیل هم این قطعنامه بدون رای مخالف و با ده رای موافق تصویب شد و دولت چین و روسیه با وجود مخالفت نتوانستند آن را وتو کنند. تا ننگ حمایت از بمباران مردم توسط حکومت لیبی را به جان نخرند.
مساله ی مهم دیگر اما اجرای این قطعنامه است. اجرای این قطعنامه از عهده دولت هایی برمی آید که از نیروی نظامی و تکنولوژی برتر برخوردارند. بلافاصله بعد از تصویب قطعنامه، ائتلافی از کشورها حول مثلث فرانسه ایالات متحده و انگلستان شکل گرفت که با بمباران هوائی و پرتاب موشک، مراکز نظامی ارتش لیبی را مورد حمله قرار داد. نیروهای وابسته به معمر قذافی در اطراف شهر«بن غازی» و دیگر شهر ها را زیر ضرب برد. هم چنین با ایجاد منطقه پرواز ممنوع، نظارت بر آن را به عهده ناتو گذاشت.
روشن است که در سیاست جهانی، و در مراکز مهم تصمیم گیری، هم چون شورای امنیت سازمان ملل، کشورهای قدرتمند هستند که حرف آخر را می زنند و طبیعی است که منافع آن ها هم بر بسیاری از اقدامات بین المللی سایه می افکند. کشورهایی که در صدد اجرای قطعنامه ی ۱۹۷۳ شورای امنیت هستند، قطعا منافع و اهداف سیاسی – اقتصادی خود را در منطقه و حتی در لیبی دنبال می کنند. در تغییر و تحولات در لیبی به نحوی ذینفع هستند. دولت های همین کشورها، سال‌ها از دیکتاتورهای کشورهای شمال آفریقا حمایت کرده اند و دولت فرانسه، که اکنون پرچمدار جلوگیری از پیشروی قذافی در سرکوب مخالفان خود است، دو سال پیش، به امید انعقاد قراردادهای تجاری سودآور با لیبی، فرش قرمز زیر پای قذافی پهن می کرد. یقینا این دولت ها برای پس از قذافی نقشه کشیده و در پی محکم کردن جای پای خود در فردای سرنگونی قذافی و شکل گیری یک حکومت دیگر هستند. آن ها در اجرای قطعنامه ۱۹۷۳ هم برداشت های خود را از آن مبنا قرار داده اند و از اهداف اعلام شده ی قطعنامه هم فراتر رفته اند. اما مواضع خودغرضانه ی دولت های غربی و تلاش آن ها برای دخالت در امور داخلی لیبی نمی تواند این واقعیت را انکار کند که صدور این قطعنامه یک اقدام درست و اصولی در دفاع از حقوق مردم لیبی در برابر دیکتاتوری حاکم بر این کشور است. هم چنین به این دلیل که قدرت های امپریالیستی معیارهای دوگانه ای در برخورد به جنبش های منطقه از جمله در بحرین و یا فلسطین و غیره دارند و هر کجا که منافعشان ایجاب می کند، چشم شان را بر نقض حقوق بشر می بندند، نمی توان مواردی هم که این کار را نمی کنند، نادیده گرفت و منکر اهمیت قطعنامه ۱۹۷۳ شد. نمی توان پذیرفت حکومتی با استفاده از زرادخانه نظامی خود، بیرحمانه به مردم معترض حمله کند و یک جنگ داخلی تمام عیار را به کشور تحمیل نماید. همچنین قابل پذیرش نیست که جامعه جهانی در مقابل بمباران و گلوله باران شهروندان یک کشور توسط حکومت چهل و دو ساله یک دیکتاتور تماشاگر باشد و فقط به اعلام همدردی با قربانیان سرکوب بسنده کند. دیکتاتورها و مستبدان قادر به شنیدن صدای مردم برای رهایی از نکبت حکومت خود نیستند؛ حتی برای خود رسالتی فراتر از خواست همه ملت قائل اند و در تقلای تحمیل حکومت مادام العمر خود بر سرنوشت یک ملت، حاضرند به هر وسیله ای متوسل شده و حتی به کشتار مردم هم دست بزنند. این مسیری است که دیکتاتور لیبی انتخاب کرده است. جامعه جهانی نباید نظاره گر چنین وضعیتی باشد.
تحولات اخیر در هر کدام از کشورهای منطقه ویژگی خاص خود را داشته اند. در تونس سقوط دیکتاتور به سرعت عملی شد. در مصر آخرین دست و پا زدن ها، از مانور جنگنده های نیروی هوائی بر بالای سر مردم در میدان التحریر تا اعزام قداره کشان شترسوار برای ضرب و شتم مخالفان، همه تجربه شدند، البته دیکتاتور مصر از آن ها طرفی نبست و مجبور به ترک کاخ ریاست جمهوری شد. در لیبی معمر قذافی خود را رهبر مادام العمر اعلام کرد و با تهدید به جنگ داخلی و سرکوب، بمب افکن ها را به آسمان شهرها فرستاد تا تجمعات مردم را بمباران کنند و کردند. در بحرین حکومت به بهانه دخالت ایران، نیروهای نظامی عربستان را به کمک فراخوانده است تا مگر با اتکا به آن ها بر تخت بماند. دول غربی هم چشم خود را بر سرکوب در بحرین به بهانه نفوذ جمهوری اسلامی در این جزیره بسته اند. رئیس جمهور یمن زیر فشار مخالفان هر روز، سال و ماه رفتنش را کم تر می کند، اما هنوز قصد رفتن ندارد و نیروهای سرکوب تحت فرمان او هم چنان به سوی مردم شلیک می کنند. در سوریه ادامه تظاهرات مردم، حکومت را به اولین عقب نشینی های محدود وادار ساخته است...
موفقیت معمر قذافی دیکتاتور لیبی در سرکوب مخالفان می توانست سایه تاریکی بر بسیاری از امیدهایی بیفکند که در منطقه جوانه زده است. هنوز سرنوشت تحولات در تونس و مصر هر چند روشن نیست، اما هر چه هست، موفقیت اولیه ای به دست آمده است. ابقای حکومت قذافی در لیبی با اتکا به بمباران و توپ باران شهر ها در تحولات جاری منطقه تاثیر منفی به جا می گذاشت. مطلوب مردم منطقه راه مسالمت آمیز تغییرات، هم چون گذار به سوی دمکراسی در تونس و مصر است. اما دیکتاتورها اگر بتوانند از جنگ و خونریزی ابایی ندارند. حکومت خودکامگان به ضرب زور و اعمال خشونت میسر است. تجربه نشان داده است که هر چه جنبش های آزادیخواهانه متشکل تر و مدنی تر، به همان اندازه هم امکان کاربرد قهر و خشونت از سوی مستبدان محدودتر است. توسل به سلاح در لیبی و تهدید به سرکوب و نابودی مخالفان مسیر تحولات لیبی را از همان آغاز در جاده خشونت و جنگ انداخته است و حملات هوایی دول غربی به این کشور برای متوقف کردن ماشین سرکوب حکومت، مزید بر علت شده، اوضاع را پیچیده تر و آینده تحولات در لیبی را مبهم تر ساخته است.
اهداف قطعنامه ی ۱۹۷۳ از جمله ایجاد منطقه پرواز ممنوع بر فراز آسمان لیبی، خواست همه نیروهایی است که حملات نیروهای زرهی و بمب افکن های ارتش لیبی به شهر های آزاد شده را دیده اند. اقدامات بین المللی باید با ایجاد منطقه پرواز ممنوع در حد همان محدوده ای که در قطعنامه تعیین شده است، و پایان دادن به بمباران های هوایی و گلوله باران شهرها و برقراری آتش بس، ادامه مسالمت آمیز تحولات در لیبی را میسر سازند. بدون هیچ تردیدی تعیین تکلیف با دیکتاتور لیبی و تعیین سرنوشت آتی این کشور، بر عهده ی مردم لیبی است. همبستگی بین المللی و اقدامات جامعه ی جهانی راه تحقق خواست و اراده مردم لیبی را هموار تر می سازد.
سازمان ما که همواره از حق شهروندان هر کشوری در تعیین سرنوشت خویش، بر اساس اراده و انتخاب آزادانه ی خود دفاع نموده است، هر گونه دخالت خارجی در امور داخلی کشورهای دیگر را به منظور آلترناتیو سازی از خارج، محکوم می داند. امروز دیگر بیش از هر زمان دیگری، حاکمیت ملی با معیار اراده ی مردم در تعیین مقدرات یک کشور تعریف می شود. حکومت هایی که با توسل به هر وسیله ای در برابر حق تعیین سرنوشت شهروندان خود می ایستند و مردم کشور خود را سرکوب، زندانی، شکنجه و تهدید به قتل عام می کنند، نماینده ی حاکمیت اراده ی مردم محسوب نمی شوند. ما بر این باوریم که جامعه ی جهانی می‌تواند و باید با دفاع فعال از حق تعیین سرنوشت مردم هر کشور توسط خود آن ها، از مبارزات آزادی خواهانه و دمکراسی طلبانه ی مردم، حمایت فعال کند. در آغاز قرن بیست و یکم، باید خشونت را از صحنه مبارزات سیاسی حذف کرد و با استفاده از توان جامعه ی بین المللی، تحولات سیاسی کشورهای جهان را هر چه بیشتر به سمت راه های مسالمت آمیز سوق دهد.
کمیته مرکزی سازمان اتحاد فدائیان خلق ایران از حق مردم لیبی در مبارزه علیه دیکتاتوری در لیبی، برای تعیین سرنوشت کشور خود و انتخاب راه و مسیر آینده ی آن دفاع می کند.

کمیته مرکزی سازمان اتحاد فدائیان خلق ایران
پنجشنبه ۱۱ فروردین ۱۳۹۰ - ۳۱ مارس ۲۰۱۱





اخبار روز: 
لعربیه. نت: بدنبال ناآرامی های اخیر سوریه دو گروه مبارز فلسطینی حماس و جهاد اسلامی در روزهای گذشته طی تماس هایی جداگانه با مسئولان دو کشور قطر و ایران از آنها خواستند تا دفاتر خود را به آن کشورها منتقل کنند.
روزنامه کویتی السیاسه روز جمعه ۱-۴-۲۰۱۱ به نقل از منابع فلسطینی اعلام کرد رهبران جنبش حماس و جنبش جهاد اسلامی طی درخواستهای جداگانه ای از شیخ حمد بن خلیفه ال ثانی ‏خواستند در صورت سقوط نظام سوریه دفاتر این دو جنبش به دوحه منتقل شود.
بنا بر این گزارش امیر قطر با وجود پذیرفتن درخواست گروه حماس اما با درخواست رمضان شلح دبیر کل جنبش جهاد اسلامی موافقت نکرده است و این جنبش به جای قطر ‘ ایران را مد نظر قرار داده است.
این گزارش می افزاید که تهران برای میزبانی جنبش جهاد اسلامی در ایران تا زمانی که امور سوریه آرام شود اعلام امادگی کرده است.
درخواست حماس و جهاد اسلامی برای انتقال دفاتر خود به قطر یا ایران نگرانی جنبشهای فلسطینی در سوریه را نشان می دهد بخصوص پس از انکه دامنه اعتراضات بر ضد نظام سوریه بالا گرفته است. ‏
بشار اسد رئیس جمهورسوریه در اولین واکنش نسبت به اعتراضات اخیر در این کشور روز چهارشنبه گذشته در برابر پارلمان این کشور اعترضات مردمی را "فتنه" و "توطئه" خواند.
این سخنان با واکنش های تندی از سوی مخالفان نظام حاکم بر سوریه روبرو شد چرا که به گفته آنها رئیس جمهور سوریه در سخنرانی خود هیچ گونه اشاره ای به انجام اصلاحات نکرده است.





اخبار روز:
یورو نیوز: کویت که سفیر خود را از تهران فراخوانده است، اعلام کرده که سه دیپلمات ایرانی را به اتهام جاسوسی از خاک خود اخراج خواهد کرد.
وزیر امور خارجه کویت روز پنجشنبه با اعلام این خبر، سپاه پاسداران انقلاب اسلامی ایران را به دست داشتن در اقدامات جاسوسی در این کشور متهم کرد. ایران این اتهامات را رد می کند.
شیخ محمد السالم الصباح گفت: “دولت اقدامات لازم را در قبال این سه دیپلمات انجام خواهد داد و آنها باید از کویت اخراج شوند.” وی اشاره ای به زمان این اقدامات نکرد.
در پی این اعلام، وزارت امور خارجه ایران اعلام کرد که علی اکبر صالحی، وزیر خارجه این کشور، بعد از ظهر روز پنجشنبه گفتگویی تلفنی با همتای کویتی خود داشته است.
به گزارش خبرگزاری جمهوری اسلامی، ایرنا، آقای صالحی گفته است موضوع قدیمی مطرح شده توسط دادگاهی در کویت و انتصاب آن به ایران، طرحی است که بدخواهان روابط خوب دو کشور با هدف ایجاد اختلاف بین کشورهای اسلامی منطقه دنبال می کنند.
پیشتر در این هفته یک دادگاه کویتی سه مرد، دو ایرانی و یک کویتی را به اتهام جاسوسی برای ایران، به مرگ محکوم کرده بود.
ادعای کویـت در مورد کشف هشت شبکه جاسوسی و خرابکاری جمهوری اسلامی
العربیه. نت: روزنامه کویتی" القبس " امروز جمعه ۱-۴-۲۰۱۱ به نقل از منابع مطلع گزارش داد شبکه جاسوسی ایران که اخیرا عناصر آن در کویت محاکمه شدند تنها یکی از هشت شبکه ای است که بصورت زیرزمینی در این کشور فعالیت می کردند.
طبق گزارش این روزنامه دو شبکه از هشت شبکه یادشده دست به آموزشهای نظامی مسلحانه از قبیل آموزش روش های بمب گذاری می زدند.
در این گزارش آمده است که علی ظهرانی وابسته امور گردشگری در سفارت ایران در کویت و نیز مسئول حفاظت اطلاعاتی سپاه پاسداران شاخه خلیج و کویت به همراه سه تن از کارکنان سفارت ایران در دسامبر ۲۰۰۹ پس از لو رفتن شبکه جاسوسی در کویت این کشور را ترک کردند.
این شبکه جاسوسی برای فعالیت خود یک افسر بلند پایه ارتش کویت و تعدادی لبنانی و سوری و نیز شماری از کویتی های بدون (در انتظار تبعیت) که در نهادهای نظامی یا امنیتی حساس کار می کنند را بکار گرفته بود.
طبق تحقیقات انجام شده ایران مبالغ مالی هنگفتی را برای این شبکه ها هزینه کرده است.
پیشتر شیخ محمد الصباح وزیر امور خارجه کویت اعلام کرده بود، کشورمتبوعش سفیر خود را به نشانه اعتراض علیه فعالیت های جاسوسی جمهوری اسلامی ایران از تهران فرا خواند.



آلترناتيوسازی وظيفه هر تشکل سياسی است

جمعه‌گردی‌های اسماعيل نوری‌علا

اسماعيل نوری‌علا
در انگلستان هر حزب دورمانده از قدرت دارای يک "دولت سايه" است، تا اگر روزی انتخابات را برد و قدرت به دست‌اش افتاد آماده‌ی اداره‌ی کشور بوده باشد. بدين‌سان، بايد ديد که چرا احزاب ايرانی ـ چه در داخل و چه در خارج ـ دست به ايجاد اين‌گونه دولت‌های سايه (که آلترناتيو دولت نشسته در قدرت‌اند) نمی‌زنند. من البته علت اين کمبود يا کم‌کاری را در نداشتن اعتماد به خود و به پايگاه مردمی خويش می‌دانم
esmail@nooriala.com
اين روزها حمله به «طرح ايجاد آلترناتيوی سکولار ـ دموکرات در خارج کشور از راه همه پرسی آزاد» شدت گرفته است و دليلی هم که بيش از همه در اين حملات اقامه می شود به مقاصد و مطامع شخصی من ـ بعنوان عنوان کنندهء اين طرح ـ مربوط می شود؛ گفته می شود که من می خواهم، به بهانهء وزن کشی از نخبگان سياسی، برای خودم وزنی سياسی دست و پا کنم و، يدون داشتن هرگونه پيشينهء مبارزاتی، خود را بعنوان يک «رجل سياسی» مطرح سازم. آنها همهء بحث های مربوط به «سکولاريسم نو» و «سکولارهای سبز» و «شبکهء انجمن های سکولار سبز» را هم نردبام سازی من برای رساندن خود به بام قدرت می دانند. من اين هفته می خواهم سر و ته آنچه را که به من مربوط می شود با يکی دو پاره سخن بهم آورم و سپس بپردازم به ايراداتی که به «طرح ايجاد آلترناتيو سکولار ـ دموکرات در خارج کشور از راه همه پرسی آزاد» گرفته می شود؛ طرحی که برای خود استقلال دارد، از جانب يک شبکهء چند صد نفره مطرح شده، و با من و بی من مسلماً می تواند به راه اجرائی شدن خود ادامه دهد.
در مورد خودم برايتان بگويم که هيچ هدف و مقصود شخصی را دنبال نمی کنم جز اينکه [با رسيدن به سنين بازنشستگی و داشتن فرصت بيشتر برای پرداختن به کاری که سرچشمهء درآمد و آب و نان نباشد، و با گذر کردن از گذرگاه بيماری هائی مهلک، می دانم که بهر حال ساليان چندان درازی نمی توانم زنده باشم و، به مصداق عنوان يکی از مقالات مخالفينم مبنی بر اينکه «ای بسا آرزو که خاک شده» (که معنای اصلی اش آن است که «اين آرزو را به گور خواهی برد»)، و محتمل است که نتوانم خود را به ايرانی آزاد و رها شده از شر حکومت مذهبی برسانم] می خواهم باقی عمر مفيدم را در خدمت آرزوئی صرف کنم که می دانم اگرچه خيال ماندگارش با سلول های خاکستری مغز من در خاک خواهد شد اما چون آرزوئی مشترک و برخاسته از نيازی مشترک است همچنان خواهد روئيد و به برگ و گل خواهد نشست. بقول حافظ، حديث آرزومندی که در اين نامه ثبت افتاد / همانا بی غلط باشد، که حافظ داد تلقينم.
و همينجا، به کسانی که در علم سياست «حيوان سياسی» خوانده می شوند و نمی توانند باور کنند که کسی ممکن است بدون داشتن هدفی برای شخص خود بکار سياسی بپردازد مژده می دهم که نه خود را کانديدای مقامی می کنم و نه خواستار توجهی خاص هستم. همهء عمر من در برپا ساختن جمع ها گذشته است، از گرد هم آوردن آدم ها، از سازمان و تشکيلات دادن هائی بر حول اهدافی قابل تحقق؛ و امروز هم چنين می کنم. نه خواستار رياستم و نه متقاضی بالانشينی و نه شايستهء رهبری. اما، از آنجا که يقين دارم، در خارج کشور، راهی جز متشکل کردن نيروهای سکولار ـ دموکرات و ايجاد يک تشکل دموکراتيک بر مبنای اعلاميه جهانی حقوق بشر برای ما باقی نمانده است، و تا در برابر حکومت مذهبی فعلی بديل و جايگزينی سکولار ـ دموکرات نيافرينيم اين رژيم ـ با دگرديسی های دلخوشکنک اش ـ به عمر خود ادامه خواهد داد، راهی را که به مدد يارانی که در جهان پراکنده اند آغاز کرده ايم، تا نفس در سينه و جان در بدن دارم ادامه خواهم داد.
پس اگر با اين «تعهدات» توانسته باشم خيال نگرانان جهان را از بابت مقاصد خود راحت کرده باشم، بد نيست همينجا «خودم» را به دست فراموشی سپرده و نظر خوانندگانم را به «طرح ايجاد آلترناتيو سکولار ـ دموکرات در خارج کشور از راه همه پرسی آزاد» جلب کنم و انتقاداتی را که بر آن وارد است بر شمرده و در حد توانم به آنها پاسخ بدهم.
اما، قبل از اين کار، لازم است توضيح دهم که چرا هيچکس و هيچ تشکيلاتی در خارج کشور نمی تواند ـ يعنی توانائی آن را ندارد ـ که يک تنه خود را نمايندهء همهء ايرانيان خارج کشور بداند مگر در زمانی که اين ايرانيان بصورتی آشکار و قابل تحقيق آنها را بعنوان نمايندهء خود بپذيرند. بنا بر اين، کوشش برای ايجاد «آلترناتيو» به معنای تلاش برای آفرينش «يک آلترناتيو بلامنازع» نيست. در يک سپهر واقعی و دموکراتيک سياسی هر حزب و گروهی می تواند دارای آلترناتيوی برای «دولت» بر سر کار باشد و، در يک سپهر غيردموکراتيک، هر گروه مخالفی می تواند خود را آلترناتيو «حکومت» بداند. پس کوشش برای خلق آلترناتيو لزوماً به معنای انحصار طلبی نيست. در واقع، اين وظيفهء هر تشکل سياسی است که خويش را در اندازه های يک آلترناتيو ببيند و خود را برای به دست گرفتن قدرت آماده کند. در انگلستان هر حزب دور مانده از قدرتی دارای يک «دولت سايه» است، تا روزی که انتخابات را برد و قدرت به دست اش افتاد آمادهء ادارهء کشور بوده باشد. بدينسان، بايد ديد که چرا احزاب ايرانی ـ چه در داخل و چه در خارج ـ دست به ايجاد اينگونه دولت های سايه (که آلترناتيو دولت نشسته در قدرت اند) نمی زنند. من البته علت اين کمبود يا کم کاری را در نداشتن اعتماد بخود و به پايگاه مردمی خويش می دانم.
در عين حال، آماده نبودن احزاب برای به دست گرفتن قدرت در روزی که شانس در ِ خانه شان را بزند موجب آن می شود که هر يک نگذارند که ديگران نيز به چنين کاری اقدام کنند. چرا که ما با رقيب سياسی مان مسابقه نمی دهيم بلکه پای او را لنگ می کنيم تا نتواند از ما جلو بزند.
دقت کنيد که، صرفنظر از اختلافات ايدئولوژيکی که روز به روز هم کمرنگ تر شده اند و سوابق تاريخی که هنوز به آنها رسيدگی نشده است، يکی از مشکلات اکثر گروهای سياسی با «شورای ملی مقاومت» (به مرکزيت سازمان مجاهدين خلق) در همين واقعيت نهفته است. چرا که اين شورا از روز نخست در قامت يک بديل و جايگزين ظهور کرده و هنوز هم اين هويت را حفظ نموده است. ديگران اما در اين مورد تنبلی کرده اند و نتوانسته اند جايگزين و آلترناتيو خود را بسازند و ارائه دهند. به همين دليل نيز همه نگرانند که مبادا در فردای فروپاشی نظام اسلامی و فقدان گروهی متشکل که بتواند کشور را اداره کند کار، چه بصورت طبيعی و چه از طريق کمک غربی ها، به دست مجاهدين بيافتد.
توجه کنيد که آنچه می گويم می تواند هيچ ربط ويژه ای به داخل و خارج کشور نداشته باشد. در هر دو سوی مرز گروه های سياسی موظفند آلترناتيوهای خود را بيافرينند و به فردای رسيدن بقدرت فکر کنند، برنامه و طرح داشته باشند و آمادگی برای اداره کشور. بی داشتن اين «تجهيزات» يک تشکل سياسی چيزی جز يک باشگاه کوچک يا بزرگ هموندانی نيست که، علاوه بر صرف چای و شيرينی، بحث سياسی هم می کنند و گهگاه اعلاميه ای صادر کرده و در تظاهرات پرچمی هم تکان می دهند. حال آنکه، در واقع، هر «ليست نامزدهای انتخاباتی» حکايت از وجود آلترناتيوی خاص می کند و انتخابات هم چيزی جز نبرد آلترناتيوها نيست.
اصلاح طلبان مذهبی در ايران، تا زمانی که در بازی سياسی مشارکت داشتند، همواره آلترناتيوهای خود در برابر دولت نشسته در قدرت را ارائه می دادند و، در عين حال، همگی کوشش می کردند که هيچ آلترناتيو سکولار و غيردينی در داخل و خارج ايران شکل و پا نگيرد. اکنون نيز که اختناق سياسی به حد بالای خود رسيده است، باز همين اصلاح طلبان هستند که می کوشند، اين بار بخصوص در خارج کشور، آلترناتيو جديدی از آن خود را بر روی ميز گذاشته و رهبری را در دست گيرند. معنای اين سخن آن است که، نه در ديروز و نه در امروز، ما هيچگاه دارای حتی يک آلترناتيو سکولار ـ دموکرات نبوده و نيستيم و همهء احزاب سکولار ما (چه دموکراتيک و چه متمرکز) دنباله روی اصلاح طلبان محسوب می شده اند و می شوند و نصيحت شان به ديگران هم آن است که رهبری با اصلاح طلبان است و سکولارها نبايد در برابر آنها دست به ساختن آلترناتيو خود بزنند. اما براستی چرا؟
قبل از هر احتجاج ديگری، بخش بيشتر ادبياتی که از جانب مخالفان «طرح ايجاد آلترناتيو سکولار ـ دموکرلت در خارج کشور و از راه همه پرسی آزاد» صادر می شود مصروف آن است که نشان دهند «انجام اين کار ممکن نيست». بسيار خوب، اما هيچ روشن نيست که اگر کسی يقين دارد که اينگونه طرح ها اجرا شدنی نيستند چرا آنقدر وقت و انرژی می گذارد تا سخن خود را با دليل و برهان ثابت کند؟ بديهی است که وقتی کاری اجرا شدنی نباشد نبايد چندان منشاء نگرانی شود.
پس، به اعتقاد من، اگر کسی قلم به دست می گيرد و يا جلوی کامپيوتر می نشيند تا مقاله ای عليه اين طرح توليد کند قطعاً مطمئن شده که اين کار شدنی است اما به دلايلی (و هر کس به دلايل ويژه ای که خود دارد) بايد جلوی اجرا شدن آن را گرفت.
اين دلايل متعددند و گاه در اين مقالات اصلاً بصراحت مطرح نمی شوند اما همواره می توان در جائی دم خروس را پيدا کرد. من نيز می کوشم ـ بدون اشاره به مقالهء خاصی ـ دلايل مزبور را، در حد فهم خود، حدس بزنم و به آنها بپردازم:
نخست بايد از گروهی بگويم که معتقدند اجرائی شدن «طرح ايجاد آلترناتيو در خارج کشور از راه همه پرسی آزاد» جنبش داخل کشور را «تضعيف» می کند. اين گروه، قبل از هرچيز، حتماً در ذهن خود پذيرفته اند که اين طرح هم شدنی است و هم حتی می تواند بر جنبش داخل کشور تأثيرگذار باشد. و درست برای حفظ قدرت جنبش (البته با تعريف خودشان از جنبش) بايد جلوی اجرائی شدن اش را گرفت. دز اين صورت «منکرين اهميت طرح» نبايد وقت خود را در اين اردوگاه کار اجباری تلف کنند.
البته اعضاء اين گروه خود می توانند دارای دلايل ناگفتهء گوناگونی باشند. بخشی از آنها بصورتی آشکار و پنهان (اما اغلب اثبات کردنی) وابسته به «رهبری مذهبی جنبش سبز» (آقايان موسوی و کروبی و اطرافيان آنها) هستند و منظورشان از «ضرر به جنبش سبز» همانا «ضرر به رهبری مذهبی جنبش سبز» است. درست هم می گويند و برای من هم مسلم است که پيدايش يک قطب سکولار ـ دموکرات، قبل از هر چيز و در همان اولين قدم، نقش اعوان و انصار رهبران مذهبی را (که اکنون در حصرند و دست شان از «دنيا» کوتاه است و در غياب شان ديگران می توانند از جانب شان سخن بگويند) کمرنگ خواهد کرد. معنای اين کمرنگ شدن هم، در عمل، آن است که پيدايش يک قطب سکولار ـ دموکرات موجب آن می شود تا شکافی که در ميان نيروهای دخيل در «جنبش سبز» (و نه جنبش مذهبی سبز) هم اکنون بصورت نا متعينی وجود دارد کاملاً آشکار و برجسته شده و در اين آشکارگری وزن سياسی بخش مذهبی و بخش سکولار جنبش سبز نيز مشخص و با هم مقايسه شود.
اينگونه منتقدان البته، از سوی ديگر دهان خود، به ضعف سکولار ـ دموکرات ها نيز اشاره کرده و می پرسند که «آيا کسی که خود را رهبر سکولارها می داند می تواند، با صدور دعوتی، ده نفر را به سر کوچه شان بياورد؟ حال آنکه خود رهبران مذهبی به کنار، حتی کمترين ابدال شان هم می تواند ميليون ها انسان را به خيابان های شهرهای ايران بکشاند!» آنها با اين سخن می خواهند بگويند که در برابر رهبران مذهبی جنبش، سکولارها فاقد هرگونه نفوذ و تأثيری هستند. اما باز می توان پرسيد که در اين صورت ديگر نگرانی شما از چيست؟ شما صبر کنيد تا سکولارها متشکل شوند و آلترناتيو خود را بيافرينند و آنگاه کناری بايستيد و به تلاش آنها برای هدايت جنبش بخنديد. صلاح شمائی که چنين می پنداريد اتفاقاً در آن است که به پروسهء متشکل شدن سکولارها کمک کنيد تا خودشان خودشان را رسوا سازند.
گروهی ديگر که مصراً خود را سکولار ـ دموکرات می خوانند و شهر به شهر می روند و در منقبت سکولار ـ دموکراتيسم سخن می گويند نيز از همين قاعده مبرا نيستند. هنگامی که يک سال و نيم پيش نطفهء «شبکهء سکولارهای سبز» بسته شده شاهد آن بوديم که يکباره برخی تشکلات ديگر سکولار ـ دموکرات نيز بوجود آمدند. يکی از آنها در تابستان گذشته در نيويورک اعلام موجوديت کرد و يکی از مؤسسين آن، که اکنون صراحتاً عليه سکولارهای سبز می نويسد، در آن جلسه و در برابر اين پرسش که «فرق شما با سکولارهای سبز چيست؟» توضيح داد که «سکولارهای سبز پشتيبان و حامی بخش سکولار جنبش سبز هستند اما ما پشتيبان کل جنبش سبزيم». براستی معنای اين سخن، که همچنان در نوشته های اين شخص تکرار می شود، چيست؟ و چرا يک تشکل سکولار ـ دموکرات بايد حامی «همه»ی بخش های جنبش سبز (يعنی از جمله نيروهای اسلاميت حاضر در جنبش) باشد؟ و چرا بايد بپذيرد که در برابر رهبری مذهبی ها نبايد به يک رهبری سکولار برای آيندهء ايران بيانديشد؟
گروهی نيز «طرح ايجاد آلترناتيو در خارج کشور از راه همه پرسی آزاد» را بدان دليل درست نمی دانند که در ايجاد آن نه همهء ايرانيان خارج کشور شرکت خواهند کرد و نه ايرانيان داخل کشور در آن دخيل خواهند بود و لذا چنين آلترناتيوی فاقد «حقانيت لازم» خواهد بود.
البته چنين سخنی می تواند از موضع دلسوزی برای آرزومندان ايجاد آلترناتيو نيز بيان شود. اما در اين دلسوزی عدم توجه به يک نکتهء اساسی بوضوح به چشم می خورد: آلترناتيو مورد نظر ما نه يکه خواه و تماميت طلب و انحصار گرا است و نه جای ديگران را تنگ می کند. ما معتقديم که سکولارها بايد متحد شوند تا بتوانند بصورت يک نيروی سياسی عمل کنند. برای اين اتحاد اما ما، بجای گردآوری برخی از نخبگان سياسی، خواستار مراجعه به افکار و آراء عمومی هستيم و اميدواريم که ايرانيان خارج کشور متوجه وظايف مبرم خود شده و وسيعاً در اين همه پرسی شرکت کنند. ولی، در عين حال از آنجا که معتقديم، تشکل سکولار ـ دموکراتی که می بايد بسوی يکی از آلترناتيوها شدن حرکت کند بايد، همچون هر کار نوی ديگری، از شالوده آغاز کرده و بتواند با «هر تعداد شرکت کننده» ای صاحب مقداری حقانيت و مأموريت شود و کار خود را آغاز نمايد. مگر ديگر جنبش ها و حرکت ها و گروه ها و احزاب با چند نفر کار خود را شروع کرده اند؟ شروع هر کاری واقعه ای اساسی است اما لزوماً همه نتايج را تعيين نمی کند. مهم آن لحظه ای است که يک تشکل سکولار ـ دموکرات مدعی آلترناتيو بودن که بر بنياد رأی «عده ای از مردم» شکل گرفته، برای دريافت پشتيبانی همگانی، پا به ميدان عمل می گذارد، امتحان پس می دهد، و رد يا قول می شود.
اما مشکل سياسيون ما در اپوزيسيون خارج کشور در همهء اين سه دهه آن بوده که رشتهء ارتباط خود را با مردم بريده، و از قرار دادن خود در معرض قضاوت و تصميم گيری مردم هراسيده اند. برای آنها «مردم» نام آن تودهء بی شکلی بوده است که با فراخوان آنها بيرون می آيند، يه سخنرانی اين رهبران گوش فرا می دهند، شعارهاشان را تکرار می کنند و سپس به خانه های خود بر می گردند، بی آنکه فرصتی به آنان داده شده باشد تا در مورد امور سياسی کشورشان که سهل است، در مورد تصميمات گروه های سياسی اظهار عقيده و نظر کنند.
«طرح ايجاد آلترناتيو در خارج کشور از راه همه پرسی آزاد» می خواهد اين رابطه را بهم بزند و درست به همين دليل است که از ناحيهء محافل سياسی سنتی نيز دچار سونامی مخالفت شده است.
با ارسال ای ـ ميل خود به اين آدرس می توانيد مقالات نوری علا را هر هفته مستقيماً دريافت کنيد:
NewSecularism@gmail.com
مجموعهء آثار نوری علا را در اين پيوند بيابيد:
http://www.puyeshgaraan.com/NoorialaWorks.htm





نگاهي به افزايش كار با موتور سيكلت در سطح شهر؛
گاز و ترمزهايي براي يك لقمه نان


دادنا
افزایش كساني كه از طريق كار با موتور سيكلت به امرار معاش مشغول مي‌شوند باعث نگراني است. تعداد بالاي تلفات موتورسوارها، ترافيك فزاينده ناشي از ازدحام موتورها، خطر حضور گاه و بي‌گاه آنان در پياده‌روها و كمي نزديك‌تر ليسانس و فوق‌ليسانس‌‌داراني كه با موتور كار مي‌كنند و ... نگراني‌ها و وجوهات آن كم نيستند.
به گزارش خبرنگار دادنا در حال حاضر بیش از دو میلیون موتور در سطح شهر تهران در حال رفت و آمد هستند که به گفته مسئولان امر در صورت ساماندهی و رعایت مقررات گنجایش دو میلیون موتور دیگر هم وجود دارد.
بیکاری و فشار اقتصادی باعث شده که این وسیله نقلیه نسبتا ارزان به عنوان وسيله كسب درآمد بيش از گذشته مورد توجه قرار بگيرد.
يكي از این موتور سواران در گفتگو با خبرنگار دادنا مي‌گويد که از سر ناچاري به این کار مشغول شده‌ و از طریق این وسیله نقلیه کسب درآمد مي‌کند.
اين موتورسوار در عين حال از خطرات كسب و كارش آگاهی و اطلاع كافي دارد و به خاطر مي‌آورد كه چند موتور سوار مانند خودش جانشان را در همين خيابان‌هاي شلوغ و بي قاعده پايتخت از دست داده‌اند.
بسیاری از این موتورسواران ابتدا در پیک های موتوری، رستوران‌ها، مراکز خدماتی و... مشغول به کار مي‌شوند اما به گفته آنها توافقي كه اين مراكز درباره سود كار به صورت درصدي مي كنند، بسيار يكطرفه وبه ضرر موتورسواران است. به همين دليل اكثر اين موتور سواران پس از مدتی ترجیح می‌دهند که براي خودشان کار کنند و اينگونه حضور آنها را در مراکز خرید، چهارراهها و دیگر معابر اصلی رفت و آمد شهر محسوس‌تر از هميشه مي‌شود.
اگرچه تهيه يك موتور هزينه چنداني ندارد اما خطرات و آسيب‌هاي ناشي از آن واقعا گزاف است. براساس آمارها عامل 22 درصد تصادفات جاده‌ای در کشور موتورسیکلت سواران هستند و 20 درصد کشته شدگان تصادف‌های شهر تهران و 45 درصد مجروحان آن را همین گروه تشکیل می‌دهند.
اوضاع بدتر هم مي‌شود وقتي كه بدانيم كه در ميان اين موتور سواران، اقشار تحصیل کرده جامعه هم وجود دارند كه روزگاري در ميان جزوات و كتاب هاي دانشگاهي به دنبال آرزوهاي شغلي خود بودند اما امروز پا و دست بر پدال گاز و ترمز موتور مي‌فشارند تا آب باريكه‌اي براي زندگيشان داشته باشند. در صحبت‌های آنها سرخوردگی روزهای از دست رفته و آرزوهاي نابوده شده مشهود است.
شايد بهتر باشد اين روزها كه به بهانه‌هاي مختلف موتورهاي متخلف از سطح شهر تهران جمع آوري مي‌شوند، نگاه دقيق‌تري هم به علت‌هاي افزايش موتورسوران كاسب در سطح شهر از جمله بيكاري و افزايش فشارهاي اقتصادي وجود داشته باشد. اگر اين علت‌ها از سوي مسئولان ذي ربط برطرف شوند شايد احتياجي نباشد كه ماموران محترم راهنمايي رانندگي هر از چندگاهي در چهارراه‌ها براي ضبط موتورهاي متخلف دست به كار شوند. علت كه بر طرف شود، معلول هم رفتني است.





جعفر پویه
امروز سی و یکسال از رفراندوم فریبکارانه خمینی برای برپایی رژیم جهل و جنایت جمهوری اسلامی گذشت. در 12 فروردین 58 خمینی، رهبر خودکامه و آخوند فریبکاری که سوار بر موج توهم توده ها بود، رفراندوم در باره رژیمی را به اجرا گذاشت که هیچ کسی از محتوای آن چه که او وعده اش را می داد، چیزی نمی دانست. به دلیل همین نامعلوم بودن رژیم آینده، سازمان ما رفراندوم فریبکارانه خمینی را تحریم کرد و حاضر به رفتن به پای صندوقی که با دروغ و دغل برای فریب مردم تدارک دیده شده بود، نشد. اما خمینی و دارو و دسته ای که دشنه های انتقام را در زیر عبای خود مخفی کرده بودند، با دستکاری صندوقهای رای و گول زدن مردمی که به او اعتماد کرده بودند، رژیمی را با 98 درصد رای از صندوق بیرون کشیدند که امروز ثابت شده به جز قتل و شکنجه و کشتار و دزدی و جنایت محتوای دیگری ندارد.
اما امروز اکثریت عظیمی از همان مردمی که به خمینی اعتماد کردند و یا گول وعده های دروغین او را خوردند، رای آن روز خود را پس گرفته و از رژیم جنایتکار جمهوری اسلامی رویگردان شده اند. همچنین، بخش عظیمی از جامعه جوان امروز ایران که هیچ دخالتی در آن نمایش فریبکارانه نداشت، رژیم برآمده از آن رفراندوم کذایی را نمی پذیرد و حاضر به گردن گذاشتند زیر تیغ عده ای آخوند و سپاهی و لباس شخصی دزد و غارتگر نیست.
در سی و یکمین سال رفراندوم فریبکارانه "جمهوری اسلامی آری یا نه؟"، اکثریت بالایی از مردم ایران به ویژه جوانان دست رد به سینه حاکمان دزد و جانی برآمده از دروغ و فریب خمینی می زنند و خواهان برچیدن بساط جانیان حاکم بر کشور هستند. ناگفته مشخص است که اگر امروز رفراندومی با همان شیوه "جمهوری اسلامی آری یا نه؟" برگزار شود، حاکمان کنونی بازنده بزرگ آن خواهند بود.
سی و یکسال جنایت، قتل و کشتار، برباد دادن ثروت ملی مردم ایران و نابودی بنیانهای اقتصادی و مالی و اخلاقی کشور، به دلیل دزدی و چپاول دار و دسته بر آمده از رفراندوم 12 فروردین 58 دیگر کافی است. امروز نه تنها اکثریت بزرگی از مردم ایران در خیابانها شعار "مرگ بر اصل ولایت فقیه" که به گفته پایوران و بنیانگذاران رژیم عمود خیمه نظام شان است می دهند، بلکه خواهان برچیدن بساط دزدان و شیادان فریبکاری هستند که با دغلکاری رفراندوم 98 درصدی برپا کردند.
سازمان چریکهای فدایی خلق ایران در 12 فروردین 58 دست رد به سینه خمینی زد و حاضر به شرکت در رفراندوم دروغین او نشد. ما اعضای همان سازمان امروزه همچنان پیگیر مطالبات معوق مانده انقلاب 57 که همان آزادی و دموکراسی است، هستیم.
در سالگرد رفراندوم فریبکارانه خمینی در فروردین 58 بار دیگر بر ابطال آن دجالگری و فریبکاری پای می فشاریم و خواهان برچیدن شدن بساط رژیم جهل و جنایت برآمده از آن هستیم. با جوانان حاضر در خیابانها که عاشقانه برای آزادی تلاش و مبارزه می کنند، همراه می شویم و بر خواسته های به حق آنها که همان خواسته اکثریت مردم ایران است، پای می فشاریم. رسیدن به آزادی و دموکراسی را در نفی رفراندوم فریبکارانه خمینی در 12 فروردین 58 و برچیدن بساط رژیم جنایتکار ولایت فقیه می دانیم.