این گفتگوی الکترونیک در آبان 1389 با نشریه صبح آزادی انجام گرفته است.
انسان شناسی و فرهنگ: 1- رشد زنان چگونه سبب رشد جامعه می شود؟
در این پرسش ابتدا باید ببینیم منظور شما از واژه «رشد» چیست تا بتوانیم سپس به این برسیم که «رشد» زنان چه تاثیری در رشد جامعه دارد. آنچه معمولا در ادبیات علوم اجتماعی و اقتصادی در قرن بیستم با عنوان «رشد»
(growth) یا «توسعه» مطرح شده است معادل مفهومی است که تا پیش از نیمه قرن نوزدهم در زبان اروپائیان به آن «تمدن» و «فرهنگ» می گفتند و منظور آنها از این واژه ها، اصل گرفتن نظام های سیاسی، اجتماعی ، اقتصادی خود به مثابه «پیشرفته ترین» نظام ها ( بر اساس مفهوم «پیشرفت» در ایدئولوژی روشنگری و در انقلاب فرانسه) و سپس به وجود آوردن یک نظام ارزش گزاری و سلسله مراتبی جهان برای تقسیم بهتر آن بر اساس منافع و روابط استعماری بود. بنابراین، همه جوامعی که نظام های اجتماعی – اقتصادی- سیاسی آنها با اروپا خوانایی نداشت در رده های پایین تری در یک منحنی کاملا «بدیهی» و رو به «تکامل» قرار داده شدند: جوامع فاقد نوشتار و دولت و نظام های مبادله کالایی ، «جوامع بدوی» نامیده شدند و هر نوع رفتاری با آنها حتی نسل کشی های گسترده (از جمله در آمریکا و استرالیا) در آنها مجاز اعلام شد زیرا مردمانشان به دلیل «نبود» این نظام ها به نظر اروپائیان در حد «حیوانات» بودند. جوامع دارای این نظام ها، اما به شکلی متفاون مثلا جوامع فاقد مالکیت اسنادی، با نظام های متفاوت دینی، خانوادگی و غیره نیز (نظیر ایران و مصر و چین) در رده «جوامع راکد تاریخی» در نظر گرفته شدند و به زیر سلطه بردن و اعمال خشونت غیر دموکراتیک در آنها کاملا «عقلانی» و «مشروع» اعلام شد. قرن بیستم با روی کارآمدن و آوردن دولت های ملی و فرو پاشی قدرت های استعماری، جای گفتمان های پیشین «تمدنی» را به گفتمان های جدید «توسعه ای» و ارزش یابی مفهوم «رشد» داد که در آن واحد همانگونه که در زبان های اروپایی معنا می دهند رشد و توسعه ای «بیولوژیک» نیز به حساب می آمدندو بدین ترتیب کشورهای مرکزی (اروپا و آمریکا) در رده «بزرگتر» و کشورهای «حاشیه ای» در رده «کوچکنر» قرار داده شدند و در واژگان جدید از کشورهای توسعه یافته و در حال توسعه نام برده شد. این گفتمان لیبرالی بود که سپس با گفتمان نولیبرالی از دهه های آخر قرن بیستم ادامه یافت و تا امروز ادامه دارد. بنا بر این گفتمان مشکل هنوز بر سر آن است که گروهی از جوامع «رشد» کرده اند و گروهی «رشد» نکرده اند. و راه حل نیز بسیار ساده است: اینکه جوامع رشد کرده به جوامع رشد نکرده کمک کنند که رشد کنند تا مشکل همه حل شود.
اما مسائل و مشکلاتی که امروز جهان با آن روبروست بسیار پیچیده تر از این امر است. این مسائل و مشکلات در آنچه به زنان مربوط می شود باز هم پیچیده تر است. واقعیت آن است که امروز شاهد موقعیت هایی انکار ناپذیر در جهان هستیم: بحران عمومی اقتصادی و سیاسی، بحران عدم قابلیت به مدیریت حوامع چند فرهنگی، شکست دولت رفاه، سقوط سیاست و بالا گرفتن نژاد پرستی، و در نهایت ظاهر شدن گروه های هر چه بزرگتری از حاشیه نشینان و فقرا در کشورهای مرکزی و توسعه یافته، و شکست برنامه های اقتصادی، بحران، فقر و بی رحمی رزیم های زورگو و فاسد در کشورهای در حال توسعه و در این میان قدرت یافتن هر چه بیشتر مافیاهای ملی، منطقه ای و جهانی، و در یک کلام و در هم جا بالا گرفتن منطق خشونت، بی رحمی و نظامی گری. این وضعیت به باور ما حاصل دو فرایند یا دو موج متفاوت است، موج نخست، ما را به اوج منطقی پدرسالارانه در حیات انسانی می رساند که از ابتدای ظهور و تحول این موجود اصل را برای جامعه پذیری او بر ساختارهای خشونت و هژمونی و قدرت و بی رحمی گذاشته است و امروز جوامع انسانی را به مرحله ای رسانده که در آنها اوج «فراوانی»، «لذت» و «کام یابی» در آن واحد با اوج «بی رحمی» و «خشونت» و «تحقیر» همراه است: انسان هیچگاه این اندازه ثروتمند نبوده و لی هیچگاه نیز نسبت به گونه خود (انسان های دیگر و سایر گونه ها (طبیعیت محیطی خویش) چنین بی رحم و تجاوزگر نبوده است. این موج طولانی با موج کوتاه تری تکمیل شده است که با دوران سرمایه داری از نطفه گیری آن در قرن شانزده تا اوجش در قرن بیستم تکنمیل شد، این دوره با کالایی کردن همه چیز اصولا مفهوم انسانیت را به زیر سئوال کشید و امروز نیز از همه بهانه ها استفاده کرده و همه چیز را به استدلالی برای خود تبدیل می کند تا ثابت کند که ما با یک بحران اقتصادی روبرو هستیم که دیر یا زود حل شده و با یک «پایان خوش» به نتیجه می رسد.
در این حال، زنان چه به صورت واقعیت زن بودگی شان و چه به مثابه نماد زنانگی شان، نقشی کلیدی دارند. در حقیقت زنان هستند که به باور ما شاید تنها کلید خرج از این بحران را در دست داشته باشند و آن خروج از منطق هزاران ساله مردسالاری از یک سو، و خروج از منطق کالایی کردن یعنی شیئی کردن و غیر انسانی کردن و رابطه تخاصمی با محیط از سوی دیگر است. معنای این امر آن نیست که تنها زنان می توانند برای خروج از بحران و وضعیت غیر قابل تحمل کنونی کاری انجام دهند، بلکه این است که درک مفهوک عمیق زنانگی در قالب های تاریخی، اجتماعی، اقتصادی، سیاسی آن است که ممکن است جهان را به سوی موقعیتی لااقل قابل کنترل هدایت کند. و این موقعیت ، یعنی سازش یافتن «درون گونه ای» ( رابطه متوازن و غیر خشونت آمیز میان انسان ها با هم) و «برون گونه ای» (رابطه ای مشابه با سایر موجودات) همان چیزی است که من «زنانه شدن جهان» نه به مثابه یک واقعیت ناگزیر بلکه بیشتر به مثابه یک آلترناتیو(بدیل) تا حدی هنوز اتوپیایی از آن یاد می کنم. این آلترناتیو، یعنی زندگی بهتر و متناسب تر با یکدیگر و با طبیعت به نظر من بسیار مهم تر و برای ما ضروری تر از «رشد» و «توسعه» است و این تنها به برکت درک و پذیرش منطق مونث تاریخ در جای منطق مذکر به دست می آید.
2- تاثیر تحصیلات عالیه زنان را در سازو کار سنتی ومدرن کنونی ما چگونه ارزیابی می کنید
تحصیلات عالی برای زنان، که پس از ورود آنها ابتدا به حوزه کاری و سپس به حوزه های سیاسی و رسیدن به حداقلی از حقوق برابر به وجود آمد و در کشور ما به برکت گفتمان های عموما تقلید شده از سایر نظام های فرهنگی اما به هر حال موثر و همچنین و به خصوص به برکت درآمدهای سرشار طبیعی کشورمان، امکان پذیر شده است، به زنان یک «سرمایه فرهنگی» مهم می دهد که هر چند به دلیل ساختار بازار کار در ایران نمی تواند لزوما به سرعت به «سرمایه اقتصادی» یا «سرمایه اجتماعی» تبدیل شود، اما بهر رو در چرخه های پیچیده اجتماعی در میدان های مبادله ای سرمایه ها، نقشی اساسی دارد و خواهد داشت و سبب شتاب گرفتن همان فرایند ذکر شده، یعنی «زنانه شدن جامعه» می شود. اتفاقی که در جامعه ما رخ داده است نه فقط از این رو که امروز زنان تقریبا در همه حوزه ها، برغم هژمونی نظام های ضد زن، در صف اول قرار دارند و بسیاری از تغییرات به دست و اراده آنها انجام می شود، بلکه از آن رو که حضور زنان تحصیلکرده یعنی دارای سرمایه فرهنگی بالا و بالا رفتن مصرف فرهنگی زنان، که به معنی تغییر گسترده ساختارهای زندگی روزمره و دگرگون شدن رابطه با زمان و مکان در حوزه های روزمرگی است، سبب می شوند که جامعه اصولا قادر نباشد از حد خاصی بیشتر از ابزارهای خشونت و سلطه استفاده کند. جامعه ای که در آن زنان حضوری فعال و همه جانبه داشته باشند، هرگز نمی تواند همچون جامعه ای که زنان در آن وجود اجتماعی ندارد، ساختارهای خشونت، بی عدالتی و بی رحمی را تقویت و تشویق کند.
اما در مورد اینکه رابطه این امر با سنت و مدرنیته چیست، باید وارد مباحث متفاوتی بشویم. در جامعه ما همچون همه جوامع دیگر دوران باستانی و به اصطلاح رایح اما نادرست «سنتی» دورانی بسیار مردسالارانه بوده است و دوران مدرن هر چند در روند مرد سالاری و خشونت تا اوج خود می رسد اما با ورود گسترده زنان با انقلاب صنعتی، به تدریج ابزارهای فرو پاشی این این فرایند را نیز ، که خود هم به بن بست رسیده، ایجاد می کند. مشکل ما به نظر من، نه دیروز و نه امروز «سنت» نبوده است، بلکه گونه ای از «مدرنیته» استعماری و هژمونیک بوده است که در بدترین عناصر خود (یعنی عناصر غیر دموکراتیک و فاسد و بی رحم خود) با بدترین عناصر سنتی ما (آنها هم در همین حوزه) ترکیب شده و موقعیت های هیولایی به وجود آورده است که ما امروز ناچاریم برای کنار گذاشتن آنها در یک بحرانی دست و پنجه نرم کنیم. میراث استعمار و زورگویی برای جا انداختن ساختارهای سود جویانه خود محور اروپاییی در کشورهای حاشیه ای بسیار سنگین بوده است. در کشورهایی چون آمریکا و استرالیا این میراث مرگ میلیون ها انسان در بدترین شرایط و تقریبا به زیر شکنجه بود، و در کشورهایی خوش شانس تر، بهای این خود محور بینی عموما سیستم های بی رحم سیاسی، قوم گرا، تنش های قبیله ای و جنگ های منطقه ای و موقعیت های به شدت ضد زنان که هنوز اهد آنها هستیم. تحصیل زنان از این رو سبب نوعی خود آگاهی و جریان یافتن موقعیت زنانه در جامعه می شود که بی شک آلترناتیو های تغییر و بهبود را در خود خواهد داشت.
3- آیا کانون های قدرت چه در جامعه کوچکی مانند خانوداه و چه در سطح کلان همواره خواستار محدود شدن زنان هستند؟
بنا بر آنچه در ابتدای بحث خود گفتم به نظر من «قدرت» مقهومی «ذاتا» مذکر است که ریشه های تاریخی آن به گذار انسان از موقعیت «ظبیعی» ( موجودی گردآورنده و گیاه خوارو غیر خشن) به موقعیتی «اجتماعی» (موجودی شکارچی، فناور، جنگجو و بدیهتا خشن و تجاوز گر) نهفته است. زنانگی در طبیعت ما به مثابه موجواتی گیاه خوار و ابزارهایی بسیار ضعیف برای اعمال خشونت درون و برون گونه ای خود را نشان می دهد، و فرهنگ یا جامعه پذیر شدن ما در نظمی «آهنین» که خود را در ابزار مند شدن هر چه بیشتر انسان با نتیجه افزایش دائم خشونت درون و برون گونه ای. از این لحاظ آنچه به زیر سئوال است، نه نهادها به خودی خود، مثلا خانواده یا هر گروه دیگر اجتماعی، بلکه شکلی است که این نهادها به خود گرفته اند. مثالی بزنم، انسان تنها موجودی نیست که در او شاهد اجتماعی شدن هستیم، اما تنها موجودی است که اجتماعی شدن در او تا بدین حد پیش رفته و در نتیجه و در فرایندی که هنوز برای ما نا شناخته است با به دست آوردن قابلیت های زبان شناختی و شناختی می تواند این قابلیت ها را در قالب ساختارهای ایدئولوژیک به خدمت ابزاهای فناورانه در آورده و در نتیجه خشونت درون و برون گونه ای تا حد به خطر انداختن موجودیت خود و کل موجودات درون آن به پیش ببرد.
با توجه به آنکه گفته شد اگر به قانون میدان و مبادله سرمایه های درون آن، برای کسب بیشترین امیتازات که میان کنشگران اجتماعی به وجود می آید ( در بعد درون گونه ای) و به مبارزه گسترده تری که در سطح اکو سیستم ها به وجود می آید (در بعد برون گونه ای) توجه داشته باشیم می بینیم که دو نیروی مرکز گرا و گریز از مرکز در ساختاری دو تایی در این دو میدان همواره با یکدیگر در گیر بوده اند، که در روانکاوی فرویدی به آن دو غریزه زندگی و مرگ می گویند، اما انسان شناسان از آنها به صورت دو شکل ار مبادله محدود شونده و الزام آور و مبادله باز و قابل گسترش نام برده اند. این دو نیر را می توان تا حد زیادی با زن زاینده زندگی و مرد جنگجوی مرگ آور انطباق داد. که البته این نه بدان معنا است که همه زنان در این مقوله قرارمی گیرند و نه آنکه همه مردان در آن مقوله دیگر. مسئله در حقیقت فراتر از زنان و مردان به خودی خود است بلکه به آن مربوط می شود که زن بودگی و مرد بودگی به مثابه دو موقعیت طبیعی و کاملا متمایز و قابل تعریف به دلایل گوناگون اجتماعی و فرهنگ که سپس خود به دلایلی طبیعی نیز دامن می زنند در یک جنس قابلیت های دامن زدن به زندگی و گسترش آزادی و ساختارهای دوری از خشونت را به وجود می آورد و در جنس دیگر به صورت معکوس قابلیت های دامن زدن به مرگ و تجاوز و پرخاش گری و بی رحمی را : بدین ترتیب فرهنگ در روند تحول خود، «خود دوستی» را در قالب هایی بیشتر مردانه تعریف می کند و «دگر دوستی» را در قالب هایی بیشتر زنانه. اما به دلیل آنکه اجتماعی شدن، فرایندی است که نیازی اساسی به قدرت و نظمی هر چه بیشتر را طلب می کرده و می کند، در نتیجه قالب ها و محتواهای مردانه هر چه بیشتر ساختارهای «کنش» را تشکیل می دهند که واقعیت «بودن» است و قالب ها و محتواهای زنانه هر چه بیشتر ساختارهای «اندیشه» را ، از یک سو مصلحت گرایی و از سوی دیگر اتوپیا.
البته باز هم تاکید می کنم که نادرست ترین و ساده اندیشانه ترین تفسیر از آنچه در اینجا می گویم، آن است که این گفتمان را در قالب یک گفتمان فمینیستی ببینیم و تفسیر یا باز تفسیر کنیم. زیرا به نظر من گفتمان فمینیسم(البته نه همیشه و نه همیشه آگاهانه) خود بخشی از استراتژی و ساختارهای دستکاری کننده، خود دستکاری کننده و دستکاری شونده مذکر است و از این رو این بحث، بحثی در دفاع از زنان در مقابل مردان نیست، بلکه دفاع از مفهوم جهانشمول و فرهنگی(نه طبیعی) زنانگی به صورتی که درفرایندهای تاریخی شکل گرفته و از طبیعت به فرهنگ رسیده، در برابر مفهوم جهان شمول ( و باز هم نه طبیعی) مردانگی به صورتی است که در فرایندهای تاریخی شکل گرفته. اگر بر طبیعی نبودن این موقعیت ها تاکید می کنم نه فقط با تاکیه بر مطالعات رفتارشناسی جانوری است بلکه با توجه به واقعیت های زندگی خود انسان ها در طول تاریخ و امروز نیز هست. نکته مثبتی که من در اینجا می بینم این است که معتقدم می توان نوع دیگری از اجتماعی شدن نیز داشت که بر اساس ساختارهای گروه نخست تعریف شده و شکل بگیرد تا ما را از بن بست ساختارهای نوع دوم رها کند.
4- ایجاد محدودیت تحصیلی برای زنان با این توجیه رخ می دهد که برخی رشته ها مردانه است؛ ایا اصولا چیزی به نام رشته مردانه و زنانه و یا کار زنانه و مردانه ؛ نوعی تفکیک جنسیتی داریم؟
باور یا عدم باور به تفکیک جنسیتی مشاغل دقیقا یکی از مباحث کلیدی است که ما را از گفتمان فمینیستی جدا می کند. بسیاری از فمینیست ها از مفهوم «برابری» نوعی اسطوره می سازند که در خود دارای تناقض است و به همین دلیل به سرعت در برابر چند پرسش در می ماند. برای مثال چرا باید برابری را صرفا در ابعاد «مثبت» آن در جوامع مفروض خواست و ابعاد منفی را به صورت مکانیکی حذف کرد. برا ی مثال تعداد زنان جراح اندک است، اما تعداد زنان جنایتار نیز اندک است. پرسش اکنون این است که آیا می توان صرفا تعداد زنان جراح را بالا برد اما تعداد زنان جنایتکار را پایین نگه داشت. پاسخ ما این است: جراحی ساختاری است ذاتا خشونت بار ولو آنکه استفاده از آن در شکل فرهنگی «تلطیف»(فرازش یافته) شده باشد. البته این بدان معنا نیست که جراحان خشونت بار هستند، بلکه بدین معنا است که اگر تعداد زنان جراح کم است تا حد زیادی( در کنار سایر دلایل) به همان دلیل است که تعداد زنان جنایت کار کم است. اگر ما در حوزه های نطامی و همه حوزه هایی که به ناچار ولو به سود جامعه ناچارند از خشونت استفاده کنند اعداد اندکی زن داریم، دلیلش دقیقا همان است که در حوزه های عدم خشونت مثلا در جامعه پرستاران، در ساختارهای آوزش و پرورش و غیره تعداد زیادی زن داریم. ما، منکر آن نیستیم که ساختارهای مردانه بوده اند که در بسیار موارد زنان را به سوی گروهی خاص از مشاغل هدایت کرده اند اما این امر نافی آن نیست که زنان خود نیز این ساختارهای را ترجیح می داده اند. تجربه روان شناسان و رفتارشناسان در سال های اخیر نشان داده است که تربیت تنها یکی از عوامل تعیین کننده در شکل گیری شخصیت های زنانه و مردانه است، طبیعت زنان و مردان و به نظر من از آن مهم تر ساختارهای ساختاردهنده به نقش های اجتماعی نیز بسیار در این میان مهم بوده اند.
سوزان پینکر روان شناس کانادایی نیز، البته با توجه به تفاوت های ژنتیک و هورمونال در کنار تفاوت های فرهنگی و در چرخه های پیچیده با آنها، معتقد است که قابلیت های زنانه و مردانه در نظام های اجتماعی با یکدیگر متفاوت هستند و به قول او : « در توزیع مهارت های ذهنی و یا عاطفی، تعداد مردان در دو سوی نهایی منحنی بیشتر است در حالی که زنان در حد میانگین تمرکز دارند. این امر بدان معنا است که ما در میان جنایتکاران و نوابغ، اعداد بیشتری پسر داریم تا دخترو کامیی پالیا نیز می نویسد : ما موتزارت زن نداشته ایم چون در میان زنان شخصیتی مانند جک آدمکش [ قاتل معروف زنجیره ای] نیز نداشته ایم».
بنابراین من معتقد نیستم که بتوان در ساختارهای کاری بر اساس ایدئولوژی برابر گرای مطلق به تقسیم کاری کاملا یکسان رسید چون این به معنای از میان رفتن جنسیت نیز هست. اما معتقدم که به هیچ رو نباید مانع از حضور زنان در هیچ رشته و موقعیت اجتماعی شد. به خصوص هر گونه تبعیض تحصیلی برای زنان ما را به سوی تخریب فرهنگی می برد. برعکس من معتقدم و بارها گفته ام باید برای زنان در کشور ما همچون کشورهای اروپایی در چند دهه پیش، سیستم های «تبعیض مثبت» برای کاریابی ایجاد شود به این معنا که همه موسسات و بنگاه ها ناچار باشند نرخ خاصی از شاغلان خود را از زنان استخدام کنند تا زنان تحصیلکرده و اجتماعی شده ما بتوانند به صورت وسیع تری وارد بازار کار شده و حضور آنها صرفا در چارچوب هایی همچئن هنر و ادبیات باقی نماند.
آنچه «زنانه شدن جهان» نامیدم نیز که فرایندی عمومی و جهان شمول است در آینده، آگر آینده ای در کار باشد سبب خواهد شد که اصولا گروه بزرگی از مشاغل که امروز «مردانه» نامیده می شوند از میان بروند. نگاه کنیم به تمام مشاغل سخت بدنی که به ماشین ها منتقل می شوند و حتی نگاه کنیم به تحول علمی چون پزشکی که جای دخالت های «خشونت آمیز» (جراحی) را هر چه بیشتر به دخالت هایی از نوع پرتو نگاری می دهد. به همان اندازه که جراح زن کم داریم می توانیم متخصص رادیو لوژی زن زیاد داشته باشیم. این صرفا یک تقسیم کار نیست بلکه نوعی تغییر ایدئولوژی ها و رویکردهای نظری – کنشی است.
5- تاثیر تحصیلات عالیه زنان در احراز موقعیت های شغلی بالاتر از مردان را چگونه ارزیابی می کنید و آیا حضور زنان در دانشگاه ها و بهره بردن آنان از فرصت های شغلی مساوی خواهد بود با محدود ساختن فرصت های تحصیلی و شغلی مردان؟
به نظر من چنین تاثیری واقعی است اما نمی تواند به خودی خود در جامعه ما به اجتماعی شدن زنان در حوزه های کاری کمکی اساسی کند. مسئله این است که بالا رفتن سرمایه فرهنگی زنان و به خصوص در قالب سرمایه تحصیلی در چند دهه اخیر بسیار با سرعت انجام گرفته است در حالی که به دلایل محتلف از جمله ساختارهای پدرسالارانه کاری ورود آنها به بازار کاری با عمان ریتم و حتی با ریتمی بسیار کند تر انجام نگرفته است. امروز در حالی که دختران همواره بیش از نیمی از جمعیت دانشجویی و حتی در برخی از رشته ها تا حد هفتاد یا هشتاد درصد از این جمعیت را تشکیل می دهند، در بازار کاری با رکود در سطح ده تا دوازده درصد روبرو هستیم و چنین وضعیتی قابل تداوم یافتن نیست و باید برای آن چاره ای اندیشید. این چاره همانگونه که گفتم استفاده از سازوکارهای «تبعیض مثبت» و تعیین سهمیه های شغلی برای زنان است. البته این عمل همانند هر نوع عمل دیگری که خواسته باشیم در سطح جامعه انجام دهیم نیاز به مطالعات اولیه و سپس پیاده شدن در پهنه های مشخص و محدود و بررسی نتایج دارد. فکر می کنم نخستین قدم حرکت به سوی جا انداختن این فکر و همچنین ترویج آن است. امروز حتی خود زنان نیز در این مورد گاه چندان مسئله را جدی نمی گیرند و خواست های «برابر خواهی» به طور عام را در اولویت بالاتری قرار می دهند در حالی که به گمان من ورود زنان به صورت گسترده در بازار کار ایران اولویت مطلق دارد و به شدت بر سایر روابط اجتماعی تاثیر مثبت خواهد گذاشت. برای این کار نیاز به آماده سازی اجتماعی ، سیاسی، اقتصادی و غیره نیز وجود دارد. افزون بر این چنین گونه ای از اصلاحات باید با رونق اقتصادی همراه باشد و تنها در این صورت است که می توان تبعات منفی آن را که تا حدی ناگزیر هستند(مثلا تاثیر منفی بر موقعیت های شغلی مردان) کنترل و به نحو مطلوب مدیریت کرد.
6- بهترین راه برای همطراز کردن تحصیلات عالی میان دو جنس را چه می دانید؟
به نظر من این همطرازی در حال حاضر وجود دارد و به دلایل مختلف موقعیت زنان در نظام دانشگاهی ما حتی از موقعیت مردان نیز بهتر است. بسیاری از دختران توانسته اند از موقعیت های ارزشی و امکانات تازه ای که در جامعه ما به وجود آمده برای راه یافتن به تمام رشته ها استفاده کنند. به نحوی که در سال های اخیر مسئولان بیشتر نگران آن بوده اند که پایین رفتن نرخ ورود پسران به دانشگاه ها مشکل ایجاد کند. نظر من این است که هر چند به طور کلی ما با مازاد دانشجو(به نسبت قابلیت هایمان برای ایجاد فرصت های شغلی) روبرو هستیم، اما مشکل زنان را در برابری تحصیلی نمی بینم بلکه در موقعیت های پسا تحصیلی است که آنها قاعدتا با موانعی اساسی روبرو خواهند شد.
7- تاثیر افزایش تحصیلات عالیه زنان را در زندگی خانوادگی آنان چگونه می بینید؟
این دقیقا یکی از همین مواردی است که می توان به آن به مثابه مشکلات پسا تحصیلی استناد کرد. مشکلی که نطفه های آن حتی در سال های تحصیلی بسته شده و به صورت دائم برای دختران تا سنین پیشرفته ادامه می یابد. در خانواده های ایرانی به طور عام و بدون آنکه در اینجا بخواهم وارد ریز تقسیم بندی های اجتماعی بشوم که خود نیاز به مطالعات میدانی گسترده دارد (و برخی از آنها نیز انجام شده) هر چند امروز تحصیل دختران به مثابه یک ارزش اجتماعی تثبیت شده است اما این ارزش لزوما با ارزش کار زنان انطباق نیافته و بسیاری از خانواده های ایرانی هنوز بر آن هستند که هر چند تحصیل شخصیت اجتماعی زن را بالا می برد اما این را درباره کار باور ندارند و در آنها درونی نشده است. مشکل هم دقیقا در همین امر است. زیرا در کشورهای توسعه یافته ای که الگوی مورد استفاده برای باز سازی دولت های ملی کنونی از جمله در کشور ما بوده اند، اجتماعی شدن زنان ابتدا از طریق ورود گسترده آنها در بازار کار صنعتی اتفاق افتاد و سپس آنها با ورود به دانشگاه ها توانستند سرمایه فرهنگی لازم برای دست یابی به مشاغل بالاتر اجتماعی را به دست بیاورند. در حالی که در ایران ما با موقعیتی تقریبا معکوس روبرو هستیم. یعنی سرمایه فرهنگی افزایش یافته است ولی ورود به بازار کار عقیم مانده است. من پیش از این نیز در مصاحبه ای به این امر اشاره کرده بودم که نظام های فرهنگی و خویشاوندی در ایران یکی از دلایل اصلی این عدم ورود است( که البته باز هم با کژ فهمی و سوء تعبیر های سطحی نگرانه ای روبرو شدم که گمان می برند که در این سخن لزوما ما با نفی مشکلات دیگر از جمله در حوزه های حقوقی، سیاسی، اقتصادی، و غیره روبروئیم) . بهر تقدیر همانگونه که گفتم این مشکلات از دوران تحصیل شروع می شود . برای بسیاری از خانواده ها ، حال چه به اصطلاح «سنتی» و چه به اصطلاح «مدرن» ، تحصیل دختر باید کنشی در رابطه با «ازدواج» و «تشکیل خانواده » برای او باشد و اجتماعی شدن برای زنان باید از طریق خانواده و نظام خویشاوندی اتفاق بیافتد. در حالی که این کاملا در تناقض با اصل تحصیلات عالی است. زیرا این تحصیلات باید بتواند به زنان امکان برخورداری از استقلال مالی از طریق یافتن فرصت های شغلی بالاتری را بدهد و از این رو آنها را در نهاد خانواده مستقل کند. شکی نیست که در اینجا ما با خطر سست شدن نهاد خانواده در مرحله نخست روبرو هستینم و بالا رفتن نرخ طلاق. این اتفاقی است که در همه جا با ورود گسترده زنان به بازارهای کار رخ داده است اما اولا با عدم ورود زنان به بازار کار در شرایطی همچون کشور ما این مشکل حل نخواهد شد بلکه در قالب نوعی آسیب حتی سخت تر انجام می شود کما اینکه در جامعه ما در طول چند دهه اخیر نرخ اشتغال زنان بالا نرفته اما نرخ طلاق به شدت افزایش یافته زیرا زنان از موقعیت های خانوادگی خود راضی نیستند و اتفاقا تحصیل بیشتر در اینجا به عنوان یک عامل تشدید کننده این نارضایتی وارد عمل می شود. و ثانیا، ورود زنان به بازار کار را می توان مدیریت کرد و اگر این مدیریت درست و مناسب صورت بگیرد می توان امیدوار بود که شکست ازدواج کنترل شده و خانواده های بهتر و با دوام تر و تربیت خانوادگی بهتری داشته باشیم. اما اگر به مشکلات زنان با خانواده برگردم، تقریبا همه زنان تحصیلکرده می دانند که به محض آنکه سنشان به حدی می رسد که خانواده «احساس خطر» می کنند (خطر مجرد ماندن) فشار بر آنها برای ترک تحصیل یا ازدواج را که عموما به همین معنا است افزایش می دهند. در خانواده های ایرانی گاه حتی شاهد نوعی مبادله هستیم: خانواده رضایت می دهد که دختر تحصیلاتش را تا حد بالایی مثلا دکترا ادامه دهد اما به شرط آنکه ابتدا همسر کند. این گونه مبادله البته بسیار آسیب زا است و در اغلب موارد نیز در نهایت با طلاق و شکست خانواده روبرو می شود اما به نوعی نشان می دهد چه روحیه ای در خانواده های ایرانی حاکم است. از طرف دیگر زنان حتی پس از ازدواج با همین فشار این بار از طرف همسر و فرزندان خود روبرو هستند تا از ادامه تحصیل یا از کار کردن کنار بکشند. البته تصور این است که کار نکردن زن سبب استحکام خانواده می شود که این البته در جوامع پیش صنعتی یه این صورت مطرخ نبود اما زنان بیشتر کارهای خانگی و یا نزدیک به خانه را انجام می دادند و حضور اجتماعی نداشتند، اما در جامعه مدرن اصولا نه از لحاظ اقتصادی و نه از لحاظ اجتماعی و فرهنگی چنین چیزی نه درست است و نه ممکن. حتی به نظر من، عدم اشتغال زنان است که در شرایط کنونی بنیان های خانواده را تهدید می کند زیرا همواره از یک سو نارضایتی زنان را بالا می برد و از سوی دیگر ساختارهای ذهنی را در آنها تقویت می کند. زن تحصیلکرده ای که کار نکند ممکن است تا پایان عمر احساس کند زندگی اش «تلف» شده و این را به زندگی خود ، به تربیت کودکان و به روابط با همسرش منتقل کرده و در نهایت حتی کار خانواده اش به در هم شکسته شدن نیز بکشد. در صورتی که عکس این مسئله در جهان امروز هر چه کمتر و کمتر دیده می شود و بسیاری از زنان شاغل زندگی خاوادگی بسیار خوبی نیز دارند.
8- شما آینده جامعه ای را که زنان نسبت به مردان دارای تحصیلات بالاتری هستد را چگونه ترسیم می کنید؟
چنین آینده ای در کوتاه مدت قابل تصور است و حتی می توان گفت همان وضعیتی است که ما امروز در آن قرار داریم. در قرارداد ازدواج بسیاری از زنان سرمایه فرهنگی یعنی تحصیلات خود را به مثابه یکی از امتیازات خود مطرح می کنند در حالی که برای مردان سرمایه اقتصادی و اجتماعی گاه اهمیت بیشتری دارد. اما این وضعیت در دراز مدت قابل دوام نیست، مطالعه کلاسیک بتی فریدن در آمریکا و مطالعات بعدی که در این زمینه ( و فیلمی که با عنوان «لبخند مونالیزا» در سال های اخیر ساخته شده) انجام شده است نشان داده اند که نمی توان نرخ بالای تحصیل زنان به ویژه در سطح عالی را با نرخ پایین اشتغال همراه هم ادامه داد زیرا این امر ما را بدون شک و تردید به سوی بحران ها و تنش های اجتماعی فرهنگی خواهد برد. یکی از دلایل اصلی بروز جنبش زنان در آمریکا در دهه 1960 همین امر بود که تعداد هر چه بیشتری از دختران وارد دانشگاه ها می شدند در حالی که جایی در بازار کار برای آنها نبود وبرغم آنکه به دلیل ثروت بالای جامعه این دختران می توانستند زندگی مادی بسیار مرفهی داشته باشند احساس افسردگی و محرومیت می کردند و زمانی که جنبش به راه افتاد ناگهان به یک موج تهدید کننده تبدیل شد که باید بر اساس آن ساختارهای کاری باز نگری می شدند. در اروپا این عمل با به کار انداختن سازوکارهای حقوقی انجام گرفت و امروز پس از تقریبا سه دهه در حال ایجاد موقعیتی تقریبا برابر در سطح بازار کار است. ما نیز باید چنین بکنیم. تصور اینکه تحصیلات در هر سطحی صرفا برای آن است که زنان خانه دار بهتری داشته باشیم بیهوده است. اولا اصولا موقعیت های جدید امکان یک شغله بودن خانواده را جز برای اقلیت بسیار کوچکی از طبقه بالا ناممکن می کند و ثانبا به این دلیل که هزینه های تامین تحصیلات دانشگاهی بدون ارتباط آن با نظام اجتماعی قابل تداوم نیست. بنابراین ما نباید موقعیت خود را نه با کشورهای دیگر خاور میانه مقایسه کنیم که زنان هنوز در آنها به شدت زنان ما از طریق تحصیل اجتماعی نشده اند و نه با کشورهایی چون چین و هند که در آنها نیز فقر و تنگدستی به حدی است که این اجتماعی شدن از خلال کار صنعتی و خانگی در مشاغل پایین در حال انجام است. ایران جاره ای جز آن ندارد که اصلاحاتی بسیار هوشمندانه در بازار کار خود انجام دهد تا هم موقعیت های شغلی را به طور کلی افزایش دهند و هم توزیع شغلی را میان زنان و مردان بالا ببرد. این نکته را هم اضافه کنم و در سئوالات بعدی باز خواهم کرد که نظام دانشگاهی در حال تحول بزرگی در جهان است که باید آن را در نظر داشت.
9- چرا شاهد تناسبی میان رشد تحصیلات زنان و قدرت یافتن آنان در موقعیت های اداری و جایگاه های سیاسی نیستیم؟
دلیل به نظر من روشن است و آن را بیان کردم، دلیل این امر به نظر من ( در کنار دلایل اقتصادی و ساختاری) دلایل فرهنگی و باورهای اجتماعی است که هنوز تغییر نکرده اند و وجود درآمدهای نفتی سرشار نیز کمک کرده اند که اکثریت خانوارهای شهری هنوز بتوانند تک شغله باقی بمانند. چنین امکانی هر روز کاهش یافته و بنابراین ما ناچار هستیم که حضور زنان را در بازارهای کاری ببینیم. اما این عمل می تواند به صورت خود به خودی و با تبعاتی که نمی دانیم چیست اما به احتمال قوی منفی خواهد بود، اتفاق بیافتد و یا می تواند به صورت حساب شده و برنامه ریزی شده انجام بگیرد و تبعات اجتماعی و فرهنگی کمتری داشته باشد. کشوری که بخواهد موقعیتی مناسب و توسعه یافته در نظام جهانی کنونی داشته باشد، هدفی که ایران برای خود تعیین کرده است، باید به ناچار خود را با نظام جهانی انطباق دهد یعنی راه را برای حضور گسترده زنان در همه مشاغل و رده های اجتماعی بگشاید. از این لحاظ به نظر من حضور زنان از ابتدای انقلاب اسلامی تا امروز در رده های بالای سیاسی ولو آنکه این حضور اندک و در برخی موارد شاید کارایی لازم را نداشته باشد، حتی از لحاط نمادین اهمیت دارد زیرا افراد جامعه را نسبت به صورت تداوم یافتن این امر به شکل هر چه گسترده تر و کاراتر آگاه می کند و نظام های ارزشی جامعه ما را در جهت مثبت که به نظر من منشاء در نظام دینی ما و نظام ملی ما نیز دارند و هیچ تضادی را در این زمینه نمی بینم، به جلو می برد.
10- آیا در آینده ای نه چندان دور پست های اداری و طراز بالای دولتی و خصوصی به زنان و پست های بازار و اقتصاد آزاد به مردان تعلق خواهد گرفت؟
گمان نمی کنم چنین باشد. چشم اندازی که مطالعات بر جهانی شدن پیش روی ما قرار می دهند و تحلیل هایی که وجود دارد اغلب دو آلترناتیو را مطرح کرده اند. نخست آلترناتیو منفی و بدبینانه: در این مورد، جهان ریتم کنونی خود یعنی تکیه زدن بر ساختارهای خشونت، بی رحمی، سلسله مراتبی کردن و نابرابری های گوناگون را ادامه داده و همچنان به ضرب خشونت تلاش خواهد کرد این ساختارها را حفظ و تقویت کند. در این حالت اغلب متفکران معتقدند که چشم انداز بسیار تیره خواهد بود، جنگ های جهانی و منطقه ای ، استفاده از سلاح های کشتار هر چه هولناک تر، نابرابری های هر جه بیشتر اجتماعی و فرهنگی میان جوامع مختلف و درون هر جامعه که به تنش های درون جوامع انسانی نیز دامن زده و راه را برای ایدئولوژی های ضد دموکراتیک نظیر نژاد پرستی و نظامی گری و خشونت گرایی می گشاید . انتهای این امر می توان بسیار نگران کننده باشد و دستاوردهای فرهنگی مثبت انسان را به طور کامل یا در حد زیادی از میان بردارد. اما آلترناتیو مثبت و خوش بینانه به نظر من همان روند زنانه شدن جهان است. در این صورت ما باید شاهد تغییرات گسترده ای در رابطه میان کشورهای توسعه یافته و در حال توسعه و درون هر یک از این کشور ها میان گروه های اجتماعی مختلف باشیم. تغییراتی که اساس آنها نباید اتوپیا یا اسطوره «برابری» میان انسان ها و گروه های اجتماعی بزرگ و کوچک باشد که در همه اشکال خود از توتالیتاریسم فاشیستی تا توتالیتاریسم کمونیستی بی اعتباری و عدم ثبات و پر هزینه بودن خود را در قرن بیستم نشان دادند. بلکه باید از اصل و درک مفهوم تفاوت و حرکت به سوی مدیریت تفاوت حرکت کرد. باید پذیرفت که انسان ها، جوامع، فرهنگ ها با یکدیگر متفاوتند و بنابراین لزوما نمی توانند با یکدیگر برابر باشند اما این نابرابری را باید کنترل کرد و نگذاشت که از حد خاصی بیشتر شوند تا زندگی کنونی و آینده این انسان ها و جوامع را به خطر بیاندازد. از طرف دیگر رابطه خشن با محیط و طبیعت نیز باید تعدیل شود و انسان دست از بازی به عنوان گونه ای مخرب و ضد طبیعی دست بردارد زیرا در این بازی، در برابر طبیعت، بی شک بازنده خواهد بود. اگر چنین چشم اندازهایی را نسبت به آینده داشته باشیم می توانیم درک بهتری از فرایندهای پیچیده ای نیز داشته باشیم که امروز با آنها سروکار داریم. در غیر این صورت خود را اسیر انواع و اقسام افکار بی حاصل و خیال پردازانه ای می کنیم که دقیقا ساختارهای دستکاری کننده جهان بی رحم کنونی هستند.
11- به نظر شما در آینده نزدیک شاهد رویگردانی زنان نیز به مانند مردان کنونی از تحصیلات عالی خواهیم بود؟
به این پرسش هم در همان چارچوب پاسخ می دهم و البته در این مورد (آینده نظام های آکادمیک) مقاله مفصلی برای مجله ای در دانشگاه تهران با عنوان «برگ فرهنگ» نوشته ام که علاقمندان می توانند به آن مراجعه کنند. اما به طور خلاصه نظری که امروز در جهان بیشترین اجتماع در باره آن وجود دارد این است که تحصیلات دانشگاهی با انقلاب اطلاعاتی تا چند سال آینده به کلی دگرگون خواهد شد. آکادمی کلاسیک به پایان خود می رسد و اشکال جدید آکادمیکی ظهور خواهد کرد که احتمالا دو سطح را پوشش می دهند یک سطح فرهنگ عمومی که هدف از آن بالا بردن سرمایه فرهنگی افراد به طرق مختلف از جمله دانشگاه های مجازی و نظام های به اشتراک گذاشتن دانش و فرهنگ است. منظور از این سطح آکادمیک که شاید چیزی در حد سال های نخست دانشگاهی کنونی باشد، آن است که فرد را برای زندگی و کار کردن در سطوح عادی و متعارف جامعه و برای حرفه های مشخص اما غیر پژوهشی آماده کنند. و در کنار این احتمالا نظام های بسیار نخبه گرای تحصیلات عالی خواهیم داشت که در آنها نخبه ترین اساتید و دانشجویان به تحصیل خواهند پرداخت و مسئله جنسیت چندان در انتخاب آنان موثر نیست. این دانشگاه های نوع جدید که باز هم به شدت به انقلاب اطلاعاتی، به گرایش های بین رشته ای شدن، دائره المعارفی شدن، بین المللی شدن و چند زبانه شدن وابسته خواهند بود و از آنها تاثیر می پذیرند، نخبگان علمی آینده را تربیت می کنند که قاعدتا زندگی جدیدی را در جامعه اطلاعاتی قرن بیست و یکم تجربه خواهند کرد . البته باز هم تکرار می کنم شرط این سناریوی دوم خوش بینانه ( بدون آنکه تعداد بی شماری سناریوهای دیگر را نفی کنم) آن است که ما بتوانیم با سرعت و تا هنوز دیر نشده از ساختارهای خشونت و نابرابری که ساختارهای برون آمده از ایدئولوژی مذکر هستند، فاصله بگیریم و جهان انسانی را به سوی اخلاقی تر شدن و مسئول تر شدن پیش ببریم که در این معنا ، من روابط مناسب تر و عادلانه تر و عقلانی تر درون گونه ای (روابط میان انسان ها با یکدیگر) و برون گونه ای (روابط میان انسان به مثابه یک گونه با محیط طبیعی، جانوری، گیاهی و حتی غیر زنده اطرافش) را می بینم و نه تاکید های بی مورد و بی معنا بر اخلاق به مثابه امری مناسکی و صوری را. به گمان من اگر ما به منابع اخلاقی خود به مثابه یک تمدن باستانی و برخوردار از ادیان باستانی مراجعه کنیم بی شک این منابع را خواهیم یافت فقط باید یاد بگیریم و البته، بخواهیم که از آنها درست استفاده کنیم.
معرفی دو فیلم مستند درباره مراسم عاشورایی
Morteza.ershad@...
Standard-bearers of Hussein: "Women Commemorating Karbala" (پرچم داران امام حسین (ع) : زنان زنده دار کربلا)
کارگردان : اینیویلد فلاسکرود (Ingvild Flaskerud )
تولید 2003 ، رنگی 35 دقیقه
فیلم Standard-bearers of Hussein: "Women Commemorating Karbala" یکی ازاولین فیلم های مردم شناسانه درایران بعد ازانقلاب اسلامی است
که درآن مراسم زنان درماه محرم به نمایش گذارده می شود.فیلم ثمره تحقیق میدانی مردم شناس نروژی ، انیویلد فلاسکرود، Ingvild Flaskerud )) درشیراز،سومین شهرمذهبی ایران و محل به خاک سپاری شاه چراغ، برادرامام رضا (ع)است.
کارگردان در فیلمش واقعه کربلا را به شیوه ای منطقی به مولفه های گوناگون مراسم ماه محرم در ایران معاصر متصل می سازد. برای اولین بار،دراین فیلم وارد فضای طبقه متوسط شیرازمی شویم تا ببینیم ه چگونه آنان خواستاراین مراسم هستند.
همیشه فضا ومکان مراسم زنان شیعه ازدیدغریبه ها،خواه ایرانی خواه غیرایرانی ، پنهان مانده است. با اینحال فیلمسازمکان های متفاوتی را که درآن جا مراسم برگزارمی شود به ما نشان می دهد و ما پی می بریم که چگونه اجتماعات شیعی ایران رسومی جدید می آفرینند و اینها را به مراسم سنتی ماه محرم پیوند می دهند.همچنین خواهیم فهمید که چگونه اعتقاداتی نو و باورهای جدید مقدس ومذهبی به وجود می آید.فیلم به ما نشان می دهد که چگونه این زنان وظایف مذهبی و احساسات وغم هایشان را با هم یکی می سازند. در مواجهه با موج جدیدی از زنان شفا دهنده درایران بعد ازانقلاب زنی را درحال انجام زیست پزشکی می بینیم.او دانش خود را با تعالیم مذهبی درمی آمیزد وحرکاتش را همراه با نیایش ،موسیقی و دعا اجرا می کند تا امراض روحی وجسمی زنان مراجعه کننده اش را درمان کند. علاوه بر این خواهیم دید که او دریک روضه خوانی صرف به چه نحوی از اجزاء صورت و همین طور از حرکات بدنش استفاده می کند تا غم و اندوه عزاداران امام حسین (ع) را بیافزاید.
فیلم Standard-bearers of Hussein: "Women Commemorating Karbala" فقط یک مستند مردم شناسانه موفق درمورد مراسم زنان شیعه نیست بلکه یکی از بهترین سند های معتبرآموزشی و قابل دسترس برای دانشجویان و محققانی است که می خواهند ازآیین ها وزندگی مذهبی زنان ایران امروزبیشتر بدانند.
ترجمه: احمد تجویدی
+++++++++++++++++++++++++
The Procession of the Captives: a Shiite Tragedy
(قافله ی اسرا : مصیبتی برای شیعیان)
کارگردان : سابرینا مروین ((Sabrina Mervin
محصول انگلستان و فرانسه( 2006 )رنگی ، 54 دقیقه
پیدا ست که مذهب شیعه وآیین ها ومراسمش تنها به ایران محدود نیست و درفرهنگ ها و کشورهای دیگرهم وجود دارد. با اینحال کارهای عملی مردم شناسانه ای که براساس تحلیل تصویری این آیین ها و مراسم فرهنگی موجود دراین جوامع شیعی صورت گرفته باشد ، بسیارمعدود اند.
کفر کیلا (Kfar Kila) دهکده ای شیعه نشین است در جنوب لبنان درامتداد مرزاسراییل . این دهکده در جنگ داخلی اخیر لبنان وطی بیست سال اشغال اسراییل که در سال 2000 خاتمه یافت خسارات زیادی دیده است. زیرنظردو روحانی گروهی ازاهالی نمایشی بر پا می کنند. این نمایش آیینی برمبنای مضمونی بنیادین دراسطوره شناسی مذهب شیعه حاکی ازحماسه ای در خاندان حضرت محمد (ص) است. این دو روحانی راویان فیلم هستند و ما را به جهان درون فیلم می برند.
The Procession of the Captives اولین فیلم مستند
سابرینا مروین((Sabrina Mervin است که بر اساس تحقیقاتی میدانی این مراسم را درلبنان به نمایش می گذارد. برای اولین بار است که ما درنمایش تعزیه بحثی سیاسی ما بین ساکنان محلی شهری کوچک مشاهده می کنیم. دراین فیلم بازیگران غیرحرفه ای اند وشیعه هم نیستند. کارگردان و محقق ، خانم مروین ، شخصا با هر یک ازبازیگران مصاحبه کرده است تابه دلایل مذهبی و سیاسی آنها برای شرکت در این مراسم سالانه پی ببرد.
The Procession of the Captives نه تنها یکی ازبهترین فیلم های مستند درباره مراسم وآیین شیعه درجهان معاصراسلام است بلکه می توان ازآن به عنوان منبعی آکادمیک و تصویری دردانشگاه ها و موسسات تحقیقاتی استفاده کرد.
اززمان به وجود آمدن رشته مطالعات ایران تحقیقات بسیار زیاد وخوبی را مربوط به آیین های مردمی شیعه می توان یافت. محققان برجسته ای مانند چلکوسکی( Chelkowski) بیمن (Beeman) و آقایی (Aghayi)با جدیت کارهایی را در مورد وجوه گوناگون مراسم ماه محرم و به خصوص تعزیه انجام داده اند.
] به طور مثال نگاه کنید به :
Ta'ziyeh, Ritual and Drama in Iran, edited by Peter J. Chelkowski, New York, 1979
Language, Status, and Power in Iran, William O.Beeman, Bloomington, 1986
The Martyrs of Karbala: Shi'I Symbols and Rituals in Modern Iran,
Kamran Scot Aghayi, Seattle, 2004]
از 1979 و انقلاب اسلامی ایران تحقیقات مردم شناسانه ی بیشتری درباره این موضوع انجام گردیده است ولی تعداد کمی ازآنها به صورت فیلم ازاین نمایش ها وآیین ها ست . اخیرا بعضی ازفیلم سازان علاقه خود را به تعزیه های ماه محرم واین مراسم درایران ابرازکرده اند. برای مثال فیلمهای مستند ساخته شده توسط
اینیویلد فلاسکرود (Ingvild Flaskerud)،مهدی امیدواری، سودابه مرتضایی و بیژن آنکتیل( Bijan Anquetil) و پل کاست (Paul Costes) جنبه های مختلف مذهبی، اجتماعی ، سیاسی ،اقتصادی این رسوم را در ایران نشان داده اند.
] نگاه کنید به :
فیلم سفیر لنج های دربند ساخته مهدی امیدواری تولید 2005 ایران 38دقیقه و
ایران: خاندان پیامبر اسلام( Iran: Chidren of the Prophet) ساخته سودابه مرتضایی تولید 2006 اتریش 90 دقیقه و
چهره ها بر دیوار ساخته بیژن آنکتیل( Bijan Anquetil) و پل کاست(Paul Costes) تولید 2007 فرانسه 64 دقیقه [
Pedram.khosronejad@st-andrews.ac.uk
ترجمه: احمد تجویدی
کهن الگوها و نمادها
یونگ در هر حال، در کار نظام مند کردن نظریه ی جدی و سزاوار توجه ی خود از "ناخودآگاه جمعی" با اصطلاح "کهن الگو" خود و هرکس دیگر را سردرگم کرد. این نظریه که به روشنی تمام در آخرین کارش خلاصه شده است، چنین می گوید که تمام موجودات انسانی دارای تمایلات ذاتی مشابهی برای شکل دادن به
یونگ در هر حال، در کار نظام مند کردن نظریه ی جدی و سزاوار توجه ی خود از "ناخودآگاه جمعی" با اصطلاح "کهن الگو" خود و هرکس دیگر را سردرگم کرد. این نظریه که به روشنی تمام در آخرین کارش خلاصه شده است، چنین می گوید که تمام موجودات انسانی دارای تمایلات ذاتی مشابهی برای شکل دادن بهنمادهای عمومی خاصی هستند، و این نمادها خود را، از طریق ذهن ناخودآگاه، در اسطوره ها، رؤیاها، توهم ها و فولکلور بروز می دهند. گواه راهگشائی که یونگ به دست داد، این است که این نمادهای عمومی (مرد پیر دانا، زمین- مادر، کودک قدسی، خود، خدا، خورشید، انیموس و انیما ، عدد چهار، صلیب، ماندالا، و ...)، بنا بر تجربه، پیوسته در اسطوره ها و رؤیاها تکرار می شوند و به همین دلیل می بایستی خاستگاهی جمعی و عمومی داشته باشند.
بر سر این نقطه ی رخداد واقعی است که می توان یونگ را به ساده ترین شکل رد کرد. با آن که کتاب های بی شمار او و پیروانش مانند ک. کرینی (K. Kerényi) آکنده از اظهاراتی است مبنی بر این که این نمادها جهانی و پربسامدند، هیچ گونه شاهد آماری قانع کننده ای تا کنون در این مورد عرضه نشده یا حتی کوششی برایش نشده است. به گفته ی ژان پیاژه ( J. Piaget) "یونگ قابلیت جذابی برای ساختن دارد، اما به علت تماس روزانه با اندیشه ی اسطوره ای و نمادین، منطق و منطقی بودن را تا حدی خوار می شمارد، و همین باعث شده تا به دلائل کم قانع باشد. برای بهتر فهمیدن واقعیت آنچه از آن صحبت می کند، گرایشی غیرعقلانی را برمی گزیند، و با مقایسه های شگفت انگیزی که رمزشان را خودش می داند گاهی باعث تشویش خواننده ی نکته سنج می گردد." یونگ موفق شده است تا به طریقی بسیاری را قانع کند که نمادهای همگانی اش دارای هستی جهانی اند، اما این احتمال وجود دارد که چنین نباشد. تحلیل هر دسته از اسطوره های فرهنگی که من در این کتاب مطرح کرده ام، کافی است تا ادعای او را باطل کند. زمین- مادر، کودک قدسی، انیما و نظائر آن به تعداد دفعات کافی حادث نمی شوند تا نظریه ای عمومی را ضروری یا پذیرفتنی نمایند؛ همین امر در مورد پیامدهای اسطوره ای (بلعیده شدن بوسیله ی هیولای دریائی، خیانت قهرمان) نیز صادق است که به گونه ای حیرت انگیز تقدیس این نمادها است.
تا آنجا که چنین ایده ها و تصویرهائی رخ می نمایند، ممکن است به احتمال بیشتر، محصول تجربه ی مشترک تمام انسان ها در سال های آغاز زندگی باشند؛ پیر دانا (آیا واقعاً عنصری همیشگی در اسطوره ها و رؤیا ها است؟) روشن است که خاطره ای است از پدر شخص در مرحله ای معین، خورشید، نیروئی که، بدون توسل به خاطره ی نژادی، بر هر انسانی تأثیر می گذارد، و غیره. کار عمده ی پیاژه این بوده است که نشان دهد چگونه کودکان به صورتی تدریجی مفاهیم فضا، زمان، هستی عینی، علیت، و کارکرد جهان بیرون را به طور کلی، از کودکی به بعد و در عمل به نظم درمی آورند. مشاهدات او از کودکان و نوجوانان، تمایز رو به افزایش "خود" از جهان بیرون را نشان داده است، و نشان داده است که تقلید کودکانه چقدر ساده به تدریج رشد می یابد، نخست به شکل استفاده از نمادها، سپس به صورت ظرفیت برای کلیت بخشیدن و تجرید. رد کردن نظر او مبنی بر این که نمادهای همگانی یونگ، می توانست در تئوری نتیجه ی روندهای مشترک جذب نماد در کودکی باشد و در عمل چنین است، نیاز به زمان زیادی خواهد داشت.
اما در مورد این که یونگ "منطق و منطقی بودن را دست کم می گیرد"، نوعی استفاده ی یونگ وار از بحث، در کتابی که زیر عنوان "مقدمه ای بر دانش اسطوره شناسی" با همکاری کرینی نوشته، رسوخ کرده است. خود ِ عنوان با معنای ضمنی حیرت انگیزش مبنی بر این که آیا مطالعه ی اسطوره ها را می توان دانش خواند، انسان را به یاد کتاب "کارهائی در دانش اسطوره شناسی" 1898 ماکس مولر می اندازد. این کار ظاهراً به اسطوره ی الویسینی (Eleusinian) و طبیعت کور/پرسه فونه (Kore/Persephone) می پردازد و در بخش دوم، روی کهن الگوی کودک (که اینجا منظور خود نماد است)، یونگ جمله ی زیر را اضافه می کند: "امروز می توانیم این فرمول را که کهن الگوها به همان گونه در اسطوره ها و داستان های پریان ظاهر می شوند، که در رؤیاها و محصولات خیال پردازی روان پریشانه، به مخاطره بیاندازیم"؛ "بن مایه ی کودک، پیش خودآگاهی را باز می نماید که جنبه ی کودکی ذهن جمعی است"؛ "تصور اسطوره شناختی یک کودک، مؤکداً کپی کودک تجربی نیست، بلکه نمادی است که از این نظر به روشنی قابل شناخت است: کودک شگفت انگیز، کودک مقدس و نه کودک انسان- نکته همین جا است."؛ "<کودک> از رحم ناخودآگاه متولد می شود، از عمق طبیعت انسانی نطفه می بندد یا بهتر، از خود طبیعت زنده." این نقل قول ها نشان می دهند که این کار به عنوان نمایش عملی قابلیت کاربردی یک نظریه ی عمومی، محدودیت هائی دارد.
و با این همه یونگ استاد شهود بود. هیچ چیز در بحث او احتمال واقعی موروثی بودن تصورات یا نمادها را ممکن نمی کند؛ اما مهم این است که تصدیق کنیم تا اینجا دلیل خاصی نیست که چنین نباشد. در واقع یکی از موفقیت های یونگ تکرار همانندی های غریزه است. "کهن الگو تمایل به فرم است ... بازنمائی های بن مایه- بازنمائی هائی که می توانند در جزئیات بسیار متفاوت باشند، بی آن که الگوی بنیادینشان را از دست بدهند ... آن ها درواقع گرایشی غریزی هستند، شبیه انگیزه ی پرنده در لانه ساختن یا مورچه در شکل دادن به محله های منظم." در وحله ی نخست رد کردن چنین توازی بین ذهن و جسم آسان می نماید، مفاهیمی که به نظر می رسد در ذهن ما هستند و غریزه هائی که انگار در استخوان های ما جای دارند. با این همه ذهن دارای بنیادی فیزیولوژیک است و ممکن است دلیل آشکاری وجود نداشته باشد که چرا روش های اندیشیدن نباید موروثی باشند، به همان گونه که روش های رفتار (حتی جدا از آن ها که از ریخت شناسی خود بدن برمی خیزند)- مانند آن ها که ماهی را مجبور می کنند تا برای تخم ریزی سربالائی دشوار رودخانه را بپیماید. متخصصان اعصاب (نورولوژیست ها) بر سر این که آیا کروموزوم ها، برای مشخص کردن پیوند میلیون ها سلول عصبی در مغز، می توانند در بر دارنده ی اطلاعات کافی ژنتیک باشند، توافق ندارند. پروفسور م. یاکوبسن، دست کم، فکر می کند بعضی از سلول ها این چنین مشخص می شوند، در حالی که سلول های دیگر می توانند پیوند های تازه ای برقرار کنند و به این ترتیب خاطرات تازه به دست آمده را توضیح دهند. اما اگر بعضی از سلول ها از نظر ژنتیک مشخص باشند، آیا ممکن نیست دستورهائی با خود حمل کنند که به اندازه ی ساختار فیزیکی و رفتار غریزی، به شکل گیری مفاهیم ذهنی منتهی شود؟ اگر چنین باشد، تعداد معینی از این مفاهیم می توانند در تمام یا بیشتر انسان ها مشترک باشند. این به احتمال زیاد ممکن است توضیح دهد که چگونه بعضی از بن مایه ها (مانند جدائی آسمان و زمین) که ظاهراً به وسیله ی همان عوامل زیست محیطی یا تجربه های مشترک در رشد انسان، قابل توضیح نیستند، گرایش به تکرار شدن در اسطوره ها و فولکلور جوامع کاملاً مجزا دارند- چرا که این، برخلاف نمادهای جمعی یونگ، پدیده ای ثابت شده است، و به جر و بحث بی پایانی بر سر احتمالات متوقف شدن اسطوره ها، از یک سو و تکامل مجزا شان، از سوئی دیگر دامن زده است.
شاید احساس شود که تصور یونگ از نمادهای پایه ای اسطوره ای مفید است، حتا اگر بقیه ی نطریه کهن الگوهای موروثی و جمعی نیاز به دگرگونی چشمگیر داشته باشد تا زنده بماند یا به دلیل نداشتن شاهد قابل استناد به عنوان پشتیبان، کنار گذارده شود. من، پیشتر، خطوط کلی تمایزی نه چندان دقیق را، میان فانتزی ایستا و پویا، - میان موضوعات خیالی مانند غول های متخاصم یا منظره های جواهرنشان و اعمال تخیلی درگیر روابط غریب و آشفتگی تجربه ی روزانه- ترسیم کرده بودم. جایگزینی "موضوعات" با "نمادها" در این زمینه، وسوسه انگیز است؛ زبان شناسان از واژه ها به عنوان نمادها نام می برند و لوی- استراوس با استفاده از مثال آنان، عوامل و اعیان اسطوره ها، موضوعات روابط به عنوان نمادها را مورد ارجاع قرار می دهد. اما یونگ منظوری دیگر دارد و به کاربرد قدیم تری که نمادها را موضوعاتی ایستا و برخوردار از منبع غیر مستقیمی بیرون از خود می داند، وفادار است (این را در نظریه ی فروید در مورد رؤیا- نماد نیز ببینید). پس با استفاده از "نماد" در این حالت (به طوری که یک عصا در خواب، از نظر فروید، نماینده و نماد فالوس است)، می توان گفت که تمام یا بیشتر موضوعات ِ مهم، در رؤیاها یا اسطوره ها، نماد هستند. فروید چنین می اندیشید؛ روان شناسان مدرن به دیگر عناصر احتمالاً تصادفی در رؤیاها اهمیت بیشتری می دهند؛ با این همه توافقی عمومی وجود دارد که رؤیاها بیشتر اوقات گرایشی به نمادین بودن دارند. اما رؤیاها به چه صورتی نمادین هستند؟ به صورت ایستا یا پویا؟ در حالت اخیر، رویداد یا عمل در رؤیا با شیوه هائی استعاری به عملی یا نظری (یا گروهی از آن اعمال یا نظرها)، بیرون از رؤیا، ارجاع می دهد، که شاید متعلق به تجربه های بیداری با طبیعتی شخصی و ارزشی نسبی باشد. در حالت پیشین، رؤیاها دربردارنده ی جابجائی های کم و بیش بی اهمیت میان نمادهای ایستای معنی دار هستند و معنای رؤیا به طور عمده از معناهای ضمنی قطعی و مجزای هر یک از این نمادها حاصل می شود. این بدون شک فرمول بندی اغراق آمیزی از تمایز است؛ حتی فروید معتقد بود شرائطی را که نمادهای رؤیا در آن روی می دهند، مثل پیوندهای خاص بیمار، باید به حساب آورد. با این همه، این نظر که بعضی از نمادها هرگاه در رؤیاها رخ دهند دارای معنای وسیع جهانی هستند، گرایش به تأیید نظریه ی مشابهی در مورد اسطوره ها داشته است.
تصوری همانند، که به صورتی مستقل، توسط کاسیرر پرورده شد، معتقد است که فانتزی های دینی و اسطوره ها، از طریق بیان نمادهائی که به نحوی محل تجمع معناها و عواطفند خلق شده اند. به همین ترتیب برای یونگ، تصویر ایستا یا بن مایه ی اسطوره ای که توسط یک کهن الگو تولید شده باشد، می تواند معناهای ضمنی پیچیده ای داشته باشد: به عنوان مثال، "بن مایه ی کودک، تصویری از اشیاء فراموش شده ی معینی از کودکی ما است. در حقیقت شباهت هائی میان تصور او و تصور کاسیرر مبنی بر این که اسطوره چگونه شکل می گیرد، وجود دارد: "ذهنیت ابتدائی اسطوره ها را اختراع نمی کند، آن ها را تجربه می کند. اسطوره ها کشف و شهود نخستین ِ ذهن ِ پیش- آگاه هستند، اظهاریه های غیرارادی در باره ی رویدادهای ناخودآگاه ذهنی."
از نقل این نطریه های خاص، که به سختی می توان آن ها را گزارش هائی رضایت بخش از خاستگاه یا سرشت اساطیر نامید، هدف من این است که توجه را به مفهوم نماد ایستا، یا دقیق تر بگویم، نماد ایستا با ظرفیت های پویا جلب کنم. این دریافت بیش از آن مورد پذیرش قرارگرفته است که بر تمام نظریه ی یونگ و کاسیرر صحه بگذارد. برای بسیاری از مردم اظهاریه هائی نظیر "اسطوره ها از نماد استفاده می کنند" مستلزم این است که اسطوره اگر دارای اهمیتی است به دلیل وجود یک نماد خاص یا بیشتر است، که هریک به خودی خود عاطفه ای مهم یا پیچیده یا شهود متداول اما نه چندان قابل توضیحی را در باره ی جهان بازنمائی می کنند. گمان می کنم این روش فهمیدن جنبه ی نمادین اسطوره ها بسیار نادرست است. نمی توان انکار کرد که بعضی از اسطوره ها دارای نمادهای ایستا از این نوع هستند – حتی بعضی از آن ها که فروید و یونگ به دست داده اند. مهم تر از آن، موضوعات مکرر مانند غول ها ممکن است القا کننده ی حس روانشناختی خاصی از وحشت، انزجار یا عاطفه ی نیرومند دیگری باشند و از این جهت دارای ارزش نمادینی مستقل از عملی که در آن درگیر هستند. اما بسیاری از اسطوره ها، دارای چنین نمادهائی نیستند یا دست کم بر آن ها تأکید نمی کنند. بسیاری دارای ارجاع یا ارجاع هائی نمادین هستند، اما این ارجاع، به طریقی پیچیده، پویا و تمثیل گونه است و حاکی از جابجائی تمام حوادث یا موقعیت ها به سطوح متفاوت معنائی و عاطفی است. بیشتر کارکردهای عملی و نظری اسطوره درجه ای از این نوع انتقال را درپی دارند و حتی تفسیر ساختاری از اسطوره ها معنای آن ها را در روابط می بیند، نه در موضوعات ایستا.
ورای یک بار دیگر تأکید کردن که اسطوره ها چون رؤیاها از نظر روش و چشم اندازمعناهای نمادین بسیار متفاوتند، می خواهم در این نکته همینجا بسنده کنم. با این همه اگر موجه باشد، دارای اهمیت است، چرا که از این تصور رها می شود که اسطوره ها با بیرون فرستادن نمادها پدید می آیند، کم و بیش چون بچه گذاشتن خرگوش. نظر خود من در مورد خاستگاه احتمالی اسطوره ها، تأکید بیشتری بر گسترش تدریجی ساختارهای روائی و داستان ها، با معناهای ضمنی پیچیده و نمادین می گذارد، که بیش و کم برحسب اتفاق متداول می شوند.
این ترجمه ی چند صفحه از کتاب : KirK, G.S., 1970, Myth its meaning & functions in ancient &other cultures, Cambridge, pp.275-278.
مهدی طائب:
مخالفان بیرون بیایند، مردم آنها را میکشند
مهدی طائب عضو شورای مرکزی جمعیت رهپویان انقلاب اسلامی ادعا کرد چنانچه رهبران مخالف دولت از خانه بیرون بیایند، «مردم» آنها را خواهند کشت.به گزارش امروز پنجشنبه (۳۰ دی ماه) خبرگزاری دولتی ایرنا، آقای طائب شامگاه چهارشنبه در جمع گروهی از بسیجیان قم این مطلب را بیان کرده است.
وی افزوده است از آنجا که مردم «بصیرت» دارند و آیتالله علی خامنهای نیز رهبران مخالف دولت را «فتنهگر» خوانده، در صورت بیرون آمدن این رهبران از خانه «مردم آنها را میکشند.»
طائب افزوده که «مردم با بصیرت ایران اسلامی دیگر دچار فتنه نخواهند شد و فتنهگران راه به جایی نمیبرند.»
وی همچنین خواستار صدور «بصیرت» مردم ایران به سایر کشورهای جهان شده است.
«فتنه»، «فتنهگر» و «بصیرت» عناوینی هستند که برای نخستینبار علی خامنهای در مورد معترضان به نتیجه انتخابات و وقایع پس از آن به کار برد.
آیتالله محمدتقی مصباحیزدی نیز در سلسله سخنرانیهایی با موضوع «فتنه» که اخیرا متن کامل آن منتشر شده است، عنوان جدید «فتنهجو» را به ادبیات محافظهکاران وارد کرده است.
«فتنهجو» از نظر آقای مصباحیزدی به فردی گفته میشود که مستعد همراهی با مخالفان دولت است.
محافظهکاران در ۱۸ ماه گذشته محدودیتهای فراوانی برای میرحسین موسوی و مهدی کروبی رهبران مخالف دولت اعمال کردهاند.
آنها هجوم لباس شخصیها به این رهبران در مراسمهای عمومی و تلاش برای تحدید آنها در عرصه سیاست را خواسته مردم میدانند.
گزارشی از رخنه «مازوخیسم» در عزاداریها
توزیع اکس و شیشه در هیاتهای مذهبی
وبسایت مشرقنیوز در گزارشی نوشت در برخی هیاتهای مذهبی برای تحریک افراد از «اکستازی» و سایر قرصهای روانگردان استفاده میشود.
مشرقنیوز نوشته که در چند ماه گذشته گروههای «عزادارنما و مشکوکی» سر بر آوردهاند که از قرصهای روانگردان برای «تحریک بیشتر افراد حاضر در هیات» استفاده کرده و آنها را تشویق میکنند «بر روی خار و اجسام تیز سینهزنی کنند.»
به گزارش این سایت محافظهکار در این هیاتها «زمانی که افراد در حال و هوای سینهزنی هستند شخصی در بین جمعیت حاضر میشود و همزمان با نوحه و سینهزنی به برخی از افراد شناخته شده هیات و جوانان تازه وارد قرصهایی را تعارف میکند تا با مصرف آن به خلسه و از خود بیخودشدگی فرو بروند.»
مشرقنیوز نوشته که مصرفکنندگان قرصهای «اکس» و «شیشه» در این هیاتها «همزمان با اوج گرفتن نوحهها، اقدام به کوبیدن سر و بدن خود به تیرکها و دیوارها میکنند و با این کار دیگران را هم تحریک کرده و موجی از خشونت به راه میافتد.»
فرهاد طهماسبی، فردی که مشرقنیوز وی را یکی از شرکتکنندگان در این هیاتها معرفی کرده، در گفتگو با این وبسایت گفته است: «در این هیات نماها، تیمی متشکل از مداح، افرادی که قرصهای روانگردان را توزیع میکنند و افرادی که به عنوان محرک دیگران به حساب میآیند با یکدیگر هماهنگ عمل میکنند.»
طهماسبی افزوده که «در ماههای گذشته رشد و گسترش این نوع از هیاتها در شهرهای کوچک و شهرستانها بیشتر از شهرهای بزرگ و پایتخت بوده و به صورت خزنده در حال رشد و فراگیر شدن است.»
این سایت محافظهکار از چنین رفتاری در این هیاتها که نامی از آنها نبرده است با عنوان «مازوخیسم» یا «خودآزاری» یاد کرده که «دین مبین اسلام، مازوخیسم را گناه کبیره میداند.»
این برای نخستینبار است که یک سایت محافظهکار از مصرف قرصهای روانگردان در هیاتهای مذهبی در ایران خبر میدهد.
عملکرد بسیاری از هیاتهای مذهبی در ایران سالهاست که با انتقادهایی از سوی گروهی از روحانیون و افراد مذهبی مواجه است.
در بسیاری از این هیاتها به طور رسمی خشونت و خودزنی ترویج میشود. تصاویر برخی از مراسم این هیاتهای مذهبی نیز به صورت عمومی منتشر شده است.
مشرقنیوز نوشته که در چند ماه گذشته گروههای «عزادارنما و مشکوکی» سر بر آوردهاند که از قرصهای روانگردان برای «تحریک بیشتر افراد حاضر در هیات» استفاده کرده و آنها را تشویق میکنند «بر روی خار و اجسام تیز سینهزنی کنند.»
به گزارش این سایت محافظهکار در این هیاتها «زمانی که افراد در حال و هوای سینهزنی هستند شخصی در بین جمعیت حاضر میشود و همزمان با نوحه و سینهزنی به برخی از افراد شناخته شده هیات و جوانان تازه وارد قرصهایی را تعارف میکند تا با مصرف آن به خلسه و از خود بیخودشدگی فرو بروند.»
مشرقنیوز نوشته که مصرفکنندگان قرصهای «اکس» و «شیشه» در این هیاتها «همزمان با اوج گرفتن نوحهها، اقدام به کوبیدن سر و بدن خود به تیرکها و دیوارها میکنند و با این کار دیگران را هم تحریک کرده و موجی از خشونت به راه میافتد.»
فرهاد طهماسبی، فردی که مشرقنیوز وی را یکی از شرکتکنندگان در این هیاتها معرفی کرده، در گفتگو با این وبسایت گفته است: «در این هیات نماها، تیمی متشکل از مداح، افرادی که قرصهای روانگردان را توزیع میکنند و افرادی که به عنوان محرک دیگران به حساب میآیند با یکدیگر هماهنگ عمل میکنند.»
طهماسبی افزوده که «در ماههای گذشته رشد و گسترش این نوع از هیاتها در شهرهای کوچک و شهرستانها بیشتر از شهرهای بزرگ و پایتخت بوده و به صورت خزنده در حال رشد و فراگیر شدن است.»
این سایت محافظهکار از چنین رفتاری در این هیاتها که نامی از آنها نبرده است با عنوان «مازوخیسم» یا «خودآزاری» یاد کرده که «دین مبین اسلام، مازوخیسم را گناه کبیره میداند.»
این برای نخستینبار است که یک سایت محافظهکار از مصرف قرصهای روانگردان در هیاتهای مذهبی در ایران خبر میدهد.
عملکرد بسیاری از هیاتهای مذهبی در ایران سالهاست که با انتقادهایی از سوی گروهی از روحانیون و افراد مذهبی مواجه است.
در بسیاری از این هیاتها به طور رسمی خشونت و خودزنی ترویج میشود. تصاویر برخی از مراسم این هیاتهای مذهبی نیز به صورت عمومی منتشر شده است.
اخبار روز:
یکی از معضلات پیچیده ای که در جوامع مذهبی رایج و مرسوم می باشد نوع برخورد مردم جامعه با دگرباشان می باشد. این قشر که همچون دیگران حق زندگی توام با آرامش را دارند متاسفانه مورد بی مهری های فراوانی قرار می گیرند که گه گاه باعث بروز مشکلات عدیده ای برای این عزیزان می گردد.مشکلاتی که با انباشته شدن آن روی هم بعضا" افراد را به بن بستی می کشاند که نهایتا" منجر به خروج آنان از کشور می شود ؛ خروجی که معمولا" با امید رسیدن به آرامش وزندگی بهتر و از همه مهمتر توجه جامعه به آنها می باشد.حال اگر این افراد با این دید از جامعه خود خارج شوند وبا برخوردی سرد وبی روح ؛ توام با بی توجهی رویارو شوند و این بار به بن بستی غریبانه برسند چه عاقبت شومی در انتظارشان است...؟
در ادامه توجه شما را به مصاحبه ای تامل بر انگیز با یکی از پناهجویان دگر باش جلب می نمایم که به دلیل بسته شدن پرونده اش توسط کمیساریای عالی پناهندگان ترکیه و مشکلات عدیده اجتماعی و معیشتی در ترکیه اقدام به خود کشی نموده است که خوشبختانه با اقدام سریع و به موقع دوستانش هم اکنون زنده است ودوران نقاهت را سپری میکند: (لازم به توضیح است که به دلیل مساعد نبودن وضعیت روحی؛ این هموطن، پاسخ سوالات را به اختصار داد و گزارش با حساسیت خاصی تهیه وتنظیم گردیده است).
در ابتدا از ایشان می خواهیم که خودشان را برای ما معرفی کنند . که چنین پاسخ می دهد:
سلام؛ من سامان هستم؛ ۲۷ ساله؛ متولد شهر رودبار و در خانواده ای تقریبا" متوسط و با سختی های فراوان بزرگ شده ام.
سوال دوم دلیل خروج اش از ایران بود پرسیدیم: چرا از ایران خارج شده اید؟ وچه مدتی است که در ترکیه هستید؟ به دلایل گوناگون از جمله وضعیت بد اجتماعی در مورد افرادی مثل من وعدم حمایت های دولتی چاره ای جز خروج از ایران را برای رسیدن به آرامش نداشتم... و الان ۱٣ ماهه که در ترکیه هستم.
سوال بعدی ما راجع به پرونده ایشان بود که پاسخ داد...
۵ ماه بعد از ورود من به ترکیه از طرف "یو اِن" برای من وقت مصاحبه تعیین شد... ٣ ماه بعد از مصاحبه اول به مصاحبه مجدد دعوت شدم... ۲ ماه بعد از مصاحبه مجدد استیناف خوردم که در حال حاضر هم حدود ٣ ماه است که از این موضوع گذشته و پرونده من بسته شده است
در ادامه از ایشان از اقدامی که راجع به پرونده خویش انجام داده اند پرسیدیم که پاسخ دادند:
تنها کاری که از دست من بر می آمده است نوشتن نامه وتقاضای باز شدن مجدد پرونده بوده است که انجام داده ام
از ایشان پرسیدیم که آیا این تقاضای شما نتیجه بخش بوده است؟ اگر اشکالی نداره بفرمایید که با چه کسی یا کسانی در ترکیه زندگی میکنید؟ واینکه با چه مشکلاتی در ترکیه دست به گریبانید؟
من با شوهر خواهرم زندگی میکنم و مشکل عمده ای که من در ترکیه با آن روبرو هستم عدم توجه مناسب "یو اِن" به نوع پرونده من... من یک دگرباش هستم؛ شهری که بالجبار در آن سکونت دارم؛ شهری است مذهبی که مردم آن با عقاید سنتی خود در آن زندگی میکنند و وضعیت من برای مردم این شهر کاملا غیرقابل هضمه...
میشه مشخصا" به نمونه ای اشاره کنید؟
بله؛ مثلا" مدتی قبل در خیابان چند جوان با دیدن من شروع به تحقیر و بهانه تراشی کرده و با ایجاد درگیری من رو شدیدا" مورد حمله قرار داده و با چاقو مجروح کردند...
اگر موافق باشید چند سوال هم در مورد اقدامی که کردید بپرسیم... چطوره خود شما توضیحی راجع به این موضوع بدهید...
من بعد از بسته شدن پرونده ام و با دریافت فشارهای گوناگون من جمله تحقیر و عدم امنیت جانی و اجتماعی و مهمتر از همه قطع امید از حمایت های "یو اِن" به بن بستی غریب و سرد رسیدم که منجر به این تصمیم شد.
وی در ادامه می گوید: چون من مشکلاتم را به کسی نمی گفتم در درون خودم می ریختم تصمیم به خود کشی گرفتم و هیچ کس در جریان کار من نبود. دوستانم که در منزل ما به عنوان میهمان بودند متوجه اقدام من شدند و اقدام به جلوگیری کرده به طوری که بلافاصله خودم را در بیمارستان دیدم. و همین جا از همشون تشکر میکنم؛ چون واقعا همشونو به دردسر انداختم.
از انگیزه اش در انجام چنین عملی پرسیدیم که پاسخ داد
همه چیز رو برای خودم تمام شده می دانستم و می خواستم با انجام این کار هشداری جدی به سازمان های مربوطه داده باشم تا از این به بعد دیگران را مثل من اذیت نکنند.
در پایان گفتگو با ایشان از پی گیری سازمان های ذی ربط در ارتباط با پناهجویان پیرامون این قضیه پرسیدیم که ایا واکنشی نشان داده اند یا نه؟ که پاسخ داد:
نه به هیچ وجه. مسئولین مربوطه علیرغم وضعیت من و امثال من که کم هم نیستند خیلی بی تفاوت از کنار این قضیه ها می گذرند.
شما هیچ عرصه فعالیت قانونی را نمی یابید که به اندازه "سیاست" به دروغ و فریب و جنایت، آلوده باشد. سیاستمدار، با وعده های دروغ، پا در پله های اول "نردبان ترقی" می گذارد و از نمایندگی شورای محل و روستا و شهر و مجلس و... برای مقامات بالاتر چون ریاست جمهوری، خیز بر می دارد. در این مقام است که او می تواند به مسابقه فریبکاری در صحنه جهان راه یابد. تحفه هایی چون جرج بوش و احمدی نژاد، تنها نمونه هایی هستند وگرنه کی و کجا رهبری را دیده اید که برای محکم کردن زیر پای خود و پیشبرد مقاصدش، از بکارگیری وسایل غیرانسانی و اخلاقی ابایی داشته باشد و از دروغ بپرهیزد. تجربه شخصی من البته دو استثناء نشان می دهد. یکی فیدل کاسترو، در بدو انقلاب کوباست که در یکی دو مورد، با تصور این که در جهان ما شاید بتوان صداقت و سیاست را آشتی داد، موضعگیری هایی کرد که باعث دردسرش شد. یکی هم محمد علی رجایی است که به عنوان نمونه، در دوران چند هفته ای ریاست جمهوری اش، در تابستان سال ۶۰، در برنامه ای تلویزیونی گفت: "از آنجایی که دولت اسلامی هیچ چیزی ندارد که از مردم پنهان کند، خواستم بگویم که سفیر شوروی به ما پیشنهاد داده است که کشورش با وجود داشتن روابط خوب با عراق، حاضر است سلاح در اختیار ما گذارد". فردای آن روز سفیر تکذیب کرد و رجایی هم گفت که ما نوار صحبت ها را هم داریم. ولی بالاخره کوتاه آمد و نوار را پخش نکرد. گویا آن وسط یکی پیدا شد و گفت: آقا جان! هر جا می خواهی راست بگو، ولی در مقام رسمی اگر بخواهی راست گو باشی، ممکن است فردا پس فردا یک بمبی در دفترت منفجر شود و این باهنر بیچاره هم به آتش راست گویی تو بسوزد! رجایی که نصیحت گوش نکرد ولی فیدل کاسترو به نظر من، هنوز هم تنها سیاستمداری است که میکوشد تا بدون افتادن در چاه "ساده لوحی سیاسی"، وظایف خود را شرافتمندانه انجام دهد.
همه قدرتمندان عالم سعی دارند که با استفاده از وسائل ارتباط جمعی، افکار عمومی را به سمت موردنظر خود هدایت نمایند. آن ها به ما مردم عادی نیاز دارند تا رقیبانشان را از میدان بدر کنند. از این رو به طور مستمر تعبیر و تفسیر خود از آنچه در جهان می گذرد را به حلق مردم می ریزند. بدون آن که به آن ها اجازه دهند تا کمی هم به اصل موضوع، یعنی درگیری کانون های قدرت جهانی، نزدیک شوند وآن را بررسی کنند. همین الآن به مهمترین اخبار و تفسیرهای روز دقت کنید: رئیس جمهور چین به آمریکا رفته است و همه جا بحث بر سر روابط دو کشور است. آیا ما اجازه داریم بدانیم که جزئیات و مکانیسم توافقات دو کشور چه بوده است؟ به هیچ وجه. چنین چیزی تخطی از اصول پذیرفته شده در سیاست جهانی است. ما فقط حق داریم که مثلا اگر آمریکا نتوانست چین را به بالا بردن ارزش پولش در مقابل دلار مجبور سازد و تصمیم گرفت که با سلاح "حقوق بشر" به آن ها فشار آورد، بیاییم در خیابان و برای آزادی "لیو شیائو" و استقلال تبت تظاهرات کنیم. "دمکراسی" چنین حقوقی برای مردم پیش بینی نکرده است که از نحوه بده بستان های سیاسی سر درآورند. اگر جز این باشد که دیگر سرباز بدبخت آمریکایی را نمی توان در عراق وافغانستان به کشتن داد. آن ها که می گویند: "هدف ما اطلاع رسانی است، قضاوت با شماست"، هرآینه، به عنوان مثال در مورد رسوایی بکارگیری بمب های حاوی اورانیوم ضعیف در عراق و در نتیجه گسترش بیماری سرطان و تولد کودکان عجیب الخلقه، آن گونه که سازمان بهداشت جهانی اعلام داشته است، به بحث و بررسی پرداختند، آن گاه باور کنید که "اطلاع رسانی" آن ها ، هدفی غیر از "بی خبر" نگاه داشتن ما از سیاست های جنایتکارانه شان دارد.
آنچه به ما مربوط می شود، آن است که وارد بازی های مسخره سیاسی، که قرار است ما را به مسلخ قدرتمندان هدایت کند، نشویم. سیاست را می آموزیم و دنبال می کنیم تا از ترفند "سیاست بازان" در امان بمانیم.
خسرو صدری
khosro-sadri.blogspot.com
تابناک: جدیدترین اطلاعات رسیده از شورای عالی ایرانیان، حاکی از آن است که مسئولان این سازمان، حتی تحمل انتقاد خودی ها و افراد تیم خود را نیز ندارند.
به گزارش خبرنگار «تابناک»، میثم طاهری از افراد نزدیک به مشایی که دارای مناصب مهمی در شورای عالی ایرانیان نیز بوده است، به دلیل برخی انتقادها و مخالفت ها با دستورها و برنامه های مدیران این تشکیلات موازی با وزارت خارجه، کنار گذاشته شد.
طاهری که عضو هیأت مدیره خانه ایرانیان نیز بوده، به گونه ای خاص از اشتغالش در شورای عالی ایرانیان جلوگیری به عمل آمده و گویا این ممانعت به دستور محمد شریف ملک زاده، دبیر شورای عالی ایرانیان انجام گرفته است.
وی همچنین رئیس کمیته اجرایی همایش ایرانیان خارج از کشور و دبیر شورای روسای کارگروه های شورای عالی ایرانیان بوده کسی است که هنگامی که خبرنگار فارس، مصاحبه ای جنجالی با هوشنگ امیر احمدی انجام داده بود، وسایل این خبرنگار را ضبط کرد تا برخی مسائل طرح شده از سوی امیر احمدی در رسانه ها منتشر نشود!
در این باره باید گفت، مشخص نیست که هوشنگ امیراحمدی، چه سخنان و «مگوهایی» به خبرنگار فارس گفته است که طاهری به دستور رئیس دفتر رئیس جمهور با هماهنگی سرگرد حسن زمانی، علی راد و جواد عسلی مأموریت می یابند، وسایل خبرنگار خبرگزاری فارس ـ که شامل دوربین، ضبط صوت، تلفن همراه و کارت خبرنگاری بوده ـ ضبط کرده و تحویل ریاست جمهوری دهند که گویا، بعدها و پس از تخلیه اطلاعات آنها، وسایل کار صادقی، خبرنگار فارس تحویل وی می شود.
با توجه به این که اطلاعات و فایل مصاحبه هوشنگ امیر احمدی ـ که در هتل استقلال با این خبرنگار انجام داده ـ در اختیار مسئولان نهاد است، مشخص نیست، امیر احمدی چه اظهارات و موارد مهمی را مطرح کرده یا لو داده که مسئولان، این گونه با جلوگیری از انتشار مصاحبه این میهمان ویژه همایش ایرانیان، به دنبال چه چیز می گردند!
کیهان راست گفته بود...
در حالی که مسئولان برگزاری همایش، هرگونه دعوت رسمی از هوشنگ امیر احمدی را دروغ می خوانند و بسیاری از رسانه ها از جمله روزنامه کیهان بر دعوت رسمی این فرد تأکید می کردند، سایت «تابناک»، سندی را منتشر و افشا می نماید، مبنی بر این که نه تنها هوشنگ امیر احمدی به ایران دعوت رسمی و هزینه رفت و آمد آن نیز پرداخت شده بود، بلکه او برای آمدن به ایران و میهمان ویژه همایش شدن، شرط و شروطی از جمله پروژه ای در کیش را که جزییات دقیق آن بعدها منتشر خواهد شد، می گذارد؛ این سند که تصویر مکاتبات انجام شده مرکز همایش با هوشنگ امیراحمدی، آن هم با ایمیل شخصی ملک زاده است، از جزییات نحوه دعوت، شروط امیر احمدی و هزینه های سفر وی به ایران پرده برمی دارد.
گفتنی است، مشایی در حاشیه سفر اخیر رئیس جمهور به نیویورک، در هتل وارویک میزبان هوشنگ امیر احمدی بعنوان یک ایرانی مقیم آمریکا بوده که این دیدار با حضور یکی از مسئولان وزارت خارجه در روز یکشنبه، بیست و هشتم شهریور ماه ساعت ۱٨.٣۰ برگزار گردیده است.
به گزارش خبرنگار «تابناک»، میثم طاهری از افراد نزدیک به مشایی که دارای مناصب مهمی در شورای عالی ایرانیان نیز بوده است، به دلیل برخی انتقادها و مخالفت ها با دستورها و برنامه های مدیران این تشکیلات موازی با وزارت خارجه، کنار گذاشته شد.
طاهری که عضو هیأت مدیره خانه ایرانیان نیز بوده، به گونه ای خاص از اشتغالش در شورای عالی ایرانیان جلوگیری به عمل آمده و گویا این ممانعت به دستور محمد شریف ملک زاده، دبیر شورای عالی ایرانیان انجام گرفته است.
وی همچنین رئیس کمیته اجرایی همایش ایرانیان خارج از کشور و دبیر شورای روسای کارگروه های شورای عالی ایرانیان بوده کسی است که هنگامی که خبرنگار فارس، مصاحبه ای جنجالی با هوشنگ امیر احمدی انجام داده بود، وسایل این خبرنگار را ضبط کرد تا برخی مسائل طرح شده از سوی امیر احمدی در رسانه ها منتشر نشود!
در این باره باید گفت، مشخص نیست که هوشنگ امیراحمدی، چه سخنان و «مگوهایی» به خبرنگار فارس گفته است که طاهری به دستور رئیس دفتر رئیس جمهور با هماهنگی سرگرد حسن زمانی، علی راد و جواد عسلی مأموریت می یابند، وسایل خبرنگار خبرگزاری فارس ـ که شامل دوربین، ضبط صوت، تلفن همراه و کارت خبرنگاری بوده ـ ضبط کرده و تحویل ریاست جمهوری دهند که گویا، بعدها و پس از تخلیه اطلاعات آنها، وسایل کار صادقی، خبرنگار فارس تحویل وی می شود.
با توجه به این که اطلاعات و فایل مصاحبه هوشنگ امیر احمدی ـ که در هتل استقلال با این خبرنگار انجام داده ـ در اختیار مسئولان نهاد است، مشخص نیست، امیر احمدی چه اظهارات و موارد مهمی را مطرح کرده یا لو داده که مسئولان، این گونه با جلوگیری از انتشار مصاحبه این میهمان ویژه همایش ایرانیان، به دنبال چه چیز می گردند!
کیهان راست گفته بود...
در حالی که مسئولان برگزاری همایش، هرگونه دعوت رسمی از هوشنگ امیر احمدی را دروغ می خوانند و بسیاری از رسانه ها از جمله روزنامه کیهان بر دعوت رسمی این فرد تأکید می کردند، سایت «تابناک»، سندی را منتشر و افشا می نماید، مبنی بر این که نه تنها هوشنگ امیر احمدی به ایران دعوت رسمی و هزینه رفت و آمد آن نیز پرداخت شده بود، بلکه او برای آمدن به ایران و میهمان ویژه همایش شدن، شرط و شروطی از جمله پروژه ای در کیش را که جزییات دقیق آن بعدها منتشر خواهد شد، می گذارد؛ این سند که تصویر مکاتبات انجام شده مرکز همایش با هوشنگ امیراحمدی، آن هم با ایمیل شخصی ملک زاده است، از جزییات نحوه دعوت، شروط امیر احمدی و هزینه های سفر وی به ایران پرده برمی دارد.
گفتنی است، مشایی در حاشیه سفر اخیر رئیس جمهور به نیویورک، در هتل وارویک میزبان هوشنگ امیر احمدی بعنوان یک ایرانی مقیم آمریکا بوده که این دیدار با حضور یکی از مسئولان وزارت خارجه در روز یکشنبه، بیست و هشتم شهریور ماه ساعت ۱٨.٣۰ برگزار گردیده است.
اتحاد جمهوریخواهان ایران:
خواستار لغو احکام اعدام و پایان دادن به کشتار در زندان ها هستیم!
روز شنبه ۲۵ دی ماه ۱۳۸۹ برابر ۱۵ ژانویه ۲۰۱۱ دولت جمهوری اسلامی، زندانی سیاسی حسین خضری را در زندان ارومیه به اتهام "اقدام علیه امنیت ملی" بدون اطلاع خانواده و وکیل او، به جوخه مرگ سپرد. حسین خضری با یک پرونده ساختگی به دادگاه فرستاده شده و علیرغم اذعان به اعتراف زیر شکنجه، به مرگ محکوم شده بود. تلاش خانواده و وکیل او برای اعاده دادرسی عادلانه و نجات جان او به جائی نرسید.
ماشین اعدام جمهوری اسلامی طی ماه های اخیر با سرعت تمام به راه افتاده است. روز چهارشنبه، ۲۹ دی ماه (۱۹ ژانویه)، حکم اعدام ده نفر دیگر در ارتباط با جرایم مواد مخدر در زندان رجایی شهر کرج، به اجرا گذاشته شد.
بنا به گزارش سازمان های مدافع حقوق بشر، در طول چند هفته گذشته هفت نفر در کرمانشاه در تاریخ ۱۱ دیماه، شانزده نفر در اهواز در تاریخ ۱۵ دی ماه، یک نفر در اسفراین در تاریخ ۱۸ دی ماه، هشت نفر در قم در تاریخ ۱۹ دی ماه، هفت نفر در تهران در تاریخ ۲۲ دی ماه، پنج نفر در خرم آباد در تاریخ ۲۳ دی ماه، و دو نفر در بروجرد در تاریخ ۲۴ دی ماه اعدام شده اند. در عرض ۱۹ روز ، حداقل ۵۷ زندانی، به دار آویخته شده اند.
حسین خضری تنها فعال سیاسی نیست که محکوم به اعدام شده بود. هم اکنون حبیب الله لطیفی، که حکم اعدام او در روز پنجم دی ماه، در آستانه اجرا متوقف شد و نیز ۱۴ زندانی کرد دیگر، به نام های زینب جلالیان، شیرکو معارفی، رستم ارکیا، مصطفی سلیمی، انور رستمی، محمد امین عبداللهی، رشید آخکندی، محمد امین آغوشی، احمد پولادخانی، سید سامی حسینی، سید جمال محمدی، حسن طالعی، ایرج محمدی، و قادر محمد زاده در خطر اعدام قرار دارند.
اتحاد جمهوریخواهان ایران اعدام حسین خضری را شدیدا محکوم می کند و خواستارلغو احکام اعدام همه زندانیان سیاسی است.
صدور احکام اعدام و اجرای آن به عنوان یک شیوه غیرانسانی، اکنون در بسیاری از کشور های جهان مردود شناخته شده است. اما اعدام های روز افزون دستگاه قضائی جمهوری اسلامی نام ایران را در صدر لیست کشورهائی قرار داده است که در آن ها صدور و اجرای احکام اعدام رایج است.
ما خواهان پایان دادن به کشتار در زندان ها و توقف اجرای احکام اعدام هستیم.
ما مخالف حکم اعدام هستیم.
هیات سیاسی اجرائی
اتحاد جمهوریخواهان ایران
۳۰ دی ماه ۱۳۸۹
۲۰ ژانویه ۲۰۱۱
خواستار لغو احکام اعدام و پایان دادن به کشتار در زندان ها هستیم!
روز شنبه ۲۵ دی ماه ۱۳۸۹ برابر ۱۵ ژانویه ۲۰۱۱ دولت جمهوری اسلامی، زندانی سیاسی حسین خضری را در زندان ارومیه به اتهام "اقدام علیه امنیت ملی" بدون اطلاع خانواده و وکیل او، به جوخه مرگ سپرد. حسین خضری با یک پرونده ساختگی به دادگاه فرستاده شده و علیرغم اذعان به اعتراف زیر شکنجه، به مرگ محکوم شده بود. تلاش خانواده و وکیل او برای اعاده دادرسی عادلانه و نجات جان او به جائی نرسید.
ماشین اعدام جمهوری اسلامی طی ماه های اخیر با سرعت تمام به راه افتاده است. روز چهارشنبه، ۲۹ دی ماه (۱۹ ژانویه)، حکم اعدام ده نفر دیگر در ارتباط با جرایم مواد مخدر در زندان رجایی شهر کرج، به اجرا گذاشته شد.
بنا به گزارش سازمان های مدافع حقوق بشر، در طول چند هفته گذشته هفت نفر در کرمانشاه در تاریخ ۱۱ دیماه، شانزده نفر در اهواز در تاریخ ۱۵ دی ماه، یک نفر در اسفراین در تاریخ ۱۸ دی ماه، هشت نفر در قم در تاریخ ۱۹ دی ماه، هفت نفر در تهران در تاریخ ۲۲ دی ماه، پنج نفر در خرم آباد در تاریخ ۲۳ دی ماه، و دو نفر در بروجرد در تاریخ ۲۴ دی ماه اعدام شده اند. در عرض ۱۹ روز ، حداقل ۵۷ زندانی، به دار آویخته شده اند.
حسین خضری تنها فعال سیاسی نیست که محکوم به اعدام شده بود. هم اکنون حبیب الله لطیفی، که حکم اعدام او در روز پنجم دی ماه، در آستانه اجرا متوقف شد و نیز ۱۴ زندانی کرد دیگر، به نام های زینب جلالیان، شیرکو معارفی، رستم ارکیا، مصطفی سلیمی، انور رستمی، محمد امین عبداللهی، رشید آخکندی، محمد امین آغوشی، احمد پولادخانی، سید سامی حسینی، سید جمال محمدی، حسن طالعی، ایرج محمدی، و قادر محمد زاده در خطر اعدام قرار دارند.
اتحاد جمهوریخواهان ایران اعدام حسین خضری را شدیدا محکوم می کند و خواستارلغو احکام اعدام همه زندانیان سیاسی است.
صدور احکام اعدام و اجرای آن به عنوان یک شیوه غیرانسانی، اکنون در بسیاری از کشور های جهان مردود شناخته شده است. اما اعدام های روز افزون دستگاه قضائی جمهوری اسلامی نام ایران را در صدر لیست کشورهائی قرار داده است که در آن ها صدور و اجرای احکام اعدام رایج است.
ما خواهان پایان دادن به کشتار در زندان ها و توقف اجرای احکام اعدام هستیم.
ما مخالف حکم اعدام هستیم.
هیات سیاسی اجرائی
اتحاد جمهوریخواهان ایران
۳۰ دی ماه ۱۳۸۹
۲۰ ژانویه ۲۰۱۱
گروهی از سیاستمداران آمریکا و اروپا: مذاکره با ایران باید حقوق بشر را در برگیرد
شماری از سیاستمداران و دیپلمات های سابق آمریکایی و اروپایی به همراه چند شخصیت دیگر در آستانه مذاکرات گروه پنج به علاوه یک با ایران در استانبول، از طرف مذاکره کننده با ایران خواسته اند «دیپلماسی جدی و قوی» به کار گیرد و حوزه گفت وگو را باز کنند تا مسائل و وضعیت حقوق بشر در ایران را هم دربرگیرد.
این بیانیه که در سایت شورای ملی ایرانیان آمریکا منتشر شده، به امضای اشخاصی چون ریچارد دالتون، سفیر سابق بریتانیا در تهران، جان لیمبرت، دیپلمات آمریکایی و گروگان سابق در زمان انقلاب در ایران و گری سیک، عضو سابق شورای امنیت ملی کاخ سفید و استاد دانشگاه کلمبیا رسیده است.
این بیانیه می گوید: «آمریکا در حالی که وارد مذاکرات گروه پنج به علاوه یک با ایران می شود، باید دیپلماسی را به طور جدی دنبال کند، مواضع خود در قبال تهران را جدی تر دنبال کند، اهدافی بر اساس واقعیت ترسیم کند و حوزه گفت وگوی آمریکا و ایران را گسترده تر و بازتر کند.»
در این بیانیه آمده است: «دیپلماسی تنها ابزار موثر برای توقف دستیابی ایران به بمب اتمی است چرا که هرگونه اقدام نظامی نتایج خطرناک مقابله در خاورمیانه را به همراه دارد و منافع ملی آمریکا در منطقه از جمله افغانستان را به خطر می اندازد و وضعیت حقوق بشر را در ایران وخیم تر می کند.»
این سیاستمداران منظور خود از «دیپلماسی قوی و جدی» را تلاش بیشتر آمریکا برای گفت وگو با ایران تعریف کرده و گفته اند: «مذاکرات استانبول بدون گفت وگوهای اضافی، نتیجه ای دربرنخواهد داشت. خوشبختانه زمان کافی برای ادامه به دیپلماسی در دست است و هم آمریکا و هم اسرائیل به تازه گی و در بیانیه هایی گفته اند ایران هنوز چند سال با دستیابی به بمب اتمی، فاصله دارد.»
این بیانیه می گوید باید بتوان اهدافی واقعی در گفت وگو با ایران تعریف کرد و این که فقط تاکید شود که ایران به هر قیمتی شده غنی سازی را کنار بگذارد، هدف واقعگرایانه ای نیست و باید کنار گذاشته شود.
در این بیانیه آمده است: «هدف باید این باشد که ابراز و مکانیسم هایی تعریف شود که برنامه اتمی ایران انحرافی به سمت اهداف نظامی نداشته باشد و فقط در حوزه اهداف صلح آمیز فعالیت کند.»
این عده از سیاستمداران آمریکایی و اروپایی در این بیانیه همچنین گفته اند: «گفت وگو با ایران باید حوزه هایی فراتر از پرونده اتمی را در برگیرد. ایران نقش موثری در ثبات عراق و افغانستان و همچنین در حوزه قاچاق مواد مخدر دارد و باید این حوزه های مشترک تعریف شوند تا بتوان از آن نتیجه گرفت.»
همچنین در این بیانیه گفته شده که دیپلماسی با ایران کار ساده وسریعی نیست که بتوان خیلی زود به نتیجه رسید.
جمهوری اسلامی در روزهای ۱۵ و ۱۶ آذرماه و پس از بیش از یک سال و نیم وقفه در مذاکرات هستهای، در ژنو با گروه پنج به علاوه یک دیدار کرد که در جریان این مذاکرات نتیجه خاصی حاصل نشد.
قرار بر این است که دور دوم مذاکرات ایران با گروه ۵+۱، روز جمعه یکم بهمن ماه در شهر استانبول ترکیه آغاز شود و انتظار میرود این مذاکرات به مدت دو روز ادامه پیدا کند.
این بیانیه که در سایت شورای ملی ایرانیان آمریکا منتشر شده، به امضای اشخاصی چون ریچارد دالتون، سفیر سابق بریتانیا در تهران، جان لیمبرت، دیپلمات آمریکایی و گروگان سابق در زمان انقلاب در ایران و گری سیک، عضو سابق شورای امنیت ملی کاخ سفید و استاد دانشگاه کلمبیا رسیده است.
این بیانیه می گوید: «آمریکا در حالی که وارد مذاکرات گروه پنج به علاوه یک با ایران می شود، باید دیپلماسی را به طور جدی دنبال کند، مواضع خود در قبال تهران را جدی تر دنبال کند، اهدافی بر اساس واقعیت ترسیم کند و حوزه گفت وگوی آمریکا و ایران را گسترده تر و بازتر کند.»
در این بیانیه آمده است: «دیپلماسی تنها ابزار موثر برای توقف دستیابی ایران به بمب اتمی است چرا که هرگونه اقدام نظامی نتایج خطرناک مقابله در خاورمیانه را به همراه دارد و منافع ملی آمریکا در منطقه از جمله افغانستان را به خطر می اندازد و وضعیت حقوق بشر را در ایران وخیم تر می کند.»
این سیاستمداران منظور خود از «دیپلماسی قوی و جدی» را تلاش بیشتر آمریکا برای گفت وگو با ایران تعریف کرده و گفته اند: «مذاکرات استانبول بدون گفت وگوهای اضافی، نتیجه ای دربرنخواهد داشت. خوشبختانه زمان کافی برای ادامه به دیپلماسی در دست است و هم آمریکا و هم اسرائیل به تازه گی و در بیانیه هایی گفته اند ایران هنوز چند سال با دستیابی به بمب اتمی، فاصله دارد.»
این بیانیه می گوید باید بتوان اهدافی واقعی در گفت وگو با ایران تعریف کرد و این که فقط تاکید شود که ایران به هر قیمتی شده غنی سازی را کنار بگذارد، هدف واقعگرایانه ای نیست و باید کنار گذاشته شود.
در این بیانیه آمده است: «هدف باید این باشد که ابراز و مکانیسم هایی تعریف شود که برنامه اتمی ایران انحرافی به سمت اهداف نظامی نداشته باشد و فقط در حوزه اهداف صلح آمیز فعالیت کند.»
این عده از سیاستمداران آمریکایی و اروپایی در این بیانیه همچنین گفته اند: «گفت وگو با ایران باید حوزه هایی فراتر از پرونده اتمی را در برگیرد. ایران نقش موثری در ثبات عراق و افغانستان و همچنین در حوزه قاچاق مواد مخدر دارد و باید این حوزه های مشترک تعریف شوند تا بتوان از آن نتیجه گرفت.»
همچنین در این بیانیه گفته شده که دیپلماسی با ایران کار ساده وسریعی نیست که بتوان خیلی زود به نتیجه رسید.
جمهوری اسلامی در روزهای ۱۵ و ۱۶ آذرماه و پس از بیش از یک سال و نیم وقفه در مذاکرات هستهای، در ژنو با گروه پنج به علاوه یک دیدار کرد که در جریان این مذاکرات نتیجه خاصی حاصل نشد.
قرار بر این است که دور دوم مذاکرات ایران با گروه ۵+۱، روز جمعه یکم بهمن ماه در شهر استانبول ترکیه آغاز شود و انتظار میرود این مذاکرات به مدت دو روز ادامه پیدا کند.
عمل جراحی ترميم بکارت؛ مد روز در ایران
می گويند مد شده است. همان طور که جراحی زيبايی بينی و صورت مد شده. می گويند حتی گاهی زنان جوان درمورد تعداد عمل جراحی ترميم بکارت خود سخن می گويند، دوبار، سه بار و گاهی حتی تا شش بار...
اما قطعا همه دختران جوان با شادمانی از تن دادن به اين عمل جراحی دردناک گاهی بسيار گران سخن نمی گويند.
يک پزشک متخصص زنان در ايران درباره مراجعانش برای ترميم پرده بکارت اين طور می گويد: الان از همه قشری با همه سنی برای اين عمل به ما مراجعه می کنند. از ۱۶ ساله تا ۲۷ و ۲۸ ساله و يا حتی سی و چند ساله.
مراجعانی با سن های مختلف، شکل های مختلف و شخصيت های مختلف مراجعه می کنند. از چادری تا غير چادری، تحصيل کرده تا غيرتحصيل کرده، کسانی که با برادرشان يا پدرشان اين کار را کرده اند. کمند. خيلی کمند. اما هستند.
موردهايی که من را خيلی ناراحت می کند مراجعه دخترانی است که کم سن و سال هستند. يک دختر ۲۷ يا ۲۸ ساله ديگر بچه نيست. اما يک دختر بچه ۱۴ يا ۱۶ ساله از نظر من هنوز هم بچه است که متاسفانه مورد سوء استفاده قرار می گيرند.
قشنگ مشخص است که اين افراد گول خورده است. بازيچه قرار گرفته و آگاهانه اين کار را نکرده است. مثلا می گويد که دوست پسرم که ۱۸ ساله است به من گفته که اگر با من رابطه جنسی برقرار نکنی می روم با فرد ديگری.»
مشاهدات و شنيده های خبرنگار سايت تابناک هم پرده از بخشی از ماجرای ترميم بکارت در تهران برمی دارد.
«در کلينيک های مجهز و مدرن در اين شهر، پرده بکارت در مدت يکساعت توسط تيم پزشکی ترميم می شود. هزينه آن هم چيزی بالغ بر ۴۰۰ تا ۶۰۰ هزار تومان است.
آن گونه که اين گزارشگر گزارش داده است امکان تشخيص ترميمی بودن پرده بکارت، صد در صد غير ممکن است حتی با معاينات پزشکی قانونی.»
اما آيا اين ممکن است که پزشکی قانونی امکان تشخيص پرده بکارت ترميم شده را نداشته باشد؟
«من به بيمارانم می گويم ۵۰ درصد امکان دارد جای ترميم پرده بکارت باقی بماند. ۵۰ درصد هم ممکن است که نماند. اين بستگی به وضعيت فيزيکی بدن خودشان دارد که آثار بخيه ممکن است باقی بماند، مثل هر جراجی ديگری. باقی نماندن آثار بخيه ۵۰ درصد به ظرايف کار جراحی بستگی دارد و ۵۰ درصد هم به وضعيت فيزيکی بدن بيمار.»
با اين همه گويا پزشکی قانونی هم سماجت لازم را در کشف حقيقت ندارد.
«قبلا خيلی سخت می گرفتند تا همين چند سال پيش. ولی الان خود دولت به پزشکی قانونی بخشنامه داده است که سخت نگيرند. اگر دختر خانمی به پزشکی قانونی مراجعه کرد و يک سائيدگی داشت، بگويند که سالم است. حتی اگر پرده بکارتش ترميم شده بود بگويند که سالم است.
اين بخشنامه خود دولت است. موارد خاصی وجود دارد که بگويند پرده بکارت ناسالم است. به خاطر اينکه اين مسائل، مشکلات زيادی را در جامعه ما ايجاد می کند.»
آن گونه که شادی صدر – حقوقدان ساکن لندن- هم می گويد، اساسا ترميم پرده بکارت در قوانين جزايی ايران جرم محسوب نمی شود.
شادی صدر: ترميم پرده بکارت به موجب قوانين جزايی ايران، جرم شناخته نمی شود بنابر اين طبيعتا واجد عنوان مجرمانه و مجازات نخواهد بود.»
حکايت سقط جنين اما، حکايتی ديگر است. بر خلاف ترميم پرده بکارت که عملی سطحی محسوب می شود، سقط جنين اما، عملی عميق است که می تواند عوارض ثانويه زيادی داشته باشد.
دکتر ژانت مهجوری، متخصص زنان و زايمان، به سايت تابناک گفت است که بارداری در ميان گروه سنی ۱۸ تا ۱۹ سال در کشور افزايش يافته است.
اين متخصص زنان و زايمان گفته است که اغلب دختران و زنانی با طيف ۳۰ تا ۵۰ سال به دليل بارداری ناخواسته و ترس از آبرو، اقدام به سقط جنين می کنند.
به گفته دکتر مهجوری، متقاضيان سقط جنين اغلب دختران يا زنانی هستند که به دليل فقر مالی و از روی ناچاری به ازدواج موقت يا صيغه تن داده اند.
اين افراد به دليل بارداری ناخواسته، فقر فرهنگی و عدم آگاهی از راه های جلوگيری از بارداری و ترس از آبروی خود حاضر به انجام اين کار می شوند.
تا کنون هيچ آمار دقيقی از تعداد زنان يا دخترانی که به عمل سقط جنين يا ترميم پرده بکارت تن داده اند، منتشر نشده است.
اما قطعا همه دختران جوان با شادمانی از تن دادن به اين عمل جراحی دردناک گاهی بسيار گران سخن نمی گويند.
يک پزشک متخصص زنان در ايران درباره مراجعانش برای ترميم پرده بکارت اين طور می گويد: الان از همه قشری با همه سنی برای اين عمل به ما مراجعه می کنند. از ۱۶ ساله تا ۲۷ و ۲۸ ساله و يا حتی سی و چند ساله.
مراجعانی با سن های مختلف، شکل های مختلف و شخصيت های مختلف مراجعه می کنند. از چادری تا غير چادری، تحصيل کرده تا غيرتحصيل کرده، کسانی که با برادرشان يا پدرشان اين کار را کرده اند. کمند. خيلی کمند. اما هستند.
موردهايی که من را خيلی ناراحت می کند مراجعه دخترانی است که کم سن و سال هستند. يک دختر ۲۷ يا ۲۸ ساله ديگر بچه نيست. اما يک دختر بچه ۱۴ يا ۱۶ ساله از نظر من هنوز هم بچه است که متاسفانه مورد سوء استفاده قرار می گيرند.
قشنگ مشخص است که اين افراد گول خورده است. بازيچه قرار گرفته و آگاهانه اين کار را نکرده است. مثلا می گويد که دوست پسرم که ۱۸ ساله است به من گفته که اگر با من رابطه جنسی برقرار نکنی می روم با فرد ديگری.»
مشاهدات و شنيده های خبرنگار سايت تابناک هم پرده از بخشی از ماجرای ترميم بکارت در تهران برمی دارد.
«در کلينيک های مجهز و مدرن در اين شهر، پرده بکارت در مدت يکساعت توسط تيم پزشکی ترميم می شود. هزينه آن هم چيزی بالغ بر ۴۰۰ تا ۶۰۰ هزار تومان است.
آن گونه که اين گزارشگر گزارش داده است امکان تشخيص ترميمی بودن پرده بکارت، صد در صد غير ممکن است حتی با معاينات پزشکی قانونی.»
اما آيا اين ممکن است که پزشکی قانونی امکان تشخيص پرده بکارت ترميم شده را نداشته باشد؟
«من به بيمارانم می گويم ۵۰ درصد امکان دارد جای ترميم پرده بکارت باقی بماند. ۵۰ درصد هم ممکن است که نماند. اين بستگی به وضعيت فيزيکی بدن خودشان دارد که آثار بخيه ممکن است باقی بماند، مثل هر جراجی ديگری. باقی نماندن آثار بخيه ۵۰ درصد به ظرايف کار جراحی بستگی دارد و ۵۰ درصد هم به وضعيت فيزيکی بدن بيمار.»
با اين همه گويا پزشکی قانونی هم سماجت لازم را در کشف حقيقت ندارد.
«قبلا خيلی سخت می گرفتند تا همين چند سال پيش. ولی الان خود دولت به پزشکی قانونی بخشنامه داده است که سخت نگيرند. اگر دختر خانمی به پزشکی قانونی مراجعه کرد و يک سائيدگی داشت، بگويند که سالم است. حتی اگر پرده بکارتش ترميم شده بود بگويند که سالم است.
اين بخشنامه خود دولت است. موارد خاصی وجود دارد که بگويند پرده بکارت ناسالم است. به خاطر اينکه اين مسائل، مشکلات زيادی را در جامعه ما ايجاد می کند.»
آن گونه که شادی صدر – حقوقدان ساکن لندن- هم می گويد، اساسا ترميم پرده بکارت در قوانين جزايی ايران جرم محسوب نمی شود.
شادی صدر: ترميم پرده بکارت به موجب قوانين جزايی ايران، جرم شناخته نمی شود بنابر اين طبيعتا واجد عنوان مجرمانه و مجازات نخواهد بود.»
حکايت سقط جنين اما، حکايتی ديگر است. بر خلاف ترميم پرده بکارت که عملی سطحی محسوب می شود، سقط جنين اما، عملی عميق است که می تواند عوارض ثانويه زيادی داشته باشد.
دکتر ژانت مهجوری، متخصص زنان و زايمان، به سايت تابناک گفت است که بارداری در ميان گروه سنی ۱۸ تا ۱۹ سال در کشور افزايش يافته است.
اين متخصص زنان و زايمان گفته است که اغلب دختران و زنانی با طيف ۳۰ تا ۵۰ سال به دليل بارداری ناخواسته و ترس از آبرو، اقدام به سقط جنين می کنند.
به گفته دکتر مهجوری، متقاضيان سقط جنين اغلب دختران يا زنانی هستند که به دليل فقر مالی و از روی ناچاری به ازدواج موقت يا صيغه تن داده اند.
اين افراد به دليل بارداری ناخواسته، فقر فرهنگی و عدم آگاهی از راه های جلوگيری از بارداری و ترس از آبروی خود حاضر به انجام اين کار می شوند.
تا کنون هيچ آمار دقيقی از تعداد زنان يا دخترانی که به عمل سقط جنين يا ترميم پرده بکارت تن داده اند، منتشر نشده است.
چرا احمدینژاد میخواهد رئیس بانک مرکزی گماشته او باشد؟
پس از اینکه مسئله تعیین رئیس بانک مرکزی ایران مانند توپ فوتبال میان مجلس اسلامی، شورای نگهبان و مجمع تشخیص مصلحت نظام رد و بدل شد، محسن رضایی، دبیر مجمع تشخیص مصلحت این هفته اعلام کرد که این مجمع در این مورد فعلاً نظر و دخالتی ندارد «اما رئیس بانک مرکزی را کماکان رئیسجمهور تعیین خواهد کرد ».
با این حال هنوز میتوان این مسئله را مطرح دانست. مسئله مهم و حیاتی که صرف نظر از اینکه در چه زمانی و چگونه تکلیف آن معلوم شود، یکبار دیگر عدم توانایی نظام ایران در اتخاذ تصمیمات اساسی را به نمایش گذاشت.
پرسش اساسی این است که چرا احمدینژاد اینقدر اصرار دارد که رئیس بانک مرکزی گماشته او باشد؟ گماردن اعضا و رئیس بانک مرکزی امروزه در بیشتر کشورها در حیطه اختیارات قوه مجریه نیست و دلیل آن بسیار واضح است: از آنجا که بانک مرکزی مسئولیت حفظ ارزش پول ملی را دارد و ارزش پول ملی مستقیماً با حجم پول در گردش مربوط میشود، بیشتر کشورها بر اثر تجربه به این نتیجه رسیدهاند که زمام بانک مرکزی نباید در دست دولت باشد. معمولاٌ پول خرج کردن آسانتر از جمعآوری پول است و این اصل در تمام سطوح از فرد گرفته تا خانواده و دولت معتبر است.
در کشورهایی که همانند جمهوری اسلامی درآمدی چون نفت در اختیار ندارند درآمد دولت از راه کسب مالیات از مردم تأمین میشود و زیاد کردن مالیات هم از مقبولیت حکومتها میکاهد چون کمتر کسی علاقه دارد که بیشتر مالیات بپردازد.
از این رو، پیش از آنکه بانک مرکزی مستقل شود دولتها به جای اینکه از مخارج بکاهند تا بودجه متوازن شود، یا بر مالیاتها میافزودند، که الزاماٌ موجب ناخشنودی رأیدهندگان میشد، یا با استفاده از در دست داشتن بانک مرکزی برای خود تولید اعتبار میکردند و یا به عبارت سادهتر اسکناس چاپ میکردند و در نتیجه ازدیاد حجم نقدینگی، اقتصاد موقتاٌ رونقی میافت، انتخابات سپری میشد و سپس مردم هزینه زیادهروی دولت را با افزایش نرخ تورم میپرداختند.
دقیقاً برای پیشگیری از این نوع سوءاستفادههای سیاسی و اقتصادی دولتها بود که از دیر زمانی در کشورهای پیشرفته بانکهای مرکزی را از دولت مستقل کردند. یگانه راه تأمین و ضمانت این استقلال مربوط میشود به عزل و نصب افرادی که برای سیاست پولی مملکت تصمیم میگیرند.
این تصمیمات معمولاً از سوی شورای سیاستگذاری بانکهای مرکزی با رهبری و مشارکت رئیس بانک انجام میپذیرد. همانگونه که رئیس دولت در میان نمایندگان مردم در مورد بودجه یعنی درآمد و مخارج دولت مسئول است، رئیس بانک مرکزی نیز باید در برابر نمایندگان مردم در مورد حفظ اعتبار پول کشور و همچنین ارزش بین المللی آن پول یعنی سیاست ارزی کشور مسئول باشد.
در پارهای موارد اهمیت استقلال بانک مرکزی را همانند استقلال دادگستری حیاتی اعلام کردهاند. از زمانیکه این روش به صورت وسیع در آمریکا، اروپا ، ژاپن و دیگر کشورهای پیشرفته اعمال شده، میزان تورم در این کشورها به ندرت ایجاد نگرانی کرده است.
استدلال آقای احمدینژاد در این مورد که چرا بانک مرکزی نباید مستقل باشد بسیار جالب است. ایشان معتقد است که در کشورهای غربی و سرمایهداری بانکهای مرکزی مستقل هستند و ما نباید کار آنها را تکرار کنیم.
استدلال ایشان در مورد رد نیاز به استقلال بانک مرکزی همان قدر غیرمنطقی است که متخلفی که به پلیس راهنمایی بگوید من در برابر چراغ قرمز نایستادم چون در کشورهای سرمایهداری اروپایی و آمریکایی مردم در برابر آن توقف میکنند!
نتیجه مطالعات آماری با استفاده از فنون اکونومتریکس (Econometrics) به کرات صحت رابطه کمتر بودن نرخ تورم در کشورهای دارای بانک مرکزی مستقل را تأیید کرده است.
دلیل واقعی اصرار آقای احمدینژاد برای کنترل و در دست داشتن حق انتصاب رئیس بانک مرکزی شاید بسیار ساده و قابل فهم باشد. آقای احمدینژاد و دولت او نیازمند در اختیار داشتن پول بیحساب هستند و از اینکه به کسی حساب پس بدهند و یا هرگونه کنترلی در کار باشد زیاد خشنود نیستند.
همچنان که در مورد درآمدی که از حذف یارانهها قرار بود حاصل شود، ایشان با اصرار و پافشاری بیسابقه مجلس را خنثی کرد و موفق شد بیآنکه به کسی حساب پس بدهد، پس از حذف یارانهها مبالغ صرفهجویی شده از مایحتاج مردم را به هر صورتی که بخواهد، بدون نظارت مجلس یا دیوان محاسبات به مصرف برساند.
امروزه اقتصاد جهانی آنچنان به هم متصل و مرتبط شده است که عناد و لجاجت در تعین مسیر نمیتواند جایگزین منطق و بحث آزاد شود. هر کشوری که نخواهد برای حفظ منافع ملی خود از همه امکانات استفاده کند و به علت تعصبات مذهبی، ایدئو لوژیک یا ملی، خود را در دیواری از تصورات غیرواقعبینانه اسیر سازد در بلند مدت بازنده است.
نگاهی به کره شمالی و کره جنوبی گواه این واقعیت است. در حالیکه مردم کره شمالی با پیروی از ایدئولوژی حکومتی هر روز ازنظر اقتصادی ناتوانتر و نیازمندتر میشوند، در کره جنوبی مردمی از همان فرهنگ و تاریخ توانستهاند در پرتو اقتصاد رقابتی و آزاد کشور خود را به یکی از پیشرفتهترین اقتصادهای امروزی مبدل سازند.
مقایسه درآمد ساکنان این دو کشور، که کره جنوبی با درآمد سرانه سالیانه متجاوز از ۳۰۰ هزار دلار در برابر کره شمالی که با درآمد سرانهای کمتر از ۱۹۰۰ دلار در سال شاید بتواند نشان دهد که تفاوت و نتیجه راه به کجا میانجامد.
مباحثی از نوع شیوه تعیین سیاست مالی و پولی در یک کشور آزاد و دموکراتیک همانند هر نوع تصمیم دیگری سرانجام توسط نمایندگان مردم اتخاذ میشود اما هرچه افراد یک ملت بیشتر و بهتر از اطلاعات اقتصادی و دانش سیاسی برخوردار باشند نمایندگان آنان نیز آگاهانهتر انتخاب خواهند شد و هوشمندانهتر در تعیین سرنوشت سیاسی و اقتصادی کشورخود عمل خواهند کرد.
در جهان امروز نتیجه همه بحثها، رقابتها و گفتمانهای سیاسی و اقتصادی در محور بهزیستی مردم خلاصه میشود و هیچکس بهتر از خود مردم نمیتواند برای آنها تصمیم بگیرد و هرچه شهروند یک کشور آگاهانهتر مسائل را بررسی کند، کمتر گرفتار اشتباهات و ندانم کاریهای حکومتها میشود.
با این حال هنوز میتوان این مسئله را مطرح دانست. مسئله مهم و حیاتی که صرف نظر از اینکه در چه زمانی و چگونه تکلیف آن معلوم شود، یکبار دیگر عدم توانایی نظام ایران در اتخاذ تصمیمات اساسی را به نمایش گذاشت.
پرسش اساسی این است که چرا احمدینژاد اینقدر اصرار دارد که رئیس بانک مرکزی گماشته او باشد؟ گماردن اعضا و رئیس بانک مرکزی امروزه در بیشتر کشورها در حیطه اختیارات قوه مجریه نیست و دلیل آن بسیار واضح است: از آنجا که بانک مرکزی مسئولیت حفظ ارزش پول ملی را دارد و ارزش پول ملی مستقیماً با حجم پول در گردش مربوط میشود، بیشتر کشورها بر اثر تجربه به این نتیجه رسیدهاند که زمام بانک مرکزی نباید در دست دولت باشد. معمولاٌ پول خرج کردن آسانتر از جمعآوری پول است و این اصل در تمام سطوح از فرد گرفته تا خانواده و دولت معتبر است.
در کشورهایی که همانند جمهوری اسلامی درآمدی چون نفت در اختیار ندارند درآمد دولت از راه کسب مالیات از مردم تأمین میشود و زیاد کردن مالیات هم از مقبولیت حکومتها میکاهد چون کمتر کسی علاقه دارد که بیشتر مالیات بپردازد.
از این رو، پیش از آنکه بانک مرکزی مستقل شود دولتها به جای اینکه از مخارج بکاهند تا بودجه متوازن شود، یا بر مالیاتها میافزودند، که الزاماٌ موجب ناخشنودی رأیدهندگان میشد، یا با استفاده از در دست داشتن بانک مرکزی برای خود تولید اعتبار میکردند و یا به عبارت سادهتر اسکناس چاپ میکردند و در نتیجه ازدیاد حجم نقدینگی، اقتصاد موقتاٌ رونقی میافت، انتخابات سپری میشد و سپس مردم هزینه زیادهروی دولت را با افزایش نرخ تورم میپرداختند.
دقیقاً برای پیشگیری از این نوع سوءاستفادههای سیاسی و اقتصادی دولتها بود که از دیر زمانی در کشورهای پیشرفته بانکهای مرکزی را از دولت مستقل کردند. یگانه راه تأمین و ضمانت این استقلال مربوط میشود به عزل و نصب افرادی که برای سیاست پولی مملکت تصمیم میگیرند.
این تصمیمات معمولاً از سوی شورای سیاستگذاری بانکهای مرکزی با رهبری و مشارکت رئیس بانک انجام میپذیرد. همانگونه که رئیس دولت در میان نمایندگان مردم در مورد بودجه یعنی درآمد و مخارج دولت مسئول است، رئیس بانک مرکزی نیز باید در برابر نمایندگان مردم در مورد حفظ اعتبار پول کشور و همچنین ارزش بین المللی آن پول یعنی سیاست ارزی کشور مسئول باشد.
در پارهای موارد اهمیت استقلال بانک مرکزی را همانند استقلال دادگستری حیاتی اعلام کردهاند. از زمانیکه این روش به صورت وسیع در آمریکا، اروپا ، ژاپن و دیگر کشورهای پیشرفته اعمال شده، میزان تورم در این کشورها به ندرت ایجاد نگرانی کرده است.
استدلال آقای احمدینژاد در این مورد که چرا بانک مرکزی نباید مستقل باشد بسیار جالب است. ایشان معتقد است که در کشورهای غربی و سرمایهداری بانکهای مرکزی مستقل هستند و ما نباید کار آنها را تکرار کنیم.
استدلال ایشان در مورد رد نیاز به استقلال بانک مرکزی همان قدر غیرمنطقی است که متخلفی که به پلیس راهنمایی بگوید من در برابر چراغ قرمز نایستادم چون در کشورهای سرمایهداری اروپایی و آمریکایی مردم در برابر آن توقف میکنند!
نتیجه مطالعات آماری با استفاده از فنون اکونومتریکس (Econometrics) به کرات صحت رابطه کمتر بودن نرخ تورم در کشورهای دارای بانک مرکزی مستقل را تأیید کرده است.
دلیل واقعی اصرار آقای احمدینژاد برای کنترل و در دست داشتن حق انتصاب رئیس بانک مرکزی شاید بسیار ساده و قابل فهم باشد. آقای احمدینژاد و دولت او نیازمند در اختیار داشتن پول بیحساب هستند و از اینکه به کسی حساب پس بدهند و یا هرگونه کنترلی در کار باشد زیاد خشنود نیستند.
همچنان که در مورد درآمدی که از حذف یارانهها قرار بود حاصل شود، ایشان با اصرار و پافشاری بیسابقه مجلس را خنثی کرد و موفق شد بیآنکه به کسی حساب پس بدهد، پس از حذف یارانهها مبالغ صرفهجویی شده از مایحتاج مردم را به هر صورتی که بخواهد، بدون نظارت مجلس یا دیوان محاسبات به مصرف برساند.
امروزه اقتصاد جهانی آنچنان به هم متصل و مرتبط شده است که عناد و لجاجت در تعین مسیر نمیتواند جایگزین منطق و بحث آزاد شود. هر کشوری که نخواهد برای حفظ منافع ملی خود از همه امکانات استفاده کند و به علت تعصبات مذهبی، ایدئو لوژیک یا ملی، خود را در دیواری از تصورات غیرواقعبینانه اسیر سازد در بلند مدت بازنده است.
نگاهی به کره شمالی و کره جنوبی گواه این واقعیت است. در حالیکه مردم کره شمالی با پیروی از ایدئولوژی حکومتی هر روز ازنظر اقتصادی ناتوانتر و نیازمندتر میشوند، در کره جنوبی مردمی از همان فرهنگ و تاریخ توانستهاند در پرتو اقتصاد رقابتی و آزاد کشور خود را به یکی از پیشرفتهترین اقتصادهای امروزی مبدل سازند.
مقایسه درآمد ساکنان این دو کشور، که کره جنوبی با درآمد سرانه سالیانه متجاوز از ۳۰۰ هزار دلار در برابر کره شمالی که با درآمد سرانهای کمتر از ۱۹۰۰ دلار در سال شاید بتواند نشان دهد که تفاوت و نتیجه راه به کجا میانجامد.
مباحثی از نوع شیوه تعیین سیاست مالی و پولی در یک کشور آزاد و دموکراتیک همانند هر نوع تصمیم دیگری سرانجام توسط نمایندگان مردم اتخاذ میشود اما هرچه افراد یک ملت بیشتر و بهتر از اطلاعات اقتصادی و دانش سیاسی برخوردار باشند نمایندگان آنان نیز آگاهانهتر انتخاب خواهند شد و هوشمندانهتر در تعیین سرنوشت سیاسی و اقتصادی کشورخود عمل خواهند کرد.
در جهان امروز نتیجه همه بحثها، رقابتها و گفتمانهای سیاسی و اقتصادی در محور بهزیستی مردم خلاصه میشود و هیچکس بهتر از خود مردم نمیتواند برای آنها تصمیم بگیرد و هرچه شهروند یک کشور آگاهانهتر مسائل را بررسی کند، کمتر گرفتار اشتباهات و ندانم کاریهای حکومتها میشود.
غریزه، تصادف و رهنمود؛ مبانی سیاستگذاری در جمهوری اسلامی ایران
پس از سفرهای خامنهای به مناطق مختلف کشور، ستادهایی برای پیگیری «رهنمود»های (تصادفی و الابختکی) وی تشکیل میشود. لازمه این رفتار آن است که دستگاههای دولتی اگر برنامههای سالانهای داشته باشند یا وظایفی از جانب مجلس بر عهده آنها گذاشته شده باید آنها را کنار بگذارند و به منویات رهبری رسیدگی کنند و اگر برنامهای ندارند (که در دولت احمدینژاد با انحلال سازمان مدیریت و برنامهریزی چنین است) منتظر بمانند تا رئیس دولت یا ولیفقیه گذارشان به منطقه و استان آنها بیفتد تا تکلیفشان معین شود. در چنین نظامی سیاستگذاری و برنامهریزی اصولاً بیمعنی است.
حتی با فرض وجود روالی برای تدوین و تصویب سیاستها و خواست حکومت برای اجرای آنها، این سیاستهای رسمی و اعلام شده چگونه و توسط چه گروههایی و بر اساس کدام مبانی و روشها تعیین میشوند و پس از تعیین در دنیای عمل دچار چه تحولاتی میگردند؟ فرایندهای سیاستگذاری در ایران کدامند؟ آیا سیاستهای واقعی که در عمل به اجرا در میآیند اصولاً تدوین میشوند؟ و اگر نمیشوند چگونه از مراکز تصمیم گیری به بدنه اجرایی انتقال مییابند؟
سیاستگذاری موضعی، مقطعی و استعجالی
از متون رسمی ارائه شده توسط دولت جمهوری اسلامی و مجمع تشخیص مصلحت بر میآید که در برخی از حوزهها سیاستگذاری انجام میشود. این سیاستها در برنامههای توسعه و سند چشم انداز ۲۰ ساله کشور ظاهر شدهاند. مجلس شورای اسلامی در حال بررسی برنامه پنجم توسعه کشور بوده و قرار بود تا شهریور ۱۳۸۹ آن را به دولت تحویل دهد (که هنوز انجام نشده)، در حالی که برنامه چهارم نیمه کاره رها شد و دولت احمدینژاد با انحلال سازمان مدیریت و برنامه ریزی نهاد برنامهریزی و نظارت بر اجرای برنامه در کشور را حذف کرد. در دولت احمدینژاد سیاستگذاریها جامعیت ندارند، در حوزههایی که سیاستگذاری انجام میشود اجرای آنها مقطعی است و باید شرایط خاصی در کشور حاکم شود تا برخی از آنها استعجالاً اجرا شوند.
عدم فرصت برای سیاستگذاری
برخی از مدیران که برای سیاستگذاری اهمیت قائل هستند گروههایی را برای تشخیص اهداف، مشکلات، راهحلها و سیاستگذاری در دستگاههای اجرایی شکل میدهند. اتخاذ و صورت بندی سیاستها، اِعمال آنها در داخل و بعد ایجاد ائتلافهای بینالمللی و منطقهای و ملی برای تقویت آنها به استمرار و استقامت در این فرایند نیاز دارد.
به واسطه فقدان عنصر آخر حتی اگر فرایند سیاستگذاری در یک دستگاه آغاز شود معمولاً ناتمام میماند. تغییر مدیران بالاخص در دولت احمدینژاد آن قدر پر شتاب است که یک مدیر حتی اگر فرصت سیاستگذاری پیدا کند مجالی برای اجرای آنها نمییابد. در دوره احمدینژاد عمر متوسط مدیران بانک مرکزی، وزارت کشور، وزارت نفت، وزارت اقتصاد و بسیاری دستگاههای دیگر کمتر از دو سال بوده است.
دولت احمدینژاد اصولاً باوری به سیاستگذاری کوتاه و بلند مدت ندارد. این دولت علاوه بر برنامه چهارم سند چشمانداز را نیز نادیده گرفت. احمدینژاد در یک سخنرانی رسمی اعلام کرد «سند چشم انداز ۲۰ ساله را افراد بیاطلاع نوشتهاند.» (الف، ۲۵ دی ۱۳۸۹)
اسناد بالادستی و چشم انداز ۲۰ ساله توسط منصوبان خامنهای در مجمع تشخیص مصلحت تهیه شدهاند اما دولت احمدینژاد این مجمع را صرفاً مشاور رهبری میداند که با حضور هاشمی رفسنجانی عملاًّ کاری به آن ارجاع نمیشود: «مجمع تشخیص متغیر وابسته است، نه متغیر مستقل که در ارتباط با تغییر احکام حکومتی شرع و اصول قانون اساسی، استقلالاً اختیار تصمیمگیری داشته باشد.» (علی زارعی نجفدری، مشاور احمدینژاد، تابناک، ۲۶ دی ۱۳۸۹)
سقط جنین سیاستها
از آنجا که مقدمات مشارکت افراد در فرایند سیاستگذاری، مثل دسترسی آزاد به اطلاعات، مطالعات میدانی،
تحقیقات معطوف به سیاستگذاری، امکان کار جمعی و مشاوره در حوزه عمومی، و تأسیس و فعالیت مؤسسات مستقل تحقیقاتی در ایران وجود ندارد تجربههای انباشته افراد فرصت در کنار هم قرار گرفتن و تبدیل شدن به متون پیشنهادی سیاستگذاری برای دستگاههای اجرایی را پیدا نمیکنند.
حتی اگر گروهی از افراد باتجربه در کنار هم قرار گیرند و با هزار دشواری و مسئله به سیاستگذاری بپردازند و آن را به مقامات عرضه کنند این متون در قفسهها خاک خواهند خورد و حتی اگر خوششانس بوده و در یک دوره مورد توجه یک مدیر قرار گیرند مدیر بعدی آنها را به سطل زباله پرتاب خواهد کرد.
عدم ارتباط دولت با انجمنهای علمی و تخصصی و دیگر نهادهای مدنی در سیاستگذاری و نگاه تهدیدآمیز به آنان، جزئی از سیاست حکومت است. نهادهای مدنی اصولاً قرار نیست در فرایند سیاستگذاری نقشی داشته باشند و اگر مدیری شجاعت مشورت با این نهادها را داشته باشد سیاستها در جریان اجرا سقط میشوند.
سیاستهای غریزی یا کلی و مبهم
شایستهسالاری، مدیریت علمی و نظارت سازمانیافته در حوزه ارزشهای مدیریت جمهوری اسلامی قرار نمیگیرد. به عنوان نمونه وزیر راه و ترابری دولت احمدینژاد ارسال نامه به معاون اول رئیسجمهور مبنی بر درخواست جلوگیری از کلنگزنی پروژههای عمرانی به دلیل کمبود بودجه را رد و تصریح کرد: «خودم چنین نامهای را ندیدهام؛ ما دلمان به خداست و خداوند اعتبار این پروژهها را میرساند.» (الف، ۹ آبان ۱۳۸۹)
به همین دلیل سیاستگذاری و مقدمات و مؤخرات آن بخشی از وظایف دستگاههای اجرایی نیست. گروهی که باید از جزئیات امور اطلاع داشته و مشکلات را بشناسد در مقام و موقعیت و شأن سیاستگذاری نیست و آنکه سیاستگذاری میکند از جزئیات کماطلاع.
رها کردن برنامهریزی برای مواجهه با بلایای طبیعی به دعا و خطبههای نماز جمعه در دولت احمدینژاد اوج این تفکر مبتنی بر واگذاری امور به دست تقدیر و کسب التیام از مراجع و منابع مذهبی است: «از حوزههای علمیه برای به کارگیری نقش معنویت در کاهش بلایای طبیعی استفاده خواهیم کرد و در مرحله اول با حوزههای علمیه قم، مشهد، اصفهان و شیراز تفاهمنامه همکاری امضا کردیم.» (حسین باقری، معاون وزیر کشور و رئیس سازمان مدیریت بحران کشور، فرهیختگان، ۱۹ آبان ۱۳۸۹)
در این سطح دیگر نمیتوان با عوامگرایی و خاماندیشی این نوع دیدگاهها را توضیح داد بلکه مسئله سرازیر کردن بخشی از منابع دولتی به نهادهای دینی و انحصار قدرت و ثروت در دست گروهی محدود و معدود در جامعه است.
از این جهت آنچه به عنوان سیاست اعلام میشود در واقع مجموعهای از دستورالعملهای خام و ناآزموده یا همان «رهنمود»های مقامات بالاتر هستند. به عنوان مثال سیاستهایی که توسط مجمع تشخیص مصلحت تدوین میشوند آن قدر کلی و مبهم هستند که دستگاهها میتوانند بدون هیچ گونه پیامد آنها را نادیده بگیرند، چنانکه در دوران احمدینژاد این اتفاق افتاده است و تنها گهگاه برخی شکایات لفظی از سوی دبیر این مجمع به گوش میرسد.
تعیین تکلیف
گروهی که سیاستها را تعیین میکند بنا به تکلیف رهبری این کار را انجام میدهد (همه منصوب رهبری هستند) و روش اِعمال آنها تعیین تکلیف برای دستگاههاست. از همین جهت سیاستهای تدوین شده توسط مجمع تشخیص مصلحت در عمل اجرا نمیشوند چون دستگاهها بالاخص در دوران احمدینژاد با نوعی گریز از سیاستگذاری نقش چندانی در شکلگیری آنها نداشتهاند.
نگاه تکلیفی به برنامهریزی و سیاستگذاری این فرایندها را از وجوه عقلانی و کاربردی تهی ساخته است. این نگاه تکلیفی در کنار آمارهای ساختگی، وعدههای عمل ناشده و دروغگویی در مورد وضعیت کشور به اعتماد زدایی از شهروندان به طور عام و کارکنان دستگاههای اجرایی به طور خاص انجامیده است.
انتقال سیاستها از مجاری غیر معمول
سیاستهای تدوین ناشده یا بخش عمدهای از سیاستها که به طور تصادفی در دستگاهها تدوین میشوند از چهار طریق به بدنه اجرایی انتقال مییابند:
۱) سخنرانیهای رهبری که در دوران خامنهای کمتر نقش ایدئولوژی سازی بلکه نقش انتقال سیاستها را دارد. خامنهای با مشی همیشگی دخالت در جزئیات اداره کشور مرتباً برای دستگاهها به نحو غیرمستقیم سیاست تعیین میکند. به عنوان نمونه وقتی وی از وجود دو میلیون دانشجو در علوم اجتماعی و انسانی شکایت میکند در واقع سیاست کنترل گسترش علوم انسانی و اجتماعی را ابلاغ میکند؛ یا هنگامی که مخالفان فتنهگر معرفی میشوند به دستگاههای امنیتی سیاست عدم تحمل مخالف و منتقد ابلاغ میشود؛
۲) تبلیغات رسانهای دولتی. بخش دیگری از سیاستهای نظام از مجرای دستگاههای تبلیغاتی که وفاداران به حکومت مخاطب همیشگی آنها هستند انتقال مییابد. نویسندگان و سخنرانهای دائمی رسانههای دولتی در نظامی که دارای گروهها و کانونهای تولید فکر و اندیشه نیست نقش سیاستگذار و انتقالدهنده این سیاستها را به طور غیرمستقیم ایفا میکنند. به عنوان نمونه کسی مثل حسین شریعتمداری با یادداشتهای خود نقشی جدی در شکلگیری سیاستهای امنیتی و قضایی و فرهنگی نظام ایفا میکند؛
۳) سفرهای زیارتی و گروهی مسئولان ردههای میانی و ردههای پایین که فرصتی برای گپ و گفتوگوی آنها فراهم میکند موجب میشود که نظرات مقامات بالاتر به ردههای پایین انتقال یابد بدون آنکه سیاستها به طور شفاف تدوین شده و نظرات کارشناسان در این مورد اخذ شده باشد؛ و
۴) جوامع تصادفی مثل هیئتهای غزاداری، گدههای مقامات، افطاریها، مجالس عروسی و عزای دوستان و آشنایان مقامات که به دلیل خویشاوندی مقامات موجب گرد هم آمدن آنها میشود فضای دیگری برای مشورت مقامات و دیدار با کارکنان و انتقال دیدگاهها را فراهم میآورد. در این مجامع نیز سیاستها به صورت غیررسمی و غیرمکتوب ابلاغ میشوند.
از آنجا که مجامع گفتوگو در مورد نحوه اداره امور در جوامع تصادفی صورت میگیرد، اجرای آن دستورالعملها یا سیاستها نیز جنبهٔ تصادفی پیدا میکنند. همچنین مقامات میتوانند دستورالعملهای رهبری و تبلیغات رسانههای دولتی را نادیده بگیرند بدون آنکه با پیامدهای آن مواجه شوند.
بازخورد
به دلیل مبهم بودن سیاستها و تدوینناشدگی اکثر سیاستهای مورد اجرا، امکان ارزیابی آنها فراهم نمیآید. حتی پس از اجرای سیاستهای در نظر گرفته شده، اندازهگیری بازخورد و نتیجه چندان مورد توجه نیست.
پیشبینی واکنش مردم از طریق نظرسنجی که بخشی از کار علمی در کنار یافتن بدیلها یا انگارههای رقیب، و تشخیص نیازهاست اصولاً انجام نمیشود یا به طور پنهانی برای اطلاع مقامات بالا صورت میگیرد. به علت فقدان دموکراسی، سیاستها دوره به دوره به رأی مردم گذاشته نمیشوند و از این طریق نیز نگاه مردم به روالهای جاری مدیریتی اندازه گرفتنی نیست.
حتی با فرض وجود روالی برای تدوین و تصویب سیاستها و خواست حکومت برای اجرای آنها، این سیاستهای رسمی و اعلام شده چگونه و توسط چه گروههایی و بر اساس کدام مبانی و روشها تعیین میشوند و پس از تعیین در دنیای عمل دچار چه تحولاتی میگردند؟ فرایندهای سیاستگذاری در ایران کدامند؟ آیا سیاستهای واقعی که در عمل به اجرا در میآیند اصولاً تدوین میشوند؟ و اگر نمیشوند چگونه از مراکز تصمیم گیری به بدنه اجرایی انتقال مییابند؟
سیاستگذاری موضعی، مقطعی و استعجالی
از متون رسمی ارائه شده توسط دولت جمهوری اسلامی و مجمع تشخیص مصلحت بر میآید که در برخی از حوزهها سیاستگذاری انجام میشود. این سیاستها در برنامههای توسعه و سند چشم انداز ۲۰ ساله کشور ظاهر شدهاند. مجلس شورای اسلامی در حال بررسی برنامه پنجم توسعه کشور بوده و قرار بود تا شهریور ۱۳۸۹ آن را به دولت تحویل دهد (که هنوز انجام نشده)، در حالی که برنامه چهارم نیمه کاره رها شد و دولت احمدینژاد با انحلال سازمان مدیریت و برنامه ریزی نهاد برنامهریزی و نظارت بر اجرای برنامه در کشور را حذف کرد. در دولت احمدینژاد سیاستگذاریها جامعیت ندارند، در حوزههایی که سیاستگذاری انجام میشود اجرای آنها مقطعی است و باید شرایط خاصی در کشور حاکم شود تا برخی از آنها استعجالاً اجرا شوند.
عدم فرصت برای سیاستگذاری
برخی از مدیران که برای سیاستگذاری اهمیت قائل هستند گروههایی را برای تشخیص اهداف، مشکلات، راهحلها و سیاستگذاری در دستگاههای اجرایی شکل میدهند. اتخاذ و صورت بندی سیاستها، اِعمال آنها در داخل و بعد ایجاد ائتلافهای بینالمللی و منطقهای و ملی برای تقویت آنها به استمرار و استقامت در این فرایند نیاز دارد.
به واسطه فقدان عنصر آخر حتی اگر فرایند سیاستگذاری در یک دستگاه آغاز شود معمولاً ناتمام میماند. تغییر مدیران بالاخص در دولت احمدینژاد آن قدر پر شتاب است که یک مدیر حتی اگر فرصت سیاستگذاری پیدا کند مجالی برای اجرای آنها نمییابد. در دوره احمدینژاد عمر متوسط مدیران بانک مرکزی، وزارت کشور، وزارت نفت، وزارت اقتصاد و بسیاری دستگاههای دیگر کمتر از دو سال بوده است.
دولت احمدینژاد اصولاً باوری به سیاستگذاری کوتاه و بلند مدت ندارد. این دولت علاوه بر برنامه چهارم سند چشمانداز را نیز نادیده گرفت. احمدینژاد در یک سخنرانی رسمی اعلام کرد «سند چشم انداز ۲۰ ساله را افراد بیاطلاع نوشتهاند.» (الف، ۲۵ دی ۱۳۸۹)
اسناد بالادستی و چشم انداز ۲۰ ساله توسط منصوبان خامنهای در مجمع تشخیص مصلحت تهیه شدهاند اما دولت احمدینژاد این مجمع را صرفاً مشاور رهبری میداند که با حضور هاشمی رفسنجانی عملاًّ کاری به آن ارجاع نمیشود: «مجمع تشخیص متغیر وابسته است، نه متغیر مستقل که در ارتباط با تغییر احکام حکومتی شرع و اصول قانون اساسی، استقلالاً اختیار تصمیمگیری داشته باشد.» (علی زارعی نجفدری، مشاور احمدینژاد، تابناک، ۲۶ دی ۱۳۸۹)
سقط جنین سیاستها
از آنجا که مقدمات مشارکت افراد در فرایند سیاستگذاری، مثل دسترسی آزاد به اطلاعات، مطالعات میدانی،
تحقیقات معطوف به سیاستگذاری، امکان کار جمعی و مشاوره در حوزه عمومی، و تأسیس و فعالیت مؤسسات مستقل تحقیقاتی در ایران وجود ندارد تجربههای انباشته افراد فرصت در کنار هم قرار گرفتن و تبدیل شدن به متون پیشنهادی سیاستگذاری برای دستگاههای اجرایی را پیدا نمیکنند.
حتی اگر گروهی از افراد باتجربه در کنار هم قرار گیرند و با هزار دشواری و مسئله به سیاستگذاری بپردازند و آن را به مقامات عرضه کنند این متون در قفسهها خاک خواهند خورد و حتی اگر خوششانس بوده و در یک دوره مورد توجه یک مدیر قرار گیرند مدیر بعدی آنها را به سطل زباله پرتاب خواهد کرد.
عدم ارتباط دولت با انجمنهای علمی و تخصصی و دیگر نهادهای مدنی در سیاستگذاری و نگاه تهدیدآمیز به آنان، جزئی از سیاست حکومت است. نهادهای مدنی اصولاً قرار نیست در فرایند سیاستگذاری نقشی داشته باشند و اگر مدیری شجاعت مشورت با این نهادها را داشته باشد سیاستها در جریان اجرا سقط میشوند.
سیاستهای غریزی یا کلی و مبهم
شایستهسالاری، مدیریت علمی و نظارت سازمانیافته در حوزه ارزشهای مدیریت جمهوری اسلامی قرار نمیگیرد. به عنوان نمونه وزیر راه و ترابری دولت احمدینژاد ارسال نامه به معاون اول رئیسجمهور مبنی بر درخواست جلوگیری از کلنگزنی پروژههای عمرانی به دلیل کمبود بودجه را رد و تصریح کرد: «خودم چنین نامهای را ندیدهام؛ ما دلمان به خداست و خداوند اعتبار این پروژهها را میرساند.» (الف، ۹ آبان ۱۳۸۹)
به همین دلیل سیاستگذاری و مقدمات و مؤخرات آن بخشی از وظایف دستگاههای اجرایی نیست. گروهی که باید از جزئیات امور اطلاع داشته و مشکلات را بشناسد در مقام و موقعیت و شأن سیاستگذاری نیست و آنکه سیاستگذاری میکند از جزئیات کماطلاع.
رها کردن برنامهریزی برای مواجهه با بلایای طبیعی به دعا و خطبههای نماز جمعه در دولت احمدینژاد اوج این تفکر مبتنی بر واگذاری امور به دست تقدیر و کسب التیام از مراجع و منابع مذهبی است: «از حوزههای علمیه برای به کارگیری نقش معنویت در کاهش بلایای طبیعی استفاده خواهیم کرد و در مرحله اول با حوزههای علمیه قم، مشهد، اصفهان و شیراز تفاهمنامه همکاری امضا کردیم.» (حسین باقری، معاون وزیر کشور و رئیس سازمان مدیریت بحران کشور، فرهیختگان، ۱۹ آبان ۱۳۸۹)
در این سطح دیگر نمیتوان با عوامگرایی و خاماندیشی این نوع دیدگاهها را توضیح داد بلکه مسئله سرازیر کردن بخشی از منابع دولتی به نهادهای دینی و انحصار قدرت و ثروت در دست گروهی محدود و معدود در جامعه است.
از این جهت آنچه به عنوان سیاست اعلام میشود در واقع مجموعهای از دستورالعملهای خام و ناآزموده یا همان «رهنمود»های مقامات بالاتر هستند. به عنوان مثال سیاستهایی که توسط مجمع تشخیص مصلحت تدوین میشوند آن قدر کلی و مبهم هستند که دستگاهها میتوانند بدون هیچ گونه پیامد آنها را نادیده بگیرند، چنانکه در دوران احمدینژاد این اتفاق افتاده است و تنها گهگاه برخی شکایات لفظی از سوی دبیر این مجمع به گوش میرسد.
تعیین تکلیف
گروهی که سیاستها را تعیین میکند بنا به تکلیف رهبری این کار را انجام میدهد (همه منصوب رهبری هستند) و روش اِعمال آنها تعیین تکلیف برای دستگاههاست. از همین جهت سیاستهای تدوین شده توسط مجمع تشخیص مصلحت در عمل اجرا نمیشوند چون دستگاهها بالاخص در دوران احمدینژاد با نوعی گریز از سیاستگذاری نقش چندانی در شکلگیری آنها نداشتهاند.
نگاه تکلیفی به برنامهریزی و سیاستگذاری این فرایندها را از وجوه عقلانی و کاربردی تهی ساخته است. این نگاه تکلیفی در کنار آمارهای ساختگی، وعدههای عمل ناشده و دروغگویی در مورد وضعیت کشور به اعتماد زدایی از شهروندان به طور عام و کارکنان دستگاههای اجرایی به طور خاص انجامیده است.
انتقال سیاستها از مجاری غیر معمول
سیاستهای تدوین ناشده یا بخش عمدهای از سیاستها که به طور تصادفی در دستگاهها تدوین میشوند از چهار طریق به بدنه اجرایی انتقال مییابند:
۱) سخنرانیهای رهبری که در دوران خامنهای کمتر نقش ایدئولوژی سازی بلکه نقش انتقال سیاستها را دارد. خامنهای با مشی همیشگی دخالت در جزئیات اداره کشور مرتباً برای دستگاهها به نحو غیرمستقیم سیاست تعیین میکند. به عنوان نمونه وقتی وی از وجود دو میلیون دانشجو در علوم اجتماعی و انسانی شکایت میکند در واقع سیاست کنترل گسترش علوم انسانی و اجتماعی را ابلاغ میکند؛ یا هنگامی که مخالفان فتنهگر معرفی میشوند به دستگاههای امنیتی سیاست عدم تحمل مخالف و منتقد ابلاغ میشود؛
۲) تبلیغات رسانهای دولتی. بخش دیگری از سیاستهای نظام از مجرای دستگاههای تبلیغاتی که وفاداران به حکومت مخاطب همیشگی آنها هستند انتقال مییابد. نویسندگان و سخنرانهای دائمی رسانههای دولتی در نظامی که دارای گروهها و کانونهای تولید فکر و اندیشه نیست نقش سیاستگذار و انتقالدهنده این سیاستها را به طور غیرمستقیم ایفا میکنند. به عنوان نمونه کسی مثل حسین شریعتمداری با یادداشتهای خود نقشی جدی در شکلگیری سیاستهای امنیتی و قضایی و فرهنگی نظام ایفا میکند؛
۳) سفرهای زیارتی و گروهی مسئولان ردههای میانی و ردههای پایین که فرصتی برای گپ و گفتوگوی آنها فراهم میکند موجب میشود که نظرات مقامات بالاتر به ردههای پایین انتقال یابد بدون آنکه سیاستها به طور شفاف تدوین شده و نظرات کارشناسان در این مورد اخذ شده باشد؛ و
۴) جوامع تصادفی مثل هیئتهای غزاداری، گدههای مقامات، افطاریها، مجالس عروسی و عزای دوستان و آشنایان مقامات که به دلیل خویشاوندی مقامات موجب گرد هم آمدن آنها میشود فضای دیگری برای مشورت مقامات و دیدار با کارکنان و انتقال دیدگاهها را فراهم میآورد. در این مجامع نیز سیاستها به صورت غیررسمی و غیرمکتوب ابلاغ میشوند.
از آنجا که مجامع گفتوگو در مورد نحوه اداره امور در جوامع تصادفی صورت میگیرد، اجرای آن دستورالعملها یا سیاستها نیز جنبهٔ تصادفی پیدا میکنند. همچنین مقامات میتوانند دستورالعملهای رهبری و تبلیغات رسانههای دولتی را نادیده بگیرند بدون آنکه با پیامدهای آن مواجه شوند.
بازخورد
به دلیل مبهم بودن سیاستها و تدوینناشدگی اکثر سیاستهای مورد اجرا، امکان ارزیابی آنها فراهم نمیآید. حتی پس از اجرای سیاستهای در نظر گرفته شده، اندازهگیری بازخورد و نتیجه چندان مورد توجه نیست.
پیشبینی واکنش مردم از طریق نظرسنجی که بخشی از کار علمی در کنار یافتن بدیلها یا انگارههای رقیب، و تشخیص نیازهاست اصولاً انجام نمیشود یا به طور پنهانی برای اطلاع مقامات بالا صورت میگیرد. به علت فقدان دموکراسی، سیاستها دوره به دوره به رأی مردم گذاشته نمیشوند و از این طریق نیز نگاه مردم به روالهای جاری مدیریتی اندازه گرفتنی نیست.
مستبد نوخاسته ایران، آغازگر دوران دیگری از تندروی
ری تکیه، از پژوهشگران شورای روابط خارجی و مشاور سابق وزارت خارجه آمریکا در امور خلیج فارس، در مطلبی تحلیلی در روزنامه فاینشنال تایمز به چگونگی تحکیم پایههای قدرت استبدادی نوخاسته در ایران میپردازد.
آقای تکیه در مقدمه مطلب خود مینویسد که همزمان با بحران یک رژیم استبداری در تونس، شاهد شکلگیری یک سیستم خودکامه دیگر در ایران هستیم.
ایران در حال تجربه کردن یکی از بزرگترین تغییرات سیاسی خود از زمان وقوع انقلاب در سال ۱۳۵۷ است. محمود احمدینژاد که همزمان با تشدید تحریمهای بینالمللی یکی از پردامنهترین اصلاحات اقتصادی را در کشور آغاز کرده اکنون مشغول تحکیم پایههای قدرت خویش است.
به نوشته این کارشناس مسائل خاورمیانه، رژیم مذهبی ایران همیشه با نظامهای استبدادی سنتی خاورمیانه و از جمله حکومت زینالعابدین بیعلی در تونس متفاوت بوده است وجود اختلافات بین مهرههای اصلی و جناحهای رقیب همواره به رژیم ایران جلوه یک حکومت تعددگرا را میداد.
اما امروزه حتی این تشابه ظاهری با یک سیستم دموکراتیک در حال زوال است و جمهوری اسلامی به مرور در حال ذوب شدن در کیش شخصیت و دیکتاتوری محمود احمدینژاد است.
ری تکیه معتقد است که بازنده اصلی این تحول آیتالله خامنهای، رهبر سالخورده جمهوری اسلامی، است. آقای خامنهای در آغاز به این امید بسته بود که شاگرد وی سایر مدعیان قدرت را از سر راه برخواهد داشت و به این طریق قدرت سیاسی انحصاری آیتالله را تضمین خواهد کرد.
اما آقای احمدینژاد به جای محدود ماندن در این نقش مافوق در پی ایجاد سیستمی است که در آن قدرت رئیسجمهور بدون هیچ محدودیتی از سوی قانون اساسی گسترش و تحکیم شود. اگر وی در این طرح خود موفق شود آیتالله خامنهای به شکل چشمگیری از اداره امور کشور کنار گذاشته خواهد شد.
تاکنون سیستم حکومتی ایران بر نوعی از تقسیم قدرت بین مجلس و قوه مجریه تکیه داشته که نهادهای غیرانتخابی مثل شورای نگهبان یا مجلس خبرگان و امثال آن بر آن نظارت میکردند. بحران و فشارهای خارجی همیشه این جناحهای رقیب را به نوعی در یک قالب واحد نگاه داشته و همه خطوط قرمز را رعایت میکردند. اما اکنون آقای احمدینژاد به راحتی در برابر مجلس میایستد و به خصوص در موارد مربوط به درآمد و قدرت اقتصادی دولت حاضر به پاسخگویی نیست.
ری تکیه در ادامه تحلیل خود در روزنامه فاینشنال تایمز مینویسد به عنوان مثال میشود تصور کرد که طرح «حذف یارانهها» یک نیاز ضروری برای اصلاح اقتصاد ایران بوده و یا فشار ناشی از تحریمهای بینالمللی آن را اجباری کرده است. اما در حساب و کتابهای آقای احمدینژاد دلیل مهمتر برای اجرای قاطعنامه این طرح در این شرایط حساس اعمال فشار به اقضار متوسط جامعه و از این طریق تضعیف اردوی مخالفان و منتقدان خود است. کما اینکه به عنوان بخش مکمل این طرح دولت در نظر دارد از طرق گوناگون به اقضار کمدرآمد کمک مالی برساند و این حلقه مهمی در حذف لایههای اجتماعی طرفدار دولت است.
آقای احمدینژاد مثل هر مستبد دیگری که میکوشد دوران به اصطلاح نوینی را آغاز کند، در حال به راه انداختن انقلاب فرهنگی ویژه خود است. دانشگاههای ایران در طول تاریخ پیشقراولان تحولات سیاسی بوده و یکی از سنگرهای اصلی نیروهای مخالف حکومت هستند.
تصمیمات اخیر دولت برای بازنگری بسیاری از موارد درسی رشتههای علوم انسانی و برکناری و تعویض کادر آموزشی دانشگاههای بخشی از اقدامات دولت احمدینژاد برای تحکیم پایههای اجتماعی نظام استبدادی در حال ظهور است. طی این اقدامات که زیر لوای «بسط ارزشهای اسلامی» صورت میگیرد افراد وفادار به جناح احمدینژاد کنترل دانشگاهها را در دست خواهند گرفت.
ری تکیه میافزاید حتی قشر روحانیت نیز از برنامههای احمدینژاد برای تثبیت پایههای حکومت خود در امان نبوده است. با وجود نمایشهای مکرر از وفاداری به روحانیت دولت آقای احمدینژاد به دلایل گوناگون و به خصوص به خاطر ربودن قدرت تصمیم گیری از این قشر مرتب مورد انتقاد و عتاب روحانیون بوده است. اما آقای احمدینژاد و مشاوران بارها اعلام کردهاند که در تفسیر موازین دینی ضرورتاً به نقش واسط روحانیون نیازی نیست.
مهمتر از همه اینکه قدرتگیری بیشتر احمدینژاد و جناح پیرامون وی تا حد زیادی در گرو افزایش قدرت هستهای ایران و پیشبرد یک دیپلماسی تخاصمبرانگیز است. پس از انتخابات مورد مناقشه و تقلبآمیز سال ۲۰۰۹ وی مشروعیت خود را از دست داده و برای نشان دادن قدرت ایران در سطح منطقه و جلب حس ملیگرایی مردم کشور اکنون او به یک برنامه پیشرفته هستهای نیاز دارد.
همزمان با برگزاری دور دیگری از مذاکرات بین ایران و قدرتهای بزرگ جهان که در روزهای آینده در استانبول برگزار میشود توجه به این نکته بسیار مهم است که پیشبرد برنامههای هستهای در فضای مناقشات سیاسی در داخل ایران چه نقش و جایگاهی دارد.
آقای تکیه در پایان تحلیل خود مینویسد در حال حاضر آنچه که مختصات کارکرد سیاست ایران را تعیین میکند کنش و واکنش بین آیتالله خامنهای رهبر و محمود احمدینژاد رئیس جمهور است.
آقای احمدینژاد برای گستراندن حوزه اختیارات و قدرت خود هنوز با موانع قانونی روبهرو است. اما میتوان گفت که یک جمهوری اسلامی جدید متولد شده است و آن یک دیکتاتوری بیرحم است که نه به موازین و عرف بینالمللی پایبند است و نه به اراده و خواست مردم کشور احترام میگذارد.
این جهتگیری جدید در نظام سیاسی حاکم بر ایران باید دلسوزان و نگهبانان آن در خود ایران و به طریق اولی جامعه بینالمللی را نگران سازد.
آقای تکیه در مقدمه مطلب خود مینویسد که همزمان با بحران یک رژیم استبداری در تونس، شاهد شکلگیری یک سیستم خودکامه دیگر در ایران هستیم.
ایران در حال تجربه کردن یکی از بزرگترین تغییرات سیاسی خود از زمان وقوع انقلاب در سال ۱۳۵۷ است. محمود احمدینژاد که همزمان با تشدید تحریمهای بینالمللی یکی از پردامنهترین اصلاحات اقتصادی را در کشور آغاز کرده اکنون مشغول تحکیم پایههای قدرت خویش است.
به نوشته این کارشناس مسائل خاورمیانه، رژیم مذهبی ایران همیشه با نظامهای استبدادی سنتی خاورمیانه و از جمله حکومت زینالعابدین بیعلی در تونس متفاوت بوده است وجود اختلافات بین مهرههای اصلی و جناحهای رقیب همواره به رژیم ایران جلوه یک حکومت تعددگرا را میداد.
اما امروزه حتی این تشابه ظاهری با یک سیستم دموکراتیک در حال زوال است و جمهوری اسلامی به مرور در حال ذوب شدن در کیش شخصیت و دیکتاتوری محمود احمدینژاد است.
ری تکیه معتقد است که بازنده اصلی این تحول آیتالله خامنهای، رهبر سالخورده جمهوری اسلامی، است. آقای خامنهای در آغاز به این امید بسته بود که شاگرد وی سایر مدعیان قدرت را از سر راه برخواهد داشت و به این طریق قدرت سیاسی انحصاری آیتالله را تضمین خواهد کرد.
اما آقای احمدینژاد به جای محدود ماندن در این نقش مافوق در پی ایجاد سیستمی است که در آن قدرت رئیسجمهور بدون هیچ محدودیتی از سوی قانون اساسی گسترش و تحکیم شود. اگر وی در این طرح خود موفق شود آیتالله خامنهای به شکل چشمگیری از اداره امور کشور کنار گذاشته خواهد شد.
تاکنون سیستم حکومتی ایران بر نوعی از تقسیم قدرت بین مجلس و قوه مجریه تکیه داشته که نهادهای غیرانتخابی مثل شورای نگهبان یا مجلس خبرگان و امثال آن بر آن نظارت میکردند. بحران و فشارهای خارجی همیشه این جناحهای رقیب را به نوعی در یک قالب واحد نگاه داشته و همه خطوط قرمز را رعایت میکردند. اما اکنون آقای احمدینژاد به راحتی در برابر مجلس میایستد و به خصوص در موارد مربوط به درآمد و قدرت اقتصادی دولت حاضر به پاسخگویی نیست.
ری تکیه در ادامه تحلیل خود در روزنامه فاینشنال تایمز مینویسد به عنوان مثال میشود تصور کرد که طرح «حذف یارانهها» یک نیاز ضروری برای اصلاح اقتصاد ایران بوده و یا فشار ناشی از تحریمهای بینالمللی آن را اجباری کرده است. اما در حساب و کتابهای آقای احمدینژاد دلیل مهمتر برای اجرای قاطعنامه این طرح در این شرایط حساس اعمال فشار به اقضار متوسط جامعه و از این طریق تضعیف اردوی مخالفان و منتقدان خود است. کما اینکه به عنوان بخش مکمل این طرح دولت در نظر دارد از طرق گوناگون به اقضار کمدرآمد کمک مالی برساند و این حلقه مهمی در حذف لایههای اجتماعی طرفدار دولت است.
آقای احمدینژاد مثل هر مستبد دیگری که میکوشد دوران به اصطلاح نوینی را آغاز کند، در حال به راه انداختن انقلاب فرهنگی ویژه خود است. دانشگاههای ایران در طول تاریخ پیشقراولان تحولات سیاسی بوده و یکی از سنگرهای اصلی نیروهای مخالف حکومت هستند.
تصمیمات اخیر دولت برای بازنگری بسیاری از موارد درسی رشتههای علوم انسانی و برکناری و تعویض کادر آموزشی دانشگاههای بخشی از اقدامات دولت احمدینژاد برای تحکیم پایههای اجتماعی نظام استبدادی در حال ظهور است. طی این اقدامات که زیر لوای «بسط ارزشهای اسلامی» صورت میگیرد افراد وفادار به جناح احمدینژاد کنترل دانشگاهها را در دست خواهند گرفت.
ری تکیه میافزاید حتی قشر روحانیت نیز از برنامههای احمدینژاد برای تثبیت پایههای حکومت خود در امان نبوده است. با وجود نمایشهای مکرر از وفاداری به روحانیت دولت آقای احمدینژاد به دلایل گوناگون و به خصوص به خاطر ربودن قدرت تصمیم گیری از این قشر مرتب مورد انتقاد و عتاب روحانیون بوده است. اما آقای احمدینژاد و مشاوران بارها اعلام کردهاند که در تفسیر موازین دینی ضرورتاً به نقش واسط روحانیون نیازی نیست.
مهمتر از همه اینکه قدرتگیری بیشتر احمدینژاد و جناح پیرامون وی تا حد زیادی در گرو افزایش قدرت هستهای ایران و پیشبرد یک دیپلماسی تخاصمبرانگیز است. پس از انتخابات مورد مناقشه و تقلبآمیز سال ۲۰۰۹ وی مشروعیت خود را از دست داده و برای نشان دادن قدرت ایران در سطح منطقه و جلب حس ملیگرایی مردم کشور اکنون او به یک برنامه پیشرفته هستهای نیاز دارد.
همزمان با برگزاری دور دیگری از مذاکرات بین ایران و قدرتهای بزرگ جهان که در روزهای آینده در استانبول برگزار میشود توجه به این نکته بسیار مهم است که پیشبرد برنامههای هستهای در فضای مناقشات سیاسی در داخل ایران چه نقش و جایگاهی دارد.
آقای تکیه در پایان تحلیل خود مینویسد در حال حاضر آنچه که مختصات کارکرد سیاست ایران را تعیین میکند کنش و واکنش بین آیتالله خامنهای رهبر و محمود احمدینژاد رئیس جمهور است.
آقای احمدینژاد برای گستراندن حوزه اختیارات و قدرت خود هنوز با موانع قانونی روبهرو است. اما میتوان گفت که یک جمهوری اسلامی جدید متولد شده است و آن یک دیکتاتوری بیرحم است که نه به موازین و عرف بینالمللی پایبند است و نه به اراده و خواست مردم کشور احترام میگذارد.
این جهتگیری جدید در نظام سیاسی حاکم بر ایران باید دلسوزان و نگهبانان آن در خود ایران و به طریق اولی جامعه بینالمللی را نگران سازد.
سند ویکیلیکس: ایران توانایی فنی ساخت اورانیوم با خلوص بالا را دارد
یکی از اسناد دیپلماتیک ایالات متحده که توسط وبسایت افشاگر ویکیلیکس منتشر شده مینویسد که مقامهای آمریکایی در آوریل ۲۰۰۹ از «توانایی فنی» ایران برای فرآوری اورانیوم با درجه خلوص بالا که گام اصلی در ساخت بمب اتم است سخن گفتهاند.
این اسناد محرمانه که جزئیاتی از محتوای آن روز پنجشنبه در وبسایت روزنامه بریتانیایی گاردین منتشر شد مربوط به نشستی است که در آوریل ۲۰۰۹ به میزبانی سایمون اسمیت، سفیر بریتانیا در اتریش، برگزار شده است.
در این یادداشت دیپلماتیک آمده است که یکی از نمایندگان آمریکایی در این نشست گفته است: «آنگونه که کارکرد سانتریفیوژهای ایران نشان میدهد، ایران به توانایی فنی تولید اورانیوم با غنای بالا دست پیدا کرده و اگر بخواهد میتواند این کار را انجام دهد.»
این در حالی است که آمریکا تقریبا یک سال پیش، در فوریه ۲۰۱۰، یعنی یک سال پس از تاریخ این سند تازه در مورد توانایی ایران برای غنیسازی اورانیوم در سطح ۲۰ درصد ابراز تردید کرده بود.
ابراز تردید آمریکا واکنشی بود به ادعای محمود احمدینژاد مبنی بر آماده بودن اولین محموله اورانیوم ۲۰ درصدی ایران.
به نوشته این سند تازه منتشرشده، شرکتکنندگان در نشست آوریل ۲۰۰۹ بر این توافق داشتند که ایران برای ساخت یک بمب اتم ابتدایی، ۱.۵ تن اورانیوم با غنای پایین نیاز دارد.
در این سند همچنین آمده است که مقامهای بریتانیایی حاضر در این جلسه پیشبینی کردهاند ایران تا سال ۲۰۱۴ میلادی ۲۰ تن اورانیوم با غنای کم تولید خواهد کرد که در صورت غنیسازی بیشتر، برای ساخت ۱۹ کلاهک هستهای کافی خواهد بود.
اما به نوشته روزنامه گاردین، مقامهای بریتانیایی هماکنون میگویند که در پی نقص فنی مکرر در کارخانه غنیسازی نطنز در سال ۲۰۱۰ به خاطر آلودگی به کرم رایانهای «استاکسنت» و دلایل دیگر، وزن اورانیوم تولیدی ایران هماینک باید کمتر از میزانی باشد که در سال ۲۰۰۹ پیشبینی شده بود.
بنا به نوشته این اسناد، ایالات متحده در سال ۲۰۰۸ در اقدامی سراسری در اقصی نقاط جهان، کوشیده است تا از دستیابی ایران به فولاد مستحکمی موسوم به «فولاد ماریجینگ» و فیبر کربن، که از مواد اصلی تأسیسات غنیسازی هستند جلوگیری کند، اما در مورد درجه موفقیت این کوششها اطلاعاتی در دست نیست.
اما به نوشته گاردین، «مقامهای غربی اذعان میکنند که با این کوششها تنها میتوان برنامه هستهای ایران را به تأخیر انداخت و ایران قادر است از این موانع عبور کند و تصمیم نهایی برای توقف این برنامه برعهده رهبران در تهران است.»
این سند ویکیلیکس یک روز پیش از مذاکرات استانبول منتشر شد که ایران قرار بود گفتوگوهای هستهای خود را با گروه ۱+۵، متشکل از نمایندگان ایالات متحده، بریتانیا، فرانسه، روسیه، چین و آلمان در استانبول پی بگیرد.
علیاصغر سلطانیه، نماینده دائم جمهوری اسلامی ایران در آژانس بینالمللی انرژی اتمی، نیز کمتر از یک روز پیش از آغاز مذاکرات استانبول درباره پرونده هستهای ایران باصراحت اعلام کرد که ایران نه قطعنامهها را اجرا میکند و نه غنیسازی را متوقف خواهد کرد.
این اسناد محرمانه که جزئیاتی از محتوای آن روز پنجشنبه در وبسایت روزنامه بریتانیایی گاردین منتشر شد مربوط به نشستی است که در آوریل ۲۰۰۹ به میزبانی سایمون اسمیت، سفیر بریتانیا در اتریش، برگزار شده است.
در این یادداشت دیپلماتیک آمده است که یکی از نمایندگان آمریکایی در این نشست گفته است: «آنگونه که کارکرد سانتریفیوژهای ایران نشان میدهد، ایران به توانایی فنی تولید اورانیوم با غنای بالا دست پیدا کرده و اگر بخواهد میتواند این کار را انجام دهد.»
این در حالی است که آمریکا تقریبا یک سال پیش، در فوریه ۲۰۱۰، یعنی یک سال پس از تاریخ این سند تازه در مورد توانایی ایران برای غنیسازی اورانیوم در سطح ۲۰ درصد ابراز تردید کرده بود.
ابراز تردید آمریکا واکنشی بود به ادعای محمود احمدینژاد مبنی بر آماده بودن اولین محموله اورانیوم ۲۰ درصدی ایران.
به نوشته این سند تازه منتشرشده، شرکتکنندگان در نشست آوریل ۲۰۰۹ بر این توافق داشتند که ایران برای ساخت یک بمب اتم ابتدایی، ۱.۵ تن اورانیوم با غنای پایین نیاز دارد.
در این سند همچنین آمده است که مقامهای بریتانیایی حاضر در این جلسه پیشبینی کردهاند ایران تا سال ۲۰۱۴ میلادی ۲۰ تن اورانیوم با غنای کم تولید خواهد کرد که در صورت غنیسازی بیشتر، برای ساخت ۱۹ کلاهک هستهای کافی خواهد بود.
اما به نوشته روزنامه گاردین، مقامهای بریتانیایی هماکنون میگویند که در پی نقص فنی مکرر در کارخانه غنیسازی نطنز در سال ۲۰۱۰ به خاطر آلودگی به کرم رایانهای «استاکسنت» و دلایل دیگر، وزن اورانیوم تولیدی ایران هماینک باید کمتر از میزانی باشد که در سال ۲۰۰۹ پیشبینی شده بود.
بنا به نوشته این اسناد، ایالات متحده در سال ۲۰۰۸ در اقدامی سراسری در اقصی نقاط جهان، کوشیده است تا از دستیابی ایران به فولاد مستحکمی موسوم به «فولاد ماریجینگ» و فیبر کربن، که از مواد اصلی تأسیسات غنیسازی هستند جلوگیری کند، اما در مورد درجه موفقیت این کوششها اطلاعاتی در دست نیست.
اما به نوشته گاردین، «مقامهای غربی اذعان میکنند که با این کوششها تنها میتوان برنامه هستهای ایران را به تأخیر انداخت و ایران قادر است از این موانع عبور کند و تصمیم نهایی برای توقف این برنامه برعهده رهبران در تهران است.»
این سند ویکیلیکس یک روز پیش از مذاکرات استانبول منتشر شد که ایران قرار بود گفتوگوهای هستهای خود را با گروه ۱+۵، متشکل از نمایندگان ایالات متحده، بریتانیا، فرانسه، روسیه، چین و آلمان در استانبول پی بگیرد.
علیاصغر سلطانیه، نماینده دائم جمهوری اسلامی ایران در آژانس بینالمللی انرژی اتمی، نیز کمتر از یک روز پیش از آغاز مذاکرات استانبول درباره پرونده هستهای ایران باصراحت اعلام کرد که ایران نه قطعنامهها را اجرا میکند و نه غنیسازی را متوقف خواهد کرد.
مقام ارشد ایرانی: اجازه گفتوگو درباره غنیسازی را نمیدهیم؛ «فضای مثبت» در مذاکرات
خبرگزاری رویترز به نقل از یک «مقام ارشد» در هیئت ایرانی حاضر در مذاکرات هستهای استانبول میگوید ایران اجازه گفتوگو درباره تعلیق غنیسازی را نخواهد داد و تاکنون نیز طرف مقابل ایران هیچ اشارهای به این موضوع نکرده است.
نمایندگان کشورهای گروه ۵+۱ به سرپرستی کاترین اشتون، رئیس سیاست خارجی اتحادیه اروپا، جمعه پیش از ظهر نخستین جلسه از مذاکرات خود در استانبول ترکیه را با هیئت ایرانی به سرپرستی سعید جلیلی، مذاکرهکننده ارشد جمهوری اسلامی در پرونده هستهای، به پایان بردند.
مذاکرات استانبول جمعه بعدازظهر و همین طور فردا، شنبه، ادامه خواهد یافت.
به گزارش خبرگزاری رویترز به نقل از تلویزیون دولتی ایران، شورای امنیت ملی جمهوری اسلامی در پایان جلسه نخست ایران با اعضای گروه ۵+۱ در بیانیهای فضای این جلسه و گفتوگوها را «مثبت» توصیف کرده است.
مذاکرات استانبول که ادامه مذاکرات شش کشور غربی با تهران در ژنو سوئیس درباره فعالیتهای اتمی ایران است صبح امروز به وقت استانبول در حالی آغاز شد که چند مقام غربی از روز پنجشنبه اعلام کرده بودند که انتظار «پیشرفت عمده» در جهت حل مسئله اتمی ایران را ندارند.
حال خبرگزاری رویترز میگوید جمهوری اسلامی قرار است بر سر موضع پیشین خود در مورد عدم گفتوگو درباره غنیسازی اورانیوم و فعالیت هستهای باشد.
رویترز به نقل از ابوالفضل ظهرهوند، «مقام ارشد» در هیئت ایرانی، میگوید: «ما اجازه گفتوگو درباره تعلیق غنیسازی در استانبول را نخواهیم داد.»
این موضع تکرار اعلام موضع دیگر مقامات تهران از جمله محمود احمدینژاد است که از جمله هفته گذشته تاکید کرد که ایران حتی با «صد هزار قطعنامه» نیز دست از برنامه هستهای خود برنخواهد داشت.
غربیها به دنبال آن هستند که ایران را به قطع غنیسازی اورانیوم وادار کنند که از اجزای اساسی در ساخت تسلیحات اتمی به شمار میرود.
از سوی دیگر جمهوری اسلامی همواره از قبول شرط توقف غنیسازی سر باز زده و به همین دلیل مشمول چهار دور تحریمهای شورای امنیت سازمان ملل و تحریمهای یکجانبه آمریکا و اروپا و برخی کشورهای دیگر شده است.
آقای ظهرهوند همچنین اشاره کرده است که تا این ساعت از گفتوگوهای سعید جلیلی با کاترین اشتون، طرف غربی هیچ اشارهای به موضوع غنیسازی نکرده است.
این در حالی است که رویترز میگوید نمایندگان کشورهای غربی به دنبال نشانهای روشن از آمادگی تهران برای مشارکت و ایجاد حس اعتماد هستند.
نمایندگان کشورهای گروه ۵+۱ به سرپرستی کاترین اشتون، رئیس سیاست خارجی اتحادیه اروپا، جمعه پیش از ظهر نخستین جلسه از مذاکرات خود در استانبول ترکیه را با هیئت ایرانی به سرپرستی سعید جلیلی، مذاکرهکننده ارشد جمهوری اسلامی در پرونده هستهای، به پایان بردند.
مذاکرات استانبول جمعه بعدازظهر و همین طور فردا، شنبه، ادامه خواهد یافت.
به گزارش خبرگزاری رویترز به نقل از تلویزیون دولتی ایران، شورای امنیت ملی جمهوری اسلامی در پایان جلسه نخست ایران با اعضای گروه ۵+۱ در بیانیهای فضای این جلسه و گفتوگوها را «مثبت» توصیف کرده است.
مذاکرات استانبول که ادامه مذاکرات شش کشور غربی با تهران در ژنو سوئیس درباره فعالیتهای اتمی ایران است صبح امروز به وقت استانبول در حالی آغاز شد که چند مقام غربی از روز پنجشنبه اعلام کرده بودند که انتظار «پیشرفت عمده» در جهت حل مسئله اتمی ایران را ندارند.
حال خبرگزاری رویترز میگوید جمهوری اسلامی قرار است بر سر موضع پیشین خود در مورد عدم گفتوگو درباره غنیسازی اورانیوم و فعالیت هستهای باشد.
رویترز به نقل از ابوالفضل ظهرهوند، «مقام ارشد» در هیئت ایرانی، میگوید: «ما اجازه گفتوگو درباره تعلیق غنیسازی در استانبول را نخواهیم داد.»
این موضع تکرار اعلام موضع دیگر مقامات تهران از جمله محمود احمدینژاد است که از جمله هفته گذشته تاکید کرد که ایران حتی با «صد هزار قطعنامه» نیز دست از برنامه هستهای خود برنخواهد داشت.
غربیها به دنبال آن هستند که ایران را به قطع غنیسازی اورانیوم وادار کنند که از اجزای اساسی در ساخت تسلیحات اتمی به شمار میرود.
از سوی دیگر جمهوری اسلامی همواره از قبول شرط توقف غنیسازی سر باز زده و به همین دلیل مشمول چهار دور تحریمهای شورای امنیت سازمان ملل و تحریمهای یکجانبه آمریکا و اروپا و برخی کشورهای دیگر شده است.
آقای ظهرهوند همچنین اشاره کرده است که تا این ساعت از گفتوگوهای سعید جلیلی با کاترین اشتون، طرف غربی هیچ اشارهای به موضوع غنیسازی نکرده است.
این در حالی است که رویترز میگوید نمایندگان کشورهای غربی به دنبال نشانهای روشن از آمادگی تهران برای مشارکت و ایجاد حس اعتماد هستند.
سنگال با وساطت ترکيه روابط دیپلماتیک با ایران را از سر گرفت
سنگال روز جمعه اعلام کرد با وساطت و ميانجيگری که از سوی ترکيه صورت گرفته، تصميم گرفته سفير خود را به ايران بازگرداند به روابط ديپلماتيک دو طرفه ادامه دهد.
دفتر رياست جمهوری سنگال در بيانيه ای اعلام کرد: «رياست جمهوری به کابينه اعلام کرده که امکان از سرگيری روابط با ايران ايرادی ندارد و در نتيجه سفير سنگال می تواند به تهران برگردد.»
سنگال ماه گذشته اعلام کرد از توضيحات ارائه شده از سوی ايران درباره کشف يک محموله سلاح در نيجريه راضی نيست و به همين دليل سفير خود در تهران را فراخوانده است.
مقام های نيجريه روز ۲۶ اکتبر اعلام کردند که يک محموله سلاح های ارسالی از جمهوری اسلامی ايران را در بندر لاگوس کشف و ضبط کرده اند. اين محموله که در ۱۳ کانتينر جاسازی شده بود شامل گلوله های توپ، خمپاره و ساير سلاح ها بود و برچسب مواد ساختمانی روی جعبه های آن خورده بود.
پس از آن اعلام شد که مقصد اين سلاح ها، کشور گامبيا بوده که اين کشور هم متعاقب اعلام اين خبر، تمامی روابط ديپلماتيک خود را ايران را قطع کرد.
هنوز مقصد نهايی اين سلاح های قاچاق اعلام نشده ولی مرز جنوبی سنگال با گامبيا از سال ۱۹۸۲ تاکنون، صحنه نزاع و درگيری شورشيان شبه نظامی و جدايی طلبان بوده است.
بيانيه دفتر رياست جمهوری سنگال می گويد عبدالله گل، رييس جمهوری ترکيه واسطه شده تا ارتباط ديپلماتيک ميان ايران و سنگال از سرگرفته شود.
سنگال از چالش اخير در حوزه روابط ديپلماتيک جمهوری اسلامی است و حتی منوچهر متکی، وزير خارجه برکنار شده ايران هم در جريان يکی از اين سفرها به سنگال برای ارسال پيام ويژه محمود احمدی نژاد بود که از فهميد از کار برکنار شده است.
علی اکبر صالحی، سرپرست وزارت خارجه ایران هفته پیش برای سفری دو روزه وارد سنگال شد و گفته شد قصد از این سفر، تقویت روابط دوجانبه بوده است.
مسئله سلاح های قاچاق شده از سوی نيجريه به شورای امنيت سازمان ملل گزارش شده و گفته شد هياتی روی اين پرونده کار می کنند.
دفتر رياست جمهوری سنگال در بيانيه ای اعلام کرد: «رياست جمهوری به کابينه اعلام کرده که امکان از سرگيری روابط با ايران ايرادی ندارد و در نتيجه سفير سنگال می تواند به تهران برگردد.»
سنگال ماه گذشته اعلام کرد از توضيحات ارائه شده از سوی ايران درباره کشف يک محموله سلاح در نيجريه راضی نيست و به همين دليل سفير خود در تهران را فراخوانده است.
مقام های نيجريه روز ۲۶ اکتبر اعلام کردند که يک محموله سلاح های ارسالی از جمهوری اسلامی ايران را در بندر لاگوس کشف و ضبط کرده اند. اين محموله که در ۱۳ کانتينر جاسازی شده بود شامل گلوله های توپ، خمپاره و ساير سلاح ها بود و برچسب مواد ساختمانی روی جعبه های آن خورده بود.
پس از آن اعلام شد که مقصد اين سلاح ها، کشور گامبيا بوده که اين کشور هم متعاقب اعلام اين خبر، تمامی روابط ديپلماتيک خود را ايران را قطع کرد.
هنوز مقصد نهايی اين سلاح های قاچاق اعلام نشده ولی مرز جنوبی سنگال با گامبيا از سال ۱۹۸۲ تاکنون، صحنه نزاع و درگيری شورشيان شبه نظامی و جدايی طلبان بوده است.
بيانيه دفتر رياست جمهوری سنگال می گويد عبدالله گل، رييس جمهوری ترکيه واسطه شده تا ارتباط ديپلماتيک ميان ايران و سنگال از سرگرفته شود.
سنگال از چالش اخير در حوزه روابط ديپلماتيک جمهوری اسلامی است و حتی منوچهر متکی، وزير خارجه برکنار شده ايران هم در جريان يکی از اين سفرها به سنگال برای ارسال پيام ويژه محمود احمدی نژاد بود که از فهميد از کار برکنار شده است.
علی اکبر صالحی، سرپرست وزارت خارجه ایران هفته پیش برای سفری دو روزه وارد سنگال شد و گفته شد قصد از این سفر، تقویت روابط دوجانبه بوده است.
مسئله سلاح های قاچاق شده از سوی نيجريه به شورای امنيت سازمان ملل گزارش شده و گفته شد هياتی روی اين پرونده کار می کنند.
دفن روزانه 2 هزار تن زباله در جنگل هاي شمال
ایرنا
جنگلهاي شمال كشور نهتنها تاكنون به دليل سودجويي برخي افراد از تخريب و دستبرد در امان نمانده بلكه حتي انتخاب جنگل به عنوان جايگاه زبالههاي شهري نيز به گفته كارشناسان خسارات جبرانناپذيري را بر پيكره اين منابع وارد كرده است.
به گزارش ايرنا، جمعيت 8 ميليون نفري و رو به افزايش استانهاي گيلان ، مازندران و گلستان و ورود انبوه گردشگران به اين مناطق از يك طرف و كمبود زمين و فاصله كم دريا و جنگل از طرف ديگر، ساماندهي امور شهري، از جمله دفع بهداشتي زباله را به يكي از مشكلات بغرنج اين استانها تبديل كرده است.
طبق آمار رسمي هماكنون 42 واحد بزرگ دفع زباله به وسعت 300 هكتار در جنگلهاي شمال وجود دارد كه روزانه به طور متوسط حدود 2000 تن زباله در آن انباشته ميشود. از اين 42 واحد دفع زباله، 28 مركز در جنگل و 11 مركز در مناطق تالابي و 3 مركز در مرتع قرار دارد. اين مراكز دفع زباله در واقع قطعه زمينهاي بزرگي است كه دور آن، ديوار كشيده شده است و زبالهها در آن ريخته و با لودر و بولدوزر جابهجا ميشود.
دربرخي كشورها زبالهها را در معادن متروكه زغالسنگ در زيرزمين دفن ميكنند ولي آنچه در شمال كشور رخ ميدهد، دفع زباله در بالاي كوه و وسط جنگل است.
از طرف ديگر ساخت كارخانههاي كمپوست و زبالهسوزي نيز كند پيش ميرود و بعيد به نظر ميرسد معضل انباشت زباله در جنگل به اين زودي حل شود.
به گفته كارشناسان محيطزيست، نفوذ شيرابههاي ناشي از زباله به سفرههاي آب زيرزميني كه آب آشاميدني شهروندان را تأمين ميكند، خطرناكتر از فاضلاب است.
يك خاكشناس درباره تاثير نفود شيرابه زباله در خاك جنگل بيان كرد: بعضي درختان مثل ممرز خيلي حساسهستند و سريع خشك ميشوند به همين دليل در محلهاي انباشت زباله، درختان ممرز خشك شده به وفور ديده ميشود ولي بلوط تا حدي مقاوم است.
توفيق احمدي تاكيد كرد: شيرابه زباله اغلب ميزان اسيديته خاك را تغيير ميدهد كه شدت آن بستگي به نوع زباله دارد و روي ميكرو ارگانيسمهاي خاك نيز تاثير منفي ميگذارد.
وي با ذكر اينكه يكي از عوارض انباشت زباله در جنگل، افزايش جمعيت حشرات و بروز آلودگي در محيط زيست است، گفت: جانوراني نظير گوزن، آهو و شغال ممكن است از زباله تغذيه كنند كه نتيجه آن تجمع مواد سمي در كبد جانور است و در نتيجه، احتمال دارد جانوران نادر در خطر انقراض قرار گيرند.
در استان مازندران روزانه بيش از 753 هزار ليتر شيرابه توليدي ناشي از زبالهها بوجود ميآيد. در استان گيلان نيز به ازاي هر تن زباله تر 500 ليتر شيرابه توليد ميشود كه با احتساب توليد روزانه بيش از 900 تن زباله در روستاهاي اين استان و 1500 تن زباله در شهرها ميتوان تصور كرد كه چه خطري محيطزيست را تهديد ميكند.
حسين عمويي، سرپرست اداره حفاظت محيطزيست نوشهر و چالوس ميگويد: وضعيت دفع زباله اين منطقه در حالت بحران قرار دارد و در اين دو شهرستان روزانه 100 تن زباله به محلهاي انباشت منتقل ميشود.
وي با تاكيد بر اينكه پيشرفت صنعت باعث افزايش توليد زباله شده است، ادامه داد: زماني بود كه در روستاها زباله توليد نميشد يا اگر توليد ميشد به مصرف دام و طيور ميرسيد ولي اكنون روستاييان نيز از توليدكنندگان زباله محسوب ميشوند.
سرپرست اداره حفاظت محيطزيست نوشهر و چالوس يادآور شد: هماكنون حدود 70 درصد زبالهها را ظروف يك بار مصرف تشكيل ميدهد و لازم است ظروف يك بار مصرف بتدريج حذف و به جاي آن از ظروف بازيافتپذير و ساخته شده از الياف گياهي استفاده شود.
محمدعلي هدايتي، مديركل سابق دفتر جنگلكاري و پاركهاي جنگلي سازمان جنگلها، مراتع و آبخيزداري كشور هم گفت: نخستين گام براي نجات جنگل ها از زباله آن است كه پاكسازي انجام شود و شيشه ، فلز و پلاستيك از آن خارج گردد.
وي يادآور شد: اگر آسيبديدگي خاك جنگل زياد نباشد از گونههاي معمولي درخت مانند توسكا و افرا ميتوان در محل دفن زباله استفاده كرد و نمونه موفق آن در ساري با درخت توسكا انجام شد ولي اگر نتوانستيم از اين گونهها استفاده كنيم و خشك شدند بايد درختان سوزنيبرگ كاشته شود. هدايتي تصريح كرد: در بعضي از مناطق كه عمليات احيا انجام شده فقط سرو نقرهاي كه گونهاي سوزنيبرگ و مقاوم است توان رويش پيدا كرده است.
ایرنا
جنگلهاي شمال كشور نهتنها تاكنون به دليل سودجويي برخي افراد از تخريب و دستبرد در امان نمانده بلكه حتي انتخاب جنگل به عنوان جايگاه زبالههاي شهري نيز به گفته كارشناسان خسارات جبرانناپذيري را بر پيكره اين منابع وارد كرده است.
به گزارش ايرنا، جمعيت 8 ميليون نفري و رو به افزايش استانهاي گيلان ، مازندران و گلستان و ورود انبوه گردشگران به اين مناطق از يك طرف و كمبود زمين و فاصله كم دريا و جنگل از طرف ديگر، ساماندهي امور شهري، از جمله دفع بهداشتي زباله را به يكي از مشكلات بغرنج اين استانها تبديل كرده است.
طبق آمار رسمي هماكنون 42 واحد بزرگ دفع زباله به وسعت 300 هكتار در جنگلهاي شمال وجود دارد كه روزانه به طور متوسط حدود 2000 تن زباله در آن انباشته ميشود. از اين 42 واحد دفع زباله، 28 مركز در جنگل و 11 مركز در مناطق تالابي و 3 مركز در مرتع قرار دارد. اين مراكز دفع زباله در واقع قطعه زمينهاي بزرگي است كه دور آن، ديوار كشيده شده است و زبالهها در آن ريخته و با لودر و بولدوزر جابهجا ميشود.
دربرخي كشورها زبالهها را در معادن متروكه زغالسنگ در زيرزمين دفن ميكنند ولي آنچه در شمال كشور رخ ميدهد، دفع زباله در بالاي كوه و وسط جنگل است.
از طرف ديگر ساخت كارخانههاي كمپوست و زبالهسوزي نيز كند پيش ميرود و بعيد به نظر ميرسد معضل انباشت زباله در جنگل به اين زودي حل شود.
به گفته كارشناسان محيطزيست، نفوذ شيرابههاي ناشي از زباله به سفرههاي آب زيرزميني كه آب آشاميدني شهروندان را تأمين ميكند، خطرناكتر از فاضلاب است.
يك خاكشناس درباره تاثير نفود شيرابه زباله در خاك جنگل بيان كرد: بعضي درختان مثل ممرز خيلي حساسهستند و سريع خشك ميشوند به همين دليل در محلهاي انباشت زباله، درختان ممرز خشك شده به وفور ديده ميشود ولي بلوط تا حدي مقاوم است.
توفيق احمدي تاكيد كرد: شيرابه زباله اغلب ميزان اسيديته خاك را تغيير ميدهد كه شدت آن بستگي به نوع زباله دارد و روي ميكرو ارگانيسمهاي خاك نيز تاثير منفي ميگذارد.
وي با ذكر اينكه يكي از عوارض انباشت زباله در جنگل، افزايش جمعيت حشرات و بروز آلودگي در محيط زيست است، گفت: جانوراني نظير گوزن، آهو و شغال ممكن است از زباله تغذيه كنند كه نتيجه آن تجمع مواد سمي در كبد جانور است و در نتيجه، احتمال دارد جانوران نادر در خطر انقراض قرار گيرند.
در استان مازندران روزانه بيش از 753 هزار ليتر شيرابه توليدي ناشي از زبالهها بوجود ميآيد. در استان گيلان نيز به ازاي هر تن زباله تر 500 ليتر شيرابه توليد ميشود كه با احتساب توليد روزانه بيش از 900 تن زباله در روستاهاي اين استان و 1500 تن زباله در شهرها ميتوان تصور كرد كه چه خطري محيطزيست را تهديد ميكند.
حسين عمويي، سرپرست اداره حفاظت محيطزيست نوشهر و چالوس ميگويد: وضعيت دفع زباله اين منطقه در حالت بحران قرار دارد و در اين دو شهرستان روزانه 100 تن زباله به محلهاي انباشت منتقل ميشود.
وي با تاكيد بر اينكه پيشرفت صنعت باعث افزايش توليد زباله شده است، ادامه داد: زماني بود كه در روستاها زباله توليد نميشد يا اگر توليد ميشد به مصرف دام و طيور ميرسيد ولي اكنون روستاييان نيز از توليدكنندگان زباله محسوب ميشوند.
سرپرست اداره حفاظت محيطزيست نوشهر و چالوس يادآور شد: هماكنون حدود 70 درصد زبالهها را ظروف يك بار مصرف تشكيل ميدهد و لازم است ظروف يك بار مصرف بتدريج حذف و به جاي آن از ظروف بازيافتپذير و ساخته شده از الياف گياهي استفاده شود.
محمدعلي هدايتي، مديركل سابق دفتر جنگلكاري و پاركهاي جنگلي سازمان جنگلها، مراتع و آبخيزداري كشور هم گفت: نخستين گام براي نجات جنگل ها از زباله آن است كه پاكسازي انجام شود و شيشه ، فلز و پلاستيك از آن خارج گردد.
وي يادآور شد: اگر آسيبديدگي خاك جنگل زياد نباشد از گونههاي معمولي درخت مانند توسكا و افرا ميتوان در محل دفن زباله استفاده كرد و نمونه موفق آن در ساري با درخت توسكا انجام شد ولي اگر نتوانستيم از اين گونهها استفاده كنيم و خشك شدند بايد درختان سوزنيبرگ كاشته شود. هدايتي تصريح كرد: در بعضي از مناطق كه عمليات احيا انجام شده فقط سرو نقرهاي كه گونهاي سوزنيبرگ و مقاوم است توان رويش پيدا كرده است.
مخالفت وزارت امور خارجه با سفر قاليباف و هيئت همراه به واشنگتن
خبرگزاري فارس
وزارت امور خارجه با سفر محمدباقر قاليباف شهردار تهران و هيئت همراهش به واشنگتن براي دريافت جايزه بينالمللي حمل و نقل مخالفت كرد.
يكي از مسئولان شهري در گفتوگو با خبرنگار اجتماعي فارس، به موضوع سفر هيئتي از سوي شهرداري تهران به واشنگتن براي دريافت جايزه بينالمللي حمل و نقل عمومي در چند روز آينده اشاره كرد و گفت: آقاي قاليباف خودشان نميخواستند به اين سفر بروند اما هيئت همراهي را تعيين تا به اين سفر اعزام و جايزه را دريافت كنند.
وي ادامه داد: وزارت امور خارجه با اين سفر مخالفت كرده است.
وي در پاسخ به اين پرسش كه قرار نبود شهردار تهران در اين سفرحضور داشته باشد، گفت: قرار بود هيئتي به اين سفر اعزام شود كه اسم آقاي قاليباف نيز در اين هيئت وجود داشت؛ اما زماني كه وزارت خارجه با اين سفر مخالفت كرد شهردار تهران اعلام كرد يك نفر به نمايندگي از شهرداري تهران به اين سفر رفته و اين جايزه بين المللي را دريافت كند.
اين مسئول شهري در پاسخ به اين پرسش كه از سوي كشور مربوطه رواديد صادر شده است، گفت: بايد قبل از صدور رواديد نامهاي از ايران ارسال ميشد تا اين كار انجام شود؛ اما اين نامه ارسال نشده است.
وي به نامهاي كه شهردار تهران چندي پيش ارسال كرده است اشاره كرد و گفت: يك نفر به نمايندگي از ايران اعزام و اين جايزه را كه افتخار ملي است دريافت كند ولي وزارت خارجه با اين سفر مخالفت كرده است.
اين مقام مسئول در خصوص تركيب هئيت اعزامي، گفت: قرار بود چند نفر از معاونين و برخي از اعضاي شوراي شهر در اين همايش حضور داشته باشند و از اقاي قاليباف و هيئت همراه دعوت شده بود.
وي تأكيد كرد: آقاي قاليباف اعلام كرده بودند كه مايل نيستند به سفر بروند اما يك نفر به نمايندگي از ايران در اين همايش حضور و اين جايزه را دريافت كند.
تهران به همراه 4 شهر در سه قاره جهان به عنوان يكي از 5 شهر كانديداي دريافت جايزه حمل و نقل پايدار 2011 دنيا انتخاب شد.
پايتخت كشورمان همراه با شهرهاي گوانگژو در چين، ليون در مكزيك، نانت در فرانسه و ليما پايتخت پرو، 5 شهري هستند كه به منظور دريافت اين جايزه كانديد شدهاند.
مدير اجرايي مؤسسه سياستگذاري توسعه حمل و نقل (ITDP) در اين ارتباط اعلام كرد: تهران، شهري است كه توسعه سريع سيستمهاي مترو و BRT را شاهد بوده است و گوانگژوي چين، ديگر شهر آسيايي كه انتخاب شده سيستم BRT خود را در سال 2010 افتتاح كرده، ضمن اين كه با ايجاد مسيرهاي دوچرخهسواري، ايستگاههاي دوچرخه اشتراكي را راهاندازي نموده است.
والتر هوك، ليون مكزيك كه اولين سيستم BRT در آن راهاندازي شده و بهترين سيستم يكپارچه حمل و نقل شهري در امريكاي مركزي را دارد، ديگر شهر واجد شرايط اعلام كرد و گفت : ليما پايتخت پرو در امريكاي جنوبي شهري است كه براي نخستين بار سيستم BRTبراي ايجاد يك سيستم حمل و نقل پايدار و يكپارچه در آن راهاندازي شده است.
وي از شهر اروپايي نانت در فرانسه به عنوان مدلي از هماهنگي و يكپارچگي كارآمد در سيستم BRT و تراموآ نام برد و گفت: اجراي خطوط براي دوچرخهسواري، ايجاد سيستمهاي اتوبوسراني تندرو (BRT) و احداث سيستمهاي عظيم مترو، از جمله ويژگيهايي است كه منجر به انتخاب اين 5 شهر شده است.
برنده نهايي جايزه حمل و نقل پايدار كه در انتخاب آن علاوه بر ITDP، سازمان ملل متحد و انجمن بين المللي حمل و نقل عمومي (UITP) نيز مشاركت دارند، طي مراسم ويژهاي در روز چهارم بهمن ماه امسال معرفي ميشود.
انتهاي پيام/
خبرگزاري فارس
وزارت امور خارجه با سفر محمدباقر قاليباف شهردار تهران و هيئت همراهش به واشنگتن براي دريافت جايزه بينالمللي حمل و نقل مخالفت كرد.
يكي از مسئولان شهري در گفتوگو با خبرنگار اجتماعي فارس، به موضوع سفر هيئتي از سوي شهرداري تهران به واشنگتن براي دريافت جايزه بينالمللي حمل و نقل عمومي در چند روز آينده اشاره كرد و گفت: آقاي قاليباف خودشان نميخواستند به اين سفر بروند اما هيئت همراهي را تعيين تا به اين سفر اعزام و جايزه را دريافت كنند.
وي ادامه داد: وزارت امور خارجه با اين سفر مخالفت كرده است.
وي در پاسخ به اين پرسش كه قرار نبود شهردار تهران در اين سفرحضور داشته باشد، گفت: قرار بود هيئتي به اين سفر اعزام شود كه اسم آقاي قاليباف نيز در اين هيئت وجود داشت؛ اما زماني كه وزارت خارجه با اين سفر مخالفت كرد شهردار تهران اعلام كرد يك نفر به نمايندگي از شهرداري تهران به اين سفر رفته و اين جايزه بين المللي را دريافت كند.
اين مسئول شهري در پاسخ به اين پرسش كه از سوي كشور مربوطه رواديد صادر شده است، گفت: بايد قبل از صدور رواديد نامهاي از ايران ارسال ميشد تا اين كار انجام شود؛ اما اين نامه ارسال نشده است.
وي به نامهاي كه شهردار تهران چندي پيش ارسال كرده است اشاره كرد و گفت: يك نفر به نمايندگي از ايران اعزام و اين جايزه را كه افتخار ملي است دريافت كند ولي وزارت خارجه با اين سفر مخالفت كرده است.
اين مقام مسئول در خصوص تركيب هئيت اعزامي، گفت: قرار بود چند نفر از معاونين و برخي از اعضاي شوراي شهر در اين همايش حضور داشته باشند و از اقاي قاليباف و هيئت همراه دعوت شده بود.
وي تأكيد كرد: آقاي قاليباف اعلام كرده بودند كه مايل نيستند به سفر بروند اما يك نفر به نمايندگي از ايران در اين همايش حضور و اين جايزه را دريافت كند.
تهران به همراه 4 شهر در سه قاره جهان به عنوان يكي از 5 شهر كانديداي دريافت جايزه حمل و نقل پايدار 2011 دنيا انتخاب شد.
پايتخت كشورمان همراه با شهرهاي گوانگژو در چين، ليون در مكزيك، نانت در فرانسه و ليما پايتخت پرو، 5 شهري هستند كه به منظور دريافت اين جايزه كانديد شدهاند.
مدير اجرايي مؤسسه سياستگذاري توسعه حمل و نقل (ITDP) در اين ارتباط اعلام كرد: تهران، شهري است كه توسعه سريع سيستمهاي مترو و BRT را شاهد بوده است و گوانگژوي چين، ديگر شهر آسيايي كه انتخاب شده سيستم BRT خود را در سال 2010 افتتاح كرده، ضمن اين كه با ايجاد مسيرهاي دوچرخهسواري، ايستگاههاي دوچرخه اشتراكي را راهاندازي نموده است.
والتر هوك، ليون مكزيك كه اولين سيستم BRT در آن راهاندازي شده و بهترين سيستم يكپارچه حمل و نقل شهري در امريكاي مركزي را دارد، ديگر شهر واجد شرايط اعلام كرد و گفت : ليما پايتخت پرو در امريكاي جنوبي شهري است كه براي نخستين بار سيستم BRTبراي ايجاد يك سيستم حمل و نقل پايدار و يكپارچه در آن راهاندازي شده است.
وي از شهر اروپايي نانت در فرانسه به عنوان مدلي از هماهنگي و يكپارچگي كارآمد در سيستم BRT و تراموآ نام برد و گفت: اجراي خطوط براي دوچرخهسواري، ايجاد سيستمهاي اتوبوسراني تندرو (BRT) و احداث سيستمهاي عظيم مترو، از جمله ويژگيهايي است كه منجر به انتخاب اين 5 شهر شده است.
برنده نهايي جايزه حمل و نقل پايدار كه در انتخاب آن علاوه بر ITDP، سازمان ملل متحد و انجمن بين المللي حمل و نقل عمومي (UITP) نيز مشاركت دارند، طي مراسم ويژهاي در روز چهارم بهمن ماه امسال معرفي ميشود.
انتهاي پيام/
جعفر پویه
رژیم ددمنش ولایت فقیه تبدیل به ماشین آدمکشی شده است. دستگاه قضایی این رژیم، انتقام و قتل را جانشین عدالت کرده و هر روز بساط مرگ در زندانهای آن برپاست. در یک ماه گذشته رژیم به اعتراف خود بیش از 68 نفر را اعدام کرده است. دادگاه های ضربتی، احکام بی ضابطه اعدام و عدم دسترسی متهم به وکیل و برخورداری از یک پروسه منطقی محاکمه، مشخصه بیدادگاه هایی است که بر اساس علم قاضی حکم به قتل افراد می دهد. در بیشتر این دادگاه ها یا وکیلی حضور ندارد و اگر متهمی بتواند وکیلی اختیار کند، او هم نمی تواند و حق ندارد از موکل خود دفاع نماید.
این موضوعی است که بارها از سوی جانیان حاکم در قوه قضاییه رژیم بیان شده است. به همین علت بعضی از وکلا به جای مصونیت از پیگرد و برخورداری از امکانات برای دفاع از موکلان خود، روانه بازداشتگاه می شوند و به اتهامهای واهی محکوم به زندان می گردند. صادق آملی لاریجانی، قاضی القضات دستگاه آدمکشی رژیم ولایت فقیه در مورد وکلایی که کار خود را جدی گرفته و از موکلان خود دفاع می کنند، می گوید: "متاسفانه برخي وکلا به وظيفه اصلي خود عمل نميکنند در حاليکه اگر درست عمل کنند از خيلي مسایل پيشگيري ميشود اما اين عده التزامي به آنچه در شرايط اخذ پروانه وکالت برايشان تکليف شده ندارند و به راحتي به نظام اسلامي از طريق مصاحبههاي خود و عملکرد خود خدشه وارد ميکنند."
این درحالی است که بسیاری از وکلا وقتی بر بیگناهی موکلان خود و یا ضایع شدن حق آنان اشراف دارند و عدم توجه به دفاعیات خود در دستگاه قضایی تحت ریاست لاریجانی را می بینند، برای دادخواهی به افکار عمومی مراجعه می کنند و با مصاحبه و کشاندن فریاد موکل تحت ظلم قرار گرفته به مجامع بین المللی، طبق وظیفه خود عمل می کنند. اما این عمل آنان نه تنها بر لاریجانی و دستگاه بیداد او خوش نیامده بلکه، این وکلا را متهم به انواع و اقسام اتهامات می کنند که رایج ترین آن توطیه علیه نظام بیدادگر است.
گفته های لاریجانی وقتی بیشتر معنا پیدا می کند که بدانیم احسان مجتوی، وکیل حسین خضری، زندانی سیاسی محکوم و اعدام شده در مورد موکل خود می گوید: "هنوز مقامات قضایی از اعلام هویت فرد اعدام شده خودداری می نمایند. با توجه اینکه این حکم در زندان مرکزی ارومیه اجرا نشده است، دایره اجرای احکام و زندان مرکزی این شهر از اعدام حسین خضری و تایید هویت فرد اعدام شده ابراز بی اطلاعی می کنند."
در حالی که زمان، مکان و محل اجرای حکم از قبل باید به وکیل فرد محکوم اطلاع داده شود، درباره حسین خضری چنین اتفاق نیفتاده و خانواده و وکیل او هیچگونه اطلاعی از این زندانی سیاسی ندارند. خانواده حسین خضری نمی دانند که برای فرزندشان باید سوگواری کنند یا او زنده و در جای دیگری زندانی است. هرچند وکیل او می گوید: "با توجه به قراین موجود و اتهام منتسب به فرد اعدام شده، به احتمال بسیار زیاد حسین خضری اعدام شده است."
یعنی، وکیل حسن خضری تنها بر اساس شواهد و قراین و حدس و گمان پی می برد که موکل او اعدام شده نه بر اساس اطلاع از چند و چون پرونده که حق اوست تا از آن مطلع باشد. با این حساب باید به آملی لاریجانی، رییس دستگاه بیدادگری علی خامنه ای، ولی فقیه رژیم گفت: اگر این وکلا شکایت خود از ظلم و ستم شما را به افکار عمومی و سازمانهای بین المللی مدافع حقوق انسانها نبرند، به کجا ببرند؟
همه این اتفاقات در حالی روی می دهد که اعدامهای بسیاری انجام می شود که خبر آن به بیرون درز نمی کند و موجب نگرانی بسیاری از خانواده هاست. در زندان مشهد مدتهاست که بساط آدمکشی برپاست و رژیم سعی می کند تا خبر این قصابی انسانها به گوش مجامع بین المللی نرسد. باید از لاریجانی پرسید: این چگونه دستگاه اجرای عدالتی است که انتشار عملکرد آن موجب وهن نظام می شود؟
این موضوعی است که بارها از سوی جانیان حاکم در قوه قضاییه رژیم بیان شده است. به همین علت بعضی از وکلا به جای مصونیت از پیگرد و برخورداری از امکانات برای دفاع از موکلان خود، روانه بازداشتگاه می شوند و به اتهامهای واهی محکوم به زندان می گردند. صادق آملی لاریجانی، قاضی القضات دستگاه آدمکشی رژیم ولایت فقیه در مورد وکلایی که کار خود را جدی گرفته و از موکلان خود دفاع می کنند، می گوید: "متاسفانه برخي وکلا به وظيفه اصلي خود عمل نميکنند در حاليکه اگر درست عمل کنند از خيلي مسایل پيشگيري ميشود اما اين عده التزامي به آنچه در شرايط اخذ پروانه وکالت برايشان تکليف شده ندارند و به راحتي به نظام اسلامي از طريق مصاحبههاي خود و عملکرد خود خدشه وارد ميکنند."
این درحالی است که بسیاری از وکلا وقتی بر بیگناهی موکلان خود و یا ضایع شدن حق آنان اشراف دارند و عدم توجه به دفاعیات خود در دستگاه قضایی تحت ریاست لاریجانی را می بینند، برای دادخواهی به افکار عمومی مراجعه می کنند و با مصاحبه و کشاندن فریاد موکل تحت ظلم قرار گرفته به مجامع بین المللی، طبق وظیفه خود عمل می کنند. اما این عمل آنان نه تنها بر لاریجانی و دستگاه بیداد او خوش نیامده بلکه، این وکلا را متهم به انواع و اقسام اتهامات می کنند که رایج ترین آن توطیه علیه نظام بیدادگر است.
گفته های لاریجانی وقتی بیشتر معنا پیدا می کند که بدانیم احسان مجتوی، وکیل حسین خضری، زندانی سیاسی محکوم و اعدام شده در مورد موکل خود می گوید: "هنوز مقامات قضایی از اعلام هویت فرد اعدام شده خودداری می نمایند. با توجه اینکه این حکم در زندان مرکزی ارومیه اجرا نشده است، دایره اجرای احکام و زندان مرکزی این شهر از اعدام حسین خضری و تایید هویت فرد اعدام شده ابراز بی اطلاعی می کنند."
در حالی که زمان، مکان و محل اجرای حکم از قبل باید به وکیل فرد محکوم اطلاع داده شود، درباره حسین خضری چنین اتفاق نیفتاده و خانواده و وکیل او هیچگونه اطلاعی از این زندانی سیاسی ندارند. خانواده حسین خضری نمی دانند که برای فرزندشان باید سوگواری کنند یا او زنده و در جای دیگری زندانی است. هرچند وکیل او می گوید: "با توجه به قراین موجود و اتهام منتسب به فرد اعدام شده، به احتمال بسیار زیاد حسین خضری اعدام شده است."
یعنی، وکیل حسن خضری تنها بر اساس شواهد و قراین و حدس و گمان پی می برد که موکل او اعدام شده نه بر اساس اطلاع از چند و چون پرونده که حق اوست تا از آن مطلع باشد. با این حساب باید به آملی لاریجانی، رییس دستگاه بیدادگری علی خامنه ای، ولی فقیه رژیم گفت: اگر این وکلا شکایت خود از ظلم و ستم شما را به افکار عمومی و سازمانهای بین المللی مدافع حقوق انسانها نبرند، به کجا ببرند؟
همه این اتفاقات در حالی روی می دهد که اعدامهای بسیاری انجام می شود که خبر آن به بیرون درز نمی کند و موجب نگرانی بسیاری از خانواده هاست. در زندان مشهد مدتهاست که بساط آدمکشی برپاست و رژیم سعی می کند تا خبر این قصابی انسانها به گوش مجامع بین المللی نرسد. باید از لاریجانی پرسید: این چگونه دستگاه اجرای عدالتی است که انتشار عملکرد آن موجب وهن نظام می شود؟
سرگذشت یهودیان ایران – نمایشگاهی در تل آویو
1 /5 به پیش
آغاز تاریخ یهودیان ایران به ۲۷۰۰ سال قبل و به دوران پادشاهی کورش بزرگ، پایهگذار شاهنشاهی هخامنشیان باز میگردد. این پادشاه ایرانی پس از پیروزی در بابل به اسارت هفتاد ساله قوم یهود در آن شهر پایان بخشید و به آنان اجازه بازگشت به فلسطین را داد.
قوم یهود در سال ۵۹۸ پیش از میلاد مسیح به دنبال فتح اورشلیم و تاراج آن توسط بختالنصر پادشاه بابل، مجبور به ترک وطن و اقامت اجباری در شهر بابل شد. در این جنگ بختالنصر معابد یهودیان را تخریب کرد، گنجینههای این معابد را به تاراج برد و ساکنان یهودی اورشلیم را به اسارت گرفت.
نجات قوم یهود از اسارت
اسیران یهودی بابل در باب آزادی خویش از اسارت چنین روایت کردهاند: در سال ۵۳۸ پیش از میلاد پادشاه بابل در نزدیکی شهر با لشکر کوروش، پادشاه ایران، نبرد کرده و پس از شکست به داخل شهر پناه برد. از آنجا که تسخیر شهر بابل به جهت استحکام شهر و برج و باروهای آن غیر ممکن به نظر میرسید، کوروش حکم برگرداندن شط فرات را داد. پس از خشک شدن این رودخانه لشکر ایران از این مسیر وارد بابل شده و شهر را بدون جنگ و خونریزی تسخیر کرد.
یهودیان در کتاب عزرا، داستان پیروزی کوروش کبیر در بابل، آزادی یهودیان و کمکهای این پادشاه ایرانی در بازسازی معبد اورشلیم و بازگرداندن ثروت شهر را بازگو کردهاند.
آزادی مذاهب در ایران کهن
کوروش پس از پیروزی، درمعبد بزرگ بابل تاجگذاری کرد. او دستور آزادی تمام اسیران، منجمله اسیران یهودی را صادر کرد و امکان بازگشت آنان به وطن خویش را فراهم آورد. وی همچنین به یهودیان اجازه داد که در سرزمینهای پادشاهی ایران از دین خویش پیروی کنند. از این روی نام کوروش، پادشاه ایران زمین، در کتاب مقدس یهودیان در آیات متعددی به نیکی ذکر و ستایش شدهاست.
آزادی مذهبی یهودیان در ایران پایدار نبود. با قدرتگیری پادشاهی ساسانی و نفوذ روزافزون دین زرتشت، یهودیان ایران مورد تعقیب، شکنجه و آزار قرار گرفتند.
نمایشگاه تلآویو در نوع خود بینظیر است
در نمایشگاه "سرگذشت یهودیان ایران – فراز و نشیب آن" در شهر تل آویو، بیش از ۲۶۰ اثر هنری و دیگر اشیاء تاریخی یا مذهبی از موزههای مشهور جهان و یا مجموعههای خصوصی تحسین بیننده را برمیانگیزد. بسیاری از این آثار برای نخستین بار در این نمایشگاه به تماشا گذاشته میشوند.
نمایشگاه موزه یهودیان (The Museum of the Jewish People) در تل آویو سرگذشت و زندگی قوم یهود را در دو بخش بازگو میکند، در بخشی هویت قوم یهود و تاریخ کهن آن در ایران و در بخش دیگر زندگی روزمره یهودیان ایران و وقایع دوران معاصر.
منشور حقوق بشر کوروش
در اولین گالری این نمایشگاه نسخه کپی از استوانه کوروش بزرگ در مرکز توجه قرار دارد. این لوحه بهمثابه "نخستین منشور حقوق بشر" و "منشور آزادی" شهرتی جهانی یافته است. نسخه کپی آن در سازمان ملل متحد یادآور کهنترین فرمان شناخته شده در باب تفاهم و همزیستی ملتها است.
این لوح سفالین را هرمز رسام، باستان شناس بریتانیایی آسوریتبار، در سال ۱۸۷۹ میلادی در کاوشهای باستانشناسی در بینالنهرین کشف کرد. در ابتدا پارهای از این لوح استوانهای، که در نیایشگاه مردوک خدای بابل پیدا شده بود، در آمریکا و استوانه اصلی در انگلستان نگهداری میشد. نوشتههای میخی دو قطعه استوانه کوروش، ابتدا مجزا از یکدیگر ترجمه و منتشر شدند. الحاق قطعات این لوح گلین به یکدیگر در سال ۱۹۷۶انجام گرفت و این کتیبه اکنون در موزه بریتانیا در لندن تحسین بازدیدکنندگان را بر میانگیزد. این لوح، در تابستان سال ۲۰۱۰ میلادی برای دومین بار در ایران به نمایش گذاشته شد.
گرچه نوشتههای منشور کوروش اشاره مستقیمی به آزادی قوم یهود از اسارت نمیکند، ولی در کتاب تورات از فرمان کورش جهت آزادی اسیران یهودی در بابل، بازسازی معبد اورشلیم وبرگرداندن ثروت آنان سخن بهمیان آمده است.
نسخه قدیمی کتاب استر
یکی از قدیمیترین قطعات به نمایش گذاشته در تل آویو "کتاب استر" است. نویسنده این کتاب روشن نیست، اما به احتمال زیاد، وی یک یهودی ایرانی بوده است. منابع یهودی تاریخ نگارش "کتاب استر" را ۴۰۰ سال پیش از میلاد مسیح میدانند. منابع دیگری اولین نسخه این کتاب را قدیمیتر دانسته و تاریخ تدوین آن را قرن سوم پیش از میلاد و پس از مرگ اسکندر مقدونی ذکر میکنند. به گفته آنان اسناد مختلفی از تعقیب و کشتار یهودیان ایران در دوره سلوکی باقی مانده که این نظریه را تائید میکند.
"کتاب استر" داستان زندگی دختری یهودی است که ملکه ایران میشود. مردخای برای جلوگیری از کشتاریهودیان خواستار وساطت استر نزد پادشاه ایران شده و به دنبال آن خشایار شاه در فرمانی به یهودیان اجازه دفاع از خویش را میدهد.
گرچه اسناد تاریخی در دسترس نیست که صحت داستان استر و مردخای را تائید کند، اما آنان در فرهنگ یهودیان ایران جایگاهی ارجمند دارند. عید پوریم گرامیداشت این حادثه و سمبل پیروزی یهودیان بر دشمنان خویش است. نسخه خطی "کتاب استر" به زبان عبری در نمایشگاه تل آویو در قرن هفدهم یا هجدهم میلادی نگارش شده است.
قدیمیترین نشانههای زندگی یهودیان ایران
در نمایشگاه "سرگذشت یهودیان ایران – فراز و نشیب آن" در تل آویو اولین نشانهای باقیمانده از زندگی یهودیان در ایران به نمایش گذاشته شده است. لوحهای گلی باقیمانده از قرن ششم یا هفتم میلادی، زندگی روزمره و تجارت یهودیان شهراصفهان کنونی را نشان میدهند.
بخشی از این نمایشگاه به موسیقی، شعر، آئین و مراسم مذهبی یهودیان ایران اختصاص یافته است. اجرا کنندگان این نمایشگاه نقش یهودیان ایران در نگهداری و تجلی موسیقی سنتی ایرانی را در مرکز توجه قرار میدهند. به گفته آنان موسیقی همواره در زندگی یهودیان ایران اهمیت خاصی داشته و ممنوعیت موسیقی در بسیاری از دورههای تاریخ ایران شامل اقلیتهای مذهبی نبوده است.
نمایشگاه تل آویو نمونههای سازهای سنتی ایرانی از مجموعه بینظیر مناشه ساسون (Menashe Sassoon)، یکی از برجستهترین نوازندگان سنتور را عرضه میکند.
زندگی کنونی یهودیان ایران
مناجاتو اشعار یهودیان ایران، وابستگی معنوی آنان به شهر مقدس اورشلیم را بازگو میکند. حتی امروزه نیز یهودیان ایرانی برای نیایش به غاری در اصفهان میروند که مطابق روایات کهن از آنجا راهی مخفی به اورشلیم وجود دارد.
در این نمایشگاه اسنادی از دوران جنگ جهانی دوم، مانند نجات کودکان یهودی اروپا و پناه دادن آنان در ایران، گوشههایی از تاریخ پر فراز و نشیب یهودیان را نشان میدهد. همچنین عکسهای مستند و فیلمهای کوتاه جلوههایی از زندگی روزمره یهودیان ایران در دوره معاصر را بازتاب میدهند.
آثار هنرمندان معاصر ایرانی در نمایشگاه "سرگذشت یهودیان ایران – فراز و نشیب آن" بازتاب جلوههای دیگری از فرهنگ امروزه یهودیان ایران است. این نمایشگاه تا روز سی ماه مه در "موزه یهودیان" شهر تل آویو بر پا خواهد بود.
توقف استرداد پناهجویان آلمان به یونان
اشتفان پاریس سخنگوی وزارت کشور آلمان روز چهارشنبه (۱۹ ژانویه/ ۲۹ دی) اعلام کرد، پناهجویانی که از طریق یونان به خاک آلمان آمدهاند، بازگشت داده نمیشوند. وی گفت این تصمیم برای مدت یک سال اعتبار دارد.
اصولا هر کشور عضو اتحادیه اروپا که پناهجوئی از مرز آن عبور کرده باشد، خود مسئول رسیدگی به تقاضای پناهندگی این فرد و یا افراد است. یونان اما توانائی رسیدگی به درخواستهای انبوه متقاضیان پناهندگی را ندارد.
وزرات کشور آلمان اعلام کرد تاکنون با توجه به الزام آلمان به رعایت حقوق بشر، "در مواردی که نیاز مبرم به حمایت" بوده است، متقاضیان پناهندگی به یونان بازگشت داده نشدهاند. وزرات کشور آلمان در سال گذشته میلادی ۲۴۵۸ مورد درخواست، برای بازگرداندن پناهندگان به یونان داده است. از این میزان تنها ۵۵ نفر از آلمان اخراج و به یونان بازگشتهاند و به تقاضای پناهندگی ۱۲۸۱ نفر در آلمان رسیدگی شده است. به گزارش وزارت کشور آلمان بقیه متقاضیان احتمالا مخفی شدهاند.
استقبال و انتقاد سازمانهای مدافع پناهندگان
وزارت کشور آلمان هدف از این اقدام را کمک به یونان برای غلبه بر مشکلات خود در سیستم پناهندگی عنوان کرده است. پیش از این نیز کشورهای بریتانیا، سوئد، نروژ و ایسلند چنین گامی را برداشته بودند.
کمیساریای عالی پناهندگان سازمان ملل متحد و سازمانهای مدافع حقوق پناهندگان از این گام دولت آلمان استقبال کردند. میشائیل لیندنباوئر، نماینده کمیساریای عالی پناهندگان سازمان ملل متحد در آلمان و اتریش گفت:«سیستم پناهندگی در یونان عملا به هم ریختهاست. اغراق نکردهایم اگر بگوئیم که یک فاجعه انسانی است». وی افزود: « یونان نیاز به کمک فوری برای بازسازی سیستم پناهندگیاش دارد که بتواند جوابگوی استانداردهای اتحادیه اروپا و بینالمللی باشد».
سازمان آلمانی "پرو آزول" اقدام دولت آلمان را گامی دانست که باید از مدتها پیش برداشته میشد. این سازمان مدافع حقوق پناهندگان، سیستم تقسیم پناهجویان در اتحادیه اروپا را که به "سیستم دوبلین" مشهور است "از ریشه بیمار" دانست.
بر اساس این سیستم، کشورهای محدوده مرزی اتحادیه اروپا که پناهندگان وارد آنها میشوند، خود وظیفه رسیدگی به پرونده متقاضیان پناهندگی را برعهده دارند.
جنجال «ویکیلیکس» در وبلاگهای فارسی: «وضعیت ضدونقیض»
روز بیستودوم نوامبر ۲۰۱۰، توئیت کوتاهی در صفحهی توئیتر ظاهر شد که به سرعت به سرخط خبرهای بسیاری از رسانههای برخوانندهی جهان تبدیل شد. شناسهی کاربری "ویکیلیکس" در صفحهی توئیتر خود نوشت:«افشاگری بعدی هفتبار بزرگتر ازسیاهیهای جنگ عراق خواهد بود. برای ماهها زیر فشار شدید بودیم. هوای ما را داشته باشید.» این شناسهی کاربری رسمی سازمان بینالمللی «ویکیلیکس» است که سال ۲۰۰۶ در سوئد پایهگذاری شده است. «ویکیلیکس» سایتی است که مدارک محرمانه و حساس دولتها را با نام مستعار منتشر میکند و منبع خبر را هم فاش نمیسازد.سایتی که مقر ثابتی ندارد و بنیانگذارش «جولیان آسانژ»، از طرفداران آزادی اطلاعات است و خود زمانی هکر بودهاست.
شش روز بعد از این توئیت، «ویکیلیکس» و پنج روزنامهی بزرگ و پرخوانندهی انگلیسی زبان از جمله «واشنگتن پست» و «گاردین» شروع به انتشار اطلاعاتی از ریز مکالمات و مکاتبات وزارت امورخارجهی آمریکا با سفارتخانههای این کشور در سراسر جهان کردند. این اسناد ارزیابیها و گزارشهای نمایندگان آمریکا در ۲۴۷ نمایندگی دیپلماتیک این کشور در سرتاسر جهان را شامل میشوند و بازه زمانی ۱۹۹۶ تا ۲۰۱۰ میلادی را در برمیگیرند. اکثر این اسناد به تحلیل دیپلماتیک موقعیت رهبران جهان اختصاص دارند، یا به بحث دربارهی مشکلات داخلی و خارجی حکومتهای کشورهای دیگر، بهویژه کشورهایی که درگیر تنش سیاسی با آمریکا هستند، میپردازند و یا جنگ بر ضد تروریسم و جنجالهای زندان گوانتانامو موضوع آنهاست.
یک ساعت قبل از آغاز افشای اسناد محرمانه ایالات متحدهی آمریکا، سرور وبسایت «ویکیلیکس» قطع شد. هرچند این وبسایت حالا در نشانیهای دیگری قابل دسترسی است، اما موج خبری و واکنشها و اتفاقهایی که در این چندهفته در پی انتشار اسناد محرمانه در «ویکیلیکس» بهراه افتاده است، کمنظیراست.
رهبران سیاسی جهان، از رئیسجمهور ایالات متحده آمریکا تا رئیسجمهور ایران، از سران کشورهای عربی تا حزب کمونیست چین و غیره همه ناچار به موضعگیری شده و «ویکیلیکس» را متهم یا سرزنش کردهاند. وبلاگشهر فارسی هم مثل فضای وبلاگی بسیاری از زبانهای دیگر، در این چندهفته تحتتاثیرافشای اسناد محرمانه «ویکیلیکس» که بسیاری از آنها دربارهی ایران است، قرار گرفته است.
«وضعیت ضد و نقیض دولت ایران»
وبلاگ «خانومچه» به واکنش مقامهای جمهوری اسلامی ایران به اسناد منتشرشده توسط ویکلیکس پرداخته و روی "ضد و نقیضبودن" این واکنش تآکید کرده است. «خانومچه» مینویسد: « برسیم به مملکت گل و بلبل خودمون. از دیشب منتظر عکسالعمل جمهوری اسلامی بودم. ویکی لیکس دولت ایران را در وضعیت عجیب و ضدّ و نقیضی قرار داده. از طرفی خیلی از اسناد منتشر شده میتونند آبی بر آسیاب ضد آمریکایی دولت ایران باشند و از طرف دیگر استقبال از انتشار این اسناد هم میتواند ایران را در هچل بزرگی بیندازد.
برای مثال در قسمتی از اسنادی که دیروز منتشر شدهاند آمده است که ... گویا اسرائیل و برخی کشورهای عربی هم خواستار حملهی آمریکا به ایران بودهاند. موضوع کوچکی نیست و ایران میتوانست بهرهبرداری زیادی از این اخبار کند و مثلا تبلیغات گستردهای بر علیه اسرائیل راه بیندازد. گرچه اینها نزده میرقصند و بهانه لازم ندارن!
نکته جالب اینجاست که آمریکا تبدیل شده به عامل ثبات دهنده در منطقه! یعنی تصور کنید اگر توازن قوا جور دیگری بود و آمریکا نمیتوانست جلو اسرائیل و عربستان را بگیرد تا به حال چه به روز ایران آمده بود! (حالا باز میروند میگویند مرگ بر آمریکا!)
از طرف دیگر اگر ایران صحت اسناد ویکی لیکس را تائید یا از آن استقبال کند پای خودش هم به خاطر حمایت از تروریسم در افغانستان و عراق گیر است.»
نویسنده وبلاگ «حقوقدان پاریسی» به موضوع موثق بودن اسناد ویکلیکس پرداخته و مینویسد: «قابل اعتماد بودن یا چقدر قابل اعتماد بودن اطلاعات خام ویکیلیکس جای بحث مفصل دارد که از اهلش ساخته است. اما تنها چیزی که من غیرمتخصص از آن نتیجه میگیرم این است که تا چه حد هرکسی از آدمهای ساده گرفته تا مردان سیاسی و مطبوعاتی پروندهشان زیربغل مقامان امنیتی است و تا چه اندازه هرکس و واقعا هرکس میتواند نقش خبرچین را بازی کند و نهایتا چقدر خود ما مردم ساده با خریدهای اینترنتیمان، سفرهایمان، حساب بانکیمان، وبلاگ، فیسبوک و تلفنهای اسکایپیمان معصومانه به تکمیل پروندههایمان کمک میکنیم.»
«ویکیلیکس» و مرزهای آزادی بیان
این روزها اعضای کنگرهی آمریکا در واکنش شدید به افشاگریهای «ویکیلیکس»، خواهان آن شدهاند که نام «ویکیلیکس» به عنوان یک سازمان تروریستی خارجی شناخته شود و در لیست سیاه قرار گیرد. دولت آمریکا از این هم فراتر رفته است و دانلود اسناد «ویکیلیکس» را برای کارکنان وزارت امورخارجه آمریکا ممنوع اعلام کرده است. کاربری در «گوگلریدر» در انتقاد از واکنش آمریکا به «ویکیلیکس» در صفحهی خود مینویسد: «الهی شکر هنوز زندهایم تا بفهمیم آزادی بیان از نوع آمریکایی مطابق بند اول قانون اساسی آنها چیست .وبسایت ویکیلیکس در آمریکا فیلتر شده و حتی هاست یک شرکت اینترنتی که مسئولیت انتقال پولهای اهدایی افراد مختلف به این سازمان را داشت هم قطع شده است.»
«جولیان آسانژ»، موسس «ویکیلیکس»، به علت «جرایم جنسی» تحت تعقیب «اینترپل» است و کشورهای عضو موظفند که او را دستگیر و تحویل دهند. آسانژ پیش از این به این دلیل درسوئد بازجویی شده و این اتهام رد شده و حکم تعقیب قضایی نیز لغو شده است. نویسنده وبلاگ «کیبرد آزاد» در اینباره در وبلاگش مینویسد: «البته کاملا قابل درکه که در کشوری مثل آمریکا آزادی بیان هست و به راحتی نمیشه حتی کسی که اسناد محرمانه دولتی گذاشته رو سایتش رو به جرم اینکار تحت تعقیب بینالمللی قرارداد. اما معلومه که به راحتی میشه آدمها را متهم به «جرایم جنسی» کرد و حکم جلبشون را گرفت. این شک وقتی قویتر میشه که این اتفاق درست بعد از افشای اسناد و مکالمات محرمانه کاخ سفید اتفاق بیفته. شاید هم آسانژ شانس آورده، احتمالا اگر سری بعد اسناد، مربوط به بانکهای آمریکا رو افشا میکرد، الان به جرم «آدمخواری» تحت تعقیب بود.»
«ویکیلیکس» و طنزهای مینیمالیستی
در هر دورهی وبلاگنویسی ایرانی، ژانرهای متفاوتی مد روز و رایجتر بوده است. حالا یکی دو سالی است ژانر «مینیمالنویسی» و به خصوص مینیمال طنز، ژانر پرطرفدار و وبلاگهای مینیمالیستی از پرخوانندهترین وبلاگهای فارسی هستند. از وقتی جنجالهای «ویکیلیکس» بالا گرفت، بسیاری از مینیمالنویسهای وبلاگشهر فارسی هم دراینباره نوشتند. جلال سمیعی، یکی از کسانی که سابقه طولانی در وبلاگنویسی مینیمالیستی دارد، در یادداشت کوتاهی با تیتر «در سالهای آینده...» در صفحه گوگل ریدر خود نوشت:«- اون زنه کی بود از خونهات اومد بیرون؟ها؟ -توهم زدی؟! ویکیلیکس ننوشته که.»
وبلاگ طنز و مینیمال«زکیپدیا» هم نوشت که «سایت ایرانی زکیلیکس به مدیریت مخبرالدوله سرسعدی، اقدام به انتشار ۲۰۰۰۰ سندملی کرد.»
وبلاگ مینیمالیستی «ریزنوشت» هم در یک خط در وبلاگ پرخوانندهاش نوشت:«کاش یک روزی ویکیلیکس افشا کنه که چقدر دوستت داشتم و بهت نگفتم...»
وبلاگ مینیمالیستی «ریزنوشت» هم در یک خط در وبلاگ پرخوانندهاش نوشت:«کاش یک روزی ویکیلیکس افشا کنه که چقدر دوستت داشتم و بهت نگفتم...»
«ویکیلیکس» اعلام کرده است که هنوز هزاران سند محرمانه دیگر در اختیار دارد که به تدریج منتشر خواهد کرد. کاربری با شناسهی «مستر بکس» در گوگلریدر دراینباره مینویسد: «یک نفر برود از پشت دوتا بزند روی شانهی این آقای جولیان آسانژ ویکیلیکس و در گوشش بگوید دکتر!هنوز نفهمیدی صلح و آرامش از حقیقت بهتر است؟»
فرناز سیفی
تحریریه: فرید وحیدی
تحریریه: فرید وحیدی
اسناد ویکیلیکس: آذربایجان، گذرگاه قاچاق هرویین از ایران به اروپا
سفارت آمریکا در آذربایجان در اسناد محرمانه خود که توسط ویکیلیکس انتشار یافته درباره قاچاق مواد مخدر در آذربایجان و نقش ایران در آن گزارش داده است. سایت روزنامه آلمانی "دی ولت" در شماره روز جمعه خود (۲۱ ژانویه / اول بهمن) بخشهایی از این گزارش را منتشر کرده است.
این روزنامه مینویسد که مسیر اصلی قاچاق مواد مخدر از ایران، از آذربایجان میگذرد و به اروپا میرسد. یک سند مخفیانه سفارت امریکا در باکو با تاریخ ۱۲ ژوئن ۲۰۰۹ با استناد به دادههای محرمانه بازرسان نهاد مبارزه با موارد مخدر سازمان ملل متحد از افزایش سرسامآور قاچاق مواد مخدر از ایران به آذربایجان سخن میگوید. طبق این سند در سراسر سال ۲۰۰۶ تنها ۲۰ کیلو هرویین که از ایران میآمده در آذربایجان کشف شده است، در حالی که در سه ماهه اول سال ۲۰۰۸ پانزده هزار و در سه ماهه اول سال ۲۰۰۹ نزدیک به ۵۹ هزار کیلو هرویین که منشا آن ایران بوده، به دست ماموران مبارزه با قاچاق مواد مخدر در آذربایجان افتاده است. سفارت آمریکا در گزارش خود در این باره نوشته است که هرویین کشف شده مراحل آزمایشگاهی را به طور کامل گذرانده و برای عرضه به بازار آماده بوده است.
طبق اسناد محرمانه سفارت آمریکا در آذربایجان، حضور بازرسان نهاد مبارزه با مواد مخدر سازمان ملل به خواهش الهام علیاف، رئیسجمهور آذربایجان، صورت گرفته که وضعیت موجود را خطرناک ارزیابی کرده بوده است.
بیشتر هرویین ایران راهی اروپاست
در سندی سری با تاریخ ۲۶ سپتامبر ۲۰۰۸ از سفارت آمریکا در باکو آمده است که هرویینی که به دست ماموران در جمهوری آذربایجان کشف و مصادره میشود، حدود یک پنجم هرویینی است که به آذربایجان میرسد. طبق این سند، ۹۵ درصد این هرویین از ایران میآید که تقریبا همه آن به بازار اروپا میرسد.
این بدین معناست که قاچاقچیان ایرانی مواد مخدر صدها میلیون یا حتی چند میلیارد یورو پول بدست میآورند.
یک گرم هرویین در خیابانهای اروپا حدود ۶۰ یورو بفروش میرسد. برآورد میشود که معتادان اروپایی حدود ۱۵ میلیارد یورو در سال هرویین میخرند.
قاچاقچیان ایرانی و انتخاب راه آذربایجان
روزنامه آلمانی "برلینر مورگن پست" در ( ۲۱ ژانویه / اول بهمن) نیز در گزارشی با مضمون مشابه گزارش "دی ولت"، این پرسش را مطرح میکند که قاچاقچیان ایرانی چه کسانی هستند و چرا راه آذربایجان را انتخاب کردهاند؟ گزارشگر این روزنامه در پاسخ به این سوال به یک سند مخفیانه مربوط به سال ۲۰۰۸ اشاره میکند که در آن آمده است، مسیر قاچاق مواد مخدر پیش از این از منطقه کردنشین ترکیه میگذشته که بخاطر بالا گرفتن درگیریها میان ارتش ترکیه و حزب کارگران کردستان در این محدوده، عبور از آن دشوار شده است.
در همین سند از جمله آمده است که آذریها بر مافیای مواد مخدر روسیه حکم میرانند. همچنین به نظر بازرسان نهاد مبارزه با مواد مخدر در سازمان ملل، بهتازگی آزمایشگاههای هرویینسازی در ایران ، بخصوص در تبریز دایر شده و ایران تبدیل به یکی از مراکز مهم تولید هرویین برای انتقال به اروپا شده است.
در سند سفارت آمریکا در باکو همچنین نوشته شده که وزارت امنیت ملی آذربایجان پیشرفت زیادی در مبارزه با قاچاق مواد مخدر داشته، اما مقامات گمرک آذربایجان در راه این مبارزه بقدر کافی گام برنداشتهاند. طبق همین سند، گزارشهای رسیده به سفارت آمریکا در آذربایجان حاکی از آن بودهاند که ماموران گمرک در مرز ایران و آذربایجان یا ناتوان بوده یا نمیخواستهاند خودروهایی را که از مرز عبور میکردهاند به طور مؤثر بازرسی کنند.
مشارکت نیروهای امنیتی ایران در قاچاق
"برلینر مورگن پست" با استناد به سند مخفیانه دیگر سفارت آمریکا در باکو به تاریخ ۱۵ اکتبر ۲۰۰۹ از قول معاون وزیر امور خارجه آذربایجان، خالاکوف مینویسد که نیروهای امنیتی ایران در امر معاملات موادمخدر سهیماند. وقتی آذربایجان قاچاقچیان مواد مخدر را براساس قراردادی که میان دو طرف ایران و آذربایجان بسته شده، تحویل ایران میدهد تا دوره محکومیت خود را در زندان کشور خودشان بگذرانند، اغلب پیش میآید که این قاچاقچیان به سرعت آزاد میشوند.
به قول خالاکوف، دولت افغانستان به دولت آذربایجان گفته است که «نیروهای امنیتی ایران» فعالانه با «گروههای افغانی خاص قاچاق مواد مخدر همکاری دارند». افزون بر این، به گفته خالاکوف، بازجوییها از قاچاقچیان نشان میدهند که وابستگان به نیروهای امنیتی ایران به طور فعال در معامله و تولید مواد مخدر دست دارند.
"برلینر مورگنپست" مینویسد، از اسناد سری معلوم نمیشود که آیا قاچاق مواد مخدر زمینه سیاسی دارد یا نه، با این حال برخی سیاستمداران در باکو معتقدند که ایران تصمیم دارد بوسیله مواد مخدر آذربایجان را «بیثبات» کند.
به نوشته این روزنامه، بسیاری از اسناد مخفی وزارت امور خارجه آمریکا در باره ایران نشان میدهند که جنگ قدرتی شدید بخصوص بین رهبران پرقدرت سپاه پاسداران و نیروهای امنیتی در عرصه معاملات مواد مخدر وجود دارد.
در پایان گزارش این روزنامه میخوانیم: «اگر واقعا این گونه باشد که قاچاق مواد مخدر به دست سپاه پاسداران یا حکومت ایران سازماندهی شود، این به معنای ان است که معتادان به مواد مخدر در اروپا میلیاردها یورو به جیب رژیم ایران میریزند.»
مذاکرات اتمی استانبول و نقش وزیر خارجه ترکیه
درباره انگیزه ترکیه در تدارک این نشست و علت موافقت ایران با آن با ۳ کارشناس گفتوگو کردهایم.
داوداوغلو کارگردان نشست استانبول؟
تحلیلگران سیاسی ترک، برگزاری نشست استانبول پیرامون مسئلهی هستهای ایران را برای سیاست خارجی ترکیه دستاورد مهمی تلقی میکنند. بنظر محمد مشتاق، کارشناس امور ایران و ترکیه هم برگزاری اجلاس استانبول در سرتاسر دنیا موفقیت دیپلماسی ترکیه ارزبابی میشود.
وی در گفتگو با دویچهوله در این رابطه به نقش احمد داوود اوغلو هم اشاره میکند: «داوداوغلو ماههاست در تدارک این نشست بوده تا امتیازی را نصیب خودش بکند. پس ازآنکه ایران و غرب با این نشست ابراز مخالفت کرده بودند، بالاخره او موفق به برگزاری این اجلاس شد».
داوداوغلو سیاستمدار ۵۱ سالهی ترک پس از گمارده شدن به سمت وزیر خارجهی ترکیه در اول مه ۲۰۰۹ در میان وزیران خارجه ترکیه، بیشترین سفرهای کاری را به کشورهای منطقه و دنیا انجام داده است.
سینان اوغان، رئیس مرکز تحقیقات استراتژیک بینالمللی ترکیه، "ترکسام" هم میگوید داوداوغلو بنیانگذار سیاست خاورمیانهای ترکیه و مشاور اردوغان در امور سیاست خارجی هست و نقش کشورش را برجسته میکند.
"ایران به ترکیه و داوود اوغلو اعتماد میکند"
اما به نظر عارف کسگین، مدیر بخش خاورمیانه مرکزاستراتژیک در آنکارا روند رشد مسائل، مستقل از نقش داوداوغلو شکل میگیرد.
کسگین اشاره میکند، نقش داوداوغلو در ماهیت مسئله زیاد تاثیر گذارنیست و ایران و غرب با "خواهش و تمنای" داوداوغلو در رابطه با مسئلهی هستهای سیاست خود را تغییر نخواهند داد و او فقط در تدارک این مذاکره در استانبول نقش داشته است.
این کارشناس خاطرنشان میکند: «ترکیه در منطقه تنها کشوری است که از ایران حمایت میکند. اگر ترکیه از ایران جدا بشود برای ایران بسیار گران تمام خواهد شد و انزوای بینالمللی ایران کامل خواهد شد. از نقطه نظر ایران این بسیار مهم هست و به همین منظور هم به ترکیه میدان میدهد».
بنظر کسگین پس از رای منفی ترکیه به آخرین قطعنامهی تحریم ایران در شورای امنیت، دولت ایران نگاه مثبتتری به ترکیه پیدا کرده و اعتمادش افزیش یافته است. وی همچنین میگوید، اعتمادی که ایران به ترکیه و بویژه به داوداوغلو پیدا کرده این فرصت را به او داده، تا صحنهگردان این موضوع شود. بنظر کسگین غرب هم به این موضوع واقف هست که ایرانیها به حرف داوداوغلو گوش میدهند و به همین دلیل او کارگردان این صحنه شده است.
کسگین از مرکز استراتژیک ترکیه همچنین میگوید: «زمانیکه یخ مذاکرات (هستهای) در ژنو آب شد، داوداوغلو بلافاصله با استفاده از نفوذ شخصی، دیپلماتیک و اهمیت نقش ترکیه در منطقه و همچنین نیاز طرفین به مذاکره، توانست آنها را بر سر میزمذاکره بکشاند».
"ایران جز ترکیه هیچ دوستی در غرب ندارد"
ترکیه بنظر محمد مشتاق به جهانیان این پیام را میدهد که قادر هست مسائل منطقهای حتی جهانی را هم حل کند و نفوذ دوران عثمانی را حفظ کرده است. در عین حال ایران رقیب منطقهای ترکیه نیز محسوب میشود.
دربارهی انگیزه موافقت ایران با برگزاری نشست در استانبول هم آقای مشتاق چنین میگوید: «ایران آگاه هست جز ترکیه دوستی در میان کشورهای غرب ندارد و تنها کشوری است که در مجامع بینالمللی از ایران حمایت میکند. این دو کشور به دلیل نیاز سیاسی و اقتصادی مجبور به سازش و همزیستی مسالمتآمیز هستند».
مهمترین ماموریت تاریخی ترکیه
سینان اوغان، رئیس مرکز تحقیقات استراتژیک بینالمللی ترکیه، "ترکسام"، هم در گفتگو با دویچهوله ضمن اشاره به سیاست منطقهای ترکیه یادآورمیشود: «در زمان عثمانی ترکیه قرنها در منطقه حاکم بوده و یک ماموریت تاریخی نیز در منطقه بر عهده گرفته است. ما شاهد بودیم آتشی که در عراق روشن شد، دودش به چشم ترکیه رفت، ترکیه بیشترین ضرر را از مداخلهی آمریکا داشت. بنابراین مهمترین هدف ترکیه جلوگیری از تکرار تجربهی تلخ عراق درمنطقه است. ترکیه اکنون بر این باور هست که هرگونه مداخله نظامی و یا تحریم اقتصادی نه فقط به ایران بلکه به ترکیه نیز ضرر میرساند».
هدف ترکیه مهار تنش ایران و غرب
عارف کسگین از مرکز استراتژیک آنکارا هم میگوید، تشدید تنش غرب با ایران مانع پیشرفت روابط ترکیه با ایران شده و این کشور تلاش دارد آن را مهار کند و در مداری قرار دهد که از مذاکره و دیپلماسی خارج نگردد.
کسگین همچنین خاطرنشان میکند: «ترکیه پیچیدگی پروندهی هستهای را درک کرده و با احتیاط عمل میکند. ترکیه آگاه هست که این یک تلهای نباشد، تا روابطش با غرب بدتر گردد. ترکیه فقط زمین بازی را در اختیار گذاشته، اما قصد ندارد در این بازی پیچیده و خطرناک شرکت کند، چون احتمال میدهد که این مسئله به ضرر کشورش تمام شود».
کسگین نتیجه میگیرد، ترکیه فرمول حل مشکل هستهای ایران را اختیار ندارد. وی در این رابطه اضافه میکند: «ترکیه درباره خروج اورانیوم پیمانی را امضاء کرده، این فقط یکی از موضوعهای هستهای است، مسئله دیگر فنآوری غنیسازی است که ایران قصد ندارد از غنیسازی دست بردارد. ترکیه باید در این رابطه هم ایران و هم غرب را قانع کند و اینکه هر دو طرف را به یک نکتهی مشترک برساند و برای این هدف ترکیه فرمول معجزه آسائی ندارد».
ترکیه بر سر دوراهی ایران یا غرب؟
هر سه کارشناس که با دویچه وله مصاحبه کردند بر سر تاثیر و نقش فزاینده ترکیه در منطقه متفقالقولند. آنها تدارک و برگزاری نشست استانبول را پیروزی دیپلماسی ترکیه و وزیر امورخارجه این کشور قلمداد میکنند.
اما در پاسخ به این سئوال، در صورت عدم موفقیت اجلاس استانبول و تشدید تنش بین غرب و ایران، نهایتا ترکیه جانب ایران و یا غرب را خواهد گرفت، کارشناسانی که با دویچه وله صحبت کردند اختلاف نظر داشتند.
محمد مشتاق بر این باور هست، ترکیه ازایران حمایت خواهد کرد و جانب غرب را نخواهد گرفت. آقای کسکین معتقد است ترکیه در درازمدت جانب کشورهای شریک و همپیمان خود در ناتو و اروپا را خواهد گرفت.
سینان اوغان، رئیس مرکز تحقیقات استراتژیک بینالمللی ترکیه، "ترکسام"، هم تاکید میکند کشورش نه جانب ایران و نه جانب غرب را خواهد گرفت، بلکه سیاست "بی طرفی" را که بنظر او همانا سیاست ترکیه است، ادامه خواهد داد.
طاهر شیرمحمدی
تحریریه: مصطفی ملکان