اجازه نخواهم داد که جهان فراموش ات کند
نامه آزاده پورزند به پدرش، سیامک پورزند
مدرسه فمینیستی: نامه ای به پدر عزیزم، سیامک پورزند، که امشب، در تهران، در انزوای دردناکی که حکومت به او تحمیل کرده بود، قلب گرانبهایش از تپیدن باز ایستاد.
کابوست زمانی به واقعیت تبدیل می شود که با دوستت در کافه ای در خیابان اوترخت نشسته ای و از نوشیدنی ات لذت می بری. تلفنت زنگ می زند؛ بر می داری، صدای هق هق و فریاد خواهرت را می شنوی: « بالأخره بابا آزاد شد. دیگه تو دستشون نیست. مُرد، عزیزم، مُرد،...» شیون می کشی، گریه می کنی، دنیا دور سرت می چرخد. دوستت با ناباوری نگاهت می کند. کشور زیبای هلند ناگهان برایت جهنّم می شود. می میری. چشمانت را می بندی، سرت را در دستانت می گیری، و آرزو می کنی که بمیری... ولی زنده می مانی؛ زیرا به «میراث» او تبدیل می شوی. ناگهان قدرت می گیری؛ چشمانت را باز می کنی، با شهامت به جهان اطرافت نگاه می کنی، و تصمیم می گیری که هرگز نگذاری او بمیرد. به هق هق می افتی و می لرزی. ذهنت در هم می ریزد. سال ها ناگهان تبدیل به ثانیه ای می شوند و زندگی با او همچون فیلم آشفته ای در برابر چشمانت رژه می رود. همه چیز این گونه تمام می شود: در یک بعدازظهر آفتابی کشدار، در اوترخت.
درونم لبریز از نفرت، خشم، و حس انتقامی کشنده است. ولی می دانم که انتقام نخواهم جست. در خون ما نیست که با آن ها همان کنیم که با ما و خانواده هامان کردند. یا شاید حس انتقام جویی ام را نفی می کنم که بر بی دفاعی ام سرپوش بگذارم. تنها می توانستم شاهد عذاب کشیدنش باشم. راستش حتّا این حق را هم به من نداده بودند که شاهد عذاب کشیدنش باشم. باید عذاب کشیدنش را مجسّم می کردم. این تنها حقّ من در نظام الله بود. ای الله... اگر به همان اندازه که ظالم نشانت می دهند آیا ظالم هستی...
حتّا نمی دانم مرده اش امشب کجا افتاده است. در منطقه ای جنگلی در هلند نشسته ام؛ دلم می خواهد به ایران برگردم که دستکم جسد شکننده اش را در آغوش بکشم؛ و خانواده و دوستانم رفتن به ایران را برایم غدغن می کنند. می گویند این فرصت را نخواهم داشت که جسدش را ببینم. به نظر می رسد در آغوش کشیدن مرده ی پدرت هم خلاف موازین حکومت انقلابی است.
و زمین بدین گونه به چرخش ادامه می دهد. این اولین شبی خواهد بود که بدون اندیشیدن به وضع او به خواب می روم. ای کاش بی خوابی ام به چشمان او جان می بخشید. اما او رفته است. برای همیشه رفته است. سه سال پیش بیست ساعت از صدایش را روی تلفنم ضبط کردم. داستان کودکی و جوانی اش را برایم می گفت. دکمه ی پخش را می زنم تا کلمات و صدایش روح مغشوشم را تسلّی دهد؛ تا دوباره مرا بخواباند؛ همان طور که سال های سال هر شب مرا با لالایی اش می خواباند.
پدرم، دوستت دارم. تو هرگز نخواهی مرد. تو بخشی از وجود من هستی. بالأخره توانستند تو را به کشتن دهند. اما من میراث تو را در این جهان زنده نگه خواهم داشت. این مهمترین عهدی است که در زندگی ام بسته ام. تو زنده خواهی ماند. عهد می کنم. فرای نهایت زنده خواهی ماند.
جلوی اشکم را نمی توانم بگیرم. ولی می دانم که امشب به سویم پرواز خواهی کرد تا صورتم را با دستان نامرئی ات پاک کنی؛ درست مثل پنج سال پیش، که جمهوری اسلامی اجازه داد به مدّت ده روز به دیدنت بیایم. یادت هست که همان شب اول چگونه سرم را بر زانوانت گذاشتم، معادل تمام سال هایی که تو در دست آن ها و در زندان های سرّی آن ها گذراندی اشک ریختم، و تو تمام شب نوازشم کردی؟ هم تو می دانستی و هم من، که این آخرین دیدار ماست. ولی وانمود می کردیم که همه چیز عوض خواهد شد. هرگز چیزی عوض نشد. ولی حالا عوض می شود؛ حالا به سوی من پرواز می کنی.
هرگز فراموش نخواهم کرد که با تو چه کردند. هرگز فراموش نخواهم کرد که چگونه شکنجه ات دادند. این یک عهد است. اجازه نخواهم داد که جهان تو را فراموش کند.
پانوشت:
اصل متن نامه آزاده پورزند به انگلیسی نوشته شده که توسط پرستو د. به فارسی برگردانده شده است.
افسانهی بدرود با طبقهی کارگر!
قرن نوزده آغازي براي حركتهاي كارگري بود. در دهه 1880 اعتصابهاي فراواني در كشورهاي صنعتي از قبيل فرانسه، آمريكا، بلژيك، انگلستان و حتي روسيه صورت گرفت. يكي از مهمترين خواستههاي كارگران كاهش ساعات كار به 8 ساعت در روز بود. در پي اين تلاشها در برخي كشورها مانند دانمارك، اتريش و آلمان بعضي قوانين نسبتاً پيشرفته در آن زمان تصويب شد. اما در آمريكا عليرغم تلاشهاي سازمانهاي كارگري و محدود شدن ساعت كار به 8 ساعت در بعضي از ايالات به صورت رسمي كارفرمايان عملاً به ميزان همان ساعات قبلي از كارگران كار ميخواستند
نگاهی کوتاه به گذشته
سرانجام در روز اول ماه مه 1886 در سرتاسر ايالات متحده آمريكا 5000 اعتصاب با شركت 350 هزار كارگر شروع شد. در روز اول ماه مه پليس در ميلواكي به سوي اعتصاب كنندگان آتش گشودند و 9 نفر از كارگران را به قتل رساند. در دوز سوم ماه مه در شيكاگو پليس خصوصي با تيراندازي به طرف اعتصاب كنندگان 6 نفر ديگر را به قتل رسانيد. در تظاهرات آرام فرداي آن روز زماني كه در پايان تظاهرات پليس به تظاهركنندگان يورش برد بمبي منفجر شد و بر اثر آن 8 پليس كشته شدند. اين برخورد بهانهای براي سركوب حركت عدالتخواهانه كارگران شد و در سرتاسر آمريكا دولت فعالان كارگري را دستگير كرد. كارفرمايان نيز با اخراج جمعي كارگران و استخدام كارگران جديد به دليل بيكاري شديد، ضربه ديگري به كارگران وارد كردند. دولت واقعه انفجار بمب را يك توطئه دانست و شب بعد از واقعه 18 نفر را دستگير كرد و طي دادگاهي بدون آنكه جرم آنان اثبات شود، همه به اعدام محكوم شدند.
در سال 1888 «فدراسيون آمريكايي كار» كه جايگزين «فدراسيون سنديكاهاي صنعتي و تجاري» شده بود پيشنهاد كرد كه با برپايي اعتصاب در هر سال از سوي يكي از فدراسيونها، مبارزه براي دستيابي به 8 ساعت كار پيگيري شود و براي اول ماه مه 1890 براي نخستين بار قرار شد كه فدراسيون درودگران اعتصاب كنند. از آن پس اول ماه مه به عنوان جشن جهاني كار براي تمامي كارگران ماندگار شد. اول ماه مه مطالبه هشت ساعت كار روزانه را مطرح كرد، اما پس از آن كه اين هدف تحقق يافت، اول ماه مه به دست فراموشي سپرده نشد.
بدرود با طبقهی کارگر!
پس از فروپاشی دیوار برلین از پس فروپاشی بلوک شرق و تک قطبی شدن مناسبات اقتصادی و سیاسی جهان، طبقهی کارگر کشورهای صنعتی که در نتیجهی همجواری با بلوک حامی کار (بلوک شرق) از حقوق و مزایای ویژهای در الگوی اقتصاد کینزی بهرهمند بود، بیش از پیش در معرض تهاجم سرمایه و ایدئولوژیها و سیاستهای آن قرار گرفت. با مطرح شدن نظریهی جهانیسازی، جهانی شدن بیش از پیش تولید سرمایهداری و مطرح گشتن بنیادگرایی بازارِ نولیبرالیسم در پرتو نظریات آکادمیسینهای نولیبرالی چون فردریک فون هایک و میلتون فریدمن، معیشت کارگران و سندیکاهای کارگری جهان بار دیگر تحت فشار سرمایه و الزامات آن این بار در شکل و شمایل جدیدی نسبت به قرن نوزدهم قرار گرفت.
در سه دههی اخیر با رونق گرفتن نولیبرالیسم جهانی و جهانیسازی تولید سرمایهداری، هجوم سرمایه به کار محدود به کشورهای صنعتی غرب نبوده است و کشورهای پیرامونی و مناطق کم توسعهی جهان را نیز در بر گرفته است.
در این دوره در واکنش به نظریات رادیکال و چپ، سلسله نظریاتی در محافل آکادمیک و همچنین رسانههای عمومی جهان توسعه یافته منتشر و تبلیغ شد که تقربباً غایت اندیشهی تمام آنها نادیده انگاشتن کار و طبقهی کارگر به عنوان منبع ارزش و مطرح کردن مفاهیم جدیدی متناسب با واقعیات موجود بود.
نظریاتی چون «جامعه ما بعد صنعتی»، «جامعه دانایی محور»، «جامعه انفورماتیک»، «جامعه مصرفی» و همچنین مفاهیمی چون خدماتی شدن جوامع و اولویت فرهنگ (روبنا) بر شیوه تولید و اقتصاد (زیربنا)، همگی باور داشتند که مقولاتی چون کار، طبقهی کارگر و تضاد کار و سرمایه فاقد اعتبار گشته است و آنچه در جوامع کنونی ملاک ارزش میباشد، مناسباتی است که در ارتباط مستقیم با فرهنگ و هویت و دانایی قرار دارد.
در همین دوره است که کتابهایی چون «جامعه ما بعد صنعتی» از دانیل بل، «موج سوم» از الوین تافلر، و ... همان شعاری را سر دادند که آندره گورز در کتاب معروفش تحت عنوان «خداحافظ طبقهی کارگر» سر می داد. آنچه از دل این نظریات و مفاهیم بیرون میآمد فرهنگگراییای بود که عنصر تعیین کنندهی هویت افراد و جوامع را نه عرضهی تولید، بلکه در نوع مصرف آنها میدانست. در زمینهی فرهنگ، نظریه «پست مدرنیسم» و «پسامدرنیسم» نیز الگوی فرهنگی این سرمایهداری متأخر نو ظهور بود.
اما در همان زمانی که این نظریات در محافل آکادمیک مطرح میشد و توسط دستگاههای ارتباط جمعی در روندی یکسویه و غیر انتقادی به مردم کشورهای جهان منتقل میگردید، شواهد و واقعیات جهان دال بر افزاش شکاف نابرابری و فقر و تنگدستی نیروی کار جهانی که در ارتباط مستقیم با مناسبات قدرت سیاسی و اقتصادی ناشی از تضاد کار و سرمایه است، بیش از پیش اعتبار علمی این نظریات را زیر سوال برد.
برای نمونه در جهانی که آن را ما بعد صنعنی و دانایی محور و انفورماتیک اطلاق میکنند، جهانیشدن سرمایه و انکشاف شیوهی تولید سرمایهداری در سراسر مناطق جهان، نظام سرمایهداری را وا داشته است تا برای گریز از بحرانهای درون زای خود به منظور دسترسی به کارگر ارزان قیمت و شرایط سهلتر قوانین محیط زیست بسیاری از صنایع و تولیدات خود را در قالب شرکتهای چند ملیتی به کشورهای جهان سوم منتقل کند.
آنچه در نظریهی جهانیشدن تحت عنوان امحاء دولت-ملت و ایجاد جامعه جهانی تبلیغ میشود، نتیجهی عملیاش نه تنها سرنوشت مشترک بشریت بر پایهی احترام و تعامل و همبستگی بشری برای اهداف انسانی نبوده است بلکه بیش از پیش سرنوشت و زندگی مردم کشورهای پیرامون را ذیل قوانین غیر دموکراتیک سرمایه در شرکتهای چند ملیتی و سازمانهای جهانیای چون سازمان تجارت جهانی و صندوق بینالمللی پوا قرار داده است.
امروز «کالاییشدن» نیروی کار در نتیجهی اعمال چنین نظریاتی بیش از هر زمان دیگری معیشت کارگران و زحمتکشان جهان را تهدید میکند. در چنین فرایندی کارگر در بازار عرضه و تقاضای نولیبرالیسم و برای تأمین منافع شرکتها مجبور به دریافت کمترین حقوق و بهرهمندی از کمترین امتیاز برای تشکیل سندیکا و حق اعتراض و چانهزنی میباشد.
در واقع جهانيسازي (جهانیشدن تحت سیطرهی قوانین نولیبرالی بنیادگرایی بازار) بيمرزي و آزادي را براي سرمايه ها تأمين کرده است و حقوق شهروندي و حقوق جهان کار را در درون مرزهاي ملي و طبقاتي به گونهاي مسدود نگه داشته است تا بتواند دامنه آنها را هر چه بيشتر محدود کند و به کمک استبدادهاي محلي شهروند را به رعيت بدل کند. در اين سيستم فکري مبتني بر اقتصاد جنگي (Warfare) که به محيط زيست نيز بي توجه است، سيستم مبتني بر کار و خدمات اجتماعي(walfare) هر چه بيشتر مورد تهديد قرار مي گيرد و جنگ و بي امنيتي و تروريسم جانشين صلح و امنيت و حقوق مي شود.
وال استريت جورنال که بيانگر منافع سرمايه بزرگ جهاني است در مقالهاي ( 24 مه 2007) تحت عنوان «نتايج غيرمنتظره» نوشته بود: «جهانيسازي نابرابري درآمدها را افزايش داده است» آنچه را که وال استريت جورنال با تعجب نوشته بود، شهروندان از نيويورک تا شانگهاي، پاريس تا دهلي از مسکو تا لندن از مدتها پيش در جهان دريافته بودند، با جهانيسازي شاهد وضعيتي هستيم که در آن درآمدهاي ملي به همراه درآمد اقشاري که با سرمايه زندگي مي کنند بالا رفته و درآمد اقشار کار و شهروندان حقوق بگير پايين آمده است.
در مقياس جهاني، فقر با رشد وسيع نابرابري درآمدي همراه است. در چين و هند، دو كشور پر جمعيت جهان كه از اقتصادهاي به سرعت در حال رشد جهان نيز هستند، نابرابري به سرعت در حال افزايش است. نابرابري در چين كه از كشورهاي طرفدار تساوي حقوق و فرصتها به شمار ميرود، به سختي قابل تشخيص از ميزان نابرابري در آمريكا است و اين در حالي است كه شايد چين بزرگترين توزيع مجدد درآمدي در تاريخ را به خود ديده است. در هند، قسمت اعظمي از منافع رشد سريع اقتصادي به جيب 20% ثروتمند جامعه ميرود. 350 ميليون نفر در فقر و فلاكت به سر ميبرند. تنها در كلكته حدود 250000 كودك شبها را در پيادهرو به صبح ميرسانند.(1)
برانكو ميلانويچ اقتصاددان بانك جهاني، بر يكي از مهمترين طرحهاي اندازهگيري نابرابري درآمدي در سطح جهان نظارت دارد. او با استفاده از يك بررسي بسيار گسترده در خانوارهاي سراسر جهان، به اين نتيجه رسيده است كه: يك درصد از افراد جهان (ثروتمندترين)، درآمدشان به اندازه 57 درصد (فقيرترين) است. در سال 1993، درآمد متوسط پنج درصد ثروتمند، 114 برابر بزرگتر از درآمد متوسط 5 درصد مردم فقير جهان بوده است؛ در حالي كه اين ميزان در سال 1988، 78 برابر بوده است. 5 درصد فقير، 25 درصد از درآمد واقعي خود را از دست دادهاند، در حالي كه درآمد 20 درصد ثروتمند، 12 درصد ـ بيش از دو برابر رشد درآمد جهان ـ رشد داشته است. افزايش نابرابري در جهان به خاطر افزايش نابرابري در داخل كشورها و همچنين بين كشورها است. كشور ثروتمند، ثروتمندتر و كشور فقير، فقيرتر ميشود.
برای شناخت کیفیت نابرابری در چنین ساختاری برای نمونه میتوان به آمار مربوط به نابرابری در ایالات متحده، به عنوان کشوری که پیشرفتهترین مناسبات سرمایهداری در آن جریان دارد و بیش از سایر کشورها چنین الگویی را برای توسعه و برنامهریزی اقصادی سیاسی ترویج میدهد، مراجعه کرد.
پایگاه اینترنتی آمریکایی «بزینس پاندیت» (Business Pandit) در گزارشی در خصوص چگونگی توزیع ثروت در ایالات متحده آمریکا که در ابتدای سال 2010 میلادی منتشر کرده است، تصریح میکند: طی 30 سال گذشته در آمریکا ثروتمندان همچنان ثروتمندتر شدهاند و فقیران همچنان فقیرتر. شاید مهمترین دلیل این امر آن باشد که اکثر شغلهای جدیدی که طی این سالها ایجاد شدهاند دستمزدهای پایینی داشته و بیمه بازنشستگی و درمان ندارند.
بر اساس گزارش «بخش مالی پایگاه اینترنتی یاهو» در تاریخ اول اکتبر سال گذشته، 20 درصد از آمریکاییها بیش از 50 درصد درآمد را در این کشور کسب میکنند. این درحالی است که 40 درصد از جمعیت پایین هرم درآمدی آمریکا تنها 12 درصد از کل درامدهای حاصله در اقتصاد این کشور را کسب میکنند. مقایسه 50 درصد از درآمد برای 20 درصد از جمعیت و 12 درصد درآمد برای 40 درصد درآمد نشان میدهد که دو دهک بالای جامعه آمریکا بیش از چهار برابر چهار دهک پایینی این جامعه درآمد دارد و این شکاف طبقاتی را باید نوعی رکورد در تاریخ دانست!. امروز ایالات متحده را قاطعانه میتوان یکی از نابرابرترین کشورهای جهان دانست.
نمونهی دیگری که بدون توجه به نرخ استثمار و سطح بسیار پایین معیشت کارگران از آن به عنوان الگوی موفقی در اتخاذ برنامههای اقتصادی نام برده میشود کشور چین است. چین اگر چه در بسیاری از نشانگرهای اقتصادی، به خصوص نرخ اقتصادی، نرخ رشد سرمایهگذاری خارجی، صادرات و تولید ناخالص داخلی پیشرفتهای قابل توجهی داشته است. اما اگر دامنهی مفهوم توسعه را تنها محدود به چنین شاخصهای کمّی اقتصادی ندانسته و آن را به وضعیت و کیفیت زندگی کارگران و زحمتکشان گسترش دهیم، واقعیت این این است که رشد مناسبات سرمایهداری در چین بر پایهی شرایط ناگوار کار و زندگی اکثریت کارگران چین قرار دارد و سهم بزرگی از رشد اقتصادی چین حاصل پایین بودن ارزش نیروی کار در این کشور میباشد.
مطالعات بانک جهانی نشان میدهد نابرابری در چین بیشتر از هر کشور دیگری در جهان رشد کرده است. بین سالهای 2001 تا 2003 نرخ رشد اقتصاد چین سالیانه 10 درصد بود، اما 10 درصد پایین دارندگان درآمد با 5/2 درصد افت درآمد روبه رو شدند. آمار رسمی حاکی از آن است که اختلاف بین 20 درصد بالا و 20 درصد پایین دارندگان درآمد در فاصلهی سالهای 2006 تا 2009، دارای رشد 40 درصدی بوده است.
«میشل دی تیس» استاد اقتصاد در دانشگاه پيتسبرگ آمريكا. معتقد است: «چيزي كه به نابرابري موجود در بين كشورها و درون آنها دامن ميزند، قدرت رو به رشد مالكين سرمايه و زوال روز به روز قدرت كارگران (و دهقانان در كشورهاي فقير) است. اگر به طور عيني به كشورهاي جهان بنگريم، خواهيم ديد كه هرچه قدرت كارگران و دهقانان بالاتر باشد، توزيع درآمد، بيشتر به سمت تساوي متمايل ميشود. هر چه كارگران و دهقانان كشورهاي فقير ضعيفتر باشند، كشور بيشتر تحت سلطه و فشار ملل ثروتمند قرار خواهد گرفت و نابرابري بين كشورها بالا خواهد رفت .هنگامي كه درآمد قشر فقير تا حداقل ميزاني كه ميتوان با آن زنده ماند، پايين بيايد، نابرابري در داخل اين كشورها نيز بالا خواهد رفت. اين مسأله حتي در زمان بالا بودن تولید ناخالص داخلی سرانه نيز صادق است. همين طور در كشورهاي ثروتمند، هر چه كارگران ضعيفتر باشند، نابرابري بيشتر خواهد بود و نيز احتمال اين كه كارگران بتوانند با برادران و خواهران خود به وحدت و همبستگي براي حفظ منافعشان دست يابند، كمتر است. اين كه آمريكا داراي ضعيفترين جنبشهاي كارگري و بيشترين نابرابري درآمدي در ميان كشورهاي ثروتمند است، اتفاقي نيست.»
بنابراین آنچه با عناوین دلفریبی چون جامعه مابعدصنعتی و جامعه دانش محور و ... هر روزه در محافل دانشگاهی تبلیغ میشود و از پی آن مرگ طبقهی کارگر را به عنوان سوژهی ارزش آفرین و تغییر دهندهی جهان اعلام میکنند، در چنین جوامعی اگر چه کیفیتی متفاوتی یافته است اما از عاملیت آن در ارزشزایی برای نظام سرمایهداریِ حاکم بر مناسبات جهان نکاسته است.
چنین نظریات مد روزی نمیتوانند منکر این واقعیت شوند که هر نوع دانایی و فرهنگ و هویتی حاصل تلاش و کار مداوم فکری و مادی زنان و مردان و نسلهای بشری است که به این لحظهی تاریخی رسیده است و همچنین کار مداوم در عرصهای مادی و فکری است که زمینههای دانش و تکنولوژی را فراهم میکند.
در نظریات رسمیِ موجود دو خطای تئوریک عمده وجود دارد که هر دوی این موارد نشان از رویکرد غیرتاریخی و نگرش محدود این نظریات است. در این نظریات از سویی با برداشتی غیر واقعی از مفهوم کار و کارگر، این مقولات را به عرصههای کار یدی و عرصهی تولید محدود میکنند و بسیاری از اقشار و طبقاتی را که کارهای فکری و خدماتی فعالیت میکنند از مفهوم طبقهی گستردهی کارگر مستثنی میکنند.
از سوی دیگر با رویکردی محدود و ارائهی آمار و ارقامی از حجم طبقهی کارگر در جوامع صنعتی و مرکز سرمایهداری، این نظریه را که حجم طبقهی کاهش کاهش پیدا کرده است، به تمامی جهان تعمیم میدهند. در صورتی که در دورهی جهانیشدن سرمایه با منتقل شدن بخشی از تولید به جوامع پیرامونی، حجم طبقهی کارگر در این مناطق افزایش یافته است. در نتیجه با «جهانی» شدن کلیهی مفاهیم، رویکرد به طبقهی کارگر و کمیت آن نیز بایستی رویکردی جهانی باشد.
آمار مربوط به افزایش نابرابریهای اجتماعی و شکاف طبقاتی در پند دههی اخیر گویای این واقعیت است که نه تنها رشد سرمایهداری در عصر جهانیسازی پدیدهای مدرن و با کیفیتی متفاوت از اعصار پیش از آن میباشد، بلکه کیفیت نابرابری و فقر در دوران حاضر نیز کیفیت جدیدی یافتهاست که فقط اشاره به گفتمانهای فرهنگی و هویتی و تأکید بر عنصر دانایی قادر تنیین آن نخواهد بود چرا که دانایی و رشد آن در جوامع منتزع از ساختارهای سیاسی- اقتصادی و بی ارتباط با مناسبات قدرت در جهان نمیباشد. بنابراین خام اندیشی صرف است که شعار جوامع دانایی محور مبنی بر «دانایی قدرت است» را بدون توجه به تحلیلی تاریخی و شناخت و بررسی مناسبات موجود در ساختار سرمایهداری موجود و همچنین بدون وجود یک رویکرد انتقادی به آن، سرلوحهی برنامهریزیهای کلان قرار دهیم.
پینوشت:
1- Yates, Michael (2004). Poverty and Inequality in the Global Economy, Monthlyreview vol 55.
گزارشی از راهپیمائی اول ماه مه در وین- اتریش
روز اول ماه مه (۱۱ اردیبهشت) جمعی از ایرانیان مقیم اتریش به همراه بیش از ۷۰ تشکل دیگر در سراسر جهان و به دنبال فراخوان مشترک به مناسبت اول ماه مه روز جهانی کار و کارگر، با دعوت جمعیت دفاع از حقوق مردم ایران در اتریش، حامیان مادران پارک لاله در وین – اتریش و نهاد دفاع از دمكراسى و آزادى در ایران - نداى ایران، دست به راهپیمائی زدند. این راهپیمایی ساعت ۸ صبح همراه با اتحادیه سراسری اتریش از منطقه ۱۰وین، آغاز شد.
در ادامه تعدادی دیگر از ایرانیان در مرکز شهر به آن ها پیوستند. این راهپیمائی تا مقابل ساختمان شهرداری وین ادامه یافت و با استقبال جمع حاضر در میدان شهرداری مواجه شد. راهپیمایان بعد از گذشتن از مقابل جایگاهی که شهردار وین، صدراعظم اتریش، رئیس اتحادیه کارگری اتریش و تعدادی دیگر از مقامات و مسئولان حزب سوسیال دموکرات اتریش حضور داشتند، به پایان رسید.
این اولین بار بود که جمعی از ایرانیان همراه با بخشی از اتحادیه کارگری اتریش در یک راهپیمائی مشترک شرکت می کردند و نام نهاد های برگزارکننده ازبلندگو ها اعلام می شد. این راهپیمائی با تکرار شعار زنده باد همبستگی بین المللی و حقوق بشر برای ایران به پایان رسید.
علاوه بر راهپیمائی، میز اطلاع رسانی و جمع آوری امضا برای دادنامه آزادی زندانیان سیاسی و از جمله اسالو که از طرف جمع تشکل های فراخوان سراسری برای برگزاری اول ماه مه تهیه شده است، گذاشته شده بود. جمع ایرانیان بعد از راهپیمائی در اطراف میز که در مقابل تئاتر شهر و روبروی میدان شهر داری گذاشته شده بود جمع شدند و با سایر راهپیمایان از جمله صف اتحادیه سراسری اتریش، که در ردیف های بعدی به میدان می آمدند ابراز همبستگی کردند، که متقابلا از جانب آنها نیز این همبستگی با استقبال زیادی روبرو شد. .
در ادامه تعدادی دیگر از ایرانیان در مرکز شهر به آن ها پیوستند. این راهپیمائی تا مقابل ساختمان شهرداری وین ادامه یافت و با استقبال جمع حاضر در میدان شهرداری مواجه شد. راهپیمایان بعد از گذشتن از مقابل جایگاهی که شهردار وین، صدراعظم اتریش، رئیس اتحادیه کارگری اتریش و تعدادی دیگر از مقامات و مسئولان حزب سوسیال دموکرات اتریش حضور داشتند، به پایان رسید.
این اولین بار بود که جمعی از ایرانیان همراه با بخشی از اتحادیه کارگری اتریش در یک راهپیمائی مشترک شرکت می کردند و نام نهاد های برگزارکننده ازبلندگو ها اعلام می شد. این راهپیمائی با تکرار شعار زنده باد همبستگی بین المللی و حقوق بشر برای ایران به پایان رسید.
علاوه بر راهپیمائی، میز اطلاع رسانی و جمع آوری امضا برای دادنامه آزادی زندانیان سیاسی و از جمله اسالو که از طرف جمع تشکل های فراخوان سراسری برای برگزاری اول ماه مه تهیه شده است، گذاشته شده بود. جمع ایرانیان بعد از راهپیمائی در اطراف میز که در مقابل تئاتر شهر و روبروی میدان شهر داری گذاشته شده بود جمع شدند و با سایر راهپیمایان از جمله صف اتحادیه سراسری اتریش، که در ردیف های بعدی به میدان می آمدند ابراز همبستگی کردند، که متقابلا از جانب آنها نیز این همبستگی با استقبال زیادی روبرو شد. .
اخبار روز:
جامعه کارگری و زحمتکشان ایران در شرایطی به استقبا ل روز جهانی کارگر می روند که با مشکلات عدیده و فراوانی روبرو هستند. هر روز هزاران کارگر به اردوی عظیم بیکاران افزوده می شود. فقر و تنگدستی همراه با افزایش روز افزون قیمت ها مردم محروم را کلافه کرده. یاوه سرایی. دروغپردازی مقامات هم با دادن ارقام غلط و دروغ بیشتر به عصبانیت و خشم مردم می افزاید. طبقه کارگر و زحمتکش ایران شاید سال های سخت و دورانی بد تر از این داشتند ولی زشت تر از این نداشتند زیرا هیچگونه تریبونی در این دنیای مدرن در اختیار ندارند که بتوانند بخشی از محرومیت ها و مشکلات خود را نشان دهند ویا بیان کنند. از حق تشکیل سندیکای مستقل خود محرومند وقادر به دفاع از حقوق خود نیستند. در این میان جمعیت کشور از ۷۵ میلیون گذشته است. میلیون ها کارگر و روز مزد با حد اقل امکانات گاهی با بدترین شرایط و با حد اقل دستمزد در ماه با ٣٣۰ هزار تومان زندگی خود و خانواده را پیش می برند. در مناطقی که میزان بیکاری بالا است. زنان کارگر و کودکان کار خیلی کمتر از این مبلغ دریافت می کنند. بنابرین جشن روز کارگر و همبستگی با کارگران جهان در شرایط و روز های سخت و دشواری بر پا می شود. در این راستا زندگی برخی از فعالین سندیکایی و کارگری در خطر است آنان تنها به جرم اعتراض به شرایط موجود و ظلم و ستم به طبقه کارگر در زندان اند و همزمان از همه حقوق اجتماعی و سیاسی خود محروم اند. رژیم جمهوری اسلامی که مجری خشن ترین و بی رحم ترین نوع نظام سرمایه داری است از همه ابزار موجود برای متفرق کردن و شکاف انداختن در جنبش کارگری استفاده می کند. با همه دستآورد های بشری از جمله با اول ماه مه. روز همبستگی کارگران جهان که حاصل صد ها سال مبارزه و جانفشانی است دشمنی می ورزد.
انقلاب صنعتی از انگلیس و هلند آغاز شد و به سرعت در اروپا رشد کرد. پیآمد اجتماعی و سیاسی آن خود را در فرانسه نشان داد و به دور دست ها رفت و به آمریکا رسید. آمریکا سرزمین بکر و حاصلخیزی بود که با سرعت شگفت انگیزی بسوی صنعتی شدن پیش می رفت. همه منابع اقتصادی را در دست داشت. کارگران ساعت های طولانی کار می کردند.هزاران کارگر در محل کار از فرط خستگی و اتمام انرژی جان می باختند. کارفرمایان با هر گونه اتحادیه مخالفت می کردند ولی شرایط طاقت فرسای کار. کارگران و خانواده آنان را بهم نزدیک کرد و در سال ۱٨٨۶ کارگران نساجی شیگاگو برای کم کردن ساعات کار دست به تظاهرات زدند. با آغاز تظاهرات خواسته های دیگری بر آن افزوده شد. افزایش دستمزد. قانون کار عادلانه و پیش گیری از گرانی روز افزون کالا های مصرفی که کارگران از مصرف آن محروم بودند.
تظاهرات مسالمت آمیز آغاز شد ولی با تحریک عوامل سرمایه داران به خشونت گرایید. پلیس شیکاگو با حمله به تظاهر کنندگان تعدادی از کارگران را کشت و تعدادی را هم به دادگاه کشاند. دادگاه در حمایت از سرمایه داران ۵ تن از رهبران کارگری را به اعدام محکوم کرد. آلبرت. جورج. آدولف و آگوست اعدام شدند و نفر پنجم پیش از اعدام خود کشی کرد. این خونریزی بی رحمانه در تاریخ ثبت و ماهیت خشن نظام سرمایه داری را نشان داد. فریاد کارگران شیکاگو بار دیگر به اروپا رسید و در ایتالیا و فرانسه پژواک یافت. در اول ماه مه سال ۱٨٨۹ کنگره بین المللی کارگران در ایتالیا به یاد جانباختگان شیکاگو گشایش یافت ولی بار دیگر و این بار پلیس ایتالیا جنایت آفرید و با حمله به محل کنگره تعدادی از کارگران را کشت. همزمان انجمن بین المللی سوسیالیست ها در بزرگداشت خاطره کارگران شیکاگو در پاریس این روز را روز همبستگی با کارگران جهان نامید. تا کنون صد ها کتاب و هزاران مقاله. سخنرانی و کنفرانس در رابطه با بزرگداشت این روز بر پا. چاپ و منتشر شده است. با تشکیل احزاب سوسیالیست. چپ و کمونیست در اروپا و جهان و قدرت گیری سندیکا های کارگری بر اهمیت این روز افزوده در بیشتر کشور های جهان این روز تعطیل عمومی است.
با انقلاب اکتبر و تشکیل کشور شورا ها جشن بزرگداشت اول ماه مه بخش تفکیک ناپذیری از جنبش جهانی کارگران شد. در این میان قدرت گیری احزاب سوسیال دمکرات در آلمان و اسکاندیناوی بر اهمیت آن افزوده شد.در این روز خیابان های مرکزی شهر های بزرگ بویژه شهر های کارگری در این کشور ها با پرچم های سرخ رنگین و سرود انترناسیونال طنین انداز می شود. با جنگ دوم جهانی و گسترش کمونیسم در اروپای شرقی. آسیا و آمریکای لاتین اول ماه مه به صف آرایی کار و سرمایه در مقابل همدیگر تبدیل شد. در سال های دهه ۷۰ و ٨۰ قرن گذشته تظاهرات اول ماه مه از بخش کارگری گذشت و به روز اعتراض همگانی بر علیه جنگ. بی عدالتی و ظلم در جهان درآمد. با فرو پاشی اتحاد شوروی و کشور های دیگر سوسیالیستی تظاهرات این روز در این کشور ها از انحصار و کنترل دولتی خارج شد و نهاد های مدنی و سندیکا های کارگری مسئولیت بر پایی آن را بر عهده گرفتند. و هنوز از اهمیت آن کاسته نشده است. سرود انترناسیونال که بیشتر زبان های دنیا ترجمه شده در این تظاهرات طنین انداز و از سوی شرکت کنندگان زمزمه می شود. سرود برای نخستین بار به زبان فرانسه توسط کارگری بنام اوژن پوتیه سروده شد و با تشکیل کمون پاریس مورد تشویق قرار گرفت. اوژن با شکست کمون به انگلیس سپس به آمریکا رفت و در سال ۱٨٨٨ به فرانسه برگشت و در نهایت فقر جان سپرد. پیکر اوژن پوتیه در گورستان پرلاشز به خاک سپرده شد. کارگر دیگری بنام پییر دوژیته آهنگی بر شعر اوژن ساخت و سرود انترناسیونال با آهنگ دلنشین و گاهی رزمی شکل گرفت. شعر اوژن از سوی ابوالقاسم لاهوتی به فارسی روان برگردانده شد. در بخشی از آن آمده است.
برخیز. ای داغ لعنت خورده.
دنیای فقر و بندگی!
جوشیده خاطر ما برده
به جنگ مرگ و زندگی.
باید از ریشه بر اندازیم
کهنه جهان جور و بند.
آنگه نوین جهانی سازیم. هیچ بودگان هر چیز گردند.
روز قطعی جدال است. آخرین رزم ما. انتر ناسیونال است نجات انسان ها...
بزرگداشت اول ماه مه در تاریخ سیاسی کشور استبداد زده ما همواره با بحران. ترس و خشونت همراه بوده است. با تشکیل هسته های کارگری و بزرگداشت این روز به شکل پراکنده. مخالفت با آن به شیوه های مختلف پیش برده شده است. شرکت کنندگان به جرم داشتن مرام اشتراکی سرکوب و یا به زندان محکوم شده اند. در سال های عقب نشینی استبداد بویژه در دهه بیست خورشیدی شورا های کارگری شور دیگری به این روز داده اند. در سال ۱٣۲۵ خورشیدی اتحادیه مستقل کارگران نفت خوزستان که شعبه ایالتی شورای متحده کارگران بود در بزرگداشت این روز برای اولین بار از سوی زن سخنران خلع ید از شرکت نفت ایران و انگلیس مطرح شد که سال ها بعد اساس ملی شدن نفت را تشکیل داد. در این سال جشن اول ماه مه از سوی فرقه دمکرات آذربایجان هم با شکوه فراوانی بر پا شد. در این روز زنان و مردان در کنار هم رژه رفتند و آزادی خود را گرامی داشتند.
با کودتای ۲٨ مرداد بار دیگر سایه سیاه استبداد بر جامعه حاکم شد و هر گونه جنبش کارگری و یا بزرگداشت این روز سرکوب گردید. یک سند نانوشته دشمنی با جشن اول ماه مه از سوی استبداد بر جامعه حاکم شد و سال های طولانی ادامه یافت. در سال ۱٣٣۷ خورشیدی قانون جدید کار به اجر ا درآمد و در این قانون جدید به سندیکا های کارگری اجازه فعالیت داده شد ولی مداخله در امور سیاسی و فعالیت در آن راستا ممنوع گردید. نوع فعالیت سیاسی و چگونگی آن تعریف نشده بود بنابرین قانون گذار و مجری به سلیقه خود می توانستند آن را تفسیر کنند و به دلخواه خود به اجرا درآورند. این قانون سال های طولانی بر جامعه کارگری حاکم بود و اتحادیه کارگران از حق بر پایی جشن روز کارگر محروم بودند. هرگز در تاریخ کشور اول ماه مه تعطیل همگانی نبوده و از سوی رژیم های حاکم به رسمیت شناخته نشده است.
در سال و ماه های آغازین انقلاب ۵۷ طبقه کارگر دیر تر از سایر نیرو ها به تظاهرات و جنبش ضد سلطنتی پیوستند ولی انقلاب را کارگران صنعت نفت به پیروزی رساندند. پیوستن آنان به جنبش انقلابی توان مقاومت رژیم را از نظر اقتصادی در هم شکست. کارگران بر این باور بودند که به حقوق سیاسی و صنفی خود خواهند رسید. ولی آنگونه پیش نرفت. در پی پیروزی انقلاب حیله و نیرنگ جایگزین وعده های پیشین شد و با استفاده از باور های مذهبی کارگران شورا های اسلامی را برای شکاف انداختن در جنبش کارگری مطرح کردند. برخی از این شورا ها در سال های بعد چشم و گوش رژیم استبدادی در کشور شدند و با اندیشه های چپ و جنبش های کارگری به شدت مبارزه کردند. تلاش های احزاب چب و سندیکا های کارگری در تهیه قانون کار جامع که بتواند منافع طبقه کارگر را تامین کند ناکام ماند. رژیم نوپا برای مخدوش کردن اذهان کارگران و به انحراف کشیدن آنان این روز مهم و تاریخی را با کشته شدن مطهری و روز معلم در هم آمیخت. در این مدت سرمایه دست به دست شد و سرمایه داران نوپا با استفاده از رانت های دولتی و اوضاع بحرانی جنگ شکل گرفتند و هر روز بر انباشت و سرمایه خود افزودند و برای قول زدن کارگران از هر فرصتی استفاده کردند. خمینی هم در این راستا از هیچ خدمتی فرو گذاری نکرد. در پیامی بمناسبت روز کارگر گفت. سرتاسر عالم کارگر است و سرمایه عالم کار است. خدا هم کارگر است. اینگونه گفتار در رابطه با کشاورزان هم بکار رفت و گفته شد که سند دست پینه بسته دهقانان است. ولی روند جامعه به سوی سرمایه داری بی وقفه پیش می رفت و با هر گونه تشکل کارگری و دهقانی به شدت مخالفت و گاهی مبارزه می شد. پیآمد این سیاست را بعد از سه دهه می توان مشاهده کرد. هنوز کارگران و زحمتکشان که میلیون ها تن از جمعیت جامعه را تشکیل می دهند از حق تشکل مستقل و بر پایی جشن کارگر محرومند. خانه کارگر از سوی رژیم اداره و کنترل می شود. در ظاهر یک هفته را به نام کارگر اختصاص داده اند که در طول آن تعدادی از منتخبین به نام کارگر در بیت خامنه ای حضور می یابند تا به گفتار کلیشه ای ایشان گوش دهند.
اوضاع اقتصادی کشور به شدت تیره و تار و رو به ویرانی است. میلیون ها بیکار که هر روز بر تعداد آنها افزوده می شود در جستجوی کار به هر دری می زنند. ناتوانی دولت از اداره کشور. پیشروی نیرو های نظامی و امنیتی در امور اقتصادی و سیاسی. پنهان کردن واقعیت های اقتصادی و آماری کشور از مردم. هزینه میلیارد ها ثروت ملی برای رشد خرافات و تاریک اندیشی. واردات بی رویه و فرار سرمایه مادی و انسانی و تعطیلی پی در پی مراکز تولیدی بحران را گسترش و جامعه را بسوی انفجار پیش می برد. در این شرایط و اوضاع بحرانی تشکل های کارگری. نهاد های مدنی و همبستگی جهانی با کارگران و زحمتکشان ضروری و اجتناب ناپذیر است...
دکتر محمد حسین یحیایی
mhyahyai@yahoo.com
انقلاب صنعتی از انگلیس و هلند آغاز شد و به سرعت در اروپا رشد کرد. پیآمد اجتماعی و سیاسی آن خود را در فرانسه نشان داد و به دور دست ها رفت و به آمریکا رسید. آمریکا سرزمین بکر و حاصلخیزی بود که با سرعت شگفت انگیزی بسوی صنعتی شدن پیش می رفت. همه منابع اقتصادی را در دست داشت. کارگران ساعت های طولانی کار می کردند.هزاران کارگر در محل کار از فرط خستگی و اتمام انرژی جان می باختند. کارفرمایان با هر گونه اتحادیه مخالفت می کردند ولی شرایط طاقت فرسای کار. کارگران و خانواده آنان را بهم نزدیک کرد و در سال ۱٨٨۶ کارگران نساجی شیگاگو برای کم کردن ساعات کار دست به تظاهرات زدند. با آغاز تظاهرات خواسته های دیگری بر آن افزوده شد. افزایش دستمزد. قانون کار عادلانه و پیش گیری از گرانی روز افزون کالا های مصرفی که کارگران از مصرف آن محروم بودند.
تظاهرات مسالمت آمیز آغاز شد ولی با تحریک عوامل سرمایه داران به خشونت گرایید. پلیس شیکاگو با حمله به تظاهر کنندگان تعدادی از کارگران را کشت و تعدادی را هم به دادگاه کشاند. دادگاه در حمایت از سرمایه داران ۵ تن از رهبران کارگری را به اعدام محکوم کرد. آلبرت. جورج. آدولف و آگوست اعدام شدند و نفر پنجم پیش از اعدام خود کشی کرد. این خونریزی بی رحمانه در تاریخ ثبت و ماهیت خشن نظام سرمایه داری را نشان داد. فریاد کارگران شیکاگو بار دیگر به اروپا رسید و در ایتالیا و فرانسه پژواک یافت. در اول ماه مه سال ۱٨٨۹ کنگره بین المللی کارگران در ایتالیا به یاد جانباختگان شیکاگو گشایش یافت ولی بار دیگر و این بار پلیس ایتالیا جنایت آفرید و با حمله به محل کنگره تعدادی از کارگران را کشت. همزمان انجمن بین المللی سوسیالیست ها در بزرگداشت خاطره کارگران شیکاگو در پاریس این روز را روز همبستگی با کارگران جهان نامید. تا کنون صد ها کتاب و هزاران مقاله. سخنرانی و کنفرانس در رابطه با بزرگداشت این روز بر پا. چاپ و منتشر شده است. با تشکیل احزاب سوسیالیست. چپ و کمونیست در اروپا و جهان و قدرت گیری سندیکا های کارگری بر اهمیت این روز افزوده در بیشتر کشور های جهان این روز تعطیل عمومی است.
با انقلاب اکتبر و تشکیل کشور شورا ها جشن بزرگداشت اول ماه مه بخش تفکیک ناپذیری از جنبش جهانی کارگران شد. در این میان قدرت گیری احزاب سوسیال دمکرات در آلمان و اسکاندیناوی بر اهمیت آن افزوده شد.در این روز خیابان های مرکزی شهر های بزرگ بویژه شهر های کارگری در این کشور ها با پرچم های سرخ رنگین و سرود انترناسیونال طنین انداز می شود. با جنگ دوم جهانی و گسترش کمونیسم در اروپای شرقی. آسیا و آمریکای لاتین اول ماه مه به صف آرایی کار و سرمایه در مقابل همدیگر تبدیل شد. در سال های دهه ۷۰ و ٨۰ قرن گذشته تظاهرات اول ماه مه از بخش کارگری گذشت و به روز اعتراض همگانی بر علیه جنگ. بی عدالتی و ظلم در جهان درآمد. با فرو پاشی اتحاد شوروی و کشور های دیگر سوسیالیستی تظاهرات این روز در این کشور ها از انحصار و کنترل دولتی خارج شد و نهاد های مدنی و سندیکا های کارگری مسئولیت بر پایی آن را بر عهده گرفتند. و هنوز از اهمیت آن کاسته نشده است. سرود انترناسیونال که بیشتر زبان های دنیا ترجمه شده در این تظاهرات طنین انداز و از سوی شرکت کنندگان زمزمه می شود. سرود برای نخستین بار به زبان فرانسه توسط کارگری بنام اوژن پوتیه سروده شد و با تشکیل کمون پاریس مورد تشویق قرار گرفت. اوژن با شکست کمون به انگلیس سپس به آمریکا رفت و در سال ۱٨٨٨ به فرانسه برگشت و در نهایت فقر جان سپرد. پیکر اوژن پوتیه در گورستان پرلاشز به خاک سپرده شد. کارگر دیگری بنام پییر دوژیته آهنگی بر شعر اوژن ساخت و سرود انترناسیونال با آهنگ دلنشین و گاهی رزمی شکل گرفت. شعر اوژن از سوی ابوالقاسم لاهوتی به فارسی روان برگردانده شد. در بخشی از آن آمده است.
برخیز. ای داغ لعنت خورده.
دنیای فقر و بندگی!
جوشیده خاطر ما برده
به جنگ مرگ و زندگی.
باید از ریشه بر اندازیم
کهنه جهان جور و بند.
آنگه نوین جهانی سازیم. هیچ بودگان هر چیز گردند.
روز قطعی جدال است. آخرین رزم ما. انتر ناسیونال است نجات انسان ها...
بزرگداشت اول ماه مه در تاریخ سیاسی کشور استبداد زده ما همواره با بحران. ترس و خشونت همراه بوده است. با تشکیل هسته های کارگری و بزرگداشت این روز به شکل پراکنده. مخالفت با آن به شیوه های مختلف پیش برده شده است. شرکت کنندگان به جرم داشتن مرام اشتراکی سرکوب و یا به زندان محکوم شده اند. در سال های عقب نشینی استبداد بویژه در دهه بیست خورشیدی شورا های کارگری شور دیگری به این روز داده اند. در سال ۱٣۲۵ خورشیدی اتحادیه مستقل کارگران نفت خوزستان که شعبه ایالتی شورای متحده کارگران بود در بزرگداشت این روز برای اولین بار از سوی زن سخنران خلع ید از شرکت نفت ایران و انگلیس مطرح شد که سال ها بعد اساس ملی شدن نفت را تشکیل داد. در این سال جشن اول ماه مه از سوی فرقه دمکرات آذربایجان هم با شکوه فراوانی بر پا شد. در این روز زنان و مردان در کنار هم رژه رفتند و آزادی خود را گرامی داشتند.
با کودتای ۲٨ مرداد بار دیگر سایه سیاه استبداد بر جامعه حاکم شد و هر گونه جنبش کارگری و یا بزرگداشت این روز سرکوب گردید. یک سند نانوشته دشمنی با جشن اول ماه مه از سوی استبداد بر جامعه حاکم شد و سال های طولانی ادامه یافت. در سال ۱٣٣۷ خورشیدی قانون جدید کار به اجر ا درآمد و در این قانون جدید به سندیکا های کارگری اجازه فعالیت داده شد ولی مداخله در امور سیاسی و فعالیت در آن راستا ممنوع گردید. نوع فعالیت سیاسی و چگونگی آن تعریف نشده بود بنابرین قانون گذار و مجری به سلیقه خود می توانستند آن را تفسیر کنند و به دلخواه خود به اجرا درآورند. این قانون سال های طولانی بر جامعه کارگری حاکم بود و اتحادیه کارگران از حق بر پایی جشن روز کارگر محروم بودند. هرگز در تاریخ کشور اول ماه مه تعطیل همگانی نبوده و از سوی رژیم های حاکم به رسمیت شناخته نشده است.
در سال و ماه های آغازین انقلاب ۵۷ طبقه کارگر دیر تر از سایر نیرو ها به تظاهرات و جنبش ضد سلطنتی پیوستند ولی انقلاب را کارگران صنعت نفت به پیروزی رساندند. پیوستن آنان به جنبش انقلابی توان مقاومت رژیم را از نظر اقتصادی در هم شکست. کارگران بر این باور بودند که به حقوق سیاسی و صنفی خود خواهند رسید. ولی آنگونه پیش نرفت. در پی پیروزی انقلاب حیله و نیرنگ جایگزین وعده های پیشین شد و با استفاده از باور های مذهبی کارگران شورا های اسلامی را برای شکاف انداختن در جنبش کارگری مطرح کردند. برخی از این شورا ها در سال های بعد چشم و گوش رژیم استبدادی در کشور شدند و با اندیشه های چپ و جنبش های کارگری به شدت مبارزه کردند. تلاش های احزاب چب و سندیکا های کارگری در تهیه قانون کار جامع که بتواند منافع طبقه کارگر را تامین کند ناکام ماند. رژیم نوپا برای مخدوش کردن اذهان کارگران و به انحراف کشیدن آنان این روز مهم و تاریخی را با کشته شدن مطهری و روز معلم در هم آمیخت. در این مدت سرمایه دست به دست شد و سرمایه داران نوپا با استفاده از رانت های دولتی و اوضاع بحرانی جنگ شکل گرفتند و هر روز بر انباشت و سرمایه خود افزودند و برای قول زدن کارگران از هر فرصتی استفاده کردند. خمینی هم در این راستا از هیچ خدمتی فرو گذاری نکرد. در پیامی بمناسبت روز کارگر گفت. سرتاسر عالم کارگر است و سرمایه عالم کار است. خدا هم کارگر است. اینگونه گفتار در رابطه با کشاورزان هم بکار رفت و گفته شد که سند دست پینه بسته دهقانان است. ولی روند جامعه به سوی سرمایه داری بی وقفه پیش می رفت و با هر گونه تشکل کارگری و دهقانی به شدت مخالفت و گاهی مبارزه می شد. پیآمد این سیاست را بعد از سه دهه می توان مشاهده کرد. هنوز کارگران و زحمتکشان که میلیون ها تن از جمعیت جامعه را تشکیل می دهند از حق تشکل مستقل و بر پایی جشن کارگر محرومند. خانه کارگر از سوی رژیم اداره و کنترل می شود. در ظاهر یک هفته را به نام کارگر اختصاص داده اند که در طول آن تعدادی از منتخبین به نام کارگر در بیت خامنه ای حضور می یابند تا به گفتار کلیشه ای ایشان گوش دهند.
اوضاع اقتصادی کشور به شدت تیره و تار و رو به ویرانی است. میلیون ها بیکار که هر روز بر تعداد آنها افزوده می شود در جستجوی کار به هر دری می زنند. ناتوانی دولت از اداره کشور. پیشروی نیرو های نظامی و امنیتی در امور اقتصادی و سیاسی. پنهان کردن واقعیت های اقتصادی و آماری کشور از مردم. هزینه میلیارد ها ثروت ملی برای رشد خرافات و تاریک اندیشی. واردات بی رویه و فرار سرمایه مادی و انسانی و تعطیلی پی در پی مراکز تولیدی بحران را گسترش و جامعه را بسوی انفجار پیش می برد. در این شرایط و اوضاع بحرانی تشکل های کارگری. نهاد های مدنی و همبستگی جهانی با کارگران و زحمتکشان ضروری و اجتناب ناپذیر است...
دکتر محمد حسین یحیایی
mhyahyai@yahoo.com
اخبار روز:
ویژه نامه روز جهانی کارگر ۱٣۹۰- فرقهگرایی و رفرمیسم دو آفتی هستند که به راحتی درصورت گسترش خود میتوانند استقلال جنبش کارگری را هدف قرار دهند. با توجه به این که اهرمهایی قوی (رسانههای تبلیغاتی و امکانات بسیار دیگر) در جهت انحراف جنبش کارگری از مسیر صحیح رسیدن به خواستههای خود وجود دارد و همچنین وجود نیروهای به غایت فریب کار و سوءاستفاده کننده از جنبش کارگری، که هرروز به رنگی جدید ظاهر می شوند، هوشیاری کارگران و فعالان کارگری در این امر ضرورت بسیار دارد.
امروزه همگان گویا کارگری و طرفدار حقوق کارگر شدهاند. از سلطنتطلبان دیروز و نئولیبرالها تا اصلاحطلبان و محافظهکاران و حتا خیانتکاران و دریوزگان قدرت، همه گویا ناگهان به یادشان افتاده است که روز کارگری هم وجود دارد و این روز متعلق به کارگران است. از کسانی که خود در سرکوب کارگران در دهههای گذشته نقش موثر و کلیدی داشته اند تا سینهچاکان نظام سودمحور سرمایهداری، همگان به یاد روز کارگر و حقوق از دسترفتهی او افتادهاند.
فعالان کارگری و کارگران فعال بیش از دو دهه است که از ستمکاری قراردادهای موقت و شرکتهای پیمانکاری میگویند و طرفداران اقتصاد بازار و نولیبرالی از آن دفاع میکنند. ناگهان معلوم نیست چه شده است که همگان از این خواست به حق در مبارزات کارگران ماهشهر و دیگر مبارزات کارگری طرفداری میکنند که خواهان لغو پیمانکاری و قراردادهای موقت هستند. برای کارگران روشن است که این بازی قدرت میان جناحهای مختلف سرمایهداری است که آنان را به طرفداری از کارگران و منافع آنان واداشته است. همواره جناح فرودست قدرت برای مقابله با جناح فرادست، منافع کارگران و زحمتکشان را به عنوان برگ برندهی تضعیف جناح مقابل در دست میگیرند و پس از دریافت سهم مناسب در قدرت به راحتی طبقات تحت ستم را وجهالمصالحه اهداف سودطلبانه خود قرار میدهند. اکنون که بازار مکارهای از طرفداران کارگران به راه افتاده و گویا بسیاری از جناحهای سرمایهداری به تازگی به فکر منافع کارگران افتادهاند، در بیانیهها و اطلاعیههای خود از کارگران و خواستههای آنها و از ایجاد تشکلهای آنان حمایت میکنند. پس بهتر است این بحث باز شود که کارگران و فعالان کارگری چگونه میتوانند از این دام گسترده رهایی یافته و برای رهایی از فقر و فلاکت و بیحقوقی امروز، به چالهای دیگر از نظام سرمایهداری نغلطند. زیرا که بخشهای مختلف سرمایهداری، خواهان راه حل اساسی برای مسایل کارگران و زحمتکشان نیستند، بلکه میخواهند با تغییرات ظاهری، نظام سودطلبانه و استثمارگرانه را همچنان حفظ کنند.
در نتیجه ضروری است که آفتهای جنبش انقلابی و کارگری را شناخته و تا سرحد امکان، با نفوذ این آفتها مقابله کرد. زیرا که بسیاری جنبشهای اجتماعی در قرن گذشته وجود داشته است که فعالان کارگری بسیاری در مسیر آرمانهای طبقهی کارگر جان باختهاند. زندان و شکنجه و انواع زجرها و رنجها را تحمل کردهاند و در انتها در میان آنان، رهبران سازشکار و رفرمیستهای بزرگی سر برآوردهاند که کارگران و زحمتکشان را دوباره به مسلخ سرمایهداری کشاندهاند و یا آنکه انقلاب و هستی اجتماعی طبقهی کارگر را دو دستی، تقدیم نظام سرمایهداری نمودهاند و خود به دریوزگی آن نظام پرداختهاند. نمونههای بارز آن را در وجود احزاب سازشکار و تسلیمطلب انترناسیونال اول و دوم، کمینترن و... شاهد بودهایم.
حال اگر به درستی نتوانیم عوامل نفوذ طبقات حاکم را در جنبش کارگری شناسایی کنیم و با آن به مقابله برخیزیم، ما نیز در آینده دچار همان چالشها و انحرافات خواهیم شد. ضعفها و انحرافات جنبش کارگری باید شناخته شده و مدام به نقد کشیده شوند. اما اصل نقد سازنده که بسیار هم ضروری است، گاه با تصفیه حسابهای شخصی و تخریبی مخلوط میشود و این منطق را باید همواره در دستور قرار دهیم.
متاسفانه بعضی با همین منطق درست اما راهی کژ، به جای مقابله با انحرافات فکری در جنبش، به برخوردهای شخصی و تخریب شخصیت افراد میپردازند و با این مطالب، بیشتر به تصفیه حسابهای گروهی و باز هم به نوعی به همان فرقهگراییها در میغلطند. نمونهی بارز آن را به خصوص در برخوردهای گروههای مستقر در خارج از کشور (و بعضی در داخل) مشاهده میکنیم که بیشتر به جای نقد نظرات، به نقد اشخاص و برخوردهای فردی میپردازند و در این مسیر، اتهامهای ناروا و دروغپردازیهای بیمورد رواج دارد. تلاش این گروهها در ایجاد دار و دستههای وابسته به خود در داخل فعالان و تشکلهای کارگری در سالهای اخیر، یکی از چالشهای جنبش کارگری بوده است. هر یک از این گروهها که بیشتر به صورت فرقههای نظری هستند، سعی میکنند در درون جنبش کارگری برای خود یار و یاور یا کارگزارانی را دست و پا کنند. این تلاش به غایت انحرافی هر چند در کل جنبش کارگری تاثیر تعیینکنندهای نداشته است، اما دردسرها و اتلاف انرژی را درمقاطع گوناگون برای فعالان کارگری به همراه داشته است . فعالین کارگری که در داخل از یک طرف، با انواع و اقسام محدودیتها و فشارها دست به گریبان هستند و همواره باید هوشیاری و دقت نظر در همه عرصهها را به کار گیرند و در برابر ناملایمات ایستادگی کنند، بار اضافهای را در سالهای گذشته نیز تحمل کردهاند که ریشه اصلی آن، نه در درون جنبش کارگری، بلکه تحمیل از برون است .
خوشبختانه فعالان داخل کشور تا حد زیادی توانستهاند از برخوردهای شخصی و ”نقد افراد به جای نقد نظر“ پرهیز کنند، آستانهی تحمل خود را بالا ببرند و با کژ اندیشیهای فرقهگرایانه و رفرمیستی، برخوردهای نظری اثباتی داشته باشند. نوع برخورد نظری اثباتی، به جای برخورد نظری منفی نیز، بسیار سازندهتر است. در این روش، هر گروه و جریان فکری، بیش از آنکه به تخریب و بدگویی جریانات دیگر بپردازد، در پی توضیح نظرات خود بر می آید و محک تجربه را، هم راستای بنیانهای نظری خود قرار میدهد و با مراجعهی مکرر از ذهن به عین و برعکس، سعی بر آن دارد تا بنیانهای نظری خود را در عمل، صیقل دهد و ناراستیها و کژاندیشیها و ذهنیگراییهای خود را اصلاح کند.
از آنجا که مساله مبرم در جنبش کارگری، سازماندهی و تشکل است و این مهم، جز با کنار گذاردن منافع تنگنظرانهی فرقهگرایی، میسر نیست، ضرورت برخورد با گرایشات فرقهای آشکارتر میشود. در نقطهی مقابل، اگر گرایشات رفرمیستی و تسلیمطلبانه شناخته نشود، این سازماندهی و تشکل، در خدمت سرمایهداری قرار خواهد گرفت و جنبش کارگری، به زائدهی سرمایه داری و کارفرمایی تبدیل خواهد شد و به راحتی استقلال خود را از دست خواهد داد.
جالب است که در بسیاری موارد مشاهده میشود که فرقهگرایان، به رغم پرتاب کردن شعارهای چپروانه، به راحتی به رفرمیسم میغلطند. واضح است که جنبش عمومی کارگران، به دلیل تنگنظریهای گروهیشان، همواره آنان را از درون خود تصفیه میکند. اگر فرقهگرایی در آنان نهادینه شده باشد و به اندازهای باشد که منافع اصلی جنبش را فدای منافع فرقههای خود کنند، به راحتی برای حفظ منافع گروهی خود، به رفرمیسم در میغلطند. نمونهی آن را در گذشته، در جنبشهای قومی به وسعت شاهد بودهایم. گرایش رهبران به ظاهر چپ کُرد به رفرمیسم در گذشته و حال، نمونههای بارز آن است. آن گروههایی که به غلط گمان میکنند اگر دار و دستهای در داخل داشته باشند، بر وزن و اعتبار خود در میان اپوزیسیون خارج میافزایند، در چارچوب تنگ فرقهای، به تلاش برای گسترش یار و یاور و نوچه پروری در درون جنبش کارگری مبادرت میکنند و آنرا در رنگ و لعاب ایدئولوژیک میآرایند، پس از چندی با مهره های سوخته مواجه میشوند، زیرا که فعالان کارگری در کوران مبارزه مجبور هستند و به این نتیجه میرسند که از رنگ و لعابهای فرقهگرایانه فاصله بگیرند. جالب است که فرقه گرایان، روز به روز ایزولهتر میشوند ، اما باز هم دستهای دیگر سر بر میآورد و آبروی خود میبرد و زحمت ما میدارد.
فرقهگرایان که گاه موفق نمیشوند تا در جنبش کارگری برای خود دار و دسته راه بیاندازند، از آنجا که منافع تنگ فرقهایشان، همچنان آنها را به یارگیری میکشاند، برای آنکه به هر ترتیب خواستههای نادرست خود را ارضاء کنند، دست به دامان رفرمیسم و گرایشهای سازشکارانه در جنبش کارگری میشوند تا شاید برای خود دار و دستهای بر پا کنند. آنها حتی از ترساندن برخی کارگران در پیوند با سایر کارگران، ابایی ندارند و برای آنکه به دور فرقه خود حصاری بکشند، گاه از محافظهکارترین و عقبماندهترین گرایشات درون کارگران، برای منافع گروهی خود استفاده میکنند . مواردی از فرقهگرایی در جعل اطلاعیهها و یا جعل اسم و عنوان دیگران در گذشته و حال دیده میشود که بعضا با برخوردهای به موقع و هوشیاری فعالان داخلی، این تیرها به نشان نخورده است. اما فرقهگرایی که از هر طرف با بنبست مواجه میشود، راههای جدیدی برای خود جستجو میکند.
این آفت جنبش کارگری، که محصول شرایط دیکتاتوری و اختناق است، ریشه در ناتوانی گروهها در برداشتن بار سنگین جنبش کارگری و اجتماعی دارد. فعالیت در جنبش کارگری و اجتماعی، نیاز به پیگیری و خستگیناپذیری و تحمل رنج و مشقات دارد. فرقهگرایان که کم صبر و حوصله اند و خواهان هرچه زودتر حل کردن مشکلات خود هستند، گمان میکنند که هر چه دار و دسته خود را گسترش دهند و مثلا هر چند نفر که به فرقه خود اضافه کنند، سهمشان از انقلاب بیشتر میشود. فرقهگرایان به دامان رفرمیسم میغلطند، چرا که رفرمیسم، پایههای قوی در جنبشهای اجتماعی دارد که باید بیشتر به آن پرداخته شود.
منبع: کانون مدافعان حقوق کارگر
اخبار روز:
محمود احمدینژاد مانده است روی دست خودش! همه طرح و نقشه هایش بر اب شده است. تکرار مدل پوتین- مدیدوف و یا مدل اردوغان- گول هم کاملا لو رفته، نه تنها مشایی که سایر مهرهها نیز برای او نمیتوانند رئیسجمهور اینده شوند. مدیریت جهانی، با عزل وزیر در حین ماموریت، بیابرو شده است، این چه مدیریتی است که نه تنها در معادلات جهانی نقشی ندارد که حتی در بازیهای منطقهای هم به بازی گرفته نمیشود؟ او که تصور میکرد در برهوت خاورمیانه، با کشیدن چند عربده بر سر اسرائیل، قهرمان خلقها خواهد شد، اکنون میبیند خاورمیانه به میدان قهرمانان واقعی تبدیل شده است. چنان بیابرو شده که در سازش حماس- فتح، حتی به اندازه نظامیان مصر هم محرم حساب نشده بود که البته تشخیص درستی است چرا اگر میفهمید به اندازه اسرائیلیها برای شکست ان میکوشید.
در عرصه اقتصاد، افلاس احمدینژاد چنان عیان ست که امارسازان هم دیگر نمیتوانند یاریاش دهند. هدفمندی یارانهها- که ناخواسته شمار اندکی را از خط مرگ نجات داد- شمار بیشتری را به زیر خط فقر کشاند. ایجاد کار برای دو و نیم میلیون نفر و ریشهکنی بیکاری، حتی به سوژه طنز روزنامههای حکومتی هم تبدیل شده است. گمشدن موجودی حسابها و صندوقها از ده میلیارد به صد میلیارد پیشرفت کرده است، قرار هم نیست قیمت نفت به دویست دلار برسد که البته ان هم کارساز نخواهد بود.
در عرصه سیاست داخلی هم امید به تقلب، از بین رفته، البته این امید برای احمدینژاد از بین رفته! اگر در انتخابات قبلی، وزیران اطلاعات و کشور، هر چه از تقلب لازم بود برایش کردند، اکنون و برای انتخابات بعدی، قرار است هر انچه لازم است برای رهبری بکنند، نه برای او.
بر خلاف جدال با موسوی و کروبی که سپاه و مجلس و همه دستگاههای امنیتی و صداو سیما در خدمتش بودند، اکنون و در جدال با رهبری، سپاه و مجلس و همه دستگاههای امنیتی و صدا وسیما در خدمت رهبر هستند. تنها سرمایه احمدینژاد، شماری اندک از اندکطرفداران قبلیاش است که فقط میتواند با یک خودزنی سیاسی انها را برای خود حفظ کند، چگونه:
عزل رئیسدولت از سوی مجلس
در دو سال باقیمانده از ریاست احمدینژاد بر دولت کنونی قرار نیست معجزهای روی دهد، یعنی احتمال اینکه بر مشکلات و ناکامیهای او افزوده شود، بسیار است اما احتمال اینکه حتی یکی از دهها مشکل رفع شود یا کاهش یابد، معادل صفر است، پس تنها گزینهای که میتواند اندک طرفدران او را حفظ کند، شاخ به شاخ شدن با مجلس، با اخرین سرعت ممکن است به نحوی که به عزل او ختم شود، یعنی افتادن تقصیر همه شکستها و ناکامیها بر گردن رهبری و مجلس، در این صورت:
۱- خامنهای که در شش سال گذشته همه تخممرغها را در سبد او گذاشته بود باید جوابگوی حمایتهای خود باشد
۲- تاکید مکرر خامنهای بر عملکرد عالی دولت (اخرین مورد ان، همین یک هفته قبل بود) اجازه تکرار سناریوی بنیصدر را به او نمیدهد.
٣- بهترین جایگزین و یار پنجاهساله خامنهای یعنی رفسنجانی، توسط خود خامنهای به مهرهای سوخته تبدیل شده است، تاکید او بر ارجحیت احمدینژاد بر رفسنجانی، هنوز در اذهان مانده چه رسد که حتی اورا لایق ریاست خبرگان هم ندانست.
۴-گماشتن هر کدام از مهرههای دیگر به جانشینی احمدینژاد از سوی خامنهای - حتی با راهانداختن نمایش انتخاباتی هم- دقیقا معادل یک کرسی شدن دو کرسی رهبری و ریاستجمهوری خواهد شد، یعنی خامنهای میباید در واقع با حفظ سمت، خود ریاست جمهوری را هم به عهده بگیرد!
در این صورت احمدینژاد میتواند مدتی با فراغخاطر و بدون نیاز به اپوزسیونشدن در جلسات و کنفرانسهایی به مباحث هولوکاست و مدیریت جهان و امام زمان و... بپردازد تا انکه خامنهای دوباره به سراغش بیاید. با اخرین ضربه مجلس- محدود کردن دولت در افزایش هزینهها- این خودزنی خودکشیمانند، بهترین یا در واقع تنها گزینه پیش روی احمدینژاد خواهد بود.
در عرصه اقتصاد، افلاس احمدینژاد چنان عیان ست که امارسازان هم دیگر نمیتوانند یاریاش دهند. هدفمندی یارانهها- که ناخواسته شمار اندکی را از خط مرگ نجات داد- شمار بیشتری را به زیر خط فقر کشاند. ایجاد کار برای دو و نیم میلیون نفر و ریشهکنی بیکاری، حتی به سوژه طنز روزنامههای حکومتی هم تبدیل شده است. گمشدن موجودی حسابها و صندوقها از ده میلیارد به صد میلیارد پیشرفت کرده است، قرار هم نیست قیمت نفت به دویست دلار برسد که البته ان هم کارساز نخواهد بود.
در عرصه سیاست داخلی هم امید به تقلب، از بین رفته، البته این امید برای احمدینژاد از بین رفته! اگر در انتخابات قبلی، وزیران اطلاعات و کشور، هر چه از تقلب لازم بود برایش کردند، اکنون و برای انتخابات بعدی، قرار است هر انچه لازم است برای رهبری بکنند، نه برای او.
بر خلاف جدال با موسوی و کروبی که سپاه و مجلس و همه دستگاههای امنیتی و صداو سیما در خدمتش بودند، اکنون و در جدال با رهبری، سپاه و مجلس و همه دستگاههای امنیتی و صدا وسیما در خدمت رهبر هستند. تنها سرمایه احمدینژاد، شماری اندک از اندکطرفداران قبلیاش است که فقط میتواند با یک خودزنی سیاسی انها را برای خود حفظ کند، چگونه:
عزل رئیسدولت از سوی مجلس
در دو سال باقیمانده از ریاست احمدینژاد بر دولت کنونی قرار نیست معجزهای روی دهد، یعنی احتمال اینکه بر مشکلات و ناکامیهای او افزوده شود، بسیار است اما احتمال اینکه حتی یکی از دهها مشکل رفع شود یا کاهش یابد، معادل صفر است، پس تنها گزینهای که میتواند اندک طرفدران او را حفظ کند، شاخ به شاخ شدن با مجلس، با اخرین سرعت ممکن است به نحوی که به عزل او ختم شود، یعنی افتادن تقصیر همه شکستها و ناکامیها بر گردن رهبری و مجلس، در این صورت:
۱- خامنهای که در شش سال گذشته همه تخممرغها را در سبد او گذاشته بود باید جوابگوی حمایتهای خود باشد
۲- تاکید مکرر خامنهای بر عملکرد عالی دولت (اخرین مورد ان، همین یک هفته قبل بود) اجازه تکرار سناریوی بنیصدر را به او نمیدهد.
٣- بهترین جایگزین و یار پنجاهساله خامنهای یعنی رفسنجانی، توسط خود خامنهای به مهرهای سوخته تبدیل شده است، تاکید او بر ارجحیت احمدینژاد بر رفسنجانی، هنوز در اذهان مانده چه رسد که حتی اورا لایق ریاست خبرگان هم ندانست.
۴-گماشتن هر کدام از مهرههای دیگر به جانشینی احمدینژاد از سوی خامنهای - حتی با راهانداختن نمایش انتخاباتی هم- دقیقا معادل یک کرسی شدن دو کرسی رهبری و ریاستجمهوری خواهد شد، یعنی خامنهای میباید در واقع با حفظ سمت، خود ریاست جمهوری را هم به عهده بگیرد!
در این صورت احمدینژاد میتواند مدتی با فراغخاطر و بدون نیاز به اپوزسیونشدن در جلسات و کنفرانسهایی به مباحث هولوکاست و مدیریت جهان و امام زمان و... بپردازد تا انکه خامنهای دوباره به سراغش بیاید. با اخرین ضربه مجلس- محدود کردن دولت در افزایش هزینهها- این خودزنی خودکشیمانند، بهترین یا در واقع تنها گزینه پیش روی احمدینژاد خواهد بود.
اخبار روز:
کمیته هماهنگی برای کمک به ایجاد تشکل های کارگری: بنابر خبر رسیده به کمیته هماهنگی ،بعد از ظهر امروز تعدادی از کارگران شاغل در منطقه دماوند با تجمع در یکی از مناطق این شهر (آینه ورزان) جشن ۱ مه، روز جهانی کارگر را برگزار کردند.
مراسم با سرود انترناسیونال، سرود همبستگی جهانی طبقه کارگر آغاز شد و در ادامه، یکی از شرکت کنندگان درمورد اهمیت برگزاری مراسم روز جهانی کارگر سخنرانی کرد و به تمامی شرکت کنندگان خاطر نشان نمود که نبرد ما علیه سرمایه فقط در اول ماه مه نیست و در هر کجای جهان و در هر زمانی که هستیم باید به مبارزات روزانه و مستمر خود ادامه دهیم وجهت ایجاد تشکلهای مستقل کارگری تلاش کنیم و رمز پیروزی ما کارگران در اتحاد ماست.
در انتها نیز قطع نامه اول ماه مه ۱٣۹۰ نهادها و تشکل های کارگری خوانده شد و مراسم پایان یافت.
لازم به ذکر است که شرکت کنندگان پیشتر طی بیانیهایی از قطع نامه اول ماه مه ۱٣۹۰ نهاد ها و تشکلها ی کارگری در ایران اعلام حمایت کرده بودند.
مراسم با سرود انترناسیونال، سرود همبستگی جهانی طبقه کارگر آغاز شد و در ادامه، یکی از شرکت کنندگان درمورد اهمیت برگزاری مراسم روز جهانی کارگر سخنرانی کرد و به تمامی شرکت کنندگان خاطر نشان نمود که نبرد ما علیه سرمایه فقط در اول ماه مه نیست و در هر کجای جهان و در هر زمانی که هستیم باید به مبارزات روزانه و مستمر خود ادامه دهیم وجهت ایجاد تشکلهای مستقل کارگری تلاش کنیم و رمز پیروزی ما کارگران در اتحاد ماست.
در انتها نیز قطع نامه اول ماه مه ۱٣۹۰ نهادها و تشکل های کارگری خوانده شد و مراسم پایان یافت.
لازم به ذکر است که شرکت کنندگان پیشتر طی بیانیهایی از قطع نامه اول ماه مه ۱٣۹۰ نهاد ها و تشکلها ی کارگری در ایران اعلام حمایت کرده بودند.
اخبار روز:
۶۵ نفر از پناهجویان ایرانی که پس از ۶۰ روز تحصن اعتراضی به سیاستهای سختگیرانه و غیر انسانی اداره مهاجرت سوئد و چشم پوشی و نادیده گرفتن دیکتاتوری، سرکوب و خفقان موجود از سوی نظام جمهوری اسلامی در کلیسایی در شهر گوتنبرگ، پاسخی از سوی نهادهای مسئول در قبال خواسته خود دریافت نکردند، به تازگی اعلام کرده اند که با خروج از محل تحصن در کلیسا و برپایی چادر در مرکز این شهر دست به اعتصاب غذای تر خواهند زد و این اقدام را تا حصول نتیجه برای احقاق حقوق انسانی خود که همانا حق ادامه زندگی در امنیت می باشد، ادامه خواهند داد.
به گزارش ستاد خبری کمیته پناهجویان ایرانی متحصن و اعتصاب کننده در گوتنبرگ این دسته از پناهجویان کسانی هستند به یکی از دلایل مرتبط با کنوانسیون ژنو از جهنم جمهوری اسلامی فراری شده ولی دلایل و مستندات انان از سوی اداره مهاجرت سوئد نادیده گرفته شده و سوظن غیرمنطقی مسئولان اداره مهاجرت سالهاست انان را دچار بلاتکلیفی و انتظار کشنده کرده است.
بنا براین گزارش در بین این افراد پناهجویانی حضور دارند که طی ۱۲ سال بارها از سوی اداره مهاجرت پاسخ نه! گرفته اما به دلیل عدم وجود امنیت جانی قادر به برگشت به ایران نبوده و در سخت ترین و غیرانسانی ترین شرایط زندگی در سوئد باقی مانده اند.
این پناهجویان چنین عنوان کرده اند که به هیچ عنوان حاضر به بازگشت به ایران تحت حاکمیت جمهوری اسلامی نیستند حتی اگر به قیمت جان آنها تمام شود.
این اعتراض از ۲ مای با اعتصاب غذای گروهی از این ۶۵ نفر آغاز و در صورت عدم پاسخ مناسب از سوی اداره مهاجرت همه روزه بر تعداد افراد آن اضافه خواهد شد.
لازم به ذکر است پناهجویان معترض در گوتنبرگ از همه نهادها، سازمانها، احزاب، گروهها، فعالین سیاسی و اجتماعی خواسته اند تا با ارسال نامه حمایتی و اعتراضی به ایمیلهای اداره مهاجرت و پارلمان سوئد (که در زیر آمده) و همچنین از رسانه های فارسی زبان نیز می خواهند تا با اطلاع رسانی و انتشار این خبر آنان را در رسیدن به حقوق انسانی خود یاری دهند.
این گزارش می افزاید این پناهجویان بیانیه ای را برای آغاز دور جدید اعتراض و اعتصاب غذای خود صادر کرده اند که به شرح زیر است:
سالها سکوت کردیم و غم دل را غصه بر جان ساختیم. چشمها به دور دستها و آرزوها همیشه بر باد. مردمان سرزمینمان زیر تیغ جلادان و ما در تکاپوی فریاد آزادی و آزادگی. سالها میآمد و هرچه میگفتیم که گرفتند و کشتند و حتی جنازهها را بردند، تنها نگاهی سرد از پشت عینکهای ته استکانی شان به ما میانداختند و سکوتی به علامت تعجب!!
انگار چون همیشه بر ما باور نداشتند. تا سال یک هزار سیصد و هشتاد وهشت. انتخاباتی بود در وطن، و ما بیش از ده سال بود که گفته بودیم، اما آنجا بود که غارت کردن افکار مردمانمان را دیدند و دیکتاتوری را با دیکتاتور لمس کردند. باز هم آرامش و طمأنینه، میدیدند و سکوت را بهترین راه یافتند. راهروهای ادارهٔ مهاجرت پر شده بود از بوی تلخ واژههای نه! نه! نه! غریبه نمیخواهیم.
خود به حرکت آمدیم مردان آهنین دهه ۶۰ و ۷۰ را به کمک طلبیدیم، شصت روز به اعتصاب و اعتراض نشستیم. اعتصابی با آداب خود میزبان ،آرام و متین. چه بسیار یاریها دیدیم و قاصدکها رها کردیم به ادارهٔ مهاجرت قاصدکهایی با صدای آه مظلومانه ی ما.
قاصدک هایی از جنس سیاست، قانون ، طبیب ،عشق و درک سخت بیماریهای سالهای ناباوری و انتظارمان را گفتیم. گفتیم وطنمان به دست غارت گران است.
ما سالهاست هجرت کردیم و در غربتیم حتی مارا راهی به وطن نیست و ما را ایرانی نمیدانند. پس تا کی ای اهل دمکراسی ؟
اما بازهم هیچ پاسخی نیافتیم ، دیگردرچنته تنها چیزی که برایمان باقی مانده جانیست که آن را به بازی میگیریم هرچه بادا باد.
اسامی پناهجویان :
۱- محمود راکی ۲- بهیه نادری حکاکیان ٣- فاطمه نرگس آهو چشم ۴- سید علی فاطمی امره ۵- فیروز سلیمان زاده ۶- علی حسینی ۷- رامین صیادی ٨- کریم پور ماه ۹- غلامحسین صالحی کولایی ۱۰- فرزانه حدادیان ۱۱- ساسان فرخنده محقق ۱۲- اکبر فرخنده محقق ۱٣- خسرو جدیدی ۱۴ – کتایون خدا دوست ۱۵- احمد بهرامی ۱۶- سعید علیجانی مرزونی ۱۷- مهدی شیخ نجدی ۱٨- مرضیه رسول زاده ۱۹- عباس تکلو بی غش ۲۰- اعظم یوسفی ۲۱- غلامرضا یکه زارع ۲۲- موسی حسنی ۲٣- علی امینی ۲۴- فریبا نیشابوریان ۲۵- محمد بهزادی ۲۶- رضا موذنی ۲۷- ندا نایب الصدری ۲٨- آیدا نجفی ۲۹- منیژه قاسمی ٣۰- شهلا وکیلی تجره ٣۱- آویشن نجفی ٣۲- قمر السادات قائم مقامی ٣٣- لیلا پورعبدل فضل ٣۴- رامین عباسی ٣۵ - فلورت معارفی ٣۶- خدیجه مهابادی ٣۷- رضا طاقت فرسا فرد ٣٨- مهدی طاقت فرسا فرد ٣۹- ایمان جلیلی ۴۰- جمیس اودا تولکی ترگور ۴۱- منیژه گودرزی ۴۲- امید خدادادی ۴٣- مازیار زیتون ۴۴- مریم طاقت فرسا فرد ۴۵- سعید کریمی ۴۶- ناصر کریمی ۴۷- نشمیل فتاحی ۴٨- جواد رحیمی ۴۹- مریم فتاحی ۵۰- بهزاد جوادیان ۵۱- بهرام تورانی ۵۲- یعقوب امیری ۵٣- رژین ایران پرست اسکویی ۵۴- علیرضا شفیع زاده ۵۵- محمد اولاد ربیعی ۵۶- لیلا طاقت فرسا فرد ۵۷- پونه خائف ۵٨- مهرداد کریمی ۵۹- مریم بانیا ۶۰- مهناز مسیری منجی ۶۱- صمد اسکندری ۶۲- نصیر لازم پور ۶٣- محمد محمدی ۶۴- بابک قنبری کندری ۶۵- رسول شادمن
آغاز اعتصاب غذای پناهندگان ایرانی ،گوتنبرگ سوئد
زمان:از دوم ماه می ۲۰۱۱ میدان گوستاف آدولف چادر پناهندگان ایرانی
تلفنهای تماس با ستاد خبری کمیته پناهجویان متحصن و معترض
مهدی شیخ نجدی: ۰۰۴۶۷۶۲۱۷۹۶۷۹ بهزاد جوادیان : ۰۰۴۶۷٣۷۵۵۱۰۷۵
ایمیلهای مربوط به پارلمان و اداره مهاجرت سوئد برای حمایت و نامه نگاری
migrationsverket@migrationsverket.se
riksdagsinformation@riksdagen.se
به گزارش ستاد خبری کمیته پناهجویان ایرانی متحصن و اعتصاب کننده در گوتنبرگ این دسته از پناهجویان کسانی هستند به یکی از دلایل مرتبط با کنوانسیون ژنو از جهنم جمهوری اسلامی فراری شده ولی دلایل و مستندات انان از سوی اداره مهاجرت سوئد نادیده گرفته شده و سوظن غیرمنطقی مسئولان اداره مهاجرت سالهاست انان را دچار بلاتکلیفی و انتظار کشنده کرده است.
بنا براین گزارش در بین این افراد پناهجویانی حضور دارند که طی ۱۲ سال بارها از سوی اداره مهاجرت پاسخ نه! گرفته اما به دلیل عدم وجود امنیت جانی قادر به برگشت به ایران نبوده و در سخت ترین و غیرانسانی ترین شرایط زندگی در سوئد باقی مانده اند.
این پناهجویان چنین عنوان کرده اند که به هیچ عنوان حاضر به بازگشت به ایران تحت حاکمیت جمهوری اسلامی نیستند حتی اگر به قیمت جان آنها تمام شود.
این اعتراض از ۲ مای با اعتصاب غذای گروهی از این ۶۵ نفر آغاز و در صورت عدم پاسخ مناسب از سوی اداره مهاجرت همه روزه بر تعداد افراد آن اضافه خواهد شد.
لازم به ذکر است پناهجویان معترض در گوتنبرگ از همه نهادها، سازمانها، احزاب، گروهها، فعالین سیاسی و اجتماعی خواسته اند تا با ارسال نامه حمایتی و اعتراضی به ایمیلهای اداره مهاجرت و پارلمان سوئد (که در زیر آمده) و همچنین از رسانه های فارسی زبان نیز می خواهند تا با اطلاع رسانی و انتشار این خبر آنان را در رسیدن به حقوق انسانی خود یاری دهند.
این گزارش می افزاید این پناهجویان بیانیه ای را برای آغاز دور جدید اعتراض و اعتصاب غذای خود صادر کرده اند که به شرح زیر است:
سالها سکوت کردیم و غم دل را غصه بر جان ساختیم. چشمها به دور دستها و آرزوها همیشه بر باد. مردمان سرزمینمان زیر تیغ جلادان و ما در تکاپوی فریاد آزادی و آزادگی. سالها میآمد و هرچه میگفتیم که گرفتند و کشتند و حتی جنازهها را بردند، تنها نگاهی سرد از پشت عینکهای ته استکانی شان به ما میانداختند و سکوتی به علامت تعجب!!
انگار چون همیشه بر ما باور نداشتند. تا سال یک هزار سیصد و هشتاد وهشت. انتخاباتی بود در وطن، و ما بیش از ده سال بود که گفته بودیم، اما آنجا بود که غارت کردن افکار مردمانمان را دیدند و دیکتاتوری را با دیکتاتور لمس کردند. باز هم آرامش و طمأنینه، میدیدند و سکوت را بهترین راه یافتند. راهروهای ادارهٔ مهاجرت پر شده بود از بوی تلخ واژههای نه! نه! نه! غریبه نمیخواهیم.
خود به حرکت آمدیم مردان آهنین دهه ۶۰ و ۷۰ را به کمک طلبیدیم، شصت روز به اعتصاب و اعتراض نشستیم. اعتصابی با آداب خود میزبان ،آرام و متین. چه بسیار یاریها دیدیم و قاصدکها رها کردیم به ادارهٔ مهاجرت قاصدکهایی با صدای آه مظلومانه ی ما.
قاصدک هایی از جنس سیاست، قانون ، طبیب ،عشق و درک سخت بیماریهای سالهای ناباوری و انتظارمان را گفتیم. گفتیم وطنمان به دست غارت گران است.
ما سالهاست هجرت کردیم و در غربتیم حتی مارا راهی به وطن نیست و ما را ایرانی نمیدانند. پس تا کی ای اهل دمکراسی ؟
اما بازهم هیچ پاسخی نیافتیم ، دیگردرچنته تنها چیزی که برایمان باقی مانده جانیست که آن را به بازی میگیریم هرچه بادا باد.
اسامی پناهجویان :
۱- محمود راکی ۲- بهیه نادری حکاکیان ٣- فاطمه نرگس آهو چشم ۴- سید علی فاطمی امره ۵- فیروز سلیمان زاده ۶- علی حسینی ۷- رامین صیادی ٨- کریم پور ماه ۹- غلامحسین صالحی کولایی ۱۰- فرزانه حدادیان ۱۱- ساسان فرخنده محقق ۱۲- اکبر فرخنده محقق ۱٣- خسرو جدیدی ۱۴ – کتایون خدا دوست ۱۵- احمد بهرامی ۱۶- سعید علیجانی مرزونی ۱۷- مهدی شیخ نجدی ۱٨- مرضیه رسول زاده ۱۹- عباس تکلو بی غش ۲۰- اعظم یوسفی ۲۱- غلامرضا یکه زارع ۲۲- موسی حسنی ۲٣- علی امینی ۲۴- فریبا نیشابوریان ۲۵- محمد بهزادی ۲۶- رضا موذنی ۲۷- ندا نایب الصدری ۲٨- آیدا نجفی ۲۹- منیژه قاسمی ٣۰- شهلا وکیلی تجره ٣۱- آویشن نجفی ٣۲- قمر السادات قائم مقامی ٣٣- لیلا پورعبدل فضل ٣۴- رامین عباسی ٣۵ - فلورت معارفی ٣۶- خدیجه مهابادی ٣۷- رضا طاقت فرسا فرد ٣٨- مهدی طاقت فرسا فرد ٣۹- ایمان جلیلی ۴۰- جمیس اودا تولکی ترگور ۴۱- منیژه گودرزی ۴۲- امید خدادادی ۴٣- مازیار زیتون ۴۴- مریم طاقت فرسا فرد ۴۵- سعید کریمی ۴۶- ناصر کریمی ۴۷- نشمیل فتاحی ۴٨- جواد رحیمی ۴۹- مریم فتاحی ۵۰- بهزاد جوادیان ۵۱- بهرام تورانی ۵۲- یعقوب امیری ۵٣- رژین ایران پرست اسکویی ۵۴- علیرضا شفیع زاده ۵۵- محمد اولاد ربیعی ۵۶- لیلا طاقت فرسا فرد ۵۷- پونه خائف ۵٨- مهرداد کریمی ۵۹- مریم بانیا ۶۰- مهناز مسیری منجی ۶۱- صمد اسکندری ۶۲- نصیر لازم پور ۶٣- محمد محمدی ۶۴- بابک قنبری کندری ۶۵- رسول شادمن
آغاز اعتصاب غذای پناهندگان ایرانی ،گوتنبرگ سوئد
زمان:از دوم ماه می ۲۰۱۱ میدان گوستاف آدولف چادر پناهندگان ایرانی
تلفنهای تماس با ستاد خبری کمیته پناهجویان متحصن و معترض
مهدی شیخ نجدی: ۰۰۴۶۷۶۲۱۷۹۶۷۹ بهزاد جوادیان : ۰۰۴۶۷٣۷۵۵۱۰۷۵
ایمیلهای مربوط به پارلمان و اداره مهاجرت سوئد برای حمایت و نامه نگاری
migrationsverket@migrationsverket.se
riksdagsinformation@riksdagen.se
اخبار روز:
اخبار روز - گزارش دریافتی: بدنبال فراخوان مشترک با همگامی و پشتیبانی بیش از ۷۰ نهاد در سراسر جهان به مناسبت روز جهانی کارگر ، در صبح روز یکشنبه ، اول ماه مه( ۱۱ آردیبهشت) نهاد امریکاییان – ایرانیان پیشرو و بنیاد اسماعیل خویی برای حمایت از خواسته های کارگران مهاجر ایالت جورجیا درتظاهرات عظیمی که درجلوی ساختمان فرمانداری شهر آتلانتا برگرار شد شرکت کردند . این تظاهرات از ساعت ۱۰ صبح شروع شد و تا ساعت ۲ بعد ازظهر ادامه داشت و گروهای کارگری و حقوق بشری در آن شرکت داشتند . مهمترین شعار این تظاهرات بر حقوق کارگران مهاجر و اتحاد بین اقشار جامعه تکیه داشت.
در بعد ازشهر روز یکشنبه تعدادی از ایرانیان آزاده آتلانتا در مقابل لنکس مال که یکی از نقاط شلوغ شهر است گرد آمدند تا از خواسته های گارگران ایران حمایت کنند و به نقض حقوق آنان اعتراض کنند. . گرد هم آیی از ساعت ۴ بعداز ظهر شروع شد. افراد با در دست داشتن پوسترها ی بزرگ که حاوی حمایت از خواسته های کارگران، حقوق بشر برای کارگران، آزادی اسالو و همه زندانیان سیاسی ، آزادی، دموکراسی وحکومت سکولار، تظاهراتی آرام داشتند . تظاهر کنندگان با گرفتن پوستر ها در مقابل عابرین وماشینها توانستند توجه بسیاری را جلب کنند . عابران پیاده با دادن علامت پیروزی وافر اد سواره با بوق زدن تظاهرکنندگان را تشویق کردند. گردهم آیی با خواندن قطعنامه ای که تاکید بر خواسته های زیر داشت به پایان رسید.
" ما خواهان لغو حکم اعدام تمام زندانیان سیاسی محکوم به اعدام از جمله شیرکو معارفی و حبیب الله لطیفی میباشیم.
خواهان آزادی فوری تمام فعالان جنبش کارگری و سندیکایی از جمله بهنام ابراهیم زاده، منصور اسالو، ابراهیم اسماعیلی، رضا رخشان، رضا شهابی، ابراهیم مددی؛ فعالان جنبش معلمان از جمله عبدالرضا قنبری و رسول بداغی(اعضای سندیکای معلمان)؛ فعالان جنبش زنان از جمله عالیه اقدام دوست و مهدیه گلرو؛ فعالان جنبش دانشجویی از جمله بهروز جاوید تهرانی و بهاره هدایت؛ وکلای شجاعی که تنها جرمشان دفاع از زندانیان سیاسی و فعالان اجتماعی است از جمله نسرین ستوده و محمد سیف زاده؛ روزنامه نگاران زندانی از جمله ابولفضل عابدینی و مسعود باستانی هستیم.
ما خواهان آزادی تمام زندانیان سیاسی و پایان دادن به زندانی کردنِ همراهان جنبش سبز خانمها زهرا رهنورد و فاطمه کروبی و آقایان مهدی کروبی و میرحسین موسوی، هستیم."
این گرد هم آیی بوسیله، نهاد امریکاییان – ایرانیان پیشرو و پشتیبانی بنیاد اسماعیل خویی ترتیب داده شد بود و افراد ی ازنهادهای دیگرنیز در آن شرکت کردند.
اخبار روز:
روز اول ماه مه روز همبستگی جهانی کارگران برای اعتراض به تمامی نابرابری های طبقاتی، در سراسر فرانسه ۲۰۰ تجمع و تظاهرات خیابانی با شرکت بیش از ۱۲۰۰۰۰ نفر برگزار شد.
در پاریس بدعوت ث. ژ. ت، سولیدر، ث. ف. د. ت، یو. اس. ن. آ و ف. اس. یو دهها هزار نفر با شعار کار، افزایش دستمزد، دفاع از بیکاران و بازنشستگان، تامین اجتماعی و اعتراض به بی عدالتی های اجتماعی از میدان جمهوری تا میدان ملت راهپمایی کردند.
امسال چون دو دهه گذشته دهها فعال سیاسی، کارگری، زنان، دانشجویی و.... بدعوت کمیته موقت اول ماه مه پاریس دراین تظاهرات خیابانی شرکت کردند و ضمن پیشتیبانی از خواسته های تشکل های مستقل کارگری در ایران، همبستگی بین المللیشان را به نمایش گذاشتند.
سردادن شعارهای زیر بزبان فرانسه در مسیر راهپیمایی ضمن جلب نظر آنهایی که در مسیر راهپیمایی بودند شور و حال خاصی در صف تظاهرکنندگان ایجاد کرده بود:
- سرنگون باد جمهوری اسلامی ایران
- فعالیت سندیکایی در ایران آزاد باید گردد
- زنده باد همبستگی جهانی
در پاریس بدعوت ث. ژ. ت، سولیدر، ث. ف. د. ت، یو. اس. ن. آ و ف. اس. یو دهها هزار نفر با شعار کار، افزایش دستمزد، دفاع از بیکاران و بازنشستگان، تامین اجتماعی و اعتراض به بی عدالتی های اجتماعی از میدان جمهوری تا میدان ملت راهپمایی کردند.
امسال چون دو دهه گذشته دهها فعال سیاسی، کارگری، زنان، دانشجویی و.... بدعوت کمیته موقت اول ماه مه پاریس دراین تظاهرات خیابانی شرکت کردند و ضمن پیشتیبانی از خواسته های تشکل های مستقل کارگری در ایران، همبستگی بین المللیشان را به نمایش گذاشتند.
سردادن شعارهای زیر بزبان فرانسه در مسیر راهپیمایی ضمن جلب نظر آنهایی که در مسیر راهپیمایی بودند شور و حال خاصی در صف تظاهرکنندگان ایجاد کرده بود:
- سرنگون باد جمهوری اسلامی ایران
- فعالیت سندیکایی در ایران آزاد باید گردد
- زنده باد همبستگی جهانی
- زندان سیاسی آزاد باید گردد
- کارگر زندانی آزاد باید گردد
- آزادی و برابری برای زنان
- اعدام ها را قطع کنید
- به جنایت و شکنجه در ایران خاتمه دهید
و...
همزمان با راهپیمایی خبر دستگیری تعدادی از فعالین کارگری در کردستان در رابطه با برگزاری مراسم اول ماه مه پخش شد و تظاهرکنندگان در مسیر راهپیمایی بارها ضمن محکومیت این دستگیری ها ،شعار آزادی فوری و بدون قید و شرط کارگران و فعالین کارگری را سر دادند.
از ویژه گی دیگر امسال تشکیل کلکتیو حمایت از کارگران مغرب و خاورمیانه در فرانسه با شرکت ۵ سندیکای فرانسوی (ث.ژ.ت، سولیدر، ث.ف.د.ت، یو.اس.ن.آ و ف.اس.یو) بود.
حضور جمع ایرانیان دعوت شده از طرف کمیته موقت اول ماه مه پاریس در بینابین صفوف سندیکاهای فرانسوی و همکاری مشترک برای پخش اعلامیه کلکتیو حمایت از کارگران مغرب و خاورمیانه تحت عنوان (از آزادی فعالیت سندیکایی در ایران حمایت کنیم) نمایشی از همبستگی بین المللی در روز جهانی کارگر بود.
در این تظاهرات هزاران نسخه از اولین اعلامیه کلکتیو حمایت از کارگران مغرب و خاورمیانه تحت عنوان (از آزادی فعالیت سندیکایی در ایران حمایت کنیم) بزبان فرانسه و فارسی که از طرف فعالین کارگری ایرانی مقیم پاریس و سندیکاهای سولیدر و ث.ژ.ت تکثیر شده بود با همکاری مشترک در بین تظاهرات کنندگان و فرانسویانی که در پیاده رو ناظر راهپیمایی بودند پخش شد.
ناصر- پاریس- اول ماه مه۲۰۱۱
- کارگر زندانی آزاد باید گردد
- آزادی و برابری برای زنان
- اعدام ها را قطع کنید
- به جنایت و شکنجه در ایران خاتمه دهید
و...
همزمان با راهپیمایی خبر دستگیری تعدادی از فعالین کارگری در کردستان در رابطه با برگزاری مراسم اول ماه مه پخش شد و تظاهرکنندگان در مسیر راهپیمایی بارها ضمن محکومیت این دستگیری ها ،شعار آزادی فوری و بدون قید و شرط کارگران و فعالین کارگری را سر دادند.
از ویژه گی دیگر امسال تشکیل کلکتیو حمایت از کارگران مغرب و خاورمیانه در فرانسه با شرکت ۵ سندیکای فرانسوی (ث.ژ.ت، سولیدر، ث.ف.د.ت، یو.اس.ن.آ و ف.اس.یو) بود.
حضور جمع ایرانیان دعوت شده از طرف کمیته موقت اول ماه مه پاریس در بینابین صفوف سندیکاهای فرانسوی و همکاری مشترک برای پخش اعلامیه کلکتیو حمایت از کارگران مغرب و خاورمیانه تحت عنوان (از آزادی فعالیت سندیکایی در ایران حمایت کنیم) نمایشی از همبستگی بین المللی در روز جهانی کارگر بود.
در این تظاهرات هزاران نسخه از اولین اعلامیه کلکتیو حمایت از کارگران مغرب و خاورمیانه تحت عنوان (از آزادی فعالیت سندیکایی در ایران حمایت کنیم) بزبان فرانسه و فارسی که از طرف فعالین کارگری ایرانی مقیم پاریس و سندیکاهای سولیدر و ث.ژ.ت تکثیر شده بود با همکاری مشترک در بین تظاهرات کنندگان و فرانسویانی که در پیاده رو ناظر راهپیمایی بودند پخش شد.
ناصر- پاریس- اول ماه مه۲۰۱۱
زینت میرهاشمی
روز یک شنبه 11 اردیبهشت، احمدی نژاد با حضور در هیات وزیران سرانجام خود را تسلیم حکم حکومتی ولی فقیه نمود. گرچه دو طرف دعوا با غیبت ظاهراً موجه مصلحی به نشست آشتی کنان، شکل طبیعی بخشیدند، اما این آشتی کنان نه پایان مجادله، بلکه آغازی برای تشدید بحران حکومتی خواهد بود. بروز بحرانی که بین «پدر خوانده» و «فرزند خوانده» به شکل آشکار و خشن به تصویر کشیده شد، مجلس نشینان را در این مسیر قرار داد که با شعار «مرگ بر ضد ولایت فقیه»، «فرزند خوانده» ولی امر را هدف قرار دهند. برای مجلس نشینان این فرصتی است تا قدکشی گماشتهِ ولی امر و بی مَحلی او به قانون مجلس را به نوعی جبران کنند.
کشمکشهای بعد از حکم حکومتی ولی فقیه مبنی بر ابقای مصلحی و سرپیچی احمدی نژاد از این حکم مافوق قانونی، نه آغاز بحران که تداوم بحران رژیمی است که با بالارفتن کمیت ذوب شدگان در ولایت و رام کردن مخالفان شرمگین، مهار نخواهد شد. این بحران و تشتت و شکاف که در هفته گذشته بخشی از آن برملا شد، در بطن و بافت حکومت نهفته است و تا این نظام موجود است چنین بحرانهایی هم خواهد بود.
با نگاهی گذرا به آنچه پایوران رژیم در مشاجره اخیر به شکل علنی علیه یکدیگر پراکندند، شدت و عمق بحران حکومتی را می توان دید.
کشمکش قلمی بین کیهان شریعتمداری که آن را سخنگوی ولی فقیه می دانند و مدیر عامل خبرگزاری حکومتی ایرنا که در جانب احمدی نژاد قرار داشت، گوشه ای از صحنه بوکس بازی بین خودیها را نشان داد.
جوانفکر مدیر عامل ایرنا در سایت شخصی اش ضمن تعریف از احمدی نژاد نوشته است که «آغوش گشوده مولا تو را می خواند». وی به نقل از احمدی نژاد می نویسد:«می گوید که اگر فرو بریزد، تیرها از هر سو مولا را نشانه خواهند رفت.»
کیهان به عنوان سخنگوی ولی فقیه در پاسخ به جوانفکر می نویسد:«راه حل قانونی، شرعی، ولایی و عقلانی آن نیز پذیرش بی چون و چرای این حکم ولایی و قانونی است و بنابراین، این همه آسمان و ریسمان کردنهای کودکانه برای چیست؟»
جوانفکر در سایت خود یک روز قبل از آشتی احمدی نژاد نوشته است:«گویا خاری در گلویش فرو رفته است، نه می تواند آن را فرو ببرد و نه می تواند آن را برون کشد. از توهینهای ناجوانمردانه ای که به نام دفاع از از دین و انقلاب نثارش کرده اند، دلش به درد آمده است.»
احمدی نژآد سرانجام این خار را به سختی فرو برد و فعلا خود را در «آغوش پدر» رها کرد. اما این سرپیچی بدون تنبیه نخواهد ماند.
کشمکشهای بعد از حکم حکومتی ولی فقیه مبنی بر ابقای مصلحی و سرپیچی احمدی نژاد از این حکم مافوق قانونی، نه آغاز بحران که تداوم بحران رژیمی است که با بالارفتن کمیت ذوب شدگان در ولایت و رام کردن مخالفان شرمگین، مهار نخواهد شد. این بحران و تشتت و شکاف که در هفته گذشته بخشی از آن برملا شد، در بطن و بافت حکومت نهفته است و تا این نظام موجود است چنین بحرانهایی هم خواهد بود.
با نگاهی گذرا به آنچه پایوران رژیم در مشاجره اخیر به شکل علنی علیه یکدیگر پراکندند، شدت و عمق بحران حکومتی را می توان دید.
کشمکش قلمی بین کیهان شریعتمداری که آن را سخنگوی ولی فقیه می دانند و مدیر عامل خبرگزاری حکومتی ایرنا که در جانب احمدی نژاد قرار داشت، گوشه ای از صحنه بوکس بازی بین خودیها را نشان داد.
جوانفکر مدیر عامل ایرنا در سایت شخصی اش ضمن تعریف از احمدی نژاد نوشته است که «آغوش گشوده مولا تو را می خواند». وی به نقل از احمدی نژاد می نویسد:«می گوید که اگر فرو بریزد، تیرها از هر سو مولا را نشانه خواهند رفت.»
کیهان به عنوان سخنگوی ولی فقیه در پاسخ به جوانفکر می نویسد:«راه حل قانونی، شرعی، ولایی و عقلانی آن نیز پذیرش بی چون و چرای این حکم ولایی و قانونی است و بنابراین، این همه آسمان و ریسمان کردنهای کودکانه برای چیست؟»
جوانفکر در سایت خود یک روز قبل از آشتی احمدی نژاد نوشته است:«گویا خاری در گلویش فرو رفته است، نه می تواند آن را فرو ببرد و نه می تواند آن را برون کشد. از توهینهای ناجوانمردانه ای که به نام دفاع از از دین و انقلاب نثارش کرده اند، دلش به درد آمده است.»
احمدی نژآد سرانجام این خار را به سختی فرو برد و فعلا خود را در «آغوش پدر» رها کرد. اما این سرپیچی بدون تنبیه نخواهد ماند.
شهزاد سرمدی
به مناسبت اول ماه مه روز جهانی کارگران
به حمید اشرف، به محمد تقی شهرام که درخاک خفتند، اما درمقابل ارتجاع وسرمایه داری تسلیم نشدند وبه میلیون ها کارگر و زحمتکش ایرانی پشت نکردند.
شارل دُلِکلوز :روزنامه نگار انقلابی، فرمانده نظامی کمون پاریس
شارل دُلِکلوز (Louis Charles Delescluze 1809-1871 ) دوست لُدرو رُلَن ( Ledru Rollin سیاستمدار جمهوری خواه و مترقی فرانسوی 1874-1807) انقلابی ژاکوبن، از پیروان ماکسیمیلیان رُبسپییر مبارزی عمیقا" لائیک و آنتی کلریکالیسم بود. مارسل دِسال ( Dessal Marcel-) درکتابش بنام شارل دُلِکلوز انقلابی ای ژاکوبن Un révolutionnaire jacobin Charles Delescluze) ( معتقد بود که وی کاملا" ژاکوبن و در پوست رُبسپییر رفته بود. وی مردی از خود گذشته و بیشتر مردعمل بود تا تئوری. با این حال در پولیمیک، پولیمیستی آتشین بود. پولیمیک های وی با پرودون( Proudhon ) بی نظیر است. در انتقاد تا آنجا پیش می رفت که گاهی حاضر بود با مخالفانش به دوئل بپردازد.
در انقلاب مشروطه فرانسه معروف به سه روز افتخار آفرین (27-28-29 ژوئیه 1830) از نقش آفرینان آن بود. در سال های بعد از 1836 به علت شرکت در سازمان های مخفی جمهوری خواه چند بار به زندان محکوم شد و عاقبت به خاطر مقالات تندش به بلژیک گریخت.
در آوریل 1848 دست به انتشار روزنامه ی " انقلاب دموکراتیک و سوسیال" زد . در این دوره افشای ژنرال لوئی اوژن کَوِی نیاک وزیر جنگ Cavaignac 1802-1857 ) Louis Eugene ) ومسوول قتل عام های انقلاب 1848 برایش یک سال زندان به ارمغان آورد. در سال 1850 باز به سه سال زندان محکوم شد ولی به انگلستان گریخت. درسال 1863 به چهارسال زندان محکوم شد ودر سال 1858 به زندان جزیره شیطان ( l’ile du Diable ) محل نگهداری زندانیان سیاسی منتقل شد . در سال 1860 با صدور عفوعمومی به فرانسه بازگشت. بعد از ورود به فرانسه، روزنامه ی بیداری(Le Réveil ) را منتشرکرده و از اصول انجمن بین المللی کارگران( انترناسیونال اول ) دفاع می کرد. بدنبال چند بارمحکومیت وفرار به خارج ازکشور بالاخره در دسامبر 1870 بعد ازاعلام جمهوری ، به کشورش بازگشته وبه انتشارروزنامه اش پرداخت. در ماه ژانویه 1871 مردم را به مبارزه مسلحانه علیه تسلیم طلبان با مهاجمین آلمانی تشویق می کرد.
شارل دُلِکلوز ازشروع انقلاب در ماه مارس 1871 به عضویت کمون پاریس در آمد و بعنوان عضوکمیسیون های روابط خارجی، کمیسیون اجرائی وخصوصا" کمیسیون جنگ علیه اشغالگران آلمانی مشغول به کار شد. مبارزات لاینقطع، شجاعت وعزم راسخ وی برای برپائی جمهوری وانقلاب اجتماعی وخصوصا" آزمون های رنج آور بسیار دراین راه وی را ملقب به " میله آهنین " ( Barre de fer ) کرد. با این حال به علت سختی های فراوان و مشقات زندگی سیاسی و زندان های مدوام به پیری زودرس مبتلا شده بود
مرگ شارل دُلِکلوز
صبح گاه پنجشنبه 25 مه 1871 ، هرآنجا که شب هنگام، پرچم سرخ کمون دراهتزازبود، پرچم سه رنگ بورژوازی فرانسه ( آبی – سفید- قرمز ) جایگزین آن شد. در این روز آدولف تی یر به استان های فرانسه تلگراف زد که ژنرال مَک ماهون ( Mac – Mahonفرمانده ارتش ورسای 1893-1808ومامور سرکوب کمون پاریس ) به آخرین سربازان کمون پاریس اخطار کرده است که از مبارزه دست برداشته و به جنگ پایان دهند. ولی این دروغی بیش نبود. برعکس اومی خواست که جنگ ادامه یابد تااو بتواند کمونار ها راتا آخرین نفرقتل عام کند. بهمین جهت تمام پاریس را به توپ بسته وهمه جا را به آتش کشیدند. برای بورژوازی بزرگ فرانسه چه اهمیتی داشت که بر این خرابه ها پیروز شود، آنچه مهم بود، این که بر روی این خرابه ها نوشته شود : "سوسیالیسم خاتمه یافت و برای مدتی طولانی! " ) Le socialisme est fini et pour longtemps ! ) . به نقل از ( Prosper- Olivier Lissagaray ) ص 350 " تاریخ کمون پاریس 1871"
پروسپر- اولیویه لیساگره در پانویس صفحه ی 375 کتابش نوشته : " در سال 1870، در ماه اوت، در بروکسل، جائی که تبعید، ما را گرد هم آورده بود، او (دُلِکلوز ) به من گفت: آری، باورمن بر این است که جمهوری آینده به دست چپ فعلی خواهد افتاد، اما ارتجاع به دنبال آن خواهد آمد. من در زمانی که آقای ژول سیمون ( Jules Simon سیاستمدار فرانسوی و وزیر آدولف تی یر 1896-1814) وزیر خواهد بود، بر روی باریکاد خواهم مرد."
در همین روز( 25 مه 1871) در شهرداری محله یازدهم پاریس، شارل دُلِکلوز نامه ای به خواهرش می نویسد و آنرا به یکی از دوستان مورد اعتمادش می دهد. در این نامه آمده است: " خواهرخوبم، من نه می خواهم و نه می توانم بعنوان قربانی و یا بازیچه در دست ارتجاع پیروزمند قرار بگیرم. مرا ببخش که قبل از تو، که زندگی ات را برای من فدا کردی، می روم. من دیگر در خودم آنقدرشهامت نمی ببینم که شکست جد یدی را بعد از آن همه شکست های دیگر تحمل کنم. هزار بار همان گونه که دوستت دارم، ترا می بوسم. خاطره ی تو آخرین چیزی است که قبل از آرامش مرگ به آن خواهم اندیشید.... .
و این روزی است که میدان شاتو- دو ( château – d’eau ) ( میدان جمهوری فعلی در پاریس ) توسط گردبادی ازخمپاره وگلوله ویران شده است. تقریبا" ساعت یک ربع به هفت غروب، نزدیک شهرداری، شارل دُلِکلوزهمراه با ژورد ( Jourde ) و حدود پنجاه نفر سربازان گارد ملی به طرف میدان شاتو- دو در حرکت اند. دُلِکلوز در لباس معمولی اش؛ کلاه، پالتوی کوتاه با یقه پهن، شلوار سیاه و شال قرمز دور کمر و بدون سلاح با تکیه بر عصایش، ظاهر می شود و در آن میدان برروی باریکاد با لباس های تمیز و مرتب به استقبال مرگ می رود.
در این هنگام، آفتاب در پشت میدان غروب می کرد. شارل بدون نگاه کردن به پشت خود که آیا توسط دیگران همراهی می شود یا نه ، با همان قدم های شمرده پیش می رود و او تنها انسان زنده در بولوار ولتر بود. و ناگهان این مرد بزرگ که شرافتمندیش هرگز مورد شک هیچ کس قرار نگرفته بود بصورتی برق آسا در میدان شاتو- دو، کشته و ازنظرناپدید می شود. در روز 28 مه ژنرال مَک ماهون اطلاعیه ای بدین مضمون صادر می کند:" ساکنان پاریس ! شهر آزاد شد، امروز، مبارزه پایان یافته، نظم، کار و امنیت دوباره زاده شده است."
آری در پاریس حکومت نظامی اعلام و شهر تحت فرماندهی چهار ژنرال به چهار قسمت تقسیم شد. در سال 1874، شورای جنگی ارتش، شارل دُلِکلوز را سه سال پس از مرگش بصورت غیابی به اعدام محکوم کرد. در این باره لئون گامبتا نوشت : " این است مردی که حتی مرده اش هنوز باعث وحشت است" و این حکم همچنان صادق است.
شهزاد سرمدی – پاریس - اول ماه مه 2011
به مناسبت اول ماه مه روز جهانی کارگران
به حمید اشرف، به محمد تقی شهرام که درخاک خفتند، اما درمقابل ارتجاع وسرمایه داری تسلیم نشدند وبه میلیون ها کارگر و زحمتکش ایرانی پشت نکردند.
شارل دُلِکلوز :روزنامه نگار انقلابی، فرمانده نظامی کمون پاریس
شارل دُلِکلوز (Louis Charles Delescluze 1809-1871 ) دوست لُدرو رُلَن ( Ledru Rollin سیاستمدار جمهوری خواه و مترقی فرانسوی 1874-1807) انقلابی ژاکوبن، از پیروان ماکسیمیلیان رُبسپییر مبارزی عمیقا" لائیک و آنتی کلریکالیسم بود. مارسل دِسال ( Dessal Marcel-) درکتابش بنام شارل دُلِکلوز انقلابی ای ژاکوبن Un révolutionnaire jacobin Charles Delescluze) ( معتقد بود که وی کاملا" ژاکوبن و در پوست رُبسپییر رفته بود. وی مردی از خود گذشته و بیشتر مردعمل بود تا تئوری. با این حال در پولیمیک، پولیمیستی آتشین بود. پولیمیک های وی با پرودون( Proudhon ) بی نظیر است. در انتقاد تا آنجا پیش می رفت که گاهی حاضر بود با مخالفانش به دوئل بپردازد.
در انقلاب مشروطه فرانسه معروف به سه روز افتخار آفرین (27-28-29 ژوئیه 1830) از نقش آفرینان آن بود. در سال های بعد از 1836 به علت شرکت در سازمان های مخفی جمهوری خواه چند بار به زندان محکوم شد و عاقبت به خاطر مقالات تندش به بلژیک گریخت.
در آوریل 1848 دست به انتشار روزنامه ی " انقلاب دموکراتیک و سوسیال" زد . در این دوره افشای ژنرال لوئی اوژن کَوِی نیاک وزیر جنگ Cavaignac 1802-1857 ) Louis Eugene ) ومسوول قتل عام های انقلاب 1848 برایش یک سال زندان به ارمغان آورد. در سال 1850 باز به سه سال زندان محکوم شد ولی به انگلستان گریخت. درسال 1863 به چهارسال زندان محکوم شد ودر سال 1858 به زندان جزیره شیطان ( l’ile du Diable ) محل نگهداری زندانیان سیاسی منتقل شد . در سال 1860 با صدور عفوعمومی به فرانسه بازگشت. بعد از ورود به فرانسه، روزنامه ی بیداری(Le Réveil ) را منتشرکرده و از اصول انجمن بین المللی کارگران( انترناسیونال اول ) دفاع می کرد. بدنبال چند بارمحکومیت وفرار به خارج ازکشور بالاخره در دسامبر 1870 بعد ازاعلام جمهوری ، به کشورش بازگشته وبه انتشارروزنامه اش پرداخت. در ماه ژانویه 1871 مردم را به مبارزه مسلحانه علیه تسلیم طلبان با مهاجمین آلمانی تشویق می کرد.
شارل دُلِکلوز ازشروع انقلاب در ماه مارس 1871 به عضویت کمون پاریس در آمد و بعنوان عضوکمیسیون های روابط خارجی، کمیسیون اجرائی وخصوصا" کمیسیون جنگ علیه اشغالگران آلمانی مشغول به کار شد. مبارزات لاینقطع، شجاعت وعزم راسخ وی برای برپائی جمهوری وانقلاب اجتماعی وخصوصا" آزمون های رنج آور بسیار دراین راه وی را ملقب به " میله آهنین " ( Barre de fer ) کرد. با این حال به علت سختی های فراوان و مشقات زندگی سیاسی و زندان های مدوام به پیری زودرس مبتلا شده بود
مرگ شارل دُلِکلوز
صبح گاه پنجشنبه 25 مه 1871 ، هرآنجا که شب هنگام، پرچم سرخ کمون دراهتزازبود، پرچم سه رنگ بورژوازی فرانسه ( آبی – سفید- قرمز ) جایگزین آن شد. در این روز آدولف تی یر به استان های فرانسه تلگراف زد که ژنرال مَک ماهون ( Mac – Mahonفرمانده ارتش ورسای 1893-1808ومامور سرکوب کمون پاریس ) به آخرین سربازان کمون پاریس اخطار کرده است که از مبارزه دست برداشته و به جنگ پایان دهند. ولی این دروغی بیش نبود. برعکس اومی خواست که جنگ ادامه یابد تااو بتواند کمونار ها راتا آخرین نفرقتل عام کند. بهمین جهت تمام پاریس را به توپ بسته وهمه جا را به آتش کشیدند. برای بورژوازی بزرگ فرانسه چه اهمیتی داشت که بر این خرابه ها پیروز شود، آنچه مهم بود، این که بر روی این خرابه ها نوشته شود : "سوسیالیسم خاتمه یافت و برای مدتی طولانی! " ) Le socialisme est fini et pour longtemps ! ) . به نقل از ( Prosper- Olivier Lissagaray ) ص 350 " تاریخ کمون پاریس 1871"
پروسپر- اولیویه لیساگره در پانویس صفحه ی 375 کتابش نوشته : " در سال 1870، در ماه اوت، در بروکسل، جائی که تبعید، ما را گرد هم آورده بود، او (دُلِکلوز ) به من گفت: آری، باورمن بر این است که جمهوری آینده به دست چپ فعلی خواهد افتاد، اما ارتجاع به دنبال آن خواهد آمد. من در زمانی که آقای ژول سیمون ( Jules Simon سیاستمدار فرانسوی و وزیر آدولف تی یر 1896-1814) وزیر خواهد بود، بر روی باریکاد خواهم مرد."
در همین روز( 25 مه 1871) در شهرداری محله یازدهم پاریس، شارل دُلِکلوز نامه ای به خواهرش می نویسد و آنرا به یکی از دوستان مورد اعتمادش می دهد. در این نامه آمده است: " خواهرخوبم، من نه می خواهم و نه می توانم بعنوان قربانی و یا بازیچه در دست ارتجاع پیروزمند قرار بگیرم. مرا ببخش که قبل از تو، که زندگی ات را برای من فدا کردی، می روم. من دیگر در خودم آنقدرشهامت نمی ببینم که شکست جد یدی را بعد از آن همه شکست های دیگر تحمل کنم. هزار بار همان گونه که دوستت دارم، ترا می بوسم. خاطره ی تو آخرین چیزی است که قبل از آرامش مرگ به آن خواهم اندیشید.... .
و این روزی است که میدان شاتو- دو ( château – d’eau ) ( میدان جمهوری فعلی در پاریس ) توسط گردبادی ازخمپاره وگلوله ویران شده است. تقریبا" ساعت یک ربع به هفت غروب، نزدیک شهرداری، شارل دُلِکلوزهمراه با ژورد ( Jourde ) و حدود پنجاه نفر سربازان گارد ملی به طرف میدان شاتو- دو در حرکت اند. دُلِکلوز در لباس معمولی اش؛ کلاه، پالتوی کوتاه با یقه پهن، شلوار سیاه و شال قرمز دور کمر و بدون سلاح با تکیه بر عصایش، ظاهر می شود و در آن میدان برروی باریکاد با لباس های تمیز و مرتب به استقبال مرگ می رود.
در این هنگام، آفتاب در پشت میدان غروب می کرد. شارل بدون نگاه کردن به پشت خود که آیا توسط دیگران همراهی می شود یا نه ، با همان قدم های شمرده پیش می رود و او تنها انسان زنده در بولوار ولتر بود. و ناگهان این مرد بزرگ که شرافتمندیش هرگز مورد شک هیچ کس قرار نگرفته بود بصورتی برق آسا در میدان شاتو- دو، کشته و ازنظرناپدید می شود. در روز 28 مه ژنرال مَک ماهون اطلاعیه ای بدین مضمون صادر می کند:" ساکنان پاریس ! شهر آزاد شد، امروز، مبارزه پایان یافته، نظم، کار و امنیت دوباره زاده شده است."
آری در پاریس حکومت نظامی اعلام و شهر تحت فرماندهی چهار ژنرال به چهار قسمت تقسیم شد. در سال 1874، شورای جنگی ارتش، شارل دُلِکلوز را سه سال پس از مرگش بصورت غیابی به اعدام محکوم کرد. در این باره لئون گامبتا نوشت : " این است مردی که حتی مرده اش هنوز باعث وحشت است" و این حکم همچنان صادق است.
شهزاد سرمدی – پاریس - اول ماه مه 2011
تقی روزبه
انتشاربیانیه های گوناگونی به مناسبت فرارسیدن اول ماه می ازسوی تشکل ها وفعالین جنبش کارگری درمجموع وصرفنظرازبرخی کاستی هائی که فرصت پرداختن به آن دراین جا نیست، اکثرا بازتاب دهنده مطالبات فراگیراقتصادی واجتماعی وسیاسی عاجل کارگران درراستای مبارزه ضدسرمایه داری هستند ودرادامه همان سمت وسوئی است که درطی سالهای اخیر به عمل آمده است.چنانکه موضع گیری علیه نظام سرمایه داری ومحکوم کردن حذف یارانه ها وآزادسازی قیمتها،تأکید برتشکل های مستقل با درنطرگرفتن تنوع آن باتوجه به گرایشاتی که دراین باره درمیان صفوف کارگران وفعالین وجود دارد،توجه لازم به مطالبات بخش های مختلف کارگری شاغل وغیرشاغل وقراردادهای موقت و.... ویا محکوم کردن تبعیض ونابرابری بین زنان ومردان کارگر وکارکودکان وعلیه اعدام ....ونیز گره زدن مبارزه مطالباتی با مبارزات وآزادی های سیاسی نظیرآزادی بی قید وشرط بیان و آزادی احزاب ورهائی زندانیان سیاسی ..... ، درکناربذل توجه به رویدادهای بزرگ و تازه ای که امسال درمنطقه شاهد آن هستیم وبویژه مبارزات کارگران منطقه درجنبش ضداستبدادی ومطالباتی جاری واعلام همبستگی با کارگران منطقه وجهان ازمهمترین نکات این بیانیه هاست.
واینک نگاهی به چند چالش
1-بااین همه شکافی بین طرح مطالبات فراگیرودامنه محدود اتحاد عمل اعم ازصدوربیانیه واقدامات مشترک هم چنان وجود دارد.اگرچه امسال ازجهاتی ودرحرکتی متناقض خوشبختانه تااندازه ای شاهد فاصله گرفتن ازبرخی رویکردهای سکتاریستی وانفرادی درموضع گیری های مشترک هستیم که مبین کنارگذاشتن مطالبات وباورهای اخص هر جریان به عنوان پیش شرط همکاری واتحاد عمل وتلاش برای قرارگرفتن مبنای همکاری حول اشتراکات علیرغم داشتن اختلافات است.گرچه همزمان مثلا شاهد موضع گیری انفرادی سندیکای هفت تپه هم هستیم. واین نشاندهنده آنست که هنوزتا تبدیل شدن همکاری حول مطالبات پایه ای درراستای گسترش همبستگی طبقاتی و مبارزه علیه استبداد ونظام سرمایه داری به یک سنت جاافتاده وثبیت شده فاصله داریم.تأکید براشتراکات وهمبستگی مبارزاتی وصف آرائی حول آن ولوآنکه بطورنقد ودرکوتاه مدت بدلیل شرایط سرکوب وپراکندکی، نتیجه محسوسی هم دربسیج نیرو وعرض اندام کارگران نداشته باشد،برای تدارک مبارزات هم آهنگ وگسترده آتی دارای اهمیت استراتژیک است.وبدون آن کارگران محکوم به تداوم تفرقه وجدائی شده و هرگزقادرنخواهند شد که به مثابه نیروئی نقش آفرین و مؤثرعمل کنند. بنابراین اولین دست آورد ولو کوچک ونامحسوس را باید بروزنشانه هائی از آب شدن یخ های سکتاریستی دانست.اما واقعیت آن است که سکتاریسم هم چنان ازگره های اصلی درجنبش کارگری ماست وباید باتمامی تلاش برای جا انداختن فرهنگ همکاری دربسترمبارزات واختلافات کوشید.چراکه اتصال حلقه های پراکنده وشکل گیری فرایند اتحاد طبقاتی وهم چنین تعمیق جنبش ودرس آموزی ازتجربه بربسترمطالبات جاری صورت می گیرد وسکتاریسم معمولا مانعی عمده دربرابرآنهاست. جلب اعتماد توده های کارگر به فعالان وبخش های آگاه تر کارگری وگسترش صفوف مبارزاتی طبقه، درمتنی پیچیده ازتکثر وچندگونگی صورت می گیرد که یافتن و تأکید وتمرکزپیداکردن حول حلقه های متحدکننده وفراگیر هنربزرگ فعالین وعناصرآگاه تر را تشکیل می دهد.حضورمؤثرتر کارگران با متحدشدن حول مطالبات پایه ای وفراگیرخود موجب نقش آفرینی طبقه کارگردرجنبش ضداستبدادی باسیمای مستقل خود می گردد وبه مبارزه ضداستبدادی معنا وجهت گیری معینی می دهد ومبارزه ضداستبدادی ازمنظرمطالبات کارگری را ازمبارزات ضداستبدادی فراطبقاتی و به روایت بورژوازی(مطالبات مجرد وعام ازیکسو ومطالبات کوچک ومحدود ازسوی دیگر) متمایزمی کند.
2-دومین مانع را باید درنوع نگاه ونوع عمل نسبت به سازمان یابی وسازمان یافتگی و بسیج وسیع ترین توده های کارگربشمارآورد. واقعیت آن است که نگاه های سنتی ومبتنی برنگاه یک جانبه وشسته ورفته به تشکل ها وتجمعات کارگری ودیدن آنها صرفا دراشکال سازمان یافته به شکل سنتی آن برای بسیج طبقاتی کارگران وایجاد اتحاد عمل گسترده کافی نیست.هرمبارزه کارگری درهرواحد ومحیطی خواه ناخواه موجب ایجاد نوعی همبستگی،تجمع واشکالی ازسازمان یابی می گرددولوآنکه هنوزبا اشکال کلاسیک وشناخته آن متفاوت باشد ویاهنوزنتوانسته باشد به آن مرحله فرابروید.درعصر ارتباطات واطلاعات، درواقع پیوند انواع شبکه ها واشکال مبارزاتی درمحیط ها واماکن کارگری وزحمتکشی می تواند بخشی ازسازمان یابی سراسری باشد.فقط کافی است باورکنیم هرجاکه مبارزه وجود دارد اشکالی وسطوحی ازکارجمعی ومبارزاتی هم وجود داردوباتوجه به آنکه وجود مبارزه گسترده را نمی توان منکرشد،بناچارنمی توان وجود انواع محافل وشبکه ها واشکال تجمعات مبارزاتی را انکارکرد.مثلا درهمین روزها مبارزه درخشان کارگران پتروشیمی ماهشهر که بازتاب جهانی وسراسری هم یافت،بی گمان مولد سطوح گوناگونی ازاشکال حمعی مبارزه است واین پدیده تقریبا برای اکثر واحدها ومحیط های کارگری، البته الزاما نه درهمان اندازه اما به درجات مختلف صادق است.مهم است بدانیم که اولا درعصر ارتباطات باکوچک وفشرده شدن محیط ها وفواصل کشوری( وجهان) همه این گونه شبکه ها واشکال می توانند بطوربالفعل بخشی ازسازمان یابی سراسری طبقه کارگرمحسوب شوند وبه نحوی به هم متصل شوند وثانیا متناظربا آن می توان اشکالی منعطف وابتکاری ازهمکاری واتحادعمل وهمسوئی گسترده را سازمان داد. اما تأکید می کنم که همه این ها مشروط به شسته و رفته ندیدن اشکال سازمان یابی است.اشکالی که به مثابه شبکه ای ازشبکه های متنوع سازمانی یابی سراسری طبقه کارگر و زحمتکشان درپیوند با یکدیگردرنظرگرفته شوند.
درهمین راستا می توان گفت که جای خالی بسیاری ازکارگران متعلق به واحدهائی چون ذوب آهن وایران خودرو و پتروشیمی وکارخانه های فعالی چون کیان تایرودهها وصد ها نظایرآن خالی است.به گمان من چنین خلأ اجتناب ناپذیرنیست ومی توانست (ومی تواند) نام آنها ویابخشی ازکارگران این واحدها ومؤسسات باتدارک قبلی درلیست همبستگی های کارگری قرارگیرد، البته اگر همبستگی هرچه وسیع ترهدف اصلی ومقدم باشد ونیزازمطلق کردن اشکال معین سازمان یابی اجتناب گردد.مبنای این ادعا واستنتاج همانگونه که اشاره شد وجود واقعیت عینی مبارزه است واین که درهرمبارزه جمعی وجود درجاتی ازهمبستگی کارگری واشکالی از کارجمعی-صرفنطرازچگونگی آن- حتمی است. مثلا چرا کارگران ایران خود رو، ولو بخشی ازآنها نتوانند درفراخوان واعلام همبستگی ماه مه شرکت کنند؟.یا کارگران پتروشیمی و...؟. واقعیت آن است که درشرایط سرکوب نفس مبادرت به اعتصاب ویااشکال دیگراعتراضی وتکرارآنها ولوآنکه هنوزبه هردلیلی به تجمع و تشکل مشهود واعلام شده ازنوعی که معمولا می شناسیم فرانروئیده باشد،می تواند به دلیل همان کارجمعی وهمبستگی ایجاد شده حلقه ای ازحلقات جنبش کارگری باشد وباحضور درصف گسترده ومتکثرومتنوع کارگری به همبستگی کارگری ابعاد تازه ای به بخشد. البته به نوبه خود نیزدرمتن آن غنا وتکوین بیشتری پیداکند.برای این کار باید هم به وجود اشکال دیگرشامل شبکه ها ومحافل وتشکل های ازنوع دیگرهم نظرداشت، براین اساس به توان تآنجا که ممکن است دامنه اتحاد عمل وموضع گیری مشترک را فراخ ترکردوهم به نقش فعالان کارگری به عنوان حلقه های ارتباط دهنده اهمیت لازم را دارد.هم چنین گسترش چنین حضوری بخصوص درسطح کارخانه ومؤسسات تولیدی وخدماتی پایه ای واستراتژیک دارای اهمیت است ضمن آنکه این گونه همکاری ومشارکت ممکن است اشکال ابتکاری دیگری ازاقدام وهمکاری متناسب با خود را به طلبد.البته تلاش برای چنین هدفی بزرگ وگسترده ، نافی همکاری وموضع گیری های مشخص تر تشکل های شکل یافته تروباتجربه تر وبا مطالبات شفاف ترواحیانا رادیکال تر درصورتی که ضروری باشد، نیست ومی تواند به موازات تلاش فوق صورت گیرد.اما آن نباید همه کاری باشد که برای شکل دادن به همبستگی وسازمان یابی کارگران صورت می گیرد وبهمین دلیل نمی تواند جایگزین تلاش برای حرکت های گسترده کارگری با حضوربدنه هرچه وسیع ترگردد. معمولا حرکت های وسیع ترممکن است بدلیل الزام دست یابی به توافق های وسیع تر، حول مطالبات محدودتری صورت گیرد. با این همه تنها باگسترش همین گام ها وبامشارکت هرچه بیشترآنها البته باداشتن افق های رادیکال است، که می توان پیش رفت وجنبش را برپایه تجارب خود به جلوسوق داد.
3-سومین نکته دررابطه با تشکل ها آن است که بدون داشتن ویا حفظ خصلت جنبشی وبسیج مداوم بدنه،بویژه درشرایط استبدادی وسرکوب، نمایندگان برگزیده شده قادربه حفظ ادامه کاری وروحیه مبارزاتی نخواهندبود.ازاین رو همواره بایدنسبت به حفظ وتقویت رابطه متقابل آندو توجه لازم را داشت،وگرنه این نوع تشکل ها پس ازمدتی زمین گیرمی شوند.
4-کارگران واحدها وبخش های گوناگون ازیکسو باتوجه به توازن نیرو وپراکندگی ووخامت اوضاع بحرانی ، مشغول نبردهای موضعی وپراکنده برای حفظ موقعیت شغلی وبهبودوضعیت کنونی پیرامون مطالبات اخص خود باهدف قابل تحمل کردن فشار زندگی هستند و ازسوی دیگردامنه بحران اقتصادی وسیاسی فراگیرچنان است که هر تلاشی ازاین نوع حتی اگرموفق هم باشد، نمی تواند اوضاع وخامت بار او را تغییربدهد و کمبودهای واقعی اش را جبران کند.این گونه دستاوردهای کوچک درزیرامواج مهیبی هم چون تورم سنگین وبیکارسازی ها وسایرمؤلفه های بحران به سرعت بی خاصیت می شوند.ازهمین رو بدون ورود به نبردهای سراسری وکلان وباهدف تغییر سیاست های کلان وبکارگیری نیروی جمعی برای کسب وحفظ آن ها، قادربه بهبودجدی اوضاع خود وجامعه نخواهند بود.والبته چنین نبردهای سراسری نیزجزازطریق گره خوردن همین مبارزات کوچک وموضعی با مبارزات کلان صورت نخواهند گرفت.اکنون خود رژیم نیز باتوجه به وقوف به پی آمدهای سیاست تهاجم اقتصادی و آزادسازی قیمتها وسیاست انجماد دستمزدها وبیکارسازی ها، همواره نگران وقوع باصطلاح فتنه های اقتصادی است.وبرهمین اساس سال جدید را سال جهاد اقتصادی نامیده اند وبرآرایش نیروهای خود به عنوان بسیج کارگری برای مقابله با این خطرتأکید کرده اند.
بااین وجود بحران سیاسی درکناربحران اقتصادی روبه خامت بیشتر، زمینه های گره خوردن جنبش مطالباتی با جنبش ضداستبدادی، ومطالبه تؤامان نان و آزادی را آماده ترساخته است ودرست بهمین دلیل باید سال نوین (و سالهای آتی را)باید سال گره خوردن مطالبات سیاسی واقتصادی ونقش آفرینی بیشترزحمتکشان درجنبش ضداستبدادی دانست.
5-باتوجه به ناموزونی ناشی ازیک جانبگی جنبش خیابانی واینکه بدون گره خوردن آن با جنبش های مطالباتی،وباتوجه به روشن شدن بیش ازپیش اهمیت نقش کارگران وزحمتکشان در جنبش ضداستبدادی،بدیهی بودکه توجه طبقات دیگر به طبقه کارگرومصادره مبارزات آن وجهت دادن آن بسود خود دربرنامه های آنها جایگاه برجسته ای پیداکند.ودرهمین راستا ازجمله اصلاح طلبان و "سبزها" برای اعمال نفوذ در این جنبش وادغام آن درجنبش عمومی و معطوف به اصلاح نظام به تکاپوافتادند. انتخاب اول ماه مه به عنوان روزخشم ازجانب آنها ونگاهی به شعارها وپوسترها ونوع تکاپوهای آنها به خوبی تلاش برای تبدیل کارگران به سیاهی لشکربرای اهداف خود را روشن می سازد.درواقع مبارزه ضداستبدادی به روایت اصلاح طلبان، هم باید درچهارچوب حفظ نظام کنونی باشد وازمطالبات ساختارشکن، فرارونده وانقلابی فاصله بگیرد وهم از آمیخته شدن آن با مطالبات ومبارزه طبقاتی کارگران تهی شود تابتواند تبدیل به ابزارچانه رنی مناسبی برای تقسیم قدرت گردد.
6-چنین تلاشی البته ازسوی طبقات ورویکردهای دیگر برای کنترل وجهت دادن به مبارزات مستقل وفرارونده ولاجرم خطرناک، غیرطبیعی نیست واگرجزاین بود عجیب بود. اما غیرطبیعی آنجاست که برخی مدعیان طبقه کارگروچپ با همصداشدن با آن وموج سواری،ازکارگران بخواهندکه درزیر چتر و هژمونی فراخوان روزخشم(فراخوان اصلاح طلبان وراه امیدسبز) وبااستناد به مفاهیم برگرفته ازآنها به چشم کارگران خاک به پاشند وحتی دراین موج سواری تلاش کنندکه همراه با روایت آنها ازمقولاتی فراطبقاتی چون ملت ایران ونظایرآن ورنگ ولعاب کارگری دادن به آن سود جویند. برای این جریان-به بهانه مرحله بندی مبارزه- مبارزه "ضداستبدادی" مقدم برمبارزه طبقاتی وبرابری اجتماعی بوده وکارگران باید با درنظرگرفتن منطق بی رحم تاریخ نخست به مبارزه ضداستبدادی به روایت بورژوازی تن بدهند تاروزی، روزگاری نوبت رهائی آنها فرابرسد.دراین رویکرد دوخطای فاحش همزمان با هم عمل می کنند: اولا دخیل بستن برای سرنگونی استبداد توسط فراخوان دهندگان راه سبزامید وازجمله روزخشم جزبه دنبال سراب دویدن نیست، وثانیا مبارزه ضداستبدادی برای کارگران همانی نیست که طبقات دیگرازآن می فهمند ودرتبلیغ وترویج وتبدیل آن به گفتمان حاکم می کوشند.ازهمین رو، مبارزه طبقاتی ومبارزه برای سوسیالیسم تااطلاع ثانوی دراین رویکرد تعطیل است.وحال آن که زندگی واقعی به کارگران وزحمتکشان دایما می آموزد که مبارزه صرف ضداستبدادی وفراطبقاتی وجود خارجی نداشته وصرفا جزشگردوتمهیدی برای حقنه کردن مطالبات بورژوازی برجنبش وتبدیل کارگران به سیاهی لشکرطبقات دیگر نیست.بااین وجود فراخوان این جریان به کارگران برای قرارگرفتن درزیرچترروزخشم،به این شکل عریان وآشکارخود خوشبختانه درصفوف چپ کمترگوش شنوائی داشته وحتی سازمان های رفرمیست نیز با چنین غلظتی به دفاع ازروزخشم برنیامده اند!.
ازسوی دیگرتشکل ها وفعالین کارگری داخل کشورهم خوشبختانه،همانطورکه درعمل شاهدیم، دربیانیه ها وگفتگوهایشان نشانی ازتوهم قراردادن مبارزات خود درزیرچتر راه سبزامید دیده نمی شود. آنها به خوبی می دانندکه معنا وماهیت تلاش ها وهدف اصلاح طلبان ازادعای حمایت وفراخوان دادن به آنها چیست.آنها به جای پیوستن خود البته با تداوم راه مستقل خود دیگران را نیز می توانند واداربه حمایت از خود نمایند.واین البته درست دربرابرتوصیه الحاق آنها به صفوف راه سبزامید دارد. برای کارگران همانطورکه سرود انترناسیونال آن را ندامی دهد رهائی جزبه دست خودشان ودرهمبستگی کارگران ایران ومنطقه وجهان حاصل نخواهد شد. برای آنها،همانطورکه دربیانیه هایشان قید شده، امکان مبارزه با سرمایه داری وعلیه سیاست حذف یارانه ها،و برای ایجاد تشکل های مستقل ودست یابی به سایر مطالبات اقتصادی وسیاسی واجتماعی اشان،با قرارگرفتن در زیرچتر هژمونی وگفتمان اصلاح طلبان و کسانی که درجهتی خلاف آن ها هستند ناممکن است.متأسفانه این گونه فراخوان دهندگان فقط بیگانگی خود را با ماهیت وسمت گیری جنبش دوسال اخیر وموضع گیری های جنبش های اجتماعی بویژه جنبش کارگری به نمایش می گذارند.
باتبریک فراررسیدن اول ماه روزجهانی کارگر به همه مدافعان آزادی وسوسیالیسم وبا امید به پیشروی های تازه برای کارگران در ایران ومنطقه وجهان.
2011-04-30 10-02-90
http://www.taghi-roozbeh.blogspot.com
taghi_roozbeh@yahoo.com
انتشاربیانیه های گوناگونی به مناسبت فرارسیدن اول ماه می ازسوی تشکل ها وفعالین جنبش کارگری درمجموع وصرفنظرازبرخی کاستی هائی که فرصت پرداختن به آن دراین جا نیست، اکثرا بازتاب دهنده مطالبات فراگیراقتصادی واجتماعی وسیاسی عاجل کارگران درراستای مبارزه ضدسرمایه داری هستند ودرادامه همان سمت وسوئی است که درطی سالهای اخیر به عمل آمده است.چنانکه موضع گیری علیه نظام سرمایه داری ومحکوم کردن حذف یارانه ها وآزادسازی قیمتها،تأکید برتشکل های مستقل با درنطرگرفتن تنوع آن باتوجه به گرایشاتی که دراین باره درمیان صفوف کارگران وفعالین وجود دارد،توجه لازم به مطالبات بخش های مختلف کارگری شاغل وغیرشاغل وقراردادهای موقت و.... ویا محکوم کردن تبعیض ونابرابری بین زنان ومردان کارگر وکارکودکان وعلیه اعدام ....ونیز گره زدن مبارزه مطالباتی با مبارزات وآزادی های سیاسی نظیرآزادی بی قید وشرط بیان و آزادی احزاب ورهائی زندانیان سیاسی ..... ، درکناربذل توجه به رویدادهای بزرگ و تازه ای که امسال درمنطقه شاهد آن هستیم وبویژه مبارزات کارگران منطقه درجنبش ضداستبدادی ومطالباتی جاری واعلام همبستگی با کارگران منطقه وجهان ازمهمترین نکات این بیانیه هاست.
واینک نگاهی به چند چالش
1-بااین همه شکافی بین طرح مطالبات فراگیرودامنه محدود اتحاد عمل اعم ازصدوربیانیه واقدامات مشترک هم چنان وجود دارد.اگرچه امسال ازجهاتی ودرحرکتی متناقض خوشبختانه تااندازه ای شاهد فاصله گرفتن ازبرخی رویکردهای سکتاریستی وانفرادی درموضع گیری های مشترک هستیم که مبین کنارگذاشتن مطالبات وباورهای اخص هر جریان به عنوان پیش شرط همکاری واتحاد عمل وتلاش برای قرارگرفتن مبنای همکاری حول اشتراکات علیرغم داشتن اختلافات است.گرچه همزمان مثلا شاهد موضع گیری انفرادی سندیکای هفت تپه هم هستیم. واین نشاندهنده آنست که هنوزتا تبدیل شدن همکاری حول مطالبات پایه ای درراستای گسترش همبستگی طبقاتی و مبارزه علیه استبداد ونظام سرمایه داری به یک سنت جاافتاده وثبیت شده فاصله داریم.تأکید براشتراکات وهمبستگی مبارزاتی وصف آرائی حول آن ولوآنکه بطورنقد ودرکوتاه مدت بدلیل شرایط سرکوب وپراکندکی، نتیجه محسوسی هم دربسیج نیرو وعرض اندام کارگران نداشته باشد،برای تدارک مبارزات هم آهنگ وگسترده آتی دارای اهمیت استراتژیک است.وبدون آن کارگران محکوم به تداوم تفرقه وجدائی شده و هرگزقادرنخواهند شد که به مثابه نیروئی نقش آفرین و مؤثرعمل کنند. بنابراین اولین دست آورد ولو کوچک ونامحسوس را باید بروزنشانه هائی از آب شدن یخ های سکتاریستی دانست.اما واقعیت آن است که سکتاریسم هم چنان ازگره های اصلی درجنبش کارگری ماست وباید باتمامی تلاش برای جا انداختن فرهنگ همکاری دربسترمبارزات واختلافات کوشید.چراکه اتصال حلقه های پراکنده وشکل گیری فرایند اتحاد طبقاتی وهم چنین تعمیق جنبش ودرس آموزی ازتجربه بربسترمطالبات جاری صورت می گیرد وسکتاریسم معمولا مانعی عمده دربرابرآنهاست. جلب اعتماد توده های کارگر به فعالان وبخش های آگاه تر کارگری وگسترش صفوف مبارزاتی طبقه، درمتنی پیچیده ازتکثر وچندگونگی صورت می گیرد که یافتن و تأکید وتمرکزپیداکردن حول حلقه های متحدکننده وفراگیر هنربزرگ فعالین وعناصرآگاه تر را تشکیل می دهد.حضورمؤثرتر کارگران با متحدشدن حول مطالبات پایه ای وفراگیرخود موجب نقش آفرینی طبقه کارگردرجنبش ضداستبدادی باسیمای مستقل خود می گردد وبه مبارزه ضداستبدادی معنا وجهت گیری معینی می دهد ومبارزه ضداستبدادی ازمنظرمطالبات کارگری را ازمبارزات ضداستبدادی فراطبقاتی و به روایت بورژوازی(مطالبات مجرد وعام ازیکسو ومطالبات کوچک ومحدود ازسوی دیگر) متمایزمی کند.
2-دومین مانع را باید درنوع نگاه ونوع عمل نسبت به سازمان یابی وسازمان یافتگی و بسیج وسیع ترین توده های کارگربشمارآورد. واقعیت آن است که نگاه های سنتی ومبتنی برنگاه یک جانبه وشسته ورفته به تشکل ها وتجمعات کارگری ودیدن آنها صرفا دراشکال سازمان یافته به شکل سنتی آن برای بسیج طبقاتی کارگران وایجاد اتحاد عمل گسترده کافی نیست.هرمبارزه کارگری درهرواحد ومحیطی خواه ناخواه موجب ایجاد نوعی همبستگی،تجمع واشکالی ازسازمان یابی می گرددولوآنکه هنوزبا اشکال کلاسیک وشناخته آن متفاوت باشد ویاهنوزنتوانسته باشد به آن مرحله فرابروید.درعصر ارتباطات واطلاعات، درواقع پیوند انواع شبکه ها واشکال مبارزاتی درمحیط ها واماکن کارگری وزحمتکشی می تواند بخشی ازسازمان یابی سراسری باشد.فقط کافی است باورکنیم هرجاکه مبارزه وجود دارد اشکالی وسطوحی ازکارجمعی ومبارزاتی هم وجود داردوباتوجه به آنکه وجود مبارزه گسترده را نمی توان منکرشد،بناچارنمی توان وجود انواع محافل وشبکه ها واشکال تجمعات مبارزاتی را انکارکرد.مثلا درهمین روزها مبارزه درخشان کارگران پتروشیمی ماهشهر که بازتاب جهانی وسراسری هم یافت،بی گمان مولد سطوح گوناگونی ازاشکال حمعی مبارزه است واین پدیده تقریبا برای اکثر واحدها ومحیط های کارگری، البته الزاما نه درهمان اندازه اما به درجات مختلف صادق است.مهم است بدانیم که اولا درعصر ارتباطات باکوچک وفشرده شدن محیط ها وفواصل کشوری( وجهان) همه این گونه شبکه ها واشکال می توانند بطوربالفعل بخشی ازسازمان یابی سراسری طبقه کارگرمحسوب شوند وبه نحوی به هم متصل شوند وثانیا متناظربا آن می توان اشکالی منعطف وابتکاری ازهمکاری واتحادعمل وهمسوئی گسترده را سازمان داد. اما تأکید می کنم که همه این ها مشروط به شسته و رفته ندیدن اشکال سازمان یابی است.اشکالی که به مثابه شبکه ای ازشبکه های متنوع سازمانی یابی سراسری طبقه کارگر و زحمتکشان درپیوند با یکدیگردرنظرگرفته شوند.
درهمین راستا می توان گفت که جای خالی بسیاری ازکارگران متعلق به واحدهائی چون ذوب آهن وایران خودرو و پتروشیمی وکارخانه های فعالی چون کیان تایرودهها وصد ها نظایرآن خالی است.به گمان من چنین خلأ اجتناب ناپذیرنیست ومی توانست (ومی تواند) نام آنها ویابخشی ازکارگران این واحدها ومؤسسات باتدارک قبلی درلیست همبستگی های کارگری قرارگیرد، البته اگر همبستگی هرچه وسیع ترهدف اصلی ومقدم باشد ونیزازمطلق کردن اشکال معین سازمان یابی اجتناب گردد.مبنای این ادعا واستنتاج همانگونه که اشاره شد وجود واقعیت عینی مبارزه است واین که درهرمبارزه جمعی وجود درجاتی ازهمبستگی کارگری واشکالی از کارجمعی-صرفنطرازچگونگی آن- حتمی است. مثلا چرا کارگران ایران خود رو، ولو بخشی ازآنها نتوانند درفراخوان واعلام همبستگی ماه مه شرکت کنند؟.یا کارگران پتروشیمی و...؟. واقعیت آن است که درشرایط سرکوب نفس مبادرت به اعتصاب ویااشکال دیگراعتراضی وتکرارآنها ولوآنکه هنوزبه هردلیلی به تجمع و تشکل مشهود واعلام شده ازنوعی که معمولا می شناسیم فرانروئیده باشد،می تواند به دلیل همان کارجمعی وهمبستگی ایجاد شده حلقه ای ازحلقات جنبش کارگری باشد وباحضور درصف گسترده ومتکثرومتنوع کارگری به همبستگی کارگری ابعاد تازه ای به بخشد. البته به نوبه خود نیزدرمتن آن غنا وتکوین بیشتری پیداکند.برای این کار باید هم به وجود اشکال دیگرشامل شبکه ها ومحافل وتشکل های ازنوع دیگرهم نظرداشت، براین اساس به توان تآنجا که ممکن است دامنه اتحاد عمل وموضع گیری مشترک را فراخ ترکردوهم به نقش فعالان کارگری به عنوان حلقه های ارتباط دهنده اهمیت لازم را دارد.هم چنین گسترش چنین حضوری بخصوص درسطح کارخانه ومؤسسات تولیدی وخدماتی پایه ای واستراتژیک دارای اهمیت است ضمن آنکه این گونه همکاری ومشارکت ممکن است اشکال ابتکاری دیگری ازاقدام وهمکاری متناسب با خود را به طلبد.البته تلاش برای چنین هدفی بزرگ وگسترده ، نافی همکاری وموضع گیری های مشخص تر تشکل های شکل یافته تروباتجربه تر وبا مطالبات شفاف ترواحیانا رادیکال تر درصورتی که ضروری باشد، نیست ومی تواند به موازات تلاش فوق صورت گیرد.اما آن نباید همه کاری باشد که برای شکل دادن به همبستگی وسازمان یابی کارگران صورت می گیرد وبهمین دلیل نمی تواند جایگزین تلاش برای حرکت های گسترده کارگری با حضوربدنه هرچه وسیع ترگردد. معمولا حرکت های وسیع ترممکن است بدلیل الزام دست یابی به توافق های وسیع تر، حول مطالبات محدودتری صورت گیرد. با این همه تنها باگسترش همین گام ها وبامشارکت هرچه بیشترآنها البته باداشتن افق های رادیکال است، که می توان پیش رفت وجنبش را برپایه تجارب خود به جلوسوق داد.
3-سومین نکته دررابطه با تشکل ها آن است که بدون داشتن ویا حفظ خصلت جنبشی وبسیج مداوم بدنه،بویژه درشرایط استبدادی وسرکوب، نمایندگان برگزیده شده قادربه حفظ ادامه کاری وروحیه مبارزاتی نخواهندبود.ازاین رو همواره بایدنسبت به حفظ وتقویت رابطه متقابل آندو توجه لازم را داشت،وگرنه این نوع تشکل ها پس ازمدتی زمین گیرمی شوند.
4-کارگران واحدها وبخش های گوناگون ازیکسو باتوجه به توازن نیرو وپراکندگی ووخامت اوضاع بحرانی ، مشغول نبردهای موضعی وپراکنده برای حفظ موقعیت شغلی وبهبودوضعیت کنونی پیرامون مطالبات اخص خود باهدف قابل تحمل کردن فشار زندگی هستند و ازسوی دیگردامنه بحران اقتصادی وسیاسی فراگیرچنان است که هر تلاشی ازاین نوع حتی اگرموفق هم باشد، نمی تواند اوضاع وخامت بار او را تغییربدهد و کمبودهای واقعی اش را جبران کند.این گونه دستاوردهای کوچک درزیرامواج مهیبی هم چون تورم سنگین وبیکارسازی ها وسایرمؤلفه های بحران به سرعت بی خاصیت می شوند.ازهمین رو بدون ورود به نبردهای سراسری وکلان وباهدف تغییر سیاست های کلان وبکارگیری نیروی جمعی برای کسب وحفظ آن ها، قادربه بهبودجدی اوضاع خود وجامعه نخواهند بود.والبته چنین نبردهای سراسری نیزجزازطریق گره خوردن همین مبارزات کوچک وموضعی با مبارزات کلان صورت نخواهند گرفت.اکنون خود رژیم نیز باتوجه به وقوف به پی آمدهای سیاست تهاجم اقتصادی و آزادسازی قیمتها وسیاست انجماد دستمزدها وبیکارسازی ها، همواره نگران وقوع باصطلاح فتنه های اقتصادی است.وبرهمین اساس سال جدید را سال جهاد اقتصادی نامیده اند وبرآرایش نیروهای خود به عنوان بسیج کارگری برای مقابله با این خطرتأکید کرده اند.
بااین وجود بحران سیاسی درکناربحران اقتصادی روبه خامت بیشتر، زمینه های گره خوردن جنبش مطالباتی با جنبش ضداستبدادی، ومطالبه تؤامان نان و آزادی را آماده ترساخته است ودرست بهمین دلیل باید سال نوین (و سالهای آتی را)باید سال گره خوردن مطالبات سیاسی واقتصادی ونقش آفرینی بیشترزحمتکشان درجنبش ضداستبدادی دانست.
5-باتوجه به ناموزونی ناشی ازیک جانبگی جنبش خیابانی واینکه بدون گره خوردن آن با جنبش های مطالباتی،وباتوجه به روشن شدن بیش ازپیش اهمیت نقش کارگران وزحمتکشان در جنبش ضداستبدادی،بدیهی بودکه توجه طبقات دیگر به طبقه کارگرومصادره مبارزات آن وجهت دادن آن بسود خود دربرنامه های آنها جایگاه برجسته ای پیداکند.ودرهمین راستا ازجمله اصلاح طلبان و "سبزها" برای اعمال نفوذ در این جنبش وادغام آن درجنبش عمومی و معطوف به اصلاح نظام به تکاپوافتادند. انتخاب اول ماه مه به عنوان روزخشم ازجانب آنها ونگاهی به شعارها وپوسترها ونوع تکاپوهای آنها به خوبی تلاش برای تبدیل کارگران به سیاهی لشکربرای اهداف خود را روشن می سازد.درواقع مبارزه ضداستبدادی به روایت اصلاح طلبان، هم باید درچهارچوب حفظ نظام کنونی باشد وازمطالبات ساختارشکن، فرارونده وانقلابی فاصله بگیرد وهم از آمیخته شدن آن با مطالبات ومبارزه طبقاتی کارگران تهی شود تابتواند تبدیل به ابزارچانه رنی مناسبی برای تقسیم قدرت گردد.
6-چنین تلاشی البته ازسوی طبقات ورویکردهای دیگر برای کنترل وجهت دادن به مبارزات مستقل وفرارونده ولاجرم خطرناک، غیرطبیعی نیست واگرجزاین بود عجیب بود. اما غیرطبیعی آنجاست که برخی مدعیان طبقه کارگروچپ با همصداشدن با آن وموج سواری،ازکارگران بخواهندکه درزیر چتر و هژمونی فراخوان روزخشم(فراخوان اصلاح طلبان وراه امیدسبز) وبااستناد به مفاهیم برگرفته ازآنها به چشم کارگران خاک به پاشند وحتی دراین موج سواری تلاش کنندکه همراه با روایت آنها ازمقولاتی فراطبقاتی چون ملت ایران ونظایرآن ورنگ ولعاب کارگری دادن به آن سود جویند. برای این جریان-به بهانه مرحله بندی مبارزه- مبارزه "ضداستبدادی" مقدم برمبارزه طبقاتی وبرابری اجتماعی بوده وکارگران باید با درنظرگرفتن منطق بی رحم تاریخ نخست به مبارزه ضداستبدادی به روایت بورژوازی تن بدهند تاروزی، روزگاری نوبت رهائی آنها فرابرسد.دراین رویکرد دوخطای فاحش همزمان با هم عمل می کنند: اولا دخیل بستن برای سرنگونی استبداد توسط فراخوان دهندگان راه سبزامید وازجمله روزخشم جزبه دنبال سراب دویدن نیست، وثانیا مبارزه ضداستبدادی برای کارگران همانی نیست که طبقات دیگرازآن می فهمند ودرتبلیغ وترویج وتبدیل آن به گفتمان حاکم می کوشند.ازهمین رو، مبارزه طبقاتی ومبارزه برای سوسیالیسم تااطلاع ثانوی دراین رویکرد تعطیل است.وحال آن که زندگی واقعی به کارگران وزحمتکشان دایما می آموزد که مبارزه صرف ضداستبدادی وفراطبقاتی وجود خارجی نداشته وصرفا جزشگردوتمهیدی برای حقنه کردن مطالبات بورژوازی برجنبش وتبدیل کارگران به سیاهی لشکرطبقات دیگر نیست.بااین وجود فراخوان این جریان به کارگران برای قرارگرفتن درزیرچترروزخشم،به این شکل عریان وآشکارخود خوشبختانه درصفوف چپ کمترگوش شنوائی داشته وحتی سازمان های رفرمیست نیز با چنین غلظتی به دفاع ازروزخشم برنیامده اند!.
ازسوی دیگرتشکل ها وفعالین کارگری داخل کشورهم خوشبختانه،همانطورکه درعمل شاهدیم، دربیانیه ها وگفتگوهایشان نشانی ازتوهم قراردادن مبارزات خود درزیرچتر راه سبزامید دیده نمی شود. آنها به خوبی می دانندکه معنا وماهیت تلاش ها وهدف اصلاح طلبان ازادعای حمایت وفراخوان دادن به آنها چیست.آنها به جای پیوستن خود البته با تداوم راه مستقل خود دیگران را نیز می توانند واداربه حمایت از خود نمایند.واین البته درست دربرابرتوصیه الحاق آنها به صفوف راه سبزامید دارد. برای کارگران همانطورکه سرود انترناسیونال آن را ندامی دهد رهائی جزبه دست خودشان ودرهمبستگی کارگران ایران ومنطقه وجهان حاصل نخواهد شد. برای آنها،همانطورکه دربیانیه هایشان قید شده، امکان مبارزه با سرمایه داری وعلیه سیاست حذف یارانه ها،و برای ایجاد تشکل های مستقل ودست یابی به سایر مطالبات اقتصادی وسیاسی واجتماعی اشان،با قرارگرفتن در زیرچتر هژمونی وگفتمان اصلاح طلبان و کسانی که درجهتی خلاف آن ها هستند ناممکن است.متأسفانه این گونه فراخوان دهندگان فقط بیگانگی خود را با ماهیت وسمت گیری جنبش دوسال اخیر وموضع گیری های جنبش های اجتماعی بویژه جنبش کارگری به نمایش می گذارند.
باتبریک فراررسیدن اول ماه روزجهانی کارگر به همه مدافعان آزادی وسوسیالیسم وبا امید به پیشروی های تازه برای کارگران در ایران ومنطقه وجهان.
2011-04-30 10-02-90
http://www.taghi-roozbeh.blogspot.com
taghi_roozbeh@yahoo.com
دبیرکل شورای همکاری خلیج فارس سخنان رییس ستاد مشترک نیروهای مسلح ایران را در مورد خلیج فارس خصمانه و مصداق دخالت در امور داخلی کشورهای عربی منطقه دانست. حسن فیروزآبادی شنبه گذشته گفته بود که خلیج فارس همواره متعلق به ایران بوده است.
دبیرکل شورای همکاری خلیج فارس عبداللطیف زیانی سخنان حسن فیروزآبادی رییس ستاد مشترک نیروهای مسلح جمهوری اسلامی ایران را دربارۀ خلیج فارس ستیزه جویانه و موجب تشدید تنش در منطقه دانست.
عبداللطیف زیانی اظهار داشت که خلیج فارس به همۀ کشورهای ساحلی متعلق است و تنها آب های ایران دراین منطقه متعلق به این کشور می باشد.
حسن فیروزآبادی، رییس ستاد مشترک ارتش جمهوری اسلامی ایران، شنبه گذشته با انتقاد ازمخالفت های کشورهای عربی منطقه با حکومت اسلامی تهران گفت که منطقۀ خلیج فارس همواره متعلق به ایران بوده است.
در واکنش، عبداللطیف زیانی اظهارات حسن فیروزآبادی را ستیزه جویانه دانست و افزود که این موضع در واقع پرده از اهداف توسعه طلبانۀ حکومت تهران پرده برمی دارد که خلاف اصول حُسن همجواری است.
دبیرکل شورای همکاری خلیج فارس درجای دیگری ازاظهاراتش سخنان حسن فیروزآبادی را مصداق دخالت درامور داخلی کشورهای منطقه دانست که به ادعای عبداللطیف زیانی بر بی اطلاعی کامل از تاریخ منطقه و هویت عربی آن استوار است. دبیرکل شورای همکاری خلیج فارس سخنان رییس ستاد مشترک نیروهای مسلح ایران را نیز زمینه ساز گسترش تنش درمنطقه توصیف کرد.
مناسبات جمهوری اسلامی ایران و کشورهای عربی خلیج فارس در هفته های گذشته و به ویژه پس از ورود نیروهای نظامی عربستان و امارات به بحرین برای فرونشاندن شورش شیعیان این کشور به طرز بی سابقه ای رو به تنش گذاشته است. همزمان کشورهای عربی منطقه جمهوری اسلامی ایران را به دخالت در امور داخلی خود متهم می کنند.
حسن فیروزآبادی، رییس ستاد مشترک ارتش جمهوری اسلامی ایران، شنبه گذشته با انتقاد ازمخالفت های کشورهای عربی منطقه با حکومت اسلامی تهران گفت که منطقۀ خلیج فارس همواره متعلق به ایران بوده است.
در واکنش، عبداللطیف زیانی اظهارات حسن فیروزآبادی را ستیزه جویانه دانست و افزود که این موضع در واقع پرده از اهداف توسعه طلبانۀ حکومت تهران پرده برمی دارد که خلاف اصول حُسن همجواری است.
دبیرکل شورای همکاری خلیج فارس درجای دیگری ازاظهاراتش سخنان حسن فیروزآبادی را مصداق دخالت درامور داخلی کشورهای منطقه دانست که به ادعای عبداللطیف زیانی بر بی اطلاعی کامل از تاریخ منطقه و هویت عربی آن استوار است. دبیرکل شورای همکاری خلیج فارس سخنان رییس ستاد مشترک نیروهای مسلح ایران را نیز زمینه ساز گسترش تنش درمنطقه توصیف کرد.
مناسبات جمهوری اسلامی ایران و کشورهای عربی خلیج فارس در هفته های گذشته و به ویژه پس از ورود نیروهای نظامی عربستان و امارات به بحرین برای فرونشاندن شورش شیعیان این کشور به طرز بی سابقه ای رو به تنش گذاشته است. همزمان کشورهای عربی منطقه جمهوری اسلامی ایران را به دخالت در امور داخلی خود متهم می کنند.
دورادور محل کشته شدن بن لادن با پارچۀ قرمز احاطه شده است
مخفیگاه بن لادن در دل شهر نظامی پاکستان در حومۀ اسلام آباد بوده است . دولت آمریکا عمداً مقامات پاکستانی را در جریان حمله به مجتمع مسکونی رهبر القاعده قرار نداده بود. رییس جمهوری افغانستان با ابراز خشنودی از کشته شدن بن لادن گفت : نفس کشته شدن رهبر القاعده در پاکستان نشان می دهد که مبارزه با تروریسم باید در مکان و منشا اصلی آن صورت بپذیرد.
رییس جمهوری آمریکا در سخنان دیشب اش به مناسبت کشته شدن اوسامه بن لادن اظهار داشت که رهبر شبکۀ القاعده از ماهها پیش تحت نظر بوده و فرمان حمله به مخفیگاه او برای دستگیری اش را جمعۀ گذشته صادر کرده است. این حمله توسط نیروهای ویژه سازمان اطلاعات آمریکا، سیا، صورت گرفت و بیش از چهل دقیقه به درازا نکشید. رییس سازمان اطلاعات آمریکا، لئون، پانه تا، این حمله را به طور زنده از مقر این سازمان در ایالت ویرجینیای آمریکا دنبال می کرده است. لئون پانه تا با اشاره به کشته شدن بن لادن، ابراز اطمینان کرد که شبکه القاعده دست به عملیات تلافی جویانه بزند.
مقامات آمریکایی تصریح کرده اند که عامدانه دولت پاکستان را در جریان این حمله قرار نداده اند. با این حال، رییس جمهوری آمریکا در سخنان دیشب اش پس از کشته شدن اسامه بن لادن از کمک دولت اسلام آباد قدردانی کرد. به غیر از شمار قابل توجهی از نیروهای ویژۀ آمریکا چهار فروند هلی کوپتراین کشور درحمله به اقامتگاه رهبر القاعده شرکت داشته اند. یکی از این هلی کوپترها درنتیجۀ حملۀ نیروهای اوسامه بن لادن که بر روی بام مخفیگاه رهبر القاعده موضع گرفته بودند سقوط کرد.
اقامتگاه یا مخفیگاه رهبر القاعده در شهرک نظامی آبوت آباد در پنجاه کیلومتری اسلام آباد حدود پنج سال پیش ساخته شده است. دیوارهای بلند و سیم های خاردار این مجتمع بزرگ مسکونی را که سه هزار متر مربع مساحت دارد احاطه کرده اند. آبوت آباد، در اصل یک شهرک نظامی پاکستان در حومۀ اسلام آباد است که به غیر از سه لشگر این کشور هزاران سرباز را نیز در خود جای می دهد.
درپی نشرخبرکشته شدن رهبر القاعده رییس جمهوری پاکستان آصف علی زرداری با نخست وزیر و رییس سرویس های امنیتی این کشور تشکیل جلسه داد. وزارت امور خارجۀ پاکستان با انتشار بیانیه ای کشته شدن اوسامه بن لادن را ضربه ای بزرگ به شبکۀ القاعده و سازمان های تروریستی دانست. بیانیۀ وزارت امور خارجۀ پاکستان تصریح کرده است که حمله به مخفیگاه بن لادن توسط نیروهای آمریکایی و بر اساس سیاست قبلاً اعلام شدۀ این کشور در قبال رهبر القاعده صورت گرفته است.
حامد کرزی رییس جمهوری افغانستان ضمن ابراز خرسندی از کشته شدن رهبر القاعده تصریح کرد که اوسامه بن لادن تاوان اعمال خود را پرداخت. رییس جمهوری افغانستان سپس تأکید کرد : نفس کشته شدن بن لادن در پاکستان نشان می دهد که مبارزه با تروریسم باید در منشا و مکان اصلی آن صورت بپذیرد و نه در افغانستان و علیه مردم مظلوم این کشور.
رییس جمهوری پیشین آمریکا جورج بوش که فرمان حمله به القاعده در افغانستان را پس از سوءقصدهای تروریستی یازدهم سپتامبر صادر کرد، کشته شدن رهبر القاعده را پیروزی برای ملت آمریکا توصیف نمود. رهبران غالب کشورهای اروپایی اعم از انگلستان، فرانسه، آلمان، ایتالیا، اسپانیا همگی کشته شدن رهبر القاعده را گامی بزرگ و مهم در جهت مبارزه با تروریسم توصیف کردند، هر چند تصریح نمودند که از میان رفتن اوسامه بن لادن به معنای از بین رفتن تهدید تروریستی نیست. در خاورمیانه، به غیر از اسرائیل، مردم عراق نیز از کشته شدن رهبر القاعده خشنود شدند که نقشی تعیین کننده در بروز خشونت های قومی چندسالۀ این کشور پس ازسقوط صدام حسین داشت.
مقامات آمریکایی تصریح کرده اند که عامدانه دولت پاکستان را در جریان این حمله قرار نداده اند. با این حال، رییس جمهوری آمریکا در سخنان دیشب اش پس از کشته شدن اسامه بن لادن از کمک دولت اسلام آباد قدردانی کرد. به غیر از شمار قابل توجهی از نیروهای ویژۀ آمریکا چهار فروند هلی کوپتراین کشور درحمله به اقامتگاه رهبر القاعده شرکت داشته اند. یکی از این هلی کوپترها درنتیجۀ حملۀ نیروهای اوسامه بن لادن که بر روی بام مخفیگاه رهبر القاعده موضع گرفته بودند سقوط کرد.
اقامتگاه یا مخفیگاه رهبر القاعده در شهرک نظامی آبوت آباد در پنجاه کیلومتری اسلام آباد حدود پنج سال پیش ساخته شده است. دیوارهای بلند و سیم های خاردار این مجتمع بزرگ مسکونی را که سه هزار متر مربع مساحت دارد احاطه کرده اند. آبوت آباد، در اصل یک شهرک نظامی پاکستان در حومۀ اسلام آباد است که به غیر از سه لشگر این کشور هزاران سرباز را نیز در خود جای می دهد.
درپی نشرخبرکشته شدن رهبر القاعده رییس جمهوری پاکستان آصف علی زرداری با نخست وزیر و رییس سرویس های امنیتی این کشور تشکیل جلسه داد. وزارت امور خارجۀ پاکستان با انتشار بیانیه ای کشته شدن اوسامه بن لادن را ضربه ای بزرگ به شبکۀ القاعده و سازمان های تروریستی دانست. بیانیۀ وزارت امور خارجۀ پاکستان تصریح کرده است که حمله به مخفیگاه بن لادن توسط نیروهای آمریکایی و بر اساس سیاست قبلاً اعلام شدۀ این کشور در قبال رهبر القاعده صورت گرفته است.
حامد کرزی رییس جمهوری افغانستان ضمن ابراز خرسندی از کشته شدن رهبر القاعده تصریح کرد که اوسامه بن لادن تاوان اعمال خود را پرداخت. رییس جمهوری افغانستان سپس تأکید کرد : نفس کشته شدن بن لادن در پاکستان نشان می دهد که مبارزه با تروریسم باید در منشا و مکان اصلی آن صورت بپذیرد و نه در افغانستان و علیه مردم مظلوم این کشور.
رییس جمهوری پیشین آمریکا جورج بوش که فرمان حمله به القاعده در افغانستان را پس از سوءقصدهای تروریستی یازدهم سپتامبر صادر کرد، کشته شدن رهبر القاعده را پیروزی برای ملت آمریکا توصیف نمود. رهبران غالب کشورهای اروپایی اعم از انگلستان، فرانسه، آلمان، ایتالیا، اسپانیا همگی کشته شدن رهبر القاعده را گامی بزرگ و مهم در جهت مبارزه با تروریسم توصیف کردند، هر چند تصریح نمودند که از میان رفتن اوسامه بن لادن به معنای از بین رفتن تهدید تروریستی نیست. در خاورمیانه، به غیر از اسرائیل، مردم عراق نیز از کشته شدن رهبر القاعده خشنود شدند که نقشی تعیین کننده در بروز خشونت های قومی چندسالۀ این کشور پس ازسقوط صدام حسین داشت.
در گفتگوئی با امیرطاهری، روزنامه نگار و تحلیل گر مسائل سیاسی درلندن، ازاو پرسیدیم کشته شدن اوسامه بن لادن چه پیامدهائی برای سازمان القاعده و خطر و تهدید تروریستی که از جانب این سازمان متوجه جهان است خواهد داشت؟
امیر طاهری می گوید در سال های اخیر دو رویداد مهم به به وقوع پیوسته است. نخست این که سازمان القاعده جایگاه و اهمیت خود را به عنوان یک ایدئولوژی ازدست داده است. این روزنامه نگار و تحلیل گر سیاسی در تأیید این برداشت خود یادآور می شود که درتحولات اخیر در کشورهای عرب و مسلمان چون مصر، تونس، یمن و سوریه القاعده و باورداشت های آن هیچ نقشی ایفا نمی کند و مردم این کشورها فهمیده اند که این دموکراسی و آزادی است که ناجی آن هاست نه القاعده.
دومین رویداد مهم از نظر امیر طاهری این است که سازمان القاعده در سال های اخیر به سازمانی پراکنده و نا متمرکز بدل شده و دارای فرماندهی واحد و منسجمی نبوده و عملیات تروریستی به وسیلۀ هسته ها یا سلول های پراکنده در کشورهای مختلف جهان اجرا شده است. بدین ترتیب، به باور امیر طاهری کشته شدن بن لادن چندان تأثیری بر القاعده و خطری که از جانب این سازمان وجود دادرد نخواهد داشت و عملیات تروریستی در این و آن جا تا سال ها ادامه خواهد داشت.
ازامیر طاهری پرسیدیم می توان گفت کشته شدن بن لادن بیش از آن که به القاعده ضربه زده باشد یک پیروزی برای اوباما، رئیس جمهوری آمریکاست؟
نویسنده و روزنامه نگار ایرانی به این پرسش پاسخ مثبت می دهد و می گوید البته این رویداد یعنی کشته شدن بن لادن محبوبیت اوباما را در یک سال مانده به انتخابات ریاست جمهوری افزایش خواهد داد اما در استراتژی و سیاست های کلی آمریکا از جمله در افغانستان تأثیر چندانی نخواهد داشت.
سرانجام این که ازامیرطاهری پرسیدیم اثبات این نکته که بر خلاف ادعاهای اسلام آباد بن لادن در پاکستان به سر می برده است موجب بروز بحرانی جدید درروابط واشنگتن و اسلام آباد نخواهد شد؟
پاسخ میهمان ما به این پرسش منفی است. امیر طاهری می گوید این آصف علی زرداری، رئیس جمهوری پاکستان، است که آمریکا را درجریان حضور بن لادن در شهر نظامی پاکستان قرار داده است و اگر هم چنین نباشد و آمریکائیان خود موفق به کشف مخفیگاه بن لادن شده باشند، پاکستان را در جریان حمله قرار داده اند. امیر طاهری اطمینان می دهد که در هفته های آینده شاهد اعطای امتیازاتی از سوی واشنگتن به اسلام آباد در افغانستان در آستانۀ آغاز روند سپردن برقراری امنیت به نیروهای افغان و پیش از خروج نیروهای آمریکا از افغانستان خواهیم بود.
امیر طاهری می گوید در سال های اخیر دو رویداد مهم به به وقوع پیوسته است. نخست این که سازمان القاعده جایگاه و اهمیت خود را به عنوان یک ایدئولوژی ازدست داده است. این روزنامه نگار و تحلیل گر سیاسی در تأیید این برداشت خود یادآور می شود که درتحولات اخیر در کشورهای عرب و مسلمان چون مصر، تونس، یمن و سوریه القاعده و باورداشت های آن هیچ نقشی ایفا نمی کند و مردم این کشورها فهمیده اند که این دموکراسی و آزادی است که ناجی آن هاست نه القاعده.
دومین رویداد مهم از نظر امیر طاهری این است که سازمان القاعده در سال های اخیر به سازمانی پراکنده و نا متمرکز بدل شده و دارای فرماندهی واحد و منسجمی نبوده و عملیات تروریستی به وسیلۀ هسته ها یا سلول های پراکنده در کشورهای مختلف جهان اجرا شده است. بدین ترتیب، به باور امیر طاهری کشته شدن بن لادن چندان تأثیری بر القاعده و خطری که از جانب این سازمان وجود دادرد نخواهد داشت و عملیات تروریستی در این و آن جا تا سال ها ادامه خواهد داشت.
ازامیر طاهری پرسیدیم می توان گفت کشته شدن بن لادن بیش از آن که به القاعده ضربه زده باشد یک پیروزی برای اوباما، رئیس جمهوری آمریکاست؟
نویسنده و روزنامه نگار ایرانی به این پرسش پاسخ مثبت می دهد و می گوید البته این رویداد یعنی کشته شدن بن لادن محبوبیت اوباما را در یک سال مانده به انتخابات ریاست جمهوری افزایش خواهد داد اما در استراتژی و سیاست های کلی آمریکا از جمله در افغانستان تأثیر چندانی نخواهد داشت.
سرانجام این که ازامیرطاهری پرسیدیم اثبات این نکته که بر خلاف ادعاهای اسلام آباد بن لادن در پاکستان به سر می برده است موجب بروز بحرانی جدید درروابط واشنگتن و اسلام آباد نخواهد شد؟
پاسخ میهمان ما به این پرسش منفی است. امیر طاهری می گوید این آصف علی زرداری، رئیس جمهوری پاکستان، است که آمریکا را درجریان حضور بن لادن در شهر نظامی پاکستان قرار داده است و اگر هم چنین نباشد و آمریکائیان خود موفق به کشف مخفیگاه بن لادن شده باشند، پاکستان را در جریان حمله قرار داده اند. امیر طاهری اطمینان می دهد که در هفته های آینده شاهد اعطای امتیازاتی از سوی واشنگتن به اسلام آباد در افغانستان در آستانۀ آغاز روند سپردن برقراری امنیت به نیروهای افغان و پیش از خروج نیروهای آمریکا از افغانستان خواهیم بود.
گفتگو با امیر طاهری
02/05/2011
by فواد روستائی
by فواد روستائی
با از میان رفتن اسامه بن لادن، تعیین جانشین وی در شبکه گسترده تروریستی القاعده، آینده این سازمان و همچنین واکنش تلافی جویانه آن نسبت به قتل بن لادن ، از جمله پرسشهایی است که تا مدتی در انتظار یافتن پاسخ قطعی با قی مانده و موضوع حدس و گمان ناظران خواهد شد.
بن لادن پیش از به قتل رسیدن در تدارک و برنامه ریزی عملیات تروریستی منسوب به القاعده، دخالت مستقیم نداشت. بخصوص طی 5 سال گذشته او بیشتر رهبر فکری و نظریه پرداز سازمان بود تا فرمانده مستقیم و تشکیلاتی آن.
سلولهای تروریستی القاعده در کشور های مسلمان عموما بصورت مستقل عمل میکنند و همین استقلال عمل گروهی، رد یادبی و خنثی ساختن عملیات آنها را دشوارتر میسازد. در غیر این صورت از میان بردن هسته های عملیاتی در نقاط مختلف جهان، از راه انهدام هسته مرکزی، و یا قطع ارتباطات مابین فرماندهی و صفوف و تیمهای عملیاتی آسان تر بود.
به عنوان نمونه، عملیات القاعده در عراق را ابو مصعب الزرقاوی، متولد اردن، رهبری میکرد. وی در 8 ژوئن سال 2006 توسط نیرهای آمریکایی در عراق کشته شد. با این وجود بعد از الزرقاوی، فعالیت القاعده در عراق همچنان ادامه یافت و در چند مرحله حتی شدت بیشتری نیز گرفت.
الزرقاوی گروه القاعده عراق را در سال 2003 تاسیس کرد و یک سال بعد در اکتبر 2004 اتحاد خود را با بن لادن اعلام داشت. القاعده در عراق با نام " جماعته التوحید و الجهد " فعالیت داشت.
پراکندگی سازمانیدر یمن، القاعده دارای شبکه ای گسترده است. این گروه در اکتبر سال 2000 مسئولیت حمله تروریستی از راه دریا علیه ناو جنگی آمریکا بنام " یو اس اس کول " را که در آبهای یمن ( خلیج فارس) پهلو گرفته بود پذیرفت. طی اقدام یاد شده 17 نفر از نیروهای نظامی آمریکا به قتل رسیده و 35 نفر زخمی شدند.
رهبر 33 ساله القاعده یمن، ناصر عبدوالکریم الوحیشی ( ابو بصیر ) که زمانی منشی بن لادن بوده، در آن کشور بصورت مستقل عمل میکند. الوحیشی در سال 2002 در ایران دستگیر شد و بعد از مدتی توسط دولت وقت جمهوری اسلامی به یمن بازگردانده شد.
وی در سال 2006 از زندان یمن گریخت و دو سال بعد، ایمان الظواهری- نفر دوم القاعده تا پیش از قتل بن لادن - او را "امیر مجاهدین یمن " معرفی کرد. الوحیشی مدعی شده است که بمب ( کثیف ) هسته ای نیز در اختیار دارد.
القاعده در پاکستان دارای گسترده ترین شبکه عملیاتی و در افغانستان پر تعداد ترین شمار جنگ جویان شورشی است. علاوه بر منطقه خلیج فارس و مرکز خاورمیانه، القاعده از شمال آفریقا تا شرق آسیا نیز فعال است.
حادثه انفجار بمب سال 2002 در جزیره بالی که به کشته شدن 200 نفر انجامید توسط گروه القاعده، شاخه اندونزی، صورت گرفت.
القاعده و ایران
ایران در فاصله سالهای 2001 تا 2006 مابین 900 تا 1500 عضو القاعده را نگاهداری میکرد.
علاوه بر عبدالکریم الوحیشی و سایر نیروهای عملیاتی القاعده، بیش از 30 نفر از اعضاء نزدیک خانواده بن لادن نیز از سال 2001 در ایران و در خانه های امن بسر میبردند.
بعد از فرار یکی از دختران بن لادن در سال 2010 ، و ظاهرا پناه بردن وی به سفارت عربستان در تهران، خالد، یکی از پسران بن لادن، مدعی بد رفتاری ایران با خانواده خود و خواستار آزادی آنها شد. ایران متعاقبا تعداد زیادی ازاعضای خانواده بن لادن آزاد ساخت. پیشتر ایران اعلام داشته بود که تا 800 عضو القاعده ر ا به کشور های آنها تحویل داده است.
ایران تاکنون هدف هیچیک از اقدامات مستقیم تروریستی القاعده نبوده است. دولت ایران ( بخصوص از جانب آمریکا ) متهم است که با گروههای جهادی طالبان و همکاران القاعده در افغانستان مرتبط است و آنها را با کمکهای مالی و تسلیحاتی مورد پشتیبانی قرار میدهد.
رهبر بعدی
با توجه به این نکته که القاعده فاقد ساختار تشکیلاتی مشابه یک حزب سیاسی است و از سویی، در کشور های مختلف مستقل عمل میکند، تعیین و معرفی رهبر بعدی آن به شکل غیر مستقیم و غیر رسمی صورت خواهد گرفت.
بعد از بن لادن بصورت طبیعی نفر دوم القاعده از موقعیت بهتری برای عهده دار شدن سمت رهبری معنوی گروه برخوردار است. دولت آمریکا در سال 2009 ایمان الظواهری را که یک مصری 59 ساله است بعنوان فرمانده کل عملیات القاعده معرفی کرد.
الظواهری که نوه یک روحانی مصری است و در رشته جراحی آموزش دیده است. زندگی نامه نویس شخصی بن لادن، الظواهری را مغز واقعی القاعده معرف کرده است. الظواهری که زندگی خود را ظاهرا منحصر به جهاد ساخته احتمالا در پاکستان و یا افغانستان بسر میبرد.
بی شک با از میان رفتن بن لادن که نتیجه یک کار عملیاتی پیچیده بوده، اینک تعقیب و یافتن الظواهری، و سایر فرماندهان ارشد القاعده در پاکستان و افغانستان، تا حدودی آسانتر از پیش خواهد شد.
نفر دیگری که بعد از الظواهری در سلسله مراتب القاعده از او نام برده میشود، سیف العادل، 51 تا 54 ساله و متولد مصر است. سیف العادل مسئول تجهیز گروه القاعده در سومالی بوده است. صحنه های مبارزه او در سومالی با نیروهای آمریکایی را که به ساقط ساختن دو هلیکوپتر موسوم به "باز سیاه " منجر شد هولیوود در یک فیلم پر فروش سینمائی به تصویر کشید.
در سال 2001 دولت آمریکا برای سر سیف العادل جایزه 5 میلوین دلاری تعیین کرد. جایزه قتل بن لادن و یا دستگیری او 25 میلیون دلار تعیین شده بود. جایزه قتل الظواهری نیز مانند بن لادن 25 میلیون دلار در نظر گرفته شده بود. تقریبا تمامی اعضاء خانواده الظواهری، منجمله همسر و فرزندان وی در نتیجه بمباران های هواپیما های آمریکایی به قتل رسیده اند.
سلیمان ابوغیث، 45 ساله سخنگوی رسمی القاعده، عضو ارشد دیگری است که با مرگ بن لادن در سلسله مراتب فرماندهی این سازمان تروریستی ممکن است ارتقاء مقام پیدا کند. ابو غیث از سال 1991 و زمان حمله صدام به کویت شهرت یافت.
وی که خواستار اجرای شریعت در کشور های اسلامی است در سال 2000 از کویت به افغانستان رفت و بعد از حادثه تروریستی 11 سپتامبر در نیویورک و با اشاره به انفجار هواپیماها، اعلام کرد " طوفان هواپیما ها متوقف نخواهد شد " .
در رده های بعدی القاعده اشخاصی مانند ابو حافظ، متولد مراکش و متخصص روانشناسی نظامی قرار دارد. یک سایت اینترنتی اطلاعاتی متعلق به اسرائیل، موسوم به "دبکا فایل"، مدعی شد که حمله تروریستی ماه مارس سال 2004 در مادرید را ابو حافظ برنامه ریزی کرده بود.
معرفی بن لادن
اسامه بن لادن که روز گذشته بدست نیروهای آمریکایی به قتل رسید متولد عربستان سعودی است. دولت عربستان تابعیت او را در سال 1994 لغو کرد.
نام کامل او "اسامه بن محمد ابن لادن"، است و از او در گذشته با عنوان هایی مانند " شیخ "، "حاجی" ، " ابو عبدالله" ، "مدیر" ، "رییس" ، و " مهندس " یاد شده است.
بن لادن 5 بار ازدواج کرده و یکی از همسران خود را که از اهالی یمن بود طلاق گفته بود. گفته میشود که از بن لادن بیش از 20 فرزند باقی مانده است. دست کم سه پسر بن لادن به نامهای سعد، محمد و حمزه همیشه در کنار او بوده اند.
بن لادن از یک خانواده ثروتمند عربستان بود و در آن کشور نیز تحصیل کرده بود. تا پیش از آغاز رسمی اقدامات تروریستی، ثروت شخصی وی تا 100 میلیون دلار تخمین زده میشد. برادران بن لادن نیز از ثروت های کلان برخوردارند.
گروه القاعده در بیانیه های خود از بن لادن به عنوان " امیر " یاد میکند. حمله 11 سپتامبر به برجهای مرکز تجارت جهانی در نیویورک و همزمان، حمله به پنتاگون ( مقر وزارت دفاع آمریکا در واشنگتن) بزرگترین اقدام تروریستی است که توسط گروه بن لادن صورت گرفته است.
بی شک با از میان رفتن بن لادن، القاعده یک شبه از میان نخواهد رفت . در عین حال کشته شدن وی دارای یک تاثیر روانی غیر قابل انکار بر طرفداران القاعده و باری مستقیم بر آینده این گروه خواهد بود.
القاعده و سازمانهای منسوب به آن در گذشته، پس از قتل هریک از فرماندهان معروف محلی به یک یا چند اقدام تلافی جویانه در نقاط مختلف جهان مبادرت ورزیده است. اینک با از میان رفتن بن لادن القاعده بمنظور تاکید بر ادامه حیات، تلاش خواهد کرد که از راه مبادرت به یک اقدام تروریستی چشمگیر، ضمن اعلام انتقام قتل بن لادن، ادامه زنده و فعال بودن خود را به نمایش بگذارد.
پرنس ویلیام، شاهزاده علیرضا، سیامک پورزند
بالاخره کالسکه سیاه و مجللی سر میرسد. مردی آراسته و سیاهپوش در آن نشسته، شاهزاده علیرضا است با چهره پر از مهر و با لبخند و برای سیامک پورزند که او نیز شاد و شیک و مرتب در کالسکه سیاه دیگری به انتظار نشسته دست تکان میدهد. خیابان پر از کالسکههای سیاه است که در شهر پر دود و غم زده در میان مردمی خسته و سیاه پوش که پرچم شیر و خورشید را زیر پیراهن خود پنهان کردهاند و با دهان بسته برایشان هلهله میکنند دور میشوند.
امروز در اداره بعد از مدتها کار سنگین و استرس، جو خیلی خوبی برقرار بود. تمام روز همه شاد بودند و هی بلند بلند میخندیدند. حتی امروز مانند روزهای جلوی عید تمام گروه همه با هم رفتیم ناهار خوردیم. یک احساسی که انگار میخواستیم همه با هم باشیم و شادی خود را با هم تقسیم کنیم. امروز در کنار و در حین کار، همه در اینترنت اخبار مراسم ازدواج پرنس ویلیام را دنبال میکردند و جوگیر فضای شادی بخش عروسی او شده بودند. بیشتر میتینگهای کاری امروز به بهانه ای لغو شدند. تمام مدت صحبت در مورد خانواده سلطنتی یا "رویال ها" بود. فقط هم تحسین نبود، هرچند گاهی با دید خیلی انتقادی به ریش همه شان میخندیدیم. اما منتقدترین ها نیز خود لحظهای از دنبال کردن اخبار عروسی غافل نمیشدند. در اخبار خواندم که قریب یک میلیارد از مردم در سراسر جهان این مراسم را لحظه به لحظه دنبال میکردند. چه سرمایه مادی و معنوی برای انگلیسیها! من از اینکه اکثر همکاران آلمانیام در یک کشور پیشرفته با سیستم جمهوری با این رویداد حال میکنند تعجب نمیکردم و آنها نیز با اینکه میدانستند من افکار چپ اومانیستی دارم، از شادی و همدلی من به هیچوجه تعجب نمیکردند. آری امروز بسیاری از مردم جهان با هر نوع گرایش سیاسی حتی چپ دیگر به شکل ایدولوژیک به سیستم پادشاهی نمینگرند. دیگر حتی خطکشی میان احزاب سنتی نیز مانند گذشته نیست. حزب محافظهکار یک باره پیشنهادی میدهد که از حزب سبز ها هم انتظار نمیرفته است. کاندید حزب سوسیالستها توسط سرمایهدار بزرگی مورد حمایت مالی قرار میگیرد که بر حسب انتظار باید کاندید محافظهکاران را حمایت میکرده است. حتی روشنفکرانهترین رسانههای غربی هم مانند اشپیگل، تسایت، زوددویچه در آلمان ماههاست که روی عروسی "رویال ها" زوم کردهاند. تمامشان امروز گزارش لحظه به لحظه از جزییات مراسم عروسی میدادند. همه میخواهند از این واقعه نان بخورند. و از همه مهمتر در کنار حجم عظیم اخبار بد برای تنوع هم که شده یک خبر خوب پخش کنند.امروز اما در حین دنبال کردن اخبار عروسی پرنس ویلیام هم فکر ایران و هممیهنان در بندم، راحت ام نمیگذاشت. نیمه ای اینجا و نیمه ای آنجا. در ویدوکلیپی در «اشپیگل آنلاین» یک مرد انگلیسی که با پرچماش در کنار خیابان منتظر گذر عروس و داماد بود میگفت که خانواده سلطنتی نماد تاریخ و سنت انگلیس هستند و او به آنها افتخار میکند و دوستشان دارد. دلم برای خودمان سوخت. آری دلم سوخت که ما این سرمایه ملی خود یعنی نظام پادشاهی را سی و دو سال پیش به جای اصلاح با یک اشتباه تاریخی له و لورده کردیم و از دست دادیم. هرکدام از ازدواجهای خانواده پهلوی میتوانست مانند عروسی امروز توجهها را به ایران جلب کند. توریستها به ایران سرازیر میشدند تا مثل زمان شاه و حتی خیلی بیشتر از آن زمان هتلها و رستورانها را پر کنند و دلار های خود را به پای ما بریزند. تخت جمشید و پاسارگارد و بناهای تاریخی دیگر بازمانده از تمدن کهن و باستانی به جای اینکه خاک بخورند و جلوی دلهای سوخته و چشمان گریان ما با شتاب بیسابقه نابود شوند و از دست بروند تعمیر و مرمت میشدند و برق میزدند و به مکان های جشن و عروسی بزرگان ما تبدیل میشدند. از همه مهمتر مردم میخندید، شاد بودند، اسیر نبودند، دائما افسرده و دلسوخته نبودند... یاد صفحات آخر کتاب «شاه» عباس میلانی هفتههاست راحتم نمیگذارد. جزییات در به دری و زجر کش شدن شاه بیمار در غربت، یادآوری سرنوشت دو تن از فرزندان او که محروم از شادی های و دلخوشی های انسانی دچار افسردگی شدند و به زندگی ناخوشایند خود پایان دادند، و تصور مادر داغدارشان قلبم را میفشارد. و مردم؟ مردم ایران خود نیز سی و دو سال است که آرام آرام دارند زجرکش میشوند. یکیاش همین سیامک پورزند که به راستی با فجیعترین وجهی زجرکش شد و امروز شاید بتوان گفت که سر انجام مرگ نقطه انتهایی بر درد و زجر او گذاشت. زمانی است که متاسفانه آزادیمان مساوی با مرگ شده است.
بالاخره کالسکه عروس و داماد سر میرسد و از جلوی همان مردی که با او مصاحبه میشد میگذرد. مرد ذوق زده با بقیه جمعیت پرچم خود را تکان میدهد و با نگاهش زوج خوشبخت را بدرقه میکند. همه جمعیت میخندند و پرچمهایشان را تکان میدهند.... پرچم؟ پرچم ما چه شد و به چه روزی افتاد؟ آخ ما مگر با خود چه کردیم که با آن شیر کوچولوی کهنسال بدبخت روی پرچمم نکنیم؟
بالاخره کالسکه سیاه و مجللی سر میرسد. مردی آراسته و سیاهپوش در آن نشسته، شاهزاده علیرضا است با چهره پر از مهر و با لبخند و برای سیامک پور زند که او نیز شاد و شیک و مرتب در کالسکه سیاه دیگری به انتظار نشسته دست تکان میدهد. خیابان پر از کالسکههای سیاه است که در شهر پر دود و غم زده در میان مردمی خسته و سیاهپوش که پرچم شیر و خورشید را زیر پیراهن خود پنهان کردهاند و با دهان بسته برایشان هلهله میکنند دور میشوند.
با خنده همکارم که با دیدن لباس و مدل موی یکی از مهمانان عروسی به غش و ریسه افتاده و به شانهام میزند به عروسی پرنس ویلیام برمیگردم... بالاخره ساعت کار امروز نیز پایان میرسد. به قول شهرنوش پارسیپور در نارحتی وجدان از انقلاب و سرنگونی رژیم پهلوی از همکاران خوش و خرم که به میخانه میروند که به سلامتی عروس و داماد بنوشند، خداحافظی میکنم و جدا میشوم. روز خوب و قشنگی بود. علی رغم اینهمه خبرهای بد توانستیم بقول خیام دمی هم بخندیم و خوش باشیم.
برای پرنسی که در میان اینهمه خبرهای بد از ایران و زلزله ژاپن و توفان امریکا و جنگ لیبی و سوریه و اعدامها و بگیر ببندها امروز دمی شادی و لبخند برایمان به ارمغان آورد، از صمیم قلب آرزوی خوشبختی و سعادت میکنم.
وقتی احمدینژاد خامنهای را نیازمند خود میداند
بسیاری از تحلیلها از ابتدای علنی شدن درگیریها پس از عزل و ابقای مصلحی و واکنشهای متقابل رهبر و رئیس دولت، سرانجام متصور برای این جدال را هر چه غیر از پیروزی احمدینژاد ارزیابی میکردند. حال اما شواهد حکایت از احتمال حاصل شدن نتیجهای متفاوت دارد.
احمدی نژاد پیروز میشود؟رئیس جمهوری قوی باید بایستد
گرچه بسیاری از تحلیلها از روزهای نخست اوج گیری اختلافات محمود احمدینژاد و رهبر جمهوری اسلامی، رئیس دولت دهم را شکست خورده حتمی نزاع جاری ارزیابی میکردند، ظاهرا روند اوضاع بر خلاف تصورات مذکور سرانجامی متفاوت خواهد یافت.
دیروز یکشنبه محمود احمدینژاد پس از ده روز غیبت، ریاست جلسه هیئت دولت را برعهده گرفت. جلسهای که این بار بدون حضور مصلحی وزیر اطلاعات و کامران دانشجو وزیر علوم برگزار شد. هر چند برخی گزارشها از حضور دیر هنگام کامران دانشجو در ساعت پایانی جلسه حکایت دارد.
باشگاه خبرنگاران جوان اگر چه علت غیبت مصلحی را سفر وی به قم برای دیدار با مراجع اعلام کرده است. اما روشن نیست این سفر در صورت صحت خبر با چه اهدافی صورت پذیرفته است.
احمدی نژاد در جلسه دیروز سخنی گفت که فرکانسهای خاصی دارد:
«یک رييسجمهور قوي ميتواند بايستد، سپر باشد، دفاع كند، امور كشور را پيش برده و موجب عزت كشور شود. هر رهبر و مدير جامعهاي نيز نيازمند بازوان پرتوان است.»
نیازمند بازوان پر توان؟
به نظر میرسد او با زیرکی علی خامنهای را در موضع نیاز قرار میدهد.
تلوزیون مجددا در اختیار احمدینژاد
به نظر میرسد جدال همچنان و با شدتی افزون تر از گذشته ادامه دارد و احمدینژاد با وجود تمام فشارها، وساطتها و ریش سفیدیها، همچنان بر نظرات خود پافشاری میکند.
بر اساس گزارشهایی که توسط منابع رسمی تایید نشده، پس از دیدارهای چند باره با فرستادگان رهبر جمهوری اسلامی و همچنین دیدار با عزت الله ضرغامی رئیس سازمان ضدا و سیما موفق به اخذ امتیازاتی از سوی رهبر جمهوری اسلامی شده که در نوع خود بیسابقه است.
احمدینژاد در دیدار با ضرغامی، آنچه «برخی نقاط ضعف و قوت رادیو و تلویزیون در جریان اتفاقات اخیر» خواند را به عزت الله ضرغامی گوشزد کرده است و خواستار گفتگوی بدون دغدغه رئیس جمهور با مردم شده است.
در پی این دیدار، «کلیددار جام جم» ضمن قبول و تضمین گفتگوی تلوزیونی احمدینژاد، وعده بررسی و رفع و رجوع نکات مورد نظر وی را داده است و از تلاش برای اصلاح رویکرد صدا و سیما در برابر دولت سخن گفته است.
مشایی و همچنان مشایی
در این زمینه اما واکنش رسانههای منتقد دولت از جمله کیهان به شکسته شدن غیبت عمدی احمدینژاد در محل انجام مسوولیتش جالب بود.
ظاهرا مشایی هنوز در دسترس شاخکهای کیهان است.
حسین شریعتمداری در سرمقاله امروز کیهان با انتشار یادداشت ذیل عنوان «اين تير و آن كماندار !» ضمن استقبال از حضور مجدد احمدینژاد در جلسات هیدت وزیران، به وی هشدار داد مراقب اطرافیان خود باشد چرا که به زعم نویسنده سرشناس ستون یادداشت روز کیهان :
«با توجه به شرايط حساس كنوني و خيزشها و انقلابهاي اسلامي ملتهاي مسلمان منطقه كه چشم و دل به ايران اسلامي دوختهاند، آيا برادر عزيز و بزرگوارمان جناب آقاي دكتر احمدينژاد، احتمال نميدهند ماجراي اخير، توطئهاي - اگرچه با چند واسطه- تحميل شده به ايشان باشد؟! رئيس جمهور محترم بارها نشان داده و همين ديروز نيز با صراحت بر اين باور قلبي خود، تاكيد ورزيده است كه پيرو بي چون و چراي ولي فقيه است. بنابراين، ماجراي پلشت چند روز گذشته را چه كساني رقم زده اند؟!»
همچنین مرتضی نبوی عضو شورای مرکزی جامعه اسلامی مهندسین نیز در نشست هفتگی انصار حزبالله گفت: «تیم احمدینژاد اعتقادی به ولایت فقیه ندارد٬ از توانایی بالای «اجنه» و «شیطان» بهره میبرد و از «بیتالمال» سوءاستفاده میکند.»
وی در نشست هفتگی انصار حزبالله گفتهاست: جریان انحرافی در دولت «با توسل به یک سری مسائل شیطانی که دور از واقعیت هم نیست و جزو اعتقادات مسلمانان هم هست، سعی میکنند، افراد را تحت تأثیر قرار دهد.»
نبوی افزوده است: «جریان انحرافی اصولگرایان «با توسل به بعضی از افرادی که از طریق راه باطل، فسادانگیز و انحرافی به برخی توانمندیهای ماورائی رسیدند، سوء استفاده میکنند.»
باز هم هاشمی؟
پس از فرونشستن اعتراضهای متعاقب انتخابات ریاست جمهوری که زمینه ورود اصولگرایان منتقد دولت به فاز درگیری محسوستر با احمدینژاد را بیش از هر زمان مهیا کرد، به موازات این فشارها، دولت نیز انتقادات بعضا تندی را بهویژه به شیوه عملکرد صدا و سیما در رویکرد تقابلی با دولت مطرح کرده است.
اینک اما ممکن است یکبار دیگر تریبون صدا و سیما به شکل تمام و کمال در اختیار احمدینژاد قرار بگیرد. و البته ابهام مهمی که در این میان مطرح میشود این خواهد بود که اینبار به جای هاشمی چه شخصی سیبل اصلی حملات وی خواهد بود؟
پرسشی که حدس پاسخاش نه آنچنان ساده است و نه آنچنان روشن. مروری بر شناسههایی که نوشته یکی از روزنامهنگاران نزدیک به دولت در وبلاگ شخصیاش مطرح کرده است میتواند تا حدودی راهنمای پاسخ بدین پرسش باشد؟
پاسخهایی که خود از فرط نامشخص بودن نه توی بحران جاری در مقام پرسشهایی سرشار از ابهام مطرح خواهند شد؟
آیا احمدینژاد مجددا به سراغ هاشمی خواهد رفت و منتقدان امروز را نیز به ارتباط با وی متهم خواهد کرد؟
آیا مجددا هاشمی را صحنه گردان اصلی ماجرا خواهد خواند؟
پیشتر مجتبی ناوندی از خبرنگاران حامی دولت با انتشار یادداشتی در وبلاگ شخصیاش ضمن نقل برخی از سخنان احمدینژاد مبنی بر کوتاه نیامدن در مساله جاری ، اعلام کرده بود احمدی نژاد قصد افشاگری دارد.
به نوشته ناوندی احمدینژاد در این سخنان «از لایههای دست چندم آقای پشت صحنه» سخن گفته و اعلام کرده است «کمکم چهره واقعی این افراد برای مردم روشن» خواهد کرد.
ناوندی اضافه کرده است: «این بار ظاهرا روز گفتن ناگفتههای احمدینژاد فرارسیده است و دکتر تصمیم دارد در یک برنامه زنده تلویزیونی اسنادی درباره توطئهها و مفاسد گذشته و همچنین برنامههای آینده این گروه، ارائه دهد که انشاالله رسانه ملی هم همکاری خواهد کرد.»
امیریفر و حدادیان بازداشت شدند؟
در این میان اخبار تایید نشدهای مبنی بر بازداشت «حدادیان» مداح حمله ور به «احمدی نژاد و رئیس دفتر وی» و حذف نام این مداح از فهرست مداحان بیت رهبری از صبح دیروز از سوی برخی منابع خبری منتشر شده است.
هر چند صراط نیوز خبر بازداشت سعید حدادیان را تکذیب کرده است، اما برخی منابع از بی خبری دوستان وی از حدادیان طی چند روز گذشته خبر دادهاند.
گفتنیست حذف نام سعید حدادیان از برنامه عزاداری « ایام فاطمیه» که هر سال به مناسبت ایام سوگواری دختر پیامبر اسلام در بیت رهبر جمهوری اسلامی برگزار می شود، احتمال بازداشت وی تقویت کرده است.
در همین زمینه اما نشانههای حکایت از عمیق تر شدن جدال در برخی ارکان ذی نفوذ و موثر در تحولات جاری دارد. بازداشت دیگری نیز ظاهرا صورت پذیرفته است.
عباس امیرفر
اینک اما ممکن است یکبار دیگر تریبون صدا و سیما به شکل تمام و کمال در اختیار احمدینژاد قرار بگیرد. و البته ابهام مهمی که در این میان مطرح میشود این خواهد بود که اینبار به جای هاشمی چه شخصی سیبل اصلی حملات وی خواهد بود؟
پرسشی که حدس پاسخاش نه آنچنان ساده است و نه آنچنان روشن. مروری بر شناسههایی که نوشته یکی از روزنامهنگاران نزدیک به دولت در وبلاگ شخصیاش مطرح کرده است میتواند تا حدودی راهنمای پاسخ بدین پرسش باشد؟
پاسخهایی که خود از فرط نامشخص بودن نه توی بحران جاری در مقام پرسشهایی سرشار از ابهام مطرح خواهند شد؟
آیا احمدینژاد مجددا به سراغ هاشمی خواهد رفت و منتقدان امروز را نیز به ارتباط با وی متهم خواهد کرد؟
آیا مجددا هاشمی را صحنه گردان اصلی ماجرا خواهد خواند؟
پیشتر مجتبی ناوندی از خبرنگاران حامی دولت با انتشار یادداشتی در وبلاگ شخصیاش ضمن نقل برخی از سخنان احمدینژاد مبنی بر کوتاه نیامدن در مساله جاری ، اعلام کرده بود احمدی نژاد قصد افشاگری دارد.
به نوشته ناوندی احمدینژاد در این سخنان «از لایههای دست چندم آقای پشت صحنه» سخن گفته و اعلام کرده است «کمکم چهره واقعی این افراد برای مردم روشن» خواهد کرد.
ناوندی اضافه کرده است: «این بار ظاهرا روز گفتن ناگفتههای احمدینژاد فرارسیده است و دکتر تصمیم دارد در یک برنامه زنده تلویزیونی اسنادی درباره توطئهها و مفاسد گذشته و همچنین برنامههای آینده این گروه، ارائه دهد که انشاالله رسانه ملی هم همکاری خواهد کرد.»
امیریفر و حدادیان بازداشت شدند؟
در این میان اخبار تایید نشدهای مبنی بر بازداشت «حدادیان» مداح حمله ور به «احمدی نژاد و رئیس دفتر وی» و حذف نام این مداح از فهرست مداحان بیت رهبری از صبح دیروز از سوی برخی منابع خبری منتشر شده است.
هر چند صراط نیوز خبر بازداشت سعید حدادیان را تکذیب کرده است، اما برخی منابع از بی خبری دوستان وی از حدادیان طی چند روز گذشته خبر دادهاند.
گفتنیست حذف نام سعید حدادیان از برنامه عزاداری « ایام فاطمیه» که هر سال به مناسبت ایام سوگواری دختر پیامبر اسلام در بیت رهبر جمهوری اسلامی برگزار می شود، احتمال بازداشت وی تقویت کرده است.
در همین زمینه اما نشانههای حکایت از عمیق تر شدن جدال در برخی ارکان ذی نفوذ و موثر در تحولات جاری دارد. بازداشت دیگری نیز ظاهرا صورت پذیرفته است.
عباس امیرفر
بله، بر اساس خبری تایید نشده که بامداد امروز در اختیار خودنویس قرار گرفت، عباس امیری فر رئیس شورای سیاست گزاری نهاد ریاست جمهوری و فردی که وی را گزینه اصلی و دلخواه احمدی نژاد برای جانشینی مصلحی در وزارت اطلاعات می نامند شب گذشته بازداشت شده است. امیری فر از حامیان و نزدیک ترین افراد در دولت به اسفندیار رحیم مشاییاست.
هنوز هیچ منبع رسمی داخلی خبر مذکور را تایید نکرده است .
بسیاری از تحلیلها از ابتدای علنی شدن درگیریها پس از عزل و ابقای مصلحی و واکنشهای متقابل رهبر و رئیس دولت، خروجی متصور برای این جدال را هر چیزی غیر از پیروزی احمدی نژاد ارزیابی می کردند. حال اما شواهد حکایت از احتمال حاصل شدن نتیجه متفاوتی دارد.
آغاز فصل اعتراضات دانشجویی
جمعی از اعضای انجمن اسلامی دانشجویان دانشگاه تهران امروز با صدور پنجمین بیانیه خود ضمن گرامی داشتن روز معلم و روز کارگر از دانشجویان این دانشگاه دعوت کردند تا برای اعتراض به فضای امنیتی و اطلاعاتی حاکم بر این دانشگاه در روز ۲۵ اردیبهشت، اقدام به تعطیلی کلاسها نمایند.
در قسمتهایی از این بیانیه آمده است: «امسال در حالی روز کارگر و روز معلم را گرامی میداريم که تعدادی از معلمان و کارگران عزيز تنها به جرم مطالبات به حق خود همچنان در بند دولت کودتا به سر میبرند و آنچه که بر اين غم افزون میکند حصر غير شرعی و غير قانونی سران جنبش سبز در سالروز اين روزهای خجسته میباشد. از سوی ديگر بسياری از نخبگان علمی و سياسی کشور يا محبوس بوده و يا با پروندهايی مفتوح در وضعيتی بلاتکليف همچنان در انتظار صدور و يا اجرای احکام ناعادلانه دادگاههای انقلاب به سر میبرند.»
این بیانیه همچنین میآفزاید: «برای پايان دادن به وضعيت امنيتی دانشگاه تهران در قالب اعتراضی صنفی از اساتيد و دانشجويان عزيز کليه دانشکده های مختلف دانشگاه تهران میخواهيم در روز يکشنبه مورخ ۲۵ ارديبهشت ماه با تعطيلی کليه کلاسهای درسی خود اعتراض خود را نسبت به امنيتی شدن فضای دانشگاه تهران به گوش مسئولين برسانند. در همين راستا از تمامی واحدهای مختلف صنفی دانشکدهها و ديگر گروههای دانشجويی و همچنين فعالان دانشجويی و شبکههای اجتماعی تشکيل شده در فضای مجازی مرتبط با دانشگاه تهران میخواهيم با عنايت به کمبود امکانات و فضای به شدت امنيتی دانشگاه با تمام توان خود برای اطلاعرسانی اين روز اعتصاب تلاش نموده و ايدههای ابتکاری خود را برای نمايش اين اعتراض در دانشکدههای مختلف به کار بندند. بیترديد شرکت دانشجويان عزيز و اساتيد بزرگوار دانشگاه تهران در اين اعتراض صنفی میتواند پيش زمينه جلوگيری از بسياری از وقايع ناگوار در حال وقوع در اين دانشگاه باشد که جايگاه علمی و سياسی دانشگاه تهران را به شدت تحتالشعاع قرار داده است.»
در هفته گذشته نیز دانشجویان دانشگاه امیرکبیر و سوره به فاصله یک روز در در اعتراض به عملکرد نامناسب حراست دانشگاه، معضلات صنفی و فضای امنیتی حاکم بر این محیط علمی، دست به تجمعات گستردهای زده بودند.
به نظر میرسد با نزدیک شدن به خرداد ماه، فضای دانشگاهها مانند سالهای گذشته دستخوش تغییرات جدی گردد، حال باید دید دانشجویان و جنبش دانشجویی ایران توانستهاند در زیر سایه سرکوب شدید فعالان دانشجویی در چند سال گذشته، تشکیلات خود را بازسازی و سازماندهی مجددی کنند؟ یا اینکه ماشین سرکوب نظام موفق خواهد شد از سد این اعتراضات هم بگذرد.
کلید خوردن پروژه حذف احمدی نژاد: اجنه در کابینه!
شب گذشته عباس امیری فر، روحانی بلند پایه تیم محمود احمدی نژاد در حالی بازداشت شد که با عدم حضور حیدر مصلحی در جلسه هیات دولت به نظر می رسید نباید بازگشت محمود احمدی نژاد به پاستور معنای جز پذیرفتن شکست از سوی وی در مقابل رهبر جمهوری اسلامی داشته باشد.
. اما صبح امروز سایت های نزدیک به دولت اعتراضاتی را نسبت به بازداشت شخصی به نام عباس غفاری درج کردند که گویا منتور و مغز متفکر تیم احمدی نژاد و رسایی بوده است سایت دیگر بان در گزارش خود می نویسد: «هویت مرموزترین چهره پشت پرده دولت محمود احمدینژاد که گفته میشود رئیس دولت دهم و اسفندیار رحیممشایی را «مسخ» خود کرده است٬ فاش شد.»
سایت نوپای یکشنبه که از سوی حامیان دولت اداره میشود روز یکشنبه (۱۱ اردیبهشت) هویت این فرد را عباس غفاری یکی از دوستداران احمدینژاد معرفی کرده است. از عباس غفاری٬ عقاید٬ گذشته و اقداماتش هیچ اطلاعاتی موجود نیست٬ اما این سایت نوشته مطالبی که حامیان علی خامنهای در روزهای اخیر درباره وی مطرح کردهاند «شایعه» است.
محمدتقی مصباح یزدی٬ غلامعلی حداد عادل٬ حسین فدایی و مرتضی نبوی چهار حامی خامنهای هستند که به طور مستقیم و غیرمستقیم اعلام کردهاند تیم احمدینژاد «اجنه» را تسخیر و از «توانایی بالای» آنها برای تحقق اهداف خود سود میبرد.
سایت «یکشنبه» نیز با تائید تلویحی این گفتهها نوشته که ارتباط با «اجنه» از سوی اطرافیان احمدینژاد مربوط به «چند مورد خاص» بوده است.
این سایت بدون اشاره به این موارد٬ از قوه قضائیه خواسته است با کسانی که به عباس غفاری و تیم احمدینژاد اتهام میزنند برخورد کند.
سایت «یکشنبه» به نقل از یک مقام نزدیک به احمدینژاد از مقامهای قوه قضائیه سئوالاتی درباره غفاری پرسیده و از آنها خواسته که در این مورد روشنگری کنند.
این فرد از مقامهای قضایی پرسیده که درباره گزارشها مبنی بر بازداشت عباس غفاری٬ علت بازداشت وی٬ نهاد دستگیر کننده و مرگ بازجوی این فرد توضیحاتی ارائه دهند.
وی در ادامه این پرسش را مطرح کرده که علت سکته و مرگ بازجوی آقای غفاری چه بوده است و با نزدیکان وی چه برخوردی شده و «آیا استفاده از چنین روشهایی برای اداره امور کشوری، شرعی است؟»
این فرد نزدیک به احمدینژاد همچنین پرسشهای دیگری درباره صحت برخی اتهامها علیه عباس غفاری٬ نحوه ارتباط وی با برخی افراد و کیفیت این رابطه مطرح کرده و خواستار پاسخگویی مقامهای قضایی شده است.
پرسشهای این فرد پیرامون عباس غفاری در شرایطی مطرح میشود که براساس برخی گزارشها یکی از دلایل قهر ۱۰ روزه احمدینژاد٬ بازداشت این فرد از سوی سپاه پاسداران بوده است.
گفته میشود ماموران سپاه این فرد را پس از بازداشت مورد بازجویی قرار داده و اتهام وی را همکاری با موساد اعلام کردهاند که این اتهام با خشم احمدینژاد مواجه شده است.
اطلاعات دیگری از این فرد در دسترس نیست٬ اما گفته میشود که عباس غفاری طراح ایده «هاله نور»٬ مدعی ارتباط مستقیم با امام دوازدهم شیعیان و رابط امام زمان با احمدینژاد و رحیممشایی بوده است.
محمود احمدینژاد روز گذشته پس از ۱۰ روز غیبت به نهاد ریاست جمهوی بازگشت و گفت که مسائل چند روز اخیر را بازگو نخواهد کرد و در دل خود نگه خواهد داشت.
در این شرایط و با توجه به بازداشت امیری فر و غفاری پروژه حذف احمدی نژاد کلید خورده و بزودی باید منتظر اخبار جدید تری از بازداشت نزدیکان دولت باشیم.
واکنشهای جهانی به کشته شدن بن لادن
کشته شدن اسامه بن لادن، رهبر شبکهی تروریستی القاعده توسط نیروهای ویژه آمریکایی، موجی از واکنشها را در سراسر جهان برانگیخته است.
واکنش کشورهای غربی
گیدو وستروله، وزیر امور خارجهی آلمان، روز دوشنبه (۲ مه) مرگ بن لادن، رهبر شبکهی تروریستی القاعده را «خبری خوب برای همه انسانهای صلحدوست و آزادیخواه در جهان» خواند و گفت «بن لادن یکی از بیرحمترین تروریستهای جهان بود که مسئول مرگ هزاران انسان بیگناه است».
وزیر امور خارجهی آلمان نسبت به اقدامات انتقامجویانهی گروههای افراطی هشدار داد و گفت: «ما باید همچنان هشیار باشیم، زیرا موضوع بر سر آزادی و امنیت ماست.» وی افزود: «نامحتمل نیست که پس از مرگ بن لادن، دیگر همکاران او بار دیگر تلاش کنند، اقدامات وحشتناک خود را در جهان گسترش دهند.»
دیوید کامرون، نخست وزیر بریتانیا، گفت، خبر مرگ بن لادن، باعث آسودگی خاطر مردم سراسر جهان خواهد بود. وی افزود: «اسامه بن لادن مسئول فجیعترین اقدامات تروریستی است که جهان شاهد آن بوده، اقداماتی چون ۱۱ سپتامبر و بسیاری سوءقصدهای دیگر که باعث مرگ هزاران انسان و از جمله بریتانیاییها شد.» به گفتهی کامرون، «این موفقیت بزرگی است که بن لادن را یافتند و او دیگر قادر نیست، کارزار جهانی تروریستی خود را دنبال کند».
کاخ الیزه روز دوشنبه (۲ مه / ۱۲ اردیبهشت) از سوی نیکلا سارکوزی، رئيسجمهوری فرانسه، بیانیهای منتشر کرد که در آن مرگ بن لادن «رویدادی بزرگ در پیکار جهانی علیه تروریسم» خوانده شده است. فرانسه پایداری آمریکا را ستوده و یادآور شده که مرگ رهبر القاعده به معنی پایان تروریسم نیست و پیکار علیه تروریسم باید بیوقفه ادامه یابد.
آلن ژوپه، وزیر امور خارجهی فرانسه، نیز هشدار داد که خطر ضربات تروریستی کماکان باقی است و پیکار علیه ترور قطعا به پایان نرسیده است. ژوپه مرگ بن لادن را «پیروزی همهی دمکراتهای جهان» خواند.
فرانکو فراتینی، وزیر امور خارجهی ایتالیا، مرگ رهبر شبکهی القاعده را «پیروزی بزرگی برای ایالات متحدهی آمریکا و کل جامعهی جهانی» در پیکار علیه تروریسم خواند. فراتینی روز دوشنبه در رم گفت، این پیروزی جهان آزاد و دمکراتیک بر شر است. به گفتهی فراتینی، جهان نباید در پیکار خود علیه ترور هشیاری خود را از دست بدهد و سست شود.
جرزی بوزک، رئيس پارلمان اتحادیهی اروپا، نیز از خبر مرگ بن لادن استقبال کرد. در اعلامیهای که روز دوشنبه از سوی وی در بروکسل منتشر شد آمده است: «اگر چه پیکار جامعهی جهانی علیه تروریستها پایان نیافته است، ولی گام مهمی علیه القاعده برداشته شد.» به گفتهی بوزک، این به معنی «امنیت برای میلیونها انسان مسیحی و مسلمان در جهان و همهی کسانی است که به همزیستی مسالمتآمیز باور دارند».
واکنش پاکستان و افغانستان
پاکستان کشته شدن رهبر القاعده را «ضربهای سنگین» به سازمانهای فعال تروریستی در جهان خواند. وزارت امور خارجهی پاکستان در اعلامیهای که روز دوشنبه منتشر کرد گفت، عملیات کماندوی ویژهی آمریکایی برای کشتن بن لادن در آبوتآباد واقع در ۵۰ کیلومتری شمال اسلامآباد، در «هماهنگی با سیاست اعلامشدهی آمریکا» انجام شده است.
به گفتهی وزارت امور خارجهی پاکستان، مرگ رهبر القاعده، قاطعیت جامعهی جهانی و از جمله پاکستان را در پیکار علیه تروریسم نشان میدهد. آصفعلی زرداری، رئيسجمهوری پاکستان، پیشتر کابینهی امنیتی خود را برای نشستی فوقالعاده فراخوانده بود.
حامد کرزای، رئيسجمهوری افغانستان، روز دوشنبه در کابل اعلام کرد که بن لادن به سزای اعمال خود رسید. کرزای گفت، اینکه بن لادن در پاکستان کشته شد نشان میدهد که جنگ علیه ترور باید در خاستگاه آن دنبال شود و این محل در افغانستان نیست.
واکنشهای اسلامگرایان افراطی
هواداران گروههای تندروی اسلامگرا، در پایگاههای اینترنتی عربیزبان خود، نسبت به کشتهشدن اسامه بن لادن، رهبر القاعده، واکنش خشمگینانهای نشان دادند. در یکی از این پایگاهها، اوباما و آمریکاییان به مرگ تهدید شدهاند.
یکی دیگر از پایگاههای اسلامگرا نوشته است، اوباما کشته شد ولی فراخوان او به جهاد هرگز نخواهد مرد. این پایگاه ادعا کرده که مرگ بن لادن به یک رحمت تبدیل خواهد شد.
ایالات متحدهی آمریکا، اسامه بن لادن را مسئول حملات تروریستی ۱۱ سپتامبر معرفی کرده است که در جریان آن بیش از سه هزار تن کشته شدند. حدس زده میشد که بن لادن از آن پس در افغانستان و پاکستان مخفی شده بود. آمریکا برای دستگیری یا کشتن او، میلیونها دلار جایزه تعیین کرده بود.
باراک اوباما، رئيسجمهوری آمریکا، روز یکشنبه (اول مه /۱۱ اردیبهشت) در یک سخنرانی تلویزیونی اعلام کرد که یک واحد کوچک ویژهی آمریکایی، اسامه بن لادن را در مخفیگاه وی در پاکستان کشته است.
پنجاه سالگی روز معلم در ایران
در اردیبهشت ۱۳۴۰ جمع بزرگی از معلمان تهران در اعتراض به پایین بودن سطح حقوق و لایحهای که زیر عنوان "اشل حقوقی جدید فرهنگیان" به محلس شورای ملی ارائه شده بود در میدان بهارستان گردآمدند. تلاش پلیس برای متفرق کردن معترضان و استفاده از ماشینهای آبپاش جو را متشنجتر کرد.
بنابر گزارشها، در ۱۲ اردیبهشت این سال رئیس کلانتری میدان بهارستان ظاهرا برای ترساندن معلمان با اسلحهی کمری به سوی آنها تیراندازی کرده و یکی از گلولههای او به سر ابوالحسن خانعلی اصابت میکند.
ترور مطهری و جعل مناسبت روز معلم
کشته شدن خانعلی که دبیر ۲۹ سالهی دبیرستان جامی تهران بود بر دامنهی اعتراضها و تندتر شدن شعارها افزود. معلمان از همان روز یک اعتصاب یک هفتهای را آغاز کردند و در مراسم یادبودی که در تهران و دیگر شهرها برگزار میشد علیه نخست وزیر وقت، شریف امامی شعار دادند. در یکی از گردهماییهای پایانی معلمان، قطعنامهای صادر و ۱۲ اردیبهشت روز معلم نامیده شد.
جنبش صنفی معلمان در سالهای بعد به دلیل تغییر شرایط سیاسی کشور و افزایش سرکوبها توش و توان خود را به میزان زیادی از دست داد اما ۱۲ اردیبهشت، هرچند غیررسمی، روز معلم باقی ماند. در آستانهی نخستین روز معلم پس از سقوط سلطنت پهلوی، مرتضی مطهری که از او به عنوان یکی از اصلیترین نظریهپردازان جمهوری اسلامی نام میبرند توسط گروه فرقان ترور شد.
در حقیقت مطهری ۱۱ اردیبهشت ۱۳۵۸ ترور شده، اما دستگاه تبلیغات جمهوری اسلامی با دادن لقب "معلم شهید" به او، ضمنا، مناسبت تازهای نیز برای "روز معلم" جعل کرده است.
تغییر مناسبتی صنفی به تبلیغات حکومتی
مطهری در شکلگیری تشکلهایی مانند هیاتهای مؤتلفه اسلامی و جامعهی روحانیت مبارز، که از پایههای اصلی حکومت جمهوری اسلامی محسوب میشوند، نقشی اساسی بر عهده داشته است. او به ویژه در شکل دادن به بنیادهای نظری حکومت اسلامی و تفکر و تشکلهای اصلی جمهوری اسلامی سهم بسزایی دارد. مطهری یکی از مورد اعتمادترین نزدیکان روحالله خمینی به شمار میرفت و در زمان اقامت او در پاریس، مسئول تشکیل "شورای انقلاب" شد.
ارتباط دادن روز معلم با کشته شدن مرتضی مطهری تنها در حکومتی کردن یک مناسبت صنفی محدود نمیشود. جنبهی مهم، رویکرد متفاوتی است که این روز با توجه به خاستگاه آن میتوانست داشته باشد، و امروزه با توجه به پیوند زدن آن با ترور مطهری دارد؛ حرکتی که برآمده از فعالیت اعتراضی یک صنف بوده اکنون به مناسبتی برای تبلیغ ایدئولوژی حکومت بدل شده است.
نگاهی به مشکلات، اعتراضها و مطالبههای معلمان در پنجاه سالگی روز معلم و برنامههای دولتی به مناسبت این روز، نشان از تفاوت و تقابل رویکردها در این عرصه دارد. اکنون اخراجهای دست جمعی و گزینش دوبارهی معلمان قراردادی، حقوقهای عقب افتاده و امتناع دولت از بالا بردن حقوق بر مبنای میزان تورم از جمله مسائل صنفی معلمان محسوب میشود.
شهریور سال ۸۹ دهها معلم قراردادی به نمایندگی از طرف ۱۲۰ هزار همکار اخراجی خود در سراسر کشور، مقابل مجلس شورای اسلامی تجمع کردند. اسفند ماه سال ۸۹ نیز تعدادی از زنان معلمی که به صورت قراردادی در "نهضت سوادآموزی" در نقاط محروم استان تهران مشغول به کار هستند، در اعتراض به پرداخت نشدن ۵ ماه حقوقشان دست به تظاهرات زدند.
با شروع سال جدید پنجاه درصد از "بیمه طلایی فرهنگیان" که قرار بود توسط دولت پرداخت شود از حقوق فروردین ماه معلمان کسر شده است. در پی این بدقولی دولت، تعداد زیادی از فرهنگیان با مراجعه به ادارههای آموزش و پرورش در مناطق مختلف به این امر اعتراض کردند.
تغییر قانون کار
قانون کار کارفرمایان و دولت را موظف میکند میزان دستمزد حقوقبگیران خود را متناسب با افزایش هزینهها و تورم افزایش دهد. مقامهای دولتی از جمله وزیر کار مدعی هستند به دلیل اجرای طرح موسوم به هدفمند کردن یارانهها باید در روشهای تعیین دستمزد و میزان افزایش آن تغییراتی ایجاد شود.
در قطعنامه پایانی مراسم روز جهانی کارگر (اول ماه مه/ ۱۱ اردیبهشت ۱۳۹۰) ضمن حمایت از قانون کار تاکید شده «هر تغییری در آن تنها درچارچوب افزایش حمایت از نیروی کار مورد قبول است». فرهنگیان نیز با تغییرات مورد نظر دولت در قانون کار مخالفت میکنند. دولت مدعی است با پرداخت نقدی یارانهها قدرت خرید شهروندان بالا میرود و افزایش دستمزدها به شکل سابق موجب بالا رفتن تورم میشود.
اصناف و بسیاری از کارشناسان اقتصادی این ادعا را رد میکنند. منتقدان با اتکا به آمار رسمی بانک مرکزی تاکید میکنند که تورم در ماههای پایانی سال گذشته به شدت رو به افزایش بوده و از ۵/ ۲ درصد در دیماه به ۵/ ۳ درصد در اسفند ماه رسیده است.
"هفتهی معلم در راستای تحول بنیادین"
روابط عمومی وزارت آموزش و پرورش ششم اردیبهشت خبر از تشکیل "ستاد مركزی بزرگداشت مقام معلم" داد. همزمان اسدی گرمارودی، قائم مقام وزیر در این ستاد در یک نشست خبری به تشریح برنامههای این تشکیلات پرداخت. به گفتهی او «تلاش میشود تا فعالیتهای ستاد بزرگداشت مقام معلم در راستای تحول بنیادین در آموزش و پرورش صورت گیرد».
رهبر جمهوری اسلامی، علی خامنهای، بارها خواستار ایجاد "تحول بنیادین" در سیستم آموزش و پرورش ایران شده است. اسدی گرمارودی در ادامه به تشریح برنامههایی پرداخت که قرار است از ۱۲ اردیبهشت در هفتهی موسوم به "هفتهی معلم" برگزار شود. بر این اساس برنامهها با نواختن "زنگ سپاس – معلم" در یکی از مدرسههای منطقهی ۱۸ تهران آغاز میشود.
برنامههای هفته معلم
همزمان با نواخته شدن زنگ سپاس، برنامههای دیگری از جمله گلباران محل ترور مرتضی مطهری و حضور در آرامگاه خمینی برای آنچه "تجدید میثاق با اندیشههای امام راحل" عنوان شده نیز برگزاری میشود. روز بعد به تجلیل از ۴۹۰۰ معلمی اختصاص دارد که "شهیدان فرهنگی سراسر کشور" نامیده شدهاند. ۱۴ اردیبهشت روز "معلم و تحكیم خانواده" نامیده شده و برنامههای آن با مراسم دیدار با خامنهای آغاز میشود.
پنجشنبه (۱۵ اردیبهشت) روز "معلم و انقلاب اسلامی" نامگذاری شده و برنامهی اصلی روز جمعه سخنرانی وزیر آموزش و پرورش در نماز جمعهی تهران است. حمیدرضا حاجیبابایی قرار است در این مراسم "گزارشی از فعالیتهای انجام شده در حوزه آموزش و پرورش" به نمازگزاران ارائه کند.
«فرهنگ عفاف و بیعت با ولایت»
به گزارش روابط عمومی وزارت آموزش و پرورش، در هفدهم اردیبهشت كه ... با عنوان "معلمـ بصیرت و بیعت با ولایت در سال جهاد اقتصادی" نامگذاری شده از "فرهنگ عفاف" در كشور تجلیل میگردد. اسدی گرمارودی در نشست خبری خود در مورد ارتباط عفاف با "بیعت با ولایت" و "جهاد اقتصادی" توضیحی نداده است.
بنابر گزارشها هفتمین و آخرین روز، "معلم و پیشكسوتان" نامیده شده تا در آن مسئولان هر استان به تجلیل از معلمان بازنشسته و پیشکسوتان فرهنگی بپردازند. منتقدان میگویند برنامههای اعلام شده از سوی ستاد یاد شده بیش از پیش مشخص میکند که حتا اگر یک هفته به معلمان اختصاص داده شود همهی برنامهها در جهت نادیده گرفتن مطالبات صنفی فرهنگیان و حقنه کردن باورهای ایدئولوژیک حکومت به حیات فرهنگی کشور تنظیم شده است.
ده هزار مدرسهی قرآن
تلاشهای حکومت برای ایجاد آنچه تحولات بنیادین در آموزش و پرورش خوانده میشود در برنامههای دیگری که اخیرا تشریح شده نیز به چشم میخورد. وزیر آموزش و پروش میگوید برای اجرای دستور رهبر جمهوری اسلامی «تمام وزارت آموزش و پرورش بسیج خواهد شد تا به لطف خداوند همه مدارس كشور را به جلوه زیبای قرآن مزین كنیم.»
دو هفته پیش از روز معلم (۲۸ فروردین ۹۰) مقامات وزارت آموزش و پرورش از راهاندازی ۱۰ هزار مدرسه قرآن خبر دادند که هدف آن «توسعه و تعمیق فرهنگ قرآنی در بین دانشآموزان و آحاد مردم» عنوان شده است. یکی دیگر از هدفهای این طرح چنین توصیف شده: «تحت پوشش قراردادن دو میلیون دانشآموز و اولیای علاقهمند در سال اول اجرای طرح و افزایش تعداد مدارس تا ۵۰ هزار مدرسه قرآنی در سالهای آتی.»
"علوم روز با رویکرد قرآنی"
فاطمه قربان، معاون آموزش ابتدایی وزیر آموزش و پرورش هشتم اردیبهشت ۱۳۹۰ تغییر محتوایی در کتابهای درسی کلاسهای ابتدایی را ضرورت ایجاد تحول عنوان کرده است. به گزارش خبرگزاری ایسنا، او با اشاره به تغییر کتابهای درسی از مهرماه سال جاری گفت: «باید بپذیریم كه دانشآموز امروز را نمیتوان با علم دیروز برای فردا آماده كرد، چرا كه دانشآموزان امروز نیازمند علوم روزهستند و ما باید خود را با علم روز تطبیق دهیم.»
معاون وزیر در همان حال که از نیاز به "علوم روز" سخن گفته از معلمان دورهی ابتدایی میخواهد «با رویكرد قرآنی در كلاسها حضور یابند تا دانشآموزان با فرهنگ و اخلاق اسلامی تربیت شوند». مرداد ماه سال ۸۹ پس از ماهها بررسی سرانجام "سند تحول در آموزش و پرورش" آماده شد و به تصویب رسید. مسئولان این سند را پاسخی به "مطالبات رهبری" و هدف از آن را "اسلامیتر کردن مدارس کشور" عنوان کردهاند.
ایمنسازی شهروندان به جای مدرسهها
در سراسر ایران کمتر از صد هزار فضای آموزشی وجود دارد که نیمی از آنها محتاج مقاومسازی و بازسازی هستند. مرتضی رئیسی، معاون عمرانی وزیر آموزش و پرورش آذر ماه سال گذشته اذعان کرد اختلاف میان اعتبارات اختصاص یافته و هزینهی مورد نیاز برای بازسازی و مقاومسازی مدرسههای کشور بالغ بر پنج هزار میلیارد تومان است.
صرف میلیاردها تومان برای راهاندازی مدرسههای قرآن در حالی انجام میشود که در سالهای گذشته طرحهای مشابه فراوانی به اجرا گذاشته شده است. «طرح دارالقرآن، كانونهای فرهنگی و تربیتی محله، طرح همگام با قرآن، مدارس مروج قرآن و آموزش قرآن در پایه سوم ابتدایی» بخش کوچکی از این تلاشها هستند که ظاهرا نتایج مورد نظر حکومت را به دنبال نداشتهاند.
به نظر میرسد کمتوجهی مسئولان جمهوری اسلامی به ضرورت ایمنسازی مدرسههای مخروبه از این ناشی میشود که خطرهای دیگری مهمتر تلقی شده است. یکی از دستاوردهای مورد انتظار مدرسههای قرآن چنین توصیف میشود: «ترویج فرهنگ قرآنی و مصونسازی آحاد مختلف جامعه به ویژه نوجوانان و جوانان در برابر تهاجمات فرهنگی غربی و سكولار.»
راه سبز امید و "ترور استاد شهید"
همزمان با تلاشهای حکومت برای مسخ کردن خاستگاه اصلی روز معلم، انجمن صنفی معلمان كردستان از فرهنگیان کشور خواسته است روز ۱۹ اردیبهشت، سالروز کشته شدن آرش کمانگر عضو هیات مدیره انجمن، را گرامی بدارند. این انجمن با انتشار بیانیهای شعار این روز را «نفی خشونت سازمان یافته و دفاع از حق حیات» پیشنهاد میکند و خواهان «آزادی بی قید و شرط همکاران زندانی» شده است.
به گزارش "آژانس خبری موکریان"، در پی انتشار این بیانیه شماری از فعالان صنفی معلمان به ستاد خبری اداره اطلاعات سنندج فرا خوانده و بازجویی شدهاند. "شورای هماهنگی راه سبز امید" نیز با انتشار بیانیهای به مناسبت روز معلم خواستار آزادی معلمان زندانی شده و به دولت تذکر میدهد «در مقابل خواستههای صنفی معلمان پاسخگو باشد نه سرکوبگر».
در این بیانیه علت نامگذاری ۱۲ اردیبهشت «سالگرد ترور استاد شهید مطهری به دست خشونتطلبانی که بهجای استفاده از منطق گفتوگوی نقادانه، مخالفان فکری خود را با گلوله از میدان به در میکردند» عنوان میشود.
نتانیاهو: ایران همچنان در صدد نابودی اسراییل است
بنیامین نتانیاهو، نخست وزیر اسراییل، در سالگرد یادبود قربانیان فاجعهی هولوکاست گفت که تلاش برای ازبینبردن دولت اسرایيل از آغاز "یهودیکشی" در اروپا تا بهحال همچنان ادامه دارد. نتانیاهو که روز یکشنبه (اول ماه مه / ۱۱ اردیبهشت) در آیین یادبود کشتار جمعی یهودیان در جنگ جهانی دوم، در موزهی "یاد واشم" در اورشلیم شرکت کرده بود، افزود: «ایران برای این که به هدفش دستیابد، حتی به اسلحهی اتمی مسلح میشود.»
نخست وزیر اسراییل ضمن شرح کشتار جمعی یهودیان به خواست ناسیونالسوسیالیستها در جنگ جهانی دوم، تأکید کرد که "دشمنان" این کشور هنوز موجودیت دولت اسراییل را تهدید میکنند. او از ایران و "متفقیناش"، حماس و حزبالله، به عنوان دشمنان این سرزمین نام برد و یادآور شد که اسراییل نباید تهدیدات علیه موجودیتاش را نادیده بگیرد.
شیمون پرز، رییس جمهور اسرائیل، نیز که در این مراسم حضور داشت، در بخشی از سخنرانی خود گفت: «رهبری ایران نه تنها برای اسراییل، بلکه برای سراسر جهان یک خطر محسوب میشود.»
"نابودی اسراییل"
ایران همواره اتهام مجهز شدن به سلاح اتمی برای نابودی اسراییل را رد کردهاست و ادعا میکند که هدفش از غنی کردن اورانیوم، استفاده از آن در چارچوب برنامههای صلحآمیز هستهای است. با اینحال محمود احمدینژاد، رییس دولت جمهوری اسلامی ایران، روز یکشنبه در نشست دولت، یک بار دیگر تأکید کرد که تا آخرین لحظه "برای نابودی رژیم اسراییل" تلاش خواهد کرد.
شورای امنیت سازمان ملل متحد تاکنون چهار قطعنامهی تحریمی علیه ایران، به دلیل عدم توقف غنیکردن اورانیوم از سوی این کشور، صادر کرده است.
آیین گرامیداشت قربانیان هولوکاست
مراسم یادبود قربانیان فاجعهی هولوکاست از سال ۱۹۵۱، برای گرامیداشت خاطرهی شش میلیون قربانی یهودی در جنگ جهانی دوم در اسراییل اجرا میشود.
در حال حاضر، ۶۶ سال پس از این فاجعه، حدود دویستهزار بازماندهی هولوکاست در این کشور زندگی میکنند. نیمی از این بازماندگان، بیش از ۸۰ سال دارند. حدود ۷۴ هزار تن از این یهودیان، کسانی هستند که پس از پایان جنگ از ارودگاههای کار اجباری آزاد شدند. ۱۳۴ هزار نفر "پناهندگانی" هستند که در زمان ناسیونال سوسیالیستها یا از آلمان گریختند یا در آنجا و کشورهای تحت اشغال نیروهای هیتلری "در خفا" به زندگی ادامه دادند.
در سالهای پس از جنگ حدود نیمی از مردم اسراییل را بازماندگان این فاجعه تشکیل میدادند. در حال حاضر این رقم به ۴ درصد کاهش یافته است.
اسامه بنلادن، رهبر القاعده، کشته شد
باراک اوباما، رییس جمهور ایالات متحده آمریکا، یکشنبهشب در نطقی تلویزیونی در کاخ سفید، اعلام کرد که اسامه بنلادن، رهبر القاعده، در پاکستان کشته شده است و جسد او در اختیار نیروهای آمریکایی است.
آقای اوباما در سخنرانیاش گفت که عملیات برای یافتن رهبر القاعده به دستور مستقیم او آغاز شد و سرانجام روز یکشنبه نیروهای آمریکایی موفق شدند اسامه بن لادن را در ساختمانی در حومه اسلامآباد از پای درآورند.
باراک اوباما افزود در این عملیات به نیروهای آمریکایی آسیبی نرسیده است.
بارگذاریآقای اوباما در سخنرانیاش گفت که عملیات برای یافتن رهبر القاعده به دستور مستقیم او آغاز شد و سرانجام روز یکشنبه نیروهای آمریکایی موفق شدند اسامه بن لادن را در ساختمانی در حومه اسلامآباد از پای درآورند.
باراک اوباما افزود در این عملیات به نیروهای آمریکایی آسیبی نرسیده است.
مقامهای آمریکایی میگویند به جز بن لادن، یک زن و سه مرد دیگر نیز در این عملیات کشته شدهاند.
به گزارش سیانان، صدها نفر پس از شنیدن این خبر در نزدیکی کاخ سفید گرد هم آمده، سرود ملی خواندند و فریاد «آمریکا، آمریکا» سر دادند.
در همین حال، یک ایستگاه تلویزیونی پاکستان روز دوشنبه تصاویری تایید نشده از چهره خونین اسامه بن لادن را نشان داد.
تحلیلگر تلویزیون «جیو» هنگام نشان دادن این تصاویر اعلام کرد که عکس های مربوط به جسد اسامه بن لادن منتشر شده ولی قابل تایید نیست.
سایر کانالهای تلویزیونی پاکستان تصاویری از چهره فردی که گفته میشود اسامه بن لادن است نشان دادند که ریشی انبوه و سیاه داشت. موهای وی کوتاه شده بود و دندانهایش نیز پیدا بود.
در این تصاویر، لکههای خون بر پیشانی او و سمت چپ شقیقهاش دیده میشود.
این کانالهای تلویزیونی همچنین تصاویری از محل استقرار بن لادن در نیمه شب را به نمایش گذاشتند که از آن دود غلیظی به هوا بلند شده بود. در تصاویر روز این محل، سربازان پاکستانی دیده میشدند که اطراف این مقر را به محاصره خود در آورده بودند.
«اجرای عدالت»
ریس جمهور آمریکا در نطق خود بار دیگر تکرار کرد که جنگ آمریکا با اسلام و مسلمانان نیست.
وی افزود: «همانطور که جورج بوش، پس از حمله یازده سپتامبر گفت، جنگ ما علیه اسلام نیست. بن لادن یک رهبر مسلمان نبود. وی قاتل بسیاری از مسلمانان بوده است.»
رییس جمهور آمریکا کشته شدن بن لادن را «اجرای عدالت» توصیف کرد و یاد هزاران زن و مرد و کودکی که در عملیات تروریستی القاعده در سراسر جهان، به ویژه فاجعه ۱۱ سپتامبر در آمریکا، جان باختند گرامی داشت.
آقای اوباما گفت که ماه اوت گذشته، پس از سال ها تلاش نیروهای اطلاعاتی آمریکا، به وی اطلاع دادند که احتمالا سرنخی در مورد مکان پنهان شدن بن لادن به دست آمده است. ماه ها طول کشید تا اطلاعات بیشتری در این مورد جمع آوری شد.
رییس جمهور آمریکا افزود: «بالاخره هفته گذشته من تصمیم گرفتم که اطلاعات کافی برای انجام عملیات وجود دارد.»
وی افزود: «امروز تحت رهبری من، آمریکا عملیات هدف داری علیه مقر [بن لادن] در ایبتآباد پاکستان آغاز کردند. تیم کوچکی از آمریکاییها این عملیات را با شجاعت و توانایی خارق العادهای انجام دادند. به هیچ آمریکایی آسیبی نرسید.»
منطقه ایبتآباد در شمال اسلامآباد قرار دارد و مرکز آموزش نظامی ارتش پاکستان است.
آقای اوباما خطاب به خانوادههای قربانیان یازده سپتامبر گفت: «ما هرگز از دست رفتگان شما را فراموش نمیکنیم و آنچه که در توان داریم انجام میدهیم تا چنین امری تکرار نشود.»
سوزان کولینز، سناتور جمهوریخواه آمریکا و از اعضای کمیته امنیت ملی کنگره نیز با انتشار بیانیهای در مورد کشته شدن بن لادن گفت: «این خبر خوش، افتخاری برای عملکرد اطلاعاتی آمریکا محسوب میشود.»
شورای روابط آمریکایی-اسلامی نیز صبح دوشنبه، با انتشار بیانیهای ضمن ابراز خشنودی از کشته شدن رهبر القاعده، گفت: «بن لادن موجب قتل هزاران آمریکایی و تعداد زیادی مرد و زن و کودک مسلمان در نقاط مختلف جهان شده است.»
مقامهای امنیتی پاکستان نیز خبر کشته شدن بن لادن را در حومه پایتخت این کشور تایید کردهاند.
صالحی: ایران در حال بررسی نامه اشتون برای از سرگیری مذاکرات هستهای است
علیاکبر صالحی، وزیر امور خارجه ایران، اعلام کرد که تهران درخواستی کتبی از سوی اتحادیه اروپا برای از سرگیری گفتوگوهای هستهای با شش قدرت جهانی دریافت کرده و در حال بررسی این درخواست است.
پرس تیوی، شبکه انگلیسیزبان جمهوری اسلامی، روز دوشنبه خبر داد که علیاکبر صالحی روز یکشنبه در حاشیه نشست هیئت دولت اعلام کرد که نامهای با این مضمون از کاترین اشتون، مسئول سیاست خارجی اتحادیه اروپا، دریافت کردهاست.
بنا بر این گزارش، وزیر خارجه ایران گفته است که برای پاسخدهی به این نامه در انتظار پاسخ رئیس جمهور هستیم.
وی افزود: «اگر پاسخی از آقای احمدینژاد دریافت کنیم، جواب نامه خانم اشتون را ارسال خواهیم کرد.»
وزیر خارجه ایران در مورد احتمال گفتوگوهای هستهای آینده با قدرتهای جهانی و زمان و مکان چنین مذاکراتی توضیح بیشتری نداد.
گروه ۱+۵ متشکل از کشورهای بریتانیا، چین، فرانسه، روسیه و ایالات متحده بهعلاوه آلمان، ظرف یکسال گذشته دو دور مذاکرات چندجانبه هستهای را با ایران برگزار کردهاند که دوره نخست این گفتوگوها در دسامبر ۲۰۱۰ در ژنو و دوره دوم، ژانویه گذشته در استانبول انجام شد.
این گفتوگوها بدون نتیجهای ملموس به پایان رسید ولی محمود احمدینژاد، رئیس جمهور ایران، پس از نشست استانبول گفت که هنوز فرصتی برای رسیدن به نتایج مثبت وجود دارد و مذاکرات هستهای باید ادامه پیدا کند.
علی اکبر صالحی، اسفندماه گذشته در جریان سفری که برای سخنرانی در جلسه شورای حقوق بشر سازمان ملل به ژنو داشت با کاترین اشتون درباره برنامه هستهای ایران گفتوگو کرد.
سرگئی لاوروف، وزیر امور خارجه روسیه یک روز پس از آن، در ژنو گفت: «در جریان دیدارهایم با خانم اشتون و وزیر خارجه ایران، البته درخصوص نیاز به ادامه مذاکرات هم صحبت کردیم.»
وی افزود: در صورتی که ایران در جهت رفع نگرانیها در خصوص برنامه هستهای خود «گامهای مثبت واقعی» بردارد، امکان کاستن از تحریمهای بینالمللی وجود دارد.
غرب بر این باور است که فعالیتهای هستهای ایران ماهیتی نظامی دارد و خواهان آن است که ایران با شفاف سازی در مورد برنامه هستهای خود، نگرانیهای موجود را برطرف کند.
این در حالی است که جمهوری اسلامی ضمن تأکید بر صلحآمیز بودن فعالیتهای هستهای خود، میگوید که بر سر حقوق هستهای خود با هیچ کشوری وارد مذاکره نخواهد شد و به غنی سازی اورانیوم ادامه خواهد داد.
پرس تیوی، شبکه انگلیسیزبان جمهوری اسلامی، روز دوشنبه خبر داد که علیاکبر صالحی روز یکشنبه در حاشیه نشست هیئت دولت اعلام کرد که نامهای با این مضمون از کاترین اشتون، مسئول سیاست خارجی اتحادیه اروپا، دریافت کردهاست.
بنا بر این گزارش، وزیر خارجه ایران گفته است که برای پاسخدهی به این نامه در انتظار پاسخ رئیس جمهور هستیم.
وی افزود: «اگر پاسخی از آقای احمدینژاد دریافت کنیم، جواب نامه خانم اشتون را ارسال خواهیم کرد.»
وزیر خارجه ایران در مورد احتمال گفتوگوهای هستهای آینده با قدرتهای جهانی و زمان و مکان چنین مذاکراتی توضیح بیشتری نداد.
گروه ۱+۵ متشکل از کشورهای بریتانیا، چین، فرانسه، روسیه و ایالات متحده بهعلاوه آلمان، ظرف یکسال گذشته دو دور مذاکرات چندجانبه هستهای را با ایران برگزار کردهاند که دوره نخست این گفتوگوها در دسامبر ۲۰۱۰ در ژنو و دوره دوم، ژانویه گذشته در استانبول انجام شد.
این گفتوگوها بدون نتیجهای ملموس به پایان رسید ولی محمود احمدینژاد، رئیس جمهور ایران، پس از نشست استانبول گفت که هنوز فرصتی برای رسیدن به نتایج مثبت وجود دارد و مذاکرات هستهای باید ادامه پیدا کند.
علی اکبر صالحی، اسفندماه گذشته در جریان سفری که برای سخنرانی در جلسه شورای حقوق بشر سازمان ملل به ژنو داشت با کاترین اشتون درباره برنامه هستهای ایران گفتوگو کرد.
سرگئی لاوروف، وزیر امور خارجه روسیه یک روز پس از آن، در ژنو گفت: «در جریان دیدارهایم با خانم اشتون و وزیر خارجه ایران، البته درخصوص نیاز به ادامه مذاکرات هم صحبت کردیم.»
وی افزود: در صورتی که ایران در جهت رفع نگرانیها در خصوص برنامه هستهای خود «گامهای مثبت واقعی» بردارد، امکان کاستن از تحریمهای بینالمللی وجود دارد.
غرب بر این باور است که فعالیتهای هستهای ایران ماهیتی نظامی دارد و خواهان آن است که ایران با شفاف سازی در مورد برنامه هستهای خود، نگرانیهای موجود را برطرف کند.
این در حالی است که جمهوری اسلامی ضمن تأکید بر صلحآمیز بودن فعالیتهای هستهای خود، میگوید که بر سر حقوق هستهای خود با هیچ کشوری وارد مذاکره نخواهد شد و به غنی سازی اورانیوم ادامه خواهد داد.
جزئیات تازه ای درباره قتل رهبر القاعده؛ «جسد بن لادن در اعماق دريا دفن شد»
گزارش ها به نقل از يک منبع رسمی آمريکايی حاکی است که جسد اسامه بن لادن، رهبر القاعده در اعماق دريا و نقطه ای که جزييات و مشخصات آن اعلام نشده، دفن شده است.
به گزارش خبرگزاری فرانسه و شبکه های تلويزيونی «سی ان ان»، «ام اس ان بی سی» و «ای بی سی نيوز»، مقام رسمی آمريکايی ياد شده گفته که «بر اساس سنت و قوانين اسلامی، جسد نبايد بيش از ۲۴ ساعت روی زمين بماند و از همين رو جسد طبق سنت های اسلامی دفن شده است.»
گزارش ها حاکی است دفن بن لادن در اعماق دريا برای پرهيز از تبديل شدن مقبره او به «زيارتگاهی» برای طرفدارانش بوده است.
گزارش ها از جزييات تعقيب و هدف قرار دادن اسامه بن لادن حکايت از اين دارد که اين عمليات توسط يک تيم ويژه از نيروهای آمریکایی انجام شده است.
به گزارش خبرگزاری ها، عمليات تعقيب اسامه بن لادن ساعت پنج و نيم عصر به وقت محلی آغاز شده و حدود ۴۵ دقيقه طول کشيده و دو يا سه فروند هليکوپتر هم برفراز منطقه به پرواز درآمده بودند.
شاهدان عينی می گويند ناآرامی مشهودی در ميان ساکنان ناحيه ديده شده است. تاريخ دقيق روز اجرای عمليات اعلام نشده بود.
گزارش ها می افزاید هدف اصلی که نيروهای ويژه نظامی راهی آن شدند، ساختمانی سه طبقه بوده است. مردان نظامی که به زبان پشتو صحبت می کردند، از هليکوپترها پياده شده و شروع به حرکت کردند.
به گزارش راديو اردو زبان بی بی سی، به ساکنان منطقه از قبل گفته شده بود که چراغ هايشان را خاموش نگه دارند و از خانه خارج نشوند. دقايقی پس از پياده شدن نيروها، صدای تبادل آتش سنگين به گوش رسيده است.
گزارش شده که در جريان اين تبادل آتش، يکی از هليکوپترها هدف قرار گرفته و پس از برخورد به زمين منفجر شد. ساکنان منطقه می گويند بقايای اين هليکوپتر هنوز در منطقه قابل رويت است.
منطقه ای که مورد حمله نیروهای آمریکایی قرار گرفت حدود دو هزار و ۴۰۰ متر مربع مساحت دارد و با ديوارهايی به ارتفاع حدود چهار متر محاصره شده است؛ در نتيجه امکان اين که شاهدان عينی بتوانند از بيرون شاهد درگيری باشند، وجود نداشته است. بالای ديوارها سيم خاردار و دوربين نصب شده بوده است.
خبرگزاری آسوشيتد پرس می گويد اين مرکز هيچ گونه خط تلفن و يا اينترنت نداشته و فقط دو دروازه ورودی داشته است. شاهدان عينی می گويند پس از پايان عمليات، فقط شعله های آتش بر فراز ديوار ها به چشم خورده است.
نيروهای عملياتی پس از پايان ماموريت ساختمان را ترک کرده اند. در اين ساختمان چند زن و کودک هم حضور داشتند.
خبرنگار سرويس اردو زبان بی بی سی می گويد اين ساختمان حدود ۱۰ يا ۱۲ سال پيش توسط يک مرد پشتون ساخته شده و ساکنان هيچ گاه خبرنداشتند چه فرد يا افرادی در اين ساختمان زندگی می کنند.
مقام های رسمی اطلاعاتی و امنيتی آمريکايی به خبرگزاری آسوشيتد پرس گفته اند اين ساختمان طوری طراحی و ساخته شده که بتواند «پذيرا و ميزبان يک چهره شاخص تروريستی» باشد.
نيروهای ارتش پاکستان پس از پايان عمليات به منطقه وارد شده و کنترل آن را به دست گرفتند و هنوز در آن منطقه مستقر هستند.
گزارش ها حاکی است که نيروهای اطلاعاتی و عملياتی آمريکايی به احتمال زياد از «طربلا غازی» در نزديکی «ایبت آباد» سازماندهی عمليات را برعهده داشته اند.
به گزارش خبرگزاری فرانسه و شبکه های تلويزيونی «سی ان ان»، «ام اس ان بی سی» و «ای بی سی نيوز»، مقام رسمی آمريکايی ياد شده گفته که «بر اساس سنت و قوانين اسلامی، جسد نبايد بيش از ۲۴ ساعت روی زمين بماند و از همين رو جسد طبق سنت های اسلامی دفن شده است.»
گزارش ها حاکی است دفن بن لادن در اعماق دريا برای پرهيز از تبديل شدن مقبره او به «زيارتگاهی» برای طرفدارانش بوده است.
گزارش ها از جزييات تعقيب و هدف قرار دادن اسامه بن لادن حکايت از اين دارد که اين عمليات توسط يک تيم ويژه از نيروهای آمریکایی انجام شده است.
به گزارش خبرگزاری ها، عمليات تعقيب اسامه بن لادن ساعت پنج و نيم عصر به وقت محلی آغاز شده و حدود ۴۵ دقيقه طول کشيده و دو يا سه فروند هليکوپتر هم برفراز منطقه به پرواز درآمده بودند.
شاهدان عينی می گويند ناآرامی مشهودی در ميان ساکنان ناحيه ديده شده است. تاريخ دقيق روز اجرای عمليات اعلام نشده بود.
گزارش ها می افزاید هدف اصلی که نيروهای ويژه نظامی راهی آن شدند، ساختمانی سه طبقه بوده است. مردان نظامی که به زبان پشتو صحبت می کردند، از هليکوپترها پياده شده و شروع به حرکت کردند.
به گزارش راديو اردو زبان بی بی سی، به ساکنان منطقه از قبل گفته شده بود که چراغ هايشان را خاموش نگه دارند و از خانه خارج نشوند. دقايقی پس از پياده شدن نيروها، صدای تبادل آتش سنگين به گوش رسيده است.
گزارش شده که در جريان اين تبادل آتش، يکی از هليکوپترها هدف قرار گرفته و پس از برخورد به زمين منفجر شد. ساکنان منطقه می گويند بقايای اين هليکوپتر هنوز در منطقه قابل رويت است.
منطقه ای که مورد حمله نیروهای آمریکایی قرار گرفت حدود دو هزار و ۴۰۰ متر مربع مساحت دارد و با ديوارهايی به ارتفاع حدود چهار متر محاصره شده است؛ در نتيجه امکان اين که شاهدان عينی بتوانند از بيرون شاهد درگيری باشند، وجود نداشته است. بالای ديوارها سيم خاردار و دوربين نصب شده بوده است.
خبرگزاری آسوشيتد پرس می گويد اين مرکز هيچ گونه خط تلفن و يا اينترنت نداشته و فقط دو دروازه ورودی داشته است. شاهدان عينی می گويند پس از پايان عمليات، فقط شعله های آتش بر فراز ديوار ها به چشم خورده است.
نيروهای عملياتی پس از پايان ماموريت ساختمان را ترک کرده اند. در اين ساختمان چند زن و کودک هم حضور داشتند.
خبرنگار سرويس اردو زبان بی بی سی می گويد اين ساختمان حدود ۱۰ يا ۱۲ سال پيش توسط يک مرد پشتون ساخته شده و ساکنان هيچ گاه خبرنداشتند چه فرد يا افرادی در اين ساختمان زندگی می کنند.
مقام های رسمی اطلاعاتی و امنيتی آمريکايی به خبرگزاری آسوشيتد پرس گفته اند اين ساختمان طوری طراحی و ساخته شده که بتواند «پذيرا و ميزبان يک چهره شاخص تروريستی» باشد.
نيروهای ارتش پاکستان پس از پايان عمليات به منطقه وارد شده و کنترل آن را به دست گرفتند و هنوز در آن منطقه مستقر هستند.
گزارش ها حاکی است که نيروهای اطلاعاتی و عملياتی آمريکايی به احتمال زياد از «طربلا غازی» در نزديکی «ایبت آباد» سازماندهی عمليات را برعهده داشته اند.
کشته شدن اسامه بن لادن، پایان یک دوره
حدود ۱۰ سال از رخدادهای ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱ میگذرد. در آن حوادث حدود سه هزار تن از گوشه و کنار جهان در نیویورک، ویرجینیا و پنسیلوانیا جان باختند. آن رخدادها به دو جنگ در افغانستان و عراق منجر شد و سیاست خارجی ایالات متحده را به نحوی بنیادی تغییر داد.
انتخابات ریاست جمهوری در ایالات متحده و انتخاب جرج دبلیو بوش در سال ۲۰۰۴ و باراک اوباما در سال ۲۰۰۸ کاملا تحت تأثیر «جنگ علیه تروریسم» در این کشور بودند و فضای اجتماعی و راهبردهای امنیتی این کشور پس از این رخدادها تحولی جدی یافت. حتی در فضای پس از بن لادن ملاحظات امنیتی برای عملیات تروریستی در واکنش به مرگ وی در ساعات اولیه پس از انتشار خبر در نظر گرفته شده است. آیا کشته شدن اسامه پایان یک دوره در تاریخ ایالات متحده و خاورمیانه را رقم میزند؟
رنجها و التیامها
کشته شدن اسامه از رنج بازماندگان رخدادهای ۱۱ سپتامبر نخواهد کاست اما مرحلهای کلیدی است در التیام یافتن کسانی که یک دهه با رنجهای ناشی از آن زیسته و هنوز امکان تکرار آن را به عیان احساس میکنند. به همین دلیل شور و اشتیاق در ساعات پایانی شب پس از اعلام خبر و سخنان کوتاه رئیس جمهور برخی شهرهای امریکا را فرا گرفت.
مردم امریکا با گوشت و پوست احساس کردهاند که اسامه و دیگر اسلامگرایان ضد غربی حتی در استفاده از سلاحهای شیمیایی و میکربی و هستهای علیه دنیایی که مطابق اندیشه و باور آنها نیست ابایی ندارند. آنها فقط به نابودی میاندیشند و نه طرح خود به عنوان یک هویت در کنار دیگر هویات اجتماعی.
مرگ رهبر سازمان اسلامگرای القاعده این نکته را به اسلامگرایان همراه متذکر میشود که اقدامات آنها بدون پیامد نیست. اسلامگرایان شیعه و سنی کشتن انسانهای بیدفاع و مخالفان خود را جهاد علیه دشمن و رفع فتنه معرفی میکنند و برای گسترش طلبی و کسب قدرت سیاسی از همه ظرفیتهای دین در جوامع خود بهره میگیرند. آنها کمتر هزینهای برای اقدامات خود پرداختهاند. کشته شدن افرادی مثل اسامه این هزینه را در پیش چشمان کسانی که میخواهند این راه را دنبال کنند به روشنی قرار میدهد.
توطئهاندیشی و فرار از مسئولیت
توطئه اندیشان و تبلیغاتچیهای اسلامگرا بالاخص در جهان عرب و کشورهایی با اکثریت مسلمان رخدادهای ۱۱ سپتامبر را به رهبران ایالات متحده نسبت دادند به این دلیل واهی که پس از مرگ هزاران تن رهبران غربی توانستند به دو کشور در دنیای اسلام حمله کنند.
اراده نفی مسئولیت کشتار حدود سه هزار غیر نظامی که در میان آنها زنان و کودکان نیز به چشم میخورند انگیزه اصلی پناه آوردن به توطئهپردازی در میان اسلامگرایان سنی و شیعه بوده است. آخرین حلقه این توطئهاندیشان رئیس دولت جمهوری اسلامی، محمود احمدینژاد بود.
اسلامگرایان نظامیگرا در عین حال اعلام میکردهاند که اسامه مرده است و امریکاییها مرگ وی را اعلام نمیکنند تا به اشغال افغانستان ادامه دهند. اسامه بن لادن در یک گفتوگو که نوار ویدیویی آن موجود است به صراحت به گونهای سخن میگوید که خود حمله به مرکز تجارت جهانی و پنتاگون را طراحی کرده بود. همچنین مدارک روشن مداخله اعضای القاعده در عملیات ۱۱ سپتامبر در معرض دید عموم قرار گرفته است. آنها که این مدارک را ندیدهاند نمیخواهند چشمان خود را باز کنند.
پیروزی نمادین
اسامه در سالهای اخیر دیگر نقش و کارکرد عملیاتی نداشت اما مرگ وی بدون هیچگونه تلفات برای نیروهای امریکایی هم برای دولت و مردم امریکا یک پیروزی بزرگ به شمار میآید و هم عاملی مخرب برای روحیه شبکههای تروریستی است.
دولت امریکا به مردم این کشور قول داده بود که در نهایت اسامه بن لادن را از میان خواهد برداشت. این دولت با انجام این وعده به مخالفان این کشور یاد آوری میکند که علی رغم مدعیات دشمنان این کشور مبنی بر افول قدرت دولت امریکا، این کشور هنوز قادر است به اهداف نظامی و امنیتیاش در منطقهای پر آشوب دست یابد. این رخداد بر منزلت و اقتدار ایالات متحده در افکار عمومی خواهد افزود.
کشته شدن اسامه به معنای پایان عملیات مسلحانه و تروریستی ضد امریکایی نخواهد بود اما مرگ یک رهبر اسطورهای اسلامگرایان که ضربهای جدی بر نمادهای قدرت نظامی و اقتصادی ایالات متحده وارد آورد در کنار افول این ایدئولوژی در جهان اسلام نوید دنیایی کمتر خشونتآمیز را میدهد. اسلامگرایان که در یک دوره خشونت را به امری مقدس تبدیل کرده بودند اکنون افکار عمومی کشورهای خود را علیه خشونت مشاهده میکنند.
عصری تازه
اگر مرگ اسامه بن لادن را در کنار جنبشهای دمکراسیخواه جهان عرب در سال ۲۰۱۱ بگذاریم نشانههای دورهای تازه را در کشورهایی با اکثریت مسلمان مشاهده میکنیم: اینکه دیگر نمیتوان قدرتهای جهانی و بالاخص ایالات متحده و سیاست خارجی آنها را مسئول مشکلات جوامع تلقی کرد و حرکتهای خشونت آمیز علیه قدرتهای جهانی و ملی در این عصر و زمانه راه حل مشکلات سیاسی و اقتصادی نیست.
کسانی که امروز در جنبشهای سیاسی جهان عرب حضور دارند با حرکت خود اعلام میکنند که استبداد و دیکتاتوری مانع اصلی توسعه و عدالت اجتماعی در جوامع خاورمیانه هستند و نه دشمنان فرضی و توهمی که اسلامگرایان برای رام کردن تودهها بر میسازند.
مخالفت با غرب یا قرار داشتن در محور ضد امریکایی دیگر نمیتواند جوانان سوری و ایرانی را در برابر استبداد و فساد و تبعیض خلع سلاح کند همچنانکه همپیمانی با قدرتهای خارجی نمیتواند به بقای رژیمهای مبارک و بن علی و صالح بینجامد. بزرگترین بازندگان جنبشهای غیر خشونتآمیز جهان عرب القاعده و حزبالله لبنان هستند.
نتایج این رخداد
مرگ بن لادن چهار پیامد مهم در بر خواهد داشت:
۱. این رخداد در آستانهٔ خروج بخشی از نیروهای ایالات متحده از افغانستان به نیروهای باقی مانده روحیهای تازه خواهد بخشید. طالبان شرایط دشوارتری در برابر نیروهای ناتو در افغانستان خواهد داشت. زنان و دختران افغان میتوانند طالبان را یک گام دورتر از سرکوب آنها مشاهده کنند.
۲. اوباما از دوره مبارزات تبلیغات انتخاباتی خویش بر خروج نیروهای امریکایی از عراق و تمرکز بر افغانستان تاکید داشته است. این مرگ نشانهای از موفقیت سیاست اوباما در این قلمرو بوده است و این امر موقعیت اوباما را در فضای سیاسی این کشور تقویت خواهد کرد. همچنین مرگ بن لادن موقعیت اوباما را در انتخابات آینده ریاست جمهوری ایالات متحده در سال ۲۰۱۲ محکمتر خواهد ساخت.
۳. نیروهای ضد امریکایی در خاورمیانه از مخالفت خود با ایالات متحده نخواهند کاست اما کشته شدن اسامه هزینههای مبارزه مسلحانه را برای آنها روشنتر خواهد ساخت. این امر استخدام نیرو برای سازمانهای تروریستی را دشوارتر خواهد ساخت. و
۴. علی رغم انتقاداتی که در مورد کشتار برخی غیر نظامیان در کنار عناصر اسلامگرای مسلح در حملات هواپیماهای بدون سرنشین وجود دارد موفقیت این گونه حملات در وادار کردن اسامه به ترک مناطق کوهستانی و رو کردن به زندگی در مناطق شهری (حدود یک ساعت فاصله با اسلام آباد، که به کشتن وی منجر شد) باعث خواهد شد که این هواپیماها در عملیات نظامی ایالات متحده جایگاه خود را تقویت و تحکیم کنند.
انتخابات ریاست جمهوری در ایالات متحده و انتخاب جرج دبلیو بوش در سال ۲۰۰۴ و باراک اوباما در سال ۲۰۰۸ کاملا تحت تأثیر «جنگ علیه تروریسم» در این کشور بودند و فضای اجتماعی و راهبردهای امنیتی این کشور پس از این رخدادها تحولی جدی یافت. حتی در فضای پس از بن لادن ملاحظات امنیتی برای عملیات تروریستی در واکنش به مرگ وی در ساعات اولیه پس از انتشار خبر در نظر گرفته شده است. آیا کشته شدن اسامه پایان یک دوره در تاریخ ایالات متحده و خاورمیانه را رقم میزند؟
رنجها و التیامها
کشته شدن اسامه از رنج بازماندگان رخدادهای ۱۱ سپتامبر نخواهد کاست اما مرحلهای کلیدی است در التیام یافتن کسانی که یک دهه با رنجهای ناشی از آن زیسته و هنوز امکان تکرار آن را به عیان احساس میکنند. به همین دلیل شور و اشتیاق در ساعات پایانی شب پس از اعلام خبر و سخنان کوتاه رئیس جمهور برخی شهرهای امریکا را فرا گرفت.
مردم امریکا با گوشت و پوست احساس کردهاند که اسامه و دیگر اسلامگرایان ضد غربی حتی در استفاده از سلاحهای شیمیایی و میکربی و هستهای علیه دنیایی که مطابق اندیشه و باور آنها نیست ابایی ندارند. آنها فقط به نابودی میاندیشند و نه طرح خود به عنوان یک هویت در کنار دیگر هویات اجتماعی.
مرگ رهبر سازمان اسلامگرای القاعده این نکته را به اسلامگرایان همراه متذکر میشود که اقدامات آنها بدون پیامد نیست. اسلامگرایان شیعه و سنی کشتن انسانهای بیدفاع و مخالفان خود را جهاد علیه دشمن و رفع فتنه معرفی میکنند و برای گسترش طلبی و کسب قدرت سیاسی از همه ظرفیتهای دین در جوامع خود بهره میگیرند. آنها کمتر هزینهای برای اقدامات خود پرداختهاند. کشته شدن افرادی مثل اسامه این هزینه را در پیش چشمان کسانی که میخواهند این راه را دنبال کنند به روشنی قرار میدهد.
توطئهاندیشی و فرار از مسئولیت
توطئه اندیشان و تبلیغاتچیهای اسلامگرا بالاخص در جهان عرب و کشورهایی با اکثریت مسلمان رخدادهای ۱۱ سپتامبر را به رهبران ایالات متحده نسبت دادند به این دلیل واهی که پس از مرگ هزاران تن رهبران غربی توانستند به دو کشور در دنیای اسلام حمله کنند.
اراده نفی مسئولیت کشتار حدود سه هزار غیر نظامی که در میان آنها زنان و کودکان نیز به چشم میخورند انگیزه اصلی پناه آوردن به توطئهپردازی در میان اسلامگرایان سنی و شیعه بوده است. آخرین حلقه این توطئهاندیشان رئیس دولت جمهوری اسلامی، محمود احمدینژاد بود.
اسلامگرایان نظامیگرا در عین حال اعلام میکردهاند که اسامه مرده است و امریکاییها مرگ وی را اعلام نمیکنند تا به اشغال افغانستان ادامه دهند. اسامه بن لادن در یک گفتوگو که نوار ویدیویی آن موجود است به صراحت به گونهای سخن میگوید که خود حمله به مرکز تجارت جهانی و پنتاگون را طراحی کرده بود. همچنین مدارک روشن مداخله اعضای القاعده در عملیات ۱۱ سپتامبر در معرض دید عموم قرار گرفته است. آنها که این مدارک را ندیدهاند نمیخواهند چشمان خود را باز کنند.
پیروزی نمادین
اسامه در سالهای اخیر دیگر نقش و کارکرد عملیاتی نداشت اما مرگ وی بدون هیچگونه تلفات برای نیروهای امریکایی هم برای دولت و مردم امریکا یک پیروزی بزرگ به شمار میآید و هم عاملی مخرب برای روحیه شبکههای تروریستی است.
دولت امریکا به مردم این کشور قول داده بود که در نهایت اسامه بن لادن را از میان خواهد برداشت. این دولت با انجام این وعده به مخالفان این کشور یاد آوری میکند که علی رغم مدعیات دشمنان این کشور مبنی بر افول قدرت دولت امریکا، این کشور هنوز قادر است به اهداف نظامی و امنیتیاش در منطقهای پر آشوب دست یابد. این رخداد بر منزلت و اقتدار ایالات متحده در افکار عمومی خواهد افزود.
کشته شدن اسامه به معنای پایان عملیات مسلحانه و تروریستی ضد امریکایی نخواهد بود اما مرگ یک رهبر اسطورهای اسلامگرایان که ضربهای جدی بر نمادهای قدرت نظامی و اقتصادی ایالات متحده وارد آورد در کنار افول این ایدئولوژی در جهان اسلام نوید دنیایی کمتر خشونتآمیز را میدهد. اسلامگرایان که در یک دوره خشونت را به امری مقدس تبدیل کرده بودند اکنون افکار عمومی کشورهای خود را علیه خشونت مشاهده میکنند.
عصری تازه
اگر مرگ اسامه بن لادن را در کنار جنبشهای دمکراسیخواه جهان عرب در سال ۲۰۱۱ بگذاریم نشانههای دورهای تازه را در کشورهایی با اکثریت مسلمان مشاهده میکنیم: اینکه دیگر نمیتوان قدرتهای جهانی و بالاخص ایالات متحده و سیاست خارجی آنها را مسئول مشکلات جوامع تلقی کرد و حرکتهای خشونت آمیز علیه قدرتهای جهانی و ملی در این عصر و زمانه راه حل مشکلات سیاسی و اقتصادی نیست.
کسانی که امروز در جنبشهای سیاسی جهان عرب حضور دارند با حرکت خود اعلام میکنند که استبداد و دیکتاتوری مانع اصلی توسعه و عدالت اجتماعی در جوامع خاورمیانه هستند و نه دشمنان فرضی و توهمی که اسلامگرایان برای رام کردن تودهها بر میسازند.
مخالفت با غرب یا قرار داشتن در محور ضد امریکایی دیگر نمیتواند جوانان سوری و ایرانی را در برابر استبداد و فساد و تبعیض خلع سلاح کند همچنانکه همپیمانی با قدرتهای خارجی نمیتواند به بقای رژیمهای مبارک و بن علی و صالح بینجامد. بزرگترین بازندگان جنبشهای غیر خشونتآمیز جهان عرب القاعده و حزبالله لبنان هستند.
نتایج این رخداد
مرگ بن لادن چهار پیامد مهم در بر خواهد داشت:
۱. این رخداد در آستانهٔ خروج بخشی از نیروهای ایالات متحده از افغانستان به نیروهای باقی مانده روحیهای تازه خواهد بخشید. طالبان شرایط دشوارتری در برابر نیروهای ناتو در افغانستان خواهد داشت. زنان و دختران افغان میتوانند طالبان را یک گام دورتر از سرکوب آنها مشاهده کنند.
۲. اوباما از دوره مبارزات تبلیغات انتخاباتی خویش بر خروج نیروهای امریکایی از عراق و تمرکز بر افغانستان تاکید داشته است. این مرگ نشانهای از موفقیت سیاست اوباما در این قلمرو بوده است و این امر موقعیت اوباما را در فضای سیاسی این کشور تقویت خواهد کرد. همچنین مرگ بن لادن موقعیت اوباما را در انتخابات آینده ریاست جمهوری ایالات متحده در سال ۲۰۱۲ محکمتر خواهد ساخت.
۳. نیروهای ضد امریکایی در خاورمیانه از مخالفت خود با ایالات متحده نخواهند کاست اما کشته شدن اسامه هزینههای مبارزه مسلحانه را برای آنها روشنتر خواهد ساخت. این امر استخدام نیرو برای سازمانهای تروریستی را دشوارتر خواهد ساخت. و
۴. علی رغم انتقاداتی که در مورد کشتار برخی غیر نظامیان در کنار عناصر اسلامگرای مسلح در حملات هواپیماهای بدون سرنشین وجود دارد موفقیت این گونه حملات در وادار کردن اسامه به ترک مناطق کوهستانی و رو کردن به زندگی در مناطق شهری (حدود یک ساعت فاصله با اسلام آباد، که به کشتن وی منجر شد) باعث خواهد شد که این هواپیماها در عملیات نظامی ایالات متحده جایگاه خود را تقویت و تحکیم کنند.
شرایط و دلایل توافق حماس و فتح در گفتوگو با علیرضا نوریزاده
مقامهای دو گروه رقیب فلسطینی حماس و فتح، چهارشنبه هفتم اردیبهشت، یک موافقتنامه اصولی بر سر تشکیل یک دولت وحدت ملی را با میانجیگری مصر امضا کردند. گروه حماس کنترل نوارغزه را به عهده دارد و سازمان فتح، تشکیلات خودگردان فلسطینی را در کرانه باختری رود اردن، اداره میکند.
از چهار سال پیش که تنش بین این دو گروه آغاز شد، تلاشهای مکرر برای آشتی این دو گروه به نتیجه نرسیده است. در این رابطه علیرضا نوری زاده کارشناس مسایل ایران و کشورهای عرب، به پرسشهای رادیو فردا پاسخ داده است.
پس آنچه که تغییر کرده و باعث این توافق شده است، در جبهه فلسطینیها صورت گرفته است. به چه صورت؟ حماس تا کنون با تکیهای که بر سوریه داشته است و در واقع با استفاده از میدانی که سوریه برایش باز میکرد، جای مانور داشت، میتوانست بازی کند.
در داخل جبهه فلسطینی ها هم محمود عباس، امید بسیاری داشت که با تغییر سیاست آمریکا، بتواند امتیازاتی کسب کند که همانا این امتیاز، اعتراف و قبول اسرائیل به دولت مستقل فلسطین باشد، و بتواند با این برگه حماس را وادار به تمکین کند. نه محمود عباس توانست به این موقعیت دست یابد و نه حماس امیدوار است که حمایت سوریه را در آینده از آن خود داشته باشد.
ضع رژیم سوریه متزلزل است و حماس هم حساب کرده است که فردا اگر دمشق را از دست بدهد، تنها جایی که برایش باقی می ماند، قاهره است. پس چه بهتر که با مصریها همکاری کند تا فردا آقای خالد مشعل و دیگر مسئولان بلندپایه حماس که هم اکنون تحت حمایه سوریه قرار دارند، بتوانند جایی برای زندگی داشته باشند.
در عین حال خود حماس هم بدون سوریه نمی تواند سیاست مبارزه با صلح را ادامه دهد. این است که به ناچار باید به نوعی برای خودش مشروعیت به دست بیاورد. البته مشروعیتی که جنبه بینالمللی هم داشته باشد.
به این دلیل است که حماس هم انعطاف نشان داد و پذیرفت که در درون یک دولت تکنوکرات ملی، دولتی که مسئولیتش برگزاری انتخابات پارلمانی و ریاست جمهوری است، با فتح همکاری نماید.
تظاهراتی که محور اصلی آن همانا همدلی با دیگر جوامع عرب بود که بر علیه نظامهای فاسد و سرکوبگر برخواسته بودند، ولی در عین حال یک پیامی را متوجه دولت خودگردان میکرد که اولاً مردم از این که این جدایی بین فلسطینیان وجود دارد، آزردهاند. آزردهاند از اینکه در درون دولت خودگردان افراد فاسدی وجود دارند که توسط مردم متهمند که سرمایههای ملی فلسطین را به هدر دادهاند و هیچ کاری هم نکردهاند.
زه نیز شما شاهد دو روند بودید. از یک سو بنیادگرایانی که از حماس هم تندتر هستند، شروع به تحمیل سیاستهای خودشان کردهاند. جلوی مردم را بگیرند، کافه ها را ببندند، توی سر زنها بزنند و مسیحیان را آزار بدهند. طبعاً اینها برای حماس بدنامی به همراه دارد. از سوی دیگر بروز موج آزادی خواهی است که مردم حاضر نیستند شریعت را بپذیرند و غزه، تبدیل به غزستان یا طالبستان شود.
این است که هر دوی این عوامل تأثیرگذار بودهاند و به اعتقاد من رهبران هر دو طرف دریافتهاند که دورانی که به دور خودشان دیوار بکشند و هر کاری که دلشان میخواهد بکنند، تمام شده است و باید در برابر مردم پاسخگو باشند.
جمهوری اسلامی به هیچ روی خواستار توافق بین فلسطینیها نیست. ابومازن به دفعات اعلام کرده است که ضربههایی که جمهوری اسلامی به جنبش فلسطین و در راه تشکیل دولت فلسطین زده است، به هیچ روی کمتر از ضربههای اسرائیل نیست.
هر بار که فلسطینیها در شرف توافق بودهاند، یکی از مقامات رژیم جمهوری اسلامی به سوریه رفته و آنها را جمع کرده و چمدان های پول تقسیم کرده و مانع از همبستگی اینها شده است. سیاست جمهوری اسلامی همان طور که همه جا، از جمله در عراق و افغانستان و سایر جاها تکیه بر تفرقه دارد، در فلسطین هم به همین شکل است.
به طور کلی جمهوری اسلامی ابومازن را شخصیتی خطرناک می داند و بر این باور است که اگر فلسطین هم از دستشان برود و فردا دمشق هم از دستشان برود، قطعاً حزبالله هم از دستشان خواهد رفت. بنابر این جمهوری اسلامی بسیار نگران است. اول ژست استقبال از این جنبشها را به خود گرفته است اما امروز از آنچه در دمشق میگذرد بسیار نگران است.
حماس به اندازه ظرفیتش نقش خواهد داشت. یک دولت تکنوکرات حتی اگر افرادی از حماس هم در آن حضور داشته باشند، قطعاً آقای اسماعیل هنیه و همکارانش نخواهند بود، بلکه افرادی خواهند بود که به عنوان افراد تکنوکرات، مسئولیت برگزاری یک انتخابات را خواهند داشت.
فلسطینیها تأکید میکنند که این انتخابات باید زیر نظر جامعه بینالملل و سازمان ملل انجام شود. اسرائیل که خود را تنها دولت دموکراتیک در خاورمیانه میداند، چرا باید نگران رأی مردم فلسطین باشد؟ بالاخره مردم فلسطین هم صاحب حقند و باید دولتی را که میخواهند انتخاب کنند.
حماس امروز، حماس پنج یا شش سال پیش نیست. این حماس اولاً محبوبیت گذشتهاش را از دست داده است. بیشک در انتخابات آینده در اقلیت خواهد بود. بنابر این وقتی اکثریت را دولت سکولارها و افراد وابسته به فتح و سازمانهای سکولار فلسطینی تشکیل دهند، پس اسرائیل نباید نگران باشد.
میثاق جنبش فلسطین تغییر یافته است برای اینکه دولت اسرائیل به رسمیت شناخته شود. در چهارچوب مرزهای قبل از پنجم ژوئن سال ۱۹۶۷ این تغییر انجام شده است، چه حماس و چه دیگری، همگی ملتزم به رعایت این میثاق هستند.
حالا اگر حماس به عنوان یک سازمان، میگوید که اسرائیل را قبول ندارد، وقتی وارد سیستم دولت شد به معنای آن است که اسرائیل را قبول دارد چون میثاق فلسطین، چهارچوب عقیدتی و سیاسی این دولت خواهد بود.
از چهار سال پیش که تنش بین این دو گروه آغاز شد، تلاشهای مکرر برای آشتی این دو گروه به نتیجه نرسیده است. در این رابطه علیرضا نوری زاده کارشناس مسایل ایران و کشورهای عرب، به پرسشهای رادیو فردا پاسخ داده است.
- آقای نوریزاده، چرا دو گروه حماس و فتح پس از سالها تنش به هم نزدیک شدهاند؟
در واقع دستگاه امنیتی مصر که بین این دو پادرمیانی کرده بود و حکم واسطه را داشت، و ترتیب مذاکرات را میداد، آن دستگاه هنوز هم بر سر جایش هست. شاید مقداری شعارها و یا شکل برخورد با مسائل فرق کرده باشد ولی سیاست همان است و مسائل در مرز غزه خیلی تغییر نیافته است.
پس آنچه که تغییر کرده و باعث این توافق شده است، در جبهه فلسطینیها صورت گرفته است. به چه صورت؟ حماس تا کنون با تکیهای که بر سوریه داشته است و در واقع با استفاده از میدانی که سوریه برایش باز میکرد، جای مانور داشت، میتوانست بازی کند.
در داخل جبهه فلسطینی ها هم محمود عباس، امید بسیاری داشت که با تغییر سیاست آمریکا، بتواند امتیازاتی کسب کند که همانا این امتیاز، اعتراف و قبول اسرائیل به دولت مستقل فلسطین باشد، و بتواند با این برگه حماس را وادار به تمکین کند. نه محمود عباس توانست به این موقعیت دست یابد و نه حماس امیدوار است که حمایت سوریه را در آینده از آن خود داشته باشد.
ضع رژیم سوریه متزلزل است و حماس هم حساب کرده است که فردا اگر دمشق را از دست بدهد، تنها جایی که برایش باقی می ماند، قاهره است. پس چه بهتر که با مصریها همکاری کند تا فردا آقای خالد مشعل و دیگر مسئولان بلندپایه حماس که هم اکنون تحت حمایه سوریه قرار دارند، بتوانند جایی برای زندگی داشته باشند.
در عین حال خود حماس هم بدون سوریه نمی تواند سیاست مبارزه با صلح را ادامه دهد. این است که به ناچار باید به نوعی برای خودش مشروعیت به دست بیاورد. البته مشروعیتی که جنبه بینالمللی هم داشته باشد.
به این دلیل است که حماس هم انعطاف نشان داد و پذیرفت که در درون یک دولت تکنوکرات ملی، دولتی که مسئولیتش برگزاری انتخابات پارلمانی و ریاست جمهوری است، با فتح همکاری نماید.
- به نظر شما آیا فشار جوانان فلسطینی متأثر از این تحولات و جنبشهای اعتراضی در برخی از کشورهای عرب، برای نزدیک شدن دولت خودگردان فلسطین و حماس به همدیگر، واقعاً اثر داشته است؟
تظاهراتی که محور اصلی آن همانا همدلی با دیگر جوامع عرب بود که بر علیه نظامهای فاسد و سرکوبگر برخواسته بودند، ولی در عین حال یک پیامی را متوجه دولت خودگردان میکرد که اولاً مردم از این که این جدایی بین فلسطینیان وجود دارد، آزردهاند. آزردهاند از اینکه در درون دولت خودگردان افراد فاسدی وجود دارند که توسط مردم متهمند که سرمایههای ملی فلسطین را به هدر دادهاند و هیچ کاری هم نکردهاند.
زه نیز شما شاهد دو روند بودید. از یک سو بنیادگرایانی که از حماس هم تندتر هستند، شروع به تحمیل سیاستهای خودشان کردهاند. جلوی مردم را بگیرند، کافه ها را ببندند، توی سر زنها بزنند و مسیحیان را آزار بدهند. طبعاً اینها برای حماس بدنامی به همراه دارد. از سوی دیگر بروز موج آزادی خواهی است که مردم حاضر نیستند شریعت را بپذیرند و غزه، تبدیل به غزستان یا طالبستان شود.
این است که هر دوی این عوامل تأثیرگذار بودهاند و به اعتقاد من رهبران هر دو طرف دریافتهاند که دورانی که به دور خودشان دیوار بکشند و هر کاری که دلشان میخواهد بکنند، تمام شده است و باید در برابر مردم پاسخگو باشند.
- شما در مورد سوریه مطالبی را ذکر کردید. در مورد ایران چطور؟ آقای صالحی، وزیر امور خارجه جمهوری اسلامی، از مصر تشکر کرده و توافق حماس و فتح، گام مثبتی در جهت تحقق اهداف مردم فلسطین خوانده است. این در حالی است که پیش از این، از آقای محمود عباس انتقاد شدید میکردند که اهداف فلسطین را دنبال نمیکند و پیرو خط مشی آمریکاست.
جمهوری اسلامی به هیچ روی خواستار توافق بین فلسطینیها نیست. ابومازن به دفعات اعلام کرده است که ضربههایی که جمهوری اسلامی به جنبش فلسطین و در راه تشکیل دولت فلسطین زده است، به هیچ روی کمتر از ضربههای اسرائیل نیست.
هر بار که فلسطینیها در شرف توافق بودهاند، یکی از مقامات رژیم جمهوری اسلامی به سوریه رفته و آنها را جمع کرده و چمدان های پول تقسیم کرده و مانع از همبستگی اینها شده است. سیاست جمهوری اسلامی همان طور که همه جا، از جمله در عراق و افغانستان و سایر جاها تکیه بر تفرقه دارد، در فلسطین هم به همین شکل است.
به طور کلی جمهوری اسلامی ابومازن را شخصیتی خطرناک می داند و بر این باور است که اگر فلسطین هم از دستشان برود و فردا دمشق هم از دستشان برود، قطعاً حزبالله هم از دستشان خواهد رفت. بنابر این جمهوری اسلامی بسیار نگران است. اول ژست استقبال از این جنبشها را به خود گرفته است اما امروز از آنچه در دمشق میگذرد بسیار نگران است.
- در مورد اسرائیل؛ وزیر امور خارجه اسرائیل گفته است که سیطره حماس بر کرانه غربی رود اردن، عبور از خط قرمز است و حماس در نهایت حاکمیت خودش را به ساحل غربی رود اردن گسترش خواهد داد. آقای نتانیاهو هم گفته است که دولت خودگردان فلسطین بین صلح با اسرائیل و صلح با حماس، باید یکی را باید انتخاب کند. شما نگرانی اسرائیل را چگونه ارزیابی میکنید؟
حماس به اندازه ظرفیتش نقش خواهد داشت. یک دولت تکنوکرات حتی اگر افرادی از حماس هم در آن حضور داشته باشند، قطعاً آقای اسماعیل هنیه و همکارانش نخواهند بود، بلکه افرادی خواهند بود که به عنوان افراد تکنوکرات، مسئولیت برگزاری یک انتخابات را خواهند داشت.
فلسطینیها تأکید میکنند که این انتخابات باید زیر نظر جامعه بینالملل و سازمان ملل انجام شود. اسرائیل که خود را تنها دولت دموکراتیک در خاورمیانه میداند، چرا باید نگران رأی مردم فلسطین باشد؟ بالاخره مردم فلسطین هم صاحب حقند و باید دولتی را که میخواهند انتخاب کنند.
حماس امروز، حماس پنج یا شش سال پیش نیست. این حماس اولاً محبوبیت گذشتهاش را از دست داده است. بیشک در انتخابات آینده در اقلیت خواهد بود. بنابر این وقتی اکثریت را دولت سکولارها و افراد وابسته به فتح و سازمانهای سکولار فلسطینی تشکیل دهند، پس اسرائیل نباید نگران باشد.
میثاق جنبش فلسطین تغییر یافته است برای اینکه دولت اسرائیل به رسمیت شناخته شود. در چهارچوب مرزهای قبل از پنجم ژوئن سال ۱۹۶۷ این تغییر انجام شده است، چه حماس و چه دیگری، همگی ملتزم به رعایت این میثاق هستند.
حالا اگر حماس به عنوان یک سازمان، میگوید که اسرائیل را قبول ندارد، وقتی وارد سیستم دولت شد به معنای آن است که اسرائیل را قبول دارد چون میثاق فلسطین، چهارچوب عقیدتی و سیاسی این دولت خواهد بود.
اختلاف نظرهای رئیسجمهور و رهبر ایران به چه فرجامی میرسد؟
تا پیش از جلسه هیئت دولت روز یکشنبه ۱۱ اردیبهشت، رئیسجمهور بیش از یک هفته بود که بر سر کار خود حاضر نشده بود. رهبر هم روز شنبه برای سومین بار در یک هفته خواستار پرهیز از درگیریها و اختلافها و آنچه به گفته او موجب پایکوبی و جنجال دشمنان میشود، شد.
هفته گذشته رهبر اختلاف خود با رئیسجمهور بر سر تغییر در وزارت اطلاعات را موضوعی کماهمیت خواند و غفلت از «مصلحتی بزرگ» را دلیل دخالت در تصمیم دولت برای تغییر وزیر اطلاعات ذکر کرد.
اما هرچه رهبر کوشش در پنهان کردن شکاف در حاکمیت دارد، حامیانش چه در میان روحانیان و چه در بین فرماندهان سپاه در فاصله گرفتن دولت دست کم آنچه یک جریان انحرافی در دولت میخوانند، با ولی فقیه تأکید میکنند و خواهان تبعیت دولت و مسئولان از رهبر هستند.
در میان این منتقدان جدید چهرههایی روحانی از جمله محمدتقی مصباح یزدی، احمد علم الهدی، احمد خاتمی و مجتبی ذوالنور و هم نظامیانی چون محمدعلی جعفری و محمدرضا نقدی به چشم میخورند.
اختلاف نظر میان رهبر و رئیس جمهور ایران تا کجا پیش میرود؟ پرسش اصلی از سه میهمان برنامه این هفته. در ایران محمدصادق جوادی حصار، مسئول اطلاعرسانی ستاد مهدی کروبی، یکی از دو نامزد اصلاحگرای انتخابات ۲۲ خرداد ۸۸، در سوئد مهرداد درویشپور، جامعهشناس و فعال و تحلیلگر سیاسی از طیف جمهوریخواه سکولار و لائیک، و در آمریکا محمد برقعی، جامعهشناس و فعال و تحلیلگر سیاسی جمهوریخواه نزدیک به طیف سکولار ملی مذهبی.
آقای احمدینژاد تنها رئیسجمهوری است که خیلی محکم میایستد و تا حالا دو سه مرتبه اتفاق افتاده که ایشان محکم سر مواضع خودشان ایستاده ضمن اینکه در مجامع و محافل هم خیلی فریاد میکشد که من کاملاً ولایی عمل میکنم اما ایشان به تصمیم رسیده که تکلیف خودش را با حوزه اختیاراتی ریاست جمهوری یک طرفه کند.
یعنی اینکه ایشان وقتی تصمیم میگیرد، بالاخره در حوزه اختیارات خودش باید خودش تصمیم بگیرد. از جمله همین بحثی که به جایی رسیده که گروه دوم از واسطههایی که رفتند پیش ایشان برای حل این اختلافات را نپذیرفت و به تعبیری محکم ایستاده که یا همان اندک اختیاری که در قانون اساسی به من داده شده در باب تعیین وزیر و عزل وزرا باید مال من باشد یا اینکه من دیگر کار نمیکنم چون حداقل یک هفته است که نرفته سر کار و تلویحاً قهر کرده یا کنارهگیری کرده از کار دولت.
در میان بخشی از سپاه، در تیم احمدینژاد یک نوع نوبنیادگرایی اسلامی، اگر قرار باشد صرفاً با زبان روحانیت، با زبان آخوندی و با زبان مذهبی سخن بگوییم، قادر نیست از هیچ نوع پذیرش اجتماعی در جامعه ایران برخوردار شود.
بنابراین آقای احمدینژاد و تیم پیرامون او به گمان من سخت تلاش میکنند که به نوعی نفوذ روحانیت را و از جمله ولی فقیه را محدود کنند و تأکیدات مکررشان بر سر نوعی برجسته کردن مسئله حتی ایرانیت ناشی از نوعی کشمکشی است که فکر میکنند جامعه آینده ایران باید با یک اولیگارشی دیکتاتوری نظامی سیاسی که هم اصول اسلامی دارد، هم اصول به قول خودشان ایرانی دارد، اداره شود و با توجه به اینکه سپاه خودش به یک اولیگارشی عظیم اقتصادی، سیاسی، نظامی تبدیل شده، بخشی از سپاه از این نظر آقای احمدینژاد دفاع میکنند و تیم احمدینژاد روی این مسئله سرمایه گذاری میکنند که مرگ آقای خامنهای میتواند هر زمانی اتفاق بیافتد و جامعه برای اینکه بتواند با یک نوع هدایت با اندکی پذیرش اجتماعی توام باشد، باید نفوذ روحانیت را کم کرد. این مهمترین حوزه تنشهایی است که طرفداران ولی فقیه سعی میکنند این نوع گرایش را در نطفه خفه کنند و بر تبعیت بیچون و چرا از آقای خامنهای تأکید میکنند.
دوم اینکه سپاه خودش چند دسته است. یک عده در سپاه با آقای خامنهای هستند و یک بخشی هم که الان بخش آقای احمدینژاد هستند. باز سر بازی قدرت نه سر بازی عقیده. بودن روحانیت هم فرقی نمیکند برای آنها. تنها فرقی که میکند این است که فکر میکنند که بتوانند جذب نارضایتیها را که وجود دارد و به ویژه جنبش سبز را بعد از انتخابات... که آن بخش ناراضی وسیع را بتوانند جذب کنند.
ولی برای روحانیت خیلی مهم نیست. برای آقای خامنهای مهم نیست که آن بخش را هم جذب کند. چون او قدرت را در دست دارد و اتفاقا اگر این بخش ناراضی را آقای احمدینژاد برایش بیاورد هیچ هم ناراضی نیست از این بابت. بنابراین تمام ستیزه را بردند سر اینکه اینها ضد آخونداند. این نوع اندیشه را بیاورند. امام زمانی نگاه کنند. غیر امام زمانی... اینها تمام لایههای سطحی است.
یک نکتهای این وسط اضافه کنم. ما باید توجه کنیم چرا الان سر انتخاب وزیر اطلاعات این قدر حساسیت وجود دارد. آقای خامنهای از روز اول انقلاب وزارت اطلاعات را در کنترل گرفت و نیروی نظامی را. این دو تا دو بازوی ایشان بوده و با همین بازو هم توانسته آقای رفسنجانی را بزند.
آقای احمدینژاد میخواست این بازو را قطع کند و به شدت آقای خامنهای عکسالعمل نشان داده. آقای احمدینژاد هم میداند که این بازو را اگر نداشته باشد، بخش قدرتی را که مورد نظرش هست ندارد. دعوا فقط سر همین بازی قدرت است و سر کنترل بخش امنیت.
بنابراین دو تا عامل اینجا به وجود آمده. اول اینکه آنها تصور میکردند احمدینژاد همواره در مشتشان خواهد بود لذا حمایت میکردند. آن حمایت را مشروط به همان حرفهایی که الان دارند میزنند، با همان عقیده و مرام خودشان میکردند.
آقای احمدینژاد اما به یک سری از امکاناتی که در جامعه وجود دارد پی برده است. از جمله آن امکانات این است که یک مخالفت ابراز شده و ابراز نشده جدی در متن جامعه با قرائتی از جنس قرائت آقای علمالهدی، آقای احمد خاتمی، آقای مصباح یزدی و امثال اینها وجود دارد.
این آمد و شدهای فراوانی هم که آقای احمدینژاد با متن جامعه برقرار کرده بود و دیالوگهایی که با متن جامعه داشت، احمدینژاد و به ویژه مشاوران به تعبیر بعضی از آقایان زیرک آقای احمدینژاد مثل مشایی را به این سمت برده بود که برای ادامه راه باید سنگشان را با این طیف واکنند و اگر بخواهند قدرت را در درازمدت به دست بگیرند و تنها به هشت سال ریاست جمهوری آقای احمدینژاد اکتفا نشود، باید مسیرشان را جدا کنند.
جداکردن مسیرشان هم یک سری امکانات لازم دارد. یکی تکیه بر همین شکاف بین قشر و به دست آوردن تمایلات متن جامعه با منظومه قدرت به این معنا که اهرمهای ملی، میهنی، اقتصادی و ایرانی را تقویت کنند و خودشان را با این سمت گره بیشتری بزنند. بحثهای ایرانیت را مطرح میکند.
برای عبور از ولایت فقیه دست به دست هم میدهد تا آقای احمدینژاد به این صرافت بیافتد که اولا با اجرای سه چهار بحث ملی و بسیج آفرین اجتماعی مثل یارانهها، انرژی اتمی و به تعبیر خودش پیروزی خیره کننده او در انتخابات ریاست جمهوری این پشتوانه را به دست آورده که میتواند آنجایی که لازم باشد، جلوی ماجرا بایستد.
الان دقیقاً آن بزنگاهی است که برای انتخابات پیش روی انتهای امسال، انتخابات مجلس و بعد از آن انتخابات شوراها و ریاست جمهوری، دقیقاً دو عنصر تعیینکننده با این چیزهایی که احمدینژاد خودش از آن نشئت گرفته، متوجه است که اگر وزارت کشور همسو و هماهنگ با دولت عمل نکند، آن دیدی را که آنها میخواهند سازماندهی کنند، سازماندهی نکند مسئله انتخابات را، آقای احمدینژاد دورهاش با همین انتخابات ریاست جمهوری تمام است و عقبهاش هم به سرعت از گردونه قدرت خارج خواهند شد.
لذا محکم سر این گردنه ایستاده که یا اینجا آینده را تضمین کند برای خودش و تیمش و یا اگر قرار است در آینده با افتضاح ببازد، همین جا خیلی آبرومندانه خودش را بکشد کنار و بگوید که دیگر من نیستم و از حالا به بعد هر اتفاقی افتاد به من ربطی ندارد. با حالت اعتراض و یک نوع مظلومانه و افتخار آفرین برای خودش از عرصه قدرت خودش را کنار کشد. هر نوع برخوردی هم با احمدینژاد از سوی حاکمیت صورت گیرد، در افکار عمومی و توده مردم به نفع احمدینژاد صورت خواهد گرفت.
پرسش اینجاست که گرایشهای گوناگون درون حاکمیت ایران که به نوعی یک گرایش اجتماعی درون جامعه را هم نمایندگی میکنند، پروژههای گوناگونی برای حفظ قدرت سیاسی و تحکیم موقعیت خودشان دارند. دعوای عقیده اینجا معنی پیدا میکند.
به گمان من این واقعیت که مردم از یک حکومت یک سره دینی منزجراند، گرایشهای ملی درون جامعه رشد پیدا کرده و بخش مهمی از طبقه متوسط و مدیران جامعه اصلا احساس میکنند جامعه ایران ظرفیت تحمل یک حکومت طالبانی را ندارد و واکنش قدرتمندی که جنبش سبز ایران علیه این کودتای انتخاباتی انجام داد، روشن کرده برای تیم پیرامونی آقای احمدینژاد و از جمله اشاره کردم که بخشی از سپاه، بیشتر از آنکه ایدئولوژیکی نگاه کند، به عنوان یک الیگارشی قدرتمند نظامی سیاسی به منافع خودش میاندیشد، شما فکر کنید اگر فی المثل جامعه بخواهد با تهدید حمله نظامی رو به رو شود، به نام دفاع از اسلام که نمیتوانید مردم را بسیج کنید.
اما اگر شما بر ملی گرایی پافشاری کنید و انگشت بگذارید، قدرت بسیج حکومت را بر سر مسئله اتمی، بر سر مقابله با تهدیدات خارجی افزایش میدهید و در سطح داخلی هم با توجه به نسبت گستردهای که از حکومت مذهبی در ایران وجود دارد، تلاش برای اندکی خرج خود را جدا کردن نوعی پروفیل برای تیم احمدینژاد میآفریند و اساس دعوا عبارت از همین نکته است که امروزه برای اینکه در پروژه حفظ این حکومت چه نوع طرز تلقی زمینه اجتماعی بیشتری دارد، خوب برداشتها متفاوت است.
گروهی که پیرامون ولی فقیهاند به نقش احمدینژاد به عنوان نقش ابزاری نگاه میکنند و از آن برای سرکوب جنبش اصلاح طلبان استفاده کردند برای تحکیم گرایش بنیادگرایی اسلامی در عین حال که خود احمدینژاد به عنوان منفورترین چهرهای که در تقابل با جنبش سبز موضوعیت پیدا کرد، احساس میکنند که اگر قرار باشد که بعد از پایان دوره ریاست جمهوری این تیم مدیران پیرامون و بخشی از سپاه بتوانند قدرت بیشتری را در جامعه تثبیت کنند، و آینده مطمئنتری را برای نظام حفظ کنند، فکر میکنند که تأکید بر عناصری نظیر ایرانیت مهم است.
اینکه این امر عوامفریبانه است، اینکه هیچ عنصر ملی در طرز تلقی گروه احمدینژاد وجود ندارد از این واقعیت نمیکاهد که فکر میکنم استراتژیستهای پیرامونی آقای احمدینژاد سخت به این نتیجه رسیدهاند که جامعه با یک حکومت صرفاً روحانی طرفدار ولی فقیه به فرجام نخواهد رسید و سعی میکنند که زمینههای قدرت خودشان را بعد از پایان دوران ریاست جمهوری با استفاده و جذب ناراضیان تحکیم کنند و از این نظر سرمایه گذاریشان روی خود آقای مشایی بسیار بسیار بالاست.
اینکه این جرئت را کردهاند که حتی در جاهایی با ولی فقیه رویارویی کنند، ناشی از جاه طلبی است که احمدینژاد بخش خودش را صرفا به عنوان یک رئیس جمهور ابزاری در دست ولی فقیه نمیبیند. همانطور که در سطح جهانی بسیار نگرشهای جاه طلبانهای دارند، در سطح داخل کشور هم با نوعی جاه طلبی سیاسی فکر میکنند که اصل ولی فقیه را میشود عبور کرد، دور زد و با قدرت مدیران و بخشی از حمایت سپاه که دارند احتمالاً بتوانند در این پروژه موفق بمانند.
این ارزیابی را ندارم که جریان وابسته به ولی فقیه به سادگی از میدان به در رود و اجازه دهد که رحیم مشایی یا باند احمدینژاد بتوانند آیندهای پس از پایان ریاست جمهوری احمدینژاد را به سادگی در جامعه رقم زنند.
قدرت مجلس خبرگان الان تنزیل پیدا کرده به یک آلت دست کوچک. حتی دیگر پدرزن رئیس قوه قضاییه بزرگترین مرجع در آنجا آقای وحید خراسانی که با مجموعه هم بوده مخالف است. روحانیتی دیگر به آن شکل معنی ندارد. آقای علم الهدی یا احمد خاتمی اینها اصلاً وزنهای نیستند در هیچ جا که کسی به عنوان روحانیت رویشان حساب کند.
تمام اینها یک مسئله فقط قدرت است که چه کسی بر سر قدرت باشد. یک. نکته دوم این است که آقای مشایی چه ضرری برای رهبری دارد. اگر آقای مشایی و امثالهم بتوانند با مسئله ایرانیت بخشی از آن مجموعه را جذب کنند و بیاورند هیچ مسئلهای نیست.
هر کسی بتواند یک بخشی را بیاورد در این کاسه بریزد خوب است. اشکالی که سر اینجا وجود دارد نه اینکه آقای احمدینژاد چه نوع مهدویتی را قبول دارند یا میخواهند روحانیت را بگذارند کنار، نه. اشکال بر سر اینجاست که اینها باند شدهاند و یک باند با یک باند دیگری در تضاد قرار گرفته. جاها هم عوض میشود.
شما ببینید مصباح یزدی میآید میشود محبوب آقای احمدینژاد و بعد جایش عوض میشود. آقای رسایی آن طرف میایستد. آقای شجونی یک دفعه طرف آقای رفسنجانی، یک دفعه میرود آن طرف. صرفا سر بازی قدرت است. بین آقای خامنهای و آقای احمدینژاد اختلاف بنیانی نیست. هر دو ستیزه جو هستند.
هر دو دنبال یاران میانه حال هستند. یک آدم حسابی درهیچ زمینهای نمیتوانند پذیرا باشند. وجه اشتراکشان این است که به دنیا هر دو با نفرت نگاه میکنند. در این زمینهها با آقای خاتمی تفاوت پیدا میکند نوع نگاهشان به دنیا. آنجا تفاوت فکری وجود دارد. اینجا تفاوت فکری وجود ندارد.
باندی درست شده به نام احمدینژاد که آقای احمدینژاد یک فرمول بندی نویی را در جامعه آورده که تا به حال نبوده و آن اینکه گفته هر کسی که جز تیم من باشد من با چنگ و دندان ازش حمایت میکنم. حتی غلط حتی درست. تیم درست کرده، باند درست کرده. این قدرت شده مقابل آن یکی قدرت.
این قدرت از آنجا با آقای خامنهای در تضاد قرار گرفته که رفته محور اصلی قدرت آقای خامنهای را نشانه گرفته. یک مقدار زیادی روی کرده و عجله کرده. والا مشایی هر چه از این حرفها بزند هیچ مسئله نیست. اینها که آقای باهنر و غیرذلک و اینها میگویند و این حرفها آخر سر سر قدرت با آقای مشایی کنار میآیند، ضرری برایشان نداشت در آن زمینهها. ولی ایشان رفته وزارت اطلاعات را بگیرد. وزارت اطلاعات هم شروع کرده شنود گذاشتن. شروع کرده مدرک گرفتن. آقای خامنهای سر یک جا در دنیا کوتاه نمیآید. و آن سر وزارت اطلاعات است و سپاه.
این دعواها بین دو جریان دیکتاتوری، دو جریان عمیقاً ضد مردمی و ضد دموکراتی است. اعتماد به نفس مردم ایران، جنبش سبز و حتی گروه بندیهای اصلاحطلب که بیرحمانه کنار گذاشته شدهاند، اعتماد به نفس کل جامعه را در رویارویی با هر دو جناج افزایش میدهد و به رغم این فترت و این رکودی که در این دوره بعد از سرکوبهای خشن رو به رو بودیم، هر چه این دعوای بین دو جناح شدت بیشتری میگیرد، امید مردم به اینکه امکان تغییر دوباره به یک سؤال جدی جامعه رو به رو شود و آن هم برای عبور از نه فقط ولی فقیه، عبور از هر دو گروه بنیاد گرا چه احمدینژاد و چه گروه خامنهای شدت بیشتری میگیرد و به نظر من این دعواها به سود اعتماد به نفس مجدد در میان مردم ایران و میلشان به عبور از کل این نظام است.
دعوای این دو با یک دیگر این اصطلاح در قول مذهبیها هست که اللهم اشغل الظالمین بالظالمین، دو ظالم با هم میجنگند و نتیجتاً بله، آینده آیندهای خواهد بود که بسیار روشنتر خواهد بود در این فضا.
هفته گذشته رهبر اختلاف خود با رئیسجمهور بر سر تغییر در وزارت اطلاعات را موضوعی کماهمیت خواند و غفلت از «مصلحتی بزرگ» را دلیل دخالت در تصمیم دولت برای تغییر وزیر اطلاعات ذکر کرد.
اما هرچه رهبر کوشش در پنهان کردن شکاف در حاکمیت دارد، حامیانش چه در میان روحانیان و چه در بین فرماندهان سپاه در فاصله گرفتن دولت دست کم آنچه یک جریان انحرافی در دولت میخوانند، با ولی فقیه تأکید میکنند و خواهان تبعیت دولت و مسئولان از رهبر هستند.
در میان این منتقدان جدید چهرههایی روحانی از جمله محمدتقی مصباح یزدی، احمد علم الهدی، احمد خاتمی و مجتبی ذوالنور و هم نظامیانی چون محمدعلی جعفری و محمدرضا نقدی به چشم میخورند.
اختلاف نظر میان رهبر و رئیس جمهور ایران تا کجا پیش میرود؟ پرسش اصلی از سه میهمان برنامه این هفته. در ایران محمدصادق جوادی حصار، مسئول اطلاعرسانی ستاد مهدی کروبی، یکی از دو نامزد اصلاحگرای انتخابات ۲۲ خرداد ۸۸، در سوئد مهرداد درویشپور، جامعهشناس و فعال و تحلیلگر سیاسی از طیف جمهوریخواه سکولار و لائیک، و در آمریکا محمد برقعی، جامعهشناس و فعال و تحلیلگر سیاسی جمهوریخواه نزدیک به طیف سکولار ملی مذهبی.
- آقای جوادی حصار، رهبر جمهوری اسلامی ایران روز شنبه برای سومین بار در کمتر از دو هفته درخواست میکند از بر زبان آوردن حرفهای به توصیف او دشمن شادکن پرهیز شود در ارتباط با مسائلی که پیرامون رئیسجمهور و تیمش و استعفای وزیر اطلاعات و ابقای او مطرح شده بود. تأثیر این گفتههای رهبر جمهوری اسلامی ایران تا چه حد بوده و کاربردش چیست؟
آقای احمدینژاد تنها رئیسجمهوری است که خیلی محکم میایستد و تا حالا دو سه مرتبه اتفاق افتاده که ایشان محکم سر مواضع خودشان ایستاده ضمن اینکه در مجامع و محافل هم خیلی فریاد میکشد که من کاملاً ولایی عمل میکنم اما ایشان به تصمیم رسیده که تکلیف خودش را با حوزه اختیاراتی ریاست جمهوری یک طرفه کند.
یعنی اینکه ایشان وقتی تصمیم میگیرد، بالاخره در حوزه اختیارات خودش باید خودش تصمیم بگیرد. از جمله همین بحثی که به جایی رسیده که گروه دوم از واسطههایی که رفتند پیش ایشان برای حل این اختلافات را نپذیرفت و به تعبیری محکم ایستاده که یا همان اندک اختیاری که در قانون اساسی به من داده شده در باب تعیین وزیر و عزل وزرا باید مال من باشد یا اینکه من دیگر کار نمیکنم چون حداقل یک هفته است که نرفته سر کار و تلویحاً قهر کرده یا کنارهگیری کرده از کار دولت.
- آقای جوادی حصار، در مورد پیامد آن دور دوم از شما میپرسم. ولی بگذارید از آقای درویشپور این را بپرسم که حسین فدایی، نماینده مجلس گفته که تیم احمدینژاد عصر غیبت را پایان یافته میداند و عصر حاضر را به عنوان عصر تبعیت از ولی فقیه و ولی امر مسلمین نمیشمارد. در مجلس هم مصطفی کواکبیان، نماینده سمنان درباره علت غیبت رئیسجمهور از دفترش پرسیده و بهمن محمدیاری، نماینده تالش هم گفته نه تنها بودن یا نبودن رئیس جمهور در دفترش مهم است بلکه عدم اطاعت از ولایت فقیه یک روز هم نمیشود تحمل کرد. اینها چه چیزی را نشان میدهد درباره فعل و انفعالات در ارتباط با دولت؟
در میان بخشی از سپاه، در تیم احمدینژاد یک نوع نوبنیادگرایی اسلامی، اگر قرار باشد صرفاً با زبان روحانیت، با زبان آخوندی و با زبان مذهبی سخن بگوییم، قادر نیست از هیچ نوع پذیرش اجتماعی در جامعه ایران برخوردار شود.
بنابراین آقای احمدینژاد و تیم پیرامون او به گمان من سخت تلاش میکنند که به نوعی نفوذ روحانیت را و از جمله ولی فقیه را محدود کنند و تأکیدات مکررشان بر سر نوعی برجسته کردن مسئله حتی ایرانیت ناشی از نوعی کشمکشی است که فکر میکنند جامعه آینده ایران باید با یک اولیگارشی دیکتاتوری نظامی سیاسی که هم اصول اسلامی دارد، هم اصول به قول خودشان ایرانی دارد، اداره شود و با توجه به اینکه سپاه خودش به یک اولیگارشی عظیم اقتصادی، سیاسی، نظامی تبدیل شده، بخشی از سپاه از این نظر آقای احمدینژاد دفاع میکنند و تیم احمدینژاد روی این مسئله سرمایه گذاری میکنند که مرگ آقای خامنهای میتواند هر زمانی اتفاق بیافتد و جامعه برای اینکه بتواند با یک نوع هدایت با اندکی پذیرش اجتماعی توام باشد، باید نفوذ روحانیت را کم کرد. این مهمترین حوزه تنشهایی است که طرفداران ولی فقیه سعی میکنند این نوع گرایش را در نطفه خفه کنند و بر تبعیت بیچون و چرا از آقای خامنهای تأکید میکنند.
- آقای برقعی، آقای درویشپور اشاره کردند به اینکه روحانیت محافظه کار پشت سر رهبر است و از طرف دیگر بخشی از سپاه پشت سر رئیس جمهور است و شرط بندی بر روی حوادثی از قبیل درگذشت رهبر. برآیند این دو منبع قدرت شاهین ترازو را به کدام سو متمایل میکند؟
اساس دعوایی که امروز بین آقای احمدینژاد و تیم وابسته به ایشان با طرفداران ولی فقیه و حکومت روحانی پیش رو دارند، نگاه به آینده ایران است.
مهرداد درویشپور
مهرداد درویشپور
ولی برای روحانیت خیلی مهم نیست. برای آقای خامنهای مهم نیست که آن بخش را هم جذب کند. چون او قدرت را در دست دارد و اتفاقا اگر این بخش ناراضی را آقای احمدینژاد برایش بیاورد هیچ هم ناراضی نیست از این بابت. بنابراین تمام ستیزه را بردند سر اینکه اینها ضد آخونداند. این نوع اندیشه را بیاورند. امام زمانی نگاه کنند. غیر امام زمانی... اینها تمام لایههای سطحی است.
یک نکتهای این وسط اضافه کنم. ما باید توجه کنیم چرا الان سر انتخاب وزیر اطلاعات این قدر حساسیت وجود دارد. آقای خامنهای از روز اول انقلاب وزارت اطلاعات را در کنترل گرفت و نیروی نظامی را. این دو تا دو بازوی ایشان بوده و با همین بازو هم توانسته آقای رفسنجانی را بزند.
آقای احمدینژاد میخواست این بازو را قطع کند و به شدت آقای خامنهای عکسالعمل نشان داده. آقای احمدینژاد هم میداند که این بازو را اگر نداشته باشد، بخش قدرتی را که مورد نظرش هست ندارد. دعوا فقط سر همین بازی قدرت است و سر کنترل بخش امنیت.
- آقای جوادی حصار، آقای برقعی هم گفتند که همانطور که ممکن است به گفته خود شما رئیسجمهور محکم روی حرف خودش ایستاده، رهبر هم روی حرف خودش میایستد به دلایلی که گفتند. از طرف دیگر اشاراتی شد به روحانیت. روحانیان محافظه کار که قبلا از رئیس جمهور حمایت میکردند، مثل مجتبی ذوالنور، احمد خاتمی، احمد علم الهدی، محمدتقی مصباح یزدی الان با لحن دیگری رئیس جمهور را خطاب میکنند. منابع قدرت رئیسجمهور الان در پافشاری بر سمتگیریهایش چیست؟
نزاع قدرت بالا گرفته و با توصیهها هم قابل حل نیست. هم دولت هم دستگاه رهبری، به راحتی نمیتوانند از کنار ماجرا بگذرند. این وسط هر درگیری که با آقای احمدینژاد صورت گیرد در متن جامعه به نفع احمدینژاد تمام خواهد شد.
محمدصادق جوادیحصار
محمدصادق جوادیحصار
آقای احمدینژاد اما به یک سری از امکاناتی که در جامعه وجود دارد پی برده است. از جمله آن امکانات این است که یک مخالفت ابراز شده و ابراز نشده جدی در متن جامعه با قرائتی از جنس قرائت آقای علمالهدی، آقای احمد خاتمی، آقای مصباح یزدی و امثال اینها وجود دارد.
این آمد و شدهای فراوانی هم که آقای احمدینژاد با متن جامعه برقرار کرده بود و دیالوگهایی که با متن جامعه داشت، احمدینژاد و به ویژه مشاوران به تعبیر بعضی از آقایان زیرک آقای احمدینژاد مثل مشایی را به این سمت برده بود که برای ادامه راه باید سنگشان را با این طیف واکنند و اگر بخواهند قدرت را در درازمدت به دست بگیرند و تنها به هشت سال ریاست جمهوری آقای احمدینژاد اکتفا نشود، باید مسیرشان را جدا کنند.
جداکردن مسیرشان هم یک سری امکانات لازم دارد. یکی تکیه بر همین شکاف بین قشر و به دست آوردن تمایلات متن جامعه با منظومه قدرت به این معنا که اهرمهای ملی، میهنی، اقتصادی و ایرانی را تقویت کنند و خودشان را با این سمت گره بیشتری بزنند. بحثهای ایرانیت را مطرح میکند.
برای عبور از ولایت فقیه دست به دست هم میدهد تا آقای احمدینژاد به این صرافت بیافتد که اولا با اجرای سه چهار بحث ملی و بسیج آفرین اجتماعی مثل یارانهها، انرژی اتمی و به تعبیر خودش پیروزی خیره کننده او در انتخابات ریاست جمهوری این پشتوانه را به دست آورده که میتواند آنجایی که لازم باشد، جلوی ماجرا بایستد.
الان دقیقاً آن بزنگاهی است که برای انتخابات پیش روی انتهای امسال، انتخابات مجلس و بعد از آن انتخابات شوراها و ریاست جمهوری، دقیقاً دو عنصر تعیینکننده با این چیزهایی که احمدینژاد خودش از آن نشئت گرفته، متوجه است که اگر وزارت کشور همسو و هماهنگ با دولت عمل نکند، آن دیدی را که آنها میخواهند سازماندهی کنند، سازماندهی نکند مسئله انتخابات را، آقای احمدینژاد دورهاش با همین انتخابات ریاست جمهوری تمام است و عقبهاش هم به سرعت از گردونه قدرت خارج خواهند شد.
لذا محکم سر این گردنه ایستاده که یا اینجا آینده را تضمین کند برای خودش و تیمش و یا اگر قرار است در آینده با افتضاح ببازد، همین جا خیلی آبرومندانه خودش را بکشد کنار و بگوید که دیگر من نیستم و از حالا به بعد هر اتفاقی افتاد به من ربطی ندارد. با حالت اعتراض و یک نوع مظلومانه و افتخار آفرین برای خودش از عرصه قدرت خودش را کنار کشد. هر نوع برخوردی هم با احمدینژاد از سوی حاکمیت صورت گیرد، در افکار عمومی و توده مردم به نفع احمدینژاد صورت خواهد گرفت.
- آقای درویشپور، به گفته آقای برقعی دو نکته است. یک اینکه دعوا بر سر عقیده نیست و بر سر قدرت است و بر سر امام زمان و ولایت و مکتب ایرانی در سطح قضیه است. و نکته دوم که گفتند برعکس آنچه شما گفتید، این است که رهبر از اینکه رئیسجمهور ناراضیها را جلب کند، استقبال میکند ولی از سرنوشت مدیریت وزارت اطلاعات نمیگذرد. توضیحی درباره این دو نکته دارید؟
پرسش اینجاست که گرایشهای گوناگون درون حاکمیت ایران که به نوعی یک گرایش اجتماعی درون جامعه را هم نمایندگی میکنند، پروژههای گوناگونی برای حفظ قدرت سیاسی و تحکیم موقعیت خودشان دارند. دعوای عقیده اینجا معنی پیدا میکند.
به گمان من این واقعیت که مردم از یک حکومت یک سره دینی منزجراند، گرایشهای ملی درون جامعه رشد پیدا کرده و بخش مهمی از طبقه متوسط و مدیران جامعه اصلا احساس میکنند جامعه ایران ظرفیت تحمل یک حکومت طالبانی را ندارد و واکنش قدرتمندی که جنبش سبز ایران علیه این کودتای انتخاباتی انجام داد، روشن کرده برای تیم پیرامونی آقای احمدینژاد و از جمله اشاره کردم که بخشی از سپاه، بیشتر از آنکه ایدئولوژیکی نگاه کند، به عنوان یک الیگارشی قدرتمند نظامی سیاسی به منافع خودش میاندیشد، شما فکر کنید اگر فی المثل جامعه بخواهد با تهدید حمله نظامی رو به رو شود، به نام دفاع از اسلام که نمیتوانید مردم را بسیج کنید.
اما اگر شما بر ملی گرایی پافشاری کنید و انگشت بگذارید، قدرت بسیج حکومت را بر سر مسئله اتمی، بر سر مقابله با تهدیدات خارجی افزایش میدهید و در سطح داخلی هم با توجه به نسبت گستردهای که از حکومت مذهبی در ایران وجود دارد، تلاش برای اندکی خرج خود را جدا کردن نوعی پروفیل برای تیم احمدینژاد میآفریند و اساس دعوا عبارت از همین نکته است که امروزه برای اینکه در پروژه حفظ این حکومت چه نوع طرز تلقی زمینه اجتماعی بیشتری دارد، خوب برداشتها متفاوت است.
گروهی که پیرامون ولی فقیهاند به نقش احمدینژاد به عنوان نقش ابزاری نگاه میکنند و از آن برای سرکوب جنبش اصلاح طلبان استفاده کردند برای تحکیم گرایش بنیادگرایی اسلامی در عین حال که خود احمدینژاد به عنوان منفورترین چهرهای که در تقابل با جنبش سبز موضوعیت پیدا کرد، احساس میکنند که اگر قرار باشد که بعد از پایان دوره ریاست جمهوری این تیم مدیران پیرامون و بخشی از سپاه بتوانند قدرت بیشتری را در جامعه تثبیت کنند، و آینده مطمئنتری را برای نظام حفظ کنند، فکر میکنند که تأکید بر عناصری نظیر ایرانیت مهم است.
اینکه این امر عوامفریبانه است، اینکه هیچ عنصر ملی در طرز تلقی گروه احمدینژاد وجود ندارد از این واقعیت نمیکاهد که فکر میکنم استراتژیستهای پیرامونی آقای احمدینژاد سخت به این نتیجه رسیدهاند که جامعه با یک حکومت صرفاً روحانی طرفدار ولی فقیه به فرجام نخواهد رسید و سعی میکنند که زمینههای قدرت خودشان را بعد از پایان دوران ریاست جمهوری با استفاده و جذب ناراضیان تحکیم کنند و از این نظر سرمایه گذاریشان روی خود آقای مشایی بسیار بسیار بالاست.
اینکه این جرئت را کردهاند که حتی در جاهایی با ولی فقیه رویارویی کنند، ناشی از جاه طلبی است که احمدینژاد بخش خودش را صرفا به عنوان یک رئیس جمهور ابزاری در دست ولی فقیه نمیبیند. همانطور که در سطح جهانی بسیار نگرشهای جاه طلبانهای دارند، در سطح داخل کشور هم با نوعی جاه طلبی سیاسی فکر میکنند که اصل ولی فقیه را میشود عبور کرد، دور زد و با قدرت مدیران و بخشی از حمایت سپاه که دارند احتمالاً بتوانند در این پروژه موفق بمانند.
این ارزیابی را ندارم که جریان وابسته به ولی فقیه به سادگی از میدان به در رود و اجازه دهد که رحیم مشایی یا باند احمدینژاد بتوانند آیندهای پس از پایان ریاست جمهوری احمدینژاد را به سادگی در جامعه رقم زنند.
- آقای برقعی، نظر شما درباره آنچه آقای درویشپور گفتند و تحلیل آقای جوادی حصار؟
قدرت مجلس خبرگان الان تنزیل پیدا کرده به یک آلت دست کوچک. حتی دیگر پدرزن رئیس قوه قضاییه بزرگترین مرجع در آنجا آقای وحید خراسانی که با مجموعه هم بوده مخالف است. روحانیتی دیگر به آن شکل معنی ندارد. آقای علم الهدی یا احمد خاتمی اینها اصلاً وزنهای نیستند در هیچ جا که کسی به عنوان روحانیت رویشان حساب کند.
تمام اینها یک مسئله فقط قدرت است که چه کسی بر سر قدرت باشد. یک. نکته دوم این است که آقای مشایی چه ضرری برای رهبری دارد. اگر آقای مشایی و امثالهم بتوانند با مسئله ایرانیت بخشی از آن مجموعه را جذب کنند و بیاورند هیچ مسئلهای نیست.
هر کسی بتواند یک بخشی را بیاورد در این کاسه بریزد خوب است. اشکالی که سر اینجا وجود دارد نه اینکه آقای احمدینژاد چه نوع مهدویتی را قبول دارند یا میخواهند روحانیت را بگذارند کنار، نه. اشکال بر سر اینجاست که اینها باند شدهاند و یک باند با یک باند دیگری در تضاد قرار گرفته. جاها هم عوض میشود.
شما ببینید مصباح یزدی میآید میشود محبوب آقای احمدینژاد و بعد جایش عوض میشود. آقای رسایی آن طرف میایستد. آقای شجونی یک دفعه طرف آقای رفسنجانی، یک دفعه میرود آن طرف. صرفا سر بازی قدرت است. بین آقای خامنهای و آقای احمدینژاد اختلاف بنیانی نیست. هر دو ستیزه جو هستند.
هر دو دنبال یاران میانه حال هستند. یک آدم حسابی درهیچ زمینهای نمیتوانند پذیرا باشند. وجه اشتراکشان این است که به دنیا هر دو با نفرت نگاه میکنند. در این زمینهها با آقای خاتمی تفاوت پیدا میکند نوع نگاهشان به دنیا. آنجا تفاوت فکری وجود دارد. اینجا تفاوت فکری وجود ندارد.
به دلایل بسیار منطقی و همه شرایط در ستیز با جنبش سبز، آقای خامنهای آنقدر ضعیف شده که به آسانی قادر به حذف آقای احمدینژاد نیست.
محمد برقعی
محمد برقعی
این قدرت از آنجا با آقای خامنهای در تضاد قرار گرفته که رفته محور اصلی قدرت آقای خامنهای را نشانه گرفته. یک مقدار زیادی روی کرده و عجله کرده. والا مشایی هر چه از این حرفها بزند هیچ مسئله نیست. اینها که آقای باهنر و غیرذلک و اینها میگویند و این حرفها آخر سر سر قدرت با آقای مشایی کنار میآیند، ضرری برایشان نداشت در آن زمینهها. ولی ایشان رفته وزارت اطلاعات را بگیرد. وزارت اطلاعات هم شروع کرده شنود گذاشتن. شروع کرده مدرک گرفتن. آقای خامنهای سر یک جا در دنیا کوتاه نمیآید. و آن سر وزارت اطلاعات است و سپاه.
- آقای جوادی حصار، درباره چشم انداز پیش رو در پی سمت گیریهای رئیس جمهور و مخالفانش چه نکتهای دارید؟
- آقای درویشپور؟
این دعواها بین دو جریان دیکتاتوری، دو جریان عمیقاً ضد مردمی و ضد دموکراتی است. اعتماد به نفس مردم ایران، جنبش سبز و حتی گروه بندیهای اصلاحطلب که بیرحمانه کنار گذاشته شدهاند، اعتماد به نفس کل جامعه را در رویارویی با هر دو جناج افزایش میدهد و به رغم این فترت و این رکودی که در این دوره بعد از سرکوبهای خشن رو به رو بودیم، هر چه این دعوای بین دو جناح شدت بیشتری میگیرد، امید مردم به اینکه امکان تغییر دوباره به یک سؤال جدی جامعه رو به رو شود و آن هم برای عبور از نه فقط ولی فقیه، عبور از هر دو گروه بنیاد گرا چه احمدینژاد و چه گروه خامنهای شدت بیشتری میگیرد و به نظر من این دعواها به سود اعتماد به نفس مجدد در میان مردم ایران و میلشان به عبور از کل این نظام است.
- آقای برقعی؟
دعوای این دو با یک دیگر این اصطلاح در قول مذهبیها هست که اللهم اشغل الظالمین بالظالمین، دو ظالم با هم میجنگند و نتیجتاً بله، آینده آیندهای خواهد بود که بسیار روشنتر خواهد بود در این فضا.
کارگران و تغییر آرایش نیروها در ایران
شواهد نشاندهنده تغییر آرایش نیروها در ساختار قدرت سیاسی ایران است. عوامل مختلفی را برای اين موضوع میتوان برشمرد؛ از طرفی، تحولات بسيار گستردهای در خاورميانه رخ داده است و از طرف ديگر کارگران به وضعيتی رسيدهاند که از خط قرمز حيات آنها دارد میگذرد.
همچنين جنگ قدرت بين جناحها و نقاط ضعف سياستهای دولت احمدینژاد چنان آشکار شده که اميدهايی که بر اساس سياست پوپوليستی برانگيخته بود، بر باد رفته است.
طی سال های ۸۴ تا ۸۹ ، در ازای ۴۴۲ ميليارد دلار درآمد نفتی، تقريباً معادل ۳۵۲ ميليارد دلار واردات کالا به ايران وجود داشته است که البته علاوه بر آن ۱۰۰ ميليارد دلاری است که تخمين زده میشود که به صورت قاچاق وارد کشور شده است.
به عبارت ديگر، بيش از ۸۳ درصد ثروت نفت صرف ورود کالاهای مصرفی شده است. يعنی در ازای هر دلار، ۸۰ سنت واردات وجود داشته است که پيامد هولناکی برای توليد داخلی، صنعت و کشاورزی داشته و اثر مستقيم خود را روی زندگی کارگران نشان داده است، چون کارخانهها تعطيل میشوند و در نتيجه نرخ بيکاری افزايش میيابد.
وزير کار و امور اجتماعی، جمعيت فعال کشور را ۲۵ ميليون نفر ذکر کرده و نرخ واقعی بيکاری در کشور به گفته حسن روحانی، عضو مرکز تحقيقات مجلس، ۳۰ درصد است. يعنی هفت و نيم ميليون بيکار داريم و جامعه به شدت ناامن است و به طرف انفجار اجتماعی پيش میرود.
با اين اوضاع، ظرفيت تحمل کارگران به نقطه پايانی خود نزديک میشود. بسياری از کارگران تاکنون برای حفظ زندگی و معاش خود شرايط موجود را تحمل میکردند، ولی اين حالت به پايان رسيده است.
در اين ميان، تجربه گسترده کارگران در سالهای اخير و تغييراتی که در سطح خاورميانه مشاهده میکنند، و همچنين بحران منطقهای و داخلی که شکاف درون حاکميت را تشديد کرده است، شرايط مساعدی را برای اعتلای جنبش کارگری فراهم میکند.
اگر کارگران حس همبستگی درونی خود را محکمتر کنند و اعتراضاتشان را با پشتيبانی هم پيش ببرند، موفقيتهای بيشتری در صحنه اقتصادی و افزايش دستمزدها به دست میآورند. کارگران میتوانند حق انسانی خود را از برچيده شدن قراردادهای موقت و سفيدی که شرايط بردگی را به آنها تحميل میکند، تغيير دهند.
اين در حالی است که فضای پليسی- امنيتی درون کارخانهها که دولت احمدینژاد بعد از سرکوب جنبش اعتراضی مردم به وجود آورده بود، نيز کارايی خود را از دست داده است.
در کنار اين شرايط و وضعيت، امنيت ملی کشور به شدت در خطر است. در اين زمينه، اگر امنيت را به امنيت ملی، فراملی و فرو ملی تقسيم و امنيت فروملی را با امنيت اجتماعی توصيف کنيم و امنيت اجتماعی را به امنيت فردی تعميم دهيم، آن وقت مشاهده میشود که امنيت فردی به خصوص امنيت شغلی، امنيت جانی، امنيت فرهنگی و روانی کارگران در ايران به شدت درخطر است.
آمارهای گسترش فقر نشان میدهد کشور به شدت ناامن است. سياست خارجی نابخردانه جمهوری اسلامی نيز هزينه های سنگينی را روی دست ملت ايران میگذارد. سياست سخت افزاری يا سياست متکی بر نيروی نظامی– پليسی به بنبست نهايی خود رسيده است.
در اين حال، تنها امنيت اجتماعی میتواند بقا و ثبات جامعه را تضمين کند. اينها ظرفيتهايی است که به پايان رسيده و يک دگرگونی کلی را در جامعه میطلبد و کارگران بر اساس تجربه ۳۰ سال گذشته خود اين مسئله را درک کردهاند.
همچنين جنگ قدرت بين جناحها و نقاط ضعف سياستهای دولت احمدینژاد چنان آشکار شده که اميدهايی که بر اساس سياست پوپوليستی برانگيخته بود، بر باد رفته است.
طی سال های ۸۴ تا ۸۹ ، در ازای ۴۴۲ ميليارد دلار درآمد نفتی، تقريباً معادل ۳۵۲ ميليارد دلار واردات کالا به ايران وجود داشته است که البته علاوه بر آن ۱۰۰ ميليارد دلاری است که تخمين زده میشود که به صورت قاچاق وارد کشور شده است.
به عبارت ديگر، بيش از ۸۳ درصد ثروت نفت صرف ورود کالاهای مصرفی شده است. يعنی در ازای هر دلار، ۸۰ سنت واردات وجود داشته است که پيامد هولناکی برای توليد داخلی، صنعت و کشاورزی داشته و اثر مستقيم خود را روی زندگی کارگران نشان داده است، چون کارخانهها تعطيل میشوند و در نتيجه نرخ بيکاری افزايش میيابد.
وزير کار و امور اجتماعی، جمعيت فعال کشور را ۲۵ ميليون نفر ذکر کرده و نرخ واقعی بيکاری در کشور به گفته حسن روحانی، عضو مرکز تحقيقات مجلس، ۳۰ درصد است. يعنی هفت و نيم ميليون بيکار داريم و جامعه به شدت ناامن است و به طرف انفجار اجتماعی پيش میرود.
با اين اوضاع، ظرفيت تحمل کارگران به نقطه پايانی خود نزديک میشود. بسياری از کارگران تاکنون برای حفظ زندگی و معاش خود شرايط موجود را تحمل میکردند، ولی اين حالت به پايان رسيده است.
در اين ميان، تجربه گسترده کارگران در سالهای اخير و تغييراتی که در سطح خاورميانه مشاهده میکنند، و همچنين بحران منطقهای و داخلی که شکاف درون حاکميت را تشديد کرده است، شرايط مساعدی را برای اعتلای جنبش کارگری فراهم میکند.
اگر کارگران حس همبستگی درونی خود را محکمتر کنند و اعتراضاتشان را با پشتيبانی هم پيش ببرند، موفقيتهای بيشتری در صحنه اقتصادی و افزايش دستمزدها به دست میآورند. کارگران میتوانند حق انسانی خود را از برچيده شدن قراردادهای موقت و سفيدی که شرايط بردگی را به آنها تحميل میکند، تغيير دهند.
اين در حالی است که فضای پليسی- امنيتی درون کارخانهها که دولت احمدینژاد بعد از سرکوب جنبش اعتراضی مردم به وجود آورده بود، نيز کارايی خود را از دست داده است.
در کنار اين شرايط و وضعيت، امنيت ملی کشور به شدت در خطر است. در اين زمينه، اگر امنيت را به امنيت ملی، فراملی و فرو ملی تقسيم و امنيت فروملی را با امنيت اجتماعی توصيف کنيم و امنيت اجتماعی را به امنيت فردی تعميم دهيم، آن وقت مشاهده میشود که امنيت فردی به خصوص امنيت شغلی، امنيت جانی، امنيت فرهنگی و روانی کارگران در ايران به شدت درخطر است.
آمارهای گسترش فقر نشان میدهد کشور به شدت ناامن است. سياست خارجی نابخردانه جمهوری اسلامی نيز هزينه های سنگينی را روی دست ملت ايران میگذارد. سياست سخت افزاری يا سياست متکی بر نيروی نظامی– پليسی به بنبست نهايی خود رسيده است.
در اين حال، تنها امنيت اجتماعی میتواند بقا و ثبات جامعه را تضمين کند. اينها ظرفيتهايی است که به پايان رسيده و يک دگرگونی کلی را در جامعه میطلبد و کارگران بر اساس تجربه ۳۰ سال گذشته خود اين مسئله را درک کردهاند.
بن لادن، میلیونری که تروریست شد
۱۳۹۰/۰۲/۱۲
اسامه بن لادن، یکی از ۵۰ فرزند يک تاجر ميليونر عربستانی بود که در جوانی به جنگجویان عرب در افغانستان پیوست که علیه ارتش سرخ شوروی می جنگیدند.
وی چند سال بعد گروه القاعده را پایه گذاری کرد و به معروفترین تروریست جهان بدل شد. در زیر تاریخچه ای از گذشته زندگی اسامه بن لادن می آید.
۱۹۵۷- اسامه بن لادن در رياض، پایتخت عربستان سعودی، به دنيا آمد. وی يکی از ۵۰ فرزند يک تاجر ميليونر بود.
۱۹۷۶- در دانشگاهی در جده به تحصيل مديريت و اقتصاد پرداخت.
۱۹۷۹- در تاريخ ۲۶ دسامبر ۱۹۷۹، نيروهای شوروی به افغانستان حمله کردند.
۱۹۸۴- بن لادن از طريق مرکزی در پيشاور پاکستان از داوطلبان عرب که راهی جنگ با نيروهای شوروی بودند، حمايت کرد.
۱۹۸۶- در اين سال بن لادن در پيشاور مستقر شد و آغاز به خريد اسلحه کرد. وی گروه کوچکی از جنگجويان داوطلب را سازماندهی کرد.
۱۹۸۸- القاعده در اين سال پايهگذاری شد و به مرکزی برای اسلامگرايان تندرو تبدیل شد.
اعضای این گروه خواستار برقراری حکومتهای بنيادگرا در کشورهايشان هستند و از آمريکا، اسرائيل و دولتهای مسلمان هم پيمان واشينگتن ابراز تنفر میکنند.
۱۹۹۱- بن لادن با همپيمانی آمريکا و عربستان سعودی در جنگ عليه عراق مخالفت کرد. در اين سال، بن لادن عربستان سعودی را ترک کرد.
۱۹۹۳- خانواده بن لادن ، اسامه را از فعاليتهای تجاری خانوادگی که در زمينه ساختوساز است، کنار گذاشت.
۱۹۹۴- در نهم آوريل، عربستان سعودی از تبليغات ضد سعودی بن لادن خشمگين شد و وی را از حق شهروندی اين کشور محروم کرد.
۱۹۹۶- در ماه مه اين سال پس از آنکه واشينگتن دولت سودان را تحت فشار قرار داد، بن لادن اين کشور را ترک کرد و به افغانستان رفت.
وی در ماه اوت با انتشار فتوايی خواستار کشتن پرسنل نظامی آمريکا شد. در ماه اکتبر ، آمريکا بن لادن را مظنون اصلی دو بمبگذاری در عربستان سعودی دانست. ۲۴ سرباز آمريکايی و دو هندی در اين بمبگذاری ها جان باختند.
۱۹۹۸- در هفتم اوت انفجار کاميون بمبگذاری شده در نزديکی سفارتخانه های آمريکا در نايروبی و دارالسلام موجب کشته شدن ۲۲۴ نفر از جمله ۱۲ آمريکايی شد. آمريکا بن لادن را متهم اصلی طراحی اين بمبگذاری دانست.
۲۰۰۰- ۱۲ اکتبر؛ القاعده به ناو آمریکایی يو اس اس کول در بندر عدن در يمن حمله کرد و ۱۷ ملوان را کشت.
۲۰۰۱- ۱۱ سپتامبر؛ چهار هواپيمای مسافربری توسط القاعده ربوده شد. دو هواپيما بر ج های دو قلو نيويورک را هدف قرار داد و هواپيمای سوم به پنتاگون اصابت کرد. هواپيمای چهارم در پنسيلوانيا سقوط کرد.
در اين عمليات تروريستی سه هزار تن از ملیت های مختلف در نيويورک، ويرجينيا و پنسيلوانيا جان باختند. در یک فيلم ويدئويی منتشر شده، بن لادن تخريب برج های دو قلو را ورای انتظار القاعده از اين عمليات توصيف کرد.
۱۷ سپتامبر جرج بوش، رئيس جمهور وقت آمريکا خطاب به حکومت در طالبان در افغانستان گفت که «بن لادن را تحويل دهيد: زنده يا مرده.»
آمريکا هفتم اکتبر ۲۰۰۱ به افغانستان که از تحويل دادن بن لادن خودداری کرده بود، حمله کرد. القاعده سال ها در افغانستان تحت رهبری طالبان پايگاه داشت و نيروهای خود را آموزش می داد.
۲۰۰۲- شبکه تلویزیونی الجزيره، روز ۱۰ سپتامبر نوار صوتی منسوب به بن لادن را پخش کرد که در آن رهبر القاعده از هواپيما ربايان يازده سپتامبر ستايش کرده و می گوید آنها سير تاريخ را تغيير دادند.
در ماه نوامبر القاعده عمليات انتحاری در هتل مومباسا، در سواحل کنيا، را که مملو از مسافران اسرائيلی بود بر عهده گرفت. بر اثر اين حملات ۱۵ نفر کشته و ۸۰ نفر زخمی شدند.
۲۰۰۴- بن لادن با انتشار یک فيلم ويدئویی در زمان انتخابات رياست جمهوری آمریکا، جرج بوش را به تمسخر گرفت.
۲۰۰۶- بن لادن در ماه ژانويه پس از يک سال سکوت، پيامی منتشر کرد تا نشان دهد که هنوز رهبر القاعده است.
۲۰۰۷- وی در ماه سپتامبر با انتشار یک ويدئو برای نخستين بار ظرف سه سال، گفت که آمريکا عليرغم قدرتش آسيب پذير است.
۲۰۰۸- در ۱۸ مه، بن لادن از مسلمانان خواست که محاصره نوار غزه توسط اسرائيل را بشکنند. رهبر القاعده همچنين خواستار جنگ با کشورهای عربی شد که با اسرائيل در رابطه هستند.
۲۰۱۰- وی در روز ۲۴ ژانويه در نواری صوتی، بمبگذاری نافرجام در يک هواپيمای آمريکايی در روز ۲۵ دسامبر را بر عهده گرفت و خواستار برنامه ریزی برای حملات بيشتر در خاک آمريکا شد.
دو روز بعد، باراک اوباما گفت که عمليات آمريکا القاعده را تضعيف کرده است.
۲۰۱۱- اول ماه مه، باراک اوباما اعلام کرد که بن لادن در پاکستان کشته شده و جسدش در اختيار نيروهای آمريکايی است.
وی چند سال بعد گروه القاعده را پایه گذاری کرد و به معروفترین تروریست جهان بدل شد. در زیر تاریخچه ای از گذشته زندگی اسامه بن لادن می آید.
۱۹۵۷- اسامه بن لادن در رياض، پایتخت عربستان سعودی، به دنيا آمد. وی يکی از ۵۰ فرزند يک تاجر ميليونر بود.
۱۹۷۶- در دانشگاهی در جده به تحصيل مديريت و اقتصاد پرداخت.
۱۹۷۹- در تاريخ ۲۶ دسامبر ۱۹۷۹، نيروهای شوروی به افغانستان حمله کردند.
۱۹۸۴- بن لادن از طريق مرکزی در پيشاور پاکستان از داوطلبان عرب که راهی جنگ با نيروهای شوروی بودند، حمايت کرد.
۱۹۸۶- در اين سال بن لادن در پيشاور مستقر شد و آغاز به خريد اسلحه کرد. وی گروه کوچکی از جنگجويان داوطلب را سازماندهی کرد.
۱۹۸۸- القاعده در اين سال پايهگذاری شد و به مرکزی برای اسلامگرايان تندرو تبدیل شد.
اعضای این گروه خواستار برقراری حکومتهای بنيادگرا در کشورهايشان هستند و از آمريکا، اسرائيل و دولتهای مسلمان هم پيمان واشينگتن ابراز تنفر میکنند.
۱۹۹۱- بن لادن با همپيمانی آمريکا و عربستان سعودی در جنگ عليه عراق مخالفت کرد. در اين سال، بن لادن عربستان سعودی را ترک کرد.
۱۹۹۳- خانواده بن لادن ، اسامه را از فعاليتهای تجاری خانوادگی که در زمينه ساختوساز است، کنار گذاشت.
۱۹۹۴- در نهم آوريل، عربستان سعودی از تبليغات ضد سعودی بن لادن خشمگين شد و وی را از حق شهروندی اين کشور محروم کرد.
۱۹۹۶- در ماه مه اين سال پس از آنکه واشينگتن دولت سودان را تحت فشار قرار داد، بن لادن اين کشور را ترک کرد و به افغانستان رفت.
وی در ماه اوت با انتشار فتوايی خواستار کشتن پرسنل نظامی آمريکا شد. در ماه اکتبر ، آمريکا بن لادن را مظنون اصلی دو بمبگذاری در عربستان سعودی دانست. ۲۴ سرباز آمريکايی و دو هندی در اين بمبگذاری ها جان باختند.
۱۹۹۸- در هفتم اوت انفجار کاميون بمبگذاری شده در نزديکی سفارتخانه های آمريکا در نايروبی و دارالسلام موجب کشته شدن ۲۲۴ نفر از جمله ۱۲ آمريکايی شد. آمريکا بن لادن را متهم اصلی طراحی اين بمبگذاری دانست.
۲۰۰۰- ۱۲ اکتبر؛ القاعده به ناو آمریکایی يو اس اس کول در بندر عدن در يمن حمله کرد و ۱۷ ملوان را کشت.
۲۰۰۱- ۱۱ سپتامبر؛ چهار هواپيمای مسافربری توسط القاعده ربوده شد. دو هواپيما بر ج های دو قلو نيويورک را هدف قرار داد و هواپيمای سوم به پنتاگون اصابت کرد. هواپيمای چهارم در پنسيلوانيا سقوط کرد.
در اين عمليات تروريستی سه هزار تن از ملیت های مختلف در نيويورک، ويرجينيا و پنسيلوانيا جان باختند. در یک فيلم ويدئويی منتشر شده، بن لادن تخريب برج های دو قلو را ورای انتظار القاعده از اين عمليات توصيف کرد.
۱۷ سپتامبر جرج بوش، رئيس جمهور وقت آمريکا خطاب به حکومت در طالبان در افغانستان گفت که «بن لادن را تحويل دهيد: زنده يا مرده.»
آمريکا هفتم اکتبر ۲۰۰۱ به افغانستان که از تحويل دادن بن لادن خودداری کرده بود، حمله کرد. القاعده سال ها در افغانستان تحت رهبری طالبان پايگاه داشت و نيروهای خود را آموزش می داد.
۲۰۰۲- شبکه تلویزیونی الجزيره، روز ۱۰ سپتامبر نوار صوتی منسوب به بن لادن را پخش کرد که در آن رهبر القاعده از هواپيما ربايان يازده سپتامبر ستايش کرده و می گوید آنها سير تاريخ را تغيير دادند.
در ماه نوامبر القاعده عمليات انتحاری در هتل مومباسا، در سواحل کنيا، را که مملو از مسافران اسرائيلی بود بر عهده گرفت. بر اثر اين حملات ۱۵ نفر کشته و ۸۰ نفر زخمی شدند.
۲۰۰۴- بن لادن با انتشار یک فيلم ويدئویی در زمان انتخابات رياست جمهوری آمریکا، جرج بوش را به تمسخر گرفت.
۲۰۰۶- بن لادن در ماه ژانويه پس از يک سال سکوت، پيامی منتشر کرد تا نشان دهد که هنوز رهبر القاعده است.
۲۰۰۷- وی در ماه سپتامبر با انتشار یک ويدئو برای نخستين بار ظرف سه سال، گفت که آمريکا عليرغم قدرتش آسيب پذير است.
۲۰۰۸- در ۱۸ مه، بن لادن از مسلمانان خواست که محاصره نوار غزه توسط اسرائيل را بشکنند. رهبر القاعده همچنين خواستار جنگ با کشورهای عربی شد که با اسرائيل در رابطه هستند.
۲۰۱۰- وی در روز ۲۴ ژانويه در نواری صوتی، بمبگذاری نافرجام در يک هواپيمای آمريکايی در روز ۲۵ دسامبر را بر عهده گرفت و خواستار برنامه ریزی برای حملات بيشتر در خاک آمريکا شد.
دو روز بعد، باراک اوباما گفت که عمليات آمريکا القاعده را تضعيف کرده است.
۲۰۱۱- اول ماه مه، باراک اوباما اعلام کرد که بن لادن در پاکستان کشته شده و جسدش در اختيار نيروهای آمريکايی است.