۱۳۸۹ تیر ۱۳, یکشنبه

فعالان حقوق بشر پدرم را فراموش کرده اند

دختر محمد صدیق کبودوند در مصاحبه با روز

محمد صدیق کبودوند، موسس و رئیس سازمان دفاع از حقوق بشر کردستان به دلیل فعالیت های حقوق بشری، نوشته هایش و تاسیس سازمان غیردولتی دفاع از حقوق بشر کردستان به بیش از 10 سال زندان محکوم شده است.  وی اکنون در چهارمین سال زندانش به سر می برد و حکم او قطعی و درخواست رسیدگی مجدد نیز رد شده است. در چهارمین سال زندان صادق کبودوند با دخترش تونیا سخن گفته ایم؛ او که دانشجوست، در مصاحبه با "روز" از فعالان و مدافعان حقوق بشر در خصوص بی توجهی به وضعیت پدرش گله دارد، و می گوید: "فعالان و مدافعان حقوق بشر موضوع پدرم را به مرور زمان مسکوت گذاشته و به فراموشی سپرده اند".
این مصاحبه در پی می آید.

خانم کبودوند از آخرین وضعیت پدرتان بگویید؟
پدرم اکنون چهارمین سال زندن خود را سپری می کنند. متاسفانه طی دو ماه اخیر هم دادگاه ماده 18 هم برگزار شد و مجددا حکم ایشان به تائید دادگاه رسید. براساس این حکم پدرم به خاطر دفاع از حقوق بشر باید نزدیک به 11 سال در زندان به سرببرد. در آستانه چهارمین سال زندان ایشان باید یادآورشوم که تاکنون هر گونه درخواست ما برای ملاقات حضوری و مرخصی رد شده است. هر بارهم که با پدرم ملاقات می کنیم، متاسفانه رنگ زرد تر، لاغر و رنجورتر به نظر می رسد. پدرم از سال گذشته وضعیت جسمی و سلامتی اش را به ما اطلاع نمی دهد، این در حالیست که در دوسال اول زندان بارها از وضعیت سلامتی شان ابراز نگرانی می کردند و مراتب آن را به ما می گفتند. برای مثال از بیماری ریوی، فشار خون و حتی ناراحتی قلبی خودشان می گفتند، ولی از سال گذشته به ما گفت حتی اگر در شرایط بسیار سختی هم به سر ببرد باز هم مایل نیست از مشکلات جسمی خود سخن بگوید، چون به زعم ایشان گفتن این مساله هیچ دردی را دوا نمی کند و کسی نیست به این وضعیت رسیدگی کند. از سوی دیگر خودداری پدر از بازگویی شرایط سلامتی شان به  این خاطرست که شخصا مایل نیستند مقامات اخباری از ناخوشایند بودن حالشان بشنوند. اما ما هر بار که به ملاقات ایشان می رویم ـ با اینکه ملاقات ها هم حضوری نیستندـ باز هم متوجه شرایط بد جسمانی و کاهش وزن ایشان نسبت به گذشته می شویم.

پیشتر وکیل آقای کبودوند گفته بودند احتمال کاهش حکم وجود دارد. تلاش های حقوقی وکیل ایشان در چه مرحله ای قرار دارد؟ آیا امیدی به کاهش حکم آقای کبودوند وجود ندارد؟
در این خصوص خانم ستوده، یکی از وکلای مدافع  پدرم با تنظیم لایحه ای به نتیجه پرونده اعتراض کردند. مسئولان دادگاه هم گفتند که پرونده در حال بررسی است و احتمال قبول  شدن این تقاضا وجود دارد. اما اگر واقعا چنین بود تاکنون حکم ایشان کاهش می یافت. نزدیک به چهل روز قبل هم خانم ستوده رسما به ما اعلام کردند تقاضای ایشان رد و حکم پدرم به طور قطعی تائید شده است. این بدان معناست که خانواده و وکلا دیگر هیچ گونه حقی دایر بر تقاضای اعاده دادرسی ندارند و حکم به همان شکلی که بوده باقی خواهد ماند.

آقای کبود وند فعال حقوق بشر بودند، با توجه به اینکه برای هیچ از یک از فعالان حقوق بشر چنین حکم سنگینی صادر نشده، صدور این حکم چه علتی دارد؟ ایشان به چه اتهامی محکوم شده اند؟
اتهام پدرم به طور مشخص اقدام علیه امنیت ملی از طریق تشکیل "سازمان دفاع از حقوق بشر کردستان" است. دادگاه حکم 10 سال زندان را برای این اتهام صادر کرده است.  پیشتر نیز شش ماه حکم تعزیری به خاطر فعالیتهای مطبوعاتی داشتند. اکنون با توجه به قطعی شدن حکم 10 سال، این حکم نیز به اجرا گذاشته شده است. در حال حاضر پدرم به بند 350 زندان اوین منتقل شده اند و تا جایی که ما خبر داریم در جریان این انتقال پیش نویس کتابی را که در طول این سالها در زندان مشغول نوشتن آن بودند ضبط کرده اند. حتی پدرم تهدید به تشکل پرونده جدید شده و این در حالی است که در طول مدت زندان حدود چهار پرونده برای پدرم تشکیل داده اند. یک بار از سوی دادگاه مهاباد محاکمه شدند. یک بار دادگاه انقلاب سپاه پاسداران به خاطر همین جرمی که اکنون به خاطر آن در زندان هستند از وی شکایت کرد که نهایتا دادگاه در خصوص این شکایت ایشان را تبرئه کرد. به همین علت پیش فرض ما این است که مسئولان حکومتی به هر قیمتی شده نمی خواهند پدرم از زندان خارج شود. این درحالی است که بیشتر افرادی که سابقا به اتهامات بسیار سنگین تر از جمله "توهین به رهبری" و سایر اتهامات سیاسی بازداشت و زندانی شده بودند، اکنون یا آزاد هستند یا حداقل امکان به مرخصی آمدن را دارند. در نتیجه به نظر ما این سخت گیری درمورد پدرم تنها دو دلیل دارد. اولا اینکه پدرم یک فعال کُرد است و دوما فعالیت های ایشان در راستای بهبود وضعیت حقوق بشر در کردستان بوده است. پدرم در طول تمام دوران فعالیتشان هیچ گونه فعالیت سیاسی ای نداشتند، از هیچ کسی حمایت حزبی نکرده و وابسته به هیچ جریان سیاسی ای نبوده اند. پدرم یک فعال حقوق بشر مستقل در کردستان بود.

به سازمان حقوق بشر کردستان اشاره کردید، پدرتان بنیانگذار این سازمان بوده اند. با اینکه این سازمان به علت فشار­ها در طول چند سال گذشته فعالیت چندانی نداشته است، در خصوص پرونده آقای کبودوند چه اقدامی انجام داده اند؟
دیگر اعضای سازمان حقوق بشر کردستان در طول تمام این سالها از هیچ گونه تلاشی در زمینه پرونده پدرم دریغ نکرده اند، اما سازمان، همانطور که شما به آن اشاره کردید، در طول این سالها واقعا برای فعالیتهایش تحت فشار بوده است. اعضای آن بارها احضار، تهدید و حتی بازداشت شده اند. بنابراین بنا به توصیه پدر و تصمیم گروهی فعالان سازمان، فعالیت ها در طول چند سال گذشته محدود شده است.  با این شرایط به غیر از سالهای اولیه بازداشت پدر، اعضا دیگر جز صدور بیانیه و اطلاع رسانی نتوانسته اند کاری در خصوص پرونده انجام دهند.

خانواده در طول سه سال گذشته چه تلاشهایی در ارتباط با پرونده آقای کبود وند انجام داده اند؟ آیا شما به طور مستقیم از مقامات قضایی و مسئولان حکومتی درخواست رسیدگی به پرونده ایشان را کرده اید؟
یک دفترچه از درخواست هایی که برای جاهای مختلف فرستاده ایم وجود دارد. در طول این سال ها ما بارها و بارها به دفتر ریاست جمهوری، دفتر قوه قضائیه، دفتر کمیسیون حقوق اسلامی و به هر نهادی که در این رابطه وجود داشته، درخواست ارسال کرده ایم. پدر من هیچ جرمی مرتکب نشده است. هیچ توهینی به هیچ شخص یا نهادی نکرده. ایشان هیچ عملی که با قانون اساسی جمهوری اسلامی منافات داشته باشد انجام نداده. تنها خواسته پدرم از دولت حفظ حرمت انسانی شهروندان بوده است. خانواده ما نه تنها از دولت بلکه از تمام اقشار و گروه های اجتماعی نیز در خواست کرده اند که در خصوص این پرونده کاری انجام دهند.

و چه پاسخی دریافت کرده اید؟
به هیچ عنوان به درخواست های ما رسیدگی نشده است. حتی به در خواست به مرخصی آمدن پدر، که حق هر زندانی ای است پاسخ داده نشده است. ما تا کنون بیش از صد درخواست مرخصی با عناوین مختلف از جمله بیماری و یا روز عید ارسال کرده ایم، اما این درخواست ها عملا بی نتیجه مانده است. آخرین بار مادرم هفته گذشته مجددا درخواست مرخصی تقدیم کرد که باز هم بی پاسخ و نتیجه ماند.

بر اساس قانون آقای کبودوند بیش از یک سوم دوران زندان را سپری کرده اند و می توانند به مرخصی بیایند. آیا وکیل ایشان به لحاظ حقوقی این موضوع را پیگیری کرده­اند؟
متاسفانه در ایران حتی بین فعالان سیاسی و زندانیان نیز تبعیض قائل می شوند.  شمار زیادی از فعالان، فارغ اینکه ثابت شود یا خیر،  به اتهام هایی مانند جاسوسی، خیانت به ملت، توهین به رهبری دستگیر می شوند، اما حق برخوردای از مرخصی و آزادی با قرار وثیقه را دارند. اما نوبت به پدرم که می رسد می گویند باید یک سوم حکم(البته به روایت آنها) بگذرد و اگر وزارت اطلاعات اجازه داد و دادستان قبول کرد، اجازه دارند برای مدت یک هفته به مرخصی بیایند.

با توجه به اینکه آقای کبود وند از بیماری ریوی رنج میبرند، وضیعت رسیدگی به بیماری ایشان در داخل زندان چگونه است؟
در خصوص وضعیت بهداشتی و سلامتی زندانی ها در زندان، من نمی توانم اظهار نظری بکنم، اما آن طوری که پدر به من گفتند ایشان از این امکانات برخوردار نیستند. حتی بار دومی که دچار سکته شده بودند دکتر به ایشان گفته بود داخل زندان هیچگونه امکانی برای مداوا وجود ندارد و باید به بیرون از زندان منتقل شوند، اما حتی درخواست دکترهای زندان برای انتقال پدرم به بهداری خارج از زندان رد شد. به همین دلیل است که می گویم پدرم در طول سال گذشته در رابطه با بیماری خودشان هیچ گونه صحبتی نکرده اند. ناراحتی جسمی ایشان طی تماسهای دو دقیقه ای که با خانواده میگیرند از لحن صدایشان کاملا مشخص است، ولی به خاطر اینکه خانواده نگران نشوند در مورد بیماری چیزی به ما نمی گویند.

خانم کبودوند اکنون نزدیک به چهار سال است که پدر شما در زندان هستند، خانواده در طول این چهار در چه شرایطی بوده اند؟
شاید حرفی که می خواهم بزنم درست نباشد. چون پدرمن تنها زندانی در ایران و ما هم تنها خانواده زندانی نیستیم، ضمن اینکه شرایط بد اقتصادی خانواده های زندانیان موضوع قابل اشاره ای نیست و همه می دانند که یک خانواده در نبود سرپرست و نان آور خانه در چه شرایطی قرار می گیرد. ما علاوه بر شرایط بسیار بد روحی اعضای خانواده در غیاب پدر و با توجه به اینکه هم من و هم برادرم دانشجوی دانشگاه آزاد هستیم، در شرایط مناسبی به سر نمی بریم. در این شرایط سخت من و برادر بزرگم کار می کنیم و خرج خانواده را در می آوریم. اما درآمد ما در حدی نیست که نیازهای خانواده را تامین کند. با این شرایط سخت ما بنا به وظیفه هر ماه حداقل حدود 100 هزار تومان برای پدرم در داخل زندان هزینه می کنیم. این شرایط برای افرادی که خودشان خانواده زندانی هستند قابل تصور است. هیچ کدام از خانواده های زندانیان در ایران در شرایط مناسبی به لحاظ معنوی ومادی قرار ندارند.

شما چه درخواستی از مسئولان، نهادها و فعالان مدنی در خصوص حکم پدرتان دارید؟
قبل از هر چیز اجازه بدهید از فعالان حقوق بشر گله کنم. ظلمی که این حکومت در حق پدرم کرد، دو برابر آن را فعالان و مدافعان حقوق بشر بر پدرم روا داشتند. آنهم از طریق مسکوت گذاشتن موضوع بازداشت پدرم. من برای تلاشهای آنها به ویژه در سالهای اولییه بازداشت پدرم احترام زیادی قائلم و از همه آنها تشکر می کنم. بسیاری از سازمان ها و اشخاص در آن زمان از طریق بیانیه، پیگیری و همدردی با خانواده تلاش کردند. اما موضوع پدرم به مرور زمان مسکوت ماند و به فراموشی سپرده شد. در حالیکه پدر من یک فعال حقوق بشر واقعی بود و هیچ گناهی مرتکب نشده بود. شاید تنها جرم پدرم من این بود که مستقل بود و برای آزادی همه تلاش می کرد. کاش نهادهای حقوق بشری اگر نمی توانند فشاری برای آزادی پدرم بیاورند، حداقل برای مرخصی او تلاش می کردند. اکنون چهار سال است که پدرم به خانه برنگشته است، حتی قبل از آن هم به علت تلاشهای حقوق بشریشان خیلی کم در جمع خانواده بود. شاید این موضوع به نظر خیلی ها تکراری بیاید، اما فقدان پدر برای یک خانواده هیچ گاه عادت نمی شود.

خانم کبودوند پدرتان زمانی به زندان رفت که شما یک نوجوان بودید، اکنون چهار سال می گذرد و شما به دانشگاه رفته اید؛ چه پیامی برای پدر در بندتان دارید؟
به پدرم می گویم که دوستش دارم و دلم برایش تنگ شده است. به او می گویم به راهی که رفته است افتخار می کنم. از اینکه تا این لحظه به اعتقادات انسانی اش پایبند بوده و مثل خیلی های دیگر صحنه را خالی نکرده است به عنوان دختر ایشان به خود می بالم. من دست چنین پدری را می بوسم و به او افتخار می کنم.

صدور حکم یک سال حبس برای فرزاد اسلامی دانشجوی دانشگاه آزاد تهران

خبرگزاری هرانا - بر اساس ابلاغ حکم شعبه 15 دادگاه انقلاب  فرزاد اسلامی به جرم "تبلیغ علیه نظام" از طریق شرکت در تجمع غیرقانونی 21 مهرماه  1388 در دانشکده فنی تهران مرکز به یک سال حبس تعزیری محکوم که به مدت سه سال به حالت تعلیق در می آید.

فرزاد اسلامی پیش تر از طرف کمیته انضباطی دانشگاه تهران مرکز  به اتهام  تحریک و ترغیب و دانشجویان به تجمع به سه ترم تعلیق محکوم شد.
به گزارش ادوار نیوز، این دانشجو عنوان نموده است که با توجه به غیر قانونی دانستن حکم صادره از سوی شعبه 15 دادگاه انقلاب اعتراضی به حکم نخواهد کرد.
دبیر سابق تشکیلات کانون دانشجویان مسلمان و مدیر مسئول نشریه توقیف شده ی بینش در شامگاه 12 آبان سال گذشته بازداشت شد و مدت 15 روز را در بند امنیتی 240  زندان اوین سپری کرده بود.

بازداشت حسن رحیمی بیات، از فعالان حقوق بشر‌

خبرگزاری هرانا - حسن رحیمی بیات، مهندس عمران و از فعالان حرکت ملی  آذربایجان و عضو کمیته گزارش‌گران حقوق بشر‌ بعد از ظهر روز شنبه 12 تیرماه در محل کار خود دستگیر شده است.
به گزارش رادیو کوچه، چهار نفر از نیروهای اطلاعات به محل کار وی مراجعه، وی را بازداشت و به زندان اوین منتقل کرده‌اند.
گفتنی است رحیمی بیات دو سال پیش از این نیز در  شهریورماه1387  هم‌راه با یک گروه 20 نفره در یک مراسم افطاری بازداشت شده و در بندهای 240 و 209 اوین  به مدت قریب به 40 روز در انفرادی به سر می‌برده است.

آخرین وضعیت از تخریبهای گسترده منازل بهاییان ساکن روستای ایول

خبرگزاری هرانا - باگذشت بیش از یک هفته از تخریب منازل بهائیان روستای ایول مازندران هیچ یک از اهالی روستا نتوانستند وارد روستا شوند و پیگیری های انجام شده از سوی آنها نیز نتیجه ای نداشته است.

بنا به اطلاع گزارشگران هرانا، طی تحقیقات انجام شده محرک اصلی این تخریب فردی به نام (هویت نزد هرانا محفوظ) بوده است که به دلیل ارتباطاتی که در تهران دارد توانسته است حکم تخریب را از شورای قضایی تهران دریافت و ظرف مدت 12 ساعت این تخریب را انجام دهد.
اهالی روستا در خصوص نحوه تخریب این منازل به گزارشگر هرانا گفته اند که فرد مورد نظر در غروب روز سه شنبه اول تیرماه اقداماتی را در جهت تخریب این منازل انجام داده است و با کرایه چند دستگاه لودر و کامیون از کارخانه سیمان در نزدیکی روستا به روستا بازگشته و به دلیل مجاورت منازل بهائیان و مسلمان تخریب با لودر انجام نگرفته و با استخدام کارگر تخریب منازل را انجام داده است.

قابل ذكر است تاكنون پیگیریها و مراجعات بهاییان به مراجع قضایی و انتظامی هیچگونه ثمری نداشته است و مسئولین از دادن پاسخ صریح و روشن خودداری می كنند.

از سوی دیگر روز گذشته 12 تیر ماه دادگاه كیاسر بر اساس شكایت دو تن از بهاییان روستای ایول از دو نفر از مهاجمانی كه ایشان را هنگام ورود به ایول مورد ضرب و شتم قرار داده بودند ، تشكیل شد.

در ابتدای دادگاه ، افرادی با دادن شعار" مرگ بر بهایی ، جاسوس اسرائیل " سعی در بهم زدن نظم دادگاه داشتند و به همین دلیل قاضی پرونده ، اظهارات طرفین را بطور مجزا ثبت می كند و به بهاییان اعلام می دارد كه طبق بازجویی پاسگاه از اهالی روستا ،ایشان همگی منكر همكاری در تخریب منازل بهاییان شده اند و اظهار داشته اند افرادی از خارج روستا به چنین اقدامی مبادرت كرده اند .

یک جوان تبریزی به اعدام محکوم شد و سه تن دیگر تبرئه شدند

خبرگزاری هرانا - حکم چهار متهم جوان تبریزی که با شکایت واهی حجت . ف مطرح گردیده بود برای سومین بار صادر شد.
محمد مصطفایی در این زمینه می نویسد: در این پرونده که وکالت چهار متهم را در تاریخ 87/5/12 به عهده گرفتم، قضات شعبه دوازده دادگاه کیفری استان آذربایجان شرقی ( تبریز ) سه نفر از متهمین را که پیش تر توسط شعبه دوم دادگاه کیفری استان آذربایجان شرقی دو بار به اعدام محکوم شده بودند از اتهام لواط ایقابی تبرئه و متهم دیگر به نام ابراهیم . ح را به این اتهام به اعدام محکوم کردند.
در گذشته اعلام کردم که در بسیاری از پرونده هایی که موکلینم به اعدام محکوم شده بودند ایرادات و اشکالاتی در پرونده هایشان وجود داشته و دارد که اجرای حکم را با مشکل جدی مواجه می کند.این پرونده نیز نمونه ای از پرونده هایی است که متهمین آنها بدون آن که مرتکب عمل مجرمانه شده باشند به اعدام محکوم شدند. اما پس از جلسات مکرر دادرسی سه نفر تبرئه و یک نفر که یقین دارم بی گناه است به اعدام محکوم شد.
در سی ام تیر ماه سال 1387 چهار نفر از قضات شعبه دوم دادگاه کیفری استان آذربایجان شرقی به نامهای بهلول علیزاده، عزیز امن الهی، نبی اله جعفر زاده و ایوب بهنام بدون توجه به دفاعیات متهمین پرونده حکم به اعدام حمید طاقی، ابراهیم حمیدی، مهدی پوران (17 سال) و محمد رضایی را به اتهام لواط به استناد علم قاضی!! صادر می نمایند . یک نفر از قضات به نام احد کاظمی نظر به بی گناهی نامبردگان بر لواط ایقابی می دهد. پس از صدور حکم و ابلاغ آن در روز شنبه مورخ 87/5/12 به زندان مركزی تبریز رفته و با متهمین ملاقات نمودم.
همگی اصرار داشتند که هیچگونه عمل مجرمانه ای انجام نداده اند. با گرفتن وکالت از متهمین نسبت به دادنامه صادره عتراض کرده و در چهارده برگ دلایل بی گناهی متهمین را اعلام نمودم. پس از آن پرونده به شعبه 17 دیوانعالی کشور ارسال و قضات شعبه با بررسی پرونده، ایرادات عدیده ای در نحوه تحقیقات مقدماتی مطرح و پس از نقض دادنامه به دلیل نقص در تحقیقات، پرونده را برای رسیدگی مجدد به پرونده به شعبه صادر کننده رای ارسال نمودند.
شعبه دوم دادگاه کیفری استان آذربایجان شرقی این بار نیز هر چند تحقیقات به نفع موکلین بود توجهی نکرده و در تاریخ 88/4/10 رای به محکومیت چهار متهم جوان تبریزی به اعدام دادند. برای بار دوم حکم صادره مورد اعتراض قرار گرفت و پرونده به شعبه ۴۲ دیوانعالی کشور ارجاع و قضات شعبه با بررسی پرونده اعلام نمودند که موضوع از موارد شبهه در موضوع بوده و دادنامه را نقض و جهت رسیدگی به دادگاه هم عرض ارسال نمودند.
شعبه دوازده دادگاه کیفری استان این بار متصدی رسیدگی به این پرونده شد. در تاریخ 89/3/31 جلسه دادرسی و رسیدگی به اتهامات این چهار جوان تشکیل و در نهایت پس از تشکیل جلسه سه نفر آنها از اتهام لواط ایقابی تبرئه و ابراهیم حمیدی به اعدام محکوم گردید. این در حالی است که دلایل عدیده ای در پرونده وجود داشت که دلالت بر بی گناهی همه متهمین می نمود. که مورد توجه دو قاضی به نامهای داود هادی زاد و رجب جفی قرار گرفت و آنها نظر به برائت همه متهمین دادند و سه قاضی دیگر که در اکثریت قرار داشتند به نامهای علی امینی، اسماعیل وحدت و سیدحمید موسوی حکم به اعدام ابراهیم حمیدی صادر نمودند.
پس از صدور حکم شاکی که بیش از دو سال قضات دادگستری را فریب داده و موجبات صدور حکم به اعدام این چهار جوان را فراهم کرده بود دست از موازین برخلاف اخلاق خود مبنی بر دروغ گویی برداشت و در روز سوم تیرماه سال 1389 در دفترخانه اسناد رسمی حاضر و نامه ای خطاب به قضات شعبه 12 دادگاه کیفری استان نوشت و اعلام نمود که شکایتش به دلیل فشارهای مادر و پدرش بوده و سوءتفاهم پیش آمده و ابراهیم حمیدی هیچگونه تجاوزی به وی ننموده است. این اظهارات دقیقا نشان می دهد که چطور می توان دستگاه قضایی را به بازی گرفت.
زمانی که برای اولین بار متهمین به نامهای ابراهیم، مهدی، حمید و محمد را ملاقات کردم آنها ماجرا را چنین شرح دادند:
حمید گفت: من و ابراهیم با هم در كوچه گفتگومی كردیم كه تصمیم گرفتیم برای گردش به صحرا برویم به سمت سد برازین تبریز كه جاهای خوبی برای گردشگران می باشد رفتیم در بین راه از كنار زمین كشاورزی پدر ابراهیم رد می شدیم كه دیدیم چهار نفر در زمین كشاورزی مشغول تخریب زمین هستند ما به آنجا رفتیم در این حین مهدی و محمد هم پیش ما آمدند ابراهیم به آن چهار نفر گفت چرا زمین را خراب می كنید حجت یكی از آنها به ابراهیم گفت مگر اینجا مال شماست ابراهیم گفت پس مال پدرت هست كه خراب می كنی ابراهیم به او یك سیلی زد و من نگذاشتم كه دیگر او را بزند دعوا پس از زد و خرد و مشاجراتی تمام شد پس از اینكه گردش كردیم با موتور به خانه رفتیم كه بعد از دو ساعت كه گذشت پلیس همراه ابراهیم و حجت مرا در خانه دستگیر و به كلانتری بردند.
وقتی رفتیم به كلانتری آنجا یكی از مامورین كلانتری ما را زیر شكنجه قرار داد به ما گفت اگر واقعآ عمل لواط انجام داده اید باید به من راستش را بگویید ما هم چون هیچ گونه عمل لواطی انجام نداده بودیم اعتراف نكردیم ما حدود سه روز در بازداشتگاه هریس ماندیم و در آن سه روز ما حتی یك ساعت هم آرامش نداشتیم كه روز سوم مآمور كلانتری به سراغ ما آمد او گفت اگر یك نفر از شما این كار را گردن بگیرد یك نفر شما به زندان خواهد رفت و بقیه شما آزاد می شوید و به عنوان شاهد كه بگوید ابراهیم آن كار را انجام داده به دادگاه بروید به ما گفت می روم و بعد از نیم ساعت دیگر برمی گردم خوب فكر كنید و به من بگویید. او آمد و به ابراهیم گفت كه بیا خودت بنویس كه من این را انجام داده ام ابراهیم هم گفت من كاری نكردم كه اعتراف بكنم او باز هم ابراهیم را زیر شكنجه قرار داد پاهای ابراهیم را به طرف بالا كشید و همراه 4 نفر از سربازان ابراهیم را كتك زدند و ابراهیم هم به علت اینكه كتك نخورد كاغذ را نوشت در آن كاغذ نوشته بود هیچگونه عمل لواط انجام نداده ام در حین دعوا شلوارش به اندازه ۲۰ سانتی از زیر كمر پایین بود پس از نوشتن آن به ابراهیم گفت كه انگشت بزن ابراهیم از زدن انگشت خودداری می كرد كه مآمور كلانتری با باتون به ابراهیم زد ابراهیم دستش را كشید و باتون به رومیزی افتاده كه رومیزی از شیشه بود كه شكست حتی پول شیشه را از ابراهیم گرفت و ما هم بابت دادن پول شیشه فاكتور گرفتیم.
روز چهارم ما را به دادگاه كیفری استان تبریز آوردند مآمور بدرغه دستبند مرا باز كرد و مرا به طبقه همكف برد قاضی از من پرسید چقدر در بازداشتگاه هریس مانده اید من گفتم حدود سه روز در بازداشتگاه بودم او هم به یك جایی تلفن كرد و روی كاغذ چیزی نوشت بعد گفت بروید در حین راه از آقای مآمور پرسیدیم چه شد گفت تمام شد می رویم به هریس حتی در حیاط دادگستری دستبند مرا زد كه شاكی خوشحال شود پس از سوار شدن به ماشین دستبند همه ما را باز كرد به هریس رسیدیم وقتی به كلانتری رفتیم مآمور بدرقه گفت قاضی كشیك نوشته كه می توانید با گذاشتن شناسنامه یا كارت ملی آزاد شوید مآموری كه ما را شكنجه كرده بود ممانعت كرد گفت من تا اینها را به زندان ندهم دست بر نمی دارم من گفتم چرا ما را آزاد نمی كنید او به من ناسزا گفت بعد كتك زد و به بازداشتگاه انداخت آن روز مـآمور به هر جا كه توانست زنگ زد و دوباره صبح ما را به كلانتری 17 تبریز بردند و ما یك روز هم آنجا ماندیم بعد ما را به دادگاه آوردند ما هم ماجرا را گفتیم ولی قاضی با صدور قرار 10 میلیون تومانی به عنوان وثیقه ما را به زندان انداخت ما بعد از 28 روز ماندن در زندان با سپردن وثیقه آزاد شدیم و حدود ۵۵ روز بیرون ماندیم كه در تاریخ 87/3/20 دادگاه ما تشكیل شد در دادگاه هر چه قبلآ گفته بودیم عنوان كردیم معاون دادستان در جلسه گفت تقاضای حكم اعدام را دارم. نمی دانیم چه شد كه دوباره به زندان انداختند و بعد یک جلسه دیگر تشکیل شد در این جلسه شاکی سه نفر را به عنوان شاهد آورد و آنها شهادت کذب دادند در صورتیکه از اول ماجرا تا آن روز شاکی گفته بود که شاهدی ندارد و کسی ارتکاب جرم را ندیده است پس از آن حكم اعدام هر چهار نفر ما را به وكیلمان ابلاغ كردند.
ابراهیم حمیدی نیز با تآیید صحبتهای حمید می گوید ما از قبل با شاكی و خا نواده اش اختلاف داشتیم آنها از ما شكایت كرده بودند و حال تهمت زده اند ما را در كلانتری فقط كتك زدند كه باید اعتراف بدهید ما هم اعتراف ندادیم وقتی من را می زدند شیشه روی میز شكست و شیشه را خودم انداختم و فاكتور هم دارم مآمور كلانتری خودش صورتجلسه ای نوشت و به ما گفت امضاء و اثر انگشت بزنید و ما هم انگشت زدیم و بعد ما را بازداشت كردند او به من گفت تو بگو من این كار را كردم من مشكل را حل می كنم من قبول نكردم و دوباره كتك زد من برای اینكه دیگر كتك نخورم هر چه او گفت نوشتم و اثر انگشت زدم ما بی گناهیم و مرتكب جرم لواط نشدیم.
مهدی پوران كه 17 سال بیشتر نداشته و او نیز محكوم به اعدام شده است می گوید من با محمد داشتیم در محلی كه پدر ابراهیم زمین داشت می رفتیم كه دیدیم چهارنفر زمین آنها را خراب می كنند ما با آنها درگیر شدیم آنها با ابراهیم حرفشان شد وقتی دعوا تمام شد من با محمد آمدم و بعد حمید و ابراهیم با موتور رفتند ما از جلوی كلانتری می رفتیم كه ما را گرفتند و بعد ابراهیم و حمید را آوردند و كتك زدند و به زور وادار كردند كه بگوییم این كار را انجام داده ایم مآمور می گفت من هر چه می گویم آن را بنویس محمد هم همه حرفهای دیگر متهمین را تكرار می كند و می گوید وقتی حكم اعدام را شنیدیم شكه شدیم و الان خواب و خوراك نداریم هر آن احساس می كنیم كه می خواهند طناب دار را به گردنمان بیاندازند در حالیكه واقعآ ما بی گناهیم و به ما تهمت زده و پرونده سازی كرده اند. حال ثابت است که تمام اظهارات این چهار جوان درست بوده و هیچکدام مستحق اعدام نبوده اند.

محمدرضا حدادی، چهارشنبه اعدام می‌شود

خبرگزاری هرانا - بنابر اعلام خانواده محمدرضا حدادی، نوجوانی که به اتهام ارتکاب قتل در 15 سالگی دستگیر شده بود، حکم اعدام وی روز چهارشنبه، 16 تیرماه اجرا خواهد شد.
خانواده این نوجوان محکوم به اعدام ابراز داشتند که احضاریه‌ای برای روز چهارشنبه به دست آنان رسیده و در آن قید شده که محمدرضا، روز چهارشنبه اعدام خواهد شد.
به گزارش کمیته گزارشگران حقوق بشر، محمدرضا حدادی نوجوان محکوم به اعدام متولد 27 اسفند 1366 است و در زمان دستگیری ۱۵ ساله بوده است. این نوجوان در جریان پرونده رسیدگی به یک فقره سرقت منجر به قتل دستگیر شد و در تحقیقات اولیه به قتل با تسمه پروانه اعتراف کرد. وی در تاريخ  1382/8/8 در دادگاه، مجدداً اتهام سرقت و قتل را به عهده گرفت و به ارتکاب جرم اقرار کرد.
محمدرضا چند روز پس از دادگاه و در ملاقاتی با مادرش از عدم پرداخت موعود به خانواده‌ مطلع می‌شود. وی طی نامه‌ای در 16 آبان 82 به اطلاع دادگاه می‌رساند که یکی از متهمین با وعده‌ی پرداخت پول از وی خواسته با توجه به صغر سن ارتکاب قتل را بر عهده بگیرد. وی «فریب متهم دیگر را خورده و در ارتکاب فعل هیچ نقشی نداشته است.»
نهادهای بین‌المللی مدافع حقوق بشر بارها نسبت به اعدام نوجوانان در ایران اعتراض کرده‌اند. از جمله در یکی از بیانیه‌های سازمان دیده‌بان حقوق بشر آمده است: «مجازات مرگ برای نوجوانانی که زير 18 سال مرتکب جرم می شود طبق قوانين بين المللی ممنوع شده و اين ممنوعيت مطلق است.
هم کنوانسيون حقوق کودک و هم کنوانسيون حقوق سياسی ومدنی به صورت خاص مجازات مرگ برای افرادی که هنگام ارتکاب جرم کمتر از 18 سال دارند را منع کرده است. اين قوانين منعکس کننده اين حقيقت هستند که کودکان و نوجوانان با بزرگسالان متفاوت هستند چرا که فاقد تجربه، قضاوت، بلوغ و ديگرخودداری های بزرگسالان هستند. ايران کنوانسيون حقوق کودک را در سال ۱۹۹۴ کنوانسيون حقوق مدنی وسياسی را در سال 1975 به تصويب رساند.»

احضار بیش از شصت دانشجوی دختر دانشگاه آزاد قم به دلیل عدم رعایت حجاب

خبرگزاری هرانا - بیش از شصت تن از دانشجویان دختر دانشگاه آزاد قم از فروردین ماه سال جاری تاکنون به کمیته انضباطی این دانشگاه احضار شدند.
بنا به اطلاع گزارشگران هرانا، پس از انتقال دانشکده ی علوم انسانی دانشگاه آزاد قم ساختمان جدید این واحد واقع در پردیسان، عموما و از زمان اجرای طرح حجاب و عفاف خصوصا فشارهای جنسیتی فزاینده ای بر دانشجویان این دانشکده وارد شده تا جایی که به بیش از هزار دانشجوی دختر از سوی حراست این دانشگاه تذکر گرفته اند.

ماموران حراست دانشگاه با جداسازی درب ورودی دانشجویان دختر و پسر در این دانشگاه هنگام ورود دانشجویان دختر با سد راه اکثر ایشان، با توهین و تحقیر آن ها را مجبور به پاک کردن هرگونه آرایش صورت می نمودند و بر اساس آنچه "عدم رعایت شئونات اسلامی" نامیده می شد به آن ها تذکر داده و در صورت تکرار از ایشان تعهد اخذ می کردند.
این روند تاجایی است که در برخی موارد از ورود افراد "بد حجاب" به دانشگاه ممانعت به عمل می آمد و ایشان را به کمیته انظباطی احضار می کردند.
گفته می شود بسیاری از این شصت دانشجوی احضار شده از فعالین دانشگاه بودند که به اتهام واهی "ترویج بد حجابی" در بین دانشجویان، بایستی هدف خود(!) از نوع پوشش انتخابی را شرح می دادند و کمیته انظباطی نیز در غیاب ایشان، احکامی نظیر درج در پرونده و بعضا تعلیق برای ایشان صادر می نمود.
این در حالیست که حجاب چادر در این دانشگاه برای دانشجویان دختر اجباری بوده اما با این حال به مواردی نظیر رنگ مانتو و مقنعه زیر چادر، نوع کفش، لاک ناخن و حتی آرایش ساده ی صورت نیز برخورد می شود.
دانشجویان دانشگاه آزاد قم، پیش تر و در روز جهانی زن(هشتم مارس) در اعتراض به رفتارهای نامناسب حراست این دانشگاه و تبعیض های جنسیتی تجمعی اعتراضی برپا کرده بودند.

اعدام دو تن در زاهدان به اتهام محاربه

خبرگزاری هرانا - دو شهروند بلوچ به نام های "امان اله پوريان فرزند ملنگ" و "يونس رحماني فرزند رئيس" سحرگاه یکشنبه سیزدهم تیرماه، به اتهام "محاربه و افساد في الارض" اعدام شدند.
بر اساس گزارش دادگستری سیستان و بلوچستان، احکام اعدام این دو تن که توسط داگاه انقلاب صادر شده بود در محوطه زندان مرکزی زاهدان به اجرا در آمد.
گفته می شود این احکام توسط مراجع عالی قضایی نیز تایید شده بود.
دادگاه برخی اتهامات نظیر تیراندازی، آدم ربایی و راهبندان مسلحانه در ایرانشهر را به این افراد منتسب کرده است که هیچ گونه از این اتهامات توسط منابع رسمی تایید نشده اند.

پسرم پس از ده سال یک روز هم مرخصی نداشته/ مصاحبه با پدر یاسر مجیدی

خبرگزاری هرانا - ده سال پیش یاسر مجیدی به اتهام همکاری با یکی از گروه های معاند جمهوری اسلامی از سوی قاضی "رازقندی" با حکم 25 سال حبس تعزیری مواجه و پس از دو سال حبس در زندان اوین و رجایی شهر کرج به زندان بیرجند تبعید شد. خانواده ی این زندانی سیاسی به دلیل زندگی در کرج و مسافت طولانی قادر به ملاقات هفتگی با فرزندشان نیستند.

آقای مجیدی در طول ده سال گذشته به دلیل شرایط بد محیط زندان بیرجند و عدم تفکیک جرایم در زندان دچار بیماری آسم شده است وی مدتی را نیز به دلیل کمبود فضای زندان در سوله ها و کمپ های که برای برخی از زندانیان ساخته شده بود گذرانده است.

گزارشگر خبرگزاری حقوق بشر ایران(هرانا) در راستای اطلاع رسانی و معرفی زندانیان گمنام و فراموش شده از آنچه به خانواده ی مجیدی و فرزندشان در طی این ده سال رفته است به گفتگو نشسته؛ وی می گوید کمتر کسی در طی این مدت برای پیگیری وضعیت یاسر با ما تماس گرفته است.

هرانا: آقای مجیدی؛ وضعیت پسرتان در زندان بیرجند چگونه است؟ آیا می توانید به طور منظم با او ملاقات داشته باشید؟
وضعیت زندان که از نامش مشخص است چگونه است. به دلیل اینکه ما در کرج زندگی می کنیم نمی توانیم به ملاقاتش برویم و نهایتا سالی 2-3 مرتبه پسرمان را می بینیم. قصد ناراحت کردن شما را ندارم گفتن تمامی مسائل هم لزومی ندارد اما هربار که این مسافت طولانی را هم طی می کنیم لااقل یک هفته باید من و مادرش در بستر بیماری باشیم. شرایط یاسر واقعا شرایط سختی است اما هیچ کاری از دست ما برنمی آید...

هرانا: یاسر به بیماری خاصی مبتلاست؟
بهرحال 10 سال زندان زمینه ی هر نوع بیماری را فراهم می کند. خصوصا که یاسر را در بند یک و بین زندانیان عادی نگهداری می کنند، در حال حاضر وی آسم دارد، با اینکه در زمان آزادی هیچگونه مشکل تنفسی نداشت. در بندی که یاسر نگهداری می شود زندانیان عادی نیز هستند و استعمال شدید سیگار و دیگر دخانیات در آنجا رایج است

هرانا: زندان بیرجند از نظر بهداشتی چگونه است؟
متاسفانه این زندان کیفیت غذای نامطلوبی دارد و به دلیل عدم رعایت بهداشت در تهیه غذا، زندانیان مجبور هستند با هزینه خودشان در آنجا غذا تهیه کنند و یاسر نیز از این موضوع مستثنی نیست.

هرانا: از چه غذایی استفاده می کند؟
پسر من مجبور است فقط از فروشگاه زندان خرید کند. آنجا هم که جز کیک و رانی و خوراکی هایی از این دست چیز دیگری نیست و حالا شما خودتان حساب کنید شرایط جسمانی یک زندانی که این همه مدت محبوس است با این تفاسیر چگونه می شود.

هرانا: پسرتان طی این مدت طولانی از حق مرخصی هم برخوردار بود؟
شما بگو حتی یک روز. همان طور که گفتم شرایط جسمی و روحی یاسر اصلا شرایط خوبی نیست و حتی زندانبانان بیرجند نیز تاکنون 2-3 مرتبه نامه ای مبنی بر نیاز زندانی به مرخصی به ما داده اند که ما آن را به دادگاه انقلاب کرج و تهران بردیم. خوشبختانه مسئولان زندان بیرجند با یاسر رفتار بدی ندارند و به ما گفته اند که اگر او دو-سه مرتبه به مرخصی بیاید شرایط بهتری برای تحمل زندان خواهد داشت. اما مسئولان قضایی اصلا به اینگونه درخواست ها رسیدگی نمی کنند و حتی آخرین دفعه ای که چنین نامه ای را برده بودیم نامه ای به آن پیوست کردند که دادن مرخصی را کم لن یکن می کرد.

هرانا: شما امیدی به آزادی یاسر زودتر از موعد مقرر دارید یا گمان می کنید وی بایستی پانزده سال دیگر هم در زندان بماند؟
راستش امید زیادی که نیست. ما از طرف خودمان تقاضای عفو هم کرده ایم. یعنی از زمان روی کارآمدن آقای شاهرودی تاکنون این قضیه را دنبال می کردیم. چند وقت پیش وزارت اطلاعات خودش به ما پیغام داد که برای فرزندتان تقاضای عفو کنید ما هم به گفته ی آنان عمل کردیم و خردادماه سال گذشته (1388) در خواستی این چنینی تنظیم کردیم وبه آن ها دادیم. اما با اینکه اکنون بیش از یک سال از آن تاریخ گذشته هنوز هیچ جوابی نگرفته ایم.

هرانا: پیگیر تقاضای خودتان شده اید؟
بله. ما بارها به ارگان های مختلف مراجعه کرده ایم اما می گویند هنوز نوبت رسیدگی به درخواست شما نرسیده!

هرانا: وکیل یاسر برای وی تاکنون چه اقداماتی انجام داده است؟
یاسر در حال حاضر وکیلی ندارد. یعنی از همان ابتدا هم نداشت. بسیاری از وکلا بودند که یا به خواست خودشان و یا درخواست ما قصد پیگیری پرونده را داشتند از جمله خانم شیرین عبادی اما به دلیل فشارهای وارده و عدم دسترسی به آن نمی توانستند پرونده را دنبال کنند.

هرانا: یعنی یاسر در زمان صدور حکم هم وکیلی مدافعی نداشت؟
در آن زمان خود مسئولان وکیلی تسخیری را به ما معرفی کردند که اکنون به دلیل گذشت زمان اسمش را به خاطر ندارم اما خب مشخص بود که بودن یا نبودن آن وکیل تفاوت چندانی به حال یاسر ندارد.
اکنون هم ما از وجود وکیلی که بتواند پرونده ی پسرمان را در دست گیرد و لااقل برای او یک مرخصی بگیرد استقبال می کنیم...

از وقتی که در اختیار ما قرار دادید سپاسگزارم

احضار، بازداشت و مورد تهدید قرار گرفتن 15 تن از دراویش گنابادی

خبرگزاری هرانا - در تداوم فشارهای وزارت اطلاعات و نهادهای امنیتی بر دراویش گنابادی، دست کم پانزده تن از دروایش شهرهای مختلف کشور، طی روزهای اخیر بازداشت، احضار و تهدید شده، محل کسب آنان پلمب گردیده و منازل آنها مورد تفتیش واقع شده است.

به گزارش سایت مجذوبان نور، وزارت اطلاعات با ارسال بخشنامه‌ای به كلیه ادارات خود در سطح شهرستانها، دستور برخورد با دراویش، برخی اقلیتهای مذهبی و همچنین دگراندیشان عقیدتی را صادر كرده و از دوماه پیش نیز، براساس همین بخشنامه، برگزاركنندگان مجالس هفتگی دراویش در شهرستانها به ادارات اطلاعات احضار شده‌اند.

این گزارش با بیان اینکه "طبق بخشنامه اخیر وزارت اطلاعات، دراویش گنابادی و اهل تسنن و بهائیان در تمام شهرهای ایران باید تحت نظارتهای امنیتی قرار بگیرند و با آنها برخورد شود"، خاطرنشان کرد "در ماه گذشته، مجلسداران دراویش شهرهای بهبهان، بندر گناوه، بندرلنگه، قائمشهر، ساری، مسجد سلیمان، كوار، اهواز، شهركرد، گلپایگان، كاشان، بیدخت گناباد و چندین شهر دیگر به ادارات اطلاعات احضار و مورد تهدید واقع شده‌اند. "
در همین رابطه، نهم تیر ماه، ماموران با مراجعه به مغازه یکی از دراویش به نام حسین دهقان در بیدخت (گناباد)، اقدام به ارعاب و تهدید به پلمپ مغازه وی به دلیل استفاده از عبارت "هو 121" نمودند.
عباس صالحیان برزکی از دراویش گنابادی ساکن گلپایگان نیز، صبح روز نهم تیرماه، توسط نیروی انتظامی گلشهر گلپایگان به صورت تلفنی احضار و پس از مراجعه وی توسط نیروهای اداره اطلاعات بازداشت شد.
همان روز سه تن از دراویش گنابادی بنامهای حسین کاوه نوش آبادی ماذون نماز دراویش در کاشان و عبدالله علیمدد کاشی و ناصر رحیمی از دراویش این سلسله از سوی اداره اطلاعات کاشان تلفنی احضار و با مراجعه نامبردگان به ستاد خبری اطلاعات بازداشت شدند.
اداره اطلاعات شهركرد چند تن از دراویش سلسله گنابادی را تلفنی احضار و به منزل نعمت الله ریاحی وارد شده و در غیاب وی، منزل وی را تفتیش و بازرسی كردند.
حسینیه دراویش نعمت اللهی گنابادی در شهر کرج نیز، در ساعات پایانی روز چهارشنبه دوم تیرماه، شاهد حضور و ایجاد ارعاب قریب به بیست تن از افراد لباس شخصی بود که خود را از مأمورین معاونت اطلاعات سپاه پاسداران این شهرستان معرفی کردند.
در این ارتباط شش نفر از درویش گنابادی به اسامی سعید کریمایی، پوریابراتی، محمد ساکی، کمیل رحیم زاده، احسان دشتی وسعید دشتی، از سوی بخش اطلاعات سپاه پاسداران شهرکرج به اداره اطلاعات سپاه احضار شدند و منازل شخصی دو تن از دراویش به نامهای رحیم زاده و دشتی نیز مورد تفتیش و بازرسی مأمورین قرار گرفت.
غلامعباس زارع حقیقی، از دراویش گنابادی و متصدی مزار سلطانی بیدخت دستگیر و روانه زندان وكیل آباد مشهد شد.
طی سالهای اخیر و بویژه یکسال گذشته، فشار زیادی بر دراویش و دگراندیشان عقیدتی در سراسر ایران وارد آمده است

قاتل پسرم بسیجی بود

مصاحبه با پدر اولین جان باخته جنبش سبز


میثم عبادی، اولین شهید جنبش سبز است که روز 23 خرداد بر اثر اصابت گلوله جان باخت. پدر این نوجوان می گوید قاتل فرزندش از نیروهای بسیجی بود که ابتدا بازداشت و مشخص شد گلوله از اسلحه او شلیک شده است اما بعد آزاد شد و گفتند او قاتل نبوده است.
میثم عبادی به گفته پدرش، برای کمک به دختری که از سوی نیروهای بسیجی مورد ضرب و شتم قرار گرفته بود وارد شد اما با شلیک گلوله ای بر شکمش به شهادت رسید.
اصغر عبادی، پدر این نوجوان که تنها 16 سال و سه ماه داشت می گوید خواهان معرفی قاتل فرزندش است اما هیچ جا پاسخی به او نمی دهند.
آقای عبادی همچنین، سخنان منتشر شده به نقل از او در خبرگزاری فارس را تکذیب می کند. خبرگزاری نظامی، وابسته به نهادهای امنیتی، نظامی به نقل از آقای عبادی نوشته بود موسوی و کروبی باید تقاص خون فرزندش را بدهند. اما آقای عبادی می گوید از این خبرگزاری شکایت می کند.
"روز" پیش از این و به نقل از مادر احمد نعیم آبادی، او را اولین شهید جنبش خوانده بود. احمد نعیم آبادی در اصل اولین شهید روز 25 خرداد و راهپیمایی میلیونی و مسالمت آمیز مردم بود و میثم عبادی، اولین شهید بعد از انتخابات که دقیقا یک روز بعد از انتخابات مخدوش 22 خرداد به شهادت رسید.
گفتگوی با اصغر عبادی، پدر میثم عبادی را در ذیل بخوانید.

آقای عبادی، شما چگونه از شهادت میثم مطلع شدید؟
روز 23 خرداد و ساعت حدود 9 شب بود که از موبایل خود میثم به ما زنگ زدند و گفتند میثم گلوله خورده و در بیمارستان جواهری است. به ما گفتند حالش خوب است اما وقتی به بیمارستان رفتیم میثم تمام کرده بود.

روز 23 خرداد چه اتفاقی افتاد؟ میثم چگونه گلوله خورد؟
میثم از سر کار که خارج شده بود، رفته بود تظاهرات؛ آن روز هنوز درگیری ها شدید نبود و ماموران حکم تیر هم نداشتند. خواهر میثم حدود ساعت 6 با او تماس گرفت، قرار بود بروند و برای مادرشان، هدیه ای بخرند. میثم گفته بود تا یک ساعت دیگر می آید اما هرگز نیامد. آنطور که دوستان میثم که از نزدیک شاهد تیر خوردن او بودند، گفته اند بسیجی ها، دختری را با باتوم می زنند واو به زمین می افتد و بعد  پای این دختر را می گیرند و روی زمین می کشند، میثم اعتراض می کند و می رود سراغ بسیجی و می گوید: زورت به یک دختر می رسد؟ چرا او را روی زمین می کشی و... اما آن فرد می گوید: برو وگرنه تو را هم می زنم. میثم هم می گوید: این دختر را رها کن بیا بزن ببینم چه جوری می زنی... اما تا میثم این را می گوید آن بسیجی اسلحه اش را در می آورد و یک گلوله به شکم میثم می زند.

بعد چه اتفاقی می افتد؟ آیا شما خبر دارید؟
میثم که روی زمین می افتد مردم جمع می شوند. جلوی یک ماشین رهگذر را می گیرند و آن ماشین، میثم را به بیمارستان می رساند. به ما که زنگ زدند گفتند حالش خوب است ولی وقتی ما رفتیم با جنازه اش روبرو شدیم. پرستاران هم هیچ کمکی نتوانسته بودند بکنند. جنازه اش همین طور روی تخت افتاده بود و هر کسی می دید گریه می کرد، حال پرستاران و دکترها هم خیلی بد بود. کسی باور نمی کرد چنین اتفاقی افتاده باشد. ما هم شوکه بودیم. میثم سنش خیلی کم بود.او فقط 16 سال و سه ماه داشت که از دست ما گرفتند و نه دادمان به جایی رسید نه فریادمان، نه حرفمان را کسی گوش کرد.

شما پیکر میثم را دیدید؟ گلوله کجا خورده بود؟
بله رفتم دیدم. گلوله دقیقا به بغل ناف میثم خورده و خارج هم نشده بود. یعنی در شکم میثم مانده بود.

پیکر میثم را چگونه تحویل گرفتید؟
من شب تا صبح در بیمارستان نشستم؛ صبح با آمبولانس پیکر میثم را بردند پزشکی قانونی و ما را هم بردند کلانتری و هماهنگ کردند و گفتند بروید خانه ما به شما زنگ می زنیم که بیایید جنازه را تحویل بگیرید. 23 خرداد شهید شد اما 25 خرداد، او را به ما دادند. جنازه اش را باز دیدم؛ شکمش را کاملا پاره کرده و گلوله را در آورده بودند؛ از بالا تا پایین شکمش دوخته شده بود. گرفتیم و دفنش کردیم. بعد خواستیم مراسم ختم بگیریم. آمدند و گفتند باید بدون سر و صدا مراسم بگیرید. مرا بردند پاسگاه و گفتند اگر می خواهید برای مراسم مشکلی پیش نیاید، سر و صدا نکنید. ما هم در سکوت کامل مراسم گرفتیم ماموران هم در مراسم بودند. من هم به همه گفتم پاره تنم را دادم، نگذاریم یک جوان دیگر را هم بگیرند از ما و...

شما شکایت کردید؟
بله رفتم شکایت کردم. بعد گفتند یک نفر را به عنوان قاتل گرفته اند. قاضی آقای شاملو بود و گفت که قاتل را گرفته ایم و از نیروهای بسیج است. پوکه گلوله در محلی که میثم را زده بودند پیدا شد و گفتند که گلوله از همان اسلحه ای شلیک شده که دست این فردی که بازداشت کرده بودند، بود و به ما گفتند بروید انحصار وراثت کنید! من رفتم و این قضیه سه ماه طول کشید اما کردم. بعد از سه ماه مرا خواستند. قاضی پرسید با قاتل می خواهی چیکار کنی؟ گفتم قصاصش می کنم همانطور که بچه بی گناه مرا کشته است. گفت بنویس و من هم همین را نوشتم و دادم. بعد که برای پیگیری رفتم گفتند قاتل، او نبود و اشتباه گرفته بودیم و آزادش کرده ایم. این در حالی است که همان فرد اعتراض کرده و نامه ای نوشته بود که من آن روز تهران نبودم و من نزده ام اما بعد از تحقیق اعتراض او رد شده بود و گفته بودند گلوله از اسلحه او شلیک شده است. من کپی همه اینها را دارم.اما اینکه چرا آزادش کردند قاضی می داند و خدای او.

بعد شما پی گیری کردید؟ در نهایت چه پاسخی به شما دادند؟
گفتند چون قاتل مشخص نیست، پرونده را به اداره آگاهی برگردانده ایم. به قاضی گفتم الان من چیکار باید بکنم. گفت برو بنشین و دعا کن یک روزی پیدا شود. همه جا پی گیری کردم؛ همه جا سر زدم؛ حتی بیت رهبری رفتم و شکایت نوشتم اما هیچ جوابی ندادند. شروع کردند به اذیت کردن ما؛ حتی به در خانه می امدند و اذیت می کردند. می گفتند پسر شما آشوب گر بود. گفتم بچه من فقط 16 سال و سه ماه از زندگی اش گذشته بود. بچه بود چه می دانست آشوب گری یعنی چه؟ چرا اسم آشوب گر روی او می گذارید؟ قاتل او را معرفی کنید. پسرم رفت و اعتراض کرد که برادرم را کشتید و چرا این پیرمرد را اذیت می کنید. بعد از آن دیگر به اداره آگاهی هم راهمان ندادند. قبل از آن هر موقع می رفتم، تا اسم میثم را می گفتم راهمان می دادند اما بعد دیگر راهمان هم ندادند. ده بار می روم التماس می کنم تا راهم دهند. گاهی مامور آنجا دلش می سوزد و می گذارد داخل بروم اما هیچ جوابی نمی دهند.

آقای عبادی، خبرگزاری فارس، در مصاحبه ای که گویا با شما انجام داده به نقل از شما نوشته است میرحسین موسوی و مهدی کروبی باید تقاص خون پسرتان را بدهند. آیا شما آقای موسوی و آقای کروبی را قاتل میثم می دانید؟
نه به هیچ عنوان. این خبرگزاری کاملا دروغ نوشته است. از خودشان در آورده اند. من از آنها شکایت می کنم. اصلا گفته های خود من را ننوشتند و رفتند حرف های خودشان را از زبان من نوشتند. اگر می خواهند مصاحبه کنند آن چیزی را که ما می گوییم بنویسند و اگر نمی خواهند حرف های ما را منتشر کنند و حرف های خودشان را می نویسند چرا ما را اذیت می کنند؟ به خدا اگر بدانم کدام دادگاه شکایت مرا قبول می کند، میروم و شکایت می کنم اما هیچ جا به حرف ما گوش نمی دهند. یک سال است می گویم قاتل بچه ام را معرفی کنید اما هیچ جواب نمی دهند، بعد می آیند و دروغ می نویسند.

در این مدت کسی از مسئولان به دیدن شما آمده؟
نه؛ هیچ کسی نیامد. حتی آقای موسوی و آقای کروبی هم نیامدند. کسی نیامد حتی حال ما را بپرسد. فقط از بنیاد شهید آمدند. گفتند میخواهیم میثم را شهید اعلام کنیم. گفتم میثم شهید است چه اعلام بکنید چه نکنید. فتوکپی شناسنامه و عکس گرفتند و رفتند. دوباره آمدند گفتند برای میثم کارت بنیاد شهید می دهیم. گفتم نمی خواهم. گفتند هر ماه می خواهیم ماهی 300 هزار تومان حقوق بدهیم. گفتم نمی خواهم. به ما ندهید درست است دست ما تنگ است و نداریم اما بچه من شهید شد و رفت و من اجازه نمی دهم چنین پول هایی به خانه ام بیاید.

گفتید میثم 16 سال و سه ماه داشت. درس نمی خواند؟ در جایی خواندم که در فرش فروشی کار می کرد.
نه فرش فروشی نبود. خیاطی بود. میثم تا 5-6 ماه قبل از شهادتش محصل بود. اما مجبور شد درس را رها کند تا کمک خرج خانه باشد. من راننده کامیون بودم. روی کامیون مردم کار می کردم. گردنم آرتروز شدید گرفت. استخوان های گردنم فاصله پیدا کردند. دکتر گفت ادامه بدهی فلج می شوی. یک ساعت رانندگی می کردم گردنم بی حس می شد. ناچار شدم رها کنم. رفتم در آژانس کار گرفتم اما خرجمان نمی گذشت. میثم به خاطر من درس را ول کرد. رفت در یک خیاطی کار می کرد. هفته ای بین 30 تا 35 هزار تومان می گرفت و خرج خانه را در می آورد. خیلی کمک من بود.

آقای عبادی یک سال از شهادت میثم می گذرد. این یک سال به شما و خانواده تان چگونه گذشته است؟
زندگی ما، یک دنیا درد است. هر روز برای ما یکسال بوده است. نمی توانیم دیگر تهران بمانیم. خانه و همه جا، خاطرات میثم است. اما پولی هم نداریم بتوانیم برویم جای دیگر و...  یک دنیا خاطره و یک دنیا درد. مادر میثم که اینقدر گریه کرده چشمانش کم سو شده است. کار هر روزه اش، فقط گریه است. من غیر از میثم دو پسر و سه دختر دارم. همه به هم ریخته اند.  برادر میثم، اینقدر به هم ریخته است که یک سال است هر روز از صبح می رود بهشت زهرا، سر مزار میثم و می نشیند. نه کار میکند. نه ریش اش را می زند، نه غذای درستی می خورد، نه با کسی حرف میزند. با اینکه دست تنگ ام اما حاضرم همه زندگی و دار و ندارم را بفروشم و بدهم تا قاتل بچه ام را معرفی کنند و بیاورند دادگاه، محاکمه اش کنند. من قاتل بچه ام را می خواهم و اگر مملکت، مملکت باشد قاتل را معرفی می کنند نه اینکه بگویند بچه من آشوبگر بوده است. من میدانم که خون بچه بی گناه من دامن شان را می گیرد و بالاخره تقاص پس خواهند داد. حالا در این دنیا نشد در آن دنیا اما تقاص پس می دهند. ما هم خدایی داریم و حقمان را می گیریم و می دانیم که ظلم زمین نمی ماند. خیلی به ما ظلم کردند؛, حتی لباس ها و وسایل بچه ام را هم ندادند. هیچی ندادند اما ما سپرده ایم به خدا و خدا با آنها معامله خواهد کرد.

احضار هفت تن از فعالین کارگری شهر اشنویه به دادگاه


خبرگزاری هرانا - شش تن از اعضای کمیته هماهنگی به نام های صمد احمدپور، رحمان تنها، رحمان ابراهیم زاده، فتاح سلیمانی، حسین پیروتی، عباس هاشم پور و هم چنین عیسی ابراهیم زاده از فعالین کارگری شهر اشنویه از طرف شعبه اول دادگاه انقلاب ارومیه احضار شدند.

به گزارش کمیته هماهنگی برای کمک به ایجاد تشکل های کارگری، این فعالین کارگری بایستی دوم مردادماه در این دادگاه حاضر شوند.

شایان ذکر است که این افراد اسفندماه سال گذشته به مدت 12 روز در بازداشت سپاه پاسداران واقع در ارومیه بودند. هر کدام از آنان با وثیقه 10 میلیون تومانی از زندان ازاد شدند.