سحام نيوز: بنا به اخبار رسیده از یکی از همسایگان نزدیک آقای کروبی؛ ایشان و فاطمه کروبی دیگر در منزل مسکونی شان در حصر نمی باشند و اصلا كسي در منزل نيست.
این همسایه آقاي کروبی با بیان خاطرات تلخ خود از حضور لباس شخصی هاي زن و مرد در 6 شب متوالی که آسایش و امنیت منطقه را در نیمه های شب با عریده کشی و بکار گیری الفاظ رکیک بر هم زده بودند، به سحام نیوز گفت که شواهد قوي محلی حاکی از انتقال این خانواده محترم به مکان نامعلومی است. ایشان که مایل نبودند هویت شان فاش شود تصریح کردند که از سه روز گذشته کل مجتمع مسکونی در خاموشی کامل است و هیچ گونه ترددی حتی از سوی ماموران در آن مشاهده نمی شود. وي همچنين در ادامه افزود: اگر آقاي كروبي و همسرشان در اين خانه حصر بودند، اين خيابان توسط نيروهاي امنيتي كاملا محاصره مي شد و فضاي امنيتي بر اين خانه حكم فرما بود.
این همسایه آقاي کروبی با بیان خاطرات تلخ خود از حضور لباس شخصی هاي زن و مرد در 6 شب متوالی که آسایش و امنیت منطقه را در نیمه های شب با عریده کشی و بکار گیری الفاظ رکیک بر هم زده بودند، به سحام نیوز گفت که شواهد قوي محلی حاکی از انتقال این خانواده محترم به مکان نامعلومی است. ایشان که مایل نبودند هویت شان فاش شود تصریح کردند که از سه روز گذشته کل مجتمع مسکونی در خاموشی کامل است و هیچ گونه ترددی حتی از سوی ماموران در آن مشاهده نمی شود. وي همچنين در ادامه افزود: اگر آقاي كروبي و همسرشان در اين خانه حصر بودند، اين خيابان توسط نيروهاي امنيتي كاملا محاصره مي شد و فضاي امنيتي بر اين خانه حكم فرما بود.
لازم به توضيح است كه عدم اجازه به آقایان کروبی و موسوی در برقراری یک تماس تلفني ساده مبنی بر وضعیت شان، ناشی از انتقال آنان به مكاني نامعلوم می باشد.
باز تعريف فضاي نقد
محمد كاظم انبارلويي
سرمقاله روزنامه رسالت
يزيد پسر معاويه را همه ميشناسند. او سه سال سلطنت كرد. او يك شرابخوار، ميمون باز، قمار باز و زنباره بود. كارنامه سه ساله حكومت وي ننگينترين دوران تاريخ اسلام است. او سال اول حكومتش امام حسين(ع) از نواده پيامبر(ص) را به همراه 72 تن از اصحاب وفادارش را به فجيعترين شكل ممكن در كربلا به شهادت رساند. در سال دوم حكومت به مدينه، مدفن پيامبر اسلام حمله كرد و ضمن غارت مدينه و قتل عام هزاران نفر، تجاوز به 12 هزار دختر از اهالي مدينه را بر لشكريانش مباح دانست. او سال سوم به مكه حمله كرد و با منجنيق خانه خدا را به آتش كشيد و ويران كرد و در همين سال بود كه مرگ گريبانش را گرفت و به درك واصل شد.
به همين دليل يزيد مورد لعن و نفرين مسلمانان و علماي اسلام است و شيعيان در زيارت عاشورا او و يارانش را از باب تبري لعن و نفرين ميكنند و تولي خود را به ائمه معصومين بويژه امام حسين(ع) از باب يك عمل عبادي و سياسي اعلام ميكنند.
سهشنبه شب هفته گذشته راديو بيبيسي به قرائت يك بيانيه از مفتيان جريان روشنفكري يعني دكتر عبدالكريم سروش پرداخت. وي در اين بيانيه تصريح كرده است:
«بار خدايا از غزالي آموختهام كه هيچ كس را لعنت نكنم حتي يزيد را! اما فروتنانه از تو رخصت ميطلبم كه به جمهوري... اسلامي ايران لعن و نفرين بفرستم»!!
بيبيسي بعد از قرائت اين بيانيه مصاحبه تلفني با وي را كه اكنون در ايالت مريلند آمريكا زندگي ميكند، پخش كرد. او علت صدور اين بيانيه را شكنجه دامادش ذكر كرد كه اكنون سالم و سرحال در خارج از زندان است و توانسته با پدر زن خود يعني عبدالكريم سروش در مريلند آمريكا ارتباط برقرار كند.
سروش در داوري نسبت به آنچه در مورد دامادش رخ داده است اصلا نيازي نميبيند در دادگاه صحرايي كه براي كل ملت ايران تشكيل داده و حكم به لعن و نفرين داده، حرف متشاكي را بشنود. او قطع و يقين ميداند كه چنين حادثهاي رخ داده است. او حتي حدس نميزند كه دامادش كه اكنون به راحتي با او ارتباط برقرار كرده شايد قدري غلو كرده باشد.
اما او در قضاوت خود ترديد ندارد. فرض ميكنيم ادعاهاي دامادش صحت داشته باشد و بازجوي او مرتكب خلاف شده باشد. آيا چنين حكمي از سوي يك مفتي روشنفكري معقول است؟
دامادش مدعي است او را يك شب در سردخانه با مردگان گذاشته و به او گفتهاند همسرش هرزه و هرجايي است و نيز به او گفتهاند بايد در تلويزيون بگويد سروش مخالف دين است. اين كل ادعاي دامادش است كه اكنون سالم و سرحال در بيرون زندان زندگي ميكند. آيا اين خلافها بالاتر از جنايات يزيد است كه دستش به خون پاك اهل بيت پيامبر اكرم و قتل عام مكه و مدينه آلوده شده است؟ در اين داوري ميبينيم آقاي سروش براي دامادش نه تنها عصمت قائل است بلكه جان او را عزيزتر از جان اهل بيت پيامبر و مردم مكه و مدينه كه در سال دوم و سوم خلافت يزيد مظلومانه مورد قتل عام قرار گرفتند ميداند. من نميدانم آمريكاييها چه ناني به سروش ميدهند كه او را به صدور چنين حكمي كشانده است.
در حالي كه به اعتراف آقاي سروش دامادش اصلا به خدا اعتقاد ندارد!!
سروش در بيانيه خود تصريح كرده است كه؛ وقتي به دامادم گفتم خدا از آنان نگذرد، دامادم گفت: «اسم خدا را نبر خدا نيست، خدانيست، خدانيست»!
كسي كه از كمترين درجه عقلانيت و بهره هوشي برخوردارباشد ميداند براي اثبات ميزان دينداري آقاي سروش نيازي به شكنجه دامادش نيست.
آثار سروش و مفاد همين بيانيه اين ميزان را نشان ميدهد. بر فرض اگر دامادش چنين مطالبي را كه ادعا كرده ميگفت يك ريال هم ارزش انتشار نداشت.
آنچه نگارنده را وادار كرد چنين يادداشتي را بنويسم اين بود كه هشدار دهم انقلاب گرفتار چه جماعتي است. رونمايي از جماعتي كه پرچم روشنفكري را بردوش دارند و مدرنيته را نمايندگي ميكنند براي ملت ما خيلي مهم است. اكنون كه مردم به آنها پشت كردهاند كارشان به لعن و نفرين و صدور فرمان خشونت عليه ملت رسيده است. كينه آنها از اسلام و انقلاب اسلامي يك كينه شتري است. \
عدهاي از روي دلسوزي و شفقت ميگويند بايد يك فضاي آرام و باز را براي نقد گشود كه هر كس حرفي دارد بزند. اين جماعت از اين مهم غافل هستند كه فضا را جريان روشنفكري وابسته به غرب، بسته است والا فضاي نقد در جمهوري اسلامي هميشه باز بوده است. اين جريان قلابي به اسم جريان روشنفكري اكنون به هواداران خود جنگ چريكي شهري و نحوه به آتش كشيدن و غارت مغازهها و اموال عمومي را آموزش ميدهد بعد هم با پر رويي يزيد مدل سال 60 هجري را تبرئه ميكند تا بتواند در سايه اقتدار يزيد زمان يعني آمريكا، مرتكب همان جناياتي شود كه سال 61 هجري در كربلا شد. اين جماعت حرفي جز لعن و نفرين ندارند.
وقتي طرف در بحث و نقادي كم ميآورد، دُز رقابت را آن قدر بالا ميبرد كه يك فضاي آشتي ناپذير ايجاد كند. در اين فضا نقد و نقادي ميميرد و جاي خود را به فحاشي و هتاكي و لعن و نفرين ميدهد. بيانيههاي سروش، كروبي، موسوي و... يك ادبيات دارد كه توسط سرويسهاي امنيتي آمريكا و انگليس براي ايجاد يك سامانه ديكتاتوري در ايران ديكته ميشود. مردم و روشنفكران واقعي و بويژه روحانيت و مراجع زير بار اين ديكتاتوري نميروند.
ما در مواجهه با جريان روشنفكري وابسته، با جماعتي روبهرو هستيم كه تخم كفر و نفاق و الحاد در بستر فكري جامعه ميكارند كه محصولي جز خشونت و خونريزي ندارد.
اين جماعت بيش از 25 ماه است با ريختن توي خيابانها، آشوب و كشتن بيگناهان را در دستور كار دارند و كمر به قتل جمهوري اسلامي بستهاند.
ما در حوزه نقد سياست، فرهنگ،حقوق، فلسفه و... با اين جماعت كه وارد ميشويم، جز فحاشي و لعن و نفرين و دعوت به محاربه با نظام و مردم، صدايي ديگر از آنان نميشنويم.
www.anbarloee.blogfa.com
۱۰ اسفند، قرار بزرگ سبز!
علی کشتگر
ويژه خبرنامه گويا شتاب تحولات نشان می دهد که هیچ یک از نظامهای استبدادی منطقه وهیچ یک از دیکتاتورها از رهگذر این طوفان بزرگ که اتفاقا نخستین وزش آن در بیست و پنج خرداد هشتاد وهشت از ایران آغاز شد مصون نخواهند ماند. حاکمیت سراسیمه و سرگردان است و نمی داند درمیان طوفانی که خاورمیانه را درگرفته و جنبشی که در ایران خاموش شدنی نیست چه خاکی به سرکند.
توای هموطن که خانه ات را آباد و آزاد می خواهی برخیز وهمراه شو که اسفند، وقت رویش سبز و ماه خانه تکانی است! در این بیست ماهه که از آن دزدی بزرگ می گذرد نشان داده ای که می توانی! می توانی بنیاد ظلم براندازی و طرحی نو دراندازی! می توانی اگر بخواهی نوروز امسال را سرآغاز بهار نوین تاریخ ایران کنی.
ببین دراین بیست ماهه چگونه جهان را متوجه آرزوهای قشنگ وشرافتمندانه خود کرده ای! ببین چگونه درانظار جهانیان چهره راستین ایران را از صورت کریه دروغ جدا کرده ای! می بینی چگونه پژواک فریادهای آزادیخواهانه ات در فضای خاورمیانه طنین انداخته و چه هراسی در دلهای سیاه دزدان آزادی و شرف افکنده است!
اینک تو تنها نیستی، همه ملت های خاورمیانه برخاسته اند. صدای فروریختن نظامهای پوسیده دیکتاتوری در این منطقه استبداد زده،پیام آور پیروزی نزدیک تو است.
شتاب تحولات نشان می دهد که هیچ یک از نظامهای استبدادی منطقه وهیچ یک از دیکتاتورها از رهگذر این طوفان بزرگ که اتفاقا نخستین وزش آن در بیست و پنج خرداد هشتاد وهشت از ایران آغاز شد مصون نخواهند ماند.سطح آگاهی و ظرفیت جنبش آزادی خواهی ایران همواره در خاورمیانه سرمشق بوده است. همه شواهد گواه بر آنند که جنبش سبز آزادی خواهانه ایران درسیر فرازی پویش و رویش واستبداد دینی در سرازیر ریزش و فرسایش است.
دراین بیست ماهه به برکت پایداری جنبش سبز خامنه ای نه فقط در میان ملت که حتی در میان روحانیون و نظامیان و کارگزاران نظام حاکم نیز منزوی تر و بی اعتبار تر شده است. حکومت کودتا نیز ازهرسو دچار شکاف و ورشکستگی است. قطع رابطه میرحسین موسوی، زهرا رهنورد، مهدی کروبی با مردم ورجزخوانی سران رژیم نه از سر اعتماد به نفس بلکه از سر ترس و زبونی است.
بسیاری از ما این روزها از خود می پرسیم که در این لحظات بر موسوی و کروبی چه می گذرد؟ خفاشان قدرت پرست چه خوابی برای رهبران جنبش سبز دیده اند.نکند آنها هم اکنون زیر شکنجه های هولناک باشند! نکند به آنان داروهای روان گردان و غذاهای تدریجا مسموم کننده بخورانند! دیکتاتورها و ایادی آنان در آخرین روزهای حیات خود در تلاش بیهوده برای حفظ قدرت گاهی دست به جنایات هولناک می زنند، به این خیال خام که شعله های آزادی را خاموش کنند! بنا به آخرین گزارش ها سپاه پاسداران موسوی و کروبی را به "خانه امن" منتقل کرده است.
اقدام گستاخانه خامنه ای و ایادی او علیه میرحسین موسوی، مهدی کروبی و زهرا رهنورد که در بیست ماهه گذشته همراه وفادار و شجاع جنبش آزادی خواهانه ایران بوده اند، توطئه علیه همه ایرانیانی است که دیگر سلطه استبداد دینی را برنمی تابند و حقوق انسانی خود را می طلبند. این توطئه می تواند و باید به فرصتی بزرگ برای گسترش اعتراضات جنبش سبز تبدیل شود. جنبشی که از پایوران ورهبران خود دفاع نکند شایسته پیروزی نیست. جنبش سبز در این بیست ماهه همواره با هوشیاری از رهبران شاخص خود حمایت کرده و همین نیز رمز امنیت آنها و رشد و پویش جنبش سبز بوده است.
جنبش سبز در دوحرکت اعتراضی بزرگ روزهای اخیر که طی آن سه تن از دانشجویان در تهران و شیراز به دست آدمکشان در خون غلطیدند نشان داد که نه فقط زنده و پویاست بلکه از ظرفیت اعتراضی عظیمی برخوردار شده است. خیزش های موفقیت آمیز ملت های خاورمیانه اراده ها را قوی ترو عزم ها را جزم تر کرده است.
روز دهم اسفند ماه قرار است جنبش سبز در پشتیبانی از میرحسین موسوی و مهدی کروبی در تهران و دیگر شهرهای ایران به میدان بیاید. در این لحظه های داغ و شتابان تاریخ خاورمیانه هریک از این روزها می توانند تاریخ ساز شوند. چه در داخل ایران و چه خارج ازایران شایسته نیست که در این روز کسی در خانه بماند.همه باید یکدیگر را به همراهی فرا خوانیم. فراموش نکنیم که سبز یعنی همراهی همه رنگ ها و همه فکرها دربرابر دشمنان آزادی.
حاکمیت سراسیمه و سرگردان است و نمی داند درمیان طوفانی که خاورمیانه را درگرفته و جنبشی که در ایران خاموش شدنی نیست چه خاکی به سرکند. حاکمیت دچار چنان شکاف و چنددستگی عمیقی است که هیچ یک از تصمیمات و سناریوهای ممکن آن علیه جنبش سبز نمی تواند مورد حمایت همه دستگاههای حکومتی باشد. اگر اعتراضات جنبش سبز ادامه یابند و فراگیرتر شوند بسیاری از نظامیان از ادامه سرکوب سرپیچی خواهند کرد.
در تاریخ هر جنبش سیاسی بزرگی که به پیروزی رسیده و یا برعکس دچار زوال شده لحظه ها و فرصت هائی را می توان سراغ گرفت که نقطه عطف به شمار می روند. یعنی آن که درایت و شجاعت مردم و رهبران و یا تردید و ترسشان در آن لحظه های سرنوشت ساز شیرین کامی و یا تلخ کامی های بعدی را رقم زده است.! اسفند امسال برای ما ایرانیان یکی از همین لحظه های تاریخی است.
Ali.keshtgar@yahoo.fr
آب رفته رانمی توان به جوی بازگرداند
مهرداد خوانساری
شرایط حاکم بر مملکت پس از انتخابات دوره دهم ریاست جمهوری، تمام معادلات سیاسی سی سال قبل از آنرا بطور غیر قابل انکاری تغییر داده است. همچنین، با توجه به میزان خشونت و فشارهائی که حاکمیت در 19 ماه گذشته علیه عموم مخالفانش و بویژه اصلاح طلبان باند «هاشمی-خاتمی-موسوی-کروبی» اعمال نموده، بازگشت به شرایط گذشته و دستیابی به نوعی توافق با امثال احمدی نژاد و دارودسته اش، تقریباٌ غیر ممکن ساخته است.اینک که جناح احمدی نژاد نیروهای اصلاح طلب وابسته به نظام را با موفقیت از گردونه سیاسی خارج کرده و اکثر شخصیت های شناخته شده و کارآمد آنها را از طریق زندان، شکنجه، و یا اجبار به خروج از ایران، خنثی و بی اثر ساخته اند، نوبت به رقبای شان در میان اصولگرایان از قبیل لاریجانی و قالیباف رسیده که در صورت توفیق به کنار زدن این افراد، تداوم انحصارشان بر اهرم های قدرت در ایران مسجل خواهد شد. در اینصورت، اینکه مثلاٌ چه کسانی در انتخابات بعدی مجلس یا ریاست جمهوری با هم به رقابت خواهند پرداخت دیگر تفاوت عمده ای نخواهد کرد چون تنها افقی که باقی خواهد ماند سلطة کامل احمدی نژاد و همپالگی هایش است که در بهترین شرایط، مقوله ای شبیه فرمول «پوتین – مدودف» روسیه را در ایران پیاده خواهند نمود.
ولی از سوی دیگر، عدم مدیریت و بی کفایتی کامل احمدی نژاد و یارانش در اداره مملکت و بویژه بحران اقتصادی آن و درگیری های روزافزون حاکمیت با جامعه بین المللی به لحاظ عدم حل مشکلات مربوط به پرونده هسته ای، این امید کماکان وجود دارد که مردم خسته و رنجدیده ایران، با الهام از تب آزادیخواهی و روحیه مبارزاتی مردم عادی در دیگر نقاط خاورمیانه، با تشدید مقاومت و گسترش اعتراضات خیابانی، شرایط بزانو درآوردن این حکومت را فراهم آورند و کشور را از سرنوشت شومی که امثال احمدی نژاد ها برای ملت ایران تدارک دیده اند، رها سازند.
حرکت مردم در 25 شهریور ثابت کرد که نیروهای مبارز مردمی، با دانش به تجربیات تلخی که در یکسال و نیم گذشته از عملکرد وحشیانه و غیر انسانی حاکمیت اندوخته اند، علیرغم هر بلائی که رژیم بسرشان بیاورد، دارای این آمادگی هستند که با پذیرش تمام ریسک های موجود، وارد صحنه شوند و دست از اعتراضات خود برندارند.
بدیهی است که با شعارهای قاطع و کوبنده که گویای خواسته ها و نیازمندیهای امروز جامعه ایران می باشد، حرکت مردم بی شک به آن قابلیت خواهد رسید که مانند مصر و تونس، نقش تعیین کننده ای را ایفا کند. در ضمن امروز با اطمینان بیشتر می توان به این واقعیت نیز اشاره کرد که مردم دیگر دنباله رو شعارهائی از قبیل «اجرای بدون تنازل قانون اساسی» و یا «بازگشت یه عصر طلائی خمینی» که بطور مکرر از سوی آقایان موسوی و کروبی تکرار میگردد، نمی باشند و اساساٌ این نوع مقولات را منشع تمام بدبختی های امروزی مملکت میدانند. حتی بیشتر دوستان و سخنگویان این آقایان نیز در هفته های اخیر به این واقعیت پی برده و در گفتارشان با شبکه های مختلف خبری، نوعی فاصله با این مواضع در صحبت هایشان مشاهده می شود.
در پایان، معتقدم که با توجه به میزان ریزش روزافزون در ارکان کلیدی حاکمیت، توازن قدرت امروز بنفع مردمی است که خواست کلانشان برای ایران آینده، استقرار یک سیستم دمکراتیک، سکولار و مبتنی بر مندرجات اعلامیه جهانی حقوق بشر می باشد.
ما متاسف و متاثریم؛ شما چطور؟
تقی مختار
سخنی کوتاه با آقایان اکبر گنجی و عبدالکریم سروش و دیگر «روشنفکران دینی» که حالا شتر استبداد مقابل خانه آن ها هم خفته است
دیروز، پنجشنبه، دیدم پایگاه اینترنتی «روز» مقاله کوتاهی منتشر کرده است از آقای اکبر گنجی که ظاهرا روز قبل از آن، یعنی چهارشنبه، نوشته شده، چون تاریخ چهارم اسفند را بر پیشانی خود دارد. عنوان مقاله «مشارکت در زندانی کردن موسوی و کروبی» است و در من این گمان را برانگیخت که گویا آقای گنجی دست به افشاگری درباره کسانی زده است که در حبس خانگی اخیر آقایان میرحسین موسوی و مهدی کروبی نقش داشته و یا به نوعی با حکومت اسلامی و «رهبر معظم» آن در این خصوص همراهی و همکاری کردهاند. اما، مقاله را که خواندم، دیدم، نه، اینطور نیست و مضمون آن هشدار به کسانی است که گویا در مقابل حبس خانگی «چهرههای شاخص» جنبشی که آقای گنجی آن را «حرکت» خوانده و تاکید کرده است که با رنگ سبز در دنیا شناخته میشود، «سکوت» کردهاند و لازم است بدانند که سکوت آنها، به گفته ایشان، نوعی «همراهی» و «مشارکت اخلاقی» با «اعمال ستمگرانه» است و در نتیجه بهتر است که ـ بخصوص در خارج از کشور ـ با تشکیل «اجتماعات هر چه پر تعدادتر در شهرهای مختلف جهان به این عمل اعتراض کنند.»
خواندن مقاله کوتاه، هشدار دهنده و ترغیب کننده آقای اکبر گنجی یک بار دیگر حسی را در من برانگیخت که دو روز قبل از آن با مطالعه مقاله یا «بیانیه» آقای عبدالکریم سروش، در پایگاه اینترنتی «بیبیسی»، در من ایجاد شده بود. آقای سروش در مطلب خروشآمیز خود، ضمن شرح ماجرای بازداشت داماد جوانش توسط ماموران دستگاه امنیتی حکومت اسلامی و فشارهایی که بر او وارد شده، رهبر حکومت و نیروهای طرفدار او در ایران را به تندی مورد انتقاد قرار داده و نوشته بود که آنان «قتل و غصب و تجاوز را تکلیف خود میدانند و برای آن حجت شرعی دارند و همین آنان را خطرناکتر میکند.»
حسی که خواندن گزارش سراسر لعن و نفرین آقای سروش در من برانگیخت حسی بود توام با همدردی، شفقت و، در عین حال، تاسف و تاثر بر حال «روشنفکر»ی که دوستان و دوستدارانش به اصرار او را «فیلسوف» میخوانند و همچون عارفی «نواندیش» به او مینگرند. دیدم این «فیلسوف» و «عارف» نواندیش ما که بیش از سی سال است در متن و بطن آنچه در کشورمان میگذرد قرار داشته و دارد، و از زیر و بم همه ستمگریها و فجایعی که توسط حکومت اسلامی بر مردم ما روا شده خبر دارد، حالا که کارد به استخوانش رسیده و حکومت یکی از اعضای «خاندان» او را مورد ظلم و جور قرار داده، خانوادهاش را پریشان کرده، و سبب گریز و فرار داماد وی به غربت کشورهای بیگانه را فراهم کرده، تازه عمق فاجعه را دریافته و زبان به شکوه و شکایت گشوده است که «ز منجنیق فلک سنگ فتنه میبارد و حکم اندر کف رندان است و داعیان دین... کفرپروری و ایمان سوزی میکنند و یوسفان را به گرگان میدهند و خلقی را به اسارت گرفتهاند و شرارت میورزند.» و آنگاه آشفته حال و پریشان جان از خدایش رخصت طلبیده و بر «جمهوری کافرپرور اسلامی ایران» لعنت و نفرین فرستاده است!
آقای سروش، البته، حق دارد به خروش درآید وقتی میبیند حکومت اسلامی موجود در میهن مشترکمان موجباتی پدید آورده است که «جوانی آرام و سر به راه، قانع و متواضع، اهل سلامت و عافیت که نه سودای سیاست داشت و نه صفرای ریاست» و کسی که «پیاده میرفت و زیاده نمیخواست و در دریای پرتلاطم زندگی چندان دور از ساحل شنا نمیکرد» و «از پدر و مادری هر دو نیکوکار و آموزگار» تحویل جامعه شده بود، در تماسی تلفنی «از گوشهای از دنیا»، «با جسمی ویران و روحی پریشان» و با «خشم و درد»، به او که فردی با ایمان، خدا دوست، عارفی وارسته و حقپرست، و مهمتر از همه روشنفکری پژوهنده در امر دین و کوشنده در پالایش آن از جلوههای غیرالهی است بگوید که: «خدا نیست، به خدا قسم خدا نیست، نیست»؛ ولی در عجبم که چرا ایشان، در طول همه این سالها، از ملاحظه جور و ظلمی که به بهانههای کوچک و بزرگ بر، میتوان گفت، تمامی دیگر جوانهای آرام و سربراه، قانع و متواضع، اهل سلامت و عافیت روا داشته شده به جوش و خروش در نیامده است.
با این همه، تاسف و تاثر من از این نیست که چرا «روشنفکرانی» چون آقایان سروش و گنجی و دیگرانی که در صف ایشان ایستادهاند و علیرغم این که «بنی آدم» را «اعضای یک پیکر» میدانند، اینقدر دیر و فقط به هنگامی که «خود» و بستگان و اعضای «خاندانشان» زیر تیغ ستم واقع میشوند زبان به شکایت گشوده و خشم و خروش نشان میدهند. این تاسف و تاثر را بسیاران دیگر هم با شنیدن هشدارها و لعن و نفرینهای دیر هنگام و ناشی از زخمخوردگی شخصی آنان، به هزار زبان در سخن آوردهاند و میآورند؛ که نگاهی گذرا به بازتابهای فراوان و پراکنده اهل قلم، وبلاگنویسان، و تودههای مردمی که ظرف همین یکی دو روز در سایتهای مختلف و «فیسبوک» و «تیوتر» زیر متن «نفریننامه» دردانگیز آقای سروش «نظر» داده و همین سخن را طرح کردهاند نشان دهنده آن است و معلوم میکند که این تاسف و تاثر احساسی همگانی است. تاسف و تاثر من، اما، بیشتر از این بابت است که میبینم آقایان سروش و گنجی و دوستان همراه و همفکرشان با آن که مدعی «تحول» و «تغییر» در اندیشه و باورهای گذشته خود هستند، با آن که هر کدام سالهاست که در کشورهای آزاد و پیشرفته دنیا زندگی میکنند، و با آن که از قول دهها فیلسوف و متفکر و جامعهشناس بینالمللی مسایل جاری مملکت را تفسیر و تبیین میکنند، هنوز و اکنون نیز، که سی و دو سال از برپایی یک چنین حکومت ستمگر، ننگین، فاجعهآمیز و سراسر جهل و جنون میگذرد، بین «خودشان» و «دیگران» خط قرمز میکشند و مخالفت و دعوای «خودشان» با رژیم اسلامی را متفاوت از مخالفت و دعوای «دیگران» با آن مینمایند و همچنان اصرار میورزند که مشکل رژیم اسلامی در «سلطانی بودن» و «فقیه سالاری» آن است و به محض این که کلک «رهبر معظم» و «ولی فقیه عالیقدر» کنده شود، همین بساط چیده (و اکنون بر هم ریخته) را میتوان نظم و ترتیب داد و جمهوری مبتنی بر «شریعت نو شده» اسلام را، با مدد گرفتن از «دموکراسی اسلامی»، بازسازی کرد! و بر اساس همین فکر است که هر آنچه بر «دیگران» میرود را ندیده و ناشنیده میگذارند و هر آنچه بر «خودشان» میرود را بزرگ و برجسته میکنند.
نگاه کنید و ببینید آقای اکبر گنجی در مقاله اخیر خود که به منظور ترغیب فعالان سیاسی و مردم برای حمایت از «چهرههای شاخص» جنبش سبز نوشته شده چه میگوید: «پس از کش و قوسی بیست ماهه، بالاخره میرحسین موسوی و مهدی کروبی زندانی شدند. این زندان بدتر از زندانهای رسمی است. این همان بلایی است که در گذشته بر سر مراجع تقلیدی چون آیتالله شریعتمداری، آیتالله روحانی، آیتالله قمی و آیتالله منتظری آوردهاند. یعنی، بدون آن که دادگاه و محاکمه و حکم محکومیتی در کار باشد، آنان را سالها در بیت خود زندانی کردند. برخی از این مراجع، در همان حبس خانگی جان به جانآفرین بخشیدند.»
بوضوح روشن است که «زندانی شدن»، یا همان حبس خانگی، آقایان موسوی و کروبی انگیزه نوشتن این دادخواهی است؛ بی آن که هیچ اشارهای به انبوه زندانیان سیاسی دیگر و یا کسانی که به همین شکل، ظرف سی و دو سال گذشته، هر کدام برای سالیان دراز از متن جامعه حذف و در خانههاشان حبس شده و اجازه هیچ حضور و اظهار وجودی نیافتند و بسیاریشان هم با تحمل همان وضعیت آرام آرام پیر و فرتوت شده و جهان ما را ترک گفتند. نگاه کنید ببینید همین الآن چه کسانی از طیفهای مختلف «دیگران» در زندانها هستند و یا سالهای متمادی است که از کارها و سمتهاشان برکنار شده و در انزوای خانههای زیر نظر ماموران حکومتی عمرها را تباه میکنند. اسم اگر میخواهید بسیار است و آقای گنجی خودش بهتر از من و شما میداند و فکر نمیکنم نیازی به ردیف کردن آنها باشد. حرفم این است که صدای آقای گنجی حالا و به وقتی بلند شده و از مردم حمایت میخواهد که کسانی از جنس و طیف خودش گرفتار زندان و حبس خانگی شدهاند. و جالب این که وقتی میخواهد به گستره این، به قول خودشان، «جفا» اشاره کند باز میبینید که اسامی آقایان آیتاللهها را ردیف میکند و از آنها نمونه میآورد بی آن که به افراد غیرروحانی و غیرخودی اشارهای کرده باشد.
آقای سروش هم، در آن بخش از «نفریننامه» خود که از باب دلداری و تقویت روحیه داماد زجر کشیدهاش با او سخن میگوید، مینویسد: «...چشم نمناک و دل غمناک و جان سوخته خود را در کنار جان آن سوختگان بگذار و یاد آن مجروحان را مرهمی بر جراحات خویش کن. این حاکمان حجاج صفت مگر کم قتل و تجاوز و تطاول و چپاول و غارت و جنایت و مصادره و اعدام و رای دزدی و شهید دزدی و... کردهاند؟ مگر مادران داغدار و پدران سوگوار و فرزندان یتیم و همسران بی جفت و زندانیان زخم دیده و خاندانهای فرو پاشیده کم بودهاند؟» پس، معلوم است که آقای سروش ظرف سی و دو سال گذشته از همه این فجایع با خبر بوده و حالا هم پیش چشمش میبیند که در «میهن اسلامی» چه میگذرد. ولی، عجبا، که ظرف تمامی این سالها آقای سروش هیچ شکوهای از بابت مظالمی که مستقیما بر صدها هزار و بطور غیرمستقیم بر میلیونها نفر ایرانی رفت سر نداد و بر آمران و عاملان آن فجایع لعن و نفرین نفرستاد اما حالا که تیغه کارد بر گلوی خود او و «خاندانش» فشار آورده «بیانیه» مینویسد و «جمهوری کافرپرور اسلامی» را افشا میکند!
آقای گنجی در جایی از مقالهاش مینویسد: «سلطان علی خامنهای به خود میبالد که آتش "فتنه" را خاموش کرده است، اما نمیخواهد بداند که میلیونها ناراضی در هر فرصت مناسبی میتوانند به اعتراض سیاسی تبدیل شوند.» معنای این سخن درست این است که آقای گنجی بخوبی میداند که «میلیونها ناراضی» در کشور وجود دارند ولی ظاهرا «نمیخواهد بداند» که همه این ناراضیها پیروان میرحسین موسوی و مهدی کروبی و امثال آنها نیستند بلکه بخش اعظمی از این «میلیونها ناراضی» ـ آنطور که از غالب شعارهای خیابانی و نوشتههای معترضین و اظهار نظرها و عکسالعملهای جوانان در وبلاگها و سایتهای کامپیوتری بر میآید ـ کسانی هستند که خواهان بر چیدن بساط کل نظام و دستیابی به حکومتی سکولار، دموکراتیک و پایبند به مواد منشور حقوق بشر هستند.
نگرانی این دوستان ظاهرا از همین بابت است. از بابت این که میبینند «رژیم سلطانی فقیه سالار، به لطف نحوه زمامداری خود، دائما در حال بازتولید چنان فرصتهایی [فرصت «اعتراض سیاسی»] است. هیچ کس قادر به پیشبینی نیست، اما شاید در چنان فرصتی، نارضایتیهای انباشته آن چنان اعتراضی بیافریند که همه چیز نابود شود.» کلید معمای نگرانی آقای اکبر گنجی و دوستان و همفکرانش همین عبارت «همه چیز نابود شود» است. آنها نگرانند که اگر آقای ولی فقیه و اعوان و انصار او همچنان بر سر کار بمانند آن «میلیونها ناراضی» بالاخره با استفاده از یک «فرصت مناسب» «همه چیز» را «نابود» خواهند کرد و آن وقت است که احتمالا روز حسابرسی فرا خواهد رسید. و اگر هم مردم بخواهند کسانی را که در ستمگریها نقش داشته و در اعمال ستم با حکومت و عوامل آن همکاری و همدستی کردهاند و یا، به قول آقای گنجی، با سکوتی که پیشه کردهاند در سرکوبهای همه این سالها «مشارکت اخلاقی» داشتهاند، «ببخشند» مسلما اعمال و رفتار آنها را «فراموش» نخواهند کرد.
جالب است که آقای گنجی در مقاله خود با اشاره به موضوع «مشارکت اخلاقی» در ستمگریهای حکومت مینویسد «هر کس از آن ستمگریها [ستم نسبت به آقایان علمایی که در گذشته در حبس خانگی بودهاند] خبر داشت و سکوت کرد، او هم در این سرکوبها مشارکت داشته است، منتها "مشارکت اخلاقی". آنان که "همراهی" کردهاند، مشارکت عملی داشته و "مسئولیت حقوقی" در قبل آن سرکوبها دارند. "مسئولیت اخلاقی" ناشی از سکوت، حداقل یک عذرخواهی میطلبد. من نیز به نوبه خود بابت سکوت در قبال حبس آیتالله شریعتمداری، آیتالله روحانی و آیتالله قمی پوزش میطلبم.»
خوب که متوجه هستید؟ آقای گنجی حالا هم که، پس از همه این سالها، تصمیم به ادای یک عذرخواهی صاف و ساده گرفته است، از بابت سکوتش در قبال حبس آیتالله شریعتمداری، آیتالله روحانی و آیتالله قمی پوزش میطلبد! راستی یعنی آقای گنجی به کل فراموش کرده است که ظرف مدت زمانی بیش از دو دهه که ایشان تحت حکومت جمهوری اسلامی در ایران حضور داشت، و اتفاقا خیلی هم فعال بود، چه بسیار از چهرهها و رهبران سرشناس سیاسی «دگراندیش»، فعالان در احزاب، سازمانها و گروههای سیاسی غیراسلامی و هواداران ساده آنها به زندان افتادند، مورد شکنجه قرار گرفتند، به جوخههای اعدام سپرده شدند، به طناب دار آویخته شدند، در زندانها پوسیدند، و یا در گوشه و کنار دنیا به ضرب گلوله و به تیغ دشنه و چاقو کشته شدند و یا سرهاشان از بدنهاشان جدا شد؟ همه این بگیر و ببندها، ضرب و شتمها و خونریزیها که جمهوری اسلامی در حال حاضر در داخل و خارج از کشور میکند، ظرف همان دو دهه اول استقرار حکومت اسلامی هم بیخ گوش و جلو چشم آقای گنجی و دوستانشان رخ میداد و آنها سکوت اختیار کرده بودند؛ چون قربانیها از قماش «دیگران» بودند. و اگر این مدعا صحیح نیست، لازم است ما بدانیم که آقای گنجی که اکنون لب به عذرخواهی گشوده چرا از بابت سکوتش در مقابل تمامی فجایعی که در تمامی سالهای برقراری حکومت اسلامی رخ داده از جامعه ایرانی پوزش نمیطلبد؟
آقای گنجی در مقاله اخیرش مینویسد «موضوع یاداشت، "سکوت" و "مسئولیت اخلاقی" است. هر کس در برابر زندانی کردن زوج های موسوی و کروبی "سکوت" کند، اخلاقا در این زمینه "مسئول" است و در آن "مشارکت" خواهد داشت.» و اضافه میکند که «باید به این عمل "اعتراض" کرد.» سئوالی که من از آقای گنجی دارم این است که آیا ما وظیفه داریم فقط در قبال زندانی کردن «زوج های موسوی و کروبی» به مسئولیت اخلاقی خود عمل کرده و اعتراضمان را به گوش دنیا برسانیم؟
و جالبتر از همه این که آقای گنجی مینویسد: «در شرایط به شدت سرکوبگرانه ایران، شاید فضایی برای اعتراضهای جمعی به این عمل ستمگرانه وجود نداشته باشد ـ یعنی نباید به عنوان یک خارج نشین از مردم ایران چنین انتظاری داشت ـ اما آنان که در خارج از کشور و در فضای کاملا آزاد زندگی میکنند و هیچ هزینهای بابت این عمل پرداخت نخواهند کرد، باید با اجتماعات هرچه پرتعدادتر در شهرهای مختلف جهان به این عمل اعتراض کنند.» راستی روی سخن آقای گنجی با کدام ایرانی خارج نشین است؛ همین عدهای که ظرف این دو سه سال اخیر به خارج از کشور گریخته و با پیش بردن خط اصلاحطلبان در «فضای آزاد خارج کشور» هم بساط خودی و ناخودی راه انداختهاند و حاضر نیستند با هیچکس، خارج از حلقههای وابسته به اصلاحطلبان داخلی خودشان، نشست و برخاست و همکاری کنند یا همه آن میلیونها ایرانی ناراضی که در شهرهای مختلف دنیا پراکنده و خواهان انحلال رژیم جمهوری اسلامی هستند؟
صحبت از انحلال رژیم جمهوری اسلامی شد، بخاطر آوردم که گویا چندی پیش آقای گنجی در یکی از مقالات خود به صراحت از خواست جدایی مذهب از دولت و حکومت سخن گفته بود. اینجا و آنجا میبینم که برخی از دوستان و یاران و همفکران قدیمی ایشان هم در نوشتهها و سخنرانیهای اخیرشان به همین نتیجه رسیده و شهامت بیان آن را یافتهاند. این امر را به فال نیک میگیرم و تحول و تهور فکری و اخلاقیشان را ستایش میکنم. اما چیزی که هنوز در مورد این آقایان و خانمهایی که جامعه ما را به مردمان دوره سکولار قبل از انقلاب و عصر مذهبی پس از آن تقسیم کردهاند روشن نیست این است که آیا ایشان میخواهند در حکومت غیرمذهبی و سکولار ـ دموکرات آینده ایران در کنار و همپای «همه ایرانیان» در بازی سیاست شرکت کنند و یا قرار است میراثخوار همین جمهوری باشند که «بچه مذهبیها»ی «نواندیش» و «متحول شده» خود را متولی آن میدانند؟
نقل از هفتهنامه «ايرانيان» چاپ واشنگتن
این مال من، اون مال تو!
احمد وحدت خواه
ويژه خبرنامه گوياشکسپیر جهان را به صحنه نمایشی تشبیه کرده است که هر یک از ما در آن نقشی بازی میکنیم. از نمایشنامه نویس انگلیسی قرن شانزدهم میلادی که نه اختراع برق و ماشین بخار و انقلابات بورژوازی و ظهور آمریکا و دو جنگ جهانی و بیتل ها و مک دونالد و اپل و آی تیون و اینترنت و فیس بوک و هزاران هزار پدیده خارق العاده صنعتی و تجاری و فرهنگی عصر ارتباطات فایبراوپتکی جهان معاصر را دیده بود چنین تعریف شاعرانه ای چندان هم دور از انتظار نبوده است. اما اگر هنوز کسی پیدا بشود که تمدنهای امروز را یک بازار گسترده عرضه و تقاضا میان نوع بشر نبیند بدون شک افکار او متعلق به همان قرن حیات شکسپیر ها می باشد.
در این بازار بی انتها که مرزهای جغرافیایی و تقسیم بندیهای استعماری و زبان ها و ادیان و فرهنگ های گوناگون فروشندگان و خریداران آن را از یکدیگر جدا می سازند، رمز زنده ماندن و گرفتن قوتی برای ادامه حیات فردی و در سطح ملی همان داشتن کالا، خلاقیت و یا نیروی کاری مورد نیاز دیگران و فروش آن برای بقای خود است.
ملل متمدن و پیشرفته در جهان غرب در دو قرن گذشته در پناه نظم اجتماعی و قانون و دموکراسیهای پارلمانی به فروشندگان علم و صنعت و تکنولوژی و فرهنگ و آموزش به سایر ملل جهان تبدیل شده اند و سهم دیگران تنها بهره وری از دستاوردهاي آنان به قیمت عقب ماندگی، و واردات کالا های آنها به قیمت وابستگی بوده است. کشورهای مسلمان خاورمیانه با ذخایر عظیم نفت و گاز و منابع طبیعی خام مورد استفاده در تولیدات صنعتی مغرب زمین به علت های گوناگون فرعنگی و دینی و اقتصادی در دهه های متوالی دموکراسی های غربی را به زور وکیلویی خریده اند ولی منایع طبیعی و انسانی خود را خروار خروار در اختیار آنها گذاشته اند.
این تجارت ناعادلانه یک روزی می بایستی به پایان می رسید و آن روز شاید امروز است.
با این حال ساده لوحی خواهد بود اگر همه حوادث جاری در خاورمیانه را ناشی از عطش ملت های ستمدیده برای کسب دموکراسی و حقوق بشر بدانیم و برنامه های پشت پرده قطب بندی های اقتصاد جهانی در تقسیم جدید منابع ثروت و قدرت کشورهای منطقه میان خودشان را نادیده بگیریم.
غرب این بار غرق در توفان بحرانهای شدید اقتصادی خود به بازارهایی نوین و فارغ از کنترل خاندان ها و خانواده های هزار فامیل در خاورمیانه مانند گشایش های لیبرالیسم سیاسی در اروپای شرقی دهه 80 میلادی نیاز دارد و رهبران آنها تصمیم گرفته اند این منطقه را میان خود به نوعی تقسیم مجدد کنند.
مشکل در عین حال علاوه بر جنبش های آزادیخواهانه ملل خاورمیانه، اختلافات غرب با دو قطب اقتصادی و نظامی چین و روسیه در شکل این تقسیم بندی نوین است.
و برای ما ایرانیان که میهنمان قلب تپنده این منطقه تاریخی جهان می باشد ادامه تلاش برای کسب آزادی ایران و در آوردن آن از چنگال ارتجاع ولایت فقیه تنها تضمینی است که استقلال و سربلندی آن را در این بده بستانهای بین المللی و برمبنای « این مال من اون مال تو» حفظ کند!
این اگر جنگ نیست، پس چیست؟
آبراهام لینکلن در یادداشت های روزانه خود در طول جنگ داخلی آمریکا که سرانجام به پیروزی جمهوری خواهان بر ارتش کنفدراتها و آزادسازی برده ها و حفظ تمامیت ارضی ایالات متحده انجامید می نویسد: «هر دو ارتش متخاصم نبرد و مقاومت خود علیه طرف مقابل را خواست پروردگار می پنداشتند و چنین تبلیغ می کردند که عنایات الهی سرانجام آنها را پیروز می سازد. اما من که عمری را در راه آزادی و برابری سر کرده بودم نمی توانستم قبول کنم که خداوند می تواند در آن واحد هم در کنار ظالمان باشد و هم در کنار مظلومان».
حوادث 25 بهمن و اول اسفند امسال بر این واقعیت مهر تائید گذاشته است که امروز دیگر رژیم جمهوری اسلامی و جنبش آزادیخواهی ملت ایران در جنگی داخلی و نابرابر وارد شده اند که تا پیروزی یکی بر دیگری ادامه خواهد داشت.
با این حال پیش بینی و تعیین سرنوشت این نبرد بحثی جداگانه است که بیش از جنگ رسانه ای و تلاش برای بزرگداشت خون شهدای جنبش مردم ما، به سازماندهی و برنامه ریزی نیاز دارد.
در راس جبهه دشمنان آزادی ملت ما حکومتی قرار دارد که در اثر چندپارگی در مراکز تصمیم گیری و باور ابلهانه به تبلیغات و عوامفریبی خودساخته، قدرت تشخیص واقعیات تلخ از تخیلات «شیرین» را از دست داده است و در هر اقدامی، چه سرکوبگرانه (که همیشه بوده است) و چه عقب نشینی (که هیچگاه نبوده است) روند اضمحلال خود را شتاب می بخشد.
در جبهه آزادیخواهان که اکثریت قریب به اتفاق ملت ما را تشکیل می دهد نسلی پرچمدار اصلی مبارزه گشته است که زمانی نه چندان دور یکپارچه قلب پاک خود را برای ساختن ایرانی نوین و بدور از ارتجاع و عقب ماندگی در طبق اخلاص به دست بخشی از همین حکومت سپرد، اما پاسخ این خامی را در 22 خرداد سال گذشته در کهریزک و دخمه های اوین و و میدانهای تیر گرفت.
ماحصل این تجربه و شکست تلخ تاریخی برای نسل جوان ایران امروز پیروزی نهایی آنها را تضمین کرده است.
به عبارت دیگر، جوان ایرانی برای بهره مندی پایدار از داشتن میهنی آزاد و آباد در روزها و سالهایی که در پیش روی زندگی خود دارد ناچار بود از این گردنه شناسایی دقیق دشمن آب و خاک و بالندگیش گذر کند زیرا درسهای شکست از دستاوردهای موفقیت غنی تر و سازنده تر است و انسان را متکاملتر می سازد.
به این روایت کوتاه:
لرد یانگ از سیاستمداران برجسته انگلیسی در زمان دولت تاچر و در بحبوحه شدیدترین بحرانهای اقتصادی این کشور در قرن بیستم مسئول دپارتمانت کارآفرینی و غلبه بر بیکاری و فقر عمومی در کابینه او بود. انتخاب یانگ با توجه به سابقه موفقیت او در برنامه ریزهای بازسازی اقتصاد و صنایع انگلیس پس از جنگ جهانی دوم چندان هم بی مورد نبود به ویژه آنکه خود او در راس مدیریت بزرگترین شرکت مخابراتی جهان یعنی «کیبل اند وایرلس» از بانیان انقلاب در صنایع انفورماتیک و تلفن های موبایل بوده است.
یانگ در نقل خاطرات زندگی خود می گوید سالها پیش در آستانه تحولات عظیم تکنولوژیکی که به جهانی شدن استفاده از تلفن های موبایل انجامید کمپانی بین المللی و موفق زیر نظر او به دنبال یک مدیر جدید برای بازاریابی می گشت و سرانجام یک شهروند آمریکایی را برای مصاحبه نهایی و استخدام به لندن دعوت کردند. لرد یانگ می گوید در روز مصاحبه همه مدیران «کیبل اند وایرلس» لیست موفقیت های پی درپی این کاندیدا را به او گوشزد میکردند ولی او در پایان مصاحبه مدیر آمریکایی را رد می کند و او را مناسب این شغل نمی داند. هنگامیکه همکاران او با شگفتی دلیل این تصمیم را از او جویا می شوند لرد یانگ می گوید انسان یا مدیری که در زندگی و کار فقط موفقیت پی درپی داشته و هیچگاه شکست نخورده است از تجربه و عقلانیت کافی برخوردار نیست .
avahdatkhah@gmail.com
آنها كورنومتر بمب را از كار انداختند؛ «بمب اصلي»؛ طغيان خشم مردم است!
بابك داد
به همان اندازه كه روشهاي مبارزاتي و مقاومت مردم پيشرفت كرده و علمي شده، روشهاي امنيتي حكومت هم مدرن به نظر مي رسند. اين واقعيت بايد ما را هوشيارتر و مراقبت مان را بيشتر كند. حكومت روشهايي براي «جنگ رواني» به كار مي گيرد كه احتمالا" اين روشها را در مكتب روسي و چيني آموخته است. بر اساس همين روشهاي پيچيده، حكومت ابتدا «خشم مردم» را تست مي كند و بر اساس درجه تب جامعه، خشم عمومي را كنترل و يا سركوب مي كند. آنگونه كه اكنون مأموران امنيتي آقاي موسوي و آقاي كروبي را «عملا"» بازداشت كرده اند، ولي مي بينيم آن خشم عمومي كه مردم بنا داشتند به محض بازداشت سران جنبش بروز دهند، به نحوي توسط همين شيوه هاي جنگ رواني حكومت «كنترل» شده است! اين يادداشت را در اوج نگراني نسبت به جان آقايان موسوي و كروبي و همسران محترمشان مي نويسم كه اكنون ربوده شده و به نقاط نامعلومي انتقال داده شده اند، و شايد در همين لحظه زير شكنجه هاي غيرانساني جنايتكاران حكومت ولايت فقيه باشند!
از چند ماه قبل، ابتدا مأموران «خنثي سازي بمب» محله هاي اطراف خانه سران جنبش را در تهران تخليه كردند تا دو بمب قوي را خنثي كنند و از كار بيندازند؛ دو خانه اي كه تاكنون از ترس انفجار اين بمبها، كسي جرأت نكرده بود به آن نزديك شود. داخل اين دو خانه در خيابانهاي پاستور و ديباجي تهران، كه مأموران امنيتي ابتدا كليه ارتباطات تلفني و ملاقاتهاي حضوري آنها را با دنياي بيرون قطع كردند، دو ناراضي سياسي ايراني زندگي مي كردند كه به «سران فتنه» شهرت يافته اند؛ ميرحسين موسوي(و همسرش زهرا رهنورد) و مهدي كروبي (و همسرش فاطمه كروبي)! دو مرد و دو زني كه بيش از 19 ماه است به رغم فشارهاي حكومت ايران، بر سر مواضع سياسي خود ايستادند و عقب ننشستند. اما اين فشارها چيزي از قدرت اين دو نفر كم نكرد و با عهد خود با مردم باقي ماندند. به راستي ما چند شخصيت پايدار در مخالفان حكومت ايران داريم كه چنين فشارهايي را تحمل كنند و هنوز بمانند؟ فشارهاي حكومت نه تنها آنها را خسته نكرد، بلكه موسوي و كروبي تنها با يك فراخوان چندخطي، بزرگترين تظاهرات مردمي را در 25 بهمن شكل دادند و بنيان هاي حكومت پرادعاي ولايت فقيه را لرزاندند و كابوس هاي شبانه خامنه اي را دوباره زنده كردند.
اما اكنون مأموران وارد خانه ها شده اند، محافظان را عزل كرده اند، اسباب را برده اند. شيشه ها را شكسته اند و ساكنان را به اسارت به ناكجاآبادي برده اند و به گفته همسايه ها چند شب است چراغهاي اين خانه ها خاموش است! آيا آن دو بمب را توانسته اند حنثي كنند؟ آيا با اسارت سران جنبش، جنبش تمام شده است؟ مأموران خنثي سازي هرگز از خود نپرسيدند كه آيا «مواد منفجره» درون اين دو خانه قرار داشت؟ و آيا با ربودن موسوي و كروبي، حكومت موفق به خنثي كردن «بمب خشم» مردم شده است؟ يا اينكه از اول هم، مواد منفجره اصلي در جاي ديگري و در «سينه يك ملت خشمگين» وجود داشت و هنوز وجود دارد و محاسبه هاي مأموران از همان اول اشتباه بوده است؟ آشكار است كه مأموران خنثي كننده بمب و مقامات سپاه كودتاچي هنوز نفهميده اند در داخل اين دو خانه فقط «كليد» بمبها قرار داشت و «مواد منفجره» و خشم توفنده مردم در جاي ديگري نهفته است؛ در ميان جامعه اي كه از مرزهاي خشم و عصيان گذشته و آماده طغيان و انفجار هستند!
مدتها بعد از آنكه آقاي خامنه اي، جنبش سبز را يك «مُرده» توصيف كرده، بنا بر اخبار درز كرده از كميته حقيقت ياب مجلس، حضور بيش از يك ميليوني مردم در 25 بهمن نشان داد جنبش نه تنها هنوز زنده است، بلكه مصمم تر از قبل شده و ديگر بنا ندارد «در چارچوب نظام» تعريف شود. اين جنبش در طول سال گذشته، زير پوست جامعه به بازسازي خود و تعريف اهداف جديد و روشهاي مبارزاتي خود مشغول بوده است. همان تحليلي كه بارها از زبان كارشناسان سياسي شنيده بودند، اما هرگز باور نمي كردند. اكنون وحشت خامنه اي و حكومتش از اين دو مرد نستوه بيشتر شده و ديگر حتي در صحن مجلس قانونگذاري هم مانند كف خيابان، شعار «مرگ بر موسوي و كروبي» سر مي دهند و راهپيمايي مي كنند! اين اوباشي گري در صحن يك پارلمان قانونگذاري، در پارلمانهاي جهان كم سابقه است. حكومت موسوي و كروبي را به نقطه نامعلومي برده و آنها را دستگير كرده است. آيا چاشني انفجاري خشم مردم، درهاي زندانها را خواهد شكست؟ آيا مردمي كه در بيست ماه گذشته شاهد انواع فشارها بر دو يار بي ادعاي خود بوده اند، به ياري آنها خواهند شتافت؟ آيا حكومت مي تواند از موج توفنده اي كه در لايه هاي جامعه مصيبت زده ي ما در حال شكل گيري و در آستانه انفجار است، جلوگيري كند؟ يا آنكه «روز مرگي» ما را به اين روزهاي سياه عادت مي دهد و خشم مان با همان بازيهاي رواني حكومتيها كنترل و سپس سركوب خواهد شد؟
پاسخ دقيقي براي اين پرسشها وجود ندارد. تنها يك نكته از تاريخ را مي شود به خاطر آورد كه مي تواند چراغ حركت مردم ما باشد. اينكه كليد رهايي نزد خود شماست. موسوي و كروبي تا آنجا كه توانستند تلاش كردند با يك ديوانه، معقول سخن بگويند. سعي كردند با يك مشت اراذل، مؤدبانه حرف بزنند. آنها با اين صبوري، آبروي جنبش سبز هستند و جنبش مسالمت آميز ايرانيان با وجود مقاومت آنها و همه مردم، اكنون اعتباري جهاني يافته است. مأموران امنيتي و حكومت فاسد اين بار فقط «كورنومتر» بمب را از كار انداخته اند. اين «بمب خشم»، بدون كورنومتر ديگر قابل محاسبه و پيش بيني نخواهد بود و ممكن است هر لحظه و در ابعادي عظيم تر و بزرگتر منفجر شود.
حالا نوبت ما مردم است كه اثبات كنيم آيا «اهل كوفه» هستيم يا نيستيم؟ آيا مي دانيم داغ ننگ كوفي بودن، هنوز و بعد از قرنها از پيشاني مردم كوفه پاك نشده است؟ حالا كه مردان نستوه و مبارز نسل ما را به اسارتگاه و شكنجه گاه برده اند، آيا مردم ما سكوت خواهند كرد تا آنها در خون خود غوطه بزنند و جان بدهند؟ من از ايرانيان، چنين سكوت خفت باري را بعيد و دور مي دانم. «داغ ننگ سكوت» از سرزمين ايران و از همه ايرانيان به دور باد.
وبلاگ فرصت نوشتن / روزنوشته هاي بابك داد
http://babakdad.blogspot.com
فيس بوك بابك داد:
http://www.facebook.com/notifications.php#!/pages/babak-dad-babk-dad/135566226459293
http://babakdad.blogspot.com
فيس بوك بابك داد:
http://www.facebook.com/notifications.php#!/pages/babak-dad-babk-dad/135566226459293
نقدی بر ویراست دوم منشور جنبش سبز
حسن زارع زاده اردشیر
امید میرفت پس از۲۶ سال حکومت ولایی که جناههای مختلف سردمداران نظام به تناسب اختیار هدایت نظام را بر عهده داشتند و با توجه به اینکه به غیر از افرادی همچون آقایان موسوی و کروبی ، سایر همفکران آنها نیز در دوران مختلف بر ارکان حکومت تکیه زده بودند، حداقل تجربه ۸ سال اخر زمامداری اصلاح طلبان موجب می شد به این درک روشن برسند که با این قانون اساسی و ساختار سیاسی حقوقی نظام جمهوری اسلامی نمیتوان به اصلاح آن دست زد و منشوری بر آن اساس نوشت. انتظار میرفت سران اصلاح طلب بعد از تحویل حکومت به جناح دیگری از حاکمیت که در ۲۶ سال اولیه همگام با انها در حکومت شرکت داشته و گاها قدرت کامل را در دوره هایی از گذشته به دست داشتند ، همه نارسایی های نظام را ناشی از جناح دیگر ندانسته و به مردمی که جانشان را برای آزادی کشورشان گذشته و میگذارند برخورد شفاف میکردند.
براستی آیا میتوان از آزادی ملت سخن گفت ، زمانیکه نیمی از جمعیت انها بعنوان زنان، فاقد شخصیت انسانی هستند و دارای حقوقی برابر با نصف مردان ، حتی اگر قانون اساسی که بر اساس دین اسلام ( شیعه ) تنظیم شده با کلمات زیبا برابری حقوق ظاهری را به تصحیح کشانده باشد آیا میتوان با تکیه بر آن، حقوق برابر به سنی مذهبان داد، تا چه رسد بر سایر ادیان مسیحی ، زردشتی و یهودی. و آیا طبعا سایرینی همچون بهایی و غیره جایی برای اعتراض کردن دارند؟ آیا میتوان با اتکا به این قانون اساسی و اصلاحاتی که گاها بطور کلی به آنها اشاره می شود، حقوق اقوام گوناگون موجود در کشور را که از فرهنگهای متفاوتی تشکیل شده اند در برابری و یکسانی با یکدیگر قرار داد! چگونه میتوان با تکیه بر قانون اساسی موجود، که در جای جای منشور بر آن بعنوان مبنای اصل اتحاد تاکید شده است، حقوق کارگران ، زنان ، معلمان ، دانشجویان ، کارکنان ، هنرمندان ، نویسندگان ، گروههای سیاسی و سایر اقشار جامعه را تضمین نمود در حالیکه سرکوب همه این خواسته های بحق انها از همان ابتدای پیروزی نظام اسلامی آغاز شده بود. مگر میشود از یاد برد که سرکوب دانشجویان در تیر ۷۸ ( همچنین پیش و پس از ان ) ، سرکوب کارگران دو سندیکای مستقل و تیراندازی به کارگران ( معادن کرمان بعنوان نمونه ای از سرکوبهای کارگری )، قتلهای زنجیره ای اندیشمندان و افراد شاخص گروههای سیاسی ، سرکوب کمپینهای بانوان و کودکان کار ، بستن فله ای روزنامه ها ، عدم مجوز به کتابها و مواردی مانند انها که در ۸ سال حکومت اصلاح طلبان صورت گرفته را به پای اصولگرایان نوشت! آیا نمیتوان با کمی شفافیت و احترام به مبارزات مردمی که به خیابانها سرازیر شده ، تن به شکنجه ، تجاوز ، اسارت و اعدام دادند و همچنان آماده حضور در خیابانها هستند ، اعلام نمود که این نظام اسلامی است که قادر نیست ملت ما را به آزادی و برابری حقوق انسانی ( بقول منشور کرامت انسانی ؟ ) رهنمون سازد ؟
زمانیکه جنبش عظیم مردمی تحت عنوان سبز در سال ۸۸ آغاز شد، سران اصلاح طلب احتمال می دادند که رژیم برای حفظ نظام سر عقل آمده و با تغییراتی در دولت و واگذاری ان به سران اصلاح طلب ، رفرمی ایجاد کند تا مردم به خانه هایشان باز گشته و سیر جدید حاکمیت با چند اصلاح و رفرم در سیاستهای نظام، ادامه پیدا کند. اما عملکرد رژیم ولایی - سپاهی که قدرتهای نظامی ، سیاسی ، اقتصادی و اجتماعی را کاملا در زیر سلطه خود قرار داده است ، به سران اصلاح طلب آشکار نمود که آنها از این طریق ارکان حکومت را بدست دست نخواهند اورد و لذا بسوی مردم که خیابانها را در تسخیر خود داشتند روی آورده و بتدریج خواسته های هر چه بیشتری از مردم را در بیانیه های خود قرار داده اند، هرچند هیچ زمان اندیشه حفظ نظام اسلامی را از فکر خود خارج نکرده اند.
سرکوب شدید از سوی حکومت که موجب گردید تظاهرات خیابانی یکسالی از دیدگان محو شود ، سران اصلاح طلب را وادار کرد که هر چه بیشتر دلایل افت مبارزات را مد نظر قرار دهند و در این فاصله روشنفکران خارج نشین نیز با مقالات و بیانیه هایی همراه با ابهاماتی که همچنان در نوشته ها یشان دیده می شود، کلید اصلی را انتخابات جدید و آزاد، نگارش قانون اساسی جدید و برداشتن نظام اسلامی بعنوان محور خواست مردم و جایگزین کردنش با حکومتی سکولار، دانستند. از سویی، سیر جدید دموکراسی خواهی در کشورهای منطقه و خیزش مجدد مردم در خیابانها ، روشن نمود که مردم مبارزات را متوقف نکرده بودند ، بلکه عدم رهبری صحیح و مطرح نکردن مطالباتی که کل مردم را شامل شده و حقوق برابر آنها را تاکید نماید نیز عامل مهم دیگری برای توقف تظاهرات مردمی بوده است. اگر بحثهای متفاوتی در تظاهرات سال ۸۸ در بین سران اصلاح طلب ، روشنفکران ، گروههای سیاسی ، اندیشمندان و مردم عادی مبنی بر اینکه خواست اصلی مردم اثبات دولت آقای موسوی است و مردم هنوز نظام را قبول دارند و یا اینکه بخشی نظام را قبول نداشته و حکومتی جدا از مذهب را ترجیح میدهند دلیلی بر پیوند نخوردن تظاهرات با بسیاری از اقشار دیگر مردم بود ، اما در خیزش دوباره، مردم گفتمان خود را با مرگ بر دیکتاتور و مرگ بر خامنه ای با صدای بلند اعلام کرده و خواست اصلی خود را که تغییر نظام است محور قرار داده ند. این اظهرو من الشمس در کجای منشور قرار دارد؟!!
شاید در نظر سران اصلاح طلب با نگاهی که به تغییرات ایجاد شده در کشورهای منطقه که منجر به سرنگونی دولتمردان سابق و حفظ نظام (مصر) گردیده ، این تداعی مجدد شکل گرفته باشد که با حفظ نظام و تغییراتی اندک بتوان حکومت و یا حداقل دولت را در دست گرفت و به روند آن ادامه داد. به این ترتیب میتوان گفت که منشور کنونی حاصل همین تفکر نارس در مورد حکومت دینی در ایران است !
تظاهرات اول اسفند ۸۹ که علاوه بر مردم شهرهایی که در سال ۸۸ به خیابانها سرازیر شدند ، تجربه افزوده شدن تظاهرات همزمان کردها ، بلوچها را نیز با خود داشته است و این نویدی است که نشان از آغاز تظاهراتی فراگیر میدهد که در ادامه به دلیل گرانی بیش از حد ، تورم ، حذف یارانه موجب اعتراضات و اعتصابات کارگری و مردمی خواهد شد که دیگر تحمل فشار و فقر روزافزون را نخواهند داشت.
منشور با طولانی کردن جملات و تلاش در اینکه از همه اقشار ، اقوام ، جنسیتها ، مذهب ، کارگران ، اندیشمندان و غیره و حقوق برابر انها نام برد ، نمیتواند منشا اصلی دیکتاتوری نظام اسلامی را پنهان نماید .
منشور و محتوایش حاکی از این است که نظرات کسانی (حدود یکصد نفر) را قرض گرفته است که بیشتر با ساز و فکر سران اصلاح طلب هماهنگی دارد ، وگرنه حداقل، تکلیف و جایگاه دین و مذهب در ساختارحکومت را روشن مینمود ، جنبش سبز در حقیقت در خیزش دوم خود ماهیت غیر دینی و ساختار شکنانه خود را برای تغییر نظام اسلامی نشان داد .
اجرای بدون تنزل تمامی اصول قانون اساسی و بویژه اصول ناظر بر حقوق ملت ( فصل سوم ) ، هدف و خواست تجدید ناپذیر و حتمی جنبش معرفی شده است ، درحالیکه در هیچ کدام از تظاهرات سال ۸۸ و چند روز گذشته چنین خواستی از طرف مردم مطرح نشده و تغییر نظام با ندای بلند و همگانی از سوی مردم درخواست گردیده است و نظرات دیگر ناشی از تفکر ذهنی کسانیست که میخواهند این اندیشه (حفظ نظام دینی) را به مردم القا کنند . اما سوال در اینجاست ! اگر جنبش سبز (در منشور) قطرات بهم پیوسته مردم معترضی است که برای احقاق حقوق خود به دریا بدل شده اند ، چگونه است که شعارهای گوناگون مردم در ان گنجانده نشده است و آیا عدم وااقع نگری به خواست متنوع مردم موجب نمی شود که دریای بهم پیوسته مردم مجددا به نهرهای کوچکی تبدیل گردند چون شفافیت را از سرانی که انتظار داشتند ، مشاهده نکرده اند !
چگونه است که با وجود اینهمه اندیشمند ، گروه سیاسی ، اپوزیسیون دموکرات و کارشناس که حداقل نمایندگانی در خارج کشور دارند و بارها نظراتشان را اعلام کرده اند ، روشنفکران وابسته به سران اصلاح طلب و مشاوران آنها چنین منشوری را آماده کرده اند ، بویژه آنهایی که در خارج از کشور سکونت دارند.
دلیل اینکه جایگاه دین و مذهب بدرستی مشخص نگردیده و به استقلال حکومت از دین تاکید نشده است ، آیا همه اینها به مفهوم ان نیست که منشور اعلام میدارد با انتخاب انسان با کرامتی دیگر میتوان بر قانون اساسی که بر طبق نظریات مذهبی استوار گردیده و عدم برابری حقوق زن و مرد و سایر اقشار جامعه در ان بروشنی وجود دارد قابل چشم پوشی و کنترل میباشند! چرا نباید به گوناگونی ملتی که خواهان برابری هستند ، با کلماتی دلنشین ولی غیر قابل اجرا در منشور بسنده کرد و مردم بجای تکیه بر قانون اساسی ای که خواست ملتی را تامین مینماید ، بار دیگر با تعویض کسانی در قدرت مورد آزمون قرار داد که در ۳۱ سال گذشته افکار و عملکردشان را در معرض عموم به نمایش گذشته بودند ؟
چرا نباید منشوری با حفظ همه خواسته های مردم اماده می شد و همه مشاهده می کردند که این بار بیانیه ای نه از بالا ، بلکه از پایین و خود مردم تهیه شده است، حتی اگر زمان بیشتری را طلب میکرد تا اعتماد و کار مشترک همه اقشار جامعه را در بر می گرفت و نه منشوری با این همه تناقض گویی های متعدد و کلماتی تافته که بنیاد اجرایی ندارند در دسترس همگان قرار گیرد. آیا نمیشد اصول حقوق بشر که حداقل آزادی نسبی و دموکراسی را در کشور استبداد زده ای چون ایران، همانند خواست سایر مردم کشورهای منطقه مبنا قرار داد و از چنین منشور طولانی و غیر اجرایی دوری گزیده میشد ؟
اگرچه کوشش همه نیروهای سیاسی در عرصه پهناور جنبش آزادیخواهی، از نیروهای اصلاح طلب گرفته تا اپوزیسیون دمکرات، از سوی جمهوری اسلامی سرکوب می شود اما هنوز عده ای بر این باورند که حرکت های اصلاح گرایانه هزینه کمتری دارد. قطعا رژیم با هر ندای مخالفی سرناسازگاری دارد و هرنوع بی توجهی به خواست مردم از سوی نیروها نیز به دور از شدن از خود مردم می انجامد. اینجاست که ارزش رهبرانی همچون گاندی ، ماندلا معلوم می شود که چگونه خواست های فردی و گروهی خود را فدای خواسته های مردم کشورشان می کنند تا به جای آسایش خود و گروهشان ، ملتی را آزاد ببینند.
حسن زارع زاده اردشیر
http:zarezadeh.blogspot.com
فعال حقوق بشر و روزنامه نگار
شرکت سهامی قذافی و پسران
درحالی که نبردهای خونین بین مخالفان دولت و رژیم سرهنگ معمر قذافی، همچنان ادامه دارد، ساختارهای قدرت وی و خانوادهاش روز به روز بیشتر برملا میشود.
همه چیز در خدمت خانواده قذافی
رهبر انقلاب لیبی، که تقریبا ۴۲ سال بر این کشور حکومت کرده است، از دو ازدواج دارای ۸ فرزند است. ۷ پسر و یک دختر.
محمد، پسر بزرگ قذافی از ازدواج اولش، هرچند دارای مناصب سیاسی نیست، اما صاحب دو شرکت بزرگ مخابراتی با میلیاردها دلار درآمد است.
سیفالاسلام، فرزند ارشد قذافی از ازدواج دوم اوست. او پایاننامه دکترایش را در مورد دمکراسی نوشته است و با فعالیتهای سیاسی که داشت تا چندی پیش بعنوان جانشین احتمالی قذافی مطرح بود.
خمیس و معتصم بلال دیگر پسران قذافی هستند که در ارتش جای داده شدهاند، خمیس فرمانده یک واحد ویژه نظامی با نام «بریگاد۳۲» است. او در مسکو و بلاروس آموزش نظامی دیده است. گفته میشود خمیس با به خدمت گرفتن مزدوران خارجی در بنغازی، فرمان آتش برروی تظاهر کنندگان داده است. معتصم بلال نیز اکنون مسئولیت دفاع از طرابلس را بر عهده دارد.
علاقه ساعدی به فوتبال باعث شد تا او با پولهای پدر به لیگ فوتبال سری آ در ایتالیا راه یابد. او در مجموع ۹۰ دقیقه برای تیمهای پروجا، اودنیزه کالچو و سمپدوریا بازی کرده است. السعدی اکنون، رئیس فدراسیون فوتبال لیبی است.
اما هانیبال باعث شد تا روابط لیبی و سوئیس تیره شود. او در سال ۲۰۰۸ با کمربند به جان خدمه هتلی در زوریخ افتاد و وقتی کار به دادگاه کشیده شد، قذافی ۴ میلیارد و ۹۰۰ میلیون فرانک از سرمایههایش را از بانکهای سوئیسی خارج کرد و با تهدید به تحریم فروش نفت به این کشور، سوئیس را وادار به عذرخواهی و پرداخت غرامت به پسرش کرد.
سیف العرب، آخرین پسر قذافی است که برای تحصیلات به آلمان آمده بود. او مدتها در هتل بایریشه هوف زندگی کرد. هتل لوکسی که محل زندگی سران و رهبرانی است که برای شرکت در کنفرانس امنیتی به مونیخ سفر میکنند. پس از آن، قذافی ویلائی به ارزش ۸ میلیون یورو برای پسرش خریداری کرد که پس از تعمیرات چند میلیون یوروئی، او حتی یک روز هم در آن زندگی نکرد.
عایشه، تنها دختر قذافی نیز سفیر افتخاری این کشور در سازمان ملل بود که با بروز ناآرامیهای و سرکوب خشن مردم توسط دولت پدرش، این مقام از او پس گرفته شد. او در رشته حقوق تحصیل کرده است و به همراه تعدادی از وکلای عرب در دادگاه صدام حسین حاضر شد و از وی دفاع کرد.
پولها کجا هستند؟
شرکت دولتی تاماویل، سالانه ۴۰ میلیارد دلار از محل فروش نفت درآمد دارد. به گفته دیپلماتهای سابق لیبی که طی روزهای گذشته از مقامهای خود استعفا دادهاند، بخش قابل ملاحظهای از پولها به حسابهای شخصی خانواده قذافی و افراد وابسته به رژیم سرازیر شدهاند.
هنوز کاملا محل این حسابها مشخص نیست، اما احتمالا پولها به کشورهائی رفتهاند که بهشت مالیاتی محسوب میشوند و پیگیری آن دشوار است.
بخش دیگری از درآمدهای نفتی، در خارج سرمایهگذاری شدهاند. صندوق سرمایهگذاری دولتی به میزان ۷۰ میلیارد یورو سهام کارخانه اتومبیل سازی فیات، سهام باشگاه یوونتوس تورین و تاسیسات هوائی – نظامی فاینمکانیکا در ایتالیا را خریداری کرده است.
هنوز معلوم نیست، خانواده قذافی تا چه حد به این سرمایهها نیز امکان دسترسی دارد.
تحریم شورای امنیت علیه سران رژیم لیبی
شورای امنیت سازمان ملل عصر شنبه (۲۷ فوریه / ۶ اسفند، به وقت محلی در نیویورک) به اتفاق آرا قطعنامهای را علیه رهبر لیبی تصویب کرد. قطع معاملات تسلیحاتی، محدودیت سفر و انسداد حسابهای مالی، از جمله مفاد قطعنامهی ۱۹۷۰ سازمان ملل هستند.
قذافی، چهار تن از پسران، یک دختر او و ۱۶ مقام دیگر لیبیایی مشمول تحریمهای این قطعنامه هستند. ۱۵ عضو شورای امنیت سازمان ملل از روز جمعه پیشنویس قطعنامههای مختلفی را بررسی میکردند که از سوی برخی از کشور غربی پیشنهاد شده بودند. متن تصویبشده «خصومت و اعمال خشونت از سوی عالیترین مقامهای دولتی لیبی علیه مردم عادی» را محکوم میکند. سران رژیم لیبی در این قطعنامه به «نقض آشکار و سازماندهی شدهی حقوق بشر» متهم شدهاند که با توجه به ابعاد آن میتواند مصداق جنایت علیه بشریت باشد. بنا بر اعلام سازمان ملل، تا کنون دستکم هزار تن از شهروندان لیبیایی در ناآرامیهای این کشور کشته شدهاند.
بر اساس این قطعنامه همچنین تحقیق در مورد خشونتهای اعمالشده در لیبی بر عهدهی دادگاه بینالمللی لاهه گذاشته شده است. در صورت صدور حکم دستگیری قذافی در این دادگاه، این دومین بار خواهد بود که مقام ارشد یک کشور در حالی که هنوز در قدرت است مورد پیگرد قرار میگیرد. پیشتر حکم جلب بینالمللی عمر البشیر، رئیس جمهوری سودان، به جرم جنایت علیه بشریت در منطقهی دارفور در غرب این کشور، صادر شده است.
مأموریت دادگاه جزایی بینالمللی در پروندهی سران رژیم لیبی واکنشهای متفاوتی را برانگیخته است. از محافل دیپلماتیک خبر میرسد که برخی از کشورها، از جمله روسیه و چین، از این موضوع ابراز نگرانی کردهاند. این در حالی است که عبدالرحمان شلغم، نمایندهی لیبی در سازمان ملل که به مخالفان پیوسته، پیشتر و در نامهای به شورای امنیت سازمان ملل، خواسته بود پروندهی سران حکومت لیبی به این نهاد ارجاع شود.
استقبال محافل دیپلماتیک و نهادهای حقوق بشری
مارک گرنت، نمایندهی بریتانیا در سازمان ملل، قطعنامهی شورای امنیت را «پیام روشن جامعهی جهانی برای همراهی قاطع با مردم لیبی» خوانده است. سوزان رایس، نمایندهی آمریکا در سازمان ملل، نیز از «تحریمهای شدید علیه حکومت لیبی» سخن رانده است. بان کی مون، دبیر کل سازمان ملل، هم ابراز امیدواری کرده که این «پیام قاطع» به گوش مقامهای طرابلس برسد.
به گفتهی ابراهیم دباشی، معاون نمایندهی لیبی در سازمان ملل که او هم در صف مخالفان دولت این کشور قرار گرفته، قطعنامهی ۱۹۷۰ «پشتیبانی اخلاقی از مقاومت انسانهاست». او همچنین حمایت خود از مصطفی عبدالجلیل را اعلام کرده است. عبدالجلیل، وزیر دادگستری مستعفی لیبی است که گفته میشود دولت موقت مستقل از حکومت قذافی تشکیل داده است.
دیدبان حقوق بشر هم قطعنامهی شورای امنیت را ستوده است. به گفتهی ریچارد دیکر، یکی از کارشناسان حقوقی این نهاد بینالمللی، شورای امنیت به سیاستمداران سراسر جهان نشان داد که «فشار خصمانه بر اعتراضهای صلحآمیز را تحمل نمیکند.»
اتحادیهی اروپا نیز با کلیات تحریمهای بینالمللی علیه دولت لیبی موافق است، هر چند که تا کنون بیانیهای رسمی در مورد آن صادر نشده است.
قطعنامهی شورای امنیت سازمان ملل در حالی به تصویب رسید که ایالات متحده روز جمعه تحریمهای یکجانبهای را علیه سران لیبی وضع کرده بود. بر اساس این تحریمها، داراییهای قذافی و برخی از نزدیکانش در بانکهای آمریکا مسدود میشوند. شعبههای بینالمللی بانکهای آمریکایی نیز ملزم به رعایت این تحریمها هستند. باراک اوباما، رئیس جمهوری ایالات متحده، در گفتوگویی تلفنی با آنگلا مرکل، صدراعظم آلمان، هم بر لزوم کنارهگیری معمر قذافی از قدرت تأکید کرده بود.
در پی ناآرامیهای لیبی فرودگاههای این کشور مملو از مسافرانی هستند که در انتظار خروج از این کشورند. دولت آلمان روز شنبه (۲۶ فوریه) اعلام کرد که نیروی هوایی این کشور ۱۳۳ خارجی، از جمله چندین آلمانی و شهروند دیگر کشورهای اتحادیهی اروپا، را از لیبی به جزیرهی "کرت" در یونان منتقل کرده است. پیشتر آمریکا و انگلستان نیز از راههای هوایی و دریایی گروه دیگری را از لیبی خارج کرده بودند.
تداوم درگیری و ناآرامی در کشورهای عربی
خبرگزاریهای جهان از بسیاری کشورهای عربی گزارشهایی از برگزاری تظاهرات، درگیری و کشته و زخمیشدن تظاهرکنندگان دادهاند. خواست تغییرات سیاسی و اقتصادی همچنان از طرف اپوزیسیون در این کشورها مطرح است.
سه کشته و شمار زیادی زخمی در تونس
درگیری شدید در پایتخت تونس میان مخالفان دولت موقت و پلیس این کشور به کشته شدن سه نفر منجر شد. وزارت کشور تونس با اعلام این خبر از زخمیشدن بسیاری دیگر در جریان این درگیری خبر داد. گفته میشود، در روزهای اخیر ۲۰۰ نفر از مخالفان دولت دستگیر شدهاند.
اعلام شده است که ماموران پلیس در مرکز تونس علیه تظاهرکنندگان از گاز اشکآور استفاده کردهاند. تظاهرکنندگان نیز با پرتاب سنگ و بستن مسیر عبور ماموران با آنها به مقابله برخاستهاند.
وزارت کشور تونس "عدهای شورشی" را مسئول این برخورد خشونتآمیز معرفی کرده است که به میان تظاهرکنندگان مسالمتجو نفوذ کرده و این حوادث را بوجود آوردهاند.
خبرگزاری فرانسه گزارش داد که در این تظاهرات زنان جوان بسیاری شرکت داشتهاند و ماموران لباس شخصی پلیس در حمله به تظاهرکنندگان مورد حمایت نیروهای ارتش تونس بودهاند.
تظاهرات در عمان
مخالفتها در عمان نیز همچنان ادامه دارند. خبرگزاری رویترز از عمان خبر داد که درگیری شدیدی میان مخالفان دولت و ماموران امنیتی این کشور روی داده است. رویترز از قول شاهدان عینی خبر داده است که ماموران پلیس در این درگیری از گاز اشکآور استفاده کردهاند. خبرگزاری فرانسه روز یکشنبه (۸ اسفند / ۲۷ فوریه) گزارش داد که در جریان تظاهرات دو تظاهرکننده کشته شدهاند.
در دومین روز پیاپی تظاهرات در شهر صنعتی صحار در شمال عمان، بسیاری از شهروندان این کشور خواستار اصلاحات سیاسی در عمان شدند. در بخشهای جنوبی این کشور نیز خبر از تظاهرات و برخوردهای پراکنده گزارش شده است.
مخالفتها علیه امیر بحرین
هزاران نفر در منامه، پایتخت بحرین، علیه شیخ حمد بن عیسی آل خلیفه، امیر بحرین، تظاهرات کردند. تظاهرکنندگان که به سوی وزارت امور خارجه این کشور در حرکت بودند، خواستار سرنگونی سیستم سیاسی این کشور شدند.
ماموران امنیتی میکوشیدند تظاهرکنندگان را که شعارهای "مرگ بر حمد" و "مردم خواستار سقوط رژیم هستند" سرمیدادند کنترل کنند. حزب شیعی "وفاق" از دولت انتقاد کرده که "گفتوگوی ملی" که قرار بود میان دولت و نمایندگان نیروهای مخالف انجام شود، هنوز آغاز نشده و دولت علاقهای به انجام اصلاحات در کشور ندارد.
در پی آزادتر شدن فضای سیاسی در بحرین، حسن مشایمه، یکی از رهبران اپوزیسیون، از مهاجرت به این کشور بازگشت. او به هنگام ورود به بحرین خواستار اصلاحات سیاسی در بحرین شد و در حضور خبرنگاران اعلام کرد که گفتوگو و قول دادن دیگر کافی نیست. حسن مُشایمه رهبر گروه شیعیمذهب "حق" است که به عنوان گروهی افراط گرا شناخته شده است.
تظاهرات در الجزایر
در الجزیره، پایتخت الجزایر نیز ناآرامی همچنان ادامه دارد. ماموران امنیتی موفق شدند تظاهرات مخالفان این کشور را در پایتخت متوقف کنند. یک خبرنگار گزارش داده که هزاران مامور پلیس مسیر تظاهرات را که به "میدان شهدا" در این شهر منتهی میشد، تغییر دادهاند.
ماموران امنیتی الجزایر در هفتههای اخیر جلوی چندین تظاهرات را در این کشور گرفتهاند. در الجزایر تظاهرات ممنوع است. شرایط فوقالعاده که از ۱۹ سال پیش در این کشور برقرار بود، پنجشنبه گذشته (۵ اسفند / ۲۴ فوریه) لغو شد.
انتقاد محمد خاتمی از حصر خانگی موسوی و کروبی
به گزارش روابط عمومی دفتر سید محمد خاتمی، وی در دیداری که به مناسبات فرارسیدن میلاد پیامبر اسلام با جمعی از اساتید دانشگاه و روحانیون داشت، ضمن ابراز نگرانی از اقداماتی که در ماههای اخیر صورت گرفته گفت: «وقتی بنا باشد همهی مسوولان طراز اول که مورد تایید امام، مردم و رهبری بودهاند انسانهای فاسد، منحرف و ضدانقلاب معرفی شوند آیا مردم جهان حق ندارند این شبهه را پیدا کنند که حاصل انقلاب فساد و انحراف بوده است؟».
خاتمی با اشاره به حصر خانگی میرحسین موسوی و مهدی کروبی گفت: «چرا باید کسانی چون مهندس موسوی و جناب آقای کروبی و همسرانشان که سابقه درخشان در انقلاب و جمهوری اسلامی دارند و در دلبستگیشان به اصل انقلاب و نظام تردیدی نیست دچار حصر و محدودیت شوند و بیمهابا به انواع تهمتها متهم شوند؟».
محمد خاتمی ضمن انتقاد از «ناسزاها و تهمتهای یکطرفه» که هر روز متوجه این شخصیتها میشود و «فضا را آلوده میکند» افزود: «به جا بود که زندانیان که نوعا انسانهای امتحان داده و صادق و مومناند آزاد شوند نه اینکه شاهد دستگیریهای گسترده تازه و ایجاد محدودیت مجدد برای کسانی باشیم که اندکی از محدودیتآنها کاسته شده بود و یا امید به کاسته شدن آنها میرفت».
خاتمی در پایان ابراز امیدواری کرده که در آستانهی سال نو، نسبت به رفع حصر و محدودیت و آزادی زندانیان و ایجاد فضای امن و آزاد اقدام شود و «فضای شایسته که در آن رای و ارادهی ملت تعیین کننده باشد»، ایجاد گردد.
آیتالله سید علیمحمد دستغیب، مرجع تقلید مقیم شیراز و عضو مجلس خبرگان نیز در نامهای به اعضای مجلس خبرگان رهبری، از وضعیت حاکم به شدت انتقاد کرده و فهرستی از تخلفات صورت گرفته از قوانین شرعی و قانون اساسی را متذکر شده است.
وی یاد آور شده که در نظام جمهوری اسلامی به تدریج نظارت استصوابی حاکم شده و از این گذرگاه «حاکمیت اکثریت تبدیل شد به حاکمیت اقلیت» و مجلس خبرگان که باید منتخب مردم باشد و محور کار آنها «مواظبت دقیق بر رهبری» باشد، به ارگانی تبدیل شد که از رهبری «تبعیت بیچون و چرا» میکند.
آیتالله دستغیب خواهان آن شده که «نظارت استصوابی لغو شود»، «به اعتراضات دو کاندیدای ریاست جمهوری آقایان موسوی و کروبی در نزد هیئتی که طرفین دعوی قبول داشته باشند گوش داده شود» و هر چه سریعتر «حصر غیرقانونی و غیرشرعی این دو بزرگوار» برداشته شود.
این روحانی بلندپایه همچنین خواستار آن شده که «قوهی قضاییه مستقل عمل کند» و با متهمان سیاسی «برخوردهای فراقانونی و غیرشرعی» نشود و «بداخلاقی در صدا و سیما» برای «خلافگوییها و دروغها و تهمتها» برچیده شود.
آیتالله دستغیب همچنین خواستار محاکمهی کسانی شده که «در راهپیمایی آرام به مردم هجوم آوردند و زدند و دستگیر کردند». از دیگر خواستههای او آزادی کسانی است که بدون محاکمه در زندان هستند. وی همچنین خواهان محاکمهی مسببین «حمله به کوی دانشگاه» و بازجویانی شده که زندانیان را شکنجه کردهاند.
این عضو مجلس خبرگان همچنین از نیروهای نظامی و سپاه و بسیج و نیروهای انتظامی و اطلاعاتی خواسته در مسائل سیاسی، فرهنگی، دینی، حوزوی و دانشگاهی دخالت نکنند و مردم ازکارهایی که حاکمیت میکند در داخل و خارج با خبر باشند.
رفسنجانی: در انتخابات ریاست خبرگان نامزد خواهم شد
انتخابات هیئت رئیسهی مجلس خبرگان رهبری جمهوری اسلامی در پیش است. روز شنبه (۲۶ فوریه / ۷ اسفند) سخنانی از اکبر هاشمی رفسنجانی در پایگاه اینترنتی او منتشر شده که در آن بر نامزدی رفسنجانی در انتخابات پیش رو تأکید شده است.
موضعگیری رئیس مجلس خبرگان و مجمع تشخیص مصلحت نظام در پی اخباری است که گهگاه از فشارهای پیدا و پنهان برای کنارهگیری او از این مقام حکایت میکنند. پایگاه اینترنتی هاشمی رفسنجانی به نقل از او در جلسهی مجمع تشخیص مصلحت مینویسد: «حتی در اجلاس دوره قبل خبرگان رهبری، ریاست خبرگان را شخصاً به آیتالله مهدوی کنی پیشنهاد کردم و خود مایل به پذیرش آن نبودم».
به گفتهی رفسنجانی، حضور در انتخابات خبرگان از سوی آیتالله خامنهای، رهبر جمهوری اسلامی، به او «تکلیف» شده است. وی در ادامه میگوید: «این بار نیز برخی افراد و گروههای افراطی دانسته یا ندانسته شانتاژهایی میکنند که احساس میکنم نباید تسلیم آنها و القائات آنان شد. لذا به تکلیف عمل خواهم کرد و نتیجه آن هر چه باشد تنها رضایت و خشنودی خداوند برایم مهم است».
پس از آنکه خامنهای در نخستین نماز جمعهی خود پس از انتخابات دورهی دهم ریاست جمهوری نظرات محمود احمدینژاد را نزدیکتر از نظرات رفسنجانی به خود خواند، بر موج حملات آشکار بر هاشمی رفسنجانی افزوده شد. در این میان فرزندان او نیز از این حملهها بینصیب نماندند. مهدی هاشمی که در خارج از کشور به سر میبرد، متهم به حمایت از "فتنه" است.
روز گذشته (شنبه – ۷ اسفند) نیز ویدئویی منتشر شد که در آن افرادی فائزهی هاشمی را با الفاظی بسیار رکیک خطاب قرار میدادند. پیشتر نیز فیلم مشابهی منتشر شده بود که در آن افرادی با لحن و رفتاری تمسخرآمیز با او برخورد میکردند. فائزهی هاشمی در ناآرامیهای پس از انتخابات سال ۱۳۸۸ نیز بارها دستگیر و پس از مدت کوتاهی آزاد شده بود.
برخی از جریانهای تندروی درون حاکمیت ایران رفسنجانی را مصداق "خواص بیبصیرت" میدانند؛ تعبیری که برای نخستین بار از زبان آیتالله خامنهای، رهبر جمهوری اسلامی، بیان شد و به موضعگیری افراد داخل حاکمیت در برابر ناآرامیهای پس از انتخابات ریاست جمهوری سال ۱۳۸۸ دلالت میکرد.
نامهی آیتالله دستغیب به اعضای مجلس خبرگان رهبری
همزمان با این موضعگیری هاشمی رفسنجانی، نامهای از آیتالله دستغیب، مرجع تقلید شیعه و نمایندهی فارس در مجلس خبرگان رهبری، خطاب به اعضای این مجلس منتشر شده است. حذف نظارت استصوابی، دستگیری و محاکمهی حملهکنندگان به «راهپیمایی آرام مردم»، آزادی افرادی که بدون محاکمه در زندان هستند، آزادی «روزنامهها و مراکز خبری» و برچیدهشدن سانسور، محاکمهی «بازجویانی که زندانیان را شکنجه کردند و مسببّین حمله به کوی دانشگاه» و استقلال قوهی قضائیه، از جمله مواردی هستند که علی محمد دستغیب در نامهی خود به آنها اشاره کرده است.
دستغیب در ادامه پیشنهاد میکند: «به اعتراضات دو کاندیدای ریاست جمهوری آقایان موسوی و کروبی در نزد هیئتی که طرفین دعوی قبول داشته باشند گوش داده شود و بررسی شود و هرچه سریعتر حصر غیرقانونی و غیر شرعی این دو بزرگوار برداشته شود.»
محمد یزدی، سید محمود هاشمی شاهرودی، صادق لاریجانی، سید ابراهیم رئیسی، قربانعلی دری نجفآبادی و سید احمد خاتمی، اعضای هیئت مدیرهی مجلس خبرگان رهبری هستند. هاشمی رفسنجانی نیز در رأس این هیئت قرار دارد.
پیشنهاد احمد منتظری به آیتالله خامنهای «برای حل مسائل»
احمد منتظری، فرزند آیتالله منتظری در نامهی خود به آیتالله خامنهای پیشنهاد کرده «یک جلسه ۵ نفره متشکل از آقایان موسوی، کروبی، خاتمی به همراه آقای خامنهای برای گفتوگوی مستقیم و حل مسائل» تشکیل شود.
احمد منتظری در گفتوگو با دویچه وله "انگیزه نوشتن این نامه سرگشاده" را "احساس خطری" میداند که نسبت به شرایط کشور بهوجود آمده و اضافه میکند: «درگیریهایی که شما در خیابانها میبینید و آنها را گزارش میکنید، به همینجا ختم نمیشود. متاسفانه این درگیریها به میان خانوادهها هم کشیده شده. یعنی بین پدر و پسر، برادر و برادر. این درگیریها، تمام انرژی مردم را میگیرد. توانی که باید صرف سازندگی و کارهای مفید شود، برای تضعیف یکدیگر مصرف میشود و این بسیار خطرناک است.»
در حالی که آیتالله خامنهای، رهبر جمهوری اسلامی ایران به هیچ یک از نامههایی که از سوی منتقدان خطاب به او نوشته شده، جواب نداده است، آیا انتشار این نامه برای گرفتن پاسخی از سوی اوست؟ احمد منتظری به این سوال چنین پاسخ میدهد: «این مسئله بسیار مهم است و اگر این جلسه تشکیل شود، خیلی کارساز است. این نامه از دل نوشته شده و امیدوارم بر دل بنشیند. حس ششمی به من میگوید این نامه مؤثر خواهد بود. چون واقعاً این درد، درد جامعه است. همین چند روز قبل خانم مسنی با ناراحتی خیلی زیادی میگفت که در خانه، عروس من علیه من شعار میدهد. با این وضع برای یک خانواده چه میماند و چقدر از اعصاب و آسایششان صرف این موارد میشود.»
زندانیان سیاسی، بیگناه در زندان
فرزند آیتالله منتظری در بخش دیگری از این نامه سرگشاده، از محکومیت زندانیان سیاسی که "بیگناه" در زندان هستند انتقاد کرده و درباره وضعیت زندانیان سیاسی در ایران خطاب به آقای خامنهای افزوده است: «اجازه ندهید و نخواهید که بیش از این آزادی آنان که حقی خدادادی است سلب شود و قضاوت اسلامی زیر سؤال رود».
در این نامه سرگشاده آقای منتظری ادامه روند فعلی را مساوی با "ریزش" بیشتر نیروهای متعادل و "بالا آمدن" نیروهای رادیکال و تندرو میداند که چه بسا در آینده "ابتکار عمل" را از دست آقای خامنهای هم بگیرند.
احمد منتظری دراینباره میگوید: «احساس میکنم درگیریها رو به اوجگیری است و اگر جلوی آن گرفته نشود، قابل پیشبینی نیست که به کجا خواهد رسید. اگر این روند ادامه پیدا کند نیروهای تندرو و رادیکال ابتکار عمل را در دست میگیرند و وضع خیلی بدتر و غیرقابل حلتر خواهد شد»
فرزند آیتالله منتظری در نامه سرگشاده خود، «آزادی همه زندانیان سیاسی» و «دلجویی از تمام خانوادههایی که عزیزان خود را در جریانات اخیر» از دست دادهاند را موجب «همدلی مردم» دانسته است. او به دویچه وله میگوید: «این بندههای خدا، ماهها و برخی یک سال و اندی است که بدون مرخصی در زنداناند. اینها واقعاً مظلوم واقع شدهاند. زندانی کردن آنها ظلم است و باید هرچه زودتر این زندانیان بیگناه آزاد شوند.»
حسین کرمانی
تحریریه: مصطفی ملکان
تحریریه: مصطفی ملکان
«راهپیمایی ۱۰ اسفند، در هرشرایطی برگزار خواهد شد»
«کمپین بینالمللی حقوق بشر درایران» به نقل از «یک منبع آگاه» از انتقال آقایان کروبی و موسوی به یک «خانه امن» در اطراف شهر تهران خبر داده است. این منبع آگاه در تشریح منزل مسکونی مهدی کروبی گفته است: «مطمئنم که آنها دیگر درخانهشان نیستند. شیشهها همه شکسته و کسی در خانه نیست.»
مجتبی واحدی مشاور عالی مهدی کروبی در گفتوگو با دویچه وله از تجمع نیروهای امنیتی در خانه و نه در خیابان جلوی منزل آقای کروبی خبر میدهد.
دویچهوله: آقای واحدی، سایتهای خبری از انتقال آقایان کروبی و موسوی، به همراه همسرانشان، به مکانی نامعلوم خبر دادهاند. تا چه حد این خبر صحت دارد؟
مجتبی واحدی: من نمیدانم چه فرقی میکند بین این که یک زن و شوهر محترم را، حداقل دو شهروند کشور را، در خانهی خودشان به صورت غیرقانونی زندانی کنند یا ببرند در یکی از شکنجهگاههای رژیم زندانی کنند. آنچه مسلم است، آقای کروبی و همسرشان، حدود دو هفته است که در خانهشان به صورت رسمی زندانیاند.
آنها زندانی هستند؛ تعجب میکنم که از کلمهی "حصر" استفاده میشود. رییس دروغگوی کمیسیون مجلس، از ریش خودش خجالت نمیکشد و میگوید: «اینها زندانی نیستند. خودشان در خانهشان را بستهاند». بههرحال آنها زندانی هستند؛ چه در خانهی خودشان، چه در یک محل امن. چه در زندانی که گفتهاند، یک پارکینگ است. هرجا باشد، اگر آنها در داخل خانه هم باشند، ماموران همانقدر دژخیم هستند که در زندان.
با فرزندان آقای کروبی صحبت کردم، از پدر و مادرشان کوچکترین اطلاعی ندارند. فرزندان آقای کروبی هم نمیدانند که پدر و مادرشان در خانه هستند یا نه. ولی حرف آنها هم همین است. میگویند، چه فرقی میکند که در زندان باشند یا در خانه. آنها زندانیاند و از حقوق اولیهای که معمولیترین زندانی هم از آن برخوردار است، برخوردار نیستند. حتی اجازه نمیدهند، خانوادهشان از آنها خبر بگیرند. یکی از فرزندان آقای کروبی هم که بازداشت است، حداقل حقوق، در مورد او هم رعایت نشده و یک هفته است که هیچ خبری از او نیست.
اما در خبرها عنوان شده که، شیشههای خانهی آقای کروبی شکسته شده است و نیروهای انتظامی در خانهی ایشان حضور ندارند.
نیروهای انتظامی بیرون منزل نیستند، در داخل خانه متمرکز شدهاند. رفتهاند داخل خانهی آقای کروبی. خانهی فرزند ارشد ایشان، حسین کروبی را هم اشغال کردهاند. به آنجا میروند، حرکات زشت انجام میدهند.
فقط منزل آقای کروبی هم نیست. مامورانی که داخل منزل آقای کروبی هستند، طوری رفتار کردهاند که واحدهای دیگری که در این مجتمع هستند، جرات ندارند به خانههایشان بیایند. فقط شیشههای منزل آقای کروبی را نشکستهاند، شیشههای کل مجمتع را شکستهاند. مربوط به امروز و دیروز هم نیست، قبلاً اینکار را کرده بودند. از دو هفته پیش هم اول وارد خانه شدند، داخل خانه نارنجک انداختند، بعد هم که خانه را کامل تصرف کردند. فقط دو واحد، مربوط به آقای کروبی که یکی از آنها دفتر و دیگری منزل ایشان بوده را تصرف نکردهاند، کل مجتمع را تصرف کردهاند. نیروهایشان هم بهوفور داخل منزل هستند، ولی بیرون و در خیابان نیستند.
شورای هماهنگی "راه سبز امید"، اعلام کرده که علاوه بر ۱۰ اسفند، در صورتی حصر و زندان خانگی رهبران جنبش سبز، به تجمعات خود ادامه خواهد داد.
در مورد فراخوان راهپیمایی ۱۰ اسفند، این فراخوان مشروط به این نیست که آقایان کروبی و موسوی آزاد بشوند یا نشوند. راهپیمایی روز ۱۰ اسفند ۱۳۸۹، ساعت ۵ بعدازظهر، کل مسیر خیابان انقلاب تا آزادی اعلام شده است. در بیانیه "شورای هماهنگی راه سبز امید" گفته شده، اگر تا آن روز مسئله حل نشد، در روز ۲۴ اسفند که شب چهارشنبهسوری است، باز تجمع برگزار خواهد شد.
علاوه بر شورای راه سبز امید، تشکلهای دیگری نیز آمدهاند. جوانان اصلاحطلب، فعالان بخش شبکههای اجتماعی، سهشنبهی آینده را روزهای برگزاری تجمع اعلام کردهاند. بازهم تاکید میکنم که مشروط به آزادی آقایان کروبی و موسوی نیست. اگر همین روز هم آنها آزاد شوند، این راهپیماییها برگزار خواهد شد. چون موضوع مخالفت با حصر آقای کروبی و آقای موسوی، موضوعی است که به خواستههای قبلی اضافه شده است.
اصلاً آقایان کروبی و موسوی به این دلیل زندانی شدهاند که درخواست تجمع داده بودند و مردم را برای پیگیری مطالباتی که از ۲۱ ماه پیش و برای بعضی از مردم، از سالها پیش مطرح شده بود. تشویق به تجمع کرده بودند، برای پیگیری مطالباتی که از ۲۱ ماه پیش و برای بعضی از مردم، از سالها پیش مطرح شده بود.
من بازهم از آنچه توسط شورای هماهنگی راه سبز امید اعلام شده، اعلام پشتیبانی میکنم. برنامهای که دوستان اعلام کردهاند، برنامهی بسیار خوبی است. چون برای پیگیری مطالباتی است که از ماهها قبل و بعضی از آنها، از سالها قبل، مورد درخواست مردم بوده است.
حسین کرمانی
تحریریه: مصطفی ملکان