در واکنش به راهپیمایی سه شنبه ها شایعه سازی می کنند
آخرین وضعیت موسوی و کروبی
در حالیکه هیچ خبری از وضعیت میرحسین موسوی و مهدی کروبی در دست نیست، شایعاتی در خصوص انتقال آنها به مکانی نامعلوم پخش شده است. شایعاتی که مجتبی واحدی، سخنگو و مشاور مهدی کروبی معتقدست از سوی دستگاه امنیتی جمهوری اسلامی برای انحراف اذهان مردم و تحت الشعاع قرار دادن تجمعات سه شنبه ها پخش می شود. همزمان یکی از نزدیکان کروبی به روز می گوید احتمالا پنجره های خانه را از داخل پوشانده اند تا نور به خارح از ساختمان انتقال نیابد.
شورای هماهنگی راه سبز امید در بیانیه ای از مردم خواسته است سه شنبه، 10 اسفند دست به تجمع و راهپیمایی از میدان امام حسین بسوی میدان آزادی بزنند.مجتبی واحدی می گوید این تجمعات در هر سه شنبه برگزار خواهد شد.
همزمان فشارها بر فرزندان مهدی کروبی بالا گرفته است. علی کروبی که از روز دوشنبه، دوم اسفند در بازداشت به سر می برد، تنها یک بار بعد از بازداشت با خانواده خود تماس گرفته و به گفته یکی از تزدیکان خانواده تنها گفته : حالم خوب است، کتک نخوردم؛ شکنجه هم نشده ام.
واحدی هم می گوید هیچ خبری از علی نیست و او در تماس کوتاهش از محل نگهداری خود حرفی نزده و فقط احوالپرسی کرده و دیگر نه تماسی داشته ونه از او خبری هست.
سه فرزند دیگر آقای کروبی در نامه ای با اشاره به هجوم نیروهای امنیتی به منزل برادرشان علی کروبی و دستگیری او و بازجویی از همسرش، اتهام انتسابی به او را مسخره و مضحک توصیف کرده اند که "هیچ آدم عاقلی حتی در حاکمیت هم بعید است آن را باور کند."
"جاسوسی برای دول خلیج فارس" اتهامی است که رسانه های حکومتی به علی کروبی نسبت داده اند.
زهرا و احمد، دو فرزند حسین کروبی چند روز است به مدرسه نمی روند. ماموران امنیتی که برای بازداشت حسین کروبی اقدام کرده و ناکام مانده اند، با حضور در مدرسه های این دو نوجوان 17 و 14 ساله، مدارک تحصیلی و پرونده های آنها را با خود برده اند. واحدی می گوید: متاسفانه برخوردهای مبتذل و غیر قانونی به اوج خود رسیده است.
حسین کروبی در این زمینه در فیس بوک خود نوشته است: در شرايطي كه هيچ خبري از پدر و مادر نيست؛ در شرايطي كه هيچ خبري از علي نداريم؛ در شرايطي كه فرزندانم با تهديد براي مدرسه رفتن روبرو هستند؛ تنها شما مردم باعث دلگرمي و مقاومت ما هستيد!
از میرحسین موسوی و زهرا رهنورد هم هیچ خبری نیست. گزارش خبرنگاران روز از تهران حاکیست مسیرهای منتهی به کوچه اختر که منزل میرحسین موسوی و زهرا رهنورد در آن واقع است به شدت از سوی نیروهای امنیتی کنترل می شود و اجازه تردد به مردم در این محدوده داده نمی شود.
یکی از ساکنان پاستور به روزمی گوید: ورود و خروج هر ماشيني ممنوع شده، قبلا ما می توانستیم از خیابان خورشید وارد خیابان سپه شویم یعنی از گیت اول بگذریم اما متاسفانه اکنون اجازه ورود به هیچ ماشینی جز ماشین های دولتی را نمی دهند.
همزمان بیژن رنجبر، رئیس دانشگاه تربیت مدرس تهران از تعلیق کلیه فعالیت های میرحسین موسوی در این دانشگاه خبر داده و به خبرگزاری فارس گفته است: اتفاقات رخ داده در این روز (25 بهمن) و فتنه انگیزی فتنهگران نشان داد که دیگر جای مماشات با این افراد که علنا در مقابل نظام ایستاده اند، وجود ندارد.
رهبر جمهوری اسلامی، محمود احمدی نژاد و مقام های رسمی جمهوری اسلامی تاکنون درباره همه این اتفاقات سکوت اختیار کرده و هیچ توضیحی نداده اند اما واکنش ها به حصر و زندانی کردن رهبران جنبش سبز در خانه هایشان همچنان ادامه دارد. آیت الله دستغیب، نماینده مجلس خبرگان رهبری، حصر میرحسین موسوی و مهدی کروبی را غیر شرعی و غیر قانونی خوانده و خواستار پایان یافتن آن شده؛ علی مطهری، نماینده مجلس شورای اسلامی و فرزند آیت الله مطهری نیز خواستار حضور میرحسین موسوی و مهدی کروبی در تلویزیون شده است: "موسوی و کروبی به صدا و سیما دعوت شوند تا حرفشان را بزنند".
ترفند حکومت
مجتبی واحدی، که بی خبری از وضعیت رهبران جنبش سبز را جنایتی بزرگ از سوی جمهوری اسلامی میداند درباره شایعات انتقال رهبران جنبش سبز به خانه های امن یا زندان می گوید: این یکی از جنایات جمهوری اسلامی است و فرقی نمیکند آقای کروبی و همسرشان یا آقای موسوی و همسرشان در خانه های خود زندانی باشند یا به محل دیگری منتقل شده باشند؛ اصل مساله این است که اینها زندانی هستند، بازداشت هستند و این بازداشت هم غیر قانونی است؛ حتی ظاهر را حفظ نکرده اند که حکمی از یک قاضی بگیرند. هیچ حکم قضایی در این زمینه وجود ندارد.
او که می گوید رهبران جنبش سبز با دستور رئیس قوه قضائیه در حصر قرار گرفته اند، تاکید میکند: نگویید حصرخانگی، حصر درست نیست، زندان است، آقای موسوی و آقای کروبی و همسرانشان زندانی هستند. آن هم به بدترین شکل، حتی یک قاتل و چاقو کش هم حق دیدار و تماس با خانواده اش را دارد اما اینها ندارند.
به آقای واحدی می گویم که عدم حضور ماموران امنیتی در کوچه محل سکونت آقای کروبی و خاموش بودن چراغ های منزل ایشان، از دلایلی است که به شایعات انتقال او و خانم کروبی به محلی دیگر دامن زده است. او پاسخ میدهد: ماموران امنیتی داخل ساختمانی هستند که آقای کروبی در آن سکونت دارند. آنها کل واحدهای این ساختمان را به صورت غیر قانونی تصرف کرده و از کوچه به داخل ساختمان رفته اند. در مورد نور هم ممکن است پنجره های واحد مسکونی آقای کروبی را از پشت بسته باشند طوریکه نوری بیرون نیاید همچون منزل آقای موسوی که از سر کوچه بسته اند و کسی نمیداند پشت آن در آهنین چه خبر است. اما با این حال خبرهای انتقال آنها را نه می توان تایید کرد و نه تکذیب اما باید توجه داشت از روزی که ما برای سه شنبه ها فراخوان دادیم مدام سعی کردند با پخش خبرهای فرعی اذهان عمومی را منحرف کنند. این شایعات و خبرهای مربوط به انتقال هم فکر میکنم کار خود امنیتی ها است.
مشاور مهدی کروبی در این زمینه توضیح میدهد: دقیقا روزی که خبر تجمعات سه شنبه ها را اعلام کردیم، کلی جو سازی کردند که وزیر اطلاعات قرار است شب دو سند مهم ارائه دهد و... جریان های خبری هم به آن سمت رفتند و در اصل یک روز اینگونه سپری شد. بعد شایع کردند که آقای کروبی را با کیسه برده اند، آقای موسوی را زده و برده اند و جای سیلی روی صورتش بوده و... متاسفانه اینقدر که به این شایعات توجه شد و روی آن کار شد روی برنامه تجمعات کار نشد. لذا این کار خودشان است که اذهان مردم را از موضوع تظاهرات و تجمعات منحرف کنند.
سه شنبه های اعتراض
شورای هماهنگی راه سبز امید با انتشار بیانیه ای از مردم خواسته است که روز سه شنبه، 10 اسفند با شعار "یاحسین میرحسین، یا مهدی شیخ مهدی" به خیابان بیایند و از ساعت 5 بعد از ظهر از میدان امام حسین تا میدان آزادی راهپیمایی کنند.
این شورا اعلام کرده: "در صورتی که صدای اعتراض ما شنیده نشود و حصر و زندان خانگی غیرقانونی رهبران ادامه یابد، علاوه بر راه کارهای مناسب دیگر که شورا در اطلاعیه های بعدی خود پیشنهاد خواهد کرد، از هم اکنون همراهان سبز را دعوت به تجمعات اعتراضی غیر متمرکز در سراسر کشور در روز 24 اسفند می کنیم".
از مجتبی واحدی می پرسم چرا سه شنبه ها؟ می گوید: سه شنبه اول شب تولد میرحسین موسوی است و سه شنبه دوم، روز جهانی زن و سه شنبه سوم هم چهارشنبه سوری است. ما سه شنبه ها را به دلیل تقارن با این مناسبت ها انتخاب کردیم. سال گذشته هم دیدیم که مردم از مراسم سنتی شان استفاده سیاسی کردند. اما اگر گروههای دیگر و مردم بخواهند تجمعات دیگری نیز برگزار کنند یا اعتصاب و تظاهرات نمایند هیچ مانعی نیست ما نه سخنگوی همه دوستداران مهدی کروبی هستیم و نه سخنگوی همه مردم.
او می افزاید: شورای هماهنگی تشکیلات راه سبز امید در ابتدا با چهارشنبه سوری موافق بود که من پیشنهاد دادم این دو سه شنبه هم اضافه شود و صحبت کردیم و قبول کردند و من تشکر میکنم از این هماهنگی.
پایان حصر، پایان تجمعات نیست
اما آیا پایان حصر رهبران جنبش سبز، پایان تجمعات خواهد بود؟ آیا سقف خواسته ها در این تجمعات تنها رفع حصر رهبران جنبش سبز است؟
مشاور مهدی کروبی به این دو سئوال اینگونه پاسخ میدهد: موضوع تجمعات فقط موضوع حصر نیست. آقای موسوی، آقای کروبی، خانم رهنورد و خانم کروبی چرا در حصر هستند؟ چون پای مطالبات مردمی و حقوق پایمال شده مردم ایستادند. چون درخواست تجمع برای احقاق حقوق پایمال شده مردم داده بودند و اکنون زندانی شده اند. در اصل تجمعات مردمی با پایان حصر، پایان نمی پذیرد.
آقای واحدی می افزاید: یکی از اعتراضات اصلی در این تجمعات، حصر و زندانی کردن آقای موسوی و کروبی و همسرانشان است ولی همه نیست چون اگر اینگونه باشد حکومت هم یاد می گیرد هر از چند گاهی زندانی میکند و بعد اذهان را منحرف کرده و آزاد می کند. اکنون بچه های بی گناه مردم رد زندان ها هستند، به لحاظ اقتصادی دولت به شدت فاسد است، انتخابات را هم خوب میدانید چه کردند. موضوع تجمعات و اعتراضات همان مسائلی است که باعث زندانی شدن و حصر آقای موسوی و آقای کروبی شده و تا وقتی که احقاق حقوق مردمی نشود مردم حق دارند تجمع برگزار کنند حتی گر فقط صد نفر باشند باز حق قانونی آنها است.
وی در عین حال با اشاره به بی خبری از وضعیت رهبران جنبش سبز یادآور می شود: رفع حصر غیر قانونی و ناجوانمردانه آقایان موسوی و کروبی و خانم ها رهنورد و کروبی به عنوان مطالبه ای اصلی به مطالبات قبلی مردم اضافه شده است.
مهدی کروبی، خود از ۱۴ روز پیش در حصر خانگی قرار گرفته، تلفن های ثابت و همراه و اینترنت او قطع شده بود اما فاطمه کروبی امکان خروج از منزل و دیدار با فرزندانش را داشت که از هفته گذشته او نیز همراه با مهدی کروبی در حصر قرار گرفته و اجازه خروج از منزل و دیدار با خانواده اش را ندارد.
محمد حسین، محمد تقی و یاسر کروبی، سه فرزند مهدی کروبی در نامه ای که در سایت سحام نیوز منتشر شده در این زمینه نوشته اند: مقامات ارشد کشور معین کنند که مبنای حقوقی حصر خانگی بدین نحو چیست؟ آیا حکمی قضایی در این باب صادر شده و اگر آری چه مقامی آن را صادر کرده است؟ قلمرو محدودیت حکم حصر تا کجاست؟ مقام ذیصلاح قانونی آن را صادر کرده یا حکم حکومتی است؟ و دامنه آن چه کسانی از اهل خانواده را در بر میگیرد؟
میرحسین موسوی و زهرا رهنورد نیزاز روز 25 بهمن در حصر قرار گرفته اند و بعد از صدور پیام موسوی درباره اعتراضات مردمی 25 بهمن، این حصر کامل شده است.میر حسین موسوی تاکنون تنها دو تماس کوتاه تلفنی با خانواده خود داشته و از وضعیت جسمانی او و خانم رهنورد هیچ خبری در دست نیست.
سه دختر میرحسین موسوی و زهرا رهنورد با انتشار نامه ای در کلمه اعلام کرده اند برای ملاقات با پدر و مادر خود به منزل آنها مراجعه کرده اما ماموران امنیتی مانع ورود آنان به منزل والدینشان شدهاند.
آنها نوشته اند که در منزل پدر و مادرشان هیچ نشانی از زندگی نبوده است.
حصر غیرشرعی را پایان دهید
در میان سکوت همه نهادها و اشخاص وابسته به حکومت، آیت الله دستغیب، نماینده مجلس خبرگان رهبری خواستار پایان "حصر غیر قانونی و غیر شرعی آقایان موسوی و کروبی" شد.
او در نامه ای به اعضای مجلس خبرگان رهبری، به شدت از وضعیت موجود انتقاد کرده و خواستار لغو نظارت استصوابی، برچیده شدن سانسور، محاکمه عوامل سرکوب مردم و شکنجه زندانیان، آزادی زندانیان سیاسی و رسیدگی به اعتراضات آقایان موسوی و کروبی شده است.
آیت الله دستغیب در این نامه که در وب سایت "حدیث سرو" منتشر شده حصر میرحسین موسوی و مهدی کروبی را غیرقانونی و غیر شرعی خوانده و خواسته است این حصر هر چه سریع تر پایان پذیرد.
علی مطهری، نماینده مجلس شورای اسلامی و فرزند آیت الله مطهری نیز، گفته است که باید از میرحسین موسوی و مهدی کروبی دعوت شود تا در صدا و سیما حضور یابند و حرفشان شنیده شود.
آقای مطهری که عضو فراکسیون اصولگرایان مجلس است در مصاحبه با وب سایت سلام گفته است: باید از همان ابتدا به معترضان اجازه تجمع میدادند تا حرفشان شنیده میشد و حتی موسوی و کروبی میآمدند در صدا و سیما و حرفشان را میزدند و پاسخ میگرفتند، هنوز هم دیر نشده و معتقدم باید آنها را دعوت کرد تا حرفشان را بزنند.
او افزوده است: باور دارم که این گونه بهتر میتوان مسأله را تمام کرد، ما خودمان بتسازی میکنیم و مشکلات را بزرگ جلوه میدهیم.
فرزند آیت الله مطهری در عین حال با بیان اینکه این افراد در به وجود آمدن این وضعیت مقصر هستند، خاطرنشان کرده: بنده هنوز هم معتقد هستم که باید صدای مخالفان و منتقدان را شنید و باید حق راهپیمایی مسالمتآمیز داشته باشند اما انتخاب ۲۵ بهمن برای درخواست راهپیمایی زمان مناسبی نبود
در کوچه باغهای سیاهکل / پروین
روایتی از پروین، که در سال ۱۳۴۹ دانش آموز و ساکن سیاهکل بوده است. او هم اکنون مقیم هلند است:
سیاهکل مرکز خان های روستاهای اطراف بود. روز ۲۰ بهمن ۱۳۴۹ صبح زود با دوستم به طرف دبیرستان دخترانه شهرام رفتیم. این بار نه از کوچه باغهای سیاهکل، از بازار شهر میرفتیم تا از حادثه دیشب خبر بگیریم. برف سنگینی باریده بود و شهر نیمه تعطیل، آبستن حوادث بود. خبر کوتاه بود و کسی برای نگاههای پرسشگر و نگران مردم پاسخ درستی نداشت.
- به پاسگاه حمله شده، میگویند یاغیها آمده بودند رفیقشان را نجات دهند!
در مدتی کوتاه، سیاهکل تبدیل به یک پادگان نظامی شده بود. نرسیده به مدرسه ما، در جاده دیلمان شالیزارهای خشکیدهای بودند که به فرودگاه هلیکوپترهایی تبدیل شده بود که نیروهای ارتشی و ساواکی را با لباس شخصی وارد و خارج میکردند. دستگیریها شروع شده بود. تودهایهای قدیم و هر کسی را که “کلهاش بوی قرمه سبزی” میداد، دستگیر میکردند. زن و مرد روستایی که “یاغیان و خرابکاران” را زخمی کرده و تحویل ژاندارمری داده بودند، به عنوان قهرمان در تلویزیون سکه طلا گرفتند.
سیاهکل مرکز فئودال نشین روستاهای اطراف بود. روستاییان به جان آمده و ناراضی که به مبارزه علیه خانهای حاکم برمیخاستند، در سیاهکل “یاغی” نامیده میشدند. با امنیت نسبی که در سال های بعد از “انقلاب سفید” به وجود آمده بود، کلمه “یاغی” نیز کم کم به فراموشی سپرده میشد، اما این اتفاق اوضاع را تغییر داده بود و دوباره خاطرهها در ذهن مردم مرور میشد. “هر کسی از ظن خود” حملههای “حیدرخان و باقر خان” را باز گویی میکرد. مقرشان در فشتال ( دهی در ۶ کیلومتری سیاهکل) بود و از آنجا به سیاهکل حمله میکردند، خانه و اموال اربابان را به آتش میکشیدند و گاهی “تر وخشک” با هم میسوخت.
در بهمن ۱۳۴۹ انگار تاریخ بازسازی شده بود. تبلیغات یک جانبه رژیم باعث شده بود که مردم قصه را باور کنند. با مرور زمان بر این داستان، روایتهای دیگری هم اضافه شد، رادیو عراق پرده از حقیقت برمی داشت و جوانان دانشجوی سیاهکلی قصههای جدیدی را با خود به ارمغان میآوردند.
مادرم زمانی عروس “حیدر خان” بود و طعم تلخ حمله قزاقان دولتی رضاه شاه را به ده فشتال چشیده بود. میگفت:”حمله کردند، کشتند و بردند … بیجار سرون خون شو”.( شالیزارها پر از خون شده بود.)
اموالشان را هم به غارت برده بودند. شوهر ۱۹ سالهاش را دستگیر و پس از سه سال زندان با آمپول هوا کشته بودند. او که هنوز تازه عروسی بیش نبود و چند ماهی بود که کودک پسری را درون خودش رشد میداد، از آن دوران ترس و وحشت، حکایتها داشت.
در آن روزها مادر یاد میرزا کوچک خان میکرد و دکتر حشمت که با سربلندی طناب دار را در لاهیجان به گردن خود آویخته بود. میگفت مادر شوهرش در فرار میرزا به او در خانهاش “سالااکو” (دهی نزدیک به لونک) پناه داده بود و به هنگام رفتن نیز راه بلدی را همراهش کرده بود. با غرور میگفت:”اونه گوان زن، نهای لاکو”.( به اون می گن زن، نه به این دختر؛ اشاره به زن ومردی که چریک ها را زخمی کرده و تحویل داده بودند.)
اما پدرم و کسانی دیگر شاه را مظهر امنیت میدانستند، پدرم میگفت اگر شاه طوری شود، قتل و غارت همه جا را میگیرد. روستاییانی بودند که این یاغیان را فرستاده اربابان میدانستند تا بلکه آنها بتوانند زمین های زراعی تقسیم شده را پس بگیرند.
آنها با وحشت به گذشته نگاه میکردند. خشک سالیها و قحط سالیهای ناشی از کم آبی، برادر کُشیها و دختر کِشیها را با تلخی به یاد میآوردند. خیلی از این روستاییان، حالا دیگر زمین در مالکیت خودشان بود، و ارباب بالای سر نداشتند. هر چند که زمین های خود آباد کرده را از اربابان خریده بودند و تا پایان عمرشان باید وام های سنگین بانکی برای آن پرداخت میکردند.
کانل آبی که از سد سپیدرود در منطقه روان بود، آسایش خاطری برایشان به ارمغان آورده بود. هر چند که کار سنگین و سختی زندگی به ویژه کمر زنان برزگر و چایکاران را خم کرده بود. اما “کاچی به از هیچ چی” بود و نان و پنیری در آسایش و امنیت را به وعده زندگی بهتر در “آزادی و استقلال” توسط روشنفکران ترجیح میدادند. دوره “مصدقی” را دیده بودند و به تجربه دریافته بودند که با سیاست در افتادن مساوی با مرگ و نابودی است. جوانان را از این راه بر حذر میداشتند. اما جوانان راه خود را میرفتند.
یادم نمیآید، به نظرم آن روز ۲۰ بهمن مدرسهها را به بهانه برف سنگین تعطیل کرده بودند. نگران معلمم بودم، روزها بود که از او بیخبر بودیم. مدرسهها که باز شدند، بازجوییهای من هم شروع شد، اما نه در ژاندارمری بلکه در اداره آموزش و پرورش و با حضور رئیس اداره که یک زن بود. میپرسیدند چه کتابهایی میخوانم، از کجا و از چه کسی کتاب برای کتابخانه مدرسه میگیرم و با چه کسانی در ارتباط هستم.
تجربهای در بازجویی نداشتم، کتاب “جمیله بوپاشا” را خوانده بودم. یاد گرفته بودم که باید دوستانم را لو ندهم و کم حرف بزنم. مسئولیت خرید کتابها را به تنهایی پذیرفتم تا معلمم را از زیر فشار خارج کنم. فکر میکردم که همه مشکلات بر سر آن چند کتابی است که در قفسههای مدرسه چیده شده است. و اگر آنها را برداریم کشور امن و امان خواهد بود! دلیل کنجکاوی آنها را که از چه راهی به فشتال میروم “راه کنار جاده یا جنگل”، نمیفهمیدم.
با دستگیری باقی ماندهٔ “خرابکاران” شهر به حالت عادی بر گشت. دولت اعلام کرد که “غائله” را در نطفه خفه کرده است. غافل از آنکه غائله میرفت که به حماسه تبدیل شود.
پس از حمله
شرح دلاوریها و رشادت این جوانان صحبت دوست و دشمن شده بود. شنیده بودیم که “چریکها” بعد از حمله به پاسگاه و نجات دوستشان به طرف جنگلهای دیلمان رفته و در راه، کنار آبشار “لونک” آتش روشن کرده بودند. مردمی که به لونک رفته بودند میگفتند که هنوز خاکستر آتش باقی است. نمیدانم سخن آنان چقدر درست بود، اما میدانم شعلههای آتشی که آنان برای آزادی و عدالت اجتماعی در دل ما روشن کردند، هنوز هم شعله ور است.
روزها که از این راه به مدرسه میرفتم به قلههای “درفک” نگاه میکردم و شعر سهراب را زمزمه میکردم “کفشهایم کو؟ باید امشب بروم…” هر چند که طول این رویا کوتاه بود. چون در دانشگاه و با مطالعات عمیقتر و کار در کارخانهها به خیل کسانی پیوستم که مبارزه مسلحانه را مردود میدانستند.
سال تحصیلی به پایان میرسید. کتابخانه مدرسه از کتاب های “ظاله” تهی شده بود. دیوارهای مدرسه دیگر رنگ روزنامه دیواری به خود ندید. مرا هم که شاگرد نمونه مدرسه بودم مردود کردند. شبی را که مجبور شدم سیاهکل را ترک کنم و برای ادامه تحصیل به تهران بروم، هیچگاه از یاد نمیبرم.
باران تندی میبارید و شهر را میشست اما اشکهایم نمیتوانستند اندوه دلم را بشویند. دیگر سیاهکل زادگاهم نبود. به تاریخ پیوسته بود و قصهها در پشت سر و داستانها در پیش رو داشت.
روزها از سال تحصیلی گذشته بود که وارد دبیرستانی در تخت طاووس تهران شدم. در اولین ساعت معلم نگاهی کرد و گفت:”خب محصل جدید هم که داریم. اسمت چیست؟”
وقتی نامم را با آن لهجه شمالی گفتم، معلم و به همراهش بچهها خندیدند:” رشتی هم که هستی؟”
فکر کردم اگر کوتاه بیایم، باقی سال را موجب خنده این و آن خواهم بود. از جایم بلند شدم و با نگاهی خشمگین، اما پر غرور گفتم:”از سیاهکل میآیم و به سیاهکلی بودنم افتخار میکنم.”
خنده بر لبانشان خشکید. طولی نکشید که با ایجاد هسته مطالعاتی در مدرسه نبض کلاس را در دست گرفته بودیم.
سال های دوری از سیاهکل را با زمزمه شعرهای “کوچه باغ های نشابور” تحمل میکردم. بر قلههای البرز به یاد سیاهکل با رفقای دانشکده علوم اجتماعی ترانه “رعنا” را میخواندیم که دیگر به سرودی تبدیل شده بود.
درختان، تسلیت
جنگل، غمان ِ آخرت باشد
من اندوه ِ بزرگت را پذیرایم…….
در پیشواز آزادی زندانیان سیاسی به ویژه کسانی که در رابطه با ماجرای سیاهکل دستگیر شده بودند، در آنجا موجی از دریای انسانی به وجود آمده بود. از لاهیجان تا بازکی گوراب. همه میگفتند:”ایران را سراسر سیاهکل میکنیم.”
جوانان شهر سرمست از پیروزی خواب و آرام نداشتند، اما بزرگان سیاهکلی با قلبی پر از امید و چشمی نگران، نگران ماجراهای دیگر بودند. نگرانی برگشت آخوندها، که همواره دوستیشان را با ملاکان ثابت کرده بودند، نمیگذاشت آنها در شادی جوانان سهیم شوند. بزرگان با احتیاط میپرسیدند:”اگر شاه بره، کی میخواد شاه بشه، آخوندها؟؟!!” و ما بی خبر از بازی تاریخ مسحور “اراده خود” بودیم و پیچیدگی های انسانها و به تبع آن سیستم های اجتماعی را به پشیزی نمیگرفتیم.
۲۰ بهمن ۱۳۵۷ بعد از شنیدن خبر سقوط تهران و پیروزی انقلاب به طرف پاسگاه ژاندارمری حرکت کردیم. ما چپها که خود را میراث دار قیام سیاهکل میدانستیم جلوتر و زودتر از همه بار دیگر به پاسگاه سیاهکل حمله کردیم، این بار با حمایت مردم بدون اسلحه و سرود خوانان. شورای شهر تشکیل دادیم و آرزوهای بلند در سر پروراندیم.
سال های قبل از انقلاب رویای از بین بردن تبعیض علیه زنان شالیکار را داشتم. پاییز ۱۳۵۸ به سیاهکل بازگشتم معلم همان مدرسه خودمان شده بودم. من و دیگر رفقا به همراه زنان شالیکار در شالی “بج” میکاشتیم و وجین میکردیم. برای چیدن چای هم به کمکشان میرفتیم.
برای پایان نامه لیسانسم زندگی و شرایط کار “برزگر زنان” را انتخاب کرده بودم که قبل از انقلاب ناکام ماندم. این بار مصمم بودم در باره شرایط کار و زندگی این زنان تحقیق کنم. در این رابطه، هنگام کار در شالی آوازهای رنج و شادیشان را ضبط و ثبت میکردم و به این میاندیشیدم که روزی در سیاهکلی بدون نابرابری، زندگی خواهیم کرد.
بهار آزادی طولی نکشید و به خزانی تبدیل شد. اخراجها، دستگیریها و فرارها دوباره شروع شد اما این بار در سطح بسیار گسترده تری. بار دیگر از سیاهکل رانده شدم به تهران و سالها بعد به جایی دورتر پرتاب شدم. مادرم از ترس دستگیریام تمام دستنوشتهها و ماحصل تحقیقاتم را روانهٔ فاضلاب کرد.
و من حالا فرسنگها دور از سیاهکل، در آرزوی به حقیقت پیوستن رویاهای شبانهام، قدم زدن در کوچه باغهای سیاهکل را در انتظارم.
به کجا چنین شتابان؟
گون از نسیم پرسید
- دل من گرفته زینجا
هوس سفر نداری
ز غبار این بیابان؟
- همه آرزویم اما
چه کنم که بسته پایم
به نقل از سایت بی بی سی
- به پاسگاه حمله شده، میگویند یاغیها آمده بودند رفیقشان را نجات دهند!
در مدتی کوتاه، سیاهکل تبدیل به یک پادگان نظامی شده بود. نرسیده به مدرسه ما، در جاده دیلمان شالیزارهای خشکیدهای بودند که به فرودگاه هلیکوپترهایی تبدیل شده بود که نیروهای ارتشی و ساواکی را با لباس شخصی وارد و خارج میکردند. دستگیریها شروع شده بود. تودهایهای قدیم و هر کسی را که “کلهاش بوی قرمه سبزی” میداد، دستگیر میکردند. زن و مرد روستایی که “یاغیان و خرابکاران” را زخمی کرده و تحویل ژاندارمری داده بودند، به عنوان قهرمان در تلویزیون سکه طلا گرفتند.
سیاهکل مرکز فئودال نشین روستاهای اطراف بود. روستاییان به جان آمده و ناراضی که به مبارزه علیه خانهای حاکم برمیخاستند، در سیاهکل “یاغی” نامیده میشدند. با امنیت نسبی که در سال های بعد از “انقلاب سفید” به وجود آمده بود، کلمه “یاغی” نیز کم کم به فراموشی سپرده میشد، اما این اتفاق اوضاع را تغییر داده بود و دوباره خاطرهها در ذهن مردم مرور میشد. “هر کسی از ظن خود” حملههای “حیدرخان و باقر خان” را باز گویی میکرد. مقرشان در فشتال ( دهی در ۶ کیلومتری سیاهکل) بود و از آنجا به سیاهکل حمله میکردند، خانه و اموال اربابان را به آتش میکشیدند و گاهی “تر وخشک” با هم میسوخت.
یاغی یا قهرمان؟
کسانی که دل پری از اربابان داشتند، این یاغیان را قهرمانانی میدیدند که “غم دل میشستند”، برخی دیگر که از قبل اینان نان میخوردند، آنان را ویرانگرانی میدیدند که امنیت و آسایش مردم را به خطر میانداختند. اما آنچه که پر واضح بود امنیت و آسایش روانی همگی به مخاطره افتاده بود و دولت نیز از این نارضایتی همگانی نهایت استفاده را میبرد.در بهمن ۱۳۴۹ انگار تاریخ بازسازی شده بود. تبلیغات یک جانبه رژیم باعث شده بود که مردم قصه را باور کنند. با مرور زمان بر این داستان، روایتهای دیگری هم اضافه شد، رادیو عراق پرده از حقیقت برمی داشت و جوانان دانشجوی سیاهکلی قصههای جدیدی را با خود به ارمغان میآوردند.
مادرم زمانی عروس “حیدر خان” بود و طعم تلخ حمله قزاقان دولتی رضاه شاه را به ده فشتال چشیده بود. میگفت:”حمله کردند، کشتند و بردند … بیجار سرون خون شو”.( شالیزارها پر از خون شده بود.)
اموالشان را هم به غارت برده بودند. شوهر ۱۹ سالهاش را دستگیر و پس از سه سال زندان با آمپول هوا کشته بودند. او که هنوز تازه عروسی بیش نبود و چند ماهی بود که کودک پسری را درون خودش رشد میداد، از آن دوران ترس و وحشت، حکایتها داشت.
در آن روزها مادر یاد میرزا کوچک خان میکرد و دکتر حشمت که با سربلندی طناب دار را در لاهیجان به گردن خود آویخته بود. میگفت مادر شوهرش در فرار میرزا به او در خانهاش “سالااکو” (دهی نزدیک به لونک) پناه داده بود و به هنگام رفتن نیز راه بلدی را همراهش کرده بود. با غرور میگفت:”اونه گوان زن، نهای لاکو”.( به اون می گن زن، نه به این دختر؛ اشاره به زن ومردی که چریک ها را زخمی کرده و تحویل داده بودند.)
اما پدرم و کسانی دیگر شاه را مظهر امنیت میدانستند، پدرم میگفت اگر شاه طوری شود، قتل و غارت همه جا را میگیرد. روستاییانی بودند که این یاغیان را فرستاده اربابان میدانستند تا بلکه آنها بتوانند زمین های زراعی تقسیم شده را پس بگیرند.
آنها با وحشت به گذشته نگاه میکردند. خشک سالیها و قحط سالیهای ناشی از کم آبی، برادر کُشیها و دختر کِشیها را با تلخی به یاد میآوردند. خیلی از این روستاییان، حالا دیگر زمین در مالکیت خودشان بود، و ارباب بالای سر نداشتند. هر چند که زمین های خود آباد کرده را از اربابان خریده بودند و تا پایان عمرشان باید وام های سنگین بانکی برای آن پرداخت میکردند.
کانل آبی که از سد سپیدرود در منطقه روان بود، آسایش خاطری برایشان به ارمغان آورده بود. هر چند که کار سنگین و سختی زندگی به ویژه کمر زنان برزگر و چایکاران را خم کرده بود. اما “کاچی به از هیچ چی” بود و نان و پنیری در آسایش و امنیت را به وعده زندگی بهتر در “آزادی و استقلال” توسط روشنفکران ترجیح میدادند. دوره “مصدقی” را دیده بودند و به تجربه دریافته بودند که با سیاست در افتادن مساوی با مرگ و نابودی است. جوانان را از این راه بر حذر میداشتند. اما جوانان راه خود را میرفتند.
“کتابخانه ما”
هستههای روشنفکری و مطالعاتی که مدتی بود در بین گروه های کوچکی شکل گرفته بود، پس از ماجرای سیاهکل جان تازهای به خود گرفتند. آن روزها کلاس ۱۱ بودم. از سال پیش به کمک معلم ادبیاتمان که از لاهیجان آمده بود، کتابخانهای در مدرسه ایجاد کرده بودیم. کتاب های صمد، آل احمد و “در آمریکای لاتین چه میگذرد” دست به دست میشدند.یادم نمیآید، به نظرم آن روز ۲۰ بهمن مدرسهها را به بهانه برف سنگین تعطیل کرده بودند. نگران معلمم بودم، روزها بود که از او بیخبر بودیم. مدرسهها که باز شدند، بازجوییهای من هم شروع شد، اما نه در ژاندارمری بلکه در اداره آموزش و پرورش و با حضور رئیس اداره که یک زن بود. میپرسیدند چه کتابهایی میخوانم، از کجا و از چه کسی کتاب برای کتابخانه مدرسه میگیرم و با چه کسانی در ارتباط هستم.
تجربهای در بازجویی نداشتم، کتاب “جمیله بوپاشا” را خوانده بودم. یاد گرفته بودم که باید دوستانم را لو ندهم و کم حرف بزنم. مسئولیت خرید کتابها را به تنهایی پذیرفتم تا معلمم را از زیر فشار خارج کنم. فکر میکردم که همه مشکلات بر سر آن چند کتابی است که در قفسههای مدرسه چیده شده است. و اگر آنها را برداریم کشور امن و امان خواهد بود! دلیل کنجکاوی آنها را که از چه راهی به فشتال میروم “راه کنار جاده یا جنگل”، نمیفهمیدم.
با دستگیری باقی ماندهٔ “خرابکاران” شهر به حالت عادی بر گشت. دولت اعلام کرد که “غائله” را در نطفه خفه کرده است. غافل از آنکه غائله میرفت که به حماسه تبدیل شود.
پس از حمله
شرح دلاوریها و رشادت این جوانان صحبت دوست و دشمن شده بود. شنیده بودیم که “چریکها” بعد از حمله به پاسگاه و نجات دوستشان به طرف جنگلهای دیلمان رفته و در راه، کنار آبشار “لونک” آتش روشن کرده بودند. مردمی که به لونک رفته بودند میگفتند که هنوز خاکستر آتش باقی است. نمیدانم سخن آنان چقدر درست بود، اما میدانم شعلههای آتشی که آنان برای آزادی و عدالت اجتماعی در دل ما روشن کردند، هنوز هم شعله ور است.
روزها که از این راه به مدرسه میرفتم به قلههای “درفک” نگاه میکردم و شعر سهراب را زمزمه میکردم “کفشهایم کو؟ باید امشب بروم…” هر چند که طول این رویا کوتاه بود. چون در دانشگاه و با مطالعات عمیقتر و کار در کارخانهها به خیل کسانی پیوستم که مبارزه مسلحانه را مردود میدانستند.
سال تحصیلی به پایان میرسید. کتابخانه مدرسه از کتاب های “ظاله” تهی شده بود. دیوارهای مدرسه دیگر رنگ روزنامه دیواری به خود ندید. مرا هم که شاگرد نمونه مدرسه بودم مردود کردند. شبی را که مجبور شدم سیاهکل را ترک کنم و برای ادامه تحصیل به تهران بروم، هیچگاه از یاد نمیبرم.
باران تندی میبارید و شهر را میشست اما اشکهایم نمیتوانستند اندوه دلم را بشویند. دیگر سیاهکل زادگاهم نبود. به تاریخ پیوسته بود و قصهها در پشت سر و داستانها در پیش رو داشت.
روزها از سال تحصیلی گذشته بود که وارد دبیرستانی در تخت طاووس تهران شدم. در اولین ساعت معلم نگاهی کرد و گفت:”خب محصل جدید هم که داریم. اسمت چیست؟”
وقتی نامم را با آن لهجه شمالی گفتم، معلم و به همراهش بچهها خندیدند:” رشتی هم که هستی؟”
فکر کردم اگر کوتاه بیایم، باقی سال را موجب خنده این و آن خواهم بود. از جایم بلند شدم و با نگاهی خشمگین، اما پر غرور گفتم:”از سیاهکل میآیم و به سیاهکلی بودنم افتخار میکنم.”
خنده بر لبانشان خشکید. طولی نکشید که با ایجاد هسته مطالعاتی در مدرسه نبض کلاس را در دست گرفته بودیم.
سال های دوری از سیاهکل را با زمزمه شعرهای “کوچه باغ های نشابور” تحمل میکردم. بر قلههای البرز به یاد سیاهکل با رفقای دانشکده علوم اجتماعی ترانه “رعنا” را میخواندیم که دیگر به سرودی تبدیل شده بود.
درختان، تسلیت
جنگل، غمان ِ آخرت باشد
من اندوه ِ بزرگت را پذیرایم…….
بازگشت
با خیزش مردم به سیاهکل باز گشتم تا شاهد حماسه دیگری باشم. ۱۹ بهمن هشتمین سالگرد قیام سیاهکل را در دبیرستان مشیر جشن گرفتیم. از اقصا نقاط کشور “توریست های سیاسی” به دیدن سیاهکل میآمدند و حتماً سری به لونک میزدند. انگار پیش بینی دوستی به حقیقت پیوسته بود:”روزی لونک زیارتگاه مردم خواهد شد.”در پیشواز آزادی زندانیان سیاسی به ویژه کسانی که در رابطه با ماجرای سیاهکل دستگیر شده بودند، در آنجا موجی از دریای انسانی به وجود آمده بود. از لاهیجان تا بازکی گوراب. همه میگفتند:”ایران را سراسر سیاهکل میکنیم.”
جوانان شهر سرمست از پیروزی خواب و آرام نداشتند، اما بزرگان سیاهکلی با قلبی پر از امید و چشمی نگران، نگران ماجراهای دیگر بودند. نگرانی برگشت آخوندها، که همواره دوستیشان را با ملاکان ثابت کرده بودند، نمیگذاشت آنها در شادی جوانان سهیم شوند. بزرگان با احتیاط میپرسیدند:”اگر شاه بره، کی میخواد شاه بشه، آخوندها؟؟!!” و ما بی خبر از بازی تاریخ مسحور “اراده خود” بودیم و پیچیدگی های انسانها و به تبع آن سیستم های اجتماعی را به پشیزی نمیگرفتیم.
۲۰ بهمن ۱۳۵۷ بعد از شنیدن خبر سقوط تهران و پیروزی انقلاب به طرف پاسگاه ژاندارمری حرکت کردیم. ما چپها که خود را میراث دار قیام سیاهکل میدانستیم جلوتر و زودتر از همه بار دیگر به پاسگاه سیاهکل حمله کردیم، این بار با حمایت مردم بدون اسلحه و سرود خوانان. شورای شهر تشکیل دادیم و آرزوهای بلند در سر پروراندیم.
سال های قبل از انقلاب رویای از بین بردن تبعیض علیه زنان شالیکار را داشتم. پاییز ۱۳۵۸ به سیاهکل بازگشتم معلم همان مدرسه خودمان شده بودم. من و دیگر رفقا به همراه زنان شالیکار در شالی “بج” میکاشتیم و وجین میکردیم. برای چیدن چای هم به کمکشان میرفتیم.
برای پایان نامه لیسانسم زندگی و شرایط کار “برزگر زنان” را انتخاب کرده بودم که قبل از انقلاب ناکام ماندم. این بار مصمم بودم در باره شرایط کار و زندگی این زنان تحقیق کنم. در این رابطه، هنگام کار در شالی آوازهای رنج و شادیشان را ضبط و ثبت میکردم و به این میاندیشیدم که روزی در سیاهکلی بدون نابرابری، زندگی خواهیم کرد.
بهار آزادی طولی نکشید و به خزانی تبدیل شد. اخراجها، دستگیریها و فرارها دوباره شروع شد اما این بار در سطح بسیار گسترده تری. بار دیگر از سیاهکل رانده شدم به تهران و سالها بعد به جایی دورتر پرتاب شدم. مادرم از ترس دستگیریام تمام دستنوشتهها و ماحصل تحقیقاتم را روانهٔ فاضلاب کرد.
و من حالا فرسنگها دور از سیاهکل، در آرزوی به حقیقت پیوستن رویاهای شبانهام، قدم زدن در کوچه باغهای سیاهکل را در انتظارم.
به کجا چنین شتابان؟
گون از نسیم پرسید
- دل من گرفته زینجا
هوس سفر نداری
ز غبار این بیابان؟
- همه آرزویم اما
چه کنم که بسته پایم
به نقل از سایت بی بی سی
اتحادیۀ اروپا از ماه مارس آینده بررسی مجازات احتمالی 80 تن از رهبران و مقامات جمهوری اسلامی ایران را که در قتل، شکنجه و نقض حقوق بشر شهروندان این کشور دست داشته اند آغاز میکند.
به گفتۀ منابع دیپلماتیک، اتحادیۀ اروپا از ماه مارس آینده بررسی مجازات احتمالی 80 تن از رهبران و مقامات جمهوری اسلامی ایران را که در قتل، شکنجه و نقض حقوق بشر شهروندان این کشور دست داشته اند آغاز میکند. این فهرست که به یاری عمدتاً سازمان های مدافع حقوق بشر تهیه شده دربرگیرندۀ اسامی برخی وزرای کلیدی دولت محمود احمدی نژاد، نظیر وزارتخانه های کشور، اطلاعات، فرهنگ و ارشاد اسلامی و همچنین عالیترین مقامات نظامی، قضایی، رؤسای دادگاه های انقلاب و زندان ها و حتا زندانبانان کشور است. از میان اسامی ذکر شده در این فهرست می توان به این نام ها اشاره کرد : حسین الله کرم، فرماندۀ انصار حزب الله، محمدرضا نقدی، فرماندۀ شبه بسیج، حسین طائب، فرماندۀ پیشین بسیج، احمدرضا رادان، قائم مقام نیروی انتظامی جمهوری اسلامی، اسماعیل احمدی مقدم، فرماندۀ نیروی انتظامی جمهوری اسلامی، حسن فیروزآبادی، رییس ستاد مشترک نیروهای مسلح، محمد علی جعفری، فرمانده سپاه پاسداران، حیدر مصلحی، وزیر اطلاعات، محسن نایبی، فرماندار کل تهران، حسین ذبحی، معاون قضایی دادستان کل تهران، علی فضلی، معاون فرماندۀ بسیج و فرماندۀ پیشین سپاه سیدالشهدا استان تهران، عباس کارگر جاوید، عضو بسیج و متهم به قتل ندا آقا سلطان، حسین مطلق، فرماندۀ لشگر سیدالشهدا استان تهران، حسین همدانی، فرماندۀ لشگر رسول الله تهران بزرگ، محمد حجازی، فرماندۀ لشگر ثارالله تهران، حسن آخریان، رییس بند یک زندان رجایی شهر، رضا تقی پور، وزیر اطلاعات و ارتباطات، مصطفی محمدنجار، وزیر کشور، صولت مرتضوی، معاون امور سیاسی وزیر کشور، صادق محصولی، وزیر رفاه و تأمین اجتماعی، کامران دانشجو، وزیر آموزش عالی رییس ستاد انتخابات دهم ریاست جمهوری، صادق لاریجانی، رییس قوۀ قضاییه جمهوری اسلامی، ابراهیم رییسی، معاون اول رییس قوۀ قضاییه، سعید مرتضوی، دادستان پیشین تهران، غلامحسین محسنی اژه ای، دادستان کل کشور و وزیر پیشین اطلاعات، قربانعلی دری نجف آبادی، دادستان پیشین کل کشور و وزیر پیشین اطلاعات، عباس جعفری دولت آبادی، دادستان عمومی و انقلاب تهران، محمود سالارکیا، معاون پیشین دادستان تهران در امور زندان ها، عبدالقاسم صلواتی، رییس شعبۀ پانزدۀ دادگاه انقلاب تهران، محمد مقیسه، رییس شعبه بیست و هشت دادگاه انقلاب تهران، قاضی حسن حداد، رییس شعبه بیست و شش دادگاه انقلاب تهران، قاضی علی اکبر حیدری فر، قاضی پیرعباسی، قاضی احمد زرگر، قاضی حاج محمدی، قاضی کاووسی، قاضی کابلی، قاضی سلطانی، قاضی هاشم زاده، امیر مرتضوی، معاون دادستان مشهد، محمد علی زنجیره ای، معاون رییس سازمان زندان های کشور، حجت الله سوری، رییس زندان اوین، مصطفی بزرگ نیا، رییس بند 350 زندان اوین، محمد حسینی، وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی، محمدعلی رامین، معاون پیشین مطبوعاتی وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی، حسین شریعتمداری، مدیر مسئول روزنامۀ کیهان ...
روزنامۀ اومانیته در گفتگو با فرهاد خسرو خاور جامعه شناس ایرانی ساکن پاریس به بررسی پدیدۀ شبکه های اجتماعی بروی تارنمای اینترنت و نقش مهم آن در تحولات و دگرگونی های اخیر خاور میانه و جهان عرب می پردازد.
در این گفتگو فرهاد خسرو خاور معتقد است که گرچه نقش اینترنت و شبکه های اجتماعی در خبر رسانی و گسترش اطلاعات بسیار مهم است ولی این عوامل به خودی خود تحولات را بوجود نمی آورند.
در این زمینه وی به بسیاری از کشور ها اشاره می کند که در آنها سالهاست که وبلاگ نویسانی به اعتراض پرداخته اند ولی وضعیت تغییر نمی کند. بدین ترتیب به عقیدۀ وی لازمۀ ایجاد جنبش های اعتراضی وجود ناعدالتی و نابرابری در اجتماع است و خصوصأ اینکه افراد جامعه حس کنند حاکمانشان به خواسته های آنها توجه ندارند.
وی در ادامه متذکر می شود که گرچه شبکه های اجتماعی اینترنتی در جنبش های بسیاری مثل جنبش سبز در ایران مورد استفاده قرار گرفتند ولی آنها به خودی خود ضامن موفقیت موج اعتراض مردم نمی باشند.
فرهاد خسرو خاوردراین زمینه می گوید:" درایران مقامات دولتی برای مقابله با شبکه های اجتماعی و اینترنت سرعت آنرا پایین آوردند و با قطع ارتباطات تلفن های همراه از تبادل اطلاعات جلوگیری می کنند. ولی در لیبی، جاییکه دولت حاکم تمامی این تمهیدات را اتخاذ کرد، کماکان با قطع اینترنت، تلفن های همراه و شبکه های اطلاع رسانی کماکان مردم در خیابان ها حضور می یابند و جنبش اعتراضی ادامه دارد."
بیانیه مشترک مطبوعاتی "فدراسیون بین المللی جامعه های حقوق بشر" و نیز "جامعه دفاع از حقوق بشر در ایران" امروز بقصد محکوم کردن خشونت های نیروهای امنیتی ایران علیه تظاهرکنندگان روز اول اسفند، منتشر شد.
در این سند بویژه قتل حامد نورمحمدی دانشجوی زیست شناسی دانشگاه شیراز توسط نیروهای امنیتی مورد تاکید قرار گرفته است.
این در حالی است که امروز صدها دانشجوی دانشگاه شیراز با برپائی تجمع در محل دانشگاه خواستار پاسخگوئی مسئولان دانشگاه در مقابل حادثه مرگ نورمحمدی شدند.
کریم لاهیجی اظهار اطمینان می کند که این جوان دانشجو توسط نیروهای امنیتی بقتل رسیده و دولت مطابق معمول آنرا انکار می کند.
کریم لاهیجی در گفتگوئی با رادیوی ما ابراز امیدواری کرد که در اجلاس هفته آینده شورای حقوق بشر سازمان ملل متحد، علیه جمهوری اسلامی قطعنامه ای صادر شود و نیز یک گزارشگر ویژه بقصد بررسی وضعیت حقوق بشر در ایران تعیین گردد.
در این گفتگو کریم لاهیجی افشا کرد که یک لیست کامل از کسانی که مسئولیت مشترک سرکوب و نیز سیاست سرکوب در جمهوری اسلامی را بعهده دارند، توسط او و خانم شیرین عبادی تهیه و در اختیار کشور های غربی و اتحادیه اروپا قرار گرفته است. لاهیجی می گوید در این لیست شخصیت هائی در قوه قضائیه و قوه مجریه که مسئولیت مستقیم سرکوب ها دارند گنجانده شده است. او از افشای اسامی مندرج در این فهرست خودداری کرد.
در این سند بویژه قتل حامد نورمحمدی دانشجوی زیست شناسی دانشگاه شیراز توسط نیروهای امنیتی مورد تاکید قرار گرفته است.
این در حالی است که امروز صدها دانشجوی دانشگاه شیراز با برپائی تجمع در محل دانشگاه خواستار پاسخگوئی مسئولان دانشگاه در مقابل حادثه مرگ نورمحمدی شدند.
کریم لاهیجی در گفتگوئی با رادیوی ما ابراز امیدواری کرد که در اجلاس هفته آینده شورای حقوق بشر سازمان ملل متحد، علیه جمهوری اسلامی قطعنامه ای صادر شود و نیز یک گزارشگر ویژه بقصد بررسی وضعیت حقوق بشر در ایران تعیین گردد.
در این گفتگو کریم لاهیجی افشا کرد که یک لیست کامل از کسانی که مسئولیت مشترک سرکوب و نیز سیاست سرکوب در جمهوری اسلامی را بعهده دارند، توسط او و خانم شیرین عبادی تهیه و در اختیار کشور های غربی و اتحادیه اروپا قرار گرفته است. لاهیجی می گوید در این لیست شخصیت هائی در قوه قضائیه و قوه مجریه که مسئولیت مستقیم سرکوب ها دارند گنجانده شده است. او از افشای اسامی مندرج در این فهرست خودداری کرد.
بازخوانی گزارشی از شش سال پیش؛ زمانی که هنوز قدرشناسی گناه نبود
زهرا رهنورد به روایت سایت حوزه
کلمه – گروه سیاسی: زهرا رهنورد، استاد دانشگاه و نویسندهای که این روزها به همراه همسرش میرحسین موسوی در حصری غیرقانونی به سر میبرد، از افتخارات ایرانیان و به ویژهی در حوزهی علم و ادب و هنر از سرآمدان است.
جریانات دو سال اخیر و حضور مستمر و پیگیر او در متن جنبش سبز و همراهیهایی که با وجود همهی محدودیتها و فشارها و مراقبتهای سیستم امنیتی، با خانوادههای زندانیان سیاسی و شهدای سبز از خود نشان داد، گرچه چهرهی سیاسی و مبارزاتی وی را پررنگتر کرده، اما به معنای تحت الشعاع قرار گرفتن وجههی علمی و هنری به عنوان یک زن روشنفکر مسلمان نیست.
جناح اقتدارگرای حاکم، با معیارهای دوگانه و متناقضی که به کار میگیرد، نه تنها جامعه را، بلکه نخبگان را نیز به خودی و غیرخودی تقسیم میکند. اما این تناقض، گاهی بیش از حد آشکار میشود؛ آنجا که چهرههای برجسته و قابل احترامی همچون زهرا رهنورد، که کسی در جایگاه علمی و هنری آنها تردید نداشته، به این خاطر که در مقابل منافع حاکمان ایستادهاند و فریاد حقطلبی را فریاد زدهاند، آماج تهمتها و دروغ ها قرار میگیرند و از سوی رسانهها و نهادهای وابسته به قدرت، زیر سؤال میروند.
زهرا رهنورد هم از زمانی که انتقادهایش جدیتر شد و مردمی را که معترض بودند، همراهی کرد و در مقابل دنیای پر تغلب و ظلم پسند صاحبان قدرت ایستاد، مورد اصابت تیرهای تهمتها و دروغهای ناهماهنگ حاکمیت و سایتها و افراد وابسته به آن قرار گرفت. تا آنجا که برای اثبات افتراهای دروغین خود، نزدیکان وی را بازداشت و بازجویی میکردند، بلکه اعترافی علیه وی در سبد خالی خود جای دهند.
مشت دروغگویان را اما همیشه تاریخ باز میکند. تاریخ هم، همیشه تاریخ دور نیست. گاهی نگاهی به گزارش رسانههای چند سال قبل، بسیاری از حقایق تحریفشده را فاش میکند.
گزارشی که در ادامه میخوانید، مربوط به مراسم نکوداشتی است که در سال ۸۳، از سوی انجمن آثار و مفاخر فرهنگی برگزار شده و حاوی توضیحات مختصر و جامعی دربارهی شخصیت زهرا رهنورد است. این گزارش، عینا از سایت حوزه علمیه نقل میشود تا کار دروغپراکنان را برای تکذیب و انکار، دشوارتر سازد؛ هرچند از امپراطوری دروغ بعید نیست که دستور حذف این مطلب از سایت حوزه را نیز صادر کند؛ همانطور که دو هفته قبل و در پی دروغپردازی مدیرمسئول روزنامه کیهان، برای سایت این روزنامه اتفاق افتاد. برای اینکه چنین احتمالی کمتر شود، تصویری از سایت مذکور نیز در زیر این مطلب میآید تا کار انکارکنندگان حقیقت، سختتر شود.
با هم این گزارش دربارهی زهرا رهنورد را به نقل از سایت حوزه در ادامه میخوانیم:
گزارشی از مراسم نکوداشت دکتر زهرا رهنورد، رئیس دانشگاه الزاهراء
چهارشنبه ۳۰ اردیبهشت سال جاری، مراسمی در انجمن آثار و مفاخر فرهنگی به منظور نکوداشت خانم دکتر زهرا رهنورد و تجلیل از فعالیت های طولانی و گسترده علمی، فرهنگی، هنری و سیاسی ایشان برگزار شد. آنچه در پی می آید گزارشی از این مراسم است. پایان بخش گزارش، فهرستی از دستاوردها و فعالیت های مختلفی است که خانم رهنورد طی حیات فرهنگی و علمی خویش داشته اند. برای ایشان آرزوی موفقیت مستمر داریم و به آن امید هستیم که همچنان شاهد تلاش ها و خدمات ارزنده ایشان در عرصه های مختلف علمی، آموزشی، اجتماعی، سیاسی و هنری باشیم.
* * *
فعالیت های «انجمن آثار و مفاخر فرهنگی»، با تقدیر از خدمات علمی فرهنگی مرحوم آیت اللّه حاج شیخ هادی نجم آبادی در ۱۴ مهر ۱۳۷۸ آغاز شده است. با گذشت حدود پنج سال این انجمن پنجاهمین بزرگداشت خود را به استاد هنرمند و فرهیخته، دکتر زهرا رهنورد اختصاص داد.
خانم ها توران میرهادی (نویسنده ۱۰ جلد دایرة المعارف کودکان و نوجوانان) مرحوم پروین اعتصامی (شاعر)، دکتر فاطمه سیاح (نخستین استاد ادبیات تطبیقی از دانشگاه تهران)، دکتر شیرین بیانی (تاریخدان معاصر)، دکتر ژاله آموزگار (زبان شناس و عضو هیئت علمی دانشگاه) در فهرست ۵۰ نفری فرزانگان و علمای انتخابی انجمن حضور دارند. مراسم گرمیداشت دکتر زهرا رهنورد بانوی هنرمندی که در عرصه هنر و تدریس و تحقیق متجاوز از سه دهه به کوشش و تلاش پرداخته و هم اکنون مشغول اداره یکی از بزرگ ترین مراکزی است که زنان آینده کشور آنجا تربیت می شوند، کار شایسته و بجایی محسوب می شود.
دکتر مهدی محقق، رئیس هیئت مدیره انجمن آثار و مفاخر فرهنگی به عنوان خیرمقدم و آغاز مراسم گفت:
افتخار برگزاری پنجاهمین مراسم گرامیداشت و تجلیل از بزرگان علم و فرهنگ هماهنگ با بی سابقه ترین مراسم ما شده است. این استقبال بسیار حائز اهمیت است برای جامعه ای که ارزش علم و ادب را درک می کند و بزرگان قوم خود را ارج می گذارد. شخصیت دکتر زهرا رهنورد نه تنها در رشته خود که مجسمه سازی و نقاشی است ممتاز محسوب می شود بلکه با مدیریت موفق و قابل توجه در دانشگاه الزهرا، جای تأمل بیشتری را می طلبد.
در این مدت بیشتر تقدیرشوندگان از رجال علمی بودند و تا چندی پیش فقط یک تن از بانوان خدمتگزار علم و فرهنگ مطرح شده و البته نظر خاصی نبود و خوشبختانه در چند ماه اخیر برای رفع عدم تعادل، گام برداشته شد و گرایش به نگاه دقیق تر نسبت به گزینش بزرگان علم و ادب و فرهنگ شد و بانوان فرهیخته دیگری انتخاب شدند.
یکی از این اساتید، دکتر زهرا رهنورد است که انجمن آثار و مفاخر، افتخار تجلیل و تکریم ایشان را برای خود محسوب می داند. با این انتخاب برآنیم که هنرمندان جوان و دانشجویان هنر و نقاشی و سایر فنون ظریف و زیبا با پیروی از ایشان بیش از پیش به سنت هنری کشور عزیزمان که طی تاریخ، موجب سربلندی ایران و ایرانی بود توجه نمایند و ذوق لطیف و قریحه زیباپردازی مردم این سرزمین را چنان که سزاوار است به جهان و جهانیان معرفی نمایند.
دکتر ابوالقاسم دادور، رئیس دانشکده هنر و دکتر نصراللّه پورحدادی ریاست مرکز نشر دانشگاهی نیز در سخنان کوتاه خود به تجلیل از زحمات و فعالیت های دکتر زهرا رهنورد پرداختند و اذعان داشتند جامعه ما بیش از پیش نیازمند شناخت و حمایت و ارج نهادن به مقام بزرگان خود است.
دکتر پریسا شاد وزیری، رئیس هیئت علمی دانشگاه که از شاگردان دکتر رهنورد هم بود در سخنرانی خود گفت:
در بزرگداشت استاد رهنورد باید به وجه معلم بودن ایشان با تأمل بیشتری توجه شود. ایشان کار معلمی را از سن ۱۹ سالگی در جنوب تهران آگاهانه و صبورانه انتخاب کردند و مهم ترین شاخصه ایشان از آن دوران تاکنون این است که این معلم مهربان برای شاگردان شان مادر هم بوده اند. برای بسیاری از دوستان و هم شاگردان و آشنایان من به عنوان شاگردان شان، نقش مادر یا خواهر را، نقش معلم و راهنما را بسیار خوب ایفا کرده اند. استاد به ما آموختند دوست بداریم و مهربان باشیم. بیاموزیم و بیاموزانیم. دکتر رهنورد با قلم و عمل، عشق ورزیدن و خدمت کردن را به ما آموختند. ایشان درس محبت ورزیدن را به ما آموختند.
دکتر زهرا رهنورد با تشکر از سخنرانان گفت:
بسم اللّه الرحمن الرحیم
هو الخالق الباری ء المصوّر و له الاسماء الحسنی
من نه هنرمندم، نه محققم و نه آنچه دوستان با دیده لطف در من یافتند. من فقط با چشم هایم گل دیدم و چیدم و عرضه داشتم و هر آنچه هست لطف اوست. زیبایی اوست … شخصیت من تحت تأثیر سه زن، ابتدا مادربزرگ استثنایی ام، مادر و خاله ام ساخته شد. «مادربزرگ» به سه زبان سخن می گفت و من مخاطب بودم و باید مفهوم را درمی یافتم. زبان قرآن و روایات، زبان حافظ و سعدی و مولوی و زبان ضرب المثل. «مادر» مهربانم که با شجاعت، سلحشوری، آزادی خواهی و فداکاری بخش دیگری از شخصیت مرا ساخت. خاله که مظهر دانش بود، او تحصیل کرده و فرانسه دان بود. دبیر ادبیات فارسی و فرانسه و از همه مهم تر او مادر نخستین استاد من اکبر امیرنظام (شاگرد استاد کمال الملک) بود. امیرنظام خط، مینیاتور، نقاشی آب رنگ، رنگ روغن و بخشش و بزرگی را خوب می دانست.
شغل پدرم که یک نظامی معترض و ناسازگار با رژیم بود نیز سبب شد تا حضور در جاده های صعب و گردنه های هولناک و شهرهای مختلف، مرا آماده یک زندگی پر فراز و نشیب کند. چهار گوشه ایران و بعد از آن چهار گوشه جهان از نیویورک تا دهلی و پاریس و آفریقا همه و همه مرا آموخت که هر غیر ممکنی را باور کنم. این همه سفر و کنده شدن ها و بی قراری ها مرا چون ذره کاهی بدون وزن و مقدار و به کلیه تعلقات بی وفا کرد و آماده شدم تا «نداشتن و نخواستن» را مرام خود کنم. فصل ازدواج فرا رسید. با همسرم قرار گذاشتیم که «نخواهیم و نداشته باشیم». زندگی ام می رفت و شکل می گرفت. در نظام تربیتی خانواده که به نحوی مساوات بین فرزندان رعایت می شد و البته عواطف شدیدتری نسبت به دختران اهدا می شد آموختم عدالت طلب، علم جو و ستاینده هنر باشم.
دوران دانشجویی که همزمان با تأهل و مادر شدن من بود، با حمایت خانواده کامل و کامل تر می شدم. بعد از برگزاری نمایشگاههای متعدد از نقاشی هایم با مطبوعات و حسینیه ارشاد آشنا شدم و در پرتو شخصیت های بزرگی چون استاد مطهری، شریعتی قدم به قدم پیش می رفتم که حسینیه ارشاد تعطیل شد و من احساس کردم با آن اطلاعاتم نمی توانم همه محتوای ذهنم را بیان کنم. پس خواندم و خواندم و خواندم.
پس از لیسانس مجسمه سازی و فوق لیسانس در هنر و دکترای علوم سیاسی ادامه دادم و حالا هم امیدوارم تأویل همان خوابی باشم که مادرِ جوانم هنگامی که مرا باردار بود دیده بود. او با همه جوانی و پاکی اش در یک حیاط سنتی که پنجره های رنگین اتاق های پنج دری محاصره اش کرده بود، کنار یک حوض گرد با کاشی های آبی و داربستی پربرگ زیر سایه های افلاطونی، آن خواب را دیده بود که «قرآنی از آسمان بر دامنش فرود آمد.» ان شاءاللّه .
شرکت اندیشمندان، اساتید دانشگاهها، شخصیت های سیاسی و مسئولان کشوری و دانشجویان دکتر رهنورد که برخی شان به مقام استادی هم رسیده بودند از یک سو و حضور دختران و نوه های شیرین و پدر و مادر پیر و قابل احترام دکتر رهنورد از دیگر سو بر صمیمیت مراسم می افزود.
از مادرِ خانم دکتر رهنورد علی رغم خستگی شان خواهش کردیم بدون هیچ آداب و ترتیبی آنچه در باره ایشان صلاح می دانند ذکر کنند:
همان طور که حضرت امام(ره) فرموده بودند که از دامن زن مرد به معراج می رود می خواهم بگویم علاوه بر آن با تربیت درست و سعی و تلاش، زن هم می تواند به مقام های والا برسد. مربی باید دامنی پاک و مطهر و تربیت شده داشته باشد. من در تمام لحظات تربیت فرزندانم، جده ام را به کمک و گواه می گرفتم تا آنها را آن گونه بپرورم که خداوند و ایشان خشنود باشند. من از همه فرزندانم راضی هستم و همه شان را تبلور و تجسم خواسته های بحق و الهی خودم و پدرشان می دانم. معتقدم که فرزندان با تربیت درست در خانه و بعد هم در مدرسه و حضور اساتید و بزرگانی تأثیرگذار در فامیل می توانند در زندگی راه صحیح را انتخاب کنند. خاطره ای از کودکی دکتر به خاطر دارم که بارزترین مشخصه ایشان دقت و کنجکاوی بود. ایشان قبل از مدرسه وقتی که ۳ یا ۴ سال داشت به نوشتن علاقه مند بود. هر گاه من را می دید که کاری انجام نمی دهم اصرار پشت اصرار که «آلابیشتار» کنیم. منظورش از «آلابیشتار» نوشتن بود. یعنی حالاییا نوشتن را تمرین کنیم.
شکل حروف را قبل از مدرسه رفتن می شناخت و تمرین می کرد. عکس و تصویر کتاب ها را آنچنان می نگریست که گویا می تواند منظور آن نوشته ها را بخواند و بفهمد.
هر بار که در جلسات سخنرانی ایشان حضور داشتم به این فکر بیشتر پی می بردم که فرزندانم یک موهبت الهی هستند. یک لطف خدایی و باارزش.
رابطه من با فرزندانم بسیار خوب و متقابل است. درست است که من راهنمای آنها بودم اما آنها هم به من، فکرِ روز و افکار مترقی را منتقل می کنند. من ممنون فرزندانم هستم که اگر نتوانستم مطابق آنها با اطلاعات جدید هماهنگ باشم، آنها با مشورت با من انتقال دهنده افکار مترقی بودند. به عنوان یک مادر همیشه امنیت و حمایت خانواده را به آنها ارزانی داشته ام و در تمام مدتی که فرزندان خانم دکتر کوچک بودند و ایشان فعالیت بیشتری در بیرون از خانه داشتند من مراقب بچه ها و خانه شان بودم تا مادرشان با خیال راحت و فراغت بیشتری به فعالیت هایش برسد و کانون خانواده محکم و استوار و گرم بماند. از میان فعالیت های هنری خانم دکتر به «مجسمه مادر» بسیار علاقه دارم. وقتی که کارشان هنوز در منزل بود با تهیه روپوش و لباسی برای مجسمه از آن محافظت می کردم. دعای خیر من بدرقه راه آن گونه بپرورم که خداوند و ایشان خشنود باشند.
همه عزیزانی که در جهت رضایت خداوند سبحان و رحیم گام برمی دارند.
*
این مراسم با اهدای لوح تقدیر به سرکار خانم دکتر رهنورد پایان یافت.
کتاب هایی که دکتر رهنورد در سه دهه
فعالیت خود نوشته است:
ـ همراه با قیام موسی
ـ همگام با هجرت یوسف
ـ طلوع زن مسلمان
ـ پیام حجاب زن مسلمان
ـ ریشه های استعماری کشف حجاب
ـ داستان های علی و مش مدینه (قصه کودکان)
ـ پشت جبهه هم سنگر است (قصه کودکان)
ـ حکمت هنر اسلامی
ـ هنر، عشق، زیبایی
ـ طوفان ها و لاله های شهریور
ـ سوگواری در حرا
ـ زیبایی حجاب و حجاب زیبایی
ـ زینب زمانه
ـ مشبک (اصول و مبانی هنر سنتی)
ـ طرح ملی تاریخ هنر ایران در دوره اسلامی (۵ جلد)
ـ دولت ملی در اندیشه اندیشمندان عرب و شبه قاره (پایان نامه کارشناسی)
ـ دولت ملی (پایان نامه دکترا)
ـ سفرنامه سفر به دیار زنان بت
ـ موضع گیری طبقات در فرآیند انحطاط جامعه
ـ نقد زیباشناسی در اسلام، مسیحیت و مارکسیسم
* *
برخی از مسئولیت های دکتر زهرا رهنورد
از ابتدای انقلاب اسلامی تاکنون:
ـ مشاور سیاسی رئیس جمهوری
ـ رئیس گروه هنر سازمان سمت
ـ عضو پیوسته فرهنگستان هنر
ـ عضو شورای تحصیلات تکمیلی
ـ عضو هیئت علمی دانشگاه تهران
ـ عضو شورای فرهنگی کشور با حکم رئیس جمهوری
ـ عضو کمیسیون ملی یونسکو با حکم وزیر علوم
ـ عضو شورای سیاستگذاری بنیان نقاشی
ـ عضو انجمن زنان هیئت علمی دانشگاههای تهران
ـ داور فینال نقاشی جهان اسلام
ـ روزنامه نگار و سردبیر مجله راه زینب
ـ عضو شورای عالی آموزش و پرورش با حکم رئیس جمهوری
ـ سردبیر مهمان نشریه انگلیسی زبان بین المللی «هنرهای جهان اسلام، به ویژه ایران»
ـ عضو انجمن نقاشان ایران
ـ ریاست دانشگاه الزهراء(س)
ـ عضویت در کمیته علمی «سیمنار بین المللی زن در ادوار مختلف تاریخ ایران»
* *
نام برخی از مقالات دکتر زهرا رهنورد:
ـ جایگاه و نقش زنان در ادبیات انقلاب اسلامی
ـ مادر، اسطوره همیشگی هنر
ـ مجسمه سازی در اسلام
ـ عشق در نگارگری ایران (مینیاتور) با تکیه بر نقش زن
ـ هنر اسلامی و ضرورت نوآوری
ـ بررسی قصه خسرو و شیرین
ـ نوآوری خوشنویسی در روند مراسلات، تجارت، تبلیغات
ـ نقش زن در میراث معنوی
ـ تأثیر تنوع بر مقولات جنسیت، هنر و مذهب در روند نقد فمینیسم اسلامی
ـ زن، هنر و گفتگوی تمدن ها با تأکید بر معنویت و تأثیر نقش ایزدبانوها در روند تاریخ
* *
مجسمه هایی که خانم رهنورد تاکنون
ساخته اند:
ـ مجسمه «مادر» از جنس برنز
ـ مجسمه «ظهر عاشورا» از جنس آهن
ـ مجسمه «به یاد عاشورا» از جنس آهن
ـ مجسمه های «شیشه به روایت عشق» از جنس شیشه، آهن، مس
پدیدآورنده: عصمت گیویان
یادداشت محمد نوریزاد پیش از بازگشت به زندان:
سلام ای زندانیان بیدلیل! برای ما اکسیژن بفرستید، باید نفس بکشیم
محمد نوری زاد، مستند ساز و جهادگر دوران دفاع مقدس، امروز پس از یک مرخصی کوتاه، به زندان بازگشت. او شب گذشته و چند ساعت پیش از آنکه به زندان بازگردد، یادداشت کوتاه زیر را قلمی کرده که ساعتی پیش در وبسایت شخصیاش منتشر شد:
ساعت حدود یک بعداز ظهر امروز ۷/۱۲/۸۹ بود که تلفن زنگ زد. آقای نبوی بود. نماینده ی دادستان تهران. که خبرداد : فلانی، باید برگردی داخل (زندان اوین). گفتم : برمی گردم . اما نه به بند “دو الف” . مستقیم می روم بند۳۵۰ . گفت : اشکال ندارد. شما بروید ۳۵۰ .
آقای نبوی چیزکی پراند، اما هم خود او و هم خود من می دانیم که مرا به بند۳۵۰ نخواهند برد . چرا که در آنجا یکصدوپنجاه زندانی مشتاق چشم به راه من هستند . درست همان جیزی که زندانبانان من شش ماه است از آن پرهیز می کنند. بند دوالف ، یک بند غیرقانونی است . زیز نظر سپاه . که یک روز در اساسنامه اش گنجانده شده بود که : نباید درکارهای سیاسی و اقتصادی دخالت کند.امروز اما دخالت نکردن سپاه در کار های سیاسی و اقتصادی و اطلاعاتی، مثل یک توهین کفرآمیز است . که یعنی : در این ملک ، کجا را می توانی پیدا کنی که زیر نگین سپاه نباشد ؟ از عسلویه تا سهام مخابرات تا بانک تا اسکله های قاچاق تا صادق محصولی تا وزرای سپاهی تا رییس مجلس سپاهی تا شهردار سپاهی تا صداوسیمای سپاهی تا شخص شخیص سردار محمد کوثری در هیبت نماینده ی مجلس سپاهی . و تا هرکجا که شما برآن انگشت بگذارید. و تا: کور شود هرآنکه نتواند دید!
بی دلیل نیست که نکبت از سروکولمان بالا می رود . دوستان سپاهی ما که باید یک روز قامت به زیر بار حیثیت انقلاب می سپردند، اکنون ، قامت به زیر پولهای بی زبان و جاذبه های پولی و سیاسی واطلاعاتی برده اند . آنان را چه به : اول کشور پرمصرف مواد مخدر؟ آنان را چه به دریوزگی اقتصادی و فرهنگی و آهنگ دلخراش غارتی که به آستین بزرگان راه برده است ؟ سپاه را چه به فلان معاون اول دزد و فلان وزیر دزد ؟ سپاه ، یک زمانی قرار بود برهمه ی این نابسامانی ها بشورد . حالا مگر می تواند بر نکبتی بربشورد؟ که خود ، با همین نکبت ها به همزیستی مسالمت آمیز تن سپرده است.
پس مرا به بند ۳۵۰ نخواهند برد . من نیز به بند دوالف نخواهم رفت . می ماند دوگزینه . یکی : رجایی شهر یا یک زندان بی نشان در هرکجا . و یکی : زور . بله . بلکه به زور مرا به جایی ببرند . من هم کسی نیستم که تن به زور بسپرم . می ماند: ضرب و زور. که بله، این یکی را می توانند . گوارای وجود من و ضاربین . زخمش برای من و کیفش برای آنان .
حالا شما ای به نفس تنگی افتادگان ایران اسلامی ، اکسیژن اگر می خواهید، اکسیژن ناب اگر می خواهید، از همان دورادور زندان اوین، به نیت آسمان ۳۵۰، به زندانیان سیاسی این بند پرآوازه سلام کنید. سرفرازی سرزمین و مردمان خویش را اگر دوست می دارید، از تهران ، از شهرهای خود، از فلان روستای دورتان ، یانه، از هرکجای این کره ی خاکی، روبه تهران، رو به زندان اوین، و رو به زندان رجایی شهر، و رو به زندان هرکجا که یک زندانی سیاسی در او به دیوار بخت خود بال می کوبد، بایستید و دست به سینه ی خود بگذارید و نجوا کنید: سلام ای زندانیان بی دلیل، سلام ای شهد نوشان وادی بلا، سلام ای کبوتران مانده در قفس، سلام ای جوانان و پیران و قربانیان خاموش این روزگار اسلامی ما، ما ، زندانیان این سوی دیوار زندان شما ، سخت محتاج بارش برکات آسمان بالندگی هستیم. راه تنفسمان بند آمده است . کمی از اکسیژن آسمان ۳۵۰ تان را به این سوی دیوار زندان تان حواله کنید.
شاید من امشب به ۳۵۰ بروم . و شاید خسته و زخمی در گوشه ای دیگر در خود مچاله شوم . اما به شما قول می دهم اگر که به بند ۳۵۰ پای نهادم ، تا هرکجا که مقدورم باشد ، برای شما اکسیژن بفرستم . ما باید نفس بکشیم . این طور نیست؟ باید نفس بکشیم. باید.
چگونه شما را باور کنیم که نان دین را خوردید و دین را به حال خود رها کردید؟
حسین زمان، هنرمند برجسته کشورمان، در یادداشتی با عنوان «ما چگونه باید هنوز شما را باور کنیم؟» که در وبلاگ شخصیاش منتشر شد، نوشت:یه زمانی ایرانی به غیرت مردانش مینازید و لوطی گری و مردونگی ایرونیا ضرب المثل بود . احترام به بزرگسالان از ویژه گی های ما ایرونیا بود و پدر بزرگا و مادر بزرگا جایگاه خاصی در فرهنگ ما داشتن . یادم میاد نوجوون که بودم لاتهای محل هم احترام بزرگترها را داشتن و و حرمت زن و بچه مردم را نگه میداشتن . حتی لاتهای محل برای خودشون مرام داشتن . دست رو زن و بچه مردم بلند نمی کردن و اگر کسی از این قاعده خارج میشد توسط خودشون تنبیهش میکردن .
اگر مشکلی برای یکی از اهالی محل پیش میامد همون بچه لات با مرام از اولین کسانی بود که برای کمک آماده بود . بچه لات محل تو مسجد ظاهر نمیشد ، جا نماز آب نمیکشید ، حمد و سوره ش هم یا اصلا بلد نبود یا با کلی غلط میخوند اما محرم که میشد دست از لات بازی میکشید و مشکی به تن میکرد و به بیان خودش میشد نوکر امام حسین . موقع روضه و ذکر مصیبت گاهی میدیدی یک گوشه ای تو خلوت خودش نشسته و داره مثل ابر بهار اشک میریزه . برای بلند کردن دیگ های نذری پیشتازبود و وقتی داشت دیگ را بلند میکرد با صدای بلند فریاد میزد : برای سلامتی مریضا بلند صلوات برفست ( بفرست خودمون ) . اون کنار حاجی فلانی دست به کمر ایستاده بود و پز گوسفند هایی را میداد که نذر امام حسین کرده بود . خیلی راضی بود آخه تونسته بود اون سال پوز حاج بیساری را به خاک بماله و ده تا گوسفند بیشتر زمین بزنه ، دائم هم سر این و آن داد میزد و دستور میداد تا همه بدونن همه کاره اونه . بگذریم ، زدم به صحرای کربلا ، قصدم این نبود بیشتر میخواستم یادآوری کنم روزهایی که مردونگی و جوونمردی خصلت ما ایرونیا بود و امروز این خصلت ها پس از گذشت سی و دوسال از انقلاب به شدت رنگ باخته . خودم را مستثنی نمیکنم به دوستان بر نخوره ولی واقعیت همین است که به چشم میخورد .
وقتی فیلم توهین و فحاشی به خانم فائزه هاشمی را دیدم نه اینکه چیز جدیدی بود ولی یکبار دیگر تمام بدنم لرزید . با دیدن تعدادی جوان به ظاهر مسلمان دو قبضه ( با پیراهن های گشاد روی شلوار که اسلامشان را حفظ کند و محاسن بلندشان که ضامن بقای دینشان باشد ) که به دنبال یک زن تنها و بی دفاع ( فرق نمیکند هر که میخواهد باشد ) راه افتاده اند و رکیک ترین فحش ها و تهمت ها را نثار او میکنند که اگر نتوانند اثبات کنند بر مبنای همان دینشان باید بر ایشان حد جاری شود ، داغ دلم تازه شد . اینگونه رفتارها از این جماعت نادان و منحرف که باعث ننگ و نکبت جامعه ما هستند خیلی عجیب نیست . این افراد همان کسانی هستند که حتی به پیر مرد و پیر زن عابر نیز رحم نمیکنند و بارها شاهد ضرب و شتم پدر بزرگا و مادر بزرگا مون بودیم و دیدیدم که چگونه ناجوانمردانه با چوب بر پیکر نحیف ایشان میزدند . این افراد همان کسانی هستند که بی توجه به ناموس و حریم خصوصی مردم نیمه شب به خانه هایشان میریزند و هتک حرمت میکنند . اینها اینگونه ساخته شده اند و برای همین منظور تربیت یافته اند اما تعجبم از علما و بزرگان دین است ، کسانی که یک عمر ما را به راستی و درستی و پاکی دعوت کرده اند ، کسانی که به ما درس مقابله با ظلم و ستم داده اند و مکتب حسین را تبلیغ نموده اند و امروز با سکوتشان و با عافیت طلبی شان خود تیشه بر ریشه باورهایی میزنند که عمری در تلاش برای ترویج آنها بوده اند . حتی در دفاع از فرزندان خود نیز لال مانده اند و غیرت را به فراموشی سپرده اند .ما چگونه باید هنوز شما را باور کنیم ؟ شما را که نان دین خورده اید و دین را به حال خود رها کرده اید .
ابراز نگرانی همسر احمد حکیمیپور درباره وضعیت این زندانی سیاسی
دکتر احمد حکیمیپور؛ رئیس دورهای شورای هماهنگی جبههی اصلاحات روز شنبه مصادف با ۷ اسفند با منزل خود تماس گرفت.بر اساس خبرهای رسیده به کلمه، وی که در شب ۲۴ بهمن (یک روز قبل از راهپیمایی ۲۵ بهمن) در ساعت ۲۱ شب و به طور غیرقانونی بازداشت شده، در تماس با منزلش دچار گرفتگی صدا و تکلم بریده بریده بود.
همسر وی در این باره گفت: حکیمیپور برای بیان یک جمله کوتاه چند بار دچار ایست زبانی میشد و وقتی علت این اختلال زبانی و لکنت را پرسیدم به سختی گفت دچار سرماخوردگی شدید هستم.
خانم خدیجه کریمی ضمن ابراز نگرانی خود از وضعیت جسمانی و روحی همسرش گفت: وی قبلاً نیز در اثر عوارض شیمیایی ناشی از جانبازی دچار این وضعیت با درصد خفیفی میشد و بلافاصله به بیمارستان انتقال مییافت و مورد معالجه قرار میگرفت تا به حالت عادی برگردد.
همسر حکیمیپور افزود: ایشان همواره از وضعیت نامساعد جسمی و روحی که ترکشهای آن را از سالهای دفاع مقدس به یادگار دارد و آن را یادگار ماندگار میداند، رنج میبرد و نیازی به آزار مضاعف وی در این سالها نمیباشد.
خانم کریمی تصریح کرد: ما همواره از قبیلهی داغدیده و رنج کشیدهایم و بر این خصیصهی خود میبالیم، اما عدهای نیز همیشه از گروه ندویدهها و به مقصد رسیدهها و سواران سمند قدرت هستند و هزینهای نیز در این ۳۲ متحمل نشدهاند.
وی در پایان گفت: تکیه کلام همیشگی دکتر این است: «کوه با نخستین سنگ ساخته میشود و انسان با نخستین درد» و ای کوه درد، نستوه باشی و سربلند!
دکتر احمد حکیمیپور علاوه بر ریاست دورهای شورای هماهنگی جبههی اصلاحات، دبیر کل حزب ارادهی ملت ایران(حاما) و موسس و بنیانگذار باشگاه فرهنگی- ورزشی «آذربایجان» است که به همراه کامپیوتر شخصی، مدارک و تعدادی از کتابهایش به زندان اوین منتقل شده و روزهای آشفته و بلاتکلیفیاش را مانند دیگر همسلکانش سپری میکند.
آیا جامعه بینالمللی مجاز است در لیبی مداخلهی نظامی کند؟
با ادامهی کشتار معترضان از سوی قذافی، دیکتاتور لیبی، که گزارش رسانهها از آن به عنوان قتل عام و قصابی یاد میکند، آیا جامعه بینالمللی مجاز است در لیبی مداخلهی نظامی کند؟ و آیا موازین حقوق بینالملل چنین کاری را مجاز میداند؟سایت دیپلماسی ایرانی در دو یادداشت، این موضوع را به بحث گذاشته است که یکی بدون امضا و دومی به امضای دکتر محسن عبداللهی، استاد حقوق بین الملل دانشکده حقوق دانشگاه بهشتی، منتشر شده است. در اولی، دلایلی مخالفان و موافقان «حمله به رژیمهای غیردموکراتیک ناقض حقوق بشر» مطرح شده و در دومی هم ضمن اشاره به اختیارات نهادهای بینالمللی در این زمینه، به نظریه «مسئولیت برای حمایت» اشاره شده که در مثال خاص لیبی، ممکن است کار را به تصمیم شورای امنیت برای دخالت نظامی بکشاند.
این دو یادداشت را در ادامه میخوانید:
ممانعت بیگانگان از قصابی قذافی رواست یا ناروا؟
کشتار گسترده مردم لیبی از سوی رژیم معمر قذافی در روزهای اخیر، کمابیش بحث از ضرورت مداخله نظامیقدرتهای خارجی درلیبی کنونی را برای رهانیدن مردم لیبی از سرکوب گسترده توسط رژیم قذافی در محافل بین المللی مطرح کرده است. بحث از مداخله قدرتهای خارجی علیه رژیم سرکوبگر در کشوری خاص با هدف ایجاد نظامی دموکراتیک در آن کشور، بحثی است که کمابیش در نیمه دوم قرن بیستم، با شکست آلمان و ژاپن توسط ارتش متفقین خارجی مطرح شد و در جریان مداخلات غیرنظامی بازیگران خارجی در فرایند فروپاشی رژیمهای غیردموکراتیک در جریان موج سوم دموکراسی (از ۱۹۷۴ به بعد) فزونی یافت. در این یادداشت میکوشیم تا مبانی تئوریک جواز یا عدم جواز اخلاقی چنین اقدامی را بررسی کنیم.
صاحبنظرانی که به این مساله پرداخته اند، با درآمیختن بحثهای دو حوزه فلسفه سیاست و فلسفه اخلاق تلاش کرده اند تا رای خود را در خصوص ضرورت یا عدم ضرورت اقدام خارجی علیه رژیم سرکوبگر داخلی به کرسی اثبات و قبول بنشانند. در میان مخالفان اقدام قدرتهای خارجی علیه رژیمهای غیر دموکراتیک سرکوبگر، مایکل والستر چهره ای به نام است. والستر مولف کتاب “جنگهای عادلانه و ناعادلانه” (۱۹۷۷) است. دلایل قائلان به موجه نبودن حمله قدرتهای خارجی به رژیمهای غیر دموکراتیک را در مجموع میتوان چنین برشمرد:
۱- بخش اعظم جامعه بین المللی را حکومتهای استبدادی تشکیل میدهند. اگر بنا باشد شورای امنیت سازمان ملل و یا کشورهای قدرتمند جهان دموکراتیک کمر به سرنگونی دولتهای ناقض حقوق بشر ببندند، جامعه جهانی عرصه جنگهای پرشمار خواهد شد.
۲- دولت از به هم پیوستن مردم و حکومت پدید میآید و واجد حقوق دوگانه تمامیت ارضی و حاکمیت سیاسی است. بیگانگان نمیتوانند یگانگی میان حکومت و مردم را که در قالب دولت متجلی میشود نقض کنند.
۳- دولت را نباید به حاکمیت چند دار و دسته، که بر اساس منافع شخصىشان عمل میکنند، فروکاست بلکه باید آن را جاکمیت گروهی از مردم دانست که مطابق سنتهای خود عمل میکنند. بنابراین بیگانگان باید نسبت به یک جامعه و حیات درونی آن احترام بگذارند.
۴- در صورت تهاجم به یک دولت، احتمال مقاومت شهروندان آن دولت وجود دارد. همین احتمال مقاومت شهروندان است که حکم منع تهاجم را بنیان مینهد.
۵- مادامی که تعداد قابل ملاحظه ای از شهروندان به هر دلیلی خود را ملزم به دفاع از کشور خود میدانند، حمله به آن کشور مصداق تجاوز خواهد بود.
۶- بیگانگان آزادند که نظام سیاسی غیردموکراتیک یک کشور را نامشروع قلمداد کنند اما فقط مردم آن کشور حق دارند بر مبنای غیردموکراتیک دانستن نظام سیاسی کشور خود، عیله آن نظام قیام کنند.
۷- اینکه یک نظام سیاسی مشروع است یا نه، بستگی به “تناسب” حکومت و جامعه دارد. بدین معنا که حکومت عملاً تا چه حد مظهر زندگی سیاسی مردم آن جامعه است. در صورت وجود چنین تناسبی، نمیتوان آن نظام را نامشروع قلمداد کرد.
۸- درخواست معترضین داخلی برای مداخله خارجی، اعترافی است بر ضعف درونی آنها. معترضین داخلی اگر واقعا از حمایت اکثریت مردم جامعه خود بهره مند باشند، قادرند نظام سیاسی کشورشان را از طریق انقلاب سرنگون سازند.
۹- یک رژیم اقتدارگرا قطعاً حاصل یک انتخاب آزاد نیست اما هیچ مجموعه دیگری از نهادهای سیاسی وجود ندارد که توسط مردمی خاص و در یک زمان خاص از میان همه بدیلهای ممکن دیگر، به طور آزادانه انتخاب شده باشد. نهادها تاریخ دارند و محصول منازعات طولانی هستند و باید اجازه داد که روند تکاملی خود را به شکل طبیعی و درونزا دنبال کنند.
اما دلایل قائلان به ضرورت حمله به رژیمهای غیردموکراتیک ناقض حقوق بشر چنین است:
۱- حکومتی که حقوق انسانی شهروندان خود را به نحو گسترده و سازمان یافته نقض کند، مشروعیت خود را در مقام حکمرانی از دست میدهد.
۲- حکومتی که فاقد مشروعیت ملی باشد، مشروعیت بین المللی خود را نیز از کف میدهد و دیگر از “حق مصونیت از تهاجم خارجی” برخوردار نیست.
۳- در شرایطی که حکومت “حق مصونیت از تهاجم” را در عرصه بین المللی از دست بدهد، دخالت بشردوستانه بیگانگان، اخلاقاً مجاز خواهد شد.
۴- اگر حکومتی “حق مصونیت از تهاجم خارجی” را از دست بدهد، دخالت آمرانه بیگانگان در امور آن حکومت برای احقاق حقوق بنیادین شهروندان تحت قیمومیت آن حکومت مصداق “تجاوز” یا “تهاجم” یا “جنگ ناعادلانه” نخواهد بود.
۵- این تصور که یک دولت مدرن نمیتواند شهروندانش را بدون رضایت واقعی آنها مهار کند، تصور غیرواقعگرایانه ای است. در شرایطی که اراده سرکوب هیات حاکمه بالا و خلل ناپذیر باشد، مردم معترض قادر به انقلاب نیستند. بنابراین بیگانگان قدرتمند باید به یاری مردم تحت سلطه حکومتی بشتابند که به انواع سلاحها و ابزارهای مدرن مجهز است.
۶- هنگامی که حکومتی شهروندان یا اتباع خود را قتل عام میکند یا آنها را به بردگی میکشاند، مداخله خارجی موجه و بلکه ضرروی است.
۷- اگر مداخلههای بشردوستانه در امور حکومتهای غیردموکراتیک مجاز نباشد، موضع گیری علیه نقض حقوق بشر از سوی این حکومتها نیز، که شکل خفیف تری از این نوع مداخلات است، نظراً غیرمجاز و عملاً بی فایده یا کم فایده است.
۸- اگر هدف از تاسیس حکومت ایجاد نظم و امنیت، به سامانتر کردن زندگی بشر و در یک کلام کاستن از رنج زیستن است، جامعه جهانی نباید نسبت به ظلم و قساوت حکومتی که ناقض حقوق اولیه اتباعش است، بی تفاوت بماند.
۹- احترام به مرزهای جغرافیایی و استقلال سیاسی دولتها نمیتواند مجوز نادیده گرفتن بی احترامی به حق حیات افراد باشد.
۱۰- انسانها و دولتهایی که توان ممانعت از کشتار و سرکوب همنوعانشان را داشته باشند اما تنها نظارهگر چنین واقعهای باشند، بیعملیشان اخلاقاً مذموم است.
چنانکه پیداست، دیدگاهی که دخالت انسان دوستانه علیه رژیمهای غیردموکراتیک را جایز میداند، رعایت حقوق بشر و دموکراسی را در هر کشوری بر حفظ استقلال و تمامیت ارضی آن کشور ارج مینهد و دیدگاه دوم، برعکس. دیدگاه نخست متعلق به دموکراسیخواهانی است که در حوزه روابط بین الملل، موضعی رادیکال در حمایت از دموکراسی اتخاذ میکنند. دیدگاه دوم متعلق به دو گروه است: ۱- مخالفان دموکراسی ۲ – دموکراتهایی که در عرصه روابط بینالملل محافظهکارند و در حمایت از تحقق دموکراسی و حقوق بشر در جای جای جهان، روشها و رفتارهایی غیر رادیکال را به عموم سیاستمداران لیبرال دموکرات جهان توصیه میکنند. البته قائلان به چنین مشیای لزوماً قائل به “ایدئولوژی محافظهکاری” نیستند. این افراد میتوانند لیبرالهایی باشند که حامی کنشهای رادیکال برای تحقق دموکراسی در عرصه برونمرزی نیستند. برعکس، کسانی که هوادار اقدامات رادیکال در عرصه برونمرزی جهت بسط و تحقق دموکراسی در اطراف و اکناف عالماند، ممکن است خود به لحاظ مواضع ایدئولوژیک محافظهکار باشند. چنانکه جورج بوش دوم و تیم سیاسیاش، که محافظهکارانی تمام عیار بودند، به شدت بر ضرورت مداخله در کار و بار کشورهای جهان سوم پای میفشردند.
به هر حال فارغ از تمامیاین رد و ابرامها، به نظر میرسد که وقایعی چون عملکرد دیروز طالبان در افغانستان و عملکرد امروز قذافی در لیبی، جامعه جهانی را به تدریج به سمتی سوق میدهد که “حق مداخله بشردوستانه بیگانگان” در امور حکومتهایی را که به شکلی گسترده و سازمان یافته به نقض حقوق بشر مبادرت میورزند، فراهم میکند. در صورت تداوم قصابی قذافی در لیبی و پیگیری کشتار مردم این کشور از سوی دیکتاتور دیوانه جهان عرب، نمونه لیبی آزمونی در پیش روی جامعه بین الملل است تا نشان دهد کدام یک از دو دیدگاه فوق درباره “مداخله نظامی بشردوستانه بیگانگان” برای جلوگیری از نقض گسترده و سازمان یافته حقوق بشر در کشوری غیردموکراتیک را مبنای عمل خویش قرار میدهد.
سازو کارهای جامعه بین المللی در مقابل بحران لیبی
هرچند این اولین بار نیست که حکومتی برای سرکوب مخالفان خود از نیروی قهریه استفاده میکند، ولی دولت لیبی این روزها از راههایی برای سرکوب مخالفان استفاده میکند و دست به اقداماتی میزند که برای هر ناظری تاسف بار است. دکتر محسن عبداللهی، عضو هیئت علمی گروه عمومی و بین الملل دانشکده حقوق دانشگاه بهشتی در گفتاری برای دیپلماسی ایرانی به اقداماتی میپردازد که جامعه بین المللی در مقابل خشونتهای جاری در لیبی میتواند انجام دهد.جامعه بین المللی چه اقدامی میتواند در برابر خشونتهای جاری در لیبی انجام دهد. پاسخ به این سوال را چنانچه در چارچوب نظام ملل متحد مورد بحث و بررسی قرار دهیم ساز و کارهای موجود را میتوانیم به سازو کارهای قهری و غیرقهری طبقه بندی کنیم که در هر دو حوزه شورای امنیت میتواند مواضع و اقداماتی را اتخاذ کند.
اقدامات غیر قهری
ساز و کارهای غیر قهری محدود به شورای امنیت نیست و ممکن است هم نهادهای عام مثل مجمع عمومی و هم نهادهای حقوق بشری همچون شورای حقوق بشر و حتی سازمانهای غیر دولتی که با سازمان ملل متحد در ارتباط هستند دست به اقداماتی بزنند.
آن چیزی که در حوزه اقدامات غیر قهری، در بحران اخیر لیبی توقع داریم اتفاق بیفتد، احتمالا قطعنامههایی است که شورای حقوق بشر در محکومیت اقدامات خارج از حقوق دولت لیبی در سرکوب معترضین و انقلابیون مرتکب میشود. به عبارت دیگر حقوق بین الملل صرف سرکوب اعتراضات را مخالف حقوق بین الملل نمیداند بلکه عدم رعایت استانداردهای حقوق بشری در این سرکوب است که مورد بحث حقوق بین الملل است. مواردی مثل استفاده غیرمجاز از سلاح آتشین، استفاده نامتناسب و بیش از حد از زور و اقداماتی از این دست.
سازمانهای غیردولتی فعال در این زمینه نیز مواضعی را اتخاذ میکنند و قطعنامههایی را تصویب میکنند. مجمع عمومی سازمان ملل متحد هم ممکن است بنا به توصیه شورای حقوق بشر و فشار دولتهای عضو در اجلاسی فوق العاده و طی قطعنامه ای به محکومیت رفتار دولت لیبی در مقابل معترضین بپردازد.
اما اقدام غیر قهری که شورای امنیت ممکن است انجام دهد و اخیرا نیز زمزمههای آن ایجاد شده است بحث تحریمهاست. اگر اخبار را دنبال کنیم متوجه میشویم که برخی از کشورها نظیر بریتانیا در این مورد اظهارنظر کرده اند. حتی خانم کاترین اشتون، مسئول سیاست خارجی اتحادیه اروپا نیز در مورد تحریم لیبی، به خصوص تحریم نفتی دولت لیبی صحبتهایی کرده بود. اگر قرار باشد دولت لیبی همچنان از پذیرش اراده مردم سر باز زند و دست به سرکوب خشن معترضان بزند ممکن است با تحریمهایی مواجه شویم.
ساز و کارهای قهری
در این بحث ابتدا به قابلیتها و اختیارات شورای امینت در این رابطه میپردازیم و در ادامه به این مسئله میپردازیم که کدام یک از این اختیارات ممکن است مورد استفاده قرار گیرد. شورای امنیت در سه محور ممکن است از این امکان استفاده کند. بر این اساس که ترکیب شورا چگونه باشد و موضع گیری دولتها چه باشد؛ استفاده هر یک از این محورها قابل تصور و ارزیابی هستند.
اولین ساز و کارى که در سابقه شورای امنیت نیز وجود دارد هرچند که ممکن است سابقه موفقی نباشد، توصیف وضعیت موجود در لیبی به عنوان تهدیدی علیه صلح و امنیت منطقهای یا بین المللی است. اگر به بحران کوزوو در سال ۷-۱۹۹۶ نگاه کنیم که البته تفاوتهایی با مورد لیبی دارد به آموزههای مفیدی میرسیم. در قضیه کوزوو شورای امنیت نقضهای فاحش حقوق بشر و بشردوستانه در یوگوسلاوی سابق را به عنوان تهدیدی علیه صلح و امنیت منطقهای و بینالمللی مورد شناسایی قرار داد. این توصیف راه را برای اقدامات قهری باز کرد.
با این وجود به علت تهدید به وتو توسط دولت روسیه فدراتیو این قطعنامه هیچ گاه تصویب نشد و سازمان آتلانتیک شمالی (ناتو) بعد از ناامید شدن از شورای امنیت، به طور مستقل و خارج از چارچوب سازمان ملل متحد به منظور مداخله بشردوستانه به کوزوو حمله کرد و نهایتا کنترل این بخش را از دست دولت یوگوسلاوری خارج کرد. به علاوه در رویه شورای امنیت در موارد متعددی وضعیت نقضهای شدید حقوق داخلی به عنوان تهدید صلح و امنیت بین المللی توصیف شده است. در مورد رواندا نیز این رویه اتخاذ شد هرچند منتهی به اقدام نشد.
به هر حال این گرایش در شورای امنیت هست که اگر اختلاف نظری بین دولتهای عضو وجود نداشته باشد این وضعیتها را به عنوان تهدید صلح و امنیت بین المللی بشناسد. البته همه اینها منوط به میزان خشونت و شدت خشونتی است که دولت لیبی و سرهنگ قذافی در سرکوب انقلابیون به کار ببرد.
گزینه دوم در دست شورای امنیت که همانند راهکار اول مسبوق به سابقه است به بحران دارفور و دولت سودان برمیگردد، مکانیزم ارجاع تعقیب یا پیگرد اتهام نقضهای شدید حقوق بشر یا بشردوستانه به دادستانی دیوان بین المللی کیفری است. به عبارت دیگرمطالعه بحران دارفور به ما نشان میدهد که شورای امنیت در دهه گذشته در سال ۲۰۰۵ از امکان موجود در اساسنامه دیوان بین المللی کیفری استفاده کرده و از صلاحیت خود برای ارجاع یک وضعیت (Situation) به دیوان بین المللی کیفری استفاده کرده است. بنابراین این گزینه نیز برای بحران کنونی مطرح است ولی به نظر میرسد اعمال این گزینه در شرایط کنونی بعید باشد. این گزینه میتواند در آینده مطرح شود؛ زمانی که بنا به ارجاع وضعیت توسط شورا به دیوان بین المللی کیفری در دستور کار دیوان قرار بگیرد و مقامات دولت لیبی به عنوان متهم بین المللی توسط دادستانی تحت تعقیب قرار بگیرند. چنانچه در اثر این ارجاع، در مورد بحران دارفور دو کیفرخواست و حکم جلب بین المللی علیه عمر البشیر، رئیس جمهور سودان، صادر شده و ایشان تحت تحقیب بین المللی قرار گرفت.
در نهایت گزینه سومی که این روزها مباحث شدیدی را در صحن سازمان ملل ایجاد کرده است بحث نظریه مسئولیت برای حمایت (Responsibility to Protect) است.
بعد از بحران کوزوو و مداخله بشردوستانه خلاف حقوق بین الملل ناتو در کوزوو، دولت کانادا میزبان نشستی بود که در آن نظریه مسئولیت برای حمایت برای اولین بار مطرح شد. جانمایه این نظریه که در سال ۲۰۰۵ در اعلامیه سران در مجمع عمومی سازمان ملل متحد به تایید سران دولتها رسیده، این است که در وهله اول این دولت محلی است که وظیفه دارد از اتباع خودش در برابر نقضهای شدید در ۴ مقوله جنایت جنگی، پاکسازی قومی، نسل کشی و جنایت علیه بشریت حمایت کند.
حال اگر این دولت به هر دلیلی مایل نباشد یا به طور آشکار از ایفای چنین وظیفهای طفره برود یا خودش عامل ارتکاب چنین جنایتی باشد، جامعه بین المللی مسئولیت دارد که از اتباع چنین دولتی حمایت کند. یعنی سران دولتهای عضو سازمان ملل چنین مسئولیتی را پذیرفته اند که در چارچوب شورای امنیت از چنین اتباعی کنند. در صدق این نظریه به وضیعت لیبی، باید تاکید کنیم که زمزمههایی از این اظهارنظر وجود دارد که اگر وضعیت به همین شکل ادامه یابد و کشتار توسط دولت لیبی ادامه یابد شاهد تحقق یکی از مقولههای مورد نظر این نظریه یعنی جنایت علیه بشریت خواهیم بود.
به عبارت دیگر هم دولت انگلستان، هم سازمانهای حقوق بشری مستقر در پاریس، هم خانم کاترین اشتون اشاره کرده اند که این وضعیت یک نوع کشتار دست جمعی و یا جنایت علیه بشریت خواهد بود که دولتها پذیرفته اند که در این گونه مواقع اقدام عاجل، فوری و موثری برای حفاظت از سکنه آن کشور انجام دهند. در واقع در این گونه مواقع جامعه بین المللی جانشین دولت ملی خواهد شد.
این سه مقوله ابزار کارهای در دست شورای امنیت هستند و شورا میتواند در این بحران ازآنها استفاده کند. یعنی هم توصیف وضعیت به عنوان تهدید صلح و امنیت بین المللی قابل تصور است و هم امکان استناد به نظریه «مسئولیت برای حمایت» بسیار جدی است. همه این مباحث بستگی به ادامه وضعیت و شدت خشونتی دارد که دولت لیبی اتخاذ میکند. اگر بخواهیم ترتیب و ترتبی برای پیش بینی این واکنش تعیین کنیم به نظر میرسد ابتدا طرح بحث تحریمها احتمال بیشتری دارد.
سپس توصیف وضعیت به عنوان تهدید صلح و امنیت بین المللی ممکن است و در نهایت همچنان این شانس وجود دارد که با استناد به نظریه «مسئولیت برای حمایت» از رهگذر توقف جنایات علیه بشریت، جنایتی که در لیبی در حال وقوع است، شورای امنیت به اقدام دست بزند. به عنوان ساز و کار تکمیلی، بعد از این وضعیت اگر معمر قذافی به جایی پناهنده شود احتمال این که او و سران عالی رتبه دولت لیبی با ارجاع شورای امنیت از سوی دیوان بین المللی کیفری به عنوان متهم بین المللی تحقت تعقیب قرار گیرند متصور است.
حسین رونقی ملکی مخفیانه تحت عمل جراحی قرار گرفت
خبرگزاری هرانا - حسین رونقی ملکی زندانی سیاسی محبوس در بند ۳۵۰ زندان اوین، بدون اطلاع خانواده اش در بیمارستانی خارج از زندان تحت عمل جراحی قرار گرفته است.
بنا به اطلاع گزارشگران هرانا، ارگان خبری مجموعه فعالان حقوق بشر در ایران، حسین رونقی ملکی که چندی ست دچار نارسایی کلیوی می باشد، در بیمارستانی نامعلوم تحت عمل جراحی قرار گرفته است.
بنا به اطلاع گزارشگران هرانا، ارگان خبری مجموعه فعالان حقوق بشر در ایران، حسین رونقی ملکی که چندی ست دچار نارسایی کلیوی می باشد، در بیمارستانی نامعلوم تحت عمل جراحی قرار گرفته است.
مسئولان مربوطه بدون اینکه خانوادهٔ این زندانی سیاسی را در جریان این مهم قرار دهند وی را به بیمارستان منتقل کرده و پس از عمل نیز علاوه بر اینکه اجازهٔ ملاقاتی به ایشان نداده اند از اعلام نام و نشانی بیمارستان نیز سرباز زدند و تنها ابراز کردهاند که عمل موفقیت آمیز بوده است.
این در حالیست که از چگونگی عمل جراحی وی اطلاعی در دست نیست و احتمال اینکه یکی از کلیه هایش را خارج کرده باشند نیز وجود دارد.
گفتنی ست که آقای رونقی پیش از زندان به بیماری خاصی مبتلا نبوده و نارسایی کلیوی وی ناشی از فشارهای وارده در زندان ائم از انفرادیهای طولانی مدت که توام با هوای فوق العاده سرد وسایل سرمایشی بوده و اعتصاب غذا های طولانی مدت میباشد.
شایان ذکر است که وزارت اطلاعات و دادستانی تهران علی رغم تشخیص پزشکان مبنی بر نیاز ضروری حسین رونقی به عمل جراحی در بیمارستان، ماههاست که از رسیدگی پزشکی به وی ممانعت به عمل میآوردند.
لازم به یادآوری ست که این فعال حقوق بشر و وبلاگ نویس از آذرماه سال ۸۸ تاکنون در زندان محبوس است.
وی از سوی شعبهٔ ۱۵ دادگاه انقلاب تهران به ریاست قاضی صلواتی به تحمل ۱۵ سال حبس تعزیری محکوم است.
گفتنی ست که آقای رونقی پیش از زندان به بیماری خاصی مبتلا نبوده و نارسایی کلیوی وی ناشی از فشارهای وارده در زندان ائم از انفرادیهای طولانی مدت که توام با هوای فوق العاده سرد وسایل سرمایشی بوده و اعتصاب غذا های طولانی مدت میباشد.
شایان ذکر است که وزارت اطلاعات و دادستانی تهران علی رغم تشخیص پزشکان مبنی بر نیاز ضروری حسین رونقی به عمل جراحی در بیمارستان، ماههاست که از رسیدگی پزشکی به وی ممانعت به عمل میآوردند.
لازم به یادآوری ست که این فعال حقوق بشر و وبلاگ نویس از آذرماه سال ۸۸ تاکنون در زندان محبوس است.
وی از سوی شعبهٔ ۱۵ دادگاه انقلاب تهران به ریاست قاضی صلواتی به تحمل ۱۵ سال حبس تعزیری محکوم است.
احمدینژاد: هیچکس محتاج نان شب خود نیست، یارانهها در جیب مردم است
محمود احمدی نژاد ادعا کرد که ایران جزو معدود کشورهایی است که کسی در آن به نان شب خود محتاج نیست و گرسنه نمیخوابد و حداقلها را همه در جیب خود دارند و یارانهها در جیب مردم قرار دارد.
به گزارش ایسنا، رئیس دولت دهم در مراسم افتتاح و بهرهبرداری همزمان ۳۷ واحد سیلو در ۳۷ نقطهی کشور با ظرفیت ۳/۱ میلیون تن در سراسر کشور، با تاکید بر اینکه مصرف گندم باید بیش از اینها کاهش یابد! گفت: قبل از هدفمند کردن یارانهها مجموعه مصرف گندم ما در کشور به ۵/۱۱ میلیون تن میرسید و اکنون این ظرفیت مصرف به حداکثر ۹ میلیون تن رسیده است و من اعتقاد دارم که جا برای کاهش همچنان هست.
وی گفت: در واقع حدود ۲۴ الی ۲۵ درصد مصرف گندم در کشور پایین آمده و در بخش خبازی، این میزان به ۲۸ درصد رسیده است.
احمدینژاد با اشاره به برنامههای دولت برای حمایت بیشتر از بخش کشاورزی گفت: در برنامهی پنج ساله برای حمایت از بخش کشاورزی برنامههای خوبی در نظر گرفته شده و در سال آینده ۹ هزار میلیارد تومان سرمایهگذاری دولتی در بخش کشاورزی صورت خواهد گرفت و یک سوم مبلغ صندوق توسعهی ملی نیز برای حمایت از بخش کشاورزی است. ما میتوانیم به تولیدکننده و صادرکنندهی محصولات کشاورزی تبدیل شویم و مسیر ترانزیت نیز باشیم.
وی با بیان اینکه ظرفیت کشاورزی در کشور ما بسیار بالاتر از اکنون است، گفت: باور دارم که کشاورزی ایران ظرفیت تولید تا سه برابر اکنون را با همین زمین و آب دارا میباشد و این هم میتواند ثروت ایجاد کند، هم تولید و اشتغال.
احمدینژاد با بیان اینکه امیدوارم در پایان برنامهی پنجم ما بتوانیم تمام کشت، داشت، برداشت و شیوهی آبیاری در کشور را تحت یک مدیریت عالمانه و روشهای جدید درآوریم و حداکثر استفاده را بکنیم، گفت: کاری که ظرف این دو ماه و چند روز انجام شد، دیدگاههای قبلی را تایید میکند که هنوز مصرف در کشور ما سر و سامان درستی ندارد و اتلاف منابع فراوان است.
او در ادامه با اشاره به برخی از صحبتها در مورد قانون هدفمند کردن یارانهها گفت: برخی میگفتند که وقتی این قانون اجرا شود قیمتها رشد پیدا میکند. مصرف دهکهای پایین، پایین میآید و ما شاهد تورم خواهیم بود، ولی دیدیم که با اجرای این قانون، مصرف در سطح ملی پایین آمد و مصرف طبقات کممصرف نیز بالا رفت و هم ثروت ملی را حفظ کردیم و از طرف دیگر قدرت خرید جامعه را توانستیم افزایش بدهیم.
وی با ابراز امیدواری مبنی بر اینکه قیمت نفت به قیمت واقعیاش برسد و در قیمت واقعی تثبیت شود، گفت: ما باید مصرف انرژی و نان در کشور را مدیریت کنیم و از طرف دیگر با این مدیریت میتوانیم خوب زندگی کنیم و از اسراف نیز جلوگیری کنیم.
احمدینژاد سپس ادعا کرد: کشور در آستانهی جهشهای بزرگی قرار دارد و ما در ابتدای جهشهای بزرگ هستیم.
محمد حسين مهيمني آزاد شد
خبرگزاری هرانا - محمد حسین مهیمنی فرزند محمد هاشم مهیمنی استاندار اصلاحطلب گلستان که با اتهاماتی مبهم و نامشخص، ۱۶ روز در بازداشت به سر میبرد، یکشنبه ۸ اسفند ۸۹ آزاد شد.
بنا به اطلاع گزارشگران هرانا، نامبرده که تحت تاثیر برخی غرضورزیهای شخصی و سیاسی با خانواده مهیمنی، در عصر جمعه۲۲ بهمن ماه توسط افراد ناشناس و لباس شخصی دستگیر شده بود، ۱۴ روز از بازداشت خود را به صورت انفرادی در بازداشتگاه اداره اطلاعات گرگان و در شرایطی نامناسب به سر برده است.
بنا به اطلاع گزارشگران هرانا، نامبرده که تحت تاثیر برخی غرضورزیهای شخصی و سیاسی با خانواده مهیمنی، در عصر جمعه۲۲ بهمن ماه توسط افراد ناشناس و لباس شخصی دستگیر شده بود، ۱۴ روز از بازداشت خود را به صورت انفرادی در بازداشتگاه اداره اطلاعات گرگان و در شرایطی نامناسب به سر برده است.
دو برادر در سنندج بازداشت شدند
خبرگزاری هرانا - روز گذشته مورخ هفتم اسفندماه، دو برادر به نامهای "آرام و فواد زندی" توسط نیروهای امنیتی در سنندج بازداشت شدند.
بنا به اطلاع گزارشگران هرانا، خبرگزاری حقوق بشر ایران، ساعت ۸ صبح روز شنبه هفتم اسفندماه، ۴ تن از ماموران اطلاعات و لباس شخصی با یورش به منزل خانم "مریم میرکی" پسران ایشان به نامهای آرام و فواد زندی را بازداشت نموده و به مکانی نامعلوم منتقل کردند.
ایشان هم چنین ضمن بازداشت به بازرسی و تفتیش کل خانه پرداخته و برخی وسایل شخصی نظیر کامپیوتر و سیمهای موبایل را نیز ضبط نمودند.
گفتنی ست که تا لحظهٔ تنظیم خبر از وضعیت نامبردگان هیچ اطلاعی در دست نیست و علی رغم اینکه خانوادهٔ ایشان به نهادهای مربوطه نظیر دادگاه انقلاب و ادارهٔ اطلاعات شهر سنندج مراجعه کردند، هیچ نهاد و یا سازمانی این بازداشتها را بر عهده نگرفته و مسئولان از این قضیه تنها ابراز بیاطلاعی نمودهاند.
بنا به اطلاع گزارشگران هرانا، خبرگزاری حقوق بشر ایران، ساعت ۸ صبح روز شنبه هفتم اسفندماه، ۴ تن از ماموران اطلاعات و لباس شخصی با یورش به منزل خانم "مریم میرکی" پسران ایشان به نامهای آرام و فواد زندی را بازداشت نموده و به مکانی نامعلوم منتقل کردند.
ایشان هم چنین ضمن بازداشت به بازرسی و تفتیش کل خانه پرداخته و برخی وسایل شخصی نظیر کامپیوتر و سیمهای موبایل را نیز ضبط نمودند.
گفتنی ست که تا لحظهٔ تنظیم خبر از وضعیت نامبردگان هیچ اطلاعی در دست نیست و علی رغم اینکه خانوادهٔ ایشان به نهادهای مربوطه نظیر دادگاه انقلاب و ادارهٔ اطلاعات شهر سنندج مراجعه کردند، هیچ نهاد و یا سازمانی این بازداشتها را بر عهده نگرفته و مسئولان از این قضیه تنها ابراز بیاطلاعی نمودهاند.
بودجه سال ۹۰ و یارانههای نسیه
محمدرضا تابش، نماینده اردکان در روز شنبه (هفتم اسفندماه) اعلام کرد که اگر روند تولید و فروش پنج فرآورده اصلی نفتی و گاز طبیعی در سال ۱۳۹۰ به روال سال ۱۳۸۹ و با احتساب ارز ۱۰۵۰ تومانی باشد، عایدی دولت از منابع اجرای قانون هدفمند سازی یارانهها، حدود ۲۷ هزار میلیارد تومان خواهد بود.
این نماینده مجلس به خبرگزاری "ایلنا" گفته که اگر دولت بخواهد به ۷۲ میلیون نفر ماهیانه ۴۰ هزار و پانصد تومان یارانه نقدی پرداخت کند، به مبلغی حدود ۳۵ هزار میلیارد تومان نیاز دارد که این نزدیک به ۸ هزار میلیارد تومان کمتر از چیزی است که در لایحه بودجه سال ۱۳۹۰ پیشبینی شده است.
اگر محاسبه محمدرضا تابش درست باشد، بیش از ۱۸ میلیون نفر از کسانی که هماینک مستقیما از دولت پول میگیرند، از سهم یارانهها محروم خواهند بود مگر مبلغ پرداختی کمتر از میزان فعلی شود.
بهگزارش خبرگزاری آفتاب، لایحه بودجه سال آینده، جمعا ۱۹ هزار و ۳۲۰ میلیارد تومان یارانه پیشبینی کرده که با توجه به افزایش یارانهبگیران به ۶۵ میلیون نفر از ابتدای سال ۹۰ و تخصیص یارانه در ۱۱ ماه این سال، جمعا به هر ایرانی در هر ماه ۳۷ هزار تومان کمک نقدی تعلق خواهد گرفت.
محمد رضا تابش میگوید که کسری بودجه هشت هزار میلیارد تومانی در حالی وجود دارد که دولت با حذف یارانه انرژی و سایر کالاها و افزایش قیمت آنها، درآمد بالایی برای سال آینده پیشبینی کرده و بودجه سال ۹۰ نسبت به بودجه سال جاری، ۴۶ درصد افزایش یافته است.
داریوش قنبری، نماینده ایلام در مجلس نیز میگوید که « این افزایش از مهمترین ایرادهای وارد به لایحه بودجه سال آینده است که اعداد و ارقام غیرواقعی در آن گنجانیده شده و بین منابع و مصارف، همخوانی چندانی وجود ندارد.»
نماینده ایلام با تاکید بر اصلاح این مشکل توسط مجلس تاکید کرده که «تاکنون کمتر از ۷۰ درصد اعتبارات درنظر گرفته شده برای بودجه امسال تحقق یافته و تخصیص این افزایش بیرویه بودجه امکانپذیر نیست.»
لایحه بودجه سال ۱۳۹۰ با تاخیری دو ماه و نیمه در روز اول اسفند از سوی محمود احمدینژاد به مجلس تقدیم شد. قرار است این بودجه در هفته دوم اسفند در ۱۴ کمیسیون تخصصی مجلس بررسی شود. این در حالی است که تنها سه هفته به پایان سال باقی مانده است.
پیشتر، احمد توکلی، نماینده اصولگری منتقد دولت اعلام کرده بود که مجلس در مدت کوتاه باقیمانده چارهای جز بررسی دو دوازدهم یا سه دوازدهم بودجه سال ۹۰ را ندارد و بررسی بودجه به این صورت از نظر سیاسی و اداری خوب نیست.
اپوزیسیون «شورای ملی لیبی» را تشکیل داد
شورای ملی لیبی در دومین شهر بزرگ لیبی، بنغازی اعلام موجودیت کرد. عبدالحافظ غوقا، سخنگوی این شورای ملی تازهتأسیس لیبی پس از یک اجلاس مخالفان قذافی در بنغازی گفت که فضایی برای گفتوگو با معمر قذافی که بسیاری از مناطق تحت کنترل خود را از دست داده است، وجود ندارد.
به گزارش خبرگزاری رویترز، سخنگوی شورای ملی گفت که «نخستین هدف شورای ملی، دادن یک چهرهی سیاسی ... به انقلاب است». وی تصریح کرد: «ما نمیتوانیم این شورا را دولت موقت بنامیم. این یک شورای ملی است.»
خبرگزاریها روز شنبه (۲۶ فوریه) از تشکیل دولت موقت لیبی به رهبری مصطفی محمد عبدالجلیل، وزیر دادگستری مستعفی لیبی خبر داده بودند. وی گفته بود که از مناطق مختلف لیبی در هیأت این دولت گذار شرکت دارند.
مصطفی عبدالجلیل یک هفتهی پیش در اعتراض به کشتار مردم معترض توسط نیروهای قذافی از مقام خود استعفا داد و به مخالفان پیوست.
عبدالحافظ غوقا، سخنگوی شورای ملی لیبی به خبرگزاری رویترز گفت که ابتکار آقای عبدالجلیل بیشتر "نظر شخصی" وی بوده است. وی تصریح کرد که مذاکرهای با معمر قذافی صورت نخواهد گرفت، زیرا جایی برای مذاکره وجود ندارد.
به گفتهی این سخنگوی شورای ملی، «هنوز خیلی زود است بتوان از انتخابات سخن گفت، زیرا که پایتخت در محاصره است». وی تأکید کرد که هرچند طرابلس در تصرف قذافی است، ولی یکی از اهداف شورای ملی لیبی حفظ یکپارچگی کشور است.
پیشروی مخالفان به سوی پایتخت
معمر قذافی هر روز مناطق بیشتری را از دست میدهد. مخالفان او روز یکشنبه (۸ اسفند/۲۷ فوریه)، شهر از نظر استراتژیک پراهمیت "زاویه" در ۵۰ کیلومتری طرابلس را زیر کنترل کامل خود درآوردند. مناطق شرقی کشور تحت کنترل مخالفان است.
بر اساس گزارش خبرگزاریها، قذافی در پایگاه نظامی "باب العزیزیه" در طرابلس پناه گرفته است. به گفتهی شاهدان عینی، روز یکشنبه طرابلس نسبتا آرام بود.
یک شاهد عینی در تماس تلفنی با شبکهی تلویزیونی "الجزیره" گفته است که در شهر "زاویه" دهها نفر کشته شدهاند. پاسگاههای پلیس و ساختمانهای دولتی در آتش سوختهاند. مخالفان پس از تصرف شهر به واحدهای نظامی دولتی هشدار دادهاند، در صورتی که برای بازگشت به شهر تلاش کنند، با حمام خون مواجه خواهند شد. گروهی از نیروهای نظامی نیز به صف مخالفان پیوستهاند.
در پایتخت، طرابلس نیز قدرت قذافی رو به نزول است. نیروهای امنیتی وی روز شنبه (۲۶ فوریه) از بخشی از مناطق پایتخت عقبنشینی کردند. تلویزیون دولتی لیبی تصاویر را از جمع هواداران وی نشان داد که به گفتهی خبرنگاران حدود ۲۰۰ نفر بودهاند.
شورای امنیت: دادگاه بینالمللی جزا علیه قذافی تحقیق کند
شورای امنیت سازمان ملل با رأًی موافق تمامی اعضای خود تحریمهایی را علیه معمر قذافی و اعضای خانواده و شماری سران دولت را به تصویب رسانده است.
از سوی دیگر شورای امنیت محاکمهی قذافی و اعضای خانوادهاش را در دادگاه بینالمللی جزا در لاهه در نظر گرفته است. این دادگاه قرار است در مورد خشونتهای خونین معمر قذافی و وابستگان و هودارانش تحقیق کند.
گفته میشود در درگیریهایی که مدت ده روز است ادامه دارد، حدود دو هزار نفر کشته شدهاند. در طول فقط یک هفتهی گذشته حدود ۱۰۰ هزار نفر شهروند لیبی از کشور گریختهاند.
طرح عملیات نظامی آمریکا علیه خشونت قذافی
به گزارش یک روزنامهی آمریکایی، در صورتی که معمر قذافی به خشونتهای خونین خود علیه شهروندان لیبی ادامه دهد، دولت آمریکا عملیات نظامی علیه نیروهای وی را منتفی نمیداند.
روزنامه "واشنگتن پست" به نقل از کارمندان دولت آمریکا در مورد جزئیات این گزینهی نظامی نوشت که ایجاد یک حریم هوایی علیه جنگندههای لیبی از جمله این اقدامات است. این محدوده میتواند مانع از بمباران نیروهای اپوزیسیون توسط جنگندههای ارتش لیبی شود.
محافل دولتی آمریکا میافزایند که اجرای این طرح مورد تردید دولت اوباما است، زیرا که احتمالا برخی کشورها، از جمله چین از این طرح حمایت نخواهند کرد. از سوی دیگر این عملیات میتواند جان شهروندان آمریکایی را که در شهرهای مختلف لیبی هستند، به خطر بیاندازد.
تداوم درگیری و ناآرامی در کشورهای عربی
خبرگزاریهای جهان از بسیاری کشورهای عربی گزارشهایی از برگزاری تظاهرات، درگیری و کشته و زخمیشدن تظاهرکنندگان دادهاند. خواست تغییرات سیاسی و اقتصادی همچنان از طرف اپوزیسیون در این کشورها مطرح است.
سه کشته و شمار زیادی زخمی در تونس
درگیری شدید در پایتخت تونس میان مخالفان دولت موقت و پلیس این کشور به کشته شدن سه نفر منجر شد. وزارت کشور تونس با اعلام این خبر از زخمیشدن بسیاری دیگر در جریان این درگیری خبر داد. گفته میشود، در روزهای اخیر ۲۰۰ نفر از مخالفان دولت دستگیر شدهاند.
اعلام شده است که ماموران پلیس در مرکز تونس علیه تظاهرکنندگان از گاز اشکآور استفاده کردهاند. تظاهرکنندگان نیز با پرتاب سنگ و بستن مسیر عبور ماموران با آنها به مقابله برخاستهاند.
وزارت کشور تونس "عدهای شورشی" را مسئول این برخورد خشونتآمیز معرفی کرده است که به میان تظاهرکنندگان مسالمتجو نفوذ کرده و این حوادث را بوجود آوردهاند.
خبرگزاری فرانسه گزارش داد که در این تظاهرات زنان جوان بسیاری شرکت داشتهاند و ماموران لباس شخصی پلیس در حمله به تظاهرکنندگان مورد حمایت نیروهای ارتش تونس بودهاند.
تظاهرات در عمان
مخالفتها در عمان نیز همچنان ادامه دارند. خبرگزاری رویترز از عمان خبر داد که درگیری شدیدی میان مخالفان دولت و ماموران امنیتی این کشور روی داده است. رویترز از قول شاهدان عینی خبر داده است که ماموران پلیس در این درگیری از گاز اشکآور استفاده کردهاند. خبرگزاری فرانسه روز یکشنبه (۸ اسفند / ۲۷ فوریه) گزارش داد که در جریان تظاهرات دو تظاهرکننده کشته شدهاند.
در دومین روز پیاپی تظاهرات در شهر صنعتی صحار در شمال عمان، بسیاری از شهروندان این کشور خواستار اصلاحات سیاسی در عمان شدند. در بخشهای جنوبی این کشور نیز خبر از تظاهرات و برخوردهای پراکنده گزارش شده است.
مخالفتها علیه امیر بحرین
هزاران نفر در منامه، پایتخت بحرین، علیه شیخ حمد بن عیسی آل خلیفه، امیر بحرین، تظاهرات کردند. تظاهرکنندگان که به سوی وزارت امور خارجه این کشور در حرکت بودند، خواستار سرنگونی سیستم سیاسی این کشور شدند.
ماموران امنیتی میکوشیدند تظاهرکنندگان را که شعارهای "مرگ بر حمد" و "مردم خواستار سقوط رژیم هستند" سرمیدادند کنترل کنند. حزب شیعی "وفاق" از دولت انتقاد کرده که "گفتوگوی ملی" که قرار بود میان دولت و نمایندگان نیروهای مخالف انجام شود، هنوز آغاز نشده و دولت علاقهای به انجام اصلاحات در کشور ندارد.
در پی آزادتر شدن فضای سیاسی در بحرین، حسن مشایمه، یکی از رهبران اپوزیسیون، از مهاجرت به این کشور بازگشت. او به هنگام ورود به بحرین خواستار اصلاحات سیاسی در بحرین شد و در حضور خبرنگاران اعلام کرد که گفتوگو و قول دادن دیگر کافی نیست. حسن مُشایمه رهبر گروه شیعیمذهب "حق" است که به عنوان گروهی افراط گرا شناخته شده است.
تظاهرات در الجزایر
در الجزیره، پایتخت الجزایر نیز ناآرامی همچنان ادامه دارد. ماموران امنیتی موفق شدند تظاهرات مخالفان این کشور را در پایتخت متوقف کنند. یک خبرنگار گزارش داده که هزاران مامور پلیس مسیر تظاهرات را که به "میدان شهدا" در این شهر منتهی میشد، تغییر دادهاند.
ماموران امنیتی الجزایر در هفتههای اخیر جلوی چندین تظاهرات را در این کشور گرفتهاند. در الجزایر تظاهرات ممنوع است. شرایط فوقالعاده که از ۱۹ سال پیش در این کشور برقرار بود، پنجشنبه گذشته (۵ اسفند / ۲۴ فوریه) لغو شد.