فتوای قتل، یا جانماز ترمهء مادر بزرگ
نوشتهء عبدی کلانتری
کسانی که پیوندی وجودی و باطنی با دین پدری خود دارند، و نمیتوانند به سادگی از آن دل برکنند، به هنگام مواجهه با انتقاد از اعتقادات مذهبی شان همیشه به یک تمهید متوسل می شوند. این تمهید چیست؟
اینان میدانند که دین شان زیر ضربهء انتقاد است، از سوی یک متفکر، یک هنرمند، یک قربانی شاید، و میدانند که «تبعیض»ِ نهادینه شده در نهاد دین ِ آبااجدای را نمیتوان منکر شد. آنها میدانند که بلای باورهای با تبعیض سرشته، از زن ستیزی تا بهایی و یهودی ستیزی تا تبعیضات مبتنی بر جنسیت، تنها از سوی صنف کشیشان و ملایان بر جامعه نازل نشده است، بلکه ریشههای آرکه تایپی در کردار پیامبران و امامان دارد و در کمونیتهء تازه متولدشدهء صدر پیدایش آن آیین. پس چگونه میتوان «برداشت های بد» از دین را محکوم کرد بیآنکه «اصل دین» صدمه بیند؟
تمهید این است: یافتن نمونهای آرکه تایپی از «عطوفت» در آیین. هربار که صدای قربانی بالا گرفت و در اثری هنری یا رساله ای انتقادی انعکاس پیدا کرد، صدای منتقد را میتوان با نمونهای زنده از «عطوفت»ِ آیین خاموش کرد و به منتقد نشان داد جای عوضی را نشانه گرفته و باید به نمونهء زندهء رحمت و مهر در آیین نظر بیندازد.
یکی از مظاهر مهم عطوفت «مادر» است. یا بهتر، مادر بزرگ! مهربان، بی آزار، شکننده، دعاگو، جای ایمان حقیقی بر پیشانی اش پیدا، دنیایش به کوچکی جانماز ترمه، اما با قلبی خیرخواه به وسعت کائنات، خیرعام در تمامی وجودش ته نشین شده است. صورت اش نورانی است. بوی گل یـاس از میان سینهاش در فضای ذهن پخش میشود و همهء عالم را عطرآگین می کند.
وقتی همهء دنیا دژم است و زخم می زند، پسرک و دخترک تنها فقط یک پناهگاه دارد، آغوش مهربان مادر بزرگ. میشود سرمای سراسر زمستان را در این یک وجب خاک گرمابخش، با احساسی از امنیت ِ وجودی سپری کرد و نهراسید، از هیچکس و هیچ چیز.
کدام هنرمند حاضر است قلب مادر بزرگ را بشکند؟ کدام فیلسوف حاضر است مهر مجسم مادری را که فشرده و عصارهء همهء باورهای دینی است منکر شود؟ منتقدان اند که در حق دین جفا می ورزند!
بدین سان «سوژه» ــ یا آگاهی فردی به مثابه ایدئولوژی ــ شکل می گیرد. «سوژه»ی ساخته شده، حامل یا بازتولیدکنندهء روابط اجتماعی مبتنی بر تبعیض است.
سی نمی پرسد چرا پدر را مثال نمی آوریم؟ یا پدر بزرگ؟ آیا این دو تن، نهاد دین را طی تاریخ حقیقی اش بهتر نمایندگی نمی کنند؟ چرا در سیمای مادربزرگ یک نمونهء آرکه تایپی از «قربانی خاموش» را نبینیم؟ برده ای خانگی که هرگز علیه تبعیض ِمبتنی برجنسیت قیام نکرد، حتا به فکرش هم نرسید که «میتوان پرسید»؛ می توان چشمها را شست و شک کرد به آنچه که «آقا» می گوید. همان آقای نورانی که شبها به خواب میآید و نجات بخش است. همان آقا با تسبیح و ریش سفید. «جانماز مادر بزرگ»، علاوه بر یک کلیشهء صدهابار دستمالی شدهء ادبی، یک ایدئولوژی است.
«مادر بزرگ» آرکه تایپی ما، سوژه یا حامل خشونتی هزارساله است. ردا و عمامهء پدربزرگ و جانماز ترمهء مادربزرگ بخشی از یک کلیت اند؛ همان کلیتی که هنوز نمیخواهد فتوای قتال را برای همیشه از ساحت «نص» و سیرت «نبی» بزداید و اعلام کند که میتوان همچون «انسان» مستقل از این دو اندیشید و داوری کرد. ///
یک توضیح کوتاه
در نقدی که آرامش دوستدار به محمدرضا نیکفر در سایت گویا به چاپ رسانده است جملهای آمده که پاسخ اش را در زیر می آورم. جملهء آقای دوستدار چنین است:
«چند ماه بعد فرزاد قنبری نقدی بر "بار گران تاريخ" {مقاله نیکفر} مینويسد با عنوان "دام بیتاريخی" که در آوريل ۲۰۱۰ در "ايران امروز" منتشر میشود. همان زمان عبدی کلانتری، مسئول سايت "نيلگون"، از چاپ آن امتناع میورزد، چون آنطور که میگويد برای نويسندۀ "بار گران تاريخ" احترام فوقالعادهای قايل است. اين يا ناشی از رفيقبازی است يا نتيجۀ همنشينی با اصلاحطلبان که عبدی کلانتری در سالهای اخير در طاس آنان لغزيده است.»
دلیل آنکه مقالهء آقای فرزاد قنبری در نیلگون نیامد «رفیق بازی» نبود. «نیلگون» در نقد برخی آراء محمدرضا نیکفر تاکنون مقالاتی منتشر کرده است، از جمله از خود من و به تازگی از مازیار سمیعی. حساب دوستی با انتقاد جداست، اصلی که همیشه «نیلگون» آنرا رعایت کرده است.
تنها دلیل این بود که آقای قنبری مایل نبودند عبارات توهین آمیز را از مقاله شان بردارند. پس از دریافت مقالهء ایشان، چنین پاسخ دادم که با انتقادات آقای قنبری از نیکفر هم نظرم اما لحن تند او را مناسب نمیبینم و اگر صفات توهین آمیز مقاله برداشته شود بدون شک آنرا چاپ می کنیم. به خاطر احترامی که برای شخصیت و نوشتههای محمدرضا نیکفر قائل بودم دلیلی نمیدیدم که انتقاد از یکی از مقالات اش توأم باشد با بی احترامی به شخص او.
محمدرضا نیکفر پس از چاپ مقالهء «بار گران تاریخ» (نقد آگاه، تهران، به سردبیری عنایت سمیعی)، کتاب مفصلی را که پیش از آن در نقد آثار آرامش دوستدار نوشته بود به صورت سریال در سایت رادیو زمانه منتشر کرد. دست نویس این کتاب را من خوانده، اختلاف دیدگاهم را با خود محمدرضا نیکفر در میان گذاشته بودم؛ بی واهمه از اینکه این اختلاف نظر ممکن است آسیبی به دوستی ما بزند. شاید به هنگام انتشار این کتاب به طور کامل، باب بحث و انتقاد بیشتر باز شود و برخی از ما بتوانیم نقد محمدرضا نیکفر را از آنچه او «ایدئولوژی ایرانی» نامیده، به طور جامعتر، بررسی و نقد کنیم. چنین بحثی اما زمانی مفید و بارور خواهد بود که از ناسزا و توهین بری باشد. همچنان بر این باورم که آرامش دوستدار جدی ترین متفکر پس از مشروطیت ماست، نه الزاماً به خاطر درستی همهء دیدگاههایش بلکه به اعتبار زورمندی بی همتای اندیشه ورزی اش در زبان فارسی. /// عبدی کلانتری
لینک های مرتبط
محمدرضا نیکفر ـ عزيمت از «آزادي زن» به قصد آسيبشناسي «روشنفکري ديني»
اين مقاله به تقاضاي برگزارکنندگان سمينار "آسيبشناسي روشنفکري ديني" (تهران، ۱۵ شهريور ۱۳۸۶) نوشته شده است.
فرزاد قنبری ــ دام بیتاریخی ، گزارشی از تحریف نظرات آرامش دوستدار
عبدی کلانتری ـ در انتقاد از اخلاقگرایی نیکفر، ص 137 در اینجا
http://abdeekalantari.webspaceforme.net/archive/abdeekalantari/pdfs/Abdee_Kalantari_Book_Critique_of_Religious_Violence.pdf
لینک های مرتبط
محمدرضا نیکفر ـ عزيمت از «آزادي زن» به قصد آسيبشناسي «روشنفکري ديني»
اين مقاله به تقاضاي برگزارکنندگان سمينار "آسيبشناسي روشنفکري ديني" (تهران، ۱۵ شهريور ۱۳۸۶) نوشته شده است.
فرزاد قنبری ــ دام بیتاریخی ، گزارشی از تحریف نظرات آرامش دوستدار
عبدی کلانتری ـ در انتقاد از اخلاقگرایی نیکفر، ص 137 در اینجا
http://abdeekalantari.webspaceforme.net/archive/abdeekalantari/pdfs/Abdee_Kalantari_Book_Critique_of_Religious_Violence.pdf
۸۵ درصد كارگران با قراردادهای سه ماهه فعالیت میكنند
فتح الله بیات، رئیس اتحادیه کارگران قراردادی و پیمانی سراسر کشور، گفت
به دلیل وضعیت بحرانی واحدهای تولیدی کارگران مجبور هستند که با قراردادهای
کوتاه مدت در واحدهای تولیدی کشور فعالیت کنند.
او در گفتوگو با خبرنگار ایلنا اعلام کرد ۸۵ درصد از جامعه کارگری کشور با قراردادهای سه ماهه در واحدهای تولیدی فعالیت میکنند.
بیات در بخش دیگری از سخنان خود با بیان اینکه کارگران روز مزد بیمه نمیشوند، خاطرنشان کرد: «در حال حاضر تنها کارگران قراردادی از بیمه برخوردار هستند و بسیاری از شرکتها حتی از ارسال لیست بیمه کارگران خود خودداری میکنند.»
او خواستار افزایش سیاستهای حمایتی دولت از کارگران شد و افزود: «در حال حاضر بیش از ۵۰ درصد از کارگران قراردادی حداقل دستمزد را دریافت میکنند.»
او در گفتوگو با خبرنگار ایلنا اعلام کرد ۸۵ درصد از جامعه کارگری کشور با قراردادهای سه ماهه در واحدهای تولیدی فعالیت میکنند.
بیات در بخش دیگری از سخنان خود با بیان اینکه کارگران روز مزد بیمه نمیشوند، خاطرنشان کرد: «در حال حاضر تنها کارگران قراردادی از بیمه برخوردار هستند و بسیاری از شرکتها حتی از ارسال لیست بیمه کارگران خود خودداری میکنند.»
او خواستار افزایش سیاستهای حمایتی دولت از کارگران شد و افزود: «در حال حاضر بیش از ۵۰ درصد از کارگران قراردادی حداقل دستمزد را دریافت میکنند.»
مسئولان جمهوری اسلامی مذاکرات هستهای در استانبول را موفقیت آمیز
خواندهاند. در آستانهی برگزاری دور دوم این مذاکرات در بغداد معاون
فرهنگی سپاه میگوید این ارزیابی متاثر از توطئهی غرب بوده است.
دور تازهای از گفتوگوهای هستهای میان جمهوری اسلامی و نمایندگان
کشورهای موسوم به پنج به علاوه یک (پنج عضو دائم شورای امنیت و آلمان) پس
از چهارده ماه توقف ۲۶ فروردین (۱۴ آوریل ۲۰۱۲) در استانبول برگزار شد. از
جزییات این مذاکرات اطلاعات موثق و دقیقی منتشر نشده، اما هر دو طرف روند
مذاکرات را مثبت و موفق ارزیابی کردند.
رسانههای داخلی در دام "جنگ روانی غرب"
یکی از دستاوردهای مذاکرات استانبول توافق بر سر ادامهی گفتگوها در بغداد و در روز سوم خرداد ماه سال جاری عنوان میشود. دو هفته پیش از برگزاری مذاکرات بغداد حميدرضا مقدمفر، معاون فرهنگی سپاه پاسداران انتقاد میکند که «برخی از رسانهها از جمله رسانه ملی بسیار این مذاکرات را اثر گذار و مهم نشان داد.»
مقدمفر روز پنجشنبه، ۲۰ اردیبهشت در مراسم "سرگروههای حلقههای صالحین" در یزد، مثبت خواندن مذاکرات استانبول را جنگ روانی غرب علیه ایران خوانده که به گفتهی او رادیو و تلویزیون دولتی و شمار دیگری از رسانههای داخلی به دام آن افتادهاند.
ظاهرا اعتراض معاون فرهنگی سپاه به برملا شدن تاثیر فشار تحریمها و احتمال عقبنشینی جمهوری اسلامی در ازای کاهش این فشارها مربوط میشود. او میگوید: «این جنگ روانی آنها بود بدین صورت که با وجود اینکه آنها به ما در این مذاکرات نیازمند بودند با بزرگ کردن آن نشان دادند که ما به این مذاکرات نیاز داریم.»
"زخم به افکار عمومی"
بسیاری از رسانههای ایران از سرگیری مذاکرات را نشانهی "عقب نشینی آمریکا، اروپا و اسرائیل" از مواضع پیشین خود در قبال فعالیتهای مناقشهبرانگیز هستهای جمهوری اسلامی ارزیابی کردهاند. معاون فرهنگی سپاه معتقد است: «این بزرگنماییها توسط رسانههای غربی و برخی از رسانههای ما صورت گرفت و جوری جا افتاد که ما به آنها نیازمندیم.»
حمیدرضا مقدمفر تاکید میکند که با توجه به تلاشهای رهبر جمهوری اسلامی علی خامنهای "در خصوص پیروزی ما در تحریمها" خبرهای مبنی بر موفقیت مذاکرات و احتمال دست یافتن به توافق با غرب "نگران کننده است و زخم به افکار عمومی ما وارد شد."
ظاهرا این سخنان در واکنش به خبرهایی بیان شده که در روزهای گذشته در مورد سفرهای رسمی و غیررسمی برخی از مقامهای ارشد اسرائیل به اروپا و مذاکره بر سر فعالیتهای هستهای ایران منتشر شده است. آویگدور لیبرمن وزیر خارجه اسرائیل ۱۹ اردیبهشت ابراز امیدواری کرد که مذاکرات بغداد به توقف غنیسازی اورانیوم از سوی ایران منجر شود.
تغییر فضای جهانی به ضرر ایران
سایت خبری تابناک که به محسن رضایی دبیر مجمع تشخیص مصلحت نظام تعلق دارد، ۲۱ اردیبهشت با اشاره به بیانیهی ۲۷ کشور اروپایی که خواستار توقف غنیسازی اورانیوم از سوی جمهوری اسلامی شدهاند نوشت: «چه کسی اروپای پیر را علیه ایران جسور کرد؟»
تابناک مینویسد: «جو کلی حاکم بر پرونده هستهای ایران پس از نشست استانبول، حاکی از مناسب بودن فضا برای رسیدن دو طرف به توافق، با رعایت حق ایران در پیشبرد برنامه صلحآمیز هستهای بود. با این حال، این جو دیری نپایید و روند رخدادها در چند روز گذشته، فضای جهانی را به کلی تغییر داده است.»
سایت تابناک در تحلیل خود تصریح میکند که در کنار تلاشهای اسرائیل، اظهارات برخی مقامهای ارشد ایران، از جمله سخنان سفیر جمهوری اسلامی در مسکو و وزیر خارجه علیاکبر صالحی در مورد امکان توقف غنیسازی، در این وضعیت موثر بوده است. به نوشتهی این سایت «این گونه اظهار نظرها راه را برای نتیجهگیری غرب درباره قرار داشتن ایران در موضع ضعف و امکان تحمیل نتیجه دلخواه، بازتر کرد.»
امام جمعه تهران: ایران باوفا و راستگوست
روزنامه اسرائیلی هاآرتص اول ماه مه گزارش داد یاکو آمیدرور مشاور امنیت ملی دولت اسراییل در یک سفر غیررسمی به برلین و بروکسل مقامهای ارشد اتحادیه اروپا و آلمان را در جریان مواضع این کشور در مورد دور دوم مذاکرات هستهای در بغداد قرار داده است. گفته میشود یکی از هدفهای این سفر برحذر داشتن غرب از پذیرش ادامهی غنیسازی اورانیوم در ایران بوده است.
ایران گرچه تحریمها را بیاثر میخواند امیدوار است دستکم بخشی از آنها در پی مذاکرات بغداد لغو شود. امام جمعه موقت تهران، محمد امامی کاشانی ۲۱ اردیبهشت خطاب به کشورهای طرف مذاکره با ایران گفت: «استادان دانشگاههای شما بعد از اجلاس استانبول گفتند که آمریکا باید تحریمهای ایران را لغو کند و اذعان کردند که لغو نکردن این تحریمها نشانه لجاجت و بیصداقتی امریکاست.»
به گزارش خبرگزاری مهر امام جمعه موقت تهران جمهوری اسلامی را "نظامی باوفا و راستگو" خواند و از کشورهای غربی خواست اظهارات خامنهای در مورد حرام بودن سلاح اتمی را جدی بگیرند و "به این مسئله توجه کنند." او ضمن تکرار ادعای بیاثر بودن تحریمها خطاب به کشورهای غربی گفت: «شما که خود را معیار میدانید به سراغ انصاف بروید و در مذاکرات بغداد صداقت ایران را مورد توجه قرار دهید.»
رسانههای داخلی در دام "جنگ روانی غرب"
یکی از دستاوردهای مذاکرات استانبول توافق بر سر ادامهی گفتگوها در بغداد و در روز سوم خرداد ماه سال جاری عنوان میشود. دو هفته پیش از برگزاری مذاکرات بغداد حميدرضا مقدمفر، معاون فرهنگی سپاه پاسداران انتقاد میکند که «برخی از رسانهها از جمله رسانه ملی بسیار این مذاکرات را اثر گذار و مهم نشان داد.»
مقدمفر روز پنجشنبه، ۲۰ اردیبهشت در مراسم "سرگروههای حلقههای صالحین" در یزد، مثبت خواندن مذاکرات استانبول را جنگ روانی غرب علیه ایران خوانده که به گفتهی او رادیو و تلویزیون دولتی و شمار دیگری از رسانههای داخلی به دام آن افتادهاند.
ظاهرا اعتراض معاون فرهنگی سپاه به برملا شدن تاثیر فشار تحریمها و احتمال عقبنشینی جمهوری اسلامی در ازای کاهش این فشارها مربوط میشود. او میگوید: «این جنگ روانی آنها بود بدین صورت که با وجود اینکه آنها به ما در این مذاکرات نیازمند بودند با بزرگ کردن آن نشان دادند که ما به این مذاکرات نیاز داریم.»
"زخم به افکار عمومی"
بسیاری از رسانههای ایران از سرگیری مذاکرات را نشانهی "عقب نشینی آمریکا، اروپا و اسرائیل" از مواضع پیشین خود در قبال فعالیتهای مناقشهبرانگیز هستهای جمهوری اسلامی ارزیابی کردهاند. معاون فرهنگی سپاه معتقد است: «این بزرگنماییها توسط رسانههای غربی و برخی از رسانههای ما صورت گرفت و جوری جا افتاد که ما به آنها نیازمندیم.»
حمیدرضا مقدمفر تاکید میکند که با توجه به تلاشهای رهبر جمهوری اسلامی علی خامنهای "در خصوص پیروزی ما در تحریمها" خبرهای مبنی بر موفقیت مذاکرات و احتمال دست یافتن به توافق با غرب "نگران کننده است و زخم به افکار عمومی ما وارد شد."
ظاهرا این سخنان در واکنش به خبرهایی بیان شده که در روزهای گذشته در مورد سفرهای رسمی و غیررسمی برخی از مقامهای ارشد اسرائیل به اروپا و مذاکره بر سر فعالیتهای هستهای ایران منتشر شده است. آویگدور لیبرمن وزیر خارجه اسرائیل ۱۹ اردیبهشت ابراز امیدواری کرد که مذاکرات بغداد به توقف غنیسازی اورانیوم از سوی ایران منجر شود.
تغییر فضای جهانی به ضرر ایران
سایت خبری تابناک که به محسن رضایی دبیر مجمع تشخیص مصلحت نظام تعلق دارد، ۲۱ اردیبهشت با اشاره به بیانیهی ۲۷ کشور اروپایی که خواستار توقف غنیسازی اورانیوم از سوی جمهوری اسلامی شدهاند نوشت: «چه کسی اروپای پیر را علیه ایران جسور کرد؟»
تابناک مینویسد: «جو کلی حاکم بر پرونده هستهای ایران پس از نشست استانبول، حاکی از مناسب بودن فضا برای رسیدن دو طرف به توافق، با رعایت حق ایران در پیشبرد برنامه صلحآمیز هستهای بود. با این حال، این جو دیری نپایید و روند رخدادها در چند روز گذشته، فضای جهانی را به کلی تغییر داده است.»
سایت تابناک در تحلیل خود تصریح میکند که در کنار تلاشهای اسرائیل، اظهارات برخی مقامهای ارشد ایران، از جمله سخنان سفیر جمهوری اسلامی در مسکو و وزیر خارجه علیاکبر صالحی در مورد امکان توقف غنیسازی، در این وضعیت موثر بوده است. به نوشتهی این سایت «این گونه اظهار نظرها راه را برای نتیجهگیری غرب درباره قرار داشتن ایران در موضع ضعف و امکان تحمیل نتیجه دلخواه، بازتر کرد.»
امام جمعه تهران: ایران باوفا و راستگوست
روزنامه اسرائیلی هاآرتص اول ماه مه گزارش داد یاکو آمیدرور مشاور امنیت ملی دولت اسراییل در یک سفر غیررسمی به برلین و بروکسل مقامهای ارشد اتحادیه اروپا و آلمان را در جریان مواضع این کشور در مورد دور دوم مذاکرات هستهای در بغداد قرار داده است. گفته میشود یکی از هدفهای این سفر برحذر داشتن غرب از پذیرش ادامهی غنیسازی اورانیوم در ایران بوده است.
ایران گرچه تحریمها را بیاثر میخواند امیدوار است دستکم بخشی از آنها در پی مذاکرات بغداد لغو شود. امام جمعه موقت تهران، محمد امامی کاشانی ۲۱ اردیبهشت خطاب به کشورهای طرف مذاکره با ایران گفت: «استادان دانشگاههای شما بعد از اجلاس استانبول گفتند که آمریکا باید تحریمهای ایران را لغو کند و اذعان کردند که لغو نکردن این تحریمها نشانه لجاجت و بیصداقتی امریکاست.»
به گزارش خبرگزاری مهر امام جمعه موقت تهران جمهوری اسلامی را "نظامی باوفا و راستگو" خواند و از کشورهای غربی خواست اظهارات خامنهای در مورد حرام بودن سلاح اتمی را جدی بگیرند و "به این مسئله توجه کنند." او ضمن تکرار ادعای بیاثر بودن تحریمها خطاب به کشورهای غربی گفت: «شما که خود را معیار میدانید به سراغ انصاف بروید و در مذاکرات بغداد صداقت ایران را مورد توجه قرار دهید.»
معاون خزانهداری آمریکا گفت به توانایی ایران در دور زدن تحریم
بانک مرکزی شک دارد. آژانس بینالمللی انرژی نیز اعلام کرد علیرغم کاهش
قیمت نفت بر اثر کم شدن تقاضا در سه ماهه اول سال، قیمت نفت سیر صعودی
خواهد داشت.
یک مقام خزانهداری آمریکا گفت: «ما شک داریم که ایران بتواند راه حل
جایگزینی برای پرداختهای بینالمللی به جای بانک مرکزیاش پیدا کند».
دیوید کوهن معاونت بخش تروریسم و بودجه امنیتی وزارت خزانهداری آمریکا روز پنجشنبه دهم ماه مه درباره راههای دور زدن تحریم بانک مرکزی ایران گفت: «فرض ما بر این است که هرکسی که از ایران نفت میخرد در نهایت باید بهای نفت را به بانک مرکزی پرداخت کند حتی اگر واسطههایی نیز در این میان باشند».
این در حالی است که رستم قاسمی وزیر نفت ایران گفته: «با ایجاد شرایط جدید، دغدغهای برای جا به جایی پولهای حاصل از فروش نفت نداریم». وی البته توضیحی در مورد این "شرایط جدید" نداده است.
به گزارش خبرگزاری مهر، قاسمی تنها به ذکر این نکته بسنده کرده که به دلیل مرغوبیت نفت ایران، جایگزینی برای آن پیدا نخواهد شد و تحریمهای غرب علیه ایران ناکام خواهد ماند.
در عین حال خبرگزاری ايسنا اعلام کرد که وزارت نفت مجوز فروش نفت خام توسط بخش خصوصی را صادر کرده و رييس اتحاديه صادرکنندگان فرآورده های نفتی گفته به موجب اين مجوز، بخش خصوصی میتواند روزانه ۲۰ درصد (معادل ۴۰۰ هزار بشکه) از نفت خام ايران را صادر کند.
خریداران نفت خام ایران تا ۲۸ ژوئن، هشتم تیرماه فرصت دارند تا خرید از ایران را کاهش داده و به صفر برسانند.
تحریمهای غرب علیه ایران به منظور کم کردن توان مالی ایران برای پیشبرد برنامه اتمیاش طراحی شده است. غرب مدعی است ایران در پی ساخت سلاح اتمی است اما مقامات جمهوری اسلامی میگویند تنها اهداف صلحآمیز را از برنامه اتمی در نظر دارند.
تقاضا برای نفت افزایش مییابد
آژانس بینالمللی انرژی اعلام کرد که تقاضا برای نفت امسال به آرامی بالاتر رفته است. این نهاد در عین حال نسبت به شوک ناشی از تحریم نفت ایران هشدار داده هرچند اوپک قرار است با بالابردن تولید، کمبود نفت ایران را جبران کند.
به گفته آژانس بینالمللی انرژی در سال ۲۰۱۲ تقاضای نفت به ۹۰ میلیون بشکه در روز افزایش مییابد که نسبت به سال قبل ۸۰۰ هزار بشکه در روز بیشتر است.
به گزارش این آژانس در بحبوحهی بحران اقتصادی اروپا و آمریکا و کم شدن نسبی تنش میان ایران و غرب، تقاضا برای نفت کمتر شده و به همین دلیل قیمت نفت در ماه آوریل به شدت سقوط کرده است.
آژانس انرژی همچنین گزارش داده که کشورهای عضو اوپک در ماه آوریل آغاز به افزایش تولید خود کردهاند تا جلوی شوک ناشی از تحریم نفت ایران را بگیرند.
علیرغم کاهش تنشها در بازار، آژانس بینالمللی انرژی میگوید: «جایی برای خشنودی وجود ندارد. مسیر اصلی بازار برای باقی سال همچنان نامطمئن است و ریسکهای ژئوپلیتیک کماکان وجود داشته و قیمت را بالا نگه خواهد داشت».
دیوید کوهن معاونت بخش تروریسم و بودجه امنیتی وزارت خزانهداری آمریکا روز پنجشنبه دهم ماه مه درباره راههای دور زدن تحریم بانک مرکزی ایران گفت: «فرض ما بر این است که هرکسی که از ایران نفت میخرد در نهایت باید بهای نفت را به بانک مرکزی پرداخت کند حتی اگر واسطههایی نیز در این میان باشند».
این در حالی است که رستم قاسمی وزیر نفت ایران گفته: «با ایجاد شرایط جدید، دغدغهای برای جا به جایی پولهای حاصل از فروش نفت نداریم». وی البته توضیحی در مورد این "شرایط جدید" نداده است.
به گزارش خبرگزاری مهر، قاسمی تنها به ذکر این نکته بسنده کرده که به دلیل مرغوبیت نفت ایران، جایگزینی برای آن پیدا نخواهد شد و تحریمهای غرب علیه ایران ناکام خواهد ماند.
در عین حال خبرگزاری ايسنا اعلام کرد که وزارت نفت مجوز فروش نفت خام توسط بخش خصوصی را صادر کرده و رييس اتحاديه صادرکنندگان فرآورده های نفتی گفته به موجب اين مجوز، بخش خصوصی میتواند روزانه ۲۰ درصد (معادل ۴۰۰ هزار بشکه) از نفت خام ايران را صادر کند.
خریداران نفت خام ایران تا ۲۸ ژوئن، هشتم تیرماه فرصت دارند تا خرید از ایران را کاهش داده و به صفر برسانند.
تحریمهای غرب علیه ایران به منظور کم کردن توان مالی ایران برای پیشبرد برنامه اتمیاش طراحی شده است. غرب مدعی است ایران در پی ساخت سلاح اتمی است اما مقامات جمهوری اسلامی میگویند تنها اهداف صلحآمیز را از برنامه اتمی در نظر دارند.
تقاضا برای نفت افزایش مییابد
آژانس بینالمللی انرژی اعلام کرد که تقاضا برای نفت امسال به آرامی بالاتر رفته است. این نهاد در عین حال نسبت به شوک ناشی از تحریم نفت ایران هشدار داده هرچند اوپک قرار است با بالابردن تولید، کمبود نفت ایران را جبران کند.
به گفته آژانس بینالمللی انرژی در سال ۲۰۱۲ تقاضای نفت به ۹۰ میلیون بشکه در روز افزایش مییابد که نسبت به سال قبل ۸۰۰ هزار بشکه در روز بیشتر است.
به گزارش این آژانس در بحبوحهی بحران اقتصادی اروپا و آمریکا و کم شدن نسبی تنش میان ایران و غرب، تقاضا برای نفت کمتر شده و به همین دلیل قیمت نفت در ماه آوریل به شدت سقوط کرده است.
آژانس انرژی همچنین گزارش داده که کشورهای عضو اوپک در ماه آوریل آغاز به افزایش تولید خود کردهاند تا جلوی شوک ناشی از تحریم نفت ایران را بگیرند.
علیرغم کاهش تنشها در بازار، آژانس بینالمللی انرژی میگوید: «جایی برای خشنودی وجود ندارد. مسیر اصلی بازار برای باقی سال همچنان نامطمئن است و ریسکهای ژئوپلیتیک کماکان وجود داشته و قیمت را بالا نگه خواهد داشت».
به رغم مخالفتهای تندوتیز رئیس و برخی از نمایندگان مجلس با
اجرای فاز دوم قانون هدفمندسازی یارانهها، دولت در حال آمادهشدن برای
اجرای مرحله دوم این طرح در روزهای آینده است. مجلس دیگر مخالف نیست.
خبرگزاری مهر خبر داده که بانک مرکزی در نامهای به برخی کارخانجات،
فعالان اقتصادی و اتاقهای بازرگانی شهرستانها، اعلام کرده است که برای
اجرای فاز دوم قانون هدفمندی یارانهها از ابتدای خردادماه امسال - ۹ روز
دیگر- آماده باشند.
همین خبرگزاری در گزارش دیگری به نقل از احمد توکلی، رئیس مرکز پژوهشهای مجلس نوشته است که «اجرای فاز دوم هدفمندی یارانهها توسط دولت از خرداد ماه منع و مشکل قانونی ندارد».
پیش از این شمار قابل توجهی از نمایندگان مجلس، از جمله علی لاریجانی، رئیس و احمد توکلی ؤ رئیس مرکز پژوهشهای مجلس با اجرای فاز دوم قانون هدفمندی یارانهها به این دلیل که یک "شوک تورمی" به جامعه تحمیل خواهد کرد، مخالفت میکردند.
علی لاریجانی گفته بود در صورت اجرا "موجب بروز توفان تورم" خواهد شد. بنا به تصریح وی، «مشکل این است که برای تامین یارانههای نقدی میخواهند بنزین ۲ هزار تومان شود، گاز دو برابر و گازوئیل ۳ برابر شود.»
یکی دیگر از نمایندگان مجلس (نماینده کاشمر) نیز گفته بود، اجرای سلیقهای فاز دوم قانون هدفمندی یارنهها از سوی دولت، كشور را به سمت باتلاق سوق خواهد داد.
لاریجانی حدود یک ماه پیش در نامهای به آیتالله خامنهای از او خواسته بود، «بر اساس اصل ۱۱۰ قانون اساسی از اختیاراتشان برای توقف اجرای فاز دوم هدفمندی یارانهها استفاده کند.»
تغییر ناگهانی نظر نمایندگان مجلس
لاریجانی چند هفته بعد نظر خود را تغییر داد و اعلام کرد که مجلس با اجرای فاز دوم هدفمندی یارانهها مشکلی ندارد. او گفت: «مجلس هیچگاه با اصل قانون هدفمندی یارانهها مخالف نیست و تنها با شكل اجرای آن مخالف است».
تغییر در نظر علی لاریجانی پس از آن بوجود آمد که او اعلام کرد آیتالله خامنهای به نامهاش پاسخ داده است، اما از محتوای این پاسخ چیزی نگفت. به این ترتیب به نظر میرسد که همراهی آیتالله خامنهای با قصد دولت برای ادامه اجرای هدفمندی یارانهها، موجب تغییر نظر رئیس مجلس شده است.
این تغییر نظر ناگهانی شامل احمد توکلی نیز شده است. او چند هفته پیش با اشاره به تلاش دولت برای اجرای مرحله دوم هدفمندی یارانه گفته بود: «ما افتخار میکنیم که مقابل اجرای مرحله دوم هدفمندی یارانهها ایستادیم. ظاهرموضوع این است که احمدینژاد به دنبال افزایش قیمت یارانهها است اما عدهای بخیل نمیگذارند در حالی باطن موضوع این است که افزایش مبلغ یارانهها مردم و طبقه پائین جامعه را بیچاره میکند».
اکنون اما توکلی درباره ارسال نامه ویژه بانک مرکزی به فعالان اقتصادی مبنی بر آمادگی برای اجرای فاز دوم هدفمندی یارانهها از ابتدای خردادماه امسال میگوید: «دولت اگر این نامه را به فعالان اقتصادی ارسال کرده باشد، در واقع به وظایف خود عمل کرده است».
نظر تولیدکنندگان و فعالان اقتصادی
خبرگزاری مهر نوشته است که برغم تغییر ناگهانی نظر نمایندگان مجلس، تولیدکنندگان و فعالان اقتصادی به صراحت اعلام کردهاند که تاب و توان اجرای فاز دوم را در شرایط فعلی ندارند و اگر هم قرار است که اجرای فاز دوم کلید بخورد، حتما بخش تولید کشور مستثنی شود.
یکی از تولیدکنندگان در این رابطه میگوید، بسیاری از تولیدکنندگان کشور بعد از اجرای فاز اول قانون هدفمندی یارانهها ورشکست شدهاند و این در شرایطی است که اگر دولت بخواهد فاز دوم را اجرا کند، به طور قطع باید فاتحه تولید را خواند.
این تولیدکننده که از جمله افرادی است که نامه بانک مرکزی درمورد اجرای عنقریب فاز دوم هدفمندی به دستش رسیده است، گفته است: «دولت به صورت یکطرفه قصد دارد تا اجرای فاز دوم را کلید زند، در حالی که آمادگی وجود ندارد و این امر هم بارها و بارها از سوی تولیدکنندگان و فعالان اقتصادی به گوش دولت رسیده است».
براساس گفته مدیرعامل سازمان هدفمندی یارانهها، در مرحله دوم هدفمندی یارانهها قیمت حاملهای انرژی همچون بنزین، گازوئیل، نفت کوره، نفت سفید، آب، برق و گاز اصلاح [گرانتر] خواهد شد.
همین خبرگزاری در گزارش دیگری به نقل از احمد توکلی، رئیس مرکز پژوهشهای مجلس نوشته است که «اجرای فاز دوم هدفمندی یارانهها توسط دولت از خرداد ماه منع و مشکل قانونی ندارد».
پیش از این شمار قابل توجهی از نمایندگان مجلس، از جمله علی لاریجانی، رئیس و احمد توکلی ؤ رئیس مرکز پژوهشهای مجلس با اجرای فاز دوم قانون هدفمندی یارانهها به این دلیل که یک "شوک تورمی" به جامعه تحمیل خواهد کرد، مخالفت میکردند.
علی لاریجانی گفته بود در صورت اجرا "موجب بروز توفان تورم" خواهد شد. بنا به تصریح وی، «مشکل این است که برای تامین یارانههای نقدی میخواهند بنزین ۲ هزار تومان شود، گاز دو برابر و گازوئیل ۳ برابر شود.»
یکی دیگر از نمایندگان مجلس (نماینده کاشمر) نیز گفته بود، اجرای سلیقهای فاز دوم قانون هدفمندی یارنهها از سوی دولت، كشور را به سمت باتلاق سوق خواهد داد.
لاریجانی حدود یک ماه پیش در نامهای به آیتالله خامنهای از او خواسته بود، «بر اساس اصل ۱۱۰ قانون اساسی از اختیاراتشان برای توقف اجرای فاز دوم هدفمندی یارانهها استفاده کند.»
تغییر ناگهانی نظر نمایندگان مجلس
لاریجانی چند هفته بعد نظر خود را تغییر داد و اعلام کرد که مجلس با اجرای فاز دوم هدفمندی یارانهها مشکلی ندارد. او گفت: «مجلس هیچگاه با اصل قانون هدفمندی یارانهها مخالف نیست و تنها با شكل اجرای آن مخالف است».
تغییر در نظر علی لاریجانی پس از آن بوجود آمد که او اعلام کرد آیتالله خامنهای به نامهاش پاسخ داده است، اما از محتوای این پاسخ چیزی نگفت. به این ترتیب به نظر میرسد که همراهی آیتالله خامنهای با قصد دولت برای ادامه اجرای هدفمندی یارانهها، موجب تغییر نظر رئیس مجلس شده است.
این تغییر نظر ناگهانی شامل احمد توکلی نیز شده است. او چند هفته پیش با اشاره به تلاش دولت برای اجرای مرحله دوم هدفمندی یارانه گفته بود: «ما افتخار میکنیم که مقابل اجرای مرحله دوم هدفمندی یارانهها ایستادیم. ظاهرموضوع این است که احمدینژاد به دنبال افزایش قیمت یارانهها است اما عدهای بخیل نمیگذارند در حالی باطن موضوع این است که افزایش مبلغ یارانهها مردم و طبقه پائین جامعه را بیچاره میکند».
اکنون اما توکلی درباره ارسال نامه ویژه بانک مرکزی به فعالان اقتصادی مبنی بر آمادگی برای اجرای فاز دوم هدفمندی یارانهها از ابتدای خردادماه امسال میگوید: «دولت اگر این نامه را به فعالان اقتصادی ارسال کرده باشد، در واقع به وظایف خود عمل کرده است».
نظر تولیدکنندگان و فعالان اقتصادی
خبرگزاری مهر نوشته است که برغم تغییر ناگهانی نظر نمایندگان مجلس، تولیدکنندگان و فعالان اقتصادی به صراحت اعلام کردهاند که تاب و توان اجرای فاز دوم را در شرایط فعلی ندارند و اگر هم قرار است که اجرای فاز دوم کلید بخورد، حتما بخش تولید کشور مستثنی شود.
یکی از تولیدکنندگان در این رابطه میگوید، بسیاری از تولیدکنندگان کشور بعد از اجرای فاز اول قانون هدفمندی یارانهها ورشکست شدهاند و این در شرایطی است که اگر دولت بخواهد فاز دوم را اجرا کند، به طور قطع باید فاتحه تولید را خواند.
این تولیدکننده که از جمله افرادی است که نامه بانک مرکزی درمورد اجرای عنقریب فاز دوم هدفمندی به دستش رسیده است، گفته است: «دولت به صورت یکطرفه قصد دارد تا اجرای فاز دوم را کلید زند، در حالی که آمادگی وجود ندارد و این امر هم بارها و بارها از سوی تولیدکنندگان و فعالان اقتصادی به گوش دولت رسیده است».
براساس گفته مدیرعامل سازمان هدفمندی یارانهها، در مرحله دوم هدفمندی یارانهها قیمت حاملهای انرژی همچون بنزین، گازوئیل، نفت کوره، نفت سفید، آب، برق و گاز اصلاح [گرانتر] خواهد شد.
در پی مذاکرات اولیه حزب سوسیالیست بهنظر میرسید که راه برای
تشکیل یک دولت ائتلافی هموار شده است. اما شرط حزب چپ "دیمیر" مبنی بر
مشارکت حزب "سیریزا" در دولت جدید این تلاش را نیز در آستانه شکست قرار
داده است.
اوانگلوس ونیزلوس، رهبر حزب سوسیالیست "پاسوک" یونان با آنتونی ساماراش،
رئیس حزب محافظهکار "دموکراسی نوین" دیدار کرد تا بر سر تشکیل دولت
ائتلافی توافق کنند.
خبرگزاریها گزارش دادند که ملاقات بین این دو رهبر احزاب یونانی نسبتا موفقیتآمیز بوده و دو حزب بر سر حداقلهایی برای ائتلاف با یکدیگر توافق کردند.
حزب پاسوک با مجموع ۴۱ کرسی که در انتخابات پارلمانی کسب کرد، سومین حزب از نظر تعداد کرسیها در انتخابات یونان محسوب میشود. "دموکراسی نوین" مجموعا ۱۰۸ کرسی به دست آورد که اگرچه بیش از سایر احزاب است، با اینحال برای در دست گرفتن اکثریت پارلمان ناکافی است.
پیش از این "دموکراسی نوین" موفق نشد نظر دیگر احزاب و بهویژه مارکسیستها و چپهای رادیکال را برای تشکیل دولت ائتلافی جلب کند. چپهای رادیکال که در اتحادی به نام "سیریزا" گرد آمدهاند نیز در این ماموریت ناکام ماندند. در سومین تلاش رئیس جمهور، این وظیفه برعهدهی حزب "پاسوک" قرار گرفت تا دولتی ائتلافی تشکیل دهد. چپهای رادیکال مخالف پرداخت بدهیهای یونان به کشورهای اروپایی هستند و با ادامهی طرح "ریاضت اقتصادی" نیز مخالفت میکنند.
اوانگلوس ونیزلوس، طرح پیشنهادی خود را با "دموکراسی نوین" و حزب چپ "دیمیر" مطرح کرده است؛ حزب دیمیر اعلام کرده که اگر رهبر "پاسوک" بتوانند "سیریزا" را متقاعد کنند تا به ائتلاف بپیوندد، آنها نیز در کابینه ائتلافی شرکت خواهند کرد.
حزب "سیریزا" یا مجموع ۵۴ کرسی در پارلمان دومین حزب برندهی انتخابت پارلمانی یونان است؛ بااینحال رهبر این حزب از تشکیل دولت ائتلافی ناکام ماند. الکسی تیپراس، رهبر حزب "سیریزا" با طرح ریاضت اقتصادی کاملا مخالف است و اعلام کرد که حزب او به هیچوجه تن به ائتلافی که سیاست ادامهی ریاضت اقتصادی را در پیش گیرد، نخواهد داد.
ونیزلوس، رهبر حزب "پاسوک" با رهبران سه حزب چپ و ناسیونالیست کوچکتری که مجموعا ۶۶ کرسی پارلمان را به دست آوردند نیز برای تشکیل دولت ائتلافی دیدار کرده است. سخنگوی "پاسوک" اعلام کرد که این دیدارها مجموعا "امیدوارکننده" به نظر میرسید و اوانگلوس ونیزلوس احتمالا موفق خواهد شد دولتی ائتلافی را تشکیل دهد.
یک مقام عضو "پاسوک" که خواسته نام او افشا نشود در گفتوگو با "رویترز" اعلام کرد که شانس تشکیل دولت ائتلافی "پایین و شکننده" است؛ با اینحال رویترز از قول این مقام نقل میکند که این حزب عمیقا به دنبال آن است که ائتلافی هرچند شکننده را تشکیل دهد.
وزیر دارایی آلمان:« یورو، با خروج یونان هم سرپا میماند»
بحران مالی و بدهیهای کلان یونان به کشورهای عضو محدوده مالی یورو و بهویژه آلمان، آیندهی یورو را تهدید میکند. آلمان و فرانسه در ماههای اخیر فشار بیشتری بر یونان آوردند که "ریاضت اقتصادی" را گستردهتر کند، این فشار خشم و واکنشهای افکار عمومی یونان را در پیش داشته است.
با اینحال جمعه، ۱۱ مه ۲۰۱۲، وزیر امور دارایی آلمان اعلام کرد که با خروج یونان از محدودهی مالی یورو، مشکل چندانی برای یورو پیش نخواهد آمد.
ولفگانگ شویبله، وزیر دارایی آلمان به روزنامهی آلمانی "راینیشه پست" گفت: «یونان اگر میخواهد در یورو باقی بماند، باید خواستهها و ملزوماتی که برای هر ۱۷ کشور عضو یورو است را رعایت کند. در غیر این صورت میتواند یورو را ترک کند و مشکل چندانی هم برای یورو پیش نخواهد آمد.»
وزیر دارایی آلمان تاکید کرد: « در دوسال گذشته ما از تجربهی بحران مالی یونان بسیار اموختیم و به دنبال راههای جایگزین نیز بودیم تا اگر کشوری یورو را ترک کرد، آسیبها را بتوانیم کنترل کنیم.»
ولفگانگ شویبله تصریح کرد که ریسکهای احتمالی خروج یونان از یورو را بررسی و پیشبینی کردهاند و آلمان معتقد است خروج یونان، آسیب چندانی در پی نخواهد داشت.
خبرگزاریها گزارش دادند که ملاقات بین این دو رهبر احزاب یونانی نسبتا موفقیتآمیز بوده و دو حزب بر سر حداقلهایی برای ائتلاف با یکدیگر توافق کردند.
حزب پاسوک با مجموع ۴۱ کرسی که در انتخابات پارلمانی کسب کرد، سومین حزب از نظر تعداد کرسیها در انتخابات یونان محسوب میشود. "دموکراسی نوین" مجموعا ۱۰۸ کرسی به دست آورد که اگرچه بیش از سایر احزاب است، با اینحال برای در دست گرفتن اکثریت پارلمان ناکافی است.
پیش از این "دموکراسی نوین" موفق نشد نظر دیگر احزاب و بهویژه مارکسیستها و چپهای رادیکال را برای تشکیل دولت ائتلافی جلب کند. چپهای رادیکال که در اتحادی به نام "سیریزا" گرد آمدهاند نیز در این ماموریت ناکام ماندند. در سومین تلاش رئیس جمهور، این وظیفه برعهدهی حزب "پاسوک" قرار گرفت تا دولتی ائتلافی تشکیل دهد. چپهای رادیکال مخالف پرداخت بدهیهای یونان به کشورهای اروپایی هستند و با ادامهی طرح "ریاضت اقتصادی" نیز مخالفت میکنند.
اوانگلوس ونیزلوس، طرح پیشنهادی خود را با "دموکراسی نوین" و حزب چپ "دیمیر" مطرح کرده است؛ حزب دیمیر اعلام کرده که اگر رهبر "پاسوک" بتوانند "سیریزا" را متقاعد کنند تا به ائتلاف بپیوندد، آنها نیز در کابینه ائتلافی شرکت خواهند کرد.
حزب "سیریزا" یا مجموع ۵۴ کرسی در پارلمان دومین حزب برندهی انتخابت پارلمانی یونان است؛ بااینحال رهبر این حزب از تشکیل دولت ائتلافی ناکام ماند. الکسی تیپراس، رهبر حزب "سیریزا" با طرح ریاضت اقتصادی کاملا مخالف است و اعلام کرد که حزب او به هیچوجه تن به ائتلافی که سیاست ادامهی ریاضت اقتصادی را در پیش گیرد، نخواهد داد.
ونیزلوس، رهبر حزب "پاسوک" با رهبران سه حزب چپ و ناسیونالیست کوچکتری که مجموعا ۶۶ کرسی پارلمان را به دست آوردند نیز برای تشکیل دولت ائتلافی دیدار کرده است. سخنگوی "پاسوک" اعلام کرد که این دیدارها مجموعا "امیدوارکننده" به نظر میرسید و اوانگلوس ونیزلوس احتمالا موفق خواهد شد دولتی ائتلافی را تشکیل دهد.
یک مقام عضو "پاسوک" که خواسته نام او افشا نشود در گفتوگو با "رویترز" اعلام کرد که شانس تشکیل دولت ائتلافی "پایین و شکننده" است؛ با اینحال رویترز از قول این مقام نقل میکند که این حزب عمیقا به دنبال آن است که ائتلافی هرچند شکننده را تشکیل دهد.
"دموکراسی نوین" موفق نشد نظر دیگر احزاب و بهویژه مارکسیستها و چپهای رادیکال را برای تشکیل دولت ائتلافی جلب کند
اگر "پاسوک" نیز موفق به تشکیل کابینهای ائتلافی نشود، انتخابات
پارلمانی در یونان برای یار دوم برگزار خواهد شد. نتایج یک نظرسنجی
تلویزیون ملی یونان پیشبینی میکند که اگر انتخابات بار دیگر برگزار شود،
اینبار حزب "سیریزا" بیشتر از "دموکراسی نوین" رای خواهد آورد.وزیر دارایی آلمان:« یورو، با خروج یونان هم سرپا میماند»
بحران مالی و بدهیهای کلان یونان به کشورهای عضو محدوده مالی یورو و بهویژه آلمان، آیندهی یورو را تهدید میکند. آلمان و فرانسه در ماههای اخیر فشار بیشتری بر یونان آوردند که "ریاضت اقتصادی" را گستردهتر کند، این فشار خشم و واکنشهای افکار عمومی یونان را در پیش داشته است.
با اینحال جمعه، ۱۱ مه ۲۰۱۲، وزیر امور دارایی آلمان اعلام کرد که با خروج یونان از محدودهی مالی یورو، مشکل چندانی برای یورو پیش نخواهد آمد.
ولفگانگ شویبله، وزیر دارایی آلمان به روزنامهی آلمانی "راینیشه پست" گفت: «یونان اگر میخواهد در یورو باقی بماند، باید خواستهها و ملزوماتی که برای هر ۱۷ کشور عضو یورو است را رعایت کند. در غیر این صورت میتواند یورو را ترک کند و مشکل چندانی هم برای یورو پیش نخواهد آمد.»
وزیر دارایی آلمان تاکید کرد: « در دوسال گذشته ما از تجربهی بحران مالی یونان بسیار اموختیم و به دنبال راههای جایگزین نیز بودیم تا اگر کشوری یورو را ترک کرد، آسیبها را بتوانیم کنترل کنیم.»
ولفگانگ شویبله تصریح کرد که ریسکهای احتمالی خروج یونان از یورو را بررسی و پیشبینی کردهاند و آلمان معتقد است خروج یونان، آسیب چندانی در پی نخواهد داشت.
اقلیتهای قومی و دینی ترکیه از جمله ارمنیها، یزیدیها، آسوریها
و کردها خواستار رعایت حقوقشان از سوی دولت شدهاند. یک فعال کرد میگوید
هماکنون در ترکیه دستکم ۷ هزار زندانی سیاسی در حبس بهسر میبرند.
نمایندگان اقلیتهای دینی و قومی در ترکیه در یک گردهمایی حقوق بشری از "نقض حقوقشان" توسط دولت این کشور سخن گفتند.
این گردهمایی به ابتکار "جامعه بینالمللی برای حقوق بشر" روز پنجشنبه (۱۰ مه/ ۲۱ اردیبهشت) در شهر دوسلدورف در شمال غرب آلمان برگزار شده بود و نمایندگانی از اقلیتهای قومی و دینی ساکن ترکیه مانند ارمنیها، یزیدیها، آسوریها و کردها در آن شرکت داشتند.
به گفته عبدالله دمیرباش، شهردار شهر سور (Sur) واقع در شرق ترکیه که از شرکتکنندگان در گردهمایی دوسلدورف بود، هماکنون دستکم ۷ هزار فعال مدنی و سیاسی تنها به این دلیل که خواستار رعایت حقوق بشر و احترام به حقوق اقلیتها شدهاند، در زندانهای ترکیه محبوساند.
دمیرباش توضیح داد که در میان زندانیان، ۳۲ تن از آنها شهردار، ۱۳ نماینده شهر و ۶ نفر نیز نمایندگان منتخب مردم برای پارلمان هستند. خود دمیرباش، به گفته خودش، تاکنون بهخاطر ۷۳ مورد اتهام هدف پیگرد قضایی بوده است. او میگوید به خاطر این اتهامها محکومیتی معادل ۴۸۰ سال زندان تهدیدش میکند.
عثمان گودن، جانشین رئیس شورای مرکزی یزیدیان ترکتبار ساکن آلمان و یکی از شرکتکنندگان در گردهمایی دوسلدورف، از فشارهای اقتصادی و تهدید به خشونت در مورد اقلیت یزیدیها در ترکیه سخن گفت. او علاوه بر این از "تمایلات بنیادگرایانه" در ترکیه ابراز نگرانی کرد.
آزات اوردوخانیان، رئیس شورای مرکزی ارامنهی ترکتبار ساکن آلمان، نیز به شدت از ترکیه انتقاد کرد. او گفت دولت ترکیه همچنان از پذیرش "نسلکشی" ارامنه خودداری میکند. او خواستار ممنوعیت قانونی "انکار نسلکشی" شد.
صبری آرکان، از سازمان دموکراتیک آسوریها که از سوی آسوریهای ترکتبار ساکن آلمان تشکیل شده، تاکید کرد که ترکیه هنوز از الزامات رعایت حقوق بشر فاصله بسیاری دارد. به گفته او اقلیت مسیحی در ترکیه هنوز هم ممنوع است. او با اشاره به تدوین قانون اساسی جدید ترکیه که هماکنون در پارلمان این کشور در جریان است، گفت: «تنها حرف زدن از اصلاحات کافی نیست».
مانعی در راه ورود ترکیه به اتحادیه اروپا
مارتین لسنتین، سخنگوی شعبه آلمان "جامعه بینالمللی حقوق بشر" که برگزارکننده گردهمایی دوسلدوف بود، در سخنرانی خود گفت، ترکیه شرایط لازم برای عضویت در اتحادیه اروپا را ندارد زیرا در وضعیت بد حقوق بشری این کشور، پیشرفت قابلتوجهی دیده نمیشود.
به گفته مارتین لسنتین، حقوق بشر در ترکیه همچون سابق از طریق قوانین یا مقامهای این کشور نقض میشود، بدون آنکه این موارد به اندازه کافی از سوی اروپا مورد توجه قرار گیرد. به گفته این فعال حقوق بشری قربانیان نقض حقوق بشر در ترکیه بیش از همه اقلیتهای قومی و مذهبی مانند کردها، علویها، ارمنیها، آسوریها و یزیدیان هستند.
سخنگوی شعبه آلمان "جامعه بینالمللی حقوق بشر" ابراز امیدواری کرد که با توجه به تدوین قانون اساسی جدید در ترکیه وضعیت در زمینه حقوق بشر در این کشور بهبود پیدا کند. در غیر این صورت به گفته او، ترکیه خود در راه ورود به اتحادیه اروپا مانع ایجاد خواهد کرد.
از آغاز ماه مه امسال (۲۰۱۲) پارلمان ترکیه کار بر روی قانون اساسی جدید این کشور را آغاز کرده است. در تدوین قانون اساسی جدید نمایندگان تمام احزاب اسلامی، سکولار و کرد ترکیه مشارکت دارند.
گفته شده که قانون اساسی جدید در سطح و منطبق با قوانین موجود در کشورهای عضو اتحادیه اروپا تدوین خواهد شد. قانون اساسی فعلی ترکیه در سال ۱۹۸۲ تدوین و تصویب شده است.
این گردهمایی به ابتکار "جامعه بینالمللی برای حقوق بشر" روز پنجشنبه (۱۰ مه/ ۲۱ اردیبهشت) در شهر دوسلدورف در شمال غرب آلمان برگزار شده بود و نمایندگانی از اقلیتهای قومی و دینی ساکن ترکیه مانند ارمنیها، یزیدیها، آسوریها و کردها در آن شرکت داشتند.
به گفته عبدالله دمیرباش، شهردار شهر سور (Sur) واقع در شرق ترکیه که از شرکتکنندگان در گردهمایی دوسلدورف بود، هماکنون دستکم ۷ هزار فعال مدنی و سیاسی تنها به این دلیل که خواستار رعایت حقوق بشر و احترام به حقوق اقلیتها شدهاند، در زندانهای ترکیه محبوساند.
دمیرباش توضیح داد که در میان زندانیان، ۳۲ تن از آنها شهردار، ۱۳ نماینده شهر و ۶ نفر نیز نمایندگان منتخب مردم برای پارلمان هستند. خود دمیرباش، به گفته خودش، تاکنون بهخاطر ۷۳ مورد اتهام هدف پیگرد قضایی بوده است. او میگوید به خاطر این اتهامها محکومیتی معادل ۴۸۰ سال زندان تهدیدش میکند.
عثمان گودن، جانشین رئیس شورای مرکزی یزیدیان ترکتبار ساکن آلمان و یکی از شرکتکنندگان در گردهمایی دوسلدورف، از فشارهای اقتصادی و تهدید به خشونت در مورد اقلیت یزیدیها در ترکیه سخن گفت. او علاوه بر این از "تمایلات بنیادگرایانه" در ترکیه ابراز نگرانی کرد.
آزات اوردوخانیان، رئیس شورای مرکزی ارامنهی ترکتبار ساکن آلمان، نیز به شدت از ترکیه انتقاد کرد. او گفت دولت ترکیه همچنان از پذیرش "نسلکشی" ارامنه خودداری میکند. او خواستار ممنوعیت قانونی "انکار نسلکشی" شد.
صبری آرکان، از سازمان دموکراتیک آسوریها که از سوی آسوریهای ترکتبار ساکن آلمان تشکیل شده، تاکید کرد که ترکیه هنوز از الزامات رعایت حقوق بشر فاصله بسیاری دارد. به گفته او اقلیت مسیحی در ترکیه هنوز هم ممنوع است. او با اشاره به تدوین قانون اساسی جدید ترکیه که هماکنون در پارلمان این کشور در جریان است، گفت: «تنها حرف زدن از اصلاحات کافی نیست».
مانعی در راه ورود ترکیه به اتحادیه اروپا
مارتین لسنتین، سخنگوی شعبه آلمان "جامعه بینالمللی حقوق بشر" که برگزارکننده گردهمایی دوسلدوف بود، در سخنرانی خود گفت، ترکیه شرایط لازم برای عضویت در اتحادیه اروپا را ندارد زیرا در وضعیت بد حقوق بشری این کشور، پیشرفت قابلتوجهی دیده نمیشود.
به گفته مارتین لسنتین، حقوق بشر در ترکیه همچون سابق از طریق قوانین یا مقامهای این کشور نقض میشود، بدون آنکه این موارد به اندازه کافی از سوی اروپا مورد توجه قرار گیرد. به گفته این فعال حقوق بشری قربانیان نقض حقوق بشر در ترکیه بیش از همه اقلیتهای قومی و مذهبی مانند کردها، علویها، ارمنیها، آسوریها و یزیدیان هستند.
سخنگوی شعبه آلمان "جامعه بینالمللی حقوق بشر" ابراز امیدواری کرد که با توجه به تدوین قانون اساسی جدید در ترکیه وضعیت در زمینه حقوق بشر در این کشور بهبود پیدا کند. در غیر این صورت به گفته او، ترکیه خود در راه ورود به اتحادیه اروپا مانع ایجاد خواهد کرد.
از آغاز ماه مه امسال (۲۰۱۲) پارلمان ترکیه کار بر روی قانون اساسی جدید این کشور را آغاز کرده است. در تدوین قانون اساسی جدید نمایندگان تمام احزاب اسلامی، سکولار و کرد ترکیه مشارکت دارند.
گفته شده که قانون اساسی جدید در سطح و منطبق با قوانین موجود در کشورهای عضو اتحادیه اروپا تدوین خواهد شد. قانون اساسی فعلی ترکیه در سال ۱۹۸۲ تدوین و تصویب شده است.
تعلیق فعالیتهای صلیب سرخ جهانی در پاکستان
به دنبال کشته شدن یکی از امدادگران صلیب سرخ جهانی در پاکستان، این
سازمان اعلام کرد که فعالیتهای خود در پاکستان را متوقف میکند.
به گزارش شبکه خبری سیانان، کریستیَن کاردون، سخنگوی کمیته بینالمللی صلیب سرخ جهانی، روز پنجشنبه، ۲۰ اردیبهشتماه، اعلام کرد که این کمیته تمام فعالیتهای خود در پاکستان را متوقف کرده است.
او افزود که ۹۰۰ امدادگر محلی صلیب سرخ مشمول مرخصی استحقاقی شدهاند و ۸۰ امدادگر خارجی این کمیته نیز از سرتاسر پاکستان به اسلامآباد آمدهاند.
آقای کاردون گفت: «متأسفانه در سالهای اخیر وضعیت برای امدادگران صلیب سرخ نه در پاکستان، که در تمام جهان بسیار خطرناک شده است و این امدادگران هدف چندین حمله قرار گرفتهاند.»
تصمیم اخیر صلیب سرخ جهانی پس از آن گرفته شد که حدود دو هفته پیشتر جسد بیسر خلیل دیل، پرستار بریتانیایی، در پاکستان پیدا شد.
خلیل دیل ۶۰ ساله، یکی از مدیران برنامههای بهداشتی این کمیته، ۱۵ دیماه در کویته، پایتخت بلوچستان، زمانی که از محل کار خود به خانه باز میگشت به وسیله افراد ناشناس دزدیده شد و ربایندگان برای آزادی آقای دیل درخواست پول کرده بودند.
پس از آن و در ۱۰ اردیبهشتماه، جسد بیسر آقای دیل در کویته در حالی پیدا شد که در یادداشتی که کنار جسد پیچیده شده در پلاستیک آقای دیل پیدا شد، نوشته شده بود که وی به دلیل پرداخت نشدن مبلغ خونبها کشته شده است.
ژاک دی مایو، رئیس بخش عملیات آسیای جنوبی صلیب سرخ، گفته است که حملات اخیر علیه این کمیته، صلیب سرخ را وادار کرده است تا شرایط کار امدادگران و تهدیدها علیه کارکنان این نهاد را بار دیگر مورد ارزیابی قرار دهد.
صلیب سرخ جهانی از زمان تشکیل کشور مستقل پاکستان در سال ۱۹۴۷ در این کشور فعالیت کرده است و نقش بهسزایی در تأمین نیازهای بهداشتی، پزشکی و دارویی پاکستان دارد.
«از سال ۲۰۰۹، بیش از ۲۰۰ امدادگر در پاکستان کشته شدهاند»
«انجمن کمکهای انساندوستانه پاکستان» که ائتلافی از دهها سازمان خیریه است با تأکید بر اینکه تاکنون هیچیک از ربایندگان امدادگران در پاکستان دستگیر نشدهاند، از دولت این کشور خواسته است تا برای حفاظت از امدادگران تلاش بیشتری به خرج دهد.
به گفته این انجمن، از سال ۲۰۰۹ به این سو، بیش از ۲۰ امدادگر در پاکستان توسط شبهنظامیان و جنایتکاران ربوده و دستکم ۱۹ امدادگر کشته شدهاند.
«انجمن کمکهای انساندوستانه پاکستان» تأکید کرده است در حال حاضر هفت تن از کارکنان سازمانهای کمکهای بشردوستانه در پاکستان که طی سالهای ۲۰۱۱ و ۲۰۱۲ ربوده شدهاند، همچنان در گروگان هستند.
در همین زمینه، ۱۸ اردیبهشتماه ویدئویی از وارِن واینستین، کارشناس آمریکایی فعالیتهای امدادی، در فضای مجازی منتشر شد. وی تابستان سال گذشته در لاهور پاکستان توسط مردان مسلح ربوده شد.
وارن واینستین ۷۰ ساله در پیام ویدئویی خود از باراک اوباما، رئیس جمهور آمریکا، درخواست کرد تا به خواستههای ربایندگان تن دهد و افزود که در غیر این صورت این افراد او را خواهند کشت.
ربایندگان آقای واینستین خواستار آزادی تعدادی از زندانیانی هستند که به اتهام تروریسم در آمریکا زندانی هستند.
به گزارش شبکه خبری سیانان، کریستیَن کاردون، سخنگوی کمیته بینالمللی صلیب سرخ جهانی، روز پنجشنبه، ۲۰ اردیبهشتماه، اعلام کرد که این کمیته تمام فعالیتهای خود در پاکستان را متوقف کرده است.
او افزود که ۹۰۰ امدادگر محلی صلیب سرخ مشمول مرخصی استحقاقی شدهاند و ۸۰ امدادگر خارجی این کمیته نیز از سرتاسر پاکستان به اسلامآباد آمدهاند.
آقای کاردون گفت: «متأسفانه در سالهای اخیر وضعیت برای امدادگران صلیب سرخ نه در پاکستان، که در تمام جهان بسیار خطرناک شده است و این امدادگران هدف چندین حمله قرار گرفتهاند.»
تصمیم اخیر صلیب سرخ جهانی پس از آن گرفته شد که حدود دو هفته پیشتر جسد بیسر خلیل دیل، پرستار بریتانیایی، در پاکستان پیدا شد.
خلیل دیل ۶۰ ساله، یکی از مدیران برنامههای بهداشتی این کمیته، ۱۵ دیماه در کویته، پایتخت بلوچستان، زمانی که از محل کار خود به خانه باز میگشت به وسیله افراد ناشناس دزدیده شد و ربایندگان برای آزادی آقای دیل درخواست پول کرده بودند.
پس از آن و در ۱۰ اردیبهشتماه، جسد بیسر آقای دیل در کویته در حالی پیدا شد که در یادداشتی که کنار جسد پیچیده شده در پلاستیک آقای دیل پیدا شد، نوشته شده بود که وی به دلیل پرداخت نشدن مبلغ خونبها کشته شده است.
ژاک دی مایو، رئیس بخش عملیات آسیای جنوبی صلیب سرخ، گفته است که حملات اخیر علیه این کمیته، صلیب سرخ را وادار کرده است تا شرایط کار امدادگران و تهدیدها علیه کارکنان این نهاد را بار دیگر مورد ارزیابی قرار دهد.
صلیب سرخ جهانی از زمان تشکیل کشور مستقل پاکستان در سال ۱۹۴۷ در این کشور فعالیت کرده است و نقش بهسزایی در تأمین نیازهای بهداشتی، پزشکی و دارویی پاکستان دارد.
«از سال ۲۰۰۹، بیش از ۲۰۰ امدادگر در پاکستان کشته شدهاند»
«انجمن کمکهای انساندوستانه پاکستان» که ائتلافی از دهها سازمان خیریه است با تأکید بر اینکه تاکنون هیچیک از ربایندگان امدادگران در پاکستان دستگیر نشدهاند، از دولت این کشور خواسته است تا برای حفاظت از امدادگران تلاش بیشتری به خرج دهد.
به گفته این انجمن، از سال ۲۰۰۹ به این سو، بیش از ۲۰ امدادگر در پاکستان توسط شبهنظامیان و جنایتکاران ربوده و دستکم ۱۹ امدادگر کشته شدهاند.
«انجمن کمکهای انساندوستانه پاکستان» تأکید کرده است در حال حاضر هفت تن از کارکنان سازمانهای کمکهای بشردوستانه در پاکستان که طی سالهای ۲۰۱۱ و ۲۰۱۲ ربوده شدهاند، همچنان در گروگان هستند.
در همین زمینه، ۱۸ اردیبهشتماه ویدئویی از وارِن واینستین، کارشناس آمریکایی فعالیتهای امدادی، در فضای مجازی منتشر شد. وی تابستان سال گذشته در لاهور پاکستان توسط مردان مسلح ربوده شد.
وارن واینستین ۷۰ ساله در پیام ویدئویی خود از باراک اوباما، رئیس جمهور آمریکا، درخواست کرد تا به خواستههای ربایندگان تن دهد و افزود که در غیر این صورت این افراد او را خواهند کشت.
ربایندگان آقای واینستین خواستار آزادی تعدادی از زندانیانی هستند که به اتهام تروریسم در آمریکا زندانی هستند.
آغاز پیکار سههفتهای برای عنوان قهرمانی شطرنج جهان
زورآزمایی اندیشهها با نبرد مهرههای سپید و سیاه بر سر تاج قهرمانی
شطرنج جهان دو استاد بزرگ را رویاروی یکدیگر قرار داده است: ویسواناثان
آناند از هند با درجه بینالمللی ۲۷۹۱ که از سال ۲۰۰۷ میلادی پیوسته مقام
قهرمانی شطرنج جهان را در دست داشته و بوریس گلفاند از اسرائیل که
دارای درجه بینالمللی ۲۷۲۱ است.
آناند و گلفاند در طول سه هفته آینده ۱۲ بار مهرههای سپید و سیاه را برابر هم صفآرایی خواهند کرد.
اگر این ۱۲ بازی به برتری یکی از این دو شطرنجباز نینجامد، دیداری دیگر در سیام ماه مه، دهم خردادماه، برای تعیین شطرنجباز برنده برگزار خواهد شد.
در ردهبندی فدراسیون بینالمللی شطرنج، فیده، آناند که ۴۳ سال دارد در رتبه چهارم و گلفاند که ۴۴ سال دارد در رتبه بیستم قرار دارند.
در همین حال مگنوس کارلسن از نروژ که از او به عنوان پدیده جدید شطرنج جهان یاد میشود با ۲۲ سال سن همچنان در صدر ردهبندی فدراسیون بینالمللی شطرنج، فیده، ایستاده است.
کارلسن از شاگردان پیشین گری کاسپاروف، قهرمان نامی پیشین شطرنج جهان، و تنها شطرنجبازی است که همانند استادش به درجه بینالمللی ۲۸۳۵ رسیده است.
او در ژانویه ۲۰۱۰ در حالی که تنها ۱۹ سال داشت به عنوان جوانترین شطرنجباز تاریخ در رتبه نخست جدول ردهبندی فدراسیون بینالمللی شطرنج جای گرفت.
اما این جوان نروژی در نامهای به فدراسیون بینالمللی شطرنج با انتقاد از نحوه برگزاری مسابقات مقدماتی قهرمانی جهان از شرکت در آن کنارهگیری کرد، تصمیمی که استاد پیشین وی، کاسپاروف، آن را مورد نکوهش قرار داده است.
با کنار رفتن کارلسن، میدان برای رقبای دیگر باز شد و گلفاند، شطرنجباز شوروی سابق، که در سال ۱۹۹۸ به تابعیت اسرائیل درآمد از میان جمعی از حریفان قدرتمند فاتح بازیهای مقدماتی قهرمانی جهان موسوم به تورنمنت کاندیداهای ۲۰۱۱ و حریف آناند در فینال شد.
اما در فینال آناند بخت نخست پیروزی ارزیابی شده است.
برای فینال شطرنج قهرمانی جهان بیش از دو و نیم میلیون دلار جایزه نقدی تعیین شده است که یک و نیم میلیون دلار آن به قهرمان جهان اعطا خواهد شد.
آناند و گلفاند در طول سه هفته آینده ۱۲ بار مهرههای سپید و سیاه را برابر هم صفآرایی خواهند کرد.
اگر این ۱۲ بازی به برتری یکی از این دو شطرنجباز نینجامد، دیداری دیگر در سیام ماه مه، دهم خردادماه، برای تعیین شطرنجباز برنده برگزار خواهد شد.
در ردهبندی فدراسیون بینالمللی شطرنج، فیده، آناند که ۴۳ سال دارد در رتبه چهارم و گلفاند که ۴۴ سال دارد در رتبه بیستم قرار دارند.
در همین حال مگنوس کارلسن از نروژ که از او به عنوان پدیده جدید شطرنج جهان یاد میشود با ۲۲ سال سن همچنان در صدر ردهبندی فدراسیون بینالمللی شطرنج، فیده، ایستاده است.
کارلسن از شاگردان پیشین گری کاسپاروف، قهرمان نامی پیشین شطرنج جهان، و تنها شطرنجبازی است که همانند استادش به درجه بینالمللی ۲۸۳۵ رسیده است.
او در ژانویه ۲۰۱۰ در حالی که تنها ۱۹ سال داشت به عنوان جوانترین شطرنجباز تاریخ در رتبه نخست جدول ردهبندی فدراسیون بینالمللی شطرنج جای گرفت.
اما این جوان نروژی در نامهای به فدراسیون بینالمللی شطرنج با انتقاد از نحوه برگزاری مسابقات مقدماتی قهرمانی جهان از شرکت در آن کنارهگیری کرد، تصمیمی که استاد پیشین وی، کاسپاروف، آن را مورد نکوهش قرار داده است.
با کنار رفتن کارلسن، میدان برای رقبای دیگر باز شد و گلفاند، شطرنجباز شوروی سابق، که در سال ۱۹۹۸ به تابعیت اسرائیل درآمد از میان جمعی از حریفان قدرتمند فاتح بازیهای مقدماتی قهرمانی جهان موسوم به تورنمنت کاندیداهای ۲۰۱۱ و حریف آناند در فینال شد.
اما در فینال آناند بخت نخست پیروزی ارزیابی شده است.
برای فینال شطرنج قهرمانی جهان بیش از دو و نیم میلیون دلار جایزه نقدی تعیین شده است که یک و نیم میلیون دلار آن به قهرمان جهان اعطا خواهد شد.
از اخراج ۱۰۰ هزار کارگر تا سوء تغذیه ۸۰۰ هزار کودک ایرانی
اعداد و ارقام بعضی اوقات حامل واقعیاتی شگفتیآفرین هستند. رادیو فردا
نگاهی دارد به آمار و ارقامی که در روزهای اخیر در ایران بر سر زبانها
بودهاند:
روزنامه جمهوری اسلامی روز یکشنبه هفته گذشته از قول دبیرکل خانه کارگر خبر داده است که طی یک سال اخیر «۱۰۰هزار کارگر از هزار واحد تولیدی اخراج شدهاند».
به نوشته این روزنامه، علیرضا محجوب دبیر کل خانه کارگر «وضعیت واحدهای تولیدی کشور را بحرانی» اعلام کرده و گفته است که «بنا بر آمارهای رسمی طی سال گذشته ۱۰۰ هزار کارگر در بیش از یک هزار واحد تولیدی اخراج شدهاند».
به گفته دبیر کل خانه کارگر، هم اکنون «نرخ بیکاری زنان در ایران دو برابر نرخ بیکاری مردان است» و «زنان در بسیاری از واحدهای بزرگ و قالیبافی گاهی دوسوم دستمزد مصوب شورای عالی کار را دریافت میکنند، اما به دلیل ترس از دست دادن شغل از شکایت صرف نظر میکنند».
پاداش ۱۰۰ میلیون تومانی برای مدیرعامل مخابرات
روزنامه خراسان روز یکشنبه از افزایش انتقادها به «پاداش ۱۰۰ میلیون تومانی مدیرعامل مخابرات» خبر دادهاست.
به نوشته این روزنامه به دنبال انتشار اخباری درباره «پاداش ۱۰۰ میلیون تومانی به صابر فیضی مدیرعامل شرکت مخابرات» و افزایش انتقاد رسانهای به چنین پاداشی، روز شنبه «مقام آگاه» گفت که «محمود احمدینژاد دستور پیگیری این موضوع را دادهاست.»
روزنامه خراسان درعین حال خبر داده که داود زارعیان مدیرکل روابط عمومی مخابرات در واکنش به خبر پاداش ۱۰۰ میلیونی مدیرعامل این شرکت گفتهاست «پرداخت پاداش به مدیران شرکتهای خصوصی یک رویه معمولی و آشکار است و این شرکت به همه مدیرانش پاداش پرداخت کردهاست.»
یکهزار و ۱۵۰میلیارد تومان وزارت «سلامت» در جیب وزارت راه
روزنامه شرق روز دوشنبه نوشت: بیتوجهی دولت به تعهدات خود در قبال نظام بهداشت و درمان کشور به بالاترین حد خود رسیدهاست. دست خالی مسئولان وزارت بهداشت برای اجرای سیاستهای سلامت و درمان کشور به شکلی خالیتر شدهاست که خبر میرسد، دولت با مصوبهای یکهزار میلیارد تومان از مجموع سههزار میلیارد تومان سهم قانونی از درآمد مازاد نفتی را به جای نظام سلامت به جیب وزارت راه ریختهاست.
این روزنامه ادامه میدهد: بر اساس مصوبه جدید دولت مبلغ یکهزار و ۱۵۰میلیارد تومان از محل جزء ب بند دو ماده واحده قانون بودجه سال ۹۰ با تغییر دستگاه اجرایی از وزارت بهداشت، درمان و آموزش پزشکی به وزارت راه و شهرسازی پرداخت گردد تا برابر قوانین و مقررات هزینه شود. اقدام غیرمنتظره دولت در عدم پرداخت سهم قانونی وزارت بهداشت در شرایطی است که وزارت بهداشت و درمان طی سالهای اخیر با توجه به تبعات اجرای قانون هدفمندی یارانهها و افزایش هزینههای درمانی، کسری بودجههای سالانه، مقابله با اثرات تحریمهای بینالمللی، کمکاری مراکز بیمهگذار و طلب بیمارستانهای دولتی از سازمانهای بیمه با بیشترین فشار اقتصادی مواجه بودهاست.
حسینعلی شهریاری، رئیس کمیسیون بهداشت مجلس پیرامون این رخداد به «شرق» گفت: «اقدام غیرمنتظره دولت ناشی از نگاه منفی و غیرمسئولانه دولتمردان نسبت به بهداشت و درمان است.»
سیلاب در مترو تهران دستکم ۲۱ میلیارد تومان خسارت داشت
مجتبی شفیعی، روز یکشنبه به خبرگزاری فارس گفت که «فعالیتهای عمرانی نادرست متروی تهران» باعث ورود آب به تونل مترو شدهاست.
دبیر شورای عالی ترافیک ایران گفت که جاری شدن سیلاب در مترو تهران دستکم ۲۱ میلیارد تومان خسارت به دنبال داشتهاست.
او با بیان این که شهرداری تهران حجم خسارات ناشی از جاری شدن سیلاب در مترو را ۲۱ میلیارد تومان اعلام کرده، گفت که «برآورد ریالی ما چندین برابر این عدد است.»
«۸۰۰ هزار کودک ایرانی از سوء تغذیه رنج میبرند»
روزنامه جام جم روز یکشنبه گزارشی درباره سوء تغدیه صدها هزار کودک زیر ۶ سال ایرانی منتشر کرده و بر اساس آمار اعلام شده از سوی سازمان بهزیستی و کمیته امداد نوشتهاست که دستکم «۸۰۰ هزار کودک ایرانی از سوء تغذیه رنج میبرند».
به گزارش این روزنامه، آمارهای رسمی سازمان بهزیستی و کمیته امداد همچنین نشان میدهد که دستکم «نیمی از ۸۰۰ هزار کودک مبتلا به سوء تغذیه» یعنی نزدیک به ۴۰۰ هزار کودک ایرانی «بهدلیل مشکلاتی همچون فقر مادی از تغذیه صحیح برخوردار نیستند».
پیشبینی گرانی ۷۰ درصدی بنزین درپی تصویب اعتبار یارانهها
مهر، سهشنبه: کمیسیون تلفیق مجلس شورای اسلامی ایران روز دوشنبه، ۱۸ اردیبهشت، اعتبار ۶۶ هزار میلیارد تومانی برای هدفمندی یارانهها در سال جاری را تصویب کرد که این امر، به گفته الیاس نادران، عضو کمیسیون اقتصادی مجلس، منجر به افزایش دستکم ۷۰ درصدی قیمت بنزین و دیگر انواع سوخت خواهد شد.
۹۵ درصد «اراذل و اوباش» محلات تهران زیر ۲۵ سال سن دارند
خبرگزاری مهر، یکشنبه: حسین ساجدینیا، فرمانده انتظامی پایتخت با بیان این که «۹۵ درصد اراذل دستگیر شده در طرح امنیت محلهمحور کمتر از ۲۵ سال سن دارند» گفت: «در میان ۱۴۱ اوباش دستگیرشده تعداد زیادی سارق و قاتل فراری که تحت پیگرد پلیس آگاهی بودند نیز دستگیر شدند.»
وی با اظهار اینکه «این تعداد از اراذل و اوباش نوپا از سطح ۳۷۵ محله شهر تهران جمعآوری شدند» گفت: «با توجه به سن متهمان باید چارهای برای این موضوع اندیشید.»
۲ هزار مرگ ناشی از سوختگی در سال ۹۰
خبرگزاری فارس، روز شنبه نوشت: پزشکی قانونی از مرگ دو هزار و ۶۳ نفر بر اثر سوختگی در سال ۹۰ خبر داد.
به گزارش خبرگزاری فارس به نقل از سازمان پزشکی قانونی، در سال گذشته دو هزار و ۶۳ نفر (یکهزار و ۲۳ زن و یکهزار و ۴۰ مرد) بر اثر سوختگی جان خود را از دست دادند، این آمار در مقایسه با سال ۸۹ که تعداد فوتیهای ناشی از سوختگی دو هزار و ۳۱۰ نفر بود، ۱۰٫۷ درصد کاهش یافتهاست.
۲۹ هزار مرگ ناشی از سوختگی در ۱۱ سال
خبرگزاری فارس، روز شنبه نوشت: بر اساس گزارش پزشکی قانونی از سال ۱۳۸۰ تا پایان سال ۱۳۹۰ بر اساس آمارهای موجود، ۲۸ هزار و ۹۹۱ نفر در کشور بر اثر سوختگی جان باختند که به طور میانگین مرگ ناشی از سوختگی در هر سال دو هزار و ۶۳۵ نفر بودهاست.
مرگ ناشی از سوختگی سال ۱۳۹۰ (دو هزار و ۶۳ نفر) نسبت به میانگین ۱۱ساله این دست مرگها، ۵۷۲ نفر کاهش را نشان میدهد.
قدمت ۵۰ ساله بیمارستانهای مازندران؛ کمبود پرستار
خبرگزاری مهر، چهارشنبه: محمد اسماعیل صفرپور، مدیر درمان دانشگاه علوم پزشکی مازندران از فرسوده بودن بیمارستانهای استان با قدمت ۵۰ سال خبر داد.
به گفته وی بیمارستانهای آمل، چالوس، بهشهر و قائمشهر بالای ۵۰ سال قدمت دارند. این مدیر همچنین بیان داشت: «کمبود نیروی انسانی پرستار و تخصصهای گروه پزشکی بوده یکی از اصلیترین دغدغههای ما بوده و در حال پیگیری هستیم.»
آزادی ۳۰۰۰ زندانی افغان، در ازای چه؟
سایت تابناک روز جمعه نوشت: ایران و افغانستان موافقتنامه تبادل زندانی امضا کردهاند که بر پایه آن، سه هزار قاچاقچی افغانی که در ایران زندانی هستند، به کشورشان برمیگردند؛ اما مشخص نیست در ازای تحویل این افراد یا این میزان مجرم، افغانستان چه تعداد ایرانی در بند زندانهای این کشور را تحویل میدهد.
مقامات افغانی همواره نارضایتی خود را از زندانی بودن این تعداد از شهروندان خود در ایران اعلام کردهاند و حتی همین موضوع در سال گذشته، تنشهایی را میان دو کشور پدید آورد؛ اما به تازگی با امضای رئیسجمهور ایران، دو طرف، زندانیان از اتباع همدیگر را معاوضه خواهند کرد.
این سایت خبری میپرسد: هیچ آماری درباره ایرانیان در بند افغانستان نیست. با این وصف، مقامات ایرانی، چه چیز را میخواهند معاوضه کنند؟
ادعای «دیدار بیش از ۲۱ میلیون مسافر از شهر قم در هشت روز»
خبرگزاری فارس روز شنبه خبر داد که: سازمان گردشگری ایران ابراز امیدواری کردهاست که تا پایان سال جاری ۷٫۵ میلیون گردشگر خارجی از ایران دیدن کنند، حال آن که طبق پیشبینیهای شورای جهانی گردشگری شمار گردشگران خارجی ایران تا پایان سال جاری میلادی، ۲۰۱۲، تنها به ۲٫۵ میلیون تن خواهد رسید.
اواسط فروردینماه سال جاری در حالی که مسئولان تعداد بازدیدکنندگان نوروزی از استان تاریخی اصفهان را کمتر از چهار میلیون تن گزارش کرده بودند، استاندار قم از ورود بیش از ۲۱ میلیون مسافر به قم تنها در هشت روز اول سال ۹۱ خبر داد.
دیدار بیش از ۲۱ میلیون مسافر از شهر قم در هشت روز در حالی مطرح شدهاست که بریتانیا در طول سال ۲۰۱۱ بیش از ۳۰٫۵ میلیون تن بازدیدکننده داشته و لندن، از شهرهایی که از جاذبه گردشگری بالایی برخوردار است، نیز در این مدت از سوی ۱۵ میلیون نفر بازدید شدهاست.
«پس از گذشت ۱۱۲ سال چای ایرانی همچنان درجا میزند»
روزنامه جمهوری اسلامی روز چهارشنبه با درج این تیتر نوشت: پس از گذشت ۱۱۲ سال از زمان ورود نهال و بذر چای به ایران، چایکاران هنوز اندرخم یک کوچه مانده و همچنان درجا میزنند... سازمان چای نیز به نمایندگی از وزارت جهاد کشاورزی و بخش دولتی نه تنها اقدامی برای ارتقای تولید چای و بهبود اوضاع چایکاران نداشتهاست، بلکه طی سالهای اخیر نه قیمت مناسبی برای خرید تضمینی تعیین شده و نه هیچ گاه به موقع دستمزد کشاورزان پرداخت شدهاست.
این گزارش مینویسد: سالانه ۱۱۰ هزار تن چای خشک مورد نیاز کشور است که ۷۵۰۰ تن آن از تولید داخل و بقیه از طریق واردات تامین میشود. این درحالی است که سال گذشته ۲۰ هزار تن مجوز واردات چای صادر شده که بدین معناست بیش از ۸۲ هزار تن چای قاچاق وارد بازار مصرف شدهاست.
نهال و بذر برگ سبز چای در دهم آبانماه سال ۱۲۷۹ از سوی محمد میرزای کاشفالسلطنه از طریق هندوستان به لاهیجان آورده شد و پس از آن کشت این محصول در مناطق متعدد استانهای گیلان و مازندران گسترش یافت.
هنیه: در صورت حمله به ایران، حماس هیچ قصدی برای جنگ با اسرائیل ندارد
اسماعیل هنیه، نخست وزیر دولت حماس، در مصاحبهای با خبرگزاری رویترز که
روز پنجشنبه، ۲۱ اردیبهشت، منتشر شد اعلام کرد که در صورت حمله اسرائیل به
ایران، جنبش تحت نظر او به جنگ در برابر اسرائیل کشانده نخواهد شد.
آقای هنیه در این گفتوگو تاکید کرد که حماس «جنبشی فلسطینی» است و تنها دست به کاری خواهد زد که «با منافع مردم فلسطین سازگار باشد».
این تازهترین واکنش به شایعات مربوط به آماده شدن اسرائیل برای حمله به تاسیسات اتمی ایران و تهدیدهای مقامات این کشور از جمله بنیامین نتانیاهو و اهود باراک در همین زمینه است.
به گزارش خبرگزاری رویترز، رهبر نوار غزه از جنبش اسلامی حماس اعلام کرده است که در صورت حمله اسرائیل به تاسیسات اتمی ایران، حماس «نخواهد گذاشت به جنگ در مقابل اسرائیل کشانده شود».
او در عین حال اشاره کرده است که جمهوری اسلامی از این گروه اسلامی که اسرائیل آن را تروریست میخواند هیچ درخواستی نکرده است.
اسماعیل هنیه گفت: «ایران از ما چیزی نخواسته و ما هم فکر نمیکنیم ایران به ما نیازی داشته باشد.»
این نخستین بار نیست که رهبران جنبش حماس که سالهاست تحتالحمایه جمهوری اسلامی هستند و از تهران کمک مالی فراوان میگیرند خود را از احتمال جنگ ایران و اسرائیل در منطقه برکنار معرفی کردهاند.
در اسفندماه سال ۱۳۹۰ نیز یک مقام ارشد دیگر این جنبش در گفتوگو با روزنامه بریتانیایی گاردین اعلام کرد که در صورت بروز جنگ بين ايران و اسرائيل، گروه حماس به نفع جمهوری اسلامی وارد درگيری نخواهد شد.
صلاح برداويل، عضو اداره سياسی اين سازمان در شهر غزه، در مصاحبه با گاردين با رد اين گمانه که در پی حمله اسرائيل، حماس به درخواست تهران برای حمله راکتی به اسرائيل پاسخ مثبت خواهد داد گفته بود: «حماس در هيچ پيمان اتحاد نظامی در منطقه عضويت ندارد.»
اسماعیل هنیه نیز درباره این موضع جنبش حماس توضیح داده است که «حماس جنبشی فلسطینی است که فقط در حوزه فلسطین عمل میکند».
به گفته نخست وزیر حماس، این جنبش «در عملیات سیاسی و میدانی خود نیز طوری عمل میکند که با منافع مردم فلسطین سازگار باشد».
با این همه این مقام ارشد حماس هشدار داده است که حمله اسرائیل به ایران «عواقب سختی» برای کل منطقه خاورمیانه خواهد داشت.
در حالی که ایران همچنان تاکید دارد که فعالیتهای هستهایاش صلحآمیز و غیرنظامی است، اسرائیل بهویژه در چند ماه اخیر بارها گفته است که «هیچ گزینهای را برای بازداشتن ایران از دستیابی به تسلیحات اتمی از نظر دور نخواهد داشت».
آقای هنیه در این گفتوگو تاکید کرد که حماس «جنبشی فلسطینی» است و تنها دست به کاری خواهد زد که «با منافع مردم فلسطین سازگار باشد».
این تازهترین واکنش به شایعات مربوط به آماده شدن اسرائیل برای حمله به تاسیسات اتمی ایران و تهدیدهای مقامات این کشور از جمله بنیامین نتانیاهو و اهود باراک در همین زمینه است.
به گزارش خبرگزاری رویترز، رهبر نوار غزه از جنبش اسلامی حماس اعلام کرده است که در صورت حمله اسرائیل به تاسیسات اتمی ایران، حماس «نخواهد گذاشت به جنگ در مقابل اسرائیل کشانده شود».
او در عین حال اشاره کرده است که جمهوری اسلامی از این گروه اسلامی که اسرائیل آن را تروریست میخواند هیچ درخواستی نکرده است.
اسماعیل هنیه گفت: «ایران از ما چیزی نخواسته و ما هم فکر نمیکنیم ایران به ما نیازی داشته باشد.»
این نخستین بار نیست که رهبران جنبش حماس که سالهاست تحتالحمایه جمهوری اسلامی هستند و از تهران کمک مالی فراوان میگیرند خود را از احتمال جنگ ایران و اسرائیل در منطقه برکنار معرفی کردهاند.
در اسفندماه سال ۱۳۹۰ نیز یک مقام ارشد دیگر این جنبش در گفتوگو با روزنامه بریتانیایی گاردین اعلام کرد که در صورت بروز جنگ بين ايران و اسرائيل، گروه حماس به نفع جمهوری اسلامی وارد درگيری نخواهد شد.
صلاح برداويل، عضو اداره سياسی اين سازمان در شهر غزه، در مصاحبه با گاردين با رد اين گمانه که در پی حمله اسرائيل، حماس به درخواست تهران برای حمله راکتی به اسرائيل پاسخ مثبت خواهد داد گفته بود: «حماس در هيچ پيمان اتحاد نظامی در منطقه عضويت ندارد.»
اسماعیل هنیه نیز درباره این موضع جنبش حماس توضیح داده است که «حماس جنبشی فلسطینی است که فقط در حوزه فلسطین عمل میکند».
به گفته نخست وزیر حماس، این جنبش «در عملیات سیاسی و میدانی خود نیز طوری عمل میکند که با منافع مردم فلسطین سازگار باشد».
با این همه این مقام ارشد حماس هشدار داده است که حمله اسرائیل به ایران «عواقب سختی» برای کل منطقه خاورمیانه خواهد داشت.
در حالی که ایران همچنان تاکید دارد که فعالیتهای هستهایاش صلحآمیز و غیرنظامی است، اسرائیل بهویژه در چند ماه اخیر بارها گفته است که «هیچ گزینهای را برای بازداشتن ایران از دستیابی به تسلیحات اتمی از نظر دور نخواهد داشت».
تعطیلی ۹ غرفه در نمایشگاه کتاب تهران در روزهای گذشته
یک روز پس از آن که رئیس نمایشگاه کتاب تهران از بسته شدن غرفه سه ناشر
خارجی خبر داد، مدیر کمیته ناشران داخلی نمایشگاه کتاب نیز روز جمعه اعلام
کرد که شش غرفه داخلی نیز به دلیل «تخلفات انضباطی» بسته شدهاند.
به گزارش خبرگزاری دانشجویان ایران، ایسنا، احمد کمالینژاد روز جمعه، ۲۲ اردیبهشتماه، ضمن اعلام بسته شدن غرفه شش ناشر داخلی گفت: «این شش غرفه به دلیل عدم رعایت شئونات، عدم رعایت آییننامه انضباطی و عدم رعایت قانون بسته شدهاند.»
نام ناشرانی که غرفه خود در نمایشگاه را از دست دادهاند رسما اعلام نشده، اما آن طور که از نامه سرگشاده محمدرضا عبدالملکیان برمیآید، یکی از این غرفهها از آن «دفتر شعر جوان» بوده است.
آقای عبدالملکیان در این نامه شدیداللحن که خبرگزاری مهر منتشر کرده دلیل «ظاهری» تعطیلی غرفه انتشارات خود را از جمله عرضه کتابهای قیصر امینپور و خود و سیدی اشعار سهراب سپهری عنوان کرده است.
احمد کمالینژاد در خصوص امکان یا عدم امکان حضور ناشرانی که امسال غرفهشان بسته شده است در نمایشگاه کتاب سال آینده گفت که «هنوز در این باره تصمیم گرفته نشده است».
بسته شدن این شش غرفه در حالی صورت گرفته است که روز پنجشنبه بهمن دری، معاون فرهنگی وزارت ارشاد و رئیس نمایشگاه کتاب امسال، اعلام کرد تعدادی از ناشران داخلی حاضر در نمایشگاه تذکر شفاهی و کتبی دریافت کردهاند.
او در عین حال اظهار کرد که غرفههای سه ناشر خارجی «متخلف» نیز بسته شده است.
وی بدون اشاره به نام این سه ناشر خارجی تأکید کرد که این ناشران سال آینده نیز اجازه حضور در نمایشگاه را نخواهند داشت.
بهمن دری که ۱۵ اردیبهشتماه از جمعآوری ۱۲۰ عنوان کتاب از بخش ناشران خارجی نمایشگاه خبر داده بود، افزود: «خط قرمز ما چند نکته است و ما تحت هیچ شرایطی نمیپذیریم که کتابهایی مبلغ وهابیت باشند، نقشه جعلی خلیج فارس عرضه شود، به ادیان الهی توهین شود یا به مسائل غیر اخلاقی پرداخته شود. ما با آنها برخورد میکنیم.»
وی روز پنجشنبه همچنین در واکنش به پرسش خبرنگاری در مورد عرضه کتابهایی از صادق هدایت، صمد بهرنگی و «برخی فرقهها» در نمایشگاه کتاب، گفت: «ما با نام پدیدآورنده یا ناشر کاری نداریم، کتابی که دارای مجوز است و از سال ۱۳۸۸ به بعد منتشر شده است، میتواند در نمایشگاه عرضه شود و کسی حق برخورد با آن را ندارد، اما اگر کتابی پیش از سال ۱۳۸۸ مجوز هم داشته باشد، اجازه عرضه ندارد.»
رئیس نمایشگاه کتاب تهران در آستانه گشایش نمایشگاه کتاب اعلام کرده بود ناشرانی که تمامیت ارضی ایران و «ارزشهای اخلاقی جامعه را خدشهدار میکنند» اجازه حضور در نمایشگاه بینالمللی کتاب را نخواهند داشت.
بیست و پنجمین دوره نمایشگاه کتاب تهران ۱۳ اردیبهشتماه در مصلای تهران کار خود را آغاز کرد و تا ۲۳ اردیبهشتماه نیز ادامه خواهد داشت.
مسئولان نمایشگاه کتاب میگویند بیش از چهار هزار ناشر در نمایشگاه کتاب امسال حضور دارند که از این بین دو هزار و ۵۰۰ ناشر، داخلی هستند.
به گفته معاون فرهنگی وزیر ارشاد، تا ۱۹ اردیبهشتماه بیش از چهار میلیون تن از نمایشگاه کتاب بازدید کردهاند.
به گزارش خبرگزاری دانشجویان ایران، ایسنا، احمد کمالینژاد روز جمعه، ۲۲ اردیبهشتماه، ضمن اعلام بسته شدن غرفه شش ناشر داخلی گفت: «این شش غرفه به دلیل عدم رعایت شئونات، عدم رعایت آییننامه انضباطی و عدم رعایت قانون بسته شدهاند.»
نام ناشرانی که غرفه خود در نمایشگاه را از دست دادهاند رسما اعلام نشده، اما آن طور که از نامه سرگشاده محمدرضا عبدالملکیان برمیآید، یکی از این غرفهها از آن «دفتر شعر جوان» بوده است.
آقای عبدالملکیان در این نامه شدیداللحن که خبرگزاری مهر منتشر کرده دلیل «ظاهری» تعطیلی غرفه انتشارات خود را از جمله عرضه کتابهای قیصر امینپور و خود و سیدی اشعار سهراب سپهری عنوان کرده است.
احمد کمالینژاد در خصوص امکان یا عدم امکان حضور ناشرانی که امسال غرفهشان بسته شده است در نمایشگاه کتاب سال آینده گفت که «هنوز در این باره تصمیم گرفته نشده است».
بسته شدن این شش غرفه در حالی صورت گرفته است که روز پنجشنبه بهمن دری، معاون فرهنگی وزارت ارشاد و رئیس نمایشگاه کتاب امسال، اعلام کرد تعدادی از ناشران داخلی حاضر در نمایشگاه تذکر شفاهی و کتبی دریافت کردهاند.
او در عین حال اظهار کرد که غرفههای سه ناشر خارجی «متخلف» نیز بسته شده است.
وی بدون اشاره به نام این سه ناشر خارجی تأکید کرد که این ناشران سال آینده نیز اجازه حضور در نمایشگاه را نخواهند داشت.
بهمن دری که ۱۵ اردیبهشتماه از جمعآوری ۱۲۰ عنوان کتاب از بخش ناشران خارجی نمایشگاه خبر داده بود، افزود: «خط قرمز ما چند نکته است و ما تحت هیچ شرایطی نمیپذیریم که کتابهایی مبلغ وهابیت باشند، نقشه جعلی خلیج فارس عرضه شود، به ادیان الهی توهین شود یا به مسائل غیر اخلاقی پرداخته شود. ما با آنها برخورد میکنیم.»
وی روز پنجشنبه همچنین در واکنش به پرسش خبرنگاری در مورد عرضه کتابهایی از صادق هدایت، صمد بهرنگی و «برخی فرقهها» در نمایشگاه کتاب، گفت: «ما با نام پدیدآورنده یا ناشر کاری نداریم، کتابی که دارای مجوز است و از سال ۱۳۸۸ به بعد منتشر شده است، میتواند در نمایشگاه عرضه شود و کسی حق برخورد با آن را ندارد، اما اگر کتابی پیش از سال ۱۳۸۸ مجوز هم داشته باشد، اجازه عرضه ندارد.»
رئیس نمایشگاه کتاب تهران در آستانه گشایش نمایشگاه کتاب اعلام کرده بود ناشرانی که تمامیت ارضی ایران و «ارزشهای اخلاقی جامعه را خدشهدار میکنند» اجازه حضور در نمایشگاه بینالمللی کتاب را نخواهند داشت.
بیست و پنجمین دوره نمایشگاه کتاب تهران ۱۳ اردیبهشتماه در مصلای تهران کار خود را آغاز کرد و تا ۲۳ اردیبهشتماه نیز ادامه خواهد داشت.
مسئولان نمایشگاه کتاب میگویند بیش از چهار هزار ناشر در نمایشگاه کتاب امسال حضور دارند که از این بین دو هزار و ۵۰۰ ناشر، داخلی هستند.
به گفته معاون فرهنگی وزیر ارشاد، تا ۱۹ اردیبهشتماه بیش از چهار میلیون تن از نمایشگاه کتاب بازدید کردهاند.
دزدان دریایی به یک نفتکش حامل یکصد و سی و پنجهزار تن نفت خام حمله کرده و آن را ربوده اند.
به گفته منابع کشتیرانی، این حادثه در سواحل عمان
در منطقه دریای عرب، واقع در شمال اقیانوس هند، روی داده و دزدان دریایی
نفتکش اسمیرنی را با خود برده اند.شرکت مالک این کشتی ثبت شده در لیبریا گفته است اولویت اصلی امنیت و بازگشت خدمه کشتی و حفاظت از محموله آن است.
اسماعیل هنیه، نخست وزیر دولت حماس در غزه، مداخله نظامی این گروه در درگیری نظامی احتمالی ایران و اسرائیل را رد کرده است.
خبرگزاری رویترز در مصاحبه ای اختصاصی با اسماعیل
هنیه با اشاره به تهدیدهای برخی مقامات اسرائیلی در مورد حمله نظامی به
تاسیسات هسته ای ایران، از وی پرسیده است که آیا در چنین صورتی، جنبش حماس
به عملیات نظامی علیه اسرائیل دست خواهد زد؟آقای هنیه در پاسخ گفته است: "حماس یک جنبش فلسطینی است که در صحنه سیاسی فلسطینی فعالیت دارد و به آن قبیل اقدامات سیاسی و عملیاتی دست می زند که متضمن منافع مردم فلسطین باشد."
وی ورود حماس به درگیری نظامی احتمالی بین ایران و اسرائیل را مردود دانسته و گفته است: "ایران چیزی از ما نخواسته و من فکر نمی کنم ایرانیان به ما نیازی داشته باشند."
اسماعیل هنیه در عین حال احتمال حمله نظامی اسرائیل به ایران را منتفی ندانسته و در مورد عواقب چنین اقدامی هشدار داده است.
وی گفته است: "تهدیدهای اسرائیل آشکار است و نیازی به تفسیر و تحلیل ندارد و هر چند نمی توانم جزئیات چنین سناریویی را پیش بینی کنم، اما به نظر من، چنین واقعه ای تبعات وخیمی برای تمامی منطقه در پی خواهد داشت."
برخی از ناظران اسرائیلی گفته اند که در صورت حمله این کشور به تاسیسات هسته ای ایران، جنبش حماس، مستقر در مرزهای غربی، و جنبش حزب الله لبنان، مستقر در مرز شمالی اسرائیل با لبنان، خاک اسرائیل را هدف حملات موشکی قرار خواهند داد.
به گفته آنان، جمهوری اسلامی پیشاپیش زرادخانه موشکی قابل توجهی در اختیار این دو گروه قرار داده تا بتوانند حمله احتمالی اسرائیل به ایران را تلافی کنند و دولت اسرائیل هم چنین واکنشی را در سناریوی حمله نظامی به ایران مورد توجه قرار می دهد.
حمایت از "جبهه مقاومت"
مقامات و رسانه های دولتی جمهوری اسلامی رسما از دخالت نظامی حماس و حزب الله لبنان در صورت حمله اسرائیل به تاسیسات اتمی ایران سخنی نگفته اند اما همواره تاکید داشته اند که چنین حمله ای عواقب ویرانگری برای اسرائیل در پی خواهد داشت و باعث ناآرامی گسترده در منطقه خواهد شد.آنان رویارویی حزب الله با اسرائیل در جنگ سال ۲۰۰۶ را که با موشک پرانی به اسرائیل همراه بود پیروزی بزرگ جنبش حزب الله توصیف کرده و مقاومت حماس در برابر حملات نظامی اسرائیل به غزه در سال ۲۰۰۸ را نیز نشانه اقتدار این گروه دانسته اند.
جمهوری اسلامی حکومت سوریه، حزب الله و حماس و سایر گروه های فلسطینی مخالف صلح را عوامل تشکیل دهنده "جبهه مقاومت" علیه اسرائیل نام داده و کشورهای اسلامی را ملزم به حمایت از آنان می داند.
تعهد مقامات جمهوری اسلامی به حزب الله لبنان و جنبش حماس در حدی بوده که شعارهای معترضان پس از انتخابات ریاست جمهوری ایران حاکی از اولویت منافع ملی ایران نسبت به اهداف این دو گروه در غزه و فلسطین را به عنوان نشانه وابستگی معترضان به بیگانگان توصیف کردند.
با اینهمه، از زمان آغاز اعتراضات سیاسی در سوریه از اوایل سال گذشته میلادی، برخی ناظران از بروز شکاف در "جبهه مقاومت" سخن گفته و تحولاتی مانند تصمیم رهبران جنبش حماس برای ترک سوریه و مهاجرت آنان به سایر کشورهای عربی و یا ملاقات خالد مشعل، رهبر حماس، با پادشاه اردن را باعث ناخرسندی مقامات ایرانی دانسته اند.
اسماعیل هنیه نیز در سخنانی که در ماه فوریه در دانشگاه الازهر مصر ایراد کرد، ضمن حمایت از جنبش اعتراضی در کشورهای عربی، گفت که "به مردم قهرمان سوریه که برای آزادی، دموکراسی و اصلاحات تلاش می کنند درود می فرستم."
جنبش حماس یک گروه اسلامگرای سنی است و اکثر مردم سوریه هم مسلمان سنی هستند در حالیکه خانواده اسد، که از بیش از چهل سال پیش بر این کشور حکومت کرده، از علویان هستند.
اسماعیل هنیه در مصاحبه اخیر با رویترز هم از "بهار عربی" استقبال کرده و گفته است که نتیجه تغییرات سیاسی در تونس، مصر، لیبی و یمن به نفع اهداف فلسطینیان بوده است زیرا دولت هایی را که به زیان فلسطینیان، به اسرائیل روابط نزدیکی برقرار کرده بودند از میان برداشته است.
نظرات آقای هنیه در مورد موضع حماس در قبال درگیری نظامی ایران و اسرائیل پیش از این نیز توسط محمود زهار، ازمقامات ارشد این جنبش ابراز شده بود. آقای زهار در مصاحبه ای با خبرنگار بی بی سی فارسی در بیت المقدس گفت که هدف حماس، دفاع از خود در برابر حملات اسرائیل است و "اگر به ما حمله نشود، ما هم خود را درگیر نخواهیم کرد."
در خرمدره، سه کودک در ازدحام
خروج مردم از محل اجرای یک برنامه ویژه خردسالان با اجرای مجری یک برنامه
محبوب تلویزیون ایران، جان خود را از دست دادند.
به گزارش خبرگزاری دانشجویان ایران، ایسنا، یک
دختر و یک پسر هفت ساله در روز حادثه، یعنی پنج شنبه، ۲۱ اردیبهشت ماه و
یکی دیگر بعد از اینکه به کما رفته بود، امروز صبح، کشته شدند.رحیم نوری پور، فرماندار خرمدره به خبرنگار ایسنا گفت که برای برگزاری چنین برنامه ای "هیچگونه هماهنگی با فرمانداری شهرستان صورت نگرفته بود."
پنج کودک دیگر نیز در این حادثه مجروح شده اند که بنابر گزارش ها، یکی از آنها هنوز در بخش مراقبت های ویژه بستری است.
این حادثه در پایان برنامه ای که توسط "خاله شادونه"، مجری یکی از برنامه های محبوب تلویزیون به همین نام، در ورزشگاه سه هزار نفری خرمدره، اجرا شد، رخ داد.
فرماندار خرمدره در این باره گفته است با اینکه گنجایش این سالن سه هزار نفر است، بیش از چهار هزار نفر برای تماشای این برنامه و ضبط تلویزیونی آن وارد این سالن شده بودند.
بر اساس گزارش خبرگزاری مهر، این سالن ورزشی پلمپ شده و چند نفر، از جمله مدیر این برنامه و مسئول سالن دستگیر شده اند.
عزیز رسولی، رئیس بیمارستان بوعلی خرمدره به ایسنا گفته است که بر اثر این حادثه، ۸ کودک به این بیمارستان منتقل شدند. به گفته او ۲ نفر از حادثهدیدگان بدون علایم حیاتی به بیمارستان رسیدند.
به گفته آقای رسولی دو نفر دیگر از این کودکان به دلیل وخامت حال عمومیشان به بیمارستان آیتالله موسوی زنجان منتقل شدند. یکی از این دو کودک صبح امروز فوت کرد.
مقامات مربوطه، مسئولیت این حادثه را متوجه عوامل سازنده این برنامه می دانند اما علی اکبر ذاکری، تهیه کننده این برنامه در گفتگو با ایسنا گفته است که این مراسم خارج از برنامهای که تحت عنوان "خاله شادونه" در صداوسیما تولید و پخش میشود، در خرمدره استان زنجان برگزار شده است.
به گفته آقای ذاکری این مراسم را یک شرکت خصوصی برگزار کرده بود و از مجری این برنامه دعوت کرده بود که بخش هایی از آن را اجرا کند. آقای ذاکری همچنین گفت به این ترتیب این مراسم خارج از صداوسیما برگزار شده، ربطی به صدا و سیما نداشته و حتی بدون هماهنگی با تهیهکننده و خود صداوسیما اجرا شده است.
ملیکا زارعی (خاله شادونه) به آقای رسولی گفته است که "به خاطر درهای خروجی کم، مسئولان در پایان برنامه نتوانستند جمعیت حاضر را کنترل کنند و همین موجب فوت سه کودک و زخمی شدن چند تن دیگر شده است."
در فروردین ۱۳۸۴ نیز در پی پیروزی دو بر یک ایران بر ژاپن در بازی فوتبال، در اثر ازدحام جمعیت در ورزشگاه آزادی تهران که محل این بازی بود، پنج نفر کشته و حدود ۴۰ نفر مجروح شدند.
دو تن از نامزدهای پیشتاز انتخابات ریاست جمهوری مصر در نخستین مناظره تلویزیونی انتخاباتی در آن کشور شرکت کرده اند.
در این مناظره چهارساعته که به طور زنده از دو
شبکه های تلویزیونی پرطرفدار مصر پخش شد و تا ساعات اولیه بامداد روز جمعه،
۲۲ اردیبهشت (۱۱ مه) ادامه یافت، عمرو موسی، دبیرکل سابق اتحادیه عرب، و
عبدالمنعم ابوالفتوح، که از او با عنوان یک شخصیت "اسلامگرای معتدل" نام
برده می شود، شرکت داشتند و به ارائه برنامه ها و نظرات خود و انتقاد از
دیدگاه های طرف مقابل پرداختند.این نخستین مناظره تلویزیونی انتخاباتی در مصر بود و به گزارش رسانه های خبری، میلیونها تن از مردم مصر آن را دنبال کردند.
رای گیری در انتخابات ریاست جمهوری مصر برای روزهای ۲۳ و ۲۴ ماه مه، دوازده روز دیگر، برنامه ریزی شده و نظرسنجی ها حاکی از آن است که مردم مصر انتظار دارند این انتخابات به گونه ای منصفانه و آزادانه برگزار شود.
این اولین انتخابات ریاست جمهوری از زمان کناره گیری حسنی مبارک، رئیس جمهوری پیشین است که در حال حاضر، تحت پیگرد قضایی قرار دارد.
عمرو موسی، به عنوان نامزد پیشتاز گروه های غیرمذهبی، طرف مقابل را به پیروی از دیدگاه های گروه اسلامگرای اخوان المسلمین متهم کرده و تعهد او به رعایت موازین دموکراتیک را مورد تردید قرار داده و هشدار داده است که قدرت گرفتن اسلامگرایان به معنی پایان عمر کوتاه دموکراسی و ظهور استبداد جدید و خشن تری در مصر است.
در مقابل، عبدالمنعم ابوالفتوح، شصت ساله که سال گذشته رسما از اخوان المسلمین کناره گرفت، عمرو موسی را نماینده رژیم سابق معرفی کرد و گفت که مردم مصر خواستار تحولی اساسی در کشور خود بوده اند و برای تحقق این هدف انقلاب کرده اند.
آقای ابوالفتوح در اظهارات خود همواره اتهام تلاش برای استقرار حکومت دینی را رد کرده و گفته است که اسلام واقعی در صدد کسب قدرت و آمیختن دین و سیاست نیست و افزود که در سنت های اسلامی، حکومتگران باید با رای مردم از هر کیش و آئینی انتخاب شوند و به اداره امور جامعه بپردازند.
این نامزد انتخاباتی تاکید ورزیده که دلیل کناره گیری او از اخوان المسلمین هم این بوده است که هدف پایه گذاران این گروه ، ارائه خدمات اجتماعی و فرهنگی به مردم بوده و مداخله در امور سیاسی به منزله انحراف از این هدف محسوب می شود.
استقبال مردم
دو نامزد در بخش های دیگر این مناظره، دیدگاه های خود را نسبت به مسایل اقتصادی و سیاست خارجی نیز شرح دادند.به گزارش رسانه های خبری، با وجود طولانی بودن این مناظره، مردم مصر نه تنها در خانه ها، بلکه در قهوه خانه ها و اماکن عمونی دیگر هم ساعت ها بیننده این برنامه بودند و بسیاری از آنان گفتند که تبادل آزادانه دیدگاه های دو نامزد بخشی از دستاورد انقلاب ضد دیکتاتوری این کشور است.
در انتخابات جاری مصر، سیزده نامزد شرکت دارند اما در حال حاضر، از عمرو موسی و عبدالمنعم ابوالفتوح به عنوان نمایندگان اصلی دو گرایش لائیک (عرفی) و اسلامگرا و نامزدهای پیشتاز این انتخابات نام برده می شود.
به گفته ناظران، عبدالمنعم ابوالفتوح توانسته است با پرداختن به برخی از نگرانی هایی که در مورد روی کار آمدن یک حکومت دینی در این کشور وجود داشته، همراه با تاکید بر رعایت موازین دینی به عنوان راهی برای جلوگیری از فساد حکومتی، حمایت گروه های متفاوت را جلب کند.
علاوه بر مسلمانان میانه رو، گروه های لیبرال لائیک، جوانانی که از اخوان المسلمین رویگردان شده اند و حتی برخی از پیروان تشکل های اسلامگرای تندرو نیز که معتقدند استقرار حکومت دینی می تواند باعث دلزدگی مردم از مذهب شود، از جمله طرفداران آقای ابوالفتوح هستند.
در مقابل، عمرو موسی، هفتاد و شش ساله که تا انتخاب به سمت دبیرکلی اتحادیه عرب در سال ۲۰۰۱ به مدت ده سال در سمت وزیر خارجه دولت حسنی مبارک خدمت کرده بود، به عنوان سیاستمداری با سابقه و دارای ارتباط های گسترده بین المللی، مطرح است.
گفته می شود که قرار است مناظره انتخاباتی دیگری هم از تلویزیون های مصر پخش شود اما هنوز مشخص نیست نامزدهای شرکت کننده چه کسانی خواهند بود.
اتحادیه اروپا گفته است که اقتصاد هفده کشور عضو حوزه یورو در سال جاری رشد منفی خواهد داشت.
اولی رهن، کمیسر امور اقتصادی اتحادیه اروپا گفته
است که انتظار می رود به دلیل مشکلات مالی کشورهایی که از واحد پولی مشترک -
یورو - استفاده می کنند، اقتصاد حوزه یورو در سال ۲۰۱۲، سه دهم در صد رشد
منفی داشته باشد.این در حالی است که اتحادیه اروپا پیشتر گفته بود که حوزه یورو در سال جاری شاهد رشد مثبت خواهد بود.
آقای رهن گفت که پیشبینی برای سال آینده این است که اوضاع اقتصادی قدری بهبود پیدا کند، هر چند که وضعیت "شکننده" خواهد بود.
او گفت ایتالیا طبق برنامه برای اصلاح ساختار مالی و رسیدن به اهداف تعیین شده برای سال جاری و سال آینده پیش می رود.
پرتغال نیز در راستای رسیدن به اهداف تعیین شده مالی است اما در مورد خاص اسپانیا، آقای رهن گفت که با ادامه وضع موجود، آن کشور در سال آینده نیز همچنان در رکود باقی خواهد ماند.
وی در مورد هلند گفت که آن کشور نباید از برنامه کاهش کسری بودجه خود به سه درصد تولید ناخالص داخلی در سال ۲۰۱۳ تخطی کند و ضوابط معین شده برای آن کشور تغییر داده نخواهند شد.
آقای رهن در مورد فرانسه گفت که پیشبینی های رسمی دولت فرانسه در خصوص رشد اقتصادی خوشبینانه تر از پیشبینی های اتحادیه اروپاست. او گفت منتظر است تا دولت جدید فرانسه که هفته آینده آغاز به کار خواهد کرد، در خصوص اقدامات خود برای سال ۲۰۱۳ تصمیم گیری کند.
اما اقتصاد یونان همچنان مشکل سازترین مسئله برای کمیسر امور اقتصادی اتحادیه اروپا است.
اقتصاد یونان سال گذشته ۶.۹ در صد رشد منفی داشت و انتظار می رود آن کشور در سال جاری نیز گرفتار ۴.۷ در صد رشد منفی باشد.
گزارشها از شرق افغانستان حاکیست
که یک فرد در لباس ارتش افغانستان بروی سربازان خارجی تیراندازی کرده و
حداقل یک سرباز ناتو را از پا درآورده است.
این حادثه در ولایت کنر رخ داده است و مقامات می گویند، حداقل دو سرباز دیگر نیز در این تیراندازی زخمی شده اند.عطاالله، از مسئولان امنیتی در ولسوالی غازیآباد به بی بی سی گفت که فرد مهاجم از ساکنان ولایت هلمند بوده و پس از تیراندازی، موفق به فرار شده است.
هویت قربانیان این حادثه اعلام نشده است، اما بیشتر سربازان مستقر در کنر، آمریکایی هستند.
گروه طالبان با انتشار یک اعلامیه مسئولیت این حمله را برعهده گرفته و گفته اند که این سرباز قبل از حمله، با طالبان در ارتباط بوده است.
اعلامیه طالبان همچنین گفته که افراد آنها زمینه را برای فرار این سرباز پس از تیراندازی فراهم کرده اند.
این ادعا هنوز از سوی منابع مستقل تائید نشده است.
در گذشته نیز افرادی در لباس نیروهای امنیتی افغانستان بروی همکاران خارجی خود در پایگاه های نظامی تیراندازی کرده اند.
اما مقامات می گویند، بررسی های آنها نشان می دهد که تمامی این افراد با طالبان مرتبط نیستند، بلکه مسایلی از قبیل درگیری های لفظی و یا عقده های شخصی در مواردی باعث بروز این حوادث می شود.
قرار است ناتو در سال ۲۰۱۴ میلادی به ماموریت نظامی خود در افغانستان پایان دهد، اما مقامات می گویند، پس از سال ۲۰۱۴ نیز بخشی از این نیروها برای آموزش سربازان افغان در پایگاه های نظامی این کشور حضور خواهند داشت.
صبح بود که در روستای نوآباد به
دیدار خانم ظریفه قاضیزاده رفتم. برای یافتن نشانی خانۀ خانم ظریفه کافی
است از یکی از ساکنان این روستا بپرسی خانۀ آن زن قریه دار ( کد خدا)
کجاست؟
نوآباد، یکی از روستاهای ولسوالی نهر شاهی ولایت
بلخ در شمال افغانستان است و خانم ظریفه قاضی زاده، از سوی مردم این محل
حاکم این روستا انتخاب شده است.او دم در منتظر بود، از من استقبال کرد و با گرمی دعوتم کرد بروم داخل. حدود پنجاه زن که برخی از آنها کودکان شان را نیز با خود داشتند جمع بودند. این زنان از گوشه و کنار ولسوالی نهرشاهی برای نشستی به خانۀ قریهدار ظریفه آمده بودند.
او عکس هایی از کارهایش را به زنان نشان میداد و میگفت که دیگر هنگام آن است که همه زنان مثل او کار کنند و برای حق شان مبارزه کنند.
او میگفت:"ببینید من هم یک زن خانه بودم، امروز میتوانم با یک هزار نفر جلسه داشته باشم؛ میتوانم با مقامات بنیشیم حرف بزنم. در (کشورهای) خارج، زن رئیس جمهور میشود چرا در افغانستان نمیشود. ببیند(زنان در خارج) چقدر جرات دارند چقدر کار میکنند."
نشست به شکل رسمیاش پایان یافت اما این زنان یکی یکی مشکلات شان را با خانم قاضی زاده مطرح میکردند و او هم به هر یکی مشورت های مفصلی میداد.
محبوبیت قریهدار ظریفه تنها در میان زنان روستاهای نهرشاهی خلاصه نمیشود، او را مردان این اهالی نیز پذیرفته اند و خانم ظریفه هم به مشکلات همه رسیدگی کرده است.
مولوی سید محمد، یکی از اهالی روستای نوآباد در مورد ظریفه گفت:"کارهایی را که خیلی از مردان نمی توانند از عهدۀ آن برآیند، ظریفه جان آن را انجام میدهد."
شکست یا پیروزی
ظریفهی پنجاه و یک ساله و مادر هشت دختر و هفت پسر است، او از بام تا شام برای مردم محل به خصوص برای زنان تلاش میکند.درافغانستان این معمول نیست که قریهداران، زن باشند. قرنهاست که فقط مردان این کار را به عهده دارند. ولی ظریفه یک استثنا است.
او زمانی که در نخستین دور انتخابات پارلمانی افغانستان خود را نامزد کرد و نتواست برنده شود، به کسانی که به او رای داده بودند وعده داد که مسئولان را وارد خواهد کرد تا انرژی برق ولسوالی نهر شاهی را تامین کند.
او برای انجام این کار به کابل سفر کرد و از وزیر انرژی و آب دستور احداث یک نیروگاه برق در روستای نوآباد را گرفت.
پس از آن که ظریفه، روستای نوآباد را چراغان کرد، از سوی مردم این محل، حاکم این روستا انتخاب شد و حالا حدود شش سال از این ماجرا میگذرد.
چندی پیش شاید برای نخستین بار بود که مردم این منطقه حیرت زده زنی را در حال راندن تراکتور میدیدند. این زن کسی جز ظریفه قریهدار نبود.
او با تراکتور برای آبادی یک مسجد خاک آورده است، ماشین افتاده در یک گودال را بیرون کشیده است و گاهی هم برای نظارت از روستای نوآباد، لباس مردانه پوشیده است و در اطراف این روستا با موترسکلت دور زده است.
از کنیزی تا حکومت
وقتی ظریفه از گذشتههایش میخواهد بگوید بغضی گلویش را میفشارد. او میگوید زمانی که عروسی کرد فقط ده سال داشت و پانزده ساله بود که مادر شد.او در اوایل زندگی مشترک، در خانه شوهرش هنوز اسباب بازی هایش را ترک نکرده بود. اما مرگ پدرش او را وادار کرد که دیگر اسباب و بازیهای کودکانه اش را با پدر یکجا دفن کند.
مرحله تلخ زندگی ظریفه، دورانی بود که در شهرستان دولت آباد در یک روستای دور افتادۀ ولایت بلخ با خانوادۀ شوهرش زندگی میکرد، او میگوید در آن زمان فرقی با یک کنیز نداشت.
در دوران حکومت طالبان، با شوهرش به مزارشریف آمد و به عنوان یک رضاکار (داوطلب) کودکان محل را واکسن می کرد و به شکل مخفی برای زنان محل زمینه سواد آموزی را فراهم کرده بود.
پس از حکومت طالبان، فعالیتهای ظریفه بیشتر شد. در شوراهای زنان سهم گرفت، زنان را تشویق به سهمگیری در انتخابات کرد تا این که خود قریهدار شد.
ظریفه حالا دیگر آن روستایی نیست، دیگر آن زن خانه نیست، او حالا میتواند از سلاح استفاده کند. او حالا مردان را راهنمایی و تادیب می کند.
برای پیشرفت روستای نو آباد تلاش می کند و گاهی خلاف کاران را نیز مجازات می کند.
یکی از مقامات ارشد نظامی آمریکا
محتوای دوره آموزشی یکی از رده بالاترین مدارس نظامی این کشور درباره اسلام
را محکوم کرده و "به کلی ناشایست" خوانده است.
در ابتدا وبسایت "وایرد" (wired) این ماجرا را
منعکس کرد؛ ماجرایی مبهوتکننده که باید هم ژنرال مارتین دمپسی، رئیس ستاد
مشترک ارتش آمریکارا عصبانی کند.در این دوره آموزشی به افسران گفته میشد که چیزی به اسم اسلام میانهرو وجود ندارد و آنان باید این مذهب را به چشم دشمنشان بنگرند.
این دوره مدافع "جنگ تمام عیار" علیه همه جهان اسلام، از جمله حمله اتمی احتمالی به شهرهای مقدس مسلمانان یعنی مکه و مدینه، و نابود کردن جمعیت مسلمان، حتی افراد غیر نظامی بود.
پنتاگون صحت آنچه را از این دوره بر روی اینترنت آمده است تایید میکند.
'چیزی غریب'
تا جایی که به نظر من میرسد اینها تخیلات و تمرینی برای گسترش مرزهای اندیشه نیستند. بلکه واقعا همان چیزهایی هستند که افسر آموزشدهنده به آنها باور دارد.به معنای دیگر: چرندیات دیوانهواری که حتی برای وبلاگنویسهای تندرو و پرت دنیای مجازی هم مایه شرمندگی هستند.
پس جای تعجبی نیست که ژنرال دمپسی درباره آنچه در مدارس نظامی آمریکا پیرامون مذهب تدریس میشود تحقیقی کامل ترتیب داده است.
این دوره که افسران ارشد به طور داوطلبانه در آن شرکت میکردند به مدت یک سال در کالج ستاد مشترک ارتش، در نولفورک ویرجینیا تدریس میشده است.
ژنرال دمپسی آن را "مغایر ارزشهای آمریکایی آزادی مذهب و به رسمیت شناختن چند فرهنگی" و "به کلی ناشایست و از منظر آکادمیک نامسئولانه" خوانده است.
ماجرا یک ماه پیش و با شکایت یکی از شرکتکنندگان دوره روشن شد. هم اکنون تحقیقی در جریان است تا معلوم شود چه طور محتوای آن تایید و در برنامه درسی گنجانده شده است.
یک سرهنگ از تدریس منع شده اما هنوز از کار برکنار نشده است. پنتاگون امیدوار است که تا پایان این ماه گزارش کاملی در این باره منتشر کند.
چیزی که مبهوتکننده است این است که چه طور آن همه فرمانده و سرهنگ و ستوان باید ساکت در چنان کلاسی بنشینند و هیچ کدامشان احساس نکند باید به کسی اطلاع داد چیزی غریب در جریان است.
وزارت ارتباطات و فناوری اطلاعات
ایران به اپراتورهای تلفن همراه دستور داده که از این پس نباید ریز
مکالمات مشترکان خود را به ایمیل های خارجی نظیر یاهو و جی میل بفرستد.
خبرگزاری فارس گزارش داده که رضا تقی پور، وزیر
ارتباطات و فناوری اطلاعات ایران، در نامه ای خطاب به محمد کرم پور، معاون
خود و رئیس سازمان تنظیم ارتباطات رادیویی، استفاده از ایمیل های خارجی
برای ارسال ریز مکالمات مشترکان تلفن همراه از سوی اپراتورها را ممنوع کرده
است.در این نامه آقای تقی پور در باره دلیل وزارت ارتباطات از این اقدام گفته که حفظ امنیت اطلاعات کاربران در حوزه فن آوری اطلاعات بخشی از برنامه پنجم توسعه کشور است در حالی که "ایمیل های عمومی نظیر Hotmail, MSN, yahoo, Gmail و... یکی از ابزارهای خروج اطلاعات کاربران از کشور است."
وزیر ارتباطات تاکید کرده که اپراتورهای تلفن همراه برای ارائه گزارش به مشتریان از ایمیل های با میزبان داخلی استفاده کنند که "فهرست آن بر روی سایت مرکز مدیریت توسعه ملی اینترنت قرار دارد و به صورت مرتب به روز می شود."
ارسال صورتحساب مشترکان تلفن همراه به ایمیل های خارجی در حالی ممنوع شده که چند روز پیش نیز وزارت ارتباطات ارسال صورت حساب مشتریان بانک ها به این ایمیل ها را ممنوع کرده بود.
به این ترتیب هر ایرانی ناچار خواهد بود که برای ارتباط با بانک و نهادهای دولتی از ایمیل ملی استفاده کند و اگر ایمیل ملی نداشته باشد، نمی تواند از خدمات این نهادها و سازمانها استفاده کند.
برای همین هم بانک های داخلی ملزم شده اند در هنگام افتتاح حساب برای مشتریان، از قبول ایمیل های عمومی یا ایمیل هایی با میزبانی خارجی خودداری کنند و امکانات لازم را در اختیار مشتریان قرار دهند تا بتوانند در داخل بانک، ایمیل داخلی ایجاد کنند.
پیشتر، وزیر ارتباطات در نامه دیگری به وزیر امور اقتصادی و دارایی، از او خواسته بود تا به آگاهی تمامی شرکت های بیمه دولتی و غیردولتی برساند که "استفاده از پسوند دامنه کشور ir. در کلیه وبسایت ها و پورتال ها اجباری است و استفاده از پسوندهای عمومی نظیر com. و org. و مانند آنها برای بیمه ها به عنوان پسوند اصلی ممنوع است" و شرکت های بیمه ملزم هستند در صورت داشتن وبسایت هایی با دامنه عمومی، برای انتقال آنها به دامنه با پسوند ir. اقدام کنند.
وزیر ارتباطات و فنآوری اطلاعات ایران در این نامه گفته است که بر اساس قانون برنامه پنجم توسعه، وزارت ارتباطات و فن آوری اطلاعات مکلف شده است "شبکه ملی اطلاعات" را در کشور ایجاد کند و استفاده شرکت های بیمه از وبسایت ها و پورتال هایی با پسوند داخلی بر اساس این قانون، الزامی است.
محدودیت اطلاع رسانی
تابستان دو سال پیش، معاون شرکت فناوری اطلاعات ایران اعلام کرد که تفاهم نامه ای با یک موسسه کره جنوبی برای مشاوره جهت طراحی و راه اندازی مرکزی برای توسعه و مدیریت اینترنت به امضا رسیده و افزود که مدیریت نام های دامنه، مدیریت IP آدرس، و ارائه آمار و اطلاعات از وضعیت شاخصهای فناوری اطلاعات از جمله وظایف مرکز توسعه و مدیریت اینترنت است.به گفته منتقدان حکومت ایران، الزام موسسات مالی به استفاده از وبسایت های با دامنه داخلی و منع ارائه خدمات به مشتریان بانکی از طریق ایمیل های خارجی، ممکن است بخشی از برنامه گسترده تر جمهوری اسلامی برای نظارت بر ارتباط اینترنتی شهروندان این کشور با جهان خارج و در نتیجه، محدودیت تبادل ارتباط باشد.
به گفته آنان، دولت ایران با تدوین و اجرای برنامه توسعه اینترنت ملی که از چند سال پیش آغاز شده و از جمله شامل اقدام در جهت ایجاد موتور جستجوگر داخلی است، در صدد است تا تمامی مجاری تبادل اطلاعات را در انحصار خود بگیرد و در این زمینه، سیاست ارتباطات دولت کره شمالی را به عنوان نمونه ذکر می کنند.
مقامات ایرانی در مواردی موسسات خارجی دست اندرکار در ارائه خدمات اینترنتی را به سوء استفاده از اطلاعات متعلق به کاربران ایرانی و همچنین بهره برداری از امکانات خود برای آسیب رساندن به حکومت جمهوری اسلامی متهم کرده اند.
برخی کارشناسان می گویند در حالی که دولت هنوز به درستی در باره ایمیل ملی و میزان امنیت شبکه داخلی آن توضیح نداده و اعتماد مردم را جلب نکرده است، سعی دارد تا آنها رامجبور به استفاده از ایمیل ملی کند و در عین حال هم مانع از استفاده از سرویس های ایمیل خارجی شود.
'باید به ایمیل ملی اعتماد کرد'
این پرسش مطرح است که با وجود محبوبیت ایمیل هایی نظیر جی میل و یاهو، ایمیل ملی چه قابلیت هایی دارد که کاربران ایرانی را مجاب کند تا به جای آنها از ایمیل ملی استفاده کند.علاوه بر این برخی کاربران می گویند که در زمان ثبت ایمیل ملی هشدارهای امنیتی در مرورگرهایی نظیر اکسپلورر، فایر فاکس و گوگل کروم دریافت می کنند، اما سعید مهدیون، مدیر عامل سازمان فناوری اطلاعات که مسئول ایمیل ملی است، گفته که این پیغام امنیتی به هیچ عنوان برای کاربرانی که می خواهند برای استفاده از ایمیل ایران ثبت نام کنند مشکلی ایجاد نخواهد کرد.
آقای مهدیون این هشدارها را بی ارتباط با "ضعف امنیتی ایمیل ملی" می داند و می گوید "از آنجایی که تمامی نرم افزارها و سیستم عاملها به صورت انحصاری در اختیار مایکروسافت است و طبیعی است که با راه اندازی ایمیل ایرانی و هر گونه پست الکترونیکی ممانعت به عمل آورد."
مسئله امنیت شبکه و امنیت ایمیل ملی اهمیت بسزایی در جلب اعتماد کاربران دارد. اما آقای مهدیون با این که بر امینت بالای پست الکترونیک ملی ایران بر سرویس های خارجی تاکید دارد، می گوید " حتی اگر این سرویس ملی امن نباشد باید به آن اعتماد کرد تا با گذشت زمان به استاندارد لازم برسد."
اینترنت ملی و ایده ایمیل ملی آنطور که علی اصغر انصاری معاون توسعه سازمان فناوری اطلاعات به روزنامه همشهری چاپ تهران گفته "در دولت نهم (دولت اول احمدی نژاد) در شورای عالی فناوری اطلاعات برای اولین بار مطرح شد."
آقای انصاری گفته که "آن زمان چندان توجیهی برای راه اندازی سرویس ایمیل ملی نداشتیم اما امروز زمینه آن کاملا مهیاست و این پروژه مثبت ارزیابی می شود چرا که امروز جامعه ما به این دید رسیده است که جدا از ایمیل های معروف خارجی از ایمیل داخلی بهره ببرد."
نگرانی ایران از جاسوسی از طریق ایمیل
ایمیل ملی ایران شهریور ماه سال گذشته از سازمان فناوری اطلاعات ایران با ارسال پیام کوتاهی به مشترکان تلفن همراه در حالی فعالیت خود را شروع کرد که مقامات دولتی بارها سرویس های پست الکترونیک یاهو و جی میل را ناامن توصیف کرده و از آنها به عنوان ابزارهای جاسوسی نام برده اند.حیدر مصلحی، وزیر اطلاعات، در سخنانی در بهمن ماه سال گذشته به بررسی "خطرات امنیتی" علیه جمهوری اسلامی پرداخت و گفت که شبکه های اجتماعی نقشی مهم در اعتراضات بعد از انتخابات دهمین دوره ریاست جمهوری داشتند.
وی گفت که معترضان به نتیجه انتخابات از ارتباط اینترنتی برای دعوت مردم به تظاهرات خیابانی استفاده می کردند و افزود که این وضعیت نشان داد که "تهدیدهای جدید، مقابله جدید می طلبد."
در جریان تطاهرات اعتراضی سال ۸۸، فعالیت گزارشگران رسانه ها با محدودیت شدید مواجه بود، اما استفاده از اینترنت و تلفن همراه، به معترضان امکان آن را می داد تا به ضبط و انتقال گزارش ها و تصاویر تظاهرات مبادرت ورزند.
در طول ماه هایی که تظاهرات اعتراضی ادامه داشت، ارتباط اینترنتی و تلفن همراه در موارد متعدد با اختلال شدید مواجه بود و در سال های اخیر، شماری از وبلاگ نویسان نیز با دلایل امنیتی بازداشت شده اند.
آقای مصلحی شرکت های ارائه خدمات اینترنتی را هم به جاسوسی متهم کرد و گفت سرویس های اطلاعاتی غربی، با استفاده از اینترنت، اطلاعاتی را به کاربران می دهند که در واقع چیزی است که می خواهند به دیگران القا کنند.
"یه سر میرم بیرون و زود برمیگردم"
اینها آخرین کلماتی بود که اورانگا آلمیدا از زبان پسرش، الخاندرو شنید.پس از ۱۷ ژوئن ۱۹۷۵، اورانگا نه تنها دیگر پسرش را ندید که هرگز پی نبرد چه بر سر او آمده است.
او هم به جمع "مفقودین" پیوست. اصطلاحی که در آرژانتین به کشتهشدگان خشونتهای سیاسی دهه ۷۰ و اوایل ۸۰ اطلاق میشود.
برآورد گروههای حقوق بشری این است که در این دوره بیش از ۳۰ هزار نفر توسط گروههای افراطی راستگرا و دولت نظامی حاکم پس از کودتای ۱۹۷۶ ربوده شده و به قتل رسیدهاند.
از اغلب قربانیان اثری به دست نیامد.
یکی از مهمترین سازمانهای بستگان "مفقودین"، گروه مادران پلازا دو مایو است که هفته گذشته ۳۵ ساله شد.
از سال ۷۷ به بعد، هر پنجشنبه مادران گرداگرد "پلازا دو مایو"، میدان مرکزی بوئنوسآیرس در نزدیکی ساختمانهای دولتی، جمع میشوند.
طی سالها این گروه، با آن روسریهای سفید، در سراسر جهان شناخته شده است.
قدم اول
"زنی که میشناختم و پسرش در زندان بود، کسی بود که خبرش را به من داد... این که مادران زندانیان سیاسی میخواهند به پلازا دو مایو بروند... تا از مقامات بخواهند که اطلاعاتی راجع به وضعیت بچههایشان به آنها بدهند".این شرحی است که هبه دو بونافینی، رییس و از موسسان مادران پلازا دو مایو از آغاز حرکتشان میدهد.
آوریل ۱۹۷۷ بود، یک سال پس از آن که نظامیان حاکم موج وحشیانهای از سرکوب را علیه فعالان چپ و مظنونین به همکاری با آنها به راه انداختند.
نیروهای امنیتی دو ماه قبل پسر اول خانم بونافینی را بازداشت کرده بودند.
او میگوید: "آن پنجشنبه به میدان رفتیم تا نامهای به ویدلا [خورخه ویدلا، حاکم نظامی وقت] بدهیم. به یاد میآورم؛ گروه کوچکی از مادران بودیم. بعضیهایمان وحشتزده بودند. بیشتر ما خودمان را از شهرهای کوچک اطراف به پایتخت رسانده بودیم. بعضیها، مثل خود من، حتی دبستان را تمام نکرده بودیم. دیگرانی بودند که حتی خواندن و نوشتن نمیدانستند".
درخواستهایشان بی جواب ماند. مقامات از ملاقات با آنان یا ارائه اطلاعاتی درباره سرنوشت فرزندانشان سر باز میزدند.
خانم آلمیدا میگوید که در آن زمان هنوز مفهوم "مفقود شدگان" شکل نگرفته بود.
"ما فکر میکردیم پسرانمان زندانی شدهاند و در سلولهای انفرادی هستند. اما مطمئن بودیم که به هر حال زندهاند".
عصر پنجشنبه ۳۰ آوریل ۱۹۷۷ گروه کوچکی از مادران در گوشه میدان شکل گرفت.
مقامات تجمع بیش از سه نفر را ممنوع کرده بودند، به همین دلیل پلیس بلافاصله برای متفرق ساختن آنها وارد عمل شد.
خانم بونافینی، که اکنون ۸۳ ساله است، ادامه میدهد: "اما از سر تصادف محض دو تا دو تا دست هم را گرفتیم، بازو به بازو، و شروع کردیم در حلقههایی به گرد میدان قدم زدن. این چیزی نبود که هیچ جور بشود آن را کاری غیرقانونی دانست".
این سرآغاز جنبشی بود که اندک اندک توجه جهانیان را نسبت به سرکوب دولتی بیرحمانه در آمریکای جنوبی جلب کرد.
بازداشت
خانم آلمیدا میگوید: "شوربختانه هر هفته مادران بیشتری به دنبال فرزندانشان میآمدند و به ما میپیوستند".تا پایان سال ۱۹۷۷ حکومت میکوشید که مادران توجه بیشتری جلب نکنند، خصوصا خارج از آرژانتین.
چهار تن از مادران موسس گروه، به همراه دو راهبه فرانسوی و چندین فعال دیگر بازداشت شدند.
آنان را به بازداشتگاهی نظامی بردند، شکنجه کردند و سپس -احتمالا زنده زنده- از هواپیمایی به دریا انداختند.
چند روز بعد که جنازههای بعضی از آنان، از جمله سه تن از مادران، بر امواج به ساحل آمد، آنان را در گور جمعی بی نام و نشانی دفن کردند.
تیمی از پزشکی قانونی آرژانتین در سال ۲۰۰۳ موفق به تشخیص بقایا و علت مرگشان شد.
هفته پس از این آدمربایی مادران انگشتشماری به میدان آمدند.
خانم بونافینی میگوید: "باید همه چیز را از اول شروع میکردیم. باید خانه به خانه میرفتیم تا با مادران بازداشتیها حرف بزنیم. باید به راه میانداختیمشان".
شخص او دلیل بیشتری هم برای مبارزه یافت. نیروهای امنیتی پسر دومش را بردند. چند ماه بعد عروسش نیز بازداشت شد.
او هیچگاه هیچیک از آنان را ندید.
"به خاطر نمیآورم که هر گز هراسیده باشم. نمیتوانستم به چیز دیگری فکر کنم. ولی این همان ذهنیت و احساسی بود که موقع به دنیا آوردنشان داشتم. آدم به درد زایمان فکر نمیکند، فقط میخواهد بچه به دنیا بیاید و سالم باشد".
'نومیدی'
پلیس گاه به گاه مادران را برای مدتهایی کوتاه بازداشت میکرد. حتی برخی مورد ضرب و شتم قرار میگرفتند اما مبارزهشان را ادامه میدادند.خانم آلمیدا میگوید: "آنها به عزیزترین چیزی که یک زن ممکن است از دست بدهد، دست دراز کرده بودند: فرزندش. وقتی آلخاندرو را بردند من ۴۵ ساله بودم، الان تقریبا ۸۰ سال دارم و هنوز نمیدانم چه بر سر او آوردند. من تمام این مدت را در انتظار به سر بردهام".
"البته که میدانیم آنان مردهاند، اما از منظر سیاسی آنان هنوز "بازداشتیهای مفقود شده" به حساب میآیند. تا موقعی که آنان که این کارها را کردهاند به سخن درآیند و بگویند که چه کردهاند".
بیشتر آنچه امروز به دست آمده است محصول کاوشهای کند و طاقتفرسای پزشکی قانونی آرژانتین در آثار به جامانده و گورهای شناختهشده است.
مادران زیادی از میان آنان که این حرکت را آغاز کردند، زنده نماندهاند. بسیاری از آنهایی هم که زندهاند به واسطه سنشان دچار مشکلات و بیماریهای مداومند.
اما آنهایی که هنوز میتوانند قدم از قدم بردارند، هنوز همان طوری که مادران در ۳۵ سال گذشته راهپیمایی میکردند، به میدان میآیند.
خانم آلمیدا میگوید: "ای کاش جمع ما اصلا شکل نمیگرفت. چرا که گم شدن فرزندانمان ما را به هم پیوست".
مناظره دو نامزد اصلی انتخابات ریاست جمهوری مصر درتلویزیون
دوتن از نامزدهای انتخابات ریاست جمهوری مصرشب گذشته برای اولین
بار، ازطریق یک مناظره تلویزیونی، الویت های سیاست های خود را درصورت
پیروزی درانتخابات برای مردم مصرتشریح کردند.
دراین مناظره عمرو موسی رئیس سابق دیپلماسی مصرو دبیرکل سابق اتحادیه عرب ازسوی غیرمذهبی ها و عبدالمنعم عبدالفتوح حضورداشتند.
براساس آخرین نظرسنجی ها این دو تن از بخت بیشتری برای به دست آوردن اکثریت آراء برخوردارهستند.
عبدالمنعم ابوالفتوح گفته است که درصورت پیروزی موازین دموکراتیک را رعایت خواهد کرد، ولی عمرو موسی، چهره مورد وثوق اقشارغیرمذهبی شب گذشته این ادعای نامزد سلفی ها را رد کرد و هشدارداد که پیروزی اسلامگرایان درمصر نه تنها پایان دموکراسی، که مبنای تاسیس حکومتی خشن تر، با استبدادی بیشتردرکشورخواهد شد.
با این حال به گفته کارشناسان عبدالمنعم عبدالفتوح توانسته است با دادن وعده ی احترام به دموکراسی و حفظ اسلام به عنوان ترازوی معیارهای اخلاقی درجامعه توجه بخشی از گروه های غیرمذهبی را نیز جلب نماید.
به منظور شرکت درانتخابات کنونی مصرسیزده تن ازجمله چند تن از اسلامیون ثبت نام کرده اند، اما گزارش ها نشان می دهد که یکی ازدو نامزد سلفی ها وعمرو موسی مورد حمایت غیرمذهبی ها با درصدی نزدیک ازآراء، تعیین کننده نتایج انتخابات روز بیست و سوم و بیست و چهارم ماه مه خواهند بود.
ایران غربی ها را به دست داشتن در اقدامات تروریستی در سوریه متهم کرد
از نظر معاون رئیس جمهوری ایران، این اقدامات تروریستی از راه
دور و به وسیلۀ استکبار جهانی و دشمنان ملت های آزاد هدایت می شود.محمد رضا
رحیمی می گوید هدف سازمان دهندگان این اقدام های تروریستی سد کردن راه
اصلاحات دموکراتیک آغاز شده به وسیلۀ بشار اسد است
جمهوری اسلامی ایران امروز ضمن محکوم کردن سوء قصدهای تروریستی دیروز در دمشق، غرب را به سازمان دادن این سوء قصدها متهم کرد.
محمد رضا رحیمی، معاون اول رئیس جمهوری اسلامی ایران، در پیام تسلیتی که برای بشار اسد- رئیس جمهوری سوریه- فرستاد گفت این اقدامات تروریستی از راه دور و به وسیلۀ استکبار جهانی و دشمنان ملت های آزاد هدایت می شود.
در دو سوء قصد تروریستی دیروز ٥٥ نفر کشته و ٣٧٢ نفر زخمی شدند.
محمد رضا رحیمی در پیام تسلیت خود افزود هدف سازمان دهندگان این اقدام های تروریستی سد کردن راه اصلاحات دموکراتیک آغاز شده به وسیلۀ بشار اسد است.
رامین مهمان پرست، سخنگوی وزارت امورخارجۀ جمهوری اسلامی ایران، نیز به نوبۀ خود این دو سوء قصد تروریستی گفته بود که این دو انفجار در پاسخ به برگزاری انتخابات پارلمانی روز دوشنبه در سوریه صورت گرفته است.
به باور رامین مهمان پرست این گونه اقدامات تروریستی که مردم بیگناه را هدف می گیرد، استراتژی گروه هائی است که در مقابل ارادۀ اکثریت مدم سوریه می ایستند.
دیروز رژیم سوریه و اپوزیسیون این کشور متقابلاً یکدیگر را به دست داشتن در این دو انفجار متهم کردند.
علی اکبر صالحی، وزیر امور خارجۀ ایران، نیز امروز با ارسال پیامی برای ولید المعلم، همتای سوری خود، ضمن محکوم کردن این اقدامات با او ابراز همدردی کرد.
محمد رضا رحیمی، معاون اول رئیس جمهوری اسلامی ایران، در پیام تسلیتی که برای بشار اسد- رئیس جمهوری سوریه- فرستاد گفت این اقدامات تروریستی از راه دور و به وسیلۀ استکبار جهانی و دشمنان ملت های آزاد هدایت می شود.
در دو سوء قصد تروریستی دیروز ٥٥ نفر کشته و ٣٧٢ نفر زخمی شدند.
محمد رضا رحیمی در پیام تسلیت خود افزود هدف سازمان دهندگان این اقدام های تروریستی سد کردن راه اصلاحات دموکراتیک آغاز شده به وسیلۀ بشار اسد است.
رامین مهمان پرست، سخنگوی وزارت امورخارجۀ جمهوری اسلامی ایران، نیز به نوبۀ خود این دو سوء قصد تروریستی گفته بود که این دو انفجار در پاسخ به برگزاری انتخابات پارلمانی روز دوشنبه در سوریه صورت گرفته است.
به باور رامین مهمان پرست این گونه اقدامات تروریستی که مردم بیگناه را هدف می گیرد، استراتژی گروه هائی است که در مقابل ارادۀ اکثریت مدم سوریه می ایستند.
دیروز رژیم سوریه و اپوزیسیون این کشور متقابلاً یکدیگر را به دست داشتن در این دو انفجار متهم کردند.
علی اکبر صالحی، وزیر امور خارجۀ ایران، نیز امروز با ارسال پیامی برای ولید المعلم، همتای سوری خود، ضمن محکوم کردن این اقدامات با او ابراز همدردی کرد.
نگرانی از خروج زود هنگام نیروهای فرانسوی از افغانستان؟
دولت افغانستان می گوید به تصمیم فرانسوا هولاند، رئیس جمهور
جدید فرانسه در مورد خروج نیروهای فرانسوی از افغانستان تا پایان سال 2012
احترام می گذارد. در همین حال، یک روز بعد از تقاضای آنگلا مرکل در مورد
رعایت زمان بندی خروج نیروهای بین المللی از افغانستان در سال 2014، ، دبیر
کل ناتو می گوید در مورد تصمیم خروج زودرس نیروهای فرانسوی از افغانستان
با فرانسوا هولاند گفتگو خواهد کرد.
حامد کرزی، رئیس جمهور افغانستان در یک تماس تلفونی با فرانسوا
هولاند، رئیس جمهور منتخب فرانسه پیروزی او را تبریک گفته و از کمکهای
فرانسه و فداکاریهای سربازان این کشور برای تامین امنیت در افغانستان اظهار
قدردانی کرده است.
رئیس جمهور افغانستان در این تماس تلفنی به فرانسوا هولاند گفته است به تصمیم وی در مورد خروج سربازان فرانسوی در سال 2012 احترام گذاشته و آرزومند است در جریان جلسه شیکاگو بارئیس جمهور جدید فرانسه در مورد توسعه همکاری میان کشور های شان گفتگو کنند.
فرانسه با یک نیروی نظامی 3400 نفری پنجمین کشور غربی دارای نیرو در افغانستان است و فرانسوا هولاند، رئیس جمهور منتخب این کشور در جریان مبارزات انتخاباتی خود گفته بود در صورت پیروزی، نیروهای این کشور را تا پایان سال 2012 از افغانستان بیرون خواهد برد.
گفته میشود این تصمیم فرانسه یکی از موضوعات اصلی گفتگو میان کشور های عضو ناتو در جلسه شیکاگو خواهد بود که طی آن فرانسه سعی خواهد کرد نظر مساعد متحدین غربی خود را در این باره جلب کند.
این در حالیست که آنگلا مرکل، صدراعظم آلمان بطور تلویحی مخالفت خود را با این تصمیم فرانسه ابراز کرده و خواستار رعایت زمان بندی از پیش تعیین شده خروج نیروهای بین المللی از افغانستان در سال 2014 شده است.
صدر اعظم آلمان روز پنجشنبه گذشته به نمایندگان پارلمان آلمان گفت : " آلمان به این اصل پابندی دارد که ما بطور مشترک به افغانستان رفته ایم و بطور مشترک از این کشور بیرون خواهیم رفت."
آنگلا مرکل تاکید کرد که جلسه شیکاگو زمان بندی تعیین شده در جلسه لیزبن در سال 2010 مبنی بر خروج نیروهای بین المللی از افغانستان در سال 2014 را رسمیت خواهد بخشید.
از سوی دیگر آندرس فوگ راسموسن، دبیر کل ناتو نیز امروز جمعه گفته است هفته آینده در مورد تصمیم فرانسه با فرانسوا هولاند گفتگو خواهد کرد و اطمینان دارد هردو طرف در این زمینه به توافقی دست خواهند یافت.
دبیر کل ناتو گفت هرگونه تصمیم گیری در مورد جابجایی نیروهای بین المللی درافغانستان قبل از آن که فرانسوا هولاند سیاست خود در مورد افغانستان را در کنفرانس شیگاگو اعلام کند، قبل از وقت به نظر میرسد.
رئیس جمهور افغانستان در این تماس تلفنی به فرانسوا هولاند گفته است به تصمیم وی در مورد خروج سربازان فرانسوی در سال 2012 احترام گذاشته و آرزومند است در جریان جلسه شیکاگو بارئیس جمهور جدید فرانسه در مورد توسعه همکاری میان کشور های شان گفتگو کنند.
فرانسه با یک نیروی نظامی 3400 نفری پنجمین کشور غربی دارای نیرو در افغانستان است و فرانسوا هولاند، رئیس جمهور منتخب این کشور در جریان مبارزات انتخاباتی خود گفته بود در صورت پیروزی، نیروهای این کشور را تا پایان سال 2012 از افغانستان بیرون خواهد برد.
گفته میشود این تصمیم فرانسه یکی از موضوعات اصلی گفتگو میان کشور های عضو ناتو در جلسه شیکاگو خواهد بود که طی آن فرانسه سعی خواهد کرد نظر مساعد متحدین غربی خود را در این باره جلب کند.
این در حالیست که آنگلا مرکل، صدراعظم آلمان بطور تلویحی مخالفت خود را با این تصمیم فرانسه ابراز کرده و خواستار رعایت زمان بندی از پیش تعیین شده خروج نیروهای بین المللی از افغانستان در سال 2014 شده است.
صدر اعظم آلمان روز پنجشنبه گذشته به نمایندگان پارلمان آلمان گفت : " آلمان به این اصل پابندی دارد که ما بطور مشترک به افغانستان رفته ایم و بطور مشترک از این کشور بیرون خواهیم رفت."
آنگلا مرکل تاکید کرد که جلسه شیکاگو زمان بندی تعیین شده در جلسه لیزبن در سال 2010 مبنی بر خروج نیروهای بین المللی از افغانستان در سال 2014 را رسمیت خواهد بخشید.
از سوی دیگر آندرس فوگ راسموسن، دبیر کل ناتو نیز امروز جمعه گفته است هفته آینده در مورد تصمیم فرانسه با فرانسوا هولاند گفتگو خواهد کرد و اطمینان دارد هردو طرف در این زمینه به توافقی دست خواهند یافت.
دبیر کل ناتو گفت هرگونه تصمیم گیری در مورد جابجایی نیروهای بین المللی درافغانستان قبل از آن که فرانسوا هولاند سیاست خود در مورد افغانستان را در کنفرانس شیگاگو اعلام کند، قبل از وقت به نظر میرسد.
تلاش بانک مرکزی برای تثبیت نرخ ارز
محمود بهمنی، رئیس کل بانک مرکزی، که در حدود ده روز پیش تثبیت
نرخ ارز را نا ممکن دانسته بود امروز گفت در پی اجرای طرح پیش فروش سکه،
بازار ارز رو به ثبات دارد و بانک مرکزی نیز به دنبال ایجاد ثبات در نرخ
ارز است.
بانک مرکزی جمهوری اسلامی ایران به دنبال تثبیت نرخ ارز در کشور است.
محمود بهمنی، رئیس کل بانک مرکزی، در نشستی با مدیران عامل و اعضای هیأت مدیرۀ بانک ها گفت با اجرای طرح پیش فروش سکه و تأثیر آن بر بازار ارز، این بازار تقریباً رو به ثبات گام بر می دارد و بانک مرکزی نیز به دنبال ایجاد ثبات در نرخ ارز است.
رئیس کل بانک مرکزی در این نشست از اعلام راهکارهائی برای ثبات نرخ ارز در آینده خبر داد.
خبرگزاری دانشجویان ایران (ایسنا) که این سخنان محمود بهمنی را مخابره کرده است یادآور می شود که رئیس کل بانک مرکزی همین ١٠ روز پیش اعلام کرده بود که امکان تثبیت نرخ ارز وجود ندارد.
به باور کارشناسان اقتصادی، این تغییر موضع بانک مرکزی در حالی صورت می گیرد که به اعتقاد بسیاری از کارشناسان بهترین سیاست در مورد نرخ ارز همان سیاست شناور مدیریت شده است.
یکی از کارشناسان اقتصادی در گفتگو با ایسنا می گوید هر چند اجرای سیاست نرخ ارز شناور مدیریت شده هم در حال حاضر با دشواری هائی رو به روست، اما تثبیت نرخ ارز اگر هم ممکن باشد نه تنها مشکلی را حل نخواهد کرد بلکه معضلات بیشتری را نیز به وجود خواهد آورد.
محمود بهمنی، رئیس کل بانک مرکزی، در نشستی با مدیران عامل و اعضای هیأت مدیرۀ بانک ها گفت با اجرای طرح پیش فروش سکه و تأثیر آن بر بازار ارز، این بازار تقریباً رو به ثبات گام بر می دارد و بانک مرکزی نیز به دنبال ایجاد ثبات در نرخ ارز است.
رئیس کل بانک مرکزی در این نشست از اعلام راهکارهائی برای ثبات نرخ ارز در آینده خبر داد.
خبرگزاری دانشجویان ایران (ایسنا) که این سخنان محمود بهمنی را مخابره کرده است یادآور می شود که رئیس کل بانک مرکزی همین ١٠ روز پیش اعلام کرده بود که امکان تثبیت نرخ ارز وجود ندارد.
به باور کارشناسان اقتصادی، این تغییر موضع بانک مرکزی در حالی صورت می گیرد که به اعتقاد بسیاری از کارشناسان بهترین سیاست در مورد نرخ ارز همان سیاست شناور مدیریت شده است.
یکی از کارشناسان اقتصادی در گفتگو با ایسنا می گوید هر چند اجرای سیاست نرخ ارز شناور مدیریت شده هم در حال حاضر با دشواری هائی رو به روست، اما تثبیت نرخ ارز اگر هم ممکن باشد نه تنها مشکلی را حل نخواهد کرد بلکه معضلات بیشتری را نیز به وجود خواهد آورد.
اسماعیل هنیه:" حماس برای ایران نخواهد جنگید"
اسماعیل هنیه نخست وزیر دولت حماس که نوار غزه را تحت کنترل
دارد اعلام کرد که در صورتیکه اسرائیل به تأسیسات هسته ای ایران حمله کند،
در این بحران مداخله نخواهد کرد.
رهبر دولت حماس در گفتگویی با خبرگزاری رویترز ، در ارتباط با
امکان جهت گیری این سازمان به نفع جمهوری اسلامی ایران که حامی اصلی حماس
در منطقه به حساب می آید تأکید کرد که نه تنها مقامات جمهوری اسلامی چنین
درخواستی از ما نکرده اند، بلکه فکر نمی کنیم در این زمینه ایران نیازی به
کمک حماس داشته باشد.
اسرائیل به کرات تأکید کرده است که برای جلوگیری از دستیابی ایران به سلاح هسته ای هیچ گزینه ای را کنار نخواهد گذاشت.
اسماعیل هنیه در ادامۀ سخنانش افزود:" تهدیدهای اسرائیل بسیار واضح است و نیازی به بازنگری ندارد، اما من معتقدم که این بحران پیامدهای خطرناکی را برای کل منطقه به همراه خواهد داشت."
سپس نخست وزیر دولت حماس متذکر شد که: " حماس یک جنبش فلسطینی است که درچهارچوب فلسطین فعالیت میکند اهدافی را دنبال می کند که به نفع مردم فلسطین باشد".
هنگامیکه گفتگوی اسماعیل هنیه با رویترز منتشر شد، خبرگزاری فارس که بیشتر به نزدیک بودن با عقاید سپاه پاسداران جمهوری اسلامی مشهور است با اعتراض به عناوین انتخاب شده توسط بخش های مختلف زبان های انگلیسی و عربی رویترز، این خبرگزاری را به تحریف سخنان اسماعیل هنیه متهم ساخت.
اسماعیل هنیه در بخش دیگری از اظهاراتش در ارتباط با اعتصاب غذای صدها زندانی فلسطینی در زندانهای اسرائیل تاکید کرد که این اعتصاب غذا آزمونی برای پایبندی اسرائیل به اصول انسانی و جهانی است.
بنا به اظهارات سازمان های غیر دولتی فلسطینی در حال حاضر صدها تن ، که حتی بنا به برخی ارقام تا دو هزار زندانی فلسطینی در زندان های اسرائیل دست به اعتصاب غذا زده اند.
اسرائیل به کرات تأکید کرده است که برای جلوگیری از دستیابی ایران به سلاح هسته ای هیچ گزینه ای را کنار نخواهد گذاشت.
اسماعیل هنیه در ادامۀ سخنانش افزود:" تهدیدهای اسرائیل بسیار واضح است و نیازی به بازنگری ندارد، اما من معتقدم که این بحران پیامدهای خطرناکی را برای کل منطقه به همراه خواهد داشت."
سپس نخست وزیر دولت حماس متذکر شد که: " حماس یک جنبش فلسطینی است که درچهارچوب فلسطین فعالیت میکند اهدافی را دنبال می کند که به نفع مردم فلسطین باشد".
هنگامیکه گفتگوی اسماعیل هنیه با رویترز منتشر شد، خبرگزاری فارس که بیشتر به نزدیک بودن با عقاید سپاه پاسداران جمهوری اسلامی مشهور است با اعتراض به عناوین انتخاب شده توسط بخش های مختلف زبان های انگلیسی و عربی رویترز، این خبرگزاری را به تحریف سخنان اسماعیل هنیه متهم ساخت.
اسماعیل هنیه در بخش دیگری از اظهاراتش در ارتباط با اعتصاب غذای صدها زندانی فلسطینی در زندانهای اسرائیل تاکید کرد که این اعتصاب غذا آزمونی برای پایبندی اسرائیل به اصول انسانی و جهانی است.
بنا به اظهارات سازمان های غیر دولتی فلسطینی در حال حاضر صدها تن ، که حتی بنا به برخی ارقام تا دو هزار زندانی فلسطینی در زندان های اسرائیل دست به اعتصاب غذا زده اند.
شاهین نجفی پلیس آلمان را از تهدیدات نسبت به خودش آگاه کرد
شاهین نجفی
پلیس آلمان را از تهدیدات نسبت به خودش که با خواندن ترانه «نقی» به وجود
آمد، آگاه کرده و در گفتوگویی اظهار داشته که مثل قبل به کارش ادامه
میدهد.
این خواننده رپ ساکن آلمان به دویچه وله
گفته است: «کسانی که کارهای مرا گوش میکنند، میدانند که من یک آدم
ضددین نیستم، ولی نظرات خودم را نسبت به مذهب دارم و بدون اینکه قرار باشد
به اعتقاد کسی توهین بشود، نظر خودم را میگویم.»این خواننده درباره ترانه «نقی» گفته است: «در واقع، در این کار، من به همان اندازه به اجتماع خودمان هم نقد داشتهام، اما به آن قسمتها کمتوجهی شده و عدهای فقط دقت کردهاند به اسم یک امام. در صورتیکه اصلاً اینطور نیست و تنها کسی که در اینجا وجود ندارد خود شخص «امام نقی» است.»
وی در پایان گفته است: «هیچ جای نگرانی نیست. بعضی از عزیزان داخل کشور دوست داشتند که این فضای رعب و وحشت را ایجاد کنند، ولی همه چیز طبق روال عادی خودش و آرام دارد پیش میرود و ما هم مثل قبل به کار خودمان ادامه میدهیم.»
این اظهارات شاهین نجفی در حالی است که روزنامه «راينيشه پست» آلمان، امروز ۲۲ ارديبهشتماه به نقل از سخنگوی پليس شهر کلن خبر داده که بخش امنيت ملی اداره پليس کلن تدابير حفاظتی را در مورد شاهين نجفی در نظر گرفته است.
قبل از این تصمیم، شاهين نجفی به اداره پليس کلن رفته و در آنجا شکايت خود را تقديم کرده بود.
حکم ارتداد «بالاترین» هم صادر شد!
پس از جنجال
درباره حکم ارتداد شاهین نجفی، یک شاعر حکومتی نیز با «بچههای سرراهی»
خواندن اعضای سایت «بالاترین» شعری سروده و با فحاشی بسیار نوشته است که
«مرتد اول همین بالاترین با بچههای تخس بیمادر» است.
علیرضا قزوه به حکومتیترین شاعر جمهوری اسلامی مشهور است. این شاعر سردسته شاعرانی است که هر سال در «بیت رهبری» جمع میشوند و برای خوشایند علی خامنهای شعرهایی میخوانند.
یکی از وظایف نانوشته قزوه، سرودن شعر در «مقاطع حساس» نظام است؛ مثلا اگر بیانیهای از سوی شورای امنیت علیه ایران صادر شود، یا رهبر جمهوری اسلامی حرفی بزند که نیاز به حمایت همهجانبه طرفدارانش داشته باشد.
همچنین یکی از افتخارات قزوه طی سالهای اخیر سرودن اشعاری علیه معترضان سیاسی خامنهای نظیر میرحسین موسوی و مهدی کروبی است.
افتخار دیگر قزوه سرودن شعر در مدح خامنهای و بچههایش است.
اما مهمترین شاخصه اشعار سیاسی علیرضا قزوه، «فحاشی شاعرانه» وی است! شعر قزوه پر از است دشنام به مخالفان و عدم تحمل دیگران.
گویی این شاعر حکومتی طی عمر خود چیزی جز «فحش» نخوانده و یاد نگرفته است.
شعر تازه وی که به مناسبت جنجالهای چند روز اخیر، علیه «شاهین نجفی» است هم نمونهای از این «فحشنامه» است؛ البته او خودش هم وقتی دیده دارد دیگر خیلی زیادهروی میکنی در جایی از شعرش نوشته: «این نه شعر و نه ترانه، این همه فحش است»
این شاعر حکومتی با حمله به شاهین نجفی، او را «خفاش عیاش» خوانده و مرتد اعلامش کرده است.
قزوه همچنین با «سرراهی» خواندن اعضای «بالاترین»، حکم ارتداد این سایت را صادر کرده است!
راهاندازی مرکز اپلیکیشن در فیسبوک
اپلیکیشنهای
زیادی روی فیسبوک قرار دارند که از بازیها تا امکانات و خدمات رسانی
مختلفی را در بر میگیرند. فیسبوک میگویند قصد دارد اینها را در یک مرکز
گردهم آورد.
هر کدام از ما در روز شاید ساعتها با فیسبوک
مشغولیم. اما با گسترش این اپلیکیشنهای فیسبوکی، هیچ بعید نیست در آینده
نردیک برخی از آنها پولی شوند.
فیسبوک در وبلاگِ خود اعلام کرد که «برای بیش از ۹۰۰ میلیون کاربری که از فیسبوک استفاده میکنند، یک مرکز اپلیکیشن میتواند تازگی داشته باشد.»
این بخش میتواند منبعی باشد برای یافتن انبوهی از اپلیکیشنهای فیسبوکی برای موبایل، کامپیوتر و کلیه سیستمهای عامل مثل آندروید و آیاواس و همچنین ویندوز.
آنها گفتهاند که ما در حال گسترش گزینهها به اپلیکیشنهایی هستیم که میشود برای آنها پرداخت کرد.
این در واقع یک فراخوان است برای ایجاد
و رونق بیشتر کسب و کار روی فیسبوک. آنهایی که تاکنون روی اپلیکیشن های
آی فون و آیپد کار میکردند یا حتا پول میساختند یا اپلیکیشن میخریدند،
به زودی میتوانند بخشی از انرژی خود را روی فیسبوک صرف کنند.
آنها در انتهای پست وبلاگیشان
نوشته اند که خیلی از این که به گسترشدهندگان راه تازه ای بدهیم برای
آنکه اپلیکیشنهایشان با مرکز اپلیکیشن فیسبوک رشد کند، هیجان دارند و از
اپلیکیشن نویسها درخواست کرده اند تا از امروز مشخصات برنامههایشان را
در این سایت ثبت کنند.
رئيس اتحاديه كارگران قراردادي و پيماني سراسر كشور:
85 درصد كارگران با قراردادهاي سه ماهه فعاليت ميكنند
ایلنا
رئیس اتحادیه کارگران قراردادی و پیمانی سراسر کشور اعلام کرد: ۸۵ درصد از جامعه کارگری کشور با قراردادی سه ماهه در واحدهای تولیدی فعالیت میکنند.
فتح الله بیات رئیس اتحادیه کارگران قراردادی و پیمانی سراسر کشور در گفتگو با خبرنگار ایلنا ضمن بیان مطلب فوق یاد آور شد: به دلیل وضعیت بحرانی واحدهای تولیدی کارگران مجبور هستند که با قراردادهای کوتاه مدت در واحدهای تولیدی کشور فعالیت کنند.
بیات در بخش دیگری از سخنان خود با بیان اینکه کارگران روز مزد بیمه نمیشوند، خاطرنشان ساخت: در حال حاضر تنها کارگران قراردادی از بیمه برخوردار هستند و بسیاری از شرکتها حتی از ارسال لیست بیمه کارگران خود خودداری میکنند.
رئیس اتحادیه کارگران قراردادی و پیمانی سراسر کشور در ادامه با بیان اینکه در حال حاضر بیش از ۵۰ درصد از اشتغال کشور ناپایدار است، یاد آور شد: نرخ اعلامی بیکاری مرکز آمار ایران منطبق با واقعیتهای بازار ایران نیست.
بیات وضعیت واحدهای تولیدی کشور را بحرانی اعلام کرد و افزود: در حال حاضر اکثر کارخانجات کشور به خاطر حذف حاملهای انرژی با مشکلاتی از قبیل کمبود نقدینگی مواجه شدهاند و دولت به منظور رفع مشکلات بیکاری دولت باید یارانه واحدهای تولیدی کشور را پرداخت کند.
رئیس اتحادیه کارگران قراردادی و پیمانی سراسر کشور خواستار افزایش سیاستهای حمایتی دولت از کارگران شد و افزود: در حال حاضر بیش از ۵۰ درصد از کارگران قراردادی حداقل دستمزد را دریافت میکنند.
85 درصد كارگران با قراردادهاي سه ماهه فعاليت ميكنند
ایلنا
رئیس اتحادیه کارگران قراردادی و پیمانی سراسر کشور اعلام کرد: ۸۵ درصد از جامعه کارگری کشور با قراردادی سه ماهه در واحدهای تولیدی فعالیت میکنند.
فتح الله بیات رئیس اتحادیه کارگران قراردادی و پیمانی سراسر کشور در گفتگو با خبرنگار ایلنا ضمن بیان مطلب فوق یاد آور شد: به دلیل وضعیت بحرانی واحدهای تولیدی کارگران مجبور هستند که با قراردادهای کوتاه مدت در واحدهای تولیدی کشور فعالیت کنند.
بیات در بخش دیگری از سخنان خود با بیان اینکه کارگران روز مزد بیمه نمیشوند، خاطرنشان ساخت: در حال حاضر تنها کارگران قراردادی از بیمه برخوردار هستند و بسیاری از شرکتها حتی از ارسال لیست بیمه کارگران خود خودداری میکنند.
رئیس اتحادیه کارگران قراردادی و پیمانی سراسر کشور در ادامه با بیان اینکه در حال حاضر بیش از ۵۰ درصد از اشتغال کشور ناپایدار است، یاد آور شد: نرخ اعلامی بیکاری مرکز آمار ایران منطبق با واقعیتهای بازار ایران نیست.
بیات وضعیت واحدهای تولیدی کشور را بحرانی اعلام کرد و افزود: در حال حاضر اکثر کارخانجات کشور به خاطر حذف حاملهای انرژی با مشکلاتی از قبیل کمبود نقدینگی مواجه شدهاند و دولت به منظور رفع مشکلات بیکاری دولت باید یارانه واحدهای تولیدی کشور را پرداخت کند.
رئیس اتحادیه کارگران قراردادی و پیمانی سراسر کشور خواستار افزایش سیاستهای حمایتی دولت از کارگران شد و افزود: در حال حاضر بیش از ۵۰ درصد از کارگران قراردادی حداقل دستمزد را دریافت میکنند.
کولبران و کوله باری از درد و رنج
موکریان - 21 اردیبهشت
دکتر خالد توکلی: در چند روز گذشته، حادثه مهمی در میدان پیچیده سیاست کردستان به وقوع پیوست. این خبر یا حادثه مهم، بیانیه ای بود که کمپین بین المللی حقوق بشر در مورد کشته شدن 74 کولبر کرد در مرزهای ایران و عراق، منتشر ساخت.
از آن رو این حادثه مهم است که انتشار چنین بیانیه ای توسط یک نهاد حقوق بشری معتبر و دفاع از مردم مدنی کرد بر مبنای اصول و قواعد حقوق بشر، در نوع خود بی سابقه یا کم سابقه بوده است. نوع استقبال و برخوردی که با این بیانیه شد نیز از جهاتی جالب توجه بود: در حالی که بسیاری از خبرگزاری های معتبر منطقه ای و جهانی آن را پوشش و تفاسیر مختلفی از آن ارائه دادند، در کردستان، استقبال چندانی از آن به عمل نیامد و آنچنان که باید و شاید در معرض بحث و گفت وگو قرار نگرفت.
با وجود این رفتار عجیب فعالان سیاسی کرد و برای کاهش آلام و رنج مردمی که از این فاجعه آسیب دیدهاند و برای پیشگیری از تکرار چنین فجایعی، می بایست از جنبه های مختلف، کشتار کولبران کرد را مورد بررسی و تجزیه و تحلیل قرار داد. در این نوشتار تلاش می شود جنبه های مختلف این حادثه مورد کند و کاو قرار گیرد.
1. اولین نکته ای که در تحلیل قاچاق و کشتن کولبران بایستی بدان پرداخته شود جنبه فرهنگی این مسئله است، بدین معنی که درک و تعریف بسیاری از مردم کردستان که کولبران نیز بخشی از آنها هستند از قاچاق، تا حد زیادی با تعریف قانونی آن متفاوت است و درک و ذهنیت مشترکی در این زمینه وجود ندارد. از نظر ایشان صرفاً خرید و فروش مواد مخدر و مشروبات الکلی و کالاهای غیرشرعی و یا زیان آور برای فرد و جامعه از مصادیق قاچاق به شمار می آیند. به عبارت دیگر در میان بسیاری از مردم کردستان مشاغل را براساس حلال یا حرام بودن کالای مورد معامله و نه براساس نتیجه مطلوب یا نامطلوب آن برای نظام اقتصادی، ارزش گذاری می کنند. به همین دلیل، قاچاقچیان مواد مخدر و تا حدی مشروبات الکلی، افرادی منفور به شمار می آیند، در مقابل کولبران به عنوان افرادی شریف و زحمت کش که در پی کسب روزی و معیشت حلال هستند مورد تقدیر مردم می باشند. فقدان ذهنیت و تعریف مشترک میان مردم کرد و حکومت، ناشی از سلطه نگرش دینی و شرعی بر نگرش قانونی از سوی مردم کرد و سلطه نگرش امنیتی بر نگرش فرهنگی از سوی دولت در کردستان است.
2. در قانون اساسی ایران، یکی از وظایف دولت ایجاد اشتغال برای مردم است. در اصل 28 قانون اساسی آمده است: « دولت موظف است با رعایت نیاز جامعه به مشاغل گوناگون برای همه افراد امکان اشتغال به کار و شرایط مساوی را برای احراز مشاغل ایجاد نماید.» در اعلامیه جهانی حقوق بشر نیز اشتغال مورد توجه قرار گرفته است و در ماده 23 آمده است که : « هر انسانی حق دارد که صاحب شغل بوده و آزادانه شغل خویش را انتخاب کند، شرایط کاری منصفانه مورد رضایت خویش را دارا باشد و سزاوار حمایت در برابر بیکاری است.» اکنون این پرسش مطرح است که آیا مطابق با قانون اساسی ایران یا اعلامیه جهانی حقوق بشر، امکانات کار و اشتغال برای شهروندان کرد فراهم آمده است؟ آیا شرایط مساوی برای احراز مشاغل وجود دارد؟ آیا در برابر بیکاری مورد حمایت هستند؟ آیا از شرایط کاری منصفانه برخوردار می باشند؟ آیا امکان انتخاب شغل وجود دارد یا اکثر مردم از سر ناچاری و بالاجبار به مشاغل سخت و طاقت فرسایی چون کولبری روی می آورند؟
نگاهی به آمارهای اقتصادی در مناطق کردنشین نشان می دهد که کولبری یک انتخاب نیست بلکه یک اجبار است و اگر امکان انتخاب مشاغل دیگری در کردستان وجود داشت بدون تردید اکثریت کولبران به آن مشاغل روی می آوردند. علاوه بر این، مقایسه شاخص های توسعه اقتصادی استان كردستان با دیگر مناطق کشور، از وجود نابرابری در امر سرمایه گذاری و توجه دولت به این مناطق حکایت دارد.
برای نمونه « این استان در شاخص هاي مختلف اقتصادي، اجتماعي و فرهنگي در رده هاي آخر استان هاي كشور قرار دارد به عنوان يك شاخص كليدي مي توان به درآمد سرانه اشاره كرد، كه بر اساس نتايج حساب هاي منطقه اي سال 1385، ميزان درآمد سرانه استان كردستان برابر 15.700.000 ريال (يك ميليون و پانصد و هفتاد هزار تومان) در سال بوده در حاليكه ميانگين كشوري آن حدود 33.800.000 ريال (سه ميليون و سيصد و هشتاد هزار تومان) است بر اين اساس درآمد سرانه استان تنها حدود 4/46 درصد درآمد سرانه ميانگين كشوري است و از حيث اين شاخص، استان كردستان رتبه 29 را در كل كشور به خود اختصاص داده است از طرف ديگر سهم استان كردستان از كل توليد ناخالص داخلي كشور در سال 1385 تنها حدود95/0 درصد يعني كمتر از يك درصد بوده است، و از اين لحاظ حائز رتبه 23 در كل كشور است و براساس آمارها، استان كردستان در پايان سال 1388 حدود 27 درصد از راه هاي اصلي و فرعي و روستايي برخوردار بوده است كه ميانگين كشوري از نظر برخورداري از اين لحاظ، برابر 56 درصد بوده، كه از اين حيث استان كردستان رتبه 29 را در كل كشور به خود اختصاص داده است. http://www.kurdshora.ir/contents/article/74-1389-10-22-04-57-24.html
همچنین در سال 1388 در استان کردستان فقط 7 کارگاه صنعتی وجود داشته که تعداد کارکنان آن 100 نفر و بیشتر بوده است. (سالنامه آماری کردستان : http://www.ostan-kd.ir/Files/1/Amar/88/Faslha/7.pdf 3.
رفتار دوگانه دولت با قاچاق نیز یکی دیگر از نکاتی است که شایان توجه است. در حالیکه باندهای قاچاق به راحتی در داخل شهرها کالاهای خود را جابجا میکنند و 3اف های حامل این کالاها نه تنها در خیابان ها آزادانه جولان می دهند بلکه اغلب برای مردم مزاحمت نیز ایجاد کرده ثروت بادآورده خود را به رخ مردم می کشند، باد و باران و نیروهای انتظامی درکارند تا برای کولبران مشکل ایجاد کنند و بدون هرگونه محاکمه و تفهیم اتهامی، برای آنها شدیدترین مجازات در نظر گرفته و اعمال شود. با این اوصاف اگر حتی رفتار کولبران را مجرمانه تلقی کنیم و عدم توافق بین الاذهانی، توسعه نیافتگی کردستان و رفتار دوگانه نسبت به قاچاق را در نظر نگیریم؛ باز به هیچ وجه این نکته پذیرفتنی و قابل قبول نیست که بین جرم و مجازات تناسب وجود دارد. مجازات وارد کردن غیرقانونی کالایی مانند تلویزیون یا کالایی مشابه آن نه براساس قوانین کشور و نه براساس مفاد حقوق بشر، مرگ نیست لذا عدم تناسب میان جرم و مجازات در این زمینه کاملاً مشهود است.
موکریان - 21 اردیبهشت
دکتر خالد توکلی: در چند روز گذشته، حادثه مهمی در میدان پیچیده سیاست کردستان به وقوع پیوست. این خبر یا حادثه مهم، بیانیه ای بود که کمپین بین المللی حقوق بشر در مورد کشته شدن 74 کولبر کرد در مرزهای ایران و عراق، منتشر ساخت.
از آن رو این حادثه مهم است که انتشار چنین بیانیه ای توسط یک نهاد حقوق بشری معتبر و دفاع از مردم مدنی کرد بر مبنای اصول و قواعد حقوق بشر، در نوع خود بی سابقه یا کم سابقه بوده است. نوع استقبال و برخوردی که با این بیانیه شد نیز از جهاتی جالب توجه بود: در حالی که بسیاری از خبرگزاری های معتبر منطقه ای و جهانی آن را پوشش و تفاسیر مختلفی از آن ارائه دادند، در کردستان، استقبال چندانی از آن به عمل نیامد و آنچنان که باید و شاید در معرض بحث و گفت وگو قرار نگرفت.
با وجود این رفتار عجیب فعالان سیاسی کرد و برای کاهش آلام و رنج مردمی که از این فاجعه آسیب دیدهاند و برای پیشگیری از تکرار چنین فجایعی، می بایست از جنبه های مختلف، کشتار کولبران کرد را مورد بررسی و تجزیه و تحلیل قرار داد. در این نوشتار تلاش می شود جنبه های مختلف این حادثه مورد کند و کاو قرار گیرد.
1. اولین نکته ای که در تحلیل قاچاق و کشتن کولبران بایستی بدان پرداخته شود جنبه فرهنگی این مسئله است، بدین معنی که درک و تعریف بسیاری از مردم کردستان که کولبران نیز بخشی از آنها هستند از قاچاق، تا حد زیادی با تعریف قانونی آن متفاوت است و درک و ذهنیت مشترکی در این زمینه وجود ندارد. از نظر ایشان صرفاً خرید و فروش مواد مخدر و مشروبات الکلی و کالاهای غیرشرعی و یا زیان آور برای فرد و جامعه از مصادیق قاچاق به شمار می آیند. به عبارت دیگر در میان بسیاری از مردم کردستان مشاغل را براساس حلال یا حرام بودن کالای مورد معامله و نه براساس نتیجه مطلوب یا نامطلوب آن برای نظام اقتصادی، ارزش گذاری می کنند. به همین دلیل، قاچاقچیان مواد مخدر و تا حدی مشروبات الکلی، افرادی منفور به شمار می آیند، در مقابل کولبران به عنوان افرادی شریف و زحمت کش که در پی کسب روزی و معیشت حلال هستند مورد تقدیر مردم می باشند. فقدان ذهنیت و تعریف مشترک میان مردم کرد و حکومت، ناشی از سلطه نگرش دینی و شرعی بر نگرش قانونی از سوی مردم کرد و سلطه نگرش امنیتی بر نگرش فرهنگی از سوی دولت در کردستان است.
2. در قانون اساسی ایران، یکی از وظایف دولت ایجاد اشتغال برای مردم است. در اصل 28 قانون اساسی آمده است: « دولت موظف است با رعایت نیاز جامعه به مشاغل گوناگون برای همه افراد امکان اشتغال به کار و شرایط مساوی را برای احراز مشاغل ایجاد نماید.» در اعلامیه جهانی حقوق بشر نیز اشتغال مورد توجه قرار گرفته است و در ماده 23 آمده است که : « هر انسانی حق دارد که صاحب شغل بوده و آزادانه شغل خویش را انتخاب کند، شرایط کاری منصفانه مورد رضایت خویش را دارا باشد و سزاوار حمایت در برابر بیکاری است.» اکنون این پرسش مطرح است که آیا مطابق با قانون اساسی ایران یا اعلامیه جهانی حقوق بشر، امکانات کار و اشتغال برای شهروندان کرد فراهم آمده است؟ آیا شرایط مساوی برای احراز مشاغل وجود دارد؟ آیا در برابر بیکاری مورد حمایت هستند؟ آیا از شرایط کاری منصفانه برخوردار می باشند؟ آیا امکان انتخاب شغل وجود دارد یا اکثر مردم از سر ناچاری و بالاجبار به مشاغل سخت و طاقت فرسایی چون کولبری روی می آورند؟
نگاهی به آمارهای اقتصادی در مناطق کردنشین نشان می دهد که کولبری یک انتخاب نیست بلکه یک اجبار است و اگر امکان انتخاب مشاغل دیگری در کردستان وجود داشت بدون تردید اکثریت کولبران به آن مشاغل روی می آوردند. علاوه بر این، مقایسه شاخص های توسعه اقتصادی استان كردستان با دیگر مناطق کشور، از وجود نابرابری در امر سرمایه گذاری و توجه دولت به این مناطق حکایت دارد.
برای نمونه « این استان در شاخص هاي مختلف اقتصادي، اجتماعي و فرهنگي در رده هاي آخر استان هاي كشور قرار دارد به عنوان يك شاخص كليدي مي توان به درآمد سرانه اشاره كرد، كه بر اساس نتايج حساب هاي منطقه اي سال 1385، ميزان درآمد سرانه استان كردستان برابر 15.700.000 ريال (يك ميليون و پانصد و هفتاد هزار تومان) در سال بوده در حاليكه ميانگين كشوري آن حدود 33.800.000 ريال (سه ميليون و سيصد و هشتاد هزار تومان) است بر اين اساس درآمد سرانه استان تنها حدود 4/46 درصد درآمد سرانه ميانگين كشوري است و از حيث اين شاخص، استان كردستان رتبه 29 را در كل كشور به خود اختصاص داده است از طرف ديگر سهم استان كردستان از كل توليد ناخالص داخلي كشور در سال 1385 تنها حدود95/0 درصد يعني كمتر از يك درصد بوده است، و از اين لحاظ حائز رتبه 23 در كل كشور است و براساس آمارها، استان كردستان در پايان سال 1388 حدود 27 درصد از راه هاي اصلي و فرعي و روستايي برخوردار بوده است كه ميانگين كشوري از نظر برخورداري از اين لحاظ، برابر 56 درصد بوده، كه از اين حيث استان كردستان رتبه 29 را در كل كشور به خود اختصاص داده است. http://www.kurdshora.ir/contents/article/74-1389-10-22-04-57-24.html
همچنین در سال 1388 در استان کردستان فقط 7 کارگاه صنعتی وجود داشته که تعداد کارکنان آن 100 نفر و بیشتر بوده است. (سالنامه آماری کردستان : http://www.ostan-kd.ir/Files/1/Amar/88/Faslha/7.pdf 3.
رفتار دوگانه دولت با قاچاق نیز یکی دیگر از نکاتی است که شایان توجه است. در حالیکه باندهای قاچاق به راحتی در داخل شهرها کالاهای خود را جابجا میکنند و 3اف های حامل این کالاها نه تنها در خیابان ها آزادانه جولان می دهند بلکه اغلب برای مردم مزاحمت نیز ایجاد کرده ثروت بادآورده خود را به رخ مردم می کشند، باد و باران و نیروهای انتظامی درکارند تا برای کولبران مشکل ایجاد کنند و بدون هرگونه محاکمه و تفهیم اتهامی، برای آنها شدیدترین مجازات در نظر گرفته و اعمال شود. با این اوصاف اگر حتی رفتار کولبران را مجرمانه تلقی کنیم و عدم توافق بین الاذهانی، توسعه نیافتگی کردستان و رفتار دوگانه نسبت به قاچاق را در نظر نگیریم؛ باز به هیچ وجه این نکته پذیرفتنی و قابل قبول نیست که بین جرم و مجازات تناسب وجود دارد. مجازات وارد کردن غیرقانونی کالایی مانند تلویزیون یا کالایی مشابه آن نه براساس قوانین کشور و نه براساس مفاد حقوق بشر، مرگ نیست لذا عدم تناسب میان جرم و مجازات در این زمینه کاملاً مشهود است.
تجمع اعتراضی کارگران شهرداری تهران
حدود 70 نفر از کارگران شهرداری که در نمایشگاه کتاب تهران کار می کنند روز پنجشنبه گذشته در ضلع شرقی این نمایشگاه دست به تجمع اعتراضی زدند.
کارگران به نازل بودن دستمزدها و ساعت طولانی کار معترض هستند. بسیاری از این کارگران شامل افراد میانسالی می گردند که به صورت قراردادی با شرکت های پیمانکاری طرف قرارداد شهرداری همکاری می کنند.
جـــرس:
در پی
وقوع انفجارهای مرگبار در سوریه و کشته و زخمی شدن صدها تن در پایتخت و
یکی از شهرهای آن کشور، سخنگوی وزارت خارجه جمهوری اسلامی ضمن محکومیت شدید
انفجارهای روز پنجشنبه دمشق و درعا علیه مردم سوریه و نیز نیروهای ناظر
سازمان ملل با خانواده ها، بازماندگان بویژه مجروحان حوادث مزبور اعلام
همدردی نمود.
به گزارش پایگاه اطلاع رسانی وزارت امور خارجه، رامین مهمانپرست طی واکنشی
در خصوص انفجارهای روز پنجشنبه اظهار داشت: توسل به اینگونه اقدامات خشونت
بار و هدف قرار دادن مردم بیگناه این کشور، نشانگر رویکرد این گروهها در
مخالفت با اراده اکثریت مردم سوریه می باشد که با مشارکت گسترده خود در
انتخابات پارلمانی بر حمایت از روند اصلاحات دولت صحه گذاشتند.
سخنگوی وزارت امورخارجه ایران همچنین از مجامع بین المللی بویژه سازمانهای
حقوق بشری خواستار محکومیت اینگونه اقدامات و اتخاذ تدابیر لازم بمنظور
جلوگیری از تکرار آن شد .
بر اساس گزارش ها، در ساعات اولیه بامداد روز پنجشنبه، ۲۱ اردیبهشت (۱۰
مه)، دو انفجار شدید در سوریه، به وقوع پیوست، که دست کم ۵۵ تن کشته و ۴۰۰
نفر نیز زخمی شده اند.
گزارش بی بی سی اعلام کرده بود که دو اتومبیل بمبگذاری شده، در ساعات شلوغی و در نزدیکی ساختمان اطلاعات نظامی منفجر شدند.
طبق آخرین گزارش ها، شورای امنیت سازمان ملل متحد نیز در بیانه ای که تمامی
۱۵ نفر اعضای این شورا آنرا امضاء کرده اند، از طرف های درگیر خواست طرح
صلح سوریه را با "سرعت و کامل" به اجرا درآورند.
در بیانیه شورای امنیت آمده که تمامی اعضای آن "این حرکت تروریستی را به شدت محکوم می کنند."
جـــرس:
درحالیکه کارشناسان و نمایندگان مجلس همچنان نسبت به تبعات اجرای فاز دوم طرح هدفمندی یارانه ها (حذف سوبسیدها) هشدار می دهند، بانک مرکزی در نامهای به برخی کارخانجات، فعالان اقتصادی و اتاقهای بازرگانی شهرستانها، اعلام کرده است که برای اجرای فاز دوم قانون هدفمندی یارانهها از ابتدای خردادماه امسال آماده باشند.
به گزارش مهر، اجرای فاز دوم قانون هدفمندی یارانهها هم اکنون اختلافنظرهای زیادی را در بین قوای سه گانه به ویژه دولت و مجلس به دنبال داشته و البته مجلس نیز بارها و بارها مخالفت خود را با اجرای زودهنگام این فاز اعلام کرده است.
بر اساس این گزارش، طرف دیگر ماجرا هم بخشخصوصی، تولیدکنندگان و فعالان اقتصادی هستند که آنها نیز به صراحت اعلام کردهاند که تاب و توان اجرای فاز دوم را در شرایط فعلی ندارند و اگر هم قرار است که اجرای فاز دوم کلید بخورد، حتما بخش تولید کشور مستثنی شود، این در شرایطی است که برخی تولیدکنندگان از ارسال نامهای از سوی بانک مرکزی خبر میدهند که در آن قید شده است که آمادگی اجرای فاز دوم هدفمندی یارانهها را از اول خردادماه داشته باشند.
یکی از تولیدکنندگان در این رابطه میگوید: بسیاری از تولیدکنندگان کشور بعد از اجرای فاز اول قانون هدفمندی یارانهها ورشکست شدهاند و این در شرایطی است که اگر دولت بخواهد فاز دوم را اجرا کند، به طور قطع باید فاتحه تولید را خواند.
او هم که یکی از افرادی است که نامه به دستش رسیده است، اظهار میکند: دولت به صورت یکطرفه قصد دارد تا اجرای فاز دوم را کلید زند، در حالی که آمادگی وجود ندارد و این امر هم بارها و بارها از سوی تولیدکنندگان و فعالان اقتصادی به گوش دولت رسیده است.
البته دولت ظرف روزهای گذشته اعلام کرده که قرار است فاز دوم هدفمندی یارانهها را اجرا کند و حتی محمود احمدینژاد هم به صورت تلویحی سخن از بنزین هزار تومانی به میان آورده، این در شرایطی است که البته دولت در ماه گذشته، ۲۸هزار تومان به یارانه نقدی خانوارها اضافه کرده است. اقدامی که اعتراض نمایندگان مجلس را در برداشت و آنرا غیرقانونی و ورود بدون مقدمه به فاز دوم طرح قلمداد کرده بودند.
درحالیکه کارشناسان و نمایندگان مجلس همچنان نسبت به تبعات اجرای فاز دوم طرح هدفمندی یارانه ها (حذف سوبسیدها) هشدار می دهند، بانک مرکزی در نامهای به برخی کارخانجات، فعالان اقتصادی و اتاقهای بازرگانی شهرستانها، اعلام کرده است که برای اجرای فاز دوم قانون هدفمندی یارانهها از ابتدای خردادماه امسال آماده باشند.
به گزارش مهر، اجرای فاز دوم قانون هدفمندی یارانهها هم اکنون اختلافنظرهای زیادی را در بین قوای سه گانه به ویژه دولت و مجلس به دنبال داشته و البته مجلس نیز بارها و بارها مخالفت خود را با اجرای زودهنگام این فاز اعلام کرده است.
بر اساس این گزارش، طرف دیگر ماجرا هم بخشخصوصی، تولیدکنندگان و فعالان اقتصادی هستند که آنها نیز به صراحت اعلام کردهاند که تاب و توان اجرای فاز دوم را در شرایط فعلی ندارند و اگر هم قرار است که اجرای فاز دوم کلید بخورد، حتما بخش تولید کشور مستثنی شود، این در شرایطی است که برخی تولیدکنندگان از ارسال نامهای از سوی بانک مرکزی خبر میدهند که در آن قید شده است که آمادگی اجرای فاز دوم هدفمندی یارانهها را از اول خردادماه داشته باشند.
یکی از تولیدکنندگان در این رابطه میگوید: بسیاری از تولیدکنندگان کشور بعد از اجرای فاز اول قانون هدفمندی یارانهها ورشکست شدهاند و این در شرایطی است که اگر دولت بخواهد فاز دوم را اجرا کند، به طور قطع باید فاتحه تولید را خواند.
او هم که یکی از افرادی است که نامه به دستش رسیده است، اظهار میکند: دولت به صورت یکطرفه قصد دارد تا اجرای فاز دوم را کلید زند، در حالی که آمادگی وجود ندارد و این امر هم بارها و بارها از سوی تولیدکنندگان و فعالان اقتصادی به گوش دولت رسیده است.
البته دولت ظرف روزهای گذشته اعلام کرده که قرار است فاز دوم هدفمندی یارانهها را اجرا کند و حتی محمود احمدینژاد هم به صورت تلویحی سخن از بنزین هزار تومانی به میان آورده، این در شرایطی است که البته دولت در ماه گذشته، ۲۸هزار تومان به یارانه نقدی خانوارها اضافه کرده است. اقدامی که اعتراض نمایندگان مجلس را در برداشت و آنرا غیرقانونی و ورود بدون مقدمه به فاز دوم طرح قلمداد کرده بودند.
جـــرس:
در پی عدم امکانات کافی و همچنین سوء مدیریت مقامات محلی در برگزاری یک برنامه اجتماعی برای کودکان و نوجوانان، گروهی از خردسالان کشته و تعدادی نیز زخمی شده اند و آمار قربانیان همچنان رو افزایش اعلام شده است.
همچنین گروهی از عوامل اجرای این برنامه نیز بازداشت و محل حادثه پلمب و مهر و موم شده است.
به گزارش مهر، فرماندار شهرستان خرمدره گفت: بر اثر ازدحام برای خروج از محل اجرای برنامه خاله شادونه در خرمدره، دو کودک کشته شدند و یک کودک در حالت اغما است.
رحیم نوری پور با بیان اینکه فوت شدگان یک دختر هفت ساله و پسر هشت ساله هستند افزود: این حادثه عصر پنجشنبه در سالن سه هزار نفری شهدای خرم دره رخ داد.
وی با اشاره به اینکه ظرفیت سالن سه هزار نفر بوده ولی بیش از چهار هزار نفر وارد سالن شدهاند افزود: این سالن دو در خروجی دارد، که هنگام خروج ازدحام تماشاگران موجب ایجاد حادثه شده است.
فرماندار خرمدره با بیان اینکه هشت نفر در این جریان دچار حادثه شدهاند افزود: برای برگزاری این برنامه هماهنگی لازم فرمانداری خرمدره صورت نگرفته بود.
وی با بیان اینکه دو نفر از مصدومین به دلیل وخامت حال به زنجان منتقل شده اند افزود: حال بقیه مصدومان رضایت بخش گزارش شده است.
وی در ادامه از بازداشت تعدادی از عوامل اجرای این برنامه خبرداد و گفت: مدیر برنامه "خاله شادونه " نیز بازداشت شده است.
تکمیلی: افزایش کشته های برنامه خاله شادونه
رئیس بیمارستان بوعلی سینا خرمدره گفت: یکی از دو نفر مجروحان حادثه "برنامه خاله شادونه" که به دلیل وخامت و شدت صدمات وارده به بیمارستان آیت الله موسوی زنجان منتقل شده بود فوت کرد.
عزیز رسولی افزود: این مصدوم دختر بچه ای شش ساله است که به دلیل شدت جراحات وارده شده و ضربه مغزی صبح روزجمعه فوت کرد.
وی با اشاره به علت وقوع حادثه ادامه داد: بعد از اطلاع به اورژانس آمبولانس ها به محل حادثه اعزام شدند که دو نفر از مصدومان بدون علائم حیاتی به بیمارستان منتقل شدند هرچند اقدمات احیا بر روی آنها صورت گرفت ولی نتیجه ای در بر نداشت.
رسولی افزود: بر روی دو نفر از مصدومان حادثه نیز لوله گذاری و تنفس با دستگاه انجام شد و چون ضربه مغزی شده بودند به بیمارستان آیت الله موسوی منتقل شدند که یکی از این دو مصدوم صبح امروز فوت کرده ولی مصدوم دیگر به هوش آمده است.
وی شرایط چهار مصدوم بستری شده در بیمارستان بوعلی خرمدره را رضایت بخش عنوان کرد.
با افزوده شدن یک نفر دیگر به آمار کشته شدگان، تعداد کشته های برنامه"خاله شادونه" به سه نفر رسید و در حال حاضر وضعیت یک نفر از مصدومان بستری شده در بیمارستان آیت الله موسوی زنجان وخیم گزارش شده و همچنین چهار مصدوم دیگر در بیمارستان شهر ابهر بستری هستند.
طبق آخرین گزارش ها، در پی حادثه فوق، ورزشگاه سه هزار نفری خرمدره پلمب شد.
در پی عدم امکانات کافی و همچنین سوء مدیریت مقامات محلی در برگزاری یک برنامه اجتماعی برای کودکان و نوجوانان، گروهی از خردسالان کشته و تعدادی نیز زخمی شده اند و آمار قربانیان همچنان رو افزایش اعلام شده است.
همچنین گروهی از عوامل اجرای این برنامه نیز بازداشت و محل حادثه پلمب و مهر و موم شده است.
به گزارش مهر، فرماندار شهرستان خرمدره گفت: بر اثر ازدحام برای خروج از محل اجرای برنامه خاله شادونه در خرمدره، دو کودک کشته شدند و یک کودک در حالت اغما است.
رحیم نوری پور با بیان اینکه فوت شدگان یک دختر هفت ساله و پسر هشت ساله هستند افزود: این حادثه عصر پنجشنبه در سالن سه هزار نفری شهدای خرم دره رخ داد.
وی با اشاره به اینکه ظرفیت سالن سه هزار نفر بوده ولی بیش از چهار هزار نفر وارد سالن شدهاند افزود: این سالن دو در خروجی دارد، که هنگام خروج ازدحام تماشاگران موجب ایجاد حادثه شده است.
فرماندار خرمدره با بیان اینکه هشت نفر در این جریان دچار حادثه شدهاند افزود: برای برگزاری این برنامه هماهنگی لازم فرمانداری خرمدره صورت نگرفته بود.
وی با بیان اینکه دو نفر از مصدومین به دلیل وخامت حال به زنجان منتقل شده اند افزود: حال بقیه مصدومان رضایت بخش گزارش شده است.
وی در ادامه از بازداشت تعدادی از عوامل اجرای این برنامه خبرداد و گفت: مدیر برنامه "خاله شادونه " نیز بازداشت شده است.
تکمیلی: افزایش کشته های برنامه خاله شادونه
رئیس بیمارستان بوعلی سینا خرمدره گفت: یکی از دو نفر مجروحان حادثه "برنامه خاله شادونه" که به دلیل وخامت و شدت صدمات وارده به بیمارستان آیت الله موسوی زنجان منتقل شده بود فوت کرد.
عزیز رسولی افزود: این مصدوم دختر بچه ای شش ساله است که به دلیل شدت جراحات وارده شده و ضربه مغزی صبح روزجمعه فوت کرد.
وی با اشاره به علت وقوع حادثه ادامه داد: بعد از اطلاع به اورژانس آمبولانس ها به محل حادثه اعزام شدند که دو نفر از مصدومان بدون علائم حیاتی به بیمارستان منتقل شدند هرچند اقدمات احیا بر روی آنها صورت گرفت ولی نتیجه ای در بر نداشت.
رسولی افزود: بر روی دو نفر از مصدومان حادثه نیز لوله گذاری و تنفس با دستگاه انجام شد و چون ضربه مغزی شده بودند به بیمارستان آیت الله موسوی منتقل شدند که یکی از این دو مصدوم صبح امروز فوت کرده ولی مصدوم دیگر به هوش آمده است.
وی شرایط چهار مصدوم بستری شده در بیمارستان بوعلی خرمدره را رضایت بخش عنوان کرد.
با افزوده شدن یک نفر دیگر به آمار کشته شدگان، تعداد کشته های برنامه"خاله شادونه" به سه نفر رسید و در حال حاضر وضعیت یک نفر از مصدومان بستری شده در بیمارستان آیت الله موسوی زنجان وخیم گزارش شده و همچنین چهار مصدوم دیگر در بیمارستان شهر ابهر بستری هستند.
طبق آخرین گزارش ها، در پی حادثه فوق، ورزشگاه سه هزار نفری خرمدره پلمب شد.
گزارش تصویری/ نمایشگاه گل و گیاه در تهران
چکیده :دهمین نمایشگاه بین
المللی گل و گیاه از روز دوشنبه 18 اردیبهشت افتتاح شده و تا امروز جمعه به
فعالیت خود ادامه داده است. این نمایشگاه در محل نمایشگاههای تخصصی
شهرداری تهران واقع در ضلع جنوبی بوستان گفتوگو (مجاور اتوبان شهید چمران)
در حال برگزاری است و 246 تولید کننده داخلی و 71 شرکت خارجی در آن حضور
داشته اند....
درگذشت پرویز شهریاری، استاد سرشناس ریاضی و زندانی زمان شاه
استاد پرویز شهریاری، چهره ماندگار ریاضی کشور بامداد جمعه، ۲۲ اردیبهشت ماه در بیمارستان جم تهران بر اثر سکته قلبی چشم از جهان فروبست. پیکر این استاد فقید، امروز در آرامگاه زرتشتیان تهران در قصر فیروزه آرام میگیرد.به گزارش ایسنا، استاد شهریاری از چهرههای ماندگار در عرصه علم و آموزش کشور، دوم آذرماه ۱۳۰۵ در محله «دولت خانه» کرمان به دنیا آمد. وی پس از اتمام دوران ابتدایی خود در دبستان کاویانی به دبیرستان ایرانشهر و سپس دانشسرای مقدماتی کرمان رفت و از آنجا که شاگرد اول و دومها میتوانستند برای ادامه تحصیل به تهران بروند، در دانشکده ادبیات تهران به تحصیل مشغول شد؛ اما به دلیل شلوغی (۳۵۰ نفره) کلاسهای ادبی و از آنجا که در مجموع شش نفر از آنها فارغالتحصیل میشدند به رشته ریاضی که کمتر از ۱۰ دانشجو داشت، تغییر رشته داد.
وی، پس از پایان کلاس مقدماتی (معادل سال آخر دبیرستان) درصدد ورود به دانشگاه بر آمد. شهریاری جوان مایل بود که تحصیلات خود را در دانشکده فنی دانشگاه تهران ادامه دهد، ولی پس از مدتی دریافت که فارغالتحصیلانی نظیر وی جز از طریق ورود به دانشکده علوم یا ادبیات حق تحصیل در دانشگاه را ندارند. بنابراین از سال ۱۳۲۴ در رشته ریاضی دانشکده علوم ثبتنام کرد و همزمان به تدریس در دبستان کاخ واقع در میدان رشدیه و کلاسهای شبانه اقدام کرد.
نخستین کتاب شهریاری در سال ۱۳۲۷ به چاپ رسید و در فروردین سال بعد برای نخستین بار به اتهام فعالیتهای سیاسی و ضدسلطنتی برای مدت سه ماه روانه بازداشتگاه شد و از شرکت در امتحان نهایی باز ماند. پرویز شهریاری در دوران زندان، زبان روسی را که یکی از مهمترین زبانهای علمی روزگار بود، به طور کامل فراگرفت که برکات این امر در طول بیش از نیم قرن تلاشهای علمی وی در ترجمه دهها کتاب علمی از زبان روسی نمود یافته است.
شهریاری جوان در سال ۱۳۲۹ – یعنی زمانی که هنوز در زندان بود – یک مجموعه کتاب درسی ریاضی دوره اول دبیرستان را تالیف کرد و نخستین اثر ترجمه خود را که یادگار دوران زندان بود در سال ۱۳۳۱ با عنوان «تاریخ حساب رنه تاتون» منتشر کرد. وی از همان سال، تحصیلات خود در دانشکده علوم را ادامه داد و در کنار آن تا ۲۸ مرداد سال ۱۳۳۳ سردبیری هفتهنامه «وهومن» را برعهده گرفت.
شهریاری، سرانجام در خرداد ماه سال ۱۳۳۲ لیسانس ریاضی دانشکده علوم و لیسانس دانشسرای عالی را دریافت کرد و با حکم آموزش و پرورش تا خرداد ماه ۱۳۳۳ به تدریس در دبیرستانهای شیراز پرداخت. استاد در تابستان سال ۱۳۳۴ ازدواج کرد که ثمره این ازدواج پنج فرزند بود که تمامی آنها جز فرزند دومشان که در هشت سالگی در اثر تصادف فوت کرد، به مدارج عالی علمی و تحصیلی دست یافتهاند.
استاد تا آذرماه ۱۳۳۵ زندگی مخفیانه داشت و در آن مدت با نام مستعار در یک دبیرستان و آموزشگاه شبانه تدریس میکرد تا این که دستگیر شد و مدت ۴۰ روز همراه با زن و فرزندش در خانهای در تهران تحت بازداشت قرار گرفت و پس از آن به زندان پادگان قصر و سپس به قزل قلعه منتقل شد. استاد شهریاری در فروردین ماه ۱۳۳۷ با قید کفایت آزاد شد و از مهرماه سال ۱۳۳۸ به صورت حقالتدریسی در دبیرستانهای مختلف تهران به آموزش دانشآموزان همت گمارد.
راهاندازی نخستین کلاس کنکور در ایران، گروه فرهنگی خوارزمی، تاسیس دبیرستان پسرانه و انتشارات خوارزمی، تاسیس دبیرستان دخترانه مرجان، تدریس در دانشکده فنی دانشگاه تهران و دانشسرای عالی از جمله اقدامات استاد تا سال ۱۳۴۲ بود. وی از سال ۱۳۴۲ تا ۱۳۴۹ در کنار فعالیتهای وسیع آموزشی خود ۹۰ شماره از مجله «سخن علمی و فنی» را منتشر کرد.
استاد شهریاری، همچنین از سال ۱۳۴۶ تا ۱۳۵۴ سرپرست دفتر ترویج علوم وزارت آموزش عالی بود و در آن مدت، نشریهای به نام مسائل دانشگاهی برای استفاده استادان دانشگاهها منتشر میکرد. وی در فاصله سالهای ۱۳۵۰ تا آذرماه ۱۳۵۴ گروه فرهنگی مرجان، انتشارات توکا و مدرسه عالی علوم اراک را پایهگذاری کرد.
شهریاری، خود تا سال ۱۳۵۶ در این مدرسه عالی که با کمک دکتر عبدالکریم قریب و دکتر حسین گلگلاب راهاندازی کرده بود، تدریس کرد. استاد همچنین از سال ۱۳۵۴ تا ۱۳۶۲ مسوولیت نشریههای جانبی دانشگاه آزاد و از سال ۱۳۵۶ تا اسفند ۱۳۷۱، انتشار ۷۰ شماره از مجله «آشتی با ریاضیات» و «آشنایی با ریاضیات» و هفت شماره از نشریه «آشنایی با دانش» را برعهده داشت.
سردبیری نشریه «چیستا» از جملهی دیگر فعالیتهای علمی و فرهنگی استاد است که از شهریور ماه ۱۳۶۰ تاکنون تداوم داشته است. علاوه بر این وی از سال ۱۳۷۹ تا مهر ماه ۱۳۸۰، ۱۷ شماره از ماهنامه «دانش و مردم» را منتشر کرد.
در بیست و ششمین کنفرانس ریاضی کشور که فروردین ماه ۱۳۷۴ در کرمان برگزار شد، به پاس یک عمر تلاش علمی و آموزشی استاد پرویز شهریاری از او به عنوان پیشکسوت ریاضی تجلیل شد. در سالهای ۱۳۷۶ و ۱۳۷۸ نیز در نخستین کنفرانس آموزشی ریاضی در اصفهان و سومین گردهمایی شکوفههای ریاضی در دانشکده علوم ریاضی دانشگاه شهید بهشتی از وی تقدیر شد.
در سال ۱۳۷۹ به مناسبت سال جهانی ریاضیات (سال ۲۰۰۰) در مراکز مختلف به عنوان پیشکسوت از استاد شهریاری تجلیل شد و در اردیبهشت ماه ۸۱ در مراسمی ویژه با حضور وزیر وقت علوم، تحقیقات و فنآوری، دکتری افتخاری ریاضی آن دانشگاه به استاد اعطا شد.
استاد پرویز شهریاری همچنین در آبان ماه ۱۳۸۴ در پنجمین همایش «چهرههای ماندگار» به عنوان چهره ماندگار آموزش ریاضیات ایران تقدیر شد.
از این استاد بزرگ بالغ بر ۶۰ عنوان کتاب درسی ریاضیات – از جمله دروه کتابهای درسی ریاضی سه سال اول دبیرستان نظام قدیم، دروهی کامل ریاضیات دبیرستانی و کتابهای مسائل مربوط به آن و جبر سال سوم رشتهی ریاضی فیزیک و سه جلد کتاب آنالیز ریاضی – بیش از ۹۷ کتاب کمک درسی – به صورت ترجه و تالیف – حدود ۲۰ کتاب در زمینههای مختلف تاریخ، فلسفه، کاربرد و آموزش ریاضایات و ۹ جلد کتاب سرگرمی در ریاضیات به دانشآموزان و دانشپژوهان ریاضی کشور ارائه شده است.
استاد شهریاری علاوه بر این آثار، حدود ۱۴ عنوان کتاب دیگر در زمینههای مختلف تالیف یا ترجمه کرده که در این ارتباط میتوان به کتابهای دانشمندان و هنرمندان، خانه اهریمن، دانش و شبه دانش، دو درس کوتاه درباره دیرینشناسی، قطاری که در بعد چهارم گم شد و نظریه نسبیت در مسالهها و تمرینها اشاره کرد. این ریاضیدان پر تلاش همچنین از سال ۱۳۲۵ تاکنون حدود یک هزار مقاله در نشریات مختلف به ویژه نشریههای علمی و ریاضی به چاپ رسانده است.
رعشه شدید و ضربان قلب نامنظم پس از 33 روز اعتصاب غذا
به نوشته فیس بوک فرزند معتمدنیا، این زندانی سیاسی روز چهارشنبه به دنبال ناراحتی قلبی به بهداری اوین منتقل شد و پس از انجام معاینات و وخامت حالش وی را به بیمارستان قلب منتقل کردند.
اما خبرهای رسیده به کلمه حاکی است که صبح امروز مقارن ساعت شش، در حالی که هنوز نتیجه آزمایشات انجام شده در بیمارستان قلب به رویت پزشک متخصص نرسیده بود، او را به زندان اوین منتقل کردند.
پیش از این نیز، در اولین هفته از اعتصاب غذای این همراه شهید رجایی به علت شرایط نگران کننده قلبی به بیمارستان شهدای تجریش اعزام شده بود.
معتمدنیا که از ۲۱ فروردین ماه دست به اعتصاب غذای نامحدود زده است، پس از انتقال به بند عمومی در حالی که بیش از ۳۰ کیلو کاهش وزن داشته و دچار رعشه های شدید در بدن خود شده و ضربان نامنظم قلبش نگران کننده بوده است تاکید کرده به اعتصاب خود تا پایان حبس میرحسین موسوی، مهدی کروبی و زهرا رهنورد ادامه خواهد داد.
بدنبال درخواست فرزندان میرحسین موسوی برای پایان دادن به اعتصاب غذا، این زندانی سیاسی و مشاور شهیدان باهنر و رجایی با وجود تمام عوارض و مشکلات جسمی که به دلیل این اعتصاب، خصوصا اعتصاب خشک چهار روزه ی خود در دوران انفرادی دچار آن شده اعلام کرده بود: آماده ام این جان ناقابل را بر خاک پاک کشور بزرگم ایران و قهرمانان نامی اش و همه ی شهدای اسلام تقدیم کنم.
مشاور شهیدان رجایی و باهنر اما گفته است تنها در صورتیکه میرحسین موسوی، نخست وزیر امام از وی بخواهد پایان این اعتصاب را خواهد پذیرفت.
این همراه سبز مردم میرحسین موسوی گفته بود: شاید برای کوتاه مدت بتوان بر پاره ای از امور سرپوش گذاشت اما به زودی همه واقعیت ها آشکار و در معرض داوری افکار عمومی، تاریخ و در مرحله بالاتر ذات اقدس الهی قرار خواهد گرفت که هیچ چیز نزد او پوشیده و مستور نیست برای شما بدنامی دارد که بگویند در برابر آنها که دشمنان خارجی و استکبار بین المللی می نامید پس از مدتی فشار تحریم و تهدید تن به گفتگو و مصالحه می دهید و اما در برابر ملت خود حاضر به خضوع و گفتگو با نمایندگان واقعی آنها نیستید و در سرکوب آنها بی پروا عمل می کنید.
معتمدنیا پیش از این در نامه ای به رهبری با اشاره به بحران جاری کشور نوشته بود: شجاعت داشته باشید و خواست ملت را بپذیرید. اینک شما بر سر یک دوراهی تاریخی قرار دارید، یک راه همسویی با اراده ملت و احترام به حق انتخاب آزادانه آنان بر سرنوشتشان است. انتخاب دیگر تقابل با ملتی است که طی ۱۵۰ سال گذشته خیزش و انقلاب را در مقابل حاکمیت فردی و تحمیل اراده سلطانی سامان داده و به سرانجام رسانده است”
انتقال محمدرضا معتمدنیا از بیمارستان به زندان اوین
کلمه: محمدرضا معتمدنیا پس از سی وسه روز اعتصاب غذا در اعتراض به حبس خانگی میرحسین موسوی، صبح امروز از بیمارستان قلب به زندان اوین منتقل شد.به نوشته فیس بوک فرزند معتمدنیا، این زندانی سیاسی روز چهارشنبه به دنبال ناراحتی قلبی به بهداری اوین منتقل شد و پس از انجام معاینات و وخامت حالش وی را به بیمارستان قلب منتقل کردند.
اما خبرهای رسیده به کلمه حاکی است که صبح امروز مقارن ساعت شش، در حالی که هنوز نتیجه آزمایشات انجام شده در بیمارستان قلب به رویت پزشک متخصص نرسیده بود، او را به زندان اوین منتقل کردند.
پیش از این نیز، در اولین هفته از اعتصاب غذای این همراه شهید رجایی به علت شرایط نگران کننده قلبی به بیمارستان شهدای تجریش اعزام شده بود.
معتمدنیا که از ۲۱ فروردین ماه دست به اعتصاب غذای نامحدود زده است، پس از انتقال به بند عمومی در حالی که بیش از ۳۰ کیلو کاهش وزن داشته و دچار رعشه های شدید در بدن خود شده و ضربان نامنظم قلبش نگران کننده بوده است تاکید کرده به اعتصاب خود تا پایان حبس میرحسین موسوی، مهدی کروبی و زهرا رهنورد ادامه خواهد داد.
بدنبال درخواست فرزندان میرحسین موسوی برای پایان دادن به اعتصاب غذا، این زندانی سیاسی و مشاور شهیدان باهنر و رجایی با وجود تمام عوارض و مشکلات جسمی که به دلیل این اعتصاب، خصوصا اعتصاب خشک چهار روزه ی خود در دوران انفرادی دچار آن شده اعلام کرده بود: آماده ام این جان ناقابل را بر خاک پاک کشور بزرگم ایران و قهرمانان نامی اش و همه ی شهدای اسلام تقدیم کنم.
مشاور شهیدان رجایی و باهنر اما گفته است تنها در صورتیکه میرحسین موسوی، نخست وزیر امام از وی بخواهد پایان این اعتصاب را خواهد پذیرفت.
این همراه سبز مردم میرحسین موسوی گفته بود: شاید برای کوتاه مدت بتوان بر پاره ای از امور سرپوش گذاشت اما به زودی همه واقعیت ها آشکار و در معرض داوری افکار عمومی، تاریخ و در مرحله بالاتر ذات اقدس الهی قرار خواهد گرفت که هیچ چیز نزد او پوشیده و مستور نیست برای شما بدنامی دارد که بگویند در برابر آنها که دشمنان خارجی و استکبار بین المللی می نامید پس از مدتی فشار تحریم و تهدید تن به گفتگو و مصالحه می دهید و اما در برابر ملت خود حاضر به خضوع و گفتگو با نمایندگان واقعی آنها نیستید و در سرکوب آنها بی پروا عمل می کنید.
معتمدنیا پیش از این در نامه ای به رهبری با اشاره به بحران جاری کشور نوشته بود: شجاعت داشته باشید و خواست ملت را بپذیرید. اینک شما بر سر یک دوراهی تاریخی قرار دارید، یک راه همسویی با اراده ملت و احترام به حق انتخاب آزادانه آنان بر سرنوشتشان است. انتخاب دیگر تقابل با ملتی است که طی ۱۵۰ سال گذشته خیزش و انقلاب را در مقابل حاکمیت فردی و تحمیل اراده سلطانی سامان داده و به سرانجام رسانده است”
برگزاری مراسم افطار در گرامیداشت یک سال و نیم روزه سیاسی تاجزاده و سالگرد تولد مسعود باستانی
تعدادی از خانواده های زندانیان سیاسی، فعالین سیاسی اصلاح طلب، خانواده ی شهید باکری و همکاران سابق سیدمصطفی تاجزاده روز چهارشنبه در خانه ی او برای برگزاری مراسم افطار و دعا به مناسبت یک سال و نیم روزه داری این زندانی سیاسی جمع شدند.به گزارش کلمه، در این مراسم پس از افطار، دعای توسل توسط محمد نوری زاد و محمد کیانوش راد خوانده شد و خانواده های زندانیان سیاسی از خداوند رفع ظلم و آزادی تمامی زندانیان بی گناه سیاسی را خواستند.
در این برنامه هم چنین فخرالسادات محتشمی پور گزارشی از وضعیت همسرش ارائه کرد و گفت تازمانی که او در این وضعیت غیر عادلانه و غیر قانونی به سر می برد به روزه داری خود ادامه خواهد داد.
همسر این زندانی سیاسی همچنین نسبت به سلامت همسر خویش ابراز نگرانی کرد و تاکید کرد: تاجزاده همه روز در اعتراض به بی قانونی ها که در حقش می شود که از همه مهم تر قرنطینه و انفرادی است روزه می گیرد و بدیهی است که من نمی توانم این بیرون راحت و آسوده زندگی کنم وقتی همسرم در سختی و تحت ستم آن هم فقط برای انتقادات دلسوزانه و سازنده اش ، به سر می برد.”
او تماس تلفنی و ملاقات و مرخصی را حق زندانیان عادی دانست و گفت در حال حاضر بسیاری از زندانیان از حقوق اولیه شان محروم هستند.
در این جلسه هم چنین نسبت به اجرای حکم مهسا امر آبادی اعتراض شده و آن را موجب بدبینی کامل به دستگاه قضا و در واقع هدیه ای از سوی این دستگاه در آستانه میلاد حضر فاطمه و روز زن دانستند. خانواده های زندانیان سیاسی از اجرا شدن حکم این عضو خانواده خود به شدت متاثر بودند خصوصا آنکه همسر امر آبادی نیز نزدیک به سه سال بدون یک روز مرخصی در زندان به سر می برد. مدعوین در این مراسم تاکید کردند که زندانی شدن دو عضو از یک خانواده نیز گویا در نظام اسلامی در حال باب شدن است و پس از مهدیه گلرو و همسرش وحید لعلی پور این بار نوبت مهسا امر آبادی و مسعود باستانی است، که متاسفانه باستانی در زندان رجایی شهر به سر می برد و این امر امکان ملاقات را سخت تر خواهد کرد. از این رو خانواده های زندانیان سیاسی اجرای این حکم را ناعادلانه و به دور از آموزه های دینی و انسانی دانستند.
از آنجا که اجرای حکم این روزنامه نگار هم زمان با میلاد همسرش مسعود باستانی نیز بود، خانواده زندانیان سیاسی و دوستان وی در غیابش برای مسعود باستانی کیک گرفته و میلاد او را نیز در این مراسم گرامی داشتند.
هرانا؛ تداوم فشار بر زندانیان سیاسی زندان رجایی شهر کرج
خبرگزاری
هرانا - مسئولین زندان رجایی شهر کرج در ادامه فشار بر زندانیان سیاسی این
زندان اقدام به قطع جیره خشک غذایی زندانیان بیمار و همچنین قطع آب گرم
حمامهای سالن ۱۲ نمودهاند.
بنا به اطلاع گزارشگران هرانا، پس از گذشت
۱۵ ماه از انتقال زندانیان سیاسی زندان رجایی شهر کرج به بند ۴ سالن ۱۲ و
اعتراض زندانیان به وضع بد بهداشتی و همچنین ریختن آب از سقف سرویسهای
بهداشتی و حمامها نه تنها هیچ گونه اقدامی در جهت بهبود وضع بهداشتی سالن
از سوی مسئولین صورت نگرفت، بلکه بتازگی در جهت ایجاد فشار بر زندانیان
سیاسی اقدام به قطع جیره خشک غذایی بیماران و همچنین قطع آب گرم حمامهای
بند نمودهاند.
گفتنیست، زندانیان در طی نامهای اعتراضی
خواستههای خود را به مسئولین بند اعلان نموده و گفتهاند در صورت عدم
رسیدگی تصمیمات جدی تری را اتخاذ خواهند کرد.
لازم به ذکر است، ۱۵ ماه پیش زندانیان
سیاسی زندان رجایی شهر به سالن ۱۲ این زندان منتقل شده و هم زمان تلفنها،
ملاقات حضوری و ملاقات شرعی زندانیان مگر در مواردی معدود و دستوری قطع
گردید.
طبق آخرین اخبار رسیده به گزارشگر هرانا،
روز گذشته سقف سرویسهای بهداشتی سالن ۱۲ ریزش کرده و تا کنون مسئولین زندان
هیچگونه اقدامی برای تعمیر آن انجام نداده اند.
وضعیت دل خراش کودکان کار و خیابان
آسیب شناسان هشدار می دهند
جمع آوری کودکان کار و نگهداری آن ها در مراکز بهزیستی مشکلات موجود را
تشدید می کند و مسئولان باید به جای تکرار تجربه های ناموفق گذشته، باندهای
تبهکار حرفه ای را شناسایی کنند که با اعمالی چون اذیت و آزارهای جنسی،
قاچاق و فروش اعضای بدن کودکان، آن ها را به انسانهایی روان پریش با
رفتارهای ضد اجتماعی تبدیل میکنند. بر این اساس، بازنگری در چگونگی
پدیداری کودکان خیابانی و نیز علل دوام آن تا حال حاضر یک ضرورت است.
.
در اول می ۲۰۱۲ برابر با ۱۱ اردیبهشت ۱۳۹۱ روز جهانى کارگر، نگاهی می اندازیم به وضعیت دل خراش کودکان رنج و کار در ایران.
ورود
زودهنگام کودکان به بازار کار، آینده آن ها را به مخاطره می اندازد و سبب
پدید آمدن حس ناامنى در میان این کودکان می شود. این کودکان، مستعد انواع و
اقسام بحران ها و آسیب های اجتماعی چون اعتیاد و خشونت ورزى می کند.
از سوی
دیگر، تفاوت دست مزد یک نیروى کار بزرگ سال و دست مزد ناچیزی که یک کودک
بابت انجام همان کار دریافت می کند موجب تمایل کارفرمایان و سودجویان به
استفاده از نیروى کار کودکان می شود.
در سراسر
جهان حدود ۲۱۵ میلیون کودک مجبورند کار کنند. بخشی از آنان به کارهایی بس
خطرناک مشغولند. در ایران تحت حاکمیت جمهوری اسلامی، وضعیت کودکان کار و
خیابانی به شدت دل خراش و تکان دهنده است.
در رابطه
با هیچ مساله ای در ایران آمار دقیق وجود ندارد، به ویژه راجع به پدیده
زشتی مانند کودکان کار، اشکال مختلفی دارد که به راحتی نمی توان همه ابعاد
آن را دید. از این رو، تحقیق و تهیه آمار کودکان کار، بخشی از مبارزه
اجتماعی فعالین این عرصه، برای لغو کار کودک است. یعنی این که باید با
مبارزه و روشنگری مداوم به حکومت تحمیل کرد که چه تعداد کودک کار وجود
دارد، خود بخشی از مبارزه است و حکومت چه وظایفی در مقابل آنان و خانواده
آن ها دارد.
داشتن یا
نداشتن کارت اقامت تاثیرى در برخورد کارفرمایان با کودکان کار افغانی ندارد
و این بخش از کودکان شدیدتر از کودکان ایرانی مورد بهره کشی قرار می
گیرند.
بدین سان،
در اخبار ریز و درشت، جایی هم برای کودکان کار و خیابانی داده می شود تا
برای کودکان فراموش شده زمزمه ای در جامعه باشد. برای کودکان فقر، کودکان
قربانی خشونت، کودکان کار، کودکان تنها و…
کتاب «من
کسی نیستم جز صدایی ناچیز»، مجموعه بیست شعر برگزیده از کودکان سراسر جهان
است که در مسابقه هم یاری کودکان به یکدیگر در سال ۱۹۸۰ میلادی شرکت
داشته اند.
در این
مسابقه حدودا یک میلیون کودک زیر ۱۴ سال از ۵۷ کشور جهان، از جمله ایران،
شرکت کردند. جایزه اول مسابقه به اودنیا.ای.بتناگ، دختر خانم ۱۳ ساله
ای از فیلیپین رسید که با شعر زیبای «من کسی نیستم جز صدایی ناچیز» در
مسابقه شرکت کرده بود:
من کسی
نیستم جز صدایی ناچیز/ با رویایی کوچک/ و عطر گل/ در هوایی فرح بخش/ من
کسی نیستم جز صدایی ناچیز/ با رویایی کوچک/ که به آفتاب لبخند می زنم/ و
آزادانه می رقصم و آواز میخوانم…
خانم زرین
تاج پناهی نیک، به زیبایی شعرها را ترجمه کرده و توسط نشر دنیای نو به
چاپ رسیده است. همه شعرهای این کتاب، زیبا و پرمعنا هستند.
تقدیم به شما از طرف آننا سولدی با ترجمه زرینتاج پناهی نیک:
من در
نانوایی، قلبی دیدم از جنس نان/ قلبی بزرگ، گرم و خوشبو/ و فکر کردم: «اگر
من قلبی از جنس نان داشتم چندین کودک می توانست آن را بخورد/ یک لقمه برای
تو، دوست من/ برای تو که گرسنهای/ یک لقمه از این نان قلبی برای توست/ و
برای تو، و برای تو، و برای تو!»/ به کودکی که گرسنه است و می ترسد/ کافی
نیست که بگویی «دوستت دارم»/ وقتی کودکی را گریان میبینی/ کافی نیست که
بگویی «طفلک بیچاره»/ اگر قلب من از جنس نان بود/ چندین کودک می توانست آن
را بخورد/ و تو، ای فرمانده/ چه چیز مانع از آن می شود که/ بمب هایت را به
شکل نان نسازی؟/ آنگاه در پایان جنگ ها، هر سربازی/ می توانست خوشحال به
خانه باز گردد/ با سبدی از بمب های برشته و خوشبو/ اما این فقط یک رویاست/ و
دوست گرسنه من هنوز هم می گرید/ آه اگر قلب من از جنس نان بود!
در یک
تحقیقی که روی ۴۱۳۳ نفر از کودکان خیابانی ایران انجام گرفته است، مشخص شده
که ۷۳ درصد این کودکان به بیماری های چشمی و ۶۱ درصد به بیماری های تنفسی
مبتلا هستند. هم چنین ۶۴ درصد آن ها از بیماری های قلبی، ۶۹ درصد از مشکل
اختلال در شنوایی و ۶۱ درصد از کمبود توجه رنج می برند؛ ۸۲ درصد نیز دچار
بیماری های پوستی هستند. از نظر سوادآموزی هم ۵۶ درصد آن ها بی سوادند، ۶۱
درصدشان مشکلات گفتاری دارند و در مجموع ۸۶ درصد آن ها فاقد هرگونه مهارت
شغلی اند که این آمار نشان دهنده وضعیت نگران کننده کودکان خیابانی در کشور
است. از سویی دیگر تلاش ها برای سامان دهی کودکان خیابانی به عنوان
قربانیان مدرنیسم و توسعه نامتوازن اجتماعی در حالی با تصویب آیین نامه ها و
امضای تفاهم نامه ها ادامه دارد که به گفته کارشناسان و آسیب شناسان
اجتماعی، در خصوص کودکان خیابانی در ایران، کار مطالعاتی و پژوهش عمیقی
صورت نگرفته است؛ کودکانی که به علت فقر اقتصادی خانواده ها به خیابان ها
آمده و با کارهایی چون فروش فال و تنقلات و … بخشی از هزینه روزانه زندگی
خود را تامین می کنند؛ این کودکان جدا از کودکان فراری و بی سرپرست، با
عنوان «کودکان کار – خیابان» شناخته می شوند. طبق آمار حدود ۸۰ درصد کودکان
خیابانی ایران، کودکان کار هستند که در صورت عدم اشتغال خانواده، آن ها
دچار مشکلات زیادی در تامین معاش می شوند.
به اعتقاد
روانشناسان نیز، کودکان کار، ضریب هوشی بالایی دارند و در صورت دست یابی به
حداقل امکانات خدماتی و آموزشی، می توانند به مدارج بالای تحصیلی و شغلی
دست یابند؛ بنابراین ضروری است که سازمان های مسئول از نگاه مجرمیت به این
پدیده و تصور «بزهکار» بودن این کودکان فاصله گرفته و موجودیت و اجبار این
کودکان به کار را بپذیرند. پس از آن لازم است که در پژوهشی فراگیر وضعیت
زندگی این کودکان بررسی و شرایطی ایجاد شود که آن ها بتوانند در محیطی سالم
کار کرده و هم زمان نیز به ادامه تحصیل بپردازند. در این میان ایجاد
کارگاه های مناسب و آموزش مهارتی کودکان در اولویت قرار دارد.
به گفته
کارشناسان، کودکان خیابانی هم چنین باید تحت پوشش خدمات تامین اجتماعی و
حمایتهای قانونی قرار گرفته و در خصوص چگونگی حفظ بهداشت فردی آموزش
ببینند و در بلند مدت نیز فقر فزاینده اقتصادی آن ها تعدیل شود تا اساسا
نیازی به کار نداشته باشند. در حالی که آیین نامه ساماندهی کودکان خیابانی
بر جمع آوری و جذب و نگهداری کودکان خیابان در سطوح مختلف مراکز اقامتی
تاکید می کند، آسیب شناسان هشدار می دهند جمع آوری کودکان کار و نگهداری آن
ها در مراکز بهزیستی مشکلات موجود را تشدید می کند و مسئولان باید به جای
تکرار تجربه های ناموفق گذشته، باندهای تبهکار حرفه ای را شناسایی کنند که
با اعمالی چون اذیت و آزارهای جنسی، قاچاق و فروش اعضای بدن کودکان، آن ها
را به انسانهایی روان پریش با رفتارهای ضد اجتماعی تبدیل میکنند. بر این
اساس، بازنگری در چگونگی پدیداری کودکان خیابانی و نیز علل دوام آن تا حال
حاضر یک ضرورت است.
یک عضو
هیات علمی دانشگاه در خصوص سابقه این پدیده و تعریف کودکان خیابانی به
خبرگزاریها میگوید: اگر تکدی گری و ولگردی را دو جنبه مهم از مظاهر پدیده
کودکان خیابانی تلقی کنیم، این مساله قدمتی به تاریخ شهرنشینی بشر دارد و
به دنبال آن پدیده حاشیه نشینی همراه با بی کاری و بروز مصادیق مختلف
اشتغال بدون تخصص بروز کرده است.
دکتر «غنچه
راهب» ادامه می دهد: به طور کلی دو ویژگی عمده در تعاریف مختلف از کودکان
خیابانی دیده می شود: نخست آن که محل تجمع این کودکان، خیابان است و دیگر
آن که این کودکان به هم پیوستن در خانه های گروهی، ارتباطات نامناسبی با
یکدیگر برقرار می کنند. با این حال، باید در نظر داشت که عنوان «کودکان
خیابانی» پیچیده و کلی بوده و «تفاوت شرایط مختلف این کودکان» را مشخص نمی
کند. وی می افزاید: به طور کلی اصطلاحات مختلفی برای تعریف و نامیدن این
کودکان به کار برده شده است که «کودکان در معرض خطر» و «کودکان نیازمند
خدمات ویژه» کلی ترین این اصطلاحات است. طبق تعریف سازمان نجات کودکان،
کودک خیابانی هر کودکی است که فاقد خانه ثابت و حفاظت مناسب است.
یونسکو نیز
در کلیه تعاریف خود از کودکان خیابانی سه نکته را مدنظر قرار داده است:
مدت زمانی که کودک در خیابان سپری می کند، این واقعیت که خیابان مامنی برای
زندگی بلند مدت آن هاست و این که آن ها فاقد حفاظت و مراقبت مناسب از سوی
بزرگسالان خانواده خود هستند.
راهب،
ادامه می دهد: سازمان بهداشت جهانی کودکان خیابانی را در یکی از ۴ گروه زیر
تقسیم بندی می کند: کودکانی که در خیابان زندگی می کنند و اولین دغدغه آن
ها زنده ماندن و داشتن سرپناه است، کودکانی که از خانواده خود جدا شده اند و
موقتا در مامنی مانند خانه های متروک، نوانخانه ها و پناه گاه ها زندگی می
کنند، کودکانی که تماس با خانواده خود را حفظ کرده اند، اما به علت فقر،
خشونت و اذیت و آزارهای جنسی و جسمی در خانواده، بخش یا اکثر ساعات روز را
در خیابان می گذرانند و کودکانی که در مراکز ویژه بازپروری نگهداری می شوند
اما قبلا در وضعیت بی خانمانی به سر می بردند و در معرض خطر بازگشت به
وضعیت گذشته قرار دارند.
این مددکار
اجتماعی در خصوص علل شکل گیری این پدیده در ایران می گوید: رشد و تغییرات
بی رویه جمعیت، ویرانی ها و خرابی های بازمانده از جنگ، فقر فرهنگی،
مهاجرت، بیکاری، وجود مشاغل کاذب، حاشیه نشینی، بالا رفتن آمار طلاق و
اعتیاد و عدم هم خوانی شاخص های مختلف توسعه در ایجاد و گسترش این پدیده
نقش داشته اند. هم چنین عواملی چون جمعیت زیاد خانوار، بی سوادی یا کم
سوادی و کهولت و بیماری والدین، فوت یا جدایی پدر و مادر و اعتیاد آن ها،
زندانی و خیابانی بودن والدین و درگیری های مداوم خانوادگی از علل خانوادگی
این پدیده هستند.
راهب، در
خصوص آسیب هایی که این کودکان در خیابان با آن روبرو هستند، می گوید: از
نظر اجتماعی این کودکان مورد سوء استفاده هایی چون اجبار به حمل و نقل مواد
مخدر، مشروبات الکلی و سایر وسایل غیرقانونی قرار گرفته و اجبار به تکدی
گری، استعمال مواد مخدر، سرقت منازل و در بسیاری از موارد تعرضات جنسی از
آسیب های شایع در این کودکان است. آن ها طعمه باندهای قاچاق انسان می شوند و
در برخی موارد به تکدی گری، باجگیری و ولگردی می پردازند.
این مددکار
اجتماعی در مورد تعداد کودکان خیابانی اظهار می کند: بر اساس آخرین
تحقیقات ۲۵۰ میلیون کودک «کار- خیابان» در کشورهای در حال توسعه وجود دارند
که در مقاطع سنی ۵ تا ۱۴ سال قرار دارند در این میان تعداد پسران ۳ برابر
دختران است و ۶۱ درصد آن ها در آسیا، ۳۲ درصد در آفریقا، ۷ درصد در آمریکای
لاتین و ۱ درصد در اقیانوسیه زندگی می کنند.
راهب با
ارائه آماری در مورد تعداد این کودکان در ایران می گوید: در ایران آمار
دقیقی از تعداد کودکان خیابانی وجود ندارد؛ ولی در مجموع ۸۰ درصد کودکان
خیابانی، کودکان کارند که به علت فقر اقتصادی خانواده ها مجبور به کار در
خیابان هستند و بیش تر آنها در استانهای خراسان، تهران، لرستان و کردستان
به سر می برند ۹۰، درصد این کودکان دارای والدین هستند ، ۸۰ درصدشان
مهاجرند که ۴۲ درصد آن ها از روستاها و شهرهای دیگر کشور و ۳۸ درصد از
کشورهای دیگر آمده اند و از نظر جنسیت نیز ۷۸ درصد آن ها مذکر و در سنین ۵
تا ۱۸ سالگی قرار دارند.
وی می
افزاید: کودکان خیابانی در ایران به ۶ دسته تقسیم می شوند، کودکان فاقد
شناسنامه که یا از اتباع خارجی اند و یا کودکان به جا مانده از ازدواج های
موقت هستند، کودکان متکدی، کودکان کار در خیابان، کودکانی که از خانه فرار
کرده اند، کودکانی که در خیابان دست به بزهکاری می زنند و کودکان بیسرپرست
و بدسرپرست.
راهب، در
خصوص عملکرد مسئولان و نوع برخورد آن ها با این پدیده می گوید: تا به حال
به دو صورت با این پدیده برخورد شده است: نگاهی که می خواهد چهره شهر را
زیبا و فاقد مشکل نشان دهند و تنها به جمع آوری این کودکان از سطح شهر
اکتفا می کند و دیدگاهی که بر حل مشکل این کودکان و خانواده آن ها تاکید می
کند.
این
روانشناس هشدار می دهد: در وضعیتی که ۸۰ درصد کودکان خیابانی ایران کودکان
کار هستند، جمع آوری و تحویل آن ها به خانواده ها مشکلی را حل نمی کند و به
علت فقر اقتصادی خانوار این کودکان چاره ای جز بازگشت به خیابان و شروع به
کار دوباره برای بقای خانواده ندارند.
به گزارش
خبرگزاری فرارو؛ پنج شنبه ۱۹ اسفند ماه ۱۳۸۹، گدایی، ولگردی، آدامس فروشی،
گل فروشی، دست فروشی و تن فروشی لیستی سرگشاده از فعالیت این کودکان کم
سن و سال است. هزاران کودکی که شهروندان با احساس یا بی احساس هر روز از
کنار آنان می گذرند؛ کودکانی مبتلا به بیماریهای مختلف روحی و هویتی یا
جسمی که آمارهایی نگران کننده، خبر از ناقل ایدز یا هپاتیت بودن آنان نیز
می دهد.
کودکان کار
ساعت های زیادی را در خیابان های پرخطر شهر می گذرانند. با انواع مختلف
آدم ها و بزه ها برخورد می کنند. بدین ترتیب، آنان هر روز با افرادی
اغلب بی سواد، فقیر، معتاد، خشن روبرو می شوند. به عقیده کارشناسان
چنین وضعیتی مسلما بستری مساعد برای گرایش به آسیب های مختلف اجتماعی است.
گزارش مرکز
آمار ایران، نشان می دهد بیش از ۲ میلیون و ۵۰۰ هزار کودک کار در ایران
وجود دارد که در معرض جدی کودک آزاری جسمی و جنسی و اعتیاد قرار دارند. »
کودکان خیابانی با توجه به موقعیت کاری و زندگی شان در معرض انواع آسیب ها از جمله اعتیاد قرار می گیرند.
خسرو
صالحی، فعال حقوق کودک، معتقد است موادی که این کودکان مصرف می کنند،
اصولا موادی است که باید سهل الوصول باشد و به دلیل ترس و محیط کار حتی
تزریق نیز به نوعی برای این کودکان مشکل است. پس این مواد هم، باید به
راحتی به دست آورند و هم، به سهولت به مصرف برسانند. این بچه ها عموما
از تریاک و مشتقات شروع می کنند و به مواد دیگر کشیده می شوند. ولی به
هرحال مشکل اعتیاد بیش تر شده و بعضی از کودکان به مصرف شیشه و هروئین نیز
روی می آورند. وی می فزاید هرچند بحث اعتیاد در کودکان کار محرز است، بحث
مهم تری که سازمان جهانی نیز روی آن تاکید دارد، اعتیادی است که منجر به
ایدز می شود.
موسوی چلک،
در زمینه اعتیاد و گسترش ایدز در کودکان خیابان چالشهایی را بر می شمارد.
دسترسینداشتن به همه کودکان، همکاری و توجه نکردن خود کودک، پایین بودن
سطح تحصیل که آموزش ها را بسیار دشوار کرده است، ناآشنایی کارشناسان با
موضوع، زمان کوتاه ارتباط در مراکز پذیرنده کودک و نپذیرفتن وضعیت موجود از
سوی خانواده، مدرسه و حتی خود کودک از جمله این چالش هاست.
جاوید
سبحانی، مسئول کمیته تحقیق و توسعه خانه کودک شوش به نکته ای مهم اشاره می
کند: «بحث کودک خیابانی را نمی توان تنها در حوزه روابط خانوادگی تحلیل
کرد. بحث ما این است که اقشاری از جامعه در تحولات جمعیتی، در تله ای گیر
کردند به نام تله جمعیتی فقر. اکثر این بچه ها عضو خانواده های پرجمعیت
هستند. در دوره بعد، این خانواده ها هیچ گونه دریافت ایمنی و حمایتی از
سوی دولت نداشتند و به حال خود، در مکانیسم بازار و تورم رها شدند. این
خانواده ها جزو کسانی هستند که پدر یا والدین شان بی کارند یا مشاغل کاذب
دارند. هیچ تور امنیتی یا چتر حمایتی برای این خانواده ها وجود ندارد.»
ماده ۷۹
قانون کار ایران استخدام افراد زیر ۱۵ سال را ممنوع کرده اما معافیت کارگاه
های زیر ده نفر از شمول قانون، موجب به کارگیری صدها هزار نوجوان و کودک
ایرانی در تولیدی های تاریک و نمور با کم ترین دست مزد شده است.
طبق داده
های سازمان جهانی کار از هر شش کودک دنیا یک نفر کار می کند و این به
معنای حضور بیش از ۵۰۰ میلیون کودک در بازارهای دنیاست.
بند ۱ ماده
۳۲ پیمان نامه جهانی حقوق کودک خواستار مقابله با هر کاری است که خللی در
آموزش، سلامتی یا رشد جسمی، ذهنی و اجتماعی کودک ایجاد کند. ایران از جمله
امضاء کنندگان این پیمان نامه است.
در آمار از
بچه ها و نوجوانان کار در ایران از سرشماری سال ۱۳۸۵ باقی مانده است: یک
میلیون و هفتصد هزار کودک در گروه سنی ۱۰ تا ۱۸ سال در کشور کار می کنند.
در این آمار از کار کودکان در رده سنی زیر ده سال سخنی در میان نیست و این
در حالی است که بسیاری بچه ها از همان خردسالی به کشاورزی و قالی بافی در
شهرستان ها و کار در تولیدی ها و کارگاه های نیمه صنعتی در شهرها گمارده
می شوند.
اولین
قانون مربوط به کار کودکان در ایران به سال ۱۳۰۲ باز می گردد. این قانون
برای حمایت از کودکان و نوجوانان شاغل در کارگاه های قالی بافی کرمان وضع
شد و کار پسران کم تر از ۸ سال و دختران کم تر از ۱۰ سال را ممنوع کرد.
ماده ۸۰
قانون کار ایران، کارگرانی را که بین ۱۵ تا ۱۸ سال سن دارند کارگر نوجوان
می نامد و یه کارگیری آن ها را مستلزم انجام آزمایش های پزشکی توسط
سازمان تامین اجتماعی می کند.
ماده ۸۲
این قانون، ساعات کار روزانه کارگر نوجوان را نیم ساعت کم تر از سایر
کارگران منظور می کند اما نحوه استفاده از این امتیاز را منوط به توافق
کارگر و کارفرما می سازد.
طبق ماده
۸۴ نیز مشاغل «زیان آور از نظر اخلاقی یا سلامتی» تنها برای افراد بالاتر
از ۱۸ سال در نظر گرفته می شود و تشخیص این امر هم بر عهده وزارت کار و
امور اجتماعی خواهد بود.
در ماده ۸۳
قانون کار ایران، به تاکید آمده که ارجاع هر نوع کار اضافی و انجام کار در
شب و هم چنین ارجاع کارهای سخت، زیان آور، خطرناک یا حمل بار بیش از حد
مجاز با دست یا استفاده از وسایل مکانیکی برای کارگر نوجوان ممنوع است.
قوانین
ایران، هم چنین ۲۳ نوع شغل برای نوجوانان ۱۵ تا ۱۸ ساله را ممنوع دانسته
است. کارهایی مانند جوشکاری یا کار با وسایل دارای ارتعاش بالا از آن جمله
اند. استفاده از کودک و نوجوان در حفر قنات، کار در دامداری ها،
کشتارگاه ها، کارگاه های کوچک قالی بافی و زیلوبافی، کوره پزخانه ها و
نانوایی ها ممنوع شمرده می شود.
بخش بزرگی
از نوجوانان یا کودکان زیر ده سال در کارهای ثبت نشده و خانگی یا کارگاه
های کوچکی مشغول هستند که از چشم پنهان اند و یا مشمول قانون کار نمی
شوند.
نوجوانان
در این کارگاه ها با کم ترین دست مزد و بالاترین زمان با میانگین ۱۰ ساعت
در روز کار می کنند. پسران عموما در تولیدی ها و کارگاه های کفاشی،
آهنگری و ریخته گری، درودگری، مبل سازی، کیف دوزی، آجرپزی، نانوایی،
مکانیکی و جوشکاری یا امور ساختمانی به کار گرفته می شوند. از دختران
نوجوان بیش تر در بسته بندی، تولیدی های پوشاک و مواد خوراکی، کارگاه
های طلاسازی یا قالیبافی استفاده می شود.
حتی بسیاری
از کارفرمایان در ایران برای کاستن از مخارج خود، کارگران نوجوان را بیمه
نمی کنند و آن ها را هنگام بازرسی های وزارت کار از نظر مخفی می دارند.
همین موجب می شود که کارگر نوجوان برای از دست ندادن کار خود تن به هر
شرایطی بدهد که کارفرما تعیین می کند. این کارگران به دلیل در حاشیه قرار
گرفتن، فرصت آگاه شدن از حقوق صنفی خود را نیز نمی یابند و غالبا از
تضمین های قانونی مربوط به خود بی خبر می مانند. در پارهای کارگاهها
آن ها را تنبیه بدنی نیز می کنند.
قراردادهای
موقت چند ماهه و روزمزدی در میان کارگران نوجوان بسیار رایج است. این نوع
قراردادها که از نظر بیمه، سابقه کار، مزایای قانونی و حقوق صنفی کارگر
بالغ به ضرر او هستند، از سوی نوجوانان به دلیل کم تجربگی و نیاز اقتصادی
به سهولت پذیرفته می شوند. در بیش تر موارد کارفرما منتی نیز از بابت این
قراردادها و دست مزدهای زیر حدنصاب بر سر کارگر می گذارد.
ساعات کار
در کارگاه های کوچک و زیر ده نفر رعایت نمی شود و کارگر نوجوان چیزی به
نام مرخصی استعلاجی یا استحقاقی نمی شناسد. طبق ماده ۱۷۶ قانون کار، هرگونه
بی توجهی کارفرما در ارجاع اضافه کار، کار شبانه یا کارهای سخت به
نوجوانان زیر ۱۵ سال تعقیب قانونی دارد اما غالبا این کارفرمایان هستند که
در صورت اعتراض کارگر خود او را به اخراج یا گوشمالی های دیگر تهدید می
کنند.
فعالان
حوزه حقوق کودک و حقوق کارگر از موارد بسیار خشونت های جسمی، روحی و جنسی
در قبال کارگران نوجوان گزارش می دهند. اما آن ها امکان شکایت از شرایط
کاری خود به وزارت کار را ندارند زیرا نام شان در هیچ فهرستی در این وزارت
خانه ثبت نشده و در اداره تامین اجتماعی پرونده ای ندارند.
در گزارش
خبرگزاری مهر، از یک کارگاه تولیدی کیف در ناصرخسرو آمده که شش کودک ایرانی
و افغانی از ۸ تا ۱۳ ساله در اتاقی تاریک به مساحت ۲۰ متر مربع، روی موکت
مندرسی نشسته و کناره های کیف های دوخته شده را با قیچی مرتب می کردند
تا روزانه ۵۰ کیف تحویل کارفرما دهند.
این گزارش
از قول کارگران یادشده نوشته که آن ها برای کار روزانه از هشت صبح الی ده
شب ماهانه بین ۱۵۰ تا ۲۰۰ هزار تومان دست مزد می گیرند. نوجوانان و کودکان
شاغل در این کارگاه ها، ضمن محرومیت از حق تحصیل، به دلیل شرایط ناسالم
محیط کار، از نظر بهداشتی، فرهنگی و اخلاقی نیز متحمل آسیب های جدی می
شوند.
برخی
کارگاهها اصطلاحا «زیر پله ای» نامیده میشوند. این فضاها عملا آب
انبارها و دالان هایی نمور، تاریک و بدبو هستند که کارفرما برای صرفه
جویی در مخارج کرایه از آن ها استفاده می کند. در این کارگاه ها از هوا،
نور یا بهداشت خبری نیست. کارگران حتی توالت هم ندارند و ناچارند از
آبریزگاه های بس آلوده و عمومی مشترک بین چند کارگاه مجاور استفاده کنند.
کارفرما
موظف است در کارخانه های نساجی و تولید مواد شیمیایی برای حفظ سلامتی
دستگاه تنفسی کارگران، روزانه به آن ها سهمیه شیر بدهد. در کارخانه های
بزرگ واحدی برای رسیدگی به سوانح هنگام کار وجود دارد که رسیدگی های اولیه
در زمان بروز سانحه یا بیماری را انجام می دهد. این مقررات در کارگاه
های کوچک و در قبال نوجوانان و کودکان شاغل محلی از اعراب ندارند.
یک فعال
کارگری می گوید که بیش تر نوجوانان شاغل در چرم سازی ها، کارگاه های
بافنده سوزنی یا تولید پوشاک در درازمدت با مشکلات ریوی روبرو خواهند شد و
خطر آسیب دیدن مفاصل و استحوان نزد برخی از آن ها نیز به دلیل کار طولانی
بر روی زمین به صورت نشسته و چمباتمه زده بسیار بالاست.
در گزارشی
تصویری از یک کارگاه کوله پشتی، کارگران نوجوانی را میتوان دید که بر
تکهای موکت روی زمین نشستهاند و به بستهبندی کیفهای باربی مشغولند.
مزد روزانه آن ها از چند ساعت قوز کردن و چهارزانو نشستن، حداکثر هفت
هزارتومان است.
سازمان بین
المللی کار، دلایل ورود نوجوانان به عرصه کار را از زاویه عرضه و تقاضا
بررسی می کند و فقر را مهم ترین عامل وادار شدن آنان به کار میداند.
کارشناسان این سازمان می گویند اگر بنا باشد سیاست های منع کار کودک و
نوجوان موثر واقع شوند، قبل از هر اقدام باید اطمینان حاصل کنیم که آن ها
جای دیگری برای رفتن داشته باشند.
ایلنا، در
گزارش دیگری در تاریخ ۲ اردیبهشت ۱۳۹۱ می نویسد، کودکان در نیمه شب به جاى
کامیون بار حمل می کنند. یک فعال حقوق کودکان کار اعلام کرد: به دلیل سنگ
فرش کردن خیابان ناصرخسرو تهران، امکان استفاده از وسیله نقلیه براى حمل
بار مقدور نیست و کسبه از نیمه شب تا صبح از کودکان براى خالى کردن بار
ماشین ها و حمل آن تا بازار استفاده می کنند.
طاهره
پژوهش عضو هیئت مدیره انجمن حمایت از حقوق کودک، در این باره به خبرنگار
ایلنا، گفت: تعدادى از این کودکان به دلیل بی سرپرست بودن در انبار مغازه
هاى اطراف بازار می خوابند و چون آموزش خاصی در زمینه بهداشت به آن ها
داده نشده است، بیش تر در معرض انواع بیماری ها و سوء تغذیه قرار می
گیرند.
سرپرست
خانه کودک ناصرخسرو، درباره سایر مشاغلى که به عهده این کودکان گذاشته می
شود گفت: این کودکان در کارگاه هایى کار می کنند که از نظارت قانون به
دورند و غالبا در خدمت اقتصاد زیرزمینى هستند.
خانم
پژوهش، با اشاره به این که غالب این کودکان به اجبار تامین معیشت خانواده،
از تحصیل محروم هستند، درباره فعالیت هاى آموزشى خانه کودک ناصرخسرو توضیح
داد: آموزش این کودکان ترکیبی از آموزش های خلاق و کتاب های درسی آموزش و
پرورش است که در هر یک سال دو پایه درسی را آموزش می بینند.
این فعال
حقوق کودکان کار، با اشاره به این که کودکان افغان هم تحت حمایت این نهاد
غیردولتى هستند، افزود: طبق کنوانسیون حقوق کودک، کودکان مستقل از رنگ و
نژاد و مذهب و ملیت هستند و از جانب این نهاد ملیت کودکان تاثیرى در ارائه
خدمات به آن ها ندارد.
پژوهش، در
پایان اظهار کرد: از دولت خواستاریم با حمایت از خانواده های این کودکان،
حقوقی را به طور ماهیانه برای آن ها در نظر داشته باشد و به آموزش سراسرى
این کودکان بپردازد تا در آینده به صورت اصولى بتوانند معیشت خانواده
هایشان را تامین کنند.
اگر کودکی
پاره وقت کار می کند، اگر کودکی با خانواده اش کار می کند، اگر کودکی در
شرایط مهاجرت است و کار می کند و غیره، همه جزو نیروی کار کودکان در ایران
حساب می شوند.
بر این
مبنا طالبی از فعالین «جمعیت دفاع از کودکان کار و خیابان» به دویچه وله،
گفته است که به تخمین ما، با حساب همه این چیزها و مثلا تعداد کارگاه هایی
که در ایران ثبت شده، در خوش بینانه ترین حالت حدود سه و نیم تا چهار
میلیون کودک کار در ایران داریم که مقداری با آمارهای دولتی تفاوت دارد.
اصولا راجع
به آمار کودکان کار همه این ها روش های تخمینی هستند. مثلا تعداد شاغلین
به تحصیل را حساب می کنند و از افرادی که در سن کودکی هستند کم می کنند،
تعدادی که باقی می مانند، می شوند کودکانی که کار می کنند. در صورتی که
خیلی از بچه ها هستند که درس می خوانند و کار می کنند، خیلی از بچه ها
هستند که مهاجرند و اصلا جزو آمارها نیستند.
مساله دیگر
نیز این است که معمولا این آمارها را به این شکل درمی آورند که مثلا می
روند به کارگاه سرکشی می کنند، یک فرم هم دست شان است، خودشان را معرفی می
کنند که از اداره کار یا فلان اداره دیگری آمده ایم. بعد می پرسند: آیا شما
این جا بچه کار دارید؟ خُب مانند همه مسائل دیگر، همه دروغ می گویند و می
گویند: نه!
وی می
افزاید: در صورتی که ما خودمان در سرکشی به کارگاه های محله های ۱۷، ۱۸ و
۱۹ تهران، تجربه داریم و می دانیم این که ما بتوانیم آمار دقیق از توی
کارگاه ها دربیاوریم (چون همان طور که می دانید، بیش تر بچه های کار در
کارگاه ها کار می کنند، نه در خیابان)، خیلی کار سختی است. برای نمونه،
همکارهای من رفته بودند و پرسیده بودند که آیا در این جا بچه ای هست که کار
بکند، صاحب کارگاه می گفت: نه! در حالی که سه تا بچه جلوی خود آن ها
داشتند کار می کردند. دوستان پرسیده بودند: پس این بچه ها چی هستند؟ گفته
بودند: افغانی اند! یعنی اصلا جزو آدم هایی که به آن ها به عنوان بچه های
کار فکر کنند، حساب نمی شوند.
در این جا
ایراد از کارفرما نیست، منظور من، ایراد مکانیسمی است که می خواهند تعداد
کودکان کار را بر آن اساس تخمین بزنند. خلاصه کلام این است که خیلی آدم ها
جا می مانند و به همین دلیل، آمار سازمان های غیررسمی، بیش تر از آمار
دولتی است.
این فعال
حقوق کودک در بخش دیگری از گفتگوی خود با دویچه وله، می افزاید: از طرف
دیگر هم محیط کار کودکان، چه در خیابان و چه در کارگاه ها، بسیار محیط
پرآسیب و پرتنشی است. پر از کتک، تجاوز، خشونت، فحاشی و… است. این محیط
طبعا امکان رشد سالمی را که کودک بتواند استعدادهای خود را بروز بدهد، یا
در واقع، بتواند مهارت های لازم برای زندگی اجتماعی را کسب کند از او می
گیرد.
آن چه می
خواهم روی آن تاکید کنم، این است که همین بلایی که در کودکی بر سر کودک کار
می آید، باعث می شود، به احتمال خیلی بیش تری، در آینده، جزئی از طبقه
فرودست جامعه باشد. چون فرصت نکرده تحصیل کند، چون فرصت نکرده مهارت کلامی
کسب کند، چون فرصت نکرده مدارک فنی- حرفه ای بگیرد و همه این ها دست به دست
هم می دهند که در آینده مجبور بشود پست ترین و ساده ترین کار را انجام
بدهد و خود به خود احتمال بیش تری دارد که همین کودکی که به این شکل بزرگ
شده، والد یا والده یک بچه کار دیگر بشود. منظورم این است که با کار
کودکان، ما یک فرآیند بازتولید نابرابری اجتماعی داریم.
وی تایک می
کند: واقعیت این است که طرف مقابل خیلی از خواسته های ما دولت است. یعنی
یک سری امکاناتی که باید فراهم بشود، برای این که عملی باشد که هیچ کودکی
کار نکند، نه تنها در ایران، در همه جای دنیا، احتیاج به دخالت شدید دولت
دارد. سه شرط بسیار بدیهی و ابتدایی آن هم عبارتند از آموزش اجباری رایگان،
حق هویت و تامین اجتماعی. یعنی هر انسانی تا ۱۸ سال، از حداقل های زندگی
بهره مند باشد.
وقتی
میگویم حق هویت، یعنی هر کودکی که در این جامعه دارد زندگی می کند و در
حوزه قضایی این جامعه است، هویت داشته باشد. نپرسند که پدرت افغانی است یا
ایرانی، نپرسند که ازدواج پدر و مادرت چطوری بوده و خیلی مسائل دیگر.
وقتی هم می
گویم آموزش اجباری و رایگان، منظورم این است که واقعا این طور باشد. نه
این که در قانون اساسی آمده است «آموزش اجباری و رایگان»، ولی خود دولت
اعلام می کند که مثلا یک میلیون نفر از بچه ها، از تحصیل بازمانده هستند.
خُب این چه آموزش اجباری و رایگانی است. می توانم این طور بگویم که شرایط
مادی زندگی ای باید فراهم باشد که کودک مجبور نباشد کار کند…
من در پاسخ
به یکی از دوستان که می پرسید، «شما در این ۱۰سال چه کار کرده اید؟ هنوز
که این همه کودک کار در جامعه وجود دارد»، گفتم: ما در این ۱۰ سال، حداقل
توانسته ایم جامعه و مسئولین جامعه را قانع کنیم، از این که می گفتند کودک
کار وجود ندارد و ما کودک کار نداریم، به این جا برسند که خودشان بیایند
بگویند: ما دو و نیم میلیون کودک کار داریم. از این که همه جا تبلیغ کنند
که کار کردن کودکی را می سازد و آدم را برای زندگی در بزرگ سالی آماده می
کند، برسند به این جا که شهرداری تهران بیلبورد و تابلو بزند که «تحصیل حق
همه کودکان است»، یا «هیچ کودکی نباید کار کند» و…
در حالی که
قبلا این مسائل در حوزه فرهنگی دولتی اصلا مطرح نبوده است. امروز
خوشبختانه به این جا رسیده و امیدواریم به اقدامات عملی منجر شود و فقط در
حد ژست و شعار نماند.
خانواده
ها، خودشان قربانی این قضیه هستند. متاسفانه ما همیشه عادت داریم که شرایط
بد را برای خودمان توجیه کنیم. این یک قضیه انسانی است و به ایران ربطی
ندارد، انسان ها همیشه می خواند آنچه را بد است و نمی توانند کاری برای آن
انجام بدهند، به شکلی توجیه کنند. برای این که کم تر اذیت بشوند و به
اصطلاح وجدان شان از دیدن این قضیه آزرده نشود. کودکان کار هم وجدان همه ما
را آزرده می کند و برای آن هم یک سری توجیهات وجود دارد.
مثلا می
گویند: این ها همه شان باند هستند که دارند کار می کنند. فردی این ها را شب
می آورد، نیمه شب می برد و… از طرف دیگر می گویند: خانواده های این کودکان
مسئول هستند. یعنی مسئولیت مساله ای را که بر عهده جامعه و دولت است، بر
گردن خانواده می اندازند. از طرف دیگر می گویند: این ها کودکان خیابانی
هستند. آن ها در خیابان به دنیا آمده اند، در آنجا زندگی می کنند و در همان
جا هم می میرند. ما نمی توانیم کاری بکنیم، فوق اش می توانیم مانند برزیل
بزنیم این ها را بکشیم که فایده هم نداشت و… اما نه! هیچ کدام از این ها
نیست. به نظر من، خانواده ها خودشان قربانی هستند. وقتی من از تامین
اجتماعی صحبت می کنم، بخشی از آن، به خانواده برمی گردد. منظور من این نیست
که بچه تامین باشد، ولی پدر خانواده از گرسنگی دارد می میرد و کار نمی
تواند بکند.
ما خیلی
کیس ها را دیده ایم که پدر و مادر از کارافتادگی دارند، مثلا توی کار دست
یا پای اش قطع شده و یا کور شده است و نمی تواند زندگی را تامین کند،
خانواده مانده است و در نتیجه، کودک اش باید کار کند. وقتی پدر خانواده این
طور می شود، خانواده دوتا انتخاب دارد، یا مادر باید خودفروشی کند یا بچه
باید کار کند. البته فکر می کنم، بعد از هدف مندی یارانه ها، هردویشان باید
این کار را بکنند تا امورات شان بگذرد. ولی این واقعیت مادی زندگی شان
است. مجبورند کار کنند.
طالبی، در
ادامه می افزاید: متاسفانه یا خوشبختانه، مساله اصلا فرهنگی نیست. این که
قضیه را فرهنگی جلوه می دهند، بخشی به خاطر انحراف افکار عمومی از واقعیتی
است که دارد اتفاق می افتد. مساله فقر است. تا مشکل فقر هست، هیچ کاری نمی
توان کرد. نه خانواده می تواند کاری بکند، نه مسجد محل می تواند کاری بکند،
نه معلم و نه سازمان هایی مانند ما. مهم ترین قضیه فقر است، تا فقر حل
نشود، هیچ کاری نمی شود کرد. اگر فقر حل شد، بعد می توانیم بگوییم که فلان
پدر و مادر از نظر فرهنگی متوجه نیستند که کار کودک برای اش خوب نیست و بچه
را گذاشته اند سر کار. بعد می شود با این مساله برخورد کرد. چون محتاج نان
شب نیست، به خاطر کار کودک.
من برای
این که جمع بندی کنم، می توانم بگویم که کار کودکان معضل جامعه ما نیست. ما
در یک نظام اجتماعی- اقتصادی جهانی زندگی می کنیم که به آن نظام سرمایه
داری می گویند. قضیه کار کودکان زاییده این نظام و زائده لازم آن است.
مانند چرخ پنجم آن است.
کار کودکان
نتیجه شرایط مادی زندگی شان است. وقتی می گویم شرایط مادی، منظورم تاکید
روی شرایط اقتصادی است. تا موقعی که مساله اقتصادی حل نشود، کار کودکان از
بین نخواهد رفت. اگر سازمان یا دولتی بخواهد اقدام واقعی انجام بدهد، باید
برای شرایط مادی بهتر تلاش کند. کار فرهنگی کردن، روضه خواندن و سمینار
گذاشتن، هیچ کدام فایده ای ندارد. چون در نهایت، شب باید غذا سر سفره باشد و
پولی برای اجاره خانه وجود داشته باشد و از هیچ کدام از این مسائل، پول
برای این دو درنمی آید. تنها چیزی که می تواند قضیه را تغییر بدهد، فعالیت
جدی برای شرایط مادی واقعی زندگی کودکان کار است.
ایلنا، در
گزارش دیگری نوشته است: این هفته، هفته کارگر است. ایامی که شاید فرصتی
باشد برای شنیدن درددل های کارگری، انتقاد، وعده و وعید و یا تقدیم یک
شاخه گل ناقابل به کارگران عرق ریخته و زحمت کش!
کمی به دور
و برمان نگاه کنیم. در این میان نان آوران کوچکی نیز هستند که نه دست
پرمهری آن ها را نوازش می کند و نه آغوشی برای حمایت شان باز شده است. نمی
خواهیم بوسه بر انگشتان کوچک شان بزنیم، تنها کمی تامل کافی است!
کارگاههای
کم نور زیرزمینی، مغازه های کوچک صنعتی، واحدهای تولیدی و… هزاران
هزاران کودک را در خود می بلعد، بی آن که نگاهی نگران عاقبت آن ها را
جستوجو کند.
این روزها
چشم ها به روی کودک کار بسته مانده و اذهان پرادعای مسئولان به روی هزاران
کودکی که پنهانی کار می کنند و مورد انواع بهره کشی ها واقع می شوند
خنثی مانده است.
کودک سیاه
سوخته، پاها را تا عرض شانه باز کرده و آجرهای تازه از کوره درآمده را با
کهنه دستمال مرطوبی پاک می کند. با دست های کوچکش ضربه های لاجونی به
آجر می زند تا گرده های آن جدا شود. حمید چهار سال دارد و در کوره
پزخانه های محمودآباد کنار برادر، مادر و خواهرش کارگری می کند.
شیرین برای خودش یک بانوی تمام و کمال است. مادرش به دلیل فقر از صبح خروس خون تا بوغ سگ در خانه های مردم را می شورد و می سابد.
شیرین هر
روز صبح با راهی کردن برادرهای قد و نیم قدش برای کار، خواهر کوچولوی دو
ساله اش را به کمر می بندد و تشت پر از لباس چرک برادرهای شیطانش را با
دست چنگ می زند، عصرها با همان کودک روی کول به کانون حمایتی کودکان کار
به پامنار می رود و شب ها با کورسوی نوری که از خیابان به حیاط می تابد،
محتاطانه درس می خواند. برادر شیرین دیالیزی است و کلیه هایش را بابت
مصرف آب نامناسب در کارگاه تولیدی از دست داده است.
ناهید،
رقیه، فریده و انسیه با انگشتان کوچک، اما ماهر خود بهترین قالی دست باف
تبریز را می بافند. در روستای دورافتاده آن ها اکثر کودکان در کارگاه های
کم نور و مرطوب قالی بافی می کنند و با تحمل غرولندهای صاحب کار، در
آخر کار هم حق الزحمه آن ها با پدرشان تسویه می شود و باز در عین نان
آوری، نان خور محسوب می شوند. اکیپ دسته جمعی آن ها از صبح تا شب جان می
کند تا رضایت صاحب کار را به دست آورد. کودکی آن ها پشت دار قالی مخفی
مانده است.
عطیه چشمان
گیرای عسلی دارد و تا دو سال پیش شاگرد درس خوان مدرسه شبانه بوده.
اولیای مدرسه و اعضای یکی از انجمن های حمایتی به دلیل غیبت های مکرر،
جویای احوالات عطیه می شوند و با مراجعه به خانه خشتی و بیغوله دختر بچه
۱۴ ساله با دیدن پرده ای که به تن فروشی دختر بچه اختصاص داشت، به دلایل
غیبت و ترک تحصیل طفل معصوم پی می برند!
امثال
عطیه، ناهید، رقیه، حمید و هزاران هزار کودک کار در کشور زیاد است، اما
عده ای با زباله گردی، دست فروشی یا تکدی گری در سر چهارراه ها به چشم
می آیند و عده ای هم پنهان و آرام تلف می شوند.
در میان
همین جان کندن های بی وقفه کودکان، کسی اشاره ای به وضعیت کودکان کار،
قربانیان جنسی، کودکان حملکننده مواد مخدر و… نمی کند.
مریم پناهی
عضو کانون فرهنگی، حمایتی کودکان کار در گفتگو با ایلنا، به تحقیقی
پیرامون ۲۰ مورد از انواع کار کودکان اشاره می کند و می گوید: کودکان کار
جنسی، کودکان گل فروش، کودکان حمل کننده موادمخدر، کودکان بزرگ راهی،
کوره پزخانه ها، کودکان کار خانگی، کارخانه ها، مزارع، دامداری ها و
کودکان ازدواج کرده از جمله مواردی هستند که مورد بررسی قرار گرفته و شرایط
آن ها سنجیده شده است.
وی، در
پاسخ به سئوالی پیرامون آمار مربوط به این کودکان، ادامه می دهد: بزرگ
ترین معضل مربوط به این قبیل کودکان خلاء های آماری است؛ چرا که کار کودک
در خانه ها نادیده گرفته شده و تعداد بی شماری از کودکان در شرایط بسیار
نابسمان کاری و دور از چشم مردم و مسئولان مشغول به کار هستند.
پناهی، به
تحقیقات صورت گرفته اشاره می کند و ادامه می دهد: روستاهای تبریز،
بالاترین آمار مربوط به کودکان کار در قالی باف خانه ها و یا کارگاه ها
را دارند که بهترین قالی ها را با ارزان ترین قیمت می بافند؛ چرا که
گره های در هم تنیده شده توسط انگشتان ریز کودکان به خوبی بافته می شود.
سختی کار کودک در روستاهای زابل، زاهدان، سیستان و بلوچستان، بسیار چشم گیر
بوده و این مساله بیش تر شامل دختران کار است که بیش تر در معرض انواع
آسیب های جسمی، جنسی، روحی و عاطفی قرار دارند.
این فعال
حوزه کودکان تصریح می کند: در حال حاضر کارفرمایان این کودکان هزاران
خواسته و توقع بی جا در کارگاه های تنگ و تاریک دارند و با انواع و اقسام
آزارهای جسمی، روحی، روانی و… آن ها را شکنجه می دهند.
فاطمه
قاسم زاده، عضو کمیته هماهنگی شبکه یاری کودکان کار ایران به ایلنا، می
گوید: این امکان وجود دارد که کودکان کار ۱۵ سال به بالا مورد نظارت و
حمایت قرار گیرند اما چون وزارت کار، نانآوری کودکان زیر ۱۵ سال را مجاز
نمی داند، نظارتی هم بر روند اجرای این قوانین نمی کند. در عین حال هیچ
نظارتی هم بر کارگاه هایی که تعداد کارگرهای شاغل در آن کم تر از ۱۰ نفر
بوده، نیست چرا که این کارگاه ها را از شمول قانون کار خارج می دانند و
به این بهانه که تعداد نیروهای نظارتی کم است، از این امر مهم سر باز می
زنند.
این فعال
حوزه کودکان با اعلام این که فقر مالی خانواده ها باعث افزایش تعداد نان
آوران کوچک شده است، می گوید: سازمان های دولتی باید برای کاهش رنج
کودکان گام بردارند چرا که متاسفانه کار کودک قابل حذف نیست و از روی تفنن
انجام نمی شود، بلکه فقر، کودکان را به کار وا می دارد.
او، ادامه
می دهد: کودکان کار تشکیلاتی ندارند که منافع خود را در چارچوب اتحادیه
ها حفظ کنند، در حالی که باید برای کودکان کار نوجوان در سنین ۱۵ تا ۱۸
سال، جایگاهی در نهادهای غیردولتی در نظر گرفته شود تا بتوانند مشکلات خود
را مطرح کنند. چرا که این نوجوانان با نداشتن اتحادیه و ارگان نظارتی از
بسیاری حقوق مسلم، محروم می شوند.
قاسم
زاده، به معضل دیگری اشاره می کند و می گوید: نظارت وزارت کار بر روی
کارگاه ها هم از نظر کیفی مشکل دارند و هم از نظر کمی؛ به طوری که با کم
بودن تعداد نیروهای نظارتی توانایی نظارت بر کار کودکان از عهده وزارت کار
ساقط است.
عضو کمیته
هماهنگی شبکه یاری کودکان کار ایران، تاکید می کند: سال ها از مصوبه هیات
دولت مبنی بر این که کارگاه های کم تر از ده نفر جمعیت از شمول قانون کار
خارج هستند، می گذرد در حالی که این مساله با وجود تعداد زیادی کودک شاغل
در کارگاه های این چنینی یک نقص بزرگ است.
کودک، بنا
به تعریف پیمان نامه سازمان ملل درباره کودکان، انسانی است که ۱۸ سال را
تمام نکرده است مگر این که سن بلوغ در کشوری بنا به حقوق جاری اش کم تر
تعیین شود!
حکومت
اسلامی در اوایل حکومتش، معیار ۹ سال را برای بلوغ دختران و خارج کردن
اینان از زمره کودکان به مردم تحمیل کرد و به حقوق و قوانین ارتجاعی و
ضدکودک ر ابه اجرا گذاشت. یا اجازه تصمیم گیری در مورد کار کودکان زیر ۱۸
سال به پدر یا قیم یا مقامات قضایی سپرد.
گذشته از
این، حکومت اسلامی که پیمان نامه را پذیرفته در اجرای آن خود را موظف نمی
داند و هم چنین بر ناقضان حکومت کودک نیز چشم می بندد. به این ترتیب، در
حکومتی که نیروی کار انسان کالایی مثل هر کالای دیگر است همواره برای خرید و
فروش این کالا راه های گریزی وجود دارد. ظاهرا فروشنده در بازار کالای
نیروی کار، کالای خود را به میل خود و بدون هیچ گونه فشار و اجباری می
فروشد! خریدار هم آزادنه این کالا را می خرد تا به نحوی که خود میخواهد
از این کالا یعنی نیروی کار بهره کشی کند و سود ببرد. اما واقعیت غیر از
این است و فروشنده ای که در این رابطه با خریدار برابر شمرده می شود چیزی
برای فروش ندارد جز نیروی کارش و قیمت آن را هم نه خود او، بلکه شرایط جاری
و مناسبات حاکم در جامعه تعیین می کند.
به علاوه
سرمایه دار به به یمن میلیون ها بی کار در جامعه، نگرانی از کمبود نیروی
کار ندارند. اساسا سرمایه داری به کار کودکان علاهقه مند است. چرا که نیروی
کارشان بسیار ارزان است. بدین گونه، کودکان کار به دلیل فقر وحشتناک
خانواده که خود ناشی از بهره کشی سرمایه داری است به جای بازی های کودکانه،
به جای رفتن به مدرسه و سواد آموزی و تفریح، روانه کارگاه ها و کارخانه
ها و خیابان ها می شوند و در محیط نامناسب آن از نظر جسمانی و هم اخلاقی و
فرهنگی، کار می کنند و مورد استثمار شدید قرار می گیرند.
هنگامی که
در آمارها گفته می شود یک دوازدهم جمعیت جهان دچار سوء تغذیه است که ۱۶۰
میلیون نفر آن را کودکان زیر ۵ سال تشکیل می دهد. هر روز ۳۴ هزار کودک زیر۵
سال و هر ساله ۱۲ میلیون کودک از گرسنگی می میرند در حالی که به اندازه
کافی گندم، برنج و مواد غذایی برای سیر کردن شکم جمعیت جهان وجود دارد.
می گویند ۱
نفر از هر ۴ نفر جمعیت جهان یعنی ۳/۱ میلیارد نفر روزانه با کم تراز یک
دلار آمریکا زندگی می کند. در حقیقت باید بگوئیم این تعداد از جمعیت جهان
مرگ را روزشماری می کنند.
۲۵۰ میلیون
کودک ۱۴-۵ ساله کار می کنند تا زندگی خود و خانواده هایشان را تامین کنند.
از این تعداد، ۱۲۰ میلیون کودک به طور تمام وقت و بقیه نیمه وقت کار می
کنند. ۱۱۳ میلیون کودک حتی از تحصیلات ابتدایی محرومند و در بسیاری از نقاط
به طور سنتی دخترانی که از تحصیل محرومند بیش تر است. هم زمان میلیون ها
انسان بزرگ سال نیز بی کارند.
کودکان کار
با مزدی ناچیز و تحت شرایط بسیار بد کارمی کنند؛ مثل تولید کفش ورزشی،
قالی بافی، کبریت سازی، شیشه گری، ساخت مواد آتش بازی، تولید سیگار، تولید
مواد سمی و شیمیایی و…
کودکان،
همواره قربانیان جنگ ها هستند. در جنگ های ۱۰ ساله اخیر دو میلیون کودک
جان خود را از دست داده اند. شمار کودکان سرباز در ۳۰ کشور درگیر در جنگ
در نقاط مختلف دنیا بالغ بر ۳۰۰ هزار نفراست. از این کودکان برای پیام
رسانی، حمل اسلحه و بار، مین روبی، و پارتنر سکس استفاده می شود. استفاده
از کودکان زیر ۱۸ سال تنها اختصاص به کشورهای فقیر یا در حال رشد ندارد،
بلکه در کشورهای پیشرفته صنعتی هم کودکان خانواده های فقیر را در برمی
گیرد.
کودکان
سرباز در بسیاری از جنگ ها فعال بودند از جمله جنگ هایی که کودکان به
طورعلنی در آن فعال بودند و حضور آن ها از طرف مسئولان بالای مملکتی مورد
تشویق و تایید قرار می گرفت جنگ ایران و عراق بود. کودکان ایرانی، برای
حضور در جنگ احتیاج به اجازه والدین نداشتند. از این کودکان برای مین روبی و
عملیات انتحاری و غیره استفاده می شد. نمونه بارز آن کودک ۱۲ ساله ای بود
که خود را با مواد منفجره به یک تانک عراقی زد و کشته شد که از طرف رهبر و
مقامات دیگر به الگوی کودکان و نوجوانان مسلمان تبدیل شد. در حالی که
فرزندان همین رهبران در کنار والدین خود به راحتی زندگی می کردند و به آن
ها گفته می شد: جبهه جنگ شما، مدرسه است (از مصاحبه رفسنجانی در مورد
اشتیاق پسرش برای رفتن به جبهه). این وضعیت خود را در ادبیات و فرهنگ جنگ
به خوبی نشان می دهد. در یکی ازسرودهایی که در زمان جنگ مرتب برای تشویق
کودکان در رفتن به جبهه از رادیو ایران پخش می شد کودکان سرود خوان می
گفتند: دشمن خیال کرده ما نوگل بهاریم، اما امام ما گفت ما مرد کارزاریم!
عجیب است که دشمن در این مورد انسانی فکر میکند!
آن چه که
در بالا به آن ها اشاره کردیم گوشه هایی از وضعیت دلخراش کودکان کار و
خیابانی در ایران است. نهایتا بررسی ها نشان می دهد که در ایران آمار رسمی
در زمینه کار کودک وجود ندارد. البته روزنامه ابتکار حدود دو سال پیش به
نقل از گزارش مرکز آمار نوشته بود که تعداد کودکان کار در کشور دو میلیون و
۵۰۰ هزار نفر است. اکنون با توجه به افزایش نرخ تورم و مشکلات اقتصادی در
جامعه ایران، این احتمال وجود دارد که آمار کودکان کار افزایش یافته شاید
به حدود ۳ میلیون نفر نیز رسیده باشد.
اما همین
امروز نیز کودکان کار و خیابانی در ایران، باید بتوانند مانند سایر
شهروندان از حقوق انسانی مانند آموزش، بهداشت، تغذیه مناسب، اوقات فراغت،
تامین اجتماعی و… برخوردار شوند نه آن که به واسطه فقر و شرایط نامناسب
کاری با سایر معضلات مانند اعتیاد، آزار جنسی و… دست و پنجه نرم کنند و
مشکلی به معضلات آن ها افزوده شود. تامین زندگی کودکان کار و خیابانی و
خانواده آن ها هم به طور کلی وظیفه دولت است.
مسلما،
تنها زمانی می شود انسان شخصیت واقعی انسانی خود را به دست آورد و استعداد
هایش شکوفا گردد که بساط سرمایه داری و کار مزدی برچیده شود. این کار هم به
عهده طبقه کارگر متشکل و متحد است که به طور هدفمند و آگاهانه با سیستم
سرمایه داری و حکومت اسلامی آن به مصاف برمی خیزد تا برانداختن آن، جامعه
نوینی را بر پا دارد که در آن جامعه، همه انسان ها بدون در نظر گرفتن ملیت،
جنسیت و باورهایشان در همه عرصه های اقتصادی، جنسی، ملی و حقوقی و اجتماعی
از حقوق یک سان برابری برخوردار می گردند و هیچ انسانی انسان دیگر را
استثمار نمی کند.
کودکان نه
فقط به والدین، بلکه به جامعه هم تعلق دارند و تمام تعهدات تامین آموزش
فرزندان نیز به عهده جامعه است. کاش این خواست ناظم حکمت که در شعر زیبایی
گفته است « دنیا را به کودکان بدهیم» روزی برآورده شود.
دنیا را به کودکان بدهیم
دنیا را به کودکان بدهیم،
حداقل برای یک روز
بدهیم مانند بالونی رنگارنگ
بازی کنند، بازی کنند،
آواز سر دهند در میان ستارگان
دنیا را به کودکان بدهیم،
بدهیم مانند یک سیب بزرگ
مانند یک تافتون گرم.
چیزی نیست یک روز،
دنیا را به کودکان بدهیم
حداقل برای یک روز
تا دنیا، دوستی را درک کند.
کودکان،
دنیا را از دست ما خواهند گرفت
و درختان ابدی خواهند کاشت!
(بیست و یکم مه ۱۹۶۲، مسکو)
* برگردان از ترکی به فارسی: بهرام رحمانی
منبع: عصر نو
نامه شیرین عبادی به ناوی پیلای:
از تمام امکانات خود برای آزادی نرگس محمدی استفاده کنید
شیرین عبادی، برنده جایزه صلح نوبل سال ۲۰۰۳ و
رییس کانون مدافعان حقوق بشر با ارسال نامهای به ناوی پیلای، کمیسر عالی
حقوق بشر سازمان ملل متحد خواست تا این مقام از کلیه امکانات قانونی خود
برای آزادی نرگس محمدی، نایب رییس کانون مدافعان حقوق بشر جهت درمان پزشکی
استفاده کند. به گزارش سایت
کانون مدافعان حقوق بشر، خانم عبادی در نامه خود به کمیسر عالی حقوق بشر
سازمان ملل متحد، آخرین وضعیت نرگس محمدی را توضیح داده است. رو
نوشت این نامه برای بان کی مون، دبیر کل سازمان ملل متحد، احمد شهید،
گزارشگر ویژه سازمان ملل در ایران، گزارشگر سازمان ملل در بازداشت های
خودسرانه و گزارشگر سازمان ملل در وضعیت مدافعان حقوق بشر نیز ارسال شده
است. متن کامل نامه شیرین عبادی به ناوی پیلای که در تاریخ ۶ می ۲۰۱۲ ارسال شده، به شرح زیر است:
سرکار خانم پیلای
کمیسر عالی حقوق بشر سازمان ملل متحد
به
استحضار می رساند خانم نرگس محمدی فعال حقوق بشر ، نایب رئیس کانون مدافعان
حقوق بشر و دبیر کمیته اجرائی شورای ملی صلح روز ۲۱ آپریل ۲۰۱۲ دستگیر و
ظاهرا برای اجرای ۶ سال حکم محکومیت خود به زندان اوین اعزام شده اند. برخی
از سایت های منتسب به حکومت اعلام کرده اند که حبس ایشان قطعی شده و او
برای اجرای کیفر به زندان اعزام شده است. خانم
محمدی یک شب را در بند عمومی زندان اوین سپری کرده و روز بعد به سلول
انفرادی منتقل شده است و از آن تاریخ تا کنون در حبس انفرادی به سر می برد.
ایشان
در
یک مکالمه کوتاه که اخیرا با خانواده خود داشته اعلام کرده که بیمار است و
احتیاج به درمان دارد که عنوان این مطلب سبب قطع ناگهانی مکالمه تلفنی شده
است. نرگس در سال ۲۰۱۰ نیز دستگیر شده بود که در زندان مبتلا به فلج ادواری
عضلانی شده و مدتها تحت درمان بود. پزشک معالج او اکیدا هر نوع استرس را
برای وی ممنوع کرده و اظهار داشته عودت بیمار ی می تواند عوارض وخیمی در بر
داشته باشد.
همسر
نرگس، آقای تقی رحمانی فعال سیاسی است که یک سوم عمر خود را در زندان های
جمهوری اسلامی گذرانده . ایشان ۲ ماه قبل از ایران خارج شده اند .این زوج
دارای ۲ فرزند دوقلوی چهار ساله هستند که هم اکنون در نبود پدر و مادر در
شرایط نامساعدی بهسر میبرند.
به نظر می
رسد دستگیری نرگس محمدی و انتقال او به زندان انفرادی در قبال خروج همسرش
از کشور صورت گرفته است و در واقع نرگس را به گروگان گرفته اند.
با توجه به
مطالب فوق نظر شما را به وضعیت خاص نرگس که نیازمند درمان فوری است جلب می
نمایم و اعلام می دارم ادامه این وضعیت می تواند سبب معلولیت مادام العمر
وی شود. لذا خواهشمندم از کلیه امکانات قانونی خود برای آزادی نرگس جهت درمان پزشکی استفاده بفرمایید.
با تقدیم احترام
شیرین عبادی
مدافع حقوق بشر و برنده جایزه نوبل صلح ۲۰۰۳
۶ می ۲۰۱۲
رونوشت :
آقای بان کی مون، دبیر کل سازمان ملل متحد؛
دکتر احمد شهید، گزارشگر ویژه سازمان ملل در ایران ؛
گزارشگر سازمان ملل در بازداشت های خود سرانه؛
گزارشگر سازمان ملل در وضعیت مدافعان حقوق بشر
پژوهش اقتصادی
افسانه های رشد سریع اقتصادی کره
♦ جونگهو یوو
دانشکده ی کی دی آیی بخش عمومی و مدیریت
در اوایل دهه ۱۹۶۰ تنها تعداد معدودی از ناظرین انتظار داشتند
که اقتصاد کره بدون داشتن منابع طبیعی یا علم و فنآوری بسیار پیشرفته
بتواند به سرعتی که رشد کرده و صنعتی شده پیش رود. دو دهه پس از آن کره از
یکی از فقیرترین کشورهای دنیا با اقتصادی عمدتا کشاورزی و راکد به کشوری با
درآمد سرانه ی به شدت در حال رشد با اقتصادی صنعتی و پویا تبدیل شد.
رشدهای سریع اینچنینی و همچنین در مناطقی همچون هنگ کنگ، سنگاپور و تایوان
اغلب به عنوان “معجزه شرق آسیا” یاد می شود.
نظرات متفاوتی در رابطه با این پدیده و چرایی وقوع آن وجود
دارد. تعدادی واژه ی معجزه را به کار می برند تا رشد سریع را به عنوان
افزایشی در عوامل تولید کارآ در نظر گیرند و در همین حد بسنده می کنند. ۱
در این نوشته واژه ی معجزه را به کار می بریم، با این حال این پدیده
ممکن است به خوبی درک نشده باشد. به این معنا که سرعت چنین رشد بالایی در
تاریخ اقتصادی دنیا بی سابقه بوده است.۲ موضوع جذاب تر دیگر این
است که چرا و چگونه این امر امکان پذیر شده است. برای سیاست سازان در
بسیاری از کشورهای در حال توسعه که مشتاق به رسیدن رشد سریع هستند این امر
جذابیت عملی داشته و توجه اقتصاددانان را از نظر تئوریک به خود جلب کرده
است. اما در رابطه با نقش دولت در این فرآیند هم چنان هیچ توافقی وجود
ندارد که چرا یا چگونه این اتفاق افتاد. رویکرد مبنی بر این که، معجزه به
این خاطر امکان پذیر شد که دولت به جای بازار به تخصیص منابع پرداخت، به
طور گسترده ای میان اقتصاددانان و افراد عادی وجود دارد.
به نظر می رسد این دیدگاه اعتبار زیادی در متون به زبان کره
ای پیدا کرده است. این امر تا حدودی به دلیل آن است که آغاز رشد اقتصادی
سریع با حوادث غیرمنتظره سیاسی همزمان بوده است. پرزیدنت پارک چانگ-هی طی
کودتایی نظامی در سال ۱۹۶۱ با وعده ی “نجات مردم از زیر خط فقر” به قدرت
رسید. همان اندازه که وی به هدف “ملت ثروتمند، ارتش قدرتمند” وفادار بود،
به همان میزان هم بی رحمانه با مخالفینش برخورد می کرد. برای هدف توسعه ی
اقتصادی او تقریبا هر چیزی را فدا می کرد. آزادی افراد و حقوق مالکیت همیشه
تحت کنترل بوده و از افراد سلب می شد. بانک های تجاری کمی پس از به قدرت
رسیدن وی ملی شدند. شکی در این رابطه وجود نداشت که در راستای برنامه ی
مفصلش برای اقتصاد، بنگاه های مالی و غیر مالی به عنوان عاملین یا گروگانها
محسوب می شدند. اقتصاد کشور تنها به طور اسمی یک اقتصاد بازار بود. دولت
برای دخالت در بازار کوتاهی نمی کرد. نظام موجود اقتصاد کنترلی دولتی بود.
همانطور که می دانیم رشد سریع و صنعتی شدن بسیار فراتر از
اهداف برنامه های دولتی است. این موضوع سوالی را پیش می کشاند که آیا کنترل
یا مداخله ی شدید دولتی در اقتصاد بازار منجر به تسریع رشد می شود یا نه.
استنباط بسیاری از تجربه ی کره چنین است که پاسخ به این سوال یک “بله”
قاطعانه است.۳ گرچه، در نمونه ی کره همچون هر کشور دیگری،
وابستگی یا انطباق سیاستی با عملکرد مشخص اقتصادی لزوما نمی تواند اثباتی
باشد بر رابطه ی علت و معلولی. در نوشته ی پیشرو به بررسی این رابطه می
پردازیم.
مواردی که در این نوشته مطرح می شوند از این قرارند؛ چگونگی
آغاز گسترش سریع صادرات در اوایل دهه ی ۱۹۶۰، سیاست ترویج صادرات در سال
های دهه ۱۹۶۰، سیاست تشویق توسعه صنایع سنگین و شیمیایی در دهه ۱۹۷۰ به
عنوان نمونه ای از مدیریت اقتصادی دولت. نهایتا به بررسی تاثیر اندازه ی
بازار جهانی بر سرعت صنعتی شدن می پردازیم. بر طبق این ملاحظات، این نوشته
به این نتیجه می رسد که معجزه ی رشد سریع به سبب مداخلات دولت در بازار یا
کنترل اقتصاد، افسانه ی توجیه نشده ای بیش نیست.۴ این امر به
معنای این نیست که دولت کره هیچ سهمی در رشد سریع اقتصادی نداشته است. به
عبارتی برقراری محیط باثبات اقتصادکلان، مدیریت محافظه کارانه سیاست مالی،
اصلاح در اجرای مالیات، و غیره، بی شک در تحقق چنین رشدی موثر بوده اند. به
علاوه، نقش های نهادی دولت از جمله حمایت از آزادی و مالکیت خصوصی مسلما
برای رشد سریع کشور ناکافی اما لازم بوده اند. این نوشته صرفا مدعی این است
که، فارغ از اقداماتی که دولت می تواند به درستی انجام دهد، وظیفه اش
کنترل کردن یا مدیریت خرد اقتصاد نیست.
با چه سرعت شروع شدن ترویج صادرات در اوایل دهه ۱۹۶۰
صادرات کره ناگهان از اوایل دهه ی ۱۹۶۰ با سرعت شروع به گسترش
کرد و چنین افزایشی تا دهه ی بعد هم ادامه داشت که بدون آن، رشد سریع کشور
و صنعتی شدن ممکن نبود. مطالعات اولیه از تجربه ی رشد کره حاکی از این است
که سیاست ترویج صادرات در پی تغییر در سیاست توسعه از جانشینی واردات در
دهه ۱۹۵۰ به ترویج صادرات در دهه ۱۹۶۰ بوده است. عوامل اساسی دیگری همچون
فراوانی کارگران سختکوش و فضای مطلوب اقتصاد جهانی نیز مزید بر این بودند.۵
به نظر می رسد دلایل کافی برای توجیه سیاست دولتی گسترش
صادرات وجود داشته باشد تا ادعای گسترش صادرات را تایید کند. در آن زمان
معیارهایی برای اندازی گیری ترویج صادرات وجود داشت. بااینحال، همانطور که
یوو (۲۰۰۸) نشان می دهد، گسترش سریع صادرات با سه مرحله کاهش در ارزش پول
ملی میان فوریه ۱۹۶۰ و فوریه ۱۹۶۱ همراه بوده که به افزایش ارزش پول رسمی
از ۵۰ وون ( واحد پول کره جنوبی) به ۱۳۰ وون در مقابل دلار انجامیده که این
امر تقریبا مانع از بیش از حد ارزش گذاری وون شده است. اثر شاخص های ترویج
صادرات، با در نظر گرفتن یک تا دو درصد از درآمد صادرکنندگان به ازای
دلار، از نظر عددی میزان نسبتا کوچکی را تشکیل می دهد.۶ عامل
قطعی موثر کاهش ها در ارزش پول است، اما به نظر می رسد این اقدام در راستای
تصمیم سازی آگاهانه ی دولت برای ترویج صادرات نبوده است.
از سه مرحله کاهش ارزش پولی انجام شده، اولین آن در ماه فوریه
صورت گرفت و نتیجه ی کشمکش نرخ مبادله ی رسمی بود که میان دولت های کره و
ایالت متحده اتفاق افتاد.۷ بار دوم کاهش ارزش پولی در ژانویه
۱۹۶۱ در شرایطی روی داد که حمایت و همکاری اقتصادی ایالت متحده و کره از سر
گرفته شد که در نتیجه اعتراضات دانشجویی در آوریل ۱۹۶۰ قطع شد. آخرین
مرحله ی کاهش ارزش پول ملی در فوریه ۱۹۶۱ بود که نرخ مبادله از ۱۰۰ وون به
۱۳۰ وون نسبت به دلار تغییر یافت. این عمل که تحت دولت جدید چنگ میون
(ChengMyon) اقدامی هوشیارانه برای تصحیح ارزش گذاری بیش از حد پول ملی
محسوب می شد، خود بخشی از سیاست اصلاحی برای یکسان سازی نرخ های مبادله
بود. اما سیاست توسعه همچنان هدفش صنعتی شدن تحت سیاست جایگزینی وارادات
بود.
سه مرحله کاهش ارزش پولی همراه بود با گسترش انفجاری صادرات
تولیدی. در این راستا زمینه ی لازم برای افزایش واقعی کل صادرات در سال های
باقی مانده ی دهه ی ۱۹۶۰ از ۴۰ به ۶۰ درصد سالیانه فراهم گشته، و سیاست
توسعه از جایگزینی واردات به گسترش صادرات تغییر یافت. تغییر سیاست توسعه
ای از جایگزینی واردات به ترویج صادرات که منجر به آغاز گسترش صادرات بود
به طور عام مطرح نشد. اولین برنامه ی توسعه ی پنج سالانه، که در سال ۱۹۶۱
توسط دولت جدید و نظامی حاکم اتخاذ شد، اولویت سیاستی را به جایگزینی
واردات داده و صادرات را به عنوان علاجی برای کمبود مبادله ی خارجی در نظر
می گرفت. با این حال، چرخش سیاستی تمام عیار در نسخه ی اصلاح شده برنامه ی
توسعه پنج ساله مشاهده می شود. اصلاحات مذکور در ۱۹۶۴ و پس از آغاز گسترش
سریع صادرات صورت پذیرفت، که صریحا اشاره شده بود که هدف سیاستی گسترش
صنایع صادراتی و نه افزایش صرف در صادرات است. در ماه جون همان سال دولت
اولین ” برنامه ی ترویج جامع صادرات” را پیش گرفت که درصدد ایجاد ترویج
صادرات به طور جامع و پیوسته در چارچوب سیاستی بود. “جلسات مبسوط ماهیانه
برای ترویج صادرات” در سال ۱۹۶۵ برگزار می شدند که به نوبه ی خود مشهور
بوده و در دولت پرزیدنت پارک آغاز شدند.
تغییر سیاست دولت از جایگزینی واردات به ترویج صادرات امری
طبیعی به نظر می رسید چرا که در پی گسترش سریع کالاهای صادراتی انجام شد.
چرخش سیاستی مذکور جوابی مناسب برای مشکلاتی بود که دولت با آن دست و پنجه
نرم می کرد. از جمله این مشکلات می توان به کمبود شدید ارز خارجی، ضرورت
پایبندی به وعده نجات مردم از خط فقر، آرمان صنعتی شدن و رشد، و ملت سازی
واقعی اشاره کرد. در چنین شرایطی استفاده دولت از این فرصت و آغاز تلاشی
تمام عیار برای ترویج صادرات امری تعجب انگیز نیست.
این بخش از گسترش صادرات در سال های آغازین دهه ۱۹۶۰ تردیدهای
را در مورد توانایی دولت در مداخله بازار به وجود آورد. حقیقت این است که
تغییر سیاست از جایگزینی واردات به ترویج صادرات وقتی صورت گرفت که گسترش
سریع صادرات تولیدی پیش از آن شروع شده بودند. این موضوع دلالتی است بر
اینکه دولت نیاز برقراری سیاستی جدید یا تغییر سیاست را تشخیص نداده بلکه
این موضوع را تنها پس از مزایایی که تغییر سیاست با خود همراه داشته درک
کرده است.
ترویج صادرات در سال های دهه ۱۹۶۰
باید این موضوع را پذیرفت که اگر دولت نیاز به تغییر سیاست را
درک کرده باشد هیچ شاهکار بزرگی انجام نداده، حتی اگر این نیاز آشکار شده
باشد، و به راستی تغییری را ایجاد کرده باشد. دولت کره تغییر سیاست را پس
از آغاز گسترش سریع صادرات، از نیمه ی دوم سال های دهه ۱۹۶۰ با ترویج
صادرات انجام داد. در این بخش به این موضوع می پردازیم.
برای این منظور مروری مختصر از اقدامات سیاستی ای که دولت
برای ترویج صادرات در نیمه ی دوم دهه ی ۱۹۶۰ به کار گرفت ضروری به نظر می
رسد. علاوه بر اقداماتی همچون کاهش مالیات های درآمدی، معافیت تعرفه ها بر
عوامل تولیدی وارداتی برای محصولات صادراتی، و سایر اقدامات کوچکی که اجرا
شد، دولت شدیدا انگیزه های اعتبارزایی را از طریق افزایش در تعداد و میزان
وام های ترجیحی برای صادرات را افزایش داد. همچنین مشوق های جدید از جمله
تمهیدات کاهش هزینه ای، کاهش نرخ های صنایع همگانی و حمل و نقل عمومی،
تسریع استهلاک دارایی هایی که در محصولات صادراتی به کار می روند برای
اهداف مالیاتی، و غیره معرفی شدند.
به عبارتی، دولت تمامی ابزار ممکن برای رسیدن به اهدافش را
بسیج کرد. همچنانکه برای سیاست نرخ ارز، در بخش پیشین نیز به بررسی آن
پرداختیم، سه مرحله کاهش ارزش پول در اوایل دهه ی ۱۹۶۰ به طور قابل ملاحظه
ای بیش از حد ارزش گذاری واحد پول داخلی را تصحیح کرد. کاهش عمده ارزش پولی
دیگری به میزان حدود ۱۰۰ درصد در سال ۱۹۶۴ روی داد.
سوال مهم این نوشته این است که آیا سیاست ترویج صادرات علت
گسترش صادرات بوده است؟ واقعیت سه بار کاهش ارزش پول ملی در سال های ۱۹۶۰ و
۱۹۶۱ به عنوان عاملی برای گسترش صادرات در ادبیات موضوع مورد بررسی قرار
نگرفته است. بلکه، بیشتر به این موضوع توجه می شود که اقدامات اتخاذی مربوط
به ترویج صادرات طی سال های دهه ی ۱۹۶۰ دلیل احتمالی موفقیت صادرات بوده
اند. حتی اگر تنها آثار اقدامات مذکور طی دهه ۱۹۶۰ مورد اهمیت باشد، با این
حال باز هم نمی توان سال های دهه ی ۱۹۵۰ را در نظر نگرفت. دولت در سال های
دهه ی ۱۹۵۰ برای صنعتی شدن جایگزینی واردات و سیاست های تجاری شدیدا
حمایتگرایانه ای را پیگیری کرده و تا پیش از آغاز ترویج صادرات آنها را
دنبال می کرد. از اینرو در سال های دهه ی ۱۹۶۰ دولت همزمان دو سیاست را که
هدفی متقابل را دنبال می کردند پی گرفت. از منظر تولیدکنندگان، ترویج
صادرات باعث جذاب تر شدن صادرات کالا نسبت به فروش داخلی شد. و از طرف دیگر
حمایت گرایی تولیدات داخلی را نسبت به صادرات کالاها جذاب تر کرد.
بنابراین، درست نیست بدون اینکه اثر سیاست مداخله گرا را در نظر گرفته
باشیم، ترویج سریع صادرات را به عنوان برآیندی از سیاست ترویج صادرات
بدانیم. در نتیجه این سوال پیش می آید: کدام یک از این دو سیاست اثر
شدیدتری داشته و برآیند آنها چه بوده است؟
این موضوع در مطالعه ای تجربی به صورت عددی مورد بررسی قرار
گرفته است. نویسندگان این مطالعه به این نتیجه رسیدند که آثار دو سیاست بر
تولیدکنندگان کره حدودا تعدیل کننده ی هم بوده است. به عبارت دیگر، مشوق
هایی که تولیدکنندگان در اواخر دهه ی ۱۹۶۰ برخوردار بودند عملا اثری خنثی
بر صادرات و فروش داخلی داشته اند.۸ دقت این مطالعه ممکن است
مورد تردید باشد، ولی جای هیچ سوالی را برجا نمی گذارد که دو سیاست در
راستای هدفی مشترک کار می کردند. اگر سیاست های حمایتی وجود نداشت، شاید
ترویج صادرات ضرورتی نداشت. گذشته از این باید به آثار ناخواسته ی این
سیاست ها توجه کرد. ترویج صادرات و حمایت گرایی با هم منجر به افزایش قیمت
کالاهای تجاری در مقابل کالا و خدمات غیرتجاری شد. این امر بر اثر کاهش
ارزش پول داخلی بالغ شده، باعث جذاب تر کردن بخش تولیدی در مقابل بخش خدمات
برای منابع تولیدکننده می شود. در واقع، در فرآیند گسترش صادرات، سرمایه
گذاری بیشتری در بخش تولیدی نسبت به سایر بخش ها اتفاق افتاد و کارگران
بیشتر به این بخش اقتصاد جذب شدند.
آنچه که دولت در رابطه با سیاست تجاری در دهه ی ۱۹۶۰ انجام
داد را اینگونه می توان خلاصه کرد؛ دولت عملا با سیاست های حمایتی اش مانعی
بر سر اقتصاد به سمت بازارهای جهانی برقرار کرد و این مانع را با سیاست
ترویج صادرات از میان برداشت. ادعا این موضوع بسیار سخت است که آنچه اتفاق
افتاد همان چیزی است که سیاست سازان در پی اش بودند. در این راستا، گسترش
سریع صادرات در سال های دهه ی ۱۹۶۰ به سختی می تواند شاهدی باشد بر این
ادعا که سیاست دولت و مدیریت هوشیارانه ی اقتصاد منجر به وقوع معجزه شد.
سیاست توسعه صنایع سنگین و شیمیایی
The Heavy and Chemical Industry Drive
توسعه صنایع سنگین و شیمیایی نمونه ای است از کنترل دولت بر
اقتصاد، که بسیار بیشتر از مداخله گرایی صرف در بازار است. این برنامه با
اعلام رسمی پرزیدنت پارک در ژانویه ۱۹۷۳ شروع و با برنامه جامع تثبیت سازی
(Comprehensive Stabilization Program) در آوریل ۱۹۷۹، شش ماه پیش از کشته
شدن ریئس جمهور به پایان رسید. هدف از این برنامه ترفیع توسعه ی تعدادی از
صنایع سنگین و شیمیایی بود۹ و توسط شورای ترویج توسعه ی صنایع
سنگین و شیمیایی طراحی شد. این شورا مخصوصا با هدف پیگیری برنامه مذکور در
کاخ آبی (دفتر اجرایی و مقر رسمی ریاست جهموری کره جنوبی واقع در سئول)
تشکیل شده و تحت ریاست صدراعظم تا ریئس جمهور بود. دولت برنامه ای باجزیئات
تهیه کرده بود که برنامه های سرمایه گذاری در سطح کارخانه ای را شامل شده و
با برنامه ساعات کار و مکان های موردنظر تکمیل شده بود. در این برنامه
کارآفرینان برای طرح های اصلی دست چین شده و به آنها اجرای این طرح ها
تحمیل می شد. با این حال کارآفرینان اغلب به خاطر الزامات گسترده سرمایه
گذاری و چشم انداز نامطمئن بی میلی نشان می دادند. طی این دوران بود که
گروه شرکتهای معظم خانوادگی که دربرگیرنده شرکت های مختالف از صنایع مختلف
بودند – همچون هیوندای، سامسونگ، …- ایجاد شد و جایگاه غالب روز افزونی در
اقتصاد در راستای فروش، اشتغال، دارایی ها و غیره به دست آورد. برنامه ی
توسعه صنایع سنگین و شیمیایی تفاوت چندانی با یک برنامه ی دوران جنگ نداشت.
بنگاه های خصوصی، از نوع مالی یا غیر مالی، همگی عاملین دولت بودند که هدف
مقدس ملت سازی را دنبال می کردند.
دولت همچون دهه ی پیش از آن با سیاست ترویج صادرات تمامی
اقدامت سیاستی اجراپذیر را به کار گرفت، با این تفاوت که این بار تنها
صنایع سنگین و شیمیایی خاص برای ترویج توسعه در نظر گرفته شده بودند. در آن
زمان دولت به واسطه ی بانک های ملی شده ی تجاری و سایر موسسات مالی
اعتبارات لازم را در نرخ های بهره ی ترجیحی به صنایع منتخب اعطا می کرد.
دولت معافیت های مالیاتی و قانون موسوم به Reduction Control Law را اصلاح
کرد تا معافیت های مالیاتی برای صنایع مورد نظر را فراهم کند (شکل شماره
۱)، و از این طریق بازارهای داخلی را با محدودیت شدید رقابت با واردارات از
خارج کشور حمایت کند. طبیعتا نتیجه ی حاصله رشد سریع تر صنایع سنگین و
شیمیایی در مقایسه با صنایع سبک کارخانه ای بود. بی شک، سوال بزرگی که
اینجا پیش می آید این است که: آیا عملکرد اقتصاد به واسطه ی این طرح توسعه
بهبود یافت؟
شکل ۱: نرخ مالیات موثر بر شرکت ها
Source: Kwack, Taewon, Depreciation and Taxation of Income from Capital, Seoul: Korea
Development Institute, 1985 (in Korean)
یوو (۱۹۹۰) به بررسی موضوع می پردازد۱۰ و سعی شده
تا به بررسی این موارد بپردازد؛ آیا سیاست توسعه ی صنایع سنگین و شیمیایی
به طور کلی تخصیص سرمایه و نیروی کار را میان صنایع سنگین و شیمیایی منتخب
حمایتی و سایر بخش تولیدی (صنایع سبک) را تحت تاثیر قرار داده است یا نه،
تخصیص انجام شده تا چه حد بهینه بوده است. علاوه براین، یوو (۱۹۹۷b) اثر
سیاست توسعه صنایع سنگین و شیمیایی را بر رقابت پذیری صادرات اقتصاد وارسی
کرده است. شرح جزیئات این مطالعات در حوصله ی نوشته نمی باشد، و به یافته
های اصلی و خلاصه ای از طرح اصلی در صورت نیاز بسنده می کنیم.
اول اینکه، تخصیص منایع در بخش تولیدات به شدت تحت تاثیر
سیاست توسعه صنایع سنگین و شیمیایی بوده است. بیشتر چنین گفته می شود که
نسبت سرمایه به نیروی کار در صنایع سنگین و شیمیایی با نرخی حدود دوبرابر
بیشتر از صنایع سبک در طی دوران اجرای این برنامه افزایش داشته. این امر
نتیجه ی کاهش هزینه ی سرمایه برای صنایع سنگین و شیمیایی بود که دسترسی
آسان به اعتبارات با نرخ های بهره ترجیحی داشتند و این نرخ های بهره اکثرا
پایین تر از نرخ های تورم بودند. با این حال این روند پس از پایان سیاست
توسعه صنایع سنگین و شیمیایی معکوس شد: در سال های پس از آن، نسبت سرمایه
به نیروی کار در صنایع سنگین و شیمیایی ثابت مانده در صورتی که این نسبت در
صنایع سبک با سرعت بالا رفته بود. پایان سیاست توسعه صنایع سنگین و
شیمیایی به معنای پایان دسترسی آسان اعتبارات به صنایع سنگین و شیمیایی
بوده و اعتبارات آسان تر در اختیار صنایع سبک قرار گرفتند. تفاوت در نسبت
سرمایه به نیروی کار در دو گروه صنعتی نتیجه ی واکنش عقلایی بنگاه ها و
کارآفرینان به هزینه های مختلف سرمایه بود که توسعه صنایع سنگین و شیمیایی
در صنایع مربوطه ایجاد کرده بود.
آیا نتیجه ی برآمده از تخصیص سرمایه میان دو گروه صنعتی بهینه
بوده است؟ مقایسه ی بهره وری سرمایه در این دو گروه راهی موثر به نظر می
رسد. اگر بهره وری به میزانی مساوی باشد، در اینصورت توزیع از منظری بهینه
است که تولید کارخانه ای با توزیع مجدد سرمایه از گروهی به دیگری نتواند
افزایش یابد. اما همچنان که مشاهده شده در اواسط دهه ۱۹۷۰ بهره وری سرمایه
در صنایع سبک تر نسبت به صنایع سنگین و شیمیایی از بیست تا سی درصد بیشتر
بوده است. حتی چنین تفاوت بالایی در بهره وری ممکن است به نوعی کتمان حقیقت
در نظر گرفته باشد. دلیلش هم سیاست های تجاری است که حمایت از صنایع را
تقویت کرده و منجر به برآورد بیش از اندازه ی تولیدات صنایع سنگین و
شیمیایی گشته است. از اینرو، واضح است که سرمایه گذاری زیاد در صنایع سنگین
و شیمیایی انجام شده و در مقابل سرمایه گذاری کمی در صنایع سبک صورت گرفته
است. و این توزیع نامناسب منابع باید حداقل در نیمه ی دوم دهه ۱۹۷۰، یعنی
وقتی که آثار سیاستی محسوس شدند، زیان هایی که متوجه تولید کارخانه ای می
شود را نیز در برگیرد.
دقیقا در همین دوران بود که عملکرد اقتصاد رو به وخامت نهاده و
نهایتا در سال ۱۹۸۰ چنانکه صادرات و سرمایه گذاری تزلزل کرده، شاهد رشد
منفی ای هستیم. نرخ رشد واقعی صادرات با شتاب از ۳۶ درصد در ۱۹۷۶ به ۱۹
درصد و ۱۴ درصد در دو سال آتی تنزل کرده، صادرات واقعی کاملا در ۱۹۷۹ کاهش
یافته بود. به همین ترتیب، رشد سرمایه گذاری سریعا در این سالها کم شده، و
سرمایه گذاری به طور واقعی بیش از ۱۰ درصد در سال ۱۹۸۰ کاهش داشت. با توجه
به همبستگی ای که میان صادرات وجود داشت، کاهش در سرمایه گذاری دور از
انتظار نبود. رشد در صادرات و سرمایه گذاری اقتصاد کشور را به سمت رکود پیش
برد. با در نظر گرفتن این واقعیت و یافته هایی که در آن زمان صنایع سنگین و
شیمیایی منجر به تخصیص نامناسب منابع شد، سوال جذابی پیش می آید: آیا
سیاست های مربوط به صنایع سنگین و شیمیایی با کاهش در میزان تولید ناخالص
داخلی واقعی مرتبط بوده اند یا نه؟
سیاست توسعه صنایع سنگین و شیمیایی با تضعیف در صادرات کره
منجر به کاهش در GDPواقعی شد. پیش از پرداختن به این موضوع، بهتر بود ابتدا
به توجیه رشد منفی اقتصاد ۱۹۸۰ پرداخت که بسیاری از مردم آن را باور می
کردند. رویکرد مورد نظر شوک دوم نفتی و رکود جهانی اواخر دهه ی ۱۹۷۰ و پس
از آن را مقصر می داند. چون ترویج صادرات عمدتا دلیل رشد سریع اقتصاد بود،
از نظر تئوریک این احتمال وجود دارد که رکودی جهانی تاثیر خود را بر اقتصاد
کره گذاشته باشد. با این حال رکود جهانی آن سال ها دلیل اصلی عملکرد ضعیف
صادرات کره نبود. صادرات کل جهانی طی دوران رکود کمی شاهد افزایش بود، در
حالیکه سهم صادرات بازار کره در دنیا به طور قابل ملاحظه ای کاهش داشت. از
اینرو، شکی وجود ندارد که دلیل عملکرد ضعیف صادرات کاهش در رقابت پذیری در
صادرات بوده است. چرا چنین کاهشی روی داد؟ آیا تخصیص زیاد منابع به صنایع
سنگین و شیمیایی به رقابت پذیری لطمه زد؟ چنین احتمالی وجود دارد، چون این
بدان معناست که منابع کافی ای برای صنایع سبک باقی نمانده که در آن زمان
اکثر سهم صادرات کره را دربر می گرفت. این موضوع سوال مهم این نوشته است.
گرچه دادن پاسخی مشخص به این سوالی که اساسا ماهیتی متفاوت دارد کار آسانی
نیست. به نوعی دیگر می توان این سوال را چنین پرسید: چه تغییری در رقابت
پذیری صادرات کره روی می داد اگر سیاست توسعه صنایع سنگین و شیمیایی اجرا
نمی شد.
برای این منظور، یوو (۱۹۹۷b) سهم بازار کره را با سهم تایوان
در واردات محصولات کارخانه ای از سازمان همکاری و توسعه اقتصادی مقایسه
کرده است. از آنجایی که مقصد اکثر صادرات کره برای کشورهای اعضای سازمان
همکاری و توسعه اقتصادی بوده، سهم بازار شاخص خوبی برای رقابت پذیری صادرات
محسوب می شود. و محصولات کارخانه ای حدودا تمام صادرات کره را تشکیل می
دادند. تایوان برای انجام این مقایسه انتخاب شده، چرا که اقتصاد آن از
بسیاری از جوانب شبیه کره است. هر دو کشور از نظر منابع طبیعی فقیر بوده و
از نظر مرحله ی توسعه در سطحی قابل مقایسه هستند. از طرف دیگر کالاهای
کارخانه ای اکثر صادراتش را تشکیل داده، و ترکیب کالای صادراتی شان در میان
کشورهای در حال توسعه در اواسط دهه ی ۱۹۷۰ بیشترین شباهت را داشته است.
اما تایوان سیاستی مثل توسعه صنایع سنگین و شیمیایی نداشته است. حال آنکه
تایوان سیاست صنعتی خودش را داشته اما برخلاف سیاست صنایع سنگین و شیمیایی
کره این سیاست تبعیضی میان صنایع قائل نمی شد. بنا بر نظر ناظری قابل
اعتماد، هدف گذاری صنعتی اغلب در مورد سیاست های تایوان بی معنا بوده است.۱۱
بنابراین، با بررسی سهم بازار تایوان، می توان حدس زد که سهم بازار کره چه
بوده، و دولت تایوان سیاست های صنایع سنگین و شیمیایی را دنبال نکرده اما
نوع ملایم تری از سیاست های صنعتی را در پیش داشته است.
همانطور که در شکل شماره ی ۲ نشان داده شده است، سهم بازارهای
تایوان و کره تفاوت اندکی در اواسط دهه ی ۱۹۷۰ داشته اند. پس از آن، سهم
بازار کره از ۱٫۳۸ درصد در ۱۹۷۸ به ۱٫۲۹ درصد در ۱۹۷۹ و ۱٫۱۶ درصد در ۱۹۸۰
بوده درحالیکه تایوان چنین کاهشی را تجربه نکرده است. کالاهای صادراتی که
از میزان صادراتشان کاسته شد کدام بودند؟ این کالاها مربوط به محصولات
صنایع سبک بودند که از مزایای سیاست صنایع سنگین و شیمیایی محروم بودند. در
شکل شماره ی ۳ سهم بازارهای کره و تایوان از دسته ی صنایع سنگین و شیمیایی
و گروه صنایع سبک نشان داده شده است که البته این گروه های صنعتی در دو
کشور به طور یکسانی تعریف شده اند. در مورد گروه صنایع سنگین و شیمیایی
وضعیت نسبی سهم بازارهای دو کشور تغییر چندانی طی سال های دهه ۱۹۷۰ نکرده
است.
شکل شماره ۲: سهم بازار از وارداتOECD در محصولات کارخانه ای (به درصد)
شکل شماره ۳: سهم بازار از واردات OECD از محصولات کارخانه ای (به درصد) توسط صنایع
Source: Yoo, Jungho, “Neoclassical versus
Revisionist View of Korean Economic Growth,” Development Discussion
Paper 558, Harvard Institute for International Development, 1997
در مقابل، سهم بازار مرتبط با صنایع سبک تفاوت پیدا کرده است.
سهم کره از بازار دقیقا در سال هایی که صادرات کل کره کاهش داشت به میزانی
کمتر از سهم تایوان رسیده بود. بی شک، رقابت پذیری صادرات کره به خاطر
کاهش در رقابت پذیری محصولات صنایع سبک تنزل کرده است.
آیا علت کاهش در رقابت پذیری در صنایع سبک سیاست های تشویقی
صنایع سنگین و شیمیایی بوده است؟ به نظر می رسد چنین است. سیاست های توسعه
صنایع سنگین و شیمیایی فرجه های مالیاتی، حمایت های تجاری و اعتبارات هدایت
شده با نرخ های بهره ی ترجیجی را برای این صنایع فراهم می کرد. از آنجایی
که هیچ دولتی نمی تواند از چیزی که وجود خارجی ندارد چیزی را ایجاد کند،
هزینه های این سیاست باید توسط بخش دیگری در سیستم متقبل می شد. برای صنایع
سبک، اعتبارات هدایت شده به صنایع سنگین و شیمیایی به معنای کمبود
اعتبارات، فرجه مالیاتی به معنای افزایش در نرخ مالیات (شکل شماره ی ۱ را
ببینید)، و حمایت های تجاری به معنای قیمت های بالاتر مواد اولیه ای بود که
باید از بازارهای داخلی خردیداری می کردند. دلایل مذکور به اندازه ای برای
تضعیف رقابت پذیری صنایع سبک کافی بودند. اگر هیچ سیاست توسعه ی صنایع
سنگین و شیمیایی وجود نداشت، هزینه های این سیاست به صنایع سبک متحمل نمی
شد، و به نظر منطقی می رسید که سهم بازار از صنایع سبک همچون تایوان افزایش
پیدا می کرد.
تاثیر اندازه ی بازار جهانی بر سرعت صنعتی شدن۱۲
پس از آن، چه چیزی رشد استثنایی سریع و صنعتی شدن کره را ممکن
ساخت؟ بسیاری از ناظرین به این دلیل اشاره می کنند که بهره وری آموزشی
بالا در کره ای ها در اوایل دهه ۱۹۶۰ و میزان تحصیلات آنها در مقایسه با
کشورهای دیگر با درآمدسرانه مشابه بسیار بالاتر بوده است. دلیل مذکور بی شک
دلیلی بااهمیت باید باشد. علاوه براین، دلیل بااهمیت دیگری که می توان
برشمرد که چرا کره و سایر کشورهای آسیای شرقی توانستند سریع تر از کشورهای
اروپایی در دهه ی ۱۸۰۰ رشد کنند، بازار جهانی است. همانطور که در شکل شماره
ی ۴ نشان داده شده است، حجم کل صادرات دنیا در اوایل دهه ۱۹۶۰ بیش ازصد
برابر بیشتر بوده. در اوایل دهه ۱۹۶۰ اقتصادهای آسیای شرقی در آغاز صنعتی
شدن بوده، درست مانند اوایل دهه ی ۱۸۰۰ که کشورهای اروپایی صنعتی شدنشان را
شروع کردند.۱۳ این موضوع دلیلی بر تکرار محاسن سیاست های برون
نگر نیست بلکه هدف توجه به تاثیر اندازه ی بازار جهانی است بر سرعت صنعتی
شدن. تاثیری که خیلی هم مورد توجه واقع نشده است. اگر سیاست های برون نگر
به تنهایی دلیل اصلی رشد بی سابقه ی اقتصادهای آسیای شرقی بودند، باید این
نکته را نیز تاکید کرد که این کشورها نسبت به کشورهای اروپایی اقتصادی
بازتر داشتند. در مقابل، کره در سال های دهه ۱۹۶۰ و ۱۹۷۰ اقتصاد خیلی بسته
تری داشته اما نسبت به کشورهای اروپایی در قرن نوزدهم دارای اقتصاد بسیار
بازتری بوده. علیرغم ماهیت بسته تر اقتصاد، سرعت رشد و صنعتی شدن کره بسیار
سریع بوده است. به نظر می رسد آنچه که دلیل این موضوع است اندازه بازار
جهانی است که عملا صدها مرتبه در دنیای واقعی بزرگ تر است. اما این موضوع
نیاز به توضیح بیشتری است که در این نوشته نمی گنجد. به این نکته بسنده می
کنیم که شکل شماره ی ۵، برگرفته از یوو (۱۹۹۷a)، رابطه میان تاریخ شروع
صنعتی شدن و مدت زمانی ای را نشان می دهد که اقتصادهای مختلف برای صنعتی
شدن طی کرده اند. همانطور که شکل به وضوح نشان می دهد، هر چه زمان آغاز
صنعتی شدن دیرتر باشد مدت زمان کوتاه تری خواهد داشت. این نوشته نشان می
دهد که مدت زمان مورد نیاز برای صنعتی شدن رابطه ی منفی با اندازه ی بازار
جهانی دارد.
شکل شماره ۴: ارزش صادرات جهانی
Source: Maddison, Angus, Monitoring the World Economy 1820~1992, Paris: OECD, 1995
شکل شماره ۵: مدت زمان برای صنعتی شدن
Source: Yoo, Jungho, “The Influence of the World Market Size on the Pace of Industrialization,” The )KDI Journal of Economic Policy, 1997 II (in Korean
نتیجه گیری
این نوشته آغاز ترویج سریع صادرات محصولات تولیدی در اوایل
دهه ۱۹۶۰، سیاست گسترش صادرات در دهه ۱۹۶۰، و سیاست ترویج صنایع سنگین و
سبک در دهه ۱۹۷۰ را در برمی گیرد. ترویج سریع صادرات منجر به رشد و صنعتی
شدن گشته، و دو سیاست در نظر گرفته شده در اینجا سیاست های اصلی در بخش
واقعی اقتصاد در آن زمان بوده اند، که خود بخش کوچکی است از مداخله ی دولت
در اقتصاد. هدف بررسی این موضوع بوده که آیا معجزه ی اقتصادی کره حقیقتا با
مداخله دولتی ممکن بوده است یا نه.
ترویج صادرات در دهه ۱۹۶۰ با کاهش در ارزش ملی پول آغاز شد که
حدودا ارزش گذاری بیش از حد وون را از میان برد. اولین مرحله از کاهش پول
ملی جایگزینی واردات و نه سیاست گسترش صادرات برای صنعتی شدن را پی می
گرفت. گسترش سریع صادرات تولیدی منجر به اتحاذ سیاست ترویج صادرات از طرف
دولت شد. واضح است که دولت وقایع را پیش نبرده بلکه توسط وقایع هدایت شده
است. دولت ضرورت اتخاذ سیاست یا تغییر سیاست را درک نکره و این نیاز را پس
از اینکه مزایای تغییر سیاستی توسط حوادث آشکار شدند برآورد کرد. اگر دولت
توانایی شناخت نیاز برای سیاست جدید یا تغییر سیاستی را نداشته، نمی توان
تمام اعتبار را برای رشد سریع به آن داد. باید این را پذیرفت که گرچه دولت
سیاست جدیدی را آغاز نکرده اما دستاوردی به دست آمده است.
سیاست ترویج صادرات با جدیت تا اواسط دهه ۱۹۶۰ دنبال می شد.
با وجودی که شناخت دولت از لزوم تغییر سیاستی پس از آشکار شدن حوادت پیش
آمد، تا حدودی برای دولت این اعتبار در نظر گرفته می شود که نیاز پیش آمده
را درک کرده و تغییر سیاستی لازم را اجرا کرده است. دولت ها همیشه تغییری
در سیاست شان نمی دهند حتی پس از آشکار شدن لزوم تغییر سیاست. با این حال،
این واقعیت که دولت کره همزمان سیاست تجاری حمایت گرایانه و ترویج صادرات
در دهه ۱۹۶۰ و ۱۹۷۰ را دنبال می کرده که آثار متضادی بر صادرات داشته و
برآیند نهایی آن همانند کاهش ارزش پولی(depreciation) بوده باعث تعجب می
شود که آیا دولت به خوبی از دلالت هایی که سیاست ها به دنبال داشته اند
اطلاع داشته یا نه.
سیاست توسعه صنایع سنگین و شیمیایی در دهه ۱۹۷۰ در تحرک به
سرمایه گذاری کردن در این صنایع بسیار موفق بوده که در مقابل سایر بخش های
تولیدی از کمبود سرمایه گذاری در مضیقه بودند. این امر رقابت پذیری صادرات
کره را کاسته و سرمایه گذاری را کم کرده و در سال ۱۹۸۰ رشدی منفی را به
ارمغان آورد.
تا اینجا نوشته به مرور سیاست های صنعتی و تجاری در دهه ی
۱۹۶۰ و ۱۹۷۰ پرداخته. دورانی که اقتصاد کشور به اقتصادی پویا و صنعتی تبدیل
شد. برای اثبات این مدعا باید به این استدلال متوسل شد که دولت با کنترل
اقتصاد و عملا جایگزینی بازار به رشد سریع و صنعتی شدن منجر شده و برای این
منظور باید شواهدی را پیدا کرد که آثار تغییر سیاست را نشان دهد. اما،
شواهد اندکی دال بر ماهیت این ادعا پیدا شده، و در واقع شواهد خلاف این امر
را نشان می دهد. اقتصاد قطعا در آن مقاطع زمانی با هدایت دولت پیش می
رفته، ولی رشد برآمده از آن چنین نبوده است. به نظر می رسد رویکرد مرسوم
مبنی بر معجزه ی رشد کره در پی کنترل دولت یا مداخلات شدید دولت در اقتصاد
بازار، افسانه ای بیش نیست.
منابع:
Amsden, Alice H., Asia’s Next Giant: South Korea and Late Industrialization, New York: Oxford University Press, 1989
Bhagwati, “The ‘Miracle’ That Did Happen:
Understanding East Asia in Comparative Perspective,” in Thorbecke and
Wan (eds.), Taiwan’s Development Experience: Lessons on Roles of
Government and Market, Boston: Kluwer, 1999
Chen, Pohchi, “The Role of Industrial
Policy in Taiwan’s Development,” in Thorbecke and Wan (eds.), Taiwan’s
Development Experience: Lessons on Roles of Government and Market,
Boston: Kluwer, 1999
Cole, David C., and Princeton N. Lyman,
Korean Development: The Interplay of Politics and Economics, Cambridge,
Massachusetts: Harvard University Press, 1971
Frank, Charles R., Jr., Kwang Suk Kim, and
Larry E. Westphal. 1975. Foreign Trade Regimes and Economic Development:
South Korea. New York: National Bureau of Economic Research.
Hong, Wontack, Trade, Distortions and Employment Growth in Korea, Seoul: KDI, 1979
Hong, Wontak, and Krueger, Anne O., (eds.), Trade and Development in Korea, Seoul: KDI, 1975
Kim, Kwang Suk, and Larry E. Westphal, Korea’s Foreign Exchange and Trade Regimes, Seoul: KDI, 1976 (in Korean)
Krueger, Anne O., The Developmental Role of
the Foreign Sector and Aid, Cambridge, Mass: Council on East Asian
Studies, Harvard University, 1979
Krugman, Paul, “The Myth of Asia’s Miracle,” Foreign Affairs, November/December 1994.
Maddison, Angus, Monitoring the World Economy 1820~1992, Paris: OECD, 1995
Rodrik, Dani, “Getting Interventions Right: How South Korea and Taiwan Grew Rich,” Economic Policy, 1995
Stern, Joseph, et al., Industrialization
and the State: The Korean Heavy and Chemical Industry Drive, 1995,
Cambridge: Harvard Institute for International Development
Westphal, Larry E., and Kwang Suk Kim,
“Korea,” in Balassa, Bela, and Associates, Development Strategies in
Semi-industrial Economies, Baltimore: The Johns Hopkins University
Press, 1982
World Bank, East Asian Miracle, Washington, D.C.: Oxford University Press, 1993
Yoo, Jungho,”The Industrial Policy of the
1970s and the Evolution of the Manufacturing Sector in Korea”, KDI
Working Paper No. 9017, Oct. 1990
Yoo, Jungho, “The Effect of Heavy and
Chemical Industry Policy of the 1970s on the Capital Efficiency and
Export Competitiveness of Korean Manufacturing Industries,” Korea
Development Review, Spring 1991 (in Korean)
Yoo, Jungho , “The Influence of the World
Market Size on the Pace of Industrialization,” The KDI Journal of
Economic Policy, 1997a (in Korean)
Yoo, Jungho, “Neoclassical versus
Revisionist View of Korean Economic Growth,” Development Discussion
Paper No.588, Harvard Institute for International Development, 1997b
Yoo, Jungho, “How Korea’s Rapid Export
Expansion Began in the 1960s: The Role of Foreign Exchange Rate,”
Working Paper 08-18, KDI School of Public Policy and Management, 2008
پانوشت ها:
۱به عنوان مثال ببینید، Krugman (1994).
2بر طبق گفته یJ.Bhagwati (1999)، “افزایش شگفت
انگیز در نرخ های سرمایه گذاری خصوصی از میزانی ثابت به درجات بالا
تاآنجایی که من می دانم بی شباهت به هر منطقه یا دوران تاریخی ای بوده و
معجزه ای واقعی ای است که نیازمند توضیح است.”
۳ دو نمونه ی مشهور چنین دیدگاهی Amsden (1989) و Rodrik Dani (1995) هستند.
۴حتی بانک جهانی (ص.۶، ۱۹۹۳) می گوید که، “قضاوت
ما این است که در تعداد معدودی ازاقتصادها، عمدتا در شمال شرقی آسیا، در
نمونه هایی، مداخلات دولت به رشد بالاترو متوازن تر در مقایسه با شرایطی به
غیر از آن انجامیده است.”
۵مطالعات اولیه شامل این موارد می باشد؛ Cole and
Lyman (1971)، Frank,Kim, and Westphal (1975)، Hong and Krueger (1975)،
Kim and Westphal (1976)، Hong (1979).
6به ارزیابی این اثر در جدول۸-۵ ص.۷۰ مقاله ی Frank,Kim, and Westphal (1975) نگاه کنید.
۷در زمینه ی نرخ مبادله کره و ایالت متحده منافع
متضادی را داشتند. برای تعیین این نرخ که چه مقدار دلار دولت کره برای
مقادیری از وون دریافت کند تا ابلاغیه ی سازمان ملل پیش رفت که این ابلاغیه
ضروری بوده و با مداخله ی نیروهای سازمان ملل برای انجام وطیفه شان در شبه
جزیره کره همراه بود.
۸ Westphal and Kim (1982)
9صنایع منتخب شامل آهن آلات و استیل، فلزات غیرآهنی، شیمایی، ماشن آلات، کشتی سازی و الکترونیکمی شوند.
۱۰ Yoo (1990) را ببینید. بخشی از این مطلب در فصل
چهار Stern, Joseph, et al. (1995) آمده است. نسخه ی دیگر که شامل برخی
اضافات می شود در Yoo (1991) منتشر شده است.
۱۱ چن (۱۹۹۹) ماهیت سیاست های صنعتی تایوان را
چنین توصیف می کند: “گرچه در آغاز بسیاری از سیاست ها صنایع خاصی را مورد
هدف قرار داده بودند، بسیاری از آنها به سایر صنایع نیز گسترش یافت که
تقاضای امیتازات کردند… بنابراین، بسیاری از سیاست های صنعتی بسیار کلی
شدند که بخش خصوصی می توانست صنایعی را که آنها فکر می کردند سودآور هستند
را توسعه دهند بودن اینکه زیاد نگران اهداف صنعتی دولت باشند.” (ص.۲۴۷)
۱۲ این پاراگراف بر اساس Yoo (1997a) می باشد.
۱۳ Maddison (1995)
برای پیشبرد آزادی
مائو یوشی: برنده جایزه میلتون فریدمن
♦ رضا انصاری
در پنچم ماه مه ۲۰۱۲، مؤسسه کیتو جایزهیِ میلتون
فریدمن برای پیشبرد آزادی را که هر دو سال یک بار اهدا میشود، به مائو
یوشی، اقتصاددان، فعالِ حقوقِ بشر و منتقدِ پرآوازهیِ چینی اهدا کرد.
مائو یوشیِ ۸۳ ساله به عنوانِ یکی از صریحاللهجهترین
مدافعانِ نظامِ سیاسیِ شفاف و از پیشگامانِ جنبشِ آزادیخواهی در چین
شناخته میشود.
مائو
یوشی، در سالِ ۱۹۲۹ در نانجینگ، پایتختِ وقتِ جمهوریِ چین، متولد شد. او
از دانشگاه شانگهای ژیائوتون به عنوان مهندس راه آهن فارغ التحصیل شد و به
حرفهیِ مهندسی مشغول گردید. در سالِ ۱۹۵۷، هنگامی که برایِ پژوهشکدهیِ
راه آهن پکن کار میکرد، برچسبِ “راستگرا” را دریافت کرد. در آن سال مائو
تسهتونگ، رهبرِ وقتِ حکومتِ کمونیستیِ چین، کارزار موسوم به ضدراستگرایان
را به راه انداخت تا روشنفکران و سیاسیونِ منتقد جناحِ چپ را در حزبِ
کمونیست تصفیه کند. مائو یوشی از جملهیِ قربانیانِ آن کارزارر بود. در
۱۹۶۰، او برای آموزش دوباره و کار یدیِ اجباری به ایالت شاندون فرستاده شد.
او در آنجا شاهد مرگ صدها روستایی، عمدتاً بر اثر گرسنگی بود و خود نیز
تنها با خوردنِ ملخ زنده ماند. او در دورهیِ انقلابِ فرهنگی نیز دوباره با
مصادرهیِ همهیِ داراییهایِ خود و خانوادهاش توسطِ سپاهِ سرخ هزینهیِ
صراحت و شجاعت خود را پرداخت.
بعد از مرگِ ماتو تسه تونگ در سال ۱۹۷۶، مائو یوشی از مهندسی
به اقتصاد روی آورد. در ۱۹۹۳ وی به همراهِ چهار اقتصاددانِ دیگر مؤسسهیِ
یُونیرُول برای اقتصاد را به عنوانِ یک اتاقِ فکرِ مستقل چینی پایهگذاری
کرد. در سال ۲۰۰۴، واحد تبلیغات حزب کمونیست چین مائوو یوشی و پنج تن از
همکاران او را در فهرست سیاه قرار داد که اجازه ندارند در روزنامههای رسمی
مطلب منتشر کنند.
مائو یوشی از جملهیِ امضاکنندگانِ منشورِ ۰۸ است که در آن
امضاکنندگان خواستار تفکیکِ قوا، برابریِ حقوقی و قضایی، و آزادیهای
بنیادین نظیر آزادی وجدان، بیان، تشکیلِ اجتماعات و مالکیت شدند. لیو
شیائوبو، دوست و همراهِ مائو یوشی، و برنده سال ۲۰۱۰ جایزه صلح نوبل که به
خاطر انتشار منشور ۰۸ به ۱۱ سال حبس محکوم شد، درباره مائو یوشی چنین گفته
است: «شجاعتِ او احترامبرانگیز است». مائو یوشی همچنین از جمله
امضاکنندگانِ دادخواستی است که خواهان آزادی لیو شیائوبو شد و در آن
امضاکنندگان خود را شریکِ جرمِ شیائوبو معرفی کردند.
در سال ۱۹۷۸، مائو یوشی آموزش عمومی درباره ارزش بازار آزاد و
مسئولیت فردی را آغاز کرد. وی در سال ۲۰۰۲، «مؤسسهیِ توسعهیِ فوپینگ» را
بنا نهاد که هدفاش کمک به فقرا برای رهیدن از دام فقر از طریق ارائه
وامهایِ خُرد بود. وی از این طریق به بیشمار چینی کمک کرده است که
استقلالِ اقتصادیِ خود را به دست آورند.
مائو یوشی گر چه از منتقدانِ نظامِ سیاسی در چین بوده است،
اما قویاً از سیاستهایِ حکومت که آزادی و دمکراسی را تقویت کند، نیز حمایت
میکند. وی میگوید: «بعد از اصلاحات، یکی از بزرگترین پیشرفتهایِ نظامِ
سیاسی در چین این است که دیگر مسألهیِ فرد مسألهیِ مرگ یا حیات نیست.
زندانیانِ سیاسی دیگر به قتل نمیرسند. علاوه براین، هر اندازه که درآمدِ
فرد بیشتر شود، آزادیِ وی نیز بیشتر میشود. فقر آزادی نمیآورد. از این
نظر، چین پیشرفتهایی بسیار ارزشمندی داشته است.»
در سال ۲۰۰۴، مجلهیِ لیبرالِ «ساترن پیپل ویکلی» مائو یوشی
را به عنوانِ یکی از ۵۰ روشنفکرِ برجسته چین معرفی کرد، و در سال ۲۰۰۷،
«چاینا نیوزویک» وی را به همراهِ کین هویی به عنوانِ اثرگذارترینِ
روشنفکرانِ چینیِ دهه نخست هزاره سوم معرفی کرد.
پروفسور مائو نویسنده و وایراستارِ ۱۵ کتاب است. کتاب وی با
عنوانِ «علمِ اقتصاد برای زندگیِ روزمره» که اقتصاد بازار را به
عامهفهمترین شکل به خوانندگان چینی معرفی میکند، و کتاب «آینده اخلاقِ
چینی» که جایزه فیشر را در سال ۱۹۹۹ از بنیاد پژوهشهایی اقتصادیِ اطلس
دریافت کرد، جزءِ فهرستِ پرفروشترین کتابها بوده اند. به علاوه،
مجموعهای از یادداشتها و مقالات متأخر وی در سال آینده به زبانِ انگلیسی
منتشر خواهد شد.
چین به آرامی گذشتهیِ تاریکِ خود را پشتِ سر میگذارد. بخشی
از این پیشرفت مدیون تلاشهای مائو یوشی در راستایِ گسترش درکِ عمومی از
اصولِ بازار آزاد است، اما در ۶۲ اُمین سالگرد تأسیس حزبِ کمونیستِ چین،
مائو یوشی این گونه از سویِ حزبِ حاکم تقدیر می شود: دفتر امنیتِ عمومیِ
حزبِ کمونیست به او اخطار میدهد که حق ندارد درباره مائو تسهتونگ سخنی
بگوید یا مطلبی بنویسد.
توضیح: این نوشته ترجمهای آزاد از
معرفینامهیِ مؤسسهیِ کیتو از مائو یوشی است که با اعلامِ نام وی به
عنوانِ برندهیِ سال ۲۰۱۲ جایزه میلتون فریدمن در وبسایت این مؤسسه منتشر
شده است (لینک به منبع انگلیسی).
هفت سوال در خصوص توهین به مقدسات و دامنه آن
آیا قسم
خوردن به ویاگرا که خودش یک دارویی هست و یا قسم به بکارت جرمه؟ اگر این
توهین به مقدسات محسوب میشه پس تکلیف آیاتی که به زیتون و جرقه سم اسب و
یا قاطر و کوه و تپه و انجیر و...قسم میخوره چی میشه؟
من در اینجا یک لیست از مواردی که در قرآن به اشیاء وموجودات واقعی و یا
فرشته گان و از این قبیل قسم خورده میشه میارم که ببینیم اینها هم شامل
توهین به مقدسات میشند یا نه
هموطنان، هفت سوال در خصوص توهین به مقدسات و دامنه آن:
ادعا میشه که شاهین نجفی به مقدسات توهین کرده! البته این ادعا از طرف آیت الله بی بی سی و همچنین خبرنگار رادیو آمریکا / فردا مدام تکرار میشه، لذا جا داره که بنده اجالتا یک چند سوال در این رابطه مطرح کنم که موضوع برای خودم و امثال خودم بهتر روشن بشه! در ضمن این رو هم بگم که بعنوان همدردی با همه کسانی که مقدساتشون درد گرفته، خود من هم قراره به کم کم به مقدسات ایمان بیارم و برای همین هم عدد هفت رو برای تعداد سوالاتم انتخاب کردهام
ادعا میشه که شاهین نجفی به مقدسات توهین کرده! البته این ادعا از طرف آیت الله بی بی سی و همچنین خبرنگار رادیو آمریکا / فردا مدام تکرار میشه، لذا جا داره که بنده اجالتا یک چند سوال در این رابطه مطرح کنم که موضوع برای خودم و امثال خودم بهتر روشن بشه! در ضمن این رو هم بگم که بعنوان همدردی با همه کسانی که مقدساتشون درد گرفته، خود من هم قراره به کم کم به مقدسات ایمان بیارم و برای همین هم عدد هفت رو برای تعداد سوالاتم انتخاب کردهام
سوال اول: مشخصات، شرایط و حد و حدود این داستان «مقدسات» رو کی تایین میکنه؟
سوال دوم: به تایید دوست و دشمن، علی ابن ابی طالب انسان کوتاه قد بوده (حضرتشان بین ۱۴۰ تا ۱۶۰ سانت قد داشتند)، حالا اگه
مثلا یک عده در موزه ای در ترکیه (مثلا موزه توپکاپی در استانبول)، ادعا
کنند که یک آلتی، مثلا یک شمشیر ۵ متری، متعلق به علی ابن ابی طالبه،
دیگران هم موظفند که این ادعا رو دربست قبول کنند و در ضمن گارانتی و تضمین
هم بدند که هرگزهم از تجسم صحنه یک انسان ۱۵۰ سانتی با یک شمشیر ۵ متری، اونهم وسط صحرای عربستان، در حال دویدن بدنبال یکسری پابرهنه بدبخت تو بیابون نخود خنده نکنند؟
سوال سول: آیا اگر همون عده تو همون موزه، یک دندان ۷ سانتیمتری رو متعلق به بنیانگذار دین اسلام معرفی کنند، اون دندان مقدس میشه؟ آیا
اصولا طرح این مسئله که دندان ۷ سانتی نمیشه که مال آدم باشه، توهین به
مقدسات محسوب میشه؟ اگر یک جانور شناسی، لنگه اون دندون رو آورد و اسم
موجودی که صاحب اون دندون بوده رو هم معرفی کرد، جرمش از کوه پرت شدنه، یا قطع دست و پا بصورت اوریب و ضربدری؟
سوال چهارم: اگر اعتقاد جمعیتی (حالا شما بگیرید صد میلیون) به
چیزی و یا موجودی، دلیل بر تقدس اون چیز و یا موجوده، آیا مثلا بت
پرستهای آفریقا هم حق فرمان ارتداد ملایی که به بت های اونها توهین میکنه
رو پیدا میکنند؟
سوال پنجم: آیا
انسانهایی که گاو رو مقدس میدونند و تعدادشون هم شاید بیش از یک میلیارد
باشه، حق دارند که برای هر کسی که مثلا خدای نکرده به آخوندی که فرمان
ارتداد صادر میکنه بگه « مرتیکه گاو»، فرمان قتل صادر کنند و بگند که این شخص، با گاو خواندن این ملا، به مقدسات یک میلیارد انسان توهین کرده؟
سوال ششم: آیا قسم خوردن به ویاگرا که خودش یک دارویی هست و یا قسم به بکارت جرمه؟ اگر
این توهین به مقدسات محسوب میشه پس تکلیف آیاتی که به زیتون و جرقه سم
اسب و یا قاطر و کوه و تپه و انجیر و...قسم میخوره چی میشه؟ من در اینجا
یک لیست از مواردی که در قرآن به اشیاء وموجودات واقعی و یا فرشته گان و از
این قبیل قسم خورده میشه میارم که ببینیم اینها هم شامل توهین به مقدسات
میشند یا نه.
اینهم لیستش
قسم خوردن به فرشتگان
"والنازعات غرقا والنا شطاط نشطا... فالمدبراب امرا"سوره نازعات آیات۱-۵ قسم خوردن به جان پیامبر
" لعمرک انهم لفی سکرتهم یعمهون" سوره حجر آیه ۷۲
قسم خوردن به قرآن مجید
"یس و القرآن الحکیم". سوره یس ۱ و ۲
قسم خوردن به قیامت
" و الیوم الموعود" سوره بروج آیه ۲
قسم خوردن به پدیدههای آفرینش مانند ایمان، خورشید، ستارگان، زمین، ماه، باد، ابر، دریا،کشتی،انجیر و زیتون. مراجعه شود به:
سوره طارق آیه ۴،
سوره شمس آیه ۱، سوره تکویر آیه ۱۵، سوره شمس آیه ۶، سوره انشقاق آیه ۱۸،
سوره ذاریات آیه ۱ و ۲ ، سوره طور آیه ۶، سوره ذاریات آیه ۳، سوره تین آیه ۱
قسم خوردن به زمانهای مختلف
سپیده دم،
چاشتگاه، عصر، غروب آفتاب، روز و شب مراجعه شود به: "سوره فجر آیه ۱، سوره
شمس آیه ۱، سوره عصر آیه ۱، سوره انشقاق آیه ۱۷، سوره شمس آیه ۴، سوره
تکویر آیه ۱۷.
قسم خوردن به مکانهای مقدس
مانند مکه، کوه طور، بیت المامور در سوره بلد آیه ۱، طور آیه ۱ و ۳
و اما سوال هفتم که از همه سوالات مقدس تره
اکثر ایرانیهایی که به اینترنت دسترسی دارند، فیلمهای یک آخوند مریض و نادانی رو بنام «دانشمند» دیدند که این آقا رسما پدر زن بنیانگذار
اسلام عمر رو ... زاده خطاب میکنه و بدترین توهینها رو هم به هموطنان
سنی ما میکنه، آیا این داستان هم جزو توهین به مقدسات محسوب میشه؟ اگر
نمیشه، چطور میشه تصور کرد که پیغمبر اسلام که همه چیز رو میدونسته دختر
چنین مردی رو به همسری انتخاب کرده؟ و اگه این اراجیف این آخوند مریض توهین
به مقدسات اکثریت مسلمین جهان محسوب میشه، قیمتی که برای کشتن این آخوند
تایین شده چقدره و فرمان ارتدادش رو کی صادر کرده؟
اگر توهینات این
آخوند رو به عمر و همه هموطنان سنی ما ندیدید برید ببینید که این مدعیون
تقدس و احترام به عقاید دیگران وقاحت رو تا کجا پیش میبرند
محمود احمدی نژاد: صهیونیست ها سرشار از عفونت و شیطان پرست هستند
محمود احمدی نژاد، رئیس جمهوری اسلامی ایران، گفت دلیل این که
صهیونیست ها به "نقطۀ کنونی" رسیده اند این است که وجود آن ها سرشار
ازعفونت و همۀ اندیشه و کلام آن ها زشتی، بد اخلاقی، جنگ و خونریزی است و
به جای خدا شیطان را می پرستند.
محمود احمدی نژاد، رئیس جمهوری اسلامی ایران، که سرگرم دیداری از
استان خراسان رضوی است امروز (جمعه) در یک سخنرانی در شهر "رشتخوار" این
استان با شدت و حدّتی کم سابقه به غرب و به گفتۀ خود صهیونیست ها حمله کرد و
از جمله گفت صهیونیست ها شیطان پرست و وجودشان سرشار از عفونت است.
احمدی نژاد گفت غربی ها تصور نکنند که می توانند با زبان زور با ملت ایران صحبت کنند.
رئیس جمهوری اسلامی ایران ضمن متهم کردن زورمداران غربی به خشونت و فریاد زدن بر سر ملت ها گفت آن ها می دانند که اگر ملت ایران فرصت پیدا کند این کشور را به گونه ای می سازد که دیگر حنای فاسدان و استعمارگران پیش ملت ها، رنگی نداشته باشد.
احمدی نژاد مدعی شد به همین دلیل:همۀ شیاطین بسیج شده اند تا این اتفاق نیفتد."
رئیس جمهوری اسلامی ایران در بخش دیگری از این سخن رانی به حمله به گفتۀ خود به صهیونیست ها پرداخت و گفت دلیل این که آنان به "نقطۀ کنونی" رسیده اند این است که وجود آن ها سرشار از عفونت و همۀ اندیشه و کلام آن ها زشتی، بد اخلاقی، جنگ و خونریزی است.
احمدی نژاد البته بدون آن که در مورد "نقطۀ کنونی" که بزعم او صهیونیست ها به آن رسیده اند هیچ توضیحی بدهد در دنبالۀ سخنانش گفت آن ها نمی دانند چگونه از انسانیت و خوبی سخن بگویند زیرا به جای پرستش خدا شیطان را می پرستند.
احمدی نژاد گفت غربی ها تصور نکنند که می توانند با زبان زور با ملت ایران صحبت کنند.
رئیس جمهوری اسلامی ایران ضمن متهم کردن زورمداران غربی به خشونت و فریاد زدن بر سر ملت ها گفت آن ها می دانند که اگر ملت ایران فرصت پیدا کند این کشور را به گونه ای می سازد که دیگر حنای فاسدان و استعمارگران پیش ملت ها، رنگی نداشته باشد.
احمدی نژاد مدعی شد به همین دلیل:همۀ شیاطین بسیج شده اند تا این اتفاق نیفتد."
رئیس جمهوری اسلامی ایران در بخش دیگری از این سخن رانی به حمله به گفتۀ خود به صهیونیست ها پرداخت و گفت دلیل این که آنان به "نقطۀ کنونی" رسیده اند این است که وجود آن ها سرشار از عفونت و همۀ اندیشه و کلام آن ها زشتی، بد اخلاقی، جنگ و خونریزی است.
احمدی نژاد البته بدون آن که در مورد "نقطۀ کنونی" که بزعم او صهیونیست ها به آن رسیده اند هیچ توضیحی بدهد در دنبالۀ سخنانش گفت آن ها نمی دانند چگونه از انسانیت و خوبی سخن بگویند زیرا به جای پرستش خدا شیطان را می پرستند.
اخبار روز:
با افزایش تنش های لفظی میان جمهوری اسلامی ایران و امارات متحده عربی بر سر مالکیت جزایر سه گانه، شاهزاده نایف ولیعهد عربستان سعودی در جلسه اخیر وزرای کشورهای عضو شورای همکاری خلیج فارس اظهار داشت که عربستان سعودی به هیچ وجه نمی تواند مورد تهدید قرار گرفتن حاکمیت کشورهای عربی حاشیه خلیج فارس را تحمل نماید. این شاهزاده عربی ضمن محکوم نمودن دخالت ایران در وقایع بحرین به تکرار ادعای بی اساس امارات متحد عربی مبنی بر مالکیت جزایر سه گانه پرداخت و تاکید نمود که هر گونه تعرض به کشورهای عضو این شورا، تعرض به تمامیت ارضی تمام کشورهای عضو محسوب می گردد. جالب است که این سخنان ولیعهد عربستان کاملاً در راستای اظهارات سعود فیصل، وزیر خارجه این کشور در هفته گذشته می باشد، وی در اظهاراتی همسو مدعی گشته بود که «کشورهای عربی حاشیه خلیج فارس به دنبال تشکیل یک اتحادیه با سیاست های خارجی و دفاعی مشترک می باشند.» هرچند که سخن راندن از تشکیل یک اتحادیه عربی با شرکت کشورهای حاشیه خلیج فارس طرحی ناکام و قدیمی می باشد لکن با توجه به مطرح شدن مجدد این ایده در این برهه از زمان و همچنین اهتمام عربستان بر عملی نمودن آن، به نظر می آید باید بررسی و واکاوی بیشتری در این خصوص از سوی محققین و پژوهشگران ایرانی صورت پذیرد.
از طرفی در روزهای پیشین سایت "الملتقی" وابسته به انقلابیون بحرینی به نقل از منابع آگاه خود در کشورهای عضو شورای همکاری مدعی گردید که عربستان سعودی و بحرین قصد دارند تا ماه آینده در حاشیه نشست مشورتی این شورا در ریاض، طرح جدیدی را در خصوص تاسیس یک «نظام فدرال عربی» مطرح نمایند. این سایت همچنین عنوان داشت که بر طبق این طرح کشورهای عضو شورای همکاری در صورت اعلام آمادگی می توانند به این نظام فدرال بپیوندند. این سایت همچنین نوشت:« بی شک این اقدام نخستین گام برای عملی کردن درخواست شاه سعودی برای ایجاد یک نظام فدرال، بعنوان نسخه ای ارتقاء یافته از شورای همکاری می باشد ... در این اتحادیه جدید شخصیت های سیاسی کشورها حذف نمی شوند، بلکه نظام این اتحادیه بسیار شبیه به روابط روسیه و بلاروس قبل از فروپاشی اتحاد جماهیر شوری می باشد و رژیم آل خلیفه امیدوار است با متحد شدن با عربستان سعودی، بحران اقتصادی خود را با سرمایه گذاریهای این کشور حل نماید.»
با توجه به شواهد فوق به نظر می رسد در ماههای آتی بحث تشکیل یک کنفدراسیون عربی به صورت جدی تری از سوی حاکمان عربی پیگیری خواهد گردید. به منظور بررسی و سنجش احتمال موفقت و یا عدم موفقیت طرح مذبور مناسب است تا مختصراً نگاهی تاریخی بر تجربه کنفدراسیون ها و اتحادهای عربی تاسیس شده در نیم قرن اخیر داشته باشیم.
اولین کنفدراسیون عربی
در اول فوریه سال ۱۹۵٨ (۱۲ بهمن ۱٣٣۶) اولین نشانه تحقق آروزی دیرینه جمال عبدالناصر عیان گردید. در این روز دو کشور مصر و سوریه به موجب پیمانی که در قاهره به امضای رهبران آنها رسید، اتحاد خود را تحت عنوان «جمهوری متحد عربی» اعلام کردند و روز دوم اسفند همان سال به موجب یک همه پرسی جمال عبدالناصر به ریاست این اتحادیه برگزیده شد. ناصر معتقد بود که «وحدت بین کشورهای عربی تنها راهی است که می توان به واسطه آن ،اهداف ملت های عربی را تحقق بخشید» (۱) وی همچنین در مورد متحد ساختن کشورهای عربی در یکی از سخنرانی های خویش در دهه ٦٠ میلادی این چنین می گوید: «ما می خواهیم قدرت عربی را از جبل الطارق تا خلیج ع ر ب ی گسترش دهیم.» (۲)
در ۲۷ بهمن همان سال جمهوری یمن نیز به این اتحاد پیوست. در این زمان سه کشور مذکور به طور جداگانه عضو اتحادیه بودند ولی خط مشیهای اتخاذ شده در زمینههای سیاست خارجی و دفاعی توسط یک شورای عالی که در رأس آن افسران مصری قرار داشتند، هدایت و رهبری می گردید. قابل ذکر است که این شورای عالی به شدت تحت تاثیر اندیشه های پان عربیستی و ضد غربی بود. البته این اقدام ناصر در خاورمیانه بدون بازتاب نماند و تنها دو هفته پس از تشکیل این اتحادیه، دو دولت عربی اردن و عراق علیرغم پیوستن به این اتحادیه عربی با احساس نگرانی از گسترش تفکر ناصریسم، دست به یک هم پیمانی متقابل با هدف مقابله با اتحاد دمشق ـ قاهره زدند. این پیمان که در ۲۵ بهمن ۱٣٣۶ در اردن به امضای ملک فیصل و شاهحسین رهبران عراق و اردن رسید، عکسالعملی در برابر اتحاد مصر و سوریه محسوب میگردید. عراق و اردن سپس در ۲٣ اردیبهشت ۱٣٣۷ رسماً تشکیل «فدراسیون مشترک عرب» را اعلام نمودند. (٣) با این همه، عمر این دو اتحادیه سیاسی و مصلحتگرایانه بسیار کوتاهتر از آن بود که تصور میشد. اتحاد مصر و سوریه تا ۲٨ سپتامبر ۱۹۶۱ (۶ مهر ۱٣۴۰) که در سوریه کودتای نظامی به وقوع پیوست، دوام داشت.(۴) عمر فدراسیون عراق و اردن نیز به مراتب کمتر از اتحادیه نخستین بود و در پی تحولات آن روزها خود به خود فروپاشید.
سازمان کشورهای متحد عربی نماد دیگری از واگرایی
اتحادیه عرب خود جلوه ای دیگر از رفتارهای واگرایانه در میان کشورهای عربی می باشد. به همین جهت گاهاً برخی منتقدان طرح کنفدراسیون عربی موضوع ناکارایی اتحادیه عرب را به عنوان چشم انداز تاریک این طرح بیان می دارند و برای کنفدراسیون عربی چشم انداز و سرانجامی چون اتحادیه عرب متصور می باشند. اتحادیهٔ عرب یا سازمان کشورهای همبسته عربی (جامعه الدول العربیه) یک سازمان جهانی منطقهای شامل کشورهای بیشتر عربی جنوب غرب آسیا و شمال آفریقا می باشد. این سازمان در ۲۲ مارس ۱۹۴۵ با ۶ عضو نهادگر مصر، عربستان، عراق، سوریه، لبنان، اردن بنیان نهاده شد و پس از آن کشور های یمن، بحرین، عمان، قطر، سودان، امارات متحده عربی، تونس، مراکش، کویت و الجزایر نیز به آن پیوستند. عامل اصلی تاسیس چنین اتحادیه ای در ابتدای امر جوه بالای اشتراک در فرهنگ و مذهب کشورهای عضو بود. زیرا اعراب نه تنها از نظر زبانی بلکه از نظر مذهب نیز تشابهی نسبی با یکدیگر دارند. از طرفی پس از اخراج نیروهای فرانسوی از سوریه و تشکیل رژیم صهیونیستی لزوم توجه به همکاری میان کشورهای عربی به شدت افزایش یافت(۵) و تاسیس اتحادیه عرب می رفت تا رهگشای مشکلات این کشورهای عربی باشد.
با این حال این اتحادیه در طول تاریخ ۶۷ سالهاش بارها ثابت کرده است نتوانسته اندک گامی موثر و اساسی حتی در راستای حل اختلافات داخلی اعضای اتحادیه بردارد. ناتوانی این اتحادیه در حل اختلافات مرزی کشورهای حاشیه خلیج فارس و حل مسئله فلسطین پس از چندین دهه متوالی همواره به عنوان جلوه هایی از ناکارایی این اتحادیه تفسیر گردیده است. با نگاهی به آرشیو فعالیتهای اتحادیه عرب می توان دریافت که تنها دستاوردهای این سازمان دهها تن کاغذ حاوی هزاران بیانیه و دستورالعمل می باشد که هیچکدام ضمانت اجرایی لازم را نداشته اند.
نماد دیگر رفتار واگرایانه دولت های عربی را می توان در شورای همکاری کشورهای حاشیه خلیج فارس مشاهده نمود. گرچه این شورا با مرکزیت عربستان سعودی نقشی پر رنگ تر نسبت به اتحادیه عرب داشته و دارد ولی تاریخچه کارکرد شورای همکاری نیز نشان داده که این نهاد قادر به تاثیرگذاری در هیچ یک از حوزه های راهبردی منطقه ای نبوده است و تاکنون نیز کمتر توانسته است تا نقشی فعال در این منطقه ژئو اکونومیک و ژئو استراتژیک داشته باشد. با این تفاسیر نباید این نکته را فراموش نمود که با توجه به مناقشه هسته ای ایران و افزایش قدرت و نفوذ ایران در منطقه و همچنین گسترش یابی دومینوی انقلابات عربی، حاکمان کشورهای عضو این شورا بیش از هر زمانی به تاسیس یک کنفدراسیون برای بقای حکومت های مترجعانه خویش می اندیشند و تسری افکار انقلابی به مردم این کشورها و ایجاد خطر برای بقای حکومت هایشان می تواند به صورت کاتالیزوری عمل نموده و این کشورها را بر آن دارد تا بر خلاف گذشته با کاهش اختلافات برای این همگرایی بزرگ اماده گردند.
تحولات بحرین و طرح کنفدراسیون عربی
از میان کشورهای حوزه خلیج فارس بحرین از دموکراسی نسبتاً بالاتری برخوردار می باشد و به همین لحاظ نقطه شروع دومینوی سقوط رژِیم های مرتجع عربی منطقه از این کشور آغاز گردیده است. با لشکرکشی عربستان به بحرین و استقرار نیروهای امنیتی سعودی در نقاط سوق الجیشی آن، حاکمان بحرینی توانستند مانع از سقوط حکومت خویش گردیده و کنش های انقلابی این کشور را با استفاده از سرکوب و ارعاب تا حدود زیادی بی اثر نمایند. به طور کل پس از سقوط بنعلی و مبارک و حمایت ضمنی آمریکا از جنبش های مردمی صورت گرفته در جهان عرب و مخصوصاً عدم پشتیبانی موثر ایالات متحده از مبارک، نقطه عطفی در دیدگاههای عربستان سعودی نسبت به مسائل دیپلماتیک و امنیتی منطقه ای و بینالمللی شکل گرفت. از این منظر سعودی ها با بررسی و آنالیز عملکرد آمریکا نسبت به تحولات منطقه دریافتند در صورتیکه روند سقوط رژیمهای منطقه ادامه پیدا کند آمریکا پشت سر آنها نخواهد ایستاد (۶) و به همین لحاظ آل سعود تمامی توان خویش را برای عدم تحقق آرمان های انقلابیون بحرینی در این مدت به کار بسته است. در مجموع ایالات متحده به علت ماهیت لیبرالی خویش خوش بینی بیشتری به نظام های دمکراتیک نسبت به نظام های وحدت گرا و توتالیتر دارد.
به هر شکل با ورود و تثبیت حضور نظامی و امنیتی عربستان در بحرین طرح کنفدراسیون عربی به شکلی جدی مطرح گردید. در چارچوب این طرح، شش کشور عربی عضو شورای همکاری خلیجفارس با تاسیس نهادی برای یکسان نمودن سیاست خارجی و امنیتی و دفاعی خویش در چارچوب مصالح و منافع هر یک از اعضاء کنفدراسیونی یکپارچه را تاسیس می نمایند که امنیتی جمعی را در مقابل هرگونه هدید و حمله خارجی و یا انقلاب و شورش های داخلی برای هر یک از اعضا به ارمغان خواهد آورد. به نظر می آید که مبدعان این طرح قصد دارند با متحد شدن در چارچوب کنفدراسیون پیام محکمی را ابتدا به دنیای غرب، بعد به ایران و سپس به مردم خود بدهند و آن اینکه هرگونه تعرض و دخالت در رابطه با مسائل این کشورها به کل شش کشور مرتبط میشود (۷) بدون شک دغدغه از قدرت یابی بیش از پیش ایران در منطقه، حضور پر رنگ نیروهای نظامی غربی در خلیج فارس (که هیچ گاه تا به این میزان بالا نبوده است) و ترس از قیام و شورش داخلی در این کشورها مهمترین عامل مطرح نمودن ایده کنفدراسیون عربی بوده است. بدیهی است که با اجرایی شدن و تحقق این طرح انقلابیون این کشورها به شدت تهت فشار قرار خواهند گرفت و حاکمان مرتجع کشورهای عربی حاشیه خلیج فارس فوق حکومت های خویش را تا مدتی قابل توجه بیمه خواهند نمود.
ماهیت ضد ایرانی طرح کنفدراسیون عربی
عربستان سعودی به عنوان مبدع و حامی بزرگ طرح کنفدراسیون عربی تاکنون بیشترین تعارضات را با کشور ایران داشته است. عربستان و ایران دارای حوزه های مشترک بسیار می باشند. خاندان آل سعود به دلیل گرایشات وهابی و شیعه ستیز و همچنین دارا بودن جلوه هایی از افکار ناصریسم عربگرایانه همواره بیشترین چالش ها را در منطقه و جهان علیه ایران فراهم نموده اند. کمک مالی و معنوی به صدام حسین در جنگ، عاملیت در وحدت و همگرایی در تمامی مباحثات ضد ایرانی در منطقه، کمک مالی و معنوی به گروهک های سیاسی و یا قومی معارض با جمهوری اسلامی، تضعیف قدرت نفت در برهه های مختلف از لحاظ ملی، سیاسی، اقتصادی و گاهاً استراتژیک تنها تعداد کوچکی از چالش هایی است که این کشور برای ایران در طول سه دهه گذشته ایجاد نموده است.(٨) ساختار کنونی حاکمیت در کشور عربستان بر پایه نظام منسوخ شده پادشاهی می باشد و عدم تغییر و بهینه سازی این نوع از نظام موجودیت آل سعود را در قرن اخیر با چالشهایی بسیار مواجه نموده است. پس بدیهی است نظام پادشاهی آل سعود از استمرار حاکمیت و موفقیت هر دولت انقلابی در منطقه در هراس دائمی به سر می برد و به نظر می آید تا دغدغه حاکمیت عربستان امر بقاء می باشد چالشها و تعارضات این کشور با نظام جمهوری اسلامی که بر پایه یک انقلاب مردمی بنا گشته است اتمام ناپذیر خواهد بود.
از طرفی همانطور که پیشتر گفتیم یکی از اهداف طرح کنفدراسیون عربی کاهش قدرت نفوذ منطقه ای ایران می باشد. البته دور از انتظار خواهد بود که این طرح خود به تنهایی ماهیتی تهاجمی علیه ایران داشته باشد. از سویی ایران بارها اعلام نموده است که در صورت حمله امریکا به ایران، هیچ یک از پایگاههای ایالات متحده در منطقه از حمله ایران در امان نخواهد ماند و به نظر می آید از این منظر طرح کنفدراسیون عربی طرحی تهاجمی علیه ایران خواهد بود و این مهم نباید از نظر پژوهشگران و کارشناسان نظامی فراموش گردد. البته عربستان و کشورهای حوزه خلیج فارس از پارادوکسی درونی در خصوص حمله نظامی ایالات متحده به ایران رنج می برند که این پارادوکس در یکی از گزارشات تفصیلی موسسه بروکینز (Brookings Institute) در خصوص مساله ایران به وضوح رویت می گردد. پژوهشگران این موسسه در گزارش خود در مورد عکس العمل کشورهای عربی منطقه در خصوص حمله امریکا به ایران می نویسند:« اگر چه برخی از کشور های عربی نیز در آرزوی از بین رفتن قدرت منطقه ای ایران می باشند، اما هیچ یک از آنان به طور آشکار از اقدام تهاجمی آمریکا علیه ایران اسلامی حمایت به عمل نیاورده اند ... آنان همواره از این امر واهمه دارند که ممکن است بعد از ایران نوبت حمله نظامی آمریکا علیه انان فرا رسد»(۹) به هر شکل بدیهی است که این طرح در ابعاد مختلف دارای ماهیت ضد ایرانی می باشد و در صورت اجرایی شدن منافع منطقه ای ایران را به شدت تضعیف می نماید و موجب تحدید قابل توجه نفوذ منطقه ای ایران خواهد گشت.
رویکردهای جمهوری اسلامی در قبال این طرح
ایران پس از انقلاب در عرصه سیاست خارجی تاکنون سه مرحله را پشت سر گذاشته است. مرحله اول مربوط به ده سال نخستین پس از انقلاب می باشد. در این مرحله ایران با شعار صدور انقلاب، نقشی تنش آفرین در منطقه و عرصه جهانی بازی نمود که بعضاً تبعات این تنش ها تا به امروز باقی مانده است. مرحله دوم با پایان یافتن جنگ تحمیلی و در پی آن درگذشت آیت الله خمینی شروع گردید. در این برهه تحولی نوین در عرصه سیاست خارجی ایران پدید آمد و ایران سیاست منطقه ای و جهانی خود را بر پایه تنش زدایی و کاهش تعارضات منطقه ای و بین المللی تنظیم نمود که اوج این رویکرد در دوران ریاست جمهوری سید محمد خاتمی نمایان گردید. مرحله سوم یک سال پس از دست یابی محمود احمدی نژاد به ریاست جمهوری آغاز گردید و تا هم اکنون ادامه دارد. با روی کار آمدن احمدی نژاد در تدوین سیاست خارجی رویکردهای ایدئالیستی جایگزین رویکردهای رئالیستی بعضاً لیبرال مسلک دولت های پیشین گردید. گرچه برخی از پژوهشگران عرصه علوم سیاسی در نقد این رویکرد جدید آن را نه ارمانگرایانه بلکه رویاگرایانه دانستند لکن رویکرد ایدئالیستی دولت احمدی نژاد در عرصه سیاست خارجی بیشترین منافع را در حوزه کشورهای خلیج فارس برای ایران به ارمغان آورد به طوریکه ایران در سال ۲۰۰۶ بیشترین حوزه نفوذ را در منطقه خلیج فارس دارا گردید که این قدرت نفوذ در ۵۰۰ سال گذشته بی سابقه بوده است(۱۰) البته این موضوع به معنای موفقیت دولت در تمام عرصه سیاست خارجی خود نمی باشد. زیرا دولت احمدی نژاد در حوزه فرا منطقه ای با رویکرد آرمانگرایانه خود بیشترین آسیب ها را به اقتصاد و سیاست کشور وارد نمود که بررسی و بیان آن از دایره موضوع بحث ما خارج می باشد.
گرچه همانطور که گفتیم ایران در زمان دولت فعلی بیشترین موفقیت ها را در سطح منطقه ای کسب نموده لکن رویکردهای سیاست خارجی دولت فعلی در قبال طرح تاسیس کنفدراسیون عربی بسیار ضعیف بوده است. به طور مثال ایران پس از ورود نیروهای آل سعود به منطقه استراتژیک بحرین و سرکوب انقلابیون این کشور، ایران تنها به محکوم نمودن لفظی این حرکت اکتفاء نمود. البته گاف جدید مسئولین سیاست خارجی دولت احمدی نژاد در فرستادن کپی تفاهم نامه عراق برای مقامات لبنانی خود بیانگر وضعیت وخامت بار دستگاه سیاست خارجی ایران می باشد و این موضوع نشانگر آن است که این بخش از دولت مانند دیگر بخش های آن از بی نظمی و بی مدیریتی و همچنین عدم چشم انداز مناسب رنج می برد.
با این تفاسیر به نظر می آید اگر ایران البته با توجه به مقدورات ملی و محذورات بین المللی خود اقدامی مناسب در صدد چالش انگیزی در این طرح عربی ننماید و این اتحاد بزرگ شکل بگیرد موقعیت هژمونیک فعلی ایران در منطقه به شدت آسیب پذیر خواهد گردید و کاهش قدرت منطقه ای عوارض جبران ناپذیری را در چانه زنی های بین المللی برای ایران به وجود خواهد آورد. بدیهی است که حمایت مستقیم و بی پروا از انقلابیون بحرین و عربستان و دیگر کشورهای منطقه و حضور مقتدرانه در منطقه خلیج فارس و اهتمام بر روی گسترش تعارضات منطقه ای کشورهای عربی موسس این کنفدراسیون می تواند مانع از به ثمر رسیدن این طرح عربی گردد. از طرفی به نظر می رسد تا جمهوری اسلامی در داخل کشور فضایی دمکراتیک ایجاد ننماید هیچگاه نخواهد توانست در عرصه بین المللی به پیروزی هایی بزرگ با آثاری بلند مدت و پایدار دست یابد، زیرا همواره سیاست خارجی بازتابی از سیاست داخلی کشورها محسوب می گردد.
*مهدی تاجیک
دانشجوی کارشناسی ارشد مطالعات آمریکا
دانشکده حقوق و علوم سیاسی دانشگاه تهران
منابع:
(۱). روزنامه البلاغ چاپ عراق ، ٤/٨/١٩٥٣
(۲). ویکی گفتاورد، جمال عبدالناصر
(٣). گزیده اسناد روابط خارجی ایران و مصر . دفتر مطالعات سیاسی و بینالمللی وزارت خارجه، مقدمه جلد سوم.
(۴). تاریخ روابط ایران و مصر، حسین علیزاده، مرکز اسناد و خدمات پژوهشی وزارت خارجه
(۵). رهجو، حسین ، (۱۳۵۸) واژه نامه اجتماعی-سیاسی اسلامی، انتشارات قلم ص ۱۲
(۶). بخشی از سخنرانی سلمان صفوی، دبیر مرکز مطالعات صلح دبیر مرکز مطالعات صلح در نشست علمی انجمن ایرانی روابط بینالملل با موضوع "تحولات جدید منطقه: امنیت منطقهیی در پرتو روابط ایران و عربستان" مورخ ۱٨ اردیبهشت ۱٣۹۱
(۷). همان
(٨). بخشی از سخنرانی سردار دکتر حسین علائی در نشست علمی انجمن ایرانی روابط بینالملل با موضوع "تحولات جدید منطقه: امنیت منطقهیی در پرتو روابط ایران و عربستان" مورخ ۱٨ اردیبهشت ۱٣۹۱
(۹). Pollack, Kenneth and others,(۲۰۰۹), Which Path to Persia, Washington: Brookings Institute Press ,p.۶۷.
(۱۰). بخشی از سخنرانی دکتر ابراهیم متقی استاد و رئیس گروه علوم سیاسی دانشکده حقوق و علوم سیاسی دانشگاه تهران، در نشست علمی انجمن ایرانی روابط بینالملل با موضوع "تحولات جدید منطقه: امنیت منطقهیی در پرتو روابط ایران و عربستان" مورخ ۱٨ اردیبهشت ۱٣۹۱
اخبار روز:
مهمترین کتاب و شاید مهمترین میراث مارکس، سرمایه، کتابی است در
اقتصاد سیاسی. ایده ی اصلی مارکس در این کتاب چیست؟ با مدنظر قرار دادن
«سرمایه» وقتی از اقتصاد سیاسی مارکس حرف میزنیم از چه حرف میزنیم؟
تاکنون هر چه از مارکس به لحاظ زمانی دورتر شده ایم کشف اصلی اش نیز معتبرتر شده است. گرچه در سده ی نوزدهم قلم می زد اما اصل بنیادینی که کشف کرد برای اوایل سده ی بیست و یکم معتبرتر است تا روزگار خودش. ویژگی اصلی میراث مارکس همین است. اما خود میراث مارکس چیست؟ بگذارید مشخصاً از کاپیتال بگویم. غالباً گمان می شود که موضوع مطالعه ی مارکس در کاپیتال عبارت است از سرمایه داری متقدم به شکلی که در انگلستان متولد شد، گمانی البته نادقیق. صدالبته که مارکس سرمایه داری سده ی نوزدهمی بریتانیایی را بررسی کرد اما فقط به منزله ی یکی از شکل های تاریخی ظهور «منطق سرمایه .» منطق سرمایه به شکل گسترده برای اولین بار فقط در انگلستان پا به عرصه ی تاریخ گذاشته بود. به همین دلیل نیز بود که شواهد و نمونه-های مارکس عمدتاً از انگلستان سده ی نوزدهم اخذ می شد. بااین حال، دقیق تر این است که بگوییم موضوع مطالعه ی مارکس در کاپیتال اصولاً منطق سرمایه بود که یکی از شکل های ظهورش در سطح تاریخ در هیبت سرمایه داری بریتانیایی سده ی نوزدهمی به عرصه رسیده بود. مراد مارکس از منطق سرمایه عبارت بود از حاکمیت شکل ارزش و میل بی پایان سرمایه به کسب ارزش اضافی. منطق سرمایه حکم می کند به محض این که سرمایه به منزله ی نوعی رابطه ی اجتماعی استقرار یابد به گرایشی خودکار در حیات اجتماعی مجهز شود تا همه چیز را در خدمت خودافزایی خویش به کار ببندد. مارکس در واقع کاشف همین منطق بود، منطقی که در انگلستان سده ی نوزدهم هنوز خیلی از لحظه ی تولدش نگذشته بود.
سرمایه در کاپیتال در نقش ابرفاعلی ظاهر می شود که می کوشد همه چیز را به مفعول هایی در خدمت خودگستری خویش بدل سازد. گرچه مارکس از مقاومت نیروی کار در برابر سرمایه کاملاً آگاه بود اما به مدد انتزاع می-کوشید چنین مقاومتی را نادیده بگیرد تا نشان دهد اگر هیچ مقاومتی در برابر میل بی پایان سرمایه به خودافزایی وجود نداشته باشد سرمایه چگونه عمل می کند. این یعنی منطق سرمایه در حد اعلای خود. جامعه ای که فقط و فقط منطق سرمایه در آن حکمفرما باشد جامعه ی سرمایه داری ناب است. مارکس در کاپیتال کوشید حد اعلای منطق سرمایه را تبیین کند و جامعه ی سرمایه داری ناب را به تصویر بکشد. چنین جامعه ای نه پیش از مارکس وجود داشته است و نه در عصر مارکس، ایضاً نه امروز وجود دارد و نه در آینده می تواند وجود داشته باشد، آن هم به این دلیل که در سطح تاریخی و در دنیای واقعی اصلاً چنین نیست که همه ی چیزها به ابژه هایی محض در مقابل ابرسوژه ی سرمایه بدل شوند و هیچ عاملیت و فاعلیتی در حیات انسانی نداشته باشند. سرمایه برای خودافزایی به نیروی کار و عناصر گوناگون طبیعت نیاز دارد. اما نیروی کار و طبیعت در مقابل تمایل سرمایه به خودافزایی مقاومت می کنند. این مقاومت ها سبب می شود منطق سرمایه نتواند به حد اعلا جلوه کند. بااین حال، اهمیت بی همتای کشف مارکس در این حقیقت مستتر بوده است که منطق سرمایه، گیرم نه در حد اعلا، اصلی ترین نیرو در شکل دهی به حیات اجتماعی و اقتصادی مدرن بوده است. مارکس این اصلی ترین نیرو را کشف و صورتبندی کرد. مارکس منطق سرمایه را به منزله ی نوعی گرایش قانونمند در سده ی نوزدهم به مدد توانایی انتزاع علمی شگفت انگیزش کشف کرد. منطق سرمایه در عصر مارکس خیلی شدید عمل می کرد اما نه با شدت و حدت امروز. منطق سرمایه در دنیای پس از مارکس تا امروز با قوت هر چه بیشتر و در جغرافیاهای هر چه گسترده تری نقش-آفرینی کرده است. اگر منطق سرمایه در عصر مارکس عمدتاً در حوزه های مبادله و تولید ایفای نقش می کرد اما امروزه در حکم منطقی تمامیتخواه از دیوار کارخانهها عبور کرده و همه ی عرصههای حیات اجتماعی را تحت حاکمیت خود درآورده است. همچنین اگر منطق سرمایه در عصر مارکس عمدتاً در انگلستان و سایر کشورهای سرمایه داری متقدم نقش آفرینی می کرد اما امروزه از آن مرزها فراتر رفته و کل کره ی خاکی را فرا گرفته است. آنچه مارکس به نیروی انتزاع علمی توانست تخیل کند و رگه ای پررنگ از آن را نیز در انگلستان سده ی نوزدهم یافت، یعنی منطق سرمایه، امروز بس قدرتمندتر و گسترده تر از روزگار مارکس در پیشاروی ما قد علم کرده است.
شناخت گرانبهایی که مارکس از منطق خودگستر سرمایه به دست داد هسته ی اصلی میراث مارکسی را تشکیل می دهد. چند حلقه اما دور این هسته جای گرفته-اند. یک حلقه عبارت است از تاریخ نگاری ظهور منطق سرمایه در زمان ها و جغرافیاهای گوناگون. مارکس در این زمینه ها کم قلم نزد اما اصل کار به گردن نسل های بعدی گذاشته شد. حلقه ی بعدی از این امر نشأت می گیرد که، سوای منطق سرمایه، منطق ها و نیروهای دیگری نیز در شکل دهی به تاریخ انسانی و حیات اجتماعی تأثیر دارند، مثلاً دولت یا خانواده یا قومیت یا جنسیت یا ملیت و غیره. مارکس این سایر منطق ها و نسبت شان با منطق سرمایه را نادیده نگرفت اما تاریخ نگاری و نظریه پردازی تفصیلی در زمینه ی عملکرد چنین منطق هایی در پیوند با منطق سرمایه نیز بر عهده ی نسل های بعدی گذاشته شد. حلقه ای دیگر نیز تاریخ نگاری و نظریه-پردازی در زمینه ی مقاومت هایی است که نیروی کار و عناصر گوناگون طبیعت در برابر منطق سرمایه به عمل می آورند. گرچه مارکس در این زمینه ها نظریه پردازی نکرد اما رگه هایی قوی از تاریخ نگاری مقاومت در مارکس یافت می شود. بااین حال گمان می کنم تاریخی که مارکس تا روزگار خویش روایت کرد تاریخ شکست بود، تاریخ شکست مقاومت ها مقابل منطق سرمایه در جایی که نه انقلاب بلکه رفرم در دستور کار بود.
بنابراین، اگر کانون میراث مارکس را شناسایی منطق سرمایه در نظر گیریم، روح میراث مارکس مارکس عبارت است از نه اصلاح بلکه انحلال منطق سرمایه. این یعنی میراثی انقلابی. همین میراث انقلابی است که نسل-های پس از مارکس را واداشته پرسش هایی خطیر را پاسخ گویند: انقلاب به چه ترتیب؟ انقلاب با کدام سوژه های انقلابی؟ نظم پساانقلابی با کدام شکل سیاسی؟ با کدام سازوکار اقتصادی هماهنگ کننده؟ این مجهول ها نیز بخش مهمی از میراث مارکس است. نسل های پس از مارکس هم در عمل و هم در نظر تلاش کرده اند این مجهول ها را معلوم سازند. تاریخ این تلاش ها در عمل تاکنون تاریخ شکست ها بوده است. در نظر اما تلاش ها اصلاً نومیدکننده نیست. هر چه از مارکس به لحاظ زمانی دورتر شده ایم، معلوم های ایده های مارکس هر چه معتبرتر اما مجهول های آرمان های مارکس هر چه چالش برانگیزتر شده است. میراث مارکس به گمانم همین مجموعه ی پرشمار از معلوم ها و مجهول هاست.
نظرتان درباره ی نقدهای اقتصاددانهای نئولیبرال بر اقتصاد سیاسی مارکسیستی چیست؟
اجازه ندهید کلی گویی کنم. بگذارید مشخص حرف بزنم، مثلاً بپردازم به شناختی که در آینه ی نوشته های منتشرشده در بخش اقتصادی نشریه ی خودتان، یعنی مهرنامه، بازتاب می یابد، بخشی که ملک طلق طرفداران دوآتشه ی سرمایه داری یا به اصطلاح نظام بازار است. استفاده از واژه ی شناخت البته در این مورد کاملاً ناموجه است. اصطلاح مناسب تر شاید بی توجهی باشد. چند مورد محض نمونه فقط برای انتقال منظور.
ابتدا ترجیع بندی ملال آور که دائم در بخش اقتصادی مهرنامه به چپ ها نسبت داده می شود: «از زمانی که کارل مارکس در اواسط قرن ۱۹ در مورد سقوط نظام سرمایه داری سخن گفت، هر گاه رکود اقتصادی جدی می شود یا اقتصاد جهان به بحران های مقطعی می غلتد، از آن به عنوان پایان سرمایه داری یاد می شود.» روایتی کاملاً درسنامه ای از مارکس و مارکسیسم. کارکرد درسنامه ها این است که چیزکی را به نوآموزان یاد بدهند. انتظار می رود نوآموزان بعداً سر فرصت به سراغ مطالعات جدی تر بروند. وقوف بر درسنامه ها نه عیب که حسن است اما توقف در درسنامه ها نه افتخار که فاجعه است. مارکس گرایش ذاتی نظام سرمایه به بحران را برای ما تبیین کرد اما به-هیچ وجه از ضدگرایش هایی که سرمایه را از ورطه ی سقوط می رهانند غفلت نکرد. یکی از این ضدگرایش ها همین نقش-آفرینی های دولت است. مداخله ی دولت های مدافع سرمایه در طول تاریخ بارها و بارها از سقوط نظام سرمایه جلوگیری کرده است. وانگهی، از نگاه مارکس نه بحران بلکه مبارزه ی طبقاتی است که گورکن سرمایه داری است. عمق بحران سرمایهداری نیست که تعیین میکند آیا بحران نهایی نظام سرمایه فرارسیده است یا خیر. عامل تعیینکننده عبارت است از قوت و ضف مبارزه ی طبقاتی. مارکس مورد نظر در بخش اقتصادی مهرنامه اما کاری به این پیچیدگی ها ندارد.
مضمون ضمنی دیگری که نویسندگان همکار در این بخش مکرراً به مارکس نسبت می دهند نگاه یوتوپیستی مارکس است. توجه نمی کنند که موضوع اصلی مورد مطالعه ی مارکس غالباً نظام سرمایه داری بود نه نظام پس از سرمایه داری، مثلاً در نوشته ی ۲۲۰۰ صفحه ای کاپیتال خیلی گذرا فقط پنج بار از اصطلاح کمونیسم در ارجاع به جامعه ی آینده سخن گفته است. تعریف و تبیین اصول کلی جامعه ی پس از سرمایه داری عمدتاً به عهده ی نسل های بعدی و مبارزات مردمی در جریان عمل گذاشته شده است. نگاه یوتوپیستی ، برعکس، مشخصه ی برخی از منتقدان مارکس از جمله در همین بخش اقتصادی مهرنامه است. نظم انتزاعی بازار که مورد دفاع برخی از نویسندگان ثابت مهرنامه است در واقع همین نگاه یوتوپیستی را بازتاب می دهد. نظم انتزاعی بازار فقط به شرطی شکل می گیرد که قواعدی چون مبادله ی داوطلبانه و مالکیت خصوصی عوامل تولید رعایت شوند. رعایت کردن چنین قواعدی در گرو این است که انسان ها و محیط زیست طبیعی به کالاهای ناب تبدیل شوند، چیزی که هم نابودی جامعه را تضمین می کند و هم نابودی محیط زیست طبیعی را. نظریه پردازان نظم انتزاعی بازار همواره جوامع انسانی را به سوی لبه ی پرتگاه هل می دهند. اما وقتی پیامدهای بازارهای عنان-گسیخته تدریجاً آشکار می شود، مردم مقاومت می کنند یعنی حاضر نمی شوند بر لبه ی پرتگاه به سوی نابودی خودشان گام بردارند بلکه، در عوض، از عقاید بازار خودتنظیم-گر عقب نشینی می کنند تا جامعه و طبیعت را از نابودی برهانند. نظم انتزاعی بازار به این معنا یوتوپیستی است که نمی تواند تحقق یابد زیرا پیامدهایی که برای انسان ها و محیط زیست به بار می آورد لازمه هایی را نابود می کند که نظم انتزاعی بازار برای حیات مستمر خویش وابسته شان است. رفتار یوتوپیست هایی که مارکس را به نگاه یوتوپیستی متهم می کنند فقط نوعی فرافکنی است.
نمونه ای دیگر اما آقایی است که چنین می نویسد: «نظریه ی ارزش در سیستم نظری مارکس مربوط به قرن نوزدهم بود و اشتباه است.» این جا نیز می بینیم که باز درسنامه ها کار دست استاد داده اند. البته این خطای فکری در طول صد و اندی سال گذشته کم رخ نداده است. حتی سوسیالیست ممتازی چون کارل پولانی نیز دچار این خبط اندیشه سوز شد و نظریه ی ارزش مارکس را مردود اعلام کرد و خود را از اصول مندرج در کاپیتال محروم ساخت هرچند با رجعت به دستنوشته های پاریس عملاً دستگاه موازی ارزشمندی در سنت سوسیالیستی پدید آورد. اگر کنارگذاری نظریه ی ارزش مارکس به دست پولانی خبطی نامیمون بود که از قضا به نتیجه ای میمون یعنی غنی-ترسازی سنت سوسیالیستی انجامید، مخالفان ایرانی نظریه ی ارزش مارکس اما مستقیماً گاه به دامان کاخ شکوهمند ولی بر آب استوارِ اقتصاد خرد نئوکلاسیکی پناه برده اند، گاه به اقتصاد اتریشی به منزله ی افراطی-ترین ایدئولوژی فکری در صد سال اخیر، گاه به اقتصاد نهادگرای جدید چون منظومه ای سخت پریشانگو و آشفته رو، و گاه نیز به اقتصاد کلان جدید اما بی محتوایی که مبتنی بر پایه های اقتصاد خردی است.
سیاهه ی بدخوانی ها و بلکه کم خوانی هایی که در بخش اقتصادی مهرنامه گاه و بیگاه با مناسبت و بی مناسبت آفتابی می شوند گرچه بی انتها نیست اما طولانی است. اگر مشت حقیقتاً نمونه ی خروار باشد، این فرضیه به ذهن متبادر می شود که بازار کتاب و مطبوعات و رسانه های ما مملو از ردیه نویسی ها به قلم ردیه نویسانی است که دشوار بتوان گفت شناخت دسته اولی از مارکس داشته اند.
شناخت گرایش های چپ از مارکس را چگونه ارزیابی می-کنید؟
حدس اولیه ام را فقط درباره ی سال های پس از جنگ هشت-ساله می گویم. گمانم باید سه مقوله از کارها را از هم تفکیک کرد: اول، ترجمه ی آثار مارکس و مارکسیستی؛ دوم، تحقیق و تألیف درباره ی مارکس و مارکسیسم؛ و سوم، پژوهش ها درباره ی تاریخ و جامعه ی ایرانی با اتکا بر میراث مارکسی و مارکسیستی. از اولی بگویم. در دنیای ترجمه غالباً زبان مقصد از زبان مبدأ عقب است. ما نیز همواره عقب بوده ایم. روی دیگر سکه ی عقب افتادگی مان در امر ترجمه ی آثار مارکس و مارکسی و مارکسیستی اما کمیت و کیفیت ستایش برانگیز کار مترجمان است. بااین حال، کارنامه ی مقوله های دوم و سوم چندان پربار نیست. نه تحقیق و تألیف درباره ی مارکس و مارکسیسم خیلی شایع بوده و نه پژوهش درباره ی تاریخ و جامعه ی ایرانی با اتکا بر میراث مارکسی و مارکسیستی چندان رواج داشته. این کارنامه اصلاً قابل ستایش نیست اما کاملاً قابل فهم است. نامزدهای بالقوه و بالفعل چنین پژوهش هایی را جغرافیای حوادث در دهه ی شصت گاه به زیر زمین فرستاد و گاه به آن سوی زمین. بازماندگان و نورسیدگانی از آن سنخ نه چندان به دانشگاه راه داشتند نه به مراکز تحقیقاتی دولتی، نه در جامعه ی مدنی به بساطی دسترسی داشتند نه در جمع رسانه ها و مطبوعات و ناشران به امکاناتی قابل مقایسه با امکانات رقبای فکری. در جایی که پژوهشی ضدمارکسی می توانست برنده ی جایزه ی کتاب سال باشد، پژوهشی مارکس گرایانه در بهترین حالت فقط معاش پژوهشگرش را معطل می کرد. هیچ گونه تحلیلی از کارنامه ی این یا آن جریان فکری نمی تواند نظام پاداش و جزا را نادیده بگیرد. خلاصه کنم، نداشته های مان بسیار پرشمار است اما این از ارزش داشته های مان اصلاً نمی کاهد.
در دهههای اخیر چهرههای جریان چپ متفکرانی بودهاند که بیشتر در حوزه ی فرهنگ نظریهپردازی کردهاند. کارنامه ی این جهتگیری را با توجه به اقبالی که در ایران به آنها شده است چگونه ارزیابی میکنید؟برخی معتقدند این جهتگیری باعث غفلت از اقتصاد سیاسی شده است؟
به سه مضمونی بیاندیشید که مارکسیسم ارتدکس پیش کشیده بود. در مورد مضمون اول، یعنی تعمیق بحران نظام سرمایه، مارکسیسم ارتدکس از این گرایش میگفت که سرمایهداری الزاماً بذرهای نابودی خودش را میافشاند. در مورد مضمون دوم، یعنی تشدید منازعه ی طبقاتی، ادعای مارکسیسم ارتدکس از این قرار بود که، به موازات تعمیق بحرانها، تجمع ثروت در یک قطب جامعه و تجمع فقر در قطبی دیگر به وقوع میپیوندد و دوقطبیشدن جامعه به تشدید تضادهای طبقاتی میانجامد. نهایتاً در مورد مضمون سوم، یعنی تشکیل نظام بدیل نیز مارکسیسم ارتدکس مدعی بود شرایط مادی کمونیسم در زهدان سرمایهداری زاده میشود و تحقق نظم کمونیستی عمدتاً اقدام نهایی برای تسخیر قدرت دولتی را میطلبد. این سه فرآیندی که مارکسیسم ارتدکس تعریف کرده بود طی صد و پنجاه سال اخیر یا به وقوع نپیوستند یا دستکم با هم مصادف نشدند.
چپ فرهنگی گرچه کلیتی همگن و واحد نیست اما سرجمع کوشیده است ابعادی تازه از این هر سه مضمون را مطرح کند. در زمینه ی اولین مضمون، یعنی تعمیق بحران سرمایه داری، بحران هایی در نظام سرمایه بس فراتر از سپهر اقتصادی را تبیین کرده است. در زمینه ی دومین مضمون، یعنی تشدید منازعه ی طبقاتی، نشان داده چرا منازعه ی طبقاتی در حدی که مارکسیسم ارتدکس در نظر داشت شکل نگرفت. نهایتاً در زمینه ی سومین مضمون، یعنی تشکیل نظام بدیل، روایت و رویکرد بدیل های عملاً موجود اما حالا دیگر منقضی شده ی سده ی بیستمی برای سرمایه داری را به تیغ نقد کشیده است.
مزیت جریان چپ فرهنگی خصوصاً در پاسخ به این پرسش جلوه می کند که چرا منازعه ی طبقاتی در حدی که انتظار می رفت شکل نگرفت، یعنی زوایای تاریک یورشی را روشن می کند که نخبگان بازاری و متحدان شان در بدنه ی دولت به اذهان توده ها سازمان داده اند. انگیزه ی ائتلاف نانوشته میان بورژوازی و نخبگان دولتی در این واقعیت نهفته است که هر گونه دگرگونی بنیادی در نظام سرمایه به انهدام قدرت سیاسی و ثروت اقتصادی و منزلت اجتماعی نخبگان می انجامد. چرخ نظام سرمایه به لطف قواعد عرفی و حقوقی خاصی می چرخد. ائتلاف بورژوازی و دولت بورژوا با یورش به اذهان توده ها از این قواعد صیانت می کنند، آن هم با اشاعه ی سرسپاری توده ها به قواعد بازی سرمایه دارانه. این ائتلاف به طور مداوم مشغول تربیت حساب شده ی اذهان توده ها درباره ی فضایل قواعد بورژوایی است، درباره ی فضایل مالکیت خصوصی ابزار تولید و کارایی بخش خصوصی و کارآمدی گرداندن چرخ جامعه به دست باکفایت نخبگان بازاری. این یورش ضرورتاً تندخویانه نیست. از قضا عمدتاً خیلی هم نرم-خویانه است. بر نوشتن روی الیاف نرم مغزها تمرکز می-کند. توده ها به طور مداوم سهم بیشتری از ثروت اقتصادی و قدرت سیاسی و منزلت اجتماعی را مطالبه می-کنند. مصالح اعضای برخوردار جوامع بازاری در این است که نابرخورداران را مجاب کنند از مزایای فراوانی که جامعه ی بازاری پیشاپیش به شان ارزانی کرده است رضایت داشته باشند. این قصه در همه ی دوران ها صادق بوده است، گیرم با سازوکارهای متفاوتی. برخورداران همیشه فضایل نابرابری و سلسله مراتب و اقتدار و وفاداری و اطاعت و اعتماد را به نابرخورداران تعلیم می داده اند. این تعلیم همیشه در خدمت تمکین توده ها از نخبگان بوده است، در خدمت وفاداری نابرخورداران به برخورداران، در خدمت سربراهی فرودستان در پیشگاه فرادستان. این تعلیمات همیشه با فرهنگ زمانه متناسب بوده است. قدیم ترها بر حق الهی پادشاهان متکی بود، در دوران ما بر صحت عقیدتی سرمایه داری. لازمه های استمرار نظام سرمایه به مدد مجمو عه ی متنوعی از ساز و برگ های ایدئولوژیک دولت صورت می گیرد. این ساز و برگ ها بر الیاف نرم مغز اعضای جامعه حک می کنند که برای برقراری سلسله مراتب موجود باید چه نقشی را در جامعه بازی کنند. ایفای نقش را هم به فرادستان و هم به فرودستان تعلیم می دهند، به هر یک متناسب با جایگاهی که در نظم سلسله مراتبی موجود دارند. نهادهای گوناگونی هستند که ساز و برگ ایدئولوژیک دولت به حساب می آیند. خانواده، مدرسه، دانشگاه، نهادهای حقوقی، نظام سیاسی، احزاب سیاسی، مطبوعات، رسانه ها، ادبیات، هنرهای زیبا، سینما، ورزش، همه و همه، در نوشتن بر روی الیاف نرم مغزها موثرند. این نهادها در خدمت صیانت از انواع نظم های سلسله مراتبی قرار دارند، سلسله مراتب های جنسیتی و قومی و زبانی و نژادی و سیاسی و سازمانی و فرهنگی و اجتماعی. این نهادها از جمله خادم نظم سلسله مراتبی نظام سرمایه نیز هستند. جریان چپ فرهنگی می کوشد استمرار منازعه ی طبقاتی را در عرصه ی فرهنگ تبیین کند. این نقطه ی قوت جریان چپ فرهنگی است.
اما چنین مزیتی میان بسیاری از نظریه پردازان چپ فرهنگی هم به قیمت غفلت از اقتصاد سیاسی تحقق یافته است و هم به قیمت ستیزی نابجا با مقوله های سازماندهی و ایدئولوژی و سانترالیسم. با واقعیت سترگ سرمایه-داری نمی توان بدون برخورداری از سازماندهی جدی و ایدئولوژی مبارزه و سانترالیسم دموکراتیک به مصاف پرداخت. غفلت های چپ فرهنگی در قالبی که در ایران معرفی شده است به حد اعلا جلوه کرده است، در قالب محرومیت جریان چپ منتقد از سه نعمت ایدئولوژی و رهبری و سانترالیسم دموکراتیک.
منبع: مهرنامه، شماره ی ۲۱، اردیبهشت ۱٣۹۱
تاکنون هر چه از مارکس به لحاظ زمانی دورتر شده ایم کشف اصلی اش نیز معتبرتر شده است. گرچه در سده ی نوزدهم قلم می زد اما اصل بنیادینی که کشف کرد برای اوایل سده ی بیست و یکم معتبرتر است تا روزگار خودش. ویژگی اصلی میراث مارکس همین است. اما خود میراث مارکس چیست؟ بگذارید مشخصاً از کاپیتال بگویم. غالباً گمان می شود که موضوع مطالعه ی مارکس در کاپیتال عبارت است از سرمایه داری متقدم به شکلی که در انگلستان متولد شد، گمانی البته نادقیق. صدالبته که مارکس سرمایه داری سده ی نوزدهمی بریتانیایی را بررسی کرد اما فقط به منزله ی یکی از شکل های تاریخی ظهور «منطق سرمایه .» منطق سرمایه به شکل گسترده برای اولین بار فقط در انگلستان پا به عرصه ی تاریخ گذاشته بود. به همین دلیل نیز بود که شواهد و نمونه-های مارکس عمدتاً از انگلستان سده ی نوزدهم اخذ می شد. بااین حال، دقیق تر این است که بگوییم موضوع مطالعه ی مارکس در کاپیتال اصولاً منطق سرمایه بود که یکی از شکل های ظهورش در سطح تاریخ در هیبت سرمایه داری بریتانیایی سده ی نوزدهمی به عرصه رسیده بود. مراد مارکس از منطق سرمایه عبارت بود از حاکمیت شکل ارزش و میل بی پایان سرمایه به کسب ارزش اضافی. منطق سرمایه حکم می کند به محض این که سرمایه به منزله ی نوعی رابطه ی اجتماعی استقرار یابد به گرایشی خودکار در حیات اجتماعی مجهز شود تا همه چیز را در خدمت خودافزایی خویش به کار ببندد. مارکس در واقع کاشف همین منطق بود، منطقی که در انگلستان سده ی نوزدهم هنوز خیلی از لحظه ی تولدش نگذشته بود.
سرمایه در کاپیتال در نقش ابرفاعلی ظاهر می شود که می کوشد همه چیز را به مفعول هایی در خدمت خودگستری خویش بدل سازد. گرچه مارکس از مقاومت نیروی کار در برابر سرمایه کاملاً آگاه بود اما به مدد انتزاع می-کوشید چنین مقاومتی را نادیده بگیرد تا نشان دهد اگر هیچ مقاومتی در برابر میل بی پایان سرمایه به خودافزایی وجود نداشته باشد سرمایه چگونه عمل می کند. این یعنی منطق سرمایه در حد اعلای خود. جامعه ای که فقط و فقط منطق سرمایه در آن حکمفرما باشد جامعه ی سرمایه داری ناب است. مارکس در کاپیتال کوشید حد اعلای منطق سرمایه را تبیین کند و جامعه ی سرمایه داری ناب را به تصویر بکشد. چنین جامعه ای نه پیش از مارکس وجود داشته است و نه در عصر مارکس، ایضاً نه امروز وجود دارد و نه در آینده می تواند وجود داشته باشد، آن هم به این دلیل که در سطح تاریخی و در دنیای واقعی اصلاً چنین نیست که همه ی چیزها به ابژه هایی محض در مقابل ابرسوژه ی سرمایه بدل شوند و هیچ عاملیت و فاعلیتی در حیات انسانی نداشته باشند. سرمایه برای خودافزایی به نیروی کار و عناصر گوناگون طبیعت نیاز دارد. اما نیروی کار و طبیعت در مقابل تمایل سرمایه به خودافزایی مقاومت می کنند. این مقاومت ها سبب می شود منطق سرمایه نتواند به حد اعلا جلوه کند. بااین حال، اهمیت بی همتای کشف مارکس در این حقیقت مستتر بوده است که منطق سرمایه، گیرم نه در حد اعلا، اصلی ترین نیرو در شکل دهی به حیات اجتماعی و اقتصادی مدرن بوده است. مارکس این اصلی ترین نیرو را کشف و صورتبندی کرد. مارکس منطق سرمایه را به منزله ی نوعی گرایش قانونمند در سده ی نوزدهم به مدد توانایی انتزاع علمی شگفت انگیزش کشف کرد. منطق سرمایه در عصر مارکس خیلی شدید عمل می کرد اما نه با شدت و حدت امروز. منطق سرمایه در دنیای پس از مارکس تا امروز با قوت هر چه بیشتر و در جغرافیاهای هر چه گسترده تری نقش-آفرینی کرده است. اگر منطق سرمایه در عصر مارکس عمدتاً در حوزه های مبادله و تولید ایفای نقش می کرد اما امروزه در حکم منطقی تمامیتخواه از دیوار کارخانهها عبور کرده و همه ی عرصههای حیات اجتماعی را تحت حاکمیت خود درآورده است. همچنین اگر منطق سرمایه در عصر مارکس عمدتاً در انگلستان و سایر کشورهای سرمایه داری متقدم نقش آفرینی می کرد اما امروزه از آن مرزها فراتر رفته و کل کره ی خاکی را فرا گرفته است. آنچه مارکس به نیروی انتزاع علمی توانست تخیل کند و رگه ای پررنگ از آن را نیز در انگلستان سده ی نوزدهم یافت، یعنی منطق سرمایه، امروز بس قدرتمندتر و گسترده تر از روزگار مارکس در پیشاروی ما قد علم کرده است.
شناخت گرانبهایی که مارکس از منطق خودگستر سرمایه به دست داد هسته ی اصلی میراث مارکسی را تشکیل می دهد. چند حلقه اما دور این هسته جای گرفته-اند. یک حلقه عبارت است از تاریخ نگاری ظهور منطق سرمایه در زمان ها و جغرافیاهای گوناگون. مارکس در این زمینه ها کم قلم نزد اما اصل کار به گردن نسل های بعدی گذاشته شد. حلقه ی بعدی از این امر نشأت می گیرد که، سوای منطق سرمایه، منطق ها و نیروهای دیگری نیز در شکل دهی به تاریخ انسانی و حیات اجتماعی تأثیر دارند، مثلاً دولت یا خانواده یا قومیت یا جنسیت یا ملیت و غیره. مارکس این سایر منطق ها و نسبت شان با منطق سرمایه را نادیده نگرفت اما تاریخ نگاری و نظریه پردازی تفصیلی در زمینه ی عملکرد چنین منطق هایی در پیوند با منطق سرمایه نیز بر عهده ی نسل های بعدی گذاشته شد. حلقه ای دیگر نیز تاریخ نگاری و نظریه-پردازی در زمینه ی مقاومت هایی است که نیروی کار و عناصر گوناگون طبیعت در برابر منطق سرمایه به عمل می آورند. گرچه مارکس در این زمینه ها نظریه پردازی نکرد اما رگه هایی قوی از تاریخ نگاری مقاومت در مارکس یافت می شود. بااین حال گمان می کنم تاریخی که مارکس تا روزگار خویش روایت کرد تاریخ شکست بود، تاریخ شکست مقاومت ها مقابل منطق سرمایه در جایی که نه انقلاب بلکه رفرم در دستور کار بود.
بنابراین، اگر کانون میراث مارکس را شناسایی منطق سرمایه در نظر گیریم، روح میراث مارکس مارکس عبارت است از نه اصلاح بلکه انحلال منطق سرمایه. این یعنی میراثی انقلابی. همین میراث انقلابی است که نسل-های پس از مارکس را واداشته پرسش هایی خطیر را پاسخ گویند: انقلاب به چه ترتیب؟ انقلاب با کدام سوژه های انقلابی؟ نظم پساانقلابی با کدام شکل سیاسی؟ با کدام سازوکار اقتصادی هماهنگ کننده؟ این مجهول ها نیز بخش مهمی از میراث مارکس است. نسل های پس از مارکس هم در عمل و هم در نظر تلاش کرده اند این مجهول ها را معلوم سازند. تاریخ این تلاش ها در عمل تاکنون تاریخ شکست ها بوده است. در نظر اما تلاش ها اصلاً نومیدکننده نیست. هر چه از مارکس به لحاظ زمانی دورتر شده ایم، معلوم های ایده های مارکس هر چه معتبرتر اما مجهول های آرمان های مارکس هر چه چالش برانگیزتر شده است. میراث مارکس به گمانم همین مجموعه ی پرشمار از معلوم ها و مجهول هاست.
نظرتان درباره ی نقدهای اقتصاددانهای نئولیبرال بر اقتصاد سیاسی مارکسیستی چیست؟
اجازه ندهید کلی گویی کنم. بگذارید مشخص حرف بزنم، مثلاً بپردازم به شناختی که در آینه ی نوشته های منتشرشده در بخش اقتصادی نشریه ی خودتان، یعنی مهرنامه، بازتاب می یابد، بخشی که ملک طلق طرفداران دوآتشه ی سرمایه داری یا به اصطلاح نظام بازار است. استفاده از واژه ی شناخت البته در این مورد کاملاً ناموجه است. اصطلاح مناسب تر شاید بی توجهی باشد. چند مورد محض نمونه فقط برای انتقال منظور.
ابتدا ترجیع بندی ملال آور که دائم در بخش اقتصادی مهرنامه به چپ ها نسبت داده می شود: «از زمانی که کارل مارکس در اواسط قرن ۱۹ در مورد سقوط نظام سرمایه داری سخن گفت، هر گاه رکود اقتصادی جدی می شود یا اقتصاد جهان به بحران های مقطعی می غلتد، از آن به عنوان پایان سرمایه داری یاد می شود.» روایتی کاملاً درسنامه ای از مارکس و مارکسیسم. کارکرد درسنامه ها این است که چیزکی را به نوآموزان یاد بدهند. انتظار می رود نوآموزان بعداً سر فرصت به سراغ مطالعات جدی تر بروند. وقوف بر درسنامه ها نه عیب که حسن است اما توقف در درسنامه ها نه افتخار که فاجعه است. مارکس گرایش ذاتی نظام سرمایه به بحران را برای ما تبیین کرد اما به-هیچ وجه از ضدگرایش هایی که سرمایه را از ورطه ی سقوط می رهانند غفلت نکرد. یکی از این ضدگرایش ها همین نقش-آفرینی های دولت است. مداخله ی دولت های مدافع سرمایه در طول تاریخ بارها و بارها از سقوط نظام سرمایه جلوگیری کرده است. وانگهی، از نگاه مارکس نه بحران بلکه مبارزه ی طبقاتی است که گورکن سرمایه داری است. عمق بحران سرمایهداری نیست که تعیین میکند آیا بحران نهایی نظام سرمایه فرارسیده است یا خیر. عامل تعیینکننده عبارت است از قوت و ضف مبارزه ی طبقاتی. مارکس مورد نظر در بخش اقتصادی مهرنامه اما کاری به این پیچیدگی ها ندارد.
مضمون ضمنی دیگری که نویسندگان همکار در این بخش مکرراً به مارکس نسبت می دهند نگاه یوتوپیستی مارکس است. توجه نمی کنند که موضوع اصلی مورد مطالعه ی مارکس غالباً نظام سرمایه داری بود نه نظام پس از سرمایه داری، مثلاً در نوشته ی ۲۲۰۰ صفحه ای کاپیتال خیلی گذرا فقط پنج بار از اصطلاح کمونیسم در ارجاع به جامعه ی آینده سخن گفته است. تعریف و تبیین اصول کلی جامعه ی پس از سرمایه داری عمدتاً به عهده ی نسل های بعدی و مبارزات مردمی در جریان عمل گذاشته شده است. نگاه یوتوپیستی ، برعکس، مشخصه ی برخی از منتقدان مارکس از جمله در همین بخش اقتصادی مهرنامه است. نظم انتزاعی بازار که مورد دفاع برخی از نویسندگان ثابت مهرنامه است در واقع همین نگاه یوتوپیستی را بازتاب می دهد. نظم انتزاعی بازار فقط به شرطی شکل می گیرد که قواعدی چون مبادله ی داوطلبانه و مالکیت خصوصی عوامل تولید رعایت شوند. رعایت کردن چنین قواعدی در گرو این است که انسان ها و محیط زیست طبیعی به کالاهای ناب تبدیل شوند، چیزی که هم نابودی جامعه را تضمین می کند و هم نابودی محیط زیست طبیعی را. نظریه پردازان نظم انتزاعی بازار همواره جوامع انسانی را به سوی لبه ی پرتگاه هل می دهند. اما وقتی پیامدهای بازارهای عنان-گسیخته تدریجاً آشکار می شود، مردم مقاومت می کنند یعنی حاضر نمی شوند بر لبه ی پرتگاه به سوی نابودی خودشان گام بردارند بلکه، در عوض، از عقاید بازار خودتنظیم-گر عقب نشینی می کنند تا جامعه و طبیعت را از نابودی برهانند. نظم انتزاعی بازار به این معنا یوتوپیستی است که نمی تواند تحقق یابد زیرا پیامدهایی که برای انسان ها و محیط زیست به بار می آورد لازمه هایی را نابود می کند که نظم انتزاعی بازار برای حیات مستمر خویش وابسته شان است. رفتار یوتوپیست هایی که مارکس را به نگاه یوتوپیستی متهم می کنند فقط نوعی فرافکنی است.
نمونه ای دیگر اما آقایی است که چنین می نویسد: «نظریه ی ارزش در سیستم نظری مارکس مربوط به قرن نوزدهم بود و اشتباه است.» این جا نیز می بینیم که باز درسنامه ها کار دست استاد داده اند. البته این خطای فکری در طول صد و اندی سال گذشته کم رخ نداده است. حتی سوسیالیست ممتازی چون کارل پولانی نیز دچار این خبط اندیشه سوز شد و نظریه ی ارزش مارکس را مردود اعلام کرد و خود را از اصول مندرج در کاپیتال محروم ساخت هرچند با رجعت به دستنوشته های پاریس عملاً دستگاه موازی ارزشمندی در سنت سوسیالیستی پدید آورد. اگر کنارگذاری نظریه ی ارزش مارکس به دست پولانی خبطی نامیمون بود که از قضا به نتیجه ای میمون یعنی غنی-ترسازی سنت سوسیالیستی انجامید، مخالفان ایرانی نظریه ی ارزش مارکس اما مستقیماً گاه به دامان کاخ شکوهمند ولی بر آب استوارِ اقتصاد خرد نئوکلاسیکی پناه برده اند، گاه به اقتصاد اتریشی به منزله ی افراطی-ترین ایدئولوژی فکری در صد سال اخیر، گاه به اقتصاد نهادگرای جدید چون منظومه ای سخت پریشانگو و آشفته رو، و گاه نیز به اقتصاد کلان جدید اما بی محتوایی که مبتنی بر پایه های اقتصاد خردی است.
سیاهه ی بدخوانی ها و بلکه کم خوانی هایی که در بخش اقتصادی مهرنامه گاه و بیگاه با مناسبت و بی مناسبت آفتابی می شوند گرچه بی انتها نیست اما طولانی است. اگر مشت حقیقتاً نمونه ی خروار باشد، این فرضیه به ذهن متبادر می شود که بازار کتاب و مطبوعات و رسانه های ما مملو از ردیه نویسی ها به قلم ردیه نویسانی است که دشوار بتوان گفت شناخت دسته اولی از مارکس داشته اند.
شناخت گرایش های چپ از مارکس را چگونه ارزیابی می-کنید؟
حدس اولیه ام را فقط درباره ی سال های پس از جنگ هشت-ساله می گویم. گمانم باید سه مقوله از کارها را از هم تفکیک کرد: اول، ترجمه ی آثار مارکس و مارکسیستی؛ دوم، تحقیق و تألیف درباره ی مارکس و مارکسیسم؛ و سوم، پژوهش ها درباره ی تاریخ و جامعه ی ایرانی با اتکا بر میراث مارکسی و مارکسیستی. از اولی بگویم. در دنیای ترجمه غالباً زبان مقصد از زبان مبدأ عقب است. ما نیز همواره عقب بوده ایم. روی دیگر سکه ی عقب افتادگی مان در امر ترجمه ی آثار مارکس و مارکسی و مارکسیستی اما کمیت و کیفیت ستایش برانگیز کار مترجمان است. بااین حال، کارنامه ی مقوله های دوم و سوم چندان پربار نیست. نه تحقیق و تألیف درباره ی مارکس و مارکسیسم خیلی شایع بوده و نه پژوهش درباره ی تاریخ و جامعه ی ایرانی با اتکا بر میراث مارکسی و مارکسیستی چندان رواج داشته. این کارنامه اصلاً قابل ستایش نیست اما کاملاً قابل فهم است. نامزدهای بالقوه و بالفعل چنین پژوهش هایی را جغرافیای حوادث در دهه ی شصت گاه به زیر زمین فرستاد و گاه به آن سوی زمین. بازماندگان و نورسیدگانی از آن سنخ نه چندان به دانشگاه راه داشتند نه به مراکز تحقیقاتی دولتی، نه در جامعه ی مدنی به بساطی دسترسی داشتند نه در جمع رسانه ها و مطبوعات و ناشران به امکاناتی قابل مقایسه با امکانات رقبای فکری. در جایی که پژوهشی ضدمارکسی می توانست برنده ی جایزه ی کتاب سال باشد، پژوهشی مارکس گرایانه در بهترین حالت فقط معاش پژوهشگرش را معطل می کرد. هیچ گونه تحلیلی از کارنامه ی این یا آن جریان فکری نمی تواند نظام پاداش و جزا را نادیده بگیرد. خلاصه کنم، نداشته های مان بسیار پرشمار است اما این از ارزش داشته های مان اصلاً نمی کاهد.
در دهههای اخیر چهرههای جریان چپ متفکرانی بودهاند که بیشتر در حوزه ی فرهنگ نظریهپردازی کردهاند. کارنامه ی این جهتگیری را با توجه به اقبالی که در ایران به آنها شده است چگونه ارزیابی میکنید؟برخی معتقدند این جهتگیری باعث غفلت از اقتصاد سیاسی شده است؟
به سه مضمونی بیاندیشید که مارکسیسم ارتدکس پیش کشیده بود. در مورد مضمون اول، یعنی تعمیق بحران نظام سرمایه، مارکسیسم ارتدکس از این گرایش میگفت که سرمایهداری الزاماً بذرهای نابودی خودش را میافشاند. در مورد مضمون دوم، یعنی تشدید منازعه ی طبقاتی، ادعای مارکسیسم ارتدکس از این قرار بود که، به موازات تعمیق بحرانها، تجمع ثروت در یک قطب جامعه و تجمع فقر در قطبی دیگر به وقوع میپیوندد و دوقطبیشدن جامعه به تشدید تضادهای طبقاتی میانجامد. نهایتاً در مورد مضمون سوم، یعنی تشکیل نظام بدیل نیز مارکسیسم ارتدکس مدعی بود شرایط مادی کمونیسم در زهدان سرمایهداری زاده میشود و تحقق نظم کمونیستی عمدتاً اقدام نهایی برای تسخیر قدرت دولتی را میطلبد. این سه فرآیندی که مارکسیسم ارتدکس تعریف کرده بود طی صد و پنجاه سال اخیر یا به وقوع نپیوستند یا دستکم با هم مصادف نشدند.
چپ فرهنگی گرچه کلیتی همگن و واحد نیست اما سرجمع کوشیده است ابعادی تازه از این هر سه مضمون را مطرح کند. در زمینه ی اولین مضمون، یعنی تعمیق بحران سرمایه داری، بحران هایی در نظام سرمایه بس فراتر از سپهر اقتصادی را تبیین کرده است. در زمینه ی دومین مضمون، یعنی تشدید منازعه ی طبقاتی، نشان داده چرا منازعه ی طبقاتی در حدی که مارکسیسم ارتدکس در نظر داشت شکل نگرفت. نهایتاً در زمینه ی سومین مضمون، یعنی تشکیل نظام بدیل، روایت و رویکرد بدیل های عملاً موجود اما حالا دیگر منقضی شده ی سده ی بیستمی برای سرمایه داری را به تیغ نقد کشیده است.
مزیت جریان چپ فرهنگی خصوصاً در پاسخ به این پرسش جلوه می کند که چرا منازعه ی طبقاتی در حدی که انتظار می رفت شکل نگرفت، یعنی زوایای تاریک یورشی را روشن می کند که نخبگان بازاری و متحدان شان در بدنه ی دولت به اذهان توده ها سازمان داده اند. انگیزه ی ائتلاف نانوشته میان بورژوازی و نخبگان دولتی در این واقعیت نهفته است که هر گونه دگرگونی بنیادی در نظام سرمایه به انهدام قدرت سیاسی و ثروت اقتصادی و منزلت اجتماعی نخبگان می انجامد. چرخ نظام سرمایه به لطف قواعد عرفی و حقوقی خاصی می چرخد. ائتلاف بورژوازی و دولت بورژوا با یورش به اذهان توده ها از این قواعد صیانت می کنند، آن هم با اشاعه ی سرسپاری توده ها به قواعد بازی سرمایه دارانه. این ائتلاف به طور مداوم مشغول تربیت حساب شده ی اذهان توده ها درباره ی فضایل قواعد بورژوایی است، درباره ی فضایل مالکیت خصوصی ابزار تولید و کارایی بخش خصوصی و کارآمدی گرداندن چرخ جامعه به دست باکفایت نخبگان بازاری. این یورش ضرورتاً تندخویانه نیست. از قضا عمدتاً خیلی هم نرم-خویانه است. بر نوشتن روی الیاف نرم مغزها تمرکز می-کند. توده ها به طور مداوم سهم بیشتری از ثروت اقتصادی و قدرت سیاسی و منزلت اجتماعی را مطالبه می-کنند. مصالح اعضای برخوردار جوامع بازاری در این است که نابرخورداران را مجاب کنند از مزایای فراوانی که جامعه ی بازاری پیشاپیش به شان ارزانی کرده است رضایت داشته باشند. این قصه در همه ی دوران ها صادق بوده است، گیرم با سازوکارهای متفاوتی. برخورداران همیشه فضایل نابرابری و سلسله مراتب و اقتدار و وفاداری و اطاعت و اعتماد را به نابرخورداران تعلیم می داده اند. این تعلیم همیشه در خدمت تمکین توده ها از نخبگان بوده است، در خدمت وفاداری نابرخورداران به برخورداران، در خدمت سربراهی فرودستان در پیشگاه فرادستان. این تعلیمات همیشه با فرهنگ زمانه متناسب بوده است. قدیم ترها بر حق الهی پادشاهان متکی بود، در دوران ما بر صحت عقیدتی سرمایه داری. لازمه های استمرار نظام سرمایه به مدد مجمو عه ی متنوعی از ساز و برگ های ایدئولوژیک دولت صورت می گیرد. این ساز و برگ ها بر الیاف نرم مغز اعضای جامعه حک می کنند که برای برقراری سلسله مراتب موجود باید چه نقشی را در جامعه بازی کنند. ایفای نقش را هم به فرادستان و هم به فرودستان تعلیم می دهند، به هر یک متناسب با جایگاهی که در نظم سلسله مراتبی موجود دارند. نهادهای گوناگونی هستند که ساز و برگ ایدئولوژیک دولت به حساب می آیند. خانواده، مدرسه، دانشگاه، نهادهای حقوقی، نظام سیاسی، احزاب سیاسی، مطبوعات، رسانه ها، ادبیات، هنرهای زیبا، سینما، ورزش، همه و همه، در نوشتن بر روی الیاف نرم مغزها موثرند. این نهادها در خدمت صیانت از انواع نظم های سلسله مراتبی قرار دارند، سلسله مراتب های جنسیتی و قومی و زبانی و نژادی و سیاسی و سازمانی و فرهنگی و اجتماعی. این نهادها از جمله خادم نظم سلسله مراتبی نظام سرمایه نیز هستند. جریان چپ فرهنگی می کوشد استمرار منازعه ی طبقاتی را در عرصه ی فرهنگ تبیین کند. این نقطه ی قوت جریان چپ فرهنگی است.
اما چنین مزیتی میان بسیاری از نظریه پردازان چپ فرهنگی هم به قیمت غفلت از اقتصاد سیاسی تحقق یافته است و هم به قیمت ستیزی نابجا با مقوله های سازماندهی و ایدئولوژی و سانترالیسم. با واقعیت سترگ سرمایه-داری نمی توان بدون برخورداری از سازماندهی جدی و ایدئولوژی مبارزه و سانترالیسم دموکراتیک به مصاف پرداخت. غفلت های چپ فرهنگی در قالبی که در ایران معرفی شده است به حد اعلا جلوه کرده است، در قالب محرومیت جریان چپ منتقد از سه نعمت ایدئولوژی و رهبری و سانترالیسم دموکراتیک.
منبع: مهرنامه، شماره ی ۲۱، اردیبهشت ۱٣۹۱
جمعه گردی های اسماعيل نوری علا: حاکميت ملت و معمای نوع حکومت
ویژه خبرنامه گویا
esmail@nooriala.com
شايد لازم باشد که در همين آغاز توضيح دهم که من مطلب اين هفته را بعنوان يک جمهوريخواه می نويسم و اميدم آن است که پس از فروپاشی رژيم اسلامی جمهوريخواهان بتوانند در يک فضای باز و آزاد، و با استفاده از استدلال هائی قابل اتکاء (که واقعاً وجود دارند)، رای مردم را برای رژیمی که به آن اعتقاد دارند به دست آورند. اما اعتقاد من به جمهوری خواهی نمی تواند مانع از آن شود که حق دیگران را برای خواستاری انواع دیگر حکومت ندیده بگیرم و یا چشم بر واقعيت های جاری در سپهر سياسی اپوزيسيون ببندم؛ چرا که چشم برگرفتن از يک پدیدهء قابل دید و لمس آن را از بین نمی و تنها ما را از روبرو شدن درست و منطقی با آن محروم می سازد.
باری، از نظر من، واقعيت کنونی آن است که با برخاستن ندای آلترناتيو سازی در دو سه سالهء اخير و پیوستن اخير شاهزاده رضا پهلوی به اين جریان، شرکت فعال او برای ايجاد وفاق و ائتلاف در بين اپوزیسیون سکولار ـ دموکرات و انحلال طلب حکومت اسلامی، و استقبال بسياری از جوانان ايران از اين پیوستن از يکسو، و گسترش بی عملی و دست روی دست گذاشتن و نق زدن و کارشکنی در ميان نيروهائی که جز خود هیچ فرد یا گروهی را نه تنها صاحب حق برای شرکت در ساختن ایران فردا نمی بینند بلکه حتی حاضر نیستند که مخالف عقیدهء خود را بميان اپوزیسیون حکومت اسلامی راه دهند، از سوی ديگر، اکنون دره ای بزرگ بين سياستورزان خارج کشور بوجود آمده است که در بستر آن جز نهال تفرقه و نوميدی چيزی رشد نمی کند.
بر اين اساس، بر هر کس که نگران آيندهء ايران است و چاره را در ايجاد يک آلترناتيو سکولار دموکرات در خارج کشور می داند، واجب می شود که راه حلی برای اين شکاف دلشکن پيدا کند. اين هفته، من نيز می خواهم، به سهم کوچک خويش، در اين جستجو شرکت کرده و عقايدم را در راستای رفع اختلاف و هموار کردن راه ائتلاف بيان کنم.
***
اما برای اين کار در نظر گرفتن چند واقعيت ضروری است:
1. صرفنظر از گروه های کمونيستی و چپ افراطی که جز به انقلاب و برقراری حکومت شورائی با شکل ديکتاتوری پرولتاريا نمی انديشند، در بين ديگر گروه های «غير پادشاهی خواه»، که همگی آرمان جمهوری خواهی را تعقيب می کنند، در برابر مسئلهء ائتلاف «همهء نيروهای انحلال طلب» نوعی انعطاف ناپذيری برقرار است. جمهوری خواهان گوناگون ما، که لااقل هم اکنون در پنج نهاد جمهوری خواهی (شاخه های چند گانهء جبههء ملی ايران، اتحاد جمهوری خواهان ايران، سازمان جمهوری خواهان ايران، جنبش جمهوری خواهان دموکرات و لائيک ايران، و همبستگی جمهوری خواهان ايران) متشکل هستند، در زمينهء ائتلاف با پادشاهی خواهان عليه حکومت اسلامی دارای انعطاف پذيری چندانی نيستند و همگی بر اين قول متفق اند که «اگر بخواهد ائتلافی عليه حکومت اسلامی شکل بگيرد اين ائتلاف بايد بين جمهوری خواهان و عليه پادشاهی خواهان باشد». مثلاً، دوست ارجمند من، آقای دکتر فرهنگ قاسمی، با درآميختن آرمان پادشاهی خواهی و شخص آقای رضا پهلوی می نويسد: «اگر قرار باشد رژیم سلطنتی در ایران روی کار آید از آنجا که برای سلطنت رقابتی وجود ندارد، همواره این خطر وجود دارد که او [رضا پهلوی] بدون کوچک ترین رقابتی، شانس پادشاه شدن را خواهد داشته باشد. نباید فراموش کرد که در اثر روی کار آمدن رژیم پادشاهی یکی از ستونهای حاکمیت ملت یعنی حق آزادی مردم در انتخاب رهبری از بین خواهد رفت» و « امروز ما در دوران تحول اجتماعی و فرهنگی سیاسی تازه ای یعنی در مرحله گذار از حاکمیت مذهب و دین به حاکمیت ملت هستیم تنها همراهی شفاف آقای رضا پهلوی با جمهوریخواهان و دفاع او از جمهوریت میتواند یکی از شکافهای موجود بین اپوزیسیون را از بین ببرد و به پیروزی مردم ایران کمک کند»(1).
2. بدين سان، دليل اين انعطاف ناپذيری نيز کاملاً روشن است: جمهوری خواهان می پندارند که، از يکسو، بين سلطنت و پادشاهی تفاوتی نيست و، از سوی ديگر، هر مقام مادام العمری و توارثی می تواند کانونی برای توليد استبداد و سلب حق حاکميت از ملت باشد. آنها، در عين حال، معتقدند که انقلاب 57 يک انقلاب ضد سلطنتی بوده و ملت ايران پروندهء چنان رژيمی را برای هميشه بسته است و حق نيست که ماشين براندازی حکومت اسلامی را تبديل به جاده صاف کن ِ بازگشت سلطنت کنيم.
3. توجه کنيم که اين موضع گيری به ناچار موجب می شود که جمهوری خواهان رنگارنگ ما، عليرغم اعلام وفاداری مؤکد به مفاد اعلاميهء جهانی حقوق بشر، خود دست به سلب حق ملت برای گزينش نوع حکومت آينده اش بزنند و از هم اکنون، با انکار آزادی مردم برای انتخاب نوع حکومت، نوعی ديکتاتور مآبی را نمايان سازند.
4. چرا چنين است؟ براستی اگر جمهوری خواهان واقعاً پذيرفته باشند که ملت ايران تصميم خود را گرفته و طی يک انقلاب «شکوهمند» با سلطنت / پادشاهی خداحافظی کرده و رژيم جمهوری را بجان خريده است و از اين موضع عدول نخواهد کرد، چرا و چگونه است که با مطرح شدن «پادشاهی بعنوان يک گزينه» مخالفت کرده و با طرح آن در يک رفراندوم پس از انقراض حکومت اسلامی موافقتی ندارند؟ آيا اين موضع گيری خود از عدم اعتماد به نفس، و عدم يقين بر منطقی بودن استدلال خود، و بالاخره شک نسبت به شعور مردم در مورد برتری بلامنازع جمهوری بر پادشاهی نشان ندارد؟ آيا به همين دليل نيست که برخی از جمهوريخواهان حتی اين مخالفت را به حد اين تصميم هراسنده رسانده اند که برای جلوگيری از رأی احتمالی مردم به رژيم پادشاهی در دوران پس از فروپاشی حکومت اسلامی، صلاح در اين است که به همين «جمهوری ِ» اسلامی فعلی چسبيده و سعی کنيم آن را «اصلاح» کنيم؟
5. اما در ديد و درک من، و پس از بازبينی های تجربه های چندین سال گذشته بوسيلهء همهء نيروها، جز در نزد قشر باريک «سلطنت» طلبان (که خواستار سلطهء سلطانی مقتدر و چکمه پوش و بزن بهادر بر کشور و ملت هستند)، ديگر در ميان گروه های مختلف «پادشاهی» خواه کمتر کسی را می توان يافت که برای ايران آينده خواستار به تخت نشستن پادشاهی مستبد و مقتدر باشد؛ پادشاهی که بتواند همهء نهادهای مدنی را تعطيل کرده و به سلطان تبديل شود.
6. بنظر من، آنچه در نزد اکثريت گروه های پادشاهی طلب (که از آن بعنوان پادشاهی مشروطه يا پارلمانی ياد می کنند) مورد توافق است به برقراری پادشاهی از نوع سوئد و هلند بر می گردد که در آن شاه (يا ملکه) صرفاً نماد وحدت ملی و وسيله ای برای عبور از بحران های روزمرهء سياسی محسوب می شود؛ نه «فرمانده کل قوای نظامی و انتظامی» است و نه بر فراز قوای سه گانه نشسته و کار آنها را کنترل می کند.
7. در اين مورد نگاهی به اساسنامهء «حزب مشروطهء ايران»، بعنوان معتبر ترين تشکل پادشاهی خواه، و بخصوص مفاد چهار مادهء آن، برای شناخت اينگونه تفکر حائز اهميت است: «حاکميت مردم و حکومت قانون پايهء نظام سياسی ايران است. رأی آزادانهء مردم بايد سرنوشت کشور و نوع حکومت و سياستهای آن را تعيين کند / ما پادشاهی مشروطه را بهترين و مناسب ترين رژيم و شکل حکومت برای ايران میدانيم و از هيچ گونه تلاش قانونی و دمکراتيک برای برقراری نظام پادشاهی مشروطه به پادشاهی رضاشاه دوم پهلوی فروگزار نخواهيم کرد. / هيچ قانون و اکثريتی نمیتواند حقوق طبيعی و جدا نشدنی افراد را از آنها بگيرد. اين حقوق که در اعلاميهء جهانی حقوق بشر و ميثاق های حقوق سياسی، مدنی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی تعريف شده از جمله شامل مصون بودن جان و آزادی و مال مردم در پناه قانون و وظايف دولت در تأمين حداقل شرايط زندگی منطبق با شئون انسانی برای همهء مردم است. / همهء افراد در برابر قانون برابرند و هيچ امتياز قومی، دينی، جنسی يا طبقاتی به کسی داده نمیشود و هيچ کس حق ندارد به نمايندگی خدا يا به موهبت الهی سرنوشت مردم را در دست گيرد. دين و مذهب از حکومت جدا است. هيچ مقامی حق ندارد مذهب افراد را بپرسد. ما اقليتی جز در رایگيریها، آن هم موقتاً، نمیشناسيم».
8. چنانکه مشاهده می شود، اين حزب «پادشاهی» را ـ آن هم بصورتی دموکراتيک و متکی بر ارادهء ملت، «بهترين و مناسب ترين رژيم و شکل حکومت برای ايران» می داند و در اين راستا آقای پهلوی را بعنوان «کانديدا»ی خود معرفی می کند و حق تعيين «سرنوشت کشور و نوع حکومت و سياستهای آن» را به مردم وا می گذارد.
9. در عين حال، پادشاهی خواهان، و شخص رضا پهلوی، تا آنجا پيش رفته اند که اعلام می کنند که چون تصميم گيرندهء نهائی ملت ايران است که پس از فروپاشی حکومت اسلامی در انتخاباتی آزاد تصميم می گيرد و اعلام می دارد که جمهوری می خواهد يا پادشاهی، آنها آماده اند تا در فردای ايران انتخاب محتمل جمهوری را بپذيرند چرا که «حتی در يک جمهوری سکولار ـ دموکرات نود در صد از آرزوهای سياسی خود را متحقق خواهند ديد».
10. اين موضع گيری ها توان انعطاف پذيری اين حزب را، هم در امروز و هم در فردائی که به احتمال قوی رژيم جمهوری در ايران برقرار می شود، سخت بالا می برد. و اينگونه است که موضع گيری های فوق به پادشاهی خواهان در شرايط کنونی اين توانائی را داده است که حاضر باشند با هرکس که انحلال حکومت اسلامی و برقراری حکومتی سکولار دموکرات را عليه حکومت اسلامی بخواهد ائتلاف کنند.
***
اين نکات که گفتم فقط بخشی از ملاحظات مربوط به مشکل کنونی ما در راه ائتلاف عليه حکومت اسلامی است. حال، بی آنکه بخواهم به تفصيل بيشتری بپردازم، قصد دارم، همچون يک پيشنهاد، نشان دهم که در اين ميانه چه درس هائی برای حل مسئله می توان استخراج کرد:
در نخستين قدم، اندکی دقت در تجربه های معاصر نشان مان می دهد که، از نظر «استبدادی يا تشريفاتی بودن»، رژيم های جمهوری و پادشاهی با هم فرقی ندارند. مثلاً، پادشاهی سوئد تشريفاتی است و پادشاهی پهلوی ها به استبداد کشيده است. رياست جمهوری هند نيز مقامی تشريفاتی است اما رياست جمهوری در عراق و مصر و لييبی (الحماهيريه!) ـ قبل از «بهار عربی!» ـ کلاً استبدادی بوده است.
نتيجه ای که می خواهم بگيريم آن است که راه مبارزه با بازتوليد استبداد تنها به مبارزه با پادشاهی و تأکيد بر جمهوری نمی گذرد و، در واقع، لازمهء کار آن است که ساختار حکومت و دولت و مديريت کشور چنان تنظيم شود که نه جمهوريت و نه پادشاهی، هيچ کدام، به بازتوليد استبداد نينجامند. بعبارت ديگر، تأکيد را بايد بر ساز و کارهای يک قانون اساسی سکولار ـ دموکرات گذاشت که بر بنياد جلوگيری از بازتوليد استبداد، بهر شکل آن، نوشته شده باشد.
در اين زمينه، از نظر من، ما بايد مشکل اصلی خود را در ذهنيت مان جستجو کنيم؛ ذهنيتی که تعيين نوع حکومت را بر نوشتن قانون اساسی و طرح ريزی ساختار حکومت آيندهء کشور اولويت می دهد. به کلامی ديگر، ما می انديشيم که اول بايد نوع حکومت روشن و مسجل شده باشد تا بتوانيم در مادهء اول قانون اساسی جديد بنويسيم که «حکومت ايران رژيم پادشاهی يا جمهوری است» و سپس به بقيهء قضايا بپردازيم.
بنظر من، اين تصور بايد معکوس شود. ما بايد بحث نوع حکومت را از دستور کار خارج ساخته و کلاً به نحوهء تشکل حاکميت و دولت و دستگاه مديريت جديد کشور، که بر شالودهء تفکيک قوای سه گانه و انتخابی بودن صاحب منصبان و نامتمرکز کردن قدرت استوار است، بپردازيم. در اين صورت می توان قانون اساسی جديدی داشت که بر رأس دستگاه حاکمهء آن «نخست وزير» يا «صدراعظم» نشسته باشد و او، که دارای سمتی انتخابی و ادواری است، کل قوای نظامی و انتظامی را در اختيار خود داشته و بر دولت و کابينه رياست کند. آنگاه اين قانون اساسی می تواند، تنها در يک بند، به اين نکته اشاره کند که «نوع حکومت کشور، و منصب رياست نمادين و بی مسئوليت و بی دخالت بر کشور، بوسيلهء آئين نامه ای که از جانب مجلس شورای ملی تهيه می گردد معين شده و در يک همه پرسی به تصويب می رسد و مجلس همواره می تواند در اين آئين نامه تجديد نظر کرده و نوع حکومت جديدی را به همه پرسی بگذارد»(2).
اين امر موجب می شود که کل بحث «پادشاهی يا جمهوری» تبديل به بحثی فرعی در مورد ايجاد منصبی تشريفاتی و نمادين شود؛ منصبی که ـ چه انتخابی و چه توارثی باشد ـ منبعث از قانون اساسی نيست و، در نتيجه، همواره می توان، به صلاح ملک و ملت، در آن تجديد نظر کرد.
باری، بنطر من، در موقعيت کنونی صلاح کشور ما بطور کلی، و اپوزيسيون حکومت اسلامی بطور اخص، در آن است که بپذيرد در آيندهء ايران هر که در «رأس» می نشيند ـ چه شاه باشد و چه رئيس جمهور ـ صرفاً جنبه ای نمادين داشته و اين دو نوع حکومت قابل جابجائی هستند. چرا که اگر پادشاهی خواهان و جمهوری طلبان بر اين اصل توافق کنند که «در حکومت آيندهء ايران، چه جمهوری باشد و چه پادشاهی، رياست کشور منصبی تشريفاتی و فاقد مسئوليت خواهد بود و قدرت واقعی در دست نمايندگان مردم و مسئولان قوای سه گانه قرار خواهد داشت» آنگاه راه برای ايجاد ائتلاف وسيعی از مخالفان انحلال طلب حکومت اسلامی باز می شود، اميد رسيدن به روزگاری بهتر در سايهء يک حکومت سکولار ـ دموکرات در مردم ستمديده و نگران ما بالا می رود، و مخالفان حکومت اسلامی هم موفق خواهند شد تا آلترناتيو سکولار ـ دموکراتی را بوجود آورند که ما را در مسير رسيدن به آزادی، استقرار حاکميت ملت، و انجام انتخابات آزاد و منصفانهء راستين مدد کند.
برای من چنين چشم اندازی چندان دور نيست؛ البته اگر منطقی باشيم و ايران و ايرانی را بيشتر از خود و منافع گروهی خويش دوست بداريم. من هميشه به اين شعار ايمان داشته ام که «ايران از همهء ما مهمتر است».
------------------------------------------------------------
1. http://www.newsecularism.com/2012/05/02.Wednesday/050212.Farhang-Ghassemi-A-republican-independant-front.htm
2. من، در پی گفتگوهای اخيرم با آقای دکتر اميرعلی فصيحی، مدير بنياد نوروز در لوس آنجلس، در مورد قانون اساسی جدید به نتایج روشن تری رسیده ام و بابت پیشنهاد جالب و دقیق ایشان، در مورد خارج کردن مبحث نوع حکومت از قانون اساسی، از ایشان سپاسگزارم.