بهاران خجسته باد
"سبز یعنی وطن" فرارسیدن بهار 1390 خورشیدی را خدمت یکایک شما ایرانیان و فارسی زبانانتبریک می گوید و برای شما و عزیزانتان سلامتی، بهروزی و پیروزی آرزو می کند.در هر گوشه ی این جهان که هستید همیشه دلی شاد و لبی خندان داشته باشید. به امید رهایی میهن و ایرانی آباد و آزاد
بهاران خجسته باد
"سبز یعنی وطن" فرارسیدن بهار 1390 خورشیدی را خدمت یکایک شما ایرانیان و فارسی زبانان
تبریک می گوید و برای شما و عزیزانتان سلامتی، بهروزی و پیروزی آرزو می کند.
در هر گوشه ی این جهان که هستید همیشه دلی شاد و لبی خندان داشته باشید.
به امید رهایی میهن و ایرانی آباد و آزاد
امضای جمعی
در همه جا وجدانهای آگاه و مسئول خواهان بازنگری جدی در پروژههای اتمی شدهاند. جمهوری اسلامی در مقابل، چنان رفتار میکند که انگار خبرهايی که از فاجعه فوکوشيما میآيد، به ما مربوط نيست و بوشهر و ديگر مراکز اتمی ايران، از هر نظر امن هستند. ادعا کردهاند که زلزله بوشهر را تهديد نمیکند. اين در حالی است که زلزله و تسونامی اخير در ژاپن ثابت کرد که محاسبات خوشبينانهای که مبنای گزينش منطقهای برای برپا کردن نيروگاه اتمی بودهاند، قابل اعتماد نيستند. نيروگاه بوشهر، اتفاقاً در جايی است که به دليل نزديکیاش به چند گسل فعال شناختهشده در معرض خطر جدی زلزله قرار دارد. اگر محاسبات واقعبينانه مبنای تمهيدات ايمنی در نيروگاهی مثل بوشهر قرار گيرد، هزينهی نوسازی آن چنان بالا میرود که توجيه آن ديگر با هيچ گونه عوامفريبی ممکن نيست.
رويدادهای ناگوار اخير ژاپن و بحثهايی که در سطح جهانی درباره خطرهای تکنولوژی اتمی درگرفته، انگيزه تازهای است برای نقد سياست اتمی حکومت اسلامی در ايران و برملا کردن بنياد غيردمکراتيک وخطرناک آن.
حکومت اسلامی از سالهای آغاز برپايی خود، به پروژههای اتمی رو آورده است، پروژههايی غيرشفاف، به لحاظ اقتصادی توجيهناپذير و تنشزا در سطح منطقه و جهان. اين سياست اتمی نه تنها انتخاب مردم ما نيست، بلکه با بلعيدن هزينهای عظيم در مقابل نيازهای اساسی مردم قرار داشته و افزون بر اين، به سبب بحرانزايی درعرصه بين المللی در تضاد با منافع کشور است.
سياست اتمی حکومت اسلامی از نظر اقتصادی غير قابل توجيه است، زيرا ايران دارای منابع نفتی و گازی بسيار غنی است و افزون بر اين ما در دورانی زندگی ميکنيم که تکنولوژی پيشتاز و مطمئن، استفاده از انرژیهای پاک مانند آفتاب وباد است. رو آوردن به فناوری پاک، بهترين راه وبیخطرترين شيوه برای توسعه اقتصادی پايدار است، امری که در خدمت حفظ محيط زيست و نياز نسلهای آينده است.
در همين روزهای گذشته "آژانس بينالمللی انرژی اتمی" يک بار ديگر اعلام کرد که نمیتواند غيرنظامی بودن پروژههای اتمی جمهوری اسلامی را تضمين کند. ناشفاف بودن اين پروژهها، توجيهناپذير بودن آنها به لحاظ اقتصادی و مدارکی که در اختيار آژانس قرار گرفته، اين ادعای رژيم را که فقط در پی استفاده صلحآميز از انرژی اتمی است، با شک جدی مواجه کرده است.
رژيم به جای اين که به سياست شفافسازی رو آورد، بيشتر پردهپوشی و ماجراجويی میکند و با اين کار زيانهای اقتصادی و سياسی عظيمی را به کشور تحميل میکند. اين سياست بر نقش نظاميان در اقتصاد و سياست ايران میافزايد و سود سرشاری را نصيب بخشی از بازار میکند که کانالهای وارداتی خاص را در اختيار دارند. سياست اتمی جمهوری اسلامی باعث تشديد اختناق و گسترش بیعدالتی میشود. اين سياست به مسابقه تسليحاتی در منطقه دامن زده است، چيزی که عليه منافع مردم منطقه و همزيستی صلحآميز است.
جمهوری اسلامی با سياست خانمانبرانداز اتمی خود استعداد متخصصان وپژهشگران را به کجراه کشانده ومانع از به کارگيری اين نيروها در زمينههای مثبت علمی وتکنولوژيکی میگردد. توجيه سياستهای اتمی توسط رژيم باعث عوامفريبیهايی شده که يک سویۀ اصلی آن مقابله با گسترش آگاهی زمانۀ ما برای حفظ محيط زيست است، آگاهیای که تلقی انتقادآميزی از تکنولوژی اتمی دارد.
احمدی نژاد، رئيس جمهور نظام، در مصاحبه اخير خود با تلويزيون اسپانيا مدعی شد که ايمنی نيروگاه بوشهر مطابق استانداردهای بين المللی بوده ودر مورد آن جای هيچ گونه نگرانی نيست. او در همين مصاحبه همچنين مدعی شد که در ايران اختناق و سرکوب وجود ندارد. اين هر دو ادعا از يک جنس هستند: هر دو دروغاند.
ما امضاکنندگان اين بيانيه، همه شهروندان آگاه ايران را فرامیخوانيم به مقابله جدیتری با سياستهای اتمی جمهوری اسلامی برخيزند و از کوتاهی نيروهای اپوزيسيون در اين عرصه انتقاد کنند. کيش اورانيوم در جمهوری اسلامی رکنی از کيش ولايت فقيه است. "حق مسلم"، شعاری است در جهت تحميق در رژيمی که در قاموس آن "حق" کلمه ممنوعه است و پاسخِ حقخواهی، زندان و شکنجه و اعدام است.
هيچ حقی برتر از حق آزادی نيست. اگر اين ايده درست پنداشته شود که بايد از تکنولوژی اتمی بهره گيريم، تصميم درباره آن بايد در محيطی آزاد گرفته شود؛ رسانهها بايد آزاد باشند که درباره کاستیها و دلنگرانیها بنويسند و متخصصان مستقل بايد امکان آن را داشته باشند که مراکز اتمی را کنترل کنند و درباره ريسکهای وجود آنها به مردم گزارش دهند. متخصصان رژيم قابل اعتماد نيستند. سطح آگاهی رئيس جمهور اسلامی را با گفتۀ مشهور او درباره توليد انرژی اتمی در آشپزخانه میتوان سنجيد. بقيه هم از همين قماشاند. تخصص واقعی آنان دسيسهچينی، بازجويی، شکنجهگری و چپاول ثروتهای کشور است.
رژيم در بوق و کرنا میدمد که: "انرژی هستهای حق مسلم ماست!" مضمون واقعی اين شعار دفاع از استقلال نيست، مضمون آن تخصيص حق بازی با سرنوشت کشور، اقتصاد آن، محيط زيست و منابع انسانی آن به رژيم است. ما در برابر اين شعار حق برخورداری از آزادی را میگذاريم. اين حق که برقرار باشد، میتوان از استقلال واقعی برخوردار بود، به همزيستی مسالمتآميز با همه کشورها رو آورد، و در استفاده از هر گونه تکنولوژی، به صورتی شفاف و کنترلپذير منافع مردم، امنيت آنان و الزامهای حفظ محيط زيست را در نظر گرفت.
از همگان میخواهيم از اين "فراخوان به مخالفت فعال با سياستهای اتمی جمهوری اسلامی" پشتيبانی کنند.
۲۷ اسفند ۱۳۸۹ / ۱۸ مارس ۲۰۱۱
امضاکنندگان:
يوسف اردلان، داريوش آشوری، جلال ايجادی، فريماه ايجادی، مرضيه بخشی زاده، مهران براتی، سهراب بهداد، کامران بهنيا، تورج پارسی، شهرنوش پارسیپور، ناصر پاکدامن، بابک تختی، نيره توحيدی، مهدی جامی، جهانشاه جاويد، ، قدسی حجازی، نسيم خاکسار، مهدی خلجی ، حميد دباشی، مهرداد درويشپور، سعيد رهنما، سيامند زندی، آرش سبحانی، شهلا شفيق، محبوبه عباسقلیزاده، سياوش عبقری، شهلا عبقری، نادر عصاره، رضا علامهزاده، کاظم علمداری، مسيح علینژاد، فرهنگ قاسمی، شهرام قنبری، عبدی کلانتری، اکبر گنجی، سهراب مبشری، مجيد محمدی، مهران مصطفوی، حسن مکارمی، شکوه ميرزادگی، انور ميرستاری، رضا ناصحی، فرهاد نعمانی، اسماعيل نوریعلا، محمدرضا نيکفر
برای امضای اين فراخوان با نشانی زير تماس بگيريد:
مقاله بوستون گلوب درباره رویکرد منطقه ای حاکمان ایران
روحانیون ایران و تشویق بحرینی ها به نا آرامی
ناصر کریمی
یک روحانی ارشد ایرانی از اکثریت شیعه در بحرین خواست تا سرحد مرگ برای آزادی، به تظاهرات خود علیه سلطنت سنی ها در این جزیره کوچک ادامه دهند.
بحرین چندین ماه است که با نا آرامی شیعیان در برابر حاکمان سنی خود دست و پنجه نرم می کند. هرچند هیچ ارتباط آشکاری میان مخالفان شیعه در بحرین و کشور با اکثریت شیعه ایران وجود ندارد، اما رهبران کشورهای خلیج فارس نگران هستند که دستاوردهای سیاسی شیعیان بحرینی راه مداخله ایران در عربستان سعودی را باز کند.
ایران در هفته جاری اعزام نیرو از سوی متحدان عرب سنی تحت رهبری عربستان جهت تقویت حاکمان سنی در بحرین را محکوم کرده است.
آیت الله احمد جنتی در جریان خطبه های نماز جمعه تهران از "برداران و خواهران بحرینی" خواست "تا سرحد مرگ تا پیروزی در برابر دشمن مقاومت کنند."
جنتی، یکی از حامیان محمود احمدی نژاد، از تمام مسلمانان خواست برای "احقاق حق" شیعیان بحرینی کمک کنند. وی در عین حال آمریکا را به "همکاری در تمام جنایت ها" متهم کرد.
پس از مراسم نماز جمعه، هزاران ایرانی در مخالفت با سرکوب جاری در بحرین به راهپیمایی دست زدند و شعارهایی علیه رهبران بحرین و عربستان سعودی سر دادند.
ایران روز چهارشنبه سفیر خود در بحرین را فراخواند و روز پنجشنبه با احضار کاردار بحرین در ایران، رسماً به سرکوب بحرینی ها اعتراض کرد. سفیر عربستان در تهران نیز برای ابلاغ اعتراض مشابه، احضار شد.
تعدادی از دانشجویان و روحانیون نیز روز پنجشنبه در تهران گرد هم آمدند و در مقابل سفارتخانه های این دو کشور، به سر دادن شعارهای تند دست زدند. راهپیمایان، آمریکا را مسؤول ورود نیروی قدرتمند 1000 نفره با سرپرستی عربستان سعودی به بحرین خواندند.
خبرگزاری دولتی ایرنا روز پنجشنبه گزارش کرد محمود احمدی نژاد و ولید الملحم وزیر خارجه سوریه که سرگرم دیدار از ایران است، درباره صلح و امنیت منطقه گفتگو کردند. احمدی نژاد بدون اشاره مستقیم به بحرین، خواستار همکاری دمشق، متحد نزدیک خود، برای "حفظ امنیت ملت ها در منطقه" شد.
منبع: بوستون گلوب- 18 مارس
"خیزش اسلامی" و استثنای آن
سانسور اعتراضات مردم سوریه در ایران
در واپسین روزهای سال 89 در ایران که با تعطیلات نوروزی رسانه های خبری و روزنامه ها همراه شده، موج اعتراضات مردمی به حکومت های دیکتاتوری در منطقه خاورمیانه، به کشور سوریه نیز سرایت کرد و در اولین روز از این اعتراض ها و آنطور که نیویورک تایمز نوشته دستکم 4 تن از مخالفان دولت بشار اسد به دست نیروهای امنیتی کشته شدند؛ اعتراضاتی که به رسانه های رسمی جمهوری اسلامی راه نیافتند به آنها عنوان "خیزش اسلامی" داده نشد.
این در حالیست که بر اساس گزارش ها، میزان خشونت حکومت سوریه بر علیه معترضان از سوی بان کی مون، دبیرکل سازمان ملل "غیر قابل قبول" توصیف شده و وی از مقامات سوری خواسته است خشونت ها علیه معترضان را متوقف کنند.
سخنگوی بان کی مون روز جمعه به خبرگزاری ها گفته است که "سازمان ملل از مقامات سوریه و شخص بشار اسد خواسته است استفاده از "نیروهای کشنده" بر علیه معترضان در شهر درعا را متوقف کنند".
این درخواست ها در حالی صورت می گیرد که منابع خبری به خبرگزاری فرانسه در نیکوزیا گفته اند علاوه بر قتل 4 تن از معتضان توسط نیروهای امنیتی سوری، بیش از 100 تن از معترضان نیز زخمی شده و تعداد نامشخصی نیز بازداشت شده اند.
بنا به گزارش خبرگزاری فرانسه، سخنگوی شورای امنیت ملی امریکا نیز روز جمعه خشونت های دولتی بر علیه معترضان سوری را به شدت محکوم کرده و خواستار توقف سرکوب معترضان شده است.
تامی ویتور گفته است: "دولت امریکا خشونت های دولتی در سوریه را به شدت محکوم می کند و از سوریه می خواهد که امکان اعتراض صلح امیز را در اختیار معترضان قرار دهد".
بنا به نوشته خبرگزاری فرانسه موج اعتراضات در سوریه که از شهر درعا آغاز شده هم اکنون در بانیاس، هومس و همچنین در دمشق در حال افزایش است.
در همین زمینه، سایت خبری آفتاب، تنها سایت ایرانی ای که به موضوع اعتراضات سوریه اشاره کرده، در گزارش خود آورده است: تلویزیون سوریه روز جمعه ۱۸ مارس (۲۷ اسفند) اعلام کرد که عدهای "نفوذی" در شهر درعا در جنوب این کشور "هرج و مرج و شورش" به راه انداخته بودند و به اتومبیلها و اموال مردم خسارت وارد میکردند که مورد تعقیب مأموران پلیس ضدشورش قرار گرفتند. اما خبرگزاریهای بینالمللی میگویند که چند هزار تظاهراتکننده در این شهر پس از نماز جمعه، شعارهایی در انتقاد از فساد حکومتی و فساد اعضای خانواده بشار اسد، رئیسجمهوری سوریه و همچنین در ستایش از "آزادی" سر دادهاند.
به گزارش تلویزیون دولتی سوریه، معترضان در شهر ساحلی بانیاس در غرب سوریه هم تظاهرات کردند که بدون درگیری خاتمه یافت. شاهدان عینی به خبرگزاریهای بینالمللی گفتهاند که تعدادی از مخالفان دولت در درعا به وسیله نیروهای دولتی کشته شدهاند.
اعتراضات در سوریه پس از فراخوان جمعی از جوانان سوری به برگزاری "جمعه خشم" در شبکه اجتماعی فیس بوک انجام شده است.
به گزارش الجزیره، این گروه در فراخوان خود گفتهاند که پس از نماز جمعه تظاهرات برگزار شود تا نخستین روز از خشم ملت سوریه و عصیان مدنی در تمام شهرها نشان داده شود. این فراخوان همچنین از مردم سوریه خواست انتفاضه ای مسالمتآمیز برگزار کنند.
امادر حالیکه اعتراضات در سوریه رو به افزایش است، رسانه های رسمی چمهوری اسلامی از پخش هر گونه خبری درباره این تحولات خودداری می کنند و بنا به گفته یک منبع آگاه حتی از سوی کمیته اطلاع رسانی شورای عالی امنیت ملی به خبرگزاری ها دستور داده شده تا از انتشار هرگونه خبری با مضمون اعتراض در سوریه خودداری کنند.
در مقابل، رسانه های حکومتی توان تبلیغاتی خود را بر تحولات بحرین و دخالت نظامی عربستان سعودی در این کشور و به نفع شيخ حمد بن خليفة آل ثاني متمرکز کرده و با حملات لفظی به عربستان و بحرین، تحولات بحرین را نزاع شیعه و سنی دانسته اند.
در همین راستا سایت رجانیوز، حامی دولت، با انتشار بیش از 10 گزارش در دو روز گذشته، خواستار اقدام عملی جمهوری اسلامی در دفاع از شیعیان بحرین شده است.
نیروهای لباس شخصی عضو بسیج دانشجویی نیز روز جمعه در برابر سفارت عربستان و بحرین تجمع کردند و پرچم این کشورها را به آتش کشیدند.
رسانه های رسمی جمهوری اسلامی اعتراضات در کشورهای خاورمیانه از جمله تونس، مصر، لیبی و یمن را بر اساس سخنرانی ماه قبل آیت الله خامنه ای در نماز جمعه "بیداری اسلامی" و "خیزش اسلامی" می نامند، اما نه تنها از این عنوان برای معترضان سوریه ای استفاده نکرده بلکه در برابر آن سکوت را برگزیده اند.
سایت کلمه در این باره می نویسد:" جستوجوی گسترده در سایتها و خبرگزاری وابسته به جناح اقتدارگرا نشان میدهد که تظاهرات ضد دولتی مردم سوریه در پایتخت و نیز دومین شهر بزرگ سوریه که به خشونت کشیده شد و به دستگیری تعدادی از تظاهرکنندگان انجامید، هیچ انعکاسی در رسانههای حامی دولت در ایران نداشته است."
این سایت همچنین آورده است: "تنها واکنش جبهۀ رسانهای محافظهکاران به این موضوع، اشاره کوتاه سایت مشرق در بین یک خبر بود که درباره تظاهرات مخالفان دولت در سوریه نوشت: محافل غربی اخیرا از طریق شبکه فیسبوک تلاشهایی را برای بر پا کردن «روز خشم» در سوریه آغاز کردهاند که البته شکست این توطئه و عدم استقبال مردم سوریه از آن به فضاحتی جدید برای آمریکا و متحدانش در منطقه تبدیل شد".
گفتنی است بشار اسد، از متحدان جمهوری اسلامی به شمار میرود؛ وی همراه با زین العابدین بن علی، دیکتاتور مخلوع تونس، عمر البشیر، دیکتاتور سودان، رابرت موگابه، دیکتاتور زیمباوه، از اولین رهبرانی بودند که سال گذشته و بلافاصله بعد از آغاز اعتراضات به نتایج انتخابات در ایران، به احمدی نژاد تبریک گفتند.
بشار اسد همچنین چند روز پیش محمد ناجی عطری، نخست وزیرش را برای شرکت در سیزدهمین اجلاس عالی مشترک ایران و سوریه به تهران فرستاد و همزمان با این سفر، واحد مرکزی خبر صداوسیما گزارش داد که در حال حاضر بیش از ۴۰ شرکت ایرانی در سوریه فعالیت دارند.
این در حالیست که بر اساس گزارش ها، میزان خشونت حکومت سوریه بر علیه معترضان از سوی بان کی مون، دبیرکل سازمان ملل "غیر قابل قبول" توصیف شده و وی از مقامات سوری خواسته است خشونت ها علیه معترضان را متوقف کنند.
سخنگوی بان کی مون روز جمعه به خبرگزاری ها گفته است که "سازمان ملل از مقامات سوریه و شخص بشار اسد خواسته است استفاده از "نیروهای کشنده" بر علیه معترضان در شهر درعا را متوقف کنند".
این درخواست ها در حالی صورت می گیرد که منابع خبری به خبرگزاری فرانسه در نیکوزیا گفته اند علاوه بر قتل 4 تن از معتضان توسط نیروهای امنیتی سوری، بیش از 100 تن از معترضان نیز زخمی شده و تعداد نامشخصی نیز بازداشت شده اند.
بنا به گزارش خبرگزاری فرانسه، سخنگوی شورای امنیت ملی امریکا نیز روز جمعه خشونت های دولتی بر علیه معترضان سوری را به شدت محکوم کرده و خواستار توقف سرکوب معترضان شده است.
تامی ویتور گفته است: "دولت امریکا خشونت های دولتی در سوریه را به شدت محکوم می کند و از سوریه می خواهد که امکان اعتراض صلح امیز را در اختیار معترضان قرار دهد".
بنا به نوشته خبرگزاری فرانسه موج اعتراضات در سوریه که از شهر درعا آغاز شده هم اکنون در بانیاس، هومس و همچنین در دمشق در حال افزایش است.
در همین زمینه، سایت خبری آفتاب، تنها سایت ایرانی ای که به موضوع اعتراضات سوریه اشاره کرده، در گزارش خود آورده است: تلویزیون سوریه روز جمعه ۱۸ مارس (۲۷ اسفند) اعلام کرد که عدهای "نفوذی" در شهر درعا در جنوب این کشور "هرج و مرج و شورش" به راه انداخته بودند و به اتومبیلها و اموال مردم خسارت وارد میکردند که مورد تعقیب مأموران پلیس ضدشورش قرار گرفتند. اما خبرگزاریهای بینالمللی میگویند که چند هزار تظاهراتکننده در این شهر پس از نماز جمعه، شعارهایی در انتقاد از فساد حکومتی و فساد اعضای خانواده بشار اسد، رئیسجمهوری سوریه و همچنین در ستایش از "آزادی" سر دادهاند.
به گزارش تلویزیون دولتی سوریه، معترضان در شهر ساحلی بانیاس در غرب سوریه هم تظاهرات کردند که بدون درگیری خاتمه یافت. شاهدان عینی به خبرگزاریهای بینالمللی گفتهاند که تعدادی از مخالفان دولت در درعا به وسیله نیروهای دولتی کشته شدهاند.
اعتراضات در سوریه پس از فراخوان جمعی از جوانان سوری به برگزاری "جمعه خشم" در شبکه اجتماعی فیس بوک انجام شده است.
به گزارش الجزیره، این گروه در فراخوان خود گفتهاند که پس از نماز جمعه تظاهرات برگزار شود تا نخستین روز از خشم ملت سوریه و عصیان مدنی در تمام شهرها نشان داده شود. این فراخوان همچنین از مردم سوریه خواست انتفاضه ای مسالمتآمیز برگزار کنند.
امادر حالیکه اعتراضات در سوریه رو به افزایش است، رسانه های رسمی چمهوری اسلامی از پخش هر گونه خبری درباره این تحولات خودداری می کنند و بنا به گفته یک منبع آگاه حتی از سوی کمیته اطلاع رسانی شورای عالی امنیت ملی به خبرگزاری ها دستور داده شده تا از انتشار هرگونه خبری با مضمون اعتراض در سوریه خودداری کنند.
در مقابل، رسانه های حکومتی توان تبلیغاتی خود را بر تحولات بحرین و دخالت نظامی عربستان سعودی در این کشور و به نفع شيخ حمد بن خليفة آل ثاني متمرکز کرده و با حملات لفظی به عربستان و بحرین، تحولات بحرین را نزاع شیعه و سنی دانسته اند.
در همین راستا سایت رجانیوز، حامی دولت، با انتشار بیش از 10 گزارش در دو روز گذشته، خواستار اقدام عملی جمهوری اسلامی در دفاع از شیعیان بحرین شده است.
نیروهای لباس شخصی عضو بسیج دانشجویی نیز روز جمعه در برابر سفارت عربستان و بحرین تجمع کردند و پرچم این کشورها را به آتش کشیدند.
رسانه های رسمی جمهوری اسلامی اعتراضات در کشورهای خاورمیانه از جمله تونس، مصر، لیبی و یمن را بر اساس سخنرانی ماه قبل آیت الله خامنه ای در نماز جمعه "بیداری اسلامی" و "خیزش اسلامی" می نامند، اما نه تنها از این عنوان برای معترضان سوریه ای استفاده نکرده بلکه در برابر آن سکوت را برگزیده اند.
سایت کلمه در این باره می نویسد:" جستوجوی گسترده در سایتها و خبرگزاری وابسته به جناح اقتدارگرا نشان میدهد که تظاهرات ضد دولتی مردم سوریه در پایتخت و نیز دومین شهر بزرگ سوریه که به خشونت کشیده شد و به دستگیری تعدادی از تظاهرکنندگان انجامید، هیچ انعکاسی در رسانههای حامی دولت در ایران نداشته است."
این سایت همچنین آورده است: "تنها واکنش جبهۀ رسانهای محافظهکاران به این موضوع، اشاره کوتاه سایت مشرق در بین یک خبر بود که درباره تظاهرات مخالفان دولت در سوریه نوشت: محافل غربی اخیرا از طریق شبکه فیسبوک تلاشهایی را برای بر پا کردن «روز خشم» در سوریه آغاز کردهاند که البته شکست این توطئه و عدم استقبال مردم سوریه از آن به فضاحتی جدید برای آمریکا و متحدانش در منطقه تبدیل شد".
گفتنی است بشار اسد، از متحدان جمهوری اسلامی به شمار میرود؛ وی همراه با زین العابدین بن علی، دیکتاتور مخلوع تونس، عمر البشیر، دیکتاتور سودان، رابرت موگابه، دیکتاتور زیمباوه، از اولین رهبرانی بودند که سال گذشته و بلافاصله بعد از آغاز اعتراضات به نتایج انتخابات در ایران، به احمدی نژاد تبریک گفتند.
بشار اسد همچنین چند روز پیش محمد ناجی عطری، نخست وزیرش را برای شرکت در سیزدهمین اجلاس عالی مشترک ایران و سوریه به تهران فرستاد و همزمان با این سفر، واحد مرکزی خبر صداوسیما گزارش داد که در حال حاضر بیش از ۴۰ شرکت ایرانی در سوریه فعالیت دارند.
اقلیت ها دراینه سالی که گذشت
از کردستان تا آذربایجان کسی در امان نبود
سالی که گذشت برای اقلیت های مذهبی همچون سنی ها، بهایی ها، یارسان[اهل حق] و اقلیت های قومی همچون کردها، بلوچ ها و آذربایجانی های ایران سالی سخت بود.این سال با اعدام های دسته جمعی آغاز، با انفجار و کشتار ادامه و با ترور خاتمه یافت. آن هم در همان حال که آتش به جان جنگل های کردستان افتاده بود و دریاچه ها هم خشک می شدند، تا دیگر آبی برای خاموشی آتش نماند.
بهار اعدام، عزا و اعتصاب
بهار سال 1389 است، فروردین ماه. هنوز تعطیلات تمام نشده، مردم آغاز سال را جشن می گیرندکه خبر از مرگ دست کم چهار فرد کاسب، بر اثر شلیک مستقیم نیروهای انتظامی و امنیتی در فاصله 15 روز اول فروردین می رسد؛ خبری که نشان از سالی خونین برای این قشر "محروم و بی بضاعت" اجتماعی در مناطق مرزی کردستان دارد. این روال تا پایان سال ادامه دارد و کشته شدن کاسبکاران دیگر خبری تکان دهنده نیست، چون بر اساس گزارش های منتشر شده از سوی فعالان حقوق بشر در کردستان هر هفته دست کم دو تن از آنان جان خود را از دست می دهند.
اردی بهشت است. همزمان با شکفتن گل بر درختان، زنگ اعدام به صدا در می آید. در نوزدهمین روز از این ماه، فرزاد کمانگر، شیرین علم هولی، مهدی اسلامیان، فرهاد وکیلی و علی حیدریان در زندان اوین، بی اطلاع خانواده و وکیل به دارآویخته شدند. همه اعتراض کردند: از کردستان تا تهران. چهار روز بعد همه کردستان از سنندج تا مهاباد تعطیل شد. پیکر آنها بعد از گذشت نزدیک به یک سال هنوز به خانواده ها تحویل داده نشده است؛ خانواده ها گفتند: "چه فرقی می کند؛ دنیا برای آنها عزا گرفت. اصلا پیکرها را تحویل ندهند، پیکر آنها در قلب آنانیست که خانواده ها را حامی بودند و درسوگ این عزیزان گریستند و شریک شدند". شیرکو بیکس شاعر کرد هم نوشت: "از همین امروز بزرگترین خیابان سنندج به شیرین علم هولی تغییر نام داد."
هنوز عزا و اعتصاب در کردستان تمام نشده که خبر بازداشت های فله ای از آذربایجان می رسد. انجمن دفاع از زندانيان سياسی آذربايجانی در ايران(آداپ) در خرداد ماه از بازداشت فعالان مدنی در شهرهای تبريز، اروميه، اردبيل، رشت، مشکين شهر، مغان، نقده، صوفيان، مياندوآب، ماکو، همدان، تهران و کرج خبر داد. برخی از آنها با وثیقه های سنگین آزاد شدند و برخی دیگر هنوز در زندانند. در بیست و یکمین روز خرداد، باز هم در اعتراض به اعدام 5 تن اردبیهشت، کردستان "خاموش" شد تا یاد فرزاد، شیرین، مهدی، علی و فرهاد روشن بماند.
تابستان انفجارهای پیاپی
ماه بعدی تیر است. روز پنجشنبه، ۲۴ این ماه در پی دو بمبگذاری انتحاری در مسجد جامع شیعیان شهر زاهدان، مرکز استان سیستان و بلوچستان، دهها تن کشته و صدهاتن زخمی شدند تا این عملیات به یکی از بزرگترین عملیات های انتحاری در طول سال گذشته در ایران تبدیل شود. همه این اقدام را محکوم کردند، از مولوی عبدالحمید گرفته تا باراک اوباما. همه گفتند: "تروریسم و نظامی گری چاره راه نیست." یک هفته پیش از این حادثه عبدالستار دوشوکی گفته بود: "جمهوری اسلامی منشاء خشونت ها در بلوچستان است."
در تیر ماه 50 منزل متعلق به بهائیان در روستای ایول در مازندران با بولدوزر و 4 کامیون تخریب شد. این حادثه باعث شد تا نماینده جامعه بین المللی بهاییان در سازمان ملل متحد در ژنو، وزارت اطلاعات و دستگاه امنیتی و برخی روحانیون را پشت قضیه تخریب منازل و اموال شهروندان بهائی بداند و بگوید: "بهایی بودن از نظر جمهوری اسلامی جرم است.رضا ثابتان، سخنگوی جامعه جهانی بهایی نیز تخریب اموال و اماکن متعلق به شهروندان بهائی را برنامه ای منظم می خواند که با دستور حکومت و یا پشتیبانی آن انجام می گیرد."
التهاب فضای سیستان و بلوچستان هنوز به پایان نرسیده است که گذرنامه مولوی عبدالحمید اسماعیل زهی، امام جماعت زاهدان و رهبری سنی های بلوچستان، در مرداد ماه توقیف می شود. مولوی عبدالمجید مراد زهی، مسئول دفتر وی به روز گفت: "منشاء توقیف گذرنامه آقای مولوی عبدالحمید، تعصبات، تنگ نظری ها و اعمال سلیقه های نظام و سیستم است".
مرداد، ماه آغاز فشارها بر فعالان اهل سنت بود؛ فشارهایی که در ماه های بعد تشدید شد. در آخرین روزهای این ماه، نیروهای امنیتی جمهوری اسلامی، همزمان با فرا رسیدن ماه رمضان، بە پیروان و اعضای "مکتب قرآن" در شهر سقز کردستان حملە وتعداد زیادی از آنان را دستگیر کردند.
ماه بعدی حتی فعالان فرهنگی نیز در امان نماندند. شهریور ماه برای مختار هوشمند، بهزاد کردستانی، امیر امانیان، قادر شیری و عزیز ناصری از جمله شاعران و داستان نویسان کرد که به فاصله زمانی کوتاه از سوی نهاد های امنیتی بازداشت شده بودند ماه بلاتکلیفی مطلق بود. کسی از آنها خبر نداشت. در این میان مختار هوشمند، نقاش کرد با حکم 9 سال زندان همچنان در زندان است.
هنوز سه ماه از حادثه بمبگذاری انتحاری در مسجد جامع شیعیان شهر زاهدان نگذشته بود که مشابه آن در مهاباد اتفاق افتاد. در آخرین روزهای شهریور بر اثر انفجار بمبى در ۵۰ مترى مراسم رژه نیروهاى مسلح جمهورى اسلامى در شهرستان مهاباد، ۱۲ نفر کشته و ۷۵ تن دیگر مجروح شدند. مقامات و مسئولان جمهوری اسلامی مسئولیت این حادثه را به گردن "عوامل رژیم صهیونیستی و حامیان آن"، "آمریکایی ها"، "ضد انقلاب" و "افسران سابق حزب بعث عراق" انداختند؛ بعدها هم ادعا کردند که عاملان این انفجار را در خاک کردستان عراق به "هلاکت" رسانده اند.
پاییز اقلیت های مذهبی
چند هفته بعد نیز در 12 مهرماه، کردستان در سومین عملیات نظامی پیاپی در طول یک ماه، یک بار دیگر به محل درگیری افراد مسلح ناشناس و نیروهای امنیتی انتظامی جمهوری اسلامی تبدیل شد. به دنبال وقوع یک درگیری مسلحانه در میدان آزادی سنندج، رسانه های دولتی خبر از کشته شدن شش نفر و زخمی شدن دست کم هشت نفر دیگر دادند که در میان آنها پرسنل نیروی انتظامی و شهروندان عادی هم دیده می شدند. اینبار "سلفی ها" متهم شدند.
آبان ماه را می توان ماه نقض مضاعف حقوق اقلیت های مذهبی در ایران نامید. در این ماه حاج عبدالرحیم شهبخش، داماد و برادرزاده امام جماعت اهل تسنن زاهدان بازداشت شد، همانطور که دو هفته بعد دیگر داماد این خانواده دستگیر شد. به اساتید حوزه علمیه دارالعلوم زاهدان حمله شد و تعدادی از علمای اهل سنت بلوچستان نیز ممنوع الخروج شدند.در همین ماه نیروهای امنیتی و انتظامی مانع از برگزاری مراسم نهمین سالمرگ سیدخلیل عالینژاد، یکی از بزرگان مذهبی یارسان (اهل حق) و از اساتید برجستهی موسیقی و نوازنده چیرهدست تنبور بر سر مزار وی در شهر صحنهی استان کرمانشاه شدند.
در کردستان باز هم انفجار "مشکوک" رخ داد. دست ها در کرمانشاه آنهم در ملاء عام قطع شد. محمد صدیق کبودوند، تلاش گر زندانی حقوق بشر کردستان برای سومین بار در چند سال گذشته دچار حمله قبلی شد. در بلوچستان باز هم انفجار. همه این اتفاقات در آذر ماه اتفاق افتاد. روز چهارشنبه 24 آذر همزمان با روز تاسوعا، به دنبال انفجار یک بمب توسط یک بمبگذار انتحاری در مراسم عزادارای شیعیان در شهر چابهاردر استان سیستان و بلوچستان، 37 نفر کشته و بیش از 100نفر دیگر زخمی شدند. همه محکوم کردند. مقامات این بار پاکستان و وهابی ها را به عنوان عامل انفجار معرفی کردند. مسئولیت این انفجار را گروه "جندالله" به عهده گرفت. فعالان بلوچ اما به روز گفتند :"جندالله ارتباطی با مردم بلوچستان ندارد".
زمستان؛ فصل تکرار تاریخ
دی ماه را می شود ماه حبیب الله لطیفی، دانشجوی محکوم به اعدام کرد نامید. وکیل وی اعلام کرد که او در 5 دی ماه اعدام می شود. تلاش ها برای جلوگیری از اجرای این حکم از همه طرف آغاز شد. از عفو بین الملل تا نهادهای مدنی سنندج. این حکم بالاخره متوقف شد و حبیب زنده ماند. خانواده لطیفی و 12 فعال مدنی سنندجی اما در این فاصله بازداشت شدند. ولی در همین ماه حسین خضری، دیگر فعال کرد اعدام و زانیار مرادی و لقمان مرادی به اعدام محکوم شدند. موج اعدامها از این ماه آغاز شد. خیلی ها در ایران اعدام شدند، بیش از 100 نفر. شیرین عبادی گفت این اعدامها یادآور "اعدام های دهه شصت" است.
خانم عبادی به درستی اشاره کرده بود؛ در اوایل ماه بهمن نیز فرهاد تارم، فعال کرد نیز در شرایطی در زندان ارومیه اعدام شد که به خانواده اش وعده آزادی او را داده بودند. در سراسر ایران زندانیان اعدام شدند. در بلوچستان شهروندان به اتهام عضویت در جندالله اعدام شدند. در مشهد اعدام های پنهانی ادامه داشت. اعتراض به اعدام شدت گرفت. در چنین شرایطی کمپین بین المللی لغو مجازات مرگ در ایران تاسیس شد و اعلام کرد: اعدام بس!
در همین ماه صانع ژاله، دانشجوی کرد نیز کشته شد. او روز 25 بهمن به هنگام شرکت در تظاهرات مردمی در حمایت از قیامهای مصر و تونس توسط افراد ناشناس به ضرب گلوله کشته شد. حکومتی ها گفتند: "بسیجی بود". همانروز اما با انتشار عکس هایی از این دانشجوی کشته شده با آیت الله حسینعلی منتظری و دیگر طرفداران جنبش سبز و همچنین صحبتهای خانواده مشخص شد که او طرفدار جنبش سبز بوده است نه بسیجی. سبزها این عمل حکومتی ها را "شهید دزدی" خوانند.
اسفند نیز برای کردستان، بلوچستان و آذربایجان ماه خوبی نبود. دو مامور نیروی انتظامی در مریوان، وچهار محیط بان در سنندج کشته شدند. در همین ماه فشار بر علمای بلوچستان تشدید شد و چندین شهروند بلوچ در مرزها کشته شدند.
و درست درروزهایی که در آذربایجان دریاچه ارومیه دارد خشک می شود. مسئولان جواب نمی دهند و رسیدگی نمی کنند و کسی حق ندارد اعتراض کند. خیلی ها در این ارتباط دستگیر شدند. طرفداران تیم تراکتورسازی نیز همچنان بازداشت و آزاد می شوند. آیت مهر علی بیگلو و لطیف حسینی با وثیقه 230 میلیونی از زندان آزاد شدند. سعید متین پور، روزنامه نگار آذربایجانی دربند اما همچنان در زندان به سر می برد؛ خانواده اش می گویند با اینکه او مریض است، اما همچنان با مرخصی مخالفت می شود.
و همه این اتفاقات در شرایطی ادامه دارد، که مردم کردستان، بلوچستان و آذربایجان همچنان با ممنوعیت آموزش به زبان مادری روبرو هستند. کسی در ایران نتوانست 21فوریه، اول اسفند را که روز جهانی زبان مادری است گرامی بدارد.
اعتراض نهادهای مدافع حقوق بشر
نقض حقوق اقلیت های دینی در جمهوری اسلامی به ویژه در طول سال گذشته، از سوی نهاد های جهانی مدافع حقوق بشر محکوم شده است. سازمان عفو بین الملل، سازمان دیده بان حقوق بشر، کمیسیون آزادی بین المللی ادیان آمریکا، وزارت امور خارجه آمریکا و شیرین عبادی، برنده جایزه صلح نوبل، از جمله نهادها و اشخاصی بودند که تداوم ایجاد محدودیت برای اقلیت های دینی و مذهبی در ایران را تائید کردند.
سایت بی بی سی فارسی اوایل سال جاری در گزارشی تحت عنوان "وضعیت اقلیت ها در ایران در سال 88" به واکنش برخی نهادها و شخصیت های حقوق بشری در خصوص نقض حقوق اقلیتهای دینی در ایران پرداخت.
بر اساس این گزارش، کمیسیون آزادی بین المللی ادیان آمریکا، دو بار جمهوری اسلامی را به نقض گسترده آزادی های دینی شهروندان متهم و در مورد وضعیت صوفیان، یهودیان، بهائیان و برخی ازمسیحیان ابراز نگرانی کرده است.
وزارت امور خارجه آمریکا نیز در گزارش سالانه خود در مورد آزادیهای مذهبی در جهان، از برخوردهای دولت اسلامی با اقلیت های مذهبی کشور انتقاد کرد.
در این گزارش که اواخر اکتبر منتشر شد، جمهوری اسلامی متهم شد که علیه اقلیت های مذهبی، به ویژه بهائی ها، دراویش، مسیحیان پیرو کلیسای انجیلی و یهودیان "فضای تهدیدآمیز" ایجاد می کند.
دیده بان حقوق بشر، دیگر نهاد معرض به نقض حقوق اقلیتهای دینی است که بی بی سی در گزارش خود به آن اشاره کرده است. بر اساس بیانیه این نهاد حقوق بشری در بهمن ماه سال 88، جمهوری اسلامی متهم به ارعاب و سرکوب اقلیت های دینی مانند بهائیان و سنیان و بازداشت و سرکوب فعالان سیاسی و مدنی اقلیت های کرد، آذری، بلوچ و عرب است.
شیرین عبادی هم در نامه ای خطاب به شورای حقوق بشر سازمان ملل متحد به جلوگیری از تحصیل بهائیان و بازداشت دراویش گنابادی اشاره داشت.
کابوس سپاه در سال 89 ؛ مرده ای که زنده شد
نظامیان اسلحه ها را غلاف نکردند
سال 89 برای فرماندهان سپاه پاسداران ادامه کابوس رویدادها و اعتراضات سال88 بود. سپاه در این سال، هرچند همچون سالهای اخیر به دخالت و حضور در عرصه های مختلف سیاسی و اقتصادی کشور ادامه داد، اما با بحران های مختلف و سختی روبرو بود. ریزش و شکاف در میان نیروها، تحریم های بین المللی، تهدیدات خارجی و احتمال جنگ، اجرای طرح هدفمندی یارانه ها و نگرانی بابت شورش های مردمی، و در کنار همه این موارد، ادامه اعتراضات مردمی در داخل کشور سال دشواری را برای سپاه پاسداران رقم زد.
سه ماه نخست؛ شادمانی از مرگ فتنه
فرماندهان سپاه که در واپسین روزهای سال 88 از "مرگ فتنه" و نابودی کامل جنبش سبز سخن گفته بودند در نخستین روزهای سال 89 به تقدیر از سرکوبگران اعتراضات مردمی پرداختند.
پس از تشویق و ترفیع درجه سپاهیان توسط رهبر جمهوری اسلامی و فرمانده کل سپاه پاسداران، سرداران ارشد سپاه نیز با حضور در میان نیروی های بدنه این نهاد نظامی، ضمن توجیه آنها در خصوص عملکرد سپاه در برخورد با معترضان به انتخابات، با پرداخت هدایای مختلف از آن ها تقدیر کردند. از جمله بهرام حسینی مطلق، فرمانده سپاه سیدالشهدای تهران به شهر ورامین سفر و با تقدير از "نقش برجسته بسيجيان ورامين" در "فتنههای بعد از انتخابات در تهران" با توزیع هدایای نقدی و غیر نقدی از این نیروها قدردانی کرد.
هر چند محمدرضا نقدی، فرمانده بسیج همزمان با این قدردانی ها، ضمن اعلام نارضایتی از برخی فرماندهان پایگاه های بسیج، به ویژه در تهران اعلام کرد که "از این پس ميزان بودجه هر پايگاه بسیج ارتباط مستقيمي با تعداد اعضاي آن پايگاه دارد." وی همچنین با تقسیم اعضای بسیج به دو دسته "بسیجی فعال" و "بسیجی غیرفعال" گفت که دیگر "تعريف بسيجي فعال تغيير كرده است."
محمدرضا نقدی همچنین از "تغییرات ساختاری" در بسیج و کنار گذاشتن برخی از فرماندهان پایگاه های بسیج خبر داد و با تاکید براینکه "جوان بودن شوراها و فرمانده پايگاهها بسيار مهم است" گفت که پس از این از "سالخوردگان و باتجربههای بسیج" فقط "براي مشورت دادن بايد استفاده شود."
به موازات این اقدامات، فرماندهان سپاه با کمک نمایندگان منصوب آیت الله خامنه ای با برگزاری سخنرانی های مختلف و حضور در دانشگاه ها روایت جدیدی از جمهوری اسلامی را ارایه کردند که مردم در مشروعیت آن نقشی ندارند.
همزمان با این فعالیت ها سپاه به حضور در عرصه اقتصاد نیز ادامه می داد و به صراحت آن را اعلام می کرد. در این باره یداله جوانی رییس اداره سیاسی سپاه اعلام کرد که "به چنان قابليتها و توانمنديهايی دست يافتهايم كه به راحتي ميتوانيم جايگزين شركتهاي بزرگ خارجي شويم بهعنوان مثال با بدست گيری پروژههای بزرگ در عسلويه جايگزين توتال و شل می شويم."
اما واپسین ماه بهار فرماندهان سپاه روزهای پرکار و پر هراسی داشتند. ابتدا آنها برای برگزاری سالروز فوت آیت الله خمینی تدارک گسترده ای دیدند. آنها با پخش غذا و بسته های فرهنگی سعی کردند تا جمعیت قابل توجهی از نیروهایشان را از شهرستان های مختلف به تهران اعزام کنند تا در روزی که آیت اله خامنه ای سخنرانی می کند جمعیت در کنار مقبره آیت الله خمینی قابل مشاهده باشد. هر چند فرماندهان ادعا می کردند که 5 میلیون نفر در این مراسم حاضر خواهند بود اما تنها توانستند چندین هزار نفر را سازماندهی و به تهران اعزام کنند.
از دیگر سو اما در خواست مجوز راهپیمایی از سوی رهبران جنبش سبز برای سالروز 22 خرداد، نگرانی از ادامه اعتراضات مردمی سال 88 را برای فرماندهان سپاه در پی داشت و آنها را به تلاش و تقلا واداشت.
سه ماه دوم؛ تحریم و تهدید
تابستان 89 اما برای فرماندهان سپاه با کابوس نگرانی از احتمال وقوع جنگ همراه شد. اعزام ناو هواپیمابرآمریکایی ترومن با همراهی 12 کشتی به منطقه خلیج فارس و اضافه شدن آن به ناو هواپیمابر آیزنهاور و همچنین تصویب چهارمین قطعنامه تحریمی علیه ایران و تمرکز بیشتر آن برمنافع و روابط سپاه، سرداران سپاه پاسداران را مجبور کرد که شرایط منطقه را جنگی اعلام کنند.
در همین حال میرحسین موسوی با انتشار یادداشتی نسبت به قطعنامه تحریمی علیه ایران و خطرات امنیتی که کشور را تهدید می کند هشدار داد . او همچنین با انتقاد از عملکرد وارونه سپاه و بسیج فرماندهان را با چالشی جدید روبرو کرد. انتشار این یادداشت نیز مزید بر علت شد تا سرداران سپاه برای مدتی هم که شده جنگ سخت را در اظهارات خودشان جایگزین جنگ نرم کنند.
چنین بود که با افزایش اخبار تحرکات نظامی در منطقه و قوت گرفتن تهدیدات نظامی، فرمانده نیروی دریایی سپاه پاسداران اعلام کرد که "نیروی دریایی سپاه بطور کامل در بندر عباس مستقر شده و آمادگی لازم را برای انجام ماموریتهای محوله و مقابله با تهدیدات دشمنان فرامنطقه ای دارد."
حتی غلامعلی رشید، از فرماندهان ارشد سپاه در جریان جنگ هشت ساله با عراق و جانشین رییس ستاد کل نیروهای مسلح کشور نیز بصراحت تایید کرد که "در حال حاضر در شرايط تهديد به سر ميبريم و ارتش و سپاه ما دائم خود را آماده ميكنند و اين سخن گزافه نيست كه ما در آستانه يك جنگ احتمالي در آينده هستيم."
به این ترتیب در تابستان 89 فرماندهان سپاه بیشتر انرژی و نیروی خود را صرف کوبیدن بر طبل جنگ و خط و نشان کشیدن برای دشمنان خارجی کردند. با این حال اما از دخالت در سایر امور نیز غافل نشدند، چنانکه در آستانه آغاز سال تحصیلی خواستار افزایش بصیرت معلمان و تربیت سیاسی دانش آموزان هم شدند.
سه ماه سوم؛ هدفمندی یارانه ها
فرماندهان سپاه در پاییز اما با وجود نگرانی ها از تهدیدات خارجی، احتمال وقوع جنگ و ادامه اعتراضات داخلی برای اجرای طرح هدفمندی یارانه ها هم به آب و آتش زدند.
در ابتدا و همزمان با جدی شدن اجرای قانون هدفمندی یارانه ها از سوی دولت محمود احمدی نژاد، فرماندهان در سخنان مختلف از آمادگی نیروهای تحت امر خود برای مقابله با اعتراضات احتمالی و "فتنه اقتصادی" خبردادند. در ادامه نیز نیروی های سپاه پاسداران با همکاری ارتش و نیروی انتظامی با قرار گرفتن در حالت آماده باش، مانورهای مختلفی را در سطح کشور برگزار کردند.
در دومین ماه از پاییز حسین همدانی، فرمانده سپاه محمد رسول الله از "برخورد قاطع با اخلال گران اقتصادی" خبرداد و ضمن اعلام ورود رسمی بسیج برای کنترل بازار، در دیدار با فرماندهان بسیج شورای اصناف کشور آنها را "فرماندهان لشگر جنگ اقتصادی" در طرح هدفمند کردن یارانه ها خواند و اعلام کرد که "اگر بعد از اجراي اصل 44 و هدفمندي يارانهها دشمن بتواند مردم را تحريك كرده و به خيابان بكشاند ما مقصر هستيم".
فرماندهان سپاه و بسیج اما در این میانه و همزمان با سفر10 روزه آیت اله خامنه ای به قم کوشیدند این سفر با حضور جمعیت زیادی برگزار شود؛ به همین جهت بسیاری از نیروهای خود از شهرهای مختلف را به قم اعزام کردند.
همچنین پس از این سفر و در آستانه عید غدیر این دو نهاد نظامی بر آن شدند تا با بازسازی واقعه عید غدیر، رهبر حکومت مستقر را با امام اول شیعیان مقایسه و او را برای کسب وجه و مشروعیت پس از اعتراضات مردمی به عنوان "علی زمانه" معرفی کنند.
در این راستا و پس از دو حضور آیت اله خامنه ای در میان بسیجیان قم و تهران، در حالی که بارها منصوبانش و برخی از چهره های جناح حاکم در اظهارات مختلف وی را نماینده خدا، جانشین امام زمان و فرزند رسول خدا خوانده بودند، رحیم صفوی فرمانده سابق سپاه پاسداران و مشاور فعلی رهبر وی را "یک ولی فقیه برحق" خواند و تاکید کرد که "هرکسي که در مقابل ولايت فقيه بايستد عاقبت به خير نمي شود."
با این حال اما فکر و نیروی سرداران سپاه همچنان حول محور اجرای هدفمندی یارانه ها می چرخید تا جایی که رییس اداره سیاسی سپاه با گفتن اینکه "دشمن به جبهه انقلاب رسیده است" اعلام کرده بود که "دشمنان نظام جمهوري اسلامي در شرايط فعلي به دنبال معرفي ناتواني دولت و ايجاد نارضايتي در بين مردم با هدف اپوزيسیون سازي داخلي هستند. لذا بايد مراقب رفتار دشمنان در فضاي اجراي طرح هدفمندي يارانهها باشيم چراكه آنها اين را فرصت طلايي و مناسبي براي معرفي ناتواني دولت و ايجاد نارضايتي در مردم براي اپوزيسيون سازي ميدانند."
سه ماه چهارم؛ تکرار کابوس 88
زمستان برای دو نهاد نظامی سپاه و بسیج با آغاز هدفمندی یارانه ها و افزایش انتقاد کارشناسان و رسانه ها آغاز شد. هرچند که این طرح ناآرامی و اعتراضات مردمی را در پی نداشت با این حال سرداران سپاه به صراحت اعلام کردند که "از هدفمندی یارانه ها انتقاد نشود".
در این باره نشریه صبح صادق ارگان سیاسی سپاه با این ادعا که "جرياني با نگاه تخريبي تلاش دارد تا اين فرصت بزرگ جمهوري اسلامي براي توسعه و پيشرفت را به تهديدي براي تضعيف آن تبديل نمايد" حتی خواستار برخورد مقامات قضایی و امنیتی با رسانه ها و افراد منتقد طرح هدفمندی یارانه ها شد.
در چنین فضایی محمدرضا نقدی فرمانده بسیج با ورود به مباحث سیاسی مطرح در کشور منتقدان حکومت را مورد تهدید قرار داد. او در واکنش به اعلام کف مطالبات اصلاح طلبان برای حضور در انتخابات بعدی گفت: "كسانی كه در فتنه نقش آفرینی كردند، بخواهند وارد مرحله جدیدی شوند، این عمل ادامه فتنه است."
در ادامه علی لاریجانی رییس مجلس هشتم در دیدار با فرماندهان بسیج خواستار حضور بیشتر بسیج در عرصه اقتصادی کشور شد که این امر نیز مورد استقبال فرماندهان این نهاد نظامی قرار گرفت.
مقامات ارشد سپاه اما ماه دوم زمستان را به گونه ای دیگر و با نگرانی هایی در باره ریزش در نیروهای خود آغاز کردند. در این باره مقامات سیاسی سپاه ابتدا در بولتن های ویژه خود از احتمال نفوذ نیروهای ضد انقلاب در بسیج خبردادند. سپس در ادامه محمدحسین صفارهرندی، مشاور کنونی سپاه و رییس سابق اداره سیاسی این نهاد نظامی از احتمال بروز فتنه های جدید از میان نیروهای خودی خبرداد.
آشفتگی در اظهارات سرداران سپاه تا بهمن ماه و دخالت آنها در عرصه های مختلف و مخدوش شدن وجهه این نهاد نظامی موجب شد که مدیر روابط عمومی سپاه اعلام کند: مواضع رسمی سپاه پاسداران تنها ازسوی فرماندهی كل، نماینده ولی فقیه و روابط عمومی سپاه اعلام خواهد شد."
از دیگر سو شکاف در میان نیروهای بدنه سپاه و بسیج به جایی رسید که محمدرضا نقدی اعلام کرد با 4 هزار نفر از منحرفان در بسیج جلسات دوستانه برای بازگشت آنها برگزار شده است.
همزمان درخواست مجوز برای راهپیمایی 25 بهمن از سوی رهبران جنبش سبز نگرانی ادامه اعتراضات مردمی در کشور را در میان فرماندهان سپاه و بسیج تقویت کرد و در ادامه برگزاری راهپیمایی اعتراضی گسترده مردم در تهران و سایر شهرهای کشور در 25 بهمن ماه معادلات و محاسبات فرماندهان سپاه و بسیج را بهم ریخت و بار دیگر کابوس رویدادهای 88 به سراغ سرداران آمد.
فرماندهان ارشد سپاه پاسداران که از فردای برگزاری راهپیمایی اعتراض آمیز مردم در 25 بهمن و همچنین اعتراضات در 1 اسفند سکوت کرده بودند، دوباره دور تازه ای از حمله به جنبش سبز را آغاز کردند و این بار به صراحت از "سرکوب اعتراضات با اتصال به ولایت" سخن گفتند.
به این ترتیب با بازگشت کابوس اعتراضات مردمی برای سپاه از 25 بهمن ماه سال جاری بسرعت "8 ماه فتنه" به "2 سال فتنه" بدل و "مرده فتنه سبز" زنده شد و مقامات امنیتی سپاه نه تنها دیگر از موفقیت آمیز بودن "کورکردن چشم فتنه" سخن نگفتند بلکه از"فتنه های جدید" در سال 90 و 91 نیز خبر دادند.
اقتصاد ایران در سال 89
جراحی بزرگ توسط طبیبان آلوده
سال هدفمند سازی یارانه ها در حالی آغاز شد که قیمت بسیاری از کالاها گران شده و بسیاری دیگر هم با روش هایی چون ذخیره سازی و کنترل قیمت ها هنوز کاهش نداشته است. برخی دولت را متهم می کنند که با آلودگی و عدم شفافیت، نمی تواند در جراحی بزرگ اقتصادی کامروا شود.
کارشناسان اقتصادی می گویند: به نظر نمی رسد با اجرای این قانون که قرار بود نقش یارانه ها ی دولتی را دراقتصاد کم کند بخش خصوص قدرتمند شده باشد بلکه این دولت است که با پرداخت کمتر یارانه و دریافت بیشتر از مردم تواناتر شده است. در این میان، دولت خود را موفق میداند.
مهم ترین رخداد اقتصادی سال 89 هدفمندسازی یارانه ها بود که هم سوژه دعوای اول سال دولت با مجلس بود و هم دعوای آخر سالش؛سال 89 با این درخواست دولت از مجلسی ها آغاز شد که "دست دولت را در اجرای قانون هدفمند سازی باز بگذارید".
این در حالی بود که به گزارش خبرآنلاین، پس از آنکه محمود احمدینژاد نتوانست نمایندگان مجلس را به ارائه درآمد 40 هزار میلیارد تومانی از محل هدفمند کردن یارانهها قانع کند، از آنها خواست دست او را برای زمان اجرای این قانون باز بگذارند.
این درخواست با کش وقوس های بسیار بالاخره تصویب شد ومجلس، اجرای قانونی راکه خود تصویب کرده بود به تعویق انداخت تا دولت هر وقت که بخواهد آن را اجرا کند واین "هر وقت" نه ماه طول کشید و دولت هم که قرار بود قیمت ها را در یک سال افزایش دهد در طول سه ماه افزایش داد تا تمام درآمد پیش بینی شده را کسب کند.
تحول مهم دیگری که در روزهای ابتدایی سال 89 رخ داد وبعد ها نتایج خود را نشان داد خبر عزل وزير كشور بحرين بود که رسانه های منطقه، علت این اقدام را همكاري منصور بن رجب با سپاه پاسداران در عمليات پول شويي گزارش کردند. در این پرونده از علي جنتي سفير ايران در كويت و فرزند آیت الله جنتی دبیر شورای نگهبان، نيز نامی به میان آمد اما حسین امیرعبداللهیان، سفیر ایران در بحرین گفت که سپاه پاسداران در پرونده پولشویی وزیر کشور بحرین نقشي نداشته است.
پس از هفته ها هنگامی که آگهی "بانك انصار در خدمت شهروندان" از سیمای جمهوری اسلامی پخش شد گمانه هاي منفي عليه فعاليت اقتصادي سپاه مطرح شد؛ گمانه هایی که تسلط بیشتر نظامیان بر حوزه بانکی کشور را به میان کشید با این نتیجه که تشکیل بانک هایی این چنین از سوی سپاه، شکل دادن نهادهایی برای پول شویی راحت تر و انتقال ارز به خارج کشور است.
بانک انصار يك موسسه مالي بود كه با مجوز بانك مركزي به يك بانك خصوصي بدل شد. به گزارش بي بي سي، بانک جدید انصار حدود بیست سال پیش و بعد از پایان جنگ هشت ساله با عراق به عنوان صندوق قرض الحسنه انصارالمجاهدین فعالیت خود را آغاز کرد و در دولت محمود احمدی نژاد به موسسه مالی و در نهایت به بانک تبدیل شد.
علاوه بر این، یک نهاد مالی دیگر وابسته به سپاه پاسداران نیز در حال بانک شدن است؛ موسسه مالی و اعتباری مهر وابسته به بسیج، مقدمات تبدیل به بانک را فراهم کرده و به زودی این موسسه نیز تبدیل به بانک می شود.
میلیاردهای مبهم، خزانه خالی
سال 89 سال گزارشات دیوان محاسبات بود.مهم ترین این گزارش ها آنهایی بود که خبر می داد دولت احمدی نژاد میلیاردها دلار را به خزانه واریز نکرده است. در بهار 89 سومين گزارش ديوان محاسبات از عملكرد بودجه اي دولت احمدي نژاد منتشر و روشن شد که دولت وی، بیشترین میزان تخلف و انحراف از بودجه راداشته و760 میلیارد تومان را به خزانه کشور واریز نکرده است. اين گزارش، عملكرد بودجه اي دولت در سال 87 است كه 72درصد انحراف از بودجه را نشان می دهد. پيش از اين در گزارش بودجه سال 86، 54درصد انحراف ثبت شده وبراي سال 85 نيز دو هزار مورد تخلف به ضبط رسيده بود.
بر پایه گزارش ديوان محاسبات، دولت مانند هر سال در بخش نفت وبنزين عملكرد غير قانوني دارد، چرا كه نه بدهي 2هزار ميلياردي شركت نفت به خزانه ـ كه از گذشته مانده ـ پرداخت شده نه آنكه واردات بنزين طبق قانون وتا سقف 3ميليارد دلار صورت گرفته است. مهم ترين مورد عدم واريز، 556 ميليارد تومان مابه تفاوت قيمت گازبود كه طبق گزارش ديوان محاسبات به خزانه واريز نشده است.
در گزارش های دیگری که مجلسی ها در خصوص فعالیت های دولت تهیه کردند مشکل، سود سهام عدالت بود؛ در این گزارش که از سوی مخبر کمیسیون نظارت بر اصل 44 قرائت شد، آمده است: "سود سهام عدالت که تا پایان سال مالی منتهی به تیرماه 1389 مبلغ 19.6 هزار میلیارد ریال است از شرکت سرمایه پذیر دریافت گردد و از سوی دیگر اقساط باقیمانده سهام که تا پایان سال مالی منتهی به تیر ماه 1389 مبلغ 5.5 هزار میلیارد ریال است به خزانه واریز شود."
ینا بر گزارش آفتاب، پس از قرائت گزارش مذکور، حمیدرضا فولادگر و نادر قاضیپور رئیس و عضو کمیسیون نظارت بر اصل 44، خواستار رایگیری شدند که با ارائه 129 رای موافق، 7 رای مخالف و 22 رای ممتنع، به تصویب رسید.
این در حالی بود که نمایندگان مجلس هنگام قرائت گزارش سود سهام عدالت، خواستار برخورد قوه قضاییه با دولت برای تخلفات در توزیع این سود شدند. در طول چند سال گذشته سود سهام عدالت یکبار توزیع شده، آنهم درست در زمان انتخابات که شائبه خرید رای را به ذهن بسیاری آورد. این در حالی بود که دولت میگفت این سود را بعدا نیز توزیع میکند اما چند ماه بعد از انتخابات، این صحبت ها فراموش واعلام شد سودسهام عدالت توزیع نمیشود. مجلس تاکنون دوبار با تهیه گزارش نسبت به این موضوع واکنش نشان داده است اما مراجع ذی صلاح دیگر مانند قوه قضاییه تاکنون ورودی به این موضوع نداشته اند. مجلس رسما رفتار دولت را تخلف می داند.
گزارش دیوان محاسبات ومجلس تمام چهره اقتصادایران را در بر نمیگرفت.در خارج از راهروهای دیوانی مجلس و دولت ایلنا گزارش داد که "نسبت چكهاي برگشتي به مبادله شده در پايان سال گذشته(سال 88) به 10.7 درصد رسيد. اين نسبت در 30 سال گذشته بيسابقه است".
بنا بر اين گزارش وبراساس آخرين آمار منتشر شده در سايت بانك مركزي "در سال گذشته 47 میلیون و 468 هزار چك مبادله شده كه از اين ميزان 5 میلیون و 87 هزار برگ چک برگشت داده شده است. بنابراين نسبت چكهاي برگشتي به مبادله شده در سال گذشته به 10.7 درصد ميرسد. به ديگر بيان تقريبا از هر 9 چك مبادله شده يكي از آنها برگشت داده ميشود".
به موجب اين گزارش "بررسي آمارهاي موجود از نسبت چكهاي برگشتي به مبادله شده نشان ميدهد اين نسبت در سي سال گذشته بي سابقه بوده است. از سال 1357 تاكنون بيشترين نسبت چكهاي برگشتي به مبادله شده در همان سال57 رخ داده است. پس از آن بيشترين نسبت تعداد چكهاي برگشتي به مبادله شده در سال 1358 به ميزان 10.9 درصد رخ داده است. از اين سال تاكنون نسبت چكهاي برگشتي به مبادله شده همگي زير 10 درصد و در 10 سال گذشته حدود 5 درصد بوده است". با وقوع ركود در اقتصاد ايران كه نشانههاي آن از اواخر سال 86 پديدار شد، نسبت چكهاي برگشتي به چک های مبادله شده سير صعودي به خود گرفت و از 5 درصد در سال 86 به 7، 8درصد در سال 87 رسيد. هماكنون اين نسبت به 10.7 رسيده است.
نفت شهر یا مکزیک؟
آغاز تابستان بود که فرمانده قرارگاه خاتم اعلام كرد اگر آمريكايي ها وانگليسي ها از ايران تقاضاي كمك كنند، سپاه پاسداران فوران نفت در خليج مكزيك را مهار می کند. داستان این بود که تا ان روز یک چاه نفت متعلق به شرکت بی پی در خلیج مکزیک می سوخت ودر همان حال هم یک چاه نفت در نفتشهر ایران؛ ولی فرمانده قرارگاه خاتم، مکزیک را بر نفتشهر، ترجیح داد و خواهان کمک به مکزیک شد.اين در حالي بود كه خليج مكزيك به جهت عمق زيادش ـ 2000 متر ـ جزو ميادين نفتي عميق محسوب ميشود و خاموش کردن چاه نفتی در آن، فناوري خاص وپيچيده اي را مي طلبد؛ در حاليكه خليج فارس در بيشترين ميزان 300عمق فوت يعني 90 متر عمق دارد. اما سرداری که در عمق کم هم کارآیی نداشته ادعا کرد که می تواند آتش سوزی در چاهی عمیق تر را نیز مهار کند؛ وی گفت: "سپاه پاسداران در مهار فورانهاى نفتى داراى توان انحصارى و بومى است. تجربه حضور ایرانیها در مهار فورانهای نفتی در برخی کشورهای همسایه در خلیج فارس مانند کویت از قابلیتها و مهارتهای آنان خبر میدهد".
کم توجهی به مسایل داخلی و بلوف زنی در حالی بود که در سالی که گذشت چند فقره دیگر اتش سوزی نیز در میادین نفتی رخ داد ولی صنعت نفت کشور از تخصص پیچیده سپاه در این امر بی بهره ماند.
بحران مالیات
یکی از مهم ترین رخدادهای سال 89 که تا هفته ها محافل سیاسی اقتصادی را به خود مشغول داشت اعتصاب بازاری ها در اعتراض به نحوه پرداخت مالیات بر ارزش افزوده بود که تیرماه و در مقطعی از مهر ماه، چند هفته و سپس چند روزی بازار تهران و دیگر شهرستان های مهم را به تعطیلی کشاند.
نیویورک تایمز در تحلیل این رویداد نوشت: "پس از سرکوب موفقیت آمیز مخالفان به دنبال انتخابات جنجالی ریاست جمهوری سال گذشته، محمود احمدینژاد درنظر دارد مخالفانش در جناح محافظه کار سنتی را نیز از میان بردارد. مخالفان محافظهکار وی نیز بیکار ننشسته و وی را به منزوی ساختن روحانیون و مجلس متهم میکنند و به خاطر تلاش برای دردست گرفتن تمام اهرم های قدرت از طریق ایدئولوژیک محکومش مینمایند؛ به گفته مرتضی نبوی در مصاحبه روز جمعه با هفته نامه پنجره (متعلق به محافظه کاران) "حالا که اصلاح طلبان از صحنه قدرت خارج شدهاند احمدینژاد رقبای اصولگرای خود رانیز نشانه رفته وقصد دارد آنها را از صحنه قدرت خارج نماید. اعتصابات هفته گذشته در بازار که در اعتراض به افزایش مالیاتها انجام گرفت نمایانگر عمق اختلاف میان انشعابهای مختلف محافظهکاران بود که در آن بازاریان متمایل به سنتگرایان هستند".
توطئه داخل، تحریم خارج
"می خواهند دولت را زمین بزنند. ستادی هم برای این کار تشکیل داده اند که من نام رئیس اش را هم می دانم اما نمی گویم تا به وقتش... "
این سخنان 27شهریور احمدی نژاد در گفت وگوی با روزنامه ایران، وزیر اطلاعات هم در این خصوص دوبار سخن گفت. غیر از حیدر مصلحی، استاندار تهران نیز این خط وجریان را پیش برد. به گزارش فارس ابتدا شنبه 27 شهريور، مرتضی تمدن استاندار تهران از تشکیل اتاقی برای فعالیت علیه هدفمند سازی یارانه ها خبرداد و افزود: "این اتاق توطئه فعال شده و مخالفان دولت و دشمنان خارجی در آن حضور دارند."
از میانه تابستان سئوال مهم افکار عمومی و مجلسی ها از دولت این بود که بالاخره هدفمند سازی یارانه ها را کی اجرا می کند؟ حتی یکبار محمد رضا باهنر گفته بود: "بعید میدانم دولت این قانون را اجرا کند" اما به گفته منتقدان، دولت به جای شفاف سازی در این حوزه کشف توطئه ودسیسه می کرد.
اما سایت بولتن نیوزوابسته به دولت هم پیرو این سخنان گزارشی با این عبارات منتشر ساخت: "رسانههای مخالف دولت و ستادهایی که برای سنگاندازی در مسیر اجرای هدفمند کردن یارانهها بسیج شدهاند، بر چه اساسی قصد دارند این تفکر را در جامعه به وجود بیاورند که دولت عزمی برای اجرای هدفمند کردن یارانهها ندارد؟ نخستین گروه از کسانی که این ادعا را مطرح میکنند، افرادی هستند که از همان ابتدا هم موافقتی با اجرای این قانون نداشته و حتی در زمان بررسی این لایحه در صحن مجلس نیز در خفا و آشکارا اعلام میکردند دولت نباید دست به جراحی اقتصاد کشور بزند."
اما به جای آنکه این رقبای سیاسی احمدی نژاد باشند که او را زمین بزنند این شرکت های خارجی بودند که از پی تحریم های چهارم شورای امنیت ایران را ترک کردند. اواخر تابستان خبر آمد که شرکت کره ای کیا موتورز ایران را تحریم کرد. پیش از این دیگر شرکت مطرح خودروسازی جهان، تویوتا نیز ایران را تحریم کرده بود. اهمیت تحریم کیا موتورز آنجابودکه که 40 درصد اتوموبیل های تردد کننده در ایران ـ پراید ـ از محصولات این شرکت است که خط تولیدش به ایران واگذار شده.
تحریم ایران توسط این شرکت در حالی رخ داد که در سالهای گذشته روابط خوبی با این خودرو ساز برقرار وبازار انحصاری خودروی ایران به روی این خودرو ساز کره ای باز شده بود؛ ولی این شرکت نیز در راستای اقدامات دولت کره جنوبی در تحریم ایران به این تحریم ها پیوست.حدود یک هفته پس از وضع تحریمهای تازه از سوی کره جنوبی علیه ایران، شرکت خودرو سازی کیاموتورز متعلق به این کشور اعلام کرد یک ماه است که صادرات خود به ایران را به حالت تعلیق در آورده است.
به نوشته خبرگزاری فرانسه، "کیاموتورز سال 88 ۴۲۱۰ دستگاه خودروی کیا مونتاژ شده و همچنین قطعات مجزای ۱۷۰۴۰ دستگاه خودروی کیا را برای مونتاژ در ایران، به تهران" فرستاده بود.
لایحه استبدادی
برنامه پنجم توسعه هم با فراز و فرودهای بسیار به تصویب رسید. برنامه ای که احمد توکلی طی بررسی آن در مجلس گفته بود که استبداد در این لایحه نهادینه شده است.
به گفته توکلی، یکی از مصداق های استبداد این بود که دولت هیچ جا خود را موظف به کاری نکرده و جملات "دولت باید..." به جملات "دولت میتواند..." بدل شده است. مکلف نبودن دولت در برنامه پنجم در حالی است که این دولت در چهار سال گذشته گزارش اجرای برنامه چهارم را به مجلس نداده ودر برنامه پنجم نیز این تکلیف را از سر خود باز کرده است.
تصویب لایحه برنامه پنجم در شرایطی صورت گرفت که دولت در اجرای برنامه پنجم، بالای 75 درصد از خود انحراف نشان داده بود تا جایی که رییس مجلس نیز زبان به انتقاد گشود.
لاريجاني ضمن انتقاد از عدم اجراي برنامه چهارم، خواهان باز شدن فضاي نقد شده و گفته بود: "خصوصی سازی کشور خصوصی سازی نيست، صادرات صنعتی کشور طبيعی نيست، نرخ رشد پايين است، عدالت با شيوه سوسياليستی به دست نمی آيد و واردات کشور چهار برابر صادرات است." لاريجاني با خطاب قراردادن دولت گفته بود: "وقتي شما جدولي به ما ارائه ميدهيد كه 350 پروژه در آن است و 350 ميليارد هم پول براي آن در نظر گرفتهايد، اين درحاليست كه يك پروژه 50 ميليارد هزينه دارد، اين برنامه درستي نيست. بعضا تصور ميشود كه همه كارهاي عمراني را دولت بايد انجام بدهد، درحالي كه اين طور نيست".
خودکفایی آلوده
از دیگر رخدادهای مهم سال 89 مساله ای به نام بنزین خود کفایی بود که دولتی ها معتقد بودند از واردات بنزین دیگر کشورها بی نیاز شده اند هر چند بعدها گزارش های خلاف این موضوع منتشر شد. بنزینی که در مجتمع های پتروشیمی تولید میشد به خاطر صادرات پتروشیمی کشور متوقف شده بود اما این موضوع وقتی بحرانی شد که در آذرماه، تهران آلودگی بسیار شدیدی را تجربه کرد و چند روزی تهرا ن به خاطر این موضوع تعطیل شد. آن روزها صدای اینکه الودگی اخیر تهران به خاطر این بنزین های تازه است بسیار بالا گرفت و در مجلس هم صدای اعتراض بلندشد.
در همین اوان بود که یک مدیر شهری، در وبلاگ خود از مرگ بیش از دو هزار و ۵۰۰ نفر بر اثر آلودگی هوا در تهران خبر داد. وحید نوروزی، مدیر عامل ستاد مرکزی معاینه فنی خودروهای تهران نوشت: "حداقل فوتی در اثر ذرات معلق در سال در تهران ۲۶۵۸ نفر، منوکسید کربن ۱۵ نفر، ازون ۷۲ نفر و دی اکسید گوگرد ۸۹۶ نفر است."
خبرگزاری فارس نیز تصریح کرد: "نگرانی از افزایش آلودگی هوای تهران در حالی عمیقتر میشود که از دیدگاه برخی کارشناسان شهری احتمال بروز فاجعه 1952 لندن در تهران وجود دارد. در این حادثه به علت ساکن شدن هوا در شهر لندن، بیش از چهار هزار شهروند در عرض سه روز جان خود را از دست دادند، با توجه به تعدد آلاینده و موقعیت جغرافیایی تهران از نظر قدرت پالایندگی، کارشناسان پیشبینی میکنند پایتخت نیز دچار فاجعهای مشابه شود.
سرانجام در28 اذرماه با نطق تلویزیونی احمدی نژاد، قانون هدفمندسازی یارانه ها شروع به کار کرد. این درحالی بود که از چند روز پیش در شهر شایع بود که اجرای قانون هدفمند سازی نزدیک است ودر برخی نقاط تهران هم نیروهای پلیس حضوربیشتری داشتند؛ محمود احمدینژاد با حضور دریک برنامه زنده تلویزیونی، گفت: بخش مهمی از طرح هدفمند كردن یارانهها كه به منزله بزرگترین طرح اقتصادی تاریخ ایران محسوب می شود، از فردا(امروز) آغاز میشود.
وی در این برنامه تلویزیونی گفت پولی که در حساب مردم است متعلق به امام زمان است ودر قسمتی دیگر از آیت الله خامنه ای تشکر کرد که به رییس مجلس گفته حتما با دولت همکاری کنید.
اما فردای آن روز با افزایش 20 برابری قیمت گازوییل، خبرها از کاهش شدید مصرف گازوییل حکایت داشتند؛ این به معنای اعتصاب خاموش کامیون داران ایران بود ولی دولت در اقدامی سریع به کامیون داران وحمل ونقل کنندگان جاده ای امتیاز داد تا از اعتراض وانتقاد این قشر فعلا جلوگیری کند.
گام اول امتیاز دادن و عقب نشینی دولت آنجا بود که برای کامیون داران 80 میلیارد تومان کمک بلاعوض تخصیص داد ودر گام دوم سهمیه گازوییل انها افزایش یافت.
بیکاران در راهند
اگرچه دولت مدعی است آمار بیکاری کشور پایین است ولی مشخص نیست چرا آمار آن را اعلام نمی کند،تا اینکه ناگهان در مجلس پرده برافتاد و یک نماینده مجلس فاش ساخت برنامه های دولت برای رفع بیکاری موفق نبوده است.
همان روز، وزارت کار در بیانیه ای مدعی شد از اول سال 89 تاکنون ششصد هزار شغل ایجاد کرده است؛ آماری که برای بسیاری، بخصوص نمایندگان مجلس جای ابهام وتردید بسیار دارد.
در روشن شدن ابعاد مساله بیکاری واشتغال زایی دولت، وزارت كار و امور اجتماعی در جوابیه ای به خبرگزاری فارس این خبرگزاری را مورد انتقاد قرارداد كه چرا آمار بیكاری در كشور را بزرگ نمایی می كند. در این جوابیه آمده بود: "خبرگزاری فارس به نقل از معاون سرمایه انسانی و توسعه اشتغال وزارت كار و امور اجتماعی تعداد بیكاران را سه میلیون و 900 هزار نفر اعلام كرده است. در حالی كه جناب آقای فروزان مهر در همایش سرمایه گذاران علاقمند به سرمایه گذاری در استان خراسان شمالی گفتهاند: تحولات جمعیتی در دهه 60 باعث شده است اكنون بااوج تقاضای اشتغال روبرو باشیم. این در حالی است كه براساس نتایج طرح آمارگیری نیروی كار كه از سوی مركز آمار ایران اعلام شده، در حال حاضر دو میلیون و 839 هزار و 973 نفر در كشور بیكار هستند.
این موارد در حالی رقم خورد که دولت به افزایش حقوق کارگران تنها 30 هزار تومان مجال داد با این استدلال که "یارانه میدهیم واین قدرت خرید کارگران را بلا میبرد ونیازی به افزایش دست مزد نیست."
گسترش اعتصابها
این در حالی بود که تمام نهادهای کارگری به این سیاست اعتراض داشتند و خواهان توجه بیشتر دولت بودند اما چنین نشد. در سال 89 موج اعتصابات کارگری از پالایشگاه آبادان تا پالایشگاه تبریز از کیان تایر تهران تا ایران خودرو کشیده شد و این موج در سال 90 با توجه به اجرای کامل هدفمند سازی و افزایش چندین برابر قیمت ها پیش بینی میشود که گسترده تر شود.
بودجه 89 هم مانند دیگر بودجه های دولت احمدی نژاد با حاشیه رو به رو شد و با 70 روز تاخیر به مجلس رسید. رییس دولت هم به جای اینکه دلایل این تاخیررا برای نمایندگان توضیح دهد با خنده وشوخی از آنان خواست بودجه را تصویب کنند تا نوروز را کنارخانواده خود باشند! اما انها فقط برای دوماه تنخواه در اختیار دولت گذاشتند و تصویب بودجه را به سال 90 موکول کردند؛ این اولین بار است که کشور با تنخواه آغاز به کار می کند.
با ورود نیروهای نظامی عربستان
ایران با بحرین وارد جنگ میشود؟
به دنبال اعزام نیروهای نظامی عربستان سعودی و امارات متحده عربی به بحرین برای کمک به دولت این کشور در برابر معترضان، رسانه های نزدیک به جمهوری اسلامی خواهان اعزام "استشهادیون ایران" به بحرین برای کمک به شیعیان این کشور شدند.
بحران در روابط جمهوری اسلامی با پادشاهی بحرین پس از آن بالا گرفت که دولت سنی مذهب بحرین به منظور کنترل اوضاع امنیتی این کشور از شورای همکاری خلیج فارس درخواست کمک کرد.به دنبال این درخواست، دولت های عربستان و امارات با اعزام 1500 نیرو و تجهیزات نظامی به بحرین، در صدد کمک به دولت این کشور برآمدند.این اتفاق در شرایطی رخ داد که روز گذشته، خیابان های منامه پایتخت بحرین شاهد یکی از خونین ترین سرکوب معترضان عمدتا شیعه توسط نیروهای دولتی بود.
در جریان این تظاهرات و طبق گزارش های رسمی حداقل 6 تن با تیراندازی مستقیم نیروهای امنیتی کشته و صدها تن دیگر زخمی شدند اما معترضان رقم کشته ها و مجروحان را بسیار بیشتر اعلام می کنند.
شبکه های اجتماعی مجازی و وبسایت اجتماعی "یوتیوب" در روزهای گذشته شاهد انتشار فیلم هایی از شلیک مستقیم تیر از فاصله های نزدیک توسط نیروهای پلیس و ارتش بحرین به تظاهرات کنندگان بودند.
هنوز مشخص نیست که نیروهای نظامی عربستان و امارات در این سرکوب مشارکت داشته اند یا نه؟
"استغاثه شیعیان بحرین" از آیت الله خامنه ای
با وجود این، به نظر می آید خشم ایران پس از آن برانگیخته شد که نیروهای نظامی عربستان سعودی و امارات به درخواست دولت بحرین وارد این کشور شدند. علاوه بر این، در روزهای اخیر ابتدا پادشاهی بحرین سفیر خود از تهران را به منامه فراخواند و سپس جمهوری اسلامی در واکنشی متقابل سفیر خود در منامه را به تهران بازگرداند.
روز گذشته وبسایت "شیعه نیوز" با انتشار متنی تحت عنوان "استغاثه مظلومانه شیعیان بحرین به رهبر معظم انقلاب" از درخواست کمک گروهی از آنها از آیت الله خامنه ای خبر داد.
در این نامه از رهبر جمهوری اسلامی خواسته شده تا "هر طور که صلاح می داند، مقلدان و فرزندان خود در بحرین را یاری دهد."
در همین حال سایت رجانیوز از "برنامهریزی ان جی او های ایرانی فعال در امور جهان اسلام برای ثبت نام استشهادی و حضور در سواحل خلیج فارس برای اعلام آمادگی به اعزام به بحرین" خبر داد.
این سایت نزدیک به دولت محمود احمدی نژاد همچنین از "احتمال واکنش عملی ایران" به بحران بحرین خبر داد.
به نوشته رجانیوز، به نظر میرسد حضور نظامی عربستان به نفع یکی از طرفهای دعوا در بحرین و اقدام به کشتار مردم بحرین، سر آغاز "تغییری دوباره در منازعه قدرت در منطقه خلیج فارس" باشد. سر آغازی که به نوشته این سایت ممکن است با تشدید اوضاع علیه مردم بحرین و "ورود عملی ایران" به معرکه بحرین، شرایط منطقه خلیج فارس را "به کلی متغیر" کند.
همچنین چند تشکل دانشجویی حامی حکومت مانند "اتحادیه انجمن های اسلامی دانشجویان مستقل" نیز براي اعزام به بحرين به منظور "حضور در كنار مردم اين كشور براي مقابله با جنايتهاي آلسعود و حكام بحرين" اعلام آمادگی کرده اند.
برخی گروه های به ظاهر غیر دولتی در ایران در سال های گذشته تحت پوشش حمایت های حکومت جمهوری اسلامی اقدام به نام نویسی از افراد برای "عملیات استشهادی" در کشورهای مسلمان علیه "کافران حربی و دشمنان ملت های اسلامی" کرده اند.
اکثر قریب به اتفاق افرادی که در این فراخوان ها نام نویسی کرده اند از اعضای ارکان مختلف بسیج و گروه هایی مانند انصار حزب الله هستند.
پیش از این چند بار شایعاتی درباره اعزام این گروه ها به کشورهایی مانند فلسطین برای مقابله با نیروهای اسرائیلی مطرح شد و تعدادی از آنها حتی برای چند روز در فرودگاه مهرآباد تهران که در آن هنگام پروازهای خارجی از آن صورت نمی گرفت تحصن کردند اما با مخالفت مقام های بلندپایه جمهوری اسلامی، این اتفاق هرگز رخ نداد.
این هشدارهای تهدید آمیز در شرایطی مطرح شده اند که سردار یدالله جوانی، از فرماندهان ارشد سپاه پاسداران که با عنوان "کارشناس مسائل سیاسی" با خبرگزاری فارس گفتوگو می کرد، با رد دخالت نظامی ایران در بحرین گفت که " لشكركشي و وارد كردن نيرو به بحرين از اساس كار اشتباهي است و تعيينكننده اصلي تصميمات مردم بحرين هستند لذا نوع حمايت ايران از اين كشور معنوي خواهد بود."
احمدینژاد و تکرار تجربه صدام
تهدیدات رسانه ای و سیاسی اخیر پس از آن مطرح شد که محمود احمدی نژاد در پایان جلسه چهارشنبه هیات دولت با اشاره به تحولات بحرین، مقابله نیروهای امنیتی بحرین با تظاهرکنندگان را محکوم کرد و گفت: "امروز در بحرین شاهد صف آرایی در مقابل توده مردم هستیم که این کار بسیار زشتی است."
او دولت بحرین را از "تکرار تجربه صدام حسین" رهبر سابق عراق و مقاومت در برابر خواست مردم برحذر داشت و با ابراز این نظر که اکثر مردم بحرین معترض و خواستار تغییر هستند، گفت که "باید به این خواست مردم احترام گذاشت و اصلاحات را انجام داد."
محمود احمدی نژاد در اشاره به حضور نیروهای عربستان سعودی و امارات عربی متحده در بحرین، گفت: "مگر می شود امواج انسانی را با نیروهای مسلح و آنهم از طریق کشورهای همسایه متوقف کرد؟"
پیش از آن، نمایندگان مجلس هشتم نیز برای بررسی تحولات اخیر بحرین جلسه غیر علنی تشکیل داده و علی لاریجانی، رئیس مجلس، در مورد برگزاری این جلسه گفته بود: "با توجه به شرایط اخیر منطقه و به ویژه ظلم مضاعف آمریکا و برخی کشورهای منطقه بر مردم بحرین، نمایندگان مجلس با حساسیت ویژه در این باره در جلسه غیر علنی بحث و گفتگو کردند."
روز گذشته همچنین احمد وحیدی، وزیر دفاع و پشتیبانی نیروهای مسلح با اشاره به حضور نیروهای نظامی عربستان و امارات در بحرین هشدار داد که "اينگونه اقدامات موجب افزايش تنش و مخدوش شدن ثبات و امنيت منطقه خواهد شد."
علی اکبر صالحی، وزیر امور خارجه نیز در مجلس حاضر شد و از رایزنی با "برخی وزرای خارجه منطقه و سفرای مقیم تهران" برای "براي جلوگيري از قتل عام مردم بحرين توسط نظاميان سعودي" خبر داد.
یک نماینده عضو کمیسیون سیاست خارجی و امنیتی ملی مجلس هم هشدار داد که "عربستان در صورت عدم توجه به هشدار ایران قطعا پشیمان خواهد شد."
بحرین کشوری شامل 32 جزیره در آب های جنوب غربی خلیج فارس است که با مجموع مساحت 706 کیلومتر مربع از کوچک ترین استان ایران هم کوچکتر است. 70 درصد جمعیت این کشور 700 هزار نفره را شیعیان تشکیل می دهند اما حکومت سلطنتی در این کشور سال هاست که در اختیار خاندان سنی مذهب آل خلیفه است و شیعیان آن همواره از تبعیض های گسترده علیه خود ناراضی بوده اند.
پادشاه بحرین روز گذشته برای سه ماه در کشور وضعیت اضطراری اعلام کرد و اینک نیروهای امنیتی از مردم خواسته اند برای حفظ "امنیت خودشان" از تجمع خودداری کنند.
بحران در روابط جمهوری اسلامی با پادشاهی بحرین پس از آن بالا گرفت که دولت سنی مذهب بحرین به منظور کنترل اوضاع امنیتی این کشور از شورای همکاری خلیج فارس درخواست کمک کرد.به دنبال این درخواست، دولت های عربستان و امارات با اعزام 1500 نیرو و تجهیزات نظامی به بحرین، در صدد کمک به دولت این کشور برآمدند.این اتفاق در شرایطی رخ داد که روز گذشته، خیابان های منامه پایتخت بحرین شاهد یکی از خونین ترین سرکوب معترضان عمدتا شیعه توسط نیروهای دولتی بود.
در جریان این تظاهرات و طبق گزارش های رسمی حداقل 6 تن با تیراندازی مستقیم نیروهای امنیتی کشته و صدها تن دیگر زخمی شدند اما معترضان رقم کشته ها و مجروحان را بسیار بیشتر اعلام می کنند.
شبکه های اجتماعی مجازی و وبسایت اجتماعی "یوتیوب" در روزهای گذشته شاهد انتشار فیلم هایی از شلیک مستقیم تیر از فاصله های نزدیک توسط نیروهای پلیس و ارتش بحرین به تظاهرات کنندگان بودند.
هنوز مشخص نیست که نیروهای نظامی عربستان و امارات در این سرکوب مشارکت داشته اند یا نه؟
"استغاثه شیعیان بحرین" از آیت الله خامنه ای
با وجود این، به نظر می آید خشم ایران پس از آن برانگیخته شد که نیروهای نظامی عربستان سعودی و امارات به درخواست دولت بحرین وارد این کشور شدند. علاوه بر این، در روزهای اخیر ابتدا پادشاهی بحرین سفیر خود از تهران را به منامه فراخواند و سپس جمهوری اسلامی در واکنشی متقابل سفیر خود در منامه را به تهران بازگرداند.
روز گذشته وبسایت "شیعه نیوز" با انتشار متنی تحت عنوان "استغاثه مظلومانه شیعیان بحرین به رهبر معظم انقلاب" از درخواست کمک گروهی از آنها از آیت الله خامنه ای خبر داد.
در این نامه از رهبر جمهوری اسلامی خواسته شده تا "هر طور که صلاح می داند، مقلدان و فرزندان خود در بحرین را یاری دهد."
در همین حال سایت رجانیوز از "برنامهریزی ان جی او های ایرانی فعال در امور جهان اسلام برای ثبت نام استشهادی و حضور در سواحل خلیج فارس برای اعلام آمادگی به اعزام به بحرین" خبر داد.
این سایت نزدیک به دولت محمود احمدی نژاد همچنین از "احتمال واکنش عملی ایران" به بحران بحرین خبر داد.
به نوشته رجانیوز، به نظر میرسد حضور نظامی عربستان به نفع یکی از طرفهای دعوا در بحرین و اقدام به کشتار مردم بحرین، سر آغاز "تغییری دوباره در منازعه قدرت در منطقه خلیج فارس" باشد. سر آغازی که به نوشته این سایت ممکن است با تشدید اوضاع علیه مردم بحرین و "ورود عملی ایران" به معرکه بحرین، شرایط منطقه خلیج فارس را "به کلی متغیر" کند.
همچنین چند تشکل دانشجویی حامی حکومت مانند "اتحادیه انجمن های اسلامی دانشجویان مستقل" نیز براي اعزام به بحرين به منظور "حضور در كنار مردم اين كشور براي مقابله با جنايتهاي آلسعود و حكام بحرين" اعلام آمادگی کرده اند.
برخی گروه های به ظاهر غیر دولتی در ایران در سال های گذشته تحت پوشش حمایت های حکومت جمهوری اسلامی اقدام به نام نویسی از افراد برای "عملیات استشهادی" در کشورهای مسلمان علیه "کافران حربی و دشمنان ملت های اسلامی" کرده اند.
اکثر قریب به اتفاق افرادی که در این فراخوان ها نام نویسی کرده اند از اعضای ارکان مختلف بسیج و گروه هایی مانند انصار حزب الله هستند.
پیش از این چند بار شایعاتی درباره اعزام این گروه ها به کشورهایی مانند فلسطین برای مقابله با نیروهای اسرائیلی مطرح شد و تعدادی از آنها حتی برای چند روز در فرودگاه مهرآباد تهران که در آن هنگام پروازهای خارجی از آن صورت نمی گرفت تحصن کردند اما با مخالفت مقام های بلندپایه جمهوری اسلامی، این اتفاق هرگز رخ نداد.
این هشدارهای تهدید آمیز در شرایطی مطرح شده اند که سردار یدالله جوانی، از فرماندهان ارشد سپاه پاسداران که با عنوان "کارشناس مسائل سیاسی" با خبرگزاری فارس گفتوگو می کرد، با رد دخالت نظامی ایران در بحرین گفت که " لشكركشي و وارد كردن نيرو به بحرين از اساس كار اشتباهي است و تعيينكننده اصلي تصميمات مردم بحرين هستند لذا نوع حمايت ايران از اين كشور معنوي خواهد بود."
احمدینژاد و تکرار تجربه صدام
تهدیدات رسانه ای و سیاسی اخیر پس از آن مطرح شد که محمود احمدی نژاد در پایان جلسه چهارشنبه هیات دولت با اشاره به تحولات بحرین، مقابله نیروهای امنیتی بحرین با تظاهرکنندگان را محکوم کرد و گفت: "امروز در بحرین شاهد صف آرایی در مقابل توده مردم هستیم که این کار بسیار زشتی است."
او دولت بحرین را از "تکرار تجربه صدام حسین" رهبر سابق عراق و مقاومت در برابر خواست مردم برحذر داشت و با ابراز این نظر که اکثر مردم بحرین معترض و خواستار تغییر هستند، گفت که "باید به این خواست مردم احترام گذاشت و اصلاحات را انجام داد."
محمود احمدی نژاد در اشاره به حضور نیروهای عربستان سعودی و امارات عربی متحده در بحرین، گفت: "مگر می شود امواج انسانی را با نیروهای مسلح و آنهم از طریق کشورهای همسایه متوقف کرد؟"
پیش از آن، نمایندگان مجلس هشتم نیز برای بررسی تحولات اخیر بحرین جلسه غیر علنی تشکیل داده و علی لاریجانی، رئیس مجلس، در مورد برگزاری این جلسه گفته بود: "با توجه به شرایط اخیر منطقه و به ویژه ظلم مضاعف آمریکا و برخی کشورهای منطقه بر مردم بحرین، نمایندگان مجلس با حساسیت ویژه در این باره در جلسه غیر علنی بحث و گفتگو کردند."
روز گذشته همچنین احمد وحیدی، وزیر دفاع و پشتیبانی نیروهای مسلح با اشاره به حضور نیروهای نظامی عربستان و امارات در بحرین هشدار داد که "اينگونه اقدامات موجب افزايش تنش و مخدوش شدن ثبات و امنيت منطقه خواهد شد."
علی اکبر صالحی، وزیر امور خارجه نیز در مجلس حاضر شد و از رایزنی با "برخی وزرای خارجه منطقه و سفرای مقیم تهران" برای "براي جلوگيري از قتل عام مردم بحرين توسط نظاميان سعودي" خبر داد.
یک نماینده عضو کمیسیون سیاست خارجی و امنیتی ملی مجلس هم هشدار داد که "عربستان در صورت عدم توجه به هشدار ایران قطعا پشیمان خواهد شد."
بحرین کشوری شامل 32 جزیره در آب های جنوب غربی خلیج فارس است که با مجموع مساحت 706 کیلومتر مربع از کوچک ترین استان ایران هم کوچکتر است. 70 درصد جمعیت این کشور 700 هزار نفره را شیعیان تشکیل می دهند اما حکومت سلطنتی در این کشور سال هاست که در اختیار خاندان سنی مذهب آل خلیفه است و شیعیان آن همواره از تبعیض های گسترده علیه خود ناراضی بوده اند.
پادشاه بحرین روز گذشته برای سه ماه در کشور وضعیت اضطراری اعلام کرد و اینک نیروهای امنیتی از مردم خواسته اند برای حفظ "امنیت خودشان" از تجمع خودداری کنند.
معرفی کتاب: اودیسه چریکی
A Guerrilla Odyssey
A Guerrilla Odyssey
اودیسه چریکی
مدرنیزاسیون، سکولاریسم، دموکراسی، و دوره فدائیان در جنبش رهائی ملی ایران
سالهای ۱۹۷۹ – ۱۹۷۱
پیمان وهابزاده
چاپ اول – ۲۰۱۰
انتشارات دانشگاه Syracuse، نیویورک
مدرنیزاسیون، سکولاریسم، دموکراسی، و دوره فدائیان در جنبش رهائی ملی ایران
سالهای ۱۹۷۹ – ۱۹۷۱
پیمان وهابزاده
چاپ اول – ۲۰۱۰
انتشارات دانشگاه Syracuse، نیویورک
نوشته: سیاوش آزاد
دکتر پیمان وهابزاده، استادیار جامعهشناسی در دانشگاه ویکتوریا بریتیشکلمبیا و نویسنده کتاب تجربیات بیان شده: بسوی پدیدارشناسی رادیکال جنبشهای اجتماعی معاصر (۲۰۰۳) است. کارها، مقالات، اشعار، داستانهای کوتاه، نقدها، بررسیها، و مصاحبههای وی به زبانهای انگلیسی، فارسی، آلمانی و کردی، چاپ و منتشر شده است.
شهرگان -- جنبش سبز و اعتراض پرطنین نسلی که به امید تغییر زندگی اجتماعی و سیاسی و تأمین حقوق شهروندی به صندوق رأی روی آورده و اینک آزرده خاطر از بازی و فریب حکومت، با شعار «رای من کجاست» به خیابانها ریخته بودند، نه تنها حکومت را غافلگیر کرد بلکه بخشهایی از اپوزیسیون بیرون از حکومت را نیز در بهت و اعجاب فرو برد. تردید در تجارب، آموختهها، و باورهای پیشین، آن دسته از فعالین، روشنفکران و دانشگاهیان را که در جزمیت ایدئولوژیک گرفتار نبودند، به بازنگری در باورهای خود و بازخوانی تاریخ معاصر ایران سوق داد. خوانش یا بازخوانی انقلاب مشروطه، جنبش ملی شدن صنعت نفت، و انقلاب ۵۷ در دستور کار افراد و گروهها قرار گرفت. دستور کاری که هنوز به درستی بسیاری از ما را به خود مشغول کردهاست.
آنچه، اما، در این بازخوانی نسبتا مهجور ماند، دوره هشت سالهی جنبش چریکی و مطالعه و شناخت تشکیلات عمدهای بود که مبارزات چپ سکولار در آن تبلور یافت، یعنی سازمان چریکهای فدائی خلق ایران. یکی از دلایل این کم توجهی، کمبود منابع آکادمیکی است که با دیدی وسیع و بدور از تنگ نظری ایدئولوژیک، این دوره از تاریخ معاصر ایران را مورد بررسی «تاریخی، جامعهشناسانه و تئوریک» قرار دهند. دلیل دیگر این کم توجهی یا چشمپوشی را شاید بتوان آن چیزی دانست که وهابزاده به نقل از هگل «روح زمانه» مینامد (۱).
در زمانهای که گفتمان غالب گفتمان دموکراسی، و روشهای مسالمتآمیز مبارزه برای احقاق حقوق مدنی است، در دورهای که خشونت وحشیانهی حکومتهای مستبد و فاسد تنها با اعتراضات و مقاومت مدنی شهروندان پاسخ داده میشود، بسیاری با معیارهای امروزه و بدون توجه به «روح زمان»، جنبش چریکی سالهای پیش از انقلاب ۵۷ و بررسی زمینههای تاریخی و علل شکلگیری و تداوم آن را یکسره به کناری مینهند و از آن چشم میپوشند. تو گویی این دوره از تاریخ سیاسی ایران اساسا وجود ندارد و یا اگر به آن میپردازند این جنبش را تنها در شکل مسلحانه آن خلاصه میکنند. حتی آکادمیسین مطرحی مانند یرواند ابراهامیان چنین میگوید: «استراتژی اصلی سازمان فدائی بسیار ساده بود: «جنگ چریکی و باز هم جنگ چریکی»(۲).
کتاب «اودیسه چریکی»، اما، پاسخی مناسب به کمبود منابع آکادمیک در این زمینه است. این کتاب نه تنها تصادفا در زمان مناسبی انتشار یافته است بلکه، با توجه به تحلیل وسیع و همه جانبهی این دوره از تاریخ معاصر ایران، همواره به عنوان اثری مرجع و روشنگر ماندگار خواهد بود.
نویسنده کتاب که برای نوشتن آن مدت ۱۱ سال را صرف مطالعه و تحقیق در منابع محدود و گاه به سختی دست یافتنی، و نیز گفتگو و مصاحبه با برخی از کادرها و فعالین آن دوره کرده است، تحلیلی متفاوت از این نزدیک به یک دهه تاریخ مبارزات سیاسی در ایران، ارائه میدهد. وی در مقدمه کتاب میگوید: «سرعت تحولات پس از انقلاب ۵۷، و حجم عظیم مسائل اجتماعی و سیاسی ناشی از آن، موجب غفلت محققین از مطالعه کمکهای گوناگون فدائیان به گفتمان سیاسی معاصر در ایران شد. به نظر میرسد دفتر سرنوشت فدائیان با انقلاب اسلامی ۵۷ بسته شد: گفتمان آنان، پروژههای اجتماعیشان، فعالیتهایشان، و اهدافشان همراه با هویتی که بین سالهای ۵۷ – ۴۹ برای ناراضیان شهری سکولار کسب کرده بودند، در جنبش انقلابی تودهای محو شد. بنابراین تاریخچه، زندگی، و کارهای تئوریک سازمان در زیر مجموعه حوادث سیاسی و اجتماعیای قرار گرفت که بین کودتای مهندسی شده به وسیله سیا در سال ۱۳۳۲ - که نقطه پایانی بود بر ۱۲ سال جنبش نفسگیر دموکراتیک و رهائی ملی - و انقلاب بهمن ۱۳۵۷ اتفاق افتاد. لذا جنبش فدائیان مورد بررسی تحلیلی در خوری قرار نگرفت و عمدتا در رابطه با مطالبات دیگر مورد بحث قرار گرفت.»(۳)
شهرگان -- جنبش سبز و اعتراض پرطنین نسلی که به امید تغییر زندگی اجتماعی و سیاسی و تأمین حقوق شهروندی به صندوق رأی روی آورده و اینک آزرده خاطر از بازی و فریب حکومت، با شعار «رای من کجاست» به خیابانها ریخته بودند، نه تنها حکومت را غافلگیر کرد بلکه بخشهایی از اپوزیسیون بیرون از حکومت را نیز در بهت و اعجاب فرو برد. تردید در تجارب، آموختهها، و باورهای پیشین، آن دسته از فعالین، روشنفکران و دانشگاهیان را که در جزمیت ایدئولوژیک گرفتار نبودند، به بازنگری در باورهای خود و بازخوانی تاریخ معاصر ایران سوق داد. خوانش یا بازخوانی انقلاب مشروطه، جنبش ملی شدن صنعت نفت، و انقلاب ۵۷ در دستور کار افراد و گروهها قرار گرفت. دستور کاری که هنوز به درستی بسیاری از ما را به خود مشغول کردهاست.
آنچه، اما، در این بازخوانی نسبتا مهجور ماند، دوره هشت سالهی جنبش چریکی و مطالعه و شناخت تشکیلات عمدهای بود که مبارزات چپ سکولار در آن تبلور یافت، یعنی سازمان چریکهای فدائی خلق ایران. یکی از دلایل این کم توجهی، کمبود منابع آکادمیکی است که با دیدی وسیع و بدور از تنگ نظری ایدئولوژیک، این دوره از تاریخ معاصر ایران را مورد بررسی «تاریخی، جامعهشناسانه و تئوریک» قرار دهند. دلیل دیگر این کم توجهی یا چشمپوشی را شاید بتوان آن چیزی دانست که وهابزاده به نقل از هگل «روح زمانه» مینامد (۱).
در زمانهای که گفتمان غالب گفتمان دموکراسی، و روشهای مسالمتآمیز مبارزه برای احقاق حقوق مدنی است، در دورهای که خشونت وحشیانهی حکومتهای مستبد و فاسد تنها با اعتراضات و مقاومت مدنی شهروندان پاسخ داده میشود، بسیاری با معیارهای امروزه و بدون توجه به «روح زمان»، جنبش چریکی سالهای پیش از انقلاب ۵۷ و بررسی زمینههای تاریخی و علل شکلگیری و تداوم آن را یکسره به کناری مینهند و از آن چشم میپوشند. تو گویی این دوره از تاریخ سیاسی ایران اساسا وجود ندارد و یا اگر به آن میپردازند این جنبش را تنها در شکل مسلحانه آن خلاصه میکنند. حتی آکادمیسین مطرحی مانند یرواند ابراهامیان چنین میگوید: «استراتژی اصلی سازمان فدائی بسیار ساده بود: «جنگ چریکی و باز هم جنگ چریکی»(۲).
کتاب «اودیسه چریکی»، اما، پاسخی مناسب به کمبود منابع آکادمیک در این زمینه است. این کتاب نه تنها تصادفا در زمان مناسبی انتشار یافته است بلکه، با توجه به تحلیل وسیع و همه جانبهی این دوره از تاریخ معاصر ایران، همواره به عنوان اثری مرجع و روشنگر ماندگار خواهد بود.
نویسنده کتاب که برای نوشتن آن مدت ۱۱ سال را صرف مطالعه و تحقیق در منابع محدود و گاه به سختی دست یافتنی، و نیز گفتگو و مصاحبه با برخی از کادرها و فعالین آن دوره کرده است، تحلیلی متفاوت از این نزدیک به یک دهه تاریخ مبارزات سیاسی در ایران، ارائه میدهد. وی در مقدمه کتاب میگوید: «سرعت تحولات پس از انقلاب ۵۷، و حجم عظیم مسائل اجتماعی و سیاسی ناشی از آن، موجب غفلت محققین از مطالعه کمکهای گوناگون فدائیان به گفتمان سیاسی معاصر در ایران شد. به نظر میرسد دفتر سرنوشت فدائیان با انقلاب اسلامی ۵۷ بسته شد: گفتمان آنان، پروژههای اجتماعیشان، فعالیتهایشان، و اهدافشان همراه با هویتی که بین سالهای ۵۷ – ۴۹ برای ناراضیان شهری سکولار کسب کرده بودند، در جنبش انقلابی تودهای محو شد. بنابراین تاریخچه، زندگی، و کارهای تئوریک سازمان در زیر مجموعه حوادث سیاسی و اجتماعیای قرار گرفت که بین کودتای مهندسی شده به وسیله سیا در سال ۱۳۳۲ - که نقطه پایانی بود بر ۱۲ سال جنبش نفسگیر دموکراتیک و رهائی ملی - و انقلاب بهمن ۱۳۵۷ اتفاق افتاد. لذا جنبش فدائیان مورد بررسی تحلیلی در خوری قرار نگرفت و عمدتا در رابطه با مطالبات دیگر مورد بحث قرار گرفت.»(۳)
البته قابل ذکر است که پیش و پس از انقلاب، مبارزه مسلحانه از دیدگاههای مختلفی مورد تأیید، نفی، و نقد و بررسیهایی از این گونه قرار گرفته است. گروهی مانند منشعبین (همان گونه که در کتاب به تفضیل آمده است) با تحلیل مارکسیست ـ لنینیستی، این شیوه از مباره را نقد و رد کرده، آن را خارج از چارچوب ایدئولوژیک خود خوانده و صرفا در جنگ چریکی و ماجراجویی خلاصه کردهاند. برعکس گروهی دیگر با وفاداری عاطفی به پیشینهی خود، البته با چاشنی ایدئولوژی، حتی در زمان حاضر نیز در همان دوره و همان فضای ذهنی درجا زده، بر جنبش چریکی عموما مهر تأیید میزنند و هیچ نقدی را برنمیتابند. اینان هنوز بر این باورند که: «در جریان انقلاب سالهای ۵۶ و ۵۷ تودههای وسیع مردم به هواداری از چریکهای فدایی خلق ایران برخاستند و همگان در جریان قیام بهمن طنین شعار [ایران را سراسر سیاهکل میکنیم] آنها را، شنیدند.»(۴)
گرایشی مشابه، اخیراً با انتشار متنی در یک سایت اینترنتی از همین موضع، نویسنده کتاب اودیسه چریکی را مورد تاخت و تاز ایدئولوژیک (!) قرار داده و بدون هرگونه بحثی در مورد محتوی کتاب (اگر نویسنده مقاله کتاب را خوانده باشد) به شخصیت نویسنده، انگیزههای وی، و جعل سوابق پرداخته، و به شیوه کهنهی ترور شخصیت، روی آورده است.
متأسفانه تنها کتاب حجیمی که تاریخچه فعالیت سازمان چریکهای فدائی خلق را به طور مفصل بررسی کرده است از طرف مؤسسه دولتی «مطالعات و پژوهشهای سیاسی» انتشار یافته است. نویسنده کتاب، نادری، اعتبار اسناد ساواک را که به وسیله وزارت اطلاعات در دسترس وی قرار گرفته یکسره میپذیرد و اعترافات حاصل از شکنجهی اعضای سازمان را، بدون توجه و یا ذکر شرایط اخذ اعترافات و بدون هرگونه تردیدی در صحت آنها، مبنای قضاوت و کار خود قرار میدهد. این کتاب در حالی که به علت دسترسی به اسناد طبقهبندی شده، اطلاعات تازهای را در اختیار خواننده میگذارد، اما اساساً کتابی تحلیلی نبوده و هدف از تدوین آن بیاعتبار کردن پیشینه مبارزاتی نیروهای چپ است. موضوعی که خواننده هشیار میتواند به خوبی خط آن را در سراسر کتاب پیگیری کند.
اخیراً نیز سایت فارسی BBC به مناسبت چهلمین سال واقعه سیاهکل، صفحهای را تحت عنوان «جنبش چریکی در ایران؛ چهل سالگی سیاهکل» باز کرده که در آن برخی از کادرهای قدیمی و فعالین کنونی، مقالات و تحلیلهایی را به این مناسبت ارائه کردهاند. متأسفانه بسیاری از این مقالات حاوی وقایع نگاری، خاطرهنویسی، و یا تنها تشریح و تحلیل زمینههای سیاسی رویآوری نسلی از جوانان و دانشجویان انقلابی به مبارزه مسلحانه است. در مواردی تعلقات عاطفی و ایدئولوژیک باعث ایجاد محدودیت در تجزیه و تحلیل گذشته در چارچوبی وسیعتر شدهاند.
وهابزاده، اما با رویکردی متمایز جنبش فدائیان را به عنوان دورهای از جنبش رهاییبخش ایران دانسته، آن را در بستر تاریخی تولد آن بررسی کرده است. وی در مورد رویکرد خود چنین میگوید:
«آن چه این کار را از مطالعات محدود موجود در مورد سازمان چریکهای فدائی خلق ایران جدا میکند، رویکرد پدیدارشناسانه رادیکال آن است. برتری این رویکرد در درک یک پدیده اجتماعی بر مبنای روابط هر پدیده با شرایط اجتماعی پیدایش آن است. از این نقطه نظر، جنبشهای اجتماعی و سیاسی را باید لحظاتی از تلاش برای ساخت (بازسازی) جامعه دانست. لذا این جنبشها نمیتوانند به سادگی بر مبنای موفقیت یا شکست آنها مورد ارزیابی قرار گیرند. و نیز نمیتوان آنها را براساس معیارهای تجویز شده به وسیله پژوهشگر، و یا مطابق چارچوبهای تئوریک از پیش معین شده (مانند مارکسیسم) ارزیابی کرد. در عوض جنبشهای اجتماعی را بایستی در رابطه با گشایشهایی که در فضای سیاسی جامعه ایجاد میکنند، و هم چنین انسدادهایی که به طور اجتنابناپذیر به دنبال چنین گشایشهایی میآیند درک کرد.»(۵)
با چنین رویکردی نویسنده به دنبال پاسخ به این پرسش است که «در سالهای دهه ۶۰ (میلادی) که گفتمانهای مختلف جنبش حقوق مدنی، جنبش زنان، جنبش همجنسگرایان، و جنبش مسلحانه مطرح شد و در هر کشوری به اقتضای شرایط خاص و ساختارهای موجود یکی از این گفتمانها مطرح و مسلط شد.»(۶)، چرا جنبش مقاومت در ایران به سوی مشی مسلحانه رفت؟ و چگونه شد که نسلی از فرزندان پرشور ایران، بستری مناسب برای تداوم مشی مسلحانه در آن دوره تاریخی شدند؟
گرایشی مشابه، اخیراً با انتشار متنی در یک سایت اینترنتی از همین موضع، نویسنده کتاب اودیسه چریکی را مورد تاخت و تاز ایدئولوژیک (!) قرار داده و بدون هرگونه بحثی در مورد محتوی کتاب (اگر نویسنده مقاله کتاب را خوانده باشد) به شخصیت نویسنده، انگیزههای وی، و جعل سوابق پرداخته، و به شیوه کهنهی ترور شخصیت، روی آورده است.
متأسفانه تنها کتاب حجیمی که تاریخچه فعالیت سازمان چریکهای فدائی خلق را به طور مفصل بررسی کرده است از طرف مؤسسه دولتی «مطالعات و پژوهشهای سیاسی» انتشار یافته است. نویسنده کتاب، نادری، اعتبار اسناد ساواک را که به وسیله وزارت اطلاعات در دسترس وی قرار گرفته یکسره میپذیرد و اعترافات حاصل از شکنجهی اعضای سازمان را، بدون توجه و یا ذکر شرایط اخذ اعترافات و بدون هرگونه تردیدی در صحت آنها، مبنای قضاوت و کار خود قرار میدهد. این کتاب در حالی که به علت دسترسی به اسناد طبقهبندی شده، اطلاعات تازهای را در اختیار خواننده میگذارد، اما اساساً کتابی تحلیلی نبوده و هدف از تدوین آن بیاعتبار کردن پیشینه مبارزاتی نیروهای چپ است. موضوعی که خواننده هشیار میتواند به خوبی خط آن را در سراسر کتاب پیگیری کند.
اخیراً نیز سایت فارسی BBC به مناسبت چهلمین سال واقعه سیاهکل، صفحهای را تحت عنوان «جنبش چریکی در ایران؛ چهل سالگی سیاهکل» باز کرده که در آن برخی از کادرهای قدیمی و فعالین کنونی، مقالات و تحلیلهایی را به این مناسبت ارائه کردهاند. متأسفانه بسیاری از این مقالات حاوی وقایع نگاری، خاطرهنویسی، و یا تنها تشریح و تحلیل زمینههای سیاسی رویآوری نسلی از جوانان و دانشجویان انقلابی به مبارزه مسلحانه است. در مواردی تعلقات عاطفی و ایدئولوژیک باعث ایجاد محدودیت در تجزیه و تحلیل گذشته در چارچوبی وسیعتر شدهاند.
وهابزاده، اما با رویکردی متمایز جنبش فدائیان را به عنوان دورهای از جنبش رهاییبخش ایران دانسته، آن را در بستر تاریخی تولد آن بررسی کرده است. وی در مورد رویکرد خود چنین میگوید:
«آن چه این کار را از مطالعات محدود موجود در مورد سازمان چریکهای فدائی خلق ایران جدا میکند، رویکرد پدیدارشناسانه رادیکال آن است. برتری این رویکرد در درک یک پدیده اجتماعی بر مبنای روابط هر پدیده با شرایط اجتماعی پیدایش آن است. از این نقطه نظر، جنبشهای اجتماعی و سیاسی را باید لحظاتی از تلاش برای ساخت (بازسازی) جامعه دانست. لذا این جنبشها نمیتوانند به سادگی بر مبنای موفقیت یا شکست آنها مورد ارزیابی قرار گیرند. و نیز نمیتوان آنها را براساس معیارهای تجویز شده به وسیله پژوهشگر، و یا مطابق چارچوبهای تئوریک از پیش معین شده (مانند مارکسیسم) ارزیابی کرد. در عوض جنبشهای اجتماعی را بایستی در رابطه با گشایشهایی که در فضای سیاسی جامعه ایجاد میکنند، و هم چنین انسدادهایی که به طور اجتنابناپذیر به دنبال چنین گشایشهایی میآیند درک کرد.»(۵)
با چنین رویکردی نویسنده به دنبال پاسخ به این پرسش است که «در سالهای دهه ۶۰ (میلادی) که گفتمانهای مختلف جنبش حقوق مدنی، جنبش زنان، جنبش همجنسگرایان، و جنبش مسلحانه مطرح شد و در هر کشوری به اقتضای شرایط خاص و ساختارهای موجود یکی از این گفتمانها مطرح و مسلط شد.»(۶)، چرا جنبش مقاومت در ایران به سوی مشی مسلحانه رفت؟ و چگونه شد که نسلی از فرزندان پرشور ایران، بستری مناسب برای تداوم مشی مسلحانه در آن دوره تاریخی شدند؟
نویسنده میگوید: «هدفم از نوشتن کتاب توضیح شرایط خاصی بود که در آن به جای غالب شدن گفتمان جنبش حقوق مدنی، گفتمان چریکی حاکم شد.»(۷)
در تدوین کتاب، وهابزاده تحقیق و بررسی خود را بر سه زمینهی تاریخی، تئوریک و جامعهشناسانه متمرکز میکند و برای ارائه برداشتی کلی از این سه زمینه و از محتوی کتاب در پایان مقدمه نگاهی اجمالی دارد به سر فصلها و محتوی هر فصل. با توجه به عدم انتشار ترجمه فارسی کتاب تاکنون، ابتدا این قسمت از مقدمه را ترجمه میکنم و سپس با ترجمه و نقل بریدههای کوتاهی از هر فصل، کوشش میکنم تصویری اجمالی از کتاب ارائه دهم.
«فصل اول با دنبال کردن زمینه تاریخیای که منجر به پیدایش جنبش مسلحانه چریکی شد، رد دوره چریکی را در کودتای مهندسی شده به وسیله سیا، که در سال ۱۳۳۲ منجر به سرنگونی دولت ملی دکتر محمد مصدق شد، پی میگیرد. این فصل نگاهی دارد به گروههای مبارز پیش از فدائیان. فصل دوم با ترسیم زمینههای ظهور هستههای مسلحی که بعداً تشکیل دهنده چریکهای فدایی خلق بودند، حکایتگر تاریخ خاص سازمان چریکهای فدائی خلق ایران است. این فصل توضیح میدهد که چگونه چریکهای فدائی زندگی سیاسی ایران را تغییر داده و متعاقبا خود تغییرات عمدهای را در تئوریها و عملکرد خود تجربه کردند.
این دو فصل عمدتا تاریخی، با فصلهای تحلیلی پی گرفته میشوند. فصل سوم گفتمان و محتوی جنبش رهایی بخش ملی و مبارزه مسلحانهی بیژن جزنی را تجزیه و تحلیل میکند. جزنی رسالات متعدد موشکافانهای ارائه کرد و در این زمینه کمتر تئوریسین اجتماعی یا سیاسی ایران میتوانست با وی برابری کند. فصل چهارم کارهای تئوریک دو نفر از بنیانگذاران فدائیان را تحلیل میکند: مسعود احمدزاده و امیر پرویز پویان، که عقایدشان تئوری راهنمای فدائیان پس از تشکیل سازمان در سال ۱۳۵۰ شد. این فصل با تحلیل مناظرههای بین طرفداران احمدزاده و جزنی پس از سال ۱۳۵۷ پایان مییابد. فصل پنجم، با تحلیل مناظرههای بین فدائیان و سه گروه زیرزمینی دیگر، نشان دهنده تنوع و تکثر تعارضآمیز نظریات تئوریسینهای فدائی است. این مناظرهها موضوعاتی را مطرح کرد که فدائیان، نگران از ایجاد خلل در وفاداریشان به مارکسیسم انقلابی، به سرعت بر آنها سرپوش گذاشته و این مسائل را نادیده گرفتند.
فصل ششم به خوانشی از برگزیده آثار مصطفی شعاعیان اختصاص دارد. پیوستن وی به سازمان چریکهای فدایی خلق تنها زمان کوتاهی به طول انجامید زیرا وی به علت مخالفتاش با رهبران فدائیان و به علت نقدش از لنینیسم از سازمان اخراج شد.
پس از فصلهای تئوریک، فصل هفتم به تجزیه و تحلیل جامعه شناسانه میپردازد. تحلیل که با ارزیابی تأثیرات فرهنگی و اجتماعی جنبش فدائیان میزان حمایت اخلاقی و فکری از فدائیان را در سالهای دهه ۵۰ به تصویر میکشد. چریکهای از جان گذشته منبع الهام بسیاری از نویسندگان، هنرمندان، و روشنفکران آن دهه شدند زیرا که نام «فدائی» تنها به یک گروه کوچک شهری اختصاص نداشت. این نام بیانگر آمال تمامی یک نسل شورشی بود.
فصل هشتم استدلال میکند که ایدئولوژی و تشکیلات مرکزگرای فدائیان در حقیقت بازتولید سانتریسم دولتی رژیم ایران بود. این فصل با بهرهگیری از رویکردی بر مبنای نظریات فوکو، تکنیکهای مقاومتی را که به وسیله سازمان چریکهای فدائی خلق ایران به کار گرفته شد بررسی میکند. فصل نهم با نشان دادن «تناقض ساختاری» فکر رهایی ملی، به نتیجهگیری از مباحث مطرح شده در کتاب میپردازد. این فصل استدلال میکند که چگونه پیش فرض و تصور قرار داشتن در جایگاه نماینده برگزیدهی تاریخ و نیز مفروض داشتن نهاد دولت به عنوان کارگزار و نماینده رهائی ملی، تئوریسینهای فدائی را از بسط و گسترش شایسته تئوریهای مربوط به دموکراسی، سکولاریسم، گسترش جامعه مدنی، و نیز تشخیص تکثر بازیگران (سیاسی و اجتماعی) بازداشت.
در پایان کتاب ضمیمهها به ارائه اطلاعاتی اضافی در مورد جنبههای مختلف تاریخ سازمان میپردازند.»(۸)
اگرچه چکیده بالا خواننده را با طرح کلی کتاب آشنا میکند اما همان گونه که ذکر شد کوشش میکنم با نقل بریدههایی از فصلهای کتاب اطلاعات بیشتری در اختیار علاقمندان به مطالعه این برهه از تاریخ سیاسی معاصر ایران قرار دهم.
در فصل اول نویسنده موفقیت کودتای ۲۸ مرداد ۳۲ را ضربهای ویران کننده برآینده توسعه سیاسی در ایران توصیف کرده و توضیح میدهد که چگونه رژیم کودتا با سرکوب اپوزیسیون ناسیونالیست و سوسیالیست و ایجاد تشکیلات مخوف ساواک، راه را بر هرگونه مبارزه و مخالفت مسالمتآمیز و قانونی بست. وی در ادامه دو عامل توأمان ملی و بینالمللی را به عنوان علل و زمینههای شروع جنبش چریکی در ایران مطرح میکند. اما توضیح و تفسیر شرایط سیاسی داخلی در آن مقطع، بدان گونه است که خواننده وزن بیشتری را به شرایط داخلی ایران میدهد. نویسنده در مناسبتی دیگر به همین نکته اشاره میکند:
«در درک سبب گرایش به مبارزه مسلحانه، هرچند عوامل بیرونی را بیتردید تأثیرگذار میدانم، اما پاسخ را در دل پرخون جامعه جستجو میکنم . . . »(۹)
در فصل دوم که، به همراه فصل سوم قسمت عمدهای از کتاب را شامل میشوند، نویسنده نشان میدهد که چگونه چریکهای فدائی از به هم پیوستن دو گروه کاملا متفاوت تشکیل شد. گروه یک که به نحوی در حزب توده ریشه داشت و گروه دوم که از جبهه ملی دوم برخاسته بود، هر یک نگرشهای جهانی خاص خود را به درون تشکیلات چریکهای فدایی خلق آوردند. همین تفاوت بینش در طول سالهای بعد همواره عمل کرد و منشاء اختلاف نظرات درونی و انشعابات بعدی شد. انشعاباتی که یک سوی آن به حزب توده منجر شد. حزبی که رهایی از اندیشه و عملکرد آن و جستجوی اندیشهها، امکانات، و راههای جدید مبارزه از سرچشمههای پیدایش فدائیان بود. توصیف وهابزاده از گروه منشعبین در این زمینه روشنگر است:
«چه طنز تاریخی تلخی. فعالینی که نارضایتیشان از عملکرد غیردموکراتیک و استالینیستی موجود باعث بریدنشان از سازمان شدهبود، به عضویت قدیمیترین حزب چپ غیردموکراتیکی در آمدند که در درون آن روابطی توطئهگرانه حاکم بود (به شکرانه لنین!) . . . ظهور تئوریک فدائیان به معنی خلاصی از تارهای طلسمی بود که بوسیله حزب توده برچپ ایران تنیده شده بود. . .» (۱۰)
در تدوین کتاب، وهابزاده تحقیق و بررسی خود را بر سه زمینهی تاریخی، تئوریک و جامعهشناسانه متمرکز میکند و برای ارائه برداشتی کلی از این سه زمینه و از محتوی کتاب در پایان مقدمه نگاهی اجمالی دارد به سر فصلها و محتوی هر فصل. با توجه به عدم انتشار ترجمه فارسی کتاب تاکنون، ابتدا این قسمت از مقدمه را ترجمه میکنم و سپس با ترجمه و نقل بریدههای کوتاهی از هر فصل، کوشش میکنم تصویری اجمالی از کتاب ارائه دهم.
«فصل اول با دنبال کردن زمینه تاریخیای که منجر به پیدایش جنبش مسلحانه چریکی شد، رد دوره چریکی را در کودتای مهندسی شده به وسیله سیا، که در سال ۱۳۳۲ منجر به سرنگونی دولت ملی دکتر محمد مصدق شد، پی میگیرد. این فصل نگاهی دارد به گروههای مبارز پیش از فدائیان. فصل دوم با ترسیم زمینههای ظهور هستههای مسلحی که بعداً تشکیل دهنده چریکهای فدایی خلق بودند، حکایتگر تاریخ خاص سازمان چریکهای فدائی خلق ایران است. این فصل توضیح میدهد که چگونه چریکهای فدائی زندگی سیاسی ایران را تغییر داده و متعاقبا خود تغییرات عمدهای را در تئوریها و عملکرد خود تجربه کردند.
این دو فصل عمدتا تاریخی، با فصلهای تحلیلی پی گرفته میشوند. فصل سوم گفتمان و محتوی جنبش رهایی بخش ملی و مبارزه مسلحانهی بیژن جزنی را تجزیه و تحلیل میکند. جزنی رسالات متعدد موشکافانهای ارائه کرد و در این زمینه کمتر تئوریسین اجتماعی یا سیاسی ایران میتوانست با وی برابری کند. فصل چهارم کارهای تئوریک دو نفر از بنیانگذاران فدائیان را تحلیل میکند: مسعود احمدزاده و امیر پرویز پویان، که عقایدشان تئوری راهنمای فدائیان پس از تشکیل سازمان در سال ۱۳۵۰ شد. این فصل با تحلیل مناظرههای بین طرفداران احمدزاده و جزنی پس از سال ۱۳۵۷ پایان مییابد. فصل پنجم، با تحلیل مناظرههای بین فدائیان و سه گروه زیرزمینی دیگر، نشان دهنده تنوع و تکثر تعارضآمیز نظریات تئوریسینهای فدائی است. این مناظرهها موضوعاتی را مطرح کرد که فدائیان، نگران از ایجاد خلل در وفاداریشان به مارکسیسم انقلابی، به سرعت بر آنها سرپوش گذاشته و این مسائل را نادیده گرفتند.
فصل ششم به خوانشی از برگزیده آثار مصطفی شعاعیان اختصاص دارد. پیوستن وی به سازمان چریکهای فدایی خلق تنها زمان کوتاهی به طول انجامید زیرا وی به علت مخالفتاش با رهبران فدائیان و به علت نقدش از لنینیسم از سازمان اخراج شد.
پس از فصلهای تئوریک، فصل هفتم به تجزیه و تحلیل جامعه شناسانه میپردازد. تحلیل که با ارزیابی تأثیرات فرهنگی و اجتماعی جنبش فدائیان میزان حمایت اخلاقی و فکری از فدائیان را در سالهای دهه ۵۰ به تصویر میکشد. چریکهای از جان گذشته منبع الهام بسیاری از نویسندگان، هنرمندان، و روشنفکران آن دهه شدند زیرا که نام «فدائی» تنها به یک گروه کوچک شهری اختصاص نداشت. این نام بیانگر آمال تمامی یک نسل شورشی بود.
فصل هشتم استدلال میکند که ایدئولوژی و تشکیلات مرکزگرای فدائیان در حقیقت بازتولید سانتریسم دولتی رژیم ایران بود. این فصل با بهرهگیری از رویکردی بر مبنای نظریات فوکو، تکنیکهای مقاومتی را که به وسیله سازمان چریکهای فدائی خلق ایران به کار گرفته شد بررسی میکند. فصل نهم با نشان دادن «تناقض ساختاری» فکر رهایی ملی، به نتیجهگیری از مباحث مطرح شده در کتاب میپردازد. این فصل استدلال میکند که چگونه پیش فرض و تصور قرار داشتن در جایگاه نماینده برگزیدهی تاریخ و نیز مفروض داشتن نهاد دولت به عنوان کارگزار و نماینده رهائی ملی، تئوریسینهای فدائی را از بسط و گسترش شایسته تئوریهای مربوط به دموکراسی، سکولاریسم، گسترش جامعه مدنی، و نیز تشخیص تکثر بازیگران (سیاسی و اجتماعی) بازداشت.
در پایان کتاب ضمیمهها به ارائه اطلاعاتی اضافی در مورد جنبههای مختلف تاریخ سازمان میپردازند.»(۸)
اگرچه چکیده بالا خواننده را با طرح کلی کتاب آشنا میکند اما همان گونه که ذکر شد کوشش میکنم با نقل بریدههایی از فصلهای کتاب اطلاعات بیشتری در اختیار علاقمندان به مطالعه این برهه از تاریخ سیاسی معاصر ایران قرار دهم.
در فصل اول نویسنده موفقیت کودتای ۲۸ مرداد ۳۲ را ضربهای ویران کننده برآینده توسعه سیاسی در ایران توصیف کرده و توضیح میدهد که چگونه رژیم کودتا با سرکوب اپوزیسیون ناسیونالیست و سوسیالیست و ایجاد تشکیلات مخوف ساواک، راه را بر هرگونه مبارزه و مخالفت مسالمتآمیز و قانونی بست. وی در ادامه دو عامل توأمان ملی و بینالمللی را به عنوان علل و زمینههای شروع جنبش چریکی در ایران مطرح میکند. اما توضیح و تفسیر شرایط سیاسی داخلی در آن مقطع، بدان گونه است که خواننده وزن بیشتری را به شرایط داخلی ایران میدهد. نویسنده در مناسبتی دیگر به همین نکته اشاره میکند:
«در درک سبب گرایش به مبارزه مسلحانه، هرچند عوامل بیرونی را بیتردید تأثیرگذار میدانم، اما پاسخ را در دل پرخون جامعه جستجو میکنم . . . »(۹)
در فصل دوم که، به همراه فصل سوم قسمت عمدهای از کتاب را شامل میشوند، نویسنده نشان میدهد که چگونه چریکهای فدائی از به هم پیوستن دو گروه کاملا متفاوت تشکیل شد. گروه یک که به نحوی در حزب توده ریشه داشت و گروه دوم که از جبهه ملی دوم برخاسته بود، هر یک نگرشهای جهانی خاص خود را به درون تشکیلات چریکهای فدایی خلق آوردند. همین تفاوت بینش در طول سالهای بعد همواره عمل کرد و منشاء اختلاف نظرات درونی و انشعابات بعدی شد. انشعاباتی که یک سوی آن به حزب توده منجر شد. حزبی که رهایی از اندیشه و عملکرد آن و جستجوی اندیشهها، امکانات، و راههای جدید مبارزه از سرچشمههای پیدایش فدائیان بود. توصیف وهابزاده از گروه منشعبین در این زمینه روشنگر است:
«چه طنز تاریخی تلخی. فعالینی که نارضایتیشان از عملکرد غیردموکراتیک و استالینیستی موجود باعث بریدنشان از سازمان شدهبود، به عضویت قدیمیترین حزب چپ غیردموکراتیکی در آمدند که در درون آن روابطی توطئهگرانه حاکم بود (به شکرانه لنین!) . . . ظهور تئوریک فدائیان به معنی خلاصی از تارهای طلسمی بود که بوسیله حزب توده برچپ ایران تنیده شده بود. . .» (۱۰)
وهابزاده در بخشی از این فصل به مسئله تصفیههای درون سازمانی میپردازد. مسئلهای که متأسفانه کمتر به آن پرداخته شده، ریشهیابی نشده، و فعالین به جا مانده نیز یا به کلی منکر آن میشوند و یا در اشارههایی گذرا آن را غلط دانسته و از آن تبری میجویند. در حالی که در شرایط کنونی، اگر چپ ایران بخواهد در این موج عظیم دموکراسی خواهی و عدالتطلبی که از ایران شروع شده، به کشورهای دیگر منطقه سرایت کرده، و اکنون تأثیرات متقابل آن ایران را وارد مرحله جدیدی از مبارزه کرده است، نقشی، اثری، و حضوری مستقل داشته باشد، ضروری است که در رویکرد جدید خود به مبارزه سیاسی، خشونت درون تشکیلاتی گذشته خود را شجاعانه مورد نقد و بررسی قرار داده و در این زمینه اطلاعرسانی کند. نویسنده کتاب بدرستی بر این نکته انگشت گذاشته و میگوید:
«امروزه باید دید که آیا فعالین باقی مانده از سازمان، دارای شجاعت اخلاقیی پا پیش گذاشتن و شکستن عهد سکوت خود درباره گوشههای تاریک سازمان چریکهای فدایی خلق ایران و اعاده حیثیت از جانهایی که بیهوده گرفته شد، هستند؟» (۱۱)
نویسنده بخش عمدهای از فصلهای تئوریک را به بررسی نقادانهی آثار و نظریات بیژن جزنی اختصاص داده است. جزنی تنها تئوریسین جنبش چپ بود که در آن سالها با تیزبینی سیاسی و درکی گستردهتر از شرایط اجتماعی ایران احتمال و امکان رهبری خمینی را بر جنبش تودهای مطرح کرد. و هم او بود که با تشخیص عدم توانائی عمل صرف مسلحانه در بسیج و سازماندهی تودهها و لزوم کار سیاسی، با کوشش در جهت سازماندهی بازوی سیاسی، به تدوین تئوریهای خود در درون زندان پرداخت. تئوریهایی که راهنمای سازمان چریکهای فدائی خلق در سالهای واپسین شد.
کتاب به تفضیل به تحلیل جزنی از شرایط ایران و اختلاف نظرش با احمدزاده در مورد مهیا نبودن شرایط عینی انقلاب میپردازد. در این تحلیل متفاوت، جزنی مبارزه مسلحانه را به عنوان «تبلیغ مسلحانه» میداند در حالی که احمدزاده مبارزه مسلحانه را «موتور کوچک»ی میشمرد که قرار است «موتور بزرگ» انقلاب را به حرکت در آورد. وهابزاده اما معتقد است که مبارزه وظیفهی دیگری داشته است: «آن چه مبارزه مسلحانه انجام میدهد در واقع عبارت از بازگرداندن وزن سیاسی، مشروعیت، و اعتبار چپ نوین ایران به خودآگاه جامعه پس از شکست حزب توده است. مبارزه مسلحانه عملی در جهت اعاده حیثیت است.»(۱۲)
در فصلهای تئوریک، دو موضوع عمده به تفضیل مورد بررسی قرار میگیرد. نخستین موضوع مسئله جنبش رهائی بخش ملی و گفتمان و عملکرد جنبش چریکی در این چارچوب است:
«این کتاب نشان میدهد که سازمان چریکهای فدائی خلق ایران از طریق ایجاد گفتمان جنبش رهائیبخش ملی با گشایش امکانات و عرصههای جدید در عمل و نظر و نیز کاتالیزه کردن جنبش چشمگیر روشنفکری ـ فرهنگی چپ سکولار به تبیین نزدیک به یک دهه از تاریخ و سیاست در ایران معاصر پرداخت.» (۱۳)
این گفتمان، اما، روی دیگری نیز دارد. روی تفکر دموکراتیک و مبارزه برای ایجاد گشایش سیاسی که نویسنده نطفهی آن را در تئوریهای سازمان کندوکاو میکند. رد این نطفهی دموکراتیک را به ویژه در نظریات جزنی در کتاب «نبرد علیه دیکتاتوری شاه» میتوان مشاهده کرد. بریدهای از دفاعیات جزنی در دادگاه که نویسنده در پانویس کتاب آورده است به خوبی نطفه دموکراتیک تفکر وی را نشان میدهد:
«. . . . امنیت و صلح را رژیمی از ملت ما دریغ کرده است که اجازه نمیدهد دانشجویان حتی انجمن یا کتابخانه خود را در دانشگاه داشته باشند. دانشجویان حتی از حق داشتن چنین مؤسساتی محروم هستند.» (۱۴) و در قسمتی دیگر میگوید: «در کشوری که همه درها به سوی دموکراسی بسته شده و همه مظاهر آزادی برچیده شده است، این اسلحه است که سخن میگوید.» (۱۵)
موضوع دوم مطرح شده در فصلهای تئوریک مسائل اساسی مارکسیسم- لنییسم است که عمدتا در فصل ششم با خوانشی از نوشتهها و نظریات مصطفی شعاعیان صورت گرفته است.
اندیشه و عملکرد فدائیان در رابطه با مسئله زنان، روشنفکران، دانشجویان، و کارگران، و نیز خاستگاه اجتماعی و لذا وظیفه تاریخی آنان موضوع فصل هفتم است.
مسئله زنان
نویسنده در این مورد میگوید: «بدون تردید غفلت سازمان چریکهای فدائی خلق ایران از مسئله زنان بزرگترین نشانه بیتوجهی گروه به وظایف دموکراتیک آن بود که خود از نگرش ایدئولوژیک آنان ناشی میشد. این غفلت میزان بیتفاوتی چپ به موضوعات مربوط به سکولار شدن جامعه ایران را پررنگتر مینمایاند. در حالی که رهبران فدائیان (تا آنجا که مشی مسلحانه اجازه میداد) بر سازماندهی کارگران تمرکز کرده بودند، به کلی از سازماندهی زنان و روشنفکران، دو حوزهای که بزرگترین خاستگاه آنان بود، غفلت کردند.» (۱۶)
وی مینویسد البته این نه صرفا خاص سازمان فدائیان، که ویژگی تمامی احزاب مارکسیست – لنینیستی بود که از فرهنگهایی پدرسالار برخاسته بودند. این فرهنگ پدر سالار، زنان انقلابی را از جنسیتشان تهی میخواست و در واقع آنان را به انقلابیونی فراجنسیتی تقلیل میداد. فدائیان نیز زنان را به عضویت میگرفتند اما زنانگیشان را حذف میکردند. طبعا در چنین شرایطی هرگونه روابط عاشقانه ممنوع بود، موجب ضربهزدن به انقلاب میشد، و عکسالعمل شدید و مجازات را در پی داشت. بر زمینه همین باورهای قرون وسطایی بود که روابط عاشقانه عبداله پنجهشاهی و ادنا ثابت، منجر به اعدام انقلابی(!) اولی و تبعید دومی شد.
این زنان برجسته، که عوارض سیاسی توسعه سرکوبگرانه رژیم شاه، آنان را (مانند دیگر روشنفکران) از داشتن صدای خود محروم کرده بود، به سوی سازمان فدائیان سوق یافتند. در حالی که آنان « . . . دارای ظرفیت بالقوه عظیمی جهت ایجاد یک جنبش زنان سکولار برای پیگیری حقوق زنان بودند. این زنان میتوانستند سازمان دهندگان و فعالین برجسته چنین جنبشی بوده، و عملکرد آنان قطعا میتوانست اثرات اجتماعی بسیار دیرپاتری در مقایسه با کل دستآوردهای چریکهای فدایی برجای گذارد.»(۱۷)
روشنفکران و دانشجویان
توسعه سرکوبگرانه مستلزم حذف کلیه نهادها و مؤسسات سکولار اعم از احزاب سیاسی، اتحادیههای کارگری، و دیگر مؤسسات آزاد بود. اما در این میان دانشگاه تنها نهادی بود که توانست در مقابل سرکوب رژیم دوام آورد. وهابزاده میگوید: «دانشگاه، دقیقا به علت مقاومت در مقابل اقدامات سرکوبگرانه رژیم به زادگاه جنبش چریکی تبدیل شد (به نقل از میرسپاسی) و نیز به علت این که توسعه اقتصادی ایران نیازمند وجود دانشگاه بود. بدون وجود چنین نهادی به عنوان پایگاه، فدائیان نمیتوانستند مداومت داشته باشند. کوششهایی که پیش از فدائیان جهت ایجاد جنش مسلحانه به عمل آمد به علت نداشتن رابطه زنده و مؤثر با جنبش دانشجویی همگی شکست خوردند.»(۱۸)
وی پیشینه اجتماعی، طبقاتی، و زمینههای فرهنگی دانشجویانی را که به سازمان فدائیان میپیوستند، چنین توضیح میدهد: «تحصیلات عمومی دانشگاهی در ایران، بویژه در دهه ۴۰، فرزندان دو بخش عمده از جامعه ایران را در دانشگاهها روی در روی یکدیگر قرار داد. دانشجویانی از طبقه متوسط سنتی و بخشهای پائینتر اجتماعی که عموما با اعتقادات مذهبی وسنتی تجربه دست اولی از واقعیات سخت ایران داشتند، و دانشجویانی از طبقه بالای شهری و یا از طبقه متوسط نوظهور شامل روشنفکران و متخصصینی با شیوه زندگی لیبرال و سکولار، در کنار یکدیگر به تحصیل در دانشگاهها پرداختند. این دو گروه دانشجویی در کنار یکدیگر ناهمگونی مدرنیزاسیون شاه را تجربه میکردند. اما حضور (مشترک) در دانشگاهها و دورنمای آینده شغلیای که از راه آموزش علمی و مدرن بدست میآمد، این دو گروه را به یکدیگر نزدیک کرده و نگرش گروه نخست را نسبت به سکولارسیون تعدیل میکرد.
ویژگیهای زندگی دانشجویی یعنی چندجانبه نگری، شور جوانی، و قابلیت انعطاف فکری، دانشجویان را در دوران تحصیلشان در وضعیتی فارغ از تعلق طبقاتی قرار میداد.» (۱۹)
آشنایی این دانشجویان با افقهای جدید اندیشه، عطش آنان را به آزادی بیشتر میکرد و قرار گرفتن در وضعیت نسبی «عدم تعلق طبقاتی» همراه با تعلق بخشی از آنان به لایههای محروم، آتش عدالتخواهی را در سینه پرشور آنان شعلهور میکرد. این عطش و این آتش در فوران بیرونی خود، رودرروی زبان زور قرار گرفته و سرخورده میشد:
«سرخوردگی دانشجویان از زبان زور همزمان بود با جنبشهای انقلابی دنیا که راه را به آنها نشان میدادند. مبارزه مسلحانه تنها راه اعلام حضور یک نسل در برابر نسل خود شیفتهی والدینی بود که در برابر فریاد دادخواهانه فرزندان خود ناشنوا بودند. فریاد یک نسل باید چنان رسا میبود که حتی در گوش سنگین رهبران جامعه طنین اندازد. و این امکان نداشت مگر با طنین صدای مسلسل.»(۲۰)
و در چنین شرایطی: «سازمان فدائیان و جنبش فدائیان، محلی مناسب را برای انعکاس نارضایتی این دو بخش از دانشجویان فراهم آورد.» (۲۱)
با توجه به برخاستن اکثریت چریکها از میان دانشجویان، طبیعی بود که جنبش دانشجویی به طرفداری از جنبش چریکی برخیزد. و بر چنین زمینهای بود که سازمان هواداران خود را تشویق میکرد با دیگر گروههای مخالف بهویژه هواداران سازمان مجاهدین خلق همکاری کنند. امری که همبستگی گستردهای را در جنبش دانشجویی داخل کشور ایجاد کرده بود.
اما روابط سازمان با جنبش دانشجویی خارج از کشور و سیاست آن در قبال کنفدراسیون دانشجویان و محصلین ایرانی خارج از کشور نه تنها بدین گونه پیش نرفت بلکه همان گونه که وهابزاده مینویسد: «عامدانه تفرقهافکنانه بود». کسانی که در آن سالها در کنفدراسیون فعالیت داشتهاند، خواه هوادار و خواه مخالف سازمان، این تجربه تلخ را بیاد دارند. کنفدراسیون که «بزرگترین و سازمان یافتهترین تشکیلات دانشجویی» در زمان خود بود و توانسته بود اقدامات و فعالیتهای گسترده و درخشانی را در مبارزه با رژیم شاه سازماندهی کند و نیز با کمکهای مالی خود سازمان را از «حمله مخاطرهآمیز به بانکها» بینیاز کند، به علت «سیاستهای انحصارطلبانه فدائیان همراه با گرایشات جناحی دیگر، دچار تجزیه شد». نویسنده میگوید:
«رهبران چریکهای فدایی خلق در حقیقت رویکردی استثماری نسبت به فعالین خارج از کشور داشتند و نتوانستند جنبه لازم و ملزوم مبارزه دو بخش جدای داخل و خارج از کشور را ارج گذارند. . . آنان هرگز نپذیرفتند که کنفدراسیون مدلی نمونه از یک سازمان ائتلافی دموکراتیک چپ بود، تشکیلاتی که مدت ۱۵ سال از عمر فعالیت آن میگذشت (به نقل از کتاب کنفدراسیون متین، سال ۱۹۹۹).»(۲۲)
در این فصل همچنین به تأثیر عمیق فدائیان بر روشنفکران، نویسندگان، شعرا، روزنامهنگاران، هنرمندان، و تولد ادبیات و شعر چریکی در نزد شاعرانی چون سیاوش کسرایی، خسرو گلسرخی، سعید سلطانپور، جعفر کوشآبادی، و حتی شاملو، و نیز سیاسی شدن فضای دهه ۵۰ به وسیله فدائیان پرداخته شده و در همان حال آمده است:
«در حالی که روحانیون شیعه با گسترش مؤسسات مذهبی با سکولاریسم و شاه مبارزه میکردند، سازمان هرگز دارای استراتژی مشخص و پیوستهای جهت سازماندهی حامیان خود و یا ایجاد کانونی برای یک جامعه مدنی آینده نبود. ایدئولوژی سازمان آن را به ایدهآل انتزاعی طبقه کارگر چسبانده بود. . . » (۲۳)
سازمان و کارگران ایران
نویسنده میگوید کمبود گزارشات و منابع در مورد روابط فدائیان با کارگران برداشتی منصفانه از این رابطه را با مشکل مواجه میکند. اما میتوان «از مدارک موجود چنین استنباط کرد که رهبران اولیه فدائیان فاقد دیدگاه و منابع لازم جهت تأسیس یک شبکه کارگری پیوسته با چریکهای فدائی خلق بودهاند.»(۲۴)
به همین جهت کارگرانی هم که به چریکها میپیوستند از محیط کاری خود خارج و جذب هستههای چریکی میشدند. به عنوان نمونه میتوان از جلیل انفرادی یاد کرد «که پیش از پیوستن به تیم سیاهکل، رئیس اتحادیه کارگران مکانیک و فلزکار بود.»
تنها در سالهای بعد فکر سازماندهی جداگانه کارگران به بحث گذاشته شده و به آن عمل شد: «پس از تغییر سیاستها سازمان در سال ۵۳، فدائیان از عضوگیری کارگران برای هستههای چریکی خودداری کردند، اما هنوز فاقد ایدهی تشویق کارگران به ایجاد اتحادیههای کارگری بودند.»(۲۵)
اگرچه این تغییر سیاست باعث فعالیت جدید در میان کارگران کارخانجات صنعتی، و ایجاد هستههای کارگری در تهران، تبریز، اصفهان و مشهد شد، اما نویسنده میگوید نبایستی در مورد میزان موفقیت در این زمینه اغراق کرد. و در پایان نتیجه میگیرد: «فدائیان میتوانستند در دفاع از جنبش کارگری موفقیت بیشتری داشته باشند چنان چه به جایگاه اجتماعی خود و وظایفشان به عنوان یک آلترناتیو سکولار پی میبردند و کارگران را در اتحادیهها و انجمنهای کارگری به عنوان کارگر سازماندهی میکردند نه هم چون برساختهای از توهم ایدئولوژیک خود.»(۲۶)
«امروزه باید دید که آیا فعالین باقی مانده از سازمان، دارای شجاعت اخلاقیی پا پیش گذاشتن و شکستن عهد سکوت خود درباره گوشههای تاریک سازمان چریکهای فدایی خلق ایران و اعاده حیثیت از جانهایی که بیهوده گرفته شد، هستند؟» (۱۱)
نویسنده بخش عمدهای از فصلهای تئوریک را به بررسی نقادانهی آثار و نظریات بیژن جزنی اختصاص داده است. جزنی تنها تئوریسین جنبش چپ بود که در آن سالها با تیزبینی سیاسی و درکی گستردهتر از شرایط اجتماعی ایران احتمال و امکان رهبری خمینی را بر جنبش تودهای مطرح کرد. و هم او بود که با تشخیص عدم توانائی عمل صرف مسلحانه در بسیج و سازماندهی تودهها و لزوم کار سیاسی، با کوشش در جهت سازماندهی بازوی سیاسی، به تدوین تئوریهای خود در درون زندان پرداخت. تئوریهایی که راهنمای سازمان چریکهای فدائی خلق در سالهای واپسین شد.
کتاب به تفضیل به تحلیل جزنی از شرایط ایران و اختلاف نظرش با احمدزاده در مورد مهیا نبودن شرایط عینی انقلاب میپردازد. در این تحلیل متفاوت، جزنی مبارزه مسلحانه را به عنوان «تبلیغ مسلحانه» میداند در حالی که احمدزاده مبارزه مسلحانه را «موتور کوچک»ی میشمرد که قرار است «موتور بزرگ» انقلاب را به حرکت در آورد. وهابزاده اما معتقد است که مبارزه وظیفهی دیگری داشته است: «آن چه مبارزه مسلحانه انجام میدهد در واقع عبارت از بازگرداندن وزن سیاسی، مشروعیت، و اعتبار چپ نوین ایران به خودآگاه جامعه پس از شکست حزب توده است. مبارزه مسلحانه عملی در جهت اعاده حیثیت است.»(۱۲)
در فصلهای تئوریک، دو موضوع عمده به تفضیل مورد بررسی قرار میگیرد. نخستین موضوع مسئله جنبش رهائی بخش ملی و گفتمان و عملکرد جنبش چریکی در این چارچوب است:
«این کتاب نشان میدهد که سازمان چریکهای فدائی خلق ایران از طریق ایجاد گفتمان جنبش رهائیبخش ملی با گشایش امکانات و عرصههای جدید در عمل و نظر و نیز کاتالیزه کردن جنبش چشمگیر روشنفکری ـ فرهنگی چپ سکولار به تبیین نزدیک به یک دهه از تاریخ و سیاست در ایران معاصر پرداخت.» (۱۳)
این گفتمان، اما، روی دیگری نیز دارد. روی تفکر دموکراتیک و مبارزه برای ایجاد گشایش سیاسی که نویسنده نطفهی آن را در تئوریهای سازمان کندوکاو میکند. رد این نطفهی دموکراتیک را به ویژه در نظریات جزنی در کتاب «نبرد علیه دیکتاتوری شاه» میتوان مشاهده کرد. بریدهای از دفاعیات جزنی در دادگاه که نویسنده در پانویس کتاب آورده است به خوبی نطفه دموکراتیک تفکر وی را نشان میدهد:
«. . . . امنیت و صلح را رژیمی از ملت ما دریغ کرده است که اجازه نمیدهد دانشجویان حتی انجمن یا کتابخانه خود را در دانشگاه داشته باشند. دانشجویان حتی از حق داشتن چنین مؤسساتی محروم هستند.» (۱۴) و در قسمتی دیگر میگوید: «در کشوری که همه درها به سوی دموکراسی بسته شده و همه مظاهر آزادی برچیده شده است، این اسلحه است که سخن میگوید.» (۱۵)
موضوع دوم مطرح شده در فصلهای تئوریک مسائل اساسی مارکسیسم- لنییسم است که عمدتا در فصل ششم با خوانشی از نوشتهها و نظریات مصطفی شعاعیان صورت گرفته است.
اندیشه و عملکرد فدائیان در رابطه با مسئله زنان، روشنفکران، دانشجویان، و کارگران، و نیز خاستگاه اجتماعی و لذا وظیفه تاریخی آنان موضوع فصل هفتم است.
مسئله زنان
نویسنده در این مورد میگوید: «بدون تردید غفلت سازمان چریکهای فدائی خلق ایران از مسئله زنان بزرگترین نشانه بیتوجهی گروه به وظایف دموکراتیک آن بود که خود از نگرش ایدئولوژیک آنان ناشی میشد. این غفلت میزان بیتفاوتی چپ به موضوعات مربوط به سکولار شدن جامعه ایران را پررنگتر مینمایاند. در حالی که رهبران فدائیان (تا آنجا که مشی مسلحانه اجازه میداد) بر سازماندهی کارگران تمرکز کرده بودند، به کلی از سازماندهی زنان و روشنفکران، دو حوزهای که بزرگترین خاستگاه آنان بود، غفلت کردند.» (۱۶)
وی مینویسد البته این نه صرفا خاص سازمان فدائیان، که ویژگی تمامی احزاب مارکسیست – لنینیستی بود که از فرهنگهایی پدرسالار برخاسته بودند. این فرهنگ پدر سالار، زنان انقلابی را از جنسیتشان تهی میخواست و در واقع آنان را به انقلابیونی فراجنسیتی تقلیل میداد. فدائیان نیز زنان را به عضویت میگرفتند اما زنانگیشان را حذف میکردند. طبعا در چنین شرایطی هرگونه روابط عاشقانه ممنوع بود، موجب ضربهزدن به انقلاب میشد، و عکسالعمل شدید و مجازات را در پی داشت. بر زمینه همین باورهای قرون وسطایی بود که روابط عاشقانه عبداله پنجهشاهی و ادنا ثابت، منجر به اعدام انقلابی(!) اولی و تبعید دومی شد.
این زنان برجسته، که عوارض سیاسی توسعه سرکوبگرانه رژیم شاه، آنان را (مانند دیگر روشنفکران) از داشتن صدای خود محروم کرده بود، به سوی سازمان فدائیان سوق یافتند. در حالی که آنان « . . . دارای ظرفیت بالقوه عظیمی جهت ایجاد یک جنبش زنان سکولار برای پیگیری حقوق زنان بودند. این زنان میتوانستند سازمان دهندگان و فعالین برجسته چنین جنبشی بوده، و عملکرد آنان قطعا میتوانست اثرات اجتماعی بسیار دیرپاتری در مقایسه با کل دستآوردهای چریکهای فدایی برجای گذارد.»(۱۷)
روشنفکران و دانشجویان
توسعه سرکوبگرانه مستلزم حذف کلیه نهادها و مؤسسات سکولار اعم از احزاب سیاسی، اتحادیههای کارگری، و دیگر مؤسسات آزاد بود. اما در این میان دانشگاه تنها نهادی بود که توانست در مقابل سرکوب رژیم دوام آورد. وهابزاده میگوید: «دانشگاه، دقیقا به علت مقاومت در مقابل اقدامات سرکوبگرانه رژیم به زادگاه جنبش چریکی تبدیل شد (به نقل از میرسپاسی) و نیز به علت این که توسعه اقتصادی ایران نیازمند وجود دانشگاه بود. بدون وجود چنین نهادی به عنوان پایگاه، فدائیان نمیتوانستند مداومت داشته باشند. کوششهایی که پیش از فدائیان جهت ایجاد جنش مسلحانه به عمل آمد به علت نداشتن رابطه زنده و مؤثر با جنبش دانشجویی همگی شکست خوردند.»(۱۸)
وی پیشینه اجتماعی، طبقاتی، و زمینههای فرهنگی دانشجویانی را که به سازمان فدائیان میپیوستند، چنین توضیح میدهد: «تحصیلات عمومی دانشگاهی در ایران، بویژه در دهه ۴۰، فرزندان دو بخش عمده از جامعه ایران را در دانشگاهها روی در روی یکدیگر قرار داد. دانشجویانی از طبقه متوسط سنتی و بخشهای پائینتر اجتماعی که عموما با اعتقادات مذهبی وسنتی تجربه دست اولی از واقعیات سخت ایران داشتند، و دانشجویانی از طبقه بالای شهری و یا از طبقه متوسط نوظهور شامل روشنفکران و متخصصینی با شیوه زندگی لیبرال و سکولار، در کنار یکدیگر به تحصیل در دانشگاهها پرداختند. این دو گروه دانشجویی در کنار یکدیگر ناهمگونی مدرنیزاسیون شاه را تجربه میکردند. اما حضور (مشترک) در دانشگاهها و دورنمای آینده شغلیای که از راه آموزش علمی و مدرن بدست میآمد، این دو گروه را به یکدیگر نزدیک کرده و نگرش گروه نخست را نسبت به سکولارسیون تعدیل میکرد.
ویژگیهای زندگی دانشجویی یعنی چندجانبه نگری، شور جوانی، و قابلیت انعطاف فکری، دانشجویان را در دوران تحصیلشان در وضعیتی فارغ از تعلق طبقاتی قرار میداد.» (۱۹)
آشنایی این دانشجویان با افقهای جدید اندیشه، عطش آنان را به آزادی بیشتر میکرد و قرار گرفتن در وضعیت نسبی «عدم تعلق طبقاتی» همراه با تعلق بخشی از آنان به لایههای محروم، آتش عدالتخواهی را در سینه پرشور آنان شعلهور میکرد. این عطش و این آتش در فوران بیرونی خود، رودرروی زبان زور قرار گرفته و سرخورده میشد:
«سرخوردگی دانشجویان از زبان زور همزمان بود با جنبشهای انقلابی دنیا که راه را به آنها نشان میدادند. مبارزه مسلحانه تنها راه اعلام حضور یک نسل در برابر نسل خود شیفتهی والدینی بود که در برابر فریاد دادخواهانه فرزندان خود ناشنوا بودند. فریاد یک نسل باید چنان رسا میبود که حتی در گوش سنگین رهبران جامعه طنین اندازد. و این امکان نداشت مگر با طنین صدای مسلسل.»(۲۰)
و در چنین شرایطی: «سازمان فدائیان و جنبش فدائیان، محلی مناسب را برای انعکاس نارضایتی این دو بخش از دانشجویان فراهم آورد.» (۲۱)
با توجه به برخاستن اکثریت چریکها از میان دانشجویان، طبیعی بود که جنبش دانشجویی به طرفداری از جنبش چریکی برخیزد. و بر چنین زمینهای بود که سازمان هواداران خود را تشویق میکرد با دیگر گروههای مخالف بهویژه هواداران سازمان مجاهدین خلق همکاری کنند. امری که همبستگی گستردهای را در جنبش دانشجویی داخل کشور ایجاد کرده بود.
اما روابط سازمان با جنبش دانشجویی خارج از کشور و سیاست آن در قبال کنفدراسیون دانشجویان و محصلین ایرانی خارج از کشور نه تنها بدین گونه پیش نرفت بلکه همان گونه که وهابزاده مینویسد: «عامدانه تفرقهافکنانه بود». کسانی که در آن سالها در کنفدراسیون فعالیت داشتهاند، خواه هوادار و خواه مخالف سازمان، این تجربه تلخ را بیاد دارند. کنفدراسیون که «بزرگترین و سازمان یافتهترین تشکیلات دانشجویی» در زمان خود بود و توانسته بود اقدامات و فعالیتهای گسترده و درخشانی را در مبارزه با رژیم شاه سازماندهی کند و نیز با کمکهای مالی خود سازمان را از «حمله مخاطرهآمیز به بانکها» بینیاز کند، به علت «سیاستهای انحصارطلبانه فدائیان همراه با گرایشات جناحی دیگر، دچار تجزیه شد». نویسنده میگوید:
«رهبران چریکهای فدایی خلق در حقیقت رویکردی استثماری نسبت به فعالین خارج از کشور داشتند و نتوانستند جنبه لازم و ملزوم مبارزه دو بخش جدای داخل و خارج از کشور را ارج گذارند. . . آنان هرگز نپذیرفتند که کنفدراسیون مدلی نمونه از یک سازمان ائتلافی دموکراتیک چپ بود، تشکیلاتی که مدت ۱۵ سال از عمر فعالیت آن میگذشت (به نقل از کتاب کنفدراسیون متین، سال ۱۹۹۹).»(۲۲)
در این فصل همچنین به تأثیر عمیق فدائیان بر روشنفکران، نویسندگان، شعرا، روزنامهنگاران، هنرمندان، و تولد ادبیات و شعر چریکی در نزد شاعرانی چون سیاوش کسرایی، خسرو گلسرخی، سعید سلطانپور، جعفر کوشآبادی، و حتی شاملو، و نیز سیاسی شدن فضای دهه ۵۰ به وسیله فدائیان پرداخته شده و در همان حال آمده است:
«در حالی که روحانیون شیعه با گسترش مؤسسات مذهبی با سکولاریسم و شاه مبارزه میکردند، سازمان هرگز دارای استراتژی مشخص و پیوستهای جهت سازماندهی حامیان خود و یا ایجاد کانونی برای یک جامعه مدنی آینده نبود. ایدئولوژی سازمان آن را به ایدهآل انتزاعی طبقه کارگر چسبانده بود. . . » (۲۳)
سازمان و کارگران ایران
نویسنده میگوید کمبود گزارشات و منابع در مورد روابط فدائیان با کارگران برداشتی منصفانه از این رابطه را با مشکل مواجه میکند. اما میتوان «از مدارک موجود چنین استنباط کرد که رهبران اولیه فدائیان فاقد دیدگاه و منابع لازم جهت تأسیس یک شبکه کارگری پیوسته با چریکهای فدائی خلق بودهاند.»(۲۴)
به همین جهت کارگرانی هم که به چریکها میپیوستند از محیط کاری خود خارج و جذب هستههای چریکی میشدند. به عنوان نمونه میتوان از جلیل انفرادی یاد کرد «که پیش از پیوستن به تیم سیاهکل، رئیس اتحادیه کارگران مکانیک و فلزکار بود.»
تنها در سالهای بعد فکر سازماندهی جداگانه کارگران به بحث گذاشته شده و به آن عمل شد: «پس از تغییر سیاستها سازمان در سال ۵۳، فدائیان از عضوگیری کارگران برای هستههای چریکی خودداری کردند، اما هنوز فاقد ایدهی تشویق کارگران به ایجاد اتحادیههای کارگری بودند.»(۲۵)
اگرچه این تغییر سیاست باعث فعالیت جدید در میان کارگران کارخانجات صنعتی، و ایجاد هستههای کارگری در تهران، تبریز، اصفهان و مشهد شد، اما نویسنده میگوید نبایستی در مورد میزان موفقیت در این زمینه اغراق کرد. و در پایان نتیجه میگیرد: «فدائیان میتوانستند در دفاع از جنبش کارگری موفقیت بیشتری داشته باشند چنان چه به جایگاه اجتماعی خود و وظایفشان به عنوان یک آلترناتیو سکولار پی میبردند و کارگران را در اتحادیهها و انجمنهای کارگری به عنوان کارگر سازماندهی میکردند نه هم چون برساختهای از توهم ایدئولوژیک خود.»(۲۶)
دو راهی سکولاریسم
نویسنده در این جا با اشاره به خاستگاه اجتماعی فدائیان به اهداف واقعی پیش رویشان میپردازد: «این حقیقت غیرقابل انکار که دانشجویان و روشنفکران خاستگاه عمدهی فدائیان بودند نشان میدهد که علیرغم مقاصد اصلی و تمایلات ایدئولوژیشان از همان ابتدای کار وظیفه ناخواسته بازسازی نیروهای چپ سکولار ایران به فدائیان واگذار شده بود.»(۲۷)
وی با توجه به شکست تلاشها برای ایجاد آلترناتیوی دموکراتیک در شرایط سرکوب استبدادی در ایران، جنبش فدائیان را کوششی در این زمینه میداند:
«این جنبش کوششی برای ایجاد فضاهای جدید سیاسی و ایجاد مؤسساتی برای بخشهای سکولار جامعه بود. این تلاش در تناقض با روحیه چریکی بازدارنده سازمان تحلیل رفت. و در پایان در موج انقلابی که به رهبری روحانیت، رژیم شاه را سرنگون کرد غرق شد.» (۲۸)
اما نویسنده در کنار روحیه چریکی، شیفتگی به قدرت را نیز عامل بازدارنده دیگری میداند و میگوید که غفلت فدائیان از جایگاه اجتماعی و وظیفه خطیر دموکراتیک خویش را تنها نباید درگیر افتادن در دور باطل عملیات چریکی و نیز ایدئولوژی آنها ردیابی کرد. پرستش سازمان و ایدئولوژی مرکزگرا، نشان دهنده شیفتگی آنان به قدرت است. وی این فصل را چنین پایان میدهد:
«فدائیان به جای پرداختن به وظیفه ایجاد آلترناتیوی دموکراتیک و ایجاد جنبشی فرهنگی – اجتماعی، کوشیدند چشم به راه جنبشی خود انگیخته و همگانی برای سرنگونی شاه باشند. پس از انقلاب نیز جناحهای مختلف آنان باز هم با غفلت از پتانسیل سکولار دموکراتیک خود یا به رویارویی بیثمر با رژیم محبوب جدید پرداختند، و یا کوشش کردند با حمایت از حکومتی ضد دموکراتیک و با چشمپوشی از یورش آنان به حقوق ابتدایی مردم برای خود موقعیتی قانونی دست و پا کنند.»(۲۹)
در فصل هشتم ابتدا خواننده با نظریات فوکو در مورد حکومتداری، رابطه حکومت کننده و حکومت شونده براساس تولید «حقیقت» از طرف حکومت کننده و درونی شدن این حقیقت بوسیله حکومت شونده و تکنیکهای بکار گرفته شده در این زمینه آشنا میشود. نویسنده در نقل قولی میآورد: «از یکسو مطابق با آن چه که در مورد جایگاهمان و جنبههایی از وجود و طبیعتمان به عنوان انسان حقیقت میپنداریم، برخود و بر دیگران حکومت میکنیم. و از دیگر سو راههای اعمال حکومت و هدایتمان، خود طرق مختلفی از تولید حقیقت را باعث میشوند.»(۳۰)
وی برای تحلیل این فصل دو پیامد از بحث فوکو را مورد تاکید قرار میدهد:
۱ـ تولید تابع از طریق شبکهای از روابط قدرت. تولید تابع صرفا از راه اعمال زور صورت نمیگیرد. وی به نقل از فوکو میگوید: «اعمال قدرت نیازمند تابعی است که از دانش تصمیمگیری برخوردار باشد ـ که تابعی آزاد محسوب میشود ـ و این مسئله قدرت را از استیلای صرف و خشونت متمایز میکند.» (۳۱)
۲ـ تکنولوژیهایی که در عمل رفتار تابع را تنظیم میکنند: «برای دستیابی به جامعهی متعارف مطلوب با تابعینی که حقایق معرفتی جامعهشناختی را درونی کرده باشند، حکومتداری، مستلزم کاربرد تکنیکهای انظباطی است. قدرت را نمیتوان به دیسپلین کاهش داد، دیسپلین تنها یکی از ابزار قدرت است.(۳۲)
وهابزاده سپس در تعمیم این بحث به فدائیان استدلال میکند:
«بینش مبتنی بر نظریات فوکو شباهتهای بین تکنیکهای دولت ایران در شکل دادن به شهروندان سر براه و تکنیکهای سازمان در ایجاد تابعین مقاومت را آشکار میکند. درک قدرت از این منظر حاوی درسهایی برای آینده فعالیت سیاسی و سیاستهای دموکراتیک در ایران و جاهای دیگر است.»(۳۳)
وی در سخنرانی در کانون کتابخوانی تورنتو میگوید: «به باور من فدائیان سازمانی نظامی ساختند که ساختار آن بیشباهت به سازماندهی امنیتی کشور نبود. و این نیز از پارادوکسهای مبارزه مسلحانه است. تو گویی راه رسیدن به آزادی از سازمانی نظامی میگذرد که آزادی درونی کادرهای از جان گذشته خود را برنمیتابد.» و در جای دیگر کتاب اضافه میکند: «رژیم و چریکها هر دو براین فرض بودند که قدرت تغییر جامعه، انحصارا از دستگاه دولت نشأت میگیرد. لذا مقاومت اگرچه جدای از دولت اما با کپی برداری از تمرکزگرایی دستگاه دولت سازماندهی شد ـ دیدگاهی که موجب غفلت فدائیان از اهمیت شبکههای تودهای و چالش دولت از پائین بود.» (۳۴)
بر پایه بحث تئوریک فوق و با چنین دیدگاهی، وهابزاده تفکر قدرت گرا و تابع پرور و نیز تکنیکهای کنترل و تنظیم رفتار تابع را با تکیه به خاطرات، اسناد، و نوشتههای موجود در مورد فدائیان پی میگیرد. مواردی مانند تکنیکهای همانندسازی اعضاء بدون توجه به جنسیتشان،(۳۵) صدور دستورالعملهایی برای تنبیه بدنی (شلاق زدن) و حتی سوزاندن نقاط بدن خود به وسیله اعضاء (۳۶) و نیز تصفیهها.
البته وی در این زمینه مشکل را در چارچوب وسیعتری مینگرد و میگوید تاریخ طولانی قرن بیستم نشان میدهد که اکثریت جنبشهای مقاومت علیه رژیمهای سرکوبگری که حکومتشان بر پایه تأدیب و تکنیکهای مربوط به آن بود، موفقیتشان مرهون بکارگیری اعتماد کارکردی (در مقابل اعتماد انسانی)، تشکیل حزب، سازماندهی نظامی، ساختار بوروکراتیک، و یا بازسازی مناسبات اقتصادی بوده است. لذا فدائیان را در این زمینه نمیتوان مستثنی کرد.»(۳۷)
فصل نهم به جمعبندی مباحث مطرح شده در کتاب اختصاص دارد. کوشش میکنم این جمع بندی را در زیر خلاصه کنم:
۱ـ «مبارزه مسلحانه نتوانست آن گونه که فدائیان امیدوار بودند، تودهها را برای انقلاب بسیج کند. اما حتی اگر چنین اتفاقی میافتاد پیامد سیاسی آن چندان متفاوت از پیامد انقلاب ۵۷ نمیشد: رهبران مسلح (چنین انقلابی) به احتمال زیاد به رژیمی پوپولیست و خودکامه سقوط میکردند. حکومتی مورد حمایت تودههای غیرسیاسیای که ناکامیهای ناشی از موقعیت ناگوار اقتصادی ـ اجتماعی محرک آنان بود.» اما وی همان جا اضافه میکند «فدائیان، در دهه هفتاد، در افقی تاریک از مناسبات سیاسی در ایران، نه به علت نظامیگریشان بلکه به علت از خودگذشتگی، تعهد، و عشقشان به مردم خوش درخشیدند. آنان در [لحظه تاریخی] معین خود با تأثیری دیرپا بر بسیاری از ایرانیان نشان دادند که میتوان به دنبال دنیای بهتری بود.»(۳۸)
نویسنده، جریانهای مسلحانه دهه هفتاد را بخشی از پروژه دموکراسی خواهی ایرانیان میداند که با انقلاب مشروطه شروع شد، در مبارزات ملی دموکراتیک دوره دکتر مصدق نمودی دیگر یافته، و در جنبش رهائیبخش ملی دهه هفتاد ادامه پیدا کرد. او معتقد است که اگرچه «گفتمان جنبش رهائیبخش ملی در شرایط خاص ایران توانائی بسیج تودهها را نداشت اما بایستی این نکته حائز اهمیت را از نظر دور نداشت که موفقیت جنبش انقلابی به رهبری روحانیون مسلمان بر بستر سخت قطبی شدن جامعه صورت گرفت. قطبی شدنی که ناشی از جنبش مسلحانه با جلوداری سازمان چریکهای فدائی خلق ایران بود.»(۳۹)
۲ـ وهابزاده میگوید: اطلاق لغت سازمان به تشکیلات فدائیان، گمراه کننده بوده است زیرا: «فدائیان به ظاهر همگن از نظر ایدئولوژیک، در حقیقت و در درون از همه لحاظ متنوع و ناهمگن بودند. تکثر عقاید (متضاد) حاکم در درون فدائیان گواهی است بر تفاوت تعیین کنندهی نسلهای مختلف تئوریسینهای فدائی، و نیز گواهی است بر تأثیرات مختلفی که از حزب توده گرفته تا کودتای ۳۲، جبهه ملی، و بالاخره جنبشهای آمریکای لاتین و جنبش بینالمللی دانشجوئی در اواخر دهه ۶۰ بر آنان گذاشته بودند.»(۴۰)
وی توضیح میدهد که افرادی از لایههای مختلف اجتماعی، از فقیرترین لایهها تا مرفهترین آنان در زیر این سقف تشکیلاتی گرد آمده بودند. آنان میتوانستند این تنوع و گوناگونی را ارج نهاده، این مجموعه را به سکویی برای حرکت دموکراتیک تبدیل کنند اما در نهایت برای وفاداری به ایدئولوژی از سیاستهای دموکراتیک دوری جستند زیرا «در عصر جنبشهای رهائیبخش ملی، ایدئولوژی نشان هویت بوده و به رسمیت شناخته شدن و همبستگی بینالمللی را به همراه داشت. اعتقاد به مارکسیسم لنینیسم موجب افتخار عضویت در خانواده بینالمللی میشد. امروز، برعکس، ادعاهای هویتیای به رسمیت شناخته میشوند که به دنبال سیاستهای دموکراتیک و تعمیق این سیاستها باشند.» (۴۱)
نویسنده در این جا با اشاره به خاستگاه اجتماعی فدائیان به اهداف واقعی پیش رویشان میپردازد: «این حقیقت غیرقابل انکار که دانشجویان و روشنفکران خاستگاه عمدهی فدائیان بودند نشان میدهد که علیرغم مقاصد اصلی و تمایلات ایدئولوژیشان از همان ابتدای کار وظیفه ناخواسته بازسازی نیروهای چپ سکولار ایران به فدائیان واگذار شده بود.»(۲۷)
وی با توجه به شکست تلاشها برای ایجاد آلترناتیوی دموکراتیک در شرایط سرکوب استبدادی در ایران، جنبش فدائیان را کوششی در این زمینه میداند:
«این جنبش کوششی برای ایجاد فضاهای جدید سیاسی و ایجاد مؤسساتی برای بخشهای سکولار جامعه بود. این تلاش در تناقض با روحیه چریکی بازدارنده سازمان تحلیل رفت. و در پایان در موج انقلابی که به رهبری روحانیت، رژیم شاه را سرنگون کرد غرق شد.» (۲۸)
اما نویسنده در کنار روحیه چریکی، شیفتگی به قدرت را نیز عامل بازدارنده دیگری میداند و میگوید که غفلت فدائیان از جایگاه اجتماعی و وظیفه خطیر دموکراتیک خویش را تنها نباید درگیر افتادن در دور باطل عملیات چریکی و نیز ایدئولوژی آنها ردیابی کرد. پرستش سازمان و ایدئولوژی مرکزگرا، نشان دهنده شیفتگی آنان به قدرت است. وی این فصل را چنین پایان میدهد:
«فدائیان به جای پرداختن به وظیفه ایجاد آلترناتیوی دموکراتیک و ایجاد جنبشی فرهنگی – اجتماعی، کوشیدند چشم به راه جنبشی خود انگیخته و همگانی برای سرنگونی شاه باشند. پس از انقلاب نیز جناحهای مختلف آنان باز هم با غفلت از پتانسیل سکولار دموکراتیک خود یا به رویارویی بیثمر با رژیم محبوب جدید پرداختند، و یا کوشش کردند با حمایت از حکومتی ضد دموکراتیک و با چشمپوشی از یورش آنان به حقوق ابتدایی مردم برای خود موقعیتی قانونی دست و پا کنند.»(۲۹)
در فصل هشتم ابتدا خواننده با نظریات فوکو در مورد حکومتداری، رابطه حکومت کننده و حکومت شونده براساس تولید «حقیقت» از طرف حکومت کننده و درونی شدن این حقیقت بوسیله حکومت شونده و تکنیکهای بکار گرفته شده در این زمینه آشنا میشود. نویسنده در نقل قولی میآورد: «از یکسو مطابق با آن چه که در مورد جایگاهمان و جنبههایی از وجود و طبیعتمان به عنوان انسان حقیقت میپنداریم، برخود و بر دیگران حکومت میکنیم. و از دیگر سو راههای اعمال حکومت و هدایتمان، خود طرق مختلفی از تولید حقیقت را باعث میشوند.»(۳۰)
وی برای تحلیل این فصل دو پیامد از بحث فوکو را مورد تاکید قرار میدهد:
۱ـ تولید تابع از طریق شبکهای از روابط قدرت. تولید تابع صرفا از راه اعمال زور صورت نمیگیرد. وی به نقل از فوکو میگوید: «اعمال قدرت نیازمند تابعی است که از دانش تصمیمگیری برخوردار باشد ـ که تابعی آزاد محسوب میشود ـ و این مسئله قدرت را از استیلای صرف و خشونت متمایز میکند.» (۳۱)
۲ـ تکنولوژیهایی که در عمل رفتار تابع را تنظیم میکنند: «برای دستیابی به جامعهی متعارف مطلوب با تابعینی که حقایق معرفتی جامعهشناختی را درونی کرده باشند، حکومتداری، مستلزم کاربرد تکنیکهای انظباطی است. قدرت را نمیتوان به دیسپلین کاهش داد، دیسپلین تنها یکی از ابزار قدرت است.(۳۲)
وهابزاده سپس در تعمیم این بحث به فدائیان استدلال میکند:
«بینش مبتنی بر نظریات فوکو شباهتهای بین تکنیکهای دولت ایران در شکل دادن به شهروندان سر براه و تکنیکهای سازمان در ایجاد تابعین مقاومت را آشکار میکند. درک قدرت از این منظر حاوی درسهایی برای آینده فعالیت سیاسی و سیاستهای دموکراتیک در ایران و جاهای دیگر است.»(۳۳)
وی در سخنرانی در کانون کتابخوانی تورنتو میگوید: «به باور من فدائیان سازمانی نظامی ساختند که ساختار آن بیشباهت به سازماندهی امنیتی کشور نبود. و این نیز از پارادوکسهای مبارزه مسلحانه است. تو گویی راه رسیدن به آزادی از سازمانی نظامی میگذرد که آزادی درونی کادرهای از جان گذشته خود را برنمیتابد.» و در جای دیگر کتاب اضافه میکند: «رژیم و چریکها هر دو براین فرض بودند که قدرت تغییر جامعه، انحصارا از دستگاه دولت نشأت میگیرد. لذا مقاومت اگرچه جدای از دولت اما با کپی برداری از تمرکزگرایی دستگاه دولت سازماندهی شد ـ دیدگاهی که موجب غفلت فدائیان از اهمیت شبکههای تودهای و چالش دولت از پائین بود.» (۳۴)
بر پایه بحث تئوریک فوق و با چنین دیدگاهی، وهابزاده تفکر قدرت گرا و تابع پرور و نیز تکنیکهای کنترل و تنظیم رفتار تابع را با تکیه به خاطرات، اسناد، و نوشتههای موجود در مورد فدائیان پی میگیرد. مواردی مانند تکنیکهای همانندسازی اعضاء بدون توجه به جنسیتشان،(۳۵) صدور دستورالعملهایی برای تنبیه بدنی (شلاق زدن) و حتی سوزاندن نقاط بدن خود به وسیله اعضاء (۳۶) و نیز تصفیهها.
البته وی در این زمینه مشکل را در چارچوب وسیعتری مینگرد و میگوید تاریخ طولانی قرن بیستم نشان میدهد که اکثریت جنبشهای مقاومت علیه رژیمهای سرکوبگری که حکومتشان بر پایه تأدیب و تکنیکهای مربوط به آن بود، موفقیتشان مرهون بکارگیری اعتماد کارکردی (در مقابل اعتماد انسانی)، تشکیل حزب، سازماندهی نظامی، ساختار بوروکراتیک، و یا بازسازی مناسبات اقتصادی بوده است. لذا فدائیان را در این زمینه نمیتوان مستثنی کرد.»(۳۷)
فصل نهم به جمعبندی مباحث مطرح شده در کتاب اختصاص دارد. کوشش میکنم این جمع بندی را در زیر خلاصه کنم:
۱ـ «مبارزه مسلحانه نتوانست آن گونه که فدائیان امیدوار بودند، تودهها را برای انقلاب بسیج کند. اما حتی اگر چنین اتفاقی میافتاد پیامد سیاسی آن چندان متفاوت از پیامد انقلاب ۵۷ نمیشد: رهبران مسلح (چنین انقلابی) به احتمال زیاد به رژیمی پوپولیست و خودکامه سقوط میکردند. حکومتی مورد حمایت تودههای غیرسیاسیای که ناکامیهای ناشی از موقعیت ناگوار اقتصادی ـ اجتماعی محرک آنان بود.» اما وی همان جا اضافه میکند «فدائیان، در دهه هفتاد، در افقی تاریک از مناسبات سیاسی در ایران، نه به علت نظامیگریشان بلکه به علت از خودگذشتگی، تعهد، و عشقشان به مردم خوش درخشیدند. آنان در [لحظه تاریخی] معین خود با تأثیری دیرپا بر بسیاری از ایرانیان نشان دادند که میتوان به دنبال دنیای بهتری بود.»(۳۸)
نویسنده، جریانهای مسلحانه دهه هفتاد را بخشی از پروژه دموکراسی خواهی ایرانیان میداند که با انقلاب مشروطه شروع شد، در مبارزات ملی دموکراتیک دوره دکتر مصدق نمودی دیگر یافته، و در جنبش رهائیبخش ملی دهه هفتاد ادامه پیدا کرد. او معتقد است که اگرچه «گفتمان جنبش رهائیبخش ملی در شرایط خاص ایران توانائی بسیج تودهها را نداشت اما بایستی این نکته حائز اهمیت را از نظر دور نداشت که موفقیت جنبش انقلابی به رهبری روحانیون مسلمان بر بستر سخت قطبی شدن جامعه صورت گرفت. قطبی شدنی که ناشی از جنبش مسلحانه با جلوداری سازمان چریکهای فدائی خلق ایران بود.»(۳۹)
۲ـ وهابزاده میگوید: اطلاق لغت سازمان به تشکیلات فدائیان، گمراه کننده بوده است زیرا: «فدائیان به ظاهر همگن از نظر ایدئولوژیک، در حقیقت و در درون از همه لحاظ متنوع و ناهمگن بودند. تکثر عقاید (متضاد) حاکم در درون فدائیان گواهی است بر تفاوت تعیین کنندهی نسلهای مختلف تئوریسینهای فدائی، و نیز گواهی است بر تأثیرات مختلفی که از حزب توده گرفته تا کودتای ۳۲، جبهه ملی، و بالاخره جنبشهای آمریکای لاتین و جنبش بینالمللی دانشجوئی در اواخر دهه ۶۰ بر آنان گذاشته بودند.»(۴۰)
وی توضیح میدهد که افرادی از لایههای مختلف اجتماعی، از فقیرترین لایهها تا مرفهترین آنان در زیر این سقف تشکیلاتی گرد آمده بودند. آنان میتوانستند این تنوع و گوناگونی را ارج نهاده، این مجموعه را به سکویی برای حرکت دموکراتیک تبدیل کنند اما در نهایت برای وفاداری به ایدئولوژی از سیاستهای دموکراتیک دوری جستند زیرا «در عصر جنبشهای رهائیبخش ملی، ایدئولوژی نشان هویت بوده و به رسمیت شناخته شدن و همبستگی بینالمللی را به همراه داشت. اعتقاد به مارکسیسم لنینیسم موجب افتخار عضویت در خانواده بینالمللی میشد. امروز، برعکس، ادعاهای هویتیای به رسمیت شناخته میشوند که به دنبال سیاستهای دموکراتیک و تعمیق این سیاستها باشند.» (۴۱)
۳ـ جنبش رهائیبخش ملی دچار یک تناقض است:
«آن گونه که در نظریات تئوریسینهای سازمان هم آمده است جنبش رهائیبخش ملی میخواهد به مجموعه شرایط متضادی پایان دهد که در آن توسعه اقتصادی همراه با سرکوب اجتماعی و اقتصادی، در یک بسته عرضه میشوند. هدف جنبش رهایی ملی ایجاد گشایشی در انسداد سیاسی است. اما کوشش فدائیان جهت ایجاد گشایش سیاسی، برعکس خود موجب انسداد سیاسی شد. انسدادی که ناشی از نظامیگری آنها و قطبی شدن جامعه بود.» (۴۲)
وهابزاد استدلال میکند که این شکست در ایجاد گشایش سیاسی «از یک نقصان مفهومی در ایده جنبشرهائی بخش ملی نشات میگیرد ـ نقصان دموکراتیک.» (۴۳)
اگر دولت خود را نماینده تغییر و مدرنیزاسیون جامعه میدانست، گفتمان رهایی ملی فدائیان نیز از سویی مخالف خود را در قالبی مشابه کپیه کرده بود: «دولت ایران و سازمان چریکهای فدائی خلق ایران، هر دو، خود را محور مدرنیزاسیون به حساب میآوردند. سازمان، در به چالش گرفتن اقتدار سیاسی، نظامی، و اخلاقی دولت، به دیدگاهی محورگرایانه توسل جست که به صراحت صداهای گوناگون زنان، دانشجویان، کارگران، روشنفکران، و اقلیتهای قومی را به سود صدای متحد فرضی مردمی یکدست، یا خلق، نفی میکرد: خلقی که کارگزار انحصاری رهایی ملی بود. . .»(۴۴)
البته همان گونه که ما عصر دموکراتیک خود را به عنوان مرحله نهایی تفکر اجتماعی و سیاسی میدانیم، «آنان نیز به حکم گفتمان انقلابی مسلط زمانهی خود عمل کردند. و این چیزی است که پدیدارشناسی رادیکال به عنوان شرایط انسانی ما میشناسد:
ما محصول اعصار تاریخی خود و حقایقی هستیم که اعصارمان به عنوان معیارهای عمل و نظر به ما تلقین میکنند. با در نظرداشتن این زمینهی تاریخی، اما، بازیگران هشیار همواره قادر به دیدن روزنههای عصر تاریخی خود هستند و چشماندز خود را مطابق اصول جدید نظری و عملی تغییر میدهند.»(۴۴)
البته اگرچه فدائیان از چارچوب گفتمان انقلابی مسلط زمان خارج نشدند اما آنان ندانسته به درک ما از کوششهای دموکراتیک معاصر کمک کردند و این دینی است که باید به آن اقرار کنیم.(۴۵)
۴ـ «بسیاری از کارهای تئوریک و تلاشهای تشکیلاتی فدائیان به مسئله جبهه (تشکیل جبهه خلق) اختصاص یافته است: تئوریسینها و رهبران فدائی ـ جزنی و اشرف (احمدزاده به میزان بسیار کمتری)، و نیز شعاعیان و گروه ستاره ـ همه بدرستی به اهمیت تشکیل جبهه رسیدند.»(۴۶)
اما در تفکر رهائی ملی برساختهای ذهنی به نام «خلق»، قرار است که رهبر و مرجع جبهه و تشکیل دهنده دولت پس از پیروزی باشد: «مرجعیت خلق نقطه تمایز سیاستهای تشکیل جبهه جنبش رهائیبخش ملی و جبهه دموکراتیک است. در یک جبهه دموکراتیک اعضا و اجزای تشکیل دهنده از پیش مشخص نشده و رهبری و بازیگران اصلی آن پیشاپیش وجود ندارند. اتحادها موقتی و اغلب بیثبات است. ترکیب بازیگران و رهبری جبهه مشروط است. . . »(۴۷) و بالاخره نویسنده، در مورد شرایط امروز ایران میگوید: «سیاستهای جبهه دموکراتیک، سیاستهایی در جهت یک دولت غیرمتمرکز است که در آن دستگاه دولت و حاکمان برای تسلیم به درخواستهای متنوع جنبشهای اجتماعی گوناگون مورد فشار قرار میگیرند، مانند آن چه که امروزه در ایران اتفاق میافتد».
۵ـ وهابزاده در آخرین بخش از جمعبندی خود به رابطه سکولاریسم و کنش دموکراتیک میپردازد:
«سکولاریسم نمیتواند بدون مشارکت دموکراتیک و آموزش بدست آید . . . سکولاریسم را تنها میتوان با آموزش دقیق اجتماعی ـ سیاسی، و یا به گفته نیچه، از طریق «انقلاب در کلیه ارزشها» بدست آورد. «بازخوانی» تاریخ (با نگاه امروز) نشان میدهد که در ایران هیچ گونه ضرورت سیاسی یا ساختاری برای جنبش چریکی وجود نداشته است: این جنبش محصول زمانهی خود و محصول تسلط مرجعیتی بیچون و چرا بر بازیگران سیاسی بود. و این عوامل آنان را بسوی پولاد و خون و نیز بسوی آیندهای پر افتخار رهنمون شد. فقدان شناختی نقادانه از خویشتن، این بازیگران اصیل را به گفته میشل فوکو به «بوروکراتهای انقلاب» تبدیل کرده بود، بوروکراتهایی که در خردهکاریهای معمولی و بی پایان نگهداری از یک سازمان زیرزمینی غرق شده بودند. جنبش چریکی دارای هیچ گونه روابط اورگانیکی با ایرانیان در جامعه دهه ۷۰ میلادی نبود. . .»(۴۸)
شکست نتیجه محتوم جنبش و دیدگاهی بدون رابطه اورگانیک با جامعه است. نویسنده این شکست را چنین بیان میکند:
«از دیدگاه تبارشناسی نقادانه، مفهوم «شکست» بایستی بازنگری شود. در تحلیل تبارشناسانه، شکستها در چارچوب فقدان شناخت از آینده قابل درکاند: فدائیان «شکست خوردند» زیرا نتوانستند به علت شیفتگی ایدئولوژیک، هشیارانه خزیدن تدریجی تئوکراسی سرکوبگرانه را بسوی انقلاب تودهای ببینند. و آنان شکست خوردند زیرا که از درک هدفمند برآمدن جنبشهای دموکراتیک سکولار، نویسندگان، روشنفکران و دانشجویان در اواسط دهه ۷۰ میلادی غافل شدند چه رسد به این که توانایی داشته باشند استراتژی خود را در انطباق با شرایط متحول تغییر دهند . . . موفقیت یا شکست جنبشهای اجتماعی بسته به آن است که آیا میتوانند با چرخش گفتمانهای تاریخی و یا تحول در افقها، آنان نیز خود را دگرگون کنند؟ از این لحاظ فدائیان در زمان خود شکست نخوردند زیرا که در چارچوب گفتمان مسلط جنبش رهائیبخش ملی عصر پسااستعماری به وظایفشان عمل کردند. اما در گذار به مرحله بعد، عصر دموکراتیک متحولی که در اواسط دهه ۷۰ میلادی در حال برآمدن بود، و در عدم شرکت در جنبشهای متنوع دانشجوئی و روشنفکری طرفدار فدائیان، آنان در حقیت شکست خوردند.»(۴۹)
در پایان کتاب نویسنده نظر خود را در مورد جنبشهای سیاسی اجتماعی معاصر ایران به شکل زیر خلاصه میکند:
«زندگی سیاسی قرن بیستم ایران سه کوشش متفاوت جهت تحقق دموکراسی را شاهد بوده است. نخست مشروطهخواهی قانونی در انقلاب مشروطه، پس از آن کوششهای ملی – دموکراتیک دورهی مصدق، و سپس جنبش رهایی ملی دهه ۷۰ میلادی هر کدام از این دورهها را بایستی در حوزهی خاص امکانات عمل آنان تعریف کرد. حوزهای که این جنبشها را قادر به بیان خواستههای ایرانیان کرده، و نیز محدودیتهای عمل و نظر آنان را معین میکرد. اکنون در شروع دورهای هستیم که بسیاری را امیدوار کرده است که ما را به نتیجه میرساند: زمان جمهوریخواهی سکولار ـ دموکراتیک.» (۵۰)
-------------------
پانویسها:
۱ـ سخنرانی در انجمن فلسفی اگورا، ۱۳ نوامبر ۲۰۱۰
۲ـ ایران بین دو انقلاب، یرواند ابراهامیان، ص ۵۹۹
۳ـ اودیسه چریکی، مقدمه xvii
۴ـ فریبرز سنجری، مقالهای در مجموعه «جنبش چریکی در ایران با چهل سالگی سیاهکل» در سایت فارسی بی بی سی.
۵ـ اودیسه چریکی، مقدمه xx
۷ و ۶ـ سخنرانی در انجمن فلسفی اگورا
۸ـ اودیسه چریکی، مقدمه xxiv و xxv
۹ـ سخنرانی در کانون کتابخوانی تورنتو
۱۰ـ اودیسه چریکی، ص ۱۸۰
۱۱ـ همانجا، ص ۶۵
۱۲ـ همانجا، ص ۱۱۶
۱۳ـ همانجا، مقدمه xxiii
۱۴ و ۱۵ـ همانجا، پانویس، ص ۱۱۹
۱۶ـ همانجا، ص ۲۰۷
۱۷( همانجا، ص ۲۱۲
۱۸ـ همانجا، ص ۲۱۵
۱۹ـ همانجا، ص ۲۲۳
۲۰ـ سخنرانی در کانون کتابخوانی تورنتو
۲۱ـ اودیسه چریکی، ص ۲۲۳
۲۲ـ همانجا، ص ۲۱۵
۲۳ـ همانجا، ص ۲۱۹
۲۴ـ همانجا، ص ۲۲۰
۲۵ـ همانجا، ص ۲۲۱
۲۸، ۲۷ و ۲۶ـ همانجا، ص ۲۲۲
۲۹ـ همانجا، ص ۲۲۵
۳۰ـ همانجا، به نقل از Denn سال ۱۹۹۹، ص ۲۲۶
۳۱ـ همانجا، ص ۲۲۸
۳۲ همانجا، ص ۲۲۸
۳۳ـ همانجا، ص ۲۲۹
۳۴ـ همانجا، ص ۲۳۱
۳۵ـ همانجا، ص ۲۴۰
۳۶ـ همانجا، ص ۲۳۹
۳۷ـ همانجا، ص ۲۴۲
۳۸ـ همانجا، ص ۲۴۴
۴۰ و ۳۹ـ همانجا، ص ۲۴۶
۴۱ـ همانجا، ص ۲۴۷
۴۳ و ۴۲ـ همانجا، ص ۲۴۸
۴۴ـ همانجا، ص ۲۵۱
۴۵ـ همانجا، نقل به معنی از صفحه ۲۵۱
۴۶ـ همانجا، ص ۲۵۰
۴۷ـ همانجا، ص ۲۵۲
۴۸- همانجا، ص ۲۵۴
۴۹ـ همانجا، ص ۲۵۴ و ۲۵۵
۵۰ـ همانجا، ص ۲۵۶
«آن گونه که در نظریات تئوریسینهای سازمان هم آمده است جنبش رهائیبخش ملی میخواهد به مجموعه شرایط متضادی پایان دهد که در آن توسعه اقتصادی همراه با سرکوب اجتماعی و اقتصادی، در یک بسته عرضه میشوند. هدف جنبش رهایی ملی ایجاد گشایشی در انسداد سیاسی است. اما کوشش فدائیان جهت ایجاد گشایش سیاسی، برعکس خود موجب انسداد سیاسی شد. انسدادی که ناشی از نظامیگری آنها و قطبی شدن جامعه بود.» (۴۲)
وهابزاد استدلال میکند که این شکست در ایجاد گشایش سیاسی «از یک نقصان مفهومی در ایده جنبشرهائی بخش ملی نشات میگیرد ـ نقصان دموکراتیک.» (۴۳)
اگر دولت خود را نماینده تغییر و مدرنیزاسیون جامعه میدانست، گفتمان رهایی ملی فدائیان نیز از سویی مخالف خود را در قالبی مشابه کپیه کرده بود: «دولت ایران و سازمان چریکهای فدائی خلق ایران، هر دو، خود را محور مدرنیزاسیون به حساب میآوردند. سازمان، در به چالش گرفتن اقتدار سیاسی، نظامی، و اخلاقی دولت، به دیدگاهی محورگرایانه توسل جست که به صراحت صداهای گوناگون زنان، دانشجویان، کارگران، روشنفکران، و اقلیتهای قومی را به سود صدای متحد فرضی مردمی یکدست، یا خلق، نفی میکرد: خلقی که کارگزار انحصاری رهایی ملی بود. . .»(۴۴)
البته همان گونه که ما عصر دموکراتیک خود را به عنوان مرحله نهایی تفکر اجتماعی و سیاسی میدانیم، «آنان نیز به حکم گفتمان انقلابی مسلط زمانهی خود عمل کردند. و این چیزی است که پدیدارشناسی رادیکال به عنوان شرایط انسانی ما میشناسد:
ما محصول اعصار تاریخی خود و حقایقی هستیم که اعصارمان به عنوان معیارهای عمل و نظر به ما تلقین میکنند. با در نظرداشتن این زمینهی تاریخی، اما، بازیگران هشیار همواره قادر به دیدن روزنههای عصر تاریخی خود هستند و چشماندز خود را مطابق اصول جدید نظری و عملی تغییر میدهند.»(۴۴)
البته اگرچه فدائیان از چارچوب گفتمان انقلابی مسلط زمان خارج نشدند اما آنان ندانسته به درک ما از کوششهای دموکراتیک معاصر کمک کردند و این دینی است که باید به آن اقرار کنیم.(۴۵)
۴ـ «بسیاری از کارهای تئوریک و تلاشهای تشکیلاتی فدائیان به مسئله جبهه (تشکیل جبهه خلق) اختصاص یافته است: تئوریسینها و رهبران فدائی ـ جزنی و اشرف (احمدزاده به میزان بسیار کمتری)، و نیز شعاعیان و گروه ستاره ـ همه بدرستی به اهمیت تشکیل جبهه رسیدند.»(۴۶)
اما در تفکر رهائی ملی برساختهای ذهنی به نام «خلق»، قرار است که رهبر و مرجع جبهه و تشکیل دهنده دولت پس از پیروزی باشد: «مرجعیت خلق نقطه تمایز سیاستهای تشکیل جبهه جنبش رهائیبخش ملی و جبهه دموکراتیک است. در یک جبهه دموکراتیک اعضا و اجزای تشکیل دهنده از پیش مشخص نشده و رهبری و بازیگران اصلی آن پیشاپیش وجود ندارند. اتحادها موقتی و اغلب بیثبات است. ترکیب بازیگران و رهبری جبهه مشروط است. . . »(۴۷) و بالاخره نویسنده، در مورد شرایط امروز ایران میگوید: «سیاستهای جبهه دموکراتیک، سیاستهایی در جهت یک دولت غیرمتمرکز است که در آن دستگاه دولت و حاکمان برای تسلیم به درخواستهای متنوع جنبشهای اجتماعی گوناگون مورد فشار قرار میگیرند، مانند آن چه که امروزه در ایران اتفاق میافتد».
۵ـ وهابزاده در آخرین بخش از جمعبندی خود به رابطه سکولاریسم و کنش دموکراتیک میپردازد:
«سکولاریسم نمیتواند بدون مشارکت دموکراتیک و آموزش بدست آید . . . سکولاریسم را تنها میتوان با آموزش دقیق اجتماعی ـ سیاسی، و یا به گفته نیچه، از طریق «انقلاب در کلیه ارزشها» بدست آورد. «بازخوانی» تاریخ (با نگاه امروز) نشان میدهد که در ایران هیچ گونه ضرورت سیاسی یا ساختاری برای جنبش چریکی وجود نداشته است: این جنبش محصول زمانهی خود و محصول تسلط مرجعیتی بیچون و چرا بر بازیگران سیاسی بود. و این عوامل آنان را بسوی پولاد و خون و نیز بسوی آیندهای پر افتخار رهنمون شد. فقدان شناختی نقادانه از خویشتن، این بازیگران اصیل را به گفته میشل فوکو به «بوروکراتهای انقلاب» تبدیل کرده بود، بوروکراتهایی که در خردهکاریهای معمولی و بی پایان نگهداری از یک سازمان زیرزمینی غرق شده بودند. جنبش چریکی دارای هیچ گونه روابط اورگانیکی با ایرانیان در جامعه دهه ۷۰ میلادی نبود. . .»(۴۸)
شکست نتیجه محتوم جنبش و دیدگاهی بدون رابطه اورگانیک با جامعه است. نویسنده این شکست را چنین بیان میکند:
«از دیدگاه تبارشناسی نقادانه، مفهوم «شکست» بایستی بازنگری شود. در تحلیل تبارشناسانه، شکستها در چارچوب فقدان شناخت از آینده قابل درکاند: فدائیان «شکست خوردند» زیرا نتوانستند به علت شیفتگی ایدئولوژیک، هشیارانه خزیدن تدریجی تئوکراسی سرکوبگرانه را بسوی انقلاب تودهای ببینند. و آنان شکست خوردند زیرا که از درک هدفمند برآمدن جنبشهای دموکراتیک سکولار، نویسندگان، روشنفکران و دانشجویان در اواسط دهه ۷۰ میلادی غافل شدند چه رسد به این که توانایی داشته باشند استراتژی خود را در انطباق با شرایط متحول تغییر دهند . . . موفقیت یا شکست جنبشهای اجتماعی بسته به آن است که آیا میتوانند با چرخش گفتمانهای تاریخی و یا تحول در افقها، آنان نیز خود را دگرگون کنند؟ از این لحاظ فدائیان در زمان خود شکست نخوردند زیرا که در چارچوب گفتمان مسلط جنبش رهائیبخش ملی عصر پسااستعماری به وظایفشان عمل کردند. اما در گذار به مرحله بعد، عصر دموکراتیک متحولی که در اواسط دهه ۷۰ میلادی در حال برآمدن بود، و در عدم شرکت در جنبشهای متنوع دانشجوئی و روشنفکری طرفدار فدائیان، آنان در حقیت شکست خوردند.»(۴۹)
در پایان کتاب نویسنده نظر خود را در مورد جنبشهای سیاسی اجتماعی معاصر ایران به شکل زیر خلاصه میکند:
«زندگی سیاسی قرن بیستم ایران سه کوشش متفاوت جهت تحقق دموکراسی را شاهد بوده است. نخست مشروطهخواهی قانونی در انقلاب مشروطه، پس از آن کوششهای ملی – دموکراتیک دورهی مصدق، و سپس جنبش رهایی ملی دهه ۷۰ میلادی هر کدام از این دورهها را بایستی در حوزهی خاص امکانات عمل آنان تعریف کرد. حوزهای که این جنبشها را قادر به بیان خواستههای ایرانیان کرده، و نیز محدودیتهای عمل و نظر آنان را معین میکرد. اکنون در شروع دورهای هستیم که بسیاری را امیدوار کرده است که ما را به نتیجه میرساند: زمان جمهوریخواهی سکولار ـ دموکراتیک.» (۵۰)
-------------------
پانویسها:
۱ـ سخنرانی در انجمن فلسفی اگورا، ۱۳ نوامبر ۲۰۱۰
۲ـ ایران بین دو انقلاب، یرواند ابراهامیان، ص ۵۹۹
۳ـ اودیسه چریکی، مقدمه xvii
۴ـ فریبرز سنجری، مقالهای در مجموعه «جنبش چریکی در ایران با چهل سالگی سیاهکل» در سایت فارسی بی بی سی.
۵ـ اودیسه چریکی، مقدمه xx
۷ و ۶ـ سخنرانی در انجمن فلسفی اگورا
۸ـ اودیسه چریکی، مقدمه xxiv و xxv
۹ـ سخنرانی در کانون کتابخوانی تورنتو
۱۰ـ اودیسه چریکی، ص ۱۸۰
۱۱ـ همانجا، ص ۶۵
۱۲ـ همانجا، ص ۱۱۶
۱۳ـ همانجا، مقدمه xxiii
۱۴ و ۱۵ـ همانجا، پانویس، ص ۱۱۹
۱۶ـ همانجا، ص ۲۰۷
۱۷( همانجا، ص ۲۱۲
۱۸ـ همانجا، ص ۲۱۵
۱۹ـ همانجا، ص ۲۲۳
۲۰ـ سخنرانی در کانون کتابخوانی تورنتو
۲۱ـ اودیسه چریکی، ص ۲۲۳
۲۲ـ همانجا، ص ۲۱۵
۲۳ـ همانجا، ص ۲۱۹
۲۴ـ همانجا، ص ۲۲۰
۲۵ـ همانجا، ص ۲۲۱
۲۸، ۲۷ و ۲۶ـ همانجا، ص ۲۲۲
۲۹ـ همانجا، ص ۲۲۵
۳۰ـ همانجا، به نقل از Denn سال ۱۹۹۹، ص ۲۲۶
۳۱ـ همانجا، ص ۲۲۸
۳۲ همانجا، ص ۲۲۸
۳۳ـ همانجا، ص ۲۲۹
۳۴ـ همانجا، ص ۲۳۱
۳۵ـ همانجا، ص ۲۴۰
۳۶ـ همانجا، ص ۲۳۹
۳۷ـ همانجا، ص ۲۴۲
۳۸ـ همانجا، ص ۲۴۴
۴۰ و ۳۹ـ همانجا، ص ۲۴۶
۴۱ـ همانجا، ص ۲۴۷
۴۳ و ۴۲ـ همانجا، ص ۲۴۸
۴۴ـ همانجا، ص ۲۵۱
۴۵ـ همانجا، نقل به معنی از صفحه ۲۵۱
۴۶ـ همانجا، ص ۲۵۰
۴۷ـ همانجا، ص ۲۵۲
۴۸- همانجا، ص ۲۵۴
۴۹ـ همانجا، ص ۲۵۴ و ۲۵۵
۵۰ـ همانجا، ص ۲۵۶
اطلاعیه سنديكاي كارگران شركت واحد اتوبوسراني تهران و حومه در مورد تعیین حداقل دستمزد برای سال 1390
افزايش غيرمنطقي دستمزدها به سود كارگران نخواهد بود
افزايش 9 درصدي حقوق كارگران توسط شوراي عالي كار در سال 1389 به هيچوجه منطقي و توجيه كننده تورم و فقر موجود نيست .
حداقل مزد كارگران با توجه به درصد تورمي كه از طرف بانك مركزي جمهوري اسلامي اعلام مي شود بايد به گونه اي باشد كه زندگي يك خانواده 4 نفره را تامين كند ولي با اعلام 9 درصدي افزايش حقوق هيچكدام از فاكتورها لحاظ نشده و تنها بر اساس نظرات كارفرما ها و دولت تعيين شده است
همانگونه كه بارها اعلام كرده ايم عدم حضور تشكل هاي مستقل كارگري و نمايندگان واقعي كارگران در شوراي عالي كار اين موارد را به همراه داشته وتنها متضررين اين اتفاق كارگران مي باشند
سنديكاي كارگران شركت واحد اتوبوسراني تهران و حومه با حقايق موجود در جامعه افزايش ناچيز و 9 درصدي كارگران را غير منطقي دانسته و به ضرر كارگران مي داند و از نمايندگان حاضر در شوراي عالي كار انتظار تجديد نظر و رسيدگي مجدد براي افزايش عادلانه حقوق كارگران را دارد
سنديكاي كارگران شركت واحد اتوبوسراني تهران و حومه
اسفند 1389
افزايش غيرمنطقي دستمزدها به سود كارگران نخواهد بود
افزايش 9 درصدي حقوق كارگران توسط شوراي عالي كار در سال 1389 به هيچوجه منطقي و توجيه كننده تورم و فقر موجود نيست .
حداقل مزد كارگران با توجه به درصد تورمي كه از طرف بانك مركزي جمهوري اسلامي اعلام مي شود بايد به گونه اي باشد كه زندگي يك خانواده 4 نفره را تامين كند ولي با اعلام 9 درصدي افزايش حقوق هيچكدام از فاكتورها لحاظ نشده و تنها بر اساس نظرات كارفرما ها و دولت تعيين شده است
همانگونه كه بارها اعلام كرده ايم عدم حضور تشكل هاي مستقل كارگري و نمايندگان واقعي كارگران در شوراي عالي كار اين موارد را به همراه داشته وتنها متضررين اين اتفاق كارگران مي باشند
سنديكاي كارگران شركت واحد اتوبوسراني تهران و حومه با حقايق موجود در جامعه افزايش ناچيز و 9 درصدي كارگران را غير منطقي دانسته و به ضرر كارگران مي داند و از نمايندگان حاضر در شوراي عالي كار انتظار تجديد نظر و رسيدگي مجدد براي افزايش عادلانه حقوق كارگران را دارد
سنديكاي كارگران شركت واحد اتوبوسراني تهران و حومه
اسفند 1389
لیلا جدیدی
لحظه تحویل سال نو، گاه منحصر به فردی است که میلیونها ایرانی در سراسر جهان با هر نام و نشان، رنگ پوست، زبان، ملیت و مذهب فریاد شادی سال نو را سر می دهند، یکدیگر را می بوسند و بچه های کم طاقت بالاخره عیدی خودشان را می گیرند. در عین حال، میلیونها کارورز و زحمتکش ایرانی، سال نو و جشن و سرور بهاری را با دلتنگی از گرسنگی، بی عدالتی، نابرابری، بیکاری و فقر بی رحمانه تر از سال کهنه، برگزار می کنند. زندانیان سیاسی باز هم در بند، آرزوهای انسانی خود را مرور کرده و نام و یاد آنان که طی 33 سال حکومت استبدادی – مذهبی جان خود را برای به پا کردن رسمی نو گرو گذاشتند، خاطره ها را غمزده خواهد کرد. با این حال، هیچکس نمی تواند منکر بهار، رویش شکوفه ها و چشم اندازهای نو باشد. بهار پر طراوت از راه می رسد و نوید برچیدن شدن کهنه و دمیدن زندگی تازه را می دهد.
هوا دلپذیر شد، گل از خاک بردمید
پرستو به بازگشت زد نغمه امید
به جوش آمدست خون درون رگ گیاه
بهار خجستهفال، خرامان رسد ز راه
بهار خجستهفال، خرامان رسد ز راه
امید زندگی بهتر اکنون بیش از هر زمانی در دلها می جوشد. شکوفه ها در دلهای ما پر بار تر جوانه زده اند و در نبرد میان کهنه و نو، رسیدن لحظه موعود را مژده می دهند. این نغمه را هر جای این زمین، در تبعید یا در اسارت زمزمه خواهیم کرد.
به خویشان، به دوستان، به یاران آشنا
به مردان تیزخشم که پیکار میکنند
به آنان که با قلم، تباهی دهر را
به چشم جهانیان پدیدار میکنند
بهاران خجسته باد! بهاران خجسته باد!
حکومت ارتجاعی و سیاه اندیش روز به روز از تاثیر شکوفایی و طراوت جنبش ما پژمرده تر و امید و اراده در مردم ایران سر سبز تر شده است. نبرد ما همچون نبرد طبیعت، رزمی پیروز خواهد بود. مستبدان تلاش می کند روزی را که بر مردم ایران سیاه کرده اند، "جشن" بگیرند اما مردم ایران زمین این نمایش حقیرانه را تمسخر می کنند.
و این بند بندگی، و این بار فقر و جهل
به سرتاسر جهان، به هر صورتی که هست
نگون و گسسته باد! نگون و گسسته باد!
در ساعات تحویل سال نو، میلیونها قلب مشتاق به هم پیوند خورده اند و یک آرزو و هدف مشترک را در دل نجوا می کنند. زمستان می شکند، زمین نفس می کشد، اقاقیها می رویند. چلچله ها باز می گردند و فردای دیگر، فردای بهتر رقم خواهد خورد. درخت را بیدار کن و سبزه را مژده روییدن ده که بهار در راه است...
به خویشان، به دوستان، به یاران آشنا
به مردان تیزخشم که پیکار میکنند
به آنان که با قلم، تباهی دهر را
به چشم جهانیان پدیدار میکنند
بهاران خجسته باد! بهاران خجسته باد!
هوا دلپذیر شد، گل از خاک بردمید
پرستو به بازگشت زد نغمه امید
به جوش آمدست خون درون رگ گیاه
بهار خجستهفال، خرامان رسد ز راه
بهار خجستهفال، خرامان رسد ز راه
امید زندگی بهتر اکنون بیش از هر زمانی در دلها می جوشد. شکوفه ها در دلهای ما پر بار تر جوانه زده اند و در نبرد میان کهنه و نو، رسیدن لحظه موعود را مژده می دهند. این نغمه را هر جای این زمین، در تبعید یا در اسارت زمزمه خواهیم کرد.
به خویشان، به دوستان، به یاران آشنا
به مردان تیزخشم که پیکار میکنند
به آنان که با قلم، تباهی دهر را
به چشم جهانیان پدیدار میکنند
بهاران خجسته باد! بهاران خجسته باد!
حکومت ارتجاعی و سیاه اندیش روز به روز از تاثیر شکوفایی و طراوت جنبش ما پژمرده تر و امید و اراده در مردم ایران سر سبز تر شده است. نبرد ما همچون نبرد طبیعت، رزمی پیروز خواهد بود. مستبدان تلاش می کند روزی را که بر مردم ایران سیاه کرده اند، "جشن" بگیرند اما مردم ایران زمین این نمایش حقیرانه را تمسخر می کنند.
و این بند بندگی، و این بار فقر و جهل
به سرتاسر جهان، به هر صورتی که هست
نگون و گسسته باد! نگون و گسسته باد!
در ساعات تحویل سال نو، میلیونها قلب مشتاق به هم پیوند خورده اند و یک آرزو و هدف مشترک را در دل نجوا می کنند. زمستان می شکند، زمین نفس می کشد، اقاقیها می رویند. چلچله ها باز می گردند و فردای دیگر، فردای بهتر رقم خواهد خورد. درخت را بیدار کن و سبزه را مژده روییدن ده که بهار در راه است...
به خویشان، به دوستان، به یاران آشنا
به مردان تیزخشم که پیکار میکنند
به آنان که با قلم، تباهی دهر را
به چشم جهانیان پدیدار میکنند
بهاران خجسته باد! بهاران خجسته باد!