۱۳۸۹ اردیبهشت ۲۲, چهارشنبه

به خانواده پنج زندانی سیاسی اعدام شده به ویژه فرزاد عزیزم


خبر کوتاه، اما دردناک و باور نکردنی بود. این خبر کوتاه به وسعت جهان بود. همه رسانه های عمومی این خبر کوتاه را به گوشه و کنار جهان مخابره کردند. در این خبر هولناک آمده بود که در روز یکشنبه ۱۹ اردیبهشت ماه در قتلگاه اوین ۵ زندانی سیاسی، ۵ انسان آزادیخواه و مبارز به اسامی "فرزاد کمانگر، شیرین علم هولی، فرهاد وکیلی، علی حیدری و مهدی اسلامیان" به جرم داشتن فکر و عقیده خلاف جنایتکاران اسلامی حاکم بر ایران به جوخه اعدام سپرده شدند. حاکمان اسلامی این ۵ مبارز راه آزادی را اعدام کردند تا خود زنده بمانند.
من
۴ تن از این عزیزان را ندیده ام و نمی شناختم. اما احساس عجیبی نسبت به آنان بعد از خبر جانباختن شان به من دست داد. فکر می کنم سالها با آنان، با رنج و آزارشان، با زندان، با شکنجه و بی خوابی و سرانجام در واپسین لحظات جانباختن شان، قلبم با قلب آنان می تپید و همراه آنان آخرین نفس های زندگیم را می کشیدم.
اما در این میان یک استثنا وجود داشت، آنهم وضعیت ویژه ای است که نسبت به فرزاد کمانگر عزیزم داشتم و دارم. فرزاد را از کودکی می شناختم. از بستگان نزدیکم بود. هر چند سال ها از من کوچکتر و کم سن و سال تر بود، اما از همان کودکی انسانی تیزهوش، دوست داشتی و عمیقا انساندوست بود. زمانی که همراه با همسر جانباخته ام "صدیق کمانگر" و چندین تن دیگر از اقوام نزدیک در بخش علنی تشکیلات و پیشمرگان کومه له به فعالیت و مبارزه پرداختیم و از خانه و کاشانه خود آواره شدیم، خانواده فرزاد بویژه مادر جسور و همیشه مهربانش (دایه سلطنه) برای من و فرزندانم پشت و پناه بود. روزها و شب ها در منزل فقیرانه آنان ماندیم و از ما حمایت کرد. فرزاد در دامن چنین مادر مهربان و شجاعی بزرگ شده بود. زمانی که فرزاد، بزرگ و معلم و کوشنده راه خدمت به مردم ستمدیده کردستان شد، امید و آرزوهای زیادی را در مغز کنجکاو و در چشمان تیزهوش او می دیدم.
خبر دستگیری فرزاد در مرداد
۱٣٨۵ به شدت مرا نگران و مضطرب ساخت. خبر صدور حکم اعدام او به اتهامات واهی و ناکرده، بر کوه غم عزیزان از دست رفته ام افزود و بسیار به او فکر می کردم. همیشه از شنیدن خبر مرگش وحشت داشتم. اما نامه های شجاعانه اش از زندان که جلاد و زندانبان را به چالش می کشید، علیرغم نگرانیم از سرنوشت و آینده تیره و تارش، همیشه برایم روحیه بخش و قوت قلب بود. فرزاد دیگر آن فرزاد کوچک نبود ، بلکه اسمی به پهنای کردستان، ایران و حتی جهان بود. او دیگر تنها معلم دانش آموزان روستاهای دوردست کردستان و یار زحمتکشان زجردیده نبود، او دیگر تنها "شاگرد صمد بهرنگی و عزتی و عاشق ماهی سیاه کوچولو و پیوستن به اقیانوس نبود" ، خودش صمد بود، اقیانوس بود، معلم از درون زندان جهل و تاریک اندیشی و شمع فروزانی بود که در آسمان بی ستاره این آب و خاک استبداد زده بر تارک همه می درخشید.
از یک سو شادی و افتخار به چنین انسان والایی و از سوی دیگر نگرانی و وحشت از آینده ای که نه در دست خودش، بلکه در دست جلادانی بود که دهها و بلکه صدها فرزاد دیگر را به جوخه اعدام سپردند تا خود زنده بمانند،کابوسی بود که همیشه همراهم بود. سرانجام و متاسفانه شادی و امید به دیدار فرزاد عزیز، جای خود را به غم و اندوه بزرگ و جانکاه داد. مرگ باورنکردنی او را شنیدم و در سوگش ساعت ها تنها گریستم و گریستم. باید بگویم که عزیزان زیادی را در نبرد علیه جمهوری جنایتکار اسلامی و در راه رهایی بشریت از دست داده ام. فرزاد دوازدهمین و کوچکترین آنان بود که مرگش سنگین تر از کوه "شاهو" بر شانه هایم سنگینی می کند. اما قامتش، استقامت و پایداریش، محکم تر از کوه "شاهو"، نه تنها در قلب من، بلکه در دل شاگردانش، در دل مردم آزادیخواه کردستان و ایران و در دل میلیون ها انسانی که در سراسر جهان از شنیدن خبر مرگش سوگوار شده اند، بر جای خواهد ماند.
در پایان این غمنامه، تسلیت و ابراز همدردی عمیق خود را با خانواده و بستگان
۵ زندانی سیاسی جانباخته روز یکشنبه ۱۹ اردیبهشت ماه در زندان اوین ابراز می دارم و خود را در غم و اندوه آنان شریک می دانم. از راه دور دستان مهربان دایه سلطنه عزیز را که همیشه عکس فرزاد گرامی را در سینه اش می فشرد، می بوسم و برایش امید صبر و تحمل این غم جانکاه را همراه با دیگر اعضای خانواده دارم.

دایه سلطنه عزیز!
فرزاد اکنون دیگر تنها فرزند تو نیست، بلکه هزاران مادر و خواهر دیگر نیز عکس او را همچون گردنبند محبت و دوستی بر گردن های خود خواهند آویخت و یادش را برای همیشه جاودانه نگاه خواهند داشت.
یاد فرزاد عزیزم و یارانش برای همیشه گرامی باد
اختر کمانگر _ استکهلم _
۲۰/۵/۲۰۱۰   

در دفاع از لبخند تو - یادواره هایی برای شیرین علم هولی


• یادواره هایی از سیلوا هارتونیان، جلوه ی جواهری، دلارام علی و عشا مومنی - هم بندان شیرین علم هولی - برای او ...

شیرین علم هولی متولد سال ۱٣۶۰ در روستای دیم قشلاق در حوالی ماکو پس از گذراندن ۲ سال حبس در زندان اوین تهران به اعدام محکوم، و در تاریخ ۱۹ اردیبهشت ۱٣٨۹ بدون اطلاع خانواده و وکلایش در زندان اوین اعدام شد.
دختری که در بامداد روز یکشنبه به همراه چهارتن دیگر در زندان اوین به عنوان تروریست اعدام شد، برای تک تک کسانی که او را هر چند کوتاه در زندان ملاقات کرده بودند نه تروریست که نمادی از عشق و مقاومت بود. دختری زاده تبعیض های اجباری که هرگز سرخم نکرد و جز برای آزادی و برابری نکوشید.
این نوشته ها یادواره ایست به پاس روزهایی که با شیرین سپری کردیم و در دفاع از لبخندی که از لبهای او ربوده شد.

فرشته نگهبان من
سیلوا هارطونیان (هم سلولی و هم بند شیرین علم هولی)

امروز دلم همان قدر طوفانی است که ۱۱ سال پیش، وقتی سر بی جان پدرم را در آغوش کشیدم و بر گونه های ‏سرد کبودش بوسه زدم. اما امروز عزیزم در جایی است که نمی توانم گردن شکسته اش را در آغوش بگیرم و بر ‏آن چشمهای پر ازامیدش بوسه بزنم. ‏
عزیزم رفت و با رفتنش من یک بار دیگر از عدالت الهی ناامید شدم.‏ انسانی که پر از مهر و محبت بود، پر از زندگی و باور فردا بود با اجازه چه کسی الان خاموش است...‏
من امروز داغدارم، فرشته ی نگهبان من در تمامی این دوران رنج و سکوت، پرگشود، چون زمین و دل تنگ آدم ‏هایی سیاه جایی برای این فرشته نداشتند.
‏انسان های زمینی منتظر خشم خدای فرشتگان نگهبان باشند. ‏

ما بی چرا زندگانیم، آنان به چرا مرگ خود آگاهنند*
جلوه جواهری (هم بند شیرین علم هولی)

چه دیر آشنایت شدم و چه زود ناپیدا شدی یا شاید ما ناپیدا شدیم و حقانیت تو آشکار شد، حقانیت تبعیض این جهانی که هر لحظه خوبان اش را از زمین اش دریغ می کند.
باور نمی کنم که دیگر صدایت را نشنوم، صدایی که هربار با لهجه شیرین کردی می پرسید: «سلام، بیرون چه خبر؟» و نگرانی های تو را از یکایک عزیزانی که نمی شناختی اما نامشان را شنیده بودی: «راستی وضعیت کاوه چطور است؟ به تهران منتقلش نکردند؟ اتهامش چه شد؟» و با ناراحتی بگویی «کرد است جرم او کرد بودن است» یا کسانی که می شناختی و هم بند و نگران تو بودند: «محبوبه هنوز آزاد نشده؟» یا خبرها را بدهی از زندانیانی که اوضاع خوبی ندارند. شبنم اینجا هر ده روز یک بار پریود می شود. بهاره امروز دادگاه بود و...
تو و فرزاد چه شبیه بودید، در همه ویژگی های دوست داشتنی تان. تو که هر بار تلفن مان را خاموش می دیدی هزار دلهره که «گفتم نکند اینجا باشید» و پرس و جوهایت آغاز می شد. و فرزاد که وقتی کاوه را گرفتند با اضطراب تماس می گرفت و هزار بار عذر می خواست که «ببخشید سعی می کنم خبری برسانم هر چه زودتر» و من درمانده که شما زیر حکم اعدامید و این چه نگرانی است برای ما؟
کسانی که به بند شما می آمدند به شوخی می گفتی «حالا حالاها مهمان ما هستید. اینجا را هم خانه خود بدانید.» و از آن پس قرارگاه شان می شد ایستادن در کنار پنجره ای در این بند، که رو به تپه های پشت اوین بود و می گفتی که بار دیگر همدیگر را آنجا در آن تپه ها می بینیم و از آنجا به اوین دهن کجی می کنیم.
راستی چقدر زندگی در تو جریان داشت. مرگ تو زیباترین زندگی و زندگی ما وحشت هر روز ماندگی در سرزمینی است که پاسخ حقانیت تو و فرزاد نازنین را که جز عشق نکاشتید و برداشت تان مهری بود که بر دل ما کاشته شد، با طناب دار دادند. و بار دیگر دستان ما چه عاجز و ناتوانند و مغزهایمان خسته و اعصابمان تیرکشیده که این دیگر چه جنایتی است. و بار دیگر، اوین است که به ما دهن کجی می کند. بار دیگر دیدیم این زمینی که به آن مهر ورزیدید، به نسل کشی مردمانتان آمد همان گونه که می گفتی و بار دیگر ما نیز با سکوتمان در این مسلخ سهیم شدیم.
بار آخر که تماس گرفتی، با صدایی خشمگین گفتی که چطور از تو خواسته اند در مقابل تلویزیون بیایی و به کارهای نکرده ات اعتراف کنی خواسته بودند بر علیه گروه های کردی حرف بزنی. گفتی در پاسخ بر سر بازجو فریاد زده ای و گفته ای که اگر می توانید مرا اعدام کنید. به من گفتی که آخرش می خواهند اعدام کنند دیگر بالاتر از این که نیست، برای چه علیه کردها حرف بزنم. گفتی که چگونه مادر زینب را راهی تهران کرده اند تا سه ساعت با زینب حضوری صحبت کند که حاضر شود بر علیه خود و همراهانش حرف بزند، اما نتوانسته بودند. همان موقع بود که دلهره به دلم افتاد، همیشه به جسارت تو و مردمانت رشک می بردم اما دلهره داشتم که این چه بازی است که دوباره راه انداخته اند. باز می خواهند کردها را قربانی کنند؟ و چه خوب نوشتی که گروگان شان هستی و چه خوب گفتی که هر چه بیرون اتفاق بیفتد شما رو به عنوان گروگان تیرباران می کنند و تیربارانتان کردند!
آنکه در برابر فرمان واسپین لبخند می گشاید، تنها می تواند لبخندی باشد در برابر «آتش!»*
می خواستند نمایشی از شما بسازند که بی هزینه تر باشد این نسل کشی شان، تا همانند زمانی و رحمانی پور مردم بشنوند که بر علیه خودتان چه می گویید و باور کنند که مرگتان بر حق بوده، اگر چه دیگر هیچ کس هیچ چیزشان را باور ندارد. آنها نتوانستند شما را مجاب به چنین کاری کنند.
نمی دانستند نتیجه این همه تبعیض بر مردمانت، استواری بیشتر و صبر شما خواهد بود؟
هنوز هم نمی دانند امروز که تو را اعدام می کنند و فرزاد و علی و فرهاد و مهدی را، فردا هزاران شیرین و فرزاد سربرخواهند کشید.
این دژخیمان، خود را به گور سپرده اند، گوری خاموش که هیچ زندگی در آن نیست، همان ها که تو را ۲۲ روز زیر چکمه های سنگین شان لگدمال کردند.
گفته بودی که در این ۲۲ روز چه بر تو گذشت و من اعصاب تیرکشیده ام باور نداشت تاب تو را در آن لحظه های پر از تنهایی، که تو تنها نبودی با ایمان راسخت بودی به گشودن دنیایی بهتر. گفتی که چگونه یکی از شکنجه گرانی که بر بالای سرت آورده بودند با زبان کردی با تو حرف می زد. می خواستند این گونه تو را بشکنند و بگویند ببین اگر در سرزمین تو چنان کردیم مردمانی از تو هستند که به ما بپیوندند. گفتی که با زبان ترکی حرف می زدی وقتی که به کردی می پرسیدند. گفتی که چطور یکی دیگر از شکنجه گرانت وقتی تو را به تخت می بستند تا به شلاقت ببندند می گفت همین جا فرزاد را بستیم تو را هم مثل او شکنجه می کنیم.
چقدر به فرزاد و کارهای او ایمان داشتی و می گفتی از بهترین های این دیار بود. از کارهایی که در روستاها برای دانش آموزان کرده بود گفتی. گفتی معلم ماست همه از او آموختیم که چگونه با صبر کار کنیم. و ندانستی که چطور خودت معلم ما شدی و چگونه بهترین تحلیل ها را از وضعیت زنان و انتخابات و ایران می دادی و می گفتی باید در انتخابات شرکت کرد این تنها ابزار باقیمانده از دموکراسی در ایران است. ندانستی که رفتار خودت چگونه زندگی بخش بود به ما که در روزمرگی هامان غرق بودیم.
راستی چطور شما را تروریست معرفی کردند وقتی هربار که کسی با شما آشنا شد جز عشق و زندگی در شما ندید؟ تروریست آنها هستند که هر بار به نام قانون، انسانیت را ترور می کنند.
به من می گفتی نباید ناامید شد. می گفتی "به انتظار عزیز کویرها سوگند که دشت ها همه شاداب و بارور گردند، به اعتماد نجیب بزرگ ها سوگند که باغ ها همه سرشارِ بارور گردند." می گفتی "باید از رود گذشت باید از رود اگر چه گل آلود گذشت."
و من از تو آموختم که بگویم غم این نیست که دستانمان ناتوان و خالی است، چشمان ما لبریز از رهایی است.

***
اینجا دیم قشلاق است، دیاری که تو از آن آمده ای. دیاری که بارها از تبعیض بر زنان آن سخن راندی. دیاری که به تبعیض در ایران محکوم بود. روستایی محروم، بدون مدرسه ای برای فرزندانش.
روزهای مدرسه، تو و دختران دیگر در خانه می ماندید. چرا که تا ماکو نزدیکترین جایی که می توانستید به مدرسه بروید سه ساعت فاصله بود و مجبور بودید به مدرسه شبانه روزی با این فاصله بروید، اما ماکو مدرسه شبانه روزی برای دختران نداشت و شما دختران دیم قشلاق به راحتی از اولین حقوقی که در قانون اساسی برایتان مقرر شده بود، محروم بودید. با این حال عشق به دانستن باعث شد تا جسته و گریخته از برادرت اندک سوادی بیاموزی.
شنیده ام در روستای زیبایی که در آن زندگی می کردی، اغلب اهالی محل دامدار و عشایرند و سطح سواد منطقه در حد نوشتن و خواندن، تنها در حدود ۲۰%. در آن دیار، ترک و کرد، دو ملتی که بر آنها اجحاف فراوانی رفته در کنار هم زندگی می کنند. در آنجا دختران با رنج های مضاعفی روبرو هستند. گفتی، مردسالاری در آنجا حاکم است و در خانه های آن سخت ریشه کرده و بزرگترین آفت آن، ازدواج اجباری دختران در سنین پایین است. گفتی که دختران برای گریز از این ازدواج ها سوختن را بر می گزینند. اما در این دیاری که به مردمانش سخت می گذشت، تو راه رها شدن را آموختی به جای سوختن.

* احمد شاملو

بلند شو شیرین!
دلارام علی (هم بند شیرین علم هولی)

بلند شو شیرین! خواب بد دیده ای، مثل من که آن شب دم دمای صبح خواب بد می دیدم و هی چیزی بیخ گلویم را می فشرد. بلند شو شیرین! دستت را بگذار روی گلویت، نفس بکش و ببین زنده ای. بعد مثل من که آن شب دم دمای صبح سرم را دوباره روی بالش گذاشتم سرت را روی بالش بگذار و بخواب.
بلند شو! صدای گریه ابولو از پشت در اتاق می آید و جز با دیدن تو خنده به لبهایش برنمی گردد. بلند شو! تو که می دانی اگر باز هم گریه کند، صدای بقیه درمی آید. بلند شو شیرین! شقایق باز هم موهایش را دم موشی کرده و در حیاط کوچک بند نسوان دنبال قدم های بزرگ تو می دود و با صدای کودکانه می گوید، عزیزم (می داند این را که می گوید، می خندی و بغلش می کنی، بی انصاف دستت را خوانده و هی تکرارش می کند).
بلند شو شیرین! آفتاب امروز بهاری است و جان می دهد برای ساعت ها نشستن توی حیاط و هی قدم زدن در چهار وجبی حیاط که دنیای این روزهاست. بلند شو شیرین! طناب را خواب دیده ای، دست و پایت در خواب بیخودی هی تکان می خورد و تو هی بیدار نمی شوی. بلند شو شیرین! وقت برای خوابیدن همیشه هست.
یادت هست بی آنکه قبلا فرزاد را دیده باشی، حالش را پرسیدی و من گفتم که حکمش شکسته است و تو بی اختیار چشم هایت پر از اشک شد. حالا فرزاد را هم هی صدا می کنم و بیدار نمی شود.
این شب انگار تمامی ندارد، انگار تمام این یکشنبه لعنتی پر از خواب است و کابوس.
شیرین بلند شو! این یکشنبه لعنتی باید تمام شود و اگر تو بیدار نشوی همیشه یکشنبه می ماند، همیشه خاطره طناب می ماند، کابوس می ماند. اگر تو بیدار نشوی، همیشه جایی در حوالی ارس زمین تمام می شود و جهان از حرکت می ایستد.

ما مبهوتیم ، با چشمان باز باز
عشا مومنی (هم بند شیرین علم هولی)

حتما مبهوت بودی
زنگ در، لخ لخ دمپایی
علم هولی؛ آماده شو
حتما اول تعجب کردی
بعد قلبت شروع کرد تند تند زدن
مقنعه تو سرت کردی، اون روپوش آهار دار گشاد و تنت
بعد چادرتو کشیدی رو سرت
صبحونه خورده بودی؟
یعنی چیکارت دارن؟
حتما فکر کردی
"شاید می خوان آزادم کنند"
بعد زود از ذهنت انداختیش بیرون چون ترسیدی اگر زیاد بهش فکر کنی اتفاق نیافته
همیشه این امید کذایی همه چیز را سخت تر می کنه
مثل وقتی که طناب را دیدی لابد
"نه می خوان بترسوننم"
مثل وقتی که خبر رو شنیدیم
"شاید واقعیت نداشته باشه"
از کجا معلوم؟
مگه میشه؟
می خونم: یه شب مهتاب
یکی نوشته تش رو روکش فلزی شوفاژ
ماه می آد تو خواب.....
شاید سلولت همون بغل بود
کاشکی کوردی بلد بودم بخونم
کاشکی کوردی یادم داده بودی آقا معلم
شاید خیلی چیزا عوض می شد
جون نمیدادیم اینجوری
تو یهو ما ذره ذره
چهار شنبه نبود که
یک شنبه بود روز مادر
وقتی وایسادی رو چهار پایه
وقتی چهار پایه رو کشیدن
چی گفتی؟ زبون آدم بند میاد
دیگه مبهوت نیستی
حتما بستن چشاتو.
ما هنوز مبهوتیم
با چشمای باز باز


به یاد سیلوا هارتونیان و شیرین علم هویی
نگین شیخ الاسلامی (هم بند شیرین علم هولی)
آن هنگام که در بند ۲۰۹ اوین زندانی بودم، پس از مدتی، به سلولی ۲ نفره در همان بند، منتقل شدم، دختری جوان، که موهای سفید نیمی از سرش را پوشش داده بود، در آن بند، با لبی خندان و چهره ی گشاده به استقبالم آمد، مدتی بود، که چنین چهره ی صادقی و خنده ی بی ریا ندیده بودم
- سلام
- سلام
- نام من سیلواست، اسم شما چیه؟
-من هم نگین هستم،
- [با خنده] به سلول من خوش آمدی
آن شب که تو را آوردند، خیلی نگرانت بودیم، با مشت بر دیوار کوبیدیم، که زیاد نترسی، اما ‎ وقتی تو دوباره با مشت بر دیوار کوبیدی، ما همه خندیدیم و گفتیم: "این کهنه کار" خندیدم و گفتم: "آن مشتها تو بودی؟ اما سلول من تا این جا خیلی فاصله داره!" ‎ گفت: "آن موقع توی سلول بغلی بودم، پیش فریبا و مهوش"
- [کمی مکث] اهل کجایی؟"
- کورد هستم،
- وای پیش از تو هم ۲ تا دختر کورد این جا بودند، اسم یکی از آنها شیرین بود، من و شیرین چند ماه هم بند بودیم، شیرین خیلی دختر نازی بود، ما با هم خواهر شدیم، هر شب ساعت ها با هم حرف می زدیم،
ماه ها بود که از شیرین بی خبر بودیم، حتا مطمئن نبودیم زنده است یا مرده، نام دقیق اش را هم نمی دانستیم، با ذوقی کودکانه گفتم: "شیرین همان دختر کوردی که اهل ماکو؟ تو اون و دیدی؟"
- آره من می گم چند ماه با هم هم بند بودیم
- خوب در باره شیرین برام حرف بزنید
- [با خنده] هووووووووووووو نرسیده می خوای همه چیز و بدونی، فعلا بشین، بعد خیلی حرف دارم، اندازه ی ۲ تا٣ روز وقتمون پر، من پیش کسوت همه هستم
- چند ماه این جایی؟
- ازتیر ماه، هنوز یک ماه از دستگیریم نگذشته بود که شیرین را به بند من آوردند، فقط پوست و استخوان بود. از بس شکنجه شده بود نای حرف زدن هم نداشت. ریه هاش خونریزی کرده بود، مرتب دوچار شوک می شد، خیلی کم حرف بود، ظاهرا به کسی اعتماد نداشت، بهش کتاب دادم، قبول نکرد و گفت من بی سوادم، تا این که بهار نیز به جمع ما اضافه شد؛ و ما ٣ نفر شدیم، روزی درباره زن و جایگاه آن حرف می زدیم که شیرین شروع به سخن گفتن کرد بسیار جالب و زیبا سخن گفت، آگاهی های بسیاری درباره تاریخ و جایگاه زن می دانست، من و بهار با خنده گفتیم: ای ناقلا تو تا حالا که می گفتی بی سوادی، پس این همه چیز را از کجا می دانی، زود باش زود باش، باید خودت لو بدی، کدوم دانشگاه بودی؟
با آرامی و زیبایی همیشگی اش خندید و گفت: "اون دانشگاه را شما نمی شناسید ... "
تمام زندانیانی که با شیرین هم بند بودند، از خاطرات شیرین و خوبی هاش و منحصر به فرد بودن او می گفتند، کسی نبود از نام او به پاکی و زیبایی یاد نکند، در مرحله ی دیگر که او را به بند ۲۰۹ برگرداندند با این که نه من نه سیلوا او را ندیدیم، اما حضورش را لمس کردیم، هر چند سیلوا از حاج خانم ها تمنا کرد حتا برای ۱ ثانیه هم که شده اجازه ی دیدنش را بدند، اما ندادند.
اما شیرین پیش از برگرداندنش به بند نسوان، درحیاط بند، در میان لباس های شسته شده ی سیلوا بر روی طناب، صلیبی را که خود آن را درست کرده بود، به یادگار برای سیلوا بر جای گذاشت. او به سیلوا نشان داد در کشوری که اقلیت ها را نادیده می گیرند و در میان زندانی که زندانبانان آن سیلوا و مهوش و فریبا را نجس می دانند و به عقایدشان بی حرمتی می کنند، او از میان سلول های آهنی و دیوارهای خاکستری هدیه ی از صلیب برای او به یادگار می آورد.
راهتان پر رهرو باد ای فرشتگان کوهستان

ماهی کوچکی بر بالای دار؛ مقاله واشنگتن تايمز درباره اعدام فرزاد کمانگر


نشريه واشنگتن تايمز يک سال پيش کمک کرد تا توجه دنيا به وضعيت بغرنج فرزاد کمانگر جلب شود. او معلمی از اقليت کرد ايران بود که توسط رژيم اسلامی تهران، به دروغ تروريست خوانده شده بود. او تقريباً چهار سال را زير شکنجه جسمی و ذهنی در زندان های ايران گذراند. درد و رنج آقای کمانگر روز يکشنبه در بالای چوبه دار به پايان رسيد. او 34 سال داشت.
آقای کمانگر به همراه چهار "محارب يا دشمن خدا"ی ديگر کشته شد؛ کسانی که به گفته رژيم «به ارتکاب اقدامات تروريستی محکوم شده بودند.» هنگامی که اين افراد به طور شتابزده ای اعدام می شدند، پرونده سه نفر از آنها هنوز در مرحله لازم الاجرای تجديد نظر قرار داشت. همزمان با آماده سازی و اجرای حکم اعدام اين افراد، ارتباط تلفنی با زندان اوين در آخرهفته گذشته قطع شد. رژيم از اطلاع رسانی قبلی به خانواده و وکلای اين افراد، که به موجب قانون الزامی است، خودداری کرد و آنها خبر اعدام ها را از رسانه ها شنيدند. رژيمی که ادعا می کند نماينده خداست، مانند مجرمانی رفتار می کند که گويی چيزی را مخفی می کند.
جرم آقای کمانگر، تعلق داشتن به اقليت کرد بود. او در يک مدرسه ابتدايی در شهر کامياران در شمالغرب ايران تدريس می کرد و عضو اتحاديه معلمان کردستان بود. وی در بسياری از نشريات حقوق بشر مطلب می نوشت و به طور مخفيانه به دانش آموزانش زبان ممنوع شده کردی را تدريس می کرد و درباره تاريخ و فرهنگ شان، داستان ها می گفت. او را در ژوئيه 2006 دستگير کرده و تحت ضرب و شتم، ضربات شلاق، شوک برقی، بی غذايی، محروميت از خواب و حبس در سلول های سرد انفرادی و طاقت فرسا قرار دادند. صدای زجه های او در ميان صدای بلند نوارهايی که صفحات قرآن را بازخوانی می کردند، گم می شد.
آقای کمانگر در فوريه 2008 در يک دادگاه پنج دقيقه ای حضور پیدا کرد. خليل بهراميان وکيل مدافع وی، سال گذشته در گفتگوی تلفنی با واشنگتن تايمز از تهران گفت: «اصلاً هيچ مدرکی دال بر ارتباط فرزاد با گروه و يا فعاليت تروريستی وجود نداشت.» او گفت: «فرزاد يک معلم، شاعر، روزنامه نگار، فعال حقوق بشر و يک انسان خاص است.» اصلاً چنين مدرکی در دادگاه ارائه نشد و يا به آن احتياج نشد تا حکمی که از پيش تعيين شده جاری شود.
آقای کمانگردر آخرين نامه اش از زندان به يک داستان ايرانی به نام «ماهی  سياه کوچولو» اشاره می کند که در سال 1967 توسط يک معلم مخالف به نام صمد بهرنگی نوشته شده بود. اين داستان يک ماهی کوچکی است که قوانين جامعه اش را زير پا می گذارد تا به سفری برای اکتشاف دريا برود. ماهی سياه کوچک پس از گذر از ماجراهای بسيار، آزادی را پيدا می کند اما در نهايت با مرگ روبرو می شود. او نوشته است: «آيا می توان معلم بود اما راه دريا را به ماهی سياه کوچولوی کشور نشان نداد؟ آيا می شود مسؤوليت سنگين معلم بودن و پاشيدن بذر دانش را بر دوش داشت و همچنان ساکت ماند؟ آيا می شود عقده ها را در گلوی دانش آموزان ديد، شاهد چهره های نهيف و گرسنه آنها بود و همچنان ساکت ماند؟... نمی توانم تصور کنم شاهد درد و فقر مردم اين زمين باشيم، و نتوانيم قلب هايمان را به رود و دريا، به خروش و طغيان بدهيم.»
آقای کمانگر نوشته است: «ماهی کوچک به آرامی در دريا شنا کرد و فکر کرد: روبرو شدن با مرگ برای من سخت نيست، از آن پشيمان هم نمی شوم.»

منبع: واشنگتن تایمز

هرانا؛ برای او که یک ملت بود؛ یادنامه ای برای فرزاد و علی و فرهاد/ مجید توکلی

خبرگزاری هرانا - مجید توکلی، فعال دانشجویی دربند با نگاشتن نامه ای از زندان اوین، یاد و خاطره زندانیان عقیدتی اعدام شده، فرزاد کمانگر، علی حیدریان و فرهاد وکیلی را گرامی داشته است، متن  این نامه به نقل از خبرگزاری هرانا عیناْ در پی می آید.
اعلام کرده بودند که علی اعزام به ۲۰۹ است. تلفن های سالن آن ها قطع بود. رفتم از سالن خودم تماس بگیرم ولی تلفن های آنجا هم قطع بود. بالا که برگشتم فرزاد گفت که اعلام کرده اند او هم اعزام به ۲۰۹ است (و دروغ بود و به ۲۴۰ منتقل شدند).
این اعزام عصر شنبه همه ی ما را نگران کرده بود؛ معمولا اعزام برای اعدام های سیاسی عصر شنبه بوده است. ناراحتی دیوانه کننده ای سراسر وجودمان را فرا گرفته بود ولی فرزاد می گفت چیزی نیست و احتمالا چند سوال می خواهند بپرسند. او می دانست ولی مثل همیشه چنان پرروحیه بود که اصلا به روی خودش نمی آورد. باورکردنی نبود؛ تا چند دقیقه قبل با هم در کتابخانه بودیم. علی هم که والیبال را نیمه کاره رها کرده بود و سر و رویش را شسته بود و داشت آماده می شد. خیلی سخت و دردناک بود؛ معمولا همین ساعت هر روز، علی پس از ورزش می آمد تا با هم فیزیک بخوانیم. می خواست یکی دو درس باقیمانده از دیپلمش را در خرداد امتحان دهد و برای کنکور خودش را آماده کند. با آن روحیه کسی باور نمی کرد که او حکم اعدام داشته باشد. اگر در مورد علی می پذیرفتند، فرزاد به هیچ وجه قابل باور نبود. او هم برای امتحانات دانشگاه خودش را آماده می کرد. ماجرای نامزدی و ازدواجش هم بی نظیر بود. در مقابل این همه روحیه و انرژی آن دختری که ازدواج با یک اعدامی را می پذیرفت، احساس حقارت تمام وجودم را فرا می گیرد.این اولین باری نبود که این چنین دوستان را دیده بودم. تابستان ۸۶ و  دیدار با دوستان در بند ۲۰۹ اوین. اولین کسی که بعد از روزهای سخت انفرادی دیدم فرهاد بود که از قندیل می گفت و نقاشی های پسر خردسالش و اراده عزمش، پشتوانه ای برای همه ی ما بود. بعد از چندی علی و فرزاد را هم دیدم؛ علی که آرامش و متانتش آرامش بخش بود و فرزاد که اسطوره ای بود در میان ما. ملتی بود به تنهایی و ایستاده. همیشه خندان و امید بخش در برابر همه ی سختی ها و در  لحظه های سخت اشک و خون و بازجویی و احکام ناعادلانه ی دادگاه انقلاب... و باز او را دیدم در روزهای مکرر. آن هنگام که از بازداشتگاه خوفناک سنندج برای دومین بار فرزاد به اوین آمد. گردنش را آتل بسته و کتفش در رفته بود و دندان هایش شکسته بود اما اراده و ایستادگی اش استوار تر شده بود. همان چند روز حضورش در هفت، باعث می شد به بهانه هایی سخت از هشت برای دیدنش با دوستان عازم شویم و سال گذشته نیز هنگامی که علی و فرزاد را از رجایی شهر برای اعدام به ۲۴۰ اوین آوردند. در حالیکه در سلول انفرادی منتظر ساعت ۴ صبح نشسته بودند – و من در حال اعتصاب غذا با توانی کم می دانستم که آن ها را برای چه آورده اند، دستم کوتاه تر از همیشه بود- فرزاد به من روحیه می داد که همه چیز خوب است و علی باز آرامشی بود در برابر همه ی سختی ها.
در همه ی روزهای آزادی ام با تماس های روحیه بخش فرزاد و با صدای گرمش که مادرم را در روزهای انفرادی من تنها نمی گذاشت، دیدم که یک انسان اگر در بدترین شرایط هم باشد می تواند بزرگترن کارها را انجام دهد.
...و برادر بزرگم را کشتند. برادری کرد که او را عاشقانه دوست داشتم. برادر و معلم من. معلمی برای مقاومت و معلمی برای همه ی فرزندان ایران. آن روزها که الفبای ایستادگی در مقابل بدترین شکنجه ها و پرونده سازی ها را از او آموختم؛ آموختم که ایمان و اعتقاد انسان در برابر این مشکلات ارزشمندترین داشته است؛ آموختم می توان بارها در اتاق بازجویی و سلول های تنگ انفرادی جان را تسلیم کرد و عقیده را پاس داشت. او معلم من بود. معلمی که آموخت می توان همیشه لبخند زد و به همه ی انسان ها - فارغ از هر اختلاف و تفاوتی- انسانی نگریست.
حال او رفته است در حالی که حاضر نبود خداحافظی کند و می گفت فردا می بینمت. نگذاشت ببوسمش و در آغوشش بگیرم و گفت فردا می بینمت. می دانم گام های استوارش را با گام های استوار دوستانش برداشته و به میدانگاه نزدیک شده. او بارها قول داده بود که نگذارد قوم پر کینه ی استبداد چهارپایه را از زیر پایش بکشند. او قول داده بود که خودش چهارپایه را خواهد زد. او نمی گذاشت دستان پلید استبداد جان او را بگیرد و من می دانم او به قولش عمل کرده است. من می دانم به مرگ هم لبخند زده است؛ لبخندی که فریاد برآورده اسطوره ای از میان ما رفته تا جاویدان شود.
او و دیگر یاران بی گناهش رفتند و یادشان به نیکی برای همیشه ماند. او خوشنام رفت و معلمی جاودان شد. معلمی جاودان برای همیشه ی تاریخ ایستادگی و مقاومت. اسطوره ای برای امیدواری. نشانه ای برای همیشه ی روحیه بخشی به انسان های آزادی خواه.
او اینک نیست تا با هم از خاطرات خوش گذشته بگوییم. آن هنگام که وزارت اطلاعات در برابر روحیه ی یک نسل زانو زد. وزارتی که عاجزانه لب به اعتراف گشود تا در بازگشت های بعد فرزاد به ۲۰۹ بگوید که دیگر آن تابستان ۸۶ را در ۲۰۹ تکرار نکند. دیوارهای هواخوری را سنگ کرده بودند و آن صندوق پستی ما را برداشته بودند! گویا توانسته بودند پس از آن تابستان سرودهای دسته جمعی را سرکوب کنند اما فرزاد باز هم لبخند زده بود تا بگوید تا همیشه ی همیشه ایستاده ایم.
... و اینک گروگان ها را بردند تا بگویند از ایستادگی چنین زندانیانی خسته شده اند. بگویند قدرت استبداد در برابر عزم و اراده ی فرزندان کردستان هیچ است. بگویند تحمل زنده بودن مظهر شکستشان را ندارند. فرزاد می گفت که بازجویش گفته "شما به ریش ما وزارتی ها می خندید که الان در زندان درس می خوانید و می خواهید ازدواج کنید" این روحیه ی جنگندگی فرزاد و علی و فرهاد بی نظیر بود. امروز در سوگ چند دوست نشسته ام که فقط چند "نفر" نبودند. فرزاد که خود یک ملت بود، علی رفیع و بزرگ و فرهاد چون کوه قندیل استوار و سخت، فرزاد یک ملت بود؛ اینگونه بود که در روزهای ناراحتی با توجه به دستور جدا ماندن از دیگر سیاسیون خبر حضور فرزاد در اندرزگاه هفت برایم امید بخش بود. همان چند ساعت به بهانه ی کتابخانه برای در کنار ملتی بودن کافی بود.
فرزاد اگرچه با امید به آینده از ما جدا شد و رفت اما دلخوری هایی هم داشت؛ از باند بازی هایی که هنوز برچیده نشده. از اینکه عده ای همه کس و همه چیز را می خواهند مصادره کنند. این روزها داشت یادداشتی می نوشت که عنوانش این بود: "من یک ایرانی هستم؛ من یک ایرانی کرد هستم" و می خواست بگوید که هر چند کرد بودن یعنی تحت ظلم و محرومیت اما از سویی قومی کردن مبارزه ی کرد ها نیز ظلم و محرومیتی دیگر است. او همه ی تلاشش را کرد تا نگاه حقوق بشری و نگاه انسانی در مساله ی کرد و اساس حقوق قومیت ها و اقلیت ها حاکم شود. او تا آخربن لحظات ناراحت و نگران بود از این که فارغ از اختلاف و تفاوت، نگاه حقوق بشری به مسائل و مشکلات مردم کرد صورت نگیرد. او فرزند ملت کرد بود و ولی قصه دگرگونه شد تا این بار او که خود یک ملت بود برای مردمش نگران باشد. او می رفت در حالی که دوست داشت کسی به او بگوید مطمئن باشد که آرمان هایش به سرانجام می رسد و درس هایش ثمربخش خواهد بود. او می خواست همه بدانند که اگر قصه ی خشونت و محرومیت و ظلم در کردستان به پایان نرسد هم چنان بی گناهانی چون خود او و دوستانش قربانی پرونده سازی ها و گروگان گیری ها می شوند. او می خواست همه بدانند اگر خشونتی هم در آن دیار است، خشونت آفرینی تنگ نظران و تمامیت خواهی قوم استبداد است.
آه، آه که چه پلید است استبداد که ترسید از اینکه فردا نتواند جنایت کند. ترسید از اینکه جنایت های تا امروزش ایستادگی فرزاد ما را بیش تر کرده است. ترسید از لبخند و ایستادگی او و ترسید که تلفن ها را قطع کرد. ترسید که گرفتن مراسم و خواندن فاتحه و پخش حلوا و خرما را ممنوع کرد. ترسید که بارها ما را احضار کرد که یادی از او نکنیم؛ غافل از اینکه همه از آن ها گفتند و یادشان را گرامی داشتند. ترسید که حکومت نظامی راه انداختند. ترسید که مدام فریاد بلند کرده که تروریست ها را اعدام کرده و حال آنکه همه می دانند تروریستی در کار نبوده. می دانند که بمب و بمب گذاری در کار نبوده. می دانند که چگونه فرزاد را در ان پرونده وارد کردند و به چه علت او را متهم کرده اند. ولی مرگ، او نیز پایان نبود؛ آغازی برای فهم این مسئله که دیگر استبداد نمی تواند فرزندان سرزمینمان را بی بها بر دار برد.
...و امروز باز به کتابخانه رفتم. فرزاد و علی نبودند. فرزاد نبود تا از خاطرات گذشته و دوستانمان بگوییم؛ امید و شادی را بیدار کنیم و به مشورت بنشینیم و چاره ای برای درد استبداد بیابیم. آینده ای روشن ترسیم کنیم و ترانه ای برای آزادی بخوانیم. علی نبود که در میان صفحات کتاب ها آرامش و روحیه را ورق بزنیم. اما یاد فرزاد و علی و فرهاد مانده است. به فرزاد قول داده ام گریه و شکوه نکنم که از استبداد جز بیداد انتظاری نیست. اما برادرم فرزاد بداند که چون همه ی فرزندان این ملت عهدی بسته ام که راهش را فراموش نکنم.

مجید توکلی
زندان اوین
۲۱
اردیبهشت ۱۳۸۹

تلاش برای بازداشت تمام اعضای خانواده ی کمانگر

 

خبرگزاری هرانا - پس از اعدام مخفیانه ی فرزاد کمانگر به همراه چهار زندانی سیاسی دیگر در سحرگاه نوزدهم اردی بهشت، دستگاه امنیتی برای تمام اعضای خانواده ی فرزاد کمانگر حکم بازداشت صادر کرده است.
بنا به اطلاع گزارشگران هرانا، پس از گذشت بیش از سه روز از اعدام فرزاد کمانگر، مقامات قضایی هم چنان در خصوص تحویل پیکر این معلم جان باخته و باقی اعدام شدگان کارشکنی می کنند؛ در همین رابطه صبح امروز در سومین روز حضور خانواده ها در مقابل زندان اوین، نیروهای امنیتی برای بازداشت سلطنه رضایی(مادر فرزاد)، مهراد کمانگر(برادر فرزاد)، سرور(همسر مهرداد کمانگر)، شیرین کمانگر(خواهر فرزاد) و جاوید کمانگر(برادر زاده ی ۱۵ ساله ی فرزاد) تلاش کردند.
بر همین اساس خانواده ی کمانگر که برای تحویل گرفتن وسایل فرزاد همانند روزهای گذشته به زندان اوین مراجعه کرده بودند، بعد از بحث و جدل چندباره در خصوص تحویل گرفتن پیکر و وسایل فرزاد کمانگر در کمال ناباوری اقدام ماموران برای بازداشت خود را مشاهده کردند. اما تلاش ماموران برای بازداشت این خانواده به دلیل مقاومت و دخالت مردم حاضر به نتیجه نرسید و اعضای خانواده توسط مردم حاضر به بیرون از صحنه منتقل می شوند و در حالی  اعضای خانواده داغدار فرزاد کمانگر تحت تعقیب نیروهای انتظامی - امنیتی هستند که تنها خواستار اجرای قانون و تحویل گرفتن پیکر و وسایل فرزند خود هستند.
لازم به توضیح است دستگاه قضایی-امنیتی تحویل دادن پیکرهای فرهاد وکیلی، فرزاد کمانگر، علی حیدریان، مهدی اسلامیان و شیرین علم هولی را منوط به تشکیل جلسه شورای امنیت ملی و نظر مساعد آنان نموده است.

مردم یاسوج علیه احمدی نژاد شعار دادند

 
• در جریان سخنرانی روز چهارشنبه ی احمدی نژاد در شهر یاسوج، گروه هایی از مردم شرکت کننده در مراسم سخنرانی، با شعارهای: دروغگو، دروغگو! و مرگ بر دیکتاتور! به وی اعتراض کردند ...

اخبار روز: مردم شهر یاسوج از احمدی نژاد با شعارهای دروغگو، دروغگو و مرگ بر دیکتاتور استقبال کردند.
به گزارش فعالین حقوق بشر و دمکراسی در ایران، تعداد زیادی از مردم یاسوج در حین سخنرانی وی اقدام به سر دادن شعارهای مرگ بر دیکتاتور و دروغگو، درغگو نمودند.
احمدی نژاد روز چهارشنبه ۲۲ اردیبهشت ماه به شهر یاسوج وارد شد و در پارکی نزدیک میدان معلم اقدام به سخنرانی کرد. علیرغم اینکه نیروهای امنیتی و نظامی این منطقه را در کنترل شدید خود داشتند و به صورت گزینشی اجازه ورود به محل سخنرانی می دادند، اما تعدادی از مردم یاسوج هنگام سخنرانی اقدام به سر دادن شعارهایی علیه احمدی نژاد نمودند.
نیروهای لباس شخصی که در بین مردم حضور داشتند اقدام به ضرب و شتم متعرضین و بیرون کردن شعار دهندگان از محل سخنرانی کردند. شعارهای مردم تا پایان سخنرانی احمدی نژاد ادامه داشت.
بنابر این گزراش، از روز گذشته از طرف ستاد خبری وزارت اطلاعات با فعالین دانشجوئی و مدنی شهر تماس گرفته می شد و از آنها خواسته می شد که از صبح امروز خود را به ستاد خبری وزارت اطلاعات در این شهر معرفی کنند.
از شب گذشته و امروز فضای شهر امنیتی و نظامی بود و مامورین در همه‍ی میادین و نقاط اصلی شهر مستقر شده بودند.

پنجشنبه اعتصاب عمومی در کردستان - سراسر ایران در کنار مردم کردستان

اعلام حمایت های تازه از اعتصاب روز پنجشنبه
• سازمان فدائیان خلق ایران (اکثریت)؛ سازمان اتحاد فدائیان خلق ایران، هیات اجراییه سازمان کارگران انقلابی ایران، دانشجویان سوسیالیست سراسر کشور به همراه دو گروه دانشجویی چپ؛ عصر چهارشنبه از اعتصاب عمومی حمایت کردند. پیش از آن جریان های مختلف کومه له، حزب دموکرات کردستان، دانشجویان کرد دانشگاه های مختلف کشور، اتحادیه ی بین المللی در حمایت از کارگران در ایران و بسیاری از گروه های محلی کرد اعلام شرکت در این اعتصاب عمومی نموده بودند ...

اخبار روز: موج حمایت از اعتصاب عمومی در کردستان رو به گسترش است. سازمان فدائیان خلق ایران (اکثریت) و سازمان اتحاد فدائیان خلق ایران، هیات اجراییه سازمان کارگران انقلابی ایران، دانشجویان سوسیالیست سراسر کشور به همراه دو گروه دانشجویی چپ دیگر، عصر روز چهارشنبه حمایت خود را از اعتصاب عمومی در کردستان اعلام کردند. این اعتصاب قرار است روز پنجشبنه صورت گیرد. پیش از این جریانات مختلف وابسته به کومه له، حزب دموکرات کردستان، دانشجویان کرد دانشگاه های مختلف کشور، دانشجویان چپ و سوسیالیست سنندج، جمعی از فعالین اجتماعی و کارگری شهر کامیاران، اتحادیه ی بین المللی در حمایت از کارگران ایران، سازمان کردستان حزب کمونیست ایران، گروهی از فعالین سیاسی و اجتماعی کرد، کمپین دفاع از زندانیان سیاسی و مدنی و جمعیت جوانان کردستان ایران و کانون زندانیان سیاسی ایران در تبعید، از فراخوان اعتصاب عمومی روز پنجشبنه حمایت کرده بودند.


سازمان اتحاد فدائیان خلق ایران
سازمان فدائیان خلق ایران (اکثریت)
پشتیبانی از اعتصاب عمومی در کردستان!


ایرانیان آزادیخواه!
روز پنجشنبه ٢٣ اردیبهشت روز اعتصاب عمومی در کردستان است. اعتصاب عمومی اقدامی است در اعتراض به اعدام فرزاد کمانگر، علی حیدریان، فرهاد وکیلی، شیرین علم هولی و مهدی اسلامیان؛ برآمدی است انسانی در نشان دادن همدردی با خانواده این جانباختگان تا که بدانند همه با آنانند؛ فراخوانی است شایسته در اعتراض به رژیم اسلامی که بداند هر جنایت را با یکپارچه تر شدن اراده ملی مردم و اعتراض سراسری جامعه پاسخ خواهد گرفت؛ و تدبیری سنجیده برای ابراز همبستگی ملی در کردستان و اعلام هم سرنوشتی امر رهایی کردستان از ستم ملی و برقراری آزادی و دمکراسی در ایران.
ما امضاء کنندگان مشارکت خود در اعتراض و اعتصاب عمومی روز پنجشنبه در کردستان را اعلام می داریم و با نگاهی امیدوارانه باور داریم که این فراخوان با اقبال وسیع مردم کردستان مواجه خواهد شد. روز پنجشنبه در سراسر کردستان، اساتید و آموزگاران شریف، دانشجویان و دانش آموزان شرافتمند کرد به حرمت این پنج جانباخته از حضور در سر کلاس درس امتناع خواهند کرد، کارگران، کارکنان موسسات دولتی و خصوصی انساندوست در تاثر از این جنایت حکومتی اجازه نخواهند داد که کارها جریان عادی به خود بگیرند، بازاریان و کسبه متعهد به رعایت حقوق بشر به احترام این پنج فرزند به خون خفته خلق کرد از خرید و فروش باز خواهند ایستاد، و همگان دست در دست هم کردستان را درسکوت اعتراض به کرد کشی و ایرانی کشی و انسان کشی خواهد نشاند. این سکوت ملی، رسا ترین فریاد اعتراض ملی علیه حکومت زور و تبعیض است.

آزادیخواهان ایران!
در هر کجا که هستیم از این حرکت پشتیبانی کنیم. کردهای مقیم تهران و دیگر شهرهای خارج ازمنطقه کردستان را که به شکل مقتضی به همراهی با این اعتصاب عمومی برخواهند خواست همیار و همراه باشیم. در خارج از کشور و به طرق ممکن در اعتراضی موازی با این اعتراض ملی کرد، به این روز همبستگی ملی جنبه فرا ملی بدهیم. در این روز همدردی خود با مردم آزادیخواه و مبارز کردستان را که در عزای فرزندانش نشسته است به نمایش بگذاریم.
و کمترین کار هر ایرانی آزادیخواه در این روز این می‌تواند باشد که با خبردهی حضوری، و یا از طریق تلفن، فاکس، اس.ام.اس، ایمیل و نیز استفاده از شبکه های اینترنتی و رسانه های عمومی و خصوصی به گوش هر ایرانی برسانند که روز پنجشنبه ٢٣ اردیبهشت ماه روز همدردی با خانواده جانباختگان کرد، روز اعتراض به اعدام این پنج مقتول به دست جمهوری اسلامی و روز همبستگی ملی است. به این روز بپیوندیم. با این روز باشیم. در این روز، آینده همبسته‌ای از ایران فردا را به تماشا بگذاریم . ایرانی، رها از حاکمیت فقه بر آن؛ ایرانی، بری از تبعیض؛ و ایرانی آزاد و آزادی در ایران.


هیات اجرائیه راه کارگر
فراخوان برای اعتصاب عمومی در روز پنج شنبه در کردستان!


از همه مردم آزاده ایران می خواهیم که علیه اعدام ها بهر شکل ممکن و موثر اعتراض کنند!
ما از فراخوان دانشجویان ایران برای تجمعات اعتراضی علیه اعدام در روزهای چهارشنبه و پنج شنبه حمایت می کنیم!

اعدام جنایتکارانه فرزاد کمانگر،علی حیدریان، فرهاد وکیلی، شیرین علم هولی و مهدی اسلامیان در سحرگاه یکشنبه ۱۹ اردیبهشت ماه ۱۳۸۹ که چهار تن آنها از فعالین خلق کرد می باشند و خطری که سایر فعالین کرد محکوم به اعدام را تهدید می کند ضرورت اقدامی موثر و یکپارچه را در اعتراض به اعدام ها و برای جلوگیری از اعدام سایر محکومین به اعدام، درکردستان و سراسر ایران را، می طلبد. ما به سهم خود و همراه با سازمان ها و احزاب کردستان ایران مردم کردستان را فرا می خوانیم که در اعتراض به اعدام های جنایتکارانه ای که قصد آن مرعوب ساختن خیزش ضداستبدادی مردم ایران در یکسال گذشته است ، در روز پنج شنبه ۲٣ اردیبهشت از طریق اعتصاب عمومی و سایر ابتکارات اعتراضی، مخالفت یک پارچه وکوبنده خود را با مجازات ضدبشری اعدام نشان دهند.
علاوه بر کردستان، که دادگاه های فرمایشی رژیم برای هجده نفر از فعالین حکم اعدام صادر کرده اند در بلوچستان نیز لااقل برای ۱۲ نفر از فعالین بلوچ حکم اعدام صادرشده است.در گذشته نه چندان دور چند گروه از جوانان خوزستان دردادگاه های فرمایشی فقها به اعدام محکوم شده و حکم اعدام درباره آنها به موقع اجراء در آمد. در ۲٣ تیر ماه ٨٨ سیزده تن از جوانان بلوچ در زندان مرکزی زاهدان به دار آویخته شدند، احسان فتاحیان به اتهام ارتباط با کومه له زحمتکشان کردستان محمدرضا زمانی و آرش رحمانی پور به جرم عضویت در انجمن پادشاهی و فصیح یاسمنی و خدایار رحمت زهی شهنواز نیز توسط دژخمیان جمهوری اسلامی به دار آویخته شدند. دستگاه مرگ رژیم جمهوری اسلامی هم اکنون در حال پرونده سازی برای اعدام تعدادی از فعالین کشورمان هستند که در جریان جنبش ضداستبدادی اخیر دستگیر شده اند. این درحالی است که بهائیان، یهودیان و فرقه های گوناگون مسیحی در ایران صرفا" به خاطر اعتقادات خود بارها و بارها ترور واعدام شده اند و هم اکنون نیز تحت پیگرد، دستگیری، شکنجه و در تهدید مرگ قرار دارند. اعدام های فله ای افغان های مقیم ایران که حدود سه هزار نفر از آنها در خطر اعدام قرار دارند و نیز اعدام های پیاپی کسانی که تحت عنوان قاچاقچی و... به دار آویخته می شوند، صفحات دیگر پرونده سیاه آدمکشی رژیم جمهوری اسلامی ایران است.  
ما، همه مردم آزایخواه ایران را به اعتراض علیه اعدام ها وبرای نجات جان خواهران و برادرانمان در سراسر ایران فرا می خوانیم. نباید اجازه داد که رژیم ضدبشری جمهوری اسلامی با استفاده از تمایزات ملی، مذهبی، عقیدتی و فرهنگی ،ما را نسبت به مجازات ضدبشری اعدام بی تفاوت سازد. این وظیفه یکایک ما آزایخواهان ایران است که به ویژه در تهران و همه مناطق فارس نشین با همه توش و توان خود علیه اعدام ها به اعتراض برخواسته و مشتی محکم بر پوزه استبداد بکوبیم.روز پنج شنبه فرصتی مناسب برای متجلی ساختن اعتراضات همبسته آزادی خواهان سراسر ایران است.
حمایت مادران شهدا و زندانیان سیاسی از فراخوان مادران اعدام شدگان روز یکشنبه برای تجمع اعتراضی، نمونه ای از این نوع همبستگی در پیکار مشترک علیه استبداد است.  
ما همچنین از فراخوان دانشجویان دانشگاه های تهران برای تجمعات اعتراضی در روز چهارشنبه و پنج شنبه قویا" حمایت کرده و این ابتکارجنبش دانشجوئی را نیز، نمونه ای برجسته ای از مبارزه همبسته مردم ایران علیه اعدام و استبداد و خنثی ساختن ترفندهای رژیم استبدادی، می دانیم.
باید با همه قوا فریاد بر آوریم که مجازات اعدام مجازاتی ضدبشری است و باید فورا" و بدون قید و شرط علیه هر شهروند کشورمان به هر دلیل و بهانه، متوقف شود.


بیانیه مشترک ٣ سازمان و گروه دانشجویی و جوانان
حمایت از اعتصاب عمومی در کردستان


مردم آزادی خواه و ستم دیده ایران!
کارگران و زحمتکشان!
دانشجویان و معلمان!
اکنون زمان مقابله متحد با ماشین سرکوب سرمایه داری اسلامی است که فاشیستی ترین اقدامات ممکن را در دستور کار روزانه خود قرار داده است! هر روز اعدام، شکنجه، زندان، تبعید...هر روز کشتار مخالفین...هر روز جنایتی علیه بشریت...
حکومت فاشیستی حامی سرمایه با تمام جناح و دسته های خود در طول ٣۰ سال سرکوب و خفقان، نشان داده است که از انجام هیچ جنایتی ابا ندارد، و برای تضمین منافع، بقاء و تداوم سلطه مطلق خود، حتی یک قدم نیز عقب نمی نشیند؛ سرکوب گری افسارگسیخته حکومت در ماه های اخیر در قبال جنبش توده ای ضد دیکتاتوری مردم در خیابان ها به خوبی نشان گر این واقعیت است که این حکومت از ریختن خون های بسیار هراسی در دل و باکی از تکرار دهه سیاه و خونین ۶۰ و نسل کشی مخالفان خود ندارد.
امروز جنایت سازمان یافته اعدام در تپه های اوین و گرفتن جان مبارزان راه برابری و آزادی انسان ها، فرزاد کمانگر، شیرین علم هولی، فرهاد وکیلی، مهدی اسلامیان و علی حیدریان، دیروز احسان فتاحیان و بی شماران دیگر، و فردا صفی طویل از دیگر مبارزان و آزادی خواهان که در چنگال دژخیمان اسیرند، در شب گرفتارند و به صبحی سپید باور دارند...
تنها با مبارزه متحد و صف های به هم پیوسته مبارزات طبقه کارگر و زحمتکشان، زنان، دانشجویان، معلمان و همه نیروهای مبارز و پیشرو می توان علیه کشتار و جنایات مکرّری از این دست، و سرکوب گری سازمان یافته و لجام گسیخته سرمایه داریِ تا بن دندان مسلح ایستاد. اگر حلقه های زنجیره مبارزات به هم متصل نگردد و تار و پود نیروها و جنبش های اعتراضی مختلف به رهبری طبقه کارگر در هم تنیده نشود، هرگز نمی توان به این توحّش سرمایه دارانه پایان داد.
ما، به عنوان بخشی از جوانان و دانشجویانی که خود را در مبارزات آزادی خواهانه و عدالت جویانه مردم علیه فقر، خفقان، بی حقوقی مطلق و ... سهیم می دانیم، حمایت خود را از اعتصاب عمومی مردم کردستان در تاریخ ۲٣ اردیبهشت اعلام می کنیم و بر آنیم که به هیچ وجه نباید به اعتصاب و اعتراض در یک محدوده جغرافیایی مشخص اکتفا نمود و باید آن را به اعتراض و اعتصابی فراگیر تبدیل نمود؛ چرا که جنایت سازمان یافته اعدام، به ویژه اعدام زندانیان سیاسی فجیع ترین اقدامی است که می توان علیه بشریت مرتکب شد و مساله ای است که هیچ محدودیت جغرافیایی، قومیتی، جنسیتی را بر نمی تابد و ابدا نباید به هیچ جریان سیاسی خاصی محدود باشد.
ما با صدای بلند اعلام می داریم که از هرگونه فراخوان به اعتراض و اعتصاب عمومی در اعلام انزجار و نفرت نسبت به جنایت اخیر حکومت، در اعدام عزیزترین هم رزمان مان حمایت می کنیم. ما خود را با رنج و درد بازماندگانان آنان زنجیرشده می دانیم، ما با هر مبارزه ای علیه جنایت سازمان یافته اعدام ابراز هم بستگی می کنیم و همه کارگران را به اعتراض علیه اعدام هم طبقه ای هایشان فرا می خوانیم. ما همه دانشجویان و جوانان را به اعتراض علیه این جنایات به اشکال و طرق ممکن در دانشگاه های سراسر ایران فرا می خوانیم. ما معلمان را به عنوان زخم خورده جنایت اخیر، به تعطیلی کلاس ها و دست زدن به یک اعتصاب عمومی گسترده وظیفه مند می دانیم و به سهم خود، به این اعتصاب پیوسته و از آن پشتیبانی می نماییم.

دانشجویان سوسیالیست دانشگاه های ایران
اتحاد دانشجویان ضد فاشیست ایران
گروه گفتمان چپ


فراخوان کمیته مرکزی کومه له
متحد و یکپارچه به دفاع از فرزندان خود به پا خیزیم


مردم آزادیخواه و مبارزکردستان!
کارگران، جوانان، زنان و مردان آزادیخواه!
پنجشنبه ۲٣ اردیبهشت برابر با ۱٣ ماه مه میلادی، روز اعتراض به اعدام ۵ تن از فعالان سیاسی است، که در روز یکشنبه ۱۹ اردیبهشت ناجوانمردانه از جانب حکومت اوباشان به قتل رسیدند. این روز روز اعتراض به رژیم کشتار و جنایت جمهوری اسلامی است که کردستان را عرصه تاخت و تاز وحشیانه خود قرار داده است و با مردم این سرزمین به مثابه اسرای جنگی رفتار می کند که هرگاه بخواهد برای زهر چشم گرفتن و پراکندن تخم رعب و وحشت در میان آزادیخواهان ایران و بخصوص برای به سکوت کشاندن فریاد اعتراض مردم کرد، به بهانه های واهی عده ای را در برابر جوغه اعدام قرار می دهد یا بر سر چوبه دار می کند. پنجشنبه ۲٣ اردیبهشت را به روز گرامیداشت عزیزانی تبدیل کنیم که با خون خود بذر وحدت و یکپارچگی را در میان مردم ستمدیده پاشیده اند. این روز را به روز همبستگی و همدردی با خانواده این شهدا، به روز اعتراض به بی حقوقی مردم کرد تبدیل کنیم.
آنان که اکنون در تهران بر اریکه قدرت تکیه زده اند، با اعدام ۵ نفر انسان بیگناه نفرت و انزجار عمومی مردم کردستان و ایران را برای خود به ارمغان آورده اند. این نخستین بار نیست که حاکمان بر ایران بناحق خون فرزندان مردم کرد را وثیقه ادامه حیات و بقا حکومت خود می کنند، اما شاید نخستین بار باشد که جنایت رژیم در کردستان در چنین ابعادی خشم و انزجار وسیع مردم را در همه ایران علیه دارودسته حاکم برانگیخته باشد. اگر رژیم جمهوری اسلامی قصد دارد با اعدام فرزندان ما از دیگران زهر چشم بگیرد ما باید به همه نشان دهیم که یگانه راه نجات از کابوس سیاه استبداد دینی حاکم بر ایران مبارزه و ایستادگی در مقابل آن است.

مردم آزادیخواه ایران!
کردستان همیشه سنگر آزادیخواهی در ایران بوده است، این سرزمین در تمام طول این سه دهه مهد مبارزه علیه استبداد دینی و هواخواهی از دموکراسی بوده است. جای خود دارد که مردم کردستان و خانواده های داغدار این جانباختگان را در چنین روزهای سختی تنها نگذارید. جمهوری اسلامی همیشه ناقوس سرکوب وسیع و سرتاسری را در کردستان به صدا در آورده است. نباید به وی فرصت داد تا اینبار نیز موج دیگری از سرکوب و قتل عام را در ایران به راه بیاندازد. روز پنجشنبه در کنار مردم کردستان قرار بگیرید و علیه اعدام پنج تن از شهروندان ایران صدای اعتراض عمومی خود را همزمان با مردم کرد بلند کنید.
حزب کومه له کردستان ایران در هماهنگی با اکثریت نهادها و قشرهای جامعه و احزاب سیاسی پنجشنبه ۲٣ اردیبهشت را به روز اعتراض عمومی اعلام کرده و از همه می خواهد فعالانه و بهر شکل ممکن از جمله تعصیلی مراکز کار، ادارات و بازار و مدارس و دانشگاه ها، روشن کردن شمع بر در خانه ها و بر سر کوچه ها و... در این اعتراض عمومی شرکت کنند.
کمیته مرکزی حزب کومه له کردستان ایران
۲۱ اردیبهشت ۱٣٨۹ برابر با ۱۱ مه ۲۰۱۰


حزب دموکرات کردستان:
از فراخوان اعتصاب مردم کردستان در روز ۲٣ اردیبهشت ماه حمایت می کنیم


مردم مبارز و فداکار کردستان!
توده های داغدار و سوگوار!
جنایتی که جمهوری اسلامی در سپیده دم روز ۱۹ اردیبهشت ماه علیه فرزندان مبارزتان مرتکب شد، برای یک بار دیگر بر همگان عیان ساخت که این رژیم در برابر مطالبات مشروع مردم کردستان و در برابر فعالین مدنی و سیاسی کرد زبان دیگری جز سرکوب، کشتار و اعدام بلد نیست. جمهوری اسلامی که از دیرباز در جریان سرکوب جنبش آزادیخواهانه کردستان از هیچ نوع وحشیگری، سرکوب و اعمال خشونتی فروگذاری نکرده است، هم اکنون نیز در اوج بی شرمی و ددمنشی به جان زندانیان سیاسی و مدنی کرد یعنی بهترین فرزندان این ملت افتاده و تنها به اتهام مطالبه ابتدایی ترین حقوق و آزادیها برای ملت و هموطنانشان جان آنان را می گیرد.
اکنون وقت آن است که به حاکمان جمهوری اسلامی نشان داده شود که مردم کردستان نه تنها در برابر جنایات این رژیم و اعدام فرزندانشان ساکت نخواهند نشست بلکه به گونه ی قاطع و متحد به رهبران جنایت پیشه جمهوری اسلامی نشان میدهند داد که شهداء روز ۱۹ اردیبهشت ماه و تمامی فعالین سیاسی و مدنی محکوم به اعدام کرد فرزندان و پاره تن این مردم هستند چرا که آنان به سبب تلاش برای احقاق حقوق و مطالبات این مردم به چنین احکامی ناعالانه و غیر انسانی محکوم شده اند. بنابراین با اعدام هر کدام از این مبارزان، تنفر و انزجار مردم کرد از حاکمیت دو چندان خواهد گشت.
اکنون که از سوی شمار زیادی از سازمانها و تشکل های سیاسی و مدنی کردستان فراخوان اعتصاب عمومی در روز پنج شنبه ۲٣ اردیبهشت ماه داده شده است، حزب دمکرات کردستان حمایت خود را از این فراخوان اعلام می کند و از کلیه اقشار مردم شهرها و مناطق مختلف کردستان می خواهد که در این روز با اتحاد کامل در اعتصاب عمومی شرکت نمایند. از مردم کردستان، دعوت بعمل میآوریم که جهت محکوم نمودن اعدام فعالین سیاسی و مدنی در خانه های خود بمانند و از رفتن به محل کار خودداری نمایند. معلمان و دانش آموزان و دانشجویان با نرفتن به سر کلاس های در، بازاریان با تعطیلی و بستن مغازه ها به رهبران جمهوری اسلامی نشان دهند که مردم کردستان از این رژیم متنفر و از خون به ناحق ریخته شده فرزندانشان نخواهند گذشت.
درود بر روان پاک تازترین شهداء راه آزادی: فرزاد کمانگر، علی حیدریان، شیرین علم هولی، فرهاد وکیلی و مهدی اسلامیان.
مستحکم تر باد وحدت مبارزاتی مردم کردستان در روز ۲٣ اردیبهشت ماه،
حزب دمکرات کردستان - دفتر سیاسی


حمایت دانشجویان کرد از اعتصاب عمومی در کردستان

بیانیه ی اعتراضی جمعی از دانشجویان و فارغ التحصیلان کرد دانشگاههای سراسر ایران در محکومیت اعدام فرزاد کمانگر و چهار تن دیگر

اعدام و شکنجه در قرون وسطی روشی بود برای اثبات و حک قدرت پاپ و پادشاه در برابر مردم معترض و دگراندیشی که تن به استیلای حاکمیت خداییشان نمی دادند اما حاکمان هنگام اعدام و شکنجه از محکومان اعتراف به حقانیت حاکمان و طلب آمرزش می گرفتند. با گذشت زمان و در محور قرار گرفتن کرامت انسانی و حقوق بشر اعدام امری منسوخ و تقبیح شده است، ولی امروزه ناقوس مرگ کماکان نواخته می شود، بله اینجا ایران است سرزمینی که مردمانش به هم عشق می ورزند اما سایه شوم مرگ از جانب حاکمان بر سرشان سایه افکنده است، حاکمان سفاکی که در منطق، سیاست و دینشان روشی جز شکنجه و اعدام نمی شناسند.
متاسفانه صبح روز یکشنبه ۱۹/۲/۱٣٨۹ در تاریکخانه اشباح حکومت اسلامی ایران خبر اعدام پنج تن از فعالان سیاسی همه را بهت زده کرد، این بار نیز مثل همیشه کردها قربانی سیاستهای ننگین حاکمیت اسلامی شدند. این رژیم ارتجاعی و مرتجع پرور در آستانه ۲۲ خرداد سالرروز خیزش سراسری مردم ایران، در اقدامی شنیع و غیرانسانی پنج تن ازفعالان سیاسی به نام های فرزاد کمانگر،شیرین علم هولی، فرهاد وکیلی، علی حیدری و مهدی اسلامی را به بهانه های واهی و اتهاماتی ساختگی به پای چوبه دار برد، حاکمان اسلامی مرتجعی که بر خلاف سلف قرون وسطایی شان موفق به گرفتن اعتراف، طلب آمرزش و حک قدرت بر تن محکومانشان نشدند و اینان چون مسیح در "جلجتا" به دار آویخته شدند و دم مسیحایی شان در کالبد ملت دمید. بی گمان ماهیت غیربشری حکومت اسلامی ایران برای مردم کردستان امری روشن و بدیهی بود. یقینا این پنج عزیز جانباخته با مرگ خود ماهیت ضد بشر و جنایتکارانه جمهوری اسلامی ایران را برای سراسر ایران نیز آشکارتر ساختند.
ما جمعی از دانشجویان و فارغ التحصیلان کرد دانشگاههای سراسر ایران با چشمی گریان و گلویی بغض گرفته اما با اراده پولادین "فرزادوار" ضمن ابراز همدردی و تسلیت به خانواده پنج عزیز ازدست رفته / جاوید و خانواده بزرگ ایرانیان آزاده و دمکراسی خواه، عهد میبندیم که یادشان را گرامی و مشعل آزادی خواهیشان را همیشه پرفروغ نگه داریم.
همچنین اعلام میداریم همراه با مردم سراسر ایران و خصوصا کردستان برای پاسداشت و ادای احترام به این عزیزان و در اعتراض به "حکومت اعدام اسلامی" در اعتصاب و عزای عمومی روز پنج شنبه ۲٣/۲/۱٣٨۹ شرکت مینمائیم.
                                                                                                              
دانشگاههای: تهران/ بهشتی/ علامه طباطبایی/ تربیت معلم / شهید رجایی/ امیرکبیر/ خواجه نصیر/ شریف/ آزاد تهران مرکز/ آزاد واحد شمال/ شیراز/ دانشگاه ساری/ فردوسی مشهد/ دانشگاه اصفهان/ کرمان/ زاهدان/ بوعلی همدان/ زنجان/ قزوین/ سنندج/ تبریز/ ارومیه / کرماشان/ ایلام/ مهاباد   


بیانیه دانشجویان چپ و سوسیالیست شهر سنندج
در فراخوان به اعتصاب عمومی در کردستان!


مردم ستم دیده و همیشه مبارز کردستان!
بار دیگر ماشین جنایت و اعدام سرمایه داری اسلامی، دست پلید خویش را دراز کرد و تنی چند از زیبا ترین گل های این دشت خونین را چید. فرزندان شجاع و پاک باخته ای که در راه آرمان هایشان، در راه مبارزه با فقر، استثمار، خفقان، تیره روزی و بدبختی مردمان و در راه به وجود آوردن زندگی انسانی تر و بهتری برای همه جان خود را کف دست گرفتند و سر به تیغ جلّاد سپردند.
فرزاد کمانگر، علی حیدریان، فرهاد وکیلی، شیرین علم هولی و مهدی اسلامیان ۵ تن از بهترین فرزندان این مردم بودند؛ فرزاد کمانگر، معلمی آزاده بود که شاگردانش را درس آزادگی، شهامت، انسان دوستی و لبخند می آموخت.
جرم او این بود و دژخیمان او را از همین رو بر سرِ دار کردند، غافل از این که تمام کودکان و دانش آموزان رنج دیده که نام فرزاد را شنیده باشند، خود هر کدام یک فرزاد کمانگر خواهند بود و راه آموزگار خود را در پیش خواهند گرفت و کردستان و سراسر ایرانِ خفقان زده، آبستن فرزندانی است که هرگز آموزگاران و پرچمداران راه آزادی و برابری انسان ها را از یاد نخواهند برد و مادران داغدیده کردستان که امروز باز در سوگ ۵ فرزند عزیز دیگر خود نشسته اند، قصه و ترانه مبارزات اینان را برای کودکان فردا خواهند سرود.

مردم ستم دیده و همیشه مبارزکردستان!
این اولین بار نیست که دست حکومت سرمایه داری اسلامی، به خون فرزندان ما آلوده شده است. چندی قبل احسان فتاحیان، سپس فرزاد کمانگر، علی حیدریان، فرهاد وکیلی، شیرین علم هولی و مهدی اسلامیان و فردا نوبت به دیگر زندانیان سیاسی گروگان گرفته شده در زندان ها و سیاه چاله های مخوف این حکومت خواهد رسید که حکم اعدام در دست، امید به آینده ای روشن و آزادی دارند و قلبشان برای مردم محروم و زحمتکش می تپد. آزادی خواهان بسیاری نه فقط در کردستان که در زندان های سراسر ایران در چنگال دژخیمان اسیرند و از این رو، اعتراض و اعتصاب وسیع آحاد جامعه، کارگران، زنان، دانشجویان و معلمان، همه از کودک و جوان و پیر و اقشار مختلف مردم، نه فقط نشان دهنده خشم همه ما علیه این جنایت و دیگر کشتارهای این حکومت در طی سی سال خواهد بود بلکه هم چنین، عامل موثری برای جلوگیری از پیش روی این رژیم در اقدام به اعدام های لجام گسیخته، تکرار نسل کشی و کشتار وسیعی است که به دلیل ترس از موقعیت متزلزل خود اندیشه آن را در سر دارد و می کوشد با ایجاد ارعاب، تهدید، بسته کردن فضا و قتل عام مخالفین خود، موج اعتراضات و مبارزات آزادی خواهانه مردم در سراسر ایران را خاموش نماید و هرگونه فریادی را در گلو خفه نماید.

دانشجویان، معلمان، زنان و مردم انقلابی کردستان!
از این رو ما دانشجویان چپ و سوسیالیست سنندج همه مردم آزاده و مبارز کردستان را برای اعتصاب عمومی و یکپارچه فرا می خوانیم تا در روز پنجشنبه ۲٣ اردیبهشت متحدانه تر از همیشه علیه اعدام فرزاد کمانگر و ۴ زندانی سیاسی دیگر اعتراض و پاسخی قاطعانه به این رژیم دیکتاتور سرمایه داری و جنایتکار اسلامی دهیم. باید بدانیم تنها صفوف متحدانه توده های مردم علیه کلیه دم و دستگاه این حکومت جرم و جنایت، قدرت به شکست کشاندن سیل اعدام ها و انسان کشی ها را خواهد داشت. برای این مهم لازم است در روز پنجشنبه ۲٣ اردیبهشت شهرهای کردستان را به تعطیلی بکشانیم و نشان دهیم که این حکومت نمی تواند در غیاب و دور از چشم همگان عزیزان و هم طبقه ای هایمان را سلاخی و به جوخه مرگ بکشاند. لازم است صفوف و نیروی عظیم خود را بیش از هر زمانی محکم تر سازیم و سهم خود را در قبال لزوم اتحاد همه نیروهای هم طبقه ای و پیشرو علیه اعدام، سرکوب، زندان، شکنجه و ارعاب ادا نماییم.
از همه زحمتکشان و کارگران، معلمان، زنان، دانشجویان و همه انسان های آزادی خواه در کردستان می خواهیم که ساکت ننشینند، علیه اعدام ها به مبارزه برخیزند، به این حرکت اعتراضی بپیوندند تا هم بستگی خود را با خانواده های جان باختگان نشان داده و نفرت، خشم و فریاد حق طلبانه مان را بهتر و بلند تر به گوش همه مردم ایران، جهان و گوش های کرِ حکومت فاشیستی اسلامی سرمایه که افسارگسیخته مبارزان را آماج کشتار و جنایت قر ار داده برسانیم.

به هر طریق ممکن از این اعتصاب عمومی پشتیبانی کنیم!

زنده باد صفوف متحد مردم علیه دیکتاتوری و جنایات سرمایه داری اسلامی!
زنده باد راه جان باختگان رسیدن به آزادی و برابری انسان ها!
زنده باد سوسیالیسم!
دانشجویان چپ و سوسیالیست سنندج


فراخوان جمعی از فعالین اجتماعی و کارگری شهر کامیاران در ارتباط با اعتصاب عمومی

مردم زحمتکش، کارگران، زنان و جوانان شریف و آزادیخواه کامیاران؛
روز پنجشنبه ۲٣ اردیبهشت همه با هم به اعتصاب عمومی بپیوندیم و از این پس نگذاریم که طناب جلادان اسلامی گردن جگر گوشه‌هایمان را بفشارد.!!!
سپیده دم روز یکشنبه ۱۹ اردیبهشت ماه ۱٣٨۹، ماشین سرکوب و اعدام، جان پنج تن دیگر از همنوعان ما را گرفت. زندان اوین، این قتلگاه مخوف رژیم جنایتکار اسلامی ایران، برگ ننگین دیگری را به تاریخ سیاه و مملو از جنایت های خود افزود.
اعدام فرزاد کمانگر، علی حیدریان، فرهاد وکیلی، شیرین علم هولی، مهدی اسلامیان موج وسیعی از اعتراض، انزجار و خشم مردم را در سراسر جهان بر افروخت. شهرهای کردستان همچون کامیاران، سنندج و سقز بلافاصله به جوش آمد و رژیم با مانور نظامی و گسترده حکومت نظامی اعلام نشده به طرزی هراسان کوشید از انفجار خشم مردم مبارز جلوگیری به عمل آورد.
سالهاست که تحت خفقان شدید حاکمیت این رژیم، انسانها به خاطر داشتن عقاید و آرمانهای خود سرکوب، زندان و شکنجه ، اعدام و کشته میشوند. رژیمی که موجودیت خود را به وسیله ماشین عریض و طویل دولت و نیروهای سرکوب خود نگه داشته است، امروز و در شرایطی که موجی وسیع از خشم و انزجار وسعت جامعه ایران را فرا گرفته و مردم مبارز و آزادیخواه ایران از هر طریقی برای به زیر کشیدن آن از تلاش باز نمی ایستند، این رژیم خونخوار با توسل به اعدام و سرکوب بی وقفه خود سعی در تشدید فضای رعب و وحشت در میان مردم ایران و کردستان است تا شاید بتواند اندکی به عمر نگنین خود بیفزاید.

مردم شریف و مبارز کامیاران؛
اینک وقت آن رسیده است که یکپارچه و متحد به اعدام و جنایتهای این رژیم پاسخی قاطعانه داد. پاسخ فوری و عاجلی که اکنون لازم است به میدان آوردن نیروی عظیم و گسترده ای از توده های مردم به جان آمده از این حاکمیت سیاه است. موثر ترین راهی که بتواند این رژیم جنایتکار را به عقب راند همبستگی وسیع توده های مردم زحمتکش است. از این رو ما به سهم خود از همه مردم کامیاران میخواهیم با حرکتی متحدانه و یکپارچه در روز پنجشنبه ۲٣ اردیبهشت به اعتصاب عمومی در کردستان بپویندیم. در این روز مغازه و بازارها همه بسته شوند. معلمان و دانش آموزان از رفتن به کلاسهای درس خودداری نمایند، کارگران در این روز به سر کار نروند و دست از کار بکشند، کارمندان اداره ها، همه و همه دست در دستان همدیگر و با صفوفی در هم تنیده این روز را به روز مقاومت و مبارزه علیه جنایتهای رژیم اسلامی تبدیل نماییم. ما در این فرخوان از همه ساکنین زحمتکش روستاهای کامیاران میخواهیم که در روز پنجشنبه ۲٣ اردیبشهت از سفر به شهر خود داری نموده و در ادامه تاریخ مبارزاتی پرافتخارشان، این روز را هم به برگ زرینی از مبارزه و مقاومت خود علیه بی حقوقیهای که این رژیم به بار آورده، تبدیل نمائید و با همبستگی قاطعانه خود این جنایات را محکوم کنید.
فرزاد کمانگر این معلم عزیزمان، این ستاره پرشوق بر آسمان ذهن لطیف بچه هایمان که به خاطر دفاع از عقاید و آرمانش به جوخه اعدام سپرده شد، اینک نباید بگذاریم که طناب جلادان اسلامی گردن جگر گوشه‌هایمان را بفشارد.
ما مردم باید بدانیم که تا زمانی که در برای این جنایتها ساکت بنشینیم آرامش را از زندگی ما خواهند ربود. اکنون وقتش رسیده است که باید این ما باشیم تا خواب کشتار عزیزانمان را از چشمان این جانیان انسان برباییم. و نگذاریم هم طبقه ایها، فرزندان و عزیزان ما را به قیمت ادامه کشتار انسانها و ادامه حیات خود، اعدام کنند. ما مردم کامیاران نباید بگذاریم رژیم با فشار بر خانواده این زندانیان اعدام شده، از اعتراض به این وحشیگیری منع نمایند. این ما هستیم که باید به هر طریق ممکن با همدردی با خانواده های این عزیزان پشتیبان همیشگی‌شان باشیم. فرزاد کمانگر این آموزگار جسور و دلسوز بچه های ما چراغ راه آینده ما برای مبارزه علیه هر نوع جنایت انسان کشی خواهد بود. بگذار حاکمیت نگنین رژیم فریاد رسای شما مردم آزادیخواه کامیاران را هر چه قاطعتر در این اعتصاب عمومی بشنود. دفاع از فرزاد کمانگر و زندانی سیاسی اعدام شده دفاع از آزادی و حق حیات انسان هاست.

مردم زحمتکش و آزادیخواه کامیاران؛
به هر شکل و شیوه ای که ممکن است از اعتصاب عمومی مردم کردستان در روز پنجشنبه ۲٣ اردیبهشت ماه در اعتراض به اعدام "فرزاد کمانگر" و دیگر زندانیان سیاسی پشتیبانی کنید. و در این روز شهر کامیاران را به تعطیلی کامل بکشانیم.

جمعی از فعالین اجتماعی و کارگری شهرستان کامیاران


اتحاد بین المللی
حمایت از اعتصاب عمومی ۲۳ اردیبهشت ماه در کردستان


سرکوب و گروگان گیری از فعالین جنبش های کارگری، زنان، دانشجویی و حقوق انسانی بخشی تفکیک ناپذیر از حیات رژیم جمهوری اسلامی بوده است. تعداد زیادی از فعالین این جنبش های اعتراضی به جرم دفاع از ابتدایی ترین حقوق برسمیت شناخته شده انسانی در سطح بین المللی با اتهاماتی از جمله "اقدام علیه امنیت ملی" و "تبلیغ علیه نظام" سالهاست که در شرایط قرون وسطایی و غیرانسانی در زندان بسر میبرند. در روزهای اخیر بویژه در حول و حوش اول ماه مه بر حجم این سرکوبها و گروگان گیریها افزوده شده است. بسیاری از فعالین از بیم جان به زندگی نیمه مخفی روی آورده اند. اما رژیم به این حد از تعرض نیز بسنده نکرده است. کشتار گروگانها را آغاز کرده است. ۱۹ اردیبهشت پنج نفر از این زندانیان سیاسی، فرزاد کمانگر، علی حیدریان، فرهاد وکیلی، شیرین علم هولی و مهدی اسلامیان اعدام شدند.
اگر جمهوری اسلامی با تعرضی وسیع و اجتماعی در داخل و خارج از کشور روبرو نشود سرنوشت این پنج فعال سیاسی جان باخته سرنوشت تعداد بیشتری از شریفترین انسانهای جامعه خواهد بود. باید صف مقابله با جمهوری اسلامی را با تمام توان خویش تقویت کنیم.
اتحاد بین المللی بار دیگر اعتراض و انزجار شدید خود علیه زندان و اعدام و بطور مشخص اعدام معلم زندانی فرزاد کمانگر و چهار زندانی سیاسی فوق را اعلام میکند. ما به سهم خود در تقویت حرکتهای اعتراضی توسط نیروهای مترقی در این ارتباط خواهیم کوشید. با توجه به فراخوان کمیته مرکزی کومله، سازمان کردستان حزب کمونیست ایران، به اعتصاب عمومی روز پنج شنبه ٢٣ اردیبهشت در کردستان، ما حمایت خود را از این اعتراض و اعتصاب عمومی اعلام می نماییم. ما با تمام توان خود از حق اعتراض و اعتصاب همه کارگران و مردم ستمدیده در کردستان دفاع خواهیم کرد و از هم طبقه ای های خود و همه مردم آزادیخواه و برابری طلب در اقصی نقاط ایران و جهان درخواست میکنیم که به هر طریق که میتوانند به تقویت این اعتراض و اعتصاب عمومی یاری رسانند.

اتحاد بین المللی در حمایت از کارگران در ایران

دانشجویان دانشگاه کردستان در اعتراض به اعدام غیرانسانی 5 زندانی سیاسی اعتصاب غذا کردند

خبرگزاری هرانا - امروز دانشجویان دانشگاه کردستان با شکل دادن یک حرکت اعتراضی و اعتصاب غذای عمومی نسبت به اجرای احکام اعدام فرزاد کانگر و 4 فعال کرد دیگر اعتراض کردند.
به گزارش دانشجونیوز، امروز دانشجویان دانشگاه کردستان در اعتراض به اعدام های غیرانسانی فرزاد کمانگر، شیرین علم هولی، فرهاد وکیلی، مهدی اسلامیان و علی حیدریان اعتصاب غذا کردند. دانشجویان معترض ظروف غذای خود را به نشانه نافرمانی مدنی دست نخورده بر روی میزهای سلف می گذاشتند و یا در محوطه خارج از سلف می گذاشتند.
این اعتراض مدنی دانشجویان عکس العمل عوامل حراست درپی داشت به گونه ای که عوامل حراست مستقیما وارد عمل شده و اقدام به جمع آوری این ظروف غذا می کردند.
گفتنی است در پی اعدام کمانگر و 4 تن دیگر و از ترس بروز اعتراضات دانشجویان، فضای امنیتی بسیار شدیدی بر فضای دانشگاه حاکم شده است. به گونه ای که برخی از فعالین تا این لحظه از جانب نیروهای ناشناس خارج از دانشگاه و طی تماس های تلفنی تهدید به بازداشت شده اند.

بیانیه ی مادران عزادار در محکومیت اعدام های اخیر


متاسفانه با خبر شدیم که حکومت اسلامی پنج نفر از زندانیان سیاسی (شیرین علم‌هولی، فرزاد کمانگر، فرهاد وکیلی، علی حیدریان و مهدی اسلامیان) را که به اتهامات واهی و خارج از موازین قانونی و انسانی به اعدام محکوم کرده بود ، مظلومانه و حتا بدون اطلاع وکلا و خانواده هایشان اعدام کرده است .
گرچه ما و بسیاری از آزاد اندیشان و آزادی خواهان جهان بر این نکته اذعان داریم که هرشخصی هر گونه جرمی را مرتکب شده باشد نمی توان خارج از موازین انسانی ، قانون ، تمدن و عرف ، به محاکمه ی وی نشست و اعدام را که پایان دادن به زندگی انسانی به دست دیگر انسان هاست نوعی از کشتار و خونریزی می دانیم .اما سال هاست که حکومت اسلامی از راه های مختلفی دست به خشونت و اعدام و نسل کشی سیاسی زده  و بر شمار مادران عزادار و خانواده های داغ دیده می افزاید. خانواده ها و مادران عزادرای که فرزندان شان هیچ جرمی مرتکب نشده اند جز این که آزادی و عدالت را فریاد زده اند و در برابر سانسور و اختناق قهرمانانه ایستاده اند و تن به ظلمی که بر آن ها و جامعه و میهن شان رفته نداده اند .
ما مادران عزادار نفس هر گونه اعدام و به خصوص اعدام های اخیر را محکوم کرده و خواهان توقف اعدام و آزادی زندانیان سیاسی دیگر می باشیم . همین طور از تمام نهادهای بین المللی خواهانیم که حکومت ایران را به حذف حکم اعدام و برچیدن چوبه های دار و جوخه های تیرباران اش ملزم نموده تا از این پس شاهد کشتار و خونریزی و اعدام در کشور ایران نباشیم .
در پایان ضمن ابراز تاسف شدید از این واقعه ی دردناک که صرفا یک اقدام سیاسی برای ایجاد رعب و وحشت می باشد ، به خانواده ها ومادران عزادار این پنج نفر تسلیت گفته و آرزوی محاکمه ی عاملان این جنایات را داریم ، همین طورخشونت طلبان رژیم را به نگرشی دوباره در مشی خونریزانه شان دعوت می کنیم که اگر نکنند مردم حتمن برای سرنوشت خودشان متمدنانه تصمیم خواهند گرفت . به امید روزی که امید و نشاط و شادی تمام میهن مان را فرگیرد.

مادران عزادار
اردیبهشت 89


بترسید از روزی که فرزندان ما شما را محاکمه کنند ! خدیجه مقدم

دلم می خواهد همه مردم بدانند که شیرین علم هولی را که دیروز19 اردیبهشت 88 اعدام کردند ، بی گناه بود .هرچند اعدام فرزاد کمانگر و دیگر فرزندان ملت ، هم ، دردی جانکاه ،دردی وصف نشدنی در وجودم باقی گذاشته ، آن هم معلمی چون فرزاد که صمد بهرنگی زمانه خود بوده و در هفته معلم اعدامش کردند .
ولی شیرین را از نردیک شناخته بودمش . با هم ، هم سفره شدیم وهر روز در حیاط زندان ، همراه هم قدم زدیم ، درد دل کردیم ، بحث کردیم ، با هم آواز خواندیم ، خندیدم ، گریه کردیم ، و به هم امید دادیم که دنیا اینجور نمی ماند ، دنیا تغییر خواهد کرد زندگی ما هم تغییر خواهد کرد . روزی اگر ما هم نباشیم مردم ستمدیده ، طعم عدالت و برابری و آزادی را خواهند چشید .و من به شیرین می گفتم : من هم اگر آن روز را نبینم ، تو خواهی دید . تو جوانی و راهی طولانی در پیش داری و حتمن آزادی را خواهی دید . حالا من زنده ام وجان شیرین را گرفته اند . چه طور دلشان آمد دختری به پاکی برگ گل را اعدام کنند .چطور توانستند تناب دار را بر گردن بلورین آن سمبل عشق و مهربانی بیاندازند .چطور او را قربانی کردند تا قدری بیشتر در قدرت باشند . دو سال نگهش داشتند تا در شرایطی که احتیاج به زهر چشم گرفتن ازمردم دارند قربانی اش کنند .می دانم الان در بند نسوان اوین همه عزادار اند و از هم سوال می کنند چرا بعد از دو سال زجر او را کشتند ؟ اگر مجازاتش اعدام بود چرا دو سال نگهش داشتند .
دلم می خواهد مردمی که اخبار اعدام ضد انقلابیون را از رسانه های رسمی می شنوند با زندگی این دختر کمی آشنا شوند و از خود بپرسند ضد انقلاب کیست !؟ محارب چه کسی است !

هیچ قدرتی ماندنی نیست اگر بود به حکومت جمهوری اسلامی نمی رسید ، حکومت ها می آیند و می روند و زور گویان و ستمگران و قاتلان بشریت ، خود را در تاریخ به ثبت می رسانند واین تکرار تکرار است و عجبا که قدرتمندان درس نمی گیرند .

به اتهام دیدار نوروزی با مادر دکتر زهرا بنی یعقوب یکی دیگر از زنان بیگناهی که در زندان همدان کشته شده ، همراه دوستانم به صورتی غیر قانونی و غیر انسانی در ایام نوروز سال گذشته بازداشت و به زندان اوین منتقل شدیم . چه من و محبوبه کرمی عزیز که 15 روز تعطیلات نورزمان را در بند نسوان اوین گذراندیم و چه سایر دوستان که بعد از سه روز آزاد شدند همه و همه شیفته دختری کرد شدیم که با حجب و حیایی کردی به دیدن ما آمده بود . مهربانی از سر و صورت و بند بند انگشتان این دختر می بارید . روزهای بعد که با هم همصحبت شدیم فهمیدم که او هم مثل هزاران زن کرد دیگر قربانی جامعه سنتی مردسالار و فقر و تبعیض جنسیتی و قومیتی شده است ولی هرگز فکر نمی کردم او را اعدام کنند . کافی بود یک قاضی عادل به حرفهای او گوش دهد تا بفهمد که شیرین نباید اعدام شود فقر و تبعیض باید اعدام شود . شیرین مستحق یک زندگی سالم و شاد بود مثل میلونها نفر دیگر .
برای آقای جعفری دولت آبادی ، دادستان تهران که تحقیقی در مورد قتل های ناموسی در خوزستان کرده بود و از دختران بیگناه در حرف دفاع کرده بود ، نامه ای سرگشاده نوشتم که این دختر را در یابید اگر واقعن به گفته های خود اعتقاد دارید ملاقاتی با شیرین داشته باشید و تا دیر نشده از قتل سازمان یافته شیرین جلوگیری کنید ولی دریغ از ذره ای توجه .

شیرین خود خوب گفته بود ، او را گروگان گرفته بودند و می بینیم که چطور در زمانی حساب شده ، قربانی اش کردند .
شیرین آزارش به کسی نرسیده بود ، به کسی ظلم نکرده بود ، حق کسی را پایمال نکرده بود ، کسی را نکشته بود او به صورت غیر قانونی از مرز خارج شده بود که باید طبق قانون هزینه اش را می پرداخت . برخی از دختران کرد برای فرار از زندگی رقت بارشان و به اصطلاح ، برای تغییر زندگی شان به تهران فرار نمی کنند تا به جمع دختران خیابانی به پیوندند ، آنان به کردستان عراق فرار می کنند تا کنار کسانی که می خواهند شرایط زندگی کردها را تغییر دهند مبارزه کنند . چه راه آنان را قبول داشته باشیم و چه نداشته باشیم اینان فرزندان ما هستند . ما در برابر آنان مسئولیم که نگذاریم به مبارزات خشونت آمیز کشانده شوند .
شیرین در خانواده ای روستایی و فقیر با 13 فرزند زندگی و به عنوان دختر بزرگ خانواده ، از برادران و خواهران کوچکتر خود نگهداری می کرده و به جای مدرسه رفتن و درس خواندن و بازی کردن ، در جوانی ، پیر و خسته شده بود و در آستانه یک ازدواج اجباری قبیله ای ، با دختر همسایه به کردستان عراق فرار می کند . او جز خانه خودشان در روستا و جمع همشهری هایش در کردستان عراق و زندان جایی دیگر را ندیده بود و هیچ تجربه ای از یک زندگی ساده و سالم نداشت . او در شرایط سخت زندان ، کلاس های آموزشی و هنری مرکز فرهنگی بند نسوان را سریع پشت سر گذاشته و هنرمندی خلاق شده بود .او زندگی را دوست داشت و می خواست زندگی کند .
به آقای دادستان نوشتم که کشتن دختری که دو بار دست به خودکشی زده ، هنر نیست زندگی بخشیدن به او هنر است ولی کو، گوش شنوای درد مردم ؟
شیرین مرتکب عملی خلاف قانون شده بود، باید محاکمه ای عادلانه می شد . این قبول . ولی آیا شکنجه قانونی است که شیرین را ماهها در زندان اوین آقایان شکنجه کردند ؟ انگشتان پای شیرین بعد از دوسال هنوز سیاه سیاه بود و من نمی توانستم به آنها نگاه کنم . آیا تجاوز به دختران و پسران در زندان قانونی است ؟ آیاقبل از اجرای حکم اعدام ، خانواده محکوم و وکیل قانونی آنها نباید از اجرای حکم اطلاع داشته باشند ؟ آیا دروغ و تهدید وفریب قانونی است که ، نه تنها در بازپرسی و دادگاه و زندان بلکه ، مسئولان رده بالای حکومتی هم ، هر روز از صدای و سیمای غیر ملی به خورد مردم ، می دهند ؟

آیا این حکومت اسلامی است ؟ با این همه دروغ و دزدی و فساد و بیکاری و فقروتبعیض و نکبت و فلاکت و شکاف طبقاتی وحشتناک ؟ که هر کس با حکومت شما بجگند ؟ محارب شناخته شود ؟ محارب شمایید ! نه فرزندان ما ! بترسید از آن روزی که فرزندان ما شما را محاکمه و مجازات کنند