۱۳۸۹ آبان ۲۰, پنجشنبه

مهمترین خبرهای روز پنجشنبه بخش دوّم، تحلیل ها و آخرین گزارشات از اعتراضات، بازداشتها، زندان، و بیدادگاهها --- بیانیه ها

اعتراض به لایحه حمایت از خانواده تنها با ایمان و اراده جمعی ممکن است

جلوه جواهری
تا قانون خانواده برابر: در این روزها، بسیاری از ما اخبار مربوط به اعتصاب و تظاهرات فرانسویان را برای اعتراض به دو سال افزودن به سال های کاری و کم شدن از سال های بازنشستگی که بازتاب گسترده ای هم در رسانه ها داشته دنبال می کنیم و می خواهیم بدانیم که نتیجه این همه اعتراضات چه خواهد بود. از طرف دیگر، در همین روزها می بینیم که چگونه روز به روز فشارهای چندگانه با انواع و اقسام طرح های دولتی بر شانه های مردمی از اقشار، گروه ها و صنف های مختلف سنگینی می کند و جای اعتراض های عمومی و حتا کوچک همگاهی در این زمینه خالی است. شاید با خود می اندیشیم که «ما و جامعه فرانسه؟! تفاوت از زمین تا آسمان است»
در این روزها که برخی مان برای اعتراض به گسترش چند همسری در لایحه حمایت از خانواده بار دیگر وارد کوچه ها و خیابان های شهرمان شده ایم تا خواسته «منع چند همسری» که به حق تقاضای اغلب زنان ایران و حتا مردان آن است را با ثبت امضای شان به مجلس ببریم، بسیاری شنیده ایم و می شنویم، همان گونه که در زمان جمع آوری امضاء برای خواسته های کمپین یک میلیون امضاء می شنیدیم و می شنویم: «مگه فایده ای هم داره؟»، «اصلن کسی به ما توجهی داره؟»، «بابا اینها هر کاری دلشون بخواد می کنن به حرف من و تو هم توجهی ندارن بی خود خودت و خسته نکن» و... این حرف ها را نه تنها در کوچه ها و خیابان ها بلکه گاه در لابه لای سطور نوشتار روشنفکرانه هم می یافتیم و می یابیم.
به سخن در می آییم که تغییرات هیچ جامعه ای بدون هزینه نبوده و همه کشورها برای اندک تغییرات قانونی شان بسیار جنگیده اند. از حق رای زنان امریکا که 70 سال به طول انجامید می گوییم و از سابقه مبارزات ضدنژادپرستی و مبارزات خرد و کلان دیگر. می گوییم زنان امریکا شکنجه شدند اما از پای نایستادند چرا که می دانستند حقی که رور به روز از آنها تضییع می شود شکنجه های پنهانی است که گاهی هیچ وقت برملا نمی شود. اگر در مقابل تضییع حقوقِ هر روزه خود کنار هم نایستیم مجبور هستیم که هر روزِمان به تنهایی با مسائلی که فردی نیستند و اجتماعی اند، بجنگیم. از آمار خودکشی و خودسوزی و همسر کشی می گوییم. می گوییم باور کنید در همه جای دنیا در مقابل خواسته های مردمی، کانون هایی که منافع و قدرت خود را مخالف این خواسته ها می بینند مقاومت های بسیار کرده اند و می کنند.
گاهی در کشاکش این رفت و آمدهای بسیار خودمان هم به فکر فرو می رویم. آن وقت است که لازم می بینیم به خودمان یادآوری کنیم که شاید هیچ دولتی در پی منافع هیچ ملتی نباشد و تضاد منافع دولت و ملت در همه جا وجود داشته باشد، حتا اگر پنهان. اما این مبارزات مردمی هر جامعه است که خود را به عنوان کلیتی برحق تر به دولت که تنها نماینده آن است و باید خود را موظف به اطاعت از آن کند، تحمیل می کند. که گاه باعث کمرنگ شدن این تضاد و سرفرود آوردن برخی دولت ها در مقابل ملت ها می شود و در نهایت تعاملی از سر وظایف قانونی آن دو در مقابل هم برقرار می سازد. تعاملی که همیشه جامعه باید مراقب باشد تا کانونی که به واسطه وکالت خود آنها ایجاد شده این معادله را به سود خود تغییر ندهد. ملتی که همیشه باید آگاه باشد و هوشیار که هر روز این قدرت می تواند چرخشی داشته باشد اگر که کنار بنشیند و تنها نظاره گر بماند. هوشیار و آگاه باشد که قراردادهای اجتماعی تغییر می پذیرند و این ملت است که باید آن را هدایت کند و گرنه همین حقوق به دست آمده هم می تواند در بازی نابرابرانه قدرت از دست بروند. در نهایت، شاید دوباره باید به خاطر بسپاریم که دولت ها از سر هزار ترفند سیاسی به کرسی می نشینند و در پی منافع زودرس خود هستند و اگر در جوامع به منافع ملت توجه می کنند نه از سر ایمان بلکه از سر حفظ منافع خود و از سر ناچاری است برای حفظ مشروعیت کسب شده و فانی شان.
شاید بهتر است همین فرانسه جلوی چشم ما باشد، کشوری توسعه یافته که در بسیاری از مواقع کانون اعتراضات است و مردم آن در بسیاری از مواقع مراقب هستند تا حقوقی از آنها ضایع نشود. کشوری که قانون آن، قابل مقایسه با قانون ما نیست، آزادی مطبوعات در آنجا قابل مقایسه با کشور ما نیست و شاید بپنداریم اکنون بسیار راحت تر می توانند اعتراض خود را به ویژه اگر در وسعت اعتراض کنونی شان به طرح دولت باشد به کرسی بنشانند، اما می بینیم که حتا آنجا مقاومت در مقابل خواسته مردم شدید است. اینجاست که می بینیم از یک زاویه شاید تفاوت حاکمیت از اینجا تا فرانسه زیاد هم نباشد، به ویژه که درمی یابیم علی رغم اعتراضات بسیار گسترده مردم فرانسه آنجا هم همچنان سنا قانون مورد اعتراض آنان را تصویب می کند و معلوم نیست سماجت سر قانونی که آنچنان مورد اعتراض مردم است از کجا نشأت می گیرد، از همین تضاد منافع دولت و ملت که عریان شده است؟ یا حفظ منافع دولت برای ایجاد دولتی قوی در مقابل کشورهای دیگر؟ یا ...
هرچه باشد مهم این است که مردم فرانسه همان هوشیارانی هستند که می دانند حقوق به دست آمده شان می تواند به یغما رود اگر که تنها مشارکت را به پای صندوق های رای آمدن تقلیل دهند و طوری بر دولت نظارت دارند که مجبور نباشند تنها در زمان هایی که خون شان به جوش آمد دست به مبارزه بزنند، آن گونه که در جامعه ما. زمانی که گاه انقدر دیر است برای هر اعتراض و در خواست اصلاح و تغییری که به راحتی شعارهای «رای من کجاست» به «مرگ بر دیکتاتور» تغییر یابند و این گونه شاهد کشته های بر زمین مانده باشیم و بعد سکوت... به چهار روزی می اندیشم که پیاپی مردم در پی خواسته خود در جمعیتی عظیم به خیابان ها آمدند و بعد از آن نیز در روزهایی با فاصله کم و زیاد در طول نه ماه اعتراض های خیابانی شان را ادامه دادند. اما در همان روزها هم اعتراض به اعتراض، با گسترش خواسته ها و پراکنده شدن آنها خشونت و مقاومت در برابر آن نیز وسعت یافت. از خیابان به خیابان، ریزش افراد را دیدیم، برخی کوچ کردند، برخی خسته شدند و کنار کشیدند و برخی با شعارهای مبهم اما همچنان امیدوار به مبارزه ادامه دادند. در میان باقی ماندگان اما نمی دانی مطالبات چیست؟ و کنار این مطالبات مبهم و گاه پیچیده با شیوه هایی غیرموثر و غیرکاربردی در جامعه شفاهی ایران، انواع و اقسام طرح های ضدمردمی از اقشار مختلف در حال تصویب شدن است و ما همچنان روزهای پیش را دوره می کنیم بدون تمرکزی بر یکی از این خواسته ها در گروه های مان.
به جای آنکه امروز به سختی بایستیم در مقابل هر طرح نامطلوبی که این دیوار را تا به آخر کج بسازد، دوباره منتظر روزی هستیم که سراسیمه به خیابان بیاییم و فریادهای مان گلوی مان را بشکافد. این گونه است که فرصت های اعتراض را از دست می دهیم و اعتراض ها این چنین مقطعی و کوتاه مدت باقی می ماند و سرکوب و در نهایت دوباره سکوتی ممتد یا شاید هم آرامش فعالی دیگر!
شاید بهتر بود ما هم برای هر روز فشاری که بر ما می آمد مبارزه می کردیم تا این فشارها را دفع کنیم، بلکه حتا حمله می کردیم و خواستار رفع بی کاری و حقوق برابر می شدیم. به جای رسیدن روز موعود بهتر بود هم گام با تغییرات و تحولات هوار شده بر سرمان یا حتا پیش از آن دست به اعتراضی مداوم برای خواسته هایی ملموس می زدیم. یا شاید منتظریم طرح یارانه ها به ثمر بنشیند و شورش های خیابانی را از به جوش آمدن خون مان شاهد باشیم؟ به هر طریق زمانی دست به کار می زنیم که در نهایت کار از کار گذاشته و ما تنها در موضعی تدافعی و خشن هستیم.
آیا فکر می کنیم که دولت در همه کشورها خوب و آراسته و در فکر مردم است و تنها دولت ما است که در پی منافع خود است؟ آیا فکر می کنیم حالا که اصلاً رای مان را هم به حساب نیاورند چه کسی به خواسته های ما اهمیت می دهد؟ اما در هر صورت و با هر دولتی باید گام به گام خواسته های مان را هم چنان مطرح کنیم که سکوت هرگز درمان هیچ دردی نبوده و نیست. هیچ کدام ما می دانیم معنی بومی گزینی جنسیتی که هم اکنون برای دختران دانشجو به اجرا درآمده یا معنی تغییر رشته های علوم انسانی چیست؟ آیا می دانیم که طرح یارانه ها چه آسیبی به اقتصاد این کشور و چه فشاری بر خانواده ها تحمیل می کند؟ می دانیم معلمی که پول ندارد و هر روز باید جایش را با معلمی دیگر تغییر دهد چه قدر می تواند در آینده فرزندان مان تاثیر گذار باشد؟ کی قرار است به این چیزها بیندیشیم؟ آیا قرار است همیشه خود را با این فکر راحت کنیم که در اینجا اعتراض ها نتیجه نمی دهد؟ به اعتراض به لایحه بر می گردم. برای توضیح دادن درباره اینکه آیا فایده ای دارد یا نه. سعی می کنم آن اراده جمعی که برای تغییر به حرکت در می آید را تصویر کنم. اراده ای که نه به دولت و نه به مجلس و هیچ چیز دیگر خوش بین نیست بلکه بر خواسته های به حق و شیوه های اعتراضی و مقاومت خود استوار است. به زنی که در مقابلم نشسته و دختران دور و برم توضیح می دهم که ببینید در هر مقطعی که مردم در هر سوی دنیا بر حقوق شان پافشاری کرده اند، به نتیجه رسیده اند. آنهایی که به نتیجه نرسیده اند و ناامید شده اند شاید سال های آینده خود را به خاک سپرده اند و آنهایی که به نتیجه نرسیده اند و برای همیشه ناامید نشده اند (که باید ول کنیم و در اینجا کار کردن آب در هاون کوبیدن است)، زندگی نسل بعد از خود را تأمین کرده اند. از ایران مثال می آورم که چگونه کنشگران زنان در دوره مشروطه سنگبارانِ مدارس دخترانه را که به دست خود در برابر مقاومت روحانیون و سنتیان و حکومت ساخته بودند، تاب آوردند و هزار هجمه و حمله و تهدید را تحمل کردند و در نهایت مدارس دولتی بر مقاومت کنندگان در برابرِ حق تحصیل دختران ایرانی تحمیل شد، نه به خواست دولت بلکه به اراده جمعی زنان آن دوره. و اینک آیا مقاومت ها در برابرمان گسترده تر از زمان مشروطه است، یعنی دوره ای که زنان حتا حق رای هم نداشتند و مجلس کاملاً مردانه بود، اغلب زنان تحصیلات نداشتند، تعداد بسیار کمی شاغل بودند و حقوقی در خانواده حداقل به صورت عرفی برای آنها مطرح نبود؟ به واقع آیا اکنون قدرت ما کمتر از زنان آن دوره است یا ایمان و اراده جمعی مان برای تغییر به سوی برابری؟
هنگام امضاء جمع کردن شاید بارها دختران جوان به من نگاه می کردند و می گفتند: «خانم من ازدواج نکرده ام!» و به آنها توضیح می دادم این متنی است که قرار است به قانون کشورت تبدیل شود، تو ازدواج بکنی یا نکنی، هزاران دختر از جنس تو و خود تو روزی به این قانون مربوط می شوید، و تازه این فکر برای این دختران روشن می شود که بله این قانون معنایش آن است که قرار است برای همه ملت تصمیم بگیرد و من بعد از این ازدواج کرده یا نکرده بر ما حکومت کند.
شاید هنوز ما معنی قوانین را درک نکرده ایم. شاید هنوز نمی دانیم قانون شاکله یک کشور است و شاید ما هنوز از نوک بینی خود آن طرف تر را نمی بینیم. هر کدام از فرانسویان که در این روزها به اعتراض پیوستند ممکن است سال ها بعد از این قانون تاثیر بگیرند. اما امروز نیک می دانند که باید همین امروز اعتراض کنند وگرنه فردا خیلی دیر است و اعتراض انرژی دو چندان می طلبد برای قانونی که دیگر به تصویب رسیده است.


اطلاعیه کمیته مرکزی کومه له در سالروز اعدام احسان فتاحیان

<!---text begin ----->

fatahian.jpg
یکسال از اعدام احسان میگذرد. هنوز هم همه با تأسف و تأثر اما با تحسین وی را یاد میکنند. اراده و عزم راسخش در تقابل با ستمگران زمانه، ایمان، شهامت و غرورش در پای چوبه دار، وصیتنامه کوتاه و پرشکوهش در پایبندی به سعادت انسان و دفاع از مردمش، همه و همه فاکتورهایی هستند که مرگ وی را مجزا نمود. او بسیار ساده اما به غایت قهرمانانه زندگی را به پایان برد و طبل زبونی جمهوری اسلامی را به صدا درآورد. به همین دلیل هم آفرین خلقی بایسته و شایسه وی بود.
دژخیمان جمهوری اسلامی، احسان فتاحیان را تنها به خاطر زهرچشم گرفتن از مردم کردستان و برای مقابله با رشد جنبش اعتراضی، اعدام نمودند. وگرنه او آزارش به کسی نرسیده بود، تنها بر علیه آزار انسانها و همنوعانش به مبارزه برخاسته بود. اعدام ظالمانه احسان، دریایی از خشم و نفرت برعلیه رژیم ایران را خروشان نمود و پشتیبانی عظیم و همسرنوشتی همه مردم ایران با کردستان را موجب گردید. در این نبرد جمهوری اسلامی بازنده و احسان چون اسطوره در دل مردم جای گرفت. همبستگی مردمی برعلیه اعدام وی و کمپینهای رسوا کننده مردم کرد و همه ایرانیان در خارج، بار دیگر جباریت و قرون وسطایی بودن حکومت اسلامی ایران را در انظار جهانیان به نمایش گذاشت.
در سالیاد مرگ احسان جای دارد همه ما بر راه دمکراسیخواهانه، انسانی و عدالتجویانه وی تأکید کنیم. همبستگی و اتحاد آن روزها را بیاد آوریم و تأکید کنیم که قدرت ما در با هم بودنمان است. امروز دیگر با عزمی بزرگتر از پیش همبستگی جنبش دمکراسیخواهی مردم ایران و جنبش کردستان را هدف و راهنمای خود قرار دهیم و برای اتحادی دمکرات، سکولار و عدالتجو در میان اپوزیسیون ایرانیی بکوشیم. در این روز باید بر ضرورت هماهنگی و اتحاد احزاب کردستان ایران علیه این رژیم پای بفشاریم و برای تحقق آرزوهای احسانها و نداها به تلاش بپردازیم.
ما در سالروز مرگ احسان از جانب صفوف همه کومه له زحمتکشان کردستان سر تعظیم در برابر مادر و پدر احسان و خانواده اش فرود می آوریم. همچنین لازم است از زنده یاد نصرالله نصری وکیل مدافع احسان نام ببریم و تلاشهای صمیمانه و جسورانه وی در دفاع از احسان را تحسین کنیم و بگوئیم که یاد نصرالله نصری نیز همراه یاد احسان در دل مردم کردستان و ایران زنده و پایدار است.
درود به روان و راه احسان و همه مبارزین راه آزادی و انسانیت
پر توان باد مبارزه در راه دمکراسی و رهایی انسان از ستم
سرنگون باد دیکتاتوری و استبدادجمهوری اسلامی
کمیته مرکزی کومه له زحمتکشان کردستان
11. 11. 2010 برابر با 20 آبان 1389





اخبار روز: 

سلب آزادی بیان و بازداشت و تعقیب قضایی و محکومیت به زندان، که هم‌چنان ادامه یافته و سرِ باز ایستادن ندارد، تنها به فعالان عرصه‌های گوناگون فرهنگی و سیاسی محدود نبوده و نیست. وکلای شریفی نیز که با پذیرفتن وکالت آزادی‌خواهان و فعالان اجتماعی بی هیچ چشم‌داشت به دفاع از آنان برمی‌خیزند از تعقیب و حبس در امان نبوده و نیستند.
بی‌تردید، محکومیت این وکلا به زندان با هدف محروم کردن آزادی‌خواهان و فعالان اجتماعی از حق دفاع از خود صورت می‌گیرد. در سالیان اخیر، به‌ویژه در پی اعتراض‌های گسترده‌ی پس از انتخابات سال ۱٣٨٨، شماری از این وکلا به زندان محکوم شده‌اند؛ پاره‌یی نتیجه‌ی دادگاه را انتظار می‌کشند؛ و برخی مانند نسرین ستوده و محمد اولیایی‌فر هم‌اینک در زندان به سر می‌برند که اولی، به گفته‌ی خانواده‌اش، در اعتراض به حبس خود و شرایط بد زندان اعتصاب ‌غذا کرده، و دومی به زندان گوهردشت تبعید شده است.
کانون نویسندگان ایران تعقیب و حبس این وکلا را محکوم می‌کند و خواهان آزادی فوری و بی‌قیدوشرط و تأمین امنیت شغلی آنان برای دفاع از موکلان خود است.

کانون نویسندگان ایران
۱۹ آبان ۱٣٨۹



گفت‌وگو با دکتر عباس ولی، استاد علوم سیاسی در آنکارا

ناسیونالیسم کردی و دیگران

هدایت جان
ترجمه از زبان کردی: یوسف حاجی میرزایی
تاریخ، سرشار از مبارزه و تلاش ملت‌ها برای احقاق حقوق از دست رفته‌ی خود علیه ظلم و ستم صاحبان قدرت بوده است.
در این میان مبارزات کردها طی یک‌صدسال گذشته، فراز و نشیب‌های بسیاری از سر گذرانده است. آن‌چه مبارزات کردها را متمایز می‌سازد، عدم تحقق بسترها و زمینه‌های شکل‌گیری مبارزه‌ای یکپارچه و واحد است.
در این گفت‌وگو «عباس ولی» در پی آن است تا با بازخوانی این مبارزات، دلایل عدم شکل‌گیری حرکتی فراگیر در میان کردها را تبیین کند و با بازتعریف مفاهیمی چون ناسیونالیسم، ملت و ملی‌گرایی دریچه‌ای نو و تازه در این زمینه بگشاید.
عباس ولی در سال ۱۹۵۰ در شهر مهاباد متولد شد. وی مدرک لیسانس و فوق لیسانس (۱۹۷۵) خود را در رشته‌ی علوم سیاسی در دانشگاه ملی ایران (شهید بهشتی کنونی) اخذ کرد. پس از آن به بریتانیا مهاجرت کرد و بعد از تکمیل تحصیلات در لندن، مدرک دکترای خود را دریافت کرد. او از سال ۱۹۸۵ تا ۲۰۰۴ در دانشکده‌ی علوم سیاسی دانشگاه ولز در سوانسیا (Swansea) مشغول تدریس و استادیار دانشگاه بود. بین سال‌های ۲۰۰۴ تا ۲۰۰۶ در دانشگاه استانبول در رشته‌ی علوم سیاسی تدریس و مقالات و تالیفات بسیاری در زمینه‌ی ناسیونالیسم کردی منتشر کرد.
دکتر عباس ولی، صاحب نظر و متخصص در سیاست و تاریخ خاورمیانه است. او پس از تأسیس دانشگاه بریتانیایی کردستان در اربیل در سال ۲۰۰۸ به ترکیه بازگشت و هم اکنون صاحب کرسی علوم سیاسی دانشگاه بوگازیچی (Boğazici ) در آنکاراست.
گفتمان ناسیونالیسم از چه زمانی در خاور میانه به عنوان یک پارادایم فکری مطرح شد؟
گفتمان ناسیونالیسم از اواسط سده‌ی نوزده به بعد وارد خاورمیانه شد. تاریخ‌نگاران و تاریخ‌نویسان همگی متفق‌القولاند که انقلاب کبیر فرانسه در سال ۱۷۸۹ تأثیری سریع و اساسی چه از نظر فکری و چه سیاسی بر خاورمیانه نداشت که آن زمان بخش عمده‌ای از آن زیر سیطره‌ی امپراتوری عثمانی و بخش دیگر آن تحت سلطه‌ی ایران بود. ایده‌ی ناسیونالیسم به همراه تفکر رفرم و اصلاح در دوران پایانی امپراتوری عثمانی در اواسط سده‌ی نوزدهم به بعد به شیوه‌ای تئوریزه نشده در نوشته‌های «عثمانی‌های جوان» ظاهر شد. آن هم بیشتر ناسیونالیسمی فرهنگی بود.
این تفکر در گفتمان و پس‌زمینه‌ی نوشته‌های «عثمانی‌های جوان» دیده می‌شود. به ویژه زمانی که می‌خواهند با حکومت قانون، قدرت امپراتور را محدود سازند. اگر بخواهیم به شیوه‌ای دقیق سخن بگوییم اساس این تفکر در سال ۱۸۷۵ شکل گرفت، اما در نوشته‌های «عثمانی‌های جوان» دیده نشده است که از ملت‌های دیگر سخن گفته باشند. فرآیند اصلاح و رفرم مورد نظر آنها، پیش از هر چیز تأسیس پارلمانی بود که قدرت آن از امپراتوری عثمانی محدودتر باشد. بعد نیز دیدیم که شکست خورد.
پس از آن، تفکر رفرم و اصلاح‌طلبی در چهارچوب ناسیونالیسم مطرح می‌شود. در اواخر قرن نوزدهم می‌بینیم که برای اولین‌بار در مباحثه‌ها سخن از مفهوم ملت ترک می‌رود. اساس و شکل این مفهوم رویکردی قومیتی دارد. اگر به جلوتر نگاه کنیم در سال ۱۹۰۸ که ترک‌های جوان دست به کودتا می‌زنند و قدرت عثمانی را تضعیف می‌کنند و خود قدرت را به دست می‌گیرند، می‌بینیم که این گفتمان رویکردی بیشتر قومی- ترکی دارد، این امر به سال ۱۹۰۸ برمی‌گردد که اعراب و کردها نیز مبارزات خود را آغاز کرده‌اند و از ملیت‌های عرب و کرد سخن گفته‌اند. اگر بخواهیم درباره‌ی ناسیونالیسم عرب سخن بگوییم مفهومی تحت عنوان ملت واحد عربی در آن گفتمان، مقوله‌ای بسیار مدرن است. پیشتر مقوله‌ای تحت عنوان ملت واحد عربی مطرح نبوده است. اگر هم بوده باشد به شیوه‌ی امم عربی از آن سخن رفته که جنبه‌ی فرهنگی، تاریخی و مذهبی داشته است، اما ناسیونالیسمی عربی که رویکردی سیاسی- حقوقی داشته باشد در اواخر قرن نوزدهم پدیدار شد.
اگر نگاهی به کتاب جرج آنتونیوز (بیداری اعراب) بیاندازیم که پس از سال ۱۹۲۰ و به دنبال زوال امپراتوری عثمانی نوشته شده، این نظر را تأیید می‌کند. در آغاز نیز سخن از ناسیونالیسم عربی بیشتر در شام و لبنان امروزی که آن زمان به آن سوریه‌ی بزرگ گفته می‌شد، مطرح شد و این هم بیشتر در میان نخبگان بود. کلیسای آدونتیستی آمریکایی که در آنجا تبلیغ می‌کرد، به مرکزی تبدیل شد برای گسترش و پیشبرد تفکر ناسیونالیسم عرب، اما اگر دقت کنیم در جایی مثل مصر و یا عراق بعدها سخن از ناسیونالیسم ملی در می‌گیرد، در مصر در گفتمان کسانی که از شورش کولونیل اعرابی علیه انگلیسی‌ها در سال ۱۹۸۲ پشتیبانی می‌کردند، برای اولین‌بار سخن از ملت مصر می‌رود که پیشتر، از آن سخنی گفته نشده بود.
در میان کردها برخی گمان می‌کنند ناسیونالیسم کردی پیشینه‌ای چندهزار ساله و یا چندصد ساله دارد، اما همان‌گونه که مطلعید و در نوشته‌هایم نیز به آن اشاره کرده‌ام، بر این باورم که ناسیونالیسم کردی پدیده‌ی تازه‌ای است و در واقع به اواخر قرن نوزده و اوایل قرن بیست برمی‌گردد.
ممکن است عدم تعریف مفهوم ملت باعث کج‌فهمی شود. در این مبحث مفهوم ملت به مثابه مفهومی فرهنگی به کار برده نمی‌شود؛ چراکه مفهوم ملت کرد در چهارچوب فرهنگی پیشینه‌ای دور و دراز دارد. تا آنجایی که به این مبحث برمی‌گردد، ملت در شکل و چهارچوب حقوقی و سیاسی است. به این معنا که چه وقت ملت برای نخستین‌بار در تاریخ به اساس و پایه‌ای برای بنیان نهادن قدرت سیاسی و آبشخوری جهت مرجعیت سیاسی تبدیل می‌شود. از همین نقطه‌نظر مفهوم به عنوان مفهومی حقوقی- سیاسی برگرفته می‌شود. درست است که پیشتر افرادی مثل احمدخانی و یا بعدها حاجی قادرکویی از کردها سخن گفته‌اند و حتی خواسته‌ی برپایی دولت کردی را مطرح کرده‌اند اما مقصود من از ملت و ملیت چیست؟ دولت ملی چیست؟ آن‌چه احمدخانی مطرح کرده بود دولتی بوده که یک کرد رهبر و یا پادشاه آن باشد که این یک دولت ناسیونالیستی کردی نبوده.
میان ملی‌گرایی و میهن‌پرستی تفاوت اساسی وجود دارد. میهن‌پرستی پدیده‌ای بسیار کهن و تاریخی است. میهن‌پرستی مفهومی است که می‌تواند با بسیاری از ایدئولوژی‌ها خود را همراه کند و با آنها هم‌سفره شود. ببینید! یک لیبرال، یا یک کمونیست و یا یک اسلام‌گرا می‌توانند در عین حال میهن‌پرست هم باشند. حال اگر کسی میهن‌پرست باشد هدفش این است که مرزهای میهن خود را محافظت کند و اجازه ندهد بیگانه بر میهنش مستولی شود و آن را به اشغال خود درآورد. یک میهن‌پرست در واقع دارای گرایش قومی است، گرایش قومی دارد و نمی‌شود آن را به ناسیونالیسم تعبیر کرد و دربرگیرنده‌ی حقوق ملی نیست.
با توجه به مباحثی که درباره‌ی تاریخ ورود گفتمان ناسیونالیسم بیان کردید، لطفا توضیح دهید بسترهای این امر تا چه اندازه فراهم بوده است؟
همیشه نخبگان فکر و ایده ناسیونالیسم را وارد فضای فکری جامعه کرده‌اند و نخبگان هر جامعه‌ای هم ویژگی‌های مختص به خود را دارند. روشنفکری جوامع کردی و عربی و فارسی با خوانش و تفکر مذهبی آمیخته بوده است. به همین خاطر امروزه می‌بینیم که ادبیات و مذهب با تفکر ملی و ملی‌گرایی آمیخته شده است. تا آن‌جایی که به جامعه برمی‌گردد تفکر ناسیونالیسم به طور مستقل وجود نداشته بلکه آن نخبه‌ای که دست پرورده‌ی جامعه و فکر مذهبی است آن را مطرح کرده است.
البته بخش دیگری از آن هم توسط نخبگانی وارد شد که تفکر عقل‌گراتری داشتند که آنها هم یا از میان بروکرات‌ها بودند و یا از سپاه عثمانی. به عنوان مثال کسی که برای اولین‌بار تاریخ کردها را نوشته محمدامین ذکی بود که خود در کتابش عنوان می‌دارد افسر سپاه عثمانی بوده و در سیستم سپاه عثمانی مشغول به کار بوده است. تا زمانی هم که امپراتوری عثمانی از میان نرفته بود به کرد بودن و هویت خود چندان فکر نکرده بود. این پدیده در آن زمان بسیار رایج بود. برای مثال من نامه‌های بازرگانان مهاباد را دیده‌ام که در اواخر قرن نوزدهم نوشته شده‌اند و با اینکه در آن زمان فشار و اجبار سیاسی بر استفاده از زبان فارسی نبود، اما آن نامه‌ها را به زبان فارسی نگاشته‌اند.
این خود ثابت می‌کند که در آن زمان تفکر ناسیونالیستی به شیوه‌ای سیاسی مطرح نبوده است. مسئله‌ی زبان که همیشه وجهه‌ای سیاسی به ناسیونالیسم می‌بخشد به یک مناقشه و مسئله‌ی سیاسی تبدیل نشده بود. بازرگانان مهاباد اگرچه مجبور نبودند به فارسی بنویسند اما از زبان فارسی برای نامه‌نگاری‌های‌شان استفاده کرده‌اند. من نمی‌گویم که آنها حس میهن‌پرستی نداشته‌اند بلکه بسیار هم میهن‌پرست بوده‌اند اما تفکر ناسیونالیسم و چیستی دولت ملی و حق داشتن ملت و چگونگی برپایی آن به تازگی مطرح شده بود.
با توجه اینکه ناسیونالیسم خود نتیجه و محصول مدرنیته است، در خاورمیانه این مفهوم تا چه حد توانسته خود را با مولفه‌های اساسی مدرنیته سازگار کند؟
برای پاسخ به این پرسش باید از دو منظر وارد شد. برای اینکه جنبش‌های ناسیونالیستی (درمنطقه) تا حدودی، در یک بازه‌ی زمانی آغاز شدند. مبارزه‌ی ناسیونالیسم عرب علیه سلطه‌ی کشورهای اروپایی و بریتانیا متمرکز بود، اما برای اینکه بتواند هویتی یکپارچه ارائه دهد و برای کل اعراب مقبول افتد ناچار بود هویت و حقوق ملت کرد را انکار کند. درست است که ناسیونالیسم در خاورمیانه یک فرآیند است، اما این خود به چند فرآیند جانبی دیگر تقسیم می‌شود. دغدغه‌ی ناسیونالیسم کردی همان مشکل و مبارزه با سلطه‌ی خارجی ناسیونالیسم عربی و ترکی نبود، برای اینکه اصلاً قدرت و سیطره‌ای نداشت. تنها وقتی که این سیطره وجود داشته زمانی بوده که انگلیسی‌ها، خود، قدرت را به شیخ محمود واگذار کرده بودند. او اما به علت سیاست غلط و سردرگم خویش نتوانست تعادلی را که می‌خواست، ما بین قدرت‌های عثمانی و بعدها ترکیه و بریتانیا به‌وجود آورد، و در اثر سیاست اشتباه خود زوال پیدا کرد و از میان رفت.
به همین سیاق ناسیونالیسم در خاورمیانه دوگونه بوده‌اند. اول ناسیونالیسمی که پس از دستیابی به قدرت خود را معرفی کرده‌اند (مثل ترک و فارس و دول عربی) و دوم ناسیونالیسمی مثل ناسیونالیسم کرد و ارمنی و بلوچ که از منظر جداگانه‌ای وارد میدان شده‌اند. زمانی که دولت ترکیه و دول عربی و در ایران دولت مدرن سر کار می‌آیند اینها برای معرفی قدرت خود باید هویت ملی ملیت‌هایی چون کرد و بلوچ و ... را انکار کنند تا اینکه بتوانند هویت خود را به عنوان یک ملت یک‌دست شکل دهند.
در کل ناسیونالیسم در خاورمیانه دارای خصوصیات ویژه‌ی خود بوده است. ناسیونالیسم‌هایی که توانسته‌اند دولت خود را مستقر کنند تا حدودی چهره‌ی ضد اشغال‌گر و ضد استعماری از خود نشان داده‌اند. حداقل در ترکیه در سال ۱۹۲۳ بعد از استقرار، دولت خود را ضد اشغال‌گر می‌شناساند و یا ناسیونالیسم عرب از منظر ملت واحد عربی از اشغال‌گر بودن انگلیسی‌ها سخن می‌گوید. پس از استقرار دولت مرکزی نقش ضد استعماری این ناسیونالیسم‌ها کمرنگ شده و از خود محتوایی سلطه‌گر بروز داده‌اند و ملیت‌های دیگر زیر دست خود را انکار کرده‌اند. این انکار ملت‌های زیر دست توسط ناسیونالیسم‌های فارس و عرب و ترک زمینه‌ی قبلی داشته و این ادعای ضد استعماری و ضد امپریالسیتی این ناسیونالیسم‌ها را زیر سئوال برده است.
اکنون در ترکیه جشن استقلال کشور (۱۹۲۳) برپا می‌کنند و آن را ارج می‌نهند و سخن از دستاوردهای آن و بیرون راندن یونانی‌ها و شکست دادن انگلیسی‌ها و ... می‌کنند. اینگونه خود را شناساندن (ضد سلطه و ضد اشغال‌گری) هم‌زمان شده با انکار هویت کرد. این پارادوکس در محتوای ناسیونالیسم فارس و عرب نیز وجود دارد. از طرفی پرچم آزادی و ضد استعمار بلند می‌کنند و از طرف دیگر برای اینکه خود هم‌چنان بردوام بمانند در درون سیستم خود رویه‌ی سلطه‌گری و اشغال‌گری پیش می‌گیرند. این ناسیونالیسم‌ها همیشه شرعیت گفتمان خود را از نقابی که از بیرون نمایش داده می‌شود، می‌گیرند و هرگز نمی‌توانند از چهره و روش اعمالی در درون خود سخن گویند. همین خصوصیاتی که از آنها نام بردیم باعث شده که (مفهوم) ناسیونالیسم در خاورمیانه نحیف و ناتوان به نظر برسد.
پارادوکس‌هایی که در ناسیونالیسم‌های فارس و ترک و عرب به آنها اشاره کردید چه تأثیراتی بر ناسیونالیست‌های کرد و بلوچ و ... داشته است؟
ناسیونالیسم‌های اشغال‌گر باعث شده‌اند ناسیونالیسم کردی بیش از پیش بال و پر بگیرند، اما هم‌زمان با این رشد و نمود، مفهوم سوسیالیسم نیز در این دیار خود را مطرح ساخته است. تفکر سوسیالیسم در ایران (۱۹۳۰) و ترکیه به محض اینکه وارد میدان می‌شود، با سرعتی بسیار بر گفتمان ملی تفوق می‌یابد و آن را به حاشیه می‌برد. یعنی ناسیونالیسم ترک و عرب و فارس آن قدرت و توان گفتمانی و سیاسی را ندارند که بتوانند در برابر نفوذ و گسترش گفتمان سوسیالیسم بایستند که مدام از برابری و احترام و به رسمیت شناختن فرهنگ‌ها و قومیت‌ها سخن می‌گوید. به همین خاطر تعجب‌آور نیست که در ایران و ترکیه و عراق روشنفکران ملت‌های زیر دست، بیشتر خود را در جنبش‌های سوسیالیستی می‌بینند. به عنوان مثال آذری‌ها در ایران در جنبش مارکسیستی نقش بسزایی داشته‌اند و به همین ترتیب کردها و در ترکیه نیز ارمنی‌ها هم به جنبش‌های مارکسیستی می‌پیوندند.
دریافت کردها از ناسیونالیسم چگونه بوده و در عمل چگونه با این مفهوم برخورد کرده‌اند؟
برخورد کردها با ناسیونالیسم تحت تأثیر خصوصیات تاریخی و فرهنگی کردی بوده است. چندپاره شدن کردستان (مابین کشورهای مختلف) باعث شده فرآیند همه‌گیر شدن ناسیونالیسم برای احقاق حق کردها جهت داشتن یک ملت واحد در یک چهارچوب گفتمانی ایده‌آلیستی باقی بماند و تا اندازه‌ای دور از واقع به نظر آید. کسانی که در این زمینه کار کرده‌اند نتوانسته‌اند آن را تئوریزه کنند. به همین خاطر است که این چند پاره شدن کردستان باعث شده مقوله‌ی ناسیونالیسم ملت واحد کرد موفقیتی نداشته باشد. اگر از منظر سیاسی هم به آن نگاه کنیم، می‌بینیم جنبش ناسیونالسیتی کردی جنبشی خودمختارطلب بوده است و در این گفتمان خودمختارطلب نیز یک ناهمخوانی و تناقض آشکار به چشم می‌خورد.
این جنبش‌ها در گفتمان خود به ملت واحد کرد اشاره می‌کنند اما سیاست‌های آنها هرگز مرزهای این ملت واحد را در بر نگرفته و اگر هم در بر گرفته، گفتمان‌شان از واقعیت به دور بوده و یا به گونه‌ای بوده که در زمانی بسیار دور به واقعیت می‌پیوندد. جدا از اینها چندپاره بودن، کردستان را از منظر اجتماعی دچار منطقه‌گرایی بزرگی کرده است. پدید آمدن این منطقه‌گرایی هم دلایل مختص به خود را دارد و یکی از آن دلایل هم این است که در چهار بخش کردستان جامعه و فرهنگ کردی، از نظر سیاسی و اقتصادی و حقوقی در چهار چارچوب جداگانه و مختص به خود شکل گرفته‌اند و هرکدام حامل ویژگی‌های خاص خود هستند.
اکنون می‌توان تفاوت‌های فرهنگی کردهای ایران با کردهای عراق و ترکیه و سوریه را به آسانی دید. هنگامی که قدرت سیاسی در چارچوب خودمختاری در دست کردها نیست، این تفاوت‌ها زیاد خود را نشان نمی‌دهند اما وقتی که در یکی از این بخش‌ها کردها صاحب قدرت سیاسی می‌شوند تفاوت‌ها به چشم می‌آیند. اگرچه در حال حاضر در کردستان جنوبی (شمال عراق) دولت (محلی) تلاش زیادی برای از بین بردن این تفاوت‌ها می‌کند، اما نمی‌تواند در این کار موفق شود. به این علت که این تفاوت‌ها در جامعه ریشه دوانده، اما اگر کردهای عراق به ایران یا ترکیه سفر کنند این تفاوت‌ها را احساس نمی‌کنند زیرا در این کشورها کردها از داشتن قدرت سیاسی بی‌بهره‌اند. یعنی نمود سیاسی این تفاوت‌ها به این بستگی دارد که در کدام یک از بخش‌های کردستان باشید و در آن بخش کردها تا چه حد به بهره‌مندی و داشتن قدرت سیاسی نزدیک باشند.

حال اگر یک کرد ایرانی را که چندسالی در کردستان عراق و حکومت محلی کردها زندگی می‌کند و یک کرد عراقی را نیز که در ایران زندگی می‌کند در نظر بگیریم، کردی که در لوای قدرت سیاسی ایران زندگی کرده تفاوت‌های فرهنگی بین خود و کرد ایرانی را زیاد حس نمی‌کند اما کرد ایرانی که در حکومت کردستان، در عراق، زندگی کرده این تفاوت‌ها را به آسانی احساس می‌کند. به این خاطر که قدرت سیاسی به دست خود کردهاست و عربی در کار نیست که کاستی‌ها را پای او بنویسد. این تفاوت‌های فرهنگی ناشی از چندپاره شدن کردستان، بر هویت و سیاست تفکری که خواسته‌ی گفتمان ملی پدید آورد تأثیر گذاشته است. به همین علت هرگاه خواسته‌اند در راستای گفتمان ملت واحد فعالیت کنند همیشه در صدد این بوده‌اند که آن خصوصیات و ویژگی‌های منطقه‌ای خود را دخیل کنند و این نیز به مشکلی برای فرآیند شکل‌گیری گفتمان ملت واحد تبدیل شده است.
این ساختار برای مدت زیادی به همین شکل باقی خواهد ماند. به این علت که یک سیستم گفتمانی و تئوریک نیازمند فعالیت در یک چارچوب واحد است. سیستم گفتمان ناسیونالیسم کردی، که جهت برساختن یک بن‌مایه‌ی تئوریک برای ایجاد یک تفکر ناسیونالیستی همه‌گیر (کردستان بزرگ) تلاش می‌کند، همیشه دغدغه‌اش این بوده که جنبش و حرکتی بیابد که خود را با آن تبیین و توجیه کند که چنین جنبشی تاکنون وجود خارجی نداشته است. از هر منظری به مسئله بنگریم می‌بینیم که حرکات و تلاش‌ها منطقه‌ای بوده‌اند و به گونه‌ای نبوده که تمام کردستان (چهار بخش) را پوشش دهد. به همین علت هم این گفتمان آنگونه که باید نتوانسته موفق شود.
شما در بیشتر آثار و نوشته‌های‌تان به این مسئله اشاره کرده‌اید که در کردستان ناسیونالیست وجود دارد اما ناسیونالیسم وجود ندارد، امکان دارد این را بیشتر توضیح دهید؟
تا جایی که به فکر و ایده‌ی ناسیونالیستی مربوط می‌شود، هر کردی احساس و آرزویی ناسیونالیستی نسبت به کردستان بزرگ دارد، اما جنبش و حرکت سیاسی که بتواند یک ایدئولوژی و فکر منسجمی برای این هدف تعرف و تبیین سازد و در جهت گسترش و به مقصد رساندن آن تلاش کند، وجود ندارد. اگر نگاهی به حرکات آزادی‌خواهانه‌ی کردها از ابتدا تا به امروز بیاندازیم، آیا حرکتی بوده که به نسبت این ویژگی‌ها را بیشتر در خود داشته باشد؟
جدا کردن یک مورد مشخص کار دشواری است؛ به‌ویژه اگر بخواهیم یک حرکت را به طور مشخص در نظر بگیریم، اما به باور من اکثر این حرکات در ذات خود چنین گرایشی را داشته‌اند. هرگاه هرج و مرج سیاسی بوده و دولت مرکزی قدرت کمتری داشته این گرایشات پررنگ‌تر شده و بیشتر خود را نشان داده‌اند. به عنوان مثال اگر نگاهی به گفتمان جمهوری کردستان (۱۳۲۴ در مهاباد) بیاندازیم، پررنگ شدن گرایشات (ناسیونالیسم کردستان بزرگ) به چشم می‌آید. اگر به سخنان قاضی محمد توجه کنیم این تشدید گرایشات را درمی‌یابیم، اما وقتی قاضی محمد با حکومت ایران و یا آذری‌ها مشغول مذاکرات سیاسی بوده، ناخودآگاه این گرایشات نیز کم‌رنگ‌تر شده و نمی‌توانند تا آن اندازه که لازم است خود را بنمایانند. به همین علت می‌بینیم در هنگام مذاکرات درخواست‌های قاضی از طرف مقابل ایجاد انجمن ایالتی ولایتی و تدریس و تعلیم زبان کردی و از این گونه مسایل است و هرگز سخنی از به رسمیت شناختن حق کرد به عنوان ملت در میان نیست.
در محافل خودی و تجمعات و جشن‌ها اما می‌بینیم که این خواسته در گفتمان آنها وجود دارد. در حرکت مرحوم بارزانی نیز این پارادوکس به چشم می‌آید. آن گرایشی که از کردستان بزرگ سخن می‌گوید گاه‌گاهی قدرتمندتر می‌شود و نمود پیدا می‌کند. با اینکه پشتیبانی کردهای ترکیه و ایران و سوریه را هم داشت و آنها از حرکت بارزانی حمایت می‌کردند اما وقتی که با حکومت عراق وارد مذاکره می‌شود نمی‌تواند به عنوان نماینده (و از طرف) تمام کردها سخن بگوید و تنها به عنوان نماینده‌ی کردهای عراق مذاکره می‌کند. در حرکت پ.ک.ک نیز تا سال ۱۹۹۴ به مدت ۱۰ سال گفتمان کردستان بزرگ وجود داشت، اما پس از سال ۱۹۹۴ از این گفتمان عقب‌نشینی می‌کند. به همین علت گفتمان تئوریک و تفکر ناسیونالیسم کردی تا اندازه‌ای بسیار به هنگام هرج و مرج سیاسی و عدم ثبات داخلی استراتژی کردستان بوده است.
شما از ضد استعمار بودن محتوای مفهوم ناسیونالیسم‌های عرب و ترک و فارس سخن گفتید و اینکه اینها ضمن اینکه خود جهت برپایی و استقرار دولت ملی خود در برابر سلطه‌گر و استعمار ایستاده‌اند در همان حال در قبال ملت‌های زیر دست خود سلطه‌گرند و حق ملی آنها را پایمال می‌کنند. این مسئله هم باعث شده که جنبش‌های کردی بیشتر به سوسیالیسم گرایش پیدا کنند. به نظر شما جنبش ملیت‌هایی مانند کردها تا چه حد توانسته با بهره‌گیری از مقوله‌ی سوسیالیسم در احقاق حقوق خود موفق شوند؟
به گمان من جریان سوسیالیسم صدمات زیادی به جنبش و فکر ناسیونالیسم در کردستان وارد آورده است. چپ، مسلح به سلاحی بود که توانست به آسانی از دیوار ملی‌گرایی و ملت‌خواهی که ناسیونالیسم و ملت به دور خود کشیده بود عبور کند. یک ملت دارای حدود و ثغوری قومی- فرهنگی است. از جنبه‌ی سیاسی و گفتمانی نمی‌توان به آسانی این حدود و ثغور را از میان برد. اگر چپ توانست در ایران و ترکیه و عراق و سوریه این حدود را از میان بردارد و وارد شود به این خاطر بود که هم در تئوری و هم در گفتمان خود سلاحی در اختیار داشت که توانست آن حد و مرزها را بشکند. این سلاح هم عبارت بود از امپریالیسم و مبارزه علیه آن.
علم کردن پرچم ضدیت خلق (مردم) با امپریالیسم (که کرد بخشی از این خلق بود) به این معنا بود که همه‌ی نیروهای ضد امپریالیستی از او پیروی کنند و در لوای او قرار گیرند. برای مثال حزب توده‌ی ایران کردها را از مبارزه‌ علیه جمهوری اسلامی ایران منع می‌کرد. به این بهانه که در بین خلق‌های مظلوم و رنجدیده، حکومت جمهوری اسلامی پرچم‌دار جنگ علیه امپریالیسم است. حزب توده و فداییان خلق و ... توانستند با استفاده از سلاح ضد امپریالیستی خود دیوار قومی ناسیونالیسم کردی را بشکنند. از میان رفتن این دیوار به این معنا بود که ناسیونالیسم از جنبه‌ی گفتمانی و تئوریک خلع سلاح شد و مفهوم و معنای خود را از دست داد و حتی تبدیل شد به شوخی و سخره. اکنون هم که حزب کمونیست کارگری از ناسیونالیسم کردی سخنی می‌گوید با بی‌حرمتی و تمسخر از آن نام می‌برد.
این برخورد نشان می‌دهد که این گروه‌ها شناخت و درک‌شان از ناسیونالیسم و تاریخ آن در حد بسیار کمی است و نمی‌دانند که از میان بردن این دیوار قومی- فرهنگی چه تبعاتی دارد. آن هنگام که آن دیوار و حد و مرز را از بین بردند (گمان می‌کنید) کومله چرا بازیچه‌ی دست منصور حکمت شد؟ چرا حزب دموکرات کردستان ایران به دستاویز حزب توده تبدیل شد؟ تنها علت این بود که از روی تئوریک خلع سلاح شدند. دیواری که از میان رفت باعث شد مفاهیم معنای خود را از دست بدهند و گفتمان ضد امپریالیستی هم منجر به این شد که سیاست کردی کارکرد و خصوصیات خود را از دست بدهد. هم اکنون هم این پارادوکس در حزب کمونیستی کارگری دیده می‌شود. همه‌ی سخن‌شان گفتمان مبارزات کارگری است تا جایی که در سیاست و فرهنگ کردی حرفی برای گفتن ندارند و از این منظر بسیار فقیرند. اگر به تلویزیون‌های آنها نگاهی بیاندازید، به زبان فارسی از مبارزه‌ی کارگری در ایران سخن می‌گویند، اما از جنبه‌ی هویت کردی و کرد بودن بی‌محتوا هستند.
به حزب دموکرات کردستان اشاره کردید و اینکه چگونه دستاویز حزب توده شد. وقتی دکتر عبدالرحمن قاسملو به حزب دمکرات پیوست به‌عنوان نماینده‌ی حزب توده عمل می‌کرد و شاهد بودیم که این حزب از حزبی ناسیونالیستی ساختار خود را چه از نظر فرم و چه عمل و گفتمان به سمت و سوی یک حزب چپی تغییر داد. به نظر شما این تغییر روش و گفتمان، نتیجه‌ی ورود دکتر قاسملو بود یا اینکه دلیل دیگری داشت؟
درست است. در ابتدا دکتر قاسملو مانند یک چپی وارد سیاست و مبارزه‌ی کردی شد و تامدتی هم سیاستش، سیاست حزب توده بود تا اینکه سیاست حزب دموکرات باشد. اما او تا آخر این رویه را دنبال نکرد و حداقل در یک دوره‌ی زمانی سیاست خود را تغییر داد. دکتر قاسملو سیاست حزب توده را درک کرده بود. من در این رابطه بسیار با وی سخن گفته بودم و فهمیدم که دکتر قاسملو سیاست این حزب را به خوبی درک کرده است، اما همیشه امید زیادی به حمایت اتحاد جماهیر شوروی داشت. بی گمان اگر وی تا پس از زوال شوروی زنده می‌ماند دید سیاسی و نگرش دموکرات‌تری پیدا می‌کرد. چکسلواکی در سال ۱۹۶۸ تأثیر زیادی بر دکتر قاسملو گذاشت. همینطور رفتن به فرانسه و استادی زبان کردی نیز علتی برای تغییر فکر وی شد.
به نظرم اعتقاد و اعتمادی به حزب توده و سیاست‌هایش در او نمانده بود، اما خوانش درستی از نقش شوروی در مناسبات بین‌المللی نداشت. در سال‌های پایانی عمر خویش به سمت سوسیال دموکراسی، که در آن زمان به تازگی مطرح شده بود، سوق پیدا کرد. رساله‌ای نیز تحت عنوان «کورته باسیک» نوشت. از آن رساله معلوم می‌شود که در حال بازنگری آرای خود در رابطه با شوروی است و تلاش می‌کند چهره‌ی تازه‌ای از تفکر خود ارائه دهد اما فرصت آن را نیافت.
تنها دکتر قاسملو نبود که از حزب توده وارد حزب دموکرات شد، افراد زیادی از توده وارد دموکرات شدند. اگر به خاطرات غنی بلوریان نگاهی بیاندازیم که در سال ۱۹۵۴ نوشته، وی می‌گوید: به این علت وارد حزب توده شدیم که این حزب فکری تئوریک و علمی به ما می‌بخشد. همین‌طور متذکر می‌شود که توده از جنبه‌ی تئوریک قوی و ثروتمند است و ما از نظر تئوریک بی‌نیاز می‌شویم و از آنها (توده) مارکسیسم فرا می‌گیریم، اما غنی بلوریان آگاه نبود که توده‌ای‌ها درک درستی از مارکسیسم نداشتند و آن را نفهمیده‌اند.
اگر این سخنان را کنار سخنان و اعترافات کیانوری در زندان بگذاریم آن زمان که بازجو می‌پرسد: شما اگر خود را مارکسیست و حزبی مارکسیستی می‌دانید، آیا به درستی مارکسیسم را فهمیده بودید؟ کیانوری در سال ۱۹۸۵ اینگونه جواب می‌دهد: نه. ما از مارکسیسم چندان نمی‌دانستیم، افرادی مثل احسان طبری در میان ما بودند که مارکسیسم را می‌فهمیدند ولی ما فقط سیاست می‌کردیم.
کیانوری پس از نزدیک به ۴۰ سال از سخنان غنی بلوریان این را گفته، اما بلوریان در سال ۱۹۵۴ به این علت وارد توده شده بود که از آنها مارکسیسم یاد بگیرد. تأثیر حزب توده بر دموکرات و ناسیونالیسم کردی به تأثیر و نفوذ شوروی برمی‌گردد نه به تأثیر و جاذبه‌ی مارکسیسم. فقط و فقط تأثیر شوروی بود. متأسفانه تئوریزه کردن این تأثیرات از سوی تئوریسین‌های شوروی کار را دشوارتر کرده بود. به همین خاطر آنها هم ارتباطات خود را با احزابی چون دموکرات که نمی‌توانستند آن را حزبی پرولتاری بنامند و آنها را به نام (دمکراتیک مترقی) می‌نامیدند تنها در چهارچوب مبارزه علیه امپریالیسم می‌دیدند و می‌گفتند حمایت ما از این احزاب فقط در چهارچوب مبارزات همه‌گیر علیه امپریالیسم آمریکاست. مبارزه علیه امپریالیسم همان سلاحی بود که شوروی توانست توسط آن دیوار قومی ناسیونالیسم کردی را از میان بردارد.
چسباندن پسوند ایران، عراق، ترکیه و سوریه به نام کردستان در سخن بسیاری از احزاب کردی دیده می‌شود. علت اینکه کردستان بزرگ در سخنان و گفتمان این احزاب جای خود را به کردستان ایران و عراق و ... داده است چیست؟
علت این چندبخشی شدن هویت و سیاست کردی است. برگرفتن قسمتی از هویت دیگری است. کردی که هویتی عربی برگرفته با کردی که در ایران هویتی فارسی و یا کردی که هویت ترکی را برگرفته متفاوت است. این هویت تکه تکه شده و سیاست چندوجهی و بخش بخش شده، گسترش پیدا کرده و اساس و پایه‌ای تئوریک و سیاسی ناسیونالیستی نداشته که در مقابل هویت دیگری بایستد و این هم باعث شده همان دیوار (قومی) در مقابل دیگری از میان برود. هنگامی هم که این دیوار از میان رفت برای اینکه از سیاست خودمختاری‌طلبی دور نمانند ناچارند به آن دیگری (ملیت دیگری) پناه ببرند. آن دیگرانی هم که حایل شده‌اند و کردها به آنها پناه می‌برند سیاست و هویت مختص به خود را دارند.
آنها کردها را به عنوان کرد به رسمیت نمی‌شناسند. خلاصه‌ی سخن من این است که به خاطر اینکه ما یک چارچوب تئوریک و سیاسی ناسیونالیستی (که با مفهوم ملت واحد کرد بگنجد) نداریم، نمی‌توانیم تفاوت‌ها و خصوصیات خود را به آن دیگری به آسانی بشناسانیم و در مقابلش بایستیم. همین باعث می‌شود که ما به سمت یک سیاست خودگردان، حال چه به صورت فدرالی و چه خودمختاری، برویم و ناچارمان می‌کند که در برابر دیگری نایستیم.
هویت، همیشه سازنده‌ی پیوند و رابطه بین خود و دیگری است. ما چهار دیگری داریم و نمی‌توانیم خود را در مقابل آن دیگران همانند یک کل واحد و منسجم بشناسانیم. به همین علت احزاب سیاسی نیز به راحتی اسامی ترکیه و ایران و ... را به نام کردستان و احزاب‌شان وصل می‌کنند. این نشان‌دهنده‌ی بحران هویت کردی است و مشکل فقط مربوط به منطقه‌گرایی نیست، بلکه از نظر تئوریک مرجعی شکل نگرفته که مبنایی باشد تا بتوان در هر مسئله و مشکلی به آن مراجعه کنیم. چیزی هم که هست متشکل از چهار مبنا و منشا متفاوت است و آنها هم چهار دیگری دارند و این دیگران هم وجود و نمود تفاوت‌ها را انکارمی‌کنند. به همین ترتیب ما بر تفاوت‌های خود تأکید نمی‌کنیم و به همین علت نتوانسته‌ایم تفاوت‌های خود با دیگری را به شکل یک کل (ملت) واحد، تئوریزه و مطرح کنیم.



سیامک فرید 
اخبار روز: 

وضعیت تغییر یافته است و کسانی که قبل از ٢٢ خرداد ٨٨ اصلاح طلب خوانده می شدند دیگر نمی توانند با همان باورهای گذشته اصلاح طلب باقی بمانند. نظامی که آنها خواستار اصلاحش بوده اند، نظام قبل از کودتای انتخاباتی بود که اگر کودتا رخ نمی داد، اصلاح طلبان حداقل به برخی از خواسته های اصلاحی خود می رسیدند. ولی اراده ای در درون نظام می خواست ثابت کند که این نظام اصلاح پذیر نیست. امروز یکسال و اندی پس از کودتا همه چیز دستخوش تغییرات اساسی گشته است. از طرفی نظام جمهوری اسلامی، خود را نظامی مقدس می شمرد که با خواست الهی و خون شهیدان آبیاری گشته است. اما در قماری یکشبه! تمامی تقدسی را که هنوز در ذهن باورمندان، به مقدس بودن نظام نقش بسته بود، را باخت و بر فنا داد. جوانانی در خیابان ها و زندانها چنان چهره ای از نظام «مهرورز و عدالت پرور» دریدند که ایده یک نظام مذهبی در ایران تا سال ها دگر سر نتواند راست کرد. نظامی که بال و پرش در آتشی که خود افروخت، بسوخت و برباد رفت. اصلاح طلبی که تا قبل از انتخابات به هر حال خامنه ای را به عنوان رهبر نظام می شناخت و قبول داشت، امروز وی را به عنوان رهبر کودتاچیان می شناسد و وی را در همه جنایات و فجایع یک سال اخیر مسئول می داند. اصلاح طلبی که تا قبل از انتخابات خود را بخشی از این نظام مقدس می شمرد، پس از انتخابات خود را در مقابل هیولائی یافت که با نظامی که قصد اصلاح آن را داشت، در ذهن اش قرابتی ندارد. برای اصلاح طلبان خطوط قرمزی تصویر شده بود که مجاز به پای نهادن بر آن نبودند و شگفتا که خود خطوط قرمز را برداشتند و امروز دیگر برای اصلاح طلب قبل از انتخابات خطوطی برای رعایت نمانده است.
هر روزکه می گذرد بر باورمندان سکولاریسم افزوده می گردد و ریزش اصلاح طلبی در سبد سکولاریزم را شاهدیم. شاهدیم که مردم بنا بر تجربه دریافته اند که بهتر است دین و ایمان را در پستوی خانه نهان کرد تا بازیچه قدرت نگردد. با وجود آنکه گریز از اسلام حکومتی فزونی گرفته است ولی این به مفهوم عدم نیاز به مذهب نیست. گرایش شدید به صوفی گری و ادیانی چون مسیحیت در ایران هجوم مردم به سوی ادیان غیرحکومتی یا گرایش قوی به سوی سکولاریزم رانشان می دهد. می توان گفت، جنبشی که بتواند خامنه ای را برکنار از قدرت کند، و در صورت سقوط کامل حکومت، اکثریت مردم زیر بار ولی فقیه حتی مشروطه هم نخواهد رفت. برای برقراری حکومت مشروطه فقیه و یا همان چیزی که حجاریان تئوریزه کرده بود همانقدر دیر است که آمدن دولت بختیار برای حفظ نظام مشروطه سلطنتی دیر بود.
جمهوری اسلامی چندان در باورهای مردم رنگ باخته است که جناحی از سران کودتا که بقول خامنه ای در تاکتیک متفاوتند، ناچار بجای اسلام، اسلام! ایران، ایران! می کنند. واقعیت این است که جمهوری اسلامی قبل از سقوط کاملش مرده است و امروز هر چه هست رفتنی است و بوی الرحمان اش به بینی خودی هایش نیز رسیده است. شاید پرسیده شود پس این همه بگیر و ببند دیگر چیست، اگر طرف مرده است؟ یکی از دلایل مرگ جمهوری اسلامی همین دست و پا زدن ها و جان دادن هایش است. وحشت زده و هراسان بگیر و ببند راه انداخته است و گاه با سر و صدای مهیب تلاش دارد تا بگوید نمرده است.
به همین دلیل ساده که نظام مرده است، دیگر اصلاح آن ممکن نیست. نمی توان نظامی را که مرده است یا شاید حتی بتوان گفت از ترس تغییر خودکشی کرده است، اصلاح کرد. تمام تلاش باید در این تمرکز یابد که نقل و انتقال به وضعیت جدید با کمترین هزینه ممکن شود. به دلایلی که برشمردم تلاش پاره ای از جناح راست برای تلطیف وضعیت فعلی را بیهوده و دیرهنگام می بینم که حکایت داروی پس از مرگ سهراب دارد. شک و تردیدی که برخی حتی به حسن نیت این افراد کرده اند هم ناشی از همین وضعیت فعلی است، در حالی که قبل ازمرگ مغزی نظام اصلاح طلبان از چنین گرایشاتی استقبال می کردند.
اگر از من پرسیده شود که در وضعیت فعلی چه باید کرد؟ خودم هم پاسخش را دقیقن نمی دانم ولی توصیه ام به اصلاح طلب سابق حداقل آن است که نخست باید وضعیت جدید را درک کرد. دیگر نمی توان بسان قبل از انتخابات خواهان اصلاحات در چهارچوب نظام بود. باید درک کرد که نظام جمهوری اسلامی مرده است. و چهارچوب دگر آن چهار چوب سابق نیست .اشتباه نکنیم منظور این نیست که هیچ قدرتی بر سر کار نیست، منظور این نیست بلکه حرف این است که آنچه بر سر کار است دیگر آن نظام جمهوری اسلامی که در سال ١٣٥٧ بر سر کار آمد نیست و ریشه ای برای بقای دراز مدت ندارد. نظام رفت و اصلاح طلبی را هم با خودش برد. پس باید برای این وضعیت آماده بود و زمینه های تدریجی انتقال کم درد را فراهم کرد.

پاسخ به گزافه‌گوی عرب و کودتاگر ايران

مجتبی واحدی

مجتبی واحدی
احمدی‌نژاد اعتراضات شديداللحن و گاه بی‌ادبانه سران عرب را با ملايمت و اظهار علاقه به آن‌ها پاسخ می‌گويد اما در برابر برخی پرسش‌ها که با لحنی بسيار ملايم‌تر توسط ساير کشورها مطرح می‌شود خود را «سوپر غيرتی» نشان می‌دهد و البته در نهايت تلاش می‌کند با باج‌دادن‌های مکرر، اعتراضات علنی را به حداقل برساند. سکوت حقارت‌آميز سران دولت دهم و رسانه‌های حامی او نسبت به اظهارات دخالت‌آميز سيدحسن نصرالله را می‌توان در همين چارچوب ارزيابی کرد
بسياری از اصولگرايان هنگامی که می خواهند احمدی نژاد را توصيف کنند او را يک «گردنکش» می نامند که هيچ قانونِ محدود کننده ای را نمی پذيرد. برخی از آنان ، پا را از اين حد فراتر نهاده و پايان راه دولت فعلی را «استقرار يک ديکتاتوری تمام عيار» می دانند . البته در ميان اين گروه از منتقدان احمدی نژاد، عده ای تلاش می کنند عملکرد رئيس دولت در عرصه داخلی را با ديپلماسی خارجی او متفاوت نشان دهند. حاميان سياست خارجی احمدی نژاد مدعی هستند او در برابر زياده خواهی قدرت های بزرگ ايستادگی کرده و از حقوق ملت ايران دفاع می نمايد .آنها به عنوان نمونه ، پرونده هسته ای را مورد اشاره قرار می دهند وادعا می کنند ايستادگی احمدی نژاد ، موجب عقب نشينی طرف های مذاکره شده و نهايتا ً برخی خواسته های ايران محقق شده است .اما آيا واقعاً اينگونه است ؟آيا ميزان امتيازات قطعی که در پنج سال گذشته توسط دولت احمدی نژاد به چين، روسيه، ترکيه، برزيل، هند، پاکستان و دهها کشور ديگر داده شده، قابل مقايسه با امتيازات فرضی و اثبات نشده ای می باشد که دولت کودتايی ايران مدعی دريافت آنهاست؟
متأسفانه با وجود مجلس مرعوب، رهبر غير پاسخگو و دولت قانون گريز، هيچکس نمی تواند آمار دقيقی از «ايران فروشی»های دولت احمدی نژاد برای جلب موافقت يا «کاهش مخالفت های کوتاه مدت» در عرصه هسته ای ارائه نمايد اما براساس آنچه گاه و بيگاه، کشورهای خارجی برای توجيه روابط خود با دولت کودتايی ايران ارائه می کنند.
تا کنون پروژه هايی به ارزش دهها ميليارد دلار - بدون رعايت تشريفات مناقصه - در اختيار کشورهای چين، ترکيه و روسيه قرار گرفته و با انعقاد «ترکمنچای گازی» ‌دهها ميليارد دلار ديگر از مايملک ضعيف ترين اقشار ايرانی به جيب هند و پاکستان و دلالان داخلی آنها ريخته شده است .اين ارقام ، غير از مبالغی است که تحت عنوان سرمايه گذاری در صنايع ساير کشورها ، به طرف نيکاراگوئه ، بوليوی ، ونزوئلا ، سوريه ودهها کشور ديگر سرازير شده و می شود . در عين حال ، جز ادعاهای رسانه ای و تبليغاتی که توسط دولت اعلام می شود و حتی برخی اصولگرايان نسبت به صحت آن ابراز ترديد می کنند تا کنون نشانه دقيقی از موفقيت هسته ای اين دولت در اختيار ملت ايران قرار نگرفته است . از سوی ديگر دوری و نزديکی های متناوب با روسيه و برخی کشرهای غربی ، بهترين دليل بر عدم وجود چشم انداز مشخص در تعاملات بين المللی کودتاگران ايرانی است و قطعا در غياب يک چشم انداز معين و بدون امکان ارزيابی واقعی از شکست ها وموفقيت های ديپلماتيک ، نمی توان همچون عده ای از اصولگرايان ، چشم بر واقعيت ها بست و ادعاهای مربوط به شجاعت دولت و دستاوردهای آن را پذيرفت . اما حتی کسانی که «بنا بر دستور» يا به خاطر «منافع جناحی»، خود را موظف به حمايت از سياست خارجی دولت دهم می دانند برای سکوت ذليلانه اين دولت - و دولت نهم - در مقابل پُرگويی های شخصيت های عرب زبان، توجيهی ندارند . در سالهای اخير ، هرگاه سران عرب سخنی گزاف در مورد جزاير سه گانه ايرانی گفته اند احمدی نژاد و همکاران او تلاش کرده اند اذهان ايرانيان را از اصل موضوع منحرف نمايند. ضمن آنکه تا کنون حتی يک کلام پاسخ محکم به اين گزافه گويی ها نداده اند . حتی در مسئله هسته ای که مقامات دولت دهم خود را نسبت به آن «غيرتی» نشان می دهند رفتار احمدی نژاد در برابر انتقادها و اعتراضات کشورهای عربی به هيچ وجه قابل مقايسه با عکس‌العمل او در برابر اظهار نظر ساير کشورها نيست . به طوری که او اعتراضات شديد اللحن و گاه بی ادبانه سران عرب را با ملايمت و اظهار علاقه به آنها پاسخ می گويد اما در برابر برخی پرسش ها که با لحنی بسيار ملايم تر توسط ساير کشورها مطرح می شود خود را «سوپر غيرتی» نشان می دهد و البته در نهايت تلاش می کند با باج دادن های مکرر، اعتراضات علنی را به حداقل برساند. سکوت حقارت آميز سران دولت دهم و رسانه های حامی او نسبت به اظهارات دخالت آميز سيد حسن نصراله رامی توان در همين چارچوب ارزيابی کرد . حقيقت آنست که قبلا نيز سخنانی به نقل از اين روحانی لبنانی منتشر شده بود که تنها نام شايسته برای آن «فضولی در کار ملت ايران» بود اما من بنا نداشتم پاسخی به اظهارات اين اعرابی متعصب بدهم زيرا مقاومت هوشمندانه او در دفاع از تماميت ارضی لبنان و نيز تدابير او برای حفظ وحدت واقعی در آن کشور را قابل احترام می دانستم و گمان می کردم برخی اظهارات منتسب به او ، توسط رسانه های دروغ پرداز وجيره خوار حکومت ايران ، مصادره به مطلوب شده است اما آخرين اظهارات سيد حسن نصراله که در سايت خبری المنار- وابسته به حزب اله ـ منتشر شد در نوع خود بی سابقه بودو گمان می کنم هيچ توجيهی برای سکوت در برابر آن وجود ندارد .در عين حال ، اگر حتی يک فرد غيرتمند وايران دوست در دولت احمدی نژاد ، خود را موظف به پاسخگويی و دفاع از فرهنگ وتمدن ايرانی می دانست و شجاعت مورد ادعا در مورد دولت کودتايی ايران را به نمايش می گذاشت نيازی به درج مقالات اعتراضی نبود اما ظاهراً شجاعت «احمدی نژادی ها » تنها از طريق باج دادن های بی حساب به روسيه و چين به منظور آهسته تر کردن - ونه توقف کامل - اقدامات اروپا و امريکا در مورد پرونده هسته ای ايران ويافحاشی های وقاحت آميز عليه منتقدان داخلی - اعم از اصلاح طلب و اصولگرا - به نمايش در می آيد . طبعاً چنين وطن فروشانی را يارای پاسخگويی به کسانی نيست که با پول ملت ايران پروار شده اند وبا وقاحت تمام بر ضد ولی نعمتان خود ، گزافه گويی می کنند . پس به نمايندگی از حاکمان بُزدل که به ناحق مناصب حکومتی تيران را اشغال کرده اند آيه نود وهفت سوره مبارکه «توبه » را به سيد حسن نصراله ياد آوری می کنم که بالاترين مراتب کفر ونفاق را به اعراب ، نسبت می دهد . در حالی که به شهادت معتبر ترين اسناد تاريخی ، ايرانيان از دير باز و حتی پيش از ورود اسلام به ايران، از پيشگامان يکتاپرستی در جهان بوده اند و سابقه درخشان تمدنی ايشان نيز به هيچ وجه قابل مقايسه با نمک ناشناسانی نيست که نان ملت ايران را می خورند و اينگونه حرمت صاحب سفره را می شکنند.


تفنگ‌تان را عليه مردم به‌کار نگيريد! 

همايون مهمنش

همايون مهمنش
نيروهای نظامی وظيفه‌دار دفاع از مرزهای کشورند و نيروهای انتظامی بايد در خدمت مردم باشند و با آن‌هائی که مخل آسايش و آرامش ايشان‌اند، مقابله کنند. اين نيروها نبايد به ديکتاتوری اجازه دهند که از آنان به‌عنوان وسيله‌ای برای پايمال‌کردن حقوق و آزادی‌های مردم و جنايت عليه بشريت استفاده کند
جدا کردن و تحريک مردم عليه يکديگر همواره يکی از ابزار ديکتاتوری ها برای تحکيم قدرت خود بوده است. آدولف هيتلر به اين منظور به نفرت از يهوديان دامن زد، رابرت موگابه ديکتاتور زيمبابوه وقتی متوجه درماندگی خود در اداره کشور شد، به تبليغات فوق العاده شديد عليه سفيدپوستان دست زد و سران جمهوری اسلامی هم از آغاز کوشش نمودند تخم نفاق و دشمنی را بين مردم بکارند. آنها برای اينکه مردم را از هم دور و با هم دشمن کنند، آنان را به خودی و غير خودی تقسيم کردند و به جاسوسی عليه يکديگر و حتی خويشاوندانشان دعوت نمودند. با شناخت بيشتر مردم از حکومت، جمع خودی های ولی فقيه کوچک و کوچکتر شد تا آنجا که امروز بسياری از خودی های ديروز، غير خودی های امروز ميباشند و آنها نيز اکنون مانند ساير معترضين، فتنه گر و دشمن اسلام قلمداد ميشوند.
شرکت آرام مردم در انتخابات سال گذشته نشانه رشد فرهنگ دموکراسی در ايرانيان بود. مردم با شرکت خود در رای گيری نشان دادند که به نظرات يکديگر و نتيجه آراء جمع احترام ميگذارند و بدين ترتيب در لزوم تقويت همبستگی ملی متفقند. اما در انتخابات تقلب شد. تقلبی که مسئول مستقيم آن به گفته وزير اطلاعات خود رژيم، شخص علی خامنه ای ولی فقيه نظام بوده است. روشن است که چنين حکومتی نميتواند نماينده مردم ايران باشد و فاقد هرگونه مشروعيت است.
مردمی که بدنبال تقلب در انتخابات ماهها در خيابانها دست به اعتراض زدند، شاهد بودند که بخشی از نيروهای نظامی و انتظامی از اعمال خشونت عليه تظاهر کنندگان خودداری ميکردند و به اصطلاح هوای مردم را داشتند. اين امر سران حکومت را که از تفاهم ميان مردم وحشت دارند به فکر انداخت و آنها برای پايان دادن به اين وضع دست به توطئه چينی زدند. نيروهای نظامی به خوابگاه دانشجويان حمله بردند و سينه های سرشار از عشق جوانان را با تبر و قمه پاره کردند. سران حکومت به اين هم بسنده نکردند و فرماندهان نظامی از رده های بالا در زمانی که اعتراضات با آرامی ادامه داشت، به پخش اسلحه ميان بسيجيان پرداختند و آنان را به تيراندازی بسوی مردم ترغيب نمودند. تظاهرات بخون کشيده شد و صدها تن کشته و مجروح شدند.
اطلاعاتی که از رفتار حکومت با فعالين سياسی و بازداشت شدگان، بويژه در زندان کهريزک از درون نيروهای نظامی بيرون آمد، نشان داد که در ميان نيروهای نظامی و انتظامی افراد شرافتمندی هستند که اين جنايات را رد ميکنند. مخالفت گويا چنان گسترده بود که يک فرمانده نظامی در صحبت علنی از مخالفت چند صد تن از کادرهای نظامی و لزوم برخورد "اقناعی"! با آنان صحبت کرد. از سرنوشت معترضين اطلاعی در دست نيست. اينکه چه بر سر پرسنل معترض نيروهای نظامی آمده و ميآيد را سرنوشت دکتر رامين پوراندرجانی، سرباز وظيفه ای که در رابطه با ماجرای کهريزک به قتل رسيد و ۱۹ آبان سالروز قتل اوست، نشان داد.
بدون شک پرسنل نيروهای نظامی و انتطامی نيز با خانواده های خود و جامعه در ارتباطند و از اوضاع وخيم کشور باخبرند. آنها ميدانند که وضع بد اقتصادی، فقر، بيکاری، گرانی، تحريم ها، آلودگی محيط زيست، نارضائی و افسردگی عمومی، وضع نابسامان بهداشت و احتمال جنگی فاجعه آميز، حال و آينده همه ايرانيان از جمله خود آنان را بخطر انداخته است. ميدانند که امروز بهترين فرزندان کشور که به تقلب در انتخابات و پايمال شدن حقوق و آزادی های مردم اعتراض کرده اند، در زندانها تحت فشار و شکنجه اند. آنها اگر کمی بررسی کنند متوجه ميشوند که مقصر اين نابسامانی ها کسی جز ولی فقيه و حکومتش نيست. حکومت با دنيا بيگانه است، توان اداره کشور را ندارد و جواب اعتراضات مردم را با گلوله پاسخ ميدهد. حتی اعتراض به وضعيت بد اقتصادی و حذف يارانه ها نيز جاير نيست: فرماندهان نظامی در روز های گذشته مقابله با "اخلالگران در اجرای قانون هدفمندی يارانه ها" را اولين وظيفه خود اعلام نمودند!
بدون شک افرادی در ميان پرسنل نيروهای نظامی و انتظامی هم هستند که از خود سوال ميکنند چرا بايد حکومت خودکامه ولی فقيه سرنوشتی جدا از سرنوشت ساير ديکتاتوری ها مانند صدام حسين، طالبان و محمدرضاشاه داشته باشد؟ ميدانند امواج اعتراض مردم که هر بار بلندتر ميشود، بالاخره روزی ريشه استبداد را خواهد کند. صدای مادران عزادار و اعتراضات گروههای مختلف اجتماعی مانند زنان، کارگران، بازاريان، استادان، معلمان، دانشجويان، محصلين، اقوام، اقليت های دينی، روزنامه نگاران، نويسندگان، هنرمندان، فيلم سازان، وکلا، پزشکان، پرستاران و مراجع دينی را که با استفاده از تمام اشکال مسالمت آميز و مدنی اعتراض ميکنند، ميشنوند.
نکته اينجاست که وقتی يکی از عوامل رژيم اعلام ميکند: "چه پانصد نفر چه صدهزار نفر، به حکم قرآن اعدام می‌کنيم"، افراد شرافتمند در نيروهای نظامی و انتظامی نميتوانند آن را ناشنيده بگيرند، زيرا ممکن است فردا از ايشان خواسته شود که در کشتار هموطنان خود شرکت کنند. آنها بايد برای خود روشن کنند که آيا با مردم عليه خودکامگی اند يا با خودکامگان عليه مردم؟ نيروهای نظامی وطيفه دار دفاع از مرزهای کشورند و نيروهای انتظامی بايد در خدمت مردم باشند و با آنهائی که مخل آسايش و آرامش ايشانند، مقابله کنند. اين نيروها نبايد به ديکتاتوری اجازه دهند که از آنان به عنوان وسيله ای برای پايمال کردن حقوق و آزادی های مردم و جنايت عليه بشريت استفاده کند.
خلاصه آنکه همصدا با استاد آواز ايران محمدرضا شجريان، از پرسنل آگاه نظامی و انتظامی کشور انتظار ميرود که از اعمال خشونت عليه مردم خودداری کرده، تفنگشان را بر زمين بگذارند.

۱۹ آبان ۱۳۸۹ برابر دهم نوامبر ۲۰۱۰
hmehmaneche@t-online.de
http://www.homayoun.info/

جایزه اوسیستکی به منصور کوشان تعلق گرفت

راديو زمانه

منصور کوشان، نویسنده و نمایش‌نامه‌نویس، جایزه اوسیستکی سال ۲۰۱۰ را که هر سال در نروژ به یک نویسنده و فعال حقوق بشر و مدافع آزادی بیان اهدا می‌شود از آن خود کرد.
به گزارش بخش فرهنگی و ادبی رادیو زمانه، منصور کوشان، نویسنده و نمایش‌نامه‌نویس و سردبیر نشریه فرهنگی و ادبی«جنگ زمان» جایزه اوسیستکی سال ۲۰۱۰ را از آن خود کرد. این جایزه هر سال به یک نویسنده که در زندگی اجتماعی و فرهنگی و ادبی خود از حقوق بشر و آزادی بیان دفاع کرده است اهدا می‌شود.
جایزه اوسیستکی سال ۲۰۱۰، روز دوشنبه پانزدهم نوامبر در خانه ادبیات اسلو به منصور کوشان اهدا می‌شود.
منصور کوشان پس از دریافت این جایزه در خانه ادبیات اسلو سخنرانی خواهد کرد. هنوز موضوع سخنرانی این نویسنده تبعیدی که از اعضا فعال کانون نویسندگان ایران بود و برای آزادی بیان در ایران فعالیت می‌کرد مشخص نیست، و این خبر فردا در رسانه‌های غربی بازتاب می‌یابد.
جایزه اوسیستکی نخستین بار در سال ۱۹۹۴ بنیان گذاشته شد و از آن سال تاکنون به یک نویسنده اهدا می‌شود.
به گزارش انجمن جهانی قلم، پن ۹۷ درصد نویسندگانی که تاکنون این جایزه را از آن خود کرده‌اند از کوشندگان و مبارزان آزادی بیان در جهان بوده‌اند.
سال گذشته، محمد عمر، نویسنده فلسطینی مقیم آمریکا جایزه اوسیستکی را از آن خود کرد.
کارل فن اوسیتسکی، روزنامه‌نگار، ناشر آلمانی و از طرفداران صلح و مخالفان امپراتوری سوم در آلمان بود. او در سال ۱۸۸۹ در هامبورگ به‌دنیا آمد و در سال ۱۹۱۹ منشی «جامعه صلح آلمان» شد. این جامعه بنا بر تجربه جنگ اول جهانی که تازه به پایان رسیده بود و پیامدهای ویرانگری برای آلمان داشت، به خاطر صلح بین ملت‌ها فعالیت می‌کرد.
کارل فن اوسیستکی بنیانگذار و ناشر نشریه معتبر «ولت‌بونه» Weltbühe بود که پس از به قدرت رسیدن نازی‌ها توقیف شد. نازی‌ها او را به اتهام خیانت دستگیر و زنداتی کردند و چندی بعد در اثر شکنجه به قتل رسید. به پاس خدمات وی به جنبش صلح، جایزه صلح نوبل در سال ۱۹۳۵ به او تعلق گرفت.
منصور کوشان یکی از فعالان جمع مشورتی‌ کانون نویسندگان و از اعضای هیئت هفت نفره‌ احیای این کانون بود و همزمان با قتل‌های زنجیره‌ای، به دلیل بودن نامش در صدر فهرست کشتار جمهوری اسلامی، بعد از دعوت به نروژ جهت سخنرانی در پنجاهمین سالگرد اعلامیه‌ جهانی‌ حقوق بشر (دسامبر ۱۹۹۸)، دیگر به ایران بازنگشت.
منصور کوشان سردبیری نشریه تکاپو به مدیرمسئولی سکینه حیدری را هم به‌ عهده داشت. بسیاری از نمایش‌نامه‌های او در طی آن سال‌ها توقیف و اجرای آن‌ها متوقف می‌شد.
او سال نخست زندگی در تبعید را با سفر به کشورهای اروپایی گذراند و از آوریل سال ۲۰۰۰، به‌عنوان نویسنده‌ مهمان در شهر استاوانگر، جنوب غربی‌ نروژ زندگی می‌کند.
در این سال‌ها آثاری از او به نروژی منتشر شده و هفت نمایش‌نامه از خود و نویسندگان جهان را به زبان نروژی طراحی و کارگردانی کرده است.
منصور کوشان تا سال ۲۰۰۶ مدیر هنری‌ تئاتر سولبرگ شهر استاوانگر بود و از آن پس، تنها به نوشتن در قلمروهای پژوهش، نقد و بررسی، شعر، داستان، رمان و نمایش‌نامه مشغول است و از بهار سال ۱۳۸۸، فصل‌نامه‌ی فرهنگی، ادبی و هنری «جنگ زمان» را نیز سردبیری می‌کند.
از منصور کوشان چندین رمان‌ و مجموعه‌ داستان‌، چهار دفتر در شعر، نمایش‌نامه و یک اثر پژوهشی در نقد نمایش‌نامه‌های ایبسن منتشر شده است.
آخرین رمانی که از منصور کوشان در ایران انتشار یافته «زنان فراموش‌شده» نام دارد. این رمان را انتشارات ققنوس در سال ۱۳۸۸ منتشر کرده است. «محاق»، «واهمه‌های مرگ»، «خواب صبوحی و تبعیدی‌ها»، «ناخدا بانو و تثیلت جادو» از دیگر آثار برجسته این نویسنده تبعیدی است.

"سعادت‌آباد" و ناموس بدبختی

فرنگيس حبيبی

فرنگيس حبيبی
مسئله اين است که حق زندگی و حق مصونيت در مقابل خشونت حقی است از آنِ تمام انسان‌ها در تمام فصول. شناختن و شناساندن اين حق، از جمله، به قوام جامعه‌ی مدنی کمک می‌کند. اين حق وظيفه‌ای به‌وجود می‌آورد؛ هم برای حکومت و مديران جامعه و هم برای شهروندان. عدم پاسخ‌گويی حکومت، اجباراً و به‌گونه‌ای محتوم، به عدم رعايت اين حق و وظيفه در نزد شهروندان نمی‌انجامد

advertisement@gooya.com 

در اوائل نوجوانی، هنگامی که سنم ديگر اجازۀ خواندن "کيهان بچه ها" را نمی داد، صفحۀ حوادث روزنامۀ کيهان تقريباً تنها صفحۀ مورد علاقه ام بود. هرشب با کنجکاوی و اشتياق غريبی در اين صفحه می خواندم که شوهری سر زن و سه فرزندش را بريده است و يا جسد دختری که از خانه اش در تهران گريخته بود دو ماه بعد در زاهدان پيدا شده است. خبر های داغ سرقت و تصادفات پر تلفات جاده ها نيز هميشه بصورت چاشنی در آش پر خون و خشونت اين صفحه به کار می رفت. بعد ها که بزرگتر شدم و حوزۀ مطالعاتم به اصطلاح ارتقاء پيدا کرد، از ياد آوری آن اشتياق اعتياد گونه شرمنده می شدم. در آن زمان عادت داشتم چنين حوادثی را از زاویۀ جامعه شناختی و به خصوص سياسی نگاه کنم. اما نه در نوجوانی، که شرح يک قتل يا نزاع برايم تنها يک ماجرای داستان گونه بود و نه در جوانی که جنايت و خشونت را مظهر ظلم و سوءمديريت سياسی می دانستم، هرگز ذلت و درد بلاواسطۀ افراد در گير در اين "ماجرا"ها را حس نمی کردم. هيچگاه به فکرم نرسيده بود خودم را به جای قاتل يا مقتول بگذارم و حادثه را با تن و جانم زندگی کنم.
هفتۀ پيش، وقتی در اخبار و سايت ها شنيدم و خواندم که جوانی در پی يک "نزاع ناموسی" با چاقوی رقيب مجروح شده و بيست دقيقه بعد جان سپرده است تکان خوردم. اين حادثه در روز روشن در يکی از محله های نسبتاً مرفه نشين تهران رخ داده است و جوانِ در خون غلطيده لحظات طولانی طلب کمک می کرده و نه مأموران انتظامی حاضر در محل و نه مردم رهگذر به کمک مرد زخمی نرفته اند و به تماشای مرگ او بسنده کرده اند. می گويم سخت تکان خوردم چون ذره ای توانستم خودم را به جای آن مرد افتاده بر سنگفرش بگذارم، نگاهش را به مردم و به زخم هايش تجسم کنم، هراسش را از مرگی که آهسته آهسته در تنش رخنه می کرد حدس بزنم و صدايش را بشنوم که با التماسی بی نتيجه می خواست که به بيمارستان منتقلش کنند. خودم را در جلد مردم نظاره گر ديدم که برخی خشونت ناموسی را امری طبيعی و مجاز می دانستند، برخی ديگر در حال محاسبۀ ميزان دردسرهای احتمالی بودند که در صورت پا پيش گذاشتن و کمک به مرد مجروح گريبانشان را می گرفت. چه چرتکه های کندی! و چه نگاه هايی به بغل دستی ها که آن ها هم در حال همين محاسبات بودند و پيش خود می گفتند وقتی مأمور انتظامی با اسلحه و تجهيزات اينجا ايستاده و کاری نمی کند، ما چکاره ايم؟ باری، چاقوی يک نفر قاتلِ تنها بر جرئت و وجدانِ انسانی يک جمع و بر رسالت و چماق و ساز و برگ نظامی مأموران انتظامی چربيد و مرد زخمی به مقتولی تمام عيار تبديل شد.
راستش خيلی دلم می خواست، ولی هرچه سعی کردم نتوانستم خودم را جای مأموران انتظامی بگذارم. نمی دانم در اين بيست دقيقه در ذهن آن ها چه می گذشته است. چه عاملی قدرت حرکت و ابتکارو اقدام آن ها را فلج کرده است؟ از دور تصور می کنم که به آنها آموخته اند که تنها در مقابل کس ياکسانی که"دشمن" به شمار می روند وارد عمل شوند. و احياناً از آنجا که نه قاتل و نه مقتول از نظر آن ها دشمن نبوده اند، نه شعاری می داده اند و نه پرچم سبزی در دست داشته اند، در قبالشان وظيفه ای احساس نکرده اند.
در اين ميان ذهنيت فيلمبردارِ صحنه هم قابل تأمل است. آيا او استعدادش را در سرعت فيلمبرداری و پخش آن در شبکه اينترنت می آزموده است؟ و از اينکه در مسابقۀ شکار صحنه های ناب و تکان دهنده از رقبای خود پيشی گرفته است به خود می باليده است؟ آيا لحظه ای ترديد نکرده است که شايد بهتر باشد از تلفنش اول برای خبر کردن يک آمبولانس استفاده کند؟ يا به اين نتيجه رسيده است که با ابزاری که در اختيار دارد تنها می تواند به افشاگری در بارۀ جنايات ناموسی و خشونتی که در جامعه موج می زند بپردازد؟
پرسش ها فراوانند، اما يک واقعيت پرسش ناپذير است و آن مرگ يک انسان در ميان امواج سهمگين بی تفاوتی است. به ياد شعر نيما افتادم: "آی، ادم ها!" و بلافاصله به خودم گفتم نکند دچار رمانتيسم شاعرانه شده باشم. مگر اينجا سرزمين ندا ها و سهراب ها وزهرا بنی يعقوب ها و ديار قتل های زنجيره ای نيست؟ مگر ايران رکورد جهانی مرگ مير ناشی از تصادفات جاده ای را ندارد؟ چه کسی پاسخگوی قربانيان سوانح هوايی است؟ مگر ده دوازده سال پيش شماری دختر دبستانی که " به گردش علمی" به پارک شهر تهران رفته بودند، در روز روشن و جلوی ديد گردش کنندگان، با قابق در برکۀ پارک غرق نشدند؟ مگر نگفتند مردم فکر کرده اند دست زدن به تن دختر نا محرم (حتی در حال غرق شدن) عاقبت ندارد؟ اماهمۀ اين سؤال ها تنهايی و بی چارگی جوان مجروح را در نظرم بی مقدار نکرد. تصور جمعی مردم عادی که در مقابل جان دادن فردی بی حرکت می مانند، هراس و اندوهی عميق به دلم ريخت. گفتم بی ارزش بودن زندگی انسان در يک جامعه و در نگاه حکومتگران يک چيز است، پذيرش اين بی ارزشی از طرف مردم کوچه و بازار، ماجرايی ديگر. آری، درست است که جامعۀ ما در بسياری از برهه ها و رويدادهای تاريخی شجاعت، همبستگی و نيروی ايثاری به يادماندنی از خود نشان داده است، ولی اين خصائل نيکو همواره در راستای مبارزات حق طلبانه و چالش های سياسی روی نموده است. مسئله اينست که حق زندگی و حق مصونيت در مقابل خشونت حقی است از آنِِ تمام انسان ها در تمام فصول. شناختن و شناساندن اين حق، از جمله، به قوام جامعۀ مدنی کمک می کند. اين حق وظيفه ای به وجود می آورد، هم برای حکومت و مديران جامعه و هم برای شهروندان. عدم پاسخگويی حکومت، اجباراً و به گونه ای محتوم، به عدم رعايت اين حق و وظيفه در نزد شهروندان نمی انجامد. در قوانين جزايی فرانسه و آلمان عدم کمک به فردی که در خطر است يک جرم به حساب می آيد و قابل پيگرد است. گفتن ندارد که ايران، چه در زمينۀ سياسی و چه در عرصۀ فرهنگ سازی، هنوز راه درازی را برای رسيدن به اين مرحله از قانون پذيری بايد بپيمايد. چنين قانونی امروز ممکن است در جهت عکس به اجرا در آيد. ولی جنايت ميدان کاج "سعادت آباد" علاوه بر افشای نا کارآمدی و بطلان معنای نهاد های انتظامی، صحنه ای سوررئاليستی بوجود آورد که هر گوشه اش هشداريست نسبت به يک رخوت اخلاقی و انجماد عاطفی، که در صورت گسترش، ميدان را برای هرگونه انديشه و اقدام مدنی تنگ می کند.
فرنگيس حبيبی
پاريس، ده نوامبر ۲۰۱۰

سوسن طهماسبی، مدافع حقوق بشر جايزه‌اش را به زنان فعال در بند اهدا کرد

ديده‌بان حقوق بشر

سوسن طهماسبی بر فشارهای روزافزون عليه فعالان و روزنامه نگاران زن تاکيد می کند (نيويورک، ۱۰ نوامبر ۲۰۱۰)– ‏ امروز سوسن طهماسبی، دريافت کننده جايزه معتبر آليسون دفورژ برای فعاليت خستگی ناپذير در سال ۲۰۱۰ جايزه خود را به نسرين ستوده، وکيل و فعال حقوق بشر هم اکنون دربند و ديگر فعالان زن در بند اهدا کرد. اهدای اين جايزه به طهماسبی از طرف ديده بان حقوق بشر برای اقدامات شجاعانه اش در راستای ترفيع و ارتقای جامعه مدنی و حقوق زنان در ايران است.
طهماسبی نسبت به وضعيت نامساعد نسرين ستوده ابراز نگرانی کرد. نسرين ستوده از روز ۳۱ اکتبر در اعتراض به حبس در سلول انفرادی دست به اعتصاب غذا زده و از خوردن غذا و حتی نوشيدن آب امتناع کرده است. وی در روز ۴ سپتامبر بازداشت شده بود. مقامات قضايی ستوده را به جرايم متعدد عليه امنيت ملی متهم کرده اند، اما هيچ اطلاعاتی در رابطه با اساس اين اتهامات مشخص نکرده اند.
طهماسبی گفت: «نسرين ستوده زندگی خود را وقف دفاع از حقوق متهم کرده و در اين راه خطرات بسياری را برای خود و خانواده خود متحمل شده. او هم اکنون فقط به دليل عدم تمايل به مصالحه و سازش با مسئولان در مراحل دفاع از حقوق موکلانش پشت ميله های زندان به سر می برد».
مقامات زندان مانع ملاقات ستوده با همسر و وکيلش شده اند. طهماسبی اظهار داشت که سلامتی ستوده در خطر جدی بوده و او نياز حياتی به اقدامات فوری پزشکی دارد.
از سال ۲۰۰۵ و به خصوص بعد از مناقشات انتخابات رياست جمهوری در ژوئن سال ۲۰۰۹، دولت ايران فشارها را بر فعالان جامعه مدنی و مدافعان حقوق زنان که عليه قوانين تبعيض آميز مبارزه می کنند افزايش داده است. دولت همچنين تعدادی از فعالان کمپين يک ميليون امضا که با هدف تغيير قوانين تبعيض آميز فعاليت می کنند را مورد بازداشت قرار داده است.
سارا لی ويتسون، مدير بخش خاورميانه ديده بان حقوق بشر می گويد: «امروز فعالان زن زندانی در ايران شامل مدافعان حقوق زنان و حقوق بشر، وکلا، روزنامه نگاران و دانشجويان می شوند و همگی با عامل مشترک دستيابی به عدالت خود و خانواده هايشان و اعتبارشان را به مخاطره انداخته اند».
طهماسبی از وضعيت سه زن ديگر که به دليل فعاليت هايشان در زندان به سر می برند نيز ابراز نگرانی شديد کرد:
· ‏بهاره هدايت، اولين دبير کميسيون زنان دفتر اتحاديه دانشجويی دفتر تحکيم وحدت و اولين (و تاکنون تنها) زن برگزيده کميته مرکزی سازمان ملی دانشجويان بود. مقامات او را در ۳۰ دسامبر سال ۲۰۰۹ دستگير و متهم به جرايم متعدد عليه امنيت ملی شامل «تبليغ عليه نظام»، «بر هم زدن نظم عمومی»، «شرکت در تجمع های غيرقانونی»، و «توهين به رئيس جمهور» کردند. بهاره هدايت در ماه مه سال ۲۰۱۰ از سوی قاضی مقيسه در شعبه ۲۸ دادگاه انقلاب به نه سال و نيم زندان به دليل فعاليت هايش برای احقاق حقوق زنان و دانشجويان محکوم شد. دادگاه تجديد نظر در ژوئيه سال ۲۰۱۰ محکوميت وی را تاييد کرد. بهاره هدايت از زمان بازداشت تا کنون در زندان به سر می برد و هم اکنون دوره محکوميت خود را سپری می کند.
· ‏ژيلا بنی يعقوب، روزنامه نگار برجسته و فعال حقوق زنان است. نيروهای امنيتی او و همسرش را در روز ۲۰ ژوئن سال ۲۰۰۹ در منزلشان دستگير کردند. مقامات قضايی بنی يعقوب را به «تبليغ عليه نظام» از طريق فعاليت های روزنامه نگاری اش متهم کرده و او را بعد از دو ماه زندان به قيد ضمانت و به صورت موقت آزاد کردند. شوهر وی، بهمن احمدی امويی، هم اکنون در حال گذراندن پنج سال محکوميت در رابطه با اتهامات متعدد عليه امنيت ملی برای فعاليت های روزنامه نگاری اش می باشد. دادگاه انقلاب در ۸ ژوئن سال ۲۰۱۰ بنی يعقوب را به يک سال حبس و ۳۰ سال محروميت از فعاليت روزنامه نگاری محکوم کرد. دادگاه تجديد نظر در اواخر اکتبر حکم دادگاه بدوی را مورد تاييد قرار داد. بنی يعقوب هنوز دوره محکوميش را شروع نکرده است.
· ‏شيوا نظرآهاری، فعال حقوق بشری است که با کميته گزارشگران حقوق بشر همکاری می کرد. نيروهای امنيتی او را در ۲۰ دسامبر سال ۲۰۰۹ و هنگامی که وی با چندين نفر از همراهانش در حال آماده شدن برای سفر با اتوبوس برای شرکت در مراسم ختم آيت الله العظمی منتظری (روحانی دگرانديش منتقد دولت) بودند بازداشت کردند. مقامات قضايی او را به «اجتماع و تبانی برای ارتکاب جرم»، «تبليغ عليه نظام» و «محاربه » متهم کردند. محاربه، جرم تعريف شده مبهم به معنای دشمنی با خدا است و ممکن است مجازات مرگ را به همراه داشته باشد و اغلب برای افرادی تعيين می شود که متهم به وابستگی به سازمانی هستند که اقدامات مسلحانه عليه کشور انجام می دهد. دادگاه انقلاب در ۱۸ سپتامبر سال ۲۰۱۰ نظرآهاری را به شش سال حبس در تبعيد در زندان شهر ايذه، محکوم کرد. وکيل نظرآهاری درخواست تجديد نظر در اين حکم را کرده است.
طهماسبی، همچنين نگرانی اش را نسبت به وضعيت ديگر فعالان زن و روزنامه نگارانی بيان نمود که حکم زندان شان را دريافت کرده اند. اين زنان عبارتند از:
· ‏عاليه اقدام دوست، فعال حقوق زنانی که به دليل شرکت در تجمع مسالمت آميز حقوق زنان در ميدان هفت تير تهران در روز ۱۲ ژوئن سال ۲۰۰۶ به سه سال زندان محکوم شده است و هم اکنون در حال سپری کردن دوران محکوميت خود می باشد.
· ‏شبنم مددزاده، نايب دبير شورای تحکيم وحدت، يک سازمان ملی دانشجويی، می باشد. مقامات قضايی او و برادرش را در ۲۰ فوريه سال ۲۰۰۹ دستگير کردند. مقامات قضايی آنها را به «محاربه» يا دشمنی با خدا و «تبليغ عليه نظام» در رابطه با فعاليت های دانشجويی محکوم کردند. در فوريه سال ۲۰۱۰، يک سال پس از بازداشت و حبس آنها، شعبه ۲۸ دادگاه انقلاب به رياست قاضی مقيسه آنها را به پنج سال زندان محکوم نمود. مقامات زندان مددزاده را در روز ۲ اوت ۲۰۱۰ به زندان رجايی شهر در کرج که شرايط بسيار نامطلوبی دارد انتقال دادند. آنها درخواست خانواده وی را برای مرخصی درمانی نپذيرفته اند اگرچه مددزاده از بيماری های جسمانی زيادی رنج می برد.
· ‏مهديه گلرو، فعال دانشجويی و عضو کميته دفاع از حق تحصيل دانشجويانی که به دليل فعاليت سياسی شان از ادامه تحصيلات دانشگاهی ممنوع شده اند می باشد. او از ۳ نوامبر سال ۲۰۰۹ در زندان به سر می برد. دادگاه انقلاب در آوريل سال ۲۰۱۰ او را به جرم «اقدام عليه امنيت ملی» محکوم به ۲۸ ماه زندان نمود. با وجود اينکه او از مشکلات گوارشی رنج می برد مقامات زندان به وی اجازه مرخصی موقت درمانی نداده اند.
· ‏ژيلا ترمسی، از اعضای گروه مادرانی که به بازداشت فرزندانشان اعتراض می کنند در روز ۹ اکتبر سال ۲۰۱۰ بعد از يورش نيروهای امنيتی به منزلش در تهران به همراه دخترش دستگير شد. دختر ترمسی بعد از ۱۲ روز بازداشت آزاد گرديد اما ترمسی همچنان در زندان به سر می برد و تاکنون به خانواده اش اجازه ملاقات نداده اند. ژيلا ترمسی به گروه «مادران عزادار» ملحق شده بود تا به ادامه بازداشت و حبس پسرش اعتراض کند. «مادران عزادار» که اخيرا نام خود را به «مادران پارک لاله» تغيير داده اند، يک گروه مدنی برپا شده در ژوئن سال ۲۰۰۹ است که شامل مادرانی که فرزندان شان را طی خشونت های تحت امر دولت پس از درگيری ها و مناقشات انتخابات ۱۲ ژوئن از دست دادند می باشد. اين گروه اعتراض های سکوت خود را در پارک لاله تهران برگزار می کردند اما اکنون نيروهای امنيتی مانع ادامه اين اقدام شده اند.
· ‏اکرم زينالی، از اعضای ديگر «مادران عزادار» است که همراه با دخترش توسط نيروهای امنيتی که در روز ۹ اکتبر سال ۲۰۱۰ به منزل او در تهران يورش بردند دستگير شد. دختر وی بعد از ۱۲ روز آزاد شد اما زينالی همچنان در زندان به سر می برد. اکرم زينالی همچنين مادر سعيد زينالی دانشجويی که ۱۱ سال پيش به دنبال اعتراضات ناگهانی دانشگاه تهران دستگير شد می باشد. او از آن زمان ناپديد شده است و مادرش همچنان بعد از سالها در تلاش برای کشف سرنوشت وی می باشد.
· ‏فاطمه مسجدی، عضو کمپين يک ميليون امضا در شهر قم که جهت ترفيع و ارتقای حقوق زنان فعاليت می کرد. دادگاه در تاريخ ۲۹ اوت ۲۰۱۰ او را به دليل «تبليغ عليه نظام» و حمايت از «گروه فمينيستی مخالف نظام» به يک سال زندان محکوم کرد. وکيل مدافع مسجدی هم اکنون درخواست تجديد نظر در محکوميت او را داده است و وی هنوز دوره زندان خود را شروع نکرده است.
· ‏مريم بيدگلی، عضو ديگر کمپين يک ميليون امضا در شهر قم که در زمينه حقوق زنان فعاليت می کرد. او به همراه مسجدی دستگير و به دليل همان اتهامات به يک سال زندان محکوم شد. وکيل او هم اکنون درخواست تجديد نظر در محکوميت او را داده است و وی هنوز دوره زندان خود را شروع نکرده است.
· ‏مهسا امرآبادی، روزنامه نگاری که نامه ای سرگشاده به صادق لاريجانی، رئيس قوه قضاييه، نوشت و در آن دستگيری ها و حبس روزنامه نگاران از سوی دولت، از جمله شوهرش مسعود باستانی را مورد انتقاد قرار داد. در اکتبر سال ۲۰۱۰، قاضی مقيسه در شعبه ۲۸ دادگاه انقلاب او را به يک سال زندان به دليل «اقدام عليه امنيت ملی» در رابطه با مصاحبه ها و گزارش هايش در مورد سرکوب روزنامه نگاران بعد از انتخابات محکوم کرد. او هنوز درخواست تجديد نظر در حکم خود را نکرده و دوره محکوميت او هنوز شروع نشده است.
· ‏هنگامه شهيدی، روزنامه نگار و فعال حقوق زنان که در روز ۱۵ نوامبر ۲۰۰۹ از سوی شعبه ۲۶ دادگاه انقلاب به شش سال زندان محکوم گرديد. نيروهای امنيتی او را در تاريخ ۳۰ ژوئن سال ۲۰۰۹ در تهران دستگير و به اتهامات متعدد عليه امنيت ملی از جمله «شرکت در تجمعات غيرقانونی»، «تبليغ عليه نظام» و «توهين به رياست جمهوری» محکوم کردند. بعد از درخواست و پافشاری خانواده اش، مقامات او را به صورت موقت در روز ۲۸ اکتبر از زندان آزاد کردند تا بتواند تحت درمان های پزشکی برای بيماری های جسمانی از جمله مشکلات قلبی اش قرار بگيرد.
طهماسبی از مقامات ايرانی خواست تا افرادی را که هم اکنون در حال گذراندن دوره محکوميت خود در زندان و يا در بازداشت موقت هستند، از جمله نازنين خسروانی روزناهه نگاری که توسط نيروهای امنيتی هفته گذشته بازداشت شد، آزاد کنند و محکوميت تمام زنانی را که به آنها اشاره شده ملغی سازند.
برای گزارش های بيشتر ديده بان حقوق بشر درباره ايران نگاه کنيد به: http://www.hrw.org/middle-eastn-africa/iran


برای پیشرفت پنجره ها را ببندید

خدا رحمتش کند، یک فامیل داشتیم که هر وقت با دوستانش جمع می شدند و شروع می کرد به پیشرفت علاقه عجیبی داشت، کودتا کند و مثل رضاشاه همه جا را بگیرد و هنوز بقیه در حال بست نشینی بودند که او تمام مملکت را جاده و تونل ساخته بود و هی فوت می کرد تا راهها باز بشود، هر چه هم به او می گفتند علی آقا، چایی بخور، نمی خورد. ولی وقتی چای داغ و نبات یا باقلوا می خورد، یک دفعه مثل موشک شهاب هفت، یازده هزار کیلومتر پیشرفت می کرد و مگر می شد جلوش را گرفت. زنش همیشه می آمد و می دید هوا مه آلود است و چند نفر دارند هی پیشرفت می کنند، تا می آمد پنجره را باز کند که هوای تازه بیاید و هوا عوض شود، علی آقا می گفت، اون پنجره رو ببند، این همه زحمت کشیدیم تولید دود کردیم، شما همه شو ضایع می کنی. خانوم! می پره! به همین دلیل پیشنهاد می کنیم در همین شرایط دودآلود به سووالات زیر پاسخ بدهید، البته اگر دیدید پاسخ به سووال مانع پیشرفت تان می شود جواب ندهید. فقط سعی کنید تند و تند پیشرفت کنید.

سووال اول: چرا آیت الله خامنه ای گفت: "نباید به هیچ پیشرفتی قانع شد."
گزینه اول: چون مصرف که بالا می رود آدم توهم پیشرفت پیدا می کند.
گزینه دوم: چون مصرف با تولید رابطه دارد و افغانی ها تولید می کنند و ما مصرف.
گزینه سوم: چون یک بست در یک بن بست احساس پیشرفت ایجاد می کند.
گزینه چهارم: چون اگر بعدش چای نبات بخوریم بالا می زند و پیشرفت می کنیم.

سووال دوم: با توجه به گفته حداد عادل که "اخلالگران در هدفمندسازی یارانه ها ستون پنجم جنگ اقتصادی هستند." در حال حاضر دولت در چند جنگ درگیر است؟
گزینه اول: جنگ سایبری در فیس بوک.
گزینه دوم: جنگ کازرون با مش قاسم.
گزینه سوم: جنگ نرم با خشتک مردم در میدان ونک.
گزینه چهارم: جنگ رسانه ای با فارسی وان در پشت بام.

سووال سوم: با توجه به اینکه جرج بوش در خاطراتش نوشت می خواستیم به ایران و سوریه حمله کنیم، و در همان زمان احمدی نژاد گفت "جنگ؟ کی گفته جنگ؟ اصلا کسی نمی خواهد جنگ کند" شخص مذکور احتمالا در هفته آینده چه پاسخی خواهد داد؟
گزینه اول: من؟ کی گفت؟ من نبودم؟ من هیچ وقت نگفتم جنگ نمی کنند.
گزینه دوم: دشمنان شایع کردند که من در تلویزیون چنین حرفی زدم.
گزینه سوم: اصلا کسی به اسم جورج بوش در امریکا وجود نداشت.
گزینه چهارم: این حرف ها را روزنامه ها می زنند، ما هیچ حرفی نزدیم.
گزینه پنجم: شصت و سه درصد شاید نبود، ولی سه درصد بود.

سووال چهارم: آقای سعیدلو گفت "چی چی نیوز ها فضا را تاریک نشان می دهند" این چی چی نیوز به کدام یک از عبارات جدید مسوولان دولت نزدیک است؟
گزینه اول: پشم و پیل احمدی نژاد
گزینه دوم: عربده رهبری
گزینه سوم: کاکاسیاه لاریجانی
گزینه چهارم: فلان.... حاج منصور ارضی

سووال پنجم: شغل سابق وزیر علوم که گفته "زیر بار نمی روم" چه بود؟
گزینه اول: باربر
گزینه دوم: گریدر
گزینه سوم: وانتی
گزینه چهارم: راننده اسکانیا

سووال ششم: چرا لاریجانی به دیدار احمدی نژاد نرفت؟
گزینه اول: چون فلسفه وجود را خوانده است.
گزینه دوم: چون قدش دراز است طول می کشد غرق شود.
گزینه سوم: چون از بالا به قضیه نگاه کرد.
گزینه چهارم: چون می ترسید اگر از جایش تکان بخورد، فوری یکی بنشیند سرجاش.

سووال هفتم: منوچهر متکی گفته است "برخی سناتورهای آمریکایی نمی دانند ایران کجاست!" از کی باید یاد بگیرند که کجاست؟
گزینه اول: از رئیس جمهور ایران که مساحت کشور خودش را بلد نیست.
گزینه دوم: از رئیس جمهور که تاریخ کشور خودش را بلد نیست و می گوید گلستانچای.
گزینه سوم: از رئیس جمهور ایران که فکر می کند انگلستان در آفریقاست و جزیره کومور وسط بیابان های آلاسکاست؟
گزینه چهارم: هر سه پاسخ فوق نسبتا صحیح است.

سووال هشتم: چرا یونسکو از برگزاری مراسم روز فلسفه در ایران صرف نظر کرد؟
گزینه اول: بخاطر توجه به فلسفه تقدم ماهیت بر وجود.
گزینه دوم: بخاطر توجه به بدیهیات اولیه.
گزینه سوم: بخاطر توجه به قاعده امتناع اجتماع نقیضین.
گزینه چهارم: بخاطر اینکه فرانسه فعلا شیرتوشیر است، خرتوخر نیست.

سووال نهم: با توجه به انتشار توصیه های رهبری به زوج های جوان توسط حاج علی اکبری، کدام توصیه رهبر به زوج های جوان اهمیت بیشتری دارد.
گزینه اول: عزیزان من! به مبارزه با دشمنان خانواده همیشه توجه کنید.
گزینه دوم: موقع ماچ کردن بصیرت داشته باشید.
گزینه سوم: آنقدر فشار ندهید که اساس نظام به هم بریزد.
گزینه چهارم: ماشاء الله، ماشاء الله!

سووال دهم: چرا دادستان گفت "شهرام جزایری ممنوع المعامله شد"؟
گزینه اول: چون همه ارکان نظام دست به معامله بزرگی با او زده بودند.
گزینه دوم: چون معامله  زندانی ها اساس نظام را متزلزل می کرد.
گزینه سوم: چون معامله او تا  سعدآباد  هم پیش رفت.
گزینه چهارم: چون آدم خوش معامله شریک مال مردم است، ولی نه اینقدر.



جنگل های بی درخت، کودکان بی انگشت

جنگل های زاگرس به سرعت در حال سوختن اند‫. کودکان روستای "گاودانه" که پل ندارند و با "گرگر" از رودخانه عبور می کنند، یکی یکی انگشتانشان در حال قطع شدن است‫. انگشتان ۳۰ تن قطع شده و آقای نماینده مجلس، مشکل اهالی روستا را با بیان ‫چنین راهکاری حل می کند: "می‌شود با شنا کردن از رودخانه عبور کرد. روستاییان از پل آن یکی روستا استفاده کنند‫. حواسشان جمع باشد انگشتشان قطع نشود".
معلم روستای "چاه علی" نیکشهر، با کتاب بر سر دانش آموز ۱۵ ساله اش می کوبد‫. او را می کشد‫. مادر آرش صادقی در اثر حمله نیروهایی که قصد بازداشت پسرش را داشته اند، دچار حمله قلبی می شود‫. فوت می کند‫.
خزان است‫. جنگل ها بی درخت‫ می شوند. کودکان بی انگشت‫. معلم می کشد‫. مادر می میرد‫. مسئول اجرای احکام زندان گوهر دشت، بهروز جاوید تهرانی را شلاق می زند. و می شمارد... نسرین ستوده  و نازنین خسروی  نیز می شمارند‫ لحظه ها را‫ و آزادی را انتظار می کشند‫. رییس قوه قضاییه دستور اجرای حکم قصاص شهلا جاهد را صادر می کند‫. شاید او هم می شمارد‫...
محمد اولیایی فر و محمد صدیق کبودوند که وضعیت وخیمی دارند، در زندان زجر می کشند‫. در گوشه و کنار زندان هر کسی دردی دارد و روایتی و شکایتی‫.
حسین خضری زندانی سیاسی محکوم به اعدام تعریف می کند‫: "مدت ۴۹ روز تحت شکنجه بودم ازقبیل ضربه زدن با لگد به اندام های تناسلی و خونریزی و تورم آن نواحی از بدنم به مدت چهارده روز".
محمد نوریزاد هم  می گوید‫: "ماموران وزارت اطلاعات در روزهای بازداشت، هم مرا کتک زده اند و هم به ناموس و خانواده ام فحش داده اند. این رفتار هیولاگون ماموران وزارت اطلاعات، در مورد آقایان سید مصطفی تاجزاده، عبدالله مومنی، حمزه کرمی، محمدرضا رجبی، و بسیاری دیگر نیز صورت پذیرفته است. هم کتک زده اند، هم فحش های ناموسی داده اند، و هم کله ی بعضی را در کاسه ی مستراح فرو برده اند."
و قطعا به  دلیل همین شکنجه ها بود که عبدالله مومنی  در زندان ریسک بزرگی کرد و از سعید مرتضوی، دادستان قبلی تهران، حیدری فر بازپرس دادگاه انقلاب و از متهمان اصلی حوادث بازداشتگاه کهریزک، قاضی صلواتی رییس شعبه ۱۵ دادگاه انقلاب و بازجوهای وزارت اطلاعات از جمله بازجویی به نام سید صالحی مشهور به "سید" شکایت کرد‫.
باری، چنین فضایی در زندان ها حاکم است. بی دلیل نیست که دفتر تحکیم وحدت نگران چهار فعال دانشجویی بازداشت شده است. علی قلی زاده، علیرضا کیانی، محسن برزگر و محمد حیدرزاده نگران‫. فعالانی که به تازگی بازداشت شده اند و به زندان اوین منتقل شان کرده اند‫.زندان اوینی که مدام نگرانی می آفریند‫.  زن و مرد هم نمی شناسد‫. همین روز جمعه بود که تمامی زندانیان سیاسی زن زندان اوین را به بند متادون اوین منتقل کردند‫. بندی که محل نگهداری معتادان است‫. بی جهت  نبود که زهرا رهنورد گفت‫: "زنان سیاسی را در بند متادون نگه ندارید، اعتیادشان را به آزادی و دمکراسی ترک نمی کنند‫."
گروه های موسیقی زیرزمینی چطور؟ اگر بازداشت شان کنند، دنیای موسیقی را ترک خواهند کرد؟ سرتیپ نیروی انتظامی همین چند روز پیش بود که از بازداشت چند گروه موسیقی زیرزمینی خبر داد‫. سرتیپ ساجدی، جرم  هنرمندان جوان عضو گروه های زیر زمینی  را چنین توصیف کرد‫: "به صورت زیر زمینی اقدام به ضبط و اجرای کلیپ های صوتی و تصویری کرده و با تزئین و مهیا کردن نورپردازی، پس از انتقال (این کلیپ ها) روی سی دی و دی وی دی، اقدام به انتشار این آهنگ های غیر مجاز زیر زمینی از طریق ماهواره و شبکه مجازی می کردند."
‎وقتی داشتن گروه موسیقی می شود جرم، عجیب نیست نیروهای امنیتی مانع از دیدار آیت الله بیات با مهدی کروبی می شوند‫. وقتی اساتید و دانشجویان بازداشت می شوند‫ و علوم انسانی تهدید محسوب می شود،  نباید تعجب کرد وقتی یونسکو انصراف خود را از برگزاری روز جهانی فلسفه در تهران اعلام می کند‫. و البته نمی توان تعجب هم نکرد هنگام خواندن چنین خبری‫: "ايران اردوگاه‌های کار اجباری می‌سازد‫."
 سردار حسين آبادی، گفت نخستين گروهی که به اين اردوگاه‌ها اعزام می‌شوند خرده ‌فروشان مواد مخدر خواهند بود. او افزود‫: "پس از انتقال از زندان‌ها، در سخت‌ترين شرايط ممکن به فعاليت و کار می‌پردازند".
اردوگاههای کار اجباری بار دیگر احیا می شوند‫. در ایران‫. بعلاوه، زندان های جدیدی هم ساخته می شوند‫. رییس سازمان زندان ها مژده می دهد که در مشهد زندان جدیدی ساخته خواهد شد‫. فعالان حقوق بشر هم می گوید در ادامه اعدام های پنهانی در مشهد دو  نفر دیگر به دار آویخته شدند‫. اساتید به تعطیلی دانشکده علوم پزشکی اعتراض دارند‫. زندان ها آباد شده اند‫. دانشگاه ها تعطیل می شوند‫. ۷۴ ضربه شلاق بهروز جاوید تهرانی تمام  شده‫. نسرین ستوده و نازنین خسروی هنوز آزاد نشده اند‫. موسیقی زنده است اما جنگل ها هنوز دارند می سوزند…


سایت مشهور اصولگرا فاش کرد:

"تدابیر محرمانه" خامنه ای

یکی از سایت های معروف جناح اصولگرا، برای نخستین بار از "تدابیر محرمانه" رهبر جمهوری اسلامی برای "اداره انقلاب و کشور" خبر داد.
سایت خبری "جهان" متعلق به علیرضا زاکانی، نماینده اصولگرای تهران در مجلس و دبیرکل جمعیت رهپویان انقلاب اسلامی، در مطلبی نوشت که آیت الله خامنه ای، این تدابیر را "به بهترین نحو ممکن" صورت داده اند.آنگونه که جهان نوشته، این مطلب در پاسخ به "سوءاستفاده جریان ضد انقلاب و تحریف سخنان گهربار رهبر حکیم انقلاب در رسانه های جریان فتنه" است.

مصاحبه دردسرساز
اشاره این سایت اصولگرا به انعکاس گسترده سخنانی است که حجت الاسلام اسلامیان، عضو جامعه مدرسین حوزه علمیه قم در مصاحبه با خبرگزاری فارس از برخی جزئیات دیدار اعضای این تشکل با رهبر جمهوری اسلامی در جریان سفر اخیر وی به قم که به صورت رسمی منتشر نشده بود، بیان کرده بود.
اسلامیان در آن مصاحبه، درباره محتوای این دیدار گفته بود: "هنگامی كه بحث به دولت كشیده شد، دوستان مسائلی را مطرح كردند كه حضرت آقا در پاسخ فرمودند: بنده از همه دولت‌ها حمایت كرده‌ام ولی این دولت با دولت‌های گذشته تفاوت دارد و فرق اساسی در این است كه تلاش نمی كند حاكمیت دوگانه درست كند."
این عضو جامعه مدرسین افزوده بود: "رهبر انقلاب فرمودند: امروز وقتی رئیس جمهور یا مسئول ارشدی از دولت به خارج از كشور می‌رود، من نگرانی ندارم اما قبلا نگران بودم كه مسئولان در خارج از كشور می خواهند چه بگویند؟  و نمونه‌هایی نیز درباره سوء‌رفتارهای گذشته ذكر كردند و به عنوان مثال فرمودند: یك بار در موضوع روابط با یك كشور اروپایی كاغذی آوردند و مطالبی مطرح كردند كه خلاف عزت بود و من جلوی آنها ‌ایستادم و حتی در مورد مشابهی ‌گفتم اگر این كار را بكنید، مخالفت خود را اعلام می‌كنم."
اسلامیان سپس به نقل از آیت الله خامنه ای درباره دلایل حمایت رهبر جمهوری اسلامی از دولت احمدی نژاد گفته بود: "در شرایط كنونی اختلاف نظر هست و من هم برخی مسائل را قبول ندارم اما الان اگر رهبری چیزی بگوید، رئیس جمهور می‌پذیرد و به آن عمل می‌كند. و این مطلب بسیار مهم است كه برخلاف آنچه القا و تصور می‌شود كه آقای احمدی‌نژاد به حرف رهبری گوش نمی‌دهد، آقا تصریح فرمودند كه اینگونه نیست. دولتمردان فعلی حرف حق و حرف نظام و حرف انقلاب را می‌زنند و جای نگرانی نیست و بعد هم به موضوع طرح مكتب ایرانی اشاره كرده و فرمودند :من با طرح مكتب ایرانی مخالفم و نسبت به این موضوع به آقایان تذكر هم دادم ولی برداشتم این نیست كه منظور آنها مقابل قرار دادن ایرانیت در برابر اسلامیت باشد."
این مصاحبه پس از چند ساعت از خروجی خبرگزاری فارس حذف شد. طبق یک قانون نانوشته در ایران، سخنان و اخبار مربوط به رهبر کشور تنها باید از طریق دفتر وی در اختیار رسانه ها برای انتشار قرار بگیرد.

مواضع غیرعلنی، تدابیر محرمانه
اما انعکاس گسترده سخنان حجت الاسلام اسلامیان در رسانه های منتقد دولت ایران باعث شد تا سایت خبری جهان به دفاع از رهبر جمهوری اسلامی بپردازد.
به نوشته این سایت، "انتشار محتوای این جلسه غیر علنی، منجر به سوء استفاده جریان ضد انقلاب و تحریف سخنان گهربار رهبر حکیم انقلاب در رسانه های جریان فتنه گردید تا جایی که یکی از این رسانه های دروغ پرداز نوشت که رهبری دلیل حمایت خود از دولت را اطاعت دولت از خودش دانسته است!"
جهان سپس توجه مخاطبان خود را به چند مسئله جلب کرده است: "اداره یک کشور و نظام آن هم در حد و اندازه جمهوری اسلامی ایران و با وجود دشمنان قسم خورده و کینه توز، نیازمند تدابیری هوشمندانه است که دوست و دشمن معترفند که حضرت آیت الله خامنه ای این تدابیر را به بهترین نحو ممکن صورت داده اند و البته این موفقیت نیز حاصل نشده است مگر با عنایات خداوند متعال و توجهات خاصه حضرت ولی عصر (عج)."
این سایت اصولگرا که یکی از منابع اصلی انتشار اخبار غیرموثق درباره رهبران مخالف و چهره های شاخص جنبش سبز است، بدون ذکر هیچ جزئیاتی نوشت: "نمونه اخیر اعتراف به این تدبیرهای هوشمندانه، سخن صریح سید محمد خاتمی پس از دیدار اخیرش با میرحسین موسوی است که گفته: من به اینها گفتم شما چطور مدیریت نظام را (در مدیریت حوادث سال 88) نمی بینید؟"
جهان نیوز در تمجید از آیت الله خامنه ای افزوده است: "بدیهی است که یکی از لوازم این تدبیر هوشمندانه، طبقه بندی مطالب، علنی و غیرعلنی و اصلی و فرعی نمودن مسائل کشور و نظام است. مقام معظم رهبری در آخرین دیدار دانشجویی ماه مبارک رمضان ضمن اینکه از دانشجویان خواستند مسائل فرعی را در اولویت قرار ندهند، به این نکته مهم هم اشاره کردند که مواضع علنی رهبری با مواضع غیر علنی او در تضاد نیست."
این سایت در عین حال با اشاره به اینکه "این مساله نافی تدابیر غیرعلنی ایشان نیست"، نوشته است: "رهبر معظم انقلاب همچنانکه مواضعی علنی دارند که مصلحت میدانند که با مردم در میان گذاشته و خلاف آن را نیز درگوشی به کسی نمی گویند، تدابیر محرمانه ای هم دارند که لازمه اداره انقلاب و کشور است و اساسا این برداشت که ایشان تمام تدابیر خود را بدون لایه بندی و طبقه بندی علنا بیان می فرماید عقلا باطل است."
به نوشته این سایت طرفدار رهبر جمهوری اسلامی، "بیانات معظم له در جلسه فوق الذکر (با جامعه مدرسین) از مصادیق همین تدبیر است. ضمن اینکه ایشان در پایان فرمایشات خود با اشاره به اعتقاد شخصی خود به لزوم نصیحت، از جامعه مدرسین می خواهند که این نصیحت را تا آنجا که ممکن است علنی نکرده، تنها در موارد اضطراری به نصیحت علنی دولت دست بزنند و مواظبت نمایند که نصایح علنی آنها هم موجب سوء استفاده دشمنان نشود."
جهان سپس با اشاره به آنچه "سیره عملی" آیت الله خامنه ای عنوان کرده، به بیان چهار تذکر علنی وی خطاب به دولت احمدی نژاد پرداخته است: "مخالفت با مساله دوستی با مردم اسرائیل، مخالفت با ادغام سازمان حج در سازمان گردشگری، لزوم عزل مشایی از معاون اولی و نهایتا لزوم تمرکز سیاست خارجی در وزارت امور خارجه."
این سایت در ادامه بلافاصله اضافه کرده که: "نکته عبرت آمیز برای آقای دکتر احمدی نژاد این است که در تمام این موارد علنی – از موارد غیرعلنی آگاه نیستیم – آقای اسفندیار رحیم مشایی یا موضوع تذکر بوده است یا نقش آفرین اصلی در ایجاد آن خطا و اشکال."

از من چیزی نگویید
آقای خامنه ای در جریان سفر اخیرش به قم که ده روز به طول انجامید، دو دیدار با اعضای جامعه مدرسین حوزه علمیه قم داشت. از محتوای دیدار اول که آقای خامنه ای به خاطر آن، بازگشت خود به تهران را یک روز به تاخیر انداخت، چیزی جز سخنان کلی درباره لزوم حفظ حرمت جامعه مدرسین، تحول در حوزه های علمیه و... نکته خاصی منتشر نشد؛از محتوای دیدار دوم نیز هیچ خبری به نشریات راه نیافت.
جامعه مدرسین حوزه علمیه قم نهادی است که در سال 1373 برای نخستین بار نام آیت الله خامنه ای را به عنوان یکی از "مراجع جایزالتقلید" مطرح کرد.
رهبر جمهوری اسلامی تاکنون چندین بار تذکر داده که تنها آنچه از جانب خود او به صورت علنی بیان می شود، اعتبار دارد اما بسیاری از اصولگرایان و مسئولان حکومتی در جمهوری اسلامی بارها به بیان نقل قول های خصوصی از او پرداخته اند که مصاحبه حجت الاسلام اسلامیان با خبرگزاری فارس آخرین نمونه از این موضوع بود.



گزارش جلسات خیابان پاستور

برنامه احمدی نژاد برای تسخیر مجلس آینده

در حالیکه در جبهه اصلاح طلبان و مخالفان دولت ایران، هیچ نشانه ای از فعالیت های انتخاباتی به چشم نمی خورد، جریان حاکم در جمهوری اسلامی خود را برای شرکت در انتخابات مجلس نهم آماده می کند. کاری که آنگونه که یک نماینده مجلس شورای اسلامی عنوان کرده، با ابتکار محمود احمدی نژاد انجام می شود.
غلامرضا مصباحی مقدم، نماینده تهران و عضو شورای مرکزی جامعه روحانیت مبارز دیروز با اعلام این مطلب به خبرگزاری مهر گفت حبیب الله عسگراولادی، علی اکبر ولایتی و غلامعلی حدادعادل از طرف رئیس جمهور مامور شده اند تا با برگزاری "جلسات مشترک میان جریان اصولگرایی"، کمک کنند "مواضع مشترک و واحد" بیش از پیش در این جریان شکل بگیرد.
به گفته مصباحی مقدم "برگزاری جلسات مشترک میان جریان اصولگرایی با توجه به اینکه در آستانه انتخابات مجلس نهم هستیم می تواند کمک کند که مجموعه اصولگرایان همگرایی و مواضع مشترک داشته باشند و به یک لیست واحد در انتخابات مجلس برسند."
اعضای هیات سه نفره ای که از جانب احمدی نژاد مامور شده اند تا وحدت را در میان اصولگرایان برقرار کنند، از مقامات بانفوذ جمهوری اسلامی و چهره های شاخص جریان حاکم هستند.
علی اکبر ولایتی، وزیر اسبق امور خارجه در دولت های میرحسین موسوی و هاشمی رفسنجانی و مشاور کنونی آیت الله خامنه ای در امور بین الملل است. با وجود این وی در جریان بندی های سیاسی بیشتر به اکبر هاشمی رفسنجانی نزدیک است. در جریان انتخابات دوره نهم ریاست جمهوری در سال 1384 ولایتی ابتدا خود را برای این مقام نامزد کرد اما با اعلام کاندیداتوری هاشمی، به نفع او از عرصه انتخابات کنار رفت.
غلامعلی حدادعادل، رئیس مجلس هفتم شورای اسلامی و رئیس کمیسیون فرهنگی مجلس نهم است. او در عین حال پدر همسر مجتبی خامنه ای، مشهورترین و بانفوذترین فرزند رهبر جمهوری اسلامی نیز هست.
حبیب الله عسگراولادی هم چهره محوری جریان محافظه کار و دبیرکل جبهه پیروان خط امام و رهبری (ائتلاف گروه های جناح راست سنتی) است. مردی که به گفته مصباحی مقدم، جلسه اخیر چهره های شاخص اصولگرا با احمدی نژاد به درخواست او تشکیل شده بود.

همه مهمانان پاستور
محمود احمدی نژاد، پنجشنبه 6 آبان ماه، 15 نفر از بزرگان جریان اصولگرا را به دفتر خود در خیابان پاستور دعوت و جلسه محرمانه ای با آنها برگزار کرد.
علی اکبر ولايتي، غلامعلی حدادعادل، شهاب الدین صدر، حبیب الله عسگراولادي، مرتضی آقاتهراني، صادق محصولي، محمدرضا باهنر، محسن كوهكن، علی ذبيحي، حمید رسايي، علی اصغر زارعي، عزت الله ضرغامي، محمدحسن ابوترابي، حسین فدايي، مجتبی ثمره هاشمي، حیدر مصلحي، ابراهیم عزيزي، مجید حاجی‌بابايي، محمدنبی حبيبي، لطف الله فروزنده، محمدرضا ميرتاج‌الديني، مهرداد بذرپاش و اسدالله بادامچيان حاضرين اين جلسه بودند كه با رياست احمدي‌نژاد تعداد آنها به 24 نفر رسيد.
آنگونه که سایت ها و خبرگزاری های داخل ایران، چند روز پس از برگزاری این جلسه گزارش دادند، هدف رئیس دولت از تشکیل این جلسه محرمانه "بررسی ساز و كارهاي وحدت اصولگرايان در فعاليت‌هاي سياسي آينده مانند انتخابات مجلس نهم" بوده است.

تجربه جبهه متحد
این تجربه یکبار پیش از آن در جریان انتخابات مجلس هشتم نیز توسط شخص احمدی نژاد و در قامت ائتلافی انتخاباتی با عنوان "جبهه متحد اصولگرایان" مدیریت شده بود.
احمدی نژاد پس از تعطیلات نوروزی سال 86، پانزده نفر از معتمدين جريان اصولگرا را كه به سه طيف اصلي این جریان تعلق داشتند، به نزد خود دعوت كرد و راهكارها و تاكتيك‌هاي ورود به انتخابات مجلس را با آنها به بحث گذاشت.سه طیف اصلی جریان اصولگرا شامل حامیان احمدی نژاد که در آن هنگام با تابلوی "رایحه خوش خدمت" فعالیت می کردند، راست سنتی به محوریت حزب موتلفه اسلامی و جبهه پیروان خط امام و رهبری و اصولگرایان تحول خواه و جمعیت ایثارگران می شوند.
اعضاي جلسه 15 نفره كه در واقع هيأت موسس جبهه متحد اصولگرايان بودند، عبارت بودند از: محمود احمدي نژاد، احمد توكلي، غلامعلي حدادعادل، علي لاريجاني، حبيب الله عسگر اولادي، محمد رضا باهنر، صادق محصولي، حيدر مصلحي، علي كردان، مهدي چمران، محمد رضا رحيمي، عليرضا زاكاني، حسين فدايي، محسن كوهكن و علي اكبر ولايتي.
اين جمع 15 نفره به يك كار گروه 9 نفره از اعضاي خود مأموريت دادند تا مدل و سازوكار رسيدن اصولگرایان به وحدت را تدوين و مشخص كنند. اين 9 نفر عبارت بودند از محمد رضا باهنر، صادق محصولي، حيدر مصلحي، علي كردان، مهدي چمران، رحيمي، علي زاكاني، حسين فدايي و كوهكن. قرار بر اين شد كه اين منشور بر مبناي بيانات رهبر انقلاب كه چند ماه قبل از در ديدار كارگزاران نظام شاخصه‌هاي نه‌گانه اصولگرايي را تعريف كرده بودند، تنظيم و به جلسه بعدي ارائه شود.
اين كار گروه نيز با برگزاري جلسات متعدد، فرآيند مورد نظر را تدوين و گزارش نهايي خود را براي تصميم گيري به جمع 15 نفره ارائه كردند. جمع 15 نفره نيز سازوكار نهایی را تصويب و مجوز تشكيل ستاد مركزي را صادر كرد. ساز و كاري كه در واقع همان مدل مشهور 5+6 از آن استخراج شد.
تدوين منشور و همچنين توافقنامه‌ نهايي ساز و كار وحدت از نتايج اين نشست ها بود. توافقي نهايي كه ميان عناصر حقيقي طيف‌هاي اصلي اصولگرا از جمله رايحه خوش خدمت، جبهه پيروان خط امام و رهبري، جمعيت ايثارگران انقلاب اسلامي و اصولگرايان تحولخواه شكل گرفت.
فهرست مورد توافق این جبهه موفق شد تا با کمک ردصلاحیت گسترده اکثر نامزدهای اصلاح طلب توسط شورای نگهبان و در میان اعتراض اصولگرایان منتقد احمدی نژاد، اکثریت مجلس هشتم را در اختیار بگیرد.

مدل مشابه
اکنون با گذشت سه سال و نیم از آن تجربه، اصولگرایان حاکم یک بار دیگر به دنبال تکرار آن با محوریت احمدی نژاد هستند.
سایت رجانیوز، که به عنوان سایت خبری نزدیک به دولت احمدی نژاد فعالیت می کند، درباره موضوعات مطرح شده در جلسه ششم آبان، گزارش داده: "دكتر احمدي‌نژاد بار ديگر چهره‌هاي اصلي جريان اصولگرا را دعوت كرد تا با شكل‌دهي يك مدل مشابه، ضمن جدي گرفتن تأكيدات رهبر انقلاب در زمينه وحدت، ساز و كارهاي وحدت اصولگرايان در فعاليت‌هاي سياسي آينده نيز بررسي شود."
به گزارش رجا، "احمدي‌نژاد در پايان جلسه به‌عنوان جمع‌بندي مباحث اعلام كرده است كه جلسات در بين حاضران ادامه پيدا كند و منتظر وي نباشند، چرا كه ممكن است به‌دليل مشغله زياد اجرايي، منوط كردن برگزاري جلسات به حضور او، موجب توقف شود. با اين حال، رئيس‌جمهور تأكيد كرده است كه جمع‌بندي‌هاي جلسات را در اختيار او نيز قرار دهند تا وي نيز از آن‌ها استفاده كند."
شهاب الدين صدر، نايب ‌رئيس مجلس كه در اين جلسه حضور داشته نیز درباره محتوای آن گفته است: "رئيس‌جمهور در مورد علت اين دعوت توضيح داد به دنبال مذاكراتي كه بعضي اصولگرايان از جمله جناب آقاي عسگراولادي در مورد ضرورت تعامل و همفكري بيشتر اصولگرايان در شرايط حاضر با او داشته‌اند، تصميم گرفته از تعدادي از اصولگرايان براي شركت در اين جلسه دعوت كند و بر همين اساس ايشان اعلام كرد كه اين جلسه براي همفكري و تعامل بيشتر ميان افراد شاخص اصولگراست."

همکاری عسگراولادی و احمدی نژاد
این جلسه محرمانه تقريبا دو ماه و نيم ماه بعد از جلسه‌اي خصوصي برگزار شد كه حبيب‌الله عسگراولادي با احمدی نژاد داشت.
محمد نبی حبیبی، دبیر کل حزب موتلفه اسلامی و از نزدیکان عسگراولادی، پس از برگزاری آن جلسه خصوصی بدون اشاره به جزئیات آن به ایرنا، خبرگزاری دولتی جمهوری اسلامی گفته بود که این جلسه به دعوت آقای احمدی نژاد و به پیشنهاد آقای عسگر اولادی بوده است تا اصولگرایان "راهکارهای عملی رسیدن به وحدت" را بررسی کنند.
غلامرضا مصباحی مقدم نیز با بیان اینکه هیات سه نفره (شامل عسگراولادی، ولایتی و حدادعادل) در تلاش است تا جلسات مشترک بعدی میان جریان اصولگرایی را برگزار کند، افزود: "امیدواریم این جلسات منجر به شکل گیری مواضع مشترک و واحد میان جریان اصولگرایی شود و همچنین به کاهش فاصله و اختلاف کمک کند."
این نماینده شاخص مجلس با اذعان به اختلافات ایجاد شده بین اصولگرایان پس از انتخابات اخیر ریاست جمهوری، افزود این جلسات باعث می شود که "مواضع افراد این جریان به یکدیگر نزدیک شود."
وی تصریح کرد: "برگزاری جلسات مشترک میان جریان اصولگرایی با توجه به اینکه در آستانه انتخابات مجلس نهم هستیم می تواند کمک کند که مجموعه اصولگرایان همگرایی و مواضع مشترک داشته باشند و به یک لیست واحد در انتخابات مجلس برسند."

غایبان بزرگ
ابراز امیدواری اصولگرایان به وحدت این جریان در انتخابات آینده مجلس در شرایطی است که نخستین جلسه برگزار شده این جریان با محوریت احمدی نژاد چند غایب سرشناس داشت.
به جز علی لاریجانی، رئیس مجلس شورای اسلامی که در این نشست حاضر نشد، آنگونه که نایب رئیس مجلس گفته از مهدی چمران (رئیس شورای شهر تهران)، محمدباقر قالیباف (شهردار تهران)، محسن رضایی (دبیر مجمع تشخیص مصلحت نظام) و احمد توکلی (رئیس مرکز پژوهش های مجلس)، اساسا دعوتی نشده بود.
با این حال آنگونه که مصباحی مقدم گفته "اصولگرایانی که در شاخص ها و کلام با یکدیگر اشتراک دارند، گرد هم آمدن آنان حول محور این شاخص ها کار دشواری نیست."
روابط مجلس هشتم و دولت احمدی نژاد که هر دوی آنها عنوان اصولگرا را بر خود دارند، در سه سال گذشته، گاه به وضعیت بحرانی رسیده است.این اختلافات به طور مشخص پس از انتخابات اخیر ریاست جمهوری تشدید شد. در این مدت، دولت و رئیس آن بارها اعلام کرده اند که برخی قوانین مصوب مجلس را قبول نداشته و آنها را برای اجرا ابلاغ نمی کنند و در مقابل تعدادی از نمایندگان اصولگرا و اصلاح طلب مجلس هم احمدی نژاد را به "استبداد رای" متهم و او را به "برخورد قانونی" تهدید کرده اند.
نمایندگان حامی احمدی نژاد در مجلس هشتم بارها عملکرد این مجلس را به رغم آنکه اصولگرایان در آن اکثریت هستند، علیه دولت دانسته اند.اخیرا نیز روح الله حسینیان، از نمایندگان طرفدار احمدی نژاد و مشاور امنیتی او، با تقسیم جریان حاکم در جمهوری اسلامی به دو دسته "اصولگرایان ناب" و "اصولگرایانی که گرایش های غیر نابی دارند"، از به دست گرفتن "آینده" جریان حاکم توسط گروهی که آنها را "اصولگرایان ناب" نامید، خبر داده است.


جنجال بر سر کتاب "محراب تولید"

محرابیان هم می خواهد رئیس جمهور شود

علي اكبر محرابيان، از منسوبین نزدیک محمود احمدی نژاد و وزیر صنایع و معادن کابینه که به علت ثبت اختراع شخص دیگری به نام خود در دادگاه محکوم شده است، به نوشته یک سایت نزدیک به اصولگرایان، به جمع  داوطلبان جانشینی احمدی نژاد پیوست. هم اکنون در کابینه محمود احمدی نژاد ، آنطور که رسانه های خبری نقل می کنند، اسفندیار رحیم مشائی، محمد رضا رحیمی، حمیدرضا بقایی و بالاخره علی اکبر محرابیان در صددند خود را به عنوان گزینه بعدی ریاست جمهوری مطرح کنند.
به گزارش سایت جهان نیوز آخرین تلاش محرابیان برای مطرح کردن خود به عنوان یکی از گزینه های ریاست جمهوری، با انتقاد محمود احمدی نژاد مواجه شده است.
بنا بر این گزارش، او با سفارش به فردی به نام عبدالرضا داوری، کتابی با عنوان "محراب تولید" منتشر کرده که طی آن محرابیان به عنوان « پربازده ترین وزیر صنایع در 50 سال اخیر» معرفی شده است.
جهان نیوز، پایگاه خبری نزدیک به علیرضا زاکانی روز گذشته در این باره نوشت:" در حالي كه دو سال و اندي به پايان عمر دولت دهم باقي مانده است، به گفته برخی علي اكبر محرابيان، وزير صنايع و معادن اين دولت عزم خود را براي مجاب نمودن احمدي نژاد برای معرفي نيروي مد نظر خود در انتخابات آينده رياست جمهوري به كار گرفته است.آخرين مستند دريافتي از وزارت صنايع و معادن محرابيان نیز حاكي از برنامه تيم وي به اين منظور است. در رأس اين تيم « ع. د» معاون سابق خبرگزاري جمهوري اسلامي (ايرنا ) و مديرعامل فعلي موسسه صندوق بازنشستگي صنایع مس است كه از زير مجموعه هاي محرابيان مي باشد."
جهان نیوز درباره این کتاب افزوده است: "ع. د در جديدترين كتاب خود به طرز تملق آمیزی به عملكرد علي اكبر محرابيان پرداخته است. وي نام اين كتاب را «محراب توليد » گذاشته است. اين كتاب به شماره شابك 9-01-6015-600-978 در 448 صفحه توسط موسسه فرهنگي –هنري پويا نقش در قطع رحلي و به تيراژ 2000 به قيمت 8700 تومان منتشر شده است. نكته جالب در اين كتاب اين است كه آقاي «د» به عنوان تدوينگر اين اثر، خود 700 خبر از خبرگزاري جمهوري اسلامي را عينا و بدون ذکر نام منبع استفاده كرده است كه مثلا اين اخبار نشان دهنده محراب توليد بودن محرابيان است. در حاليكه عملكرد ها را با نمودار و اعداد مقايسه اي نمايش مي دهند اما «د» در اين كتاب براي ارائه عملكرد محراب توليد دولت دهم فقط به اخباري بسنده كرده كه در ايرنا منتشر شده است. این درحالی است که انتقاد زیادی از عملکرد محرابیان در بخش صنعت کشور وجود دارد".
انتشار گزارش جهان نیوز موجب شد تا فردی که این سایت از وی با عنوان «ع.د» یاد کرده بود، با ارسال جوابیه ای از نقش مستقیم علی اکبر محرابیان در این پروژه کتاب سازی پرده بردارد.
عبدالرضا داوری در جوابیه خود به جهان نیوز نوشته است:" باطلاع می رساند کتاب منتشر شده مزبور که مجموعه اخبار و گزارشات عملکرد وزارت صنایع و معادن را در بر می گرفت ، به ابتکار شخصی اینجانب و به منظور دفاع از عملکرد وزارت صنایع و معادن ، به صورت مقدماتی آماده و پس از تهیه در 10 نسخه آزمایشی ، به رویت برخی از دست اندرکاران عرصه صنعت و از جمله جناب آقای مهندس علی اکبر محرابیان وزیر محترم صنایع و معادن و 3 نفر از معاونین و مشاورین ایشان رسید".
بنا بر این گزارش، افشای نقش مستقیم محرابیان در انتشار کتاب «محراب تولید»، آنطور که  جهان نیوز که از سایت های هوادار دولت محسوب می شود، گزارش داده با واکنش احمدی نژاد مواجه شده است.
جهان نیوز در گزارشی مدعی شده احمدی نژاد از محرابیان به دلیل «چاپ کتابی تملق آمیز» انتقاد کرده و به نقل از یک منبع آگاه نوشته است:" بعد از اينكه جلسه هيات دولت تمام مي شود دكتر احمدي ن‍ژاد از علي اكبر محرابيان، وزير صنايع و معادن مي خواهد بماند؛ چرا كه با او كار خصوصي دارد! وزير صنايع و معادن پس از اين ديدار سريعا به محل كار خود مي آيد و دستور مي دهد تا آنچه را كه رئيس جمهور به او تذكر داده است پيگيري نمايند. محرابيان از مجموعه زيردست خود مي خواهد تا در خصوص چاپ كتاب «محراب توليد» كه توسط «ع. د» مدير عامل صندوق بازنشستگي صنایع  مس درباره عملكرد و فعاليت هاي وزارت صنايع و معادن در دوران محرابيان مي باشد، گزارش فوري بدهند".
سایت نزدیک به اصولگرایان منتقد دولت همچنین از خشمگین شدن محرابیان از ارسال جوابیه داوری و افشای نقش خود در پروژه کتابسازی خبر داده و نوشته است:" منابع خبري گزارش داده اند كه وزير صنايع و معادن از پاسخ نويسنده كتاب محراب توليد به سايت جهان به شدت ابراز ناراحتي و تاسف كرده است. محرابيان معتقد است هيچ هماهنگي براي چاپ اين كتاب حتي ده جلد با وي نشده بود، و تا لحظه انتشار خبر مربوطه اطلاعي از موضوع نداشته است".
گفتنی است عبدالرضا داوری، که در زمان سرکوب اعتراضات مردمی به نتیجه انتخابات به مدیرعاملی خبرگزاری دولتی ایرنا منصوب شده بود، هم اکنون با حمایت محرابیان به به مدیرعاملی صندوق بازنشستگی صنایع مس ایران رسیده است.
او  چندی پیش و آنطور که خبرآنلاین گزارش داده، در یک نشست خبری گفته بود:"بر اساس تحقیقات  در خصوص وزرای صنایع 50 سال اخیر ایران، محرابیان، وزیر صنایع فعلی به عنوان پربازده‌ترین وزیر تاریخ 50 ساله ایران شناخته شده است. گزارش این کار پژوهشی در هفته صنعت و معدن منتشر خواهد شد".
عبدالرضا داوری همچنین نویسنده وبلاگی به نام «در برابر باد» است که در آن نوشته های زیادی در مدح دولت محمود احمدی نژاد و محرابیان وجود دارد.
او در این وبلاگ سمت های اجرایی خود را که اولین آنها «معاون خبرگزاری ایرنا » در سال 87 است اینچنین معرفی کرده :" عضو هیات علمی جهاد دانشگاهی ، مدیرعامل موسسه صندوق بازنشستگي صنايع مس ايران ، رییس هیئات مدیره باشگاه ورزشی صنعت مس کرمان، رئيس هيات مديره شركت توسعه و آباداني استان كرمان، مشاور عالی کمیسیون اقتصادی مجلس شورای اسلامی".
او مدعی شده است که در این وبلاگ: "دغدغه هایم را قلمی می کنم و در برابر تند باد می ایستم". با این حال تمامی مطالب وی در تمجید از محرابیان و احمدی نژاد و حمله به رهبران و هواداران جنبش سبز نگاشته شده است.



فهرست منتقدین اقتصادی دولت

ستون پنجم، فتنه گر اقتصادی، شیاطین

خبرگزاری فارس دیروز گزارش داد که هدفمند سازی یارانه ها به احتمال بسیاراز نیمه آذرماه  شروع خواهدشد؛ این در حالی است که این قانون قرار بود از ابتدای امسال به اجرا در بیاید و مجلس هم مجوز شش ماه تاخیر در اجرا را به دولت داده بود. بعد از آن دولت اعلام کرد از ابتدای مهرماه این قانون اجرا میشود. سپس صحبت از نیمه مهرماه شد، بعد آبان ماه وحالا هم نیمه آذر.در چنین شرایطی دولت و حامیان آن منتقدین اقتصادی خود را چنین رده بندی می کنند: ستون پنجم، فتنه گر اقتصادی، شیاطین...
دیروز به گزارش فارس در مجلس جلسه ای غیر علنی  با حضور وزير اقتصاد و دارايي و معاون پارلماني رئيس جمهور تشكيل شد که در آن گزارشي در خصوص قانون هدفمند كردن يارانه‌ها توسط كميسيون ويژه طرح تحول اقتصادي قرائت شد.
در این جلسه، به گفته یک نماینده مجلس، وزير اقتصاد توضيحاتي "به‌منظور برطرف كردن نگراني نمايندگان از نحوه اطلاع‌رساني و اجراي آن ارائه داد، همچنين مقرر شد جلسات اين‎چنيني به صورت مداوم در مجلس تشكيل شود. "
همزمان رئیس دولت در قزوین طرح هدفمند كردن يارانه‌ها را يك گام بلند به سمت اجراي عدالت دانست و البته با این اشاره که: "شيطان مي‌خواهد عدالت اجرا نشود و مردم را از اجراي امري كه زمينه‌ساز تحقق عدالت است، مي‌ترسانند."
حداد عادل نیز گفت: "حقيقت اين است كه درست است جنگ نظامي تمام شده ولي ما جنگ‌هاي گسترده دائمي فرهنگي و البته اقتصادي كه با تحريم‌ها موج آن بالا گرفته نيز مواجه هستيم."
به گزارش ایلنا رئيس قوه‌ قضاييه هم  اجراي قانون هدفمند‌كردن يارانه‌ها را يك «جراحي بزرگ اقتصادي» در كشور دانست و اظهار داشت: "دولت كار بزرگي را آغاز كرده و عزم در اجراي آن دارد و طبعا اجراي اين قانون تبعاتي را در پي خواهد داشت. به همين دليل از مردم مي‌خواهيم در اجراي اين طرح همراهي كنند."

جمع شیاطین و بی خبرها
پیش از این هم گفته شده بود که اطاق وستادی تشکیل شده تا هدفمند سازی یارانه ها را به شکست بکشاند؛و این اتهامات را از رییس دولت گرفته تا وزیر اطلاعات واستاندار تهران وفرمانده نیروی انتظامی مکررا مطرح کرده اند؛ آخرینش را هم احمدی نژاد گفته است. به گزارش فرارو  او دیروز درقزوین  با بيان اينكه قانون هدفمند كردن يارانه‌ها طرح مهم و بزرگي است، گفت: "اما برخي اصرار دارند كه اين طرح را خطرناك جلوه دهند و به نحوي تبليغ مي‌كنند كه گويي با اجراي اين قانون تمام زندگي‌ها زير و رو مي‌شود و باعث ايجاد خطر براي مردم مي‌شود و در واقع تبليغات منفي و صحبت‌هاي منفي در اين ارتباط بيان مي‌كنند، ولي من مي‌خواهم به شما بگويم كه بسياري از اين حرف‌ها دو منشا بيشتر ندارد. منشا اول بي‌اطلاعي است و عده‌اي از روي بي‌اطلاعي اينگونه سخنان را مطرح مي‌كنند. اطلاع ندارند، مطالعه نكرده‌اند و تخصصي ندارند و گمان مي‌كنند كه كار كار خطرناكي است. گروه دوم كه البته اقليت هستند تحت تاثير القائات شيطاني هستند. شيطان مي‌خواهد عدالت اجرا نشود و مردم را از اجراي امري كه زمينه‌ساز تحقق عدالت است، مي‌ترسانند."
اما قبلا از سوی برخی دولتیها مانند مرتضی تمدن، استاندار تهران ادرس "این شیطان" داده شده بود: "فتنه گرانی که سال گذشته ناموفق بودند ویا کسانی که به هر دلیل از این دولت خوششان نمی آید علیه این قانون سنگ اندازی میکنند."
حالا هم حداد عادل رسیده که به عنوان هواخواه دولت در مجلس در همین چارچوب بگوید: "كساني هستند كه با ظاهر غيرجنگي به اقداماتي جنگي نظير اخلال در اجراي قانون هدفمندي يارانه‌ها دست مي‌زنند."
بنا به نوشته فارس وی در خصوص آنچه "فتنه اقتصادي" نامیده، گفته است: "همان‌طور كه جنگ‌هاي نظامي ستون پنجم دارند، جنگ اقتصادي هم ستون پنجم دارد و عده‌اي هستند كه با ظاهر غيرجنگي اقدامات جنگي از جمله اخلال در روند اجراي قانون هدفمندسازي يارانه‌ها مي‌كنند."
البته حدادعادل مصداقی در مورد دار ودسته ای که اخلال میکنند سخنی نگفته اما شاید ستون  پنجم بودن درفتنه اقتصادی همان چیزی باشد که احمد خاتمی در نمازجمعه بیان کرد. به گزارش فارس،  سيد احمد خاتمي روز جمعه 14 آبان با اشاره به تلاش دشمنان براي ايجاد ياس و نااميدي در بين مردم گفت: "در طرح هدفمند كردن يارانه‌ها شاهديم كه حدود 170 سايت خارجي عليه اين طرح برنامه توليد مي‌كنند."
به گزارش دویچه وله احمدرضا رادان، جانشین فرمانده نیروی انتظامی هم  دوشنبه همین هفته گفت که "نیروی انتظامی در قانون هدفمند‌کردن یارانه‌ها هیچ اخلالی را بر نمی‌تابد و با افرادی که می‌خواهند منافع مردم را در خطر قرار دهند برخورد خواهد کرد."

نقد قانون وشجاعت از جنس الف
این نوع رویکرد البته مورد انتقاد قرار گرفت از آن جمله در سایت الف. تحلیل گر این سایت اصولگرا در این خصوص نوشت: "دولت نباید به بهانه اجرای این قانون با تعابیری همچون جراحی بزرگ و انقلاب بی سابقه و معجزه و غیره عرصه را برای نقد مصلحانه و دلسوزانه تنگ کند.طی چند هفته گذاشته به کرات بحث فتنه اقتصادی و گروههای سازماندهی شده و ستاد های تخریبی و سایت های معارض، مطرح شده است.تردیدی نیست که برخی جریانات، ماموریت دارند مانع از اجرای این قانون شوند.اما زیاده روی و افراط  و بزرگمائی ها باعث می شود هیچ کارشناسی جرئت بیان نظرات اصلاحی نداشته باشند.اینکه دولت از یک سو این قانون را مائده الهی بنامد و روش های اجرایئ خود را بی نظیر و بلا اشکال معرفی کند و از سویی هر روز سایت ها و جریانات ضدانقلاب را پیش چشم مردم شمارش کند،  طبیعی است که کسی جرئت اظهار نظر پیدا نمی کند.چه آنکه در یک سال گذشته فضای کشور نیز به اندازه کافی سیاسی و امنیتی شده است که این نیز خود مزید بر علت است.بیم ان می رود که این قبیل اظهار نظر ها و بزرگنمائی های توهم آلود، اجرای این قانون را چنان امنیتی کند که کسی جرئت نقد دلسوزانه و بیان نظر کارشناسی نداشته باشد".
این گفته ها واظهارات در حالی است که بسیاری از کارشناسان معتقدند این رویکرد دولت است که اتفاقا هدفمند سازی را با مشکل رو به رو میکند، چرا که حداقل همکاری با بخش خصوصی را دراین زمینه برگزیده و به جای همکاری به تهدید صنوف و تجار میپردازد. در همین راستا، هفته گذشته وزارت بازرگانی به ۱۰۶ واحد تولیدی که از نظر دولت اقدام به افزایش قیمت کالاهای خود کرده بودند، اخطار داد. از آنها خواسته شده، ظرف ۴۸ ساعت قیمت‌ها را به نرخ گذشته بازگردانند.

برخورد بااصناف در دستور کار
در این ارتباط وزیر بازرگانی شخصاَ به میدان آمد و از احتمال تعزیزات حکومتی علیه "اصناف متخلف" خبر داد. او گفت: "سازمان تعزیرات حکومتی در پی این است که برخورد با اصناف متخلف در شرایط هدفمند کردن یارانه ها تشدید شود."
 گفته می‌شود پس از جنگ ایران و عراق این اولین بار است که دولت مجدداَ سایه تهدید تعزیز حکومتی را این گونه بر سر اصناف می‌گسترد.این تهدید باعث شده اخبار و شایعاتی در باره‌ی برخوردهای شدید با برخی از اصناف برای تبعیت از قیمت‌هایی که دولت اعلام می‌کند انتشار یابد. از این رو، به گزارش ایسنا شمس‌الدین حسینی مجبور شد که به این اخبار واکنش نشان دهد و آنها "غیرصحیح ومغرضانه" بخواند. حسینی  گفت: "قرار نیست اتفاق خاصی در زمینه‌برخورد با بخش‌های تجاری کشور بیفتد. ما البته مراقبت و نظارت بر بازار داریم اما برخی خبرسازی‌ها در مورد برخوردهای شدید و غلیظ صحیح نیست."
دیروز اما رییس قوه قضاییه ایران با لحنی دوستانه تر از اصناف خواست که با دولت همیاری داشته باشند.به گزارش ایلنا وی گفت: "اصناف مي‌توانند در تسهيل اجراي اين قانون كمك كنند اگرچه مي‌دانيم ممكن است صنوف محترم مورد شوك قضيه قرار بگيرند، اما بايد توجه داشته باشند كه افراد ناسالم از اين كار سوءاستفاده نكنند."
مظلوم نمائی و چنگ و دندان نشان دادن دولت در حالی است که هیچ یک از اقتصاددانان و چهره های سیاسی منتقد دولت علیه قانون هدفمند کردن یارانه ها چیزی ننوشته و نگفته اند ؛در برابر اقتصاددانان هوادار دولت در تحلیل های خود دولت را از تهدید و ارعاب و کنترل قیمت ها برحذر داشته اند. چنان که  جمشید پژویان رییس شورای رقابت و مشاور اقتصادی احمدی نژاد در خبرآن لاین  نوشت: "به نظر می رسد دولت پیش از اجرای کامل قانون هدفمند کردن یارانه ها، به روشی معکوس عمل می کند؛ در شرایطی که باید آزادسازی قیمت ها صورت گیرد، عملاً شاهد کنترل قیمت ها، ممنوعیت در افزایش قیمت ها، دست بردن در بازار و جلوگیری از ذخیره سازی کالاها هستیم. اقداماتی است که این ابهام را در ذهن ایجاد می کند که آیا هدفمندسازی یارانه ها در جهت کاهش دخالت دولت در اقتصاد است و یا ایجاد تلاشی است برای ساماندهی یک اقتصاد کاملاً دولتی؟"
در همین زمان دو روزنامه اقتصادی صبح تهران جهان صنعت و دنیای اقتصاد هم در مقالاتی ضمن تائید دولت و اهمیت قانون، از دولتمردان خواستند از تهدید و ارعاب دست بردارند و به مردم اعتماد کنند.



گاردين و امکان محاکمه مقامات جمهوری اسلامی

حقوق بشر؛ معضل غيرقابل انکار در ايران

معصومه طرفه
فعالان حقوق بشر ايرانی از جامعه بين المللی خواسته اند در جريان مذاکرات برنامه ريزی شده برای هفته جاری، موضوع زيرپا گذاشته شدن حقوق بشر در ايران را ناديده نگيرند. ايران به پيشنهاد کاترين آشتون، رئيس سياست خارجی اتحاديه اروپا برای مذاکره با پنج عضو دايم شورای امنيت بعلاوه آلمان (گروه 1+5) پاسخ مثبت داده است.
يکی از «فوری ترين» موارد، به وضعيت نسرين ستوده وکيل حقوق بشر در ايران مربوط می شود. وی از 28 سپتامبر تا کنون در زندان اوين در اعتصاب غذا به سر می برد. همسر وی می گويد شرايط او رو به وخامت گذاشته و او وزن زيادی از دست داده است. اگرچه ستوده برای مدت کوتاهی در ماه اکتبر از اعتصاب غذا دست برداشت، اما دوباره اعتصاب را از سرگرفته است. اکنون بيش از يک هفته است که خانم ستوده از آشاميدن آب خودداری کرده است.
کمپين بين المللی حقوق بشر ايران خواستار دخالت سازمان ملل در اين خصوص شده است. ستوده در سلول انفرادی به سر می برد، از دسترسی به وکيل محروم شده و تنها در حضور چندين مأمور امنيتی قادر به ملاقات با اعضای خانواده اش است.
هجوم جمهوری اسلامی برای ساکت کردن وکلا در ايران، بی وقفه بوده است. يک وکيل حقوق بشر برجسته ديگر به نام محمد سيف زاده نيز در هفته گذشته از سوی دادگاه انقلاب تهران به 9 سال زندان و محروميت از اشتغال به وکالت برای مدت نه سال محکوم شد. 
آشتون هفته گذشته ضمن محکوم کردن قصد حکومت ايران برای اعدام سکينه محمدی آشتيانی به اتهام ارتکاب زنا، مستقيماً قوه قضائيه ايران را مورد سرزنش قرار داد.  در اطلاعيه ای که از سوی دفتر وی منتشر شده، آمده است: «خانم آشتيانی، در يک دادگاه عادلانه محاکمه نشده است. حداقل از ديد آقای جاويد هوتن کيان وکيل وی و نيز پسر خانم آشتيانی، که خود به دليل تلاش جهت رهايی آشتيانی گرفتار زندان شده اند، عدالتی در کار نبوده است.»
شادی صدر وکيل حقوق بشر ايرانی که خود در سلول انفرادی زندان اوين به سر برده و مورد ضرب و جرح قرار گرفته، از دخالت رئيس سياست خارجه اتحاديه اروپا استقبال کرد و از خانم آشتون خواسته است که مسأله حقوق بشر را در فهرست مذاکرات آتی با ايران قرار دهد.
صدر به عنوان يک فعالان حقوق زنان که مجبور به ترک کشور شده است، گروهی موسوم به «عدالت برای ايران» را تشکيل داده است. وی برای يافتن يک شيوه بين المللی جهت کشاندن مقامات ايران به دادگاه های بين المللی با کارشناسان حقوقی اتحاديه اروپا و سازمان ملل به رايزنی مشغول است. او می گويد علاوه بر تحريم های تنبيهی هسته ای، بايد عليه اين مقامات تحريم های حقوق بشری نيز وضع شود و ضمن منع امکان مسافرت، دارايی های اين اشخاص در کشورهای غربی نيز توقيف شود.
دست کم پنج وکيل حقوق بشر ظرف چند ماه گذشته بازداشت شده اند و پنج نفر ديگر از جمله آقای محمد مصطفايی، اولين وکيل خانم آشتيانی، و خانم صدر مجبور به ترک کشور شده اند. دست کم ده نفر ديگر نيز در همين مدت زمانی زندانی شده و سپس به قید وثيقه آزاد شده اند. دادگاه انقلاب ايران به دروغ اين وکلا را به «تهديد امنيت ملی» متهم کرده که مجازات آن می تواند اعدام باشد. کسانی که موفق به رهايی از زندان شده اند يا مجبور به پرداخت نيمی از وثيقه خود شده و يا مجبور به گرو گذاشتن منازل خود شده اند.
کريم لاهيجی معاون رئيس انجمن بين المللی حقوق بشر می گويد برای تشويق مجمع عمومی سازمان ملل جهت وضع قطعنامه جديد و تعيين يک بازرسی ويژه سازمان ملل جهت تحقيق از موارد نقض حقوق بشر در ايران، رايزنی های فوری آغاز شده است. ضمناً وی گفت نامه ای به بازرس ويژه سازمان ملل در امور استقلال قضات و وکلا نوشته شده تا «درباره نحوه برخورد با منع فعاليت وکلا در فعاليت های حقوقی بررسی هایی را انجام دهند.»
گزارش سالانه جديد سازمان ملل به موارد نقض حقوق بش در ايران پرداخته است. اما از آنجا که سازمان ملل از سال 2005 به اين سو اجازه تماس مستقيم با داخل ايران را نداشته است، تحقيقات از مجاری فرعی صورت گرفته است. درخواست های فراوان برای ملاقات ناديده انگاشته شده است. ابراز تمايل کميساريای عالی حقوق بشر سازمان ملل برای بازديد ناوی پيلای و هيأت همراه وی از ايران در سال 2012 ، با پاسخی روبرو نشده است.
در اطلاعيه اخير عفو بين الملل و ديده بان حقوق بشر آمده است: «نقض وسیع حقوق بشر که پس از انتخابات بحث انگيز رياست جمهوری سال 2009 در ايران به وقوع پيوسته است، نياز به تحقيقات جديد دارد.»
در اين اطلاعيه از جامعه جهانی خواسته شده تنها به دليل موافقت ايران با انجام مذاکره با گروه 1+5، از موارد نقض حقوق بشر در اين کشور «غافل نشوند.» بر اساس اين اطلاعيه، کارنامه ايران ايجاب می کند يک «پاسخ سريع» به ناتوانی مقامات ايران در رفع موارد سوء استفاده از حقوق افراد و نيز «ايجاد مانع برای آنها در برابر تحقيقات بين المللی» داده شود.
ممکن است  پيشنهاد خانم صدر برای فراخواندن مقامات ايران به پای ميز محاکمه، نياز به زمان بسيار داشته باشد و دور از دسترس باشد. با اين حال، اين کار غيرممکن نيست؛ خصوصاً اگر وکلای برجسته حقوق بين المللی نظير ماری رابينسون، کميسر عالی سابق حقوق بشر سازمان ملل، و يا لويز آربور، بازرس ارشد سابق نسل کشی روآندا و موارد نقض حقوق بشر دهه 1990 در يوگسلاوی، از آن حمايت کنند. به نظر می رسد وقتی تلاش برای دسترسی به عدالت در داخل کشورها بی ثمر می ماند، قوانين بين المللی تنها روش دستيابی به عدالت خواهد بود.
منبع: گاردين- 9 نوامبر 



واکنش وزیر اطلاعات ایران به اظهارات رئیس ام‌آی۶

حیدر مصلحی
حیدر مصلحی بریتانیا را حامی فعالیت های تروریستی در داخل ایران دانست
حیدر مصلحی، وزیر اطلاعات ایران، به اظهارات رئیس سرویس اطلاعات خارجی بریتانیا (ام آی ۶) در مورد ضروری بودن اقدامات جاسوسی برای مقابله با برنامه هسته ای ایران واکنش نشان داد.
آقای مصلحی روز ۱۷ آبان (۹ نوامبر) در گفت و گو با باشگاه خبرنگاران جوان گفت کسانی که به عنوان جاسوس کشورهای غربی علیه ایران فعالیت کرده اند، در واقع برای "اقدامات تروریستی" مورد استفاده قرار گرفته اند.
جان سوئرز، رئیس سازمان ام آی ۶، دو هفته پیش در نخستین نطق عمومی خود به عنوان رئیس این سازمان، گفت که فعالیت‌های جاسوسی باعث شده است که ایران در سال گذشته به وجود دومین سایت غنی‌سازی اورانیوم در خاک خود اذعان کند.
وزیر اطلاعات ایران در اظهارات جدید خود با مرتبط دانستن یک "پناهنده" ایرانی در انگلیس با چهار نفر از کسانی که اخیرا به اتهام شرکت در فعالیت های تروریستی در ایران دستگیر شده اند، گفت که سرویس اطلاعاتی انگلیس برای "استخدام جاسوس در ایران" تلاش می کند.

حیدر مصلحی، وزیر اطللاعات
وی با ذکر اینکه "مشی سرویس های اطلاعاتی و جاسوسی انگلیس، ایجاد ناامنی در مناطق مرزی کشور است"، گفت: "تمام گروه هایی که اقدامات تروریستی و به اصطلاح جنگ نرم بر علیه جمهوری اسلامی ایران انجام می دهند، یا شعبه اصلی شان در انگلیس است یا یکی از شعبه های اصلی خود را در این کشور دارند".
حیدر مصلحی همچنین اظهار داشت:"در حال حاضر مجموعه ای از افراد مرتبط با فتنه ۸۸ در لندن به سر می برند و از طریق ارتباط با برخی مجامع علمی این کشور در صدد دریافت مدرک دکترا هستند."
هفته پیش پرس تی وی، شبکه تلویزیونی انگلیسی زبان متعلق به دولت ایران، به نقل از وزارت اطلاعات جمهوری اسلامی خبر داد که "چهار تروریست مرتبط با بریتانیا" در شهر مریوان، در استان کردستان در غرب ایران، بازداشت شده اند.
این شبکه تلویزیونی به نقل از وزارت اطلاعات افزود که دستگیر شدگان اعتراف کرده اند که دستور انجام عملیات ترور را از "فرمانده خود" دریافت می کرده اند که که یک پناهنده ایرانی دارای اجازه اقامت در بریتانیا و مستقر در شهر سلیمانیه در کردستان عراق بوده است.
گزارش پرس تی وی تاکید داشت که خبر بازداشت این چهار نفر تنها چند روز پس از آن انتشار یافته که جان سوئرز، رئیس سازمان اطلاعات خارجی بریتانیا، از عملیات جاسوسی این سازمان برای متوقف کردن فعالیت های هسته ای ایران خبر داده است.
در پی پخش خبر بازداشت این افراد، وزارت امور خارجه بریتانیا، ادعای وزارت اطلاعات جمهوری اسلامی را در مورد ارتباط آنها با بریتانیا مردود دانست و آن را "جدیدترین ماجرا در تاریخ طولانی اتهامات بی اساس" از این دست توصیف کرد.