۱۳۸۹ بهمن ۳۰, شنبه

مهمترین خبرهای روز شنبه بخش چهارم تحلیل ها و آخرین گزارشات از اعتراضات، بازداشتها، زندان، و بیدادگاهها --- بیانیه ها

نامه ای به شاعر بسیجی، علیرضا قزوه
الف.آزادی

 توضیح ضروری : در تاریخ بیست و هشتم بهمن ماه 1389 ، علیرضا قزوه ، شاعر بسیجی و ولایت مدار شعری به نام « افهم یا شیخ افهم ... » نوشت که در آن به جنبش سبز و سران آن تاخت . این شعر را در وبلاگ او تحت عنوان « عشق علیه السلام » می توان یافت: 

این شعر حزب اللهی و ولایت مدار انعکاس زیادی در رسانه های حکومتی داشت . در پاسخ به او یک دختر جوان شاعر - که بیست و دو سال دارد و در ایران زندگی می کند - به نام الف . آزادی ،  مطلبی نگاشته است که در ذیل می آید . نگاه این جوان مبین درک جوانانی است که از پشت همه ی حایل های جبری حاکم به گونه ای دیگر  به جامعه نظر دارند  .‏


نامه ای به شاعر بسیجی، علیرضا قزوه

وقتی گذشته را مرور می کنم و ماتم روزهایی که اسمت در کتاب های درسی ام بود و شاعران بزرگ و آزاده ی سرزمینم نبود وقتی اسم تو پر رنگ تر می شد و هر سال اسم بزرگی از کتاب های دبیرستانی خط می خورد/ همان لحظه ها ، همان لحظه ها بود که فهمیدم تو شاعر نیستی. 
 
  آن روزها هنوز تعداد زیادی از شاعران ایران برای دیدار با رهبر! آماده میشدند. قزوه نوشته ات را خواندم. جدای تمام گلایه ها که نفهمیدی و هیچ وقت نمی فهمی شاعر درباری ایران .  لا اقل برای دیوانگانگی تو را بزرگ کرده اند در نگاه های حقیرشان / همان ها همان قاتلانی که دوستانمان را از ما گرفتند هنرمندان سرزمینم را به بند کشاندند و شعر و شعور و عشق را نشانه گرفتند و اشک به چشم ها بخشیدند و خندیدند.همان ها قزوه! همکاران تو ، برادران تو که هر یک قاتل آفریده شد . تو قاتل شعر دیگری  قاتل جان و قاتل هرانچه عشق در ان جریان داشت. قزوه برای خاطر دوستانت / غارت گران / مزدوران / دروغ گویان / برای خاطر انسان های همچون خودت کاش بهتر می نوشتی که هر که شعرت را خواند ابتدا به قدرت نوشتن ات قه قه زد و سپس به کوته فکری ات نیشخند! 

قزوه! آنچه نوشته بودی به گوش شاعران سرزمینت رسید. که خوب می شناسی شان. و تک تک ما را باید به جا بیاوری  از گذشته. و حال ما ، همان مصرف کننده های کوکا کولا همان ها که عاشقانه مرگ را به زندگی در سرزمین روباهان ترجیح دادند و از دیوانگی همکارانت نترسیدند    از صلاح های سرد و گرم و نه از اشک های مصنوعی . 

وقتی جیغ هم رمزمانم به گوشت میرسد در خود چه فکر میکنی مرد؟ وقتی جنازه ی دوستان شهیدم هوای شهر را معطر می کند تو شعرت را به کدام آدم کش فروختی و از کدام کیسه زر ستاندی قزوه   ؟!

با که داری می جنگی؟ کدام ببر را خر فرض کرده ای ؟
مرد! با توام.  وقتی طعم تلخ تبعید به زندگی ام تکیه داد دیگر از چه بترسم؟ ,وقتی معشوقم با دندان های شکسته به آغوشم بازگشت . قزوه! قزوه! قزوه... از درد چیزی میدانی؟ مرگ داوطلبانه در گوشت آشنا نیست قزوه؟
قزوه! نانی که به خون دوستان ما آلوده کرده ای نمی دانم چگونه هضم می شود در پیکرت و نمی دانم چگونه سر به متکا می سپاری هر شب که مادری از داغ  فرزندش سر به دیوار می کوبد. به نفس نفس دوستان در بندم قسم قزوه تاریخ انتقام عشق را از تو خواهد گرفت. به دوستانت ، به آدمکش ها بگو روزی ایران آزاد خواهد شد و ما انتقام خواهیم گرفت و به آن ها نشان خواهیم داد که چگونه زندگی گاهی انسان را از خود سیر می کند. 

 قزوه ! به رفقایت بگو لاهیجان عادت داشت به ساختن شجره نامه های قلابی. که لاهیجان من اشک ریخت و ماتم گرفت وقتی نجدی ، نجدی بزرگ پر کشید . تو کوته فکر گفتی شاعر بسیجی رفت!

قزوه . به یاد بیاور که حافظ زمان و زبان فردوسی بزرگ چه زیبا گفت « سپاهی که خوش دل نباشد زه شاه / ندارد حدود ولایت نگاه»

می دانم قزوه! ای به حراج گذارنده ی عشق .می دانم کسی که عشق و آزادی را نفهمید ؛ آنکه از جنازه ی دوستان شهیدم بی هیچ درنگی عبور کرد   و  شعر را ، شعر مقدس را فروخت به  بی  خدایان . هیچ گاه نخواهد فهمید معنی این جملات را. این که این واژه ها به پهلوی درد خوابیده اند. و به درد باز میگردند . داغ دارند و زخمی اند
این بار که برای امام نوظهورت عشق نامه می نویسی تا به ناچیزی ات وسعت ببخشد در ذهنت مرور کن آنکه به استقبال شکنجه شتافت تا ذهنی بیدار شود آنکه دست مزد نوشته هایش جز تهدید و شکنجه نخواهد بود درد را از عمق استخوان هایش  حس کرده بود. 
با عشق به میهن و هم رزمانم.

الف.آزادی





تظاهرات سراسری همبستگی در اعتراض به سرکوب خونین مردم ایران

تا بحال شمار زیادی از تشکل های دمکراتیک و سازمان ها در خارج از کشور و نیز شخصیت ها از اعتراضات سراسری حمایت کرده اند، اعلام حمایت ها همچنان ادامه دارد

در روز دوشنبه ۲۵ بهمن ۱۳۸۹، نیروهای سرکوبگر جمهوری اسلامی ایران تظاهرات مسالمت آمیز مردم را در همبستگی با انقلاب مردم تونس و مصر به خون کشیدند. کشتن دست کم دو جوان به نام های صانع ژاله و محمد مختاری، ضرب و شتم وحشیانه و دستگیری گسترده صدها نفر از تظاهرکنندگان در تهران و دیگر شهرهای ایران، حبس خانگی آقایان موسوی و کروبی و تهدید آنها به اعدام از طرف تعدادی از نمایندگان مجلس و ادامه موج گسترده دستگیری ها، نشانگر خشم و وحشت سران حکومت از حضور قدرتمند مردم و تلاش برای مرعوب ساختن آنان است.
در اعتراض به سرکوب وحشیانه مردم و موج گسترده دستگیری ها و خشونت فزاینده رژیم علیه مخالفان به منظور خفه کردن هر نوع اعتراض، از همه آزادیخواهان، نهادها و سازمان های دمکراتیک و مدافع حقوق بشر میخواهیم که با برگزاری گردهمایی های اعتراضی در روزهای پنج شنبه ۲۸، جمعه ۲۹ و شنبه ۳۰ بهمن و یکشنبه ۳۱ بهمن (۱۷ تا ۲۰ فوریه) در مقابل سفارتخانه های جمهوری اسلامی و یا میدان‌های اصلی شهر محل سکونت خود شرکت نمایند.

آخن : شنبه ساعت ۱۴ میدان Eliesenbrunnen
کانون ره آورد
دیفا (Deutsch Iranisch Forum Aachen)

آتلانتا : در مقابل لنکس مال، شنبه ساعت ۱۶
پشتیبانان دموکراسی و آزادی برای ایران

استکهلم: میدان سرگل، روبروی پارلمان سوئد، یکشنبه ساعت ۱۶
جمعیت پشتیبانی از مبارزات مردم ایران

اسلو: روبروی پارلمان نروژ، جمعه ساعت ۱۷
کميته نروژی ايرانی حمايت از مبارزات مردم ايران

برلین : ،‌Breitscheidplatz جمعه، ساعت ۱۸
جمعیت پشتیبانی از جنبش دموکراسی خواهی ایران

بروکسل: میدان لوکزامبورگ، روبروی پارلمان اروپا، شنبه ساعت ۱۱
اتحاد برای ایران- بلژیک

پاریس: میدان تروکادرو، شنبه ساعت ۱۸ تا ۲۰
کمیته مستقل ضد سرکوب شهروندان ایرانی

دانمارک: ۱۵ یکشنبه روبروی سفارت جمهوری اسلامی ایران ساعت
انجمن ایران آزاد

تورنتو: ۱۳یکشنبه میدان مل لستمن ساعت
جبهه متحد دانشجویان و جمعی از دانشجویان دانشگاه های تورنتو کمیته همبستگی

دورتموند: روبروی Reihnoldikirche ، شنبه ساعت ۱۵
حامیان مادران پارک لاله- دورتموند

سوئد: گوستاو آدلفس توری ، شنبه ساعت ۱۴
کانون پناهجویان ایرانی - سوئد

شیکاگو : دیلی پلازا، ، جمعه ساعت ۱۲
پشتیبانان دمکراسی و حقوق بشر در ایران

کپنهاگ : روبروی سفارت جمهوری اسلامی یکشنبه ساعت ۱۵
پشتیبانان دمکراسی و حقوق بشر در ایران

انجمن ایران آزاد
کلن: میدان مرکزی شهر، روبروی درب اصلی ایستگاه مرکزی قطار، جمعه ساعت ۱۸
جمعیت پشتیبانی از مبارزات دمکراتیک مردم ایران
جوانان و دانشجویان موج سبز
حامیان مادران پارک لاله- کلن
خانه همبستگی مهر
کمیته کردهای کلن
کمیته جمعی از ایرانیان ایالت نورد راین وستفالن
جبهه ملی ایران – آلمان
حزب مشروطه ایران (لیبرال دمکرات)
جنبش ملی ما هستیم
حزب دمکراتیک مردم ایران – کلن
اتحاد جمهوری خواهان – واحد کلن
با پشتیبانی حمعیت دفاع از زندانیان سیاسی- کلن

گوتنبرگ : میدان گوستاو آدولف، شنبه ساعت ۱۴
جامعه دفاع از حقوق بشر و دموکراسی در ایران - سوئد

لس آنجلس: پارک بلبوا، شنبه ساعت ۱۵
برگزار کننده حامیان مادران پارک لاله (عزادار ایران) در منطقه ولی

لندن: مقابل سفارت جمهوری اسلامی، روز جمعه از ساعت ۱۷.۳۰ تا ۱۹:۳۰ و یکشنبه از ساعت ۱۵ تا ۱۷
برگزار کننده جنبش سبز لندن

مالمو: تری آنگل، شنبه ساعت ۱۴
انجمن ایران آزاد

ملبورن: فدریشن اسکور، پنج شنبه ۱۷ فوریه از ساعت ۱۸
تجمع ایرانیان مقیم ملبورن در حمایت از جنبش آزادیخواهانه مردم ایران

مونیخ: یکشنبه ساعت ۱۵ ‏ Mauerkirscherstrasse 59
مونیخ همیار ایران

واشنگتن: میدان دوپان، یکشنبه ساعت ۱۲
کمیته همبستگی با خواست های دموکراتیک مردم ایران

وین: میدان آلبرتینا، شنبه ساعت ۱۵
حامیان مادران پارک لاله در وین - اتریش ‬
‎‫ جمعیت دفاع از حقوق مردم ایران در اتریش‬
‎‫ کمیته ی دفاع از حقوق بشردر ایران - اتریش‬
‎‫ نسل آزادیخواه ایران - اتریش‬

هامبورگ : Ida - Ehre - Platz ، شنبه ساعت 30/15
حامیان مادران پارک لاله ، هامبورگ
گروه دانشجویان 22 خرداد

همچنین جمعی از استادان دانشگاه، هنرمندان، نویسندگان، شاعران و روزنامه نگاران از این تظاهرات پشتیبانی کرده اند که متن کامل بیانیه آنها را در زیر می بینید:

پشتیبانی از تظاهرات سراسری ایرانیان خارج از کشور

ما جمعی از استادان دانشگاه، هنرمندان، نویسندگان، شاعران و روزنامه نگاران از تظاهرات سراسری ایرانیان خارج از کشور در اعتراض به سرکوب جمهوری اسلامی و در همبستگی با مبارزه مردم ایران، حمایت می کنیم.

* سیروس آرین پور (نویسنده و مترجم – فرانسه)
* نعمت آزرم (نویسنده و شاعر- فرانسه)
* گیل آوایی (شاعر – هلند)
* ایرج ادیب زاده (روزنامه نگار – فرانسه)
* مریم اشرافی (عکاس – فرانسه)
* حسین افصحی (نویسنده و کارگردان تئاتر - کانادا)
* محمد جواد اکبرین (روزنامه نگار – فرانسه)
* جلال ایجادی (استاد دانشگاه – فرانسه)
* حسین باقرزاده (نویسنده - انگلیس)
* ناهید باقری (شاعر و نویسنده – اتریش)
* منیره برادران (نویسنده - آلمان)
* لادن برومند (پژوهشگر – آمریکا)
* کامران بزرگ‌نیا (نویسنده – آلمان)
* سهراب بهداد (استاد دانشگاه – آمریکا)
* کامران بهنیا (فیزیکدان – فرانسه)
* رضا جعفریان (روزنامه نگار – فرانسه)
* محمد جلالی م_سحر (شاعر – فرانسه)
* جواد جواهری (نویسنده- فرانسه)
* رضا دانشور (نویسنده – فرانسه)
* مهرداد درویش پور (استاد دانشگاه – سوئد)
* علی درویش (نقاش - آلمان)
* رضا دقتی (عکاس – فرانسه)
* آرامش دوستدار (فیلسوف - کلن)
* مرتضی رفیعی (نقاش – فرانسه)
* کیانوش رمضانی (کاریکاتوریست – فرانسه)
* فریبا روستایی (نقاش - آلمان)
* اکبر سردوزامی (نویسنده – دانمارک)
* اسد سیف (نویسنده - آلمان)
* نوشین شاهرخی (نویسنده و روزنامه نگار – آلمان)
* کامبیز شبانکاره (عکاس – فرانسه)
* شهلا شفیق (نویسنده - فرانسه)
* بهروز شیدا (نویسنده و منتقد – سوئد)
* حمید رضا ظریفی نیا (روزنامه نگار – انگلستان)
* سیاوش عبقری (استاد دانشگاه – آمریکا)
* شهلا عبقری (استاد دانشگاه – آمریکا)
* میرزا آقا عسگری (نویسنده و شاعر – آلمان)
* رضا علامه زاده (نویسنده و کارگردان – هلند)
* جلال علوی نیا (ناشر و مترجم - فرانسه)
* سپیده فارسی (سینماگر- فرانسه)
* رضا قاسمی (نویسنده – فرانسه)
* آیدا قجر (روزنامه نگار – فرانسه)
* کاظم کردوانی (نویسنده – آلمان)
* شهرام کریمی (نقاش - آلمان)
* هوشنگ کشاورز صدر (پژوهشگر – فرانسه)
* بهزاد کشاورزی (پژوهشگر – فرانسه)
* شیما کلباسی (شاعر – آمریکا)
* هرموز کی (فیلمساز و استاد دانشگاه – فرانسه)
* کوروش گلنام (نویسنده)
* مهدی مظفری (استاد دانشگاه – دانمارک)
* باقر مومنی (نویسنده و مورخ – فرانسه)
* علی مهتدی (روزنامه نگار – فرانسه)
* جعفر مهرگانی ( نویسنده و ناشر)
* جهان‌نور مهربخش (طراح و سازنده عروسک‌های نمایشی – فرانسه)
* منوچهر نامور آزاد (گارگردان و بازیگر – فرانسه)
* ناهید نصرت (پژوهشگر - آلمان)
* فرهاد نعمانی (استاد دانشگاه – فرانسه)
* کاظم علمداری (استاد دانشگاه – آمریکا)
* محمود صدری (جامعه شناسی، آمریکا)
* فرامرز فهيمي (تلاشگر سياسي)
* يداله رويائي (شاعر)
* سیاوش صفوی، روزنامه نگار
* پرتو نوری علا (شاعر و نویسنده – آمریکا)
* حسین علوی ( روزنامه نگار، فرانسه)
* آراز فنی (پژوهشگر صلح و روابط بین المل- سوئد)
* بهمن مبشری، فعال سیاسی
* علی فروزنده
* شهلا بهاردوست
* محمد برزنجه (فعال سیاسی- کانادا)
* عطا هودشتیان (استاد فلسفه و علوم سياسي- كانادا)
* اختر قاسمی، روزنامه نگار ـ عکاس خبری
* شیوا نوجو
* محمد شیرزاد
* بهیار قهرمانی (واشینگتون د. سی.)
* رضا هیوا
* داوود نوائيان (آموزگار؛ سوئد)
* رضا قاسمی
* ویدا فرهودی
* حسن جعفری (فعال سیاسی)
* رضا چرندابی
* حسن مکارمی
* صمصام کشفی
* حسن نایب هاشم
* آینده آزاد
* بیژن اقدسی - روزنامه نگار، آلمان


انجمنها و کانونهای ایرانیان:

کانون پژوهش فرهنگ ايران؛ سوئد
شبکه فرهنگی ايرانيان اروپا


اطلاعات دقیفتر از تظاهرات در شهرهای دیگر در فراخوان بعدی اعلام می گردد. شهرها و نهادهایی که مایلند با این حرکت همبستگی همراهی کنند می توانند با ایمیل زیر تماس بگیرند.



جوانان امروز و جنبش چپ


پانته‌آ بهرامی
جنبش فدایی که در پایان دهه‌ی ۴۰ و با نقطه‌‌عطف سیاهکل متولد شد، خود را در تمایز با نسل قبل چپ و برخورد با بی‌عملی آنها تعریف کرد.از ویژگی‌های جنبش فدایی استقلال آن از قطب‌های جهانی، هم از شوروی سابق و هم از آمریکا بود. در عین حال این جنبش حرکت خود را پاسخ به ضرورت تاریخی زمان می‌دانست و مبارزه‌ی خود را با آن شرایط خاص اجتماعی که استبداد محور اصلی آن را تشکیل می‌داد، تعریف می‌کرد: یعنی مبارزه‌ی مسلحانه را در شکستن سکوت استبداد می‌دید. این که آیا این پاسخ به آن شرایط اجتماعی بهینه‌ترین گزینه بود یا نه، محور این گفت‌وگو نیست. پرسش این است: آیا همانگونه که چپ فدایی خود را در تمایز با نسل قبل چپ خود تعریف کرد، امروز نیز نسل جوان چپ خود را در تمایز با چپ سنتی تعریف می‌کند؟

با آرش کیا از فعالین چپ جوان در این مورد به گفت‌وگو نشستم. او پزشک و پژوهشگر علوم اعصاب است و جزو نسلی از فداییان محسوب می‌شود که دوران کودکی خود را در انقلاب سپری کرده است. نسل او هنوز خواندن و نوشتن یاد نگرفته بود که انقلاب ۵۷ صورت گرفت. این نسل با وحشت استبداد بزرگ شد.

آرش کیا: استبداد آمد و کتاب‌های مخالف دیدگاه خود را برد. با آن کتاب سوزانی که به وجود آمد، کتاب‌ها به پستوها رانده شدند. این اتفاق عادت خواندن را کمرنگ کرد و باعث شد که بخشی از نسل من و بخشی از جامعه‌ی من به خاطر کمرنگ شدن عادت به خواندن، حق دانستنش کمرنگ شود و کمرنگ شدن این حق منتهی به این شد که نسل من یعنی کم‌کم به یک انفعال سیاسی روی آورد که یکی از مشخصه‌های بارز نسل من بوده است. دیگر این که چون تعداد مجلات و ماهنامه‌هایی که به‌طور علنی می‌توانستند چاپ شوند خیلی اندک بود، در دوره‌ای تنها گفتمان مسلط همان گفتن رسانه‌ای نظام اسلامی شد که تنها گفتمان مجاز هم بود و نسل من می‌بایست برای بقا آن گفتمان را در خودش نهادینه می‌کرد. در دوران نوجوانی و جوانی نسل من تنوع وسیع رسانه‌ها نبود. تلویزیون ماهواره‌ای نبود. در زمان ما دسترسی به اینترنت، آن طوری که برای نسل حاضر وجود دارد وجود نداشت.


تاثیر جنبش فدایی روی نسل شما که نوجوانی‌تان را در دوران وحشت دهه‌ی ۸۰ گذراندید و نسل بعدی که دوران نوجوانی‌اش را در دوران خاتمی گذراند چیست؟

نسل ما در سال‌های اولیه‌ی دهه‌ی ۷۰ وارد درگیری‌های مدنی شد. روی این درگیری‌های مدنی تأکید می‌کنم؛ چه جنبه‌ی سیاسی حرکت بدان مفهوم که در عرصه‌ی عمل سیاسی قرار بگیرید، تا حدودی در آن سال‌های آغازین خیلی کمرنگ بود. اعتراض‌های ما عمدتاً این بود که برای مثال می‌خواستیم نماینده‌ای را در داخل دانشگاه انتخاب کنیم که نماینده‌ی نمادین ما شود و بسیج انجمن اسلامی می‌خواست روی این قضیه نظارت داشته باشد. یا این که ما می‌خواستیم جایی داشته باشیم که حتی در چهارچوب همان گفتمان دینی حرف بزنیم و در فضای داخل دانشگاه فعالیت کنیم، امکانش اما واقعاً نبود. یعنی ما یا باید می‌رفتیم بسیج دانشجویی که شرایط خاص خودش را داشت و عمده دانشجوها دوست نداشتند وارد بسیج دانشجویی شود. یا باید در انجمن‌های اسلامی فعالیت می‌کردیم که حتی اگر خودمان هم می‌خواستیم، کسانی که با گفتمان دینی به صورت نقد برخورد می‌کردند، نمی‌توانستند در صفوف انجمن اسلامی قرار گیرند.

از آنجا وارد بطن درگیری‌های مدنی شدیم، اما دور و اطراف‌مان دیوار بود و این دیوار آنقدر عرصه را تنگ کرده بود که در عمل کاری نمی‌توانستیم بکنیم، جز این که برویم سراغ درست کردن حلقه‌های خواندن و بحث کردن زیرزمینی. آغاز تأثیری که جنبش فدایی روی نسل ما داشته همین‌جاست. به دو علت: اول این که این حلقه‌ها تکرار حلقه‌های تاریخی دهه‌ی 40 و 50 کشورمان بود و آنها الگوهای ما بودند. دوم این که بقایای جنبش چپ رادیکال آن زمان که یا در کانون نویسندگان ایران بودند یا بازمانده‌های آن دوران بودند، به خاطر رادیکالیسم‌شان می‌آمدند و در این حلقه‌های زیرزمینی میهمان می‌شدند و در گفت‌وگوها شرکت می‌کردند. درواقع این حلقه‌ها در معرض آنها قرار گرفت. در نتیجه این دومین عاملی بود که باعث شد جنبش فدایی به گونه‌ای تأثیر آغازینش را روی نسل ما داشته باشد.

تشکیل هسته‌های چپ در جنبش دانشجویی نسل من و نسل‌های بعد از من، مثل دانشجویان برابری‌طلب و یا گروهی که به عنوان جنبش دموکراتیک در ایران شکل گرفت و الان سومین سال فعالیتش را می‌گذراند، محصول باورهایی بودند که فدایی‌ها با آنها وارد میدان مبارزه شده بودند. بنابراین بین چپ جوان و جنبش فدایی یک همسویی به وجود آمد که این همسویی در واقع همین باورها بود.

در واقع تاثیر هسته‌ی اصلی جنبش فدایی (که فعالیت‌شان در دهه‌ی ۴۰و ۵۰با مبارزه‌ی مسلحانه گره خورده بود) بر نسل شما، فقط در زمینه‌ی مطالعاتی است و نه در زمینه‌ی تئوری مبارزه‌ی مسلحانه؟

باید سیر تاریخی آن را نگاه کرد. آن حلقه‌ها به شکل حلقه‌های مطالعاتی باقی نماندند. به تدریج وارد عرصه‌ی سیاسی شدند. نمونه‌ی آن دگردیسی‌های متعددی است که در «تحکیم وحدت» رخ داد: فضای سیاسی که در دانشگاه‌ها شکل گرفت و بعد فضاهای صنفی‌ای که در خارج از دانشگاه‌ها به وجود آمد. اساساً گفتمان چپی که رد آن را حتی در رسانه‌های اصلاح‌طلب هم می‌شود دید، نشان‌دهنده‌ی آن سیر تاریخی بود که این حلقه‌ها طی کردند و وارد عرصه‌ی مبارزاتی شدند که اساساً به خاطر ساختار قدرتی که در ایران وجود دارد، نتوانستند وارد مناسبات قدرت شوند.

در هر صورت آن اتفاقی که در این روند تاریخی افتاد، برداشت و درکی بود که چپ جوان از رادیکالیسم جنبش فدایی گرفت. چون اگر ما نگاهی به جنبش فدایی بیاندازیم، می‌بینیم اینها برای مبارزه علیه فقر و نابرابری با هدف رسیدن به عدالت اجتماعی و آزادی شکل گرفتند. فداییان عمدتاً خاستگاه دانشجویی داشتند. همین خاستگاه دانشجویی آنها و تکیه داشتن‌شان به دیالکتیک خاص چپ، باعث شد که تلاشی باشند برای عینی کردن فضای اجتماعی و سیاسی ایران. اگر به تلاش برای عینی کردن حلقه‌هایی که به آن اشاره کردم و بعد در روند شکل‌گیری گروه‌های چپی که در حوزه‌ی دانشجویی، حوزه‌های صنفی و حتی در حوزه‌های سیاسی ایران امروز شکل گرفتند و یا در حال شکل گرفتن هستند، نگاه کنیم، متوجه می‌شویم که این عینی شدن روی روند آنها تاثیر گذاشته است. آنها تلاش دارند که عقلانیت خود را به کار گیرند تا همه چیز را از بعد ذهنی‌گرایی به بعد عینیت‌گرایی تبدیل کنند. این همان اتفاقی بود که فدایی‌ها از نظر گفتمان سیاسی بر آن تأکید داشتند و بر اساس آن به وجود آمده بودند.

بحث رادیکالیسم، بحث فوق‌العاده عمیقی در چپ جوان است. بحث اعتقاد و فوران رادیکال دموکراسی که این بحث رادیکالیسم نسل جدید چپ است، به گونه ای تنه به تنه‌ی همان تدارک قهرآمیز انقلاب است که فداییان روی آن تأکید داشتند. از همه مهم‌تر این که جنبش فدایی یک تجربه‌ی خودجوش سیاسی بود که در حوزه‌ی عمومی ایران اتفاق افتاد. حالا چه با آن موافق باشیم چه مخالف، اما این موضوع را کسی نمی‌تواند نفی کند. با بازخوانی این تجربه، نسل جدید می‌فهمید که اگر بخواهد گروه‌های پیشاهنگ برای شکل‌گیری مطالبات در جامعه تشکیل دهد، روند تاریخی چه درسی برایش دارد. یا کار با طبقات فرودست که تجربه‌ای بود که فداییان دهه‌ی ۴۰ و ۵۰ داشتند.

این تجربه، تجربه‌ی بزرگی برای نسل جدید است و ما تأثیرش را در این زمینه هم می‌بینیم. همین فعالیت‌های صنفی که شما در ایران در سندیکای کارگری می‌بینید، نمونه‌ای از الهام‌گیری نسل جدید چپ است که کمک می‌کند به سندیکاهای مختلف تا حق سندیکایی‌شان شکل گیرد، یا این که چگونگی بسیج و سازماندهی گروه‌های پیشاهنگی است. همه‌ی اینها نشان می‌دهد که یک‌سری تأثیرات ابتدایی و ریشه‌ای را از جنبش فدایی گرفته است. یعنی درست است که گسست گفت‌وگویی بین نسل من و نسل تشکیل‌دهنده‌ی جنبش فدایی به وجود آمده، ولی این گسست یک گسست تاریخی نیست و تجربه ی تاریخی همچنان روان است و چپ جوان هم از آن بهره می‌برد.

چپ جوان ایران چگونه تعریف می‌شود؟ روشن است نیروهای چپ همواره در بستر نابرابری‌های اجتماعی شکل می‌گیرند. چپ جوان ایران خود را در تمایز با چپ سنتی، که امروز در خارج از مرزهای ایران قرار دارد، تعریف می‌کند.

از طیف‌های حزب توده تا انواع و اقسام شعبه‌های جنبش فدایی مثل اکثریت، اقلیت، چریک‌های فدایی خلق، سازمان چریک‌های فدایی خلق، اتحاد فداییان تا گروه‌های دیگری مثل راه کارگر و امثالهم، همه ساختار چپ ما را تشکیل می‌دهند. روندی به وجود آمده که جنبش چپ ایران یک‌بار دیگر آن را تجربه کرده است: گسست سیاسی بین چپ جدید و چپ سنتی. بعد از اتفاق‌هایی که حزب توده از سرگذراند، بعد از کودتای ۲۸ مرداد، حتی جناح‌هایی در داخل حزب توده نیز به نقد حزب توده پرداختند، ولی جوانان فعال آن زمان مثل بیژن جزنی، ضیا ظریفی، عباس صورتی، منوچهر کلانی و امثال آن نتوانستند آن گفت‌وگوی سیاسی را با ساختار حزب توده برقرار کنند و فضا آنها را سوق داد به این سمت که بروند و صدای جدیدی از چپ درست کنند. آنها رفتند و جنبش فدایی را درست کردند. حالا بعد از گذشت چند دهه دوباره آن وضعیت تا حدود خیلی زیادی درحال تکرار است. چون به دلیل این گسستی که وجود دارد و به دلیل عدم امکان گفت‌وگوی مشخص و عدم امکان یک مراوده‌ی پایاپای بین چپی که در نسل من و نسل‌های بعدی شکل گرفته است، باز این صدا مطرح می‌شود که باید از جنبش فدایی گذر کرد و صدای جدیدی را به وجود آورد. من از این گروهی که این گونه در فضای سیاسی ایران مبارزه می‌کند، و خود را در تمایز با چپ سنتی می‌بیند، چپ جوان ایران را تعریف می‌کنم.

آخرین پرسشم مربوط به گره‌خوردگی با طبقات فرودست، به‌ویژه طبقه‌ی کارگر است. مثلاً با این که خاستگاه نسل اول فداییان جنبش دانشجویی بوده، ولی همیشه دغدغه‌ی پیوند با طبقه‌ی کارگر را داشتند؛ هرچند آن موقع به خاطر شرایط سیاسی حاکم بر کشور نتوانستند موفق شوند. این گفتمان تا چه اندازه بر نسل‌های بعدی، یعنی نسل شما و نسل بعد از شما تاثیر داشت؟

همه‌جور گرایش سیاسی در نسل ما وجود داشت. در آن بخشی که که چپ شده است، نگاه به طبقات فرودست نگاهی قوی است؛ هرچند که امکان عملی شدن آن یعنی امکان ورود این مفهوم به عرصه‌ی عمل سیاسی خیلی بطئی و کند صورت گرفت، اما نگاه غالبی است. چپ جوان فعلی دارای میراثی از جنبش فدایی است و آن میراث رادیکالیسم است. تفاوتی بین رادیکالیسم جنبش چپ جوان و جنبش فدایی وجود دارد و آن هم این است که چپ جوان برای رادیکالیسم هیچ محدودیتی قائل نمی‌شود. در هر مناسباتی، در هرگونه رفتار اجتماعی‌ای که انسان در آن موجود حقیری به شمار می‌آید، در آن زمینه آن موضع رادیکالیسم چپ قرار می‌گیرد. یعنی رادیکالیسم فقط در ارتباط با ساختار قدرت تعریف نمی‌شود. به خاطر همین چپ جوان بحث رادیکالیسم را در اخلاق و به طور مشخص روی حقوق انسانی مطرح می‌کند. اینها مقوله‌هایی هستند که جنبش فدایی روی آنها مانور زیادی نداده است. مثلاً چپ جوان همجنسگراها را به رسمیت می‌شناسد، ولی چپ سنتی تا حدود خیلی زیادی در به رسمیت شناختن همجنسگراها حداقل می‌توانم بگویم در زمان‌های مختلفی مشکل داشته است. چپ جوان علاوه بر این به بحث دموکراسی به گونه‌ی دیگری نیز نگاه می‌کند. به بحث آزادی و به بحث حقوق انسانی بهای بیشتری نسبت به چپ گذشته می‌دهد. در گفتمان جنبش فدایی، اگر دقت کنید، می‌توانید سرکوب ضد انقلاب را، کسانی که مانع از به ثمررسیدن دموکراسی انقلابی شوند را پیدا کنید.

در نسل جدید چپ آن سرکوب دارد حذف و کمرنگ می‌شود. به خاطر بحث رادیکالیسمی که چپ در حقوق، پیش می‌کشد. این مباحث آنقدر زیاد و متنوع هستند که قدری سایه انداخته است روی واقعیت مسلمی که اساساً جنبش چپ برای مبارزه در آن زمینه وارد عرصه‌ی مبارزه شده است؛ یعنی نابرابری‌ای که فقر ایجاد می‌کند و آن آسیب‌پذیری خاصی که در طبقات فرودست وجود دارد. به خاطر این که حقیقتی مطلق در دیدگاه چپ است، ولی اینها مسائلی هستند که به صورت حاشیه‌ای در چپ مطرح شده‌اند. حالا رسیدن به اندیشه‌های منسجم در این زمینه، تا حدودی کار را برای نسل جوان چپ سخت کرده است. به خاطر همین است که شاید این انتقاد را نسل قدیمی چپ به نسل جوان می‌کند که یک مقدار از فعالیت سیاسی در دل طبقات فرودست جامعه دور شده است. چون خیلی زمینه‌های متعددی وجود دارد. فکر می‌کنم به همین دلیل تاحدودی بحث طبقات فرودست به حاشیه برده شده است.


دو خبرنگار آلمانی در بند در ایران، آزاد شدند

مادر یکی از خبرنگاران بازداشتی و خواهر خبرنگار دیگر مدتی پیش در تبریز با این دو دیدار کردند

دو خبرنگار آلمانی که در ایران بازداشت شده بودند، از اتهام خود تبرئه شدند. بازداشت این دو به چالشی در مناسبات ایران و آلمان بدل شده بود. پیش‌تر شخصیت‌ها و محافل فرهنگی و اجتماعی مختلف در آلمان خواهان آزادی آنان شده بودند.

سایت هفته‌نامه "اشپیگل" بعد از ظهر  شنبه (۱۹ فوریه / ۳۰ بهمن) به نقل از وزارت امور خارجه آلمان اعلام کرد که دو خبرنگار آلمانی از زندان تبریز آزاد شده‌اند و مقام‌های کنسولی آلمان در تلاش برای انتقال آنها به تهران هستند. احتمال داده می‌شود که آنها تا آخرین ساعات روز شنبه به آلمان پرواز کنند.
اندکی پیش از خبر "اشپیگل"، خبرگزاری دانشجویی ایران (ایسنا) از صدور رأی نهایی دو خبرنگار آلمانی خبر داد. به نوشته‌ی ایسنا، «شعبه اول دادگاه انقلاب اسلامی تبریز با اعلام ختم رسیدگی به پرونده دو تبعه آلمانی، آنان را مستحق تخفیف در مجازات و برخورداری از رأفت اسلامی تشخیص داد و به استناد ماده ۲۲ قانون مجازات اسلامی، حبس تعزیری آنان را به پرداخت جزای نقدی تبدیل کرد.»
این دو تبعه‌ی آلمان بر اساس رأی صادره شعبه اول دادگاه انقلاب اسلامی تبریز، به دلیل گفت‌وگو با خانواده‌ی سکینه‌ی محمدی آشتیانی، به اتهام "اجتماع و تبانی برای ارتکاب جرم علیه امنیت کشور جمهوری اسلامی ایران" به بیست ماه حبس تعزیری محکوم شده بودند. محمدی آشتیانی به اتهام ارتکاب قتل همسر و برقراری "روابط نامشروع" به سنگسار محکوم شده بود. این حکم با اعتراض‌های گسترده‌ی نهادهای حقوق بشری داخلی و خارجی اجرا نشد.
دو خبرنگار آلمانی نشریه‌ی "بیلد" (Bild) متهم شدند که بدون داشتن مجوز و با روادید گردشگری قصد مصاحبه با خانواده‌ی سکینه‌ی محمدی آشتیانی را داشته‌اند. آنها پائیز گذشته در تبریز دستگیر شدند.
بر اساس اعلام روابط عمومی قوه قضائیه جمهوری اسلامی، ۲۰ ماه محکومیت حبس خبرنگاران آلمانی، به پرداخت مبلغ پانصد میلیون ریال جزای نقدی تبدیل شده است.
چالش در روابط دو کشور
بازداشت این دو خبرنگار به چالشی در مناسبات ایران و آلمان تبدیل شد. شمار زیادی از شخصیت‌ها و محافل فرهنگی و اجتماعی آلمان خواهان آزادی این دو خبرنگان شده بودند، وزیر امور خارجه‌ی آلمان بارها و از جمله به مناسبت سال جدید میلادی مقام‌های جمهوری اسلامی را به آزادی دو شهروند کشورش فرا خواند. عدم پایبندی ایران به اجرای وعده‌ی مبنی بر اجازه ملاقات به دو خبرنگار با خانواده‌اشان نیز سبب شد که سفیر ایران در آلمان به وزارت امور خارجه فراخوانده شود.
اما سرانجام، مادر یکی از خبرنگاران بازداشت‌شده و خواهر دیگری موفق شدند در آستانه‌ی سال ۲۰۱۱ میلادی با آن دو در تبریز دیدار کنند. پایگاه اینترنتی "اشپیگل" آلمان به نقل از خانواده‌ی این روزنامه‌نگار نوشته است که در روزهای اخیر نامه‌ای به مقام‌های ایران ارسال شده است. در این نامه ظاهرا از آنان خواسته شده در آستانه‌ی نوروز این دو خبرنگار را مورد عفو قرار دهند.
این دو خانواده هم‌چنین اعلام کرده بودند که امیدشان به وزارت امور خارجه‌ی آلمان است و در صورتی که پاسخ مثبتی به نامه‌ی اخیرشان داده نشود، امیدوارند که برلین بیش از پیش وارد عمل شود.

درس‌های جنبش سبز ایران، برای مواجهه با جنبش‌های منطقه

سخنرانی وائل غنیم از رهبران معترضان مصری در میدان تحریر قاهره
همزمان با شهروندان عادی لیبی، الجزایر، بحرین و یمن که سقوط حکومت ۳۰ ساله مبارک را در میدان التحریر قاهره، همراه با میلیون‌ها تن از مردم دیگر کشورهای خاورمیانه بر صفحات تلویزیون تماشا می‌کردند، قذافی، بوتفلیقه، حمد بن عیسی و علی عبدالله صالح نیز، تحولات مصر را که در فاصله کوتاهی پس از سقوط حکومت بن‌علی در تونس روی داده بود، دنبال می‌کردند.
در ایران، حاکمیت اقتدار گرا، با تلاشی ناموفق، انقلاب سال ۷۹ را الگوی جنبش‌های اعتراضی مردم منطقه مسلمان‌نشین خاورمیانه معرفی می‌کند، و مخالفان دولت و نظام جمهوری اسلامی که حرکت گسترده آن‌ها در اعتراض به نتیجه انتخابات مهندسی شده سال ۲۰۰۹ «جنبش سبز» نام گرفته، خود را الهام بخش مردم تونس و مصر می‌دانند.
بی‌شک داعیه رهبران جمهوری اسلامی در الهام بخشیدن به جنبش‌های ضد دیکتاتوری مردم خاورمیانه،‌‌ همان قدر معتبر است که برده دارن را الهام بخش آزادی و مساوات و چماق به دستان را مشوق صلح و حامی عدالت معرفی کردند.
به علاوه، اکثریت مطلق جوانانی که امروز در میدان تحریر و میدان مروارید و خیابان‌های بنغازی و صنعا و شهر الجزیره، تاریخ تازه سرزمین خود را می‌نویسند ۳۲ سال پیش هنوز چشم به دنیا باز نکرده بودند که از انقلاب اسلامی در ایران الهام بگیرند.

درس‌های جنبش سبز

در عین حال، تمامی آن‌ها تولد جنبش سبز ایران را که عمر آن هنوز به دو سال نرسیده، و حضور میلیون‌ها جوان ایرانی در میدان آزادی تهران و خیابان‌های شیراز و مشهد و تبریز و ایستادگی آن‌ها در برابر حکومت اقتدارگرا را خوب بیاد دارند.
جنبش سبز ایران که حرکتی فراگیر و در تقابل با میراث‌داران کنونی انقلاب سال ۷۹ به شمار می‌رود، الهام بخش جوانان مصری بود و حاکمیت ایران نیز همزمان، الهام بخش رهبران خودکامه در بقیه کشور‌های خاورمیانه.
بعد از پیروزی‌های سریع مردم در تونس و مصر، آنچه امروز در لیبی، بحرین، الجزایر و یمن شاهدیم، نتایج تأثیر دوگانه جنبش سبز بر جوانان خواهان آزادی، و همچنین استفاده از تجارب ایستادگی حاکمیت ایران در برابر جنبش سبز، توسط رهبران نظام‌های مخالف آزادی در منطقه است.
در مصر، حکومت مبارک که مانند دولت احمدی‌نژاد در ژوئیه سال ۲۰۰۹، غافل‌گیر شده و قافیه را باخته بود، در روز شانزدهم تظاهرات اعتراضی مردم، آدم‌های اجاره‌ای خود را پیاده و یا سوار بر شتر و اسب و قاطر راهی میدان تحریر کرد. پیشتر، این شیوه با «حضور خود جوش مردم» اجاره‌ای، در شهر‌های ایران تجربه شده بود.
در کنار تدارک تظاهرات اجاره‌ای‌ها به حمایت از رژیم، اجیر شده‌های مسلح غیربحرینی نیز برای دفاع از نظام حاکم در بحرین اینک وارد کارزار شده‌اند.
در مقابله نظام جمهوری اسلامی با مردم و هواداران جنبش سبز، شواهد و تصاویر متعددی مدعی و یا حاکی از حضور «خارجی‌ها» در تهران و استفاده از آن‌ها در لباس نیروهای ویژه بود. در بحرین و لیبی استفاده حاکمیت از این تجربه حاکمیت ایران کاملاً مشهود است.

سیاست ایستادگی

در تونس و مصر با هر گام که نظامیان از مقابل مردم به عقب بر داشتند، نظام حاکم ضعیف‌تر و قدرت مردم بیشتر شد. در منامه، صنعا، بنغازی، طرابلس و الجزیره، حکومت به جای مسالمت و تحمل، سیاست حمله و کشتار را انتخاب کرده است. تدارک قرار‌گاه کهریزک و قتل و عام مردم تهران، امروز در بحرین و لیبی و الجزایر و یمن سیاست روز حاکمیت است.
تلاش برای قطع ارتباطات مردمی از راه قطع تلفن‌های همراه، کند ساختن اینترنت بستن فیس بوک و توئیتر، و مسدود ساختن شبکه‌های تلویزیونی ماهواره‌ای را حاکمیت کنونی ایران بعد از پا گرفتن جنبش سبز از دو سال پیش به نحوی گسترده صورت داد. حکومت‌های اقتدارگرای منطقه، به منظور پرهیز از تجربه تونس و مصر، اینک به نسخه‌های حکومت اسلامی ایران در سرکوب مردم رو کرده‌اند.
در منامه، عوامل حکومت نیمه شب به چادر‌های مردم خفته در میدان مروارید هجوم بردند و از خود چهار کشته، ده‌ها مفقود و صد‌ها زخمی به جای گذاشتند. دو سال پیش در تهران «نیروهای حافظ نظم» نظام شبانه به خوابگاه‌های دانشجویان تاختند تا روز بعد دولت بیدارشان دوام خود را در خطر نبیند.
بنا بر گزارش‌ها، شب پیش در بنغازی، اجاره‌ای‌های مسلح حکومت قذافی ابتدا برق خیابان‌ها را قطع کردند و بعد در تاریکی مردم را به رگبار بستند. تا صبح امروز در لیبی ۸۴ تن جان خود را در مقابله با نظامیان قذافی از دست داده‌اند. این شیوه اخیر را چند روز پیش، در ۲۵ بهمن، حاکمیت ایران به منظور متفرق کردن و سرکوب مخالفان خود در خیابان‌های کریمخان، صادقیه، و انقلاب به اجرا گذاشت.
با پیروزی مردم تونس و مصر، موج تازه آزادی‌خواهی و ضد دیکتاتوری در خاورمیانه که از ایران و با جنبش سبز آغاز شد، دو گام بزرگ به جلو برداشته است. در چند میدان دیگر خاورمیانه، مردم با انگیزه تکرار پیروزی «تحریر»، اینک با نظام حاکم در گیرند. در چند کشور دیگر نیز جنبش آزادی‌خواهی زیر پوست شهر‌ها در حال جوشش است.
حاکمان منطقه که دولت خود را مستعجل می‌بینند، با استفاده از تجارب حاکمیت ایران و مقابله آن‌ها با جنبش سبز، و در تلاش برای مسدود کردن راه مردم و پیشگیری از سقوط، به ایستادگی و اعمال خشونت بیشتر رو کرده‌اند. اما تمامی تجارب تاریخی حاکی است که حکومت اقتدار گرا ناگزیر شکست خواهد خورد. با گلوله و آتش در مقابل سیل نمی‌توان سد ساخت.



هشدار وزیر کشور به مخالفان در مورد برگزاری تجمعات ضد دولتی

مصطفی محمد نجار، وزیر کشور جمهوری اسلامی
یک روز مانده به اول اسفندماه، روزی که مخالفان دولت ایران در پی برگزاری تجمعاتی به یاد دو کشته حوادث ۲۵ بهمن هستند، وزیر کشور جمهوری اسلامی با هشدار در مورد برگزاری تجمعات ضد دولتی از سوی «فتنه گران»، اعلام کرد وزارت کشور «برابر با قانون» با این‌گونه تجمعات برخورد می‌کند.
به گزارش خبر‌رسانی دولت جمهوری اسلامی، مصطفی محمد نجار در حاشیه شورای هماهنگی مدیریت بحران کشور در روز شنبه، ۳۰ اسفند، گفت: «ایادی فتنه‌گر و سران فتنه که در داخل به شکل منافقین، سلطنت طلبان و ارذل و اوباش برای انتقام‌گیری از مردم در روز ۲۵ (بهمن) راهپیمایی غیرقانونی راه انداختند، بدانند وزارت کشور برابر قانون با فتنه‌گران و سران فتنه برخورد می‌کند.»

این اظهارات در حالی بیان شده است که شورای هماهنگی «راه سبز امید»، که متشکل از نیروهای نزدیک به رهبران مخالف دولت است، از مردم تهران و دیگر شهرها دعوت کرده است که در مراسم بزرگداشت محمد مختاری و صانع ژاله، دو جان باخته اعتراض‌های روز ۲۵ بهمن، که روز یکشنبه در شهرهای مختلف برگزار خواهد شد، شرکت کنند.
تجمعات ۲۵ بهمن که در پاسخ به درخواست راهپیمایی مهدی کروبی و میرحسین موسوی، دو تن از رهبران مخالف دولت، به منظور حمایت از مردم مصر و تونس برگزار شد، با حمله نیروهای حکومتی به تجمعات به خشونت کشیده شد که در این میان تعدادی زخمی و دو تن کشته شدند.
آقای محمد نجار روز شنبه با اشاره به کشته شدن صانع ژاله، اظهار کرد که عده‌ای از پیش این حوادث را طراحی کرده، «کشته سازی و موج‌سواری‌هایی» ایجاد کردند و با «ترور» آقای ژاله که از اهالی سنت و کرد بود، «می‌خواستند به اختلافات طایفه‌ای و مذهبی دامن زنند ولی ملت ایران به خوبی دست آنان را رو کرد».
وی همچنین در خصوص بیانیه‌های منتشر شده از سوی رهبران مخالف دولت اعلام کرد که «بنا بر قانون» با این افراد برخورد خواهد شد و گفت: «امروز مردم ایران خواستار برخورد قاطع با سران فتنه هستند».
هشدار وزیر کشور در مورد برگزاری تجمع در اول اسفند در حالی صورت می‌گیرد که به نوشته وبسایت کلمه، نزدیک به میرحسین موسوی، تا کنون جمعی از دانشجویان ۱۴ دانشگاه آزاد از جمله شش واحد دانشگاه آزاد در تهران، واحدهای قزوین، مشهد، رشت، شاهرود، تعدادی از داننشجویان دانشگاه فردوسی مشهد و همچنین «شورای هماهنگی اصلاح طلبان کرد» با انتشار بیانیه‌‌هایی برای شرکت در این مراسم اعلام آمادگی کرده‌اند.



جزای نقدی بدل از حبس برای دو خبرنگار آلمانی بازداشتی در ایران

از راست به چپ: یِنس کُخ و مارکوس هِلویگ، دو مرد خبرنگار آلمانی بازداشت شده در ایران در دیدار با اعضای خانواده خود دادگاه انقلاب اسلامی روز شنبه ضمن اعلام پایان یافتن رسیدگی به پرونده دو خبرنگار آلمانی بازداشت شده در ایران، اعلام کرد که حکم حبس تعزیری این دو نفر به موجب «رأفت اسلامی» به جزای نقدی تبدیل شده است.
به گزارش خبرگزاری دانشجویان ایران، ایسنا، بر اساس رأی صادر شده از سوی دادگاه انقلاب اسلامی تبریز، این دو خبرنگار آلمانی که پیشتر به «۲۰ ماه» زندان محکوم شده بودند، به دلیل «وضعیت خاص این دو متهم و محرز شدن سوء استفاده از آنان برای دستیابی به اهداف مربوط به ارتکاب جرم علیه امنیت ملی»، مستحق «تخفیف در مجازات و برخورداری از رأفت اسلامی» شدند‌ و حکمشان به «۵۰۰ میلیون ریال» جزای نقدی کاهش یافت.
«مارکوس آلفرد رودلف هلویگ» و «ینس آندرئاس کخ»، دو خبرنگار نشریه آلمانی «بیلد آم زونتاگ»، روز ۱۸ مهرماه در حال مصاحبه با پسر سکینه محمدی آشتیانی، زن محکوم به سنگسار، به اتهام فعالیت روزنامه‌نگاری بدون مجوز در تبریز بازداشت و به «جاسوسی» متهم شدند؛ اتهامی که از سوی «بیلد آم زونتاگ» و اتحادیه خبرنگاران آلمان رد شد.
بعدها، در برنامه تلویزیونی که در مورد این دو نفر از سیمای جمهوری اسلامی پخش شد، اعلام شد که این دو خبرنگار اعتراف کرده‌اند که «به تحریک مینا احدی، مسئول کمپین بین‌المللی علیه سنگسار و اعدام» به ایران سفر کرده‌اند.
مقامات قضایی این دو نفر را در جلسات دادگاه این خبرنگاران را به اتهام «اجتماع و تبانی برای اترکاب جرم علیه امنیت کشور» به ۲۰ ماه حبس تعزیری محکوم شدند.
در مدت زمانی که این دو نفر در ایران و در بازداشت بودند، مقامات آلمان بارها خواستار آزادی آنها شده بودند.
همچنین در آستانه کریسمس و سال نوی میلادی وزیر امور خارجه آلمان چندین بار از جمهوری اسلامی خواسته بود تا امکانات دیدار این دو نفر با خانواده‌هایشان را فراهم کند که به دنبال این درخواست‌ها، این دو خبرنگار در دی‌ماه موفق به دیدار با خانواده‌هایشان در ایران شدند.
در حال حاضر اگرچه دادگاه تبریز حکم این افراد را از حبس به جزای نقدی کاهش داده، هنوز مشخص نیست که دو خبرنگار آلمانی چه زمانی به کشور خود بازخواهند گشت.
وزارت خارجه آلمان اعلام کرده است که در حال فراهم کردن زمینه بازگشت این دو نفر به برلین است.



نگرانی اروپا از ناآرامی‌ها در جهان عرب

مهاجران آفریقایی در سواحل ایتالیا

افزایش ناآرامی‌ها در کشورهای عربی موجب نگرانی اروپا از گسترش بی‌ثباتی در منطقه شده است. هزاران مهاجر آفریقایی از سواحل تونس خود را به اروپا رسانده‌اند. حدود یک میلیون پناه‌جوی اروپا نیز در کمپ‌های لیبی به سر می‌برند.


فاصله سواحل تونس تا جزیره ایتالیایی "لامپدوسا" کمتر از فاصله این جزیره تا خاک ایتالیاست. این جزیره از زمان اوج‌گیری ناآرامی‌ها در تونس به مقصد شماره یک پناه‌جویان شمال آًفریقا تبدیل شده است. تا کنون بیش از ۵ هزار مهاجر آفریقایی خود را با قایق‌های کوچک و بزرگ به لامپدوسا رسانده و درخواست پناهندگی کرده‌اند.
دولت ایتالیا در لامپدوسا وضعیت اضطراری اعلام و از اتحادیه اروپا درخواست کمک کرده است. در سال‌های قبل اتحادیه اروپا و کشورهای شمال آًفریقا، از جمله تونس، در مورد حفاظت از مرزها و جلوگیری از خروج مهاجران توافق‌نامه‌هایی را امضا کرد‌ه‌اند. ‌دولت بن‌علی، رئیس‌جمهور پیشین تونس که سالانه مبلغ قابل توجهی کمک مالی از اتحادیه اروپا دریافت می‌کرد، به این توافق‌نامه‌ها پایبند بود. هدف اتحادیه اروپا از پرداخت کمک مالی بهبود کیفیت سطح زندگی مردم در کشورهای همسایه این اتحادیه است.
هرج‌و مرج فرصت مناسبی برای گذر از مرزهای دریایی
از زمان سقوط بن‌علی، در تونس هرج‌ومرج حاکم است. مهاجرانی که در هفته‌های اخیر خود را به ایتالیا رسانده‌اند می‌گویند در بنادر تونس هیچ کنترلی وجود ندارد. در حالیکه بحث بر سر پذیرش و تقسیم مهاجرانی که از تونس خود را  به اروپا رسانده‌اند میان کشورهای اتحادیه اروپا بالا گرفته، موج ناآرامی‌ها لیبی نیز را فراگرفته است.

مهاجران آفریقایی در مسیر اروپا
تخمین زده می‌شود که حدود یک‌ میلیون مهاجر آفریقایی درحال حاضر در کمپ‌های لیبی به سر می‌برند. معمر قذافی نیز توافق‌نامه‌هایی در مورد حفاظت از مرزها و جلوگیری از خروج مهاجران آًفریقایی با اتحادیه اروپا امضا کرده است. با افزایش ناآرامی‌ها در لیبی اکنون نگرانی اتحادیه اروپا از گسترش بی‌ثباتی در منطقه دوچندان شده است.

نگرانی اروپا از سرکوب خشونت‌بار معترضان لیبی
اعتراضات مردمی روز گذشته در لیبی بار دیگر به دلیل دخالت پلیس به خشونت کشیده شد. مخالفان معمر قذافی که از رشوه‌خواری و قو‌م‌وخویش‌بازی در ساختار قدرت به تنگ آمده‌اند، پنج‌شنبه ۲۸ بهمن (۱۷فوریه) را "روز خشم" نامیده بودند. مخالفان فراخوانی برای شرکت در تظاهرات سراسری منتشر کرده و از مردم این کشور خواسته بودند با اعتصاب و حضور در خیابا‌ن‌ها اعتراض خود رانشان دهند. ‎
این تظاهرات مردمی روز گذشته در چهار شهر از جمله در شهر بنغازی، دومین شهر بزرگ لیبی، برگزار شد. پلیس برای متفرق کردن جمعیت بار دیگر متوسل به خشونت شد. بر اساس آخرین اخبار و گزارش‌ها، دست‌کم ۹ تن در جریان این درگیری‌ها کشته شدند. معمر قذافی که از ۴۲ سال پیش قدرت را در لیبی در اختیار دارد اعلام کرده است که تظاهرات مردمی را تحمل نمی‌کند.
همزمان اتحادیه اروپا از رهبران لیبی خواسته است از خشونت پرهیز کنند و مانع تظاهرات‌ مردمی و حق آزادی بیان شهروندان خود نشوند. کاترین اشتون، مسئول سیاست خارجی اتحادیه اروپا، همچنین اعلام کرد: «اتحادیه اروپا تحولات لیبی را به دقت زیر نظر دارد.»



«اگر خامنه‌ای از جام مصر بنوشد»

پس از تظاهرات ۲۵ بهمن، نگاه تحلیلگران عرب به سمت ایران جلب شده است. آنها از سرگیری تحرکات مردمی در ایران را با جنبش مردم مصر بی‌شباهت نمی‌دانند اما در باره‌ی فرجام آن ارزیابی‌های متفاوتی دارند.


«بسیار روشن است که نظام حاکم بر ایران وارد مرحله احتضار شده است؛ چرا که نسل جوان دیگر تحمل نمی‌کند آینده‌اش را به گذشته انقلابی گره بزند که ربطی به این نسل نداشته و شعارهایش رنگ باخته است. خامنه‌ای همواره آمریکا را متهم می‌کند که از آب گل‌آلود در منطقه ماهی می‌گیرد و تنها به منافع خود می‌اندیشد و کیست که نداند پرده نفاق حکومت ایران افتاده و مشخص شده که آنها قصد دارند انتفاضه جوانان مصری را به انقلاب خود پیوند بزنند».
این بخشی از مقاله زهیر قصیباتی در روزنامه فرامنطقه‌ای الحیات است که مانند بسیاری از روزنامه‌های عربی، پس از تظاهرات ۲۵ بهمن به ایران پرداخته است.
نگاهی به رسانه‌های عربی به شکل کلی نشان می‌دهد که تحلیلگران عرب از شروع مجدد تحرک خیابانی در ایران به شگفت آمده‌اند. آنها در عین اینکه از تلاش ایران برای ربط دادن حرکت‌های مردمی منطقه به انقلاب اسلامی رنجیده خاطر هستند، اما شرایط ایران و دیگر کشورهای منطقه را یکسان نمی‌دانند.
قصیباتی در بخش دیگری از مقاله خود نوشته است:‌»قطعا نباید انتظار داشته باشیم که نظام حاکم بر ایران مانند حکومت حسنی مبارک در مصر به سرعت سقوط کند. این یک خیال است که تنها انقلاب جوانان ایرانی را اذیت خواهد کرد».
وی در بیان تفاوت وضعیت در ایران و مصر اشاره می‌کند که «خامنه‌ای قصد ندارد از جام مصر بنوشد و در این راستا از تمام نیروی خود استفاده می‌کند؛ چرا که از دید وی، مخالفت تنها در خارج از ایران آزاد است و مخالفت جوانان ایرانی باید با ریختن سیلی از خون پاسخ داده شود و این بزرگ‌ترین تفاوت ایران با مصر است».
در این بین برخی دیگر از تحلیلگران معتقدند که تحرک کنونی جوانان ایرانی علیه حاکمیت، نبرد نهایی است چرا که دیگر احتمال اصلاحات وجود ندارد و الگوی مصر نیز پیش روی ایرانیان است.
ساطع نورالدین تحلیلگر روزنامه السفیر می‌نویسد: «روح انقلاب مصر امروز بر فراز ایران در پرواز است، بطوریکه مشاهده می‌کنیم جوانان ایرانی هیچ تفاوتی در آرزوها و ابزارها و آگاهی‌های خود با جوانان مصری ندارند که به خیابان‌ها آمده و بت‌خانه را بر سر صاحبان آن ویران کرده و حکومتی را واژگون کردند که بقای آن توهین به هویت ملی و تاریخ مصر بود».
نورالدین با تحلیل رفتار تظاهرکنندگان و حاکمیت ایران می‌افزاید: «دور جدیدی از تحرک اپوزیسیونی در ایران شروع شده که دیگر نمی‌توان آن را اصلاح‌طلب خواند و در مقابل نظام ایران که دیگر نمی‌توان آن را دینی و محافظه‌کار نامید نیز دست به مقابله زده است. هر دو طرف رادیکال شده و باور کرده‌اند که تنها راه‌حل، از بین بردن طرف مقابل از طریق واژگون کردن کل نظام یا اعدام نمادهای جنبش است».
این تحلیلگر لبنانی نتیجه می‌گیرد که: «سناریوی مصر در ایران قابل تکرار نیست؛ هر چند می‌توانیم بگوییم که انتفاضه جوانان ایرانی الهام‌بخش جوانان مصری بود. با این حال اهداف هر دو تحرک یکی است و اکنون حاکمیت ایران و جوانان این کشور آماده ورود به نبرد نهایی می‌شوند».
در همین حال برخی از دیگر نویسندگان مشهور عربی مانند جهاد الخازن بر این باور هستند که نظام ایران با تلاش برای مصادره انقلاب مصر و در عین حال سرکوب جوانان خود، قدم به راهی بدون بازگشت گذاشته است.
الخازن می‌نویسد: «نوجوان که بودم کتابی به نام "چگونه می‌توان دوست یافت و در مردم نفوذ کرد" را مطالعه می‌کردم. امروز حاکمیت ایران مشغول نوشتن کتابی با عنوان "چگونه می‌توان دوستان را از دست داد و مردم را متنفر کرد" است. آیت‌الله خامنه‌ای رهبر ایران دست به سخنرانی زده و سعی می‌کند مردم مصر را مخاطب قرار دهد که این چیزی جز عادت دیرین ایران در ایجاد اختلاف نیست، اما در مقابل جوانان ایرانی که برای حمایت از انقلاب مصر و تونس به خیابان آمده‌اند، به شدت سرکوب می‌شوند».
به نوشته الخازن، ایران وارد دور نهایی بازی شده و علاوه بر از دست دادن محبوبیت خود در منطقه، در مواجهه داخلی با مردمش نیز قادر به ادامه راه نخواهد بود.
هدی الحسینی تحلیلگر الشرق‌الاوسط معتقد است که نظام ایران زیر فشار زیادی قرار دارد و از سوی دیگر اپوزیسیون نیز تلاش دارد تا دست این نظام را بیش از پیش باز و آن را بی‌دفاع کند.
وی می‌نویسد: «با سقوط نظام حاکم بر مصر و ایجاد تنش در برخی از دیگر مناطق خاورمیانه، ایران به عادت دیرینه خود در تلاش برای نفوذ به این کشورها روی آورده است. این شرایط، فرصتی طلایی برای ایران است تا با همکاری هم‌پیمان قدیمی خود سوریه، در مصر نفوذ کند. حاکمیت ایران برای از دست ندادن فرصتی که در خاورمیانه نصیبش شده، از روی آوردن به خشونت در برابر مردم خود به هیچ وجه صرف‌نظر نمی‌کند و هر چه در توان دارد برای مهار اعتراض‌ها به کار می‌گیرد».
علی مهتدی
تحریریه: فرید وحیدی



بازنشستگان: سرمایه‌هایی فراموش‌شده؟


مدتی است اخبار اعتراضات بازنشستگان در کنار کارمندان و کارگران پررنگ شده است. این قشر، دولت را متهم به بی‌توجهی به وضعیت خود می‌کند. آیا این اتهام وارد است؟ اگر آری، دلایل بی‌توجهی به این گروه در چه چیزهایی نهفته است؟


دکتر فریدون خاوند استاد اقتصاد دانشگاه پاریس می‌گوید تعداد سالمندان در ایران رو به افزایش است. به گفته‌ی وی در صورت بی‌توجهی به مسائل اقتصادی این قشر، باید منتظر پیامدهای ناگوار اجتماعی و اقتصادی باشیم.
دویچه‌وله: آقای دکتر خاوند! چندی پیش خبری منتشر شده بود مبنی براین که رئیس مجمع بازنشستگان جامعه کارگری ایران اعلام کرده که اگر تا پایان ماه جاری حقوق‌های بازنشستگان تأمین اجتماعی افزایش پیدا نکند، در مقابل این سازمان تجمع می‌کنند «چرا که صبر بازنشستگان هم حدی دارد». مدتی است که مسئله‌ی حقوق بازنشستگان در ایران مورد بحث است و حتی این حقوق کاهش ۴ درصدی هم پیدا کرده. گویا در ایران اهمیتی به بازنشستگان داده نمی‌شود و آن‌ها را، آن طور که خودشان مدعی هستند، حداقل فراموش کرده‌اند. آیا نظر شما هم همین است؟

فریدون خاوند فریدون خاوند: در مجموع به نظر می‌رسد که ایران هنوز مسئله‌ی بازنشستگی و پیری جمعیت را آن گونه که باید و شاید جدی نگرفته است. برخلاف بسیاری از کشورهای پیشرفته‌ی جهان و حتی کشورهای در حال توسعه، مثل بعضی از کشورهای آمریکای لاتین و به‌خصوص شیلی که در این زمینه نظام بازنشستگی بسیار جالبی را درست کرده اند، ایران هنوز این مسئله را آن طور که باید و شاید مهم به حساب نمی‌آورد. در حالی که مسئله‌ی بازنشستگی و پیرشدن جمعیت یکی از بزرگترین مسائل اقتصادی و اجتماعی جوامع امروز است، ازجمله برای کشورهای در حال توسعه. چون کشورهای پیشرفته ابتدا ثروتمند شدند و بعد پیر شدند. در حالی که در کشورهای در حال توسعه ما می‌بینیم که هنوز فقر به‌جای خود باقی‌ست، ولی جمعیت با توجه به تغذیه‌ی بهتر، بهبود شرایط بهداشتی، پیشرفت‌های پزشکی در مجموع و به‌رغم این که کشورهایی در حال توسعه هستند و سطح زندگی‌شان از سطح زندگی کشورهای پیشرفته پایین‌تر است، ولی با استفاده از این پدیده‌هایی که به آن اشاره کردم، سن جمعیت در همه جای دنیا بالا می‌رود. در ایران هم به شدت بالا رفته است.
آقای دکتر خاوند، یکی از عللی که بعضی از تحلیلگران البته نزدیک به حاکمیت برای کم توجهی به سیستم بازنشستگی برمی‌شمرند ، این است که اولا ایران کشور جوانی‌ست، و دوما این که کشوری در حال توسعه است. بنابراین امکانات و منابع باید بیش‌تر روی جوان‌ها و کاریابی برای آن‌ها متمرکز شود. آیا این دلیل توجیه قابل قبولی‌است؟

کسانی که این حرف را می‌زنند، به تحولات بزرگ جمعیتی در جهان و به‌خصوص در ایران آشنا نیستند. ایران به خاطر رشد بسیار شدید جمعیت به‌‌خصوص در دهه‌های ۵۰، ۶۰ و ۷۰ کشور جوانی است، ولی بتدریج نرخ رشد جمعیت در ایران دارد با نرخ رشد جمعیت در بسیاری از کشورهای پیشرفته مشابه می‌شود و در واقع کشورهایی مثل ایران و همین طور ترکیه و مصر و یا تونس که این روزها این همه از آن صحبت می‌شود و یا مراکش، این کشورها بتدریج از نظر ساختارهای جمعیتی به ساختارهای جمعیتی کشورهای پیشرفته شباهت پیدا می‌کنند. مرکز پژوهش‌های مجلس شورای اسلامی بتازگی یک گزارش بسیار جالب منتشر کرد درباره‌ی پدیده‌ی سالمندی در ایران. در این گزارش خیلی بر تحولات پدیده‌ی جمعیتی در ایران تأکید می‌شود و ما می‌بینیم که در فاصله‌ی ۲۰ سال، یعنی از ۱۳۸۵ تا ۱۴۰۵ خورشیدی، جمعیت سالمند کشور سه برابر می‌شود. شمار سالمندان، یعنی جمعیت بالای ۶۰ سال در ایران در سال ۱۴۰۵ به ۱۵ تا ۱۶ میلیون نفر می‌رسد.
البته این خبر بسیار خوشی برای جامعه‌ی ایرانی است. چون نشان می‌دهد که امید به زندگی در کشور ایران مثل خیلی از کشورهای در حال توسعه زیاد شده و ایرانیان شانس آن را دارند که به سنین بالا برسند. ولی در همان حال اگر این نعمت از زمینه‌های اقتصادی و اجتماعی لازم محروم بماند، می‌تواند تبدیل به یک بلای بزرگ شود و در این صورت این خطر وجود دارد که میلیون‌ها نفر ایرانی بخش آخر زندگی خودشان را در شرایط دشوار و بدون برخورداری از آسایش و احترام لازم به سر برند. ایران مسلماً باید به مسائل مربوط به جوانان خود را بسیار دقیق نگاه کند، ولی وقتی در فاصله‌ی بسیار کوتاهی صاحب ۱۶ میلیون نفر جمعیت بالای ۶۰ سال می‌شود، طبعاً مسائل این‌ها هم بسیار مهم می‌شود.
نکته‌ی دیگری که در این مورد تحلیلگران به آن اشاره می‌کنند، سن بازنشستگی در ایران است که به نسبت سن پایینی‌ست. الان در کشورهای اروپایی سن بازنشستگی حدود ۶۳، ۶۵ و حتی قرار است به ۶۷ برسد، ولی در ایران پایین‌تر از این است. این چه تأثیری می‌تواند روی وضعیت درآمدی بازنشستگان داشته باشد؟

مسئله‌ی مهم این است که در حال حاضر صندوق‌های بازنشستگی در ایران بر اساس تمام داده‌ها و اطلاعاتی که از سوی خود دولت جمهوری اسلامی منتشر می‌شود، در وضعیت بسیار بدی به سر می‌برند و این صندوق‌ها تنها با کمک‌های دولتی، یعنی با تکیه بر منابع نفتی است که پر می‌شوند. بنابراین وضعیت این صندوق‌ها بسیار شکننده است. من تصور می‌کنم که با توجه به افزایش سن در ایران و این که شمار سالمندان در ایران، شمار جمعیت بالای ۶۰ سال رو به افزایش می‌رود، طبعاً باید سن بازنشستگی هم تغییر کند. چون در گذشته مردم وقتی بازنشسته می‌شدند، تنها سال‌های معدودی زنده بودند و به همین علت بازنشستگی آن‌ها فشار زیادی بر صندوق‌های بازنشستگی وارد نمی‌کرد. ولی در حال حاضر اگر قرار باشد کسی بعد از بازنشستگی ۲۵ یا ۳۰ و یا ۴۰ سال زنده بماند و از صندوق‌های بازنشستگی برداشت کند، طبیعی‌ست که این صندوق‌ها مدام با بحران روبه‌رو هستند. بنابراین هیچ چاره‌ای وجود ندارد جز این که در ایران هم طول مدت کار افزایش پیدا کند.
همان طور که گفتید کشورهای پیشرفته‌ی جهان در حال حاضر بتدریج به طرف ۶۷ سال به‌عنوان سال بازنشستگی پیش می‌روند. در ایران هم البته اشاره‌ها و پیشنهادهایی از طرف بعضی از منابع در این زمینه شده است، منتهی با توجه به مسائل بسیار پیچیده‌ی دیگری که در ایران وجود دارد و همین طور میل به عوام‌فریبی که در بعضی‌ها وجود دارد و ندیدن واقعیت‌ها، طبعاً این پیشنهادها مؤثر نبوده است. ولی من در یک جمله برایتان بگویم که در بین مسائل بزرگ اقتصادی و اجتماعی که ایران طی سال‌های آینده ایران با آن روبه‌رو خواهد شد، یکی از مهم‌ترین مسائل، مسئله‌ی پیری جمعیت است.
صرفنظر از اثرات اقتصادی و مسائل اقتصادی که پیرامون نارضایتی بازنشستگان می‌تواند وجود داشته باشد، این ناخرسندی و بی‌توجهی چه پیامدهای اجتماعی می‌تواند داشته باشد؟

پیامد اجتماعی مهم آن اولاً این است که در ایران بخش بزرگی از جمعیت هنوز از نظام بازنشستگی استفاده نمی‌کنند. در همین گزارش مرکز پژوهش‌ها که به آن اشاره کردم، گفته می‌شود که در سال ۱۳۸۷ خورشیدی، از مجموع بیش از پنج میلیون سالمند کشور، تنها دو میلیون نفر زیر پوشش صندوق‌های بازنشستگی بودند و همان گزارش اضافه می‌کند که بیش از نیمی از زنان سالمند و یک چهارم مردان سالمند از نظر اقتصادی به اطرافیان خودشان وابسته هستند. تا زمانی که تعداد سالمندان کم بودند، خانواد‌ه‌ها می‌توانستند به آن‌ها برسند. ولی با توجه به این که شمار بازنشستگان و شمار پیران و سالمندان رو به افزایش می‌رود و یا این که اصولاً مشمول نظام بازنشستگی نباشند و یا حقوق بازنشستگی که به آن‌ها پرداخت می‌شود کفاف زندگی آن‌ها را ندهد، طبعاً بار سنگینی می‌شوند بر دوش خانواده‌های‌شان و این مسائل بسیار مهمی را از نظر اجتماعی در درون خانواده‌ها پیش می‌آورد که باید طبعاً به آن خیلی توجه کرد.
مصاحبه‌گر: میترا شجاعی
تحریریه: مهیندخت مصباح




همه مستبدان تاریخ، رشد و صلاح مردم را در اطاعت خود می‌دیدند

آیت‌الله دستغیب: فرعون فکر می‌کرد اگر موسى کشته شود، موجى که ایجاد کرده فروکش می‌کند

آیت الله سید علی محمد دستغیب در ادامه درسهای تفسیر قرآن خود، با اشاره به داستان فرعون و موسی، گفت: راه رشد و هدایت از دیدگاه فرعون این بود که موسی کشته شود تا موجی را که ایجاد کرده فروکش کند.
به گزارش حدیث سرو، مرجع تقلید مقیم شیراز گفت: پس از آنکه فرعون به اطرافیانش گفت: «بگذارید تا موسی را بکشم، می‌ترسم دینتان را تغییر دهد و در زمین فساد کند» عده‌ای بنا به دلایلی که ذکر شد او را از این کار منع کردند. در این میان یک نفر پا پیش گذاشت و ضمن شماتت فرعون، با او و اطرافیانش به مجادله و محاجّه پرداخت. او «حزبیل» یکی از نزدیکان فرعون – و بنا به نقلی پسرعمو یا پسرخاله فرعون – بود که به حضرت موسی ایمان آورد اما ایمانش را مخفی نگاه داشت.
اما چگونه ممکن است کسی که سالها در دربار فرعون خدمت کرده و از لقمه او خورده، ناگهان به موسی ایمان می‌آورد و از صدیقین زمان می‌شود؟
این مرجع تقلید ادامه داد: پاسخ این سوال، پاسخ به چرای و چگونگی ایمان محکم ساحران، پس از مبارزه با موسی و استقامت آنها در مقابل غضب فرعون نیز هست. این انقلاب درونی اثر فطرتی است که در درون همه افراد بشر وجود دارد و بر توحید پروردگار استوار گشته. بعضی بجای توجه کردن به این فطرت، اسیر شکم و شهوت و جاه می‌شوند و دانسته در دام بازیها و ظواهر پوچ دنیا می‌افتند، هرچند که می‌فهمند این کار از تنبلی و کوتاهی همتشان است و راه را به اشتباه می‌روند. اما بعضی دیگر دامن خود را آلوده دنیا نمی‌کنند و با توفیق الهی راه فطرت را پی می‌گیرند و خویش را پاک نگه می‌دارند.
ایشان گفت: هیچکس دوست نمی‌دارد که در بند اسارت باشد اما بعضی با آنکه متوجه اسارت و ذلت خویش هستند، بخاطر ترس از دست دادن منافع مادی، که ترسی خیالی است، قادر به بازکردن بند از دست و پای خویش نیستند. این ترس را همه افراد بشر دارند اما بعضی عقل خود را حاکم می‌کنند و با اطاعت از آن سرای جاوید آخرت را بر منافع موقت دنیا ترجیح می‌دهند و بعضی دیگر، خیر. مؤمن از جمله کسانی بود که بندهای اسارت دنیا را با دست همت خویش و البته با مدد عنایت خدای تعالی پاره کرد و از خصیصین شد.
متن کامل سخنان این مرجع تقلید به شرح زیر است:
بسم الله الرحمن الرحیم
تفسیر سوره غافر آیات ۲۹ الی ۳۲
یا قَوْمِ لَکُمُ الْمُلْکُ الْیَوْمَ ظاهِرینَ فِی الْأَرْضِ فَمَنْ یَنْصُرُنا مِنْ بَأْسِ اللَّهِ إنْ جاءَنا قالَ فِرْعَوْنُ ما أُریکُمْ إلاَّ ما أَری‌ وَ ما أَهْدیکُمْ إلاَّ سَبیلَ الرَّشادِ«۲۹»وَ قالَ الَّذی آمَنَ یا قَوْمِ إنّی أَخافُ عَلَیْکُمْ مِثْلَ یَوْمِ الْأَحْزابِ«۳۰»
مِثْلَ دَأْبِ قَوْمِ نُوحٍ وَ عادٍ وَ ثَمُودَ وَ الَّذینَ مِنْ بَعْدِهِمْ وَ مَا اللَّهُ یُریدُ ظُلْماً لِلْعِبادِ«۳۱»وَ یا قَوْمِ إنّی أَخافُ عَلَیْکُمْ یَوْمَ التَّنادِ«۳۲»
ای قوم من! امروز فرمانروایی از آن شماست و بر این سرزمین مسلطید اما اگر عذاب خدا بر ما نازل شود کیست که ما را یاری کند؟ فرعون گفت: «جز آنچه صلاح دیدم راهی دیگر برای شما نمی‌بینم و شما را جز به راه رشد و کمال هدایت نمی‌کنم».
باز همان کس که ایمان آورده بود گفت: «ای قوم! من بر شما می‌ترسم از روزی مانند روز عذاب احزاب (امتهای پیشین)».مثل سرنوشت قوم نوح و عاد و ثمود و کسانی که بعد از آنها بودند و خداوند خواستار ستم بر بندگانش نیست.ای قوم من! من بر شما از روزی که مردم یکدیگر را ندا دهند بیمناکم.
بیان
مؤمن آل فرعون به فرعون و اطرافیانش گفت: «ای قوم من! شما امروز حاکم این سرزمین هستید و از هر جهت بر این مردم مسلطید». قاعده هر حاکم مقتدری که در حاکمیت خود ثبات سیاسی دارد و از پشتوانه نظامی و امنیت بالایی برخوردار است این است که اگر کسی ادعای حرف حقی دارد و دستش از هر سلاح و تهدیدی خالی است، سخنش را بشنود و از طرح دیدگاههایش واهمه‌ای نداشته باشد. حتی اگر خود، عقیده او را نمی‌پسندد، مانع پذیرش دیگران نشود. مخصوصاً درباره حضرت موسی که سخنش صرفاً جنبه ارشادی داشت و به هیچ وجه نمی‌خواست در تاج و تخت فرعون با او منازعه کند. او به فرعون می‌گفت: «مَلِک باش اما بنده خدا باش و دست از ادعای ربوبیت بردار. بدان که تو با مردمی که بر آنها حکومت می‌کنی تفاوتی نداری.
فرعون اصرار داشت که موسی را به قتل رساند و عده‌ای نیز با او موافق بودند اما جناب مؤمن می‌خواست رأی فرعون را عوض کند یا لااقل از تعداد موافقین بکاهد لذا از در انذار وارد شد و گفت: «اگر شما پیغمبر خدا را بکشید قطعاً خداوند در صدد انتقام و تلافی برمی‌آید و تقاص خون پیامبر خود را می‌گیرد در این صورت چه کسی می‌تواند ما را یاری کند؟».
جناب حزقیل در حالی آنها را از عذاب خداوند می‌ترساند که آنها بت می‌پرستیدند و فرعون را به عنوان ربّ اعلای خود می‌شناختند. این بخاطر آن بود که وجدان و فطرت همه مردم، حتی فرعونیان، معترف به یکتایی پروردگار عالم است و حتی اگر خود را به نافهمی بزنند، نمی‌توانند از واقعیتی که می‌فهمند فرار کنند لذا او آنها را به آنچه ملتفت بودند تذکر داد.
سخن چون به اینجا رسید و شاید اطرافیان فرعون در حال مجاب‌شدن بودند، باز فرعون همچون اژدهایی سربرآورد و گفت: «راه همان است که گفتم موسی باید کشته شود و قطعاً جز این بر صلاح ما نیست».
این رویه و منش هر جبّار متکبّری است که راه رشد و صلاح همه را تنها در اطاعت خود می‌بیند. همه پادشاهان مستبد تاریخ اینگونه بودند و به همین جهت همه مخالفان و معترضان خود را، ولو حرف حق می‌زدند، از میان برمی داشتند.راه رشد و هدایت از دیدگاه فرعون این بود که موسی کشته شود تا موجی را که ایجاد کرده فروکش کند در غیر اینصورت اقتدار و شوکتشان رنگ می‌باخت و منافعشان تهدید می‌شد و این از منظر آنها گمراهی و تباهی بود.
سرزمین مصر در آن زمان تمدن باشکوهی داشت. آنها تاریخ را ثبت و مطالعه می‌کردند به همین جهت سرگذشت اقوام گذشته را می‌دانستند و از اتفاقاتی که برای آنها افتاده بود خبر داشتند. بر همین اساس مؤمن آل فرعون به آنها اخطار کرد که من از تکرار تاریخ و فرجام ناگوار اقوام پیشین بر شما بیمناکم.
بی‌شک در میان طبقه حاکمه آن روز مصر نیز آمادگی طرح چنین سخنانی وجود داشت که اگر غیر از این بود سخن جناب مؤمن بی‌محل و بی‌فایده می‌بود. لااقل آنها تاریخ را خوانده بودند و از عقوبتی که بر اثر نافرمانی امتهای سابق، بر سرشان آمده بود اطلاع داشتند علاوه بر اینکه موسی معجزات خود را بر آنها نمایانده، حقانیت خویش را اثبات کرده بود. مخصوصاً اگر فرض شود که این گفتگو مربوط به بعد از مبارزه موسی و ساحران یا بعد از معجزات نه‌گانه ملخ و شپش و قورباغه و خون و غیره باشد. بنابراین کافی بود آنها کمی به گذشته رجوع کنند و درباره عاقبت گذشتگان بیندیشند و عبرت گیرند تا مرتکب اشتباه آنها که پیامبران خود را وا نهادند و آنها را اذیت و آزار کردند، نشوند.
این پندی برای مردم همه زمانها تا روز ظهور حضرت مهدی (عج) است. پس از پیامبر اسلام، هر کس تابع ایشان و کتاب الهی شود نجات می‌یابد اما هر کس از آن روی گرداند روی فلاح و رستگاری نخواهد دید. بالاتر از اهل بیت پیامبر کسی نیست، حتی آنها هم تابع قرآن و سنت بودند و همه گفتار و کردارشان مطابق این دو بود لذا هر کس تابع ایشان باشد در مسیر هدایت و نجات است و هر کس نباشد، نیست.
وَ مَا اللَّهُ یُریدُ ظُلْماً لِلْعِبادِ؛ ظلم یعنی تجاوز از حدّ خود. در مقابل آن عدل است؛ یعنی قرار دادن هر چیز در جای خود. اگر هر کسی در روابط اجتماعی و خانوادگی به وظیفه خود عمل کند مطابق عدالت رفتار کرده اما اگر از حدّ خویش تجاوز کند مرتکب ظلم شده است؛ بطور مثال حدّ فرزند نسبت به پدر و مادر، احترام و تکریم است او حق ندارد به آنها توهین یا بی‌احترامی کند البته اگر حقوق او را پایمال نمودند، می‌تواند به مراجع قانونی شکایت کند.
خدای تعالی هچ نیازی به ظلم کردن به بندگان خود ندارد. او آنها را خلق کرده، روزی داده و هدایت کرده است پس به وظیفه خدایی خویش به حدّ کمال عمل نموده. البته او خالق و صاحب اختیار است. همه چیز بشر در دست قدرت و تحت مالکیت او است لذا هر کاری کند عین عدل است و هیچکس نمی‌تواند بازخواستش کند لکن او از جهت لطف و عنایت خود، بر بندگانش رحمت آورده، روزی و هدایت آنها را بر خود واجب ساخته است. بندگان خدا نیز باید وظیفه بندگی را به جای آورند و از حدّ خود تجاوز نکنند، نه نسبت به خداوند و نه نسبت به یکدیگر. بنده از خود هیچ ندارد و تمام اختیارش دست پروردگار است پس باید مطیع و تسلیم او باشد؛ نسبت به او حسن ظن داشته باشد و شکر نعمتش بجا آورد. اگر چنین نکرد از حدّ خود تجاوز کرده، مرتکب ظلم شده است و بیش از همه به خود جفا کرده و خود را از رحمت واسعه پروردگار بی‌نصیب گذاشته است.
کسی که عمداً خود را از بالای بلندی به پایین می‌اندازد و زخمی می‌شود یا می‌میرد، خود مقصّر است. آنکه خویش را از مقام عبودیت پروردگار فرو می‌اندازد، در حقیقت خود را از مرتبه‌ای که لیاقتش را دارد که همان مقام خلیفة اللهی و ظهور اسماء و صفات پروردگار است ساقط کرده، به خود ستم نموده است. پس اگر در آخرت بجای رحمت در عذاب می‌افتد، عکس‌العمل همان عملی است که انجام داده، دقیقاً مانند جراحتی که بخاطر سقوط از بلندی برمی‌دارد و در این بین هیچکس جز خودش مقصّر نیست.
یا بگو یک حیوان وحشی هر چقدر هم قوی‌پنجه و خونخوار باشد، نمی‌تواند آزادانه در شهر حرکت کند هر کس را که می‌خواهد پاره کند، سرانجام عده‌ای شرّش را از سرآدمیان کم می‌کند. آنکه انسانیت خود را تباه ساخته، تبدیل به جانوری وحشی شده و همه را می‌درد، عاقبت باید سزای اعمال خویش را ببیند و همینطور رها نمی‌شود.
وَ یا قَوْمِ إنّی أَخافُ عَلَیْکُمْ یَوْمَ التَّنادِ؛ «تناد» از ریشه ندا و مصدر باب تفاعل است که به معنای مشارکت می‌آید؛ یعنی روزی که مردم همدیگر را صدا می‌زنند. این تعبیر تفاسیر مختلفی دارد که اغلب مربوط به قیامت و آخرت است؛ در روز قیامت مؤمنین نامه اعمال خود را دریافت می‌کند، با نهایت خوشحالی و سرور یکدیگر را ندا می‌دهند که بیائید و نامه اعمال مرا بخوانید؛ «فَأَمّا مَنْ أُوتِیَ کِتابَهُ بِیَمینِهِ فَیَقُولُ هاؤُمُ اقْرَؤُا کِتابِیَهْ: اما کسی که نامه عملش را به دست راستش دهند فریاد می‌زند: بیائید نامه اعمال مرا بخوانید». (الحاقه/۱۹) اما کسی که نامه اعمالش را به دست چپش می‌دهند در کمال شرمندگی و اندوه می‌گوید: کاش هرگز نامه عمل مرا به من نمی‌دادند؛ «وَ أَمّا مَنْ أُوتِیَ کِتابَهُ بِشِمالِهِ فَیَقُولُ یا لَیْتَنی لَمْ أُوتَ کِتابِیَهْ(۲۵)» (الحاقه/۲۵)
ندای دیگر آخرت، ندایی است که جهنمیان به اهل بهشت دهند؛ «وَ نادی‌ أَصْحابُ النّارِ أَصْحابَ الْجَنَّةِ أَنْ أَفیضُوا عَلَیْنا مِنَ الْماءِ أَوْ مِمّا رَزَقَکُمُ اللَّهُ قالُوا إنَّ اللَّهَ حَرَّمَهُما عَلَی الْکافِرینَ: اهل دوزخ بهشتیان را ندا دهند که ما را از آبهای گوارا یا از نعم بهشتی که خدا روزی شما کرده بهره‌مند سازید. آنها پاسخ دهند: خداوند اینها را بر کافران حرام کرده است». (اعراف/۵۰)
ندایی نیز در روز قیامت از جانب پروردگار به مردم می‌رسد که کفار و مؤمنین صفهای خود را از هم جدا سازند و هر گروه در جای خود بایستد. ندای دیگر، گفتگوی گنهکاران با یکدیگر است که تابعان کفار، رؤسای خود را ملامت می‌کنند وآنها هم اینها را در حالی که هر دو گروه ملعون و زیانکار خواهند بود.
در همین دنیا هم بسیار اتفاق می‌افتد که ظالمان گرفتار «یوم التناد» شوند و آن، روزی است که نیازمند یاری مظلومان شوند و آنها را بر یاری خود ندا دهند یا آنکه به عذابی سخت گرفتار آیند و یکدیگر را برای کمک بخواند اما هیچکدام نتوانند دیگری را یاری دهند.
رضا شاه در روزهای آخر حکومت خود به هر دستاویزی چنگ می‌زد تا خود را نجات دهد، حتی دست به دامن قوام‌السلطنه‌ای شد که روزی از خود رانده بودش اما او نیز نتوانست کاری برایش بکند و سرانجام از قدرت خلع و به جزیره‌ای کوچک و دورافتاده تبعید شد. نظیر همین اتفاق برای فرزندش نیز افتاد او هم اواخر سلطنت، وقتی دید به زودی قدرت از دستش خارج می‌شو، هر کاری می‌توانست انجام داد، حتی به التماس افتاد اما فایده‌ای به حالش نداشت. این درسی از تاریخ است که باید مورد عبرت همه حاکمان و پادشاهان عالم قرار گیرد!
آموزه‌های آیات‌
در درون هر کس موسی و فرعونی وجود دارد. موسی، همان فطرت خداجو و فرعون، نفس اماره است. فرعون درون، خود را مستقل از خدا می‌داند و چنین جلوه می‌دهد که خود رازق و مالک و مدبّر خویش است؛ من من می‌کند و دائم دم از «مال من، علم من، اندیشه من، حکومت و ریاست من» می‌زند. در مقابل موسای درون او را به خدای تعالی متذکر می‌سازد و خاطرنشان می‌کند که تنها پروردگار یکتاست که مدبّر همه عالم وهمه اشخاص وانفاس است. اگر کاری از دست کسی برمی‌آید به عنایت و اذن او است. حیات و قدرت و علم را او می‌دهد و باز می‌ستاند. در مورد مرگ انذار می‌دهد و از کارافتادن اعضاء و جوارح و رفتن روح به عالم دیگر را یادآوری می‌کند و نسبت به قیامت و حساب و کتاب آن و عرضه اعمال به پیشگاه خدای تعالی هشدار می‌دهد.
اینها حقایقی است که پیش روی همه افراد بشر قرار دارد و نمی‌توان نسبت به آن بی‌تفاوت بود یا از آن گریخت یا حتی از زمان وقوع آن خبر داشت. بله اگر کسی یقین دارد که تا نود یا صد سال عمر می‌کند، تا آن زمان نسبت به مرگ و آخرت خود آسوده باشد!
خطرات بی‌شماری که در زندگی هر کس پیش می‌آید و خداوند او را از یک قدمی مرگ باز می‌گرداند، در واقع تنبیهی است برای یادآوری این حقیقت اجتناب‌ناپذیر!



انتقاد علی مطهری از حصر غیرقانونی و درخواست محاکمه احمدی‌نژاد همزمان با موسوی و کروبی

علی مطهری، نماینده‌ی تهران، در نامه ای خطاب به احمد جنتی، از پیشنهاد او برای حصر رهبران جنبش سبز انتقاد کرد و انجام چنین کاری پیش از محاکمه را غیر قانونی خواند. وی همچنین خواستار آن شد که همزمان با موسوی و کروبی، احمدی نژاد نیز به عنوان زمینه‌ساز فتنه از طریق اتهام‌زنی در مناظره‌ها، محاکمه شود.
این نماینده‌ی اصولگرای منتقد دولت، در نامه خود به احمد جنتی، باوجود همفکری با جناح دولتی در مخالفتشان با فعالیت آزادانه‌ی سبزها، از تحرکات غیر قانونی وابستگان دولت انتقاد کرد.
متن نامه مطهری به جنتی که در تابناک منتشر شده، به شرح زیر است:
“با اهداء سلام و آرزوی توفیق برای جناب عالی، در خطبه اخیر نماز جمعه تهران فرمودید: «کاری که قوه قضاییه می تواند با سران فتنه انجام دهد این است که ارتباط اینها را به کلی از مردم قطع کند، درب خانه آنها بسته شود، رفت و آمد هایشان محدود شود، نتوانند پیام بگیرند و تلفن و اینترنت آنها باید قطع شود و در خانه باید زندانی شوند.»
به نظر می رسد خواست مردم مبنی بر محاکمه موثرین در فتنه، منطقی تر و قانونی تر از درخواست جناب عالی است زیرا همه احکامی که صادر فرموده اید فرع بر محاکمه این افراد است و بدون رسیدگی اتهامات آنها در دادگاه صالح و صدور حکم قانونی قابل اجرا نیست. علت اصرار مردم بر محاکمه این افراد این است که مادام که متهم تبدیل به مجرم نشده و مجازات برای او معین نگردیده است نمی توان به او تعرض کرد و محدودیت برای وی ایجاد نمود و او را از حقوق شهروندی محروم کرد، والا مجازات مستقیم این افراد توسط مردم کار آسانی است و تا کنون رشد اسلامی مردم ما مانع این کار بوده است.
البته عدالت حکم می کند که همه موثرین در فتنه، چه آنها که ادعای تقلب کردند و به جای پیمودن راه قانونی، مردم را به حضور در خیابانها دعوت نمودند و چه کسانی که با اتهام زنی های خود در مناظره ها و دریدن پرده حرمت میان مردم و حکومت زمینه فتنه را ایجاد کردند، به طور همزمان محاکمه شوند گرچه اتهاماتشان هم وزن نیست. در این صورت وجدان جامعه چون شمیم خوش عدالت و انصاف به مشامش می خورد آرام می گیرد و ریشه فتنه خشک می شود. اگر این کار در همان روزها و لااقل ماههای اول فتنه انجام می شد غائله ٢۵ بهمن که ناشی از بی تدبیری و ابزار واقع شدن عاملان آن برای آمریکا و اسرائیل بود پدید نمی آمد. هنوز دیر نشده است. هیچ وقت برای اجرای عدالت دیر نیست.”


حسین سالمکار فعال دانشحویی بازداشت شد

خبرگزاری هرانا - حسین سالمکار فعال دانشحویی دانشگاه صنعتی شریف بازداشت شد.
دانشجوی ورودی سال ۸۳ دانشگاه خواجه نصیر در رشتهٔ مهندسی مکانیک و دانشجوی کار‌شناسی ارشد ورودی سال ۸۹ دانشگاه صنعتی شریف در رشته هوافضا می‌باشد.
به گزارش ادوارنیوز، این دانشجو ۲ دوره پیاپی با رای بالای دانشجویان به عضویت شورای عمومی انجمن اسلامی درآمد. هم چنین وی مدیر مسئول نشریه دانشجویی "نفس" در دانشگاه خواجه نصیر بود.
با توجه به وضعیت برخی از بازداشت شدگان بیست و پنجم بهمن ماه و نظر به فعالیت این دانشجو، وی در شرایط بسیار نامناسبی نگهداری می‌شود.



مهمترین خبرهای روز شنبه بخش سوّم تحلیل ها و آخرین گزارشات از اعتراضات، بازداشتها، زندان، و بیدادگاهها --- بیانیه ها

  حصر موسوی و رهنورد وارد فاز تازه‌ای شد

ایجاد دیوار آهنی در معبر ورودی خانه‌ی میرحسین

کلمه: «خانه‌ی موسوی و رهنورد را به زندانی با دیوارهای بلند آهنی برای آنها تبدیل می‌کنند.» این، مشاهدات برخی از کارمندان نهاد ریاست جمهوری، پزشکان و بیماران بیمارستان شهید شوریده است که در نزدیکی کوچه اختر قرار دارد؛ کوچه‌ای که منزل موسوی در آن قرار دارد.
تعدادی از کارکنان شریف نهاد ریاست جمهوری در تماس با کلمه اطلاع داده‌اند که هم‌اکنون ماموران با سرعت زیاد مشغول ایجاد یک دیوار بزرگ آهنی در معبر ورودی خانه‌ی موسوی هستند.
ظاهرا آنچه در اطراف خانه‌ی موسوی اتفاق می افتد، یادآور حرفهای احمد جنتی است که در نمازجمعه‌ی اخیر تهران گفته بود خانه‌های به گفته‌ی وی سران فتنه را برایشان تبدیل به زندان کنید.
به گزارش کلمه، در ماههای گذشته، محدودیت‌های زیادی برای ارتباط موسوی و رهنورد با جامعه ایجاد شد، محدودیت‌هایی که گام به گام به آن افزوده می‌شد. دایره‌ی محدودیت‌های امنیتی برای میرحسین موسوی از اواخر تابستان امسال و همزمان با حمله به منزل مهدی کروبی و مراجع، افزایش یافت. این برخوردها در روز دیدار جمعی از روزنامه‌نگاران با وی کلید خورد و پس از آن در برخورد با اقشار و شخصیت‌های مختلف که قصد ملاقات با موسوی را داشتند، ادامه یافت.
شدت یافتن محدودیت ها برای موسوی و همسرش، زهرا رهنورد، شش ماه پیش با استقرار یک اتومبیل ون در مقابل دفتر موسوی در کوچه‌ی فردوسی خیابان کارگر شمالی تهران وارد فاز تازه‌ای شد. یک ون با سرنشینان امنیتی، با استقرار در اطراف دفتر موسوی، از دیدار گروههای مختلف مردم و شخصیت‌ها با میرحسین موسوی و زهرا رهنورد جلوگیری می‌کردند. گاه نیز مراجعین را یا بازداشت موقت و پس از چند ساعت بازجویی خیابانی رها می‌کردند و یا آنها را به بازداشتگاه می‌بردند و پس از اخذ تعهد کتبی مبنی بر عدم مراجعه‌ی مجدد به این دفتر، آزاد می‌کردند.
حصر خانگی مهندس میرحسین موسوی و دکتر زهرا رهنورد، بعد از راهپیمایی ۲۵ بهمن رسما آغاز شد و از روز ۲۷ بهمن ماه با قطع آخرین ارتباطات محدود آنها، هیچ اطلاعی از وضعیت و سلامتشان در دست نیست. اکنون محافظان موسوی از محافظت وی عزل شده و نیروهای امنیتی جای آنها را گرفته‌اند.
بستگان موسوی و رهنورد در روزهای اخیر قادر به کسب هیچ‌گونه خبری از وضعیت آنها نیستند و ماموران مستقر در اطراف خانه، به کسی اجازه نمی‌دهند به محل سکونت آنها نزدیک را شود.
پس از قطع تمامی راههای ارتباطی موسوی و رهنورد، از جمله تلفن‌های ثابت و همراه و اینترنت، اکنون با ایجاد دیوار آهنی در اطراف خانه‌ی موسوی، حصر آنها وارد مرحله‌ی جدیدتری شده است و معلوم نیست مقامات قضایی و امنیتی در روزهای آینده چه برنامه‌ای برای میرحسین و همسرش در دست اجرا دارند.



تعطیلی کلاسهای درس در دانشگاه هنر

پس از اعلام انجمن اسلامی دانشگاه هنر، مبنی بر عدم تشکیل کلاس ها در هفته جاری، دانشجویان این دانشگاه امروز سر کلاس های درس حاضر نشدند.
به گزارش دانشجو نیوز، پس از شهادت صانع ژاله دانشجویی دانشگاه هنر تهران به دست نیروهای امنیتی در تظاهرات ۲۵ بهمن ماه، دانشجویان این دانشگاه دو روز بعد دست به تجمع اعتراضی در دانشگاه هنر زدند که با یورش نیروهای امنیتی و حراست شمار زیادی از آنها بازداشت شدند.
در پی وقایع آن روز در دانشگاه هنر و همچنین شهادت صانع ژاله، انجمن اسلامی دانشگاه هنر با صدور بیانیه ای ضمن اعلام یک هفته عزای عمومی اعلام کرد کلاس های درس دانشگاه هنر تا آزادی تمامی دانشجویان بازداشت شده این دانشگاه تعطیل خواهد بود.
انجمن اسلامی دانشگاه هنر در قسمتی از بیانیه خود نوشته بود: "خوشحالیم که آقایان به جایی رسیده اند که نگاه بهت آمیز و پرسکوت ما را تحمل نمیکنند و از آن هم میترسند و در برابر این سلاح بی خشونت ما، چماق به دست میگیرند و حمله میکنند. به جایی رسیده اید که از سکوت هم میترسید؟ راستی شنیده اید که ترس برادر مرگ است؟"
در همین زمینه اتحادیه انجمن های اسلامی دانشجویان دانشگاه های سراسر كشور (دفتر تحكیم وحدت) نیز با صدور بیانیه ای ضمن اعلام یک هفته عزای عمومی در دانشگاه های سراسر کشور و اشاره به اعمال وقیحانه حاکمیت در قبال کشتن دانشجویان و خیمه شب بازی تشییع جنازه ها گفته بود: "قاتلان می گویند که یاور ماست، جاسوسان رفیق خود می خوانندش و کافرانش به کیش خویش. به زشت مردمانی گرفتار آمده ایم که تاریخ نظیرشان را در سفاکی و دغلکاری به خود ندیده است. لیک ما را سر باز ایستادن نیست. راهی را که صانع و محمد رفته اند ادامه خواهیم داد و خون شان را پاس خواهیم داشت. آن ها که آخرین آرزویشان این بود که "ایستاده بمیرند، چرا که از نشسته زیستن در ذلت خسته بودند."
گفتنی است محمد مختاری به همراه  صانع ژاله دو دانشجویی هستند که جان خود را در ۲۵ بهمن ماه و در تضاهراتی مسالمت آمیز از دست دادند پس از این واقعه تعدادی از تشکل های دانشجویی و سیاسی برای بزرگداشت هفتم این شهیدان در تاریخ اول اسفند دعوت به راهپیمایی در سطح ایران کرده اند.





میلاد س.


اخبار روز: 

الف.
پس از شورش‌های اعتراضی مردم شهر در پس انتخابات ۱۳۸۸ امروزه قیامی آشکارا رودررو با دستگاه حاکمه در حال شکل‌گیری‌ست. پیوستگی یا سکته ناگهانی آن اینجا مورد بحث نیست. پیوستگی محدوی تا دست کم تغییر دستگاه حاکمه تنها پیش فرض لازم برای برشماری مختصات موقعیت فعلی در یک ارزیابی مقدماتی ست: ۱. جنبش اعتراضی در پس اعلان نتایج آنچه در ایران انتخابات ریاست جمهوری می‌نامند، به پایان رسید. از این پس اعلان این پایان، یعنی اعلان علنی پایان یک شکل از جمهوری. این قیام در درجه‌ی نخست اعلان همگانی باور به امر واقع است. ۲. گفتارهای مدیریت شده دهه‌ی اخیر، اصلاحات، خشونت‌پرهیزی، نئولیبرالیسم در وجه‌های گوناگون آن رو به زوال اند. واقعه‌های گوناگونی همچون حذف یارانه‌ها، روز آشورا در ۱۳۸۸، فرسایش فضای صرفا رسانه‌ایِ حایل، موسوم به فضای امکان اصلاحات دستگاه حاکمه، آبروباختن سیاسی اندیشه موجود در رسته‌ای از قلم‌زنان همچون مسعود بهنود در پس روز آشورا، این همه جای خالی باز کرده‌اند برای تدوین گفتارهای واقع‌بینانه‌تری در پس آن اعلان و خودباوری. ۳. شورش‌های مردمی در مصر و تونس طلسم کلبی‌گری بر اندیشه و گفتار این سه دهه را شکسته است. در برابر این واقعیت که مردمان دنیا برای به چنگ‌آری آزادی و اصلاح دستگاهی فاسد از جان خود می‌گذرند چون چاره‌ای دیگر ندارند، معرکه ضد انسانی میدان کاج مقصد کلبی گری طفیلانه موجود است.

در برابر اما چند پدیده هنوز در سپهر همگانی کم‌یابند: ۱. شبکه‌های سازمان‌یافته‌ی مقاومت مردمی در کوی و برزن. ۲. سازمان‌ها و سامانه‌های مطالباتی نیروی کار و فقیران شهرهای ایران. ۳. نطفه‌های سامانه‌های موازی با دستگاه دولتی برای ارایه خدمات اجتماعی و پوشش مادی مبارزه‌های مردمی در محل کار و زندگی. ۴. مفهوم‌هایی همتراز هدف‌های انقلاب ۵۷.
گرچه می‌توان دست کم بخش‌هایی از نبود یا کمبود این پدیده‌ها را نوباوگی قیام سبز دانست، و این گفتاری درست است، نباید از یاد برد که مردمانی که در خیابان ۲۵ بهمن بودند، از نظر سنی و جامعه‌شناسی هنوز غایبان بامعنایی داشت.
نگاهی به رفتار و گفتارهای موجود از سال گذشته تاکنون، و نیز سیر حوادث در مصر، ما را وامی‌دارد تا به این نبود همچون امری ساده، یک وجه سلبی یا غایب که به زودی برطرف خواهد شد ننگریم. یکی از سه نکته اصلی این نوشته اینجاست: جامعه ایران در این برهه از انقلاب ۵۷ به پروژه‌ای انقلابی دسترسی ندارد. نبود یا کمبود این چهار پدیده برشمرده در بالا ترجمان این گزاره است— دست کم تا اکنون. این عدم دسترسی، بی‌شک و به میزانی تعیین‌کننده‌ به شرایط دوران تاریخی فعلی در سطح جهانی برمی‌گردد. آنچه اما موقعیت فعلی را پیچیده‌تر می‌سازد این است که این عدم دسترسی را باید در چارچوب انکشاف تاریخ خاص انقلاب ۵۷ بازخواند. به این مهم در جای خود پرداخته‌ایم و باز هم خواهیم پرداخت (۱)، اما در این جا این تکلمه بس که از قیام کنونی انتظاری بزرگ‌تر از توانش داشتن نیست مگر کمال‌طلبی منفعلانه.

ب.

دومین نکته این که قیام در حال شکل‌گیری کنونی ادامه‌ی بلافصل شورش‌های اعتراضی سال پیش‌ نیست. مهم این نیست که این جنبش به اشخاصی همچون موسوی و کروبی یا به سامانه‌های بازمانده از پارسال اقتدا می‌کند. این‌همانی نام‌ها و رنگ‌ها به معنای یکی بودن کارکرد و جایگاه در یک سیر تاریخی نیست. هرکدام این نقش‌آفرینان امروز در جایگاهی یک‌سر دگرگونه ایستاده‌اند و اگر هنوز بدانان اقتدا می‌شود به این دلیل ساده است که هنوز ایستاده‌اند. بی‌شک این جایگاه نو، گرچه هنوز نزد بسیاری از ارگان‌های سبز تبیین نشده مانده، جمع‌بندی شورش‌های خیابانی پارسال است. راست اینکه دیگر فضایی برای شورش‌های پراکنده با مطالبات انتخاباتی بازنمانده و رودرویی دو قطب، دو نیرو امروزه تعین‌گر همه‌ی فضای جامعه، فضای گفتار؛ شهر و روابط اجتماعی شده است. این دونیرو نافی یکدیگرند، در یک سوی مردم و در برابر دستگاه حاکمه. کمتر کسی ست که این را نتواند ببیند، حتی هاشمی رفسنجانی هم این مهم را درک کرده است، اما آن کمتر کسان اگر بر هدایت این قیام تاثیرگذارند این به معنای نابودی قطب مردمی خواهد بود. کورمال در میدان سیاست ایران خرامیدن خون بر دیوار می‌پاشاند و بس. در کوران شکل گیری قیام مردمی، آمیختن انعطاف و هوشمندی، قاطعیت در تصمیم‌گیری ست وگرنه واقعیت بر سر این یا آن نیرو آوار می‌شود.
بدین نکته باید افزود که این قیام، این بار، توان بیشتری برای بسیج مردمان گوناگون ایران، به ویژه در کردستان، کسب کرده است. این یک امکان مهم برای گسترش جبهه مردمی در برابر قهر دستگاه حاکمه است. اهمیت آن در درجه نخست در سراسری شدن قیام و دربرگیری همه‌ی مردمان ایران است. این یکی از مهم‌ترین کارکردهای اجتماعی و تاریخی این قیام می‌تواند باشد.


پ.

دستور کار کمونیست‌های ایران بر اساس ممکن‌های بالقوه موجود در این قیام، یعنی ارزیابی مشخص مختصات تدوین می‌گردد. آنچه قیام فعلی در یک پروسه سرنگونی می‌تواند بدان دست‌یابد و در این راه باید فعالانه همراه بود و نه در رکاب دیگران اینهایند:
۱. گذار از سه دهه اسلامی سازی بازنمای جامعه. اسلامی‌سازی ای که با کیش مسلمانی قرابتی نداشته بلکه از بحران مسلمانی در مواجهه با دنیای موجود پارازیت‌وار تغذیه کرده، فساد و پریشانی مردمان کارنامه‌اش بوده است. در این گذار نخستین گام‌ها را در کم رنگ شدن تدریجی نمادهای مذهبی، کم‌ اثری تهییجی آنان در جریان شورش بازمی‌یابیم. قیام مردم مصر در این مسیر می‌تواند منبع الهام برای کار تبلیغی و اغنایی باشد. از یاد مبریم که این تجربه ‌زیسته و کنکرت مردمان شورشی‌ست که بدانان می‌آموزد آن نمادها و گفتارها به کار صحن سیاست نمی‌آیند. همچون دمکراسی، جدایی آن نمادها از امر سیاسی، اصلی نیست که از ذهن فرد خاصی تراوش ‌کند، چنین باوری ایدالیستی ست، بلکه با مردم شدن در فرآیند شورش و رودرویی ست که چنین دانشی در کنش اجتماعی نضج می‌گیرد. نقد برخی دیدگاه‌های ایدالیستی درباره‌ی سکولاریسم از این زاویه بوده و خواهد بود. در این برهه از انقلاب ۵۷، تلاش در تحقق آزادی و استقلال جمهور مردم محوری‌ترین خواسته‌ی قیام در حال شکل‌گیری ست. کمونیست‌ها می‌دانند که برای کشوری همچون ایران تحقق پایدار چنین مطالباتی به معنای چنان انقلابی اجتماعی‌ست که رابطه‌ی فقیران و نیروی کار را با فرادستان زیرو رو شود. در این مسیر و در برهه فعلی به دست‌آری آزادی‌های دمکراتیک و واژگونی ربط روحانیت و قدرت دولتی پس از سی‌صد سال، این دو امر به هم بسته، گامی بزرگ و تاریخی برای جامعه ایران خواهد بود. دولت ایرانی از صفویه به این سوی همواره بر دوپایه‌ی شاه و روحانیت شیعه برقرار بود. ما امروز و پس از واژگونی دربار در ۵۷ هنوز اسیر جرثومه‌ی دومی مانده‌ بودیم. پس بدین گام سترگ کم بها ندهیم. و حتی اگر در نیمه‌راه سکته کرد، بدانیم که امروز دست کم هدف‌های این برهه بسیار روشنند.

بدین ترتیب دستور کار کمونیست‌ها نه نتها شرکت فردی در قیام بلکه سازمان‌یابی آنان برای سازمان‌دهی مردمی‌ در دل قیام جاری و بر پایه‌ی مطالبه‌های اساسی انقلاب ۵۷ یعنی آزادی، استقلال و جمهوری است. این گزاره، نکته‌ی سوم پیش نهاده در این نوشته، تلاش اولیه‌ای برای تدقیق هدفمندانه مرام اشتراکی در شرایط مشخص فعلی ست. ""بر پایه‌ی آن مطالبه‌های اساسی" یعنی شکستن سد منع تشکل نیروی کار، یعنی استقلال مردم در اعتصاب و تجمع دسته‌جمعی، یعنی تحمیل اراده‌ی خویش به دستگاه دولتِ کارفرما به نام جمهور آزاد مردمان که در سال‌های ۵۶ و ۵۷ نخستین بار ابراز وجود کرد.

پانویس
۱. نگ. ک. خیابان شماره‌ی ۱۸ و همچنین تارنمای www.sinosin.org





شهلا دباغی


اخبار روز: 

بدنبال خیزش مجدد مردم ایران در روز ٢٥ بهمن و به شهادت رسیدن دو تن از دانشجویان کرد ساکن تهران، صانع ژاله و محمد مختاری (بنابه سخنان بعضی از دوستان مقیم تهران، آقای مختاری هم کرد بودند) رژیم سعی بر آن دارد که این دو شهید راه آزادی، عدالت و دمکراسی را نیز از آن خود کند. رژیم بلافاصله در پی شهادت صانع ژاله با ساختن یک کارت جعلی بسیج ، به منظور فریب اذهان عمومی که صانع بسیجی بوده و توسط دشمنان رژیم به شهادت رسیده است، بیش از پیش در تکمیل روشهای ضد اخلاقی برای پیشبرد اهداف خود پیشی گرفته است.
زمانیکه دولتی سعی بر دزدیدن شهیدان میکند، یقین بدانید که زندگی سیاسی آنها در سراشیبی قرار گرفته است. در این حالت رژیم از آخرین ترفندها برای تنها چند روزی بیشتر به اریکه قدرت ماندن استفاده میکنند و این سیاست جدید حکومت شاید هم چندان زیاد جای تعجب نداشته باشد.
رژیم در طی سی و چند سال گذشته طی مراحل متعدد برای تثبیت هرچه بیشتر تمامیت خواهی و حکومت ولایت فقیهی خویش به از میان برداشتن انسانهای دگراندیش پرداخته و "ازمیان برداشتن" دگراندیشان و مدافعان آزادی و دمکراسی اگر تا دیروز از طریق اعدام و شکنجه و تواب سازی انجام میشد امروز برای ایجاد خفقان روش دیگری علاوه بر شیوه های کریه این آقایان اضافه شده است. شاید بهترین نمونه برای شناخت ترفند های حقیرانه آنها دقت کردن در سخنان شریعتمداری به عنوان نماینده ولی فقیه در کیهان باشد که به طرز ناهنجاری وبه دور از پرنسیپهای اخلاقی و عرف جامعه در مصاحبه با صدا و سیمایشان میگوید:

گفتند از کجا این خبرها را میآرید، گفتم بچه حزب‌اللهی ها همهجا هستند، من اینجا لازم میدونم که در مورد برادر بسیار عزیز و شهیدمون، جوان شهید، آقای صانع، یا بقول رادیو فردا خانم ژاله صانعی، در مورد صانع ژاله عرض بکنم که ایشون در بسیاری از موارد با ما تماس میگرفت و خبرهای خیلی خوبی به ما میداد، من دیگه پس اجازه بدید که بگم حالا دیگه شهید شد و انشاالله اونجا بهرهشو میبره... از جمله مثلا به اتفاق بعضی از اینها پیش آقای منتظری رفته بود، میامد و خبرهاش را مطرح میکرد و من ارجاع میدم آنهای را که میخواهند تو این نکته دقیق بشند، ارجاع میدم به بعضی از خبرهای ویژه کیهان که اسمی از منبع برده نشده ولی همچنین وضعیتی داره ... من معتقدم که ایشون را شناسایی کردند و زدند و نمیتونن اینطوری نباشه ... چون نوع شهادت ایشون هم همینطوره... حالا آقای سراج هم اشاره کردند"
٢٠١١-٠٢-١٦

گفته های شریعتمداری از چندین نظر قابل تأمل و بررسی است، مهمترین نکته ای که از این سخنان می‌شود برداشت کرد چگونگی کار رژیم است برای بدبینی و بی اعتمادی انسانها نسبت به هم به ویژه در دوران حساس پس از انتخابات. رژیم که در طول سالیان نتوانسته با کمک اعدام و یا تواب سازی و حتی پخش ساندیس، از گسترش موج آگاهی و تاثیرات ساکنان جهان برهم جلوگیری نماید، این بار با بروز واقعیت وجودی خود آشکارا از آخرین حربه‌های خود برای پیشبرد اهدافش استفاده میکند. در سال گذشته با افشای آگاهانه که "میتوان به شما تجاوز هم کرد و آبرویتان را در بین مردم برد" خواست تا بر روحیه میلیونی به خیابان آمده لطمه زند و اینک با شیوع و گسترش جو "بی اطمینانی به هم در بین یاران دبستانی و مردم که ما (رژیم) جاسوس هم داریم" قصد بدبین کردن معترضین نسبت بهم را دارد و از طریق تعمیق ترس چند روزی بیشتر مردم را در حالت بدبینی نسبت به هم نگاه دارد. همانگونه که همگان متوجه هستند واقعیت امرچیز دیگریست، وحشت و خوف رژیم از سیل حوادث و پخش مدارک بسرعت برق و باد از هزاران راه، چندین برابر شده است.

گاه در تنهایی خود زمانی را بیاد میاورم که ما جوانانی زیر ١٨ سال بودیم و دوستانمان دسته دسته اعدام میشدند و تنها آرزوی ما در آن شرایط رسیدن یک گزارش، یک خبر و پخش یک عکس بود که از طریق آن جهانیان از حمام خونی که در کردستان برپا شده بود آگاه شود، دریغا که روزها و ماهها میگذشت و ما در تنهایی خود قتل و عام میشدیم.
اما اینبار اگر شریعتمداری هزار بار هم تلاش کند که صانع را جاسوس و برادر بسیجی نشان دهد، تنها یک مصاحبه برادر صانع کافی است که همه دروغهای شریعتمداری، دستگاه سرکوب و ولی فقیه برای مردم‌ چند لحظه بعد فاش شود و همه جهانیان بدانند که صانع نه تنها خبرچین و بسیجی نبوده که تنها آرزویش آن بوده که همچون قبادی به مردمش خدمت کند. دستگیری برادر صانع پس از انجام این مصاحبه گواهیست بر نادرست بودن سخنان رژیم.
چه زیبا گفته‌اند که دروغگو کم حافظه است،. اتفاقی نیست که شریعتمداری دچار همین مرض است. حقیقت امراین است که رژیمی که در صدا و سیمایش می آید و دروغ میگوید که "اینها شهید ما و خبرچین ما بودند" قافیه را باخته است.
تمام راهکارهای جمهوری اسلامی از اعدام گرفته تا تجاوز به جسم و روان انسانها و همچنین این حربه که از وجود جاسوس و خبرچین هایی در میان مردم خبر میدهد، هیچکدام در این نبرد حق و ناحق، مردم را برای رسیدن به جامعهای انسانی و آزاد دلسرد نخواهد کرد چرا که پیش از این هم رژیم در تواب سازی و جاسوس نامیدن هزاران انسان بیگناه کم نکرد. رژیم با این روش تنها میخواهد با جوسازی و گسترش بدبینی در بین مردم، انسانها را مایوس کرده و راه آزادی را با خار "عدم اعتماد" مینگذاری نماید. تنها راه مقابله و پادزهر این شیوهها خنثی کردن روشهای رژیم است. آنچه مهم است این است که انسانها به دام این ترفندهای رژیم نیفتند و با آغوش باز همراهان دیروز، امروز و فردای مبارزه را پذیرا باشند و کسانی را که همین رژیم آرزوهایشان را لگدمال و لجن مال کرد از یاد و خاطر خود نبریم. باید همه با روحیه ای متفاوت از گذشته, با تعمق در رفتارهای خود و رژیم برخورد نمایم. خنثی کردن روشهای رژیم تنها با دیدی انسانی و اخلاقی و انتقال تجربه میسر است.
محمد و صانع کجا و شریعتمداری سازنده خبرچینان کجا؟ به پاکی بسایاری از انسانهای این راه پر از خطر شک نکنیم و گرامی بداریم یاد عزیزشان را که چشمه گلگون جسم و روحشان سرسبزی بهاران را دگربار به برنشانده است.





اخبار روز: کفگیر حضرات به ته دیگ خورده است. در تازه ترین «افشاگری»ها، سایت رجانیوز وابسته به احمدی نژاد کشف کرد که نخست وزیر منتخب امام و همسر وی حقوق بگیر ساواک بوده اند.
این سایت در مقاله ای به قلم محمدحسن روزی طلب نوشت: باقیمانده پرونده ساواک میر‌‌حسین موسوی و زهره کاظمی (زهرا رهنورد) را که نگاه می‌کنی، چند نکته جالب در آن وجود دارد. اول این که اسناد مشکوکی در این پرونده مبنی بر همکاری این دو نفر با دستگاه امنیت رژیم پهلوی وجود دارد، مثلاً زهرا رهنورد ارتباطات امام موسی‌صدر را به مخبرین ساواک گزارش می‌کرده و یا ساواک مجوز عضویت هیأت علمی دانشگاه ملی (شهید بهشتی) را برای موسوی صادر کرده است.
وی سپس نوشت: دومین نکته جالب، دستگیری موسوی به اتهام ارتباط با آلادپوش است. آلادپوش از اعضای ارشد سازمان مجاهدین خلق است که عامل اصلی ترور چند مستشار امریکایی بود. موسوی در مقابل بازجوی ساواک، بسیار ذلیلانه رفتار می‌کند و آنچه از آلادپوش می‌دانسته و نمی‌دانسته به بازجویش تحویل می‌دهد و در یک فرآیند کاملاً مطابق با مبانی حقوق بشر! ۱۰ روز بعد به دلیل نبود ادله آزاد می‌شود. این در حالی است که چند "هم‌پرونده"ای موسوی که تنها نام آلادپوش را شنیده بودند و از او اطلاعاتی نداشتند، به چند سال حبس محکوم می‌شوند. شاید رمز اظهارات اخیر موسوی که نظام سلطنت را بر‌تر از نظام جمهوری اسلامی دانسته بود، در همین دستگیری و آزادی باشد.
رجانیوز سپس نوشته است: نکته سوم پرونده موسوی، سفر او و زهره کاظمی با فرزندان‌شان به امریکا در سال ۱٣۵۵ جهت سکونت دائمی است. آنها که فرصت طلبانه بدون دادن هیچ‌گونه هزینه‌ای از کانون نویسندگان، مجاهدین خلق، جنبش مسلمانان مبارز، علی شریعتی و گروه‌های مسلمان به‌عنوان سکوی پرش روشنفکری استفاده می‌کردند، می‌خواستند به مهد روشنفکری یعنی امریکا بروند تا نان سختی‌های مبارزین داخلی را بخورند اما یک سال پس از اقامت در امریکا با اوج‌گیری مبارزات مردمی در سال ۱٣۵۷، تصمیم به بازگشت گرفته می‌شود!




اخبار روز: 

با عرض تسلیت به مناسبت شهادت صانع ژاله و محمد مختاری به بازماندگان، یاران و مردم ایران،
جبهه ملی ایران ملت غیور ایران را به تظاهرات بزرگداشت هفتمین روز شهادت این جوانان مظلوم که روز یکشنبه اول اسفند ماه ۸۹، ساعت ۳ بعد از ظهر در میدان های اصلی تهران و دیگر شهرهای سراسر کشور برگزار می شود فرا می خواند.
هممیهنان باید همه با هم باز هم دست در دستان هم گره کنیم و درصفوفی فشرده آماده باشیم تا از اول اسفند، بعنوان روز امید، روز آزادی و روز بزرگ سرنوشت سازی در تاریخ ایران یاد شود.

جبهه ملی ایران - آمریکا و اروپا
حسن لباسچی



همبستگی ملی برای کسب آزادی

اخبار روز: در حالی که به نظر می رسد حکومت کودتا منتظر واکنش مردم در اول اسفند ماه است تا سیاست خود را نسبت به سران گروگان گرفته ی جنبش سبز تعیین کند، برای دومین بار در روزهای اخیر همبستگی و عزم ملی برای ثبت یک روز تاریخی دیگر در جنبش سبز شکل گرفته است. مخالفان استبداد در کنار هم قرار گرفته اند تا ضمن بزرگداشت جان باختگان ۲۵ بهمن، بگویند مرعوب حکومت نشده اند و به مبارزه تا رسیدن به آزادی ادامه خواهند داد.
برای حضور دوباره در خیابان ها، این بار دیگر هیچ کس خود را منتظر و معطل مجوزهایی که هیچ وقت صادر نشده اند، نکرد.
روز پنجشنبه شورای هماهنگی راه سبز امید که از نزدیکان موسوی و کروبی هستند باصدور بیانیه ای از مردم ایران دعوت کرد روز یکشنبه، اول اسفندماه، به منظور هفتمین روز جان باختن صانع ژاله و محمد مختاری در تظاهرات ۲۵ بهمن، و همچنین بزرگداشت یاد و خاطره سایر شهدای جنبش سبز، در تجمع های تهران و شهرستان شرکت کنند.
در این بیانیه تاکید شد، این راه پیمایی ها علاوه بر حمایت قاطع از مواضع رهبران جنبش آقایان میرحسین موسوی و مهدی کروبی برای ادامه راه دشوار آزادی و کرامت انسان، نشانه اعلام همبستگی با هموطنان کرد در پاسداشت خون این دو عزیز ایرانی شیعه و سنی خواهد بود که در راه مبارزه با استبداد دینی بر زمین ریخت.
این فراخوان هم در نیروهای اصلاح طلب و هم در اپوزیسیون جمهوری اسلامی با استقبال و حمایت گسترده ای روبرو شد.
«رسانه های سبز» که به محافل اصلاح طلب نزدیک هستند، بیانیه ی مشترکی منتشر کرده و مردم را به حضور در خیابان ها در روز اول اسفند دعوت کردند. در این بیانیه که به امضای سامانه های خبری و سایتهای ادوار، امروز، تحول سبز، تغییر، جرس، دانشجو نیوز، رسا (شبکه تلویزیونی)، سحام نیوز، میزان خبر، ندای سبز آزادی و نوروز رسیده است، گفته شده در هفتمین روز پر کشیدن یاران سبزمان و در حمایت از دو یاور همیشگی جنبش سبز در خیابانها و میادین اصلی گرد هم می آییم تا بار دیگر عظمت حضورمان را در مقابل چشمان کور ظالمان فریاد زنیم.
شاخه ی جوانان حزب مشارکت اسلامی - بزرگترین حزب اصلاح طلب که از سوی حکومت کودتا غیرقانونی شده است - در اطلاعیه ی خود نوشته است: در تجمعات روز یکشنبه یکم اسفند که به گرامیداشت یاد دو شهید مظلوم جنبش سبز صانع ژاله و محمد مختاری برپا می شود ، حضور خواهیم یافت.
شورای هماهنگی اصلاح طلبان کرد، ضمن عرض تسلیت به خانواده های داغدار صانع ژاله و محمد مختاری و همه آزادیخواهان، از مردم شریف و عدالتجوی کردستان، به ویژه جوانان سلحشور و آزادیخواه آن دعوت کرده است که همدل و همدوش با سایر مردم ایران تجمعات اعتراضی که در روز ۱ اسفند در میادین اصلی تمامی شهرهای ایران برگزار خواهد شد را همراهی نمایند.
جمعی از دانشجویان دانشگاه های آزاد با انتشار بیانیه ای ضمن تشکر از حضور سبز مردم در راهپیمایی ۲۵ بهمن ماه و پاسداشت یاد و خاطر شهید" محمد مختاری" از دانشجویان دانشگاه آزاد شاهرود، سرکوب های گسترده نیروهای حکومتی را نشان از ترس و وحشت بی سابقه دولتیان دانسته و از همه مردم شجاع و غیور خواسته اند تا یکم اسفند ماه ساعت ۳ بعد از ظهر با حضور در خیابان ها بر جان فرعونیان لرزه افکنند.
جمعی از دانشجویان دانشگاه علم و صنعت نوشته اند: آنچه مبرهن است اگر امروز سکوت کنیم فردا چاره ای جز تن دادن به ظلم و ستم نخواهیم داشت. این دانشجویان در بیانیه ی خود از دانشجویان و هموطنان خواسته اندتا با حضور خود در روز اول اسفند به اقتدار طلبان نشان دهند هنوز به آرمان های سبز خود ایمان داشته و نمی گذارند خون امثال صانع ها و محمدها توسط صاحبان قدرت پایمال و مصادره شود.
جبهه ملی ایران در بیانیه ای ملت غیور ایران را به تظاهرات بزرگداشت هفتمین روز شهادت جوانان مظلوم که روز یکشنبه اول اسفند ماه ۸۹، ساعت ۳ بعد از ظهر در میدان های اصلی تهران و دیگر شهرهای سراسر کشور برگزار می شود فرا خوانده است.
در همبستگی با اعتراضات اول اسفند، تا به حال نام جریان های ملی - مذهبی نظیر نهضت آزادی ایران و شورای ملی - مذهبی ها به چشم نمی خورد. این تشکل ها از فراخوان های روز ۲۵ بهمن نیز رسما پشتیبانی نکرده بودند.
در میان نیروهای اپوزیسیون نیز دعوت مردم به شرکت در مراسم اول اسفند، گسترده بوده است.
۹ حزب و سازمان سیاسی مخالف، که طیف وسیعی از نیروهای چپ، ملی و دموکرات و نیز احزاب کردی را شامل می شوند، در بیانیه ی مشترک خود مردم را به شرکت در راه پیمایی های اعتراضی فراخوانده اند.
اتحاد جمهوریخواهان ایران، حزب دمکرات کردستان ایران، حزب دمکراتیک مردم ایران، حزب کومه‌له کردستان ایران، جبهه ملی ایران ـ اروپا، سازمان اتحاد فدائیان خلق ایران، سازمان فدائیان خلق ایران (اکثریت)، کمیته هماهنگی شورای موقت سوسیالیست ‏های چپ ایران و شورای همآهنگی جنبش جمهوریخواهان دمکرات و لائیک ایران احزابی هستند که این بیانیه را امضا کرده اند.
دیگر احزاب کردی نیز با انتشار بیانیه هایی مردم ایران و کردستان را به حضور در برنامه های اعتراضی اول اسفند فراخوانده اند. حزب دموکرات کردستان، اتحادیه ی جوانان دموکرات کردستان، سازمان خبات کردستان ایران و کمیته ی هماهنگی اعتراضات به قتل صانع ژاله ،با انتشار اطلاعیه های جداگانه از راه پیمایی های اول اسفند حمایت کرده اند.
کمپین دفاع از زندانیان سیاسی و مدنی، جمعیت حوانان کردستان ایران، سازمان ضد اعدام در کردستان و اتحادیه خانواده زندانیان در بند کورد نیز با انتشار بیانیه ی مشترکی از اعتراضات روز اول اسفند در کردستان و سراسر ایران حمایت کرده اند.
هیات اجرائیه سازمان کارگران انقلابی ایران (راه کارگر) اعلام کرده است: از هر حرکت اعتراضی در تهران و شهرستان ها در گرامی داشت جانباختگان، همبستگی با خانواده های دستگیرشدگان و خواست آزادی فوری و بی قید شرط آنان حمایت می کند.



چهار سازمان مدنی به صفوف حمایت کنندگان حرکت اعتراضی اول اسفند پیوستند

به یانی
بیانیه، پشتیبانی از فراخوان حرکت اعتراضی روز یکم اسفند در شهرهای ایران و کردستان

مردم آزادیخواه کردستان و ایران

همان طور که میدانید دو تن دیگر از فرزندان کرد در روز 25 بهمن در اعتراض به رژیم استبدادی در برخورد با نیروهای انتظامی به شهادت رسیدند. از طرف دیگر تهدید به سرکوب و حذف سیماهای برجسته حرکت اعتراضی همچنان در صدر برنامه‌هایشان قرار دارد.
از این رو ما ضمن پشتیبانی از فراخوان حرکات اعتراضی روز اول اسفند و حمایت از فراخوان نیروهای آزادیخواه، احزاب سیاسی در کردستان و سراسر ایران، انجمنهای مدنی و سیاسی، و از مردم شهرهای کردستان و ایران در خواست داریم جهت نشاندان نارضایتی و ''نه'' گفتن به حاکمیت استبدادی جمهوری اسلامی در هفتمین روز شهیدان 25 بهمن، یاد آنان را گرامی داسته و فریاد عدالت خواهی سر بدهند و از تمامی آزادیخواهان میخواهیم که در این روز فعالیت عادی روزانه خود را به حرمت تمامی شهدای راه ازادی متوقف نمایند.

برقرار باد آزادی و جنبش آزادیخواهانه مردم ایران

کمپین دفاع از زندانیان سیاسی و مدنی
جمعیت حوانان کردستان ایران
سازمان ضد اعدام در کردستان
اتحادیه خانواده زندانیان در بند کورد



منصور امان
حُکومت جمهوری اسلامی به آشوب کشیده شده است. نهادها، اُرگانها، رهبران و پایوران "نظام" فعالیت عادی خود را مُتوقف ساخته اند تا همچون گوسفندان رمیده، اینجا و آنجا گرد هم حلقه زنند و هیاهوی کر کُننده ای را سر بدهند که مفهوم ترین بانگ آن، اختلاف بر سر چگونگی برخورد با آقایان موسوی و کروبی است. در حقیقت اما موضوع اصلی را این تشکیل نمی دهد و زیر جنجال کر کُننده، آهنگی که مجموع صداها می نوازد به خوبی به گوش می رسد و این چیزی جُز صدای از هم پاشیده شدن استراتژی مُدیریت بُحران و انتقال ضربه ناشی از آن به دستگاه مُجری اش نیست.
به ظاهر آنچه که دستگاه قُدرت را به یک توده ی آنارشیک و اجزای آن را به عناصُر از گله رها شده بدل ساخته، چندگانگی بر سر روش ساکت کردن نخُست وزیر و رییس مجلس پیشین است.
فراکسیون نظامی – امنیتی دولت با به راه انداختن دستجات و گروه های فشار و پُشتیبانی توپخانه ای صدا و سیما، ریسمان "اعدام موسوی و کروبی" را به گردن ولی فقیه و دستگاه های رسمی مانند مجلس و قُوه قضاییه افکنده و "یکسره کردن کار" با یا بدون آنها را طلب و تبلیغ می کند.
در سوی دیگر، راست سُنتی تاکید دارد که "مصلحت نظام" در خاموش ساختن سفید این دو است و برخورد تُند با پیامدهای خطرناکی همراه خواهد بود. در این راستا، خط مزبور، رُقبا را به تعیین "مصلحت نظام" از سوی "رهبر" توجُه می دهد و مُصرانه خواهان "اطاعت" آنها از رویکرد رسمی است.
سرچشمه هر دوی این مواضع، منافع ویژه و جُداگانه حاملانش است؛ اولی روی ناتوانی مُشترک باند ولایت در سرکوب جُنبش اجتماعی مانور می دهد تا پیچ کُشتار در پایین و حذف در بالا را به سمت فزون بچرخاند و دیگری، نگران از پیامدهای این شکست و هراس از گامهای بعدی مُخالفان و مُعترضان، به هیچ عُنوان مایل نیست به این بهانه زیر ساطور جراحی شُرکای چکمه پوش و شلاق به دست اش قرار بگیرد.
فاکتوری که تضاد دو طرف را ژرفش می بخشد - و آنگونه که به خوبی مُشاهده پذیر است - به کفن پوشی خیابانی و عربده کشی مجلسی فرا می کشد، آگاهی مُتقابل از بُن بست در مُدیریت بُحران و به بیان بهتر، به گروگان راه حلهای خود درآمدن است. "نظام" پس از یک سال سرکوب بی امان جامعه، تزریق "میکروب" اُمیدواری به نیروهای خود و پهن کردن فرش قرمز "خس و خاشاک" برای آنها، در برابر خیزش دوباره جُنبش علیه خود قرار گرفته و این در حالی است که تمام موجودی حسابش را برای جلوگیری از نازل شدن چنین وضعیتی هزینه کرده است.
از این زاویه، پیشنهاد باند نظامی – امنیتی برای برون رفت از بُن بست، چه به دلیل ارزیابی ذهنی از شرایط عُمومی حُکومت و نیروهایی که می تواند به خدمت بگیرد و چه به خاطر ریسکهایی که تصور روشنی از دامنه و پیامدهای آن ندارد، چیزی بیشتر از یک ماجراجویی و دعوت به خودکُشی دسته جمعی نیست. این واقعیت را زود تر از همه، ژنرالهای آن در می یابند.
از سوی دیگر، راست سُنتی افزوده بر شمشیر زدن با یک دست در میدان بقای خود، با دست دیگر باید مانع اجرای سناریویی گردد که گاری "نظام" را "بدون تُرمُز" به سمت دیوار بتونی جامعه می راند و در اصل حتی کشمکش بر سر منافع را نیز از موضوعیت خارج می سازد.
تنها راه حل واقعی، هم برای این نیرو و هم برای مُخالفان خودکُشی در فراکسیون نظامی -امنیتی، کوتاه کردن دست ماجراجویان از اهرمهای تاثیرگُذاری و نوشاندن جام زهر کناره گیری به آقای خامنه ای است.
جُنبش اجتماعی نمی تواند و نباید تماشاچی این کشاکش باشد چرا که موقعیت لرزانی که حُکومت در آن به سر می برد، نتیجه ی تعرُض جُنبش به آن، به ویژه در 25 بهمن است. ضربه های سلسله وار و قُدرتمند، سفر رژیم ولایت فقیه روی شانه های بُحران را به انتها خواهد رساند.


درخواست سازمان ملل برای پایان دادن به محاصره نوار غزه

بان کی مون محاصره‌ی غزه را

بان کی‌مون، دبیر کل سازمان ملل، خواستار پایان دادن محاصره‌ی نوار غزه از سوی اسرائیل شد. همزمان با افزایش فشارهای بین‌المللی بر اسرائیل به دلیل حمله به کشتی‌های امدادرسانی، تمامی امدادگران خارجی بازداشت‌شده آزاد شدند.

بان کی مون، ‌دبیر کل سازمان ملل متحد، از دولت اسرائیل خواست تا هر چه سریع‌تر به محاصره‌ی نوار غزه پایان دهد. او چهارشنبه شب (۲ ژوئن) در جمع خبرنگاران محاصره‌ی نوار غزه را اقدامی "ناپایدار، ناعادلانه و بی‌نتیجه" خواند و انزوای چندین ساله‌ی نوار غزه را تنها به زیان "مردم بی‌گناه" دانست.
 به گفته‌ی دبیر کل سازمان ملل، وی از ماه‌ها پیش "در بالاترین سطح" از دولت اسرائیل خواسته بود تا دست از محاصره‌ی نوار غزه بردارد. حال اسرائیل بایستی پس از کشته شدن نه فعال اجتماعی در جریان حمله‌ی کماندوهای این کشور به کشتی‌های حاوی کمک‌های انسان‌دوستانه‌ای به نوار غزه، گزارش دقیقی را در مورد این حادثه به سازمان ملل ارائه کند.
 در همین حال کشورهای عضو اتحادیه‌ی عرب نیز اعلام کردند که خواهان "درهم شکستن کامل محاصره نوار غزه" هستند. به گفته‌ی عمرو موسی، دبیر کل اتحادیه‌‌ی عرب، در نشست اضطراری وزرای امور خارجه‌ی این اتحادیه در قاهره از تصمیم دولت مصر برای باز کردن تنها راه ارتباطی این کشور با نوار غزه استقبال شد.  وی همچنین اضافه کرد که کشورهای عربی عضو سازمان ملل همراه با ترکیه تقاضایی را مبنی بر تشکیل جلسه‌ی شورای امنیت خواهند داد تا در آن، قطعنامه‌ای به تصویب برسد که اسرائیل را مجبور به رفع محاصره نوار غزه کند.

اختلاف نظرها بر سر تشکیل کمیته‌‌‌ی بررسی

اعضای شورای امنیت سازمان ملل سه‌شنبه (اول ژوئن) پس از مذاکرات طولانی بر سر درخواست از اسرائیل برای ارائه‌ی گزارشی "روشن و قابل اعتماد" در مورد رخداد اخیر، به تفاهم رسیدند. در مقابل، شورای حقوق بشر خواسته است تا یک تیم بین‌المللی مستقل برای بررسی حمله‌ی کماندوهای اسرائیلی به کشتی‌های صلح تشکیل شود. این پیشنهاد که از سوی کشورهای اسلامی عضو این شورا مطرح شده بود، با ۳۲ رأی موافق ۴۷ کشور عضو روبرو شد. آمریکا، ایتالیا و هلند با این پیشنهاد مخالفت کردند.
اسرائیل می‌گوید همه بازداشت‌شدگان را به جز سه نفر آزاد کرده است
مقامات ایالات متحده‌ی آمریکا تا کنون حمله‌ی اسرائیل را محکوم نکرده‌اند و اظهار داشته‌اند که تحقیقات مستقل بایستی از سوی دولت اسرائیل صورت گیرد.
فیلیپ کروالی، سخنگوی وزارت امور خارجه‌ی آمریکا، در پاسخ به درخواست روزنامه‌ی "واشنگتن پست" در این باره اظهار داشت، واشنگتن چندین بار از طریق کانال‌های ارتباطی مختلف با مقامات اسرائیلی تماس گرفته است.
به گفته‌ی وی، دولت آمریکا ارزش زیادی برای "خویشتن‌داری و احتیاط" قائل شده، زیرا چندین نفر از اتباع آمریکایی نیز در میان فعالان اجتماعی و صلحی بوده‌اند که در این کشتی‌ها حضور داشته‌اند.
 جو بایدن، معاون رییس‌جمهور آمریکا، در گفت‌وگویی تلویزیونی بازرسی کشتی‌های امدادی عازم نوار غزه شده را "حق" اسرائیل دانست و گفت: «اسرائیل این حق را دارد تا بداند آیا در این کشتی‌ها سلاح‌های قاچاق نیز بوده است یا خیر. زیرا اسرائیل در نهایت در حال جنگ با سازمان افراطی اسلامی حماس است.»
 در همین حال برخی مقام‌های ارشد دولت آمریکا به روزنامه‌ی نیویورک تایمز گفته‌اند که دولت باراک اوباما محاصره دریایی نوار غزه را "غیر قابل تحمل" می‌داند. در همین راستا واشنگتن خواهان اتخاذ سیاست جدیدی است که اجازه دهد کمک‌ها و کالاهای بیشتری وارد مناطق فقیر نوار غزه شود. یکی از این مقام‌های آمریکایی به نیویورک تایمز گفته است: «نوار غزه در جهان عرب تبدیل به نمادی برای نشان دادن چگونگی رفتار اسرائیلی‌ها با فلسطینیان شده است و ما بایستی آن را تغییر دهیم.»

کامیون‌های منتظر و شرایط حماس برای پذیرش بار آنها
بازداشت‌شدگان ترک به هنگام ورود به ترکیه با استقبال عمومی روبرو شدند 
در این میان حدود ۵۰۰ نفر از فعالان اجتماعی و حقوق بشر که از سوی نظامیان اسرائیلی بازداشت شده بودند، با هواپیما به ترکیه و یونان منتقل شدند. هواپیمایی که در استانبول به زمین نشست، همچنین حامل اجساد نه نفری بود که در این حادثه کشته شدند.
 با این همه، تا کنون دولت حماس از قبول کالاهایی که اسرائیل از کشتی امدادی خارج ساخته، خودداری کرده است. در حالی که هشت کامیون حاوی مواد دارویی، غذایی، صندلی‌های چرخ‌دار و اسباب‌بازی در گذرگاه "کرم شالوم"، مرز میان اسرائیل و مناطق فلسطینی، در انتظار خالی شدن بارهایشان هستند، حماس برای پذیرش آنها چندین شرط گذاشته است.
 یکی از این شرایط آزادی تمامی دستگیرشدگان کشتی‌های امدادی بوده است. به گفته‌ی منابع اسرائیلی، تا کنون همه‌ی زندانیان آزاد شده‌اند و تنها سه نفر به دلیل "مشکلات فنی موجود در پرونده" همچنان در اسرائیل به سر می‌برند.



تهدید رسانه‌های خارجی توسط وزارت ارشاد


مدیرکل رسانه‌های خارجی وزارت ارشاد به نمایندگان رسانه‌های خارجی در ایران توصیه کرد خبرهای منفی در مورد این کشور منتشر نکنند. او از بررسی روزانه فعالیت این رسانه‌ها خبر داد و روزنامه‌نگاران را تهدید به اخراج از ایران کرد.

 پس از فیلتر کردن سایت اینترنتی برخی از رسانه‌های خارجی و ایجاد اختلال در کار شماری از فرستنده‌های رادیویی و تلویزیونی اکنون وزارت ارشاد دست به تهدید روزنامه‌نگارانی زده که با مجوز رسمی و به طور قانونی برای رسانه‌های خارجی در ایران فعالیت می‌کنند. وزارت ارشاد گفته است دفتر نمایندگی رسانه‌هایی که از ایران خبرهای منفی منعکس کنند بسته خواهد شد.
زیرنظر گرفتن فعالیت خبرنگاران خارجی
مدیرکل رسانه‌های خارجی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، محمد جواد آقاجری روز جمعه (۲۹ بهمن ۸۹) گفت: «اخبار و تولیدات نمایندگان رسانه‌ای خارجی که در ایران مستقر هستند، به صورت روزانه رصد و بررسی می‌شود و سازوکار این امر کاملا مشخص است.»
آقاجری در گفتگو با خبرگزاری فارس گفته است «سعی ما تعامل با دفاتر رسانه‌ها و خبرنگاران خارجی مقیم ایران است و در قالب‌های مختلف خواسته‌هایمان را به اطلاع آنها می‌رسانیم و آنها نیز مطالبات و انتظارات خود را به ما منتقل می‌کنند.» این سخنان به کار روزنامه‌نگارانی مربوط می‌شود که برای رسانه‌های غیر فارسی‌زبان فعالیت می‌کنند. وزارت ارشاد به نمایندگان بخش فارسی رسانه‌های خارجی رسما اجازه فعالیت نمی‌دهد.
تا پیش از انتخابات مناقشه‌برانگیز دهمین دوره ریاست جمهوری در سال ۸۸ اینگونه فعالیت‌ها غیر رسمی اما برای بسیاری از روزنامه‌نگاران در محدوده‌ی مشخصی مجاز بود. بخش فارسی شماری از رسانه‌های خارجی تا سال ۸۸ همکارانی در ایران داشته‌اند.
تهدید به تعطیلی دفترهای نمایندگی
در پی اوج‌گیری جنبش اعتراضی به نتایج اعلام شده‌ی انتخابات سال ۸۸ وزارت ارشاد و نیروهای امنیتی محدودیت فراوانی بر نمایندگان رسانه‌های خارجی اعمال کردند. در روزهایی که تظاهرات مخالفان در ایران به اوج می‌رسید روزنامه‌نگاران رسانه‌های خارجی اجازه خروج از دفتر کار و تهیه گزارش از خیابان‌ها را نداشتند.
وزارت ارشاد در روزهای بحرانی ضوابط جدیدی به دفتر نمایندگی‌ها ابلاغ می‌کند. محمد جواد آقاجری ضمن اعتراف به این محدودیت‌ها می‌گوید «اگر این دفاتر نمایندگی در چارچوب ضوابطی که برای آنها تعیین شده، حرکت نکنند قطعا با آنها براساس قوانین و مقررات برخورد می‌شود کما اینکه در انتخابات شاهد بودیم که بخاطر نوع فعالیت "العربیه" با این شبکه برخورد و نمایندگی العربیه در ایران تعطیل شد.»
ساز وکار نامشخص وزارت ارشاد
به گزارش خبرگزاری فارس مدیرکل رسانه‌های خارجی وزارت ارشاد «برخورد با فعالیت‌های خارج از چارچوب رسانه‌های خارجی متخلف را منحصر به دفاتر نمایندگی ندانست و متذکر شد: به طور نمونه در مورد بی‌بی‌سی انگلیسی، جان لاین که در ایران مستقر بود به خاطر نوع فعالیت پس از انتخابات اخراج شد.» او مدعی است «در واقع سازوکار برخورد با خبرنگاران و نمایندگی‌های رسانه‌های مختلف مستقر در کشور کاملا موجود و مشخص است.»
برخلاف این ادعا این "ساز و کار" چندان هم مشخص نیست زیرا مفاهیمی نظیر "سیاه‌نمایی" یا "اخبار منفی" در هیچ یک از دستورالعمل‌های وزارت ارشاد به روشنی تعریف نشده‌اند. در سال‌های گذشته چند خبرنگار خارجی به دلیل تهیه گزارش‌هایی، از جمله در مورد وضعیت نابسامان زلزله‌زدگان بم، از کشور اخراج شده‌اند.
مماشات در کار نیست
خبرگزاری فارس که به نیروهای نظامی و امنیتی منسوب است در خاتمه‌ی این گزارش از مدیرکل رسانه‌های خارجی وزارت ارشاد پرسیده است «آیا در برخورد با رسانه‌های خارجی مقیم کشور که اقدام به انعکاس اخبار ناصحیح و سیاه‌نمایی از اوضاع ایران می‌کنند، مماشاتی در کار است یا خیر؟»
ظاهرا آقاجری در پاسخ به این پرسش گفته است «به هیچ عنوان مماشاتی در این موضوعات در کار نیست؛ دفاتر نمایندگی رسانه‌های خارجی به دلیل اینکه می‌دانند که اشراف کاملی نسبت به فعالیت و اخبار تولیدی آنها داریم، هرگز دوست ندارند که ارتباط آن‌ها با ایران که کانون اخبار مهم جهانی است، قطع و مجبور به ترک ایران شوند.» به نظر می‌رسد این گفتگو هشداری به روزنامه‌نگاران خارجی در مورد انعکاس خبر ناآرامی‌های احتمالی در روزهای آینده باشد.


شصتمین سالمرگ آندره ژید، نویسنده‌ای تأثیرگذار و ماندگار

آندره ژید در دهه سی میلادی

شصت سال از خاموشی آندره ژید می‌گذرد. او مؤلفان نیمه نخست قرن بیستم اروپا را می‌شناخت، از آنان تأثیر پذیرفت و خود بر ادبیات اروپا و جامعه فرانسه تأثیر بسزایی گذاشت. گفت‌وگویی با مهستی بحرینی، مترجم مائده‌های زمینی.

دویچه وله: خانم مهستی بحرینی، شما کدامیک از آثار آندره ژید را به فارسی ترجمه کرده‌اید؟
فقط مائده‌های زمینی‌اش را ترجمه کرده‌ام و بعد هم یک شرح حالی از ایشان که یک کتاب مستقل بود که شرح حال بزرگان بود که هر مترجمی یکی از کتاب‌ها را انتخاب می‌کرد و من هم ژید را انتخاب کردم که شرح حال و آثارش بحث شده بود.
تم اصلی مائده‌های زمینی چیست؟
نمی‌توان اسم رمان رویش گذاشت چون خصوصیات و ویژگی های یک رمان را ندارد. ژید در این کتاب خودش را پیرو مکتی هدونیسم که لذت‌جویی و اغتنام فرصت است، نشان داده. علت اینکه او این کتاب را نوشت وقتی بود که به شدت بیمار بود و رفت آفریقا و در آنجا یک تغییر روحیه داد، گرایش‌هایی پیدا کرد و از آنجا دیگر شور و شوقش را در پیوند با شادی‌های جسمانی نشان داد و نه فقط شادی‌های جسمانی و لذت بردن، بلکه نفی همه‌ی بردگی‌های خانوادگی، آئینی و حتی شخصی. ژید در سراسر زندگی‌اش در انتخاب میان نفس و نیاز با اخلاق و پاکدامنی در جدال بود. یعنی از یک طرف به شدت آدم اخلاقی بود و می‌خواست که به اصطلاح درست زندگی کند و پا از دایره‌ی عفت و اخلاق بیرون نگذارد و از طرف دیگر به خاطر آن گرایشاتی که گفتم قبلا، نمی‌توانست این کار را کند و خیلی از این بابت در رنج بود. و این را در آثار دیگرش نشان داده که با چه دریغ‌ها و پشیمانی‌هایی همراه بوده با این میل به آزادی شخص.
چرا مائده‌های زمینی در زمان بعد از جنگ در اروپا و بویژه در فرانسه تا این اندازه طرفدار یافت؟
مائده‌های زمینی در اروپا ـ به خصوص اروپای بعد از جنگ ـ واقعا غوغایی به پا کرده بود. ملت خسته بودند از سخت‌گیری‌ها، ناکامی‌ها، شکست‌ها و می‌خواستند که فراموش کنند همه‌ی درد و اندوه خودشان را و به خوش‌باشی روی بیاورند و این کتاب به موقع درآمده بود و جوابگوی این خواست بود.
آندره از نوجوانی شیفته‌ی دختردائی‌اش مادلن می‌شود اما تنها پس از مرگ مادرش در سال ۱۸۹۵ می‌تواند با مادلن ازدواج کند، چراکه مادران دو عاشق مخالف این ازدواج‌اند.
آندره ژید در سالهای جوانیآندره ژید خیلی زود عصیان کرد و تقریباً در سن بیست و سه چهار سالگی و یا حتی شاید زودتر رابطه و آن وابستگی و اطاعت و فرمابرداری از مادر را قطع کرد و دیگر به راه خودش رفت. به میل خودش ازدواج کرد. یعنی آنطور نبود که مادرش اتفاقا مخالف بود و می‌گفت که تو نمی‌توانی او را خوشبخت کنی، ولی گوش نکرد.
البته ازدواجش با مادلن هم درست بعد از مرگ مادرش بود!
آخر سر مادرش موافقت کرده بود برای ازدواج آنها. می‌گویند آن طور هم نبوده که تا به آخر مخالف باشد.
و گویا به خاطر روابط هم‌جنس‌خواهانه‌اش زندگی به مادلن خیلی تلخ می‌شود!
بله! البته او مثل اینکه خیلی علاقه‌ی شدیدی به ژید داشته. منتها در اواخر عمر که یک نامه‌هایی را از آندره ژید می‌بیند که متوجه گرایش‌های او می‌شود، به شدت ناراحت می‌شود و تمام نامه‌های عاشقانه‌ی خودش را پاره می‌کند، چون اینها به شدت در دوران نوجوانی، مادلن و ژید به هم وابسته بودند. و او تمام نامه‌ها را پاره می‌کند که ضربه‌ی روحی شدیدی به ژید می‌زند. ولی به هر صورت اواخر دیگر از هم جدا دیگر جدا بودند. نه جدایی با اختلاف. ولی ژید زندگی خودش را داشته و مادلن در آن ملکی که داشتند، تا آخر در آنجا زندگی می‌کرد و ژید با دوستان خودش معاشرت می‌کرد.
مائده‌های زمینی در سال ۱۳۸۱ منتشر شد. آیا سانسور شد؟
نخیر اصلاً، برای اینکه می‌دانید اولاً تقریباً می‌شود گفت این یک اثر کلاسیک است و بعد هم در این کتاب هم واقعا مطالب خلافی که جمهوری اسلامی ایران بر بعضی از مسائل اخلاقی انگشت می‌گذارند، در کتاب وجود ندارد. کتاب در واقع ـ ببینید برای ما ایرانی‌ها ـ نمی‌توانم بگویم چیز تازه‌ای دارد. برای اینکه ما یک عرفان خیلی عمیق داریم در ایران، یعنی چندین قرن سابقه‌ی عرفان داریم که به مراتب قوی‌تر از این حرف‌هایی که او زده در مائده‌های زمینی. و این نوعی عرفان زمینی است. برای ما تازگی ندارد ولی در عین حال هم مطالبی نیست که نشنیده باشیم و بخواهیم تعجب کنیم و ایراد بگیریم و سانسور کنیم. آدم اثری را نباید ترجمه کند یا اگر می‌داند که مشکل دارد و اگر می‌خواهد ترجمه کند باید سعی کند که کامل ترجمه کند. من گاهی مثلا یک جمله‌ای یا یک کلمه‌ای را ممکن است حذف کنم اما اینکه یک فصل تمام را حذف کنم این واقعا خلاف امانت است.
حدس می‌زنید که ایرانیان تا چه اندازه آندره ژید را می‌شناسند؟
آندره ژید نویسنده‌ی بسیار مشهوری است در ایران. از چندین سال پیش کتاب‌هایش ترجمه شده و همه می‌شناسندش. خوب برنده‌ی جایزه‌ی نوبل بوده ـ البته این نوبل‌های الان نیست که فراموش شوند و یکی دو سال دیگر کسی یادش نمی‌ماند، حتی اسمشان در ذهن نمی‌ماند ـ ولی آن موقع اینطور نبود و ژید هم که نویسنده‌ی بسیار سرشناسی بود. این است که اسمش ماندگار شد و همه می‌شناسندش، چه خوانده باشند آثارش را و چه نخوانده باشند.
آندره ژید در حوزه‌ی اجتماعی ـ سیاسی علیه استعمار و فاشیسم نیز بسیار فعال بود و حتی دوره‌ای گرایش به حزب کمونیست فرانسه داشت. ولی گویا در سفرش به شوروی نظرش تغییر یافت؟

آندره ژید در اواخر دهه چهل میلادیدر فرانسه خیلی فعالیت‌های بسیار کرد برای آنکه استعمار را از میان ببرد و خیلی هم مؤثر بود..... ـ مقالاتی نوشت و خیلی تاخت به کشورهای استعمارگر که یکی هم کشور خودش فرانسه بود. بعد هم به خاطر همین حق‌طلبی و آزادی‌خواهی بود که علاقه پیدا کرد به شوروی یعنی به مارکسیم و فکر می‌کرد که آن می‌تواند تا اندازه‌ای دردهای بشر را مداوا کند، ولی رفت به شوروی و دید آنجا هم خبری نیست و خوب من می‌توانم کاملا مجسم کنم که یک آدم فرانسوی آزاداندیش با همه آزادی‌های اجتماعی ـ ولی اگر کشورش استعمارگر هم باشد به هر صورت آزادی‌های فردی و آزادی‌های اجتماعی آنجا خیلی فراوان است ـ بعد یک همچین آدمی برود شوروی و آن قید و بندها را ببیند، طبعا زده می‌شود و وقتی برگشت خیلی تغییر عقیده داده بود و این تغییر عقیده را در کتابی به اسم "بازگشت از شوروی" منعکس کرد.
ژید در سال ۱۹۲۳ پدر دختری خارج از زندگی زناشویی می‌شود که با او و مادرش از سال ۱۹۲۷ در خانه‌ای اجاره‌ای در پاریس زندگی می‌کند و پس از مرگ مادلن در سال ۱۹۳۸ دخترش را به فرزندخواندگی می‌پذیرد.
این زن دختر یکی از دوستانش بود.
دختر ژید در سال ۲۰۰۲ کتابی از پدرش منتشر می‌کند که آندره در سال ۱۹۰۷ نگاشته بود و بیش از هرچیز به روابط جنسی هم‌جنس‌خواهانه‌اش می‌پردازد. این‌طور که پیداست، این کتاب نیز مانند بسیاری از آثار دیگر ژید به فارسی ترجمه نشده است؟
آندره ژید دو سه کتاب دارد که خیلی بی‌پرده شرح حال خودش است و این البته صداقت او را نشان می‌دهد که مسائلی را که می‌دانست اگر بنویسد، اجتماع به شدت علیه او برمی‌خیزد، ولی نوشت. یکی از این کتاب‌ها کریدون هست که ترجمه نشده، یکی هم "اگر دانه نمیرد" که شرح حال خودش است. "اگر دانه نمیرد" را به طور ناقص چاپ و ترجمه کردند، ولی کریدون را نتوانستند ترجمه کنند. نه کتاب‌های آندره‌ژید را، آن کتاب‌هایی را که مباحث در آن هست نمی‌شود ترجمه کرد.
آندره ژید چه ویژگی‌هایی داشت و محور اصلی آثارش چه بود؟
اگر بخواهیم آندره ژید را درست بشناسیم باید فقط بگوییم که آندره ژید بین دو قطب ایمان و هوس در نوسان است. از یک طرف سخت پایبند لذت‌جویی و گرایش‌های شخصی خودش است و از طرف دیگر به خاطر تربیت مذهبی‌اش سخت پایبند اخلاق است، به هر صورت او می‌گفت من این هستم ولی مهمترین اصل برای هر کس این است که به رغم همه‌ی ابهامات و چندگونگی‌هایی که در درون خودش سراغ دارد، با خودش صادق باشد و به کسی دروغ نگوید و نه به هیاهوی مخالفان و معترضان انجام بدهد و نه به منافع شخصی خودش و فقط صداقت و صمیمیت داشته باشد. واقعا می‌شود گفت که این ویژگی آندره ژید است. با وجود همه‌ی این حرف‌ها همچین نیست که ما فکر کنیم آثار او دعوت به آزادی کامل و پشت پا زدن به همه‌ی قید و بندهاست. با وجود اینکه در مائده‌های زمینی هی می‌گوید: "بدور افکن بدور افکن" همه‌ی این حرف‌ها را. ولی در جاهای دیگر می‌گوید که هر کسی دنبال استعلا برود و به خودش اجازه ندهد که در ورطه‌ای بیفتد که از این بالا رفتن و استعلای روح محروم بماند. این است که نمی‌شود گفت که آنده ژید فقط به هوا و هوس پایبند بود. موضوع آثار آندره ژید زندگی درونی انسان و تجزیه و تحلیل مداوم و مستمر مسائل عاطفی و روانی است.
آندره ژید در زمان خود چه نقش و جایگاهی در اجتماع و جامعه‌ی ادبی داشت؟
نقش و جایگاه ژید در فرایند حرکت روشنفکری فرانسه نباید فراموش شود. ممکن است که الان کسی دیگر آندره ژید را نخواند، ولی ارزش کار ژید این است که در زمان خودش تقریبا می‌شود گفت بیشتر از دیگر نویسندگان در رویدادهای ادبی، فکری، عقیدتی، سیاسی حضور مداوم داشت و این اواخر به شدت به مسائل سیاسی و اجتماعی می‌پرداخت، یعنی نقشی که در میان جوانان و روشنفکران فرانسه داشت و انگیزه‌ای بود برای حرکت آنها.
مصاحبه‌گر: نوشین شاهرخی
تحریریه: شهرام احدی



آمریکا قطعنامه علیه اسرائیل را وتو کرد

تصویری از شورای امنیت سازمان ملل در نیویورک

کشورهای عربی قطعنامه‌ای را به شورای امنیت سازمان ملل آورده بودند که شهرک‌سازی‌های اسرائیل در مناطق فلسطینی‌نشین را محکوم می‌کرد. آمریکا این قطعنامه را وتو کرد. این اقدام با واکنش‌های متفاوتی روبه‌رو شده است.


با وجود ۱۴ رأی موافق به قطعنامه‌ای علیه اسرائیل در شورای امنیت سازمان ملل، آمریکا روز جمعه (۱۸ فوریه/ ۲۹ بهمن) با وتو این قطعنامه آن را از دستور کار شورا خارج کرد. این قطعنامه شهرک‌سازی‌های اسرائیل در مناطق فلسطینی‌نشین را محکوم می‌کرد. واشنگتن در عین حال اعلام کرده که این اقدام نباید در اسرائیل به پشتیبانی آمریکا از ادامه‌ی شهرک‌سازی‌ها تعبیر شود.
سوزان رایس، نماینده‌ی دائم ایالات متحده در سازمان ملل، معتقد است که شورای امنیت سازمان ملل جایگاه مناسبی برای حل اختلاف‌های اسرائیل و فلسطینیان نیست: «این قطعنامه سبب می‌شود که دو طرف بر مواضع پیشین خود بیشتر پافشاری کنند». به گفته‌ی نماینده‌ی آمریکا در سازمان ملل، آمریکا نیز مانند دیگر کشورهای جهان، تردیدی در "غیر عقلانی‌بودن و نا درستی" شهرک‌سازی‌ها ندارد.
اسرائیل از این اقدام آمریکا تشکر کرد. بنیامین نتانیاهو، نخست‌وزیر این کشور، گفت: «تصمیم آمریکا نشان می‌دهد که تنها گفت‌وگوهای مستقیم به صلح ختم می‌شوند». او هم‌چنین فلسطینی‌ها را فرا خواند تا «بدون پیش‌شرط» بر سر میز مذاکره بازگردند.
نارضایتی و اعتراض در سوی دیگر

تصمیم آمریکا ناخشنودی فلسطینیان را برانگیخته است. دبیر کل سازمان آزادی‌بخش فلسطین این اقدام را موجب خدشه‌دار شدن چهره‌ی آمریکا در منطقه دانست. به گفته‌ی او، فلسطینیان ممکن است «اساس گفت‌وگوهای صلح» را مورد بررسی قرار دهند. هزاران فلسطینی نیز در اعتراض به اقدام آمریکا در شب منتهی به شنبه در رام‌الله تظاهرات کردند.
ویلیام هیگ، وزیر خارجه‌ی انگلستان، از دو طرف خواست تا در اسرع وقت بر سر میز مذاکرات بازگردند.
ویلیام هیگ، وزیر خارجه‌ی بریتانیاقطعنامه‌ای که آمریکا آن را وتو کرد به ابتکار کشورهای عربی و با حمایت ۱۳۰ کشور عضو سازمان ملل به شورای امنیت این سازمان ارائه شد. این قطعنامه شهرک‌سازی‌های یهودی در مناطق فلسطینی‌نشین را غیر قانونی و بزرگ‌ترین مانع برای تحقق صلح در خاور میانه تعبیر می‌کرد. فلسطینیان امیدوار بودند با تصویب این قطعنامه فشارهای بین‌المللی بر دولت اسرائیل برای توقف شهرک‌سازی‌ها افزایش یابد. آلمان هم که از آغاز سال جاری میلادی (۲۰۱۱) عضو غیر دائم شورای امنیت سازمان ملل شده است، از این طرح پشتیبانی کرده بود.
ظاهرا آمریکا پیش‌تر از فلسطینیان خواسته بود با ارائه‌ی قطعنامه علیه اسرائیل مخالفت کنند. به گفته‌ی یک سخنگوی تشکیلات خودگردان فلسطین، محمود عباس، رئیس این تشکیلات، روز پنجشنبه (۲۸ بهمن) با باراک اوباما و روز پس از آن با هیلاری کلینتون، وزیر خارجه‌ی آمریکا، تلفنی گفت‌وگو کرده است. محافل فلسطینی می‌گویند، اوباما به عباس پیشنهاد کرده تا به جای قطعنامه، بیانیه‌ای خطاب به اسرائیل و با مضمون توقف شهرک‌سازی‌ها صادر شود.
این نخستین بار است که دولت اوباما از حق وتوی خود در شورای امنیت سازمان ملل استفاده می‌کند. دولت‌های پیشین آمریکا همواره از این حق برای رد قطعنامه‌ها علیه اسرائیل استفاده کرده‌اند. آمریکا، روسیه، چین، فرانسه و انگلستان، پنج عضو دائم شورای امنیت سازمان ملل هستند که می‌توانند تصمیم‌های این شورا را با وتو کردن از اعتبار ساقط کنند.



نخستین توسل اوباما به «حق وتو» برای جلوگیری از نکوهش اسرائیل


سوزان رایس، نماینده دائم آمریکا در سازمان ملل
برای نخستین بار از زمان ریاست‌جمهوری باراک اوباما؛ آمریکا برای جلوگیری از نکوهش اسرائیل در شورای امنیت سازمان ملل متحد از «حق وتو» استفاده کرد؛ امری که موجب تنش جدی در مناسبات آمریکا با فلسطینی‌ها شده ولی خشنودی عمیق نخست‌وزیر اسرائیل را در پی آورده است.
در نشست جمعه شورای امنیت، در حالی که ۱۴ عضو دایم وغیر دایم شورا با پیش‌نویس قطعنامه فلسطینی‌ها در نکوهش ساخت و سازهای اسرائیلی در کرانه باختری و شرق بیت‌المقدس موافق بودند، آمریکا با به کارگیری «حق وتو»، مانع از تصویب قطعنامه شد.
سوزان رایس، نماینده آمریکا در سازمان ملل، گفت که به کارگیری «حق وتو» «به هیچ وجه به مفهوم حمایت از اقدام غیرقانونی اسرائیل در خانه‌سازی‌ها در اراضی اشغالی نیست و آنچه که رخ داد، اصلاً «نتیجه مورد نظر آمریکا نبود».
سوزان رایس گفت که تصویب قطعنامه جدید در نکوهش اسرائیل، مشکلی را حل نمی‌کند.
محمود عباس، رهبر تشکیلات خود گردان فلسطینی، در ساعات پیش از آغاز به کار نشست شورای امنیت، زیر فشار سنگین آمریکا قرار داشت تا نماینده فلسطین در سازمان ملل پیش‌نویس قطعنامه‌ای را که برای محکومیت اسرائیل به شورای امنیت ارائه کرده بود، پس بگیرد.
به گزارش رسانه‌های فلسطینی، باراک اوباما، رئیس جمهور آمریکا شامگاه پنجشنبه ۵۰ دقیقه با آقای عباس تلفنی سخن گفته بود تا وی را به «نرمش» وادار کند.
به گزارش رسانه‌های فلسطینی، اوباما به آقای عباس گفته بود که آمریکا نمی‌خواهد از حق وتوی خود استفاده کند ولی بهتر است که فلسطینی‌ها پیشنهاد خود را پس بگیرند یا متن قطعنامه را تغییر دهند و یا اینکه به یک بیانیه از سوی ریاست شورای امنیت در نکوهش اسرائیل اکتفا کنند.
محمود عباس بدنبال این مکالمه طولانی تلفنی با باراک اوباما، نشست اضطراری با حضور مقامات ارشد فلسطینی در شهر رام‌الله برگزار کرده بود.
اما در حالی که آقای عباس از سوی افکار عمومی فلسطینی زیر فشار جدی قرار داشت، وی بعدازظهر جمعه به خانم هیلاری کلینتون، وزیرخارجه آمریکا تلفنی اطلاع داد که نمی‌تواند درخواست آمریکا را بپذیرد و پیش نویس قطعنامه ارائه شده به رأی‌گیری گذاشته خواهد شد.
آمریکا با این استدلال که اسرائیل و فلسطینی‌ها باید خود معضلات فیمابین را حل کنند، در روزهای اخیر تأکید می‌کرد که پیش‌نویس قطعنامه‌ای که به رأی‌گیری شورای امنیت گذاشته می‌شود، یا باید در مورد اسرائیل تعدیل شود یا دست کم «اقدامات یکجانبه هر دو طرف» را محکوم کند.
خانم سوزان رایس اصرار داشت که حملات راکتی و خمپاره‌ای که هر از چند گاهی ازسوی فلسطینی‌های مسلح در باریکه غزه به جنوب اسرائیل پرتاب می‌شود، در پیش‌نویس قطعنامه تازه مطرح و محکوم شود.
اما با رد این درخواست آمریکا، در متنی که به شورای امنیت ارائه شده بود، تنها به اقدامات اسرائیل علیه فلسطینی‌ها اشاره شده بود.
از ماه‌ها قبل و در پی اصرار اسرائیل برای ازسرگیری ساخت و ساز‌ها در اراضی اشغالی، فلسطینی‌ها در تلاش سیاسی چشمگیری بودند تا این قطعنامه درمحکومیت اسرائیل در شورای امنیت تصویب شود.

واکنش اسرائیل و فلسطینی‌ها

فلسطینی‌ها تأسف عمیق خود را از رفتار آمریکا، در توسل به «حق وتو» ابراز داشته‌اند.
صائب عریقات، مذاکره‌کننده پیشین فلسطینی که هفته گذشته استعفا داد، شنبه به رادیو اسرائیل گفت که «در وضعیت تأسف‌انگیزی که به وجود آمده،‌‌ همان بهتر که تشکیلات خودگردان فلسطینی هم از اساس منحل شود تا اسرائیل عملاً دوباره اشغالگری را کامل از سرگیرد، و در آن صورت، فلسطینی‌ها می‌دانند چگونه از حقوق خود دفاع کنند».
به گفته توفیق طیراوی، یک مقام ارشد سازمان آزادیبخش فلسطین، روز جمعه آینده، به عنوان روز خشم علیه آمریکا در سرزمین‌های فلسطینی اعلام شد.
نبیل ابورودینه، سخنگوی محمود عباس، گفت توسل اوباما به وتو «وضعیت خاورمیانه را پیچیده ترمی کند» و این کار «اسرائیل را در شانه خالی کردن از تعهدات مربوط به صلح و تقویت یهودی‌نشین‌ها تشویق می‌کند».
جنبش حماس نیز که بر باریکه غزه مسلط است، با کنایه زدن به تشکیلات فلسطینی، گفت «نتیجه خدماتی که به آمریکا کرده‌اید، ضرباتی است که اکنون از آمریکا می‌گیرید».
اسماعیل رضوان، یک سخنگوی حماس در غزه، روز شنبه گفت که «آمریکا به چهره ابو مازن سیلی زد و ثابت شد که تنها دغدغه اوباما هم تأمین منافع اسرائیل است».
اما دولت اسرائیل از اقدام آمریکا عمیقا خشنود شده است.
بیانیه دفتر نخست وزیری اسرائیل می‌گوید که این کشور «قدردان» آمریکا است، و می‌افزاید که تنها با «تعهد به ادامه صلح است که مشکلات حل می‌شود».
دانی آیالون، معاون وزیرخارجه اسرائیل شنبه گفت «مراجعه کردن‌های پی در پی فلسطینی‌ها به شورای امنیت، چاره کار نیست».
ایگال پالمور، سخنگوی وزارت خارجه اسرائیل نیز فلسطینی‌ها را به «بازگشت به میز مذاکرات» فرا خواند، و گفت «فاصله اورشلیم و رام‌الله تنها ۱۰ دقیقه است و بهتر است که فلسطینی‌ها این مسیر کوتاه را طی کنند و پیش شرط نگذارند».
دولت‌های آمریکا، جملگی حتی در دورانی که جمهوریخواهان ریاست جمهوری را در دست داشته‌اند، خانه‌سازی‌های اسرائیلی در کرانه باختری و شرق بیت المقدس را غیر قانونی دانسته و با آن مخالفت کرده‌اند؛ درخواستی که همواره با بی‌اعتنایی دولت‌های اسرائیل، در ۴۴ سال تسلط اسرائیل بر کرانه باختری و شرق بیت المقدس، روب‌هرو شده است.
آخرین دور مذاکرات صلح اسرائیلی- فلسطینی در پاییز سال ۲۰۰۸ به عمل آمده بود. از آوریل ۲۰۰۹ که دولت بنیامین نتانیاهو در اسرائیل روی کارآمد، تنها سپتامبرگذشته، شهریورماه، بود که سه بار او با محمود عباس در آمریکا و مصر دیدار کرد اما این دیدار‌ها نیز بدون نتیجه پایان یافت.
محمود عباس بازگشت به مسیر مذاکرات با اسرائیل را به قطع خانه سازی اسرائیلی در کرانه باختری و شرق بیت‌المقدس مشروط کرده بود.
آمریکا پاییز گذشته اعلام کرد که از تلاش برای متقاعد کردن اسرائیل به قطع ساخت و ساز‌ها دست برداشته است.
فلسطینی‌ها با ناامیدی از رسیدن به استقلال کشور خود در نتیجه روند صلح با اسرائیل، ازچند ماه پیش تلاش سیاسی همه جانبه‌ای را در جامعه بین‌المللی دنبال می‌کنند تا کشور‌ها استقلال کشور فلسطین را از هم اینک به رسمیت بشناسند.
در سه ماه اخیر، کشورهایی، عمدتاً «در آمریکای لاتین، استقلال کشور فلسطین را به رسمیت شناخته‌اند و دولت‌هایی در اروپا نیز سطح هیئت‌های نمایندگی سیاسی فلسطینی را به «سفارت» ارتقا داده‌اند.
فلسطینی‌ها می‌گویند کشور مستقل فلسطین در سپتامبر۲۰۱۱، شهریور ۱۳۹۰، اعلام موجودیت خواهد کرد.


کشته شدن دستکم ۸۴ نفر در ناآرامی‌های لیبی

در حالی که سازمان دیده‌بان حقوق بشر روز جمعه از کشته شدن دستکم ۸۴ نفر در جریان ناآرامی‌های لیبی خبر داده بود، روز شنبه، نیروهای امنیتی بار دیگر به معترضان به حکومت در شهر بنغازی یورش بردند.
به گزارش آسوشیتد پرس، نیروهای امنیتی در حدود ساعت پنج بامداد روز شنبه، به صدها معترض، از جمله وکلا و قضاتی که در اعتراض به رهبر لیبی در مقابل دادگاه این شهر چادر زده بودند حمله برده و معترضان را وادار به ترک محل کردند.
یک شاهد عینی به این خبرگزاری گفته است که عده‌ای در جریان درگیری‌های روز شنبه کشته و برخی دیگر نیز زخمی شده‌اند.
ناآرامی‌های روز شنبه در حالی رخ داده است که روز جمعه سازمان دیده‌بان حقوق بشر با استناد به اظهارات مسئولان‌ بیمارستان‌های لیبی و همچنین شاهدان عینی اعلام کرد که در سه روز گذشته دستکم ۸۴ نفر در درگیری‌های لیبی کشته‌شده‌اند.
در این گزارش آمده است که تنها در اعتراضات روز جمعه، ۲۹ بهمن، که در پنج شهر شرقی لیبی از جمعه بنغازی، بیضا و درنه در جریان بود، ۳۵ نفر کشته شده‌اند.
روز پنجشنبه و در جریان تظاهرات مخالفان معمر قذافی، رهبر لیبی، در چهار شهر این کشور، دستکم ۲۰ تن در درگیری‌ با نیروهای دولتی کشته شدند که به دنبال آن روز جمعه هزاران تن، برای تشییع جنازه کشته شدگان به خیابان‌ها آمدند که این تظاهرات نیز به خشونت کشیده شد.
معترضان لیبی، کشوری که در همسایگی مصر و تونس قرار دارد، خواستار برکناری معمر قذافی از قدرت هستند؛ رهبری که حکمرانی‌اش بیش از ۴ دهه به طول انجامیده است.
ناآرامی‌ها در لیبی، در حالی در جریان است که خبرنگاران خارجی اجازه حضور در لیبی را ندارند و علاوه بر این سرویس‌دهی خطوط تلفن در شهرهای شرقی لیبی، که شاهد بیشترین اعترضات است، با اختلال شدید روبرو است.

شاه بحرین فرمان خروج نیروهای ارتش از خیابان‌ها را صادر کرد


در بحرین نیز، پس از آن‌که احزاب مخالف، ورود به مذاکره با شاه بحرین را مشروط به تخلیه خیابان‌‌های شهر از نیروهای ارتش دانستند، وسائط نقلیه نظامی آرام آرام آغاز به ترکی میدان مروارید منامه کرده‌اند.
به نوشته خبرگزاری فرانسه، حمد بن عیسی آل خلیفه، شاه بحرین، با انتشار بیانیه‌ای «فرمان خروج فوری تمامی نیروهای ارتش از خیابان‌ها» را صادر کرده است.
 نگهداری مجروحان ناآرامی‌های منامه- ۲۸ بهمن
به دنبال این خروج تدریجی ارتش از خیابان، جماعتی ازاعترضان بار دیگر به سمت میدان مروارید روانه شده‌‌اند که پلیس ضمن بازداشت دستکم سه نفر، با پرتاب گاز اشک‌آور سعی در پراکنده کردن معترضان کرده است.
شاه بحرین روز شنبه از «تمامی احزاب» سیاسی آن کشور دعوت کرد که برای برگزاری گفت‌و‌گوی ملی گرد هم بیایند.
به دنبال این درخواست حکومت سنی بحرین، احزاب مخالف، از جمله گروه سیاسی «الوفاق» که بزرگترین حزب شیعه این کشور به شمار می‌رود، اعلام کردند تا زمانی که نیروهای ارتش در خیابان‌ها حضور دارند، حاضر به گفت‌و‌گو با شاه بحرین نخواهند بود.
بحرین، به ویژه منامه، پایتخت این کشور در چند روز گذشته صحنه اعتراضات مخالفان حکومت بوده‌است و به نوشته رویترز در جریان این ناآرامی‌ها صدها نفر زخمی و شش نفر کشته شده‌‌‌اند.
پیشتر کاترین اشتون، رئیس مسئول سیاست‌ خارجی اتحادیه اروپا خواستار آن شده بود که گفت‌و‌گو‌ها در بحرین «بدون تأخیر» آغاز شود.
باراک اوباما، رئیس‌جمهور ایالات متحده، نیز روز جمعه در گفت‌و‌گو با شیخ حمد، خشونت‌های پیش آمده در بحرین را محکوم کرد و از حکومت این کشور خواست تا با عاملان ایجاد ناآرامی‌ها برخورد کند.



تورم سازمان سرکوب ولایت فقیه و سوق دادن مخالفان به براندازی

عکس: سخنرانی علیرضا پناهیان در مراسم تشییع حکومتی پیکر صانع ژاله

سرکوب موفقیت‌آمیز معترضان در دو سال اخیر و بازداشتن مخالفان از تجمع و اشغال خیابان تا سقوط نظام نشانه وجود یک سازمان نسبتاً منسجم سرکوب در جمهوری اسلامی است.
این سازمان چگونه سازمانی است؟ لایه‌ها، ابعاد و نیروی انسانی آن کدامند؟ این سازمان چه وظایف و مأموریت‌هایی دارد؟ نیروهای مؤثر آن چه کسانی هستند و مدیریت آن چگونه صورت می‌گیرد؟ سازمان سرکوب تا کجا در ایران بسط یافته است؟ این سازمان در روش‌ها و تاکتیک‌هایش تا کجا پیش می‌رود؟ و نتیجه عمل آنچه بوده است؟

سازمان اختاپوسی سرکوب

سازمان سرکوب جمهوری اسلامی دارای لایه‌ها، ابعاد و نیروی انسانی مشخصی است. لایه‌های این سازمان به نحو افقی عمودی توسعه یافته‌اند. لایه عمودی همانا نظام سلسله مراتبی موجود در قوای قهریه است (نظامی، انتظامی، امنیتی و قضایی با واحدهای مشترک مثل نیروهای ضد شورش که تحت مدیریت سپاه و نیروهای انتظامی عمل می‌کنند) که مواجهه با اعتراضات خیابانی را با لشگر کشی بر عهده دارد، اما لایه افقی در قالب پایگاه‌های بسیج و لباس شخصی‌ها در گستره جغرافیایی کشور در همه فضاهای عمومی (ادارات، مساجد، مدارس، دانشگاه‌ها، محلات، و مانند آن‌ها) بسط یافته تا با اعتراضات در همه فضاهای عمومی غیر از خیابان مقابله کند. این لایه‌ سراسر گستره عمومی را در بر می‌گیرد و به جمع‌آوری اطلاعات، شناسایی مخالفان، پرونده سازی، بازرسی‌های معمول و غیر معمول و عادی‌سازی جو امنیتی می‌پردازد.
سازمان سرکوب غیر از ابعاد نظامی و امنیتی دارای وجوه و نهادهای رسانه‌ای، فرهنگی، سیاسی، اجتماعی و اقتصادی است. سازمان سرکوب از به دست گرفتن و استفاده از هیچ ابزاری برای کنترل تمامیت‌طلبانه خود فروگذار نمی‌کند.
نیروی انسانی این سازمان از میان لشگر بیکاران و فقرا، معاودان، توابان، و افراد دارای سوء پیشینه تأمین می‌شود یعنی کسانی که پیوندهای اجتماعی سست‌تری با بقیه جامعه دارند و امکان اطاعت آن‌ها از رهبری در شرایط بحرانی بیشتر است.
از کار انداختن سایت‌های اینترنتی مخالفان (که در روزهای ۲۴ تا ۲۶ بهمن ۱۳۸۹ دنبال شد) مأموریت بخش رسانه‌ای و در اختیار گرفتن نهادهای اقتصادی و کسب پروژه‌های دولتی برای پاداش دهی به عوامل سرکوب مأموریت بخش اقتصادی این سازمان است. سازمان سرکوب در دوران خامنه‌ای به تدریج آن قدر گسترش و قدرت یافته که امروز به همه رگ و ریشه‌های حکومت بسط یافته است.

وظایف و مأموریت‌ها

پس از هر گونه اعتراض در عرصه عمومی چهار مأموریت به سازمان سرکوب محول می‌شود:
۱) صحنه‌سازی حمایت مردمی و مذهبی با بسیج نیرو‌ها به یک میدان شهر (میدان ارک در ۲۶ بهمن ۱۳۸۹ پس از به چالش کشیده شدن حکومت در ۲۵ بهمن)، اعلام راهپیمایی پس از نماز جمعه، و تعطیل کردن حوزه‌های علمیه و درس مراجع قم (با هماهنگی با مراجع دولتی شیعه و با اکراه و اجبار مراجع نیمه مستقل: نمونه آن، تعطیلی اجباری دروس شبیری زنجانی و وحید خراسانی در روز ۲۶ بهمن ۱۳۸۹)؛
۲) بازداشت کارکنان سفارتخانه‌ها برای نمایش اتصال جنبش اعتراضی به خارج از کشور که در رسانه‌های دولتی انعکاس گسترده‌ای پیدا می‌کند. اما معذرت‌خواهی از کشورهای دیگر به دلیل بازداشت شهروندان آن‌ها (مثل معذرت‌خواهی از اسپانیا به دلیل بازداشت چهار ساعته دیپلمات این کشور، ۲۹ بهمن ۱۳۸۹) در این رسانه‌ها انعکاسی نمی‌یابد؛
۳) انتقام‌گیری از رهبران و عناصر مؤثر با اقداماتی مثل بازداشت‌های گسترده، محاصره خانه و حمله به محل مسکونی افراد و نزدیکان آن‌ها (مثل بازداشت ده‌ها نفر و حمله به منزل کروبی و فرزند وی و لشگر کشی به خیابان محل سکونت محمد خاتمی، میرحسین موسوی و مهدی کروبی در روزهای بعد از ۲۵ بهمن ۱۳۸۹)؛ و
۴) یکدست‌سازی جناح خودی با اعمال فشار بر عناصر محتاط و حتی منتقد بخشی از حکومت برای حمایت بی‌قید و شرط از حکومت و ناسزاگویی به رهبران مخالفان و جنبش (کاری که محسن رضایی، ناطق نوری، حسن روحانی، امامی کاشانی، قالیباف، هاشمی رفسنجانی و محمدی ری‌شهری پس از ۲۵ بهمن مجبور به انجام آن بودند تا در جمع خودی‌ها بمانند).
سازمان سرکوب با این عمل در کوتاه مدت در سرکوب مخالفان موفق عمل می‌کند اما در دراز مدت «سیاست» را غیر ممکن می‌سازد. نیروهای میانی در سمت اقتدارگرایان همواره می‌توانند تنور انتخابات را گرم کنند و افراد بیشتری را به مشارکت بکشانند و حذف آن‌ها (با بی‌اعتبار کردنشان در برابر مردم) حکومت را در برابر مخالفان تنها می‌گذارد. یکدست سازی در عین حال نیروهای میانه‌رو‌تر جنبش و اصلاحگرایان را به سمت براندازی سوق می‌دهد. نحوه برخورد حکومت با تظاهرات ۲۵ بهمن یک گام دیگر موسوی و کروبی و دیگر اصلاح‌طلبان مذهبی را به سوی تبدیل شدن به نیروی برانداز سوق داد.

قرارگاه عمار و مدیریت نظامی- راهبردی عملیات فرهنگی جبهه ولایت

هنگامی که نام‌هایی مثل طائب، کوچک‌زاده، قاسمی، روانبخش، الله‌کرم، عباسی، حدادیان، و رسایی در ذیل یک اطلاعیه یا شکل‌گیری یک محفل در کنار هم دیده شوند باید طراحی و اجرای یک مجموعه عملیات حذف و سرکوب در جریان باشد. این افراد و چهره‌های نزدیک به آن‌ها مثل وحید جلیلی، علیرضا پناهیان، محمد مهدی ماندگاری، حسین روشن و حسین یکتا چهره خشونت رژیم را به تمامه به نمایش می‌گذارند.
این افراد که مدیریت حذف در جمهوری اسلامی را با اداره هسته‌های گزینش، گروه‌های سرکوب محلات، مؤسسات تبلیغاتی در خدمت نهادهای نظامی، نشریات مبلغ ترور و ارعاب و حراست ادارات را بر عهده دارند در یک قرارگاه به نام عمار گرد آمده‌اند تا برای برنامه‌ها و رخدادهای نظامی- امنیتی- فرهنگی نظام راهبرد تعیین کرده و آن‌ها را به اجرا در آورند. همچنین کارکرد عمده آن هماهنگی میان نیروهای نزدیک به بیت رهبری برای سرکوب مخالفان در شرایط در خطر واقع شدن نظام خواهد بود.
آنچه همه این افراد را در کنار هم قرار می‌دهد بسیجی بودن و وفاداری به حکومت نظامیان اسلامگرا و نقش عمده آن‌ها در سرکوب‌های سال ۱۳۸۸ در ایران است.

تأسیس قرارگاه برای جنگ نرم

تصور خامنه‌ای و احمدی‌نژاد و حکومت این دو از فرهنگ در مجموعه باور‌ها و نظرات نام‌های فوق که اکنون تحت قرارگاه عمار برای ظاهرا فعالیت فرهنگی تحت عنوان نظامی «قرارگاه» گرد هم آمده‌اند تجسم بخشیده شده است.
اعضای مجمع عمومی این قرارگاه از حواریون خامنه‌ای و احمدی‌نژاد هستند. افراد فوق‌الذکر که شورای مرکزی قرارگاه عمار بوده و خود را فعال فرهنگی معرفی کرده‌اند در پی «تولید راهبرد در عرصه‌های فرهنگی و سیاسی، هماهنگی نیروهای فعال در جبهه فرهنگی و سیاسی انقلاب، نظارت عمومی و نقد بر عملکرد نهاد‌ها و مراکز فرهنگی و سیاسی نظام و عموم دستگاه‌های حکومتی، بصیرت‌افزایی و نقش‌آفرینی مؤثر و رصد و دیده‌بانی در نبرد نرم جبهه فرهنگی استکبار و شناسایی دست‌های پیدا و پنهان دشمنان» هستند.

مرگ بر جنازه

سازمان سرکوب تا آنجا گسترش یافته که نمایندگان مجلس شورا و مجلس خبرگان نیز به پیاده نظام آن تبدیل شده‌اند. شعارهای اکثریت اعضای مجلس شورای اسلامی در ۲۶ بهمن ۱۳۸۹ در عین آنکه نمایانگر موفقیت معترضان در قرار دادن حکومت اسلامی در کنار دیگر مستبدان منطقه در رأس خبرهای رسانه‌های بین‌المللی است از افت منزلت این نهاد و مدیریت شدگی آن توسط سازمان سرکوب حکایت می‌کند.
قانونگزارانی که خود باید در پیروی از قانون پیشگام باشند شعار «مرگ بر» سر می‌دهند در حالی که قانون اساسی صدور حکم مرگ را به دادگاه پس از طی فرایندهای قضایی احاله می‌کند. اگر به سخن مقامات جمهوری اسلامی، جنبش اعتراضی یک جنازه است، قانونگذاران این نظام در حقیقت شعار «مرگ بر جنازه» سر دادند.

سیاست شهید دزدی

سازمان مزبور از لحاظ اخلاقی به حدی از انحطاط رسیده است که مخالفان خود را در کف خیابان به قتل می‌رساند و بعد با هدف مظلوم‌نمایی آن‌ها را شهید راه نظام اعلام می‌کند. حکومت جمهوری اسلامی برای عدم تقبل مسئولیت اعمال سرکوبگرانه خود، صانع ژاله و محمد مختاری را که در ۲۵ بهمن به دست نیروهای حکومتی به قتل رسیدند شهید اعلام و برای یکی از آن‌ها مراسم تشییع جنازه برگزار کرد تا هم مخالفان را به آدم کشی متهم کند و هم از زیر بار این اتهام بگریزد.
بدین ترتیب مشکلی را که حکومت در دوران انتخابات برای رفع و رجوع کردن قتل جان‌باختگانی مثل ندا آقاسلطان و مدیریت اجساد و قبور داشت، به تصور دستگاه تبلیغاتی، به کلی حل شده است.
سطح پایین‌تری از انحطاط اخلاقی سازمان سرکوب، اعلام صانع ژاله به عنوان خبر چین و جاسوس کیهان توسط حسین شریعتمداری در یکی از برنامه‌های تلویزیون دولتی جمهوری اسلامی (۲۷ بهمن ۱۳۸۹) است. عوامل سازمان سرکوب از این طریق می‌خواهند بگویند که اولاً گزارش‌های بی‌مبنای آن‌ها از جلسات مخالفان و شنودهای آن‌ها مبتنی بر فعالیت اطلاعاتی است و حتی برخی از مخالفان، عوامل رژیم هستند و از این طریق انحطاط اخلاقی خود را به اعضای جنبش اعتراضی نیز بسط دهند.



هویت چیزی نیست كه به نظر می‌رسد!


اكبر كرمی
اكبر كرمی ـ‌ نمی‌دانم كی؟ ولی مطمئنم روزی، در كوچه پسكوچه‌های جهان مجازی با تابلوها و پیام‌هایی از این دست روبه‌رو خواهیم شد:

كوپه‌ای به آینده!

با ما دوباره متولد شوید!

تولد دوباره‌ی خود را با ما تجربه كنید!

با ما در ساختن جهان آینده مشاركت كنید!

ما تولد شما را در سال‌ها و قرن‌های آینده تضمین می‌كنیم!

اینها مشتی از خروارها پیام و تبلیغاتی است كه در جهان آینده بر ما خواهد بارید. دستاوردهای نظری جهان جدید، به آسانی تحقق چنین رویایی را در جهان آینده نوید می‌دهد؛ آینده‌ای كه سرانجام با پرسه در ابرشهرهای مجازی، ورق زدن كاتالوگ‌های دیجیتالی و انتخاب مطلوب‌ها در تقاطع رویا و بیداری رقم خواهد خورد.
این پیام‌ها به موسسه‌ها و نهادهایی مشابه شركت‌های بیمه، مربوطند؛ نهادهایی كه با گرفتن و بایگانی بخشی از یاخته‌های (سلول‌های) بدن مشتری، تضمین می‌كنند كه در آینده‌ای توافق شده، شرایط لازم برای تولد دوباره‌ی او را فراهم آورند.
پس از «همانندسازی» (كلونینگ) و دستاوردهای خیره‌كننده‌ی مهندسی ژنتیك، آن‌چه برای تحقق چنین فانتزی دلچسبی لازم است، تنها اندكی زمان، یك مشت دلار و البته یك رحم اجاره‌ای است!پس از همانندسازی، امید به گشودن مزرعه‌هایی كه سفارش قلب، كلیه، استخوان، قرنیه، عروق كرونر و نرون‌های كورتكس یا دستگاه لیمبیك مغز را می‌گیرند، دیگر امید دوری نیست و می‌تواند با خاطره‌ی مرگ به بازی بنشیند.
من در ورود آدمی به این جهان زیبا و دوست‌داشتنی، كمترین تردیدی ندارم و در پسِ پس‌لرزه‌های عظیم این انفجار اطلاعات، برپایی بنیادهای عمیق این رویای شیرین را می‌بینم. مسئله‌ی من در این نوشته، چون و چرا در كم و كیف این رویای دل‌انگیز نیست. مسئله‌ی من، پرسش از سویه‌های پنهان این رویا، در پهنه‌ی زبان و زمان است. من در آستانه‌ی این جهان ایستاده‌ام و خیره به تصویری كه هر لحظه بزرگ و بزرگ‌تر می‌شود، از خود می‌پرسم: آیا در جهان جدید و تصاویر تازه‌ای كه از آن تكمیل و تكثیر می‌شود، پرسش از چیستی هویت، همچنان دوباره و دوباره خواهد شد؟
آیا جست‌وجوی هویت در جهان جدید هم، از مسائل بنیادین آدمی است؟ آیا این نوزادها هویت مستقلی خواهند داشت؟ شبیه آدم‌هایی كه می‌شناسیم؟ یا هویت آنها، به گونه‌ای در ادامه‌ی ژنوم مادر (ژن‌هایی كه در همانندسازی به‌كار رفته‌اند) معنا می‌یابد و پاره‌ای از هویتی محسوب خواهد شد كه پیشتر زیست شده است؟

هویت چیست؟

فراتر از گرایش‌های گوناگون در پهنه‌ی روانشناسی، اگر بتوان شخصیت را مجموعه‌ی اطلاعات سازنده‌ی یك فرد، یا تصور و تصویری كه فرد از آن دارد (خود، من، خودپنداشت، تصویرِ خود)، تلقی كرد، این مجموعه‌ی اطلاعاتی بزرگ، شامل دو زیرمجموعه‌ی اصلی است: خزانه‌ی ژنی و خزانه‌ی محیطی.
خزانه‌ی ژنی، به داده‌هایی اطلاق می‌شود كه از طریق ژن‌ها، دی‌ان‌ای‌ها و میتوكندری‌ها از نسلی به نسل دیگر منتقل می‌شود.
خزانه‌ی محیطی، به داده‌هایی اطلاق می‌شود كه از طریق سازمایه‌های محیطی، همانند زبان و فرهنگ، در فرد درونی و انباشت می‌شود.
هم سازمایه‌های ژنی و هم سازمایه‌های محیطی، سازوكارهایی جاری و ساری‌اند؛ فرایندهایی «در حال شدن». در این صورت، باید پرسید: مفهوم شخصیت یا هویت، چگونه در این جریان‌ها و سیلان‌ها زاییده می‌شود؟ و دركی كه ما از هویت خود داریم، چگونه در این فرایندها آفریده می‌شود؟ آیا «من»، مفهومی در حال شدن است؟ و همواره در حال پردازش تازه و دوباره؟ یا آن گونه كه بسیاری از سنت‌گراها و مذهبی‌ها ادعا دارند، هویت- یا دست كم پاره‌ای از آن- چیزی ورای طور ماده و جهان ملموس است؟
به عبارت دیگر، اگر شخصیت و هویت، همانند سازمایه‌های سازنده‌ی سامانه‌ی شخصیت، جاری و ساری‌اند، تجربه‌ی پیوستگی و همبستگی در شخصیت چه توضیح و تبیینی می‌تواند داشته باشد؟ آیا «یگانگی»، «وحدت» و «كلیت» در جهانِ جان ما نیز، مفهومی انتزاعی، ذهنی و برآمده از جهان اسطوره است و به چیزی فراتر از پاره‌ای از تجربه‌های پیشاعلمی آدمی استوار نیست؟
با هر تعریف و تعبیری كه از شخصیت و هویت داشته باشیم، احتمالاً با درك «پیوستگی» و «همبستگی» همچون پاره‌ای از شخصیت، نمی‌توانیم مخالف باشیم؛ چه، احساس پیوستگی و همبستگی در شخصیت و هویت، امكاناتی را در اختیار ما می‌گذارد، كه به ظاهر نمی‌توان و نباید از خیرش گذشت. احساسی بسیار زیبا و دل‌انگیز كه به ما و زندگی، رنگ و بو می‌دهد. كنش‌های ارتباطی در دامان چنین تجربه‌هایی شكل می‌گیرد.
با این وجود، باید توجه داشت كه گسستگی در شخصیت و هویت كم‌سابقه و بی‌هوادار نیست؛ گسستگی در شخصیت- هم چون یك مكانیسم دفاعی- در برخی از روان پریشی‌ها، موضوعی شناخته شده و آشنا است. نمونه‌ی بارز این نوع چندپارگی در شخصیت را می‌توان در فرایندهای خودپایانه‌ی اسكیزوفرنی (جنون جوانی) یا «هویت پریشی كریس سایزمور» (نوعی اختلال در یكپارچه‌سازی هویت) دید.
تجربه‌هایی از گسستگی در شخصیت یا تمایل به آن، همچنین در پهنه‌ی خودآگاه، ممكن است حضور داشته باشد. وقتی ما با برشی نامطلوب در تاریخ تكوین خود روبه‌رو می‌شویم، تمایل داریم آن پاره را حذف كنیم و به فراموشی بسپاریم. این نكته هم در تكوین هویت‌های فردی، پدیده‌ای آشنا و قابل بررسی است و هم در تكوین پدیده‌های جمعی.
«یكپارچه‌سازی»، فرایندی همانند «ساده‌سازی» است كه اگرچه در فهم پدیده‌ها و هویت‌ها بسیار ضروری می‌نماید، اما غیر واقعی است.
با این مقدمه‌ی كوتاه می‌توان به پهنه‌ی پر رمز و راز پرسش و جست‌وجو از چیستی و چرایی مفهوم پیوستگی و همبستگی در هویت و شخصیت وارد شد و در كم و كیفش، به كلنجار و داوری برخاست. آیا تجربه‌ی پیوستگی، در تصور شخصیت و هویت، مثل تصوری كه بعد از دیدن یك كارتون نقاشی متحرك یا فیلم سینمایی داریم، نوعی خطای ادراكی است؟ یا آن‌طور كه مذهبی‌های سنتی و سخت كیش معنا می‌كنند، تجربه‌ی پیوستگی، نمودی است از جهان بالا و متفاوت از تجربه‌های روزمره؛ چیزی از جنس دیگر، كه در الهیات سنتی ذیل عنوان «مجرد» از آن یاد می‌شود.
«مجرد» در برابر «ماده» مطرح و به گونه‌ای توصیف می‌شود كه متفاوت و متمایز از آن باشد. شاه بیت این تقابل و تمایز، از فرض وجود پاره‌ای غیر مادی در تكوین و تشكیل شخصیت یا هویت ریشه می‌گیرد و هم به شاخ و برگ چنین تصوری دامن می‌زند. در این الهیات، تجربه‌ی «پیوستگی» و «همبستگی» در شخصیت، تجربه‌ای واقعی است و نمودگار حضور هستی‌ای فراتر، مجرد و غیر مادی در تكوین آن. به عبارت دیگر، اگر جهان ما جهان تغییرها و دگرگونی‌ها است، «ثبات» و «یگانگی» در این اقیانوس آنتروپیك، پرگون و رنگارنگ، نشانه‌ی ظهورِ دیگری است. گونه‌ای از تفكر دوبنی (دوآلیستیك) در شكم چنین فهمی از شخصیت ریشه دوانده است. ماده و غیر ماده، صورت‌بندی ساده‌ی این هستی‌شناسی پیشاعلمی است.
در پهنه‌ی روان‌شناسی از این پدیده، ذیل مفهوم «یكپارچه‌سازی شخصیت» به عنوان نوعی مكانیسم دفاعی (خودپایانه) یاد می‌شود. یكپارچه‌سازی شخصیت، اشاره‌ی آشكاری بر واقعیت پرگونگی (تكثر) شخصیت است كه در مسیر زمان و زبان انباشت و یگانه می‌شود. به عبارت دیگر، در برابر تلقی سنتی از شخصیت، دست كم، دو ادعای قابل اعتنای دیگری وجود دارد كه گرایش‌های مذهبی از كنار آن به آرامی می‌گذرند.

تجربه‌ی همبستگی و پیوستگی در شخصیت، همچون تجربه‌ای زبانی

در این گرایش، تجربه‌ی همبستگی و پیوستگی هویت، هم چون نوعی خطای زبانی كه زیستن را ممكن و دلچسب می كند، مورد توجه بوده است. به عبارت دیگر، در این تحلیل، پیوستگی و همبستگی در هویت‌های مختلف، واقعی و حقیقی تلقی نمی‌شود، بلكه همچون تلاشی زبانی در گریز از كثرت و پرگونگی حاكم بر جهان هستی، تجربه و فهم می‌شود. خطایی هم چون «ذات‌گرایی» كه در ذیل مفاهیم انتزاعی و نام‌های بزرگ و كوچك شكل می‌گیرد. زبان در بنیان خود، برآمده از چنین خطایی است و به چنین خطایی دامن می‌زند.

تجربه‌ی همبستگی و پیوستگی در شخصیت، همچون تجربه‌ای روانی

اگر شخصیت مجموعه‌ی اطلاعات سازنده‌ی یك فرد باشد، طبیعی است كه تصور و تصویری كه یك فرد از خود دارد، دست كم در بعد زمان، به سرجمع تصاویری مربوط خواهد بود كه در جریان زمان تحقق و تكوین می‌یابد. با افزودن ابعاد و اجزایی دیگر به این مجموعه، پرگونگی (تكثر) حاكم بر تصاویر تشدید و تكثیر می‌شود؛ در این صورت، آیا شخصیت یا هویت به سرجمع تصاویری بازنمی‌گردد كه در حافظه مانده است؟ آیا تجربه‌ی «یگانگی» در شخصیت، تجربه‌ای روانی و نروشیمیایی نیست؟
در این تلقی اندیشه و اندیشیدن- حتی در مورد خود- همچون گفتمانی تصور می‌شود كه بی‌پایان است و- دست كم- در سه بعد ادامه دارد. جمع‌بندی شخص از «خود» در جریان زمان، جمع‌بندی «خود» و «دیگری» در جریان مفاهمه و زبان و جمع‌بندی‌های تاریخی (زمانی و زبانی). به عبارت دیگر، به‌نظر می‌رسد، دیدن، اندیشیدن و هویت‌یابی اموری جمعی و انباشتی‌اند و تجربه‌ی پیوستگی و همبستگی، خطایی است همسنگ خطای بینایی به هنگام تماشای یك كارتون یا فیلم سینمایی.
برای روشن تر شدن این ادعا لازم است باز هم به دالان زیبای تاریخی كه در حال آفرینش است برگردیم؛ ابرشهرهای هیولایی مجازی در راه.
در جهان آینده نهادهایی شكل خواهند گرفت كه با جست‌وجو در آرشیوهای زبانی و زمانی (تاریخی - فرهنگی) و نیز آرشیوهای ژنی، تلاش خواهند كرد در تدوین و تكوین شخصیت به كودكان آینده كمك برسانند. شعار این نهادها احتمالاً عناوینی خواهد بود همانند:

-هیچكس تنها نیست!

- مهندسی «خود»تان را به ما بسپارید!

پردازش «تصویر خود»، پردازش آینده است!

ما در فرایند «هویت‌یابی» در كنار شما خواهیم بود!

این همه را بگذارید در كنار امكانات دیجیتالی تازه‌ای كه می‌تواند كودك را لحظه به لحظه در انبوهی سند، عكس و فیلم - كه از پیش از تولد شروع می‌شود- به تصویر بكشد. مقایسه‌ی مفهوم شخصیت در كودكان دیروز، امروز و فردا، می‌تواند به درك تازه‌ای از این فرایند پیچیده‌ی هویت‌یابی كمك برساند. شخصیت برای كودكانی كه تصاویر دیروزشان در چند خاطره‌ی رنگ و رو رفته خلاصه می‌شد، با كودكانی كه خاطره‌های‌شان با انبوهی از تصاویر و اسناد زنده، تكرار، بازسازی و زنده می‌شود، بسیار متفاوت خواهد بود.
به عنوان نمونه، طبیعی است، تجربه‌ی هویت ایرانی داشتن در یك ایرانی معمولی، با ایرانی فرهیخته‌ای كه مویش را در كتاب‌های بی‌شمار ایران‌شناسی سپری كرده است، بسیار متفاوت خواهد بود؛ و نیز مقایسه كنید فرایند هویت‌یابی را در كودكان دیروز با كودكان امروز. هویت‌یابی در كودكان دیروز، محصول یك فرایند ساده‌ی شفاهی و اندكی مكتوب بود، در حالی كه، هویت‌یابی كودكان امروز، دیجیتالی و محصول تركیب پیچیده‌ای از انواع رسانه (مدیوم)ها و امكانات سخت‌افزاری و نرم‌افزاری است. كودكان دیروز در مرور خاطرات گذشته و تجربه‌های بنیادین هویت خویش، روی پای خاطره‌های رنگ و رو رفته‌ی نیاكان‌شان بودند، در حالی كه كودكان امروز، این امكان را یافته‌اند كه بارها و بارها تجربه‌های گذشته را از زوایای گوناگون مرور كنند.
به عبارت دیگر، هویت چیزی نیست كه به نظر می‌رسد، هویت بسیار بیشتر از آن چیزی است كه به نظر می‌رسد.
با باز شدن مزرعه‌های زیستی و بازارهای بیولوژیك به روی شهروندان و دادن سرویس‌های گوناگون به آنها، شاید جهان تازه‌ای در راه باشد. جهانی كه در آن باید برای مرگ، هویت و الهیات لرزان امروز، هویتی تازه آفرید.
اگر آدمی (فرد) می‌تواند در گذر زمان، تركیب‌های (هویت‌های) مختلف یك ژنوم انسانی در حال شدن (جریان) را تحمل كند و از n هویت مجزا، یك هویت مشترك و انباشتی بسازد، چرا نتواند همین فرایند را در مورد تجربه‌ی همانندسازی و «تولد دوباره» تكرار كند؟

اگر آدمی می‌تواند به واسطه‌ی تعلق به یك گروه كه از n مورد هویت‌های مستقل و گوناگون- اما هم خانواده - شكل گرفته است، هویتی جمعی و تاریخی بیافریند، چرا نتواند همین فرآیند را در مورد هویت‌هایی كه از یك ژنوم مشترك و همسان ریشه گرفته‌اند دنبال كند؟
همه‌چیز برمی‌گردد به این كه ما چه بخواهیم و چه بكنیم؛ به عبارت دیگر، جهان آینده تا حد بسیاری در دستان ما ورز خواهد دید و با خواست‌ها و رویاهای ما بالا خواهد رفت.
«باید»ها همیشه مقدم بر «است»ها خواهند بود؛ شاید باید برای خواب‌های قدیمی خود تعبیری تازه بیابیم! شاید باید در حاشیه‌ی این رویا، جهانی دیگر برافرازیم و طبیعت تصادفی طبیعت را درنوردیم! شاید باید باشیم، آن گونه كه هستیم و می‌خواهیم!
نمی‌دانم كی؟ ولی مطمئنم روزی، در یك كوپه‌ی كرایه‌ای در یكی از ابرشهرهای مجازی با تصویر، پیام یا ایمیلی از خود روبه‌رو می‌شویم كه سال‌ها یا شاید قرن‌ها پیش، برای خودمان گذاشته‌ایم: تولد دوباره‌ات مبارك.



اول اسفند ، گام دوم حرکت

علی افشاری

علی افشاری - ویژه خبرنامه گویا
یکشنبه اول اسفند روز مهمی است. این روز نشان خواهد داد که موج جدید بپا خواسته اعتراضات در ایران قابلیت تداوم و رشد را دارد یا چونان ادوار گذشته حرکتی مقطعی و گذرا خواهد بود. خیزش مردمی 25 بهمن حرکتی ورای انتظارات بود اگر چه تخمین تعداد جمعیت به دلیل پراکنده بودن تجمعات دشوار است اما حضور حدا اقل ده ها هزار تن کافی است تا دور جدید تحرکات تغییر خواهی آغاز شود.
حکومت و تمامی جناح های اصول گرایان از این حرکت غافلگیر شدند. واکنش های عصبی و آشفته حال انان نشان می دهد که هراس و نگرانی اردوگاه حکومتی ها را در بر گرفته است. هجمه سنگین بلوک قدرت و دنباله های اش در جامعه بیشتر از آنکه هدف بازداشت یا نابودی رهبران سمبلیک جنبش سبز را دنبال کند ، خواهان توقف و خاموش کردن شعله اعتراضات جدید است.
25 بهمن نشان داد که امکان گسترش موج جدید جنبش های دموکراسی خواه در منطقه خاورمیانه به ایران وجود دارد و این موج ظرفیت دارد تا سرسخت ترین دولت استبدادی منطقه خاورمیانه را متزلزل سازد. بخصوص که جنبش دموکراسی خواهی در ایران ریشه دار تر و قدمت بیشتری دارد ومردم ایران زود تر از دیگر ملل منطقه متوجه قدرت " نیروی مردم" شدند. اما باید توجه داشت که این مسیر زمان بر است و طی یک فرایند چند مرحله ای می توان به آن رسید. تحولات اخیر در مصر و تونس و همچنین منازعات جاری در لیبی ، یمن ، بحرین و الجزایر نقشی تسریع بخش در تغییر پارادایم اصلاح طلبی به انقلابی گری آرام بر جای گذاشت.
البته دوران جنینی این تغییر گفتمان از ناکامی جنبش اصلاحی دوم خرداد در دوره دوم ریاست جمهوری خاتمی آغاز شد و پس از نافرمانی مدنی و طفره رفتن موسوی و کروبی از پذیرش نتایج رسمی اعلام شده انتخابات و میانجیگری نهاد های مسئول و قانونی وارد مرحله عملی شد. البته موسوی و کروبی هر دو بر گفتمان اصلاحی و حرکت در چهارچوب های نظام تاکید داشتند اما موضعگیری های عملی آنان و تاثیر متقابل واکنش نیروهای حامی و مطالبات بدنه متکثر جنبش سبز باعث شد تا حرکت رنگ و بویی ساختار شکنانه پیدا کند.
اما 25 بهمن تحت تاثیر اتقافات مصر و تونس نقطه عطفی در حرکت انقلابی شد. محور اصلی شعار ها بر علیه سید علی خامنه ای بود که به مراتب از خودکامگی و خصلت مستبدانه بیشتری در قیاس با حسنی مبارک و بن علی برخوردار است. شعار دهندگان به درستی علت العلل مشکلات در ایران را نشانه گرفتند که شخصیت حقیقی و حقوقی وی توامان مانع اصلی رعایت کرامت انسانی، پیشرفت میهن و توسعه کشور هست.
فریاد های رسای "مرگ بر دیکتاتور" و تقاضا برای برکناری خامنه ای نشانگر طلیعه دوران جدیدی از مبارازت سیاسی مسالمت آمیز در ایران است که دیگر ،موضوع خواسته ها تغییر مسئولین نها دهای انتخابی نیست بلکه خواسته های بزرگتر و تغییرات عمیق تری طلب می کند. از زاویه تاریخی این حرکت نتیجه سیر تکاملی مبارزات اجتماعی و همچنین مقاومت بخش حاکمیت در برابر انجام تغییرات و مسدود کردن تمامی دریچه های اصلاح و تغییرات روبنایی بود.
در این میان پیام منسوب به موسوی و پاره ای از مواضع اطرافیان وی مشکلاتی را فراهم می آورد که تعاریف آنها از جنبش سبز با شعار ها و سمت گیری های بدنه جنبش و بخصوص آنهایی که شجاعت به خرج می دهند و در خیابان ها حضور پیدا می کنند یکسان نیست. ولی پیام منسوب به مهدی کروبی ظرفیت بهتری برای وحدت بخشی به جنبش و همسو کردن گرایش های مختلف دارد . همچنین تناسب زیادی با شعار های سر داده شده در 25 بهمن دارد. وی با اعلام سقوط نظام جمهوری اسلامی از سوی حاکمیت و میراث خواران انقلاب عملا بحث پیرامون فعالیت داخل و خارج از نظام را با حفظ تعهد به روایتش از نظام و دیدگاه های آیت الله خمینی بلا موضوع کرد.
واقعیت جنبش سبز ،تعدد ،تنوع و پراکندگی گرایش ها است. البته این تنوع هنوز نتوانسته حالت مناسب و سازنده پیدا کند و از مرحله قرار گرفتن دیدگاه های مختلف و نا متجانس کنار همدیگر به ائتلاف نیروهای گوناگون حول یک برنامه مشخص سیاسی ارتقاء یابد. در واقع از حالت جماعت به جنبش اجتماعی سازمان یافته متحول شود .
واقعیت دیگر موقعیت نسبی هژمونیک موسوی است . در مقطع فعلی برتری چشمگیر وی برای تصدی نقش رهبری قابل انکار نیست . اما وقتی وی جنبش سبز را به احیا و باز سازی اندیشه های آیت الله خمینی و اجرای بی تنازل قانون اساسی محدود می کند ، گذار به دموکراسی با چالش مواجه می شود . وی می تواند و حق دارد شناسنامه هویتی اش و نظم سیاسی مطلوبش را به عناون بخشی از جنبش سبز تبلیغ و تبیین کند اما زمانی می تواند این تعریف را به کلیت جنبش تعمیم دهد که اکثریت قاطع آنها پذیرای چنین تعریفی باشند. منتها واقعیت جریان و رصد کردن سیر فعالیت های حامیان وی پیش از انتخابات تا کنون چنین تصویری را نشان نمی دهد . از آنجاییکه موسوی تا کنون رسما از پذیرش رهبری امتناع کرده است و تمایلش این بوده که خود را در کسوت همراه جنبش نشان دهد ، همچنین وی ویژگی یک رهبر کاریزماتیک را ندارد و با عنایت به الزامات دموکراسی لذا بهتر است چارچوبی حول پروژه دموکراسی تدوین شود تا با تعهد به حفظ تکثر و تنوع نیروهای خواهان تغییرات مثبت و مسالمت آمیز ، زمینه های رسیدن به توافق و خلق رهبری مشارکتی و موثر فراهم شود.
این رهبری می باید از پایین به بالا بوده و متعهد به میانگین و فصل مشترک خواسته ها باشد. قطعا در این رهبری موسوی ،کروبی و اطرافیان شان نقشی برجسته خواهند داشت اما حضور در رهبری محدود به آنها نمی شود. در این میان شکل دهی گروه ها و هسته هایی که باید نقش رهبری میانی را به عنوان حلقه اتصال راس وبدنه جنبش ایفا کنند اهمیت کلیدی دارد.
در این شرایط نیروهای خواهان تغییر بنیادین ساختار با حفظ هویت مستقل و متمایز می توانند با گرایش های اصلاح طلب به توافق برسند. گذار موفقیت آمیز از مرحله فعلی در معنای آزادی زندانیان سیاسی ، آزادی احزاب و مطبوعات و انتخابات آزاد ومنصفانه و در یک کلام اجرای کامل قانون اساسی برای اصلاح طلبان به منزله پایان کار خواهد بود اما برای ساختار شکنان به منزله اغاز پایان بشمار می رود. رای مردم معین خواهد کرد که کدام گزینه نهایتا بر سپهر سیاسی ایران حاکم خواهد شد. شکاف و انشقاق در مقطع فعلی توان کل نیروها را به تحلیل می برد و نا خواسته به تقویت حاکمیت منجر می شود.
حال که شورای هماهنگی راه سبز امید عملا خود را در نقش رهبری قرار داده است ، شایسته است تا این نکات را مورد توجه قرار دهد و ظرفیت لازم برای ایفای نقش موثر رهبری را از خود نشان دهد.
اول اسفند می تواند گام مهم بعدی باشد تا در سایه استمرار حرکت در قالب زنجیره ای از فعالیت های متوالی و رو به رشد بتوان میدان تحریری در تهران ایجاد کرد. این مسیر زمان بر است و نیاز به صبر و حوصله و در عین حال سماجت در مقاومت دارد. وقایع 25 بهمن و واکنش حکومت نشان داد که ترس مردم به طور نسبی در قیاس با سالگرد 22 خرداد فروریخته است.
مسئله مهم در برخورد با نظام های سیاسی اقتدار گرا تغییر موازنه ترس بین مردم و حکومت هست دوام و بقاء این نظام ها بر وحشت و هراسی هست که در اذهان آدمیان وشهروندان تحت سلطه می نشانند. تمامی دستگاه های امنیتی ، نظامی و فرهنگی بسیج می شوند تا سیاست ارعاب و دهشت افکنی ، توان مقاوت و روحیه تحول خواهی انسان ها را فلج سازد. واهمه از مکافات کار باعث می شود تا نیروها از بروز و علنی کردن اعتراض خودداری کنند. اما هنگامی که تصور ترس فرو می ریزد و افراد در آنالیز هزینه وفایده محاسبه می کنند که می ارزد تا خطر کنند و به رویارویی با ساختار سلطه بپردازند ، این نقطه ، جرقه شکل گیری قدرت مردمی است. در این حالت شجاعت های فردی ترکیب می شود و در تاثیر متقابل با یکدیگر و همبسته شدن نیروها، توان قهر جمعی را خلق می کند که در نهایت بنیاد حکومت های نا مشروع و ضد مردمی را فرو می ریزد. به میزانی که ترس مردم می ریزد، وحشت در دل نیروهای حکومتی و کارگزاران آنها بیشتر می شود و نیروهای نظامی و انتظامی در استفاده از قوه قهریه علیه توده های معترض مردم دچار تردید بیشتری می گردند.
یکم اسفند سال 1389 می تواند تاثیر مثبتی در ریزش بیشتر ترس ها داشته باشد و در نقطه مقابل نگرانی در اردوگاه حکومت را افرایش دهد. البته کمبود وقت برای اطلاع رسانی عاملی است که می تواند نقش منفی در گسترش اعتراضات در اول اسفند ایجاد کند.
حال که رهبران سمبلیک تصمیم گرفته اند تا فعالیت های شان را مشروط به دریافت مجوز از حکومت نکنند، لذا منطقا باید تمام قد و البته با رعایت ملاحظلات منطقی به صحنه بیایند.
در این میان پرهیز از برخی خطا ها در رسیدن به موفقیت خیلی کلیدی است. توهم ، دن کیشوتیسم ، اغراق و بزرگ بینی فعالیت ها یکی از بزرگترین چالش ها هست. بحث هایی که پیرامون ملیونی بودن 25 بهمن انجام شد یا کسانی که فکر می کنند در هفته های آتی می توان تهران راه به قاهره تبدیل کرد ، علی رغم حس نیت، تصوری غیر واقعی از توانایی ها را خلق می کنند و با دامن زدن به انتظارات غیر معقول، مشکل درست می کنند. تاریخ معاصر ایران نمونه های زیادی از این برخورد های متوهمانه را به یاد دارد که باعث قربانی شدن جمع های زیادی از انسان های آرمان خواه و شکست مبارزات تحول خواهانه شده است.
از سوی دیگر مصادره جنبش در پای دیدگاه های سیاسی و عقیدتی گروهی یک مانع جدی است. این حرکت باید متعهد به خواست مردم و پذیرش رای آنها باشد. مطالبات خاص هویتی و گروهی را باید به فردا موکول نمود تا هر گروه به پشتوانه پایگاه اجتماعی که دارد در رقابت های اجتماعی و سیاسی شرکت کند.
هیچ فرد و گروهی حق ندارد لباس باور ها و نگرش های خاص خود را به تن جنبش بپوشاند. مردمی که خطر می کنند و بار استمرار جنبش را به دوش می کشند از همه بیشتر صلاحیت دارند تا سمت و وسوی حرکت را مشخص کنند.
جامعه ایران در شرایط حساسی قرار دارد. رفتار نیروهای سیاسی و اجتماعی ایران در روز های پیش رو نشان خواهد داد آیا بلوغ و رشد آنها به جایی رسیده است که مرحله جدید و متفاوتی از کارزار برای دموکراسی را خلق کنند و جنبش تاریخی ایرانیان پس از انقلاب مشروطه برای رسیدن به توسعه سیاسی، عدالت، حاکمیت قانون، رعایت حقوق بشر، شکل مدرن حکمرانی، جامعه مدنی مقتدر و برابری فرصت ها را به نقطه پایان نزدیک کنند.





نوال السعداوی زن مبارز، نویسنده و خبرنگار مصری از شخصیت های سرشناس جنبش زنان است. او به عنوان یک پزشک ، با آزار و ستم جنسی زنان در مصر رو در رو بوده و در باره ی این ستم کشی جنسی و رسوم زن ستیز به ویژه ختنه ی زنان در مصر و آفریقا در کتاب های مشهورش « زنان و جنسیت» و « چهره ی پنهان حوا ء، زن در کشورهای عربی» در این باره نوشته است.
نوال السعداوی  از فعالین فرهنگی سیاسی اجتماعی مصر بوده و هنوز هم دز سن 80 سالگی فعال است. او در همین هفته های گذشته یعنی فوریه 2011 در میدان آزادی مصر در کنار آزادی خواهان و مبارزان مصری علیه حکومت دیکتاتوری مبارک و سیستم ارتجاعی حاکم بر این کشور بود و صدای آزدای خواهی مردم را فریاد می زد.
نوال السعداوی زن شجاعی است که با مبارزاتش چه از راه قلم و چه از راه شرکت مستقیمش در مبارزات توانسته است نقش تأثیرگذاری در پیشبرد جنبش مبارزاتی مردم و به خصوص زنان بردارد.
کتاب فردوس که  به  زن در نقطه ی صفر هم معروف است  در باره ی ستم جامعه ی مردسالار و مذهبی بر زنان است.
فردوس قهرمان این داستان واقعی، زنی تن فروش است که با گوشت و پوستش همه نوع ستم جنسی و طبقاتی را لمس کرده و طعم تلخ آن ها را چشیده است و به همین دلیل بسیار ظریف و عمیق بیان گر وضعیت زنان در جامعه ی مصر است که به  راحتی می توان آن را به تمامی جوامع بسط داد و استثمار و ستم چندگانه ای را که بر زنان می رود در وجود فردوس و زندگی اش دید.
ترجمه: حامد شهیدیانshahidian
بازخوانی: فریده ابلاغیان
Farideh Eblaghianalsadavi


نویسنده: نوال السعداوی

listendownload
listendownload
listendownload
listendownload
listendownload
listendownload
listendownload
listendownload
listendownload
listendownload
listendownload
listendownload
listendownload