۱۳۸۹ مهر ۱۱, یکشنبه

مهمترین خبرهای روز ، تحلیل ها و آخرین گزارشات از اعتراضات، بازداشتها، زندان، و بیدادگاهها --- بیانیه ها بخش دوم یکشنبه


گفتگو با دکتر صادق زیباکلام

سوسن محمدخانی غیاثوند

اخبار روز: 

پیش نوشت 1: سوژه این مصاحبه متعلق به دوست خوبم آقای «احمد اندریاری» است.
پیش نوشت 2: از همکاری صمیمانه دوستان بسیار عزیزم آقایان «عارف نادری و عبدالله سهرابی» بی نهایت سپاسگزارم.

31 سال از استقرار نظام جمهوری اسلامی در ایران می گذرد. مردم مناطق کردنشین طی این 31 سال، زندگی در فضایی کاملا امنیتی را تجربه کرده اند. اما تصور اینکه رویکرد امنیتی در مناطق کردنشین فقط محدود و منحصر به بعد از انقلاب سال 57 می باشد کاملاً نادرست است.
براساس اظهارات برخی فعالان کورد: ما حصل چنین رویکردی علاوه بر عدم توسعه یافتگی مناطق کردنشین خصوصا استان کردستان و عدم دسترسی مردم این مناطق به ابتدایی ترین حقوق سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و مدنی خود، سبب تقویت و تشدید حرکتهای خشونت آمیز در نبود بستری مناسب برای پیگیری مسالمت آمیز خواستها و مطالبات مردم کورد شده است.
دکتر سعید حجاریان، تئوریسین اصلاحات در سال 87 طی مصاحبه ای با نشریه توقیف شده روژهه لات ضمن اشاره به اتخاذ رویکرد امنیتی توسط دولت نهم در مناطق کردنشین گفت: «اگر بد عمل کنیم (مانند آنچه که در سال های اخیر شاهد آن هستیم) کردهای بیجار و کرمانشاه هم می توانند تبدیل به تهدید شوند تا چه رسد به کردهای مهاباد و سنندج!»
علیرغم اینکه کردها طی حوادث پس از انتخابات با جنبش اعتراضی مردم ایران چندان همراهی نکردند اما باز هم شاهد بازگشت و استقرار فضای امنیتی در مناطق کردنشین هستیم. موج جدید بازداشت ها در مناطق کردنشین به حرکت در آمده. موجی که این بار فعالان فرهنگی کورد را نشانه رفته است.
حادثه انفجار در مهاباد نیز صرفنظر از حواشی، ابهامها و سوالهایی که پیرامون آن وجود دارد به اعتقاد فعالان کورد بهانه ای خواهد بود در دست حکومت ایران برای تشدید فضای امنیتی در مناطق کردنشین.
برای یافتن پاسخ پرسشهایی همچون «چرایی وجود رویکرد امنیتی در مناطق کردنشین و تاثیر آن بر جامعه کورد» و «خطرات تداوم چنین رویکردی برای دولت ایران»، مهمان آقای دکتر صادق زیبا کلام، استاد علوم سیاسی و عضو هیات علمی دانشگاه تهران در منزلش شدم و پای صحبتهایش نشستم.


دکتر صادق زیبا کلام:
همیشه دولتهای مرکزی به دلیل وجود جریان گریز از مرکز در مناطق کردنشین مجبور بودند این مناطق را با قوای قهریه نگه دارند


س: لطفاً در خصوص چرایی وجود رویکرد امنیتی در مناطق کردنشین توضیح بفرمایید و اینکه آیا چنین رویکردی در تمام طول سالهای پس از انقلاب در مناطق کردنشین وجود داشته است؟

ج: با نام و یاد حضرت حق. من فکر می کنم سوال شما یک ایراد اساسی دارد و آن هم این است که شما در سوال فرضتان بر این است که رویکرد امنیتی مقوله ای بوده که بعد از انقلاب اعمال شده در حالیکه اصلا این طور نیست. رویکرد امنیتی در کردستان از گذشته های دور و همواره بوده یعنی چیزی نبوده که بعد از انقلاب به وجود آمده باشد. زمان محمدرضاپهلوی و رضاشاه نیز همین فضای امنیتی حاکم بود. همیشه در مناطق کردنشین به دلیل وجود جریان گریز از مرکز، «دولتهای مرکزی» و «دولتهای وقت در تهران» مجبور بودند آن مناطق را یکجوری با قوای قهریه نگه دارند. نکته دیگر اینکه محل زندگی کردها در مناطق مرزی واقع شده و به کشورهای عراق و ترکیه متصل می باشد. ما هم که روابطمان با عراق و ترکیه چندان خوب نبوده بنابراین دولت مرکزی و حکومت مرکزی ناگزیر بوده که به لحاظ امنیتی در مناطق مرزی حضور جدی تری داشته باشد. الان هم که در مهر ماه سال 89 هستیم و چیزی حدود 31 سال از انقلاب می گذرد اگر امروز زبانم لال، خدایی ناکرده حکومت مرکزی به هر دلیل در تهران یک مقداری تضعیف شود فکر کنم دیگر شبها از ارومیه به مهاباد یا از کرمانشاه به سنندج و یا از سنندج به مریوان نتوان رفت و یا بدون ستون نظامی امکان تردد در این مناطق وجود نداشته باشد. چون ناامنی می شود. بنابراین الان هم کم و بیش همان وضعیت هست. یعنی همانطور که گفتم چیزی نبوده که بعد از انقلاب، به خاطر انقلاب و یا در رابطه با انقلاب ایجاد شده باشد. البته همه ی حکومتها می گویند ابتدا باید در منطقه امنیت ایجاد شود سپس به عمران و آبادانی در این مناطق بپردازیم.


س: آیا این رویکرد امنیتی در کل مناطق کردنشین وجود دارد یا نه محدود به استان کردستان و بخشهایی از آذربایجان غربی است؟

ج: در هر جایی که کردها هستند چنین رویکردی وجود دارد. این تقسیم به آذربایجان غربی و کردستان در زمان رضاشاه ایجاد شد. رضاشاه برای از بین بردن روحیه ناسیونالیستی کردها و رویارویی با آنها اسم این قسمت را آذربایجان غربی گذاشت. در حالیکه به جز خود ارومیه که حالا در صدی از جمعیتش ترک هستند و یکی دوتا شهرستان مثل نقده و تکاب که ترک و کورد مخلوط هستند بقیه ی شهرهای این منطقه مثل مهاباد، اشنویه، پیرانشهر، سقز و بوکان کاملا کورد هستند. بنابراین چه در آذربایجان غربی و چه در استان کردستان که مرکزش سنندج است و تا مریوان و مرز هم می رود من فکر می کنم یکجور نگاه امنیتی وجود دارد.


س: گویا از فردای روزی که در ایران انقلاب شد چنین رویکردی حاکم بر مناطق کردنشین شد. چرا این رویکرد در سایر مناطق مرزی ایران وجود نداشت؟

ج: برای اینکه در مناطق مرزی دیگر مثلا در سیستان و بلوچستان که با افغانستان و پاکستان هم مرز است، در خراسان که شهرهای تربت حیدریه و تربت جام با افغانستان هم مرز هستند، در مرز مشترکمان با ترکمنستان و تاجیکستان و یا در آستارا که با اتحاد جماهیر شوروی سابق و آذربایجان هم مرز بود ما نیروی «گریز از مرکز» نداشتیم.
اما همین نیروی گریز از مرکز در کردستان وجود داشت که همواره یک نیروی خیلی فعال و زنده ای بود و دینامیک بسیار قوی ای در این منطقه داشته است.
الان هم همانطور است. حالا هم به نظر می رسد که ما در کردستان (منظورم هم استان کردستان و هم استان آذربایجان غربی) هیچ مشکلی نداریم اما همین فردا اگر حکومت یک مقداری در تهران ضعیف شود ما بلافاصله مشکلات جدی و اساسی در آذربایجان غربی و کردستان پیدا می کنیم در حالیکه به هیچ وجه با همان مشکلات در سیستان و بلوچستان، سرخس و مشهد مواجه نخواهیم شد.


س: اگر اینطور باشد به دنبال حوادث پس از انتخابات، ما در شهرهای زیادی از جمله تهران شاهد نا آرامی بودیم. دولت مرکزی هم که به شدت درگیر این ناآرامی ها شد. خب فرصت مناسبی بود که کوردها حالا اگر نخواهند با جنبش اعتراض مردم ایران همراهی کنند حداقل خواستها و مطالبات خود را مطرح نمایند اما در عمل دیدیم که چنین نشد؟ حتی حزب تندرو و رادیکالی مثل پژاک کمی قبل از برگزاری انتخابات به صورت یک طرفه اعلام آتش بس کرد و طی حوادث پس از انتخابات نیز هیچ گونه تحرکی در مناطق کردنشین نداشت؟ کسانی هم که در اردیبهشت سالجاری به اتهام ارتباط و همکاری با این حزب اعدام شدند در سالهای گذشته بازداشت شده بودند؟

ج: این مسئله دیگری است. اینکه بعد از اعلام نتایج انتخابات 22 خرداد ما در مناطقی همچون تهران، اصفهان، شیراز و غیره شاهد نا آرامی بودیم اما چرا در مناطق کردنشین هیچ نا آرامی شکل نگرفت؟ پاسخ خیلی ساده اش این است که شاید از نظر کردها آنچه که اتفاق افتاده خیلی به آنها ارتباط پیدا نمی کند. کردها می گفتند دعوایی است بین آقای موسوی و آقای احمدی نژاد، به ما چه مربوطه؟! اما بحث من چیزی دیگری است. من می گویم امروز که دوشنبه است اگر حکومت مرکزی در تهران قدری ضعیف بشود از فردا صبح ما در دو منطقه کردستان و آذربایجان غربی مشکل پیدا خواهیم کرد.


س: آقای شهاب الدین شیخی، روزنامه نگار کورد در گزارشی تحت عنوان «30 سال کشتار و اعدام سیاسی در کردستان» که سال گذشته منتشر شد در خصوص جنگهای کوردستان می نویسد: « در مورد چگونگی شکل گیری جنگ های کردستان، بعد از انقلاب اسلامی سال 1357، دو روایت وجود دارد . روایت معمول که به عادت مالوف، روایت حکومتی ِ این جریان است ادعا می کند که کوردها بعد از انقلاب از فضای تضعیف شده و عدم ثبات دولت مرکزی سو استفاده کردند و خواستار جدایی کردستان از کشور ایران شدند و به همین خاطر دولت با تمام قوا در برابر جدا شدن بخشی از خاک ایران ایستاد و به کوردستان حمله کرد و به این ترتیب در راه دفاع از حفظ تمامیت ارضی این جنگ ها به وقوع پیوست. اما کوردها روایت دیگری دارند. آن ها بر این باورند که احزاب کورد پیش از انقلاب و در مذاکرات خارج از ایران با دیگر گروهها و احزاب مخالف دولت پهلوی، قرار و مدار خودمختاری گذاشته بودند، اما با پیروزی انقلاب و در کوران حوادث بعد از آن، آن وعده وعید ها که البته به رسمیت نرسیده و به توافقی قطع نامه ای نینجامیده بود، به فراموشی سپرده شد. اما کوردها بر خواست دیرین خود یعنی شعار «دمکراسی برای ایران و خودمختاری برای کوردستان» پای فشردند.»
حالا می خواهم بپرسم آقای دکتر زیبا کلام به عنوان کسی که مدتی هم آن زمان در مناطق کردنشین حضور داشتند روایتشان از جنگهای کردستان چیست؟

ج: هیچ کردی نمی گوید که ما تجزیه طلب هستیم و می خواهیم از ایران جدا شویم. حزب دمکرات کردستان و آقای شیخ عزالدین حسینی هم هیچ وقت نگفتند ما تجزیه طلب و خواستار جدایی از ایران هستیم. سال 58 با شیخ عزالدین حسینی صحبت می کردم که حرف جالبی زدند. ایشان گفتند: «اگر نیرویی بیاید بین کردستان و مابقی ایران خندق بکند و شکاف ایجاد نماید ما کردها با دستمان خاک را می کنیم و این خندق و کانال را پر می کنیم تا کردستان مجدداً به ایران وصل شود و بین این دو جدایی نباشد.» این حرف غایتش این است که تجزیه طلب نیستیم.
- خب پس شما چی می خواین آقای شیخ عزالدین حسینی؟!
- ما خودمختاری می خوایم.
داستان دقیقاً از همین جا شروع می شود. اینکه خودمختاری چی هست و ابعادش به چه میزان است اصلاً و ابداً مشخص نبود. خودمختاری مثل لفظ «حکومت اسلامی» یا «جمهوری اسلامی» یک لفظ معین و تعریف شده نبود. ظرفی بود که محتوایش خیلی مشخص و معین نبود. قطعاً اگر قرار باشد در مناطق کردنشین خودمختاری ایجاد شود، نمایندگان کردستان و دولت مرکزی باید بنشینند در موردش صحبت کنند و توافق نمایند. مثل همان چیزی که امروز در عراق شاهد آن هستیم و یا مثلا دولت ترکیه در مورد امتیازاتی که می خواهد به کردها بدهد مذاکره می کند.
منتها اشکالی که در ایران وجود داشت این بود که مسئله هیچ وقت نرفت به این سمت که طرفین بنشینند و در مورد خودمختاری گفتگو بکنند. مثلا کوردها بگویند: «مقصود ما از خودمختاری این است.» و نمایندگان دولت مرکزی هم بگویند: «خب اشکالی ندارد.» یا نه بگویند: « چندتا از موارد درخواستی شما حتی اگر من دولت موقت یا من دولت میر حسین موسوی هم قبول کنم بر خلاف قانون اساسی است و قانون نمی پذیرد.»
هیچ وقت اساساً ما به آن مرحله نرسیدیم برای اینکه از همان ابتدا درگیری نظامی شد. از همان ابتدا گروههای معارضی که در کردستان بودند، سلاح برداشتند و شروع کردند به رویارویی با نیروهای نظامی (سپاه، ارتش و ژاندارمری) جمهوری اسلامی. این نظر حکومت مرکزی درباره ی دلیل شروع جنگهای کردستان بود اما کردهای معارض می گفتند: «نه ما سلاح برای دفاع از خودمان برداشتیم. شما به ما حمله کردید. سپاه و ارتش آوردید. شما عین زمان شاه می خواهید با نیروی نظامی با ما صحبت کنید بنابراین ما هم سلاح برداشتیم که از خودمان دفاع کنیم.» یعنی اساساً هیچ وقت فرصتی پیش نیامده که ما بنشینیم و سر خودمختاری با همدیگر صحبت بکنیم. از همان ابتدا درگیری نظامی شد. دولت مرکزی به کوردها می گفت: «قبل از اینکه با شما صحبت بکنم، اسلحه تان را زمین بگذارید و به عنوان یک نیروی سیاسی بیائید تا با هم گفتگو کنیم.» نیروهای کورد هم به دولت مرکزی در تهران می گفتند: «قبل از اینکه ما اسلحه را زمین بگذاریم شما سپاه و ارتش را از مهاباد، سنندج و بقیه نقاط کردنشین خارج بکنید.»
بنابراین اینکه ما بگوییم یک عده در تهران با خودمختاری مخالف و یا موافق بودند و یا اساساً خودمختاری شامل این چند آیتم می شد و خواستهای خودمختاری اینها بودند اصلا هیچ وقت به آنجاها نرسیدیم. از همان ابتدا درگیری مسلحانه به وجود آمد.


س: مگر دکتر عبدالرحمن قاسملو، دبیر کل وقت حزب دمکرات کردستان به مذاکره دعوت نکرد پس چرا پای میز مذاکره ترورش کردین؟

ج: اگر نگاه کلی بکنید من هم می توانم به شما بگویم که چرا دکتر قاسملو به مذاکره دعوت کرد در عین حال دهها هزار نفر نیروی مسلح حزب دمکرات هم در منطقه مستقر بودند.
من هم می توانستم به دکتر قاسملو بگویم مذاکره قبول اما شما اول نیروی نظامی ات را خلع سلاح کن تا بعد بنشینیم صحبت کنیم. دکتر قاسملو هم در پاسخ من می گفت که شما اول سپاه را از مهاباد بیرون ببر تا من هم نیروهایم را خلع سلاح کنم. این داستان از همان ابتدای انقلاب اتفاق افتاد. یعنی هنوز چند روز از 22 بهمن نگذشته بود که داستان سنندج و درگیری وحشتناک بین کردها و ترکها در نقده و داستان پاوه اتفاق افتاد.
اصلا هیچ وقت فرصت اینکه بنشینیم صحبت کنیم پیش نیامد تا من مثلاً به رهبر حزب دمکرات بگویم که خب آقای دکتر قاسملو شما مقصودتان دقیقا از خودمختاری چیست؟ یعنی استاندار و یا مدیرکل بانک ملی استان کردستان را شما می خواهید تعیین کنید؟ آیا نیروهای انتظامی حق دارند در منطقه باشند یا نه حق ندارند؟ چقدر از مالیات باید در کردستان هزینه شود و چقدرش باید برای دولت مرکزی در تهران فرستاده شود؟
اصلا هیچ وقت فرصتی به وجود نیامد که راجع به اینجور مقولات که ذیل چارچوب خودمختاری می آید صحبت بشود. از همان اول درگیری به وجود آمد.


س: شما اگر روزنامه های کیهان و اطلاعات سالهای 57 و 58 را مطالعه بفرمایید، صحبتهای آقای دکتر قاسملو در این روزنامه ها منتشر شده است. ایشان در صحبتهایشان مقصود خود را از خودمختاری تعیین و چارچوبهای آن را کاملاً مشخص کرده اند. بنده باز هم استناد می کنم به گزارش آقای شهاب الدین شیخی، روزنامه نگار کورد که عین صحبتهای منتشر شده دکتر قاسملو را در روزنامه های فوق الذکر در گزارشش آورده است: «در همین رابطه «عبدالرحمن قاسملو» دبیرکل وقت حزب دموکرات کردستان بارها اعلام کرد ، کردها می‏خواهند حقوق ملی آن ها تضمین گردد و به هیچ وجه خواهان دولت مستقل جداگانه نیستند (اطلاعات12/12/1357). آن چه مردم کردستان می‏خواهند عبارت است از تأمین حقوق ملی در چارچوب کشور ایران و نه جدا کردن کردستان از خاک ایران آن طور که عناصر مرتجع و فرصت طلب مطرح میکنند. به نظر ما مسایل مربوط به امور مالی و بانکی، بویژه نقش اسکناس و مسایل مربوط به طرح های اقتصادی دراز مدت که از نظر اقتصادی و در سطح ملی می‏تواند مهم باشد، در صلاحیت دولت مرکزی است. بقیه مسایل مربوط به امور داخلی منطقه خودمختار میشود همه مسایل فرهنگی، اداری و اجتماعی خاص منطقه را دولت خودمختار اداره می‏کند. در حالی که برای نمونه ارتش از مرکز باید اداره شود، ژاندارمری و شهربانی باید بوسیله دولت خودمختار رهبری شود (کیهان10/12/1357). حزب دمکرات کردستان ایران در حالی که برای خودمختاری کردستان مبارزه می‌کند، طرفدار آزادی و استقلال برای ایران است. خودمختاری خواستی است که در چارچوب کشور ایران، ایرانی دمکراتیک، کاملاً قابل تحقق است. خواسته‏های ما چه ملی و سیاسی و چه اجتماعی در چارچوب خاک ایران است (اطلاعات16/1/1358)»

ج: ببینید عزیز من با صحبت که نمی شود. در تهران هم یک عده حرفهای خیلی قشنگی می زدند. در تهران هم امام خمینی می گفت که: «کوردها، برادر و فرزند ما هستند.» یا مثلاً مهندس بازرگان می گفت: «اگر کسی بخواهد به کردها تعرض بکند با ما طرف است.» با حرف نمی شود. حرفها همه قشنگ هستند. بله دکتر قاسملو هیچ وقت نگفت که ما می خواهیم جدا بشویم. از آنطرف در تهران هم هیچ وقت کسی نمی گفت که: «کردها را باید ببندیم به گلوله.» در تهران همیشه می گفتند که دستهای شیطانی می خواهند بین برادران کورد و غیرکورد تفرقه بیندازند. من هم می توانم بگویم که تهران همواره حاضر به مذاکره و مصالحه بود و نمی خواست درگیری نظامی بشود. شما هم می گویید که خب دکتر قاسملو هم نمی خواست. من دارم به شما می گویم پس چی شد که اینطوری شد؟ پاسخ این است که اساساً هیچ وقت فرصتی برای اینکه طرفین بنشینند و صحبت بکنند به وجود نیامد. من یک جمله کلیدی و خیلی مهم به شما گفتم. تهران می گفت که شما خلع سلاح بشوید، آنها هم می گفتند که شما اول سپاه را از مناطق کردنشین بیرون ببرید تا ما خلع سلاح بشویم. بنابراین گیر کرده بود. مثل اینکه الان اسرائیلی ها به ساکنین نوار غزه می گویند شما حماس را بردارید و یک انتخابات آزاد برگزار کنید تا ما هم محاصره را برداریم. مردم ساکن غزه هم می گویند اول محاصره را بردارید و ما را به رسمیت بشناسید تا ما در اینجا یک انتخابات آزاد برگزار کنیم.


س: رویکرد امنیتی در مناطق کردنشین چقدر و تا چه اندازه می تواند مورد تایید باشد؟

ج: مورد تایید کی؟ اگر مورد تایید تهران که خب تهران صددرصد معتقد است رویکرد باید امنیتی باشد و همین رویکرد امنیتی را هم جلو برده است. از کوردها اگر بپرسی که می گویند: «نه، رویکرد امنیتی به درد نمی خورد». از من اگر بپرسی؛ به نظر من رویکرد امنیتی نمی تواند مسائل و مشکلات ما را در کردستان حل کند. ما یک مشکل بنیادی و فرهنگی در کردستان داریم که در بلند مدت باید حل شود. من معتقدم همانطور که مشکل قومیتها در کشورهای دیگر حل شده و کنار هم راحت زندگی می کنند، در ایران هم قومیتهای مختلف باید بتوانند با یکدیگر زندگی کنند. در سوئیس با 6-7 میلیون نفر جمعیت ما سوئیسیهای ایتالیائی تبار، فرانسوی تبار و آلمانی تبار داریم که خیلی راحت نشسته اند و با هم زندگی می کنند. اینطور نیست که اگر دولت مرکزی در برن ضعیف شود مثلاً از ژنو به برن دیگر باید با ستون نظامی رفت. یا در ایالت کبک در کشور کانادا ما اقلیت فرانسوی تبار داریم، اکثریت انگلیسی تبار هستند و ایرلندی تبار هم هستند که با هم زندگی می کنند اما طوری نیست که اگر حکومت مرکزی در اوتاوا پایتخت کانادا ضعیف شود مثلاً دیگر به کبک نتوان رفت یا شبها راه بسته شود و روزها فقط با ستون نظامی بتوان رفت. ژن سوئیسی ها و کانادائی ها از ما ایرانیها متفاوت نیست. به نظر من همان مدلی که در سوئیس، کانادا، انگلستان، بلژیک و هند هست ما هم می توانیم همان مدل را در ایران پیاده کنیم.


س: با همین ساختار سیاسی- اجتماعی جامعه ایران فکر می کنید امکان پذیر است؟

ج: بله. بله. این درست نیست و یک جای کار می لنگد و اشتباه است که شما در دهه ی دوم قرن 21 باید بگویید اگر حکومت مرکزی در تهران ضعیف شود دیگر از ارومیه به مهاباد نمی توان رفت. یعنی یک چیزهایی را ما (مقصودم هم فارسهاست و هم کردها) باید درست می کردیم که نتوانستیم و تا الان هم این اتفاق نیفتاده است. باید به این سمت و سو برویم. کما اینکه ترکیه و عراق هم دارند به همین سو می روند. ما هم به گونه ای اجتناب ناپذیر به همین سمت حرکت خواهیم کرد و بالاخره روزی خواهد رسید که در آن روز اگر حکومت مرکزی در تهران ضعیف شود همانجور که در رشت، انزلی و قزوین آب از آب تکان نمی خورد، ناامنی نمی شود و راهها بسته نمی شود، بین مهاباد و ارومیه هم همانطوری خواهد شد. ما تا به حال نتوانسته ایم که یک چنین مدل و وضعیتی را به وجود بیاوریم ولی روزی قهراً اتفاق خواهد افتاد. ببینید در تهران هر چقدر حکومت مرکزی ضعیف شود راه تهران – قم بسته نمی شود و یا گردنه حسن آباد بین تهران – قم ناامن نمی شود ولی ما یک چنین مشکلی را در کردستان داریم و تا به حال نیز به صورت ریشه ای برای حل این مشکل اقدام نکرده ایم. اما معتقدم روزی بالاخره به صورت ریشه ای به سمت حل این مسئله خواهیم رفت.


س: چرا هیچ وقت به سمت حل مسئله نرفتیم؟ آیا مقصر دولت ایران است یا کوردها؟

ج: مقصرش نه دولت ایران است و نه کوردها. مقصرش این است که جامعه ی ما (هم مهاباد و هم تهران) توسعه سیاسی زیادی نداشته است.


س: شما به عنوان یک فرد روشنفکر، آگاه و مطلع چقدر نسبت به آنچه که در طی این 31 ساله در مناطق کردنشین رخ داده حساسیت و واکنش نشان داده اید؟

ج: والله من تصادفی درگیر مسئله کردستان شدم. حدود سه سال پیش نیز با نشریه ی «ایران فردا» که متعلق به آقای مهندس میثمی است در خصوص همین مسئله مصاحبه مفصلی انجام دادم. من اوایل انقلاب با دولت موقت همکاری می کردم. در معاونت نخست وزیر در امور انقلاب بودم. با آقای دکتر یزدی، معاون نخست وزیر در امور انقلاب همکاری داشتم. به دنبال استعفای دکتر سنجابی از دولت موقت، آقای دکتر یزدی به جای ایشان وزیر امور خارجه شدند. من کاری را که در معاونت نخست وزیر در امور انقلاب انجام می دادم، دوست داشتم چون فکر می کردم بیشتر به درد انقلاب می خورد. سپس در اواخر اردیبهشت 58 جنگ نقده بین کردها و ترکها به وجود آمد. و من از آن موقع درگیر مسئله کردستان شدم یعنی اولین سفر من به کردستان در خرداد 58 بود. حدود 5-6 ماه آنجا بودم. نگاه من به مسئله کردستان یک نگاه بلند مدت بود. با یک سوال آنجا رفته بودم. سوالم این بود «همانجوری که سوئیسی ها، بلژیکی ها و انگلیسی ها توانسته بودند کاری کنند که قومیت های مختلف کنار هم راحت زندگی کنند ما ایرانیها هم بایدبتوانیم بدون اسلحه با هم صحبت کنیم.» منتها این حرف ها هم در تهران و هم در مهاباد برای یک عده ای خیلی ثقیل بود. همیشه این سوال را از خودم می پرسیدم که آیا فرهنگ و تمدن و آی کیو ی سوئیسی ها و ملیتهای دیگر از ما بالاتر است که آنها می توانند مثل آدم با هم کنار بیایند اما تا بوده در کردستان اسلحه حکومت می کرده؟! چرا همیشه باید کردستان را با اسلحه ساکت کرد؟ واقعاً به دنبال این بودم که یک روزی اگر حکومت مرکزی در تهران ضعیف شد همانجوری که شما از تهران به اصفهان مشکلی پیدا نمی کنید از ارومیه به مهاباد هم مشکلی پیدا نشود. منتها همانطور که عرض کردم این حرفها هم در تهران و هم در کردستان خریدار نداشت. یعنی بزرگترین مشکل من در طرف خودمان مرحوم خلخالی، مرحوم ظهیرنژاد و آقای حسنی بود، در آنطرف هم چریک فدائی خلق، شیخ عزالدین حسینی، سازمان انقلابی زحمتکشان، اشرف دهقان و برخی از نیروهای حزب دمکرات بودند. یعنی آنطرف هم به اسلحه می بالیدند و اسلحه برایشان همه چیز بود ولی معتقد بودم همانطوری که سوئیسی ها و بقیه توانستند ما هم فی الواقع باید بتوانیم یک جوری با هم زندگی کنیم.


س: تاثیر رویکرد امنیتی از نظر سیاسی، اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی و ... بر روی جامعه کورد چه می تواند باشد؟

ج: بالطبع رویکرد امنیتی خیلی فضایی ایجاد نمی کند که رونق اقتصادی باشد و توسعه و تحول اقتصادی صورت بگیرد. همچنان که ما شاهد هستیم کردستان همواره عقب تر از مابقی ایران بوده. امروز هم همینطور است. امروز هم کردستان عقب تر از مابقی ایران است. البته این عقب تر بودن از نظر اقتصادی اینجوری نیست که یک کسی در تهران تعمد و غرض و مرض داشته باشد و بگوید از بودجه ی تخصیص یافته مثلاً برای شهرها و استانهای مختلف اینقدر خرج کنیم اما حتی یک ریال در مهاباد یا بقیه ی مناطق کردنشین هزینه نشود. واقعاً اینطوری نیست اما خودبخود این حالت پیش می آید. برای اینکه شما ببینید بهترین فارغ التحصیل ها، پزشکها و مهندسین کورد هیچ وقت در مناطق کوردنشین سرمایه گذاری نمی کنند بلکه به تهران می روند. اینها ضایعه است و ربطی به دولت مرکزی ندارد. شرایط به شکلی است که می بینند درآمدشان در تهران بیشتر از مناطق کردنشین است. و امکانات بیشتری هم در اختیار دارند. به این شکل یک سری چیزها دست به دست هم می دهند تا چنین وضعیتی به وجود بیاید. یک بخش هم به شرایط طبیعی کردستان باز می گردد. کردستان معدن، نفت و گاز ندارد. فاقد دشتی است که از نظر کشاورزی مثل دشت خوزستان مستعد باشد. کردستان مملو از ارتفاعات و کوهستان است. یعنی منطقه کردستان به لحاظ طبیعی خیلی غنی نیست. همه ی اینها دست به دست هم می دهند و باعث می شوند تا کردستان تبدیل به کردستانی شود که الان هست، یعنی به لحاظ اقتصادی خیلی وضعیت جالبی ندارد.


س: تداوم رویکرد امنیتی در مناطق کردنشین برای دولت ایران چه خطراتی می تواند به دنبال داشته باشد؟

ج: رویکرد امنیتی مثل قرص مسکن است. بیمار تا وقتی که از مسکن استفاده می کند هیچ مشکلی ندارد اما به محض اینکه اثر مسکن از بین رفت مجدداً درد باز می گردد و صدای بیمار بلند می شود. با اتخاذ رویکرد امنیتی در منطقه ای مجبور هستید همیشه چنین رویکردی را در آن منطقه داشته باشید و اگر خللی در تشکیلات امنیتی شما ایجاد شود در منطقه ای که فضای امنیتی حاکم بوده با مشکل جدی مواجه خواهید شد و این بزرگترین ایراد و مشکل رویکرد امنیتی است. امنیت در زمان رضاشاه کامل بود. یعنی به دلیل وجود رویکرد امنیتی شما می توانستید یک کاروان طلا را به یک دختر 18 – 19 ساله بدهید تا شب از مهاباد به سمت سردشت حرکت کند. یعنی اینقدر امنیت در کردستان و آذربایجان غربی بود. ولی بعد چی شد؟ کردستان به مجرد اینکه دولت مرکزی در شهریور 20 سقوط کرد تا آستانه استقلال در زمان مرحوم قاضی محمد پیش رفت. ایشان سال 1325 در مهاباد اعلام جمهوری کردند. در حالیکه چند سال قبلش در زمان رضاشاه هیچ خبری نبود. آدم می گفت چقدر کردستان عالی است و امنیت دارد! ولی به محض اینکه برای دولت مرکزی مشکل پیدا شد، کردستان مثل زلزله شروع کرد به لرزیدن. این وضعیت تا 28 مرداد سال 32 بود. در آن تاریخ باز دو مرتبه دولت مرکزی در تهران قوی شد. ارتش مجدداً شروع کرد به قلع و قمع و سرکوب در کردستان. باز هم امنیت بر کردستان حاکم شد. این امنیت حدود 24-25 سال در کردستان تداوم داشت. از فردای 22 بهمن 57 که دولت مرکزی و رژیم شاه سقوط کرد ما در کردستان کلی مشکل و دردسر پیدا کردیم. الان باز هم دولت مرکزی در کردستان مسلط شده و ما احساس می کنیم که در کردستان مشکلی نداریم یعنی باز شما می توانید یک بار طلا به دختری 18 – 19 ساله بدهید تا در شب برایت از مهاباد به سردشت ببرد. ولی من تردیدی ندارم که اگر زبانم لال و خدایی ناکرده به هر دلیلی قدرت مرکزی در تهران یک مقداری متزلزل شود باز دو مرتبه کردستان و آذربایجان غربی به هم می ریزد. یعنی ببینید رویکرد بنیادی و بلند مدت به نظر من در کردستان هنوز به وجود نیامده است. همان بحثی که در ابتدای عرایضم بود. الان ارتش، سپاه و نیروهای اطلاعات در مناطق کردنشین هستند. همه قرص و محکم آنجا را نگهداری و پاسبانی می کنند ولی اگر یک روزی این نیروها کم شوند دو مرتبه کردستان و آذربایجان غربی به هم می ریزند.


س: آیا صحبتهای شما به نوعی تایید لزوم وجود رویکرد امنیتی در مناطق کردنشین نیست؟

ج: نه. ببینید من نه چیزی را تایید می کنم و نه تکذیب. من می گویم که الان امن است و امنیت در کردستان کامل است. درسته؟


س: و این امنیت را ماحصل همان رویکرد امنیتی می دانید. درسته؟

ج: بله به خاطر همان رویکرد امنیتی است. اگر به هر دلیلی تزلزلی در ارکان دولت مرکزی در تهران بوجود بیاید باز کردستان ناامن می شود و به هم می ریزد تا دو مرتبه دولت مرکزی در تهران قوی شود و اعمال قدرت بکند.


س: امنیتی بودن فضای استانهای کردنشین ایران چه تاثیری روی روابط ایران با همسایگانش در آن منطقه می تواند بگذارد؟

ج: در گذشته وضعیت به این شکل بود که کردها مثل پیاده ی شطرنج در دست حکومتهای شاه و صدام بودند. رژیم شاه برای تحت فشار گذاشتن صدام، کردهای عراقی را مسلح می کرد، صدام هم برای اینکه رژیم جمهوری اسلامی را زیر فشار بگذارد، کردهای ایرانی را مسلح می کرد. یعنی همیشه کردها پیاده ی شطرنج، آتو و ابزاری بودند در دست ایران و عراق حالا ترکیه کمتر که اعمال قدرت بکنند. اما به نظر می رسد بعد از حمله آمریکا و انگلستان به عراق و سقوط صدام، کم کم دموکراسی دارد با تانی در عراق پا می گیرد و ما داریم از چنین وضعیتی بیرون می آییم. یعنی دیگر به این شکل نیست که رژیم عراق بیاید از کردهای ایران برای رفع اختلافاتش با تهران بهره برداری کند و یا ایران از کردهای عراق جهت حل مشکلاتش با بغداد سوء استفاده کند. این وضعیت به تدریج دارد از بین می رود و کردهای ایران و عراق کم کم دارند از این حالت بیرون می آیند که قربانی اختلافات تهران با بغداد شوند.
در ترکیه هم همینطور. در ترکیه نیز فکر می کنم هر قدر ترکها به اتحادیه اروپا نزدیک می شوند قهراً مجبور هستند رفتارشان را نسبت به کردها عوض بکنند و این اتفاق هم دارد می افتد. منتها طول می کشد. هنوز هم هر از گاهی انفجارهای پ.ک.ک در ترکیه هست. هنوز هم این نیروها هر از گاهی کمین کرده و به ارتش ترکیه حمله می کنند. هنوز هم در دیار بکر و سایر مناطق کردنشین بگیر و ببند هست اما با این وجود داریم کم کم به سمت سوئیس شدن ترکیه پیش می رویم. یعنی کردها از اینکه «ترک کوهی» نامیده شوند کم کم خارج شده و به عنوان یک قوم و یک اقلیت در چارچوب ترکیه دارای حق و حقوق می شوند.


س: فکر می کنم این حق مردم هر منطقه یا کشوری است که بخواهند سرنوشتشان را خودشان تعیین کنند. یکی از مواردی که به سرنوشت مردم ارتباط مستقیم پیدا می کند، حاکمیت و نوع حکومت است. کوردها از همان ابتدا بیشترین رای «نه» را به جمهوری اسلامی داده اند. با حضور کمرنگشان در انتخابات مختلف هم مخالفت خود را با حکومت ایران و سیاستهایش نشان داده اند. در طول 31 ساله پس از انقلاب هم چندان شاهد رفتار دوستانه، شایسته و مناسبی از سوی ایران نبوده اند. کار به جایی رسید که یکی از روزنامه نگاران کورد سال گذشته طی مصاحبه ای اعلام کرد: « بسیاری از فعالان کرد می گویند؛ کردها در ایران حتی غیرخودی هم نیستند، بلکه برای حاکمیت کاملاً بی خودی محسوب می شوند.» همان احزاب اپوزیسیون کردی که دولت ایران 31 سال است با آنها در حال جنگ است و سلام کردن به یک عضو ساده اش در ایران مساوی است با حکم اعدام ثابت کرده اند در موقعیتهای مختلف از چه توان بالایی برای به خیابان کشاندن مردم کورد و دعوت آنها به اعتصاب عمومی برخوردارند. این فقط یک چیز را نشان می دهد که احزاب اپوزیسیون کورد با وجود تمام مخالفتهای حکومت ایران و با تمام انتقادهایی که به آنها وارد است از پایگاه مردمی بسیار قوی در میان کردها برخوردارند. در مقابل می بینیم احزاب کردی مثل اصلاح طلبان کورد که وابسته به جمهوری اسلامی می باشند از چنین قابلیتی بی بهره اند. این یک نکته را روشن می کند که اغلب مردم کورد از هر کسی یا گروهی که به دولت ایران وابسته باشد فاصله می گیرند. نتیجه اینکه میان خواست کوردها و منافع حکومت مرکزی در ایران شکاف عمیق و تضاد بسیار زیادی وجود دارد. کردها وقتی به ساده ترین و روان ترین زبان ممکن می گویند نمی خواهیم این حکومت را. دوست نداریم تابع حکومت مرکزی ایران باشیم و خواستار استقرار سیستمی فدراتیو و ایرانی فدرال هستیم آنوقت حکومت و دولت ایران چرا و چطوری می خواهد حضور و وجود خود را به این مردم تحمیل نماید آنهم در خانه ی همین مردم کورد؟! با این اوصاف چرا دولت و حکومت ایران به کوردها حق نمی دهد که سرنوشتشان را خودشان تعیین کنند؟ چرا نباید جمعیت حداقل 10 میلیونی کرد در ایران برخوردار از حق تعیین سرنوشت باشند؟ چرا به حق تعیین سرنوشت به عنوان یک حق قانونی نگاه نمی کند؟

ج: من به عنوان آدمی که از اساس معتقد به لیبرالیسم هستم، اعتقادم بر این است اگر در یک شرایط کاملاً ایده آل که نفوذ قدرتهای خارجی و احزاب و تشکلهای سیاسی و همچنین دخالتهای بیگانه نباشد چنانچه نصف به اضافه یک مردم کردستان یعنی استان کردستان و آذربایجان غربی بگویند ما نمی خواهیم جزو ایران باشیم و می خواهیم مستقل باشیم این خواسته حقشان است.
اصلاً سیستم فدراتیو و نظام فدرالی و خودمختاری چیه؟ دارم می گویم اگر نصف به اضافه یک کردهای ایران بگویند ما نمی خواهیم بخشی از جمهوری اسلامی باشیم و می خواهیم مستقل باشیم این به نظر من حقشان است. به زور نمی شود نگهشان داشت. به زور نمی توانیم بگوییم ایرانی واقعی و مسلمان واقعی شما هستید. همچنان که کوزووئیها را نمی شود به زور جزو صربستان نگه داشت و خیلی از اقلیتهای دیگر را به زور نمی شود جزو یک مجموعه کلی تر نگه داشت. می دانید که استرالیا در حقیقت جزو فرمانداری بریتانیای کبیر است. حزب کارگر این کشور شروع کرد به اعتراض که استرالیا باید تبدیل به یک کشور کامل و مستقل از انگلستان بشود. حدود 6-7 سال پیش این اتفاق افتاد. رفراندم برگزار کردند و چیزی حدود هفتاد و خرده ای درصد گفتند ما می خواهیم جزو انگلستان و مستعمره ی این کشور باشیم. در عین حال این یک واقعیت است که اگر قومی و یا گروهی واقعاً نخواهد جزو قوم یا گروه دیگر باشد این حقشان است. برای چی ما باید شما را به زور نگه داریم و بگوییم نه شما کردها الا و بالله باید جزو ایران باشید؟! اگر شما واقعاً می خواهید مستقل باشید این حقتان است. منتها من معتقدم که اگر شرایط توسعه سیاسی و آزادیهای مدنی در ایران تحقق پیدا کند همانجور که مردم استرالیا رای دادند و گفتند ما می خواهیم نوکر و مستعمره ی انگلیس باشیم، همانطور که مردم کبک نمی خواهند از کانادا جدا بشوند، کردها هم قطعاً نخواهند خواست که از ایران جدا بشوند یعنی دلیلی ندارد که جدا شوند. این را به عنوان شعار مطرح نمی کنم. برای اینکه وقتی دموکراسی حاکم باشد، شما می خواهید جدا شوید که مثلاً چی کار بکنید؟ توی مهاباد به زبان کردی صحبت کنید؟ وقتی شما می توانید به زبان کوردی صحبت کنید، وقتی آموزش و پرورش در اختیار خودتان است، وقتی خودتان مسلط به زندگی خوتان هستید چه دلیلی دارد که بخواهید جدا شوید؟! ولی حالا آمدیم دموکراسی در ایران تحقق پیدا کرد و علیرغم این باز شما خواستید که از ایران جدا شوید به نظر من حق شماست که بخواهید جدا شوید. برای چی باید شما را به زور نگه داریم؟! ولی در عین حال معتقدم اگر در ایران دموکراسی تحقق پیدا بکند شما از ایران جدا نخواهید شد.


س: خواست ملی کوردها نه استقلال کردستان، بلکه ابتدا خودمختاری و هم اکنون فدرالیسم در ایران است چرا همین حداقل نیز از سوی دولت و حکومت جمهوری اسلامی ایران به رسمیت شناخته نمی شود؟

ج: من معتقدم که اگر در ایران دموکراسی تحقق پیدا بکند شاید شما کوردها خیلی به دنبال نظام فدرالی و زندگی به صورت فدراتیو نباشید. برای اینکه نظام فدرالی برای شما روزنه امیدی است که شاید یک مقداری دموکراسی بتواند در منطقه تان تحقق پیدا کند. اما من اعتقاد دارم که مشکل شما در کردستان نه فدراتیو است و نه نظام فدرالی. مشکل شما در مهاباد دقیقاً همان مشکلی است که ما در تهران داریم. مشکل شما فقدان دموکراسی است. بنابراین من در تهران و شما در سنندج، مهاباد و بوکان باید هر دو برای دموکراسی مبارزه کنیم. اگر دموکراسی در ایران تحقق پیدا بکند خیلی از مشکلات بین تهران و مهاباد از بین می رود یعنی وقتی شما می بینید که نمایندگان خودتان را دارید به مجلس می فرستید و خیلی از خواسته هایتان دارد توسط نمایندگان و دولت تحقق پیدا می کند دیگر چرا بیائید بگویید ما حالا می خواهیم نظام فدرال ایجاد بکنیم؟ شما نظام فدرال را می خواهید ایجاد کنید که به یک سری از حقوق و خواسته های مدنی تان برسید. خب وقتی خواسته های شما با استقرار دموکراسی تحقق پیدا کرده چرا بیائید این را بریزید توی یک نظام دیگر ولی این هم درست مثل مسئله جدا شدن است. ممکن است شما بعد از تحقق دموکراسی باز هم خواستار نظام فدرال باشید خب این حقتان است. دموکراسی یعنی همین. یعنی اگر نظام فدرال خواستید باید این نظام مستقر شود. اگر خواستار استقلال و جدایی بودید این هم حق شماست. منتها همه ی حرف من این است همانطور که سوئیسی ها ی ایتالیائی تبار، کبکیهای فرانسوی تبار و اسکاتلندی ها کشور مستقل تشکیل ندادند من معتقدم اگر در ایران هم دموکراسی تحقق پیدا کند مثل انگلستان و کانادا و ... اصلا دلیلی ندارد که قومیتهای مختلف در ایران خواستار جدایی از این کشور بشوند.


س: این باور وجود دارد که دو جناح اصلاح طلب و اصولگرا در مواجهه با مسئله کورد دارای استراتژی و تاکتیک یکسانی می باشند. در زمان دولت اصلاحات یک حداقل فضای باز سیاسی در مناطق کردنشین ایجاد شد اما در همان سالهای ابتدایی روی کار آمدن این دولت ما کشتار مردم کرد توسط حکومت ایران را در سوم اسفند 77 داشتیم. یعنی دولت اصلاحات هم مثل دولتهای پیشین از سیاست سرکوب در مقابل اعتراضهای مدنی مردم کورد آنهم نسبت به چیزی که در خارج از مرزهای ایران رخ داده بود، استفاده کرد. پایان دولت اصلاحات نیز با سرکوب و قتل عام مردم مناطق کردنشین در تابستان 84 مصادف بود.
الف: نظر شما را در این خصوص می خواستم بدانم؟
ب: و می خواهم بپرسم آیا به نظر شما ما در ایران اصلاً چیزی به نام «مسئله کورد» داریم یا خیر؟

ج: ما در ایران مسئله کورد و عرب و ترک و .. و مسئله قومیت نداریم. ما در ایران مسئله دموکراسی داریم. من این را به آذری تبارها هم گفتم. همه ی ما باید برای تحقق دموکراسی تلاش کنیم. اما در خصوص رویکرد اصولگرایان و اصلاح طلبها باید بگویم که رویکردشان تا حدودی با یکدیگر متفاوت است البته نه زیاد. به هر حال اصلاح طلبها بیشتر قائل به دموکراسی و جامعه مدنی هستند. منتهای مراتب طی 8 سالی که اصلاح طلبها بر سر کار بودند همه ی ابزار و قدرت در دست آنها نبوده است. به همین دلیل، سرکوبی که شما به آن اشاره می کنید خیلی در دست اصلاح طلبها نبوده. ضمن اینکه بنا نیست اصلاح طلبها معجزه بکنند البته اگر حاکمیتشان تداوم پیدا می کرد خب ممکن بود که در بلند مدت تغییر و تحولاتی به وجود بیاید یعنی دموکراسی و جامعه مدنی یک مقدار در ایران نهادینه شود ولی خب تحقق پیدا نکرد و دوران اصلاحات تمام شد.


س: رویکرد امنیتی در مناطق کردنشین باعث عدم سرمایه گذاری در این مناطق، ناچیز شدن سهم مناطق کردنشین از نفت و گاز ایران و تعطیلی بسیاری از صنایع و معادن شد. آقای سهرابی، مدیر مسئول محترم نشریه توقیف شده روژهه لات نیز طی مقاله ای در سال 87 می نویسند حتی برخی از طرح ها و پروژه های ملی که در زمان آقای خاتمی استارت خوردند بدلیل تحولات سیاسی و... غالبا عقیم و منفعل مانده است. دولت ایران معتقد است که عملکرد احزاب اپوزیسیون کورد خصوصا فعالیتهای مسلحانه آنها در این مناطق باعث بروز چنین مسئله ای شده و احزاب و فعالان حقوق بشر کرد معتقدند اعمال فشارها، ایجاد محدودیتها و سیاست سرکوب حکومت ایران در مقابل کوچکترین اعتراض مدنی مردم کورد و نبود بستر مناسب برای پیگیری مسالمت آمیز مطالبات مردم کورد عامل اصلی امنیتی شدن فضا در کردستان و به وجود آمدن مشکلات فوق الذکر است. دیدگاه شما در این زمینه چیست؟

ج: من معتقدم همانطوری که در زمان اصولگرایان از سال 84 به این طرف فضا در تهران بسته تر و تنگ تر شد در مهاباد هم همین طور بود. بنابراین به این شکل نیست که در مهاباد و یا سایر مناطق کردنشین استثنائاً بگیر و ببند بیشتر شده باشد. این یک سیاست کلی در همه جای ایران بود. شما فقط نگاه کنید و ببینید از سال 84 به این طرف چقدر روزنامه و هفته نامه بسته شده است. یعنی چیزی نبوده که فقط نسبت به کوردها باشد. اما در مورد اظهار نظر احزاب اپوزیسیون کورد و دولت ایران خب این همان بحثی است که گفتم از ابتدای انقلاب وجود داشت. دولت موقت می گفت شما خلع سلاح شوید، آنها هم می گفتند که شما اول سپاه را بیرون ببرید تا ما خلع سلاح شویم. این داستان همچنان طی این 31 ساله ادامه پیدا کرده است. حالا وقتی اصلاح طلبها بودند یک مقداری برخوردها و تنشها کمتر بود اما الان بیشتر است.


س: مسائل و مشکلات مردم کورد و مناطق کوردنشین آنگونه که باید در ایران رسانه ای نشده است. که این کار هم تعمداً صورت می گیرد فکر می کنید علت آن چیست؟

ج: فقط مسائل کوردها نیست. مسائل و مشکلات تهران و مردم تهران هم رسانه ای نمی شود.


س: ولی قابل قیاس با میزان عدم پوشش اخبار مناطق کردنشین نیست؟

ج: خب برای اینکه تهران حالا به هر حال پایتخت است و اصفهان شهر بزرگی است. می خواهم بگویم که مشکل فقط برای کوردها و در کردستان نیست. برای فارسها هم هست. یعنی فقط شماها نیستید که درد نداشتن دموکراسی را دارید. اینطوری نیست که در تهران دموکراسی باشد و در مهاباد نباشد. اینجور نیست که اصولگراها در تهران یکجور سیاست اتخاذ کرده باشند و در مهاباد سیاست دیگری را در پیش گرفته باشند. نه. سیاستشان هم در تهران و هم در مهاباد فشار است.


س: و فکر می کنید میزان این فشارها در تهران و مناطق کردنشین یکسان است؟

ج: بله. از نظر اصولگراها مخالف مخالف است. کورد و غیرکورد ندارد. آنها از یک مخالف تهرانی همانقدر متنفرند که از یک مخالف کورد در مهاباد متنفر هستند. اگر کسی به سمتشان برود، پذیرایش هستند و از او استقبال می کنند ولو اینکه کورد باشد. فقط کافی است که بگوید من از شما طرفداری می کنم.


س: دولت و دستگاه قضایی ایران همیشه با فعالان کورد و غیرکورد برخوردی دوگانه داشته است. آقای خلیل بهرامیان آن را سیاست کردستیزی در دستگاه قضائی ایران می نامد. فعالان کورد همیشه با احکام سنگینی همچون اعدام و یا حبسهای طویل المدت مواجه شده اند اما درمورد فعالان غیرکورد و خصوصا فارسها اینگونه نبوده است. فعال دانشجویی کورد حکم 15 سال زندان را می گیرد اما فعال دانشجویی فارس نهایتش یکی دوسال در زندان به سر خواهد برد. فعال حقوق بشر ما باید 11 سال حبس فقط به خاطر فعالیتهای حقوق بشری تحمل کند اما فعال حقوق بشر فارس و غیرکورد شاید چندروزی را در بازداشت باشد.این برخورد دوگانه در میان نهادهای حقوق بشری نیز وجود دارد. نهادهای مدنی و حقوق بشری متاسفانه مردم کورد برایشان در درجه چندم اهمیت هم قرار ندارند تا جائیکه سال گذشته موسس سازمان دفاع از حقوق بشر کردستان در پیامی از زندان اوین از وجود سامانه ای بر اساس آپارتاید در میان فعالان حقوق بشر علیه مردم کورد خبر داد. این بی تفاوتی تا جائی پیش رفت که بسیاری اظهار می داشتند فارسها نسبت به آنچه که بر مردم کورد می رود روزه ی سکوت گرفته اند. و فقط در اعتراض به اعدامهای 19 اردیبهشت سالجاری بود که روزه ی سکوت خود را شکستند. البته حوادث پس از انتخابات ریاست جمهوری تا حدودی برخوردها را یکسان کرد و کمی دو طرف را به هم نزدیک نمود. علت برخورد دوگانه دولت و دستگاه قضایی ایران با فعالان کورد و غیرکورد را در چه می دانید؟ علت بی تفاوتی فارسها و غیرکوردهارا نسبت به سرنوشت مردم کورد در چه می بینید؟

ج: قبول دارم. چون نسبت به کوردها احساس خطر بیشتری می کنند اما در مورد فعالین حقوق بشر در تهران کمتر احساس خطر می کنند. می گویند اینها توی مشتمان هستند بنابراین شاید 15 سال محکومیت به آنها ندهند. نسبت به شما کوردها احساس خطر بیشتری می کنند بنابراین محکومیتتان را هم بیشتر می کنند. یعنی دلیلش احساس خطر است نه اینکه چون او کورد است پس به 15 سال حبس محکومش کنیم اما آن دیگری که فارس و شیعه است پس 3 سال زندان بدهیم.


س: چرا من کورد باید اینقدر خطرناک به نظر بیام و همان خطر را نسبت به یک فارس احساس نکنند؟

ج: عرض کردم برای اینکه اگر فردا حکومت مرکزی در تهران تضعیف شود راه ارومیه به مهاباد بسته می شود.
نگاه دوگانه نیست. حکومت جمهوری اسلامی ایران نسبت به هر مخالفی که احساس خطر بکند، حبس و محکومش می کند.
خیلی از بازداشت شدگان حوادث پس از انتخابات 22 خرداد به تدریج آزاد شدند. علیرغم اینکه محکومیت دارند ولی بیرون از زندانند. فارس، شیعه و در تهران هم هستند.
ولی بعضی هایشان همچنان در اوین هستند. شما می توانید بگویید آقا چرا بعضی از مشارکتی ها در اوین ولی بعضی از آنها آزاد هستند؟ پاسخش این است؛ مشارکتی هایی که نسبت به آنها احساس خطر کمتری بوده آزاد هستند ولی مشارکتی هایی که نسبت به آنها احساس خطر بیشتری می کردند همچنان در اوین هستند. اینطوری نیست که مثلا بگوییم نسبت به آنها که در اوین هستند یک بغض و کینه ای داشتند و نسبت به آنهایی که آزادند این بغض و کینه کمتر وجود داشته است. نه. نسبت به شما کوردها احساس خطر بیشتری می کنند بنابراین بگیر و ببند و فشار و زندان در مورد شما کردها بیشتر است.
اما در خصوص نگاه دوگانه نهادهای مدنی و حقوق بشری به مسائل و مشکلات مردم کورد که اشاره کردید باید بگویم من این تجربه تلخ را دارم که شما کوردها نسبت به همه بغض و کینه دارید. شما نسبت به اصلاح طلبها، اصولگرایان و نسبت به هر چیزی که غیرکورد است یک حالت بغض و کینه دارید. یعنی اگر من الان به شما بگویم که در زندان شکنجه شدم سریع می گویید شما را کم شکنجه کردند چون فارس و شیعه بودید اما من چون کورد و سنی و مال مهاباد بودم پایم را قطع کردند. این مسئله ای است که وجود دارد و هیچ طوری هم نمی شود درستش کرد.
یک مسئله فرهنگی است که از دیرباز مانده. من حنجره خودم را پاره کردم تا به بچه ها در مهاباد و سنندج توضیح بدهم آقا اینطوری نیست که بازرگان مثلاً بگوید این پول را نبرید توی مهاباد خرج کنید و ببرید توی شیراز خرج کنید اما آنها با تمام وجود اعتقاد داشتند که نه شما تبعیض قائل می شوید حتی دولت موقت هم تبعیض قائل می شود و می گوید برای مهاباد پول کمتر بفرستید.
در حالیکه اصلاً اینطور نبود. اما شماها به این شکل می بینید چون همواره سرکوب شدید. می گویند آدم مارگزیده از ریسمان سیاه و سفید می ترسد بنابراین شما نه چیزی را قبول دارید و نه باور می کنید. من خودم در کردستان بودم. رفته بودم تا صادقانه بایستم و کار کنم ولی گروههای معارض کورد در مهاباد شایعه کرده بودند که من عضو ساواما (سازمان اطلاعات و امنیت جمهوری اسلامی ایران) هستم.
می گفتند که این یک سازمان جدید تشکیلاتی – امنیتی است که در جمهوری اسلامی ایران تاسیس شده است و آقای زیباکلام به اینجا آمده تا نیروهای مبارز خلق کورد را برای ساواما شناسایی کند. این بدبینی تاریخی وجود دارد. همچنان که در یک سطح دیگری ما ایرانیها چنین بدبینی ای را نسبت به انگلیسی ها داریم. اینقدر که بدبینی در ایران نسبت به انگلیسی ها وجود دارد نسبت به آمریکائیها وجود ندارد. اینها یک چیزهای تاریخی است و فقط هم مرور زمان می تواند حلش کند.


س: ژنوساید همیشه به معنای قتل عام و نسل کشی نمی تواند باشد. تلاش برای پنهان نگه داشتن، تحریف و تغییر واقعیتها و تاریخ و گذشته ی یک ملت و نابود کردن زبان و فرهنگ آن ملت نیز به نوعی ژنوساید محسوب می شود. در آن صورت آیا ما در ایران چیزی به نام ژنوساید مردم کورد داریم یا خیر؟ آیا آنچه که طی این 31 ساله پس از انقلاب علیه مردم کورد به اجرا درآمده و مورد استفاده قرار گرفته ژنوساید محسوب نمی شود؟

ج: کسی در ایران نسبت به کوردها بغض و کینه خاصی نداشته است. بغض و کینه نسبت به مخالفین جمهوری اسلامی بوده است. حالا این مخالفین اگر کورد یا دراویش گنابادی قم و یا جبهه مشارکتی بوده اند هیچ فرقی نداشته همه برای حاکمیت غیر قابل تحمل بوده اند.
یعنی اینطوری نبوده که فقط با کوردها مخالف باشیم و بقیه از آزادی کامل برخوردار باشند. ما ژنوساید نداشتیم. چیزی که ما داشتیم این است که مخالفین فرقی نمی کند چه کورد و چه ترک و چه دانشجوی دانشگاه تهران خیلی نباید فضایی داشته باشند. تحمل مخالفت وجود نداشته. ظرفیت تحمل مخالفت خیلی کم بوده. چه در مورد کوردها و چه در مورد غیرکوردها.


س: وکیل یکی از فعالان دانشجویی کورد طی مصاحبه ای گفته بود که: ««گویا دستهایی درکارند تا قلم را از فرزندان کردستان بگیرند. اسلحه به دستشان بدهند و آنها را راهی کوهستان بکنند.» هر چند که توسل جستن به خشونت از سوی هر دولت و گروهی که صورت بگیرد محکوم است اما برخورد سرکوبگرانه حکومت ایران حتی با فعالان مدنی کورد، برخورد امنیتی حتی با زبان کوردی و نبود فضای مناسب برای «فعالیتهای مدنی در مناطق کوردنشین و پیگیری مسالمت آمیز خواستها و مطالبات مردم کورد.» را چقدر در به وجود آمدن احزابی همچون «حزب حیات آزاد کردستان» موسوم به پژاک با مشی مسلحانه موثر می دانید؟ چرا هنوز هم عده ای در تلاشند تا به هر شکلی شده کوردها را مردمی وحشی و خشونت طلب و جنگ طلب معرفی کنند؟

ج: من اینها را قبول ندارم. شما دچار فرضیه توطئه هستید. شما می گویید در تهران یک عده مخصوصاً به کوردها زور می گویند تا قلم را زمین بگذارند و اسلحه به دست بگیرند؟! هیچ حکومت، نظام و رژیمی نمی خواهد که مخالفینش اسلحه به دست بگیرند. ممکن است که سیاستهایش یک چنین وضعیتی را به وجود بیاورد ولی عاملاً و عامداً هیچ نیرویی در ایران و درون حاکمیت جمهوری اسلامی نیست که استقبال کند از اینکه آدمها علیهش اسلحه به دست بگیرند. بنابراین این نگاه شما را اصلاً قبول ندارم که می گویید کسانی می خواهند کوردها قلم را زمین بگذارند و اسلحه به دست بگیرند. وکیلی هم که این حرف را گفته به شدت دچار بیماری فرضیه توطئه است.


س: فعالان کورد وقتی بازداشت می شوند شبیه این جمله ها را زیاد از بازجوهایشان می شنوند: «لیاقت شما کردها دولتی مثل سوریه است که از داشتن شناسنامه هم محرومتون کرده و آدم به حسابتون نمیاره. شایسته ی همون دولت ترکیه هستید که شما رو ترک کوهی می نامد. دوست داریم در ترکیه بازداشت شوید تا ببینید همین لیوان چایی که ما جلوتون می ذاریم ازتون دریغ میشه. باید اونجا زندانی بشید تا بفهمید زندان واقعی کجاست. زندانهای ما در مقایسه با آنجا هتل است. شما لیاقت جمهوری اسلامی را ندارید. لیاقت شماها همانجور جاهاست.»
حتماً شرح شکنجه های فرزادکمانگر، معلم کوردی که اتهامش را تا آخرین لحظه ی حیاتش نپذیرفت و شیرین علم هولی را شنیده اید. اینها فقط دونمونه هستند. لابد اطلاع دارید از جنازه های بچه های کوردی که پس از اعدام هیچگاه تحویل خانواده هایشان داده نشدند. مردم کورد در ایران به بهانه های گوناگون و در تاریخهای مختلف مورد کشتار قرار گرفته اند. آنچه را که غیرکوردها و فارسها فقط طی حوادث پس از انتخابات در خیابانهای تهران شاهدش بودند، کوردها سی و یکسال است که دارند تجربه می کنند. در سرکوب اعتراضهای غیرکوردها و فارسها اگر حداکثر وسیله ای که مورد استفاده قرار می گیرد باطوم است اما در سرکوب اعتراضهای مدنی مردم کورد حداقل سلاحی که بکار گرفته می شود مسلسل است. همان چند آموزشگاهی که در مناطق کردنشین برای آموزش خواندن و نوشتن زبان کوردی تاسیس شده بودند متاسفانه کارشان به تعطیلی کشیده شد. در حالیکه آموزش به زبان مادری حق عموم مردم است از جمله مردم کورد.حتماً یک نگاهی به برنامه های شبکه های استانی مناطق کردنشین بیندازید و ببینید زبان و فرهنگ کوردی چه سهمی در این برنامه ها دارند. اجازه ی استفاده از خیلی از اسامی کوردی را به ما نمی دهند. برخی از بازداشت شدگان کورد یکی از اتهامات اصلی شان اسم کردی فروشگاهشان بوده است. تعداد قابل توجهی از کردهای ایران سنی مذهب هستند. آرشیو سال 87 سایتهای اینترنتی را که جستجو کنید حتماً گزارش، مقاله و یادداشتهایی در خصوص برخوردهای غیرمحترمانه با سنی ها پیدا خواهید کرد که بنده به عنوان نمونه یادداشت آقای شهاب الدین شیخی، روزنامه نگار کورد را تحت عنوان «سنی های ایران تحت بی سابقه ترین فشارها» اینجا همراهم دارم.
حالا به نظر شما وضع کردهای ایران چقدر بهتر ازکوردهای ترکیه یا سوریه است؟ آیا از نظر شما دولت جمهوری اسلامی با ما کوردها واقعا رفتاری انسانی و محترمانه داشته است؟ به نظر شما عملکرد دولت ایران در مناطق کردنشین چقدر قابل دفاع است؟

ج: اصلاً نخواهید که هیچ چیز جمهوری اسلامی ایران را با ترکیه مقایسه کنید. ترکیه یک کشور نیمه دموکراتیک است. ترکیه کشوری است که به هرحال آزادی، جامعه مدنی و توسعه سیاسی در آن حدود 50 سال از ایران جلوتر است. چه دخلی دارد که ما بیائیم ایران را با ترکیه مقایسه کنیم؟!
در مورد سوریه نه. من معتقدم سوریه شیر گلوسوزی نیست. سوریه اگر از ایران بدتر نباشد بهتر نیست. یعنی مخالفین سوریه خیلی وضعشان بهتر از مخالفین جمهوری اسلامی نیست.
یک توضیح هم بدهم. آن بازجو با دانشجوهای دانشگاه تهران هم دقیقاً همین رفتار را می کند. به شما می گوید باید در ترکیه بازداشت می شدید تا می فهمیدید که آزادی و دموکراسی یعنی چه؟ و در ایران چقدر دموکراسی وجود دارد؟ به من هم همین را می گوید. به من می گوید شما مزدور، خائن، نوکر آمریکا و عامل صهیونیست هستید.
اینکه وضع شما چقدر بهتر از کوردهای ترکیه یا سوریه است اصلاً به بحث ما مربوط نمی شود. شما می خواهید بگویید تشکیلات اطلاعاتی و امنیتی با ما چون کورد هستیم بدتر برخورد می کند. من می خواهم بگویم اینطوری نیست. تشکیلات اطلاعاتی و امنیتی اساساً با مخالفین چه کورد و چه غیر کورد خیلی خوب برخورد نمی کند. شما می گویید به ما 15 سال حبس دادند اما به آن دیگری 3 سال. من هم می گویم برای اینکه از شما احساس خطر بیشتری می کنند. همانی که سه سال حبس کردند، یکی دیگر هم بوده که فقط 3 ماه زندانی شده است. چرا؟ برای اینکه از آن سه ماهی خیلی احساس خطر نمی کردند. هر چقدر که احساس خطر بیشتر باشد، محکومیت شما سنگین تر و برخورد با شما بدتر خواهد بود. همه ی حرف من این است که به خاطر کورد و یا سنی بودنتان نیست. بلکه به خاطر خطری است که دارید ایجاد می کنید و به همین دلیل اینجوری با شما برخورد می شود. اگر شما کوردی بودید که ازتون احساس خطری نمی شد، ممکن بود شما را روی سر بگذارند و حلوا حلوا هم بکنند.


س: زیاد شنیده شده که کوردها حکومت کردن بلد نیستند. تخصص آنها فقط در جنگیدن است. آن چیزی که امروز در اقلیم کردستان (کردستان عراق) شاهدش هستیم، برخی آن را محصول یک اتفاق می دانند و معتقدند که اگر فشار آمریکائیها نبود نیروهای بارزانی و طالبانی هیچ گاه پای میز مذاکره نمی نشستند. شنیدم اولین انتخابات هم که در آن منطقه برگزار می شود نتیجه اش را پنجاه پنجاه اعلام می کنند و هیچکس جرات نمی کند که بگوید مثلا من یک رای بیشتر آوردم چون قطعا میز مذاکره می شکست و همه مجددا برای حل مسائلشان اسلحه بدست می گرفتند و آخرین گزینه را به عنوان اولین راه حل انتخاب می کردند. بازجوی بنده در یکی از جلسات بازجویی گفت: «خانم محمدخانی تو تازه با مناطق کردنشین ارتباط برقرار کردی و هنوز خیلی چیزها را نمی دانی. قسم می خورم به فرض محال اگر تمام دنیا و کشورهای ایران، عراق و ترکیه و سوریه هم با تشکیل کشوری به نام کردستان موافقت کنند بهت قول می دم این کشور آنقدر عمر نمی کنه که حتی اسمش در نقشه ی جهان نوشته شود. این کشور توسط خود کردها نابود خواهد شد. در آن کشور حمام خون راه خواهد افتاد. موهای من در اتاقهای بازجویی دارند سفید می شوند. کردهای زیادی را مورد بازجویی قرار دادم. باور کن برادر در میان آنها به برادر اعتماد ندارد. خانواده هایشان را دیده ام. هیچ کس هیچ کس را قبول ندارد. اگر جرات داری برو احزابشان حتی نهادهای مدنی شان را نقد کن تا ببینی چطور سر خودت و خانواده ات را گوش تا گوش می برند. اینها ظرفیت یک خط نقد را ندارند. سیاسی و فعال حقوق بشر و روزنامه نگارشان هم هیچ فرقی با هم ندارند. آنوقت چطور به دنبال تشکیل دولت هستند؟!» نظر شما را در این زمینه می خواستم بدانم؟

ج: به نظر من بارزانی ها و طالبانی ها هیچ فرقی با اصولگراها، اصلاح طلبها و دیگر اقوام ایرانی ندارند. یعنی آنها همانقدر دچار اختلاف هستند که ما در تهران هستیم. کردها در اقلیم کردستان همانقدر شایستگی حکومت کردن دارند که ما در تهران داریم. عراقی ها الان سه ماه است که نتوانستند دولت تشکیل بدهند. این معنی اش این نیست که عراقی ها ناشایست هستند، لیاقت ندارند و باید حتماً صدام باشد. نه . مشکلات و مسائل سیاسی ای است که باید حلشان بکنند. ممکن است اصلاً یک روز جنگ داخلی بشود و یا یک هفته ای بین نیروهای طالبانی و بارزانی درگیری به وجود بیاید. اگر کسی بگوید اینها لیاقتشان استقلال نیست آن آدم سخت در اشتباه است. در اروپا هم کلی جنگ بین آلمانها و انگلیسیها بود. جنگ اول جهانی و جنگ دوم جهانی. پس ما بگوییم شما که اینهمه با هم جنگ می کنید لیاقت حکومت کردن ندارید؟! مشکلات و اختلافات سیاسی ممکن است به وجود بیاید اما من معتقدم شایستگی و استحقاق کوردها به اندازه ایرانی هاست، ایرانی ها به اندازه عرب ها و عرب ها به اندازه کوردها. اصلاً و ابداً این نگاهها را قبول ندارم که اگر اختلافی در اقلیم کردستان باشد پس کوردها لیاقت ندارند یا اگر در بغداد اختلافی باشد پس عربها لیاقت ندارند و یا اگر اختلافی بین اصولگراها و اصلاح طلبها در ایران باشد بگوییم که شاه و رضا شاه باید به ایران برگردند و به ایرانیها حکومت کنند. اینها به نظر من چیزهایی کوته بینانه است.


س: جامعه ی کورد مشکلات بی شماری دارد دلیل اینکه برای این مشکلات تا کنون راه حلی پیدا نشده چیست؟ همچنین بیش از صد سال است که خاورمیانه درگیر مسئله ای به نام «مسئله کورد» است. به چه علت این مسئله همچنان لاینحل باقی مانده است؟

ج: لاینحل باقی نمانده است. در عراق و ترکیه دارد حل می شود. در ایران هم با توسعه دموکراسی حل خواهد شد. شما می توانید بگویید که صد سال است مشکل بین «صربها و کوزووها» و « پشتوها و هزاره ها» لاینحل باقی مانده است. به هر حال مشکلات و مسائل قومی فقط مربوط به کوردها نیست. این دنیا پر از مشکلات و مسائل قومی هستند. بعضی هایشان را توانستند حل کنند و بعضی ها را نتوانستند. جاهایی که دموکراسی بوده این مشکلات حل شده اند و یا دارد به سمت و سوی حل شدن می رود. جاهایی هم که دموکراسی نبوده خب حل نشده و همچنان لاینحل باقی مانده است.


س: دلیل عقب ماندگی جامعه ی کورد را در زمینه های مختلف در چه می دانید؟

ج: اگر مقصودتان عقب ماندگی اقتصادی است که ظاهراً همین است گفتم برای اینکه خیلی از کردهایی که می توانند سرمایه گذاری کنند و در منطقه کردستان مفید باشند به دلایل اقتصادی مهاجرت می کنند و به مناطق دیگر می روند. همچنین منهای کردستان عراق که در منطقه کرکوک نفت هست بقیه مناطق کردستان امکانات اقتصادی خوبی ندارد.


س: در اعتراض به اعدامهای 19 اردیبهشت سالجاری احزاب و گروههای مختلف کوردی که هیچگونه قرابتی با یکدیگر نداشتند، موضع مشترک اتخاذ و بیانیه مشترک صادرنمودند البته گروهها و احزاب غیرکورد هم در صدور بیانیه مشترک همراهی کردند اما سوال بنده مربوط به گروههای کورد است. دوستان کورد این مسئله را یک اتفاق نادر می دانستند که برای اولین بار در تاریخ ملت کورد رخ داده بود. زیاد روی این مسئله مانور دادند. آن را به فال نیک گرفتند و امیدوار بودند که چنین حرکتهایی از سوی احزاب و گروههای مختلف کورد تداوم داشته باشد و تکرار شود. درست مثل بچه هایی که پدر و مادرشان بعد از سالها قهر بالاخره یک کوچولو روی خوش به یکدیگر نشان دادند. فکر می کنید چرا هیچگونه انسجام و همکاری میان احزاب و گروههای مختلف کورد وجود ندارد و حاضر نیستند که در یک صف واحد قرار گیرند. آیا هم آوایی آنها در 23اردیبهشت برآیند خواست خود آنان بود یا در برابر تصمیم و عمل انجام شده مردم کردستان قرار گرفته و با انان همراه شدند؟

ج: کلاً گروهها و جریانات سیاسی وقتی در برابر یک نیروی مخالف مشترک قرار می گیرند، انسجام بینشان خیلی زیاد می شود. اصولگراها تا وقتی که در مقابل سبزها و اصلاح طلبها قرار داشتند، یکپارچه بودند ولی به تدریج که سبزها و اصلاح طلبها از بین رفتند، اصولگراها با هم دچار اختلافات شدید شدند. کردها هم به نظر من هیچ فرقی با ما ایرانیها ندارند. آنها هم وقتی که در مقابل یک نیروی مخالف مشترک قرار می گیرند، منسجم تر می شوند. اما به محض اینکه آن نیروی مخالف به کنار می رود یواش یواش اختلافات خودشان ظاهر می شوند.


س: آیا طرح خواست استقلال از سوی کردها به عنوان یک حق به رسمیت شناخته شده ی بین المللی برای همه ملتها، تجزیه طلبی و خیانت به ایران است یا استفاده کردها از حق تعیین سرنوشت که حق برخورداری از آن را دارند؟ ضمناً مد نظر قراردادن این موضوع که کردستان و کردها خاک و ملتی تجزیه شده هستند نیز قابل تأمل است. اصلا چرا نباید کوردها جدائی طلب باشند؟ چرا دولت و حکومت ایران جدائی طلبی را جرم می داند؟ چرا به جدائی طلبی به عنوان یک حق قانونی نگاه نمی کند؟

ج: من جوابم را به این سوال شما در بخش دیگری دادم. گفتم اگر در یک شرایط ایده آل که دخالت خارجی هم نباشد، نصف به اضافه یک کوردهای ایران بگویند ما می خواهیم مستقل باشیم و یک کشور علی حده داشته باشیم این حق طبیعی شان است. منتها خدمتتان گفتم که اگر دموکراسی در ایران تحقق پیدا بکند کردها نخواهند گفت که ما می خواهیم از ایران جدا شویم یا نصف به علاوه یکشان نمی گویند که خواستار جدایی از ایران هستیم. به همان دلیلی که اسکاتلندی ها نمی گویند ما می خواهیم از انگلستان جدا بشویم.


س: فارغ از نگاه امنیتی حاکمیت مرکزی به کردها ، روشنفکران و افکارعمومی جامعه ایرانی نیز مبتلا به نوعی نگرش کردهراسی بوده و همین امر سبب شده است که با وجود اختلافات عمیقشان با دولتهای وقت در قبال کردها سیاست و مشی و تلقی مشترکی داشته باشند. چگونه می توان به رفع این برداشتهای نادرست کمک کرد و ذهنیت های مشوش شده ی جامعه ایرانی را متوجه بطن واقعی قضایا نمود؟

ج: اولاً اینطور نیست که نخبگان و روشنفکرها نسبت به کوردها بدبین باشند و بگویند تجزیه طلب هستند. در عین حال چون همواره در کردستان اختلاف و تعارض وجود داشته لذا طبیعی است که بیرون از کردستان خیلی ها فکر کنند که کوردها می خواهند از ایران جدا شوند و باید نگهشان داشت یا نباید بگذاریم جدا شوند. همیشه هم گفتم اصل مردم کورد، مسلمان و با جمهوری اسلامی هستند و نمی خواهند که جدا شوند. جدایی خواسته ی تعدادی از نیروهای وابسته، خائن و تجزیه طلب است. زمان می تواند این مشکلات و مسائل را حل بکند. همچنان که من اوایل انقلاب یادم است که بعضی از نیروهای کورد نسبت به جمهوری اسلامی و انقلاب خوشبین بودند. فکر می کردند با شرایط جدید در مناطق کردنشین می توان دموکراسی و خودمختاری را تحقق بخشید. فکر می کردند که جمهوری اسلامی مثل رژیم شاه نیست و نباید با آن در بیفتند. ولی بعضی هایشان معتقد بودند که جمهوری اسلامی مثل همان رژیم شاه و یا حتی بدتر از آن است. می گفتند باید اسلحه ها را پایین بیاوریم و آماده باشیم. در هر دو طرف این بی اعتمادیها بود.


س: ارزش هر مملکتی به مردمان ساکن در آن مملکت است و این انسان است که به خاک ارزش می دهد اما گویا در ایران بالعکس بوده است زیرا در مقاطع مختلف تاریخی گروههایی از مردم سایر نقاط ایران به نام حفظ یکپارچگی ایران و به فرمان حاکمان وقت به کردستان رفته و دست به کشتار و سرکوب زده اند چنین رویکرد و عقلانیتی ماحصل چیست و آیا ما را در رسیدن به سر منزل مقصود یاری می رساند و می تواند حافظ به اصطلاح یکپارچگی سرزمین ایران باشد؟

ج: ببینید امام که فرمان می داد و کسانی که به مناطق کردنشین می رفتند تصورشان این بود که واقعاً یک عده می خواهند کردستان را جدا بکنند. آنها معتقد بودند که مردم کردستان مسلمان هستند و می خواهند با جمهوری اسلامی باشند. منتها خب یکسری گروهها و احزاب مثل سازمان مجاهدین خلق و چریکهای فدائی خلق تصورشان این بود که اینها دارند کار را خراب می کنند. بنابراین اگر می رفتند و یورش می بردند، فکرشان این بود که رفته اند تا جلوی مسعود رجوی، اشرف دهقان، کشتگر و حزب توده را بگیرند. اصلاً و ابداً تصورشان این نبود که ما داریم می رویم با مردم کردستان بجنگیم و بگوییم به هر قیمتی شده شما باید جزو ایران باقی بمانید. تصور آنهایی که از مناطق مختلف ایران داوطلب می شدند و به کردستان می رفتند این بود که ما داریم با نیروها و گروههای مثلاً مارکسیست می جنگیم نه با مردم کردستان. به دستور و فراخوان دولت ایران می رفتند اما ذهنیت این نبود که ما داریم با مردم کورد می جنگیم. بلکه ذهنیتشان این بود که ما داریم با گروههای معارضی که مارکسیست و چپگرا هستند نبرد می کنیم. یعنی همان موقع هم ذهنیت دولت موقت و هم ذهنیت کسانی که داوطلب می شدند این بود که اینها مردم کردستان نیستند. تصورشان این بود که مردم اصلی و واقعی کردستان نمی خواهند از ایران جدا بشوند. می گفتند کسانی که دارند این کارها را می کنند اقلیت و یک مشت آدمهای رادیکال تندرو هستند.


س: جنگ هم قانون خودش را دارد. من حتی اگر به جنگ با گروههای تروریستی و یا تجزیه طلب هم بروم هیچ قانونی به من این اجازه را نمی دهد و هیچ وجدانی این را نمی پسندد که سر کودک خردسال آنها را زیر پوتین آنقدر فشار بدهم تا بمیرد و سایر فجایعی که نیروهای اعزامی دولت شما در مناطق کردنشین به وجود آورد؟

ج: حالا ببینید من دیگر نمی خواهم وارد جزئیات بشوم و بگویم چه کسی جنایت کرده و یا کی چی کار کرده؟ خیلی از پاسدارها هم سرشان را با تیزی پیت حلبی می بریدند. اینها بود. من خودم در کردستان بودم. متاسفانه هر دو طرف بد عمل می کردند. یعنی جریاناتی در هر دو طرف بودند که به این کارها دست می زدند. اینطوری نبود که طرف کورد خیلی خوب و انسانی رفتار بکند و فقط نیروهایی که مثلاً مال سپاه و اینها بودند دست به جنایت بزنند. متاسفانه اینطور رفتارهایی که شما می گویید در هر دو طرف بود.


س: چرا هویت طلبی فعالان کورد و سایر ملیتهای ایرانی همیشه از سوی دولت ایران به تجزیه طلبی تعبیر شده است؟ آیا فکر نمی کنید این سوء برداشت از این ناشی می شود که دولت ایران به جای اینکه به وجود ملیتهای گوناگون در ایران به عنوان فرصت نگاه کند آن را نوعی تهدید برای خود می داند و حتی مطالبات ملی ملیتها را بهانه ای برای براندازی نرم تلقی می کند؟

ج:عرض کردم خدمتتان برای اینکه اگر فردا دولت مرکزی در تهران یک مقداری ضعیف شود شما از ارومیه نمی توانید به مهاباد بروید. بنابراین نگاهی که وجود دارد یک نگاه امنیتی و شکاک است. نگاه این است که باید مراقب و مواظب اینها بود. این نگاه فقط به کوردها نیست. این نگاه نسبت به هر کسی که مخالف و منتقد حکومت است وجود دارد. منتها درجات مختلف دارد. یک درجه 15 سال زندان می گیرد. یک درجه 3 سال و یک درجه 3 ماه. یک درجه هم فقط تلفن می زنند و می گویند؛ مواظب کارهات باش. حواست جمع باشد. نمی خواهی که به اوین بیایی.


ممنون از اینکه وقتتان را در اختیار بنده گذاشتید.

Unews4@gmail.com

 



ف. تابان


کنگره ی حزب مشروطه ی ایران که اخیرا در برلین برگزار شد، با افزودن نام «لیبرال دموکرات» به نام قبلی حزب، رسما این جریان را یک جریان لیبرال دموکرات در ایران اعلام کرد. این نامگذاری که به دنبال بحث های طولانی و چند ساله در این حزب انجام گرفت، وقتی با این تاکید همراه شد که حزب مشروطه ی ایران دیگر قصد ندارد سرنوشت خود را با سرنوشت سلطنت و هواداران پادشاهی در ایران گره بزند، می توانست اتفاق خجسته ای باشد و به شفاف شدن فضای سیاسی کشور و تقویت روندهای دموکراتیک در بین احزاب سیاسی کشور منجر شود.
این تغییرات اما با اظهارنظرهایی از سوی اقای داریوش همایون که تاثیر بی چون و چرایش بر حزب مشروطه و لیبرال دموکراسی مورد دفاع آن بر کسی پوشیده نیست، همراه شده است که سرنوشت این حزب و جهت گیری تازه اش را در هاله ای از ابهام قرار داده است.
تاکیدات مکرر آقای همایون در بعد از این کنگره و اصرار شدید او – علیرغم مخالفت برخی اعضای حزب مشروطه – که این حزب را در برابر خطر آن چه تجزیه طلبی و جنگ می نامد، در کنار جمهوری اسلامی بنشاند، سرنوشت حزب مشروطه را در یک بازی بسیار خطرناک به مخاطره جدی افکنده است.
اگر صرفا «اعلام موضعی» برای «روز مبادا» بود، می شد به اشاره بسنده کرد و گذشت. اما موضوع ظاهرا از نظر آقای همایون جدی تر از «اعلام موضع» است و او در چندین مقاله و مصاحبه ی اخیر خود، مهم ترین مساله ی «لیبرال دموکراسی» خود را موضوع تمامیت ارضی ایران و خطر جنگ و تجزیه اعلام کرده و اصل اول و اساسی حزب مشروطه را به همین موضوع تبدیل کرده است.
در مورد «در کنار جمهوری اسلامی قرار گرفتن»، در روزهای اخیر مقالات مختلفی نوشته شده و جنبه های خطرناک این تفکر کم و بیش مورد اشاره قرار گرفته است و من قصد ندارم این مسائل را دوباره تکرار کنم.
پس در این یادداشت روی یک نکته ی به نظر من اساسی مکث می کنم و امیدوارم مشروطه خواهانی که حقیقتا قصد دارند سرنوشت و آینده ی خود را از «پادشاهی» در ایران جدا کنند این سرنوشت را به یک نیروی سیاه تر و مرتجع تر گره نزنند.

هشداری که نشنیدند
آن چه من از تعقیب مواضع آقای همایون می فهم، هراس ایشان از مساله ی تجزیه طلبی در ایران است و موضوع جنگ و حمله ی نظامی آمریکا به عنوان شیرین کننده ی این موضع تلخ مطرح می شود و باز چنانچه پیداست تجزیه طلبی در بینش آقای همایون معنای تجزیه طلبی نمی دهد و به هر تلاش برای احقاق حقوق ملی در ایران اطلاق می شود. حملات بی وقفه و مستمر ایشان به فدرالیسم – به عنوان یک کفر زندیق و به عنوان شکلی از تجزیه طلبی که حتی گفتگو بر سر آن جایز نیست- ناشی از همین موضوع است.
تا آن جا که من اطلاع دارم به جز گروه های بسیار افراطی وابسته به ملیت های مختلف در ایران که احتمالا وابستگی به دولت های همسایه هم دارند، کسی از نیروها، جریانات و احزاب سیاسی در کشور که از حقوق ملی در ایران دفاع می کند خواستار تجزیه کشور نیست و در میان طیف گسترده ی نیروهای سیاسی کشور نیز کسی موافق تکه پاره کردن ایران نمی باشد. در این مورد هم در بین بسیاری از نیروهای دموکرات در کشور اتفاق نظر وجود دارد که همین برخوردهای افراطی نظیر برخوردهای آقای همایون است که به افراطی های آن طرف میدان می دهد و چاقویشان را تیز می کند.
دو سال پیش وقتی آقای همایون برای اولین بار موضوع همکاری با جمهوری اسلامی را مطرح کرد، من در دو مقاله ضمن اعتراض به این موضع تاکید کردم برای حل مسائل ملی – قومی در ایران راه سومی وجود ندارد، یا گفتگو و دیالوگ است و یا جنگ و لشکرکشی و متاسفانه به نظر می رسد حالا اقای همایون به همین راه حل دوم آن هم با کمک توپ و تانک جمهوری اسلامی علاقه پیدا کرده است.

سلاحی علیه همه و هر کس
پرسش اساسی اینجاست: متر و معیار آقای همایون برای «تجزیه طلب» خواندن دیگران چیست؟ به تجربه و با مراجعه به مقالات و نوشته های متعدد هواداران این تفکر می توان نشان داد که آن ها اساسا هر گونه صحبت از حقوق ملی در ایران و از جمله فدرالسیم را نشانه ی تجزیه طلبی در ایران تلقی می کنند، همه ی احزاب ملی - منطقه ای را تجزیه طلب می خوانند. در این مکتب تجزیه طلبی «داغی» است که می تواند بر پیشانی هر کسی بخورد و همکاری با جمهوری اسلامی علیه او را توجیه کند.
جنبه ی خطرناک آن چه آقای همایون می گوید در اینجاست. اگر قرار بود ایشان با ایده هایی که از حقوق ملی در ایران دفاع می کنند مخالف باشند و در این مخالفت فکر را در برابر فکر و قلم را در برابر قلم قرار بدهند، موضوع خطرناک نمی شد و می شد آن را به عنوان یکی از بیشمار اختلافات در میان نیروهای اپوزیسیون ایران مطرح است تلقی کرد که باید از طریق دیالوگ و گفتگو توسط خود آنان حل شود و ضرورتی به دخالت جمهوری اسلامی ایران در این اختلافات نباشد.
اما از نظر رایزن حزب مشروطه ایران مساله اساسا از مقوله ی دیگری است. او می خواهد اختلاف خود با نیروهای طرفدار حقوق ملی در ایران را با کمک جمهوری اسلامی ایران حل و فصل کند. نتیجه ی این سیاست این است که آقای همایون در «کنار جمهوری اسلامی» قرار می گیرد، علیه کی؟ علیه بخش عمده و تعیین کننده ی نیروی چپ ایران و علیه بخش بزرگی از نیروهای دموکرات کشور و مردم تحت ستم در مناطق ملی. این یک انتخاب سیاه است. بین نیروهای دموکرات ایران در مورد مسائل بسیاری اختلاف هست، اما کسی تا به حال نگفته است و نخواسته است که این اختلافات را به کمک جمهوری اسلامی ایران حل کند. بعید است آقای همایون نداند دارد چه می گوید.
اگر من در این تصویرپردازی اغراق می کنم بیایند و به طور مشخص بگویند امروز در میان نیروهای سیاسی ایران کدام یک را تجزیه طلب می دانند و کدام را تجزیه طلب نمی دانند؟ علیه چه کسانی می خواهند در کنار جمهوری اسلامی ایران قرار گیرند؟

شروع شده است؟
اشتباه خواهد بود اگر تصور شود آن چه آقای همایون می گوید و به حزب مشروطه ی ایران پیشنهاد می کند، موضوعی است مربوط به آینده. وقتی در صحبت ها و گفته های ایشان موضوع «حفظ ایران» به طور مصنوعی به الویت اول تبدیل شده است و هر سخن با همین موضوع شروع و با آن تمام می شود، وقتی الویت های اساسی جنبش دموکراتیک مردم ایران نظیر دموکراسی و حقوق بشر با این قید همراه می شود که «اول باید کشوری باشد» تا دنبال حقوق بشر و دمواسی در آن رفت، آن گاه بسیار ساده انگارانه است اگر تصور شود آن چه داریوش همایون در مورد «در کنار جمهوری اسلامی قرار گرفتن» مطرح می کند موضوعی مربوط به اینده و شرایط خاص و نامعین است. جطور می توان ثابت کرد که این روند از همین امروز شروع نشده است؟
آیا قرار بر این شده است «لیبرال دموکراسی» حزب مشروطه ی ایران جدا کردن سرنوشت خود از سرنوشت پادشاهی در ایران را با داغ ننگ همکاری با جمهوری اسلامی (حکومت خامنه ای – احمدی نژاد – سپاه) همراه کند؟

 

 

مهمترین خبرهای روز ، تحلیل ها و آخرین گزارشات از اعتراضات، بازداشتها، زندان، و بیدادگاهها --- بیانیه ها بخش اول یکشنبه


جنبش سبز، تجارب سپری شده و چالش های پیش رو

ف.ت  
(دریافتی برای وبلاگ)

رخدادهای اخیر، از جمله حوادث روز قدس که عناصر باز هم "ناشناس" و. "لباس شخصی"، آشکارا مهدی کروبی، یکی از رهبران سابق حکومتی و سرشناس اصلاح  طلب جنبش سبز را در منزل شخصی اش مورد بی حرمتی و ضرب و شتم قرار دادند، مهر و موم دفتر میر حسین موسوی و اعلام انحلال دو تشکل اصلاح طلب برآمده از حاکمیت پس از انقلاب، یعنی حزب مشارکت ایران اسلامی و سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی و رویدادهای روزانه ی مشابه، همگی نشانگر آغاز دور جدیدی از رشته زمینه سازی ها برای تسخیرکامل این جنبش است. جنبه ی دردناک فراوان رخدادهای یاد شده در اینجاست که تقریبا هیچ واکنش اعتراضی جدی ای، به ویژه از سوی لایه های اجتماعی گوناگونی که پس از اعلام نتایج انتخابات، نارضایتی خویش را با حضور انبوه در خیابان ها نشان دادند، دیده نشد. ارزیابی در این زمینه چگونه می تواند باشد؟
یک شیوه ی بسیار اثر گذار برای انگیزش و کاربرد قدرت در سیاست جهت دستیابی به هدف، بهره گیری درست و بهنگام از واکنش های مدنی گسترده ی اجتماعی در زمان هایی برای          به چالش کشیدن و دگرگونی وضع موجوداست؛ آن هم در هنگامی که قدرت غالب به عمد خشونت عریان را در پاسخ به کار می گیرد و بر خلاف انتظار، پیش روی می کند. این نیز در زمانی است که کنشگران اجتماعی و رهبران بنام آن ها با پیشینه های برجسته ی مبارزاتی، خواهان برآوردن خواست یاد شده در چارچوب کنش های بهبودخواهانه ی بعضا رادیکال خویش با کمترین هزینه ی انسانی و اجتماعی و به شیوه ای اخلاقی و نهادینه شده ی ماندگار هستند. حال با این تناقض چه باید کرد؟
دانسته است که با نگاه به مساله های تمدنی و دنیای مدرن، در علم سیاست امروزین نیز تلاش   می شود مفاهیمی همچون "کاربرد قدرت" از راه های گوناگون در راستای نیل به اهداف، خود را با گزاره های پیشگفته سازگار سازند؛ اما متاسفانه پس از سپری شدن این همه زمان، فاصله میان این تمایل اخلاقی و آنچه که واقعیت دارد، همچنان فراوان است.
گفته می شود که سیاست، همزمان دانش بهره گیری از فرصت هاست. امروز نیز در سیاست نمی توان همواره بر یک تاکتیک انعطاف ناپذیر پای فشرد؛ هر چند جایگاه کنش های مدنی و بهبودخواهانه ی نهادینه شده در جامعه ای پیشرفته، در افق های راهبردی خود محفوظ است.
پرسش اینجاست که: آیا در هنگامه ی پرآشوب پس از اعلام نتایج انتخابات دهم ریاست جمهوری،بهره گیری رادیکال وتوامان از واکنش گسترده ی اجتماعی مردم- که به گونه ای آشکار در خیابان ها نمود داشت- برای چانه زنی و گرفتن برخی امتیازها در راستای به عقب راندن، شفاف ساختن و کنترل قدرت حاکم امکان پذیر بود؟
در آن هنگام تحلیل قدرت از رویدادهای پیش آمده بر این اساس استوار بود که با اعمال خشونت عریان، از پیوستن هرچه بیشتر طبقات و لایه های اجتماعی گوناگون به جنبش بکاهد و در نهایت رفته رفته آن را بی اثر کند.
آیا تحلیل پیامدهای آینده را باید نتیجه ی فقدان استقبال گسترده ی اجتماعی از روی وحشت،سرخوردگی (که این نیز به درستی باید در جای خود از دیدگاه های کارشناسانه مورد بررسی قرار گیرد) و آنگونه که بسیاری از نظریه پردازان جنبش سبز مطرح می کنند"پیشگیری از خشونتبارتر شدن واکنش های نظام" انگاشت و یا برخی ملاحظات و مماشات و حتی رسوخ دیدگاه های شبهه ناک برای جلوگیری از رادیکالیزه شدن جنبش (که پیشینه ی آن به ناکام ماندن جنبش موسوم به دوم خرداد هم می رسد)؟!
آنچه که مسلم است نه تنها قدرت در برابر این تدبیر "بخردانه" و " مدنی" یکسویه، واکنش مثبتی که نشان دهنده ی این رفتار باشد نشان نداد، بلکه همواره به پیشروی خود وتحمیل هزینه های بسیار سنگین تر برای متصلب تر کردن وضعیت و خدشه دار کردن شان و منزلت جنبش و رهبران آن (برپایی دادگاه های مشمئز کننده) در راستای پیاده کردن یک پروژه ی کاملا از پیش مهندسی شده ادامه داد.
اتخاذ "تدابیر" بعدی در عرصه های گوناگون اقتصاد، سیاست و فرهنگ که تحریم های بین المللی اخیر پیامد آن ها است، هزینه های هولناکی هستند که جامعه باید تا مدت ها بپردازد. امیدمی رود  که (برخلاف گمانه زنی ها ی منفی ) بار دیگر جنبش سبز با سنجش و بهره گیری از موقعیت ها و شکاف های درون قدرت وراهکارهای دمکراتیک مبتنی برمشارکت گسترده تربرای انگیزش کنش های اجتماعی کارآمدتر، در چشم انداز نه چندان دراز مدت به فضاهای امیدوارکننده ی جدیدی گام خواهد نهاد؛ اما هوشیارتروراسخ تر با کولباری از تجارب دردناک و البته ارزنده در برابر چالش های   پیشِ رو.

 

 

بانک مرکزی ايران: وقفه در پرداخت های خارجی باعث افزايش تقاضای ارز شد


مدير اداره نظارت بر موسسات غير پولی بانک مرکزی ايران می گويد: بروز وقفه در پرداخت های خارجی بانک مرکزی در خارج از ايران و همچنين دخالت دلالان در بازار باعث افزايش تقاضای ارز و سکه شده است.
طی هفته گذشته بهای ارز های خارجی در بازار تهران با نوسان قيمت همراه بوده است. اما رييس کل بانک مرکزی طی روزهای چهارشنبه و پنجشنبه اعلام کرد با عرصه نامحدود ارز در بازار اين نوسانات را کنترل خواهد کرد.
از سوی ديگر گزارش های رسيده حاکی است که در روز شنبه صف های طويلی در مقابل بانک های عرضه کننده ارز تشکيل شده بود.
محمد عباسی، مدير اداره نظارت بر موسسات غير پولی بانک مرکزی ايران، در گفت وگو با صدا و سيای جمهوری اسلامی درپاسخ به پرسشی درباره «محسوس نبودن عرضه نامحدود» ارز در بازار گفت: «علت آن ادارات خارجی بانک ها که تحويل دهنده ارز بانک مرکزی به واحدهای صرافی خودشان بودند با وقفه روبرو شدند که آن هم به علت ازدحامی بود که مردم داشتند. »
محمد عباسی همچنين درباره اينکه چرا عرضه طلا و دلار در اين روزها محدود بوده است گفت : «بانک مرکزی از روز پنجشنبه کنترل نرخ ارز و طلا را آغاز کرد وعلت آن هم اين بود که از هفته گذشته وقفه ای در برخی از پرداخت های بانک مرکزی در خارج از کشور بوجود آمد که اين امر و همچنين دخالت برخی دلالان و سود جويان موجب افزايش کاذب تقاضا در داخل شد. »
مدير اداره نظارت بر موسسات غير پولی بانک مرکزی می گويد عرضه ارزهای خارجی روز يکشنبه نیز ادامه خواهد يافت.
اين در حالی است که به گزارش خبرگزاری کار ايران، ایلنا، فقدان مبادله ارز، بازار ارز ايران را از روز پنجشنبه به حالت تعطيل در آورده است.
طبق اين گزارش در حالی که بانک کارگشايی اقدام به فروش دلار به قيمت يک هزار و ۸۵ تومان کرده است، اما «هيچ‌يک از خريداران دلار اقدام به فروش دلار در بازار ارز نکردند.»
درهمين زمينه، يکی از صرافان بازار تهران به خبرگزاری ايلنا گفته است:« بازار ارز داخلی کاملاً مبهم و پرتلاطم است؛ چرا که در حال حاضر خريداران دلار به اميد افزايش بيش از پيش قيمت آن، اقدام به فروش ارز و دلار نکردند. »
وي اضافه کرده است:« پيش‌بينی می‌شود که رکورد قيمت دلار که روز پنجشنبه به هزار و ۳۰۰ تومان رسيد، بار ديگر شکسته شود. »
طبق اين گزارش خريداران بسياری روز شنبه در محل بانک‌هايی که اقدام به فروش دلار و ارز کرده‌اند تجمع کرده و صف‌های طويلی را تشکيل دادند.
يکی از خريداران دلار نيز به خبرگزاری ايلنا گفته است: تشکيل چنين صف هايی در طی ۱۰ سال گذشته بی‌سابقه بوده است.
روزنامه واشينگتن پست روز پنجشنبه  نوشته بود که تحريم‌های ايران  یکی از  عوامل بی‌ثباتی در بازار ارز ايران است.
به نوشته اين روزنامه، در ماه‌های اخير امارات متحده عربی، به ويژه دوبی، زير فشار آمريکا در ارائه خدمات مالی به ايران همچون گذشته عمل نمی‌کند.
واشينگتن پست می‌افزايد، از روز يکشنبه بانک‌های دولتی ايران در امارات، ارائه ارز خارجی را متوقف کردند و از پنجشنبه گذشته نيز،مراکز مالی امارات ديگر برای ايرانی‌ها درهم انتقال نمی‌دهند.
واشينگتن پست می‌نويسد در نتيجه اعمال محدوديت از سوی امارات، بازرگانان ايرانی که برای دور زدن تحريم‌ها از حواله مالی استفاده می‌کردند بيش از پيش با مشکل مواجه شده‌اند.
روزنامه واشينگتن پست همچنين نظر برخی از کارشناسان را منعکس کرده است که به گمان آنها دولت با افزايش بهای دلار، قصد دارد درآمد خود را افزايش دهد.
برپايه گزارش‌های منتشر شده، قيمت دلار در روز پنجشنبه، نسبت به روز قبل، با کاهش ۴۰ تا ۷۰ تومانی مواجه بود و در بازار بين ۱۱۵۰ تا ۱۱۸۰ خريد و فروش شد؛ قيمت رسمی دلار که از سوی بانک مرکزی اعلام شده، ۱۰۲۰ تومان بود.
در همين روز سکه تمام بهار طرح قديم در تهران بين ۳۷۰ تا ۳۷۵ و سکه تمام بهار طرح جديد، بين ۳۵۰ تا ۳۵۲ هزار تومان خريد و فروش شد.

 

علی لاریجانی: آمریکا علاقمند به بازیگوشی است


علی لاریجانی، رئیس مجلس شورای اسلامی روز یک‌شنبه در واکنش به اقدام اخیر دولت آمریکا در اعمال محدودیت برای هشت مقام ایرانی گفت که این اقدام «آن‌قدر بی‌معنا و سبک بود که بازی کودکانه در صحنه بین‌المللی تلقی شد.»
در همین رابطه احمدرضا رادان، جانشین فرمانده نیروی انتظامی و صادق محصولی، وزیر رفاه که دو تن از هشت فرد تحریم شده هستند نیز در واکنش به این اقدام آمریکا، آن را «لطیفه» و «جوک سیاسی» لقب دادند و مصطفی محمد نجار، وزیر کشور ایران که یکی دیگر از مقام‌های تحریم شده است این اقدام آمریکا را «ناشیانه» و نشانه «استیصال و سردرگمی مقامات آمریکایی» توصیف کرد.
رئیس مجلس شورای اسلامی ایران روز یکشنبه خطاب به آمریکا گفته است: «متأسفانه کشوری که داعیه مدیریت جهانی را دارد، علاقه‌مند به بازیگوشی است و به چنین اعمالی سرخوش است.»
وی آمریکا را متهم کرده که «بی‌ضابطه در قلمرو حقوق بین‌المللی عمل می‌کند» و افزوده است: «اگر اسم این اقدامات را مدیریت جهانی می‌گذارید و بازی با هیچ برای شما ابتهاج‌آور است، پیشنهاد می‌کنیم دارایی همه مسئولان ایرانی را بلوکه کنید که شاید تشفی خاطر شود و از آلام و کدورت‌ها و شکست‌های پی‌درپی در منطقه، آرامش موقتی و کاذب برای خود دست و پا کنید.»
ایالات متحده آمریکا روز چهارشنبه هشت مقام دولتی ایران از جمله فرمانده سپاه پاسداران انقلاب اسلامی و چند وزیر دولت محمود احمدی نژاد را به دلیل نقض حقوق بشر در جریان اعتراض‌ها به نتایج انتخابات ریاست جمهوری ایران را تحریم کرد.
در بیانیه وزارت خزانه‌داری آمریکا در این مورد آمده‌است: «این هشت تن در نقض فاحش حقوق بشر در جریان سرکوب اعتراض‌های پس از انتخابات ریاست جمهوری در ایران مسئول هستند و تمامی دارایی‌های آن‌ها در ایالات متحده، مسدود می‌شود.»
همچنین بر اساس فرمانی که به امضای باراک اوباما، رییس جمهور آمریکا، رسیده است، تمامی روابط این افراد با نهادها و مؤسسات آمریکایی ممنوع شده است.
در همین حال، احمدرضا رادان، جانشین فرمانده نیروی انتظامی، که نامش در میان هشت فرد تحریم شده از سوی آمریکا به چشم می‌خورد در دو سخنرانی مختلف به این اقدام ایالات متحده واکنش نشان داد.
به گزارش خبرگزاری مهر، احمدرضا رادان در حاشیه افتتاح «دومین نمایشگاه توانمندی‌های تخصصی هواناجا» تحریم‌ها علیه خود را «لطیفه» نامید و گفت: «همواره اگر کسی به من می‌گفت که لطیفه‌ای برایم تعریف کن موضوعی برای عنوان کردن نداشتم اما اکنون از اوباما تشکر می‌کنم که برای من موضوعی فراهم کرد تا آن را به عنوان لطیفه مطرح کنم.»
به گزارش همین خبرگزاری، آقای رادان عصر شنبه نیز در حاشیه «مانور اقتدار فرماندهی یگان ویژه» در مورد مسدود شدن دارایی‌های احتمالی شخصی خود در آمریکا گفت: «لطفاً کمک کنید تا پولی که رئیس جمهور آمریکا می‌گوید از آن‌ها پس بگیریم زیرا کندن یک مو هم از آنان غنیمت است.»
به نقل از پایگاه اطلاع‌رسانی وزارت کشور، مصطفی محمد نجار وزیر کشور ایران نیز روز یک‌شنبه تحریم خود و هفت تن دیگر از سوی آمریکا را اقدامی «ناشیانه» و نشانه «استیصال و سردرگمی مقامات آمریکایی» قلمداد کرد.
وی در پاسخ به این پرسش خبرنگاران که آیا این تحریم‌ها «اساساً ضربه‌ای به دارایی‌های شما می‌زند یا نه»، گفت: دارایی‌های نداشته من برای آن‌ها و هرچه دارم نیز برای آن‌ها باشد.» وی در واکنش به ممنوع‌الورود شدن خود به خاک آمریکا نیز گفت: «ما هیچ‌گاه قصد سفر به خاک آمریکا را نداشته و نداریم».

«نه درخواست ویزا داشته‌ام و نه یک ریال حساب در آمریکا»

از سوی دیگر صادق محصولی، وزیر رفاه دولت دهم نیز که یکی از هشت فرد تحریم شده‌است، روز شنبه در مورد تحریم‌های مسافرتی و مالی آمریکا علیه خود این تحریم‌ها را به «جوک سیاسی» تشبیه کرد و گفت: تاکنون «هیچ درخواست ویزایی برای آمریکا» نداشته و «یک ریال هم حساب در آمریکا» نداشته‌است.
به گزارش خبرگزاری فارس وی که در حاشیه برگزاری «مراسم تودیع و معارفه مدیرعامل بانک رفاه کارگران» در جمع خبرنگاران سخن می‌گفت اظهار داشت: «این موضوع چندان مهم نیست و من تا به‌حال درخواست ویزای آمریکا را نداشته‌ام؛ ضمن اینکه این حرکات نشان‌دهنده مریض شدن و نابود شدن نظام استکباری است.»
روز جمعه نیز رامین مهمان‌پرست، سخنگوی وزارت خارجه ایران، اقدام ایالات متحده در مورد ایجاد محدودیت برای هشت مقام ایرانی را «مظهر آشکار» دخالت آمریکا در امور داخلی ایران و نشان‌دهنده رسیدن آمریکا به «آخر خط حمایت از فتنه» دانست.
روز پنج‌شنبه نیز وزارت خارجه جمهوری اسلامی در اعتراض به تحریم این هشت مقام حکومتی و دولتی از سوی آمریکا، سفیر سوئیس، حافظ منافع آمریکا در تهران را احضار کرده‌بود.
از سوی دیگر مدیرکل آمریکای شمالی وزارت خارجه جمهوری اسلامی نیز در همان روز اقدام اخیر دولت آمریکا را «نقض صریح بند اول بیانیه الجزایر و اخلال در نظم بین المللی» و «سوءاستفاده سیاسی از مفهوم حقوق بشر» خواند.
محمد علی جعفری، فرمانده سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، صادق محصولی، وزیر رفاه، غلامحسین محسنی اژه‌ای، دادستان کل کشور، سعید مرتضوی، دادستان پیشین تهران، حیدر مصلحی، وزیر اطلاعات، مصطفی محمد نجار، وزیر کشور، احمدرضا رادان، جانشین فرمانده نیروی انتظامی، و حسین طائب معاون اطلاعات سپاه پاسداران و فرمانده نیروی مقاومت بسیج، هشت فرد تحریم شده از سوی آمریکا هستند.
هیلاری کلینتون، وزیر خارجه آمریکا روز چهارشنبه و در یک نشست خبری گفت که این نخستین باری است که ایالات متحده به دلیل نقض حقوق بشر، علیه ایران تحریم‌هایی را اعمال می‌کند.
هیلاری کلینتون اضافه کرده‌است: «زیر نظر یا فرماندهی این مقامات، شهروندان ایرانی به طور خودسرانه بازداشت شدند، کتک خوردند، شکنجه و مورد تجاوز قرار گرفتند، تهدید شدند و به قتل رسیدند.»
به دنبال آغاز اعتراضات به نتیجه انتخابات دهم ریاست‌جمهوری در ایران که محمود احمدی‌نژاد پیروز آن اعلام شد، نیروهای امنیتی و انتظامی جمهوری اسلامی به‌ویژه پس از سخنرانی آیت‌الله خامنه‌ای در اولین نماز جمعه دست به سرکوب خشونت‌آمیز مردم زدند که در نتیجه این سرکوب‌ها، ده‌ها نفر جان خود را از دست دادند و به گفته مقامات قضایی و انتظامی ایران هزاران نفر در جریان این اعتراضات بازداشت شدند.
 

دادستان كل ایران دو رهبر مخالفان دولت را به برخورد قضايى تهديد كرد

غلامحسين محسنى اژه اى، دادستان كل ایران

غلامحسين محسنى اژه اى، دادستان كل ایران، مير حسين موسوى و مهدى كروبى، رهبران مخالفان دولت را تهديد كرد كه اگر توبه نكنند و كارهاى گذشته خود را جبران نكنند، با آنان برخورد خواهد شد.
آقاى محسنى اژه اى با اشاره به پرونده قضايى كه عليه مير حسين موسوى و مهدى كروبى گشوده شده است، گفت: بسيارى از افرادى كه در جريان فتنه سال گذشته اقدام به برهم زدن نظم و امنيت اجتماعى كردند، بازداشت شده ‌اند و حكم تعدادى از آنان صادر شده و تعدادى نيز براى گذراندن حكم روانه زندان شدند.
دادستان كل كشور با «فتنه گر» خواندن معترضان به نتيجه انتخابات رياست جمهورى سال ۸۸ گفته است: «فتنه گران اگر توبه كنند با آنان يك نوع برخورد مى شود و اگر توبه نكنند به نحو ديگرى با آنان برخورد خواهد شد.»
از زمان برگزارى انتخابات رياست جمهورى در ايران معترضان به نتيجه آن و هواداران موسوى و كروبى به شدت از سوى نيروهاى امنيتى سركوب شده و بيش از چهار هزار نفر نيز در جريان اعتراض ها بازداشت شده اند.
رهبران مخالفان دولت كه از نامزدهاى رقيب محمود احمدى نژاد در اين انتخابات بوده اند معرفى وى به عنوان رييس جمهور را ناشى از سازماندهى آراء و تقلب گسترده دانسته و گفته اند كه نتيجه انتخابات را به رسميت نمى شناسند.
مقام هاى جمهورى اسلامى ايران از زمان آغاز اين اعتراض ها، معترضان را «فتنه گران» مى خوانند و همزمان نيروهاى لباس شخصى بارها به دفاتر و منازل رهبران مخالفان دولت حمله كرده اند.
ماه گذشته، دهها موتور سوار و لباس شخصى به مدت پنج شبانه روز مقابل منزل مهدى كروبى تجمع كرده و عليه وى شعار سر داده و اقدام به تيراندازى هوايى كردند.
نزديكان آقاى كروبى اين افراد را نيروهاى رسمى وابسته به بسيج و سپاه پاسداران معرفى كردند ولى اين نهاد نظامى هر گونه وابستگى مهاجمان به خود را تكذيب كرده و آنها را «نيروهاى خودسر» دانست.
مسئولان قضايى و امنيتى جمهورى اسلامى ايران اظهارات متناقضى درباره شناسايى اين افراد بيان كرده اند.
در حالى كه نيروى انتظامى جمهورى اسلامى از شناسايى يكصد نفر از مهاجمان به مراجع قضايى خبر داده اند دادستان تهران گفته است كه اين افراد هنوز به مراجع قضايى معرفى نشده اند.
در تازه ترين واكنش، غلامحسين محسنى اژه اى گفته است كه «دو تن از سركرده هاى اين جريان» توسط ماموران نيروى انتظامى بازداشت و براى رسيدگى بيشتر به پرونده به دادسرا معرفى شده اند.
وى در اين زمينه توضيح بيشترى ارائه نكرد.

خسارت به اعتبار بين المللى ايران

در همين حال، فرمانده سپاه محمد رسول الله كه مسئوليت امنيت تهران را بر عهده دارد در گفت و با يك روزنامه چاپ تهران گفته است كه اعتراض هاى سال گذشته خسارت زيادى به اعتبار بين المللى ايران وارد كرده است.
وى به روزنامه خبر گفته است: «ما ادعا داريم امنيت ما در بين كشورهاى منطقه از همه بيشتر است. ادعا داريم كه مردم ما يكپارچه و علاقمند به انقلاب هستند. با حوادث سال گذشته چهره بدى در عرصه بين المللى از ايران ثبت شد.»
وى مى گويد كه «پرونده سران فتنه بسته شده است اما فتنه جديد در دستور كار است.»
سردار همدانى در اين زمينه افزوده است: «با توجه به اينكه مواردى از قانون اساسى – مثل اصل ۴۴- اجرايى نشده آنها به دنبال پياده شدن اين اصل، دنبال ايجاد نارضايتى در مردم هستند و مى خواهند بر اين موج سوار شوند و مردم را عليه نظام بشورانند.»
در روزهای اخیر فرمانده نیروی انتظامی جمهوری اسلامی از وقوع «فتنه اقتصادی» در جریان هدفمند کردن یارانه ها خبر داده است. قانون هدفمند کردن یارانه ها قرار است از آبان ماه به مرحله اجرا گذاشته شود.
اسماعیل احمدی مقدم در این زمینه مدعی شده است که برخی « با فشارهای اقتصادی قصد دارند، شرایط کشور را به نقطه‌ ای بکشانند که آشوب، اغتشاش، ناآرامی و نافرمانی مدنی را به دنبال داشته باشد.»
وی تهدید کرده است که با این افراد برخورد خواهد شد.
 
 
شام‌گاه روز شنبه رخ داد،

«درگذشت رضا خندان بازیگر سینما، تلویزیون و تاتر»

رادیو کوچه
رضا خندان، بازیگر پیش‌کسوت ایرانی در سینما، تلویزیون و تاتر شام‌گاه روز ‌شنبه، بر اثر شدت گرفتن بیماری کلیوی در سن ۵۷ سالگی درگذشته است.
به گزارش فرارو، آخرین حضور خندان در تلویزیون در نقش «سنان‌بن‌انس» در سریال «مختارنامه» بوده است.
این بازیگر هم‌چنین در فیلم‌هایی مثل «رای‌باز»، «رویای جوانی»، «شور عشق» و «دو زن» ایفای نقش کرده است.
رضا خندان متولد سال ۱۳۳۲ در شوشتر و فارغ‌التحصیل هنرهای نمایشی از دانشکده‌ی هنرهای دراماتیک دانشگاه تهران بود، فعالیت هنری خود را از سال ۱۳۴۸ آغاز کرد و سال ۱۳۶۶ به عنوان اولین تجربه‌ی سینمایی‌اش در فیلم «گمشدگان» به کارگردانی محمدعلی سجادی به ایفای نقش پرداخت.
تحلیل فیگارو بر اساس نظرات کریم سجادپور

حمله سقوط حکومت را به تأخیر می اندازد

ژرژ مالبرونو

گفته های کریم سجاد پور، محقق آمریکایی ایرانی الاصل از  مؤسسه صلح بین المللی کارنگی نشان دهنده نکات تازه ای از جامعه ایرانی است که می تواند در سیاست گذاری کشورهای دیگر موثر واقع شود. خلاصه ای از این گفته ها را جمع آورده ام.

خاموشی جنبش مخالفان در جمهوری اسلامی
بیش از یک سال پس از انتخاب مناقشه آمیز محمود احمدی نژاد به ریاست جمهوری ایران که منجر به وقوع موجی از اعتراضات بی سابقه طی ۳۰ سال گذشته شد، رهبران جنبش سبز که درواقع جنبش مخالفان است، دیگر به منطق گسستگی از حکومت اعتقاد ندارند. تظاهرات خیابانی روز به روز کمتر می شوند و جنبش سبز به انتهای بن بست نزدیک می شود. همان طور که نزدیکان محمد خاتمی رییس جمهور پیشین معتقدند، در حدود ۷۰ درصد مردم ایران طرفدار این جنبش هستند، ولی این عدد ناظران را به اشتباه می اندازد. حتی اگر ۹۰ درصد ایرانیان نیز طرفدار این جنبش باشند، هیچ چیز تغییر نخواهد کرد. زیرا در میان این ۷۰ درصد معترض، تنها عده ای کوچک حاضرند جانشان را بخاطر این جنبش ازدست بدهند. در عوض، در جناح قدرت، دقیقاً برعکس است. طرفداران حکومت بسیار کم اند، ولی آنها حاضرند به هر قیمت ممکن حکومت را نجات دهند. باید به شواهد رجوع کنیم: مردم ایران آمادگی این را ندارند که ۳۰ سال پس از انقلابی که شاه را سرنگون کرد، شاهد انقلاب دیگری باشند. امروز چالش در نظر مخالفان بدین صورت است: تعریف مجدد اهداف مبارزه با ملحق شدن بخش های دیگری از جامعه، مانند اتحادیه ها، بازار و همچنین دیگر اقشار ناراضی در کلیه نقاط کشور.

از دید واشنگتن، سه سناریو برای حل مشکل هسته ای ایران
من سناریوی اول را سناریوی چین می نامم. در ایالات متحده برخی معتقدند که مانند چین چهل سال پیش، یک ایران هسته ای نیز می تواند به رهبران این کشور، اعم از عملگرا و انتحاریون، احساس مسؤولیت دهد و چه بخواهیم چه نخواهیم باید راه همزیستی با بمب ایرانی را فرابگیریم. پس از شکستی که در تلاش اوباما برای مذاکره با ایران پیش آمد، به نظرم این سناریو دیگر در واشنگتن در دستور کار نیست.
پس از آن، مسأله حمله نظامی برای رفع مشکل مطرح می شود: این سناریوی بنیامین نتانیاهو و برخی از محافل نومحافظه کار در ایالات متحده است. ولی سناریوی اوباما نیست که برعکس از زمان انتخابش به دنبال ایجاد پل ارتباطی و رفع مشکلات به طرق دیپلماتیک بوده است.
در نهایت، سناریوی سوم به نظرم قدری منطقی تر می رسد و آن خودداری از بیان برخی مباحث است: درواقع تهدید ایران به خوبی احساس می شود، ولی نباید آن را آشکارا نشان داد، زیرا در اینصورت حکومت تهران آن را به مثابه چراغ سبز جامعه بین المللی نسبت به سیاست های فعلی اش تفسیر می کند. این بدان معنی است که تحریم ها باید تشدید شوند و تدابیر جدیدی باید برای کاهش سرعت برنامه هسته ای ایران، با حفظ گزینه های مذاکره، اتخاذ گردد. در آینده ای نزدیک شاهد اعمال تحریم های جدیدی خواهیم بود: تحریم هایی مشابه با تحریم های اعمال شده علیه برخی مقامات جمهوری اسلامی که در سرکوب مردم نقش داشته اند. ولی به موازات آنها، باراک اوباما همچنان گزینه مذاکره را در نظر خواهد داشت. او درحال ایجاد یک اجماع بین المللی درمورد جمهوری اسلامی است. این سناریو باید تا آخر دوره ریاست جمهوری اوباما در کاخ سفید، یعنی تا سال ۲۰۱۲ به طول انجامد. ولی پس از آن ممکن است این سناریو دیگر سناریوی سارا پالین، نامزد جمهوریخواه، درصورت برنده شدن در انتخابات، نباشد.

پیامدهای حمله به تأسیسات هسته ای ایران
این حملات بی شک فاجعه بار خواهند بود. بمباران تأسیسات ایران دوباره منجر به ملی گرایی خواهد شد و مطمئناً شاهد خواهیم بود که حتی رهبران مخالفان، موسوی و کروبی نیز از انتقادات حکومت نسبت به این حملات دفاع کنند. آنها نمی توانند به شیوه دیگری عمل کنند. ایران کشوری است که ملی گرایی در آن به شدت به چشم می خورد. از سوی دیگر، زمانی که از اسراییلی ها می پرسم تا کی حاضرند از بمباران تأسیسات هسته ای ایران چشم پوشی کنند، پاسخ می دهند دو یا سه سال. پس این صرفاً وقوع مشکل را قدری به تأخیر می اندازد، ولی درنهایت هیچ چیز حل و فصل نخواهد شد. برعکس، این ریسک وجود دارد که حمایت ها در مورد برنامه هسته ای افزایش یابد و سرنگونی حکومت تا ۱۰ یا ۱۵ سال به تعویق افتد. پس می توان گفت که بهای این حملات بسیار گزاف و نتیجه آن منفی خواهد بود.

منبع: فیگارو، اول اکتبر

 



اخبار روز - گزارش دریافتی: برنده جایزه صلح نوبل و وکیل مدافع ایرانی شیرین عبادی، عفو بین الملل، دیده بان حقوق بشر، کمپین بین المللی حقوق بشر در ایران، کمیسیون بین المللی حقوق دانان، فدراسیون بین المللی حقوق بشر، لیگ ایرانی دفاع ازحقوق بشر، اتحادیهء بین المللی وکلا، و سازمان جهانی علیه شکنجه امروز ادامهء بازداشت بدون اتهام و یا محاکمهء وکیل حقوق بشر، نسرین ستوده، درایران را محکوم کردند و خواستار آزادی سریع و بی قید و شرط وی که تنها به دلیل به عهده گرفتن دفاع از دیگران زندانی شده است شدند.
این گروه هشدار می دهد که دستگیری نسرین ستوده، جدیدترین اقدامی است که در راستای بازداشتن ایرانیان، مخصوصا آنهایی که منتقد مقامات هستند، انجام می پذیرد تا از دسترسی آنان به خدمات دفاعی مناسب و شایسته که حقی اساسی ومتضمن محاکمه ای منصفانه می باشد، جلوگیری کند.
نسرین ستوده که مادر دو فرزند می باشد، وکیل مدافع افراد سرشناس متعددی بوده که فعال حقوق بشر و یا فعال سیاسی بوده اند، و از آن جمله می توان از عیسی سحرخیز، روزنامه نگار و حشمت الله طبرزدی، رهبر سازمان توقیف شده جبههء دموکراتیک ایران نام برد. رای محکومیت سحرخیز وتشکیل دادگاه حشمت الله طبرزدی پس از بازداشت ستوده انجام شد. وی وکالت متخلفین نوجوانی را که با مجازات اعدام روبرو بوده اند نیز به عهده گرفته و وکیل مدافع شیرین عبادی در پرونده های مختلف نیز هست.
ایشان از تاریخ ۲۳ شهریور ۱۳۸۹، بعد از اینکه در پاسخ به احضار، خود را به دادگاه معرفی کرد بازداشت شد. از آن موقع تا کنون، به ایشان فقط اجازهء سه مکالمهء تلفنی داده شده است، دو تلفن به منزلش و یک تلفن به وکیل مدافعش، و تا کنون به وی اجازهء دیدار با خانواده یا وکیلش را نداده اند.
دلایل دقیق دستگیری وی هنوز روشن نیست، اما احضاریهء وی شامل عناوین “تبلیغ علیه نظام” و “تجمع و تبانی به قصد اقدام علیه امنیت ملی” می باشد. این اتهامات مبهم از جمله موادی در قانون مجازات اسلامی در خصوص “امنیت ملی” هستند که تلقی مجرمانه از فعالیت های صلح آمیز در راستای آزادی بیان، آزادی انجمن، و آزادی اجتماعات را میسر می کنند. از چنین دستاویزهایی قبلا نیز برای آزار وکلا به دلیل بیانات و یا اقدامات آنها در راستای دفاع از موکلانشان استفاده شده است.
به نسرین ستوده قبلا نیز هشدار داده شده بود تا از وکالت شیرین عبادی دست بکشد و یا منتظر عواقب آن باشد. و اینک از زمانی که اوبازداشت شده است، همسر وی رضا خندان و وکیل مدافعش نسیم غنوی مورد هشدار قرار گرفته اند تا در خصوص پروندهء وی صحبتی نکنند. رضا خندان حتی برای بازجویی به شعبهء یک دادگاه انقلاب نیز احضار شده است که وی آن را “یک سری تهدید” خوانده است.

ظرف ماههای اخیر آزار وکلای مدافع رو به افزایش گذاشته است. محمد اولیایی فرد، وکیل دادگستری و عضو هیئت مدیرهء کمیتهء دفاع از زندانیان سیاسی در ایران که یک سازمان حقوق بشری می باشد، در حال تحمل یک سال حبس به دلیل اعتراض به اعدام یکی از موکلانش در خلال مصاحبه با رسانه های بین المللی است. موکل وی که مجرم نوجوانی به نام بهنود شجاعی بود، به دلیل قتلی که در ۱۷ سالگی مرتکب شده بود به دار آویخته شد. محمد اولیایی فرد از زندانیان عقیدتی بسیاری، شامل اعضای اتحادیه های مستقل کارگری و همچنین ازمتخلفین نوجوان دفاع می کرد. نسرین ستوده وکیل وی می باشد.
دو وکیل مدافع دیگر، که هردو از همکاران شیرین عبادی و از بیانگذاران سازمان غیر دولتی کانون مدافعان حقوق بشر بوده اند نیزدرحال حاضر در خطر محاکمه به دلیل فعالیت های حقوق بشری خود هستند.
عبدالفتاح سلطانی و محمد علی دادخواه هر دو بعد از انتخابات مناقشه آمیز خرداد ۱۳۸۸ دستگیر شدند. اگرچه هردو بعدا با حکم وثیقه آزاد شدند، اینک هردو دارای پرونده های قضایی هستند که آنها نیز برپایهء اتهاماتی مبهم ساخته شده اند که ممکن است به حبس آنها و یا از دست دادن پروانه های وکالتشان منجر شود. محمد سیف زاده، وکیل برجستهء دادگستری که عضو موسس کانون مدافعان حقوق بشر نیز می باشد ، در حال حاضر در انتظار محاکمهء خویش به اتهام “تاسیس یک انجمن…به قصد اقدام علیه امنیت ملی” و “عضویت در انجمن به قصد اقدام علیه امنیت ملی،” مربوط به کانون مدافعان حقوق بشر می باشد. وی و دکتر هادی اسماعیل زاده، عضو دیگری از کانون مدافعان حقوق بشر در سال ۱۳۸۸ ممنوع الخروج شدند.
مقامات ایرانی همچنین به اقدامات دیگری برای جلوگیری از فعالیت های حرفه ای وکلای مدافع متوسل شده اند. از جمله این اقدامات می توان از تحقیقات بی مورد مالیاتی که تحت لوای آن مقامات حسابهای بانکی و سایر اموال وکلا را توقیف می نمایند و می توانند باعث ابطال پروانهء وکالت وکلا بشوند، نام برد.
شیرین عبادی در حال حاضر تحت چنین اقدامات ایذایی مالی می باشد و حساب بانکی وی که حاوی مبلغ جایزهء صلح نوبل وی بوده است را برخلاف قانون توقیف نموده اند. پیش از دستگیری اش، نسرین ستوده که خود یک قربانی این ترفندها شده کشف کرد که نه تنها فعالیت های مالی اش تحت تحقیق قرار گرفته، بلکه ۳۰ وکیل دادگستری دیگر نیز با پرونده های مالیاتی ساختگی روبرو هستند.
هماهنگ با این اقدامات، مقامات ایران سالهاست که تلاش در محدود ساختن استقلال کانون وکلا از طریق جلوگیری از شرکت کاندیداها در انتخابات کانون بنا به دلایل تبعیض آمیز مانند القای عقاید سیاسی منسوب به آنان و فعالیت های صلح آمیز حقوق بشری آنها دارد. برای مثال در سال ۱۳۸۷، محمد دادخواه، دکتر هادی اسماعیل زاده، فریده غیرت و عبدالفتاح سلطانی ، که همگی اعضاء کانون مدافعان حقوق بشر می باشند، از شرکت در انتخابات شورای مرکزی کانون وکلا به دلیل رد صلاحیت به واسطهء فعالیتهای حقوق بشری بازماندند.
در خرداد ۱۳۸۸، کمتر از یک هفته به انتخابات مورد مناقشه در ایران، اساسنامهء جدیدی جایگزین قانون مورخ سال ۱۳۳۴ که متضمن استقلال کانون وکلا بود شد و به جای آن قدرت تایید عضویت در کانون و رسیدگی به تقاضانامه های صدور پروانهء وکالت را به قوهء قضاییه سپرد و بدین ترتیب استقلال کانون را از بین برد. به دنبال اعتراض کانون و وکلا، در تیرماه ۱۳۸۸ اعلام شد که اجرای اساسنامهء جدید به مدت شش ماه تعلیق شده است و به نظر می رسد این تعلیق همچنان ادامه داشته باشد، اما می تواند در هر زمان اجرایی شود.
شیرین عبادی به دلیل اینکه قادر به ادامهء فعالیت های حقوق بشری اش نخواهد بود از زمان انتخابات ریاست جمهوری تاکنون به ایران باز نگشته است.
وکلای دیگری برای ایمنی خویش وادار به زندگی در تبعید شده اند. شادی صدر ایران را پس از اینکه به مدت ۱۱ روز در تیرماه سال ۱۳۸۸ زندانی شد ترک کرد. محمد مصطفایی نیز در مرداد ماه ۱۳۸۹ ، به دنبال درگیری اش در پروندهء سکینه محمدی آشتیانی، یک زن ایرانی که محکوم به سنگسار شده است، و تلاش مقامات برای دستگیری وی و دستگیری همسر و برادر همسرش به جای او، وادار به ترک ایران شد .
مادهء ۱۴ میثاق بین المللی حقوق مدنی و سیاسی، که ایران یکی از کشورهای عضو آن می باشد، برای متهم این حق را قایل می شود تا به وقت و تسهیلات کافی برای تهیهء دفاعیه و ارتباط با وکیل مورد انتخاب خویش دسترسی داشته باشد.   اصول اولیهء سازمان ملل متحد در خصوص نقش وکلا مقرر می دارد که وکلا باید مجاز باشند تا کار خود را “بدون ارعاب، مانع، آزار، و دخالت نادرست” انجام دهند. همچنین، نسبت به حق وکلا به آزادی بیان تاکید دارد، امری که همچنین در مادهء ۱۹ میثاق بین المللی حقوق مدنی و سیاسی شامل “حق شرکت در مباحث عمومی در خصوص مسایلی مانند قوانین، اجرای عدالت، و ارتقاء و محافظت از حقوق بشر” مقرر شده است.
با وجود دعوت نامه دائمی ایران در سال ۲۰۰۲ برای تمام مکانیسم های حقوق بشری سازمان ملل متحد، ایران هنوز به گزارشگر مخصوص سازمان ملل در امور استقلال قضات و وکلا اجازه نداده است که از کشور بازدید کند. از اوت ۲۰۰۵ تا کنون، هیچ متخصص حقوق بشر سازمان ملل متحد نتوانسته جهت بازدید از ایران مجوز دریافت کند. در حال حاضر هشت گزارشگر ویژه در انتظار مجوز دیدار هستند، که هنوز از طرف مقامات ایرانی مورد موافقت قرار نگرفته است.
شیرین عبادی گفت :" به عنوان کسی که از بسیاری از زندانیان عقیدتی از جمله هفت رهبربهایی زندانی و دیگران دفاع کرده ام، اگر به ایران بازگردم، اگر بازداشت نشوم، با محدودیت های غیر قابل قبولی در فعالیت های حقوق بشری ام مواجه خواهم شد. اینک وکیل من، که خود او هم دفاع از بسیاری از فعالان دیگررا به عهده دارد بازداشت شده است، و وکیل مدافع او، بعلت دفاع از او، تهدید به دستگیری شده است. کجاست عدالت اگر وکیل شما را برای دفاع از شما بازداشت کنند؟"
ازمانهای فوق اظهار داشتند که با وادار کردن وکلا به از دست دادن آزادی خود در راستای انجام وظایفشان، مقامات ایران در حال تضعیف بیش تر نظام قضایی عمیقا معیوب ایران هستند. در حالی که برخی از وکلا در پشت میله های زندان و دیگران زیر تهدید به سر می برند، موکلان آنها، که اغلب خود قربانیان نقض حقوق بشرند، بی دفاع در بند مقامات می مانند.

 


به بهانه حکم حسین درخشان

این مطلب را به بهانه داستان حسین درخشان می نویسم و حکم نوزده سال و نیم زندانش؛داستان جوان پرشوری که می خواست جهان را دیوانگی کند؛زندگی کند. لیک بهای شوریدگی هایش شد امروز؛ امروزی که در گوشه سلولی انفرادی، تلخ و درهم ریخته، ناخن هایش را می جود[شنیده ام همه ناخن هایش را جویده] و "هیچ حال خوبی ندارد".
اما این تنها بهانه است تا بگویم سال هاست به مرگ مان گرفته اند که به تب راضی شویم؛همان گونه که وقتی شیوا نظرآهاری چند سال زندان گرفت و اعدام اش منتفی شد، دلمان خوش که زنده را عشق است. و همان طور که در سال های شصت، از اینکه زندانیان مان به جای طناب دار، سال های وبایی را زندگی می کردند، خوشحال می شدیم؛ بی آنکه از خود بپرسیم به چه قیمت؟ از ملتی که  سال هاست زیرحکم اعدام به سر می برد و خبراول هرروزش، کشیدن صندلی از زیرپاست، چه باقی می ماند؟
سال های 60 بود. بعد از مدت ها بلاتکلیفی، همسرم را به دادگاه برده بودند و هر آن در انتظارحکم بودیم. عاقبت روز ملاقات رسید. زیر آن چادر سیاه که گویی تمام چرک و خون اوین برآن نشسته و حقارت اش پاک ناشدنی بود، نوبت را انتظار می کشیدم. در میان همهمه همسران و گریه کودکان و نگاه سنگین و ماتمزده مادران، راه خود را به سوی کابینی که همسرم درپس آن انتظارم را می کشید، باز می کردم. قیافه اش را که دیدم، عین حکم مرگ بود. زرد و تکیده. فقط  آن اندازه نیرو داشت که بگوید: اشد مجازات.
یخ زدم. سکوت بود و سکوت. یک دست به دیوار گرفته بودم و با دستی دیگر، شیشه را لمس می کردم؛شیشه ای که در یک آن، به مرزی تبدیل شده بود بین بودن و نبودن. او اما دستش هم تکان نمی خورد. تمام وقت، چنین گذشت. او را بردند، و من نیز.... نه؛ کسی مرا نبرد. خودم هم نرفتم. رفته شدم.
آدم آهنی شده بودم. نه صدایی می شنیدم، نه چیزی می دیدم، نه حسی داشتم. فقط می رفتم. با چادری که نصف آن روی زمین کشیده می شد و به نیمه دیگرش، آویخته بودم. فقط می رفتم.
نمی دانم چه مدت گذشت؛خودم را دیدم که تکیه زده بردیواری، روی زمین نشسته بودم. چگونه به آنجا رسیده بودم؟ نمی دانستم. آنجا کجا بود؟ نمی دانستم. در کدام دقیقه روز، از زندگی دور و به مرگ نزدیک می شدیم؟ نمی دانستم..... بعد ازمدتی که نمی دانم چه مدت بود، برخاستم، خودرا به کابین تلفن عمومی رساندم. شماره ای گرفتم. آخرین شماره ای که در ذهنم بود. دوستم گوشی را برداشت. همان که  "تلما" بود و من "لوئیز"اش.
می پرسید: کجایی؟ نمی دانستم. چه شده؟ نمی دانستم. عاقبت به فریاد گفت: گوشی را بده به هر کسی که از آن طرف می گذرد. باز هم آدم آهنی وار، در کابین تلفن را بازکردم. گوشی را گرفته بودم به سمت بیرون و به عابران می گفتم:بگیرید. دو سه نفری، حیران و ترسان، نگاه کردند و راهشان، کج کردند و رفتند. عاقبت یکی گرفت. می دیدم که در گوشی چیزهایی می گوید. بعد گوشه چادررا گرفت و بیرونم برد. نشاند کنار دیوار. از همه آنچه گفت این را شنیدم : بنشین و تکان نخور.
دقایقی بعد دوستم رسید. سراسیمه پیاده شد. در آغوشم گرفت و من تازه یخی شدم آب شده زیر هرم مهربانی. دوستی. و زار زدم. در من کسی مرده بود. کسی که دیگر زنده نشد.
داستان آن "اشد مجازات" و تقلیل اش به 15 سال و سپس آزادی پس از 6 سال، خود کتاب است؛این را اما گفتم تا به اینجا برسم که وقتی حکم همسرم را 15 سال اعلام کردند، از خوشحالی نمی دانستم چه باید بگویم. آن قدر هر روز او را و مرا ـ زندانی را و خانواده زندانی را ـ زجرکش کرده بودند که یادمان رفته بودسرتاپای این ماجراغیرقانونی، غیرانسانی و آنگونه که امروز می گویند "مصداق بارز نقض سیستماتیک حقوق بشر" ست. یادمان رفته بود که هم دستگیری شان غیرقانونی بوده، هم سال های دراز انفرادی، شکنجه های قرون وسطایی، بیدادگاه های چند دقیقه ای، واحکام از پیش تعیین شده شان. یادمان رفته بود که بگوییم وقتی انگونه زندانی را به باد کتک می گیرید که دندان هایش خرد می شود، پول دندان پزشک تان را چرا ما باید بدهیم. فراتر از این، وقتی تیر را شما برجان فرزندان ما ارزانی می کنید، پول گلوله اش را از چه رواز ما می گیرید؟وقتی زندانیان را به چنان شرایط روحی می رسانید که عقل آنان از دست می رود و در زندان ها سراپابرهنه می دوند و خود راخدا و پیامبر و امام معرفی می کنند، چرا  به جرم نفی خدا و توهین به پیامبر، بردارشان می کشید؟...
همه آنچه امروز می کنند. حسین درخشان، جوان پرشورو با استعداد ایرانی را به جایی می رسانند که جاسوسی هفت دولت می پذیرد و آنگاه، تقاضای اعدام می کنندو سپس حکم نوزده ساله اش می دهند تا ما بگوییم:خدا راشکر زنده ماند. آن هم وقتی می دانیم این حسین دیگر حسین نخواهد شد. به انگشتان بی ناخنش نگاه کنید. و هنوز مادری هست که بگوید:خدا را شکر.
آقایان! اگر می دانستید این "خدا را شکر" چه معنایی می دهد، می فهمیدید از هر ناسزایی  بدترست. بسیار بدتر؛نه آقایان، ما خوشحال نیستیم که حسین، نوزده سال زندان گرفته. ما آزادی اش را می خواهیم، مادرش، تیمارداریش را. نه فقط حسین که یکایک آنان که بربند کشیده و جان و روح شان دریده اید. ما تنها به یک حکم رضایت می دهیم: آزادی. اگر در سال های شصت این را نمی دانستیم، امروز به بهای جان های از دست رفته فرزندان میهن، این را می دانیم و می خواهیم. لکنت ها برطرف شده است.

 

مقاله نيويورک تايمز درباره وضعیت هسته ای ایران

نيروگاه بوشهر و تأخيری دوباره

ايران تأمين سوخت اورانيوم غنی شده برای نيروگاه ساخت روسيه در بوشهر را ازاوائل اکتبر، چندين ماه پس از تاريخی که در ابتدا درنظر گرفته شده بود، آغاز خواهد کرد.
علی اکبر صالحی رئيس آژانس هسته ای ايران اصراردارد اين تأخير ارتباطی با گزارش های مربوط به آلودگی رآکتور هسته ای بوشهر به کرم رايانه ای ندارد و سيستم های اين نيروگاه تحت تأثير اين بدافزار قرار نگرفته اند.
صالحی در آئين گشايش اين نيروگاه در اوت گذشته اعلام کرده بود سوخت گذاری در رآکتور از دو هفته بعد آغاز خواهد شد و کار توليد جريان برق توسط اين نيروگاه نيز از نوامبر شروع می شود. هنوز هيچ دليلی از سوی وی برای توجيه تأخير جديد ارائه نشده است.
وی به خبرگزاری نيمه دولتی ايسنا گفت: "ما اميدواريم سوخت گذاری رآکتور بوشهر را از اوائل اکتبر آغاز کنيم و به خواست خدا مقدمات اوليه اين کار در حال انجام است؛ بنابراين کار سوختگذاری در اين نيروگاه تا نوامبر تکميل خواهد شد و قلب نيروگاه شروع به طپش خواهد کرد."
اتصال اين رآکتور 1000 مگاواتی آب سبک به شبکه برق دست کم دو ماه طول خواهد کشيد و برق رسانی به شهرهای ایران توسط اين نيروگاه تا پيش از سال 2011 آغاز نخواهد شد.
از زمان انتقال کار تأسيس اين نيروگاه به شرکت آلمانی زيمنس در سال 1974 توسط دولت پادشاهی تحت حمايت ايالات متحده، تأخيرهای متعددی در روند ساخت آن رخ داده است. اين پروژه پس از انقلاب اسلامی 1979 به حال خود رها شد و سپس روسيه در سال 1995 و پس از چندين سال تأخير، با تکميل و راه اندازی آن موافقت کرد.
اين نيروگاه خارج از مباحثات موجود بر سر برنامه هسته ای ايران قرار دارد زيرا روسيه متعهد به تأمين سوخت و نظارت بر انتقال زباله هسته ای شده است. اين روندی است که از سوی آمريکا به عنوان الگوی مناسب برای ساير اجزای برنامه توسعه هسته ای ايران نيز عنوان شده است.
قدرت های بزرگ نگران آن هستند که ايران قصد داشته باشد از برنامه صلح آميز توليد برق به عنوان پوششی برای توليد تسليحات، خصوصاً در تأسيسات غنی سازی نطنز، استفاده کند.
غنی سازی اورانيوم با درجه خلوص پائين برای مصارف صنعتی انجام می شود ولی با بالا بردن درجه خلوص آن، می تواند در توليد مواد هسته ای تسليحاتی بکار گرفته شود.
رهبران غرب ظن آن دارند که تأسيسات غنی سازی ايران بتواند روزی به مواد هسته ای تسليحاتی دست پيدا کند. ايران ادعا می کند هيچ تمايلی به توسعه تسليحات هسته ای ندارد و از حق خود برای توليد سوخت هسته ای دست بر نمی دارد.
ايران صاحب تعدادی از بزرگترين ذخاير نفتی دنياست اما در عين حال، از فقدان امکانات پالايشگاهی رنج می برد و مجبور است برای جبران کمبودهای داخلی، به بازارهای بين المللی متوسل شود. ايران برنامه هسته ای خود را به چشم هدفی برای تأمين نيازهای انرژی و نيز دستاورد مهم فنی برای دولت اسلامی نگاه می کند.
ايران روز يکشنبه اعلام کرد يک کرم رايانه ای که قادر به در اختيار گرفتن کنترل سيستم های نيروگاهی است، رايانه برخی از کارکنان نيروگاه بوشهر و نيز هزاران رايانه در سراسر کشور را آلوده کرده است.
صالحی روز چهارشنبه تأکيد کرد سيستم اصلی نيروگاه مصون مانده است.
وی گفت: "آلودگی به سيستم اصلی منتقل نشده است. اين بدافزار در رايانه برخی از کارکنان يافت شده و اقدامات لازم در اين خصوص به عمل آمده است. سيستم اصلی ما سالم است."
کرم رايانه ای مخرب استاکس نت به دليل آنکه اولين بدافزار انحصاری طراحی شده برای در دست گرفتن کنترل سيستم های صنعتی، به جای سرقت و يا دستکاری اطلاعات رايانه ای است، تعجب و شگفتی کارشناسان را برانگيخته است.

منبع: نيويورک تايمز- 30 سپتامبر

 

اکبر گنجی در کلن

سرخوردگی ها و امیدهای جنبش سبز

اکبر گنجی عصر روز شنبه در دیداری با ایرانیان مقیم کلن که در کلیسای کارتویزر رخ داد طی سخنانی زمینه ها و محرک های تداوم جنبش دموکراسی خواهی ایران را بر شمرد، از یاس ها و دلمردگی های آن گفت و در نهایت راه حل هائی برای تحرک این جنبش بیان داشت.
پیش از آغاز سخنرانی گنجی فیلم ایران انتخابات 88 ساخته علی صمدی به نمایش در آمد که به شدت مورد استقبال حاضر قرار گرفت.
متن سخنان گنجی
1- طرح مسأله: رویدادهای ماه های اخیر،این ایده را بسط داده که جنبش سبز- مانند جنبش اصلاح طلبی- تمام شد و به بایگانی تاریخ ایران پیوست.شواهد و قرائن این مدعا به قرار زیر است:
1-1- تظاهرات خیابانی در شهرهای ایران پایان یافت.حمایت مردمی از جنبش سبز به سرعت کاهش یافت و به جای افزایش تعداد فعالان این جنبش، شاهد زوال و ریزش سریع آن بودیم. آیت الله خامنه ای در دیدار با اعضای مجلس خبرگان رهبری،صریح تر از هر کس این مدعا را مطرح کرد و گفت :
"در آن فتنه حتی کسانی که به فردی غیر از فرد منتخب رأی داده بودند، بعد از افتادن نقاب از چهره ی فتنه گران، آنها هم بر سر اصول و ارزشها ایستادند و دیدیم که در 9 دی و 22 بهمن همه به خیابانها آمدند و مشخص شد که فتنه گران، اقلیتی معدود هستند"[1].
2-1- تظاهرات و اجتماعات ایرانیان مقیم کشورهای خارج پایان یافت. پس لرزه های زلزله ای که با ریختن مردم به خیابان ها در تهران رخ داد،ایرانیان مقیم خارج را هم به خیابان ها و میادین پاریس،لندن،برلین،کلن،نیویورک،واشنگتن،لس آنجلس،سانفرانسیسکو،تورنتو،ونکور و...ریخت.اتمام زلزله و پس لرزه های مرکز، نقاط پیرامونی را هم به آرامش قبل از واقعه باز گرداند.
3-1- اگر کروبی/موسوی/رهنورد/خاتمی همچنان سخن می گویند؛دیگر چهره های شاخص جنبش سبز یا زندانی اند و یا سکوت کرده اند.شیوه ی جدید خودکامه گان حاکم بر ایران این است که فعالان قلمروهای گوناگون را بازداشت و به زندان های بلند مدت محکوم می کنند. سپس انان را بر سر دو راهی "سکوت مطلق و استفاده ی از مرخصی به جای زندان" و یا "حبس در زندان های سراسر کشور" قرار می دهند. وقتی نتوان در زندان سخن گفت و سخنان خود را به گوش بیرونی ها رساند،چرا از امکان مرخصی نباید استفاده کرد؟
4-1- جنبش سبز تمامی امکانات رسانه ای خود را از دست داده و اینک فاقد همان امکانات اندک پیش از انتخابات ریاست جمهوری 22 خرداد 1388 است. به طوری که پیام ها و نظرات رهبران جنبش سبز در همان وبسایت هایی منتشر می شود،که نظرات مخالفان خارج از کشور.رژیم تمامی راه های داخلی انتشار نظرات سبزها را مسدود کرده است.
5-1- شکاف بین رهبران جنبش سبز افزایش یافته است. سید محمد خاتمی  از "جنبش سبز" یا درباره ی "جنبش سبز" حرف نمی زند. مسأله ی او، بازسازی دوباره ی "جبهه ی اصلاح طلبان" با محوریت خود، گفت و گوی با رهبری و فعالیت در چارچوب های تعیین شده ی از سوی رهبری است.اختلافات کروبی و خاتمی هم کاهش نیافته است.در این میان، میر حسین موسوی، از روابط گرم خود با کروبی و خاتمی و مشورت به آن دو سخن گفته است[2].
6-1- برخلاف موسوی/کروبی/رهنورد که از حضور و عضویت همه ی مدافعان دموکراسی/حقوق بشر/ آزادی- مستقل از گرایشات ایدئولوژیک و نظر آنان درباره ی رژیم مستقر- در جنبش سبز سخن می گویند؛برخی از منسوبین جنبش سبز،با مرزبندی هایی خودساخته، گرایشات فکری/عملی بی شماری را از جنبش سبز اخراج می کنند. اگر مخالفان شاهد ارتباط ویژه ی این افراد با چهره های شاخص جنبش سبز باشند،همین امر هم موجب ریزش نیرو و کاهش حمایت از جنبش  خواهد شد. برخی مدعی هستند که چنین تحولی روی داده است.
7-1- رژیم حرکت های جمعی را به هیچ وجه تحمل نمی کند و در سرکوب گردهمایی/باهمستان هیچ شک و تردیدی به خود راه نمی دهد. سبزها نه از تشکیلات به معنای کلاسیک آن برخوردارند، و نه در چنین شرایطی توانسته اند شبکه های اجتماعی ایجاد کنند. مهمترین هدف سرکوب، قطع ارتباط افراد با یکدیگر است.انحلال جبهه ی مشارکت اسلامی و سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی نمادی از همین خط مشی کلی است. ضمن آنکه به اعضای حزب اعتماد ملی هم اجازه نمی دهند تا دیداری با یکدیگر داشته باشند.
8-1- مسأله ای اساسی در بطن جامعه ی ما وجود دارد: ساختار روابط جمعی ما دموکراتیک نیست.در زیر این خاک عقرب ها و مارهای افعی بسیار لانه کرده اند.تاریخ مستمر استبدادی،نمادی از زیرساخت های نادموکراتیک است.مسئولیت ناپذیری و همه ی مسائل و مشکلات را به گردن "اونا" انداختند، یکی از ارکان این زیرساخت است."اونا" هر کس دیگری جز "ما"ست.
2-  پرسش اصلی: آیا جنبش سبز شکست خورد و دود شد و به هوا رفت؟ پاسخ به این پرسش در گرو توجه به مسائل گوناگونی- از جمله نکات روش شناسانه پیرامون معنای دقیق "جنبش های اجتماعی"،جایگاه جنبش،علل زمینه ساز و دارای تأثیر درازمدت، عوامل کوتاه مدت و روزمره و...- است. البته، روشن است که نمی توان در یک سخنرانی به همه ی این مسایل پرداخت و تکلیف آنها را معین کرد. در این نوشتار کوشش خواهد شد تا نکاتی مقدماتی درباره ی برخی از وجوه برخی از این مسائل بیان شود.
1-2-  جنبش سبز و جنبش دموکراسی خواهی ایرانیان: نهضت آزادیخواهی/حکومت محدود/ حکومت قانون/حقوق مدنی ایرانیان از انقلاب مشروطه آغاز گردیده و همچنان به دنبال اهداف خود در جریان است. نهضت دکتر محمد مصدق،رویدادهای سال 1342، انقلاب اسلامی 1357، جنبش اصلاح طلبی و جنبش سبز،برخی تجلیات بیرونی آن جنبش اصلی اند.از این رو نمی توان جنبش دموکراسی خواهی مردم ایران را به جنبش سبز تقلیل داد. تعداد افرادی که از آزادی/دموکراسی/حقوق بشر/جدایی نهاد دین از نهاد دولت/کثرت گرایی معرفتی و اجتماعی دفاع می کنند، قطعاً بیش از عاملان و حاملان حاضر در جنبش سبز است.
2-2-  شکست و پیروزی: شکست و پیروزی در قلمرو اجتماعی/سیاسی، همانند شکست و پیروزی در یک مسابقه ی فوتبال نیستند.فرایندهای تاریخی گذار به دموکراسی،فرایندهایی پر افت و خیز، انباشته ی از برد و باخت های موقتی ،همراه و همسفر امید و ناامیدی، و پر هزینه اند. نظام دموکراتیک ملتزم به آزادی و حقوق بشر،در هیچ کشوری،محصول فرایندی از پیروزهای مداوم نبوده و نخواهد بود.فرایند گذار را باید با لیگ های ورزشی مقایسه کرد که سرشار از برد و باخت است.قواعد بازی،شرکت در رقابت ها، برد و باخت ها،کارت زرد و قرمز ها، حذف ها و قهرمانی؛ در مجموع  یک لیگ را می سازند.لیگ آزادیخواهی ایرانیان در جریان است. تیم های رقیب دموکرات و نادموکرات زیادی در این لیگ در حال رقابت اند. به تیم زنان نگاه کنید. آنان پیشرفت های زیادی داشته و خواهند داشت. روز به روز قوی تر شده و به یکی از ارکان اصلی بازی تبدیل شده اند.
3-2-  تجربه اندوزی: در فرایندهای گذار به دموکراسی،تجربه های بسیار کسب خواهد شد.مهمترین مسأله،درس گرفتن از شکست ها و عدم تکرار خطاهاست. نادیده گرفتن اشتباهات، اصرار بر استراتژی و تاکتیک های نادرست؛ بزرگترین شکست است. مهمترین دلیل و علت تجربه ی سه دهه ی گذشته را باید در "گفتمان مسلط دهه ی چهل/پنجاه" و "نادموکرات بودن" فاعلان و عاملان انقلاب 57 جست و جو کرد.
4-2-  فتح خیابان ها: فتح خیابان ها یکی از ارکان جنبش های دموکراسی خواهی است. اما استفاده ی از یک تاکتیک واحد به شیوه ی کاملاً نادرست،امکان تداوم ندارد.اصل اساسی جنبش های دموکراسی خواهانه، "اصل غافلگیری" است. باید از تاکتیک هایی استفاده شود که رژیم خودکامه را غافلگیر سازد. حضور میلیونی مردم معترض در خیابان ها، رژیم را شوکه کرد. دستگاه ها و سازمان های سرکوب(سپاه/بسیج/نیروی انتظامی/وزارت اطلاعات)آمادگی مقابله را نداشتند. اما استفاده ی از همین تاکتیک واحد،روشن کردن زمان دقیق انجام آن از چند هفته قبل(مثلاً شرکت در راهپیمایی روز قدس،اجتماع 13 آبان،راهپیمایی 22 بهمن و...)،روشن کردن مکان دقیق تظاهرات(شرکت در مراسمی که مکان آن از قبل توسط رژیم تعیین شده است) و اعلام نحوه ی انجام آن از قبل؛همین تاکتیک را به شیوه ای غیرعملی و تحت کنترل رژیم تبدیل خواهد کرد و کرد.اصل تنظیم کننده، اصل غافلگیری است.
3- زمینه ها و محرک های تداوم اعتراض و جنبش: جنبش دموکراسی خواهی ایران نه شکست خورده است و نه تمام شدنی است."محرک های دائمی" برای تداوم اعتراض ها و بقای جنبش دموکراسی خواهی وجود دارد. جوامع انسانی با چهار منبع کمیاب قدرت، ثروت،معرفت و منزلت مواجه هستند. نزاع و چالش حول این منابع،همیشگی است. برای این که نابرابری و تبعیض را به طور مطلق نمی توان حل و رفع کرد، بلکه تا حد ممکن می توان و باید آن را کاهش داد. اگر این عوامل جهانشمول رقابت/نزاع/ مبارزه را نادیده بگیریم،باز هم در ایران با محرک ها و زمینه هایی مواجه هستیم که موجب بقا و تداوم مبارزه ی برابری/آزادی خواهانه می شوند.
1-3- بحران های اقتصادی:شاخص های کلان اقتصادی وضعیت خوبی از ایران ارائه نمی کنند.
1-1-3- مطابق آمارهای رسمی ارائه شده ی از سوی دولت، بیش از 15 میلیون ایرانی زیر خط فقر زندگی می کنند. اقتصاد دانهایی که هزینه ی ماهیانه ی یک خانوار 4 نفره در شهرهای بزرگ را 850 هزار تومان اعلام کرده اند،تعداد افراد زیر خط فقر را بسیار بیشتر قلمداد می کنند.اگر میزان تورم، بیکاری(حدود سه و نیم میلیون نفر) و نقدینگی(325 میلیارد تومان)هم در نظر گرفته شود،مسایل و مشکلات اکثریت مردم بیشتر خود را نشان خواهند داد.  
2-1-3- طرح هدفمند سازی یارانه ها ،تورم را به شدت افزایش خواهد داد.نساجی، چینی، کاغذ و چوب، فولاد، مس، آلومینیوم، فرو آلیاژ، سرب، روی و ریخته گری، سیمان، کاشی و سرامیک، شیشه، آجر، گچ و سنگ، قند و شکر، روغن، لبنیات، پودر شوینده و صنایع شیمیایی از جمله صنایعی هستند که از سوی وزارت صنایع و معادن به عنوان صنایع آسیب پذیر معرفی شده اند."رکود تورمی" چند سال اخیر، بسترهای زیادی برای اعتراض پدید آورده است. آیت الله جنتی،یک روز پس از سخنان آیت الله خامنه ای در دیدار با اعضای مجلس خبرگان رهبری، در نماز جمعه ی تهران با اشاره به طرح هدفمند کردن یارانه ها گفت:
"لازم است دولت تنش‌ها و آسیب‌ها به قشر محروم را به حداقل برساند،‌ ما یک دوران شبه‌ ریاضت را در پیش داریم که باید از خداوند بخواهیم ما را در این دوره کمک کند".
3-1-3- وام های معوقه ی بانک ها یکی دیگر  از بحران های اقتصادی کشور است. مسئولان اقتصادی دولت میزان مطالبات معوقه را بین 38 تا 44 هزار میلیارد تومان اعلام کرده اند. به گفته ی سخن گوی طرح تحول اقتصادی دولت، 42 درصد از مطالبات معوق بانک ها در دست یکصد مشترک بانکی است.
2-3- بحران مشروعیت:اگر در ایران کنونی انتخاباتی آزاد،منصفانه و رقابتی(با حضور همه ی مخالفان، نه صرفاً اصلاح طلبان) برگزار گردد، قطعاً نیروهای دموکرات مدافع جدایی نهاد دین از نهاد دولت پیروز آن انتخابات خواهد بود. این رژیم فاقد مشروعیت است.به همین جهت از طریق سرکوب و ارعاب به حیات خود ادامه می دهد.مدعای مشروعیت آسمانی/خدایی/الهی/اسلامی دیگر خریداری ندارد و رژیم سلطانی/فقیهانه ی کنونی مجبور است خود را "مردم سالاری دینی" قلمداد کند. به مدعای کاذب "مردم سالار" به شمار آوردن خود توجه نکنید، ذهن خود را به این نکته معطوف سازید که خودکامگان حاکم بر ایران، در اثر سیطره ی گفتمان دموکراسی/حقوق بشر، مجبورند با این ایده ها حکمرانی خود را موجه سازند.
3-3- بحران بین المللی: چندین مساله ی چالش برانگیز میان دولت ایران و دول خارجی وجود دارد. این مسائل به ترتیب اهمیت(از نظر غربیان) به قرار زیرند: اول- مسأله ی هسته ای. دوم- مسأله ی صلح اعراب و اسرائیل و مسائل ناشی از آن(از جمله شعار نابودی اسرائیل و نفی هولوکاست). سوم- مسأله ی تروریسم. چهارم- مسأله ی حقوق بشر.مهمترین این مسائل از نظر جهان غرب- یعنی مسأله ی غنی سازی اورانیوم- به گونه ای پیش رفته و شعار داده شده که امکان تصمیم گیری را از زمامداران حاکم بر ایران سلب کرده است. قعطنامه های شورای امنیت سازمان ملل،ایران را گرفتار کرده و بازهم گرفتارتر خواهند کرد. این مسأله سرنوشت آینده ی ایران را به دولت آمریکا سپرده است. یعنی، برای تصویب هر قعطنامه ای،موافقت همه ی اعضای دائمی شورای امنیت سازمان ملل مورد نیاز است. اما برای لغو این قعطنامه ها،حتی اگر همه جامعه ی جهانی موافق باشند، بدون نظر موافق آمریکا نمی توان آنها را لغو کرد. برای این که آن دولت از حق وتوی خود استفاده خواهد کرد. اصرار دولت آمریکا بر تصویب قعطنامه های جدید،مستقل از این که دولت ایران را به عنوان یک دولت یاغی ایستاده ی در برابر جامعه ی جهانی نشان می دهد،و مستقل از این که زمینه ها و بسترهای ذهنی حمله ی نظامی به ایران را آماده می سازد، این است که لغو این ها در دست آمریکا خواهد بود. بدون موافقت آمریکا،هرگز این مصوبات لغو نخواهد شد[3].
4-3- بحران ایدئولوژی:اسلام فقاهتی/بنیادگرایانه،متکای ایدئولوژیک این رژیم بود و هست. دینی که به ایدئولوژی بنیادگرایانه تبدیل شد، صدمه ی زیادی خورده است. اگر آن ایده ی "اسلام فقاهتی" در ابتدای انقلاب ناروشن بود و مردم از معنا و مصداق عملی انها سر در نمی آوردند، اینک پس از گذشته سه دهه، قوای خود را به فعلیت رسانده و مردم آرزو می کنند که قوای به فعلیت نرسانده ای باقی نمانده باشد تا وضع از این که هست، بدتر شود.برساختن ایدئولوژی جدید برای موجه سازی زمامداری فقیهان، امکان پذیر نیست. نظریه ی ولایت فقیه از اول فاقد پشتوانه های عقلایی/دینی بود. آن نظریه،تمامی جاذبه های اولیه/بازگشت به گذشته ی طلایی/عدالت ساده ی مدعایی خود را از دست داده و به سرکوب و زندان و شکنجه و اعدام تقلیل یافته است. "دموکراسی دینی"، "مردم سالاری دینی" و "دولت دموکراتیک دینی" سرابی بیش نیستند. دولت/حکومت/حکمرانی/سیاستگذاری/ برنامه ریزی؛ همگی مخلوق جعل مردم و عقل عرفی آنان اند. اگر فقه و فقیهان به آسمان وصلند،بهتر است به آسمانها بروند. چرا که زمین، جای زمینان است که با عقل عملی(تناسب روش ها و وسایل با اهداف اخلاقی/عقلایی) سیاست ورزی می کنند و عوامل رازآمیز در دولت/حکومت/سیاست مدرن جایی ندارند.
برساختن امام زمان،برساختن جانشینی امام زمان، پول گرفتن از مردم به نام امام زمان، سلطه ی بر مردم به نام امام زمان؛همه ی این دستگاه نامدلل و مخلوق منافع اقتصادی/سیاسی است. باورهایی چون "جن وجود دارد" و "پری وجود دارد"، خطری برای آدمیان ندارند.اما برساخته ای چون "فرد مقدسی به نام امام زمان با طول عمر بیش از 12 قرن وجود دارد"، اگر صرفاً معلول و محصول منافع اقتصادی/سیاسی /معرفتی/منزلتی یک صنف نباشد؛به شدت به منافع این صنف متکی و گره خورده است. به تعبیر دیگر،این الف ("فرد مقدسی به نام امام زمان وجود دارد") را که بپذیرید، ب (جانشینی فقها) و پ (پرداخت وجوهات) و ت (حکومت حق ویژه ی فقیهان است) و ث (اجرای قصاص و حدود:سنگسار، قطع دست، تازیانه، قطع معکوس دست و پا و غیره) و ج ( انواع نابرابریها: نابرابری زنان و مردان، نابرابری مسلمان و غیر مسلمان،نابرابری فقیه و غیر فقیه، نابرابری مالک و برده) را هم از دل آن "پیش فرض نامدلل" در می آورند و به "شرط لازم" آن "مدعای بلادلیل" تبدیل می کنند که گویی راهی جز پذیرش آنها وجود ندارد.اما این پیش انگاشت/پیش داوری های هویت سازانه/منفعت جویانه اینک فرو پاشیده اند و با هیچ چسب و ترفندی نمی توان این دستگاه تماماً برساخته شده به وسیله ی یک صنف خاص را، سرپا نگاه داشت.کارنامه ی "اسلام فقاهتی" و فقیهان در پیش ما حاضر است.آنان که این کارنامه را وارونه جلوه می دهند، باید چشم های خود را بشویند[4].
سکولاریزاسیون به معنای فرایند جداسازی  نهاد دین از نهاد سیاست،فرایند پایان بخشیدن به تبعیض و "حق ویژه" قائل شدن برای افراد،اصناف و دودمان هاست.دولت/حکومت/زمامداری سیاسی؛حق ویژه ی هیچ طبقه(مثلاً طبقه ی کارگر)،صنف(مثلاً صنف روحانیت) یا خاندان(مثلاً فلان دودمان)ی نیست.فقیهان هیچ ویژگی خاصی ندارند که آنها را از دیگران "ممتاز" سازد و حقوق ویژه ای به آنان ببخشد.مسأله فقط این نیست که زمامداری سیاسی حق ویژه ی روحانیت نیست،مسأله این هم هست که دست رنج/درآمد مردم حق ویژه ی روحانیت نیست که بخشی از آن را به روش های استثمارگرانه اخذ نمایند. به کدام دلائل عقلانی/عقلایی فقیهان درآمدهای حاصل از کار مردم را حق ویژه ی خود می دانند؟ منفعت طلبی های صنفی/ایدئولوژیک بدان منتهی شده تا برخی از مروجان "اسلام فقاهتی" این نظام را اسلام چند بعدی/چند ساحتی قلمداد کنند.آیا اکثریت مسلمانها(برادران اهل تسنن)که خمس نمی پردازند، اسلامشان اسلام تک ساحتی است؟ اما فقیهان که سهمی از درآمد مردم را به خدا،سهم دیگری را به پیامبر و سهم دیگری را هم به امام اختصاص داده و هر سه ی آنها را متعلق به امام زمان دانسته که در عصر غیبت باید به خودشان (صنف روحانیت)پرداخت شود،اسلامشان اسلام چند بعدی/چند ساحتی است؟ دل کندن از مال دنیا و بخشش دارایی فضیلتی بسیار شریف و یکی از اعمال سلوکی است که به پارسایی منجر می شود. مومنان می توانند و باید مستقیماً به فقرا کمک کنند و در کاهش درد و رنج زندگی طبقه ی زیر خط فقر مشارکت فعال داشته باشند.اما هیچ تلازمی بین پرداخت پول به فقیهان و حق ویژه از درآمد خود برای آنان قائل شدن،با زندگی مومنانه وجود ندارد. برابری آدمیان، مبنای مشترک دموکراسی و حقوق بشر است. همه می توانند و باید کار کنند و از دست رنج خود زندگی کنند،نه آنکه اکثریت مردم کار کنند و فقیهان از طریق برساختن نظام تبعیض/استثمار زندگی کنند.آخر چه فضیلت/معنویتی است که "شما کار کنید، به ما بدهید تا بخوریم".آدمی که کار نمی کند،نه تنها "انسان تک ساحتی" است، بلکه "استثمارگر" است.چنان اسلامی،"اسلام استثمارگرایانه" است، نه "اسلام چند ساحتی".
5-3 -  بحران کارآمدی: یکی از مشکلات اساسی این رژیم،مسأله ی ناتوانی در تصمیم گیری است. چند نمونه ی زیر، برخی از مصادیق صدق مدعای حاضرند:
1-5-3- مسأله ی مالکیت و نحوه ی اداره ی دانشگاه آزاد اسلامی یکی از مصادیق این مدعاست[5]. قدرت تصمیم گیری در این باره و تعیین تکلیف آن وجود ندارد.
2-5-3- پس از سالها بحث، قرار بود طرح هدفمندسازی یارانه ها، از اول فروردین ماه سال 1389 به اجرا درآید. اما بعداً این امر به تعویق افتاد و به اول مهرماه 1389 موکول شد.اینک گفته می شود که از اول آبان 89 اجرای این طرح آغاز خواهد شد. اما هنوز هم هیچ کس نمی داند که تصمیم چیست؟ برای این که قدرت تصمیم گیری وجود ندارد.
3-5-3- نسبت قوای سه گانه با یکدیگر یکی از مسائل لاینحل جمهوری اسلامی است.تفسیر قانون اساسی با شورای نگهبان است. اما پس از گذشته سه دهه،هنوز نسبت ارکان رژیم با یکدیگر روشن نیست. همچنان شاهد مدعیات متعارض درباره ی حدود اختیارات قوا هستیم.آیت الله خامنه ای چند ماهی است که به شورای نگهبان دستور داده تا تکلیف این امر را روشن سازد، اما اعضای شورای نگهبان که خود در همه ی نزاع ها حضور فعال دارند، چگونه می توانند تفسیری حقوقی و حل کننده ی مسأله،ارائه کنند؟
4-5-3- اگر به مسأله ی هسته ای هم نگریسته شود،کاملاً مشهود است که برایند رژیم امکان تصمیم گیری در این باره را ندارد.هر فرد/جناح/دولتی بخواهد این مسأله را حل کند،دیگران اقدام آنها را عهد نامه ی ترکمان چای/خیانت قلمداد می کنند و بدین ترتیب، معضل را پیچیده تر می سازند.
5-5-3- طرح هایی بسیار تصویب و نیمه کاره رها می شوند.این متغیر مهم،به تعطیلی و نامعلوم بودن آینده انجامیده است. هیچ کس نمی داند چه باید کرد. همه ی امور روزانه حل و فصل می شوند. "چو فردا رسد فکر فردا کنیم"، اصل اساسی تصمیم گیری و تصمیم سازی است. به رکود بازار مسکن بنگرید،کدام سیاست وجود دارد تا تحرکی در این قلمرو ایجاد کند؟ آیا اساساً زمامداران خواهان ایجاد تحرک این بخش هستند یا نیستند؟ هیچ کس نمی داند.
6-3- تفاوت های خامنه ای با خمینی: آیت الله خمینی، رهبر انقلاب، بنیانگذار جمهوری اسلامی  و شخصیتی کاریزماتیک بود.آیت الله خامنه ای هیچ یک از اینها نیست. آیت الله خمینی مرجع تقلیدی بود که همه وی را اعلم و افقه فقها می دانستند.این باور، محصول تدریس و شاگرد پروری و شهادت آزادانه ی دهها فقیه بود. اما آیت الله خامنه ای به زور نیروهای وزارت اطلاعات و سپاه، محاصره ی جامعه ی مدرسین حوزه ی علمیه ی قم،به یکی از مراجع تقلید منصوب شد.بسط مرجعیت وی، تماماً دولتی/امنیتی/ مالی(توزیع پول) است.
آیت الله خمینی دارای توان بالای تصمیم گیری بود. به عنوان مثال،تعیین تکلیف چند هزار زندانی سیاسی و اعدام آنها در تابستان 1367، عزل آیت الله منتظری از قائم مقامی رهبری،اعدام سید مهدی هاشمی و غیره. اما آیت الله خامنه ای توان تصمیم گیری درباره ی اصلاح طلبان ، رهبران جنبش سبز و مسائل مهمی از این قبیل را ندارد.اگر موسوی و کروبی این چنین در مقابل آیت الله خمینی ایستاده بودند،او به سرعت تمام تصمیم می گرفت و کار آنها را یکسره می کرد. اما ویژگی علی خامنه ای این است که نمی تواند.
سلطانیسم خامنه ای- برخلاف سلطانیسم خمینی- در همه ی قلمروهای سیاسی-اقتصادی- فرهنگی- اجتماعی- نظامی شخصاً دخالت می کند. آیت الله خمینی کسی را در حد و قامت خود نمی دید تا رقیبی را احساس کند. اما جانشین او،همه را رقیب می بیند. آیت الله خمینی فقط فرمانده ی کل قوا را تعیین می کرد. اما رهبر پس از وی، همه ی فرماندهان نظامی را خود تعیین می کند،به آنها حکم 3 ساله می دهد، قبل از 3 سال آنها را جا به جا می کند تا هیچ یک از نظامیان نتواند در بخشی پایگاهی برای خود دست و پا کند. محسن رضایی،رحیم صفوی،قالیباف،عبدالله ذالقدر و دهها تن دیگر، اینک در خارج از سپاه فعالیت می کنند. فرماندهان جوان و کم سابقه، به سرعت می آیند و می روند.بدین ترتیب، فرصت "خیال اندیش" ی های بد از نظامیان سلب می شود.
در قلمرو فرهنگ( شعر، نثر،رمان، سینما،تلویزیون،کتاب،روزنامه و هفته نامه و ماهنامه و فصلنامه،اخبار،و غیره)نیز، شخصاً در همه جا دخالت می کند.شعرا به دربار می روند و در خدمت "آقا" شعر می خوانند و آقا اظهار نظرهای ادیبانه می کند. حتی در این خصوص که به نویسنده ی کدام قصه جایزه داده شود،نظر می دهد. از مهدی اخوان ثالث می خواست برای نظام شعر بگوید، وقتی او نپذیرفت، به او تاخت و سفارش کرد تا حسابش را رسیدند[6].
4- امیدها: ناامیدی محصول خوش باوری و در نظر نگرفتن موازنه ی قواست.وقتی بدون در نظر گرفتن تفاوت قدرت رژیم و مخالفان، از سرنگونی سریع رژیم سخن گفته می شود،عدم تحقق این وعده و خاموش شدن اعتراض های خیابانی،موجب ناامیدی خواهد شد[7].
1-4- ساختن امید: امید حالتی حاضر و آماده ی در فضا نیست.امید را باید ساخت. درست کردن امید، از راه تبدیل آرزوهای بزرگ به اهداف صورت می گیرد. اهداف را باید با امکانات موجود داخلی و بین المللی سنجید. برخی آرزوها،اگر چه ممکن است آرزوهای اخلاقاً موجهی باشند، اما لزوماً به هدف های اصلی منتهی نمی شوند. فرض کنید همین امشب آیت الله علی خامنه ای بمیرد. بعد چه خواهد شد؟ آیا دموکراسی فرا خواهد رسید؟ مگر آیت الله خمینی فوت نکرد؟ پس از مرگ او چه اتفاقی افتاد؟ از کجا معلوم که با مرگ علی خامنه ای وضعیت از آنچه هست بدتر نشود؟ فرض کنیم که رژیم جمهوری اسلامی همین فردا سرنگون شود. آیا با رفتن این رژیم، نظام دموکراتیک ملتزم به آزادی و حقوق بشر جایگزین رژیم سلطانی فقیهانه خواهد شد؟ مگر رژیم شاه سرنگون نشد و حاصل آن چیزی جز رژیم جمهوری اسلامی از کار در آمد؟ مسأله ی ما،مسأله ی گذار به نظام دموکراتیک ملتزم به حقوق بشر کثرت گرا و برساختن آن است، نه چیزی دیگر.این آرمانی است که باید آن را تعقیب و به امید تبدیل کرد.با این همه، متغیرهای امیدوار کننده ای به شرح زیر وجود دارند که نباید نادیده گرفته شوند.
2-4- افزایش شکاف های بالا: شکاف و نزاع در بالا،تنفس و زندگی در پائین را امکان پذیر می سازد. طی سه دهه ی گذشته، همیشه جنگ قدرت در جمهوری اسلامی وجود داشته است. توان ایجاد وحدت آیت الله خمینی بالا بود. اما آیت الله خامنه ای، در بسیاری از نزاع ها، خود یک سوی نزاع است.اگر چه او توانست اصلاح طلبان را از ساختار سیاسی بیرون بریزد، اما نزاع های جدی اصول گرایان،تاکنون راه حلی پیدا نکرده است. پس از هر سخنرانی علی خامنه ای، چند روزی ندای وحدت بلند می شود، اما همان ندا، به سرعت تمام، به نزاع های تازه تبدیل می گردد.نزاع های مجلس و قوه ی مجریه ی اصول گرا، یکی از نزاع های جاری است. آخرین نماد بیرونی این نزاع آن بود که محمود احمدی نژاد در سیمای جمهوری اسلامی اعلام کرد دیگر مجلس در رأس امور نیست، بلکه دولت در رأس امور است. اصول گرایان مخالف او به سرعت واکنش نشان دادند[8].باز پس گیری قانون برنامه ی پنجم از مجلس، یکی دیگر از نمادهای این نزاع بود.
محمود احمدی نژاد در انتخابات ریاست جمهوری سال های 84 و 88 در قامت اپوزیسیون رژیم ظاهر شد و رقبای خود را به مدافعین عملکرد سی ساله ی جمهوری تبدیل کرد.او نه تنها در آن ایام رقبای خود را به مدافعان کارنامه ی سی ساله ی رژیم جمهوری اسلامی بدل ساخت،که اینک هم با موفقیت شگرفی مخالفان را به این سو سوق داده که خود را موافق آیت الله علی خامنه ای نشان دهند و احمدی نژاد را دشمن خامنه ای قلمداد کنند که در صدد حذف رهبر است. به عنوان آخرین نمونه، سید محمد خاتمی در دیدار با اعضای شورای عمومی انجمن اسلامی دانشجویان دانشگاه تهران در تاریخ 29/6/88 گفته است:
"من هم بر این باورم که جریانی تند نه تنها در دانشگاه‌ها بلکه درکل جامعه می‌کوشد، تا همه ی آنچه را که مطابق میلشان نیست به نام دفاع از انقلاب و خالص سازی آن حذف کند و معتقدم اگر این امر جریان یابد درمقابل رهبری و نظام هم خواهند ایستاد...درنظر آنها نه تنها اصلاح‌طلبان و معترضان به سیاست‌های جاری بلکه بسیاری از اصولگرایان هم ناخالص و تحت فشار هستند.در مقابل ما که به اصل نظام معتقدیم و به کارهای خلاف شرع و خلاف قانون انتقاد داریم روز به روز محدودتر می ‌شویم"[9].
هوشیاری محمود احمدی نژاد و اسارت چهره های شاخص جنبش سبز در چنبره ی سیاست طراحی شده ی از سوی او کاملاً مشهود است.از سوی دیگر، احمدی نژاد چندی است که آگاهانه به دفاع از ایران برخاسته و می کوشد تا مخالفان خود را به مخالفان ایران و تمدن ایرانی مبدل سازد. نزاع بر سر "مکتب ایران" و کوروش، بخشی از این پروژه می باشد که نباید آنها را نادیده گرفت[10].
یکی از مسائل اساسی این است که برخی نزاع دموکراسی خواهی و اقتدارگرایی را به نزاع محمود احمدی نژاد و مخالفان او فرو می کاهند. داستان استبداد، داستان استبداد دینی/سلطانی/فقیهانه است. با رفتن احمدی نژاد و آمدن رئیس جمهوری دیگر،مسأله ی دیکتاتوری حل نخواهد شد.اما نزاع های جناح های حکومت(جنگ قدرت خودیها) به سود جنبش دموکراسی خواهی است. از این رو، هاشمی رفسنجانی، با همه ی مواضع و عملکردش، بودنش در حکومت، بهتر از نبودنش می باشد[11].
3-4-  نسل خواهان تغییر: بیش از 70 درصد جمعیت کشور زیر 35 سال سن دارند. اکثریت این نسل پس از انقلاب به دنیا آمده اند. رژیم جمهوری اسلامی در تحمیل نظام ارزشی خود به این نسل کاملاً شکست خورده است. این نسل طرفدار ارزش های مدرن است. اگر چه آزادی های مدنی، اولویت اول این نسل است،اما بدون نظام دمکراتیک،تأمین این مطالبات بسیار دشوار است."انتخابات تقلبی" جمهوری اسلامی، همان که اصلاح طلبان و سبزها "کودتا" می نامند،فرصتی برای "بسیج اجتماعی" این نسل فراهم می آورد تا خودی نشان دهند و مخالفت خود را عیان سازند.سبک های زندگی ،شعارها و مطالبات این نسل؛ با سراپای این رژیم در تعارض قرار دارد. اگر مبارزه ی عملی این نسل نبود،اینک باید شاهد جشن پیروزی جمهوری اسلامی در پیاده کردن "اسلام فقاهتی" باشیم، نه آه و ناله و فغان که "مسلمانی نیست". شکست اسلام فقیهانه لزوماً به معنای پیروزی دموکراسی نیست، "دیکتاتوری های سکولار" و نظام های "سکولار توتالیتر و فاشیستی" هم بخشی از برساخته های آدمیانند. نوگرایی این نسل امید بخش است، به شرط آنکه رواداری،تنوع طلبی و استقبال از "تفاوت" و "دیگری" هم به سبک زندگی این نسل بدل شود.
4-4- غروب انقلاب و خشونت: سیطره ی گفتمان انقلابی/خشونت آمیز لطمات جبران ناپذیری بر مردم ایران وارد آورد.تغییر سرمشق/گفتمان،از انقلابی/خشونت آمیز به مسالمت آمیز/بدون خشونت؛ بسیار امید بخش است. این که قلم ها و گفت و گو جایگزین تفنگ ها و زد و خورد شود، گامی بلند به پیش است. رفته رفته فضایی مجازی برای نقد و گفت و گو پدیدار می شود. دنیای مجازی ، همان دنیای واقعی نیست.این توهم را باید زدود که ایران یعنی وبسایت های سیاسی. اما باید پیش رفت و گفت و گوی ناقدانه را گسترش داد تا قلمرو عمومی گسترده ی واقعی پدید آید. دموکراسی بدون چنان حوزه ای، وجود خارجی ندارد. این حوزه را باید ساخت و آن را فعال و پویا کرد؛در آن صورت امیدها بارو خوهد شد. هر مدعایی باید آزادانه در این قلمرو ارائه شود. هر مدعایی باید آزادانه در این حوزه نقد شود.تهمت و دشنام گویی را باید به فراموشی سپرد، شاید رفته رفته توافقی شکل گیرد.هنوز هم برخی از مدعیان روشنفکری و آزادیخواهی در نقش ولی فقیه ظاهر شده و طرح بعضی موضوع ها و مسائل را برخلاف مصلحت قلمداد می کنند. هنوز هستند افرادی که وقتی نمی توانند با ادله مدعیات خود را بر کرسی بنشانند،از طریق اهانت و تکفیر طرح ها و برداشت های بدیل را منکوب می کنند.خشونت زبانی،زمینه ساز خشونت عملی است. در قلمرو گفت و گو،سر و کار ما با تناسب دلیل و مدعا، کارآمدی ناکارآمدی طرح ها، و اخلاقی و غیراخلاقی بودن الگوهای پیشنهادی است. به عنوان مثال،تبعیض نسبت به اقلیت های دینی/جنسی/قومی، اخلاقاً ناموجه است.
این امید را برخی اقدامات به یأس و سرخوردگی مجدد تبدیل می کنند. ترورها و انفجارهای حسینیه ی رهپویان وصال شیراز- فروردین 87 با  14 کشته و 208 زخمی- ، مسجد جامع زاهدان- 25 تیرماه با 27 کشته و 170 زخمی- ،و آخرین آنها در 31/6/89 در مهاباد که به کشته شدن 12 تن و زخمی شدن 75  انجامید، آژیر خطری است برای همه ی آزادیخواهان/دموکراسی خواهان، که مرداب خشونت در زیر پای ما قرار دارد.
5-4- میز مخالفان: گذار به دموکراسی از طریق بسیج اجتماعی(جنبش اجتماعی)،نافرمانی مدنی و گفت و گوی با زمامداران خودکامه پیش می رود. گفت و گو وقتی صورت خواهد گرفت که مخالفان توانسته باشند از طریق بسیج اجتماعی موازنه ی قوا ایجاد کنند و رژیم حاکم بفهمد که راهی جز گفت و گو و مصالحه وجود ندارد. برای مذاکره،باید میز مخالفان تشکیل گردد. میز مخالفان مرکب از نمایندگان اقشار مختلف اجتماعی(کارگران، زنان،دانشجویان، معلمان،روزنامه نگاران،اقلیت ها،چهره های ملی و...) است. درباره ی موضوع مذاکرات(مطالبات حداقلی و حداکثری، مواضعی که به هیچ وجه نباید از آنها کوتاه آمد،مواضعی که می توان از آنها کوتاه آمد،امتیازاتی که باید گرفت، امتیازاتی که باید داد،سازش و توافق و غیره)؛ در میز مخالفان گفت و گو و تصمیم گیری می شود. البته اعضای میز مخالفان کسانی هستند که حداقلی از پایگاه اجتماعی را با خود دارند.گام نهادن در راه تشکیل میز مخالفان،یکی از عواملی است که به ساختن امید کمک می کند. میز مخالفان، جنبش دموکراسی خواهی را از بی برنامگی، فقدان استراتژی و تاکتیک های مناسب نجات خواهد داد.
این ایده که جنبش دموکراسی خواهی/حقوق مدنی مرزبندی های عقیدتی/ایدئولوژیک/جنسیتی/قومی/ و غیره را پشت سر گذاشته، گام بلندی به پیش است، اما این مدعا باید در عمل خود را نشان دهد. نمی توان چنین مدعیاتی را بر زبان آورد، اما در عمل، همچنان با دوستان نزدیک دهه های گذشته کار کرد. این حق مسلم هر فرد و گروهی است که با کسانی که از جهات گوناگون احساس همفکری دارد،کار کند. اما سخن گفتن از جنبش اجتماعی دموکراسی خواهی چیز دیگری است.اگر دور و بر چهره های شاخص فقط یاران سالیان گذشته باشند، اگر رسانه های مورد تأیید، فقط چنان ترکیبی را به نمایش بگذارند،آنها به یک گروه خاص در کنار دیگر گروه ها و فرقه ها تبدیل خواهند شد. جنبش دموکراسی خواهی پدیده ای متکثر،متنوع،فراگیر،روادار، و دگراندیش و دگرباش خواه است. آنان که دائماً در قامت ولی فقیه ظاهر شده و با مرزبندی های موهوم مختصات جنبش را تعیین می کنند،نه تنها جنبش را به اقلیتی فرقه ای فرومی کاهند،بلکه تمامیت خواهی خود را برملا می سازند.بدین ترتیب، ما با دو مشی متفاوت مواجه هستیم. یکی امیدساز، دیگری نابود کننده ی امید ها و آرزوها. اولی جنبش ساز است،ولی دومی، فرقه ساز.
6-4- گفت و گو درباره ی گذشته: ناامیدی تا حدود زیادی محصول فروپاشی "اعتماد" است. بدون اعتماد،نه کار جمعی امکان پذیر است و نه می توان هیچ برنامه ای را پیش برد."اعتماد" بر باد رفته را دوباره باید آفرید، برساخت،خلق کرد.گفت و گوی جمعی درباره ی گذشته(اصل انقلاب، اعدام ها،کردستان،گنبد،انقلاب فرهنگی، اشغال سفارت آمریکا،جنگ ایران و عراق،سرکوب ها و قتل عام 67، قتل های زنجیر ه ای و...)،راه حل ایجاد "اعتماد"، خلق "امید" و درست کردن "آکتور سیاسی" است.در فرایند گفت و گو "بازیگر سیاسی" ساخته می شود تا در میز مخالفان در مقابل زمامداران خودکامه قرار گیرد و بتواند فرایند مذاکره و سازش را پیش برد.
پرسش آلمانی ها این نبود و نیست که چه کسانی با همکاری با هیتلر رعب و وحشت فاشیستی برساختند و مردم آلمان و جهان را نابود کردند.این کار دادگاه هایی چون دادگاه نورنبرگ بود. پرسش آلمانی ها این بود و هست:چه شد که ملتی به دنبال هیتلر راه افتاد و فجایعی چون آشویتس را خلق کرد؟ وقتی اسرائیلی ها آیشمن را روبودند و وی را در اورشلیم محاکمه کردند، هانا آرنت،فیلسوف یهودی که در دوران جنگ جهانی در انتقال یهودیان به اسرائیل نقش فعالی داشت،سلسله مقالاتی درباره ی دادگاه نوشت که بعدها در کتاب آیشمان در اورشلیم منتشر شد و منجر به آن شد که جامعه ی یهودی وی را مطرود به شمار آورد. آرنت محاکمه ی آیشمن را حق اسرائیل نمی دانست و فرایند دادگاه را هم در جهت درست نمی دید. او به مسأله ی مهمتری می اندیشید:افرادی چون آیشمن در چه شرایطی پدید می آیند؟ چرا آن گونه عمل می کنند؟ هانا آرنت، دوران نازیسم/فاشیسم را "اعصار ظلمانی" می نامید.مسأله این بود و هست:چرا اکثریت مردم در اعصار ظلمانی چنان عمل می کنند؟ وی رفتار مردم در این عصر را با نظریه ی "ابتذال شر" تبیین می کرد.
صادق/کاذب بودن نظریه ی آرنت محل نزاع نوشتار کنونی نیست،محل نزاع،تبیین عمل جمعی مردمی است که "اعصار ظلمانی" را خلق کردند. آلمانی ها، سالهاست که دانش آموزان مدارس را، همه ساله ،در سفری طولانی به آشویتس می برند. جهنم آشویتس را به همان صورت نگاه داشته و به فرزندان خود نشان می دهند که عقلانیت ابزاری/استراتژیک(تعبیر هابرماس) پدران شان چه سیستم مدرنی برای نابودی "دیگری" و "متفاوت" ها پدید آورد؟ در میدان آلبرتینا (Albertina platz) شهر وین، یهودی کشی مجسم گردیده است. در سنگفرش تمامی خیابان های آلمان،نام تک تک افراد یهودیی که در آن نقطه زندگی می کرده،بازداشت و کشته شده- با تاریخ دقیق- به طور زرین ثبت گردیده است.این خاطره/فاجعه همه جا با آنهاست تا دوباره تکرار نشود.مسأله این است،نه سیراب کردن عطش انتقام و دمیدن در حس نفرت و انباشتن کینه ها.
پرسش ما هم این است:چرا یک ملت به دنبال آیت الله خمینی رفت؟ چرا ملتی درگیر فرایند باطل خشونت شد و به سیاه چاله ی خشونت ورزی سقوط کرد؟ چرا "تسخیر خشونت آمیز دولت" به گفتمان مسلط تبدیل شد؟ چرا همه،جز نوادری، خواهان اعدام فوری زمامداران پیشین- با نادیده گرفتن کلیه ی ضوابط دادرسی عادلانه- بودند؟ چرا کشور هشت سال درگیر جنگی شد که صدها هزار کشته و معلول به ارمغان آورد و میلیونها تن در این خود ویرانگری ملی مشارکت فعال داشتند؟ چرا همانها که در در دوران قبل از انقلاب در دانشگاه ها با رژیم حاکم مبارزه می کردند،پس از انقلاب در برابر هم قرار گرفتند و انقلاب فرهنگی به یکی از مکان/ زمان های رویارویی آنان تبدیل شد؟ چرا اشغال سفارت آمریکا به پروژه ای ملی تبدیل شد، تا جایی که گروه هایی مهمترین راهبرد آن دوران را "تشکیل جبهه ی ضد امپریالیستی به رهبری امام خمینی" اعلام کردند؟ چرا...چرا...چرا...چرا...چرا...؟
این گفت و گویی است "اعتماد ساز"،"امید آفرین" و "خلق کننده ی آکتور سیاسی"، برای تشکیل "میز مخالفان". آری مارکس دوران مدرن را به درستی به تصویر می کشید، وقتی گفت:"هر آنچه سخت و استوار است دود می شود و به هوا می رود" (All that is solid melts into Air)،اما اگر بی طرفانه به تجربه ی سه دهه ی گذشته بنگریم،به خوبی مشهود است که چه امر سفت و  استواری در حال دود شدن و به هوا رفتن بوده است.
پاورقی ها:
1-  رجوع شود به لینک
درست روز بعد از سخنان آیت الله علی خامنه ای،محمد نبی حبیبی، دبیرکل حزب مؤتلفه اسلامی، در دیدار با اصولگرایان استان زنجان خطاب به آنان گفت:
"هنوز یک ظرفیت خفته برای فتنه وجود دارد؛ فتنه مدیریت شد اما اگر مردم از فتنه گران گرفته نشوند احتمال خطر وجود دارد و اگر کسی فکر می کند این کار انجام شده خوش بینی است...درست است شورشهای خیابانی با تدبیر مقام معظم رهبری ریشه کن شد اما اگر مراقبت نکنیم خودخواهی‌ها و تفرقه‌ها را کنار نگذاریم، هیچ تضمینی برای حضور حداکثری اصولگرایان در مجلس نهم وجود ندارد".
رجوع شود به لینک
2- این مدعایی است که به شدت از سوی سایت های اصول گرایان منتشر می شود. سید محمد خاتمی هم این نوع اخبار را تکذیب نکرده است. به عنوان نمونه به دو خبر زیر رجوع شود:
رجوع شود به لینک
میر حسین موسوی در پاسخ به این شبهات گفته است:
"در میان صفوف جنبش سبز و اصلاح طلبان هیچ اختلافی وجود ندارد و  وی همواره با دیگر شخصیت های اصلاح طلب از جمله مهدی کروبی و سید محمد خاتمی مشورت می کند...هیچ اختلافی بین بنده و برادران بزرگوار کروبی و خاتمی وجود ندارد و ما مرتب با هم مشورت می کنیم.بر خلاف جناح اقتدار گرا جنبش سبز پدر خوانده ندارد و بیش از افراد به تعامل بین شبکه های اجتماعی سبز و پیشرو تکیه دارد و بر عکس آنان از عقل جمعی برای پیشرفت استفاده می کند".
رجوع شود به لینک  
پس از آن هم موسوی و خاتمی با یکدیگر دیدار کردند و مدعیات اصول گرایان را دروغ خواندند.
3- در خصوص احتمال حمله ی نظامی به ایران، سرلشگر غلامعلی  رشید،جانشین فرمانده ی ستاد کل نیروهای مسلح جمهوری اسلامی، اخیراً گفته است:
"گزافه نیست که ما در آستانه یک جنگ احتمالی در آینده هستیم".با این حال آقای رشید با وجود پیش‌بینی "جنگ احتمالی در آینده" این را نیز متذکر شده است که به گمان او "فرماندهان نظامی آمريكا اين اشتباه استراتژيک را مرتكب نخواهند شد"، زیرا "آنها به خوبی می‌‌دانند كه ايران از قدرت بازدارندگی و توان بالای موشكی برخوردار است و در دريا قابليت‌های فراوان دفاعی دارد".
رجوع شود به لینک
4- در دو مقاله ی زیر به این موضوع پرداخته شده است:
"ترور،انفجار،کهریزک/شکنجه:پرده نشینان شاهد بازاری فقه"، گویانیوز،29/6/ 1389 .
"از ترورهای اسلام فقاهتی حقیقی تا ترکمان چای مجتهدانه"، گویانیوز،4/7/ 1389.
5- دور تازه ی نزاع بر سر مالکیت این دانشگاه با سخنان اکبر هاشمی رفسنجانی در افتتاح مجتمع دانشگاهی بابل در 1/7/ 1389 آغاز شد که کار وقف را تمام شده(مبتنی به نظر فقهی چهار مجتهد و رهبری) اعلام کرد.سخنگوی قوه ی قضائیه، محسنی اژه ای، به سرعت به این سخنان واکنش نشان داد و گفت که حل موضوع از سوی آیت الله خامنه ای به رئیس قوه ی قضائیه واگذار شده بود و صادق لاریجانی پس از تحقیق، وقف دانشگاه آزاد را برخلاف شرع تشخیص داده و این نظر را به اطلاع رهبری رسانده است.هاشمی رفسنجانی این بار، ضمن اطلاعیه ی دفتر خود اعلام کرد که موسوی اردبیلی،هاشمی رفسنجانی،سید حسن خمینی و بجنوردی "بر شرعی بودن وقف صحه گذاشتد و نظر فقهی حضرت آیت الله خامنه ای در این زمینه اخذ شده است".غلامحسین الهام هم هدف اصلی وقف دانشگاه آزاد را "پولشویی"، ادامه ی "بی حساب و کتاب" هزینه کردن اموال مردم و تبدیل آن به "میراث خانوادگی" قلمداد کرد.در پایان،رئیس قوه ی قضائیه، صادق لاریجانی،ضمن "منبطل" به شمار آوردن وقف دانشگاه آزاد اسلامی، سخنان هاشمی رفسنجانی در این باره را "عوامانه" قلمداد کرد.
6- فرج سرکوهی در وبسایت رادیو فردا در اینباره نوشت:
"رهبر ایران نقل می‌ کند که پس از انقلاب به اخوان تلفن کردم و گفتم "بیایید توی میدان و با شعر، با زبان، از انقلاب حمایت کنید".اخوان با همان آزادگی، زیرکی و رندی که در او بود پاسخ می‌دهد: "ما همیشه بر سلطه بوده‌ایم نه با سلطه".آقای خامنه‌ای باقی حکایت را نمی‌گوید اما اخوان برای من و تنی دیگر گفت که چند روز پس از رد پیشنهاد خامنه‌ای چند نفری در خیابان راه بر اخوان می‌ بندند و او را به شدت کتک می‌زنند. حقوق بازنشستگی اخوان نیز قطع می‌شود و...آقای خامنه‌ای در یکی از خطبه‌های نماز جمعه خود اخوان را "هیچ" خطاب کرد و اخوان یکی از زیباترین شعرهای زبان فارسی را با مطلع "هیچیم و چیزی کم" در پاسخ به او سرود".
"هیچم. هیچم وچیزی کم .ما نیستیم از اهل این عالم که می بینید .وز اهل عالم های دیگر هم. یعنی چه؟ پس اهل کجا هستیم؟. از اهل عالم هیچیم , و چیزی کم .غم نیز چون شادی برای خود خدایی ،عالمی دارد .پس زنده باش مثل شادی, غم .ما دوستدار سایه های تیره هم هستیم .و مثل عاشق مثل پروانه .اهل نماز شعله و شبنم .اما, هیچیم و چیزی کم .رفتم فراز بام خانه ، سخت لازم بود .شب بود و مظلم بود و ظالم بود .آنجا چراغ افروختم،اطراف روشن شد .و پشه ها و سوسکها بسیاردیدم .که اینک روشنایی خرده خواهد شد .کشتم اسیر بی مروت زرده خواهد شد .باغ شبم افسرده چون خون مرده خواهد شد .خاموش کردم روشنایی را .ان پشه ها وسوسک ها رفتند .غم رفت ، شادی رفت .و هول و حسرت ترک من گفتند... از بام پایین آمدم آرام .همراه با مشتی غم و شادی.وبا گروهی زخم ها و عده ای مرهم.گفتیم بنشینم.نزدیک سالی مهلتش یک دم .مثل ظهور اولین پرتو .مثل غروب آخرین عیسای بن مریم.مثل نگاه غمگنانه ما .مثل بچه آدم .انگه نشستیم وبی خوبی خوب فهمیدیم .باز آن چراغ روز و شب خامش تر از تاریک.هیچیم و چیزی کم".
7- در مقاله ی "موازنه ی قوای رژیم و دموکراسی خواهان"،مورخ 17/5/ 1388،به این موضوع پرداخته  و در همان اوایل ظرفیت های واقعی طرفین نشان داده شد تا وعده دهندگان سرنگونی بدانند با چه واقعیت های سختی رویارو هستیم.
8- محمود احمدی نژاد گفت:
"بعضی‌ها استقلال قوا را فقط برای قوه مقننه و قوه قضائيه می‌خواهند. اتفاقاً قوه مجريه، قوه اول کشور است، بعضی‌ها يک جمله حضرت امام(ره) را متعلق به زمانی که نظام ما پارلمانی بوده برجسته می‌کنند، آن‌زمان رئيس‌جمهور مسئول اداره کشور نبوده بلکه نخست‌وزير مسئول اداره کشور بوده که از طريق مجلس انتخاب می‌شده است. آن موقع مجلس بالا‌ترين بود. اکنون در قانون اساسی قوه مجريه بار اصلی اداره کشور را بر دوش دارد و قوای ديگر بايد کمکش کنند. ضمن اين‌که در قوه مجريه، جايگاهی است به‌نام رياست جمهوری. رئيس جمهوری علاوه بر اين‌که رئيس جمهور هست، رئيس دولت هم هست. رئيس جمهور بعد از رهبری بالاترين مقام کشور است، رئيس جمهور مجری قانون اساسی هم هست، اين ديگر به استقلال قوا ربطی ندارد. مردم رأی مستقيم می‌دهند، رئيس‌جمهور که انتخاب می‌شود، رئيس دولت است، رئيس قوه مجريه است، اين يک قوه مستقل است. علاوه بر اين‌ها رئيس‌جمهور مجری قانون اساسی هم است، مسئول امور اداری، برنامه، بودجه و استخدامی کشور شخص رئيس جمهور است. يعنی ساير قوا هم اگر بخواهند کار برنامه، بودجه، استخدامی و اداری داشته باشند مسئولش رئيس‌جمهور است. معنای اين موضوع، دخالت در قوا و نقض استقلال قوا نيست".
پاسخ وبسایت فردا، متعلق به احمد توکلی، به سخنان احمدی نژاد
پاسخ محمد رضا باهنر
9- رجوع شود به لینک
سید محمد خاتمی در 4/7/ 1389، در دیدار با شورای هماهنگی جبهه ی اصلاحات،تمام تأکید خود را بر روی دفاع از نظام و حفظ نظام متمرکز کرد و گفت:
"توطئه‌ای وجود دارد که با نیروهایی که بیشتر به امام و انقلاب و مردم نزدیکتر بودند و بهتر از اصل انقلاب که متاسفانه امروز در معرض تهدید است نمایندگی می‌ کنند، برخورد می کنند...به مراجع و شخصیت‌های نظام حمله می‌ شود، حتی یک مجلس ترحیم که جنبه سیاسی هم ندارد، عده‌ای می‌ ریزند به هم می‌زنند یا جلویش را می‌گیرند، اینها چه نیروهایی هستند؟ باید با تردید با این مساله برخورد کنیم اگر اینها طرفدار و مدعی طرفداری از انقلاب هستند، پس چرا چهره‌هایی که در انقلاب نقش داشتند و بعضی‌هایشان سمبل انقلاب هستند مورد تعرض قرار می گیرند؟...امیدوارم برای پاسداری از اصل انقلاب و نظام و راه امام و خون شهیدان ما شاهد تحول دیدگاهی در مدیران و مسئولان کشور باشیم و بدانیم به نحو دیگری باید کشور را اداره کرد چرا که اولین زیان این مسائل  به نظام بر می‌گردد...جریانی وجود دارد که به نظر من سعی می‌کند در همه ارکان و امکانات نظام دست بیاندازد و همه نیروها را از رده خارج کند...به نظرم آنچه امروز در معرض تهدید است، اگر در مقابلش کوتاه بیاییم تحریف کننده همه معیارهای اصلی انقلاب و خصوصیاتی است که نظام ما باید داشته باشد...از چه بیم دارند که جلو آزادی بیان و نشر افکار و اندیشه هایی که معتقدیم به انقلاب و امام نزدیکتر است می گیرند؟...هر چه آزادی‌ها محدود شود و هر چه حضور قانونی مردم با تنگنا روبرو شود زمینه برای پیدایش و بروز و ظهور حرکت‌های خشن در مقابل خشونت وحرکت‌های افراطی پیدا می‌شود و همه و از جمله کشور و نظام آسیب می‌بیند و برای حفظ نظام هم شده باید فضا را باز کرد".
رجوع شود به لینک
10- برای نمونه رجوع شود به پاسخ علی مطهری به سخنان محمود احمدی نژاد، که ضمن ان می گوید:
"کوروش پس از فتح بابِل ، مردم بت پرست را به نام آزادی عقیده در بت‌پرستی خود آزاد گذاشت و این یعنی آزادی عقیده به سبک غربی ، در حالی که ابراهیم خلیل علیه السلام در زمانی که مردم از شهر خارج شده بودند وارد بتخانه شد و همه بتها را شکست...کوروش مردم بابِل را همچنان در زنجیر خرافات باقی گذاشت همچنان که ملکه انگلستان نیز در دوره استعمار هند وقتی وارد بتخانه‌های آن سرزمین می‌شد به نام آزادی عقیده بیش از خود هندی‌ها به بت‌ها احترام می‌گذارد".
رجوع شود به لینک
پاسخ علی لاریجانی
پاسخ حسین شریعتمداری در سرمقاله ی کیهان 29/6/ 1389 آمده است.وی در بخشی از مقاله ی خود نوشته است:
"اصرار بر جايگزينی "مكتب ايران" به جای "مكتب اسلام" غير از عبور از اسلام هيچ مفهوم و معنای ديگری ندارد...آيا با چند كلمه خشت نوشته كوروش می توان يك روستا را اداره كرد؟! ايران و جهان بماند! جناب احمدی نژاد چه شناختی از روش و منش حكومتی كوروش دارند كه می خواهند براساس آن جهان را اداره كنند؟! اين در حالی است كه مورخان برجسته و بلندآوازه جهان نيز برداشت درستی از آن ندارند! تاكيد بر مكتب ايران به جای "مكتب اسلام" در نگاه همگان به مفهوم عبور از اسلام است... [مشایی]چندی قبل تاكيد كرده بود كه دوران اسلام گرايی گذشته است".
رجوع شود به لینک
11-هاشمی رفسنجانی در دیدار با خانواده ی زندانیان سیاسی، به آنان گفت:
"اگر بخواهم خواسته شما را به مأموران منتقل کنم مطمئن نیستم جواب مساعد بگیرم و شاید نتیجه عکس بدهد. ولی خواسته‌های شما را خدمت رهبری پیگیرم و امیدوارم بی‌نتیجه نباشد. مقام معظم رهبری درخصوص اعمال قانون و تسریع در رسیدگی و حقوق قانونی آنها در زندان دستورات مناسبی صادر کرده بودند که می تواند بسیاری از مشکلات حاضر را رفع نماید".
رجوع شود به لینک
همین سخنان هم از سوی جناح احمدی نژاد غیرقابل قبول است.

 

مصاحبه با سلمان سیما، فعال دانشجویی:

سیاست یک بام و دو هوای دانشگاه آزاد و جاسبی

منابع دانشجویی در دانشگاه آزاد اعلام کرده اند، تعدادی از فعالان دانشجویی این دانشگاه – که برخی از آن ها چندین ترم محرومیت از تحصیل را نیز تجربه کرده اند – به واحدهای مختلف این دانشگاه تبعید شده اند. در همین زمینه با سلمان سیما، از فعالان دانشجویی دانشگاه ازاد و عضو کمیته سیاسی سازمان دانش‌آموختگان ایران (ادوار تحکیم وحدت) به گفت و گو نشسته ایم.

آقای سیما، در روزهای گذشته، اخباری منتشر شد که حکایت از تبعید دانشجویان دانشگاه آزاد، به واحدهای مختلف حکایت داشت. قضیه این تبعیدها، از کجا شروع شده است؟
سال گذشته طرحی در دانشگاه آزاد مطرح شد مبنی بر اعتراض در روزهای سه شنبه. این تجمعات اعتراضی، تا روز دانشجو جسته و گریخته برگزار شد. سومین سه شنبه، مراسم اعتراضی با حضور بازجویان وزارت اطلاعات همراه شد. این تحمع به خشونت کشیده شد و در راهروهای دانشگاه، گاز اشک آور پرتاب کردند. بعد از این خشونت، تجمعات اعتراضی در بعضی مراکز دانشگاه ازاد، هم چون تهران مرکز و دانشگاه آزاد کرج نیز برگزار شد. این مساله باعث شد چند تن از دانشجویان محاکمه و برخی از آن ها، همانند محمد شوراب، فرزاد اسلامی و... به چندین ترم تعلیق از تحصیل محکوم شوند. بعد از برگزاری این تجمعات و بعد از مراسم 13 آبان هم برخی از دانشجویان، مثل من، بازداشت شدند. به هر حال تصور می کنم این تجمعات از جمله اتفاقاتی است که در تاریخ جنبش دانشجویی، کم نظیر است. در بازجویی ها، نیز روی این مساله، به شدت حساس بودند که چگونه چنین تجمعی، در دانشگاه آزاد برگزار شده است.

چطور این احکام تا این مقدار تغییر کرد؟
به ظطور کاملا غیرقانونی، بگذارید به عنوان نمونه درباره خودم صحبت کنم. من سه ترم تعلیق خوردم و به واحد خوراسگان تبعید شدم. از آن جایی که در زندان بودم و امکان اعتراض نداشتم، طبیعتا به این حکم اعتراض نکردم. در حالی که اساسا براساس قانون دانشگاه آزاد، در صورت عدم اعتراض، حکم قانونی می شود، اما حکم من باز هم تغییر کرده و حکم اخراج داده اند. بر چه اساسی این اتفاق افتاده است؟ خود من هم نمی دانم.

پیش از این احکام تبعید سابقه داشته است؟ چطور شد که ناگهان تا این حد احکام تبعید صادر شده است؟
دلیل این تبعید، فقط این بوده است که از برگزاری اعتراضات، جلوگیری کنند. حلقه ای در دانشگاه آزاد شکل گرفته بودکه اعتراضات در دانشگاه را هدایت می کرد. بعد از صدور احکام مختلف، به این نتیجه رسیدند تنها راه چاره، تبعید دانشجویان به نقاط مختلف است. این را هم در نظر بگیرید که تعداد دانشجویان تبعیدی و یا محروم از تحصیل، بسیار بیشتر از این موارد بوده است.

شما رایزنی خاصی برای شکستن این احکام انجام نداده اید؟
برای حل کاین مساله، جلسات مختلفی با افراد مختلف برگزار شد، اما دانشگاه صراحتا اعلام کرد کار از دست آن ها خارج است. صدور احکام مختلف تبعید به شهرهای مختلف با حضور نیروهای امنیتی صادر شده است. البته نباید این نکته را فراموش کرد که مسوولان دانشگاه ازاد، هیچ گونه همکاری، با دانشجویان انجام ندادند و  حتی در برخی از موارد، نهایت همکاری را هم با مسوولان داشتند. سیاست دانشگاه آزاد، تقریبا در تمامی موارد، عدم همکاری با دانشجویان ونهایت همکاری با ماموران امنیتی است. تنها مساله ای که وجود داشت، همکاری های کوچک افرادی مثل یاسر هاشمی بود که به طور مثال، تعلیق بعضی ها را از سه ترم به دو ترم رساند. حتی مواردی داشتیم که خواهر یا برادر برخی از فعالان دانشجویی را هم به دلیل فعالیت های فعالان دانشجویی، محروم کردند.

یعنی دانشگاه آزاددر مقابل دانشجویان بوده است؟
دقیقا. اقای جاسبی اخیرا اعلام کرده اند که ما اساتید بازنشسته دانشگاه های دولتی را استخدام می کنیم، آن هم در حالی که در دانشگاه آزاد هم اخراج اساتید کم نبوده است؛من فقط به چند نمونه اشاره کنم. به طور مثال دکتر محمد شریف، که استاد واحد تهران جنوب بود، از دانشگاه اخراج شد. دکتر فاطمه صادقی از دانشگاه آزاد واحد کرج اخراج شد. علاوه بر این افرادی مثل علی کردان، رحیمی و... همه در دانشگاه آزاد از مسوولان بودند. این نشانه ای است از سیاست یک بام و دو هوای دانشگاه آزاد و آقای جاسبی.

تا الان برای چند نفر از دانشجویان دانشگاه ازاد، حکم صادر شده است؟
در حال حاضر، در دانشگاه آزاد مشهد حدود 10 دانشجو حکم تعلیق خورده اند، 7 نفر در دانشگاه تهران جنوب تعلیق شدند، و برای 17 نفر حکم تعلیق صادر شد، 7 نفر از دانشگاه ازاد کرج، ، دانشگاه زاهدان 8 نفر و...اخراج یا تعلیق شدند. دانشجویان هم به شهرهایی مثل گرمسار، مرودشت، خوراسگان و... تبعید شدند. برخی از دانشجویانی هم که در مقطع کارشناسی ارشد، در دانشگاه ازاد قبول شده بودند، ستاره دار شدند و امکان تحصیل را یافتند، در حالی که پیش از این بسیاری از دانشجویان ستاره دار، در دانشگاه آزاد موفق به تحصیل شده بودند.


 

 

مصاحبه با خانواده بازداشت شدگان نهضت آزادی

نماز جمعه امنیت جامعه را به خطر می اندازد

خانواده های اعضای نهضت آزادی ایران که روز جمعه و به اتهام برگزاری نماز جمعه "غیر قانونی" بازداشت شده اند در مصاحبه با "روز" اعلام کردند "باعث تاسف است که در جمهوری اسلامی، برای اقامه نماز جماعت باید مجوز گرفت در حالیکه در هیچ کجای دنیا، نماز جماعت مجوز نمی خواهد."
خانواده دکتر غروی از تماس تلفنی روز گذشته او خبر دادند اما خانواده های دکتر یزدی و آقای فرزدی به "روز" گفتند در بی خبری از وضعیت بازداشت شدگان به سر می برند.
ابراهیم یزدی، دبیر کل و هاشم صباغیان، عضو شورای مرکزی نهضت آزادی به اتفاق علی اصغر غروی، غفار فرزدی و احد رضایی، مسولان شاخه های اصفهان، تبریز و زنجان این تشکل سیاسی، ظهر جمعه پس از اقامه نماز و به اتهام برگزاری نماز جمعه غیر قانونی در شهر اصفهان بازداشت شدند.
آقایان ورپایی، عباس مصلحی و حقیقی از دیگر اعضای بازداشت شده نهضت آزادی هستند.
خبرگزاری ایرنا بلافاصله در خبری مدعی شد که این فعالان سیاسی به دلیل شرکت " در نماز جمعه غيرقانونی يکی از عناصر سابقه‌دار وهابی در اصفهان" بازداشت شده اند.

واکنش خانواده ها و آخرین وضعیت بازداشت شدگان
غفار فرزدی، مسول شاخه تبریز نهضت آزادی یکی از بازداشت شدگان است که خانواده اش از وضعیت او بی خبر هستند.
امین فرزدی، فرزند غفار فرزدی به "روز" می گوید: متاسفانه از روز جمعه هیچ اطلاعی از پدرم نداریم و نمیدانیم کجا و در چه شرایطی به سر می برد.
او می افزاید: پدرم دچار بیماری پروستات است و ما به شدت نگران ایم که داروهای ایشان به موقع نرسد. ایشان برای یک مجلس ترحیم رفته بودند و اکنون ما در بی خبری و نگرانی به سر می بریم.
خلیل یزدی، فرزند ابراهیم یزدی نیز به "روز" می گوید: هیچ خبری نداریم و فقط در سطح همین خبرهایی که در سایت ها منتشر شده اطلاع داریم.
آقای یزدی می افزاید: این اولین بار است که می شنویم نماز جماعت یا نماز جمعه را غیر قانونی کرده اند ما تا به حال نماز غیر قانونی نداشتیم و باعث تاسف است که در جمهوری اسلامی، نماز خواندن هم نیاز به مجوز دارد. در هیچ کجای دنیا چنین نیست؛حتی در امریکا و اسرائیل هم نماز خواندن نیازی به مجوز ندارد. در روسیه هم مسلمانان به راحتی نمازشان را اقامه می کنند.
فرزند دکتر یزدی با سپس با ابراز نگرانی از وضعیت پدرش می گوید: این بزرگترین ظلم است و دولت شرم هم ندارد بگوید که برای نماز بدون مجوز بازداشت کرده ایم. این بحث ها هیچ وقت در کشور ما نبوده و من متاسفم.
آقای یزدی می افزاید: فشار آوردند و پدر من فعالیت های سیاسی اش را کنار گذاشت؛ حال نمی گذارند نماز بخواند. متاسفم از اینکه اسلامی که آمد تا مردم را آزاد کند در کشور ما برای اسیر کردن مردم از آن استفاده میکنند.
آقای یزدی برای سومین بار است که بعد از انتخابات مخدوش 22 خرداد بازداشت می شود.
طاهره علیزاده، همسر دکتر غروی اما در مصاحبه با "روز" از انتقال ابراهیم یزدی و هاشم صباغیان به تهران خبر میدهد و می گوید: بعد ازاینکه بازداشت کردند ما به اتفاق آقای وحید صباغیان به ستاد خبری وزارت اطلاعات مراجعه کردیم؛ منتظر بودیم کسی پاسخی بدهد که دیدیم در یکی از اتاق ها باز است و آقای صباغیان در اتاق است. با ایشان حرف زدیم حالشان نسبتا خوب بود. آقای غروی را هم دیدیم که پرسنل آنجا آمدند و اجازه ندادند صحبتی بکنیم گفتند بروید خبر میدهیم و ما برگشتیم؛ تا دیروز که از اداره اطلاعات زنگ زدند و از من پرسیدند از دکتر چه خبری دارید؟ من هم گفتم دست شماست از من می پرسید؟ گفتند ما به او اجازه تلفن داده ایم اما خودش تمایلی ندارد به شما زنگ بزند... دوباره به دادگاه انقلاب و ستاد خبری رفتیم و گفتند که آقای صباغیان و آقای یزدی را به تهران منتقل کرده اند و بقیه در اصفهان در بازداشت هستند.
همسر دکتر غروی می افزاید: شب دکتر غروی زنگ زد و با پسرم صحبت کرد و گفت داروهایش را به اتفاق یک چهارپایه برای او ببریم. آقای غروی دیسک کمر شدیدی دارد و اصلا نمی تواند بنشیند و راه برود. به پسرم گفته در زندان هستم و کمرم خیلی درد میکند و پاهایم بی حس است،یک چهارپایه برای من بیاورید و به ستاد  خبری بدهید. من امروز به ستاد خبری میروم تا داروها و چهارپایه را بدهم و بگویم که ایشان استراحت مطلق بودند وآوردید زندان حالا یک چهارپایه هم ندارید به او بدهید؟

نماز و امنیت جامعه
طاهره علیزاده، همسر دکتر غروی در خصوص بازداشت همسرش و سایر اعضای نهضت آزادی نیز به "روز" می گوید: دختر آقای مسکین، یکی از اعضای نهضت آزادی فوت کرده بود و همه برای شرکت در مجلس ختم ایشان و عرض تسلیت به آقای مسکین به اصفهان آمده بودند. بعد از اتمام مراسم ختم در مسجد قرار بود همه برای صرف ناهار به منزل آقای مسکین بروند،اما به علت بیماری برخی از مهمانان از جمله دکتر یزدی و آقای فرزدی و دکتر غروی،قرار شد آنها به منزل دیگری بروند. رفتیم دقیقا موقع اذان بود و نماز را خواندیم که یکباره ریختند و گفتند نماز جمعه غیرقانونی برگزار کرده اید.
همسر دکتر غروی می افزاید: نماز از پیش تعیین شده ای نبود چون آقای غروی سه ماه است که استراحت مطلق هستند؛به ماموران اطلاعات هم گفتیم که دکتر در طی سه ماه، فقط روز خاکسپاری مهسا، دختر آقای مسکین و روز ختم ایشان از منزل خارج شدند اما خب بازداشت کردند و بردند.
مهدی صفری مقدم، داماد دکتر غروی نیزاز برخورد خشن ماموران با اعضای نهضت آزادی به "روز" می گوید: لباس شخصی بودند و هیچ حکم و کارت شناسایی ارائه ندادند. وقتی سئوال کردیم، گفتند از وزارت اطلاعات هستند؛ برخی هم خود را بسیجی معرفی کردند. همه را داخل خانه محبوس کردند و برگه های بازجویی را دادند که پر کنید و بعد از چند ساعت آقایان یزدی، غروی، صباغین، فرزدی و رضایی را با خود بردند.
آقای مقدم می افزاید: رفتارشان با خشونت همراه بود و چون حکمی ارائه نداده بودند و مشخص هم نبود از چه ارگانی هستند همه مقاومت کردند که تا حکم ارائه ندهید نمی آییم اما خب با خشونت بردند و افرادی راکه مانع می شدند مورد ضرب و شتم قرار دادند.
به گفته آقای مقدم، ماموران گفته اند که "به صورت غیرقانونی نماز جمعه برگزار می کردید و ما مسئول هستیم که جلوی نماز جمعه را بگیریم چون امنیت جامعه را به خطر می اندازد".
خانم علیزاده، همسر دکتر غروی نیز با تاکید بر اینکه نماز قانونی و غیرقانونی ندارد می گوید: ما به وجوب نماز جمعه اعتقاد داریم. براساس آموزه های اسلام 5 نفر هم باشیم می ایستیم و نماز جماعت را می خوانیم به آقایان اطلاعاتی هم گفتم که یکی حکم خداست که واجب است و دیگری حکم شماکه غیرقانونی میدانید. ما کدام را اجرا کنیم؟ حکم خدا را زمین بگذاریم به خاطر اینکه شما قبول ندارید؟
به خانم علیزاده می گویم خبرگزاری ایرنا نوشته است: " نماز جمعه مزبور پيش از اين تعطيل شده بود اما يزدی و صباغيان با حضور خود، عناصر وهابی را برای برگزاری نماز جمعه تشجیع کرده اند"
همسر دکتر غروی در پاسخ به سابقه برگزاری نماز جمعه توسط دکتر غروی اشاره می کند و می گوید: پیش از این نماز جمعه توسط آیت الله غروی به طور مرتب برگزار می شد؛ پس از فوت ایشان هم دکتر غروی به طور مرتب نماز جمعه را اقامه میکردند تا اینکه یک بار ماموران حمله کردند و آن روز دکتر غروی نبود سپس احضارش کردند و گفتند باید تعهد دهید که دیگر نماز جمعه  نخوانید. بعد از آن این نماز تعطیل شد؛ بخصوص با شدت گرفتن بیماری آقای غروی و استراحت مطلق بودن ایشان عملا نمازی اقامه نشد تا روز جمعه که اصلا بحث نماز جمعه و چیز از پیش تعیین کننده ای نبود اما ریختند و بازداشت کردند.
از خانم علیزاده می پرسم چرا حکومت در خصوص برگزاری این نماز جمعه حساسیت دارد؟ پاسخ میدهد: شاید ترس از تجمع باشد بالاخره یک عده ای دور هم جمع می شوند و نماز میخوانند؛اما واقعا نمیدانیم قضیه چیست.

 

شواهد حکم حسین درخشان کجا هستند؟

تقاضای تعلیق فوری قاضی صلواتی از مسئولیت قضایی


<!---text begin ----->

derkhshan-salavati-composite-no-caption.jpg
۷ مهر ۱۳۸۹ – کمپین بین المللی حقوق بشر در ایران امروز اعلام کرد که محکومیت و حکم ۱۹٫۵ سال زندان برای وبلاگ نویس ایرانی-کانادایی حسین درخشان شامل روابط دانشگاهی وی بوده است و می باید توسط دادگاه تجدید نظر نقض شود.
کمپین همچنین خواستار تعلیق فوری قاضی این پرونده ابوالقاسم صلواتی که حکم حسین درخشان را صادر کرده، به دلیل خروج از رویه های قضایی در این مورد و در موارد متعدد دیگرشد. یک منبع آگاه به کمپین گفت که وکیل مدافع درخشان دسترسی کامل به پروندهء او نداشته و قادر به بررسی کامل آن نبوده است.
هادی قائمی، سخنگوی کمپین اظهار داشت: “چنین محکومیت ها و احکام مشابه باعث مضحکهء دستگاه قضایی ایران در جهان شده است.”
وی گفت: “ما از قوهء قضاییهء ایران درخواست می کنیم تا به این رویه غیر عادلانه پایان دهد و قاضی صلواتی را که باعث بی عدالتی های متعدد مشابهی شده است را از مسئولیت قضایی خویش تعلیق نماید.”
منابع نزدیک به خانوادهء درخشان به کمپین گفتند که بخشی از شواهد مورد استناد برای اتهامات حسین درخشان یک معرفی نامهء دانشگاهی از گری سیک، یک استاد دانشگاه کلمبیا است که مقامات اطلاعاتی ایران ادعا می کنند نمایانگر روابط وی با یک دولت متخاصم است. مطالب وبلاگ درخشان که در خارج از ایران نوشته میشد ادلهء دیگری برای حکم بسیار شدید وی می باشد.
در طول بازجویی، از درخشان در خصوص عضویتش در یک لیست الکترونیکی به نام Gulf2000 که توسط آقای سیک اداره می شود بازجویی شده است. لیست الکترونیکی فوق الذکر بیش از ۱۵۰۰ عضو در سراسر جهان از میان دانشگاهیان، دیپلمات ها، و متخصصین دارد و محل تبادل اندیشه بین متخصصین امور خاور میانه محسوب می شود.
هادی قائمی گفت: “تصوراینکه نوشتن توصیه نامهء دانشگاهی که یک اقدام بسیار معمول وپیش پاافتاده از سوی دانشگاهیان برای متفاضایان ورود به دانشگاه هست برای فردی اتهام باشد یک فاجعه برای دستگاه قضایی به شمار می رودکه از فرط آلودگی به سیاست برای قربانی کردن افراد به احکامی متوسل می شوند که هیچ قاضی شریفی پای آن را امضا نمی کند.”
منبع یاد شده به کمپین گفت که پس از دستگیری حسین درخشان وی برای ارائه اعترافات اجباری جلوی دوربین های تلویزیونی برای تخریب افراد وجریان های سیاسی تحت فشار قرارگرفته است. همچنین به درخشان گفته شده بود که اگر همکاری نکند، پدر و مادرش دستگیر خواهند شد.
کمپین همچنین مطلع شده است که خانواده حسین درخشان به شدت تحت فشار هستند تا مبادا با رسانه های مستقل و سازمان های حقوق بشری صحبت کنند. به گفته یک منبع مطلع تلفن های منزل و حتی ارتباطات اینترنتی افراد منزل وی نیز کنترل می شوند.
افرادی که برای نشان دادن همدردی و حمایت خویش از حسین درخشان به ملاقات خانوادهء وی رفته اند از مقامات سپاه پیامک های تهدید آمیزی دریافت کرده اند.
هراس دستگاه قضایی از برگزاری دادگاه عمومی برای حسین درخشان و حضور هیات منصفه برای وی و اعلام حکم از طریق وب سایت های غیررسمی به جای اطلاع دادن به خانواده ووکیل وی نیز بخش دیگری از ابعادسیاسی بودن حکم درخشان را نشان می دهد. منابع متعددی به کمپین گفتند که پروندهء درخشان در دست سازمان اطلاعات سپاه پاسداران است. حسین درخشان دایما به اتهاماتی که نسبت به او طرح شده است در دادگاه اعتراض کرده است.
کمپین بین المللی حقوق بشر در ایران پیشتر نام قاضی صلواتی را در زمره مردان خشونت ، مجریان وآمران خشونت های بعد از انتخابات آورده است. در طول محاکمات نمایشی پس از انتخابات در ایران، قاضی صلواتی یکی از سه قاضی مسئول پرونده های دستگیر شدگان بود. وی بیش از صد زندانی سیاسی، فعال حقوق بشری، و تظاهرکنندگان صلح طلب را به حبس های طولانی مدت و صدور حد اقل نه حکم اعدام محکوم کرده است و به عنوان “قاضی مرگ” ملقب شده است.
حسین درخشان در تاریخ ۱۰ آبان ۱۳۸۷ در منزل خود دستگیر شد. یک منبع نزدیک به خانوادهء درخشان به کمپین گفت که وی در حدود ده ماه را در سلول انفرادی، در انزوای کامل از جهان خارج گذراند و در طول این مدت برای اعترافات دروغین در خصوص ارتباط با سازمان اطلاعاتی آمریکا (سیا) و سازمانهای اطلاعاتی اسراییل تحت فشار و ضرب و جرح بوده است . در سال ۱۳۸۸ یکی از اقوام حسین درخشان به کمپین گفت که وی بعضی از اعترافات اجباری اش را در حضور قاضی دادگاه و وکیل مدافعش پس گرفته است اما مقامات بدون اینکه کوچکترین اطلاعی از وضعیت وی و اتهاماتش به خانوادهء وی بدهند، ظرف دوسال گذشته از آزاد کردن وی خودداری نموده اند. ظرف سال اول حبس حسین درخشان، خانوادهء او فقط توانستند دوبار به ملاقات وی بروند. هفتهء گذشته شایعهء تقاضای اعدام برای وی از طرف دادستان تهران منتشر شد. اتهامات حسین درخشان “تبلیغ علیه نظام،” “همکاری با کشورهای متخاصم،” و “راه اندازی تارنماهای مستهجن” می باشد. به اعضای خانوادهء درخشان اجازهء شرکت در جلسات محاکمهء وی داده نشد.
کمپین بین المللی حقوق بشر در ایران، خواستار رسیدگی منصفانهء پروندهء حسین درخشان توسط یک دادگاه تجدید نظراست، دادگاهی که در آن حسین درخشان بتواند امکان دفاع از خود در برابر اتهامات بشدت سیاسی روبروی خویش را داشته باشد.کمپین همچنین خواستار تعلیق فوری قاضی صلواتی از کلیهء مسئولیت های قضایی اش و تحقیق و تفحص نسبت به عملکردش در کلیهء محاکماتی است که تا کنون در شعبهء ۱۵ صورت گرفته است.

 


1) می گویند سارقی شبی برای سرقت به بازار رفت. داروغه ای او را دید که قفلی را با وسیله ای باز می کند. گفت، چه می کنی؟ سارق گفت، ساز می زنم. داروغه گفت، این چه سازی است که صدا نمی دهد؟ گفت، فردا صدایش را خواهی شنید.
 یک سال قبل میلیونها تن از مردم ایران با یک سال حضور خیابانی حکومت را در فشاری سنگین گذاشتند، این روزها مردم می بینند که هیچ کس به خیابان نمی رود، اما صدای شکستن ستون فقرات حکومت را می شنوند. این صدای سازی است که یک سال قبل مردم در همنوایی درخشان جنبش سبز در خیابان ها به صدا درآوردند.

2) دولت کودتا در آستانه فروپاشی کامل اقتصادی و اجتماعی است. دولت نه توانایی اجرای برنامه های اقتصادی اش را دارد، نه قدرت دارد که به وعده هایی که در این چهار سال به مردم داد عمل کند. از سوی دیگر مشکل اصلی مردم با دولت به شکل کاملا واقعی آن آشکار شده است. اگر مردم می خواستند میرحسین موسوی رئیس جمهور شود، بخاطر کینه آشتی ناپذیرشان به احمدی نژاد و حکومت نبود، چرا که از بسیاری جهات تفاوت میان احمدی نژاد و موسوی تفاوت دو دولت بود، نه دو رژیم.
حتی از نظر من مردم ایران بخاطر دروغ های احمدی نژاد، بخاطر نبود حقوق بشر، بخاطر نبودن آزادی های سیاسی و فردی و اجتماعی، بخاطر نبودن احترام جهانی نبود که می خواستند موسوی رئیس جمهورشان شود. آنها موسوی را می خواستند چون دیده بودند و می دانستند که دولت احمدی نژاد دولت نالایقی است و می دانستند که موسوی و گروه حامی او توانایی بیشتری برای حل مشکلات کشور دارد. در حقیقت اختناق سیاسی بخاطر بی کفایتی دولت قدرت پیدا کرد. دولت ناتوان است، مردم از این موضوع ناراضی اند، پس مردم می خواهند دولت را عوض کنند. اما حکومت می داند که روی کار آمدن یک دولت باکفایت، به معنی سهیم کردن دیگران در قدرت است و حکومت نمی خواهد قدرت را با منتقدان خود شریک شود.
اقتصاد ایران در حال ویرانی است، چرا که دولت احمدی نژاد در اندازه های اداره یک دولت بزرگ به اندازه اقتصاد و جامعه ایران نیست، از همین روست که حکومت برای حفظ دولت ناتوان به مردم فشار می آورد. هر چه زمان می گذرد، هزینه حفظ و نگهداری دولت افزایش پیدا می کند و درآمد دولت به دلیل ناتوانی اش کاهش می یابد. در نتیجه وقتی کشور به نقطه سربه سر می رسد، و هزینه حفظ حکومت از کلیه درآمدهای دولت بالاتر می رود، رشد اقتصادی متوقف می شود، دولت توانایی عملی کردن وعده هایش را ندارد و روز به روز و لحظه به لحظه بحران عمیق تر و جدی تر می شود.

3) یکی از سیاستمداران ایرانی سالها قبل گفته بود " اقتصاد سیاست نیست که بتوان با آن بازی کرد." البته این جمله یک جمله کامل نیست، چرا که بسیاری از سیاست های پولی و افزایش و کاهش سیاسی قیمت کالاها از جمله نفت و ارز و طلا و زمین، ناشی از بازی های سیاسی است. این بازی ها قیمت را بالا می برد یا پائین می آورد. با یک سخنرانی علیه اسرائیل، با یک قطعنامه سازمان ملل، با یک تهدید برای بستن تنگه هرمز، با یک آزمایش موشکی نمودارهای قیمت سر به بالا برمی دارند و یکباره درآمد دولتی مثل دولت احمدی نژاد یا پوتین یا چاوز، با دوبرابر شدن نفت دوبرابر می شود. اما همانطور که ایجاد این بحران کاری ساده است، ادامه آن کاری خطرناک و مقابله با آن کاری ممکن است.
اروپا و آمریکا، علاوه بر همراهی با یکدیگر، سکوت کشورهای بیرون ائتلاف مثل چین و روسیه را نیز با برنامه ریزی های شان جلب کردند و در نتیجه حالا دیگر اگر احمدی نژاد در یک سخنرانی اعلام کند که ایران بمب اتمی هم دارد و تا ده دقیقه دیگر اسرائیل را نابود می کند، قطعا پانزده دقیقه دیگر قیمت ها تکان چندانی نخواهد خورد. ویکتور نمکوف، وزیر اقتصاد یلتسین معتقد بود که " پوپولیسم ایدئولوژی کشورهایی است که با فروش انرژی بازی می کنند." دولت احمدی نژاد، ساده لوحانه اقتصاد ایران را در اندازه صد میلیارد دلاری در سال تعریف کرد، در حالی که این اقتصاد با درآمد سی میلیارد دلاری نیز می توانست رشد خود را حفظ کند و متعادل بماند. امروز بازگرداندن این اقتصاد به وضع پیشین نه دشوار که ناممکن است. حاصل این بازی اکنون نمودار شده است. دولت نه می تواند خانواده بزرگ بوروکراسی ایران را نان بدهد، نه می تواند بخش خصوصی را سرپا نگهدارد و از سوی دیگر با بلعیدن اقتصاد ایران توسط سپاه، عملا مردم سپاه را مقصر عدم پرداخت دستمزدهای شان، عدم پرداخت یارانه ها، اخراج کارکنان و توقف فعالیت های اقتصادی می بیند. این امر تنش را به درون سپاه منتقل می کند و در نتیجه سپاه نیز دچار انشقاق می شود.

4) تحریم های اقتصادی اگرچه فشار مستقیم را روی دوش مردم می آورد، اما مردم یادشان نمی رود که دولت با هدفمند کردن یارانه ها در حقیقت مردم را از خانه خود بیرون کرده بود و می دانند اگر خانه دولت ویران می شود، آوار آن برسر آنان فرو نمی ریزد. یارانه هوشمند به معنای بخشیدن درآمد کشور به گروههای اجتماعی حامی دولت است و تحریم هوشمند به معنی فلج کردن دولتی که مردمش را از خانه بیرون کرده است. این دو بازی پاسخ به بازی دیگر است. مردم می دانند و می بینند که اگر کشور در جریان تحریم های اقتصادی دچار بحران عمیق می شود، این بخاطر وجود دولتی است که رسما از جهان خواستار جنگ شده است و بارها اعلام کرده است که تحریم هیچ ضربه ای به ما نمی زند. مردم می بینند و می دانند که اگر تحریم ها باعث بحران اقتصادی در کشور شود، علت آن حضور دولتی است که سازمان برنامه اش را نابود کرده، رشد اقتصادی مردم را برای حفظ دولتی که منتخب مردم نیست، به نقطه صفر رسانده و عملا ناامنی را به جامعه تزریق کرده است.

5) حکومت در وضعی بدون بازگشت است، اگر تا یک سال قبل می شد با تغییر دولت وضعیت را بهبود بخشید، حالا باید حکومت تغییر کند. اگر تا مدتی قبل با برکناری رئیس جمهور مشکل تمام می شد، حالا رهبری کشور عامل اصلی مشکلات شناخته می شود. این به معنای آن نیست که باید حکومت را سرنگون کرد؛ زیرا تلاش برای کشتن بیماری که پزشکان از نجات او قطع امید کرده اند کاری عاقلانه نیست.
مردم ما بخاطر عشق به ایران، بخاطر حفظ احترام این سرزمین بزرگ، بخاطر از دست ندادن دستآوردهایی که در سالهای پس از انقلاب به دست آوردند، و بخاطر اینکه می دانند فروپاشی اجتماعی و اقتصادی چه خطر وحشتناکی است، از سالها قبل تلاش کردند تا با مشارکت در انتخابات و ایجاد امید برای اصلاح جلوی فروپاشی نظام اجتماعی ایران را بگیرند.آنچه اکنون در حال اتفاق است، انتخاب تحمیل شده و زیانبار حکومت بر مردم است.
حکومت اگر پنج سال قبل با تقلب و تخلف و برنامه ریزی دولت احمدی نژاد را به ملت تحمیل نمی کرد. رهبری اگر بیهوده عمر نظام را کوتاه نمی کرد تا عمر رهبری خودش طولانی شود، آیت الله خامنه ای اگر موسوی را تحمل می کرد و سهم طبقه متوسط را از قدرت به انحصار سپاه و طبقه جدید نظامی- سرمایه دار نمی داد، اگر خامنه ای برخلاف قانون به احمدی نژاد روز 23 خرداد تبریک پیروزی تقلبی را نمی گفت، اگر روز 25 خرداد حکومت صدای اعتراض مردم را می شنید، اگر حکومت به جای سرکوب میلیونها نفر، زندانی کردن صدها نفر و کشتن دهها نفر، احمدی نژاد  را به عنوان رئیس جمهور بی کفایت برکنار می کرد و حتی اگر خامنه ای به جای حمایت بی چون و چرا و دخالت در قوه مقننه برای دادن رای اعتماد به دولتی که نه مردم خودش به او اعتماد دارند، نه دولتهای جهان او را معتمد می شناسند و نه حتی اکثریت مجلس به او اعتماد دارد، می گذاشت همین مجلس ضعیف به کار دولت رسیدگی کند، ایران در سراشیبی سقوط قرار نمی گرفت. اگر این سقوط رخ بدهد و اگر جلوی چشمان ما فروپاشی اجتماعی و اقتصادی اتفاق بیافتد، البته که رنج بسیار خواهیم برد، اما این مردم نبودند که این دولت را ساقط کردند، این حکومت بود که به دلیل زیاده خواهی خود و ایران و جامعه را نابود خواهد کرد.

6) ما سالهاست در معرض فروپاشی کامل اجتماعی و اقتصادی هستیم، تنها چیزی که می توانست جلوی این حادثه ویرانگر را بگیرد، اصلاح کشور بود، کاری که خاتمی کرده بود یا از دست کسی مثل هاشمی برمی آمد، ما بیش از ده سال است که از خط قرمز خطر رد شده ایم. با روی کار آمدن احمدی نژاد ضامن نارنجک کشیده شد و حالا جلوی انفجار را نمی شود گرفت. بدن ضعیف جامعه ایران که زیر پای چکمه پوشان اقتدارگرا ضعیف شده است، با تزریق مسکن ها و خبرهای خوش درمان نمی شود. جامعه ما به دلیل گذار از دو دوره بی هنجاری( آنومی) بعد از انقلاب و بعد از احمدی نژاد، به شرایط یک جامعه ضعیف و آسیب پذیر رسیده است.
  رشد قارچ گونه بیماریهای اجتماعی، بی هنجاری، آنارشیزم، بی اخلاقی در همه زمینه ها، دروغ، ترجیح منافع شخصی به منافع عمومی، باعث توسعه گروههای آسیب اعم از باندهای مافیایی در اقتصاد، مواد مخدر، فحشا و جرائم اجتماعی و حتی ناامنی مسلحانه شده است. بخشی از این گروهها زیر بال و پر دولت کودتا لباس دولتی پوشیده اند و بخشی دیگر در شکاف اجتماعی وسیع دولت و ملت رشد می کنند. تعادل شکننده موجود در کشور، وقتی با نشان دادن قدرت نظامی خود را می نمایاند، به معنای آن است که دیگر هیچ راهی برای بهبود وضع نیست. راه حل نظامی و حاکم کردن سپاه بر کل امنیت کشور، نیز راه حل درستی نیست.
  حالا دیگر تنها طبقه متوسط و روشنفکران اصلاح طلب و جنبش سبز نیستند که تغییر وضعیت را می طلبند، بلکه دقیقا گروههایی که توهم داشتند کاپشن احمدی نژاد و شعارهای عوامفریبانه و لحن عامیانه او به معنای نجات طبقات فرودست از فقر و فلاکت و بی آیندگی باشد، دشمنان اصلی حکومت اند. زبان آنان با زبان فرهیختگان متفاوت است. آنها مشکل جدی گذران زندگی دارند، نه ثروتی دارند که از ایران بیرون بروند و نه ذخیره ای دارند تا با گذران زندگی زمان را تاب بیاورند. این جماعت با چنان شدتی رو به گستردگی است که هیچ کس نمی تواند با هیچ راهی آنها را متوقف کند.

7) حکومت راهی جز تغییر جدی و بنیادین کشور ندارد. برکناری احمدی نژاد و درخواست از منتقدان میانه رو و اصلاح طلب شاید بتواند با ایجاد امید تغییر، مردم را قانع کند که رنج های دشوار روزهای نزدیک را طاقت بیاورند. اما این نیز فقط یک احتمال خوشبینانه است. اگر ابعاد فروپاشی را در اروپای شرقی ببینیم، آنگاه درمی یابیم که اگر جامعه به سوی آن برود تا سالها هیچ راهی برای اصلاح نخواهد ماند. سوگمندانه دیکتاتوری همیشه در توهم راهی برای نجات است، در حالی که وقتی کشتی در آب فرومی رود، دیگر هیچ چیزی نمی تواند جلوی غرق شدن آن را بگیرد. 

8) به گمان من، سبزها تمام امکانات نجات را به حکومت معرفی کردند و وقتی با مسالمت آمیز ترین شکل در خیابان حاضر شدند، راه عقب نشینی را هم به حکومت نشان دادند. آنها علیرغم اینکه احتمال می دادند که انتخابات با تقلب مواجه شود، اما بخاطر خطراتی که ایران را نشانه رفته بود، در آن شرکت کردند و زیباترین شکل مشارکت اجتماعی را به جلوه آوردند. سبزها دیگر برای امروز ایران کاری ندارند. توپ توی زمین خانه رهبری است و آن خانه بشدت آشفته است. ورود مجدد سبزها به خیابان تنها می تواند انگشت اشاره حکومت را به سوی آنان نشانه رود تا باز هم مثل همیشه مشکلات و ضعف های خود را به گردن آمریکا و انگلیس و اروپا و فتنه گران و بی بصیرت ها و همه و همه بیاندازند.
سبزها باید با هشیاری خبررسان اتفاقات آینده شوند و خود را برای روزهای بعد آماده کنند. آنها وظیفه دشواری بر عهده دارند. شانس بزرگ ما این است که وفاق ملی، آگاهی اجتماعی و جبهه ای از نیروهای اصلاح طلب و مدیران شایسته در این یک سال و نیم شناخته شده اند که می توانند در صورت خوش شانسی، جلوی نابودی کامل ایران را بگیرند. اگر راهی به سوی آزادی همه ایران باشد، که در آن همگان، اعم از سبز و غیر سبز ایران را بطوری شایسته مدیریت کنند، راه سبز امید است.

 

بحران بی آبی و شیوع بیماری های عفونی و کلیوی در بند زنان زندان 
اوین
جرس: 
در پی قطعی چهار روزه آب در بند زنان زندان اوین، وضعیت سلامت و بهداشت زندانیان در شرایط بحرانی قرار گرفته است. به گزارش جرس، بند زنان زندان اوین، چهار روز است با قطعی آب مواجه شده و این امر سلامت و بهداشت زندانیان را به شدت به خطر انداخته است.
تا روز گذشته این زندانیان از منبع آب می‌توانستند به سختی آب لازم برای استفاده در دستشویی‌ها را فراهم کنند اما از روز گذشته آب منبع نیز قطع شده و در پاسخ اعتراض زندانیان تنها گفته‌اند "منبع سوراخ است."
به دنبال آن زندانیان تجمع کرده‌اند و از "رضایی" رئیس بند خواسته‌اند که به این موضوع رسیدگی کند و وی در پاسخ گفته‌ است: "امکان ندارد که آب برای چهار روز قطع بوده باشد." این حرف با اعتراض زندانیان مواجه شده اما کماکان قطعی آب ادامه دارد.
به دلیل قطعی آب در چهار روز گذشته، انواع بیماری‌های روده‌ای، معده‌ای، کلیوی، پوستی و عفونی گریبان‌گیر زندانیان این بند شده است.
از آنجا که دسته‌ای از معتادان و کارتن‌خواب‌ها در این روزها وارد زندان شده‌اند و طبق روال زندان، باید در بدو ورود استحمام کنند که در این روزها به دلیل نبود آب و عدم استحمام، شپش در بند بیش از پیش رواج یافته است.
همچنین به دلیل عدم شست‌وشوی ظروف در روزهای گذشته، علاوه بر بوی بدی که تلنبار ظرف‌ها در بند ایجاد کرده است، غذا خوردن نیز عملا ممکن نیست.
از آن‌جایی که تعدادی از زنان، همراه با بچه‌های خود در زندان هستند و نیاز به شست‌وشوی نوزادان بیشتر است، نبود آب برای شستن روزانه نوزادن، سلامتی آنان را به خطر انداخته و بوی بد بند زنان را نیز بیش از پیش غیرقابل تحمل کرده است.
گرچه قطعی آب برای اولین بار نیست که در بند زنان اوین رخ می‌دهد و این زندانیان پیش‌تر نیز با این معضل دست به گریبان بودند، اما قطعی چهار روزه آب و به خطر انداختن قطعی سلامت و بهداشت زندانیان موضوعی است که باید به سرعت به آن رسیدگی شود اما مسئولان زندان از آن سر باز می‌زنند.

 

نامه سرگشاده معلم زندانی هاشم خواستار، به مجامع حقوق بشری و 
فرهنگیان جهان 
جـــرس: 
در آستانه پنجم اکتبر، روز جهانی معلمان، هاشم خواستار، معلم معترضی که از تابستان سال گذشته در زندان به سر می برد، طی نامه ای به شورای حقوق بشر سازمان ملل متحد، دبیر کل EI(سازمان جهانی معلمان) و همچنین فرهنگیان ایران، موارد متعدد نقض حقوق بشر و حقوق انسانی شهروندان و زندانیان در ایران را برشمرد و مورد اعتراض قرار داد.
 هاشم خواستار – معلم 68 سالۀ زندانی- که از شهریور ماه گذشته در مشهد ربوده و به بازداشتگاه اداره اطلاعات آن شهر برده شده بود، از سوی دادگاه انقلاب مشهد ابتدائا به شش سال و سپس دو سال حبس تعزیری محکوم شد. حکم ابلاغ شده به خواستار، "اقدام علیه امنیت ملی" و مواردی دیگر همچون "کمک به برگزاری مراسم ادوار تحکیم و دانشجویان عضو تحکیم وحدت و ارتباط با اعضای جنبش دانشجویی" بوده و از سال گذشته تا کنون – علیرغم بیماری های آرتروز و ناراحتی های گوارشی و فشار خون- از  مرخصی محروم بوده است.
این معلم زندانی در نامه خود، با توجه به فرارسیدن 5 اکتبر (13 مهر) "روز جهانی معلمان"، فردای آن روز را "روز دموکراسی" نام گذاری کرده و از فرهنگیان، دانشجویان و خبرنگاران خواسته است، تا در آن روز، دموکراسی با نه یک کلمه کم و نه یک کلمه زیاد، گرامی داشته شود."
متن نامه سید هاشم خواستار از زندان وکیل آباد مشهد به شورای حقوق بشر، دبیر کل EI و فرهنگیان ایران، که اختصاصا در اختیار جرس قرار گرفته، به شرح زیر است:

به نام خداوند جان و خرد
با درود و سلام بر همکاران فرهنگی لازم دیدم که چند جمله ای برای همکاران به مناسبت اول مهر و 13مهر روز جهانی معلمان از داخل زندان بنویسم, البته من کوچکتر از آن بوده که خواسته باشم برای همکاران تعیین تکلیف کنم. همکاران شما در شرایطی پا به کلاس درس می گذارید که جوانان در آتش اعتیاد, فقر, بیکاری, فحشا, طلاق و ..... می سوزند. ما باید قبول کنیم که از ملت جدا نبوده و منافع فرهنگیان از منافع ملت جدا نیست. اگر ملتی به قله های رفیع توسعه ی اقتصادی, سیاسی, فرهنگی, اجتماعی و ورزشی برسد مسلمآ ابتدا در اموزش و پرورش تحول عمیق صورت گرفته که نتایجش را بخشهای دیگر جامعه دیده است. اکنون با این استدلال که منافع معلم از منافع ملت جدا نیست این نامه را ادامه می دهم.
چرا در این سی و دو سالی که از انقلاب میگذرد اکثر کشورها از جمله شرق آسیا (بغیر از کره ی شمالی) و امریکای لاتین که از ما عقب تر بودند اکنون جزو کشورهای توسعه یافته هستند؟!! کارگران کره جنوبی تا دو سال بعد از انقلاب در ایران کارگری میکردند اما اکنون با خرید نفت و گاز از ما جزو ده کشور صنعتی دنیا هستند چرا؟؟
آیا روزی اگر همچون روزی که آلمان شرقی با آلمان غربی یکی شد چنانچه کره شمالی با کره جنوبی یکی شود (که حتمآ روزی خواهد شد) آیا کره شمالی یک هدیه ای,کارخانه ای به مردم کره خواهد داد که مردم کره به آن افتخار کنند؟ یا تمام آن کارخانه جات را همچون بلوک شوروی به عنوان آهن قراضه در کوره ذوب خواهند کرد؟ آیا کره شمالی با داشتن بمب اتم و فقر شدید مردمش برای ملتش استقلال و امنیت به وجود آورده است؟ آیا استقلال کشورهایی مثل کره شمالی انسان را به یاد داستان مثنوی مولانا نمی اندازد که مردی برروی مردی ناگاه چشمش به دشنه ای بر کمر مرد مفعول افتاد. مرد فاعل پرسید این چیست؟ مرد گفت: دشنه که اگرکسی نظر سویی به من داشته باشد با این دشنه شکمش را پاره کنم. مرد فاعل گفت: الحمدالله من نظر سویی ندارم.
25/خرداد/1388 در پارک ملت مشهد هنگام تظاهرات مردم به نتیجه انتخابات, با اتهام اقدام علیه امنیت داخلی کشور دستگیر و با استناد به
1- برگزاری بزرگداشت دکتر مصدق در خانه (رژیم شاه از زنده مصدق می ترسید اکنون از مرده اش هم میترسند)
2- تبلیغ درباره برابری زن ومرد (می گفتم چرا بیضه چپ مرد اگر در تصادف یا دعوا از بین برود درحالی که از نظر جنسی و تولید مثل برایش مشکلی پیش نمی آید دو سوم دیه و اگر زن کشته شود نصف دیه تعلق می گیرد.
3- دعوت از طاهر احمدزاده جهت گفتن خاطرات رژیم شاه به خانه. تو می خواستی بزرگداشت دو فرزند شهیدش مسعود و مجید را بگیری (طاهر احمدزاده اولین استاندار خراسان بعد از انقلاب, با آقای خامنه ای در منزل آقای شانه چی در تهران بودند که مسعود چریک وارد شده و رد پایش به علت عرق پا که نتوانسته کفشش را در بیاورد بر روی ملافه باقی مانده که آقای خامنه ای میگوید این رد پنجه شیر است)
4- سرکشی از خانواده های زندانیان سیاسی. اسلام برای کرامت انسانی امده اما خانواده زندانی چنان باید تحت فشار قرار بگیرند که به عجز و ناله بیفتند تا رآفت نظام شامل حالشان شود)
5- به اعتصاب کشاندن معلمان از طریق کانون صنفی فرهنگیان خراسان.
6- بودن در پارک ملت همزمان با تظاهرات اعتراض امیز مردم به نتایج انتخابات.
هرکدام از موارد بالا یک سال جمعآ شش سال زندان.
سوال: جرم من اقدام علیه امنیت است, اقدام علیه امنیت چه کسانی؟ کدام بنا را میسازند که مانع انجام آن هستیم؟ مواظب باشند از بالای این سازه به پایین سقوط نکنند و یا سازه بر روی سرشان خراب نشود. فساد اداری و فساد قضایی در ایران بیداد می کند و در رتبه بندی کشورها درپایین جدول قرار داریم و نمره ایران از بیست کمتر از یک و نیم است چرا؟!
من معلم مگر گچ و تخته پاک کن دزدیده باشم اعتراض به فساد در سیستم کرده ام در زندان هستم. پس پیروان چه کسانی و یا طرفداران چه ایده ای این همه فساد کرده اند که رتبه ایران به قول عوام از در عقب صندلی جلو است.
همکاران محترم لطفآ دفاعیات اینجانب را که برای دادگاه اداری نوشته ام و رتبه های ایران را برروی سایت ببرند. در تمام زمینه ها تورم, مسایل زیست محیطی طلاق, اعتیاد, اقتصاد بسته و.... در پایین جدول در کنار کشورهایی مثل افغانستان و سومالی و زیمباوه هستیم.
اکنون مبحث قضات از روزنامه .... 7/4/1389 توجه کنید.
ایسنا: محمد دهقان نماینده مجلس: گزینش قضات مناسب اداره این قوه نیست وی تعداد زیاد قضات کشور نسبت به دیگر کشورها را تآمل برانگیز دانست و ادامه داد هندوستان با یک ملیارد و صد میلیون جمعیت 815 قاضی دارد ولی در ایران با هفتاد میلیون جمعیت 9000 قاضی داریم.
با نگاهی به رادیو و تلویزیون می بینیم چقدر مسئولان به همدیگر دسته گل می دهند و دوست دارند همچون دانش آموزان برگه های امتحانی را خودشان تصحیح و به خودشان نمره 20 بدهند اما این یکی از دستشان در رفته.
سئوال اینجاست آیا قضات کم کاری می کنند یا تعداد مجرمان زیاد است.
البته من در زندان می بینم و می شنوم که هر روز با اتوبوس و مینی بوس و سواری متهمان را به دادگاه ها می برند. قبلا فقط در خیابان چهارطبقه(خیابان مدرس) یک دادگاه داشتیم حالا در هر گوشه ای از مشهد یک دادگاه داریم؟
هندوستان 62 سال است که از انگلیس مستقل و رابطه اش را هم با آن قطع نکرده و بزرگترین دموکراسی دنیا را دارد و ما هم 104 سال پیش از آن مشروطه و 32 سال است که دموکراسی دینی داریم. آنها اکثرا پیرو مذهب هندو و ما اکثرا مسلمان و شیعه هستیم. آنها نفت و گاز از ما می خرند و بمب اتم دارند بدون اینکه تحریم شوند و حتی آمریکا در غنی سازی اورانیوم به آنها کمک می کند ولی ما زعفران نخورده لبهایمان زرد است. آنها در منطقه تشنج ایجاد نمی کنند و با هفتاد و دو ملت و مذاهب مختلف و زبانهای گوناگون از طریق پارلمان کشوری متحد و به جرات می توان گفت جزو کشورهای صنعتی دنیا هستند. اما ما.... مشکل در کجاست؟! چرا؟!ما برای هفتاد میلیون فقط باید 54 قاضی می داشتیم.
جالب اینجاست آقای اژه ای دادستان کل کشور مرداد ماه تقاضای افزایش قاضی برای دادسراها کرده. نکند مردم کشور ما با داشتن رهبران دینی همه در صف ورود به بهشت هستند. در صف هم انواع جرمها و خلافهارا انجام میدهند تا زودتر وارد بهشت شوند و خدا هم میگوید هر موقع صفتان منظم و بدون تشنج و خلاف بود در بهشت را باز میکنم. واگر نه چه شده که چنین آتشی به مملکت افتاده است؟!
در تمام بندها که بودم زندانیان از اینکه شکنجه شده بودند شکایت داشتند و برای همدیگر تعریف می کردند و بازجوها در تمام نهادهایی که با متهم سر و کار دارند زندانی سیاسی و عادی را شکنجه می دهند.
یادم هست در بند قرنطینه یکی از زندانیها را جهت بازجویی برای یک هفته بردند زمانی که برگشت کج کج راه می رفت یکی از زندانیها پرسید اقا مرتضی چرا کج کج راه میروی؟! گفت: ای برادر اینقدر تو پاچم کردند که کج کج راه میروم. به نظر شما تنها متهم قربانی است و بازجو قربانی نیست؟ با این همه مجرمی که در مملکت وجود دارد علیرغم افزایش بازجوها راه دیگری برای کوتاه کردن زمان بازجویی و به نتیجه رسیدن وجود دارد؟! آیا بازجو با شکنجه متهمان آثار شکنجه را به جامعه و خانواده اش منتقل نمی کند؟! آیا در درازمدت احتمال اینکه به بیماری روحی و روانی دچار شود وجود ندارد؟!
اکثر متهمان به قاضی می گویند که شکنجه شده اند و قاضی کاری انجام نمی دهد.
در کشورهایی چون آمریکا و انگلیس قضاوت قضات بر اساس رویه است اگر پنجاه سال دیگر پرونده های مجرمین فعلی را از بایگانی در بیاورند و بر اساس آن حکم بدهند چه خواهد شد؟! آیا افرادی که 2 تا 5 سال زندان دارند در کنار کسانی که مظنون به قتل یا حکم اعدام گرفته اند (هفته پیش تخت بالایی مرا از کشور غنا به نام اکاسی اکابه اعدام کردند) شکنجه نیست؟
23/4/1389 روزنامه .... کار مفید در دستگاههای دولتی ایران 29 دقیقه و در ژاپن 5ساعت و 17 دقیقه است. چرا؟ مگر آنها چهار دست دارند که ما دو دست داریم؟ کار مفید روزانه انها یازده برابر ما است چرا؟ نکند دست آمریکا در کار است که ما کار نکنیم چون همه چیز را به آمریکا نسبت می دهیم. برق و راه آهن (نشانی از صنعت) همزمان به کشور ما و ژاپن آمد چرا ژاپن با خرید نفت و گاز و سایر مواد اولیه از ما به اینجا رسیده و ما با داشتن نفت و گاز و سایر مواد اولیه و با داشتن این همه نعمتهای خدادادی روی زمین و زیر زمین به اینجا؟!
در ژاپن نفر اول مملکت امپراطور هیچکاره و قدرت مردم از طریق احزاب در پارلمان به وسیله نخست وزیر اعمال می شود. در کشور ما در رژیم شاه و رژیم جمهوری اسلامی نفر اول همه کاره است. در اروپا سه انقلاب در شرق و غرب اروپا صورت گرفت انگلیس به سال 1688 و فرانسه 1789 و روسیه 1917 و در هر سه کشور پادشاه را کشتند و به سمت دموکراسی (به غیر از روسیه) رفتند و این عبرتی شد برای سایر کشورهای اروپایی که بدون انقلاب, حاکمان دموکراسی را قبول کردند. اما در کشور ما ایران دو انقلاب صورت گرفته اما هنوز دموکراسی نداریم چرا؟!
در انقلاب سفید شاه در سال 1341 با اصلاحات ارضی, روستاها خالی و کشاورزان جذب صنایع مونتاژ و یا حاشیه نشین شهرها شدند (کتاب غرب زدگی جلال ال احمد) و در انقلاب 1357 شدیدا روستاها خالی و روستاییان حاشیه نشین شهرها شدند. از جمله مشهد, قبل از انقلاب 70 هزار حاشیه نشین داشت و اکنون بقول دولت مردان 850 هزار نفر یعنی حاشیه نشینی 12 برابر شده. چرا؟!
حاشیه نشین به چه کسانی می گویند و از مظاهر تمدن جدید چه دارند؟ آیا بهداشت, آموزش و پرورش, خانه های مستحکم و خیابانهای استاندارد دارند؟ اشتغال, اعتیاد و مواد مخدر و بزهکاری مثل دزدی و تجاوز به عنف و.... در بین آنها چگونه است؟!! ابن خلدون میگوید: هر رژیم که روی کار می آید در ابتدا چون مشروعیتش را از مردم می گیرد مردم پشتیبانش هستند بتدریج که مشروعیتش را از دست می دهد وابسته به نیروی نظامی می شود و سپس مردم شورش کرده و آن را از بین می برند. اما کشورها با دموکراسی این مشکل بزرگ را حل کرده اند. به محض اینکه یک حزب یا نخست وزیر و یا رییس جمهور مشروعیتش را از دست داد مردم به او رای نداده و دیگری را انتخاب می کنند, اکنون کشور ما چگونه است؟!
کشورهای دارای دموکراسی (NGO) ها را تقویت و یا به مردم در تاسیس آن کمک می کنند و بالعکس حکومتهای دیکتاتوری دشمن (NGO) ها هستند. در کشور ما چگونه است؟!! در کشورهای دموکراتیک (دارای دموکراسی) محبوبیت حاکمان از طریق صندوق های رای سنجیده می شود و در حکومتهای دیکتاتوری, زمان ورود به شهرها مردم را جهت استقبال بسیج می کنند چرا؟! انقلاب یا اصلاح؟!! به نظر شما حکومتها انقلاب را بر مردم تحمیل کرده یعنی راهی به جز انقلاب برای مردم نمی گذارند؟!! یا مردم انقلاب را بر حکومتها تحمیل کرده و موانع تکامل را از جلو راهشان برمی دارند؟!! مثال آب داخل حوض بسیار گندیده است می شود. یک دفعه آب داخل حوض را خالی و و حوض را می شویند و پر از آب می کنند که آب آن قابل خوردن باشد یا آب را از یک طرف وارد و از طرف دیگر خارج تا آب بتدریج زلال و قابل آشامیدن شود.
دولتها کدام راه را می توانند انتخاب کنند؟!! ملتها کدام راه را می توانند انتخاب کنند؟!! در حکومتهای دموکراتیک اتحادیه معلمان و اتحادیه حقوقدانان بالاترین قدرت را دارند و.... در مشهد حقوقدانان می ترسیدند وکالت مرا به عهده گیرند چرا؟!!
رمز جاودانگی علی (ع): در نامه به مالک اشتر که سازمان ملل به عنوان سند حقوق بشر منتشر کرد: ای مالک مردم بر دو گونه اند یا برادر دینی تو اند یا در خلفت با تو برابرند و حالا در ایران.... چرا کارخانه دشمن تراشی حکومت در داخل و خارج بسیار خوب عمل میکند؟!! در اتاقی که من زندانی هستم سه بهایی زندانی هستند در حالیکه اجازه تحصیل در دانشگاه را بهاییان نداشته (ماده 2 جهانی حقوق بشر: .... آموزش عالی باید با شرایط متساوی و کامل به روی همه باز باشد تا همه بنا به استعداد خود بتوانند از ان بهره بگیرند و....) و مالیات داده و به سربازی می روند و جرمشان فقط سازماندهی جامعه بهاییت از نظر تربیتی و اجتماعی است و کاری به سیاست و دولت ندارند و اگر کسی بپرسد دین شما چیست و آنها برای او بیان کنند تبلیغ حساب شده و جرم است. (ماده 18 جهانی حقوق بشر: هر کسی حق دارد از آزادی فکر, وجدان و مذهب بهره مند شود این حق متضمن آزادی تغییر مذهب یا عقیده و همچنین متضمن آزادی اظهار عقیده است و....)
پنج خانم بهایی در زندان زنان و دو نفر در راه که به زندان بیایند سه پیرمرد که مرتب قرص خورده و مثل من تلوتلو می خورند چون یکی جشن تولد نوه یک ساله اش را گرفته و پدربزرگ این بچه در سال 1367 اعدام شده و اینها در جمع یادی از او کرده اند نزدیک دو سال است که در زندان بلاتکلیف هستند. دو مولوی (روحانی اهل تسنن) که جرمشان سخنرانی است البته هشت نفر هم در طبقه بالا زندانی هستند (ماده 19 حقوق بشر: هرکس حق آزادی عقیده و بیان دارد و حق مزبور شامل ان است که از داشتن عقاید خود بیم و هراسی نداشته باشند و....) سه جاسوس (که یکی ظاهرا آزاد شده) از کشورهای منطقه که از نظر مالی آنقدر ضعیف هستند که گدایی می کنند و سواد یکی چهار کلاس است و می گوید شهر کراچی 67 میلیون جمعیت دارد به او می گوییم ایالت کراچی ممکن است 67 میلیون جمعیت داشته باشد ولی شهری در دنیا 67 میلیون جمعیت ندارد قبول نمی کند. حالا او جاسوس باشد چه کاری میتواند بکند؟!!

به نظر شما من در کناراین هم بندیها نباید شرمنده باشم؟!!

کارخانه دشمن تراشی خارجی ایران را هم از دوستانی که در جهان دارد می توانیم بشناسیم سوریه, ونزوئلا, زیمباوه, کومور, گویان, نیکاراگوئه که با ذره بین باید آنها را برروی نقشه پیدا کنیم حالا از این کشورها چی می تواند به ما برسد غیر از اینکه ما باید به آنها نیز باج دهیم که بگوئیم ما هم در دنیا دوست داریم؟!! آیا زمانیکه دارویی را مکرر استفاده کردیم و جواب نداد در فکر تعویض دارو و پزشک قرار نمی گیریم و اکنون...
اینکه سید جمال الدین اسد آبادی گفته در غرب اسلام را دیدم و مسلمان ندیدم و در ایران مسلمان دیدم و اسلام را ندیدم شهامت داشته باشیم و قبول کنیم اسلام همان آزادی و دموکراسی است و پیامبران برای آزادی انسانها از سلطه آمده اند. آیا ما در زندان نیستیم؟!! نمی گویند بیایید همچون ما فکر کنید یا سکوت کنید؟!! این سلطه نیست پس چیست؟!! ما ز قران مغز را برداشتیم پوست را بهر خران بگذاشتیم (مولانا).
همکاران گرامی حرف زیاد است به عمل کار بر آید به سخنرانی نیست. چه باید کرد؟ باید آگاهی ها را افزایش داد. ملت آگاه سلطه پذیر نیست. اگاه بودن ملت به حقوق دولت و خودش, هزینه های رسیدن به دموکراسی را کم می کند.
ای وطن, ای ایران چقدر دوست دارم در مقابل 70 میلیون با صدای بلند زار, زار گریه کنم و بگویم دوستت دارم. اگر هزار بار بمیرم و هزار با زنده شوم و اعدام شوم باز همین راه را خواهم رفت. آرزو دارم که یک (NGO) بنام بنیاد دموکراسی و صلح تشکیل دهم.
من نوه ام را که 20 ماهه است را خیلی دوست دارم, او از پشت کابین ملاقات با دهان و دستان کوچکش بوس می فرستد و من در عوض به او قول داده ام که پدربزرگها کار ناتمامشان را تمام کنند که آنها دیگر به خاطر ازادی و دموکراسی به زندان نیایند. آقای بسیجی, آقای پاسدار, آقای اطلاعاتی! تو نمی خواهی این مملکت آباد و صنعتی شود؟ آیا می دانی زمین خدا که آباد و پر نعمت باشد نمادی از خدا است.

همکاران: بزرگترین اهرم فشار حکومتهای خودکامه قطع شریان اقتصادی آزادیخواهان است. شنیده ام حقوق آقای رسول بداقی را قطع کرده اند (در حالیکه خوارج با علی جنگیدند حقوقشان را قطع نکرد) و از وضعیت آقای اسدی (در کرج) و آقای باقری و دیگران خبر ندارم و گله دارم چرا من را با خبر نمی کنید. با کمی فکر می دانید امروز در دوران گذر به دموکراسی هر کس یک تومان کمک کند از یک میلیون فردا ارزش آن بیشتر است.
دوستان, راه آزادی و دموکراسی را در یابید.درآمد نفت باید متعلق به تمام نسلها باشد اما متاسفانه نه تنها برای نسلهای بعدی پس انداز نمی شود که عامل بدبختی نسلهای گذشته و فعلی شده. اگر دولت بودجه اش را از مالیات مردم تامین می کرد به خدا قسم مردم آجرهای ساختمان های دولتی را در می آ وردند که چرا مالیاتهای ما را حیف و میل می کنند. روز 5 اکتبر برابر 13 مهر روز جهانی معلمان را به شما تبریک می گویم و روز 6 اکتبر برابر 14 مهر بعد از روز جهانی معلمان را روز دموکراسی نام گذاری می کنم از همکاران فرهنگی و دانشجویان (من نه تنها دست دانشجویان که پای انها را نیز می بوسم که جوانیشان را در خدمت آزادی و دموکراسی قرار داده اند) و خبرنگاران( دست خبرنگاران را نیز می بوسم که همیشه در نوک پیکان برای برخورد با دشمنان آزادی هستند) می خواهم تا هرچه بهتر روز دموکراسی نه یک کلمه کم و نه یک کلمه زیاد گرامی داشته شود و در نتیجه آزادی و دموکراسی به مردم معرفی و نهادینه شود که نجات ایران در آزادی و دموکراسی است. دموکراسی بالاترین دستاورد بشریت و از هر اختراع و اکتشافی بالاتراست.
رونوشت برای دبیر کل محترم
فرد ون لیان EI
This goverment kiles the teachers. (farzad kamangar) and put them in presion and Cut out their salary. And don`t let them to organize (NGO) I need your help and all of the teachers round the world.

مشهد زندان وکیل آباد بند 1/6 معلم بازنشسته و نماینده معلمان در کانون صنفی فرهنگیان خراسان زنده باد زندان تا برقراری دموکراسی./ سید هاشم خواستار

 

جرس: با تصمیم مستقیم فرهاد رهبر، رئیس دانشگاه تهران، دکتر عباس کاظمی عضو هیات علمی گروه ارتباطات دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران از دانشگاه اخراج شد.
بنا به اخبار رسیده به جرس، دانشجویان در آغاز سال جاری با مشاهده کردند که واحدهای درسی این استاد حذف شده و وی در دانشکده حضور ندارد.
پيش از این نیز عبدالرضا سیف، رئيس دفتر فرهاد رهبر، خبر بازنشسته شده تني چند از اساتید دانشگاه تهران را اعلام کرده بود.
موج بازنشستگی اجباری و اخراج اساتید منتقد، از یک سال و نیم پیش در میان دانشگاه‌ها آغاز شده است و تاکنون بسیاری از اعضا هیات علمی دانشگاه‌ها را از فضای دانشگاه دور کرده است.

  

 مجید دری ،دانشجوی زندانی

آقای دادستان !دفترچه خاطراتم را پس بدهید

کلمه :دادستان تهران چندی پیش در یک مصاحبه مطبوعاتی اعلام کرد که یک زندانی سیاسی در بند ۳۵۰ اوین، با جاسازی دفترچه خاطراتش در یک قوطی شیر ،تلاش کرده که از طریق یکی از هم بندانش که ملاقات حضوری داشته ،آن را به دست خانواده اش برساند اما زندانبانان متوجه این ماجرا شده و دفترچه خاطرات زندانی را گرفته اند. پس از این اتفاق به دستور دادستان تهران محدودیت ها برای زندانیان سیاسی بند ۳۵۰ چند برابر شده است.
به گزارش خبرنگار کلمه ،صاحب آن دفترچه خاطرات که دادستان در مصاحبه مطبوعاتی اش از آن سخن گفت مجید دری ،دانشجوی ستاره داری است که پس از انتخابات پرمناقشه سال گذشته بازداشت شد و تاکنون در زندان اوین است.دری در نامه ای خطاب به دادستان تهران در باره دفترچه خاطراتش و دلیل نگارش خاطراتش در زندان برای وی توضیح داده است .نامه مجید دری با وجود همه محدودیت های تازه که بر زندانیان اعمال می شود ،با کمک یاران گمنام جنبش سبز در اوین به بیرون راه یافته و در اختیار کلمه قرار گرفته است.
متن کامل نامه مجید دری به جعفری دولت آبادی ،دادستان تهران به این شرح است :
دادستان محترم عمومی و انقلاب تهران
با سلام
دو هفته ی پیش طی یک کنفرانس خبری عنوان داشتید که به زندانیان مرخصی و ملاقات داده می شود اما یکی از زندانیان دفتر خاطرات ۱۰۰ صفحه ای خود را در پاکت شیر جاسازی کرده بود و قصد انتقال به بیرون زندان را داشت.با توجه به اینکه مورد یاد شده مربوط به من می شد موارد ذیل را به اطلاع می رسانم:
۱٫شخص بنده آخرین ملاقات حضوری که با خانواده ام داشتم ، شش ماه پیش بود و در این چند ماه فقط ملاقات کابینی داشتم و جالب اینکه ملاقات حضوری را منحصر به یکی از اعضای خانواده کرده اید.آیا این درست است که حتی اعضای درجه یک نتوانند به ملاقات حضوری زندانی خود بیایند؟آیا این درست است که پدر،مادر،خواهر،برادر،و یا همسر و فرزند-در صورت ترتیب ماهی یکبار ملاقات حضوری-هرکدام جداگانه بدون حجاب شیشه ملاقاتی داشته باشند؟اکنون ۱۵ ماه است که بدون مرخصی در زندانم و با حکمی نا عادلانه روبرو. آیا قطع کردن تلفن و عدم امکان شنیدن صدای دوستان و اقوام،محدودیت در ملاقات حضوری و عدم استفاده از مرخصی فشار بر زندانیان سیاسی تلقی نمی شود؟
۲٫حال با توجه به این محدودیت ها که هرروزبیشتر و شدیدتر میشود،تنها راه مقابله با این فشارها را نوشتن خاطرات دانستم،خاطرات شخصی و روزانه و برای جلوگیری از تعرض به این حریم-که هر کس به هر دلیل وعنوان حق ورود به آن و تفتیش را برای خود مجاز می شمرد- وحفظ ونگهداری روزهایی که هرروزش ماههاست،تصمیم به انتقال آن به بیرون را گرفتم.از آنجاییکه هر نوشته ای بخواهد از زندان بیرون رود مورد تفتیش واقع میشود و نظر به این امر که ۶ماه است ملاقات حضوری نداشته و امکان اینکه به دست خانواده ام برسانم نیز فراهم نبود پس جهت اطمینان بیشتر و اینکه کسی آنرا باز نخواهد کرد،پنهان کردن و شخصی ماندنش اهمیتی بیشتر برایم داشت.
۳٫ جهت اطمینان بیشتر دفتر را بر چسب زده ، بر صفحه ی اول آن خطاب به کسی که دفترچه را در بیرون زندان دریافت می کرد، نوشته بودم که این دفتر به صورت امانت نزد شما بماند و تا تحویل به خودم حق باز کردن آن را ندارید.پس آنقدر شخصی بوده است که نخواهم کسی غیر از خودم آن را بخواند و به طریق اولی روشن می شود که قصد انتشار هم به هیچ عنوان نداشته ام.چیزی نبود جز خاطرات کاملاً شخصی وثبت روزهایی که در زندان بودم پس تنها به من مربوط می شد نه دیگری.
لذا با توجه به مطالب بالا و با عنایت به اینکه جنابعالی گفته بودید که نوشتن خاطرات جرم نیست خواهشمندم دستور فرمایید این دفتر که بخشی از زندگی روزانه ی من و خاطرات و نوشته هایم می باشد به من بازگردانده شود.لطفا حریم شخصی افراد را محترم بشمارید.
مجید دری -بند۳۵۰ زندان اوین
مهرماه ۱۳۸۹

 

دیدار مادران عزادار جنبش سبز با خانواده احمد کریمی ، زندانی در تبعید

جمعی از خانواده های شهدای جنبش سبز به همراه مادران پارک لاله به دیدار مادر احمد کریمی رفتند تا همدردی خود را با این مادر رنجدیده اعلام کنند.
به گزارش وب سایت مادران عزادار ،احمد کریمی جوانی ۳۱ ساله است که در سال ۸۵ به اتفاق حامد روحی نژاد وارد عراق شد تا از آنجا برای یافتن کار وارد اروپا شود ولی پس از نا امید شدن از یافتن کار به ایران باز می گردد.
وی پس از بازگشت، چند هفته ای توسط وزارت اطلاعات بازجویی می شود و در نهایت به او می گویند از نظر ما مشکلی نداری و به دنبال زندگیت برو . او به زندگی عادی خود ادامه می دهد و برای گذران زندگی به نجاری می پردازد، تا اینکه در اردیبهشت ۸۸ به طور ناگهانی و بدون وقوع هیچ جرمی با حمله نیروهای امنیتی به خانه دستگیر و راهی اوین می شود.
مادر احمد در شرح ماجرا می گوید: حوالی ۴ صبح بود که ماموران به خانه ما یورش آورده وحتی مهلت باز کردن در را به ما نداده و با شکستن در وارد شدند و این در حالی بود که دخترهای من وحشت زده و بدون پوشش از اتاق بیرون آمده و آنها بدون هیچ ملاحظه ای حتی خوشمزگی هم می کردند که مگر وقت نماز شده که بیدار شدید؟
هنگام بازرسی منزل با عصبانیت از ما می پرسیدند : احمد کدام کانال خارجی را نگاه می کند؟ و این در حالی بود که می دیدند ما حتی ماهواره نداریم ، یک بسته فشفشه ای را که برای مراسم جشنی که در پیش داشتیم گرفته بودیم چنان روی دست و با احتیاط از منزل خارج کردند تو گویی بمب خنثی نشده را می بردند، حتی دو متخصص را هم برای شناسایی آن آوردند و عجیب تر آن که در نهایت نگهداری مواد منفجره از اتهامات احمد بود.
احمد را به این ترتیب به اوین برده و در آنجا با به کار بردن انواع حیله ها، از جمله تلقین این که خواهرش در سلول مجاور در حال شکنجه واذیت و آزار است و یا اگربپذیری هم خواهرت نجات می یابد هم خودت آزاد می شوی ، از او اعتراف گرفتند که با بیگانگان در ارتباط بوده و عضو گروههای معاند بوده است و با وجود اینکه پیش از انتخابات بازداشت شده بود او را وادار کردن در دادگاههای نمایشی اعتراف کند که در نا آرامی های انتخابات دست داشته است . با همین حیله ها او را ابتدا به اعدام محکوم کردند و سپس در دادگاه تجدید نظرمحکومیت او به ۱۵ سال حبس تبدیل شد.
مادر احمد می گوید: پسرم را در حالی به ۱۵ سال حبس محکوم کردند که تنها جرم واقعی او وخروج غیر قانونی از کشور بوده است.
وی هم چنین اضافه کرد: پسرم را از اوین به زندانی در توابع گنبد کاووس منتقل کردند تا او را از ملاقات ۲۰ دقیقه ای در هفته محروم کنند. چرا که از اسلامشهر تا آن جا ۹ ساعت راه است و هر بار هزینه ی زیادی هم دارد که از توان من خارج است و من حالا فقط تلفنی با او ارتباط دارم و این ظلم مضاعفی است در حق من وپسرم .
وی در حالی که اشک می ریزد می گوید: پسرم نان آور خانه ام بود، سرپرستم بود، تکیه گاه خانه ام بود وکاری به جز خروج از کشور به امید پیدا کردن کار نکرده ،که اگر امکان کار پیدا کردن را در اینجا داشت این اتفاق هم نمی افتاد آخر به که بگویم این همه ظلم روا است ؟

 

حالا دیگر فقط نمایندگان مجلس، کارشناسان اقتصادی، فعالان و مقام‌های کارگری و کارفرمایی و نخبگان کشور نیستند که واردات بی‌رویه و غیر اصولی را نابود کننده تولید و اشتغال داخلی می‌دانند بلکه درحال حاضر تمامی افراد عادی جامعه هم به این مهم پی ‌برده‌اند و تردیدی در این باره وجود ندارد.
به گزارش ایلنا، درحالی که برخی از فعالان بخش خصوصی بازار‌ کار و تولید کشور از مبهم بودن برنامه پنجم توسعه و نامشخص بودن سیاست‌های دولت درقبال واردات بی‌رویه ابراز نگرانی می‌کنند اما عبد الرضا شیخ الاسلامی، وزیر کار و امور اجتماعی دولت دهم نظر دیگری دارد و معتقد است که حمایت ازتولیدکنندگان داخلی دراولویت برنامه‌های دولت محمود احمدی‌نژاد قرار دارد. عبدالرضا شیخ‌الاسلامی درکسوت وزیرکارو اموراجتماعی دولت دهم از قصد دولت برای حمایت از تولیدکنندگان داخلی و اشتغال پایدار خبرمی‌دهد.
رییس دفتررییس دولت نهم که هم اینک به کرسی وزارت کارواموراجتماعی تکیه زده است به طرح مدیریت واردات دولت اشاره کرده و می‌گوید: قصد داریم ازورود کالاهای غیرضرورومشابه داخلی به کشور جلوگیری کنیم و برهمین اساس هم وزارت صنایع و جهاد کشاورزی موظف به شناسایی وتشخیص کالاهای مصرفی غیرضروری و مشابه داخلی صنعتی و کشاورزی شده‌اند.
اما این اولین باری نیست که این دولت و دولت‌های گذشته درکلام از تولید ملی حمایت جدی می‌کنند. نکته‌ حائز اهمیت اجرای طرح هدفمند کردن یارانه‌ها است که اگر به درستی اجرا نشود اولین قربانیان این طرح کارگران و کارفرمایان خواهند بود و طبق معمول واردکنندگان درحاشیه‌ امن قرارخواهند داشت.
البته برهمگان روشن است که توسعه صادرات غیرنفتی می‌تواند سطح اشتغال کشوررا افزایش دهد اما گفته‌های مسئولان ارشد کشور از جمله محمد رضا رحیمی، معاون اول رییس‌جمهور بیانگراین است که کشور ما ایران هنوز در زمینه صادرات ازجایگاه قابل قبولی در دنیا برخوردار نیست.
شاید یکی دیگرازدلایل این مهم عملکرد ضعیف شورای توسعه صادرات غیرنفتی کشور باشد ، شورایی که معاون اول رییس‌جمهور، وزیرجهاد کشاورزی، وزیر تعاون، وزیرراه و ترابری، رییس اتاق بازرگانی ،رییس اتاق تعاون و رییس کل گمرک درآن عضو هستند. شورایی که صحبت‌های کلی مطرح شده درآن درپایگاه اطلاع‌رسانی دولت منتشرمی‌شود اما درخصوص مصوبات آن تنها با بیان اینکه «دراین جلسه مصوباتی در راستای بهبود و توسعه صادرات غیرنفتی به تصویب رسید»، اطلاع‌رسانی نمی‌شود تا حداقل جامعه مطبوعاتی ونخبگان وکارشناسان اقتصادی برنحوه اجرای این مصوبات نظارت داشته و به بیان احتمالی کم و کاستی‌ها و ضعف دراجرای آن بپردازند.
البته بدون تعارف باید گفت که نقش وزارت بازرگانی درواردات بی‌رویه پررنگتر از سایر وزارتخانه‌ها و نهادهاست وبی‌دلیل نیست که غضنفری، وزیربازرگانی دولت دهم درتیرماه سال جاری با کارت زرد نمایندگان مجلس شورای اسلامی مواجه می‌شود، کارتی که درصورت تکرار آن می‌تواند به استیضاح و برکناری وزیربازرگانی دولت دهم منجر شود.
این‌ها درحالی است که به گفته برخی نمایندگان مجلس واردات کشور در۹ ماه اول سال ۸۸ نسبت به مدت مشابه سال ۸۷ از نظر ارزشی از۶۶ درصد رشد برخوردار بوده است. اما تازه‌ترین آمارگمرک حاکی از واردات ۲۴ میلیارد و ۲۴۰ میلیون دلاری در پنج ماهه سال جاری است که نسبت به مدت مشابه سال قبل از نظر ارزشی ۲۲٫۲۱ درصد افزایش داشته است.
اما علی لاریجانی، رییس مجلس شورای اسلامی نیزازمنتقدان جدی دولت درزمینه واردات بی‌رویه است وبه صراحت می‌گوید “مشکل اقتصاد کشور با واردات حل نمی‌شود و تنها راه حل مشکل اقتصاد کشور تولید است” البته درخصوص نرخ تورم و بیکاری فقط کارشناسان اقتصادی و نمایندگان مجلس نیستند که اظهارنگرانی می‌کنند وحتی مراجع تقلیدی مثل آیت‌الله مکارم شیرازی وآیت‌الله امینی نیز به صراحت ازآمارهای تورم و بیکاری دولتمردان اظهار نگرانی می‌کنند وازدولتی ها می‌خواهند که به فکر چاره اندیشی باشند. به هرحال آمارها افزایش نرخ بیکاری را در ایران تایید می‌کنند( اتفاقی که نمی‌توان آن را معلول واردات بی رویه ندانست) مرکز آمار ایران در تازه‌ترین گزارش خود نرخ بیکاری را بیش از ۱۴ درصد اعلام کرده است و اکونومیست نیز می‌نوبیسد که در بهترین حالت برای سال ۹۲ این نرخ به ۱۵ درصد نزدیک می‌شود.
با این حال عبد الرضا شیخ السلامی، وزیرکارواموراجتماعی دولت دهم نظر دیگری دارد و معتقد است که نرخ بیکاری کشور درپایان برنامه پنجم توسعه به ۷ درصد کاهش خواهد یافت. بنا به گفته شیخ‌الاسلامی برای تحقق عدد ۷ درصدی نرخ بیکاری باید سالانه یک میلیون و ۱۰۰ هزارفرصت شغلی درکشور ایجاد شود، اما آیا با افزایش سالانه میزان واردات به کشور، تحقق نرخ بیکاری تک‌رقمی رویایی دست یافتنی خواهد بود یا کلامی شیرین؟



محسنی اژه ای: مقصران حوادث کوی دانشگاه و کوی سبحان شناسایی شده اند


غلامحسین محسنی اژه ای با اعلام اینکه پلیس مقصران حوادث کوی دانشگاه و کوی سبحان را شناسایی کرده گفت: تعدادی از این افراد بازداشت شده و پرونده آنان به دادگاه رفته است که پس از قطعی شدن حکم آنان اعلام می شود.
به گزارش  مهر، دادستان کل کشور در حاشیه همایش اقتدار فرماندهی یگان ویژه گفت: نیروهای پلیس در حال حاضر آمادگی صد درصدی برای برخورد با هر موضوع و مشکلی دارند.
وی با اشاره به توانایی مبارزه نیروها با مسائل داخلی و خارجی افزود: بر اساس وظیفه ای که داریم باید همواره آمادگی لازم را برای مقابله با این مسائل داشته باشیم.
دادستان کل کشور ادامه داد: اگر هم مشکلی در کشور رخ دهد نیروهای ما آمادگی فائق آمدن به آن را دارند.
وی در ادامه بدون اشاره به تخریب اموال عمومی توسط نیروهای انتظامی و اعمال غیر قانونی لباس شخصی ها و ماموران امنیتی تصریح کرد: بسیاری از افرادی که در جریان فتنه سال قبل دخالت داشتند و اموال عمومی را تخریب کرده و به آرامش مردم لطمه زدند دستگیر شدند.
محسنی اژه ای برای چندمین بار طی ماههای گذشته، با بیان اینکه با سران فتنه اگر از ادامه کار خود دست نکشند، توبه نکنند و ظلمی را که به دولت و ملت کرده اند جبران نکنند برخورد می شود تصریح کرد: با این افراد در صورت توبه یک نوع برخورد و در صورت توبه نکردن به نحو دیگر برخورد می شود.
وی با اشاره به حوادث کوی دانشگاه و کوی سبحان گفت: در هر دو مورد پلیس به خوبی عمل کرده و مقصران را شناسایی کرده است. همچنین تعدادی از این افراد بازداشت شده و پرونده آنان به دادگاه رفته است که پس از قطعی شدن حکم آنان اعلام می شود.
این در حالی است که برغم حساسیت افکار عمومی بر این موضوع تاکنون هیچ خبری در این خصوص منتشر نشده است.
دادستان کل کشور در مورد تجمع کنندگان مقابل منزل کروبی افزود: دو تن از سرکرده های این جریان شناسایی و به دادگاه معرفی شدند.
پیش از این دادستان تهران از این موضوع ابراز بی اطلاعی کرده بود.

 

اعتراض خانواده های زندانیان سیاسی به قطع تلفن های بند ۳۵۰


خبرگزاری هرانا - جمعی از خانواده های زندانیان سیاسی بند ۳۵۰ چند روز قبل برای چندمین بار در ماه های گذشته به دادستانی تهران مراجعه کردند و خواستار دیدار با دادستان تهران شدند تا بدانند چرا تلفن های بند ۳۵۰ بیش از سه ماه قطع است و مسوولان آن را وصل نمی کنند.اما دادستان تهران بازهم ازدیدار با خانواه ها خودداری کرد و پاسخی هم درباره قطع تلفنهای این بند به خانواده ها نداد .
به گزارش کلمه ، سه ماه است که از قطع تماس های تلفنی زندانیان این بند که بیشترشان از زندانیان سیاسی حوادث پس از انتخابات هستند می گذرد. این قطع تماس همزمان با انتقال ۱۷ زندانی سیاسی این بند که به خاطر اعتراض به رفتارهای توهین آمیز ماموران و شرایط نامناسب این بند به سلول انفرادی منتقل شده و دست به اعتصاب غذا زده بودند رخ داد و تاکنون نیز ادامه دارد.
این بار خانواده ها با نوشتن در خواستی کتبی خطاب به دادستان تهران ، جعفری دولت آبادی و تحویل آن به مسوولان دفتر وی خواستار این شدند که دادستان هر چه زودتر امکان تماس تلفنی زندانیان را باخانواده هایشان فراهم کند.
مسوولان دادستانی پس از هر بار مراجعه و اعتراض خانواده ها مبنی بر قطع تماس تلفنی پاسخ های متناقضی در این باره به آنها می دهند .
مسوولان گاهی به خانواده ها وعده می دهند به زودی تلفن ها وصل می شوند و بار دیگر هم بهانه هایی دیگر می آورند مثلا به خانواده ها می گویند مشکل مخابراتی وجود دارد و به زودی رفع می شود یا اصلا قطع تماس ها یا وصل شان به دادستانی تهران ارتباطی ندارد .
خانواده های زندانیان سیاسی معتقدند که فضای امنیتی شدیدی بر بند ۳۵۰ حاکم شده است و عزیزان آنها در شرایطی بسیار بدتر ازبند ۲۰۹ اطلاعات به سر می برند .چرا که لااقل در بند۲۰۹ زندانیان اجازه دارند هفته ای یک بار با خانواده هایشان تماس تلفنی برقرار کنند ودر بندهای عمومی هم زندانیان به صورت نامحدود از حق تماس تلفنی بهره مندند .
اکنون ارتباط خانواده با زندانیان به ملاقات های هفتگی محدود شده است و زندانیان شهرستانی و یا اتباع خارجی محبوس در این بند حتی این امکان را هم ندارند و بنابراین خانواده و زندانی تا ماه ها از هم بی خبرند . درباره زندانیان بیمار شرایط سخت تری هم وجود دارد و خانواده آنها همیشه در بیم و نگرانی به سر می برند و برخی با دلهره در روزهای دوشنبه به ملاقات عزیزان شان می روند .
زندانیان سیاسی بند ۳۵۰ نیز بارها به قطع تماس تلفنی شان اعتراض کرده اند. اما هربار پاسخ متفاوتی را از مسوولان بویژه بزرگ نیا ،رییس بند ۳۵۰ شنیده اند . آنها گاهی رو به زندانیان می گویند که وزارت اطلاعات اجازه وصل مجدد تلفن ها را نمی دهد. گاهی هم پاسخی متفاوت به زندانیان می دهند و از آنها می خواهند که طی تعهد نامه ای کتبی از رفتارهای گذشته شان مثل اعتراض به شرایط نامناسب زندان و اعتصاب غذا عذر خواهی کنند تا تلفن ها وصل شود اما تاکنون درخواستهای مکرر آنان برای وصل تلفن و همچنین پی گیری های مکرر خانوده هایشان بی نتیجه مانده است .
در این بند بیش از یکصد و پنجاه زندانی سیاسی از جمله محسن امین زاده ، محسن میردامادی، بهمن احمدی امویی ، عبدالله مومنی ، حسین مرعشی ، محسن صفایی فراهانی ،علی تاجرنیا ، میلاد اسدی ،علیرضا بهشتی شیرازی ، علی ملیحی ، حسن اسدی زید آبادی ، کوهیار گودرزی ،علی زاهد ، کیارش کامرانی ،نظام حسن پور،علی جمالی ،حسن اسدی زید آبادی ،علی داشاب ,علی پرویز ،حمید رضا محمدی ،غلامحسین عرشی ،نادر بابایی ، احسان عبده تبریزی ،مجید دری و تعداد دیگری ازبازداشت شدگان حوادث پس از انتخابات نگهداری می شوند .

 

کارگران پرنده آبی جهان اخراج شدند

خبرگزاری هرانا - مدیران و کارفرمایان شرکت پرنده آبی جهان با این استدلال که دیگر نمی‌توانند فعالیت کنند تمامی کارگران را اخراج کردند.
عیسی محمد کمالی، دبیر اجرایی خانه‌کارگر بوشهر گفت: شرکت پرنده‌آبی‌جهان 3 سال پیش و از محل پرداخت تسهیلات زودبازده تاسیس شد تا با جذب نیروهای بومی در زمینه تصفیه فرآورده‌های نفتی فعالیت کند. 
به گزارش ایلنا، نماینده ویژه کارگری رئیس مجمع نمایندگان استان بوشهر در مجلس با بیان این‌که این کارخانه با وارد کردن فرآورده‌های نفتی از سرخس و ماهشهر آنها را برای عرضه به بازار تصفیه می‌کرد؛ گفت: در این واحد ۱۵۰ کارگر متخصص بومی و غیربومی به تصفیه مواد و فراورده‌های نفتی مشغول بودند.
این فعال کارگری با یادآوری اینکه مدتی قبل دستگاه‌های مسئول با مدیران این کارخانه به دلیل انجام برخی تخلفات برخورد کردند؛ گفت: از همان زمان مدیران و کارفرمایان شرکت پرنده آبی جهان با این استدلال که دیگر نمی‌توانند فعالیت کنند تمامی کارگران را اخراج کردند.
به گفته کمالی این اخراج درحالی است که کارگران پرنده آبی جهان مدعی هستند: کارخانه می‌تواند همچنان با وارد کردن مواد نفتی از سرخس و ماهشهر به فعالیت خود ادامه دهد.
وی به نقل از کارگران این کارخانه احتمال داد که مدیران پرنده آبی‌جهان قصد دارند تا با تعطیل کردن کارخانه و اخراج کارگران مسئولان استانی را تحت تاثیر قرار دهند.

 

امیر شیبانی دانشجوی دانشگاه مشهد بازداشت شد

خبرگزاری هرانا – امیر شیبانی زاده دانشجوی دانشگاه مشهد پس از احضار به دادگاه برای دومین بار بازداشت شد.
بنا به اطلاع گزارشگران هرانا، امیر شیبانی زاده بخاطر احضاریه ای که از دادگاه دریافت کرده بود روز سه شنبه 6 مهرماه 89 در دادگاه حضور یافت. که پس از آن، بازداشت و به احتمال به زندان وکیل آباد مشهد منتقل شده است.

بازداشت، احضار و ستاره دار کردن دانشجویان در آغاز سالتحصیلی در اولویت کار دستگاه اطلاعاتی، قضایی و کمیته های انضباطی دانشگاه ها قرار گرفته است.

 

فیروزه صابر، مادر کارآفرینی ایران ممنوع الخروج شد

خبرگزاری هرانا - شب گذشته فیروزه صابر هنگام عزیمت به بوستون جهت شرکت در کارگاه آموزش رهبری زنان در دانشگاه ماساچوست و متعاقب آن شرکت در نشست (PGN) شبکه زنان فارسی زبان در دانشگاه شیکاگو که با همکاری بانک جهانی (در ماه اکتبر)بود، در فرودگاه امام خمینی(ره) بدون هیچگونه توضیحی از سفر منع شد و پاسپورتش ضبط شد. به گزارش پارلمان‌نیوز، فیروزه صابر اولین محقق ایرانی است که در مقوله کارآفرینی زنان پژوهش و مطالعه داشته و علاوه بر چاپ پایان نامه کارشناسی ارشدش با عنوان «کارآفرینی زنان در ایران» که هنوز تنها منبع پژوهشی در این زمینه است، مقالات و نوشتارهایی در این زمینه دارد که در نوع خود به لحاظ علمی منحصر به فرد است. هم از این روز خانم صابر به دلیل خدمات ارجمندی که به جامعه علمی کشور و نیز شبکه زنان کارآفرین ایران نموده به عنوان مادر کارآفرینی در ایران شهره گشته است.

مثبت اندیشی و نگاه آینده نگر از ویژگی های بارز این بانوی پژوهشگر و حامی همیشگی کارآفرینان است و به همین دلیل تاکنون هیچ فرصت داخلی و جهانی را برای ترویج فرهنگ کارآفرینی و نیز معرفی کارآفرینی زنان از دست نداده است.

وی تجربه چندین سفر علمی و شرکت در کارگاه‌های آموزشی پژوهشی و ارائه مقالات و ایراد سخنرانی‌های متعدد پیرامون معرفی زنان کارآفرین ایران و حوزه‌های کسب و کار و موفقیت‌های آنان به همراه ارائه مستندات و مطالعات موردی را در کشورهای مختلف داشته است که همگی تأثیر مثبتی از فعالیت‌های کارآفرینانه زنان در صحنه‌های اقتصادی و اجتماعی به جای گذاشته است.

 

 

بازداشت دبیرکل و گروهی از اعضای نهضت آزادی

خبرگزاری هرانا - دبیرکل و چند تن از اعضای شورای مرکزی نهضت آزادی ایران در حالی که برای شرکت در مراسم ختمی به شهر اصفهان سفر کرده بودند، بعد از ظهر امروز در این شهر بازداشت شدند.
به گزارش خبرنگار میزان خبر، دکتر ابراهیم یزدی دبیرکل و مهندس هاشم صباغیان،دکتر غفار فرزدی احد رضایی از اعضای شورای مرکزی نهضت آزادی ایران که برای شرکت در مراسم ختمی مربوط به یکی از اعضاء نهضت آزادی در شهر اصفهان به این شهر سفر کرده بودند، بعد از ظهر امروز به اتفاق دکتر سید علی اصغر غروی مسئول شاخه اصفهان این حزب دستگیر شدند.
دستگیری این اعضای بلند پایه نهضت آزادی ایران در پی آن رخ داد که تعدادی از اعضاء و علاقمندان نهضت آزادی پس از شرکت در مراسم ختمی در این شهر برای اقامه نماز گردهم آمده بودند. در این حادثه ماموران لباس شخصی بدون ارایه هیچگونه حکم قضایی و با استفاده از زور و ضرب و شتم وارد منزل شخصی محل اقامه نماز شده و دکتر ابراهیم یزدی دبیرکل، مهندس هاشم صباغیان عضو شورای مرکزی، دکتر سیدعلی اصغر غروی، مسئول شاخه اصفهان، دکتر غفار فرزدی، مسئول شاخه آذربایجان، احد رضایی، مسئول شاخه زنجان نهضت آزادی ایران را به همراه تعدادی از حاضران از جمله مصلحی و ورپایی را دستگیر کردند.
ماموران لباس شخصی که بدون ارایه حکم قضایی وارد محل شده و خود را نیروهای امنیتی و اعضاء بسیج معرفی می نمودند با این توجیه که دکتر سید علی اصغر غروی در این محل بصورت غیر قانونی نماز جمعه اقامه نموده است، پس از بازداشت این چند تن نسبت به ارعاب و تهدید سایر حاضرین و فیلمبرداری و ثبت مشخصات آنها اقدام نموده و سپس محل حادثه را ترک کردند.