سالی دیگر گذشت و هیچکدام به مادران و پدران و همسران و فرزندانتان نمی گویند چرا؟
سالی دیگر گذشت و هنوز از گلباران مزار شما می ترسند.
سالی دیگر گذشت اما شما عزیزان در یادها و در تاریخ میهنتان می مانید.
بار دیگر یادتان را در پایان سالی پر حادثه گرامی می داریم.
به امید رهایی میهن و آزادی همه ی آزادیخواهان
سالی دیگر گذشت و هنوز از گلباران مزار شما می ترسند.
سالی دیگر گذشت اما شما عزیزان در یادها و در تاریخ میهنتان می مانید.
بار دیگر یادتان را در پایان سالی پر حادثه گرامی می داریم.
به امید رهایی میهن و آزادی همه ی آزادیخواهان
آقای خاتمی! شما هم جای متهم و مدعی را عوض کردید
مجتبی واحدی
اگر امروز کسی آقای خاتمی را به خاطر شرکت در نمایش انتخاباتی، مورد ادعا و اتهام قرار نمی دهد او نباید گمان کند ادعا یا پرسشی وجود ندارد. پس بهتر است او هم در جایگاه مدعی ننشیند و علیه شیر مردان و زنانی که در داخل کشور، خطرها به جان خریده و با تحریم گسترده انتخابات، رسوایی دیگری رانصیب کودتاگران کرده اند ادعا نامه صادر نکندويژه خبرنامه گويا شرکت غیر مترقبه محمد خاتمی در نمایش انتخاباتی کودتاگران، بسیاری از حامیان جنبش سبز و حتی گروهی از حامیان او که جنبش سبز را نیز در روش های اصلاح طلبانه خاتمی محدود می کردند را به حیرت عمیق فرو برد. در نخستین روزهای پس از انتخابات، «بخت» با «خاتمی» یار بود زیرا رسوایی وشکست حکومت در رسیدن به اهداف انتخاباتی خود، شرایط خاصی در کشور ایجاد کرده بود که در آن، بسیاری از منتقدان بالقوه خاتمی، ترجیح می دادند اقدام او را یک تصمیم یا مصلحت سنجی شخصی تلقی و به جای سرگرم شدن به انگیزه خاتمی، رسوایی حکومت و پیروزی تحریم کنندگان انتخابات را مورد بحث قرار دهند. تعدادی از زندانیان شجاع که قوی ترین حامیان « تحریم انتخابات » بودند در رأس این گروه قرار گرفتند. به نظر می رسید خاتمی و حامیان « چشم و گوش بسته » او، چنان فضایی را غنیمت می شمارند و به «تحریم کنندگان هوشمند و نجیب » برای بسته شدن پرونده « رأی دادن خاتمی » کمک می کنند. اما متأسفانه اینگونه نشد و هر روز که از آن ماجرا می گذرد بحث های جدیدی از سوی حامیان آقای خاتمی مطرح می شود که برخی از آنها بسیارسخیف است. مشمئز کننده ترین « توجیه بافی » از سوی کسی صورت گرفت که هم با خانواده رهبر جمهوری اسلامی پیوند دارد و هم در دوران خاتمی از مواهب سفارت و ریاست، بهره مند شده است. البته او حق داشت برای اثبات شیفتگی خویش، به توجیه اقدام « رئیس سابق » بپردازد و اگر چنین می کرد تنها از نظر « قوت استدلال » مورد سؤال قرار می گرفت اما او با هوش تر از آن بود که « اقدام غیر قابل توجیه » را موجه جلوه دهد. لذا ترجیح داد به بهانه حمایت از خاتمی، ارادت خویش به رهبر را فریاد کند که بهترین روش برای ابرازاین ارادت در روزهای پس از نمایش انتخاباتی، توهین به « تحریم کنندگان » بود.
متأسفانه موضوع به همین جا ختم نشد و تعدادی از ملاقات کنندگان با آقای خاتمی ـ که بر خلاف همه سالهای گذشته، این روزها دستشان به راحتی به او می رسد ـ هریک به زبان خود « توجیه شرکت در انتخابات » را با « تخطئه تحریمی ها » تلفیق کردند تا پیروزی بزرگ ملت در رسواسازی « نمایش بی رونق انتخابات حکومتی » تحت الشعاع « دفاع » از یک فرد قرار گیرد.
اما آنچه از همه آن اقدامات عجیب تر می نمایداظهارات اخیر آقای خاتمی است. او که تلاش می نماید تصمیم « تک نفره » و « وحدت شکن » خویش را بر گرفته از « خرد جمعی » اصلاح طلبان بداند در جمع گروهی از دانشجویان اظهار داشته است:
« ما هیچگاه انتخابات را تحریم نكردیم بلكه به صراحت گفته شد كه ندادن لیست و عدم معرفی نامزد به معنی تحریم انتخابات نیست ولی از دو سو این طور القاء شد كه اصلاح طلبان تحریم كننده انتخابات هستند بخصوص از سوی بعضی محافل تندرو و انحصار طلب در درون كشور كه می¬خواستند بهانه¬ای پیدا كنند و مدعی شوند كه اصلاح¬طلبان براندازند و از این راه تنگناهای جدیدی را ایجاد كنند……. من اطلاع دارم كه خط تحریم از درون القاء می شد و جریانهائی قصد داشتند با جا انداختن این دروغ، نظام را به رویارویی مجدد با همه افراد و جریانها و نهادهائی بكشانند كه انتقاد و اعتراض دارند. ……گرچه محدودیت زیاد است. ولی اگر این ادعا جا می¬افتاد می توانست موجب خسارت فراوان شود و آن وقت همه معترض بودند كه چرا جلو آن گرفته نشد و اگر خدای ناخواسته چنین اموری اتفاق می افتاد بزرگترین خسارت نصیب نظام و كشور و مردم می شد بخصوص اكنون كه فشار و توطئه از بیرون نیز متوجه كشور است……. می بایست این توهم (و بدنبال آن توطئه ای كه وجود داشت) خنثی شود و فكر می كنم شد»
نیاز به توضیح نیست که از « تحریم گسترده انتخابات » توسط بسیاری از حامیان و سران جنبش سبز و سایر منتقدان و مخالفان حکومت، نه تنها دروغ نبود بلکه اظهارات خاتمی حتی در آخرین هفته قبل از دوازدهم اسفند که در مراسم ختم پدر عبداله نوری، مورد پرسش خبرنگاران قرار گرفت حمایت تلویحی او از تحریم را به ذهن مخاطبان القا می نمود. درعین حال می توان از کنار این ادعا نیز گذشت و سنجش آن را به زمانی سپرد که مجموعه اقدامات مثبت، خنثی و منفی خاتمی مورد ارزیابی قرار می گیرد.اما در سخنان بیستم اسفند ماه خاتمی و توجیه بافی های برخی حامیان او نکاتی وجود دارد که سکوت در برابر آنها را غیر موجه می سازد.
اظهارات اخیر خاتمی، قبل از هرچیز متضمن این ادعاست که همراهی او با نمایش انتخاباتی رژیم، مبتنی بر اصولی است که همه اصلاح طلبان بر آن تفاهم دارند. این ادعای غیر واقعی در حالی مطرح شده که حتی نزدیک ترین گروهها به خاتمی ـ جبهه مشارکت و سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی ـ با صدور اطلاعیه رسمی، خواستار عدم حضور در انتخابات شده بودند. ظلم بزرگ تر، انتساب یک امر غیر واقعی به دو سمبل زندانی جنبش سبز است. خاتمی در اظهارات اخیر، دیدگاه ایشان نسبت به نظام وانتخابات را منبطق بر دیدگاه خویش دانسته و اظهار داشته است :«من به صراحت اعلام می كنم كه همه بزرگان و عزیزان از جمله آقایان كروبی و موسوی هم همین را قبول دارند و اگر انتقاد و اعتراضی هست در درون نظام است نه علیه آن.»
این سخن، ظاهراً معطوف به « اصل نظام » است اما طرح آن در جلسه ای که به منظور « توجیه شرکت خاتمی در انتخابات » بر گزار شده، نوعی تلاش برای همراه نشان دادن موسوی و کروبی با اقدام اخیر خاتمی است. ضمن آنکه کروبی، بیش از یک سال پیش، تکلیف خود با نظامی که خاتمی همچنان به دنبال اصلاحات درون آنست را با ذکر صریح این جمله بیان کرده که «این نظام، دیگرنه جمهوری است و نه اسلامی».
موضع انتخاباتی موسوی و کروبی نیز واضح تر آنست که بتوان آنان را موافق حضور در نمایش انتخاباتی اخیر، دانست. مهدی کروبی در پیامی که ازداخل زندان خانگی به بیرون فرستاد ـ و همین پیام، منجر به افزایش فشارها بر او و خانواده اش شد ـ انتخابات حکومتی را به تمسخر گرفت و اعلام کرد که این نمایش، آخرین تیر به پیکر جمهوری اسلامی است. میر حسین موسوی هم « شرکت در انتخابات را بی فایده دانست و ایستادگی خویش بر مو اضع پیشین را مورد تأکید قرار داد. راستی کدام موضع « میر » بیش از تأکیدات او بر « خیانت سران حکومت در آرای مردم » در اذهان باقی مانده است؟ آیا چنین کسی می تواند طرفدار شرکت در انتخاباتی باشد که همان دزدان آرا، برگزار کننده آن هستند؟
نکته جالب در این میان آنست که خاتمی هم در اغلب اظهار نظرهای خود در ماهها و هفته های منتهی به دوازدهم اسفندماه، اگر چه لفظ تحریم را به کار نبرد اما بدون تردید از سخنان او، نوعی تشویق به عدم شرکت در انتخابات، استنباط می شد اما او که موضع تحریمی نزدیک ترین یاران خویش را شاهدبود هیچگاه تلاش نکرد به مخالفت صریح با تحریم بپردازد. آخرین اظهار نظر خاتمی، در دهه اول اسفند ماه در مراسم ختم پدر عبداله نوری بود. خاتمی در پاسخ به سماجت خبرنگار « بنگاه دروغ پراکنی فارس » که خواستار اطلاع از شرکت یا عدم شرکت خاتمی در انتخابات بود به ذکر این جمله اکتفا کرد که « مخلص شما هستیم » و سماجت مجدد خبرنگارهم که این بار از پرسید « این، یعنی اینکه شما در انتخابات شرکت نمی کنید » حاصلی برای او نداشت جز آنکه خاتمی بگوید « شما که هر چه دلتان می خواهد می نویسید». اکنون می توان سخنان آن روز خاتمی را در کنار اظهار نظر اخیر او گذاشت که ضمن « توطئه خواندن تحریم انتخابات » گفته است:
«وقتی شروط و شرائط انتخابات مطلوب بیان شد و همه راهها را به روی خود بسته دیدیم اصلاحات به این نتیجه رسید كه لیست و نامزد نداشته باشد ولی تصریح شد كه این امر به معنی تحریم انتخابات نیست و هیچكس هم از شركت در انتخابات منع نشد ولی فضا به سوئی رفت كه انتخابات از سوی اصلاحات تحریم شده است و با توجه به اینكه هردو طرف مدعی تحریم انتخابات ؛تبلیغات و امكانات وسیع تبلیغی داشتند برآن دامن زدند و متاسفانه ذهنیت و انتظاری در میان بخشی از نیروها بخصوص جوانان شكل گرفت». خاتمی امروز ادعا می کند « القای پیوستن اصلاح طلبان به تحریم انتخابات»، توطئه ای از داخل حکومت بوده واز طرفی می دانسته که تبلیغات مدعیان، آنقدر وسیع بوده که « توهم تحریم » را در مقیاس گسترده، القا نموده است اگر اینچنین است چرا او فرصت حضور خبر نگار فارس را غنیمت نشمرد و به جای پاسخ های دو پهلو به او، حضور خود در انتخابات را مورد تأکید قرار نداد تا «توطئه تندرو ها ی حکومتی» و «توهم تحریم کنندگان» را به صورت همزمان خنثی کند؟ مگر خبر گزاری فارس، همان بنگاهی نیست که خبر حضور خاتمی در حوزه انتخابیه دماوندرا افشا کرد؟ مگر به زعم خاتمی و حامیانش، شرکت او در انتخابات، توطئه بزرگ علیه اصلاحات و اصلاح طلبان را خنثی نکرد؟ خاتمی که قبل از انتخابات می دانست « توطئه » ای در کار است و « تحریم » نه خواسته واقعی اصلاح طلبان بلکه تنها یک توهم است چرا استفاده خود از همکاری خبرگزاری برای خنثی سازی توطئه و رفع توهم را، تا روز انتخابات به تأخیر انداخت؟
حقیقت آنست که تا دو سه روز قبل، معتقد بودم که پرونده شرکت خاتمی در انتخابات را باید بست و به جای ان در خصوص رسوایی انتخاباتی حکومت سخن گفت و خیانت های اقتصادی و سیاسی که به صورت مستمر در حال انجام توسط سران حکومت است را افشا نمود. اما متأسفانه اقای خاتمی و برخی یارانش، نه تنها تمایلی به بستن این پرونده ندارند بلکه هرروز بر میزان ادعاهای خود علیه تحریم کنندگان پُر شمار انتخابات می افزایند که این اقدام آنها بزرگترین ضربه روحی به کسانی است که با موفقیت، تحریم انتخابات را عملی کردند. لذا چاره ای جز بررسی ادعاهای حامیان خاتمی و پاسخگویی به آنها وجود ندارد. البته این ارزیابی تنها شامل اظهاراتی خواهد شد که گوینده آن وابستگی قطعی به تشکیلات رهبر جمهوری اسلامی ندارد. پس اظهارات گستاخانه و بی ادبانه « برادر عروس رهبر» نسبت به تحریم کنندگان که به بهانه حمایت از خاتمی بیان شد را بی پاسخ می گذارم و به سایر اظهار نظر هایی می پردازم که مستقیما توسط خاتمی نقل شده یا افرادی پس از ملاقات با او، در شبکه های اجتماعی منتشر نموده اند.
نخستین اظهار نظر حمایت آمیز، ساعاتی پس از بالا گرفتن انتقادات از خاتمی، بر روی صفحه فیس بوک یکی از اصلاح طلبان قرار گرفت. به موجب آنچه که این فعال اصلاح طلب به نقل از خاتمی اعلام کرد «اخبار نگران کننده ای طی دو روز منتهی به انتخابات، درباره برنامه و نقشه های تندروهای جریان حاکم در زمان پس از انتخابات دریافت کرده بود که حرکتی غافلگیرکننده را برای بر هم زدن آن ایجاب می کرد.» پس از آن اطلاعیه خاتمی منتشر شد که در آن آمده بود «تعیین استراتژی عدم معرفی نامزد و ارائه لیست هیچگاه به معنی تحریم انتخابات نبود و می بایست این امر را در عمل اثبات کنیم تا با گرفتن هرگونه بهانه ای از بدخواهان روزنه ای برای امکان مفاهمه بیشتر با تکیه بر حقوق و مصلحت مردم و پیشرفت واقعی کشور باز شود.» سخنرانی خاتمی در جمع گروهی از اعضای انجمن های اسلامی دانشجویان دانشگاه تهران و علوم پزشکی تهران، شامل توضیحات کاملتری بود که به قسمت هایی از آن در بخش های قبلی این بادداشت اشاره شد. روز بیست و یکم اصفندماه هم یکی از کسانی که موفق به دیدار آقای خاتمی شد بر روی « گوگل پلاس » خود نوشت :«به گفته آقای خاتمی در روز ۵ شنبه خبرهای موثقی به ایشان رسید که عدهای در ملاقات با برخی از مقامات در صددند که طرحی نو در افکنند. این طرح اینچنین بودِ که:
"انتخابات روزِ جمعه که پُر شور انجام خواهد شد و سید محمد خاتمی و مجمع روحانیون مبارز و سایر اصلاح طلبان همراهشان نیز به مانندِ رضا پهلوی و منافقین و .... رسما این انتخابات را تحریم کرده اند. تحریم عین معاندت و براندازی است. پس باید بساطِ اینها نیز جمع شود و کلک فتنه به کل کننده شود. روزِ شنبه نیز اعلام جشن ملی خواهد شد و از همان عصر تصفیه حساب آغاز می شود…."»
البته باید در فرصتی مناسب، برخی از ابهامات برطرف شود.از جمله اینکه خبرهای نگران کننده، دوروز قبل از انتخابات به دست خاتمی رسیده یا روز پنچشنبه یعنی یک روز قبل از انتخابات؟ اگر خبرگزاری فارس به عنوان رسانه افراطی ترین بخش حکومت، خبر شرکت خاتمی در انتخابات را منتشر نمی کرد توطئه تندروها چگونه خنثی می شد؟ابهام مهم دیگر آنست که آیا واقعا بر اساس آنچه برخی ملاقات کنندگان با خاتمی منعکس کرده اند اخبار نگران کننده ای که یکی دو روز قبل از نمایش انتخاباتی به دست او رسیده، موجب تصمیم او به شرکت در انتخابات حکومتی برای خنثی کردن توطئه تندروها شده است؟ اگر اینچنین است پس چرا خاتمی به فاصله چند روز پس از توجبه بافی حامیانش، اعلام کرد «تعیین استراتژی عدم معرفی نامزد و ارائه لیست هیچگاه به معنی تحریم انتخابات نبود و می بایست این امر را در عمل اثبات کنیم تا با گرفتن هرگونه بهانه ای از بدخواهان روزنه ای برای امکان مفاهمه بیشتر با تکیه بر حقوق و مصلحت مردم و پیشرفت واقعی کشور باز شود.» به عیارت واضح تر، اگر خاتمی در دوروز منتهی به انتخابات، اخبار موثق در مورد توطئه تندروهای حکومتی برای قلع و قمع طرفداران تحریم دریافت نمی کرد ایا بازهم روز دوازدهم اسفندماه به عنوان یک اقدام غافلگیر کننده (براساس نخستین توضیحات حسین نورانی نژاد به نقل از خاتمی)، رأی خود را به صندوقی می انداخت که زیر نظر دزدان آرای مردم، اداره می شد؟
اغلب توجیهاتی که توسط ملاقات کنندگان با اقای خاتمی ارائه شده، بر این مبناست که اخبار نگران کننده در آستانه برگزاری نمایش انتخاباتی، بر تصمیم خاتمی برای تنها گذاشتن یاران زندانی خود و شرکت در انتخابات، اثر گذاشته است. اما با گذشت چند روز از ماجرا و در حالی که از حجم اعتراضات و ادعاها علیه شرکت خاتمی در انتخابات، کاسته نشده، ظاهراً جای متهم و مدعی در حال عوض شدن است ؛ درست همانطور که خاتمی در مورد حادثه کوی دانشگاه تهران گفت. رئیس دولت اصلاحات و برخی حامیان متعصب اواکنون باید به فکر ارائه توجیه منطقی برای اقدام او باشند. آنها همچنین باید توضیح دهند که « حضور خاتمی، یک اقدام غافلگیر کننده برای خنثی سازی توطئه ها بوده یا بر اساس اعتقاد خاتمی به پیگیری اصلاحات در چارچوب های موجود نظام»؟ اما آنها به جای آنکه پاسخگوی ادعاهایی باشند که توسط طیف وسیع تحریم کنندگان مطرح شده و می شود، در مسند مدعی نشسته و تحریم کنندگان نمایش انتخاباتی را، محکوم می نمایند. آنها برای آنکه اقدام خود را مقدس جلوه دهند و معترضان را ـ به خیال باطل خویش ـ خلع سلاح کنند، تحریم انتخابات را همراهی با منافقین و سلطنت طلبان می نامند. البته تردیدی وجود ندارد منافق پیشه ترین افراد در جریان انتخابات اخیر، کسانی هستند که در یک دوره چند ماهه، سخنان ایشان موجب تشویق دیگران به کناره گیری از انتخابات بود و اکنون تحریم کنندگان انتخابات را مورد حمله قرار می دهند. اگر مقصودطرفداران خاتمی از « سلطنت طلب » هم کسانی باشند که یک فرد را « ظل اله » و غیر قابل انتقاد می دانند ـ قرائتی که در حال حاضر بسیاری از افراد مشهور به سلطنت طلب نیزآن را قبول ندارند ـ به نظر می رسد جدید ترین مصداق این قرائت از سلطنت طلبی، همان کسانی هستند که حتی پرسش گری از خاتمی به خاطر اقدام وحدت شکنانه او را بر نمی تابند. ضمن آنکه حتی هم صدا شدن گروههایی که به عناوینی همچون سلطنت طلبی مشهور شده اند با تحریم، واجد هیچگونه اشکالی نیست. زیرا اولاً آن افراد هم مادام که ایرانی هستند حق دارند در خصوص تحولات کشورشان اظهار نظر کنند. ثانیاً دستاویز قرار دادن چنین مسائلی برای تحت فشار قرار دادن « تحریم کنندگان وابسته به جنبش سیز »، کپی برداری ناشیانه از روش هایی است که تریبون داران جمهوری اسلامی برای فشار بر منتقدان، مورد بهره برداری قرار می دهند. راستی اگر به زعم طرفداران متعصب خاتمی، همراهی سلطنت طلبان با طیف گسترده تحریم کنندگان، موجب ملامت تحریم کنندگان باشد باشد همراهی با نمایشی که حکومت جائر ایران با نام انتخابات به راه انداخته و نخستین هدف آن، اعلام شکست « جنبش مخالفت با دزدی آرای مردم » می باشد چه نامی خواهد داشت؟
می گویند شرکت خاتمی در انتخابات، دو دلیل داشته است : نخست آنکه حاکمیت، تحریم را به معنای بر اندازی می داند و لذا خاتمی نمی خواسته با جریان تحریم، همراه شود. دومین «توجیه بافته شده » برای اقدام خاتمی، تدبیر او برای جلوگیری از افزایش خشونت ها علیه اصلاح طلبان و حامیان ایشان بوده است. دلیل اول، در واقع مشروعیت بخشی به یک زور گویی رسمی حکومتی است. رهبر بی کفایت و زورگوی جمهوری اسلامی، همه تریبونها را بر روی مخالفان و منتقدان بسته و قبل و بعد از انتخابات، به عنوان متکلم وحده، میزان حضور مردم در انتخابات را «نشانه میزان مقیولبت خود » نامیده و می نامد. در این شرایط، برای کسانی که می خواهند این ادعا را رد کنند چه راهی کم هزینه تر و مدنی تر از «دعوت طرفداران خود به عدم شرکت در انتخابات » وجود داشته و دارد؟ اقای خاتمی و حامیان او، به کدام تدبیر عقلی، حقوقی و شرعی، سخن گزاف حکومت را تکرارو به خشونت حکومت نسبت به تحریم کنندگان، مشروعیت می بخشند؟ آیا اینگونه توجیه بافی و طلب کار شدن از تحریم کنندگان انتخابات، همان « عوض شدن جای متهم ومدعی » نیست؟
اما در خصوص نقشه های جناح تندرو حکومت که دو روز یا یک روز قبل از دوازدهم اسفند، به گوش اقای خاتمی رسیده و او را وادار به حضور در نمایش انتخاباتی کرده، بهتر است با شفافیت بیشتر با طرفداران جنبش سبز، سخن گفته شود. مثلا آیا قرار بوده که علاوه بر تدواوم زندانی بودن کروبی، موسوی و رهنورد، یک پیرمرد هفتاد و پنج ساله را تنها به جرم اظهار نظر انتخاباتی، در حبس انفرادی خانگی قرار دهند و او را از ملاقاتی که حق همه زندانیان است محروم نمایند؟ ایا قرار بوده با یک تصادف ساختگی، بلایی بر سر دختر میر حسین بیاورند؟ نازنین خسروانی را برای تحمل شش سال حبس ظالمانه، به زندان ببرند؟ عبدالفتاح سلطانی را به یازده سال حبس محکوم کنند؟ مانع انتقال ابوالفضل قدیانی از زندان اوین به بیمارستان برای مداوای قلب بیمار اوشوند؟ فرزندان معصوم نسرین ستوده همچنان از ملاقات مادر زندانی خود، محروم باقی بمانند؟ برخی احکام اعدام که از ماهها قبل به صورت بلاتکلیف باقی مانده بود برای اجرا، ابلاغ شود؟ همسر بهزاد نبوی و دختر تاج زاده و اعضای خانواده بسیاری از زندانیان انتخاباتی را بدون هیچگونه دلیل قانونی، ممنوع الخروج کنند؟ به هفتاد روز اعتصاب غذای مظلومانه مهدی خزعلی، بی اعتنایی کنند و او را درآستانه شهادت قرار دهند؟ آیا قرار بوده بلافاصله پس از نمایش انتخاباتی، مجددا سخت گیری ها در مورد حجاب دانشجویان را افزایش دهند و تعداد زیادی دختر دانشجو را به صورت همزمان، از تحصیل محروم نمایند ؟ آیا در عرصه فرهنگی، قرار بوده هنرمندان را برای ابراز شهادت دروغ در مورد « مناسب بودن وضعیت حقوق بشر در ایران » تحت فشار قرار دهند و حتی مانع برگزاری مراسم بزرگداشت اصغر فرهادی شوند؟…
تمام این اقدامات که بلافاصله پس از مشارکت خاتمی در نمایش انتخاباتی، انجام شد وآن حضور وحدت شکن، نه تنها خنثی کننده این وحشی گری ها و مظالم نشد بلکه بر وقاحت حکومت برای اجرای اینگونه اقدامات افزود.
هرچه فکر کردم تنها دو کار دیگر به ذهنم رسید کهامکان انجام آنها بعد از انتخابات وجود داشت اما احتمالا حضور اقای خاتمی در انتخابات، موجب انصراف حکومت از انجام آن کارها شد. نخستین و فوری ترین کاری که براساس روال عادی سی وسه ماه گذشته، بایستی صورت می گرفت لشکر کشی قداره بندان حکومت برای بر هم زدن مراسم عروسی فرزند آقای خاتمی بود که سه روز پس از انتخابات، با خوبی و خوشیانجام شد و اراذل و اوباش حکومتی، برای بر هم زدن آن به زحمت نیفتادند. دومین اقدام، تکمیل پروژه « زندانی کردن اصلاح طلبان سرشناس » از طریق فرستادن خاتمی به کنار یاران زندانی جنبش سبز یا حصر خانگی او بود که از یکی دوماه قبل از انتخابات، زمزمه های ان شنیده می شد و با اقدام هماهنگ همه رسانه های حکومتی در انتشار یک دروغ مفتضح ـ دریافت کمک های کلان خارجی از سوی خاتمی ـ زمینه روانی آن را نیز فراهم کرده بودند.
گمان می کنم تنها توطئه هایی که امکان عملی شدن آنها وجود داشت و حضور اقای خاتمی در انتخابات آنها را منتفی یا معلق کرد همین دو مورد بوده است. البته اقای خاتمی حق دارد نگران آزادی خویش و آسایش اعضای خانواده خود باشد. او حتی اگر فقط به خاطر جلوگیری از تحمیل هرگونه هزینه به خانواده خویش، در نمایش انتخاباتی شرکت کرده باشد کسی را حق خرده گیری از او نیست اما در مقابل، او هم حق ندارد به عنوان سخنگوی همه اصلاح طلبان و چهره های شاخص جنبش سبز، شرکت در انتخابات را یک واجب عقلی یا شرعی بداند دو عدم مشارکت در آن را مستوجب ملامت!
اما کلام آخر، اگر امروز کسی آقای خاتمی را به خاطر شرکت در نمایش انتخاباتی، مورد ادعا و اتهام قرار نمی دهد او نباید گمان کند ادعا یا پرسشی وجود ندارد. پس بهتر است او هم در جایگاه مدعی ننشیند و علیه شیر مردان و زنانی که در داخل کشور، خطرها به جان خریده و با تحریم گسترده انتخابات، رسوایی دیگری رانصیب کودتاگران کرده اند ادعا نامه صادر نکند. پرسش نهایی و ظاهراًفرعی ازاقای خاتمی! شما که به دنبال اصلاحات در چارچوب نظام هستید ایا لازم نمی بینید در کنار توجیه گری پرحجم نسبت به اقدام خود، در مورد نگران کننده ترین خبر هفته که به «ترکمانچای چینی »معروف شد هم سخنی بگویید؟ اگر حتی یک کلام در این مورد سخن می گفتید شاید ماهم می توانستیم منتقدان را قانع کنیم که شما در کنار تلاش برای نجات قایق چند نفره نظام، نسبت به کشتی در حال غرق شدن هفتاد میلیون ایرانی نیز، دغدغه هایی دارید.
متأسفانه موضوع به همین جا ختم نشد و تعدادی از ملاقات کنندگان با آقای خاتمی ـ که بر خلاف همه سالهای گذشته، این روزها دستشان به راحتی به او می رسد ـ هریک به زبان خود « توجیه شرکت در انتخابات » را با « تخطئه تحریمی ها » تلفیق کردند تا پیروزی بزرگ ملت در رسواسازی « نمایش بی رونق انتخابات حکومتی » تحت الشعاع « دفاع » از یک فرد قرار گیرد.
اما آنچه از همه آن اقدامات عجیب تر می نمایداظهارات اخیر آقای خاتمی است. او که تلاش می نماید تصمیم « تک نفره » و « وحدت شکن » خویش را بر گرفته از « خرد جمعی » اصلاح طلبان بداند در جمع گروهی از دانشجویان اظهار داشته است:
« ما هیچگاه انتخابات را تحریم نكردیم بلكه به صراحت گفته شد كه ندادن لیست و عدم معرفی نامزد به معنی تحریم انتخابات نیست ولی از دو سو این طور القاء شد كه اصلاح طلبان تحریم كننده انتخابات هستند بخصوص از سوی بعضی محافل تندرو و انحصار طلب در درون كشور كه می¬خواستند بهانه¬ای پیدا كنند و مدعی شوند كه اصلاح¬طلبان براندازند و از این راه تنگناهای جدیدی را ایجاد كنند……. من اطلاع دارم كه خط تحریم از درون القاء می شد و جریانهائی قصد داشتند با جا انداختن این دروغ، نظام را به رویارویی مجدد با همه افراد و جریانها و نهادهائی بكشانند كه انتقاد و اعتراض دارند. ……گرچه محدودیت زیاد است. ولی اگر این ادعا جا می¬افتاد می توانست موجب خسارت فراوان شود و آن وقت همه معترض بودند كه چرا جلو آن گرفته نشد و اگر خدای ناخواسته چنین اموری اتفاق می افتاد بزرگترین خسارت نصیب نظام و كشور و مردم می شد بخصوص اكنون كه فشار و توطئه از بیرون نیز متوجه كشور است……. می بایست این توهم (و بدنبال آن توطئه ای كه وجود داشت) خنثی شود و فكر می كنم شد»
نیاز به توضیح نیست که از « تحریم گسترده انتخابات » توسط بسیاری از حامیان و سران جنبش سبز و سایر منتقدان و مخالفان حکومت، نه تنها دروغ نبود بلکه اظهارات خاتمی حتی در آخرین هفته قبل از دوازدهم اسفند که در مراسم ختم پدر عبداله نوری، مورد پرسش خبرنگاران قرار گرفت حمایت تلویحی او از تحریم را به ذهن مخاطبان القا می نمود. درعین حال می توان از کنار این ادعا نیز گذشت و سنجش آن را به زمانی سپرد که مجموعه اقدامات مثبت، خنثی و منفی خاتمی مورد ارزیابی قرار می گیرد.اما در سخنان بیستم اسفند ماه خاتمی و توجیه بافی های برخی حامیان او نکاتی وجود دارد که سکوت در برابر آنها را غیر موجه می سازد.
اظهارات اخیر خاتمی، قبل از هرچیز متضمن این ادعاست که همراهی او با نمایش انتخاباتی رژیم، مبتنی بر اصولی است که همه اصلاح طلبان بر آن تفاهم دارند. این ادعای غیر واقعی در حالی مطرح شده که حتی نزدیک ترین گروهها به خاتمی ـ جبهه مشارکت و سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی ـ با صدور اطلاعیه رسمی، خواستار عدم حضور در انتخابات شده بودند. ظلم بزرگ تر، انتساب یک امر غیر واقعی به دو سمبل زندانی جنبش سبز است. خاتمی در اظهارات اخیر، دیدگاه ایشان نسبت به نظام وانتخابات را منبطق بر دیدگاه خویش دانسته و اظهار داشته است :«من به صراحت اعلام می كنم كه همه بزرگان و عزیزان از جمله آقایان كروبی و موسوی هم همین را قبول دارند و اگر انتقاد و اعتراضی هست در درون نظام است نه علیه آن.»
این سخن، ظاهراً معطوف به « اصل نظام » است اما طرح آن در جلسه ای که به منظور « توجیه شرکت خاتمی در انتخابات » بر گزار شده، نوعی تلاش برای همراه نشان دادن موسوی و کروبی با اقدام اخیر خاتمی است. ضمن آنکه کروبی، بیش از یک سال پیش، تکلیف خود با نظامی که خاتمی همچنان به دنبال اصلاحات درون آنست را با ذکر صریح این جمله بیان کرده که «این نظام، دیگرنه جمهوری است و نه اسلامی».
موضع انتخاباتی موسوی و کروبی نیز واضح تر آنست که بتوان آنان را موافق حضور در نمایش انتخاباتی اخیر، دانست. مهدی کروبی در پیامی که ازداخل زندان خانگی به بیرون فرستاد ـ و همین پیام، منجر به افزایش فشارها بر او و خانواده اش شد ـ انتخابات حکومتی را به تمسخر گرفت و اعلام کرد که این نمایش، آخرین تیر به پیکر جمهوری اسلامی است. میر حسین موسوی هم « شرکت در انتخابات را بی فایده دانست و ایستادگی خویش بر مو اضع پیشین را مورد تأکید قرار داد. راستی کدام موضع « میر » بیش از تأکیدات او بر « خیانت سران حکومت در آرای مردم » در اذهان باقی مانده است؟ آیا چنین کسی می تواند طرفدار شرکت در انتخاباتی باشد که همان دزدان آرا، برگزار کننده آن هستند؟
نکته جالب در این میان آنست که خاتمی هم در اغلب اظهار نظرهای خود در ماهها و هفته های منتهی به دوازدهم اسفندماه، اگر چه لفظ تحریم را به کار نبرد اما بدون تردید از سخنان او، نوعی تشویق به عدم شرکت در انتخابات، استنباط می شد اما او که موضع تحریمی نزدیک ترین یاران خویش را شاهدبود هیچگاه تلاش نکرد به مخالفت صریح با تحریم بپردازد. آخرین اظهار نظر خاتمی، در دهه اول اسفند ماه در مراسم ختم پدر عبداله نوری بود. خاتمی در پاسخ به سماجت خبرنگار « بنگاه دروغ پراکنی فارس » که خواستار اطلاع از شرکت یا عدم شرکت خاتمی در انتخابات بود به ذکر این جمله اکتفا کرد که « مخلص شما هستیم » و سماجت مجدد خبرنگارهم که این بار از پرسید « این، یعنی اینکه شما در انتخابات شرکت نمی کنید » حاصلی برای او نداشت جز آنکه خاتمی بگوید « شما که هر چه دلتان می خواهد می نویسید». اکنون می توان سخنان آن روز خاتمی را در کنار اظهار نظر اخیر او گذاشت که ضمن « توطئه خواندن تحریم انتخابات » گفته است:
«وقتی شروط و شرائط انتخابات مطلوب بیان شد و همه راهها را به روی خود بسته دیدیم اصلاحات به این نتیجه رسید كه لیست و نامزد نداشته باشد ولی تصریح شد كه این امر به معنی تحریم انتخابات نیست و هیچكس هم از شركت در انتخابات منع نشد ولی فضا به سوئی رفت كه انتخابات از سوی اصلاحات تحریم شده است و با توجه به اینكه هردو طرف مدعی تحریم انتخابات ؛تبلیغات و امكانات وسیع تبلیغی داشتند برآن دامن زدند و متاسفانه ذهنیت و انتظاری در میان بخشی از نیروها بخصوص جوانان شكل گرفت». خاتمی امروز ادعا می کند « القای پیوستن اصلاح طلبان به تحریم انتخابات»، توطئه ای از داخل حکومت بوده واز طرفی می دانسته که تبلیغات مدعیان، آنقدر وسیع بوده که « توهم تحریم » را در مقیاس گسترده، القا نموده است اگر اینچنین است چرا او فرصت حضور خبر نگار فارس را غنیمت نشمرد و به جای پاسخ های دو پهلو به او، حضور خود در انتخابات را مورد تأکید قرار نداد تا «توطئه تندرو ها ی حکومتی» و «توهم تحریم کنندگان» را به صورت همزمان خنثی کند؟ مگر خبر گزاری فارس، همان بنگاهی نیست که خبر حضور خاتمی در حوزه انتخابیه دماوندرا افشا کرد؟ مگر به زعم خاتمی و حامیانش، شرکت او در انتخابات، توطئه بزرگ علیه اصلاحات و اصلاح طلبان را خنثی نکرد؟ خاتمی که قبل از انتخابات می دانست « توطئه » ای در کار است و « تحریم » نه خواسته واقعی اصلاح طلبان بلکه تنها یک توهم است چرا استفاده خود از همکاری خبرگزاری برای خنثی سازی توطئه و رفع توهم را، تا روز انتخابات به تأخیر انداخت؟
حقیقت آنست که تا دو سه روز قبل، معتقد بودم که پرونده شرکت خاتمی در انتخابات را باید بست و به جای ان در خصوص رسوایی انتخاباتی حکومت سخن گفت و خیانت های اقتصادی و سیاسی که به صورت مستمر در حال انجام توسط سران حکومت است را افشا نمود. اما متأسفانه اقای خاتمی و برخی یارانش، نه تنها تمایلی به بستن این پرونده ندارند بلکه هرروز بر میزان ادعاهای خود علیه تحریم کنندگان پُر شمار انتخابات می افزایند که این اقدام آنها بزرگترین ضربه روحی به کسانی است که با موفقیت، تحریم انتخابات را عملی کردند. لذا چاره ای جز بررسی ادعاهای حامیان خاتمی و پاسخگویی به آنها وجود ندارد. البته این ارزیابی تنها شامل اظهاراتی خواهد شد که گوینده آن وابستگی قطعی به تشکیلات رهبر جمهوری اسلامی ندارد. پس اظهارات گستاخانه و بی ادبانه « برادر عروس رهبر» نسبت به تحریم کنندگان که به بهانه حمایت از خاتمی بیان شد را بی پاسخ می گذارم و به سایر اظهار نظر هایی می پردازم که مستقیما توسط خاتمی نقل شده یا افرادی پس از ملاقات با او، در شبکه های اجتماعی منتشر نموده اند.
نخستین اظهار نظر حمایت آمیز، ساعاتی پس از بالا گرفتن انتقادات از خاتمی، بر روی صفحه فیس بوک یکی از اصلاح طلبان قرار گرفت. به موجب آنچه که این فعال اصلاح طلب به نقل از خاتمی اعلام کرد «اخبار نگران کننده ای طی دو روز منتهی به انتخابات، درباره برنامه و نقشه های تندروهای جریان حاکم در زمان پس از انتخابات دریافت کرده بود که حرکتی غافلگیرکننده را برای بر هم زدن آن ایجاب می کرد.» پس از آن اطلاعیه خاتمی منتشر شد که در آن آمده بود «تعیین استراتژی عدم معرفی نامزد و ارائه لیست هیچگاه به معنی تحریم انتخابات نبود و می بایست این امر را در عمل اثبات کنیم تا با گرفتن هرگونه بهانه ای از بدخواهان روزنه ای برای امکان مفاهمه بیشتر با تکیه بر حقوق و مصلحت مردم و پیشرفت واقعی کشور باز شود.» سخنرانی خاتمی در جمع گروهی از اعضای انجمن های اسلامی دانشجویان دانشگاه تهران و علوم پزشکی تهران، شامل توضیحات کاملتری بود که به قسمت هایی از آن در بخش های قبلی این بادداشت اشاره شد. روز بیست و یکم اصفندماه هم یکی از کسانی که موفق به دیدار آقای خاتمی شد بر روی « گوگل پلاس » خود نوشت :«به گفته آقای خاتمی در روز ۵ شنبه خبرهای موثقی به ایشان رسید که عدهای در ملاقات با برخی از مقامات در صددند که طرحی نو در افکنند. این طرح اینچنین بودِ که:
"انتخابات روزِ جمعه که پُر شور انجام خواهد شد و سید محمد خاتمی و مجمع روحانیون مبارز و سایر اصلاح طلبان همراهشان نیز به مانندِ رضا پهلوی و منافقین و .... رسما این انتخابات را تحریم کرده اند. تحریم عین معاندت و براندازی است. پس باید بساطِ اینها نیز جمع شود و کلک فتنه به کل کننده شود. روزِ شنبه نیز اعلام جشن ملی خواهد شد و از همان عصر تصفیه حساب آغاز می شود…."»
البته باید در فرصتی مناسب، برخی از ابهامات برطرف شود.از جمله اینکه خبرهای نگران کننده، دوروز قبل از انتخابات به دست خاتمی رسیده یا روز پنچشنبه یعنی یک روز قبل از انتخابات؟ اگر خبرگزاری فارس به عنوان رسانه افراطی ترین بخش حکومت، خبر شرکت خاتمی در انتخابات را منتشر نمی کرد توطئه تندروها چگونه خنثی می شد؟ابهام مهم دیگر آنست که آیا واقعا بر اساس آنچه برخی ملاقات کنندگان با خاتمی منعکس کرده اند اخبار نگران کننده ای که یکی دو روز قبل از نمایش انتخاباتی به دست او رسیده، موجب تصمیم او به شرکت در انتخابات حکومتی برای خنثی کردن توطئه تندروها شده است؟ اگر اینچنین است پس چرا خاتمی به فاصله چند روز پس از توجبه بافی حامیانش، اعلام کرد «تعیین استراتژی عدم معرفی نامزد و ارائه لیست هیچگاه به معنی تحریم انتخابات نبود و می بایست این امر را در عمل اثبات کنیم تا با گرفتن هرگونه بهانه ای از بدخواهان روزنه ای برای امکان مفاهمه بیشتر با تکیه بر حقوق و مصلحت مردم و پیشرفت واقعی کشور باز شود.» به عیارت واضح تر، اگر خاتمی در دوروز منتهی به انتخابات، اخبار موثق در مورد توطئه تندروهای حکومتی برای قلع و قمع طرفداران تحریم دریافت نمی کرد ایا بازهم روز دوازدهم اسفندماه به عنوان یک اقدام غافلگیر کننده (براساس نخستین توضیحات حسین نورانی نژاد به نقل از خاتمی)، رأی خود را به صندوقی می انداخت که زیر نظر دزدان آرای مردم، اداره می شد؟
اغلب توجیهاتی که توسط ملاقات کنندگان با اقای خاتمی ارائه شده، بر این مبناست که اخبار نگران کننده در آستانه برگزاری نمایش انتخاباتی، بر تصمیم خاتمی برای تنها گذاشتن یاران زندانی خود و شرکت در انتخابات، اثر گذاشته است. اما با گذشت چند روز از ماجرا و در حالی که از حجم اعتراضات و ادعاها علیه شرکت خاتمی در انتخابات، کاسته نشده، ظاهراً جای متهم و مدعی در حال عوض شدن است ؛ درست همانطور که خاتمی در مورد حادثه کوی دانشگاه تهران گفت. رئیس دولت اصلاحات و برخی حامیان متعصب اواکنون باید به فکر ارائه توجیه منطقی برای اقدام او باشند. آنها همچنین باید توضیح دهند که « حضور خاتمی، یک اقدام غافلگیر کننده برای خنثی سازی توطئه ها بوده یا بر اساس اعتقاد خاتمی به پیگیری اصلاحات در چارچوب های موجود نظام»؟ اما آنها به جای آنکه پاسخگوی ادعاهایی باشند که توسط طیف وسیع تحریم کنندگان مطرح شده و می شود، در مسند مدعی نشسته و تحریم کنندگان نمایش انتخاباتی را، محکوم می نمایند. آنها برای آنکه اقدام خود را مقدس جلوه دهند و معترضان را ـ به خیال باطل خویش ـ خلع سلاح کنند، تحریم انتخابات را همراهی با منافقین و سلطنت طلبان می نامند. البته تردیدی وجود ندارد منافق پیشه ترین افراد در جریان انتخابات اخیر، کسانی هستند که در یک دوره چند ماهه، سخنان ایشان موجب تشویق دیگران به کناره گیری از انتخابات بود و اکنون تحریم کنندگان انتخابات را مورد حمله قرار می دهند. اگر مقصودطرفداران خاتمی از « سلطنت طلب » هم کسانی باشند که یک فرد را « ظل اله » و غیر قابل انتقاد می دانند ـ قرائتی که در حال حاضر بسیاری از افراد مشهور به سلطنت طلب نیزآن را قبول ندارند ـ به نظر می رسد جدید ترین مصداق این قرائت از سلطنت طلبی، همان کسانی هستند که حتی پرسش گری از خاتمی به خاطر اقدام وحدت شکنانه او را بر نمی تابند. ضمن آنکه حتی هم صدا شدن گروههایی که به عناوینی همچون سلطنت طلبی مشهور شده اند با تحریم، واجد هیچگونه اشکالی نیست. زیرا اولاً آن افراد هم مادام که ایرانی هستند حق دارند در خصوص تحولات کشورشان اظهار نظر کنند. ثانیاً دستاویز قرار دادن چنین مسائلی برای تحت فشار قرار دادن « تحریم کنندگان وابسته به جنبش سیز »، کپی برداری ناشیانه از روش هایی است که تریبون داران جمهوری اسلامی برای فشار بر منتقدان، مورد بهره برداری قرار می دهند. راستی اگر به زعم طرفداران متعصب خاتمی، همراهی سلطنت طلبان با طیف گسترده تحریم کنندگان، موجب ملامت تحریم کنندگان باشد باشد همراهی با نمایشی که حکومت جائر ایران با نام انتخابات به راه انداخته و نخستین هدف آن، اعلام شکست « جنبش مخالفت با دزدی آرای مردم » می باشد چه نامی خواهد داشت؟
می گویند شرکت خاتمی در انتخابات، دو دلیل داشته است : نخست آنکه حاکمیت، تحریم را به معنای بر اندازی می داند و لذا خاتمی نمی خواسته با جریان تحریم، همراه شود. دومین «توجیه بافته شده » برای اقدام خاتمی، تدبیر او برای جلوگیری از افزایش خشونت ها علیه اصلاح طلبان و حامیان ایشان بوده است. دلیل اول، در واقع مشروعیت بخشی به یک زور گویی رسمی حکومتی است. رهبر بی کفایت و زورگوی جمهوری اسلامی، همه تریبونها را بر روی مخالفان و منتقدان بسته و قبل و بعد از انتخابات، به عنوان متکلم وحده، میزان حضور مردم در انتخابات را «نشانه میزان مقیولبت خود » نامیده و می نامد. در این شرایط، برای کسانی که می خواهند این ادعا را رد کنند چه راهی کم هزینه تر و مدنی تر از «دعوت طرفداران خود به عدم شرکت در انتخابات » وجود داشته و دارد؟ اقای خاتمی و حامیان او، به کدام تدبیر عقلی، حقوقی و شرعی، سخن گزاف حکومت را تکرارو به خشونت حکومت نسبت به تحریم کنندگان، مشروعیت می بخشند؟ آیا اینگونه توجیه بافی و طلب کار شدن از تحریم کنندگان انتخابات، همان « عوض شدن جای متهم ومدعی » نیست؟
اما در خصوص نقشه های جناح تندرو حکومت که دو روز یا یک روز قبل از دوازدهم اسفند، به گوش اقای خاتمی رسیده و او را وادار به حضور در نمایش انتخاباتی کرده، بهتر است با شفافیت بیشتر با طرفداران جنبش سبز، سخن گفته شود. مثلا آیا قرار بوده که علاوه بر تدواوم زندانی بودن کروبی، موسوی و رهنورد، یک پیرمرد هفتاد و پنج ساله را تنها به جرم اظهار نظر انتخاباتی، در حبس انفرادی خانگی قرار دهند و او را از ملاقاتی که حق همه زندانیان است محروم نمایند؟ ایا قرار بوده با یک تصادف ساختگی، بلایی بر سر دختر میر حسین بیاورند؟ نازنین خسروانی را برای تحمل شش سال حبس ظالمانه، به زندان ببرند؟ عبدالفتاح سلطانی را به یازده سال حبس محکوم کنند؟ مانع انتقال ابوالفضل قدیانی از زندان اوین به بیمارستان برای مداوای قلب بیمار اوشوند؟ فرزندان معصوم نسرین ستوده همچنان از ملاقات مادر زندانی خود، محروم باقی بمانند؟ برخی احکام اعدام که از ماهها قبل به صورت بلاتکلیف باقی مانده بود برای اجرا، ابلاغ شود؟ همسر بهزاد نبوی و دختر تاج زاده و اعضای خانواده بسیاری از زندانیان انتخاباتی را بدون هیچگونه دلیل قانونی، ممنوع الخروج کنند؟ به هفتاد روز اعتصاب غذای مظلومانه مهدی خزعلی، بی اعتنایی کنند و او را درآستانه شهادت قرار دهند؟ آیا قرار بوده بلافاصله پس از نمایش انتخاباتی، مجددا سخت گیری ها در مورد حجاب دانشجویان را افزایش دهند و تعداد زیادی دختر دانشجو را به صورت همزمان، از تحصیل محروم نمایند ؟ آیا در عرصه فرهنگی، قرار بوده هنرمندان را برای ابراز شهادت دروغ در مورد « مناسب بودن وضعیت حقوق بشر در ایران » تحت فشار قرار دهند و حتی مانع برگزاری مراسم بزرگداشت اصغر فرهادی شوند؟…
تمام این اقدامات که بلافاصله پس از مشارکت خاتمی در نمایش انتخاباتی، انجام شد وآن حضور وحدت شکن، نه تنها خنثی کننده این وحشی گری ها و مظالم نشد بلکه بر وقاحت حکومت برای اجرای اینگونه اقدامات افزود.
هرچه فکر کردم تنها دو کار دیگر به ذهنم رسید کهامکان انجام آنها بعد از انتخابات وجود داشت اما احتمالا حضور اقای خاتمی در انتخابات، موجب انصراف حکومت از انجام آن کارها شد. نخستین و فوری ترین کاری که براساس روال عادی سی وسه ماه گذشته، بایستی صورت می گرفت لشکر کشی قداره بندان حکومت برای بر هم زدن مراسم عروسی فرزند آقای خاتمی بود که سه روز پس از انتخابات، با خوبی و خوشیانجام شد و اراذل و اوباش حکومتی، برای بر هم زدن آن به زحمت نیفتادند. دومین اقدام، تکمیل پروژه « زندانی کردن اصلاح طلبان سرشناس » از طریق فرستادن خاتمی به کنار یاران زندانی جنبش سبز یا حصر خانگی او بود که از یکی دوماه قبل از انتخابات، زمزمه های ان شنیده می شد و با اقدام هماهنگ همه رسانه های حکومتی در انتشار یک دروغ مفتضح ـ دریافت کمک های کلان خارجی از سوی خاتمی ـ زمینه روانی آن را نیز فراهم کرده بودند.
گمان می کنم تنها توطئه هایی که امکان عملی شدن آنها وجود داشت و حضور اقای خاتمی در انتخابات آنها را منتفی یا معلق کرد همین دو مورد بوده است. البته اقای خاتمی حق دارد نگران آزادی خویش و آسایش اعضای خانواده خود باشد. او حتی اگر فقط به خاطر جلوگیری از تحمیل هرگونه هزینه به خانواده خویش، در نمایش انتخاباتی شرکت کرده باشد کسی را حق خرده گیری از او نیست اما در مقابل، او هم حق ندارد به عنوان سخنگوی همه اصلاح طلبان و چهره های شاخص جنبش سبز، شرکت در انتخابات را یک واجب عقلی یا شرعی بداند دو عدم مشارکت در آن را مستوجب ملامت!
اما کلام آخر، اگر امروز کسی آقای خاتمی را به خاطر شرکت در نمایش انتخاباتی، مورد ادعا و اتهام قرار نمی دهد او نباید گمان کند ادعا یا پرسشی وجود ندارد. پس بهتر است او هم در جایگاه مدعی ننشیند و علیه شیر مردان و زنانی که در داخل کشور، خطرها به جان خریده و با تحریم گسترده انتخابات، رسوایی دیگری رانصیب کودتاگران کرده اند ادعا نامه صادر نکند. پرسش نهایی و ظاهراًفرعی ازاقای خاتمی! شما که به دنبال اصلاحات در چارچوب نظام هستید ایا لازم نمی بینید در کنار توجیه گری پرحجم نسبت به اقدام خود، در مورد نگران کننده ترین خبر هفته که به «ترکمانچای چینی »معروف شد هم سخنی بگویید؟ اگر حتی یک کلام در این مورد سخن می گفتید شاید ماهم می توانستیم منتقدان را قانع کنیم که شما در کنار تلاش برای نجات قایق چند نفره نظام، نسبت به کشتی در حال غرق شدن هفتاد میلیون ایرانی نیز، دغدغه هایی دارید.
اجلاس حقوق اقلیت های ملی و قومی با پشتیبانی و همکاری ان جی او ها (سازمان های غیر دولتی بین المللی) از جمله- سازمان بین المللی دفاع از اقلیتها Minority Rights Group Int، سازمان مللل بدون نماینده در سازمان ملل- یو ان پی او- Unrepresnted Nations and Peoples Organication (UNPO)، سازمان عفو بین المللی Amnesty International، بر گزار گردید و ریاست جلسه را در این همایش آقای مارک لاتیمار رئیس کل MRGI (سازمان بین المللی دفاع از اقلیتها) بر عهده گرفت.
چهار سخنران و گزارشگر وضعیت اقلیت ها در ایران در این همایش سخنرانی کردند. خانم فاخته زمانی، رئیس سازمان دفاع از حقوق زندانیان سیاسی در آذربایجان، خانم آنتونیا برشینگر، از سازمان عفو بین الملل، خانم منیره سلیمانی از حزب مردم بلوچستان و آقای کریم عبدیان از مسئولین سازمان حقوق بشر اقلیم اهواز، در مورد نقض حقوق بشر و دیگر شرایط سیاسی؛ اقتصادی؛ فرهنگی و اقتصادی ملیتهای اتنیکی در ایران به تفصیل صحبت کردند.
در زیر ترجمه فارسی سخنان یکی از سخنرانان؛ آقای کریم عبدیان، از سازمان حقوق بشر اهواز که در مورد نقض حقوق بشر مردم عرب در ایران ایراد شده است را به اطلاعتان می رسانیم:
- با سلام و تشکر- آقای رئیس؛ خانم ها و آقایان؛ حضار محترم و همکاران گرامی مدافع حقوق بشر؛
عربهای جنوب غرب ایران یعنی بومیان و ساکنان اصلی این خطه یکی از محروم ترین و به حاشیه رانده شده ترین اقلیت های ملی، نه فقط در ایران، بلکه در کل خاورمیانه می باشند. این اقلیت ملی، ساکن سرزمینی است که از نظر استراتژیکی یکی از مناطق مهم خاورمیانه می باشد. سرزمین آباء و اجدادی این مردم دارای ثروت های بسیار و منابع نفت و گاز و آب و زمینهای حاصلخیز است، ولی خود این ملیت نه فقط از این ثروت بی بهره است، بلکه این ثروت برایش خود بلا و نکبتی شده است. زیرا حکومتهای متعدد مرکزی در ایران بر همین اساس، این ملیت را در بهترین شرایط به حاشیه رانده اند، و در بدترین شرایط آن را تجزیه طلب، ضد ایرانی، غیر آریائی، ضد ملی؛ تروریست، سوسمار خور و عقب مانده خوانده و سرکوب کرده اند. این وضعیتی است که همچنان ادامه دارد.
از هویت زدائی شروع می کنم. می دانیم که در ایران چند ملیتی و چند زبانه و چند فرهنگی، این کشور و مردمش از قدیم "ملل و ممالک محروسه ایران" خوانده می شده اند. نیز می دانیم که به صورت تاریخی به مناطق، ولایات و استانها نام ملیت هایشان داده شده است. استان فارس را داریم، کردستان یعنی سرزمین و محل سکونت کردها را داریم، بلوچستان یعنی سرزمین بلوچ ها ، لرستان و آذربایجان وبختیلری و چهار محال؛ سیستان و بلوچستان و ترکمنستان و یا ترکمن صحرا را نیز دارمم. این تقسیمات و نامگذاریها از قدیم بوده و هست. فقط نام عربستان را که از قرن ها پیش نام کنونی اقلیم ما بوده است را در سال ۱۹۳۶ در زمان پهلوی اول از "عربستان" به "خوزستان" تبدیل کردند.
عربستان به معنای سرزمین دارای هویت عربی و محل سکونت عربها است، حال آن که ادعا می شود "خوز" نام قومی آریائی بوده است. این تغییر نام جز برای هویت زدائی از ملت عرب در ایران نبوده و نیست. این عرب ستیزی و هویت زدائی خصلت همه حکومت های ایرانی از جمله پهلوی ها و جمهوری اسلامی است.
برای نمونه می گویم بعد از انقلاب بهمن ۱357 (فوریه 1979) مردم آذربایجان توانستند نام رضائیه را به نام ترکی و تاریخی آن یعنی اورومیه تغیر دهند و بسیاری از نامها نیز در اینجا و آنجا تغییر یافت. ولی همین تقاضای مردم عرب برای تغییر نام خرمشهر به نام عربی و تاریخی آن- یعنی محمره با خشونت خونین جمهوری اسلامی به دست دریادار مدنی- سرکوب شد. تعددادی از تظاهر کنندگان برای این تغییر نام را به خاک و خون کشیدند، تا هیچ نامی در اقلیم ما تغییر نیابد. نیز، جمهوری اسلامی کماکان و در ادامه سیاست شاه آبراه بین المللی بین ایران و عراق را که با نام رسمی و بین المللی آن "شط العرب" است به خواست و روایت شاه اروند رود می نامد و از تصحیح این نام امتناع می ورزد.
به هر حال در جنوب غربی ایران- در اقلیم اهواز که نام رسمی و دولتی آن خوزستان است حد اقل بیش از 5 میلیون عرب بومی- موسوم به عرب های اهوازی ساکن اند. جمعیت عربهای ایران حدود ۸ میلیون یا ۱۰ درصد جمعیت کل ایران تخمین زده شده است. ایران به دلایل سیاسی از ارائه آمار در این موارد امتناع دارد. اما بنا به تحقیقات پژوهشگرمعروف عرب ایرانی آقای یوسف عزیزی بنی طُرُف؛ که با استفاده از بیش از ۲۰ سال آمار انتخابات استانی و مجلس و ریاست جمهوری به دست آمده است، این آمار قابل تایید و اعتماد است.
عربهای اهوازی درایران اقلیتی ملی، بومی،اتنیکی و زبانی می باشند.
جمهوری اسلامی ایران سیاست جابجائی جمعیت وتصاحب غیر قانونی زمین های کشاورزان عرب را به شیوه رژیم سابق شاه ادامه می دهد. این حکومت نیز به مانند حکومت سابق، به اقلیت عرب ایران با دید امنیتی و شک وتردید برخورد می کند، و متاًسفانه به مردم عرب اهواز نگاه امنیتی دارد به این معنا که می ترسد روزی استان نفتخیز خوزستان را از ایران تجزیه کنند. لذا جز بر این محور حرکت نمی کند.
در حقیقیت عرب ستیزی و اخراج عربها از مناصب دولتی و از شرکت نفت و گاز و حفاری در استان به مراتب بیش از زمان شاه است.
به عنوان نمونه ای از تحقیر، هم اکنون شاعری بنام هالو زیر عکسهای خمینی و خامنه ای وبا کمک و در سایه پرچم حمهوری اسلامی با استفاده از رکیک ترین کلمات به عرب ستیزی مشغول است و جمعیت انبوه برای او کف می زنند.
دولت بیش از 250000 هکتار زمینهای کشاورزان عرب را طی 20 سال گذشته درمناطق جفیر (بین حویزه و محمره)، شوش، حویزه و حمیدیه را غصب و تصاحب کرده و این زمینها را به مهاجرین غیر عرب و غیر بومی فارس و یا به شرکت تعاونی ایثارگران- یعنی افراد مرتبط با سازمانهای امنیتی و اطلاعاتی و دیگرکارگزاران غیر بومی دولت- واگذار کرده است.
همچنین واگذاری زمینهای روستاییان عرب در منطقه الدره در عبادان (با نام رسمی آبادان) به سپاه پاسداران و اخراج اجباری روستائیان عرب و یا تصاحب و واگذاری زمینهای شمال کارون به پروژه نیشکر ودر نتیحه بیکاری و بی خانمانی ده ها هزار کشاورز عرب در این مناطق و امثال این اعمال بر خلاف قوانین بین المللی و بخصوص مغایر با مواد 4 و 5 اعلامیه ومنشور سازمان ملل در حمایت از اقلیتها انجام شده است.
بر مبنای محتویات نامه های محرمانه ای که اخیراً از درون حکومت جمهوری اسلامی به خارج درز کرده است، این رژیم در راستای یک سیاست عرب ستیز و خط مشی رسمی آسمیسلاسیون و پاکسازی قومی، عربهای ایران را به وسیله تغیر بافت جمعیتی، جابجائی، اخراج مردم عرب از زمینهایشان و اسکان اجباری آنها در خارج از منطقه مانند اصفهان، شیراز، تبریز، کرج و تهران، پراکنده می کند و به تحلیل می برد.
بنا به متن های صریح این بخشنامه ها، هدفهای این سیاست تقلیل جمعیت عرب استان ، از حدود 70% جمعیت استان به یک سوم، در مدت 10 سال یا کمتر، می باشد. مسئولیت ارشد اجرای این سیاست برعهده محسن رضائی؛ فرمانده سابق سپاه پاسداران و دبیر فعلی شورای مصلحت نظام است.
در راستای این سیاست پاکسازی قومی، دولت شهرک های شبه استعماری مانند رامین-2، شیرین شهر و دیگرمجمتمع های مسکونی- با کلیه امکانات رفاهی در مراکز عرب نشین استان احداٍث کرده و بیش از یک میلیون مهاجرغیر عرب وغیر بومی را در این مناطق عرب نشین، از جمله ملاثانی در 45کیلو متری شمال اهواز، اسکان داده است. حال آنکه هیچکدام از این امکانات برای عربهای بومی موجود نمی باشد.
به عنوان نمونه ای دیگر از تبعیض، عربهای اقلیم اهواز یا استان خوزستان حق استفاده از پوشش محلی خود در اداره های دولتی و اماکن رسمی را ندارند. آنان عمدتاً از مشاغل دولتی محرومند. منابع و مطبوعات رسمی و حتی غیر رسمی وجود آنها را انکار و یا به تحقیر آنان را "عرب زبان" خطاب می کنند.
دولت ایران به روشنی سعی در همگونی و یکسان سازی اجباری جامعه یا فارسیزاسیوندارد که همان گونه که مستحضرید، این سیاست بر خلاف پروتکلهای 1.1، 2.2، 3.1 و 4.5 اعلامیه جهانی سازمان ملل در دفاع از حقوق اقلیتها، یعنیUnited Nations Declaration on Minorities (UNDM) می باشد.
جمهوری اسلامی که خود امضاء کننده اعلامیه جهانی حقوق بشر، کنوانسیونها و دیگر اسناد و معاهده های سازمان ملل می باشد، نه به تعهدات بین المللی و نه حتی به تعهدات داخلی و قانون اساسی خود- که بر طبق مواد 15 و 19 آن استفاده از زبان و فرهنگ های محلی، حفظ هویت قومی و مذهبی و نوعی خودگردانی فرهنگی را مجاز می شمارد، پایبند است.
فرزندان ملیت های غیر فارس و اقلیتهای زبانی در ایران از جمله عربها از تدریس و تکلم بزبان مادری خود محروم و علاوه بر نقض حقوق فردی، حقوق اجتماعیشان نیز سلب شده است. این نیز نقض ماده 4.3 UNDM است . تقاضای عادلانه اقلیت عرب برای احقاق حقوق انسانی از جمله آموزش به زبان مادری، ودیگر خواسته های اجتماعی، اقتصادی وفرهنگی را رژیم ایران کما کان با بر چسب " تجزیه طلبی " و "وابستگی به کشورهای اجنبی " و " خطر برایتمامیت ارضی "، "بعثی" و "وهابی" و غیره سرکوب می کند.
میزان بیسوادی عربهای اهوازی 4 تا 5 برابرمیزان متوسط کشوری و رقم بیکاری عربها دراستان نیز به همین نسبت 4 برابر میزان متوسط کشوری است.
در زمان حاکمیت جمهوری اسلامی، همانند رژیم سابق، ، کماکان استاندارخوزستان، کلیه معاونین استاندار در بخش های سیاسی امنیتی فرهنگی، امور زنان و غیره و تمام فرمانداران و کلیه افراد بلند پایه ومیان پایه استان مستمراٌ از غیر بومیان و مردم غیرعرب و غیر محلی، انتخاب و گمارده می شوند. این نیز با مواد 2.2 و 2.3 UNDM مغایرت کامل دارد.
عربهای اهوازی درسطح اقلیم در فقر بسر برده و از داشتن امکانات اولیه زندگی محروم اند، در حالی که زمینهای زیر پایشان روزی 4 و نیم میلیون بشکه نفت و یا 90 در صد نفت ایران راتولید می کند و عایدی دولت تنها در سال ۲۰۱۱ میلادی از این بابت بیش از ۱۰۰ میلیارد دلار بوده است.
رژیم جمهوری اسلامی ۴ سد انحرافی مسجد سلیمان، دز ، قارون و گتوند بر روی رودخانه کارون که از منا طق عرب نشین می گذرد ایجاد کرده و پروژه های انحراف آبهای رود کارون به مناطق غیر بومی و فارس نشین رفسنجان، اصفهان، یزد و دیگر مناطق مر کزی را دنبال می کند.
با آنکه در مجلس شورای اسلامی چنین پروژه هایی در حال بحث است، 8 سال است که انجام این پروژه ها با جدیت دنبال می شود. این ها همه در حالی است که اقلیم ما از بی آبی رنج می برد. این نیز بر خلاف کلیه قوانین بین المللی است و بنده آنرا با خانم کاترینا ده اباکرکی در نوامیر گذشته در همین ساختمان در نوامبر سال گذشته مطرح کرده و به اطلاع رسانده ام.
پس از گذشت ۲۳ سال از اتمام جنگ ایران و عراق، شهر ها و مناطق مرزی کماکان بصورت مخروبه و نیمه مخروبه و هنوزاراضی مین گذاری شده باقیمانده از زمان جنگ دست نخورده مانده اند وسیاست عدم پاکسازی شهرها و دهات مرزی و سرزمینهای عرب نشین از مین ها ادامه دارد. نتیجه این کار عدم امکان برگشت مردم عرب به خانه و کاشانه خود شده است. مضافاً بر اینکه این عمل منجر به ادامه تصاحب غیر قانونی سرزمینهای مردم بومی به وسیله دولت و عمال غیر بومی و غیر محلی حکومت گردیده است.
جمهوری اسلامی عمداً به مساله مین در منطقه با دیده اغماض می نگرد، چرا که این به سیاست رژیم در اخراج اجباری عربها ازمنطقه کمک می کند.
تدریس به زبان مادری از دانش آموزان عرب دریغ می شود. یک سوم دانش آموزان عرب در دوره ابتدائی، نصف آنان در دوره متوسطه، و سه چهارمشان در دوره دبیرستان ترک تحصیل می کنند. یعنی از 4 نفر دانش آموز عرب که به مدرسه می روند فقط یکی دیپلم می گیرد.
بنا به اطلاعات جمع آوری شده به وسیله سازمان های محلی حقوق بشری در اهواز و دیگر شهرهای اقلیم از ماه آوریل سال گذشته یعنی پنجمین سالگرد رویداد 15 آوریل 2005 تا کنون صد ها نفر از فعالان فرهنگی و سیاسی و حتی کسانی که مطلقاْ فعالیت سیاسی نداشته و ندارند را بدون دلیل دستگیر و قریب یکسال است که در سلولهای انفرادی، بدون ملاقات و بدون حق داشتن وکیل، در زندانهای کارون و چهار شیر و سپیداردر زندان نهاده اند.
با شروع انتفاضه مردم ما هزار ها نفر از مردم عرب اقلیم اهواز درخیابان های شهر اهواز مرکز اقلیم اهواز و شهرهای دیگر تجمع کرده و بر علیه سیاست رسوای دولت مبنی بر پاکسازی قومی، همچنین بر علیه فقر و بیکاری، و نیز برای پشتیبانی و همبستگی با بهار عربی شروع به تظاهرات کردند. در نتیجه، بیش از 150 نفر کشته و ده ها هزار نفر دستگیر و حبس شدند.
اخیرا "پرس تی وی" یعنی تلویزیون رژیم به زبان انگلیسی با مصاحبه با بعضی اززندانیان سیاسی اسیر و شکنجه شدگان، به اصطلاح با اقرار آنها در شرکت در عملیات تروریستی ادعایی، به زمینه سازی برای اعدام بعضی از آنها پرداختند. سازمانهای عفو بین المللی و دیده بان حقوق بشر اخیراً در این زمینه بیانیه ه ای صادر کرده اند که تقاضا دارم به اعلامیه های سازمان عفو بین الملل و دیده بان حقوق بشر رجوع نمائید. در صورت عدم تحرک سازمانهای حقوق بشری احتمال اعدام تعدادی از آنها در روزهای آینده موجود است.
گرچه آقای دکتر احمد شهید به حد اقل ۶۵ نفر از این زندانیان سیاسی در گزارش خود اشاره می کند، همانطوری که همگی دیروز در اجلاس؛ زود ویند- ـ ZudWind_ دیدید و نیز در مداخله ما در روز دوشنبه بعد از گزارش آقای شهید و جواب آقای لاریجانی ـ ما به ایشان گفتیم که وی متاْسفانه در مورد قتل زیر شکنجه نا صر آلبو شوکه و محمد کعبی در ماه گذشته و امکان اعدام ۵ نفر از خانواده حیدری و آقای معاوی به وسیله دادگاه انقلاب اهواز در این هفته و یا هفته آیندهـ گزارشی نداده اند و ما این را تمکین و ترعببایشان و شورای حقوق بشر و سازمان ملل در مقابل جمهوری اسلامی و عقب نشینی آنها در مورد سرکوب و حشیانه عرب های ساکن ایرانمی دانیم.
در خاتمه باید عرض کنم که بدون پیگیری سازمان ملل و ایجاد سیستمی برای حفا ظت وتضمین و پشتیبانی از حقوق اقلیتهای ملی و مذهبی و وضع قوانین بین المللی و عدم تمکین جامعه جهانی در مقابل ایران به دلیل منافع اقتصادی بعضی از ملل عضو سازمان ملل، در پوشش این که بعضی از این مسائل داخلی و سیاسی هستند ـ- که دیگر نیستند ـ- امکان پیشرفت نخواهد بود.
سازمانهای حقوق بشر ایرانی در این مورد -ـ یعنی دفاع همه جانبه؛ ینیورسال و جهانشمول ـ رسالتی دارندکه امیدواریم از عهده آن بر آیند.
حکومتی که مردمان و شهروندان خود را سرکوب و به قتل می رساند، مشروعیت بین المللی خود را از دست می دهد و حقوق بین المللی نباید از این رژیم خون آشام دفاع نماید. جامعه بین المللی باید بداند که در ایران و در دیگر نقاط جهان مردمان و ملل و ملیتها و اقوام تحت ستم و به حاشیه رانده شده، حد اقل تحت تاثیر جهانی شدن "گلاوبالیزسیون" و انترنت و گسترش کار تلویزیون های ماهواره ای و دیگر جنبه های مثبت انقلاب انفورماتیک و جهانگرایی، آگاهی ملی رشد بسیاری یافته و دیگر این ملل حاضر به عقب نشینی و گذشت ازحقوق خود نیستند.
در صورت سلب اعتماد ملیت های تحت ستم از سازمان ملل متحد و جامعه جهانی خدای ناخواسته به خشونت روی خواهند آورد وامکان دارد که آن ثبات و امنیت و صلح منطقه ای را که این کشور ها لازم دارند را به خطر می اندازند. در آن صورت این جامعه جهانی است که مسئول و مسبب آن خواهد بود.
در مورد مشخص ایران هیچ گونه تغییری در جهت ایجاد، تقویت و ادامه دمکراسی و عدالت اجتماعی بدون مشارکت فعال همه اجزای تشکیل دهنده این جامعه ـ یعنی ملیتهای کرد، لر، عرب، آذربایجانی، بلوچ، ترکمنو لر و دیگر ملیتها و اقوام به حاشیه رانده شده از حکومت و امکاناتش- و بدون سراسری شدن واقعی و توسعه جنبش دمکراسی خواهی به مناطق حاشیه ای و شمول یافتن و سراسری شدن جنبش، غیر ممکن خواهد بود. آن گونه که متاْسفانه دیدیم در مورد حرکت میلیونی موسوم به جنبش سبز در سال ۲۰۰۹ روی داد.
متشکرم
کریم عیدیان
چهار شنبه ۱۴ ما ه مارس ۲۰۱۲ ـ ژنو
چهار سخنران و گزارشگر وضعیت اقلیت ها در ایران در این همایش سخنرانی کردند. خانم فاخته زمانی، رئیس سازمان دفاع از حقوق زندانیان سیاسی در آذربایجان، خانم آنتونیا برشینگر، از سازمان عفو بین الملل، خانم منیره سلیمانی از حزب مردم بلوچستان و آقای کریم عبدیان از مسئولین سازمان حقوق بشر اقلیم اهواز، در مورد نقض حقوق بشر و دیگر شرایط سیاسی؛ اقتصادی؛ فرهنگی و اقتصادی ملیتهای اتنیکی در ایران به تفصیل صحبت کردند.
در زیر ترجمه فارسی سخنان یکی از سخنرانان؛ آقای کریم عبدیان، از سازمان حقوق بشر اهواز که در مورد نقض حقوق بشر مردم عرب در ایران ایراد شده است را به اطلاعتان می رسانیم:
- با سلام و تشکر- آقای رئیس؛ خانم ها و آقایان؛ حضار محترم و همکاران گرامی مدافع حقوق بشر؛
عربهای جنوب غرب ایران یعنی بومیان و ساکنان اصلی این خطه یکی از محروم ترین و به حاشیه رانده شده ترین اقلیت های ملی، نه فقط در ایران، بلکه در کل خاورمیانه می باشند. این اقلیت ملی، ساکن سرزمینی است که از نظر استراتژیکی یکی از مناطق مهم خاورمیانه می باشد. سرزمین آباء و اجدادی این مردم دارای ثروت های بسیار و منابع نفت و گاز و آب و زمینهای حاصلخیز است، ولی خود این ملیت نه فقط از این ثروت بی بهره است، بلکه این ثروت برایش خود بلا و نکبتی شده است. زیرا حکومتهای متعدد مرکزی در ایران بر همین اساس، این ملیت را در بهترین شرایط به حاشیه رانده اند، و در بدترین شرایط آن را تجزیه طلب، ضد ایرانی، غیر آریائی، ضد ملی؛ تروریست، سوسمار خور و عقب مانده خوانده و سرکوب کرده اند. این وضعیتی است که همچنان ادامه دارد.
از هویت زدائی شروع می کنم. می دانیم که در ایران چند ملیتی و چند زبانه و چند فرهنگی، این کشور و مردمش از قدیم "ملل و ممالک محروسه ایران" خوانده می شده اند. نیز می دانیم که به صورت تاریخی به مناطق، ولایات و استانها نام ملیت هایشان داده شده است. استان فارس را داریم، کردستان یعنی سرزمین و محل سکونت کردها را داریم، بلوچستان یعنی سرزمین بلوچ ها ، لرستان و آذربایجان وبختیلری و چهار محال؛ سیستان و بلوچستان و ترکمنستان و یا ترکمن صحرا را نیز دارمم. این تقسیمات و نامگذاریها از قدیم بوده و هست. فقط نام عربستان را که از قرن ها پیش نام کنونی اقلیم ما بوده است را در سال ۱۹۳۶ در زمان پهلوی اول از "عربستان" به "خوزستان" تبدیل کردند.
عربستان به معنای سرزمین دارای هویت عربی و محل سکونت عربها است، حال آن که ادعا می شود "خوز" نام قومی آریائی بوده است. این تغییر نام جز برای هویت زدائی از ملت عرب در ایران نبوده و نیست. این عرب ستیزی و هویت زدائی خصلت همه حکومت های ایرانی از جمله پهلوی ها و جمهوری اسلامی است.
برای نمونه می گویم بعد از انقلاب بهمن ۱357 (فوریه 1979) مردم آذربایجان توانستند نام رضائیه را به نام ترکی و تاریخی آن یعنی اورومیه تغیر دهند و بسیاری از نامها نیز در اینجا و آنجا تغییر یافت. ولی همین تقاضای مردم عرب برای تغییر نام خرمشهر به نام عربی و تاریخی آن- یعنی محمره با خشونت خونین جمهوری اسلامی به دست دریادار مدنی- سرکوب شد. تعددادی از تظاهر کنندگان برای این تغییر نام را به خاک و خون کشیدند، تا هیچ نامی در اقلیم ما تغییر نیابد. نیز، جمهوری اسلامی کماکان و در ادامه سیاست شاه آبراه بین المللی بین ایران و عراق را که با نام رسمی و بین المللی آن "شط العرب" است به خواست و روایت شاه اروند رود می نامد و از تصحیح این نام امتناع می ورزد.
به هر حال در جنوب غربی ایران- در اقلیم اهواز که نام رسمی و دولتی آن خوزستان است حد اقل بیش از 5 میلیون عرب بومی- موسوم به عرب های اهوازی ساکن اند. جمعیت عربهای ایران حدود ۸ میلیون یا ۱۰ درصد جمعیت کل ایران تخمین زده شده است. ایران به دلایل سیاسی از ارائه آمار در این موارد امتناع دارد. اما بنا به تحقیقات پژوهشگرمعروف عرب ایرانی آقای یوسف عزیزی بنی طُرُف؛ که با استفاده از بیش از ۲۰ سال آمار انتخابات استانی و مجلس و ریاست جمهوری به دست آمده است، این آمار قابل تایید و اعتماد است.
عربهای اهوازی درایران اقلیتی ملی، بومی،اتنیکی و زبانی می باشند.
جمهوری اسلامی ایران سیاست جابجائی جمعیت وتصاحب غیر قانونی زمین های کشاورزان عرب را به شیوه رژیم سابق شاه ادامه می دهد. این حکومت نیز به مانند حکومت سابق، به اقلیت عرب ایران با دید امنیتی و شک وتردید برخورد می کند، و متاًسفانه به مردم عرب اهواز نگاه امنیتی دارد به این معنا که می ترسد روزی استان نفتخیز خوزستان را از ایران تجزیه کنند. لذا جز بر این محور حرکت نمی کند.
در حقیقیت عرب ستیزی و اخراج عربها از مناصب دولتی و از شرکت نفت و گاز و حفاری در استان به مراتب بیش از زمان شاه است.
به عنوان نمونه ای از تحقیر، هم اکنون شاعری بنام هالو زیر عکسهای خمینی و خامنه ای وبا کمک و در سایه پرچم حمهوری اسلامی با استفاده از رکیک ترین کلمات به عرب ستیزی مشغول است و جمعیت انبوه برای او کف می زنند.
دولت بیش از 250000 هکتار زمینهای کشاورزان عرب را طی 20 سال گذشته درمناطق جفیر (بین حویزه و محمره)، شوش، حویزه و حمیدیه را غصب و تصاحب کرده و این زمینها را به مهاجرین غیر عرب و غیر بومی فارس و یا به شرکت تعاونی ایثارگران- یعنی افراد مرتبط با سازمانهای امنیتی و اطلاعاتی و دیگرکارگزاران غیر بومی دولت- واگذار کرده است.
همچنین واگذاری زمینهای روستاییان عرب در منطقه الدره در عبادان (با نام رسمی آبادان) به سپاه پاسداران و اخراج اجباری روستائیان عرب و یا تصاحب و واگذاری زمینهای شمال کارون به پروژه نیشکر ودر نتیحه بیکاری و بی خانمانی ده ها هزار کشاورز عرب در این مناطق و امثال این اعمال بر خلاف قوانین بین المللی و بخصوص مغایر با مواد 4 و 5 اعلامیه ومنشور سازمان ملل در حمایت از اقلیتها انجام شده است.
بر مبنای محتویات نامه های محرمانه ای که اخیراً از درون حکومت جمهوری اسلامی به خارج درز کرده است، این رژیم در راستای یک سیاست عرب ستیز و خط مشی رسمی آسمیسلاسیون و پاکسازی قومی، عربهای ایران را به وسیله تغیر بافت جمعیتی، جابجائی، اخراج مردم عرب از زمینهایشان و اسکان اجباری آنها در خارج از منطقه مانند اصفهان، شیراز، تبریز، کرج و تهران، پراکنده می کند و به تحلیل می برد.
بنا به متن های صریح این بخشنامه ها، هدفهای این سیاست تقلیل جمعیت عرب استان ، از حدود 70% جمعیت استان به یک سوم، در مدت 10 سال یا کمتر، می باشد. مسئولیت ارشد اجرای این سیاست برعهده محسن رضائی؛ فرمانده سابق سپاه پاسداران و دبیر فعلی شورای مصلحت نظام است.
در راستای این سیاست پاکسازی قومی، دولت شهرک های شبه استعماری مانند رامین-2، شیرین شهر و دیگرمجمتمع های مسکونی- با کلیه امکانات رفاهی در مراکز عرب نشین استان احداٍث کرده و بیش از یک میلیون مهاجرغیر عرب وغیر بومی را در این مناطق عرب نشین، از جمله ملاثانی در 45کیلو متری شمال اهواز، اسکان داده است. حال آنکه هیچکدام از این امکانات برای عربهای بومی موجود نمی باشد.
به عنوان نمونه ای دیگر از تبعیض، عربهای اقلیم اهواز یا استان خوزستان حق استفاده از پوشش محلی خود در اداره های دولتی و اماکن رسمی را ندارند. آنان عمدتاً از مشاغل دولتی محرومند. منابع و مطبوعات رسمی و حتی غیر رسمی وجود آنها را انکار و یا به تحقیر آنان را "عرب زبان" خطاب می کنند.
دولت ایران به روشنی سعی در همگونی و یکسان سازی اجباری جامعه یا فارسیزاسیوندارد که همان گونه که مستحضرید، این سیاست بر خلاف پروتکلهای 1.1، 2.2، 3.1 و 4.5 اعلامیه جهانی سازمان ملل در دفاع از حقوق اقلیتها، یعنیUnited Nations Declaration on Minorities (UNDM) می باشد.
جمهوری اسلامی که خود امضاء کننده اعلامیه جهانی حقوق بشر، کنوانسیونها و دیگر اسناد و معاهده های سازمان ملل می باشد، نه به تعهدات بین المللی و نه حتی به تعهدات داخلی و قانون اساسی خود- که بر طبق مواد 15 و 19 آن استفاده از زبان و فرهنگ های محلی، حفظ هویت قومی و مذهبی و نوعی خودگردانی فرهنگی را مجاز می شمارد، پایبند است.
فرزندان ملیت های غیر فارس و اقلیتهای زبانی در ایران از جمله عربها از تدریس و تکلم بزبان مادری خود محروم و علاوه بر نقض حقوق فردی، حقوق اجتماعیشان نیز سلب شده است. این نیز نقض ماده 4.3 UNDM است . تقاضای عادلانه اقلیت عرب برای احقاق حقوق انسانی از جمله آموزش به زبان مادری، ودیگر خواسته های اجتماعی، اقتصادی وفرهنگی را رژیم ایران کما کان با بر چسب " تجزیه طلبی " و "وابستگی به کشورهای اجنبی " و " خطر برایتمامیت ارضی "، "بعثی" و "وهابی" و غیره سرکوب می کند.
میزان بیسوادی عربهای اهوازی 4 تا 5 برابرمیزان متوسط کشوری و رقم بیکاری عربها دراستان نیز به همین نسبت 4 برابر میزان متوسط کشوری است.
در زمان حاکمیت جمهوری اسلامی، همانند رژیم سابق، ، کماکان استاندارخوزستان، کلیه معاونین استاندار در بخش های سیاسی امنیتی فرهنگی، امور زنان و غیره و تمام فرمانداران و کلیه افراد بلند پایه ومیان پایه استان مستمراٌ از غیر بومیان و مردم غیرعرب و غیر محلی، انتخاب و گمارده می شوند. این نیز با مواد 2.2 و 2.3 UNDM مغایرت کامل دارد.
عربهای اهوازی درسطح اقلیم در فقر بسر برده و از داشتن امکانات اولیه زندگی محروم اند، در حالی که زمینهای زیر پایشان روزی 4 و نیم میلیون بشکه نفت و یا 90 در صد نفت ایران راتولید می کند و عایدی دولت تنها در سال ۲۰۱۱ میلادی از این بابت بیش از ۱۰۰ میلیارد دلار بوده است.
رژیم جمهوری اسلامی ۴ سد انحرافی مسجد سلیمان، دز ، قارون و گتوند بر روی رودخانه کارون که از منا طق عرب نشین می گذرد ایجاد کرده و پروژه های انحراف آبهای رود کارون به مناطق غیر بومی و فارس نشین رفسنجان، اصفهان، یزد و دیگر مناطق مر کزی را دنبال می کند.
با آنکه در مجلس شورای اسلامی چنین پروژه هایی در حال بحث است، 8 سال است که انجام این پروژه ها با جدیت دنبال می شود. این ها همه در حالی است که اقلیم ما از بی آبی رنج می برد. این نیز بر خلاف کلیه قوانین بین المللی است و بنده آنرا با خانم کاترینا ده اباکرکی در نوامیر گذشته در همین ساختمان در نوامبر سال گذشته مطرح کرده و به اطلاع رسانده ام.
پس از گذشت ۲۳ سال از اتمام جنگ ایران و عراق، شهر ها و مناطق مرزی کماکان بصورت مخروبه و نیمه مخروبه و هنوزاراضی مین گذاری شده باقیمانده از زمان جنگ دست نخورده مانده اند وسیاست عدم پاکسازی شهرها و دهات مرزی و سرزمینهای عرب نشین از مین ها ادامه دارد. نتیجه این کار عدم امکان برگشت مردم عرب به خانه و کاشانه خود شده است. مضافاً بر اینکه این عمل منجر به ادامه تصاحب غیر قانونی سرزمینهای مردم بومی به وسیله دولت و عمال غیر بومی و غیر محلی حکومت گردیده است.
جمهوری اسلامی عمداً به مساله مین در منطقه با دیده اغماض می نگرد، چرا که این به سیاست رژیم در اخراج اجباری عربها ازمنطقه کمک می کند.
تدریس به زبان مادری از دانش آموزان عرب دریغ می شود. یک سوم دانش آموزان عرب در دوره ابتدائی، نصف آنان در دوره متوسطه، و سه چهارمشان در دوره دبیرستان ترک تحصیل می کنند. یعنی از 4 نفر دانش آموز عرب که به مدرسه می روند فقط یکی دیپلم می گیرد.
بنا به اطلاعات جمع آوری شده به وسیله سازمان های محلی حقوق بشری در اهواز و دیگر شهرهای اقلیم از ماه آوریل سال گذشته یعنی پنجمین سالگرد رویداد 15 آوریل 2005 تا کنون صد ها نفر از فعالان فرهنگی و سیاسی و حتی کسانی که مطلقاْ فعالیت سیاسی نداشته و ندارند را بدون دلیل دستگیر و قریب یکسال است که در سلولهای انفرادی، بدون ملاقات و بدون حق داشتن وکیل، در زندانهای کارون و چهار شیر و سپیداردر زندان نهاده اند.
با شروع انتفاضه مردم ما هزار ها نفر از مردم عرب اقلیم اهواز درخیابان های شهر اهواز مرکز اقلیم اهواز و شهرهای دیگر تجمع کرده و بر علیه سیاست رسوای دولت مبنی بر پاکسازی قومی، همچنین بر علیه فقر و بیکاری، و نیز برای پشتیبانی و همبستگی با بهار عربی شروع به تظاهرات کردند. در نتیجه، بیش از 150 نفر کشته و ده ها هزار نفر دستگیر و حبس شدند.
اخیرا "پرس تی وی" یعنی تلویزیون رژیم به زبان انگلیسی با مصاحبه با بعضی اززندانیان سیاسی اسیر و شکنجه شدگان، به اصطلاح با اقرار آنها در شرکت در عملیات تروریستی ادعایی، به زمینه سازی برای اعدام بعضی از آنها پرداختند. سازمانهای عفو بین المللی و دیده بان حقوق بشر اخیراً در این زمینه بیانیه ه ای صادر کرده اند که تقاضا دارم به اعلامیه های سازمان عفو بین الملل و دیده بان حقوق بشر رجوع نمائید. در صورت عدم تحرک سازمانهای حقوق بشری احتمال اعدام تعدادی از آنها در روزهای آینده موجود است.
گرچه آقای دکتر احمد شهید به حد اقل ۶۵ نفر از این زندانیان سیاسی در گزارش خود اشاره می کند، همانطوری که همگی دیروز در اجلاس؛ زود ویند- ـ ZudWind_ دیدید و نیز در مداخله ما در روز دوشنبه بعد از گزارش آقای شهید و جواب آقای لاریجانی ـ ما به ایشان گفتیم که وی متاْسفانه در مورد قتل زیر شکنجه نا صر آلبو شوکه و محمد کعبی در ماه گذشته و امکان اعدام ۵ نفر از خانواده حیدری و آقای معاوی به وسیله دادگاه انقلاب اهواز در این هفته و یا هفته آیندهـ گزارشی نداده اند و ما این را تمکین و ترعببایشان و شورای حقوق بشر و سازمان ملل در مقابل جمهوری اسلامی و عقب نشینی آنها در مورد سرکوب و حشیانه عرب های ساکن ایرانمی دانیم.
در خاتمه باید عرض کنم که بدون پیگیری سازمان ملل و ایجاد سیستمی برای حفا ظت وتضمین و پشتیبانی از حقوق اقلیتهای ملی و مذهبی و وضع قوانین بین المللی و عدم تمکین جامعه جهانی در مقابل ایران به دلیل منافع اقتصادی بعضی از ملل عضو سازمان ملل، در پوشش این که بعضی از این مسائل داخلی و سیاسی هستند ـ- که دیگر نیستند ـ- امکان پیشرفت نخواهد بود.
سازمانهای حقوق بشر ایرانی در این مورد -ـ یعنی دفاع همه جانبه؛ ینیورسال و جهانشمول ـ رسالتی دارندکه امیدواریم از عهده آن بر آیند.
حکومتی که مردمان و شهروندان خود را سرکوب و به قتل می رساند، مشروعیت بین المللی خود را از دست می دهد و حقوق بین المللی نباید از این رژیم خون آشام دفاع نماید. جامعه بین المللی باید بداند که در ایران و در دیگر نقاط جهان مردمان و ملل و ملیتها و اقوام تحت ستم و به حاشیه رانده شده، حد اقل تحت تاثیر جهانی شدن "گلاوبالیزسیون" و انترنت و گسترش کار تلویزیون های ماهواره ای و دیگر جنبه های مثبت انقلاب انفورماتیک و جهانگرایی، آگاهی ملی رشد بسیاری یافته و دیگر این ملل حاضر به عقب نشینی و گذشت ازحقوق خود نیستند.
در صورت سلب اعتماد ملیت های تحت ستم از سازمان ملل متحد و جامعه جهانی خدای ناخواسته به خشونت روی خواهند آورد وامکان دارد که آن ثبات و امنیت و صلح منطقه ای را که این کشور ها لازم دارند را به خطر می اندازند. در آن صورت این جامعه جهانی است که مسئول و مسبب آن خواهد بود.
در مورد مشخص ایران هیچ گونه تغییری در جهت ایجاد، تقویت و ادامه دمکراسی و عدالت اجتماعی بدون مشارکت فعال همه اجزای تشکیل دهنده این جامعه ـ یعنی ملیتهای کرد، لر، عرب، آذربایجانی، بلوچ، ترکمنو لر و دیگر ملیتها و اقوام به حاشیه رانده شده از حکومت و امکاناتش- و بدون سراسری شدن واقعی و توسعه جنبش دمکراسی خواهی به مناطق حاشیه ای و شمول یافتن و سراسری شدن جنبش، غیر ممکن خواهد بود. آن گونه که متاْسفانه دیدیم در مورد حرکت میلیونی موسوم به جنبش سبز در سال ۲۰۰۹ روی داد.
متشکرم
کریم عیدیان
چهار شنبه ۱۴ ما ه مارس ۲۰۱۲ ـ ژنو
نوزدهمین اجلاس دوره ای شورای حقوق بشر
سازمان ملل در موضوع اقلیتهای اتنیکی و دینی در ایران
اخبار روز - گزارش دریافتی: فاخته زمانی مدیر انجمن دفاع از زندانیان سیاسی آذربایجانی در ایران (آداپ) روز چهارشنبه ۲۳ اسفند در کنفرانس جانبی نوزدهمین اجلاس شورای حقوق بشر سازمان ملل متحد حضور و به سخنرانی در خصوص وضعیت حقوق بشر آذربایجانیها در ایران پرداخت.
همزمان با نوزدهمین اجلاس شورای حقوق بشر سازمان ملل متحد در ژنو این سازمان میزبان برگزاری نشستی مهم با موضوع حقوق اقلیتهای اتنیکی و دینی در ایران بود.
در این نشست که با میزبانی ام آر جی(سازمان دفاع از حقوق اقلیتها) و یو ان پی او(سازمان ملیتهای بدون نماینده) در روزهای ۲۳ و ۲۴ اسفند ۱۳۹۰ برگزار شده بود مارک لاتیمئر دبیر سازمان بین المللی دفاع از حقوق اقلیت ها، فاخته زمانی فعال حقوق بشر آذربایجانی و مدیر انجمن دفاع از زندانیان سیاسی آذربایجانی در ایران(آداپ) و منیره سلیمانی از حزب مردم بلوچستان، کریم عبدیان از سازمان حقوق بشر اهواز و آنتونیو برچینگر از مسئولین سازمان عفو بین الملل به عنوان سخنران حضور داشتند و به بحث و بررسی وضعیت حقوق بشر اتنیکهای ترک٬کرد٬عرب٬بلوچ در این کنفرانس پرداختند.
متن سخنرانی فاخته زمانی بدین شرح است:
نخست از سازمان ملتهای بدون نماینده "یو ان پی او" و سازمان بین المللی دفاع از حقوق اقلیت ها "ام آر جی" به خاطر دفاع از حقوق گروههای محروم در سراسر جهان و برگزاری این جلسه تشکر می کنم.
خاورمیانه و جهان عرب جهان دوران خارق العاده ای را سپری می کند. اعتراضات مدنی بر علیه رژیمهای فاسد تقریبا به ۲۰ کشور گسترش یافته و حرکتهای اجتماعی آغاز شده در این کشورها تحسین جامعه بزرگ بین المللی را برانگیخته است. همزمان با سقوط دولتهای فاسد در یکی از بی ثبات ترین مناطق، حکومت ایران همچنان در قدرت بوده و به نقض حقوق بشر ادامه می دهد و جهان از وضعیت اقلیتها در این کشور بی اطلاع مانده است.
من برای صحبت در خصوص آذربایجانیها که یکی از این اقلیتها است و از ابتدایی ترین حقوق انسانی اش محروم نگه داشته شده اینجا هستم.
آذربایجانیها بیشتر در شمال غربی ایران ساکنند و بزرگترین جامعه غیر فارس کشور را تشکیل میدهند. پس از روی کار آمدن حکومت پهلوی در سال ۱۹۲۵ آذربایجانیها به همراه دیگر اتنیکهای غیرفارس در ایران٬ در قانون و عمل مورد نژادپرستی و تبعیضهای فرهنگی، زبانی و اقتصادی قرار گرفته اند. در کشور چندزبانه ایران٬ فارسی همچنان تنها زبان سیستم آموزشی کشور است. آذربایجانی ها به سبب مشکلات آموزش زبان و تبعیضهای سیستماتیک نمی توانند از فقر به جا مانده از نسلها رها شوند و در داخل جامعه خودشان از لحاظ اجتماعی و اقتصادی راکد باقی مانده اند. آن ها برای پایان دادن به این نابرابری اجتماعی - اقتصادی و تبدیل زبان ترکی به زبان آموزش در مدارس مبارزه ای طولانی داشته اند.
فعالان آذربایجانی شامل فعالان حقوق بشر، روزنامه نگاران، نویسندگان و دانشجویان که از حقوق جامعه تحت ستم خود دفاع می کنند، با خطراتی از قبیل بازداشتهای غیرقانونی تا قتل به دست مأموران امنیتی روبرو هستند. اعتراضات مدنی فعالان آذربایجانی برای حقوق فرهنگی، پایان دادن به بی عدالتیهای اجتماعی و اقتصادی و محافظت از محیط زیستشان با خشونت و دستگیریهای گسترده سرکوب می شود.
به گفته سازمان عفو بین الملل، افرادی که برای ترویج فرهنگ و هویت آذربایجانی فعالیت می کنند و خواهان حقوق زبانی آذربایجانیها در ایران می شوند با اتهاماتی نامعلوم و مبهم همچون "تبلیغ پان ترکیسم در راستای فعالیت بر علیه امنیت کشور" متهم می شوند. بازداشت شدگان را تحت شکنجه های روحی و جسمی قرار داده و مجبور به اعتراف به کارهای ناکرده می کنند.
یکی از این فعالین سعید متین پور فعال حقوق بشر و روزنامه نگار آذربایجانی است. او به خاطر مبارزه صلح آمیزش برای حقوق جامعه اش در حال گذراندن یک دوره حبس هشت ساله است و سازمان عفو بین الملل وی را زندانی وجدان و عقیده نامیده است.
حمله رسانه ها و مطبوعات دولتی ایران به فرهنگ، زبان و هویت آذربایجانی و تحقیر آنها امر پنهانی نیست. ترکهای آذربایجان نه تنها در مکانهای خصوصی و محل کار بلکه در رسانه ها نیز مسخره شده و مورد تحقیر و استهزاء قرار می گیرند.
از سال ۲۰۰۶، بعد از تأسیس آداپ تا کنون، من و همکارانم منابع زیاد و متنوعی را رصد کرده ایم که نژادپرستی بر علیه ترکهای آذربایجان را به صورت مداوم ترویج می کنند. اولین و مهمترین اینها تصویری است که فرهنگ ایرانی و مدیای آن از ترکهای آذربایجان ارائه می دهد.
در بهار سال ۲۰۰۶، روزنامه دولتی "ایران" کاریکاتوری را منتشر کرد که در آن« ترکهای آذربایجان به سوسک تشبیه شده بودند. در آنجا نه تنها تحقیر و نژادپرستی مورد حمایت دولت ایران، بلکه همزمان پیشنهاد نابودی تمام جامعه آذربایجان مطرح گشته بود. پس از آغاز تظاهرات بر علیه کاریکاتور نژادپرستانه در شهرهای آذربایجان دهها نفر کشته و تعداد زیادی زندانی شدند. شدت سرکوب اگرچه به شدت و وحشیت سرکوبهای پس از انتخابات ایران بود اما جامعه جهانی توجه چندانی به آن نکرد.
همانند بسیاری از نقاط دیگر جهان، زنان در ایران قربانیان خشونت روزانه هستند و سیستم قضایی ایران در مقابل خشونتی که زنان با آن روبرو می شوند خیلی کم و بعضا هیچ عکس العملی نشان نمی دهد. حکومت مردسالار و سیستم و قوانین زن ستیز ایران پیشرفت فرآیند فرهنگی احترام به حقوق زنان در جامعه را با مانع جدی روبرو کرده است. موارد تبعیض آمیز موجود در قوانین مدنی و جزایی ایران نقشی اساسی در قدرتمند کردن مرد دارند، که از یکسو مرد را قادر به اعمال خشونت علیه زن می کند و از سوی دیگر برای زنانی که به مقابله با این قوانین تبعیض آمیز می پردازند سقفی شیشه ای ایجاد می کند. به گفته فرانک فرید فعال حقوق زنان و شاعر آذربایجانی "نژاد، قومیت، جنسیت، زبان و فرهنگ، طبقات اجتماعی، مذهب و منطقه ی سکونت و عدم توانایی و ... جزو عواملی هستند که نابرابری و تبعیض ایجاد می کنند. اغلب زنان ما، با بیشتر این تبعیضها مواجهند و در شرایط پیچیده ی برآمده از این نابرابریها، زنان اعتماد به نفس خود را از دست می دهند و خود را در هم شکسته می یابند." به این ترتیب زن جامعه اقلیت دوبار قربانی می شود و به گفته دیگر فعال زن آذربایجانی "ما هم زن و هم از جامعه اقلیت هستیم و در جمهوری اسلامی ایران تحت ظلم مضاعفیم."
بعضی از افراد جامعه آذربایجان و خصوصا زنان به دلیل عدم توانایی در صحبت کردن و درک مفاهیم به زبان فارسی، تنها زبان رسمی در ایران، در سیستم قضایی ایران با مشکل روبرو می شوند. برای نمونه می توان سکینه محمدی آشتیانی را نام برد که یک زن آذربایجانی است که به مجازات سنگسار محکوم شده است. پسر و وکیل خانم محمدی باور دارند که وی به صورت عادلانه محاکمه نشده است. به اعتقاد آنها او زیر فشار و شکنجه اعتراف کرده است و علاوه بر این بدلیل اینکه وی تنها ترکی می داند سخنان مامورانی را که فارسی صحبت می کرده اند و همچنین صحبتهایی که در جریان محاکمه رد و بدل شده بود را نتوانسته بود متوجه شود.
در ایران تحت سلطه فرهنگ فارس و مذهب شیعه، اقلیتهای دینی آذربایجان همچون سنی ها، علویها، یهودیان، مسیحیان و بهائیان با هر دو تبعیض ملی و دینی روبرو می شوند. این تبعیض ها شامل مواردی همچون داشتن شانس ناچیز برای تحصیلات عالی، نداشتن حق تاسیس مدارس دینی و نهادهای غیر دولتی، سخت بودن دستیابی به مشاغل دولتی و همچنین بی عدالتی در سیستم قضایی و روبرو شدن با جزاهایی سنگین تر نسبت به جرمشان می باشد.
بر اساس گزارشاتی که آداپ از جوامع علوی و سنی آذربایجان بدست آورده عده ای از افراد آن جوامع بر اساس اسناد ساختگی و در محاکماتی ناعادلانه به اعدام محکوم شده اند. این اتهامات ساختگی بر اساس اعترافات گرفته شده زیر شکنجه و بر اساس مدارک آماده شده توسط وزارت اطلاعات ایران به این افراد وارد شده است. در سال ۲۰۱۱ حداقل شش آذربایجانی سنی (کوره سنی) در زندان مرکزی ارومیه به جرم قاچاق اعدام شده اند. از دیگر موارد دادرسی ناعادلانه می توان به مورد جوان ۲۷ ساله مهدی قاسم زاده که از علویان آذربایجان است اشاره کرد که در فوریه ۲۰۰۹ به اتهام محاربه با خدا اعدام شد.
علاوه از این حکومت ایران در مناطق محل سکونت آذربایجانیهای علوی و سنی با تغییر مسیر آبهای زیر زمینی٬ روستاهای این مناطق را بی آب گذاشته و کشاورزان را با مشکلات اقتصادی روبرو می کند.
شهرهای آذربایجان در شمال غربی ایران با فاجعه محیط زیستی ناشی از خشکاندن دریاچه ارومیه روبرو هستند. دریاچه ارومیه بزرگترین دریاچه آب شور جهان بوده و مابین استانهای آذربایجان شرقی و غربی قرار گرفته است. در اواخر ماه آگوست و همچنین ماه سپتامبر در چندین شهرآذربایجان از جمله اورمیه و تبریز دهها هزار نفر به کوچه ها و خیابانها ریختند و اعتراض خود به سیاستهای غلط سدسازی و آبیاری حکومت ایران که باعث خشکی دریاچه ارومیه شده است را ابراز کردند. تظاهرکنندگان آذربایجانی با حمله خشن پلیس سرکوب شدند. در اثر این حملات تعداد زیادی زخمی و هزاران نفر بازداشت و بر اساس گزارشات رسیده چهار تن کشته شدند.
بر اساس گزارش برنامه محیط زیست سازمان ملل متحد (UNEP) در فوریه ۲۰۱۲ ، پایین آمدن سطح آب دریاچه نمکهای باقی مانده در قسمتهای خشک شده دریاچه را به حال خود رها کرده و منطقه ای بیابانی از نمک به وسعت ۴۰۰ کیلومتر مربع بوجود آمده است. این منطقه نمکی موجب خسارت به کشاورزی منطقه شده و مانع رویش بافت طبیعی گیاهی در منطقه خواهد شد. همزمان این نمکها به وسیله باد پخش شده و می تواند "طوفان" نمکی ایجاد کند. همانند طوفانهایی که بعد از خشک شدن دریاچه آرال که در ۱۲۰۰کیلومتری دریاچه ارومیه قرار دارد ایجاد شد.
در سالهای اخیر حکومت ایران روی بیش از ۲۰ رود منتهی به دریاچه ارومیه سدسازی کرده است. به گفته متخصصان و گروههای محیط زیستی این سدها به همراه پلی که شهرهای ارومیه و تبریز را به هم متصل می کند باعث شده اند که جریان آب به داخل دریاچه و همچنین جریانهای آبی در داخل دریاچه کاهش یابد و این امر سبب بخار شدن بیشتر آب دریاچه ارومیه شده است.
خشک شدن دریاچه ارومیه زندگی ۱۳ میلیون نفر از ساکنان بومی منطقه و همچنین کشورهای همچون جمهوری آذربایجان، ترکیه،عراق و ارمنستان را تحت تاثیر قرار خواهد داد. به گفته دکتر اسماعیل کهرم استاد محیط زیست دانشگاه تهران اگر دریاچه ارومیه خشک شود شش الی هشت شهر با مدفون شدن زیر لایه های نمک به کلی از بین خواهند رفت.
آقایان و خانمها؛
مشکلات اقلیتهای ایران در جامعه بین الملل بازتاب بسیار اندکی داشته است. جامعه بین المللی لازم است که این مسئله را مورد توجه قرار داده و از دولت ایران بخواهد:
- تحصیل به زبان ترکی در مدارس و ایجاد مطبوعات مستقل در آذربایجان مجاز کند و زندانیان عقیده و وجدان را که به خاطر دفاع از حقوق فرهنگی و زبانی آذربایجانیها به حالتی بیگناه بازداشت شده اند آزاد، و دستگیری فعالین حقوق آذربایجانیها را که اقدام به تجمعات صلح آمیز کرده و یا با نشریات مدافع حقوق آذربایجانیها همکاری میکنند، متوقف سازد.
-به تبعیضات اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی بر علیه آذربایجانیها و دیگر اتنیکهای غیرفارس ایران پایان دهد.
- حکومت ایران را به از بین بردن تبعیض موجود بر علیه زنان و دختران و به اجرای تعهدات بین المللی خود در راستای ایجاد برابری جنسیتی فرابخواند.
- از ایران بخواهد، اعدام آذربایجانیهای غیرشیعه، و دیگر اقلیتهای مذهبی و اتنیکی در ایران را، که براساس اعترافات گرفته شده زیر شکنجه و اسناد تهیه شده توسط وزارت اطلاعات محکوم می شوند، متوقف کرده، اقلیتهای مذهبی آذربایجان را در فعالیتهای دینی سیاسی و اجتماعی آزاد بگذارد و ایران را برای پایان دادن به تبعیض شغلی و تحصیلی تشویق کند.
آداپ با توجه به اینکه بحران دریاچه ارومیه بحرانی بین المللی است جامعه جهانی و از جمله برنامه محیط زیست سازمان ملل متحد(UNEP) و نهاد فرهنگی و علمی، پژوهشی سازمان ملل متحد(یونسکو) را به مداخله و نشان دادن راه حلهای بحران دعوت می کند. ما معتقدیم جامعه جهانی و سازمانهای بین المللی باید در کنار ساکنان بومی و اقلیتهای اتنیکی باشد و همزمان با دفاع از حق آنها برای آزادی بیان، تجمع و اعتراض مسالمت آمیز، از حق آنها برای دسترسی به آب تمیز برای مصرف روزانه و کشاورزی دفاع کند.
سازمان ملل در موضوع اقلیتهای اتنیکی و دینی در ایران
اخبار روز - گزارش دریافتی: فاخته زمانی مدیر انجمن دفاع از زندانیان سیاسی آذربایجانی در ایران (آداپ) روز چهارشنبه ۲۳ اسفند در کنفرانس جانبی نوزدهمین اجلاس شورای حقوق بشر سازمان ملل متحد حضور و به سخنرانی در خصوص وضعیت حقوق بشر آذربایجانیها در ایران پرداخت.
همزمان با نوزدهمین اجلاس شورای حقوق بشر سازمان ملل متحد در ژنو این سازمان میزبان برگزاری نشستی مهم با موضوع حقوق اقلیتهای اتنیکی و دینی در ایران بود.
در این نشست که با میزبانی ام آر جی(سازمان دفاع از حقوق اقلیتها) و یو ان پی او(سازمان ملیتهای بدون نماینده) در روزهای ۲۳ و ۲۴ اسفند ۱۳۹۰ برگزار شده بود مارک لاتیمئر دبیر سازمان بین المللی دفاع از حقوق اقلیت ها، فاخته زمانی فعال حقوق بشر آذربایجانی و مدیر انجمن دفاع از زندانیان سیاسی آذربایجانی در ایران(آداپ) و منیره سلیمانی از حزب مردم بلوچستان، کریم عبدیان از سازمان حقوق بشر اهواز و آنتونیو برچینگر از مسئولین سازمان عفو بین الملل به عنوان سخنران حضور داشتند و به بحث و بررسی وضعیت حقوق بشر اتنیکهای ترک٬کرد٬عرب٬بلوچ در این کنفرانس پرداختند.
متن سخنرانی فاخته زمانی بدین شرح است:
نخست از سازمان ملتهای بدون نماینده "یو ان پی او" و سازمان بین المللی دفاع از حقوق اقلیت ها "ام آر جی" به خاطر دفاع از حقوق گروههای محروم در سراسر جهان و برگزاری این جلسه تشکر می کنم.
خاورمیانه و جهان عرب جهان دوران خارق العاده ای را سپری می کند. اعتراضات مدنی بر علیه رژیمهای فاسد تقریبا به ۲۰ کشور گسترش یافته و حرکتهای اجتماعی آغاز شده در این کشورها تحسین جامعه بزرگ بین المللی را برانگیخته است. همزمان با سقوط دولتهای فاسد در یکی از بی ثبات ترین مناطق، حکومت ایران همچنان در قدرت بوده و به نقض حقوق بشر ادامه می دهد و جهان از وضعیت اقلیتها در این کشور بی اطلاع مانده است.
من برای صحبت در خصوص آذربایجانیها که یکی از این اقلیتها است و از ابتدایی ترین حقوق انسانی اش محروم نگه داشته شده اینجا هستم.
آذربایجانیها بیشتر در شمال غربی ایران ساکنند و بزرگترین جامعه غیر فارس کشور را تشکیل میدهند. پس از روی کار آمدن حکومت پهلوی در سال ۱۹۲۵ آذربایجانیها به همراه دیگر اتنیکهای غیرفارس در ایران٬ در قانون و عمل مورد نژادپرستی و تبعیضهای فرهنگی، زبانی و اقتصادی قرار گرفته اند. در کشور چندزبانه ایران٬ فارسی همچنان تنها زبان سیستم آموزشی کشور است. آذربایجانی ها به سبب مشکلات آموزش زبان و تبعیضهای سیستماتیک نمی توانند از فقر به جا مانده از نسلها رها شوند و در داخل جامعه خودشان از لحاظ اجتماعی و اقتصادی راکد باقی مانده اند. آن ها برای پایان دادن به این نابرابری اجتماعی - اقتصادی و تبدیل زبان ترکی به زبان آموزش در مدارس مبارزه ای طولانی داشته اند.
فعالان آذربایجانی شامل فعالان حقوق بشر، روزنامه نگاران، نویسندگان و دانشجویان که از حقوق جامعه تحت ستم خود دفاع می کنند، با خطراتی از قبیل بازداشتهای غیرقانونی تا قتل به دست مأموران امنیتی روبرو هستند. اعتراضات مدنی فعالان آذربایجانی برای حقوق فرهنگی، پایان دادن به بی عدالتیهای اجتماعی و اقتصادی و محافظت از محیط زیستشان با خشونت و دستگیریهای گسترده سرکوب می شود.
به گفته سازمان عفو بین الملل، افرادی که برای ترویج فرهنگ و هویت آذربایجانی فعالیت می کنند و خواهان حقوق زبانی آذربایجانیها در ایران می شوند با اتهاماتی نامعلوم و مبهم همچون "تبلیغ پان ترکیسم در راستای فعالیت بر علیه امنیت کشور" متهم می شوند. بازداشت شدگان را تحت شکنجه های روحی و جسمی قرار داده و مجبور به اعتراف به کارهای ناکرده می کنند.
یکی از این فعالین سعید متین پور فعال حقوق بشر و روزنامه نگار آذربایجانی است. او به خاطر مبارزه صلح آمیزش برای حقوق جامعه اش در حال گذراندن یک دوره حبس هشت ساله است و سازمان عفو بین الملل وی را زندانی وجدان و عقیده نامیده است.
حمله رسانه ها و مطبوعات دولتی ایران به فرهنگ، زبان و هویت آذربایجانی و تحقیر آنها امر پنهانی نیست. ترکهای آذربایجان نه تنها در مکانهای خصوصی و محل کار بلکه در رسانه ها نیز مسخره شده و مورد تحقیر و استهزاء قرار می گیرند.
از سال ۲۰۰۶، بعد از تأسیس آداپ تا کنون، من و همکارانم منابع زیاد و متنوعی را رصد کرده ایم که نژادپرستی بر علیه ترکهای آذربایجان را به صورت مداوم ترویج می کنند. اولین و مهمترین اینها تصویری است که فرهنگ ایرانی و مدیای آن از ترکهای آذربایجان ارائه می دهد.
در بهار سال ۲۰۰۶، روزنامه دولتی "ایران" کاریکاتوری را منتشر کرد که در آن« ترکهای آذربایجان به سوسک تشبیه شده بودند. در آنجا نه تنها تحقیر و نژادپرستی مورد حمایت دولت ایران، بلکه همزمان پیشنهاد نابودی تمام جامعه آذربایجان مطرح گشته بود. پس از آغاز تظاهرات بر علیه کاریکاتور نژادپرستانه در شهرهای آذربایجان دهها نفر کشته و تعداد زیادی زندانی شدند. شدت سرکوب اگرچه به شدت و وحشیت سرکوبهای پس از انتخابات ایران بود اما جامعه جهانی توجه چندانی به آن نکرد.
همانند بسیاری از نقاط دیگر جهان، زنان در ایران قربانیان خشونت روزانه هستند و سیستم قضایی ایران در مقابل خشونتی که زنان با آن روبرو می شوند خیلی کم و بعضا هیچ عکس العملی نشان نمی دهد. حکومت مردسالار و سیستم و قوانین زن ستیز ایران پیشرفت فرآیند فرهنگی احترام به حقوق زنان در جامعه را با مانع جدی روبرو کرده است. موارد تبعیض آمیز موجود در قوانین مدنی و جزایی ایران نقشی اساسی در قدرتمند کردن مرد دارند، که از یکسو مرد را قادر به اعمال خشونت علیه زن می کند و از سوی دیگر برای زنانی که به مقابله با این قوانین تبعیض آمیز می پردازند سقفی شیشه ای ایجاد می کند. به گفته فرانک فرید فعال حقوق زنان و شاعر آذربایجانی "نژاد، قومیت، جنسیت، زبان و فرهنگ، طبقات اجتماعی، مذهب و منطقه ی سکونت و عدم توانایی و ... جزو عواملی هستند که نابرابری و تبعیض ایجاد می کنند. اغلب زنان ما، با بیشتر این تبعیضها مواجهند و در شرایط پیچیده ی برآمده از این نابرابریها، زنان اعتماد به نفس خود را از دست می دهند و خود را در هم شکسته می یابند." به این ترتیب زن جامعه اقلیت دوبار قربانی می شود و به گفته دیگر فعال زن آذربایجانی "ما هم زن و هم از جامعه اقلیت هستیم و در جمهوری اسلامی ایران تحت ظلم مضاعفیم."
بعضی از افراد جامعه آذربایجان و خصوصا زنان به دلیل عدم توانایی در صحبت کردن و درک مفاهیم به زبان فارسی، تنها زبان رسمی در ایران، در سیستم قضایی ایران با مشکل روبرو می شوند. برای نمونه می توان سکینه محمدی آشتیانی را نام برد که یک زن آذربایجانی است که به مجازات سنگسار محکوم شده است. پسر و وکیل خانم محمدی باور دارند که وی به صورت عادلانه محاکمه نشده است. به اعتقاد آنها او زیر فشار و شکنجه اعتراف کرده است و علاوه بر این بدلیل اینکه وی تنها ترکی می داند سخنان مامورانی را که فارسی صحبت می کرده اند و همچنین صحبتهایی که در جریان محاکمه رد و بدل شده بود را نتوانسته بود متوجه شود.
در ایران تحت سلطه فرهنگ فارس و مذهب شیعه، اقلیتهای دینی آذربایجان همچون سنی ها، علویها، یهودیان، مسیحیان و بهائیان با هر دو تبعیض ملی و دینی روبرو می شوند. این تبعیض ها شامل مواردی همچون داشتن شانس ناچیز برای تحصیلات عالی، نداشتن حق تاسیس مدارس دینی و نهادهای غیر دولتی، سخت بودن دستیابی به مشاغل دولتی و همچنین بی عدالتی در سیستم قضایی و روبرو شدن با جزاهایی سنگین تر نسبت به جرمشان می باشد.
بر اساس گزارشاتی که آداپ از جوامع علوی و سنی آذربایجان بدست آورده عده ای از افراد آن جوامع بر اساس اسناد ساختگی و در محاکماتی ناعادلانه به اعدام محکوم شده اند. این اتهامات ساختگی بر اساس اعترافات گرفته شده زیر شکنجه و بر اساس مدارک آماده شده توسط وزارت اطلاعات ایران به این افراد وارد شده است. در سال ۲۰۱۱ حداقل شش آذربایجانی سنی (کوره سنی) در زندان مرکزی ارومیه به جرم قاچاق اعدام شده اند. از دیگر موارد دادرسی ناعادلانه می توان به مورد جوان ۲۷ ساله مهدی قاسم زاده که از علویان آذربایجان است اشاره کرد که در فوریه ۲۰۰۹ به اتهام محاربه با خدا اعدام شد.
علاوه از این حکومت ایران در مناطق محل سکونت آذربایجانیهای علوی و سنی با تغییر مسیر آبهای زیر زمینی٬ روستاهای این مناطق را بی آب گذاشته و کشاورزان را با مشکلات اقتصادی روبرو می کند.
شهرهای آذربایجان در شمال غربی ایران با فاجعه محیط زیستی ناشی از خشکاندن دریاچه ارومیه روبرو هستند. دریاچه ارومیه بزرگترین دریاچه آب شور جهان بوده و مابین استانهای آذربایجان شرقی و غربی قرار گرفته است. در اواخر ماه آگوست و همچنین ماه سپتامبر در چندین شهرآذربایجان از جمله اورمیه و تبریز دهها هزار نفر به کوچه ها و خیابانها ریختند و اعتراض خود به سیاستهای غلط سدسازی و آبیاری حکومت ایران که باعث خشکی دریاچه ارومیه شده است را ابراز کردند. تظاهرکنندگان آذربایجانی با حمله خشن پلیس سرکوب شدند. در اثر این حملات تعداد زیادی زخمی و هزاران نفر بازداشت و بر اساس گزارشات رسیده چهار تن کشته شدند.
بر اساس گزارش برنامه محیط زیست سازمان ملل متحد (UNEP) در فوریه ۲۰۱۲ ، پایین آمدن سطح آب دریاچه نمکهای باقی مانده در قسمتهای خشک شده دریاچه را به حال خود رها کرده و منطقه ای بیابانی از نمک به وسعت ۴۰۰ کیلومتر مربع بوجود آمده است. این منطقه نمکی موجب خسارت به کشاورزی منطقه شده و مانع رویش بافت طبیعی گیاهی در منطقه خواهد شد. همزمان این نمکها به وسیله باد پخش شده و می تواند "طوفان" نمکی ایجاد کند. همانند طوفانهایی که بعد از خشک شدن دریاچه آرال که در ۱۲۰۰کیلومتری دریاچه ارومیه قرار دارد ایجاد شد.
در سالهای اخیر حکومت ایران روی بیش از ۲۰ رود منتهی به دریاچه ارومیه سدسازی کرده است. به گفته متخصصان و گروههای محیط زیستی این سدها به همراه پلی که شهرهای ارومیه و تبریز را به هم متصل می کند باعث شده اند که جریان آب به داخل دریاچه و همچنین جریانهای آبی در داخل دریاچه کاهش یابد و این امر سبب بخار شدن بیشتر آب دریاچه ارومیه شده است.
خشک شدن دریاچه ارومیه زندگی ۱۳ میلیون نفر از ساکنان بومی منطقه و همچنین کشورهای همچون جمهوری آذربایجان، ترکیه،عراق و ارمنستان را تحت تاثیر قرار خواهد داد. به گفته دکتر اسماعیل کهرم استاد محیط زیست دانشگاه تهران اگر دریاچه ارومیه خشک شود شش الی هشت شهر با مدفون شدن زیر لایه های نمک به کلی از بین خواهند رفت.
آقایان و خانمها؛
مشکلات اقلیتهای ایران در جامعه بین الملل بازتاب بسیار اندکی داشته است. جامعه بین المللی لازم است که این مسئله را مورد توجه قرار داده و از دولت ایران بخواهد:
- تحصیل به زبان ترکی در مدارس و ایجاد مطبوعات مستقل در آذربایجان مجاز کند و زندانیان عقیده و وجدان را که به خاطر دفاع از حقوق فرهنگی و زبانی آذربایجانیها به حالتی بیگناه بازداشت شده اند آزاد، و دستگیری فعالین حقوق آذربایجانیها را که اقدام به تجمعات صلح آمیز کرده و یا با نشریات مدافع حقوق آذربایجانیها همکاری میکنند، متوقف سازد.
-به تبعیضات اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی بر علیه آذربایجانیها و دیگر اتنیکهای غیرفارس ایران پایان دهد.
- حکومت ایران را به از بین بردن تبعیض موجود بر علیه زنان و دختران و به اجرای تعهدات بین المللی خود در راستای ایجاد برابری جنسیتی فرابخواند.
- از ایران بخواهد، اعدام آذربایجانیهای غیرشیعه، و دیگر اقلیتهای مذهبی و اتنیکی در ایران را، که براساس اعترافات گرفته شده زیر شکنجه و اسناد تهیه شده توسط وزارت اطلاعات محکوم می شوند، متوقف کرده، اقلیتهای مذهبی آذربایجان را در فعالیتهای دینی سیاسی و اجتماعی آزاد بگذارد و ایران را برای پایان دادن به تبعیض شغلی و تحصیلی تشویق کند.
آداپ با توجه به اینکه بحران دریاچه ارومیه بحرانی بین المللی است جامعه جهانی و از جمله برنامه محیط زیست سازمان ملل متحد(UNEP) و نهاد فرهنگی و علمی، پژوهشی سازمان ملل متحد(یونسکو) را به مداخله و نشان دادن راه حلهای بحران دعوت می کند. ما معتقدیم جامعه جهانی و سازمانهای بین المللی باید در کنار ساکنان بومی و اقلیتهای اتنیکی باشد و همزمان با دفاع از حق آنها برای آزادی بیان، تجمع و اعتراض مسالمت آمیز، از حق آنها برای دسترسی به آب تمیز برای مصرف روزانه و کشاورزی دفاع کند.
محسن رضایی: موساد فرزندم را ترور کرده است
روزنامه جوان، وابسته به سپاه پاسداران ایران، در ویژه نامه نوروزی خود به نقل از محسن رضایی، دبیر مجمع تشخیص مصلحت نظام و فرمانده پیشین سپاه پاسداران ایران، نوشت: «موساد برای انتقامگیری بهخاطر دوران فرماندهیام در سپاه و اقداماتی که در تشکیل حزبالله و حماس انجام دادم، فرزندم را ترور کرد.»
احمد رضایی، فرزند محسن رضایی، در بیست و دوم آبان سال جاری در هتل گلوریای دبی به طرز مشکوکی درگذشت. پلیس دبی دلیل مرگ وی را مصرف بیش از اندازه داروی ضدافسردگی اعلام کرده بود.
احمد رضایی، فرزند محسن رضایی، در بیست و دوم آبان سال جاری در هتل گلوریای دبی به طرز مشکوکی درگذشت. پلیس دبی دلیل مرگ وی را مصرف بیش از اندازه داروی ضدافسردگی اعلام کرده بود.
خبرگزاری مهر در گزارشی به نقل از کارشناسان نوشته که «تغییر مصرف مواد مخدر زیر چتر مافیا صورت میگیرد و مافیا به دلیل شکست در برابر فروش شیشه و کراک تصمیم به تغییر عرضه مخدرها گرفته است.»
آنطور که در این گزارش آمده است مصرف شیشه و کراک در ایران به دنبال «مقابله نهادهای مسئول، هشدار رسانهها و وحشت معتادان از مصرف مخدرهای صنعتی» کاهش یافته است. با این حال کارشناسان از اقدامات مافیا برای جایگزین کردن هروئین و عرضه گسترده آن در کشور خبر میدهند.
محمدرضا قدیرزاده کارشناس سازمان پزشکی قانونی کشور گفته است: «هر چند که هنوز بازار مصرف مخدر شیشه در میان معتادان کشور تا چند سال آینده جا دارد، ولی تقلبی شدن مخدرهایی مانند کراک موجب شده تا معتادان سنتی به سوی مصرف هروئین روی آورند.»
بر اساس گزارش نیروی انتظامی در ۹ ماه نخست سال ۱۳۹۰، ۳۳۰ هزار کیلوگرم مواد مخدر کشف شده است.
بررسی آخرین آمار اعلام شده از سوی پلیس در همین مدت حاکی است که هر دو دقیقه نزدیک به یک کیلوگرم مواد مخدر در ایران کشف شده که این میزان نسبت به سال گذشته ۱۰ درصد افزایش داشته است.
نیروی انتظامی همچنین از متلاشی کردن ۱۶۰۰ باند توزیع مواد مخدر و دستگیری ۲۰۰ هزار فروشنده مواد مخدر طی این مدت در ایران خبر داده است.
این آمار در حالی اعلام میشود که سازمان پزشکی قانونی کشور اعلام کرده روزانه ۱۰ معتاد در کشور به دلیل سوء مصرف مواد مخدر جان میبازند.
در ایران علاوه بر شمار قابل توجه قربانبان سو؛مصرف مواد مخدر، سالیانه تعداد زیادی نیز به دلیل قاچاق مواد مخدر اعدام میشوند. برخوردهای نیروهای انتظامی با قاچاقچیان و نیز مصرفکنندگان تاکنون باعث کاهش میزان مصرف مواد مخدر در ایران نشده است.
ایران در حال حاضر یکی از بزرگترین صادرکنندگان مواد مخدر صنعتی به مالزی و کشورهای جنوب شرقی آسیا محسوب میشود و صدها ایرانی به جرم حمل و توزیع این مواد در زندانهای این کشورها به سر میبرند.
محمدرضا قدیرزاده کارشناس سازمان پزشکی قانونی کشور گفته است: «هر چند که هنوز بازار مصرف مخدر شیشه در میان معتادان کشور تا چند سال آینده جا دارد، ولی تقلبی شدن مخدرهایی مانند کراک موجب شده تا معتادان سنتی به سوی مصرف هروئین روی آورند.»
بر اساس گزارش نیروی انتظامی در ۹ ماه نخست سال ۱۳۹۰، ۳۳۰ هزار کیلوگرم مواد مخدر کشف شده است.
بررسی آخرین آمار اعلام شده از سوی پلیس در همین مدت حاکی است که هر دو دقیقه نزدیک به یک کیلوگرم مواد مخدر در ایران کشف شده که این میزان نسبت به سال گذشته ۱۰ درصد افزایش داشته است.
نیروی انتظامی همچنین از متلاشی کردن ۱۶۰۰ باند توزیع مواد مخدر و دستگیری ۲۰۰ هزار فروشنده مواد مخدر طی این مدت در ایران خبر داده است.
این آمار در حالی اعلام میشود که سازمان پزشکی قانونی کشور اعلام کرده روزانه ۱۰ معتاد در کشور به دلیل سوء مصرف مواد مخدر جان میبازند.
در ایران علاوه بر شمار قابل توجه قربانبان سو؛مصرف مواد مخدر، سالیانه تعداد زیادی نیز به دلیل قاچاق مواد مخدر اعدام میشوند. برخوردهای نیروهای انتظامی با قاچاقچیان و نیز مصرفکنندگان تاکنون باعث کاهش میزان مصرف مواد مخدر در ایران نشده است.
ایران در حال حاضر یکی از بزرگترین صادرکنندگان مواد مخدر صنعتی به مالزی و کشورهای جنوب شرقی آسیا محسوب میشود و صدها ایرانی به جرم حمل و توزیع این مواد در زندانهای این کشورها به سر میبرند.
هاشمی رفسنجانی به موازات حذف برخی از اعضای مجمع تشخیص مصلحت نظام، از سوی آیتالله خامنهای در پست ریاست این نهاد ابقا شده است. یک تحلیلگر این را اقدامی در جهت کاهش نفوذ رفسنجانی میداند.
آیت الله خامنهای در حکم معرفی ترکیب جدید مجمع تشخیص مصلحت نظام، در کنار ابقای مجدد علیاکبر هاشمی رفسنجانی بر ریاست مجمع، برادر او محمد هاشمی را حذف کرده است. همچنین میر حسین موسوی، محمد امامی کاشانی، محمد محمدی ری شهری، بیژن نامدار زنگنه نیز در ترکیب جدید مجمع حضور ندارند.
در عوض محمود هاشمی شاهرودی، محمود محمدی عراقی، غلامرضا مصباحی مقدم، محمد حسین صفار هرندی، حسین محمدی، صادق واعظ زاده و احمد وحیدی به ترکیب جدید مجمع افزوده شدهاند.
هدف آیتالله خامنهای از ابقای هاشمی رفسنجانی در کنار حذف برخی از اعضای این مجمع و اضافه کردن افراد جدید چه بوده و این تغییرات چه تاثیری بر قدرت و نفوذ آقای رفسنجانی در این مجمع خواهد داشت؟
مهدی مهدوی آزاد، روزنامهنگار و تحلیلگر مسائل سیاسی ایران در گفتوگو با دویچه وله، حذف "مهرههای کلیدی رفسنجانی" و اضافه کردن "چهرههای امنیتی آیتالله خامنهای" به ترکیب جدید مجمع تشخیص مصلحت نظام را در راستای کاهش نفوذ هاشمی میخواند.
وی میگوید که آیتالله خامنهای، هاشمی رفسنجانی را همچون شیری بییال و دم و اشکم در کنار خود میخواهد.
بشنوید: گفتوگو با مهدی مهدوی آزاد، روزنامهنگار
دویچه وله: ابقای مجدد آقای هاشمی رفسنجانی بر ریاست مجمع تشخیص مصلحت نظام توسط آیتالله خامنهای، در حالی که به نظر میرسد روز به روز نقش آقای هاشمی در جمهوری اسلامی کمرنگتر میشود چه معنایی دارد؟
مهدی مهدویآزاد: همانطور که پیشبینی میشد، آقای خامنهای هنوز به آن حد از اعتماد به نفس سیاسی نرسیده که یک دیکتاتوری مطلق نظامی ـ امنیتی مشابه آنچه در عراق و لیبی داشتیم یا در کره شمالیداریم به راه اندازد. برای همین همچنان به خاطر مرجعیت سیاسی که آقای هاشمی دارد، سعی میکند آقای هاشمی را در کنار خودش نگه دارد. اما یک هاشمی ضعیف و به قول معروف یک شیر بییال و دم و اشکم.
ترکیب جدید مجمع هم که توسط آقای خامنهای ابلاغ شده، نشان میدهد آقای خامنهای تلاش میکند حتی در این مجمع هم از نقش و نفوذ آقای هاشمی بکاهد. آقای خامنهای با حذف میرحسین موسوی که طبیعی بود و با حذف چهار مهرهاصلی آقای هاشمی در لابیهای مجمع تشخیص یعنی محمد هاشمی، زنگنه، ری شهری و محمد امامی کاشانی و اضافه کردن چهار مهره کلیدی دیگر سعی کرده باز هم نفوذ آقای هاشمی را کاهش دهد. در راس افراد جدید صفار هرندی و حسین محمدی قرار دارند که از چهرههای شاخص نظامی امنیتی جناح آقای خامنهای محسوب میشوند.
در روزهای گذشته آقای هاشمی گفته بود آییننامهنحوه نظارت مجمع تشخیص مصلحت بر سیاستهای کلی نظام را برای آیتالله خامنهای فرستاده ولی هیچ جوابی نگرفته و عملا دست مجمع تشخیص مصلحت بسته است. آیا با ابقای مجدد آقای هاشمی بر ریاست مجمع، آیتالله خامنهای به رئیس مجمع اجازه خواهد داد بر دستگاههای دیگر همچون ریاست جمهوری و غیره نقش نظارتی داشته باشد؟
مجمع تشخیص مصلحت با آنکه در ساختار حقوقی و قانونی ایران وجود دارد و در قانون اساسی نیز همچنان وجود دارد اما یک نهاد کاملا مرده و کاملا تشریفاتی است. اصل ۱۱۰ قانون اساسی تاکید میکند که رهبری نظام باید پس از مشورت با مجمع تشخیص مصلحت، سیاستهای کلی نظام را تدوین کند. آقای خامنهای در طول دو سال گذشته چهار انجمن یا گروه مختلف تشکیل داده که وظایفآنها دقیقا وظایف مجمع تشخیص مصلحت است.
یعنی روز به روز آقای خامنهای حتی از نقش اولیه مجمع هم کم میکند. آقای خامنهای شورای عالی راهبردی سیاست خارجی را به ریاست آقای خرازی تشکیل داد، در صورتی که این جزیی از وظایف مجمع تشخیص مصلحت برای سیاستهای کلان نظام در حوزه سیاست خارجی بود. آقای خامنهای حتی این اواخر شورای راهبردی در حوزه اینترنت تشکیل داد که آن هم جزیی از وظایف مجمع تشخیص بود. شورای عالی الگوی ایرانی ـ اسلامی پیشرفت را تشکیل داد که آن هم جزیی از وظایف مجمع تشخیص بود. نهایتا و از همه مهمتر آقای شاهرودی را بهعنوان سرپرست گروهی منصوب کرد که وظیفهی او حل اختلاف بین قوا بود. یعنی یکی از نقاط مثبتی که مجمع میتوانست بالقوه داشته باشد.
بنابراین مجمع تشخیص مصلحت یک نهاد مرده است. مسئله نظارت مجمع تشخیص از اوایل دوران آقای احمدینژاد عملا منتفی شده است. یعنی آقای خامنهای عملا اجازه نداد. خود آقای هاشمی هم در چند مصاحبه اعلام کرد که آقای خامنهای گفتهاند فعلا صلاح نمیدانند مجمع بر نحوه اجرای سیاستهای کلان نظام توسط دولت یا قوه قضاییه یا مجلس نظارت کند. بنابراین این هم موضوعی منتفیشده و پایان یافته تلقی میشود.
حسین کرمانی
تحریریه: مهیندخت مصباح
در عوض محمود هاشمی شاهرودی، محمود محمدی عراقی، غلامرضا مصباحی مقدم، محمد حسین صفار هرندی، حسین محمدی، صادق واعظ زاده و احمد وحیدی به ترکیب جدید مجمع افزوده شدهاند.
هدف آیتالله خامنهای از ابقای هاشمی رفسنجانی در کنار حذف برخی از اعضای این مجمع و اضافه کردن افراد جدید چه بوده و این تغییرات چه تاثیری بر قدرت و نفوذ آقای رفسنجانی در این مجمع خواهد داشت؟
مهدی مهدوی آزاد، روزنامهنگار و تحلیلگر مسائل سیاسی ایران در گفتوگو با دویچه وله، حذف "مهرههای کلیدی رفسنجانی" و اضافه کردن "چهرههای امنیتی آیتالله خامنهای" به ترکیب جدید مجمع تشخیص مصلحت نظام را در راستای کاهش نفوذ هاشمی میخواند.
وی میگوید که آیتالله خامنهای، هاشمی رفسنجانی را همچون شیری بییال و دم و اشکم در کنار خود میخواهد.
بشنوید: گفتوگو با مهدی مهدوی آزاد، روزنامهنگار
دویچه وله: ابقای مجدد آقای هاشمی رفسنجانی بر ریاست مجمع تشخیص مصلحت نظام توسط آیتالله خامنهای، در حالی که به نظر میرسد روز به روز نقش آقای هاشمی در جمهوری اسلامی کمرنگتر میشود چه معنایی دارد؟
مهدی مهدویآزاد: همانطور که پیشبینی میشد، آقای خامنهای هنوز به آن حد از اعتماد به نفس سیاسی نرسیده که یک دیکتاتوری مطلق نظامی ـ امنیتی مشابه آنچه در عراق و لیبی داشتیم یا در کره شمالیداریم به راه اندازد. برای همین همچنان به خاطر مرجعیت سیاسی که آقای هاشمی دارد، سعی میکند آقای هاشمی را در کنار خودش نگه دارد. اما یک هاشمی ضعیف و به قول معروف یک شیر بییال و دم و اشکم.
ترکیب جدید مجمع هم که توسط آقای خامنهای ابلاغ شده، نشان میدهد آقای خامنهای تلاش میکند حتی در این مجمع هم از نقش و نفوذ آقای هاشمی بکاهد. آقای خامنهای با حذف میرحسین موسوی که طبیعی بود و با حذف چهار مهرهاصلی آقای هاشمی در لابیهای مجمع تشخیص یعنی محمد هاشمی، زنگنه، ری شهری و محمد امامی کاشانی و اضافه کردن چهار مهره کلیدی دیگر سعی کرده باز هم نفوذ آقای هاشمی را کاهش دهد. در راس افراد جدید صفار هرندی و حسین محمدی قرار دارند که از چهرههای شاخص نظامی امنیتی جناح آقای خامنهای محسوب میشوند.
در روزهای گذشته آقای هاشمی گفته بود آییننامهنحوه نظارت مجمع تشخیص مصلحت بر سیاستهای کلی نظام را برای آیتالله خامنهای فرستاده ولی هیچ جوابی نگرفته و عملا دست مجمع تشخیص مصلحت بسته است. آیا با ابقای مجدد آقای هاشمی بر ریاست مجمع، آیتالله خامنهای به رئیس مجمع اجازه خواهد داد بر دستگاههای دیگر همچون ریاست جمهوری و غیره نقش نظارتی داشته باشد؟
مجمع تشخیص مصلحت با آنکه در ساختار حقوقی و قانونی ایران وجود دارد و در قانون اساسی نیز همچنان وجود دارد اما یک نهاد کاملا مرده و کاملا تشریفاتی است. اصل ۱۱۰ قانون اساسی تاکید میکند که رهبری نظام باید پس از مشورت با مجمع تشخیص مصلحت، سیاستهای کلی نظام را تدوین کند. آقای خامنهای در طول دو سال گذشته چهار انجمن یا گروه مختلف تشکیل داده که وظایفآنها دقیقا وظایف مجمع تشخیص مصلحت است.
یعنی روز به روز آقای خامنهای حتی از نقش اولیه مجمع هم کم میکند. آقای خامنهای شورای عالی راهبردی سیاست خارجی را به ریاست آقای خرازی تشکیل داد، در صورتی که این جزیی از وظایف مجمع تشخیص مصلحت برای سیاستهای کلان نظام در حوزه سیاست خارجی بود. آقای خامنهای حتی این اواخر شورای راهبردی در حوزه اینترنت تشکیل داد که آن هم جزیی از وظایف مجمع تشخیص بود. شورای عالی الگوی ایرانی ـ اسلامی پیشرفت را تشکیل داد که آن هم جزیی از وظایف مجمع تشخیص بود. نهایتا و از همه مهمتر آقای شاهرودی را بهعنوان سرپرست گروهی منصوب کرد که وظیفهی او حل اختلاف بین قوا بود. یعنی یکی از نقاط مثبتی که مجمع میتوانست بالقوه داشته باشد.
بنابراین مجمع تشخیص مصلحت یک نهاد مرده است. مسئله نظارت مجمع تشخیص از اوایل دوران آقای احمدینژاد عملا منتفی شده است. یعنی آقای خامنهای عملا اجازه نداد. خود آقای هاشمی هم در چند مصاحبه اعلام کرد که آقای خامنهای گفتهاند فعلا صلاح نمیدانند مجمع بر نحوه اجرای سیاستهای کلان نظام توسط دولت یا قوه قضاییه یا مجلس نظارت کند. بنابراین این هم موضوعی منتفیشده و پایان یافته تلقی میشود.
حسین کرمانی
تحریریه: مهیندخت مصباح
مأمور ویژه سازمان ملل در حل بحران سوریه خواهان استراتژی واحد شورا امنیت برای حل بحران این کشور شد. همزمان ترکیه از شهروندان خود خواسته سوریه را ترک کنند. هلند و عربستان نیز سفارتهای خود را تعطیل کردهاند.
کوفی عنان، فرستادهی ویژهی اتحادیه عرب و سازمان ملل متحد برای حل بحران سوریه در گزارش به شورای امنیت از این شورا خواست اختلافات را کنار گذاشته و هرچه سریعتر برای پایان دادن به خشونتها در سوریه، استراتژی واحدی اتخاذ کنند.
در نشستی غیرعلنی با حضور سفرای ۱۵ کشور عضو شورای امنیت، کوفی عنان به نمایندگان کشورهای عضو گفت:«هراندازه تلاش و پیام برای آتشبس و پایان بخشیدن به خشونتها محکمتر و عاری از تناقض باشد، شانس پایان بخشیدن به خشونتها و جلوگیری از یک جنگ داخلی تمام عیار بیشتر خواهد بود.»
کوفی عنان پیشتر اعلام کرده بود که واکنش دولت سوریه به طرح پیشنهادی وی برای پایاندادن به خشونتها
ناامیدکننده بوده است.
فرستادهی ویژه سازمان ملل و اتحادیه عرب با تاکید بر اینکه اتخاذ استراتژی واحد از سوی شورای امنیت پیش از این موثر بوده است، به فشار شورای امنیت به سوریه برای خروج نیروهای خود از لبنان اشاره کرده و گفته است:«در آن زمان نیز اتخاذ یک رویهی هماهنگ بود که بالاخره منجر به خروج کامل نیروهای سوریه از لبنان در سال ۲۰۰۵ شد.»
سخنگوی کوفی عنان نیز در گفتوگو با بی بی سی بینالملل گفته است:« آقای عنان هفتهی آینده یک تیم عملیاتی را به دمشق خواهد فرستاد تا درباره راهکارهای اجرایی برای آتش بس با مقامات سوریه مذاکره کند.»
پیش از این روسیه و چین، دو عضو دایمی شورای امنیت سازمان ملل متحد سه بار قطعنامه شورای امنیت برعلیه سوریه را وتو کردند. اقدام این دو کشور، خشم و واکنشهای شدید بسیاری از کشورها از جمله ایالات متحدهی آمریکا، فرانسه و بریتانیا را به دنبال داشت.
ترکیه از شهروندان خود خواست سوریه را ترک کنند
با ادامهی خشونت و کشتار در شهرهای مختلف سوریه، دولت ترکیه از همهی شهروندان خود در سوریه خواسته است تا هرچه سریعتر این کشور را ترک کنند.
ترکیه وضعیت سوریه برای امنیت شهروندان ترک را "بسیار خطرناک" ارزیابی کرده و همچنین اعلام کرده است که کنسولگریهای ترکیه در سوریه از روز ۲۲ مارس، به شکل موقت تعطیل خواهند شد.
رجب طیب اردوغان، نخستوزیر ترکیه پیشنهاد داده است که یک "منطقه امن" در مرز بین دو کشور ایجاد شود تا شهروندان سوری که فرار کرده و به ترکیه پناه میآورند، در این منطقه مستقر شوند.
در یک سال گذشته بیش از ۳۰ هزار شهروند سوری به ترکیه فرار کردهاند. مقامات ترکیه میگویند این میزان در هفتههای اخیر فزونی گرفته و تنها در یک هفتهی اخیر هر روز لااقل ۱۰۰۰ شهروند سوری فرار کرده و وارد خاک ترکیه میشوند.
بیانیهی منتشره از سوی وزارت امور خارجهی ترکیه میگوید که ارائهی خدمات کنسولی در محل سفارت ترکیه در دمشق نیز متوقف خواهد شد.
تعطیلی برخی سفارتخانهها در سوریه
اعلام ترکیه مبنی بر تعلیق فعالیتهای کنسولی خود در سوریه در حالی صورت میگیرد که عربستان نیز سفارت خود در سوریه را تعطیل کرده است. دولت ریاض اعلام کرده که همهی مقامات دیپلماتیک عربستان در سوریه به زودی این کشور را ترک خواهند کرد.
عربستان از آغاز اعتراضات مخالفان بشار اسد در سوریه، از معترضان حمایت کرده و در ماههای اخیر سلاح و مهمات در اختیار مخالفان مسلح قرار داده است.
ماه گذشته شورای همکاری خلیج فارس پیشنهاد داده بود تا همهی کشورهای عضو اتحادیه عرب، سفرای خود را از سوریه فراخوانده و فعالیت سفارتهای خود را متوقف کنند. عربستان، امارات متحدهی عربی، کویت، بحرین، قطر و عمان اعضای این شورا را تشکیل میدهند.
عربستان سعودی یکی از رقبا و مخالفان جمهوری اسلامی ایران و متحدش سوریه در منطقهی خاورمیانه است.
هلند نیز روز گذشته سفیر خود در سوریه را به لاهه فراخواند و از تعطیلی سفارت خود در سوریه خبر داد. اوری روزنتال، وزیر امور خارجهی هلند با اعلام این خبر گفته است که تعطیلی سفارت پیام روشنی به دولت سوریه است که هلند خشونت و کشتارهای رژیم بشار اسد را تقبیح میکند.
وزیر امور خارجهی هلند گفته است:« تعطیلی سفارت پیام واضح انزجار ما از خشونتهایی است که در سوریه ادامه مییابد و شهروندان بیگناه سوری را نشانه رفته است.»
روزنتال اعلام کرده که هلند به حمایت از نیروهای اپوزیسیون سوریه ادامه داده و سلاح و مهمات نیز در اختیار آنها قرار میدهد.
پیش از این ایالات متحدهی آمریکا، بریتانیا، اسپانیا، ایتالیا و فرانسه سفارتهای خود در دمشق را در اعتراض به رژیم بشار اسد و کشتارهای ارتش سوریه تعطیل کردهاند.
در نشستی غیرعلنی با حضور سفرای ۱۵ کشور عضو شورای امنیت، کوفی عنان به نمایندگان کشورهای عضو گفت:«هراندازه تلاش و پیام برای آتشبس و پایان بخشیدن به خشونتها محکمتر و عاری از تناقض باشد، شانس پایان بخشیدن به خشونتها و جلوگیری از یک جنگ داخلی تمام عیار بیشتر خواهد بود.»
کوفی عنان پیشتر اعلام کرده بود که واکنش دولت سوریه به طرح پیشنهادی وی برای پایاندادن به خشونتها
ناامیدکننده بوده است.
سخنگوی کوفی عنان نیز در گفتوگو با بی بی سی بینالملل گفته است:« آقای عنان هفتهی آینده یک تیم عملیاتی را به دمشق خواهد فرستاد تا درباره راهکارهای اجرایی برای آتش بس با مقامات سوریه مذاکره کند.»
پیش از این روسیه و چین، دو عضو دایمی شورای امنیت سازمان ملل متحد سه بار قطعنامه شورای امنیت برعلیه سوریه را وتو کردند. اقدام این دو کشور، خشم و واکنشهای شدید بسیاری از کشورها از جمله ایالات متحدهی آمریکا، فرانسه و بریتانیا را به دنبال داشت.
ترکیه از شهروندان خود خواست سوریه را ترک کنند
با ادامهی خشونت و کشتار در شهرهای مختلف سوریه، دولت ترکیه از همهی شهروندان خود در سوریه خواسته است تا هرچه سریعتر این کشور را ترک کنند.
ترکیه وضعیت سوریه برای امنیت شهروندان ترک را "بسیار خطرناک" ارزیابی کرده و همچنین اعلام کرده است که کنسولگریهای ترکیه در سوریه از روز ۲۲ مارس، به شکل موقت تعطیل خواهند شد.
رجب طیب اردوغان، نخستوزیر ترکیه پیشنهاد داده است که یک "منطقه امن" در مرز بین دو کشور ایجاد شود تا شهروندان سوری که فرار کرده و به ترکیه پناه میآورند، در این منطقه مستقر شوند.
در یک سال گذشته بیش از ۳۰ هزار شهروند سوری به ترکیه فرار کردهاند. مقامات ترکیه میگویند این میزان در هفتههای اخیر فزونی گرفته و تنها در یک هفتهی اخیر هر روز لااقل ۱۰۰۰ شهروند سوری فرار کرده و وارد خاک ترکیه میشوند.
بیانیهی منتشره از سوی وزارت امور خارجهی ترکیه میگوید که ارائهی خدمات کنسولی در محل سفارت ترکیه در دمشق نیز متوقف خواهد شد.
تعطیلی برخی سفارتخانهها در سوریه
اعلام ترکیه مبنی بر تعلیق فعالیتهای کنسولی خود در سوریه در حالی صورت میگیرد که عربستان نیز سفارت خود در سوریه را تعطیل کرده است. دولت ریاض اعلام کرده که همهی مقامات دیپلماتیک عربستان در سوریه به زودی این کشور را ترک خواهند کرد.
عربستان از آغاز اعتراضات مخالفان بشار اسد در سوریه، از معترضان حمایت کرده و در ماههای اخیر سلاح و مهمات در اختیار مخالفان مسلح قرار داده است.
ماه گذشته شورای همکاری خلیج فارس پیشنهاد داده بود تا همهی کشورهای عضو اتحادیه عرب، سفرای خود را از سوریه فراخوانده و فعالیت سفارتهای خود را متوقف کنند. عربستان، امارات متحدهی عربی، کویت، بحرین، قطر و عمان اعضای این شورا را تشکیل میدهند.
عربستان سعودی یکی از رقبا و مخالفان جمهوری اسلامی ایران و متحدش سوریه در منطقهی خاورمیانه است.
هلند نیز روز گذشته سفیر خود در سوریه را به لاهه فراخواند و از تعطیلی سفارت خود در سوریه خبر داد. اوری روزنتال، وزیر امور خارجهی هلند با اعلام این خبر گفته است که تعطیلی سفارت پیام روشنی به دولت سوریه است که هلند خشونت و کشتارهای رژیم بشار اسد را تقبیح میکند.
وزیر امور خارجهی هلند گفته است:« تعطیلی سفارت پیام واضح انزجار ما از خشونتهایی است که در سوریه ادامه مییابد و شهروندان بیگناه سوری را نشانه رفته است.»
روزنتال اعلام کرده که هلند به حمایت از نیروهای اپوزیسیون سوریه ادامه داده و سلاح و مهمات نیز در اختیار آنها قرار میدهد.
پیش از این ایالات متحدهی آمریکا، بریتانیا، اسپانیا، ایتالیا و فرانسه سفارتهای خود در دمشق را در اعتراض به رژیم بشار اسد و کشتارهای ارتش سوریه تعطیل کردهاند.
با اعلام خبر آزمایش قریبالوقوع موشک ماهوارهبر مجهز به تکنولوژی بالستیک در کره شمالی به مناسبت صدمین سالگرد تولد کیم ایلسونگ، بسیاری از کشورهای جهان نسبت به این اقدام به شدت اعتراض و ابراز نگرانی کردهاند.
کره شمالی روز جمعه (۱۶ مارس، ۲۶ اسفند) اعلام کرد که قصد دارد در ماه آینده در صدمین سالروز تولد کیم ایلسونگ، نخستین رهبر کره شمالی، موشک دوربرد ماهوارهبر خود را روانه فضا کند. انتشار خبر پرتاب موشک موسوم به «آواز کیم ایلسونگ» در ماه آوریل، موجی از محکومیتهای جهانی از سوی ایالات متحده و دیگر کشورها را در پی داشت. مخالفان این اقدام، آن را مصداق نقض قطعنامههای سازمان ملل علیه کره شمالی میدانند.
به گزارش خبرگزاری رویترز، هیلاری کلینتون، وزیر امور خارجه آمریکا، اقدام کره شمالی را «به شدت تحریکآمیز» خوانده و گفته «پرتاب چنین موشکی میتواند تهدیدی برای امنیت منطقه باشد.» خانم کلینتون خواستار پایبندی پیونگیانگ به تعهداتش در قبال قطعنامههای شورای امنیت سازمان ملل شده است.
کره جنوبی و ژاپن، از همسایگان کره شمالی، اعلام کردهاند که این آزمایش موشکی امنیت منطقه را به خطر خواهد انداخت. دولت ژاپن معتقد است هر گونه پرتاب موشک مجهز به تکنولوژی بالستیک از سوی کره شمالی، صرفنظر از آنکه حامل ماهواره باشد یا نه، ناقض قطعنامههای شورای امنیت است. مقامات کره شمالی اما میگویند پرتاب موشک ماهوارهبر آنها در ماه آینده، «اقدامی صلحآمیز» است و «هیچ تاثیری بر کشورهای همسایه نخواهد داشت.»
واکنش چین به این اقدام کره شمالی محتاطانهتر از دیگر همسایگان این کشور بود. دولت کمونیست چین، مهمترین حامی و همپیمان ایدئولوژیک حکومت کره شمالی در سطح جهان است. چین تاکید کرد که صلح باید در شبهجزیره کره برقرار بماند: «برقراری صلح، هم به نفع ثبات و صلح دو کره است و هم منافع جامعه جهانی را تامین خواهد کرد.»
قطعنامههای سازمان ملل، پرتاب موشکهای قارهپیما توسط کره شمالی را ممنوع کرده و گذشته از این، کره شمالی دو هفته پیش در مذاکره با ایالات متحده توافق کرده بود که در قبال دریافت مواد غذایی، آزمایشهای موشکیاش را متوقف کند. آمریکا قرار بود در برابر این توافق، ۲۴۰ هزار تن مواد غذایی به کره شمالی ارسال کند؛ کشوری فقیر که گفته میشود بدون کمکهای خارجی خطر بروز قحطی در آن جدیتر از همیشه خواهد بود.
برخی از ناظران میگویند این اقدام کره شمالی، عملیات روانی برای ترغیب یا وادار کردن آمریکا به ارائه امتیازها و مشوقهای بیشتر در فرآیند مذاکرات با این کشور است.
بهرهگیری سیاسی و اقتصادی از «پیشرفتهای موشکی»
کره شمالی پیشتر در آوریل ۲۰۰۹ هم آزمایش مشابهی را انجام داده بود که به تصویب دور جدیدی از تحریمهای سازمان ملل علیه این کشور منجر شد و افزایش انزوای کره شمالی از جامعه جهانی را در پی داشت. پرتاب موشک بالستیک در سال ۲۰۰۹ البته با ناکامی مواجه شد و موشک در دریای ژاپن سقوط کرد.
افزایش چشمگیر تنشهای میان ژاپن و کره شمالی، حاصل این اقدام بود. در سال ۱۹۹۸ هم یک آزمایش موشکی دیگر در این کشور، با شکست مواجه شده بود.
مقامات آمریکایی میگویند آهنگ پیشرفت برنامه موشکی کره شمالی سریعتر از گذشته شده است. سال گذشته، رابرت گیتس، وزیر دفاع وقت ایالات متحده اعلام کرده بود که شعاع عملیاتی موشکهای کرهشمالی حتی ممکن است به خاک آمریکا هم برسد.
هدف کره شمالی از این اقدام، نمایش قدرت در عرصه بینالمللی است که البته بیشتر مصرف داخلی دارد. تحلیلگران میگویند پس از مرگ کیم جونگایل در ماه دسامبر ۲۰۱۱ و جانشینی فرزندش کیم جونگاون، چنین اقداماتی در دستور کار حکومت قرار گرفته تا وجهه و مشروعیت بیشتری به رهبری جدید این کشور ببخشید.
آنها میخواهند به دنیا و بیش از آن به مردم این کشور نشان دهند که با به حکومت رسیدن سومین فرد از خاندان کیم، عصر جدیدی آغاز شده و مرگ «رهبر کبیر» حکومت سوسیالیستی کره شمالی را تضعیف نکرده است. برخی از تحلیلگران هم میگویند چرخش ۱۸۰ درجهای سیاستها در کره شمالی، میتواند نشانگر بروز شکافی جدی در میان مقامات این کشور باشد.
کره جنوبی و ژاپن، از همسایگان کره شمالی، اعلام کردهاند که این آزمایش موشکی امنیت منطقه را به خطر خواهد انداخت. دولت ژاپن معتقد است هر گونه پرتاب موشک مجهز به تکنولوژی بالستیک از سوی کره شمالی، صرفنظر از آنکه حامل ماهواره باشد یا نه، ناقض قطعنامههای شورای امنیت است. مقامات کره شمالی اما میگویند پرتاب موشک ماهوارهبر آنها در ماه آینده، «اقدامی صلحآمیز» است و «هیچ تاثیری بر کشورهای همسایه نخواهد داشت.»
واکنش چین به این اقدام کره شمالی محتاطانهتر از دیگر همسایگان این کشور بود. دولت کمونیست چین، مهمترین حامی و همپیمان ایدئولوژیک حکومت کره شمالی در سطح جهان است. چین تاکید کرد که صلح باید در شبهجزیره کره برقرار بماند: «برقراری صلح، هم به نفع ثبات و صلح دو کره است و هم منافع جامعه جهانی را تامین خواهد کرد.»
برخی از ناظران میگویند این اقدام کره شمالی، عملیات روانی برای ترغیب یا وادار کردن آمریکا به ارائه امتیازها و مشوقهای بیشتر در فرآیند مذاکرات با این کشور است.
بهرهگیری سیاسی و اقتصادی از «پیشرفتهای موشکی»
کره شمالی پیشتر در آوریل ۲۰۰۹ هم آزمایش مشابهی را انجام داده بود که به تصویب دور جدیدی از تحریمهای سازمان ملل علیه این کشور منجر شد و افزایش انزوای کره شمالی از جامعه جهانی را در پی داشت. پرتاب موشک بالستیک در سال ۲۰۰۹ البته با ناکامی مواجه شد و موشک در دریای ژاپن سقوط کرد.
افزایش چشمگیر تنشهای میان ژاپن و کره شمالی، حاصل این اقدام بود. در سال ۱۹۹۸ هم یک آزمایش موشکی دیگر در این کشور، با شکست مواجه شده بود.
مقامات آمریکایی میگویند آهنگ پیشرفت برنامه موشکی کره شمالی سریعتر از گذشته شده است. سال گذشته، رابرت گیتس، وزیر دفاع وقت ایالات متحده اعلام کرده بود که شعاع عملیاتی موشکهای کرهشمالی حتی ممکن است به خاک آمریکا هم برسد.
هدف کره شمالی از این اقدام، نمایش قدرت در عرصه بینالمللی است که البته بیشتر مصرف داخلی دارد. تحلیلگران میگویند پس از مرگ کیم جونگایل در ماه دسامبر ۲۰۱۱ و جانشینی فرزندش کیم جونگاون، چنین اقداماتی در دستور کار حکومت قرار گرفته تا وجهه و مشروعیت بیشتری به رهبری جدید این کشور ببخشید.
آنها میخواهند به دنیا و بیش از آن به مردم این کشور نشان دهند که با به حکومت رسیدن سومین فرد از خاندان کیم، عصر جدیدی آغاز شده و مرگ «رهبر کبیر» حکومت سوسیالیستی کره شمالی را تضعیف نکرده است. برخی از تحلیلگران هم میگویند چرخش ۱۸۰ درجهای سیاستها در کره شمالی، میتواند نشانگر بروز شکافی جدی در میان مقامات این کشور باشد.
مجله آتلانتیک از چرخش افکار عمومی ایران بر ضد برنامه هستهای میگوید. پژوهشهای انجامشده کاهشی چشمگیر در حمایت ایرانیان از برنامه هستهای را نشان میدهند که ناشی از تاثیرات تحریمهای فلجکننده علیه ایران است.
آیا برنامه هستهای آنطور که مقامهای جمهوری اسلامی و حامیان سرسختش در درون و برون مرزهای کشور میگویند مسالهای حیثیتی برای «ملت ایران» است؟ آیا مسئله هستهای واقعا با «غرور ملی ایرانیان» چنان گره خورده که حلوفصل آن را باید غیرممکن دانست؟ آیا «هستهای شدن» رویای مردم ایران و اولویت ذهنی آنها است؟ آیا اکثریت مردم ایران هزینههای سنگینی که کشور برای پیشبرد برنامه بحثبرانگیز و پرشبهه هستهای میپردازد را منطقی و قابل پذیرش میدانند؟ چند درصد از مردم ایران حامی واقعی سیاستهای اتمی رهبران کشورند؟
پرسشهایی از این دست، پرونده پرحرف و حدیث هستهای در ایران را احاطه کرده، اما راه واکاوی واقعیتها و دستیابی به پاسخها، راهی پرمانع و صعبالعبور است. جمهوری اسلامی مجراهای دستیابی به پاسخهای این سوالات کلیدی را آگاهانه مسدود کرده، تا موضع رسمی حکومت را با تبلیغات و پروپاگاندای سیستماتیک، به افکار عمومی در داخل کشور القا کند و در خارج از کشور اینطور وانمود کند که «اکثریت قاطع ملت ایران، بیتردید پشتیبان سیاستهای رهبران در برنامه هستهایاند.»
گذشته از اینها، این پرسشها که پاسخهای آنها در غیاب آمار مستند و موثق، به ناچار بیشتر از مجاری خبری دولت جمهوری اسلامی نشات میگیرند، نه فقط در ذهن رهبران، که در افکار عمومی شهروندان دیگر نقاط جهان هم وجود دارد و بر دریافت آنها از ایران امروز اثر گذاشته؛ تا جایی که بسیاری از آنها پیشفرضهای القا شده توسط حکومت ایران را پذیرفتهاند. بسیاری از ایرانیان خارج از مرزها، تا کنون بارها با سوالات یا اظهاراتی مواجه شدهاند که مبنای بسیاری از آنها این انگاره است که «هر ایرانی، یک حامی سرسخت و پروپاقرص برنامه هستهای است و لاجرم آرزوی دستیابی به بمب اتمی را در سر میپروراند.»
مجله آتلانتیک در مقالهای که به تازگی منتشر کرده، میگوید واقعیت تا حد زیادی با این انگارهها فاصله دارد. دینا اسفندیاری، تحلیلگر موسسه بینالمللی مطالعات استراتژیک، در این مقاله مینویسد: «رهبران کشورهای غربی و رسانههای غربی غالبا میگویند حتی تغییر رژیم در ایران هم تغییری اساسی در وضعیت پرونده هستهای ایجاد نخواهد کرد، چرا که پیشبرد برنامه هستهای، فصل مشترک همه گرایشهای سیاسی موجود در ایران است.»
به اعتقاد او حتی اگر چنین گزارههایی درباره برنامه هستهای ایران و محبوبیتاش در ذهن ایرانیان، در گذشته صادق بوده باشد، امروز افزایش فشارها و هزینهها در پی تشدید تحریمهای فلجکننده، چرخشی قابل توجه در افکار عمومی ایرانیان پدید آورده است.
هستهای شدن ایران؛ رویای رهبران، کابوس شهروندان
جمهوری اسلامی و مدافعانش سخت تلاش میکنند تا این تفکر را به جامعه جهانی القا کنند که پیشبرد برنامه هستهای بزرگترین اولویت ایرانیان است و «ملت ایران» حاضر است هر هزینهای را بپردازد تا این برنامه به سرانجام برسد. آنها در داخل کشور برای نمایش سیاسی، تلاش کردهاند تا احساسات میهندوستانه و ناسیونالیستی شهروندان را تحریک، و روی هیجانات تودهای سرمایهگذاری کنند.
بیشتر بخوانید: «اقتصاد ایران در آستانه سقوط آزاد»
یکی دیگر از ماجراهایی که بر افکار رهبران جهان بسیار اثرگذار بود، مخالفت رهبران مخالفان، میرحسین موسوی و مهدی کروبی، با طرح مبادله سوخت هستهای در سال ۲۰۰۹ بود. مخالفتهای آن زمان موجب تقویت این گمانه شد که حتی روی کار آمدن مخالفان در ایران هم تغییر چندانی در سیاستهای هستهای حکومت ایجاد نخواهد کرد.
دینا اسفندیاری مینویسد: «در پژوهشی که موسسه راند (Rand) در سال ۲۰۱۰ انجام داد، ۸۷ درصد از ایرانیان گفتند که به شدت از «توسعه انرژی هستهای برای بهرهبرداری صلحآمیز و غیرنظامی» حمایت میکنند. ۹۷ درصد از ایرانیان گفتند که برخورداری از انرژی هستهای یک حق ملی است و ۳۲ درصد آنان حتی از ایده دستیابی به تسلیحات هستهای اعلام حمایت کردند.»
اما پژوهشی که اخیرا موسسه آمریکایی گالوپ انجام داده، نشان میدهد که حامیان برنامه هستهای ۳۰ درصد کاهش یافتهاند. «نکته جالب اینجاست که در نظرسنجی پیشین، همه شرکتکنندگان نظر خود را اعلام کردند و تنها ۲ درصد گفتند که نظری در اینباره ندارند. اما در نظرسنجی اخیر گالوپ، یکچهارم شرکتکنندگان از پاسخگویی خودداری کردهاند یا گفتهاند نظری در اینباره ندارند.»
سرکوب و سانسور سیستماتیک، مهمترین موانع بازتاب دیدگاه مخالفان
اما چرا دیدگاههای مخالف آنچنان که باید مطرح نمیشوند؟ پاسخ در سرکوب و سانسور سیستماتیک مرتبط با مساله هستهای در ایران نهفته است. هزینه مخالفت با مواضع هستهای جمهوری اسلامی در داخل کشور، آنقدر گزاف است که بسیاری از ایرانیان از طرح علنی دیدگاههای خود سر باز میزنند و عطای ابراز مخالفت را به لقایش میبخشند.
معدود رسانههای مستقل و اصلاحطلب باقیمانده هم به محض عبور از خط قرمزهای پررنگی که بحران هستهای را احاطه کرده، زیر تیغ توقیف خواهند رفت و مهمتر از همه اینکه حکومت امکان نظرپرسیها و پژوهشهای میدانی را بهطور کامل از بین برده است.
دینا اسفندیاری در پایان مقاله خود در مجله آتلانتیک مینویسد: «کاهش حمایت ایرانیان از برنامه هستهای، فرصت مناسبی را در اختیار غرب قرار میدهد تا از آن بهعنوان اهرم فشار برای متقاعد کردن مقامهای جمهوری اسلامی به عقبنشینی و تغییر رفتار استفاده کند.»
به اعتقاد او «غرب همچنین میتواند به افکار عمومی ایران نشان دهد که با آنها احساس همبستگی میکند و بین مردم و حکومت ایران تفاوت قائل است. غرب باید بر این نکته تاکید کند که با برنامه صلحآمیز هستهای ایران هیچ مشکلی ندارد و تایید کند که غنیسازی اورانیوم تحت نظارت آژانس، حق طبیعی ایرانیان است. در چنین شرایطی، اگر جمهوری اسلامی مواضع خود را تغییر ندهد، باید منتظر کاهش بیشتر حمایت مردم ایران از برنامه هستهای باشد. در نهایت مردم ایران به این نتیجه خواهند رسید که این رژیم جمهوری اسلامی است که مانع دستیابی آنان به برنامه صلحآمیز هستهای شده، نه غرب.»
احسان نوروزی
تحریریه: مصطفی ملکان
پرسشهایی از این دست، پرونده پرحرف و حدیث هستهای در ایران را احاطه کرده، اما راه واکاوی واقعیتها و دستیابی به پاسخها، راهی پرمانع و صعبالعبور است. جمهوری اسلامی مجراهای دستیابی به پاسخهای این سوالات کلیدی را آگاهانه مسدود کرده، تا موضع رسمی حکومت را با تبلیغات و پروپاگاندای سیستماتیک، به افکار عمومی در داخل کشور القا کند و در خارج از کشور اینطور وانمود کند که «اکثریت قاطع ملت ایران، بیتردید پشتیبان سیاستهای رهبران در برنامه هستهایاند.»
گذشته از اینها، این پرسشها که پاسخهای آنها در غیاب آمار مستند و موثق، به ناچار بیشتر از مجاری خبری دولت جمهوری اسلامی نشات میگیرند، نه فقط در ذهن رهبران، که در افکار عمومی شهروندان دیگر نقاط جهان هم وجود دارد و بر دریافت آنها از ایران امروز اثر گذاشته؛ تا جایی که بسیاری از آنها پیشفرضهای القا شده توسط حکومت ایران را پذیرفتهاند. بسیاری از ایرانیان خارج از مرزها، تا کنون بارها با سوالات یا اظهاراتی مواجه شدهاند که مبنای بسیاری از آنها این انگاره است که «هر ایرانی، یک حامی سرسخت و پروپاقرص برنامه هستهای است و لاجرم آرزوی دستیابی به بمب اتمی را در سر میپروراند.»
مجله آتلانتیک در مقالهای که به تازگی منتشر کرده، میگوید واقعیت تا حد زیادی با این انگارهها فاصله دارد. دینا اسفندیاری، تحلیلگر موسسه بینالمللی مطالعات استراتژیک، در این مقاله مینویسد: «رهبران کشورهای غربی و رسانههای غربی غالبا میگویند حتی تغییر رژیم در ایران هم تغییری اساسی در وضعیت پرونده هستهای ایجاد نخواهد کرد، چرا که پیشبرد برنامه هستهای، فصل مشترک همه گرایشهای سیاسی موجود در ایران است.»
به اعتقاد او حتی اگر چنین گزارههایی درباره برنامه هستهای ایران و محبوبیتاش در ذهن ایرانیان، در گذشته صادق بوده باشد، امروز افزایش فشارها و هزینهها در پی تشدید تحریمهای فلجکننده، چرخشی قابل توجه در افکار عمومی ایرانیان پدید آورده است.
هستهای شدن ایران؛ رویای رهبران، کابوس شهروندان
جمهوری اسلامی و مدافعانش سخت تلاش میکنند تا این تفکر را به جامعه جهانی القا کنند که پیشبرد برنامه هستهای بزرگترین اولویت ایرانیان است و «ملت ایران» حاضر است هر هزینهای را بپردازد تا این برنامه به سرانجام برسد. آنها در داخل کشور برای نمایش سیاسی، تلاش کردهاند تا احساسات میهندوستانه و ناسیونالیستی شهروندان را تحریک، و روی هیجانات تودهای سرمایهگذاری کنند.
تعمیق شکاف سیاسی درون کشور و شدت گرفتن اختلافات خامنهای و احمدینژاد، از جمله دلایل کاهش حمایت ایرانیان از برنامه هستهای است
امروز اما تحریمهای فلجکننده اقتصاد متکی به نفت ایران را در سراشیبی سقوط قرار داده و بر زندگی شهروندان ایران تاثیرات ویرانگری گذاشته و خواهد گذاشت. تلاطم بازار ارز و سکه، ناتوانی دولت در پرداخت یارانههای نقدی به مردم، نشانههایی از گردابی است که دیر یا زود، اقتصاد ایران را در کام خود خواهد کشید.بیشتر بخوانید: «اقتصاد ایران در آستانه سقوط آزاد»
یکی دیگر از ماجراهایی که بر افکار رهبران جهان بسیار اثرگذار بود، مخالفت رهبران مخالفان، میرحسین موسوی و مهدی کروبی، با طرح مبادله سوخت هستهای در سال ۲۰۰۹ بود. مخالفتهای آن زمان موجب تقویت این گمانه شد که حتی روی کار آمدن مخالفان در ایران هم تغییر چندانی در سیاستهای هستهای حکومت ایجاد نخواهد کرد.
دینا اسفندیاری مینویسد: «در پژوهشی که موسسه راند (Rand) در سال ۲۰۱۰ انجام داد، ۸۷ درصد از ایرانیان گفتند که به شدت از «توسعه انرژی هستهای برای بهرهبرداری صلحآمیز و غیرنظامی» حمایت میکنند. ۹۷ درصد از ایرانیان گفتند که برخورداری از انرژی هستهای یک حق ملی است و ۳۲ درصد آنان حتی از ایده دستیابی به تسلیحات هستهای اعلام حمایت کردند.»
اما پژوهشی که اخیرا موسسه آمریکایی گالوپ انجام داده، نشان میدهد که حامیان برنامه هستهای ۳۰ درصد کاهش یافتهاند. «نکته جالب اینجاست که در نظرسنجی پیشین، همه شرکتکنندگان نظر خود را اعلام کردند و تنها ۲ درصد گفتند که نظری در اینباره ندارند. اما در نظرسنجی اخیر گالوپ، یکچهارم شرکتکنندگان از پاسخگویی خودداری کردهاند یا گفتهاند نظری در اینباره ندارند.»
«غرب میتواند به مردم ایران بفهماند که با دستیابی آنان به برنامه صلحآمیز هستهای مشکلی ندارد»
به اعتقاد دینا اسفندیاری، عامل کاهش چشمگیر اقبال عمومی به برنامه هستهای فقط هزینههای تحمیلشده به کشور از سوی تحریمها نیست، و عواملی نظیر تعمیق شکاف سیاسی درون کشور و شدت گرفتن اختلافات میان آیتالله خامنهای و محمود احمدینژاد، نرخ ۶/ ۲۱ درصدی تورم، نرخ ۸/ ۱۱ درصدی بیکاری و سقوط ارزش پول ملی ایران هم به شدت بر آن تاثیرگذار بوده است.سرکوب و سانسور سیستماتیک، مهمترین موانع بازتاب دیدگاه مخالفان
اما چرا دیدگاههای مخالف آنچنان که باید مطرح نمیشوند؟ پاسخ در سرکوب و سانسور سیستماتیک مرتبط با مساله هستهای در ایران نهفته است. هزینه مخالفت با مواضع هستهای جمهوری اسلامی در داخل کشور، آنقدر گزاف است که بسیاری از ایرانیان از طرح علنی دیدگاههای خود سر باز میزنند و عطای ابراز مخالفت را به لقایش میبخشند.
معدود رسانههای مستقل و اصلاحطلب باقیمانده هم به محض عبور از خط قرمزهای پررنگی که بحران هستهای را احاطه کرده، زیر تیغ توقیف خواهند رفت و مهمتر از همه اینکه حکومت امکان نظرپرسیها و پژوهشهای میدانی را بهطور کامل از بین برده است.
مخالفت رهبران مخالفان با طرح مبادله سوخت اتمی، این گمانه را تقویت کرد که روی کار آمدن مخالفان هم مساله هستهای ایران را حل نخواهد کرد
هیچ پژوهش مستقلی درباره این موضوع و هر موضوع حساس دیگری که از خط قرمزهای جمهوری اسلامی است، شانس اینکه با موفقیت و بیدردسر کار خود در ایران را به اتمام برساند ندارد و دولت تلاش میکند با انتشار آمار بیاساس، مبهم و گاه گمراهکننده، معادلات را به نفع خود تغییر دهد.دینا اسفندیاری در پایان مقاله خود در مجله آتلانتیک مینویسد: «کاهش حمایت ایرانیان از برنامه هستهای، فرصت مناسبی را در اختیار غرب قرار میدهد تا از آن بهعنوان اهرم فشار برای متقاعد کردن مقامهای جمهوری اسلامی به عقبنشینی و تغییر رفتار استفاده کند.»
به اعتقاد او «غرب همچنین میتواند به افکار عمومی ایران نشان دهد که با آنها احساس همبستگی میکند و بین مردم و حکومت ایران تفاوت قائل است. غرب باید بر این نکته تاکید کند که با برنامه صلحآمیز هستهای ایران هیچ مشکلی ندارد و تایید کند که غنیسازی اورانیوم تحت نظارت آژانس، حق طبیعی ایرانیان است. در چنین شرایطی، اگر جمهوری اسلامی مواضع خود را تغییر ندهد، باید منتظر کاهش بیشتر حمایت مردم ایران از برنامه هستهای باشد. در نهایت مردم ایران به این نتیجه خواهند رسید که این رژیم جمهوری اسلامی است که مانع دستیابی آنان به برنامه صلحآمیز هستهای شده، نه غرب.»
احسان نوروزی
تحریریه: مصطفی ملکان
خبرنگار جمهوری آذربایجان: میخواهند مرا وادار به سکوت کنند
يک روزنامه نگار و خبرنگار تحقيقاتی سرويس آذری راديوی اروپای آزاد/ راديو آزادی که اخيرا يک ويدوی سکسی ساختگی و جعلی در مورد او روی شبکه اينترنت پخش شده است می گويد اين روشهای اعمال فشار و حق سکوت گرفتن وی را از انجام وظايف خبرنگاری اش بازنخواهد داشت.
خديجه اسماعيلوا خبرنگار و مجری برنامه های راديو اروپای آزاد/ راديو آزادی گفت که هدف اين فشارها مجبور ساختن وی به متوقف کردن تحقيقات در مورد فساد مربوط به معاملات مالی و تجاری الهام علی يف رييس جمهور آذربايجان و خانواده اوست.
او گفت :« اگر آنها با اين کار می خواهند من را وادار به سکوت کنند، بايد مطمئن باشند که موفق نخواهند شد. من به تحقيقات خود و انتشار نتايج آن ادامه خواهم داد. اگر هدف آنها شکست دادن و به سکوت واداشتن من است آنها شکست خورده اند. من از حمايت دوستان خود برخوردار هستم و حتی شخصيت های دينی در کشور از من حمايت کرده اند.»
« استيون کورن » رييس راديوی اروپای آزاد/ راديو آزادی که چند روز پيش به باکو سفر کرده است در بيانيه ای که روز چهاردهم مارس منتشر شد اعلام کرد که حمايت وی از خديجه اسماعيلوا خدشه ناپذير است.
آقای کورن گفت:« ما به طور کامل از خديجه حمايت می کنيم و از تلاش های در مسير کمک به راديو اروپای آزاد/ راديو آزادی برای ارائه خبرهای سانسور نشده ، مباحث مسئولانه و بحث های آزاد که مردم آذربايجان از آن محروم هستند قدردانی می کنيم .
ارزش و حقايق نهفته در کار خديجه خود به حد کافی گويا هستند و آنهاييکه تلاش می کنند وی را بدنام کنند بايد از رفتار خود شرمگين باشند.»
اين ويدئوی ساختگی روی وب سايتی منتشر شده که شناسه اينترنتی آن به شکل جعلی چنين جلوه می دهد که گويا با وب سايت حزب « مساوات» حزب مخالف دولت آذربايجان در ارتباط است.
تهيه کنندگان اين ويدئو روز دوازده مارس عکس هايی از اين ويدئو را همراه با يک يادداشت تهديد آميز برای خديجه اسماعيلوا ارسال کرده و تهديد کردند که اگر « درست رفتار نکند» او را بدنام خواهند کرد. همين عکس ها برای دو روزنامه آذربايجان نيز ارسال شده بود ولی هيچيک از آنها اين عکس ها را منتشر نکرده اند.
يک سخنگوی وزارت کشور آذربايجان به راديو اروپای آزاد/ راديو آزادی گفت به دنبال شکايت خانم اسماعيلوا در روز نهم ماه مارس تحقيقاتی در اين زمينه آغاز شده و طبق قانون وی ظرف ده روز پاسخ دريافت خواهد کرد.
آذربايجان يکی از کشورهای خطرناک برای کار خبرنگاران و فعالان رسانه ای است. در ميان کشورهای جهان از نظر فساد مالی و اداری در مقام ۱۴۳ قرار دارد. موسسه تحقيقاتی « فريدم هاووس » ( خانه آزادی) نيز در گزارش سال ۲۰۱۱ از نظر آزادی های سياسی و مطبوعاتی وضعيت اين کشور را وخيم توصيف کرده بود.
خديجه اسماعيلوا خبرنگار و مجری برنامه های راديو اروپای آزاد/ راديو آزادی گفت که هدف اين فشارها مجبور ساختن وی به متوقف کردن تحقيقات در مورد فساد مربوط به معاملات مالی و تجاری الهام علی يف رييس جمهور آذربايجان و خانواده اوست.
او گفت :« اگر آنها با اين کار می خواهند من را وادار به سکوت کنند، بايد مطمئن باشند که موفق نخواهند شد. من به تحقيقات خود و انتشار نتايج آن ادامه خواهم داد. اگر هدف آنها شکست دادن و به سکوت واداشتن من است آنها شکست خورده اند. من از حمايت دوستان خود برخوردار هستم و حتی شخصيت های دينی در کشور از من حمايت کرده اند.»
« استيون کورن » رييس راديوی اروپای آزاد/ راديو آزادی که چند روز پيش به باکو سفر کرده است در بيانيه ای که روز چهاردهم مارس منتشر شد اعلام کرد که حمايت وی از خديجه اسماعيلوا خدشه ناپذير است.
آقای کورن گفت:« ما به طور کامل از خديجه حمايت می کنيم و از تلاش های در مسير کمک به راديو اروپای آزاد/ راديو آزادی برای ارائه خبرهای سانسور نشده ، مباحث مسئولانه و بحث های آزاد که مردم آذربايجان از آن محروم هستند قدردانی می کنيم .
ارزش و حقايق نهفته در کار خديجه خود به حد کافی گويا هستند و آنهاييکه تلاش می کنند وی را بدنام کنند بايد از رفتار خود شرمگين باشند.»
اين ويدئوی ساختگی روی وب سايتی منتشر شده که شناسه اينترنتی آن به شکل جعلی چنين جلوه می دهد که گويا با وب سايت حزب « مساوات» حزب مخالف دولت آذربايجان در ارتباط است.
تهيه کنندگان اين ويدئو روز دوازده مارس عکس هايی از اين ويدئو را همراه با يک يادداشت تهديد آميز برای خديجه اسماعيلوا ارسال کرده و تهديد کردند که اگر « درست رفتار نکند» او را بدنام خواهند کرد. همين عکس ها برای دو روزنامه آذربايجان نيز ارسال شده بود ولی هيچيک از آنها اين عکس ها را منتشر نکرده اند.
يک سخنگوی وزارت کشور آذربايجان به راديو اروپای آزاد/ راديو آزادی گفت به دنبال شکايت خانم اسماعيلوا در روز نهم ماه مارس تحقيقاتی در اين زمينه آغاز شده و طبق قانون وی ظرف ده روز پاسخ دريافت خواهد کرد.
آذربايجان يکی از کشورهای خطرناک برای کار خبرنگاران و فعالان رسانه ای است. در ميان کشورهای جهان از نظر فساد مالی و اداری در مقام ۱۴۳ قرار دارد. موسسه تحقيقاتی « فريدم هاووس » ( خانه آزادی) نيز در گزارش سال ۲۰۱۱ از نظر آزادی های سياسی و مطبوعاتی وضعيت اين کشور را وخيم توصيف کرده بود.
وزیر بهداشت: در صورت وقوع زمینلرزه در تهران، بیمارستانها زودتر خراب میشوند
مرضیه وحید دستجردی، وزیر بهداشت میگوید در صورت وقوع زمینلرزه در تهران، بیمارستانها جزء نخستین ساختمانهایی هستند که فرو میریزند.
وزیر بهداشت روز جمعه، در مراسم افتتاح بخشهای جدید بیمارستان امام گفت: «درصورت وقوع زلزله در تهران، بافت فرسوده بیمارستانها اولین مکانی است که متلاشی میشود و به این ترتیب گروههای خدمترسان در بیمارستانها نمیتوانند خدمت ارایه دهند.»
مرضیه وحید دستجردی با بیان اینکه بیش از ۸۰ درصد بیمارستانهای تهران فرسوده هستند، اظهار داشت: «بیمارستان امام حدود ۸۰ سال، بیمارستان سینا حدود ۱۳۰ سال و بیمارستان شهید اکبرآبادی حدود ۹۸ سال قدمت دارند.»
وزیر بهداشت با اشاره به جمعیت ۱۴ میلیونی تهران اظهار داشت که در سالهای اخیر شمار کمی بیمارستان در تهران ساخته شده که کفاف این جمعیت را نمیدهد.
کافی نبودن زیرساختهای درمانی که وزیر بهداشت از آن سخن گفته، تنها یکی از رشته معضلاتی است که تهران در صورت وقوع زمین به آن روبرو است.
زمینلرزه دماوند – شمیران در سال ۱۲۰۹ خورشیدی به بزرگی ۷.۱ ریشتر آخرین زمینلرزه بزرگی بود که تهران را درنوردید.
زمینلرزه بویین زهرا در سال ۱۳۴۱ به بزرگی ۷.۲ ریشتر نیز در نزدیکی تهران به وقوع پیوست.
در شهر منجیل در ۲۲۰ کیلومتری شمال غربی تهران نیز در سال ۱۳۶۹ زمینلرزهای به بزرگی ۷.۴ ریشتر روی داد که جان نزدیک به ۱۵ هزار نفر را گرفت.
آنچنانکه رسانههای ایران گزارش کردند برپایه تحقیقی که آژانس همکاریهای بینالمللی ژاپن (جایکا)، در سال ۱۳۷۸ انجام داده، میزان خسارات و تلفات در مناطق تهران برآورد شده است.
در این پژوهش که با توجه به گسلهای تهران تهیه شده، به احتمال فعال شدن گسلهای «مشا»، «شمال تهران» و «گسل جنوب تهران» اشاره رفته است.
برپایه برآورد این موسسه، در صورت بروز زمین لرزه در گسل ری، ۵۵ درصد ساختمانها آسیب خواهند دید و شمار تلفات تا ۴۰۰ هزار نفر پیشبینی شده است.
برپایه این پژوهش، درصورت وقوع زمینلرزه در گسل ری، بیشترین آسیب را منطقه ۱۵ تهران خواهد دید.
همین پژوهش میگوید، اگر زمینلرزه در گسل شمال تهران به وقوع بپیوندد نزدیک به ۳۶ درصد از ساختمانها آسیب خواهند دید.
برپایه اعلام موسسه ژئو فیزیک دانشگاه تهران، در بهمن ماه ۱۳۹۰ بیش از ۷۸۰ زمین لرزه با بزرگی بیش از ۱ ریشتر در کشور و نواحی مرزی ثبت شده است. از این تعداد ۱۰ زمینلرزه بیش از ۴ ریشتر بودهاند که بزرگترین آنها در نزدیکی خورموج با بزرگی ۴.۸ در استان بوشهر رخ داده است.
وزیر بهداشت روز جمعه، در مراسم افتتاح بخشهای جدید بیمارستان امام گفت: «درصورت وقوع زلزله در تهران، بافت فرسوده بیمارستانها اولین مکانی است که متلاشی میشود و به این ترتیب گروههای خدمترسان در بیمارستانها نمیتوانند خدمت ارایه دهند.»
مرضیه وحید دستجردی با بیان اینکه بیش از ۸۰ درصد بیمارستانهای تهران فرسوده هستند، اظهار داشت: «بیمارستان امام حدود ۸۰ سال، بیمارستان سینا حدود ۱۳۰ سال و بیمارستان شهید اکبرآبادی حدود ۹۸ سال قدمت دارند.»
وزیر بهداشت با اشاره به جمعیت ۱۴ میلیونی تهران اظهار داشت که در سالهای اخیر شمار کمی بیمارستان در تهران ساخته شده که کفاف این جمعیت را نمیدهد.
کافی نبودن زیرساختهای درمانی که وزیر بهداشت از آن سخن گفته، تنها یکی از رشته معضلاتی است که تهران در صورت وقوع زمین به آن روبرو است.
زمینلرزه دماوند – شمیران در سال ۱۲۰۹ خورشیدی به بزرگی ۷.۱ ریشتر آخرین زمینلرزه بزرگی بود که تهران را درنوردید.
زمینلرزه بویین زهرا در سال ۱۳۴۱ به بزرگی ۷.۲ ریشتر نیز در نزدیکی تهران به وقوع پیوست.
در شهر منجیل در ۲۲۰ کیلومتری شمال غربی تهران نیز در سال ۱۳۶۹ زمینلرزهای به بزرگی ۷.۴ ریشتر روی داد که جان نزدیک به ۱۵ هزار نفر را گرفت.
آنچنانکه رسانههای ایران گزارش کردند برپایه تحقیقی که آژانس همکاریهای بینالمللی ژاپن (جایکا)، در سال ۱۳۷۸ انجام داده، میزان خسارات و تلفات در مناطق تهران برآورد شده است.
در این پژوهش که با توجه به گسلهای تهران تهیه شده، به احتمال فعال شدن گسلهای «مشا»، «شمال تهران» و «گسل جنوب تهران» اشاره رفته است.
برپایه برآورد این موسسه، در صورت بروز زمین لرزه در گسل ری، ۵۵ درصد ساختمانها آسیب خواهند دید و شمار تلفات تا ۴۰۰ هزار نفر پیشبینی شده است.
برپایه این پژوهش، درصورت وقوع زمینلرزه در گسل ری، بیشترین آسیب را منطقه ۱۵ تهران خواهد دید.
همین پژوهش میگوید، اگر زمینلرزه در گسل شمال تهران به وقوع بپیوندد نزدیک به ۳۶ درصد از ساختمانها آسیب خواهند دید.
برپایه اعلام موسسه ژئو فیزیک دانشگاه تهران، در بهمن ماه ۱۳۹۰ بیش از ۷۸۰ زمین لرزه با بزرگی بیش از ۱ ریشتر در کشور و نواحی مرزی ثبت شده است. از این تعداد ۱۰ زمینلرزه بیش از ۴ ریشتر بودهاند که بزرگترین آنها در نزدیکی خورموج با بزرگی ۴.۸ در استان بوشهر رخ داده است.
تلاش خریداران آسیایی نفت ایران برای معافیت از تحریم اروپا
در حالی که اتحادیه اروپا قرار است در سوم فروردین ماه درباره جزییات تحریم نفتی ایران تصمیم بگیرد، گزارشها حاکی از آن است که خریداران آسیایی در تلاشند، با اخذ معافیت از این تحریمها آسیب نبینند.
یکی از بندهای مندرج در تحریم نفتی ایران، ممنوعیت شرکتهای بیمه اروپایی از پوشش تانکرهای حامل نفت ایران است؛ از آنجا که بخش بزرگی از شرکتهای بیمه اروپایی هستند، کشورهای آسیایی با دشواری جدی در خرید نفت ایران مواجه خواهند شد.
بر پایه مصوبه اتحادیه اروپا از ۱۱ تیرماه سال آینده، تمامی کشورهای اتحادیه اروپا خرید و حمل و نقل نفت ایران را متوقف میکنند و فروش بیمه به تانکرهای حامل نفت ایران و نیز ارائه هرگونه خدمات مالی به صنایع نفت ایران هم کاملا متوقف خواهد شد.
خبرگزاری رویترز گزارش کرده است که هماکنون بحثی در این باره در محافل دیپلماتیک اروپا در جریان است و از قرار معلوم کشورهای اتحادیه اروپا در این باره به اتفاق نظر نرسیدهاند.
چین، ژاپن، کره جنوبی و هند که بزرگترین مشتریان ایران بشمار میآیند حدود نیمی از دو میلیون و ۶۰۰ هزار بشکه نفت صادراتی ایران را خریداری میکنند.
ولی بزرگترین مانعی که این مشتریان و ایران با آن روبرو شدهاند یافتن راه حلی برای حمل نفت ایران به مشتریان آسیایی آن است.
تمامی تانکرهای نفتکش باید بیمه داشته باشند و با اجرای کامل تحریمهای اتحادیه اروپا بیشتر شرکتهای بیمه بینالمللی دیگر نمیتوانند تانکرهای حامل نفت ایران را بیمه کنند.
مقر بزرگترین شرکتهای بیمه جهان در آمریکا و اروپاست و آنها حاضر نیستند تحریمها علیه ایران را نقض کنند زیرا بخش بزرگی از درآمد این شرکتها از مشتریان اروپایی و آمریکایی آنان تامین میشود.
مذاکرات نمایندگان خریداران نفت ایران با اتحادیه اروپا برای یافتن راه حل مورد قبول هر دو طرف از چند هفته پیش آغاز شده ولی تا کنون به نتیجه نرسیده است.
یکی از مقامات کره جنوبی به خبرگزاری رویترز گفته است که در صورت عدم پیدا کردن راه حلی برای ارائه خدمات بیمه به تانکرهای حامل نفت ایران کره جنوبی از ۱۱ تیرماه دیگر نمیتواند نفت ایران را دریافت کند.
کمپانی بیمه «پی اند آی» ژاپن هم که بزرگترین شرکت بیمه تانکرهای نفتی آن کشور است گفته است که با اجرای تحریمها این شرکت نفتکشهایی را که به حمل و نقل نفت ایران ادامه دهند حداکثر تا هشت میلیون دلار بیمه خواهد کرد. این در حالیست که پوشش بیمه این تانکرها هم اکنون یک میلیارد دلار است.
در صورتیکه وزیران خارجه اتحادیه اروپا در نشست هفته آینده نتوانند برای حل این مشکل کشورهای آسیایی بتوافق برسند، مذاکرات احتمالا در ماه آوریل هم ادامه خواهد یافت.
گرچه ایران و یا مشتریان آسیایی آن میتوانند تانکرهای نفتکش را از طریق شرکتهای بیمه محلی در چین، ژاپن و یا کشورهای خاورمیانه بیمه کنند ولی این شرکتها هم با کمپانیهای بیمه اروپا و آمریکا همکاری تنگاتنگی دارند و شماری از آنها حاضر نیستند خطر از دست دادن دیگر مشتریان خود را بپذیرند.
از سوی دیگر قطع صادرات نفت ایران احتمالا به افزایش قیمت نفت و بالا رفتن هزینه کشورهای مصرف کننده منجر خواهد شد.
سه روز پیش رهبران آمریکا و برتیانیا توافق کردند در صورت لزوم از ذخایر استراتژیک نفت خود برای کنترل قیمت نفت استفاده کنند.
عربستان سعودی و چندین کشور حاشیه خلیج فارس هم گفتهاند که برای جبران ناشی از خلاء قطع صادرات نفت ایران آمادهاند تولید و صادرات نفت خود را افزایش دهند.
با این حال اداره اطلاعات انرژی آمریکا، هشدار داده است در صورتی که نفت ایران از بازار جهانی حدف شود، کمبود عرضه شش برابر خواهد شد و به ۳ میلیون بشکه در روز خواهد رسید.
یکی از بندهای مندرج در تحریم نفتی ایران، ممنوعیت شرکتهای بیمه اروپایی از پوشش تانکرهای حامل نفت ایران است؛ از آنجا که بخش بزرگی از شرکتهای بیمه اروپایی هستند، کشورهای آسیایی با دشواری جدی در خرید نفت ایران مواجه خواهند شد.
بر پایه مصوبه اتحادیه اروپا از ۱۱ تیرماه سال آینده، تمامی کشورهای اتحادیه اروپا خرید و حمل و نقل نفت ایران را متوقف میکنند و فروش بیمه به تانکرهای حامل نفت ایران و نیز ارائه هرگونه خدمات مالی به صنایع نفت ایران هم کاملا متوقف خواهد شد.
خبرگزاری رویترز گزارش کرده است که هماکنون بحثی در این باره در محافل دیپلماتیک اروپا در جریان است و از قرار معلوم کشورهای اتحادیه اروپا در این باره به اتفاق نظر نرسیدهاند.
چین، ژاپن، کره جنوبی و هند که بزرگترین مشتریان ایران بشمار میآیند حدود نیمی از دو میلیون و ۶۰۰ هزار بشکه نفت صادراتی ایران را خریداری میکنند.
ولی بزرگترین مانعی که این مشتریان و ایران با آن روبرو شدهاند یافتن راه حلی برای حمل نفت ایران به مشتریان آسیایی آن است.
تمامی تانکرهای نفتکش باید بیمه داشته باشند و با اجرای کامل تحریمهای اتحادیه اروپا بیشتر شرکتهای بیمه بینالمللی دیگر نمیتوانند تانکرهای حامل نفت ایران را بیمه کنند.
مقر بزرگترین شرکتهای بیمه جهان در آمریکا و اروپاست و آنها حاضر نیستند تحریمها علیه ایران را نقض کنند زیرا بخش بزرگی از درآمد این شرکتها از مشتریان اروپایی و آمریکایی آنان تامین میشود.
مذاکرات نمایندگان خریداران نفت ایران با اتحادیه اروپا برای یافتن راه حل مورد قبول هر دو طرف از چند هفته پیش آغاز شده ولی تا کنون به نتیجه نرسیده است.
یکی از مقامات کره جنوبی به خبرگزاری رویترز گفته است که در صورت عدم پیدا کردن راه حلی برای ارائه خدمات بیمه به تانکرهای حامل نفت ایران کره جنوبی از ۱۱ تیرماه دیگر نمیتواند نفت ایران را دریافت کند.
کمپانی بیمه «پی اند آی» ژاپن هم که بزرگترین شرکت بیمه تانکرهای نفتی آن کشور است گفته است که با اجرای تحریمها این شرکت نفتکشهایی را که به حمل و نقل نفت ایران ادامه دهند حداکثر تا هشت میلیون دلار بیمه خواهد کرد. این در حالیست که پوشش بیمه این تانکرها هم اکنون یک میلیارد دلار است.
در صورتیکه وزیران خارجه اتحادیه اروپا در نشست هفته آینده نتوانند برای حل این مشکل کشورهای آسیایی بتوافق برسند، مذاکرات احتمالا در ماه آوریل هم ادامه خواهد یافت.
گرچه ایران و یا مشتریان آسیایی آن میتوانند تانکرهای نفتکش را از طریق شرکتهای بیمه محلی در چین، ژاپن و یا کشورهای خاورمیانه بیمه کنند ولی این شرکتها هم با کمپانیهای بیمه اروپا و آمریکا همکاری تنگاتنگی دارند و شماری از آنها حاضر نیستند خطر از دست دادن دیگر مشتریان خود را بپذیرند.
از سوی دیگر قطع صادرات نفت ایران احتمالا به افزایش قیمت نفت و بالا رفتن هزینه کشورهای مصرف کننده منجر خواهد شد.
سه روز پیش رهبران آمریکا و برتیانیا توافق کردند در صورت لزوم از ذخایر استراتژیک نفت خود برای کنترل قیمت نفت استفاده کنند.
عربستان سعودی و چندین کشور حاشیه خلیج فارس هم گفتهاند که برای جبران ناشی از خلاء قطع صادرات نفت ایران آمادهاند تولید و صادرات نفت خود را افزایش دهند.
با این حال اداره اطلاعات انرژی آمریکا، هشدار داده است در صورتی که نفت ایران از بازار جهانی حدف شود، کمبود عرضه شش برابر خواهد شد و به ۳ میلیون بشکه در روز خواهد رسید.
دولت ترکیه از شهروندان این کشور خواست تا خاک سوریه را ترک کنند. دولت ترکیه گفته که تحولات در سوریه منجر به "ریسکهای امنیتی جدی" میشود.
وزارت امور خارجه ترکیه در بیانیه ای اعلام کرد که خدمات کنسولیاش را از ۲۲ مارس در دمشق متوقف میکند.درهمین حال رجب طیب اردوغان، نخست وزیر این کشور پیشنهاد ایجاد یک محل امن درمنطقه صفر مرزی را مطرح کرده است. در روزهای اخیر تعداد پناهجویان بشدت افزایش یافته است.
این خبر در سالگرد آغاز اعتراضات در سوریه اعلام شده که تا کنون بیش از ۸۰۰۰ قربانی بر جای گذاشته است.
کوفی عنان، دبیر کل سابق سازمان ملل متحد نیز به عنوان فرستاده ویژه این سازمان و اتحادیه عرب به سوریه اعزام شده است.
مخالفان دولت سوریه خواستار تجمع اعتراضی مردم در سراسر این کشور شده و خواهان "دخالت فوری نظامی" در سوریه هستند.
وزارت امور خارجه ترکیه با انتشار بیانیهای اعلام کرد که خدمات سفارتخانه این کشور در دمشق تا آخر ساعت اداری پنج شنبه ۲۲ مارس به پایان میرسد اما کنسولگری ترکیه در شهر حلب همچنان به کارش ادامه میدهد.
جاناتان هد خبرنگار بی بی سی در ترکیه گفت که مقامات این کشور در حال بررسی امکان ارسال ارتش به نقاط مرزی با سوریه هستند اگر چه هنوز مشخص نیست چگونه میخواهند چنین کاری انجام دهند.
همزمان با انتشار گزارشهایی از افزایش میزان عرضه نفت خام ایران در بازارهای آسیا، گفته شده است که خریداران آسیایی نفت ایران در حال رایزنی با اتحادیه اروپا هستند تا از تحریمها علیه این کشور معاف شوند.
خبرگزاری رویترز، روز جمعه، ۱۶ مارس (۲۶ اسفند)، گزارش داده است که صادرات نفت خام ایران به کشورهای شرق آسیا به ۵۵۰ تا ۶۰۰ هزار تن در ماه مارس رسیده است که بیشترین میزان در سه ماه اخیر است.میزان صادرات نفت خام ایران به کشورهای آسیای شرقی در زمان مشابه سال میلادی گذشته نیز میزان مشابهی گزارش شده است.
در عین حال، خبرنگار رویترز در بروکسل، از رایزنی نمایندگان کشورهای خریدار نفت خام ایران در آسیا، با مقامات اتحادیه اروپا خبر داده است.
اتحادیه اروپا روز بیستم ژانویه گذشته اعلام کرد که خرید نفت خام ایران را از ابتدای ماه ژوئیه (یازده تیر) متوقف میکند. براساس تحریمهای مصوب این اتحادیه، شرکتهای بیمهگر اروپایی از هرگونه بیمه کشتیهایی که در هر جای دنیا حامل نفت خام و سوخت برای ایران هستند، منع شدهاند.
گفته شده است که خریداران آسیایی نفت خام ایران در مذاکرات خود با اتحادیه اروپا خواهان مستثنی شدن از تحریمهای این اتحادیه علیه ایران شدهاند.
بیمهگران اروپایی بیمه اغلب نفتکشهای دنیا را به عهده دارند و امتناع احتمالی آنها از وارد شدن به قراردادهای خرید نفت خام ایران، ریسک خرید نفت از این کشور را افزایش میدهد و میتواند بر بازار نفت ایران در آسیا تاثیر بگذارد.
چین، هند، ژاپن و کره جنوبی بزرگترین خریداران نفت خام ایران به شمار میروند.
به دنبال اعمال تحریمهای اتحادیه اروپا در ژانویه گذشته، ایران اعلام کرد که این اتحادیه تنها خریدار ۱۸ درصد نفت خام ایران بوده است و با حذف خریداران اروپایی، بازار جدیدی برای نفت خام ایران پیدا میشود.
اما در صورتی که محدودیت شرکتهای بیمهگر برای بیمه محمولههای نفت خام ایران بدون استثنا اجرایی شود، خریداران آسیایی نفت خام ایران نیز در واردات نفت از این کشور با مشکل روبرو میشوند.
نفتکشهای ایران در آبهای آسیا
خبرگزاری رویترز در گزارشی از ثابت ماندن میزان عرضه نفت خام ایران در بازارهای آسیا، خبر داده و نوشته است که انتظار میرود نفتکش هامون، متعلق به شرکت ملی نفتکش ایران و حامل ۲۳۰ تا ۲۸۰ هزار تن نفت خام، حوالی روز بیستم و پنجم مارس (یکشنبه هفته آینده) به سنگاپور برسد.هامون سومین نفتکشی است که از روزهای پایانی ماه فوریه گذشته تاکنون، نفت خام ایران را به شرق آسیا میبرد. پیش از آن، دو نفتکش دلوار و داراب، برای انتقال نفت خام ایران راهی شرق آسیا شدهاند.
در گزارش رویترز به نقل از یکی از فعالان در بازار جهانی نفت آمده است که محمولههای نفت خام ایران در خاورمیانه با استقبال چندانی روبرو نیستند، چون اغلب خریداران این بازار به دلیل تحریمهایی که علیه ایران تصویب شدهاند، نمیتوانند پول نفت ایران را به راحتی پرداخت کنند.
گزارش شده است که انتظار میرود میزان صادرات نفت خام ایران به شرق آسیا تا پیش از اجرایی شدن تحریمهای نفتی اتحادیه اروپا در ماه ژوئیه، روندی ثابت داشته باشد.
یکی از فعالان در بازار جهانی نفت به رویترز گفته است: "خریداران معمول نفت ایران که توانستهاند مشکل پرداخت پول به ایران را حل کنند، میتوانند دستکم تا اول ماه ژوئیه یا تا زمانی که دولتهایشان به آنها بگویند، به خرید خود ادامه دهند."
خریداران به دنبال جایگزین
اما در عین حال، گزارش هایی از مذاکرات بینتیجه خریداران نفت خام با مقامات ایران برای امضای قراردادهای نفتی جدید منتشر شده است.گفته شده است که شرکت نفتی ژاپنی شوآشـل که با خرید روزانه ۱۰۰ هزار بشکه نفت خام از ایران، از مهمترین مشتریان نفت خام این کشور به شمار میرود، تاکنون موفق به تمدید قرارداد خرید نفت از ایران نشده است.
نمایندگان شوآشل، که شرکت رویال داچ شل و شرکت نفت عربستان سعودی از سهامداران عمدهاش هستند، هفته گذشته با مقامهای ایران دیدار کردند، اما به توافق نرسیدند.
وزارت اقتصاد کره جنوبی نیز روز جمعه، ۱۶ مارس، اعلام کرد که دولت عراق وعده داده است در صورتی که تحریمها علیه ایران بر عرضه جهانی نفت خام تاثیر بگذارد، عراق آماده است که نفت خام مورد نیاز کره جنوبی را تامین کند.
گزارش شده است که این توافق در دیدار معاون وزیر انرژی کره جنوبی با معاون نخست وزیر عراق در امور انرژی در روز پنجشنبه، ۱۵ مارس، به دست آمده است.
بر اساس اعلام دولت کره جنوبی، مقامات ارشد عراق گفتهاند که اگر کره جنوبی در واردات نفت خام نیازمند کمک باشد، عراق میتواند برای انتقال محموله های نفتی خود به این کشور اولویت بدهد.
روان ویلیامز، اسقف اعظم کانتربری و بلندپایهترین مقام کلیسای انگلیکن اعلام کرده است که در ماه دسامبر آینده، از سمت خود کنارهگیری میکند.
در وبسایت آقای ویلیامز آمده است که او از ژانویه سال میلادی آینده، ریاست کالج مگدالن، یکی از کالجهای مهم دانشگاه کمبریج را به عهده خواهد داشت.آقای ویلیامز که ۶۱ سال دارد، در سال ۲۰۰۲ میلادی به عنوان یکصدوچهارمین اسقف اعظم کانتربری انتخاب شد.
او که ریاست کلیسایی را با ۸۵ میلیون پیرو به عهده دارد، گفته است که خدمت به عنوان اسقف اعظم "سعادتی بسیار بزرگ" بوده است.
او گفت که کنارهگیری از این سمت، تصمیم آسانی نبوده است و در طول مدتی که تا پایان دوره خدمتش باقی مانده است، "کارهای زیادی برای انجام دادن دارد."
آقای ویلیامز از افرادی که در کلیسای انگلستان و جامعه کلیسای انگلیکن که در طول دوره ریاست او "بصیرت، امید و هیجان به همراه آوردهاند"، تشکر کرد.
در طول دوره ریاست او، مقامات کلیسای انگلستان بر سر بحثهای مربوط به انتصاب روحانیون همجنسگرا و اسقفهای زن، با اختلافنظرهای شدید روبهرو بودند.
آقای ویلیامز به طور مداوم از انتصاب زنان حمایت کرده است و پیش از این، نسبت به انتصاب فردی که علنا همجسنگرا بود به عنوان اسقف ردینگ اعتراضی نکرد.
او که در اظهاراتی بحثبرانگیز در سال ۲۰۰۸ میلادی، گفته بود که منظور کردن جنبههای مشخصی از قانون شریعت در نظام قضایی بریتانیا "اجتنابناپذیر" به نظر میرسد، گفته است که همچنان به این حرفهای خود اعتقاد دارد.
روان ویلیامز برای بیش از ۲۰ سال در سمت اسقف و اسقف اعظم فعالیت کرده است. لرد کری که پیش از آقای ویلیامز اسقف اعظم کانتربری بود، این سمت را برای ۱۱ سال و نیم به عهده داشت و در ۶۶ سالگی در سال ۲۰۰۲ میلادی بازنشسته شد.
کمیسیونی که مسئول انتخاب جانشین آقای ویلیامز است، در فرصتی که تا پایان دوره خدمت او وجود دارد، اسقف اعظم آتی کانتربری را انتخاب خواهد کرد.
دیوید کامرون، نخست وزیر بریتانیا نیز گفته است که آقای ویلیامز "هدایت کلیسا را در طول دورههایی چالشبرانگیز و پرتغییر" به عهده داشته است.
کمیته روابط عمومی آمریکا و اسرائیل، آیپک، با صدور بیانیه ای از اقدام اتحادیه اروپا و اتحادیه جهانی انتقالات مالی بین بانکی، سویفت، از قطع ارتباط با بانک های تحریم شده ایرانی استقبال کرد.
آیپک که بزرگ ترین لابی طرفدار اسرائیل در آمریکاست، در بیانیه خود از دولت و کنگره ایالات متحده برای متقاعد کردن اتحادیه اروپا و سویفت برای قطع مبادلات مالی با بانک های ایرانی تقدیر کرده است.این بیانیه می افزاید اقدام صورت گرفته باید با برداشتن قدم های بعدی برای افزایش فشار بر حکومت ایران برای تغییر مسیر کامل شود.
آیپک همچنین از مجلس سنا خواسته است هر چه زودتر طرح تحریم های جدید علیه ایران را که به وسیله سناتورهای دموکرات و جمهوری خواه تهیه شده، تصویب کند و خواهان اعمال قاطعانه تحریم بانک مرکزی ایران به وسیله دولت ایالات متحده شده است.
طرح جدید سنا که به وسیله سناتور دموکرات تیم جانسون و سناتور جمهوری خواه ریچارد شلبی تهیه شده و ناقضان حقوق بشر را در ایران هدف می گیرد.
سویفت شبکه اصلی پیام رسانی مالی بین بانک های جهان است. این اتحادیه اعلام کرده است که از شنبه، ۱۷ مارس ارائه خدمات به بانک های تحریم شده ایرانی را متوقف می کند.
علی اکبر صالحی، وزیر امور خارجه ایران گفته است:"اگر جنگی از سوی اسرائیل شروع شود، پایان موجودیت اسرائیل خواهد بود."
آقای صالحی در گفتگویی با یک شبکه تلویزیونی در دانمارک گفت" اسرائیل آنقدر کوچک است که در جنگ یک هفته هم دوام نمی آورد."در چند هفته اخیر تنشها درباره حمله احتمالی امریکا و اسرائیل به ایران بالاگرفته است.
اخیرا گمانه زنی ها در مورد حمله احتمالی اسرائیل به مواضع هسته ای ایران شدت گرفته است.
بنیامین نتانیاهو، نخست وزیر اسرائیل گفته است: "حمله به ایران در روزها یا هفته های آینده اتفاق نمی افتد اما به سالهای آینده هم موکول نمی شود."
آقای نتانیاهو که در گفتوگو با نشریه جروزلم پست در مورد حمله بالقوه به ایران سخن می گفت، افزود حمله به ایران تصمیم قطعی محسوب نمی شود و هنوز هم این امکان وجود دارد که یک راه حل دیپلماتیک در این باره پیدا شود.
اخیرا فشارهای بین المللی بر ایران به دلیل برنامه هسته ای این کشور افزایش یافته است. غرب ایران را متهم می کند که به دنبال دستیابی به سلاح هستهای است اما ایران همواره بر صلح آمیز بودن برنامه های هسته ای این کشور تاکید کرده است.
نود و یک آرزو برای سال نود و یک!
محمد نوری زادمعتقدم مردمی که آرزو نداشته باشند، مردمی رنگ پریده ومحتضرند. مردمان بی آرزو، بی تپش وپوک مغزوپوک دل اند. همان مردمی که ریسمان تحرکشان را بخاطرچند روزچرک به اسم زندگی به دست جماعتی ازخدا بی خبرمی سپرند. مردمان بی آرزو، مردمانی بی فردایند. چه می گویم؟ مردمان بی آرزو مردمی فرسوده وپیردرروز تولدشان اند وچشمشان را حجمی ازتابوت پرکرده است.
گرچه خود به این مهم نیزباوردارم که: تنگناهای امنیتیِ حاکم بریک جامعه، به مرور مردمان آن جامعه را به سمت تخیل ودوربینی های کورمی راند. ظهورعرفان های درهم پیچِ تاریخ سرزمین ما، مرهون جوّ خفقان وبی بها شدن حق که نه، بی بها شدن خون مردمان بوده است. مردم دراین فضا، بجای آنکه به واقعیت های جاری جامعه ی خویش بیندیشند، ازآنها گریزمی کنند و به دل آرزوهای کورپناه می برند. این مصیبت عظما، آنجا غمبارودلخراش است که بدانیم: آن کسانی که بیش ازسایرین براین آتش پردود پف می کرده اند وتنورش را می گداخته اند، کارگزاران دینی ای بوده اند که برای بهشت و جهنم خدا ازهمین امروزخط ونشان می کشیده اند.
به همین دلیل، امروز درجوامع پلیسی وامنیتی ، چه درایران وچه درکره ی شمالی وچه افغانستان، ورود مردم به حوزه ی آرزوهای کور، بیش ازآنکه مرهون واقع بینی آنان باشد، محصول گریزازواقعیات رنج آوری است که به پروپای مردم پیچیده و روان آنان را می خراشد. کارکرد این آرزوها اگرهیچ نباشد الا فرارازرنج امروزوغلتیدن به فردایی که تهی ازرنج است، به صورت ظاهر خواستنی است. دربطن این گریزناگزیراما دامی به وسعت خود فریبی نهاده شده که: کارقیصربه قیصروکاردین به کلیسا واگذار. درست همان چارچوبی که قیصروکلیسا را درجای دلخواهشان می نشاند وچاقوی جراحی را به دستشان می دهد. موضوع تشریح؟ غارت مردم! باچه تمهیدی؟ آذین بستن جهل وفربه کردن جهل آن. برچه بستری؟ ترس! ترس ازچه؟ ازفردای نیامده. پس پیش به سوی ترسیم همین فردا درآرزوهایی که با واقعیتِ جاریِ جامعه هیچ نسبتی ندارند.
شاید پس ازخواندن آرزوهای من، به یک جمله، طومارآن افقی را که من برای سال نودویک سرزمینمان ایران ترسیم کرده ام درهم بپیچید وبگویید: باش تا صبح دولتت بدمد. من این طومارپیچی شما را تحمل می کنم، درعوض شما نیز به این افق ترسیمیِ من عنایت فرمایید. مخاطب من دراین نوشته، یک گوهرگمشده است. بگردید و آن را بیابید. این بگویم واز این مقدمه درگذرم که: مردمان بزرک را آرزوهایی است بزرگ. وآروزهای بزرگ، مردمانی بزرگ پدید می آورند.
آرزوهای ازیک تا نود من: آرزومی کنم سال نودویک شمسی، سال “خیزش”باشد. خیزشی نه آمیخته به عصبیت حنجره های فحاش ومعترض. ونه خیزشی که به خون و خون ریزی منجرشود. بل آرزو می کنم سال نودویک شمسی، سال خیزش “عقل” باشد. همان جواهری که متأسفانه دراین مُلک خاک می خورد. وما خود بهای واقعی اش را درسایه ی جهلی آذین یافته به حاشیه رانده ایم. شرمنده ام که بگویم: ما این روزها جهل می خوریم و جهل برمی آوریم.
منظورمن ازخیزش عقل نه به این معنی است که ما صبح یک روزکه ازخواب برمی خیزیم، ناگهان خود را به لباس عقل ملبس ببینیم. نه، مرادم از این خیزش، رسیدن مردم به این واقعیت وحقیقت مطلوبست که: عقل چیزخوبی است. همین! وبعد ازآنکه به این حقیقت دست یافتیم، حالا به دریافت و گسترش آن خیزبرداریم ودرطول سال نود ویک مقدمات این گرایش ملی را فراهم آوریم. مارا بیش ازنان، به همین عقل گرایی محتاج است. عقل که باشد، نان ازآسمان نیزفروخواهد بارید. عقل که نباشد، همان یک لقمه نان خانه ی ما به تاراج می رود وبه تلخی می گراید.
مرا دراین عقل گرایی، بیش ازآنکه مخاطب مسئولین کشورباشد، مردمان ایران است. مردمی که ترجیح می دهند نه همیشه، که هرازگاه به عقل فردی و جمعی خود مراجعه کنند. وبیش ازعقل، پایبند احساس خویش باشند. گرفتاری مردمانی که دراحساس متوقفند این است که صبح به یک نجوای عاطفی زنده باد فلان می گویند و شباهنگام به یک تشر، مرگ برهمان. خورش مردمی که با احساس آمیخت، طعم عقل زهرشان می شود. تا بپرسی چرا، دست به چوب می برند. چرا که این”چرا” دورازه ی ورود به عقل است و احساس گرایان مشتاق بسته بودنِ مدامِ این دروازه اند.
ما را اگرعقل بود، عقلا را برمی گزیدیم. گرچه آنانی را که ازما وخویشان وهمفکران ما نباشند. راستی آیا دیدید رییس جمهوربا مجلس چه کرد؟ پای بردوسوی بام مجلس نهاد و برسرنمایندگان آنچنان بارید که مگرطنازان تاریخ به جمع آوریش حریف شوند. دیدید مجلسی که باید برج بلند عقلانیت یک ملت باشد، چه پخمه می نمود آن روز؟ مجلسِ آن روز، نماد عقل گریزی یک ملت بود. تجلی گزینشگری احساس، وطردِ عقل.
عقل که به خانه ی دل ما پای بگذارد، ازمدارس ما بجای روزمرگی، علم خواهد جوشید، وازدانشگاههای ما بجای تظاهربه عقل، فراورده های عقلانی سربرخواهند آورد، وازدستگاه قضایی ما بجای فریب وآلودن جمال عدل، انصاف وعدالت به جامعه نورمی افشاند، وحقوق مردم، خود را به زینت اجابت مزین خواهد فرمود، واززبان نمایندگان ما فهم جاری خواهد شد، وانگشت نشانه ی جامعه، فرداهای خوب را نشان ما خواهد داد.
مردمان عاقل بهنگام انتخاب، بجای جُبّه ی جهل، جادوی عقل را برخواهند کشید. انتخاب عقل، یعنی به کرسی نشاندن همه ی حاجت های بایسته. که دراین بایستگی، مفت خواری مردم و مسئولین، به یک چوب رانده می شود. وخطاکاری مردم و مسئولین، به یک قانون سپرده می گردد.
من با اطمینان می گویم: مردمان مفت خواروخطاکار، مسئولینی مفت خواروخطاکاررا برمی کشند، ومردمان نیک خواه و درستکار، مسئولینی همانگونه. این یک جمله، انشای دانش آموزی بود درآن مقطعی که من معاون پرورشی یک مدرسه درجنوب شهربودم: مردمان دزد، به مسئولان دزد محتاجند ومردمان درستکار، به مسئولان درستکار.
مردمان که عاقل باشند، فضا برای جهالت و فریب تنگ می شود. پول نفت، درپس پستوهای فریب، دست به دست نمی شود. وداستان دانه درشتی و ریزدانگی، به تفسیرصریح قانون معنا می گیرد. مسئولان بی حضورمردم، سنگی برسنگی نمی نهند. وسنگی نیز ازبنای اعتماد مردم برنمی دارند.
مردمان عاقل، جامعه ای عاقل برمی آورند. جامعه ای که بخت واقبال خود را به حجاب و بی حجابی بانوان بند نمی کند. وشورجوانی را به اسم گناه ازجوانان جامعه دریغ نمی کند. وبقای خود را در نابودی وانزوای سایرنحله های فکری واجتماعی نمی بیند. درکنارسفره ای اگرکه عقل باشد، نان سنگگ، طعمی از طعام بهشت می گیرد، واگر نباشد، انباشت نادرترین خوردنیهای زمینی درآن سفره، تلخ وگس می نماید.
حاکمان درستکاریک جامعه، به عقل مردمان بها می دهند و حاکمان نابکار، به جهلشان. حاکمان درستکار، ازعقل نردبانی برای برآمدن وبرشدن می سازند، وحاکمان نابکار، ازجهل دخمه ای برای غارت و انجماد. باجولان عقل، مردم را می توان به درخشیدن فراخواند و با جولان جهل به فروکشیدن. حتی با جولان جهل می شود مردمانی را به تقاص پاره شدن یک عکس امام ازخانه ها بدرآورد و به خیابانها ریخت وازدهانشان مرگ براین وزنده باد فلان برآورد، وفردای همان روزبا ریختن خون عده ای معترض، درخانه ها نگاهشان داشت و”خون شان پای خودشان” را درمحفظه ی منطق و فهمشان جای داد.
مردمان جاهل، با یک بلندگوی مرکزی به چپ وراست می خزند. با صدای همان بلندگوی مرکزی، می نشینند و برمی خیزند. می خندند وگریه می کنند. فحش می دهند و به یک اشاره دست به چوب وچماق می برند. می زنند و می کشند. وبا تعجب، دستهایی را می بینند که به جیبشان فرومی رود اما درهمه ی این احوال یک”چرا” نمی پرسند. چرا؟ به این دلیل که چراهایشان پیش ازاین پاسخ داده شده: کمال شما دراطاعت محض است. بی چون وچرا. خدا اینگونه می خواهد. مگربهشت نمی خواهید؟
اگر به عقل جمعی یک جامعه بها داده شود، بی ریشگانِ جهل پرور، به مدارج عالی ورود نمی کنند، بعکس جامعه ای که جهل اگردراو بجنبد، بی ریشگان زیرک جهل پرور، خدا را نیزخرج مطامع خود می کنند. خروجی یک جامعه ی عقل گرا، نخبگی و فرزانگی و رشد و تکاپو و تولید است و خروجی یک جامعه ی جهل گرا، پخش دعای کمیل از پنج شبکه ی تلویزیونی و چندین شبکه ی رادیویی همزمان. والبته، درهمان حین پخش دعای کمیل های همزمان، دیلم به زیرخانه ی دانشمندان وعلمای معترض بردن.
یک جامعه ی عقل گرا، به رشد مردمان با رواج رسانه های فهیمانه ی جمعی بها می دهد، ویک جامعه ی جهل گرا، تا می تواند راه را بر رواج عقل وفهم می بندد. ظهورسانسوردریک جامعه ی جهل گرا، عین هوشمندی تلقی می شود و دریک جامعه ی عقل گرا: فاجعه! بله، این است تفاوت عقل وجهل. یکی هوشمندی را درسانسورمی بیند ودیگری فاجعه را درآن!
یک جامعه ی عقل گرا ازبیان خطاهای خویش شرم نمی کند وبا پوزشخواهی ازمردم، راه را بررواج هرچه بیشترخطا می بندد. یک جامعه ی جهل گرا اما، به ضرب شعارهای پوک برنکبت های خود سرپوش می نهد. می پرسی چرا زندان؟ چرا دادگاههای غیرعلنی واحکام ازپیش مشخص؟ چرا بیکاری؟ چرا اعتیاد؟ چرا بی تربیتی گسترده؟ چرا دزدی؟ چرا مصرف؟ چرا دروغ؟ چرا تزویر؟ چرا بی ادبی و لودگی؟ چرا بی کیاستی وبی تدبیری؟ می گوید: انرژی هسته ای. می گوید: ماهواره ی امید. می گوید: سلول های بنیادین. می گوید: آمار. کدام آمار؟ همان که خود ما اعلامش می کنیم.
می پرسیم: چه شد انرژی هسته ای؟ چه شد تولید برق ازنیروگاه هسته ای بوشهر؟ می گوید: به تولید برقش چکارداری؟ به چهاربرابرپولی که بابت این نیروگاهِ ازرده خارج داده ایم چکارداری؟ به این که با مدیریت همان روس های زیرک، به جان سیستم های نیروگاه ویروس افتاده و ازکارشان انداخته چکاردارید؟ به این کارداشته باشید که ما مقابل چشم ابرقدرتهایی که نمی خواستند ما به دانش هسته ای دست پیدا کنیم و پیدا کردیم بیندیشید. خوب اندیشیدیم. بعدش چه؟ بعدش دیگر به خود ما مربوط است. واینجا همان جایی است که جهل تاب پاسخگویی ندارد و دست به چوب می برد. که جهل اخیراً به شوکروماشین آب پاش نیز مجهزشده است. برای مقابله با که؟ با کسانی که تنها می پرسند: چرا؟ وجهل، می زند و می کشد وزندانی می کند که: نپرس!
رواج جهل، مردمانی مصرف کننده و تنبل و تن پرور وخوشگذران و اهل بخوروبنوش و دروغگو و اهل رشوه وزد وبند تربیت می کند. چرا که مردم به بالادستی هایی که همینگونه اند نگاه می کنند. این مردم، به هیچ نظمی منظم نمی شوند وبه هیچ قاعده ای تن نمی سپرند. مردمی که با خسارت زدن به اخلاق جامعه، از بالادستی ها انتقام می گیرند.
رواج جهل “خاوریِ” بانک ملی را جلوی چشم وزارت اطلاعات زیرک ما واز همین فرودگاه امام خمینی خودمان فراری می دهد تا بخش وسیعی ازپرسش ها درباره ی آن دزدی کلان بی پاسخ بماند. رواج عقل اما زمینه را برای دزدی های ریزودرشت می بندد. وزمینه را برای رواج درستی مهیا می کند. اگر گفتید چگونه؟ با بکارگرفتن پاکانِ عاقل. وحال آنکه جاهلان ناپاک، با بکارگرفتن هم طیفان خود، وهمزمان با شعارهایی که از پاکی برزبان می آورند، راه را برغارت خود وهمان هم طیفان خود می گشایند. کارکرد آن شعارهای تمام نشدنی، پروارکردن جهل مردمان است وبس. وگرنه، درنظام فکری و ایمانی ما کدام شعاردهنده است که پیش از دیگران مخاطب اصلی همان شعارها نباشد؟ چه تعداد امام جمعه را می شناسیم که پیش از آغاز سخن نگفته باشند: خودم را وشما را به تقوای الهی دعوت می کنم؟
بخشی ازمردم ما رُک بگویم اگر بی تربیت ودزد و رشوه گرا و ابن الوقت و اهل زد وبندند، تربیت شده ی بالادستی هایند. برای این جماعت ازمردم، حضورآن بالادستی ها برسرمسندها، مثل اکسیژن ضروری است. این دو، ازهم تغذیه می کنند. واین، همان جریان جهل درزیروبالای جامعه ای است که بردیوارمدارس خود می نویسد: “دانش، ستون روح است- امام باقر(ع)”
اگردراین جامعه، سخن عقل شنوده نمی شود، ومردم سربکارخود دارند و دزدان سربکارخود، رازش همان ارتزاق دوجانبه ای است که رواج جهل سخت بدان محتاج است. من آرزو می کنم سال نود ویک، سال رواج عقل باشد. می دانم این آرزو، به این سادگی ها محقق نمی شود. چرا که زدودن جهلی که اسلحه به کمربسته و برعرض وطول مناسبات مالی ما اشراف دارد، جز به نفس تنگی او نمی انجامد. این نفس تنگی همان است که دربرابرتحقق این آرزو سخت مقاومت خواهد کرد و با رواج هرچه بیشترجهل، راه گشایش خود را هموارتر خواهد ساخت.
دیروزبه کامله مردی برخوردم که زباله ی مغازه اش را به جوی آب می ریخت. به او گفتم: آقای محترم، شما بظاهرخود را ازشراین زباله رها می کنید اما کمی پایین تر، مغازه داردیگری را گرفتارآن می کنید. سخن من نه تنها دراواثرنکرد، بلکه اخم او را درهم بُرد و فحشی نثارباعث وبانی فلان معضلی فرمود که هیچ ربطی به زباله و جوی آب نداشت. کارنادرست این کامله مرد، تا کاری که رییس جمهوربا مجلس کرد و پخمگی جمع کثیری ازنمایندگان را برای هزارمین باربه نمایش گذارد، ازیک جنس است. همان رواج جهل. با این مردم و با این مسند نشینان، انتظار تحول درزیروبالای جامعه، یک آرزوی کورِ بی پشتوانه است. تنها راه مقابله با این جهلِ خیمه خوابانده، رواج عقل وجانبداری ازعقلانیت است. چرا؟ چون معضل جامعه ی ما بیش ازآنکه به نبود پول وسرمایه وواردات بی سرانجام ازچین وفرش شدن درزیرپای روسیه ودشمنی های تمام نشدنی آمریکا و اسراییل مربوط باشد، به فربگی جهل درمیان ما مربوط است. روفتن این جهل دامن گسترده، جز با راه گشودن برعقل وعقلانیت ممکن نیست. واین، به یک عزم ملی محتاج است. عزم ملی نیز به یک حرکت ناگهانی وهمگانی موکول نیست. می شود از هرگوشه ی این سرزمین ستمدیده شروع کرد و نهایتاً به یکدستی ملی انجامید.
آرزو می کنم درسال نود ویک، مسند نشینان ما، هرکه هستند، به این بیاندیشند که : با هرکاری که کرده اند و با هرچه که ازمردم برداشته اند وباهرچه که برجامعه افزوده اند، رفتنی اند. وبدانند: آنکه ماندنی است، درستکاری برآمده از فهم است. واین ماندگاری ممکن نیست مگر با رواج عقل. عقلی که درست درلحظه ی تحویل سال، به این می اندیشد که: جماعتی از مردان و زنان ما بی دلیل درزندان اند. زندانی که حقدها و حسدها و خودبزرگ بینی ها ومنفعت طلبی های ما برآورده و خداوکیلی هیچ ربطی به تیزهوشی ما و بصیرت ما و خدا باوری ما ندارد.
آرزو می کنم سال نود ویک، سال رهایی و آزادی باشد. رهایی از قید وبندهای بی دلیل دینی، وآزادی عاقلانه ای که دراو همه حتی لامذهبان ایران احساس امنیت کنند وبه شوق آبادانی سرمین شان ازهرکجا به سمت سازندگی ایران عزیز شتاب فرمایند.
آرزومی کنم سال نود ویک، سال فروکشیدن نگرانی های جهانیِ ما باشد. این که نکند آمریکایی ها و اسراییلی ها ودیگرماجراجویان جهانی دست به دست هم بدهند و به بهانه هایی که ما برای آنان آراسته ایم، برسرما بلا ببارند. من می گویم: نیروگاهی که آن همه پول ازما به جیب روسها ریخته واکنون توان روشن کردن یک لامپ را هم ندارد، شاید به این درد بخورد که اسرائیلی ها را برسرشوق آورد تا یک بمبی برسرش بیفکنند. این بمب دوفایده دارد. هم ما را از شرّاین نیروگاه فشل وروی دست مانده رها می کند و هم اسرائیل را باردیگردرسیبل دشمنی ما قرارمی دهد. مگرهمین اسراییلی ها چند تا بمب برسرتأسیسات هسته ای صدام نریختند و خیال او را با همین دوفایده راحت نکردند؟
آرزومی کنم سال نود ویک، سال همدلی همه ی ایرانیان باشد. وداستان خودی و ناخودی ازمیان برچیده شود. جوری که ما با نگاه به صورت هم، به هم لبخند بزنیم. نه این که ازهم روبگردانیم. آرزو می کنم سال نود ویک، سال آشتی ملی باشد. ای خدا ما آیا لیاقت آشتی نداریم؟ با این همه توصیه هایی که تو برای آشتی رو به ما فرموده ای؟
آرزومی کنم سال نود ویک، سال شرح صدرعلما ومراجع دینی ما باشد. وآنان، درتفکیک فکری مردم، ازخود خدا کمی عقب بنشینند و مثل خود خدا مردم را “عیال الله ” بدانند وغم مردم را بخورند. آیا می شود درسال نود ویک بشنویم: مرجعی ازمراجع ما، ازسنیان وکلیمیان ومسیحیان وزردشتیان ودرویشان وبهاییان وکمونیست های کشورمان بخاطرآسیب های این سالهای پس ازانقلاب پوزش خواهی کند وبه آنان بگوید: به پیروبه پیغمبر این تنگناهایی که ما بر شما فروباریدیم هیچ ربطی به اسلام و مسلمانی نداشته وندارد؟
آرزومی کنم سال نود ویک، سال اقبال ایرانیان درمجامع داخلی وجهانی باشد. سالی که نام ایران وایرانی احترام دیگران را برانگیزد و برخلاف این سالها تا هرکجا نام تندی و تنش و جاسوسی و ترور به میان می آید، نام ایران و ایرانی متبادر نگردد.
آرزومی کنم سال نود ویک، سال لبخند و شادمانی باشد. سالی که لباس شخصی های ما بجای چوب چماق و باتوم برقی به هموطنان خود گل محمدی هدیه بدهند و دستگاه قضایی ما بالاخره داستان کوی دانشگاه را یکسره کند و یقه ی خاطیان را بگیرد و به مردم بگوید: این خاطیان. اگر می توانید ببخشاییدشان.
آرزومی کنم درلحظه های تحویل سال، زندانیان سیاسی ما درکنارخانواده های خویش باشند. با نامه ای که رسماً ازآنان دلجویی شده. به خداوندی خدا “بصیرت” این است.
آرزوی نود ویکمین من: این که “دوستان” وزارت اطلاعات وسپاه، وسایل کاری ما زندانیان سیاسی را که ازسالها پیش برداشته وبرده اند، به ما بازبگردانند. بخداوندی خدا برداشتن وپس ندادن این وسایل طبق قانون و شرع “حرام” وجرم است وما نمی خواهیم دست دوستان ما به حرام آلوده باشد.
بیست وششم اسفندماه سال نود
شورای هماهنگی راه سبز امید: سال نو را با گسترش مبارزه مدنی و مقاومت در برابر جنگ طلبی ادامه خواهیم داد
شورای هماهنگی راه سبز امید به مناسبت سال جدید در بیانیه ای با بیان اینکه تجربهی تاریخی ملتها و از جمله ایران، نشان داده که استبداد داخلی هموارکنندهی راه استعمار خارجی است آورده است: شایسته است سال آینده را سال «گسترش مبارزه مدنی و مقاومت در برابر جنگ طلبی» بنامیم.در بخشی از این بیانیه همچنین آمده است: همین تجربه، حقیقتی انکارناپذیر را آشکار کرد: ضرورت تشکل فعالان و همراهان جنبش سبز در داخل و خارج از کشور در اشکال ممکن آن. امیدواریم با برنامهریزی صورت گرفته و همراهی همگان، سال ۱۳۹۱، سال تشکیل هستههای خودبنیاد سبز در داخل و گسترش کانونهای سبز در خارج از کشور، در چارچوب اهداف جنبش سبز باشد. برای هستهها و کانونهای سبز، فهرستی از کنشهای مشترک و اختصاصی پیشنهاد خواهد شد که میتواند سرآغاز تلاشی منسجم در حرکت اعتراض مدنی باشد. بار دیگر از همه همراهان جنبش سبز میخواهیم یکدیگر را به پایبندی به ارزشهای اخلاقی و پرهیز از بداخلاقی سفارش کنند که این نشانه تفاوت شیوههای ما در مبارزه را با اقتدارگرایانی است که موازین اخلاقی را به آسانی در راه رسیدن به اهداف خود قربانی میکنند. چرا که بیتردید هدف و وسیله از هم تفکیکناپذیرند؛ وسیله و روش، هدف را همرنگ خود میکند. با روشهای غیراخلاقی نمیتوان اخلاق را تحکیم کرد و با ستم نمیتوان عدالت را حاکم کرد. نمیتوان با روشهای غیر دموکراتیک دموکراسی برقرار کرد. بیش از یکصد سال است ملت ایران برای دستیابی به آزادی و عدالت تلاش میکند. اگر به نتیجه نرسیدهایم باید علت را در خود جستجو کنیم. عدالت و آزادی باید در ما به صورت یک فرهنگ در بیاید و تنها در این صورت است که میتوان به این آرمانها رسید.
متن کامل این بیانیه که در اختیار کلمه قرار گرفته به شح زیر است:
بهنام خدا
«ای دگرگونکنندهی حالات، ما را در دگرگون ساختن حال و دستیابی به آیندهای روشن یاری فرما»
هموطنان عزیز، ایرانیان آگاه، همراهان پایدار
نوروز برای همهی ما ایرانیان، با هر عقیده و مرام، کانون امید و سرآغازی آیندهساز است. نوروز هم فرصت است و هم تذکر؛ فرصت است برای از نو آغاز کردن، راه خطا را کنار گذاشتن، تاریکی و جهل را از دلها زدودن، و نور و آگاهی را پرورش دادن؛ و تذکر است به همهی ما که برای بهزیستی خود و دیگران گامی برداریم و عمر را در سکون و جمود سر نکنیم و نوشوندگی را از زندگی خویش بیرون نرانیم.
چهارشنبه آخر سال، نماد دور کردن تاریکی و سردی و بزرگداشت نور و گرمی است؛ سفره هفت سین نمادی از گوناگونی دیدگاهها به زندگی و باورهای ما که با تکیه بر نقاط مشترک میتوانیم بر سر یک سفره بنشانیم و بنشینیم؛ دید و بازدید با دوستان و خویشان نماد همبستگی و خویشاوندی ملی ماست؛ حضور در کنار آرامگاه درگذشتگان نماد باور ما به پیوند نسلها و عصرها و زندگی و مرگ است؛ سفرهای نوروزی به ما یادآوری میکند که کشور ما چه پهناور است و مردمان آن چه گوناگونند و ما چه راه طولانی در پیش داریم تا به این گوناگونی احترام بگذاریم و هر که را مانند ما نمیاندیشد و همچون ما زندگی نمیکند همچون جان خود عزیز بداریم؛ و نوروز، نماد هویت مشترک ملی و دینی ایرانیان در سراسر میهن و پهنه گیتی است.
نوروز همچنین فرصتی است برای ارزیابی سالی که پشت سر گذاشتهایم و اندیشیدن برای سالی که در پیش داریم. سال ۱۳۹۰ را در حالی پشت سر گذاشتیم که سرکار خانم زهرا رهنورد، و آقایان میرحسین موسوی و مهدی کروبی، همراهان بزرگوارمان در حبس خانگی بودند، و بسیاری از یاران آزاده و گرانقدرمان در سلولهای انفرادی یا جمعی، زندانی استبداد. جرم تمام آنها و شهیدان جنبش سبز ملت ایران، همان جرم ما بوده و هست: ما ایرانی آزاد، آباد، مستقل و حکومتی عادل میخواهیم؛ ما ایرانی میخواهیم که در آن روند حذف دگراندیشی با توسل به زور متوقف شود؛ ایرانی که نخبگان و زبدگان آن مجبور نباشند برخلاف میل خود به دیگر نقاط جهان مهاجرت کنند؛ ایرانی که در آن همگان از آزادی و حقوق قانونی خود چنان بهرهمند باشند که خلاقیتهایشان شکوفا شود و زندگی روزمرهشان امنیت و آرامش گیرد؛ ایرانی که تبعیضهای قومیتی، دینی، مذهبی و جنسیتی، راه را بر شکوفایی انسانها نبندد؛ ایرانی که بجای تخاصم مستمر با جهانیان، در عین حراست از منافع ملی و تمامیت ارضی و امنیت خود، روابط خود با دیگران را براساس احترام متقابل، گفتوگو و تعامل سازنده استوار کند، و در یک کلام ایرانی که مردم آن با وجود بهرهمندی از سرمایههای انسانی و اقتصادی کمنظیر، بر اثر بیتدبیریها هر روز با فقر و تنگدستی دست و پنجه نرم نکنند و نسبت به فردای خود و فرزندانشان دلنگران و پریشانخاطر نباشند. اگر به باور صاحبان قدرت، اعتقاد به این اصول و پیگیری برای تحقق این خواستهها جرم است، ما نیز مجرمیم و به جرم خود افتخار می کنیم.
جنبش سبز در سالی که گذشت فراز و فرودهای زیادی از سر گذراند. اعمال سرکوب خشن و ضدانسانی تمامعیار از سوی دستگاههای امنیتی، تجمعات اعتراضی را با دشواریهای زیادی روبرو ساخت. درگذشت غمبار مهندس عزتالله سحابی، همراه صمیمی جنبش سبز، و خشونت و سختگیریهای غریب در تشییع پیکر او، که به شهادت مظلومانه هاله سحابی و سپس شهادت غریبانهی هدی صابر منتهی شد؛ و جلوگیری حاکمیت اقتدارگرا از هرگونه تجمع (حتی برگزاری جلسات مذهبی) تنها نمونههایی از رفتارهای ضداخلاقی و توجیه ناپذیر مدعیان شریعتمداری در ایران زیر چکمهی نیروهای امنیتی و نظامی است. با این همه، راهپیماییهای سکوت در بیست و دوم خرداد و بیست و پنجم بهمن سال ۹۰، نشان از شجاعت و ایستادگی مردم معترض و پیگیری مجدانهی سبزها از یکسو، و بحران مشروعیت حاکمیت و هراس دستگاه سرکوب از جنبش اعتراضی مردم ایران از سوی دیگر داشت.
آنچه پس از کودتای انتخاباتی سال ۸۸ اتفاق افتاد در خور تأمل بسیار است؛ در روزهای اوج اعتراضهای خیابانی، گویی مردم در آفتاب بودند و صاحبان قدرت و سرکوبگران در سایه، و در نتیجه، هرچه مردم میخواستند انجام بدهند قابل پیشبینی و سرکوب و مهار بود؛ اما پس از آن، مردم به سایه رفتهاند و حاکمیت در آفتاب است. رفتار مردم برای حاکمان غیرقابل پیشبینی شده، در حالی که آنچه در خلوتخانهی بالاترین مقامات میگذرد ظرف چند روز بر سر زبانهاست. بسط آگاهیها همهگیر شده و امواج بیداری، شهر و روستا را درمینوردد. شهروندان فهیم ایرانزمین دیگر تنها شنوندهی خبرها نیستند، بلکه خود تحلیلگر و مفسر آنند. رسانههای سبز با آن که آماج حملات ارتش سایبری اقتدارگرایان هستند، هم بهلحاظ کمی و هم بهلحاظ کیفی در حال رویش هستند. همزمان، ریزش نیروهایی که تا دیروز از روی دلسوزی برای نظام از ابراز انتقادات خودداری میکردند روزافزون است. شکاف و اختلاف نگاه در مواجهه با مسائل کشور در میان مهمترین نهادهای نظامی و امنیتی کشور عینی است. در سالی که گذشت معلوم شد که همه سپاهیان و بسیجیان را نباید به یک چشم نگاه کرد و باید حساب بخشهای سرکوبگر و سوداپیشه را از بدنهی مخلص و پیشکسوتان متعهد جدا کرد. چه قلمها و زبانها که در سال گذشته به گفتن حقایق باز نشد. مکتوبات ارجمندی که از درون و بیرون زندانهای جمهوی اسلامی، بذر امید و مقاومت و آگاهی میافکند. نهضت نامههای سرگشاده، پیام مبتنی بر بصیرت میر دربندمان را به نمایش میگذارد که «آگاهی، چشم اسفندیار خودکامگان است». آزادگان دربند و تحت فشار، با وجود همهی محدودیتها و تهدیدها، خود یکی از مهمترین نقاط کانونی امیدآفرین جنبش سبزند.
در سال گذشته، تدبیر جنبش در قبال انتخابات نمایشی و فرمایشی، موجب پیدایش اجماعی بینظیر برای عدم شرکت در انتخابات دروغینی شد که اقتدارگرایان ماهها برای آن برنامهریزی کردند. عدم شرکت نیروهای مختلف سیاسی و قهر اکثریت مهم و معنادار مردم ایران با انتخابات صوری، به تجربهای گرانبها انجامید که همانا مقاومت مدنی منفی است؛ تجربهای که پیش از این در نهضت تحریم تنباکو در ایران و به اشکال مختلف در جنبشهای مدنی سراسر دنیا تجربه شده است. در سرآغاز سال گذشته، تنوع بخشی به اشکال مبارزه مسالمتآمیز برای احقاق حقوق از دست رفته ملت نوید داده شده بود. جنبش خانهنشینی، شاید نخستین تمرین فراگیر چنین روشهایی است. امیدواریم در سالی که روزهای نخست آن پیش روی ماست، با تکیه بر خلاقیت یکایک همراهان جنبش، بر دامنهی این مبارزه و مقاومت مدنی و تنوعبخشی آن افزوده شود.
همین تجربه، حقیقتی انکارناپذیر را آشکار کرد: ضرورت تشکل فعالان و همراهان جنبش سبز در داخل و خارج از کشور در اشکال ممکن آن. امیدواریم با برنامهریزی صورت گرفته و همراهی همگان، سال ۱۳۹۱، سال تشکیل هستههای خودبنیاد سبز در داخل و گسترش کانونهای سبز در خارج از کشور، در چارچوب اهداف جنبش سبز باشد. برای هستهها و کانونهای سبز، فهرستی از کنشهای مشترک و اختصاصی پیشنهاد خواهد شد که میتواند سرآغاز تلاشی منسجم در حرکت اعتراض مدنی باشد. بار دیگر از همه همراهان جنبش سبز میخواهیم یکدیگر را به پایبندی به ارزشهای اخلاقی و پرهیز از بداخلاقی سفارش کنند که این نشانه تفاوت شیوههای ما در مبارزه را با اقتدارگرایانی است که موازین اخلاقی را به آسانی در راه رسیدن به اهداف خود قربانی میکنند. چرا که بیتردید هدف و وسیله از هم تفکیکناپذیرند؛ وسیله و روش، هدف را همرنگ خود میکند. با روشهای غیراخلاقی نمیتوان اخلاق را تحکیم کرد و با ستم نمیتوان عدالت را حاکم کرد. نمیتوان با روشهای غیر دموکراتیک دموکراسی برقرار کرد. بیش از یکصد سال است ملت ایران برای دستیابی به آزادی و عدالت تلاش میکند. اگر به نتیجه نرسیدهایم باید علت را در خود جستجو کنیم. عدالت و آزادی باید در ما به صورت یک فرهنگ در بیاید و تنها در این صورت است که میتوان به این آرمانها رسید.
جنبش سبز به عنوان یک جنبش مدنی آزادیخواه، عدالتمحور و استقلالطلب باید از هم اکنون این مفاهیم را در خود تعمیق بخشد و نهادینه کند. برای ساختن چنین جامعهای نباید منتظر پیروزی جنبش و به دست گرفتن قدرت شد. بر عکس، تلاش برای ساختن این جامعه است که پیروزی ماست. جنبش سبز باید این مفاهیم را در عرصه عمل در خود نهادینه کند. اختلاف ما با اقتدارگرایان دعوای قدرت نیست، بلکه مبارزه بر سر ارزشهای الهی و انسانی است. اگر آنان آزادی را پاس نمیدارند و «دیگری» را به رسمیت نمیشناسند، بخشهای مختلف جنبش سبز باید موجودیت، آزادی و حقوق اقشار و جریانهای مختلف درون خود و حتی بخشهای بیرون خود را محترم بدارد. اگر حاکمیت برای پیشبرد اهداف خود از هر وسیلهای مانند دروغ و تزویر و تهمتزنی به منتقدان خود استفاده میکند، فعالان و نیروهای جنبش سبز از این روشها پرهیز میکنند. ما در روابط درونی از هر گونه روشهای غیر اخلاقی قضاوتهای ظالمانه بی مبالاتی های اخلاقی، تهمت و افترا و پخش شایعه و دروغ نسبت به یکدیگر خودداری میکنیم. اگر حکومت طبقات محروم را رها کرده است، جنبش سبز خود را نسبت به طبقات محروم مسؤل میداند و به کمک و حمایت محرومان میشتابد. اگر آستانه تحمل حکومت اقتدارگرا در برابر نقد به شدت پایین است، بخشهای مختلف جنبش سبز از انتقاد استقبال میکنند و آنرا برسازنده جامعهای بهتر میدانند. بنیانهای اخلاقی، اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی جامعه بر اثر سیاستهای حاکمیت اقتدارگرا در حال نابودی و فروپاشی است. نباید منتظر دولت ماند. این دولت به چیزی جز حفظ قدرت خود و صرف سرمایههای ملی برای بقای خود نمیاندیشد. بودجههای کلان نهادهای اجتماعی وابسته به دولت نظیر صندوق بازنشستگی و … را خارج از قانون بودجه به نفع خود هزینه میکند و بخش عظیمی از بودجه نهادهای خیریه نظیر بهزیستی و غیره برای حفظ قدرت هزینه میشود. در چنین شرایطی باید در قبال کیان جامعه و همبستگی اجتماعی احساس مسؤولیتی مضاعف داشت. از این رو نیروهای جنبش سبز با تشکیل نهادهای اجتماعی، مدنی و عامالمنفعه در جهت حفظ همبستگی و توان اجتماعی و بسط اخلاق و ارزشهای اسلامی و انسانی در مناسبات اجتماعی میکوشند.باید توجه داشت که در این میان، سیاستهای غلط و ماجراجویانهی دولتمردان نیز کشور ما را در معرض تهدیدهای جدی قرار داده است. تجربهی تاریخی ملتها و از جمله ایران، نشان داده که استبداد داخلی هموارکنندهی راه استعمار خارجی است. بر این اساس و با توجه به آنچه بیان شد، شایسته است سال آینده را سال «گسترش مبارزه مدنی و مقاومت در برابر جنگ طلبی» بنامیم.
پروردگارا! تو میدانی که این مردم رنجدیده برای دستیابی به حقوق از دست رفتهشان قیام کردهاند. تو میدانی که قهرمانان سرافراز این ملت در زندان، نه در هوای قدرتطلبی، که برای احقاق حقوق یکایک مردم، نوروز را به دور از خانه و خانواده میگذرانند. تو میدانی که همراهان مقاوم و صبور این حرکت عظیم و فراگیر به جرم این که خواهان عزت ایران و ایرانی هستند در زندان خانگی بهسر میبرند. تو میدانی که شهدای انقلاب، جنگ و جنبش اعتراضی مردم ایران آرزویی جز بازگرداندن کرامتی که تو به انسان عطا کردهای نداشتند. و تو ای خدای توانا و مهربان، مظلومان را به صبر و استقامت دعوت کردی و پیروزی آنان را نوید دادی. از تو میخواهیم یاریمان کنی تا این سرزمین اهورایی و این مردم نجیب و فهیم، طعم آزادی، عدالت، استقلال و پیشرفت را بچشند و با برخورداری از آسایش دنیوی، سعادت اخروی خود را رقم زنند.
شورای هماهنگی راه سبز امید
مژگان مدرس علوم
جرس: نزدیک به هزار روز از بازداشت مجید دری، فعال دانشجویی دانشگاه علامه طباطبایی می گذرد و در طی این مدت از ابتدایی ترین حقوق یک زندانی سیاسی "محروم" بوده است.
در آستانه هزارمین روز بازداشت مجید دری، منور هاشمی مادر دانشجوی محروم از تحصیل دربند به "جرس" می گوید: "این عیدی که می آید سومین عیدی است که مجید در پشت میله های زندان باید سال نو را آغاز کند. روزها را شمردم و دو، سه روز دیگر هم هزارمین روز بازداشت مجیدم است. دو سه هفته پیش نامه مرخصی مجید را بردم اما بی هیچ نتیجه ای!"
مجید دری روز هیجدهم تیرماه سال 88 در منزل خواهرش در قزوین بازداشت شد. این دانشجوی محروم از تحصیل به اتهامات واهی محاربه، اقدام علیه امنیت ملی و بر هم زدن نظم عمومی در دی ماه همان سال به ده سال زندان محکوم شد که طبق حکم، پنج سال از آن را باید در تبعید بگذراند. این حکم در دادگاه تجدید نظر به شش سال تغییر یافت. که پنج سال آن به اتهام محاربه بود که مجید دری طی نامه ای اتهام ارتباط با گروهک منافقین است که ما بشدت این را تکذیب کردیم و انزجار خود را اعلام نمود که با هیچ گروهک و حزبی همکاری نداشته است و این یک اتهام دروغین است.
مادر این اسوه دانشجویی با ابراز ناراحتی از تایید حکم او ادامه می دهد: "مشکلات جسمی که داشت همچنان رنجش می دهد اما بیشترین ناراحتی ما و خودش این است که ما اعاده دادرسی داده بودیم بعد از اینکه پرونده دوباره به دادگاه رفت بعد از دو روز دوباره همان حکم را تایید کرد."
گفتنی است، مجید دری در تیرماه سال جاری از دانشگاه علامه طباطبایی اخراج شد. این دانشجوی دربند که از سال 87 تاکنون با تعلیق های پی در پی از سوی کمیته انضباطی دانشگاه علامه مواجه بود، بارها و بارها در تجمعات قبل از انتخابات به احکام خود و دیگر دانشجویان محروم از تحصیل اعتراض کرد. تا اینکه چندی پیش حکم اخراجش از دانشگاه را در زندان به او تحویل دادند.
این دانشجوی محروم از تحصیل زندانی در تبعید، در واکنش به اخراج خود از دانشگاه نوشت که به تازگی نامه اخراجم به دستم رسید و دلیل اخراجم را عدم حضور موجه به مدت چهار ترم عنوان کردند و حق ادامه تحصیلم را گرفتند. یاد صحبت یکی از مسئولین افتادم که گفته بود زندانهای ایران مثل هتل است شاید به این جهت است پذیرشش زیاد است چیزی حدود سه برابر ظرفیت است قابل توجه قوه قضائیه. امیدوارم زنده باشید و این روزهای شاد و خرم نصیبتان شود. چرا همیشه شادی و هتل از آن ما باشد و شما محروم. از قدیم گفته اند آسیاب به نوبت! نوبت به شما هم میرسد...شادم که سکوت نکردم که هرچی میخواهید بکنید و سربلندم که در برابرتان سر خم نکردم و در اینجا جا دارد اخراجم را به خودم تبریک بگویم.
خانم هاشمی با محرومیت فرزندش از تمامی حقوق یک زندانی سیاسی خاطر نشان می کند: "این در حالی است که با توجه به گذراندن نزدیک به سه سال حق استفاده از آزادی مشروط را دارد که با آن هم "مخالفت" می کنند این از آزادی مشروط و آن هم از مرخصی! علاوه بر اینها الان دو ماه است که ما مجید را نتوانستیم ملاقات کنیم زیرا راه دور است و ملاقات ها را یکبار در ماه کردند. می گویند اگر دیر به دیر بیایید مدت ملاقات را زیاد می کنند حالا ما دیر به دیر می رویم که حداقل یکی و دوساعت بتوانیم او را ببینیم. حتی برای نامزدی برادرش درخواست دادیم که حداقل یکی دو روز به مجید مرخصی دهند که اینکار را هم نکردند. دو ماه پیش هم رفتم از مشکلاتمان برایشان گفتم که راه دور است و برای ما سخت است به زندانی نزدیکتر منتقلش کنید و آزادی مشروط هم می تواند استفاده کند که پاسخ دادند هیچکدام را انجام نمی دهیم نه مرخصی، نه آزادی مشروط و نه انتقالش می دهیم هیچکدام! گفتم چرا؟ پاسخ دادند برای اینکه سر حرف خودش ایستاده و کوتاه نیامده است."
او می افزاید: "خلاصه بی نتیجه! به آنها همان موقع گفتم پس ما به کجا و به کی مراجعه کنیم تا جواب بدهند؟ ما را تحت فشار می گذارید که مصاحبه نکنیم پس حداقل جواب ما را بدهید. موقع بازداشت مجید هیجده مامور آمدند تا بازداشتش کنند، اما الان یک نفر هم پیدا نمی شود جواب ما را بدهد؟! بخدا اعصابمان خرد است و این سومین عیدی است که مجید در زندان است. هیجده ساعت باید راه را طی کنیم تا او را ببینیم نمی دانم چه کسی باید جوابگوی ما باشد؟"
این دانشجوی دربند از درون زندان با روحیه ای محکم و استوار به آینده ای روشن برای ایران و مردم آن امیدوار است و می نویسد: "از ابتدا فریاد زدیم "ما همه با هم هستیم" شعار ما این بود و پیاممان همواره امید بود و تلاش. یأس و دلسردی خواست استبداد است که بر ما مستولی گردد، که در این راه از هیچ کاری دست بردار نیست. اما ما مأیوسشان می کنیم و با ادامه راه سبزمان به سبزی فرداها می اندیشیم..."
مادر مجید دری در پایان بیان می کند: "اصلا حال و حوصله چیدن سفره هفت سین را ندارم اما چون مجید خیلی به این سنت ها پایبند بود و دوست داشت، بخاطر دل او که در پشت میله ها است سفره هفت سین را می چینم و عکس مجیدم را در کنار قرآن بر سر سفره هفت سین می گذارم. نمی دانید با چه حالی دعای "یا مقلب القلوب و الابصار یا مدبر اللیل و النهار یا محول الحول و الاحوال حول حالنا الی احسن الحال" را می خوانم. خدایا قسمت می دهم همه عزیزان دربندمان را از زندان رها کن و به آغوش خانواده هایشان بازگردان! نمی دانید چقدر دلتنگ مجیدم دلم برایش تنگ است...( به علت بغض و آه ایم مادر دلتنگ ادامه گفتگو ناتمام ماند).
مجید دری روز هیجدهم تیرماه سال 88 در منزل خواهرش در قزوین بازداشت شد. این دانشجوی محروم از تحصیل به اتهامات واهی محاربه، اقدام علیه امنیت ملی و بر هم زدن نظم عمومی در دی ماه همان سال به ده سال زندان محکوم شد که طبق حکم، پنج سال از آن را باید در تبعید بگذراند. این حکم در دادگاه تجدید نظر به شش سال تغییر یافت. که پنج سال آن به اتهام محاربه بود که مجید دری طی نامه ای اتهام ارتباط با گروهک منافقین است که ما بشدت این را تکذیب کردیم و انزجار خود را اعلام نمود که با هیچ گروهک و حزبی همکاری نداشته است و این یک اتهام دروغین است.
مادر این اسوه دانشجویی با ابراز ناراحتی از تایید حکم او ادامه می دهد: "مشکلات جسمی که داشت همچنان رنجش می دهد اما بیشترین ناراحتی ما و خودش این است که ما اعاده دادرسی داده بودیم بعد از اینکه پرونده دوباره به دادگاه رفت بعد از دو روز دوباره همان حکم را تایید کرد."
گفتنی است، مجید دری در تیرماه سال جاری از دانشگاه علامه طباطبایی اخراج شد. این دانشجوی دربند که از سال 87 تاکنون با تعلیق های پی در پی از سوی کمیته انضباطی دانشگاه علامه مواجه بود، بارها و بارها در تجمعات قبل از انتخابات به احکام خود و دیگر دانشجویان محروم از تحصیل اعتراض کرد. تا اینکه چندی پیش حکم اخراجش از دانشگاه را در زندان به او تحویل دادند.
این دانشجوی محروم از تحصیل زندانی در تبعید، در واکنش به اخراج خود از دانشگاه نوشت که به تازگی نامه اخراجم به دستم رسید و دلیل اخراجم را عدم حضور موجه به مدت چهار ترم عنوان کردند و حق ادامه تحصیلم را گرفتند. یاد صحبت یکی از مسئولین افتادم که گفته بود زندانهای ایران مثل هتل است شاید به این جهت است پذیرشش زیاد است چیزی حدود سه برابر ظرفیت است قابل توجه قوه قضائیه. امیدوارم زنده باشید و این روزهای شاد و خرم نصیبتان شود. چرا همیشه شادی و هتل از آن ما باشد و شما محروم. از قدیم گفته اند آسیاب به نوبت! نوبت به شما هم میرسد...شادم که سکوت نکردم که هرچی میخواهید بکنید و سربلندم که در برابرتان سر خم نکردم و در اینجا جا دارد اخراجم را به خودم تبریک بگویم.
خانم هاشمی با محرومیت فرزندش از تمامی حقوق یک زندانی سیاسی خاطر نشان می کند: "این در حالی است که با توجه به گذراندن نزدیک به سه سال حق استفاده از آزادی مشروط را دارد که با آن هم "مخالفت" می کنند این از آزادی مشروط و آن هم از مرخصی! علاوه بر اینها الان دو ماه است که ما مجید را نتوانستیم ملاقات کنیم زیرا راه دور است و ملاقات ها را یکبار در ماه کردند. می گویند اگر دیر به دیر بیایید مدت ملاقات را زیاد می کنند حالا ما دیر به دیر می رویم که حداقل یکی و دوساعت بتوانیم او را ببینیم. حتی برای نامزدی برادرش درخواست دادیم که حداقل یکی دو روز به مجید مرخصی دهند که اینکار را هم نکردند. دو ماه پیش هم رفتم از مشکلاتمان برایشان گفتم که راه دور است و برای ما سخت است به زندانی نزدیکتر منتقلش کنید و آزادی مشروط هم می تواند استفاده کند که پاسخ دادند هیچکدام را انجام نمی دهیم نه مرخصی، نه آزادی مشروط و نه انتقالش می دهیم هیچکدام! گفتم چرا؟ پاسخ دادند برای اینکه سر حرف خودش ایستاده و کوتاه نیامده است."
او می افزاید: "خلاصه بی نتیجه! به آنها همان موقع گفتم پس ما به کجا و به کی مراجعه کنیم تا جواب بدهند؟ ما را تحت فشار می گذارید که مصاحبه نکنیم پس حداقل جواب ما را بدهید. موقع بازداشت مجید هیجده مامور آمدند تا بازداشتش کنند، اما الان یک نفر هم پیدا نمی شود جواب ما را بدهد؟! بخدا اعصابمان خرد است و این سومین عیدی است که مجید در زندان است. هیجده ساعت باید راه را طی کنیم تا او را ببینیم نمی دانم چه کسی باید جوابگوی ما باشد؟"
این دانشجوی دربند از درون زندان با روحیه ای محکم و استوار به آینده ای روشن برای ایران و مردم آن امیدوار است و می نویسد: "از ابتدا فریاد زدیم "ما همه با هم هستیم" شعار ما این بود و پیاممان همواره امید بود و تلاش. یأس و دلسردی خواست استبداد است که بر ما مستولی گردد، که در این راه از هیچ کاری دست بردار نیست. اما ما مأیوسشان می کنیم و با ادامه راه سبزمان به سبزی فرداها می اندیشیم..."
مادر مجید دری در پایان بیان می کند: "اصلا حال و حوصله چیدن سفره هفت سین را ندارم اما چون مجید خیلی به این سنت ها پایبند بود و دوست داشت، بخاطر دل او که در پشت میله ها است سفره هفت سین را می چینم و عکس مجیدم را در کنار قرآن بر سر سفره هفت سین می گذارم. نمی دانید با چه حالی دعای "یا مقلب القلوب و الابصار یا مدبر اللیل و النهار یا محول الحول و الاحوال حول حالنا الی احسن الحال" را می خوانم. خدایا قسمت می دهم همه عزیزان دربندمان را از زندان رها کن و به آغوش خانواده هایشان بازگردان! نمی دانید چقدر دلتنگ مجیدم دلم برایش تنگ است...( به علت بغض و آه ایم مادر دلتنگ ادامه گفتگو ناتمام ماند).
جــرس:
به گزارش منابع خبری، برنامه «پارک ملت» بنا به دستور معاون سیما، دومین برنامه پرمخاطب پلاتویی در سال 90، تنها چند ساعت قبل از آغاز برنامه چهارشنبه 24 اسفندماه تعطیل شد.
به گزارش آفتاب، برنامه «پارک ملت» چهارشنبه 24 اسفندماه با آنتن شبکه یک سیما خداحافظی کرد. این اتمام ناگهانی در حالی بود که محمدرضا شهیدیفر در مصاحبههای خبری و مفصل خود با رسانههای مختلف از تغییراتی در برنامه بعد از نوروز خبر داده و حتی آغاز بخش دوم «پارک ملت» را نیز اعلام کرده بود. اما ناگهان در خلال آخرین برنامه این هفته خود، خبر اتمام «پارک ملت» را بیان کرد و با شبکه یک و «پارک ملت» خداحافظی کرد.
بنا به گفته یک منبع آگاه، «پارک ملت» در پایان 132 امین برنامه خود در حالی که تا اتمام قرارداد 180 برنامه فاصله زیادی داشت بر اساس دستور معاون سیما تعطیل شد. این در حالی است که در طول اجرای این برنامه هیچ گونه اخطار کتبی یا شفاهی و یا حتی اعتراضی نسبت به آن نشده بوده است. هرچند نظرات مخالف و موافق بسیاری در اینباره وجود داشت و نمونه آن نیز تذکر و گلایهای است که حمید رسایی نماینده مردم تهران و عضو کمیسیون فرهنگی مجلس هشتم در صحن علنی مجلس، به عزت اله ضرغامی و محمدرضا شهیدی فر نسبت به حضور برخی مهمانان ابراز کرد.
اما نهادهای مختلف دولتی با اعلام رضایت از وجود چنین برنامهای، درخواستهایی را برای حضور نمایندگان مختلف خود به برنامه ارسال کرده بودند و این خود بیانگر روند رضایتآمیز برنامه به روی آنتن شبکه یک سیما بوده است.
بر اساس این گزارش، برنامه «پارک ملت» که در تمام نظرسنجیهای انجام شده مطبوعات و خبرگزاریها -در مورد تولیدات تلویزیون در سال 90- به عنوان رتبه دوم شناخته شده، و همینطور محمدرضا شهیدیفر به عنوان دومین مجری محبوب سیما نام گرفت، در آخرین شب برنامه خود که میزبان جمعی از برترینهای همین نظرسنجیهای سیما بود؛ تعطیل شد تا طبق معمول بیهیچ دلیل و برهان بیان شدهای، یکی دیگر از برنامههای پرمخاطب تلویزیون در نقطه اوج خود به پایان برسد.جــرس:
طراح اصلی سوال از رئیس دولت، در ارزیابی خود از جلسه بررسی این سوال در مجلس، با بیان اینکه احمدی نژاد سعه صدر لازم برای مقام ریاست جمهوری را ندارد، گفتد: "وی حرمت مجلس را نگه نداشت و به تحقیر و تمسخر نمایندگان پرداخت و حتی اشاره کرد که بسیاری از شما - که رأی نیاورده اید - دیگر نماینده نیستید و کاری از شما بر نمی آید، در حالیکه مجلس به عنوان یک شخصیت حقوقی نماد مردم سالاری و لازم الاحترام است."
به گزارش مهر، علی مطهری در پاسخ به این سوال که "به عنوان طراح اصلی سوال از رئیس دولت از برگزاری این جلسه در روز چهارشنبه و پاسخ هایی که رئیس دولت به سوالات داد چه ارزیابی دارد"، گفت: پس از فراز و نشیب بسیار، بالاخره تشکیل شد و احمدی نژاد به صحن علنی مجلس آمد و به سوالات نمایندگان پاسخ داد. برای ارزیابی این پرسش و پاسخ باید ببنیم انتظار از «سوال از رئیس جمهور» چه بود و آنچه اتفاق افتاد چه نتایجی داشت. سوال از رئیس دولت امر مبارکی بود که اتفاق افتاد و این اقدام عملا در رفتار احمدی نژاد تاثیرگذار است و او کمتر جرأت خواهد کرد بگوید فلان قانون را اجرا نمی کنم .
مردم متوجه شدند حق با کدام طرف بود
وی ادامه داد: نتیجه مهمی که قانون برای سوال از رئیس دولت در نظر گرفته، روشن شدن مسائل اختلافی میان مجلس و دولت برای مردم است تا قضاوت مردم و فشار افکار عمومی کار را در جهت درست هدایت کند. از نظر بنده این نتیجه تا حد زیادی تأمین شد مردم پرسش و پاسخ ها را شنیدند و حتی کسانی که سواد چندانی ندارند متوجه شدند که حق با کدام طرف است اما با توجه به نوع پاسخ های احمدی نژاد این پرسش و پاسخ آثار دیگری هم داشت.
وی به راحتی قانونی را که قبول نداشته باشد اجرا نمی کند
نماینده تهران خاطرنشان کرد: از دیگر آثاری که بررسی این سوال داشت این بود که همگان متوجه شدند احمدی نژاد به راحتی قانونی را که قبول نداشته باشد اجرا نمی کند و از بیان آن نیز ابایی ندارد بدیهی است که این امر به معنی میل به سمت استبداد است.
وی گفت: یا اینکه رئیس دولت گاهی خود را در جایگاه شورای نگهبان قرار می دهد و درباره قانون بودن یا نبودن یک مصوبه اظهار نظر می کند، در حالیکه وی مسئول اجرای همه مصوباتی است که مراحل قانونی خود را طی کرده است. احمدی نژاد اصل 112 قانون اساسی و مصوباتی از مجلس را که در نهایت توسط مجمع تشخیص مصلحت به تصویب می رسد قبول ندارد.
احمدی نژاد سعه صدر لازم برای ریاست جمهوری را ندارد
مطهری با بیان اینکه احمدی نژاد سعه صدر لازم برای مقام ریاست جمهوری را ندارد، افزود: با وجود احترام زیادی که سوال کنندگان در متن سوال برای ایشان قائل شدند، وی حرمت مجلس را نگه نداشت و به تحقیر و تمسخر نمایندگان پرداخت و حتی اشاره کرد که بسیاری از شما - که رأی نیاورده اید - دیگر نماینده نیستید و کاری از شما بر نمی آید، در حالیکه مجلس به عنوان یک شخصیت حقوقی نماد مردم سالاری و لازم الاحترام است.
طراح سوال از رئیس دولت یادآور شد: اینکه احمدی نژاد در جلسه بررسی سوال، باب شوخی را باز کرد، علت اصلی آن بر خلاف آنچه خودش می گفت " شب عید است و باهم صفا کنیم" این بود که جواب های قانع کننده ای برای سوالات نداشت و می خواست موضوع را از جدی به شوخی سوق دهد تا راه فراری برای او باشد.
جواب های احمدی نژاد درباره مترو باطل است
وی ادامه داد: آن مقدار از پاسخ های وی که جدی بود به هیچ وجه قانع کننده نبود. درباره عدم اجرای قانون تسهیلات ارزی برای مترو و حمل و نقل عمومی کشور ایشان گفت: "اولا این قانون، قانون نیست و ثانیا موجودی صندوق ذخیره ارزی صفر بوده و امکان پرداخت آن نبوده است" این در حالیست که هر دو جواب باطل است، زیرا اولا مرجع تشخیص اینکه مصوبه ای قانون هست یا نه، رئیس جمهور نیست و ثانیا طبق آمار رسمی موجودی صندوق ذخیره ارزی در زمان تصویب این قانون با کسر تعهدات آن 2.5 میلیارد دلار بوده است.
مطهری در پاسخ به این سوال که آیا درباره چگونگی ایجاد 1 میلیون و 600 هزار شغل در سال 89 ، پاسخ رئیس دولت قانع کننده بود، گفت: احمدی نژاد در این باره فقط گفت" چنین چیزی امکان پذیر است." همچنین درباره عدم پرداخت سهم تولید در اجرای قانون هدفمندسازی یارانه ها که موجب گرانی و تورم شده است، احمدی نژاد حرف قابل قبولی نداشت و گرانی و تورم را نیز به گردن دیگران انداخت که بازار طلا و ارز را دچار التهاب کردند.
رئیس دولت در مورد خانه نشینی خود پاسخی نداشت
وی یادآور شد: احمدی نژاد در مورد 11 روز خانه نشینی خود هیچ پاسخی نداشت. همچنین درباره اینکه گفته است "مجلس در رأس امور نیست" صرفا گفت "من هم حق اظهار نظر دارم" ولی توجه نداشت که اظهار نظر یک رئیس جمهورکه تحت نظارت مجلس است و در این موضوع ذینفع است با اظهار نظر یک نظریه پرداز که خارج از حکومت است، متفاوت است. اولی به معنی میل به استبداد است و دومی صرفا یک اظهار نظر است.
دلایل رئیس دولت در اجرا نکردن قانون خنده آور است
نماینده تهران گفت: احمدی نژاد درباره نحوه هزینه کرد 1500 میلیارد تومان بودجه ارتقا شاخص های فرهنگی در سال 89 نیز حرفی نداشت. همچنین درباره تأخیر در اجرای قانون تشکیل وزارت ورزش و جوانان نیز بار دیگر نشان داد که قانونی را که قبول ندارد به بهانه های مختلف و حتی المقدور اجرا نمی کند، بهانه هایی از قبیل اینکه مجری این قانون در متن قانون مشخص نشده است، خنده آور است، مگر اینکه بگوییم مسئول ادغام دو سازمان تربیت بدنی و امور جوانان و تشکیل وزارت ورزش و جونان مثلاً رئیس قوه قضائیه بوده است!
عزل وزیر خارجه در سنگال اعتبار نظام را تحت تاثیر قرار داد
مطهری با بیان اینکه احمدی نژاد درباره نحوه عزل متکی وزیر وقت امور خارجه نیز ایشان پاسخ عجیبی داد مبنی بر اینکه اساسا وزیر امور خارجه به دستور چه کسی به سنگال رفته بود؟ ایشان می خواهد بگوید متکی خودسرانه به سنگال رفته بود و ما هم برای انتقام گیری او را در زمان سفر و در حال مذاکره با رئیس جمهور سنگال عزل کردیم و کاری هم به آبروی متکی و اعتبار نظام جمهوری اسلامی نداریم.
احمدی نژاد از پاسخ به سئوالات گریخت و فقط بهره برداری سیاسی کرد
عضو کمیسیون فرهنگی مجلس در باره پاسخ رئیس دولت به دو سوال فرهنگی یعنی مسئله عفاف و حجاب و مسئله مکتب ایران نیز گفت: ایشان در هر دو مورد، صورت مسئله را تحریف کرد و پاسخ های بی ربط داد و در واقع از پاسخ به این سوالها گریخت و فقط بهره برداری سیاسی کرد.
احمدی نژاد کمتر جرات خواهد کرد بگوید فلان قانون را اجرا نمی کنم
مطهری اظهار عقیده کرد: اما در مجموع من معتقدم که کار بزرگی انجام شد، مجلس رئیس دولت را برای ادای توضیحات درباره چند سوال احضار کرد و وی هم آمد و پاسخ داد. این نشان اقتدار مجلس و وجود مردم سالاری در ایران است، گرچه همه می دانستیم به دلیل شخصیت ویژه احمدی نژاد پاسخ ها چگونه خواهد بود اما این اقدام عملا در رفتار وی موثر خواهد بود و او کمتر جرأت خواهد کرد که بگوید فلان قانون را اجرا نمی کنم تابوی سوال از رئیس جمهور هم شکست و روسای جمهور آینده هم روی این موضوع حساب خواهند کرد.
در بخش سوال از رئیس جمهور، آئین نامه را در مجلس هشتم اصلاح می کنیم
نماینده تهران گفت: البته در بخش سوال از رئیس جمهور باید اصلاحی در آیین نامه داخلی مجلس صورت بگیرد تا سوال موثرتر باشد، ان شاالله این کار را در همین مجلس هشتم انجام خواهیم داد، در مجموع آنچه که اتفاق افتاد امر مبارک و پربرکتی بود.
متکی جواب احمدی نژاد را با جمله ابن سینا داد: هزار “توجیه” برای یک “اشتباه” می شود “هزار و یک اشتباه
جــرس:
تکذیب سخنان محمود احمدی نژاد در جلسه سوال از رئیس دولت در مجلس همچنان ادامه دارد و این بار منوچهر متکی، وزیر خارجه معزول دولت دهم گفت که اظهارات احمدینژاد از مصادیق تهمت و افترا و به دلیل تکرار از مصادیق تشویش اذهان عمومی و قابل تعقیب قضایی است. "
در پی سخنان احمدی نژاد در مجلس ، ابتدا شهرداری تهران اظهارات وی در خصوص بودجه تخصیص یافته به شهرداری و مترو را تکذیب کرد ؛ سپس دیوان محاسبات طی نامه ای به رئیس مجلس شورای اسلامی ، ادعاهای احمدی نژاد را تکذیب نمود و بعد از آن مجمع تشخیص مصلحت نظام ، با صدور بیانیه ای نوشت که معلوم نیست که احمدی نژاد بر چه مبنایی ادعایی کذب در خصوص مجمع داشته است.
در پی سخنان احمدی نژاد در مجلس ، ابتدا شهرداری تهران اظهارات وی در خصوص بودجه تخصیص یافته به شهرداری و مترو را تکذیب کرد ؛ سپس دیوان محاسبات طی نامه ای به رئیس مجلس شورای اسلامی ، ادعاهای احمدی نژاد را تکذیب نمود و بعد از آن مجمع تشخیص مصلحت نظام ، با صدور بیانیه ای نوشت که معلوم نیست که احمدی نژاد بر چه مبنایی ادعایی کذب در خصوص مجمع داشته است.
در همین زمینه، روز جمعه نیز وزیر امور خارجه سابق سخنان اخیر احمدینژاد در مجلس را مصداق بارز تهمت و افترا خواند و یادآور شد که نامه اطلاع ماموریت وی به سنگال در سوابق دفتر رئیس دولت موجود است.
به گزارش فارس، منوچهر متکی در پاسخ به اظهارات محمود احمدینژاد در مجلس، با اشاره به جمله معروف منسوب به ابوعلی سینا که میگوید "اگر برای یک کار "اشتباه"، هزار "توجیه" بیاورید میشود "هزار و یک اشتباه" گفت: سخنان و رفتار احمدی نژاد فرزند خودسر خانوادهای را ترسیم میکند که با سوء استفاده از حمایتهای بی دریغ و با سعه صدر بزرگ خانواده، به جای قدرشناسی و احترام، گستاخانه به هنجارشکنی میپردازد و هیچ مرزی در الزامات سخن گفتن به خصوص منطبق بودن با حق، عدل و صداقت و آراسته بودن با منطق و انصاف را پاس نمیدارد.
هواپرستانه سخن نگفتن از آموزههای اسلامی و سیره نبی مکرم اسلام است که فرمودند: "ما ینطق عن الهوی".
منوچهر متکی افزود: برخی از اظهارات احمدینژاد در مورد وزیر امور خارجه سابق از مصادیق تهمت و افترا و به دلیل تکرار از مصادیق تشویش اذهان عمومی و قابل تعقیب قضایی است. البته اینجانب بنا به مصالحی که از مهمترین آنها حفظ آرامش عمومی جامعه و مورد تاکید رهبری است، از پیگیری آن صرفنظر میکنم هر چند که در روز قیامت، خداوند متعال بهترین و عادلترین قضاوت کنندگان بین بندگان خود خواهد بود.
وی درباره این سخن احمدینژاد که مدعی شده بود ماموریتی برای سفر به سنگال وجود نداشته است، توجه رئیس جمهور را به نامهای که حدود یک ماه پیش از سفر به سنگال پیرامون این سفر و اهداف مورد نظر نگاشته بود جلب کرد و افزود: آن نامه هم اینک در سوابق دفتر رئیس دولت موجود است.
گفتنی است، احمدی نژاد در حالی روز چهارشنبه منکر مأموریت متکی به سنگال شد که همزمان با سفر وزیر امور خارجه سابق به سنگال ، خبرگزاری رسمی دولت از ابلاغ پیام احمدی نژاد به همتای سنگالی اش عبدالله واد توسط متکی در این سفر خبر داده بود. حال مشخص نیست اگر احمدی نژاد در جریان این مأموریت نبوده ، چگونه از متکی خواسته است پیامش را به رئیس جمهور سنگال ابلاغ کند؟!
تصویر خبر خبرگزاری رسمی دولت همزمان با سفر متکی به سنگال
پیش از این ، احمدی نژاد گفته بود که می دانسته متکی به سنگال رفته ولی از زمان برگشت او خبر نداشته ولی در جلسه سوال مجلس در ادعایی جدید ، کل مأموریت سنگال را منکر شد!جــرس:
به گزارش منابع خبری، در پنجاه و سومین نشست ماهانه بنیاد باران که با حضور سید محمد خاتمی رئیس بنیاد و دیگر اعضای باران برگزار شد، مهندس بیژن نامدار زنگنه وزیر نفت در دوران اصلاحات به ایراد سخنانی با موضوع " نقش نفت در توسعه ملی و تحکیم امنیت ملی" پرداخت.
به گزارش روابط عمومی بنیاد باران، وزیر نفت دولت اصلاحات با بیان اینکه برای به دست آوردن سرمایه گذاری و پیشرفت، "باید به بازارهای صادراتی به آسانی دسترسی داشته باشیم" تاکید کرد: "نمی توان به همه فحاشی کرد، اما انتظار داشت که از ما خرید هم کنند."
مشروح سخنان بیژن زنگنه در جمع فعالان اصلاح طلب بدین شرح است:
اولین بار که بحث تاثیر نفت در توسعه ملی مطرح شد، در دهه 1320 و در مساله ملی شدن صنعت نفت بود. بعد از جنگ جهانی دوم اتفاقاتی در کشورهای نفت خیز جهان سوم، علیه حاکمیت و تسلط بلامنازع انگلیس بر منابع نفتی جهان غیر کمونیست افتاد که ایران پیشتاز آن بود و عنوان "نهضت ملی شدن صنعت نفت" گرفت. این موج ادامه پیدا کرد و هدف نخبگانی که آن را مطرح کرده بودند ، پاسخ به این سوال بود که چه کار کنیم تا نفت در بهبود وضعیت زندگی و سعادت ملت ایران موثر باشد؟ چیزی که امروز به آن"توسعه" می گوییم. در ابتدای طرحی که نمایندگان مجلس مانند دکتر مصدق و آیت الله کاشانی برای ملی کردن نفت نوشتند، آمده که "به نام سعادت ملت ایران ما پیشنهاد می کنیم صنعت نفت در سراسر کشور بدون استثناء ملی اعلام شود".
ما اگر سیر تحولات را از دهه 1950 میلادی بررسی کنیم، می توانیم سه موج را از منظر روابط بین تولیدکنندگان و مصرف کنندگان نفت پیدا کنیم. موج اول، همان موج ملی کردن صنایع نفت در کشورهای جهان سوم با هدف تقویت حاکمیت ملی و کاهش قدرت و سطله عمدتا انگلیس و انتقال مالکیت آنها به خودشان بود، ولی در بهره برداری چندان مشکلی نداشتند که از دیگران کمک بگیرند و نیز افزایش درآمد نفت با هدف سعادت ملتها بود. این موج خیلی ادامه پیدا کرد، تا جایی که تا اواخر دهه 70 دیگر هیچ کشوری نداشتیم که نفت آن ملی نشده باشد. ملی کردن یک جریان سیاسی با برخوردهای شدید با کشورهای مصرف کننده بود، یعنی در ذات خود یک تقابل و تضاد داشت.
موج دوم که پایه آن با تاسیس اوپک در 1960 گذاشته شد و دنبال این بود که سهم عادلانه ای را از درآمد نفت بگیرند. گرچه پایه کار با اوپک گذاشته شد، اما در دهه 70 اثرآن اوج گرفت که اوپک در دو مرحله موفق شد شرکتهای بزرگ نفتی را که در عموم کشورهای نفتی جهان سوم غیر کمونیستی فعال بودند در مقابل خواست خود برای افزایش قیمت نفت تسلیم کند و این کار را در دو مرحله انجام داد. یکبار از زیر 2 دلار به بالای 10 دلار رساند و ایران و عربستان رهبری آن را بر عهده داشتند که دستاورد بزرگی بود و آمریکایی ها واروپایی ها در مقابل آن مقاومت کردند و در نتیجه آن آژانس بین المللی انرژی IEA تشکیل شد که به قول کیسینجر جلوی فزون خواهی اوپک گرفته شود و قیمت نفت را برای جریان یافتن و توسعه کشورهای صنعتی و بزرگ کاهش یابد. یعنی می بینیم که مصرف کنندگان و تولیدکنندگان در تضاد با هم قرار دارند و هرکدام می خواهند دریافتی خود از نفت را زیاد کنند. یادآور می شوم که قیمت نفت بر اساس مذاکره بین تولیدکنندگان بزرگ نفت و شرکتهای بزرگ نفتی تعیین می شد، یعنی نفت کالایی نبود که در بازار عرضه شود، بلکه قیمت آن در مذاکره تعیین می شد و بر اساس آن سهمی به خزانه شرکتهای نفت خیز واریز می شد. گرچه درگیری در این موج، موجب خونریزی نشد اما یک درگیری و اختلاف جدی وجود داشت و موفقیت بزرگی برای اوپک حاصل شد که اصلا IEA هم علیه آن تشکیل شد و می خواستند شاخ اوپک را بشکنند
موج سوم که می توان از آن یاد کرد، از دهه 1990 میلادی غالب می شود و به مرور به عنوان پارادایم حاکم مطرح می شود. این موج زمانی مطرح می شود که نفت مانند یک کالای متعارف وارد بازار شده و عرضه و تقاضا بصورت لحظه ای قیمت نفت را تعیین می کند و مهمترین مساله آن این است که شرکتهای بزرگ نفتی که در دهه 1950 بیشتر از 90 درصد تولید جهان را در کشورهای غیرکمونیستی بر عهده داشتند، سهمشان در این موج به 5،6 درصد می رسد. یعنی یکدفعه سهمشان در تولید نفت و گاز دنیا تغییر می کند و انحصارشان، بجز در یکی دو فناوری، شکسته می شود. در حالی که تا مدتی تمام کشتی های انتقال نفت، فروش، پالایش، توزیع و... در اختیار آنها بود. در واقع دیگر نه مالکیتی بر منابع نفتی داشتند و نه مالکیتی. مصرف کننده هم نه به دنبال این بود که مانند موج های اول قیمت را کنترل کند و نه اداره صنایع نفتی را بر عهده گیرد، بلکه در این پارادایم جدید فقط "امنیت عرضه" مدنظر بود. قیمت هم برایشان فرقی نمی کرد و قیمت بازار مدنظرشان بود، یعنی حتی قیمت بالا را بطور مثبت می دیدند زیرا قیمت بالا تنها ابزار مدیریت جهانی بخش انرژی بود. قیمت بالا باعث می شد نفتهای گران تر وارد بازار شوند، برای آنها سرمایه گذاری شود و تولیدکنندگان آن زیاد شود تا در نتیجه آن وابستگی به نفت خلیج فارس که همیشه یک منطقه بحران زده بوده است، کاهش یابد. در دهه 1960، 60 درصد تولید نفت توسط اوپک انجام می شده و در قرن بیست و یکم این میزان به 40درصد رسیده است و در واقع خلیج فارس با وجود اینکه 60 درصد نفت دنیا را دارد به زحمت 30درصد نفت دنیا را تولید می کند که نفت گران و تولیدکنندگان متعدد(با تولید 500 تا 700 بشکه) که هیچ کدام به تنهایی در قد و قواره تاثیرگذاری سیاسی نیستند، عامل آن است. انرژی های جایگزین هم در این موج امکان تولید می یابند.
موج سوم که می توان از آن یاد کرد، از دهه 1990 میلادی غالب می شود و به مرور به عنوان پارادایم حاکم مطرح می شود. این موج زمانی مطرح می شود که نفت مانند یک کالای متعارف وارد بازار شده و عرضه و تقاضا بصورت لحظه ای قیمت نفت را تعیین می کند و مهمترین مساله آن این است که شرکتهای بزرگ نفتی که در دهه 1950 بیشتر از 90 درصد تولید جهان را در کشورهای غیرکمونیستی بر عهده داشتند، سهمشان در این موج به 5،6 درصد می رسد. یعنی یکدفعه سهمشان در تولید نفت و گاز دنیا تغییر می کند و انحصارشان، بجز در یکی دو فناوری، شکسته می شود. در حالی که تا مدتی تمام کشتی های انتقال نفت، فروش، پالایش، توزیع و... در اختیار آنها بود. در واقع دیگر نه مالکیتی بر منابع نفتی داشتند و نه مالکیتی. مصرف کننده هم نه به دنبال این بود که مانند موج های اول قیمت را کنترل کند و نه اداره صنایع نفتی را بر عهده گیرد، بلکه در این پارادایم جدید فقط "امنیت عرضه" مدنظر بود. قیمت هم برایشان فرقی نمی کرد و قیمت بازار مدنظرشان بود، یعنی حتی قیمت بالا را بطور مثبت می دیدند زیرا قیمت بالا تنها ابزار مدیریت جهانی بخش انرژی بود. قیمت بالا باعث می شد نفتهای گران تر وارد بازار شوند، برای آنها سرمایه گذاری شود و تولیدکنندگان آن زیاد شود تا در نتیجه آن وابستگی به نفت خلیج فارس که همیشه یک منطقه بحران زده بوده است، کاهش یابد. در دهه 1960، 60 درصد تولید نفت توسط اوپک انجام می شده و در قرن بیست و یکم این میزان به 40درصد رسیده است و در واقع خلیج فارس با وجود اینکه 60 درصد نفت دنیا را دارد به زحمت 30درصد نفت دنیا را تولید می کند که نفت گران و تولیدکنندگان متعدد(با تولید 500 تا 700 بشکه) که هیچ کدام به تنهایی در قد و قواره تاثیرگذاری سیاسی نیستند، عامل آن است. انرژی های جایگزین هم در این موج امکان تولید می یابند.
در این موج، تعامل جای تقابل قبلی اوپک و IEA را گرفت و سازمان مشترکی به نام IEF را تشکیل دادند. یعنی گفت وگوی میان تولیدکننده و مصرف کننده به عنوان یک اصل قرار گرفت، زیرا یک هدف مشترک داشتند. یعنی مصرف کنندگان گفتند وقتی قیمت نفت بالا رود نفت بیشتری تولید می شود، امنیت ما هم تامین می شود، تولیدگنندگان هم گفتند که برای اقتصاد شما دعا می کنیم زیرا اگر دچار بحران شود ما دچار گرفتاری مشود زیرا نرخ تقاضا کاهش می باید. این امر تابع تغییرات در اقتصاد دنیا بود، زیرا وزن نفت در اقتصاد جهانی کاهش یافت تا جایی که وقتی بحران مالی مطرح شد حتی یک نفر هم افزایش قیمت نفت را عامل آن ندانست.
اما نکته مهم این است که بعد از گذشت سه موج و رسیدن نفت به قیمت باور نکردنی 100 دلار، سعادت ملتها که در ابتدا مدنظر بود و تصور می شد با ملی شدن صنعت نفت تامین می شود، آنطور که باید و شاید حاصل نشد. در کشورهای جهان سوم سوالهای زیادی در این مورد مطرح شد؛ دکتر مسعود نیلی چند سال پیش پژوهشی را انجام داده بودند که بر اساس آن مشخص شد وضعیت در آمد سرانه اکثر کشورهای نفت خیز(حتی عربستان) در بیست سال گذشته تغییر جدی نیافته و حتی اقتصادهای بدون نفت و غیر تک محصولی نرخ رشد اقصادی بالاتری داشته اند، حتی نرخ رشد کشورذهای تک محصولی غیر نفتی هم بهتر بوده است!
در دو موج اول و دوم که نخبگان، فقط مصرف کنندگان را مانع سعادت و رشد ملتها می پنداشتند، اما بعد از آن دو موج به این فکر افتادند که وقتی مصرف کننده می گوید من با قیمت هیچ مشکلی ندارم، آیا می توان همه تقصیرات را به گردن آنها انداخت یا اینکه سیاستهای داخلی هم در این عدم رشد موثر بوده است؟ اینکه آیا با وجود نفت می توان امیدی به اصلاح وضعیت اقتصادی وابسته نفت داشت؟ آیا نفت شر مطلق است یا انتظار خیر هم از آن می توان داشت؟ آیا می توان از این وضع بیرون رفت؟ آیا نفت می تواند در ایجاد اقتصاد غیرنفتی کمک کند؟
من قبل از ادامه بحث چند مشخصه کشورهای نفت خیز جهان سوم، از جمله ایران را مورد اشاره قرار می دهم. اولین ویژگی که بسیار تعیین کننده است، سهم بسیار بالای تولید نفت در تولید ناخالص داخلی آنهاست. یک زمانی من حساب کرده بودم اینقدر رقم در ایران 50 درصد بود؛ البته الان دیگر نمی توان چندان به اعداد اطمینان کرد! ویژگی دیگر، سهم بسیار بالای صادرات نفت خام و جنس صادرات نفت خام در طراز بازرگانی خارجی کشور است. زیرا نفت و میعان و LPG و... همه از نظر اثرگذاری در اقتصاد یکسان هستند که میزان آن حدود 70 تا 75 درصد است. مشخصه سوم، سهم بسیار بالای درآمدهای نفتی در تامین درآمدهای بودجه عمومی است که روز به روز در 7 سال اخیر بیشتر شده است؛ در حالی که در سالهای آخر اصلاحات روندی رو به کاهش داشت. امروز حتی با 70 دلار هم نمی توان بودجه را بست، در حالی که ما با با 40 دلار، به حساب ذخیره ارزی هم پول نفت را واریز می کردیم. مولفه چهارمی هم داریم که در ایران وجود دارد و در همه کشورها نیست و آن پرداخت یارانه های داخلی برای استفاده از فراورده های نفتی است، الان هم این مشکل وجود دارد اما شکل آن تغییر کرده است.
سه ویژگی اول که ذکر شد در عموم کشورهای نفت خیز وجود دارد و در حوزه های مختلف زندگی اجتماعی اثر می گذارد. من می خواهم در این مورد صحبت کنم که آیا با کمک نفت می توان از این وضعیت اقتصادی خارج شد؟ ساده ترین کار این است که تولید نفت را صفر کنیم، زیرا هر سه مشکل حل می شود، اما مردم به خیابان می ریزند و لذا دولت نمی تواند آن را عملی کند. اگر هم کسی شعار آن را می دهد برای آن است که دقیقا عکس آن را اجرا کند!
اگر ما بخواهیم سهم نفت را در تولید ناخالص ملی کاهش دهیم و در عین حال نخواهیم تولید نفت را کاهش دهیم، باید بتوانیم تولید خالص ملی را بطور شتابان افزایش دهیم. معضل بعدی سهم نفت از در آمدهای دولت در بودجه عمومی است که برای رفع آن باید مالیاتها را اضافه کنیم که موجب نارضایتی مردم می شود و تاثیری هم در اقتصاد نمی گذارد، اما راه حل واقعی این است که اقتصاد را بزرگ کنیم در این صورت درآمدهای مالیاتی دولت هم افزایش می یابد. اگر می خواهیم مشکل سوم را هم برطرف کنیم باید صادرات غیرنفتی را اضافه کنیم که در این راستا باید سرمایه گذاری تولیدی با رشد شتابان صورت گیرد. این سرمایه گذاری باید موجب ایجاد ارزش افزوده بعد از اجرای آن شود؛ مثلا ساختن هزاران حمام، ورزشگاه و... در کشور یک نوع سرمایه گذاری است که در کنار آن کارهای خدماتی هم انجام می شود؛ اما وقتی کار به نتیجه رسید دیگر تولیدی ندارد. لذا باید توجه کنیم که سرمایه گذاری تولیدی در کشور انجام شود، نه سرمایه گذاری های غیر مولد.
اگر ما بخواهیم سهم نفت را در تولید ناخالص ملی کاهش دهیم و در عین حال نخواهیم تولید نفت را کاهش دهیم، باید بتوانیم تولید خالص ملی را بطور شتابان افزایش دهیم. معضل بعدی سهم نفت از در آمدهای دولت در بودجه عمومی است که برای رفع آن باید مالیاتها را اضافه کنیم که موجب نارضایتی مردم می شود و تاثیری هم در اقتصاد نمی گذارد، اما راه حل واقعی این است که اقتصاد را بزرگ کنیم در این صورت درآمدهای مالیاتی دولت هم افزایش می یابد. اگر می خواهیم مشکل سوم را هم برطرف کنیم باید صادرات غیرنفتی را اضافه کنیم که در این راستا باید سرمایه گذاری تولیدی با رشد شتابان صورت گیرد. این سرمایه گذاری باید موجب ایجاد ارزش افزوده بعد از اجرای آن شود؛ مثلا ساختن هزاران حمام، ورزشگاه و... در کشور یک نوع سرمایه گذاری است که در کنار آن کارهای خدماتی هم انجام می شود؛ اما وقتی کار به نتیجه رسید دیگر تولیدی ندارد. لذا باید توجه کنیم که سرمایه گذاری تولیدی در کشور انجام شود، نه سرمایه گذاری های غیر مولد.
اصولا بهره وری در کشور چه برای سرمایه های موجود و چه برای سرمایه های آتی باید افزایش یاید، اگر این کار صورت گیرد، حتی بدون سرمایه گذاری جدید تولید ناخالص ملی افزایش می یابد. از طرف دیگر در این سرمایه گذاری ها باید به تولید داخلی برون گرا و قابل رقابت در عرصه منطقه ای و بین المللی اهمیت بدهیم، زیرا می خواهیم صادرات غیرنفتی داشته باشیم و این یک تصور غلطی است که بعضی ها دارند که صادرات سرریز تولید داخلی است. بلکه صادرات باید بطور مستقل و برون گرا باشد.
اگر ما بخواهیم سرمایه گذاری تولیدی با رشد شتابان داشته باشیم یکی از کارهایی که باید کنیم، منابع داخلی را بطور حداکثر تجهیز کنیم و در این راستا منابع بخش خصوصی و بازارهای تولید و سرمایه و صندوق ذخیره ارزی را سامان دهیم. تاسیس این صندوق کار بزرگی شود که در کنار تصویب چشم انداز بیت ساله دو کار استراتژیک نرم افزاری در دوره اصلاحات بود و در تاریخ ما کمتر چنین کارهایی انجام شده است. من محاسبه کرده بودم که اگر طی دو برنامه، این صندوق را پر کرده بودیم حداقل 800 میلیارد دلار می توانستیم منابع را تجهیز کنیم و سرمایه گذاری کنیم. در حالی که این رقم بسیار بالایی است و اثر بسیار زیادی در اقتصاد ایران می گذارد، در حالی که اقتصاد ایران اکنون قدرت هاضمه این مبلغ را ندارد و باید ایجاد شود و در این راستا سالانه 80 میلیارد دلار بیشتر سرمایه گذاری کنیم. کار دوم برای سرمایه گذاری شتابان این است که بتوانیم منابع خارجی را هم بصورت سرمایه و هم به شکل فاینانس جذب کنیم. اگر ما بخواهیم سرمایه گذاری برون گرا داشته باشیم، باید به مزیتهای نسبی توجه کنیم و به فناوری پیشرفته دسترسی داشته باشیم. اثر فناوری یا در کیفیت بالاتر است، یا قیمت مناسب تر یا هر دو؛ استفاده از آن هم یک امر ضروری است و اختیاری نیست. ما باید به بازارهای صادراتی هم به آسانی دسترسی داشته باشیم؛ نمی توان به همه فحاشی کرد، اما انتظار داشت که از ما خرید هم کنند!
ما باید در ابعاد سیاسب، فرهنگی، اجتماعی و... هم باید کارهایی را انجام دهیم . در بعد فرهنگی مهم ترین کارهایی که باید انجام دهیم اهتمام به توسعه اقتصادی، علمی و فناوری، توجه به کارآفرینی و خلاقیت و انگیزش ملی برای توسعه حول یک شعار ملی است. این شعار ملی در دوره اصلاحات چشم انداز بود که با حکم مقام محترم رهبری ابلاغ شد، اما به نظر من به آن توجه و اهتمامی نمی شود، حتی در انتخابات اخیر تحقق این برنامه جزو شعارها نبود. می گویند در ژاپن به فرزندانشان آموخته اند که این تصور خطرناکی است که خیال کنیم کشور ثروتمندی هستیم، بلکه باید تصور کنیم کشور فقیری هستیم و باید برای رشدمان کار کنیم. اما در ایران دقیقا بر خلاف این امر جریان دارد و می گوییم ما همه چیز در کشورمان داریم، هیچ کاری هم نباید بکنیم و فقط یک دولت غیر دزد باید بیاید تا این ثروف را تقسیم کند!
از نظر ساختارهای سیاسی، اجتماعی نیز امنیت اقتصاد و فضای کسب و کار باید فراهم شود که شامل امنیت قضایی، اجتماعی، فرهنگی توسعه سیاسی-اجتماعی هم هست. در عرصه سیاست خارجی هم باید نه تنها از مرحله تشنج زدایی خارج شد، بلکه وارد مرحله دوستی و همکاری های دراز مدت به منظور دسترسی به منابع و سرمایه های خارجی، بازارهای خارجی برای فروش محصولات سرمایه گذاری تولیدی و دسترسی به فناوری پیشرفته از خارج، شد.
از نظر ساختارهای سیاسی، اجتماعی نیز امنیت اقتصاد و فضای کسب و کار باید فراهم شود که شامل امنیت قضایی، اجتماعی، فرهنگی توسعه سیاسی-اجتماعی هم هست. در عرصه سیاست خارجی هم باید نه تنها از مرحله تشنج زدایی خارج شد، بلکه وارد مرحله دوستی و همکاری های دراز مدت به منظور دسترسی به منابع و سرمایه های خارجی، بازارهای خارجی برای فروش محصولات سرمایه گذاری تولیدی و دسترسی به فناوری پیشرفته از خارج، شد.
در بحث هایی که آقای خاتمی در دوره اصلاحات مطرح می کردند، ما باید نفت را به عنوان یک سرمایه زیر زمینی تجدید ناپذیر نگاه کنیم که به سرمایه روزمینی تجدید پذیر تبدیل شود و نگاه درآمدی به آن نداشته باشیم و سیاستهای اقتصادی هم باید بر مبنای رقابت، حمایت از کارآفرینان در تقویت بخش خصوصی واقعی و ایفای نقش غالب توسط بخش خصوصی در اقتصاد، حذف عمده انحصارات و کاهش بسیار جدی تصدی های اقتصادی و مهم تر از آن دخالت های دولت در بازار و اتکای به مزیتهای کشور و برون گرایی با اقتصاد جهانی. زیرا اقتصاد درون گرا و برون گرا بسیار مهم است؛ هیچ کشور موفقی در دنیا بر مبنای جایگزینی واردات نتوانسته یک اقتصاد موفق و زنده ای داشته باشد. درهمه جا بر مبنای تراز بازرگانی مثبت جلو می روند.
از نظر ساختارهای فیزیکی هم جایگاه دولت باید تعریف مجدد شود و به سمت ایجاد زیر بناهای فیزیکی جهت جهش اقتصادی برویم.
بحث دیگر، ارتقاء منابع انسانی با اصلاح جهت گیری های آموزشی جهت تسریع یادگیری با اتکا به اندوخته ها و دستاوردهای داخلی وعلمی بشری است.
از نظر ساختارهای فیزیکی هم جایگاه دولت باید تعریف مجدد شود و به سمت ایجاد زیر بناهای فیزیکی جهت جهش اقتصادی برویم.
بحث دیگر، ارتقاء منابع انسانی با اصلاح جهت گیری های آموزشی جهت تسریع یادگیری با اتکا به اندوخته ها و دستاوردهای داخلی وعلمی بشری است.
بر اساس آنچه گفتم، اقتصاد ایران باید با نرخ شتابان رشد اقتصادی به پیش رود، منابع عظیم مالی برای این کار تجهیز شود(چه منابع داخلی و چه با جذب منابع خارجی و دستیابی به فناوری پیشرفته)، اقتصاد برون گرا شود و در تعامل با اقتصاد جهانی باشد؛ نه اینکه یک جزیره بسته در اقیانوس اقتصاد جهان باشد. جهت گیری توسعه و تنوع صادرات نیز باید در دستور کار قرار گیرد و یک فضای رقابتی ایجاد شود که بخش خصوصی در آن وزن غالب را داشته باشد و تصدی و انحصارات دولتی به حداقل برسد.
بر اساس چشم انداز، ایران باید در سال 1404 از نظر علمی، فناوری و اقتصادی کشور اول منطقه باشد. من فکر می کنم که نفت بدلیل اینکه برون گراترین بخش اقتصاد ایران بود و هنوز هم هست و قدرت جذب منابع بیشتر و دسترسی به فناوری های پیشرفته بیشتری نسبت به سایر بخش ها دارد، به عنوان موتور استارت برای رسیدن به این هدف باشد. یعنی اینکه اعلام کردیم در طی 10 سال 150 میلیارد دلار برای آن سرمایه گذاری شود، در آن زمان با آن کارایی، امر دور از ذهنی نبود و هم برای صندوق ذخیره پول جمع می شد و هم به صنایع، پتروشیمی و... کمک می کرد.
اما در خصوص نقش نفت در تقویت امنیت ملی ایران در عرصه جهانی هم یک بحثی را مطرح می کنم؛ در این بخش من چند گزاره را مطرح می کنم: 1- اندازه اقتصاد کشور هرچه بزرگتر باشد نادیده گرفتن و بی ثبات کردن آن برای جهان خطرناک تر است. 2- هرچه اقتصاد یک کشور در بده و بستان بیشتر با اقتصاد سایر کشورها باشد، امنیت آن بیشتر تضمین می شود. 3- اندازه اقتصاد هر کشور و میزان تعامل آن با اقتصاد جهانی نسبت مستقیم با امنیت ملی آن دارد.
اما در خصوص نقش نفت در تقویت امنیت ملی ایران در عرصه جهانی هم یک بحثی را مطرح می کنم؛ در این بخش من چند گزاره را مطرح می کنم: 1- اندازه اقتصاد کشور هرچه بزرگتر باشد نادیده گرفتن و بی ثبات کردن آن برای جهان خطرناک تر است. 2- هرچه اقتصاد یک کشور در بده و بستان بیشتر با اقتصاد سایر کشورها باشد، امنیت آن بیشتر تضمین می شود. 3- اندازه اقتصاد هر کشور و میزان تعامل آن با اقتصاد جهانی نسبت مستقیم با امنیت ملی آن دارد.
لذا کوچک بودن و انزوای اقتصاد کشوری مانند ایران، امنیت آن را به خطر می اندازد. امروزه رشد اقتصادی و رفاه بخش مهم از اروپای غربی در گرو ثبات و امنیت روسیه است، زیرا این کشور 200 میلیارد متر مکعب گاز دارد که در سال به اروپای غربی صادر می کند و لذا هر بی ثباتی که در روسیه اتفاق بیفتد با فاصله دو روز اروپای غربی را بشدت تحت تاثیر قرار می دهد و اقتصاد آن را فلج می کند. گاز هم مانند نفت نیست که اگر قطع شود بتوان از کشور دیگری تأمین کند، لذا آلمان و اروپای غربی ضامن امنیت روسیه است؛ البته این رابطه دو طرفه است.
اگر ایران بجای تولید 4 میلیون بشکه نفت در روز(که البته الان کمتر است) 8 میلیون بشکه تولید کند آیا وزن آن در اقتصاد دنیا و ثبات آن افزایش نمی یابد؟ آیا اهمیت عربستان بیشتر است یا ایران؟
رشد سرمایه گذاری خارجی هم در این امر موثر است. وقتی که ما در عسلویه با توتال، شل، انی و... کار می کردیم مطمئن بودیم که این تاسیسات هیچ آسیبی نمی بینند و یک بمب به آنها نمی خورد! اگر ما سالانه 40 میلیارد متر گاز به اروپا صادر می کردیم یا حداقل در گاز کرسنت سالانه 500،600 میلیون متر مکعب گاز صادر می کردیم، آّیا غربی ها جرات می کردند با ما اینگونه صحبت کنند و نفت ما را تحریم کنند؟ لذا افزایش وابستگی دنیا به ما ضامن امنیت ماست، ضمن اینکه قبول دارم این وابستگی دوطرفه است.
تقویت اقتصاد یک کشور در عرصه جهانی موجب امنیت بیشتر و انزوای آن ورود به مرحله تهدید و خطراست. مهم ترین بخش اقتصاد ما برای تعامل با دنیا همین بخش نفت بوده است که می توانیم از آن استفاده کنیم. در دوره ما اروپا تمام تلاش خود را می کرد تا وابستگی اش به گاز روسیه را کاهش دهد و ما تلاش می کردیم تا از این فرصت برای صادر کردن گاز به اروپا استفاده کنیم که علی رغم مقابله ها پیشرفتهایی در این زمینه داشتیم. ما با چین، ژاپن، هند و... هم اینگونه تعاملات استراتژیک را داشتیم. ما وقتی با وزیر نفت هند پیش نویس قرارداد صادرات گاز را امضا کردیم، رئیس گروه دوستی ایران و هند بود. اما وقتی روابط به هم خورد رئیس گروه دوستی هند و آمریکا وزیر نفت شد و جریان طرفدار تعامل با ایران در حزب کنگره شکست خورد.
وقتی که من همراه آقای خاتمی به ژاپن رفتم و با وزیر اقتصاد، انرژی و تجارت آنجا دیدار داشتم، آقای خاتمی به من گفت که به آنها بگو سقف موردی گشایش اعتبار ایران را بالا ببرند و سقف کلی را هم بالا ببرند. من وقتی به دیدار رفتم موضوع را با او در میان گذاشتم که او گفت از امروز ایران نه سقف موردی دارد، نه سقف کلی! یعنی کامله الوداد هستید. آنها 2/4 میلیارد دلار به ما وام دادند که با آن 17 میلیارد دلار منابع وارد پارس جنوبی کردیم، اما بعدا به خاطر اختلاف بر سر 200،300 میلیون دلار آنها را بیرون کردیم! البته الان فقط شرکت انی در دارخوین مانده است و برداشت می کند، زیرا نمی خواهد این فرصت را از دست بدهد.این قضیه تفکر استراتژیک می خواهد.
اینگونه نیست که آمریکا بخواهد تولیدات عربستان افزایش یابد. اتفاقا می خواهد عراق هم نقش مهمی در این بازار پیدا کند. این حرفها عجیب و غریب است که آمریکا آمده و نفت عراق را غارت کرده است؛ آنها فقط می خواهند "قدرت عرضه" را در اختیار داشته باشند و حتی قیمت نفت هم برایشان مهم نیست.
پس به نظر من تضمین امنیت عرضه نفت و گاز تضمین امنیت ما را در عرصه جهانی بالا می برد و تهدید این امنیتی هم در بالاترین سطح ممکن ما در معرض تهدید قرار می دهد.
افزایش سهم ما در تولید نفت خام و فرآورده های نفتی و افزایش سهم ما در تولید وتجارت جهانی گاز و تولید و تجارت مواد پتروشیمی، همه عواملی هستند که اقتصاد ما را بزرگ می کند و تعامل ما را با اقتصاد جهانی زیاد کرده و امنیت ما را افزایش می دهد.
نکته آخر اینکه در بحث امنیت منطقه ای یک نکته بسیار مهم وجود دارد که بر هم خوردن توازن منطقه ای دو تولید نفت و گاز، امنیت ما را در دراز مدت افزایش می دهد. یعنی تولید ایران، عربستان و عراق توازنی دارد که اگر بر هم بخورد امنیت ما هم به خطر می افتد. من در اوپک هم بارها گفتم که قدرت یک کشور به حرافی کردن نیست، بلکه وابسته به ظرفیت و قدرت تولید و ظرفیت مازاد تولید آن است. دیگران نگاه می کنند که یک کشور چه تولیداتی دارد، چه پروژه های در دست ساختی داردو چه برنامه هایی برای افزایش تولید دارد، همان میزان هم در اوپک کوپن رأی دارد.
لذا ما باید بخوبی بیندیشیم که چه کار کنیم تا از نفت به نحو بهتری برای توسعه کشور استفاده کنیم و اینکه صرفا بر افزایش قیمت یا ایجاد حساب ذخیره تکیه کنیم، کافی نیست. بلکه این امر مجموعه ای از سیاستها و برنامه ها را می طلبد تا هم امنیت ملی ما را بالا ببرد، هم موقعیت جهانی ما و هم رفاه و سعادت ما را که 70 سال است به دنبال آن هستیم. باران (بنیاد باران) می تواند محلی برای فکر کردن در این مورد باشد.نماینده ایلام: احمدینژاد پاسخ دهد که چگونه صندوق ذخیره ارزی با این همه درآمد خالی است
سخنگوی فراکسیون خط امام مجلس گفت: برخی طرح عدم کفایت سیاسی رئیسجمهور را مطرح میکنند که به نظر بنده با توجه به اینکه در اواخر عمر مجلس هشتم قرار داریم بعید است این کار صورت گیرد، اما با تمام این احوال مجلس هشتم تا ۷ خرداد ماه ۹۱ وجود دارد و میتواند به طرح عدم کفایت سیاسی احمدینژاد وارد و او را استیضاح کند.
داریوش قنبری نماینده ایلام در گفتوگو با ایلنا، در خصوص جلسه سوال از احمدینژاد اظهار داشت: طرح سؤال نقطه مثبتی بود اما از این گذشته پاسخهای آقای احمدینژاد مناسب نبود.
وی افزود: در مجموع ایشان به جای پاسخ به سوالات نمایندگان شأن مجلس شورای اسلامی را به باد استهزاء گرفت و به تمام نمایندگان مردم توهین کرد.
نماینده ایلام در مجلس شورای اسلامی اضافه کرد: آقای احمدینژاد به جای پاسخ دادن به سوالات نمایندگان مجلس خودشان را تبدیل به سوال کننده کردند و این خلاف قانون اساسی است، که بنده چندین مرتبه خواستم نسبت به این موضوع تذکر دهم که آقای رئیس مجلس اجازهای به بنده ندادند.
وی با تأکید بر اینکه احمدینژاد با طرح سوالاتی خطاب به نمایندگان مجلس، در جلسهای که باید پاسخ گوی نمایندگان ملت میبود امری خلاف قانون اساسی انجام داده، گفت: رئیس مجلس شورای اسلامی وظیفه داشت طبق قانون اساسی از این اقدام خلاف قانون ممانعت میکرد.
قنبری با بیان اینکه احمدینژاد در پاسخگویی به سؤالات نمایندگان به آنها توهین کرد، گفت: آقای احمدینژاد در پاسخهایی که به سؤالات نمایندگان ملت داد سؤالات بیشتری را به وجود آورد؛ برای مثال گفت پولهای صندوق ذخیره ارزی تمام شده است در حالی که باید پاسخ دهد که چگونه است که صندوق ذخیره ارزی در زمان دولت جناب آقای سیدمحمد خاتمی با ۱۷ یا ۱۸ میلیارد تحویل ایشان شد اما دولت او با این همه درآمد بگوید صندوق ذخیره ارزی خالی است.
وی خاطرنشان کرد: آقای احمدینژاد با توجه به اینکه مجلس هشتم در پایان عمر خود قرار دارد سؤالات نمایندگان را جدی نگرفت و حتی آنها را تهدید کرد که عمر مجلس رو به پایان است و برخی از نمایندگان به زودی به همکاران در دولت تبدیل میشوند؛ که آقای احمدینژاد با این سخن به نوعی نمایندگان مردم در مجلس را تهدید کرد که روزی گذر پوست به دباغ خانه میافتد.
عضو فراکسیون خط امام (ره) مجلس شورای اسلامی گفت: اینکه آقای احمدینژاد این قدر راحت نمایندگان مردم را تهدید میکند آسیب بزرگی است و باید فکری برای آن کرد چون آقای احمدینژاد این هدف را دنبال میکند که نماینده مجلس از ترس آینده از دفاع از حقوق مردم بترسد.
وی گفت: باید ساز و کاری فراهم شود که استقلال نمایندگان مجلس حتی بعد از دوران نمایندگی حفظ شود، تا نگران بازگشت به دولت و برخوردهای احتمالی نباشند. یعنی برای مثال در مجموعههایی مثل اداره مجلس شورای اسلامی یا ادارات و نهادهای غیر دولتی مشغول خدمت به نظام باشند.
قنبری در پاسخ به این سؤال که واکنش نمایندگان مجلس به اظهارات احمدینژاد چه خواهد بود؟ گفت: فضای جلسه به گونهای شد که اکثر نمایندگان قانع نشدند؛ حتی بسیاری از نمایندگانی هم که طرح سؤال از رئیس جمهور را امضا نکرده بودند نیز از اهانتهای آقای رئیس جمهور به مجلس و نمایندگان مردم ناراحت شدند.
وی افزود: البته برخی طرح عدم کفایت سیاسی رئیس جمهور را مطرح میکنند که به نظر بنده با توجه به اینکه در اواخر عمر مجلس هشتم قرار داریم بعید است این کار صورت گیرد اما با تمام این احوال مجلس هشتم تا ۷ خرداد ماه ۹۱ وجود دارد و میتواند به طرح عدم کفایت سیاسی احمدینژاد وارد و او را استیضاح کند.
پلیس هند روز جمعه نام سه شهروند ایرانی متهم به دست داشتن در بمب گذاری علیه سفارت اسرائیل در شهر دهلی نو را منتشر کرد. بنا به بیانیۀ پلیس هند، قرار است بنا به درخواست نیروهای امنیتی و سازمان اطلاعاتی این کشور از پلیس بین الملل، در روزهای آینده حکم بازداشت بین المللی این سه نفر منتشر خواهد شد.
بدین ترتیب بنا به بیانیۀ مقامات پلیس شهر دهلی نو قرار است سازمان بین المللی اینترپل در مورد سه شهروند ایرانی متهم در پروندۀ سوءقصد علیه سفارت اسرائیل در این شهر اعلان سرخ منتشر سازد.
شایان یاد آوریست که انتشار اعلان سرخ توسط اینترپل بدین معناست که افراد مورد نظر در هر کجای جهان باید بازداشت موقت شوند تا به کشور شاکی انتقال یابند.
سه متهم این پرونده گذرنامه ایرانی داشتند و پانزده روزقبل از بمبگذاری در خودروی دیپلمات اسرائیلی، با ویزای جهانگردی وارد دهلی نو شده بودند.این سه نفر پس از بمبگذاری، دهلی نو را به مقصد یک کشور در خاورمیانه ترک کردند.
باید یاد آوری کرد که روز سیزدهم فوریۀ سال جاری میلادی براثر وقوع انفجار در یک خودروی متعلق به سفارت اسرائیل در پایتخت هند، همسر یکی از دیپلماتهای اسرائیلی به شدت از ناحیۀ ستون فقرات زخمی شده است.
پلیس و سازمانهای اطلاعاتی هند تلاش میکنند تا دریابند این سه ایرانی به چه گروه یا افرادی وابسته هستند، گرچه
یک منبع آگاه پلیس هند خاطر نشان ساخته که بنا به نتایج تحقیقات اولیه، این سه تن عضو یک سازمان جاسوسی وابسته به جمهوری اسلامی ایران می باشند.
بنا به اطلاعات پلیس هند این سه نفر عبارتند از هوشنگ افشار ایرانی فرزند عطاءالله ، سید علی صدر مهدیان نصر فرزند سیدابراهیم و محمد رضا ابوالقاسمی فرزند محمدجواد ، وهر سه نفر در گذشته نیزبارها به هند سفر کرده بودند.
براساس گزارشها هوشنگ افشار ایرانی در سفری به دهلی نو در فوریه سال 2011 درمورد نقشۀ حمله به یک دیپلمات اسرائیلی، با محمد کزمی، خبرنگار هندی وابسته به خبرگزاری جمهوری اسلامی ایرنا که درهفتۀ گذشته درهند دستگیر شد، دیدار داشته و مدتی هم پیش او مانده بود.
پلیس هند همچنین تأکید دارد که محمد کزمی اطلاعاتی در مورد مسیر رفت و آمد مقامهای سفارت اسرائیل و بهترین محل برای انجام عملیات بمبگذاری را در اختیار این سه نفرقرار داده است.
اسرائیل جمهوری اسلامی ایران را به دست داشتن در بمب گذاریهای هند، گرجستان و تایلند متهم کرده و ایران نیز تمامی این اتهامها را رد کرده و تأکید دارد که خود قربانی حملات تروریستی است.
«در صورت تامین اعتبار، وسعت دانشگاه تهران ٢.۵ برابر خواهد شد»
مدیر طرح توسعه دانشگاه تهران ضمن بیان این مطلب، از اجرای طرح توسعه دانشگاه در صورت تصویب بودجه پیشنهادی برای سال ١٣٩١ خبر داد.
به گزارش دانشجونیوز، دکتر محمد حسین امید، مدیر طرح توسعه دانشگاه تهران در گفتگو با خبرگزاری ایسنا گفته است که وسعت این دانشگاه در صورت تامین اعتبار کافی، ٢.۵ برابر خواهد شد. وی همچنین گفته که در بودجه پیشنهادی برای سال آینده، ردیف اعتباری برای توسعه دانشگاه در نظر گرفته شده است. طرح ساماندهی دانشگاه تهران سه سال پيش مورد تصويب قرار گرفت اما به دلیل نبود اعتبار تملک ساختمان های اطراف کاملا متوقف شده بود.
برای اجرای مرحله اول طرح، که تملک ساختمان ها و اراضی است، به ۵٠٠٠ ميليارد ريال اعتبار نیاز است.
«وسعت دانشگاه تهران ٢.۵ برابر می شود»
به گفته دکتر امید، طرح ساماندهی دانشگاه تهران وعلوم پزشكی تهران درمحدوده خيابانهای انقلاب، كارگرشمالی، بلواركشاورز و وصال به تصویب رسیده است. بر اساس این طرح، وسعت دانشگاه تهران ٢.۵ برابر و فضای سبز دانشگاه نيز پنج برابر خواهد شد.
وی در ادامه گفت: «با اجرای اين طرح عملا دانشگاه تهران ازجنوب به ميدان انقلاب واز شمال به پارك لاله ميرسد. پارك لاله نيز تا خيابان فاطمی ادامه دارد. بنابراين امكان ايجاد يك مسيرسبز برای تردد دانشجويان تا كوی دانشگاه فراهم خواهد شد.»
وی همچنین افزود: "در صورت تامين اعتبار، طرح ساماندهی دانشگاه تهران و علوم پزشكی تهران تا سال ١٣٩۵ تكميل خواهد شد."
چندی پیش علیرضا رهایی، رییس دانشگاه امیرکبیر، نیز از توقف اجرای طرح توسعه این دانشگاه به دلیل عدم تامین اعتبار کافی خبر داده بود.
وزير بهداشت: با وقوع زلزله در تهران، بيمارستانها اولين مكانی هستند كه متلاشی میشوند
وزير بهداشت در سخنانی با تاكيد بر لزوم اصلاح بافت فرسوده بيمارستانهای كشور، گفت: "در صورت وقوع زلزله در تهران، بافت فرسوده بيمارستانها اولين مكانی است كه متلاشی می شود."
دكتر مرضيه وحيد دستجردی، وزیر بهداشت، ضمن اشاره به فرسودگی بيش از ٨٠ درصد از بيمارستانهای تهران، بافت فرسوده مراکز درمانی را به عنوان یکی از مهم تین علل نارضایتی بیماران عنوان کرد.
دستجردی با بيان اين كه ساخت بيمارستانهای جديد در تهران را كمتر شاهد بودهايم، افزود: "در تهران بايد به حدود ١٤ ميليون نفر خدمات درمانی مناسب در محيط مناسب ارايه شود و لازم است كه بافت فرسوده مراكز درمانی تهران تغيير كند.
از طرف ديگر در صورت وقوع زلزله در تهران، بافت فرسوده بيمارستانها اولين مكانی است كه متلاشی می شود و به اين ترتيب گروههای خدمت رسان در بيمارستانها نمی توانند خدمت ارايه دهند."
انتشار اسامی سه ایرانی متهم به بمب گزاری در هند
پلیس هند روز جمعه نام سه شهروند ایرانی متهم به دست داشتن در بمب گذاری علیه سفارت اسرائیل در شهر دهلی نو را منتشر کرد. بنا به بیانیۀ پلیس هند، قرار است بنا به درخواست نیروهای امنیتی و سازمان اطلاعاتی این کشور از پلیس بین الملل، در روزهای آینده حکم بازداشت بین المللی این سه نفر منتشر خواهد شد.
بدین ترتیب بنا به بیانیۀ مقامات پلیس شهر دهلی نو قرار است سازمان بین المللی اینترپل در مورد سه شهروند ایرانی متهم در پروندۀ سوءقصد علیه سفارت اسرائیل در این شهر اعلان سرخ منتشر سازد.شایان یاد آوریست که انتشار اعلان سرخ توسط اینترپل بدین معناست که افراد مورد نظر در هر کجای جهان باید بازداشت موقت شوند تا به کشور شاکی انتقال یابند.
سه متهم این پرونده گذرنامه ایرانی داشتند و پانزده روزقبل از بمبگذاری در خودروی دیپلمات اسرائیلی، با ویزای جهانگردی وارد دهلی نو شده بودند.این سه نفر پس از بمبگذاری، دهلی نو را به مقصد یک کشور در خاورمیانه ترک کردند.
باید یاد آوری کرد که روز سیزدهم فوریۀ سال جاری میلادی براثر وقوع انفجار در یک خودروی متعلق به سفارت اسرائیل در پایتخت هند، همسر یکی از دیپلماتهای اسرائیلی به شدت از ناحیۀ ستون فقرات زخمی شده است.
پلیس و سازمانهای اطلاعاتی هند تلاش میکنند تا دریابند این سه ایرانی به چه گروه یا افرادی وابسته هستند، گرچه
یک منبع آگاه پلیس هند خاطر نشان ساخته که بنا به نتایج تحقیقات اولیه، این سه تن عضو یک سازمان جاسوسی وابسته به جمهوری اسلامی ایران می باشند.
بنا به اطلاعات پلیس هند این سه نفر عبارتند از هوشنگ افشار ایرانی فرزند عطاءالله ، سید علی صدر مهدیان نصر فرزند سیدابراهیم و محمد رضا ابوالقاسمی فرزند محمدجواد ، وهر سه نفر در گذشته نیزبارها به هند سفر کرده بودند.
براساس گزارشها هوشنگ افشار ایرانی در سفری به دهلی نو در فوریه سال 2011 درمورد نقشۀ حمله به یک دیپلمات اسرائیلی، با محمد کزمی، خبرنگار هندی وابسته به خبرگزاری جمهوری اسلامی ایرنا که درهفتۀ گذشته درهند دستگیر شد، دیدار داشته و مدتی هم پیش او مانده بود.
پلیس هند همچنین تأکید دارد که محمد کزمی اطلاعاتی در مورد مسیر رفت و آمد مقامهای سفارت اسرائیل و بهترین محل برای انجام عملیات بمبگذاری را در اختیار این سه نفرقرار داده است.
اسرائیل جمهوری اسلامی ایران را به دست داشتن در بمب گذاریهای هند، گرجستان و تایلند متهم کرده و ایران نیز تمامی این اتهامها را رد کرده و تأکید دارد که خود قربانی حملات تروریستی است.