۱۳۸۸ اسفند ۶, پنجشنبه

ادامه ی تجمع خانواده ها در برابر اوین - گروهی دیگری از زندانیان، از جمله سمیه رشیدی، آزاد شدند

اخبار روز: همراه با ادامه ی تجمع شبانه ی خانواده ها در اوین، گروه دیگری از زندانیان سیاسی ازاد شدند.
به گزارش فعالین حقوق بشر و دمکراسی در ایران، با حضور و تلاش مستمر خانواده ها و مردم تهران تعداد دیگری از دستگیرشدگان اخیر پنجشنبه شب آزاد شدند و به آغوش گرم خانواده ها و مردم حاضر در مقابل زندان اوین بازگشتند.
روز پنجشنبه ۶ اسفند ماه از ساعت ۱۷:٣۰ تعداد زیادی از خانواده های دستگیر شدگان، زندانیان آزاد شده اخیر و مردم تهران در مقابل زندان به تجمع شبانه خود ادامه دادند و خواهان آزادی بی قید و شرط تمامی زندانیان سیاسی شدند. تعدادی از خانواده با جعبه های شیرینی به میان حاضرین آمدن و اقدام به پخش شیرینی در بین آنها نمودند.
تلاش و کوشش بی وقفه و مستمر خانواده های دستگیر شدگان و حمایت بی دریغ مردم تهران باعث گردید که تعداد دیگری از دستگیر شدگان آزاد شوند. تعداد کسانی که تا ساعت ۱۹:٣۰ آزاد شدند به بیش از ۱۲ نفر می رسید. در بین آزاد شدگان خانم سمیه رشیدی فعال حقوق زنان و از دانشجویان ستاره دار دیده می شد.
یکی از زندانیان سیاسی بنام ایمان سهراب پورکه از دستگیر شدگان خرداد ماه بود و در بند ٣۵۰ زندان اوین در بازداشت بسر می برد نیز جزء آزاد شدگان شب گذشته بود.
هنگامی که زندانیان سیاسی از درب مخوف اوین خارج می شدند با شور و هیجان بی نظیر خانواده ها و حاضرین مواجه می شدند. خانواده ها و مردم همانند شبهای گذشته با دست زدنهای ممتد و سوت کشیدن اوج احساسات خود را بیان می کردند.
زندانیان سیاسی آزاد شده با بالا بردن دستان خود به علامت پیروزی ،دست تکان دادن و لبخند زدن تشکر خود را از خانواده ها و حاضرین ابراز می داشتند.

درد دل- نوشته زهره تنکابنی پس از آزادی از زندان

<!---text begin ----->
zohre-tonkaboni.jpg
سایت مادران صلح: چهل و پنج روز بهای ناچیزی بود که برای در کنار مردم بودنم پرداختم. ولی دلم گرفته نه از بابت خودم و نه از بابت 45 روزی که به عبث گذشت . برای نظام جمهوری اسلامی که دوست و دشمن ، پیر و جوان و نخبه و عامی را به یک چوب می راند. خشونت فقط باتوم ، زنجیر و نهایتا کشتن نیست، بلکه به بند کشیدن و اتلاف عمر انسانها بویژه جوانان هم در مقوله خشونت می گنجد.
آرزو دارم همه ایرانیان از هر دسته و مرامی در رفاه و شادی زندگی کنند و خواسته هایشان را از طرق قانونی و مسالمت آمیز طلب کنند، چرا که حق گرفتنی است و نه دادنی .
دلم گرفته اصلا خجالت می کشم که مرا با این سنم آزاد کردند اما جوانانی پر شور و نخبه و وطن پرست را در بند نگه داشته اند. همه جوانانی که با من 63 ساله بودند شدیدا مخالف براندازی و شعارهای براندازانه بودند. همگی می خواستند در چارچوب نظام جمهوری اسلامی، زندگی آزاد و امیدوارانه ای را بگذرانند. من از روی نفیسه ، پریسا ، لیلا ، سولماز و دیگر همبندان جوانم ، از روی امید و امثال او شرمنده ام .
نفیسه دختری 23 ساله، نفر پنجم کارشناسی ارشد مهندسی شیمی شریف و شاگرد برتر المپیاد سراسری که با گرایش نفت و گاز یعنی مهمترین گنجینه این کشور، دارد روزهای بدی را که بیش از پنجاه روز است به بطالت در بند می گذراند.
جوانی که واقعا باهوش است و از نخبگان خوب کشورمان می باشد. یادم نمی رود که نماز صبحش را همیشه به هنگام اذان صبح می خواند و ساعاتی از روز را به خواندن قرآن و مفاتیح می گذراند. جوانی که باید با ادامه تحصیلش به همراه نخبگانی مثل خود، منابع عظیم نفت و گاز را به منبع رفاه و پیشرفت کشور تبدیل نمایند. کسی که از سیاست بری بود و فقط در طلب علم بود.
دلم سخت آرزوی دیدارش در آزادی را دارد. پریسا دختری سخت با فرهنگ و صبور و صادق است که تمام هم و غمش مراقبت از اجرای حقوق بشر بود. هر دوی آنها صادقانه در پی احضار تلفنی بازداشت شدند. نفیسه نماز ظهر عاشورا را به همراه بسیجیان دانشگاه تهران برگزار کرد.
برای من چراهای بسیاری وجود دارد . چرا به یاد نمی آوریم که خود در جوانی چه شوری داشتیم و شور جوانان افتخار آفرین این مرز و بوم را بجای به بند کشیدن به کانال های درست خدمت رسانی به مردم هدایت نمی کنیم؟
چرا به بچه های این مرز و بوم عشق و محبت هدیه نمی شود؟ چرا پدرانه و مادرانه به پای درد دل هایشان، به درک کمبودهایشان و به غمخواریشان نمی شتابیم؟
آری دلم گرفته است برای جوانان خوب این نسل که فقط دنبال حق خودشان هستند و متأسفانه از آنان دریغ می شود. نفیسه عزیز و پریسای گلم قلبم با شماست و لو این که قلبی مریض باشد از نبودن شما و امثال شما در کنارم دل شکسته ام.
- مادر صلح - زهره تنکابنی

- 27/11/88

۱۳۸۸ اسفند ۴, سه‌شنبه

به اتحادیه های کارگری در آلمان - جان منصور اسانلو در خطرجدی است، باید فورا اقدام کنیم!

نامه خانم شهناز مرتب به اتحادیه های کارگری در آلماندوستان گرامی!دیروز دوشنبه ۲۲ فوریه از زندان گوهردشت، خبر آمد که به منصور اسانلو در داخل زندان گوهردشت حمله شده است. مهاجم که عضو سپاه پاسداران بوده، با جسم تیزی قصد به قتل رساندن اسانلو را داشته که این توطئه با هوشیاری و دفاع سایر زندانیان خنثی شده است. منصور اسانلو که در هواخوری بند ۴ زندان گوهردشت مشغول صحبت با دو زندانی دیگر بوده، یکباره از سوی فردی به اسم سید محمد حسینی عضو سپاه پاسداران که اکنون به اتهام قتل همسر خویش در زندان است، مورد حمله قرار میگیرد. گفته میشود که در زندان همه از یک توطئه پنهان وزارت اطلاعات برای قتل اسانلو حرف میزنند. در عین حال در روزهای اخیر اسانلو بارها مورد حمله فیزیکی این فرد قرار گرفته و یکبار این عضو سپاه پاسداران به اسانلو گفته ترا میکشم.این اخبار نگرانی عمیقی در بین خانواده اسانلو و همه فعالین کارگری و دوستداران اسانلو ایجاد کرده است. بویژه اینکه باید توجه کنیم که یک روش حکومت اسلامی در زندانها به قتل رساندن زندانیان و یا ترور آنها در مقابل چشم دیگران، توسط عناصرزندانی شده خود و یا مزدوران خودشان است. همین دیروز دوشنبه خبر رسید که در گوهردشت یک زندانی به اسم یاور خدا دوست در اثر فشار و شکنجه در زندان جان باخت.
دوستان و همکاران عزیز!من به عنوان عضو اتحادیه کارگران پست و یک فعال مدافع حقوق انسانی، اولا در پاسخ به فراخوان اتحادیه کارگران " د. گ .ب" اشتوتگارت و در ادامه این فراخوان، از شما میخواهم که فورا برای نجات جان اسانلو و همه کارگران دربند که متاسفانه خیلی از سازمانهای حقوق بشری، در مورد آنها سکوت میکنند، و برای آزادی همه زندانیان سیاسی ، اقدامی را فورا در دستور بگذارید.برگزاری میتینگ و تظاهرات در مقابل سفارتخانه های جمهوری اسلامی در چند سال اخیربه فراخوان اتحادیه های کارگری معتبر بین المللی، در ایران با موجی از شعف و خوشحالی مردم و بویژه کارگران روبرو شده است. بیایید این بار ما اتحادیه های کارگری در آلمان مبتکر این حرکت باشیم.در دفاع از اسانلو و زندانیان سیاسی یک حرکت بین المللی اعتراضی فراخوان داده و کمک کنیم این فعالین دربند کارگری فورا آزاد شوند.با احترام
شهناز مرتب عضو اتحادیه کارگران پست آلمان و فعال مدافع (حقوق) انسانی

تاسیس دادسرا‏ی غیر قانونی (قانون خودشان) در زندان اوین

به گزارش هرانا، با خواست نیروهای امنیتی یک دادسرا پس از بازداشت های گسترده در روز عاشورا در زندان اوین دایر شده است که می کوشد از تجمع خانواده ها در مقابل زندان اوین و دادگاه انقلاب برای ملاقات لحظه ای در هنگام انتقال به دادگاه جلوگیری کند، همچنین یکی دیگر از اهداف راه اندازی این دادسرا، ممانعت از ورود وکلای مستقل به مرجع قضایی است، زیرا که وکلای دادگستری حتی اگر موفق به ورود به اوین شوند اجازه شرکت در جلسات این دادسرا را ندارند. موج بازداشت ها در روز های 16 آذر، 13 آبان، روز عاشورا زندان اوین را به مانند دهه 60 تبدیل به محل اصلی استقرار معترضین به دولت کرده است و در همین راستا بسیاری از ساختمان های اداری و فرهنگی و آموزشی در زندان اوین تبدیل به بازداشت گاه موقت شده است.
لازم به ذکر است پیشتر نیز در دهه شصد ساختمان دادستانی در داخل این زندان دایر بوده است

بیانیه مادران عزادار؛ آیا مادر بودن جرم است ؟

مادران را آزاد کنید
بیش از 14 روز است که 7 تن از مادران در زندان اوین بسر می برند و طی این مدت از هر گونه ملاقاتی محروم بودند و فقط یک یا دوبار با خانواده تماس کوتاه تلفنی داشتند .
دوستانمان در شبانگاه 17 و 19 بهمن با یک حکم کلی که به تاریخ 14 بهمن بود توسط ماموران اطلاعات دستگیر و راهی بند 209 اوین شدند و تاکنون هیچ جرم مشخصی برایشان تفهیم نشد . راستی چه میتوانند بگویند ؟ آیا مادر بودن جرم است ؟ در کدام قانونی می توان مادر بودن و پرسیدن از حال و روز فرزندان دربند این مرز و بوم و درخواست برای معرفی عاملان و آمران قاتلان زندگی را جرم دانست ؟
کسانی که حکم به بند کشیدن مادران را صادر می کنند بیهوده در تلاشند ، هیچ مادری مرگ فرزند خود را فراموش نمی کند و نخواهد بخشید . چه کوته فکرند آنان که بر این باورند با توهین ، ضرب و شتم ، تهدید و زندانی کردن و قراردادنمان در بندهای انفرادی و فشار آوردن های پیاپی ، فراموش می کنیم که پاک ترین فرزندان این مرزوبوم به خاطر حق مسلم بشری انتقاد و اعتراض در خیابانها به گلوله بسته می شوند ، از بالای ساختمان ها و پل ها پرت می شوند ، زیر خودروهای نیروهای انتظامی له می شوند ، در زندانها مورد تعدی و شکنجه قرار می گیرند و زیر شکنجه های بی رحمانه کشته می شوند !
روسا و مسئولان قوه قضائیه !
شما را چه می شود ؟ چرا امر کنندگان به قتل و قاتلان آزادند و هر روز جنازه ای دیگر بر جنازه ها می افزایند و شاکیان نه تنها جواب پرسشهای خود را نمی گیرند بلکه به بند کشیده می شوند ؟ تا کی خشونت طلبان فرصت جولان دهی خواهند داشت ؟ جرم مادران چیست که با دیدن تمام بی رحمیها که فقط یک نمونه از آن کافیست تا عرش آسمان را به لرزه در آورد ، هیچگاه از مسیر قانون خارج نشده و تمامی مساعی خود را به کار می برند تا از مسیر کاملا قانونی و در نهایت بردباری و درایت ولی مصمم و پرصلابت خواستار محاکمه عادلانه قانون شکنان و قاتلان و سلب اختیار از تمامی خشونت طلبان هستند ؟
ما مادران بار دیگر اعلام می کنیم که هیچگاه ظلمهایی که بر فرزندان این مرزوبوم روا گشت فراموش نمی کنیم و نخواهیم بخشید و پیگیرانه خواستاریم هیچکس و هیچ نهادی در حصار امنی بجز قانون قرار نگیرد و هیچ انسانی که در چارچوب قوانین زندگی میکند ، احساس ناامنی نکند .
مادران عزادار
- 2/12/1388
انتشار: فعالین حقوق بشر و دمکراسی در ایران

برای گرفتن اعترافات دروغین صورت می گیرد / حامیان مادران عزادار تحت فشارهای شدید روحی

اخبار روز: چند نفر از حامیان مادران عزادار که همچنان در بازداشت به سر می برند، برای اعترافات دروغین، تحت فشارهای روحی شدیدی قرار دارند.
به گزارش فعالین حقوق بشر و دموکراسی در ایران این مادران در بند ۲۰۹ زندان اوین در بازداشت هستند. آن ها تحت بازجوئی های طولانی شبانه قرار دارند. بازجویان وزارت اطلاعات برای تحت فشار قرار دادن زندانیان اتهامات واهی به آنها نسبت میدهند و از آنها می خواهند که این اتهامات را بپذیرند و در غیر اینصورت آن ها را تحت شکنجه های شدیدتر روحی و جسمی قرار خواهند داد.
بنابر این گزارش بازجویی ها در دو جهت انجام می شود. مبنای اول بازجوئی بر مسائل شخصی و خانوادگی مادران متمرکز شده است و از این طریق فشارهای روحی را بر آنها افزایش داده اند تا مادران به موارد دیکته شده از سوی بازجویان تن بدهند. در این بازجویی ها زندگی خصوصی مادران مورد پرسش و کنکاش قرار می گیرد و با استفاده از الفاظ تحقیر کننده و ناشایست و توهین های مداوم سعی در شکستن روحیه ی مادران می شود.
این گزارش می افزاید بخشی از بازجویی ها بر تجمع های اعتراضی هفتگی مادران عزادار در پارک لاله متمرکز است. بازجویان می کوشند بین مادران دستگیرشده جو بی اعتمادی به وجود آورند.
در این گزارش گفته شده است خانم الهام احسنی تهدید فشارهای شدیدی قرار دارد و بازجویان از او می خواهند به اعترافات غیرواقعی تن بدهد. شرایط مشابهی علیه خانم ژیلا کرم زاده مکوندی و دکتر لیلا سیف الهی و خانم فاطمه رستگاری وجود دارد.
در ادامه ی این گزارش آمده است: سربازجویانی که در شکنجه های روحی و تهدید و بازجوئی طولانی شبانه علیه حامیان مادران عزادار شرکت دارند، سعید شیخان و فردی با نام مستعار علوی می باشند. این افراد بیش ۲۵ سال است که بازجو هستند و در شکنجه و قتل و تجاوز به صدها زندانی مستقیما نقش داشته اند و اعمال آن هاا از مصادیق بارز جنایت علیه بشریت می باشد. اعمال غیر انسانی این افراد در سازمانهای جهانی حقوق بشر به ثبت رسیده و تا به حال تعداد زیادی از زندانیان سیاسی رفتارها آن ها را برای گزارشگران شکنجه سازمان ملل متحد ارسال و یا حضوری بیان کرده اند.
درحال حاضر حداقل ۶ نفر از حامیان مادران عزادار در بازداشت بسر می برند که نام بعضی از آنها به قرار زیر می باشد:
خانواده های حامیان مادران از روز دستگیری تا کنون بصورت روزانه به دادگاه انقلاب، دادستانی و زندان اوین مراجعه می کنند ولی به آن ها پاسخی داده نمی شود.
اخبار روز: چند نفر از حامیان مادران عزادار که همچنان در بازداشت به سر می برند، برای اعترافات دروغین، تحت فشارهای روحی شدیدی قرار دارند. ۱- خانم ام بنین ابراهیمی ملقب به گلی ۴۹ ساله متاهل و داردی ۲ فرزند می باشد. او بامداد یکشنبه ۱۷ بهمن ماه با یورش مامورین وزارت اطلاعات در منزل شخصی اش دستگیر شد. ۲- خانم الهام احسنی ۲۷ ساله کارشناس درمان عمومی، او همچنین از فعالین حقوق کودکان کار و خیابانی و از یاری دهندگان به زنانی که مبتلا به ویروس آچ .آی .وی هستند می باشد. خانم احسنی دوشنبه شب ۱۹ بهمن ساعت ۲۲:٣۰ دستگیرو بند ۲۰۹ زندان اوین منتقل شد. ٣- خانم ژیلا کرم زاده مکوندی ۴۹ ساله، دوشنبه شب ۱۹بهمن حوالی ساعت ۲٣:٣۰ دستگیر و به سلولهای انفرادی بند ۲۰۹ زندان اوین منتقل شد. ۴. دکتر لیلا سیف الهی دوشنبه شب ۱۹ بهمن دستگیر و به بند ۲۰۹ زندان اوین منتقل شد. ۵- خانم فاطمه رستگاری متاهل و دارای ۲ فرزند می باشد دوشنبه شب دستگیر و به بند ۲۰۹ زندان اوین متقل شده است. ۶ خانم فرزانه زینالی ۵٣ ساله متاهل و دارای ۲ فرزند می باشد. او روز ۱۹ دی ما ه به منظور شرکت در مراسم اعتراضی مادران عزادار عازم پارک لاله بود که در مسیر توسط مامورین وزارت اطلاعات ربوده شد.

انتشار فیلمی از حمله نیروهای انتظامی و لباس شخصی به کوی دانشگاه تهران در بامداد 25 خرداد

فیلم بطور کامل در کانال فیلم وبلاگ موجود است
بی بی سی - فیلم تازه ای از وقایع کوی دانشگاه در نیمه شب (1.30 بامداد) بیست و پنجم خرداد ماه به دست بی بی سی رسیده که تصاویر منتشر نشده ای از حمله نیروهای انتظامی و لباس شخصی به کوی دانشگاه تهران و خوابگاه دانشجویان را به تصویر کشیده است
این فیلم ابعاد تازه ای از وقایع آن شب در کوی دانشگاه را نشان می دهد.
در این فیلم معلوم می شود که حمله به کوی دانشگاه بر خلاف ادعای حکومت کار عناصر خودسر نبوده و از پیش برنامه ریزی شده بوده است. مهاجمان می گویند سردار رجب زاده، رئیس وقت نیروی انتظامی تهران دستور حمله را صادر کرده بوده.
روز 24 خرداد ماه و بعد از اعلام نتایج انتخابات ریاست جمهوری در ایران، دانشجویان معترض به نتایج انتخابات از ساعت نه شب در داخل کوی دانشگاه تجمع کردند.
ساعاتی بعد محوطه اطراف کوی به محاصره گارد ویژه درآمد. فیلم رسیده به دفتر بی بی سی از ساعت 1.30 بامداد فیلمبرداری شده است؛ زمانی که هنوز نیروهای امنیتی و لباس شخصی وارد کوی دانشگاه نشده اند و پشت میله های کوی هستند.
درگیری ها در پشت میله های کوی و قبل از ورود نیروهای امنیتی به خوابگاه آغاز شده است. دانشجویان از بالای پشت بام سنگ پرتاب می کنند و گارد ویژه هم از پایین شروع به پرتاب سنگ و شلیک گاز اشک آور می کند.
در فیلم تصاویری از کپه های آتش به چشم می خورد که شاید دانشجویان در مقابل گاز اشک آور روشن کرده اند.
نزدیک ساعت دو بامداد لباس شخصی ها به کمک گارد ویژه موفق می شوند وارد کوی شوند.
تصاویری از حمله ماموران امنیتی و لباس شخصی به دانشجویان، کشاندن دانشجویی روی زمین، فریادهای لباس شخصی هایی که از گارد ویژه می خواهند از کتک زدن دانشجویان خودداری کنند، دانشجویانی که در مقابل کتابخانه شهید مفتح در کوی دانشگاه مورد ضرب و شتم قرار گرفته و روی زمین خوابانده شده اند، صورت خون آلود دانشجویی که روی زمین افتاده، همه و همه تصاویری است که هر چند شاهدان عینی بارها در رسانه های مختلف آن را روایت کرده اند اما تا کنون به صورت تصويری از رسانه ای پخش نشده است.
خبر حمله نیروهای امنیتی به کوی دانشگاه، واکنش های زیادی را برانگیخت و بسیاری از نیروهای موافق و مخالف دولت خواستار پیگیری این حادثه و شناسایی مسببان حمله به خوابگاه دانشجویان شدند.
علی لاریجانی، رئیس مجلس ایران در سخنانی حمله شبانه به خوابگاه دانشجویان را مورد انتقاد قرار داد و هیئتی را مامور رسیدگی به اتفاقات کوی دانشگاه تهران کرد.
آیت الله علی خامنه ای، رهبر جمهوری اسلامی ایران، چندی بعد از واقعه کوی دانشگاه در دیدار با داشجویان، از حمله نیروهای امنیتی به کوی دانشگاه تهران عنوان یک "تخلف بزرگ" نام برد و از برخورد قاطع با جنایات صورت گرفته خبر داد.
محسن کوهکن، سخنگوی هیئت رئیسه مجلس شورای اسلامی گفت که نیروهای انتظامی با درخواست فرهاد رهبر، رئیس دانشگاه تهران وارد کوی دانشگاه شده بودند؛ سخنانی که فرهاد رهبر آن را تکذیب کرد و اعلام داشت در آن شب هیچ کدام از مسئولان کوی دانشگاه حضور نداشتند.
دفتر تحکیم وحدت دو روز بعد از حمله نیروهای امنیتی به خوابگاه دانشجویان در بیانیه ای اعلام کرد: "در این حمله ناجوانمردانه به دانشجویان، حداقل ۵ نفر از دانشجویان دانشگاه تهران به شهادت رسیدند. محیط زندگی دانشجویان را به آتش کشیدند و به راستی ۱۸ تیر دیگری با ابعاد گسترده تر و ناپاکی و سفاکی بیشتر بر جای گذاشتند. باز هم اتاق های خوابگاه دانشگاه تهران منهدم شده و باز هم خون پاک دانشجویان بر در و دیوار آن برجای مانده است."
مقامات ایران خبر کشته شدن 5 دانشجو را تکذیب کردند و گفتند تنها صد تا صد و بیست نفر در این حادثه زخمی شدند.
هر چند بنابه درخواست علی لاریجانی، کمیته ای حقیقت یاب برای پیگیری حمله به کوی دانشگاه تشکیل شد، اما با آنکه اين کميته گزارشی را در اين زمينه آماده کرد، پس از گذشت هشت ماه هنوز اين گزارش يا گزارش مشابه ديگری در باره علل و عاملان حمله به کوی دانشگاه تهران منتشر نشده است.
آنچه که گذشت در یک نگاه
سر در اصلی کوی دانشگاه تهران: ساعت 1.25 بامداد روز 25 خرداد تلاش های نیروهای امنیتی و لباس شخصی برای ورود به کوی دانشگاه آغاز می شود.
کتابخانه شهید مفتح، کتابخانه مرکزی کوی: دقایقی بعد از حمله به کوی، نیروهای امنیتی دانشجویانی را که به شدت مورد ضرب و جرح قرار داده بودند به روی زمین خوابانده و همچنان خشونت ادامه دارد.
میدان مرکزی کوی: خشونت گارد ویژه به اندازه ای می رسد که بقیه نیروها از جمله لباس شخصی ها گارد ویژه را به سمت میدان مرکزی هدایت کرده و از آنها می خواهند تا از نزدیک شدن به ساختمان ها جلوگیری کنند.
ساختمان اصلی خوابگاه دانشجویان: به گفته شاهدان عینی نیروهای امنیتی با حمله به کوی و تخریب لوازم شخصی دانشجویان آنها را به شدت مورد ضرب و جرح قرار دادند.

انتقال پیمان چالاکی و حسین نورانی‌نژاد به بند 350/ وضعیت نامناسب روحی دختر خردسال پیمان چالاکی

کمیته گزارشگران حقوق بشر - بنابر گزارش‌های دریافتی حسین نورانی‌نژاد و پیمان چالاکی دو فعال سیاسی به بند 350 زندان اوین منتقل شده‌اند. بند 350 زندان اوین، پس از انتخابات عملا به بند زندانیان سیاسی تبدیل شده و تراکم افراد و کمبود امکانات در آن همواره موجب نارضایتی زندانیان این بند بوده است.
از سوی دیگر، علیرغم وعده‌های دادستانی تهران مبنی بر آزادی سمیه عالمی‌پسند همسر پیمان چالاکی وی همچنان در بازداشت نیروهای امنیتی به سر می‌برد. این در حالی است که فرزند خردسال این زوج فعال سیاسی پس از بازداشت پدر و مادرش با مشکلات روحی جدی روبرو شده است و نزدیکان این خانواده امیدوار بودند با آزادی سمیه عالمی‌پسند وضعیت روحی این دختر خردسال اندکی بهبود یابد. گفتنی است نیروهای امنیتی ساوه دختر چهارساله این زوج فعال سیاسی را نیز به همراه آنان بازداشت نموده و دو ساعت در اداره اطلاعات شهرستان ساوه نگهداری نموده بودند.
روز۲۷ دی ماه، پیمان چالاکی فعال سیاسی-کارگری و دبیر اسبق انجمن اسلامی دانشگاه آزاد اسلامی ساوه به همراه همسرش سمیه عالمی پسند از اعضای سابق جبهه مشارکت، منطقه تهران و دبیر سابق انجمن اسلامی دانشگاه آزاد تهران سما و دختر خردسالشان در منزلشان واقع در شهرستان ساوه توسط عوامل وزارت اطلاعات بازداشت و به تهران منتقل شدند.
حسین نورانی‌نژاد مسئول کمیته اطلاع‌رسانی جبهه مشارکت نیز شامگاه 26 شهریورماه در منزل یکی از نزدیکانش بازداشت شد و در روزهای اخیر از سوی شعبه 28 دادگاه انقلاب با حکم سه سال حبس تعزیری روبرو گشت.

سال زندان برای روزنامه‌نگار کرد عدنان حسن‌پور

سازمان ضد اعدام کردستان - در پی پذیرفته شدن درخواست اعاده ی دادرسی بر پرونده ی عدنان حسن پور از سوی دیوان عالی کشور، حکم اعدام این روزنامه نگار کورد به 31 سال حبس تقلیل یافت.
نامبرده که بیش از 3 سال پیش بازداشت شد، در تابستان سال 86 به اتهام محاربه (دشمنی با خدا) به اعدام محکوم شد و این حکم به تائید دادگاه تجدیدنظر استان کردستان نیز در آمد. پس از آن با درخواست وکیل وی دکتر صالح نیکبخت مبنی بر بررسی مجدد پرونده در دیوان عالی کشور موافقت گردید و متعاقبا حکم 31 سال حبس برای این روزنامه نگار و فعال مدنی کورد صادر گردید.

یک زندانی در اثر شکنجه های وحشیانه در زندان جان باخت

یک زندانی بی دفاع در اثر شکنجه های وحشیانه در زندان گوهردشت کرج جان باخت
بنابه گزارشات رسیده به فعالین حقوق بشر و دمکراسی در ایران، یکی از زندانیان بند 1 زندان گوهردشت در اثر شکنجه های وحشیانه به قتل رسید.
روز دوشنبه 3 اسفند ماه زندانی یاور خدا دوست در اثر شکنجه های غیر انسانی کرمانی و فرجی رئیس و معاون اطلاعات زندان به قتل رسید.
پیکر این زندانی به بهداری زندان منتقل و در حال حاضر در سردخانه این زندان نگهداری می شود.
یاور و لطیف خدا دوست دو برادر زندانی که در سالن 3 بند 1 زندان گوهردشت کرج زندانی بودند مدتی پیش، از سالن 3 به سلولهای انفرادی سالن 2 که معروف به سگدونی است منتقل شدند..آنها پس از یورش گارد زندان و بازرسی سلول آنها به سلولهای انفرادی منتقل شدند.
فعالین حقوق بشر و دمکراسی در ایران ، شکنجه زندانیان بی دفاع که منجر به مرگ آنها شده است را به عنوان یک جنایت محکم می کند و از کمیسر عالی حقوق بشر و سایر مراجع بین المللی خواستار اقدامات عاجل برای پایان دادن به شکنجه ها در زندانهای ولی فقیه است.


03 اسفند 1388 برابر با 22 فوریه 2010
گزارش فوق را به سازمانهای زیر ارسال گردید:
کمیساریای عالی حقوق بشر
کمسیون حقوق بشر اتحادیه اروپا
سازمان عفو بین الملل
شورای حقوق بشر سازمان ملل متحد

۱۳۸۸ اسفند ۳, دوشنبه

قهرمانان این سو و آن سوی دیوار اوین

قهرمانان این سو و آن سوی دیوار اوین
مادران عزادار از روز عاشورا هر چند شب یکبار و از 20 دی ماه که 14 نفر از دوستانمان را به جرم مادر بودن و پیگیر بودن حق فرزندان خود به زندان اوین منتقل کردند تا کنون تقریبا هر شب چند ساعتی همراه با خانواده دیگر زندانیان و مردمی که برای حمایت از فرزندان شجاع این مرزوبوم می آیند جلوی زندان اوین حضور دارند .
در این بین البته برای چندمین بار تعدادی از دوستانمان در اوین بسر می برند . این بار چند شب قبل از 22 بهمن به خانه هایشان ریختند و به بهانه پیشگیری از وقوع جرم دستگیر و راهی اوین کردنشان و من ماندم که وزارت اطلاعات واقعا چقدر بفکر مادران است که نکند کاری دست خودشان بدهند ! این مادران همچنان در بازداشت بسر می برند .
در طی این شبها شاهد اتفاقات قشنگ بسیاری جلوی اوین بودم که بر آن شدم برخی از آنها را با دیگران قسمت کنم . مهمترین تغییری که به وضوح قابل تشخیص است این است که اوایل خانواده ها بسیار ناامید و دلمرده به نظر می رسیدند . به یاد دارم وقتی شب 22 دی ماه مادران را آزاد کردند و ما با شور و اشتیاق ، با دست و سوت به استقبالشان رفتیم اکثراً نگران بودند که نکند شادی و دست زدنمان باعث شود تا فرزندان در بندشان مورد غضب زندانبانان قرار گیرند ، اما کم کم با ادامه پیدا کردن این رویه توسط مادران و استقبال خانواده های دیگر در شب های متوالی از آزادی تک تک زندانیان این جو سنگین شکسته شد تا جایی که اکنون مردم از همه قهرمانانشان با صلوات ، دست زدن و سوت استقبال می کنند .
  • از جمله وسایل شخصی که به زندانیان می دهند حوله است که یکی از جوانان که تصادفا حوله اش سبز بود در لحظه آزاد شدن آن را بر روی دوشش انداخت و انگشتانش را به علامت V بالا برده که جمعیت بی امان تشویقش کردند .
  • شاهد آزادی جوانی دیگر بودیم که برای چهارمین بار در جریان اعتراضات بعد از انتخابات دستگیر و راهی اوین شده بود هنگام آزادی پدرش با لبخند و در عین حال با بی حوصلگی با دست به او اشاره کرد که این بار خودش بیاید پایین و پسرش به محض پایین آمدن پرسیده بود : 22 بهمن چند شنبه است ؟! و پدر در جواب گفت : اینبار اول وثیقه ات را آماده میکنی و بعد می روی .
  • دختر جوانی را دیدم که به محض آزادی بر خاک بیرون از زندان و آزاد وطنش بوسه زد .
  • دختران و پسرانی که به محض بیرون آمدن از زندان دنبال خانواده دوستان خود بودند تا از حال فرزندانشان باخبرشان سازند و یا پیغامهای دوستانشان را به خانواده ها برسانند .
  • زنان و مردانی که پس از آزادی با حوصله تمام به سوالات تک تک خانواده ها جواب می دادند و تلاش می کردند به آنها روحیه دهند و بگویند فرزندانشان قوی و پر صلابت هستند ، شما قوی باشید .
  • زندانیان بسیاری که هنگام آزادی با بالا بردن دستانشان به علامت V نوید پیروزی را می دادند و با تشویق گسترده مردم روبرو می شدند .
  • شبی شاهد آزادی حجت الاسلام خلجی بودیم که هنگامی که ملبس به لباس روحانیت از در زندان بیرون آمد جمعیت یکصدا صلوات فرستادند و در این بین چندین نفر یادآوری کردند که سه صلوات پشت هم باشد تا به زندانبانان آزادی بگویند مردم احترامات ویژه را برای روحانیون واقعی ، به تشخیص خود و داوطلبانه قائل می شوند و تا زمانی که سوار خودرویش شود با صلوات ، دست و سوت از طرف مردم مشایعت شد .
  •         در شب 23 بهمن خانواده ای 15 نفره حضور داشتند که 8 نفرشان از شهرهای کوچک آمده بودند همراه با فرزندانی خردسال و مادربزرگی پیر تا در راهپیمایی جنبش سبز حضور یابند و برای تکمیل کار زیبایشان برای همراهی با زندانیان و خانواده هایشان جلوی زندان حضور یافتند ، در بینشان کودکانی 4 و 10 ساله حضور داشتند و مادربزرگی هفتاد و چند ساله که آمده بود در کنار نوه های خردسالش باشد تا فرزندانش فارغ از نگرانی برای نوه هایش در راهپیمایی حضور یابند چون می داند که اگر ساندیس ، مرغ ، گوشت و پول به از ما بهتران می رسد سهم مردم فحاشی ، اشک آور ، باتوم ، زندان و شاید سرب داغ است . ترکیب سنی این خانواده بسیار جالب بود کودکانی 4 و 10 ساله ، پسردائی و دختردائی حدود 18 تا 20 ساله ، مادر و پدری حدوداً 30 ساله ، خاله ها و زن دائی هایی حدوداً 40 ساله ، دائی حدود 50 سال و مادربزرگی هفتاد و چند ساله . مادر کودک 4 ساله می گفت پسرش با بی صبری منتظر مرد شدن خود می باشد و هر از چند گاهی جلوی آینه می رود و از مادرش می پرسد اینها سیبیله ؟ من دارم مرد میشم ! آن شب کنار مادرش آمد و با زبان بسیار شیرین کودکانه گفت : مامان اگه من پشت اون دیوار برم کلی مرد میشم و وقتی مادر پرسید چرا ؟ جواب داد : دائی میگه ، و من از خود می پرسم آیا با چنین پشتوانه ای از نسل های مختلف که اینگونه همدل و همراه هستند حق داریم حتی لحظه ای در پیروزیمان تردید کنیم ؟
  • شب 28 بهمن حدود 50 نفر از فرزندان ایران در میان شور و اشتیاق فراوان خانواده ها و حامیانشان از زندان آزاد شدند . حداقل 6 نفر از دختران و پسران جوان با مدرک جرمشان که کیس کامپیوتری در بغلشان بود آزاد شدند . اکثر آنها بصورت جمع 4 و 6 نفره و تقریبا پشت سر هم بیرون آمدند و در این زمان بود که صدای شادی و دست و سوت مردم بی وقفه و پشت هم شنیده میشد .
  • شب 30 بهمن ساعت 9 شب دم زندان بودیم وقتی رسیدیم دوستان گفتند ظاهرا دیگر آزادی نداریم و به خانواده ها گفتند که بروند ما گفتیم یک ساعت دیگر هم منتظر می مانیم . حوالی ساعت 9:30 بود که خانم و آقایی جوان را دیدیم که با چند شاخه گل رز زیبا و تازه به جمع نزدیک شدند . دختر جوان به جمع که رسید ابتدا یک شاخه را به پدری پیر داد و پس از آن یک شاخه دیگر را به من و همینطور شاخه های گل را بین جمعیت تقسیم کرد . در برگشتشان جلو رفتم و بار دیگر از این کار بسیار زیبایشان تشکر کردم و پرسیدم کسی از شما آزاد شدند ؟ پسر جوان در جواب با اندوه و اشکی در چشم گفت : نه ، از سال 67 دیگر امیدی به آزادیش نداریم آمدیم تا بگوییم که شما تنها نیستید ، ما هم با شما همدردیم و هیچ تفاوتی ندارد . فهمیدم که از خانواده اعدام شدگان سال 67 هستند و بسیار متاثر شدم و در جواب   گفتم : کاملا درسته ، ما هم برای حمایت می آییم و آنها اصلا خود ما هستند و ما می توانستیم جای آنها باشیم چون آنان همان حرفی را زدند که ما زدیم . بار دیگر از آنها تشکر کردم و گفتم کارشان بسیار زیبا و با ارزش بود .
شاخه گل را به دختر یکی از مادران عزادار که در بند است دادم تا پس از آزادی مادرش به او تقدیم کند و حکایت امشب را باز گوید .
در جمع جلوی زندان دیگر همه آشنایند و صمیمی . اینجا جایی است که خانواده ها تصمیم گرفتند تا غمهای خود را با هم قسمت کنند و به جای گریستن در تنهایی می آیند تا کنار هم بایستند و به یکدیگر بگویند که تنها نیستند و حمایت خود از فرزندان ، پدران و مادران زندانی را با روحیه ای مصمم و امیدوار اعلام کنند .

بگذارید نسیم بهاری در سرزمین ایران حس شود !

بگذارید نسیم بهاری در سرزمین ایران حس شود !
 چگونه نوروز برپا کنیم که جوانان ما در آستانه اعدام اند ؟
چگونه سالی تازه را آغاز کنیم که دختران و پسران مان دربندند یا برای فرار از بند از خانه و کاشانه آواره شده اند .
چطور نظاره گر بهار باشیم که هنوز آمران و عاملان کشتار فرزندانمان محاکمه نشده اند درحالی که جگرگوشه های ما به گلوله بسته شدند ، از بلندی پرتابشان کردند یا زیر چرخ های خودروهای پلیس له شدند ، در شکنجه گاهها از بین رفتند و بسیاری نیز مفقودالاثر شده اند .
چگونه بهار را به خانه راه دهیم که مادران و پدران زیادی با تنی فرسوده و همراه با بیماری های مختلف در زندان بلاتکلیف هستند و یا احکام سنگین و غیرعادلانه را طی می کنند و فرزندانشان بی سرپرست و بدون نان آور حیران مانده اند که چرا قاتلان و دزدان آزادند و پدران و مادران آنها در بند !
مقامات جمهوری اسلامی ایران !
 قدرت و مقام ماندنی نیست ! اگر بود به شما نمی رسید ! به اعمال غیرانسانی و غیرقانونی پایان دهید ، صدای مادران را بشنوید و مصلحت کشور عزیزمان و مردم شریف را در نظر بگیرید .
ما مادران با انواع تبعیض ها و رنج ها فرزندانمان را با شیره ی جان خود پرورده ایم تا زندگی کنند و از هر کوششی برای پیشرفت و توسعه ی کشورمان دریغ نکرده ایم و اینک که به سال های پایانی عمر خود رسیده ایم می خواهیم شاهد آزادی و شکوفایی جوانان کشورمان باشیم .
ما ، مادران عزادار ، تا رسیدن به خواسته های قانونی خود همچنان عزادار و داغدار خواهیم بود و به تلاش های قانونی خود ادامه خواهیم داد .
-         اعدام را بس کنید !
-         زندانیان عقیدتی را آزاد کنید !
-         آمران و عاملان کشتارهای سی ساله گذشته را محاکمه کنید و بدانید که ما حتی نمی خواهیم قاتلان فرزندانمان اعدام یا قصاص شوند ، فقط می خواهیم آمران و عاملان کشتارهای سی ساله اخیر در دادگاه های علنی و عادلانه محاکمه شوند تا شاید دیگر کسی جرات نکند بالاتر از قانون عمل کند . ما می خواهیم تا در پناه قانون ، زندگی ساده و آرام و بدون وحشتی داشته باشیم .
به امید آن روز و به امید وزیدن نسیم بهاری
مادران عزادار - اسفند 1388

سوء قصد به جان منصور اسالو در زندان گوهردشت کرج

• اسالو روز دوشنبه توسط فردی زندانی از اعضای سپاه پاسداران مورد سوءقصد قرار گرفت. در این سوءقصد به او آسیبی نرسید ...

اخبار روز: منصور اسالو رئیس هیات مدیره ی سندیکای کارگران شرکت واحد، روز دوشنبه در زندان گوهردشت توسط یک زندانی تحریک شده که گفته می شود از اعضای سپاه پاسداران است، مورد سوءقصد قرار گرفت. 
به گزارش فعالین حقوق بشر و دمکراسی در ایران، منصور اسالو رئیس این سوء قصد جان سالم به در برده است.
بنابر این گزارش، روز دوشنبه ٣ اسفند ماه منصور اسالو رئیس هیئت مدیره سندیکای شرکت اتوبوس رانی تهران و حومه در هواخوری بند ۴ زندان گوهردشت کرج هنگامی که با ۲ زندانی دیگر در حال صحبت کردن بود با تیزی و از پشت مورد تهاجم قرار گرفت که با هوشیاری زندانیان و واکنش به موقع او از خطر جدی نجات یافت. این حمله در حضور پاسدار بندی بنام حسن پور و فرد دیگر بنام مرادی سر وکیل بند صورت گرفت. پاسداربندها هیچ اقدامی برای ممانعت از یورش انجام ندادند و بعد از اینکه زندانیان سیاسی نسبت به این حمله و بی عملی آنها اعتراض کردند، فقط اقدام به گرفتن تیزی از فرد مهاجم کرده و او را رها ساختند. فرد مهاجم همچنان به سوی آقای اسالو حمله می کرد و می گفت: که ترا می کشم و به عربده کشی خود ادامه می داد.
این فرد قبل از این در مقابل فروشگاه چند بار سعی به ایجاد درگیری فیزیکی با آقای اسالو را داشت و چند بار بر سینه ایشان مشت کوبید ولی آقای اسالو با بردباری واکنشی از خود نشان نداد. زندانیانی که شاهد این صحنه بودند به دفاع از آقای اسالو برخواستند و فرد مهاجم را عقب نشاندند.
فرد مهاجمی که به زندانی سیاسی منصور اسالو حمله کرد، سید محمد حسینی از اعضای سپاه پاسدارن است که به جرم قتل همسرش در زندان بسر می برد.
این گزارش می گوید: یورش امروز به آقای اسالو از پیش طراحی شده بود و بدستور وزارت اطلاعات و با طراحی علی حاج کاظم و علی محمدی رئیس و معاون زندان و کرمانی و فرجی رئیس و معاون اطلاعات و محمود مغنیان رئیس بند ۴ به اجرا گذاشته شد. این چندمین باری است که طرح حمله ناموفق علیه زندانیان سیاسی در بند ۴ به اجرا گذاشته می شود و هدف از این حملات حذف فیزیکی آقای اسالو و سایر زندانیان سیاسی می باشد.
پیش از این آقای منصور اسالو را به مدت ۱ هفته به سلولهای انفرادی بند ۵ انتقال دادند. انتقال آقای اسالو به دستور کرمانی رئیس اطلاعات زندان گوهردشت صورت گرفته بود
اخبار روز: منصور اسالو رئیس هیات مدیره ی سندیکای کارگران شرکت واحد، روز دوشنبه در زندان گوهردشت توسط یک زندانی تحریک شده که گفته می شود از اعضای سپاه پاسداران است، مورد سوءقصد قرار گرفت..

شب های اوین

اخبار روز: 
گزارش یک مادر عزادار, شب های اوین، وقتی خانواده ها برای استقبال از ازادی فرزندان خود می آیند، شاهد صحنه های پرشور مقاومت، همبستگی و صمیمیت است ...
مادران عزادار از روز عاشورا هر چند شب یکبار و از ۲۰ دی ماه که ۱۴ نفر از دوستانمان را به جرم مادر بودن و پیگیر بودن حق فرزندان خود به زندان اوین منتقل کردند تا کنون تقریبا هر شب چند ساعتی همراه با خانواده دیگر زندانیان و مردمی که برای حمایت از فرزندان شجاع این مرزوبوم می آیند جلوی زندان اوین حضور دارند .
در این بین البته برای چندمین بار تعدادی از دوستانمان در اوین بسر می برند . این بار چند شب قبل از ۲۲ بهمن به خانه هایشان ریختند و به بهانه پیشگیری از وقوع جرم دستگیر و راهی اوین کردنشان و من ماندم که وزارت اطلاعات واقعا چقدر بفکر مادران است که نکند کاری دست خودشان بدهند ! این مادران همچنان در بازداشت بسر می برند .
در طی این شبها شاهد اتفاقات قشنگ بسیاری جلوی اوین بودم که بر آن شدم برخی از آنها را با دیگران قسمت کنم . مهمترین تغییری که به وضوح قابل تشخیص است این است که اوایل خانواده ها بسیار ناامید و دلمرده به نظر می رسیدند . به یاد دارم وقتی شب ۲۲ دی ماه مادران را آزاد کردند و ما با شور و اشتیاق ، با دست و سوت به استقبالشان رفتیم اکثراً نگران بودند که نکند شادی و دست زدنمان باعث شود تا فرزندان در بندشان مورد غضب زندانبانان قرار گیرند ، اما کم کم با ادامه پیدا کردن این رویه توسط مادران و استقبال خانواده های دیگر در شب های متوالی از آزادی تک تک زندانیان این جو سنگین شکسته شد تا جایی که اکنون مردم از همه قهرمانانشان با صلوات ، دست زدن و سوت استقبال می کنند .
-       از جمله وسایل شخصی که به زندانیان می دهند حوله است که یکی از جوانان که تصادفا حوله اش سبز بود در لحظه آزاد شدن آن را بر روی دوشش انداخت و انگشتانش را به علامت V بالا برده که جمعیت بی امان تشویقش کردند .
-       شاهد آزادی جوانی دیگر بودیم که برای چهارمین بار در جریان اعتراضات بعد از انتخابات دستگیر و راهی اوین شده بود هنگام آزادی پدرش با لبخند و در عین حال با بی حوصلگی با دست به او اشاره کرد که این بار خودش بیاید پایین و پسرش به محض پایین آمدن پرسیده بود : ۲۲ بهمن چند شنبه است ؟! و پدر در جواب گفت : اینبار اول وثیقه ات را آماده میکنی و بعد می روی .
-       دختر جوانی را دیدم که به محض آزادی بر خاک بیرون از زندان و آزاد وطنش بوسه زد .
-       دختران و پسرانی که به محض بیرون آمدن از زندان دنبال خانواده دوستان خود بودند تا از حال فرزندانشان باخبرشان سازند و یا پیغامهای دوستانشان را به خانواده ها برسانند .
-       زنان و مردانی که پس از آزادی با حوصله تمام به سوالات تک تک خانواده ها جواب می دادند و تلاش می کردند به آنها روحیه دهند و بگویند فرزندانشان قوی و پر صلابت هستند ، شما قوی باشید .
-       زندانیان بسیاری که هنگام آزادی با بالا بردن دستانشان به علامت V نوید پیروزی را می دادند و با تشویق گسترده مردم روبرو می شدند .
-       شبی شاهد آزادی حجت الاسلام خلجی بودیم که هنگامی که ملبس به لباس روحانیت از در زندان بیرون آمد جمعیت یکصدا صلوات فرستادند و در این بین چندین نفر یادآوری کردند که سه صلوات پشت هم باشد تا به زندانبانان آزادی بگویند مردم احترامات ویژه را برای روحانیون واقعی ، به تشخیص خود و داوطلبانه قائل می شوند و تا زمانی که سوار خودرویش شود با صلوات ، دست و سوت از طرف مردم مشایعت شد .
-       در شب ۲٣ بهمن خانواده ای ۱۵ نفره حضور داشتند که ٨ نفرشان از شهرهای کوچک آمده بودند همراه با فرزندانی خردسال و مادربزرگی پیر تا در راهپیمایی جنبش سبز حضور یابند و برای تکمیل کار زیبایشان برای همراهی با زندانیان و خانواده هایشان جلوی زندان حضور یافتند ، در بینشان کودکانی ۴ و ۱۰ ساله حضور داشتند و مادربزرگی هفتاد و چند ساله که آمده بود در کنار نوه های خردسالش باشد تا فرزندانش فارغ از نگرانی برای نوه هایش در راهپیمایی حضور یابند چون می داند که اگر ساندیس، مرغ، گوشت و پول به از ما بهتران می رسد سهم مردم فحاشی، گاز اشک آور، باتوم، زندان و شاید سرب داغ است. ترکیب سنی این خانواده بسیار جالب بود کودکانی ۴ و ۱۰ ساله، پسردائی و دختردائی حدود ۱٨ تا ۲۰ ساله، مادر و پدری حدوداً ٣۰ ساله، خاله ها و زن دائی هایی حدوداً ۴۰ ساله، دائی حدود ۵۰ سال و مادربزرگی هفتاد و چند ساله. مادر کودک ۴ ساله می گفت پسرش با بی صبری منتظر مرد شدن خود می باشد و هر از چند گاهی جلوی آینه می رود و از مادرش می پرسد اینها سیبیله؟ من دارم مرد میشم! آن شب کنار مادرش آمد و با زبان بسیار شیرین کودکانه گفت: مامان اگه من پشت اون دیوار برم کلی مرد میشم و وقتی مادر پرسید چرا؟ جواب داد: دائی میگه، و من از خود می پرسم آیا با چنین پشتوانه ای از نسل های مختلف که اینگونه همدل و همراه هستند حق داریم حتی لحظه ای در پیروزیمان تردید نکنیم ؟
-       شب ۲٨ بهمن حدود ۵۰ نفر از فرزندان ایران در میان شور و اشتیاق فراوان خانواده ها و حامیانشان از زندان آزاد شدند. حداقل ۶ نفر از دختران و پسران جوان با مدرک جرمشان که کیس کامپیوتری در بغلشان بود آزاد شدند. اکثر آنها بصورت جمع ۴ و ۶ نفره و تقریبا پشت سر هم بیرون آمدند و در این زمان بود که صدای شادی و دست و سوت مردم بی وقفه و پشت هم شنیده میشد.
-      شب ٣۰ بهمن ساعت ۹ شب دم زندان بودیم وقتی رسیدیم دوستان گفتند ظاهرا دیگر آزادی نداریم و به خانواده ها گفتند که بروند ما گفتیم یک ساعت دیگر هم منتظر می مانیم. حوالی ساعت ۹:٣۰ بود که خانم و آقایی جوان را دیدیم که با چند شاخه گل رز زیبا و تازه به جمع نزدیک شدند. دختر جوان به جمع که رسید ابتدا یک شاخه را به پدری پیر داد و پس از آن یک شاخه دیگر را به من و همینطور شاخه های گل را بین جمعیت تقسیم کرد. در برگشتشان جلو رفتم و بار دیگر از این کار بسیار زیبایشان تشکر کردم و پرسیدم کسی از شما آزاد شدند؟ پسر جوان در جواب با اندوه و اشکی در چشم گفت: نه، از سال ۶۷ دیگر امیدی به آزادیش نداریم، آمدیم تا بگوییم که شما تنها نیستید، ما هم با شما همدردیم و هیچ تفاوتی ندارد. فهمیدم که از خانواده اعدام شدگان سال ۶۷ هستند و بسیار متاثر شدم و در جواب گفتم: کاملا درسته، ما هم برای حمایت می آییم و آنها اصلا خود ما هستند و ما می توانستیم جای آنها باشیم چون آنان همان حرفی را زدند که ما زدیم. بار دیگر از آنها تشکر کردم و گفتم کارشان بسیار زیبا و با ارزش بود.
شاخه گل را به دختر یکی از مادران عزادار که در بند است دادم تا پس از آزادی مادرش به او تقدیم کند و حکایت امشب را باز گوید.
در جمع جلوی زندان دیگر همه آشنایند و صمیمی. اینجا جایی است که خانواده ها تصمیم گرفتند تا غمهای خود را با هم قسمت کنند و به جای گریستن در تنهایی می آیند تا کنار هم بایستند و به یکدیگر بگویند که تنها نیستند و حمایت خود از فرزندان، پدران و مادران زندانی را با روحیه ای مصمم و امیدوار اعلام کنند. مادران عزادار از روز عاشورا هر چند شب یکبار و از ۲۰ دی ماه که ۱۴ نفر از دوستانمان را به جرم مادر بودن و پیگیر بودن حق فرزندان خود به زندان اوین منتقل کردند تا کنون تقریبا هر شب چند ساعتی همراه با خانواده دیگر زندانیان و مردمی که برای حمایت از فرزندان شجاع این مرزوبوم می آیند جلوی زندان اوین حضور دارند .
منبع: فعالین حقوق بشر و دموکراسی در ایران

۱۳۸۸ اسفند ۲, یکشنبه

ادامه ی تجمع خانواده ها در برابر اوین - گروه دیگری از زندانیان حوادث اخیر ازاد شدند

اخبار روز: همزمان با تجمع شبانه ی خانواده های زندانیان در برابر زندان اوین، گروه دیگری از زندانیان ازاد شدند.
به گزارش فعالین حقوق بشر و دمکراسی در ایران، صدها نفر از خانواده های دستگیر شدگان حوادث اخیر شنبه شب در برابر زندان اوین تجمع کردند. این تجمع از ساعت ۱۹ با حضور خانواده های دستگیر شدگان، مادران عزادار و مردم تهران در مقابل زندان اوین آغاز شد و تجمع کنندگان خواستار آزادی زندانیان سیاسی شدند. بنابر این گزارش نزدیک به هزار نفر در این تجمع شرکت کردند.
بر اثر ایستادگی و پافشاری خانواده ها و مردم، از ساعت ۱۹:٣۰ آزادی عده ای از زندانیان آغاز شد. بنابر این گزارش تا ساعت یازده و نیم شب، بیش از ۲۰ نفر آزاد شدند. دستگیر شدگانی که آزاد می شدند با بالا بردن دستان خود به علامت پیروزی و لبخند زدن و گاها اشک شوق از خانواده ها و حاضرین تشکر می کردند.
با آزادی هر زندانی موجی از شادی جمعیت را فرا می گرفت و حاضران با دست زدن و سوت کشیدن اوج احساسات خود را ابراز می داشتند. ابراز احساسات خانواده ها و مردم هر شب ابعاد تازه ای به خود می گیرد و باعث بالا بردن روحیه سایر اسیران که هنوز در زندان بسر می برند، می شود.
امشب نیز تعدادی از خانواده ها به مناسبت آزادی عزیزانشان از اسارت اقدام به پخش شیرینی بین جمعیت کردند.
از طرفی دیگر مادران عزادار و حامیان آنها اعتراضات هفتگی خود را امشب در کنار زندان اوین برگزار کردند. آنها از چند هفته پیش این اعتراضات را از پارک لاله به کنار زندان اوین منتقل کرده اند. علیرغم یورش های وحشیانه و دستگیری ۶ نفر از حامیان مادران عزادار و انتقال آن ها به بند ۲۰۹ که با هدف ایجاد تزلزل در عزم جزم مادران عزادار صورت گرفت، مادران همچنان تجمع هفتگی خود را برگزار می کنند.

جامعه دفاع از حقوق بشر ایران- جنوب کالیفرنیا


http://www.vokradio.com/images/stories/thumbnails/thumb_shrisc.jpg


جامعه دفاع از حقوق بشر ایران- جنوب کالیفرنیا  حمایت خود را از اعتصاب غدای نمادین سراسری که در اعتراض به نقض حقوق بشر در ایران همزمان درآمریکا و اروپا در روزهای 20و21 ماه فوریه صورت می گیرد را اعلام می کند. هیئت مدیره جامعه دفاع از حقوق بشر ایران کلیه حرکتهای صلح آمیز در جهت رسیدن به خواستهای بر حق و آزادیخواهانه مردم ایران را تأیید کرده و آن را نمود بلوغ فکری در ایران می داند.

 هیئت اجرایی جامعه دفاع از حقوق بشر ایران- جنوب کالیفرنیا  

تاریخ جمعه 20 ماه فوریه 2010

۱۳۸۸ اسفند ۱, شنبه

استمداد برای نجات جان محمد ملکی

اخبار روز: خانواده ی دکتر محمد ملکی از تمامی انسانهای آزادیخواه، فعالان و نهادهای حقوق بشر در سراسر جهان جهت نجات جان دکتر محمد ملکی استمداد خواسته اند.
در اطلاعیه ای که از سوی خانواده ی دکتر ملکی در تاریخ اول اسفند منتشر شده، آمده است: همزمان با آغاز هفتمین ماه اسارت دکتر محمد ملکی، وضعیت جسمی ایشان در زندان بسیار وخیم گزارش میشود. طبق اخبار زیادی که از زندانیان آزاد شده میرسد، علیرغم روحیه بالا، ایشان در زندان بدون کمک دیگران قادر به راه رفتن نیستند. همچنین در روزهای گذشته در تماس از زندان با خانواده، تقاضای داروهای جدید شده که امروز داروی مربوط به شیمی درمانی سرطان پروستات و داروهای دیگر به زندان تحویل داده شد. مساله دیگری که بر نگرانی خانواده افزوده و بسیار مشکوک است، جابجایی چند باره ایشان در زندان طی هفته های اخیر است. در این مدت هر بار که نزدیک به زمان ملاقات میشود، به خانواده اطلاع میدهند که زمان ملاقات تغییر یافته است. امروز حدود بیست روز است که ملاقاتهای هفتگی دکتر ملکی به بهانه های مختلف به تعویق می افتد که نشان میدهد مسئولان زندان نگران مشاهده خانواده از وضعیت سلامتی او هستند.
در این میان هیچ یک از مسئولان حاکمیت پاسخگو نیستند و ظاهرا مقامات جمهوری اسلامی اینبارقصد جان دکتر ملکی را کرده اند. مشخص نیست که بدستور کدام مقام جمهوری اسلامی، اصرار بر نگهداری ایشان در زندان وجود دارد که حتی حاضر به بستری نمودن تحت الحفظ وی جهت درمان هم نیستند.
خانواده دکتر ملکی با آگاهی از اینکه تزریق داروی شیمی درمانی سرطان پروستات نیاز به شرایط بسیار آرام و استراحت مطلق دارد، نگرانی عمیق خود را از پیامدهای اجبار به تزریق این داروها در زندان ابراز کرده اند. آن ها از همه انسانهای آزادیخواه، فعالان و نهادهای حقوق بشر در سراسر جهان استمداد طلبیده و خواهان اقدام فوری و جمعی آنها جهت نجات جان دکتر محمد ملکی شده اند.
اخبار روز: خانواده ی دکتر محمد ملکی از تمامی انسانهای آزادیخواه، فعالان و نهادهای حقوق بشر در سراسر جهان جهت نجات جان دکتر محمد ملکی استمداد خواسته اند.

رندان سلامت مي کنند، جان را غلامت مي کنند - به بهانه آزادي پريسا / سعيد حبيبي

ايميل را که باز کردم، ابتدا باورم نشد. دوستي نوشته بود:
پريسا کاکايي آزاد شد. همين الان باهاش حرف زدم. تو صداش آزادي موج ميزد. تبريک به همه
به اميد آزادي همه دوستان دربند...
از شدت شوق ساعتي مبهوت ماندم.
باورم نيست ز بد عهدي ايام هنوز/ قصه غصه که در دولت يار آخر شد
متن زير رشحه اي از احساساتي است که توانسته بود قالب کلام بخود بگيرد و فراهم شده بود که تا روز عشاق به رسم هديه پيشکش آن سفر کرده که صد قافله دل همره اوست، گردد. اما بنا به پاره اي اشارتها، ترجيح دادم که جانب احتياط را فرو نگذارم و بهانه اي بدست ناکسان ندهم، مبادا که اين ايام تلخ را فزوني دهند. اما اکنون که جشن آزاديش را گرفته ام – گرچه در کنج خفقان آور خلوت و خفا – ديگر جايي براي آن پروا نمي بينم، گذشته از آنکه اعتقاد دارم که آنچه از دل برآيد هرگز گرد کهنگي بر چهره اش نخواهد نشست. به گمانم حقايقي در ميان اين خطوط هست که طرحش ثمراتي خواهد داشت.
تقدير چنين بود که اين چند کلام، هديه آزادي آن گوهر يکتا باشد و آرزوي آزادي همه دوستان دربند. به اميد آنکه اين سنتي شود که ابراز محبت و احترماممان نه تنها در غيبت قهرمانان که در حضور آنان نيز صورت پذيرد.
** تصنيف فوق العاده استاد شجريان با نام رندان مست، عجيب با حال و هواي اين روزهامناسبت دارد. مخصوصا وقتي در آلبومي باشد که برادر عزيزم سعيد کلانکي چند روز پيش از بازداشت هديه ام کرد.
دومين نامه به پريسا کاکايي
پريساي بخشنده من
نمي دانم ميداني که روزگار چگونه بر من مي گذرد؟ چگونه اين روزهاي پرملال از پي شبهاي پر خيال مي آيند و مي روند و من دوره مي کنم، شب را و روز را هنوز را...
دوست ندارم قباي عادت به قامت قلم کشم . خوش نمي دارم که پرنده پاک احساس، به تيغ تيز تکرار، گرفتار کنم. نمي خواهم دوباره بگويم آنچه ديگر بار گفته ام.
اما نمي توانم شراب شورانگيز شهودت را ننوشم، در سوز سکوت سرد زمانه نسوزم و از شعله شراره پر شکوه خيالت نجوشم.
اي عزيز بر من خرده مگير اگر که اشک را رخصت دهم تا در غم من پرده در شود / وين راز سر به مهر به عالم سمر شود.
اي محبوب از من بگذر اگر که شبهاي هجر را گذرانديم و زنده ايم / مارا به سخت جاني خود اين گمان نبود.
اي مهربان بر من ببخش اگر پرده برانداخته و مست از خانه برون تاخته ام، تا با تو از سر دل و سوداي ضمير بگويم. تا با تو حکايت کنم از شور عشق و حرمت احترام، از عمق مهر و شدت احتياج، از سوز هجر و وسعت اشتياق.
مي خواهم دوباره، از پس هفته ها دوري با تو به نغمه اي مشتاقانه سخن گويم و به نجوايي عاشقانه به دلت ره جويم. نه تنها از آن رو که بسيار دلتنگم، نه تنها از آن رو که بسيار مشتاقم، نه تنها از آنرو که بسيار محتاجم، بلکه اين سودا نيز به سر دارم تا ديگران نيز بدانند، که دژخيم ديو سيرت زشت صورت، چه پري آسايي را به بند اسارت خويش افکنده و چه فرشته اي را در قفس قساوت خود محبوس کرده است. تا مردمان بدانند که پريساي من، نه که پريساهاي بسيار ما، کنون در بند اژدها گرفتارند. شايد که به خود آيند، شايد که به ياد آورند. شايد بابکي بجويند، شايد راه کاوه اي بپويند و شايد با خود بگويند :
شما را تا به چند آخر
نشستن روز و شب اندوه و غم خوردن
شما را تا به کي بايد
در اين ظلمت سرا عمري به سربردن
بپا خيزيد
کف دستانتان را قبضه شمشير مي بايد
کماندارانتان را در کمانها تير مي بايد
شما را عزمي اکنون راسخ و پيگير مي بايد
شما را اين زمان بايد
دلي آگاه
همه با همدگر همراه
نترسيدن ز جان خويش
روان گشتن به سوي دشمن بد کيش
نهادن رو به سوي اين دژ ديوان جان آزار
شکستن شيشه نيرنگ
بريدن رشته تزوير
دريدن پرده پندار
پريساي مهربان من
شب بود. سکوت سربي سنگين دشت آزارم ميداد. در خالي کويري پر وحشت، زيرسقف سياه آسماني بي ستاره، اضطراب، سپاه سردش را به سويم روان کرده بود. ميدويدم. چونان اسيري که از تازيانه تلخ تاراج گران مي گريزد. نفس به تنگ آمده بود. توان و تحمل نمانده بود. تاريکي تمام پهنه زمين را و تمام عمق زمان را فرا گرفته بود. گويي از خود ميگريختم، بي وقفه، بي انجام. به تاخت از پي ام مي آمدند. نميدانم که بودند و چه مي خواستند. اما قلبم چنان بر در و ديوار سينه مي کوفت که گويي قصد ترک قفس دارد. پايم از رفتن باز ماند. نشستم. چون کودکي ترسان، زانوانم را در بغل گرفتم. بر خود ميگريستم. زمين زير سم سوارانشان ميلرزيد. لبهايم خشک شده بود. حتي اشک هم نمانده بود. توان فرياد هم نبود.
در خود فشرده شدم. به تقدير رضا دادم. در برابر هيولاي مرگ سر فرود آوردم.
اما...
صدايي در گوشم پيچيد. زمزمه اي آشنا تمام وجودم را در نورديد. به خود آمدم. زمين آرام و زمان رام شده بود. گويي مشعلي در آسمان، گرماي مطبوع خويش را بر وجودم مي پاشيد. سر بلند کردم. نوري خيره کننده چشمانم را پر کرد. گويي زندگي بود که به من لبخند ميزد. چهره زني به غايت زيبا، با چشماني مهربان و لبخندي دلنشين، در آسمان هويدا بود. نگاه کم سويم در تلاقي نگاه پر فروغش مبهوت ماند. صدايم کرد. آغوش پر محبتش را به رويم گشود. دهانم به سختي باز شد. به نام خواندمش... پريساي من، آمدي؟...
ديدم به خواب دوش که ماهي برآمدي / کز عکس روي او شب هجران سرآمدي
تعبير رفت يار سفر کرده ميرسد / اي کاش هرچه زودتر از در درآمدي
آن عهد ياد باد که از بام و در مرا / هر دم پيام يار و خط دلبر آمدي
خامان ره نرفته چه دانند ذوق عشق / دريا دلي بجوي دليري سر آمدي
چشم که باز کردم، هنوز مشام جانم از عطر حضورت معطر بود. هنوز عمق دلم از نور نگاهت منور بود. هنوز سراپاي وجودم از آتش آغوشت زبانه مي کشيد. هنوز طنين ترنم مهربانت در گوش دلم مي پيچيد. حالي غريب بود. خاطرات اين چند ماهه، پيش چشمانم به رقص آمده بودند.
به ميانشان قدم نهادم. با آنها ساعتها به نجوا نشستم وگريستم، برخاستم و رقصيدم، خنديدم و نوشيدم... از کنار هر کدام که ميگذشتم، نشانه اي از زندگي و مهري از دلدادگي بر خود داشت.
چه خوبست که اين همه خاطرات شورآفرين را برايم نهاده اي و آن همه لحظات سرشار از زندگي را هديه ام داده اي، خاطرات و لحظاتي که اگر نبود، بهانه اي براي بودن، ماندن و زندگي کردن نبود.
باري، اکنون چون از پس انبوه آن خاطرات و خطرات، دقيق مي نگرم، در وجودت تلفيق شاعرانه اي مي بينم از تعهد و تامل ، اعتماد و احترام ، جرات و جسارت ، عشق و ايمان ، عزم و اراده ، شور و شوق . آري بي سبب نبود که تو را "معناي زندگي" دانستم.
چگونه مي شود تو را شناخت و تعهد را فرو نهاد؟
چگونه مي شود تو را ديد و در لايه لايه زندگي تامل نکرد؟
چگونه مي شود تو را خواست و زندگي را لبريز از شور و شو ق و عشق نيافت؟
چگونه مي توان تو را داشت و احترام را در تمام وجوه رفتار رعايت نکرد؟
چگونه مي توان در کنار تو بود و جرات و جسارت شوريدن بر بي عدالتي را نداشت؟
چگونه مي توان همراه تو بود و عزم تغيير جهان نکرد؟
چگونه مي توان همنشين تو بود و طعم يگانه مستحکم ترين اعتماد را نچشيد؟
و چگونه مي توان همدل تو بود و خوشبختي را احساس نکرد؟
از تو آموخته ام که خوشبختي ساختني است و نه يافتني. گوهري نيست که پرنده اي آسماني به ناگاه در دامنت نهد يا رمزي نيست که در کوزه اي دربسته، امواج بي خيال دريا به دستت دهد. براي بدست آوردنش بايد خواست و رفت و ساخت. بلکه خوشبختي همين خواستن و رفتن و ساختن است. و تو خوشبختي چون خواستي و در اين خواستن، سعادت ديگران را نيز خواستي. چون رفتي و با خود ديگران را نيز به سوي آن بردي. چون ساختي و ديگران را به ساختنش واداشتي.
بي دليل نيست که رداي فعاليت حقوق بشر، چنين برازنده قامت زيباي توست. چرا که آنکه "زندگي" را براي خود و ديگران محترم مي دارد و "خوشبختي" را در گرو اراده خويش و وجود خوشبختي ديگران مي داند، نمي تواند در برابر تضييع حقوق انسانها سکوت کند و از فعاليت در راه تحقق آن چشم پوشد. نمي تواند رنج کودکان کار را ببيند و براي محو آن نکوشد. نمي تواند تبعيض بر عليه زنان را ببيند و در مقابل آن نخروشد.
دوست دارم دوباره جمع شويم بي ريا و بي ادعا. جلسات کميته را تشکيل دهيم با حضور همه رفقا. و آنچه در توانمان هست، براي تحقق هدفي که يکايکمان بدان باور داريم، به ميان آوريم. و من دوباره بيقرار لحظاتي شوم که تو در ميان جمع لب به سخن مي گشايي، تا آسوده محو چهره پر ملاحت و مست کلام پر صلابتت گردم.
اما افسوس و دريغ که تنگ چشمان و شوربختاني که جز به مرگ نمي انديشند، توان فهم اينگونه زندگي کردن و اينسان خوشبخت بودن را ندارند. چشم بينا ندارند تا واقعيتي بدين روشني را ببينند. وجداني ندارند تا بار سنگين در بند کشيدن تو را بر دوش او احساس کنند. احساسي ندارند تا رنج دوري و درد صبوري را ادراک کنند و عقلي ندارند تا براي اين ظلم آشکار خويش دليلي بيابند.
و چه بد زنده بودني است، نفس کشيدن بي عشق، بي احترام، بي شوق، بي اعتماد، بي عقل، بي وجدان.
پريساي يگانه من
ميبيني که در زمانه ما، عشق و سياست چگونه در هم آميخته اند؟
مي بيني که چگونه عاشق ترين مردمان، عاشقانه ترين شعرشان را در سنگر سياست مي سرايند؟
مي بيني که عاشقانه ترين آواز عاشق مهجور، در هجر محبوب محبوس سروده مي شود؟
مي بيني که عاشقانه ترين ترنم در کنج سلول سرد و سيماني زندان زمزمه مي شود؟
مي بيني که "ندا"ي "سهراب "هايمان، نه در ميان کاغذهاي فرسوده قصيده سرايان، که در رقص عاشقانه مبارزان، در آوردگاه آتش و خون، به گوش ميرسد؟
چه غريب است اين همنشيني انساني ترين لايه هاي وجود فرد با خشن ترين وجه واقعيت اجتماع. چه زيباست اين تلاقي مهر و مبارزه.
در زمانه ما عاشقانه ترين نگاهها زير رگبار گلوله و آتش در هم تلاقي مي کنند. قلبها در قلب واقعيت سياست به هم گره مي خورند. و اشک شوق وصال يار دلاور، در ميانه دود و گاز اشک آور، از ديده ها جاري مي شود.
دوست دارم اين همنشيني ادامه يابد و اين هم آغوشي دوام آورد، تا آنکس که عهد عشق مي بندد، تعهد اجتماعي خويش را از ياد نبرد و آنکه قدم در راه مبارزه مي نهد، زيبايي عشق به انسان را فراموش نکند. تا آنگاه که محبوب را در آغوش مي کشيم، شهد پيروزي بر دژخيم کاممان را شيرين کند و آنگاه که پيروز مي شويم، مهر و شفقت جايگزين قهر و عداوت گردد. شايد همين عشق ها باشد که مهر خاتمتي گردد بر خشونتي که به ناگزير براي چند صباحي، خود را به ما تحميل مي کند.
گرچه ميدانم در جنگ امروز، دژخيم بويي از عشق و انسانيت نبرده است و گرچه بر خلاف تو، باور دارم که در زمانه قيام، جز به پتک قهر نمي توان سندان ظلم را در هم کوبيد، اما اطمينان دارم که اگر امروز به بهانه جنگ و قيام، عشق و احساس را به قربانگاه بريم، فرداي پيروزي، ديو انتقام شاهد صلح را از ميان آغوشمان خواهد دزديد و اژدهاي قساوت مهر خويش را بر مهرمان خواهد کوبيد.
پس بدان و ترديد به خود راه مده، آنگاه که آتش خشم خويش بر خصم خيره سر مي بارم، در لحظه لحظه آن، گوهر يگانه مهر و محبتت را با تمام وجود پاس ميدارم و ايمان دارم که جلاد با همه قساوتش و دژخيم با همه وقاحتش در برابر عظمت و قدرت عشق، حقير و ناتوان است.
بگذريم، اينها همه حديث عشق بود و گرچه خوشتر ز حرف عشق و سکوت و نگاه نيست، اما بدان که بار سنگين دوريت را جز دلم گواه نيست. آنچه به واقع در درونم ميگذرد، غوغايي است نا شنيدني، سخني است ناگفتني و جذبه ايست پايان نيافتني.
زين آتش نهفته که در سينه من است / خورشيد شعله ايست که در آسمان گرفت