هشت فايل صوتى گفتگو بين سازمان مجاهدين خلق ايران و گروه منشعب از سازمان چريك هاى فداىى خلق ايران
(تهران ـ شهريور ۱۳۵۵)
(تهران ـ شهريور ۱۳۵۵)
در اواخر شهريور ۱۳۵۵، س م خ ا با گروهى كه به انتقاد از مواضع و مشى سازمان چريك هاى فدائى خلق ايران پرداخته و عملاً از آن انشعاب كرده بود، بدون آنكه از مواضع سياسى اين گروه اطلاع همه جانبه اى داشته باشد تماس گرفت و در يك كارگاه (خانهء تكنيكى) متعلق به سازمان مجاهدين خلق گفتگويى جدى و پخته و غنى انجام شد. «خانهء تكنيكى» سازمان محل ساخت نارنجك دستى، ساخت مهمات براى تمرين نظامى، آزمايش براى طرح هاى ابتكارى جهت ساخت خمپاره و نيز محل تعمير اسلحه بود. اين كارگاه در محلهء قلعه مرغى و در زمين هايى كه آنسوى خط آهن جنوب واقع شده بود قرار داشت. اين زمين ها سابقاً مورد استفادهء دامداران بوده اما به تدريج دامداران آغل ها را به كارگاه تبديل كرده اجاره مى دادند چرا كه بيشتر به سودشان بود. سرو صداى نشست و برخاست هواپيما كه در نوارها شنيده مى شود از فرودگاه قلعه مرغى ست كه اين محله در نزديكى آن قرار داشت. كارگاه دو اتاق داشته كه هركدام در عين راه داشتن به يكديگر، داراى درهاى ورودى مستقل بوده اند. دو طرف گفتگو از دو در جداگانه وارد شده اند. طرفين پشت پرده نشسته و يكديگر را نمى ديده اند. رفيقى كه در كارگاه بيشتر به عنوان تكنيسين كار مى كرده مإمور بوده كه دو مبارز فدائى را چشم بسته با موتور به محل گفتگو بياورد. در اين گفتگواز سوى س م خ ا، محمد تقى شهرام و از سوى گروه منشعب از س چ ف خ ا، تورج حيدرى بيگوند و احتمالا، حسين قلمبر(سيامك) حضور داشته اند. به گفتهء رفيقى كه در زمان گفتگو در خانه حضور داشته، پس از حدود سه ساعت از آغاز گفتگو، در يك آنتراكت، شهرام از اتاق بيرون آمده به من گفت «بابا اينها توده اى اند!»
بايد گفت كه بيگوند در سال ۱۳۳۲ در روستاىى در حوالى سنقر كلياىى بدنيا آمد، در سال ۱۳۵۱ به دانشگاه صنعتى در تهران راه يافت و در سال ۱۳۵۳ به سازمان چريك هاى فداىى خلق پيوست. در اواسط سال ۱۳۵۴ شروع به انتقاد از مشى مبارزه مسلحانه و بويژه كتاب، " مبارزه مسلحانه هم استراتژى هم تاكتيك" اثر رفيق مسعود احمد زاده پرداخت كه در متن گفتگو در نوار هم بارها به آن اشاره مى شود. در اين زمان س چ ف خ ا، وى را براى مطالعه بيشتر به يك خانه جداگانه، خارج از روابط مستمر سازمانى، فرستاد و دو نفر رابط برايش تعيين كرد. وى با بحث و گفتگو، دو عضو رابط تشكيلات و يك عضو نگهبان خانه را نيز با خود همراه كرد. [يكى از اعضاى رابط "حسين قلمبر" بود.] او در اين فاصله، كتاب خود را در نقد مشى مبارزه مسلحانه نوشت. وى كتاب را با نام " تئورى «تبليغ مسلحانه» انحراف از ماركسيسم ـ لنينيسم" در ارديبهشت ۱۳۵۵، به اتمام رساند. تورج بيگوند در ۱۲ مهرماه ۱۳۵۵ بر سر يك قرار تشكيلاتى لو رفت و به شهادت رسيد. يك ماه بعد در آبان ماه ۱۳۵۵، گروه وى انشعاب را اعلام كرد و كمى بعد پيوستن به سازمان نويد (وابسته به حزب توده ايران) را اعلام نمود. اين اعلاميه در ۴۶ صفحه در آبان ماه سال ۱۳۵۶ انتشار بيرونى يافت. كتاب وى نيز توسط سازمان نويد و حزب توده منتشر شد. تا آنجا كه مى دانيم، از سوى سازمان چريك هاى فداىى خلق ايران هيچگاه جوابى سياسى يا تشكيلاتى يا تئوريك به اين كتاب و مواضع انشعابيون داده نشده است.
حسين قلمبر متولد ۱۳۳۱ اهواز، در سال ۱۳۵۱ به دانشگاه صنعتى در تهران وارد شد و در سال ۱۳۵۳ به س چ ف خ ا پيوست. در سال ۱۳۵۵ به همراه عده اى ديگر از اين سازمان انشعاب كرد و كمى بعد به سازمان نويد پيوست. پس از انقلاب همراه با برخى ديگر از اعضاى حزب توده دستگير و در تابستان ۱۳۶۷ اعدام شد. اضافه مى كنيم كه از گروه منشعب يك بيانيهء اعلام موجوديت منتشر شده و يك بيانيهء اعلام پايان گروه و پيوستن به سازمان نويد. بنا به آنچه از يكى از اعضاى گروه شنيده ايم شمار اعضاى آن به ۱۲ مى رسيده است. اعضاى گروه منشعب از س چ ف خ ا با اينكه مشى مسلحانه را كنار گذارده بودند، همچنان براى دفاع، مسلح بودند.
سازمان چريك هاى فداىى خلق ايران با اين گروه منشعب ارتباط خود را حفظ كرد به طورى كه دور دوم گفتگوها بين رهبرى مجاهدين و فدائيان كه در اوايل دى ماه ۱۳۵۵ صورت گرفت، توسط همين گروه منشعب از س چ ف خ ا، برقرار شد. در گفتگوى دوم بين دو سازمان، دو نفر: حسن جان فرجودى لنگرودى و يك نفر ديگر از س چ ف خ ا و محمد جواد قائدى و مسعود فيروزكوهى از س م خ ا حضور داشتند.
در پايان، براى آنكه جوّ امنيتى آن روزها را يادآورى كنيم و ميزان جسارت و صداقت مبارزان آن زمان، بهتر آشكار شود اين نكته را مى افزاييم كه چندى پس از اين گفتگوها در يك خانهء تيمى كه در آن دو عضو مجاهدين: شهرام محمديان باجگيران (جواد) و رفيقى ديگر بسر مى بردند ناخواسته نارنجكى منفجر مى شود. جواد ناگزير با رها كردن اسناد شخصى و سازمانى كه داشته اند از خانه فرار مى كند و به رفيقش كه در كارخانه اى كار مى كرده اين حادثهء ناگوار را خبر مى دهد. از آنجا كه نسخه اى از نوار اين گفتگوها (كه در زير ملاحظه مى كنيد) در خانهء مزبور وجود داشته، و احتمال اين بوده كه پليس با توجه به صداى هواپيما و صداهاى حاشيه اى در نوار، خانهء تكنيكى را كشف كند، سازمان دستور تخليهء خانه را مى دهد و از اين طريق، طبعاً امكانات مهمى از دست مى رود. در پى اين حادثه، سازمان هر دو رفيق را تنبيه تشكيلاتى مى كند و اسلحه سازمانى هر دو را براى مدتى كوتاه از آنها مى گيرد. هر دو نفر در مراحل بعدى مبارزاتى، از مسؤولين سازمان پيكار شدند. شهرام محمديان باجگيران در اوايل تابستان سال ۱۳۶۲ در حالى كه در جريان گفتگو براى پيوستن به اتحاد مبارزان كمونيست (سهند) بود دستگير شد و در تابستان ۱۳۶۴ به اتهام عضويت در سازمان پيكار در راه آزادى طبقه كارگر اعدام گرديد. يادش گرامى باد.
از طرف جمع تنظيم و انتشار آرشيو سازمان پيكار در راه آزادى طبقهء كارگر
تراب حق شناس
۱۸ آوريل ۲۰۱۱
بايد گفت كه بيگوند در سال ۱۳۳۲ در روستاىى در حوالى سنقر كلياىى بدنيا آمد، در سال ۱۳۵۱ به دانشگاه صنعتى در تهران راه يافت و در سال ۱۳۵۳ به سازمان چريك هاى فداىى خلق پيوست. در اواسط سال ۱۳۵۴ شروع به انتقاد از مشى مبارزه مسلحانه و بويژه كتاب، " مبارزه مسلحانه هم استراتژى هم تاكتيك" اثر رفيق مسعود احمد زاده پرداخت كه در متن گفتگو در نوار هم بارها به آن اشاره مى شود. در اين زمان س چ ف خ ا، وى را براى مطالعه بيشتر به يك خانه جداگانه، خارج از روابط مستمر سازمانى، فرستاد و دو نفر رابط برايش تعيين كرد. وى با بحث و گفتگو، دو عضو رابط تشكيلات و يك عضو نگهبان خانه را نيز با خود همراه كرد. [يكى از اعضاى رابط "حسين قلمبر" بود.] او در اين فاصله، كتاب خود را در نقد مشى مبارزه مسلحانه نوشت. وى كتاب را با نام " تئورى «تبليغ مسلحانه» انحراف از ماركسيسم ـ لنينيسم" در ارديبهشت ۱۳۵۵، به اتمام رساند. تورج بيگوند در ۱۲ مهرماه ۱۳۵۵ بر سر يك قرار تشكيلاتى لو رفت و به شهادت رسيد. يك ماه بعد در آبان ماه ۱۳۵۵، گروه وى انشعاب را اعلام كرد و كمى بعد پيوستن به سازمان نويد (وابسته به حزب توده ايران) را اعلام نمود. اين اعلاميه در ۴۶ صفحه در آبان ماه سال ۱۳۵۶ انتشار بيرونى يافت. كتاب وى نيز توسط سازمان نويد و حزب توده منتشر شد. تا آنجا كه مى دانيم، از سوى سازمان چريك هاى فداىى خلق ايران هيچگاه جوابى سياسى يا تشكيلاتى يا تئوريك به اين كتاب و مواضع انشعابيون داده نشده است.
حسين قلمبر متولد ۱۳۳۱ اهواز، در سال ۱۳۵۱ به دانشگاه صنعتى در تهران وارد شد و در سال ۱۳۵۳ به س چ ف خ ا پيوست. در سال ۱۳۵۵ به همراه عده اى ديگر از اين سازمان انشعاب كرد و كمى بعد به سازمان نويد پيوست. پس از انقلاب همراه با برخى ديگر از اعضاى حزب توده دستگير و در تابستان ۱۳۶۷ اعدام شد. اضافه مى كنيم كه از گروه منشعب يك بيانيهء اعلام موجوديت منتشر شده و يك بيانيهء اعلام پايان گروه و پيوستن به سازمان نويد. بنا به آنچه از يكى از اعضاى گروه شنيده ايم شمار اعضاى آن به ۱۲ مى رسيده است. اعضاى گروه منشعب از س چ ف خ ا با اينكه مشى مسلحانه را كنار گذارده بودند، همچنان براى دفاع، مسلح بودند.
سازمان چريك هاى فداىى خلق ايران با اين گروه منشعب ارتباط خود را حفظ كرد به طورى كه دور دوم گفتگوها بين رهبرى مجاهدين و فدائيان كه در اوايل دى ماه ۱۳۵۵ صورت گرفت، توسط همين گروه منشعب از س چ ف خ ا، برقرار شد. در گفتگوى دوم بين دو سازمان، دو نفر: حسن جان فرجودى لنگرودى و يك نفر ديگر از س چ ف خ ا و محمد جواد قائدى و مسعود فيروزكوهى از س م خ ا حضور داشتند.
در پايان، براى آنكه جوّ امنيتى آن روزها را يادآورى كنيم و ميزان جسارت و صداقت مبارزان آن زمان، بهتر آشكار شود اين نكته را مى افزاييم كه چندى پس از اين گفتگوها در يك خانهء تيمى كه در آن دو عضو مجاهدين: شهرام محمديان باجگيران (جواد) و رفيقى ديگر بسر مى بردند ناخواسته نارنجكى منفجر مى شود. جواد ناگزير با رها كردن اسناد شخصى و سازمانى كه داشته اند از خانه فرار مى كند و به رفيقش كه در كارخانه اى كار مى كرده اين حادثهء ناگوار را خبر مى دهد. از آنجا كه نسخه اى از نوار اين گفتگوها (كه در زير ملاحظه مى كنيد) در خانهء مزبور وجود داشته، و احتمال اين بوده كه پليس با توجه به صداى هواپيما و صداهاى حاشيه اى در نوار، خانهء تكنيكى را كشف كند، سازمان دستور تخليهء خانه را مى دهد و از اين طريق، طبعاً امكانات مهمى از دست مى رود. در پى اين حادثه، سازمان هر دو رفيق را تنبيه تشكيلاتى مى كند و اسلحه سازمانى هر دو را براى مدتى كوتاه از آنها مى گيرد. هر دو نفر در مراحل بعدى مبارزاتى، از مسؤولين سازمان پيكار شدند. شهرام محمديان باجگيران در اوايل تابستان سال ۱۳۶۲ در حالى كه در جريان گفتگو براى پيوستن به اتحاد مبارزان كمونيست (سهند) بود دستگير شد و در تابستان ۱۳۶۴ به اتهام عضويت در سازمان پيكار در راه آزادى طبقه كارگر اعدام گرديد. يادش گرامى باد.
از طرف جمع تنظيم و انتشار آرشيو سازمان پيكار در راه آزادى طبقهء كارگر
تراب حق شناس
۱۸ آوريل ۲۰۱۱
- - - - - - - - - -
منابع:
۱- رحمان هاتفى، مقدمه کتاب تورج حيدرى بيگوند، انتشارات سازمان نويد، ۱۳۵۶.
http://www.rahetudeh.com/rahetude/mataleb/beigwand/html/elamiyeh_11.html
۲- ع. الهی، مشی مسلحانه جانفشانی بی حاصل یک نسل انقلابیون ایران ، انتشار کتاب تورج حیدری بیگوند.
http://www.rahetudeh.com/rahetude/mataleb/beigwand/html/aghaz-biegwand.html
۳- روزگاری که آسان سپری نشد، بخش دوم از یادمانده های علی خدائی.
http://www.rahetudeh.com/rahetude/mataleb/nagofteha/html/nagofteha-2.html
۴- نوار گفتگو بين مسئولين سازمان مجاهدين خلق ايران و گروه منشعبين سازمان چريک هاى فدايى خلق ايران، شهريور ۱۳۵۵.، انتشار در سايت انديشه و پيکار، فروردين ۱۳۹۰.
http://peykarandeesh.org/PeykarArchive/Mojahedin-ML/mojahed_fadaii-2.html
- - - - - - - - - -
فايل هاى صوتى:
بحث را تورج بيگوند شروع مى كند و تا آخر همو ست كه ادامه مى دهد به استثناى نكاتى كه شهرام در وسط بحث اشاره مى كند. تحليل اوضاع سياسى و خفقان، نقش خرده بورژوازى و روشنفكران، مشى مسلحانه از سياهكل به بعد، پايه هاى تئوريك مشى مسلحانه و نقاط ضعف آن و... مورد بحث بيگوند است.
ادامهء صحبت بيگوند: نقد نظرات پويان و احمد زاده و «بى ايمانى» آنها به طبقهء كارگر. (نفر دوم احتمالا قلمبر هم صحبت مى كند). نقد نظر صفائى فراهانى و كم اهميت دادن به دهقانان و اينكه رفقا (فدائيان) به پخش آثار ماركسيستى اهميتى نمى دهند و بيشتر در كتابها و اعلاميه ها به تحريك دست مى زنند نه بسط آگاهى هاى ماركسيستى، و نيز اين بحث كه آيا ترور مى تواند جاى افشاگرى را بگيرد؟ درك نادرست سازمان چ ف خ از انقلاب هاى چين و روسيه و كوبا و نيز از جنگ مسلحانهء توده اى.
سؤال شهرام: اینها انتقادات شما بود. جنبهء اثباتی بحث شما چیست و حالا باید چکار کرد؟ و... چه تحلیلی از نفوذ جنبش مسلحانه و قدرت و اعتلای آن دارید؟ چه عامل اجتماعی برای این امر وجود دارد؟ چرا نیروهای دیگر که مشی مسلحانه نداشتند به رغم تلاش هاشان نتوانستند سازمان های انقلابی حرفه ای به وجود آورند...؟ شهرام با طرح سؤالاتی نظرات بیگوند را نقد می کند...
ادامهء بحث و استدلال بيگوند.
سؤال شهرام: اینها انتقادات شما بود. جنبهء اثباتی بحث شما چیست و حالا باید چکار کرد؟ و... چه تحلیلی از نفوذ جنبش مسلحانه و قدرت و اعتلای آن دارید؟ چه عامل اجتماعی برای این امر وجود دارد؟ چرا نیروهای دیگر که مشی مسلحانه نداشتند به رغم تلاش هاشان نتوانستند سازمان های انقلابی حرفه ای به وجود آورند...؟ شهرام با طرح سؤالاتی نظرات بیگوند را نقد می کند...
ادامهء بحث و استدلال بيگوند.
شهرام است كه بحث را ادامه مى دهد و با پرسش هايى نظرات بيگوند را نقد مى كند و از جمله اشاره مى كند كه نشر آثار ماركسيستى كه بيگوند مطرح مى كند مى تواند وظيفهء يك محفل باشد اما نه وظيفهء يك سازمان كمونيستى. شهرام، در واقع، به جاى سازمان فدائى به نظرات بيگوند پاسخ مى دهد، با اشاره اى به نقدى كه خود بر سازمان فدائى دارد...
باز هم دفاع بيگوند از ضرورت انتشار كتاب هاى عام ماركسيستى به عنوان وظيفهء عمده اى كه يك سازمان كمونيستى در ايران به عهده دارد و نقد شهرام به آن. بحث دربارهء نظرات احمدزاده و بردن آگاهى سياسى بين طبقهء كارگر... و نيز تفاوت بين نظرات احمدزاده و پويان...
طبقات اجتماعى و نقش آنها در انقلاب و موضع نيروهاى ماركسيستى در تحليل آنها، موضوع رونق اقتصادى، خفقان، ركود جنبش انقلابى، نقش روشنفكران... جنبش انقلابى در اواخر سالهاى ۱۳۴۰ در بين طبقات مختلف اجتماعى و بحران رژيم، تورم، كمبود كالا، وام ها و سخن عمومى از شكست برنامه هاى رژيم، بناى جنبش مسلحانه بر دوش اين بينش كه شرايط عينى انقلاب فراهم است... چرا در آغاز دههء ۵۰ به رغم شكست ها، بازهم جنبش مسلحانه كمر راست كرد؟ اين به خاطر رشد جنبش توده اى بود. اما چرا اكنون چنين نيست؟...
شهرام در آن زمان ركود جنبش انقلابى را تئوريزه مى كرد كه در اينجا دلايل اقتصادى آن را به نظرخود شرح مى دهد (اين تئورى در درون سازمان مجاهدين مخالفانى داشت و خود شهرام هم آن را پس از مدتى پس گرفت). بيگوند با اين نظر مخالف است. شهرام با طرح «تأثيرات رونق اقتصادى روى طبقات مختلف جامعه از نظر بازپس راندن انقلاب» تئورى ركود را توجيه مى كند و اضافه مى كند كه اين تأثيرات روى طبقهء كارگر هم ديده مى شود. كار در صفوف طبقهء كارگر و كارخانه، مبارزهء مسلحانه در اين وضعيت آرى يا نه؟ بيگوند امكان انقلاب مسالمت آميز را مانند رژيم اتيوپى تأييد مى كند و به دنبال آن، شوروى را رژيمى پرولترى و بر پايهء ديكتاتورى پرولتاريا مى داند و خود را به مواضع حزب توده نزديك معرفى مى كند.
شهرام نظر خود را نسبت به حكومت شوروى به عنوان رژيمى بورژوايى بيان مى كند و اضافه مى كند كه اين به معناى تأييد نظر چين نيست. «ما واژهء مائوئيسم را هم بى معنا مى دانيم». بيگوند مسألهء انتقال قدرت مسالمت آميز به پرولتاريا را قبول دارد و شهرام برعكس او. وقتى بيگوند از بورژوازى ملى صحبت مى كند شهرام مى گويد «بورژوازى ملى نداريم در ايران. يك دانه از اين بورژوازى را نشان دهيد كه جزو اقمار انحصارات امپرياليستى نباشد. نشان دهيد. او بايد تبعيت كند... شعار "جمهورى ملى ضدامپرياليستى" كه شما مى گوييد يعنى گوشت دم توپ كردن كارگران براى آن كه قدرت به بورژوازى سپرده شود». شهرام به تناقضاتى كه در سخنان بيگوند وجود دارد اشاره مى كند.
شهرام مى گويد شعار «جمهورى ملى ضد امپرياليستى به رهبرى طبقهء كارگر» كه شما مطرح مى كنيد مثال كوسهء ريش پهن است. سپس بحث تئوريك و تجربهء شوروى و نظرات لنين و دو برداشت كه دو طرف گفتگو داشته اند مطرح مى شود. بحث استراتژى واژگونى رژيم از طريق قهرآميز و رهبرى مبارزه، اتحاد نيروها، محمل عملى اين طرح، اتحاد با جبههء ملى و نيز حزب توده و ... را به تفصيل مورد بحث قرار مى دهند و نقاط اختلاف يا تناقض نشان داده مى شود. شهرام مى گويد حزب توده را نمايندهء بورژوازى ليبرال و عامل انحراف در جنبش كمونيستى مى داند و اينكه امكان همكارى بين ما و آن وجود ندارد. از احتمال تماس سازمان چريك هاى فدائى خلق با حزب توده براى گرفتن امكاناتى تسليحاتى نيز مى پرسد كه تكذيب نشده است... و اضافه مى كند كه در مخالفت با حزب توده بايد هميشه توجه داشت كه مخالفت از چه موضع طبقاتى صورت مى گيرد...
اخبار روز:
اندیشه و پیکار برای نخستین بار منتشر می کند:
هشت فایل صوتی گفتگو بین سازمان مجاهدین خلق ایران و
گروه منشعب از سازمان چریک های فدایی خلق ایران
(تهران ـ شهریور ۱۳۵۵)
peykarandeesh.org
در اواخر شهریور ۱۳۵۵، س م خ ا با گروهی که به انتقاد از مواضع و مشی سازمان چریک های فدائی خلق ایران پرداخته و عملاً از آن انشعاب کرده بود، بدون آنکه از مواضع سیاسی این گروه اطلاع همه جانبه ای داشته باشد تماس گرفت و در یک کارگاه (خانهء تکنیکی) متعلق به سازمان مجاهدین خلق گفتگویی جدی و پخته و غنی انجام شد. «خانهء تکنیکی» سازمان محل ساخت نارنجک دستی، ساخت مهمات برای تمرین نظامی، آزمایش برای طرح های ابتکاری جهت ساخت خمپاره و نیز محل تعمیر اسلحه بود. این کارگاه در محلهء قلعه مرغی و در زمین هایی که آنسوی خط آهن جنوب واقع شده بود قرار داشت. این زمین ها سابقاً مورد استفادهء دامداران بوده اما به تدریج دامداران آغل ها را به کارگاه تبدیل کرده اجاره می دادند چرا که بیشتر به سودشان بود. سرو صدای نشست و برخاست هواپیما که در نوارها شنیده می شود از فرودگاه قلعه مرغی ست که این محله در نزدیکی آن قرار داشت. کارگاه دو اتاق داشته که هرکدام در عین راه داشتن به یکدیگر، دارای درهای ورودی مستقل بوده اند. دو طرف گفتگو از دو در جداگانه وارد شده اند. طرفین پشت پرده نشسته و یکدیگر را نمی دیده اند. رفیقی که در کارگاه بیشتر به عنوان تکنیسین کار می کرده مإمور بوده که دو مبارز فدائی را چشم بسته با موتور به محل گفتگو بیاورد. در این گفتگواز سوی س م خ ا، محمد تقی شهرام و از سوی گروه منشعب از س چ ف خ ا، تورج حیدری بیگوند و احتمالا، حسین قلمبر(سیامک) حضور داشته اند. به گفتهء رفیقی که در زمان گفتگو در خانه حضور داشته، پس از حدود سه ساعت از آغاز گفتگو، در یک آنتراکت، شهرام از اتاق بیرون آمده به من گفت «بابا اینها توده ای اند!»
باید گفت که بیگوند در سال ۱۳۳۲ در روستایی در حوالی سنقر کلیایی بدنیا آمد، در سال ۱۳۵۱ به دانشگاه صنعتی در تهران راه یافت و در سال ۱۳۵۳ به سازمان چریک های فدایی خلق پیوست. در اواسط سال ۱۳۵۴ شروع به انتقاد از مشی مبارزه مسلحانه و بویژه کتاب، " مبارزه مسلحانه هم استراتژی هم تاکتیک" اثر رفیق مسعود احمد زاده پرداخت که در متن گفتگو در نوار هم بارها به آن اشاره می شود. در این زمان س چ ف خ ا، وی را برای مطالعه بیشتر به یک خانه جداگانه، خارج از روابط مستمر سازمانی، فرستاد و دو نفر رابط برایش تعیین کرد. وی با بحث و گفتگو، دو عضو رابط تشکیلات و یک عضو نگهبان خانه را نیز با خود همراه کرد. [یکی از اعضای رابط "حسین قلمبر" بود.] او در این فاصله، کتاب خود را در نقد مشی مبارزه مسلحانه نوشت. وی کتاب را با نام " تئوری «تبلیغ مسلحانه» انحراف از مارکسیسم ـ لنینیسم" در اردیبهشت ۱۳۵۵، به اتمام رساند. تورج بیگوند در ۱۲ مهرماه ۱۳۵۵ بر سر یک قرار تشکیلاتی لو رفت و به شهادت رسید. یک ماه بعد در آبان ماه ۱۳۵۵، گروه وی انشعاب را اعلام کرد و کمی بعد پیوستن به سازمان نوید (وابسته به حزب توده ایران) را اعلام نمود. این اعلامیه در ۴۶ صفحه در آبان ماه سال ۱۳۵۶ انتشار بیرونی یافت. کتاب وی نیز توسط سازمان نوید و حزب توده منتشر شد. تا آنجا که می دانیم، از سوی سازمان چریک های فدایی خلق ایران هیچگاه جوابی سیاسی یا تشکیلاتی یا تئوریک به این کتاب و مواضع انشعابیون داده نشده است.
حسین قلمبر متولد ۱۳۳۱ اهواز، در سال ۱۳۵۱ به دانشگاه صنعتی در تهران وارد شد و در سال ۱۳۵۳ به س چ ف خ ا پیوست. در سال ۱۳۵۵ به همراه عده ای دیگر از این سازمان انشعاب کرد و کمی بعد به سازمان نوید پیوست. پس از انقلاب همراه با برخی دیگر از اعضای حزب توده دستگیر و در تابستان ۱۳۶۷ اعدام شد. اضافه می کنیم که از گروه منشعب یک بیانیهء اعلام موجودیت منتشر شده و یک بیانیهء اعلام پایان گروه و پیوستن به سازمان نوید. بنا به آنچه از یکی از اعضای گروه شنیده ایم شمار اعضای آن به ۱۲ می رسیده است. اعضای گروه منشعب از س چ ف خ ا با اینکه مشی مسلحانه را کنار گذارده بودند، همچنان برای دفاع، مسلح بودند.
سازمان چریک های فدایی خلق ایران با این گروه منشعب ارتباط خود را حفظ کرد به طوری که دور دوم گفتگوها بین رهبری مجاهدین و فدائیان که در اوایل دی ماه ۱۳۵۵ صورت گرفت، توسط همین گروه منشعب از س چ ف خ ا، برقرار شد. در گفتگوی دوم بین دو سازمان، دو نفر: حسن جان فرجودی لنگرودی و یک نفر دیگر از س چ ف خ ا و محمد جواد قائدی و مسعود فیروزکوهی از س م خ ا حضور داشتند.
در پایان، برای آنکه جوّ امنیتی آن روزها را یادآوری کنیم و میزان جسارت و صداقت مبارزان آن زمان، بهتر آشکار شود این نکته را می افزاییم که چندی پس از این گفتگوها در یک خانهء تیمی که در آن دو عضو مجاهدین: شهرام محمدیان باجگیران (جواد) و رفیقی دیگر بسر می بردند ناخواسته نارنجکی منفجر می شود. جواد ناگزیر با رها کردن اسناد شخصی و سازمانی که داشته اند از خانه فرار می کند و به رفیقش که در کارخانه ای کار می کرده این حادثهء ناگوار را خبر می دهد. از آنجا که نسخه ای از نوار این گفتگوها (که در زیر ملاحظه می کنید) در خانهء مزبور وجود داشته، و احتمال این بوده که پلیس با توجه به صدای هواپیما و صداهای حاشیه ای در نوار، خانهء تکنیکی را کشف کند، سازمان دستور تخلیهء خانه را می دهد و از این طریق، طبعاً امکانات مهمی از دست می رود. در پی این حادثه، سازمان هر دو رفیق را تنبیه تشکیلاتی می کند و اسلحه سازمانی هر دو را برای مدتی کوتاه از آنها می گیرد. هر دو نفر در مراحل بعدی مبارزاتی، از مسوولین سازمان پیکار شدند. شهرام محمدیان باجگیران در اوایل تابستان سال ۱۳۶۲ در حالی که در جریان گفتگو برای پیوستن به اتحاد مبارزان کمونیست (سهند) بود دستگیر شد و در تابستان ۱۳۶۴ به اتهام عضویت در سازمان پیکار در راه آزادی طبقه کارگر اعدام گردید. یادش گرامی باد.
از طرف جمع تنظیم و انتشار آرشیو سازمان پیکار در راه آزادی طبقهء کارگر
تراب حق شناس
۱۸ آوریل ۲۰۱۱
- - - - - - - - - -
منابع:
۱- رحمان هاتفی، مقدمه کتاب تورج حیدری بیگوند، انتشارات سازمان نوید، ۱۳۵۶.
www.rahetudeh.com
۲- ع. الهی، مشی مسلحانه جانفشانی بی حاصل یک نسل انقلابیون ایران ، انتشار کتاب تورج حیدری بیگوند.
www.rahetudeh.com
۳- روزگاری که آسان سپری نشد، بخش دوم از یادمانده های علی خدائی.
www.rahetudeh.com
۴- نوار گفتگو بین مسئولین سازمان مجاهدین خلق ایران و گروه منشعبین سازمان چریک های فدایی خلق ایران، شهریور ۱۳۵۵.، انتشار در سایت اندیشه و پیکار، فروردین ۱۳۹۰.
peykarandeesh.org
- - - - - - - - - -
فایل های صوتی:
فایل ۱ـ
بحث را تورج بیگوند شروع می کند و تا آخر همو ست که ادامه می دهد به استثنای نکاتی که شهرام در وسط بحث اشاره می کند. تحلیل اوضاع سیاسی و خفقان، نقش خرده بورژوازی و روشنفکران، مشی مسلحانه از سیاهکل به بعد، پایه های تئوریک مشی مسلحانه و نقاط ضعف آن و... مورد بحث بیگوند است.
فایل ۲ـ
ادامهء صحبت بیگوند: نقد نظرات پویان و احمد زاده و «بی ایمانی» آنها به طبقهء کارگر. (نفر دوم احتمالا قلمبر هم صحبت می کند). نقد نظر صفائی فراهانی و کم اهمیت دادن به دهقانان و اینکه رفقا (فدائیان) به پخش آثار مارکسیستی اهمیتی نمی دهند و بیشتر در کتابها و اعلامیه ها به تحریک دست می زنند نه بسط آگاهی های مارکسیستی، و نیز این بحث که آیا ترور می تواند جای افشاگری را بگیرد؟ درک نادرست سازمان چ ف خ از انقلاب های چین و روسیه و کوبا و نیز از جنگ مسلحانهء توده ای.
سوال شهرام: اینها انتقادات شما بود. جنبهء اثباتی بحث شما چیست و حالا باید چکار کرد؟ و... چه تحلیلی از نفوذ جنبش مسلحانه و قدرت و اعتلای آن دارید؟ چه عامل اجتماعی برای این امر وجود دارد؟ چرا نیروهای دیگر که مشی مسلحانه نداشتند به رغم تلاش هاشان نتوانستند سازمان های انقلابی حرفه ای به وجود آورند...؟ شهرام با طرح سوالاتی نظرات بیگوند را نقد می کند...
ادامهء بحث و استدلال بیگوند.
فایل ۳ـ
شهرام است که بحث را ادامه می دهد و با پرسش هایی نظرات بیگوند را نقد می کند و از جمله اشاره می کند که نشر آثار مارکسیستی که بیگوند مطرح می کند می تواند وظیفهء یک محفل باشد اما نه وظیفهء یک سازمان کمونیستی. شهرام، در واقع، به جای سازمان فدائی به نظرات بیگوند پاسخ می دهد، با اشاره ای به نقدی که خود بر سازمان فدائی دارد...
فایل ۴ـ
باز هم دفاع بیگوند از ضرورت انتشار کتاب های عام مارکسیستی به عنوان وظیفهء عمده ای که یک سازمان کمونیستی در ایران به عهده دارد و نقد شهرام به آن. بحث دربارهء نظرات احمدزاده و بردن آگاهی سیاسی بین طبقهء کارگر... و نیز تفاوت بین نظرات احمدزاده و پویان...
فایل ۵ـ
طبقات اجتماعی و نقش آنها در انقلاب و موضع نیروهای مارکسیستی در تحلیل آنها، موضوع رونق اقتصادی، خفقان، رکود جنبش انقلابی، نقش روشنفکران... جنبش انقلابی در اواخر سالهای ۱۳۴۰ در بین طبقات مختلف اجتماعی و بحران رژیم، تورم، کمبود کالا، وام ها و سخن عمومی از شکست برنامه های رژیم، بنای جنبش مسلحانه بر دوش این بینش که شرایط عینی انقلاب فراهم است... چرا در آغاز دههء ۵۰ به رغم شکست ها، بازهم جنبش مسلحانه کمر راست کرد؟ این به خاطر رشد جنبش توده ای بود. اما چرا اکنون چنین نیست؟...
فایل ۶ـ
شهرام در آن زمان رکود جنبش انقلابی را تئوریزه می کرد که در اینجا دلایل اقتصادی آن را به نظرخود شرح می دهد (این تئوری در درون سازمان مجاهدین مخالفانی داشت و خود شهرام هم آن را پس از مدتی پس گرفت). بیگوند با این نظر مخالف است. شهرام با طرح «تأثیرات رونق اقتصادی روی طبقات مختلف جامعه از نظر بازپس راندن انقلاب» تئوری رکود را توجیه می کند و اضافه می کند که این تأثیرات روی طبقهء کارگر هم دیده می شود. کار در صفوف طبقهء کارگر و کارخانه، مبارزهء مسلحانه در این وضعیت آری یا نه؟ بیگوند امکان انقلاب مسالمت آمیز را مانند رژیم اتیوپی تأیید می کند و به دنبال آن، شوروی را رژیمی پرولتری و بر پایهء دیکتاتوری پرولتاریا می داند و خود را به مواضع حزب توده نزدیک معرفی می کند.
فایل ۷ـ
شهرام نظر خود را نسبت به حکومت شوروی به عنوان رژیمی بورژوایی بیان می کند و اضافه می کند که این به معنای تأیید نظر چین نیست. «ما واژهء مائوئیسم را هم بی معنا می دانیم». بیگوند مسألهء انتقال قدرت مسالمت آمیز به پرولتاریا را قبول دارد و شهرام برعکس او. وقتی بیگوند از بورژوازی ملی صحبت می کند شهرام می گوید «بورژوازی ملی نداریم در ایران. یک دانه از این بورژوازی را نشان دهید که جزو اقمار انحصارات امپریالیستی نباشد. نشان دهید. او باید تبعیت کند... شعار "جمهوری ملی ضدامپریالیستی" که شما می گویید یعنی گوشت دم توپ کردن کارگران برای آن که قدرت به بورژوازی سپرده شود». شهرام به تناقضاتی که در سخنان بیگوند وجود دارد اشاره می کند.
فایل ۸ـ
شهرام می گوید شعار «جمهوری ملی ضد امپریالیستی به رهبری طبقهء کارگر» که شما مطرح می کنید مثال کوسهء ریش پهن است. سپس بحث تئوریک و تجربهء شوروی و نظرات لنین و دو برداشت که دو طرف گفتگو داشته اند مطرح می شود. بحث استراتژی واژگونی رژیم از طریق قهرآمیز و رهبری مبارزه، اتحاد نیروها، محمل عملی این طرح، اتحاد با جبههء ملی و نیز حزب توده و ... را به تفصیل مورد بحث قرار می دهند و نقاط اختلاف یا تناقض نشان داده می شود. شهرام می گوید حزب توده را نمایندهء بورژوازی لیبرال و عامل انحراف در جنبش کمونیستی می داند و اینکه امکان همکاری بین ما و آن وجود ندارد. از احتمال تماس سازمان چریک های فدائی خلق با حزب توده برای گرفتن امکاناتی تسلیحاتی نیز می پرسد که تکذیب نشده است... و اضافه می کند که در مخالفت با حزب توده باید همیشه توجه داشت که مخالفت از چه موضع طبقاتی صورت می گیرد...
هشت فایل صوتی گفتگو بین سازمان مجاهدین خلق ایران و
گروه منشعب از سازمان چریک های فدایی خلق ایران
(تهران ـ شهریور ۱۳۵۵)
peykarandeesh.org
در اواخر شهریور ۱۳۵۵، س م خ ا با گروهی که به انتقاد از مواضع و مشی سازمان چریک های فدائی خلق ایران پرداخته و عملاً از آن انشعاب کرده بود، بدون آنکه از مواضع سیاسی این گروه اطلاع همه جانبه ای داشته باشد تماس گرفت و در یک کارگاه (خانهء تکنیکی) متعلق به سازمان مجاهدین خلق گفتگویی جدی و پخته و غنی انجام شد. «خانهء تکنیکی» سازمان محل ساخت نارنجک دستی، ساخت مهمات برای تمرین نظامی، آزمایش برای طرح های ابتکاری جهت ساخت خمپاره و نیز محل تعمیر اسلحه بود. این کارگاه در محلهء قلعه مرغی و در زمین هایی که آنسوی خط آهن جنوب واقع شده بود قرار داشت. این زمین ها سابقاً مورد استفادهء دامداران بوده اما به تدریج دامداران آغل ها را به کارگاه تبدیل کرده اجاره می دادند چرا که بیشتر به سودشان بود. سرو صدای نشست و برخاست هواپیما که در نوارها شنیده می شود از فرودگاه قلعه مرغی ست که این محله در نزدیکی آن قرار داشت. کارگاه دو اتاق داشته که هرکدام در عین راه داشتن به یکدیگر، دارای درهای ورودی مستقل بوده اند. دو طرف گفتگو از دو در جداگانه وارد شده اند. طرفین پشت پرده نشسته و یکدیگر را نمی دیده اند. رفیقی که در کارگاه بیشتر به عنوان تکنیسین کار می کرده مإمور بوده که دو مبارز فدائی را چشم بسته با موتور به محل گفتگو بیاورد. در این گفتگواز سوی س م خ ا، محمد تقی شهرام و از سوی گروه منشعب از س چ ف خ ا، تورج حیدری بیگوند و احتمالا، حسین قلمبر(سیامک) حضور داشته اند. به گفتهء رفیقی که در زمان گفتگو در خانه حضور داشته، پس از حدود سه ساعت از آغاز گفتگو، در یک آنتراکت، شهرام از اتاق بیرون آمده به من گفت «بابا اینها توده ای اند!»
باید گفت که بیگوند در سال ۱۳۳۲ در روستایی در حوالی سنقر کلیایی بدنیا آمد، در سال ۱۳۵۱ به دانشگاه صنعتی در تهران راه یافت و در سال ۱۳۵۳ به سازمان چریک های فدایی خلق پیوست. در اواسط سال ۱۳۵۴ شروع به انتقاد از مشی مبارزه مسلحانه و بویژه کتاب، " مبارزه مسلحانه هم استراتژی هم تاکتیک" اثر رفیق مسعود احمد زاده پرداخت که در متن گفتگو در نوار هم بارها به آن اشاره می شود. در این زمان س چ ف خ ا، وی را برای مطالعه بیشتر به یک خانه جداگانه، خارج از روابط مستمر سازمانی، فرستاد و دو نفر رابط برایش تعیین کرد. وی با بحث و گفتگو، دو عضو رابط تشکیلات و یک عضو نگهبان خانه را نیز با خود همراه کرد. [یکی از اعضای رابط "حسین قلمبر" بود.] او در این فاصله، کتاب خود را در نقد مشی مبارزه مسلحانه نوشت. وی کتاب را با نام " تئوری «تبلیغ مسلحانه» انحراف از مارکسیسم ـ لنینیسم" در اردیبهشت ۱۳۵۵، به اتمام رساند. تورج بیگوند در ۱۲ مهرماه ۱۳۵۵ بر سر یک قرار تشکیلاتی لو رفت و به شهادت رسید. یک ماه بعد در آبان ماه ۱۳۵۵، گروه وی انشعاب را اعلام کرد و کمی بعد پیوستن به سازمان نوید (وابسته به حزب توده ایران) را اعلام نمود. این اعلامیه در ۴۶ صفحه در آبان ماه سال ۱۳۵۶ انتشار بیرونی یافت. کتاب وی نیز توسط سازمان نوید و حزب توده منتشر شد. تا آنجا که می دانیم، از سوی سازمان چریک های فدایی خلق ایران هیچگاه جوابی سیاسی یا تشکیلاتی یا تئوریک به این کتاب و مواضع انشعابیون داده نشده است.
حسین قلمبر متولد ۱۳۳۱ اهواز، در سال ۱۳۵۱ به دانشگاه صنعتی در تهران وارد شد و در سال ۱۳۵۳ به س چ ف خ ا پیوست. در سال ۱۳۵۵ به همراه عده ای دیگر از این سازمان انشعاب کرد و کمی بعد به سازمان نوید پیوست. پس از انقلاب همراه با برخی دیگر از اعضای حزب توده دستگیر و در تابستان ۱۳۶۷ اعدام شد. اضافه می کنیم که از گروه منشعب یک بیانیهء اعلام موجودیت منتشر شده و یک بیانیهء اعلام پایان گروه و پیوستن به سازمان نوید. بنا به آنچه از یکی از اعضای گروه شنیده ایم شمار اعضای آن به ۱۲ می رسیده است. اعضای گروه منشعب از س چ ف خ ا با اینکه مشی مسلحانه را کنار گذارده بودند، همچنان برای دفاع، مسلح بودند.
سازمان چریک های فدایی خلق ایران با این گروه منشعب ارتباط خود را حفظ کرد به طوری که دور دوم گفتگوها بین رهبری مجاهدین و فدائیان که در اوایل دی ماه ۱۳۵۵ صورت گرفت، توسط همین گروه منشعب از س چ ف خ ا، برقرار شد. در گفتگوی دوم بین دو سازمان، دو نفر: حسن جان فرجودی لنگرودی و یک نفر دیگر از س چ ف خ ا و محمد جواد قائدی و مسعود فیروزکوهی از س م خ ا حضور داشتند.
در پایان، برای آنکه جوّ امنیتی آن روزها را یادآوری کنیم و میزان جسارت و صداقت مبارزان آن زمان، بهتر آشکار شود این نکته را می افزاییم که چندی پس از این گفتگوها در یک خانهء تیمی که در آن دو عضو مجاهدین: شهرام محمدیان باجگیران (جواد) و رفیقی دیگر بسر می بردند ناخواسته نارنجکی منفجر می شود. جواد ناگزیر با رها کردن اسناد شخصی و سازمانی که داشته اند از خانه فرار می کند و به رفیقش که در کارخانه ای کار می کرده این حادثهء ناگوار را خبر می دهد. از آنجا که نسخه ای از نوار این گفتگوها (که در زیر ملاحظه می کنید) در خانهء مزبور وجود داشته، و احتمال این بوده که پلیس با توجه به صدای هواپیما و صداهای حاشیه ای در نوار، خانهء تکنیکی را کشف کند، سازمان دستور تخلیهء خانه را می دهد و از این طریق، طبعاً امکانات مهمی از دست می رود. در پی این حادثه، سازمان هر دو رفیق را تنبیه تشکیلاتی می کند و اسلحه سازمانی هر دو را برای مدتی کوتاه از آنها می گیرد. هر دو نفر در مراحل بعدی مبارزاتی، از مسوولین سازمان پیکار شدند. شهرام محمدیان باجگیران در اوایل تابستان سال ۱۳۶۲ در حالی که در جریان گفتگو برای پیوستن به اتحاد مبارزان کمونیست (سهند) بود دستگیر شد و در تابستان ۱۳۶۴ به اتهام عضویت در سازمان پیکار در راه آزادی طبقه کارگر اعدام گردید. یادش گرامی باد.
از طرف جمع تنظیم و انتشار آرشیو سازمان پیکار در راه آزادی طبقهء کارگر
تراب حق شناس
۱۸ آوریل ۲۰۱۱
- - - - - - - - - -
منابع:
۱- رحمان هاتفی، مقدمه کتاب تورج حیدری بیگوند، انتشارات سازمان نوید، ۱۳۵۶.
www.rahetudeh.com
۲- ع. الهی، مشی مسلحانه جانفشانی بی حاصل یک نسل انقلابیون ایران ، انتشار کتاب تورج حیدری بیگوند.
www.rahetudeh.com
۳- روزگاری که آسان سپری نشد، بخش دوم از یادمانده های علی خدائی.
www.rahetudeh.com
۴- نوار گفتگو بین مسئولین سازمان مجاهدین خلق ایران و گروه منشعبین سازمان چریک های فدایی خلق ایران، شهریور ۱۳۵۵.، انتشار در سایت اندیشه و پیکار، فروردین ۱۳۹۰.
peykarandeesh.org
- - - - - - - - - -
فایل های صوتی:
فایل ۱ـ
بحث را تورج بیگوند شروع می کند و تا آخر همو ست که ادامه می دهد به استثنای نکاتی که شهرام در وسط بحث اشاره می کند. تحلیل اوضاع سیاسی و خفقان، نقش خرده بورژوازی و روشنفکران، مشی مسلحانه از سیاهکل به بعد، پایه های تئوریک مشی مسلحانه و نقاط ضعف آن و... مورد بحث بیگوند است.
فایل ۲ـ
ادامهء صحبت بیگوند: نقد نظرات پویان و احمد زاده و «بی ایمانی» آنها به طبقهء کارگر. (نفر دوم احتمالا قلمبر هم صحبت می کند). نقد نظر صفائی فراهانی و کم اهمیت دادن به دهقانان و اینکه رفقا (فدائیان) به پخش آثار مارکسیستی اهمیتی نمی دهند و بیشتر در کتابها و اعلامیه ها به تحریک دست می زنند نه بسط آگاهی های مارکسیستی، و نیز این بحث که آیا ترور می تواند جای افشاگری را بگیرد؟ درک نادرست سازمان چ ف خ از انقلاب های چین و روسیه و کوبا و نیز از جنگ مسلحانهء توده ای.
سوال شهرام: اینها انتقادات شما بود. جنبهء اثباتی بحث شما چیست و حالا باید چکار کرد؟ و... چه تحلیلی از نفوذ جنبش مسلحانه و قدرت و اعتلای آن دارید؟ چه عامل اجتماعی برای این امر وجود دارد؟ چرا نیروهای دیگر که مشی مسلحانه نداشتند به رغم تلاش هاشان نتوانستند سازمان های انقلابی حرفه ای به وجود آورند...؟ شهرام با طرح سوالاتی نظرات بیگوند را نقد می کند...
ادامهء بحث و استدلال بیگوند.
فایل ۳ـ
شهرام است که بحث را ادامه می دهد و با پرسش هایی نظرات بیگوند را نقد می کند و از جمله اشاره می کند که نشر آثار مارکسیستی که بیگوند مطرح می کند می تواند وظیفهء یک محفل باشد اما نه وظیفهء یک سازمان کمونیستی. شهرام، در واقع، به جای سازمان فدائی به نظرات بیگوند پاسخ می دهد، با اشاره ای به نقدی که خود بر سازمان فدائی دارد...
فایل ۴ـ
باز هم دفاع بیگوند از ضرورت انتشار کتاب های عام مارکسیستی به عنوان وظیفهء عمده ای که یک سازمان کمونیستی در ایران به عهده دارد و نقد شهرام به آن. بحث دربارهء نظرات احمدزاده و بردن آگاهی سیاسی بین طبقهء کارگر... و نیز تفاوت بین نظرات احمدزاده و پویان...
فایل ۵ـ
طبقات اجتماعی و نقش آنها در انقلاب و موضع نیروهای مارکسیستی در تحلیل آنها، موضوع رونق اقتصادی، خفقان، رکود جنبش انقلابی، نقش روشنفکران... جنبش انقلابی در اواخر سالهای ۱۳۴۰ در بین طبقات مختلف اجتماعی و بحران رژیم، تورم، کمبود کالا، وام ها و سخن عمومی از شکست برنامه های رژیم، بنای جنبش مسلحانه بر دوش این بینش که شرایط عینی انقلاب فراهم است... چرا در آغاز دههء ۵۰ به رغم شکست ها، بازهم جنبش مسلحانه کمر راست کرد؟ این به خاطر رشد جنبش توده ای بود. اما چرا اکنون چنین نیست؟...
فایل ۶ـ
شهرام در آن زمان رکود جنبش انقلابی را تئوریزه می کرد که در اینجا دلایل اقتصادی آن را به نظرخود شرح می دهد (این تئوری در درون سازمان مجاهدین مخالفانی داشت و خود شهرام هم آن را پس از مدتی پس گرفت). بیگوند با این نظر مخالف است. شهرام با طرح «تأثیرات رونق اقتصادی روی طبقات مختلف جامعه از نظر بازپس راندن انقلاب» تئوری رکود را توجیه می کند و اضافه می کند که این تأثیرات روی طبقهء کارگر هم دیده می شود. کار در صفوف طبقهء کارگر و کارخانه، مبارزهء مسلحانه در این وضعیت آری یا نه؟ بیگوند امکان انقلاب مسالمت آمیز را مانند رژیم اتیوپی تأیید می کند و به دنبال آن، شوروی را رژیمی پرولتری و بر پایهء دیکتاتوری پرولتاریا می داند و خود را به مواضع حزب توده نزدیک معرفی می کند.
فایل ۷ـ
شهرام نظر خود را نسبت به حکومت شوروی به عنوان رژیمی بورژوایی بیان می کند و اضافه می کند که این به معنای تأیید نظر چین نیست. «ما واژهء مائوئیسم را هم بی معنا می دانیم». بیگوند مسألهء انتقال قدرت مسالمت آمیز به پرولتاریا را قبول دارد و شهرام برعکس او. وقتی بیگوند از بورژوازی ملی صحبت می کند شهرام می گوید «بورژوازی ملی نداریم در ایران. یک دانه از این بورژوازی را نشان دهید که جزو اقمار انحصارات امپریالیستی نباشد. نشان دهید. او باید تبعیت کند... شعار "جمهوری ملی ضدامپریالیستی" که شما می گویید یعنی گوشت دم توپ کردن کارگران برای آن که قدرت به بورژوازی سپرده شود». شهرام به تناقضاتی که در سخنان بیگوند وجود دارد اشاره می کند.
فایل ۸ـ
شهرام می گوید شعار «جمهوری ملی ضد امپریالیستی به رهبری طبقهء کارگر» که شما مطرح می کنید مثال کوسهء ریش پهن است. سپس بحث تئوریک و تجربهء شوروی و نظرات لنین و دو برداشت که دو طرف گفتگو داشته اند مطرح می شود. بحث استراتژی واژگونی رژیم از طریق قهرآمیز و رهبری مبارزه، اتحاد نیروها، محمل عملی این طرح، اتحاد با جبههء ملی و نیز حزب توده و ... را به تفصیل مورد بحث قرار می دهند و نقاط اختلاف یا تناقض نشان داده می شود. شهرام می گوید حزب توده را نمایندهء بورژوازی لیبرال و عامل انحراف در جنبش کمونیستی می داند و اینکه امکان همکاری بین ما و آن وجود ندارد. از احتمال تماس سازمان چریک های فدائی خلق با حزب توده برای گرفتن امکاناتی تسلیحاتی نیز می پرسد که تکذیب نشده است... و اضافه می کند که در مخالفت با حزب توده باید همیشه توجه داشت که مخالفت از چه موضع طبقاتی صورت می گیرد...
فوکوشیما، از نظر ماهوی هیروشیما و چرنوبیل دیگر بود. اگر انسان در تاریخ بی پیر خود، از آنچه که به سرش می آمد درس می آموخت و از آموزه هایش برای آفرینش آینده ای انسانی تر بهره ور می شد، امروز نباید در جهانی چنین ناامن، آلوده و با مناسباتی کژمدار می زیستیم. فجایعی همانند فوکوشیما در سرشت خود ناقوس های مرگ هستی انسانی را به صدا در می آورند. این صدای شوم و هولناک را باید شنید و با فورانی از تلاش و نیروی سازنده اجازه نداد، سبکسرانه با هستی انسانی بر روی زمین بازی شود. هیچ خواستی برتر و نجیبانه تر از خواست حفظ منافع والای هستی انسانی و زندگی صلح آمیز برای فردای بشر نیست.
خاطرات کودکان هیروشیما، کودکانی که از دوزخ انفجار اتمی جان به در برده اند، باید خوانده شود. این خاطرات بازنمای چهره ی واقعیتی است هراسناک، با صحنه های تکاندهنده ی «آخر زمانی»، که باید کوشید هیچ کودکی در هیچ گله از زمین دیگر با آن صحنه ها روبرو نشود و چنین سرنوشت های تلخ و سوگناکی را تجربه نکند.
«آرامگاه»
سراینده: سان کی چی توگه Sankichi Toge
با این همه بانگی که برداشتید
با این همه فریادی که سردادید
نه پدری آمد، و نه مادری
آنها نیامدند. و حتی
بیگانه مردی،
که شما خود را به او آویختید،
جامه از دستان کوچک تان دِرید
و گریزپای دور شد.
گُمجای فریادتان زیر آوار سنگهاست.
داغ، داغی تابناک، بر بال باد،
قیرگون، قیرگونی زمینی،
و سینه ها خالی از یک نفس هوا.
( آخ، چه ضربه ای به شما زده اند؟)
از دستان نرم و نازک آرای گردنتان
خون جاریست.
شمایان در زیر آوار سنگ ، آهن، خاک و خاکروبه
و تیرهای چوبی،
چه ساده باید کشته شده باشید.
آنجا، در پشت تپه ی «هیجی یاما» کز می کنند،
چمباتمه می زند در خود، دوستانت، این انبانه های ترس،
گروه ها گروه، با چشمان سوخته، چشمان کور.
این فریاد شماست که در قژاقژ پوتین ها
و در تقا تق شتابان جعبه های ماسک سربازان گم می شود:
به ما یاری دهید، سربازان!
اما هیچ کس به داد ما نرسید.
و در سایه سار چشمه ی بزرگ آب
دل به خواهش گرم داشته اید:
خواهش ما را پذیرا باش، ما را با خود ببر!
دستان کوچک همچنان به سمت باختر نشانه رفته اند.
ولی هیچ دیاری دست در دستان شما ننهاد.
بدینسان ادای بزرگان را در آوردید
و خود را تنها درچشمه سار غسل تعمید دادید.
شمایان برگهای انجیر را
بر چهره نهاده و از آن پس
ـ کودکانتان
بی آنکه خود چرایی آن را بدانند ـ ،
جان باختند.
واکاکا واشینو Wakako Washino
شاگرد دبیرستانی (دوره ی متوسطه)
کلاس دوم
در سال ۱۹۴۵ هشت ساله
هنوز که هنوز است با نفرت به بمت اتمی فکر می کنم. وقتی که فرود آمد، کلاس دوم بودم. هنوز آن قدر کوچک بودم که برادرم را از دست دادم و الان از آن زمان هفت سال گذشته است.
برادرم خیلی دوست داشت به شنا برود. اغلب من را با خودش برای آبتنی می برد و با من بازی می کرد. شب پنجم آگوست بود که گوشش درد گرفت، چون موقع آبتنی آب به گوشش رفته بود. او دیگر نمی توانست تحمل کند و برای همین می خواست به هیروشیما برود. پول هایی را که پس انداز کرده بود، در جیب گذاشت و صبح روز ۶ آگوست ساعت ۷ سوار قطار شد و برای همیشه رفت که رفت.
مادر، از این چیزی نمی دانست و فکر می کرد او در مدرسه است و نگرانش نبود. درست همان زمانی که قطارش باید به شهر می رسید، هوا برق زد و بعدش، انگار زلزله آمده باشد، صدای گرومبی بلند شد. کمی بعد، توده های ابری بدریخت و قواره بالای سر شهر بلند شد. این ابرها را که دیدم، یادم افتاد که برادرم با قطار به آن جا رفته است، و با نومیدی رو به خانه دویدم.
در خانه شوجی Shoji (۱) کنده شده و افتاده بود و چراغ ها شکسته بودند و همه جا خرده شیشه ریخته بود. بیرون خرده شیشه و همه جور اثاث خانه پخش و پلا بود. پابرهنه نمی شد راه رفت. مردم که بلند فریاد می زدند به هر ور می دویدند. منظره ی وحشتناکی بود.
پدرم تازه یک ماهی پیش از این مرده بود. در نتیجه، هیچ کس آن جا نبود که بتواند دنبالش بگردد. برای همین، من و مادرم به سراغ کس و کارمان رفتیم و از آنها خواهش و تمنا کردیم. با مرد و دختری از خویشاوندانمان بلافاصله با یک ماشین باری به راه افتادیم، اما نمی گذاشتند با آن به هیروشیما برویم. من و مادرم با پای پیاده جاده را پیش گرفتیم و صورت همه کسانی را که از کنارمان می گذشتند ورانداز می کردیم. اما تنها غریبه ها بودند که می آمدند، در میان شان هیچ کسی نبود که شبیه برادرم باشد. همه بدجور سوخته یا زخمی بودند. از بس آن وقت کوچک بودم، جلوی آنها تعظیم می کردم. ما هر روز بدون آن که در بند خورد و خوراک مان باشیم به هر دری زدیم که برادرم را پیدا کنیم، اما پیدایش نکردیم. این بود که عکسی از او را در جعبه ی کوچکی گذاشتیم و به خاک سپردیم. او خوابش را هم نمی دید که به این زودی بمیرد، آخر تازه کمی پیش از آن گفته بود: "خاکستردان بابا که رسید، من می رم می گیرم، مادر، باشه؟" و هر روز برای رسیدن خاکستردان انتظار کشیده بود. حالا اول باید کسی را که می خواست خاکستردان را تحویل بگیرد، به خاک می سپردیم.
به این موضوع که فکر می کنم، می بینم تقصیر همه ی اینها به گردن جنگ است و آن وقت درونم از نفرت پر می شود. هر سالی که می گذرد، باز بیش و بیش تر آرزو می کنم که پدر و برادرم برگردند.
هنوز کوچک بودم که بمب اتمی فرو افتاد. آن زمان درست اهمیتش را نمی فهمیدم. برای همین تنها آن چه را که عمیقا در سرم نقش بسته بود، تعریف کردم.
من از ته دل آرزو می کنم که آدم از حالا هر چیز وحشتناک و بربرمنشانه ای مانند بمب اتمی را دور بریزد و در صلح زندگی کند.
شونن آریشیگه Shunnen Arishige
دانش آموز دبیرستانی ( دوره ی متوسطه )
کلاس سوم
درسال ۱۹۴۵ نُه ساله
آن زمان من شاگرد کلاس سوم دبستان بودم. خانه ی ما تنها دو کیلومتری از مرکز انفجار دور بود. از آن جا که خانه امان در طرح « تخلیه » قرار گرفته بود، در خانه ی کوچکی آن پشت می نشستیم. پیش ما می گفتند که بودن در مدرسه به هنگام حمله هوایی، می تواند خطرناک باشد، برای این، ما در معبدی در همان نزدیکی ها درس می خواندیم.
روزی که بمب اتمی فرود آمد، من در مدرسه، یعنی در معبد، نبودم. یک جوری بی حوصله بودم، در آن اتاقکی که پنجره ای رو به جنوب داشت، روی زمین دراز کشیده بودم و روزنامه می خواندم. اگر آن روز به معبد رفته بودم، احتمالا لای آن درخت های بزرگ معبد له و لورده شده بودم. بعدها فهمیدم که خیلی از همشاگردی هایم که برای درس به معبد رفته بودند آن جا کشته شدند.
این همان زمانی پیش آمد که در آن اتاقک بودم، یعنی حدود ساعت هشت صبح روز ۶ آگوست ۱۹۵۴. من ناگهان نور تندی به رنگ آبی یا بنفش کم رنگ دیدم. فکرهایی مثل باد از سرم گذشت: دیدی! حالا بلا دامن ما را هم گرفت، یعنی می توانم به جایی فرار کنم؟ بدون معطلی به طرف پنجره دویدم و خواستم از آن بیرون بروم. اما به نظرم رسید که از آن راه نمی توانم خود را به بیرون برسانم. اما به طرف در که دویدم، خانه فرو ریخت. در دم از هوش رفتم. به خودم که آمدم، زیر آوار بودم. اولش جان آن را نداشتم که خودم را از زیر آوار بیرون بکشم، اما به نظرم رسید کسی صدایم می زند. تند خزان خزان به یک شکاف رفتم و بالاخره با هزار دردسر و بدبختی خودم را به بیرون رساندم. مادرم بود که صدایم کرده بود.
حسابی ترسیدم. گمان کرده بودم این بلا تنها سر خانه ی ما آمده، اما همه ی خانه های دور و بر خراب یا نیمه خراب شده بودند. آسمان تاریک شده بود. تکه پاره های کاغذ و پارچه به سیم های برق آویزان بود. این جا و آن جا سیم های برق پاره و آویزان شده بود. ما به بیابان پشت خانه مان رفتیم. چند تا از همسایه ها بیرون آمدند. حالا تازه دیدم که دستم زخمی شده بود. احتمالا از زیر آوار که بیرون می آمدم، به میخ یا همچو چیزی گیر کرده بودم. زخم را زیر آب تلمبه ای که در دشت بود شستم و با مادرم به خیابان پنج کِن Ken رفتم. این جا آدم های زیادی رو به غرب فرار می کردند. موهایشان سوخته و رخت هایشان پاره پوره بود. خیلی ها سوخته یا زخمی بودند. ما هم همراه آنها به سوی غرب فرار کردیم. کمی مانده به پل کانون Kannon به پارک ابا Eba پیچیدیم. خیابان ها از فراریان پناهجو سرریز بود و شماری از آنها چنان بد جور زخمی یا سوخته بودند که دیگر نای آن را هم نداشتند که خودشان را به پیش بکشانند. آنها با صورت های گوشت ریخته در کنار خیابان چمباتمه زده بودند.
از سیل گیر که پایین رفتیم، باران سیاه و کثیف و سردی می بارید. دور و بر خانه ها، دوچرخه، توپ فوتبال و دیگر چیزها این ور و آن ور افتاده بود. هیچ کس کاری به کار آنها نداشت. همه تنها به فرار فکر می کردند. پشت تپه ی ابایاما Ebayama به ساختمان پادگان مانندی رسیدیم. به پناهگاه ضد حمله ی هوایی ای که در آن نزدیکی ها کنده بودند رفتیم و کمی استراحت کردیم.
کمی دیگر سربازی آمد و به ما گفت که چادری در کنار پناهگاه بتونی بر پا شده است و آن جا هم می توانیم خستگی در کنیم. او به آن جا راهنمایی مان کرد. در آن چادر زخمیان و سوختگان بسیاری روی زمین دراز کشیده بودند. غروب که شد، صدایی که به صدای خواهرم می ماند و یک بند اسم مرا صدا می زد به گوشم خورد. از چادر بیرون رفتم و راستی راستی خواهر بزرگم پیش رویم آن جا ایستاده بود. او آن زمان در بیمارستان دولتی اِبا Eba کار می کرد. آن وقت من و مادرم با خواهرم به بیمارستان ابا رفتیم.
آن جا هم جای سوزن انداختن نبود. همه جا پر از سوخته ها و زخمی ها بود. خواهر کوچکترم هم میان آنها بود. همه ی صورتش سوخته بود و دراز کشیده بود و ناله می کرد. شب که شد، سراسر آسمان بالای سر یوکوگاوا Yokogawa و کامی یاچو Kamiyacho کاملا سرخرنگ بود. احتمالا در آن جاها خانه ها در آتش می سوختند. آن شب با خواهرم و دوستانش در پناهگاه ضد حمله ی هوایی خوابیدیم. روز بعد را هم در بیمارستان سر کردیم. برای خواب که دراز کشیده بودم، به نظرم می آمد صدای آه و ناله ی آدم هایی که همه ی روز شنیده بودم همچنان در گوش هایم می پیچند. تصویر یک سُرم بزرگ شیشه ای و یک سوزن دراز هشت سانتیمتری که در ران یکی فرو رفته، پیش چشمم جان می گرفت. از این رو مدت درازی نمی توانستم بخوابم. روز بعد پدرم هم به بیمارستان آمد. او جان سالم به در برده بود، چون آن روز، صبح زود با ماشین به گیون ماچی Gionmachi رفته بود.
همان روز با پدرم رفتیم تا محلِ آتش سوزیِ خانه امان را که تا آن وقت در آن می نشستیم ببینیم. اما خانه انگار آب شده و در زمین فرو رفته بود، هیچ نشانی از آن نبود. تنها درخت انجیر و جعبه ی آهنی سوخته ی چرخ خیاطی را پیدا کردیم. تیرهای کلفت تلگراف هنوز هم می سوخت و دود می کرد. کف خیابان از پاره آجر و چیزهای دیگر پوشیده بود و تنها این جا و آن جا آدم هایی به چشم می خورد.
آن ورتر به محل خانه ی سوخته ی آقای تاکاگی Takagi در می یوکی Miyuki رفتیم. خانواده ی تاکاگی و یامانو Yamano در پناهگاه ضد حمله ی هوایی بودند. با آنها حرف زدیم و بنا شد که من با خانواده ی تاکاگی با کشتی به جزیره ی نومیشیما Nomishima در دریاچه ی داخلی بروم. تاکائه Takae که مدت ها دنبال خانم تاکاگی گشته بود، با سوختگی هایی از مرگ جان به در برده بود، اما تارو Taro مرده بود. تاکائه بعدها برایم تعریف کرد که در آن لحظه تازه از روی پل سومی یوشی Sumiyoshi در فوناایری Funairi رد شده بود. کت کلفتی تنش بوده و برای این، تنها آن سوی تنش که رو به شمال بود سوخته بود، آن هم در صورت، بازو و دست. همه ی آن جاهای تن که کت آستین کوتاه آن را نپوشانده بود.
من چندی در اوهارا Ohara در جزیره ی نومیشیما بودم. آن جا روزی کسی در خیابان جلوی خانه ی ما می رفت و با صدای بلند داد می زد: « امروز ظهر یه خبر مهم از رادیو پخش می شه. از همه تقاضا می شه به ش گوش بدن!» آن روز اعلیحضرت امپراتور در برنامه نیمروزی شکست را اعلام کرد. روز بعد با آقای تاکاگی به کانوکاوا رفتیم. خانه آن جا در دل کوه بود و چشم انداز خوبی به دریاچه داشت. من هر روز از آن جا به منظره ی دریاچه نگاه می کردم. اما به آن آب آبی سیر که نگاه می کردم، اشک هایم به شکل عجیب و غریبی سرازیر می شد.
پنج روزی آن جا ماندم، بعد دوباره به هیروشیما برگشتم. به بیمارستان اِبا که رسیدم، مادرم دیگر مرده بود. باید چهار روز پیش از رسیدن من مرده بوده باشد. خب، باید آن جا در کانوکاوا با دیدن منظره دریا اشک هایم سرازیر می شد، آخر مادرم مرده بود. حالا دومین خواهرم در بیمارستان خوابیده بود. او هم ده روزی پس از آن مُرد. به این ترتیب دو نفر از خانواده ی ما، یعنی مادر و خواهرم، قربانی بمب اتمی شدند. خود من هم بعدها ماه ها در بیمارستان سر کردم.
۱. در کشویی با چارچوب چوبی و روکش کاغذی
خاطرات کودکان هیروشیما، کودکانی که از دوزخ انفجار اتمی جان به در برده اند، باید خوانده شود. این خاطرات بازنمای چهره ی واقعیتی است هراسناک، با صحنه های تکاندهنده ی «آخر زمانی»، که باید کوشید هیچ کودکی در هیچ گله از زمین دیگر با آن صحنه ها روبرو نشود و چنین سرنوشت های تلخ و سوگناکی را تجربه نکند.
«آرامگاه»
سراینده: سان کی چی توگه Sankichi Toge
با این همه بانگی که برداشتید
با این همه فریادی که سردادید
نه پدری آمد، و نه مادری
آنها نیامدند. و حتی
بیگانه مردی،
که شما خود را به او آویختید،
جامه از دستان کوچک تان دِرید
و گریزپای دور شد.
گُمجای فریادتان زیر آوار سنگهاست.
داغ، داغی تابناک، بر بال باد،
قیرگون، قیرگونی زمینی،
و سینه ها خالی از یک نفس هوا.
( آخ، چه ضربه ای به شما زده اند؟)
از دستان نرم و نازک آرای گردنتان
خون جاریست.
شمایان در زیر آوار سنگ ، آهن، خاک و خاکروبه
و تیرهای چوبی،
چه ساده باید کشته شده باشید.
آنجا، در پشت تپه ی «هیجی یاما» کز می کنند،
چمباتمه می زند در خود، دوستانت، این انبانه های ترس،
گروه ها گروه، با چشمان سوخته، چشمان کور.
این فریاد شماست که در قژاقژ پوتین ها
و در تقا تق شتابان جعبه های ماسک سربازان گم می شود:
به ما یاری دهید، سربازان!
اما هیچ کس به داد ما نرسید.
و در سایه سار چشمه ی بزرگ آب
دل به خواهش گرم داشته اید:
خواهش ما را پذیرا باش، ما را با خود ببر!
دستان کوچک همچنان به سمت باختر نشانه رفته اند.
ولی هیچ دیاری دست در دستان شما ننهاد.
بدینسان ادای بزرگان را در آوردید
و خود را تنها درچشمه سار غسل تعمید دادید.
شمایان برگهای انجیر را
بر چهره نهاده و از آن پس
ـ کودکانتان
بی آنکه خود چرایی آن را بدانند ـ ،
جان باختند.
واکاکا واشینو Wakako Washino
شاگرد دبیرستانی (دوره ی متوسطه)
کلاس دوم
در سال ۱۹۴۵ هشت ساله
هنوز که هنوز است با نفرت به بمت اتمی فکر می کنم. وقتی که فرود آمد، کلاس دوم بودم. هنوز آن قدر کوچک بودم که برادرم را از دست دادم و الان از آن زمان هفت سال گذشته است.
برادرم خیلی دوست داشت به شنا برود. اغلب من را با خودش برای آبتنی می برد و با من بازی می کرد. شب پنجم آگوست بود که گوشش درد گرفت، چون موقع آبتنی آب به گوشش رفته بود. او دیگر نمی توانست تحمل کند و برای همین می خواست به هیروشیما برود. پول هایی را که پس انداز کرده بود، در جیب گذاشت و صبح روز ۶ آگوست ساعت ۷ سوار قطار شد و برای همیشه رفت که رفت.
مادر، از این چیزی نمی دانست و فکر می کرد او در مدرسه است و نگرانش نبود. درست همان زمانی که قطارش باید به شهر می رسید، هوا برق زد و بعدش، انگار زلزله آمده باشد، صدای گرومبی بلند شد. کمی بعد، توده های ابری بدریخت و قواره بالای سر شهر بلند شد. این ابرها را که دیدم، یادم افتاد که برادرم با قطار به آن جا رفته است، و با نومیدی رو به خانه دویدم.
در خانه شوجی Shoji (۱) کنده شده و افتاده بود و چراغ ها شکسته بودند و همه جا خرده شیشه ریخته بود. بیرون خرده شیشه و همه جور اثاث خانه پخش و پلا بود. پابرهنه نمی شد راه رفت. مردم که بلند فریاد می زدند به هر ور می دویدند. منظره ی وحشتناکی بود.
پدرم تازه یک ماهی پیش از این مرده بود. در نتیجه، هیچ کس آن جا نبود که بتواند دنبالش بگردد. برای همین، من و مادرم به سراغ کس و کارمان رفتیم و از آنها خواهش و تمنا کردیم. با مرد و دختری از خویشاوندانمان بلافاصله با یک ماشین باری به راه افتادیم، اما نمی گذاشتند با آن به هیروشیما برویم. من و مادرم با پای پیاده جاده را پیش گرفتیم و صورت همه کسانی را که از کنارمان می گذشتند ورانداز می کردیم. اما تنها غریبه ها بودند که می آمدند، در میان شان هیچ کسی نبود که شبیه برادرم باشد. همه بدجور سوخته یا زخمی بودند. از بس آن وقت کوچک بودم، جلوی آنها تعظیم می کردم. ما هر روز بدون آن که در بند خورد و خوراک مان باشیم به هر دری زدیم که برادرم را پیدا کنیم، اما پیدایش نکردیم. این بود که عکسی از او را در جعبه ی کوچکی گذاشتیم و به خاک سپردیم. او خوابش را هم نمی دید که به این زودی بمیرد، آخر تازه کمی پیش از آن گفته بود: "خاکستردان بابا که رسید، من می رم می گیرم، مادر، باشه؟" و هر روز برای رسیدن خاکستردان انتظار کشیده بود. حالا اول باید کسی را که می خواست خاکستردان را تحویل بگیرد، به خاک می سپردیم.
به این موضوع که فکر می کنم، می بینم تقصیر همه ی اینها به گردن جنگ است و آن وقت درونم از نفرت پر می شود. هر سالی که می گذرد، باز بیش و بیش تر آرزو می کنم که پدر و برادرم برگردند.
هنوز کوچک بودم که بمب اتمی فرو افتاد. آن زمان درست اهمیتش را نمی فهمیدم. برای همین تنها آن چه را که عمیقا در سرم نقش بسته بود، تعریف کردم.
من از ته دل آرزو می کنم که آدم از حالا هر چیز وحشتناک و بربرمنشانه ای مانند بمب اتمی را دور بریزد و در صلح زندگی کند.
شونن آریشیگه Shunnen Arishige
دانش آموز دبیرستانی ( دوره ی متوسطه )
کلاس سوم
درسال ۱۹۴۵ نُه ساله
آن زمان من شاگرد کلاس سوم دبستان بودم. خانه ی ما تنها دو کیلومتری از مرکز انفجار دور بود. از آن جا که خانه امان در طرح « تخلیه » قرار گرفته بود، در خانه ی کوچکی آن پشت می نشستیم. پیش ما می گفتند که بودن در مدرسه به هنگام حمله هوایی، می تواند خطرناک باشد، برای این، ما در معبدی در همان نزدیکی ها درس می خواندیم.
روزی که بمب اتمی فرود آمد، من در مدرسه، یعنی در معبد، نبودم. یک جوری بی حوصله بودم، در آن اتاقکی که پنجره ای رو به جنوب داشت، روی زمین دراز کشیده بودم و روزنامه می خواندم. اگر آن روز به معبد رفته بودم، احتمالا لای آن درخت های بزرگ معبد له و لورده شده بودم. بعدها فهمیدم که خیلی از همشاگردی هایم که برای درس به معبد رفته بودند آن جا کشته شدند.
این همان زمانی پیش آمد که در آن اتاقک بودم، یعنی حدود ساعت هشت صبح روز ۶ آگوست ۱۹۵۴. من ناگهان نور تندی به رنگ آبی یا بنفش کم رنگ دیدم. فکرهایی مثل باد از سرم گذشت: دیدی! حالا بلا دامن ما را هم گرفت، یعنی می توانم به جایی فرار کنم؟ بدون معطلی به طرف پنجره دویدم و خواستم از آن بیرون بروم. اما به نظرم رسید که از آن راه نمی توانم خود را به بیرون برسانم. اما به طرف در که دویدم، خانه فرو ریخت. در دم از هوش رفتم. به خودم که آمدم، زیر آوار بودم. اولش جان آن را نداشتم که خودم را از زیر آوار بیرون بکشم، اما به نظرم رسید کسی صدایم می زند. تند خزان خزان به یک شکاف رفتم و بالاخره با هزار دردسر و بدبختی خودم را به بیرون رساندم. مادرم بود که صدایم کرده بود.
حسابی ترسیدم. گمان کرده بودم این بلا تنها سر خانه ی ما آمده، اما همه ی خانه های دور و بر خراب یا نیمه خراب شده بودند. آسمان تاریک شده بود. تکه پاره های کاغذ و پارچه به سیم های برق آویزان بود. این جا و آن جا سیم های برق پاره و آویزان شده بود. ما به بیابان پشت خانه مان رفتیم. چند تا از همسایه ها بیرون آمدند. حالا تازه دیدم که دستم زخمی شده بود. احتمالا از زیر آوار که بیرون می آمدم، به میخ یا همچو چیزی گیر کرده بودم. زخم را زیر آب تلمبه ای که در دشت بود شستم و با مادرم به خیابان پنج کِن Ken رفتم. این جا آدم های زیادی رو به غرب فرار می کردند. موهایشان سوخته و رخت هایشان پاره پوره بود. خیلی ها سوخته یا زخمی بودند. ما هم همراه آنها به سوی غرب فرار کردیم. کمی مانده به پل کانون Kannon به پارک ابا Eba پیچیدیم. خیابان ها از فراریان پناهجو سرریز بود و شماری از آنها چنان بد جور زخمی یا سوخته بودند که دیگر نای آن را هم نداشتند که خودشان را به پیش بکشانند. آنها با صورت های گوشت ریخته در کنار خیابان چمباتمه زده بودند.
از سیل گیر که پایین رفتیم، باران سیاه و کثیف و سردی می بارید. دور و بر خانه ها، دوچرخه، توپ فوتبال و دیگر چیزها این ور و آن ور افتاده بود. هیچ کس کاری به کار آنها نداشت. همه تنها به فرار فکر می کردند. پشت تپه ی ابایاما Ebayama به ساختمان پادگان مانندی رسیدیم. به پناهگاه ضد حمله ی هوایی ای که در آن نزدیکی ها کنده بودند رفتیم و کمی استراحت کردیم.
کمی دیگر سربازی آمد و به ما گفت که چادری در کنار پناهگاه بتونی بر پا شده است و آن جا هم می توانیم خستگی در کنیم. او به آن جا راهنمایی مان کرد. در آن چادر زخمیان و سوختگان بسیاری روی زمین دراز کشیده بودند. غروب که شد، صدایی که به صدای خواهرم می ماند و یک بند اسم مرا صدا می زد به گوشم خورد. از چادر بیرون رفتم و راستی راستی خواهر بزرگم پیش رویم آن جا ایستاده بود. او آن زمان در بیمارستان دولتی اِبا Eba کار می کرد. آن وقت من و مادرم با خواهرم به بیمارستان ابا رفتیم.
آن جا هم جای سوزن انداختن نبود. همه جا پر از سوخته ها و زخمی ها بود. خواهر کوچکترم هم میان آنها بود. همه ی صورتش سوخته بود و دراز کشیده بود و ناله می کرد. شب که شد، سراسر آسمان بالای سر یوکوگاوا Yokogawa و کامی یاچو Kamiyacho کاملا سرخرنگ بود. احتمالا در آن جاها خانه ها در آتش می سوختند. آن شب با خواهرم و دوستانش در پناهگاه ضد حمله ی هوایی خوابیدیم. روز بعد را هم در بیمارستان سر کردیم. برای خواب که دراز کشیده بودم، به نظرم می آمد صدای آه و ناله ی آدم هایی که همه ی روز شنیده بودم همچنان در گوش هایم می پیچند. تصویر یک سُرم بزرگ شیشه ای و یک سوزن دراز هشت سانتیمتری که در ران یکی فرو رفته، پیش چشمم جان می گرفت. از این رو مدت درازی نمی توانستم بخوابم. روز بعد پدرم هم به بیمارستان آمد. او جان سالم به در برده بود، چون آن روز، صبح زود با ماشین به گیون ماچی Gionmachi رفته بود.
همان روز با پدرم رفتیم تا محلِ آتش سوزیِ خانه امان را که تا آن وقت در آن می نشستیم ببینیم. اما خانه انگار آب شده و در زمین فرو رفته بود، هیچ نشانی از آن نبود. تنها درخت انجیر و جعبه ی آهنی سوخته ی چرخ خیاطی را پیدا کردیم. تیرهای کلفت تلگراف هنوز هم می سوخت و دود می کرد. کف خیابان از پاره آجر و چیزهای دیگر پوشیده بود و تنها این جا و آن جا آدم هایی به چشم می خورد.
آن ورتر به محل خانه ی سوخته ی آقای تاکاگی Takagi در می یوکی Miyuki رفتیم. خانواده ی تاکاگی و یامانو Yamano در پناهگاه ضد حمله ی هوایی بودند. با آنها حرف زدیم و بنا شد که من با خانواده ی تاکاگی با کشتی به جزیره ی نومیشیما Nomishima در دریاچه ی داخلی بروم. تاکائه Takae که مدت ها دنبال خانم تاکاگی گشته بود، با سوختگی هایی از مرگ جان به در برده بود، اما تارو Taro مرده بود. تاکائه بعدها برایم تعریف کرد که در آن لحظه تازه از روی پل سومی یوشی Sumiyoshi در فوناایری Funairi رد شده بود. کت کلفتی تنش بوده و برای این، تنها آن سوی تنش که رو به شمال بود سوخته بود، آن هم در صورت، بازو و دست. همه ی آن جاهای تن که کت آستین کوتاه آن را نپوشانده بود.
من چندی در اوهارا Ohara در جزیره ی نومیشیما بودم. آن جا روزی کسی در خیابان جلوی خانه ی ما می رفت و با صدای بلند داد می زد: « امروز ظهر یه خبر مهم از رادیو پخش می شه. از همه تقاضا می شه به ش گوش بدن!» آن روز اعلیحضرت امپراتور در برنامه نیمروزی شکست را اعلام کرد. روز بعد با آقای تاکاگی به کانوکاوا رفتیم. خانه آن جا در دل کوه بود و چشم انداز خوبی به دریاچه داشت. من هر روز از آن جا به منظره ی دریاچه نگاه می کردم. اما به آن آب آبی سیر که نگاه می کردم، اشک هایم به شکل عجیب و غریبی سرازیر می شد.
پنج روزی آن جا ماندم، بعد دوباره به هیروشیما برگشتم. به بیمارستان اِبا که رسیدم، مادرم دیگر مرده بود. باید چهار روز پیش از رسیدن من مرده بوده باشد. خب، باید آن جا در کانوکاوا با دیدن منظره دریا اشک هایم سرازیر می شد، آخر مادرم مرده بود. حالا دومین خواهرم در بیمارستان خوابیده بود. او هم ده روزی پس از آن مُرد. به این ترتیب دو نفر از خانواده ی ما، یعنی مادر و خواهرم، قربانی بمب اتمی شدند. خود من هم بعدها ماه ها در بیمارستان سر کردم.
۱. در کشویی با چارچوب چوبی و روکش کاغذی
اخبار روز:
اوری عزیز،
از آنجا که ما در سال های گذشته بر سر مشکلات سخت و غیر قابل تصور خاورمیانه با علاقه با یکدیگر کار مشترک نموده ایم، مطمئنم که اختلاف نظر تو را آزرده خاطر نخواهد نمود بلکه بر عکس، عکس العمل نشان دادن برای تو مهم است. این مسئله همچنین در رابطه با مقاله اخیر تو که در آن تو حمله نظامی ناتو بر علیه رهبریت قذافی را ترجیح داده ای صادق است. این نوشته تو در جنبش صلح آلمان و همچنین در افکار عمومی باعث بحث های بسیار مخالف و موافق گردید. از این روی من هم پاسخ تو را در کمال دوستی و احترام بطور علنی خواهم داد.
شاید تو حق داری و رژیم قذافی را می توان تنها با قدرت نظامی سرنگون نمود. اما فورا این سئوال هم پیش می آید که قدرت نظامی قذافی تا چه حد قوی است و چه کسانی این قدرت نظامی را به وی داده اند. کشورهای اتحادیه اروپا بخصوص آلمان از سال ۲۰۰۴ که اتحادیه اروپا تحریم علیه لیبی را برداشته است، قذافی را تا دندان مسلح به کالاهای نظامی نموده اند. هلیکوپتر و فرستنده های ایجاد خلل که بخصوص برای سرکوب اپوزیسیون مناسبند، تا سال ۲۰۰۹ از آلمان به لیبی فرستاده می شد. ارزش صادرات تسلیحاتی به رژیم قذافی تنها در سال ۲۰۰۹ در حدود ۵٣،۲ میلیون یورو بوده است یعنی سه مرتبه بیشتر از سال ۲۰۰٨. این مسئله می تواند "دستمزد و جایزه" برای این بوده باشد که قذافی آوارگان آفریقائی را از اروپا دور نگه داشته و نفت به غرب داده است.
طبیعتا مسئله بر سر نفت است. نفتی که از فروشش به ایتالیا، فرانسه و آلمان قدرت نظامی دیکتاتور قذافی تغذیه شده و می شود. اگر امروز مستبد باید سرنگون شود آنطوری که تو نوشته ای، در این صورت باید در این باره هم فکر کرد که چه کسی او را این همه قدرتمند نموده است. با این مسئله که ضروری است مستبدین را سرنگون نمود من موافقم اما این "آدم و یا کسی" که تو نام برده ای و باید این کار را کند کیست؟ شورای امنیت سازمان ملل، ناتو، ائتلافی از متحدین غربی، یا آمریکا؟
من زمانی که به این ائتلاف فکر می کنم به یاد ائتلاف همسانش در عراق و افغانستان و تعداد بیشمار غیرنظامیان کشته شده افتاده و زمانی که می شنوم که همین ائتلاف جنگی در لیبی باز هم نمیدانم برای چه تعدادی غیرنظامی کشته مسئول خواهد بود، شدیدا تکان می خورم.
قذافی همین دوسه هفته اخیر مستبد نشده است. کسانی که اکنون می خواهند بطور نظامی او را بزانو درآورند و بکشند، تا کنون مردم لیبی برایشان ذره ای ارزش نداشته است. این تلخ ترین حقیقت است. اگر آنها هم اکنون بدون شرم از "انقلاب" در لیبی صحبت می کنند، کلمه ای که تا به امروز آنرا شیطانی می دانستند، و اگر این دروغ ها را از سوی رسانه ها مرتبا تکرار می کنند، من کار دیگری نمی توانم بکنم بجز اینکه علیه این تهیجات جنگی سخن بگویم.
چه کلبی گرائی ای: در ابتدا یک مستبد را قوی می سازند (تا توسط او پول درآورند) و بعد وقتی وی قدرتمند شد در باره قدرت وی گلایه می کنند و علیه وی جنگ می کنند!
هر دوی اینها به هیچ وجه با احترام به ملت ها ـ و حقوق بشر رابطه ای ندارد. بلکه بخشی از سیاست تهاجمی کنونی رهبریت امپریالیستی است. سیاستی که با وجود اینکه با نام محافظت از انسانها و حقوق ملت ها انجام می پذیرد و در این راه متاسفانه شورای امنیت سازمان ملل را مورد سوء استفاده قرار می دهند اما از آنجا که آنها استفاده ابزاری از این حقوق برای منافع قدرت خود می نمایند این کار خود به انهدام اساس و قوانین پایه ای سیاست بین المللی خواهد انجامید. در واقع پیامد این سیاست برگشت به بربریت است. بربریتی که در حملات نظامی و جنگ های قدرت های بزرگ غرب بر سر کنترل ذخایر جهان عیان می شود.
من خواهان این هستم که کشتن و قتل در تمامی سمت و سوها متوقف گردد و می خواهم کمک کنم تا قذافی برود اما این خواست ها نباید در نتیجه یک جنگ باشد.
اگر مذاکرات با قذافی که تاکنون به هیچ وجه انجام نپذیرفته است، کمک نکند بعد چه خواهد شد؟
حقوق ملت ها تحریم های متفاوت بسیاری را می شناسد ـ بجز خشونت نظامی ـ که تمامی اینها تاکنون در مقابل قذافی نه بطور جدی و نه به موقع و نه سیستماتیک بکار گرفته شده اند. آلترناتیو هائی در مقابل جنگ و همچنین جنگ ناتو وجود دارد. بله جنگ ناتو که روزانه تمایل به گسترش دارد خود به معنی شکستن حقوق ملت هاست و نه آنطور که تو می گوئی محافظت از غیرنظامیان لیبی. این جنگ از همان آغازش یک دروغ مودبانه بود و هدفش سرنگونی قذافی بوده است. خوب بعد از سرنگونی قذافی چه پیش خواهد آمد؟
بنابراین برای اینکه این جنگ را خاتمه داد باید مذاکره نمود آنهم بی تفاوت از اینکه بهنگام مذاکرات از کدام کیفیت های روحی یا سیاسی و اخلاقی باید چشم پوشی نمود. نام ها و مشخصه های امروزی قذافی "دیوانه"، "روانی"، "مستبد" و یا حرفهائی از این نوعند. من این مشخصه ها را دقیقا از زمان تصادمات با میلوسویچ یا صدام حسین می شناسم. نمی توان طرف مذاکرات را انتخاب نمود و یا مذاکرات را از اساس رد کرد. اگر که مذاکرات در اساس رد بشوند منطقا تنها آلترناتیو جنگ باقی می ماند. اما دقیقا از جنگی که امروز انجام می پذیرد باید خارج شد. زیرا که مسلما قدم بعدی حمله نظامی زمینی است.
همچنین من برای هیچ کس نمی توانم توضیح دهم که چرا تحریم تسلیحاتی که در قطعنامه سازمان ملل ـ که مورد نقد من است ـ برای طرفین وضع شده است، حالا از سوی آمریکا و فرانسه و بریتانیا مورد بی توجهی قرار می گیرد. در اینجا از سازمان ملل بعنوان طرف مذاکره سئوال می شود، سازمان مللی که جانب هیچ طرفی را نگیرد و متاسفانه در حال حاضر چنین نیست. در این جهان نابرابر بهترین کار ما این است که برای جلوگیری از جنگ از حقوق ملت ها دفاع کنیم و باید خواست مقدم و مهم ما این باشد که عملیات جنگی در لیبی فورا خاتمه یابد.
ما هر دو می دانیم که روند انقلابی از خارج وارد نمی شود بلکه از طریق تضادهای درونی توسعه می یابد و انرژی های درونی را آزاد می کند. همچنین حقوق ملت ها از این شناخت حرکت می کند و دخالت در جنگ داخلی را ممنوع می سازد.
من به تو صد بار حق می دهم که ما به انتظار یک جهان کامل و بی عیب نمی توانیم بنشینیم و اینکه ما در همین جهان نابرابر باید بهترین تلاش هایمان را بکنیم. این خود دلیل سال های سال تلاش های ما در جنبش صلح است. اما جنگ هیچگاه جهان را بهتر نخواهد ساخت و از همه بهتر برای ما این است که تمام نیروی خود را برای صلح بکار گیریم و ابزارهای صلح را که حقوق ملت ها بما می دهند را هر کسی در کشور خودش و در تصادمات با دولت خودش بکار برد. درست بمانند تاکنون و همواره از نو.
من از تو تشکر می کنم اوری عزیز، برای اینکه ما را به فکر کردن در این باره دعوت می کنی. تو برای من انسانی عادل در جهان ناعادلانه هستی.
با دوستی فراوان
شاید تو حق داری و رژیم قذافی را می توان تنها با قدرت نظامی سرنگون نمود. اما فورا این سئوال هم پیش می آید که قدرت نظامی قذافی تا چه حد قوی است و چه کسانی این قدرت نظامی را به وی داده اند. کشورهای اتحادیه اروپا بخصوص آلمان از سال ۲۰۰۴ که اتحادیه اروپا تحریم علیه لیبی را برداشته است، قذافی را تا دندان مسلح به کالاهای نظامی نموده اند. هلیکوپتر و فرستنده های ایجاد خلل که بخصوص برای سرکوب اپوزیسیون مناسبند، تا سال ۲۰۰۹ از آلمان به لیبی فرستاده می شد. ارزش صادرات تسلیحاتی به رژیم قذافی تنها در سال ۲۰۰۹ در حدود ۵٣،۲ میلیون یورو بوده است یعنی سه مرتبه بیشتر از سال ۲۰۰٨. این مسئله می تواند "دستمزد و جایزه" برای این بوده باشد که قذافی آوارگان آفریقائی را از اروپا دور نگه داشته و نفت به غرب داده است.
طبیعتا مسئله بر سر نفت است. نفتی که از فروشش به ایتالیا، فرانسه و آلمان قدرت نظامی دیکتاتور قذافی تغذیه شده و می شود. اگر امروز مستبد باید سرنگون شود آنطوری که تو نوشته ای، در این صورت باید در این باره هم فکر کرد که چه کسی او را این همه قدرتمند نموده است. با این مسئله که ضروری است مستبدین را سرنگون نمود من موافقم اما این "آدم و یا کسی" که تو نام برده ای و باید این کار را کند کیست؟ شورای امنیت سازمان ملل، ناتو، ائتلافی از متحدین غربی، یا آمریکا؟
من زمانی که به این ائتلاف فکر می کنم به یاد ائتلاف همسانش در عراق و افغانستان و تعداد بیشمار غیرنظامیان کشته شده افتاده و زمانی که می شنوم که همین ائتلاف جنگی در لیبی باز هم نمیدانم برای چه تعدادی غیرنظامی کشته مسئول خواهد بود، شدیدا تکان می خورم.
قذافی همین دوسه هفته اخیر مستبد نشده است. کسانی که اکنون می خواهند بطور نظامی او را بزانو درآورند و بکشند، تا کنون مردم لیبی برایشان ذره ای ارزش نداشته است. این تلخ ترین حقیقت است. اگر آنها هم اکنون بدون شرم از "انقلاب" در لیبی صحبت می کنند، کلمه ای که تا به امروز آنرا شیطانی می دانستند، و اگر این دروغ ها را از سوی رسانه ها مرتبا تکرار می کنند، من کار دیگری نمی توانم بکنم بجز اینکه علیه این تهیجات جنگی سخن بگویم.
چه کلبی گرائی ای: در ابتدا یک مستبد را قوی می سازند (تا توسط او پول درآورند) و بعد وقتی وی قدرتمند شد در باره قدرت وی گلایه می کنند و علیه وی جنگ می کنند!
هر دوی اینها به هیچ وجه با احترام به ملت ها ـ و حقوق بشر رابطه ای ندارد. بلکه بخشی از سیاست تهاجمی کنونی رهبریت امپریالیستی است. سیاستی که با وجود اینکه با نام محافظت از انسانها و حقوق ملت ها انجام می پذیرد و در این راه متاسفانه شورای امنیت سازمان ملل را مورد سوء استفاده قرار می دهند اما از آنجا که آنها استفاده ابزاری از این حقوق برای منافع قدرت خود می نمایند این کار خود به انهدام اساس و قوانین پایه ای سیاست بین المللی خواهد انجامید. در واقع پیامد این سیاست برگشت به بربریت است. بربریتی که در حملات نظامی و جنگ های قدرت های بزرگ غرب بر سر کنترل ذخایر جهان عیان می شود.
من خواهان این هستم که کشتن و قتل در تمامی سمت و سوها متوقف گردد و می خواهم کمک کنم تا قذافی برود اما این خواست ها نباید در نتیجه یک جنگ باشد.
اگر مذاکرات با قذافی که تاکنون به هیچ وجه انجام نپذیرفته است، کمک نکند بعد چه خواهد شد؟
حقوق ملت ها تحریم های متفاوت بسیاری را می شناسد ـ بجز خشونت نظامی ـ که تمامی اینها تاکنون در مقابل قذافی نه بطور جدی و نه به موقع و نه سیستماتیک بکار گرفته شده اند. آلترناتیو هائی در مقابل جنگ و همچنین جنگ ناتو وجود دارد. بله جنگ ناتو که روزانه تمایل به گسترش دارد خود به معنی شکستن حقوق ملت هاست و نه آنطور که تو می گوئی محافظت از غیرنظامیان لیبی. این جنگ از همان آغازش یک دروغ مودبانه بود و هدفش سرنگونی قذافی بوده است. خوب بعد از سرنگونی قذافی چه پیش خواهد آمد؟
بنابراین برای اینکه این جنگ را خاتمه داد باید مذاکره نمود آنهم بی تفاوت از اینکه بهنگام مذاکرات از کدام کیفیت های روحی یا سیاسی و اخلاقی باید چشم پوشی نمود. نام ها و مشخصه های امروزی قذافی "دیوانه"، "روانی"، "مستبد" و یا حرفهائی از این نوعند. من این مشخصه ها را دقیقا از زمان تصادمات با میلوسویچ یا صدام حسین می شناسم. نمی توان طرف مذاکرات را انتخاب نمود و یا مذاکرات را از اساس رد کرد. اگر که مذاکرات در اساس رد بشوند منطقا تنها آلترناتیو جنگ باقی می ماند. اما دقیقا از جنگی که امروز انجام می پذیرد باید خارج شد. زیرا که مسلما قدم بعدی حمله نظامی زمینی است.
همچنین من برای هیچ کس نمی توانم توضیح دهم که چرا تحریم تسلیحاتی که در قطعنامه سازمان ملل ـ که مورد نقد من است ـ برای طرفین وضع شده است، حالا از سوی آمریکا و فرانسه و بریتانیا مورد بی توجهی قرار می گیرد. در اینجا از سازمان ملل بعنوان طرف مذاکره سئوال می شود، سازمان مللی که جانب هیچ طرفی را نگیرد و متاسفانه در حال حاضر چنین نیست. در این جهان نابرابر بهترین کار ما این است که برای جلوگیری از جنگ از حقوق ملت ها دفاع کنیم و باید خواست مقدم و مهم ما این باشد که عملیات جنگی در لیبی فورا خاتمه یابد.
ما هر دو می دانیم که روند انقلابی از خارج وارد نمی شود بلکه از طریق تضادهای درونی توسعه می یابد و انرژی های درونی را آزاد می کند. همچنین حقوق ملت ها از این شناخت حرکت می کند و دخالت در جنگ داخلی را ممنوع می سازد.
من به تو صد بار حق می دهم که ما به انتظار یک جهان کامل و بی عیب نمی توانیم بنشینیم و اینکه ما در همین جهان نابرابر باید بهترین تلاش هایمان را بکنیم. این خود دلیل سال های سال تلاش های ما در جنبش صلح است. اما جنگ هیچگاه جهان را بهتر نخواهد ساخت و از همه بهتر برای ما این است که تمام نیروی خود را برای صلح بکار گیریم و ابزارهای صلح را که حقوق ملت ها بما می دهند را هر کسی در کشور خودش و در تصادمات با دولت خودش بکار برد. درست بمانند تاکنون و همواره از نو.
من از تو تشکر می کنم اوری عزیز، برای اینکه ما را به فکر کردن در این باره دعوت می کنی. تو برای من انسانی عادل در جهان ناعادلانه هستی.
با دوستی فراوان
سرنوشت خیزش مردمی در سوریه
اخبار روز:
نگاهی به رویدادهای سوریه و تلاش حکومت آن در سرکوب خیزش مردمی، به خوبی نشان می دهد که شیوه کار در آن کشور تا چه حد به حکومت اسلامی ایران شباهت دارد. تردیدی نیست که ماموران امنیتی سوریه شیوه های سرکوب را از رژیم ایران فرا گرفته اند و حکومت در تهران با اشتیاق این شیوه ها را به آن ها یاد داده، زیرا اگر حکومت علوی خاندان اسد در سوریه برافتد، بزرگ ترین ضربه سیاسی به حکومت ایران وارد خواهد آمد. البته رژیم ایران برای رد گم کردن ادعا می کند که خیزش های مردمی در کشورهای عرب تقلیدی از انقلاب سی و دو سال پیش در ایران است – انقلابی که گروهی آخوند سوار بر موج قیام مردمی شدند و به جای دموکراسی و رفاه و آزادی، که مردم خواهان آن بودند، یک رژیم بنیادگرا و سرکوبگر دینی بر ایران حاکم کردند. این ترفند بازی سران حکومت ایران نمی تواند بر آن واقعیت تزلزل ناپذیر سرپوش گذارد که مردم به پا خاسته سوریه نیز مردمسالاری می خواهند و پایان دیکتاتوری و فساد و عقب ماندگی را میطلبد و می خواهند از چنگال حکومتی که حدود چهل سال است گلوی آنان را می فشرد رهایی یابند.
البته هنوز بسیار زود است بتوان ارزیابی کرد – و حتی به پیش بینی پرداخت که با برافتادن دولت بشار اسد، چه نوع حکومتی جایگزین آن خواهد شد – ولی حکومت ایران بیم بسیار دارد که رژیم آینده حاضر به ادامه همکاری با رژیم تهران و ادامه حمایت از حزب الله نباشد. سرنوشت خیزش مردمی در سوریه، با آنچه که در تونس و مصر و لیبی و یمن می گذرد و گذشته است، تفاوت اساسی ندارد: مردمی که از ستم برآشفته شده اند و رفاه و آزادی و اشتغال و سطح زندگی بالا را طلب می کنند، می خواهند بر وضع کنونی نقطه پایان گذارند. ولی هنوز معلوم نیست در آشفته بازاری که ایجاد شده و یا در راه است، کدام یک از گروه ها ممکن است دست بالا را بگیرد. یک سرباز سوری که ممکن است به احتمال زیاد اهل تسنن باشد، حاضر نیست به روی برادران هم میهن و هم کیش خویش آتش بگشاید – ولی به فرد سپاهی ایرانی می توان چنین القاء کرد که آزادیخواه سوری زندیق است و ضداسلام است و باید او را از پای درآورد حتی اگر برخی، این اتهام نسبت به حکومت ایران را انکار کنند، نشانه های دیگر یاری رسانی های حکومت ایران به حزب بعث سوریه جای انکار ندارد: در دمشق نیز برخی افراد را به اعترافات تلویزیونی واداشتند که سناریوی نوشته شده از جانب سازمان امنیت رژیم را طوطی وار بازگو کردند. حکومت سوریه نیز همانند ایران اینترنت را قطع کرد، تلفن های همراه را از کار انداخت و با دستگاه هایی که از ایران گرفته بود به شنود مردم پرداخت. این یاری و همکاری در همه زمینه ها ادامه دارد – زیرا همان گونه که در بالا به آن اشاره کردم سقوط رژیم سوریه، برای حکومت ایران یک فاجعه خواهد بود که پایه های خود حکومت در ایران را لرزان تر خواهد ساخت. سوریه، در تلاش برای لکه دار ساختن جنبش مردمی و نسبت دادن آن به بیگانگان است.
حکومت در ایران، تظاهرات اعتراضی پس از انتخابات ریاست جمهوری را به "استکبار و استعمار و صهیونیسم" نسبت داد – زیرا برایش شرم آور است اعتراف کند که این خود مردم ایران هستند که به پا می خیزند و حق خود را می طلبند و بیگانه ای بر آنان تاثیرگذار نبوده است از دیدگاه رژیم ایران مردم "صغیر" هستند و اگر چنین بلوغ سیاسی نشان می دهند، پس حتما آمریکاو اسرائیل به آن ها راه نشان داده اند.
استدلالی هم که مطرح می کنند بسیار کودکانه است: می گویند که چون سوریه در خط اول مبارزه با اسرائیل قرار گرفته، پس می خواهند آن رژیم را براندازند که این پیکار نیز فروکش کند. این یکی از شیوه های رنگ باخته و خط بطلان خورده حکومت ایران و رژیم هایی شبیه آن است که هر پدیده منفی را به دولتهای غربی می چسبانند، تا نه تنها خود را مبرا جلوه دهند، بلکه کمی ها و کاستی ها و شکست ها و شرارت ها و اختلافات داخلی خود را نیز پرده پوشی کنند. مردم خاورمیانه به پا خاستند تا شیوه های کهنه حکومتی را براندازند و طرحی نوین بریزند. هنگام آن رسیده است که دیکتاتورها نیز شیوه های رنگ باخته تبلیغاتی و تحریکاتی را به دور اندازند و مردم خاورمیانه را صغیر و مهجور و نیازمند به ادامه انقلابهای اسلامی وولی مطلقه فقیه تلقی نکنند.
اخبار روز:
از اعتصاب هزاران کارگر مجتمع های پتروشیمی ماهشهر حمایت کنیم
بنا بر آخرین خبرهای اعلام شده از طرف اتحادیه آزاد کارگران ایران، اعتصاب گسترده و بزرگ کارگران مجتمع های پتروشیمی منطقه ویژه اقتصادی ماهشهر همچنان ادامه دارد. این اعتصاب که از روز ۲۰ فروردین ماه جاری با اعتصاب و تجمع کارگران پیمانکاریهای مجتمع پتروشیمی بندر امام آغاز شده طی روز های گذشته بسرعت سایر مجتمع های پتروشیمی منطقه از قبیل امیرکبیر، خوزستان، شیمائی رازی، تندگویان، بوعلی و اروند را نیز دربرگرفته است. بنا بر این گزارش در پنجمین روز اعتصاب گسترده کارگران پیمانکاریهای مراکز پتروشیمی منطقه، هزاران کارگر این مراکز هر روز صبح در محل کار خود حاضر میشوند و تا پایان وقت اداری در اعتصاب بسر میبرند و سپس بصورت راهپیمائی و با دادن شعار حول خواستهای خود به منازل شان میروند .
در ادامه این اعتصابات و اعتراضات گسترده، در۲٣ فروردین ماه کارگران مجتمع های امیرکبیر، تندگویان وبوعلی در یک حرکت هماهنگ و به هم پیوسته در محوطه پتروشیمی با سر دادن شعار به راهپیمائی پرداختند.
خواستهای محوری کارگران حذف پیمانکاران متعدد واسطه ای، لغوقراردادهای موقت و تدوین قراردادهای مستقیم و دسته جمعی با کارفرمای اصلی میباشد.
مدیریت با در پیش گرفتن سکوت هیچ پاسخی به خواسته های بر حق کارگران نداده است تا هم کارگران را خسته و فرسوده کند و هم با خریدن زمان فرصتی داشته باشد که چگونگی بر خورد با این اعتصاب گسترده که کل منطقه و فعالیتهای روزمره در آن را تحت الشعاع قرار داده است را بررسی کند.
ما ضمن دفاع از کلیه خواست های برحق کارگران پتروشیمی مبنی بر حذف پیمانکاران متعدد واسطه ای، لغوقراردادهای موقت، تدوین قراردادهای مستقیم ودسته جمعی، از کلیه نیروهای مدافع جنبش کارگری میخواهیم که از این حرکت کارگران مبارز به هر شکل ممکن پشتیبانی کنند.
در حالی که کارگران و زحمتکشان ایران در سخت ترین شرایط اقتصادی قرار دارند و هر حرکت حق طلبانه ای با خطر سرکوب شدید مواجه است دفاع از این اقدام شجاعانهی کارگران وظیفه تمامی نیروهای مبارز و آزادیخواه است.
شورای همبستگی با مبارزات مردم ایران
۱۶/۴/۲۰۱۱
بنا بر آخرین خبرهای اعلام شده از طرف اتحادیه آزاد کارگران ایران، اعتصاب گسترده و بزرگ کارگران مجتمع های پتروشیمی منطقه ویژه اقتصادی ماهشهر همچنان ادامه دارد. این اعتصاب که از روز ۲۰ فروردین ماه جاری با اعتصاب و تجمع کارگران پیمانکاریهای مجتمع پتروشیمی بندر امام آغاز شده طی روز های گذشته بسرعت سایر مجتمع های پتروشیمی منطقه از قبیل امیرکبیر، خوزستان، شیمائی رازی، تندگویان، بوعلی و اروند را نیز دربرگرفته است. بنا بر این گزارش در پنجمین روز اعتصاب گسترده کارگران پیمانکاریهای مراکز پتروشیمی منطقه، هزاران کارگر این مراکز هر روز صبح در محل کار خود حاضر میشوند و تا پایان وقت اداری در اعتصاب بسر میبرند و سپس بصورت راهپیمائی و با دادن شعار حول خواستهای خود به منازل شان میروند .
در ادامه این اعتصابات و اعتراضات گسترده، در۲٣ فروردین ماه کارگران مجتمع های امیرکبیر، تندگویان وبوعلی در یک حرکت هماهنگ و به هم پیوسته در محوطه پتروشیمی با سر دادن شعار به راهپیمائی پرداختند.
خواستهای محوری کارگران حذف پیمانکاران متعدد واسطه ای، لغوقراردادهای موقت و تدوین قراردادهای مستقیم و دسته جمعی با کارفرمای اصلی میباشد.
مدیریت با در پیش گرفتن سکوت هیچ پاسخی به خواسته های بر حق کارگران نداده است تا هم کارگران را خسته و فرسوده کند و هم با خریدن زمان فرصتی داشته باشد که چگونگی بر خورد با این اعتصاب گسترده که کل منطقه و فعالیتهای روزمره در آن را تحت الشعاع قرار داده است را بررسی کند.
ما ضمن دفاع از کلیه خواست های برحق کارگران پتروشیمی مبنی بر حذف پیمانکاران متعدد واسطه ای، لغوقراردادهای موقت، تدوین قراردادهای مستقیم ودسته جمعی، از کلیه نیروهای مدافع جنبش کارگری میخواهیم که از این حرکت کارگران مبارز به هر شکل ممکن پشتیبانی کنند.
در حالی که کارگران و زحمتکشان ایران در سخت ترین شرایط اقتصادی قرار دارند و هر حرکت حق طلبانه ای با خطر سرکوب شدید مواجه است دفاع از این اقدام شجاعانهی کارگران وظیفه تمامی نیروهای مبارز و آزادیخواه است.
شورای همبستگی با مبارزات مردم ایران
۱۶/۴/۲۰۱۱
اخبار روز:
اعلامیه کمیته مرکزی سازمان کارگران انقلابی ایران – راه کارگر ، بمناسبت اول ماه مه
روز جهانی کارگر بر کارگران ایران و سراسرجهان مبارک باد !
پی آمدهای فاجعه بار بحران اخیر بینالمللی سرمایه و چهار دهه تحمیل برنامه نئولیبرالی به مردم و مخصوصا طبقه کارگر و زحمتکشان جهان، تردیدی باقی نمی¬گذارد که برای نجات بشریت غارت شده از چرخه فلاکت بار این نظام هستی-سوز ستم¬زای نابهنگام، هیچ راهی جز مبارزه برای پی افکندن جهانی خالی از ستم و بیداد سرمایه نمانده است. سرمایه جهانی سناریوی ناتوانی خود در حل بحران موجود و بی توجهی به ابتدایی¬ترین خواست میلیاردها انسان ستم¬دیده و تهیدست جهان را هر روزه به شکلهای گوناگون تکرار میکند و به جای تخصیص بودجه برای کارآفرینی، آموزش، بهبود خدمات بهداشتی، درمانی و زیست محیطی، با بیکارسازی میلیونی، حذف و کاهش هزینهها در اکثر زمینههای ضروری رفاه اجتماعی و ربودن مدام بخشی از بیمه¬های اجتماعی توده¬های کار و زحمت و ریختن آن به حلقوم سیری ناپذیر مالی و ربایی به جنگ با بحران رفت. بی سبب نبود که چنین برنامهای شکاف بین فقر و غنا را طی همین زمان کوتاه به طرز بی سابقه ای گسترش داد، خشم انقلابی کارگران، زحمتکشان و همه لایههای آسیب پذیر جامعه را برانگیخت و چون طوفان بینان¬کنی ابتدا در مناطق تحت استعمار و استثمار بینالمللی سرمایه چون تونس، مصر، الجزیره، لیبی، مراکش، یمن، سوریه و سپس در کشورهایی چون پرتفال، انگلیس و آمریکا و در کشور ما به شکل اعتراضات مدنی- ضد استبدادی دامنه پیدا کرده است.
اما رویکرد رژیم جنایت پیشه جمهوری اسلامی به این مبارزات و عموما به مطالبات برحق کارگران و زحمتکشان همه مرزها را درنوردیده است: نابودی هرنوع تشکل مستقل، دستگیری سازمان¬گران کارگری (اسانلو، شهابی، غلام-حسینی، رضا رخشان و... )، بریدن زبان اعتراض، شکنجه و تحقیر و بی توجهی به پایهای¬ترین حقوق کارگران دستگیر شدگان و همه زندانیان سیاسی در مخفیگاه¬های بی نام و نشان، و در سطح جامعه زیر پا گذاشتن همان قوانین خود ساخته مربوط به حداقل دستمزد از جمله اقدام¬های ضدکارگری به شمار میرود. حداقل دستمزد که طبق ماده ۴۱ قانون کار و اصل ۴۳ قانون اساسی "برای تأمین زندگی شرافتمندانه در شرایط اقتصادی کنونی یک خانواده چهار نفره ایرانی" در نظر گرفته شده است در شرایط کنونی دستکم یک میلیون و ٣۰۰ هزار تومان محاسبه و اعلام گردیده است"، رقمی که تشکل های مستقل کارگری آنرا اعلام کردهاند، حتی برخی اعضای کانون هماهنگی شورای اسلامی کار این نهاد سرکوب رژیم نیز آن را واقعی دانسته¬اند. اما رژیم و در کمال وقاحت، این حداقل را سیصدو سی هزار وسیصد تومان تعیین کرده است!
رژیم در راستای سیاست ضدکارگری خود تلاش می کند با طرح هدفمند کردن یارانه¬ها و حذف سوبسید،تنها با افزودن سی هزار تومان به حداقل سیصد هزار تومان دستمزدی که سه برابر پایینتر از خط فقر است،عملا نان را از سفره کارگران و زحمتکشان برباید، کار یورش به کارگران اما به همین جا خاتمه نیافته است!این روزها زمزمه برنامههای مستمند سازی سبعانه دیگری به گوش می رسد. در عین حالی که ۸۰ در صد نیروی کار جامعه قراردادی اند ( ایلنا سوم دیماه ۸۹ ) و طرح سه جانبه گرایی کارفرما - دولت - کارگر طبق مقاوله نامه سازمان بینالمللی کار غیر قانونی است و در آن کارفرما و دولت همیشه دست بالا را دارند، از زبان فروزنده، معاون رئیس جمهور می شنویم: « فعالیت به مدت ۸ ساعت در روز غلط است، دولت باید به جای روز مزد به سمت کار مزد حرکت کند. » جایگزینی قانون کار با « تراضی و توافق »، معنایی جز نابودی حق بیمه، حق بازنشستگی، حق داشتن تعطیلی سالانه و دیگر حقوق کارگران و لایههای تهیدست جامعه در بر ندارد.رژیم ارتجاعی و سرمایهداری ایران چون ازهماکنون اعتراضات و شورش های گستردهتری را در واکنش با این سیاست ها پیشبینی میکند بر آنست تا با طرح « سال جهاد اقتصادی » و « جلوگیری از فتنه اقتصادی » جو خفقان و ارعاب را تشدید کند.
تلاش رژیم در فتح آخرین سنگر های مقاومت مردم و جلوگیری از اعتراضات آن ها، علیرغم شدید ترین سرکوب ها و افزایش اعدام های پیشروان کارگری، زنان، جوانان، اقلیت های قومی و مذهبی، اگرچه از گسترش این اعتراضات کاسته است ولی نتوانسته است جنبش رو به روشد را مهار کند. حضور مجدد مردم در ۲۵ بهمن، اول و ده اسفند و طرح شعار های ضد استبدادی و ساختار شکنانه مستقل، موید فرارفتن جنبش از محدوده نظام، جدا کردن صف خود از اصلاح طلبان و بسط رادیکالیسمی است که میتواند در دور بعدی بر آمد جنبش مردمی گام موثری در ایجاد تجمع وسیع مبارزین راه آزادی و برابری اجتماعی باشد.
کارگران با آنکه به طور منفرد در همه این اعتراضات شرکت داشتند ولی هنوز نتوانسته اند در صفی مستقل با مفصل بندی جنبش های همگانی ضد استبدادی و مطالبات سیاسی ــ اقتصادی خود بمثابه نیروی تعیین کننده طبقاتی نقش در خوری را ایفا کنند. محدود بودن اعتراضات آنها به مطالبه حقوق معوقه، افزایش دستمزد، دفاع از حق تشکل مستقل و دیگر مطالبات صنفی در عین ضروری بودن، از وظیفه تاریخی آنها به عنوان اصلیترین طبقه تا به آخر انقلابی و مدافع پیوند نان و آزادی و دیگر خواست های مطالباتی نمی کاهد. ضرورت سازمانیابی کارگران در مقیاس کلان و سراسری و در پیوند با جنبش های اجتماعی، مدنی و ضد استبدادی با اشکال گوناگون سازماندهی دمکراتیک، چه عمودی و چه افقی، آن سنگر شکست ناپذیری است که کارگران برای پیروزی در کارزار آزادی و برابری اجتماعی در پیش رو دارند. کارگران تنها با سازماندهی مستقل خود از یک سو و اتحاد با تهیدستان شهر و روستا از دیگر سو و در عین حال پیوند این دو با همه لایههای زحمتکش زنان، جوانان، دانشجویان، اقلیتهای قومی و مذهبی که خواهان جامعهای آزاد و دمکراتیک اند، میتوانند رهایی خود و اکثریت جامعه را بثمر رسانند.
کمونیست ها در پیوند سازمانیافته با با جنبش کارگری و طرح تجارب جنبش کارگری جهان و دفاع فعالانه از خواست های مطالباتی سیاسی آنها، میتواند در این برهه حساس تاریخ نقش موثری داشته باشد. ما به عنوان بخشی از نیروهای مدافع آزادی و سوسیالیسم که علیه نظام سرمایه¬داری مبارزه میکند ضمن دفاع از همکاری مسئولانه همه احزاب و تشکل ها ونیروهای منفرد کمونستی، از همه خواست¬های کارگران و زحمتکشان با تمامی نیرو دفاع میکنیم. همبستگی سوسیالیستی کارگران جهان در همآوازی و دفاع گردان¬های کارگری از یک¬دیگر،آن نقطه کانونی است که به انترناسیونالیسم پرولتری معنا می¬بخشد. در شرایط کنونی دفاع از مبارزه کارگران و زحمتکشانی که علاوه بر سلطه استبداد سرمایه از استبداد سیاسی عریان هم رنج میبر ند، وظیفه ایست ضروری و تخطی ناپذیر. انترناسیونالیسم پرولتری در همبستگی انترنالیسیتی کارگران معنی می یابد. بر چنین بستری است که کارگران می¬توانند در اتحادی گسست ناپذیر و رزمی مشترک زنجیر اسارت سرمایه را از هم بگسلند. چنان که "مانیفست" به زیبایی اشاره کرده است کارگران در این نبرد چیزی جز رنجیرهای خود را از دست نخواهند داد، اما جهانی را به چنگ خواهند آورد.از این روست که "مانفیست کمونیست فریاد می زند: کارگران جهان متحد شوید!
هرچه مستحکم تر باد اتحاد بین المللی کارگران
پیروز باد سازمان یابی مستقل کارگران ایران
سرنگون باد رژیم سرمایه داری جهموری اسلامی ایران
زنده باد آزادی - زنده باد سوسیالیسم !
کمیته مرکزی سازمان کارگران انقلابی ایران ( راه کارگر )
روز جهانی کارگر بر کارگران ایران و سراسرجهان مبارک باد !
پی آمدهای فاجعه بار بحران اخیر بینالمللی سرمایه و چهار دهه تحمیل برنامه نئولیبرالی به مردم و مخصوصا طبقه کارگر و زحمتکشان جهان، تردیدی باقی نمی¬گذارد که برای نجات بشریت غارت شده از چرخه فلاکت بار این نظام هستی-سوز ستم¬زای نابهنگام، هیچ راهی جز مبارزه برای پی افکندن جهانی خالی از ستم و بیداد سرمایه نمانده است. سرمایه جهانی سناریوی ناتوانی خود در حل بحران موجود و بی توجهی به ابتدایی¬ترین خواست میلیاردها انسان ستم¬دیده و تهیدست جهان را هر روزه به شکلهای گوناگون تکرار میکند و به جای تخصیص بودجه برای کارآفرینی، آموزش، بهبود خدمات بهداشتی، درمانی و زیست محیطی، با بیکارسازی میلیونی، حذف و کاهش هزینهها در اکثر زمینههای ضروری رفاه اجتماعی و ربودن مدام بخشی از بیمه¬های اجتماعی توده¬های کار و زحمت و ریختن آن به حلقوم سیری ناپذیر مالی و ربایی به جنگ با بحران رفت. بی سبب نبود که چنین برنامهای شکاف بین فقر و غنا را طی همین زمان کوتاه به طرز بی سابقه ای گسترش داد، خشم انقلابی کارگران، زحمتکشان و همه لایههای آسیب پذیر جامعه را برانگیخت و چون طوفان بینان¬کنی ابتدا در مناطق تحت استعمار و استثمار بینالمللی سرمایه چون تونس، مصر، الجزیره، لیبی، مراکش، یمن، سوریه و سپس در کشورهایی چون پرتفال، انگلیس و آمریکا و در کشور ما به شکل اعتراضات مدنی- ضد استبدادی دامنه پیدا کرده است.
اما رویکرد رژیم جنایت پیشه جمهوری اسلامی به این مبارزات و عموما به مطالبات برحق کارگران و زحمتکشان همه مرزها را درنوردیده است: نابودی هرنوع تشکل مستقل، دستگیری سازمان¬گران کارگری (اسانلو، شهابی، غلام-حسینی، رضا رخشان و... )، بریدن زبان اعتراض، شکنجه و تحقیر و بی توجهی به پایهای¬ترین حقوق کارگران دستگیر شدگان و همه زندانیان سیاسی در مخفیگاه¬های بی نام و نشان، و در سطح جامعه زیر پا گذاشتن همان قوانین خود ساخته مربوط به حداقل دستمزد از جمله اقدام¬های ضدکارگری به شمار میرود. حداقل دستمزد که طبق ماده ۴۱ قانون کار و اصل ۴۳ قانون اساسی "برای تأمین زندگی شرافتمندانه در شرایط اقتصادی کنونی یک خانواده چهار نفره ایرانی" در نظر گرفته شده است در شرایط کنونی دستکم یک میلیون و ٣۰۰ هزار تومان محاسبه و اعلام گردیده است"، رقمی که تشکل های مستقل کارگری آنرا اعلام کردهاند، حتی برخی اعضای کانون هماهنگی شورای اسلامی کار این نهاد سرکوب رژیم نیز آن را واقعی دانسته¬اند. اما رژیم و در کمال وقاحت، این حداقل را سیصدو سی هزار وسیصد تومان تعیین کرده است!
رژیم در راستای سیاست ضدکارگری خود تلاش می کند با طرح هدفمند کردن یارانه¬ها و حذف سوبسید،تنها با افزودن سی هزار تومان به حداقل سیصد هزار تومان دستمزدی که سه برابر پایینتر از خط فقر است،عملا نان را از سفره کارگران و زحمتکشان برباید، کار یورش به کارگران اما به همین جا خاتمه نیافته است!این روزها زمزمه برنامههای مستمند سازی سبعانه دیگری به گوش می رسد. در عین حالی که ۸۰ در صد نیروی کار جامعه قراردادی اند ( ایلنا سوم دیماه ۸۹ ) و طرح سه جانبه گرایی کارفرما - دولت - کارگر طبق مقاوله نامه سازمان بینالمللی کار غیر قانونی است و در آن کارفرما و دولت همیشه دست بالا را دارند، از زبان فروزنده، معاون رئیس جمهور می شنویم: « فعالیت به مدت ۸ ساعت در روز غلط است، دولت باید به جای روز مزد به سمت کار مزد حرکت کند. » جایگزینی قانون کار با « تراضی و توافق »، معنایی جز نابودی حق بیمه، حق بازنشستگی، حق داشتن تعطیلی سالانه و دیگر حقوق کارگران و لایههای تهیدست جامعه در بر ندارد.رژیم ارتجاعی و سرمایهداری ایران چون ازهماکنون اعتراضات و شورش های گستردهتری را در واکنش با این سیاست ها پیشبینی میکند بر آنست تا با طرح « سال جهاد اقتصادی » و « جلوگیری از فتنه اقتصادی » جو خفقان و ارعاب را تشدید کند.
تلاش رژیم در فتح آخرین سنگر های مقاومت مردم و جلوگیری از اعتراضات آن ها، علیرغم شدید ترین سرکوب ها و افزایش اعدام های پیشروان کارگری، زنان، جوانان، اقلیت های قومی و مذهبی، اگرچه از گسترش این اعتراضات کاسته است ولی نتوانسته است جنبش رو به روشد را مهار کند. حضور مجدد مردم در ۲۵ بهمن، اول و ده اسفند و طرح شعار های ضد استبدادی و ساختار شکنانه مستقل، موید فرارفتن جنبش از محدوده نظام، جدا کردن صف خود از اصلاح طلبان و بسط رادیکالیسمی است که میتواند در دور بعدی بر آمد جنبش مردمی گام موثری در ایجاد تجمع وسیع مبارزین راه آزادی و برابری اجتماعی باشد.
کارگران با آنکه به طور منفرد در همه این اعتراضات شرکت داشتند ولی هنوز نتوانسته اند در صفی مستقل با مفصل بندی جنبش های همگانی ضد استبدادی و مطالبات سیاسی ــ اقتصادی خود بمثابه نیروی تعیین کننده طبقاتی نقش در خوری را ایفا کنند. محدود بودن اعتراضات آنها به مطالبه حقوق معوقه، افزایش دستمزد، دفاع از حق تشکل مستقل و دیگر مطالبات صنفی در عین ضروری بودن، از وظیفه تاریخی آنها به عنوان اصلیترین طبقه تا به آخر انقلابی و مدافع پیوند نان و آزادی و دیگر خواست های مطالباتی نمی کاهد. ضرورت سازمانیابی کارگران در مقیاس کلان و سراسری و در پیوند با جنبش های اجتماعی، مدنی و ضد استبدادی با اشکال گوناگون سازماندهی دمکراتیک، چه عمودی و چه افقی، آن سنگر شکست ناپذیری است که کارگران برای پیروزی در کارزار آزادی و برابری اجتماعی در پیش رو دارند. کارگران تنها با سازماندهی مستقل خود از یک سو و اتحاد با تهیدستان شهر و روستا از دیگر سو و در عین حال پیوند این دو با همه لایههای زحمتکش زنان، جوانان، دانشجویان، اقلیتهای قومی و مذهبی که خواهان جامعهای آزاد و دمکراتیک اند، میتوانند رهایی خود و اکثریت جامعه را بثمر رسانند.
کمونیست ها در پیوند سازمانیافته با با جنبش کارگری و طرح تجارب جنبش کارگری جهان و دفاع فعالانه از خواست های مطالباتی سیاسی آنها، میتواند در این برهه حساس تاریخ نقش موثری داشته باشد. ما به عنوان بخشی از نیروهای مدافع آزادی و سوسیالیسم که علیه نظام سرمایه¬داری مبارزه میکند ضمن دفاع از همکاری مسئولانه همه احزاب و تشکل ها ونیروهای منفرد کمونستی، از همه خواست¬های کارگران و زحمتکشان با تمامی نیرو دفاع میکنیم. همبستگی سوسیالیستی کارگران جهان در همآوازی و دفاع گردان¬های کارگری از یک¬دیگر،آن نقطه کانونی است که به انترناسیونالیسم پرولتری معنا می¬بخشد. در شرایط کنونی دفاع از مبارزه کارگران و زحمتکشانی که علاوه بر سلطه استبداد سرمایه از استبداد سیاسی عریان هم رنج میبر ند، وظیفه ایست ضروری و تخطی ناپذیر. انترناسیونالیسم پرولتری در همبستگی انترنالیسیتی کارگران معنی می یابد. بر چنین بستری است که کارگران می¬توانند در اتحادی گسست ناپذیر و رزمی مشترک زنجیر اسارت سرمایه را از هم بگسلند. چنان که "مانیفست" به زیبایی اشاره کرده است کارگران در این نبرد چیزی جز رنجیرهای خود را از دست نخواهند داد، اما جهانی را به چنگ خواهند آورد.از این روست که "مانفیست کمونیست فریاد می زند: کارگران جهان متحد شوید!
هرچه مستحکم تر باد اتحاد بین المللی کارگران
پیروز باد سازمان یابی مستقل کارگران ایران
سرنگون باد رژیم سرمایه داری جهموری اسلامی ایران
زنده باد آزادی - زنده باد سوسیالیسم !
کمیته مرکزی سازمان کارگران انقلابی ایران ( راه کارگر )
کمیته مستقل ضد سرکوب - اعتراض به حمله وحشیانه به پایگاه اشرف
اخبار روز
بیانیه کمیته مستقل ضد سرکوب شهروندان ایرانی
در رابطه با حمله وحشیانه به پایگاه اشرف
در تاریخ نوزدهم فروردین سال جاری، پلیس و ارتش عراق با تعدادی نفربر و تانک به شهرک اشرف، پایگاه سازمان مجاهدین خلق در خاک عراق، یورش برد و طبق اطلاعیه مجاهدین، ۳۴ نفر از اعضا و هواداران به قتل رسیده و حدود ۳۰۰ نفر زخمی شدند. این حمله وحشیانه و از پیش طراحی شده که حاوی صحنه های دلخراشی از جنایت علیه انسانهای بیدفاع و غیر مسلح بود، مقاصد شومی را در پس پرده داشت که بیشک عوامل زیر در وقوع آن نقش داشته اند :
۱ - خوش رقصی و زد و بندهای پشت پرده دولت عراق که جهت بقای خود احتیاج به حمایت های همسایه شرقی دارد، برای گرفتن امتیاز از جمهوری اسلامی. در حقیقت، دولت عراق هم مثل دیگر حکومت های وابسته و غیر دموکراتیک، به دنبال جنبش های مردمی اخیر در منطقه دچار تزلزل شده و احساس خطر نموده است .
۲ - قدرت نمایی جمهوری اسلامی در برابر اپوزیسیون و افکار عمومی جهان در راستای القای این موضوع که دارای نفوذ و قدرت سرکوب نه تنها در داخل ایران بلکه در کشور های منطقه و خاورمیانه است. جمهوری اسلامی با گسیل داشتن عوامل مسلح خود نظیر اعضای سپاه قدس به عراق، بیشترین منافع را در این میان دارد و به مصداق «با یک تیر دو نشان» میخواهد هم بزرگترین پایگاه سازمان مجاهدین را از بین ببرد و هم از حاکمیت کنونی عراق حمایت کند. به همین دلیل میبینیم در حالیکه کشتار پایگاه اشرف از سوی مجامع بین المللی حقوق بشری محکوم میشود، تنها جمهوری اسلامی است که در سطح وزراء و نمایندگان مجلس فرمایشی از این جنایت پشتیبانی و حمایت میکند .
۳ - عامل دیگر موثر در این جنایت را باید در داخل خود سازمان مجاهدین جستجو کرد! تفکری که برای تبلیغ و مظلوم نمایی، اعضای خود را با دست خالی به مقابل نارنجکها وگلوله های تانک دشمن میفرستد. رهبری مجاهدین در پی مقاصدی است که هیچگونه ربطی به مبارزات آزادیخواهانه ملت ایران ندارد و بیشتر برای ارضای امیال فردی است که ترس آن را دارد با از دست رفتن این پایگاه، ولایت خود را بر اعضا و هوادارانی که از جان و مال و زندگی عادی خود دست شسته و به امید نقش داشتن در رهایی ملت ایران از یوغ استبداد و فاشیسم مذهبی در پایگاه اشرف گرد آمده اند، از دست بدهد. دور از واقعیت نیست اگر بگوییم که صاحبان این تفکر بیش از جمهوری اسلامی از این کشتار استفاده برده اند .
کمیته مستقل ضد سرکوب شهروندان ایرانی ضمن محکوم کردن یورش وحشیانه و ضد انسانی حکومت عراق، عاملین دیگر مقصر در این جنایت را نیز محکوم میکند و خواهان آن است که سازمانها و مجامع بین المللی مدافع حقوق بشر و سازمان ملل متحد در رسیدگی به این جنایت، جلوگیری از تکرار دوباره آن و انتقال اعضای سازمان مجاهدین به کشورهای دیگر، هرچه سریع تر اقدام نمایند.
کمیته مستقل ضد سرکوب شهروندان ایرانی – پاریس
Comité indépendant contre la répression des citoyens iraniens
در رابطه با حمله وحشیانه به پایگاه اشرف
در تاریخ نوزدهم فروردین سال جاری، پلیس و ارتش عراق با تعدادی نفربر و تانک به شهرک اشرف، پایگاه سازمان مجاهدین خلق در خاک عراق، یورش برد و طبق اطلاعیه مجاهدین، ۳۴ نفر از اعضا و هواداران به قتل رسیده و حدود ۳۰۰ نفر زخمی شدند. این حمله وحشیانه و از پیش طراحی شده که حاوی صحنه های دلخراشی از جنایت علیه انسانهای بیدفاع و غیر مسلح بود، مقاصد شومی را در پس پرده داشت که بیشک عوامل زیر در وقوع آن نقش داشته اند :
۱ - خوش رقصی و زد و بندهای پشت پرده دولت عراق که جهت بقای خود احتیاج به حمایت های همسایه شرقی دارد، برای گرفتن امتیاز از جمهوری اسلامی. در حقیقت، دولت عراق هم مثل دیگر حکومت های وابسته و غیر دموکراتیک، به دنبال جنبش های مردمی اخیر در منطقه دچار تزلزل شده و احساس خطر نموده است .
۲ - قدرت نمایی جمهوری اسلامی در برابر اپوزیسیون و افکار عمومی جهان در راستای القای این موضوع که دارای نفوذ و قدرت سرکوب نه تنها در داخل ایران بلکه در کشور های منطقه و خاورمیانه است. جمهوری اسلامی با گسیل داشتن عوامل مسلح خود نظیر اعضای سپاه قدس به عراق، بیشترین منافع را در این میان دارد و به مصداق «با یک تیر دو نشان» میخواهد هم بزرگترین پایگاه سازمان مجاهدین را از بین ببرد و هم از حاکمیت کنونی عراق حمایت کند. به همین دلیل میبینیم در حالیکه کشتار پایگاه اشرف از سوی مجامع بین المللی حقوق بشری محکوم میشود، تنها جمهوری اسلامی است که در سطح وزراء و نمایندگان مجلس فرمایشی از این جنایت پشتیبانی و حمایت میکند .
۳ - عامل دیگر موثر در این جنایت را باید در داخل خود سازمان مجاهدین جستجو کرد! تفکری که برای تبلیغ و مظلوم نمایی، اعضای خود را با دست خالی به مقابل نارنجکها وگلوله های تانک دشمن میفرستد. رهبری مجاهدین در پی مقاصدی است که هیچگونه ربطی به مبارزات آزادیخواهانه ملت ایران ندارد و بیشتر برای ارضای امیال فردی است که ترس آن را دارد با از دست رفتن این پایگاه، ولایت خود را بر اعضا و هوادارانی که از جان و مال و زندگی عادی خود دست شسته و به امید نقش داشتن در رهایی ملت ایران از یوغ استبداد و فاشیسم مذهبی در پایگاه اشرف گرد آمده اند، از دست بدهد. دور از واقعیت نیست اگر بگوییم که صاحبان این تفکر بیش از جمهوری اسلامی از این کشتار استفاده برده اند .
کمیته مستقل ضد سرکوب شهروندان ایرانی ضمن محکوم کردن یورش وحشیانه و ضد انسانی حکومت عراق، عاملین دیگر مقصر در این جنایت را نیز محکوم میکند و خواهان آن است که سازمانها و مجامع بین المللی مدافع حقوق بشر و سازمان ملل متحد در رسیدگی به این جنایت، جلوگیری از تکرار دوباره آن و انتقال اعضای سازمان مجاهدین به کشورهای دیگر، هرچه سریع تر اقدام نمایند.
کمیته مستقل ضد سرکوب شهروندان ایرانی – پاریس
Comité indépendant contre la répression des citoyens iraniens
اخبار روز:
فارس: حدود ۱۰۰ نفر از کارگران کارخانه ریسندگی و بافندگی "نازنخ " قزوین صبح امروز ۲۹ فروردین برای دومین روز متوالی دراعتراض نسبت به عدم دریافت حقوق خود مقابل مجلس تجمع کردند و خواستار مطالباتشان از کارخانه "نازنخ" قزوین شدند.
یکی از تجمع کنندگان در این باره به خبرنگار فارس گفت که ما ۱۴ ماه است هیچ حقوقی از شرکت "نازنخ قزوین" دریافت نکردهایم و تمام شکایتهای ما به اداره بیمه بی نتیجه مانده است.
یکی از تجمع کنندگان در این باره به خبرنگار فارس گفت که ما ۱۴ ماه است هیچ حقوقی از شرکت "نازنخ قزوین" دریافت نکردهایم و تمام شکایتهای ما به اداره بیمه بی نتیجه مانده است.
اخبار روز:
سایت جنبش کارگری: آنچه میخوانید بخشی از یک مصاحبه مفصلتر با یک فعال کارگری در خوزستان درباره اعتصابات کارگران پتروشیمی ماهشهر است. به دلیل اهمیت اظهارات این فعال کارگری درباره شعارهای تجمع کارگران در ۲۷ فروردین، این قسمت از مصاحبه انتشار می یابد. مشروح مصاحبه متعاقباً در سایت درج خواهد شد.
سوال: در گزارشاتی که اخیراً از اعتصابات کارگران پتروشیمی منتشر شده است گفته شده که کارگران شعار «حی علی خیر العمل، رئیس جمهور اهل عمل» را داده اند. روال این شعارها چطور بود، گستردگیاش تا چه حد بود؟
جواب: در ادامه مسأله ای که قبلاً عنوان شد، یعنی بعد از اینکه دیدند که با سرکوب و ارعاب کار پیش نمی رود، یک جورهایی آمدند که از طریق عواملی که دارند نفوذ کنند در کارگران، عواملی مثل بسیج کارگری که بعضی هاشان عضو بسیج کارگری هستند یا مثل بعضی از نیروهای حراست که حضور دارند در آنجا – اینطور نیست که متجمع ها را همینطوری رها کرده باشند -، تمام برنامههای خودشان را عملیاتی کردند. به طوری که روز ۲۷ فروردین ماه، یعنی همین شنبه گذشته به اوج خودش رسید. ابتدا رئیس حراست آمد و مسئولین دیگر هم همراهشان بودند. گفتند که ما کار شما را پیگیری می کنیم. وعدههایی دادند، سعی کردند بین کارگرها تفرقه بیندازند و این تجمع و اعتصاب را یک طوری بشکنند. ولی کارگرها واقعاً اتحاد و انسجام بینظیری را از خودشان نشان دادند. انسجامی که خاص این طبقه است و مخصوصاً در این منطقه جنبش کارگری بسیار منسجمتر است و سازمانیابی اش به نظر بنده قابل تمجید است. آنها وقتی نتوانستند نقشه هایشان را عملی کنند، عدهای از آنها که تعداد شان بین ۵۰ تا ۶۰ نفر تخمین زده میشد که از بسیج کارگری منطقه بودند و معلوم بود که توسط رئیس حراست فرمان میگیرند و سازماندهی شده بودند، شروع کردند به سر دادن شعارهای منحرفانه مثل «حی علی خیر العمل، رئیس جمهور مرد عمل». وقتی دیدند کارگرها پیشنهاد رئیس حراست و مسئولین را رد کردند برای پیگیری کار، این شعار را سر دادند که بگویند رئیس جمهور مرد عمل است و کارها درست میشود و کارگرها یک طورهایی سرد بشوند. کارگرها هم بلافاصله در جواب به آنها متوجه قضیه شدند. ابتدائا همه متوجه نشده بودند. بعد به سرعت و با فعالیتی که فعالین کارگری - که بدون تعارف متوجه این قضایا هستند – انجام دادند، کارگرها هم بلافاصله شعار دادند «آزادی، کار و پیشه، با ریش درست نمیشه». منظورشان هم ریش و محاسن همان بسیجی ها بود که بهش علاقه دارند. با این شعار کارگرها پاسخ کوبنده ای به این کارشان دادند و به این ترتیب این نقشه آنها هم نقش بر آب شد.
سوال: پس درواقع میشود گفت که این شعار اصلاً شعار کارگرها نبود؟
جواب: دقیقا. این شعار کارگرها نبود، بلکه شعار کارگرنماها بود که اینها هم عرض کردم ۵۰ یا ۶۰ نفر بیشتر نمی شدند که به صورتی مشخص، تقریباً متمرکز هم در گوشهای از تجمع ایستاده بودند. در آن جمعیت بسیار زیاد اینها کنار هم ایستاده بودند و دستهاشان را بالا بردند و شروع به شعار دادن کردند. ابتدا هم کارگرها هم فی الفور متوجه نشدند. بعد با اطلاع رسانی که همانجا صورت گرفت بلافاصله کوبنده پاسخ دادند. چون بلندگو هم با آنها هماهنگ بود. قبل از کل این ماجراها مسئولین بلندگوهایی که در محوطه گذاشته بودند آنقدر صداهایشان را زیاد کرده بودند و سرودهای «انقلابی» و اینجور چیزها پخش میکردند که مانع بشوند که شعار های کارگرها ادامه پیدا بکند و یک جورهایی ساکت بشوند بعد خودشان شروع میکردند به صحبت.
سوال: یعنی این تعداد معدود کارگر با بلندگو هم آمده بودند؟
جواب: با بلندگو نبودند، بلکه همانطور که عرض کردم بلندگو با آنها همراهی می کرد. وقتی کارگرها شعار می دادند، بلندگوها روشن بود و شعارها و سرودهای «انقلابی» پخش می کرد. به محض این که این ۵۰- ۶۰ نفر شروع کردند به این که شعار «حی علی خیر العمل، رئیس جمهور مرد عمل» سر بدهند و جنبش را به حاشیه برانند و یک جورهایی در آن شکاف ایجاد کنند، بلندگو خاموش شد. یعنی مشخص شد که اینها سازماندهی شده و با برنامه عمل میکنند و ما خودمان شاهد قضیه در آنجا بودیم.
سوال: یعنی بعد از این که اینها شروع به شعار دادن کردند، بلندگوها را خاموش کردند که شعارهای اینها خوب به گوش بقیه برسد؟
جواب: دقیقا.
سوال: نتیجه واکنش کارگران چه بود؟ باعث شد که این شعارها تمام بشود؟ این شعار دیگر داده نشد؟
جواب: وقتی کارگران شعار دادند که «آزادی، کار و پیشه، با ریش درست نمی شه»، نوعی درگیری لفظی بین کارگران و این ۵۰- ۶۰ نفر یاد شده ایجاد شد که با فعالیتهایی که کارگران و فعالین داشتند مانع از درگیری شدند. فعالین اعلام کردند که اینها میخواهند جو را به خشونت بکشانند و شما را سرکوب کنند به این بهانه که اغتشاش کردید حرکات رادیکال انجام دادید. البته از قبل هم بخش عمده کارگران به خوبی توجیه شده بودند که مواظب اینگونه حرکات انحرافی باشند و کارگران خیلی خوب عمل کردند در این زمینه. واقعاً میتوان گفت که یک خطر، یک برنامه خطرناکی که چیده بودند به این شکل، نقش بر آب شد.
جواب: در ادامه مسأله ای که قبلاً عنوان شد، یعنی بعد از اینکه دیدند که با سرکوب و ارعاب کار پیش نمی رود، یک جورهایی آمدند که از طریق عواملی که دارند نفوذ کنند در کارگران، عواملی مثل بسیج کارگری که بعضی هاشان عضو بسیج کارگری هستند یا مثل بعضی از نیروهای حراست که حضور دارند در آنجا – اینطور نیست که متجمع ها را همینطوری رها کرده باشند -، تمام برنامههای خودشان را عملیاتی کردند. به طوری که روز ۲۷ فروردین ماه، یعنی همین شنبه گذشته به اوج خودش رسید. ابتدا رئیس حراست آمد و مسئولین دیگر هم همراهشان بودند. گفتند که ما کار شما را پیگیری می کنیم. وعدههایی دادند، سعی کردند بین کارگرها تفرقه بیندازند و این تجمع و اعتصاب را یک طوری بشکنند. ولی کارگرها واقعاً اتحاد و انسجام بینظیری را از خودشان نشان دادند. انسجامی که خاص این طبقه است و مخصوصاً در این منطقه جنبش کارگری بسیار منسجمتر است و سازمانیابی اش به نظر بنده قابل تمجید است. آنها وقتی نتوانستند نقشه هایشان را عملی کنند، عدهای از آنها که تعداد شان بین ۵۰ تا ۶۰ نفر تخمین زده میشد که از بسیج کارگری منطقه بودند و معلوم بود که توسط رئیس حراست فرمان میگیرند و سازماندهی شده بودند، شروع کردند به سر دادن شعارهای منحرفانه مثل «حی علی خیر العمل، رئیس جمهور مرد عمل». وقتی دیدند کارگرها پیشنهاد رئیس حراست و مسئولین را رد کردند برای پیگیری کار، این شعار را سر دادند که بگویند رئیس جمهور مرد عمل است و کارها درست میشود و کارگرها یک طورهایی سرد بشوند. کارگرها هم بلافاصله در جواب به آنها متوجه قضیه شدند. ابتدائا همه متوجه نشده بودند. بعد به سرعت و با فعالیتی که فعالین کارگری - که بدون تعارف متوجه این قضایا هستند – انجام دادند، کارگرها هم بلافاصله شعار دادند «آزادی، کار و پیشه، با ریش درست نمیشه». منظورشان هم ریش و محاسن همان بسیجی ها بود که بهش علاقه دارند. با این شعار کارگرها پاسخ کوبنده ای به این کارشان دادند و به این ترتیب این نقشه آنها هم نقش بر آب شد.
سوال: پس درواقع میشود گفت که این شعار اصلاً شعار کارگرها نبود؟
جواب: دقیقا. این شعار کارگرها نبود، بلکه شعار کارگرنماها بود که اینها هم عرض کردم ۵۰ یا ۶۰ نفر بیشتر نمی شدند که به صورتی مشخص، تقریباً متمرکز هم در گوشهای از تجمع ایستاده بودند. در آن جمعیت بسیار زیاد اینها کنار هم ایستاده بودند و دستهاشان را بالا بردند و شروع به شعار دادن کردند. ابتدا هم کارگرها هم فی الفور متوجه نشدند. بعد با اطلاع رسانی که همانجا صورت گرفت بلافاصله کوبنده پاسخ دادند. چون بلندگو هم با آنها هماهنگ بود. قبل از کل این ماجراها مسئولین بلندگوهایی که در محوطه گذاشته بودند آنقدر صداهایشان را زیاد کرده بودند و سرودهای «انقلابی» و اینجور چیزها پخش میکردند که مانع بشوند که شعار های کارگرها ادامه پیدا بکند و یک جورهایی ساکت بشوند بعد خودشان شروع میکردند به صحبت.
سوال: یعنی این تعداد معدود کارگر با بلندگو هم آمده بودند؟
جواب: با بلندگو نبودند، بلکه همانطور که عرض کردم بلندگو با آنها همراهی می کرد. وقتی کارگرها شعار می دادند، بلندگوها روشن بود و شعارها و سرودهای «انقلابی» پخش می کرد. به محض این که این ۵۰- ۶۰ نفر شروع کردند به این که شعار «حی علی خیر العمل، رئیس جمهور مرد عمل» سر بدهند و جنبش را به حاشیه برانند و یک جورهایی در آن شکاف ایجاد کنند، بلندگو خاموش شد. یعنی مشخص شد که اینها سازماندهی شده و با برنامه عمل میکنند و ما خودمان شاهد قضیه در آنجا بودیم.
سوال: یعنی بعد از این که اینها شروع به شعار دادن کردند، بلندگوها را خاموش کردند که شعارهای اینها خوب به گوش بقیه برسد؟
جواب: دقیقا.
سوال: نتیجه واکنش کارگران چه بود؟ باعث شد که این شعارها تمام بشود؟ این شعار دیگر داده نشد؟
جواب: وقتی کارگران شعار دادند که «آزادی، کار و پیشه، با ریش درست نمی شه»، نوعی درگیری لفظی بین کارگران و این ۵۰- ۶۰ نفر یاد شده ایجاد شد که با فعالیتهایی که کارگران و فعالین داشتند مانع از درگیری شدند. فعالین اعلام کردند که اینها میخواهند جو را به خشونت بکشانند و شما را سرکوب کنند به این بهانه که اغتشاش کردید حرکات رادیکال انجام دادید. البته از قبل هم بخش عمده کارگران به خوبی توجیه شده بودند که مواظب اینگونه حرکات انحرافی باشند و کارگران خیلی خوب عمل کردند در این زمینه. واقعاً میتوان گفت که یک خطر، یک برنامه خطرناکی که چیده بودند به این شکل، نقش بر آب شد.
اخبار روز:
اخبار روز: سندیکای کارگران نیشکر هفت تپه در نامه ای به سازمان جهانی کار ادعای نماینده دولت ایران مبنی بر اشتغال به کار کارگران اخراجی نیشکر هفت تپه را تکذیب کرد و به اخراج و تعقیب قضایی فعالین سندیکای نیشکر هفت تپه، اعتراض نمود.
متن نامه ی سندیکای کارگران نیشکر هفته تپه به سازمان جهانی کار به شرح زیر است:
متن نامه ی سندیکای کارگران نیشکر هفته تپه به سازمان جهانی کار به شرح زیر است:
اخیرا شنیدهایم که نماینده ی ایران در اجلاس سازمان جهانی کار (آقای حبیب توکل زاده مدیر امور بین الملل وزارت کار ایران) ادعا نموده است که کارگران اخراجی نیشکر هفت تپه و اعضای سندیکای کارگران این شرکت هیچ گونه مشکلی ندارند و مشغول به کارشده اند.
کارگران اخراجی نیشکر هفت تپه تاکنون علاوه بر تحمل حبس و تحمل فشارهای امنیتی و روانی و اقتصادی بسیار از حدود دو سال پیش تاکنون از کار اخراج شده اند. برخلاف ادعای نماینده ی ایران در اجلاس آن سازمان، تاکنون تمامی مراحل قانونی را برای اعتراض به اخراجمان را طی کرده ایم، طی دو مرحله به اداره ی کار (نماینده ی وزارت کار در شهرستان شوش) شکایت برده ایم. حتی به دیوان عدالت اداری نیز شکایتی تسلیم شده است که عینا همان حکم اخراج غیرقانونی، ضدکارگری و غیرانسانی اخراج ما را تایید نموده است.
جدیدا بعد از اینکه فهمیده اند ما از نظر اقتصادی و دریافت نکردن حقوق به مدت حدود ۲ سال تحت فشار فراوان بوده ایم و خانواده هایمان زیر شدیدترین فشارهای معیشتی به زندگی دشوار خود ادامه می دهند و برای سواستفاده از این وضعیت ما نامه ای به ما ابلاغ کرده اند که به شرکت نیشکر هفت تپه مراجعه نموده و تسویه حساب کامل کنیم و بعد از آن ممکن است در قالب قرارداد موقت کاری و مانند یک کارگر بدون سابقه قبلی و تازه وارد با ما انعقاد قرارداد کنند. مستحضرید که این ترفند به هدف قطع رابطه کاری ما با نیشکر هفت تپه و منتفی کردن هر گونه ادعای ما در قبال سابقه کار و رابطه کاری مان در آن شرکت است. بدینوسیله می خواهند ما به دست خودمان رابطه کاریمان را با شرکت نیشکر هفت تپه قطع کنیم و پس از آن نتوانیم هیچگونه ارتباط، ادعا و یا حق نمایندگی و یا فعالیت کارگری داشته باشیم.
سندیکای کارگران نیشکر هفت تپه ضمن اینکه قویا ادعای نماینده دولت ایران را رد می کند، خواستار بازگشت به کار نمایندگان اخراجی کارگران نیشکر هفت تپه در سندیکای آنان (آقایان علی نجاتی، فریدون نیکوفرد، قربان علیپور، محمد حیدری مهر، جلیل احمدی و رضا رخشان که همگی اعضای هیئت مدیره سندیکای هستند) و نیز دیگر کارگر اخراجی بهروز نیکوفرد می باشد. این سندیکا از تمامی مقامات مسئول در سازمان جهانی کار، نهادهای کارگری و حقوق بشری و رسانه ها درخواست می کند نسبت به اطلاع رسانی، هر اقدام ممکن برای اعتراض و فشار به دولت ایران برای بازگشت به کار کارگران نامبرده و پایان دادن به اخراج، تعقیب قضایی و حبس تمامی کارگران و فعالین کارگری و به رسمیت شناختن حق آزادی تشکلهای خودساخته کارگری اقدام نماید. ما تنها به دلیل استفاده از حق اولیه مان، ایجاد تشکل مستقل کارگری، تحت فشار، اخراج و حبس قرار می گیریم و لازم است دولت ایران هر چه زودتر به این اقدامات خود پایان دهد.
با احترام
سندیکای کارگران نیشکر هفت تپه
۲٨ فروردین ماه ۱٣۹۰
رونوشت:
نهادها و تشکلهای کارگری، رسانه ها و نهادهای حقوق بشری
کارگران اخراجی نیشکر هفت تپه تاکنون علاوه بر تحمل حبس و تحمل فشارهای امنیتی و روانی و اقتصادی بسیار از حدود دو سال پیش تاکنون از کار اخراج شده اند. برخلاف ادعای نماینده ی ایران در اجلاس آن سازمان، تاکنون تمامی مراحل قانونی را برای اعتراض به اخراجمان را طی کرده ایم، طی دو مرحله به اداره ی کار (نماینده ی وزارت کار در شهرستان شوش) شکایت برده ایم. حتی به دیوان عدالت اداری نیز شکایتی تسلیم شده است که عینا همان حکم اخراج غیرقانونی، ضدکارگری و غیرانسانی اخراج ما را تایید نموده است.
جدیدا بعد از اینکه فهمیده اند ما از نظر اقتصادی و دریافت نکردن حقوق به مدت حدود ۲ سال تحت فشار فراوان بوده ایم و خانواده هایمان زیر شدیدترین فشارهای معیشتی به زندگی دشوار خود ادامه می دهند و برای سواستفاده از این وضعیت ما نامه ای به ما ابلاغ کرده اند که به شرکت نیشکر هفت تپه مراجعه نموده و تسویه حساب کامل کنیم و بعد از آن ممکن است در قالب قرارداد موقت کاری و مانند یک کارگر بدون سابقه قبلی و تازه وارد با ما انعقاد قرارداد کنند. مستحضرید که این ترفند به هدف قطع رابطه کاری ما با نیشکر هفت تپه و منتفی کردن هر گونه ادعای ما در قبال سابقه کار و رابطه کاری مان در آن شرکت است. بدینوسیله می خواهند ما به دست خودمان رابطه کاریمان را با شرکت نیشکر هفت تپه قطع کنیم و پس از آن نتوانیم هیچگونه ارتباط، ادعا و یا حق نمایندگی و یا فعالیت کارگری داشته باشیم.
سندیکای کارگران نیشکر هفت تپه ضمن اینکه قویا ادعای نماینده دولت ایران را رد می کند، خواستار بازگشت به کار نمایندگان اخراجی کارگران نیشکر هفت تپه در سندیکای آنان (آقایان علی نجاتی، فریدون نیکوفرد، قربان علیپور، محمد حیدری مهر، جلیل احمدی و رضا رخشان که همگی اعضای هیئت مدیره سندیکای هستند) و نیز دیگر کارگر اخراجی بهروز نیکوفرد می باشد. این سندیکا از تمامی مقامات مسئول در سازمان جهانی کار، نهادهای کارگری و حقوق بشری و رسانه ها درخواست می کند نسبت به اطلاع رسانی، هر اقدام ممکن برای اعتراض و فشار به دولت ایران برای بازگشت به کار کارگران نامبرده و پایان دادن به اخراج، تعقیب قضایی و حبس تمامی کارگران و فعالین کارگری و به رسمیت شناختن حق آزادی تشکلهای خودساخته کارگری اقدام نماید. ما تنها به دلیل استفاده از حق اولیه مان، ایجاد تشکل مستقل کارگری، تحت فشار، اخراج و حبس قرار می گیریم و لازم است دولت ایران هر چه زودتر به این اقدامات خود پایان دهد.
با احترام
سندیکای کارگران نیشکر هفت تپه
۲٨ فروردین ماه ۱٣۹۰
رونوشت:
نهادها و تشکلهای کارگری، رسانه ها و نهادهای حقوق بشری
کمیته ی پیگیری ایجاد تشکل های کارگری:
اخبار روز:
کمیته ی پیگیری تشکل های کارگری، با انتشار اطلاعیه ای ضمن حمایت از اعتصاب کارگران پتروشیمی ماهشهر، ابراز امیدواری کرده است که کارگران اعتصابی به پیروزی برسند. مشروح این بیانیه به شرح زیر است:
با گذشت چند روز از اعتصاب کارگران پتروشیمی ماهشهر امید ان می رودکه این کارگران در این اعتراض بزرگ پیروز شوند.
انچه کارگران ماهشهر مطالبه می کنند حق مسلم همه کارگران است. دایمی شدن قراردادهای موقت و برچیدن پیمانکاری و افزایش دستمزدها مطالبه ِ همه ی ماست که از حقوق ابتدایی کارگران در این قرن ۲۱ است.
کارگران و زحمتکشان!
همچنان که می دانید اعتراضات کارگری یکی پس از دیگری شکل می گیرد. اینک زمان ان رسیده که ما کارگران سراسر ایران یکپارچه و متحد بر علیه بی حقوقی مطلق و زندگی نکبت بار زیر خط فقر برای تحقق مطالبات بر حق و انسانی خود از جمله برچیدن قراردادهای موقت و سفید امضا و دایمی کردن کلیه قراردادهای موقت وافزایش دستمزدها به پا خیزیم. همانطور که کارگران پتروشیمی تبریز و چند کارخانه دیگر با اعتصاب خود به قراردادهای ننگین موقت پایان دادند.
زنده باد همبستگی و اتحاد کارگران
درود بر کارگران پتروشیمی ماهشهر
کمیته پی گیری ایجاد تشکل های کارگری
٣۰ فروردین ۹۰
با گذشت چند روز از اعتصاب کارگران پتروشیمی ماهشهر امید ان می رودکه این کارگران در این اعتراض بزرگ پیروز شوند.
انچه کارگران ماهشهر مطالبه می کنند حق مسلم همه کارگران است. دایمی شدن قراردادهای موقت و برچیدن پیمانکاری و افزایش دستمزدها مطالبه ِ همه ی ماست که از حقوق ابتدایی کارگران در این قرن ۲۱ است.
کارگران و زحمتکشان!
همچنان که می دانید اعتراضات کارگری یکی پس از دیگری شکل می گیرد. اینک زمان ان رسیده که ما کارگران سراسر ایران یکپارچه و متحد بر علیه بی حقوقی مطلق و زندگی نکبت بار زیر خط فقر برای تحقق مطالبات بر حق و انسانی خود از جمله برچیدن قراردادهای موقت و سفید امضا و دایمی کردن کلیه قراردادهای موقت وافزایش دستمزدها به پا خیزیم. همانطور که کارگران پتروشیمی تبریز و چند کارخانه دیگر با اعتصاب خود به قراردادهای ننگین موقت پایان دادند.
زنده باد همبستگی و اتحاد کارگران
درود بر کارگران پتروشیمی ماهشهر
کمیته پی گیری ایجاد تشکل های کارگری
٣۰ فروردین ۹۰
اعتصاب کارگران پتروشیمی امام خمینی، بوعلی، اروند، امیر کبیر، خوزستان ، فجر و شیمیایی رازی مورد حمایت کارگران فلزکار مکانیک است.
اعتصاب کارگران پتروشیمی امام خمینی، بوعلی، اروند، امیر کبیر، خوزستان ، فجر و شیمیایی رازی مورد حمایت کارگران فلزکار مکانیک است.
خواست این کارگران مبنی بر برچیده شدن شرکت های پیمان کاری( برده داری نوین) و قراردادهای موقت و سفید امضا و همچنین انعقاد قراردادهای دسته جمعی، خواست جنبش کارگری ایران است. ما کارگران فلزکار مکانیک نیز حمایت و پشتیبانی خود را از این مطالبات اعلام کرده و آنرا از اصول ابتدایی روابط بین کارگر و کارفرما میدانیم. امید است این کارگران نیز همچون کارگران سرافراز پتروشیمی تبریز اعتصاب خود را با موفقیت به پایان برسانند.
کارگران فلز کار مکانیک
90/21/24
اعتصاب کارگران پتروشیمی امام خمینی، بوعلی، اروند، امیر کبیر، خوزستان ، فجر و شیمیایی رازی مورد حمایت کارگران فلزکار مکانیک است.
خواست این کارگران مبنی بر برچیده شدن شرکت های پیمان کاری( برده داری نوین) و قراردادهای موقت و سفید امضا و همچنین انعقاد قراردادهای دسته جمعی، خواست جنبش کارگری ایران است. ما کارگران فلزکار مکانیک نیز حمایت و پشتیبانی خود را از این مطالبات اعلام کرده و آنرا از اصول ابتدایی روابط بین کارگر و کارفرما میدانیم. امید است این کارگران نیز همچون کارگران سرافراز پتروشیمی تبریز اعتصاب خود را با موفقیت به پایان برسانند.
کارگران فلز کار مکانیک
90/21/24
حسن ناهید، زندانی سیاسی درگذشت
کمیته دانشجویی دفاع از زندانیان سیاسی
بر اساس گزارش های دریافتی ،حسن ناهید، زندانی سیاسی بند 350 زندان اوین تهران، در اثر ابتلا به بیماری سرطان و بی توجهی مقامات قضایی به وضعیت او درگذشت.
گزارش دریافتی کمیته دانشجویی دفاع از زندانیان سیاسی (www.komitedefa.com)حاکی از آن است که آقای حسن ناهید زندانی سیاسی دو هفته پیش در بیمارستان درگذشته است. وی به اتهام افشای اسناد طبقه بندی شده و به جرم جاسوسی در سال 1383 به سه سال زندان محکوم شده بود اما سه سال بیش از مدت محکومیت خود را ،به دلیل عدم پرداخت 63 هزار یورو جریمه نقدی،در زندان به سر برد.
حسن زارع زاده اردشیر سخنگوی برون مرزی کمیته دانشجویی دفاع از زندانیان سیاسی در این باره گفت: مرگ حسن ناهید مشکوک است چرا که او در زندان در شرایط فشار قرار داشت و با وجود بیماری حاد و وضعیت وخیمی که از آن به شدت رنج می برد، اما مقامات قضایی و امنیتی در این چند سال از مداوای او در بیمارستانی خارج از زندان جلوگیری کردند تا اینکه اخیرا پس از انتقال دیرهنگام به بیمارستان، وی درگذشت.
حسن ناهید در سال 85 و به دنبال درگذشت اکبر محمدی، عضو شورای مرکزی جبهه متحد دانشجویی ، بر اثر اعتصاب غذا و بی توجهی مسئولان زندان اوین به وضعیت وخیم او، از امضا کنندگان بیانیه محکومیت مرگ مشکوک این زندانی دانشجویی بود، و به همین دلیل علیرغم ابتلا به بیماری سرطان، تا مدت ها از امکان دریافت خدمات درمانی مناسب در بیرون از زندان محروم شد. حسن ناهید تنها می توانست از خدمات بهداری زندان استفاده کند. و این در حالی بود که او مدام مورد تحقیر و توهین قرار داشت.
حسن زارع زاده اردشیر با تاکید بر اینکه موضوع درگذشت اقای ناهید در زندان باید مورد بررسی قرار گیرد گفت در نهم فروردین ماه سال جاری محسن دگمه چی زندانیان سیاسی زندان رجایی شهر کرج (گوهردشت) نیز که به مانند آقای ناهید مسولان زندان رجایی شهر تا مدت ها از انتقال به بیمارستان و درمان وی خودداری می کردند، پس از ماه ها درد و رنج ناشی از بیماری سرطان و همچنین تاخیر عمدی در رسیدگی پزشکی، در بیمارستان مدرس تهران جان خود را از دست داد. همچنین پیشتر تعدادی دیگر از زندانیان سیاسی از جمله اکبر محمدی، امیر ساران ، امید میرصیافی و البرز قاسمی شال به طرز مشکوکی در زندان درگذشته اند که این مرگ های مشکوک باید توسط یک هیت مستقل مورد بررسی قرار گیرد.
کمیته دانشجویی دفاع از زندانیان سیاسی از مقامات جمهوری اسلامی می خواهد در ارتباط با مرگ حسن ناهید اطلاعات لازم را در اختیار رسانه ها و افکار عمومی قرار دهد.
حسن زارع زاده اردشیر در این زمینه تاکید می کند که بر اساس قوانین بین المللی جمهوری اسلامی مسئول حفاظت از جان زندانیان است و باید در این زمینه پاسخگو باشد. ما در این خصوص موکدا از نهادهای بین المللی درخواست خواهیم کرد تا در ارتباط با مرگ های مشکوک در زندان های جمهوری سالامی دست به اقدامات جدی بزنند.
کمیته دانشجویی دفاع از زندانیان سیاسی
بر اساس گزارش های دریافتی ،حسن ناهید، زندانی سیاسی بند 350 زندان اوین تهران، در اثر ابتلا به بیماری سرطان و بی توجهی مقامات قضایی به وضعیت او درگذشت.
گزارش دریافتی کمیته دانشجویی دفاع از زندانیان سیاسی (www.komitedefa.com)حاکی از آن است که آقای حسن ناهید زندانی سیاسی دو هفته پیش در بیمارستان درگذشته است. وی به اتهام افشای اسناد طبقه بندی شده و به جرم جاسوسی در سال 1383 به سه سال زندان محکوم شده بود اما سه سال بیش از مدت محکومیت خود را ،به دلیل عدم پرداخت 63 هزار یورو جریمه نقدی،در زندان به سر برد.
حسن زارع زاده اردشیر سخنگوی برون مرزی کمیته دانشجویی دفاع از زندانیان سیاسی در این باره گفت: مرگ حسن ناهید مشکوک است چرا که او در زندان در شرایط فشار قرار داشت و با وجود بیماری حاد و وضعیت وخیمی که از آن به شدت رنج می برد، اما مقامات قضایی و امنیتی در این چند سال از مداوای او در بیمارستانی خارج از زندان جلوگیری کردند تا اینکه اخیرا پس از انتقال دیرهنگام به بیمارستان، وی درگذشت.
حسن ناهید در سال 85 و به دنبال درگذشت اکبر محمدی، عضو شورای مرکزی جبهه متحد دانشجویی ، بر اثر اعتصاب غذا و بی توجهی مسئولان زندان اوین به وضعیت وخیم او، از امضا کنندگان بیانیه محکومیت مرگ مشکوک این زندانی دانشجویی بود، و به همین دلیل علیرغم ابتلا به بیماری سرطان، تا مدت ها از امکان دریافت خدمات درمانی مناسب در بیرون از زندان محروم شد. حسن ناهید تنها می توانست از خدمات بهداری زندان استفاده کند. و این در حالی بود که او مدام مورد تحقیر و توهین قرار داشت.
حسن زارع زاده اردشیر با تاکید بر اینکه موضوع درگذشت اقای ناهید در زندان باید مورد بررسی قرار گیرد گفت در نهم فروردین ماه سال جاری محسن دگمه چی زندانیان سیاسی زندان رجایی شهر کرج (گوهردشت) نیز که به مانند آقای ناهید مسولان زندان رجایی شهر تا مدت ها از انتقال به بیمارستان و درمان وی خودداری می کردند، پس از ماه ها درد و رنج ناشی از بیماری سرطان و همچنین تاخیر عمدی در رسیدگی پزشکی، در بیمارستان مدرس تهران جان خود را از دست داد. همچنین پیشتر تعدادی دیگر از زندانیان سیاسی از جمله اکبر محمدی، امیر ساران ، امید میرصیافی و البرز قاسمی شال به طرز مشکوکی در زندان درگذشته اند که این مرگ های مشکوک باید توسط یک هیت مستقل مورد بررسی قرار گیرد.
کمیته دانشجویی دفاع از زندانیان سیاسی از مقامات جمهوری اسلامی می خواهد در ارتباط با مرگ حسن ناهید اطلاعات لازم را در اختیار رسانه ها و افکار عمومی قرار دهد.
حسن زارع زاده اردشیر در این زمینه تاکید می کند که بر اساس قوانین بین المللی جمهوری اسلامی مسئول حفاظت از جان زندانیان است و باید در این زمینه پاسخگو باشد. ما در این خصوص موکدا از نهادهای بین المللی درخواست خواهیم کرد تا در ارتباط با مرگ های مشکوک در زندان های جمهوری سالامی دست به اقدامات جدی بزنند.
زینت میرهاشمی
در روزهای گذشته، باندهای ذوب شده در ولایت پرده دیگری از مشاجرات خود را برملا کردند. این سینه چاکان ولایت با متهم کردن یکدیگر به عدم پیروی از ولی فقیه و صالح دانستن خود برای حل بحران، از اکنون خود را برای نمایش انتخاباتی آماده می کنند تا خود هم تماشاگر، هم بازیگر و هم بر هم زننده آن باشند. اما جنبش مردمی که تضادهای حکومتی را تشدید کرد، فرصت حل بحران را به باندهای درون قدرت نخواهد داد و بر شدت آن خواهد افزود.
استعفای حیدر مصلحی وزیر اطلاعات، و پذیرش این استعفا از طرف احمدی نژاد، مخالفت ولی فقیه با این استعفا و انعکاس این مخالفت در اشکال متفاوت در رسانه های حکومتی، ادامه وزارت مصلحی، و ... پرده ای از اختلافات درون باندهای وابسته به ولی فقیه است که این روزها آشکار شده است.
استعفای وزیر اطلاعات و پذیرش آن از طرف احمدی نژاد، چه به سود تیم احمدی نژاد و مشایی باشد و یا برای تلافی کردن باشد، و دخالت علی خامنه ای آن هم به شکلی که هنوز ابعاد مخالفت اش معلوم نیست، نشان از جنگ قدرت در پشت صحنه است که برای حفظ نظام فقط اندکی از آن علنی می شود.
موضوع دیگر دعوای جناحی، خودسری احمدی نژاد در برابر قوه مقننه و به هیچ انگاشتن آن است. وی با سرپیچی از مصوبات مجلس نشینان، قدرت خود را به عنوان مقام دوم بعد از ولی فقیه، در عمل به اجرا می گذارد.
احمدی نژاد مصوبه مجلس مبنی بر ادغام سازمان تربیت بدنی و سازمان ملی جوانان و تشکیل وزارت ورزش و جوانان که به تایید شورای نگهبان هم رسیده را به هیچ گرفته و مخالفت خود با تشکیل وزارت ورزش را از زبان مشایی اعلام کرده است. دعوا به جایی رسیده که موضوع استیضاح و عدم کفایت رئیس جمهوری از زبان مجلس نشینان مطرح شده است. احمدی نژاد در تحقیر مجلس، پشتش به ولی فقیه گرم است که برای حفظ قدرت و سیاست یکپارچه کردن اش به احمدی نژاد و باند نظامی امنیتی نیاز دارد و بنابراین تا کنون از او دفاع کرده است.
استعفای حیدر مصلحی وزیر اطلاعات، و پذیرش این استعفا از طرف احمدی نژاد، مخالفت ولی فقیه با این استعفا و انعکاس این مخالفت در اشکال متفاوت در رسانه های حکومتی، ادامه وزارت مصلحی، و ... پرده ای از اختلافات درون باندهای وابسته به ولی فقیه است که این روزها آشکار شده است.
استعفای وزیر اطلاعات و پذیرش آن از طرف احمدی نژاد، چه به سود تیم احمدی نژاد و مشایی باشد و یا برای تلافی کردن باشد، و دخالت علی خامنه ای آن هم به شکلی که هنوز ابعاد مخالفت اش معلوم نیست، نشان از جنگ قدرت در پشت صحنه است که برای حفظ نظام فقط اندکی از آن علنی می شود.
موضوع دیگر دعوای جناحی، خودسری احمدی نژاد در برابر قوه مقننه و به هیچ انگاشتن آن است. وی با سرپیچی از مصوبات مجلس نشینان، قدرت خود را به عنوان مقام دوم بعد از ولی فقیه، در عمل به اجرا می گذارد.
احمدی نژاد مصوبه مجلس مبنی بر ادغام سازمان تربیت بدنی و سازمان ملی جوانان و تشکیل وزارت ورزش و جوانان که به تایید شورای نگهبان هم رسیده را به هیچ گرفته و مخالفت خود با تشکیل وزارت ورزش را از زبان مشایی اعلام کرده است. دعوا به جایی رسیده که موضوع استیضاح و عدم کفایت رئیس جمهوری از زبان مجلس نشینان مطرح شده است. احمدی نژاد در تحقیر مجلس، پشتش به ولی فقیه گرم است که برای حفظ قدرت و سیاست یکپارچه کردن اش به احمدی نژاد و باند نظامی امنیتی نیاز دارد و بنابراین تا کنون از او دفاع کرده است.
سندیکای کارگران شرکت واحد:
از خواست بر حق کارگران شرکتهای پیمانکاری منطقه ویژه اقتصادی ماهشهر حمایت میکنیم
سندیکای واحد - 29 فروردین
سندیکای کارگران شرکت واحد اتوبوسرانی تهران و حومه با حمایت از اعتصاب بر حق این کارگران خواهان تحقق فوری خواستهای آنان و بر چیده شدن قراردادهای موقت و سفید امضا و شرکتهای پیمانکاری در همه مراکز صنعتی و تولیدی و خدماتی و انعقاد قرارداد مستقیم و دسته جمعی کارگران با کارفرمایان است.
از خواست بر حق کارگران شرکتهای پیمانکاری منطقه ویژه اقتصادی ماهشهر حمایت میکنیم
هزاران کارگر شرکتهای پیمانکاری مجمتع های پتروشیمی منطقه ویژه اقتصادی ماهشهر بر اساس مصوبه سال 1384هیئت وزیران خواهان برچیده شده شرکتهای پیمانکاری و انعقاد قرارداد مستقیم و دسته جمعی هستند و به دلیل عدم اجرای این مصوبه دست به اعتصاب زده اند.
سندیکای کارگران شرکت واحد اتوبوسرانی تهران و حومه با حمایت از اعتصاب بر حق این کارگران خواهان تحقق فوری خواستهای آنان و بر چیده شدن قراردادهای موقت و سفید امضا و شرکتهای پیمانکاری در همه مراکز صنعتی و تولیدی و خدماتی و انعقاد قرارداد مستقیم و دسته جمعی کارگران با کارفرمایان است.
سندیکای کارگران شرکت واحد اتوبوسرانی تهران و حومه
فروردین ماه 1390
فعالان سیاسی و مدنی کورد:
روز 19 اردیبهشت را روز معلم نام گذاری کنیم
کردیش پرسپکتیو
عدەایی از فعالان سیاسی و مدنی کورد با صدور فراخوانی از برگزاری سمیناری به مناسبت اولین سالگرد اعدام پنج فعال سیاسی خبر دادند.
با نزدیک شدن به سالروز اعدام فرزاد کمانگر، شیرین علم هولی، فرهاد وکیلی، علی حیدریان و مهدی اسلامیان، شماری از فعالان کورد مقیم جنوب کوردستان در فراخوانی اعلام نمودند که در روز 9 مه (19 اردیبهشت) در شهر سلیمانی، سمیناری تحت عنوان " روز 19 اردیبهشت را روز معلم نام گذاری کنیم" برگزار خواهد شد.
در بخشی از این فراخوان آمده است: " این سمینار با ارائەی مقالات پایداری این شهیدان در زندان و همچنین تاثیرات حائز اهمیت اعدام آنها بر مبارزات آزادیخواهانه ملت کرد در کوردستان ایران مورد بررسی قرار خواهد گرفت. "
در این سمینار قرار است به بررسی چند موضوع از جمله "مفهوم زندان, مقاومت و ایستادگی در مبارزات ملت تحت ستم کرد" و "زن مبارز و زندان" پرداخته شود.
علاو بر این، در این سمینار موضوعات زیر مورد بررسی قرار می گیرد:
" بازگشت هنجارهای اخلاقی و پاسداری از آرمان ملت کرد "، "پیام انسانی و آشتی خواهانه ملت کرد از زبان شهید فرزاد و سایر شهیدان" و همچنین "تاثیر اعتصاب عمومی کردستان در روز 23 اردیبهشت 1389 در پیشبرد مبارزات ملی کرد."
شرکت کنندگان می توانند جهت ارائەی مقالات خود حداکثر تا تاریخ 5 مه (15 اردیبهشت) با آدرس زیر مکاتبه نمایند:
E-mail: Kurdistan.kempein@gmail.com
برای کسب اطلاعات بیشتر با شماره زیر تماس بگیرید:
09647703637566
بامداد روز یک شنبه 19 اردیبهشت سال 1389، فرزاد کمانگر، شیرین علم هولی، فرهاد وکیلی، علی حیدریان و مهدی اسلامیان بدون اطلاع وکلا و خانوادەهای خود در زندان اوین به دار آویخته شدند.
با گذشت یک سال از این اعدام ها تاکنون محل دفن این فعالان به اطلاع خانوادەهای آنان نرسیده است.
فرزاد کمانگر معلم کورد، در مرداد ماه سال 1385 بازداشت شد. وی در طول ماهها بازداشت تحت شکنجەهای شدید جسمی و روحی قرار گرفت که آن را در رنجنامەای منتشر ساخت.
این معلم کورد در اسفند ماه 1386 به اعدام محکوم شد. وی در تاریخ 15 بهمن 1388، در نامەای به رئیس قوه قضاییه خواستار برگزاری مجدد دادگاه خود شد.
مهدی اسلامیان در تاریخ 14 اردیبهشت ماه 1388 بازداشت و شش ماه را در سلول انفرادی گذرانده بود. گفتنی است پیش از این محسن اسلامیان، برادر این زندانی سیاسی نیز اعدام شده بود.
شیرین علم هولی در اردیبهشت 1387 در تهران بازداشت شده و به اعدام محکوم شده بود.
علی حیدریان، به همراه فرهاد وکیلی و فرزاد کمانگر، دو زندانی سیاسی دیگر اعدام شده در سحرگاه امروز، از سال 1385 در بازداشت به سر میبردند.
روز 19 اردیبهشت را روز معلم نام گذاری کنیم
کردیش پرسپکتیو
عدەایی از فعالان سیاسی و مدنی کورد با صدور فراخوانی از برگزاری سمیناری به مناسبت اولین سالگرد اعدام پنج فعال سیاسی خبر دادند.
با نزدیک شدن به سالروز اعدام فرزاد کمانگر، شیرین علم هولی، فرهاد وکیلی، علی حیدریان و مهدی اسلامیان، شماری از فعالان کورد مقیم جنوب کوردستان در فراخوانی اعلام نمودند که در روز 9 مه (19 اردیبهشت) در شهر سلیمانی، سمیناری تحت عنوان " روز 19 اردیبهشت را روز معلم نام گذاری کنیم" برگزار خواهد شد.
در بخشی از این فراخوان آمده است: " این سمینار با ارائەی مقالات پایداری این شهیدان در زندان و همچنین تاثیرات حائز اهمیت اعدام آنها بر مبارزات آزادیخواهانه ملت کرد در کوردستان ایران مورد بررسی قرار خواهد گرفت. "
در این سمینار قرار است به بررسی چند موضوع از جمله "مفهوم زندان, مقاومت و ایستادگی در مبارزات ملت تحت ستم کرد" و "زن مبارز و زندان" پرداخته شود.
علاو بر این، در این سمینار موضوعات زیر مورد بررسی قرار می گیرد:
" بازگشت هنجارهای اخلاقی و پاسداری از آرمان ملت کرد "، "پیام انسانی و آشتی خواهانه ملت کرد از زبان شهید فرزاد و سایر شهیدان" و همچنین "تاثیر اعتصاب عمومی کردستان در روز 23 اردیبهشت 1389 در پیشبرد مبارزات ملی کرد."
شرکت کنندگان می توانند جهت ارائەی مقالات خود حداکثر تا تاریخ 5 مه (15 اردیبهشت) با آدرس زیر مکاتبه نمایند:
E-mail: Kurdistan.kempein@gmail.com
برای کسب اطلاعات بیشتر با شماره زیر تماس بگیرید:
09647703637566
بامداد روز یک شنبه 19 اردیبهشت سال 1389، فرزاد کمانگر، شیرین علم هولی، فرهاد وکیلی، علی حیدریان و مهدی اسلامیان بدون اطلاع وکلا و خانوادەهای خود در زندان اوین به دار آویخته شدند.
با گذشت یک سال از این اعدام ها تاکنون محل دفن این فعالان به اطلاع خانوادەهای آنان نرسیده است.
فرزاد کمانگر معلم کورد، در مرداد ماه سال 1385 بازداشت شد. وی در طول ماهها بازداشت تحت شکنجەهای شدید جسمی و روحی قرار گرفت که آن را در رنجنامەای منتشر ساخت.
این معلم کورد در اسفند ماه 1386 به اعدام محکوم شد. وی در تاریخ 15 بهمن 1388، در نامەای به رئیس قوه قضاییه خواستار برگزاری مجدد دادگاه خود شد.
مهدی اسلامیان در تاریخ 14 اردیبهشت ماه 1388 بازداشت و شش ماه را در سلول انفرادی گذرانده بود. گفتنی است پیش از این محسن اسلامیان، برادر این زندانی سیاسی نیز اعدام شده بود.
شیرین علم هولی در اردیبهشت 1387 در تهران بازداشت شده و به اعدام محکوم شده بود.
علی حیدریان، به همراه فرهاد وکیلی و فرزاد کمانگر، دو زندانی سیاسی دیگر اعدام شده در سحرگاه امروز، از سال 1385 در بازداشت به سر میبردند.
«جاده رابطه تهران- دمشق یکطرفه است؛ به نفع سوریه»
بشار اسد، رييس جمهوری سوريه روز شنبه در دومين سخنرانی خود پس از آغاز اعتراض ها در اين کشور، اعلام کرد قانون حالت فوق العاده را که از سال ۱۹۶۳ در سوريه به اجرا درآمده، لغو خواهد کرد.
رييس جمهوری سوريه همچنين از کشته شدن شماری از تظاهر کنندگان به دست نيروهای امنيتی ابراز تاسف کرده و خواستار انجام گفت و گوی ملی در اين کشور شده. آقای اسد همچنين گفته شکافی که ميان شهروندان و نهادهای حکومتی بوجود آمده بايد فورا پر شود.
علی گرانمايه، استاد روابط بين الملل در لندن که تحولات سوريه را به دقت دنبال کرده، در گفت و گو با رادیو فردا ابتدا درباره سخنرانی بشار اسد و احتمال باز شدن فضای سياسی يا سرکوب بيشتر در اين کشور می گويد.
علی گرانمايه: آقای بشاراسد نماينده همان حزب مطلق گرای «بعث» است که سالهای سال است دارد بر سوريه حکومت می کند و آن گروه حاکم در واقع، رئيس جمهوری را در کنترل و اختيار خود دارد.
ازآن گذشته، سازمان امنيت سوريه که حاکم مطلق بر وضعيت جامعه سوريه است، در اختيار وابستگان و خاندان آقای بشار است.
به اين ترتيب است که آنها تلاش می کنند اين انحصار قدرت را برای خودشان حفظ کنند. آنها به خوبی می دانند که اگر فضای جامعه باز شده و انتخابات آزاد برگزار شود، ممکن است اين قدرتی را که طی دهه های متوالی حفظ کرده اند، از دست بدهند.
آقای بشار اسد، رئيس جمهور سوريه، روز شنبه گذشته در دومين سخنرانی خودش بعد از آغاز اعتراض ها در اين کشور، اعلام کرد که قانون حالت فوق العاده را که در کشور سوريه از سال ۱۹۶۳ به اجرا در آمده است، را لغو خواهد کرد و قانون جديدی را جايگزين قانون حالت فوق العاده خواهد کرد. به اعتقاد شما لغو اين قانون چه معنايی دارد و قانون جايگزين چه خواهد بود؟
به هر حال چون لغو قانون وضع فوق العاده، به عنوان هدف برای مخالفين شناخته شده است، لغو آن می تواند خودش يک نشانه پيشرفت برای مخالفان وضعيت موجود در سوريه محسوب شود.
ولی همان گونه که شما هم اشاره کرديد، آقای بشار اسد در بخش ديگری از سخنانش گفته است که يک قانون جديد مبارزه با تروريسم را به پارلمان سوريه پيشنهاد خواهد کرد و آن قانون- به اصطلاح- جلوی عمليات های خرابکارانه را خواهد گرفت.
بايد به اين نکته توجه کرد که کشورهایی مانند سوريه منکر اين هستند که زندانی سياسی در اين کشور وجود دارد و معمولا وقتی مخالفان و منتقدين خودشان را به زندان انداخته و يا مجازات می کنند به آنان الفاظ «جانيان يا خرابکاران» را اطلاق می کنند. در اين کشور حقوق سياسی جامعه را تا آن حد قبول ندارند که اقرار کنند که اين مخالفان زندانی، افراد سياسی هستند.
بنابر اين بايد منتظر ماند و ديد که اين قانون ضد خرابکاری که قرار است جانشين قانون وضعيت فوق العاده باشد، چگونه قانونی خواهد بود؟
سخنگوی وزارت امور خارجه آمريکا اعلام کرده است که شواهدی وجود دارد که ايران در سرکوب معترضان، به دولت سوريه کمک می کند. از سوی ديگر دولت سوريه خبر کمک کردن ايران به سرکوب معترضان را تکذيب کرده است. آيا مدرکی مبنی بر دخالت ايران در سرکوب مخالفان سوريه وجود دارد؟
در مورد اينکه ايران از دولت سوريه در مقابل معترضان سوری حمايت می کند، همان طور که سخنگوی وزارت خارجه ايران به صراحت گفته است که تظاهرات در سوريه از سوی يک عده اقليت محدودی انجام گرفته و آنها هم از سوی غرب واسرائيل تحريک شده اند، ترديدی نيست.
اين نشانه بارزی است که ايران از حکومت سوريه حمايت می کند. اين مسئله، سياست دوگانه ايران را در مقابل حوادث مصر و تونس از يک سو و برخورد ايران با اتفاقات يمن و بحرين از سوی ديگر و نيز واکنش ايران در قبال حوادث سوريه را نشان می دهد.
بنابر اين، احتمال اينکه ايران از امکاناتش برای حمايت از دولت آقای بشار اسد استفاده کند، جای ترديد نيست.
سوريه تقريبا تنها متحد ايران و تنها کشور نزديک به ايران در منطقه و پل ارتباط مابين ايران و گروه های طرفدار ايران مانند حماس و حزب الله است و طبعا ايران مايل نيست که اين پل ارتباطی را از دست بدهد.
ولی بايد توجه داشت که به عقيده من، اين رابطه حسنه، بيشتر جنبه يک طرفه و يک سويه دارد، تا جنبه دو طرفه.
درست است که سوريه هم با ايران روابط خوبی دارد. ولی سوريه الزاما از سياست ايران در منطقه و در حوادث اخير حمايت نمی کند.
رييس جمهوری سوريه همچنين از کشته شدن شماری از تظاهر کنندگان به دست نيروهای امنيتی ابراز تاسف کرده و خواستار انجام گفت و گوی ملی در اين کشور شده. آقای اسد همچنين گفته شکافی که ميان شهروندان و نهادهای حکومتی بوجود آمده بايد فورا پر شود.
علی گرانمايه، استاد روابط بين الملل در لندن که تحولات سوريه را به دقت دنبال کرده، در گفت و گو با رادیو فردا ابتدا درباره سخنرانی بشار اسد و احتمال باز شدن فضای سياسی يا سرکوب بيشتر در اين کشور می گويد.
علی گرانمايه: آقای بشاراسد نماينده همان حزب مطلق گرای «بعث» است که سالهای سال است دارد بر سوريه حکومت می کند و آن گروه حاکم در واقع، رئيس جمهوری را در کنترل و اختيار خود دارد.
ازآن گذشته، سازمان امنيت سوريه که حاکم مطلق بر وضعيت جامعه سوريه است، در اختيار وابستگان و خاندان آقای بشار است.
به اين ترتيب است که آنها تلاش می کنند اين انحصار قدرت را برای خودشان حفظ کنند. آنها به خوبی می دانند که اگر فضای جامعه باز شده و انتخابات آزاد برگزار شود، ممکن است اين قدرتی را که طی دهه های متوالی حفظ کرده اند، از دست بدهند.
آقای بشار اسد، رئيس جمهور سوريه، روز شنبه گذشته در دومين سخنرانی خودش بعد از آغاز اعتراض ها در اين کشور، اعلام کرد که قانون حالت فوق العاده را که در کشور سوريه از سال ۱۹۶۳ به اجرا در آمده است، را لغو خواهد کرد و قانون جديدی را جايگزين قانون حالت فوق العاده خواهد کرد. به اعتقاد شما لغو اين قانون چه معنايی دارد و قانون جايگزين چه خواهد بود؟
به هر حال چون لغو قانون وضع فوق العاده، به عنوان هدف برای مخالفين شناخته شده است، لغو آن می تواند خودش يک نشانه پيشرفت برای مخالفان وضعيت موجود در سوريه محسوب شود.
ولی همان گونه که شما هم اشاره کرديد، آقای بشار اسد در بخش ديگری از سخنانش گفته است که يک قانون جديد مبارزه با تروريسم را به پارلمان سوريه پيشنهاد خواهد کرد و آن قانون- به اصطلاح- جلوی عمليات های خرابکارانه را خواهد گرفت.
بايد به اين نکته توجه کرد که کشورهایی مانند سوريه منکر اين هستند که زندانی سياسی در اين کشور وجود دارد و معمولا وقتی مخالفان و منتقدين خودشان را به زندان انداخته و يا مجازات می کنند به آنان الفاظ «جانيان يا خرابکاران» را اطلاق می کنند. در اين کشور حقوق سياسی جامعه را تا آن حد قبول ندارند که اقرار کنند که اين مخالفان زندانی، افراد سياسی هستند.
بنابر اين بايد منتظر ماند و ديد که اين قانون ضد خرابکاری که قرار است جانشين قانون وضعيت فوق العاده باشد، چگونه قانونی خواهد بود؟
سخنگوی وزارت امور خارجه آمريکا اعلام کرده است که شواهدی وجود دارد که ايران در سرکوب معترضان، به دولت سوريه کمک می کند. از سوی ديگر دولت سوريه خبر کمک کردن ايران به سرکوب معترضان را تکذيب کرده است. آيا مدرکی مبنی بر دخالت ايران در سرکوب مخالفان سوريه وجود دارد؟
در مورد اينکه ايران از دولت سوريه در مقابل معترضان سوری حمايت می کند، همان طور که سخنگوی وزارت خارجه ايران به صراحت گفته است که تظاهرات در سوريه از سوی يک عده اقليت محدودی انجام گرفته و آنها هم از سوی غرب واسرائيل تحريک شده اند، ترديدی نيست.
اين نشانه بارزی است که ايران از حکومت سوريه حمايت می کند. اين مسئله، سياست دوگانه ايران را در مقابل حوادث مصر و تونس از يک سو و برخورد ايران با اتفاقات يمن و بحرين از سوی ديگر و نيز واکنش ايران در قبال حوادث سوريه را نشان می دهد.
بنابر اين، احتمال اينکه ايران از امکاناتش برای حمايت از دولت آقای بشار اسد استفاده کند، جای ترديد نيست.
سوريه تقريبا تنها متحد ايران و تنها کشور نزديک به ايران در منطقه و پل ارتباط مابين ايران و گروه های طرفدار ايران مانند حماس و حزب الله است و طبعا ايران مايل نيست که اين پل ارتباطی را از دست بدهد.
ولی بايد توجه داشت که به عقيده من، اين رابطه حسنه، بيشتر جنبه يک طرفه و يک سويه دارد، تا جنبه دو طرفه.
درست است که سوريه هم با ايران روابط خوبی دارد. ولی سوريه الزاما از سياست ايران در منطقه و در حوادث اخير حمايت نمی کند.
اقتصاد ایران و دروغ
برای قدرت های خودکامه، هيچ خطری مخوف تر از حقيقت نيست. استبداد و دروغ قرين يکديگرند، و آگاه شدن شهروندان از آنچه در عرصه واقعيت گذشته و می گذرد، از تاريخ قديم و معاصر گرفته تا زندگی اجتماعی و بين المللی، پايه های اقتدار خودکامگان را به لرزه در می آورد.
داده های اقتصادی نيز، در نظام های خودکامه، تنها زمانی قابل تحمل است که از غربال سانسور چيان بگذرند.
يک شاخص کليدی
آنچه در ايران در عرصه اطلاع رسانی اقتصادی می گذرد، ابعاد تازه ای از دشواری های نظام جمهوری اسلامی را در رويارويی با حقيقت به نمايش می گذارد. در اين ميان چگونگی رفتار دستگاه های رسمی ايران با نرخ رشد اقتصادی، که بر حسب تعبير های گوناگون می تواند تراژدی يا کميک توصيف شود، بيش از همه جلب توجه می کند.
نرخ رشد توليد ناخالص داخلی يا، به زبان ساده تر، نرخ رشد اقتصادی، کليدی ترين شاخص در عرصه اقتصاد کلان است. اين شاخص تغيير حجم ثروت ملی يک کشور را طی يک دوره معين، معمولا يک سال، نشان می دهد.
وقتی گفته می شود که کشوری در سال ۲۰۱۰ از رشد ده درصد برخوردار بوده، اين به آن معنا است که حجم کالاها و خدمات توليد شده در آن کشور در سال گذشته ميلادی نسبت به سال پيش از آن به قيمت ثابت، يعنی بعد از تصحيح تورم، ده درصد بيشتر شده است.
نرخ رشد توليد ناخالص داخلی، نبض يک اقتصاد ملی است و بسياری ديگر از شاخص ها، به ويژه نرخ بيکاری، در گرو آن است.
دولت، با بررسی اين شاخص و چشم انداز آن، می تواند حجم مالياتی را که شهروندان و واحد های توليدی قادر به پرداخت آن هستند پيش بينی کند.
سرمايه گذاران، با تکيه بر اين شاخص، تصميم گيری می کنند. کارگران و اتحاديه های آنها، با تکيه بر همين شاخص، به آينده خوشبين يا بدبين می شوند و مطالبات خود را تنظيم می کنند. شرکای بازرگانی کشور مورد نظر، با سبک سنگين کردن همان شاخص، ظرفيت بازار آن را اندازه می گيرند و حجم مبادلات خود را با آن کشور، پيش بينی می کنند.
در مورد کشور های بزرگی چون آمريکا، بالا و پايين رفتن نرخ رشد توليد ناخالص داخلی، حتی در سطح يک دهم واحد، بر گمانه زنی ها درباره سير تحول اقتصاد جهانی تاثير می گذارد. انتشار ماه به ماه نرخ رشد آمريکا يکی از مهم ترين شاخص های تاثير گذار بر وضعيت بازارهای سهام نه تنها در آمريکا، بلکه در اروپا و آسيا است.
شاخصی با اين اهميت، از سه سال پيش به اين سو در جمهوری اسلامی ايران منتشر نشده است.
نماگر اقتصادی بانک مرکزی جمهوری اسلامی، که شماره شصت و يکم آن در مورد سه ماهه دوم سال ۱۳۸۹ هفته گذشته منتشر شد، درباره رشد توليد ناخالص داخلی به انتشار آمار مربوط به سه ماهه دوم سال ۱۳۸۷ اکتفا می کند.
به بيان ديگر در حالی که نخستين ماه سال ۱۳۹۰ به پايان می رسد، از آمار مربوط به نرخ رشد در سال های ۱۳۸۷، ۱۳۸۸ و ۱۳۸۹ هنوز خبری نيست.
محمود بهمنی، رييس کل بانک مرکزی، گناه عدم انتشار نرخ رشد اقتصادی را به گردن وزارت صنايع و کوتاهی اين وزارتخانه می اندازد که گويا از ارائه آمار مربوط به رشد بخش صنعت خود داری کرده است.
در عوض وزارت صنايع می گويد اطلاعات لازم را در اختيار مسئولان بانک مرکزی گذاشته و قرار است جلسه ای به منظور بررسی نهايی و تعيين نرخ رشد بخش صنعت برگزار شود.
دليل اصلی
مشکل اما در جای ديگری است: آمار نرخ رشد ايران منتشر نمی شود، زيرا با گفتمان فاتحانه رهبران جمهوری اسلامی درباره «دستاورد های درخشان» اقتصادی کشور نمی خواند.
با اين حال در دنيای کنونی، که داده و داده پردازی يکی از ويژگی های اصلی آن است، پنهان کردن واقعيات اقتصادی آن هم در مورد کشور مهمی چون ايران، کار آسانی نيست.
به علاوه بخشی از بدنه کارشناسی جمهوری اسلامی هنوز در برابر فشارهای دستگاه حکومتی در مورد سر هم بندی کردن آمار نادرست، مقاومت می کند.
مهم تر از همه، وجود کانون های مختلف قدرت در درون نظام، و رقابت روز افزون و تنش آلود ميان آنها، دستيابی به آمار واقعی را، البته با دشواری، امکان پذير می کند. و سرانجام اسناد انتشار يافته از سوی سازمان های بين المللی به يافتن حقيقت اقتصاد ايران ياری می رساند.
از مجموعه اين عوامل چنين بر می آيد که دليل اصلی خودداری بانک مرکزی از انتشار نرخ رشد ايران، رکود چشمگير اقتصاد کشور در سه سال گذشته بوده است.
همه محافل کارشناسی جمهوری اسلامی از دامنه اين رکود با خبرند. با اين حال اگر سقوط نرخ رشد به صورت رسمی از سوی بانک مرکزی انتشار می يافت، ستون اصلی تبليغات دولتی در باره «پيشرفت های چشمگير» کشور در سه سال گذشته فرو می ريخت.
با پاک شدن اين شاخص از نماگرهای بانک مرکزی، رييس دولت دهم و همکاران نزديک او می توانند به پخش داده های سراپا نادرست درباره ديگر شاخص های اقتصادی کشور، به ويژه نرخ بيکاری، ادامه دهند. ولی انتشار داده های نادرست، رکود اقتصادی ايران را به رونق بدل نمی کند.
گی سورمن، اقتصاد دان فرانسوی، اين عنوان را برای يکی از کتاب های خود برگزيده است : «اقتصاد دروغ نمی گويد»
به رغم هزاران خروار تبليغات احزاب کمونيستی درباره برتری اقتصاد سوسياليستی، امپراتوری شوروی بيشتر به دليل نابسامانی های آشکار اقتصادی مضمحل شد. سخنرانی های چند ساعته فيدل کاسترو نيز نتوانست کوبای واپس مانده را به بهشت سوسياليسم بدل کند.
در ايران نيز با پنهان کردن نرخ رشد اقتصادی، رونق جای رکود را نمی گيرد و فرصت های شغلی از در و ديوار سر ريز نمی شوند.
اگر بانک مرکزی جمهوری اسلامی نرخ رشد اقتصادی ايران را در سه سال گذشته پنهان کرده است، گزارش تازه صندوق بين المللی پول، که آوريل ۲۰۱۱ زير عنوان «چشم انداز های اقتصادی جهان» منتشر شد، از اين شاخص پرده برداشته است.
به ارزيابی اين نهاد، نرخ رشد اقتصادی ايران از يک در صد در سال ۲۰۰۸ ميلادی به ۰.۱ درصد در سال ۲۰۰۹ کاهش يافته و در سال ۲۰۱۰ نيز از يک درصد بيشتر نبوده است. به بيان ديگر ميانگين سالانه نرخ رشد ايران در سه سال گذشته ميلادی ۰.۷ درصد بوده است (يک پنجم ميانگين سالانه نرخ رشد در بيست کشور خاورميانه و شمال آفريقا طی همان مدت).
صندوق بين المللی پول در همان گزارش نرخ رشد اقتصادی ايران را در سال ۲۰۱۱ ميلادی صفر درصد پيش بينی می کند.
تصميم جهادی
وقتی خبرنگاران آمار صندوق بين المللی پول را با حسين قضاوی معاون اقتصادی بانک مرکزی در ميان گذاشتند، او به پاسخی بسيار کلی و ديپلماتيک اکتفا کرد که از آن، دستکم در مورد سه سال گذشته ميلادی، بيشتر بوی تاييد می آمد تا تکذيب.
در مورد پيش بينی رشد صفر درصدی برای سال ۲۰۱۱ نيز، پاسخ معاون اقتصادی بانک مرکزی به همان اندازه مبهم بود: « برآورد صفر درصدی برای رشد اقتصادی سال جاری را بدبينانه میتوان ارزيابی کرد و معمولا اين ارزيابیها در گذر زمان اصلاح می شود »(خبرگزاری ايسنا)
با توجه به اين واکنش، و آنچه پيش از اين از سوی مراجع گوناگون جمهوری اسلامی به ويژه در مجلس گفته شده، آمار صندوق بين المللی پول در باره رشد اقتصادی ايران را می توان کاملا واقعی دانست. به علاوه شمس الدين حسينی وزير امور اقتصادی و دارايی جمهوری اسلامی نيز که شنبه و يکشنبه (شانزدهم و هفدهم آوريل) برای شرکت در نشست بهاره بانک جهانی و صندوق بين المللی پول در واشينگتن بود، به اين آمار اعتراضی نکرد.
با توجه به اين که ميانگين سالانه نرخ رشد ايران در سه سال گذشته از ۰.۷ در صد بيشتر نبوده است، به جرئت می توان گفت که کشور با بدترين دوره رکود اقتصادی در سال های بعد از جنگ ايران و عراق روبرو است.
شگفت آنکه به رغم اين رکود، رهبران ارشد جمهوری اسلامی، از جمله محمود احمدی نژاد رييس جمهوری اسلامی، ادعا می کنند که اقتصاد کشور در سال گذشته خورشيدی يک ميليون و ۶۰۰ هزار شغل به وجود آورده است.
برای آنکه کسی در آمار اشتغال زايی ترديد نکند، عبدالرضا شيخ الاسلامی وزير کار و امور اجتماعی جمهوری اسلامی می گويد که «تحقق يک ميليون و ۶۰۰ هزار شغل راستی آزمايی شده است.» (خبرگزاری فارس) آيا منظور آقای وزير اين است که تهيه کنندگان چنين آماری از دستگاه دروغ سنج گذشته اند؟
بدون نياز داشتن به دستگاه دروغ سنج، کافی است به نرخ رشد ايران نظری بيافکنيم که نرخ اشتغال يکی از پیامد های آن است.
روزنامه «دنيای اقتصاد» چاپ تهران در سرمقاله روز دوشنبه بيست ونهم فروردين ماه خود می نويسد که کل شغل های ايجاد شده در طول برنامه پنجساله چهارم (از ۱۳۸۴ تا ۱۳۸۸) يک ميليون و هفتصد هزار بوده که ميانگين سالانه آن به ۳۴۰ هزار شغل می رسد.
چگونه است که اقتصاد ايران در سال ۱۳۸۹، به رغم نرخ رشد زير يک درصد، تقريبا به اندازه پنج سال برنامه چهارم شغل ايجاد کرده است؟
از آن عجيب تر آنکه دولت احمدی نژاد عزم خود را جزم کرده است که در سال جاری خورشيدی (۱۳۹۰) دو ميليون و پانصد هزار فرصت شغلی به آورد، آن هم در شرايطی که صندوق بين المللی پول نرخ رشد اقتصادی کشور را طی همين سال صفر در صد پيش بينی می کند.
داريوش قنبری، عضو کميسيون اجتماعی مجلس می گويد که برای ايجاد دو ميليون و پانصد هزار شغل در سال جاری خورشيدی، کشور به رشد اقتصادی بيست درصدی نياز دارد.
يکی از روزنامه نگاران نيز (از سر صدق يا به زبان طنز) می نويسد که «تصميم دولت برای ايجاد ۲.۵ ميليون شغل جديد در سال ۱۳۹۰، بيانگر يک تصميم جهادی است.»
داده های اقتصادی نيز، در نظام های خودکامه، تنها زمانی قابل تحمل است که از غربال سانسور چيان بگذرند.
يک شاخص کليدی
آنچه در ايران در عرصه اطلاع رسانی اقتصادی می گذرد، ابعاد تازه ای از دشواری های نظام جمهوری اسلامی را در رويارويی با حقيقت به نمايش می گذارد. در اين ميان چگونگی رفتار دستگاه های رسمی ايران با نرخ رشد اقتصادی، که بر حسب تعبير های گوناگون می تواند تراژدی يا کميک توصيف شود، بيش از همه جلب توجه می کند.
نرخ رشد توليد ناخالص داخلی يا، به زبان ساده تر، نرخ رشد اقتصادی، کليدی ترين شاخص در عرصه اقتصاد کلان است. اين شاخص تغيير حجم ثروت ملی يک کشور را طی يک دوره معين، معمولا يک سال، نشان می دهد.
وقتی گفته می شود که کشوری در سال ۲۰۱۰ از رشد ده درصد برخوردار بوده، اين به آن معنا است که حجم کالاها و خدمات توليد شده در آن کشور در سال گذشته ميلادی نسبت به سال پيش از آن به قيمت ثابت، يعنی بعد از تصحيح تورم، ده درصد بيشتر شده است.
نرخ رشد توليد ناخالص داخلی، نبض يک اقتصاد ملی است و بسياری ديگر از شاخص ها، به ويژه نرخ بيکاری، در گرو آن است.
دولت، با بررسی اين شاخص و چشم انداز آن، می تواند حجم مالياتی را که شهروندان و واحد های توليدی قادر به پرداخت آن هستند پيش بينی کند.
سرمايه گذاران، با تکيه بر اين شاخص، تصميم گيری می کنند. کارگران و اتحاديه های آنها، با تکيه بر همين شاخص، به آينده خوشبين يا بدبين می شوند و مطالبات خود را تنظيم می کنند. شرکای بازرگانی کشور مورد نظر، با سبک سنگين کردن همان شاخص، ظرفيت بازار آن را اندازه می گيرند و حجم مبادلات خود را با آن کشور، پيش بينی می کنند.
در مورد کشور های بزرگی چون آمريکا، بالا و پايين رفتن نرخ رشد توليد ناخالص داخلی، حتی در سطح يک دهم واحد، بر گمانه زنی ها درباره سير تحول اقتصاد جهانی تاثير می گذارد. انتشار ماه به ماه نرخ رشد آمريکا يکی از مهم ترين شاخص های تاثير گذار بر وضعيت بازارهای سهام نه تنها در آمريکا، بلکه در اروپا و آسيا است.
شاخصی با اين اهميت، از سه سال پيش به اين سو در جمهوری اسلامی ايران منتشر نشده است.
نماگر اقتصادی بانک مرکزی جمهوری اسلامی، که شماره شصت و يکم آن در مورد سه ماهه دوم سال ۱۳۸۹ هفته گذشته منتشر شد، درباره رشد توليد ناخالص داخلی به انتشار آمار مربوط به سه ماهه دوم سال ۱۳۸۷ اکتفا می کند.
به بيان ديگر در حالی که نخستين ماه سال ۱۳۹۰ به پايان می رسد، از آمار مربوط به نرخ رشد در سال های ۱۳۸۷، ۱۳۸۸ و ۱۳۸۹ هنوز خبری نيست.
محمود بهمنی، رييس کل بانک مرکزی، گناه عدم انتشار نرخ رشد اقتصادی را به گردن وزارت صنايع و کوتاهی اين وزارتخانه می اندازد که گويا از ارائه آمار مربوط به رشد بخش صنعت خود داری کرده است.
آمار نرخ رشد ايران منتشر نمی شود، زيرا با گفتمان فاتحانه رهبران جمهوری اسلامی درباره «دستاورد های درخشان» اقتصادی کشور نمی خواند.
با اين حال در دنيای کنونی، که داده و داده پردازی يکی از ويژگی های اصلی آن است، پنهان کردن واقعيات اقتصادی آن هم در مورد کشور مهمی چون ايران، کار آسانی نيست.
با اين حال در دنيای کنونی، که داده و داده پردازی يکی از ويژگی های اصلی آن است، پنهان کردن واقعيات اقتصادی آن هم در مورد کشور مهمی چون ايران، کار آسانی نيست.
دليل اصلی
مشکل اما در جای ديگری است: آمار نرخ رشد ايران منتشر نمی شود، زيرا با گفتمان فاتحانه رهبران جمهوری اسلامی درباره «دستاورد های درخشان» اقتصادی کشور نمی خواند.
با اين حال در دنيای کنونی، که داده و داده پردازی يکی از ويژگی های اصلی آن است، پنهان کردن واقعيات اقتصادی آن هم در مورد کشور مهمی چون ايران، کار آسانی نيست.
به علاوه بخشی از بدنه کارشناسی جمهوری اسلامی هنوز در برابر فشارهای دستگاه حکومتی در مورد سر هم بندی کردن آمار نادرست، مقاومت می کند.
مهم تر از همه، وجود کانون های مختلف قدرت در درون نظام، و رقابت روز افزون و تنش آلود ميان آنها، دستيابی به آمار واقعی را، البته با دشواری، امکان پذير می کند. و سرانجام اسناد انتشار يافته از سوی سازمان های بين المللی به يافتن حقيقت اقتصاد ايران ياری می رساند.
از مجموعه اين عوامل چنين بر می آيد که دليل اصلی خودداری بانک مرکزی از انتشار نرخ رشد ايران، رکود چشمگير اقتصاد کشور در سه سال گذشته بوده است.
همه محافل کارشناسی جمهوری اسلامی از دامنه اين رکود با خبرند. با اين حال اگر سقوط نرخ رشد به صورت رسمی از سوی بانک مرکزی انتشار می يافت، ستون اصلی تبليغات دولتی در باره «پيشرفت های چشمگير» کشور در سه سال گذشته فرو می ريخت.
با پاک شدن اين شاخص از نماگرهای بانک مرکزی، رييس دولت دهم و همکاران نزديک او می توانند به پخش داده های سراپا نادرست درباره ديگر شاخص های اقتصادی کشور، به ويژه نرخ بيکاری، ادامه دهند. ولی انتشار داده های نادرست، رکود اقتصادی ايران را به رونق بدل نمی کند.
گی سورمن، اقتصاد دان فرانسوی، اين عنوان را برای يکی از کتاب های خود برگزيده است : «اقتصاد دروغ نمی گويد»
به رغم هزاران خروار تبليغات احزاب کمونيستی درباره برتری اقتصاد سوسياليستی، امپراتوری شوروی بيشتر به دليل نابسامانی های آشکار اقتصادی مضمحل شد. سخنرانی های چند ساعته فيدل کاسترو نيز نتوانست کوبای واپس مانده را به بهشت سوسياليسم بدل کند.
در ايران نيز با پنهان کردن نرخ رشد اقتصادی، رونق جای رکود را نمی گيرد و فرصت های شغلی از در و ديوار سر ريز نمی شوند.
اگر بانک مرکزی جمهوری اسلامی نرخ رشد اقتصادی ايران را در سه سال گذشته پنهان کرده است، گزارش تازه صندوق بين المللی پول، که آوريل ۲۰۱۱ زير عنوان «چشم انداز های اقتصادی جهان» منتشر شد، از اين شاخص پرده برداشته است.
به ارزيابی اين نهاد، نرخ رشد اقتصادی ايران از يک در صد در سال ۲۰۰۸ ميلادی به ۰.۱ درصد در سال ۲۰۰۹ کاهش يافته و در سال ۲۰۱۰ نيز از يک درصد بيشتر نبوده است. به بيان ديگر ميانگين سالانه نرخ رشد ايران در سه سال گذشته ميلادی ۰.۷ درصد بوده است (يک پنجم ميانگين سالانه نرخ رشد در بيست کشور خاورميانه و شمال آفريقا طی همان مدت).
صندوق بين المللی پول در همان گزارش نرخ رشد اقتصادی ايران را در سال ۲۰۱۱ ميلادی صفر درصد پيش بينی می کند.
تصميم جهادی
وقتی خبرنگاران آمار صندوق بين المللی پول را با حسين قضاوی معاون اقتصادی بانک مرکزی در ميان گذاشتند، او به پاسخی بسيار کلی و ديپلماتيک اکتفا کرد که از آن، دستکم در مورد سه سال گذشته ميلادی، بيشتر بوی تاييد می آمد تا تکذيب.
در مورد پيش بينی رشد صفر درصدی برای سال ۲۰۱۱ نيز، پاسخ معاون اقتصادی بانک مرکزی به همان اندازه مبهم بود: « برآورد صفر درصدی برای رشد اقتصادی سال جاری را بدبينانه میتوان ارزيابی کرد و معمولا اين ارزيابیها در گذر زمان اصلاح می شود »(خبرگزاری ايسنا)
با توجه به اين واکنش، و آنچه پيش از اين از سوی مراجع گوناگون جمهوری اسلامی به ويژه در مجلس گفته شده، آمار صندوق بين المللی پول در باره رشد اقتصادی ايران را می توان کاملا واقعی دانست. به علاوه شمس الدين حسينی وزير امور اقتصادی و دارايی جمهوری اسلامی نيز که شنبه و يکشنبه (شانزدهم و هفدهم آوريل) برای شرکت در نشست بهاره بانک جهانی و صندوق بين المللی پول در واشينگتن بود، به اين آمار اعتراضی نکرد.
با توجه به اين که ميانگين سالانه نرخ رشد ايران در سه سال گذشته از ۰.۷ در صد بيشتر نبوده است، به جرئت می توان گفت که کشور با بدترين دوره رکود اقتصادی در سال های بعد از جنگ ايران و عراق روبرو است.
شگفت آنکه به رغم اين رکود، رهبران ارشد جمهوری اسلامی، از جمله محمود احمدی نژاد رييس جمهوری اسلامی، ادعا می کنند که اقتصاد کشور در سال گذشته خورشيدی يک ميليون و ۶۰۰ هزار شغل به وجود آورده است.
برای آنکه کسی در آمار اشتغال زايی ترديد نکند، عبدالرضا شيخ الاسلامی وزير کار و امور اجتماعی جمهوری اسلامی می گويد که «تحقق يک ميليون و ۶۰۰ هزار شغل راستی آزمايی شده است.» (خبرگزاری فارس) آيا منظور آقای وزير اين است که تهيه کنندگان چنين آماری از دستگاه دروغ سنج گذشته اند؟
بدون نياز داشتن به دستگاه دروغ سنج، کافی است به نرخ رشد ايران نظری بيافکنيم که نرخ اشتغال يکی از پیامد های آن است.
روزنامه «دنيای اقتصاد» چاپ تهران در سرمقاله روز دوشنبه بيست ونهم فروردين ماه خود می نويسد که کل شغل های ايجاد شده در طول برنامه پنجساله چهارم (از ۱۳۸۴ تا ۱۳۸۸) يک ميليون و هفتصد هزار بوده که ميانگين سالانه آن به ۳۴۰ هزار شغل می رسد.
چگونه است که اقتصاد ايران در سال ۱۳۸۹، به رغم نرخ رشد زير يک درصد، تقريبا به اندازه پنج سال برنامه چهارم شغل ايجاد کرده است؟
از آن عجيب تر آنکه دولت احمدی نژاد عزم خود را جزم کرده است که در سال جاری خورشيدی (۱۳۹۰) دو ميليون و پانصد هزار فرصت شغلی به آورد، آن هم در شرايطی که صندوق بين المللی پول نرخ رشد اقتصادی کشور را طی همين سال صفر در صد پيش بينی می کند.
داريوش قنبری، عضو کميسيون اجتماعی مجلس می گويد که برای ايجاد دو ميليون و پانصد هزار شغل در سال جاری خورشيدی، کشور به رشد اقتصادی بيست درصدی نياز دارد.
يکی از روزنامه نگاران نيز (از سر صدق يا به زبان طنز) می نويسد که «تصميم دولت برای ايجاد ۲.۵ ميليون شغل جديد در سال ۱۳۹۰، بيانگر يک تصميم جهادی است.»
رحیم صفوی حضور عربستان در بحرین را به عنوان «بدعت ناصواب» محکوم کرد
یحیی رحیم صفوی، مشاور عالی فرماندهی کل قوای ایران، حضور و «رفتار» نیروهای عربستان در بحرین را «بدعتی ناصواب» نامید و آن را محکوم کرد.
وی همچنین تأکید کرد که «نیروهای مسلح جمهوری اسلامی از قدرتی بازدارنده برخوردار هستند».
به گزارش خبرگزاری نیمهرسمی فارس، سرلشکر یحیی صفوی که در حاشیه رژه یگانهای ارتش در جمع خبرنگاران سخن میگفت اظهار داشت: «حضور و رفتار عربستان نوعی بدعت ناصواب است و باید این موضوع را نیز در نظر داشت که ممکن است روزی همین مسئله برای خودش تکرار شود و به همین بهانه عربستان مورد هجوم قرار گیرد.»
به دنبال بروز اعتراضهای بحرین که از ۱۴ فوریه عمدتاً توسط اکثریت شیعه این کشور آغاز شد، نیروهای سعودی، امارات متحده، قطر و کویت بنا به درخواست خاندان آل خلیفه وارد بحرین شدند تا در مهار اوضاع به حکومت بحرین کمک کنند.
یحیی رحیم صفوی حضور نظامی عربستان در بحرین را «خلاف حقوق بینالملل و یک نوع دخالت نظامی در مسائل داخلی بحرین» نامید که «از نظر حقوق بینالمللی نیز محکوم است».
مشاور عالی آیتالله خامنهای در امور مربوط به نیروهای مسلح در ادامه گفت که «رفتار نیروهای عربستانی در کشور بحرین با مردم بیدفاع این کشور از نظر مسائل انسانی و اسلامی نیز محکوم است».
وی در ادامه اظهار داشت که «نیروهای مسلح جمهوری اسلامی از قدرتی بازدارنده برخوردار هستند» و با بیان این که روزانه بیش از ۱۵ میلیون بشکه نفت از تنگه هرمز گذر میکند افزود که نیروهای مسلح ایران قادرند از امنیت صادرات انرژی از این منطقه دفاع کنند.
هفته گذشته احمد القَطان، سفیر عربستان سعودی در مصر، در مصاحبه با شبکه تلویزیونی الحیات مصر گفت: «ایران بهتر است دست به آزمایش قدرت ما نزند، چرا که اگر ایران بخواهد منطقه خلیج [فارس] را بیثبات کند ما توان رویارویی نظامی با ایران را داریم.»
یک روز پس از این اظهارات سفیر عربستان، روحالله حسینیان، نماینده اصولگرای مجلس، گفت که ایران باید در مقابل گسیل نیروهای سعودی به بحرین به گزینه نظامی بیندیشد.
اما علاءالدین بروجردی، رئیس کمیسیون امنیت ملی و سیاست خارجی مجلس، اظهارات سفیر عربستان را «سیاست آمریکا و اسرائیل» دانست و گفت: «سیاست ما در منطقه خلیج فارس مقابله و ورود به فاز نظامی نیست و این را همه کشورهای منطقه میدانند.»
کشورهای عضو شورای همکاری خلیج فارس در پایان نشست روز یکشنبه از جامعه جهانی و شورای امنیت سازمان ملل متحد درخواست کردند تا از آن چه «مداخله و تحریکات آشکار ایران» در امور این کشورها خواندند جلوگیری کنند.
در همین حال وزیر خارجه بحرین روز دوشنبه اعلام کرد تا زمانی که کشورهای عرب خلیج فارس با تهدید ایران روبهرو باشند، نیروهای سعودی و اماراتی از بحرین خارج نخواهند شد.
وی همچنین تأکید کرد که «نیروهای مسلح جمهوری اسلامی از قدرتی بازدارنده برخوردار هستند».
به گزارش خبرگزاری نیمهرسمی فارس، سرلشکر یحیی صفوی که در حاشیه رژه یگانهای ارتش در جمع خبرنگاران سخن میگفت اظهار داشت: «حضور و رفتار عربستان نوعی بدعت ناصواب است و باید این موضوع را نیز در نظر داشت که ممکن است روزی همین مسئله برای خودش تکرار شود و به همین بهانه عربستان مورد هجوم قرار گیرد.»
به دنبال بروز اعتراضهای بحرین که از ۱۴ فوریه عمدتاً توسط اکثریت شیعه این کشور آغاز شد، نیروهای سعودی، امارات متحده، قطر و کویت بنا به درخواست خاندان آل خلیفه وارد بحرین شدند تا در مهار اوضاع به حکومت بحرین کمک کنند.
یحیی رحیم صفوی حضور نظامی عربستان در بحرین را «خلاف حقوق بینالملل و یک نوع دخالت نظامی در مسائل داخلی بحرین» نامید که «از نظر حقوق بینالمللی نیز محکوم است».
مشاور عالی آیتالله خامنهای در امور مربوط به نیروهای مسلح در ادامه گفت که «رفتار نیروهای عربستانی در کشور بحرین با مردم بیدفاع این کشور از نظر مسائل انسانی و اسلامی نیز محکوم است».
وی در ادامه اظهار داشت که «نیروهای مسلح جمهوری اسلامی از قدرتی بازدارنده برخوردار هستند» و با بیان این که روزانه بیش از ۱۵ میلیون بشکه نفت از تنگه هرمز گذر میکند افزود که نیروهای مسلح ایران قادرند از امنیت صادرات انرژی از این منطقه دفاع کنند.
هفته گذشته احمد القَطان، سفیر عربستان سعودی در مصر، در مصاحبه با شبکه تلویزیونی الحیات مصر گفت: «ایران بهتر است دست به آزمایش قدرت ما نزند، چرا که اگر ایران بخواهد منطقه خلیج [فارس] را بیثبات کند ما توان رویارویی نظامی با ایران را داریم.»
یک روز پس از این اظهارات سفیر عربستان، روحالله حسینیان، نماینده اصولگرای مجلس، گفت که ایران باید در مقابل گسیل نیروهای سعودی به بحرین به گزینه نظامی بیندیشد.
اما علاءالدین بروجردی، رئیس کمیسیون امنیت ملی و سیاست خارجی مجلس، اظهارات سفیر عربستان را «سیاست آمریکا و اسرائیل» دانست و گفت: «سیاست ما در منطقه خلیج فارس مقابله و ورود به فاز نظامی نیست و این را همه کشورهای منطقه میدانند.»
کشورهای عضو شورای همکاری خلیج فارس در پایان نشست روز یکشنبه از جامعه جهانی و شورای امنیت سازمان ملل متحد درخواست کردند تا از آن چه «مداخله و تحریکات آشکار ایران» در امور این کشورها خواندند جلوگیری کنند.
در همین حال وزیر خارجه بحرین روز دوشنبه اعلام کرد تا زمانی که کشورهای عرب خلیج فارس با تهدید ایران روبهرو باشند، نیروهای سعودی و اماراتی از بحرین خارج نخواهند شد.
نماینده مجلس: نرخ واقعی بیکاری در ایران بالای ۳۰ درصد است
عبدالرضا ترابی، عضو کمیسیون اقتصادی مجلس شورای اسلامی، «نرخ واقعی بیکاری در ایران را بالای ۳۰ درصد» اعلام کرد.
وی با اعلام این مطلب افزود که «مهمترین چالشی که اکنون کشور را تهدید میکند نرخ بالای بیکاری است».
با توجه به اینکه وزیر کار و امور اجتماعی تاکنون جمعیت فعال ایران را حدود ۲۵ میلیون نفر ذکر کردهاست، نرخ ۳۰ درصدی بیکاری به معنی وجود دست کم ۷.۵ میلیون نفر بیکار در ایران است.
اظهارات این عضو کمیسیون اقتصادی مجلس در مورد نرخ بالای ۳۰ درصدی بیکاری در ایران در حالی است که مسئولان وزارت کار میزان بیکاری را حدود ۱۰ درصد اعلام میکنند.
محمود احمدینژاد، رئیس جمهور ایران، نیز تعداد بیکاران در ایران را ۲٫۵ میلیون نفر ذکر میکند که با این حساب به گفته او نرخ بیکاری در ایران در حدود ۹٫۷۵ درصد است.
تاکنون در مورد تعریف «بیکاری» در ایران و نرخ واقعی بیکاری در ایران اطلاعات و آمار موثق و مشخصی منتشر نشده است.
آخرین رقمی که در سال ۸۹ از سوی مرکز آمار ایران منتشر شد، مربوط به نرخ بیکاری در فصل بهار سال گذشته بود و رقم بیکاری در ایران را ۱۴٫۶ درصد نشان میداد که وزیر کار و امور اجتماعی آن را غیر واقعی و غیرعملی دانسته بود.
قدرتالله علیخانی، نماینده قزوین در مجلس شورای اسلامی، روز شنبه نرخ بیکاری در ایران را ۱۵٫۶ درصد دانست و افزود که «آمارهای دولت مبنی بر کاهش نرخ بیکاری در کشور صحیح نیست».
پیشتر عبدالرضا شیخالاسلامی، وزیر کار و امور اجتماعی، در واکنش به نرخ بیکاری اعلام شده در فصل بهار از سوی مرکز آمار ایران گفته بود: «به نظر میرسد نرخ بیکاری بهار ۸۹ دارای اشتباه است یا این که نرخهای اعلام شده در سالهای گذشته اشکال داشته است.»
شماری از کارشناسان اقتصادی بر این باورند که نرخ واقعی بیکاری در ایران بین ۲۵ تا ۳۰ درصد است. در این خصوص نیز حسن روحانی، عضو مجمع تشخیص مصلحت نظام، گفته است که «تعداد بیکاران خیلی زیاد است» و نرخ بیکاری در میان جوانان را در حدود ۳۰ درصد دانسته است.
گروهی از کارشناسان اقتصادی در ایران از تغییر تعریف شاغل در آمارهای داخلی و از نظر دولت محمود احمدینژاد خبر دادهاند که بر اساس آن، هر فردی که حتی یک ساعت در هفته کار کرده باشد، شاغل به حساب میآید. بر اساس این تغییر، حتی سربازان، دانشجویان، دانشآموزان و زنان خانهدار نیز شاغل ارزیابی میشوند.
محمود احمدینژاد تاکنون چند بار گفته است که نرخ بیکاری تا دو سال دیگر یا تا پایان دوره ریاست جمهوریاش به صفر کاهش خواهد یافت، وعدهای که شماری از کارشناسان اقتصادی غیرواقعی میدانند.
وی با اعلام این مطلب افزود که «مهمترین چالشی که اکنون کشور را تهدید میکند نرخ بالای بیکاری است».
با توجه به اینکه وزیر کار و امور اجتماعی تاکنون جمعیت فعال ایران را حدود ۲۵ میلیون نفر ذکر کردهاست، نرخ ۳۰ درصدی بیکاری به معنی وجود دست کم ۷.۵ میلیون نفر بیکار در ایران است.
اظهارات این عضو کمیسیون اقتصادی مجلس در مورد نرخ بالای ۳۰ درصدی بیکاری در ایران در حالی است که مسئولان وزارت کار میزان بیکاری را حدود ۱۰ درصد اعلام میکنند.
محمود احمدینژاد، رئیس جمهور ایران، نیز تعداد بیکاران در ایران را ۲٫۵ میلیون نفر ذکر میکند که با این حساب به گفته او نرخ بیکاری در ایران در حدود ۹٫۷۵ درصد است.
تاکنون در مورد تعریف «بیکاری» در ایران و نرخ واقعی بیکاری در ایران اطلاعات و آمار موثق و مشخصی منتشر نشده است.
آخرین رقمی که در سال ۸۹ از سوی مرکز آمار ایران منتشر شد، مربوط به نرخ بیکاری در فصل بهار سال گذشته بود و رقم بیکاری در ایران را ۱۴٫۶ درصد نشان میداد که وزیر کار و امور اجتماعی آن را غیر واقعی و غیرعملی دانسته بود.
قدرتالله علیخانی، نماینده قزوین در مجلس شورای اسلامی، روز شنبه نرخ بیکاری در ایران را ۱۵٫۶ درصد دانست و افزود که «آمارهای دولت مبنی بر کاهش نرخ بیکاری در کشور صحیح نیست».
پیشتر عبدالرضا شیخالاسلامی، وزیر کار و امور اجتماعی، در واکنش به نرخ بیکاری اعلام شده در فصل بهار از سوی مرکز آمار ایران گفته بود: «به نظر میرسد نرخ بیکاری بهار ۸۹ دارای اشتباه است یا این که نرخهای اعلام شده در سالهای گذشته اشکال داشته است.»
شماری از کارشناسان اقتصادی بر این باورند که نرخ واقعی بیکاری در ایران بین ۲۵ تا ۳۰ درصد است. در این خصوص نیز حسن روحانی، عضو مجمع تشخیص مصلحت نظام، گفته است که «تعداد بیکاران خیلی زیاد است» و نرخ بیکاری در میان جوانان را در حدود ۳۰ درصد دانسته است.
گروهی از کارشناسان اقتصادی در ایران از تغییر تعریف شاغل در آمارهای داخلی و از نظر دولت محمود احمدینژاد خبر دادهاند که بر اساس آن، هر فردی که حتی یک ساعت در هفته کار کرده باشد، شاغل به حساب میآید. بر اساس این تغییر، حتی سربازان، دانشجویان، دانشآموزان و زنان خانهدار نیز شاغل ارزیابی میشوند.
محمود احمدینژاد تاکنون چند بار گفته است که نرخ بیکاری تا دو سال دیگر یا تا پایان دوره ریاست جمهوریاش به صفر کاهش خواهد یافت، وعدهای که شماری از کارشناسان اقتصادی غیرواقعی میدانند.
لغو قانون وضعیت اضطراری در سوریه پس از نیم قرن
دولت سوریه با تصویب لایحه جدیدی پس از حدود نیم قرن، وضعیت فوقالعاده در این کشور را لغو کرد و حقوقی را برای برای برگزاری «تظاهرات مسالمتآمیز» قائل شد. این دولت همچنین دادگاه امنیت ملی سوریه را نیز منحل اعلام کرد.
به گزارش خبرگزاری رویترز، لایحه لغو وضعیت فوقالعاده در سوریه روز سه شنبه از سوی دولت تصویب شد و به گفته یک وکیل ارشد سوری این لایحه اگرچه باید به امضای بشار اسد، رئیس جمهور سوریه برسد، این امضا یک اقدام تشریفاتی به شمار میرود و لایحه مزبور تصویب شده و قانونی به حساب میآید.
بر اساس قانون وضعیت اضطراری که از سال ۱۹۶۳ در کشور سوریه به اجرا در آمده، بسیاری از آزادیهای شهروندی از جمله تجمعات عمومی با محدودیتهای بسیار همراه است و به مقامات مسئول این امکان را میدهد که «هر فردی را که مشکوک به اقدام علیه امنیت ملی» است بازداشت کنند.
فسخ این قانون یکی از خواستهای اصلی معترضان در سوریه به شمار میرود.
به گزارش خبرگزاری رسمی سوریه، علاوه بر لغو قانون وضعیت اضطراری، کابینه بشار اسد همچنین حذف دادگاه امنیت ملی در این کشور را نیز به تصویب رساند؛ دادگاهی که به گفته وکلای مدافع حقوق بشر، ناقض قانون اساسی سوریه است و با برگزاری دادگاه عادلانه منافات دارد.
اقدامات اخیر دولت سوریه در پاسخ به اعتراضات مردمی است که از هفتهها پیش این کشور را دچار بحران کرده است.
رهبران معترضان در مورد این اقدامات دولت واکنشی نشان ندادهاند. آنها پیشتر اعلام کرده بودند که لغو قانون وضعیت اضطراری به تنهایی کافی نیست و حزب حاکم بعث نیز باید به نفوذ همه جانبه خود بر عرصه سیاسی سوریه پایان دهد.
اقدامات روز سه شنبه دولت در حالی صورت گرفته است که وزارت کشور سوریه پیشتر گروههای مسلح سلفی را مسئول ادامه اعتراضها معرفی و تهدید کرده بود که معترضان به شدت سرکوب خواهند شد.
محمد ابراهیم الشعار، وزیر کشور سوریه ساعات اولیه روز سه شنبه به مردم هشدار داد تا از شرکت در هرگونه راهپیمایی، تظاهرات و تحصن خودداری کنند.
با این حال روز سه شنبه شهر حُمص صحنه اعتراضهای مردمی بود و به گزارش خبرگزاری فرانسه، حدود ۲۰ هزار نفر، از دوشنبه شب در میدان اصلی شهر حمص دست به تحصن زده و خواستار پایان یافتن حکومت بشار اسد شدند.
به گزارش این خبرگزاری نیروهای امنیتی سوریه با تیراندازی به روی تحصنکنندگان شهر حمص، دست کم ۱۰ نفر را از پای در آوردهاند.
مقامات سوری نیز اعلام کردهاند که در همین روز سه افسر ارتش و سه کودک در حمص از سوی «گروههای جنایتکار مسلح» به قتل رسیدهاند.
ناآرامیها در سوریه از اوخر اسفندماه سال گذشته آغاز شد و به گفته تحلیلگران، اگرچه معترضان در ابتدا از اصلاح حکومت سخن به میان میآوردند، اکنون خواستار پایان یافتن حکومت ۱۱ ساله بشار اسد هستند.
به گفته عفو بینالملل از آغاز ناآرامیها در سوریه دستکم ۲۰۰ تن توسط نیروهای امنیتی یا لباس شخصی کشته شدهاند.
به گزارش خبرگزاری رویترز، لایحه لغو وضعیت فوقالعاده در سوریه روز سه شنبه از سوی دولت تصویب شد و به گفته یک وکیل ارشد سوری این لایحه اگرچه باید به امضای بشار اسد، رئیس جمهور سوریه برسد، این امضا یک اقدام تشریفاتی به شمار میرود و لایحه مزبور تصویب شده و قانونی به حساب میآید.
بر اساس قانون وضعیت اضطراری که از سال ۱۹۶۳ در کشور سوریه به اجرا در آمده، بسیاری از آزادیهای شهروندی از جمله تجمعات عمومی با محدودیتهای بسیار همراه است و به مقامات مسئول این امکان را میدهد که «هر فردی را که مشکوک به اقدام علیه امنیت ملی» است بازداشت کنند.
فسخ این قانون یکی از خواستهای اصلی معترضان در سوریه به شمار میرود.
به گزارش خبرگزاری رسمی سوریه، علاوه بر لغو قانون وضعیت اضطراری، کابینه بشار اسد همچنین حذف دادگاه امنیت ملی در این کشور را نیز به تصویب رساند؛ دادگاهی که به گفته وکلای مدافع حقوق بشر، ناقض قانون اساسی سوریه است و با برگزاری دادگاه عادلانه منافات دارد.
اقدامات اخیر دولت سوریه در پاسخ به اعتراضات مردمی است که از هفتهها پیش این کشور را دچار بحران کرده است.
رهبران معترضان در مورد این اقدامات دولت واکنشی نشان ندادهاند. آنها پیشتر اعلام کرده بودند که لغو قانون وضعیت اضطراری به تنهایی کافی نیست و حزب حاکم بعث نیز باید به نفوذ همه جانبه خود بر عرصه سیاسی سوریه پایان دهد.
اقدامات روز سه شنبه دولت در حالی صورت گرفته است که وزارت کشور سوریه پیشتر گروههای مسلح سلفی را مسئول ادامه اعتراضها معرفی و تهدید کرده بود که معترضان به شدت سرکوب خواهند شد.
محمد ابراهیم الشعار، وزیر کشور سوریه ساعات اولیه روز سه شنبه به مردم هشدار داد تا از شرکت در هرگونه راهپیمایی، تظاهرات و تحصن خودداری کنند.
با این حال روز سه شنبه شهر حُمص صحنه اعتراضهای مردمی بود و به گزارش خبرگزاری فرانسه، حدود ۲۰ هزار نفر، از دوشنبه شب در میدان اصلی شهر حمص دست به تحصن زده و خواستار پایان یافتن حکومت بشار اسد شدند.
به گزارش این خبرگزاری نیروهای امنیتی سوریه با تیراندازی به روی تحصنکنندگان شهر حمص، دست کم ۱۰ نفر را از پای در آوردهاند.
مقامات سوری نیز اعلام کردهاند که در همین روز سه افسر ارتش و سه کودک در حمص از سوی «گروههای جنایتکار مسلح» به قتل رسیدهاند.
ناآرامیها در سوریه از اوخر اسفندماه سال گذشته آغاز شد و به گفته تحلیلگران، اگرچه معترضان در ابتدا از اصلاح حکومت سخن به میان میآوردند، اکنون خواستار پایان یافتن حکومت ۱۱ ساله بشار اسد هستند.
به گفته عفو بینالملل از آغاز ناآرامیها در سوریه دستکم ۲۰۰ تن توسط نیروهای امنیتی یا لباس شخصی کشته شدهاند.
مشاوران نظامی بریتانیایی در راه لیبی
به رغم عملیات هوایی نیروهای ائتلاف بینالمللی علیه مواضع حامیان حکومت معمر قذافی مناطق تحت کنترل شورشیان همچنان بمباران میشوند. ناتو که فرماندهی عملیات نیروهای ائتلاف را بر عهده دارد میگوید تاکتیکهای جدید نیروهای قذافی هدف قرار دادن آنها را دشوار کرده است. این نیروها از خودروهای شبیه شورشیان استفاده میکنند و تانکها و سلاحهای سنگین خود را در مناطق پر جمعیت مستقر کردهاند.
مشاوران بریتانیایی در بنغازی
در روزهای گذشته بسیاری از فرماندهان ناتو گفتهاند عملیات نظامی در لیبی در شرایط کنونی به بن بست رسیده است. در همین حال عدهای از ضرورت ارسال تجهیزات برای مخالفان و استفاده از نیروی زمینی علیه ارتش لیبی سخن گفتهاند. قطعنامهی ۱۹۷۳ شورای امنیت که وظیفهی حفاظت از جان غیرنظامیان لیبی را بر عهدهی نیروهای ائتلاف گذاشته با ورود سربازان بیگانه به خاک این کشور مخالفت کرده است.
اکنون دولت بریتانیا اعلام آمادگی میکند برای تقویت شورشیان که اغلب شهروندان عادی و کمتجربه هستند تعدادی از نظامیان کارکشتهی خود را به عنوان مشاور به داخل لیبی بفرستد. ویلیام هیگ، وزیر خارجه بریتانیا روز سه شنبه (۱۹ آوریل، ۳۰ فروردین) گفت این مشاوران به شهر بنغازی که مرکز اصلی شورشیان و محل استقرار "کمیتهی ملی انتقالی لیبی" است اعزام میشوند.
پرهیز انگلیس از دخالت نظامی
وزیر خارجه بریتانیا از تعداد این مشاوران و جزییات ماموریت آنها اطلاع دقیقی نداده است. منابع خبری انگلیس گزارش دادهاند این گروه شامل ده متخصص نظامی خواهد بود که وظیفهی آموزش شورشیان و سازماندهی عملیات پشتیبانی از آنها را بر عهده خواهند داشت.
ویلیام هیگ تاکید میکند مشاوران انگلیسی در درگیریها شرکت مستقیم نخواهد داشت. او میافزاید این اقدام در جهت حفاظت از جان غیرنظامیان است و به همین دلیل در چارچوب قطعنامهی شورای امنیت قرار دارد. وزیر خارجه بریتانیا بارها اعلام کرده کشورش از ارسال اسلحه برای شورشیان خودداری خواهد کرد. این کشور تا کنون تعدادی جلیقهی ضد گلوله و تلفن ماهوارهای به مناطق تحت کنترل مخالفان قذافی ارسال کرده است.
مخالفت فرانسه با ارسال سرباز به لیبی
همزمان با اظهارات وزیر خارجه بریتانیا، همتای فرانسوی او، آلن ژوپه استقرار سربازان این کشور در خاک لیبی را به شدت رد کرده است. او به خبرنگاران گفت این وظیفهی شورای انتقالی و رزمندگان لیبی است که هدفهای مورد نظر را برای جنگندههای ائتلاف علامتگذاری کنند. رئیس کمیسیون خارجی پارلمان فرانسه پیشتر خواستار فرستادن سربازان این کشور به لیبی برای انجام چنین ماموریتی شده بود.
ژوپه همچنین گزارشهای منتشر شده در مورد حضور نظامیان فرانسوی در مقر فرماندهی شورای انتقالی را تکذیب کرد. او گفت فرانسه در شهر بنغازی نمایندهای دارد و "یک تیم کوچک" نیز برای محافظت از او به این شهر ارسال شده است.
دشواری حمله هوایی به نیروهای قذافی
برخلاف اظهارات وزیر خارجه، برنار هنری لوی، یکی از روشنفکران فرانسوی که روابط نزدیکی با رهبران شورشیان دارد و بارها به لیبی سفر کرده ادعا میکند رابطهای نظامی فرانسه و بریتانیا در بنغازی حضور دارند. دولت بریتانیا تایید کرده این کشور قصد دارد یک گروه ۲۰ نفری از نظامیان خود را به عنوان رابط به بنغازی بفرستد.
همزمان با این تحولات درگیریهای شدید در شهر مصراته ادامه دارد. بنابر گزارشها در بخشهایی از این شهر که از مدتی پیش در محاصره نیروهای وفادار به قذافی قرار دارد درگیری میان دو طرف به جنگ خیابانی تبدیل شده است. ژنرال مارک فن اوم یکی از فرماندهان ارشد مستقر در مقر ناتو در بروکسل میگوید تا کنون بیش از ۴۰ تانک و خودروی نیروهای قذافی منهدم شدهاند اما ادامهی عملیات هوایی علیه هدفهایی که در خیابانها هستند به شدت دشوار شده.
ناتو آمادهی یک حملهی سراسری
رئیس کمیتهی نظامی ناتو نیز میگوید نیروهای تحت فرماندهی ناتو تا کنون به نیروهای دولتی ضربههای سنگینی وارد کردهاند اما تشخیص محل استقرار سلاحهای سنگین در خیابانهای شهر کار سادهای نیست. گفته میشود نیروهای وفادار به قذافی توسط تک تیراندازانی که روی پشت بام ساختمانها موضع گرفتهاند به سوی غیرنظامیان تیراندازی میکنند.
ظاهرا نظامیان حامی قذافی با پناه گرفتن بر بام ساختمانهایی چون بیمارستان یا مسجد امکان واکنش را از جنگندههای ناتو سلب کردهاند. ژنرال شارل بوشار، فرمانده نیروهای ناتو در ماموریت لیبی این تاکتیکها را "غیر اخلاقی و بزدلانه" خوانده و به شدت محکوم میکند. به رغم این ژنرال فن اوم روز سه شنبه (۳۰ فروردین) تاکید کرد «مسئله فقط به هدف قرار دادن تانکها در اطراف مصراته محدود نمیشود و ما به نیروهای حکومتی در سرتاسر لیبی حمله خواهیم کرد.»
مصراته سومین شهر بزرگ لیبی محسوب میشود که شدت درگیریهای در آن از ده روز پیش مدام رو به افزایش بوده است. مردم شهر از کمبود مواد غذایی، آب آشامیدنی و دارو رنج میبرند و سازمان ملل نسبت به بروز یک فاجعهی انسانی در این شهر هشدار داده است.
سکه همچنان گرانتر میشود؛ مقصر کیست؟
از روز چهارشنبه ۱۷ فروردین (۶ آوریل) که سکه بهار آزادی (طرح جدید) با ۱۷ هزار تومان رشد قیمت نسبت به هفته قبل از آن به مبلغ ۴۱۰ هزار تومان در بازار تهران معامله شد، مسئولان بازار طلا و ارز از تشکیل حباب قیمتها خبر دادند. در همین روز سکه طرح قدیم بهار آزادی نیز با ۱۶هزار تومان افزایش، به قیمت ۴۵۱ هزار تومان رسید.
بانک مرکزی جمهوری اسلامی ایران دست به کار شد و اعلام کرد که علاوه برفروش سکه، فروش شمش طلا نیز از طریق حراج حضوری در محل بانک کارگشایی از تاریخ شنبه بیستم فروردین ماه انجام میشود.
مسئولان نیز پیشبینی کردند که به زودی حباب قیمت سکه و طلا در بازار ایران خواهد ترکید و شاهد قیمتهای واقعی و در سطح جهانی خواهیم بود.
اما تنها یک هفته پس از عرضهی سکه توسط بانک مرکزی (پنجشنبه ۲۵ فروردین / ۱۵ آوریل) سکهی طرح قدیم ۴۶۵ هزار و ۶۶۰ تومان به فروش رسید که نسبت به چهارشنبه هفته گذشته ۱۴۶۰۰ تومان رشد نشان میداد.
سکه طرح جدید نیز با ۴۲۵۳۰۰ تومان، رشدی به میزان ۱۵۳۰۰تومان را تجربه کرد. قیمت نیم سکه طرح جدید و قدیم نیز همچنان نسبت به هفته گذشته رشد داشت. همچنین گزارش شد که سکه در بازار تهران کمیاب شده است.
اما ماجرای افزایش قیمت طلا و سکه پایان نیافت. ظهر امروز(سهشنبه ۳۰ فرودین/۱۹ آوریل) هر قطعه سکه بهار آزادی، طرح جدید به قیمت ۴۵۱ هزار تومان در بازار تهران قیمتگذاری شد. به عبارت دیگر بازار سکه، رشدی در حدود ۲۵۷۰۰ تومان نسبت به پنجشنبه گذشته شاهد بود.
سکه طرح قدیم نیز امروز به مرز ۴۷۵هزار تومان رسید که رشدی در حدود ۱۰هزار تومان نسبت آخرین روز فعالیت بازار در هفته گذشته داشت.
به این ترتیب قیمت سکه طرح قدیم نسبت به هفته ابتدایی فروردین ماه سال جاری بیش از ۴۰هزار تومان و سکه طرح جدید نیز در حدود ۵۶هزار تومان رشد داشتهاند.
به این ترتیب قیمت سکه طرح قدیم نسبت به هفته ابتدایی فروردین ماه سال جاری بیش از ۴۰هزار تومان و سکه طرح جدید نیز در حدود ۵۶هزار تومان رشد داشتهاند.
انگشت اتهام به سوی بانکها، موسسات اعتباری و سیاست دولت
برخی فعالان بازار سکه معتقدند حراجهای سکه از سوی بانک کارگشایی در هفتههای اخیر نیز نتوانسته بر روند افزایش قیمت سکه تاثیرگذار باشد. رئیس اتحادیه طلا و جواهر ایران در اینباره میگوید: «در این دوره به نظر میرسد این اقدام بانک مرکزی با توجه با رشد قیمتهای جهانی نتوانسته است بازار داخلی را به تعادل برساند.»
کارشناسان اقتصادی نیز دلیل این افزایش قیمت را ناشی از ورود سیستم بانکی ایران به بازار سکه ذکر میکند:«سیستم بانکی طی سال گذشته با کمبود شدید متقاضی برای دریافت تسهیلات مواجه بوده و برای حفظ ارزش منابع خود مجبور روی آوردن به بازار طلا شده است، البته این روند در کنار فعالیتهای غیر رسمی بانکهای کشور در بازارهایی مانند فورکس بوده است که از فضای واقعی اقتصاد کشور دوراست.»
به گزارش خبرگزاری مهر، محمد نهاوندیان، عضو شورای پول و اعتبار، سیاستهای بسته جدید پولی سال ۹۰ همچون کاهش نرخ سود سپرده بانکی را علت افزایش نرخ طلا در بازار عنوان کرد.
وی در اینباره گفت: «موسسات مالی و اعتباری تمایل زیادی به خرید طلا از خود نشان میدهند و این امر، تعادل عرضه و تقاضا را به هم میزند.»
وی در اینباره گفت: «موسسات مالی و اعتباری تمایل زیادی به خرید طلا از خود نشان میدهند و این امر، تعادل عرضه و تقاضا را به هم میزند.»
آقای نهاوندیان افزود: «بخشی از افزایش نرخ طلا و سکه در بازار ایران، به تبعیت از بالا رفتن نرخ جهانی طلا در بازارهای بینالمللی است؛ چرا که نرخ طلا در دنیا افزایش پیدا کرده است و کارشناسان بازار طلا در دنیا نیز، هم عوامل عرضه و تقاضای واقعی طلا را مورد بررسی قرار میدهند و هم اقدامات بانکهای مرکزی در تبدیل پشتوانه ارزی خود به طلا را بی تاثیر نمیدانند.»
عضو شورای پول و اعتبار با اشاره به اینکه به علت برخی عوامل روانی، ریسک در بازارها بالا میرود، تصریح کرد: «همواره طلا به عنوان یک نقطه اطمینان در برخی التهابات سیاسی و از این قبیل مورد توجه قرار میگیرد، لذا در تحلیل قیمت طلا در بازار ایران باید اول بخشی را که تابع بازار جهانی است خارج کرد و بازمانده آن را با عوامل داخلی مورد تحلیل قرار داد.»
وی افزود: «تصمیمات دولت در بسته سیاستی جدید پولی نیز میتواند بی تاثیر نباشد؛ چراکه نرخ سود سپردهها در حسابهای بانکی پایین آمده است و بخشی از نقدینگی خصوصا نقدینگی موسسات و شرکتهای سرمایهگذاری برای مدیریت، به سایر بازارها از جمله بازار طلا منتقل شده است.»
اتحادیهی اروپا و کنترل ارتباطهای تلفنی و اینترنتی
مبارزه با جرایم سازمان یافته و تروریسم مهمترین استدلال اتحادیهی اروپا برای ذخیرهی اطلاعات ارتباطهای تلفنی و اینترنتی شهروندان محسوب میشود. دستور کاری که شرکتهای تلفن و عرضهکنندگان خدمات اینترنتی را موظف به ذخیرهی این اطلاعات میکند پس از دو اقدام تروریستی در مادرید و لندن در سالهای ۲۰۰۴ و ۲۰۰۵ میلادی تدوین شده است.
تعرض به حریم خصوصی شهروندان
مدافعان حقوق شهروندی ذخیرهی اطلاعات را به شدت مورد انتقاد قرار میدهند و معتقدند به این ترتیب دولت به حریم خصوصی شهروندان تجاوز میکند. فعالان تشکلهای حقوق بشری از جمله ویدئویی تهیه کردهاند که در آن گسترهی کار پلیس را در این مورد آشکار میکند. برابر این اطلاعات، پلیس قادر است زمان و مخاطب مکالمههای تلفنی و ارتباطهای اینترنتی را ضبط کند.
همچنین هنگام تماس با تلفن همراه، مکان و مخاطب شهروندان نیز قابل شناسایی است.
مصوبهی اتحادیه به پلیس امکان میدهد که زمان مراجعهی کاربران به اینترنت و سایتهایی که به آن مراجعه میکنند را مشخص کرده و این دادهها را نگهداری کند. ویدئوی یاد شده تا کنون توسط میلیونها نفر در سراسر اروپا دیده شده است که نشان از حساسیت شهروندان به مراقبتهای پلیسی دارد.
ذخیرهی اطلاعات برای مبارزه با جرم
به رغم اعتراضها و ابراز نگرانیها، اتحادیه اروپا بر اجرای دقیق مصوبهی خود توسط همهی کشورهای عضو اصرار دارد. سیسیلیا مالمستروم، مسئول کمیسیون امور داخلی اتحادیه میگوید ذخیرهی اطلاعات تا کنون شواهد و مدارک مهمی از فعالیتهای خلاف در اختیار ماموران قرار داده و به افزایش موفقیت در حل برخی از پروندهها انجامیده است.
مالمستروم خاطر نشان میکند که در دو سال گذشته اعضای یک باند خلافکار در لهستان و مجارستان به افراد سالخورده تلفن میکردند و با معرفی خود به عنوان اعضای فامیل، هزاران یورو از آنها اخاذی میکردند. او میافزاید پلیس این باند را پس از بررسی اطلاعات ذخیره شده از ارتباطهای تلفنی شناسایی و دستگیر کرده است. چندی پیش یک باند قاچاق هروئین و شبکهای که به سوء استفادهی جنسی از کودکان میپرداخت نیز از طریق بررسی همین دادهها به دام ماموران افتادهاند.
گفته میشود که ۷۰۰ نفر در این ارتباط شناسایی شدهاند و این عملیات به نجات بیش از ۲۰۰ کودک منجر شده است. اتحادیهی اروپا با استناد به چنین مواردی تاکید میکند که ذخیرهسازی اطلاعات ارتباطهای تلفنی و اینترنتی نقش مهمی در حفاظت از شهروندان در برابر عملیات تروریستی و دیگر جرائم دارد.
ناهماهنگی میان کشورهای اروپایی
کمیسیون اتحادیهی اروپا اخیرا اعلام کرد قصد دارد در مصوبهی خود تغییراتی ایجاد کند. یکی از علتهای این اقدام تفاوتهای فاحش میان قوانین جاری کشورهای اروپایی در مورد ذخیرهی اطلاعات است. برخی از کشورها قوانین بسیار صریح و شفافی دربارهی موارد مجاز استفاده از اطلاعات ذخیره شدهی شهروندان دارند. در شماری از کشورها این قوانین نادقیق، و بعضا ناقض قوانین دیگر هستند.
مدت زمان ذخیرهسازی اطلاعات جمعآوری شده نیز در کشورهای مختلف اروپایی یکسان نیست. این زمان در بعضی از کشورها ۶ ماه و در بعضی دیگر تا ۲ سال است. اتحادیهی اروپا خواهان هماهنگی بیشتر میان کشورهای عضو شده است. قرار است در بازبینی قوانین در سال جاری موارد تعارض دستور کار اتحادیه با حفاظت از حریم خصوصی شهروندان بر طرف شود یا کاهش یابد.
در این بازبینی این مسئله که کدام دستگاهها اجازه دارند در چه مواردی به چه اطلاعاتی دسترسی داشته باشند دقیقتر خواهد شد. در شماری از کشورها درخواست اطلاعات ذخیره شده تنها با حکم دادگاه ممکن است و در بعضی دیگر درخواست ماموران پلیس کافی است.
احتمال جریمه شدن آلمان
کمیسیون اتحادیهی اروپا پس از بررسی روند اجرایی شدن دستورکار مصوب سال ۲۰۰۶ به این نتیجه رسیده که آلمان و چهار کشور دیگر این مصوبه را به اجرا نگذاشتهاند. آلمان این قوانین را در مجلس به تصویب رساند اما سال گذشته در پی شکایتی که در دیوان عالی کشور طرح شد اجرای آن مسکوت ماند. این نهاد بر این نظر است که تدابیر پیش بینی شده برای حفاظت از حریم خصوصی شهروندان در این مصوبه کارآیی لازم را ندارند.
دولت ائتلافی آلمان در مورد مصوبه اتحادیهی اروپا دچار اختلاف است. محافظهکاران با تصمیمهای اتحادیه مشکلی ندارند اما لیبرالها با نگهداری طولانی اطلاعات مخالفاند. حزب لیبرال معتقد است که ذخیره اطلاعات باید به چند روز محدود باشد.
با تکمیل شدن گزارش کمیسیون داخلی ۵ کشور به نادیده گرفتن مصوبهی اتحادیهی اروپا متهم شدهاند. کمیسیون داخلی که وظیفهی نظارت بر اجرای قوانین اتحادیه را بر عهده دارد معتقد است این کشورها به قانونی که به آن رای دادهاند بیاعتنایی میکنند.
سوئد نخستین کشوری است که علیه آن به دلیل عدم اجرای مصوبهی اتحادیهی اروپا پرونده تشکیل شده است. اکنون این خطر آلمان را نیز تهدید میکند. این کشور ممکن است مجبور به پرداخت جریمه شود. از سوی دیگر ناظران معتقدند با توجه به اختلافهای جدی در دولت ائتلافی آلمان رسیدن به توافقی در این زمینه دستکم در زمانی که مورد نظر اتحادیهی اروپاست بعید خواهد بود.
"فتنه نفوذیهای دولتی" در عزل مصلحی
حسین شریعتمداری، مدیر مسئول کیهان در سرمقاله روز سهشنبه ۳۰ فروردین این روزنامه، به نقش "جریان انحرافی دولت در برکناری وزیر اطلاعات" پرداخته و حاشیههای رفت و بازگشت حیدر مصلحی به وزارت اطلاعات در یک روز را نگرانکننده، هشدار دهنده و درعین حال شکرآفرین دانسته است.
او حواشی مربوط به این ماجرا را به آژیر خطری توصیف کرده که از ورود "دزد" خبر میدهد و صاحب مال به همین دلیل از شنیدن صدای گوشخراش آن آزرده نمیشود.
حسین شریعتمداری در یادداشت خود نوشته که "باند نفوذی" رحیم مشایی، افراد "کارآمد و متعهد" را از محمود احمدینژاد دور کرده و جای آنها را با "بیخاصیتهای گوشبهفرمان" پر میکند.
پیش از این، برخی وبسایتهای نزدیک به مقامات جمهوری اسلامی نوشته بودند که عزل و نصب همزمان وزیر اطلاعات در روز یکشنبه ۲۸ فروردین به دلیل اختلاف وزیر اطلاعات و رییس دفتر احمدینژاد بر سر یکی از معاونان این وزارتخانه بوده است.
ظاهرا اشاره این سایتها به برکناری حسین عبداللهی است که معاونت برنامه و بودجه وزارت اطلاعات را بر عهده داشت و از نزدیکان اسفندیار رحیم مشایی بهشمار میرود.
سایت "الف" از جمله در این زمینه نوشته که «وزیر اطلاعات به دلیل برداشتن یکی از معاونین خود که نماینده مشایی و جریان انحرافی دولت در وزارتخانه بوده است با فشار دفتر رییس جمهور مجبور به استعفا شده است.»
سردبیر کیهان در سرمقاله روز سهشنبه ۳۰ فروردین این روزنامه تاکید کرده که خبرگزاری دولتی ایرنا، حکم آیتالله خامنهای برای ابقای حیدر مصلحی را به دستور علیاکبر جوانفکر، مدیر عامل خود پوشش نداده که "یگانه مدافع سینهچاک مشایی" است.
سایت "الف" نیز رفتار رسانههای دولت و سکوت احمدینژاد در این میانه را "دومین بیاعتنایی تاریخی به یک حکم حکومتی" توصیف کرده است. اشاره این سایت به حکم برکناری مشایی از مقام معاون اولی رییس جمهور است که احمدینژاد اجرای آن را یکهفته به تعویق انداخت.
کیهان ضمن دفاع کامل از عملکرد حیدر مصلحی، وزیر اطلاعات به رییس دولت هشدار داده که "باند منحرف کذایی" راه به جایی نمیبرد و ضربه اصلی تنها به جایگاه مردمی رییس جمهور خواهد خورد.
واکنشهای موافق و مخالف
سایت "باکری آنلاین"، از سامانههای خبری نزدیک به دولت در باره عزل و نصب حیدر مصلحی نوشته که وی « اکثر دوران مدیریتی خود را در سپاه گذرانده و به بدنه وزارت اطلاعات در موضوعات مختلف» اعتماد ندارد.
سایت یادشده در ادامه آورده که حیدر مصلحی «در پی جلسات سازمان یافته با اعضای یک باند امنیتی/اقتصادی که حسین طائب آن را اداره میکند، اقدام به عزل برخی معاونان باسابقه وزارت اطلاعات کرده است.»
"جوان آنلاین" ارگان رسانهای سپاه نیز در حاشیه خبرهای مربوط به مصلحی، از بهرهبرداری سیاسی تیم احمدینژاد از اسناد اطلاعاتی و امنیتی نوشته و افزوده که "جریان انحرافی اصولگرایان" قصد دارد با نفوذ به دستگاههای امنیتی، برخی اهداف خود را تامین کند.
به نوشته "جوان آنلاین"، تیم احمدینژاد تلاش دارد با «بهرهبرداری خاص و خروج برخی اسناد و مدارک ویژه، مقاصد خود را تامین و از عنصر اطلاعات بهعنوان اهرمی برای ترغیب و تهدید برخی جریانها و چهرههای سیاسی و پبشبرد اهداف خود سود برد.»
محمدحسین صفارهرندی، معاون فرهنگی فرمانده سپاه و وزیر پیشین ارشاد هم اعلام کرده که انتشار خبر کنار رفتن مصلحی، اقدامی شتابزده و محصول عملکرد مسئلهدار عناصری است که باید همیشه نگران حضور آنها در جایگاههای حساس نظام بود.
هرندی ماجرای وزیر اطلاعات را دستمایه درسهای بزرگ برای آینده دانسته و ابراز امیدواری کرده که عناصری که شایستگی تصدی جایگاههای نزدیک به رییس جمهوری را ندارند، از کنار وی رانده شوند.
محمدرضا نقدی، رییس سازمان بسیج نیز در پاسخ به موضعگیری این سازمان نسبت به تغییرات آتی در کابینه گفته که کار بسیج، ورود به جزییات مسائل سیاسی نیست و مواضع سیاسی آن دنباله روی از ولایت است: «هرکجا که رهبری باشد، بسیج همانجاست.»
انتقاد بلوچها از سفر احمدینژاد به استان سیستان و بلوچستان
احمدینژاد به همراه هیئت دولت ۸۹ بار به استانهای ایران سفر کرده است. ۹۰مین سفر او در سال ۱۳۹۰ نیز روز چهارشنبه ۳۱ فروردین به استان کردستان انجام میگیرد. طرفداران او از "كابينهی ۷۰ ميليونی رئيس جمهور" صحبت میکنند و معتقدند در نتیجهی این سفرها "فاصلهی مردم با دولت کمتر شده" است. در دور اول سفرهای استانی ۲ میلیون و ۲۰۰ هزار نامه برای دریافت کمکهای نقدی جمعآوری شد و دولت ۲۵۰ میلیارد تومان اعتبار برای رسیدگی و پاسخگویی به این نامهها در نظر گرفت.
حتی برخی از طرفداران دولت نیز دریافت نامههای مردمی برای کمک نقدی را شیوهای نادرست میدانند. رئیس سازمان بازرسی کشور مصوبات دولت در سفرهای استانی را بیش از توان دولت ارزیابی میکند. وی میگوید، به این دلیل بسیاری از این مصوبات اجرایی نشده و یا با تأخیر اجرا میشوند.
نمایندهی زابل: فقط یک پروژه تا کنون افتتاح شده
نخستین سفر استانی احمدینژاد امسال (۱۳۹۰) با استان سیستان و بلوچستان آغاز شد. در این سفر نیز۵۰ هزار نامه جمعآوری شد.
رئیس جمهوری وعده داد که سيستان و بلوچستان را به سرعت آباد و این استان را به زیباترین و امنترین استان تبدیل کند. آیا این وعده او عملی خواهد شد؟
عباسعلی نورا، نمایندهی مردم زابل و زهک که نایب رئیس "کمیسیون برنامه و بودجه و محاسبات در مجلس" است، در گفتوگو با خبرنگار"خانهی ملت" گفته است که پروژههای افتتاح شدهی امروز رئیس جمهور در سیستان و بلوچستان کمتر از انگشتان یک دست بوده است. وی میگوید: «وضعیت اشتغال در استان بسیار آشفته است تا حدی که بسیاری از کارخانهها تعطیل بوده و تنها از ۲۰ درصد ظرفیت شهرکهای صنعتی استان استفاده میشود».
۴۲۶ مصوبه عملی نشده و روی کاغذ مانده
دکتر عبدالستار دوشوکی، تحلیلگر مسائل قومی و فعال سیاسی بلوچ مقیم لندن، معتقد است که مردم بلوچ ازپروژههای عمرانی پشتیبانی میکنند اما این امر تا کنون در مرحله شعار و تبلیغات باقی مانده است.
وی به دویچه وله دراین رابطه میگوید: «هیات دولت دو بار قبلا به استان سیستان و بلوچستان آمده بودند که در آن دو سفرمجموعا ۴۲۶ مصوبه به تصویب دولت رسیده بود. اکثریت قاطع آنها فقط بر بروی کاغذ ماندند. اما تعداد اندکی نیز به دلیل کمبود بودجه نیمهکاره ماندند. البته بودجه برای پروژههای امنیتی- نظامی سپاه در سیستان و بلوچستان همواره وجود دارد و از اولویت خاص و حق تقدم بر بقیه پروژهها برخورداراست».
"رفع تبعیضات، مهمتر از مصوبات عمران و آبادانی است"
به گزارش پایگاه اطلاع رسانی سنی آنلاین، مولانا عبدالحمید، امام جمعهی اهل سنت زاهدان، ضمن با اهمیت خواندن پروژههای عمرانی دولت، رفع تبعیض موجود در استان را از مهمترین نیازها عنوان کرده است. سنی آنلاین مینویسد: به نظر امام جمعه اهل سنت زاهدان، "رفع تبعیضات، مهمتر از مصوبات عمران و آبادانی است".
مولانا عبدالحمید، پیش از این به مناسبت سالگرد انقلاب سال ۱۳۵۷ در گفتگو با دویچه وله این تبعیضات را چنین توصیف کرده بود: «در طول این ۳۰ سال ما یک وزیراهل سنت نداشتیم. معاون وزیر، سفیر، استاندارهم از اهل سنت منصوب نشده است. براساس قانون اساسی جمهوری اسلامی یک سنی نمیتواند رئیس جمهورباشد، یعنی قانون هم این را تصریح کرده است. ما به این بند قانون اساسی اعتراض داریم و آن را تبعیضآمیز میدانیم».
امام جمعهی اهل سنت زاهدان در ادامه صحبتهایش خاطرنشان میکند: «این سیاستهای تبعیض نامکتوب هست ولی در کشور اعمال شده است. اهل سنت در ایران درخواست میکنند که در سیاست دولت بازنگری شود و این سیاست دولت باید تغییر پیدا کند. اهل سنت تقاضای مشارکت دارند و میخواهند بالاخره از شایستگان آنها استفاده شود».
درخواست دیدار علمای اهل تسنن با آیتالله خامنهای
مولانا عبدالحمید، امام جمعه اهل تسنن در زاهدان پیش از این از درخواست مکرر علمای اهل سنت برای دیدار با آیت الله خامنهای نیز خبر داده بود. اما دیدار و ملاقات علمای اهل سنت با مقامهای بالای مملکتی تا کنون صورت نگرفته است. حتی در سفر استانی احمدینژاد به استان سیستان و بلوچستان هم این گونه دیدارها به وقوع نپیوست.
به نظر مسعود بلوچ از "انجمن فعالان حقوق بشر بلوچستان"، عدم ملاقات احمدینژاد با رهبران اهل سنت بلوچستان بیاعتنائی به خواستههای اهل سنت و مردم بلوچ بود.
وی در این رابطه خاطرنشان میکند: «به نظر من اشتغالزایی هم با اعمال چنين برخوردها و سياستهای تبعيضگرانهای غيرممکن است. وقتی که آقای احمدینژاد حاضر به ديدار و يا صحبت با مردم بلوچ و رهبران مذهبی و قومی آنها نيست، چگونه و با چه رضايتی میتواند برای آنها شغل به وجود میآورد و يا در تصميمگيری شريک کند؟»
سیستان و بلوچستان امنترین استان خواهد بود؟
با توجه به درخواست"رفع تبعیضات" از دولت که رهبران اهل سنت بلوچ طرح کردند و"سیاست عمرانی" دولت، آیا استان سیستان و بلوچستان به "امنترین" استان کشور تبدیل خواهد شد؟
مسعود بلوچ، مسئول "انجمن فعالان حقوق بشر بلوچستان" به این سئوال چنین پاسخ میدهد: « به نظر من بازگرداندن آرامش و امنيت به منطقه با عملکردهای تبعيض آميز دولت احمدینژاد و حاکمان محلی کار آسانی نخواهد بود. آرامش و پيشرفت در جامعه اعتماد و همکاری دو جانبه بين مردم و دولت را میطلبد. اما مردم بومی بهدليل اعمال و گرايشهای تبعیضآمیزمسئولان، به آنها اعتمادی ندارند و حاضر به همکاری نیستند».
آقای دوشوکی هم دربارهی بازگشت امنیت و ثبات به استان سیستان و بلوچستان چنین میگوید: «ادعاهایی نظیر این که بلوچستان اولین استان کشور خواهد بود که در آن معضل بیکاری و مسکن و غیره حل خواهد شد، برای هیچکس باورکردنی نیست. بیکاری یکی از نتایج زیانبار"دکترین امنیتی ـ نظامی" جمهوری اسلامی در سیستان و بلوچستان است و در نتیجه یکی از دلایل ناامنی و ترویج خشونت در بلوچستان میباشد. برای برقراری آرامش و امنیت پایدار در بلوچستان، جمهوری اسلامی باید اساس دکترین بنیادی خود در مورد بلوچها و اهل سنت را به طور جدی تغییر دهد».
هم مسعود بلوچ از "انجمن فعالان حقوق بشر بلوچستان" و هم دکتر عبدالستار دوشوکی تحلیلگرمسائل قومی و فعال سیاسی بلوچ در گفتگو با دویچه وله تاکید کردند که دراستان سیستان و بلوچستان فقط از راه رفع تبعیضهاست که میتوان آرامش و ثبات برقرار کرد.
طاهر شیرمحمدی
تحریریه: علی امینی
اصلاح قانون نفت و درگیری تازه دولت و مجلس
از مجموع ۲۰۹ نماینده مجلس شواری اسلامی، ۱۵۶ نفر به طرح اصلاح قانون نفت رای موافق و ۲۷ نفر رای مخالف دادند. ۸ نماینده نیز، به این طرح که قرار است نظارت دادستانی کل کشور و مجلس را بر نحوه مصرف درآمدهای نفتی ایران تقویت کند، رای ممتنع دادند.
مخالفت طرفداران دولت
به گزارش خبرآنلاین، دقایقی پس از تصویب کلیات طرح، گروهی از نمایندگان طرفدار دولت درخواست مسکوت گذاشتن آن را مطرح کردند. محمد کاظم دلخوش نماینده صومعه سرا به عنوان یکی از نمایندگان پشتیبان احمدینژاد، طرح اصلاح قانون نفت را غیر کارشناسانه خواند و مدعی شد که این طرح در مواردی با قوانین بالادستی تناقض دارد. وی پیشنهاد کرد که مجلس منتظر اصلاح اساسنامه شرکت نفت و گاز بماند و از دولت بخواهد که لایحه اصلاح اساسنامه این شرکت را تقدیم کند.
سخنان نماینده طرفدار دولت، با مخالفت شدید علی ادیانی، همشهری وی در کمیسیون انرژی مواجه شد. وی در پاسخ دلخوش گفت:«آیا ۲۴ سال انتظار برای ارائه چنین لایحهای از سوی دولت کافی نیست که ما باید بازهم منتظر بمانیم؟»
هیئت رئیسه مجلس، در ادامه این بحث ناگزیر شد پیشنهاد مسکوت ماندن طرح اصلاح قانون نفت و گاز را نیز به رای بگذارد. اما پس از رایگیری، علی لاریجانی اعلام کرد که این پیشنهاد رای کمی آورده و مجلس باید سریعتر پیش برود.
درآمدهای نفتی در خزانهداری کل
با اصلاح ماده ۱۴ قانون نفت و گاز، اکنون باید کلیه درآمدهای حاصل از فروش نفت خام، گاز طبیعی و میعانات گازی پس از کسر پرداختهای بیع متقابل، به خزانهداری کل کشور واریز شود. این روش حتی شامل سهم وزارت نفت نیز میشود. یعنی این بخش از درآمدها نیز باید به خزانهداری کل کشور واریز و بعدا به حساب شرکت نفت برگردد.»
بر اساس تبصره ۲ طرح اصلاح قانون نفت و گاز، مازاد درآمد نفتی، نسبت به درآمد منظور شده در قانون بودجه سالانه نیز، باید به حساب ذخیره ارزی بانک مرکزی واریز شود.
بند دیگری در اصلاحیه قانون نفت و گاز، وزارت نفت جمهوری اسلامی ایران را موظف میکند که یک نسخه از قراردادهای مربوط به صادرات گاز و اکتشاف و توسعه میدانهای نفتی را، چنانکه متضمن تعهدات بیش از ۵ سال باشد، به صورت محرمانه در اختیار مجلس شورای اسلامی قرار دهد.
بهگزارش رسانههای داخلی، دولت احمدینژاد در ۶ سال گذشته قراردادهای نفتی سنگینی با چین امضا کرده که جزئیات آن پیش از امضا به آگاهی مجلس نرسیده است. مدت برخی از این قراردادها که بعضی از کارشناسان اقتصادی آن را اسارت بار خواندهاند، ۳۰ سال تعیین شده است.
سابقه حساب ذخیره ارزی
بحث ایجاد یک مکانیسم نظارت بر نحوه مصرف درآمدهای نفتی، از زمان ریاستجمهوری محمد خاتمی، اوج گرفت. طرح ایجاد حساب ذخیره ارزی، در سال ۷۹ به تصویب مجلس شورای اسلامی رسید. در آبانماه همان سال دولت خاتمی آئیننامه اجرائی آن را نیز تصویب کرد. برای نظارت در مصرف درست درآمدهای نفتی مازاد بر بودجه دولت، هیئت امنای حساب ذخیره ارزی نیز تشکیل شد. رئیس سازمان مدیریت و برنامهریزی، وزیر اقتصاد و دارائی، رئیسکل بانک مرکزی و ۴ نماینده به انتخاب رئیسجمهور عضو این هیئت بودند.
هدف ایجاد حساب ذخیره ارزی آن بود که در صورت افزایش بهای نفت، مازاد درآمد نفتی صرف سرمایهگذرای در توسعه زیرساختهای اقتصادی شوند. دولت خاتمی، قصد داشت بخش قابل توجهی از این درآمدها را برای گسترش بخش خصوصی به صورت وام در اختیار این بخش قرار دهد. رئیسجمهور پیشین ایران بخشی از این تعهدات را نیز در سالهای اخر ماموریت خود انجام داد.
احمدینژاد و قطع نظارتها
محمود احمدینژاد در دوره نخست ریاستجمهوری خود ابتدا سازمان مدیریت و برنامهریزی را منحل و سپس نام حساب ذخیره ارزی را به "صندوق ذخیره ارزی" تبدیل کرد. بهرغم افزایش شدید بهای نفتخام که میتوانست حساب ذخیره ارزی را در ۶ سال گذشته به شدت تقویت کند، برداشتهای بدون نظارت دولت از این حساب سبب شد که موجودی آن رشدی نداشته باشد.
کارشناسان اقتصادی، در سالهای نخست ریاستجمهوری احمدینژاد، برای محدود کردن قدرت دولت در برداشت از منابع صندوق ذخائر ارزی، خواستار تغییر در ترکیب هیئت امنای آن بودند. اما احمدینژاد هیئت امنا را یکباره تعطیل کرد و اختیارات آن را به کمیسیون اقتصادی دولت سپرد که تعیین رئیس و اعضای آن را خود در اختیار دارد.
نظارت مجلس و دادستانی کل کشور
مجلس شورای اسلامی، اکنون با تصویب طرح اصلاح قانون نفت و گاز، میکوشد بر نحوه مصرف درآمدهای نفتی نظارت بیشتری اعمال کند. در ماده ۷ طرح جدید، تشکیل "هیئت عالی نظارت بر منابع نفتی" پیشبینی شده است. این هیئت موظف است بر سیاستهای راهبردی و برنامههای مصوب وزارت نفت و گاز نظارت کند و گزارش سالانه خود را به مجلس شورای اسلامی و دفتر آیتالله خامنهای بدهد.
وزیران نفت و اقتصاد، معاون برنامهریزی و نظارت راهبردی رئیسجمهور، رئيسکل بانک مرکزی، روسای کمیسیونهای انرژی و برنامه و بودجه مجلس، دادستان کل کشور، مدیرعامل شرکت ملی نفت و یکی از معاونان وزارت نفت، به عنوان اعضای هیئت عالی نظارت بر منابع نفتی پیشبینی شدهاند.
واکنش منفی دولت
مصوبه تازه مجلس بلافاصله با واکنش منفی دولت روبرو شد. محمدرضا میرتاجالدینی معاون پارلمانی احمدینژاد، تهیهکنندگان طرح را فاقد نگاه جامع به مسائل نفتی خواند و اعلام کرد که تصویب این طرح نوعی موازیکاری با قوانین برنامه و بودجه است.
معاون پارلمانی احمدینژاد هشدار داد که مصوبه مجلس چالشهای جدیدی میان دولت و مجلس میآفریند، اما هیچ مشکلی را حل نمیکند و به توسعه صنعت نفت و گاز نیز یاری نخواهد رساند. مسعود میرکاظمی وزیر نفت جمهوری اسلامی نیز با اشاره به اهمیت حیاتی نفت و گاز در بودجه دولت، خواستار نزدیکی بیشتر دولت و مجلس برای بررسی قانون نفت شد.
جواد طالعی
تحریریه: فرید وحیدی
هاشمی رفسنجانی: به رهبری گزارش دروغ میدهند
اکبر هاشمی رفسنجانی که در آخرین دوره انتخابات هیات رییسه مجلس خبرگان جای خود را به آیتالله مهدوی کنی داد، در دیدار با اعضای مجلس خبرگان تصریح کرد: «باید از آیتالله مهدوی کنی تشکر کنید که با این حالشان که امروز دیدیم چگونه به صندلی منتقل شدند، این مسئولیت را پذیرفتند تا مشکلی که داشت در دل خبرگان و شاید جامعه تبدیل به یک غده چرکین میشد، حل کردند.»
به گزارش پایگاه اطلاع رسانی دفتر رئیس مجمع تشخیص مصلحت نظام، هاشمی درباره آقای مهدوی کنی افزود: «ایشان در مسائلی از من بیشتر قاطعیت دارند. من کوتاه میآیم، ولی به نظرم ایشان در مسائلی که تشخیص میدهند، جدیتر برخورد میکنند.»
انتقاد از فشار به مراجع و ائمه جمعه
رییس سابق مجلس خبرگان در بخش دیگری از سخنانش در پاسخ به گلایهی برخی از اعضای این مجلس نسبت به تندروی برخی نیروها گفت: «این روش بد واقعاً تبدیل به پدیده زشت ویروس مانند در جامعه شد. در اینجا با خیلی از علما و ائمه جمعه و جماعات ملاقات دارم که میآیند و درد دل میکنند. کمتر امام جماعت یا جمعهای آمده که از افراد افراطی گله نکند که معمولاً جایی هم در مساجد دارند. میگویند توقع دارند ما آنچه را که خودشان میفهمند و میخواهند، بگوییم و اگر چیزی را نپسندند، فوری عکسالعمل نشان میدهند و اهانت میکنند.»
هاشمی رفسنجانی با اشاره به «دو سه حادثه بدی که در روزهای اخیر اتفاق افتاد»، از دستور پیگیری این اتفاقات توسط قوهقضاییه خبر داد: «همین دیروز رونوشت نامهای را که از طرف رهبری به رئیس قوه قضائیه ارسال شده، برای من فرستادند. ایشان دستور دادند عواملی که این کار را کردند، تعقیب کنید، مجازات کنید و نتیجه کار را به من گزارش بدهید.»
به نظر میرسد عمده اشارهی آقای هاشمی به حملهی برخی افراد وابسته به بسیج به اعضای خانواده وی با بهکارگیری الفاظ رکیک است که واکنش رهبر و مسوولان قضائیه ایران را در پی داشت.
وی همچنین از اعضای مجلس خبرگان خواست که بروز چنین اتفاقاتی را به دفتر رهبر جمهوری اسلام منتقل کنند: «الان ایشان میتوانند این مسائل را حل کنند. ما که نمیتوانیم. ایشان حتماً راضی نیستند. اصلاً دلشان به این کارها رضایت نمیدهد. منتها آنها به گونهای هستند که همین کارهای بد را که میکنند، در گزارشها به گونهای مینویسند که اتهام میزنند و میگویند فلانی فلان کار را کرده بود و ما از ولایت دفاع کردیم. یعنی حرفهای دروغ میزنند.»
رییس مجمع تشخیص مصلحت به نقل از یکی از مسئولان مرکز رسیدگی به امور مساجد گفت: «از ده پروندهای که برای ما میآید، هشت پرونده مربوط به نیروهایی است که در مساجد هستند. یا امام جماعت از آنها شکایت میکند و یا آنها اتهاماتی به امام جماعت میزنند و ما رسیدگی میکنیم.»
وی افزود: «باید راه بیان انتقادات را باز کنیم تا در دلشان جمع نشود. اما اینگونه نشود که چنین وضعی درست کنند. این یعنی هوچیگری و حکومت هوچیگری خیلی خطرناک است.»
«حسابی برای ما برنامهریزی کردهاند»
هاشمی رفسنجانی در بخش دیگری از سخنانش با اشاره به گزارش آژانس انرژی اتمی در مورد کشف اطلاعات جدید در مورد فعالیتهای مشکوک هستهای ایران گفت: «دروغ میگوید. ما که در عمق قضیه هستیم، میدانیم چنین برنامهای در ایران نیست. اصلاً بنای این را نداریم. آقا همچنین برنامهای ندارند و اجازه نمیدهند چنین کاری شود.»
وی با اشاره به تعیین گزارشگر ویژه حقوق بشر در جلسه اخیر شورای حقوق بشر سازمان ملل در ژنو افزود: «برنامه جدی آنها این است که ایران را بسیار قوی به نقض حقوق بشر متهم کنند که این رشته خیلی بدی است و عواقبی دارد. »
وی با اشاره به تعیین گزارشگر ویژه حقوق بشر در جلسه اخیر شورای حقوق بشر سازمان ملل در ژنو افزود: «برنامه جدی آنها این است که ایران را بسیار قوی به نقض حقوق بشر متهم کنند که این رشته خیلی بدی است و عواقبی دارد. »
رییس سابق مجلس خبرگان رهبری با انتقاد از عملکرد روسیه در راهاندازی نیروگاه بوشهر گفت: «۳۴ سال است که از عمر شروع این کار گذشته و دارد کار میشود. نزدیک ۲۰ سال است که روسها آمدند و پولهای زیادی از ما گرفتند. هر وقت بعد از مدتی بهانهای میآورند و مقداری پول میگیرند و به بهانههایی تأخیر میاندازند.»
آقای هاشمی با اشاره به خارج کردن سوخت از نیروگاه بوشهر تصریح کرد: «به جای اینکه بیایند عذرخواهی کنند، با الفاظ رکیکی طلبکار میشوند. مسئولش میگوید: «ما مثلی در روسیه داریم که آدم خسیس باید دو بار پول بدهد.» منظورش این است که ایران در پول دادن خست به خرج داده است. با اینکه نزدیک دو برابر آنچه که قرارداد ما بود، تا به حال پول گرفتند.»
وی به تحریم ۸۰ نفر از شخصیتهای نظامی، امنیتی، سیاسی ایران توسط اتحادیه اروپا گفت: «این لیست جدید و غیر از کسانی است که قبلاً گذاشته بودند که شخصیتهای قضائی، سیاسی و دولتی هستند.»
اتحادیه اروپا اخیرا به علت نقض حقوق بشر در جریان انتخابات اخیر ریاست جمهوری برخی مسئولان حکومت ایران را مشمول تحریم کرده است. پیش از این امریکا نیز تحریم مشابهی را برای برخی مقامات ایران در نظر گرفته بود.
رییس سابق مجلس خبرگان نا آرامیهای منطقه خاورمیانه و شمال افریقا را بهانهای برای تحریک مردم ایران علیه حکومت ارزیابی کرد و گفت: «بهگونهای تبلیغ میکنند که تطبیق دهند تا ایرانیها را تحریک کنند که مثل آنها رفتار کنند.»
آقای هاشمی تصریح کرد: «فکر نمیکنم بعضی از حرفهای تندی که میزنند، نتیجه درستی داشته باشد. میخواهند بعضیها را عصبانی کنند. آنها هم خیره میشوند تا عدهای در کشور کارهای بدی بکنند.»
اخیرا اظهارنظر مقامات ایران و عربستان نسبت به دخالت در امور بحرین لحن تندی به خود گرفته است. همچنین در پی حضور نظامی عربستان در بحرین برخی نیروهای تندرو وابسته به بسیج به سفارت عربستان در تهران حمله کردند.
عربستان نیز با تهدید ایران به خروج برخی دیپلماتهایش از این کشور نسبت به دخالت ایران در کشورهای عربی حاشیه خلیج فارس هشدار داد. برخی مقامات ایران نیز هشدارهای متقابلی اظهار داشتهاند.
اکبر هاشمی رفسنجانی با اشاره به اینکه "الان فهمیدند کجا را هدف قرار بدهند" تصریح کرد: «دیدید که اواخر همیشه سراغ رهبری میآیند. تا به حال مسائل اینگونه نبود. از اول به خاطر مسئله انتخابات و مسائل شبیه به اینها بود. الان یک دفعه سراغ رهبری رفتند. ساده نیست که با آن اهانتها برخورد کنند. جایش را پیدا کردند که به کجا ضربه بزنند. خارجیها هم این مسائل را بزرگتر میکنند. اینها مسئله را مطرح و آنها چند برابر بزرگ و اعلام میکنند.»
وی با اشاره به تلاش برای کم کردن فاصلهها در جامعه گفت: «اگرچه از بعضی از کارهایی که میکنند، ناراضی هستیم و قابل قبول نیست، ولی باید نوع برخورد به گونهای باشد که جامعه اداره شود و عقلای قوم اداره کنند و دست انسانهای افراطی ندهند تا این اتفاقات بیفتد.»
هشدار نسبت به نحوه اجرای هدفمندسازی یارانهها
اکبر هاشمی رفسنجانی در بخش دیگری از سخنان خود با بیان اینکه اجرای طرح هدفمندی یارانهها از ابتدا مورد توجه حکومت بود تصریح کرد: «بعضی از درآمدهای ما با واسطه به نفت برمیگردد. اگر اینگونه مصرف کنیم و از آن طرف هم دست ما را بستند که نتوانیم منابع را توسعه بدهیم و تکنولوژیهای پیشرفته را به ما نمیدهند، به روزی میرسیم که باید واردکننده صرف باشیم. تا به حال هم وارد میکردیم، ولی در مقابلش مواد خام صادر میکردیم.»
وی اجرای این طرح را یک ضرورت خواند اما نسبت به خطراتش هشدار داد :«خطرش موقعی بروز میکند که صنایع و کشاورزی برای صاحبانشان صرف نکند و ضرر بدهد که الان کم و بیش آثارش دارد پیدا میشود. خیلی از کارگاهها با این قیمتها نمیتوانند کار کنند. به ضررشان است. به علاوه دولت هم برای تأمین نیازهای مردم وارد میکند. واردات هم از کشورهایی مثل چین است که کالاهایشان ارزانتر است.»
آقای هاشمی واردات بی رویه را برای صنایع و کشاورزی یک خطر جدی خواند و افزود: «خدای نکرده اگر در این شرایط منطقه که از جهتی خوب و از جهتی به هم ریخته است، کارگران و کشاورزان مشکل داشته باشند و روستائیان و مردم بخواهند کاری کنند، مشکل میشود. آقایان در شهرهایی که هستید، چشم نظام باشید. آنچه را که میبینید، واقعاً منتقل کنید. حداقل به آقا منتقل کنید تا ایشان در جریان باشند.»
منطقه خاورمیانه و شمال افریقا در چند ماه گذشته به علت اعتراضات مردمی شاهد سقوط دولتهای مصر و تونس بوده است. کشورهای سوریه، لیبی، بحرین و یمن نیز با اعتراضات فراوانی روبرو هستند. یکی از عوامل مهم این اعتراضات مشکلات اقتصادی و بیعدالتی عنوان شده است.
اکبر هاشمی رفسنجانی در پایان سخنانش در جمع اعضای مجلس خبرگان رهبری گفت: «باید مواظب بود این جراحی که باید انجام شود، منجر به خونریزی نشود و کشور بتواند به اهداف بسیار خوبی که در هدفمند کردن یارانهها دارد، برسد که میتواند ما را برای رهایی از خیلی از بنبستها نجات دهد. البته یک مقدار نیاز به صبر و تحمل است و یک مقدار هم مسئولین باید مواظب باشند.»
نگرانی دو روحانی نظامی از مهار جنبش اعتراضی
علی سعیدی، نماینده رهبر ایران در سپاه و مجتبی ذوالنور، جانشین وی نسبت به «جمعیت انبوه معترضان، واکنش جامعه نسبت به برخورد بیشتر با رهبران جنبش سبز» اظهار نگرانی کردهاند.
به گزارش وبسایت "کلمه" نزدیک به میرحسین موسوی، ذوالنور در نشستی با حضور جمعی از روحانیان، جلوگیری از برگزاری مراسم تشییع جنازه میراسماعیل موسوی را نتیجه نگرانی از انبوه جمعیت دانست و گفت: «راستش را بخواهید ما نمیتوانیم اجازه هیچگونه تجمع و راهپیمایی را به اینها بدهیم. چون به محض اینکه فرصتی پیدا میکنند، جمعیت انبوهی را جمع میکنند».
وی با اشاره به راهپیمایی مردم در پاسخ به دعوت کروبی و موسوی در روز ۱۴ فوریه افزود: «نمونه آن همین ۲۵ بهمن بود که پرسنل نیروی انتظامی در همان اوایل کار مرعوب بزرگی جمعیت شدند و اگر بچه های سپاه و بسیج به موقع عمل نمیکردند، معلوم نبود چه اتفاقی بیفتد».
ذوالنور درباره روند سرکوب معترضان گفت: «در اوایل کار، بخشی از نیروها دچار رعب و وحشت شده بودند و برخی ناهماهنگیهایی هم وجود داشت؛ اما به تدریج با تدبیر مقام رهبری و هماهنگیهای صورت گرفته، بحران مهار شد؛ اخیرا نیز با تدبیر ایشان موسوی و کروبی به حصر کشیده شدند و مدیریت فتنه به خارج از کشور منتقل شد».
به گفته وی، معترضان در خارج از ایران «به دلیل اختلافات گسترده بین خودشان و عدم ارتباط با داخل کشور، دیگر توان چندانی در هدایت جریان فتنه ندارند».
جانشین نماینده رهبر در سپاه با تاکید بر «ناتوانی در تأثیرگذاری بر فضای اینترنت» گفت: «با وجود حمایتها و پشتیبانیهای گسترده و مختلفی که صورت گرفته، هنوز دوستان ما نتوانستهاند فضای اینترنت را تحت تاثیر حضور خود قرار دهند و متاسفانه جریان فتنه حضور پر رنگ و قوی دارد. البته بسیج و سپاه کارهایی را در خصوص تسخیر فضای مجازی در دستور کار خود دارد».
کاهش جمعیت هواداران نظام
مجتبی ذوالنور در بخش دیگری از سخنانش با انتقاد از کاهش جمعیت هواداران نظام و شرکت کنندگان در نماز های جمعه قم گفت: «اگر نماز جمعه قم در حرم حضرت معصومه برگزار نشود که همواره زوار شهرستانی در حرم حضور دارند، شاید جمعیت آن کمتر از نصف میزان جمعیت فعلی باشد».
وی افزود: «در گذشته بسیاری از فضلا و مدرسین حوزه در نماز شرکت می کردند و تلویزیون تصویر آن ها را نشان می داد، اما الان با وجود توصیههایی که به آنها شده است، باز حضور معنیداری ندارند. البته ممکن است این عدم حضور ناشی از نوعی تنبلی و کاهلی باشد».
این روحانی نظامی ترکیب شرکت کنندگان در جلسات استقبال از رهبر ایران در قم را تکراری خواند و گفت: «ما با همه امکاناتی که در اختیار دوستان می گذاریم، اما هنوز نمیتوانند جمعیت مناسبی را برای سفرهای رهبری به صحنه بیاورند؛ نمونه آن در همین سفر اخیر به قم بود، به گونه ای که جمعیت برخی جلسات تکراری شد».
علت بازداشت یک روحانی معترض
ذوالنور در پاسخ به پرسشی پیرامون بازداشت محمدرضا نوراللهیان، مسئول سابق حوزه های علمیه خارج از کشور، در آیین تشییع پیکر پدر میرحسین موسوی گفت: «آقای نوراللهیان که شما می شناسید، خیلی تغییر کرده است. او یکی از مصادیق خواص بیبصیرت است که در سالهای اخیر رفته رفته از آقا فاصله گرفته است».
وی نوراللهیان را متهم کرد که هنگام شعاردادن علیه رهبر ایران دستگیر شده است.
به گزارش رسانه های نزدیک به معترضان، نوراللهیان در حاشیه مراسم تشییع پیکر میراسماعیل موسوی، (۳۱ مارس / ۱۱ فروردین) پس از ضرب و شتم، دستگیر و به زندان اوین منتقل شد. وی سابقه حضور در جنگ ایران و عراق، معاونت وزارت اطلاعات و نیز فعالیت در بیت رهبری تا پیش از انتخابات دهم ریاستجمهوری را در کارنامه خود دارد و دو برادر وی نیز جنگ کشته شدهاند.
«نباید مشکل را چندبرابر کنیم»
در هفته گذشته علی سعیدی، نماینده رهبر ایران در سپاه نیز بر توجه به فضای جامعه در برخورد با "سران فتنه" تاکید کرد. به گزارش خبرگزاری ایسنا (۱۶ آوریل / ۲۷ فروردین) وی که در همایش بصیرتافزایی، بهداشت و سلامت خانوادههای سپاهیان و بسیجیان در مشهد سخن می گفت افزود: «امروز فضا برای برخورد با سران فتنه فراهم نیست؛ برخورد با سران فتنه باید هوشمندانه باشد؛ چراکه نباید مشکل را چند برابر کنیم و باید به فضای جامعه هم توجه کنیم».
به گفته وی «مشکل عمده در این راه برخورد و حمایت افرادی است که پس از برخورد مانند مجمع مدرسین قم و دیگران بیانیه میدهند».
وی با اشاره به مواضع هاشمی رفسنجانی، رئیس مجمع تشخیص مصلحت نظام گفت: «اين مساله بسيار نگران کننده است؛ چراكه هنوز شاهديم آقای هاشمي در پيامی که به راس فتنه يعنی آقای موسوی دادند، تعابير خدمتگزار و غيره را به کار بردند؛ بنابراين روشن نيست آقای هاشمی چه انديشه و مسيری را دنبال میکنند».
پیآمدهای حذف صبحانه برای سلامتی
ضربالمثلی انگلیسی میگوید: صبحانه را تنها بخور، ناهار را با دوست خود صرف کن و شام را به دشمنانت بده. این ضربالمثل گویای اهمیت صبحانه در میان وعدههای غذایی است. اما بسیاری از افراد به دلائل مختلف از خوردن صبحانه چشمپوشی میکنند.
پژوهشی جدید نشان میدهد، کسانی که صبحانه نمیخورند، نمیتوانند کمبود انرژی، ویتامین و مواد معدنی مورد نیاز بدن را با خوردن وعدههای دیگر جبران کنند. در این شرایط ناهار و شام این افراد ناخودآگاه مفصلتر خواهد بود و آنها بیشتر از افرادی که صبحانه میخورند، گرایش به پرخوری دارند. به این ترتیب این افراد بیشتر از دیگران در معرض خطر چاقی قرار دارند.
پژوهش اخیر توسط متخصصان امور تغذیه در کلینیکی در مونیخ آلمان انجام شده است. نتایج بدست آمده از این پژوهش به غیر از مخالفان خوردن صبحانه گروهی دیگر را هم مخاطب قرار میدهد. این گروه شامل کسانی است که تصور میکنند خوردن صبحانهای سنگین باعث کوچکتر شدن دیگر وعدههای غذایی میشود. پژوهشگران آلمانی دریافتهاند که به طور کلی افراط و تفریط در مورد صبحانه خوردن برای سلامتی انسان مضر است.
داشتن رژیم غذایی سالم با خوردن صبحانه
در مجموع ۳۸۰ داوطلب در این آزمایش پژوهشی شرکت کردهاند. در میان آنها ۲۸۰ نفر فرد چاق و ۱۰۰ نفر نیز با وزن نرمال حضور داشتند. آنها بایستی به مدت ۱۰ تا ۱۴ روز برنامهی غذایی روزانه خود را یادداشت میکردند. ویژگی این پژوهش در این بوده که عادت تغذیهی داوطلبان نه با دیگران، بلکه با عادت روزمرهی خود آنها مقایسه شده است.
نتیجه پژوهش نشان داد که میزان غذای مصرف شده توسط داوطلبان در روزهایی که صبحانه نمیخوردند کمتر از روزهایی نیست که صبحانه خورده میشود. اگر داوطلبی هنگام صبحانه ۴۰۰ کالری مصرف کرده باشد، در یک روز بدون صبحانه هم حداقل همین مقدار کالری مصرف میکند. یعنی چشمپوشی از خوردن صبحانه به کم کردن مقدار کالری کمکی نمیکند، بلکه میتواند حتی حرص و ولع هنگام غذا خوردن را بیشتر کند.
در واقع این پژوهش به متخصصان تغذیه ثابت کرد که حذف صبحانه روش مؤثری برای کمخوری نیست. سرپرست تیم پژوهشی مونیخ میگوید: «افرادی که از چاقی مفرط رنج میبرند، بهتر است که میزان مصرف کالری خود را هنگام خوردن صبحانه کاهش دهند، زیرا این یکی از سادهترین امکانات برای پائین آوردن وزن است.»
این متخصصان نسبت به حذف صبحانه هشدار میدهند و تأکید میکنند که کمتر خوردن بایستی در مورد تمام وعدههای غذایی رعایت شود. رژیم پیشنهادی آنها مصرف زیاد میوه و سبزیجات در پنج وعده است. آنها اعتقاد دارند که افراد تنها در این صورت میتوانند عادت تغذیهی بد خود را تغییر دهند.
احتمال اعتیاد به سیگار و الکل به دلیل حذف صبحانه
همزمان پژوهشی دیگری در همین زمینه در فنلاند نشان داده که در میان افرادی که صبحانه نمیخورند احتمال اعتیاد به الکل و سیگار بالاتر از دیگران است. پژوهشگران فنلاندی عادت غذایی ۵۵۰۰ فرد جوان و والدین آنها را هنگام صبح مورد بررسی قرار دادهاند. در میان داوطلبان، کسانی که صبحانه نمیخوردند، در طول روز برای آرام کردن گرسنگی خود، گرایش زیادی به خوردن غذاهای چرب و ناسالم داشتهاند. در عین حال افراد جوانی که مادر و پدرشان صبحانه نمیخوردند، آنها نیز معمولا میل به صبحانه خوردن نداشتند.
آنا کسکی راکونن، سرپرست این تیم پژوهشی میگوید که رژیم غذایی غلط معمولا در دوران بلوغ عادات مضر دیگری را هم به همراه دارد، از جمله استعمال دخانیات و الکل.