۱۳۸۹ آبان ۱۵, شنبه

مهمترین خبرهای روز، تحلیل ها و آخرین گزارشات از اعتراضات، بازداشتها، زندان، و بیدادگاهها --- بیانیه ها

گفت‌وگو با دکتر علیرضا حقیقی، تحلیل‏گر سیاسی و استاد دانشگاه در کانادا:

«هنوز پشت پرده این کار مشخص نیست»

مریم محمدی
تصمیم‌ها و اقدام‌های ناگهانی، شائبه‏ی عبور از قوانین جاری کشور و مقاومت در برابر آنها، تعابیری هستند که با شکل‏‏گیری دولت محمود احمدی‏نژاد، وارد چالش‏های روزمره در میان فعالان سیاسی در درون و بیرون از حکومت و به‏ویژه میان مجلسیان و دولت شده‏ است.
دولت احمدی‏نژاد هنوز در مورد انحلال سازمان برنامه و بودجه‏ی کشور مورد پرسش و انتقاد است و هفته‏ای نیست که مجلس اعتراضی را نسبت به یکی از تصمیم‌های غیر قانونی دولت، در صحن علنی خود نداشته باشد. با این همه، خبر انحلال دانشکده علوم پزشکی ایران و ادغام آن در دانشگاه علوم پزشکی تهران، چند روزی است که سایر اخبار داخلی را تحت‏الشعاع قرار داده است. مضاف بر این‏که احتمال انحلال دانشکده علوم‏ پزشکی دانشگاه شهید بهشتی نیز در همه‏ی رسانه‏های داخل و از قول یکی از مقامات هیئت علمی دانشگاه پزشکی ایران، طرح شده است.
جوانب گوناگون این مسئله به لحاظ سیاسی و در وجه علمی و فنی یا اداری آن، هنوز مشخص نشده است. احتمالاتی را که در این زمینه مطرح است، با دکتر علیرضا حقیقی، تحلیل‏گر سیاسی و استاد دانشگاه در کانادا طرح کرده‏ام.


دکتر علیرضا حقیقی: معمولاً این نوع اقدامات، یکی از ویژگی‏های دولت آقای احمدی‏نژاد است. اقدامات شتاب‏زده و بدون بررسی همه‏جانبه، یکی از ویژگی‏های این دولت به حساب می‏آید و از این بابت شهره است. مانند انحلال سازمان برنامه و بودجه که در دولت قبلی انجام داد. تبعات بسیاری از این انحلال‏ها، حتی امتیازاتی که داده می‏شود یا تقسیمات حوزوی‏ای که انجام می‏گیرد، به‏درستی سنجیده نمی‏شود و دولت با مشکلاتی مواجه می‏شود.
در ارتباط با انحلال دانشگاه علوم پزشکی ایران، با توجه به اینکه خانم دکتر دستجردی از لحاظ طی مراحل سیستماتیک هم در مجلس بوده، هم رئیس بیمارستان بوده، هم در دانشگاه درس داده و به‏هرحال تمام زوایای وزارت بهداشت را می‏شناسد و می‏‏شود گفت قوی‏ترین وزیر کابینه‏ی آقای احمدی‏نژاد است، به‏نظر می‏رسد، این اقدام تحت فشار ریاست جمهوری بوده است. آن‌هم از دو جنبه؛ یکی اینکه وزارت بهداشت را وادار کنند که بخشی از نیروی انسانی خود را طبق قانونی که هست، به‏ خارج از مرکز منتقل کند و دوم اینکه بعد از انتقال بخشی از بیمارستان‏های علوم پزشکی ایران به حوزه‏ی استان البرز، در عمل دانشکده‏ی علوم پزشکی ایران را منحل کنند.
پس به این ترتیب، بازهم شکی باقی نمی‏ماند که اراده‏ی دولت محمود احمدی‏نژاد یک‏بار دیگر ورای قانون عمل کرده است؟ یا اینکه احتمالات دیگری ممکن است وجود داشته باشد؟
قطعاً زوایایی پشت این قضیه هست که برمی‏گردد به مناسبات دفتر ریاست جمهوری، نیروهایی که در ریاست جمهوری هستند و طرح و برنامه‏ای که برای این مسئله دارند. ابعاد این قضیه هنوز روشن نیست و نمی‏شود به‏روشنی در مورد آن صحبت کرد.
لحن ناراحت و عصبانی آقای دکتر مرندی (که هنگام گرفتن رأی اعتماد برای کابینه، یکی از پشتیبانان جدی خانم دستجردی بود و الان هم یکی از مشاوران ایشان است) با وزیر جلسه کمیسیون بهداشت و درمان مجلس شورای اسلامی، نشان‏‏دهنده‏ی آن است که خود خانم دکتر دستجردی هم تحت فشار نیروهای دیگری این اقدام را انجام داده است.
با توجه به اعتراضاتی که شده، اظهارنظرهایی که حتی از جانب وزرای سابق در این زمینه صورت گرفته و مجلس هم وارد این قضیه شده است، آیا این احتمال وجود دارد که این تصمیم لغو شود؟
مجلس روز ۱۱ آبان به این نتیجه رسیده که این اقدام برخلاف قانون است و دولت حق ندارد یک‏جانبه و بدون اقدامات لازم، دانشکده‏ی علوم پزشکی را منحل کند و الان این دعوای حقوقی وجود دارد. دعوای اجتماعی هم پایه‏ی این قضیه است. برای‏ اینکه در دانشگاه‏ تحصن شده و مجموعه‏ی کارکنان و حتی نیروهای حزب‏الهی دانشکده‏ی علوم پزشکی ایران در مقابل این اقدام مخالفت ورزیده‏اند و مجلس هم دارد با آن برخورد می‏کند.
بنابراین، به‏نظر می‏رسد دولت با مشکل جدیدی در این حوزه روبه‌رو خواهد شد و با توجه به فضایی که الان دیده می‏شود، اگر دلیل قانع‏کننده‏ای ارائه نشود، هم امکان استیضاح وزیر وجود دارد، هم امکان استعفای وزیر وجود دارد و هم این‏که ممکن است فشار اجتماعی دانشجویان و حتی نیروهای بسیجی دانشگاه علوم پزشکی ایران و حتی استعفای کادر هیئت علمی، منجر به آن شود که دولت در این قضیه تجدیدنظر کند.
مضاف بر این‏که آقای دکتر باقر لاریجانی که الان مسئولیت این بخش را بر عهده گرفته است، ممکن است با مشکلاتی مواجه شود. برای اینکه این ادغام به این راحتی نیست. دانشگاه علوم پزشکی ایران تعداد زیادی دانشجو، استاد و کارمند دارد و ادغام آن به این راحتی نیست. چون الان در دو جا ادغام شده: دانشکده‏ی علوم پزشکی تهران و دانشکده‏ی علوم پزشکی شهید بهشتی. این ادغام قطعاً به راحتی‏ای که روی کاغذ مطرح می‏شود، نیست و به‏نظر من، دولت با معضل جدیدی روبه‌رو خواهد شد.ولی به‏هرحال باید دید که ابعاد پشت قضیه چه بوده که چنین اقدامی را انجام داده‏اند.
علی‏رغم شهرتی که محمود احمدی‏نژاد دارد و سابقه‏ی ذهنی‏ای که نسبت به اعمال ناگهانی و به‏نوعی ماجراجویانه‏ی او وجود دارد، آیا امکان دارد به دلایلی این تصمیم درست بوده باشد؟ مثلاً همان اشاره‏ای که شما کردید، انتقال بعضی نیروهای پزشکی و پیراپزشکی به خارج از مرکز و تقسیم امکانات؟
در کل نظر دولت آقای احمدی‏نژاد در رابطه با بوروکراسی آن است که این بوروکراسی مانع حرکت است و چندان اعتقادی به رعایت قانون برای تغییرات ندارد. آقای احمدی‏نژاد معتقد است دولت باید ید واسعه داشته باشد، چون دولت امام زمان است و دولتی است که بیش از هرکس دیگری رأی آورده و همه باید گوش به‏فرمان دولت باشند. تصمیمات دولت هم از لحاظ خودشان، تصمیم‌های درستی است.
تجربه نشان داده است که روی اکثر این تصمیم‌ها کار کارشناسی مناسبی صورت نگرفته و با وجود اینکه روی کاغذ خیلی خوش‏نما است، در عمل با مشکلات عدیده‏ای روبه‌رو می‏شود. چرا که کسانی که این طرح‏ها، انحلا‏ل‏ها یا پیشنهاد‏ها را مطرح می‏کنند، از نظر اجتماعی در حوزه‏ی برنامه‏ریزی کار نکرده‏اند و در عین حال به تبعات آن توجه نکرده‏اند. به‏خاطر اینکه تجربه‏ی مدیریتی چندانی ندارند. این کار هم در همان حوزه است.
البته همان‏طور که گفتم، ما به طور مشخص نمی‏دانیم پشت این قضیه چه بوده و چرا یک‏باره وزارت بهداشت و درمان، برای انتقال کارمندانش به خارج از تهران، دانشکده‏ی علوم پزشکی ایران را انتخاب کرده است. چون دلایل‏ آن را نمی‏دانیم، نمی‏شود در مورد آن صحبت کرد.
ارزیابی شما از تحلیلی که ممکن است محمود احمدی‏نژاد داشته باشند، چیست؟ این سئوال را بر این اساس می‏پرسم که به‏هرحال، پیش‏بینی این مسئله زیاد سخت نبوده که درگیر شدن با هم‏چون نهاد بزرگی، با این‌همه مؤسسات و افرادی که تابع آن هستند، جنجال‏آفرین خواهد بود. به نظرتان، محمود احمدی‏نژاد در چنین شرایطی چرا دست به این کار زد؟
آقای احمدی‏نژاد معتقد به اقدامات انفجاری است؛ به این مفهوم که شما اقدام می‏کنید، مدتی جنجال می‏شود، بعد شما کارتان را پیش می‏برید. مانند انحلال سازمان برنامه و بودجه.
ولی آن زمان شرایط با حال حاضر فرق می‏کرد. امروز شرایط حول و حوش آقای احمدی‏نژاد مقداری لغزنده است.
در کل آقای احمدی‏نژاد معتقد است که مستحضر به رأی ملت است و مقاومت‏هایی هم که طبقه‏ی متوسط نشان می‏دهند، مال نیروهایی است که از دولت ناراضی‏اند و دولت هرکاری بکند، راضی نمی‏شوند. اصولاً پروژه‏ی مرکززدایی تهران، جنبه‏های سیاسی دارد. وگرنه شما می‏توانید نوع ثروت و توزیع درآمد را در استان‏ها تغییر بدهید. طبیعی است در این صورت مردم به آن‌جا می‏روند، ولی دولت این کار را انجام نمی‏دهد. دولت می‏خواهد فقط گروه‏های اجتماعی، گروه‏های کارمندی و طبقه‏ی متوسط را از تهران بیرون کند.
چون به‏هرحال تهران همواره نشان داده که یکی از مراکز نارضایتی و مخالفت با دولت احمدی‏نژاد است. در انتخابات هم بیشترین رأی مخالف با آقای احمدی‏نژاد از تهران بوده است. طبیعی است دولت سعی می‏کند محدودیت‏های بیشتری در این حوزه ایجاد کند. این همواره در ذهنیت آقای احمدی‏نژاد هست.



رکود جدی در نمایشگاه مطبوعات

مریم محمدی
روز دهم آبان‏ماه هفدهمین دوره‏ی نمایشگاه بین‏المللی مطبوعات در تهران، به‏پایان رسید؛ نمایشگاهی که گفته می‏شود بی‏رونق‏ترین و کم‏مشتری‏ترین نمایشگاه مطبوعات و کتاب در سال‏های اخیر بود.
محمدعلی رامین، معاون جنجالی وزارت ارشاد که درگیری‏های لفظی و قلمی او با اهالی مطبوعات در همین روزهای اخیر، خبرساز بوده‏ است در برنامه‏ی افتتاحیه‏ی نمایشگاه در روز سوم آبان ماه گفته بود: «در حالی که سال قبل ۴۸۰ غرفه داشتیم، امسال این رقم به ۷۰۰ رسیده است.
در این غرفه‏ها۲۴۰ رسانه‏ی فعال از کشور و ۱۶۰۰ نشریه‏ی استانی و ۲۰۰ نشریه‏ی دانشجویی حضور دارند و در بخش بین‏المللی نمایشگاه هم سال قبل ۴۴ خبرنگار از ۲۸ کشور حضور داشتند که امسال به ۱۷۵ نشریه و خبرگزاری از ۵۵ کشور جهان، افزایش یافته است.»
این در حالی است که برای اولین بار، برخی خبرگزاری‏های اصول‏گرای داخلی این نمایشگاه را تحریم کرده‏اند.
فرزانه‏‏ روستایی، مسئول غرفه‏ی روزنامه‏ی شرق در نمایشگاه مطبوعات، می‏گوید در محوطه‌ی این نمایشگاه از فرط خلوتی، می‏توان فوتبال بازی کرد.
او در تحلیل علت این عدم استقبال می‏گوید: «استقبال کمی که از نمایشگاه شده یا در هرحال، چیدمانی که نشان می‏دهد این نمایشگاه با نمایشگاه‏های قبل کاملاً متفاوت است، حاکی از آن است که نقش مطبوعات در ایران، بیش از پیش، به حاشیه رانده شده است و ما از فضای آزادی گفتار، آزادی نوشتن و آزادی ارائه‏ی مقالاتی که انتقادی باشد و دیدگاه‏های نو را مطرح کند، کاملاً فاصله گرفته‏ایم.
به همین دلیل است که در ساعت‏های شلوغ هم نمایشگاه خلوت است. شما روز پنجشنبه و جمعه هم که به نمایشگاه می‏روید، می‏بینید که حتی از روزهای عادی نمایشگاه‏های سال‏های گذشته خلوت‏تر است و من فکر می‏کنم، اتفاقاً مطالعه‏ی این نمایشگاه، معیاری است برای اینکه بشود شرایط فعلی را مورد ارزیابی قرار داد.»
سیاه‌نمایی
مسیح علی‏نژاد، روزنامه‏نگاری است که مجبور به ترک ایران شد.
او درباره‏ی عدم استقبال از نمایشگاه مطبوعات می‏گوید: «فکرمی‏کنم معنای خلوتی نمایشگاه کاملاً گویا باشد. یعنی نمایش آن صنف و قشری است که در کشور وجود دارد. الان نمایشگاه مطبوعات معرف چه کسانی است؟ کسانی در این نمایشگاه نشسته‏اند، از رسانه‏هایی که مبلغ حاکمیت هستند، در واقع مجیزگوی حاکمیت هستند.
در مقابل آن، عکس روزنامه‏نگارانی مانند احمد زیدآبادی، شیوا نظرآهاری و کسان دیگری را در همین نمایشگاه منتشر کرده‏اند تا به مخاطب‏هایی که برای بازدید وارد می‏شوند، بگویند که این روزنامه‏نگاران منافق، برانداز و فتنه‏گر هستند. این در واقع، نمایشگاه غم است، نمایشگاه سیاه‏نمایی است که روزنامه‏نگاران واقعی در آن حضور ندارند و واقعاً جای تأسف دارد.»
رکود جدی
از فرزانه روستایی می‏پرسم: طی سالیانی که در نمایشگاه مطبوعات و کتاب ایران شرکت داشته‏ است، شاهد چه تغییراتی بوده است و نمایشگاه فعلی نسبت به نمایشگاه‏هایی که در سال‏های پیش از این برگزار می‏شد، در چه نقطه‏ای قرار دارد؟
لازم است به این نکته اشاره کنم که قضاوت من به عنوان کسی که همیشه در این نمایشگاه حضور داشته‏ام، قضاوتی بسیار عینی و ملموس است. من هرسال، به عنوان مسئول غرفه‏ی روزنامه‏ای که در آن کار می‏کردم، سه‏چهار ساعت در این نمایشگاه بوده‏ام، بعضی‏ وقت‏ها هم بیشتر. در سال‌های گذشته، تعداد کسانی که به غرفه‏های ما مراجعه می‏کردند، خیلی قابل‏توجه بود و هم‏چنین تعداد غرفه‏هایی که مورد توجه مردم بودند، زیاد بود.
نشریاتی که الان مورد اقبال مردم هستند و به آنها توجه خاص دارند، نشریاتی هستند که حمایت دیگری نمی‏شوند و طرفداران خاص حکومتی دوروبر آنها نیستند. تعداد این نشریات مستقل، بسیار کم است. به همین دلیل هم غرفه‏های بسیار اندکی در نمایشگاه خواهند داشت. یک علت دیگر هم که باعث خلوت بودن نمایشگاه شده، این است که در عمل دیگر نشریات مستقل چندانی نداریم و خیلی طبیعی است که نمایشگاه خلوت می‏شود.
طی این سال‏هایی که در نمایشگاه حضور داشته‏اید، شاهد روندی بوده‏اید که ناگزیر به این نقطه‏ی امروز می‏رسید؟ یا شاهد فراز و نشیب‏هایی هم بوده‏اید؟ آیا دورانی بوده که فضای نمایشگاه مناسب‏تر و بازتر و استقبال بیشتر بوده باشد؟ پس از آن دوباره دوران رکود بوده، یا این‏که روند به همین سمت امروز همیشه ادامه داشته است؟
شاید بشود گفت که فراز و نشیب لغت دقیقی است که برای توضیح وضعیت فعلی از آن استفاده کنیم. وقتی شرایط امروز را با کل مجموعه‏ی سال‏های پیش مقایسه می‏کنید، می‏بینید این را دیگر نمی‏توانید فراز و نشیب بگویید. این یک رکود کاملاً جدی است.
عمل‌گرایی
از مسیح علی‏نژاد می‏پرسم که آخرین نمایشگاهی که در آن شرکت داشت یا شاهد برگزاری آن بود، چه شرایطی داشت؟
آخرین نمایشگاهی که من در آن شرکت کرده بودم، برمی‏گردد به روزهایی که کتاب «تاج‏ خار»، ماجرای اخراجم از مجلس را چاپ کرده بودم که آن را از نمایشگاه جمع‏ کردند. یادم هست که اتفاقاً خیلی من آن‏جا تلاش کردم. آقای خاتمی برای سخنرانی به نمایشگاه آمده بود و من حتی به‏شوخی برگشتم و جلوی جمع و سایر روزنامه‏نگارها، به آقای خاتمی گفتم: ما از شما این سخنرانی را نمی‏خواهیم، عمل‏گرا باشید. چرا باید کتاب ما‏ را از نمایشگاه جمع کنند و شما فقط در این‏جا سخنرانی کنید و کاری نکنید.
تنها خاطره‏ای که از نمایشگاه دارم، به همان زمان برمی‏گردد. برای اینکه الان نمایشگاه مطبوعات هست، دوستان من همه یا ممنوع‏القلم هستند، یا از ایران بیرون آمده‏اند و یا کسی مانند خود من، کتابم را به‏جای اینکه برای مخاطبان ایران بنویسم و در چنین نمایشگاهی حضور داشته باشم، این‏جا در غربت منتشر کرده‏ام و از طریق اینترنت باید برایش تبلیغ کنم. یعنی چیزی که دامن‏گیر و گریبان‏گیر تک‏تک نویسنده‏های ما دارد می‏شود.
ادبیات مشابه
چیزی که در نمایشگاه امسال، شاید اساساً متفاوت بود، تحریم نمایشگاه از سوی برخی سایت‏ها و رسانه‏های اصول‏گرا بود؛ رسانه‏هایی مانند «الف»، «تابناک»، «عصر ایران»، «فردانیوز» و حتی «جهان‏نیوز» و «رجانیوز»؛ مطبوعاتی که به اصول‏گرایی و حمایت از حکومت شهرت داشته‏اند. آنها در یک بیانیه‏ی جمعی، علت انصراف خود را از شرکت در نمایشگاه، حذف نام‌شان در پوستر‏های تبلیغاتی نمایشگاه و نیز تعیین مکان‏های پرت و نامناسب برای غرفه‏های خود عنوان کرده بودند.
در هفته‏ی قبل از آغاز نمایشگاه، محمدعلی رامین، جهان‏نیوز و برخی دیگر از این سایت‏ها را صهیونیستی خوانده بود. نظر فرزانه‏ی روستایی را در این زمینه می‏پرسم.
او می‏گوید: «فکر می‏کنم، در این مورد اظهار نظری نداشته باشم، بهتر است.»
فرزانه روستایی در مورد محمدعلی رامین، معاون وزارت ارشاد نیز می‏گوید: «فقط در یک جمله می‏توانم پاسخ بدهم و آن اینکه آقای رامین را باید بیایید این‏جا ببینید. همین‏طور از دور نمی‏توانید نسبت به او قضاوت کنید.»
مسیح علی‏نژاد هم در این مورد می‏گوید: «همین‏که در میان خودشان، تحمل ذره‏ای انتقاد را ندارند، نمایشگر واقعی چهره‏ی این نمایشگاه است. کسانی این نمایشگاه را تحریم می‏کنند که وقتی به ادبیات‏شان نگاه کنید، می‌بینید ادبیات مشابهی را برای حذف یکدیگر، به‏خدمت می‏گیرند.
رحیم پورازغدی می‏گوید: «مرده‏‌شور هیکل زنانی را ببرد که نمی‏خواهند بچه‏دار بشوند.» خود احمدی‏نژاد همین ادبیات را در مواجه با تحریم‏کنندگان و کشورهای غربی به‏کار می‏برد و می‏گوید: «مرده‏شور هیکل شما و میزتان و همه‏چیزتان را ببرد» و آقای رامین کسی است که با ادبیات مشابه، با مجری رادیو صحبت می‏کند.
در واقع، این آدم‏ها، وقتی این ادبیات را در مواجه با دیگری به‏کار می‏گیرند، وقتی به خودشان هم برسند، نمی‏توانند خیلی از چهره‏ی واقعی خودشان فاصله بگیرند. رجانیوز، فارس یا کسانی که این نمایشگاه را تحریم کرده‏اند، از دیدگاه من، مانند همین آقای شریعتمداری هستند که در چنین حاکمیتی، منتقد آقای احمدی‏نژاد تلقی می‏شوند و جایزه‏ی منتقد هم دریافت می‏کنند.»
حضور موثر
برخی معتقدند بهتر بود معدود رسانه‏های مستقل، نیمه‏مستقل و به‏هرحال غیر دولتی، این نمایشگاه را تحریم می‏کردند و در آن شرکت نمی‏کردند. شما چطور فکر می‏کنید؟
وقتی تحریم‏کنندگان کسانی مانند رجانیوز و خبرنگارانی باشند که در واقع پیاده‏نظام دولت هستند، دیگر ضرورتی ندارد که روزنامه‏نگاران سبز یا بهتر است بگویم روزنامه‏نگاران منتقد هم به جمع این تحریم‏کنندگان بپیوندند.
در شرایطی که تک‏تک بچه‏های روزنامه‏نگار در عمل با حکم زندان در برخی از این روزنامه‏های داخل ایران دارند کار می‏کنند و اصلاً اطمینانی هم ندارند که نشریه‏شان کی بسته می‏شود، همان بهتر که تا قبل از زندان، حداقل چندی روبه‌روی همکاران خودشان در خبرگزاری فارس بنشینند تا نشان بدهند که آنها هم خبرنگارند و اتفاقاً با همین قانون نیم‏بند مطبوعاتی که در ایران وجود دارد، می‏خواهند کار کنند. همین هم البته تحمل نمی‏شود.
دوستان ما که الان غرفه‏ی شرق را در نمایشگاه دارند، فکر می‏کنم خیلی غریبانه در این غرفه‏ها نشسته‏اند. شاید ما روزنامه‏نگارانی که از ایران بیرون آمده‏ایم، نتوانیم نمایندگان واقعی روزنامه‏نگاران منتقدی باشیم که در داخل ایران وجود دارند و بگوییم شما هم باید تحریم می‏کردید؛ و یا چون این نمایشگاه، نمایشگاه واقعی مطبوعات ایران نیست، شرق هم نباید غرفه برگزار می‏کرد.
نه؛ این درست نیست. چه بسا حضور چهره‏هایی مانند هادی حیدری که سال گذشته فقط به جرم کاریکاتوریست بودن و منتقد بودن در زندان بود و نشستن‏ او بر صندلی نمایشگاه مطبوعاتی که روبه‌روی‏ آن مجیزگویان دولت نشسته‏اند و عکس همکاران دربند او را با مسعود رجوی یا مریم رجوی منتشر کرده‏اند تا به آن‏ها انگ بزنند، به ‏اندازه‏ی کافی تأثیرگذار است.





پرسش‌های جمعی از فعالین دانشجویی ایرانی داخل کشور از روبرت پاری،
روزنامه‌نگار و پژوهشگر:

غافلگیری ماه اکتبر

robert parry
رابرت پاری، روزنامه‌نگار و محقق آمریکایی است که جایزه‌ی ملی جورج پولک را به‌خاطر گزارشی در آسوشیتدپرس در سال ۱۹۸۴ درباره‌ی مسئله‌ی ایران کنترا و فعالیت در نیوزویک درباره‌ی کشف دخالت الیور نورث در آن ماجرا دریافت کرد.
او در سال ۱۹۹۵ کنسرسیوم آنلاین را پایه گذاشت که کار آن روزنامه‌نگاری تحقیقی است. این روزنامه‌نگار هم‌چنین صاحب چند کتاب از جمله کتابی تحقیقاتی درباره‌ی اکتبرسورپرایز یا غافلگیری ماه اکتبر است و تحقیقات خود را درباره‌ی این مسئله هنوز ادامه می‌دهد.
جمعی از فعالین دانشجویی ایرانی داخل کشور پرسش‌هایی را درباره‌ی اکتبر سورپرایز (زدوبند محرمانه بر سر گروگان‌ها بین فرستادگان خمینی و ستاد تبلیغات ریاست جمهوری ریگان در روزهای ۱۹ تا ۲۱ اکتبر ۱۹۸۰ در پاریس) با این روزنامه‌نگار در میان گذاشته‌اند. او هم به این پرسش‌ها در سایت خود پاسخ داده است.
آن‌چه در زیر می‌خوانید ترجمه‌ی این پرسش و پاسخ‌ها است.

هشت‌روز پیش گروهی از فعالین دانشجویی از ایران با من تماس گرفتند و خواستند تا درباره‌ی پرونده‌ی «اکتبر سورپرایز» در رابطه با اتهام کارشکنی ستاد انتخاباتی رونالد ریگان در سال ۱۹۸۰ در راه تلاش‌های رئیس جمهور جیمی کارتر برای آزادی ۵۲ گروگان آمریکایی در ایران، به سئوالاتی پاسخ دهم.
شکست کارتر در آزاد کردن گروگان‌ها پیش از انتخابات ریاست جمهوری سال ۱۹۸۰، راه را برای پیروزی چشمگیر ریگان و چرخش تند آمریکا به راست‌گرایی گشود. با نزدیک شدن سی‌امین سالگرد انتخاب ریگان به ریاست جمهوری (در نوامبر سال ۱۹۸۰)، این دانشجویان هفت پرسش زیر را طرح کرده‌اند.
آنها نوشته‌اند: «جناب آقای رابرت پاری گرامی، شما تحقیق خود را درباره‌ی مسئله گروگان‌های آمریکایی و آزادی‌شان به‌طور مرتب پیگیری می‌کنید. ما به‌عنوان چند جوان فعال ایرانی که گرفتار استبداد روحانیت هستیم باید بگوییم که مسئله‌ی اکتبرسورپرایز برای ما بسیار مهم است. زیرا ما ایرانی‌ها نیز بهای سنگینی بابت گروگان‌گیری پرداخته‌ایم.»
پس از دریافت پاسخ‌های من رابطی از سوی دانشجویان طی یک ایمیل از من درخواست کرد که این پرسش و پاسخ را روی وب‌سایت consortiumnews هم قرار دهم. آنها هم‌چنین خواستند که به دلیل وضعیت سخت حاکم بر ایران از ارائه هرگونه مطلب دیگری در رابطه با هویت آنها خودداری کنم. هفت پرسش گروه دانشجویان در ایران و پاسخ‌های من به شرح زیر هستند:
۱- چرا شما این مسئله را دنبال می‌کنید؟
اول اجازه بدهید پیش‌زمینه‌ای را ارائه دهم. در دهه‌ی ۸۰ من یک خبرنگار تحقیق‌گر در آسوشیتدپرس بودم که برخی از اسناد مربوط به آن‌چه به «افتضاح ایران گیت» شناخته شد را کشف و برملا کردم. این اسناد در رابطه با فروش محرمانه‌ی اسلحه توسط حکومت ریگان به ایران در قبال کمک به آزادی گروگان‌های آمریکایی در لبنان بود که بخشی از سود حاصل از آن در عملیات سری کاخ سفید برای کمک به نیروهای شورشی کنترا در نیکاراگوئه هزینه شد.
گزارش‌های اولیه‌ی من و تمرکز بر بخش مربوط به کنتراها در این عملیات سری با تکذیب‌های سرسختانه‌ی کاخ سفید روبه‌رو شدند. حتی پس از آنکه در پاییز سال ۱۹۸۶ این افتضاح کاملاً برملا شد، باز هم کاخ سفید با تمام قوا به لاپوشانی خود ادامه داد و تلاش می‌کرد که تحقیقات را از یک‌سو تنها به دوره‌ی زمانی ۱۹۸۴ تا ۱۹۸۶ محدود کند و از سوی دیگر پرزیدنت ریگان و معاون رئیس جمهور، جرج بوش (پدر) را از عواقب آن محفوظ نگه دارد.
در اوایل سال ۱۹۸۷ برای کار به مجله‌ی نیوزویک رفتم و گزارش‌های من گزارش‌های رسمی کاخ سفید را که در حال ظاهر شدن بودند به چالش می‌کشید. گزارش رسمی گناه بخش اعظم عملیات سری را به گردن چند کارمند متعصب کاخ سفید چون اولیور نورث می‌انداخت و اصرار داشت که تماس‌های با ایران از سال ۱۹۸۴ آغاز شده است.
گزارش‌های من نشان می‌دادند که این افتضاح تا سطوح خیلی بالاتری تا سطح ریگان و بوش می‌رفت و زودتر از آن شروع شده بود که به‌طور کلی باور می‌شد. پس از مدتی برای من روشن شد که ریگان/ بوش اجازه‌ی فروش اسلحه به ایران را بلافاصله پس از به‌دست گرفتن حکومت صادر کرده بودند. به زبان دیگر، فصل دیگری نیز پیش از افتضاح ایران- کنترا وجود داشت که در نهایت مورد قبول برخی از کارمندان بازپرس ویژه‌ی ایران- کنترا، لارنس ولش نیزقرار گرفت. هر چند که لارنس ولش نیز تحت فشارهای زیادی قرار گرفته بود که دامنه‌ی تحقیقات خود را محدود کند.
تا سال ۱۹۹۰ تعدادی شاهد برای بخش‌هایی کوچک و پراکنده از این فصل پیشین داستان ظاهر شدند که خط ارتباط ریگان/ بوش با ایران را به پیش از انتخابات سال ۱۹۸۰ در آمریکا می‌رساند. یعنی به زمانی که پرزیدنت کارتر با استیصال در حال مذاکره برای آزادی گروگان‌های آمریکایی بود که در نوامبر ۱۹۷۹ با تسخیر سفارت آمریکا در تهران توسط دانشجویان انقلابی به گروگان گرفته شده بودند.
از نظر شخصی، من هم از سوی مقامات ارشد نیوزویک که همکاران نزدیک هنری کیسینجر و دیوید راکفلر بودند، تحت فشار بودم که از ادامه‌ی تحقیق درباره‌ی ایران- کنترا دست بردارم. این اختلافات منجر به آن شد که در ژوئن ۱۹۹۰ نیوزویک را ترک کنم.
پس از ترک نیوزویک از سوی برنامه‌ی فرانت لاین در شبکه‌ی تلویزیونی (غیر خصوصی) PBS با من تماس گرفته شد تا برای تهیه‌ی یک فیلم مستند درباره فصل‌های ابتدایی افتضاح ایران- کنترا که به نام «اکتبر سورپرایز» معروف شده بود و ادعا می‌کرد که نیت جمهوری‌خواهان این بود که مانع از آن شوند تا کارتر بتواند با آزاد کردن گروگان‌ها در ماه اکتبر، ماه پیش از انتخابات ریاست جمهوری در نوامبر ۱۹۸۰، همه را سورپرایز کند، به آنها بپیوندم.
از آنجا که دیده بودم اصرار من در ادامه‌ی تعقیب جنبه‌های وسیع‌تر افتضاح ایران- کنترا چه خسارتی برای آتیه‌ی حرفه ای من داشت، با اکراه دعوت فرانت لاین را پذیرفتم. به صراحت باید بگویم که به نفع من می‌بود که در «کم ارزش دانستن» ادعاهای «اکتبرسورپرایز» به بقیه‌ی خبرنگاران آمریکایی می‌پیوستم، اما این ماموریت را پذیرفتم و به نقاط گوناگون جهان، برای مصاحبه با افرادی که درباره‌ی این تماس‌های اولیه میان ریگان/ بوش و ایران اطلاعاتی داشتند (و یا ادعا می‌کردند که دارند)، سفر کردم.
در نهایت به این نتیجه رسیدم که در حالی که ادعاهایی علیه جمهوری‌خواهان صد درصد قابل اثبات نیستند اما این اتهامات را هم نمی‌توان نادیده گرفت. به‌راحتی می‌توان گفت که انبوهی از شواهد نشان می‌دهند که در سال ۱۹۸۰ ستاد انتخاباتی ریگان/ بوش به طور مسلم ارتباطات پشت پرده‌ای با ایران داشتند.
فیلم مستند PBS و مقاله‌ای از گری سیک، از کارکنان پیشین شورای امنیت ملی، برانگیزنده‌ی تشکیل یک کمیته‌ی تحقیق ویژه در کنگره‌ی آمریکا شد.
سردبیران سابق من اما در نیوزویک و نئومحافظه‌کاران نشریه‌ی نیوری‌پابلیک هم در پاییز سال ۱۹۹۱ مقالاتی را در تقبیح «اکتبر سورپرایز» منتشر کردند و آن اتهامات را یک تئوری توطئه‌ی جعلی خواندند. این مقالات به نوبه‌ی خود جمهوری‌خواهان را بر آن داشت تا به تلاش‌های خود برای لاپوشانی نقش رئیس جمهور پیشین، ریگان و جرج بوش (پدر) رویس جمهور وقت، که در فکر دوره‌ی بعدی انتخابات ریاست جمهوری در سال ۱۹۹۲ بود، بیافزایند. هر چند که برای تحقیقات کنگره هرگز با بوش مصاحبه نشد اما او طی دو کنفرانس مطبوعاتی اتهامات اکتبر سورپرایز علیه خود را رد کرد.
علی‌رغم این واقعیت که ثابت شد شهود کلیدی جمهوری‌خواهان که در مقالات نیوزویک و نیوری‌پابلیک از آنها نام برده شده بودند، دروغی بودند و این واقعیت که شواهد فزاینده‌ای دال بر اینکه در حقیقت در سال ۱۹۸۰ ستاد انتخاباتی ریگان/ بوش با ایران یک معامله سری بستند، کمیته‌ی ویژه تحقیق کنگره‌ی آمریکا بسیاری از این مدارک را زیر قالی مخفی کرد. پس از شکست بوش در انتخابات ۱۹۹۲ و پیروزی کلینتون، بازرسان کنگره انگیزه‌های کمتری برای ادامه‌ی تحقیقات در خود دیدند. تمایل بر این بود که با این اتفاق زشت باید وداع کرد.
در نهایت تحقیقات کنگره با حکم برائت جمهوری‌خواهان به پایان رسید که با استقبال گرم مقامات واشنگتن روبه‌رو شد. هر که با آن نتیجه‌گیری همراه نمی‌شد نیز به تمسخر گرفته می‌شد، اما به هر حال پس از کندوکاو در گزارش تحقیقات کنگره، مقاله‌ای در نشریه‌ی نیشن منتشر کردم و به برخی از شهود و توجیهات و نتیجه‌گیری‌های غیر منطقی این گزارش برای مبری کردن ستاد انتخاباتی ریگان/ بوش اشاره کردم. این مقاله مرا به دلیل عدم همراهی با خط عمومی غالب، در معرض حمله‌ی همکاران رسانه‌ای قرار داد.
شاید این توضیح طولانی بوده باشد برای بیان این احساس من که با رد اتهامات اکتبر سورپرایز تجاوز بزرگی در حق ضوابط ژورنالیستی صورت گرفت و تاریخ آمریکا نیز به طرز فاحشی تحریف شد. هرچند پس از آن به کار در زمینه‌های دیگر پرداختم (هم‌چون بحران سیاسی در هائیتی)، اما همواره احساس مسئولیت می‌کنم که هر آن‌چه می‌توانم برای تصحیح این تحریف اسناد عمومی انجام دهم. گذشته از این، افراد بسیار محدودی از جزئیات این افتضاح به اندازه من آگاهی دارند و ترس من از آن است که اگر من هم به سادگی با مسیرعمومی، اما غلط جریان آب همراه شوم ممکن است تاریخ برای همیشه تحریف شده باقی بماند.
با گذشت زمان توانستم به مدارک و شواهد بیشتری دسترسی پیدا کنم که نتیجه‌گیری رسمی کنگره را رد می‌کنند. در سال ۱۹۹۵ وب سایت consortiumnews.com را از جمله برای آنکه این مدارک را در اختیار مردم آمریکا و جهان قرار دهم، به راه انداختم. هرچند که واشنگتن و رسانه‌های عمومی عمده‌ی آمریکا هرگز نخواسته‌اند به بازنگری در اکتبر سورپرایز بپردازند، لااقل توضیحی کامل‌تر و صحیح تر از آن‌چه صورت گرفت در اینترنت موجود است.
۲- آیا گمان می‌کنید تحقیقات شما روزی به نتیجه برسد؟
واقعا نمی‌دانم آیا حقایقی را که جمع‌آوری کرده‌ایم عقل سنتی در واشنگتن را تغییر خواهد داد یا خیر؟ بسیاری از قدرتمندان، هم در سیاست و هم در رسانه‌ها، در حفظ وضعیت موجود دارای منافع هستند و تقریباً هیچکس نیست که علاقه‌ای به کاری سخت (و بدون پاداش) داشته باشد که هدف از آن تصحیح اسناد گذشته باشد. تا اندازه‌ی زیادی موفقیت این کار بستگی به مردم کشورهای دیگر، از جمله ایران دارد که این شجاعت را برای خارج کردن اسناد و شواهدی داشته باشند که ممکن است در بایگانی‌ها موجود باشند.
۳- این موضوع چه اهمیتی برای تاریخ آمریکا دارد؟
انتخابات ریاست جمهوری سال ۱۹۸۰ برای آمریکا و جهان تعیین‌کننده بود. پرزیدنت کارتر علی‌رغم همه‌ی کمبودهایش آماده شده بود تا با بحران محیط زیست و انرژی در آمریکا به طور جدی برخورد کند و نیز آماده بود که در دور دوم ریاست جمهوری خود برای قبول راه حل کشور فلسطین، اسراییل را تحت فشار قرار دهد، اما با فرا رسیدن روز انتخابات، بحران طولانی گروگان‌ها موجب کاهش محبوبیت کارتر و گشودن راه برای پیروزی ریگان و جمهوری‌خواهان شد. نه تنها جمهوری‌خواهان راست‌گرا کاخ سفید را در اختیار گرفتند بلکه حتی دمکرات‌های اصلاح‌گرای کنگره هم شکست سختی خوردند.


وقتی ریگان به ریاست جمهوری رسید مشکلات انرژی و محیط زیست را پشت گوش انداخت و فشار به رهبری حزب لیکود (حزب حاکم اسراییل که نقش واسطه در انتقال اسلحه‌ی آمریکایی به ایران را بازی می‌کرد) نیز متوقف شد. به جای صلح با فلسطین، حزب لیکود با تجاوز به لبنان درصدد از میان برداشتن کامل سازمان آزادی‌بخش فلسطین شد. در حکومت ریگان بسیاری از مردم بی‌گناه جهان، از آمریکای مرکزی گرفته تا خاورمیانه، وحشیانه به قتل رسیدند. با نیروی چشمگیر در تحت تاثیر قراردادن مردم، ریگان توانست جنگ را در نظر مردم آمریکا قابل قبول و حتی خوشایند جلوه دهد.
سه دهه بعد از آن ماجرا، امروز جهان در وضعیتی بسا وخیم‌تر از آن شرایطی قرار دارد که ممکن بود با امکان حل بحران گروگان‌ها توسط جیمی کارتر ایجاد شود.
۴- آیا شما متوجه نتایج گروگان‌گیری برای ملت ایران هم هستید؟
من سال ۱۹۹۰ به عنوان بخشی از کارم در رابطه با فیلم مستند برای PBS سفری به ایران داشتم. به‌خاطر می‌آورم وقتی به فروشگاه‌های تهران می‌رفتم فروشندگان عکس‌های مردان جوانی را به دیوار نصب کرده بودند. آنها می‌گفتند پسران و برادران‌شان در جنگ ایران و عراق کشته شده‌اند.
ما امروز می‌دانیم که بخش دیگری از عملیات محرمانه‌ی ریگان/ بوش در سال‌های ۱۹۸۰ برقراری توازن، میان سلاحی که از طریق اسراییل به ایران فروخته می‌شد با حمایت‌های سری‌ای بود که به صدام حسین درعراق می‌شد. ویلیام کیسی، رئیس سیا در حکومت ریگان که شخصیتی کلیدی در افتضاح ایران- کنترا بود گاهی اوقات به طنز می‌گفت که هدف اصلی آن بود که ایرانی‌ها و عراقی‌ها را بر آن داریم تا یکدیگر را نابود کنند.
ورای غیراخلاقی بودن آن، این سیاست موجب افزایش بی‌ثباتی در منطقه و در نهایت وقوع جنگ‌های دیگر در این نقطه از جهان، جنگ اول خلیج فارس در سال ۱۹۹۱ و پس از آن اشغال عراق در سال ۲۰۰۳ بود. علاوه بر آن میراثی از دشمنی و عدم اعتماد را نیز میان آمریکا و ایران باقی گذاشت.
۵- در ایجاد و ادامه‌ی چنین ماجرایی نقش عوامل ایرانی را پر رنگ‌تر می بینید یا آمریکایی را؟
هر دو طرف مستوجب سرزنش بسیار هستند. جمهوری‌خواهان و هم‌پیمانان نئومحافظه‌کارشان احساس کردند که می‌توانند با معامله‌ی محرمانه با ایران، ریگان/ بوش را به کاخ سفید بفرستند و سال‌ها بعد، به این نتیجه رسیدند که با لاپوشانی حقیقت می‌توانند از میراث ریگان/ بوش حمایت کنند. دمکرات‌های کنگره هم با کتمان حقایق همراه شدند. زیرا دنبال کردن حقیقت را نیازمند عزمی راسخ و نبرد سخت سیاسی می‌دیدند. خبرنگاران رسانه‌های واشنگتن هم دارای صداقت و سرسختی لازم برای ایفای وظیفه‌ی نظارتی خود نبودند.
رهبران حزب لیکود در حکومت اسراییل برای تقویت کنترل خود بر ساحل غربی رود اردن و نفوذ در واشنگتن به خود اجازه دادند که رئیس‌جمهور آمریکا را سرنگون کرده و انتخابات ریاست جمهوری در آمریکا را دستکاری کنند. رهبران ایرانی درگیر نیز به معاملاتی کوته‌بینانه با برخی عناصر در حکومت‌های آمریکا و اسراییل دست زدند. برخی ازاین رهبران سودهای کلانی نیز از این معاملات اسلحه به جیب زدند اما منافع مردم ایران و یا فلسطین را هرگز در نظر نگرفتند.
تا به امروز، به غیر از مواردی استثنایی، رهبران و روزنامه‌نگاران این کشورها اجازه داده‌اند که تاریخ دهه‌ی ۱۹۸۰ هم‌چنان تحریف شده باقی بماند. هرگاه که به نظر می‌آید مقاماتی در پی آن هستند که برخی از اسناد بایگانی شده را منتشر کنند فردی پیدا می‌شود تا دلیلی برای مخالفت بیابد و یا یک مصلحت سیاسی فوری بر اهمیت حقیقت تاریخ پیشی می‌گیرد.
۶- بنا بر تحقیق شما اولین‌بار دمکرات‌ها چه زمانی از اکتبر سورپرایز آگاه شدند و واکنش‌شان نسبت به این عمل چه بود؟ آیا سریع با مردم آمریکا در میان گذاشتند یا آن را وسیله‌ی تهدید جمهوری‌خواهان کردند؟
پرزیدنت کارتر و همکارانش در همان زمان نسبت به دسیسه‌های جمهوری‌خواهان خیلی مشکوک بودند اما شاید به اندازه‌ی کافی به اسناد و مدارک برای علنی کردن آن دسترسی نداشتند. اواخر دهه‌ی ۸۰ و اوایل دهه‌ی ۹۰ اما اسناد و مدارک زیادی در رابطه با دخالت در مسئله‌ی گروگان‌ها وجود داشت. در حالی که جمهوری‌خواهان به سنگرگیری مشغول می‌شدند دمکرات‌ها احساس کردند که یک حمله‌ی تمام عیار می‌تواند برای اجرای برنامه‌های دیگر آنها بسیار گران تمام شود. به عنوان مثال آقای لی هامیلتون، نماینده‌ی کنگره (و رئیس کمیته‌ی ویژه کنگره برای تحقیق درباره‌ی اکتبر سورپرایز) نگران عواقب افتضاح بزرگ دیگری چون واترگیت بود که می‌توانست شامل یک رئیس جمهور در حال حکومت شود و به نبرد دیگری برای استیضاح وی بیانجامد. او بر این نظر بود که این امر به نفع مملکت نیست. نظری که بسیاری از نمایندگان کنگره و اصحاب رسانه‌ای با وی شریک بودند.
در رابطه با اکتبر سورپرایز امروز می‌دانیم که در اواخر سال ۱۹۹۲ انبوهی از مدارک دال بر ثبوت مجرم بودن جمهوری‌خواهان به کمیته‌ی ویژه‌ی کنگره سرازیر شده بودند؛ این مدارک شامل یک نامه‌ی طولانی از رئیس جمهور پیشین ایران ابوالحسن بنی‌صدر بود. وکیل ارشد کمیته، آقای لارنس بارسلا احساس کرد برای بررسی این اسناد نیازمند چند ماه فرصت دیگر خواهد بود.
آقای بارسلا به من گفت که وی از آقای هامیلتون، رئیس کمیته‌ی تحقیق می‌خواهد که فعالیت کمیته را سه ماه تمدید کند اما هامیلتون به بهانه‌ی مشکلات سیاسی با این درخواست مخالفت می‌کند. در عوض هامیلتون دستور جمع‌بندی کار کمیته را صادر می‌کند. بسیاری از اسناد جدید یا تحریف شدند (هم‌چون نامه‌ی بنی‌صدر) و یا اصلاً مخفی شدند. سال‌ها بعد پس از آن که من اجازه‌ی دسترسی به پرونده‌های کنگره را گرفتم برخی از این اسناد را برملا کردم.
به نظر من دمکرات‌ها حمایت از سیستم سیاسی را بر آگاه کردن مردم آمریکا از خلاف‌های صورت گرفته ارجح دانستند. ورای این واقعیت که این کار ناقض یکی از اساسی‌ترین اصول دمکراسی بود، دمکرات‌ها بازنده‌ی این معامله هم بودند. جمهوری‌خواهان پس از آنکه تسلیم شدن دمکرات‌ها در پرونده‌ی اکتبرسورپرایز را به راحتی به جیب زدند بر حملات خود به پرزیدنت کلینتون نیز افزودند تا آنکه در نهایت با ترتیب دادن برنامه‌ی استیضاح رسمی، او را بی‌اعتبار کنند. جمهوری‌خواهان همین رفتار را با پرزیدنت باراک اوباما در پیش گرفته‌اند که به منظور نمایش جلوه‌ای از همکاری با حزب رقیب، از پیگیری تحقیق درباره‌ی اعمال شکنجه و دیگر جنایات جنگی توسط پرزیدنت جرج بوش (پسر) خودداری کرد.
۷- آیا می‌توانید خسارت‌های مالی‌ای که از این طریق به دو کشور وارد شده است را برآورد کنید؟
برای من بسیار دشوار است که خسارات مالی و اقتصادی این ماجرای تاسف‌انگیز را ارزیابی کنم. اگر بحران گروگان‌ها زودتراز این حل می‌شد و کارتر دوباره به ریاست جمهوری برگزیده می‌شد این امکان وجود داشت که آمریکا برای حل مشکل وابستگی به مواد نفتی و نیز راه حلی برای صلح پایدار در خاورمیانه گام‌هایی جدی بردارد. احتمالا آمریکا این‌چنین به راست متمایل نمی‌شد و این چنین سرمایه گذاری‌های سنگین نظامی را شاهد نمی‌بودیم.
با فرض اینکه کارتر می‌توانست در دور دوم ریاست جمهوری در جهت نیل به اهداف کلیدی خود پیشرفت‌هایی جدی داشته باشد جهان امروز می‌توانست چهره‌ای متفاوت داشته باشد. از آنجا که آمریکا می‌توانست تا این اندازه وابسته به نفت خاورمیانه نباشد، این امر می‌توانست منجر به کاهش حضور نظامی آمریکا در منطقه شود. قرارداد صلح میان اسرائیل و فلسطینیان می‌توانست از تنش‌ها در منطقه بکاهد. می‌توانست اصلا القائده‌ای به‌وجود نیاید، می‌توانست یازده سپتامبری هرگز اتفاق نیفتد و به بیانی دقیق هزاران میلیارد دلار و صدها هزار جان می‌توانستند هدر نروند.
اما در رابطه با ایران، حل سریع بحران گروگان‌ها ممکن بود مانع از جنگ با عراق شود. یکی از مدارکی که من کشف کردم نشان می‌دهد که در تابستان ۱۹۸۰ رهبران عربستان سعودی به صدام حسین می‌گویند که آمریکا برای حمله به ایران «چراغ سبز» داده است. اگرچه کارتر چنین «چراغ سبزی» را تکذیب می‌کند اما بدون تردید ادامه‌ی بحران گروگان‌گیری ادعای سعودی‌ها را برای صدام حسین پذیرفتنی می‌سازد.
از آنجا که متغیرهای بسیاری در تاریخ نقش دارند اساساً بسیار دشوار است که روند دیگری را جانشین تاریخ کرد، اما شاید بتوان گفت که شدت آشفتگی حاکم بر جهان امروز می‌توانست بسیار کمتر از این باشد اگر در سال ۱۹۸۰ بازیگران گوناگون کارها را درست انجام می‌دادند.




گفت‌وگو با منصور فرهنگ، استاد دانشگاه و کارشناس سیاسی در نیویورک:

رابطه‌ی آمریکا با ایران پس از انتخابات

ایرج ادیب‌زاده
باراک اوباما رئیس جمهوری ایالت متحده آمریکا به رهبران حزب جمهوری‌خواه پس از پیروزی‌های اخیر در انتخابات میان دوره‌ای تبریک گفت.
در انتخابات میان دوره‌ای سه‌شنبه تمام ۴۳۵ کرسی مجلس نمایندگان و ۳۷ کرسی از ۱۰۰ کرسی مجلس سنا به رأی گذاشته شده بود , جمهوری‌خواهان به پیروزی بزرگی در مجلس نمایندگان دست یافتند و پس از چهار سال دوباره کنترل برآن را صاحب شدند، اما اکثریت مجلس سنا هم‌چنان با دموکرات‌ها است.
مهم‌ترین مسئله برای رأی‌دهندگان آمریکا که باعث شکست حزب دموکرات شد چه بود؟
این پرسشی است که با منصور فرهنگ، استاد دانشگاه و کارشناس سیاسی در نیویورک در میان گذاشته‌ام.

در یک کلام می‌‌توان گفت شرایط اقتصادی آمریکا، میزان بیکاری که در آمریکا نزدیک به ده درصد است، سلب مالکیت از نزدیک به ۱۷ میلیون صاحبان خانه‌ که به دلیل عدم پرداخت قسط ماهیانه، خانه‌های خودشان را از دست دادند و این نه تنها شامل کسانی است که به‌طور مستقیم مشکل اقتصادی بیکاری یا از دست دادن خانه‌ی خودشان را دارند، بلکه در محلات اینها، خانواده‌های اینها و به طور کلی بخش قابل توجهی از جامعه تحت تأثیر این مشکلات است. به نکته‌ای در این زمینه نیز باید اشاره کرد.
از زمانی که سنجش افکار و به طور کلی تجزیه و تحلیل رأی‌دادن بر مبنای بخش‌های متفاوت جامعه در آمریکا مرسوم بوده است، همیشه یک ارتباط تنگاتنگ بین نرخ بیکاری و موقعیت اعضای کنگره‌ی آمریکا و یا رئیس جمهور آن در کشور وجود داشته است. یعنی هر وقت نرخ بیکاری خیلی بالا بوده است، کسانی که عضو کنگره بودند و یا رئیس جمهوری که برای انتخابات فعالیت می‌کردند، در موضع ضعیف قرار داشتند و برعکس، اگر اوضاع اقتصادی خوب و نرخ بیکاری هم کم بوده، به نفع کسانی بوده است که کرسی‌ها را اشغال کرده‌اند. بهترین نمونه‌ی آن هم این است که در سال ۱۹۸۰رونالد ریگان کارتر را شکست داد و موفق شد، ولی دو سال بعد چون اوضاع اقتصادی به همان بدی و حتی بدتر از زمان انتخاب او شد، مقبولیت رونالد ریگان در سال ۱۹۸۲ چنان پایین آمد که مجلس نمایندگان را دموکرات‌ها بردند و او در موقعیتی بسیار ضعیف قرار گرفت. ولی دو سال بعد، یعنی ۱۹۸۴ که اوضاع اقتصادی به حالت عادی برگشت و نرخ بیکاری به میزان معمول خود رسید، رونالد ریگان توانست به راحتی از نو به ریاست جمهوری انتخاب شود.
در اختیار گرفتن کنترل مجلس نمایندگان به این معناست که از این پس باراک اوباما به قول یک اصطلاح ایرانی «باید دست به عصا» راه برود؟ یعنی برای گرفتن تصمیم‌ها و تصویب قوانین باید رأی مثبت مخالفان سیاسی خود را هم جلب کند؟
به طور مسلم او در اوایل امر سعی خواهد کرد با جمهوری‌خواهان وارد مذاکره شود و تاحدودی لوایحی را که مورد نظرشان است، تعدیل خواهند کرد تا مثلاً مورد قبول اعضای مجلس نمایندگان یعنی جمهوری‌خواهان که اکثریت را خواهند داشت قرار گیرد. نکته‌ی مهم‌تر این است که هنوز تا دوماه دیگر دموکرات‌ها هر دو مجلس را در اختیار دارند.
اما اگر طی سال آینده اوضاع اقتصادی آمریکا به همین شکل ضعیف کنونی خود باقی بماند، یعنی نرخ بیکاری بالا بماند، جمهوری‌خواهان هیچ نوع همکاری‌ای با آقای اوباما نخواهند کرد و تمام کوشش‌شان این خواهد بود که زمینه را برای شکست اوباما در سال ۲۰۱۲ آماده کنند. ولی اگر اوضاع اقتصادی بهبود پیدا کند، تحول می‌تواند به مقبولیت اوباما در افکارعمومی بیافزاید. در آن موقع هیچ بعید نیست که جمهوری‌خواهان هم بخواهند با اوباما همکاری کنند. در غیر این صورت در انتخابات دوسال آینده می‌توانند گرفتار مشکلاتی شوند. اینکه آیا بین جمهوری‌خواهان و اوباما همکاری ایجاد خواهد شد یا نه، مربوط به این است که اوضاع اقتصادی در ماه‌ها و یا سال آینده به چه شکل پیش رود.
به یک جنبش نوظهور منتقد دولت این اوضاع و احوال که شما هم به آن الان اشاره کردید، کمک کرد سه کرسی در ایالت‌های آرکانزاس، ایندیانا و داکوتای شمالی به دست آورد که در گذشته در اختیار دموکرات‌ها بود. فکر می‌کنید این جنبش نوظهور بتواند اصلاً کاری انجام دهد، یعنی بتواند پا بگیرد، برای آینده‌ی‌ حزب‌ها در آمریکا؟
به نظر من این جنبش بیش‌تر یک جنبش اعتراضی است. یعنی جنبشی است که بیش‌تر بر مبنای ناراحتی و نگرانی و عصبانیت مردم استوار است. برنامه‌ی سازنده‌ای با مشکلات اساسی ندارد. مثلاً در کلی‌گویی راجع به این که بودجه‌ی سالیانه‌ی آمریکا بیش از درآمد این کشور است و قرض دولت فدرال آمریکا رو به افزایش است، این یک واقعیت است که مورد پرسش و نگرانی بسیاری از ناظرین قرار دارد.
ولی وقتی به اینجا می‌رسد دو راه می‌ماند. یا باید برای آنکه این بودجه تعادل پیدا کند، مخارجی را که برای دولت وجود دارد کاهش دهیم، و یا اینکه مالیات را بالا برد. اینها با بالا بردن مالیات به کلی مخالفند. حتی می‌خواهند مالیات‌ها را کم هم بکنند و وقتی هم از اینها سئوال می‌شود که دقیقاً چه بخش‌هایی از بودجه‌ی آمریکا را می‌خواهند بزنند، هیچ پاسخ مثبتی ندارند. بنابراین وقتی آن‌ها در دنیای واقعیت با مسائل ملموس و مشخص وارد کنگره می‌شوند و وقتی با بخش‌های مهمی از جامعه روبه‌رو هستند، در آن موقع این کلی‌بافی‌ها و اعتراض‌ها پاسخگوی مشکلات نیستند، بلکه باید راه‌حل‌های ملموس و مشخص و کارا ارائه دهند.
این است که بسیاری از آدم‌هایی که با بینش‌های ایدئولوژیک وارد کنگره‌ی آمریکا می‌شوند، بعد از مدتی در برابر واقعیات مواضع خودشان را تعدیل می‌کنند. حزب جمهوری‌خواه هم دقیقاً در این خط پیش خواهد رفت. بسیاری از مشکلات اقتصادی امروز در زمانی به‌وجود آمد که جمهوری‌خواهان سرکار بودند و آقای بوش رئیس جمهور در کاخ سفید بود. باید توجه داشته باشیم که مخالفت با اوباما از بخش‌های نیرومند اقتصادی و سرمایه‌داری آمریکا هم سرچشمه می‌گیرد؛ خصوصاً در رابطه با لایحه‌ی بهداشت عمومی که کمپانی‌های بیمه با آن سخت مخالف بودند و اینها پول‌های هنگفتی در این انتخابات خرج کردند. این انتخابات میان‌ دوره‌ای گران‌ترین انتخابات میان دوره‌ای تاریخ آمریکا بوده است. یعنی بیش از چهار میلیارد دلار خرج تبلیغات این انتخابات شد که اکثر این پول از جمهوری‌خواهان و سرمایه‌گذاران بزرگ آمریکایی تأمین شد. بنابراین این جنبش اعتراضی که در اینجا وجود داشت و به ضرر اوباما تمام شد، با همکاری سرمایه‌های بزرگ، عناصر و گروه‌هایی انجام گرفت که به طور کلی با سیاست‌های آقای اوباما مخالف هستند.
یکی از ویژگی‌های این انتخابات هم به‌دست آوردن کرسی آقای باراک اوباما در مجلس سنا توسط مارک کرک جمهوری‌خواه دوآتشه و مدافع جدی تحریم ایران بود که افزایش فشار کنگره بر دولت اوباما برای تحریم‌ها و فشار بیشتر به ایران را رهبری می‌کرد. فکر می‌کنید مجلس نمایندگان که از این پس در دست جمهوری‌خواهان است، فشارهای بیش‌تری به جمهوری اسلامی وارد آورد؟
به نظر من تفاوتی نمی‌کند. در گذشته هم به طور کلی کنگره‌ی آمریکا در مخالفت با ایران همیشه جلوتر از رئیس جمهور بوده است. حتی در زمان بوش هم این طور بود. علت آن هم این است که رئیس جمهور مسئول اصلی سیاست خارجی آمریکا است و او پاسخگوی پیامدهای مواضعی است که آمریکا در سیاست خارجی می‌گیرد. در حالی که اعضای کنگره مواضعی را که در این زمینه می‌گیرند، بیشتر مربوط به منتخبین خودشان است. مثلاً تاثیر لابی اسراییل در واشنگتن روی کنگره‌ی آمریکا خیلی بیشتر از تأثیر آن روی کاخ سفید است. از آن جهت تفاوتی نمی‌بینید. در اینجا واقعاً مسئله این است که آیا ایران حاضر به گفت‌وشنود مسالمت‌آمیز برای حل و فصل مشکلات با آمریکا هست یا نیست؟ تا زمانی که ایران هیچ نوع انعطافی از خودش نشان نمی‌دهد و حاضر نیست که با آمریکا وارد گفت‌وشنود شود که آیا مسائل فیمابین قابل حل و فصل هست یا نه، فشار نسبت به ایران ادامه پیدا می‌‌کند.
اینکه آیا این فشار می‌تواند به آن حدی رسد که رژیم ایران را به تغییر موضع وادارد، بسیار بعید است. برای اینکه فشارهای اقتصادی‌ای که از طرف آمریکا و برخی کشورهای غربی به ایران وارد می‌شود، در برابر همکاری‌‌ای که از طرف روسیه و چین و ترکیه و کشورهای دیگر ایجاد می‌شود که دنبال منافع اقتصادی خودشان هستند، نمی‌تواند آن تأثیر کارسازی را که دست‌راستی‌ها می‌خواهند بگذارد. این است که این انتخابات هیچ تأثیری در رابطه‌ی ایران و آمریکا کماکان نخواهد داشت.




گفت‌وگو با محمدرضا بهزادیان، رئیس سابق اتاق بازرگانی و صنایع و معادن تهران:

«کنترل و مچ‌‏گیری در داد وستد، نتیجه‌ عکس دارد»

مریم محمدی
به موازات جدی‏تر شدن اجرای قانون هدفمندی یارانه‏ها که تأثیر خود را بر افزایش قیمت کالاها گذاشته است و نیز گسترش تأثیر تحریم‏های اقتصادی در افزایش قیمت و برخی اوقات، کمبود کالاهای مورد نیاز مردم، شاهد اعلام سیاست‏های تنبیهی از جانب دولت در پی‏گیری منابع احتکار کالاها، بازدید انبارها و سیاستی‏ به‏طور کلی، مبتنی بر کنترل، تعقیب و پی‏گیری هستیم.
روز چهارشنبه، دوازدهم آبان ماه نیز محمود احمدی‏نژاد در سخنرانی خود در شهر بجنورد اعلام کرد که «در اجرای هدفمندی یارانه‏ها، مأموران مچ‏گیر داریم» و همین امروز روابط عمومی سازمان بازرگانی استان مازندران، از کشف احتکار هفت واحد کالاهای مورد نیاز مردم در انبارها خبر داد.
سابقه‏ی سیاست‏های تنبیهی دولت در این زمینه، در ایران طولانی است. درباره‏ی نتایج مثبت و منفی یا عدم تأثیر آنها در جلوگیری از افزایش قیمت‏ها، با محمدرضا بهزادیان، رییس سابق اتاق بازرگانی و صنایع و معادن تهران، گفت‏وگویی انجام داده‏ام.
محمدرضا بهزادیان در سال ۱۳۸۵، با مخالفت هواداران دولت محمود احمدی‏نژاد، از سمت خود برکنار شد. او سیاست‏های تنبیهی اعلام‏شده را قبل از هر چیز در مغایرت با سیاست‏های کلی اعلام‏شده توسط مسئولان حکومت می‏بیند.

آن‏چه مهم است، این است که اصلاً طرح تحول، برداشتن یارانه، اصل ۴۴، تکالیف برنامه‏ی چهارم و حالا اخیراً آرام‏ آرام می‏شود پنجم، تکالیف قوانین بودجه و برنامه‏ی دورنمای بیست ساله‏ی جمهوری اسلامی، هیچ‏کدام با این سیاست‏های بگیر و ببند همراهی ندارد؛ بلکه به‏طور خیلی روشن، مغایرت و منافات دارد.
قرار بوده اقتصاد بر اساس مشارکت‏پذیری و رقابت‏پذیری باشد و توی رقابت قیمت‏ها را کنترل کنیم. با داغ و درفش اگر بشود من حرفی ندارم، ولی مطمئنم نمی‏شود.
محمدرضا بهزادیان در مورد سابقه‏ی تاریخی اعمال چنین سیاست‏هایی در ایران می‏گوید:
اصولاً در بحث درباره‌ی برخوردهای تعزیراتی، اگر به سابقه‏‏ی تاریخی‏ آن و به زمان اتاق اصناف که در دهه‏ی پنجاه در رژیم سابق معمول شد برگردیم، می‏بینیم که سیاست نصب اتکیت، برخورد با گران‏فروشی و ... محکوم به شکست بود. تا بعدها که در سال ۱۳۷۴، در مجمع تشخیص مصلحت، بحث تعزیرات و سازمان بازرسی به‏تصویب رسید که باز اگر ارزیابی کلی‏ای داشته باشیم، می‏بینیم نتیجه‏ی چندانی نداشت. تا اینکه بر اساس تکالیف برنامه‏ها و در نهایت برنامه‏ی چهارم، دیدیم که در انتهای دولت هشتم، دولت آقای خاتمی، در عمل سازمان تعزیرات، سازمان بازرسی و نظارت، در سازمان حمایت از مصرف‏کننده ادغام شد.
من به عنوان یکی از اجزای بخش خصوصی ایران و کسی که هم به بخش خصوصی در ایران علاقه دارم، هم اهمیت می‏دهم و هم بر اساس آرای داده شده به‏ من که البته پایمال شده، لطف آنها هم به من مشخص است، می‏گویم که بخش خصوصی در ایران، آن‏قدر مسئولیت اجتماعی دارد که در تصمیم‏گیری‏های بزرگ، همکار و کمک دولت و حکومت باشد.
ولی ‏به‏هرحال طرح هدفمندی یارانه‏ها، تأثیرات خود را بر قیمت‏ها و جامعه خواهد گذاشت. به‏نظر شما، دولت چه نقشی را می‏تواند در جلوگیری از افزایش این تاثیرات ایفا کند؟ به عنوان نمونه همین الان کمبود برخی کالاها به‏چشم می‏خورد.
ما قبول داریم که تحول اقتصادی یک جراحی بزرگ است و باید کمک کرد که کشور به یک اقتصاد آزاد ارتقا پیدا کند. اما این وظیفه‏ی تشکل‌های غیر دولتی مدافع بخش خصوصی مانند اتاق بازرگانی است که به‏عقیده‏ی من امروز فلج کامل هستند.
بنگاه در داخل بازار است و بازار در داخل فضای کسب و کار کشور فعالیت می‏کند. امنیت بنگاه را باید حفظ کرد، امینت بازار را باید حفظ کرد تا بعد برسیم به اینکه فضای کسب و کار مناسب در کشور باشد. از یک طرف، دولت دنبال تصویب قانون فضای کسب و کار است که البته حرفش را می‏زند و شعارش را می‏‏دهد و از سوی دیگر، این‏چنین برخورد می‏کند.
اگر کمبود کالایی در کشور وجود دارد، بیشتر حاصل مدیریت‏های کم‏تجربه یا بی‏تجربه‏ی دولتی است که منجر به کمبود کالا می‏شود. این حاصل عدم مسئولیت‏‏پذیری وزرای دولت است. یک روز به بهانه‏ی تولید داخلی، جلوی ورود کالای اساسی خارجی را می‏گیرند، یک روز می‏گویند کالای اساسی در کشور کم شده، تلاش می‏کنند بی‏ضابطه و بی‏حساب و کتاب، آن را وارد کنند. طبیعی است که این نوسانات در بازار اثر می‏گذارد.
به این ترتیب، شما خواهان هیچ‏ نوع نظارت دولت در شرایط ویژه، در عرصه‏ی تولید و عرضه‏ی کالا نیستید؟
باز به عنوان یک عضو بخش خصوصی می‏گویم که همه‏ی بخش‏های صنعتی و تجاری بخش خصوصی در ایران آماده‏اند که قیمت تمام شده‏شان را دولت کنترل کند و با یک سود حداقلی عادلانه بفروشند. واقعاً سازمان حمایت از مصرف‏‌کننده بیاید قیمت‏گذاری کند و این کار انجام بشود. حتماً دولت نمی‏گوید که واحد صنعتی کالا تولید بکند و به‏ضرر بفروشد. آیا بحث این است؟
ولی اینکه در انبار بریزند، انباری که انبار روزمره‏ی عبور کالا هست و می‌بینیم در خیلی از نقاط کشور هم این اتفاق افتاده است، این اثر را خواهد داشت که تولیدکننده دیگر تولید خود را تعطیل می‏کند. این کار تاثیر منفی بیشتری در بازار دارد و باعث نایاب شدن کالا می‏شود و واردکننده دیگر کالا وارد نمی‏کند.
توجه کنید، ما هرچه از نظارت‏های مردمی، به سمت نظارت‏های حکومتی و دولتی برویم، کار برای خود دولت سخت‏تر می‏شود.
یکی دو سال پیش، در مجلس قانونی تصویب شد که بر اساس آن، باید تشکل‏‏های حمایت از مصرف‌کنندگان در کشور پا می‏گرفت. ما اگر ان‏جی‏او‏های حمایت از مصرف‌کننده در کشور داشته باشیم، طبیعی است که صدای رسا و بلند آنها می‏تواند جلوی کوچک‏ترین تخلف یا سودجویی را در اقصا‏ نقاط کشور بگیرد.
به تولیدات و واردات اشاره کردید، ولی واقعیت آن است که ایران در تحریم اقتصادی حادی قرار دارد. همین امروز یکی از مقامات مسئول صحبت از جدی بودن بازرسی و کنترل کشتی‏هایی کرده بود که به سمت ایران حرکت می‏کنند. در شرایط فعلی، آیا امکان منعفت‏جویی‏های شخصی در رابطه با واردکنندگان یا انبارکنندگان کالاها وجود ندارد؟
حتماً اگر بازرگان، تاجر و تولیدکننده در شرایط عادی اصرار داشته باشد که با سود خوب کالایش را بفروشد، در شرایطی که فکر می‏کند که در یک فشار عمومی به کشور سعی می‏کنند آن کالا وارد کشور نشود و به قول شما، آن را رد‏گیری و بازرسی می‏کنند، تلاش می‌کند تا آن کالا بهتر در سطح جامعه عرضه شود.
بعد هم فراموش نکنیم، آن‏چه امروز مد نظر دولت است و دنبال انبار می‏گردد، احتکار به‏هم می‏زند و کنترل انبار می‏کند، کالای اساسی است. ما در بدترین حالت تحریم‏ها در دوره‏ی صدام حسین، نفت در برابر غذا را داشتیم. یعنی طبیعی‏ آن است که هیچ مرجع بین‏المللی هم دنبال آنکه مردم را از گرسنگی بکشد نمی‏رود و نباید برود و نمی‏تواند برود.
بنابراین در ورود کالای اساسی، حتی اگر کشتی‏ها هم ردگیری بشوند، کالای اساسی به‏وفور وارد کشور خواهد شد و مصرف‌کننده در مضیقه نیست.
اگر قیمت در کشور بالا می‏رود، حاصل دو چیز است: یکی عدم کارآیی ارگان‏های ذی‌ربط دولت و دیگری شاید تصمیم‏گیری‏های متناقض یا نابه‌هنگامی که در تأمین منابعی که باید این کالاها وارد شود، انجام می‏گیرد.
محمدرضا بهزادیان به تجربه‏ی دوران جنگ اشاره می‏کند و اینکه دوران پیش رو، سخت‏تر از آن دوران نخواهد بود.
فکر می‏کنم مردم ایران و بخش اقتصادی و تجاری این کشور در دوران جنگ و دهه‏ی ۶۰، امتحان خود را داده‏اند. به این معنا که با سالی شش میلیارد دلار درآمد ارزی، نه قحطی پیش آمده، نه گرسنگی افزایش پیدا کرد و نه احتکارهای عجیب و غریبی در آن دوره کشف کردند.
به‏طور کلی می‏خواهم بگویم دوران کنترل انبار، مچ‏گیری و امثالهم و به یک معنا، مردم را به‏جان هم انداختن و دولت را بی‏گناه معرفی کردن- که شاید سیاست اصلی باشد- دوران کوتاهی است که بیشتر به وخامت عرصه‏ی دادوستد در کشور و بالا رفتن قیمت‏ها منجر خواهد شد. این دوران اما دوران کوتاه‏مدتی خواهد بود.


اعتراضات خيابانی؛ «حکومت ناپذير شدن بخش بزرگی از شهروندان ايران»


خصوصيات و ويژگی های اعتراضات خيابانی موضوع گفت وگوی راديو فردا است با دکتر آصف بيات، استاد جامعه شناسی و مطالعات خاورميانه در دانشگاه ايلينويز آمريکا است.
دکتر آصف بيات آثار متعددی در خصوص نقش مردم عادی در عرصه سياسی و اجتماعی منتشر کرده است. کتاب «سياست های خيابانی: جنبش تهی دستان در ايران»، از جمله اين آثار است. کتاب ديگر ايشان «دموکراتيزه کردن اسلام» (Making Islam Democratic) با ابداع مفهوم «پسا اسلامگرايی» (Post-Islamism) به مقايسه تحولات سياسی، اجتماعی و دينی در ايران و مصر 
در سه دهه گذشته می پردازد.
آثار تازه دکتر آصف بيات کتاب «زندگی به مثابه سياست؛ چگونه مردم عادی خاورميانه را تغيير می دهند» به وسيله دانشگاه استانفورد آمريکا و کتاب «هم جوان وهم مسلمان» (Being Young and Muslim) به وسيله انتشارات دانشگاه اکسفورد چند ماه پيش به چاپ رسيد. آصف بيات از «خيابان» به مثابه عرصه ای برای گروه های اجتماعی که فاقد هرگونه جايگاه نهادمند هستند، نام می برد.
رادیو فردا:  برداشت شما از ناآرامی های خيابانی چيست؟ به نظرتان اين ناآرامی ها چه خصوصياتی دارند؟

دکتر بيات: به طور کلی چند خصوصيت می توان برای حرکت های خيابانی برشمرد.
اول) اين حرکت ها و اعمال جمعی غير نهادينه اند؛
اگر ما يک حزب سياسی، يک سازمان غيردولتی يا «ان جی او» را يا يک جنبش اجتماعی پايدار را نهادينه تعريف کنيم، اين نوع حرکات خيابانی به اعتقاد من غير نهادينه هستند. شکل انها آزاد است و مشکل است که آنها را در يک ظرف يا محتوای خاص قرار داد.
دوم) اين اعتراضات اغلب موقتی اند؛
بر خلاف يک جنبش اجتماعی يا عملکرد يک حزب سياسی که به هر حال يک ساختمان و شاکله
و رهبری خاص دارد، خصوصيت عمده اين نوع حرکات خيابانی موقتی بودنشان است. اصلا قرار است که موقتی باشند. شما نمی توانيد تصور کنيد که مردم بروند برای هميشه – مثلا برای شش ماه – در خيابانها ماندگار شوند. هم از نظر خود کنشگران و هم از نظر نيروهای مخالف و کانون قدرت و حکومت اين مسئله قابل تصور نيست.
سوم) حرکت های خودانگيخته
اغلب اين حرکتها خودانگيخته اند. يکی از دلايل مهم خودانگيختی شان به علت فرم آزاد بودنشان است. نمی شود به اين اعتراضات شکل خاصی داد. ولی در شرايط و برهه هايی می توانند سازماندهی شوند. البته سازماندهی شدنشان احتياج به فضا دارد. نياز به فضايی دارد که امکان داشته باشد رهبری اين حرکات با معترضين برای پيوستن به اين حرکت خيابانی ارتباط داشته باشد. ولی اگر آن فضا را نداشته باشد بسيار مشکل خواهد بود . به خاطر همين است که اغلب اين حرکتها خود جوش هستند.
نکته آخر مربوط است به موضوع قدرت اين اعتراضات و پاسخ به اين سوال که چرا اين اعتراضات تاثير گذارند. به اعتقاد من اين اعتراضات قدرتشان از چند جا نشات می گيرد. نخست عنصر «شبکه های غير فعال» است که بين افرادی که در خيابانها وارد جريان اعتراض می شوند و همديگر را هم نمی شناسند، به وجود می آيد.
توجه کنيد مثلا در يک حزب سياسی يا يک مدرسه يا سازمان غير دولتی (ان.جی.او)، افراد همديگر را می شناسند. با همديگر ارتباط رودرو و چهره به چهره دارند. در حالی که وقتی شما در خيابان هستيد و هزارن هزار نفر ديگر هم هستند، اين احتمال وجود دارد که شما دوستتان را در ميان مردم بشناسيد، ولی بقيه افراد را نمی شناسيد. با وجود اين که شما ديگران را نمی شناسيد ، می توانيد ارتباطی مابين شما برقرار شود که يک ارتباط فعال نيست. شما ضرورتا با آنها صحبت نمی کنيد، قرار نمی گذاريد. ولی صرف اين که شما آنجا هستيد و آنها هم آنجا هستند، اين امر اين امکان را ايجاد می کند بين شما ارتباطی ايجاد شود زيرا که اين افراد نا آشنا و بدون شکل با هدف مشترک آنجا جمع شده اند. نتيجه درک آن هدف مشترک که به آن افراد هويت جمعی می دهد، پايه قدرت مثبت گروه است.
البته اعتراضات خيابانی يک قدرت سلبی هم دارد. يعنی قدرتی که بر قدرت طرف مقابل، مثلا بر قدرت دولت، اثر می گذارد. قدرت سلبی و اثرگذار بودن اعتراضات هم از قابل رويت بودنش يا حضور سنگين شان نشئات می گيرد. شما می بينيد که ۵۰ هزار نفر در خيابان هستند. به هر حال اين افراد با حضور فيزيکيشان نظری دارند که ابرازش می کنند. يا نسبت به چيزی اظهار مخالفت و مقاومت می کنند. در عين حال نيز وجودشان فضای عمومی را تسخير می کند. خيابان ها يا ميادين فضاهای عمومی هستند که دولت يا شهرداری يا حکومت های محلی قدرت کنترل آنها را دارند. اما در يک حرکت خيابانی اين مديريت عوض می شود. اين مردم هستند که با حضورشان کنترل فضای عمومی را دگرگون می کنند و عملا به دست می گيرند، اگر چه اغلب به طور موقت.
عنصر ديگر اثرگذارنده اين اعتراضات، برهم زدن نظمی است که به هر حال قدرت حاکم با نيروی پليس و ساير نيروهای کنترل کننده اش در صدد حفظ آن است.اين نظم اگر از بين برود عملا تهديدی برای کانون قدرت- چه دولت، چه شهرداری و چه پليس- محسوب می شود. اگر اين اعتراضات ادامه پيدا کند و گسترش يابد می تواند از کنترل کانون قدرت خارج شود و اين همان چيزی است که حاکميت نمی خواهد.
تاثير روانشناختی اعتراضات خيابانی بسيار بسيار مهم است. حضور معنی دار آن همه انسان در يک فضای عمومی که ابراز مخالفت می کنند يا اعتراض می کنند و فضای عمومی را تسخير کرده اند، به غير از تاثيرات فيزيکی اش، تاثيرات روانشناختی بسياری هم بر صاحبان قدرت دارد و اين خصوصيات حرکات خيابانی است.


ممکن است عوامل شکل دهنده اين اعتراضات را هم توضيح دهيد؟
وقتی راهکارهای نهادينه يا انتخاباتی جهت بهتر کردن اوضاع از منظر مردم وجود نداشته باشد، مثلا وقتی مردم نتوانند به راحتی کسی را انتخاب کنند که مشکلاتشان را حل کند، مردم به قدرت نهادی خودشان روی می آورند. مثلا قدرت نهادی کارگران در اين است که اعتصاب کنند. دانشجويان يک فضا دارند و در قالب يک نهاد فعاليت می کنند و قدرت نهادی آنان در تحصن و اعتراض است. ولی همه شهروندان الزاما قادر به انجام اين کار نيستند. آنها ضرورتا قدرت نهادی ندارند. به عنوان مثال بيکاران کجا بروند و اعتراض کنند؟ چه جور اعتصاب کنند؟ يا بسياری از زنان خانه دار و گروه های مختلفی که فضای نهادی برای اعمال فشار بر قدرت ندارند کجا تجمع کنند؟ خيابان در اين شرايط مهمترين فضا برای ابراز عقيده و اظهار مخالفت يا اعمال فشار بر بدنه قدرت است.
ولی خيابان تنها يک مکان برای ابراز نظر نيست، بلکه محلی برای ابراز هويت و همبستگی هم هست. به عبارت ديگر آن افرادی که جلوی دانشگاه جمع می شوند هويت هم می سازند. می گويند ما همگی با وجود اينکه مختلف هستيم يا حتی اگر همديگر را نمی شناسيم، اما شبيه به هم هستيم . اين هويت جديد پايه همبستگی است. آنها جمع می شوند تا به همديگر برای رسيدن به يک هدف بخصوص ياری کنند. در آن صورت خيابان محلی می شود برای گسترش و سرايت هويت و همبستگی بين افراد جديد و اين امر بسيار مهم است.
خيابان دارای يک ديناميک عجيب و غريبی است. تجمع ۵۰۰ نفره در خيابان يکباره می تواند تبديل به يک تجمع چند هزار نفره شود. چرا؟ برای اين که خيابان در عين حال هم فضای فيزيکی است و هم اجتماعی، هم محل ثابت است و هم محل جاری، هم مکان آشنا ها است و هم غريبه ها، هم صدا است هم سيما.و اين خصيصه باعث امکان سرايت و گسترش هويت تازه می شود که توسط تجمع افراد به وجود آمده است. اين در واقع اساس ايپدمی همبستگی است.به عنوان مثال افرادی که ضرورتا تجمع کنندگان را نمی شناسند می توانند احساس کنند که خواسته های آنان معقول و مشترک است و اين امر اساس امکان گستردگی تفکر اعتراضی می شود. برای همين است که حاکميت در هر جای دنيا از اين نوع حرکات خيابانی می ترسد. و در جاههای مختلف با ايجاد نيروی پليس و سرکوب سعی می کند از گسترش هويت اعتراضی و همبستگی هر چه بيشتر در فضای فيزيکی يک شهر جلوگيری کند. اين ها بحث های نظری پيچيده ای است که من در کتاب «زندگی به مثابه سياست» در قالب مفهوم «هنر حضور» به تفصيل به آنها پرداخته ام.

به نظر شما چه نوع سياست ها و حرکت هايی باعث بروز اعتراض ها و حرکتهای خيابانی و شهری می شود؟
اصولا سياست های سرکوبگر که قادر به پذيرش حل منازعات سياسی و اجتماعی از طريق مذاکرات نهادينه نيستند در معرض اين اعتراضات قرار می گيرند.اگر حاکميتی قادر باشد با شيوه های سياسی مسالمت آميز مشکلات را حل کند، مثلا با همفکری با اتحاديه های کارگری و دانشجويی مشکلات آنها را حل کند، ضرورت پرداختن و روی آوردن به حرکت های خيابانی کم خواهد شد. وقتی که اين نهادها ظاهرا وجود داشته باشند اما فعال نباشند مردم به مکانيزم آنها اعتقادی ندارند و باز هم به سمت حرکات خيابانی روی می آورند.

ترکيب جنسيتی و جمعيتی معترض در خيابانها، چه تاثيری بر نوع حرکت خيابانی می گذارد؟
تفاوت اساسی در اين وجود دارد که غالب افراد حاضر در خيابان جوان باشند يا سالمند؟ طبعا تعداد افراد سالمند در ميان جمعيت نوع اعتراض را مسالمت آميزتر خواهد کرد تا جوانانی که هيجان بيشتری دارند و از نظر فيزيکی قادر به درگيری يا دويدن هستند. اينکه غالب جمعيت زن باشند يا مرد باز هم تفاوت ايجاد می کند. اگر جمعيت معترض، زن ها باشند به نظر می رسد که اعتراضشان مسالمت آميزتر خواهد بود.
اما اينکه چرا اين افراد به خيابانها روی می آورند؟ علل و انگيزه روی آوريشان به اعتراضات خيابانی چيست؟ سوال قابل توجهی است. آيا آنها می روند تا فقط ابراز نظر کنند؟ چون تريبون ديگری ندارند؟ روزنامه هايشان را بسته اند، احزابشان را منحل کرده اند ، ان.جی اويشان را بسته اند و ديگر جايی برای اظهار اعتراض به جز خيابان ندارند؟ يا اينکه به خيابان می روند تا در دستگاه اوتوريته يا حاکميت اختلال ايجاد کنند؟ به آنجا می روند تا تهديد به وجود بياورند؟ طبيعتا اختلال که ايجاد می شود تهديد هم ايجاد می شود، چون ثبات پيش می آيد. آيا به آنجا می روند تا قدرت را به دست بگيرند؟ بايد بدانيم که ديناميک يک حرکت خيابانی می تواند اهداف آن را هم تغيير بدهد، به عنوان مثال چند سال پيش که مردم معترض در بلگراد عليه ميلاسوويچ اعتراض کردند در اين مسير از تاکتيک های مختلفی استفاده می کردند، اما به يکباره به اين نتيجه رسيدند که بروند و ساختمان پارلمان را اشغال کنند و کنترلش را در دست بگيرند. اين کار را هم کردند.
اينکه معترضين کجا تجمع می کنند هم فاکتور مهمی است. فضايی که برای حضور انتخاب می کنند کجاست؟ جلوی پارلمان يا ساختمان شهرداری يا يک ميدان مهم است؟ اما از سوی ديگر فکر می کنم عامل مهمی که بر ديناميک حرکتهای خيابانی اثر می گذارد واکنش طرف مقابل يا واکنش کانون قدرت است. اين مهم است که اتورويته چه جور واکنشی از خودش نشان می دهد. سرکوب می کند؟ يا معترضين را به فرم آرامی کنترل می کند و به آنها نظم می دهد؟  واکنش های مختلفی را می شود تصور کرد که حاکميت از خودش بروز می دهد. اما اينکه حاکميت چه واکنشی از خودش نشان می دهد تاثير مهمی دارد بر اينکه حرکت های خيابانی به کجا ختم خواهد شد؟

شما گفتيد واکنش مرکز قدرت و دولت نسبت به اعتراضات خيابانی می تواند بر حرکت های بعدی آنان موثر باشد. ممکن است در اين مورد توضيح بيشتری بدهيد؟
به هر حال وقتی هزاران نفر به سطح خيابانها می ريزند دولت تصميم می گيرد که با آنها چه بکند؟ آيا با باتوم آنها را مورد ضرب و شتم قرار دهد؟ زير ماشينشان بگيرد؟ يا به هر حال با ايجاد مکانيزيم هايی هم اجازه حضور به آنها بدهد و هم در عين حال سعی کند که از کنترل خارج نشوند؟ اين روش آخر در بسياری از کشورهای دموکراتيک مرسوم است. و فرم های اول بيشتر در کشورهايی اعمال می شود که کانون قدرت احساس می کند مشروعيت کافی ندارد. يا احساس می کند ممکن است حرکات معترضين از کنترل خارج شود؟ يا اينکه اساسا نمی خواهد شهروندان ديگر يا ساير کشورها شاهد چنين اعتراض هايی باشند؟
دولت های اقتدارگرا با اين محاسبات اجازه گسترش اعتراضات را نخواهند داد. شيوه برخوردی که سربازان اسرائيلی در نواره غزه با فلسطينان انجام دادند را به ياد داريد؟ آنها اساسا نمی خواستند تحمل کنند که فلسطينی ها بتوانند برای خودشان گروهی تشکيل بدهند و پرچم شان را بالا ببرند. اصلا بالا بردن پرچم مشکل اساسی قبل از انتفاضه بود. در ايران پس از انتخابات هم شايد به همان شدت کنترل اعمال می شود. در اغلب حوادث پس از انتخابات واکنش دولت همراه با خشونت بود. با فرستادن نيروهای بسيج و پليس به سمت مردم اساسا نمی خواستند آن حرکت به عنوان يک ميراث و رسم، در جامعه فراگير شود همچنان که دولت اسرائيل اجازه بالا رفتن پرچم فلسطين را نمی داد، رژيم ايران هم تحمل نشان دادن يک تکه پارچه سبز و بادکنک سبز را ندارد. برای اينکه مشروعيت و مقبوليت به اندازه کافی از جانب دولت ايران وجود ندارد.

حالا که به مسئله ايران رسيديم می خواستم بپرسم شما اگر بخواهيد حرکت های خيابانی ۳۰ سال اخير در ايران را بررسی کنيد، مثلا اعتراضاتی که در دهه ۱۹۹۰ در شيراز و قزوين رخ داد، جريانات دانشجويی اواخر دهه ۹۰ و همچنين اتفاقات پس از انتخابات سال گذشته تا به حال را که رخ داد، خصوصيات اين حرکت ها را چگونه تبيين می کنيد؟ و اينکه چه عاملی باعث شد ناپايداری از سطح خيابانها برود؟
تجربيات در اين زمينه فقط مربوط به ايران نيست. بلکه نوعی شکل دادن و ساختن هويت در فضای عمومی و بخشی از سياست مدرن است. به هر حال شرايط مدرنی که به وجود آمده ، فضاهای مدرنی که وجود دارد، خيابانها و ميادين مدرن و نهادهايی مانند دانشگاه که وجود دارند و ارتباطات مدرنی که بين افراد به وجود آمده است، وجود اين حرکات را پشتيبانی و حتی ناگزير می کند. در ايران اين شکل از اعتراض از اوان انقلاب مشروطه وجود داشته است. بعد از جنبش ملی شدن نفت و بعد از جريان کودتای ۲۸ مرداد و همچنين در ناآرامی های ۱۳۴۰ و اواسط دهه ۵۰ و البته بعد از انقلاب ۵۷ هم شاهد بروز اين فرم از اعتراض ها بوده ايم.
در اين پروسه، مکان خيابان در تهران پايتخت کشور، به عنوان مکان اعتراض تغيير کرده است. گويی هر برهه تاريخی خيابانهای سياسی خودش را داشته است. مثلا در اوايل دوره مدرنيته ميدان توپخانه که نزديک بازار و مکان مهمی بود، محل بروز اعتراضات بود. در دهه ۱۳۳۰ ميدان بهارستان يا جلوی مجلس مکان سياسی بود که تجمعات در آنجا صورت می گرفت. بعدها با گسترش شهر و تحول طبقه متوسط در فضای شهری، خيابان رضاشاه يا انقلاب کنونی به صورت مرکز حرکات خيابانی در تهران درآمد. و خودش را تثبيت کرد.
اين خيابان به خاطر جامعه شناسی خاصی که دارد هنوز هم اين ويژگی خود را حفظ کرده و چه در زمان انقلاب و چه پس از آن به عنوان مرکز کليدی حرکات خيابانی در تهران خودش را نشان داده است. البته چنانچه می دانيم قبل از انقلاب مرکز تجمع اعتراضی مردم در تهران ، منطقه مرکزی و مرکزی – جنوبی، بود اما در اتفاقات اخير منطقه مرکزی و مرکزی-شمالی شهر، محل بروز اعتراضات مردمی بوده است که البته اين تغييرات به علت گسترش خود شهر و رشد طبقات متوسط رخ داده است. ولی هنوز هم که هنوز است خيابان انقلاب مرکز سياسی شهر محسوب می شود که البته من در فصلی از کتاب « زندگی به مثابه سياست» علت اين مسئله را توضيح داده ام.

شما  به مسئله مکان و تغيير آن در دوران مدرنيته در ايران اشاره کرديد و اينکه امروز خيابان انقلاب به مرکز ثقل حرکت های خيابانی بدل شده است، در همين زمينه آيا امکان دارد مقايسه ای بکنيد در مورد حوادثی که در سال ۱۳۷۸ در ايران رخ داد و اتفاقاتی که بعد از انتخابات در ايران روی داد؟ می دانيد که حوزه اعتراضات سال ۱۳۷۸ يک حوزه دانشجويی بود. اما اعتراضات اخير در حوزه گسترده تر و با جمعيت وسيعتری از جنوب و شمال، تهران را در برگرفت. يعنی جمعيتی که روز ۲۵ خرداد ماه سال گذشته وارد خيابانهای تهران شد و تا ميدان آزادی را طی کرد، جمعيتی بسيار گسترده بود، شما ويژگی های جمعيتی اين حرکات خيابانی را چطور ارزيابی می کنيد؟
همان طور که گفتم ويژگی های مکانی و جمعيتی اعتراضات پيش از انقلاب از مرکز و مرکزی- جنوبی بود. اما در اتفاقات برهه های اخير هم فضای مکانی بروز اين اعتراضات و هم ترکيب جمعيتی آن از مرکز به سمت مرکز- شمال تغيير مسير داد.علت اين پديده را شايد بتوان گسترش عظيم طبقه متوسط در ايران دانست که نقش بسيار مهمی را در اعتراضات اخير ايفا کرده است. به هر حال يکی از تحولات دوران رژيم جمهوری اسلامی گسترش هر چه بيشتر شهرنشينی، افزايش سواد و گسترش طبقه متوسط بوده است.
وجود اين تحولات، مرکز ثقل تجمعات و اعتراضات خيابانی را مقداری به طرف شمال شهر تهران گسترش داده است . يک ويژگی مهم اتفاقات اخير، درگيری طبقه مرفه جامعه است. اين جور نبوده که طبقه مرفه جامعه بنشينند در خانه هاشان و منتظر باشند تا کسان ديگری تغييرات را ايجاد کنند. بلکه آنها هم به خيابانها ريختند.
اما پاسخ به اين سوال که چرا آنها هم به خيابانها آمدند؟ به اين ربط دارد که اساسا چرا اين جنبش به وجود آمد؟ به اعتقاد من يکی از دلايل شکل گيری اين جنبش فراگير، درخواست گروه های مختلف جامعه از طبقات بالا تا متوسط و پايين جامعه برای دستيابی به شکلی از حقوق و آزادی های مدنی، فردی و اجتماعی- آن نوع حقوق پايه ای که شهروندان بسياری کشورهای ديگر مدت هاست به آن دسترسی داشتند. مردم احساس کردند که اين حقوق پايه ای و کليدی به وسيله حکومتی زير پا گذاشته می شوند که در زير قبای اسلام خواهی و دين پرستی، آلوده به فساده اخلاقی و اقتصادی است. بسياری از مردم ابتدا به جريان انتخابات اعتراض کردند چون فکر می کردند تقلب صورت گرفته است. اما اين تنها دليل گسترش اعتراضات نبود.
آن درخواست اساسی يعنی حق شهروندی، که از فردای انقلاب ۵۷ در بسياری از گروه های جامعه در قالب دستيابی به حقوق فردی، سياسی و اجتماعی ايجاد شده و ناديده گرفته شده بود، مثل حق انتخاب لباس، رنگ پوشش و حقوق مدنی و اساس شهروندی که ناديده گرفته شده بود، دوباره سر باز کرد. از همان اوايل اعتراض به اين ناکاميها وجود داشت. گر چه بروز جنگ تا حدودی آنها را پنهان کرد. در دهه ۱۹۹۰ و در دوره حکومت آيت الله رفسنجانی مقداری بروز پيدا کرد و در زمان دولت اصلاحات اين درخواست فضای مناسب تری پيدا کردند. فضايی به وجود امد که مردم توانستند به طور نسبی فرديت خودشان را نشان بدهند. و احساس کردند که عليرغم وجود محدوديت ها می توانند مقداری حضورشان را نشان بدهند.
با روی کار آمدن دولت آقای احمدی نژاد آن چيزی که مردم احساس کردند که شايد به آن دست يافته اند و مزه آن را چشيده اند کمرنگ و کمرنگتر شد و آرام آرام بسياريشان از بين رفت. زمان انتخابات بسياری از مردم تصميم گرفتند که ديگر احمدی نژاد رئيس جمهور نباشد. به همين علت بود که موج عظيمی از مردم و حتی کسانی که تا پيش از اين در انتخابات شرکت نکرده بودند در اين انتخابات حضور يافتند. مردم تلاش کردند حکومت را تغيير دهند. وقتی احساس بروز تقلب پيش آمد، عصبانيت و خشم اخلاقی شديد در مردم بروز کرد و اين پايه روانی بروز جنبش سبز شد. اگر چه ديناميک اين جنبش هم در طی زمان و در اين پروسه تغيير کرد.

اما دولت به اين حرکت های جمعی واکنش تندی نشان داد. و برخوردهای سختی کرد. کانون جنبش به مرور زمان و طی تقريبا نه ماه به تدريج تحليل رفت و کم کم از سطح خيابانها جمع شد، شما دليل آن را چه می دانيد؟
به اعتقاد من مهمترين دليلش سرکوب بود. شايد اگر مقداری نرمش از جانب حاکميت وجود داشت بعيد نبود که اين حرکات ادامه پيدا کند. البته واقعيتش اين است که نبايد انتظار داشت که حرکات خيابانی دائمی باشند. چرا که همان طور که پيش از اين هم گفتم ويژگی اين اعتراضات ماهيتا موقتی بودن آن است. دير يازود اين حرکات بايد به جايی برسند- يابه نتيجه برسند يا سرکوب شوند.
شما نمی توانيد انتظار داشته باشيد که مردم عادی هر شب وقتی از سرکار روزانه برگشتند، بروند تظاهرات يا بروند روی پشت بامها و الله اکبر بگويند. ما داريم راجع به افراد عادی صحبت می کنيم. ضرورتا راجع به فعالان سياسی –اجتماعی حرفه ای سخن نمی گوييم. نمی توان انتظار داشت که مردم عادی اين قبيل حرکات را برای مدت طولانی ادامه بدهند. به همين دليل است که وقتی به بحث جنبش های اجتماعی می پردازيم، اين جنبش ها نهادهايی هستند که می شود در آن زندگی عادی را با کار سياسی توام کرد. برای همين است که می توانند پايدار بمانند و تداوم داشته باشند. در حالی که حرکات خيابانی ، ماهيتا يک حرکت هميشگی نيست.

شما پيش بينی می کنيد که دوباره حرکتهای خيابانی در ايران شکل بگيرد؟ مثلا با اجرای طرح هدفمند کردن يارانه ها که باعث آزادسازی قيمت ها می شود، ممکن است مردم دوباره دست به اعتراضات خيابانی بزنند؟
اگر هدفمند کردن يارانه ها منجر به بروز اعتراض خيابانی شود، آيا به همين شيوه و شکلی خواهد بود که شاهد آن بوديم و ديديم؟ يا شيوه اين اعتراضات تغيير خواهد کرد؟

همان طور که نمی شود انتظار داشت که مردم دائما در خيابانها باشند از سوی ديگر می شود تصور کرد که دوباره اين اعتراضات شکل بگيرد. اگر فضا به وجود بيايد اين اعتراضات دوباره می تواند به طور خودانگيخته ايجاد شود. ممکن است يک بحران در درون حاکميت ايجاد شود. يا يک بحران اقتصادی در راه باشد. هيچ بعيد نيست که مثلا ماجرای يارانه ها باز هم فضايی را به وجود بياورد که منجر به بروز اعتراض شود. به ويژه که بخشی از حاکميت هم موافق اجرای آن نباشد. الان وضعيت عادی نيست. به خاطر اينکه حاکميت مجبور شده است که از ترس بروز حرکات خيابانی و گسترش اين قبيل اعتراضات، بسياری از اعمال عاديش را تعطيل کند. مثلا قرار بود ماه محرم تجمعات عزاداری صورت بگيرد که آن را تعطيل کردند. بسياری از مراسم معمول ديگر را هم تعطيل کردند.
بايد بپرسيم تا کی اين حکومت قادر است اين وضعيت غير عادی را ادامه بدهد؟ و کی می تواند حالت عادی ايجاد کند؟
يک راه ايجاد کردن حالت عادی اين است که هر آنچه را که مردم می خواهند به آنها بدهند و آنها را راضی کنند و راه ديگر اين است که به طور کلی آنها را سرکوب کنند. من فکر نمی کنم الان شرايط اجرای اين دو راه وجود داشته باشد. تصور من اين است که هيچ بعيد نيست که در زمانی نه چندان دور دوباره فرصتی ايجاد شود که حرکات خودانگيخته مردم باز هم در سطح خيابانها بروز کند. ولی فعلا نتيجه مهم مقاومت مردم به اشکال مختلف اين شده است که بخش بزرگی از شهروندان ايران حکومت ناپذير شده اند.


فرانسه: اعضای ۱+۵ درباره به روز شدن پيشنهاد هسته ای به ايران اختلاف نظر ندارند


راکتور تحقیقاتی 
تهران
سخنگوی وزارت امور خارجه فرانسه روز جمعه اعلام کرده است که اعضای گروه ۱+۵ بر سر به روز شدن پيشنهاد مبادله هسته ای برای تامین سوخت راکتور تحقیقاتی تهران اتفاق نظر دارند.
کريستين فاژ، سخنگوی وزارت امورخارجه فرانسه می گويد:« بين شش کشور (بريتانيا، فرانسه، آمريکا، چين، روسيه به همراه آلمان گروه ۱+۵) در خصوص به روز شدن پيشنهادی که در پاييز سال ۲۰۰۹ به ايران ارائه شد، اختلاف نظری وجود ندارد و  در اصول و پارامترهای اين به روز شدن  نیز اختلاف نظری وجود ندارد.»
ايندگان کشورهای آمريکا، روسيه و فرانسه به همراه آژانس بين المللی انرژی اتمی اکتبر  سال گذشته در وين به جمهوری اسلامی پيشنهاد کردند تا در ازای انتقال ۱۲۰۰ کيلوگرم اورنيوم غنی شده با غنای کم ايران به روسيه و سپس فرانسه، سوخت اتمی مورد نياز راکتور اتمی تهران را دريافت کند. ايران ابتدا «موافقت اصولی» خود با اين پيشنهاد را اعلام کرد اما بعدا آن را رد کرد.
ايران از سال گذشته تاکنون ميزان ذخيره اورانيوم غنی شده خود را افزايش داده است و مقامات فرانسه می گويند گروه ۱+۵ پيشنهاد خود در اين زمينه را به روز می کند.
 سخنگوی وزارت امور خارجه فرانسه، همچنين درباره به روز کردن اين پيشنهاد گفته است که اين يک مساله «رياضی» است به دليل اين که سانتريفيوژ ها کار می کنند، پس اين پيشنهاد نيز به روز شدن نياز دارد.
روزنامه آمريکايی نيويورک‌تايمز اخيرا خود گزارش داده بود که گروه ۱+۵ بسته پيشنهادی تازه‌ای را برای مبادله اورانيوم غنی شده با سوخت اتمی مورد نياز رآکتور تحقيقاتی تهران آماده کرده‌اند که بر اساس آن ايران بايد حدود دو هزار کيلوگرم از اورانيوم با غنای پایین خود را به خارج از کشور منتقل کند.
روزنامه فرانسوی لوموند نیز روز پنجشنبه گزارش داده است که آمريکا علاوه بر ۱۲۰۰ کيلوگرم اورانيوم غنی شده برای تامين سوخت راکتور تحقيقاتی تهران، خواستار انتقال ۲۰۰۰ کيلوگرم اورانيوم غنی شده با غنای کم به روسيه برای تامين سوخت نيروگاه اتمی بوشهر است.
لوموند اضافه کرده است که لندن و پاريس با اين پيشنهاد مخالفت کرده اند چرا که ممکن است نفس پذيرش اين مساله به فعاليت های غنی سازی در ايران مشروعيت ببخشد.
به رغم اين گزارش، آمريکا و فرانسه درباره وجود چنين پيشنهاد يا اختلاف نظری  موضع گیری نکرده اند.
در همين زمينه، منوچهر متکی، وزير امور خارجه ايران، روز جمعه با اشاره به خبرهای منتشر شده در رسانه های غربی در مورد بسته جديد پيشنهادی گروه ۱+۵ در مورد تبادل سوخت، آن را يک بازی تبليغاتی- رسانه‌ای خواند.
قرار است در نشست آتی سعيد جليلی، مذاکره کننده ارشد هسته ای ايران و کاترين اشتون، مسئول سياست خارجی اتحاديه اروپا که نمايندگی گروه ۱+۵ را برعهده دارد، در مورد مناقشه هسته ای ايران مذاکره کنند.
ولی تاکنون زمان، مکان و موضوعات اين مذاکرات توافقی بين دو طرف حاصل نشده است.
طی هفته های های اخير سعيد جليلی و کاترين اشتون طی نامه هايی آمادگی خود را برای برگزاری این مذاکرات اعلام کرده اند. کاترين اشتون پيشتر پيشنهاد کرده بود که اين مذاکرات در روزهای ۲۴ تا ۲۶ آبان ماه برگزار شود و ايران نيز اعلام کرده است در هرزمانی پس از ۱۹ آبان برای مذاکره آمادگی دارد.
منوچهر متکی همچنين روز جمعه گفته است که تهران پيشنهادی جديدی برای مبادله سوخت دريافت نکرده است.
وزير امور خارجه ايران همچنين تصريح کره است در صورتی که گروه وين (فرانسه، روسيه، آمريکا و اژانس) به دنبال مبادله سوخت نباشد، «نيازمند اين تبادل نيستيم، زيرا جمهوری اسلامی ايران در حال طی کردن مسير خود است».
کشورهای غربی ايران را متهم می کنند که در پوشش برنامه هسته ای خود در صدد دستيابی به تکنولوژی لازم برای ساخت سلاح اتمی است. ايران با رد اين اتهام می گويند برنامه هسته ای اين کشور برای تامين انرژی است.


فقط نیم ساعت برنامه صدا و سیما برای «۱۳ میلیون» معترض!

علی شکوری راد می‌گوید در زندان به خاطر مصاحبه‌ با فرستنده‌‌های خارجی به‌شدت تحت فشار بوده است. بر اساس آمار وی، خبرگیری مردم از شبکه‌های صدا و سیما ۴۵ درصد کاهش داشته و آنها به شبکه‌‌های فارسی‌زبان خارجی روی آورده‌اند.


مصاحبه با رسانه‌های فارسی خارج از کشور می‌تواند هزینه‌ای سنگین برای فرد داشته باشد. بارها پیش آمده که خبرنگار، فعال حقوق بشر یا فعال سیاسی، پس از پخش مصاحبه‌اش با یک رسانه فارسی‌زبان خارجی بازداشت شده است.
علی شکوری راد، عضو شورای مرکزی جبهه مشارکت که به تازگی از زندان آزاد شده، در نامه به رئيس صدا و سیمای جمهوری اسلامی نوشته است که بیشترین فشار بر او در بازجویی‌ها به خاطر مصاحبه با تلویزیون فارسی بی‌بی‌سی بوده است.
 شکوری راد در نامه اش نوشته است: «پيش آمدن اضطرار برای استفاده از رسانه خارجی، حاصل رویکرد بسته و غيرحرفه‌ای رسانه ملی در انعکاس اخبار و نظرات مردم است. به‌طوری که همان حداقل ۱۳ میليون نفری که شما و جناح حاکم رسما پذيرفته‌ايد که در انتخابات سال گذشته به رقبای آقای احمدی‌نژاد رأی داده‌اند، هيچ سهمی از اين همه شبکه‌‌‌های ۲۴ ساعته صدا و سيما ندارند».

تجربه مناظره‌های تلویزیونی، یک بار برای همیشه؟
 صدا و سیمای جمهوری اسلامی در مناظره‌های انتخاباتی سال گذشته فرصتی به نمایندگان مخالف داد تا حرف‌هایشان را بزنند. این فرصت اگرچه در مقایسه با حجم برنامه‌های اختصاص یافته به تبلیغات محمود احمدی‌نژاد بسیار ناچیز بود، اما میلیون‌ها نفر را پای تلویزیون میخکوب کرد. میلیون‌ها نفری که مدت‌ها بود نگاهی به برنامه‌های کسالت‌آور فرستنده‌های داخلی نمی‌انداختند.
مناظره‌های 
انتخاباتی سال ۱۳۸۸
 کسادی این برنامه‌ها در گزارشی از سایت خبری تابناک در تابستان ۸۷ علنی شد. این سایت گزارشی منتشر کرد که در‌آن به دلایل بی‌علاقگی مردم به برنامه‌های هشت شبکه سراسری تلویزیونی جمهوری اسلامی و شبکه‌های استانی آن و بازار داغ رسانه‌های فارسی‌زبان خارج و برنامه‌های ماهواره‌ای اشاره شده بود.
در گزارش تابناک البته اشاره‌ای به سانسور به عنوان یکی از مهمترین دلایل دلسردی نسبت به برنامه‌های صدا و سیما نشده بود. تابناک فقط روی «کاهش پخش فیلم‌های سینمایی خارجی به بهانه‌ی پخش تله‌فیلم‌های ضعیف داخلی، و موج گسترده‌ی پخش فیلم‌ها و سریال‌های بسیار ضعیف چینی و کره‌ای» دست گذاشته بود که موجب شده است تا «بازار ماهواره داغ‌تر و راه برای جولان شبکه‌های مخالف جمهوری اسلامی بازتر شود».
 بر تعداد «شبکه‌های مخالف» به فاصله دوسال پس از این گزارش افزوده شد، مانند «بی‌بی‌سی فارسی»، «یورونیوز»، «رسا» و فرستنده‌هایی نظیر «فارسی۱» که فقط فیلم‌های هالیوودی را ترجمه و عرضه می‌کنند.
نتیجه این‌که از مخاطبان صدا و سیما بازهم کاسته شد و بازار «کساد» آن «کسادتر»! مهدی کلهر، نماینده پیشین احمدی‌نژاد در شورای نظارت بر صدا و سیما، در یکی از آخرین مصاحبه‌های خود در انتقاد از برنامه‌های این سازمان گفت «اگر تیراژ تمام آثار فاخر و سریال‌های مهم این رسانه مورد بررسی قرار گیرد، مشخص می‌شود که سازندگان این‌گونه تولیدات بخش خصوصی هستند و ربطی به صدا و سیما ندارند.»
 به‌دنبال این مصاحبه گفته شد که مهدی کلهر به خاطر همین انتقادها از سمت خود برکنار شده است.

صدا و سیمای «افترا وجعل حقایق»
 انتقادها فقط به کیفیت پایین، بی‌سلیقگی مدیران تهیه و تنظیم برنامه‌‌ها و سانسور اخبار محدود نمی‌‌شود. به نظر بسیاری از منتقدان، صدا و سیما همچون نشریاتی مانند کیهان، ارگانی است برای «افترازنی» و «جعل حقایق». این «افترازنی» در جریان مناظره‌های تلویزیونی در مقابل چشمان میلیون‌ها نفر، یکی از قدرتمندترین چهره‌های جمهوری اسلامی، هاشمی رفسنجانی و فرزندان او را هدف گرفت. تقاضای رفسنجانی برای دادن زمانی از برنامه‌های تلویزیون به منظور پاسخگویی هرگز برآورده نشد.
 علی شکوری راد درنامه‌اش به عزت‌الله ضرغامی، رئیس رادیو تلویزیون جمهوری اسلامی نوشته است: «نتيجه اين رويکرد، نه تنها به کام شما و جناح حاکم نبوده، بلکه موجب از دست رفتن اعتبار صدا و سيما و در نتيجه روی آوردن مردم به منابع خبری غير دولتی و يا خارجی بوده است».
 شکوری راد به آمار نظر سنجی چندی پيش ايسپا، موسسه وابسته به جهاد دانشگاهی از سهم خبرگيری مردم از صدا و سيما اشاره می‌کند که «۴۵ درصد کاهش يافته و در عوض برخی از شبکه‌های ماهواره‌ای رشد قابل ملاحظه‌ای داشته‌اند».
 او تاکید می‌کند، «تا زمانی که صدا و سيما فرصت انعکاس نظرات اين ۱۳ میليون نفر را در آن رسانه فراهم نياورد، باب استفاده اضطراری از رسانه های خارجی مفتوح خواهد بود.»
 شکوری راد در نامه‌اش خواسته که صدا و سیما به نسبت جمعيت مخالفی که حکومت ایران ۱۳ ميليون نفر آن را رسما پذيرفته است، ۳۵ درصد اوقات برنامه های خبری و تحليلی مجموعه شبکه ها را به آنان اختصاص دهد. او در نامه خود اضافه کرده است:«و چنانچه ادای اين حق برايتان ثقيل است، فقط نيم ساعت از هر يک از شبکه ها را در روز، و اگر اين هم سخت و سنگين است کلاً روزانه نيم ساعت فرصت اطلاع رسانی در يکی از شبکه های تلويزيونی را به مخالفين دولت و منتقدين وضع موجود اختصاص دهيد»
 اگر صدا و سیما واقعا به تقاضای شکوری راد پاسخ دهد و فقط نیم ساعت از زمان برنامه‌ها را در اختیار مخالفان قرار دهد، چه اتفاقی خواهد افتاد؟
 با اوجٰ‌گیری اعتراض‌ها نسبت به نتایج اعلام شده انتخابات خرداد ۱۳۸۸، بازهم صحبت از ادامه مناظره‌های تلویزیونی برای روشن شدن حقایق شد. وعده داده شد که به نمایندگان مخالف زمانی برای طرح اعتراض‌های خود داده می‌شود. ولی همه این‌ها در حد وعده باقی ماند و صدا و سیمای جمهوری اسلامی دیگر حاضر نشد «خطای» گذشته را تکرار کند. خطایی که موجی را براه انداخت که فرونشاندنش به سادگی میسر نبود.

نیلوفر خسروی
تحریریه: جواد طالعی
 


بازدید نمایندگان مجلس از زندان قزل حصار


روز جمعه (۵ نوامبر/ ۱۴ آبان) شماری از اعضای کمیسیون امنیت ملی و سیاست خارجی مجلس شورای اسلامی از زندان قزل حصار بازدید کرده‌اند. به گزارش خبرگزاری ایلنا، حسین سبحانی نیا، عضو کمیسیون امنیت ملی و سیاست خارجی مجلس با بیان اینکه این دیدار براساس درخواست دستگاه قضایی صورت گرفته، گفت: «علاء‌الدین بروجردی با شماری از اعضای این کمیسیون در روز سه‌شنبه از زندان قزل حصار بازدید کرده‌اند». وی هدف از این اقدام را "بررسی وضعیت کمی و کیفی" و همچنین کمک‌های کمیسیون "از نگاه امنیتی و سیاسی" خواند. سبحانی‌نیا همچنین گفت: «برنامه‌ای برای بازدید از بازداشتگاه‌های تحت امر نهادهای امنیتی وجود ندارد».


«قصد مهار و حذف خاتمی را دارند»

پایگاه اینترنتی محمد خاتمی به دستور "کمیته دولتی فیلترینگ" مسدود شده است. گردانندگان این سایت می‌گویند که پیش‌تر، هیچ تذکری مبنی بر تخلف دریافت نکرده‌اند. یک تحلیلگر، این اتفاق را پایان فرصت گفت‌وگو با نظام می‌داند.


سایت شخصی محمد خاتمی بر اساس قانون جرایم رایانه‌ای از دریافت خدمات میزبانی در داخل کشور محروم شده است. کارگروه تعیین مصادیق محتوای مجرمانه در قانون یادشده، این محرومیت را در روز چهارشنبه ۱۲ آبا‌ن‌ماه ابلاغ رسمی کرده است.
رییس کمیته تعیین مصادیق محتوای مجرمانه، دادستان کل کشور است و اعضای دیگر آن، فرماندهان نیروی انتظامی، رییس صدا و سیما، رییس سازمان تبلیغات اسلامی، وزیر اطلاعات و مسئولان وزارت‌خانه‌های آموزش و پرورش، ارتباطات و فناوری اطلاعات، دادگستری و فرهنگ و ارشاد اسلامی هستند.
محمدجواد اکبرین، تحلیلگر سیاسی مقیم پاریس در گفتگو با دویچه‌وله، این اقدام را مقدمه‌ی مهار و حذف آقای خاتمی از صحنه سیاسی ایران می‌داند.
دویچه‌وله: وبسایت آقای خاتمی تنها به انتشار افکار و دیدگاه‌های ایشان می پرداخته است. با این اوصاف فکر می‌کنید انسداد این سایت چه پیامی از نظر سیاسی دارد؟
محمدجواد 
اکبرینمحمدجواد اکبرین: اعلام کرده‌اند که این وبسایت را مصداق محتوای مجرمانه مشمول ماده ۲۳ قانون جرایم رایانه‌ای شناخته‌اند. این نشان می‌دهد که با کمال تاسف، دایره تحمل نظام جمهوری اسلامی به‌خلاف اصول مندرج در قانون اساسی چنان بسته و تنگ شده که حتی آرا و افکار رییس جمهور سابق ایران با آن آرای کم نظیر، مصداق جرایم رایانه‌ای واقع می‌شود. من این اتفاق را نشانه پایان فرصت گفت‌وگو با نظام تلقی می‌کنم.
با این تحلیل، فکر می‌کنید برای فعالیت‌های بنیادهای باران هم از این پس مشکل ایجاد شود؟
فکر می‌کنم نظام تصمیم نهایی را گرفته تا ‌آخرین سخن‌ها را با تمام کسانی که در دایره منتقدین آن جای می‌گیرند، بگوید. سخن نظام در یک‌سال و نیم گذشته با مردم در خیابان‌ها زده شد که من نام آن را گفت‌وگوی نظامی و امنیتی با شهروندان می‌گذارم. بنای دیگر نظام، رفتاربا منتقدان خود است که روزنه‌ها و مجاری رسانه‌ای آنها را ببندد.
احزابی چون مشارکت که در دوره ششم مجلس اکثریت را داشتند، دیگر نه امکان رسانه دارند و نه امکان فعالیت. از این‌جا شروع شده و به رییس جمهور سابق ایران رسیده که نماد و نماینده بخش وسیعی از مردم ایران و طرز فکر آنهاست.
اما آقای خاتمی از نظر موضع‌گیری و حضور در اعتراض‌های جاری، عقب‌تر از آقایان موسوی و کروبی بوده‌اند. چرا سراغ ایشان رفته‌اند؟
نظام می‌داند که شخصیت و وجهه بین‌المللی آقای خاتمی بسیار شناخته شده تر از آقایان موسوی و کروبی است. آقای موسوی جدا از صبغه تاریخی خود در نظام جمهوری اسلامی، یک چهره اعتراضی در دوران پس از انتخابات شناخته می‌شود. در حالی که آقای خاتمی نزد افکار عمومی جهان، نماد گفت‌وگوی تمدن‌هاست و کسی است که هنوز هم نهادهای حقوق بشری دنیا او را بعنوان فردی محترم می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌پذیرند و در بسیاری سمپوزیوم‌ها و سمینارهای بین‌المللی دعوت می‌کنند.
نظام می‌خواهد این شخصیت را مهار کند و او را از طریق حذف دیدگاه‌ها و سپس حذف خودش، به حاشیه براند. کما این‌که دیدیم سخنرانی جماران ایشان در سال گذشته، توسط نیروهای سمپات نظام دچار آشوب و هرج و مرج شد. فکر می‌کنم بنیاد باران نیز در آینده، تاوان این تصمیم نظام را پس دهد.
اما سرورهای خارج از کشور می‌توانند به سایت ایشان سرویس دهند و امکان دسترسی کاربران به آن را فراهم کنند. آیا پیام پنهان در این اقدام این نیست که به آقای خاتمی هشداری داده باشند که مراقب مرزها باشند؟
من تصور نمی‌کنم که این کار یک هشدار بوده است. هشدارهای لازم را نظام قبلا داده و نام ایشان بارها بعنوان یکی از سران فتنه برده شده است. بستن سایت ایشان، یعنی بستن حضور رسمی نظرات ایشان در داخل و مجبور کردن ایشان به پناه بردن به خارج.
این‌که وی از سرورهای خارج از کشور استفاده کند، به معنای محدود کردن ایشان است. کافی است آقای خاتمی حتی از نظر فنی بخواهد به خارج از کشور متصل شود یا سخن خود را از طریق رسانه‌های برون مرزی به گوش مردم برساند. در این‌صورت نظام به خواست خود می‌رسد تا بگویند  به خارج وابسته است.
پیامدهای این اعلام هم روشن است و نیاز به تفسیر ندارد. همیشه دارند مخالفان را به ارتباط با خارج متهم می‌کنند. اما هنوز اسناد کافی را برای شخص ایشان پیدا نکرده‌اند که گویا دنبال آن می‌گردند.
به این ترتیب، می‌توان گفت که قصد حذف ایشان نیست، بلکه کندن چاله‌ای زیر پای آقای خاتمی است؟
هر دوی اینهاست. از چاله شروع می‌‌کنند تا به چاه ختم ‌شود. هدف این است تا رهبران شاخص را حذف کنند.
پیش از این نیز سایت‌های اطلاع رسانی آقایان صانعی و بیات زنجانی یا دستغیب را هم بسته بودند. تحلیل شما را می‌توان تعمیم داد و مشمول سایرین نیز دانست؟
تصمیم نظام برای بستن مجاری اطلاع‌رسانی منتقدان خود و به ویژه چهره‌های شاخص، مشترک است. اما تحلیل‌ها به میزان تاثیرگذاری هر یک از این‌ تصمیم‌ها، متغیر خواهند بود.
بستن وبسایت‌های مراجع تقلید، پیامی برای طلاب یا روحانیون حوزه دارد و بستن وبسایت آقای خاتمی، برای نیروهای سیاسی که همچنان به اصلاح نظام فکر می‌کنند، پیام دیگری دارد.
این پیام آن است که دور راه بیشتر وجود ندارد: یا تابع نظام باشند یا از فکر اصلاح آن بیرون بیایند و به گروه‌های برانداز بپیوندند که در این صورت زحمت نظام هم کمتر خواهد شد.
مهیندخت مصباح
تحریریه: مصطفی ملکان


تاثیر سفر اوباما بر مناسبات ایران و هند

باراک 
اوباما، رئیس‌جمهور آمریکا در راه هند

باراک اوباما رئیس‌جمهور آمریکا روز جمعه (۵ نوامبر، ۱۴ آبان) در آغاز سفر ۹ روزه آسیایی خود عازم هند شد. برخی از رسانه‌های ایرانی این سفر را در مناسبات ایران و هند موثر می‌دانند. این مناسبات با چالش‌های تازه‌ای روبرو است.


رئیس‌جمهور آمریکا پس از سه روز اقامت در هند، عازم اندونزی، کره‌ جنوبی و ژاپن خواهد شد. در آستانه این سفر، مسعود میرکاظمی وزیر نفت جمهوری اسلامی ایران، برای ۵ شرکت هندی داوطلب همکاری در فاز ۱۲  پارس جنوبی و "فرزاد‌بی" دو ماه مهلت تعیین کرد که تکلیف خود را با این همکاری روشن کنند.
این اولتیماتوم در شرایطی داده می‌شود که بانک دولتی هند از یک هفته پیش معامله با شهروندان ایرانی را برای شعبات خارجی خود ممنوع کرده است. همچنین یک شرکت هندی که به ایران بنزین می‌فروشد، زیر فشار آمریکا اعلام کرده که قرارداد خود را تمدید نخواهد کرد.

فشار برای تحریم‌های بیشتر؟
پایگاه اینترنتی "دیپلماسی ایرانی" می‌نویسد که سفر باراک اوباما مناسبات ایران و هند را مورد توجه بیشتر قرار داده است. تحلیلگران غربی معتقدند که اوباما در سفر به هند، اندونزی، کره ‌جنوبی و ژاپن، خواهد کوشید همکاری بیشتر این کشورها را برای تنگ‌تر کردن حلقه محاصره اقتصادی جمهوری اسلامی جلب کند.
ژاپن و کره‌ جنوبی، قبلا نیز اعلام کرده‌اند که تحریم‌های تعیین شده در قطعنامه ۱۹۲۹ شورای امنیت را رعایت خواهند کرد. اما اوباما  می‌کوشد همکاری این کشورها را در اجرای تحریم‌های جداگانه ایالات متحده و اتحادیه اروپا نیز جلب کند.

فاز ۱۲ پارس‌ جنوبی
ایران از سه سال پیش برای واگذاری ۴۰ درصد سهام طرح توسعه فاز ۱۲ پارس جنوبی، با شرکت‌های ONGC و "هندوجای" هند مشغول مذاکره است. اکنون وزیر نفت تا ماه ژانویه سال ۲۰۱۱ به دو شرکت هندی مهلت داده که تصمیم نهایی خود را اتخاذ کنند. هزینه اجرای طرح توسعه فاز ۱۲ میدان پارس جنوبی ۷ میلیارد و ۸۰۰ میلیون دلار برآورد شده است.
آخرین مذاکرات مربوط به این طرح در آذرماه سال گذشته میان مسئولان ایرانی و هندی در دهلی انجام شد. در آن مذاکرات طرفین توافق کردند که تا فروردین ماه ۱۳۸۹ تکلیف مشارکت شرکت‌های هندی روشن شود؛ اما این هدف هنوز تحقق نیافته است
در نشست دهلی ضمنا بر سر فروش ۶ میلیون تن گاز مایع ایران به هند نیز مذاکره شد. اما این طرح هم هنوز عملی نشده است.

ذخائر هیدروکربنی
جمهوری اسلامی ایران همچنین در سال ۲۰۰۲ میلادی قرارداد مقدماتی بهره‌برداری از ذخائر هیدروکربنی میدان نفتی بینالود و میدان گازی فرزاد‌بی را با کنسرسیومی مرکب از ۳ شرکت هندی امضا کرد. اما با گذشت ۸ سال هنوز متن نهایی این قرارداد به امضا نرسیده است. کنسرسیوم هندی نیز از وزارت نفت اولتیماتوم گرفته که ظرف دو ماه آینده تکلیف این قرارداد را روشن کند.
کارشناسان، با استناد به شرکت بانک دولتی هند در تحریم‌های بین‌المللی، احتمال همکاری ۵ شرکت هندی را بسیار ضعیف می‌دانند.

سرنوشت مبهم خط لوله صلح
یکی دیگر از طرح‌های همکاری میان ایران و هند، که سال‌ها است بلاتکلیف مانده، "خط لوله صلح" است. این خط لوله ۲۴۰۰ کیلومتری، در صورت احداث، می‌تواند گاز ایران را به بنادر هند منتقل کند. مقامات ایران، هند و پاکستان تاکنون بارها بر سر اجرای این طرح مذاکره کرده‌اند، اما هنوز به نتیجه نرسیده‌اند.
جورج دبلیو بوش رئیس‌جمهور پیشین آمریکا، در ماه مارس سال ۲۰۰۶ میلادی ضمن سفری به دهلی تحریم اتمی هند را پایان یافته اعلام کرد. همان زمان ناظران گفتند که هدف بوش منصرف ساختن هند از همکاری با طرح خط لوله ایران بوده است. پس از این سفر، آمریکا همکاری‌های اتمی خود با هند را پس از حدود ۳۰ سال از سر گرفت.
مناسبات هند و آمریکا از یازده سپتامبر ۲۰۰۱ به این سو صمیمانه‌تر از همیشه شده است.

جواد طالعی
تحریریه: مصطفی ملکان


«ناوی پیلای برای نجات جان نسرین ستوده اقدام کند»

نسرین ستوده

«کمپین بین‌المللی حقوق بشر در ایران» از ناوی پیلای، کمیسر عالی حقوق بشر سازمان ملل خواست، برای نجات جان نسرین ستوده، وکیل زندانی اقدام کند. خانم ستوده برای دومین بار در زندان دست به اعتصاب غذا زده است.


سازمان حقوق بشری «کمپین بین‌المللی حقوق بشر در ایران» در اطلاعیه خود می‌گوید، خانم ناوی پیلای کمیساریای عالی حقوق بشر سازمان ملل متحد، باید بلافاصله از مقام‌های ایرانی بخواهد تا سلامتی جسمی وکیل حقوق بشر، نسرین ستوده، که در حال حاضر در زندان به سر می‌برد را تضمین و وی را آزاد کنند.
هادی قائمی، سخنگوی کمپین، گفت: «به عنوان کمیساریای عالی حقوق بشر، خانم پیلای موظف به کمک به مدافعان حقوق بشری که در معرض حملات جدی قرار گرفته‌اند، می‌باشد. سکوت وی در قبال آزار سیستماتیک و محاکمات وکلای مدافع حقوق بشر باعث نگرانی خواهد بود.»
نسرین ستوده، وکیل مدافع و فعال زنان، از ۱۳ شهریورماه در زندان به سر می‌برد. او از روز یکشنبه ۱۰ آبان برای بار دوم در زندان دست به اعتصاب غذا زده است. خانواده‌ی وی شامگاه پنجشنبه (۱۳ آبان) به دویچه وله گفت، خانم ستوده در اعتراض به روند رسیدگی به پرونده‌اش و نیز شرایط ناگواری که در زندان دارد، از روز یکشنبه ۱۰ آبان دست به اعتصاب غذای خشک زده است. نسرین ستوده پیش از این نیز یک بار دیگر به مدت ۲۷ روز اعتصاب غذا کرده بود.
خانم ستوده در انتظار محاکمه در تاریخ  ۲۴ آبان ماه است. اتهام‌های او «اقدام علیه امنیت ملی»، «اجتماع و تبانی به قصد به هم زدن امنیت ملی» و «همکاری با کانون مدافعان حقوق بشر» اعلام شده است.
«کمپین بین‌المللی حقوق بشر در ایران» در اطلاعیه خود همچنین نوشته است: «پرونده ستوده بخشی از زنجیره بزرگی از دستگیری‌ها و محاکمات وکلای حقوق بشر در ایران، از جمله محمد اولیایی‌فرد، محمدعلی دادخواه، عبدالفتاح سلطانی، محمدسیف زاده و گیتی پورفاضل است.»
محمد اولیایی‌فرد در حال حاضر در حال گذراندن یک سال حکم زندان خویش است. بنابر گزارش‌ها، اتهام او اطلاع‌رسانی در خصوص چگونگی رسیدگی به پرونده‌های قضایی در ایران بوده است. محمد سیف‌زاده وکیل دیگر هفته‌ی گذشته توسط دادگاه انقلاب تهران به ۹ سال حبس و ده سال محرومیت از حرفه وکالت محکوم شد. محمدعلی دادخواه و عبدالفتاح سلطانی هر یک دارای پرونده‌های قضایی هستند که در جریان است. گیتی پورفاضل، وکیل دادگستری که دفاع از موکلان بهایی را بر عهده دارد، در تاریخ ۱۶ آبان دادگاهی خواهد شد.
بر اساس اعلامیه‌ی مصوب سازمان ملل در سال ۱۹۹۸ در مورد مدافعان حقوق بشر، دولت‌ها موظف‌ شده‌اند، در مقابل هرگونه خشونت، تهدید، ، تبعیض و فشار و یا هرگونه عملیات خودسرانه‌ای که ممکن است علیه مدافعان حقوق بشر رخ دهد، از آنها حفاظت کنند.

شیرین عبادی به نسرین ستوده:
به وجودت نیازمندیم، اعتصابت را بشکن!

شیرین عبادی در گفت‌وگو با دویچه وله از نسرین ستوده خواست که اعتصابش را بشکند.

دویچه‌وله: خانم عبادی! همکار شما، خانم نسرین ستوده که از ۱۳ شهریورماه در بازداشت به‌سر می‌برد، یکبار دیگر در اعتراض به وضعیت خودش دست به اعتصاب غذای خشک زده است. فکر می‌کنید که ایشان در اعتراض به چه چیزی و برای چه خواست مشخصی برای بار دوم دست به اعتصاب غذا و آن هم از نوع خشک زده است؟
شیرین عبادی: اعتراض خانم نسرین ستوده این است که چرا قانون را اجرا نمی‌کنند! ما وکلا در ایران مهم‌ترین مشکل‌مان این بود که به قضات و مأمورین حکومتی می‌گفتیم ما به قانونی که شما وضع کرده‌اید، هرچند اعتراض داریم، ولیکن احترام می‌گذاریم، منتهی آن‌ها به قانون احترام نمی‌گذارند. یکی از مشکلاتی که برای خانم ستوده برخلاف قانون پیش آو‌رده‌اند، این است که طبق قانون بعد از این که تحقیقات تمام شد، ایشان می‌توانند هر لحظه که بخواهند با وکیل‌شان ملاقات کنند. اما تا به امروز به وکلا اجازه‌ی ملاقات داده نشده است. همچنین ایشان می‌توانند با خانواده به طور مرتب هفته‌ای یکبار ملاقات کنند و روزی چند دقیقه صحبت تلفنی داشته باشند. همه این‌ها را از ایشان مضایقه کرده‌اند. بعد از این که تحقیقات مقدماتی تمام شد و پرونده به دادگاه رفت، نیازی نیست که کسی را در سلول انفرادی نگه دارند. با وجود این که پرونده‌ی خانم ستوده به دادگاه ارجاع و تحقیقات تمام شده است، اما از ابتدای بازداشت‌ها تا به امروز کاملاً ایزوله هستند و در سلول انفرادی به‌سر می‌برند. سایر حقوق خانم ستوده به‌عنوان یک زندانی نادیده گرفته شده است، ازجمله این که قاضی با صدور قرار وثیقه در مورد ایشان مخالفت می‌کند. تمامی این ‌امور خلاف واقع به خاطر این است که قوه قضاییه استقلال خودش را از دست داده و بازپرسی که به کار ایشان رسیدگی می‌کند، گوش به فرمان مأمورین امنیتی است.

چه پیامی برای خانم ستوده دارید؟
مهم‌ترین پیام من این است که اعتصاب خودشان را بشکنند، زیرا ما به وجود ایشان نیازمندیم و بایستی با تنی سلامت به مبارزات خودشان ادامه دهند.

اخیراً برای آقای سیف‌زاده، وکیل دیگری که از اعضای کانون مدافعان حقوق بشر است، حکم طولانی زندان و حبس بریده شد. خانم ستوده هم قبل از دستگیریش در مصاحبه با ما گفته بود که به طور مشخص از او خواسته‌اند که دست از وکالت شما بردارد. یکی دیگر از موارد فشاری که به خانم نرگس محمدی اعمال کردند هم باز عضویت ایشان در کانون مدافعان و همکاریش با شما بود. فکر می‌کنید دلیل این میزان از حساسیت حاکمیت موجود روی فعالیت‌های شما و کانون مدافعان حقوق بشر به چه دلیل است؟
مهم‌ترین مشکلی که حکومت با مدافعان حقوق بشر از جمله من و همچنین کانون مدافعان حقوق بشر دارد، آن است که حکومت نمی‌خواهد ما کارهای خلاف قانونش را بیان کنیم. آن‌ها می‌گویند چرا با رسانه‌ها مصاحبه می‌کنید، چرا به سازمان ملل متحد گزارش می‌دهید. گزارش دادن به سازمان ملل متحد و به NGOهای بین‌المللی حقوق بشر مثل سازمان عفو بین‌الملل و FIBH به‌هیچ وجه کار خلاف قانون نیست. دولت ایران به کنوانسیون‌های حقوق بشر پیوسته است و باید آن‌ها را اجرا کند. حالا که اجرا نمی‌کند، بنابراین می‌بایستی سازمان ملل متحد در جریان کار قرار گیرد. آنچه باعث شده که نسبت به من و سایر مدافعان حقوق بشر ازجمله آقای کبودوند، آقای اولیایی‌فر، آقای سیف‌زاده و خانم ستوده این‌چنین با شدت عمل رفتار کنند، همین است که آن‌ها می‌گویند ما هر کاری می‌کنیم، شما صدای‌تان درنیاید و حال آن که ما بایستی صدای‌مان دربیاید. مدافع حقوق بشر صدای خاموش مردم است که بلند می‌شود تا وجدان بشری را حساس کند.
گفت‌وگو: میترا شجاعی
تحریریه: مصطفی ملکان

القاعده مسئولیت ارسال بمب‌های پستی را برعهده گرفت

القاعده 
مسئولیت ارسال بمب‌های پستی از یمن را برعهده گرفت

شبکه تروریستی القاعده مسئولیت ارسال بسته‌های پستی بمب از یمن به آمریکا و اروپا و همچنین انفجار هواپیمای آمریکایی در دبی را بر عهده گرفت. اما واشنگتن در مسئولیت القاعده در انفجار هواپیمای ترابری ابراز تردید جدی کرده است.

شاخه شبکه تروریستی القاعده در یمن روز جمعه (۵ نوامبر / ۱۴ آبان) مسئولیت ارسال بسته‌های پستی بمب‌گذاری شده به آمریکا و همچنین انفجار هواپیمای باربری شرکت "یونایتد پارسیل سرویس" (UPS) در دبی که در سپتامبر گذشته روی داد، را پذیرفت.
در بیانیه القاعده که روز جمعه بر روی پایگاه‌های خبری اسلام‌گرایان منتشر شد، القاعده در پیامی تند خطاب به باراک اوباما، آمریکا را تهدید به اجرای حملات بیشتری کرد.
در این بیانیه آمده است: «به اوباما می‌گوییم که ما موفق شدیم ظرف یک سال، سه ضربه بزرگ به هواپیماهای تو بزنیم و به لطف خدا به ضربه زدن به منافع آمریکا و هم‌پیمانانش ادامه خواهیم داد».
ارتش یمن 
تاکنون نتوانسته ‌است فعالیت شورشیان القاعده را متوقف سازد در این بیانیه همچنین عربستان سعودی محکوم شده که در همکاری با سازمان‌های اطلاعاتی اروپایی، بسته‌های پستی قابل انفجار که از دبی به مقصد شیکاگو ارسال شده بود را در لندن خنثی کنند.
القاعده در این زمینه گفته که این بسته‌ها برای انفجار در معابد «یهودی صهیونیست» آماده شده بود و عربستان با این کار خود مرتکب خیانت شده و از یهودی‌ها حمایت کرده است.
ارسال بسته‌های پستی مشکوک و آماده انفجار چندیست که باعث بروز بحرانی امنیتی در برخی کشورهای اروپایی شده است.
با کشف چند بسته مشکوک به آدرس رهبران فرانسه و آلمان ارسال شده بودند، یونان هرگونه حمل و نقل هوایی را تا اطلاع ثانوی ممنوع کرده و برخی از دیگر کشورها مانند فرانسه نیز تدابیر امنیتی شدیدی را در فرودگاه‌ها برای بازرسی بارها به عمل می‌آورند.
این گروه اسلام‌گرا همچنین در ادامه، مسئولیت انفجار یک هواپیمای باربری متعلق به آمریکا در دبی را بر عهده گرفت. هواپیمای متعلق به شرکت UPS در سپتامبر گذشته در دبی منفجر شد.
القاعده در حالی مسئولیت این انفجار را بر عهده گرفته که سازمان هواپیمایی امارات روز یک‌شنبه اعلام کرده بود هیچ دلیلی بر وجود بمب در هواپیما و انفجار آن به دلیل بمب‌گذاری وجود ندارد.
القاعده مدعی شده که چون انفجار این هواپیما در دبی به این جریان نسبت داده نشده، به همین دلیل سکوت اختیار کرده تا بتواند چنین عملیاتی را بار دیگر تکرار کند.
آمریکا: القاعده نقشی در انفجار هواپیما نداشته است
القاعده 
مسئولیت انفجار هواپیمای شرکت باربری سخنگوی شرکت UPS در آمریکا گفت که این شرکت دلیل خاصی برای انفجار هواپیمایی که سوم سپتامبر از دبی عازم آلمان بود، ندارد.
به گفته وی، شرکت آمریکایی اطمینان ندارد که چه کسی با چه هدفی پشت چنین حادثه‌ای بوده و صرفا به بازپرسان و محققان اعتماد دارد که آنها نیز گفته‌اند بمب‌گذاری، عامل انفجار هواپیما نبوده است.
در همین حال یک مسئول آمریکایی در گفتگو با رویترز تاکید کرد که آمریکا دلیلی ندارد که جریان القاعده را مسئول انفجار هواپیمای متعلق به شرکت UPS بداند.
این مسئول آمریکایی متخصص در مبارزه با تروریسم گفت: «دلایل بسیار محکمی وجود دارد که جریان القاعده مسئول برنامه‌ریزی برای توطئه علیه هواپیمای آمریکایی بوده که هفته گذشته به شکست انجامید، ولی در عین حال نمی‌توانیم در مورد حادثه سپتامبر گذشته در دبی با قاطعیت سخن بگوییم.


سفر وزیر خارجه ‌آلمان به باریکه ‌غزه

گیدو 
وستروله، وزیر خارجه‌ی آلمان

گیدو وستروله، وزیر خارجه آلمان به زودی راهی باریکه‌ی غزه خواهد شد. این نخستین سفر یک مقام بلندپایه‌ی آلمان به این منطقه است. وی پیش از آن به منظور پیشبرد مذاکرات صلح خاورمیانه با رهبران اسرائیل دیدار و گفت‌وگو خواهد کرد.

وزارت امور خارجه‌ی آلمان روز جمعه (۵ نوامبر / ۱۴ آبان) اعلام کرد که گیدو وستروله، وزیر خارجه‌ی این کشور، روز دوشنبه‌ی آینده به باریکه‌ی غزه سفر خواهد کرد.
به گفته‌ی وزارت خارجه‌ی آلمان، وستروله می‌خواهد از نزدیک «امکانات مشخص برای بهبود اوضاع» را بررسی کند. درباره‌ی این سفر با اسرائیل توافق شده است. آندریاس پشکه، سخنگوی وزارت خارجه‌ی آلمان خاطر نشان ساخت که البته این سفر به «وضعیت امنیتی» روز بستگی دارد.
تشویق طرفین به مذاکرات صلح
گید وستروله نخست قصد داشت در تابستان به همراه دیگر وزیران خارجه‌ی اروپا از غزه دیدن کند. ولی این سفر بارها به تعویق افتاد. وزیر خارجه‌ی آلمان پیش از سفر خود به باریکه‌ی غزه، از اورشلیم دیدن خواهد کرد.
هدف وستروله از این سفر آن است که اسرائيل و فلسطینیان را به ادامه‌ی مذاکرات مستقیم برای صلح تشویق کند. دیدار با شیمون پرز، رئیس‌جمهوری اسرائیل و نیز آویگدور لیبرمن، وزیر خارجه‌ی این کشور، در دستور کار این سفر قرار خواهد داشت.
وزیر خارجه‌ی آلمان، همچنین با خانواده‌ی «گیلعاد شالیط» سرباز اسرائیلی دیدار خواهد کرد که بیش از چهار سال پیش در باریکه‌ی غزه توسط نیروهای تندرو فلسطینی ربوده شد. از سرنوشت این سرباز اسرائیلی هنوز خبری در دست نیست.
دیدار با رهبران حماس منتفی است
گیدو وستروله دیدار با رهبران حماس در باریکه‌ی غزه را منتفی دانسته است. وی گفت: «برای ما روشن است که نباید نسبت به ترور روادار بود. ما خشونت نیروهای تندرو فلسطینی علیه شهروندان اسرائيل را به شدت محکوم می‌کنیم».
وزیر خارجه‌ی آلمان سیاست دولت متبوعش را در این رابطه، دفاع از «نیروهای میانه‌رو» فلسطینی توصیف کرد.
گیدو وستروله در آستانه‌ی سفر خود به خاورمیانه از اسرائيل خواست که در محاصره‌ی باریکه‌ی غزه نرمش بیشتری نشان دهد. وی به روزنامه‌ی آلمانی «فرانکفورتر آلگماینه‌» گفت: «برای ما مهم است که صادرات از باریکه‌ی غزه را ممکن سازیم، زیرا توسعه‌ی اقتصادی در آنجا، زمین را زیر پای نیروهای افراطی و ایدئولوژی آنها خالی می‌کند».
اسرائيل مدت‌هاست باریکه‌ی غزه را که کنترل آن در اختیار سازمان اسلام‌گرای حماس است، محاصره کرده تا از رسیدن جنگ‌افزار به دست نیروهای تندرو فلسطینی جلوگیری کند.
در ماه ژوئن امسال، مقامات اسرائیلی از سفر «دیرک نیبل»، وزیر توسعه‌ی آلمان به باریکه‌ی غزه جلوگیری کردند. این محدودیت‌ها بعدها تخفیف پیدا کرد.



فتوای مراجع: آزار و تعدی به دراویش قطعاً حرام  است
جرس: 
در پی فشارهای وارده از سوی حکومت و حملات دامنه دار عوامل لباس شخصی به منازل و حسینیه های دراویش، و همچنین صدور احکام قضایی حبس و تبعید و شلاق برای پیروان اهل تصوف، خصوصاً درویشان سلسله نعمت اللهی گنابادی، سه تن از آیات عظام مراجع تقلید اسدالله بیات زنجانی، سیدعلی دستغیب شیرازی و صادقی طهرانی از متصوفه و درویشان پیرو سلسله نعمت اللهی گنابادی حمایت نموده و اعمال ارباب جور و ظلم، در هتک حقوق مسلم درویشان و تخریب مراکز عبادی و حسینیه های آنان را تقبیح کردند.
به گزارش مجذوبان نور، این سه مرجع تقلید در این مورد فتوا داده اند "این همه تعدی و تجاوز و تخریب حسینیه ها و اماکن مقدسه که متعلق به این گروه از برادران شیعی ما بوده همه مصداق بارز فإن بغت إحداهما على الأخرى می باشند که بر همه علماء اسلام فرض و واجب است که در مقابل این تعدیات سکوت نکنند ..."

آیات عظام زنجانی، دستغیب شیرازی و طهرانی همچنین خاطرنشان کرده اند "از آنجا که علما بزرگ در قرون متوالی نظیر علامه جعفر کاشف العطاء سید بحر العلوم، ملا عبدالصمد همدانی، علامه شیخ محمد حسین آل کاشف العطاء، سید مهدی درچه ای، امام خمینی، علامه طلاطبایی، آیت الله منتظری و شهید مرتضی مطهری رویه این گروه از شیعیان را تصریحاً و تلویحاً مورد تأیید قرار داده اند و هرگز انحرافی در عقیده و عمل از ایشان دیده نشده لذا اینجانبان امضاء کنندگان این بیانیه برای عمل به وظیفۀ شرعی اعلام می داریم که تعدی به آنان و تخریب اماکن مذهبی و حسینیه های فقرای نعمت اللهی گنابادی مخالف صریح دستورات شرع مبین اسلام و قطعاً حرام می باشد."

در پایان این فتوا آمده است "از دست اندرکاران و دلسوزان نظام جمهوری اسلامی و عقلاء قوم می خواهیم که اکیداً جلوی تحرکات اشخاص تندرو و جاهل را بگیرند و و نگذارند محیط اسلامی رنگ و بوی فضای جاهلیت به خود بگیرد."



صنعت پوشاک در آستانه نابودی


در حالی که صنعت پوشاک کشور می‌تواند به عنوان یکی از مزیت‌های اقتصادی مطرح باشد به نظر می‌رسد طی سال‌های اخیر فضا بر تولید کنندگان این صنف به قدری تنگ شده است که باید منتظر ورشکستگی مارک‌های برتر پوشاک کشور باشیم، تولید کنندگانی که تا چندی پیش در جمع صادر‌کنندگان ایرانی قرار می‌گرفته‌اند امروز حتی برای جلب مشتری در بازارهای داخلی از تبلیغ کردن نیز خودداری می‌کنند.
به گزارش روزنامه خبر، برندهای ایرانی مردانه که بخش عمده فعالیت خود را بر روی تولید کت وشوار متمرکز می‌کنند در حال حاضر با مشکلات فراوانی دست به گریبان هستند، اجناس چینی با قیمتی به مراتب پایین در بازار چنان سهم بازار این تولید کنندگان را تحت‌الشعاع قرارداده‌اند که این شرکتها برای حفظ سهم بازار خود به سمت گروه‌های خاص درآمدی در دهک‌های درآمدی بالا تمایل پیدا کرده و از بازار قشر متوسط جامعه دور می‌شوند.
سایت خبری ام بی ای نیوز در زمینه توقف تبلیغات چند برند شناخته شده ایرانی می‌نویسد: با سرد شدن هوا وآغاز فروش فصل پاییز انتظار می‌رفت که تبلیغات گسترده‌ای درزمینه فروش پوشاک گرم مشاهده شود. اگر کمی به بازار تبلیغات توجه کنیم و به آن متمرکز شویم می تواینم سردی تبلیغات پوشاک گرم را حس کنیم. در حالی که هوا کاملا سرد شده است اما هیچ تبلیغ محیطی یا رسانه ای از این محصولات به چشم نمی‌خورد. این موضوع بهانه‌ای شد تا با یکی از مهمترین برند‌های ایرانی در این زمینه گفت‌و‌گویی داشته باشیم اما با پاسخ شوکه‌کننده‌ای مواجه شدیم.
مدیر روابط عمومی یکی از شرکت‌های نام آشنای پوشاک کشور در پاسخ به خبرنگار ام‌بی‌ای گفت: شرکت ایکات هیچ‌‌گونه تبلیغاتی در این فصل ندارد و این شرکت بخش تلیغات خود را حذف کرده است.
برند ایکات که با هدف بسط و گسترش در بازار پوشاک وارد بازار شده بود بخش تبلیغات خود را حذف کرده و به گفته مدیر روابط عمومی این شرکت روءسای این شرکت هیچ برنامه‌ای برای شناساندن بیشتر نام خود ندارند.
تولید کننده این مارک شناخته شده ایرانی به عنوان یک برند داخلی در زمینه تولید و فروش فعالیت می کند و بسیار ناراحت کننده است که از موضوع مهمی به نام تبلیغات چشم‌پوشی کند. ایکات که به عنوان یک برند شناخته شده داخلی مطرح شده بود با دلسردی تمام بدون هیچ تبلیاتی به تبلیغات گذشته بسنده کرده و این بخش مهم را حذف کرده است.
از دیگر نکاتی که صحت این خبر را تائید می‌کند عدم به‌روز رسانی سایت این گروه تولید کننده پوشاک است از زمستان و پاییز ۲۰۰۶-۲۰۰۷ به بعد است.
البته نکته قابل توجه آنکه در این زمینه خبر تعطیلی برنامه‌های تبلیغاتی چند شرکت دیگر نیز در این سایت منعکس شده است این در حالی است که طی سال‌های اخیر دست اندرکاران صنعت پوشاک بارها مشکلات خود را در زمینه واردات بی‌رویه و قاچاق گسترده به کشور ابراز کرده بودند ولی در عمل هیچ دستاوری در این زمینه حاصل نشده است و افزایش تعرفه‌های واردتی نیز تنها به کاهش واردات رسمی و افزایش قاچاق و واردات چمدانی پوشاک به کشور شده است.
البته رونق فروش‌های خانگی که بعضا از طریق همین واردات چمدانی و قاچاق تامین می‌شوند به خوبی نشان از زیر زمینی شدن بازار پوشاک کشور را دارد. نگاهی با آمارهای گمرک ایران نشان می‌دهد صادرات انواع پوشاک از کشور طی ۶ ماهه نخست سال جاری به ۳۷ میلیون دلار رسیده است در حالی که میزان واردات در همین دوره ۷ میلیون دلار بوده و با توجه به این تراز مثبت باید شاهد رشد این صنایع در کشور باشیم ولی روند معکوس ناشی از همان مواردی بود که به آن اشاره شده است.
البته نباید فراموش کرد که میزان صادرات پوشاک طی چند سال اخیر در ایران به سرعت افت کرده است آمارهای ۶ ماهه نخست سال جاری به ۳۷ میلیون دلار می رسد در حالی که آمارهای ۶ ماهه نخست سال ۸۷خبر از صادراتی معادل ۶۰ میلیون دلار را می‌دهد و در عمل تا پایان سال ۸۷ میزان صادرات پوشاک ایران به رقمی معادل ۱۱۱ میلیون دلار رسیده است در حالی که پیش‌بینی کارشناسان صنعت پوشاک در مورد میزان صادرات سال جاری اصلا امیوار کننده نیست.
به هر شکل آنچه در صنعت پوشاک کشور در حال وقوع است خبر از چشم‌انداز تیره این صنعت در کشور دارد، البته نکته جالب آنکه خانوارهای ایرانی به دلیل افزایش هزینه‌های مانند مشکن مجبور به کاهش سهم پوشاک و کفش در سبد هزینه‌های خود شده‌اند به ظوریکه آمارهای بانک مرکزی نشان می‌دهد در سال ۷۸ سهم پوشاک و کفش در سبد هزینه‌های خانوارهای ایرانی چیزی معادل ۸ درصد بوده است در حالی که این سهم در سال ۸۷ به رقم ۵ درصد کاهش پیدا کرده است این روند در شرایطی است که قدرت خرید خانوارها نیز کاهش داشته و در مقابل هزینه‌های تولید در کشور به شدت افزایش داشته است به طوریکه آمارهای بانک مرکزی نشان می‌دهد تنها طی سال‌های ۸۳ تا ۸۸ هزینه‌های تولید در بخش پوشاک معادل ۷۰ درصد رشد داشته است.
در حال حاضر می توان گفت متاسفانه بازاری که حداقل ابعاد مالی آن معادل ۹ هزار میلیارد تومان است را به کالاهای دست قاچاقچیان سپرده شده است و تولید کنندگان داخلی نیز در حال رانده شدن از این بازار هستند. نکته جالب آنکه چرخه زمین خوردن صنایع پوشاک نساجی ایران طی تازیخ معاصر ایران چندین بار اتفاق افتاده است و هر بار نیز زیان‌های جبران ناپذیری به سرمایه های ملی وارد امده است و هر باز نیز سیل واردات خارجی دلیل اصلی این اتفاق بوده و متاسفانه هنوز مدیران دولتی ما نمی‌توانند نسخه مناسبی برای حمایت از زنجیره صنایع نساجی و پوشاک کشور ارایه دهند.
تصویر حاکم بر صنعت پوشاک کشور طی دهه ۸۰ به‌خوبی در سیر نزولی که بر میزان صادرات این صنعت حاکم بوده مشخص است روندی که از ۲۳۵ میلیون دلار در سال ۸۲ در شش ماهه سال جاری به حدود ۳۷میلیون دلار نزول کرده است و البته نمی‌توان امیدوار بود در شرایطی که دفمندسازی یارانه‌ها برای بسیاری از صنایع کشور می‌تواند به عنوان یک چالش جدی مطرح باشد صنایع پوشاک ایران بتوانند به راحتی از این آزمون سر بلند بیرون بیایند.


بيانيه مشترك انجمن هاي زيست محيطي غرب و جنوب غرب ايران در رابطه با بحران آتش سوزي جنگل هاي زاگرس

طراوت روح و زندگي را بي گمان درخت و نفس زنده خلق را برگ سبز آن به آدمي مي دهد. جنگل بستر اصلي حيات است، پوشش آن رازي است براي بقا و حلقه آغازين حيات بشري مي باشد. هر سليقه و ذوقي را مي پذيرد، با هر دشمني دوست و به هر آدمي بازدمي مي دهد. يك تن است اما سه انسان بزرگ و باور انديش را زنده نگه مي دارد. زيبايي جنگل انكار ناپذير و فقدانش تاسف بار است. همان گونه كه فوايدش عايد همگان ميظباشد، مضرات نابوديش نيز دامن گير بشري است.
عرصه جنگل هاي زاگرس بنا به ادعا و ادله بسياري از اكولوژيست ها، يكي از اكوسيستم هاي منحصر به فرد دنيا مي باشد. اين جنگل­ها با تنوع جالب آن از استعداد بسيار خوبي براي زادآوري و تكثير برخوردارند و از سويي ديگر زاگرس زايشگاه، زيستگاه و گورستان تمدن ها، جنگ ها و دلاوري هايي مي باشد كه تاريخ بشر همواره به ديده احترام در مقابل آن سر تعظيم فرود آورده است.
بايد يادآور شد كه اين طبيعت زيبا با خطر جدي نابودي روبرو است و خطرات زيادي آن را تهديد مي كند. يكي از مهمترين اين خطرات آتش است كه داراي اثرات طولاني مدت بر سيكل مواد معدني و آلي، اكوسيستم، تركيب گونه ها، رشد وتوسعه گياهان، زندگي گياهي و جانوري و خاك و همچنين آب شويي و فرسايش خاك وخطر سيل مي باشد. سال هاست كه سوختن پيكر سبز و با طراوت جنگل را در قبال ديدگانمان مي بينيم، فرياد جانكاه تنه درخت را مي شنويم و به خرمنگاه آتشي كه ساليان گذشته انبوهي از درختان مازو، زالزالك و بنه را به نابودي مي كشاند، نگريسته ايم.
حجم گسترده آتش سوزي چند سال اخير و بحران حاضر در زاگرس به امري غير قابل انكار تبديل شده است. لذا ما به عنوان انجمن هاي زيست محيطي غرب و جنوب غرب كشور از مسئولين محترم خواستاريم:
1- بر طبق اصل 50 قانون اساسي با چنين بحران هايي مقابله كرده و تمامي ارگان ها جهت كنترل آتش سوزي ها به شيوه اي كارآمد اقدام نمايند.
2- عوامل اين آتش سوزيجها را شناسايي كرده و بر طبق ضوابط قانوني با آن ها برخورد نمايند.
3- در جهت تعيين غرامت و ترميم اين منابع ملي گامجهايي بنيادين بردارند.
4- ارگان هاي دولتي در جهت آگاهي بخشي و فرهنگ سازي به عموم مردم از طريق رسانه هاي جمعي و سيستم آموزشي اقداماتي جدي به عمل آورند.
از سويي ديگر نيز از تمامي اقشار مردم خواستاريم با اعتقاد به اين كه آخرين درخت آخرين انسان است، نسبت به حفظ و ترميم اين منابع خدادادي حساس بوده و هر وجداني در جايگاه خويش از مناطق خود در تمام زمينه ها محافظت نمايد.

1 موسسه سبز پژوهان الوند همدان
 2 انجمن حيات سبز سرزمين همدان
 3 موسسه نبض سبز حيات همدان
 4 انجمن دوست داران حياط وحش ايران همدان
 5 موسسه هستي سازان الوند همدان
 6 تعاوني دوستداران محيط زيست سولدوز نقده آذربايجان غربي
 7 انجمن جبهه سبز نقده آذربايجان غربي
 8 تعاوني حفظ محيط زيست مهاباد آذربايجان غربي
 9 جمعيت سبز انديشان بيستون كرمانشاه
 10 انجمن انسان و زمين كرمانشاه
 11 جمعيت پراو كرمانشاه
 12 انجمن زنان زمين و توسعه پايدار كردستان
 13 انجمن زيست محيطي كاريزه كردستان
 14 انجمن سبز چيا كردستان
 15 انجمن سبز سقز كردستان
 16 انجمن سراب سبز قروه كردستان
 17 موسسه ياران سبز خرم آباد لرستان
 18 انجمن موج سبز ازنا لرستان
 19 انجمن پيشگامان سبز بروجرد لرستان
 20 انجمن برگ سبز دورود لرستان
 21 انجمن ياوران محيط زيست سيمره ايلام
 22 انجمن موج سبز ايلام
 23 انجمن هميشه سبز هميشه بهار ايلام
 24 انجمن همياران سبز ايوان ايلام
 25 انجمن ميراث آلام تو ايلام
 26 انجمن شه نه پاي زمين ايلام
 27 انجمن حمايت از محيط زيست دره شهر ايلام
 28 انجمن زندگي سبز بوتك ايلام
 ”سازمانهاي مردم نهاد غرب و جنوب غرب كشور“
مهر ماه سال 1389


بازنشستگان خانه کارگر پاکدشت و ورامین مقابل مجلس تجمع کردند

خبرگزاری هرانا - نفر از بازنشستگان خانه‌ کارگر پاکدشت و ورامین در اعتراض به انتقال درمان از تامین اجتماعی به وزارت بهداشت مقابل مجلس تجمع کردند.
به گزارش آفتاب، صبح امروز 200 نفر از بازنشستگان خانه‌های کارگر شهرستان‌های ورامین و پاکدشت در اعتراض به انتقال بخش درمان مستقیم از سازمان تامین اجتماعی به وزارت بهداشت مقابل مجلس شورای اسلامی تجمع کردند.  گفتنی است؛ انتقال درمان از سازمان تامین اجتماعی به وزارت بهداشت به‌عنوان یک پیشنهاد در برنامه پنجم توسعه پیش‌بینی شده است که بخش زیادی از کارگران بازنشسته نسبت به این موضوع اعتراض داشتند.
روز چهارشنبه نیز بازنشستگان خانه کارگر غرب تهران و شهر ری در اعتراض به این موضوع مقابل مجلس تجمع کرده بودند.
لازم به ذکر است که کارگرانی که صبح امروز مقابل مجلس تجمع کرده بودند نسبت به افزایش 6 درصدی دستمزدها نیز اعتراض داشتند و خواستار افزایش 15 درصدی دستمزد خود بودند.
سید حسین نقوی نماینده ورامین نیز به جمع این مردم آمده بود و از حمایت‌های مجلس از قشر کارگری سخنرانی ‌کرد.


آماده باش نیروهای ضد شورش در مناطق محروم غرب کشور

خبرگزاری هرانا - نیروهای یگان و ویژه و ضد شورش نیروی انتظامی در آستانه اجرای طرح هدفمند کردن یارانه و جلوگیری از بروز اعتراضات گسترده مردمی در مناطق محروم غرب کشور به حال آماده باش درآمداند.
بنابه اطلاع گزارشگران خبرگزاری حقوق بشر ایران "هرانا" در آستانه اجرای طرح هدفمند کردن یارانه و احتمال افزایش گرانی ها، نیروهای انتظامی برای ایجاد فضای رعب و و حشت و جلوگیری از هر گونه اعتراض گسترده مردم در این مناطق طبق بخش نامه ی محرمانه ایی به حال آماده باش درآمده اند.
در همین راستا در طول روزهای هفته گذشته در مراکز استانهای کردستان ، کرمانشاه ، ایلام و لرستان نیروهای ضدشورش در مناطق و مراکز اصلی این شهرها اقدام به رژه نظامی کرده اند. این نیروها که مجهز به باتوم برقی و گاز اشک آور بودند به صورت کارونهای سی نفری در مراکز اصلی و پر رفت و آمد اقدام به قدرت نمایی کردند.
در روز های گذشته نیرو های امنیتی در شهرهای نام برده مستقر شده و جوی کاملا امنیتی را در این مناطق حکمفرما کرده اند.
لازم به ذکر است با توجه به آمار بالای بیکاری و فقر در مناطق کردنشین غرب کشور، دولت در آستانه اجرای هدفمند کردن یارانه ها و احتمال افزاش گرانی به دنبال آن نسبت به اعتراض گسترده مردم این مناطق ترسیده و نیروهای ضدشورش خویش را برای مقابله با هر گونه اعتراض مردمی آماده کرده است.


احضار عیسی خان حاتمی به دادگاه

خبرگزاری هرانا - عيسي خان حاتمي از اعضاي شوراي مركزي جبهه ملي و دبير اجرايي شوراي همبستگي براي دمكراسي و حقوق بشر در ايران روز شنبه 14 آبان ماه به دادگاه انقلاب فراخوانده شد.
بنا به اطلاع گزارشگران خبرگزاری حقوق بشر ایران "هرانا" پیش تر شعبه 28 دادگاه انقلاب به ریاست قاضی مقیسه وی را به 2 سال حبس تعزیری محکوم کرد که پرونده ایشان به شعبه 54 دادگاه تجدید نظر ارائع شده است.
 لازم به ذکر است در جریان دادگاه قاضی مقیسه گفته بود "چون تو با اعدام مخالفی من تو را به این جرم اعدام می نمایم" آقای دادخواه وکیل پرونده با این گونه برخورد با موکل خود به استناد ماده 210 قانون آئین دادرسی کیفری مخالفت نموده بود.
شرح رای دادگاه بدوی عیسی خان حاتمی که در اختیار خبرگزاری هرانا قرار گرفته است در پی می آید :
درتاریخ 4/3/1389 دادگاه انقلاب اسلامی به تصدی امضاء کننده ذیل در وقت مقرر تشکیل است. پرونده کلاسه 88/16664/ط در اتهام عیسی خان حاتمی فرزند حاتم به اجتماع و تبانی علیه امنیت کشور- محتویات پرونده و بررسیهای انجام شده واستماع مدافعات وی و وکیل وی دادگاه ختم رسیدگی را اعلام و به شرح ذیل مبادرت به صدور رای می نماید.
رای دادگاه:
درخصوص اتهام عیسی خان حاتمی فرزند حاتم دائر به اجتماع و تبانی علیه امنیت کشور، فعالیت تبلیغی علیه نظام جمهوری اسلامی، اخلال در نظم وآسایش عمومی، با توجه به مجموع محتویات پرونده و بررسی های انجام شده و استماع مدافعات وی و گزارش مامورین اینکه نامبرده از اعضای شورای مرکزی گروهک غیر قانونی جبهه ملی بوده و میر مسئول ماهنامه توقیف شده ایرانمهر می باشد. که ارتباط چشمگیری با عناصر معاند نظام جمهوری اسلامی در داخل وخارج از کشور داشته و در مصاحبه با رسانه های بیگانه از جمله صدای امریکا خود را دبیر اجرائی گروهک غیر قانونی جبهه ملی ایران خوانده و فعالیتهای خود را در تلاش برای معرفی این گروهک و ایجاد دموکراسی دانسته،و در مصاحبه با صدای امریکا نسبت به اعدام افراد تروریست توسط نظام جمهوری اسلامی اعتراض خود را اعلام نموده است. و در محل دفتر ماهنامه توقیف شده «ایرانمهر» اقدام به تشکلی تحت عنوان «همبستگی برای دموکراسی و حقوق بشر در ایران» نموده که نامبرده مسئولیت دبیر اجرائی این تشکل را بر عهده دارد. از جمله ارتباطات وی با عناصر ضد انقلاب خارج از کشور از جمله امیر ابراهیمی ساکن انگلیس و استاندار قبل از انقلاب کهکیلویه و بویر احمد و از نزدیکان نوری زاده که دعوت نامه ای برای متهم جهت رفتن به انگلیس ارسال داشته و ارتباط با داریوش احمدی از عناصر مرتبط با وزارت خارجه آلمان که رهنمودهائی جهت براندازی نظام به وی داشته است. با عنایت به مجموع محتویات پرونده و بررسیهای انجام شده،دادگاه فعالیتهای انجام شده از سوی نامبرده را فعل واحد با عناوین متعدد دانسته و منطبق با ماده 610 قانون مجازات اسلامی دانسته و با رعایت ماده 46 قانون مجازات اسلامی نامبرده را به تحمل دو سال با احتساب ایام باز داشت محکوم می نماید.رای صادره حضوری و ظرف مدت 20 روز از تاریخ ابلاغ قابل تجدیدنظرخواهی در دادگاههای تجدید نظر استان تهران می باشد. دفتر مقرر است حکم صادره ابلاغ در صورت عدم اعتراض پرونده از آمار کسر و به اجرای احکام ارسال شود.
محمد مقیسه قاضی شعبه 28 دادگاه انقلاب اسلامی تهران
لازم به یاد آوری است تا جلسه دادگاه با اینکه وکیل و موکل چندین بار مراجعه نموده بودند از ارائه کیفرخواست و پرونده به آنان خودداری شده بود.
با اینکه دادگاه می بایست علنی باشد، از حضور آقایان کورش زعیم، اسماعیل مفتی زاده، یوسف فلاح و بیژن جانفشان که برای حضور در دادگاه آمده بودند جلوگیری به عمل آمد.


احضار جهانگیر محمودی به دادگاه ویژه روحانیت

خبرگزاری هرانا - اقاي جهانگيري محمودی، وکیل پایه یک دادگستری براي ابلاغ حكم به دادگاه ويژه روحانيت اهواز فراخوانده شد.
بنا به اطلاع گزارشگران خبرگزاری حقوق بشر ایران "هرانا" پیش تر این دادگاه اتهامات آقای جهانگیری را نشر اکاذیب به قصد تشویش اذهان عمومی و اخلال در نظم عمومی عنوان کرده بود.
شایان ذکر است که ایشان در حال حاضر پرونده هم در دادگاه روحانیت اصفهان دارند که دادگاه بدوی آن تشکیل نشده است.
این درحالی است که زمان بازداشت اقای جهانگیری در اصفهان، مرحله دادیاری علت ارتباط با جبهه ملي و حزب پان ايرانيست و برعهده گرفتن وكالت حشمت الله طبرزدي و عيسي خان حاتمي و ابوالفضل عابديني از ايشان سوال شده بود.
قابل ذکر است که يكي ديگر از مواردي كه از وی سوال شده بود عدم رعايت شئونات روحانيت بوده که اشاره انها به ريش اقاي جهانگير محمودي بوده است.
همچنين اقاي ابوالفضل عابديني از مسئولین سابق مجموعه فعالان حقوق بشر در ایران در زندان تحت فشار بودند تا از همراهی با آقای جهانگیری امتناع کنند و یکی از شرایط انتقال وی به زندان اوین این موضوع عنوان شده بود.
در طی ماه های اخیر فشار بر وکلای دادگستری همچون محمد اولیایی فرد، محمد علی دادخواه و نسرین ستوده که پیگیر پرونده زندانیان سیاسی بعد از انتخابات همچون حشمت الله طبرزدی و ابوالفضل عابدینی هستند افزایش چشم گیری یافته است.


صدور حکم اعدام برای یک شهروند

خبرگزاری هرانا - یک مرد به اتهام قتل همسر و فرزند خردسال خود به اعدام محکوم شد.
شعبه 113 دادگاه کیفری استان تهران یک مرد را که با به آتیش کشیدن همسر و فرزند خود باعث مرگ آنها شده بود به اعدام محکوم کرد.
جلسه رسیدگی به این پرونده در تاریخ 5 آبان امسال در شعبه 113 و به ریاست قاضی محمدسلطان همتیار برگزار شد. شفیعی،‌ نماینده دادستان با اشاره به مدارک موجود در پرونده، مجازات انتسابی به متهم را محرز دانست و خواستار مجازات وی شد. اولیای‌دم نیز خواسته خود را قصاص متهم عنوان کردند


صدور حکم اعدام برای یک شهروند

خبرگزاری هرانا - یک مرد به اتهام قتل همسر و فرزند خردسال خود به اعدام محکوم شد.
شعبه 113 دادگاه کیفری استان تهران یک مرد را که با به آتیش کشیدن همسر و فرزند خود باعث مرگ آنها شده بود به اعدام محکوم کرد.
جلسه رسیدگی به این پرونده در تاریخ 5 آبان امسال در شعبه 113 و به ریاست قاضی محمدسلطان همتیار برگزار شد. شفیعی،‌ نماینده دادستان با اشاره به مدارک موجود در پرونده، مجازات انتسابی به متهم را محرز دانست و خواستار مجازات وی شد. اولیای‌دم نیز خواسته خود را قصاص متهم عنوان کردند


علی قلی‌زاده، فعال حقوق بشر بازداشت شد

خبرگزاری هرانا - علی قلی‌زاده فعال دانشجویی و حقوق بشر، ظهر امروز در منزلش در مشهد توسط نیروهای امنیتی بازداشت شد.
سه مامور امنیتی جمهوری اسلامی با در دست داشتن حکم بازداشت وی در منزل پدری او حاضر شده و با ابلاغ حکم دادستانی انقلاب مشهد اقدام به بازداشت او کردند.

بنا به اطلاع گزارشگران خبرگزاری حقوق بشر ایران "هرانا" علی قلی‌زاده دبیر سابق انجمن اسلامی دانشگاه شاهرود و عضو کنونی شورای عمومی دفتر تحکیم وحدت است که در سال گذشته به وسیله‌ی حکمی از سوی وزارت اطلاعات از تحصیل در مقطع کارشناسی ارشد محروم شده است.
وی یکی از فعالان شناخته شده‌ی شهر مشهد است که در ۱۸ تیر هشتاد و هفت نیز توسط ادراه اطلاعات مشهد بازداشت و مدتی را در بازداشتگاه اداره اطلاعات این شهرستان گذرانده بود.
از محل نگهداری و علل بازداشت وی تاکنون اطلاعی در دست نیست.


قطع تلفن های زندان اوین همزمان با 13 آبان ماه

خبرگزاری هرانا - از ظهر روز سه شنبه 11 آبان ماه تاکنون تلفن های بخشهائی از زندان اوین از جمله بند ویژه روحانیت که آیت الله بروجردی در آن تحت بازداشت قرار دارد، قطع می باشد.
بنا به اطلاع گزارشگران خبرگزاری حقوق بشر ایران "هرانا"  پس از پیگیریهای خانواده زندانیان که به نتیجه ای نرسیده روز پنجشنبه یکی از ماموران زندان به برخی از خانواده هائی که در مقابل درب اصلی زندان اوین تجمع کرده بودند، عنوان نمود که: "اطلاع دقیقی در این زمینه نداریم و شاید قطع تلفن ها به علت خرابی ناشی از بارش باران باشد."
این در حالیست که در آستانه روز 13 آبان که ممکن است تجمعات اعتراضی در سطح شهر برگزار شود، معمولا چنین اخلال هائی در تماس زندانیان با بیرون به وجود می آید و مسئولین آنها را حوادث اتفاقی می نامند.
لازم به ذکر است که در چند روز گذشته تلفن های بند نسوان "زنان" زندان اوین قطع شده است.