دانسته است که هگل خواندن روزنامه های صبحگاهی را به عبادت ترجیح میداده و از دانشگاه ها بمنزله "کلیساهای مامی یاد می کرده است. مع الوصف، به اعتبار عبارتی از وی که خود را یک "لوتری" نامیده، باوری سمج درتاریخ ریشه بسته که هگل نسبت به "رفرماسیون" و تحولات بعدی آن نگرشی غیر انتقادی داشته است. معضل این جستار تبیین اهمیت رفرماسیون دراندیشه هگل، پی آمدهای آن و درحدامکان استفاده از دستاوردهایش برای زمان کنونی است. همینجا باید اقرار کنم که قطعه قطعه کردن منظومه فکری هگل و پرداختن به یکی از وجوه آن، ذاتا با روح فلسفه هگل در تعارض است. لذا مطمئنا این سطور حاوی نقایصی اساسی است که امیدوارم بواسطه بحث، تعاملات و بازنگریهای بعدی مرتفع گردد. این نویسنده حتی المقدور سعی دارد در این نگاه اجمالی، بجای استناد به تعابیر دیگران، مستقیما به خود هگل رجوع کند تا او خود زبان سخن بگشاید.
رفرماسیون و انقلاب
هگل درکتاب سوم دائره المعارف علوم فلسفی، «فلسفه ذهن»، می نویسد: "اینکه بخواهیم با تغییر قانون اساسی و قوانین یک سازمان فاسد اخلاقی را دگرگون کنیم بدون آنکه در دین تغییر ایجاد کرده باشیم، یک نابخردی مدرن است." (ص ۲۸۷) به یک معنی، هگل می گوید که زمینه ساز تحولات سیاسی، فعل و انفعالات بنیادین در کنه خودآگاهی و باورهای مردم است. شاید بهمین دلیل است که در «تاریخ فلسفه»، از رفرماسیون بعنوان "انقلابی عظیم" نام می برد.
درحقیقت، آنچه هگل انقلابی عظیم می خواند فقط درحیطه حرکتی در تفکر و ذهنیت محض محدود نماند بلکه شامل کل جهان عینی و روابط انسان ها گردید. دامنه رفرماسیون همچنین به تحولاتی درعرصه "سکولار" منتهی گشت، تغییراتی که به ورای قلمرو کلیسا و اموراتش می رفت. رفرماسیون تحولی بود که بر هستی سیاسی و نیز جوّ روشنفکری و مذهبی تاثیراتی شگفت برجای نهاد. علوم اجتماعی، فلسفه و ادبیات انسان محور رشدی خارق العاده یافتند و منجر به "انقلاب کپرنیکی" در شناخت زمین و سیارات گردیدند.
تزهای "نود و پنجگانه"ای که مارتین لوتر بر سردر کلیسای ویتنبرگ کوبید، در عرصه روابط بالفعل اجتماعی نیز راهگشای فورانی از جنبش های عمومی گشت که درتداوم خود از چارچوب ذهنی خود لوتر فرا رفته، تاریخ آلمان و کل اروپا را دچار یک دگرگونی بنیادین و همیشگی نمود. به بیان خود هگل: "در مناطق متعددی علیه اتوریته زمامداران وقت طغیانهایی بپاخاست. آناباپتیست ها (Anabaptists) در مونتسر اسقف آنجا را اخراج کرده و حکومت خود را برقرار نمودند. دهقانان بطور جمعی بپاخاستند و خود را از یوغ بندگی رها کردند." («فلسفه تاریخ»، ص ۴۱۹)
این جنبش های دهقانی که در سراسر آلمان سر برآورده بودند، عمدتا نمادی دینی داشتند و بهمین خاطر توسط دین رسمی "مرتد" و "کافر" نامیده می شدند. دهقانان به رهبری نواندیشانی دینی چون توماس مونزر، با مصادره زمین های کلیسا و اشرافیت، خواهان بازگشت به پایه های انسانی مسیحیت، برابری و اشتراک، بودند و درکنش اجتماعی خود مفهوم زمین و ارتباط انسان با کار و طبیعت را دچار دگرگونی کیفی کردند. مونزر می گفت که "ما بردگان معنوی روحانیت و بندگان جسمی قدرت های سکولاریم." آنها ازطریق حذف کلیسا و کشیشان بعنوان واسطه ارتباط انسان و ایمان، درعین حال واسط بین روابط انسان با انسان را نیز مرتفع نمودند. بعقیده مونزر، می باید بهشت موعود را درخلال زندگی جستجو کرد و لذا وظیفه مومنان برقراری بهشت برروی زمین است. او دربُعد نظری نیز "وحی الهی" را همچون ایمان جاری به خرد انسان ادراک می کرد و بر این باور بود که فرد از طریق تعقل، خدایگونه و خوشبخت می گردد. ولی مارتین لوتر با اینکه خود یک دهقان زاده بود، دربرابر این نافرمانی ایستاد. او علیرغم مطالبات اولیهاش برای احقاق حقوق بندگان زمین، و اذعان به ستمگری کلیسا، خود را با اشراف متحد ساخت و قتل عام دهقانان را مجاب دانست. اما با سرکوب آنها، بزرگترین امکان تاریخی تجدید حیات، رستگاری و پیشرفت آلمان برای چند سده ازدست رفت. به دیده هگل "وقتی روح ملتی طالب چیزی باشد، هیچ قدرتی قادر به جلوگیری از تحصیل آن نیست." و به محضی که "حقیقت بدرون وجود انسان نفوذ کند، ریشه کن کردنش غیر ممکن می گردد."
حقیقتی را که هگل از رفرماسیان استخراج کرده بود، "ایده آزادی اراده" انسان است. "با اعلان این اصول، پرچم جدیدی برافراشته گردید که مردم حول آن صف آرایی نمودند: پرچم روح آزاد... گوهر رفرماسیون در این خلاصه می شود که انسان ذاتا مقدر به آزادی است." ( «تاریخ فلسفه»، متن الترونیکی، قسمت "رفرماسیون) بنظر او رفرماسیون فراخوانی بود تا انسان توجه خویش را از "عالم مابعد" برکنده، به روی زمان و به سوی زمین و فرآورده هایش معطوف کند. تازه درچنین حالتی است که معنویت، "فضیلت" انسانی، ضمیر و وجدان فردی برای انسان ارزشمند می گردد. آنان در بُعد معرفتی نیز از اتوریته فرازمینی دست کشیده، بخود روآورده و "خرد" را جهانشمول و لذا "الهی" ادراک می کنند. "حال اینطور استنباط شده بود که جایگاه دین هم در تفکر انسان است، و نجات بشریت نیز دردست خود اوست." (همانجا)
به تعبیر هگل، لوتر بنیان گذار اصل آزادی ایمان بود. در این اصل بزرگ، رابطه خارجی با دین و ایمان ناپدید می گردد و "با از بین رفتن دین بیگانگی فردی، هرنوع بندگی هم برطرف می شود." حتی "روح" نیز "صرفا مشروط به روح آزاد سوژه (انسانی) است، چرا که فقط چنین سوژه ای است که قادر به ارتباط با روح می باشد. سوژه ای که آزاد نباشد، نمی تواند در ارتباطی روحانی قرار گرفته، و خدا را بوجهی روحانی ستایش کند. اینست اهمیت کلی اصل سوبژکتیویته." (همانجا)
دین اسارت و فساد کلیسا
هگل در «درس گفتارهای فلسفه دین» از مسیح چهرهای "انقلابی" ترسیم می کند و حتی مرگ وی بر صلیب را به گیوتین های عصر خود تشبیه می سازد. به بیان وی، مسیح درمیان قوم یهود و بهنگامی ظهور کرد که مردم بواسطه سلطه شاهان سوریه و امپراطوری روم، به فلاکت افتاده بودند. وقتیکه مسیح ابراز وجود نمود، "مردم عامی" بخاطر آئین رسمی و دین حاکم، از حمایت و مشاوره رهبران دینی خود محروم شده بودند. عرصه، عرصه سروری روم بر جهان بود و مردم، ستم زده و مایوس بودند.
همبایی نوینی که مسیح ایجاد کرده بود، برپایه "محبت"، بی نیازی و عدم تعلق به مال و امور دنیوی استوار بود. این همبایی با اینکه هدفی مستقیما "سیاسی" را دنبال نمی نمود، بمنزله یک "گسست منفی" از اوضاع موجود بود. لذا هگل آنرا به "بی جامگان" (Sanscullotes) انقلاب فرانسه تشبیه می کند. بقول وی "ما در اینجا شاهد بیان واضح انقلابی کامل علیه تمام نظم مستقر می باشیم." (ص ۱۲۹) این "عنصری انقلابی" است که شکل کاملا نوینی به جهان میدهد.
بنا به روایات موجود، در آستانه اعدام، هنگامیکه رهبران و راهبان دین و آئین رسمی، مسیح را به جرم "براندازی" تحویل پیلاته، والی روم، می دهند، او خاضعانه اعلام می کند که: "به قیصر آنچه به قیصر تعلق دارد را واگذار کنید، و به خداوند، آنچه از آن خداست." هگل این گفتار مسیح را "ناکافی" دانسته و می افزاید: "سوال اینست که سهم قیصر و قدرتهای سکولار را معین کنیم"، و سپس به طعنه می گوید "اینکه قدرتهای سکولار و قدسی همه چیز را مال خود کرده اند، بحد کافی رسوایی ببار آورده است." («فلسفه ذهن»، ص ۲۸۶)
اما از جنبه معرفتی، هگل با آن عبارت که بمرور تبدیل به فتوایی دینی گشت، مشکلی اساسی دارد، چرا که در بطن آن تعارضی آشتی ناپذیر بین دنیویت و معنویت مشهود است. دین و دنیا با حفظ "غیریت" خود نسبت به یکدیگر، بهر حال ناچارند با هم در همزیستی بسر ببرند. اما در این رابطه بیرونی، یکی مجبور است بر دیگری چیره شود. از اینرو، عرصه دینی که در کلیسا نمودار می گردد بر دنیای واقعی که در درون خود التیام نایافته و متضاد است، تسلط پیدا می کند. اما قدرت فائق، با این کار جهان عینی را، با حفظ تعارضاتش، بدرون خود برده و نهایتا در نهاد کلیسا دنیویتی ظهور می یابد که فاقد بُعد روحانی می شود. پس این هم آمیزی با جهانی است که فی نفسه فاقد هرنوع "روحانیت" استنباط شده بود.
به تعبیر هگل، در اینجا اصل حاکم ازخود بیگانگی انسان است که بر عدم آزادی مبتنی می باشد. نتیجه، بندگی، عدم "تقدس"، وجود فانی و از خود گسسته انسانی است که در جهان منزل گهی پیدا نمی کند. ادامه چنین وضعی منجر به فساد کلیسا می گردد که بمنزله "تضاد مطلق بُعد روحانی با خودش است." («فلسفه دین»، ص ۳۴۱) پس آنچه در ابتدا جدال بین روحانیت و دنیویت بود، چرا که اساسا جهان مادی را "بی روح" می پنداشت، به تعارضی درخود عرصه روحانی تطور پیدا می کند. ما دراینجا با وضعیتی روبرو هستیم که هگل آنرا "دین کاذب" یا "بردگی روحانی" می نامد. بدیده وی، تا زمانیکه آگاهی و سوبژکتیویته انسان از آزادی محروم باشد، "اصول اخلاقی" که علی القاعده می بایستی در تعالیم دینی حضور داشته باشند، بقدری از خودآگاهی بالفعل انسان فاصله می گیرند که صرفا موجودیتی منفی یا سلبی یافته و با زایل کردن آزادی و قداست انسان، خود را به قداستی غیر واقعی و در ماورای جهان موجود ملبس می کنند.
جمع بندی هگل از انحطاط و "فساد کلیسا" که بر تاریخ واقعی جنبش رفرماسیون تکیه دارد، چنان برّا و شفاف است که جایی برای مماشات با آن "عفونت" عالمگیر باقی نمی گذارد. بیان وی بقدری شیوا و صریح است که در اینجا از زبان خودش آنرا بطور مشروح بازگو می کنم:
"رفرماسیون ناشی از فساد کلیسا بود و نه بمنزله سواستفاده از قدرت و اقتدار. معمولا یک اوضاع فاسد بعنوان چنین سواستفادهای معرفی می گردد. در این برداشت، اساس نظام و نهاد، بیخطا و پاک انگاشته می شود ولی منافع و اغراض خصوصی، و بطور خلاصه اراده برخی افراد، آنچه فی نفسه خوب است را برای مقاصد خودخواهانه خویش بخدمت گرفته است. تنها کافی است این عناصر خارجی را حذف کنیم. در این تعبیر، خود نهاد مورد بحث تبرئه گشته و عافتی که منظر آنرا کریه کرده است، بصورت عاملی بیرونی وانمود می گردد. وقتیکه سواستفاده تصادفی یک امر خیر بوقوع می پیوندد، این مساله به عرصهای مشخص محدود می شود. اما فساد عمومی ای که پیکر عرصه وسیع و همه جانبهای چون کلیسا را آلوده می کند، امری علیهده است. فساد کلیسا، حاصل یک رویش داخلی بود. اصل چنان فسادی می باید در این امر جستجو گردد که تجسم معین و مشخص خداونگاری که برسمیت می شناسد، وابسته به حسیات است؛ اینکه غیریت درشکل خشن مادی آن در نهادش قداست یافته است. اما این غیریت در درون خود کلیساست که به پلشتی و فاسد مبدل شده و درضمیرش به اصلی منفی انکشاف یافته است. شکل هایی که این فساد بخود می گیرد مترتب با روابطی است که خود کلیسا برقرار ساخته و از اینطریق آن عامل عفونت زا را وارد می کند. پارسایی مقدس مآب آن دوره، تجسم گوهر خرافه است. یعنی مصلوب کردن ذهن به ابژهای محسوس، به یک شئی محض، و کرنش برده وار به اتوریته در صور گوناگونش." ( «فلسفه تاریخ»، ص۴۱۲)
هگل تاکید می کند که در چنین اوضاعی، "روح" با طرد ماهیت واقعی خود، آزادیش را از دست داده و در اسارت موجودیتی بیگانه با خود درآمده است. میل وافر به قدرت، فسق و انواع و اقسام خدعه، عوامفریبی و بربریت بر بدنه کلیسا تنیده می شود ولی در عین حال با توسل به تحمیق، مردم را به ریاضت کشی، زهد و دست کشیدن از مال و امور دنیوی ترغیب می کند. اما انسان بلحاظ قوای ذهنی و انرژیهای فاهمه اش، خود را آزاد احساس کرده و مآلا برای خویش "حقی مطلق" قائل می گردد. در چنین مرحله ای، روح زمان و جهان، اشکال انقیاد روحانی را پس زده، به خودفهمی رسیده و دین بردگی را مردود و بالقوه مرتفع می سازد.
پس درحالیکه قدرتهای موجود در عطش جهان گستری، ورود به هندوستان و کشف آمریکا بودند، در بحبوحه مال اندوزی و فرمانرویی سکولار بر کل دنیا، بناگاه یک راهب ساده بنام لوتر با پرده برداری از واژگونگی "حقیقت" در مسیحیت موجود، به "انقلابی" دامن می زند که با برافراشته کردن درفش آزادی وجدان و روح انسانی، سنت تاریخی، اتوریته و تاروپود کلیسا را بزیر سوال می کشد. در نظر هگل، احیای سوبژکتیویته، انسان را نسبت به وجود طبقه خاصی که درتملک انحصاری حقیقت، دانش و ایمان باشد، بینیاز می سازد. در این "اصل سترگ"، هرنوع غیریتی و از اینرو، ازخودبیگانگی و بندگی انسان نیز برطرف می گردد. مع الوصف، هگل معتقد است که اصل آزادی انسانی در تعالیم لوتر صرفا حضوری "جنینی" داشت و "شکل ابرازش نشانگر آنست که در همین شکل جنینی باقی خواهد ماند." («تاریخ فلسفه»، همانجا)
لذا این حرکت نخستین "آشتی انسان با خویش" و زمینی شدن آسمان و حضورش در "فعلیت انسان"، "در ابتدا یک اصل صرف می باشد" و فقط در ارتباط با امور دینی فهمیده می شود. شکوفایی و تکوین این اصل در قدمهای بعدی، در خود شناسی و تفکر انسانی، برای تایید و تصدیق خود در واقعیت، نیازمند آنست که بر "عقل" استوار شود. صرف سوبژکتیویته و اراده ورزی در شکل بیواسطه و ناب ذهنیت فردی، کافی نیست. دانش ذهنی انسان برای اینکه نسبت به خویش احساس رضایت و تمتع کند و حاوی ارزش و مشروعیت گردد، می بایست آزادی را بعنوان شمولیتی جهانی ادراک کند و تحقق آنرا نه فقط در عرصهای محدود بلکه در کل جهان انسانی، در فعالیت بارآور، در هنر، در علم و فلسفه، شناسایی نماید.
گذار به مدرنیته و ذهنیت ناب
در تاریخ فلسفه هگل، رفرماسیون سرحد گذار از قرون وسطی به جهان مدرن است. درمنظر هگل، دستاورد بزرگ زمان معاصر درآنست که سوبژکتیویته را به عنوان "وهله ای مطلق" برسمیت می شناسد. "شخصیت" برپایه آزادی فردی استوار است. "من برای خودم کسی هستم و برپای خود ایستاده ام." دراین مرحله، محدودیتهای "دین فانی" و سایر تضییقاتی که فرد را به اسارت می کشید، پشت سر گذاشته می شود. بطور کلی، این ارتقا انسان بمعنی آنست که جامعه بشری به آگاهی "نامتناهی بودن خویش" نایل شده و "درخود و برای خود" ارزشمند گردیده و در می یابد که "هدف جهانشمولش، آزادی بیکران" است. گوهر اصلی سوژه انسانی، یا "فرد آزاد" در اینست که خود را باجهان و واقعیت مرتبط ساخته و درآن احساس امنیت و آسودگی می کند. این آزادی فردی که سنگ بنای جهان می گردد، درعین حال بمنزله "عقلانیت" اوست. لذا "برده داری" منفور و "معارض عقل" دانسته شده و منع می گردد.
بدیده هگل، شکوفایی علوم طبیعی و اجتماعی، رهایی از جمود فکری، قیود ذهنی کلیسا و ادراک اسکولاستیک، راهگشای تحولات عمیقی درباروری انسان و فعالیت تولیدی گردید و شالوده "جامعه مدنی" را پایه گذاری کرد. آنچه در عرصه نظری "عصر روشنگری" نامیده شده است، ماحصل چنین فعل و انفعالاتی بود. لب کلام آنکه، برخلاف قرون وسطی که ذهنیت انسان برای خویش "حوزهای خصوصی" قائل نبود، و وجود فردی خود را دریگانگی موجودی برتر و عالی تر تحلیل برده بود، حال به این تشخیص می رسد که خود دارای قدرتی است که می تواند برهمه چیز فائق آمده و عینیتی جدید تولید کند. اما بعقیده هگل، این شکوه و جلال "وحدانیت" در ذهنیت فردی، خود مقولهای انتزاعی است که هنوز از خاستگاه هستی اتمی فرد درجامعه مدنی به "اجتماعی اخلاقی" عبور نکرده است. آنچه شالوده رفرماسیون را تشکیل می دهد، وهله انتزاعی بخود رسیدن و ذهنی "درخود" است.
دراینجا آزادی نشانگر آنست که "هستی روح" در فرد، محتوی معین هرنوع غیریتی را بدورن خویش فروبرده است. این آشتی عینیت و ذهنیت دردرون ذهنیت، وحدتی یکسویه است که باحذف اصالت وجودی جهانی بالفعل که در جدالی دورنی با خود بسر برده و وحدت نیافته است، به خاستگاه سلبیت محض و صوری "انهدام جهان بیرونی" می رسد. هگل تجسم نظری چنین خاستگاهی را در "روشنگری" باز می یابد. این طرز تفکر که بمنزله "فراز غایی فرهنگ رسمی زمان ماست"، با تاسی به ذهنیت و آزادی "ناب"، تمامی تعینات و گزارههای مشخص را در سوژهای فاقد عینیت و لذا انتزاعی و بدون محتوی، محو و ناپدید می سازد. درمنظر هگل، این اتکای صرف به فرد خودکفا، وهله "ناروشنگری" و "دین روشنگری" عصر مدرن است، درصورتیکه یک ایده حقیقی به کمال رسیده، پس از تفکیک و تجزیه، می بایست تمامیت واقعیت عینی را شامل گردد.
درغیر اینصورت، دستاورد بزرگ جامعه بشری که "اصالت وجود" انسان باشد، بین آنتی تز "بودن" و معنی وجود چنان شکاف عمیقی ایجاد می کند که سوژه درحین اتکا به وجود بیواسطه، نسبت به ماهیت و محتوی آن بیاعتنا شده، آزادی را به حیطهای بغرنج و اسرارآمیز ارجاع داده و غیرقابل فهم می کند. بعقیده هگل، فلسفه واسطه بین زندگی و مفهوم هستی است و دربرابر خود با دو دیدگاه ظاهرا متعارض روبروست: یکی "دین خام و ایمان، و دومی [نظریه] ادراکی، یا قلمرو باصطلاح فرهنگی، و انعکاسی روشنگری." («فلسفه دین»، ص ۲۷۴) هم دین و الهیاتی که جهان را گذرا می داند و روند هستی را همچون رویدادهایی صرفا مشروط و فانی ادراک می کند، و هم نظریه تحلیلی و روشنگری که برعامل نفی، "تعین فی نفسه"، محدویت و "ادراک بیواسطه" مبتنی می باشد، نافی فلسفه هستند. این هردو عرصه، می باید در "فلسفه دیالکتیکی" جذب و حذف گردند.
هگل بطور اخص در دهه دوم قرن نوزدهم ظهور گرایشی را برجسته می کند در که "فلسفه ایمان" ژاکوبی نمودار گشته بود. وی که درسایر آثار خود برخوردی صرفا گذرا به ژاکوبی کرده بود، در کتاب اول دائره المعارف علوم فلسفی، یا «منطق کوچک»، مبحث مفصلی را به ژاکوبی و گرایش قهقرایی وی اختصاص می دهد. منطق کوچک قبل از پرداختن به فصل "وجود" که کتاب «علم منطق» با آن آغاز کرده شده بود، با سه فصل کاملا جدید و بدیع شروع می کند. هگل این فصول را "طرز برخورد تفکر نسبت به عینیت" نام گذاری می نماید. وی پس از بررسی فلسفه تجربه گرا یا آمپریک، و سپس فلسفه انتقادی امانوئل کانت، بجای گذار به "فلسفه دیالکتیکی"، در طرز تلقی سوم از مفهوم عینیت، سراسر بر دیدگاه ژاکوبی تمرکز می کند.
نکته کلیدی "مکتب ژاکوبی" در گذار بیواسطه از ایده ذهنی به هستی یا وجود نهفته است. "ایمان" ژاکوبی بر اصل بیواسطگی و بدیهی بودن "حقیقت" در ذهنیت متفکر استوار است. بقول هگل حتی ایمان کلیسایی نیز بر پیکره یک سیستم فکری تکیه می کند، اما ایمان فلسفی ژاکونی بجز "الهام شخصی" و "دانش مستقیم"، معیار دیگری ندارد. اساس فلسفی نظریه ژاکوبی را باید در مقوله دکارتی "من فکر می کنم، پس موجودیت دارم"، جستجو کرد که زمینه ساز کل فلسفه معاصر است. اما آنچه در زمان دکارت پیشرفتی عظیم و طلایه دار رهایی فرد از بند جزمیات مرسوم بود، درزمان کنونی، "ارتجاعی" است. («منطق کوچک»، ص ۱۰۹) هگل بینش ژاکوبی را "تک بُعدی" و وابسته به "بصیرت محض" معرفی می کند چراکه شاخص حقیقت را نه در ماهیت و محتوی ان، بلکه در آگاهی محض جستجو می نماید. لذا "آنچه من در آگاهی خودم کشف می کنم همچون فعلیت آگاهی همگان انگاشته شده و بعنوان سرشت واقعی آن عرضه می گردد." (همانجا، ص۱۰۵)
این مکتب، هرنوع متدی را ردّ می کند. از اینرو، نه در یگانگی، قائل به تفکیک است و نه در تفکیک، امکان وحدت می بیند. در حکم عام و تجریدی "فکر=وجود"، وساطتی موجود نیست، یعنی آندو واسطه متقابل یکدیگر نیستند. اما فلسفه، مفروضات صرف، "بدیهیات" اثبات نشده و دعاوی اختیاری را بر نمی تابد. در آستانه ورود به فلسفه، می باید تمامی پنداشتها و پیش فرضها را پشت سر نهاد، چه آن مفروضات زائیده تصور باشند و چه ناشی از تفکر. بدیده هگل، فلسفه علمی است که هر پیشنهادهای را نخست مورد مداقه قرار داده، معانی و تعارضاتش را معین و مشخص می کند. در این منظر، "دیالکتیک" مقوله ای نیست که صرفا در مخیله یک فیلسوف بگنجد، و فلسفه نیز ملک طلق فیلسوف نمی باشد، بلکه در ظرفیت همه انسانهاست. "هر جا جریانی در حال حرکت است، هرجا حیات وجود دارد و در هر جای دنیا که کنشی به ثمر برسد، درآنجا، دیالکتیک مشغول کار است." (همانجا، ص ۱۱۶)
کلام آخر: بسوی آینده!
دیالکتیک رفرماسیون با آزاد سازی روح و اراده فردی، و گشودن عرصه بروی علوم تجربی، پایه گذار عصر روشنگری شد که در تداوم و انکشافش زمینه ساز انقلاب فرانسه گردید. بقول هگل، این انقلاب نخستین انگیزه هایش را از فلسفه دریافت نمود. "آگاهی نسبت به آنچه روحانی است، اکنون پایگاه اساسی تاروپود سیاست را تشکیل می دهد و از اینراه فلسفه عاملی تعیین کننده شده است. («فلسفه تاریخ»، ص ۴۴۶) اصل مرکزی رفرماسیون، استقلال سوبژکتیویته دربرابر اتوریته بود. از آن پس تجسس و کشف قوانین طبیعت، جایگزین معجزات گشت. مفاهیم نوین که از آگاهی بالفعل جاری می شدند، با مقوله "خرد" شناسایی گردیدند.
لوتر که آزادی روحانی انسان را بارمغان آورده بود، بدین خاستگاه پیروزمندانه رسید که تقدیر انسان دردست خود اوست. اما او از اهمیت این خود سرنوشت سازی، ماهیت و حقایق نهفته در آن غافل ماند، چراکه حقیقت را همچون امری حاضر و آماده و داده شده توسط دین ادراک می کرد. متعاقبا، دستاورد فلسفی "دنیای جدید ایده ها"، تعریف انسان بعنوان "موجودی متفکر" بود. تجسم خارجی این قابلیت فکری در زندگی بالفعل، آزادی اراده، و ابرام در کسب آزادی بود. به بیان هگل، "زندگی سکولار، نماد معین و مثبت سرزمین اراده گردید." (همانجا، ص ۳۳۲)
اراده، زمانی آزاد است که چیزی خارجی و بیگانه به خود را اراده نکند. این یعنی "اراده مطلق؛ اراده آزادی." اما هگل می پرسد: " این اراده چگونه می تواند شکلی معین بخود بگیرد؟" اگر اراده صرفا خود را اراده کند، درچنین صورتی، هیچ چیز نیست مگر "اراده صوری." این اصل صوری با مقولات اجتماعی مهمی چون حق و برابری درمقابل قانون پیوند خورده است که در اساس وابسته به کمیت، مقدار و مقایسه بین افراد می باشد. بقول وی "اراده صوری فردی، به شالوده نظریات سیاسی مبدل گشت: حق در جامعه همانست که قانون اراده می کند، و این قانون از اراده افراد منفرد ناشی می شود. (همانجا، ص ۴۴۵) ادر اینجا "اتمهای اراده بعنوان نقطه شروع برگزیده شده اند و هر اراده واحدی، مطلق معرفی شده است".
مقصود هگل از "نظرات سیاسی"، بطور مشخص تئوری سیاسی"اراده عام" ژان ژاک روسو می باشد. نقد تلویحی هگل از مقوله "عام" بمثابه جمع آوری آحاد خود بنیاد جامعه در یک کلیت است. روسو " اراده اونیورسال را فقط بعنوان `اراده عام` ادراک می کند... درنتیجه، وحدت افراد در دولت را به یک قرارداد تقلیل می دهد." («فلسفه حق»، ص ۱۵۷) آزادی هم حاوی یک بُعد عینی و ماهوی است و هم مستلزم یک "فرم"، یا شکل بروز است. معضل انقلاب فرانسه دقیقا در تعیین و تفهیم معنی "اراده" در تحولات سیاسی بود. بنا به تحلیل وی، در هر دوره از انقلاب، چه در زمان روبسپیر، و چه در دوره ترمیدور و حاکمیت نظامی بناپارت، ارادهای خاص بنام اراده همگانی اعمال قدرت کرده است. لذا هگل در بعد نظری، خود مقوله "عام" را انتزاعی می داند که با یک "اونیورسال کنکرت" یا انضمامی، وجه مشابهتی ندارد.
پس قابل پرسش است که آیا من "بورژوا"، که در دورن فردانیتم تعارضی پایدار بین یک "شهروند" و شخص فایده گرا و خود خواه وجود دارد، می توانم بطور بیواسطه به امر عام گذاری مستقیم نمایم؟ آیا بدون تحولی ماهوی درخود "جامعه مدنی"، می توان به ارادهای ذهنی عینیت بخشید؟ این اراده، حتی اگر بسان ژاکوبینها "فضیلت" را هم اراده کند، به "ایده آلی" که ذاتا عینی است دست نمی یابد. ولی از جنبه شکل بیرونی و نحوه تجسم بخشی به آن "اونیورسال انضمامی"، در هگل تنش عظیمی جهت سنتز سازماندهی جامعه باستان (آتن و اسپارتا) که فاقد فردیت بود و "آنارشی" جامعه مدرن، وجود دارد که وی بعضا بلحاظ محدودیت شرایط تاریخی زمان خود، قادر به حل و فصلش نگردید. اما هگل، در فرجامین درسگفتارهایش، ضمن نقد "اصل اتمی لیبرالیسم"، اذعان می کند که برای این معضل بزرگ، این تصادم بین "خاص" و "عام" در عرصه سیاسی، پاسخی عملی ندارد. "این معضلی است که در حال حاضر تاریخ با آن دست به گریبان است و راه حلش بعهده آیندگان می باشد. (همانجا، ص ۴۵۲)
علی رها
۲۵ اسفند ۱۳۸۹
منابع:
1- The Philosophy of History, Dover Publications, NY, 1956
Logic, Oxford University Press, 1978 .2
Lectures on The Philosophy of Religion (II), University of California Press, 1998 .3
Philosophy of Right, Oxford University Press, 1976 .4
History of Philosophy, e-text, Part II,Section Three C, The Reformation, www.marxists.org
Philosophy of Mind, Oxford University Press, 1971 .6
رفرماسیون و انقلاب
هگل درکتاب سوم دائره المعارف علوم فلسفی، «فلسفه ذهن»، می نویسد: "اینکه بخواهیم با تغییر قانون اساسی و قوانین یک سازمان فاسد اخلاقی را دگرگون کنیم بدون آنکه در دین تغییر ایجاد کرده باشیم، یک نابخردی مدرن است." (ص ۲۸۷) به یک معنی، هگل می گوید که زمینه ساز تحولات سیاسی، فعل و انفعالات بنیادین در کنه خودآگاهی و باورهای مردم است. شاید بهمین دلیل است که در «تاریخ فلسفه»، از رفرماسیون بعنوان "انقلابی عظیم" نام می برد.
درحقیقت، آنچه هگل انقلابی عظیم می خواند فقط درحیطه حرکتی در تفکر و ذهنیت محض محدود نماند بلکه شامل کل جهان عینی و روابط انسان ها گردید. دامنه رفرماسیون همچنین به تحولاتی درعرصه "سکولار" منتهی گشت، تغییراتی که به ورای قلمرو کلیسا و اموراتش می رفت. رفرماسیون تحولی بود که بر هستی سیاسی و نیز جوّ روشنفکری و مذهبی تاثیراتی شگفت برجای نهاد. علوم اجتماعی، فلسفه و ادبیات انسان محور رشدی خارق العاده یافتند و منجر به "انقلاب کپرنیکی" در شناخت زمین و سیارات گردیدند.
تزهای "نود و پنجگانه"ای که مارتین لوتر بر سردر کلیسای ویتنبرگ کوبید، در عرصه روابط بالفعل اجتماعی نیز راهگشای فورانی از جنبش های عمومی گشت که درتداوم خود از چارچوب ذهنی خود لوتر فرا رفته، تاریخ آلمان و کل اروپا را دچار یک دگرگونی بنیادین و همیشگی نمود. به بیان خود هگل: "در مناطق متعددی علیه اتوریته زمامداران وقت طغیانهایی بپاخاست. آناباپتیست ها (Anabaptists) در مونتسر اسقف آنجا را اخراج کرده و حکومت خود را برقرار نمودند. دهقانان بطور جمعی بپاخاستند و خود را از یوغ بندگی رها کردند." («فلسفه تاریخ»، ص ۴۱۹)
این جنبش های دهقانی که در سراسر آلمان سر برآورده بودند، عمدتا نمادی دینی داشتند و بهمین خاطر توسط دین رسمی "مرتد" و "کافر" نامیده می شدند. دهقانان به رهبری نواندیشانی دینی چون توماس مونزر، با مصادره زمین های کلیسا و اشرافیت، خواهان بازگشت به پایه های انسانی مسیحیت، برابری و اشتراک، بودند و درکنش اجتماعی خود مفهوم زمین و ارتباط انسان با کار و طبیعت را دچار دگرگونی کیفی کردند. مونزر می گفت که "ما بردگان معنوی روحانیت و بندگان جسمی قدرت های سکولاریم." آنها ازطریق حذف کلیسا و کشیشان بعنوان واسطه ارتباط انسان و ایمان، درعین حال واسط بین روابط انسان با انسان را نیز مرتفع نمودند. بعقیده مونزر، می باید بهشت موعود را درخلال زندگی جستجو کرد و لذا وظیفه مومنان برقراری بهشت برروی زمین است. او دربُعد نظری نیز "وحی الهی" را همچون ایمان جاری به خرد انسان ادراک می کرد و بر این باور بود که فرد از طریق تعقل، خدایگونه و خوشبخت می گردد. ولی مارتین لوتر با اینکه خود یک دهقان زاده بود، دربرابر این نافرمانی ایستاد. او علیرغم مطالبات اولیهاش برای احقاق حقوق بندگان زمین، و اذعان به ستمگری کلیسا، خود را با اشراف متحد ساخت و قتل عام دهقانان را مجاب دانست. اما با سرکوب آنها، بزرگترین امکان تاریخی تجدید حیات، رستگاری و پیشرفت آلمان برای چند سده ازدست رفت. به دیده هگل "وقتی روح ملتی طالب چیزی باشد، هیچ قدرتی قادر به جلوگیری از تحصیل آن نیست." و به محضی که "حقیقت بدرون وجود انسان نفوذ کند، ریشه کن کردنش غیر ممکن می گردد."
حقیقتی را که هگل از رفرماسیان استخراج کرده بود، "ایده آزادی اراده" انسان است. "با اعلان این اصول، پرچم جدیدی برافراشته گردید که مردم حول آن صف آرایی نمودند: پرچم روح آزاد... گوهر رفرماسیون در این خلاصه می شود که انسان ذاتا مقدر به آزادی است." ( «تاریخ فلسفه»، متن الترونیکی، قسمت "رفرماسیون) بنظر او رفرماسیون فراخوانی بود تا انسان توجه خویش را از "عالم مابعد" برکنده، به روی زمان و به سوی زمین و فرآورده هایش معطوف کند. تازه درچنین حالتی است که معنویت، "فضیلت" انسانی، ضمیر و وجدان فردی برای انسان ارزشمند می گردد. آنان در بُعد معرفتی نیز از اتوریته فرازمینی دست کشیده، بخود روآورده و "خرد" را جهانشمول و لذا "الهی" ادراک می کنند. "حال اینطور استنباط شده بود که جایگاه دین هم در تفکر انسان است، و نجات بشریت نیز دردست خود اوست." (همانجا)
به تعبیر هگل، لوتر بنیان گذار اصل آزادی ایمان بود. در این اصل بزرگ، رابطه خارجی با دین و ایمان ناپدید می گردد و "با از بین رفتن دین بیگانگی فردی، هرنوع بندگی هم برطرف می شود." حتی "روح" نیز "صرفا مشروط به روح آزاد سوژه (انسانی) است، چرا که فقط چنین سوژه ای است که قادر به ارتباط با روح می باشد. سوژه ای که آزاد نباشد، نمی تواند در ارتباطی روحانی قرار گرفته، و خدا را بوجهی روحانی ستایش کند. اینست اهمیت کلی اصل سوبژکتیویته." (همانجا)
دین اسارت و فساد کلیسا
هگل در «درس گفتارهای فلسفه دین» از مسیح چهرهای "انقلابی" ترسیم می کند و حتی مرگ وی بر صلیب را به گیوتین های عصر خود تشبیه می سازد. به بیان وی، مسیح درمیان قوم یهود و بهنگامی ظهور کرد که مردم بواسطه سلطه شاهان سوریه و امپراطوری روم، به فلاکت افتاده بودند. وقتیکه مسیح ابراز وجود نمود، "مردم عامی" بخاطر آئین رسمی و دین حاکم، از حمایت و مشاوره رهبران دینی خود محروم شده بودند. عرصه، عرصه سروری روم بر جهان بود و مردم، ستم زده و مایوس بودند.
همبایی نوینی که مسیح ایجاد کرده بود، برپایه "محبت"، بی نیازی و عدم تعلق به مال و امور دنیوی استوار بود. این همبایی با اینکه هدفی مستقیما "سیاسی" را دنبال نمی نمود، بمنزله یک "گسست منفی" از اوضاع موجود بود. لذا هگل آنرا به "بی جامگان" (Sanscullotes) انقلاب فرانسه تشبیه می کند. بقول وی "ما در اینجا شاهد بیان واضح انقلابی کامل علیه تمام نظم مستقر می باشیم." (ص ۱۲۹) این "عنصری انقلابی" است که شکل کاملا نوینی به جهان میدهد.
بنا به روایات موجود، در آستانه اعدام، هنگامیکه رهبران و راهبان دین و آئین رسمی، مسیح را به جرم "براندازی" تحویل پیلاته، والی روم، می دهند، او خاضعانه اعلام می کند که: "به قیصر آنچه به قیصر تعلق دارد را واگذار کنید، و به خداوند، آنچه از آن خداست." هگل این گفتار مسیح را "ناکافی" دانسته و می افزاید: "سوال اینست که سهم قیصر و قدرتهای سکولار را معین کنیم"، و سپس به طعنه می گوید "اینکه قدرتهای سکولار و قدسی همه چیز را مال خود کرده اند، بحد کافی رسوایی ببار آورده است." («فلسفه ذهن»، ص ۲۸۶)
اما از جنبه معرفتی، هگل با آن عبارت که بمرور تبدیل به فتوایی دینی گشت، مشکلی اساسی دارد، چرا که در بطن آن تعارضی آشتی ناپذیر بین دنیویت و معنویت مشهود است. دین و دنیا با حفظ "غیریت" خود نسبت به یکدیگر، بهر حال ناچارند با هم در همزیستی بسر ببرند. اما در این رابطه بیرونی، یکی مجبور است بر دیگری چیره شود. از اینرو، عرصه دینی که در کلیسا نمودار می گردد بر دنیای واقعی که در درون خود التیام نایافته و متضاد است، تسلط پیدا می کند. اما قدرت فائق، با این کار جهان عینی را، با حفظ تعارضاتش، بدرون خود برده و نهایتا در نهاد کلیسا دنیویتی ظهور می یابد که فاقد بُعد روحانی می شود. پس این هم آمیزی با جهانی است که فی نفسه فاقد هرنوع "روحانیت" استنباط شده بود.
به تعبیر هگل، در اینجا اصل حاکم ازخود بیگانگی انسان است که بر عدم آزادی مبتنی می باشد. نتیجه، بندگی، عدم "تقدس"، وجود فانی و از خود گسسته انسانی است که در جهان منزل گهی پیدا نمی کند. ادامه چنین وضعی منجر به فساد کلیسا می گردد که بمنزله "تضاد مطلق بُعد روحانی با خودش است." («فلسفه دین»، ص ۳۴۱) پس آنچه در ابتدا جدال بین روحانیت و دنیویت بود، چرا که اساسا جهان مادی را "بی روح" می پنداشت، به تعارضی درخود عرصه روحانی تطور پیدا می کند. ما دراینجا با وضعیتی روبرو هستیم که هگل آنرا "دین کاذب" یا "بردگی روحانی" می نامد. بدیده وی، تا زمانیکه آگاهی و سوبژکتیویته انسان از آزادی محروم باشد، "اصول اخلاقی" که علی القاعده می بایستی در تعالیم دینی حضور داشته باشند، بقدری از خودآگاهی بالفعل انسان فاصله می گیرند که صرفا موجودیتی منفی یا سلبی یافته و با زایل کردن آزادی و قداست انسان، خود را به قداستی غیر واقعی و در ماورای جهان موجود ملبس می کنند.
جمع بندی هگل از انحطاط و "فساد کلیسا" که بر تاریخ واقعی جنبش رفرماسیون تکیه دارد، چنان برّا و شفاف است که جایی برای مماشات با آن "عفونت" عالمگیر باقی نمی گذارد. بیان وی بقدری شیوا و صریح است که در اینجا از زبان خودش آنرا بطور مشروح بازگو می کنم:
"رفرماسیون ناشی از فساد کلیسا بود و نه بمنزله سواستفاده از قدرت و اقتدار. معمولا یک اوضاع فاسد بعنوان چنین سواستفادهای معرفی می گردد. در این برداشت، اساس نظام و نهاد، بیخطا و پاک انگاشته می شود ولی منافع و اغراض خصوصی، و بطور خلاصه اراده برخی افراد، آنچه فی نفسه خوب است را برای مقاصد خودخواهانه خویش بخدمت گرفته است. تنها کافی است این عناصر خارجی را حذف کنیم. در این تعبیر، خود نهاد مورد بحث تبرئه گشته و عافتی که منظر آنرا کریه کرده است، بصورت عاملی بیرونی وانمود می گردد. وقتیکه سواستفاده تصادفی یک امر خیر بوقوع می پیوندد، این مساله به عرصهای مشخص محدود می شود. اما فساد عمومی ای که پیکر عرصه وسیع و همه جانبهای چون کلیسا را آلوده می کند، امری علیهده است. فساد کلیسا، حاصل یک رویش داخلی بود. اصل چنان فسادی می باید در این امر جستجو گردد که تجسم معین و مشخص خداونگاری که برسمیت می شناسد، وابسته به حسیات است؛ اینکه غیریت درشکل خشن مادی آن در نهادش قداست یافته است. اما این غیریت در درون خود کلیساست که به پلشتی و فاسد مبدل شده و درضمیرش به اصلی منفی انکشاف یافته است. شکل هایی که این فساد بخود می گیرد مترتب با روابطی است که خود کلیسا برقرار ساخته و از اینطریق آن عامل عفونت زا را وارد می کند. پارسایی مقدس مآب آن دوره، تجسم گوهر خرافه است. یعنی مصلوب کردن ذهن به ابژهای محسوس، به یک شئی محض، و کرنش برده وار به اتوریته در صور گوناگونش." ( «فلسفه تاریخ»، ص۴۱۲)
هگل تاکید می کند که در چنین اوضاعی، "روح" با طرد ماهیت واقعی خود، آزادیش را از دست داده و در اسارت موجودیتی بیگانه با خود درآمده است. میل وافر به قدرت، فسق و انواع و اقسام خدعه، عوامفریبی و بربریت بر بدنه کلیسا تنیده می شود ولی در عین حال با توسل به تحمیق، مردم را به ریاضت کشی، زهد و دست کشیدن از مال و امور دنیوی ترغیب می کند. اما انسان بلحاظ قوای ذهنی و انرژیهای فاهمه اش، خود را آزاد احساس کرده و مآلا برای خویش "حقی مطلق" قائل می گردد. در چنین مرحله ای، روح زمان و جهان، اشکال انقیاد روحانی را پس زده، به خودفهمی رسیده و دین بردگی را مردود و بالقوه مرتفع می سازد.
پس درحالیکه قدرتهای موجود در عطش جهان گستری، ورود به هندوستان و کشف آمریکا بودند، در بحبوحه مال اندوزی و فرمانرویی سکولار بر کل دنیا، بناگاه یک راهب ساده بنام لوتر با پرده برداری از واژگونگی "حقیقت" در مسیحیت موجود، به "انقلابی" دامن می زند که با برافراشته کردن درفش آزادی وجدان و روح انسانی، سنت تاریخی، اتوریته و تاروپود کلیسا را بزیر سوال می کشد. در نظر هگل، احیای سوبژکتیویته، انسان را نسبت به وجود طبقه خاصی که درتملک انحصاری حقیقت، دانش و ایمان باشد، بینیاز می سازد. در این "اصل سترگ"، هرنوع غیریتی و از اینرو، ازخودبیگانگی و بندگی انسان نیز برطرف می گردد. مع الوصف، هگل معتقد است که اصل آزادی انسانی در تعالیم لوتر صرفا حضوری "جنینی" داشت و "شکل ابرازش نشانگر آنست که در همین شکل جنینی باقی خواهد ماند." («تاریخ فلسفه»، همانجا)
لذا این حرکت نخستین "آشتی انسان با خویش" و زمینی شدن آسمان و حضورش در "فعلیت انسان"، "در ابتدا یک اصل صرف می باشد" و فقط در ارتباط با امور دینی فهمیده می شود. شکوفایی و تکوین این اصل در قدمهای بعدی، در خود شناسی و تفکر انسانی، برای تایید و تصدیق خود در واقعیت، نیازمند آنست که بر "عقل" استوار شود. صرف سوبژکتیویته و اراده ورزی در شکل بیواسطه و ناب ذهنیت فردی، کافی نیست. دانش ذهنی انسان برای اینکه نسبت به خویش احساس رضایت و تمتع کند و حاوی ارزش و مشروعیت گردد، می بایست آزادی را بعنوان شمولیتی جهانی ادراک کند و تحقق آنرا نه فقط در عرصهای محدود بلکه در کل جهان انسانی، در فعالیت بارآور، در هنر، در علم و فلسفه، شناسایی نماید.
گذار به مدرنیته و ذهنیت ناب
در تاریخ فلسفه هگل، رفرماسیون سرحد گذار از قرون وسطی به جهان مدرن است. درمنظر هگل، دستاورد بزرگ زمان معاصر درآنست که سوبژکتیویته را به عنوان "وهله ای مطلق" برسمیت می شناسد. "شخصیت" برپایه آزادی فردی استوار است. "من برای خودم کسی هستم و برپای خود ایستاده ام." دراین مرحله، محدودیتهای "دین فانی" و سایر تضییقاتی که فرد را به اسارت می کشید، پشت سر گذاشته می شود. بطور کلی، این ارتقا انسان بمعنی آنست که جامعه بشری به آگاهی "نامتناهی بودن خویش" نایل شده و "درخود و برای خود" ارزشمند گردیده و در می یابد که "هدف جهانشمولش، آزادی بیکران" است. گوهر اصلی سوژه انسانی، یا "فرد آزاد" در اینست که خود را باجهان و واقعیت مرتبط ساخته و درآن احساس امنیت و آسودگی می کند. این آزادی فردی که سنگ بنای جهان می گردد، درعین حال بمنزله "عقلانیت" اوست. لذا "برده داری" منفور و "معارض عقل" دانسته شده و منع می گردد.
بدیده هگل، شکوفایی علوم طبیعی و اجتماعی، رهایی از جمود فکری، قیود ذهنی کلیسا و ادراک اسکولاستیک، راهگشای تحولات عمیقی درباروری انسان و فعالیت تولیدی گردید و شالوده "جامعه مدنی" را پایه گذاری کرد. آنچه در عرصه نظری "عصر روشنگری" نامیده شده است، ماحصل چنین فعل و انفعالاتی بود. لب کلام آنکه، برخلاف قرون وسطی که ذهنیت انسان برای خویش "حوزهای خصوصی" قائل نبود، و وجود فردی خود را دریگانگی موجودی برتر و عالی تر تحلیل برده بود، حال به این تشخیص می رسد که خود دارای قدرتی است که می تواند برهمه چیز فائق آمده و عینیتی جدید تولید کند. اما بعقیده هگل، این شکوه و جلال "وحدانیت" در ذهنیت فردی، خود مقولهای انتزاعی است که هنوز از خاستگاه هستی اتمی فرد درجامعه مدنی به "اجتماعی اخلاقی" عبور نکرده است. آنچه شالوده رفرماسیون را تشکیل می دهد، وهله انتزاعی بخود رسیدن و ذهنی "درخود" است.
دراینجا آزادی نشانگر آنست که "هستی روح" در فرد، محتوی معین هرنوع غیریتی را بدورن خویش فروبرده است. این آشتی عینیت و ذهنیت دردرون ذهنیت، وحدتی یکسویه است که باحذف اصالت وجودی جهانی بالفعل که در جدالی دورنی با خود بسر برده و وحدت نیافته است، به خاستگاه سلبیت محض و صوری "انهدام جهان بیرونی" می رسد. هگل تجسم نظری چنین خاستگاهی را در "روشنگری" باز می یابد. این طرز تفکر که بمنزله "فراز غایی فرهنگ رسمی زمان ماست"، با تاسی به ذهنیت و آزادی "ناب"، تمامی تعینات و گزارههای مشخص را در سوژهای فاقد عینیت و لذا انتزاعی و بدون محتوی، محو و ناپدید می سازد. درمنظر هگل، این اتکای صرف به فرد خودکفا، وهله "ناروشنگری" و "دین روشنگری" عصر مدرن است، درصورتیکه یک ایده حقیقی به کمال رسیده، پس از تفکیک و تجزیه، می بایست تمامیت واقعیت عینی را شامل گردد.
درغیر اینصورت، دستاورد بزرگ جامعه بشری که "اصالت وجود" انسان باشد، بین آنتی تز "بودن" و معنی وجود چنان شکاف عمیقی ایجاد می کند که سوژه درحین اتکا به وجود بیواسطه، نسبت به ماهیت و محتوی آن بیاعتنا شده، آزادی را به حیطهای بغرنج و اسرارآمیز ارجاع داده و غیرقابل فهم می کند. بعقیده هگل، فلسفه واسطه بین زندگی و مفهوم هستی است و دربرابر خود با دو دیدگاه ظاهرا متعارض روبروست: یکی "دین خام و ایمان، و دومی [نظریه] ادراکی، یا قلمرو باصطلاح فرهنگی، و انعکاسی روشنگری." («فلسفه دین»، ص ۲۷۴) هم دین و الهیاتی که جهان را گذرا می داند و روند هستی را همچون رویدادهایی صرفا مشروط و فانی ادراک می کند، و هم نظریه تحلیلی و روشنگری که برعامل نفی، "تعین فی نفسه"، محدویت و "ادراک بیواسطه" مبتنی می باشد، نافی فلسفه هستند. این هردو عرصه، می باید در "فلسفه دیالکتیکی" جذب و حذف گردند.
هگل بطور اخص در دهه دوم قرن نوزدهم ظهور گرایشی را برجسته می کند در که "فلسفه ایمان" ژاکوبی نمودار گشته بود. وی که درسایر آثار خود برخوردی صرفا گذرا به ژاکوبی کرده بود، در کتاب اول دائره المعارف علوم فلسفی، یا «منطق کوچک»، مبحث مفصلی را به ژاکوبی و گرایش قهقرایی وی اختصاص می دهد. منطق کوچک قبل از پرداختن به فصل "وجود" که کتاب «علم منطق» با آن آغاز کرده شده بود، با سه فصل کاملا جدید و بدیع شروع می کند. هگل این فصول را "طرز برخورد تفکر نسبت به عینیت" نام گذاری می نماید. وی پس از بررسی فلسفه تجربه گرا یا آمپریک، و سپس فلسفه انتقادی امانوئل کانت، بجای گذار به "فلسفه دیالکتیکی"، در طرز تلقی سوم از مفهوم عینیت، سراسر بر دیدگاه ژاکوبی تمرکز می کند.
نکته کلیدی "مکتب ژاکوبی" در گذار بیواسطه از ایده ذهنی به هستی یا وجود نهفته است. "ایمان" ژاکوبی بر اصل بیواسطگی و بدیهی بودن "حقیقت" در ذهنیت متفکر استوار است. بقول هگل حتی ایمان کلیسایی نیز بر پیکره یک سیستم فکری تکیه می کند، اما ایمان فلسفی ژاکونی بجز "الهام شخصی" و "دانش مستقیم"، معیار دیگری ندارد. اساس فلسفی نظریه ژاکوبی را باید در مقوله دکارتی "من فکر می کنم، پس موجودیت دارم"، جستجو کرد که زمینه ساز کل فلسفه معاصر است. اما آنچه در زمان دکارت پیشرفتی عظیم و طلایه دار رهایی فرد از بند جزمیات مرسوم بود، درزمان کنونی، "ارتجاعی" است. («منطق کوچک»، ص ۱۰۹) هگل بینش ژاکوبی را "تک بُعدی" و وابسته به "بصیرت محض" معرفی می کند چراکه شاخص حقیقت را نه در ماهیت و محتوی ان، بلکه در آگاهی محض جستجو می نماید. لذا "آنچه من در آگاهی خودم کشف می کنم همچون فعلیت آگاهی همگان انگاشته شده و بعنوان سرشت واقعی آن عرضه می گردد." (همانجا، ص۱۰۵)
این مکتب، هرنوع متدی را ردّ می کند. از اینرو، نه در یگانگی، قائل به تفکیک است و نه در تفکیک، امکان وحدت می بیند. در حکم عام و تجریدی "فکر=وجود"، وساطتی موجود نیست، یعنی آندو واسطه متقابل یکدیگر نیستند. اما فلسفه، مفروضات صرف، "بدیهیات" اثبات نشده و دعاوی اختیاری را بر نمی تابد. در آستانه ورود به فلسفه، می باید تمامی پنداشتها و پیش فرضها را پشت سر نهاد، چه آن مفروضات زائیده تصور باشند و چه ناشی از تفکر. بدیده هگل، فلسفه علمی است که هر پیشنهادهای را نخست مورد مداقه قرار داده، معانی و تعارضاتش را معین و مشخص می کند. در این منظر، "دیالکتیک" مقوله ای نیست که صرفا در مخیله یک فیلسوف بگنجد، و فلسفه نیز ملک طلق فیلسوف نمی باشد، بلکه در ظرفیت همه انسانهاست. "هر جا جریانی در حال حرکت است، هرجا حیات وجود دارد و در هر جای دنیا که کنشی به ثمر برسد، درآنجا، دیالکتیک مشغول کار است." (همانجا، ص ۱۱۶)
کلام آخر: بسوی آینده!
دیالکتیک رفرماسیون با آزاد سازی روح و اراده فردی، و گشودن عرصه بروی علوم تجربی، پایه گذار عصر روشنگری شد که در تداوم و انکشافش زمینه ساز انقلاب فرانسه گردید. بقول هگل، این انقلاب نخستین انگیزه هایش را از فلسفه دریافت نمود. "آگاهی نسبت به آنچه روحانی است، اکنون پایگاه اساسی تاروپود سیاست را تشکیل می دهد و از اینراه فلسفه عاملی تعیین کننده شده است. («فلسفه تاریخ»، ص ۴۴۶) اصل مرکزی رفرماسیون، استقلال سوبژکتیویته دربرابر اتوریته بود. از آن پس تجسس و کشف قوانین طبیعت، جایگزین معجزات گشت. مفاهیم نوین که از آگاهی بالفعل جاری می شدند، با مقوله "خرد" شناسایی گردیدند.
لوتر که آزادی روحانی انسان را بارمغان آورده بود، بدین خاستگاه پیروزمندانه رسید که تقدیر انسان دردست خود اوست. اما او از اهمیت این خود سرنوشت سازی، ماهیت و حقایق نهفته در آن غافل ماند، چراکه حقیقت را همچون امری حاضر و آماده و داده شده توسط دین ادراک می کرد. متعاقبا، دستاورد فلسفی "دنیای جدید ایده ها"، تعریف انسان بعنوان "موجودی متفکر" بود. تجسم خارجی این قابلیت فکری در زندگی بالفعل، آزادی اراده، و ابرام در کسب آزادی بود. به بیان هگل، "زندگی سکولار، نماد معین و مثبت سرزمین اراده گردید." (همانجا، ص ۳۳۲)
اراده، زمانی آزاد است که چیزی خارجی و بیگانه به خود را اراده نکند. این یعنی "اراده مطلق؛ اراده آزادی." اما هگل می پرسد: " این اراده چگونه می تواند شکلی معین بخود بگیرد؟" اگر اراده صرفا خود را اراده کند، درچنین صورتی، هیچ چیز نیست مگر "اراده صوری." این اصل صوری با مقولات اجتماعی مهمی چون حق و برابری درمقابل قانون پیوند خورده است که در اساس وابسته به کمیت، مقدار و مقایسه بین افراد می باشد. بقول وی "اراده صوری فردی، به شالوده نظریات سیاسی مبدل گشت: حق در جامعه همانست که قانون اراده می کند، و این قانون از اراده افراد منفرد ناشی می شود. (همانجا، ص ۴۴۵) ادر اینجا "اتمهای اراده بعنوان نقطه شروع برگزیده شده اند و هر اراده واحدی، مطلق معرفی شده است".
مقصود هگل از "نظرات سیاسی"، بطور مشخص تئوری سیاسی"اراده عام" ژان ژاک روسو می باشد. نقد تلویحی هگل از مقوله "عام" بمثابه جمع آوری آحاد خود بنیاد جامعه در یک کلیت است. روسو " اراده اونیورسال را فقط بعنوان `اراده عام` ادراک می کند... درنتیجه، وحدت افراد در دولت را به یک قرارداد تقلیل می دهد." («فلسفه حق»، ص ۱۵۷) آزادی هم حاوی یک بُعد عینی و ماهوی است و هم مستلزم یک "فرم"، یا شکل بروز است. معضل انقلاب فرانسه دقیقا در تعیین و تفهیم معنی "اراده" در تحولات سیاسی بود. بنا به تحلیل وی، در هر دوره از انقلاب، چه در زمان روبسپیر، و چه در دوره ترمیدور و حاکمیت نظامی بناپارت، ارادهای خاص بنام اراده همگانی اعمال قدرت کرده است. لذا هگل در بعد نظری، خود مقوله "عام" را انتزاعی می داند که با یک "اونیورسال کنکرت" یا انضمامی، وجه مشابهتی ندارد.
پس قابل پرسش است که آیا من "بورژوا"، که در دورن فردانیتم تعارضی پایدار بین یک "شهروند" و شخص فایده گرا و خود خواه وجود دارد، می توانم بطور بیواسطه به امر عام گذاری مستقیم نمایم؟ آیا بدون تحولی ماهوی درخود "جامعه مدنی"، می توان به ارادهای ذهنی عینیت بخشید؟ این اراده، حتی اگر بسان ژاکوبینها "فضیلت" را هم اراده کند، به "ایده آلی" که ذاتا عینی است دست نمی یابد. ولی از جنبه شکل بیرونی و نحوه تجسم بخشی به آن "اونیورسال انضمامی"، در هگل تنش عظیمی جهت سنتز سازماندهی جامعه باستان (آتن و اسپارتا) که فاقد فردیت بود و "آنارشی" جامعه مدرن، وجود دارد که وی بعضا بلحاظ محدودیت شرایط تاریخی زمان خود، قادر به حل و فصلش نگردید. اما هگل، در فرجامین درسگفتارهایش، ضمن نقد "اصل اتمی لیبرالیسم"، اذعان می کند که برای این معضل بزرگ، این تصادم بین "خاص" و "عام" در عرصه سیاسی، پاسخی عملی ندارد. "این معضلی است که در حال حاضر تاریخ با آن دست به گریبان است و راه حلش بعهده آیندگان می باشد. (همانجا، ص ۴۵۲)
علی رها
۲۵ اسفند ۱۳۸۹
منابع:
1- The Philosophy of History, Dover Publications, NY, 1956
Logic, Oxford University Press, 1978 .2
Lectures on The Philosophy of Religion (II), University of California Press, 1998 .3
Philosophy of Right, Oxford University Press, 1976 .4
History of Philosophy, e-text, Part II,Section Three C, The Reformation, www.marxists.org
Philosophy of Mind, Oxford University Press, 1971 .6
تقلب و تزویر در رأی مردم و پس از آن به خاک و خون کشیدن اعتراضهایشان، خوی ددمنشانه رژیم ایران را برای جهانیان به نمایش گذاشت. سرکوب جوانان جنبش سبز و موج دستگیری و اعدام مخالفان و سرانجام دستگیری سران این جنبش، نشانگر این حقیقت است که رژیم ایران برای بقای استبداد خود آماده پرداخت هر بهایی است.
جو اختناق سیاسی و مذهبی در ایران به حدی است که حرف از آزادی و برابری مضحکهای بیش نیست. این رژیم که تاریخی خونبار در سرکوبی جنبشهای آزادیخواه دارد، به خاطر خوف و هراس از موج تغییرات منطقه، سعی در فریب افکار عمومی مللت ایران دارد. ماشینهای تبلیغاتی این رژیم، انقلاب مردم دول منطقه را امتداد انقلاب اسلامی ایران میدانند. در طی دو ماه گذشته رژیم ایران چندین بار اعلام کرد که از انقلاب اسلامی ملل منطقه بر ضد رژیمهای مستبد دفاع میکند و خواهان آزادی ملل از یوغ استبداد طاغوتها شد!!.
جای تعجب است، که رژیمی مستبد و سرکوبگر دم از پشتیبانی ملل دیگر میزند، درحالی که زندانهایش لبریز از فریادهای سرکوب شده است. با چه روی این رژیم میتواند از آزادی برای ملتهای منطقه دم بزند، درحالیکه اقشار مللتش در آتش و خون سرکوب میشوند. رژیم دریافته است که از موج این تغییرات در منطقه در امان نخواهد ماند، لذا اقدام به ایجاد بحران در فراسوی مرزهایش می کند، تاکه شاید با ایجاد حلقهای از ناآرامی در دول مجاور، انظار عمومی داخلی و خارجی را از اوضاع رو به وخامت داخلی منحرف سازد.
در این میانه رسانههای این رژیم از جمله کانال تلوزیونی سحر و سایتهای (تابناک و کردستان امروز)، نگاهی خاص به اوضاع کردستان عراق دارند. کانال تلوزیونی سحر بیانگر سیاست رسمی رژیم در حیطه برونمرزی است، گردانندگان هردو سایت یادآوری شده هم آقایان (محسن رضایی و جعفری و قانعی فرد) هستند. محسن رضایی از فرماندهان سابق سپاه، نقش فعالی در تفرقهافکنی میان جریانات مخالف رژیم داشت و نقش مخالف تواب را در برابر رهبری بازی کرد و اکنون به جایگاه حقیقی خود برای دفاع از تداوم استبداد برگشته است. جعفری تروریستی سرکوبگر و عامل فتنهگری در دول مجاور است و پروندهای خونین در ترور و سرکوب دارد و طراح و مجری ترور قاسملو و همراهانش بوده. قانعی فرد جاسوس و مزدور سازمان اطلاعات و مجری طرح هجوم رسانهای در میان کردها و تفرقهافکنی و تحریف تاریخ مبارزه کردهاست. وجود کسانی با چنین پس زمینههای سیاسی در ورای تبلیغات منفی علیه حکومت اقلیم کردستان عراق، نیت و اهداف رژیم را برای گسترش دامنه ناآرامی ها را در این اقلیم آشکار می سازد.
رژیم ایران اقلیت های قومی و مذهبی را به شدت قلع و قمع میکند. در طی دو سال گذشته آمار منتشره حاکی از اعدام صدها جوان کرد است. این جوانان خواهان حداقل حقوق شهروندی خود بودهاند اما به اتهام توطئه و تلاش برای براندازی رژیم اعدام شدند. شهروندان بلوچ و کرد از سویی مانند یک اقلیت قومی و از سویی دیگر مانند یک اقلیت مذهبی در معرض خشونت و سرکوبی دوگانه هستند. سالهاست که رژیم جمهوری اسلامی با دیدگاهی امنیتی با اعتراضات کردها، بلوچها، اعراب و آذریها برخورد میکند، لذا همیشه دست به استفاده از ابزار خشونت و سرکوب و به خاک و خون کشیدن یازیده است. این رژیم با برپایی چنین جوی قصد تقرفه افکنی در میان اقشار ملت ایران دارد، چرا که اتحاد قوا و یکسویه ساختن اهداف بین اقوام و مذاهب، عرصه را بر تداوم حکومت استبدادی تنگ خواهد کرد.
حال با چنین نابسامانیهای داخلی و فقدان آزادی و دموکراسی داخلی، رژیم دم از دفاع از آزادی و دموکراسی برای ملل دیگر میزند.
این رژیم که از سویی با به کارگیری سپاه قدس سعی در ناآرام ساختن کردستان عراق دارد، از سویی دیگر اشکهای تمساحانه برای پروسهی دموکراسی در آن اقلیم می ریزد و رسانههای خود را برای دامن زدن به تفرقهها و ضعیف کردن موقعیت سیاسی این اقلیم بکار گرفته است.
بدون شک هدف اصلی این رسانهها حمله به جایگاه معنوی رهبر این اقلیم مسعود بارزانی است، چرا که رژیم از نفوذ وی در میان همه کردهای خاورمیانه و بخصوص کردهای ایران آگاه است و بخش اعظم کردها، آقای مسعود بارزانی را یگانه امید و سمبل مبارزه قومی خود میدانند. رژیم به این حقیقت هم از دیدگاه امنیتی نظر دارد، لذا امکانات رسانهای و امنیتی خود را بر ضد رهبر اقلیم و حزب وی بکار گرفته است.
دموکراسی و وجود سیستم چندحزبی در کردستان عراق عرصه را برای ابراز رأی مخالف و نقد باز گذاشته است، لذا حدود بیست روزی است که احزاب اپوزسیون پارلمانی در کردستان عراق، با تجمع در میدان (سرای) سلیمانیه خواستار انجام اصلاحات هستند.
این اصلاحات نه از جنس آن تغییر و اصلاحاتیست که مخالفان رژیم در ایران خواستار آن هستند، چرا که در این اقلیم نه در روزنامهها و سایر رسانهها به خاطر نقد و رأی مخالف بسته میشوند و نه احزاب و تجمعات سیاسی ممنوعه و منحله اعلام میشوند و نه کسی به خاطر مخالفت با رهبری اعدام میشود و به طور کلی نه کسی بخاطر خصوصیت قومی، فکری یا مذهبی حقوقش پایمال میشود. اصلاحات در کردستان عراق اصلاحات در سیستم نیست بلکه در کاربردها و کارایی سیستم است، همه احزاب هم بر سر ضرورت این اصلاحات موافقند، اما با نزدیکی انتخابات مجالس استانی و اوجگیری کشمکش و مزایدات سیاسی، این اصلاحات به ابزار مبارزه و تبلیغات انتخاباتی تبدیل شدهاند و روند تغییرات در منطقه هم به این رقابتهای سیاسی دامن زده است.
در این بحبوحه رژیم ایران با مداخله امنیتی و رسانهای قصد تضعیف پایگاه سیاسی اقلیم کردستان را در عراق و منطقه دارد. سازمانهای نظامی و اطلاعاتی رژیم با برقراری تماس با احزابی چون جماعت اسلامی و حزب نوشیروان مصطفی (گوران) در صدد برآمدهاند تا با دامن زدن بر اختلافات، بحران سازی کنند و تنش های شهر سلیمانیه را به سایر شهرهای اقلیم گسترش دهند.
اعتراضات چندهزارنفری در میدان سرای سلیمانیه به بن بست رسیده است. اما رسانههای ایران این اعتراضات را قیام سرتاسری علیه حکومت اقلیم توصیف میکنند و در همین حال پشتیبانی اقشار گسترده مردم اقلیم را از حکومتشان نادیده می گیرند.
در سطح بین الملی نیز ناآرامیهای اقلیم بازتاب چندانی در رسانهها نداشت، زیرا در جوامع دموکراتیک از این تنش ها زیاد دیده میشود و این اختلافات در پارلمانها منعکس میشود. اما رسانههای برونمرزی ایران این رویدادهای کردستان عراق را به رویدادهای مصر و تونس تشبیه کردند. در حالی که اوضاع داخلی و اختناق سیاسی ایران بیشتر از هر جایی به اوضاع مصر و تونس شباهت دارد. زیرا که تنها در ایرانست که از دیکتاتوری بتی ساختهاند و سرنوشت و آینده مردم را به سلیقه شخصی وی گره زدهاند.
آنچه شگفت انگیز است رسانههای یاد شده در این مقاله، از انعکاس رویدادهای کردستان عراق در محافل بین المللی و رسانههای خارجی خبر میدهند. یکی از موارد یاد شده در این رسانهها گزارشیست که گویا در سایت (CNN) انتشار یافته است. اما چنین گزارشی وجود نداشت بلکه انعکاس نظر خوانندهای بوده در صفحه اظهار نظرات خوانندگان یا همان (ireport). در همین صفحه هزاران نظر و مقاله علیه رژیم ایران انتشار یافته است که گردانندگان رسانههای رژیم یارای دیدن و خواندنشان را ندارند.
جالبتر از آن تناقض و دوگانگی تعامل رسانههای ایران با به قول خودشان عامل صهیونیزم در منطقه است. در حالی که این رژیم صهیونیستها را عامل فتنه میداند و بارها حکومت اقلیم را به تبانی با اسرائیل متهم کرده، در همان حال یک فرد یهودی را به نام (مایکل روبن) به شاهدی میگیرد و از زبان وی اوضاع کردستان عراق را تجزیه و تحلیل میکند.
به هر حال نقش تخریبگرانه رژیم در منطقه نمایان است و هدف آنان تأخیر و به تعویق انداختن انفجار خشم داخلی است. اما آنچه مسلم است سران این رژیم به سرنوشت شاه سابق و دیکتاتورهایی چون بن علی و حسنی مبارک دچار خواهند شد و از انفجار خشم ملت ستم دیده ایران در امان نخواهند بود. دیگر نسخه کم رنگ کردن بحرانهای داخلی با بحرانسازی خارجی کارایی ندارد و صرف ملیاردها دلار در لبنان و عراق و سوریه و بحرین و یمن جز به هدر دادن سامان این مرز و بوم نخواهد بود.
جو اختناق سیاسی و مذهبی در ایران به حدی است که حرف از آزادی و برابری مضحکهای بیش نیست. این رژیم که تاریخی خونبار در سرکوبی جنبشهای آزادیخواه دارد، به خاطر خوف و هراس از موج تغییرات منطقه، سعی در فریب افکار عمومی مللت ایران دارد. ماشینهای تبلیغاتی این رژیم، انقلاب مردم دول منطقه را امتداد انقلاب اسلامی ایران میدانند. در طی دو ماه گذشته رژیم ایران چندین بار اعلام کرد که از انقلاب اسلامی ملل منطقه بر ضد رژیمهای مستبد دفاع میکند و خواهان آزادی ملل از یوغ استبداد طاغوتها شد!!.
جای تعجب است، که رژیمی مستبد و سرکوبگر دم از پشتیبانی ملل دیگر میزند، درحالی که زندانهایش لبریز از فریادهای سرکوب شده است. با چه روی این رژیم میتواند از آزادی برای ملتهای منطقه دم بزند، درحالیکه اقشار مللتش در آتش و خون سرکوب میشوند. رژیم دریافته است که از موج این تغییرات در منطقه در امان نخواهد ماند، لذا اقدام به ایجاد بحران در فراسوی مرزهایش می کند، تاکه شاید با ایجاد حلقهای از ناآرامی در دول مجاور، انظار عمومی داخلی و خارجی را از اوضاع رو به وخامت داخلی منحرف سازد.
در این میانه رسانههای این رژیم از جمله کانال تلوزیونی سحر و سایتهای (تابناک و کردستان امروز)، نگاهی خاص به اوضاع کردستان عراق دارند. کانال تلوزیونی سحر بیانگر سیاست رسمی رژیم در حیطه برونمرزی است، گردانندگان هردو سایت یادآوری شده هم آقایان (محسن رضایی و جعفری و قانعی فرد) هستند. محسن رضایی از فرماندهان سابق سپاه، نقش فعالی در تفرقهافکنی میان جریانات مخالف رژیم داشت و نقش مخالف تواب را در برابر رهبری بازی کرد و اکنون به جایگاه حقیقی خود برای دفاع از تداوم استبداد برگشته است. جعفری تروریستی سرکوبگر و عامل فتنهگری در دول مجاور است و پروندهای خونین در ترور و سرکوب دارد و طراح و مجری ترور قاسملو و همراهانش بوده. قانعی فرد جاسوس و مزدور سازمان اطلاعات و مجری طرح هجوم رسانهای در میان کردها و تفرقهافکنی و تحریف تاریخ مبارزه کردهاست. وجود کسانی با چنین پس زمینههای سیاسی در ورای تبلیغات منفی علیه حکومت اقلیم کردستان عراق، نیت و اهداف رژیم را برای گسترش دامنه ناآرامی ها را در این اقلیم آشکار می سازد.
رژیم ایران اقلیت های قومی و مذهبی را به شدت قلع و قمع میکند. در طی دو سال گذشته آمار منتشره حاکی از اعدام صدها جوان کرد است. این جوانان خواهان حداقل حقوق شهروندی خود بودهاند اما به اتهام توطئه و تلاش برای براندازی رژیم اعدام شدند. شهروندان بلوچ و کرد از سویی مانند یک اقلیت قومی و از سویی دیگر مانند یک اقلیت مذهبی در معرض خشونت و سرکوبی دوگانه هستند. سالهاست که رژیم جمهوری اسلامی با دیدگاهی امنیتی با اعتراضات کردها، بلوچها، اعراب و آذریها برخورد میکند، لذا همیشه دست به استفاده از ابزار خشونت و سرکوب و به خاک و خون کشیدن یازیده است. این رژیم با برپایی چنین جوی قصد تقرفه افکنی در میان اقشار ملت ایران دارد، چرا که اتحاد قوا و یکسویه ساختن اهداف بین اقوام و مذاهب، عرصه را بر تداوم حکومت استبدادی تنگ خواهد کرد.
حال با چنین نابسامانیهای داخلی و فقدان آزادی و دموکراسی داخلی، رژیم دم از دفاع از آزادی و دموکراسی برای ملل دیگر میزند.
این رژیم که از سویی با به کارگیری سپاه قدس سعی در ناآرام ساختن کردستان عراق دارد، از سویی دیگر اشکهای تمساحانه برای پروسهی دموکراسی در آن اقلیم می ریزد و رسانههای خود را برای دامن زدن به تفرقهها و ضعیف کردن موقعیت سیاسی این اقلیم بکار گرفته است.
بدون شک هدف اصلی این رسانهها حمله به جایگاه معنوی رهبر این اقلیم مسعود بارزانی است، چرا که رژیم از نفوذ وی در میان همه کردهای خاورمیانه و بخصوص کردهای ایران آگاه است و بخش اعظم کردها، آقای مسعود بارزانی را یگانه امید و سمبل مبارزه قومی خود میدانند. رژیم به این حقیقت هم از دیدگاه امنیتی نظر دارد، لذا امکانات رسانهای و امنیتی خود را بر ضد رهبر اقلیم و حزب وی بکار گرفته است.
دموکراسی و وجود سیستم چندحزبی در کردستان عراق عرصه را برای ابراز رأی مخالف و نقد باز گذاشته است، لذا حدود بیست روزی است که احزاب اپوزسیون پارلمانی در کردستان عراق، با تجمع در میدان (سرای) سلیمانیه خواستار انجام اصلاحات هستند.
این اصلاحات نه از جنس آن تغییر و اصلاحاتیست که مخالفان رژیم در ایران خواستار آن هستند، چرا که در این اقلیم نه در روزنامهها و سایر رسانهها به خاطر نقد و رأی مخالف بسته میشوند و نه احزاب و تجمعات سیاسی ممنوعه و منحله اعلام میشوند و نه کسی به خاطر مخالفت با رهبری اعدام میشود و به طور کلی نه کسی بخاطر خصوصیت قومی، فکری یا مذهبی حقوقش پایمال میشود. اصلاحات در کردستان عراق اصلاحات در سیستم نیست بلکه در کاربردها و کارایی سیستم است، همه احزاب هم بر سر ضرورت این اصلاحات موافقند، اما با نزدیکی انتخابات مجالس استانی و اوجگیری کشمکش و مزایدات سیاسی، این اصلاحات به ابزار مبارزه و تبلیغات انتخاباتی تبدیل شدهاند و روند تغییرات در منطقه هم به این رقابتهای سیاسی دامن زده است.
در این بحبوحه رژیم ایران با مداخله امنیتی و رسانهای قصد تضعیف پایگاه سیاسی اقلیم کردستان را در عراق و منطقه دارد. سازمانهای نظامی و اطلاعاتی رژیم با برقراری تماس با احزابی چون جماعت اسلامی و حزب نوشیروان مصطفی (گوران) در صدد برآمدهاند تا با دامن زدن بر اختلافات، بحران سازی کنند و تنش های شهر سلیمانیه را به سایر شهرهای اقلیم گسترش دهند.
اعتراضات چندهزارنفری در میدان سرای سلیمانیه به بن بست رسیده است. اما رسانههای ایران این اعتراضات را قیام سرتاسری علیه حکومت اقلیم توصیف میکنند و در همین حال پشتیبانی اقشار گسترده مردم اقلیم را از حکومتشان نادیده می گیرند.
در سطح بین الملی نیز ناآرامیهای اقلیم بازتاب چندانی در رسانهها نداشت، زیرا در جوامع دموکراتیک از این تنش ها زیاد دیده میشود و این اختلافات در پارلمانها منعکس میشود. اما رسانههای برونمرزی ایران این رویدادهای کردستان عراق را به رویدادهای مصر و تونس تشبیه کردند. در حالی که اوضاع داخلی و اختناق سیاسی ایران بیشتر از هر جایی به اوضاع مصر و تونس شباهت دارد. زیرا که تنها در ایرانست که از دیکتاتوری بتی ساختهاند و سرنوشت و آینده مردم را به سلیقه شخصی وی گره زدهاند.
آنچه شگفت انگیز است رسانههای یاد شده در این مقاله، از انعکاس رویدادهای کردستان عراق در محافل بین المللی و رسانههای خارجی خبر میدهند. یکی از موارد یاد شده در این رسانهها گزارشیست که گویا در سایت (CNN) انتشار یافته است. اما چنین گزارشی وجود نداشت بلکه انعکاس نظر خوانندهای بوده در صفحه اظهار نظرات خوانندگان یا همان (ireport). در همین صفحه هزاران نظر و مقاله علیه رژیم ایران انتشار یافته است که گردانندگان رسانههای رژیم یارای دیدن و خواندنشان را ندارند.
جالبتر از آن تناقض و دوگانگی تعامل رسانههای ایران با به قول خودشان عامل صهیونیزم در منطقه است. در حالی که این رژیم صهیونیستها را عامل فتنه میداند و بارها حکومت اقلیم را به تبانی با اسرائیل متهم کرده، در همان حال یک فرد یهودی را به نام (مایکل روبن) به شاهدی میگیرد و از زبان وی اوضاع کردستان عراق را تجزیه و تحلیل میکند.
به هر حال نقش تخریبگرانه رژیم در منطقه نمایان است و هدف آنان تأخیر و به تعویق انداختن انفجار خشم داخلی است. اما آنچه مسلم است سران این رژیم به سرنوشت شاه سابق و دیکتاتورهایی چون بن علی و حسنی مبارک دچار خواهند شد و از انفجار خشم ملت ستم دیده ایران در امان نخواهند بود. دیگر نسخه کم رنگ کردن بحرانهای داخلی با بحرانسازی خارجی کارایی ندارد و صرف ملیاردها دلار در لبنان و عراق و سوریه و بحرین و یمن جز به هدر دادن سامان این مرز و بوم نخواهد بود.
۲۹ اسفند روز ملی شدن نفت بوسیله شادروان دکتر مصدق را روز بهره وری از انرژیهای جایگزین و صرف نظر کردن از انرژی اتمی ایران استبدادی نمائیم.
هموطنان عزیز
نوروز برهمه شما مبارک باد. سال نو را با تعهد و مسوولیتی بیشتر نسبت به سرنوشت انسان و طبیعتی که نو میشود آغاز کنیم.
انفجار در راکتورهای اتمی فوکوشیما همه جهانیان را به اندیشه ئی عمیق و اساسی فروبرده است. قهر طبیعت مناطقی از ژاپن را با خاک یکسان کرده و هزاران انسان را که در اندوه عزیزان و غم از دست دادن هست و نیست خود محنت زده و پریشانحالند با خطر ابتلا به بیماریهای ناشی از آلودگیهای اتمی نیز قرارداده است. یک وزش باد میتواند دامنه پخش مواد رادیو اکتیو را تا نقاط نامعلومی در فواصل جغراقیائی دور و نزدیک بگستراند.
این روزها همه اندیشمندان جهان، سیاستمداران فعالین محیط زیست و انسان دوستان جوامع پیشرفته بار دیگر و بطور جدی به این سوال اساسی پرداخته اند که: آیا مزایای انرژی هسته ئی در تامین انرژی به فبول خطرات مهلک آن برای بشریت میارزد؟. خطراتی که دامنه آن از لجاظ زمانی و جغرافیائی قابل پیش بینی نیست و انسان و طبیعت را بیکسان معدوم مینماید.
این بحث های بسیار جدی ممکن است در برخی از کشورهای پیشرفته صنعتی منجر به چشمپوشی از انرژی اتمی شود و یا حد اقل به شفاف سازی اطلاعات و بهبود کیفیت راکتورها وافزایش اساسی امنیت آنان منجر شود. و در عین حال به سرمایه گذاری بیشتر در منابع انرژی های جایگزین بیانجامد.
هم میهنان گرامی،
ایران منطقه ئی زلزله خیز است. نظام حاکم با بی مسوولیتی شگفت انگیزی علیرغم تذکرهای دائمی کارشناسان داخلی و بین المللی در مورد خطرتشعشعات اتمی در صورت انفجار راکتورها و سانتریفیوژها، برای ما و کودکان و نسلهای آینده مان، با یکدندگی جاهلانه ئی در محیطی کاملا امنیتی و محرمانه که دسترسی به اطلاعا ت شفاف راغیر ممکن ساخته است پروژه های اتمی خود رابا شتاب و بدون توجه به نتایج پیش دیدنی این فاجعه هولناک به پیش میبرد . آنچه که فقط خود آنرا حق مسلم میداند در حقیقت چیزی جزبردن ما به آستانه یک خودکشی دسته جمعی نیست.
فاجعه ئی که در ژاپن پیش آمده و میرود تا ابعاد فاجعه چرنبیل را پیدا کند هیچ تلنگری بر وجدان خفته آقای خامنه ئی و احمدی نژاد و سایر مسوولین ریز و درشت جمهوری اسلامی نزده است . در کشورهای پیشرفته صنعتی وبرخوردار از دموکراسی، سطح تکنولوژی اتمی و ایمنی آن و سطح شفافیت اطلاع رسانی برای تصمیم گیری کلان جامعه ،بهیچ وجه با تکنولوژی عقب افتاده و وضعیت ایمنی نا معلوم در مملکت ما قابل مقایسه نیست. با این وجود داغ ترین بحث جامعه در این ایام در مورد این خطر مهلک برای بشریت و راههای جلوگیری و یا کاستن از آنست.
متاسفانه نظام مستبد و بی مسوولیت ما گویا نه تنها ارزشی برای جان مردم قائل نیست که حتی به این درجه از بلوغ عاطفی نیز دست نیافته که این خطرشامل حال خود آنان وخانواده هایشان نیز خواهد بود. اکنون وظیفه همگی ماست که جامعه را با این خطرات خانمان براندازاتمی آشنا کنیم و از مردم بخواهیم که اراده خود را برای توقف صنعت غیر اقتصادی غنی سازی و انصراف از براه انداختن نیروگاه بوشهر آشکار نمایند و خواهان شفاف سازی اطلاعات و ایجاد یک بحث آزاد و گفتگوی ملی درباره منابع تامین انرژی در ایران شوند
اصرار برغنی سازی اورانیوم بدون هیچگونه توجیه افتصادی تنها گمان استفاده نظامی از آنرا بر میانگیزد و علاوه بر تحریم وخطر جنگ برای ما باعث افزایش مسابقه تسلیحاتی در منطقه خاورمیانه شده و همه همسایگان ما را به اندیشه استفاده از انرژی و تسلیحات اتمی رسانده است. اگر زلزله سیل و سونامی هر کدام از این تاسیسات را ویران کند کشور ما نیز از خطرات فاجعه آمیز آن در امان نخواهد بود. همچنانکه خطراتی که از سوی ما ایجاد شده آنان را بی نصیب نخواهد گذاشت.
فرهیختگان و نخبگان ما با مسولیتی گران مواجهند. باید مقابله با این خطر جدی را در حرکتهای اجتماعیمان بازتاب دهیم. ما خواهان محیط زیستی سالم برای خود و نسل های آینده مان هستیم. زندگانی حق مسلم ما و همه بشریت است. نباید اجازه دهیم این حق طبیعی ما بازیچه دست حاکمان بی مسوولیت و کوتاه فکر شود.
۲۹ اسفند روز ملی شدن نفت بوسیله شادروان دکتر مصدق را روز بهره وری از انرژیهای جایگزین و صرف نظر کردن از انرژی اتمی در ایران استبدادی نمائیم.
حسن شریعتمداری
۲۷ اسفندماه ۱٣٨۹ شمسی
هموطنان عزیز
نوروز برهمه شما مبارک باد. سال نو را با تعهد و مسوولیتی بیشتر نسبت به سرنوشت انسان و طبیعتی که نو میشود آغاز کنیم.
انفجار در راکتورهای اتمی فوکوشیما همه جهانیان را به اندیشه ئی عمیق و اساسی فروبرده است. قهر طبیعت مناطقی از ژاپن را با خاک یکسان کرده و هزاران انسان را که در اندوه عزیزان و غم از دست دادن هست و نیست خود محنت زده و پریشانحالند با خطر ابتلا به بیماریهای ناشی از آلودگیهای اتمی نیز قرارداده است. یک وزش باد میتواند دامنه پخش مواد رادیو اکتیو را تا نقاط نامعلومی در فواصل جغراقیائی دور و نزدیک بگستراند.
این روزها همه اندیشمندان جهان، سیاستمداران فعالین محیط زیست و انسان دوستان جوامع پیشرفته بار دیگر و بطور جدی به این سوال اساسی پرداخته اند که: آیا مزایای انرژی هسته ئی در تامین انرژی به فبول خطرات مهلک آن برای بشریت میارزد؟. خطراتی که دامنه آن از لجاظ زمانی و جغرافیائی قابل پیش بینی نیست و انسان و طبیعت را بیکسان معدوم مینماید.
این بحث های بسیار جدی ممکن است در برخی از کشورهای پیشرفته صنعتی منجر به چشمپوشی از انرژی اتمی شود و یا حد اقل به شفاف سازی اطلاعات و بهبود کیفیت راکتورها وافزایش اساسی امنیت آنان منجر شود. و در عین حال به سرمایه گذاری بیشتر در منابع انرژی های جایگزین بیانجامد.
هم میهنان گرامی،
ایران منطقه ئی زلزله خیز است. نظام حاکم با بی مسوولیتی شگفت انگیزی علیرغم تذکرهای دائمی کارشناسان داخلی و بین المللی در مورد خطرتشعشعات اتمی در صورت انفجار راکتورها و سانتریفیوژها، برای ما و کودکان و نسلهای آینده مان، با یکدندگی جاهلانه ئی در محیطی کاملا امنیتی و محرمانه که دسترسی به اطلاعا ت شفاف راغیر ممکن ساخته است پروژه های اتمی خود رابا شتاب و بدون توجه به نتایج پیش دیدنی این فاجعه هولناک به پیش میبرد . آنچه که فقط خود آنرا حق مسلم میداند در حقیقت چیزی جزبردن ما به آستانه یک خودکشی دسته جمعی نیست.
فاجعه ئی که در ژاپن پیش آمده و میرود تا ابعاد فاجعه چرنبیل را پیدا کند هیچ تلنگری بر وجدان خفته آقای خامنه ئی و احمدی نژاد و سایر مسوولین ریز و درشت جمهوری اسلامی نزده است . در کشورهای پیشرفته صنعتی وبرخوردار از دموکراسی، سطح تکنولوژی اتمی و ایمنی آن و سطح شفافیت اطلاع رسانی برای تصمیم گیری کلان جامعه ،بهیچ وجه با تکنولوژی عقب افتاده و وضعیت ایمنی نا معلوم در مملکت ما قابل مقایسه نیست. با این وجود داغ ترین بحث جامعه در این ایام در مورد این خطر مهلک برای بشریت و راههای جلوگیری و یا کاستن از آنست.
متاسفانه نظام مستبد و بی مسوولیت ما گویا نه تنها ارزشی برای جان مردم قائل نیست که حتی به این درجه از بلوغ عاطفی نیز دست نیافته که این خطرشامل حال خود آنان وخانواده هایشان نیز خواهد بود. اکنون وظیفه همگی ماست که جامعه را با این خطرات خانمان براندازاتمی آشنا کنیم و از مردم بخواهیم که اراده خود را برای توقف صنعت غیر اقتصادی غنی سازی و انصراف از براه انداختن نیروگاه بوشهر آشکار نمایند و خواهان شفاف سازی اطلاعات و ایجاد یک بحث آزاد و گفتگوی ملی درباره منابع تامین انرژی در ایران شوند
اصرار برغنی سازی اورانیوم بدون هیچگونه توجیه افتصادی تنها گمان استفاده نظامی از آنرا بر میانگیزد و علاوه بر تحریم وخطر جنگ برای ما باعث افزایش مسابقه تسلیحاتی در منطقه خاورمیانه شده و همه همسایگان ما را به اندیشه استفاده از انرژی و تسلیحات اتمی رسانده است. اگر زلزله سیل و سونامی هر کدام از این تاسیسات را ویران کند کشور ما نیز از خطرات فاجعه آمیز آن در امان نخواهد بود. همچنانکه خطراتی که از سوی ما ایجاد شده آنان را بی نصیب نخواهد گذاشت.
فرهیختگان و نخبگان ما با مسولیتی گران مواجهند. باید مقابله با این خطر جدی را در حرکتهای اجتماعیمان بازتاب دهیم. ما خواهان محیط زیستی سالم برای خود و نسل های آینده مان هستیم. زندگانی حق مسلم ما و همه بشریت است. نباید اجازه دهیم این حق طبیعی ما بازیچه دست حاکمان بی مسوولیت و کوتاه فکر شود.
۲۹ اسفند روز ملی شدن نفت بوسیله شادروان دکتر مصدق را روز بهره وری از انرژیهای جایگزین و صرف نظر کردن از انرژی اتمی در ایران استبدادی نمائیم.
حسن شریعتمداری
۲۷ اسفندماه ۱٣٨۹ شمسی
"وقتی مردمی تصمیم می گیرند آزاد باشند، هیچ چیزنمی تواند آن ها را از پیروزی باز بدارد" دزموند توتو
جناب آقای خامنه ای
درست بیست سال پیش درنامه خصوصی که به واسطه خانم شما به دستتان دادم، نوشتم مسیری که می روید کج است و روزی را می بینم که شما تنها دریک طرف خواهید بود وتمام ملت درمقابل شما. امروزآن روزاست.
دوراه پیش پای شما است. یا خودتان تسلیم خواست ملت شوید. ازمسند قدرت پایین بیایید. به مردم کمک کنید تا با انتخابات آزاد، حکومت دلخواهشان را برگزینند. زندانیان سیاسی ومطبوعات را آزاد کنید. نیروهای مسلح و تمام امکانات کشوررا درخدمت مردم قراردهید واین بساط اراذل واوباش ودزد هایی را که برکشور مسلط کرده اید؛ با کمک ملت جمع کنید.
ویا این که راه کج فعلی را ادامه دهید. دراین صورت مطمئن باشید ملتی که درچهارشنبه سوری امسال یک صدا ویک پارچه درسراسرکشور، مرگ بردیکتاتورومرگ برخامنه ای را فریاد کرد، به زودی شما را ازدرون کاختان، طناب برگردن، بیرون خواهد کشید.
یک نکته را هم بدانید. با گماردن فردی روانی درراس دولت، که انصافا باید دربیمارستان بستری شود، بلایی برسرکشورواقتصادش آورده اید که به زودی بهای سنگین آن را مردم با بیکاری های گسترده، فقروگرسنگی خواهند پرداخت. اگرهمین امروزهم تسلیم اراده مردم شوید وفردعاقلی اداره کشوررا به عهده بگیرد، شاید به سختی بتواند مردم را ازعواقب طوفان بحران اقتصادی درراه، محافظت کند. شما مسئول تمام فسادهای اقتصادی ونابسامانی های فعلی و پیش رو هستید.
خود دانید. انتخاب با شما است.
محسن سازگارا
اسفند هشتادونه
جناب آقای خامنه ای
درست بیست سال پیش درنامه خصوصی که به واسطه خانم شما به دستتان دادم، نوشتم مسیری که می روید کج است و روزی را می بینم که شما تنها دریک طرف خواهید بود وتمام ملت درمقابل شما. امروزآن روزاست.
دوراه پیش پای شما است. یا خودتان تسلیم خواست ملت شوید. ازمسند قدرت پایین بیایید. به مردم کمک کنید تا با انتخابات آزاد، حکومت دلخواهشان را برگزینند. زندانیان سیاسی ومطبوعات را آزاد کنید. نیروهای مسلح و تمام امکانات کشوررا درخدمت مردم قراردهید واین بساط اراذل واوباش ودزد هایی را که برکشور مسلط کرده اید؛ با کمک ملت جمع کنید.
ویا این که راه کج فعلی را ادامه دهید. دراین صورت مطمئن باشید ملتی که درچهارشنبه سوری امسال یک صدا ویک پارچه درسراسرکشور، مرگ بردیکتاتورومرگ برخامنه ای را فریاد کرد، به زودی شما را ازدرون کاختان، طناب برگردن، بیرون خواهد کشید.
یک نکته را هم بدانید. با گماردن فردی روانی درراس دولت، که انصافا باید دربیمارستان بستری شود، بلایی برسرکشورواقتصادش آورده اید که به زودی بهای سنگین آن را مردم با بیکاری های گسترده، فقروگرسنگی خواهند پرداخت. اگرهمین امروزهم تسلیم اراده مردم شوید وفردعاقلی اداره کشوررا به عهده بگیرد، شاید به سختی بتواند مردم را ازعواقب طوفان بحران اقتصادی درراه، محافظت کند. شما مسئول تمام فسادهای اقتصادی ونابسامانی های فعلی و پیش رو هستید.
خود دانید. انتخاب با شما است.
محسن سازگارا
اسفند هشتادونه
ریا نووستی: «علی مهرامی» مسئول روابط عمومی گروه واژهگزینی فرهنگستان زبان و ادب فارسی با اشاره به آخرین واژههای تصویبشده در این گروه، آنها را به این شرح عنوان کرد:
«فراکسیون»: »جناح»؛ «پایلوت»: «آزمونه» (اسم)، «آزمونهیی» (صف(«پاورپوینت»: «پردهنگار»، «کمپین»: «پویش»، «کاداستر» (در ادارهی ثبت استفاده دارد): «حدنگار»، «هندزفری»: «دستآزاد»، «باریکاد»: «راهبند»، «مدیتیشن»: «مراقبه»، «تریلوژی»: «سهگانه»، «تناژ» (در کشتی): «ظرفیت»، «سوییت»: «سراچه»، « بی. آر. تی»: «سامانه / مسیر / اتوبوس تندرو»، «سیستم» (در نجوم): «منظومه»، (در زیستشناسی): «دستگاه»،(در علوم سیاسی و تربیتی): «نظام»، (در مهندسی و غیره): «سامانه»؛ «سیستماتیک»: «سامانمند».
به گزارش خبرگزاری» ریا نووستی» به نقل از خبرگزاری «ایسنا» از دیگرهای واژههای مورد اشاره این عنوانها هستند: «سمپتوم»: «علامت»؛ «کنترل»: «واپایش» و «واپاییدن»؛ «کنترلر»: «واپایشگر»؛ «سمپل» و «اشانتیون»: «نمونه»؛ «آیکون»: «نقشک»؛ «تئوری»: «نظریه»،»تئوریک»: «نظری»، «تئوریسین»: «نظریهپرداز»، «آبستراکسیون»: «نصابشکنی»، «بلندر»: «مخلوط کن»؛ «باوت تریپ»: «آبگشت»؛ «مانتین گاید»: «کوهیار»؛ «گونهای از سمعک»: «شنیدافزار».
«فراکسیون»: »جناح»؛ «پایلوت»: «آزمونه» (اسم)، «آزمونهیی» (صف(«پاورپوینت»: «پردهنگار»، «کمپین»: «پویش»، «کاداستر» (در ادارهی ثبت استفاده دارد): «حدنگار»، «هندزفری»: «دستآزاد»، «باریکاد»: «راهبند»، «مدیتیشن»: «مراقبه»، «تریلوژی»: «سهگانه»، «تناژ» (در کشتی): «ظرفیت»، «سوییت»: «سراچه»، « بی. آر. تی»: «سامانه / مسیر / اتوبوس تندرو»، «سیستم» (در نجوم): «منظومه»، (در زیستشناسی): «دستگاه»،(در علوم سیاسی و تربیتی): «نظام»، (در مهندسی و غیره): «سامانه»؛ «سیستماتیک»: «سامانمند».
به گزارش خبرگزاری» ریا نووستی» به نقل از خبرگزاری «ایسنا» از دیگرهای واژههای مورد اشاره این عنوانها هستند: «سمپتوم»: «علامت»؛ «کنترل»: «واپایش» و «واپاییدن»؛ «کنترلر»: «واپایشگر»؛ «سمپل» و «اشانتیون»: «نمونه»؛ «آیکون»: «نقشک»؛ «تئوری»: «نظریه»،»تئوریک»: «نظری»، «تئوریسین»: «نظریهپرداز»، «آبستراکسیون»: «نصابشکنی»، «بلندر»: «مخلوط کن»؛ «باوت تریپ»: «آبگشت»؛ «مانتین گاید»: «کوهیار»؛ «گونهای از سمعک»: «شنیدافزار».
کارفرمای گروه صنعتي صفا:
معوق ماندن حقوق ومزایای كارگران و كاركنان شایعه است
(تیتر از جنگ خبر)
ايلنا
مدير روابط عمومي گروه صنعتي صفا گفت: كارگران و كاركنان اين گروه همگي حقوق و مزاياي خود را به موقع دريافت مي كنند و مشكلي در اين زمينه وجود ندارد.
رضا بامداد اصل درگفتوگو با خبرنگار ايلنا افزود: اين كه برخي شايعاتي را به اين گروه نسبت مي دهند و مدعي هستند كه كارگران شاغل در اين گروه حقوق و مزاياي معوقه دارند بي مورد است.
وي با اشاره به اين كه مجموعه گروه صنعتي صفا با در اختيار داشتن 5500 پرسنل به عنوان يكي از قطب هاي صنعتي خاورميانه مطرح است، افزود: اميدواريم با تعامل و همكاري خوب اين گروه با دولت اين روند بهتر از گذشته ادامه داشته باشد.
او تصريح كرد: طي 5 سال گذشته هيچ گونه تعديل نيرويي در اين گروه وجود نداشته است.
پايان پيام
جعفر پویه
همزمان با شب چهارشنبه سوری، گارد زندان قزلحصار و پاسداران مستقر در آنجا زندانیان را به گلوله بستند. در حمام خونی که قتل عام کنندگان زندانیان دربند به راه انداختند، بیش از 150 تن کشته و زخمی شدند. بنابر اخبار منتشره، زندانیان محبوس در برخی بندهای زندان نظیر واحدهای 2 و 3، در اعتراض به احکام بی حساب اعدامها و برای جلوگیری از اجرای حکم 10 نفر از هم بندان خود، دست به اعتراض و اعتصاب زدند. همزمان بیش از 3 هزار نفر از زندانیان این زندان به موج اعتراض پیوستند و یک صدا شعار "اعدام متوقف باید گردد" سر دادند. زندانیان با شکستن درب بندها و شیشه ها اعتراضات خود را وسیع تر می کنند. در پی این اعتراضها، نیروهای امنیتی و گارد زندان که بیشتر پاسدار می باشند، به زندانیان حمله کرده و با شلیک گلوله عده زیادی را به قتل می رسانند و تعداد زیادی را زخمی می کنند. طبق خبرهای منتشر شده، تعدادی از زندانیان مجروح نیز هنگام انتقال به بیمارستان جان خود را از دست داده اند.
روز گذشته (چهارشنبه) روابط عمومی زندان قزلحصار با انتشار بیانیه ای اعلام کرد: "تعدادی از زندانیان شرور و قاچاقچیان مواد مخدر که حکم اعدام آنها صادر شده است، قصد داشتند در یکی از بخشهای زندان قزلحصار با انجام خرابکاری در زندان مبادرت به فرار نمایند که با حضور مقتدرانه عوامل مسوول و همکاری سایر زندانیان... ناکام ماندند."
همچنین خبرگزاری حکومتی فارس نیز از قول غلامحسین اسماعیلی، رییس سازمان زندانها، کشته و زخمی شدن تعدادی را در این درگیری تایید کرده است. سایت جام جم، پایگاه خبری سازمان رادیو تلویزیون رژیم نیز از احتمال کشته شدن 10 نفر از زندانیان در این واقعه خبر داده است.
همزمان، هرانا، سایت خبرگزاری مجموعه فعالان حقوق بشر در ایران می نویسد: "ماموران حاضر در محل برای کنترل اعتراضات زندانیان از گلولههای واقعی استفاده کردهاند که در پی آن قریب به ۸۰ تن کشته و یا دچار جراحتهای سختی شده و تعدادی نیز به خارج از بند منتقل شدهاند. تعداد زندانیانی که مورد اصابت گلوله قرار گرفتهاند، به ۱۵۰ تن و حتی بیشتر نیز میرسد که حال بسیاری از ایشان وخیم گزارش شده است."
از سوی دیگر، روز گذشته احمد محسنی گرکانی، رییس دیوان عالی کشور رژیم اعلام کرد: "از این پس بنا به دستور رییس قوه قضاییه، به پرونده افرادی که موجب اخلال در امنیت و آسایش مردم میشوند، خارج از نوبت رسیدگی شده و در کمتر از ۱۰ روز برای آنها حکم اعدام صادر خواهد شد."
به نظر می رسد رژیم جنایتکار جمهوری اسلامی بار دیگر در نظر دارد تا به قتل عام زندانیان با برگزاری دادگاه چند دقیقه ای بپردازد، در حالیکه هم اکنون نیز بنا به آمار، رژیم در بالاترین مرتبه از نظر تعداد اعدام زندانیان در بین کشورهای جهان قرار دارد. فدراسیون بین المللی جوامع حقوق بشر به تازگی نسبت به افزایش اعدامها در ایران هشدار داده و اعلام کرد که طی ماه های اخیر میزان اعدامها سه برابر شده است. طبق این گزارش، در فاصله سه ماهه دسامبر 2010 تا فوریه 2011، نزدیک به 100 تن اعدام شده اند که این یعنی هر روز سه اعدام!
موج اعتراضات جنبش مردمی که با شعار "مرگ بر خامنه ای" بار دیگر کلیه خیابانهای کشور را فرا گرفته، رژیم ددمنش جمهوری اسلامی را هار کرده است. سردمداران آدمکش رژیم راهی به جز قتل و کشتار مردم نمی شناسند. آنان از وحشت جنبش اعتراضی، زندانیان محبوسی که دست به اعتراض زده اند را به گلوله می بندند و سعی می کنند تا با قاچاقچی و فروشنده مواد مخدر نامیدن آنها، جنایت خود را توجیه کنند.
بر انداختن رژیم جنایتکار و قاتل ولایت می تواند امواج اعدامها و بیدادگاههای ضد مردمی آن را متوقف کند. برای توقف حکم اعدام و برگزاری دادگاه های عادلانه باید رژیم جنایتکاری که اساس قوانین قضایی آن بر انتقام و مرعوب کردن است را برانداخت.
روز گذشته (چهارشنبه) روابط عمومی زندان قزلحصار با انتشار بیانیه ای اعلام کرد: "تعدادی از زندانیان شرور و قاچاقچیان مواد مخدر که حکم اعدام آنها صادر شده است، قصد داشتند در یکی از بخشهای زندان قزلحصار با انجام خرابکاری در زندان مبادرت به فرار نمایند که با حضور مقتدرانه عوامل مسوول و همکاری سایر زندانیان... ناکام ماندند."
همچنین خبرگزاری حکومتی فارس نیز از قول غلامحسین اسماعیلی، رییس سازمان زندانها، کشته و زخمی شدن تعدادی را در این درگیری تایید کرده است. سایت جام جم، پایگاه خبری سازمان رادیو تلویزیون رژیم نیز از احتمال کشته شدن 10 نفر از زندانیان در این واقعه خبر داده است.
همزمان، هرانا، سایت خبرگزاری مجموعه فعالان حقوق بشر در ایران می نویسد: "ماموران حاضر در محل برای کنترل اعتراضات زندانیان از گلولههای واقعی استفاده کردهاند که در پی آن قریب به ۸۰ تن کشته و یا دچار جراحتهای سختی شده و تعدادی نیز به خارج از بند منتقل شدهاند. تعداد زندانیانی که مورد اصابت گلوله قرار گرفتهاند، به ۱۵۰ تن و حتی بیشتر نیز میرسد که حال بسیاری از ایشان وخیم گزارش شده است."
از سوی دیگر، روز گذشته احمد محسنی گرکانی، رییس دیوان عالی کشور رژیم اعلام کرد: "از این پس بنا به دستور رییس قوه قضاییه، به پرونده افرادی که موجب اخلال در امنیت و آسایش مردم میشوند، خارج از نوبت رسیدگی شده و در کمتر از ۱۰ روز برای آنها حکم اعدام صادر خواهد شد."
به نظر می رسد رژیم جنایتکار جمهوری اسلامی بار دیگر در نظر دارد تا به قتل عام زندانیان با برگزاری دادگاه چند دقیقه ای بپردازد، در حالیکه هم اکنون نیز بنا به آمار، رژیم در بالاترین مرتبه از نظر تعداد اعدام زندانیان در بین کشورهای جهان قرار دارد. فدراسیون بین المللی جوامع حقوق بشر به تازگی نسبت به افزایش اعدامها در ایران هشدار داده و اعلام کرد که طی ماه های اخیر میزان اعدامها سه برابر شده است. طبق این گزارش، در فاصله سه ماهه دسامبر 2010 تا فوریه 2011، نزدیک به 100 تن اعدام شده اند که این یعنی هر روز سه اعدام!
موج اعتراضات جنبش مردمی که با شعار "مرگ بر خامنه ای" بار دیگر کلیه خیابانهای کشور را فرا گرفته، رژیم ددمنش جمهوری اسلامی را هار کرده است. سردمداران آدمکش رژیم راهی به جز قتل و کشتار مردم نمی شناسند. آنان از وحشت جنبش اعتراضی، زندانیان محبوسی که دست به اعتراض زده اند را به گلوله می بندند و سعی می کنند تا با قاچاقچی و فروشنده مواد مخدر نامیدن آنها، جنایت خود را توجیه کنند.
بر انداختن رژیم جنایتکار و قاتل ولایت می تواند امواج اعدامها و بیدادگاههای ضد مردمی آن را متوقف کند. برای توقف حکم اعدام و برگزاری دادگاه های عادلانه باید رژیم جنایتکاری که اساس قوانین قضایی آن بر انتقام و مرعوب کردن است را برانداخت.
هلیکوپترهای آبپاش بر فراز نیروگاه اتمی فوکوشیما
هلیکوپترهای ارتش ژاپن برای دومین بار روز پنجشنبه، ساختمانهای نیمهویران نیروگاه اتمی فوکوشیما را آبپاشی کردند. عملیات نخست آبپاشی به دلیل تشعشعات بالای مواد رادیو اکتیو در محوطه نیروگاه متوقف شده بود.
تلاش برای خنک کردن رآكتورها
شرکت تپکو (توکیو الکتریک پاور) بزرگترین شرکت تولیدکنندهی برق ژاپن و ادارهکنندهی نیروگاه فوکوشیما پنجشنبه شب به وقت محلی در ژاپن، اعلام کرد که عملیات دوم آبپاشی نیروگاه موفقیتآمیز بوده و بخار بلند شده از روی ساختمان رآکتورها، خبر از کاهش دمای محوطه درونی آنها میدهد.
به گزارش تلویزیون دولتی ژاپن (NHK) عملیات آبپاشی ساعت ۹ شب به وقت محلی به طور موقت، متوقف شد. همزمان وزیر دفاع ژاپن، در همین شبکه تلویزیونی خبر از ادامه علمیات با هواپیماهای آبپاش داده است. قرار است ۱۱ هواپیمای آبپاش برای خنک کردن رآکتورهای نیروگاه اتمی فوکوشیما وارد عملیات شوند. چندین هلیکوپتر آبپاش دیگر نیز در راه رسیدن به فوکوشیما هستند.
شرکت تپکو، ادارهکنندهی نیروگاه امیدوار است که تا شامگاه پنجشنبه، موفق به روشن کردن سیستم خنککننده نیروگاه شود. این سیستم به دلیل قطع برق از کار افتاده است. شرکت تپکو برای ترمیم شبکه برق و نصب کابلهای موقت کارزاری به راه انداخته و از داوطلبان دعوت به همکاری کرده است.
رسانههای ژاپنی از اعلام آمادگی ۲۰ فرد داوطلب خبر میدهند که حاضرند برای مهار بحران در نیروگاه اتمی فوکوشیما، همکاری کنند. در میان این افراد مرد ۵۹ سالهای به چشم میخورد که سالها تجربهی کار در نیروگاههای اتمی دارد و تا چند ماه دیگر بازنشسته میشود.
نگرانی جامعه جهانی از بروز فاجعهای اتمی
دولت روسیه آمادگی خود را برای کمک به دولت ژاپن اعلام کرده است. به گزارش خبرگزاری رویترز و به نقل از سخنگوی وزارت امورخارجه روسیه، مقامات روس در تماس با دولت ژاپن آمادگی خود را برای مهار بحران در نیروگاه اتمی فوکوشیما اعلام کردند. هراس از بروز فاجعه اتمی در این کشور همچنان موجب نگرانی جامعه جهانی است.
وزارت امورخارجه ژاپن اعلام کرده است تا کنون ۱۱۶ کشور و ۲۸ نهاد بینالمللی برای کمکرسانی به این کشور اعلام آمادگی کردهاند. در این میان دولت ژاپن تمام تلاش خود را برای جلوگیری از نشت مواد رادیواکتیو به خارج از رآکتورها به کار بسته است.
با این حال، روز پنجشنبه ۲۶ اسفند ( ۱۷ مارس) مقامات ژاپنی اعلام کردند وضعیت رآکتور شماره ۴ نیروگاه مایه "نگرانی جدی" است. این رآکتور محل نگهداری میلههای کهنه سوخت اتمی است.
گرگوری یازکو، رئيس ادارهی امنیت اتمی آمریکا در واشنگتن گفت که در حوضچهی خنککننده رآکتور ۴ اصلا آبی وجود ندارد، میلههای کهنهی سوخت عریان هستند و تشعشعات رادیوآکتیو در محل، کار مهار بحران را دشوار میسازد. وی افزود که این اطلاعات را از منابع آمریکایی در توکیو دریافت کرده که با همکاران ژاپنی خود در تماس هستند.
نشت مواد راکتیو انبار شده در رآکتور شماره ۴ به محیط خارج از نیروگاه، فاجعهی اتمی است که جامعه جهانی نگران وقوع آن است.
افزایش شمار قربانیان و آسیبهای اقتصادی
آمار رسمی درباره قربانیان زلزله و سونامی ژاپن پنجشنبه از مرز ۵ هزار تن گذشت. این در حالی است که از سرنوشت ۹۳۲۹ نفر هنوز هیچ اطلاعی در دست نیست. در مدت ۶ روز گذشته نزدیک به نیم میلیون نفر از شمال شرق ژاپن نقل مکان کردند.
در این میان اقتصاد ژاپن نیز با پیامدهای پیشبینی نشدهی این فاجعه دستوپنجه نرم میکند. علاوه بر تنش در بازار بورس این کشور، شماری از کارخانههای تولیدی نیز فعالیت خود را متوقف کردند.
کنسرن خودروسازی تویوتا نیز پنجشنبه ۲۶ اسفند ( ۱۷ مارس) اعلام کرد خطوط تولید این کنسرن دستکم تا سهشنبه متوقف خواهد ماند. خطوط تولید تویوتا از دوشنبه ۲۳ اسفند (۱۴مارس) متوقف شده است. تویوتا اعلام کرده است ۲۰ کارخانه ژاپنی تولیدکننده قطعات که با این کنسرن همکاری دارند از زلزله آسیب دیدهاند.
«حضور عربستان در بحرین پیامد دخالت ایران است»
با ورود نیروهای نظامی عربستان و امارات متحده عربی به بحرین، بحران این کشور ابعاد تازهای یافته است. روز چهارشنبه (۱۶ مارس)، نیروهای امنیتی به تجمعکنندگان در میدان مروارید منامه حمله کردند و تجمع معترضان در این محل را پایان دادند.
در این عملیات، ماموران امنیتی چادرهایی را که معترضان برای حضور شبانه روزی در این میدان برپا کرده بودند به آتش کشیدند و علیرغم مقاومت مخالفان، صدها تظاهرکننده را از این محل پراکنده کردند.
حسن فحص خبرنگار سابق العربیه در تهران به رادیو دویچهوله گفت که دستکم در جریان این درگیریها سه یا چهار نفر از معترضان کشته و بیش از ۲۰۰ نفر از آنها زخمی شدهاند.
آقای فحص تصریح میکند که نیروهای انتظامی بحرین با همکاری و پشتیبانی نیروهای خلیجی (امارات و عربستان سعودی) به مردم بحرین که در میدان مروارید تجمع کرده بودند، حمله کردهاند.
این خبرنگار ساکن دوحه قطر، حضور نیروهای عربستانی را بر افکار عمومی مردم بحرین بسیار منفی ارزیابی میکند و میافزاید: «از لحاظ سیاسی دخالت نیروهای عربستان سعودی در بحرین خیلی نابجا بود، زیرا مطالبات اپوزیسیون بحرین مطالباتی دموکراتیک است.»
حسن فحص اضافه میکند، گرچه بدنهی اصلی اپوزیسیون خواهان تعویض نظام نیست و خواستههای دموکراتیکی دارد اما صداهای دیگری نیز شنیده میشود: «صداهایی در اپوزیسیون هست که خواهان تغییر کل نظام هستند، ولی آنها در اقلیت هستند. بخش عمدهی اپوزیسیون خواهان تغییر نخستوزیر و خواهان دموکراسی هستند. به همین دلیل، چنین برخوردی با این مطالبات و این خواستهها، با پشتیبانی نیروی انتظامی خارج از بحرین، کاری نابجا بود.»
حضور نیروهای نظامی عربستان و امارات در بحرین، واکنش ایران و چند گروه شیعه هوادار این کشور از جمله حزبالله لبنان و جریان مقتدا صدر در عراق را در پی داشته است.
شماری از مراجع تقلید حامی حکومت ایران نیز، نسبت به برخورد حکومت بحرین با تظاهرات مردم این کشور هشدار دادهاند. مراجع تقلیدی همچون آیت الله ناصر مکارم شیرازی، آیت الله لطف الله صافی گلپایگانی و آیت الله جعفر سبحانی از جمله این افراد هستند.
در همین حال ایران به نشانهی اعتراض سفیر خود را از بحرین فراخواند. جنبش حزبالله و طرفداران مقتدی صدر نیز تظاهرات اعتراض آمیزی را در لبنان و عراق برگزار کردهاند.
آقای فحص دخالت ایران و گروههای شبهنظامی طرفدار این حکومت در عراق و لبنان را به نفع مردم بحرین نمیداند و میگوید: «به نظر من اینها باید ساکت بمانند و حق مردم بحرین را مصادره نکنند. مردم بحرین میدانند چه میخواهند و میدانند مطالباتشان را تا چه حدی باید پیش برند و دخالت ایران و حزبالله به نفع آنها نیست، بلکه به ضرر آنها خواهد بود.»
این خبرنگار میافزاید: «خواهش من این است، اگر صدایم شنیده میشود، که ایران و حزبالله در مسئلهی بحرین دخالت نکنند و دخالت عربستان سعودی را هم در مسائل بحرین پوشش ندهند. چون دخالت عربستان سعودی در بحرین به دلیل دخالت ایران در بحرین است و این به نفع مردم بحرین نیست و بهتر است این دخالتها تمام شود.»
فحص همچنین از نقش آمریکا در مناقشه بحرین و لیبی انتقاد میکند و معتقد است حاکمان این کشور برخلاف خواستهها و نظام دموکراتیک در آمریکا رفتار میکنند: «رئیسجمهور وقت آمریکا دموکرات است، ولی رفتارش در بحرین ربطی به دموکراسی ندارد.»
وی میافزاید: «در لیبی هم تا حدی رفتارشان همین طور است. در واقع منتظرند قذافی کاری کند و این مسئله را تمام کند. خودشان بعداً این مسئلهی تحریمها را حل میکنند. این سیاست به نفع آمریکا نیست و چهرهی او را در میان مردم منطقه خراب میکند.»
انتقاد آمریکا از حوادث بحرین
برخورد خشونتآمیز نیروهای امنیتی در بحرین، واکنش مقامهای آمریکا را در پی داشت. باراک اوباما، رئیسجمهور آمریکا پادشاه عربستان سعودی و امیر بحرین را به خویشتنداری فراخواند. هر دوی این کشورها از متحدان استراتژیک آمریکا محسوب میشوند.
هیلاری کلینتون، وزیر خارجهی آمریکا گفت که بحرین و متحدانش در حاشیهی خلیج فارس که به این امیرنشین نیروی نظامی فرستادهاند «در مسیری اشتباه گام گذاردهاند».
خانم کلینتون گفت: «آنچه در بحرین رخ میدهد هشدارآمیز است.» وی در گفتوگو با شبکهی سی بی اس آمریکا افزود: «ما معتقدیم در برابر خواستههای معترضان راه حل امنیتی وجود ندارد.»
تغییرات در منطقه خاورمیانه و شمال آفریقا، از تونس و مصر آغاز شد. در این شرایط لیبی، بحرین، یمن، اردن، ایران، عربستان سعودی و سوریه نیز با اعتراضات عمومی روبرو هستند.
فعالان سیاسی و طرفداران حقوق بشر نگرانند رفتار دولتهای لیبی و بحرین در سرکوب خشونت آمیز مخالفان به الگویی نامناسب برای دیگر کشورهای این منطقه تبدیل شود.
پس از سرکوب روز گذشته معترضان در بحرین، یک خبرنگار عرب در توییتر خود نوشت: «بهار تغییرات در تونس و مصر آغاز شد و زمستان آن در بحرین و لیبی رو به پایان است.»
مهدی محسنی
تحریریه: داود خدابخش
۱۳۸۹، سال موانع بیشتر برای سیاست خارجی ایران
سالی که رو به پایان است، سالی بود که دولت ایران در عرصه سیاست خارجی کماکان از آمادگی خود برای «مدیریت جهان» سخن گفت. در عرصه عملی اما مناسبات دیپلماتیک ایران با تنگناهای بیشتری مواجه شد و رابطه با شمار بیشتری از کشورها مسیر منفی طی کرد.
در حوزه مسائل اتمی توافق تهران بر سر مبادله سوخت هستهای که با مشارکت ترکیه و برزیل در اردیبهشتماه تحقق یافت، نطرات و خواستهای گروه ۵+۱ را برآورده نکرد. صدور قطعنامه جدیدی در تشدید تحریمهای ایران پیامد این ماجرا بود.
جمهوری اسلامی که معمولاً تحریمها را بیاثر و «کاغذ پاره»ای بیش نمیدانست، در عمل از پیامدهای منفی این تحریمها نگرانی بیشتر پیدا کرد، به گونهای که لغو آنها به خواست اصلی این دولت در آخرین مذاکرات اتمی با گروه ۵+۱ تبدیل شد. این مذاکرات که اوایل بهمنماه برگزار شد، باز هم بینتیجه پایان یافت. این در حالی بود که اثرات منفی کرم استاکسنت بر تاسیسات اتمی ایران و کندشدن فعالیت این تاسیسات روز به روز بیشتر آشکارتر میشد و هنوز هم گهگاه خبرهای تازهای در این زمینه به گوش میرسد. هم این مشکلات و هم تعلل سیاسی روسیه سبب شدند که آغاز فعالیت نیروگاه بوشهر که قول قطعیاش برای ۱۳۸۹ داده شده بود، همچنان در محاق تعویق ماند.
اسناد ویکیلیکس، واقعیت یا توهم؟
انتشار اسناد محرمانه وزارت خارجه آمریکا در سایت ویکیلیکس نیز نقطه قابل اعتنایی در مناقشه هستهای ایران شد. بر اساس این اسناد، اکثر کشورهای عرب حوزه خلیج فارس به شدت از سیاستها و برنامههای اتمی ایران نگرانند و مصراً از آمریکا خواستهاند که به تاسیسات هستهای این کشور حمله کند. گرچه محمود احمدینژاد اسناد ویکیلیکس را جعلی و فاقد اهمیت خواند، ولی اغلب کارشناسان آنها را واقعی و دلیلی محکم برای نشاندادن انزوای ایران در میان کشورهای منطقه توصیف کردند. همکاری تنگاتنگ کشورهای خلیج فارس و به ویژه امارات متحده در اعمال تحریمها علیه ایران نیز تاییدی بود بر نگرانی و نارضایتی این کشورها از سیاستهای تهران.
وقوع زلزله در ژاپن و بروز بحران هستهای در این کشور پیشرفته نیز جمهوری اسلامی ایران را در سیاستهستهایاش و هزینه سیاسی و اقتصادیایی که در این راه مصروف کرده بیش از پیش با علامت سوال روبرو کرد. هم پرسش در بارهی نیاز واقعی ایران به انرژی اتمی و چرخه سوخت در مقیاس صنعتی و هم کم و کیف ایمنی این تاسیسات که اصلاً قابل مقایسه با ژاپن پیشرفته نیستند موضوع انتقادها بود. این انتقادها به نشریات و رسانههای خارج از کشور محدود نماند، و در خود کشور نیز برخی از روزنامهها سیاست هستهای جمهوری اسلامی و به ویژه هزینهفایده استفاده از انرژی اتمی را به لحاظ خطرات زیستمحیطی و امنیتی آن، به بحث و انتقاد گرفتند.
در حوزهی مسائل مربوط به دریای خزر هم سال ۱۳۸۹ تحول مثبتی به سود ایران رقم نزد و رژیم حقوقی این دریا همچنان لاینحل ماند. به ویژه،عدم دعوت ایران به برخی از جلسات سران کشورهای حاشیه خزر نشانگر آن بود که جمهوری اسلامی در حوزه شمالی خود نیز با مناسبات گرم و حسنهای مواجه نیست و بعید است که سهمی را که از خزر طلب میکند، به این زودیها در میان سایر کشورهای حاشیه آن با استقبال و رسمیت روبرو شود.
سکته در مناسبات با کشورهای غرب آفریقا
پاییز سال ۱۳۸۹چندین محموله سلاح که از مقصد ایران به آفریقا ارسال شده بود در نیجریه کشف شد و به چالشی نسبتاً گسترده در مناسبات جمهوری اسلامی ایران با این کشور و برخی دیگر از کشورهای غرب آفریقا راه برد. نیجریه این موضوع را "بر اساس وظایف خود در چارچوب قطعنامه ۱۹۲۹" به شورای امنیت سازمان ملل گزارش کرد. گرچه سفیر ایران در نیجریه مدعی شد که این سلاحها در چارچوب یک معامله با کشور گامبیا قرار بوده که نهایتاً به این کشور برسد، اما گامبیا این موضوع را تکذیب و روابط خود با جمهوری اسلامی را قطع نمود. سنگال نیز که در این سالها از کمکهای متنوع جمهوری اسلامی برخوردار بوده سیاستی مشابه گامبیا اتخاذ کرد.
در سال ۱۳۸۹ پایانیافتن بحران تشکیل دولت در عراق و ناکامی نماینده سنیها و سکولارهای این کشور (ایاد علاوی) در کسب مقام نخستوزیری به پیروزی نسبی جمهوری اسلامی در این کشور تعبیر شد. سقوط دولت سعد حریری در لبنان و کسب مقام نخستوزیری از سوی نامزد پیشنهادی حزبآلله (نجیب میقاتی) نیز برخی تعبیرات مشابه را به دنبال آورد. اما برخی از کارشناسان با اشاره به سیاستهای نسبتاً مستقل دولت نوری المالکی در عراق از یک سو و ادامه مشکلات نجیب میقاتی در لبنان برای تشکیل دولت بدون توجه به خواستهای اپوزیسیون مخالف حزبالله، مرز و محدودیتها تاثیرپذیریاین دولتها از جمهوری اسلامی را گوشزد کرده و تعابیر یادشده را قابل تردید میدانند.
تحولات در کشورهای عربی و "هتک آبروی نظام"
در ماههای آخر سال ۱۳۸۹ سیاست خارجی ایران و تبلیغات آن نیز تا حد زیادی درگیر تحولات و انقلابها در شمال آفریقا و کشورهای عربی دیگر شد. جمهوری اسلامی ایران در طول سی سال گذشته پیوسته کوشیده است که خود را «امالقرای جهان اسلام» بداند و نظام خود را الگویی مطلوب برای سایر کشورهای منطقه معرفی کند. در همین راستا، مقامهای جمهوری اسلامی شاهبیت کلامشان در هفتههای اخیر این بوده که تحولات در کشورهای عربی در تداوم انقلاب اسلامی ۱۳۵۷ ایران و ملهمگرفته از آن است.
این در حالی است که مخالفان دولت در ایران قیامها و تحولات اخیر را بیشتر با جنبش اعتراضی پس از انتخابات ریاست جمهوری سال ۱۳۸۸ در ایران همسو میدانند. آنها بر این عقیدهاند که از یک سو، اعتراضهای عاری از خشونت معترضان در ایران و دمکراسیخواهی آنها الگوی مناسبی برای مردم منطقه شده و از سوی دیگر، رویارویی خشن با این اعتراضها اعتبار حکومت ایران را در چشم مردم منطقه مخدوشتر از آن کرده که جنبشهای کنونی در پی الگوبرداری از تجربه این حکومت باشند.
بروز چنین وضعیتی قبلاً در سخنان رهبران حکومت ایران نیز پیشبینی شده بود. آیتالله خامنهای دو ماه پس از انتخابات ریاستجمهوری در سال ۱۳۸۸ جنایت کهریزک را در برابر «ضربهای که به حیثیت نظام» در منطقه وارد شده کماهمیت توصیف کرد. او گفت: «عدهای ظلم بزرگی را که پس از انتخابات به مردم و نظام اسلامی شد و هتک آبروی نظام در مقابل ملتها را نادیده میگیرند و مسئله کهریزک یا کوی دانشگاه را قضیهی اصلی قلمداد میکنند، اما این یک ظلم آشکار است.»
به نظر میرسد که «رفتن آبروی نظام در مقابل ملتها» در جریان جنبش اعتراضی مخالفان، از جمله عواملی است که باعث شده اسلامگرایان فعال در قیامهای کشورهای عربی نیز هر گونه رابطه و تاثیرپذیری از جمهوری اسلامی را نفی کنند. در همین راستا، یک روز پس از سخنان آیتالله خامنهای در توصیف تحولات مصر به عنوان حرکتی در راستای انقلاب اسلامی ایران، اخوانالمسلمین مصر با صدور بیانیهای در صدد رد ادعای رهبر جمهوری اسلامی برآمد. رهبران نهضتهای اسلامی تونس و بحرین هم مواضعی کمو بیش مشابه اتخاذ کردهاند.
بیم و امید ایران از سمتگیری تحولات در منطقه
این در حالی است که از نظر ناظران منطقه، ارتباط و تماس آمریکا با نهضتهای کنونی فعال و پویا است و هدف از آن هم تا حدود زیادی ممانعت از سمتگیری این نهضتها به سوی الگوها و رویکردهایی مشابه جمهوری اسلامی ایران است. شاید همین وضعیت است که مقامهای جمهوری اسلامی را گهگاه به ابراز تردید در سمتگیری و ماهیت نهضتهای یادشده وامیدارد و ابراز نگرانیآنها از «مسلطشدن مدیریت آمریکا» بر این نهضتها را به دنبال میآورد.
گرچه چشمانداز جنبشهای کنونی در جهان عرب هنوز وضوح و صراحت لازم را پیدا نکرده، ولی به نظر نمیرسد که سال ۱۳۹۰ در این زمینه گشایشی برای جمهوری اسلامی ایران باشد و روند تحولات به تاثیرپذیری جدی این جنبشها از تجربهی انقلاب اسلامی ایران منجر شود. درحال حاضر این تجربه ترکیه و اندونزی است که در این کشورها بیشتر محور بحث و الگوبرداری است.
این ارزیابی وجود دارد که موفقیت مصر و تونس و بحرین و عمان و ....در برقراری میزانی از دمکراسی و دورشدن از نظامهای استبدادی شرایط و بسترهای موجود برای تداوم استبداد و اقتدارگرایی در منطقه را در سال آینده با محدودیتهای بیشتری مواجه خواهد کرد و نظامهایی که در برابر گامگذاشتن در این راستا مقاومت میکنند با دشواریهای بیشتری روبرو خواهند شد.فرید وحیدی
تحریریه: مصطفی ملکان
ایران: مروری بر رویدادهای مهم سال ۸۹
سه دور مذاکره ایران با گروه ۱+۵، آغاز اجرای طرح دولت برای حذف سوبسیدها، آغاز سوختگذاری نیروگاه بوشهر، حمله سایبری به تاسیسات هستهای و ناکام ماندن آغاز تولید برق نیروگاه بوشهر، برخی از مهمترین رخدادهای سال ۱۳۸۹ تا دو ماه مانده به پایان آن بودند. اما از نگاه بسیاری از ناظران و تحلیلگران، حوادث مهم و تاثیرگذار سالی که به پایان رسید، در همین دو ماه آخر رخ دادند. این دو حادثه، یکی در روز ۲۵ بهمن رخ داد و دیگری در روز ۱۷ اسفند.
روزی دیگر برای ثبت در تاریخ
اواسط بهمنماه، میرحسین موسوی و مهدی کروبی در نامهای به وزارت کشور خواستار صدور مجوز راهپیمایی در روز ۲۵ بهمن، برای حمایت از جنبشهای دموکراسیخواهی در تونس و مصر شدند. وزارت کشور به این درخواست اعتنایی نکرد، اما آنچه روز ۲۵ بهمن اتفاق افتاد هم برای حاکمیت ایران و هم برای معترضان غیرمنتظره بود. جمعیت وسیعی بدون توجه به رد درخواست مجوز راهپیمایی از سوی وزارت کشور، در خیابانهای تهران و برخی شهرهای بزرگ مانند شیراز، اصفهان، رشت حضور پیدا کرده و دست به تظاهرات زدند.
در تظاهرات ۲۵ بهمن در خیابانهای مرکزی تهران که شمارشان از سوی منابع مختلف از دهها هزار تا صدها هزار نفر برآورد میشد، ۲ نفر به قتل رسیده و صدها نفر بازداشت شدند.
به باور اکثر ناظران اوضاع ایران، حضور دوباره معترضان در خیابانها حکایت از آن داشت که اظهارات مقامها و رسانههای دولتی ایران درباره پایان جنبش اعتراضی «سبز» و یا آنچه که آنها «مرگ فتنه ۸۸» مینامیدند، واقعیت ندارد و موسوی و کروبی، به عنوان رهبران معترض همچنان از توانایی بسیج مردم و کشاندن آنها به خیابان برخوردارند.
از نگاه تحلیلگران، مفهوم دیگر حضور گستردهی معترضان در خیابانها این بود که سیاست مشت آهنینی که حاکمیت ایران در مواجهه با ناآرامیهای پس از انتخابات سال ۸۸ در پیش گرفت، نتیجهبخش نبوده است.
وبسایت خبری «آینده» که مشی معتدلی نسبت به دیگر رسانههای نزدیک به حاکمیت دارد، در این باره نوشت: «برخوردهای سخت نظیر دستگیریها، محاکمه و صدور احکام سنگین قضایی، در کنار توقیف رسانههای وابسته به سران معترضین و غیرقانونی اعلام کردن احزاب و تهدید فعالیت سران این جریان، اگرچه توانست در کوتاه مدت، یعنی طی یک سال گذشته از اوایل دی ماه سال ۱۳۸۸ (تشییع جنازه آیتالله منتظری) تا ۲۵ بهمن ماه زمینه بروز و ظهور فیزیکی این اعتراضات را از بین ببرد، اما نتوانست توفیق درازمدت بیابد و زمینههای درونی اعتراضات حفظ گردید و منجر به ناآرامیهای ۲۵ بهمن شد.»
۲۵ بهمن تنها «اعلام حضور مجدد معترضان» در خیابانها نبود. شعارها و خواستههای معترضان نیز نسبت به سال قبل تغییر کرده بود. شعارهای اصلی اعتراضهای خیابانی پس از خرداد ۸۸ بهطور عمده «رأُی من کو؟» بود، اما در ۲۵ بهمن ۸۹ شعارها عموما در جهت نفی نظام جمهوری اسلامی و در بیشتر موارد علیه شخص آیتالله خامنهای، به عنوان فرد اصلی قدرت در ایران نشانه رفت.
وبسایت «آینده» رادیکالشدن شعارهای معترضان را ناشی از «برخوردهای سخت حاکمیت با معترضان» دانسته و نوشت: «اثر این برخوردها که با هدف بالابردن هزینه اعتراض و ناآرامی انجام شده بود را باید در رادیکالیزه شدن اعتراضات، افزایش مطالبات، به افراط کشیده شدن شعارها و در یک کلام جریشدن معترضان در ۲۵ بهمن دانست.»
واکنش حاکمیت ایران به اعلام حضور مجدد معترضان که برخی رسانههای منتقد از آن با عنوان «انتفاضه دوم» نیز یاد کردند، بسیار خشمآلود بود. طوری که جمعی از نمایندگان مجلس با تجمع در میانهی تالار مجلس، در برابر دوربین پخش زنده تلویزیون شعار «مرگ بر موسوی و کروبی» سرداده و خواستار محاکمه و حتی اعدام این دو چهره معترض شدند. حصر خانگی موسوی و کروبی و همسران آنها و سپس بازداشت و نگهداری آنها در مکانی نامشخص پاسخ حاکمیت به فراخوان ۲۵ بهمن این دو نفر بود.
حذف رفسنجانی
۱۷ اسفند، ۸ مارس، روز جهانی زن بود. فعالان حقوق زنان ۸ مارس را روز اعتراض اعلام کرده و گفته بودند به خیابانها خواهند آمد. حضور سنگین نیروهای امنیتی در تهران و دیگر از شهرهای بزرگ مانع از تجمع و تظاهرات زنان شد، اما حادثهای مهم در روز ۱۷ اسفند نه در خیابانهای تهران، بلکه در خیابان پاستور و در ساختمان سابق مجلس رخ داد؛ جایی که اجلاس نوبتی مجلس خبرگان برگزار شده بود.
انتخاب هیئت رئیسه جدید مجلس خبرگان، موضوع اصلی و شاید تنها موضوع این نشست بود. اکبر هاشمی رفسنجانی در سخنرانی آغازین اجلاس اعلام کرد که اگر آیتالله مهدوی کنی برای ریاست مجلس خبرگان نامزد شود، او نامزد نخواهد شد. وقتی هاشمی رفسنجانی این سخنان را بر زبان میراند، مهدوی کنی در جلسه حضور نداشت، اما ساعتی بعد با ویلچر وارد جلسه شد و با اعلام نامزدی، ریاست مجلس خبرگان از دست هاشمی رفسنجانی بدرآورد. به این ترتیب تلاشهای چندماههی حامیان حکومت برای خارج کردن ریاست خبرگان از چنگ فردی به نتیجه رسید که از بنیانگذاران نظام و در زمان آیتالله خمینی مرد شماره ۲ رژیم و همهی کارهی آن محسوب میشد.
برای حذف هاشمی رفسنجانی از ریاست خبرگان حامیان دولت از ماهها پیش تبلیغات و سازماندهی خود را آغاز کرده بودند. رفسنجانی در سخنرانی خود در اجلاس خبرگان خود به این سازماندهی چندماهه اشاره کرد. او گفت: «من از دو سه ماه پیش، احساس کردم که نوعی سازماندهی برای مسئله ریاست خبرگان شده است. البته از راههای ناصواب». کار این تبلیغات و سازماندهی حتی به فحاشی علیه فرزندان رفسنجانی و سازماندهی تجمع در مقابل محل سکونت وی و شعار و فحاشی علیه او نیز کشیده شد.
اکثر ناظران مسائل ایران، حذف هاشمی رفسنجانی از ریاست خبرگان را ادامهی سیاست «به خط کردن عناصر اصلی قدرت در امتداد و پشت سر خویش» از سوی آیتالله علی خامنهای میدانند که از ۲۱ سال پیش و از هنگام نشستن بر جایگاه آیتالله خمینی دنبال کرده است.
برخی تحلیلگران نیز براین نظرند که هاشمی رفسنجانی قربانی سیاست همیشگی «حذف» در ساخت قدرت نظام جمهوری اسلامی شده که از هنگام بنیانگذاری تا به امروز وجود داشته و خود هاشمی رفسنجانی نیز روزگاری در خدمت این سیاست بود. افرادی چون آیتالله شریعتمداری، ابوالحسن بنیصدر و آیتالله منتظری تنها نمونههای درشت قربانیان سیاست حذف در نظام اسلامی بودند که خود هاشمی فعالانه در آنها مشارکت داشت. این حذفها آنجا که به مخالفان سیاسی میرسید حتی بسیار بیرحمانه و خونین بود.
ناظران سیاسی میگویند گروهی که هماکنون قدرت را در ایران در دست دارد، با حذف رفسنجانی آیندهی خود را نیز تثبیت کرده و امیدوار است که در دوره پس از آیتالله خامنهای نیز اختیار امور کشور را در دست خواهد داشت. در میان منتقدان و مخالفان نظام سیاسی ایران این نظر وجود دارد که آیتالله خامنهای و نزدیکان او در هستهای اصلی قدرت، تلاش دارند که مجبتی خامنهای، فرزند سوم آیتالله خامنهای را جانشین پدرش کنند.
البته درخصوص سرنوشت اکبر هاشمی رفسنجانی این نظر نیز در میان تحلیلگران وجود دارد که او هنوز به پایان زندگی سیاسی خود نرسیده و به عنوان مرد مهم سیاست در ایران همچنان به حضور و تاثیرگذاری، هرچند از اینپس از جایگاهی غیررسمی، ادامه خواهد داد.
شکلگیری «فتنه جدید»
به نظر میرسد اختلاف، دودستگی، جنگ قدرت و حذف، جزیی از شاخصهای ذاتی حاکمیت جمهوری اسلامی ایران شده و پیش از آنکه بحرانی فرجام یابد، بحرانی دیگر آغاز میشود. خبرهای مربوط به بحران و دو دستگی جدید در حاکمیت حتی پیش از فرجامیافتن پروژهی حذف هاشمی رفسنجانی به رسانهها و تریبونهای نماز جمعه راه یافت.
نخست یک سردار سپاه و پس از آن کسانی چون محمدرضا باهنر، از چهرههای سنتی اصولگرایان از شکلگیری «فتنه جدید»، این بار در درون خود «اصولگرایان» خبر دادند. باهنر گفت: «فتنه آینده که در حال اوجگیری است، فتنهای است که میخواهد از درون اصولگرایی درآید و بگوید اصولگرا است، اما حوزههای علمیه و شریعت را قبول ندارد. این فتنه عظیم در حال شکلگیری است و بیان مکتب ایرانی و تفکر لیبرال در مسائل فرهنگی در همین راستا است.»
پیش از باهنر، سالار آبنوش، فرمانده سپاه قزوین از اختلاف و بحران در درون جناح اصولگرا خبر داده بود. این فرمانده سپاه گفته بود: «جريان انحراف پيچيدهتر از فتنه است و با اسم ولايت، ارزشها، امام زمان و انتظار جلو میآيد و نقابشان، نقاب مهدويت است.» سالار آبنوش حتی هشدار داده که «اگر مجلس بعد مجلس سالمی نباشد» فتنه سال ۹۱، «فتنه خونينی» خواهد بود.
آدرسهایی که باهنر و فرمانده سپاه قزوین دادهاند، گویای آن است که آنها اسفندیار رحیممشایی و افکار و اندیشههای او را سرمنشاء جریان جدید «فتنه» مینامند. اسفندیار رحیممشایی، رئیس دفتر رئیس جمهور و یکی از افراد مورد اعتماد و با نفوذ در دولت احمدینژاد، پس از آغاز «جنبش اعتراضی سبز»، مروج و مدافع نظریهای با نام «مکتب ایران» شده است.
رحیممشایی درباره نظریهی خود میگوید: «برخیها از من خرده میگیرند كه چرا نمیگویی مكتب اسلام و میگویی مكتب ایران. از مكتب اسلام دریافتهای متنوعی وجود دارد اما دریافت ما از حقیقت ایران و حقیقت اسلام، مكتب ایران است و ما باید از این به بعد مكتب ایران را به دنیا معرفی كنیم.»
معاون احمدینژاد معتقد است «ما باید فرصتی ایجاد كنیم تا نسلهای نوی ایرانی با درك عالمانه عزت، فلسفه ایران را بفهمند، مكتب ایران را بفهمند. من بر مكتب ایران اصرار دارم.»
طرح و ترویج نظریهی «مکتب ایران» مشایی با تکریم تاریخ ایران در دروهی هخامنشیان، بویژه پادشاهی کوروش، برنامهی پرجنجال آوردن لوح منشور حقوق بشر کوروش از موزهی بریتانیا به ایران، استفاده از نمادهای ملی همراه بوده و در هفتههای اخیر نیز به صورت یک «سیاست فرهنگی» درآمده که از سوی وزارت ارشاد پیگیری میشود. تحلیلگران میگویند، برکناری محمدعلی رامین، دادن مجوز انتشار مجدد روزنامهای چون «روزگار»، اجازه نمایش برخی فیلمها و نمایشنامهها سینماها و تئاترهای تهران، توجه به تخت جمشید و آغاز مرمت سرستونهای تخت جمشید در چارچوب همان «سیاست فرهنگی» مورد نظر رحیممشایی قابل ارزیابی است.
این سیاستهای فرهنگی دولت در هفتههای اخیر مورد انتقاد بخشهای سنتی اصولگرایان از جمله امامجمعهها قرار گرفته است. برخی رسانههای ایران نوشتهاند، «سیاستهای فرهنگی دولت»، «نام مستعار» اسفندیار رحیممشایی و ایدهها نظرات اوست.
«مامور فروپاشی جنبش سبز»
یک بولتن سیاسی داخلی در ایران (بولتن محراب اندیشه) که ظاهرا از سوی گروهی از اصولگرایان تهیه میشود و محتویات آن به وبسایتهای خبری نیز راه یافته، معتقد است هدف سیاستهای فرهنگی و یا رویکرد ملیگرایانهی جدید دولت احمدینژاد، «جذب بدنه جنبش سبز» است. به بیان دیگر، «رحیممشایی مامور ویژه احمدینژاد برای فروپاشی جنبش سبز است».
به نوشته این بولتن، احمدینژاد «معتقد است او و برخی جریانات در دولت این امکان را دارند که تحت شرایطی بدنهای که هنوز فتنهگران روی آنها حساب باز میکنند را هم به زیر پرچم نظام بیاورند و اصلاحطلبان را فاقد پایگاه اجتماعی کنند.»
بهنظر نویسنده بولتن «محراب اندیشه»، احمدینژاد طراح «فروپاشی» جنبش سبز و نقش رحیممشایی، «حذف اصلاحطلبان» است. این بولتن نوشته است: « مشایی عهده دار حاشیهسازی است. خود او چنین پتانسیلی داشته و دارد و احمدینژاد هم از حاشیهسازیهای او نگران نیست چون معتقد است این حاشیهسازیها ولو به ضرر شخص احمدینژاد باشد، به نفع نظام و در راستای از بین بردن پایگاه اجتماعی طرف مقابل است.»
نیروگاه بوشهر و ویروس استاکسنت
حادثه با اهمیت دیگر سال ۸۹ سوختگذاری نیروگاه بوشهر و نوید ورود برق تولیدی آن به شبکه سراسری کشور حداکثر تا آخر پائیز بود. اما اندکی پس از سوختگذاری، نیروگاه بوشهر دچار حادثهی غیرمنتظرهای شد که در تصور کسی نمیگنجید.
عملیات سوختگذاری نیروگاه بوشهر اوایل آبانماه آغاز شد و پس از چهل روز به پایان رسید. شرکت روسی اتم استروی اکسپورت، که تکمیل نیروگاه بوشهر را بر عهده دارد در پایان عملیات سوختگذاری اعلام کرد که فرآیند سوختگذاری رآکتور هستهای بوشهر تکمیل شده و این نیروگاه برای تولید برق آماده میشود.
اما پس از آن بوشهر و زمان آغاز تولید برق آن در سکوت خبری فرورفت. به موازات این سکوت خبری، اظهارنظرهای ضدو نقیض مقامهای ایران در مورد خسارات ناشی از حملات بدافزار استاکسنت همزمان شروع شد که برخی منکر هر نوع خسارت بودند و برخی دیگر از جمله محمود احمدینژاد، رئیسجمهور اعتراف کردند که ویروس استاکسنت «خسارتهایی» را به تاسیسات اتمی وارد کرده اما توسط دانشمندان کشور مهار شده است.
درست در همین موقع روزنامهی بریتانیانی دیلی تلگراف (روز دوشنبه/ ۱۷ ژانویه) هشدار کارشناسان اتمی روسیه را منعکس کرد که گفته بودند، در نتیجهی حملهی ویروس استاكسنت، این خطر وجود دارد كه نیروگاه اتمی بوشهر حادثهای نظیر آنچه در نیروگاه چرنوبیل رخ داد به بار آورد.
دیلیتلگراف در گزارش تاکید کرده بود که كپی نامه کارشناسان اتمی روسی به مقامات كرملین را در اختیار دارد. کارشناسان روسی در این نامه نوشته بودند كه صدمات ویروس استاكسنت به كامپیوترهای نیروگاه بوشهر جدی بوده و علیرغم انجام عملیات سوختگذاری در اوایل پاییز سال ۲۰۱۰، این دانشمندان نمیتوانند تضمینی بر فعالیت ایمن راكتور بدهند.
سخنگوی سازمان انرژی اتمی ایران این گزارش روزنامه دیلیتلگراف را رد کرد و آن را شایعاتی در «راستای عملیات جنگ روانی» توصیف کرد. لیکن کوتاه زمانی پس از این اظهارات، این خبر از سوی آژانس بینالمللی انرژی اتمی منتشر شد که: ایران تصمیم دارد سوخت نیروگاه بوشهر را تخلیه کند. علیاصغر سلطانیه، نماینده ایران در آژانس بینالمللی انرژی اتمی نیز تایید کرد که سوخت رآکتور برای «برخی آزمایشها و اقدامات فنی» و به درخواست روسیه مدتی از قلب آن خارج میشود.
تخلیه سوخت نیروگاه بوشهر که امری کاملا غیرمعمول در نیروگاههای هستهای است نشان داد ابعاد تخریب و خسارات ناشی از حمله ویروس استاکسنت در این نیروگاه، بسیار بیشتر از آن چیزی است که از سوی مقامهای ایران اعلام میشود.
رالف لانگر، یکی از کارشناسان امور امنیتی آلمان پائیز گذشته به روزنامهی اسرائیلی «جروزالم پست» گفت، ویروس استاکسنت فعالیت هستهای جمهوری اسلامی را دو سال عقب انداخته است. به گفتهی لانگر، آسیبهای وارده آنقدر شدید است که تمیز کردن سیستم بسیار دشوار خواهد بود و بهترین راه برای ایران این است که برخی دستگاهها را عوض کند و احتمالا برای نیروگاه بوشهر توربینهای تازه بخرد.
شکست مذاکرات اتمی
یکی دیگر از رخدادهای قابل توجه سال ۸۹ شکست مذاکرات ایران با گروه ۱+۵ بود. در پائیز سال ۸۹ سه دور گفتوگو میان ایران و نمایندگان اعضای دائم شورای امنیت و آلمان برگزار شد که دور نخست آن در ژنو و دو دور دیگر در استانبول بود.
این مذاکرات هیچ نتیجهای بدنبال نداشت. دو طرف با هدفهای کاملا متفاوت در مذاکرات حاضر شده بودند و علیرغم تلاشهای ترکیه نتیجهای از این مذاکرات حاصل نشد. از نظر برخی از ناظران رفتار ایران در مذاکرات طوری بود که گویی برای آن دور میز مذاکره نشسته است که نشان دهد حاضر به هیچگونه مذاکرهای نیست!
در اظهارات علنی، هیات ایرانی به سرپرستی سعید جلیلی میگفت، ایران تنها حاضر است بر سر حل و فصل مسائل مهم جهان، مانند خلع سلاح و قاچاق مواد مخدر با غرب مذاکره کند. اما غرب میخواست بر سر برنامهی اتمی ایران و ابهامها و نگرایی که درباره ماهیت و اهداف احتمالا نظامی این برنامه دارد مذاکره شود.
دپیلماتها میگفتند در پشت درهای بسته مذاکرات، هیات ایرانی حاضر به مذاکره بر سر نگرانیهای غرب بود به شرط آن که تحریمهای غرب علیه ایران لغو شود و حق ایران برای ادامهی غنیسازی اورانیوم مورد پرسش قرار نگیرد.
رفتار ایران در سه دور مذاکرات با نمایندگان چنان بود که نشان دهد تحریمهای غرب کوچکترین تاثیری در مواضع آن نداشته است. کاملا پیدا بود که ایران به این دلیل بر سر میز مذاکرات حاضر شده بود تا بطور کامل به سرسختی و به بیاعتنایی به افکار عمومی جهان متهم نشود. اما با وسواس تمام مراقب بود که رفتار و حرکتی از خود نشان ندهد که غرب تصور کند فشار تحریمها ایران را به پای میز مذاکره کشانده است.
به این ترتیب سه دور مذاکرات ایران با غرب، علیرغم تلاشهایی که ترکیه برای ثمربخشی آن بهخرج داده بود به نتیجهای نرسید.
مصطفی ملکان
تحریریه: فرید وحیدی
هشدار اعضای کلوب مادرید درباره بازداشت موسوی و کروبی
هشت تن از اعضای باشگاه مادرید -"محفل رؤسای جمهور و نخستوزیران دموکراتیک جهان"- نامهای به آیتالله خامنهای نوشتهاند. در این نامه که به امضای نخستوزیران سابق فرانسه، هلند و کلمبیا نیز رسیده به "ناپدید شدن اجباری" میرحسین موسوی و مهدی کروبی و بیخبری خانوادههای آنها اشاره شده است.
نویسندگان این نامه همچنین نوشتهاند که تا کنون هیچ مقام قضایی مسئولیت بازداشت این افراد را نپذیرفته و همین امر موجب نگرانی بیشتر آنان شده است.
اعضای باشگاه مادرید سپس نسبت به عواقب این موضوع به خامنهای هشدار داده و نوشتهاند: «ما توجه شما را به خطرات مربوط به وهن و بیاعتباریای که این گونه تجاوزات آشکار به مقررات حقوقی برای نهادهایی که شما مسئولیت عالیه آنها را بر عهده دارید موجب میشوند، یادآور میشویم».
این نامه به امضای لیونل ژوسپن، نخستوزیر سابق فرانسه، ویلیام کوک نخستوزیر سابق هلند و بوندویک نخستوزیر سابق نروژ رسیده است.
"باشگاه مادرید" گروهی است متشکل از ۷۹ رهبر سابق از ۵۶ کشور جهان که خود را "بزرگترین محفل رؤسای جمهور و نخست وزیران دموکراتیک" میخوانند.
مهدی کروبی و میرحسین موسوی به همراه همسرانشان از تاریخ ۲۵ بهمن در قطع کامل ارتباط با دنیای خارج هستند. محمدتقی کروبی فرزند مهدی کروبی روز چهارشنبه ۲۵ اسفند در وبسایت شخصی خود اعلام کرد که برای اولین بار یکی از آشنایان خانوادگی آنها توانسته با پدر و مادرش ملاقات کند.
وی نوشته: «با وجود ۳۶ روز محرومیت تمامی اعضای خانواده از دیدار با والدین و ۲۳ روز از ناپدید شدن آنها، این اقدام دیرهنگام مقامات امنیتی را به فال نیک گرفته و امید است که در آینده نزدیک حق اطلاع و دیدار خانواده به رسمیت شناخته شود».
هفته گذشته نیز دختران آقای موسوی و خانم رهنورد اعلام کردند که موفق به یک دیدار کوتاه با پدر و مادرشان شدهاند. این ملاقات که در روز سهشنبه ۱۷ اسفند انجام شده، تحت نظارت نیروهای امنیتی بوده و هرگونه صحبت سیاسی را نیز برای آنها ممنوع کرده بودند.
سیاستهای فرهنگی جمهوری اسلامی، از موسوی تا احمدینژاد
تمام تشکلهای سیاسی مجاز در ایران خود را ادامهدهندگان راه و مجریان سیاستهایی معرفی میکنند که چارچوب اصلی آن را نخستین رهبر جمهوری اسلامی، آیتالله روحالله خمینی مشخص کرده است. وابستگان به دو جناح اصلی حکومت، اصولگرایان و اصلاحطلبان، به فراخور برنامهها بخشی از مواضع آیتالله خمینی را راهنمای عمل خود عنوان میکنند.
محمود احمدینژاد از زمانی که به ریاست جمهوری رسید، گام به گام بخشهایی از سیاستهای فرهنگی جمهوری اسلامی که پیش از او با الهام از آرای آیتالله خمینی تدوین شده، به اجرا گذاشته است. دولت احمدینژاد با کنار گذاشتن بیش از پیش رقیبان، در سال ۸۹ کوشید سیطرهی دولت را بر تمام فعالیتهای فرهنگی اعمال کند.
سیاستهای فرهنگی جمهوری اسلامی از دوران نخست وزیری میرحسین موسوی تا ریاست جمهوری محمود احمدینژاد خطوط کلی یکسانی داشته است. خط مشترک این دوران، ستیز با هنر و فعالیتهای خلاق غیردولتی و مقابله با "تهاجم فرهنگی" بوده است.
حکومتی که پس از سی دو سال دخالت همه جانبه در تمام جنبههای حیات فردی و اجتماعی شهروندان مهمترین تهدید روز را "تهاجم فرهنگی" غرب اعلام میکند، سند ورشکستگی و ناکارآمدی سیاستهای فرهنگی خود را امضا کرده است؛ به نظر میرسد جمهوری اسلامی مصداق آشکار چنین حکومتی باشد.
در بیش از سه دههی گذشته دولتهایی که از جناحهای مختلف بر سر کار بودهاند، مهمترین وظیفهی خود را اصلاح کژرویهای دولت قبلی و بازگشت به "ارزشها و آرمانهای دوران انقلاب" توصیف کردهاند. ارزشهایی که همه خود را پایبند به آن قلمداد میکنند و نفی عملکرد جناح رقیب را شرط احیای آن میدانند.
"میراث امام راحل"
اوج چنین تفکری با روی کار آمدن دولت محمود احمدینژاد به نمایش گذاشته شد که دولتهای پیش از خود را، و حتا دولتی که در زمان حیات آیتالله خمینی بر سرکار بود، عامل انحراف و به اجرا درنیامدن سیاستهای فرهنگی انقلابی معرفی میکند.
التقاط و تناقض از ویژگیهای رویکردهای فرهنگی حکومت در جمهوری اسلامی است. این سیاستها در اغلب موارد ناروشناند، در مواردی غیرعملی و در مواردی اجرای آنها "به مصلحت" کنار گذاشته میشود.
بررسی اسنادی که چارچوب سیاستهای فرهنگی را مشخص میکند، نشان میدهد که خطوط کلی این سیاستها در دولتهای مختلف، از زمان نخست وزیری میرحسین موسوی تا ریاست جمهوری محمود احمدینژاد، تغییر چندانی نکرده است؛ مهمتر اینکه، به نظر میرسد که بر خلاف تصور رایج، احمدینژاد در این زمینه نسبت به آنچه "میراث امام راحل" خوانده میشود، بسیار وفادارتر از دیگر رئیسان دولت در جمهوری اسلامی بوده است.
اسلامی کردن دانشگاهها
«ستاد انقلاب فرهنگی» سال ۵۹ و به فرمان آیتالله خمینی تشکیل شد. ظاهرا وظیفهی این ستاد فراهم کردن زمینهی بازگشایی دانشگاهها بود که در دوران انقلاب به تعطیلی کشانده شدند. او از اعضای ستاد میخواهد در انتخاب استادان گذشتهی سیاسی و عملکرد آنها بررسی شود و همچنین دستور میدهد، تشکیلاتی درست شود تا پس از بازگشایی دانشگاهها نظارت بر فعالیتهای آموزشی را برعهده بگیرد و «اینکه معلمین با دانشجوها چه جور برخورد دارند و غیر برنامه درسیشان چه حرفها آنجا هست.»
ستاد انقلاب فرهنگی وظیفه داشت تدابیری بیندیشد تا آنگونه که آیتالله خمینی فرمان داده بود «دانشگاه محیط سالمی شود برای تدریس علوم عالی اسلامی.»
تاخیر در بازگشایی دانشگاهها و تصفیهی گسترده استادان از مهمترین انتقادها به عملکرد ستاد است. یکی از موثرترین اعضای این ستاد عبدالکریم سروش محسوب میشود. او خود را همچنان وفادار به "میراث امام راحل" معرفی میکند، اما مدعی است ستاد در گزینش استادان که دستور صریح خمینی بوده فقط نقش ناظر را بر عهده داشته است.
سه دهه مقابله با تهاجم فرهنگی؟
ستاد در سال ۶۳ گسترش یافت و به «شورای عالی انقلاب فرهنگی» تبدیل شد. در این شورا سران سه قوه و شماری از وزیران نیز عضو هستند و ریاست آن بر عهدهی رئیس جمهور وقت است. مهمترین محور سیاستگذاریهای شورای عالی در سه دههی گذشته گسترش نفوذ فرهنگ اسلامی در تمام شئون زندگی فردی و اجتماعی ایرانیان توصیف شده است.
در پیامی که آیتالله خمینی آذر ماه ۱۳۶۳ برای ابلاغ فرمان تشکیل شورای عالی انقلاب فرهنگی صادر کرد، "خروج از فرهنگ بدآموز غربی و نفوذ و جایگزین شدن فرهنگ آموزنده اسلامی" وظیفه عظیمی توصیف شده که به زعم او ضرورت تشکیل ان نهاد را توجیه میکند. شورای عالی هر سال چند نشست برگزار میکند و اسنادی را به تصویب میرساند که بخش بزرگی از آن تکرار مصوبههای پیشین است. "خروج از فرهنگ بدآموز غربی" بعدها زیر عنوان "مقابله با تهاجم فرهنگی" از مهمترین هدفهای شورا تعیین شده است.
اعتراف به ناکارآمدی سیاستهای فرهنگی
شورای عالی در سال ۱۳۷۸، در دومین سال ریاست جمهوری محمد خاتمی طی ۹ نشست «سیاستهای مقابله با تهاجم فرهنگی» را تدوین میکند. یکی از نکات مهم در این سند اعتراف به ناکامی سیاستهای فرهنگی حکومت در سالهای گذشته است. این سند در زمانی تنظیم شده که بیش از بیست سال از تشکیل جمهوری اسلامی میگذرد
در اسناد یاد شده «فقدان الگوى فرهنگى در سطوح مختلف» و «عدم توجه به سیاستهاى مصوب فرهنگى نظام جمهورى اسلامى» مورد انتقاد قرار گرفته است.
شورای عالی «نسبت تشكلها و هیأتهاى دینى به تشكلهاى غیر دولتى»، «نسبت فیلمها و نمایشهای دینی تولید شده به کل فیلمها و نمایشها» و «نسبت کتابهای دینی منتشر شده به کل کتابها» را از شاخصهای ارزیابی میزان توفیق سیاستهای فرهنگی معرفی میکند. «تقویت تشكلهاى دانشآموزى در مدارس به ویژه تشكلهاى مذهبى» و «ایجاد ارتباط بین مسجد و مدرسه در هر محل» از جمله توصیههای شورا در سال ۷۸ است.
در مصوبههای سال ۸۲ شورای عالی که مصادف با دومین دوره ریاست جمهوری خاتمی بود، «ارزشهای اساسی نظام جمهوری اسلامی» از جمله باور داشتن به «مشروعیت الهى نظام اسلامى» و «ایثارگری و شهادتطلبی» توصیف شده است. «اسلامى شدن مراكز آموزشى و فرهنگى» و «مبارزه با تهاجم فرهنگی» نیز از بندهایی است که تقریبا هر سال از سوی شورا مورد تاکید قرار میگیرد.
سیاستهای متناقض
برخی از مصوبههای شورا، مانند ترویج کتابخوانی، اهداف مثبتی هستند که در عمل اجرا نمیشوند. شماری دیگر از این مصوبهها نیز ظاهری سودمند دارند، اما در عمل به وسیلهی بندهای دیگری از همان سیاستها نقض میشوند. در این اسناد از فعالیتهای فرهنگی غیردولتی حمایت میشود، اما بلافاصله منظور از آن را «همگانیشدن فرهنگ و توسعه امور فرهنگی با نظارت دولت» اعلام میکنند.
گرچه سیاستهای «مقابله با تهاجم فرهنگی» در دوران ریاست جمهوری خاتمی تدوین شده و با مصوبههای سالهای قبل و بعد تفاوت چندانی ندارد، اصولگرایان سیاستهای فرهنگی در این دوره را زمینهساز گسترش تهاجم فرهنگی غرب میدانند. از زمان روی کار آمدن محمود احمدینژاد همهی دولتهای قبلی متهم میشوند «آموزههای راهگشا و راهنمای امام راحل» را در عرصهی فرهنگ به اجرا در نیاوردهاند.
"تفننی و تفریحی" شدن عزاداری
در سه دههی گذشته همهی دولتها با استناد به مصوبههای مشابه به غفلت از اجرای سیاستهای فرهنگی حکومت متهم شدهاند. شورای عالی انقلاب فرهنگی در سال ۸۶ به فکر "ساماندهی شئون فرهنگی در مناسبتهای مذهبی" افتاد. زیرا به اعتراف این شورا برخی از رفتار عزاداران به این مراسم "جنبه تفننی و تفریحی بخشیده و سبب از بین بردن خاصیت و خصلت آئینی" آنها شده است.
چنین درخواستی در مصوبههای قبلی شورا در دوران محمد خاتمی نیز تکرار شده است. از سوی دیگر این انتقاد در دوران احمدینژاد مطرح شد که متهم است از زمانی که شهردار تهران بوده، بیشترین سهم را در حمایت از مداحان مورد اعتراض داشته است. این مداحان نقش موثری در بسیج نیروهای طرفدار او دارند و شیوههای نوحه خوانی و عزاداریشان که در این سند مذمت شد با انتقاد شدید شمار زیادی از مراجع تقلید قم نیز روبرو است.
اسلامی کردن علوم انسانی
از سوی دیگر سیاستهایی چون اسلامی کردن دانشگاهها یا دخالت در حریم خصوصی شهروندان ریشه در تصمیمهای شورای عالی انقلاب فرهنگی از بدو تاسیس تا کنون دارد. «تبیین شیوههاى مناسب براى اسلامى كردن حوزه علوم انسانى» که در چند سال اخیر بحثها و مخالفتهای فراوانی برانگیخته در حقیقت مصوبه اسفند ماه سال ۱۳۷۷ شورای عالی است.
سیاستهای فرهنگی کنونی جمهوری اسلامی که همهی فعالیتهای مستقل فرهنگی را محدود و دخالت دولت را در این عرصه گسترده میکند، در عمل اجرای بندهایی از مصوبههای شورای عالی انقلاب فرهنگی در سه دههی گذشته است. حتا اگر اتهام بی توجهی به سیاستهای فرهنگی حکومت به اصلاحطلبان وارد باشد، نقش آنها را در تدوین این سیاستها نمیتوان نادیده گرفت.
موسوی عضو شورای عالی انقلاب فرهنگی
اعضای شورای عالی انقلاب فرهنگی از ابتدا تا امروز شامل افرادی از تمام جناحهای سیاسی مجاز در جمهوری اسلامی بودهاند. محمد خاتمی ابتدای دههی شصت، پانزده سال پیش از رسیدن به ریاست جمهوری عضو شورا و هشت سال رئیس آن بوده است. میرحسین موسوی که از دو سال پیش یکی از "سران فتنه" خوانده میشود، هنوز رسما از ترکیب شورا کنار گذاشته نشده است.
موسوی تا دی ماه سال ۸۸ که به وسیله محمود احمدینژاد برکنار شد، ریاست فرهنگستان هنر را بر عهده داشت که یکی از زیرمجموعههای شورای عالی انقلاب فرهنگی است. احمدینژاد همزمان چند نفر از نزدیکان خود را به عضویت شورا درآورد تا کار کنار گذاشتن برخی از چهرههای جناح رقیب از مسئولیتهای فرهنگی را آسانتر کند. این تغییرات نمیتواند بدون نظر موافق رهبر جمهوری اسلامی علی خامنهای انجام شده باشد که در تعیین اعضای حقیقی شورا نقشی اساسی بر عهده دارد.
تلاشهای دولت احمدینژاد برای فعال کردن مسجدها که در اصل مرکز سازماندهی نیروهای بسیجی محسوب میشوند یا دخالت دولت در فعالیتهای هنری از جمله تولید فیلمهای سینمایی، بر اساس معیارهای حکومت، اجرای بخشهایی از مصوبههای پیشین شورای عالی انقلاب فرهنگی است.
احمدینژاد و "میراث امام راحل"
احمدینژاد ادعا دارد، زمینهی اجرای این نظر آیتالله خمینی را فراهم میکند که میگفت «فرهنگ مبداء همه خوشبختیها و بدبختیهای یك ملت است.» مطابق این نظر تشخیص خوبیها و بدیهای فرهنگ و ترویج یکی و جلوگیری از دیگری بر عهدهی حکومت است.
آیتالله خمینی مرداد ۵۸، تنها چند ماه بعد از تاسیس جمهوری اسلامی در واکنش به برخی فعالیتهای مطبوعاتی و حزبی افسوس میخورد و میگوید اگر از همان اول انقلابی عمل میکردیم و «قلم تمام مطبوعات را شکسته بودیم ... تمام حزبهای فاسد را ممنوع کرده بودیم ... و در میدانهای بزرگ شهر چوبههای دار برپا کرده بودیم ...این زحمتها پیش نمیآمد.»
رفتار دولت و حکومت با مخالفان و مطبوعات به ویژه در سال ۸۹ نشان میدهد بازار وفاداری به «میراث امام راحل» و اجرای بخشی از مصوبههای شورای عالی انقلاب فرهنگی از زمان روی کار آمدن احمدینژاد و با حمایت آشکار خامنهای اکنون گرمتر از همیشه است.
به رغم این، فعالیتهای این دولت نیز گواه ناکارآمدی سیاستهای فرهنگی جمهوری است. بهمن ماه سال جاری و تقریبا همزمان با سی و دومین سالگرد پیروزی انقلاب وزارت ارشاد سلسله نشستهایی را زیر عنوان «مسأله شناسی فرهنگی» برگزار کرد. مسئولان معتقدند این اقدام «دستور کار سیاست فرهنگی کشور را مشخص میکند.»
بهزاد کشمیریپور
تحریریه: شهرام احدی
نوروز زندانیان و روزگاری که نو نمیشود
«مادر مجید دری روز چهارشنبه به دادستانی رفته اما به او گفتهاند روی اسم پسرت برای مرخصی خط خورده است».
«خانواده نسرین ستوده برای او تقاضای مرخصی نکردهاند چون او قانونا زندانی نیست بلکه شش ماه است که در بازداشت موقت به سر میبرد».
«برای عبدالله مومنی تقاضای مرخصی نشده چون خانواده مطمئن هستند که با آن موفقت نخواهد شد».
«به خانواده بهاره هدایت در آستانه نوروز حتی اجازه ملاقات کابینی هم ندادهاند چه رسد به مرخصی».
«مجید توکلی و مهدیه گلرو سه ماه است از ملاقات با خانوادههای خود محرومند».
«آرش صادقی در آستانه نوروز به سلول انفرادی منتقل شده و به دستور بازجو باید تا یک ماه در آنجا بماند».
اینها جملاتی بود که از لابه لای خطوط تلفن، بدون ذکر نام و با ترس و لرز درباره آخرین وضعیت برخی از زندانیان سیاسی با ما در میان گذاشته شد. صداها نشانی از شادی نوروز نداشت و امیدی هم برای این سه روز باقیمانده و روی دادن یک معجزه و به خانه آمدن ناگهانی عزیز زندانی در خود نمیپروراند.
یکی از ملاقات کابینی که بدتر از بیملاقاتی است میگفت، که امروز در آخرین پنجشنبهی سال انجام شده و دیگری از ملاقاتی که یک ماه پیش بوده و دیگر هیچ. آن دیگری از ملاقاتی میگفت که حتی کابینیاش هم از خانواده دریغ شده و دیگری میگفت که مرخصی و ملاقات نمیخواهیم، تنها آزادی.
تنها سه روز به نوروز مانده و صدها تن از فعالان سیاسی و اجتماعی همچنان در زندان هستند.
دادستان تهران اعلام کرده مرخصی زندانیان سیاسی "با هدفمندی و با بهرهگیری از الگوی پیشگیرانه" صورت میگیرد اما هیچ توضیحی بر مفهوم این دو واژه ارائه نداده است.
رئیس دفتر او در مراجعات مکرر خانوادههای زندانیان، آنطور که آنها میگویند، با "پوزخند" به آنان گفته: «آقای دادستان روی اسم زندانی شما خط کشیده. روی اسم برخی را هم وزارت اطلاعات خط کشیده، نام تعداد دیگری را هم سپاه پاسداران خط زده». و در پاسخ علت این خط کشیدنها گفته: «دادستان دلش خواسته، بقیه هم دلشان خواسته، ما هم موظف به پاسخگویی به شما نیستیم، به هرکجا دلتان میخواهد بروید و از ما شکایت کنید!»
رئیس دفتر دادستان از لیستی میگوید که نام زندانیان برای مرخصی نوروزی در آن درج شده ولی اسامی زندانیان سیاسی از این لیست خط خورده است. رئیس او یعنی دادستان تهران در مصاحبه با خبرنگاران از وجود چنین لیستی اظهار بیاطلاعی میکند و رئیس جمهوری اسلامی در گفت و گو با تلویزیون اسپانیا میگوید کسی به دلیل اعتراض در ایران زندانی نشده است.
خانوادههای زندانیان سیاسی، به ستوه آمده از این همه سردرگمی روز چهارشنبه ۲۵ اسفند به منظور ملاقات با علی لاریجانی رئیس مجلس شورای اسلامی در تهران به بهارستان رفتند اما به آنان گفته شد که تنها میتوانند با دو تن از نمایندگان تهران ملاقات کنند که آنها نیز نپذیرفتند و بدون نتیجه راه رفته را بازگشتند.
یکی از نمایندگان این خانوادهها به سحام نیوز گفته است: از یک سال و نیم پیش تقاضای ملاقات با آقای لاریجانی را داشتیم که هنوز موفق به انجام آن نشدهایم.
وی اضافه کرده است: «اگر رئیس مجلس حاضر نشده صحبتهای خانوادهها را بشنود ما امیدی به نمایندگان شهرمان نداریم که عملکردشان در این زمینه را بارها دیدهایم، و با واگذار کردن کارها به خدای منان به استقبال نوروز میرویم».
خانوادههای زندانیان گمنام ضرب و شتم هم میشوند
کمپین بینالمللی حقوق بشر گزارش داده است که خانوادههای دستگیرشدگان ۲۵ بهمن هر روز مقابل زندان اوین جمع میشوند تا بلکه بتوانند فرزندانشان را با قید وثیقه یا کفالت آزاد کنند اما ماموران مستقر در زندان به آنها توهین کرده و حتی در بعضی موارد آنان را مورد ضرب و شتم قرار میدهند.
سایت رسمی این کمپین از خواهری نوشته که برادر ۱۷ سالهاش روز ۲۵ بهمن دستگیر شده و هماکنون در کانون اصلاح و تربیت به سر میبرد.
این سایت از افسر نگهبانی نوشته که به خانوادههای تجمعکننده گفته است: «زندانیتان غلط کرده گفته وثیقه بیاورید، میروند در خیابان جفتک میاندازند حالا انتظار دارید که آزادشان کنیم؟»
مادر به زبان آذری نقل کرده است که پسرش کارگر بوده و روز ۲۵ بهمن از سر کار به خانه برمیگشته که دستگیر شده است. به گفتهی این مادر، وی هیچکس را در تهران ندارد تا برای پسرش وثیقه یا کفالت تهیه کند.
تنها سه روز به آغاز سال تازه و نوروز باقی مانده است. آیا روزگار این زندانیان نیز نو خواهد شد؟
میترا شجاعی
تحریریه: علی امینی
زنان و کودکان، نخستین قربانیان انرژی هستهای
خدیجه مقدم
روز جمعه ۱۱ مارس ۲۰۱۱ ساختمان نیروگاه اتمی فوکوشیما، بر اثر زلزله به شدت آسیب دید و یک روز بعد، انفجار مهیبی در نیروگاه مشاهده شد. سیستمهای خنک کننده راکتورها از کار افتادند و آب دریا به داخل هسته مرکزی نیروگاه، پمپ شد تا دمای راکتور کاهش پیدا کند. شکی در نشت مواد رادیو اکتیو نیست. مردم به شعاع ۲۰ کبلومتر منطقه را ترک کردهاند. دولت ژاپن حقیقت را از مردم پنهان میکند و میگوید این انفجار به محفظه فلزی راکتور آسیبی نزده و موجب نشت فاجعه بار مواد رادیو اکتیو نشده است.
آژانس بینالمللی انرژی اتمی خواستار گزارش دقیق از نیروگاه فوکوشیما شده است. بعد ازاین زلزله بیسابقه متاسفانه، باید منتظر بدتر از آن یعنی یک فاجعه زیست محیطی باشیم که همچون فاجعه چرنوبیل، سالهای سال، مردم را گرفتار عواقب خود کرده و تمام عناصر محیط زیست یعنی آب و هوا و خاک را آلوده و چندین نسل را بیمار و ناقص العضو کند. هنوز زنانی که زمان وقوع فاجعه چرنوبیل سال ۱۹۸۶در اوکراین و بلاروس دختربچهای بودند فرزندانی ناقص العضو به دنیا میآورند.
حوادث هستهای، پیش از این هم در ژاپن اتفاق افتاده بود و علاوه بر آن در نیروگاههای اسپانیا، فرانسه، سوئد، چین، به صورت معجزهآسایی مهار شده و به فاجعه زیست محیطی تبدیل نشدند. اما هراس هواداران محیط زیست بیش از سهلانگاری متصدیان نیروگاهها، از زلزله و رانش زمین و سیلهای هولناک بوده که آن هم به وقوع پیوست. ضمن ابراز همدردی با بازماندگان کشته شدگان زلزله ژاپن میخواهم نگرانی عمیق خود را نسبت به سلامت همه مردم ژاپن، به ویژه، کودکانی که در معرض آثار مخرب مواد رادیو اکتیو قرار میگیرند وبی تردید دچار سرطان خون میشوند و مادران باردار و کودکان ناقص العضوی که به دنیا خواهند آمد ابراز کنم.
بیجهت نیست که هوادران محیط زیست همواره فریاد میزنند که انرژی هستهای حق مسلم هیچ کشوری نیست. چه ژاپن، چه ایران، چه آمریکا، چه اسرائیل و چه هندوستان و کره شمالی. تصور کنید زلزلهای به شدت زلزله ژاپن در کشور زلزله خیر ایران اتفاق بیافتد. یادمان نرفته زلزله بم با ۳. ۶ ریشتر چگونه شهر بم را با خاک یکسان کرد و ۵۰ هزار نفر از هموطنانمان را به کام مرگ فرو برد و هنوز هم که هنوز است پس از ۷ سال شهر بم آباد نشده و برخی از مردم در ویرانهها زندگی میکنند.
با ضعف مدیریتی که در کشورما وجود دارد و ناکارآمدی دولت، اگر زلزلهای که همیشه منتظرش هستیم، اتفاق بیافتد، افتخار انرژی هستهای بر سرمان آوار خواهد شد و جز فلاکت چیزی برایمان به ارمغان نخواهد آورد.
در کشوری که اکثریت جمعیت آن را جوانان بیکار تشکیل میدهند بار سنگین اقتصادی ساخت نیروگاههای اتمی با چنین خطراتی به دوش چه کسانی سنگینی میکند؟ در کشوری با آب و هوایی چهار فصل که از هر گوشهاش میتوان انرژی پاک، با اشتغالزایی به مراتب بالاتر ایجاد کرد، برای تولید انرژی هستهای با زبالههای اتمی آنکه هنوز در جهان راه حلی برای بازیافت آن پیدا نشده چه توجیهی وجود دارد؟ زبالههایی که، چه هنگام حمل آنها، چه دفن آنها در خاک ویا در قعر اقیانوس، خود چرنوبیلی متحرکاند و میتوانند تراژدی انسانی و فاجعهای زیست محیطی، به وجود آورند.
«سهشنبههای اعتراض» و چهارشنبهسوری در هلند
پژمان اکبرزاده
برگزار کننده این برنامه «کمیته ندای ایران» در هلند بود. حدود یکصد نفر از ایرانیان در گردهمایی که با چند سخنرانی بود شرکت داشتند.
آرش اعلام، یکی از پناهندگان سیاسی در هلند از جمله سخنرانان بود که در بخشی از سخنانش گفت: «شاپور بختیار در اوایل انقلاب، جملهای را بیان کرد مبنی بر اینکه "دیکتاتوری نعلین به مراتب خشنتر و یاغیتر از دیکتاتوری چکمه است". دریغا که در آن زمان، گوش شنوایی برای این حرف نبود و ما امروز گرفتار دیکتاتوری نعلین و چکمه توامان هستیم.»
صفورا الیاسی، فعال دانشجویی، یکی دیگر از سخنرانان گردهمایی اعتراضی در لاهه بود. او نیز در بخشی از سخنرانی خود گفت: «مردم هرگز مرعوب سرکوبگریها نخواهند شد. ترس بایستی از میان برود و نگذاریم بر خواستههای ما غلبه کند.»
وحید شعبانی، فعال دانشجویی از «کمیته ندا» و مرتضی صادقی، عضو کمیته همکاری احزاب و سازمانهای اپوزیسیون ایرانی در هلند هم از دیگر سخنرانان این گردهمایی بودند. در دقایق پایانی برنامه، پس از سرودخوانی، تظاهرکنندگان در حالی که پرچمهای ایران را حمل میکردند، به سوی ساختمان وزارت خارجه هلند به راه افتادند.
این گروه، در مرکز لاهه، پس از حدود پانزده دقیقه راهپیمایی و سر دادن شعارهایی به هلندی، انگلیسی و پارسی، در برابر این وزارتخانه گردهم آمدند. دو نماینده از سوی تظاهرکنندگان درخواستی را برای موضعگیری محکمتر دولت هلند نسبت به بحران حقوق بشر ایران به وزارت خارجه ارائه کردند.
شیرین قهرمانی، یکی از اعضای «کمیته ندا»، به رادیو زمانه گفت: «با توجه به اینکه یک شهروند ایرانی-هلندی در تهران کشته شده، هلند هنوز به شکل عملی حرکتی در واکنش به شرایط موجود در ایران نشان نداده است.». قهرمانی افزود: «مسئولان بخش ایران و خاورمیانه در وزارت خارجه هلند به ما گفتند: "ما درصدد نیستیم که با قطع رابطه، موقعیت آمریکا را برای خودمان ایجاد کنیم چون با قطع رابطه، ما امکان گفتگو با دولت ایران را به کلی از دست خواهیم داد".»
بخش عمده تظاهرکنندگان در لاهه، پس از این راهپیمایی، برای برگزاری مراسم «چهارشنبهسوری» به کنار دریاچهای در شهر دلفت رفتند؛ شهری که بیش از هزار ایرانی در آن ساکن هستند و تعدادی بیشتری نیز به عنوان دانشجو از ایران در دانشگاه آن مشغول تحصیل هستند.
مراسم چهارشنبه سوری امسال در دلفت، مانند سالهای گذشته به کوشش «بنیاد پرسپولیس» سازماندهی شده بود. آریو السوند، از این بنیاد به رادیو زمانه گفت: «ما از سال ۱۹۸۶ مراسم چهارشنبهسوری را در آمستردام برگزار میکردیم و از سال ۲۰۰۰ این کار را در کنار دریاچه دلفت ادامه دادیم که البته از ده سال پیش از آن هم در آنجا برگزار میشد... مردم به دلیل علاقه به چهارشنبه سوری، همکاری زیادی با ما دارند و تا به امروز هیچ مشکلی در شبهای چهارشنبهسوری که داشتیم بهوجود نیامده است.»
در چهارشنبهسوری امسال در دلفت، با افزایش چشمگیر شرکتکنندگان، صدها نفر از ایرانیان مقیم هلند از شهرهای گوناگون شرکت داشتند. آنها تا پیش از نیمه شب با پریدن از روی آتش و پایکوبی به دور آن، این سنت را گرامی داشتند؛ سنتی کهن که پیرو شرایط ایران و کشمکشها برای «اسلامی» و «ایرانی» نگاهداشتن جامعه، روز به روز رنگ سیاسیتری به خود میگیرد.
ایمیل گزارشگر: pejman@radiozamaneh.com
ویدئوهایی از راهپیمایی در لاهه و چهارشنبه سوری در دلفت:
سایت کلمه و اصول حرفهای
سراجالدین میردامادی
پس از فراخوان ۲۵ بهمن و آغاز حصر خانگی میرحسین موسوی، مهدی کروبی، زهرا رهنورد و فاطمه کروبی، بهویژه پس از خبر انتقال رهبران جنبش به زندان حشمتیه و تکذیب آن از سوی این سایت و در پی آن انتشار نامهٔ دختران موسوی دربارهٔ دیدار با والدینشان، اعتراضات و انتقاداتی را در فضای رسانهای متوجه گردانندگان این سایت کرد.
در گفتوگو با محمدرضا یزدانپناه، روزنامهنگار در پاریس از او پرسیدهام: ارزیابی شما از انتقادات مطرح شده نسبت به سایت «کلمه» چیست؟
محمدرضا یزدانپناه: حجم بالا و گسترهٔ وسیع انتقادات و اعتراضات به سایت کلمه ناشی از بیدقتی گردانندگان این سایت در انتشار اخبار بسیار مهم مربوط به رهبران جنبش سبز است. فضای رسانهای داخل ایران بهخصوص دربارهٔ نیروها و شخصیتهای مرتبط با جنبش سبز متأثر از سانسور بیسابقه در روند گردش آزادانهٔ اطلاعات است که توسط دولت ایران صورت میگیرد و به اندازهٔ کافی مهآلود و مشوش است. در چنین شرایطی رسانهای به اهمیت سایت کلمه نباید مجالی برای ارتکاب اشتباه در اطلاعرسانی در خصوص مسائل یاد شده داشته باشد.
تا حدود زیادی به نظر طبیعی میرسد که تکذیب خبری مثل انتقال رهبران جنبش سبز به زندان، حتی اگر با نیت ارزشمندی مثل جبران اشتباه اولیه صورت گرفته باشد، میتواند به شکلگیری برخی گمانهزنیهای بدبینانه مانند آنچه در روزهای گذشته شاهد بودیم منجر شود که برخلاف خواستهٔ مسئولان سایت کلمه نه تنها به جبران اشتباه اولیه نینجامد، بلکه نتیجهٔ نامناسبتری هم به دنبال داشته باشد.
من مثالی میزنم. میگویند در بازی فوتبال اگر داور یک مسابقهٔ فوتبال در یکی از تصمیمهای خودش دچار اشتباه شود، آیا این حق را دارد که این اشتباه اولیه را با اشتباه دیگری جبران کند یا نه؟ بهعنوان مثال اگر به اشتباه یک ضربهٔ پنالتی برای تیم بگیرد، آیا میتواند برای جبران این اشتباه یک ضربهٔ پنالتی اشتباه دیگر را به نفع تیم متضررشده اعلام کند؟ پاسخ این پرسش از منظر منطقی، منفی است. زیرا در این صورت ما به جای یک با دو اشتباه روبهرو هستیم و این مسئلهای است که به نظر میآید گردانندگان سایت کلمه در دو هفتهٔ اخیر چندان توجهای به آن نداشتهاند.
در پیوند با ریتم کاری سایت کلمه در فرایند انتشار خبر انتقال میر حسین موسوی و مهدی کروبی و همسرانشان به زندان حشمتیه و بعد تکذیب آن و سپس انتشار نامهٔ دختران موسوی، چه نکاتی در خلال انتشار این سه مطلب از سوی منتقدان مطرح میشود؟
باید به این مسئله توجه کرد که مهمترین مشخصهٔ آقای موسوی که باعث اقبال گستردهٔ مردمی به ایشان شد، صداقت آقای موسوی بود. سایت کلمه هم بسیار تلاش کرد تا این وجه مشخصهٔ آقای موسوی را در روند اطلاعرسانی خودش نمایندگی کند و تا حدود بسیار زیادی هم در این مدت فعالیت موفق بوده است. منتهی در هفتههای گذشته این سایت نتوانسته است به خوبی از پس اصل رعایت صحت خبر برآید که مهمترین اصل در اطلاعرسانی رسانهای است. ناچار به تکذیب خبر اولیهٔ خودش دربارهٔ زندانی شدن رهبران جنبش سبز شد و این مسئله به علت اهمیت فوقالعادهای که داشت، باب بدبینیها را دربارهٔ این سایت باز کرد.
واقعیت امر این است، در شرایطی که حتی فردی مثل آقای واحدی که مشاور آقای مهدی کروبی هستند، انتشار تعدادی از اخبار روزهای اخیر در سایت کلمه را مشکوک عنوان میکنند و بعد از طرف دیگر سایت کلمه هم به جای پاسخگویی منطقی و مستدل، رویهٔ خودش را که سکوت در برابر انتقادات است ادامه میدهد، بدبینی برخی از افراد که از آقای واحدی به رهبران جنبش سبز دورتر هستند قابل درک میشود، اگرچه شاید قابل تأیید نباشد.
در این میان برخی از همراهان جنبش سبز ابهاماتی را مطرح کردهاند؛ بهعنوان مثال دربارهٔ کنترل سایت کلمه توسط نیروهای امنیتی و اطلاعاتی ایران، که بههر صورت خیلی منصفانه و حرفهای هم نبود. بههر صورت نمیشود گفت که وب سایت کلمه در اختیار نیروهای امنیتی ایران است، حتی با استدلالی که خود منتقدانشان مطرح میکنند. به این دلیل که خود آقایانی که این ابهام اولیه را مطرح کردند، در مسئلهای که گفتند اشاره کرده بودند که با برخی از گردانندگان این سایت آشنایی داشتند و به همین علت میتوانستند صحت و سقم این مسئله را قبل از اینکه به شکل علنی مطرحش کنند، از خود این آشنایان خودشان جویا شوند.
چقدر این خطاها را ناشی از فقدان آشنایی و دانش گردانندگان سایت به مسائل فنی روزنامهنگاری و خبررسانی میدانید؟
به نظر من این مسئله خیلی مؤثر است. سایت کلمه در واقع رسانه و ارگان یک جریان سیاسی است و تحریریهٔ آن، آن طور که من شنیدهام، در ماههای گذشته به طور متعدد دچار تغییر و تحولاتی شده که به علت مسائل امنیتی بوده است. چنین رسانهای، با مشخصات خاصی که سایت کلمه دارد، مانند یک روزنامهٔ حرفهای یا یک رسانهٔ حرفهای نیست که انتشار اخبار خودش را به شکلی فارغ از محاسبههای سیاسی یا اجتماعی صورت دهد.
بالاخره سایت کلمه برای انتشار اخبار به علت شرایط خاصی که رهبران جنبش سبز دارند، چه از لحاظ امنیتی و چه از لحاظ سیاسی، باید محاسبات و معادلات زیادی را در روند تصمیمگیریهای خودش دخالت دهد و ممکن است در این محاسبات و در این معادلات و لحاظ کردنها، اصول حرفهای خبررسانی و در واقع اصول درستی که باید توسط هر رسانهای رعایت شود، چندان لحاظ نشود و آسیبهای کنونی را برای سایت کلمه به دنبال داشته است. فکر میکنم مناسبترین راهکار برای پایان این مباحث غیر مفید و غیرسازندهٔ کنونی، توضیحات روشن و شفاف سایت کلمه و نشاندادن ارادهٔ این سایت برای اطلاعرسانی دقیق و صحیح دربارهٔ رهبران و نیروهای فعال در جنبش سبز باشد. همان طور که تا الان نیز همین طور بوده است.
شایعهپراکنی
در ادامه به سراغ سیدکوهزاد اسماعیلی، فعال سیاسی در پاریس و مدافع عملکرد سایت «کلمه» رفتم. از او پرسیدهام: علت ابهام و سردرگمی در انتشار برخی اخبار مربوط به وضعیت رهبران جنبش سبز در سایت «کلمه» چیست؟
سیدکوهزاد اسماعیلی: بعد از تجمع اعتراضی روز ۲۵ بهمن فشارها بر آقایان موسوی و کروبی، رهبران جنبش سبز افزایش پیدا کرد تا جایی که ایشان رسماً در بازداشت خانگی قرار گرفتند و این بازداشت خانگی با اطلاعی که مدیران سایت کلمه از منابع مطلع به دست آوردند، تبدیل شده بود به یک بازداشتگاه رسمی. یعنی تغییر مکان بازداشت ایشان از خانه به زندان فوق امنیتی نیروهای مسلح در پادگان حشمتیه تهران که زیر نظر نیروی زمینی ارتش است. اتفاقی که بعد از این افتاد، این بود که یک هفتهٔ پیش یکی از فرزندان مهندس موسوی با شرط و شروط توسط نیروهای امنیتی به خانهای در خیابان پاستور برده شد و ملاقات کوتاهی با آقای موسوی و خانم رهنورد انجام دادند.
با توجه به اینکه برای فرزندان آقای موسوی مهم بود که از سرنوشت ایشان به مردم اطلاع بدهند، چند روز پیش نامهای خطاب به مردم نوشتند و این خبر را اعلام کردند. در همان روزی که فرزندان آقای موسوی با ایشان دیدار کردند، سایت کلمه اصلاحیهٔ این خبر را منتشر کرد و تأکید کرد که ایشان در حشمتیه نیستند، اما بازداشت آنها همچنان ادامه دارد. به عقیدهٔ من بسیاری از انتقادهایی که صورت گرفته، به جز چند مورد، بلاوجه است. چون خیلی از اینها انتقاد نیست، بلکه شایعهپراکنیهایی غیر مسئولانه است. اینکه مثلاً بگویند این نامه جعل شده است، یا بگویند سایت کلمه به کنترل نیروهای امنیتی حاکمیت درآمده است، اینها ادعاهای بدون دلیلی است که تنها و تنها اعتماد هواداران جنبش سبز و اعضای راه سبز امید را میتواند خدشهدار کند. این شایعهپراکنیها تنها کسی را که میتواند خوشحال کند، حاکمیت است و لاغیر.
ولی به نظر میرسد سایت کلمه هم از یک تیم خبری حرفهای، که دارای دانش فنی کار روزنامهنگاری باشند، کم بهره است. آیا چنین نقصی را شما نیز میبینید؟
اتفاقی که در جنبش سبز افتاده این است که نقادی در آن جریان دارد. رهبران جنبش سبز به طور مرتب براین امر تأکید دارند که آنها هم مورد نقد قرار گیرند. پس سایت کلمه جای خودش را دارد، اما روال کاری که سایت کلمه در طول دو سال اخیر به نمایش گذاشته است، مسئولیتپذیری، نقدپذیری و شفافسازی است و به نوعی یک سایت خبری نیست. سایت جنبش سبز ایران است، سایت رهبران جنبش سبز ایران است.
همانطور که آقای اردشیر امیرارجمند، مشاور ارشد آقای موسوی هم تأکید کردهاند، این سایت دارد در داخل ایران، در شرایط فوق امنیتی به روز میشود و هرکدام از مدیران این سایت با خطر جانی مواجه هستند. ممکن است در چنین شرایطی مشکلاتی بروز کند، ممکن است خطاهایی صورت گیرد، اما این خطاها عموماً نشان داده شده که یک استثناست. یعنی یک قاعده در فضای خبررسانی ایران نیست.
«۱۰ زندانی ديگر در مشهد اعدام شدهاند»
۱۰ زندانی در تاريخ چهارشنبه ۱۱ اسفندماه در زندان وکيلآباد مشهد «به شکل مخفيانه» اعدام شدهاند.
کمپين بينالمللی حقوق بشر در ايران به نقل از منابع موثق خبر داد، بار ديگر در زندان وکيلآباد مشهد اعدامهای «مخفيانه و دستهجمعی» صورت گرفته و ۱۰ نفر اعدام شدهاند.
اين منابع موثق به کمپين بينالمللی حقوق بشر گفتهاند ۱۰ زندانی فوق از «زندانيان عادی» بودند و آنها را بدون اطلاع خانواده و وکلايشان و به صورت پنهانی اعدام کردهاند.
بر اساس اين گزارش اعدامشدگان که اتهام آنها قاچاق مواد مخدر بود، تا ساعاتی پيش از اعدام از زمان اجرای حکمشان بیخبر بودهاند.
به گفته اين کمپين اعدام اين ۱۰ زندانی مانند صدها زندانی ديگر که در زندان وکيلآباد مشهد اعدام شدهاند بدون اعلام رسمی از سوی دستگاههای رسمی حکومت ايران بوده است.
همچنين اين اعدامها بدون ابلاغ تأييد حکم از سوی ديوان عالی کشور به وکلای متهمان اجرا شده است. اين در حالی است که بر اساس قوانين ايران احکام اعدام بايد به تأييد ديوان عالی کشور برسد.
روز گذشته احمد محسنی گرکانی، رئيس ديوان عالی کشور گفت حکمهای قطعی اعدام از سوی دادگاه کيفری در کمتر از ۱۰ روز در ديوان عالی کشور رسيدگی میشود.
وی افزود: «رسيدگی به اين پروندهها بعد از چند ماه هيچگونه تأثيری در اجتماع ندارد لذا زمانی اجرای حکم تأثيرگذار است که پرونده به سرعت رسيدگی شده و حکم اجرا شود.»
آيتالله صادق آملی لاريجانی، رئيس قوه قضائيه ايران نيز در روز چهارم اسفندماه جاری گفته بود: «وجود برخی تأخيرها در برخورد با افراد شرور و متجاوزان به نواميس، آسايش و امنيت مردم موجب نشود که اين افراد شرور احساس کنند حاشيه امن دارند و قوه قضائيه بايد با شدت عمل، دقت و سرعت به اين موارد رسيدگی کند.»
وی تأکيد کرده بود که قوه قضائيه در کمتر از يک ماه به پرونده آنها رسيدگی میکند و «بدون شک حکمشان اعدام است.»
به نوشته کمپين بينالمللی حقوق بشر در ايران، برخی از زندانيان سابق و چند تن از خانواده اعدامشدگان زندان وکيلآباد مشهد پيش از اين از روند شتابزده و غيرعادلانه تشکيل دادگاه، صدور و تأييد حکم اعدام خبر داده بودند.
آنها همچنين گفتهاند به جز زندان وکيل آباد مشهد ، در زندانهای بيرجند و تايباد نيز افرادی اعدام شدهاند که بيشتر اعدام شدهها در زندان تايباد را شهروندان افغان تشکيل میدهند.
جمهوری اسلامی ايران هيچگاه بهشکل رسمی آمار اعدامشدگان اين چند زندان را اعلام نکردهاند.
صدور حکم اعدام در ايران در يک سال اخير بهشکل کمسابقهای افزايش يافته است.
آمار اعدام ايران در سال ۲۰۱۰ ميلادی، ۵۴۶ مورد و بالاترين رقم پس از اعدامهای سالانه دهه ۶۰ خورشيدی بود.
در سال ۲۰۱۱ ميلادی، اجرای اعدام در ايران شتاب چشمگيری يافته است. تنها در ماه ژانويه ۲۰۱۱، طبق گزارش منابع رسمی جمهوری اسلامی، ۸۵ نفر در ايران اعدام شدهاند که سه نفر از آنها در پيوند با رخدادهای پس از انتخابات دهمين دوره رياست جمهوری در ايران دستگير شده بودند.
در گزارش بان کیمون، دبيرکل سازمان ملل متحد به شورای حقوق بشر اين سازمان در ژنو که روز دوشنبه ۱۵ مارس منتشر گرديد از اعدام زندانيان سياسی، نوجوانان و قاچاقچيان مواد مخدر در ايران شديدأ انتقاد شد و تأکيد گرديد که اين اعدامها افزايش يافتهاند.
بنا به گزارشهای سازمانهای مدافع حقوق بشری بينالمللی، ايران با جمعيت ٧٠ ميليون از نظر تعداد اعدامها پس از کشور چين با جمعيت يک ميليارد و ٣٠٠ ميليون نفر قرار دارد اما با مبنا قرار دادن جمعيت در رتبه «نخست» قرار میگيرد.
کمپين بينالمللی حقوق بشر در ايران به نقل از منابع موثق خبر داد، بار ديگر در زندان وکيلآباد مشهد اعدامهای «مخفيانه و دستهجمعی» صورت گرفته و ۱۰ نفر اعدام شدهاند.
اين منابع موثق به کمپين بينالمللی حقوق بشر گفتهاند ۱۰ زندانی فوق از «زندانيان عادی» بودند و آنها را بدون اطلاع خانواده و وکلايشان و به صورت پنهانی اعدام کردهاند.
بر اساس اين گزارش اعدامشدگان که اتهام آنها قاچاق مواد مخدر بود، تا ساعاتی پيش از اعدام از زمان اجرای حکمشان بیخبر بودهاند.
به گفته اين کمپين اعدام اين ۱۰ زندانی مانند صدها زندانی ديگر که در زندان وکيلآباد مشهد اعدام شدهاند بدون اعلام رسمی از سوی دستگاههای رسمی حکومت ايران بوده است.
همچنين اين اعدامها بدون ابلاغ تأييد حکم از سوی ديوان عالی کشور به وکلای متهمان اجرا شده است. اين در حالی است که بر اساس قوانين ايران احکام اعدام بايد به تأييد ديوان عالی کشور برسد.
روز گذشته احمد محسنی گرکانی، رئيس ديوان عالی کشور گفت حکمهای قطعی اعدام از سوی دادگاه کيفری در کمتر از ۱۰ روز در ديوان عالی کشور رسيدگی میشود.
وی افزود: «رسيدگی به اين پروندهها بعد از چند ماه هيچگونه تأثيری در اجتماع ندارد لذا زمانی اجرای حکم تأثيرگذار است که پرونده به سرعت رسيدگی شده و حکم اجرا شود.»
آيتالله صادق آملی لاريجانی، رئيس قوه قضائيه ايران نيز در روز چهارم اسفندماه جاری گفته بود: «وجود برخی تأخيرها در برخورد با افراد شرور و متجاوزان به نواميس، آسايش و امنيت مردم موجب نشود که اين افراد شرور احساس کنند حاشيه امن دارند و قوه قضائيه بايد با شدت عمل، دقت و سرعت به اين موارد رسيدگی کند.»
وی تأکيد کرده بود که قوه قضائيه در کمتر از يک ماه به پرونده آنها رسيدگی میکند و «بدون شک حکمشان اعدام است.»
به نوشته کمپين بينالمللی حقوق بشر در ايران، برخی از زندانيان سابق و چند تن از خانواده اعدامشدگان زندان وکيلآباد مشهد پيش از اين از روند شتابزده و غيرعادلانه تشکيل دادگاه، صدور و تأييد حکم اعدام خبر داده بودند.
آنها همچنين گفتهاند به جز زندان وکيل آباد مشهد ، در زندانهای بيرجند و تايباد نيز افرادی اعدام شدهاند که بيشتر اعدام شدهها در زندان تايباد را شهروندان افغان تشکيل میدهند.
جمهوری اسلامی ايران هيچگاه بهشکل رسمی آمار اعدامشدگان اين چند زندان را اعلام نکردهاند.
صدور حکم اعدام در ايران در يک سال اخير بهشکل کمسابقهای افزايش يافته است.
آمار اعدام ايران در سال ۲۰۱۰ ميلادی، ۵۴۶ مورد و بالاترين رقم پس از اعدامهای سالانه دهه ۶۰ خورشيدی بود.
در سال ۲۰۱۱ ميلادی، اجرای اعدام در ايران شتاب چشمگيری يافته است. تنها در ماه ژانويه ۲۰۱۱، طبق گزارش منابع رسمی جمهوری اسلامی، ۸۵ نفر در ايران اعدام شدهاند که سه نفر از آنها در پيوند با رخدادهای پس از انتخابات دهمين دوره رياست جمهوری در ايران دستگير شده بودند.
در گزارش بان کیمون، دبيرکل سازمان ملل متحد به شورای حقوق بشر اين سازمان در ژنو که روز دوشنبه ۱۵ مارس منتشر گرديد از اعدام زندانيان سياسی، نوجوانان و قاچاقچيان مواد مخدر در ايران شديدأ انتقاد شد و تأکيد گرديد که اين اعدامها افزايش يافتهاند.
بنا به گزارشهای سازمانهای مدافع حقوق بشری بينالمللی، ايران با جمعيت ٧٠ ميليون از نظر تعداد اعدامها پس از کشور چين با جمعيت يک ميليارد و ٣٠٠ ميليون نفر قرار دارد اما با مبنا قرار دادن جمعيت در رتبه «نخست» قرار میگيرد.
زخمی شدن شديد مسئولان شهر پاکدشت در مانور سفرهای نوروزی
بر اثر حادثهای که در مانور سفرهای نوروزی شهرستان پاکدشت رخ داد، فرماندار، شهرداران و رئيس شبکه بهداشت و درمان اين شهرستان زخمی شدند.
به گزارش خبرگزاری مهر، اين حادثه بامداد امروز در نزديکی ساعت ۱۱ و ۳۰ دقيقه در پارک دانشجو، مقابل شهرداری پاکدشت رخ داد.
بنا به اين گزارش راننده آمبولانس هلال احمر که در حال اجرای مانور بود، کنترل خودرو را از دست داد و به جايگاه مسئولان برخورد کرد که منجر به زخمی شدن قربانعلی مقبلی، فرماندار شهرستان، مرتضی سليمانی شهردار پاکدشت، محمود خانی شهردار شريفآباد، احمد مدنی، رئيس شبکه بهداشت پاکدشت، همچنين رئيس جمعيت هلال احمر و معاون فرهنگی و اجتماعی شهرداری پاکدشت شد.
زخمیشدگان اين حادثه که دچار شکستگیهای شديد دست، پا و سر شده بودند به وسيله بالگرد امداد هوايی به يکی از بيمارستانهای شهر تهران منتقل شدند.
تعداد مصدومان اين سانحه هفت نفر گزارش شد که فرماندار پاکدشت به دليل مصدوميت شديد از ناحيه کمر، گردن و ستون فقرات؛ رئيس شبکه بهداشت به دليل ضربه مغزی، و معاون فرهنگی شهرداری پاکدشت به دليل شکستگی شديد پا و خونريزی داخلی، همچنان در بيمارستان و تحت مراقبتهای ويژه قرار دارند.
احمد نجفی، بخشدار مرکزی پاکدشت در اين رابطه گفت: «اوضاع جسمی فرماندار شهرستان پاکدشت تا حدودی بهتر از دو مصدوم ديگر است ولی رئيس شبکه بهداشت به دليل ضربهای که به سرش اصابت کرده اگر چه هوشياری دارد همچنان تحت مراقبت است.»
وی در مورد وضعيت جهرانی، معاون فرهنگی و اجتماعی شهرداری پاکدشت گفت: «اين مسئول به غير از شکستگی پا دچار خونريزی داخلی شده که وضعيت او را تا حدودی وخيم نموده و به همين دليل به شدت تحت نظر پزشکان قرار دارد.»
شهرستان پاکدشت یکی از شهرستانهای استان تهران است. این شهرستان در حاشیه جاده ترانزیتی تهران -مشهد قرار دارد.
ستاد تسهيلات نوروزی نهادی است که در هر استان بهمنظور تدارک نيازمندیهای سفرهای نوروزی ايرانيان تشکيل شده است.
۲۰ نماينده از سازمانهای مختلف عضو ستاد تسهيلات نوروزی دو هفته پيش در سازمان ميراث فرهنگی و گردشگری دور هم گرد آمدند تا از برنامههای سازمانهايشان برای تسهيل سفرهای نوروزی مردم بگويند.
حميد بقايی، رئيس سازمان ميراث فرهنگی و گردشگری در اين نشست با اشاره به اين که فعاليت اين ستاد يک مانور عملياتی است، گفت: «برخی اتفاقها پس از انتخابات، فشارهايی به مردم وارد کرده است که بهترين دوای اين درد، نوروز و تعطيلات آن است.»
وی به معاون سازمان ميراث فرهنگی و گردشگری پيشنهاد كرد از نماينده سازمان جهانی جهانگردی بخواهد در تعطيلات نوروز در ايران حضور يابد و از نزديك شاهد سفرهای نوروزی مردم باشد.
به گزارش خبرگزاری مهر، اين حادثه بامداد امروز در نزديکی ساعت ۱۱ و ۳۰ دقيقه در پارک دانشجو، مقابل شهرداری پاکدشت رخ داد.
بنا به اين گزارش راننده آمبولانس هلال احمر که در حال اجرای مانور بود، کنترل خودرو را از دست داد و به جايگاه مسئولان برخورد کرد که منجر به زخمی شدن قربانعلی مقبلی، فرماندار شهرستان، مرتضی سليمانی شهردار پاکدشت، محمود خانی شهردار شريفآباد، احمد مدنی، رئيس شبکه بهداشت پاکدشت، همچنين رئيس جمعيت هلال احمر و معاون فرهنگی و اجتماعی شهرداری پاکدشت شد.
زخمیشدگان اين حادثه که دچار شکستگیهای شديد دست، پا و سر شده بودند به وسيله بالگرد امداد هوايی به يکی از بيمارستانهای شهر تهران منتقل شدند.
تعداد مصدومان اين سانحه هفت نفر گزارش شد که فرماندار پاکدشت به دليل مصدوميت شديد از ناحيه کمر، گردن و ستون فقرات؛ رئيس شبکه بهداشت به دليل ضربه مغزی، و معاون فرهنگی شهرداری پاکدشت به دليل شکستگی شديد پا و خونريزی داخلی، همچنان در بيمارستان و تحت مراقبتهای ويژه قرار دارند.
احمد نجفی، بخشدار مرکزی پاکدشت در اين رابطه گفت: «اوضاع جسمی فرماندار شهرستان پاکدشت تا حدودی بهتر از دو مصدوم ديگر است ولی رئيس شبکه بهداشت به دليل ضربهای که به سرش اصابت کرده اگر چه هوشياری دارد همچنان تحت مراقبت است.»
وی در مورد وضعيت جهرانی، معاون فرهنگی و اجتماعی شهرداری پاکدشت گفت: «اين مسئول به غير از شکستگی پا دچار خونريزی داخلی شده که وضعيت او را تا حدودی وخيم نموده و به همين دليل به شدت تحت نظر پزشکان قرار دارد.»
شهرستان پاکدشت یکی از شهرستانهای استان تهران است. این شهرستان در حاشیه جاده ترانزیتی تهران -مشهد قرار دارد.
ستاد تسهيلات نوروزی نهادی است که در هر استان بهمنظور تدارک نيازمندیهای سفرهای نوروزی ايرانيان تشکيل شده است.
۲۰ نماينده از سازمانهای مختلف عضو ستاد تسهيلات نوروزی دو هفته پيش در سازمان ميراث فرهنگی و گردشگری دور هم گرد آمدند تا از برنامههای سازمانهايشان برای تسهيل سفرهای نوروزی مردم بگويند.
حميد بقايی، رئيس سازمان ميراث فرهنگی و گردشگری در اين نشست با اشاره به اين که فعاليت اين ستاد يک مانور عملياتی است، گفت: «برخی اتفاقها پس از انتخابات، فشارهايی به مردم وارد کرده است که بهترين دوای اين درد، نوروز و تعطيلات آن است.»
وی به معاون سازمان ميراث فرهنگی و گردشگری پيشنهاد كرد از نماينده سازمان جهانی جهانگردی بخواهد در تعطيلات نوروز در ايران حضور يابد و از نزديك شاهد سفرهای نوروزی مردم باشد.