۱۳۹۰ فروردین ۲۹, دوشنبه

روز دوشنبه بخش سوّم، تحلیل ها و آخرین گزارشات از اعتراضات، بازداشتها، زندان، و بیدادگاهها --- بیانیه ها

۴۸۰ هزار نفر در بوشهر بیکار می‌شوند


موضوعات مرتبط با استان به ویژه کالای همراه ملوان باید در خود استان بررسی و در مورد آن تصمیم‌گیری شود در غیر این صورت نتایج مورد نظر مردم استان به‌دست نمی‌آید.




ایلنا: نماینده مردم دشتی و تنگستان در مجلس شورای اسلامی گفت: در صورت لغو قانون کالای همراه ملوان یا ته لنجی، ۴۸۰ هزار نفر در استان بوشهر بیکار می‌شوند.
به گزارش ايلنا به نقل از هفته‌نامه «اتحاد جنوب»بوشهر، "سیدمحمد مهدی‌پور فاطمی" در نشست کمیسیون قاچاق کالا و ارز استان بوشهر اظهار داشت: موضوعات مرتبط با استان به ویژه کالای همراه ملوان باید در خود استان بررسی و در مورد آن تصمیم‌گیری شود در غیر این صورت نتایج مورد نظر مردم استان به‌دست نمی‌آید.
وی افزود: تمام فرمانداران شهرستان‌های ساحلی استان بوشهر مایل به حل موضوع ته‌لنجی و حمایت از ملوانان هستند.
نماینده دشتی و تنگستان با بیان اینکه کالای همراه ملوان یا ته‌‌لنجی قاچاق نیست، تصریح کرد: در حال حاضر ۸۵ هزار نفر به صورت مستقیم در موضوع ملوانی و صیادی در استان بوشهر مشغول به کار هستند.
پورفاطمی خاطرنشان کرد: بندر گناوه به عنوان یکی از بنادری که ملوانان در آن کالای همراه ملوانی وارد می‌کنند در نوروز امسال ۱۴ میلیارد تومان گردش مالی داشته و یکی از عوامل مهم این گردش مالی ورود کالای همراه ملوان بوده است.
وی با بیان اینکه در سفرهای هیأت دولت مصوبات مهمی برای استان بوشهر گرفته شده است، گفت: از استاندار و مدیران استانی انتظار داریم موضوع ته لنجی را در استان حل و دغدغه‌های مردم و صیادان را نیز برطرف کنند.
معاون سیاسی ـ امنیتی استاندار بوشهر نیز در این نشست با اشاره به فرمایشات رهبر معظم انقلاب در سال جهاد اقتصادی گفت: سفر رهبری معظم انقلاب به عسلویه در سال جهاد اقتصادی برای استان بوشهر خوش یمن و مبارک بود.
محمدحسن شنبدی افزود: گسترش مواد مخدر خطر جدی و بزرگی است که باید با جدیت با آن مبارزه کرد.
وی در ارتباط با قانون کالای همراه ملوان اظهارداشت: در سفر اول دولت به استان بوشهر مقررشد هر ملوان سالانه شش بار و هر بار ۱.۵ میلیون تومان کالای همراه ملوان با خود وارد کند.
معاون استاندار بوشهر اضافه کرد: تا قبل از این مصوبه، در استان بوشهر سالانه چهار بار و هر بار ۴۰۰ هزار تومان کالا ملوانی وارد می‌شد.
شنبدی با بیان اینکه شرایط موجود در مورد ته‌لنجی بسیار متفاوت از مصوبه سفر اول است، عنوان داشت: مسئولیت رفع این مشکل به وزارت کشور محول شده و قرار است زمینه برای ورود کالای همراه ملوان طبق قانون فراهم تا مسائل حاشیه‌ای و دغدغه‌های ملوانان نیز برطرف شود.
وی افزود: نگاه مدیران و مسئولان استان بوشهر این است که مطالبات و معیشت مردم به ویژه ساحل نشینان محقق شود.

 

نرخ واقعی بیکاری ۱۵.۶ درصد است

۷۰ شرکت وکارخانه دراستان قزوین با مشکلات عدیده ای مواجه هستند/آمارهای دولت در موردکاهش نرخ بیکاری صحت ندارد و مردم این موضوع را احساس نمی کنند.

kargaran-iran.jpg

ایلنا: نماینده مردم قزوین در مجلس شورای اسلامی گفت:‌اگر دولت در مورد تعدیل قیمت های حامل های انرژی به خصوص در بخش تولید و کشاورزی اقدام عاجل وجدی انجام ندهد بسیاری از صنایع كشورتعطیل و کشاورزان بسیاری هم بیکار خواهند شد.

قدرت ا... علیخانی درگفت‌وگو با خبرنگار ایلنا افزود: متاسفانه دولت مصوبه مجلس شورای اسلامی در مورد هدفمند سازی یارانه ها را به صورت دقیق و کامل اجرا نکرده است و قیمت ها را بیشتر ازمصوبه های مجلس افزایش داده است.

بيكاري ۵ هزار كارگردر كوره پزخانه هاي بوئين زهرا

عضو کمیسیون امنیت ملی و سیاست خارجی تصریح کرد: به دلیل گرانی گاز و سوخت، فقط در بوئین زهرا ۵ هزار نفر از کارگران کوره پزخانه های آجرپزی بیکارشده‌اند.
علیخانی تاکید کرد: دولت باید هر چه سریعتر فکری کند تا ازخسارت بیشتر به بخش تولیدو کشاورزی جلوگیری شود.
نماینده مردم قزوین در مجلس شورای اسلامی گفت: خبردارم آب چاه کشاورزان که ساعتی 2 هزار تومان بوده به ۱۱ هزار و ۱۵ هزار تومان رسیده است که دلیلش هم افزایش بی رویه قیمت سوخت است.
علیخانی تاکید کرد: مجلس برای طرح هدفمند کردن رایانه ها مصوب کرده بود که سالانه افزایش ۲۰ درصدی قیمت ها را داشته باشیم در صورتی که دولت می خواهد همه افزایش قیمت را یکجا اجرا کند.
وی با اشاره به این که در برخی موارد افزایش یکجای قیمت ها اثرات خوبی داشته است،گفت: یکی از این موارد مربوط به مقوله نان و آرد است که در قزوین باعث کاهش ۵۰ درصدی مصرف شد اما درسایر موارد مثل سوخت اثرات افزایش یکباره قیمت ها مشکل ساز شده و برای مردم دل نگرانی هایی جدي بوجود آورده است.
عضو کمیسیون امنیت ملی و سیاست خارجی مجلس با بیان این که در گذشته هم برخی کارخانه ها و واحدهای تولیدی با مشکلات متعدد مواجه بودند، اظهار داشت: در سفر سوم ریاست جمهوری وهیات دولت به استان قزوین به کارگران این واحدها قول داده شد که مشکلات آنها برطرف شود اما درنهایت به هرکارگردرواحدهاي بحران زده مبلغ یک میلیون تومان داده شد و اصل مشکل به فراموشي سپرده شد.
نماینده مردم قزوین در مجلس شورای اسلامی با بیان اینکه حدود 70 شرکت وکارخانه دراستان قزوین با مشکلات عدیده ای مواجه هستند ، تصریح کرد: عدم نقدینگی ،‌عدم بازسازی دستگاهها ، عدم پرداخت حقوق پرسنل و ضعف مدیریت از جمله مشکلات این واحد های بحران زده است.


کسی به فکر حل اساسی مشکلات کارخانه های بحران زده نیست



علیخانی با تاکید بر اینکه کسی به فکر حل اساسی مشکلات کارخانه های بحران زده نیست ،‌خاطرنشان کرد: کارخانه هایی هم که درحال حاضر فعال هستند به دلیل گرامی پیش از حد سوخت قادر به ادامه تولید نخواهند بود و از دولت می خواهند که افزایش قیمت معقول و عادلانه ای را در تولیدات خود داشته باشند تا بتوانند به تولید خود ادامه دهند.

وی با اشاره به کارخانه مهرام گفت: با وجودی که دراین شرکت فیش گاز 5 برابرشده است اما محصولات آن با همان قیمت های قبلی به فروش می رسد ومراجعات مکرر مسوولان کارخانه به ادره بازرگانی هم برای افزایش قیمت تولیداتشان بی نتیجه مانده است که به همین دلیل از ۳۵۰ کارگر مهرام تعداد ۱۴۰ کارگر تعدیل شده اند که این موضوع برای سایر واحدهای تولیدی نیزصدق می کند.

نماینده مردم قزوین در مجلس شورای اسلامی با بیان اینکه بیکاری در قزوین غوغا می کند ،‌خاطرنشان کرد: آمارهای دولت مبنی بر کاهش نرخ بیکاری در کشور صحیح نیست.

علیخانی با اشاره به اظهارات مسوولان وزارت کار که میزان بیکاری را حدود ۱۰ درصد اعلام می کنند،‌اظهار داشت: گزارشات نمایندگان مجلس که از مراجع رسمی هم می باشد بیانگر بیکاری ۱۵.۶ درصدی است که می شود ۴ میلیون بیکار در کشور.

وی تاکید کرد: با گفتن ایجاد اشتغال یک میلیون و ۶۰۰ هزار موردی در سال ۸۹ و ۲ میلیون و ۵۰۰ هزار نفری برای سال جاری نمی توان اشتغال واقعی و محسوس برای افراد ایجاد کرد.

علیخانی گفت: این که برخی امامان جمعه مثل امام جمعه شیراز که منطقه فقیری هم نیست از بیکاری گلایه دارد بیانگر این است که آمارهای دولت در موردکاهش نرخ بیکاری صحت ندارد و مردم این موضوع را احساس نمی کنند.
وی با اشاره به این که در سالهای اخیر دولت سالانه ۱۰۰ میلیارد دلار درآمد نفتی داشته است ،‌گفت: اگر مدیریت درست و علمی بر هزینه کرد این پول ها می شد امروز مشکل بیکاری بسیار کمتر از وضع فعلی بود.







زمانی که اسالوها و سندیکای واحد زرد
و محجوب ها و شوراهای اسلامی سرخ می شوند!
صادق کار


اخبار روز: 

خبرگزاری "ایلنا"، به نقل از "محمد حمزه ای مسول روابط بین المللی خانه کارگر جمهوری اسلامی از ورود آقای علیرضآ محجوب، دبیر کل خانه کارگر جمهوری اسلامی به شورای رهبری فدراسیون جهانی سندیکاهای کارگری (وی اف تی یو) خبر داد. ایلنا به نقل از محمد حمزه ای، شخصی که قبلا در شرکت واحد اتوبوس رانی تهران کارمند بوده و سالها پیش بازنشسته شده و پس از تشکیل سندیکای کارگران واحد برای یاری رسانی به از میان برداشتن سندیکا واحد دوباره به صحنه آورده شده است نوشت: "در این کنگره جورج ماوریکوس به عنوان دبیر کل، شعبان عزوز به عنوان رییس و علی رضا محجوب دبیرکل خانه کارگر ایران به عنوان عضو هیأت رییسه wftu به مدت ۵ سال انتخاب شدند.
حمزه ای گفت: در این کنگره بیشتر کشورها حرکت های امپریالیستی امریکا در سراسر جهان را محکوم کردند.»
البته قبل از این نیز، هم خبرگزاری "ایلنا " و هم یکی از سایت های طرفدار رژیم کودتایی حاکم که در خارج از کشور منتشر میشود و بنام عدالت و مبارزه با امپریالیست، سندیکاهای مستقل، جنبش سبز و احزاب و سازمانهای مدافع جنبش کارگری و جنبش سبز را آماج حملات خویش قرار می دهد و در این راه دست کودتاچیان عدالت و آزادی ستیز را از پشت بسته است، با ذوق و شوق زایدالوصفی خبر پذیرش خانه کارگر به عضویت "فدراسیون ضدامپریالیستی" را اعلام کرده بود، اما انتشار خبر عضویت محجوب در رهبری این سازمان کارگری جهانی تا به امروز پنهان مانده بود. تارنگار (عدالت) در مطالبی که بدین مناسبت منتشر کرد، ضمن دفاع سرسختانه از پذیرش خانه کارگر به عضویت (وی اف تی ئو) با لحنی پرخاشگرانه کمیسیون ارتباطات سندیکایی ایران، نامه مردم و آقای جمشید اتحادیه یکی از همکاران دیرینه کمیسون ارتباط سندیکایی ایران را که تلاش فراوانی برای قانع کردن رهبری فدراسیون و احزاب چپ و کارگری برای دفاع از جنبش واقعی سندیکایی ایران و جنبش دمکراتیک مردم ایران و افشا ماهیت رهبری خانه کارگر بعمل آورده است را مورد حمله و تهمت قرار داد، سندیکاهای مستقل را "زرد" خواند و کمیسون ارتباطات سندیکای ایران را بدون ارایه مدرک متهم به گرفتن کمک مالی از سندیکاهای زرد برای رفتن به کنگره ١٦ فدراسیون سندیکای جهانی نمود. البته این نخستین بار نیست که این سایت حامی رژیم ضدامپریالیست احمدی نژاد، کمیسون ارتباطات سندیکای را با همان سبک و سیاق رایج در میان سران استبداد و ارتجاع حاکم مورد اتهام قرار میدهد، این سایت از زمان پایان گنگره ١٦ این کنفدراسیون، پس از آنکه شورای اجرایی کمیسون ارتباطات سندیکایی ایران که در کنگره حضور داشت با تلاشهای ادیب میرو نماینده سندیکاهای دولتی سوریه و نمایندگان چند سندیکای دولتی دیگر، که متاسفانه معلوم نیست به چه دلیل و از کدام طریق به رهبری کنفدراسیون راه یافته اند، به شدت مقابله کرد و مانع طڕح عضویت خانه کارگر در کنگره ١٦ گردید، آغاز شد. لازم به یادآوری است که برخلاف اتهامات دروغین نویسنده مقاله تارنگار"عدالت"، کمیسیون ارتباطات سندیکایی ایران تمام هزینه های سفر اعضای خود به کنگره را از صندوق مالی کمیسیون که توسط اعضا و فعالین مرتبط با کمیسیون جمع آوری میشود پرداخت نموده و نه دولت کوبا و نه سندیکاهای زرد خوانده، توسط نویسنده دروغ گو هیچ گونه کمکی به کمیسیون سندیکایی ایران نکرده و نمی کنند. تنها کمکی که تا کنون به کمیسیون شده است، دفتر کوچکی در مرکز سندیکای (ث ژ ت) فرانسه بوده است. کمیسون ارتباطات سندیکایی ایران که از طریق یکی از اعضا شورای رهبری فدراسیون در جریان لابگیری سوری ها و ارتباطات آنها با محجوب و واسطه گری برخی از چپ های ایرانی، به قول خودشان ضدامپریالیست برای تخریب کمیسیون ارتباطات سندیکایی ایران و رهبران سندیکایی مستقل قرار داشت اما با اینحال بدلایل مختلف مایل به برخورد علنی با این تلاش ها نبود و کوشش می کرد با تهیه و ارایه اسناد و مدارک واقعی و مشورت با رهبران سندیکایی بجای رویارویی با این افراد، که مایل به مطرح کردن خود بودند، با فرستادن این اسناد وملاقات با رهبری فدراسیون و فدراسیون های ملی چند کشور که براستی فدراسیون های کارگری مستقل از دولت هایشان هستند، تبلیغات به واقع ضدکارگری این افراد را خنثی کنند. اما متاسفانه حضور ادیب میرو و شعبان عزور در شورای رهبری فدراسیون که هردو نیز، سوری هستند و نقشهای کلیدی، مسول مالی و ریاست شورا، را به عهده داشتند، سبب میشد که اطلاعات ارسالی کمیسیون توسط آنها گم و گور شود و در اختیار سایر اعضا شورای رهبری قرار نگیرد. این امر زمانی برای ما مسجل شد که در نخستین ملاقاتی که اندکی بعد از گنگره ١٦ با دبیر کل و دو نفر دیگر از اعضای رهبری در آتن داشتیم متوجه شدیم که تقاضای سه تشکل سندیکایی ایرانی برای پیوستن به فدراسیون که از طریق نمایندگان کمیسیون ارتباطات سندیکایی ایران تسلیم دبیرخانه و هیات رییسه کنگره شده بود بکلی مفقود گردیده بطوریکه دبیرکل نیز از آن بی خبر بود.این درحالی بود که ما این تقاضاها را که توسط همکاران کمیسون به زبانهای فرانسه و انگلیسی ترجمه شده بود، برای اطمینان بیشتر در دو نوبت، آغاز و پایان کنگره در اختیار آنها قرار داده بودیم.
پس از شکست نمایندگان سندیکاهای دولتی به رهبری ادیب میرو برای تصویب عضویت خانه کارگر، ما نمایندگان کمیسیون ارتباطات که دریافته بودیم تلاش های سندیکاهای دولتی برای تدارک عضویت خانه کارگر افزایش یافته و ادیب میرو چند بار به ایران سفر کرده و با محجوب و برخی مقامات دولتی ملاقات کرده و زمینه سفر دبیرکل فدراسیون نیز فراهم شده، تصمیم گرفتیم که با دبیرکل ملاقات کنیم و او را از اینکار بر حذر داریم.
در این ملاقات آقای جرج ماکاریوس یونانی، دبیر کل جدید فدراسیون که بجای آقای ژریکوف روسی در کنگره ١٦ انتخاب شده بود، و معاون و منشی او رفتار بسیار صمیمانهای داشتند. ما در این ملاقات مقدار زیادی اسناد راجع به وضعیت جنبش کارگری و بخصوص سوابق عملکرد خانه کارگر، ترجمه بخشی از اساسنامه این تشکل حکومت ساخته، رفتار سرکوبگرانه دولت احمدی نژاد با فعالین کارگری، تصمیم دولت برای حذف مواد حمایتی موجود در قانون کار، دو برابر شدن وارادات، تعطێلی و رکود در بنگاه های تولیدی، بیکاری و تورم و رابطه ویژه وزیر کار با فقهای شورای نگهبان و موتلفه، شرکت رهبران خانه کارگر در سرکوب جنبش کارگری، و ماجرای بریدن زبان منصور اسالو توسط حسن صادقی معاون خانه کارگر را که با خود برده بودیم در اختیار آنها قرار دادیم و در طول این ملاقات سه ساعته به سوالات آنها نیز پاسخ دادیم. بعد از این ملاقات در گردش ٢ ساعتهای که با معاون فدراسیون داشتیم تقریبا در مورد مسایل مختلف گفتگو کردیم. تصور و ارزیابی ما بعد از این ملاقات این بود که آنها را توانستهایم مجاب کنیم که به این دام خطرناک و آبرو بر باد دهنده نیفتند. ما بارها قبل از کنگره ١٦ در پراگ و ژنو با آقای ژریکوف و چند نفر از اعضای اروپایی شورای رهبری ملاقات کرده بودیم و هر بار موفق شده بودیم از افتادن فدراسیون به دام پذیرش خانه کارگر جلوگیری کنیم. دبیر کل سابق که از میزان مخالفت و حساسیت ما نسبت به نماینده دولت سوریه آگاهی داشت در دو نوبت ملاقاتی که با او داشتیم از آوردن ادیب میرو به این ملاقت ها خوداری می کرد و در هر دو ملاقات نمایندگان اروپایی را با خود می آورد. یکی از این نماینگان که لهستانی الاصل بود، بر خلاف ادیب میرو که با بغض و کینه غیرقابل پنهانی به ما نگاه و برخورد می کرد، انصافا از هر لحاظ شخص درست کار و منصفی بود و روابط بسیار صمیمانهای با ما داشت. او انسانی بود که عمیقا به منافع کارگران و استقلال کامل سندیکاها از دولت ها معتقد بود و به فعالیت های سندیکایی که دو باره در ایران از سر گرفته شده بود نظر مثبت داشت و در تمام موارد از نقطه نظرات ما حمایت می کرد. ما با این تصور خوشبینانه، پس از ملاقات و پذیرایی صمیمانهای که از ما در آنجا صورت گرفت آتن را ترک کردیم. اما ٢ ماه بعد از این ملاقات مطلع شدیم که دبیرکل فدراسیون به اتفاق ادیب میرو به تهران سفر کرده و خانه کارگر با همکاری و مساعدت ادیب میرو با صحنه سازی های از پیش طرح ریزی شده دبیرکل را به جلسه تعاونی های کارگری در اتحادیه امکان، که روحشان از ماجرا بی خبر بوده برده و با همدستی چند نفراز کار گماشتگان محجوب که از قبل در جریان ماجرا قرار گرفته بودند، نمایندگان تعاونی ها را بعنوان نمایندگان خانه کارگر معرفی کرده است. این در حالی است که در سالهای اخیر حتی برخی از سران خانه کارگر خود به تعطیل و منحل شدن شوراهای اسلامی و کاهش تعداد شوراها اعتراف کردهاند. علاوه بر آن بسیاری از شوراهای اسلامی نیز سالها است که دیگر نه تعلق خاطری به خانه کارگر دارند، نه از رهبری خانه کارگر تبعیت می کنند و نه خود را عضو خانه کارگر می دانند. اگر واقعا تشکیلات کارگری بنام خانه کارگر موجودیت دارد، پس چگونه است که در واحدهای تولیدی و خدماتی مانند شرکت واحد، نیشکر هفت تپه و غیره اکثریت قریب به اتفاق کارگران به محض اینکه موضوع تشکیل سندیکا مطرح میشود به عضویت سندیکا در می آیند. در سال گذشته صدها اعتصاب و اعتراض کارگری در ایران رخ داده است، آیا حتی در یکی از این اعتصابات رد و نشانی از شوراهای اسلامی و خانه کارگر دیده میشود؟ تنها خبری که از شوراهای اسلامی در دست است این است ٣ نفر آنها عضو شورای اسلامی کار هستند و نتیجه زحماتشان برای کارگران تسلیم شدن در مقابل ٩ % افزایش دستمزد است که آنهم بیشتر نتیجه آینده نگری و منفعت اندیشی برخی از نمایندگان کارفرمایان در شورای عالی کار بوده است. اینکه آقای محجوب بلافاصله پس از برگشت از کنگره فدراسیون جهانی سندیکایی به ناگهان مدعی می شود که در سال گذشته ٢٠٠ هزار نفر به اعضا خانه کارگر افزوده شده درست همانقدر حقیقت میتواند داشته باشد و مورد قبول واقع گردد که ادعای احمدی نژاد مبنی بر ایجاد ١،٦ میلیون اشتغال در سال گذشته و کنفدراسیون شدن یک شبه و غیبی خانه کارگر. اما این ادعا نشان می دهد که محجوب برای قانع کردن شورای رهبری فدراسیون باید دروغ های شآخداری به آنها گفته باشد، که بلافاصله بعد از برگشت در حالیکه این همه معضل و مشکل گریبان کارگران را گرفته است، همه آنها را فراموش کند و به این مسله بپردازد. او واقعا شارلاتان کم نظیری است.اما کدام شارلاتان را می شود سراغ گرفت که بالاخره مچش پیش مردم بسته مانده و رسوا نشده باشد؟ درست است که رهبری فدراسیون سندیکایی به خاطر نفوذ اعضا اتحادیه های کارگری دولتی و سیطره گرایش به اصطلاح ضد امپریالیستی حمایت از برخی رژیم ها و نهادهای دیکتاتوری فاسد و ضد کارگری مدعی ضدامپریالیستی در مسیر هلاکت باری قرار گرفته است، و نمیتوان تنها شارلاتانیسم محجوب و زدو بند سوری ها و ایرانی ها را مقصر دانست. اما آنچه که این سازمان کارگری جهانی را به همکاری با برخی دولتهای دیکتاتوری و جریانات ارتجاعی ستیزه جو کشانده، است، تسلط تفکر ضد امپریالیستی کور، بر رهبری آن است. این تفکر که از منطق عبور کرده و به نفرت تبدیل شده است در نهایت بجای ضربه زدن به امپریالیسم به آن یاری خواهند رساند. در واقع یک نوع خودزنی و قربانی کردن خویش به پای امپریالیست است. واین طنز تلخ روزگار ما است، که برخی سرخ های دو آتشه و ضد امپریالیست با تمام حسن نیتی که میتوانند داشته باشند خواسته یا ناخواسته در خدمت ارتجاع و امپریالیسم قرار میگیرند. خانه کارگر و محجوب، ادیب میرو و حزب اله، بشار اسد و احمدی نژاد برایشان میشوند سرخ و ضدامپریالیست و متحد، اسالو و سندیکای کارگران شرکت واحد برایشان می شوند زرد و دشمن و امپریالیستی .
در واقع با پیوستن خانه کارگر نه تنها چیزی به فدراسیون سندیکایی افزوده نشده، بلکه اعتماد و حمایت کارگران ایران را که از زمان تشکیل شورای متحده در اوایل دهه ١٣٢٠ تاکنون پایدار مانده بود را نیز از دست داده و گذشته خود در میان کارگران ایران را تخریب کرده است و ان واقعا چیزی جز تراژدی نیست.
ما برای سالهای متمادی اسناد گنگره های این سازمان را در ایران، ترجمه و در میان کارگران تبلیغ و ترویج میکردیم و به این کار خود افتخار می کردیم. زیرا آن فدراسیون سندیکایی که ما حاضر بودیم برایش هر کاری بکنیم و اساسنامه و مصوباتش برای ده ها سال راهنمای فعالیت مان بود و نمایندگانشان با قاطعت از شورای متحده مرکزی در مقابل سندیکاهای قوام ساخته حمایت می کردند با فدراسیونی که امروز می شناسیم تفاوت داشت. رهبری فدراسیون کنونی، خلاف فدراسیون دیروزی برخور می کند، آنها از کنگره گذشته تاکنون نه تنها از جنبش سندیکایی واقعی ایران حمایت نکردهاند، هیچ گاه سرکوب و زندانی کردن کارگران و رهبران سندیکایی توسط حکومت را محکوم نمی کنند، بلکه با دشمنان و سرکوبگران جنبش کارگری همراه شدهاند.
متاسفانه وجود یک سنت انحرافی در درون جنبش چپ، که همواره خطاهای سازمانها و احزاب چپ را نادیده میگیرد و با زدن انواع اتهامات به افرادی که به خود جرات میدهند تا بر خطاها و اشتباهات انگشت بگذارند تاکنون به جنبش چپ آسیب های جدی وارد کرده است. اکنون نیز عدهای که البته تعدادشان در مقایسه با گذشته کاهش یافته هنوز هم به رغم آشکار شدن نتایج منفی سیاست سکوت و پیروی کورکورانه و جزمی، کسانی را که از این خطای اساسی فدراسیون سندیکای جهانی دلسوزانه انتقاد می کنند به سختی به این خاطر مورد حمله قرار می دهند. اینگونه بر خوردها انسان را به یاد دوستی خاله خرسه می اندازد.
بهرحال سندیکاهای ایران، همانطور که نشان دادند، پس از اینکه مساله عضویت شان توسط رهبری فدراسیون ماست مالی شد، راه خودشان را پیدا کردند و به سندیکاهای آزاد کارگری پیوستند. این سندیکاها نیز انصافا بطور گسترده از جنبش سندیکایی ایران حمایت کردهاند. و معنی همبستگی چیزی غیر از این نیست. این حمایت ها با عث گسترش نفوذ سندیکاهای آزاد و کاهش شدید محبوبیت گذشته فدراسیون جهانی سندیکایی در میان کارگران ایران گردیده است.

آنچه در ذیل از نظرتان میگذرد مرامنامه خانه کارگر است. ما ترجمه این مرامنامه را برای آطلاع رهبران فدراسیون سندیکای جهانی قبلا ارسال کرده و برای آنها نوشتهایم که این مرامنامه هیچ شباهتی با مرامنامه فدراسیون ندارد.

صادق کار


مرامنامه خانه کارگر »
به منظورنیل‌به‌اهداف والای اسلام ناب محمدی(ص) خانه کارگر به عنوان یک تشکیلات معتقد به ولایت فقیه و ملتزم‌به قانون اساسی‌برای هدایت و سازماندهی نیروهای مدافع حقوق محرومین و مستضعفان تشکیل میگرددتا در راستای تحقق اهداف قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران درجهت ایجاد شرایط مناسب وامکان لازم برای خودسازی معنوی وسیاسی واجتماعی وشرکت فعال کارگران دررهبری کشور فعالیت نموده ودرراه استمرار بخشیدن به انقلاب اسلامی و نظام قسط الهی واجرای احکام الله و تداوم راه حضرت امام خمینی «قدس‌سره الشریف» در زمینه‌های صنعتی، فرهنگی،اقتصادی، اجتماعی‌و سیاسی‌تا ظهورحضرت مهدی«عج» باتأکید بر موارد زیرتلاش‌خواهد نمود.
۱-تلاش درجهت خودکفایی و استقلال و قطع کامل وابستگی به بیگانگان و جلوگیری از غارت و اتلاف منابع طبیعی و نیروی کار کشور از راه تبدیل صنعت مونتاژ و وابسته و کشاورزی رو به انهدام، صنعت و کشاورزی مستقل و جهت دار که در آن منابع طبیعی و انسانی مسلمین با رعایت شرایط اقلیمی در جهت مصالح اسلام و انقلاب اسلامی و تأمین نیازهای عمومی بکار افتد.
۲-دفاع از آزادی های انسانی و ارزش آفرین که شرط لازم برای شکوفایی استعدادها و توانائی های کارگری و سایر اقشار جامعه برای ایفای نقشی خلاق در تعیین سرنوشت اجتماعی خویش است.
٣-ریشه کن کردن فقر و محرومیت از طریق تأکید بر ارزش کار و نفی هر نوع استثمار و استقرار نظام قتصادی اسلامی و منطبق بر قانون اساسی که‌درآن شخصیت معنوی و انسانی هر فرد تقویت شود و در او شوق درونی به وجود آید که کارآئی و مهارت خویش را بالا برده و به خودکفائی فنی جامعه کمک کند.
۴-تقویت هر چه بیشتر نهادهای جمهورای اسلامی و همکاری صمیمانه با آنها در جهت تحقق اهداف انقلاب شکوهمند اسلامی و ریشه کن کردن‌بقایای‌فساد وفحشاء ومادی گرائی بجامانده ازفرهنگ طاغوت واستعمارومبارزه پیگیر با هرنوع گرایش شرک آلود وایجاد زمینه رشد ارزش های معنوی‌در جامعه و شکوفائی استعدادهای نسل جوان در زمینه های اخلاقی، فرهنگی، علمی و فنی از طریق امر به معروف و نهی از منکر.
۵-تلاش برای تحقق بند دوم اصل چهل و سوم قانون اساسی جمهوری اسلامی ایرانتا جائی که آحاد نیروی کار کشور در مالکیت ابزاری که با آن کار می کنند شریک و سهیم گردند.
۶-تأکید بر اجرای کامل اصل چهل و چهارم قانون اساسی به شکلی که بخش تعاونی عملاً وسیع ترین بخش اقتصادی کشور را تشکیل دهد.
۷-تأکیدبردو اصل تولی وتبری در سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران‌که متضمن رعایت‌کامل استقلال‌سیاسی، اقتصادی، فرهنگی ونظامی‌کشور بدون وابستگی و گرایش به شرق و غرب می باشد.
٨-حمایت از توسعه و تحکیم روابط برادرانه با همه مسلمانان به ویژه کارگران مسلمان و کمک به محرومان و مستضعفان جهان، پشتیبانی همه جانبه از مبارزه ملتهای مستضعفی که در راه حق آزادی مبارزه می کنند و حمایت از حرکتهای حق طلبانه کارگران مستضعف جهان.
۹-توسعه و تحکیم روابط برادرانه با تشکلهای اسلامی دیگر.
۱۰-مبارزه علیه کفر و استکبار جهانی، نژاد پرستی، صهیونیسم و حامیان آنها در سراسر جهان.
۱۱-کلیه اعضای خانه‌کارگر التزام خودبه‌قانون اساسی‌جمهوری‌اسلامی‌ایران را اعلام می دارند.
۱۲-هرگونه تغییر در مفاد مرامنامه پس از تصویب کمیسیون ماده ده قانون احزاب به مورد اجرا گذاشته خواهد شد.
۱٣-کلیه اهداف ‌و وظایفی‌که در این‌ مرامنامه ‌پیش‌بینی ‌شده‌چنانچه با وظایف یکی‌از وزارتخانه‌ها یا سازمانهای دولتی‌ مربوط‌ باشد،پس‌از اخذ مجوز از وزارتخانه‌ یاسازمان‌ ذیربط‌ به ‌مرحله ‌اجرا درخواهد آمد.
۱۴- این مرامنامه در یک مقدمه وچهارده بند تنظیم و به تصویب رسید.
براساس یک ضرورت درجهت استیفای حقوق اقشار محروم و مولدکشور با حمایت شهیدمظلوم بهشتی و رهبر معظم انقلاب و عنایت ویژه حضرت امام (ره)خشت نخستین هسته های کارگری در درون واحدهای تولیدی، صنعتی و کشاورزی نهاده شد.شاخه کارگری حزب جمهوری اسلامی با حضور نیروهای مخلص،درد آشنا و علاقه مندچون برادران حسین کمالی،علیرضا محجوب و علی‌ربیعی چترحمایتهای خودرا گسترده تر ساخته و پاسخ به نیاز ایجاد یک نهاد خاص درجهت اشاعه فرهنگ کار و تولید و سازندگی را ملموس ترنمود و این نقطه آغازین پدیدآمدن خانه کارگر گردید. در ذیل ایتدا به معرفی بخش های مختلف خانه کارگر پرداخته شده است و سپس مرامنامه، اساسنامه و اطلاعات مختصری جهت عضویت ارائه می گردد.




به احمد زیدآبادی

مزدک دانشور

اخبار روز:

چشمهای روشن چریک پیر در آفتاب پژمرده ی غروب تهران به جستجوی چیزی به پنجره دوخته شد وقتی که گفتم:
- به چیزی اعتقاد ندارم
- آخر نگاه کن اینهمه زیبایی...این غروب...یعنی همه چیز بی علت، بی وجود، بی معنا؟
سال پنجاه و چهار نبود و بحثی نداشتم که برای بحث نیامده بودم در آن روز سرد زمستانی. زمستان ۱٣۷۹ بود و اصلاح طلبانی چون زیدآبادی به بند کشیده شده بودند و برای گردآوری مطالب ویژه نامه ای دانشجویی به مصاحبه با خانواده های زندانیان در بند پرداخته بودیم تا صدایی هم از این مسیر هم برخیزد که روزنامه ها را فله ای بسته بودند و برای پوزه بند زدن به دانشگاهها نیز عجله داشتند و من آن غروب میهمان محمدی گرگانی بودم، استاد حقوق بشر آن روزها و چریک پیشین مجاهد خلق و پدرزن احمد زیدآبادی. و او نیز پس از چند لحظه سکوت به ذکر خاطره ای از احمد پرداخت.
- در اوان نوجوانی برای آنکه کمک خرج خانواده باشد کاری گیر می آورد در راه سازی سیرجان و چون خیلی کم سن و سال بوده مسوول آن میشود که بر روی غلتکهای آسفالت آب بپاشد تا خنک شوند.
سیبک گلوی چریک پیر تکان می خورد. لحظه ای از سکوت فضای اتاق را سنگین می کند.
- احمد برایم می گفت که گاه از شدت گرما و هرم تفته ی آسفالت بیهوش می شدم....ولی باز که به هوش می آمدم به کار ادامه می دادم با هر زحمتی که بود.
تازه می فهمم که بازجوها با چه کسی طرفند و چه مقاومتی را باید بشکنند تا به دلخواهشان برسند.
زمستان سال ۱٣۷۹ سال آشنایی یکطرفه ی من بود با روزنامه نگار ملی-مذهبی آن زمان که شجاع بود و خویشتن دار و سرسخت. در عین آنکه مطالب را با سادگی می پرداخت و صدایش شور و هیجان سخنرانان آن روزها چون جلایی پور و اکبر گنجی و ... نداشت اما شجاعانه و پیگیرانه- آنچنانکه البته نقد قدرت در زمانه ی اصلاحات ایجاب می کرد- سخنش را می گفت و اثر خودش را می گذاشت. او نمی خواست که چون اکبر گنجی همه ی نورافکنها بر او بتابند و نه به صفت فعال سیاسی و روزنامه نگار که به عنوان افشاگر و ژورنالیست جنجالی شناخته شود. منشی که بیانگر "شعار محدود و مقاومت نامحدود" و همچنین متناسب با شخصیت درون گرایش بود. یعنی اگر به نکته ای می رسید بی آنکه جنجالی بر سر آن کند شجاعانه و بی ترس از حرف و سخن دیگران و یا حتی شکستن پرستیژ سیاسی خودش به آن سمت می راند.

این سرسختی و شجاعت را نه فقط از دور که در جریان همکاری ام با او در روزنامه ی شرق نیز دریافتم. چنانکه در زمان تحریم انتخابات در سال ۱٣٨۴ – که در بیانیه ای از جانب حدودا شش صد نفر از جمله او، تحریم انتخابات خواسته شده بود- این منش خود را به عینه نشان داد. زیرا نه پرخاش های عصبی چپگرایان انتقادی جمع آمده در صفحه ی اندیشه ی شرق و نه لابی های نوچه های رفسنجانی در سطح سردبیری آن روزنامه نتوانست او را وادار به پذیرش میان "بد و بدتر" کند. هرچند که باریکه آب درآمدش به عنوان روزنامه نگار از همشهری و اطلاعات به خاطر همین مستقل خوانی هایش بریده شده بود و می دانست که ممکن است این "تحریم" نیز نان اش را به اصطلاح آجر کند، ولی باکی نداشت. چنانکه در تحلیل سیاسی اش نیز قائل به پرداخت هزینه بود. چپگرایان گرد آمده در صفحه ی تاریخ شرق (ا ا و س آ) از یاد نمی برند که در جمعه شب داغ پس از انتخابات مرحله دوم سال هشتاد و چهار که همه در تکاپوی به دست آوردن خبری از نتایج بودند، او به صراحت نتیجه ی نامطلوب احتمالی را مطلوب دمکراسی خواهی و دمکراسی خواهان و یک پایه شدن حکومت را به نفع جنبش طبقه ی متوسط می دانست و اینگونه استدلال می کرد که این تک پایه شدن باعث می شود "قم" علیه "نظامیان" بشورد و هم اینکه حکومت سایه به زیر تیغ آفتاب کشیده شده، دیگر نتواند کراهت سرکوب را پشت لبخند سیدخندان پنهان نماید. به روشنی به یاد دارم که در جواب متلکی از جانب یکی از خرده-نوچه های رفسنجانی که "کار به شما تحریمی ها سخت میشه چون اگه ما تو قدرت نباشیم جاتون تو زندانه" با همان لحن آرام و ته لهجه ی سیرجانی اش گفت:
- ما سر چیزی که بگیم وایمیستیم
و به راستی با همان سرسختی اش فراموش نشدنی اش ایستاد.
البته که سرسختی اش همواره دلخواه و خوش آیند چپ اندیشان نبود. چنانکه در زمینه ی تخصصی اش – یعنی مساله ی اسرائیل و فلسطین که تز دکترایش هم در این رابطه بود – چندان با باورها و تحلیلهای رایج همراهی نمی کرد و البته که در فضای سیاسی فلسطین زده ی ایران این بی طرفیهای آکادمیک گاه حتی منازعه هم می آفرید. و یا هنگامی که گروه آزادی برابری را در سال ۱٣٨۶ در دانشگاهها تار و مار کردند آن گونه که می بایست و شایسته ی یک روزنامه نگار مستقل است واکنش نشان نداد و حتی به نگارنده اظهار کرد که دفاع از کسانی که مخالف طرز فکر و مشی لیبرالی هستند در یک نشریه لیبرال (نشریه ی شهروند امروز) ممکن نیست و به نوعی از قوچانی و خط مشی تیمش دفاع کرد (در پرونده ی ویژه ی "ما را چه به چه").

قصد از ذکر خاطرات پراکنده ای در مورد احمد زیدآبادی نه بیان تجلیلی همه جانبه از احمد زیدآبادی بود و نه فقط ذکر محاسن او چنانکه یارانش او را "شرف روزنامه نگاری ایران" می خوانند، بلکه تلاش در ترسیم یک خصیصه ی ماندگار انسان سیاسی بود: سرسختی و استواری بر سر آنچه می پنداریم صحیح است و رو راستی و صداقت در باورمندی به مرامی که از قضا صد و هشتاد درجه با اندیشه و مرام سیاسی دیگران در تضاد است و موجب برخورد و تعارض اما به علت اخلاقی بودن منش قابل تحسین و ستایش....نگارنده آرزومند روزی است که زنجیرها از قلمها باز شود و مهرها از دهان ها برداشته شده و یاران خاموش و یا تبعیدی ما و همچنین زندانیان سربلندی چون احمد زیدآبادی به عرصه ی مطبوعات بازگردند تا تضارب آرا در عالی ترین شکل خود – یعنی جدال قلمی- سر بگیرد و باعث رشد و روشنگری جامعه شود...تا آن هنگام البته نگارنده قاصرتر و ناتوانتر از آن است که جان خودش را برای آزادی مخالفش نثار کند، اما می تواند صدایی – به قدر و اندازه ی همین قلم- بلند کند به دفاع از مردی که هر چند لیبرال است اما شریف است، که اگرچه مخالف من است اما اخلاقی است، که اگر چه در زندان است اما یادش زنده است....پس بگذار فریاد زده شود: آقای زید آبادی! آزادی و آزادی ات را توامان انتظار می کشیم...

مزدک دانشور - تهران 

* عکس ها مربوط به ۱۰ سال پیش و از آلبوم شخصی نویسنده است.




سوسیالیست های انقلابی مصر:

مترجم: بابک پاکزاد

اخبار روز: 

پس از آن که در نهم آوریل نیروهای ارتش آشکارا تجمع کنندگان در میدان تحریر قاهره را با گلوله های جنگی واقعی مورد هدف قرار دادند و یک نفر را کشته و تعدادی دیگر را مجروح کردند دوباره خشم مردم در مصر به غلیان درآمده است.شورای عالی ارتش که دو ماه پیش پس از سقوط حسنی مبارک قدرت را در دست گرفت ادعا می کند که ارتش اقدام به شلیک نکرده اما بسیاری از شاهدان می گویند شلیک از سوی سربازان مستقر در اطراف میدان صورت گرفته است.
این برخورد مرگبار هنگامی رخ داد که نظامیان در شورای عالی برای پاسخ به تقاضاهای سیاسی و اقتصادی میلیون ها مصری که علیه مبارک دست به انقلاب زدند تحت فشار شدید و فزاینده ای قرار گرفته اند. با خشونت های صورت گرفته در پایان هفته، تعداد هر چه بیشتری ازمردم نسبت به اعضای شورا چون فیلد مارشال محمد حسین تنتاوی و ژنرال سامی حافظ عنان مشکوک و مظنون می شوند.
سوسیالیست های انقلابی مصر دربیانیه ای که نه آوریل منتشر کردند حمله به تظاهرکنندگان میدان تحریر را محکوم کرده و به مرحله ی بعدی مبارزه در مصر نظر کرده اند:
شورای عالی ارتش حافظ دیکتاتوری و فساد است
حمله ی نیروهای نظامی به تظاهرکنندگان بی دفاع در صبح شنبه و استفاده از گلوله های واقعی جنگی و گاز اشک آور و همچنین ایجاد رعب و وحشت در میان تظاهرکنندگان با خودروهای زرهی،بوضوح شورای ارتش را در اردوگاه ضدانقلاب جای داد.
تلاش برای برهم زدن اجتماع معترضین هیچ معنای د یگری جز این ندارد که شورای نظامی از منافع دزدهای فاسدی دفاع می کند که طی سی سال گذشته ثروت مردم را به یغما برده اند . ژنرال هایی که در راس هرم ارتش نشسته اند، بخشی از دار و دسته ی فاسد مبارک اند و آنان هستند که وظیفه ی حفظ نظام مبتنی بر دزدی و فساد را پس از سقوط وی بر عهده گرفته اند. حالا ،همانطور که انقلابیون کار مبارک را تمام کردند، زمان خلاص شدن از دست آنها فرا رسیده است.
پس از امروز،دیگر هیچ کس فریب این شعار که"ارتش و ملت یکی هستند"را نخواهد خورد. طی دو ماه گذشته که شورای ارتش قدرت را در دست گرفته است اعتراضات را برهم زده،تظاهرکنندگان را شکنجه کرده و آنها را به دادگاه های نظامی کشیده است.
با این حال این بار ،در تلاش اخیر برای بر هم زدن اعتراض ارتش به تنهایی وارد عمل نشد بلکه این بار از نیروی پلیس استفاده کرد و در حقیقت دستکش پلیس به دست کرد. این در معنای آن است که ارتش و پلیس علیه مردم "یکی" هستند. و دستانشان به خون انقلابیون آغشته است.
در نتیجه مردم باید از دست هر دو خلاص شوند و یک اقتدار مردمی شهروندی خلق کرده که خواسته های انقلابیون را بازتاب دهد و آمال مردم مصر برای زندگی در آزادی و عظمت را متحقق کند.
این در معنای آن خواهد بود که مبارک و دار و دسته اش را به خاطر جنایاتی که علیه مردم مرتکب شده محاکمه و تمام دارایی هایشان را توقیف کند.
تا زمانی که تنتاوی و عنان و دیگر ژنرال های شورای ارتش در مصر قدرت را در دست دارند مبارک و دار و دسته اش هرگز دادگاهی نخواهند شد زیرا آنها بخشی از رژیم وی بوده اند و در فسادی که کشور را در دوران دیکتاتوری اش در بر گرفته بود درگیر بوده و پایشان گیر است.
ما باید تا زمانی که شورای نظامی مبارک از قدرت کنار رود وکشوراز عناصری این چنین پالوده گردد به انقلابمان ادامه دهیم.

پیروز باد انقلاب
درود بر شهیدان





اخبار روز: 
بیست سال پیش در ٢٩ فروردین ماه ١٣٧٠، عوامل جمهوری اسلامی پیکر مردی بی دفاع را آماج ضربات دشنه قرار دادند و زندگی یک خانواده را به تباهی کشیدند. طنز تاریخ را بنگر که بیست سال پس از ترور عبدالرحمن برومند، فرزندان یکی از آمرین قتلش آماج حملات لفظی عواملی از قماش همان عواملی شدند که یک انسان بی دفاع را به نامردمی از پشت خنجر زدند.
و این است درس تاریخ که نهادینه کردن ظلم و خودسری، اگر در کوتاه مدّت برای آمرینش مثمر ثمر است، دیر یا زود امّا گریبانگیر اخلافشان می شود. و این حقیقت را پدر و مادر محسن روح الامینی با فاجعه‍ی قتل فرزند عزیزشان تجربه کرده اند. امّا انگار که پس از سی سال قتل و خون ریزی هنوز آمرین و عاملین ظلم و جور پند نگرفته اند، و هنوز بی شرمانه دستور قتل فرزندان ایران را صادر می کنند.
با مرور بیست سالی که گذشت، گاه به خود می گوئیم که شاید بخت یار پدرمان و دوست دیرین و همسنگرش شاپور بختیار بود، که نبودند و ندیدند جنایات بعدی نظام جمهوری اسلامی را: کشتار اسلام شهر، قتل نویسندگان وطنشان، قتل یاران گذشته داریوش و پروانه فروهر، قتل فجیع شوانه قادری، به مسلسل بستن مردم کردستان که برای دادخواهی تجمع کرده بودند؛
خوشا به حالشان که نبودند و ندیدند که فرزندان ایران در دانشگاه ها مورد حمله‍ی چاقو کشان و قداره بندان ولایتی می شوند؛
بخت یارشان بود آن دو دوست را که نبودند و ندیدند: به خون کشیدن تظاهرات مردم آذربایجان را؛ به مسلسل بستن تظاهرات آرام خوزستان، و اعدام های خودسرانه فعالین آن خطه را؛
خوشا به حالشان که نبودند و ندیدند تا بگریند برای نازنین فرزندانی چون اکبر محمدی، یعقوب مهرناد، سهراب و ندا، و همه‍ی عزیزانی که برای مطالبه‍ی آرام حقوق حقه‍ی خود و حق تعیین سرنوشتشان جان باختند؛
و در ادامه‍ی مرور فجایعی که بر ایران رفته است باز می اندیشیم که خوشا به حالشان که نبودند و ندیدند اعدام عزیزانی چون فرزاد کمانگر، علی حیدریان، فرهاد وکیلی، شیرین علم‌هولی و مهدی اسلامیان، جعفر کاظمی و علی صارمی و علی اکبر سیادت را؛
و چه خوب که نبودند و ندیدند لکه‍ی ننگی را که، با اعدام های پنهانی ده ها نفر بی زبان و بی دفاع در زندان های کشور، بر صفحات تاریخ ایران نشست. و این تنها چند نمونه از خروار جنایاتی است که مسئولان نظام در طول بیست سال اخیر، پنهان و آشکار، مرتکب شده اند.
و همچنان که در یادهای پر درد بیست سال اخیر پرسه می زنیم نگاه حافظه را به افقی دور تر می افکنیم، به زمستان١٣٥٧، هنگامیکه که شاپور بختیار در مورد فردی که حاضر نبود به وکالت از مردم حکومت کند و مقام سیاسی خود را هرگز به رأی نگذاشت، به ملّت ایران هشدار داد که استبداد نعلین را جایگزین استبداد چکمه نکنید، آزاد باشید، احزابتان را تشکیل دهید، و برای انتخابات و گذار به دموکراسی آماده شوید.
وه که چه تنها بودند در آن زمان برومند و بختیار.
انگار که به زبانی بیگانه با هموطنانشان سخن از حق و آزادی و حکومت قانون می گفتند و گوش شنوایی نبود. مردمان با اذهان آغشته به ایدئولوژی های توتالیتر، بختیار و یارانش را، به سخره گرفتند و نوکر بی اختیارش خواندند. آری در آن لحظات سرنوشت ساز، بختیار را بی اختیار خواندند و خود برای همیشه اختیار خود را به پیرمردی واگذار کردند که خود را تجسم خدا در زمین می پنداشت.
وه که چه تنها بودند آن دو دوست در زمستان سرنوشت ساز ١٣٥٧.
و یاد غربت آن روزشان ما را به سی سال بعد باز می گرداند، آن زمان که فرزندان انقلاب اسلامی ایران در تجمعی پر ابهت و آرام حق رأیی را که پدرانشان به هوای روضه‍ی رضوان به جوی بفروختند، باز پس خواستند و برای همیشه دکّه‍ی زاهدان شیاد را بر هم ریختند.
ایکاش که بودند و می شنیدند، پژواک آرمان هایشان را در فریاد نسل فرزندان انقلاب، که در آن تیرماه سرنوشت ساز جهان را به لرزه در آوردند و حماسه آفریدند.
ایکاش که بودند و می دیدند، شجاعت و جسارت زنان و مردان ایران را که آرمان های آن غریبان را از آن خود نموده اند و با شرف و حیثیت و انسانیت، شجاعانه برایش به مبارزه برخاسته اند.
ایکاش بودند و می دیدند و افتخار می کردند به شیرین و شادی و مهرانگیز و نوشین و منیره و ایرج و مجید و احمد و کیانوش و کورش و پروین و شیوا و بهاره و نسرین و هزاران قهرمان بانام و بی‌نام ایران که هر روز، با دفاع از حقوق جهان شمول بشر، زاهدان ریاکار را به چالش می کشند.
اگر بودند می دیدند که دیگر تنها نیستند، دلشان برای خواهران و برادرانشان در ایران می لرزید، می گریستند، امّا اشکشان اشک شوق و امید می بود.

ایران هرگز نخواهد مرد
لادن، رویا، علیمحمد برومند
٢٩ فروردین ماه ١٣٩٠


چرا بنی‌صدر هنوز از اسلام سخن می‌گويد؟! 

محمود دلخواسته

محمود دلخواسته
آيا اين‌همه دليل بر اين نيست که دين و روحانيتی که قرن‌ها سخن از مهر و محبت و بخشش می‌کرد و پناهگاه مظلومان از ظلم شاهان بود حال که خود به قدرت دست يافت، ماهيت قدرت‌طلب و قدرت‌پرست خود را در شفافيت کامل و در برابر جهانيان به‌نمايش گذاشت، معلوم کرد که اسلام عشق و عدالت و رأفت و بخشش چيزی جز دروغ و فريب نبوده است؟

m_delkhasteh@yahoo.co.uk

مگر نه اينست که گرده وطن بيش از سی سال است که از تازيانه دين، خونين شده است؟ مگر نه اينست که بيش از سی سال است که وطن، حکومت يکی از تبهکارترين، فاسد ترين و جنايتکارترين رژيمها را در طول تاريخ خود تجربه می کند؟ مگرنه اينست که اينهمه جنايت ورذالت و شقاوت و دروغ و فساد به نام دين مبين اسلام انجام شده است و می شود؟ مگر نه اينست که کسانی که قلب نداها را منفجر کردند و زندانيان را در زندانها به شديدترين وجه شکنجه و تجاوز می کنند، سخن از خداوند و پيامبر می زنند و علی و حسين گويان مرتکب چنين جنايتهايی می شوند؟ مگر نه اينست که نفس هنر و علم و هنرمندان و عالمان را رژيم ضد استعدادها بريده است و آزادی را که پيش شرط شکوفايی استعداد خلق کردن در انسان است را در سياهچال جهالت وقدرت طلبی به زنجير کشيده است؟ و..و آيا اينهمه دليل بر اين نيست که دين و روحانيتی که قرنها سخن از مهر و محبت و بخشش می کرد و پناهگاه مظلومان از ظلم شاهان بود حال که خود به قدرت دست يافت، ماهيت قدرت طلب و قدرت پرست خود را در شفافيت کامل و در برابر جهانيان به نمايش گذاشت، معلوم کرد که اسلام عشق و عدالت و رأفت و بخشش چيزی جزدروغ و فريب نبوده است؟
اگراينگونه است پس چگونه است که بنی صدر، که خود قربانی قدرت طلبی چنين روحانيتی که دين را دکان خود کرده بود شد، هنوزسخن ازچنين دينی که به بهانه حفظ بيضه اش وطن را به خاک سياه نشانده اند می زنند؟ می گويند که بنی صدر درحاليکه به مدد مستقل ماندن و آزادی را روش مبارزه کردن و به عنوان کسی که آزمايش خود را در برابر وسوسه قدرت داده است، می تواند که خلاء رهبری ای که ترجمان وجدان اجتماعی- تاريخی ايرانيان باشد را پر کند، چرا با بحث ها ئی همچون با اساتيد سوئدی در مورد سوره نساء به بيراهه از وضعيت فعلی ايران می رود و با ادامه خلاء رهبری عمر رژيم را طولانی تر می کند؟
می گويند؛ بنی صدری که مصدق را و راه و روش و انديشه اورا زندگی می کند، بايدهمچون مصدق بکوشد سليقه ها و گرايش های مختلف که به آزادی واستقلال ايران باور دارند برای سرنگون کردن استبداد حاکم بر بهم نزديک کند، ولی وقتی اينگونه ازاسلامی که دردل و فکر بسياری برابر شده است با استبداد و جنايت و فريب، سخن می گويد برای اهل نظر تعجب انگيز است. به گمان آنها بنی صدردر عمل پيگير تشکيل «جبهه» نيست و دغه دغه او « اسلام بيان آزادی » است و از اين لحاط حق هر انسان باورمندی است که نظرات خود را تبليغ کند.
ديگر اينکه ازنظرگاه برخی اخيرا بنی صدر وزنه سخن و بحث در مورد اسلام را بسيار سنگين تر از بحثهای و نظرات و پيشنهادهای سياسی اش در چگونگی مبارزه کرده است! و برای جامعه استبداد زده، فقر زده و بحران هويت زده ايرانی و در حالی که در ميان حلقه ای آتش به سر می برد تفسير آيه بس جنجالی ۳۴ سوره نساء مهمتر است و يا بحث در مورد چگونگی حل اين مشکلات بس اساسی تر؟
در پاسخ به اينگونه نظرات : اول اينکه نگاهی به دموکراسيهای نسبی موجود به ما می گويد که مردمسالاری تنها زمانی در جامعه نهادينه می شود که دين با چنين بيانی اينهمانی بجويد. نمی شود تصور آنرا کرد که برای مثال اروپای غربی، دارای سيستم سياسی دموکراتيکی باشد در حاليکه نهاد دينی جامعه هنوز حامل همان گفتمان توتاليتر مسيحيت قرون وسطايی باشد. بقول آلن تورن تا دين در جامعه با مردمسالاری يگانگی نجويد، دموکراسی در آن جامعه ثبات نمی تواند بجويد. در جامعه های دموکراتيک، رنسانس دينی قبل از استقرار دموکراسی روی داده است. نمونه مقابل را در روسيه می بينيم. مسيحيت روسی در شکل اورتدوکس آن، به علت سرکوب بيرحمانه بعد از انقلاب اکتبر و در نتيجه زندگی زير زمينی پيدا کردن، امکان چنين تحول دموکراتيک و رنسانی دينی را پيدا نکرد و بنا بر اين هنوز ماهيت استبدادی خود را حفظ کرده است. برای نمونه، بعد از نزديک يک قرن، هنوز حاضر نيست که حکم ارتداد تولستوی را لغو کند. نتيجه اينکه، حضور و عمل مسيحيت متحول نشده از جمله عوامل اصلی می باشد که با وجود فرو پاشی شوروی و ظهور دموکراسی، عمر اين دموکراسی ديری نپاييد تا آنجا که در حال حاضر از دموکراسی روسی چيزی بيشتر جز شکل و فرم نمی باشد. نمونه ديگر آن را در آمريکا و اسرائيل می توانيم ببينيم. می دانيم که بعد از انقلاب آمريکا، نهاد سياسی و نهاد دينی بگونه ای فعال از يکديگر دوری جستند و اين دوری در قانون اساسی ايالت متحده نهادينه شد و هم اين جدايی از عوامل اصلی تداوم دموکراسی در آمريکا شد تا جايی که الکسيس توکويل فرانسوی برای مطالعه دموکراسی، نه در فرانسه ای که انقلاب کبير فرانسه را بخود ديده بود، بلکه به آمريکا سفر کرد. ولی از چند دهه پيش و با قدرت روز افزونی که مسيحيت بنياد گرا در آمريکا پيدا کرده است، بسياری از روشنفکران جامعه آمريکايی رابطه مستقيمی بين اين ظهور و به خطر افتادن دموکراسی در آمريکا ايجاد کرده اند. اسرائيل نيز شاهد روز افزون چنين خطری می باشد و دموکراسی در اسرائيل ۲۰۱۱ بسيار ضعيفتر از اسرائيل حتی ده سال قبل شده است. يکی از اصلی ترين علل اين تهديد و تحديد دموکراسی در اسرائيل ظهور و محبوبيت روز افزون قرائت بنيادگرايانه از دين يهود می باشد تا جاييکه برای مثال دموکراسی به عنوان هدف ، در ميان جوانان اسرائيل با ۱۴.۳% به مقام سوم نزول کرده است در حاليکه يهودی بودن با ۲۶% به مقام اول صعود کرده است و اين در حاليست که ۴۶% جوانان اسرائيلی به اين اعتقاد رسيده اند که حقوق دموکراتيک عربهای اسرائيلی بايد لغو شود. به اين معنی می شود که هر قدر جامعه مذهبی تر، از نوع بنيادگرا آن، شده است، دموکراسی بيشتر رنگ باخته است. (۱)
در اين رابطه است که شايد عمل بنی صدر قابل فهم و حتی قابل تقدير باشد. خصوص اينکه اين کوششی می باشد که بيش از نيم قرن پيش شروع شده است. حداقل تاريخ شروع اين کوشش به سال ۱۹۶۳ باز می گردد که در پاريس و در ملاقاتهای او با شريعتی به اين نتيجه رسيدند که اسلام قدرت مدار، تکليف مند حاضر، از عوامل اصلی عقب ماندگی جامعه ايرانی می باشد و انقلابی در اسلام را بايد تا دينی که گفتمان قدرت و توجيه گر استبداد شده است، به گفتمان آزادی و حق و حقوق مدار تحول پيدا کند. کوشش بنی صدر در ايجاد و معرفی اسلام به عنوان گفتمان آزادی را در اين زمينه بهتر می شود فهميد. می داند که تا دين گفتمان آزادی نشود، مردمسالاری هيچوقت در وطن نهادينه نخواهد شد. و نيز و باز بهتر می شود فهميد که از منظر برابری حقوق ذاتی زن و مرد، چگونه بنی صدر قرائتهای مرد سالارانه را به چالش می کشد و به چه علت اين همه وقت و انرژی صرف توضيح آيه ۳۴ سوره نساء می کند. تا زمانی که فرهنگ دينی جامعه ايرانی زن و مرد را انسانهايی برابر نداند و باور نکند، وضع هيچ قانونی هر قدر پيشرفته، موقعيت فروتر زن را در جامعه تغييری ماهوی نخواهد داد (۲)
ديگر اينکه ازآنجا که برای بنی صدر، سياست نه روش رسيدن و مديريت کردن قدرت ( که اگر بود در ايران رئيس جمهور مانده بود و با خمينی سازش و سهم شير گوشت قربانی قدرت را از آن خود کرده بود.) بلکه روش آزاد شدن و گسترش آزادی می باشد، بنا براين نه می تواند مريد و مرادی را روش کند و بازار گرمی کند و دم همه را ديدن و نه روش يار جمع کردن را پيشه کند. اصولا کسی که علت و هدف عمل سياسی را در درون گفتمان آزادی معنی می کند، نمی تواند به مردم را رهبری کردن باور داشته باشد که طرف ديگر اين روش به اين معنی می باشد که مردم حکم گوسفند را دارند و او حکم چوپان. چنين توهينی به مردم، هم نقض کرامت ذاتی انسانها می باشد و هم نفی استعداد رهبری که باز ذاتی هر انسان می باشد.
وقتی هدف از مبارزه آزادی می باشد، روش نيز هيچ نمی تواند باشد جز آزادی. بنا براين هموطنانی که نه برای قدرت که برای استقرار آزاديها ، استقلال و عدالت اجتماعی وارد صحنه مبارزه شده اند، سعی شجاعانه بنی صدر را در فضا و محيط ضد اسلام، می توانند بفهمند. اينها نيک می دانند که برای همکاری با بنی صدر مسلمان بودن نه شرط لازم و نه شرط کافی می باشد، بلکه تنها بايد به دو اصل استقلال و آزادی باورمند بود. بر پايه اين دو اصل، بر حول سه حق می توان جبهه ای برای سرنگونی مافيای جنايت، فساد، خيانت و استقرار نظامی مردمسالار تشکيل داد:
- حق اختلاف: ايرانيان حق دارند که به هر دين و مرامی که آن را حق می دانند باور داشته باشند
- حق اشتراکی: ايرانيان حق دارند که برای مبارزه بر عليه نظام مافيای ولايت فقيه و استقرار حاکميت مردم بر حول اصول آزادی و استقلال با يکديگر اشتراک بجويند
- حق صلح: ايرانيان با هر عقيده و مرام و باور، حق دارند که با نفی کاربرد هر نوع خشونت بر ضد يکديگر، در صلح در کنار يکديگر زندگی کرده و در رشد و ساختن وطن سوخته در استبداد شاهی و دينی، با هم همکاری کنند.
بنا بر اين وقتی کوشش بنی صدر در معرفی اسلام به عنوان گفتمان آزادی، گفتمانی که آزادی و حقوق و کرامت را ذاتی تمامی انسانها می داند، ممکن است که با نويسنده موافق باشيم، که چنين کوششی در راستای عمل سياسی که از هدف از کار سياسی را نه دستيابی به قدرت بلکه استقرار و گسترش آزاديها می باشد، در حال انجام گرفتن است.
(۱) http://www.ynetnews.com/articles/0,7340,L-4050228,00.html
(۲) http://news.gooya.com/politics/archives/2011/04/120386.php




نافرمانی مدنی علی خامنه‌ای

اکبر گنجی

اکبر گنجی
قوانين جمهوری اسلامی، ناعادلانه، ناحق و برخلاف وجدان است. علی خامنه‌ای بيش از هر کس به اين امر وقوف دارد. به همين دليل بيش از هر کس قوانين نظام سلطانی خود را عملاً نقض می‌کند ولی مجازات نمی‌شود

ويژه خبرنامه گويا

نقض عملی قوانين ناعادلانه، ناحق و برخلاف وجدان، نافرمانی مدنی نام دارد.کسی که به نافرمانی مدنی دست می زند، مجازات قانونی را تحمل خواهد کرد.اگر گروهی از مردم قبض های آب و برق و گاز و تلفن را پرداخت نکنند،دست به نافرمانی مدنی در اين زمينه ی خاص زده اند.
قوانين جمهوری اسلامی،ناعادلانه، ناحق و برخلاف وجدان است.علی خامنه ای بيش از هرکس به اين امر وقوف دارد. به همين دليل بيش از هرکس قوانين نظام سلطانی خود را عملاً نقض می کند،ولی مجازات نمی شود.در نافرمانی مدنی، نقض عملی قوانين به منظور اصلاح قوانين/سياست ها و عادلانه تر کردن آنها صورت می گيرد.اما علی خامنه ای قوانين سلطانی خود را به منظور ظلم و سرکوب بيشتر نقض می کند. به نمونه ی زير بنگريد:
سال ۱۳۸۱ قاسم شعله سعدی نامه ای انتقادی و محکم به علی خامنه ای می نويسد که رهبر شدن وی برخلاف قانون اساسی صورت گرفته است. مطابق معمول، دستگاه های امنيتی/قضايی انتقاد از رهبری را اهانت قلمداد کرده و پس از کش و قوس فراوان وی را به ۱۸ ماه زندان محکوم می کنند.اين حکم در ۱۷/۱۱/ ۱۳۸۵ به تأييد شعبه ی ۲۱ دادگاه تجديد نظر می رسد. سپس رئيس قوه ی قضائيه ی وقت- آيت الله شاهرودی- دستور زير را صادر می کند:
" بسمه تعالی .. اولا: توقف اجرای حکم داده شود ثانيا: طبق قانون جديد اعمال ماده ۱۸ در دادگستری تهران شود".
بدين ترتيب، دادگاه ديگری می بايست مجدداً به موضوع اتهام رسيدگی و حکم جديد صادر نمايد[۱]. اما چنين دادگاهی برگزار نگرديد و حکمی برای زندانی کردن او وجود نداشت. ضمن آنکه مطابق قوانين موجود، اگر مجازات جرمی زير ۳ سال باشد و پنج سال از وقوع جرم گذشته باشد،پرونده مشمول مرور زمان شده و مختومه می گردد[۲]. موضوع اين اتهام مربوط به سال ۱۳۸۱ بود. چگونه می توان برای اتهامی که مربوط به ۹ سال پيش و حداکثر مجازات قانونی آن ۲ سال زندان است، و هيچ حکم مجازاتی هم وجود ندارد، فرد را بازداشت و زندانی کرد؟ محسنی اژه ای- دادستان کل کشور- طی مصاحبه ای گفته است که بازداشت قاسم شعله سعدی مربوط به پرونده ی قبلی اوست که ماجرايش گذشت.
دستگاه قضايی پرونده ی ديگری به اتهام تبليغ عليه نظام برای شعله سعدی درست کرده بود. حداکثر مجازات اين جرم، يکسال زندان است. دادگاه بدوی وی را به يکسال زندان،محروميت از حرفه ی وکالت و ده سال محروميت از تدريس در دانشگاه محکوم کرده است.اگر اين حکم از سوی دادگاه تجديد نظر تأييد شده باشد،وی را می توانند با اين حکم جديد در زندان نگاه دارند.اما مجازات های اضافه ی بر يکسال زندان برای اتهام تبليغ عليه نظام از کجا آمده است.
در "نظام سلطانی فقيه سالار" موجود،تنها امری که هيچ ارزش و اعتباری ندارد، قانون است.يعنی همين قوانين ناعادلانه،ناحق و برخلاف وجدان؛ از نظر زمامداران همين نظام دست و پا گير است و بعضاً می تواند به عنوان مانع خودسری تمام عيار عمل کند.پرونده ی زندانی کردن قاسم شعله سعدی بخوبی نشان می دهد که تک تک زندانيان سياسی(سحرخيز،زيدآبادی،مومنی،تاج زاده، رمضان زاده،عرب سرخی ، امين زاده،باستانی،اسانلو،کروبی، موسوی، و...) بر همين منوال زندانی شده اند.يعنی علی خامنه ای برای زندانی کردن آنان، قوانين ناعادلانه ی نظام نامشروع خود را عملاً نقض کرده است.
وقتی زمامداران رژيم قوانين برساخته ی خود را نقض می کنند، چگونه انتظار دارند که مردم و مخالفان کمترين ارزشی برای آن قوانين ناحق قائل باشند.آری همه ی زندانيان آزاده يی که به خاطر دفاع از حق در چنگال سلطان اسيرند بايد از زندان آزاد شوند و اگر قرار باشد کسی زندانی شود، علی خامنه ای است که مطابق ميل خود سرکوبگری را نهادينه کرده/می کند. نافرمانی مدنی عملی اصلاح طلبانه و مشروع است که در نظام های دموکراتيک صورت می پذيرد، چه رسد به رژيم سرکوبگری چون رژيم حاکم بر ايران که بدون "بسيج اجتماعی" و "نافرمانی مدنی" هيچ کاری نمی توان انجام داد. پذيرش قوانين ناحق اين رژيم، اگر گذار به دموکراسی را ناممکن نسازد، بسيار دشوار خواهد ساخت.
پاورقی ها:
۱- مطابق ماده ی ۱۸ قانون تشکيل دادگاه های عمومی و انقلاب، مصوب ۱۵/۴/ ۱۳۷۳،با اصلاحات بعدی:
"آراء غيرقطعی و قابل تجديدنظر يا فرجام همان است که در قانون آئين دادرسی ذکر گرديده، تجديدنظر يا فرجام‌خواهی طبق مقررات آئين دادرسی مربوط انجام خواهدشد.آراء قطعی دادگاههای عمومی و انقلاب‌، نظامی ‌‌و ديوان عالی کشور جز ازطريق اعاده دادرسی و اعتراض ثالث به‌نحوی که درقوانين مربوط مقرر گرديده قابل رسيدگی مجدد نيست مگر در مواردی که رأی به تشخيص رئيس قوه قضائيه خلاف بیّن شرع باشد که در اين‌صورت اين تشخيص به عنوان يکی از جهات اعاده دادرسی محسوب و پرونده حسب مورد به مرجع صالح برای رسيدگی ارجاع می ‌شود".
قانون تفسير ماده (۱۸) قانون اصلاح قانون تشکيل دادگاههای عمومی و انقلاب که در تاريخ ۲۰/۹/ ۱۳۸۷ به تصويب مجلس رسيد هم می گويد:
موضوع استفساريه : ماده واحده ـ آيا تشخيص مغايرت بیّن آراء مورد اعتراض با شرع توسط رئيس قوه قضائيه به معنای قبول و تجويز اعاده دادرسی محسوب و کليه شعب مرجوع‌اليه (دادگاههای عمومی، تجديدنظر و ديوان عالی کشور و نظامی) مکلف به رسيدگی ماهوی به موضوع و انشاء رأی می ‌باشند يا خير؟
نظر مجلس:تشخيص رئيس قوه قضائيه به معنای تجويز اعاده دادرسی است و پرونده در مورد آرائی که در سابق از شعب تشخيص صادر گرديده به شعب ديوان عالی کشور و در ساير موارد به مرجع صالح جهت رسيدگی ماهوی و صدور رأی مقتضی ارجاع می ‌گردد".
۲- مطابق قوانين ايران،يک،جرائمی که مجازات آنها بيش از سه سال حبس يا جزای نقدی بيش از يک ميليون ريال باشد ، پس از ده سال . دو، جرائمی که مجازات آنها کمتر از سه سال حبس يا جزای نقدی کمتر از يک ميليون ريال باشد ، پس از پنج سال .سه، سائر جرائم که مجازات آنها غير از حبس و جزای نقدی است، با انقضاء سه سال از تاريخ وقوع جرم چنانچه تقاضای تعقيب نشده يا تعقيب آنها موقوف شده باشد مشمول مرور زمان می گردد . مرور زمانهای فوق شامل احکام قطعی که اجرای آنها در مدتهای فوق به عقب افتد نيز می گردد .



فرهنگ ما غرق نشد! در سال‌گشت آبگيری سد سيوند

شکوه ميرزادگی

شکوه ميرزادگی
در سال‌روز آبگيری سد سيوند، به‌راحتی می‌توانيم ببنيم که چگونه حکومت اسلامی با دست‌های احمدی‌نژادها و مشايی‌ها پايه‌های حکومت خود را به زير آب فرو برده است. و اين فرهنگ و تاريخ متمدن ما بوده که نه تنها در آب‌های بلاغی غرق نشده که به چراغی روشن مبدل شده که فروغ‌اش هر دم افزون‌تر می‌شود
سی ام فروردين ماه چهارمين سالروز آبگيری نابخردانه و فرهنگ سيتز سد سيوند است؛ روزی که به دستور حکومت اسلامی محوطه هايی مملو از بهترين ميراث فرهنگی و تاريخی ما در تنگه بلاغی به زير آب فرو برده شد. در سی ام فروردين ماه سال ۱۳۸۶ (آوريل ۲۰۰۷) دولت آقای احمدی نژاد و مسئولان سازمان ميراث فرهنگی، بدون توجه به هشدارها، اعتراض ها و مخالفت های فرهنگ دوستان سراسر جهان، و کارشناسان و باستانشناسان و حقوقدانان آگاه و دلسوز، سرسختانه و لجوجانه، اقدام به آبگيری سد سيوند کردند. از آن زمان تا کنون، علاوه بر اين که رطوبت ناشی از اين سد بر بسياری از آثار باستانی سراسر دشت پاسارگاد و حتی آرامگاه کورش بزرگ اثرات تخريبی محسوسی به جای گذاشته، و روز به روز آثار اين اثرات بيشتر نمودار می شوند، آبگيری اين سد در ارتباط با تالاب ها، رودها، زمين های کشاورزی و به طورکلی محيط زيست آن منطقه نيز نتايج فاجعه باری داشته است.
با اين حال، اگر چه اين روز ـ يعنی سی ام فروردين ماه ۱۳۸۶ ـ به عنوان يکی از تلخ ترين روزهای تاريخ معاصر سرزمين مان ثبت خواهد شد اما، به باور من و بر اساس شواهد کاملاً روشن، اين روز می تواند همواره يادآور آغاز جنبشی فرهنگی باشد که، زمانه ی ما شاهد آن بوده است. در واقع همانگونه که نارضايتی سياسی و اقتصادی مردمان اوج خود را در جنبش سبز نشان داد، چند سالی پيش از آن اوج هوشياری فرهنگی مردمان، به ويژه نسل جوان، با آبگيری سد سيوند همزمان بود و چهره نمود.
استاد زنده ياد زرين کوب، در کتاب با ارزش و مشهورش، از «دو قرن سکوتِ» فرهنگی سخن گفته است، در اين کتاب توجه ايشان به دو قرن اول دوران اشغال سرزمين های ايران به وسيله ی اعراب نو مسلمان شده است؛ دو قرنی که، باوجود سکوت فرهنگی، چه از نظر سياسی و چه از نظر جنبش های استقلال طلبانه و ملی گرايانه لحظه ای آرام نداشت و ساکت نبود. در واقع ما طی چهارده قرن خيلی کمتر از جنبش های سياسی، جنبش فرهنگی داشته ايم. و اما اگر شکستن سکوت فرهنگی را تنها در ادبيات و بخشی از فرهنگ مان نبينيم و آن را در آگاهی گسترده ی فرهنگی مردمان نيز جستجو کنيم، همچون جنبش بيداری فرهنگی مشروطيت، می توانيم گفت که زمانه ی ما نيز شاهد يکی از معدود جنبش های فرهنگی بوده که در ظرف چهارده قرن در سرزمين مان اتفاق افتاده است؛ جنبشی که از نظر برخورد با فرهنگ ستيزان زمانه ی خود روشی کاملاً منحصر به فرد را داشته است.
به راستی کی، و در کدام لحظه ی تاريخی در ۱۴۰۰ سال گذشته، زمانی را داشته ايم که مردمان عادی با سلاح فرهنگ زمينی خود، متمدنانه و بی خشونت، مقابل فرهنگ مذهبی حاکم بر زندگی خويش، بايستند؛ مذهبی که تنها بخشی از کل فرهنگ سرزمين مان را تشکيل می داده است؟!
کجا، در طول تاريخ ۱۴۰۰ ساله مان، ما شهامتی اينگونه ژرف داشته ايم که به عمد سفره ی هفت سين مان را به جای صحن امامزاده ها و امامان کنار آرامگاه کسی پهن کنيم که مبتکر آزادی مذهب بوده، و مردمان او را به عنوان پدر حقوق بشر سرزمين مان (و نه پدر حقوق قدسيان) می شناسند و احترام می کنند؟
کجا شهامت، و بهتر است بگويم، آگاهی ِ اين را داشته ايم که از هويت ملی مان بيش از هويت مذهبی مان سخن بگوييم؟ و، مهمتر از همه، اين هويت خواهی، نه از سر نژادپرستی، يا ضديت با مذهب، که از سر عشق به انسان، از هر نژاد و مکتب و مليت و مرامی بوده باشد؟
و کجا توانسته ايم که عضو «جنبشی گسترده و مدنی» باشيم که، در آشکارا وبدون جدا شدن از بدنه ی جامعه؛ خط رابط بين شرکت کنندگان اش امری متعلق به قبل از اسلام و مسلمانی، و در پيوند با فرهنگ ايرانی مان باشد؟
هيچ کجا جز قرن حاضر و درست در زمانه ی ما!

چرا اين را می گويم و چرا می گويم که اين جنبش فرهنگی، همزمان با مبارزه ی مدنی مردم با حکومت در ارتباط با آبگيری سد سيوند بوجود آمد؟ پاسخ بسيار روشن و ساده است. درست است که ما قرن ها به طور غير مستقيم مرعوب و سرکوب شده ی قوانين برگرفته از مذهب بوده ايم، اما از ۳۲ سال پيش بدين سو اين سرکوب از جانب حکومتی مذهبی، که برای اولين بار در سرزمين مان به پيروزی رسيده است، اعمال شده و يه صورتی رسمی و صريح مردم را به زير سايه خود برده است. و ما در چشم بر هم زدنی به بزرگترين تبعيض های فرهنگی و بيشترين ويرانگری های آثار و نشانه های تاريخ و فرهنگ و سنت های ملی مان مبتلا شده ايم.
اين ويرانگری ها البته که بلافاصله پس از انقلاب شروع شد؛ اما مردم، تا وقتی تازيانه های اين تبعيض فرهنگی را بر تن و جان شان حس نکرده بودند، واکنشی قابل توجه نداشتند. آنگاه به خصوص نسل جوان و تحصيل کرده بود که متوجه عمق اين تبعيض ها شد؛ نسلی که از بکن نکن های غير منطقی، از ممنوعيت دوست داشتن ها و مهر ورزيدن ها، از نديده گرفته شدن ارزش های انسانی، از تحميل اندوه و اشک و خمودگی بر خويش، و از حضور دايم قيم و ولی در زندگی اش خسته شده بود، اما هيچ مدل و نمونه ای جز کشورهای پيشرفته ی غربی در مقابل خود نداشت؛ کشورهايی که فقط حسرت او را بر می انگيختند اما به او می گفتند تو از ما نيستی زيرا فرهنگ ما، گذشته ما، تمدن ما از تو برتر است.
و او باور می کرد زيرا در کتاب های درسی، در راديو و تلويزيون، و در مسجد و کتابخانه و کنفرانس تنها از نسبت و وابستگی او به آن چه هايی می گفتند که هيچ نزديکی و شباهتی با گذشته و فرهنگ و تمدن مردمان پيشرفته ی کنونی نداشت.
آنگاه، ناگهانه، ماجرای آبگيری سد سيوند، و بحث ها و گفتگوهايی که در ارتباط با محوطه های باستانی تنگه ی بلاغی از سوی کارشناسان و باستانشنانی که اتفاقا بيشترشان نيز غربی بودند، در همه جا مطرح بود، او را به جهانی رهنمون شد که اين حکومت طی بيست و شش سال کوچکترين نشانه های آن را پنهان کرده و از او دريغ داشته بود.
آن ها تازه می فهميدند، که در آن جا که «تنگه بلاغی» خوانده می شود و در قلب سرزمين شان قرار دارد، مردمانی می زيسته اند که، برخلاف گفته ی رهبران انقلابی شان، نه تنها «وحشی» نبودند، که بسيار متمدن محسوب می شدند. آن ها تازه می فهميدند که اين مردم متمدن صاحب کارگاه هايی بودند که در بسياری از سرزمين های ديگر آرزويش را داشتند. آن ها تازه می فهميدند که مردمان روستايی آن منطقه، در خانه هايی زندگی می کردند که روستاييان کنونی سرزمين شان حسرت آن را دارند. و در ارتباط با سد سيوند و گسترش رطوبت به پاسارگاد بود که آن ها متوجه رهبری از سرزمين شان شدند که نه تنها «جبار» و «طاغوت» نبود که، در ۲۵۰۰ سال پيش از آن، دوست نداشت ولی و قيم کسی باشد، دوست نداشت مذهب خود را بر ديگران تحميل کند، دوست نداشت کسی را به بردگی بگيرد، دوست نداشت که جای زيستن کسی را انتخاب کند، و دوست نداشت کسی را حتی بترساند، و شادمانی را حق و شايسته مردمان می دانست
فهم همه ی اين مسائل درست در زمانی جريان داشت که «رهبر» کنونی کشورشان آن ها را گوسفند می دانست و خود را ولی و قيم و چوپان آن ها، به خصوصی ترين لحظه های زندگی شان سرک می کشيد، گريه را ثواب می دانست، و ترس را بر جانشان دايمی کرده بود...
برای جوانی که در زمانه سالاری «حقوق بشر» زندگی می کند، طبيعی است که بين اين دو مدل گزينه ای را انتخاب خواهد کرد که در مقابل جهان سرافکنده اش نکند، که از نسبت داشتن با او شرمنده نباشد، که ـ مهم تر از همه ـ نگاه انديشه اش بر حقوق انسانی او و نه در راستای حذف حقوق او باشد، و بتواند از آن انديشه به عنوان يک سنگ پرتاب آغازين برای رسيدن به امروزی سالم و آرام و آزاد و آينده ای روشن بهره بگيرد.
چنين شد که حرکت های آغازين اين جنبش فرهنگی با رويارويی مستقيم با حکومت اسلامی شروع شد. تازه در اين هنگام هم حکومت قلدرانه در مقابل خواست مدنی و متمدنانه ی آن ها برای توقف غرق کردن تنگه بلاغی ايستاد، و در عوض و همزمان برای حفظ «ديوار مسجدی در قدس» جنجال و هياهو راه انداخت. و چنين شد که توجه روزافزون جوان ها نسبت به ميراث های فرهنگی، نه تنها به عنوان فرهنگ دوستی، که به عنوان مبارزه ای عليه تبعيض های فرهنگی گسترش پيدا کرد. آن ها به زيبايی دريافتند که آن چه سرزمين ما را در اين وضعيت حساس و تاريک تاريخی قرار داده از بی توجهی و نا آشنايی ما با فرهنگ خردمدار و انسانی خويش است؛ فرهنگی که شناخت و حتی تماشايش را قرن ها از ما دريغ کرده بودند.
اکنون، در سالروز آبگيری سد سيوند، به راحتی می توانيم ببنيم که چگونه حکومت اسلامی با دست های احمدی نژاد ها و مشايی ها پايه های حکومت خود را به زير آب فرو برده است. و اين فرهنگ و تاريخ متمدن ما بوده که نه تنها در آب های بلاغی غرق نشده که به چراغی روشن مبدل شده که فروغ اش هر دم افزون تر می شود.
[تظاهرات آوريل ۲۰۰۷ برای جلوگيری از غرق تنگه بلاغی]


لیلا جدیدی

اگر چه تاریخ "انتخابات" مجلس ارتجاع ماه اسفند سال جاری مقرر شده، اما چانه زنی و تقلب برای حذف رقبا از هم اکنون به جریان افتاده است. در این راستا، یک مصوبه تازه در مجلس ارتجاع، برگ تازه ای را رو کرده و مهر تایید دیگری بر بحرانی که نظام جمهوری اسلامی را در بر گرفته، گذاشته است.
روز گذشته (یکشنبه) مجلس ارتجاع طرحی را تصویب کرد که بر اساس آن شرط کاندیداتوری مجلس داشتن حداقل مدرک تحصیلی فوق لیسانس خواهد بود. قابل توجه است که این طرح مانعی برای نامزدی نمایندگان کنونی مجلس با مدرک لیسانس یا پایین تر ایجاد نمی کند. بدین صورت، نمایندگان فعلی مجلس ارتجاع شانس خود را برای حفظ کرسیهای شان در این معرکه از دست نخواهند داد.
پیرامون شعبده بازی انتخاباتی، کشمکشهای بسیاری در جریان است. پیشتر حجت‌الاسلام حسين ابراهيمي، نماينده رژیم از بيرجند و نايب ریيس اول كميسيون امنيت ملي مجلس ارتجاع از کشیده شدن انتخابات دور نهم به سمت "توزيع بيشتر امكانات مالي" سخن رانده بود و در باره "خریداری" و " یارگیری مالی و قومی" هشدار داده بود.
آيت‌الله موسوي اردبيلي مصرانه در هراس از "خدشه دار شدن مجلس"، بر سر برخی که "به تازگی سر از تخم در آورده اند"، چماق این گفته خمینی که "مجلس در راس امور است" را می کوبد.
از سوی دیگر، رییس جمهور پیشین رژیم مانند سوزن روی صفحه خط خورده، حرفهای خود را که بدون شک به واهی و بی اثر بودن آن اطمینان دارد، تکرار می کند و امیدوار است که "شاهد انتخاباتی سالم و آزاد و پرشور" باشد. این در حالیست که آرایش جدید دیگر میان اصلاح طلبان و اصولگرایان نیست و میدان معرکه را دسته های مختلف اصولگرایان اشغال کرده اند. حتما به گوش خاتمی رسیده که از پیش حتی با حذف کسانی که در مجلس هنوز موضعی در باره "سران فتنه" نگرفته اند، تکلیف اصلاح طلبان روشن شده است.
در روزها و ماه های پیش رو شاهد کشاکش در درون باند "یکدست" حکومت خامنه ای خواهیم بود، این در حالیست که جنبش اجتماعی خواسته هایی بسیار دور تر و فراتر از این نمایشهای حقیرانه دارد و تاکنون با اعتراضها و شعارهای خود مراتب را به اطلاع "مسوولین امر" رسانده است.




حملۀ شدید رئیس جمهوری ایران به آمریکا و اسرائیل، به مناسبت روز ارتش
روز ارتش با حضور محمود احمدی نژاد

محمود احمدی نژاد، رئیس جمهوری اسلامی ایران، در سخنرانی امروز خود گفت خاورمیانۀ جدید و جهان جدید "بدون حضور سلطۀ امریکا و بدون حضور رژیم جعلی و جنایتکار صهیونیستی محقق خواهد شد."
محمود احمدی نژاد، رئیس جمهوری اسلامی ایران، امروز (دوشنبه) طی سخنانی کشورهای منطقه را از دوستی با امریکا برحذرداشت و گفت دولت های منطقه باید بدانند که آمریکا دوست صادقی نیست.
رئیس جمهوری اسلامی ایران دریک سخنرانی به مناسبت روز ارتش گفت تجربه نشان داده است که آمریکا همیشه علیه دوستان خود شمشیرکشیده است. رئیس جمهوری اسلامی ایران افزود مهم ترین جنگ ها و خیانت های آمریکا علیه دوستانی بوده که برای این کشور فداکاری کرده اند.
محمود احمدی نژاد درادامۀ سخنرانی خود ازآمریکا و متحدانش به عنوان مستکبران یاد کرد و گفت آن ها به دنبال ایجاد تفرقه و راه انداختن جنگ بین ملت ها و دولت ها برای مصرف کردن سلاح ها و ایجاد فرصت جایگزینی برای خود از یک سو، واز سوی دیگر تخریب و ایجاد فرصت تحکیم پایه های شیطانی سلطۀ خود هستند.
رئیس جمهوری اسلامی ایران آمریکا و متحدان این کشور را به تلاش برای ایجاد تنش ایرانی- عربی و شیعه- سنی متهم کرد و گفت یقین دارد که سردمداران صهیونیستی حاکم بر آمریکا که به دنبال نجات اسرائیل یا به گفتۀ او رژیم صهیونیستی هستند این بار نیز شکست خواهند خورد.
محمود احمدی نژاد در پایان مدعی شد که خاورمیانۀ جدید و جهان جدید "بدون حضور سلطۀ امریکا و بدون حضور رژیم جعلی و جنایتکار صهیونیستی محقق خواهد شد."

گفتگو با رضا تقی زاده

by رحمت قاسم بیگلو
More 



مخالفت آیت الله خامنه ای با استعفای حیدر مصلحی وزیر اطلاعات، پس از قبول استعفا از سوی احمدی نژاد
حیدر مصلحی

پس از انتشار چند گزارش ضد و نقیض در مورد مخالفت آیت الله خامنه ای، رهبر جمهوری اسلامی ایران، با استعفای حیدر مصلحی، وزیر اطلاعات، و متهم شدن خبرگزاری های ایسنا و فارس به توطئه علیه دولت از سوی ایرنا، امروز (دوشنبه) یک روز پس از اعلام خبر این استعفا خبرگزاری دولتی ایرنا نیز مخالفت آیت الله خامنه ای با این استعفا و ابقای او در مقام خود را تأیید کرد.
از غروب روز یکشنبه (دیروز) گزارش های ضد و نقیضی در مورد استعفا یا ادامۀ کار حجت الاسلام حیدر مصلحی، وزیر اطلاعات دولت محمود احمدی نژاد، منتشر شده است.
عصر دیروز خبرگزاری جمهوری اسلامی (ایرنا) در دو گزارش جداگانه با انتشار دو نامۀ محمود احمدی نژاد به حیدر مصلحی از پذیرش استعفای او از مقام وزیر اطلاعات و نیز انتصاب او به سمت "مشاور رئیس جمهوری در امور اطلاعاتی" خبر داد.
با وجود این اندک زمانی پس از انتشار دو نامۀ محمود احمدی نژاد در سایت خبرگزاری ایرنا و پایگاه اطلاع رسانی رئیس جمهوری، خبرگزاری دانشجویان ایران (ایسنا) و خبرگزاری فارس اعلام کردند در پی مخالفت آیت الله علی خامنه ای، رهبر جمهوری اسلامی ایران، با استعفای حیدر مصلحی وی در وزارت اطلاعات خواهد ماند. این دو خبرگزاری در مورد این مخالفت و ابقای حیدر مصلحی توضیح دیگری نداده اند.
پس از انتشار این خبر در ایسنا و خبرگزاری فارس و برداشته شدن دو نامۀ محمود احمدی نژاد به حیدر مصلحی از سایت خبرگزاری های دیگر، خبرگزاری ایرنا در تفسیری زیر عنوان "شایعه، سانسور و ادعاهای خلاف واقع، ارکان سناریوی تازه علیه دولت نوشت "برخی از خبرگزاری داخلی تحت انقیاد یک جریان خاص سیاسی با حذف خبر استعفای حیدر مصلحی وزیر اطلاعات و قبول آن از سوی رئیس جمهوری، بدون استناد به هیچ منبع مشخصی مدعی شدند که مقام معظم رهبری با کناره گیری مصلحی مخالفت کرده اند."
ایرنا در بخش دیگری از این تفسیرمی نویسد آشکارا چنین به نظر می رسد که سناریوی تازه ای برای وانمود سازی اختلاف نظر میان محمود احمدی نژاد و آیت الله خامنه ای در حال شکل گیری است.
حجت الاسلام حیدر مصلحی تنها وزیر روحانی در کابینۀ محمود احمدی نژاد است که پس از کناره گیری محسنی اژه ای به مقام وزیر اطلاعات منصوب شده بود.
این نکته را نا گفته نباید گذاشت که برخی از رسانه های داخل ایران از برکناری حیدر مصلحی از مقام خود به وسیلۀ محمود احمدی نژاد خبر داده اند.
در این میان سایت "الف"، متعلق به احمد توکلی نمایندۀ مجلس شورای اسلامی، به نقل از یک منبع مطلع- البته بدون افشای هویت او، نوشت "وزیر اطلاعات به دلیل برداشتن یکی از معاونین خود که نمایندۀ مشائی و جریان انحرافی دولت در این وزارت خانه بوده است با فشار دفتر رئیس جمهوری مجبور به استعفا شده است."
با وجود این، خبرگزاری ایرنا که در تفسیری خبر دیگر خبرگزاری ها مبنی بر مخالفت آیت الله خامنه ای با این استعفا را سناریوی ضد دولت خوانده بود، در خبری که در ساعت سیزده و بیست و دو دقیقۀ امروز منتشر کرد ضمن تأیید مخالفت رهبر جمهوری اسلامی با استعفای وزیر اطلاعات و تأکیدبر این نکته که " نظر شریف ایشان بر ابقای وزیر اطلاعات است" نوشت "ایرنا به عنوان رسانۀ حاکمیتی و سرباز انقلاب خود را موظف به حرکت در چارچوب منویات حکیمانۀ رهبری و تدابیر دولت خدمتگزار می داند."
پس از اخبار ضد و نقیض در مورد استعفای وزیر اطلاعات جمهوری اسلامی ایران سرانجام تأیید شد که با دخالت رهبر، وی در پست خود باقی می ماند.
این درحالیست که ایرنا خبرگزاری رسمی دولت، روز گذشته با چاپ نامه محمود احمدی نژاد از برکناری حیدر مصلحی و انتصاب او به سمت مشاور رئیس جمهوری در امور اطلاعاتی خبر داد و مطالب خبرگزاری فارس و ایسنا در مورد مخالفت آیت الله خامنه ای با این تصمیم را به توطئه "عوامل پشت پرده" نسبت داد. البته ایرنا هم سرانجام به فرمان رهبری لبیک گفت و پذیرفت که مصلحی در پست خود مانده است.
گفتگو با علیرضا نامورحقیقی
18/04/2011
by لیدا پرچمی

علیرضا نامور حقیقی، استاد دانشگاه و تحلیلگر سیاسی در تورنتو کانادا، این ماجرا را نشانه شکسته شدن قدرت مطلق دولت آقای احمدی نژاد می داند و معتقد است که نشانه اول این موضوع در برنامه های نوروزی دیده شد و اینک شاهد نشانه دوم آن هستیم.
علیرضا نامور حقیقی در بررسی علت استعفای وزیر اطلاعات می گوید که اسفندیار رحیم مشایی که می خواست نفوذ خود را پس از ترک وزارت اطلاعات همچنان در این نهاد حفظ کند در دوره ریاست آقای مصلحی در وزارت اطلاعات سعی کرد تا این نفوذ را گسترش دهد، اما آقای مصلحی پس از چشم پوشی های اولیه سرانجام این دخالت ها را تاب نیاورد و حاضر نشد تا با طرح مشایی و دولت، در ارتباط با انتخابات همراه شود و زمینه حذف اصولگرایان منتقد دولت را فراهم کند.
آقای علیرضا نامور حقیقی، معتقد است که اختلاف اخیر ریاست جمهوری و رهبری نشاندهنده تقابل نیروهای مختلفی است که منافع متفاوتی را نمایندگی می کنند و این ماجرا پس از شکست طرح نوروزی، دومین نشانه شکست قدر مطلقی دولت به حساب می آید.
وی می افزاید، اگر آیت الله خامنه ای دخالت نمی کرد این برداشت پیش می آمد که نزدیکی به رهبری به جای پاداش مجازات دارد از این رو آیت الله خامنه ای با دخالت و اعمال نفوذش به نیروهای وفادار خود نشان داد که در صورت حمایت از او، تنها نمی مانند.
به نظر این تحلیلگر مسایل ایران، مشکل برخورد میان دولت و رهبری با تمکین کنونی رئیس جمهوری به خواست رهبر حل نمی شود و این مشکل اگر نه در این وجه که در وجوه دیگر بروز خواهد کرد، زیرا آقای احمدی نژاد برای ادامه اقتدار خود چاره ای جز زمینه سازی برای انتخابات ندارد و به همین منظور است که وی که ابتدا خود را مطیع رهبر معرفی می کرد، امروز برای پیروزی در انتخابات آینده از وی فاصله می گیرد و مشکلات را به سمت رهبری هدایت می کند.
 



واپسین ایرانی‌ها و استراتژی نهییلیستی

دموکراسی دینی، دموکراسی سلطنتی، دموکراسی ولائی ، سازگاری مردمسالاری مدرن با ولایت و مهدویت، دموکراسی کارگری و امثال آن در نوشته های ایرانیان به چیزی بیشتراز کهیرزدن دامن می زنند. واپسین ایرانی‌ها بوی بد می‌دهند. بوی کپک زدگی، انحطاط، هستیِ واکنشی و بدتراز همه استفراغ فکری‌شان در فضای واقعی و مجازی آدم را آزار می‌دهد. با این بوی بد چگونه می توان به هم نزدیک شد؟
تمامیت تاریخی-انضمامیِ انسان  برحق است و انسان به حق اشرف مخلوقات است. انسان فعلیت نهایی آن «ایده  ایده‌ها»است  که در بطن آشفتگی آغازین هستی تکانشی عظیم پدید آورد و با بازی‌اش بر زمینه آبهای ازلی هستی، «جهان» را آفرید. این نیروی تفکیک کننده (و به عبارتی «قوه تمیز») که در بطن هستی عمل می کند بازیگوش‌ترین، آفریننده‌ترین و کامل‌ترین چهره‌اش را در انسان می‌یابد(بطن هستی با انسان جز به صورت انسان سخن نمی‌گوید-نیچه). تعابیری از قبیل پیشرفت و انحطاط درباره تمامیت انضمامی-تاریخی انسان بی‌معنی است و این کلیت انضمامی همچون یک ساعت شنی است که نگاه و قضاوت همیشه باید معطوف به یک لنگه‌اش باشد. بر این اساس برساختن اصطلاح «واپسین انسان‌ها» توسط  نیچه برای آن گونه انسانی که از خطر و صدمه «بازیِ آفرینش»  می گریزد را باید محصول یک فرافکنی  وشرم-از-خویشتن قومی و در واقع نام ریاکارانه و بزدلانه «واپسین آلمان‌ها» قرائت کرد. او بارها خود را یک «اروپائی خوب»می نامید و از آلمانی بودن خود شرمگین بود.
 اگر«واپسین انسان‌ها بوی بد می‌دهند» که می‌دهند، در آن‌صورت نزدیک شدن آنها به هم و تشکیل یک ائتلاف حول «یک هدف مشترک» فقط یک افسانه است. برای «واپسین ایرانی‌ها»  تنها یک امکان برای مبارزه باقی مانده است: مبارزه‌ای بی‌هدف و متناسب با آن استراتژی‌ای بی‌هدف. اما این چگونه ممکن است؟ استراتژی بر اساس هدف تعیین می‌شود و تاکتیک براساس استراتژی. به تصور درآوردن استراتژی‌ای که فاقد هدف است چگونه ممکن است؟ پاسخ به این پرسش با توجه به وضعیتی که درآن گرفتاریم چندان دشوار نیست. استراتژی مبارزه در یک وضعیت نهییلیستی یک استراتژی نهییلیستی است. هدف در استراتژی نهییلیستی چیزی سرراست و مستقیم نیست. هدف این استراتژی در واقع «تعیین هدف» است.
 استراتژی‌های کلاسیک دارای هدفی مستقیم و سرراست مانند «براندازی سلطنت موجود و تاسیس جمهوری مطلوب»اند. اگر چه در استراتژی های کلاسیک تکلیف همگان کاملا روشن است و مسیر مبارزه بدون سنگلاخ است اما این خود یک دام است. « تعیین پیشینی هدف» کیفیت دموکراسی را از آن می‌گیرد. «دموکراسیِ فعال» نمی‌تواند  صرفا تحقق یک هدفِ از پیش معین باشد. مشارکت مردم در تعیین هدفِ مبارزه،  هسته اصلی دموکراسی است. صرف مشارکت مردم  در تحقق هدف مبارزه (و نه تعیین هدف مبارزه ) گونه‌ای فرمانبری پیشامدرن و در واقع پوسته دموکراسی است. در یک استراتژی کلاسیک معطوف به یک «هدف متعالی» مشارکت کنندگان عموما منفعل‌اند.  
 استراتژی نهییلیستی فاقد هرگونه «هدف استعلایی»است و  در واقع استراتژی‌ای برای تعیین هدف مبارزه است. در اینجا استراتژی و تاکتیک‌ها برای تعیین «هدف پسینی» مشخص می‌شوند و نه بر اساس «هدف پیشینی». در استراتژی نهییلیستی ما ابتدائا با یکسری«اهداف»سروکار داریم و نه یک «هدف واحد». ممکن است از دل این «اهداف» درنهایت یک هدف نهایی واحد بیرون بیاید. البته همیشه خطر این هم هست که هرگز این اتفاق نیفتد و به تعیین هدف نهایی نرسیم. باید خطر را پذیرفت. استراتژی نهییلیستی (استراتژی ِ نا-استراتژی) راهی برای رسیدن از اهداف متعدد به هدف نهایی است. اصطلاح مناسب برای این حرکت در فلسفه کانت «تامل»است. با تامل زیباشناختی است که هدف تعیین می‌شود.
 بنابراین اولین گام در یک استراتژی نهییلیستی پدیدآوردن فضایی برای تامل است. پدیدآوردن «فضای تامل» و  گفت وگوی عمومی در این فضا برای تعیین هدف نهایی، بخش تاملی استراتژی نهییلیستی است. بخش تعینی استراتژی نهییلیستی که به هیچ وجه خودسرانه نیست مشابه استراتژی های کلاسیک است. همه چیز به شکلی ریاضی وار و منطقی از دل هم بیرون می آیند و نه خودسرانه و «دموکراتیک»(استراتژی توسط هدف تعیین می شود و تاکتیک ها هم توسط استراتژی). استراتژی نهییلیستی بر خلاف استراتژی خطی کلاسیک یک استراتژی دایروی است و مرکب ازدو حرکت تاملی و حرکت تعینی. در حرکت تاملی که حرکت از مورد به حکم وقاعده است و حرکت تعینی حرکت از قاعده به مصداق. حرکت تاملی به لطف بازیگوشی قوه تخیل آزاد اتفاق می افتد و حرکت تعینی توسط فاهمه. ما در زمینه حرکت تعینی مشکل چندانی نداریم.    
 معضل اساسی ما ایرانیان بیشتر ناتوانی در انجام حرکت اول است نه  حرکت دوم. به عبارتی  معضل اساسی ما ایرانیان «امتناع تخیل آزاد» است نه آنچه در میان جنبش روشنفکری ایران به«امتناع تفکر» معروف شده است*. ما نمی‌توانیم «ایرانی دیگر» متفاوت از ایران خمینی و ایران پهلوی را در خیال بپروریم. نتیجه این «امتناع تخیل خلاق» ایران خامنه‌ای ست.

 در واقع «امتناع تخیل آزاد» و«امتناع تفکر» در کنارواقعیت هولناکتر «فقدان قانون» سه حلقه تشکیل دهنده گره برومئویی وار«عقده حقارت»ما ایرانیان است.

به لحاظ تاریخی معضل ما ایرانیان نه عقب ماندگی از ملت های دیگر(زیرا که هر ملتی منحصر به فرد و غیرقابل قیاس است)بلکه این حقیقت است که «گذشته مان نگذشته است». گذشته راه خیال را بسته است. گذشته تخیل مان را فلج کرده و تفکرمان  به ناگزیر از «اکنون» در می‌گذرد و بر «گذشته» متمرکز می‌شود. تفکری که معطوف به حال نباشد یک «تفکر زنده» نیست بلکه خود یک گذشته است و باید به عنوان یک گذشته بررسی شود. معضل گذشته ما این است که به تاریخ نپیوسته است. گذشته ما جنازه‌اش گم شده است. بنابراین همسرش (ما ایرانیان) باید تا آینده‌ای نامعلوم عده نگه دارد. بوی گند میت بیمارمان کرده است. هدف ما جستجوی گذشته، دفن آن، صورت برداری از دارائی  او، تقسیم ترکه و درنهایت  پیوست کردن گذشته به تاریخ است.
 ما تنها با دفن جنازه مردگان بلاتکلیف  مان و تصفیه ترکه آنها می‌توانیم زندگی مان را نجات دهیم: با دفن انقلاب مشروطه و تصفیه ترکه مشروطه خواهان، با دفن کودتای سیدضیاء و تصفیه ترکه رضاخان، با دفن انقلاب اسلامی و تصفیه ترکه خمینی....
ما هرگز گذشته خوبی نداشته‌ایم. در همه حال بخش پیشروِ  امر رخداده ازمیان رفته و بخش ارتجاعی آن برجای مانده است. این بوی بد که ایرانیان امروز می‌دهند بوی گند سه میت است که هنوزدفن نشده‌اند. زندگی ما ایرانیان جریان ندارد. زندگی ما مردابی شده است. باید پیش از هر چیز جسدها دفن شوند، اداره تصفیه امور ورشکستگی** تشکیل شود وآئین تصفیه ترکه در حق مردگان حقیقی و حقوقی اجرا و جاری شود.  
 البته این کافی نیست. باید آئین تصفیه ترکه را در مورد کل گذشته‌مان، از زرتشت تا به امروز، جاری کنیم. ما به آموزه‌های[...] زرتشت، منشور حقوق بشر کوروش و دوره طلائی داریوش نیازی نداریم. ما اگر به چیزی از زرتشت نیاز داشته باشیم  کلی نگری او و دلیری‌اش در پندار و گفتار و کردار است نه سترونی اخلاقی‌اش. این دلیری نظری پیش از هرچیز  باید خود زرتشت (دلیرترین متفکر همه زمانها به تعبیر نیچه) را مشمول خود کند یعنی با دفن «تمدن»ی  که او برساخت. ما ایرانیان باید  از «همه چیز» به «هیچ» برسیم. آنگاه که هیچ شدیم و به اصطلاح  با خاک یکسان شدیم «مجبوریم» تخیل مان را رها  کنیم و در کارگاه خیال مان «ایرانی دیگر» را بسازیم و بعد به آن جسمیت بخشیم.  
 ...................
 *رجوع کنید به مجموعه مقالات محمد رضا نیکفر در سایت رادیو زمانه"در نقد آرامش دوستدار"

**من با طرح  "گنگره ملی" آقای اسماعیل نوری علا  از زاویه «تصفیه امور ورشکستگی» با تمام وجود موافقم. فکر نمی کنم تشکیل چنین گنگره ای نیاز به مراجعه به آراء عمومی داشته باشد بلکه ضرورتی دیگر توجیه کننده این طرح است. میت نباید روی زمین بماند.  



زدودن امکان فرصت طلبی و مزر آن با حقوق بشر ناب



باید این پرسش را میان بیاوریم و البته از پیش قبولش نکنیم که چرا حالا که دولت عراق حمله به مجاهدین را وانهاده است، و شرایطی که ذکرش رفت حضر است. اپوزیسیون سرنگونی طلب نباید در موضع فشار به دولت عراق برای باقی ماندن مجاهدین در اردوگاه و مذاکره با مجاهدین برای قبول برخی شرایط این ماندگاری بپردازد. تا از یک سو تلاش فرصت طلبان برای حذف گروه‌های رقیب خنثی گردد و از سوی دیگر هم حق حیات این انسان‌ها و حق مبارزه‌شان و هم حق حاکمیت دولت عراق در این میانه رعایت گردد. در کنار این موضوع از نقش مجاهدین نیز در پروسه سرنگونی استفاده شود و هم جمهوری اسلامی از پاکسازی مخالفینش در نزدیکی مرزها حس پیروزی نکند؟
از آنجایی که بازار چسباندن برچسب بر نویسندگان و کلا فعالان در حوزه سیاست در فرهنگ ایرانی جای ویژه‌ای دارد و این یادداشت نیز به نحوی مواضع سیاسی را مورد تحلیل قرار می‌دهد که در مورد کشتار تعدادی از اعضای سازمان مجاهدین توسط ارتش عراق اتخاذ شده‌اند. نویسنده این یادداشت قبلا خود را از هرگونه ارتباط یا هواداری سازمان مورد نظر بری می‌داند و شیوه تفکرش را نیز خارج از شیوه تفکر مدهبی و سنت سازمان نامبرده می‌داند . 
 بین اخبار منتشر در روزهای اخیر، بی‌شک خبر تاثر برانگیز حمله گردان‌های ارتش عراق به اردوگاه اشرف [ اردوگاه سازمان مجاهدین خلق ایران در عراق] و ساکنین غیرمسلح آن و در ادامه،  کشته و زخمی شدن تعدادی از اعضای این سازمان در صدر اخبار مربوط به ایران قرار گرفت و واکنش‌های بسیاری را برانگیخت.  واکنش‌هایی که در میان مخالفان و موافقان مشی این سازمان در سطح جهان متفاوت می‌نمود. البته به جز جمهوری اسلامی ایران که پیام تشکرش را رسما روانه عراق کرد و به جز گروه‌هایی اندک که سکوت را در این ‌باره برگزیدند، کشتار مجاهدین در اشرف به شکل وسیعی محکوم و در سطح جامعه جهانی تقبیح گردید .
 حاکمیت دولت عراق برآمده از انتخابات، دخالت های مجاهدین در فضای سیاسی آن کشور، مواضع رهبران سازمان مجاهدین و شیوه اداره اردوگاه اشرف، تعهدات آمریکا به هنگام خلع سلاح اعضای این سازمان و بسیاری موارد دیگر بارها و بارها در مدیای متفاوت داخلی و خارجی منعکس شد و زوایا و گوشه‌های آن روشن گردید. این یادداشت قصد دارد به بررسی سیاسی گوشه‌های پنهان موضوع در میان هیاهوی رسانه‌ای حاضر بپردازد.
 تاثر برانگیزی خبر به قدری بود که تمام نهادها دولت‌ها و گروه‌های داخلی و خارجی، برای جلوگیری از ادامه این روند به سرعت وارد عکس العمل شده و انجام این عمل را توسط دولت عراق محکوم کردند. محکوم کردن عمل انجام شده و جلوگیری از ادامه کشتار، ابتدایی‌ترین و در دسترس‌ترین گزینه ممکن بود. تحلیل‌های صورت گرفته و اتفاق نظر جمعی تقریبا بر محور توقف حمله و خشونت  توسط دولت عراق و پا درمیانی سازمان‌های بین‌المللی و حقوق بشری برای انتقال مجاهدین به کشورهای دیگر و انجام امور پناهندگی و تامین امنیت جانی این افراد بود.
 پافشاری مجاهدین برای ماندن در اردوگاه اشرف از یک سو، اولتیماتوم دولت عراق برای خروج مجاهدین تا پایان سال جاری، تلاش نهادهای حقوق بشری و دولت‌های خارجی برای حفظ جان و خروج  افراد ساکن در این اردوگاه، دو سوی یک بازی سیاسی را می‌سازند. یک سو بلندگوهای مقاومت را قورت داده و فریاد می‌کشد و تا جان بر سر این مقاومت ایستاده است و یک سو بلندگوهای حقوق بشر را و حقوق و کرامت انسانی را.
 فشاردولت ایران اما که خود درگیر مسایل متفاوت و اعتراضات مداوم داخلی است برای سرعت یافتن این انتقال، درست مواضع سوی دوم را شارژ می‌کند. ایران نمی‌خواهد تعداد بیش از سه‌هزار نفر از مخالفین قسم خورده و پیگیر خود را تحویل بگیرد، چون اگر این عمل اتفاق افتد دو راه بیش تر در پیش ندارد. یا باید با مجاهدین برخورد بی رحمانه‌ای کند و دست به محاکمه و مجازات بزند. یا باید با برخوردهای سطحی و کنترل‌های امنیتی ، افراد این گروه را به عنوان شهروند بپذیرد.
 در مورد اول بی‌شک موقعیت جهانی دولت ایران، محکومیت در شورای حقوق بشر سازمان ملل متحد، تایید اعزام نماینده برای بررسی وضعیت نقض حقوق بشر به ایران و همین طور تحریم‌های متفاوت سران دولتی و حکومتی این کشور توسط دولت‌ها و نهادهای بین‌المللی، تاثیر به‌سزایی دارد و احتمالا ترجیح سیاسی را بر عدم انتخاب این گزینه حساس می‌بیند. انتخاب این گزینه در حالی که تحریم های اقتصادی شدید جهانی علیه دولت ایران، فشارهای بسیاری را بر اقتصاد این کشور تحمیل می‌کند به همراه سیاست‌های اقتصادی‌ای هم‌چون آزاد سازی بهای انرژی و حذف یارانه‌ها و اعتراضات مردمی مداوم، می‌تواند برای ماندگاری این حکومت مرگبار باشد.
 در مورد دوم نیز کل شرایط مشروح درباره مورد اول صادق است. مضاف اینکه رها کردن بیش از سه هزار فعال قسم خورده سرنگونی طلب در دل جامعه ملتهب ایران به هر شکلی هم که کنترل بر آنان اعمال شود، دردسرهای بزرگی را خواهد آفرید. به خصوص که سابقه مبارزاتی این افراد و سازمان مورد بحث خالی از نمونه های بسیار خشن کشتار و حتا بمب گذاری و از این دست اعمال نیست. حضور این نیروها در درون جامعه فعلی ایران برای امنیت رژیم خطر بسیار محسوسی خواهد بود.
 فارغ از دو مورد بالا جامعه در حال انفجار ایران، در وضعیتی که کشورهای متفاوت منطقه هر روز دست خوش انقلابات و تحولات و یا مبارزات و شورش‌های مردمی اند، بدون واکنش نخواهد ماند و سرکوب و استبداد حاکم را خواه ناخواه آماج شورش‌های حق طلبانه‌اش قرار خواهد داد. از همین رو اطراف مرزهای ایران باید به سرعت از گروه‌‌های مخالف حکومت خالی گردد تا در صورت بروز شورش‌های شدیدتر امکان ورود سریع نیروها و دامنه دادن به شورش‌ها توسط اینان هر چه کم تر و غیر ممکن تر گردد. حمله‌های اخیر نیروهای نظامی ایران و بمباران‌ها و آتش باری بر مناطق کردستان برای عقب راندن نیروهای پژاک هم از همین دست است.
 در شرایطی که نهادهای متفاوت داخلی و خارجی و دولت‌های جهان در راستای حفظ جان این افراد و عدم تعرض به حق حیات‌شان و همین‌طور عدم تعرض به حاکمیت ملی دولت عراق، خواهان انتقال این نیروها به کشورهای دیگرند. درشرایطی که شورای رهبری خودخوانده جنبش موسوم به سبز در برابر این موضع سکوت را برمی گزیند و موضع نمی گیرد. در شرایطی که اعلام سه‌شنبه‌ها برای اعتراض از سوی فعالین این جنبش عملا به شکست انجامیده است و جمهوری اسلامی نیز شادمانه این موضع را به شکل خودش شارژ می‌کند. موضع سیاسی نیروهای سرنگونی طلب را باید در کجا یافت و نقاط پنهانش را کجا باید آشکاره دید؟
 پاسخ را می‌توان بلا درنگ و بی شک در اقتدار و مرجعیت گفتمان حقوق بشر در حق حیات انسان‌ها دانست. وظیفه‌ای که تمام جهان را در محکومیت این کشتار جز عده‌ای اندک سرافراز نشان داد. جهان توانست دولت عراق و تعرض‌اش به جان این افراد را به بهانه حاکمیت ملی، متوقف کند. اما مرحله دوم یعنی انتقال این نیروها به کشور سوم به زعم نگارنده اتفاقا مرحله کاملا سیاسی این رخداد است.
 مرحله‌ای که در آن نمی توان منطقی حقوق بشری را به شکلی مقتدر و تهی از گفتمان سیاسی کسب قدرت توسط اپوزیسیون سرنگونی طلب دید. این دقیقا موضوعی است که در میان شدت تاثر برانگیزی این رخداد و واکنش‌های فوری نادیده ماند و در واقع مرحله دوم آن یعنی بخش سیاسی‌اش در مرحله اول ادغام و پوشیده شد.
 تفکیک  میان منطق ریاضی‌وار واکنش اول به مثابه امری یگانه و لازم الاجرا، که همان لازم الاجرا بودنش شرایطی می‌آفریند که در آن به سختی می‌توان نسبت به واقعیت سیاسی این رخداد و تحلیل شرایط ذهنی و عینی موجودش پی برد، مرزی است که واکنش اتوماتیک و دنباله‌روی از شرایط موجود را با بازنگری و دقت در رخداد حاضر و اتخاذ موضع سیاسی  آلترناتیو  از یکدیگر جدا می‌سازد.
 منطق ابتدایی، رخداد حاضر را به شکل مقوله‌ای حقوق بشری و امری انضمامی – اجتماعی دیده و در یک نگرش کلی حقوق‌بشر را مترادف با سیاست می‌داند و از این‌همانی حاصل می‌خواهد بهره‌برداری عینی کند و بگذرد. بهره برداری‌ای که یک دسته هوشمندانه و اتفاقا فرصت طلبانه قصد بهره‌کشی سیاسی از آن دارند و دسته دیگر بدون بینش سیاسی آن را مرتکب شده و صرفا از دید اجتماعی- انسانی به آن می‌نگرند.

دسته اول را می‌توان مخالفین مشی و حرکت مجاهدین نامید که حضور این نیرو را با هژمونی‌طلبی و موجودیت فعلی‌اش در راستای اهداف خود ندیده و با اتخاذ ژست انسان دوستی و حقوق بشری بر خروج مجاهدین از عراق حتا بیش‌تر از دولت این کشور اصرار می‌ورزند و مرتبا مراتب نگرانی شان را از ماندگاری این نیرو در عراق عنوان می‌کنند. دسته دومی که فرصت‌طلبانه در کنار اینان قرارگرفته و تلویحا همین موضع را خارج از ژست و تلاش مشخصی پیش می‌برند سکوت اختیار کرده و به راحتی از سر این موضوع می‌گذرند تا نه حتی درگیر ژست ابتدایی شده و نه حتا بر سر این مساله انرژی خاصی را هزینه کنند و تنها منتظرند تا در نتیجه تلاش‌های دیگران مقصود نهایی‌شان محقق گردد، رفتاری که به شکل فرصت‌طلبانه‌تر دیگری جمهوری اسلامی ایران نیز از خود نشان داده و تنها به تشکری از دولت عراق بسنده می‌کند.. همین‌ظور می‌شود دولت‌ها ونهادهای سیاسی جهانی را نیز در کنار همین دسته قرار داد که مایلند هرچه سریع‌تر انسجام گروهی اسلام‌گرا که گاه و بیگاه دم از مبارزه مسلحانه نیز می‌زند هر چه سریع تر به هم ریخته و پراکنده گردد. دسته دوم نیز فعالین حقوق بشر هستند که فارغ از گرایش سیاسی به موضوع نگریسته و عمل‌شان صرفا به واکنش ضروری اول و دنباله آن محدود می‌گردد.
 شاید باز کردن این مقوله در یک نگرش سیاسی برای نیروهای سرنگونی‌طلب در شرایط حاضر و حاکم بر منطقه و جهان قلقک نهادهای قدرت و به چالش کشیدن فضای غالب باشد. اگر بخواهد هر دوسوی این بازی را به کنارنهاده و از فراز آن به شکل کاملا سیاسی به موضوع بنگرد. در یک شکل بی طرفانه مجاهدین خلق ایران را هم حائز سهم اپوزیسیون بداند و ایفای نقش آنان را نیز در یک پروسه دموکراتیک دگرگونی به رسمیت بشناسد. بگوید اگر مجاهدین خلق ایران حق حیات و حق زندگی دارد، حق مبارزه و فعالیت سیاسی و حتا حق کسب قدرت در صورت  وجود یک روند دموکراتیک و مردمی را هم دارد و اساسا جز خاصیت انسانی خاصیت انسانی هم دارد.

باید این پرسش را میان بیاوریم و البته از پیش قبولش نکنیم که چرا حالا که دولت عراق حمله به مجاهدین را وانهاده است، اپوزیسیون سرنگونی طلب نباید در موضع فشار به دولت عراق برای باقی ماندن مجاهدین در اردوگاه و مذاکره با مجاهدین برای قبول برخی شرایط این ماندگاری بپردازد. تا از یک سو تلاش فرصت‌طلبان برای حذف گروه‌های رقیب خنثی گردد و از سوی دیگرهم حق حیات این انسان‌ها و حق مبارزه‌شان و هم حق حاکمیت دولت عراق در این میانه رعایت گردد. در کنار این موضوع از نقش مجاهدین نیز در پروسه سرنگونی استفاده شود و هم جمهوری اسلامی از پاکسازی مخالفینش در نزدیکی مرزها حس پیروزی نکند؟
 بدین سان است که شاید مفهوم واقعی حقوق بشر در انتخاب حق مکان زندگی و حق حیات و حتی مبارزه در فرمالیسمی فرصت‌طلبانه پوشیده نشود و خصلتی ضرورتا صوری به خود نگیرد و صرفا به شکل بازتابی اتوماتیک تصدیق نگردد. هم چنین امکان فرصت‌طلبی را از درون خود بزداید.



خاطرات قابله


imageکتاب خاطرات قابله به قلم محمد سعیدی توسط نشر ماما در قم به چاپ رسید. گفته می‌شود که آیت الله سعیدی بیست و دو سال از عمرش را وقف گردآوری این خاطرات نموده است. وی برای این هدف با قابله‌ای که وضع حمل والده مقام معظم رهبری را مدیریت کرد ازدواج نمود تا بتواند خاطرات را سینه به سینه از ایشان روایت کند. آیت الله مصباح یزدی مقدمه کوتاهی برای این کتاب تقریر فرموده و در آن مقام ولایی آیت الله خامنه‌ای را حتی بالاتر از عیسای ناصری ذکر کرده‌اند که ...

آیت الله مصباح یزدی مقدمه کوتاهی برای این کتاب تقریر فرموده و در آن مقام ولایی آیت الله خامنه ای را حتی بالاتر از عیسای ناصری ذکر کرده اند که در گهواره سخن می‌گفت. ایشان با به چالش کشیدن تنها تفاوت عیسی (ع) با مقام رهبری که در نداشتن پدر است پرده از واقعیاتی برداشته‌اند که شباهت رهبری به این پیامبر اولوالعزم را بیش از پیش آشکارتر می کند.
در فصل اول کتاب مجموعه بیانات مقام معظم رهبری در لحظه تولد ذکر شده است که با کلمه مقدس یاعلی آغاز می‌شود. در فصل دوم نویسنده به تفسیر عرفانی گریه‌ها و ناله‌های مقام معظم رهبری در طفولیت تا شش ماهگی ایشان پرداخته است. اما در فصل سوم آغاز حرکت توحیدی ایشان از بدو تولد به تحریر درآمده که در بخشی از آن می‌خوانیم مقام معظم رهبری نه از والده مکرمه و نه از دایه دیگری شیر نخوردند چرا که این کار را مغایر با مقام ولایی خود می دانسته اند.

اين کتاب در ۱۹۶ صفحه در قطع رقعي با تيراژ ۱۰۰،۰۰۰ نسخه و قيمت ۱۸۰۰۰ ريال به چاپ رسيده است.



آقا سید خراسانی .. ترا به جان دلقک‌ات «شعیب صالح» دست از سر این مردم بردار

imageآقا سید خراسانی ..تا کی می‌خواهی با باتوم وسلاح و چوب وچماق حکومت کنی..؟ تا کی می‌خواهی با سرکوب وشکنجه و تجاوز وتیر مستقیم نظامت را سرپا نگهداری..؟
تا کی می‌خواهی قلم‌ها را بشکنی و قلمزن‌ها را نیست ونابود کنی ..؟ تا کی می‌خواهی مردم را در فقر و بدبختی نگاه داری وهرکس صدایش درامد دهانش را ببندی ..؟ تا کی می‌خواهی با تکیه بر چوبه دار جلو افتادنت را بگیری..؟ و از همه مهم‌تر تا کی می‌خواهی با بی‌آبرویی با این نوچه‌های بی ابرویت بر سر اشتباهاتت پافشاری کنی..؟
آقا سید خراسانی...بعد ازآن گندی که در انتخابات زدی، خودت گفتی که آبروی نظام رفت. یعنی اعتراف کردی که آبرویت رفت، و خودت هم به خوبی می‌دانی... به چه قیمتی؟ ...باور کن به خدای احد و واحد نمی‌ارزد.. نان شب نداشته باشی ولی ابرو داشته باشی، این‌همه دلقک‌بازی و بی‌آبرویی برای حفظ قدرت نمی‌ارزد سیادت و ریاست و پادشاهی تا ان زمان لذت بخش است که با آبرو و شرافتمندانه باشد و نه به این زشتی، کلاهی دلکش است اما.....
 گاهی نوچه‌هایت ترا نماینده تام الاختیار امام زمان می‌دانند، گاهی توهین به تو را با توهین به پیامبر وقران برابر می‌دانند، سید خراسانی می‌شوی و آن یکی ترا از سید خراسانی هم بالاتر می‌بیند ( یعنی مثلا خود امام زمان )... وآن دیگری در چاپلوسی سنگ تمام می‌گذارد و در هنگام بیرون آمدن از مادرت، یا علی ... می‌گویی ...همین یکی را کم داشتی که کل دنیا مسخره‌ات کنند، همه مردم دنیا یا علی‌ات را شنیدند و ....گفت راوی؛ بر دروغ راویان بسیار خندیدند
 آقا سید خراسانی ..ترا به جان آن دلقکت «شعیب صالح » سردار دروغ‌ات، که روز روشن با وقاحت تمام در برابر چشم مردم دنیا دروغ می‌گوید و ککش هم نمی‌گزد، دست از سر این مردم بیچاره بردار، برکت اسلام بخورد فرق سر مبارکت، به اعتقادات و باورهای مردم شکر پاشیدی، می‌دانم که زده‌ای سیم آخر و قید همه چیز را زده‌ای، مثل کسی که در باتلاقی گیر افتاده باشد هر چه  بیشتر دست وپا میزنی بیشتر فرو می‌روی ... به کسی می‌مانی که از پرتگاهی در حال سقوط است و از دستپاچه‌گی به هر بوته و خس وخاری دست می‌اندازد تا بلکه بتواند جان ناقابلش را نجات دهد ...  «ظهور» را همچون سرابی در چند قدمی‌ات می‌بینی... ولی، آنجا بیابان است، و تو هم رفتنی ... خیلی زودتر از آنکه فکرش را کرده باشی
 آقا سید خراسانی... بگذار قصه آن نمک نشناسی را برایت بگویم:
روزی جوانمردی از راهی می‌گذشت در کنار راه جوانی را دید که راهزنان به او حمله کرده‌اند و استخوان‌هایش را شکسته‌اند و زخم‌های کاری بر بدنش زده‌اند، خون زیادی از او رفته بود و در حال مرگ بود، اورا بر اسبش خوابانید و با خود به خانه آورد و طبیبی بر بالینش آورد، شکستگی‌ها را بست وبر زخم‌هایش مرحم نهاد وبه تیمار او مشغول شد، هر روز خوراک‌های گوارا و مرغ بریان به او می‌خورانید تا قوای رفته به او باز گردد... چند ماهی بدین منوال گذشت و میزبان نیکوکار از هر کمکی که در توان داشت به میهمان دریغ نکرد، تا جوان سلامتی خود را باز یافت، دیگر وقت رفتن بود . .. صبح خیلی زود میزبان با صدای شیهه اسبش از خواب پرید و از خانه بیرون دوید و با کمال تعجب مرد جوان را دید که هرانچه اشیاء قیمتی در خانه بود را در خورجین اسب نهاده و خود بران سوار شده ودر حال فرار است، او را صدا زد: آهااااای رفیق! تو رفتی و جوانمردی و مردانگی را هم با خودت بردی، ولی هر جا که رفتی  این قصه را باز مگوی تا کسی این را نشنود که میترسم جوانمردی از دنیا برافتد ...
 و تو همان نمک نشناسی بودی که از «هیچ» به پادشاهی رسیدی و ولی نعمتت را فراموش کردی و به دارش  آویختی .............والسلام



اظهارات ضد و نقیض درباره کاهش تولید نفت

اگرچه همچنان دولت‌مردان کابینه دهم، تحریم‌های بین المللی را با پافشاری بی تاثیر بیان می‌کنند، اما کاهش قابل توجه تولید نفت در ایران چیزی غیر از ادعای دولتمردان را نشان می‌دهد.
 چند روز پس از آنکه حمیدرضا کاتوزیان، رییس کمیسون انرزی مجلس، از کاهش روزانه ۷۲ هزار بشکه ای تولید نفت ایران خبر داد و از این بابت دولت را به باد انتقاد گرفت، معاون وزیر نفت کاهش تولید نفت را تایید کرد اما میزان آن را به مراتب کمتر اعلام کرد.
 اگرچه احمد قلعه بانی، معاون وزیر نفت و رییس شرکت نفت ایران کاهش تولید روزانه نفت را تایید کرد اما مطابق با روحیه همیشگی مسئولان دولت محمود احمدی نژاد، آمار متفاوتی را در این باره ارائه داد.
قلعه بانی در جمع خبرنگاران گفته: «میزان کاهش تولید نفت ۲۵ هزار بشکه در روز است که علت اصلی آن دشواری در تامین قطعات مورد نیاز و همچنین اختصاص نیافتن بودجه کافی است.»
 قلعه بانی همچنین افزود: «در حال حاضر مخازن نفتی ایران در نیمه دوم عمر خود به سر می‌برد و به‌طور طبیعی این مخازن هیدروکربوری با افت تولید نفت مواجه شده‌اند. از این رو افت تولید از مخازن و میادین نفتی را طبیعی است.همچنین در سال گذشته تنها ۵۵ درصد از بودجه نگهداشت تولید از ذخایر نفت و گاز به شرکت ملی نفت ایران اختصاص یافته است اما در سال‌جاری با موافقت نمایندگان مجلس شورای اسلامی، بودجه نگهداشت تولید از ذخایر نفت و گاز ایران حدود ۴۵ درصد افزایش یافته است.»
 اما در حالی که معاون وزیر نفت هم برکاهش تولید نفت اعتراف کرده، اظهارات ضد و نقیضی از دیگر مسئولان به گوش می‌رسد.
 ناجی سعدونی، مدیرعامی شرکت مهندسی و توسعه نفت ادعا کرده:«تا پایان امسال ۸۵ هزار بشکه به تولید روزانه نفت ایران اضافه خواهد شد.»
محمد علی عمادی ، مدیر پزوهش و فن آوری شرکت ملی نفت ایران هم گفته: «جايگاه و نقش ايران در توليد و نفت و گاز با وجود اعمال تحريم‌ها عليه كشورمان افزايش يافته و اين امر مورد اذعان كارشناسان غربي درهمايش‌هاي مختلف بين‌المللي قرار گرفته است.»
این در حالی است که حمیدرضا کاتوزیان،رئیس کمیسیون انرژی چندی پیش از کاهش تولید ۷۲ هزار بشکه‌ای تولید نفت ایران خبر داده بود و آن را برای مسئولان یک هشدار جدی دانسته بوداست.
 کاتوزیان علت این کاهش را سوء مدیریت‌ اعلام کرده و گفته بود: «با ادامه سیاست‌های کنونی در حوزه نفت، سوء مدیریت‌ها و غفلت از سرمایه‌گذاری برای تولید صیانتی، در مدت هفت سال به وارد کننده نفت تبدیل می‌شویم.اگر امسال هم مانند سال گذشته هیچ بودجه‌ای برای توسعه ذخایر نفت و گاز اختصاص پیدا نکند، با کاهش شدید تولید مواجه خواهیم شد که ممکن است این کاهش به طور میانگین تا ۱۰۰هزار بشکه در روز هم برسد.»