گفت و گو با طهماسب وزیری، شاهد زنده آن سال ها
گفت و گوی زیر چکیده ای از خاطرات طهماسب وزیری، از چریک های فدایی خلق ایران در سال های قبل از انقلاب بهمن ۱۳۵۷ است. با طهماسب درباره همرزمانش، نقش رهبری سازمان در تحولات درونی این سازمان، چگونگی زندگی در خانه های تیمی و نقشی که فدائیان خلق در جنبش دانشجویی ایران و انقلاب بهمن ماه ۱۳۵۷ ایفا کرده است، گفت و گو کرده ایم. در پایان با نگاه طهماسب در مورد آینده ی جنبش چپ ایران آشنا می شویم.
گفت و گو با طهماسب وزیری را بشنوید:
بخش اول
بخش دوم
بخش سوم
بخش چهارم
۴ چهره از جانباختگان مبارزات چریکی: حمید اشرف، بهروز ارمغانی، غزال آیتی و علی اکبر وزیری
جانباختگان ۸ تیر ۱۳۵۵ در روزنامه ها
گفت و گو با طهماسب وزیری را بشنوید:
بخش اول
بخش دوم
بخش سوم
بخش چهارم
۴ چهره از جانباختگان مبارزات چریکی: حمید اشرف، بهروز ارمغانی، غزال آیتی و علی اکبر وزیری
جانباختگان ۸ تیر ۱۳۵۵ در روزنامه ها
پروندهی سیاه ۶۷ و دادگاه بینالمللی
پانتهآ بهرامی
در سه دههی اخیر، فعالیتهای مختلفی برای گردآوری نام جانباختگان این دهه و همچنین انتشار خاطرات بازماندگان این فاجعه انجام گرفته است.
شاید «کارزار تدارک بینالمللی برای رسیدگی به کشتار زندانیان سیاسی در دههی ۶۰»، جدیترین حرکت برای افشای این جنایت و محاکمهی جمهوری اسلامی باشد.
اهمیت کار کارزار را در سه مورد میتوان جمعبندی کرد:
۱- حرکت کارزار برای گشودن پروندهی سیاه ۶۷ در سطح بینالمللی
۲ـ پیوند بازماندگان داخل و خارج از کشوربرای ایجاد کمیتهی حقیقتیاب و گردآوری نام و نشان جانباختگان
۳ـ استقلال حرکت کارزار هم از زاویهی اندیشه و عدم وابستگی به احزاب و گروهها و هم از زاویهی مالی به مثابه نگاه به سوی مردم و نه به سوی دولتها
از اکتبر سال ۲۰۰۷، تعدادی از خانوادههای جانباختگان، برخی از بازماندگان و زندانیان سیاسی سابق و بخشی از کنشگران سیاسی، فرهنگی و حقوقی به دور هم جمع شدهاند تا مکانیسمهای امکان محاکمهی جمهوری اسلامی را به جرم جنایت علیه بشریت مورد کنکاش قرار دهند. در دهم دسامبر سال ۲۰۰۹، روز جهانی حقوق بشر، این جمع به عنوان «کارزار تدارک بینالمللی برای رسیدگی به کشتار زندانیان سیاسی در دههی۶۰»، اعلام موجودیت علنی کرد.
آن زمان بلند کردن چنین سنگ بزرگی غیر ممکن مینمود. امروز پس از گذشته سه سال، کارزار با تشکیل کنفرانس حقوقیای متشکل از حقوقدانان بینالمللی، گامهایی جدی برای رسیدن به هدف تشکیل دادگاه برداشته است.
بهروز پرتو، از کنشگران مقیم سوئد و سخنگویان این کارزار میگوید:
با توجه به اینکه این کار در یک ترم حقوقی و دادگاه پیش میرود، فقط کافی نیست که بگوییم چندین هزار نفر را کشتهاند. اسم میخواهند، نشانی میخواهند. تا جایی که امکان دارد، باید دقت زیادی در تهیهی اسناد و مدارک بهخرج داد. باید اطلاعات را با دقت بسیار زیاد تهیه و در اختیارشان گذاشت.
در ادامهی فعالیتها، ما برای نخستینبار در تاریخ ایران، کنفراسی بینالمللی و متشکل از چند حقوقدان تشکیل دادیم که با «ایران تریبونال» کار میکنند. در این کنفرانس، ۱۲ حقوقدان از کشورهای مختلف شرکت کردند. ابتدا قرار بود ۱۵ حقوقدان شرکت داشته باشند که سه نفر به علت مشکلات کاری و شخصی نتوانستند حضور داشته باشند، اما به هرحال آنها نیز جزو حقوقدانانی هستند که با کارزارهمکاری میکنند.
این حقوقدانان توانستند کمیتهی راهبردی حقوقدانان را سازماندهی و کار را بهطور رسمی شروع کنند. خود این حرکت یکی از بزرگترین قدمهایی بوده که ایران تریبونال توانسته بردارد و در ادامهی کار تدارک دادگاه بینالمللی، تأثیر بسیار بسزایی خواهد داشت.
به این ترتیب کمیتهی راهبردی حقوقدانان شکل گرفت و مسئولیت آن را نیز یکی از حقوقدانان بسیار برجسته به نام آقای جان کوپر انگلیسی برعهده دارد که از لحاظ حقوقی و حقوق بینالملل، انسانی بسیار مطرح در سطح بینالمللی است.
این کنفرانس حقوقی چه زمانی برگزار میشود؟
برپایی این کنفرانس در دو مرحله صورت گرفت. در مارس ۲۰۱۰ سه نفر به عنوان کمیتهی برگزارکنندهی کنفرانس که در سه کشور کانادا، آفریقا و اروپایی زندگی میکردند، برگزیده شدند. این سه نفر بعد از تشکیل کمیته، دستور کار کمیته را و اینکه در اولین قدم خود چه کارهایی را باید انجام بدهد، در دستور کار خود قرار دادند. بعد از آن، کنفرانسی را که میبایست برای سازماندهی کارهای حقوقی و دادرسی تشکیل شود، در روز جمعه اول اکتبر ۲۰۱۰ در انگلیس تشکیل دادند.
در این کنفرانس، ۱۲ حقوقدان برجستهی جهانی از کشورهای آفریقای جنوبی، کانادا، بلژیک، آلمان، انگلیس، فرانسه و امریکا شرکت داشتند. کمیتهی راهبردی در کل از ۱۵ حقوقدان از کشورهای مختلف تشکیل شده است.
نتایجی که از این کنفرانس گرفته شده چه بودند؟
مسائلی مانند نحوهی برگزاری دادگاه، نحوهی تشکیل و وظیفهی کمیتهی راهبردی، تشکیل کمیتهی اجرایی، تأمین هزینههای دادگاه، حدود و اختیارات هریک از کمیتههای موجود در کارزار، در سطح بینالمللی مورد بحث و بررسی قرار گرفت. در پایان، سه نفر مسئول تشکیل کمیتهی راهبردی حقوقدانان، کمیتهی اجرایی و نحوهی برگزاری دادگاه تعیین و چهارچوب کار مشخص شد که خود اینها، در اوایل شروع کار تدارک دادگاه بینالمللی، از لحاظ حقوقی و مسائل فنی، جزو مشکلات صعبالعبور بودند. یعنی اوایل بهنظر میرسید که واقعاً این کار امکان ندارد.
منتها الان که من با شما صحبت میکنم، تقریباً سه سال و چهارماه از این فعالیتها گذشته و آن مشکلاتی که در اوایل بسیار صعبالعبور بهنظر میرسید، با تلاش شبانهروزی فعالین کارزار، با متشکل شدن ۱۵ حقوقدان و مخصوصاً حضور جان کوپر در مسئولیت این کمیته، توانسته هموار و حل و فصل شود.
این را هم بگویم که تمامی این حقوقدانان، همگی فقط برای کمک به مردم ایران و تشکیل دادگاه بینالمللی علیه جمهوری اسلامی که علیه بشریت جنایت کرده فعالیت میکنند و هیچ نوع دستمزدی از کارزار نمیگیرند.
در غیر این صورت، مبالغ بسیار سنگینی میبایست به این حقوقدانان پرداخت میشد. خوشبختانه همهی آنها قبول کردهاند به عنوان یک کمک انسانی به مردم ایران و جواب مثبت به دادخواهی خانوادههای جانباختگان دههی ۶۰، این کار را بکنند.
دادگاه راسل
دادگاه رسیدگی به کشتار زندانیان سیاسی دههی ۶۰، نمادین خواهد بود و در کلیت خود، از قانونمندیهای «دادگاه راسل» پیروی خواهد کرد. برتراند راسل، نویسندهی انگلیسی، به همراه ژانپل سارتر، فیلسوف فرانسوی، طی یک کارزار جهانی، در سالهای ۱۹۶۵-۶۷، دادگاهی علیه حملهی امریکا به ویتنام و جنایتهایی که در این کشور انجام شد تشکیل دادند. این دادگاه، بعدها به دادگاه راسل معروف شد.
در پی این کارزار جهانی، دو جلسهی دادرسی در استکهلم و کپنهاگ در اواخر سال ۱۹۶۷ تشکیل شد. هردوی این جلسات، دولت امریکا را بهخاطر حمله به ویتنام و جنایات جنگیای که در این کشور مرتکب شده بود، مقصر دانست و محکومیت این کشور را اعلام کرد.
اینکه قتل عام زندانیان سیاسی در ایران، از نظر حقوقی، به عنوان جنایت علیه بشریت و یا نسلکشی در دادگاه بررسی شود، از موارد مورد کنکاش است. به عقیدهی بهروز پرتوی، یکی از سخنگویان کارزار، «گزارش قاضی رابرتسون برای نخستینبار مطرح میکند حرکتی که جمهوری اسلامی کرده است، میتواند از نظر حقوقی، در مصداق نسلکشی بگنجد. معیارهای حقوقی برای نسلکشی، معیارهای خاصی هستند. اتفاقاً آنجا عنوان میکند که اگر قرار باشد این کار به عنوان مصداق نسلکشی تلقی شود، میشود از مکانیسمهای حقوق بشر سازمان ملل خواست که محاکمه را بر عهده بگیرد.»
از نظر حقوقی، چه کارهایی انجام شده است؟ آیا برای شما پرتوی روشنی در این زمینه وجود دارد؟
ما مسئلهی نسلکشی را به عنوان یک مقولهی حقوقی دنبال میکنیم. منتها قاضی سر جفری رابرتسون در گزارششان، پیششرطهایی را دارند که منوط بر این پیششرطها میشود جمهوری اسلامی و سران جمهوری اسلامی را به جرم نسلکشی به محاکمه کشاند. منتها بعدها در تمامی مدارک و اسنادی که به این کمیتهی ۱۵ نفری ارائه شده، حقوقدانهای ما بیشتر روی قضیهی جنایت علیه بشریت متمرکز شدهاند. بر مبنای مدارکی که در دسترس است، مانند نامههای سران جمهوری اسلامی، نامهای که خمینی مینویسد و اعتراض منتظری که از سوی حقوقدانان دقت زیادی روی آنها شده است بیشتر میشود این محاکمه را به جرم جنایت علیه بشریت ترتیب داد. این دادگاه بر محور جنایت علیه بشریت، میتواند جمهوری اسلامی را دادگاهی کند.
میدانیم که از نظر حقوقی، یک حکومت را نمیشود محاکمه کرد. باید افراد را محاکمه کرد. شما در سال پیش رو چه کارهایی میخواهید در این زمینه انجام دهید؟
امیدواریم که در پاییز سال ۲۰۱۱، این دادگاه تشکیل شود. اینکه چقدر موفق بشویم، منوط به ملزومات کار و مخصوصاً مسائل مالی میشود که روزبهروز برای ادامهی فعالیتهای کارزار اهمیت بیشتری پیدا میکند.
برای محاکمه کردن یک دولت درشکل بینالمللی و در ارگانهای رسمی بینالمللی، باید یک دولت دیگر نیز پشت شکایت را بگیرد. متاسفانه یک دولت در حاکمیت، معمولاً هیچ موقع پای هیچ نوع دادگاه و دادخواهی نمیرود.
ما به عنوان یک کارزار بینالمللی، در این محاکمه کلیت سیستم جمهوری اسلامی، کلیت نظام جمهوری اسلامی را مد نظر داریم و نه افراد مشخص را. اگر من از افرادی اسم بردهام یا در مدارک و اسناد ما، اسامی افرادی آورده میشود، این فقط در چهارچوب شکل حقوقی آن است که بههرحال باید صادرکنندهی دستور، اجراکنندهی دستور و قربانی دستور مشخص باشد که بشود کیفرخواست را نیز از لحاظ حقوقی تنظیم کرد.
منتها در واقعیت، هدف کارزار دادگاهی و محاکمه کردن نظام جمهوری اسلامی در پیوند با جنایت علیه بشریت است.
مشکلات پیش رو
تا زمان تشکیل دادگاهی که مورد نظر کارزار است، هنوز زمان زیادی باقی است اما مهمترین مشکلات پیش روی کارزار چیست؟
بزرگترین مشکل کنونی ما مشکل مالی است. تمامی حقوقدانانی که با کارزار دارند کار میکنند، همگی افتخاری کار میکنند؛ منتها در برآوردی که کردهایم، حدود ۱۵۰هزار یورو هزینهی این کار است.
برای تهیهی این بودجه، واقعاً مشکل داریم. چون از هیچ دولت و ارگان بینالمللیای بهطور مستقیم کمک مالی قبول نمیکنیم و به سراغشان نمیرویم. در نتیجه، دست کمک ما فقط به طرف افکار عمومی و مردم است و مخصوصاً مردم ایران، خانوادههای جانباختگان، جانسپردگان دههی ۶۰ و کسانی که از قتلگاههای آن دهه توانستهاند جان سالم بهدر ببرند و در خارج از کشور مقیم شوند.
مشکل مالی، بزرگترین مشکل ماست. مشکل دوم ما این است که احتیاج به کنشگران بیشتری داریم. الان در اکثر کشورهای دنیا، کمیتههایی داریم. هرچه بیشتر باشیم، صدایمان رساتر میشود. به ما بپیوندید. هرکسی که صدای ما را میشنود میتواند به ما یپیوندد. سایت ما www.irantribunal.com است.
شمارهی تلفن بیشتر فعالین و سخنگویان کارزار در تمام دنیا، آنجا هست. ارتباط مستقیم با خود کارزار هم از طریق نشانی ایمیل info@irantribunal.com بسیار آسان است.
ما بهعنوان کنشگران کارزار به خوبی بر این واقعیت واقفیم که بین ۲۲ تا ۲۷ هزار اسمی که الان جمعآوری کردهایم، تمام جنایتی نیست که جمهوری اسلامی در این سی سال انجام داده است. بنابراین، احتیاج به اطلاعات بیشتر داریم.
کسانی که این نوشته را میخوانند، اگر برادر، خواهر، پدر، مادر و اعضای فامیلشان، جزو جانسپردگان دههی ۶۰ هستند، به سایت ما نگاه کنند. اگر اسم او را نمیبینید، با ما تماس بگیرید و اسمش را بدهند.
اگر میدانید که همکلاسیتان، هممحلیتان، همکارتان و… جزو جانسپردگان دههی ۶۰ است، منتها اسمش اینجا نیست، با ما تماس بگیرید و اسم و نشانیاش را به ما بدهید.
اگر جزو خانوادههای جانباختگان هستید که اساساً تمامی این پروژه مال شماست؛ در مرحلهی اول، دادخواهی خانوادهی جانسپردگان و جانباختگان دههی ۶۰ است. به پای این کار بیایید و به این کارزار کمک کنید.
اخبار روز:
العربیه. نت: نادر کریمی روزنامه نگار ایرانی زندانی در بند ٣۵۰ زندان اوین، طی نوشته ای که در اختیار "العربیه.نت" قرار گرفته، به افشاگری در رابطه با روابط پنهان ایران و اسرائیل پرداخته است.
نادر کریمی جونی روزنامه نگار منتقد دولت، که جانباز جنگ ایران و عراق نیز هست سردبیری روزنامه های سیاست روز، جهان صنعت و مجله هایی چون گزارش را بر عهده داشت و بیش از دو سال و نیم است که در زندان به سر می برد. او در دادگاه بدوی به دهسال و در دادگاه تجدیدنظر به پنج سال زندان محکوم شده است. او چند ماه پیش اقدام به مصاحبه ای تلویزونی با تلویزیون رسمی جمهوری اسلامی ایران کرد که در این مقاله گفته این مصاحبه و اعترافات در آن با اجبار نیروهای اطلاعات ایران بوده است.
او توضیح داده که برای نوشتن یک کتاب با تعدادی از ماموران موساد مصاحبه کرده بود و اینک بخشی از دستاوردهای این مصاحبه ها را به اطلاع مردم می رساند. وی همچنین توضیح داده است که پس از آزادی مشروح تحقیقات خود در باره روابط ایران و اسراییل را به شکل یک کتاب منتشر خواهد کرد.
جنگ لفظی
نادر کریمی با اشاره به جنگ لفظی میان ایران و اسرائیل نوشته است: "لفاظی ها و ماجراجویی های تهران در برابر تل آویو، دست کم بسیاری از مسلمانان را متقاعد کرده که جمهوری اسلامی ایران بزرگترین و یا حداقل یکی از بزرگترین دشمنان اسراییل و در عین حال اصلی ترین و یا دست کم یکی از اصلی ترین حامیان فلسطینی ها در جهان است ."
او تاکید کرده که این باور کمتر به چالش کشیده شده است و عدم دست عدم دستیابی ناظران، تحلیلگران و روزنامه نگاران به تصمیم سازان و از جمله مهم ترین آنها ماموران و استراتژیست های سرویس های امنیتی دو کشور و گاه بی اطلاعی از واقعیتهای روابط تهران و تل آویو ناظران را در کوچه های بن بست لفاظی های دیپلماتیک متوقف کرده است.
این روزنامه نگار تاکید می کند که دولت های ایران و اسرائیل رسانه و کارشناسان مطبوعاتی را برای دمیدن در بادکنک دشمنی و نمایش هر چه هیجانی تر تخاصم مورد استفاده ابزاری قرار می دهند. اما به گفته او "در پشت این نمایش هیجانی، واقعیت دیگری در جریان است."
دشمنی کاسبکارانه
نادر کریمی خود به این نکته اشاره می کند که طی سالها گفتگو با دیپلماتها ی ایرانی و مطالعه نقشه دشمنی ایران و اسراییل همواره این ابهام هایش در باره ماهیت این دشمنی افزوده شده است. او معتقد است که به جای دشمنی در حقیقت نمایش دشمنی میان دو طرف وجود دارد که ابزاری است برای کاسبکاری سیاسی.
او تاکید می کند: "تردیدی نیست که تهران و تل آویو ،حداقل در گفتار دشمنی نسبت به یکدیگر را پنهان نمی سازند. اما هدف این دشمنی، بر خلاف آن چه تبلیغ می شود، عموما ماهیتی کاسبکارانه و منفعت طلبانه دارد."
دیدار با ماموران موساد
نادر کریمی درباره دیدار خود با ماموران سازمان اطلاعات اسرائیل "موساد" در ترکیه می گوید: "به عنوان یک روزنامه نگار که تنها در مقابل اعتقاداتم و افکار عمومی متعهدم، انجام این تحقیقات را بدون گفت و گو با مقامات امنیتی دو طرف ناقص می دانم. اما کجا و چگونه می توان با عوامل سرویس های اطلاعاتی ایران و اسراییل ملاقات کرد و احتمالا حرفهای نسبتا واقعی را از زبان آنان شنید؟ اعتراف می کنم که دیدار با ماموران میز ایران در موساد بسیار ایمن تر، کم هزینه تر و ساده تر از دیدار با ماموران میز اسراییل در وزارت اطلاعات ایران بوده است. چرا که کافی بود تا من نقش روزنامه نگار مخالف دولت ایران را که علاقه مند به براندازی جمهوری اسلامی ایران است، برای ماموران ایرانی الاصل موساد و در استانبول ترکیه بازی کنم و اعتماد نسبی آنان را جلب و زمینه ملاقات و گفت و گو با آنها را کنم."
کسب اطلاعات از سرویس اطلاعاتی ایران
او درباره نحوه کسب اطلاعات از سازمان اطلاعات ایران نوشته است: "اما من برای سرویس اطلاعاتی ایران، که با همکاری سرویس اطلاعاتی ترکیه نه فقط مراجعه کنندگان که گاهی حتی داخل کنسولگری اسراییل را هم زیر نظر دارد، نقش یک متهم احمق و پشیمان که دچار اشتباه شده را بازی و تلاش کردم تا در خلال بازجویی از اطلاعات و تحلیل های کارشناسان دستگاه اطلاعاتی ایران آگاه شوم."
و سپس ادعا کرده است: "البته بعد از حدود ۲۰ ساعت مصاحبه و گفت و گو و حدود دو ماه مکاتبه و تبادل نظر با ماموران موساد، تحمل ۲۰۰ تا ۲۱۰ ساعت بازجویی در وزارت اطلاعات ایران که ۱٣۰ تا ۱۵۰ ساعت آن به گفتگو و گاه شکنجه فیزیکی گذشت، مابقی آن به نوشتن اعترافات سپری شده چندان ساده نیست . اما باید تصریح کنم که تخلیه اطلاعاتی ماموران وزارت اطلاعات در خلال گفتگو و بازجویی ساده تر از کسب اطلاعات از ماموران اسراییلی بوده است."
خرید کالاهای اسرائیلی توسط ایران
نادر کریمی در ادامه به خرید کالاهای اسرائیلی توسط ایران اشاره کرده و نوشته است: "ایران در حالی که با خشم و هیجان علیه اسرائیل و به نفع مظلومیت فلسطینی ها شعار می دهد و مقاماتش در داخل و خارج از کشور برای بسیج افکار عمومی در این باره تلاش می کنند گاهی کالاهای مصرفی مانند میوه جات را هم از میان محصولات اسراییلی و یا شرکتهای دارای اصالت اسرائیلی انتخاب می کند و از این بابت اقتصاد به اصطلاح دشمن خویش را فربه می کنند. تهیه فهرست کالاهای اسراییلی و شرکتهای ماهیتا اسراییلی که قرار است مشمول ممنوعیت خرید از سوی ایرانیان شود نه فقط تهیه نشده که به اظهار ماموران ایرانی چشم اندازی برای تهیه ندارد."
معاملات ایران و اسرائیل در زمان جنگ
این روزنامه نگار زندانی در بخش دیگری از نوشته خود ادعا کرده: "از زمان جنگ تاکنون، معامله گران ایرانی با جیب های پر از پول همواره پای ثابت خرید سلاح و تجهیزات گران قیمت غربی از دلالان حریص و طماع اسراییلی سلاح بوده اند و مشتریان دست و دلباز ایرانی در سبد خرید از دلالان اسراییلی همواره اقلام استراتژیک را با چند برابر قیمت دریافت کرده اند."
او درباره تجهزیات خریداری شده نوشته است: "از عکس های ماهواره ای مناطق عملیاتی در عملیات والفجر تا اقلام جنگ الکترونیک، رادارهای فوق حساس، بی سیم های رمزکننده و مکالمات و .. که علی اشتری مامور خرید آنها از دلالان اسراییلی بوده همه و همه فقط گوشه ای از معاملاتی است که ایران و دلالان اسراییلی در خاموشی و سکوت انجام می دهند."
علی اشتری بازرگان ایرانی است که حدود سه سال پیش به اتهام جاسوسی برای اسرائیل اعدام شد.
ورود و خروج آسان ماموران اسرائیلی به ایران
نادر کریمی می گوید در کتابی که پس از آزادی از زندان خواهد نوشت توضیح خواهد داد که در تمامی ٣۱ سال گذشته چگونه جمهوری اسلامی ایران دشمنی با اسراییل را به ابزاری برای آن چه "راهزنی و اخاذی سیاسی" نامیده، تبدیل کرده است.
او ادامه داده است: "علاوه بر این توضیح خواهم داد که چگونه ماموران سرویس اطلاعاتی اسراییلی به راحتی و با گذرنامه های غیراسراییلی به ایران سفر می کنند در نقاط مختلف ایران عکس یادگاری می گیرند، با رابطان خود دیدار می کنند و در مقابل چشم وزارت اطلاعات از ایران خارج می شوند."
ماجرای علی اشتری
نادر کریمی مدعی است: "یکی از ساده ترین عملیات های اسراییل به پس از در گذشت علی اشتری که به عنوان جاسوس هسته ای ایران به افکار عمومی معرفی شد باز می شود. هنگامی که علی اشتری در صبح دوشنبه ۲٨/۷/ ٨۷ در اتاق ۱۲۴ بازداشتگاه ۲۰۹ وزارت اطلاعات بر اثر حمله قلبی در گذشت، ظرف کمتر از ۴٨ ساعت اسراییلی ها از مرگ وی آگاه شدند و یک جاسوس کرد ایرانی اهل بوکان را که قرار بود با اشتری مبادله شود، صبح چهارشنبه ٣۰/٨/٨۷ در اسراییل اعدام کرد و وزارت اطلاعات ایران ناچار شد شنبه ٣/٨/٨۷ اعلام کند که اشتری به ارتکاب فعالیتهای جاسوسی اعدام شده است."
فلسطینی ها ابزاری برای جاسوسی
این روزنامه نگار ایرانی با اشاره به حضور برخی فلسطینی ها در ایران برای ادامه تحصل در این کشور نوشته است: "بسیاری از فلسطینی هایی که به اصرار نمایندگان سیاسی و یا فرهنگی ایران برای ادامه تحصیل در حوزه علمیه و دانشگاه های ایران اقامت می کنند، برای جاسوسی علیه گروه های فلسطینی، سفارتخانه های عربی در تهران و یا کشورهای عربی تحت فشار گذاشته می شوند."
او سپس به بیان نمونه ای در این باره می پردازد: "تنها یکی از نمونه های این دانشجویان فردی به نام ایمن ابوخمیش است که اتفاقا مذهب خود را به شیعه تغییر داده بود . وی دانشجوی دکترای تاریخ اسلام دانشگاه تربیت مدرس تهران بود و مجبور به جاسوسی علیه سفارت خانه های اردن و سودان به نفع وزارت اطلاعات ایران بود. سرانجام دولت ایران دستمزد وی را با حبسی پانزده ماهه و اخراج از ایران پرداخت کرد."
اسرائیل زمینه ساز عرضه اندام ایران
نادر کریمی در ادامه نوشته است: "کارشناسان وزارت اطلاعات ایران می گویند، وجود یک اسراییل که گاهی با لفاظی ها و رفتار ماجراجویانه در سرزمین های اشغالی زمینه عرض اندام جمهوری اسلامی ایران را فراهم کند، برای دیپلماسی ایران در منطقه خاورمیانه و نیز در تحت فشار گذاشتن دولت های عرب از طریق تحریک شهروندان افکار عمومی این کشورها ضروری است."
او مدعی شده است که در این تحلیل ها هم چنین تاکید می شود جمهوری اسلامی ایران به تنهایی یکی از بزرگترین موانع برقراری آرامش در سرزمین های اشغالی است و اتفاقا برای تهران چندان مهم نیست که در اثر تحریک فلسطینی ها چه تعداد از ساکنان سرزمین های اشغالی جان خود را از دست بدهند.
سقوط جمهوری اسلامی اولویت اسرئیل نیست
این روزنامه نگار زندانی در ادامه اطلاعاتی که در یک مقاله در اختیار العربیه قرار گرفت نوشته است که گفت و گو با ماموران سرویس اطلاعاتی اسراییل او را متقاعد کرده که سقوط جمهوری اسلامی ایران حداقل در کوتاه مدت یا میان مدت چندان با منافع اسراییل سازگار نیست. او در این باره افزوده است: "شعارهای ضد اسراییلی و ماجراجویی های ایران، بهترین اهرم برای مظلوم نمایی اسراییل در جهان، اعمال فشار بیشتر علیه فلسطینی ها، فرار از انجام تعهدات و مسوولیت های منطقه ای و بین المللی و دست آخر جذب هر چه بیشتر کمک های اروپایی و آمریکایی است."
او تاکید کرده است: "در حقیقت اسراییل به بهانه رفتار نه چندان عاقلانه ایران نه فقط شهروندان فلسطینی که ملت عرب را هم تحت فشار می گذارد و روند امتیاز گیری کشورهای عربی در گفت و گوهای صلح خاورمیانه را ناکام می گذارد. بی جهت نیست که تحلیل گران کویتی، اردنی و سعودی خطر ایران برای کشورهای عربی را بیشتر از خطر اسراییل ارزیابی می کنند."
او در ادامه تاکید می کند که "عمیقا بر این باورم که اسراییل مطلقا هیچ برنامه ای برای پیش دستی در اقدام نظامی علیه ایران ندارد و حتی در صورت حمله موشکی ایران، تل آویو مانند آن چه در جنگ عراق رفتار کرد، از حمله متقابل پرهیز خواهد کرد."
او در بخش دیگری افزوده است: "برای تل آویو یک ایران منزوی، گرفتار، فقیر و ...که رهبرانش با انجام فعالیتها و آزمایش های تسلیحاتی و ماجراجویی های بی محتوا و لفاظی های تو خالی هراس را در منطقه گسترش دهند عنصری مثبت تلقی می شود . شاهد این ادعا مشغول ساختن ایران به فعالیتهای پر حجم و پر از هزینه تسلیحاتی است که ایالات متحده و اسراییل ایران را به انجام آن تحریک می کنند."
العربیه. نت: نادر کریمی روزنامه نگار ایرانی زندانی در بند ٣۵۰ زندان اوین، طی نوشته ای که در اختیار "العربیه.نت" قرار گرفته، به افشاگری در رابطه با روابط پنهان ایران و اسرائیل پرداخته است.
نادر کریمی جونی روزنامه نگار منتقد دولت، که جانباز جنگ ایران و عراق نیز هست سردبیری روزنامه های سیاست روز، جهان صنعت و مجله هایی چون گزارش را بر عهده داشت و بیش از دو سال و نیم است که در زندان به سر می برد. او در دادگاه بدوی به دهسال و در دادگاه تجدیدنظر به پنج سال زندان محکوم شده است. او چند ماه پیش اقدام به مصاحبه ای تلویزونی با تلویزیون رسمی جمهوری اسلامی ایران کرد که در این مقاله گفته این مصاحبه و اعترافات در آن با اجبار نیروهای اطلاعات ایران بوده است.
او توضیح داده که برای نوشتن یک کتاب با تعدادی از ماموران موساد مصاحبه کرده بود و اینک بخشی از دستاوردهای این مصاحبه ها را به اطلاع مردم می رساند. وی همچنین توضیح داده است که پس از آزادی مشروح تحقیقات خود در باره روابط ایران و اسراییل را به شکل یک کتاب منتشر خواهد کرد.
جنگ لفظی
نادر کریمی با اشاره به جنگ لفظی میان ایران و اسرائیل نوشته است: "لفاظی ها و ماجراجویی های تهران در برابر تل آویو، دست کم بسیاری از مسلمانان را متقاعد کرده که جمهوری اسلامی ایران بزرگترین و یا حداقل یکی از بزرگترین دشمنان اسراییل و در عین حال اصلی ترین و یا دست کم یکی از اصلی ترین حامیان فلسطینی ها در جهان است ."
او تاکید کرده که این باور کمتر به چالش کشیده شده است و عدم دست عدم دستیابی ناظران، تحلیلگران و روزنامه نگاران به تصمیم سازان و از جمله مهم ترین آنها ماموران و استراتژیست های سرویس های امنیتی دو کشور و گاه بی اطلاعی از واقعیتهای روابط تهران و تل آویو ناظران را در کوچه های بن بست لفاظی های دیپلماتیک متوقف کرده است.
این روزنامه نگار تاکید می کند که دولت های ایران و اسرائیل رسانه و کارشناسان مطبوعاتی را برای دمیدن در بادکنک دشمنی و نمایش هر چه هیجانی تر تخاصم مورد استفاده ابزاری قرار می دهند. اما به گفته او "در پشت این نمایش هیجانی، واقعیت دیگری در جریان است."
دشمنی کاسبکارانه
نادر کریمی خود به این نکته اشاره می کند که طی سالها گفتگو با دیپلماتها ی ایرانی و مطالعه نقشه دشمنی ایران و اسراییل همواره این ابهام هایش در باره ماهیت این دشمنی افزوده شده است. او معتقد است که به جای دشمنی در حقیقت نمایش دشمنی میان دو طرف وجود دارد که ابزاری است برای کاسبکاری سیاسی.
او تاکید می کند: "تردیدی نیست که تهران و تل آویو ،حداقل در گفتار دشمنی نسبت به یکدیگر را پنهان نمی سازند. اما هدف این دشمنی، بر خلاف آن چه تبلیغ می شود، عموما ماهیتی کاسبکارانه و منفعت طلبانه دارد."
دیدار با ماموران موساد
نادر کریمی درباره دیدار خود با ماموران سازمان اطلاعات اسرائیل "موساد" در ترکیه می گوید: "به عنوان یک روزنامه نگار که تنها در مقابل اعتقاداتم و افکار عمومی متعهدم، انجام این تحقیقات را بدون گفت و گو با مقامات امنیتی دو طرف ناقص می دانم. اما کجا و چگونه می توان با عوامل سرویس های اطلاعاتی ایران و اسراییل ملاقات کرد و احتمالا حرفهای نسبتا واقعی را از زبان آنان شنید؟ اعتراف می کنم که دیدار با ماموران میز ایران در موساد بسیار ایمن تر، کم هزینه تر و ساده تر از دیدار با ماموران میز اسراییل در وزارت اطلاعات ایران بوده است. چرا که کافی بود تا من نقش روزنامه نگار مخالف دولت ایران را که علاقه مند به براندازی جمهوری اسلامی ایران است، برای ماموران ایرانی الاصل موساد و در استانبول ترکیه بازی کنم و اعتماد نسبی آنان را جلب و زمینه ملاقات و گفت و گو با آنها را کنم."
کسب اطلاعات از سرویس اطلاعاتی ایران
او درباره نحوه کسب اطلاعات از سازمان اطلاعات ایران نوشته است: "اما من برای سرویس اطلاعاتی ایران، که با همکاری سرویس اطلاعاتی ترکیه نه فقط مراجعه کنندگان که گاهی حتی داخل کنسولگری اسراییل را هم زیر نظر دارد، نقش یک متهم احمق و پشیمان که دچار اشتباه شده را بازی و تلاش کردم تا در خلال بازجویی از اطلاعات و تحلیل های کارشناسان دستگاه اطلاعاتی ایران آگاه شوم."
و سپس ادعا کرده است: "البته بعد از حدود ۲۰ ساعت مصاحبه و گفت و گو و حدود دو ماه مکاتبه و تبادل نظر با ماموران موساد، تحمل ۲۰۰ تا ۲۱۰ ساعت بازجویی در وزارت اطلاعات ایران که ۱٣۰ تا ۱۵۰ ساعت آن به گفتگو و گاه شکنجه فیزیکی گذشت، مابقی آن به نوشتن اعترافات سپری شده چندان ساده نیست . اما باید تصریح کنم که تخلیه اطلاعاتی ماموران وزارت اطلاعات در خلال گفتگو و بازجویی ساده تر از کسب اطلاعات از ماموران اسراییلی بوده است."
خرید کالاهای اسرائیلی توسط ایران
نادر کریمی در ادامه به خرید کالاهای اسرائیلی توسط ایران اشاره کرده و نوشته است: "ایران در حالی که با خشم و هیجان علیه اسرائیل و به نفع مظلومیت فلسطینی ها شعار می دهد و مقاماتش در داخل و خارج از کشور برای بسیج افکار عمومی در این باره تلاش می کنند گاهی کالاهای مصرفی مانند میوه جات را هم از میان محصولات اسراییلی و یا شرکتهای دارای اصالت اسرائیلی انتخاب می کند و از این بابت اقتصاد به اصطلاح دشمن خویش را فربه می کنند. تهیه فهرست کالاهای اسراییلی و شرکتهای ماهیتا اسراییلی که قرار است مشمول ممنوعیت خرید از سوی ایرانیان شود نه فقط تهیه نشده که به اظهار ماموران ایرانی چشم اندازی برای تهیه ندارد."
معاملات ایران و اسرائیل در زمان جنگ
این روزنامه نگار زندانی در بخش دیگری از نوشته خود ادعا کرده: "از زمان جنگ تاکنون، معامله گران ایرانی با جیب های پر از پول همواره پای ثابت خرید سلاح و تجهیزات گران قیمت غربی از دلالان حریص و طماع اسراییلی سلاح بوده اند و مشتریان دست و دلباز ایرانی در سبد خرید از دلالان اسراییلی همواره اقلام استراتژیک را با چند برابر قیمت دریافت کرده اند."
او درباره تجهزیات خریداری شده نوشته است: "از عکس های ماهواره ای مناطق عملیاتی در عملیات والفجر تا اقلام جنگ الکترونیک، رادارهای فوق حساس، بی سیم های رمزکننده و مکالمات و .. که علی اشتری مامور خرید آنها از دلالان اسراییلی بوده همه و همه فقط گوشه ای از معاملاتی است که ایران و دلالان اسراییلی در خاموشی و سکوت انجام می دهند."
علی اشتری بازرگان ایرانی است که حدود سه سال پیش به اتهام جاسوسی برای اسرائیل اعدام شد.
ورود و خروج آسان ماموران اسرائیلی به ایران
نادر کریمی می گوید در کتابی که پس از آزادی از زندان خواهد نوشت توضیح خواهد داد که در تمامی ٣۱ سال گذشته چگونه جمهوری اسلامی ایران دشمنی با اسراییل را به ابزاری برای آن چه "راهزنی و اخاذی سیاسی" نامیده، تبدیل کرده است.
او ادامه داده است: "علاوه بر این توضیح خواهم داد که چگونه ماموران سرویس اطلاعاتی اسراییلی به راحتی و با گذرنامه های غیراسراییلی به ایران سفر می کنند در نقاط مختلف ایران عکس یادگاری می گیرند، با رابطان خود دیدار می کنند و در مقابل چشم وزارت اطلاعات از ایران خارج می شوند."
ماجرای علی اشتری
نادر کریمی مدعی است: "یکی از ساده ترین عملیات های اسراییل به پس از در گذشت علی اشتری که به عنوان جاسوس هسته ای ایران به افکار عمومی معرفی شد باز می شود. هنگامی که علی اشتری در صبح دوشنبه ۲٨/۷/ ٨۷ در اتاق ۱۲۴ بازداشتگاه ۲۰۹ وزارت اطلاعات بر اثر حمله قلبی در گذشت، ظرف کمتر از ۴٨ ساعت اسراییلی ها از مرگ وی آگاه شدند و یک جاسوس کرد ایرانی اهل بوکان را که قرار بود با اشتری مبادله شود، صبح چهارشنبه ٣۰/٨/٨۷ در اسراییل اعدام کرد و وزارت اطلاعات ایران ناچار شد شنبه ٣/٨/٨۷ اعلام کند که اشتری به ارتکاب فعالیتهای جاسوسی اعدام شده است."
فلسطینی ها ابزاری برای جاسوسی
این روزنامه نگار ایرانی با اشاره به حضور برخی فلسطینی ها در ایران برای ادامه تحصل در این کشور نوشته است: "بسیاری از فلسطینی هایی که به اصرار نمایندگان سیاسی و یا فرهنگی ایران برای ادامه تحصیل در حوزه علمیه و دانشگاه های ایران اقامت می کنند، برای جاسوسی علیه گروه های فلسطینی، سفارتخانه های عربی در تهران و یا کشورهای عربی تحت فشار گذاشته می شوند."
او سپس به بیان نمونه ای در این باره می پردازد: "تنها یکی از نمونه های این دانشجویان فردی به نام ایمن ابوخمیش است که اتفاقا مذهب خود را به شیعه تغییر داده بود . وی دانشجوی دکترای تاریخ اسلام دانشگاه تربیت مدرس تهران بود و مجبور به جاسوسی علیه سفارت خانه های اردن و سودان به نفع وزارت اطلاعات ایران بود. سرانجام دولت ایران دستمزد وی را با حبسی پانزده ماهه و اخراج از ایران پرداخت کرد."
اسرائیل زمینه ساز عرضه اندام ایران
نادر کریمی در ادامه نوشته است: "کارشناسان وزارت اطلاعات ایران می گویند، وجود یک اسراییل که گاهی با لفاظی ها و رفتار ماجراجویانه در سرزمین های اشغالی زمینه عرض اندام جمهوری اسلامی ایران را فراهم کند، برای دیپلماسی ایران در منطقه خاورمیانه و نیز در تحت فشار گذاشتن دولت های عرب از طریق تحریک شهروندان افکار عمومی این کشورها ضروری است."
او مدعی شده است که در این تحلیل ها هم چنین تاکید می شود جمهوری اسلامی ایران به تنهایی یکی از بزرگترین موانع برقراری آرامش در سرزمین های اشغالی است و اتفاقا برای تهران چندان مهم نیست که در اثر تحریک فلسطینی ها چه تعداد از ساکنان سرزمین های اشغالی جان خود را از دست بدهند.
سقوط جمهوری اسلامی اولویت اسرئیل نیست
این روزنامه نگار زندانی در ادامه اطلاعاتی که در یک مقاله در اختیار العربیه قرار گرفت نوشته است که گفت و گو با ماموران سرویس اطلاعاتی اسراییل او را متقاعد کرده که سقوط جمهوری اسلامی ایران حداقل در کوتاه مدت یا میان مدت چندان با منافع اسراییل سازگار نیست. او در این باره افزوده است: "شعارهای ضد اسراییلی و ماجراجویی های ایران، بهترین اهرم برای مظلوم نمایی اسراییل در جهان، اعمال فشار بیشتر علیه فلسطینی ها، فرار از انجام تعهدات و مسوولیت های منطقه ای و بین المللی و دست آخر جذب هر چه بیشتر کمک های اروپایی و آمریکایی است."
او تاکید کرده است: "در حقیقت اسراییل به بهانه رفتار نه چندان عاقلانه ایران نه فقط شهروندان فلسطینی که ملت عرب را هم تحت فشار می گذارد و روند امتیاز گیری کشورهای عربی در گفت و گوهای صلح خاورمیانه را ناکام می گذارد. بی جهت نیست که تحلیل گران کویتی، اردنی و سعودی خطر ایران برای کشورهای عربی را بیشتر از خطر اسراییل ارزیابی می کنند."
او در ادامه تاکید می کند که "عمیقا بر این باورم که اسراییل مطلقا هیچ برنامه ای برای پیش دستی در اقدام نظامی علیه ایران ندارد و حتی در صورت حمله موشکی ایران، تل آویو مانند آن چه در جنگ عراق رفتار کرد، از حمله متقابل پرهیز خواهد کرد."
او در بخش دیگری افزوده است: "برای تل آویو یک ایران منزوی، گرفتار، فقیر و ...که رهبرانش با انجام فعالیتها و آزمایش های تسلیحاتی و ماجراجویی های بی محتوا و لفاظی های تو خالی هراس را در منطقه گسترش دهند عنصری مثبت تلقی می شود . شاهد این ادعا مشغول ساختن ایران به فعالیتهای پر حجم و پر از هزینه تسلیحاتی است که ایالات متحده و اسراییل ایران را به انجام آن تحریک می کنند."
اخبار روز:
گروهی از دانشجویان غزه در فلسطین در اعتراض به زندگی جهنمی خود و برای تغییر آن مانیفستی را منتشر کرده اند. کمیته هماهنگی برای ایجاد تشکل کارگری متن این مانیفست را همراه با گزارش خبرنگار روزنامه ی انگلیسی Observer از نویسندگان این مانیفست به فارسی ترجمه کرده است.
گزارش Observer
«با دانشجویان در اتاقی لخت و خالی در ساختمانی در مرکز شهر غزه دیدار می کنم. شرط این دیدار آن است که از هیچ کس عکس نگیرم و اسامی واقعی دانشجویان را نپرسم. پس از انتشار آنچه «مانیفست جوانان غزه برای تغییر وضع موجود» نام گرفته است، اولین بار است که گروهی از جوانان فعال سایبری در فلسطین موافقت کرده اند که با یک خبرنگار ملاقات کنند. این مانیفست سند شورانگیزی است - با بیانی شجاعانه و نیرویی خروشان - که هزاران نفر را در اینترنت مجذوب خود نموده و دانشجویان جوان دانشگاه ها را برانگیخته و در همان حال دلواپس کرده است. یکی از این دانشجویان که خود را «ابو جورج» می نامد، می گوید «نه فقط زندگی ما بلکه زندگی خانواده هایمان نیز در خطر است.»
«مانیفست جوانان غزه برای تغییر وضع موجود» فریاد نامعمول و پرشوری است که در آن مردان و زنان جوان غزه – که نیمی از جمعیت ۱/۵ میلیونی آن زیر ۱٨ ساله اند – اعلام می کنند که دیگر بس است. متن مانیفست با این عبارات آغاز می شود : «گند بزنند حماس را. گند بزنند اسرائیل را. گند بزنند الفتح را. گند بزنند سازمان ملل را. گند بزنند آژانس امداد و کار سازمان ملل برای پناهندگان فلسطینی (UNRWA) را. گند بزنند آمریکا را! ما جوانان غزه از اسرائیل، حماس، اشغال، تجاوز به حقوق بشر و بی تفاوتی جامعه بین المللی حالمان به هم می خورد!»
مانیفست سپس به شرح جزئیات تحقیر و سرخوردگی روزانه مردم در نوار غزه می پردازد، قطعه زمینی از فلسطین که پس از آن که حماس در سال ۲۰۰۶ در آن به قدرت رسید، عملا توسط اسرائیل و مصر از بدنه جهان جدا شده است.
جوانان غزه مانیفست خود را این گونه ادامه می دهند : «ما اینجا در غزه نگران آنیم که به زندان بیفتیم، بازجویی شویم، کتک بخوریم، شکنجه شویم، بمب بر سرمان بریزد و کشته شویم. ما می ترسیم زندگی کنیم، زیرا برای هر قدمی که در هر مورد برمی داریم باید کلی فکر کنیم که نکند برایمان عواقب ناگواری داشته باشد. همه با محدودیت روبه روییم. نمی توانیم آن طور که می خواهیم عمل کنیم، آن طور که می خواهیم حرف بزنیم، نمی توانیم کاری را که دوست داریم بکنیم، گاه حتی نمی توانیم آن طور که می خواهیم فکر کنیم زیرا اشغال سرزمین با چنان شدتی ما را در چنگال خود فشرده که مغزها و قلب هایمان را به درد آورده و ما را واداشته که خود را به دریای اشک حرمان و خشم بسپاریم!»
متن مانیفست با یک مطالبه سه گانه پایان می پذیرد : «ما سه چیز می خواهیم. می خواهیم آزاد باشیم. می خواهیم زندگی بهنجار داشته باشیم. می خواهیم در صلح زندگی کنیم. آیا مطالبه این ها چیز زیادی است؟»
این گروه در فیس بوک مانیفست خود را این گونه معرفی می کند : «جوانان غزه خشم خود را بیرون می ریزند.» این جوانان سه هفته پیش که مانیفست را نوشتند یک سال به خود مهلت دادند تا حمایت کافی را برای انجام کارهای بعدی به دست آورند. اما این متن با سرعت غیر منتظره ای پخش شده و هزاران پشتیبان به دست آورده است- که بسیاری از آنان فعالان حقوق بشر هستند- که همه آمادگی خود را برای کمک به آن اعلام کرده اند.
اینک نویسندگان مانیفست درحال بررسی تاثیر سندی هستند که انتشارش می تواند نقطه عطفی در زندگی مردم غزه باشد. یکی از آنان می گوید «ما انتظار نداشتیم مانیفست با چنین استقبالی روبه رو شود.» هشت نفر - سه زن و پنج مرد - متن را نوشته اند. آنان دانشجویانی معمولی هستند، از طیف سکولار جامعه غزه. همه خود را دانشجویانی غیرسیاسی می دانند که از تنش ها و رقابت هایی که مردم فلسطین را به سیاهی لشکر جریان های سیاسی تبدیل کرده است منزجرند، جریان های حماس که بر غزه حکومت می کند و الفتح که حزب سکولاری است که دولت خودگردان فلسطین را که در وست بانک بنیان گذاشته شد اداره می کند. یکی از اعضای گروه می گوید «سیاست چیز مزخرفی است که به زندگی ما گند می زند. سیاستمداران فقط به فکر پول و حامیان خود هستند. فقط اسرائیلی ها از این سیاهی لشکرشدن مردم سود می برند.»
دو تن از اعضای گروه تا کنون چند بار توسط حکومت غزه دستگیر شده و در کنار اتهامات دیگر به رفتار «غیراخلاقی» متهم شده اند. آن ها می گویند در زندان مورد بدرفتاری قرار گرفته اند و ادعا می کنند که تنبیه بدنی و روانی در بازداشتگاه های غزه امری عادی است.
یکی دیگر از آن ها می گوید از یکی از دانشگاه های آمریکا بورس گرفته است اما اسرائیل اجازه مسافرت به او نمی دهد. یکی از دانشجویان که می خواهد او را «ابو یازن» بنامیم، می گوید «قرار است ما موتور تغییر این جامعه باشیم، اما صدای ما را خاموش می کنند. در مطبوعات، در دانشگاه و در جامعه نمی توانی آزادانه و خارج از چهارچوب معمول حرف بزنی بی آن که خطری متوجه خودت و خانواده ات شود.» هم او اضافه می کند : «در مدرسه، خیابان و همه جای غزه احساس می کنی که تحت نظری. هر لحظه امکان دارد به زندان بیفتی. [حماس] تو را تهدید می کند که آبروی خودت و خانواده ات را خواهد برد و این کا را هم خواهدکرد.»
این جوانان جز خودشان نماینده هیچ کس دیگر نیستند. اما فراخوان آنان به تغییر وضع موجود سخت طنین انداز شده است، نه فقط در خارج بلکه در داخل غزه. صفحه آنان در فیس بوک هم اکنون هزاران دوست پیدا کرده است که بسیاری از آنان در نوار غزه زندگی می کنند.
سرخوردگی این جوانان دلایل متعددی دارد. محاصره غزه توسط اسرائیل باعث ممنوعیت ورود و خروج بدون مجوز مردم شده است، مجوزی که به دست آوردن اش دشوار است. دشوارترین کار برای دانشجویان غزه که می خواهند در خارج درس بخواهند نه پذیرش دانشگاه های خارج یا گرفتن بورس از آن ها بلکه مسافرت به خارج است.
در داخل غزه بهبودی در اوضاع به چشم نمی خورد. گلوله باران غزه توسط اسرائیل که به دنبال شلیک موشک به اسرائیل توسط مبارزان فلسطینی انجام می گیرد جزئی از زندگی روزانه مردم است. قطع برق و اوضاع مصیبت بار بهداشت از جمله عوارض جانبی محاصره اقتصادی غزه است.
میزان بالای بیکاری در غزه و دسترسی اندک فارغ التحصیلان آن به دیگر بازارهای کار این احساس را در بسیاری از اینان به وجود آورده است که به بن بست رسیده اند. برخی از آنان به امید روزهای بهتر آینده به تحصیل ادامه می دهند و مدرک بالاتر می گیرند و از طریق اینترنت زبان های خارجی بیشتری را می آموزند. برخی دیگر وقت کشی می کنند و هر روز با دوستان شان قلیان می کشند. شمار کسانی که برای تسکین زخم ها و سرخوردگی هایشان به مواد مخدر پناه می برند روز به روز بیشتر می شود.
بیرون رفتن و دیدار با دوستان در کافه ها - چه رسد به کلوب ها و دیسکوتک ها - یا حضور در رویدادهای فرهنگی روز به روز دشوارتر می شود، زیرا حماس این ها را نشانه «هجوم فرهنگی» غرب می داند و آن را سرکوب می کند.
در غزه تئاتر وجود ندارد و جز اجرای سرودهای اسلامی که توسط نهادهای حماس سازمان داده می شود کمتر پیش می آید که کنسرت های موسیقی اجرا شود. در مکان هایی که مردان و زنان جوان می توانند یکدیگر را ببینند، که جوانان کمتر محافظه کار آن ها را «مفر» می دانند، پلیس به سرعت سراغ زوج های جوانی که فکر می کند زن و شوهر یا نامزد یکدیگر نیستند می رود و از آن ها بازجویی می کند.
آخرین اتفاقی که کاسه صبر نویسندگان مانیفست را لبریز کرد ماه پیش روی داد، وقتی حماس شارِک ((Sharek را بست. شارِک سازمانی است که از سوی نهادهای بین المللی تامین مالی می شود و به هزاران جوان و نوجوان فلسطینی در غزه خدمات آموزشی و تابستانی می دهد. محل شارِک درعین حال پاتوقی بود برای جمع شدن جوانان آزاداندیش تر غزه. سازمان دیده بان حقوق بشر اخیرا بیانیه ای صادر کرد و بستن شارِک را محکوم نمود. این سازمان اعلام کرد که حماس باید اجازه دهد که سازمانی که به کودکان و جوانان کمک می کند دوباره فعالیت کند و کسانی را که موجب اذیت و آزار کارگران آن شده اند، مجازات کند.»
به گفته ایحاب الغسین، سخنگوی وزارت کشور حماس، مشکلاتی که جوانان ناراضی غزه آن ها را پررنگ نشان می دهند گاه نتیجه افراطی گری ماموران است. او گفت «در غزه هیچ قانونی وجود ندارد که کنارهم نشستن زنان و مردان در مکان های عمومی را منع کرده باشد. اما برخی ماموران پلیس به ابتکار خود از زوج های جوان بازجویی می کنند. این ماموران باید تنبیه شوند.»
او می گوید دلیل تعهد دولت به نسل جوان غزه این است که سال ۲۰۱۱ را «سال جوانان» اعلام کرده است. اما نویسندگان مانیفست ناراضی تر از آنند که این گونه ابتکارهای نمادین آنان را راضی کند. این گروه این روزها اکثر وقت و انرژی خود را صرف بحث و جدل در مورد یافتن راهبردهای جدید برای ندوین یک منشور برای تغییر وضع موجود و انتشار آن در اینترنت می کند. سال جدید ممکن است سال جوانان غزه باشد، اما نه به معنای مورد نظر حماس.»
مانیفست جوانان غزه برای تغییر وضع موجود
گند بزنند حماس را. گند بزنند اسرائیل را. گند بزنند الفتح را. گند بزنند سازمان ملل را. گند بزنند آژانس امداد و کار سازمان ملل برای پناهندگان فلسطینی (UNRWA) را. گند بزنند آمریکا را! ما جوانان غزه از اسرائیل، حماس، اشغال، تجاوز به حقوق بشر و بی تفاوتی جامعه بین المللی حالمان به هم می خورد!
ما می خواهیم فریاد بکشیم و همچون F۱۶ های اسرائیل که دیوار صوتی را می شکنند این دیوار سکوت و بی عدالتی و بی تفاوتی را بشکنیم؛ فریادی با تمام قدرت نهفته در جان هایمان برای رهایی از این سرخوردگی عمیق که به علت زندگی در این وضعیت جهنمی جسم و جان ما را تحلیل می برد...
ما از این که گرفتار این مبارزه سیاسی شده ایم، بیزاریم؛ بیزاریم از شب های تاریک و قیرگون و هواپیماهایی که بر فراز خانه هایمان چرخ می زنند؛ بیزاریم از کشتار کشاورزان بی گناهی که در منطقه بی طرف مورد اصابت گلوله قرار می گیرند زیرا می خواهند از زمین هایشان مراقبت کنند؛ بیزاریم از آدم های ریشو که با تفنگ هایشان در خیابان ها گشت می زنند، از قدرت شان سوءاستفاده می کنند و جوانانی را که برای اهداف مورد اعتقادشان تظاهرات می کنند، کتک می زنند و یا به زندان می اندازند؛ بیزاریم از دیوار شرم آوری که ما را از سایر قسمت های کشورمان جدا کرده و ما را در قطعه زمینی بس کوچک حبس کرده است؛ بیزاریم از این که ما را تروریست ها و خشک مغزان کوته بینی بنامند که در جیب هایمان مواد منفجره و در چشم هایمان شرارت نهفته است؛ بیزاریم از بی تفاوتی جامعه بین المللی نسبت به وضعیت ما، از به اصطلاح کارشناسانی که نگرانی ها را بیان می کنند و قطع نامه صادر می کنند اما از عملی کردن هر آنچه که مورد توافق شان است می هراسند؛ ما از این زندگی گند و کثافت، از زندانی شدن توسط اسرائیل، از کتک خوردن توسط حماس و از نادیده گرفته شدن کامل توسط سایر قسمت های جهان بیزاریم.
انقلابی در درون ما در حال رشد و نشو و نماست، نارضایتی و سرخوردگی عظیمی که ما را نابود می کند مگر آن که راهی برای هدایت این انرژی عظیم به سوی چیزی پیدا کنیم که بتواند وضع موجود را به چالش بکشد و نوعی امید در دل های ما بدمد.
ما به زحمت حمله اخیر اسرائیل به غزه را تاب آوردیم، حمله ای که طی آن اسرائیل ما را سخت درهم کوبید و خرد و خمیر کرد و هزاران خانه و زندگی و آرزو را نابود نمود. در جریان این جنگ، ما به این احساس خطاناپذیر رسیدیم که اسرائیل می خواهد ما را از صفحه گیتی محو کند. در سال های اخیر، حماس هر کاری خواسته است کرده تا بتواند اندیشه ها، رفتار و انتظارهای ما را کنترل کند. ما اینجا در غزه نگران آنیم که به زندان بیفتیم، بازجویی شویم، کتک بخوریم، شکنجه شویم، بمب بر سرمان بریزد و کشته شویم. ما می ترسیم زندگی کنیم، زیرا برای هر قدمی که در هر مورد برمی داریم باید کلی فکر کنیم که نکند برایمان عواقب ناگواری داشته باشد. همه با محدودیت روبه روییم. نمی توانیم آن طور که می خواهیم عمل کنیم، آن طور که می خواهیم حرف بزنیم، نمی توانیم کاری را که دوست داریم بکنیم، گاه حتی نمی توانیم آن طور که می خواهیم فکر کنیم زیرا اشغال سرزمین با چنان شدتی ما را در چنگال خود فشرده که مغزها و قلب هایمان را به درد آورده و ما را واداشته که خود را به دریای اشک حرمان و خشم بسپاریم!
دیگر بس است! بس است درد، بس است اشک، بس است رنج، بس است کنترل، محدودیت، توجیه های ناموجه، ترور، شکنجه، بهانه، بمباران، شب های بی خوابی، غیرنظامیان مرده، خاطرات سیاه، آینده یاس آور، حال دردناک، سیاست آشفته، سیاستمداران خشک مغز، مزخرفات مذهبی، بس است زندان! ما می گوییم بس کنید! این آینده ای نیست که ما می خواهیم! ما سه چیز می خواهیم. می خواهیم آزاد باشیم. می خواهیم زندگی بهنجار داشته باشیم. می خواهیم در صلح زندگی کنیم. آیا مطالبه این ها چیز زیادی است؟»
گزارش Observer
«با دانشجویان در اتاقی لخت و خالی در ساختمانی در مرکز شهر غزه دیدار می کنم. شرط این دیدار آن است که از هیچ کس عکس نگیرم و اسامی واقعی دانشجویان را نپرسم. پس از انتشار آنچه «مانیفست جوانان غزه برای تغییر وضع موجود» نام گرفته است، اولین بار است که گروهی از جوانان فعال سایبری در فلسطین موافقت کرده اند که با یک خبرنگار ملاقات کنند. این مانیفست سند شورانگیزی است - با بیانی شجاعانه و نیرویی خروشان - که هزاران نفر را در اینترنت مجذوب خود نموده و دانشجویان جوان دانشگاه ها را برانگیخته و در همان حال دلواپس کرده است. یکی از این دانشجویان که خود را «ابو جورج» می نامد، می گوید «نه فقط زندگی ما بلکه زندگی خانواده هایمان نیز در خطر است.»
«مانیفست جوانان غزه برای تغییر وضع موجود» فریاد نامعمول و پرشوری است که در آن مردان و زنان جوان غزه – که نیمی از جمعیت ۱/۵ میلیونی آن زیر ۱٨ ساله اند – اعلام می کنند که دیگر بس است. متن مانیفست با این عبارات آغاز می شود : «گند بزنند حماس را. گند بزنند اسرائیل را. گند بزنند الفتح را. گند بزنند سازمان ملل را. گند بزنند آژانس امداد و کار سازمان ملل برای پناهندگان فلسطینی (UNRWA) را. گند بزنند آمریکا را! ما جوانان غزه از اسرائیل، حماس، اشغال، تجاوز به حقوق بشر و بی تفاوتی جامعه بین المللی حالمان به هم می خورد!»
مانیفست سپس به شرح جزئیات تحقیر و سرخوردگی روزانه مردم در نوار غزه می پردازد، قطعه زمینی از فلسطین که پس از آن که حماس در سال ۲۰۰۶ در آن به قدرت رسید، عملا توسط اسرائیل و مصر از بدنه جهان جدا شده است.
جوانان غزه مانیفست خود را این گونه ادامه می دهند : «ما اینجا در غزه نگران آنیم که به زندان بیفتیم، بازجویی شویم، کتک بخوریم، شکنجه شویم، بمب بر سرمان بریزد و کشته شویم. ما می ترسیم زندگی کنیم، زیرا برای هر قدمی که در هر مورد برمی داریم باید کلی فکر کنیم که نکند برایمان عواقب ناگواری داشته باشد. همه با محدودیت روبه روییم. نمی توانیم آن طور که می خواهیم عمل کنیم، آن طور که می خواهیم حرف بزنیم، نمی توانیم کاری را که دوست داریم بکنیم، گاه حتی نمی توانیم آن طور که می خواهیم فکر کنیم زیرا اشغال سرزمین با چنان شدتی ما را در چنگال خود فشرده که مغزها و قلب هایمان را به درد آورده و ما را واداشته که خود را به دریای اشک حرمان و خشم بسپاریم!»
متن مانیفست با یک مطالبه سه گانه پایان می پذیرد : «ما سه چیز می خواهیم. می خواهیم آزاد باشیم. می خواهیم زندگی بهنجار داشته باشیم. می خواهیم در صلح زندگی کنیم. آیا مطالبه این ها چیز زیادی است؟»
این گروه در فیس بوک مانیفست خود را این گونه معرفی می کند : «جوانان غزه خشم خود را بیرون می ریزند.» این جوانان سه هفته پیش که مانیفست را نوشتند یک سال به خود مهلت دادند تا حمایت کافی را برای انجام کارهای بعدی به دست آورند. اما این متن با سرعت غیر منتظره ای پخش شده و هزاران پشتیبان به دست آورده است- که بسیاری از آنان فعالان حقوق بشر هستند- که همه آمادگی خود را برای کمک به آن اعلام کرده اند.
اینک نویسندگان مانیفست درحال بررسی تاثیر سندی هستند که انتشارش می تواند نقطه عطفی در زندگی مردم غزه باشد. یکی از آنان می گوید «ما انتظار نداشتیم مانیفست با چنین استقبالی روبه رو شود.» هشت نفر - سه زن و پنج مرد - متن را نوشته اند. آنان دانشجویانی معمولی هستند، از طیف سکولار جامعه غزه. همه خود را دانشجویانی غیرسیاسی می دانند که از تنش ها و رقابت هایی که مردم فلسطین را به سیاهی لشکر جریان های سیاسی تبدیل کرده است منزجرند، جریان های حماس که بر غزه حکومت می کند و الفتح که حزب سکولاری است که دولت خودگردان فلسطین را که در وست بانک بنیان گذاشته شد اداره می کند. یکی از اعضای گروه می گوید «سیاست چیز مزخرفی است که به زندگی ما گند می زند. سیاستمداران فقط به فکر پول و حامیان خود هستند. فقط اسرائیلی ها از این سیاهی لشکرشدن مردم سود می برند.»
دو تن از اعضای گروه تا کنون چند بار توسط حکومت غزه دستگیر شده و در کنار اتهامات دیگر به رفتار «غیراخلاقی» متهم شده اند. آن ها می گویند در زندان مورد بدرفتاری قرار گرفته اند و ادعا می کنند که تنبیه بدنی و روانی در بازداشتگاه های غزه امری عادی است.
یکی دیگر از آن ها می گوید از یکی از دانشگاه های آمریکا بورس گرفته است اما اسرائیل اجازه مسافرت به او نمی دهد. یکی از دانشجویان که می خواهد او را «ابو یازن» بنامیم، می گوید «قرار است ما موتور تغییر این جامعه باشیم، اما صدای ما را خاموش می کنند. در مطبوعات، در دانشگاه و در جامعه نمی توانی آزادانه و خارج از چهارچوب معمول حرف بزنی بی آن که خطری متوجه خودت و خانواده ات شود.» هم او اضافه می کند : «در مدرسه، خیابان و همه جای غزه احساس می کنی که تحت نظری. هر لحظه امکان دارد به زندان بیفتی. [حماس] تو را تهدید می کند که آبروی خودت و خانواده ات را خواهد برد و این کا را هم خواهدکرد.»
این جوانان جز خودشان نماینده هیچ کس دیگر نیستند. اما فراخوان آنان به تغییر وضع موجود سخت طنین انداز شده است، نه فقط در خارج بلکه در داخل غزه. صفحه آنان در فیس بوک هم اکنون هزاران دوست پیدا کرده است که بسیاری از آنان در نوار غزه زندگی می کنند.
سرخوردگی این جوانان دلایل متعددی دارد. محاصره غزه توسط اسرائیل باعث ممنوعیت ورود و خروج بدون مجوز مردم شده است، مجوزی که به دست آوردن اش دشوار است. دشوارترین کار برای دانشجویان غزه که می خواهند در خارج درس بخواهند نه پذیرش دانشگاه های خارج یا گرفتن بورس از آن ها بلکه مسافرت به خارج است.
در داخل غزه بهبودی در اوضاع به چشم نمی خورد. گلوله باران غزه توسط اسرائیل که به دنبال شلیک موشک به اسرائیل توسط مبارزان فلسطینی انجام می گیرد جزئی از زندگی روزانه مردم است. قطع برق و اوضاع مصیبت بار بهداشت از جمله عوارض جانبی محاصره اقتصادی غزه است.
میزان بالای بیکاری در غزه و دسترسی اندک فارغ التحصیلان آن به دیگر بازارهای کار این احساس را در بسیاری از اینان به وجود آورده است که به بن بست رسیده اند. برخی از آنان به امید روزهای بهتر آینده به تحصیل ادامه می دهند و مدرک بالاتر می گیرند و از طریق اینترنت زبان های خارجی بیشتری را می آموزند. برخی دیگر وقت کشی می کنند و هر روز با دوستان شان قلیان می کشند. شمار کسانی که برای تسکین زخم ها و سرخوردگی هایشان به مواد مخدر پناه می برند روز به روز بیشتر می شود.
بیرون رفتن و دیدار با دوستان در کافه ها - چه رسد به کلوب ها و دیسکوتک ها - یا حضور در رویدادهای فرهنگی روز به روز دشوارتر می شود، زیرا حماس این ها را نشانه «هجوم فرهنگی» غرب می داند و آن را سرکوب می کند.
در غزه تئاتر وجود ندارد و جز اجرای سرودهای اسلامی که توسط نهادهای حماس سازمان داده می شود کمتر پیش می آید که کنسرت های موسیقی اجرا شود. در مکان هایی که مردان و زنان جوان می توانند یکدیگر را ببینند، که جوانان کمتر محافظه کار آن ها را «مفر» می دانند، پلیس به سرعت سراغ زوج های جوانی که فکر می کند زن و شوهر یا نامزد یکدیگر نیستند می رود و از آن ها بازجویی می کند.
آخرین اتفاقی که کاسه صبر نویسندگان مانیفست را لبریز کرد ماه پیش روی داد، وقتی حماس شارِک ((Sharek را بست. شارِک سازمانی است که از سوی نهادهای بین المللی تامین مالی می شود و به هزاران جوان و نوجوان فلسطینی در غزه خدمات آموزشی و تابستانی می دهد. محل شارِک درعین حال پاتوقی بود برای جمع شدن جوانان آزاداندیش تر غزه. سازمان دیده بان حقوق بشر اخیرا بیانیه ای صادر کرد و بستن شارِک را محکوم نمود. این سازمان اعلام کرد که حماس باید اجازه دهد که سازمانی که به کودکان و جوانان کمک می کند دوباره فعالیت کند و کسانی را که موجب اذیت و آزار کارگران آن شده اند، مجازات کند.»
به گفته ایحاب الغسین، سخنگوی وزارت کشور حماس، مشکلاتی که جوانان ناراضی غزه آن ها را پررنگ نشان می دهند گاه نتیجه افراطی گری ماموران است. او گفت «در غزه هیچ قانونی وجود ندارد که کنارهم نشستن زنان و مردان در مکان های عمومی را منع کرده باشد. اما برخی ماموران پلیس به ابتکار خود از زوج های جوان بازجویی می کنند. این ماموران باید تنبیه شوند.»
او می گوید دلیل تعهد دولت به نسل جوان غزه این است که سال ۲۰۱۱ را «سال جوانان» اعلام کرده است. اما نویسندگان مانیفست ناراضی تر از آنند که این گونه ابتکارهای نمادین آنان را راضی کند. این گروه این روزها اکثر وقت و انرژی خود را صرف بحث و جدل در مورد یافتن راهبردهای جدید برای ندوین یک منشور برای تغییر وضع موجود و انتشار آن در اینترنت می کند. سال جدید ممکن است سال جوانان غزه باشد، اما نه به معنای مورد نظر حماس.»
مانیفست جوانان غزه برای تغییر وضع موجود
گند بزنند حماس را. گند بزنند اسرائیل را. گند بزنند الفتح را. گند بزنند سازمان ملل را. گند بزنند آژانس امداد و کار سازمان ملل برای پناهندگان فلسطینی (UNRWA) را. گند بزنند آمریکا را! ما جوانان غزه از اسرائیل، حماس، اشغال، تجاوز به حقوق بشر و بی تفاوتی جامعه بین المللی حالمان به هم می خورد!
ما می خواهیم فریاد بکشیم و همچون F۱۶ های اسرائیل که دیوار صوتی را می شکنند این دیوار سکوت و بی عدالتی و بی تفاوتی را بشکنیم؛ فریادی با تمام قدرت نهفته در جان هایمان برای رهایی از این سرخوردگی عمیق که به علت زندگی در این وضعیت جهنمی جسم و جان ما را تحلیل می برد...
ما از این که گرفتار این مبارزه سیاسی شده ایم، بیزاریم؛ بیزاریم از شب های تاریک و قیرگون و هواپیماهایی که بر فراز خانه هایمان چرخ می زنند؛ بیزاریم از کشتار کشاورزان بی گناهی که در منطقه بی طرف مورد اصابت گلوله قرار می گیرند زیرا می خواهند از زمین هایشان مراقبت کنند؛ بیزاریم از آدم های ریشو که با تفنگ هایشان در خیابان ها گشت می زنند، از قدرت شان سوءاستفاده می کنند و جوانانی را که برای اهداف مورد اعتقادشان تظاهرات می کنند، کتک می زنند و یا به زندان می اندازند؛ بیزاریم از دیوار شرم آوری که ما را از سایر قسمت های کشورمان جدا کرده و ما را در قطعه زمینی بس کوچک حبس کرده است؛ بیزاریم از این که ما را تروریست ها و خشک مغزان کوته بینی بنامند که در جیب هایمان مواد منفجره و در چشم هایمان شرارت نهفته است؛ بیزاریم از بی تفاوتی جامعه بین المللی نسبت به وضعیت ما، از به اصطلاح کارشناسانی که نگرانی ها را بیان می کنند و قطع نامه صادر می کنند اما از عملی کردن هر آنچه که مورد توافق شان است می هراسند؛ ما از این زندگی گند و کثافت، از زندانی شدن توسط اسرائیل، از کتک خوردن توسط حماس و از نادیده گرفته شدن کامل توسط سایر قسمت های جهان بیزاریم.
انقلابی در درون ما در حال رشد و نشو و نماست، نارضایتی و سرخوردگی عظیمی که ما را نابود می کند مگر آن که راهی برای هدایت این انرژی عظیم به سوی چیزی پیدا کنیم که بتواند وضع موجود را به چالش بکشد و نوعی امید در دل های ما بدمد.
ما به زحمت حمله اخیر اسرائیل به غزه را تاب آوردیم، حمله ای که طی آن اسرائیل ما را سخت درهم کوبید و خرد و خمیر کرد و هزاران خانه و زندگی و آرزو را نابود نمود. در جریان این جنگ، ما به این احساس خطاناپذیر رسیدیم که اسرائیل می خواهد ما را از صفحه گیتی محو کند. در سال های اخیر، حماس هر کاری خواسته است کرده تا بتواند اندیشه ها، رفتار و انتظارهای ما را کنترل کند. ما اینجا در غزه نگران آنیم که به زندان بیفتیم، بازجویی شویم، کتک بخوریم، شکنجه شویم، بمب بر سرمان بریزد و کشته شویم. ما می ترسیم زندگی کنیم، زیرا برای هر قدمی که در هر مورد برمی داریم باید کلی فکر کنیم که نکند برایمان عواقب ناگواری داشته باشد. همه با محدودیت روبه روییم. نمی توانیم آن طور که می خواهیم عمل کنیم، آن طور که می خواهیم حرف بزنیم، نمی توانیم کاری را که دوست داریم بکنیم، گاه حتی نمی توانیم آن طور که می خواهیم فکر کنیم زیرا اشغال سرزمین با چنان شدتی ما را در چنگال خود فشرده که مغزها و قلب هایمان را به درد آورده و ما را واداشته که خود را به دریای اشک حرمان و خشم بسپاریم!
دیگر بس است! بس است درد، بس است اشک، بس است رنج، بس است کنترل، محدودیت، توجیه های ناموجه، ترور، شکنجه، بهانه، بمباران، شب های بی خوابی، غیرنظامیان مرده، خاطرات سیاه، آینده یاس آور، حال دردناک، سیاست آشفته، سیاستمداران خشک مغز، مزخرفات مذهبی، بس است زندان! ما می گوییم بس کنید! این آینده ای نیست که ما می خواهیم! ما سه چیز می خواهیم. می خواهیم آزاد باشیم. می خواهیم زندگی بهنجار داشته باشیم. می خواهیم در صلح زندگی کنیم. آیا مطالبه این ها چیز زیادی است؟»
اخبار روز:
در بحبوحه ی تمامی مشکلات و نابسامانیهای تحمیل شده از جانب سرمایه داری و درشرایطی بسیار سخت، که هر روز خبری تلخ و ناگوار، جانهایمان را میآزارد و رنجمان میدهد، آن چه که بیش از هر زمان دیگر لازم و حیاتی به نظر میرسد، همانا ایستادن استوارانه، متحد و یکپارچهی کارگران و فعالان کارگری در کنار یکدیگر است تا سرمایهداران بدانند که جنبش کارگری را سربازایستادن نیست و این جنبش، تا رسیدن به اهداف نهایی خود از پای نخواهد نشست و در مقابل آن سر تسلیم فرود نخواهد آورد .
در یک صف ایستادن ، پشت به پشت هم دادن و مسئلهی یک دوست و یک خانوادهی کارگری را مشکل همهی دوستان و همهی خانوادههای کارگری محسوب کردن، به هم یاری رساندن و در مواقع سخت و دشوار کنونی، دست همدیگر را گرفتن، خود میتواند گامی باشد در راستای تقویت جنبش کارگری و استحکام بخشیدن هر چه بیشتر به آن.
در این راستا و در شرایطی که رضا شهابی، کارگر زندانی، با مقاومتی ستودنی، همهی اتهامات واهی و کذب راکه به او وارد کردهاند رد کرده است، همهی آنان که خود را جزو خانوادهی بزرگ کارگری میدانند، بارها به دیدار خانوادهی فداکار، هم دل و همراه رضا شتافته تا به سهم خود، مرهمی باشند بردل نگرانیها و دلواپسیهای آنان؛ آن هم در غیبت پدری که حتی بعد از اخراجش از کار نیز، مسئولانه و در نهایت فداکاری تلاش می کرد ، تا ذره ای از سربلندی و اعتبارشان کاسته نشود و خللی در متانت و عزت نفسشان پدید نیاید.
در همین راستا، جمعی از اعضای " کمیته ی هماهنگی برای کمک به ایجاد تشکل های کارگری " بر اساس وظیفهی انسانی و طبقاتی خویش، با ره توشه ای کاملا کارگری و با دستمایهای ناچیز از موجودی صندوق حاوی کمکهای کارگری که از پیش برای چنین مواردی تدارک دیده شده بود و همین طور کمک و هم یاری جمعی از کارگران و فعالان کارگری و خانوادههایشان ــ با هرآن چه که در توان داشتند ــ یک بار دیگر سعی نمودند، تا در این امر خطیر و انسانی مشارکت نموده و به یاریشان بشتابند.
آنان با این امید که شاید اندکی و فقط اندکی از بار سنگین مصائب و مشکلاتی را که بر دوش این کارگران و خانواده های آنان گذاشته شده است کاسته شود، در هفتهی گذشته نیز میهمان خانهی گرم و صمیمی این کارگر زندانی بودند تا برای ساعاتی با اعضای خانوادهی رضا به گفتگو بنشینند و هم دردی و همراهی خود را با آنان اعلام نمایند.
گفتنی است که خانوادهی گرامی آن عزیز نیز،مثل همیشه از دیدار دوستان ما و در واقع یاران هم دل و همراه خود، خوشحال شده و با آغوشی باز و چهرههایی گشاده از ایشان استقبال نمودند و آنها را در جریان مسائل و معضلات خویش قرار دادند. به راستی که آنان به قدری سرزنده و استوار بودند که دوستان ما را نیز به وجد آوردند.
آری! همراهان ما آن چه دیدند، جز صمیمیت، مهربانی، خویشتنداری و پایداری نبود و تو گویی که همهی اعضای خانواده با ایمانی مثال زدنی پا به پای کارگر دربند و مبارزشان ایستادهاند و همچون او پایمردی و مقاومت می کنند. تا آن جا که در این دیدار، هر دو طرف، کوله بارشان از اعتماد و محبت و ایثار و استقامت سر ریز گشت و با عزمی راسخ تر و قدمهایی استوارتر دوباره راهی گشتند؛ و ما در این اندیشه که سرمایه و حامیان آن ، تا کجا ، از واقعیتها به دورند و تا چه حد خود را فریب میدهند!
جمعی از اعضا وخانواده های "کمیتهی هماهنگی برای کمک به ایجاد تشکلهای کارگری"
دی ماه ۱٣٨۹
در یک صف ایستادن ، پشت به پشت هم دادن و مسئلهی یک دوست و یک خانوادهی کارگری را مشکل همهی دوستان و همهی خانوادههای کارگری محسوب کردن، به هم یاری رساندن و در مواقع سخت و دشوار کنونی، دست همدیگر را گرفتن، خود میتواند گامی باشد در راستای تقویت جنبش کارگری و استحکام بخشیدن هر چه بیشتر به آن.
در این راستا و در شرایطی که رضا شهابی، کارگر زندانی، با مقاومتی ستودنی، همهی اتهامات واهی و کذب راکه به او وارد کردهاند رد کرده است، همهی آنان که خود را جزو خانوادهی بزرگ کارگری میدانند، بارها به دیدار خانوادهی فداکار، هم دل و همراه رضا شتافته تا به سهم خود، مرهمی باشند بردل نگرانیها و دلواپسیهای آنان؛ آن هم در غیبت پدری که حتی بعد از اخراجش از کار نیز، مسئولانه و در نهایت فداکاری تلاش می کرد ، تا ذره ای از سربلندی و اعتبارشان کاسته نشود و خللی در متانت و عزت نفسشان پدید نیاید.
در همین راستا، جمعی از اعضای " کمیته ی هماهنگی برای کمک به ایجاد تشکل های کارگری " بر اساس وظیفهی انسانی و طبقاتی خویش، با ره توشه ای کاملا کارگری و با دستمایهای ناچیز از موجودی صندوق حاوی کمکهای کارگری که از پیش برای چنین مواردی تدارک دیده شده بود و همین طور کمک و هم یاری جمعی از کارگران و فعالان کارگری و خانوادههایشان ــ با هرآن چه که در توان داشتند ــ یک بار دیگر سعی نمودند، تا در این امر خطیر و انسانی مشارکت نموده و به یاریشان بشتابند.
آنان با این امید که شاید اندکی و فقط اندکی از بار سنگین مصائب و مشکلاتی را که بر دوش این کارگران و خانواده های آنان گذاشته شده است کاسته شود، در هفتهی گذشته نیز میهمان خانهی گرم و صمیمی این کارگر زندانی بودند تا برای ساعاتی با اعضای خانوادهی رضا به گفتگو بنشینند و هم دردی و همراهی خود را با آنان اعلام نمایند.
گفتنی است که خانوادهی گرامی آن عزیز نیز،مثل همیشه از دیدار دوستان ما و در واقع یاران هم دل و همراه خود، خوشحال شده و با آغوشی باز و چهرههایی گشاده از ایشان استقبال نمودند و آنها را در جریان مسائل و معضلات خویش قرار دادند. به راستی که آنان به قدری سرزنده و استوار بودند که دوستان ما را نیز به وجد آوردند.
آری! همراهان ما آن چه دیدند، جز صمیمیت، مهربانی، خویشتنداری و پایداری نبود و تو گویی که همهی اعضای خانواده با ایمانی مثال زدنی پا به پای کارگر دربند و مبارزشان ایستادهاند و همچون او پایمردی و مقاومت می کنند. تا آن جا که در این دیدار، هر دو طرف، کوله بارشان از اعتماد و محبت و ایثار و استقامت سر ریز گشت و با عزمی راسخ تر و قدمهایی استوارتر دوباره راهی گشتند؛ و ما در این اندیشه که سرمایه و حامیان آن ، تا کجا ، از واقعیتها به دورند و تا چه حد خود را فریب میدهند!
جمعی از اعضا وخانواده های "کمیتهی هماهنگی برای کمک به ایجاد تشکلهای کارگری"
دی ماه ۱٣٨۹
نسرین ستوده حقوقدان، عضو کانون مدافعان حقوق بشر و کمپین یک میلیون امضا برای تغییر قوانین تبعیض آمیز علیه زنان و وکیل دادگستری که بنا به حرفه اش، شجاعانه وکالت فعالان سیاسی و مدافعان حقوق بشر را پذیرفته و مسئولانه از حقوق آن ها دفاع نموده است، به یازده سال زندان، بیست سال محرومیت از وکالت و ممنوعیت از مسافرت به خارج محکوم شده است. او در تاریخ سیزده شهریور ۱۳۸۹ بازداشت شده است. اتهام او “تبلیغ علیه نظام” و “تجمع و تبانی به قصد اقدام علیه امنیت ملی” و “همکاری با کانون مدافعان حقوق بشر” بود. اخیرا قوه قضائی کشور "تماس با تروریست ها" و "بی حجابی" و "مصاحبه با رادیوهای بیگانه" را هم بدان ها افزود تا یازده سال محکومیت او را برای خودشان توجیه کنند.
جعفر پناهی فیلمساز مشهور کشورمان در دادگاه اول به شش سال زندان و و ۲۰ سال محرومیت از نویسندگی و کارگرادانی محکوم شده است. از سرنوشت فریبرز رئیس دانا که روز ۲۸ آذر ماه (۹ دسامبر ۲۰۱۰) بازداشت شده است، هنوز اطلاعی در دست نیست.
از سوی دیگر، این روزها ماشین کستار حکومت جمهوری اسلامی، دوباره به راه افتاده است. از کردستان تا بلوچستان، از خوزستان تا حراسان و از تهران تا اقصی نقاط ایران چوبه های دار بر سر هر کوچه و برزنی، برپاست. پس از اعدام یازده تن در بلوچستان، علی صارمی و علی اکبر سیادت، در تهران، چهار تن دیگر در بلوچستان و به گفته مقامات قوه قضائیه، یک نفر هم در زاهدان به جرم "محاربه" و هفت نفر دیگر در کردستان، در زندان مرکزی کرمانشاه، به جرم قاچاق مواد مخدر اعدام شده اند. حداقل شانزده تن دیگر هم منتظر اجرای حکم اعدام هستند و هر شب با کابوس مرگ سر بر بالین می گذارند. فقط در ارتباط و به جرم هوادری از سازمان مجاهدین خلق، هفت نفر به نام های جعفر کاظمی، محمد علی حاج آقایی، عبدالرضا قنبری، احمد و محسن دانشپور مقدم (پدر و فرزند) و جواد لاری به همراه فرح (المیرا) واضحان منتظر اعدام هستند. افزون براین مجموعه، حبیب الله لطیفی نیز به اعدام محکوم شده است. به رغم اینکه حکم اعدام او در زمان اعلام شده، موقتا اجرا نشد، اما کماکان خطر مرگ در یکقدمی اوست. او در اول آبان سال ۱۳۸۶ بازداشت و در تاریخ ۱۷ خرداد به اعدام محکوم شده است. اکنون در زندان سنندج به سر می برد. حبیب اله لطیفی در حال حاضر به شدت بیمار است و از بیماری های عفونت روده، ناراحتی قلبی و نارسایی شدید کلیه رنج می برد.
اخیرا حکم جعفر کاظمی نیز به دایره اجرای احکام زندان اوین ارسال شده است. جعفر کاظمی، از زندانیان سابق رژیم جمهوری اسلامی است، که نزدیک بیش از هشت سال را در زندان گذرانده است. او در جریان جنبش ضد استبدادی اخیر، در روز ۲۷ شهریور در میدان هفت تیر دستگیر شد و حکومت برای ارعاب مردمی که تن به زورگوئی و تقلب ندادند، او را هم به اتهام هواداری از مجاهدین خلق به زندان منتقل نمود. قوه قضائیه با وجود اینکه جعفر کاظمی اتهام هوادری از مجاهدین را رد کرده است، او را به اعدام محکوم نمود و در دادگاه تجدید نظر نیز حکم اعدام او را تائید نموده است.
لیست قربانیان سرکوب بالاست. این موج تهاجم به ویژه همزمان با اجرای طرح "هدفمند کردن یارانه ها" که نتایج زیانبار آن، به زودی بر مردم روشن می شود، با این هدف صورت می گیرد که جامعه مرعوب شده و امکان گسترش اعتراضات کم شود. حکومت از هیچ تلاشی برای ارعاب فروگذار نمی کند. هر صدای اعتراضی را، هر چند ضعیف و کم دامنه، تحمل نمی کند. موج اعدام، صدور محکومیت های سنگین، تهدید کسانی که صحبت از آزادی و عدالت می کنند و .... با این هدف است که ضعف واقعی و تشدید اختلافات و از هم گسیختگی و سر درگمی سردمداران اصلی حکومت، پوشانده شود. امروز آنچه که می تواند مقابله با استبداد را توانمند کند، دامن زدن به امید و ایجاد کانون های مقاومت و اعتراض به این بیدادگری هاست.
کمیته مرکزی سازمان اتحاد فدائیان خلق ایران، عمل مشترک جریانات و احزاب سیاسی را در اعتراض به این تهاجم و برای عقب راندن ارتجاع، هم ممکن و هم عملی می داند. از اینرو از همه این سازمان ها و احزاب دعوت می کند که برای سازماندادن مبارزه علیه سرکوب و اعدام و برای آزادی زندانیان سیاسی، به صدور اعلامیه و بیانیه اکتفا نکنند. بسیار اهمیت دارد راههای عملی مبارزه علیه سرکوب و اعدام را در دستور قرار دهند. گسترش حرکات مشترک در خارج کشور و فشار نهادهای دموکراتیک و افکار عمومی جهانی، همگام با مقاومت زندانیان سیاسی و خانواده های آنان و پشتیبانی مردم ایران از این مبارزات، می تواند حکومت را وادار به عقب نشینی نماید. ما بدینوسیله آمادگی خود را برای گسترش همگامی و همکاری ها در این عرصه، اعلام می کنیم و دست همه جریاناتی را که دل در گرو آزادی دارند، برای کار مشترک، به گرمی خواهیم فشرد.
کمیته مرکزی سازمان اتحاد فدائیان خلق ایران
دوشنبه ۲۰ دیماه ۱٣٨۹ برابر ۱۱ ژانویه ۲۰۱۱
جعفر پناهی فیلمساز مشهور کشورمان در دادگاه اول به شش سال زندان و و ۲۰ سال محرومیت از نویسندگی و کارگرادانی محکوم شده است. از سرنوشت فریبرز رئیس دانا که روز ۲۸ آذر ماه (۹ دسامبر ۲۰۱۰) بازداشت شده است، هنوز اطلاعی در دست نیست.
از سوی دیگر، این روزها ماشین کستار حکومت جمهوری اسلامی، دوباره به راه افتاده است. از کردستان تا بلوچستان، از خوزستان تا حراسان و از تهران تا اقصی نقاط ایران چوبه های دار بر سر هر کوچه و برزنی، برپاست. پس از اعدام یازده تن در بلوچستان، علی صارمی و علی اکبر سیادت، در تهران، چهار تن دیگر در بلوچستان و به گفته مقامات قوه قضائیه، یک نفر هم در زاهدان به جرم "محاربه" و هفت نفر دیگر در کردستان، در زندان مرکزی کرمانشاه، به جرم قاچاق مواد مخدر اعدام شده اند. حداقل شانزده تن دیگر هم منتظر اجرای حکم اعدام هستند و هر شب با کابوس مرگ سر بر بالین می گذارند. فقط در ارتباط و به جرم هوادری از سازمان مجاهدین خلق، هفت نفر به نام های جعفر کاظمی، محمد علی حاج آقایی، عبدالرضا قنبری، احمد و محسن دانشپور مقدم (پدر و فرزند) و جواد لاری به همراه فرح (المیرا) واضحان منتظر اعدام هستند. افزون براین مجموعه، حبیب الله لطیفی نیز به اعدام محکوم شده است. به رغم اینکه حکم اعدام او در زمان اعلام شده، موقتا اجرا نشد، اما کماکان خطر مرگ در یکقدمی اوست. او در اول آبان سال ۱۳۸۶ بازداشت و در تاریخ ۱۷ خرداد به اعدام محکوم شده است. اکنون در زندان سنندج به سر می برد. حبیب اله لطیفی در حال حاضر به شدت بیمار است و از بیماری های عفونت روده، ناراحتی قلبی و نارسایی شدید کلیه رنج می برد.
اخیرا حکم جعفر کاظمی نیز به دایره اجرای احکام زندان اوین ارسال شده است. جعفر کاظمی، از زندانیان سابق رژیم جمهوری اسلامی است، که نزدیک بیش از هشت سال را در زندان گذرانده است. او در جریان جنبش ضد استبدادی اخیر، در روز ۲۷ شهریور در میدان هفت تیر دستگیر شد و حکومت برای ارعاب مردمی که تن به زورگوئی و تقلب ندادند، او را هم به اتهام هواداری از مجاهدین خلق به زندان منتقل نمود. قوه قضائیه با وجود اینکه جعفر کاظمی اتهام هوادری از مجاهدین را رد کرده است، او را به اعدام محکوم نمود و در دادگاه تجدید نظر نیز حکم اعدام او را تائید نموده است.
لیست قربانیان سرکوب بالاست. این موج تهاجم به ویژه همزمان با اجرای طرح "هدفمند کردن یارانه ها" که نتایج زیانبار آن، به زودی بر مردم روشن می شود، با این هدف صورت می گیرد که جامعه مرعوب شده و امکان گسترش اعتراضات کم شود. حکومت از هیچ تلاشی برای ارعاب فروگذار نمی کند. هر صدای اعتراضی را، هر چند ضعیف و کم دامنه، تحمل نمی کند. موج اعدام، صدور محکومیت های سنگین، تهدید کسانی که صحبت از آزادی و عدالت می کنند و .... با این هدف است که ضعف واقعی و تشدید اختلافات و از هم گسیختگی و سر درگمی سردمداران اصلی حکومت، پوشانده شود. امروز آنچه که می تواند مقابله با استبداد را توانمند کند، دامن زدن به امید و ایجاد کانون های مقاومت و اعتراض به این بیدادگری هاست.
کمیته مرکزی سازمان اتحاد فدائیان خلق ایران، عمل مشترک جریانات و احزاب سیاسی را در اعتراض به این تهاجم و برای عقب راندن ارتجاع، هم ممکن و هم عملی می داند. از اینرو از همه این سازمان ها و احزاب دعوت می کند که برای سازماندادن مبارزه علیه سرکوب و اعدام و برای آزادی زندانیان سیاسی، به صدور اعلامیه و بیانیه اکتفا نکنند. بسیار اهمیت دارد راههای عملی مبارزه علیه سرکوب و اعدام را در دستور قرار دهند. گسترش حرکات مشترک در خارج کشور و فشار نهادهای دموکراتیک و افکار عمومی جهانی، همگام با مقاومت زندانیان سیاسی و خانواده های آنان و پشتیبانی مردم ایران از این مبارزات، می تواند حکومت را وادار به عقب نشینی نماید. ما بدینوسیله آمادگی خود را برای گسترش همگامی و همکاری ها در این عرصه، اعلام می کنیم و دست همه جریاناتی را که دل در گرو آزادی دارند، برای کار مشترک، به گرمی خواهیم فشرد.
کمیته مرکزی سازمان اتحاد فدائیان خلق ایران
دوشنبه ۲۰ دیماه ۱٣٨۹ برابر ۱۱ ژانویه ۲۰۱۱
اخبار روز - گزارش دریافتی: در پی درگذشت محسن پزشکپور (بنیانگذار جنبش پان ایرانیسم) و مصادف با تشیع پیکر وی، چند از فعالان و اعضای سرشناس حزب پان ایرانیست شب گذشته در کرج بازداشت شدند. مهندس رضا کرمانی (شهردار پیشین خرمشهر) آرش کسخروی (وکیل دادگستری) و شاهین زینعلی (فعال دانشجویی) در اوایل شب یکشنبه در منزل مهندس کرمانی واقع در کرج توسط نیروهای امنیتی بازداشت و به زندان رجایی شهر کرج منتقل شدند.
همچنین پیکر محسن پزشکپور به طور مخفیانه ربوده و با فشار نیروهای امنیتی دفن گردید. این در حالی است که صدها تن از شهروندان ایرانی از نقاط گوناگون برای شرکت در مراسم تشییع علنی وی خود را به تهران رسانده بودند.
همچنین پیکر محسن پزشکپور به طور مخفیانه ربوده و با فشار نیروهای امنیتی دفن گردید. این در حالی است که صدها تن از شهروندان ایرانی از نقاط گوناگون برای شرکت در مراسم تشییع علنی وی خود را به تهران رسانده بودند.
طی دو دهه گذشته مساله مردم عرب اهواز (خوزستان) در سطح بین المللی از اهمیت بیشتری برخوردار شده است. این مساله از سوی سازمان ها و نهادهای انسانی و حقوق بشری، به ویژه نهادهای وابسته به سازمان ملل متحد، به عنوان مساله یک خلق ستمدیده مطرح می شود. واپسین کنفرانسی که نمایندگان خلق عرب اهواز در آن شرکت کردند، "سومین کنفرانس ویژه اقلیت ها در جهان" بود که در اواسط ما دسامبر گذشته در ژنو – سوئیس – برگزار شد.
در این کنفرانس نمایندگانی از خلق ها واقلیت های قومی، اتنیکی، زبانی، دینی ومذهبی از سراسر جهان شرکت کردند. در این کنفرانس آقایان یوسف عزیزی بنی طرف، دکتر کریم عبدیان و حامد کنانی از شخصیت های برجسته مردم عربستان ایران شرکت کردند.
من در اینجا متن سخنرانی یوسف عزیزی بنی طرف را می آورم که به نیابت از سوی کانون مبارزه با نژاد پرستی و عرب ستیزی در ایران در کنفرانس یاد شده ایراد شد. او از رییس کنفرانس برای فرصتی که در اختیارش قرار گرفته بود تشکر کرد تا بتواند به ابعاد مختلف ستم ملی علیه مردم عرب اهواز بپردازد.
وی در ابتدا گفت:" من وابسته به اقلیت اتنیک عرب در ایران هستم وبه نیابت از سوی کانون مبارزه با نژاد پرستی و عرب ستیزی در ایران صحبت می کنم. شما در برنامه خویش از مشارکت فعالانه وسودمند اقلیت ها در اقتصاد وبرنامه ریزی سیاست های ویژه توسعه صحبت می کنید در حالی که ملیت عرب در جنوب غرب ایران از انواع تبعیض های نژادی، اقتصادی، سیاسی و فرهنگی رنج می برد. این امر در پژوهشی که کمیته ویژه چیرگی بر همه اشکال تبعیض نژادی وابسته به سازمان ملل متحد در نیمه اگوست گذشته انجام داده، مورد تاکید قرار گرفته است. این کمیته بین المللی، از شیوه رفتار حکومت ایران با اقلیت های عرب، بلوچ، کرد و آذری انتقاد نموده و نسبت به " تبعیض نژادی که روزانه انجام می شود و اظهاراتی که برخی از مسوولان حکومت ایران بر زبان می رانند وباعث کینه وتبیعض نژادی می شود" ابراز نگرانی کرده است".
یوسف عزیزی در ادامه اظهار داشت: " آن چه گفتم، بعد دولتی تبعیض است اما مساله به این امر محدود نمی شود و طی هشتاد سال گذشته تحقیر عرب ها به فرهنگ لایه های وسیعی از جامعه فارس زبان ایران تبدیل شده است. برای نمونه من به عنوان نویسنده وروزنامه نگار عرب ایرانی طی زندگی در میان این لایه های اجتماعی، بارها با آتش نفرت از عرب ها رو به رو بوده واین را با پوست و گوشتم حس کرده ام: در روزنامه ای که کار می کردم، یا در میان روشنفکرانی که با آنان سرو کار داشته ام، یا در اتوبوس وتاکسی.
وی افزود: " من طی کار مطبوعاتی ام به سندی برخورد کردم که توسط اداره کل آمار استان "خوزستان" در شهر اهواز منتشر شده است. در این آمار دولتی آمده است که طی سال های ۱٣۷۵ – ۱٣٨۵ (۱۹۹۶ – ۲۰۰۶ م) حدود ٨٣٣۰۰۰ نفرغیر عرب فقط در شهر اهواز اسکان داده شده اند واین بدان معناست که تا سال ۱٣٨۹ (۲۰۱۰ م) حدود یک ملیون نفر غیر عرب به شهر اهواز کوچیده واسکان یافته اند. بی گمان این کار به قصد تغییر بافت جمعیت اهواز و به زیان مردم عرب این شهر صورت می گیرد".
یوسف عزیزی در پایان گفت:" من به منظور جلوگیری از وضع تبعیض آمیز کنونی علیه مردم عرب اهواز و مشارکت فعالشان در فرایند اقتصادی وتوسعه، امور زیر را پیشنهاد می کنم: نخست، زبان عربی در مرحله ابتدایی به کودکان عرب در اقلیم عربستان ایران (خوزستان رسمی) آموزش داده شود. اسناد سازمان ملل متحد بر این حق انسانی تاکید کرده اند، اما ایران به رغم امضای این اسناد از اجرای آنها طفره می رود. وخود نیک می دانید که آموزش وپرورش، اساس هر گونه برنامه ریزی و سیاست های ویژه توسعه است.
دوم، تصویب قوانینی که سیاست های پارسی سازی (آسیمیلاسیون) و گفتمان نژاد پرستانه عرب ستیز را به طور عام در سراسر ایران ممنوع سازد. این گفتمان هم اکنون در برخی از اجتماعات و رسانه گروهی، کتب درسی وغیر درسی نظیر کتاب های ادبی وتاریخی ونظایر آن نمود دارد.
سوم، به مردم اقلیت عرب اهوازی امکان داده شود تا در فعالیت های اقتصادی، در بخش خصوصی پا به پای فارس ها وبه دور از هر گونه تبعیض شرکت کنند. من بر این امر تاکید دارم زیرا می دانم که قید وبندهای تبعیض آمیز به سود غیر عرب ها در این زمینه وجود دارد.
چهارم، هر گونه ممنوعیت فعالیت احزاب و نهادهای مدنی غیر دولتی وابسته به مردم عرب اهواز از میان برداشته شود تا نخبگان متعهد این خلق بتوانند در آماده سازی وتدوین بودجه کشور مشارکت کنند. این کار توسط نمایندگان پارلمان که به صورت غیر دموکراتیک انتخاب می شوند انجام شدنی نیست.
پنجم، بیست در صد از در آمد نفتی که از این اقلیم استخراج می شود برای پیشرفت اقتصادی و پر کردن شکاف میان مردم عرب واکثریت غیر عرب چیره بر حاکمیت اقتصادی و سیاسی ایران اختصاص یابد".
در پایان ما به عنوان عرب های اهوازی امیدواریم که مساله ما از پشتیبانی نهادهای مدنی و حقوق بشری برادران عربمان در جهان عرب نیز برخوردار شود زیرا هم اکنون در عرصه بین المللی و سازمان ها و نهادهای انسانی در جایگاه صحیحی قرار دارد.
گزارش از: احمد جابر روزنامه نگار وپژوهشگر عرب اهوازی مقیم فنلاند
در این کنفرانس نمایندگانی از خلق ها واقلیت های قومی، اتنیکی، زبانی، دینی ومذهبی از سراسر جهان شرکت کردند. در این کنفرانس آقایان یوسف عزیزی بنی طرف، دکتر کریم عبدیان و حامد کنانی از شخصیت های برجسته مردم عربستان ایران شرکت کردند.
من در اینجا متن سخنرانی یوسف عزیزی بنی طرف را می آورم که به نیابت از سوی کانون مبارزه با نژاد پرستی و عرب ستیزی در ایران در کنفرانس یاد شده ایراد شد. او از رییس کنفرانس برای فرصتی که در اختیارش قرار گرفته بود تشکر کرد تا بتواند به ابعاد مختلف ستم ملی علیه مردم عرب اهواز بپردازد.
وی در ابتدا گفت:" من وابسته به اقلیت اتنیک عرب در ایران هستم وبه نیابت از سوی کانون مبارزه با نژاد پرستی و عرب ستیزی در ایران صحبت می کنم. شما در برنامه خویش از مشارکت فعالانه وسودمند اقلیت ها در اقتصاد وبرنامه ریزی سیاست های ویژه توسعه صحبت می کنید در حالی که ملیت عرب در جنوب غرب ایران از انواع تبعیض های نژادی، اقتصادی، سیاسی و فرهنگی رنج می برد. این امر در پژوهشی که کمیته ویژه چیرگی بر همه اشکال تبعیض نژادی وابسته به سازمان ملل متحد در نیمه اگوست گذشته انجام داده، مورد تاکید قرار گرفته است. این کمیته بین المللی، از شیوه رفتار حکومت ایران با اقلیت های عرب، بلوچ، کرد و آذری انتقاد نموده و نسبت به " تبعیض نژادی که روزانه انجام می شود و اظهاراتی که برخی از مسوولان حکومت ایران بر زبان می رانند وباعث کینه وتبیعض نژادی می شود" ابراز نگرانی کرده است".
یوسف عزیزی در ادامه اظهار داشت: " آن چه گفتم، بعد دولتی تبعیض است اما مساله به این امر محدود نمی شود و طی هشتاد سال گذشته تحقیر عرب ها به فرهنگ لایه های وسیعی از جامعه فارس زبان ایران تبدیل شده است. برای نمونه من به عنوان نویسنده وروزنامه نگار عرب ایرانی طی زندگی در میان این لایه های اجتماعی، بارها با آتش نفرت از عرب ها رو به رو بوده واین را با پوست و گوشتم حس کرده ام: در روزنامه ای که کار می کردم، یا در میان روشنفکرانی که با آنان سرو کار داشته ام، یا در اتوبوس وتاکسی.
وی افزود: " من طی کار مطبوعاتی ام به سندی برخورد کردم که توسط اداره کل آمار استان "خوزستان" در شهر اهواز منتشر شده است. در این آمار دولتی آمده است که طی سال های ۱٣۷۵ – ۱٣٨۵ (۱۹۹۶ – ۲۰۰۶ م) حدود ٨٣٣۰۰۰ نفرغیر عرب فقط در شهر اهواز اسکان داده شده اند واین بدان معناست که تا سال ۱٣٨۹ (۲۰۱۰ م) حدود یک ملیون نفر غیر عرب به شهر اهواز کوچیده واسکان یافته اند. بی گمان این کار به قصد تغییر بافت جمعیت اهواز و به زیان مردم عرب این شهر صورت می گیرد".
یوسف عزیزی در پایان گفت:" من به منظور جلوگیری از وضع تبعیض آمیز کنونی علیه مردم عرب اهواز و مشارکت فعالشان در فرایند اقتصادی وتوسعه، امور زیر را پیشنهاد می کنم: نخست، زبان عربی در مرحله ابتدایی به کودکان عرب در اقلیم عربستان ایران (خوزستان رسمی) آموزش داده شود. اسناد سازمان ملل متحد بر این حق انسانی تاکید کرده اند، اما ایران به رغم امضای این اسناد از اجرای آنها طفره می رود. وخود نیک می دانید که آموزش وپرورش، اساس هر گونه برنامه ریزی و سیاست های ویژه توسعه است.
دوم، تصویب قوانینی که سیاست های پارسی سازی (آسیمیلاسیون) و گفتمان نژاد پرستانه عرب ستیز را به طور عام در سراسر ایران ممنوع سازد. این گفتمان هم اکنون در برخی از اجتماعات و رسانه گروهی، کتب درسی وغیر درسی نظیر کتاب های ادبی وتاریخی ونظایر آن نمود دارد.
سوم، به مردم اقلیت عرب اهوازی امکان داده شود تا در فعالیت های اقتصادی، در بخش خصوصی پا به پای فارس ها وبه دور از هر گونه تبعیض شرکت کنند. من بر این امر تاکید دارم زیرا می دانم که قید وبندهای تبعیض آمیز به سود غیر عرب ها در این زمینه وجود دارد.
چهارم، هر گونه ممنوعیت فعالیت احزاب و نهادهای مدنی غیر دولتی وابسته به مردم عرب اهواز از میان برداشته شود تا نخبگان متعهد این خلق بتوانند در آماده سازی وتدوین بودجه کشور مشارکت کنند. این کار توسط نمایندگان پارلمان که به صورت غیر دموکراتیک انتخاب می شوند انجام شدنی نیست.
پنجم، بیست در صد از در آمد نفتی که از این اقلیم استخراج می شود برای پیشرفت اقتصادی و پر کردن شکاف میان مردم عرب واکثریت غیر عرب چیره بر حاکمیت اقتصادی و سیاسی ایران اختصاص یابد".
در پایان ما به عنوان عرب های اهوازی امیدواریم که مساله ما از پشتیبانی نهادهای مدنی و حقوق بشری برادران عربمان در جهان عرب نیز برخوردار شود زیرا هم اکنون در عرصه بین المللی و سازمان ها و نهادهای انسانی در جایگاه صحیحی قرار دارد.
گزارش از: احمد جابر روزنامه نگار وپژوهشگر عرب اهوازی مقیم فنلاند
تهدید ایران به مقابله به مثل با «اقدامات اسرائیل» در ترور علیمحمدی
حیدر مصلحی، وزیر اطلاعات ایران، روز سهشنبه تهدید کرد که جمهوری اسلامی ایران با به گفته او «اقدامات اطلاعاتی» اسرائیل در ارتباط با ترور سال گذشته مسعود علیمحمدی، «دانشمند هستهای» ایرانی، «مقابله اطلاعاتی و اقداماتی» خواهد کرد.
به گزارش خبرگزاری نیمهرسمی فارس، حیدر مصلحی که در یک نشست خبری سخن میگفت در پاسخ به این پرسش یک خبرنگار که «آیا جمهوری اسلامی به جای طرح شکایت در مجامع بینالمللی... با رژیم صهیونیستی مقابله به مثل خواهد کرد و اینکه ما هم از بین بردن صهیونیستها را در نقاط دیگر جهان در دستور کار خودمان قرار بدهیم؟»، گفت: «در مقابله با اقدامات اطلاعاتی رژیم صهیونیستی دقیقاً و قطعاً مقابلههای اطلاعاتی، و اقداماتی خواهیم داشت.»
مسعود علیمحمدی، استاد دانشگاه، که دولت ايران از وی به عنوان دانشمند هستهای یاد میکند دیماه سال گذشته در مقابل منزلش به دست افراد ناشناس ترور شد.
به دنبال این ترور، مقامهای ايرانی از همان ابتدا انگشت اتهام را به سوی سازمانهای امنيتی غربی و اسرائيل نشانه رفتند.
وزیر اطلاعات ایران همچنین از «نفوذ دستگاه اطلاعاتی ایران در داخل تشکیلات اطلاعاتی اسرائیل» خبر داد و گفت که در ارتباط با ترور مسعود علیمحمدی هماینک «بیش از ۱۰ نفر در رابطه با شبکههای مختلف دستگیر شدهاند که با برنامهریزیهای صورت گرفته این روند ادامه دارد.»
حیدر مصلحی این افراد را «مرتبط با موساد»، سازمان اطلاعات اسرائیل، دانست و اظهار داشت که رهبران مخالفان دولت در سال ۸۸ «یک حفره اطلاعاتی» ایجاد کردند که این باعث ایجاد «امید و فرصت برای دشمن» و انجام این ترور شد.
وی در این باره افزود که «قطعاً باید سران فتنه پاسخگوی این مسئله باشند».
وزیر اطلاعات ایران در این نشست خبری در ادامه به کشورهای منطقه و همسایه هشدار داد که ایران «هر نوع تعامل» این کشورها با اسرائیل و «هر امکاناتی که در اختیار این رژیم قرار میدهند» را «تهدیدی برای منطقه و جمهوری اسلامی» میداند.
به گفته حیدر مصلحی، اعضای سازمان مجاهدین خلق، جندالله، کومله، دموکرات، و پژاک و دیگر گروهها با موساد همکاری دارند. وی افزود که سازمان مجاهدین خلق «در اروپا با عوامل موساد جلساتی را برگزار میکنند که در این نشستها این موضوع مطرح شده که اقدامات خود را بر روی سایتهای هستهای کشورمان متمرکز کنند».
وزیر اطلاعات افزود که «دستگاه اطلاعاتی با شناسایی عوامل ترور شهید علیمحمدی شبکههای دیگری را نیز مورد شناسایی قرار داد که بخشی از آنها دستگیر شدند و در موارد دیگری نیز دنبال بهرهبرداریهای اطلاعاتی هستیم.»
«اعترافات عامل اصلی ترور»
در همین حال، تلویزیون دولتی ایران در بخشهای مختلف خبری روز دوشنبه برنامهای را پخش کرد که در آن فردی به نام «مجید جمالیفش» به دست داشتن در ترور مسعود علیمحمدی اقرار میکند.
در این برنامه، وی «عامل اصلی ترور مسعود علیمحمدی و از اعضای یکی از شبکههای تروریستی موساد» معرفی شده و از «چگونگی آموزش ترور در پادگانی در نزدیکی تلآویو» سخن میگوید.
مجید جمالیفش در این برنامه تلویزیونی گفت: «در سفری که به تلآویو انجام دادیم در پادگانی در اتوبان اورشلیم - تلآویو با چند افسر ارشد اسرائیلی آشنا شدم و در آنجا آموزشهای مختلف از جمله تعقیب و گریز - ضد تعقیب و چسباندن بمب زیر خودرو را فرا گرفتم.»
وی افزود: «پس از این که درباره ترور دکتر علیمحمدی از زوایای مختلف توجیه روانی و عملیاتی شدم و چند بار عملیات بمبگذاری را در پادگانی در نزدیکی تلآویو تمرین کردم ماکت بسیار دقیقی از منزل دکتر علیمحمدی و محیط اطراف منزل وی در اختیار من قرار گرفت تا کاملاً با محیط و شرایط واقعی عملیات ترور وی آشنا شوم.»
به گزارش خبرگزاری نیمهرسمی فارس، حیدر مصلحی که در یک نشست خبری سخن میگفت در پاسخ به این پرسش یک خبرنگار که «آیا جمهوری اسلامی به جای طرح شکایت در مجامع بینالمللی... با رژیم صهیونیستی مقابله به مثل خواهد کرد و اینکه ما هم از بین بردن صهیونیستها را در نقاط دیگر جهان در دستور کار خودمان قرار بدهیم؟»، گفت: «در مقابله با اقدامات اطلاعاتی رژیم صهیونیستی دقیقاً و قطعاً مقابلههای اطلاعاتی، و اقداماتی خواهیم داشت.»
مسعود علیمحمدی، استاد دانشگاه، که دولت ايران از وی به عنوان دانشمند هستهای یاد میکند دیماه سال گذشته در مقابل منزلش به دست افراد ناشناس ترور شد.
به دنبال این ترور، مقامهای ايرانی از همان ابتدا انگشت اتهام را به سوی سازمانهای امنيتی غربی و اسرائيل نشانه رفتند.
وزیر اطلاعات ایران همچنین از «نفوذ دستگاه اطلاعاتی ایران در داخل تشکیلات اطلاعاتی اسرائیل» خبر داد و گفت که در ارتباط با ترور مسعود علیمحمدی هماینک «بیش از ۱۰ نفر در رابطه با شبکههای مختلف دستگیر شدهاند که با برنامهریزیهای صورت گرفته این روند ادامه دارد.»
حیدر مصلحی این افراد را «مرتبط با موساد»، سازمان اطلاعات اسرائیل، دانست و اظهار داشت که رهبران مخالفان دولت در سال ۸۸ «یک حفره اطلاعاتی» ایجاد کردند که این باعث ایجاد «امید و فرصت برای دشمن» و انجام این ترور شد.
وی در این باره افزود که «قطعاً باید سران فتنه پاسخگوی این مسئله باشند».
وزیر اطلاعات ایران در این نشست خبری در ادامه به کشورهای منطقه و همسایه هشدار داد که ایران «هر نوع تعامل» این کشورها با اسرائیل و «هر امکاناتی که در اختیار این رژیم قرار میدهند» را «تهدیدی برای منطقه و جمهوری اسلامی» میداند.
به گفته حیدر مصلحی، اعضای سازمان مجاهدین خلق، جندالله، کومله، دموکرات، و پژاک و دیگر گروهها با موساد همکاری دارند. وی افزود که سازمان مجاهدین خلق «در اروپا با عوامل موساد جلساتی را برگزار میکنند که در این نشستها این موضوع مطرح شده که اقدامات خود را بر روی سایتهای هستهای کشورمان متمرکز کنند».
وزیر اطلاعات افزود که «دستگاه اطلاعاتی با شناسایی عوامل ترور شهید علیمحمدی شبکههای دیگری را نیز مورد شناسایی قرار داد که بخشی از آنها دستگیر شدند و در موارد دیگری نیز دنبال بهرهبرداریهای اطلاعاتی هستیم.»
«اعترافات عامل اصلی ترور»
در همین حال، تلویزیون دولتی ایران در بخشهای مختلف خبری روز دوشنبه برنامهای را پخش کرد که در آن فردی به نام «مجید جمالیفش» به دست داشتن در ترور مسعود علیمحمدی اقرار میکند.
در این برنامه، وی «عامل اصلی ترور مسعود علیمحمدی و از اعضای یکی از شبکههای تروریستی موساد» معرفی شده و از «چگونگی آموزش ترور در پادگانی در نزدیکی تلآویو» سخن میگوید.
مجید جمالیفش در این برنامه تلویزیونی گفت: «در سفری که به تلآویو انجام دادیم در پادگانی در اتوبان اورشلیم - تلآویو با چند افسر ارشد اسرائیلی آشنا شدم و در آنجا آموزشهای مختلف از جمله تعقیب و گریز - ضد تعقیب و چسباندن بمب زیر خودرو را فرا گرفتم.»
وی افزود: «پس از این که درباره ترور دکتر علیمحمدی از زوایای مختلف توجیه روانی و عملیاتی شدم و چند بار عملیات بمبگذاری را در پادگانی در نزدیکی تلآویو تمرین کردم ماکت بسیار دقیقی از منزل دکتر علیمحمدی و محیط اطراف منزل وی در اختیار من قرار گرفت تا کاملاً با محیط و شرایط واقعی عملیات ترور وی آشنا شوم.»
تناقضگویی وزارت خارجه ایران درباره تاثیر تحریمها بر کشور
سخنگوی وزارت امور خارجه جمهوری اسلامی روز سهشنبه در عین بیتأثیر خواندن تحریمها بر «رشد ملت» ایران، با اشاره به سانحه هوایی ارومیه و مطرح کردن بحث تحریمها در این زمینه، اعلام کرد که تحریمها مستقیماً بر ملت ایران اثر میگذارند.
به گزارش خبرگزاری مهر، رامین مهمانپرست در نشست خبری هفتگی خود، در رد اظهارات اخیر هیلاری کلینتون در ابوظبی در مورد تأثیر تحریمها بر ایران و همچنین درخواست وی از کشورهای عربی برای تشدید تحریمها علیه ایران، گفت: «تحریم مانع رشد ملت ما نبوده و ملت ما راه خود را انتخاب کرده و با قدرت مسیرش را ادامه خواهد داد.»
این در حالی است که آقای مهمانپرست در بخشی دیگر از سخنان خود در مورد سانحه هوایی ارومیه، با انتقاد از تحریمها، بر تأثیر آنها بر ملت ایران صحه گذاشت.
سخنگوی وزارت امور خارجه با اظهار این که طبق اطلاعات رسیده به وی علت سقوط «نقص فنی» نبوده، خاطرنشان کرد: «اما این که جمهوری اسلامی ایران به قطعات هواپیما نیاز دارد و هواپیما به ایران فروخته نمیشود بحث دیگری است که متوجه مقامات غربی میشود.»
وی افزود: «کشورهایی که مدعیاند هدف آنها از تحریمها تحت فشار قرار دادن ملت ایران نیست، روی موضوعاتی متمرکز شدند که بر ملت ما اثر دارد و این نشان میدهد که ضربه زدن به ملت ما برای آنها امری بدیهی شده است.»
آقای مهمانپرست همچنین تأکید کرد که بررسی مسائل حقوقی در این زمینه در دستور کار وزارت خارجه قرار دارد.
«دعوت برای بازدید از تأسیسات هستهای مستقل از مذاکرات با ۵+۱ صورت گرفته است»
در این نشست خبری رامین مهمانپرست همچنین به دعوت اخیر جمهوری اسلامی از اتحادیه اروپا و برخی کشورهای دیگر برای بازدید از تأسیسات اتمی ایران اشاره کرد و این دعوت را «مستقل» از مذاکرات هستهای ایران با ۵+۱ دانست.
آقای مهمانپرست با اشاره به این که برای این بازدید از «جنبش عدم تعهد، گروه ۷۷، اتحادیه اروپا، اتحادیه عرب، مجمع آسیایی، سازمان کنفرانس اسلامی و نماینده خانم اشتون در سازمان انرژی اتمی» دعوت به عمل آمده بود، بدون توضیح در مورد آنکه چه کسانی این دعوت را پذیرفتهاند گفت جزئیات این دعوت در حال بررسی است.
وی ایران را جزء «استثناییترین» کشورهایی دانست که اجازه بازدید از تأسیسات خود را به دیگران میدهد و در رابطه رد این دعوت از سوی برخی از کشورها، گفت: «بهتر است کشورها از اقدامات مثبت استفاده مفید کنند و از این اقدامات برای پیشبرد همکاریها بهره ببرند.»
آقای مهمانپرست همچنین زمان برگزاری مذاکرات هستهای ایران با ۵+۱ در استانبول را اول و دوم بهمن اعلام کرد و «همکاری» ایران و ۵+۱ را «مفید» دانست.
به گزارش خبرگزاری مهر، رامین مهمانپرست در نشست خبری هفتگی خود، در رد اظهارات اخیر هیلاری کلینتون در ابوظبی در مورد تأثیر تحریمها بر ایران و همچنین درخواست وی از کشورهای عربی برای تشدید تحریمها علیه ایران، گفت: «تحریم مانع رشد ملت ما نبوده و ملت ما راه خود را انتخاب کرده و با قدرت مسیرش را ادامه خواهد داد.»
این در حالی است که آقای مهمانپرست در بخشی دیگر از سخنان خود در مورد سانحه هوایی ارومیه، با انتقاد از تحریمها، بر تأثیر آنها بر ملت ایران صحه گذاشت.
سخنگوی وزارت امور خارجه با اظهار این که طبق اطلاعات رسیده به وی علت سقوط «نقص فنی» نبوده، خاطرنشان کرد: «اما این که جمهوری اسلامی ایران به قطعات هواپیما نیاز دارد و هواپیما به ایران فروخته نمیشود بحث دیگری است که متوجه مقامات غربی میشود.»
وی افزود: «کشورهایی که مدعیاند هدف آنها از تحریمها تحت فشار قرار دادن ملت ایران نیست، روی موضوعاتی متمرکز شدند که بر ملت ما اثر دارد و این نشان میدهد که ضربه زدن به ملت ما برای آنها امری بدیهی شده است.»
آقای مهمانپرست همچنین تأکید کرد که بررسی مسائل حقوقی در این زمینه در دستور کار وزارت خارجه قرار دارد.
«دعوت برای بازدید از تأسیسات هستهای مستقل از مذاکرات با ۵+۱ صورت گرفته است»
در این نشست خبری رامین مهمانپرست همچنین به دعوت اخیر جمهوری اسلامی از اتحادیه اروپا و برخی کشورهای دیگر برای بازدید از تأسیسات اتمی ایران اشاره کرد و این دعوت را «مستقل» از مذاکرات هستهای ایران با ۵+۱ دانست.
آقای مهمانپرست با اشاره به این که برای این بازدید از «جنبش عدم تعهد، گروه ۷۷، اتحادیه اروپا، اتحادیه عرب، مجمع آسیایی، سازمان کنفرانس اسلامی و نماینده خانم اشتون در سازمان انرژی اتمی» دعوت به عمل آمده بود، بدون توضیح در مورد آنکه چه کسانی این دعوت را پذیرفتهاند گفت جزئیات این دعوت در حال بررسی است.
وی ایران را جزء «استثناییترین» کشورهایی دانست که اجازه بازدید از تأسیسات خود را به دیگران میدهد و در رابطه رد این دعوت از سوی برخی از کشورها، گفت: «بهتر است کشورها از اقدامات مثبت استفاده مفید کنند و از این اقدامات برای پیشبرد همکاریها بهره ببرند.»
آقای مهمانپرست همچنین زمان برگزاری مذاکرات هستهای ایران با ۵+۱ در استانبول را اول و دوم بهمن اعلام کرد و «همکاری» ایران و ۵+۱ را «مفید» دانست.
دفاع دستیاران احمدینژاد از یکدیگر؛ بقایی از مشایی، مشایی از رحیمی
به دنبال اظهارات روز دوشنبه رئیس کمیسیون اصل ۹۰ در مورد رسیدگی به پروندهای در مورد اسفندیار رحیم مشایی، رئیس سازمان میراث فرهنگی در دفاع از آقای مشایی او را آدم «مظلوم و آرامی» دانست که در دولت خاتمی عزل و «به بدترین شکل ممکن» کنار گذاشته شد.
حمید بقایی، شامگاه دوشنبه، ۲۰ دیماه، ضمن تمجید از «اخلاق و منش مردانگی» اسفندیار رحیم مشایی گفت: «پیش از انتخابات ۷۶ آقای مشایی که در وزارت کشور بود همه را جمع کرد و راجع به آقای ناطق نوری برای آنها صحبت کرد که خیلیها به او اعتراض کردند، ولی آقای مشایی گفت باید نظر مقام معظم رهبری را تأمین کنیم. پس از انتخابات نیز آقای تاجزاده اولین کسی را که عزل کرد مشایی بود و به بدترین شکل ممکن هم او را کنار گذاشت.»
رئیس سازمان میراث فرهنگی همچنین در پاسخ به سوال یکی از حاضرین در مورد اظهارنظرهای آقای مشایی در حوزه مسائل دینی، اعلام کرد که آقای مشایی به هیچ کس توهینی نکرده و «مطالب بد منعکس شده بودند».
اسفندیار مشایی، رئیس دفتر محمود احمدینژاد و نماینده ویژه وی در امور خاورمیانه، در چند وقت اخیر به ویژه به دلیل سخن گفتن از «مکتب ایرانی» به عنوان «حقیقت ایران و اسلام» و همچنین در حمایت از موسیقی مورد انتقاد گسترده برخی از اصولگرایان، مراجع تقلید و روحانیون بلندپایه اصولگرا قرار گرفته است.
همچنین ابراهیم نکونام، رئیس کمیسیون اصل ۹۰ مجلس، نیز روز دوشنبه با اعلام خبر رسیدگی به پروندهای درباره آقای مشایی در این کمیسیون، گفت: «شنیدن برخی سخنان از زبان کسانی که به نوعی به حکومت وابسته هستند دغدغهای جدی را برای ما ایجاد کرده است و حتی این سوءظن در ذهن ما ایجاد شده که شاید برخی تحرکات، ناخواسته ریشه در مسائل خارجی داشته باشد.»
آقای بقایی که علاوه بر ریاست سازمان میراث فرهنگی، نماینده ویژه محمود احمدینژاد در امور آسیا نیز هست همچنین در پاسخ به اعتراض یکی از حاضرین به نحوه برکناری منوچهر متکی از سرپرستی وزارت خارجه و حضور چندین نماینده ویژه رئیس جمهور در وزارت کشور، اعلام کرد که وضع «قائم مقام امور بینالملل» از سوی «تمام وزرا و کسانی که در دولت هستند» بر اساس مصوبه قانون صورت میگیرد.
وی همچنین وجود «فامیلگرایی در دولت» را رد کرد و گفت: «تمام کس و کار مسئولان گذشته در سازمان میراث فرهنگی هستند، ولی پسر آقای مشایی که لیسانس IT هم دارد تا همین چند وقت پیش بیکار بود.»
رحیم مشایی: «قوه قضائیه پیش از رحیمی به اتهامات نادران رسیدگی کند»
به دنبال حمایت آقای بقایی از رئیس دفتر جنجالبرانگیز محمود احمدینژاد، آقای مشایی روز سهشنبه در اعتراض به اتهامات وارده به محمدرضا رحیمی، معاون اول رئیس جمهور، اعلام کرد که دستگاه قضایی گاهی خلاف قانون عمل میکند.
رحیم مشایی با اشاره به اینکه اتهام زدن به افراد پیش از اثبات دادگاه «خلاف قانون است»، گفت: «بعضا این تخلف از سوی مسئولان دستگاه قضایی و برخی اوقات از سوی کسانی که صدا و سیما تریبون در اختیار آنها قرار میدهد صورت میگیرد.»
الیاس نادران، نماینده اصولگرای مجلس، شامگاه پنجشنبه، ۱۶ دیماه، در برنامه تلویزیونی «دیروز، امروز، فردا»، عدم رسیدگی به پرونده محمدرضا رحیمی در دادگاه را مورد انتقاد قرار داد.
به دنبال این اظهارات، محمود احمدینژاد روز دوشنبه تهمت زدن به یک فرد در یک برنامه زنده تلویزیونی، آن هم از جانب «فردی که خودش متخلف است» را نادرست دانست.
رئیس دفتر محمود احمدینژاد نیز در این مورد گفت: «آقای رحیمی از این فرد به خاطر اتهامزنی شکایت کرده،اما متأسفانه صدا و سیما فردی را به رسانه ملی میآورد که پرونده او در دادگاه مطرح است.»
وی در پایان تصریح کرد که در حال حاضر پرونده آقای نادران مطرح است و پیش از پرونده محمدرضا رحیمی باید به پرونده این نماینده مجلس رسیدگی شود.
حمید بقایی، شامگاه دوشنبه، ۲۰ دیماه، ضمن تمجید از «اخلاق و منش مردانگی» اسفندیار رحیم مشایی گفت: «پیش از انتخابات ۷۶ آقای مشایی که در وزارت کشور بود همه را جمع کرد و راجع به آقای ناطق نوری برای آنها صحبت کرد که خیلیها به او اعتراض کردند، ولی آقای مشایی گفت باید نظر مقام معظم رهبری را تأمین کنیم. پس از انتخابات نیز آقای تاجزاده اولین کسی را که عزل کرد مشایی بود و به بدترین شکل ممکن هم او را کنار گذاشت.»
رئیس سازمان میراث فرهنگی همچنین در پاسخ به سوال یکی از حاضرین در مورد اظهارنظرهای آقای مشایی در حوزه مسائل دینی، اعلام کرد که آقای مشایی به هیچ کس توهینی نکرده و «مطالب بد منعکس شده بودند».
اسفندیار مشایی، رئیس دفتر محمود احمدینژاد و نماینده ویژه وی در امور خاورمیانه، در چند وقت اخیر به ویژه به دلیل سخن گفتن از «مکتب ایرانی» به عنوان «حقیقت ایران و اسلام» و همچنین در حمایت از موسیقی مورد انتقاد گسترده برخی از اصولگرایان، مراجع تقلید و روحانیون بلندپایه اصولگرا قرار گرفته است.
همچنین ابراهیم نکونام، رئیس کمیسیون اصل ۹۰ مجلس، نیز روز دوشنبه با اعلام خبر رسیدگی به پروندهای درباره آقای مشایی در این کمیسیون، گفت: «شنیدن برخی سخنان از زبان کسانی که به نوعی به حکومت وابسته هستند دغدغهای جدی را برای ما ایجاد کرده است و حتی این سوءظن در ذهن ما ایجاد شده که شاید برخی تحرکات، ناخواسته ریشه در مسائل خارجی داشته باشد.»
آقای بقایی که علاوه بر ریاست سازمان میراث فرهنگی، نماینده ویژه محمود احمدینژاد در امور آسیا نیز هست همچنین در پاسخ به اعتراض یکی از حاضرین به نحوه برکناری منوچهر متکی از سرپرستی وزارت خارجه و حضور چندین نماینده ویژه رئیس جمهور در وزارت کشور، اعلام کرد که وضع «قائم مقام امور بینالملل» از سوی «تمام وزرا و کسانی که در دولت هستند» بر اساس مصوبه قانون صورت میگیرد.
وی همچنین وجود «فامیلگرایی در دولت» را رد کرد و گفت: «تمام کس و کار مسئولان گذشته در سازمان میراث فرهنگی هستند، ولی پسر آقای مشایی که لیسانس IT هم دارد تا همین چند وقت پیش بیکار بود.»
رحیم مشایی: «قوه قضائیه پیش از رحیمی به اتهامات نادران رسیدگی کند»
به دنبال حمایت آقای بقایی از رئیس دفتر جنجالبرانگیز محمود احمدینژاد، آقای مشایی روز سهشنبه در اعتراض به اتهامات وارده به محمدرضا رحیمی، معاون اول رئیس جمهور، اعلام کرد که دستگاه قضایی گاهی خلاف قانون عمل میکند.
رحیم مشایی با اشاره به اینکه اتهام زدن به افراد پیش از اثبات دادگاه «خلاف قانون است»، گفت: «بعضا این تخلف از سوی مسئولان دستگاه قضایی و برخی اوقات از سوی کسانی که صدا و سیما تریبون در اختیار آنها قرار میدهد صورت میگیرد.»
الیاس نادران، نماینده اصولگرای مجلس، شامگاه پنجشنبه، ۱۶ دیماه، در برنامه تلویزیونی «دیروز، امروز، فردا»، عدم رسیدگی به پرونده محمدرضا رحیمی در دادگاه را مورد انتقاد قرار داد.
به دنبال این اظهارات، محمود احمدینژاد روز دوشنبه تهمت زدن به یک فرد در یک برنامه زنده تلویزیونی، آن هم از جانب «فردی که خودش متخلف است» را نادرست دانست.
رئیس دفتر محمود احمدینژاد نیز در این مورد گفت: «آقای رحیمی از این فرد به خاطر اتهامزنی شکایت کرده،اما متأسفانه صدا و سیما فردی را به رسانه ملی میآورد که پرونده او در دادگاه مطرح است.»
وی در پایان تصریح کرد که در حال حاضر پرونده آقای نادران مطرح است و پیش از پرونده محمدرضا رحیمی باید به پرونده این نماینده مجلس رسیدگی شود.
پروپاگاندای اسلامی و شاهزاده ای با گلوله ای در دهان
۱۳۸۹/۱۰/۲۱
وقتی که در يک بعد از ظهر زمستانی سال ۲۰۱۱ ميلادی، شاهزاده ای کاملا در سايه مانده و بازمانده ای بی رنگ از آخرين نظام شاهنشاهی در ايران، در آن سوی جهان، با گلوله ای در دهان، مرگی خودخواسته را بر گزيد، کمتر کسی فکر می کرد که چنين موج خبری را در ميان ايرانيان برانگيزد.
همه پيش فرض ها می گويند که واکنش طبيعی ساکنان سرزمينی پر تلاطم و پر خبر چون ايران، در برابر چنين خبری، قاعدتا بايد بی اعتنايی باشد و سکوت. اما آيا اين گونه بود؟
به روايت شواهد يک هفته گذشته، واکنش ايرانيان، با هر گرايشی، چه در داخل و چه در خارج از کشور، نسبت به اين خبر، بسيار قابل تامل و گسترده بود. حال اگر روايت نظام اسلامی را بپذيريم که نظام سياسی پيش از انقلاب با همه عناصر مرتبطش، پس از سی و دو سال ، به کلی تمام شده و از اذهان زدوده شده است، چنين واکنش های وسيعی از سوی ايرانيان- چه ستايش و چه ناسزا- حامل چه معنايی است؟
برای رسيدن به پاسخ، شايد بيش از هرچيز بايد ميزان کارکرد پروپاگاندا و تبليغات سياسی سی ساله نظام اسلامی فقاهتی ايران که متکی بر مساجد و روحانيون و مداحان و منابر و نهادهای تبليغی سنتی و نو است، و در يک کلام تشکيلات بسيار قدرتمند، گسترده و به لطف منابع نفتی ايران ثروتمند روحانيت شيعه را بررسی کرد.
اما از آنجا که همه اينها ما را ابتدا به واژه پروپاگاندا می رساند، پيش از آن ببينيم «پروپاگاندا» به چه معناست؟
دکتر شهلا شفيق جامعه شناس و پژوهشگر ساکن پاريس در اين باره می گويد:
«اين يک روش برای بسيج افکار عمومی از طريق تبليغات سياسی است. منتها اين کلمه در دانش سياسی يک بار منفی به خود گرفته است. به اين دليل که برای تهييج افکار عمومی به کار می رود و از طريق مبالغه انجام می شود. در اين مبالغه اندکی دروغ هست. حالا اين سوال پيش می آيد که در چه شرايطی اين مبالغه و دروغ می تواند کارساز باشد؟ در شرايطی که ما در يک محيط دمکراتيک نباشيم. يعنی آلترناتيوهايی که در مقابل حکومت قرار دارند و گروه های سياسی مخالف نمی توانند آزادانه حرفهايشان را بزنند و آزادی عمل لازم را داشته باشند. در آن شرايط است که اين پروپاگاندا کارکرد اصلی خودش را پيدا می کند.»
همه شواهد نشانگر آنند که نظام مبتنی بر اسلام فقاهتی در ايران، همچون بسياری از نظام های ايدئولوژيک، در همه سی سال گذشته به طور سيستماتيک و بی وقفه، نسل کاملی از ايرانيان پس از انقلاب را در تمامی عرصه هايش تحت امواج قدرتمند تبليغی و ترويجی خود داشته است.
ضمن آنکه به گفته دکتر شهلا شفيق، پروپاگاندا در نظام اسلامی ايران، ابزارهای بيشتری نسبت به ساير نظام های سياسی نيز در اختيار داشته است:
«ويژگی اين نظام در اين است که مذهب را تبديل به يک ايدئولوژی کرده است و يک سرچشمه وسيع برای پروپاگاندا ايجاد نموده است. به خاطر اينکه شما با اعتقادات و احساسات مردم سر و کار داريد. مثلا می بينيد که در طول اين دوره ۳۰ ساله نقش مداحان بسيار بزرگ شده و هر روز هم گسترده تر می شود. آنان تبديل به عوامل پروپاگاندا و تبليغ و تهييج شده اند. بعدش می بينيد که از ابزارهای مساجد و مکان های مذهبی که مردم به مناسبت های مختلف شاد و غمگين در آنجا جمع می شوند ، استفاده می شود. شما يک تريبون هايی برای گسترش اين پروپاگاندا در اختيار داريد که مهمند. اسطوره های مذهبی را شما می توانيد دستکاری کرده و از آن هم استفاده کنيد.»
اما آيا اين نظام تبليغی بسيار پرهزينه و گزاف و به شدت متکی به بودجه ها و رانت های نفتی دولتی، به اصلی ترين اهدافش دست يافته است؟ ماشين پروپاگاندايی که مهمترين هدفش جايگزينی عميق ارزش های سنتی نظام فقاهتی و ولايی با ارزش های رقيب بوده است؟
با مروری حتی گذرا بر بولتن های داخلی سپاه پاسداران، مجلس شورای اسلامی، سازمان تبليغات اسلامی و حتی نشريات و خبرگزاری های دولتی می توان مطالب بسياری از زبان ائمه جمعه، فرماندهان نظامی و انتظامی و يا مسولان قوای سه گانه جمهوری اسلامی ديد که گلايه ها و نارضايتی های عميق خود را از آنچه که «ناموفق بودن نظام در ترويج ارزش های دينی» می خوانند آشکارا بيان می کنند.
دکتر کاظم علمداری، جامعه شناس و پژوهشگر دانشگاه ايالتی کاليفرنيا، در باره دلايل اين عدم موفقيت می گويد:
«پروپاگاندا بايد با روانشناسی جامعه مطابقت داشته باشد. شما اصلا نمی توانيد بگوييد روشی که برای يک فرد پا به سن گذاشته که مثلا دلش می خواهد برود پای منبر فلان آخوند بنشيند و چند چايی بخورد، چهار نفر را ببيند و چند داستان مذهبی بشنود، برای جوانان اين نسل که با دنيای ديجيتال در ارتباطند موثر خواهد بود؟ جمهوری اسلامی در واقع دارد آنچه را که در ذهنيت قشر حاکم وجود دارد، بر کليت جامعه ای که نمی تواند با آن ارتباط روانی، اجتماعی و هنجاری ايجاد کند، تحميل می کند.»
عدم تناسب ميان روش های پروپاگاندا و جامعه جوان ايران را شايد به نوعی ديگر بتوان در سخنان محمود احمدی نژاد هم شنيد. اگرچه او با هدف کوبيدن رقبای سياسی اش چنين وقايعی را باز می گويد. او در گفت و گو با يکی از شبکه های صدا و سيما در اين باره چنين گفت:
«اينها (رقبای انتخاباتی اش) يادشان رفته وزارت کشور موتورسوارها را سازمان می داد در همين خيابان ولی عصر. موی دخترها و پسرها را می چيدند؟ لباس های آنها را پاره می کردند؟ کفش هايشان را پاره می کردند؟ يادشان رفته کراوات ها را قيچی می کردند؟ يادشان رفته مردم را کتک می زدند؟ يادشان رفته ديپلمات خارجی ايستاده بود يک دفعه کراواتش را قيچی کرده بودند و او مبهوت شده بود که اينجا چه خبر است؟...»
يکی از مهمترين اهداف پروپاگاندا در جمهوری اسلامی، طی بيش از سه دهه سيطره نظام دينی، حذف و يا دستکم مبتذل سازی ارزش ها و عناصر مرتبط با نظام سياسی پيشين ايران بوده است.
اما بازتابی که مرگ يکی از آخرين شاهزادگان تاريخ ايران در ميان هموطنانش داشت، کمترين معنايش در يک مرور ساده جامعه شناختی اين است که سوژه مورد نظر از سوی پروپاگاندای نظام دينی ايران، نه تنها پاکسازی نشده بلکه همچنان در وجدان جمعی ايرانيان به حيات پنهان و آشکار خود ادامه داده است.
دکتر شهلا شفيق جامعه شناس و نويسنده کتاب «توتاليتاريسم اسلامی، پندار يا واقعيت» در اين باره می گويد:
«وقتی که مردم با هزاران اميد و آرزو يک انقلاب را به ثمر می رسانند و بعد از آن با وضعيت بسيار دردناک و کابوس واری مواجه می شوند، درست مثل رويايی که يک باره به کابوس بدل شده است، به طور طبيعی آنچه که قبل از اين واقعه انقلاب وجود داشته را خوب نمايی می کنند. آن واقعيت پيش رو به هيچ وجه جوابگوی انتظارات مردم نيست. به همين دليل نوعی بازگشت به گذشته با حسرت رخ می دهد. اين اتفاق در ايران امروز رخ داده است. يعنی هر چه که اوضاع در جمهوری اسلامی بدتر می شود، مردم يک پرتو طلايی بر خاطرات گذشته می کشند. و يکسری حسرت ها ايجاد می شود. لطیفه ای بود که می گفتند شاه توی قبر عینک سیاه به چشم زده است از بس که مردم می گفتند نور به قبرت بباره!»»
حتی بعضی ديگر از صاحبنظران از جمله دکتر کاظم علمداری نويسنده کتاب پر تيراژ «چرا ايران عقب ماند و غرب پيش رفت؟» مساله وجود نوعی احساس گناه عمومی در ميان ايرانيان به دليل ساقط کردن نظام پيشين راهم در «اين نگاه به گذشته» از سوی جامعه امروز ايرانی دخيل می داند:
کاظم علمداری: احساس گناه به دليل ارزيابی مجددی که مردم از مقايسه دو سيستم می کنند رخ می دهد. مقايسه سيستم زمان شاه که ايران کشوری خوش نام در سطح جهان بود و اين مشکلات دوره جمهوری اسلامی که بسيار مصيب بار و عميق اند وجود نداشت. به خصوص سياسيون و نه تنها کليت مردم ايران که در سرنگونی رژيم شاه نقش ايفاء کردند، بعدها متوجه شدند با دست خودشان رژيمی را بر سر کار آوردند که مشکلات اجتماعی، سياسی و اقتصادی کشور را چندين برابر کرده است. اين باعث شد که مردم مجددا به فکر اين بيافتند کاری را که کرده اند درست و عاقلانه و خرمندانه نبوده است. به همين دليل است که اين احساس گناه در حال حاضر در ذهنيت و خرد جمعی مردم وجود دارد.»
بازتاب غير قابل پيش بينی ايرانيان به مرگ فرزند آخرين پادشاه ايران از نظر روزنامه نگار پيش کسوتی چون داريوش همايون نيز يکی از نشانه های ارزيابی مجدد گذشته از سوی ايرانيان است:
«گذشته ايران در سال ۱۳۵۷ به کلی نفی شد. تا مدتها يعنی در طول مدت ۲۰ سال از سوی اکثريت روشنفکران ايران اين گذشته به کلی نفی شد. هنوز هم آثار اين نفی را می بينيم. آنان ذره ای حاضر نبودند امتيازی به آن گذشته بدهند. بعد از اين همه مدت و سپری شدن دوران زندگی يک نسل کامل پس از انقلاب، جوان هايی که يا در آن زمان به دنيا نيامده بودند و يا بسيار کوچک بودند و حالا بزرگ شده اند و وارد فعاليت های اجتماعی شده اند، به کلی نگاه ديگری دارند. نسل گذشته ، يعنی نسل انقلاب هم، اکثريتشان، اگر چه نه به طور آشکار اما در نهان و در درون خودشان متقاعد شده اند که انقلاب کار بسيار اشتباهی بود.
ايران داشت با همه معايب و اشکالاتش، خودش را از زمين بلند می کرد و مثل همه جوامع در حال رشد، طبعا اين فرآيند، فرايندی سالم و بی نقص نبود. پر از اشکالات بود. اما ما واقعا داشتيم از زمين کنده می شديم. و اين ارزيابی دوباره بازتاب هايی دارد که ما يکی از آنها را در اين روزها (واکنش ها نسبت به مرگ عليرضا پهلوی) شاهد بوده ايم.»
کشورهای بسياری هستند که پس از تجربه های انقلاب و سرنگونی، تجربه های خوبی از نظام تازه نداشته اند با اين حال ميل به بازگشت به ارزش های پيشين را هم تجربه نکرده اند. تفاوت اين جوامع با ايران در چيست؟
دکتر کاظم علمداری جامعه شناس در دانشگاه کاليفرنيا و نويسنده کتاب «بحران جهانی و نقدی بر نظريه برخورد تمدن ها و گفت و گوی تمدن ها» در اين باره معتقد است:
«اگر به نظام هايی که در آنها انقلاب شد نگاه کنيد می بينيد که در تمام اين جوامع تغيير و تحولاتی رخ داد. اما اين تغيير و تحولات در هيچ کدام از اين جوامع برگشت به گذشته نيست. اما در مورد جمهوری اسلامی آن چيزی که در عمل اتفاق افتاد، پس گرفتن بخشی از دستاوردهايی بود که بعد از انقلاب مشروطه در ايران به دست آمده بود.
به طور مشخص خدمتتان عرض کنم، جمهوری اسلامی در همان شش ماه اول، قانون حمايت خانواده را که در زمان شاه به تصويب رسيده بود، پس گرفت. اين عقب نشينی ها در تمام زمينه ها از جمله در زمينه های حقوقی، ارث ، قضاوت و .... انجام شد.زن قبل از انقلاب می توانست قاضی باشد اما زمانی که جمهوری اسلامی به قدرت رسيد اين دستاورد را پس گرفت.»
آيا همين عقب نشينی از دستاوردهای مدنی محرکی بوده است تا به گفته داريوش همايون، بنيانگذار روزنامه آيندگان، حتی تا بازخوانی مجدد دستاوردهای رضا شاه نيز منجر شود؟
داريوش همايون: «اغلب پژوهش هايی که امروز درباره تاريخ معاصر ايران رخ می دهد، ارزيابی شان درباره اين دوران (پيش از انقلاب) مثبت است. مثلا در ايران امروز، به طور باورنکردنی شاهد زنده شدن نام رضا شاه هستيم. حتی در دوره پيش از انقلاب، رضا شاه به اين ميزان در ايران شناخته شده و قدردانی شده نبود که امروز هست. اينها همه از نتايج اقدامات جمهوری اسلامی است. ميلان کوندرا جمله پر معنايی دارد که می گويد « ما بهترين گورکن های خود هستيم» ؛ و حالا به نظر می رسد که جمهوری اسلامی ۳۰ سال تلاش کرد تا گور عميقی برای خودش بکند.»
همه اينها ما را در برابر اين پرسش قرار می دهد که اگر نظامی با پروپاگاندايی چنين بی وقفه و دامنه دار، قادر به زدودن خاطره جمعی ايرانيان از حکومتی پس از سی و دو سال سقوط نبوده است، چگونه است که با قاطعيت از مرگ ساير حرکت های اجتماعی ايرانيان از جمله آخرين آن که «جنبش سبز» نام گرفت سخن می گويد؟
همه پيش فرض ها می گويند که واکنش طبيعی ساکنان سرزمينی پر تلاطم و پر خبر چون ايران، در برابر چنين خبری، قاعدتا بايد بی اعتنايی باشد و سکوت. اما آيا اين گونه بود؟
به روايت شواهد يک هفته گذشته، واکنش ايرانيان، با هر گرايشی، چه در داخل و چه در خارج از کشور، نسبت به اين خبر، بسيار قابل تامل و گسترده بود. حال اگر روايت نظام اسلامی را بپذيريم که نظام سياسی پيش از انقلاب با همه عناصر مرتبطش، پس از سی و دو سال ، به کلی تمام شده و از اذهان زدوده شده است، چنين واکنش های وسيعی از سوی ايرانيان- چه ستايش و چه ناسزا- حامل چه معنايی است؟
برای رسيدن به پاسخ، شايد بيش از هرچيز بايد ميزان کارکرد پروپاگاندا و تبليغات سياسی سی ساله نظام اسلامی فقاهتی ايران که متکی بر مساجد و روحانيون و مداحان و منابر و نهادهای تبليغی سنتی و نو است، و در يک کلام تشکيلات بسيار قدرتمند، گسترده و به لطف منابع نفتی ايران ثروتمند روحانيت شيعه را بررسی کرد.
اما از آنجا که همه اينها ما را ابتدا به واژه پروپاگاندا می رساند، پيش از آن ببينيم «پروپاگاندا» به چه معناست؟
دکتر شهلا شفيق جامعه شناس و پژوهشگر ساکن پاريس در اين باره می گويد:
«اين يک روش برای بسيج افکار عمومی از طريق تبليغات سياسی است. منتها اين کلمه در دانش سياسی يک بار منفی به خود گرفته است. به اين دليل که برای تهييج افکار عمومی به کار می رود و از طريق مبالغه انجام می شود. در اين مبالغه اندکی دروغ هست. حالا اين سوال پيش می آيد که در چه شرايطی اين مبالغه و دروغ می تواند کارساز باشد؟ در شرايطی که ما در يک محيط دمکراتيک نباشيم. يعنی آلترناتيوهايی که در مقابل حکومت قرار دارند و گروه های سياسی مخالف نمی توانند آزادانه حرفهايشان را بزنند و آزادی عمل لازم را داشته باشند. در آن شرايط است که اين پروپاگاندا کارکرد اصلی خودش را پيدا می کند.»
همه شواهد نشانگر آنند که نظام مبتنی بر اسلام فقاهتی در ايران، همچون بسياری از نظام های ايدئولوژيک، در همه سی سال گذشته به طور سيستماتيک و بی وقفه، نسل کاملی از ايرانيان پس از انقلاب را در تمامی عرصه هايش تحت امواج قدرتمند تبليغی و ترويجی خود داشته است.
ضمن آنکه به گفته دکتر شهلا شفيق، پروپاگاندا در نظام اسلامی ايران، ابزارهای بيشتری نسبت به ساير نظام های سياسی نيز در اختيار داشته است:
«ويژگی اين نظام در اين است که مذهب را تبديل به يک ايدئولوژی کرده است و يک سرچشمه وسيع برای پروپاگاندا ايجاد نموده است. به خاطر اينکه شما با اعتقادات و احساسات مردم سر و کار داريد. مثلا می بينيد که در طول اين دوره ۳۰ ساله نقش مداحان بسيار بزرگ شده و هر روز هم گسترده تر می شود. آنان تبديل به عوامل پروپاگاندا و تبليغ و تهييج شده اند. بعدش می بينيد که از ابزارهای مساجد و مکان های مذهبی که مردم به مناسبت های مختلف شاد و غمگين در آنجا جمع می شوند ، استفاده می شود. شما يک تريبون هايی برای گسترش اين پروپاگاندا در اختيار داريد که مهمند. اسطوره های مذهبی را شما می توانيد دستکاری کرده و از آن هم استفاده کنيد.»
اما آيا اين نظام تبليغی بسيار پرهزينه و گزاف و به شدت متکی به بودجه ها و رانت های نفتی دولتی، به اصلی ترين اهدافش دست يافته است؟ ماشين پروپاگاندايی که مهمترين هدفش جايگزينی عميق ارزش های سنتی نظام فقاهتی و ولايی با ارزش های رقيب بوده است؟
با مروری حتی گذرا بر بولتن های داخلی سپاه پاسداران، مجلس شورای اسلامی، سازمان تبليغات اسلامی و حتی نشريات و خبرگزاری های دولتی می توان مطالب بسياری از زبان ائمه جمعه، فرماندهان نظامی و انتظامی و يا مسولان قوای سه گانه جمهوری اسلامی ديد که گلايه ها و نارضايتی های عميق خود را از آنچه که «ناموفق بودن نظام در ترويج ارزش های دينی» می خوانند آشکارا بيان می کنند.
دکتر کاظم علمداری، جامعه شناس و پژوهشگر دانشگاه ايالتی کاليفرنيا، در باره دلايل اين عدم موفقيت می گويد:
«پروپاگاندا بايد با روانشناسی جامعه مطابقت داشته باشد. شما اصلا نمی توانيد بگوييد روشی که برای يک فرد پا به سن گذاشته که مثلا دلش می خواهد برود پای منبر فلان آخوند بنشيند و چند چايی بخورد، چهار نفر را ببيند و چند داستان مذهبی بشنود، برای جوانان اين نسل که با دنيای ديجيتال در ارتباطند موثر خواهد بود؟ جمهوری اسلامی در واقع دارد آنچه را که در ذهنيت قشر حاکم وجود دارد، بر کليت جامعه ای که نمی تواند با آن ارتباط روانی، اجتماعی و هنجاری ايجاد کند، تحميل می کند.»
عدم تناسب ميان روش های پروپاگاندا و جامعه جوان ايران را شايد به نوعی ديگر بتوان در سخنان محمود احمدی نژاد هم شنيد. اگرچه او با هدف کوبيدن رقبای سياسی اش چنين وقايعی را باز می گويد. او در گفت و گو با يکی از شبکه های صدا و سيما در اين باره چنين گفت:
«اينها (رقبای انتخاباتی اش) يادشان رفته وزارت کشور موتورسوارها را سازمان می داد در همين خيابان ولی عصر. موی دخترها و پسرها را می چيدند؟ لباس های آنها را پاره می کردند؟ کفش هايشان را پاره می کردند؟ يادشان رفته کراوات ها را قيچی می کردند؟ يادشان رفته مردم را کتک می زدند؟ يادشان رفته ديپلمات خارجی ايستاده بود يک دفعه کراواتش را قيچی کرده بودند و او مبهوت شده بود که اينجا چه خبر است؟...»
يکی از مهمترين اهداف پروپاگاندا در جمهوری اسلامی، طی بيش از سه دهه سيطره نظام دينی، حذف و يا دستکم مبتذل سازی ارزش ها و عناصر مرتبط با نظام سياسی پيشين ايران بوده است.
اما بازتابی که مرگ يکی از آخرين شاهزادگان تاريخ ايران در ميان هموطنانش داشت، کمترين معنايش در يک مرور ساده جامعه شناختی اين است که سوژه مورد نظر از سوی پروپاگاندای نظام دينی ايران، نه تنها پاکسازی نشده بلکه همچنان در وجدان جمعی ايرانيان به حيات پنهان و آشکار خود ادامه داده است.
دکتر شهلا شفيق جامعه شناس و نويسنده کتاب «توتاليتاريسم اسلامی، پندار يا واقعيت» در اين باره می گويد:
«وقتی که مردم با هزاران اميد و آرزو يک انقلاب را به ثمر می رسانند و بعد از آن با وضعيت بسيار دردناک و کابوس واری مواجه می شوند، درست مثل رويايی که يک باره به کابوس بدل شده است، به طور طبيعی آنچه که قبل از اين واقعه انقلاب وجود داشته را خوب نمايی می کنند. آن واقعيت پيش رو به هيچ وجه جوابگوی انتظارات مردم نيست. به همين دليل نوعی بازگشت به گذشته با حسرت رخ می دهد. اين اتفاق در ايران امروز رخ داده است. يعنی هر چه که اوضاع در جمهوری اسلامی بدتر می شود، مردم يک پرتو طلايی بر خاطرات گذشته می کشند. و يکسری حسرت ها ايجاد می شود. لطیفه ای بود که می گفتند شاه توی قبر عینک سیاه به چشم زده است از بس که مردم می گفتند نور به قبرت بباره!»»
حتی بعضی ديگر از صاحبنظران از جمله دکتر کاظم علمداری نويسنده کتاب پر تيراژ «چرا ايران عقب ماند و غرب پيش رفت؟» مساله وجود نوعی احساس گناه عمومی در ميان ايرانيان به دليل ساقط کردن نظام پيشين راهم در «اين نگاه به گذشته» از سوی جامعه امروز ايرانی دخيل می داند:
کاظم علمداری: احساس گناه به دليل ارزيابی مجددی که مردم از مقايسه دو سيستم می کنند رخ می دهد. مقايسه سيستم زمان شاه که ايران کشوری خوش نام در سطح جهان بود و اين مشکلات دوره جمهوری اسلامی که بسيار مصيب بار و عميق اند وجود نداشت. به خصوص سياسيون و نه تنها کليت مردم ايران که در سرنگونی رژيم شاه نقش ايفاء کردند، بعدها متوجه شدند با دست خودشان رژيمی را بر سر کار آوردند که مشکلات اجتماعی، سياسی و اقتصادی کشور را چندين برابر کرده است. اين باعث شد که مردم مجددا به فکر اين بيافتند کاری را که کرده اند درست و عاقلانه و خرمندانه نبوده است. به همين دليل است که اين احساس گناه در حال حاضر در ذهنيت و خرد جمعی مردم وجود دارد.»
بازتاب غير قابل پيش بينی ايرانيان به مرگ فرزند آخرين پادشاه ايران از نظر روزنامه نگار پيش کسوتی چون داريوش همايون نيز يکی از نشانه های ارزيابی مجدد گذشته از سوی ايرانيان است:
«گذشته ايران در سال ۱۳۵۷ به کلی نفی شد. تا مدتها يعنی در طول مدت ۲۰ سال از سوی اکثريت روشنفکران ايران اين گذشته به کلی نفی شد. هنوز هم آثار اين نفی را می بينيم. آنان ذره ای حاضر نبودند امتيازی به آن گذشته بدهند. بعد از اين همه مدت و سپری شدن دوران زندگی يک نسل کامل پس از انقلاب، جوان هايی که يا در آن زمان به دنيا نيامده بودند و يا بسيار کوچک بودند و حالا بزرگ شده اند و وارد فعاليت های اجتماعی شده اند، به کلی نگاه ديگری دارند. نسل گذشته ، يعنی نسل انقلاب هم، اکثريتشان، اگر چه نه به طور آشکار اما در نهان و در درون خودشان متقاعد شده اند که انقلاب کار بسيار اشتباهی بود.
ايران داشت با همه معايب و اشکالاتش، خودش را از زمين بلند می کرد و مثل همه جوامع در حال رشد، طبعا اين فرآيند، فرايندی سالم و بی نقص نبود. پر از اشکالات بود. اما ما واقعا داشتيم از زمين کنده می شديم. و اين ارزيابی دوباره بازتاب هايی دارد که ما يکی از آنها را در اين روزها (واکنش ها نسبت به مرگ عليرضا پهلوی) شاهد بوده ايم.»
کشورهای بسياری هستند که پس از تجربه های انقلاب و سرنگونی، تجربه های خوبی از نظام تازه نداشته اند با اين حال ميل به بازگشت به ارزش های پيشين را هم تجربه نکرده اند. تفاوت اين جوامع با ايران در چيست؟
دکتر کاظم علمداری جامعه شناس در دانشگاه کاليفرنيا و نويسنده کتاب «بحران جهانی و نقدی بر نظريه برخورد تمدن ها و گفت و گوی تمدن ها» در اين باره معتقد است:
«اگر به نظام هايی که در آنها انقلاب شد نگاه کنيد می بينيد که در تمام اين جوامع تغيير و تحولاتی رخ داد. اما اين تغيير و تحولات در هيچ کدام از اين جوامع برگشت به گذشته نيست. اما در مورد جمهوری اسلامی آن چيزی که در عمل اتفاق افتاد، پس گرفتن بخشی از دستاوردهايی بود که بعد از انقلاب مشروطه در ايران به دست آمده بود.
به طور مشخص خدمتتان عرض کنم، جمهوری اسلامی در همان شش ماه اول، قانون حمايت خانواده را که در زمان شاه به تصويب رسيده بود، پس گرفت. اين عقب نشينی ها در تمام زمينه ها از جمله در زمينه های حقوقی، ارث ، قضاوت و .... انجام شد.زن قبل از انقلاب می توانست قاضی باشد اما زمانی که جمهوری اسلامی به قدرت رسيد اين دستاورد را پس گرفت.»
آيا همين عقب نشينی از دستاوردهای مدنی محرکی بوده است تا به گفته داريوش همايون، بنيانگذار روزنامه آيندگان، حتی تا بازخوانی مجدد دستاوردهای رضا شاه نيز منجر شود؟
داريوش همايون: «اغلب پژوهش هايی که امروز درباره تاريخ معاصر ايران رخ می دهد، ارزيابی شان درباره اين دوران (پيش از انقلاب) مثبت است. مثلا در ايران امروز، به طور باورنکردنی شاهد زنده شدن نام رضا شاه هستيم. حتی در دوره پيش از انقلاب، رضا شاه به اين ميزان در ايران شناخته شده و قدردانی شده نبود که امروز هست. اينها همه از نتايج اقدامات جمهوری اسلامی است. ميلان کوندرا جمله پر معنايی دارد که می گويد « ما بهترين گورکن های خود هستيم» ؛ و حالا به نظر می رسد که جمهوری اسلامی ۳۰ سال تلاش کرد تا گور عميقی برای خودش بکند.»
همه اينها ما را در برابر اين پرسش قرار می دهد که اگر نظامی با پروپاگاندايی چنين بی وقفه و دامنه دار، قادر به زدودن خاطره جمعی ايرانيان از حکومتی پس از سی و دو سال سقوط نبوده است، چگونه است که با قاطعيت از مرگ ساير حرکت های اجتماعی ايرانيان از جمله آخرين آن که «جنبش سبز» نام گرفت سخن می گويد؟
آلن دلون هنرپيشه مشهور جهان و امير کوستاريتسا برنده دو نخل طلای کن از جعفر پناهی و محمد رسول اف حمايت کردند
فرهنگسرای پويا
- احتمال سفر آلن دلون و گوستاگاواراس به تهران- جعفر پناهی شهروند افتخاری شهرداری پاريس شد
حمايتهای جهانی از جعفر پناهی کارگردان نامدار ايرانی و محمد رسول اف ديگر کارگردان برجسته ايرانی در ابعاد گسترده ای در جهان همچنان ادامه دارد و تا کنون صدها تن از فيلمسازان مشهور دنيا از اين دو سينماگر ايرانی حمايت کرده اند.
آلن دلون هنرپيشه نامدار سينمای جهان روز چهارشنبه هفته گذشته با امضای نامه ی حمايت از دو کارگردان سينمای ايران خواستار پيگيری فعاليتها در راستای تبرئه و آزادی بدون قيد و شرط جعفر پناهی و محمد رسول اف شد.
امير کوستاريتسا برنده دو نخل طلای فستيوال جهانی فيلم کن ضمن محکوم کردن فشار و خفقان فرهنگی حاکم بر سينمای ايران خواستار حمايت يکپارچه سينماگران دنيا از اين دو سينماگر ايرانی شد.
سرژ توبيانا مدير سينماتک و عضو «کميته حمايت از جعفر پناهی و محمد رسول اف» در پاريس صبح امروز اعلام کرد: « تا کنون بيش از هفده هزار تن از سينماگران جهان طومار حمايت از دو سينماگر ايرانی را امضا کرده اند.»
سوفی مارسو و ژوليت بينوش دو بازيگر مشهور سينمای فرانسه و ماری ژول پانچويل کارگردان سينمای فرانسه نيز در پی تماسهايی با اعضای کميته حمايت از جعفر پناهی و محمد رسول اف خواستار پذيرش مسئوليت در راستای آزادی هم صنفان خود در ايران شدند.
نشست اعضای کميته حمايت از جعفر پناهی و محمد رسول اف در پاريس
نشست اعضای «کميته حمايت از جعفر پناهی و محمد رسول اف» با حضور ژيل ژاکوب رئيس فستيوال کن، تيری فره مون دبير کل فستيوال کن، کوستا گاواراس رئيس سينماتک فرانسه، سرژ توبيانا مدير اجرايی سينماتک فرانسه، لوران هی من رئيس انجمن مولفين و کارگردانان سينمای فرانسه و عباس بختياری مدير فرهنگسرای پويا در دفتر مرکزی فستيوال کن در پاريس برگزار گرديد. در اين نشست پس از ارائه گزارش فعاليتها و بررسی نتايج مثبت ارتباطات اين کميته با سينماگران ساير کشورها، فعاليتهای زير را جهت ابلاغ به امضاکنندگان طومار حمايت از دو سينماگر ايرانی در دستور کار قرار گرفت.
۱- برگزاری کنفرانس مطبوعاتی با حضور شخصيتهای سينمای فرانسه در محل سينماتک پاريس جهت اعتراض به حکم ناعادلانه و تحميقی حکومت ايران عليه جعفر پناهی و محمد رسول اف و انعکاس آن در رسانه های جهان.
۲- نصب تصاوير جعفر پناهی و محمد رسول اف به مدت يک هفته بر سر در سينماهای دنيا در راستای محکوميت ناعادلانه اين دو سينماگر.
۳- هماهنگی با مديران فستيوال جهانی فيلم برلين آلمان جهت اعتراض به حکم صادر شده عليه سينماگران و هم چنين روز ويژه ستايش از جعفر پناهی به عنوان عضو هيئت داوران فستيوال برلين با نمايش تمامی فيلم های اين کارگردان.
۴- فراخوان به تظاهرات جهانی با حضور سينماگران در يک روز مشخص در شهرهای سراسر جهان.
۵- اعزام هيئتی از سوی «کميته حمايت از جعفر پناهی و محمد رسول اف» به ايران جهت ديدار با مقامات قضايی ايران و هم چنين ديداری جداگانه با دو کارگردان ايرانی آقايان جعفر پناهی و محمد رسول اف.
آلن دلون هنرپيشه مشهور جهان و کوستاگاواراس کارگردان يونانی- فرانسوی (رئيس سينماتک فرانسه) هنرمندانی هستند که جهت اين سفر پيشنهاد شده اند.
هم چنين طی ارسال نامه ای از تمامی فستيوالهای فيلم در جهان درخواست می شود تا از اين پس بطور سمبليک صندلی خالی به نام جعفر پناهی در تمامی فستيوالهای فيلم در نظر گرفته شود.
همچنين روز جمعه هفته گذشته آقای برتراند دلانو شهردار پاريس ضمن اعلام حمايت خود از فيلمساز نامدار ايرانی جعفر پناهی به پيشنهاد ژان فرانسوا لامور، وی را شهروند افتخاری شهر پاريس خواند.
گزينه هايی از انعکاس اخبار مربوط به جعفر پناهی و محمد رسول اف در رسانه ها:
با انتشار نام صدها فيلمساز مشهور جهان، طومار سينماتک فرانسه و فستيوال کن برای آزادی جعفر پناهی و محمد رسول اف به بيش از ۱۷۰۰۰ نفر رسيد.
فستيوال کن، ونيز، برلين، لوکارنو سوئيس، تسالونيکی، گوتنبرگ، استانبول... و همچنين سينماگرانی چون ژياژنگ برنده شير طلايی ونيز، فاتح آکين، مارينا زنويچ، ژاک وبر، کلر سيمون، اليزابت وری، پير سالودوری، اليزابت تاوورنيه، ژان کلود کری ير فيلسوف نامدار فرانسوی و... به جمع حاميان جعفر پناهی و محمد رسول اف پيوستند.
جعفر پناهی به عنوان عضو هيئت داوران فستيوال فيلم حقوق بشر در ژنو دعوت شد. در يادداشت برگزار کنندگان اين فستيوال آمده است: « در صورت عدم حضور آقای پناهی، صندلی داوری ايشان محفوظ خواهد ماند.»
تله راما فرانسه: همانند ليو ژيابو برنده جايزه نوبل در سال ۲۰۱۰ صندلی آقای جعفر پناهی در هيئت داوران برلين ۲۰۱۱ خالی خواهد بود.
هافينگتن پست: در سينمای ايران فيلمسازان انگشت شماری همچون پناهی و رسول اف تن به سانسور ندادند. هيچ کدام از فيلم های اين دو فيلمساز سياسی نيستند، ولی از بی عدالتی و نابرابری ها ثحبت می کنند. به همين دليل همواره با بی مهری دولتها مواجه بوده اند.
فستيوال بين المللی فيلم روتردام:
ضمن ابراز نگرانی و خشم از حکم جعفر پناهی و محمد رسول اف، خواهان تجديد نظر و لغو حکم عليه اين دو فيلمساز هستيم.
روزنامه ال تيمپو کلمبيا:
با آناليز اتهامات وارده به جعفر پناهی و محمد رسول اف، حکم را يک فاجعه برای سينما می دانيم.
فستيوال فيلم باستاد سوئد به همراه فستيوالهای گوتنبرگ و استکهلم، اعتراض خود را به حکم جعفر پناهی اعلام کرد. قرار است فيلم گوتنبرگ فيلم آفسايد را در ماه آينده به نفع عفو بين الملل پخش کند.
روزنامه وين:
هنرمندان بيشماری چون زبانيچ بسنيايی برای آزادی جعفر پناهی تلا کرده اند که تا به حال نتيجه نداشته است. بسيار وحشتناک است که در اين قرن همچنان آزادی بيان وجود ندارد، اين حکم همانند مشتی بزرگ بر پيکر دنيای هنر است.
روزنامه آل پيس اسپانيا با تيتر « محاکمه من، محاکمه تما سينمای متعهد است» به بررسی دغاعيه جعفر پناهی می پردازد و آن را نشان دهنده علاقه ی اين هنرمند به کشورش قلمداد می کند.
تله راما فرانسه ضمن اينکه حکم جعفر پناهی را همانند گيوتينی بر پيکر اين هنرمند آثار او و سينما ميداند، با آوردن متن کامل دفاعيه جعفر پناهی، اين متن را استدلالی انکار انکار ناپذير و جهانی می خواند.
با بررسی سبک فيلم های جعفر پناهی و محمد رسول اف مشخص ميشود که ساختن اين تم فيلم ها جسارت آميز است. همچنين با احکامی که برای آنها صادر شده، اين سبک فيلم ها می تواند نوعی تهديد محسوب می شود، زيرا باعث روشن شدن جامعه ميشود.
مايکل ابتدا رئيس هيئت مديره صنف کارگردانان امريکا، همراه با کارگردانان برنده و نامزد اسکار جون ريدلی اسکات، ادوراد زويک، ديپا مهتاب، و بازيگرانی چون سوزان ساراندون و هروی کيتل به جمع شان پن، مارتين اسکورسسی، پل هگيس... امضا کنندگان کمپين عفو بين الملل برای آزادی جعفر پناهی و محمد رسول اف پيوستند.
استوارت کلونس منتقد سينما در مجله نيشن، ضمن اين که از جعفر پناهی به عنوان يک فيلمساز بزرگ ياد می کند، اميدوار است که در مراسم اسکار امسال اعتراضاتی برای حمايت از پناهی صورت بگيرد
سايت خبری آدرسايت فنلاند ضمن محکوم کردن حکم جعفر پناهی، پتيشنی را برای آزادی پناهی جاضر کرده و از تمام فنلانديها خواسته است آنرا امضا کرده تا به سفارت ايران در فنلاند ارسال کنند.
روزنامه بوستون گلوب:
جعفر پناهی و محمد رسول اف به خاطر خطری که از جانب هنرشان حس می شد، محکوم شدند. هنری که در معرض ديد نباشد و ديده نشود در خطر است، اما در اين زمينه، نه تنها هنر پناهی و رسول اف بلکه خودشان نيز در خطر هستند.
ايزابلاروسلينی رئيس هيئت داوران ابراز اميدواری کرد جعفر پناهی بتواند در برلين حضور داشته يابد، در غير اينصورت يک صندلی خالی در سمت راست او در فستيوال فيلم برلين، به حمايت از وی خالی خواهد بود.
بالگ اسپات با بيان اين که فيلم های جعفر پناهی، به بررسی مسائل ريز جامعه ايران به خصوص مسائل و مشکلات زنان می پردازد، اين سبک فيلم ها را مخالف با آن چه در داخل دولت انتظار دارد می داند. همچنين، اظهار اميدواری می کند تا با حل مشکل پناهی، دنيا مجددا تحت تاثير فيلم های او قرار گيرد.
انجمن انديشه آزاد توسکانا ايتاليا، ضمن اعتراض به حکم جعفر پناهی، و همچنين محکوم کردن سانوسر وارد بر فيلمسازان و نويسندگان ايران، به رسانه های توسکانا پيشنهاد می دهد تا فستيوالی از تمام فيلم های جعفر پناهی و ساير کارگردانان ايرانی برگزار کنند.
روزنامه فرنکورتر آلمان طی نامه سرگشاده ای، ضمن اعتراض به حکم جعفر پناهی و محمد رسول اف، از مسئولين دولت آلمان خواسته است تا تمام تلاششان را برای رسيدن پناهی به برلين ۲۰۱۱ بکار بگيرند.
فرهنگسرای پويا – پاريس – سه شنبه – يازده ژانويه دو هزار و يازده
نشست اعضای «کميته حمايت از جعفر پناهی و محمد رسول اف» با حضور ژيل ژاکوب رئيس فستيوال کن، تيری فره مون دبير کل فستيوال کن، کوستا گاواراس رئيس سينماتک فرانسه، سرژ توبيانا مدير اجرايی سينماتک فرانسه، لوران هی من رئيس انجمن مولفين و کارگردانان سينمای فرانسه و عباس بختياری مدير فرهنگسرای پويا در دفتر مرکزی فستيوال کن در پاريس برگزار گرديد. در اين نشست پس از ارائه گزارش فعاليتها و بررسی نتايج مثبت ارتباطات اين کميته با سينماگران ساير کشورها، فعاليتهای زير را جهت ابلاغ به امضاکنندگان طومار حمايت از دو سينماگر ايرانی در دستور کار قرار گرفت.
۱- برگزاری کنفرانس مطبوعاتی با حضور شخصيتهای سينمای فرانسه در محل سينماتک پاريس جهت اعتراض به حکم ناعادلانه و تحميقی حکومت ايران عليه جعفر پناهی و محمد رسول اف و انعکاس آن در رسانه های جهان.
۲- نصب تصاوير جعفر پناهی و محمد رسول اف به مدت يک هفته بر سر در سينماهای دنيا در راستای محکوميت ناعادلانه اين دو سينماگر.
۳- هماهنگی با مديران فستيوال جهانی فيلم برلين آلمان جهت اعتراض به حکم صادر شده عليه سينماگران و هم چنين روز ويژه ستايش از جعفر پناهی به عنوان عضو هيئت داوران فستيوال برلين با نمايش تمامی فيلم های اين کارگردان.
۴- فراخوان به تظاهرات جهانی با حضور سينماگران در يک روز مشخص در شهرهای سراسر جهان.
۵- اعزام هيئتی از سوی «کميته حمايت از جعفر پناهی و محمد رسول اف» به ايران جهت ديدار با مقامات قضايی ايران و هم چنين ديداری جداگانه با دو کارگردان ايرانی آقايان جعفر پناهی و محمد رسول اف.
آلن دلون هنرپيشه مشهور جهان و کوستاگاواراس کارگردان يونانی- فرانسوی (رئيس سينماتک فرانسه) هنرمندانی هستند که جهت اين سفر پيشنهاد شده اند.
هم چنين طی ارسال نامه ای از تمامی فستيوالهای فيلم در جهان درخواست می شود تا از اين پس بطور سمبليک صندلی خالی به نام جعفر پناهی در تمامی فستيوالهای فيلم در نظر گرفته شود.
همچنين روز جمعه هفته گذشته آقای برتراند دلانو شهردار پاريس ضمن اعلام حمايت خود از فيلمساز نامدار ايرانی جعفر پناهی به پيشنهاد ژان فرانسوا لامور، وی را شهروند افتخاری شهر پاريس خواند.
گزينه هايی از انعکاس اخبار مربوط به جعفر پناهی و محمد رسول اف در رسانه ها:
با انتشار نام صدها فيلمساز مشهور جهان، طومار سينماتک فرانسه و فستيوال کن برای آزادی جعفر پناهی و محمد رسول اف به بيش از ۱۷۰۰۰ نفر رسيد.
فستيوال کن، ونيز، برلين، لوکارنو سوئيس، تسالونيکی، گوتنبرگ، استانبول... و همچنين سينماگرانی چون ژياژنگ برنده شير طلايی ونيز، فاتح آکين، مارينا زنويچ، ژاک وبر، کلر سيمون، اليزابت وری، پير سالودوری، اليزابت تاوورنيه، ژان کلود کری ير فيلسوف نامدار فرانسوی و... به جمع حاميان جعفر پناهی و محمد رسول اف پيوستند.
جعفر پناهی به عنوان عضو هيئت داوران فستيوال فيلم حقوق بشر در ژنو دعوت شد. در يادداشت برگزار کنندگان اين فستيوال آمده است: « در صورت عدم حضور آقای پناهی، صندلی داوری ايشان محفوظ خواهد ماند.»
تله راما فرانسه: همانند ليو ژيابو برنده جايزه نوبل در سال ۲۰۱۰ صندلی آقای جعفر پناهی در هيئت داوران برلين ۲۰۱۱ خالی خواهد بود.
هافينگتن پست: در سينمای ايران فيلمسازان انگشت شماری همچون پناهی و رسول اف تن به سانسور ندادند. هيچ کدام از فيلم های اين دو فيلمساز سياسی نيستند، ولی از بی عدالتی و نابرابری ها ثحبت می کنند. به همين دليل همواره با بی مهری دولتها مواجه بوده اند.
فستيوال بين المللی فيلم روتردام:
ضمن ابراز نگرانی و خشم از حکم جعفر پناهی و محمد رسول اف، خواهان تجديد نظر و لغو حکم عليه اين دو فيلمساز هستيم.
روزنامه ال تيمپو کلمبيا:
با آناليز اتهامات وارده به جعفر پناهی و محمد رسول اف، حکم را يک فاجعه برای سينما می دانيم.
فستيوال فيلم باستاد سوئد به همراه فستيوالهای گوتنبرگ و استکهلم، اعتراض خود را به حکم جعفر پناهی اعلام کرد. قرار است فيلم گوتنبرگ فيلم آفسايد را در ماه آينده به نفع عفو بين الملل پخش کند.
روزنامه وين:
هنرمندان بيشماری چون زبانيچ بسنيايی برای آزادی جعفر پناهی تلا کرده اند که تا به حال نتيجه نداشته است. بسيار وحشتناک است که در اين قرن همچنان آزادی بيان وجود ندارد، اين حکم همانند مشتی بزرگ بر پيکر دنيای هنر است.
روزنامه آل پيس اسپانيا با تيتر « محاکمه من، محاکمه تما سينمای متعهد است» به بررسی دغاعيه جعفر پناهی می پردازد و آن را نشان دهنده علاقه ی اين هنرمند به کشورش قلمداد می کند.
تله راما فرانسه ضمن اينکه حکم جعفر پناهی را همانند گيوتينی بر پيکر اين هنرمند آثار او و سينما ميداند، با آوردن متن کامل دفاعيه جعفر پناهی، اين متن را استدلالی انکار انکار ناپذير و جهانی می خواند.
با بررسی سبک فيلم های جعفر پناهی و محمد رسول اف مشخص ميشود که ساختن اين تم فيلم ها جسارت آميز است. همچنين با احکامی که برای آنها صادر شده، اين سبک فيلم ها می تواند نوعی تهديد محسوب می شود، زيرا باعث روشن شدن جامعه ميشود.
مايکل ابتدا رئيس هيئت مديره صنف کارگردانان امريکا، همراه با کارگردانان برنده و نامزد اسکار جون ريدلی اسکات، ادوراد زويک، ديپا مهتاب، و بازيگرانی چون سوزان ساراندون و هروی کيتل به جمع شان پن، مارتين اسکورسسی، پل هگيس... امضا کنندگان کمپين عفو بين الملل برای آزادی جعفر پناهی و محمد رسول اف پيوستند.
استوارت کلونس منتقد سينما در مجله نيشن، ضمن اين که از جعفر پناهی به عنوان يک فيلمساز بزرگ ياد می کند، اميدوار است که در مراسم اسکار امسال اعتراضاتی برای حمايت از پناهی صورت بگيرد
سايت خبری آدرسايت فنلاند ضمن محکوم کردن حکم جعفر پناهی، پتيشنی را برای آزادی پناهی جاضر کرده و از تمام فنلانديها خواسته است آنرا امضا کرده تا به سفارت ايران در فنلاند ارسال کنند.
روزنامه بوستون گلوب:
جعفر پناهی و محمد رسول اف به خاطر خطری که از جانب هنرشان حس می شد، محکوم شدند. هنری که در معرض ديد نباشد و ديده نشود در خطر است، اما در اين زمينه، نه تنها هنر پناهی و رسول اف بلکه خودشان نيز در خطر هستند.
ايزابلاروسلينی رئيس هيئت داوران ابراز اميدواری کرد جعفر پناهی بتواند در برلين حضور داشته يابد، در غير اينصورت يک صندلی خالی در سمت راست او در فستيوال فيلم برلين، به حمايت از وی خالی خواهد بود.
بالگ اسپات با بيان اين که فيلم های جعفر پناهی، به بررسی مسائل ريز جامعه ايران به خصوص مسائل و مشکلات زنان می پردازد، اين سبک فيلم ها را مخالف با آن چه در داخل دولت انتظار دارد می داند. همچنين، اظهار اميدواری می کند تا با حل مشکل پناهی، دنيا مجددا تحت تاثير فيلم های او قرار گيرد.
انجمن انديشه آزاد توسکانا ايتاليا، ضمن اعتراض به حکم جعفر پناهی، و همچنين محکوم کردن سانوسر وارد بر فيلمسازان و نويسندگان ايران، به رسانه های توسکانا پيشنهاد می دهد تا فستيوالی از تمام فيلم های جعفر پناهی و ساير کارگردانان ايرانی برگزار کنند.
روزنامه فرنکورتر آلمان طی نامه سرگشاده ای، ضمن اعتراض به حکم جعفر پناهی و محمد رسول اف، از مسئولين دولت آلمان خواسته است تا تمام تلاششان را برای رسيدن پناهی به برلين ۲۰۱۱ بکار بگيرند.
فرهنگسرای پويا – پاريس – سه شنبه – يازده ژانويه دو هزار و يازده
«وضعیت جناحهای سیاسی در ایران غیر منتظره است»
گفتوگو با علی کشتگر، تحلیلگر سیاسی در پاریس:
سراجالدین میردامادی
از علی کشتگر، تحلیلگر سیاسی در پاریس پرسیدهام که موضعگیریهای اصولگرایان منتقد دولت، در برابر حملهی طیف اصولگرایان پشتیبان دولت به خاتمی و اصلاحطلبان را چگونه ارزیابی میکند؟
علی کشتگر: بخشی از اصولگرایان کاملاً متوجه هستند که اقتدارگرایان افراطی، یعنی کسانی که در شرایط فعلی آنها را با دولت احمدینژاد میتوان تعریف کرد، اگر بتوانند بخش دیگری از کسانی را هم که امروز در حاکمیت شرکت دارند و از طیف اصولگرا هستند، حذف خواهند کرد.
مسئلهی اصلاً به آقای هاشمی رفسنجانی هم محدود نمیشود. میبینیم که نمایندگان زیادی از طیف اصولگرا در مجلس، با دولت احمدینژاد مشکل دارند. شاید بشود گفت که اکثریت اصولگرایان الان با دولت احمدینژاد که خود بخشی از طیف اصولگرای حاکم است، مسئله دارند و متوجه هستند که در انتخابات آینده، ممکن است وضع به گونهای پیش برود که خود اینها هم حذف بشوند و رقابت آنچنان محدود شود که بحث انتخابات فقط به همان چهارچوب طرفداران پروپاقرص دولت احمدینژاد محدود شود.
با توجه به این احساس خطر است که این طیف همچنان به دنبال انتخاباتی محدود است که بشود آن را تا اندازهای در اذهان عمومی داخل و خارج مشروع جلوه داد. این نمیشود؛ مگر اینکه کسانی مانند آقای خاتمی و حداقل بخشی از اصلاحطلبان این انتخابات را تایید و در آن شرکت کنند.
همانطور که شاهد هستیم، در روزهای گذشته بعد از آن حملات، عدهای از عقلای اصولگرایان شرایطی گذاشتند. البته آنها هم میخواهند که آقای خاتمی و اصلاحطلبانی که قرار است در بازی آیندهی انتخاباتی شرکت کنند، حسابشان را از آقایان موسوی و کروبی جدا کنند. آنها میگویند آقای خاتمی و کسانی که میخواهند بیایند و دوباره در انتخابات شرکت کنند، باید بپذیرند که در انتخابات دورههای گذشته و بهطور مشخص در انتخابات ۲۲ خرداد ۱388، تقلبی صورت نگرفته است و بنابراین حسابشان را از جنبش سبز جدا کنند. خب این هم نمیشود.
بنابراین دو برخورد در طیف اصولگرا وجود دارد. یک برخورد، برخورد افراطیها است که اصلاً گوششان دیگر به این بازیها بدهکار نیست و طرفدار این هستند که بخشی از اصولگرایان را هم از بازی بیرون بریزند و یک دولت تمامیتگرا با ایدئولوژی به اعتقاد من فاشیستی داشته باشند. یعنی با برداشتی از مهدویت شیعه و آن بخش از ناسیونالیسم ایرانی که با چنین استبدادی مشکلی ندارد (به قول آقای مشایی، اسلام ایرانی) یک ایدئولوژی بهوجود بیاورند و با آن حکومت کنند. برخورد دیگر به اصولگرایان میانهرو برمیگردد که موافق حذف کامل سایر جناحها نیستند.
به اختلافهای درون اصولگرایان اشاره کردید. با این شکاف و اختلاف عمیقی که بین اصولگراها وجود دارد، آیا ممکن است در آیندهی نزدیک، جغرافیای جناحبندیهای سیاسی در درون نظام تغییر کند و جناح اصولگرای میانهرو، بیشتر از جناح اصولگرای نزدیک به احمدینژاد جدا شود؟ با توجه به اینکه علی مطهری هم اشاره کرد که قطعاً در انتخابات آتی دو فهرست خواهند داشت.
نیروهایی که الان به عنوان بخش افراطی اصولگرا از آنها نام میبرید، یعنی نیروهای نظامی- امنیتی، به رهبری باند آقای احمدینژاد، خودشان را برای دورهی بعد از آقای خامنهای آماده میکنند و به محض آنکه پای آقای خامنهای دیگر در میان نباشد، آنها همهی قدرت را بهطور کامل قبضه میکنند. ولی فقیه هم به یک مقام تشریفاتی که نیروهای نظامی- امنیتی نصبش میکنند، تبدیل میشود و بقیهی طیف اصولگرا را از قدرت بیرون میکنند.
این نقشهشان است و خیلی هم مشخص و روشن است. الان هم گردنکشی در برابر خود آقای خامنهای را شروع کردهاند. این وضع برای طیف اصولگرا نگرانکننده است. بنابراین اصولگرایان، از جمله کسانی که اسم بردید، مانند آقایان مطهری، لاریجانی و امثالهم، احساس میکنند که وضع بسیار شکنندهای در رژیم دارند. احساس خطر میکنند و سعی میکنند تا آنجایی که میشود، به کمک مراجع، روحانیت و نیروهای دیگری که دارند در برابر طرف مقابل بایستند و اجازه ندهند که بازی به سمتی که آقای احمدینژاد و یارانش میخواهند هدایت بشود. آنها میخواهند کوشش کنند که پیش از مرگ آقای خامنهای موقعیت خود را تقویت کنند.
به همین اعتبار، اینها اتفاقاً احتیاج دارند که نیروهای اصلاحطلب، به آن شکلی که مورد نظر احمدینژاد و ... است از بازی حذف نشوند و در این بازی باشند. چون اگر نیروهای اصلاحطلب بیایند و در بازی انتخاباتی حضور داشته باشند، آن وقت قدرت این بخش از طیف اصولگرا و امکان مانورشان خیلی بیشتر میشود.با توجه به این، من این امکان را میدهم که همانطور که شما هم اشاره کردید، اختلافها عمیقتر بشود. فراموش هم نکنیم که عمق این اختلافها که روز بهروز هم بیشتر میشود، میتواند در اثر بحرانهای اقتصادیای که در روزهای آینده در پیش است، به گونهی غیر قابل پیشبینی دیگری، به جایی برسد که وضعیت حکومت احمدینژاد زیر سئوال برود و خود حکومت احمدینژاد در بنبست قرار بگیرد.
به اعتقاد من، آیندهی حکومت جمهوری اسلامی و وضعیت جناحها، بسیار غیر منتظره است. ما هر لحظه میتوانیم با اتفاقهای جدید و غیر قابل پیشبینیای روبهرو بشویم.
نقش رهبری نظام را در این تعارضها چگونه میبینید؟
به اعتقاد من، رهبر جمهوری اسلامی و خود نهاد ولایت فقیه بازندههای اصلی کودتای ۲۲ خرداد به بعد ایران هستند. نهاد ولایت فقیه و موقعیت خود آقای خامنهای به شدت تضعیف شده است. چون در حال حاضر هم نیروهای نظامی- امنیتی به رهبری آقای احمدینژاد در برابر ایشان سرکشی میکنند و هم ایشان بهجز اینها، تکیهگاه دیگری ندارد.
در میان اصولگرایان هم بصیرت ادعایی آقای خامنهای زیر سئوال است. مسئلهی اصلاحطلبها و مردم ایران و وجههی جهانی جمهوری اسلامی هم که روشن است به چه حدی رسیده و سقوط کرده است. بنابراین الان آقای خامنهای هم میتواند احساس خطر کرده باشد. با توجه به این، برای اینکه قدرت مانور خود را حفظ کند، ممکن است بخواهد که در میان نیروی اصولگرا تعادلی برقرار شود.
با توجه به این هم هست که نیروهایی مانند اصولگرایان ناراضی از دولت احمدینژاد در روزهای گذشته، صدایشان شنیده میشود و ما میبینیم که چه رئیس قوهی قضاییه، چه رئیس مجلس، چه نمایندگانی در درون مجلس و چه رسانههایی که به آنها اشاره داشتید، همه دارند به نوعی انتقادهایشان را نسبت به روشهای احمدینژاد و افراطیون اصولگرا مطرح میکنند.
همهی اینها بهگونهای مورد حمایت خود آقای خامنهای هم میتوانند قرار بگیرند. چون او در حال حاضر میتواند از سوی نیروهای نظامی- امنیتی (که خود آقای خامنهای آنها را برای سرکوب دیگران بالا کشیده و حالا هر روز سهم بیشتری میخواهند و سرکشتر میشوند) احساس خطر کرده باشد.
بعد از اینهمه فراز و نشیبی که در طول یک سال و نیم اخیر شاهد بودهایم، آیا شما در شرایط موجود ایران، گذار به دمکراسی از طریق صندوق رأی را همچنان قابل تحقق میبینید؟
به نظر من، جنبش سبز برخلاف ادعایی که حکومتیها میکنند، سرکوب نشده است. اگر از تظاهرات خیابانی که جنبش سبز را نمیشود تنها به آن فروکاست بگذریم، جنبش سبز در لایههای مختلف، در اقشار، طبقات و اقوام مختلف ایران نفوذ کرده و به همین دلیل هم هست که برخلاف تمام رجزخوانیهایی که میکنند و ادعای اینکه ما سران فتنه را بهزودی تنبیه میکنیم، جرئت نمیکنند که به آقایان موسوی، کروبی، خاتمی و خانم رهنورد دست بزنند. آنها هم خوشبختانه اتحادشان را حفظ کردهاند.
من فکر میکنم در شرایط آینده، اگر موج جدیدی از اعتراضهای عمومی در ایران، در برابر سیاستهای اقتصادی و اجتماعی و نابهسامانیهایی که روزبهروز بیشتر میشود شکل بگیرد، امکان عقبنشینی حاکمیت و پذیرش انتخابات بدون نظارت، یعنی نوعی از انتخابات آزاد در ایران، میتواند اتفاق بیفتد.
در بسیاری از کشورهای دارای نظامهای توتالیتر و نظامهایی شبیه نظام جمهوری اسلامی، ما شاهد آن بودهایم که وقتی امواج اعتراضی مردم به جایی رسیده که حاکمان احساس خطر هرچه بیشتر کردهاند و در آستانهی سقوط قرار گرفتهاند، دست به عقبنشینی زدهاند. چرا در مورد ایران نتوانیم این را بپذیریم؟!
به همین دلیل هست که به نظر من، تنها راه کنونی ما ایرانیان برای گذار از استبداد به دمکراسی، همین گسترش جنبش سبز و همراهی تمام عقاید و گرایشهای مختلف عقیدتی، سیاسی، دینی و غیر دینی بر سر مسئلهی آزادی و حق رأی است.
در شرایطی که موازنهی قدرت میان اپوزیسیون و حاکمیت بههم بخورد، اپوزیسیون میتواند آن را به حاکمیت تحمیل کنید. شما فقط تصور کنید که در یک اعتصاب عمومی که حاکمیت در یک بنبست کامل قرار بگیرد، امکان برگزاری انتخابات آزاد، امری خلاف انتظار و دور از دسترس نمیتواند باشد.
هنوز حلقه ازدواج، ساعت و مواد معطر ملایم در دانشگاه ها ممنوع نشده است!
دانشجو نیوز: شورای عالی انقلاب فرهنگی، روز گذشته بخشنامه ای با عنوان "مصادیق پوشش غير مجاز دانشجويان دختر و پسر" را به دانشگاه ها ابلاغ کرده که در ان محدودیتهای پرشماری برای لباس و ظاهر دانشجویان مقرر شده است. این ممنوعیتها از بلند بودن ناخن و بافتن مو تا پوشیدن 'لباسهایی با تصاویر پوچ و بیمعنا' و "درست کردن مو به صورت تیغتیغی" را شامل میشود.
به گزارش خبرگزاری فارس، این آئیننامه انضباطی در تاریخ ۱۳ آذر ۸۹ از سوی سهراب رضایی، رئیس مجتمع آموزش عالی پیامبر اعظم، به دانشکده تربیت دبیر فنی، آموزشکده فنی و حرفهای، کشاورزی، تربیت بدنی و مراکز تربیت معلم ابلاغ شدهاست.
مصاديق غيرمجاز برای دختران
در این آئین نامه، در بخش "مصاديق غيرمجاز برای دختران" آماده است: "استفاده از كلاه بدون مقنعه، پوشاندن كامل موي سر، گردن، سينه و هر جاي ديگر بدن بهجز صورت و دستها تا مچ ضروري است؛ پوشيدن روسريهاي نازك، كوتاه و جوراب نازك، استفاده از دامن بهجز براي افراد خاص مانند زنان باردار، شلوارهاي چسبان و كوتاه، طلا و جواهراتي كه مستلزم سوراخ كردن قسمتي از بدن هستند بهجز گوشواره، بلند بودن ناخن بيش از معمول، استفاده از ناخن مصنوعي، جواهرات ناخن يا طرحهاي هنري روي ناخن و لاك، استفاده از جواهرات و زيورآلات غيرمعمول مانند زنجير پا و نگينهاي دندان ممنوع است."
در ادامه فهرست ممنوعیتها برای دختران مواردی مانند: "آرايش صورت و مو به طور غيرمتعارف مانند تاتو كردن، بافتن مو و درست كردن مو به صورت تيغ تيغي، مانتوهاي نامناسب مانند مانتوهاي كوتاه بالاتر از زانو، مانتوهاي بلند داراي چاك بالاتر از زانو، مانتوهاي تنگ و چسبان و مانتو با رنگهاي تند و زننده و چادرهاي نامناسب مانند چادرهاي نازك و توري" نیز از مصاديق غيرمجاز عنوان شده است.
در این آئین نامه، در بخش "مصاديق غيرمجاز برای دختران" آماده است: "استفاده از كلاه بدون مقنعه، پوشاندن كامل موي سر، گردن، سينه و هر جاي ديگر بدن بهجز صورت و دستها تا مچ ضروري است؛ پوشيدن روسريهاي نازك، كوتاه و جوراب نازك، استفاده از دامن بهجز براي افراد خاص مانند زنان باردار، شلوارهاي چسبان و كوتاه، طلا و جواهراتي كه مستلزم سوراخ كردن قسمتي از بدن هستند بهجز گوشواره، بلند بودن ناخن بيش از معمول، استفاده از ناخن مصنوعي، جواهرات ناخن يا طرحهاي هنري روي ناخن و لاك، استفاده از جواهرات و زيورآلات غيرمعمول مانند زنجير پا و نگينهاي دندان ممنوع است."
در ادامه فهرست ممنوعیتها برای دختران مواردی مانند: "آرايش صورت و مو به طور غيرمتعارف مانند تاتو كردن، بافتن مو و درست كردن مو به صورت تيغ تيغي، مانتوهاي نامناسب مانند مانتوهاي كوتاه بالاتر از زانو، مانتوهاي بلند داراي چاك بالاتر از زانو، مانتوهاي تنگ و چسبان و مانتو با رنگهاي تند و زننده و چادرهاي نامناسب مانند چادرهاي نازك و توري" نیز از مصاديق غيرمجاز عنوان شده است.
مصاديق غيرمجاز براي پسران
در این آئین نامه و در قسمت "مصاديق غيرمجاز براي پسران" هم آماده است: "استفاده از كراوات و پاپيون، استفاده از البسه زنانه، شلوارهاي كوتاه، چسبان، تنگ و نازك، استفاده از زيورآلات، گردنبند، زنجير، مچبند، دستبند، گوشواره، لاك و انگشتر طلا (به استثناي حلقه ازدواج و استفاده از رنگها و آرايشهاي مو به صورت تند و زننده ممنوع است. بلند بودن مو بيش از حد معمول به طوري كه از يقه لباس پايينتر بيايد، استفاده از كلاه ورزشي، كلاههاي نامتناسب با محيط دانشگاه، برداشتن ابرو، تاتو و رنگ كردن آن، لباسهاي اندامي مردانه، تنگ و چسبان با آستين خيلي كوتاه مانند حلقهاي يا ركابي مصاديق غيرمجاز براي پسران دانشجو است."
پوشيدن لباسهاي داراي تصاوير عاشقانه ممنوع
پوشيدن لباسهاي داراي تصاوير عاشقانه ممنوع
شورای عالی انقلاب فرهنگی که ریاست آنرا محمود احمدی نژاد بر عهده دارد، در فصل مربوط به "مصاديق غيرمجاز براي دختران و پسران" آورده است: "مچبندهاي دست و پا غيرمتعارف كه داراي نقوش زننده، علائم گروههاي ضداسلام، ضدانقلاب و ضداخلاق و يا رنگدار، پولكدار، چراغدار، قفلدار و زنجيردار هستند، استفاده از پيشانيبند، شال و دستمال گردن، كمربند، انگشتر و كيفهايي كه داراي نقوش و نوشتههايي با حروف لاتين و زننده باشد، ممنوع است. استفاده از لباسهايي كه روي آن تصاوير زن، الفاظ ركيك، عبارات عاشقانه و مبتذل، تصاوير فكاهي، پوچ و بيمعنا، خالكوبي در نواحي قابل رؤيت بدن، استفاده از لباسها و آرمهايي كه متعلق به گروههاي خاص انحرافي از جمله رپ و هوي است، تاتوي صورت (لب، ابرو و چشم) مصاديق غيرمجاز براي دختران و پسران دانشجو است."
پوشش مناسب در دانشگاه
در ادامه این ممنوعیت ها، و در بخش "پوشش مناسب در دانشگاه" آماده است:
پوشش مناسب در دانشگاه
در ادامه این ممنوعیت ها، و در بخش "پوشش مناسب در دانشگاه" آماده است:
رنگ لباسها نبايد تند و زننده باشد؛ لباسها همواره بايد ساده و آراسته، با وضعيت مناسب و در شأن دانشگاه بوده و با لباسهاي ساير محيط ها نظير جشنها و محيط هاي تفريحي و ورزشي متفاوت و به دور از مدلهاي افراطي باشد، رنگ لباسها بايد متعادل بوده و تند و زننده نباشد بهگونهاي كه موجب جلب توجه نشود، لباسهاي مورد استفاده در دانشگاه بايد از مصاديق لباسهاي غير مجاز نباشد.
پوشيدن كفش با پاشنه بيش از ۵ سانتيمتر ممنوع؛ كفشها بايد ساده و در شأن و منزلت دانشگاه باشد، كفشهاي صندل و دمپايي، پاشنههاي خيلي بلند (بالاي ۵ سانتي متر)، پوتينهاي بلند (تا زانو) در صورتي كه روي شلوار پوشيده شود و كفشهايي كه در مهمانيها و مجالس ويژه استفاده ميشود در محيط دانشگاه نبايد پوشيده شود، پوشيدن جوراب در محيط آموزشي لازم است، رنگ جورابها و كفشها بايد متعادل بوده، تند و زننده نباشد.
استفاده از پروتز و ژل براي پسران و لوازم آرايشي صورت براي دختران ممنوع؛ آرايش و تركيب ظاهري: بهداشت و پاكيزگي فردي شرط لازم براي دانشجويان است، آرايشهايي كه جنبه زيبايي، جلب توجه ديگران را دارد در محيط آموزشي ممنوع است مانند استفاده از پروتز و ژل براي پسران و لوازم آرايشي صورت براي دختران.
طول ناخنها بايد مناسب باشد ضمن اينكه استفاده از لاك، ناخن مصنوعي و جواهرات ناخن ممنوع است و آرايش و پيرايش موها بايد مناسب با شأن دانشگاه باشد.
پوشيدن لباسهاي فرم خيلي تنگ و يا خيلي گشاد مجاز نيست؛ اين بخشنامه در خصوص پوشش مختص به بخشهاي باليني، حرفهاي و آزمايشگاهي ميافزايد: پوشيدن لباس فرم در بخشهاي باليني و حرفهاي ضروري و لازم است؛ پوشيدن لباسهاي فرم خيلي تنگ و يا خيلي گشاد مجاز نيست و ضخامت لباسهاي فرم بايد به گونهاي باشد كه از وراي آن لباسهاي زير مشخص نباشد ( از پوشيدن لباس زير به تنهايي و يا لباسهاي ركابي و حلقهاي كه قسمتي از بدن مشخص ميشود بايد خودداري شود).
گفتنی است که در این آئیننامه انضباطی استفاده از حلقه ازدواج، ساعت و مواد معطر ملایم برای دانشجویان مجاز اعلام شده است.
پوشيدن كفش با پاشنه بيش از ۵ سانتيمتر ممنوع؛ كفشها بايد ساده و در شأن و منزلت دانشگاه باشد، كفشهاي صندل و دمپايي، پاشنههاي خيلي بلند (بالاي ۵ سانتي متر)، پوتينهاي بلند (تا زانو) در صورتي كه روي شلوار پوشيده شود و كفشهايي كه در مهمانيها و مجالس ويژه استفاده ميشود در محيط دانشگاه نبايد پوشيده شود، پوشيدن جوراب در محيط آموزشي لازم است، رنگ جورابها و كفشها بايد متعادل بوده، تند و زننده نباشد.
استفاده از پروتز و ژل براي پسران و لوازم آرايشي صورت براي دختران ممنوع؛ آرايش و تركيب ظاهري: بهداشت و پاكيزگي فردي شرط لازم براي دانشجويان است، آرايشهايي كه جنبه زيبايي، جلب توجه ديگران را دارد در محيط آموزشي ممنوع است مانند استفاده از پروتز و ژل براي پسران و لوازم آرايشي صورت براي دختران.
طول ناخنها بايد مناسب باشد ضمن اينكه استفاده از لاك، ناخن مصنوعي و جواهرات ناخن ممنوع است و آرايش و پيرايش موها بايد مناسب با شأن دانشگاه باشد.
پوشيدن لباسهاي فرم خيلي تنگ و يا خيلي گشاد مجاز نيست؛ اين بخشنامه در خصوص پوشش مختص به بخشهاي باليني، حرفهاي و آزمايشگاهي ميافزايد: پوشيدن لباس فرم در بخشهاي باليني و حرفهاي ضروري و لازم است؛ پوشيدن لباسهاي فرم خيلي تنگ و يا خيلي گشاد مجاز نيست و ضخامت لباسهاي فرم بايد به گونهاي باشد كه از وراي آن لباسهاي زير مشخص نباشد ( از پوشيدن لباس زير به تنهايي و يا لباسهاي ركابي و حلقهاي كه قسمتي از بدن مشخص ميشود بايد خودداري شود).
گفتنی است که در این آئیننامه انضباطی استفاده از حلقه ازدواج، ساعت و مواد معطر ملایم برای دانشجویان مجاز اعلام شده است.
ادامه بازداشت نیما درخشی و حمید امیری از اعضای انجمن اسلامی دانشجویان دانشگاه اراک به همراه ۶ دانشجوی دیگر
نیما درخشی و حمید امیری از اعضای انجمن اسلامی دانشجویان دانشگاه اراک به همراه ۶ دانشجوی دیگر از روز دوشنبه ۱۳ دی ماه در بازداشت نیروهای امنیتی بسر می برند.
به گزارش دانشجو نیوز، دلیل بازداشت این دانشجویان مشخص نیست اما بی ارتباط با افزایش فشارها بر دانشجویان در زمان سفر احمدی نژاد به اراک در ۱۶ و ۱۷ آذر نمی باشد.
لازم به یادآوری است همزمان با سفر احمدی نژاد به اراک تعدادی از دانشجویان به اداره اطلاعات احضار و مورد بازداشت و بازجویی های چند ساعته قرار گرفتند.هم چنین عده دیگری از دانشجویان نیز به کمیته انضباطی احضار و تهدید شدند.
لازم به یادآوری است همزمان با سفر احمدی نژاد به اراک تعدادی از دانشجویان به اداره اطلاعات احضار و مورد بازداشت و بازجویی های چند ساعته قرار گرفتند.هم چنین عده دیگری از دانشجویان نیز به کمیته انضباطی احضار و تهدید شدند.
دانشگاه آزاد نیز به طور کامل تعطیل بود و از ورود دانشجویان به محوطه دانشگاه جلوگیری شد.
حذف یارانه شیر فاجعه ملی است
حذف یارانه شیر که در راستای هدفمندسازی یارانه ها صورت گرفته است، باعث بی بازار ماندن دو میلیون تن شیر تولیدی دامداران خواهد شد.
مدیرعامل اتحادیه دامداران استان تهران در گفتگو با خبرنگار ایانا با اعلام این مطلب گفت: بر اساس اخبار شنیده شده از وزارت بازرگانی، دولت از بهمن ماه یارانه شیر را حذف خواهد کرد.
جمشید سلیمانی افزود: در صورتی که این اقدام دولت صحت داشته باشد، به این معناست که دو میلیون تن از شیر تولیدی کشور بی بازار مانده و باید به صورت دورریز از چرخه تولید خارج شود.
وی خاطرنشان کرد: شیر مانند سایر محصولات کشاورزی نیست که قابلیت ذخیره سازی و نگهداری داشته باشد و در صورت عدم پذیرش از سوی کارخانه های لبنی به سرعت فاسد شده و از چرخه تولید خارج می شود.
افزایش ۱۱۵ تومانی قیمت شیر پس از اجرای لایحه
سلیمانی ادامه داد: با اجرای لایحه هدفمند کردن یارانه ها، قیمت هر کیلوگرم شیر به صورت مستقیم ۷۰ تا ۷۵ تومان و به صورت غیر مستقیم ۳۰ تا ۴۰ تومان افزایش قیمت خواهد داشت.
وی تصریح کرد: هرچند وزارت جهاد کشاورزی با داشتن وزیری تحصیل کرده و دانشگاهی از روحیه انتقادپذیری بالایی برخوردار است، اما آنچه مسلم است در بخش هدفمندسازی یارانه ها و تدوین بسته حمایتی تاکنون از تشکلهای تولیدی شیر و گوشت که جزو مهمترین محصولات استراتژیک کشور است، دعوتی به عمل نیامده است.
مدیرعامل اتحادیه دامداران استان تهران یادآور شد: با افزایش قیمت گازوئیل از ۱۶٫۵ به ۱۵۰ و ۳۵۰ تومان قیمت تمام شده شیر و گوشت افزایش قابل توجهی خواهد یافت و محدوده افزایش قیمت در دامداریهای صنعتی با سرعت بیشتری رو به رو خواهد بود.
سلیمانی تاکید کرد: بیش از ۴۵ درصد از واحدهای تولید شیر و گوشت کشور را واحدهای صنعتی تشکیل می دهند که به علت استفاده از ابزارآلات صنعتی نظیر میکسر و تراکتور هزینه ثابت آنها به شدت افزایش خواهد یافت و خطر ورشکستگی دامداران مذکور را تهدید می کند.
وی اظهار داشت: علاوه بر دامداران صنعتی، دامداران سنتی نیز به دلیل بالا رفتن نهاده های دامی نظیر جو، ذرت و سویا با مشکل رو به رو هستند.
عرضه جو در بورس، قیمت نهاده ها را افزایش داد
سلیمانی همچنین گفت: دولت به منظور حمایت از کشاورزان، دو ماه گذشته تعرفه جو را ۴۵ درصد افزایش داد و همزمان جو تولیدی کشور را که به قیمت تضمینی ۲۱۰ تومان از کشاورزان خریداری کرده بود، به قیمت ۳۲۰ تومان در بازار بورس عرضه کرد.
وی در ادامه افزود: بالا رفتن قیمت جو و قیمت پایه آن در بورس باعث شد که سایر نهاده ها که به تبع قیمت جو نرخ گذاری می شوند، افزایش پیدا کنند. به طوری که قیمت هر کیلوگرم ذرت به ۳۴۰ تومان و سویا به ۵۵۰ تومان رسید.
مدیرعامل اتحادیه دامداران استان تهران خاطرنشان کرد: با وجود افزایش قیمت حاملهای انرژی و قیمت تمام شده محصولات لبنی، قیمت شیر همچنان به شکل سابق خریداری می شود و افزایشی نداشته است.
سلیمانی ادامه داد: معدل خرید شیر پایه در شش ماهه نخست سال جاری در استان تهران به بالاتر از ۴۰۵ تومان نرسید و این قیمت در نیمه دوم سال با ۲/۳ درصد چربی و بار میکروبی زیر یک میلیون تن هرگز به بیش از ۴۴۰ تومان نرسیده است.
وی با انتقاد از حذف یارانه شیر توسط دولت تصریح کرد: در شرایط کنونی، سرانه مصرف شیر در ایران پایین تر از میانگینهای استاندارد دنیاست و حذف یارانه از این محصول می تواند شیر را از سبد غذایی مردم حذف کند. از سوی دیگر، دامدارانی که شیر تولیدی آنها در بخش یارانه قرار می گرفت، متحمل به ضرر و زیان قابل توجهی خواهند شد.
خانه کشاروز