۱۳۸۹ خرداد ۱۱, سه‌شنبه

یک هفته گذشت / نامه آتنا بهمنی به فرزاد کمانگر

خبرگزاری هرانا – آتنا بهمنی دانش آموز محروم از تحصیل و دختر سما بهمنی فعال حقوق بشر در بند نامه ای را به مناسبت اعدام فرزاد کمانگر معلم جانباخته نگاشته و به خبرگزاری هرانا ارسال نموده است که این نامه به در خواست وی به دو صورت متنی و صوتی منتشر می شود.
متن نامه آتنا بهمنی به قرار زیر است:
یک هفته گذشت، درست یک هفته، از همان روزکه پرندگان نیز در آواز سحر گاهشان تو را سپاس گفتند و دسته دسته قاصدک با نام تو به پرواز در آمدند.
یک هفته گذشت از روزی که فرشته ها اسم تو را روی خورشید نوشتند، کسی که شکفتن را به غنچه ها آموخت و همان کس که زندگی را سر مشق میکرد و همیشه ریاضیات عشق ورزیدن می آموخت.
درست یک هفته ولی در همین یک هفته این گرگهای بی سیرت این اهریمنان پلید نتوانستند ببینند و تاب و تحمل این را نداشتند که بفهمند گرچه تو انجا اسیر بودی نام تو این بیرون در جریان بود و روح والایت همچون یک رود زلال جاری
توی که آموزگار بودی اینبار نوبت خود تو بود که یک چیز جدید یاد بگیری، اینکه این جهان بی رحم است و طاقت دیدن یک دسته شقایق ندارد و همیشه دست پلید زمانه عادت دارد که پروانه ها را به جرم بیگناهی به آتش بکشاند.
جسم تو نمادی بود از پاکی ها و تو مسیحای زمانه گشتی و به صلیب کشیدند تورا اما انها نفهمیدند که نمی شود یک فرشته را کشت، آنها جسم تورا از تمامی شاگردانت ربودند و نفهمیدند که روح پاک و روحانی تو فنا ناپذیر است.
گرچه چشمان روحانی تو دگر بروی تمامی این خشونت ها بسته شده است، گرچه دستان پر مهرت دگر قلمی را لمس نخواهد کرد، گرچه جسم پاک تو دگر اینجا نیست ولی تو هنوز اینجای در گلبرگ هزاران شاخه گل رز و هنوز جاری هستی در میان قطرات باران و هنوز صدای تو بگوش میرسد در نوای ارام طبیعت
تو تا آخرین لحظه نیز بهترین معلم کلاس زندگی بودی و آخرین درسی که آموختی درس مردانگی و جاودانگی بود درس شجاعت و آزادگی، حال که این شیاطین زمینی نفس هایت در هم شکسته اند حال که انقدر بی رحمانه نیکویی هایت را سپاس گفتند.
تو از همیشه زنده تری و از همیشه جاری تر  تو خوشبخت و سعادتمند هستی چرا که اوج گرفتی و به پرواز در آمدی و از خود قلمی به یادگار گذاشتی قلمی که مقدس است چرا که زمانی در دستان یک فرشته جای میگرفت.
آری تو دگر اینجا نیستی که ببینی قناری ها را که به صبح  نشسته اند و پرندگانی که دگر آواز نمی خوانند حتی دگر نسیم هم نمی وزد و آسمان هم گریان است و هزاران هزار پروانه در غمت خود سوزی کردند همه آینه ها خشک شدند و همه رنگ ها سیاه گشتند.
آری در غم تو فرشته ها نیز گریستند، ولی بدان تو ای معلم انسانیت که زین پس تو استوره گشته ای و داستان تو داستان کسی است که هزاران آرش کمانگر را به زانو در آورد داستان مردی از جنس کوروش و داریوش داستان تو خود خودت تو انسان بودی از جنس یک انسان واقعی و بدان تا دنیا دنیاست نام تو یاد تو جاری خواهد بود
من پروازت را به تو تبریک و به آنان که داغ دیده اند تسلیت میگویم.
روح والایت شاد